president

پايان عصر آمريكا

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ايالات متحده آمريكا از سال 1945 قدرت فائقه دنيا بوده و تمامي رهبران آمريكا هم در خلال اين مدت کوشيده‌اند تا اين موقع ممتاز را محفوظ بدارند. رهبران آمريكا مانند بيشينه مردم آن کشور مي‌دانسته و مي‌دانند که دست يافتن به امتيازات ويژه، ملازم برتري و تفوق است.

همين تفوق آمريكا موجب شده که ساير دولت‌ها به گرد تهديد مستقيم آمريكا يا منافع آن کشور نگردند. تفوق ايالات متحده موجب فروکاستن رقابت‌هاي ميان قدرت‌هاي بزرگ شده و امکان حفظ موازنه قدرت را در مناطق مختلف دنيا به آمريكا داده و حاصل آن شکل گيري محيط بين‌المللي آرام و عاري از تنش بوده است. بديهي است که دنيا در محيط آرام بين‌المللي شکوفا مي‌شود و در چنان محيطي، چون خطر وقوع جنگ اندک است، سرمايه‌گذاران و بازرگانان با اطمينان بيشتر دست به کار مي‌زنند. تفوق آمريكا به آن دولت اجازه داده تا در جهت رسيدن به اهداف سازنده حرکت کند، در پي حفظ و تحکيم مباني حقوق بشر برآيد، جلو توليد و تکثير سلاح‌هاي کشتار جمعي را بگيرد و...

درست است که آمريكا در اوج قدرت در دنياست و هماوردي ندارد، اما مردم آن کشور اين عقيده را ندارند.

هرگاه دولتي، در اوج و درمنتهاي قله قدرت قرار داشته باشد، ديگر لاجرم مسيري جز فروافتادن برايش متصور نخواهد بود. اين است که مردم آمريكا حتي در آن برهه‌ها هم که مناظر تيره و تاري در افق مشاهده نمي‌کردند، به کرات از احتمال سقوط و اضمحلال دولت خود ابراز نگراني کرده‌اند.

در سال 1950 گزارش شماره 68 شوراي امنيت ملي آمريكا حکايت از دست يافتن شوروي به سلاح هسته‌اي مي‌کرد و فرارسيدن دوراني را خبر مي‌داد که در آن، کفه شوروي در جغرافياي سياسي دنيا سنگين‌تر از پيش باشد. چند سالي پس از آن، روزي که سفينه «اسپوتنيک» شوروي به فضا پرتاب شد، اين نگراني در نظر بسياري شکل گرفت که مبادا زمان تحقق وعده «نيکيتا خروشچف» مبني بر «دفن کردن» نظام سرمايه‌داري غربي فرا رسيده باشد. معروف است که وقتي «جان اف.کندي» رئيس‌جمهوري آمريكا شد، گفته بود که اتحاد شوروي در نهايت ثروتمندتر از آمريكا خواهد شد و نظر «ريچارد نيکسون» هم که گفته بود «ايالات متحده غول ترحم‌آور و بي‌نوايي بيش نيست» زبانزد همگان بود. ظرف حدود يک دهه پس از آن، شکست آمريكا در هندوچين و بروز مسائل مبرم اقتصادي، دانشمندان برجسته را به اين نتيجه رساند که کتاب‌هايي با عنوان‌هايي از اين قبيل به چاپ برسانند: آمريكا؛ کشوري معمولي، يا پس از سيادت.

تراکم همان نگراني‌ها از تفوق شوروي بر دنيا بود که يکي چون رونالد ريگان را به رياست جمهوري آمريكا رساند و او در دهه 1980 مبادرت به توسعه شگرف زيربناي نظامي آمريكا کرد. اما گويا دغدغه سقوطي ناگهاني، هرگز و حتي از آن روز که شوروي فروپاشيد و آمريكا تنها قدرت مسلط جهاني شد، از خيال مردم آمريكا رخت برنمي‌بندد.

* زمينه‌هاي تنزل قدرت

حرف‌ها و حديث‌ها بر سر تنزل آمريكا از روزي که کتاب «پل کندي» با نام ظهور و سقوط قدرت‌هاي بزرگ منتشر شد و در زمره آثار پرفروش قرار گرفت، از نو جريان يافت. او در کتابش بحثي را باز کرد و گفت که آمريكا در معرض اين خطر قرار دارد که وزن سنگين ابرقدرت بودن، آن را ازپا درآورد. به عقيده او اگر انگلستان به سرحد قدرت متوسطي تنزل کرده همانا ناشي از صرف مبالغ گزاف براي حفظ منافع در نقاط دور از دسترس و شرکت در جنگ‌هاي پرهزينه بوده است. او آمريكا را برحذر مي‌داشت که در چنان مسيري گام بگذارد.

از آن زمان، کتاب‌ها و مقاله‌هاي بسياري با همين موضوع منتشر شد و نويسندگان آنها در اين باب صحبت داشته‌اند که برتري آمريكا تا به کي دوام خواهد داشت.

اما هر چه کاغذها و کتاب‌هاي بيشتري در اين باره به مصرف رسيد، مخالفان همچنان بر يک مساله پا مي‌فشردند. کسي هرگز نپرسيد که مثلا آيا آمريكا به همان راهي مي‌رود که انگلستان مي‌رفت و دچار چه نوع مصايبي خواهد شد. پرسش همه فقط اين بود که آن چه «عصر آمريكا» خوانده مي‌شود کي به سر خواهد رسيد؟

* ويژگي‌هاي عصر آمريكا

عصر آمريكا از روزي آغاز شد که جنگ دوم جهاني به پايان رسيد. اروپا به مدت بيش از سه سده مرکز ثقل سياست در دنيا بود. اما دو جنگ ويرانگر جهاني موجب شد که قدرت‌هاي بزرگ اروپايي از جايگاه رفيع خود فرو افتند. گروه سياستگذاران وزارت امور خارجه آمريكا در سال 1947 اعلام داشت که «هدف سياست‌هاي ايالات متحده، مي‌بايست نيل به موقع قدرت برتر باشد». به عقيده متخصصان روابط بين‌الملل، اين درست همان زماني بود که دنيا از موقع چندقطبي به تک‌قطبي گام نهاد. دنياي تک قطبي دوره جنگ سرد نيز از همان آغاز، دنياي نامتعادل و نامتوازني بود.

در آن دوره آمريكا نصف توليد ناخالص دنيا را در اختيار داشت. موازنه مثبت تجاري آمريكا اجازه مي‌داد تا بزرگ‌ترين دولت باشد، بتواند در فقر و تنگناي سال‌هاي پس از پايان جنگ جهاني به بقيه دولت‌ها کمک مالي هم بکند و عظيم‌ترين نيروي دريايي و هوايي دنيا را در اختيار داشته باشد. موقع و قدرت صنعتي آمريكا چنان بود که در دنيا تالي نداشت. تنها دارنده سلاح هسته‌اي بود و پايگاه‌هاي نظامي در هر کجا، دورتادور کره زمين در اختيار داشت. دولت واشنگتن با حمايتي که از نيروهاي ضداستعماري روز دنيا مي‌کرد و با اجراي طرح مارشال براي بازسازي اروپا، توانست حسن نيت ملت‌ها را در بيشتر کشورهاي پيشرفته و درحال پيشرفت، متوجه خود كند.

مهم‌تر از هرچيز آن که ايالات متحده از موقع بسيار مطلوبي در جغرافياي سياسي دنيا برخوردار بود. در نيمکره غربي به جز آمريكا هيچ قدرت مهمي نبود و آمريكا از بابت حمله و هجوم احتمالي بيگانه، هرگز خيالي به دل راه نداد. اتحاد شوروي، تنها رقيب مهم آمريكا، اقتصادي به مراتب کوچک داشت که کارآمدي اقتصاد آمريكا را نداشت. بنيه نظامي شوروي هم که صرفا بر نيروي زميني تکيه داشت، ابدا به پاي قدرت نظامي جهان شمول آمريكا نمي‌‌رسيد. ديگر کانون‌هاي بزرگ قدرت نيز جملگي در جاهايي حوالي فلات آسياي مرکزي واقع مي‌شدند و همين مجاورت با شوروي و فاصله از آمريكا، حتي براي رقيباني چون آلمان و ژاپن هم موجب مي‌شد که در

جست و جوي پشتيباني آمريكا از خود، در برابر خطر احتمالي شوروي باشند. به اين ترتيب بود که به موازات پيشرفت جنگ سرد، ايالات متحده توانست گروه متحداني قدرتمند و پايدار به گرد خود فراهم آورد. حال آن که شوروي نتوانست بيش از چند هم پيمان نسبتا کم بنيه مهيا كند که اشتياقي هم به نگهداري عهد و پيمان خود با کرملين نداشتند. به عبارتي، موقع آمريكا حتي پيش از فروپاشي شوروي هم به طور کلي، موقعي فراتر از جايگاهي بود که هر قدرت عظيم ديگري در تاريخ معاصر داشته است.

اما ايالات متحده با چنين امتيازات چشمگيري چه کرد؟ آمريكا در دهه‌هاي پس از پايان جنگ دوم جهاني، نظام سياسي، امنيتي و اقتصادي خاصي را در سراسر دنيا، به استثناي مناطق زير نفوذ شوروي و همبستگان کمونيست آن کشور، مستقر كرد و خود مشغول اداره آن شد. آمريكا در خلال چندين دهه، بيشتر کشورهاي دنيا را به درون سازمان‌هايي چون ملل متحد، بانک جهاني، صندوق بين‌المللي پول، موافقتنامه تعرفه و تجارت و... که خود تاسيس کرده بود، كشاند. افزون بر اين، در طول آن دهه‌ها، خود نيز جايگاه برتر و ارشد را در تمامي سازمان‌هاي ياد شده، حفظ کرد.

با اجراي طرح مارشال در اروپا، اقتصادهاي آن قاره از نو جان گرفت. همزمان، اعمال نفوذ آمريكا ضامن منع دستيابي احزاب کمونيست به قدرت مي‌شد. ناتو نيز حافظ صلح براي اروپا بود و راه سلطه‌جويي شوروي را مسدود مي‌داشت. نظاميان آمريكايي همواره سمت فرماندهي را در جمع همپيمانان ايالات متحده داشتند. ممکن نبود که اروپا قدمي در جهت امور امنيتي خود بردارد و طي آن از پشتيباني و تاييد آمريكا بي نياز باشد. تنها استثنا، حمله مشترک سه دولت انگلستان، فرانسه و اسرائيل به مصر در خلال بحران آبراه سوئز در سال 1956 بود. داستان آن حمله چون با مخالفت شديد آمريكا روبه رو شد، ناکام به پايان رسيد. ايالات متحده، نظام امنيتي پايداري را در آسيا، از راه عقد پيمان‌هاي دوجانبه با کشورهاي ژاپن، استراليا، زلاند نو، مجمع‌الجزاير فيليپين و چند کشور ديگر بنا گذاشت و هر يک از کشورهاي يادشده را نيز در سامانه اقتصاد ليبرالي مسلط بر دنيا، وارد کرد. واشنگتن در خاورميانه، هم و غم خود را مصروف تاسيس و بقاي اسرائيل کرد. در عين حال از برقرار کردن پيمان‌هاي امنيتي با عربستان سعودي، اردن، ايران عصر پهلوي و خُرده دولت‌هاي واقع در حاشيه‌هاي خليج فارس نيز غافل نماند. در نيمکره غربي نيز با ابزارهاي گوناگون درپي سرنگوني دولت‌هاي چپ گراي گواتمالا، دومينيکن، شيلي و نيکاراگوا برآمد. در قاره آفريقا که هنوز منطقه‌اي حياتي شناخته نمي‌‌شد، فقط در حدي مبادرت به اعمال نفوذ کرد که ضامن حداقل منافع باشد.

با اين همه، ايالات متحده چنان نبود که اختيار تام و تمام رويدادها را در مناطق زير نفوذش در دست داشته باشد. در سال 1959در کوبا و در سال 1979 در ايران انقلاب شد. فرانسه در سال 1966 از عضويت در تشکيلات فرماندهي ناتو خارج شد. اسرائيل، هند، کره شمالي و پاکستان به سلاح هسته‌اي دست يافتند. آمريكا نتوانست مانع وقوع هيچ يک از رويدادهاي ياد شده بشود، اما در عوض، نفوذ گسترده خويش را در هريک از مناطق دنيا همچنان برقرار نگه داشت.

افزون بر اينها، باز اگرچه موقع آمريكا هرازگاهي، مثل شکست در ويتنام، دستخوش تزلزل مي‌شد، به طور کلي در معرض نابودي قرار نمي‌‌گرفت. يا اگرچه آمريكا در هندوچين هم با شکست مواجه شد، سامانه همپيمانان ايالات متحده در آسيا همچنان به قوت خود برقرار ماند. کار به آن جا کشيدکه حتي دولت پکن هم در دهه 1970 موقتا تن به همکاري با آمريكا داد. چين از انديشه‌هاي مارکسيست - لنينيستي در کار حکومت داري هم دست کشيد و در نهايت، داوطلبانه به نهادهايي پيوست که ايالات متحده بنياد نهاده بود. برخي همپيمانان اصلي شوروي مثل مصر هم در فرجام، از مسکو دست شستند و به صف هواداران آمريكا پيوستند. به عبارتي، گو اين که آمريكا گه گاه ناچار به پسرفت‌هايي تن مي‌داد، اما تمامي جنبه‌هايي که مشخصه عصر آمريكا بود، همگي سربه سر، برپا بود.

شايد نياز به ذکر نباشد که آمريكا با داشتن پنج درصد از جمعيت دنيا توانست در فاصله سال‌هاي 1945 تا 1990 نظام سياسي، اقتصادي و امنيتي موافق خواست خود را به تقريب در هر کجاي دنيا برپا بدارد.

در آن زمان بود که اتحاد شوروي فروپاشيد و آمريكا تنها ابرقدرت دنياي تک قطبي شد. به قول «برنت اسکوکرافت» يکي از مشاوران پيشين امنيت ملي آمريكا «دولت ايالات متحده به يک باره متوجه خود شد و ديد که يکه و تنها بر نوک قله قدرت ايستاده است. يعني در موقع و موضعي بي‌قرين در تاريخ. موضعي که به ما نادرترين فرصت را مي‌دهد تا در پرتو آن در شکل و شمايل دنيا دست ببريم».

چنين هم شد. آمريكا بيشتر اعضاي پيمان ورشو را به عضويت ناتو درآورد. به ترويج اقتصاد بازار و تشکيل نهادهاي دموکراتيک مطابق تعريف خود، در سراسر کشورهايي کوشيد که تا پيش از آن، از ابواب و اجزاي دنياي کمونيستي بودند.

لحظه، لحظه پيروزي بود: عصر آمريكا به اوج خود رسيده بود. اما آتش مشعل‌هايي که براي شادماني برافروخته بوديم، چشمان ما را کور کرد و نگذاشت مسيري را ببينيم که به سقوط راه مي‌بُرد و جاي جاي آن پر از پرتگاه بود.

* تغيير شرايط

در دو دهه‌ اخير که بر دنيا گذشته، کانون‌هاي تازه قدرت در چندين نقطه سربرآورده اند. مشهودترين آنها چين است که رشد انفجاري اقتصاد آن، بي گمان مهم‌ترين تحول در جغرافياي سياسي دنيا ظرف دهه‌هاي جاري است. ايالات متحده از آغاز سده 1900، برترين اقتصاد دنيا بوده است، اما چنان که برمي‌آيد، چين در انديشه نشستن بر اين جايگاه است و اين کار را هر اندازه هم با تاخير صورت دهد، باز هم از سال 2025 درنخواهد گذشت.

کسب چنان موقعي، چين را دلير خواهد کرد که جاي فعلي آمريكا را در آُسيا هم بگيرد. آمريكا هم اين مسائل را خوب درمي يابد. از طرفي، چين از دوام حضور گسترده نظاميان آمريكايي در شرق آسيا و اقيانوس هند و نيز تداوم کار شبکه همپيمانان آسيايي آمريكا، ناراحت است. چين به مرور بر آن خواهد کوشيد تا دولت‌هاي آسيايي را از ادامه همپيماني با ايالات متحده باز بدارد و آمريكا هم البته به مقابله با اين کار برخواهد خاست. درنتيجه، جريان پرسروصدا و نيرومندي از رقابت‌هاي امنيتي به راه خواهد افتاد.

با پيدايش قدرت‌هاي عديده منطقه‌اي چون هند، ترکيه و برزيل، ترتيبات امنيتي هم که شاخص عصر سيادت آمريكا بود، مضمحل خواهد شد. اين کشورها هريک در طول دهه گذشته به رشد اقتصادي شاياني دست يافته‌اند و هريک از آنان دوست مي‌دارند که مسير خاص خود را سواي خواست‌ها و ناخواست‌هاي واشنگتن، ترسيم کنند و بپيمايند. از اين گروه، البته هيچ يک در آستانه دست يازي به قدرت جهاني نيستند، اما هر يک توانسته‌اند دولت تاثيرگذاري در منطقه خود باشند. مصداق اين توزيع تدريجي قدرت، در آنجا معلوم مي‌شود که مجموعه موسوم به گروه‌ـ 8، به تازگي به گروه 20 تبديل شده است. يعني تاکيد ضمني بر اين که نهادهاي بين المللي که پس از جنگ جهاني دوم زاده شده‌اند، پيوسته منسوخ‌تر مي‌شوند و بيشتر محتاج اصلاح و دگرگوني هستند.

اين قدرت‌هاي منطقه‌اي، هر يک به سهم خود نظامي دموکرات هستند، بدين معني که رهبران آنها به افکار عمومي، سخت توجه دارند

لینک
http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120909-0511-53-27.htm&storytitle=%81%C7%ED%C7%E4%20%DA%D5%D1%20%C2%E3%D1%ED%DF%C7

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هر قدرتی یه افولی داره یه زمانی ایران ابر قدرت زمین بود ...زمانی رسید که کشور ما رو با حقارت تمام به 3 قسمت تقسیم کردن و هیچکس نمیتونست چیزی بگه ...امریکا هم یه روزی از عرش به فرش میرسه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]همین الان آمریکا دسته مکزیکی های و چینی های عزیز افتاده و روز به روز هم قدرتمند تر میشن ...جالب اینجاست بر خلاف خیلی از قوانین و دستوراتی که از قبل برای مردم آمریکا چیده شده پیش میرن و هر کاری دلشون بخواد انجام میدن .......[/b]. icon_cheesygrin [img]http://www.military.ir/forums/public/style_emoticons/default/good%20luck.gif[/img] icon_cheesygrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حال قسمت دوم این مقاله جالب را پی میگیریم:

معناي ديگر اين سخن آن که آمريكا ديگر نمي‌‌تواند مثل گذشته‌، به اين حساب باشد که با نيروهاي نخبه، يا نظاميان ارشد اين کشورها حسن رابطه دارد. مثلا وقتي بدانيم که فقط 10 تا 15 درصد مردم ترکيه نسبت به آمريكا نظر موافق دارند، علت مخالفت دولت آنکارا را با استفاده آمريكا از پايگاه‌هاي ترکيه براي حمله به عراق در سال 2003، راحت درخواهيم يافت. آن مخالفت، به اتکاي نظر ناموافق اکثر مردم تركيه با آمريكا صورت گرفت.

ضديت با آمريكا البته در برزيل يا هند به شدت ترکيه نيست، اما همين که رهبران اين کشورها با راي مردم بر سر کار آمده‌اند، ايجاب مي‌کند که تابع راي و نظر مردم خود باشند.

پيدايش قدرت‌هاي تازه، عمر دوره کوتاه تک قطبي را در دنيا به سر رساند و نتيجه‌اش، يا تشکيل دنياي دوقطبي چيني - آمريكايي، يا برآمدن نظامي چند قطبي مرکب از چندين قدرت بزرگ ناهمسان خواهد بود. در دنياي جديد، آمريكا باز هم قوي‌ترين دولت خواهد بود، اما سيادت پيشين را نخواهد داشت و همچنان مسير تنزل را خواهد پيمود.

باري، گرفتاري آمريكا در دو نقطه، يعني عراق و افغانستان حاصلي جز تسريع ضعف و تحقير براي واشنگتن دربر نداشته است. ماجراي عراق، افزون بر مخارج متجاوز از 3 تريليون دلاري براي آمريكا، تشکيل دولتي شبه دموکراتيک در بغداد بوده که علناً با اسرائيل دشمني مي‌ورزد و تاحدودي متحد ايران است.

جمهوري اسلامي ايران، بيشترين ثمر را از ورود بي حاصل آمريكا به عراق برگرفت. بديهي است روزي که دولت بوش، آمريكا را به ورطه جنگ کشيد، بروز چنين نتيجه‌اي را در خيال خود هم راه نمي‌‌داد.

نبرد دامنه دار در افغانستان هم بيش از عراق، محتمل به کسب نتايج تلخ است. دولت اوباما سرانجام بن لادن را به دام انداخت و از پاي درآورد، اما آرزوي ديرينه ريشه کني طالبان و استقرار دولتي مطلوب غرب در افغانستان که هزينه‌هاي گزافي هم براي تحقق آن صرف شده، تا به امروز چيزي جز نقش زدن بر آب نبوده است. اينک تنها پرسش مهم اين است که آمريكا قصد خروج فوري از افغانستان را دارد، يا اين کار را با تأني صورت خواهد داد؟ در هر صورت، کساني که آينده افغانستان را درپي خروج آمريكا و نيروهاي همراه آن به دست گيرند، فقط خود افغان‌ها خواهند بود.

اما جنگ در عراق و افغانستان فقط زخم‌هاي گراني نبود که آمريكا خود بر پيکر خويش زد. آن هر دو جنگ، محدوديتهاي قدرت نظامي آمريكا را هم به وضوح نشان داد. تا پيش از آن در مخيله کسي هم نمي‌‌گنجيد که آمريكا نتواند دولتي نسبتا ضعيف يا نامردمي را سرنگون سازد.

اين کار قبلاً در پاناما، افغانستان، عراق و اخيراً در ليبي به اجرا درآمده بود، اما جنگ‌هاي عراق و افغانستان ثابت کرد که توسل به زور بي‌حساب و کتاب، لزوما به استقرار نظم کافي سياسي منتهي نمي‌‌شود. در هرجا که هويتهاي نيرومند محلي موجود است و به دخالت مداوم بيگانه روي خوش نشان داده نمي‌‌شود، کسب ثمرات مطلوب سياسي دشوار است، حتي اگر ابرقدرتي چون آمريكا در پشت سر آن باشد.

اين نکته در هيچ کجا بارزتر از خاورميانه در دوره پس از فروپاشي شوروي، مصداق نداشته است. در اين منطقه، وقوع انقلاب‌هاي مردم در سال‌هاي اخير آمريكا را دستخوش شگفتي نکرد، اما واکنش‌هاي آمريكا به اين رويدادها چيزي بود که اساسا مبين فتور آمريكا در امر سوار شدن بر امواج رويدادها و دست بردن در آن بود. مثلا دولت اوباما در آغاز قيام مردم مصر، مدت کوتاهي را در کنار مبارک ايستاد، اما پس از آن با نيروهايي هم جهت شد که با نظام‌هاي موجود در منطقه مي‌جنگيدند.

اوباما سخناني سرشار از فصاحت و بلاغت در حمايت از تحول بيان کرد که البته هيچ کس در منطقه به آن چندان وقعي ننهاد. معناي اين حرکت آن است که نفوذ ايالات متحده بر کل فرايند قيام‌هاي منطقه، به جز ليبي، درحدي خيلي معمولي بوده است.

اوباما نتوانست عربستان را از اعزام سربازانش به بحرين بازدارد تا مردمي که خواستاران تحول و اصلاح هستند، سرکوب نشوند.

حال، چنانچه واکنش‌هاي آمريكا را به مسائل دنياي عرب، با کنش‌هايي مقايسه کنيم که در نخستين سال‌هاي جنگ سرد از آمريكا سرمي‌زد، به راستي دچار حيرت خواهيم شد.

آمريكا در سال 1948 که طرح مارشال را براي راه اندازي اقتصاد اروپا به اجرا درآورد، 13 ميليارد دلار را مستقيم به اروپاييان بخشيد.

اگر آمريكا بخواهد در دنياي امروز چنان کمکي بکند، بايد حدود 700 ميليارد دلار بپردازد. آمريكاي امروز نمي‌تواند حتي يک دهم اين مبلغ را مثلا براي کمک به مصر، تونس، ليبي، يا کشورهاي ديگر هزينه کند. زمان هم ديگر هرگز به سال 1948 برنخواهد گشت.

آمريكا حتي در سال 1991 پس از جنگ دوم خليج فارس، در موقعي بود که توانست 7 ميليارد دلار از بدهي مصر را ببخشد، اما در سال 2011، حداکثر کاري که از دست آمريكا برآمد تا براي دولت جديد مصر به عمل آورد، پيشنهاد يک ميليارد دلار ضمانت وام - نه خود وام - به علاوه يک ميليارد دلار بخشودگي بدهي‌ها بود.

نمود ديگر فتور آمريكا را بايد در آنجا جست که از پس رسيدگي بايسته و شايسته به مناقشه اسرائيل و فلسطين برنمي آيد. از امضاي پيمان اسلو 20 سال گذشته و در اين مدت آمريكا هر قدمي که در اين امر برداشته، جز به ناکامي نرسيده است و اين ثابت مي‌کند که واشنگتن نمي‌تواند ميانجي قابل و معتمدي باشد. در سال 2009 که اوباما خواهان «تشکيل دو دولت براي دو ملت» شد، چند صباحي اميدهايي در دل‌ها پديد آمد، اما چون معلوم شد که رئيس‌جمهوري آمريكا پيوسته در برابر دشواري‌هايي کوتاه مي‌آيد که اسرائيلي‌ها در مسير او فراهم مي‌آورند، کفايت و شايستگي بين المللي آمريكا به مراتب تنزل کرد.

خلاصه سخن، روشن و محرز است: ايالات متحده ديگر آن امکانات و منابع پيشين را ندارد که در راه امور بين‌الملل به کار بندد.

چه بايد كرد؟

اما پرسش اين است: حال چه بايد کرد؟

باري، عصر آمريكا زودتر از آني طلوع کرد که بايد مي‌کرد و در آن طلوع پيش رس، سران آمريكا مرتکب اشتباهات بزرگي شدند. اما هرگاه چشم عبرت آموز در کار باشد و کارها به موقع خود برآيد، خطاهاي گذشته، نبايد موجب تباهي آينده شود.

«رابرت گيتس» وزير پيشين دفاع آمريكا گفته بود: «وقت آن است که با رئيس‌جمهوري، با کنگره و با مردم آمريكا صداقت به خرج دهيم.... در صورتي که ارتش کوچک تري داشته باشيم، سواي اين که قابليت‌هاي آن چه باشد، کمتر به اين سو و آن سو خواهيم رفت و بارهاي کمتري را به دوش خواهيم کشيد» نکته مهم سخن او، دقت نظر در گزينش ماموريت‌ها و ابزارهاست. يعني مصلحت اين است که ايالات متحده به عوض اين که دولتي باشد که لاجرم در هر کجا ديده مي‌شود، قدرت قاطعي باشد که در هرجا حاضر است، که نيازي به حضورش در ميان آيد.

آمريكا از عهده برانداختن ديکتاتورها برمي آيد. اما به تجربه ثابت شده که پس از آن نمي‌تواند نظمي نويني را مستقر كند.

در حال حاضر، اگر آمريكا بخواهد در سرزمين‌هايي حضور به هم رساند، آن سرزمين‌ها يکي کشورهاي آسياي ميانه است و ديگري کشورهاي نفت خيز خاورميانه. تنها اين مناطق، ارزش اعزام نيرو، جنگيدن و تلف شدن سربازان را براي آمريكا دارد. در اين مناطق هم آمريكا به جاي آن که خيال استيلاي مستقيم در سر بپروراند، بهتر است به همپيماناني در هر منطقه تکيه کند که سواي تعقيب منافع خود، سوداي حفظ موازنه قدرت هم داشته باشند.

حفظ موازنه در درياها نيز مساله‌اي است که اگر بخواهيم درباره آن درست سخن بگوييم، مستلزم فراخواندن تمامي نظاميان آمريكا از اروپا، به صورتي است که به عهدو پيمان آمريكا با ناتو، کمترين خدشه‌اي وارد نشود.

اروپاثروتمند است، امنيت دارد، رژيم‌هاي سياسي حاکم در آن قاره، موکراتيک و درپي سلم و صلح هستند و تهديدي را فراروي خود ندارند که از عهده رفع و رجوع کردن آن برنيايند. سرجمع، مبالغي که اروپاييان براي ناتو هزينه مي‌کنند، درست پنج برابر هزينه‌هاي دفاعي روسيه است؛ کشوري که اگر يك تهديد نظامي احتمالي را متوجه قاره اروپا بدانيم، فقط از جانب همان روسيه خواهد بود.

در دهه‌هاي آينده؛ قاره آسيا همّ و غمّ راهبردي ايالات متحده را يکسر به خود متوجه خواهد كرد. اين امر به خاطر جايگاه و شأن اقتصادي آسيا و نيز به خاطر وجود چين است که رقيب يکه تاز آمريكا در آن قاره است.

در اين جا نکته‌اي که بايد براي آمريكا ملال آور باشد، اين است که چين رقيبي به مراتب سرسخت‌تر از که اتحاد شوروي در دوره جنگ سرد بود. اقتصاد چين هر لحظه در حال سبقت از آمريكاست و آمريكا از سده نوزدهم تا به امروز، چنين مساله‌اي را نيازموده بود.

ديگر آن که چين مدرن بر خلاف شوروي قديم، بر تجارت و منابع ماوراي درياها متکي است.

اما نکته‌اي هم در کار مي‌آيد که بايد موجب انبساط خاطر آمريكا تلقي شود. هر اندازه چين بزرگ‌تر مي‌شود و بر پيرامونش سايه مي‌افکند، بقيه دولت‌هاي آسيايي، از آمريكا متوقع حمايت بيشتر مي‌شوند.

وارد شدن آمريكا به اعمال چنين حمايت‌ها و تشکيل پيمان‌هايي به اين منظور، با ملاحظه فواصل جغرافيايي بس بعيد موجود و با ملاحظه دردسرهاي طبيعي مترتب بر هر عمل گروهي، امري است به مراتب غامض‌تر از آن چه در اروپاي دوره جنگ سرد ممکن بود. دشواري کار براي آمريكا چندان است که ناچار است خط سير بسيار ظريفي را در ميانه افراط ( که مي‌تواند متحدان را به احساس استغنا و استقلال برساند ) و تفريط

( که ممکن است موجب روي آوردن متحدان به سوي چين شود) بپيمايد.اما سياست حفظ موازنه در ماوراي درياها براي خاورميانه، شايد لوازم ديگري هم بطلبد. شوربختانه ايالات متحده چنين سياستي را از سال 1991 ديگر دنبال نکرد. آمريكا به جاي ادامه سياست نظارت و تحديد يک کشور از طريق کشوري ديگر که قبلا اجرا مي‌کرد ؛ سياست «تحديد متقابل» را پياده کرد که نتيجه اش مثلا جنگ عراق با ايران بود.

پيامد اجراي چنين سياستي اين شد که آمريكا هزاران سرباز را در عربستان مستقر كند،کاري که از دل آن خشم و هياهوي بن لادن بيرون آمد و اسباب پيدايش القاعده شد.

دولت بوش پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، باز اين خطاها را با تعقيب راهبرد نابخردانه ديگري به نام «استحاله منطقه‌اي» کامل کرد.

اين سياست‌هاي عاري از تدبير که در کنار حفظ روابط ويژه با اسرائيل پياده مي‌شد، آتش تنفر از آمريكا را در خاورميانه شعله ورتر کرد.

با اين تفاصيل، جاي شگفت نيست که سخنان سليس و بليغ اوباما هم نتوانسته کاري در جهت ترميم وجهه آمريكا در خاورميانه از پيش ببرد. مردم کشورهاي اين منطقه منتظرند تا از آمريكا رفتارهاي تازه ببينند و ديگر محال است که به سخن، دل خوش بدارند.

از سويي، احوال سياستگزاران دولت پکن را هم مي‌توان در نظر مجسم کرد که چون نظاره مي‌کنند که آمريكا به دست خود در چنين مهلکه‌هاي جانکاهي فرو مي‌افتد، تا چه مايه به شور و شعف مي‌آيند.

البته هنوز راه حلي باقي است و آن رجوع به سياست حفظ موازنه در سرزمين‌هاي واقع در ماوراي درياهاست. آمريكا بايد پس از خروج از عراق، اينک در اسرع وقت، پاي خود را از افغانستان هم بيرون بکشد، با اسرائيل همانند بقيه کشورها رفتار کند و دست از پشتيباني بي قيد و شرط از آن بردارد و اگر خواهان صلح است، به همپيمانان محلي در خاورميانه، اروپا، و آسيا تکيه کند؛ با اين استثنا که خود فقط در موارد ضروري به آن مناطق وارد شود.

اما آن چه برشمرده شد، نبايد کسي را به خطا بيافکند. به عبارتي، شايد اگر گفته شود که موقع راهبردي آمريكا محکم‌تر از پيش است، سخني به گزافه گفته نشده است. مثلا آمريكا و دوستانش در سال 1986،حدود 48 درصد كل هزينه‌هاي نظامي را در دنيا داشتند.

امروز اين رقم به 70 درصد بالغ شده است. امروز بزرگ‌ترين گرفتاري آمريكا برآمدن قدرت بزرگي نيست که بر طبل رقابت با ايالات متحده بكوبد. آمريكا به بار سنگين بدهي‌هاي عظيم خود گرفتار است که زيربناهاي اقتصاد آن کشور را تهديد مي‌کند.

آمريكا اگر باور کند که عصرش به سرآمده، باز هم نبايد بنشيند و براي گذشته سرشار از کاميابي‌هايش حسرت بخورد.

پايان عصر آمريكا بايد فرصتي براي تجديد سازمان موازنه‌ها و وظايف بين المللي و از سويي، بذل توجه به ضرورت‌هاي داخلي تلقي شود. در يک کلام، آمريكا به جاي آن که پايگاه نظامي مجهز و امروزي در جاي دوردستي چون «بگرام» برپا کند، بهتر است شهرک نمونه‌اي در داخل سرزمين خود و براي مردم خود بسازد.

لینک:http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120909-0619-55-56.htm&storytitle=%81%ED%CF%C7%ED%D4%20%DE%CF%D1%CA%9D%E5%C7%ED%20%CC%CF%ED%CF%20%CF%D1%20%DA%E3%D1%20%DF%E6%CA%C7%E5%20%CF%E6%D1%C7%E4%20%CA%DF%9D%DE%D8%C8%ED

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='copout' timestamp='1346881238' post='269350']
هر قدرتی یه افولی داره یه زمانی ایران ابر قدرت زمین بود ...زمانی رسید که کشور ما رو با حقارت تمام به 3 قسمت تقسیم کردن و هیچکس نمیتونست چیزی بگه ...امریکا هم یه روزی از عرش به فرش میرسه
[/quote]بله حتی حکومت امام زمان هم بعد از هزار سال عدل جهانی به پایان می رسه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='shsshed' timestamp='1346949576' post='269467']
[quote name='copout' timestamp='1346881238' post='269350']
هر قدرتی یه افولی داره یه زمانی ایران ابر قدرت زمین بود ...زمانی رسید که کشور ما رو با حقارت تمام به 3 قسمت تقسیم کردن و هیچکس نمیتونست چیزی بگه ...امریکا هم یه روزی از عرش به فرش میرسه
[/quote]بله حتی حکومت امام زمان هم بعد از هزار سال عدل جهانی به پایان می رسه
[/quote]

[right][size=5]حرفت اشتباه دوست من حکومت امام زمان بر حسب بعضی روایات 50 و بر حسب بعضی دیگه 300 سال طول میکشه و بعد امام زمان از دنیا میرن و امام حسین رجعت میکنن و باز هم بر طبق بعضی روایات 3 هزار و بر طبق بعض روایات دیگر 40 هزار سال حکومت میکنن و بعد از امام حسین امام علی و بعد امام حسن و ...این رجعت امامان و حکومت اونها ادامه پیدا میکنه و انهم چندین بار...حضرت علی میفرمایند من دارای رجعت های گوناگون و حکومتهای عجیبم..بحار جلد 13[/size][/right]
[right][size=5]بعد از اینکه اخرین امام در اخرین رجعت از دنیا رفت و دیگه امامی رجعت نکرد 40 روز بعد قیامت اتفاق میافته[/size][/right]

[right][size=5]ولی در کل هر حکومتی یه پایانی داره وحکومتی که امام زمان بنیان میذاره هم با قیامت ختم میشه[/size][/right]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمترین عامل دوام آمریکا تا حالا بعد از نیروی نظامیش، دلار این کشور هست که به عنوان محبوبترین ارز جهانی در حال داد و ستد هست.
آمریکا سالهاست که ورشکسته هست ولی می دونیم که با اتکای به هژمونی خودش در گذشته تونست سیستم تعیین ارزش پول بوسیله طلا رو با سیستم عرضه و تقاضا عوض کنه و از همون موقع تا حالا دنیا رو غارت کنه و ادعای اقتصاد پویا داشته باشه! و با این حال که همه می دونن آمریکا با 16 ترلیون دلار بدهی پولش داره از زیر دستگاه چاپ در میاد نه از مالیات و رشد اقتصادی، همه دنبال دلار هستند و اون رو با ثبات ترین ارز دنیا می دونند.
برای نابودی آمریکا باید هژمونی دلار شکسته شود! وگرنه آمریکا تا ابد می تواند با بهترین کیفیت، دلار چاپ کند!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='eshghe-mihan' timestamp='1346965618' post='269506']
مهمترین عامل دوام آمریکا تا حالا بعد از نیروی نظامیش، دلار این کشور هست که به عنوان محبوبترین ارز جهانی در حال داد و ستد هست.
آمریکا سالهاست که ورشکسته هست ولی می دونیم که با اتکای به هژمونی خودش در گذشته تونست سیستم تعیین ارزش پول بوسیله طلا رو با سیستم عرضه و تقاضا عوض کنه و از همون موقع تا حالا دنیا رو غارت کنه و ادعای اقتصاد پویا داشته باشه! و با این حال که همه می دونن آمریکا با 16 ترلیون دلار بدهی پولش داره از زیر دستگاه چاپ در میاد نه از مالیات و رشد اقتصادی، همه دنبال دلار هستند و اون رو با ثبات ترین ارز دنیا می دونند.
برای نابودی آمریکا باید هژمونی دلار شکسته شود! وگرنه آمریکا تا ابد می تواند با بهترین کیفیت، دلار چاپ کند!!!
[/quote]احسنت احسنت چطوره هژمونی دلار رو با ریال ایران بشکونیم!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فراگیر شدن پیمان ها و ارزهای منطقه ای مثل یورو!(البته اگه به سرنوشت یورو دچار نشن)
تهاتر در معاملات تجاری و نفتی
استفاده از ارز خود یا سایر کشورها در معاملات نفتی
هژمونی دلار ساده بدست نیومده که ساده از دست بره، در این مورد یانکی ها به هیچکی رحم نمی کنن!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نویسنده این مقاله انگار که تو این دنیا زندگی نمیکنه!

[quote]تفوق آمريكا به آن دولت اجازه داده تا در جهت رسيدن به اهداف سازنده حرکت کند، در پي حفظ و تحکيم مباني حقوق بشر برآيد، جلو توليد و تکثير سلاح‌هاي کشتار جمعي را بگيرد و...[/quote]
کدام حقوق بشر؟
زدن هواپیمای مسافربری ایران و تقدیر از عاملانش پایبندی به حقوق بشره؟ یا حمایت از حکومت های دیکتاتور بحرین و یمن با حقوق بشر همخوانی داره؟ یا زنجیر زدن نادرست به شهرزاد میرقلی خانی که باعث جراحتش شده بود و شکنجه غیر مستقیمش حقوق بشره ؟ یا له کردن مردم خودش توسط نیروی پلیس خودش حقوق بشره ؟ و چه قدر میشه مصداق نقض حقوق بشر توسط آمریکا ذکر کرد , انگار که داری از یه حیوان درنده صحبت میکنی!

[quote]هرگاه دولتي، در اوج و درمنتهاي قله قدرت قرار داشته باشد، ديگر لاجرم مسيري جز فروافتادن برايش متصور نخواهد بود. [/quote]
تصور کاملا غلطی هست ,چرا که هر حکومت و ملتی که طغیان و سرکشی نکنن برای چی باید نابود بشن؟آیا جز اینه که زمین مال صالحان هست؟ اگه آمریکا اینقدر خوبه پس چرا باید نابود بشه؟

[quote] در سال 1950 گزارش شماره 68 شوراي امنيت ملي آمريكا حکايت از دست يافتن شوروي به سلاح هسته‌اي مي‌کرد و فرارسيدن دوراني را خبر مي‌داد که در آن، کفه شوروي در جغرافياي سياسي دنيا سنگين‌تر از پيش باشد. چند سالي پس از آن، روزي که سفينه «اسپوتنيک» شوروي به فضا پرتاب شد، اين نگراني در نظر بسياري شکل گرفت که مبادا زمان تحقق وعده «نيکيتا خروشچف» مبني بر «دفن کردن» نظام سرمايه‌داري غربي فرا رسيده باشد.[/quote]

به نظر من مردم جهان فریب صهیونیسم رو خوردن !
برای برپایی حکومت جهانی باید اکثر مردم دین و فرهنگ مشترکی داشته باشن وگرنه هر لحظه ممکنه شورشی به وجود بیاد و حکومتی جدید تشکیل بشه! و البته در زمان ظهور امام زمان علیه السلام هم دین مردم اسلام خواهد بود و همین اثباتگر این ادعاست.با توجه به وجود تعداد زیادی یهودی در ارکان حکومت شوروی میشه گفت که کومونیسم وسیله ای بود که برای دین زدایی تعداد کثیری از انسان های کره زمین به کار گرفته شد تا در آینده هنگام برپایی حکومت جهانی صهیونیسم مشکلی به وجود نیاد و البته از طرف دیگه هم در اروپا جنایت ها به وقوع پیوست و شکنجه ها صورت گرفت و مسیحیت در اروپا فروپاشید و دین زدایی صورت گرفت و به یقین میشه گفت که این هم سازمان یافته بود و در اثر نفوذ یهودی ها ی صهیونیسم در اروپا به وقوع پیوست! در طرف دیگه در ایران و کشورهای عربی بابیت و بهائیت و وهابیت ایجاد شد و چهره اسلام تخریب شد و در آینده اگه ظهور به تاخیر بیفته شاید کشورهای اسلامی هم به سرنوشت اروپای مسیحی مبتلا بشن!

[quote]
قاتلان تزار و اعضاي خانواده اش در اکاترين برگ عبارت بودند از ژاکوب سوردلو که بعدها رئیس جمهور روسیه شد، ژاکوب ژوروفسکی، چاجیم گولوسکین و بالاخره پیتر جرناکوف که همگی یهودی بودند.[41]

17 نفر از 22 وزیر اولین دولت کمونیستی، یهودی بودند.[42]

ویکتور مارسدن روزنامه نگار انگلیسی می‌‌نویسد: به هنگام تولد بلشویسم در روسیه، از میان 545 نفر مقامات طراز اول بلشویسم، 477 نفرشان یهودی بودند.

اسناد کنگره آمریکا در سال 1933 نشان می‌‌دهد که 406 نفر از 503 نفر اعضای حکومت شوروی یهودی بودند. و در میان 42 نفر سردبیر و ناشر مطبوعات و روزنامه های رسمی،‌‌41 نفر یهودی بودند. پیتر براون در کتاب جنگل اروپایی(چاپ 1935)می‌‌نویسد: در کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست که از 59 عضو تشکیل شده، 56 نفر یهودیند و سه نفر دیگر همسر یهودی دارند... لنین و استالین روابط خویشاوندی گسترده ای با یهودیان داشتند. همسران هر دو یهودی بودند و صحبتهای خانوادگی آنها به زبان یدیش[43]انجام می‌‌شد. پدربزرگ مادری لنین نیز یهودی بود... تقریباً تمام رهبران احزاب و سازمانهای کمونیستی در کشورهای مختلف اعم از بلوک شرق یا غرب یهودی بودند: مثل آندره ژید و آندره مالرو که سازماندهان حزب کمونیست فرانسه بودند.[44]و یا ادوارد اوشاب که دبیرکل حزب کمونیست لهستان بود و یا موشه پیاده که در سوابق خود ریاست کابینه و پارلمان یوگسلاوی را دارد و یا تئودور ژیوکف که نخست وزیر رژیم کمونیستی بلغارستان بود.[45]و یا آنا بوکر که رئیس جمهور رومانیِ کمونیست بود.[46] لازم به ذکر است که مارکس* و لنین هر دو فراماسون بودند (پدر کارل مارکس یک خاخام یهودی ارتدکس بود) و دولت بلشویکی از نخستین دولتهایی بود که پس از انگلستان و آمریکا، اسرائیل را به رسمیت شناخت.
[url="http://asraar.ir/13"]http://asraar.ir/13[/url]
[/quote]

[quote]اوباما نتوانست عربستان را از اعزام سربازانش به بحرين بازدارد تا مردمي که خواستاران تحول و اصلاح هستند، سرکوب نشوند.[/quote]
انگار که عربستان از خودش قدرت داره!
بلکه به دستور آمریکا چنین عملی صورت گرفت!
آیا نویسنده مقاله کور است؟

[quote]پيامد اجراي چنين سياستي اين شد که آمريكا هزاران سرباز را در عربستان مستقر كند،کاري که از دل آن خشم و هياهوي بن لادن بيرون آمد و اسباب پيدايش القاعده شد.[/quote]
خشم القائده؟ القائده غلط بکنه که بخواد خشمگین بشه! سگ دست پرورده رو چه به خشم ؟
[quote]

با اين تفاصيل، جاي شگفت نيست که سخنان سليس و بليغ اوباما هم نتوانسته کاري در جهت ترميم وجهه آمريكا در خاورميانه از پيش ببرد. مردم کشورهاي اين منطقه منتظرند تا از آمريكا رفتارهاي تازه ببينند و ديگر محال است که به سخن، دل خوش بدارند.
[/quote]
سخنان سلیس و بلیغ اباما دروغی بیش نبود و دستی که دراز کرده بود به تعبیر رهبر عزیزمون دست چدنی با دستکش مخملی بود ! و هدفش خرد کردن دست ما بود! اباما چیکار کرد؟ جز اینه که از انقلاب مخملی ایران حمایت کرد؟
[quote]

نبرد دامنه دار در افغانستان هم بيش از عراق، محتمل به کسب نتايج تلخ است. دولت اوباما سرانجام بن لادن را به دام انداخت و از پاي درآورد، اما آرزوي ديرينه ريشه کني طالبان و استقرار دولتي مطلوب غرب در افغانستان که هزينه‌هاي گزافي هم براي تحقق آن صرف شده، تا به امروز چيزي جز نقش زدن بر آب نبوده است. اينک تنها پرسش مهم اين است که آمريكا قصد خروج فوري از افغانستان را دارد، يا اين کار را با تأني صورت خواهد داد؟
[/quote]
به دام انداختن بن لادن؟ ما هم ساده !
میگن که بن لادن چند سال قبل مرده بود و فکر میکنم دلیلش به مشکلات کلیه مربوط میشد و تو یکی از بیمارستان های کشورهای عربی بستری بود! و جاش فرد دیگری رو بن لادن معرفی کرده بودن ! جسد بن لادن کجاست؟ عکسشو دیدید که انگار فوتوشاپی بود؟
در ضمن آمریکا کجابره؟ کجا از افغانستان بهتر ؟ میدونید که افغانستان معادن عظیم مس داره و احتمالا نفت و گاز هم داره! و البته مردم بی سواد و کم سواد!

فکر میکنم درآینده قدرت آمریکا باقی می مونه و فقط سرمایه اش به چین میره و تولیدش به جای امریکا در چین با هزینه کم تولید میشه و به دست مردم جهان میرسه !

[b][color=#4b0082]مردم آمریکا در گذشته و حال و مردم چین در حال و آینده برده هایی هستن که برای صهیونیسم کار میکنن![/color][/b]

[size=5][b][color=#ff0000]بهتره وقتی روزنامه اطلاعات میخونید با دقت بیشتری بخونیدش ![/color][/b][/size]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز آمریکا از سال 91 و بعد از فروپاشی شوروی یکه تاز شد نه سال 45 رو چه حسابی نویسنده همچین استدلالی داره.در ضمن آمریکا تا وقتی که ارزش دلار رو محفوظ داره و شرکت هایی مثل گوگل و اپل و مایکروسافت و اینتل و آی بی ام و چندین ابر کمپانی دیگه(تازه اینا فقط تو عرصه ی کامپیوتر و الکترونیک بودن) انحصار تولیدات رو داشته باشن و برای مردم جامعه شغل ایجاد میکنن و به طبع اون مقصد شماره 1 مغزهای فراری سرتاسر دنیا باشن و تولید ناخالص داخلییش برابر با کل اتحادیه ی اروپاست و از اینها مهمتر تو صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و سازمان ملل و ارگانهای اصلی تصمیم گیرنده در جهان نفوذاصلی رو داره و بهترین دانشگاه های دنیا و قویترین ارتش و قویترین متحدین و چیزی به نام احترام به قانون و میهن پرستی(یه مقایسه بین مراسم تحلیف اوباما و پوتین بندازین متوجه منطورم میشین ) یه چیز مهمتر و حقیقتی که بخوایم قبول کنیم یا نه اینکه آمریکا هم هژمونی داره هم کاریزما که مهمترین عامل قدرتشه. در ضمن آمریکا جوری اقتصاد خودش و اقتصاد جهانی و حتی دشمنانش رو به هم گره زده که با افول آمریکا دیگران هم ضربات بسیار بزرگی میخورن(مثل بیکار شدن ده ها میلیون کارگر چینی که تولیدکنندگان اجناس آمریکایی توی اون کشور هستن )

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1347011742' post='269575']
نویسنده این مقاله انگار که تو این دنیا زندگی نمیکنه!

[quote]تفوق آمريكا به آن دولت اجازه داده تا در جهت رسيدن به اهداف سازنده حرکت کند، در پي حفظ و تحکيم مباني حقوق بشر برآيد، جلو توليد و تکثير سلاح‌هاي کشتار جمعي را بگيرد و...[/quote]
کدام حقوق بشر؟
زدن هواپیمای مسافربری ایران و تقدیر از عاملانش پایبندی به حقوق بشره؟ یا حمایت از حکومت های دیکتاتور بحرین و یمن با حقوق بشر همخوانی داره؟ یا زنجیر زدن نادرست به شهرزاد میرقلی خانی که باعث جراحتش شده بود و شکنجه غیر مستقیمش حقوق بشره ؟ یا له کردن مردم خودش توسط نیروی پلیس خودش حقوق بشره ؟ و چه قدر میشه مصداق نقض حقوق بشر توسط آمریکا ذکر کرد , انگار که داری از یه حیوان درنده صحبت میکنی!

[quote]هرگاه دولتي، در اوج و درمنتهاي قله قدرت قرار داشته باشد، ديگر لاجرم مسيري جز فروافتادن برايش متصور نخواهد بود. [/quote]
تصور کاملا غلطی هست ,چرا که هر حکومت و ملتی که طغیان و سرکشی نکنن برای چی باید نابود بشن؟آیا جز اینه که زمین مال صالحان هست؟ اگه آمریکا اینقدر خوبه پس چرا باید نابود بشه؟

[quote] در سال 1950 گزارش شماره 68 شوراي امنيت ملي آمريكا حکايت از دست يافتن شوروي به سلاح هسته‌اي مي‌کرد و فرارسيدن دوراني را خبر مي‌داد که در آن، کفه شوروي در جغرافياي سياسي دنيا سنگين‌تر از پيش باشد. چند سالي پس از آن، روزي که سفينه «اسپوتنيک» شوروي به فضا پرتاب شد، اين نگراني در نظر بسياري شکل گرفت که مبادا زمان تحقق وعده «نيکيتا خروشچف» مبني بر «دفن کردن» نظام سرمايه‌داري غربي فرا رسيده باشد.[/quote]

به نظر من مردم جهان فریب صهیونیسم رو خوردن !
برای برپایی حکومت جهانی باید اکثر مردم دین و فرهنگ مشترکی داشته باشن وگرنه هر لحظه ممکنه شورشی به وجود بیاد و حکومتی جدید تشکیل بشه! و البته در زمان ظهور امام زمان علیه السلام هم دین مردم اسلام خواهد بود و همین اثباتگر این ادعاست.با توجه به وجود تعداد زیادی یهودی در ارکان حکومت شوروی میشه گفت که کومونیسم وسیله ای بود که برای دین زدایی تعداد کثیری از انسان های کره زمین به کار گرفته شد تا در آینده هنگام برپایی حکومت جهانی صهیونیسم مشکلی به وجود نیاد و البته از طرف دیگه هم در اروپا جنایت ها به وقوع پیوست و شکنجه ها صورت گرفت و مسیحیت در اروپا فروپاشید و دین زدایی صورت گرفت و به یقین میشه گفت که این هم سازمان یافته بود و در اثر نفوذ یهودی ها ی صهیونیسم در اروپا به وقوع پیوست! در طرف دیگه در ایران و کشورهای عربی بابیت و بهائیت و وهابیت ایجاد شد و چهره اسلام تخریب شد و در آینده اگه ظهور به تاخیر بیفته شاید کشورهای اسلامی هم به سرنوشت اروپای مسیحی مبتلا بشن!

[quote]
قاتلان تزار و اعضاي خانواده اش در اکاترين برگ عبارت بودند از ژاکوب سوردلو که بعدها رئیس جمهور روسیه شد، ژاکوب ژوروفسکی، چاجیم گولوسکین و بالاخره پیتر جرناکوف که همگی یهودی بودند.[41]

17 نفر از 22 وزیر اولین دولت کمونیستی، یهودی بودند.[42]

ویکتور مارسدن روزنامه نگار انگلیسی می‌‌نویسد: به هنگام تولد بلشویسم در روسیه، از میان 545 نفر مقامات طراز اول بلشویسم، 477 نفرشان یهودی بودند.

اسناد کنگره آمریکا در سال 1933 نشان می‌‌دهد که 406 نفر از 503 نفر اعضای حکومت شوروی یهودی بودند. و در میان 42 نفر سردبیر و ناشر مطبوعات و روزنامه های رسمی،‌‌41 نفر یهودی بودند. پیتر براون در کتاب جنگل اروپایی(چاپ 1935)می‌‌نویسد: در کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست که از 59 عضو تشکیل شده، 56 نفر یهودیند و سه نفر دیگر همسر یهودی دارند... لنین و استالین روابط خویشاوندی گسترده ای با یهودیان داشتند. همسران هر دو یهودی بودند و صحبتهای خانوادگی آنها به زبان یدیش[43]انجام می‌‌شد. پدربزرگ مادری لنین نیز یهودی بود... تقریباً تمام رهبران احزاب و سازمانهای کمونیستی در کشورهای مختلف اعم از بلوک شرق یا غرب یهودی بودند: مثل آندره ژید و آندره مالرو که سازماندهان حزب کمونیست فرانسه بودند.[44]و یا ادوارد اوشاب که دبیرکل حزب کمونیست لهستان بود و یا موشه پیاده که در سوابق خود ریاست کابینه و پارلمان یوگسلاوی را دارد و یا تئودور ژیوکف که نخست وزیر رژیم کمونیستی بلغارستان بود.[45]و یا آنا بوکر که رئیس جمهور رومانیِ کمونیست بود.[46] لازم به ذکر است که مارکس* و لنین هر دو فراماسون بودند (پدر کارل مارکس یک خاخام یهودی ارتدکس بود) و دولت بلشویکی از نخستین دولتهایی بود که پس از انگلستان و آمریکا، اسرائیل را به رسمیت شناخت.
[url="http://asraar.ir/13"]http://asraar.ir/13[/url]
[/quote]

[quote]اوباما نتوانست عربستان را از اعزام سربازانش به بحرين بازدارد تا مردمي که خواستاران تحول و اصلاح هستند، سرکوب نشوند.[/quote]
انگار که عربستان از خودش قدرت داره!
بلکه به دستور آمریکا چنین عملی صورت گرفت!
آیا نویسنده مقاله کور است؟

[quote]پيامد اجراي چنين سياستي اين شد که آمريكا هزاران سرباز را در عربستان مستقر كند،کاري که از دل آن خشم و هياهوي بن لادن بيرون آمد و اسباب پيدايش القاعده شد.[/quote]
خشم القائده؟ القائده غلط بکنه که بخواد خشمگین بشه! سگ دست پرورده رو چه به خشم ؟
[quote]

با اين تفاصيل، جاي شگفت نيست که سخنان سليس و بليغ اوباما هم نتوانسته کاري در جهت ترميم وجهه آمريكا در خاورميانه از پيش ببرد. مردم کشورهاي اين منطقه منتظرند تا از آمريكا رفتارهاي تازه ببينند و ديگر محال است که به سخن، دل خوش بدارند.
[/quote]
سخنان سلیس و بلیغ اباما دروغی بیش نبود و دستی که دراز کرده بود به تعبیر رهبر عزیزمون دست چدنی با دستکش مخملی بود ! و هدفش خرد کردن دست ما بود! اباما چیکار کرد؟ جز اینه که از انقلاب مخملی ایران حمایت کرد؟
[quote]

نبرد دامنه دار در افغانستان هم بيش از عراق، محتمل به کسب نتايج تلخ است. دولت اوباما سرانجام بن لادن را به دام انداخت و از پاي درآورد، اما آرزوي ديرينه ريشه کني طالبان و استقرار دولتي مطلوب غرب در افغانستان که هزينه‌هاي گزافي هم براي تحقق آن صرف شده، تا به امروز چيزي جز نقش زدن بر آب نبوده است. اينک تنها پرسش مهم اين است که آمريكا قصد خروج فوري از افغانستان را دارد، يا اين کار را با تأني صورت خواهد داد؟
[/quote]
به دام انداختن بن لادن؟ ما هم ساده !
میگن که بن لادن چند سال قبل مرده بود و فکر میکنم دلیلش به مشکلات کلیه مربوط میشد و تو یکی از بیمارستان های کشورهای عربی بستری بود! و جاش فرد دیگری رو بن لادن معرفی کرده بودن ! جسد بن لادن کجاست؟ عکسشو دیدید که انگار فوتوشاپی بود؟
در ضمن آمریکا کجابره؟ کجا از افغانستان بهتر ؟ میدونید که افغانستان معادن عظیم مس داره و احتمالا نفت و گاز هم داره! و البته مردم بی سواد و کم سواد!

فکر میکنم درآینده قدرت آمریکا باقی می مونه و فقط سرمایه اش به چین میره و تولیدش به جای امریکا در چین با هزینه کم تولید میشه و به دست مردم جهان میرسه !

[b][color=#4b0082]مردم آمریکا در گذشته و حال و مردم چین در حال و آینده برده هایی هستن که برای صهیونیسم کار میکنن![/color][/b]

[size=5][b][color=#ff0000]بهتره وقتی روزنامه اطلاعات میخونید با دقت بیشتری بخونیدش ![/color][/b][/size]
[/quote]
اگر به لینک مورد نظر میرفتیدومنبع لینک رو که ازنشریه اینترنتی منافع ملی امریکاست مشاهده میکردید نیازی نبوددیگران روبه دقت بیشتربه مقاله های روزنامه اطلاعات دعوت کنید.به قول مولانا:
ای برادرقصه چون پیمانه است معنی اندر ان به سان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گرگشت نقل

مقاله نکات ارزنده ای داشت که میتوانست اموزنده باشد.ما هم ادعا نکردیم هرچی نویسنده نوشته از خطا مبراست .پس نیازی نمیبینم برای تحلیل مقاله وپاسخ بیشتر.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]اگر به لینک مورد نظر میرفتیدومنبع لینک رو که ازنشریه اینترنتی منافع ملی امریکاست مشاهده میکردید نیازی نبوددیگران روبه دقت بیشتربه مقاله های روزنامه اطلاعات دعوت کنید[/quote]
چرا من باید میرفتم بینم مقاله رو کی نوشته؟ این وظیفه شماست که وقتی مقاله ای رو قرار میدید اسم نویسنده رو هم ذکر کنید.
ولی باز هم نظرم همینه!
روزنامه ها و رسانه های ما نباید هر چیزی رو منتشر کنن چرا که همین نوشته ها تو این مقاله چهره ای نسبتا خوب از آمریکا نشون میده در حالی که اینچنین نیست!
حداقل میتونست وعده نقد مقاله رو بده و نظرات غیر واقعی رو به خورد خوانندش نده!یعنی عرضه اینم نداره؟

در ضمن لینک ها رو درست قرار بدید.
به صورت زیر
لینک:
[url="http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=20120909-0619-55-56.htm&storytitle=%81%ED%CF%C7%ED%D4%20%DE%CF%D1%CA%9D%E5%C7%ED%20%CC%CF%ED%CF%20%CF%D1%20%DA%E3%D1%20%DF%E6%CA%C7%E5%20%CF%E6%D1%C7%E4%20%CA%DF%9D%DE%D8%C8%ED"]http://www.ettelaat.... ���� �� ��� ����� ����� �ߝ����[/url]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote name='SHAHABESAGEB' timestamp='1347109579' post='269876']
[quote]اگر به لینک مورد نظر میرفتیدومنبع لینک رو که ازنشریه اینترنتی منافع ملی امریکاست مشاهده میکردید نیازی نبوددیگران روبه دقت بیشتربه مقاله های روزنامه اطلاعات دعوت کنید[/quote]
چرا من باید میرفتم بینم مقاله رو کی نوشته؟ این وظیفه شماست که وقتی مقاله ای رو قرار میدید اسم نویسنده رو هم ذکر کنید.
ولی باز هم نظرم همینه!
روزنامه ها و رسانه های ما نباید هر چیزی رو منتشر کنن چرا که همین نوشته ها تو این مقاله چهره ای نسبتا خوب از آمریکا نشون میده در حالی که اینچنین نیست!
حداقل میتونست وعده نقد مقاله رو بده و نظرات غیر واقعی رو به خورد خوانندش نده!یعنی عرضه اینم نداره؟

در ضمن لینک ها رو درست قرار بدید.
به صورت زیر
لینک:
[url="http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=201299-0619-55-56.htm&storytitle=%81%ED%CF%C7%ED%D4%20%DE%CF%D1%CA%9D%E5%C7%ED%20%CC%CF%ED%CF%20%CF%D1%20%DA%E3%D1%20%DF%E6%CA%C7%E5%20%CF%E6%D1%C7%E4%20%CA%DF%9D%DE%D8%C8%ED"]http://www.ettelaat....�� ����� �ߝ����[/url]
[/quote]
به نظرم نیازی نیست برای هرمطلب که ازنویسندای بیان میکنیم نقد ان راهم ضمیمه کردهرکس خودش باید نقد کند مثله شما که مطالبی ازان رانقد کردید.موضوع هم انقدر غامض نبود که حتما نیاز به تحلیل داشته باشد.درموردلینک هم بایکcutوpasteلینک به سایت مورد نظر میرسید.درهرحال از توجه شما به مقاله خوشحال شدم.موفق باشید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.