RezaKiani

در آیین و شرط سپهسالاری

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

برگرفته از قابوس نامه تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی

انتشارات سخن

اگر سپاه سالار باشی با لشکر محسن باش . هم از جنب خویش نیکویی ن و هم از خداوند نیکویی خواه. و با هیبت باش و طریق لشکر کشیدن و مصاف ساختن نیک بدان، و روزی که جنگ باشد بر میمنه و میسره سالاران جنگ آزموده و جهان دیده فرست و شجاع ترین سالاری با نیک ترین قومی اندر جناح لشکر بدار که پشت لشکر ایشان باشند که در جناح باشن. اگرچه خصم ضعیف باشد ویرا بچشم ضعیفی منگر، در باب آن ضعیف همان احتیاط کن که با قوی تر کنی و اندر حرب دلیر مباش که از دلیری خویش لشکر خویش بر باد دهی و نیز بد دل مباش که از بد دلی خویش لشکر خویش را منهزم گردانی. و از جاسوس فرستادن و از کار خصم خویش آگاه بودن غافل مباش و بروز و بشب از طلایه فرستادن تقصیر مکن. و روز حرب چون چشم بر لشکر خصم افگنی و هر دو لشکر روی بیک دیگر نهند خنده ناک باش و با لشکر خویش همی گوی:
چه سگان باشند ایشان؟ بیک ساعت دمار از ایشان برآریم.
و بیک بار لشکر پیش مبر، علامت علامت، فوج فوچ همی فرست و یک یک سالار و سرهنگ را نامزد همی کن و همی فرست و همی گوی:
یا فلان، تو رو با قوم خویش و یا فلان، تو نیز رو با خیل خویش.
و آن کس که حمله الامیر را بشاید نزدیک خویش همی دار. و هر کسی که جنگ نیک بکند و کسی را بیفگند و یا مجروح کند یا مجروح شود یا سواری را بگیرد یا اسبی را بیارد و یا سری بیارد و خدمت پسندیده کند باضعاف آن خدمت مکافات کن از خلعت و زیادت معاش، و اندر آن وقت از مال تصرف مکن و دون همتی عادت مکن تا غرض تو زود حاصل شود، و بدان اندرنگرند همه لشکر ترا آرزوی جنگ خیزد و هیچ در جنگ مقصر نباشدو فتحی بمراد بر آید. و اگر مقصود بی حمله الامیر بحاصل شود فبها و نعمه، تو شتاب زدگی مکن و برجای خویش بپای و بتن خویش هیچ مکوش که چون جنگ با سپاه سالار افتاد کار سخت تنگ آمده باشد.
پس اگر جنگ بتو افتاده باشد کرار غیرفرار باش. بکوش و صعب کوش و البته هزیمت اندر دل مکن. مرگ را بکوش که هرکه مرگ بر دل خویش کرد بهر باطلی او از جای نتوانند گسست. نگر تا از آن سپه سالاران نباشی که عسجدی گوید اندر فتح خوارزم محمود را سپه سالار لشکرشان یکی لشکر شکن کآخر
شکسته شد از او لشکر و لکن لشکر ایشان


دوستان ادامه دارد:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چون ظفر یافتی از پس هزیمت مرو که در رجعت بسیار خطاها افتد.و نه توان دانستن که حال چون باشد و امیر بزرگ پدرم رحمه الله هرگز پس هزیمت نرفتی و کس را نفرستادی از آنکه طریق جنگ کس به از او ندانستی و سلطان محمود رحمه الله نیز همین طریق داشتی، هرگز پس هزیمت نرفتی (و گفتی) که: مردم منهزم چون درماند جان را بکوشد و کسی که رجعت و جان را بکوشد و مرگ را بستد با وی نباید کوشید تا خطائی نیفتد.

و دیگر چون به جنگ روی ناچاره چشم ظاهر و سر راه دورن رفتن همی بین، به چشم باطن راه بیرون رفتن همی بین مگر چنان نه باشد که توخواهی.

دیگر این سخن فراموش مکن اگر چه جایی گفته ام باز تکرار همی کنم: به وقتی که مصافی بیفتد اگر جای تو نه نیک باشد، بمثل پس از او بیک گام جای نیک باشد زینهار تا آن گام باز پس ننهی که اگر بیک گام مصاف باز پس بردی در وقت ترا هزیمت باشد، همیشه جهد آن کن که از جای خویشتن پاره ای پیشتر همی روی، هرگز گامی بازپس مرو.

چنان باید که در همه وقت لشکر تو سوگند به جان خورند و با لشکر سخن باش پس اگر با لشکر به خلعت و صلت توفیری از بیشی نه باشد باری بنان و نبید و سخن خوش تقصیر مکن و لقمه نان و یک قدح نبید بی لشکر خویش مخور که آنچه نان پاره کند زر و سیم نتواند کردن.

و لشکر خویش را همیشه دلخوش دار، اگر خواهی که جان از تو دریغ ندارد تو نان از ایشان دریغ مدار. اگر چه همه کار بتقدیر ایزد تعالی بسته است تو آنچه شرط تدبیر است همی کن بر طریق صواب، که آنچه تقدیر است خود همی باشد. پس اگر چنانچه خدای تعالی بر تو رحمت کند و ترا بپادشاهی رساند شرط پادشاهی نگاه دار چنانچه هست.

این بخشش تموم شد یه فصل هم درباره لشکر کشی داره که انشالله سرفرصت تایپش می کند برای دوستان.
فعلا خدانگهدار

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
باب بیستم

اما چون در کارزار باشی آنجا سستی و درنگ شرط نباشد چنانکه تا خصم تو بر تو شام خورد تو بر او چاشت خورده باشی. و چون در میدان در کازار افتی هیچ تقصیر مکن و برجان خویش مبخشای که آن را که بگور باید خفت بخانه نتواند خفتن، و هم این بیت را بپارسی بلفلظ دری بگویم تا هر کسی را معلوم باشد.
گر شیر شود عدو، چه پیدا چه نهفت
با شیر بشمشیر سخن خواهم گفت
کان را که بگور خفت باید بی جفت
با جفت بخان خویش نتواند خفت
و در معرکه تا گامی پیش توانی نهادن هرگز گامی باز پس منه. و چون در میان معرکه و خصمان گرفتار آمدی از جنگ میاسای که از چنگ خصمان بجنگ توانی رستن، تا در تو حرکات روزبهی همی بینند ایشان نیز از تو همی شکوهند. و اندر آن جای مرگ بر دل خویش خوش کن و البته مترس و دلیر باش که شمشیر کوتاه بدست دلیران دراز گردد. و بکوشش کردن تقصیر مکن که اگر هیچ گونه اندر تو ترسی و سست کاری پدید آید اگر هزار جان داری یکی نبری، کمتر کسی بر تو چیره گردد. آنگه یا کشته شوی یا نامت ببدنامی برآید و چون بنامردی میان مردمان معروف شوی از نان برآیی و در میان همالان خویش همیشه شرمسار باشی. و چون نان نباشد و نام نباشد کم ارزی در میان همالان حاصل شود و مرگ از آن زندگانی به؛ که بنام نیکو مردن به که بننگ زندگانی کردن وزیستن.
اما بخون ناحق دلیر مباش و خون هیچ مردم مسلمان بحلال مدار الا خون صعلوکان و دزدان و نباشان و خون کسی که از روی شریعت قتل او واجب شود که بلای دو جهانی در خون ناحق بسته بود وپیوسته. اول آنکه در قیامت مکافات آن یابی. و اندر این جهان زشت نام گردی و هیچ کهتر بر تو ایمن نباشد و امید خدمتکاران از تو بریده شود و خلق از تو نفور گردند و بدل دشمن تو شوند. و نه همه مکافات بدی هم بدین جهان بمردم رسد. پس اگر آن کسی را طالعی نیک اوفتاده باشد ناچار بفرزندان او برسد. پس الله الله بر خویشتن و بر فرزندان خویشتن ببخشای و خون ناحق مریز اما بخون حق یا خونی که صلاح تو اندر آن باشد تقصیر مکن که آن تقصیر فساد کار تو گردد چنانکه از جدم شمس المعالی حکایت کنند.
حکایت:
بدان که وی مردی سخت قتال بود و گناه هیچ کس عفو نتوانستی کردن. مردی بد بود و از بدی او لشکر بر او کینه ور گشته بود. و با عم من فلک المعالی یکی شدند و بیامدند و پدر خویش را شمس المعالی را بگرفت بضرورت. از آنچه لشکر گفتند: اگر تو با ما یکی نباشی ما این ملک ببیگانه دهیم. چون دانست که ملک از خاندان او بیرون خواهد شدن بضرورت ثبات ملک را این کار بکرد. و مقصود من آن است که چون وی را بگرفتند، بند کردند و در مهدی نشاندند و بر وی موکلان کردند و بقلعه چناشک فرستادند. در جمله موکلان وی مردی بود نام عبدالله جمازه بان، اندر راه همی رفتند، شمس المعالی این مرد را گفت: یا عبدالله هیچ دانی که این کار که کرد و این تدبیر چون بود که بدین بزرگی شغلی برفت و من نتوانستم دانست؟ عبدالله گفت: این کار فلان و فلان سپهسالار کردند، و پنج کس را نام ببرد، لشکر را بفریبانیدند و در میان این شغل من بودم که عبدالله و مردم را من سوگند دادم و این کار را من بدین جای رسانیدم. ولکن تو این کار از من و از این پنج کس مبین، از خویشتن بین که ترا این شغل از بسیار مردم کشتن افتاد. امیر شمس المعالی گفت: تو غلطی! مرا خود این شغل از مردم ناکشتن اوفتاد که اگر من ترا با این پنج سپه سالار بکشتمی مرا این کار نیفتادی، شش خون دیگر همی بایست کرد و بسلامت همی بودن.
و این بدان گفتم تا بدانچه بباید کردن تقصیر نکنی و آنچه نگزیرد سهل نگیری. و نیز خادم کردن عادت مکن که خادم کردن برابر خون کردن است؛ از بهر شهوت خویش نسل مسلمانی از جهان منقطع کنی، این بزرگتر بیدادی نباشد. اگرت خادم باید خود خادم کرده یابی که مزه آن تو برگیری و بزه آن بگردن دیگران بود و تن خویش از گناه پاک داشته باشی.
اما در حدیث کارزارکردن چنانچه گفتم چنان باش و خویشتن بخشای مباش که تا تن خویش را بخورد سگان نکنی نام خویش بنام شیران نتوان کرد. و حقیقت بدان که هرکه بزاید روزی بمیرد که جانور سه نوع است: حی ناطق، حی ناطق میت،[حی میت] یعنی فریشتگان و آدمیان و وحوش و طیور. و در کتابی از آن پارسیان بخط پهلوی خواندم که زردشت را پرسیدند هم بر این گونه جواب داد، گفت: زیای گویا، زیای گویا میرا، زیای میرا. پس معلوم شد که همه زنده ای بمیرد، پس در کارزار این اعتقاد باید کردن و کوشا بودن تا نام و نان حاصل آید. و در حدیث مردن خود امیرالمومنین علی بن ابی طالب کرم الله وجهه گوید بلفظی موجز: مت الیوم الذی ولدت، من آن روز مردم که بزادم. و هر وقت از حدیثی بحدیثی می روم و بسیار می گویم ای پسر ولکن گفته اند که بسیار دان بسیار گوی باشد، اکنون آمدم باز بر سر سخن: بدان که نام و نان از جهان بدست توان آوردن و چون بدست آوردی جهد آن کن که جمع دای و نگاه همی داری و خرجی بر موجب دخل همی کنی و اسراف نکنی در کارها که اسراف مبارک نبود. والله الهادی الی سواء السبیل
خادم کردن یعنی اخته کردن)

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خيلي جالب بود ، دستت درد نكنه ...
ولي معني يه جاهييشو متوجه نشدم ... انگاري هرجا موضوع مهم تر ميشه ... اصطلاحات سخت تري هم به كار برده ! icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بد نیس بعضی وقتها یه نیگاهی به لقتنامه بندازیم.

نباش: کسی که نبش قبر می کنه
صعوک هم یعنی درویش

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.