bell214

سلسله مراتب ولایی یک شهید چه كساني هستند؟ ( خاطرات شهدای دفاع مقدس)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سلسله مراتب ولایی یک شهید چه كساني هستند

شهید بروجردی برای ناصر، حلقه اتصال به امام بود و دیوانه‌وار او را دوست میداشت. همسر شهید میگوید: «وقتی شهید بروجردی به خانه تلفن میزد، ناصر برای صحبت با ایشان، ‌اگر نشسته بود، تمام قد میایستاد
-------------------------------
[align=center]
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/108262_146.jpg[/img][/align]

فرماندهی سردار شهید ناصر کاظمی در کردستان زبانزد همه بود. زمانی که فرماندار پاوه شد تمام تلاشش را برای بهبود اوضاع منطقه انجام داد به طوری که شهید رجائی در زمانی که نخست وزیر بودند به منظور بررسی مسائل منطقه بدون اطلاع قبلی به اورامانات می روند و سراغ فرماندار را می گیرند، و به او می گویند ایشان در عملیات در کوهستان می باشد و بایستی با بی سیم با ایشان تماس بگیرند تا بیایند. شهید رجائی منتظر می ماند تا ایشان از منطقه عملیاتی با لباس كُردی و لب های خشک شده که دو روز تمام در کوه ها بود می آیند و آقای رجائی ایشان را در آغوش گرفته و می گویند، افتخار ما این است که مسئولین ما در صف مقدم همیشه حضور دارند .

سلسله مراتب ولایی برای ناصر به این ترتیب بود : ائمه اطهار، ‌امام خمینی، محمد بروجردی.

شهید بروجردی برای ناصر، حلقه اتصال به امام بود و دیوانه‌وار او را دوست میداشت. همسر شهید میگوید: «وقتی شهید بروجردی به خانه تلفن میزد، ناصر برای صحبت با ایشان، ‌اگر نشسته بود، تمام قد میایستاد و همیشه در خانه ذکر عرفان و ایمان ایشان بود ».

علاقه بروجردی هم به ناصر استثنایی بود. هشت ماه فاصله بین شهادت کاظمی و بروجردی وجود داشت. در این مدت کسی به یاد ندارد بروجردی درست و حسابی خندیده باشد و یا حال و هوای کاظمی زود به زود به سرش نزند. چند بار کاظمی را به خواب دیده بود و دفعه آخر هم چند روز قبل از شهادتش در عالم رویا ناصر دستش را گرفته و از یک دره سیاه و تاریک بالا کشیده بود و بروجردی این را نشانه شهادت خود میدانست که همین طور هم شد.

درباره علاقه کاظمی به حضرت اما هم تنها به ذکر یک خاطره از همسرش اکتفا میکنم :

«یک بار وقتی آمد به خانه، از خوشحالی روی پا بند نبود. بالا و پایین میپرید و مثل بچه‌ها ورجه وورجه میکرد. وقتی دلیل حال و روز غیر عادیاش را پرسیدم، ‌گفت: «امروز با امام جلسه داشتیم. من دیر به جماران رسیدیم و میون جلسه رفتم تو. فکر کردم همه اول کار دستبوس امام رفتن و زودی جلو رفتم و دست امام رو بوسیدم تا از قافله عقب نمونم، ‌نگو دستبوسی به آخر جلسه افتاده. آخر جلسه هم که همه رفتند دستبوس امام، ‌منم یک بار دیگه دست ایشان رو بوسیدم. میبینی خانم ! میبینی خدا چقدر منو دوست داره که کاری کرد تا دیر به جلسه برسم و دو بار دست امام رو ببوسم .»


[url=http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900607000776]منبع[/url]
مدیران محترم لطفا منتقل کنن...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.