parvaaz

Members
  • تعداد محتوا

    299
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های parvaaz

  1. بسم الله   بسیار علاقمندم دلیل اون حضرات پروفسوری که به پست بالا منفی داده اند رو بدونم !؟ مهمم نیست که بنده موافق یا مخالف ذاتی ایشان هستم یا نه ، فقط میخوام بدونم این بنده خدا چی گفته که مستحق منفی بوده ؟
  2. بسم الله   هرکسی از دیدگاهی با قضیه گروگان گیری برخورد میکند . اما با توجه به اینکه در هر نظری ، مقداری از حقیقت و مقداری انحراف نهفته است با اینحال متاسفانه تاکنون تحلیل و نظر کاملی دیده نشده است !   حقیقت اینست که چنین عملی انجام گرفته است . و برخورد ما با آن باید چگونه باشد تا در وحله اول به نفع اسلام ، دوم شیعه ، سوم مقاومت ، چهارم خودمان گردد ؟   حقیقت دیگر آنست که همانگونه که در میان اهل سنت ، وجود افراد متعصب ، خشک مغز ، افراطی و .... انکار ناپذیر است ، وجود چنین افرادی نیز در میان شیعیان غیر قابل انکار میباشد . تنها این ما هستیم که بر طبق اخلاق معصومین خود ، آنها را از خود نمیدانیم و از آنها تبری میجوئیم . اما این گروه ها ، به انحاء گوناگون ، چنین مسئله ای را رد و مارک و انگ مذهب خویش را همیشه همراه خود حمل میکنند . بسیاری از افراد معتقد اهل سنت نیز خود را از اعمال انجام گرفته توسط گروه های منتسب به خود مبری میدانند .   این جنگ بنا بر خواست جهانخواران و با طراحی و مهره سازی و مهره چینی آنان صورت گرفته و باید اذعان نمود ( بدلیل نا آگاهی و عقب ماندگی فکری ملتهای در گیر )  که متاسفانه موفق نیز گردیده اند . پس حقیقتا این جنگ چه ما بخواهیم و چه نخواهیم یک جنگ مذهبی ( بین گروه های به ظاهر و نه در باطن شیعه و سنی ) بوده و مضرات آن متوجه امت اسلامی ( شامل تمامی مذاهب اسلامی ) و منافع آن متوجه جهانخواران ( شامل بی دینان ، نو دینان ، صهاینه و نو صلیبیون ) میباشد . پس سر بر آوردن گروهی به ظاهر شیعه از بین شیعیان ( خواه خود جوش و مستقل و بدون دخالت طراحان اجنبی باشد و یا با دخالت و طراحی آنها ) در جهت انتقام و با انجام اعمال شنیع و غیر انسانی همچون گروه های به ظاهر سنی مخالف ، نباید زیاد دور از انتظار باشد .   حال چگونه میتوانیم از این موضوع به نفع اسلام ، تشیع ، مقاومت و خودمان بهره برداری نمائیم ؟ ( دوستان باید در این خصوص مباحثه و مجادله نمایند و لا غیر )   نظر اینجانب : الف (در جهت نفع اسلام ) - محکومیت امر ( حتی اگر ظاهری باشد ) توسط بزرگان تشیع ، در حین توجه دادن به امر امکان مقابله به مثل گروه های متظاهر به تشیع به جنایتهای گروه های متظاهر به تسنن و متضرر گردیدن امت اسلامی و تنفیع جهانخواران و صهاینه و ضد مسلمانان   ب ( در جهت نفع تشیع ) - برائت از گروه های اینچنینی با صدور فتواهای مناسب و توجه دادن به احادیث و روایات و تعاملات ائمه معصومین و نیز اولیا و اوصیا و بزرگان مذهب تشیع   ج ( در جهت منافع مقاومت ) - ایجاد زمینه برای جذب و تصحیح رویه های غلط چنین گروه هائی و تجمیع آنها در زیر یک لوا   د ( در جهت منافع خودمان ) - انجام کارهای اطلاعاتی ، یورش برای آزاد سازی گروگانها ، بررسی حقیقت و جمع آوری مدارک و اسناد مربوط به کارگر یا جاسوس بودن آنها ( و در اختیار نهادن و افشای هویت گروگانها در صورت جاسوس بودن آنها ) و نیز تسلیم آنها به دولت عراق جهت انجام برخورد سیاسی-امنیتی فراخور حال دیپلماسی دولت عراق . البته با روشن سازی این مطلب که تمامی این کارها توسط جمهوری اسلامی ایران انجام پذیرفته است .   با تشکر
  3. بسم الله   به نظر میرسد که حوثی ها بالاخره توانستند تا جنگ را از آسمان به روی زمین کشیده و پای نیروهای زمینی ائتلاف را به داخل باتلاقی بنام یمن باز نمایند . این عمل موجب میگردد تا بعد از مدتی ، حتی نیروهای جنوب ( اعم از حزبی و قبیله ای و غیره ) که فعلا بطور یکپارچه ، همسوی با ائتلاف حرکت مینمایند نیز در اثر اختلاف دیدگاه و اختلاف منافع ، دچار انشقاق گردیده و چند پارچه گردند که این عمل موجب تقویت حوثی ها خواهد گردید . البته چنیین تفسیری ، منتج از تجربیات تاریخی و طبیعی ترین برخوردیست که در جوامعی اینچنینی بوجود می آید .   در این بین مناسبترین کاری که حوثیها می باید حین مقاومت در داخل کشور ( با استفاده از سیستم کمین و یا بزن و در رو ) انجام دهند ، تربیت افرادی نفوذی در جهت خرابکاری در خطوط لجستیکی درداخل یمن و نیز تخریب زیر ساختهای اقتصادی ( خطوط تولید ، انتقال انرژی از جمله نفت و برق ، نیروگاه ها ، پالایشگاه ها ، چاه های نفت ، فرودگاه ها و نیز گلوگاه های اقتصادی همانند سکوهای پهلوگیری کشتیهای باربری در بنادر و .... ) ائتلاف در خارج از یمن میباشد .   انشاءالله   با تشکر
  4. parvaaz

    گوش شیطان ، شنود اشباح

    بسم تعالی     به احتمال بسیار زیاد ، چنین موضوعی حقیقت داشته و جهانخوار مزبور هم از توبره نوش جان می فرمودند و هم از آخور . ملت ما هم که کما فی السابق ( همچون سیاست توجیه باطل برای حق جلوه دادن آن ، که بسیاری از مدیران مفت خور و نالایق سراسر تاریخ دیروز و امروز وطن آبکش شده از زخم خائنین و وطن فروشان ، انجام میگردد ) برای فرار از اتهام کوته فکری و یا ... به امر خطیر توجیه مشغول میگردند !   اگر کمی از این قدرت توجیهمان را به بازوانمان انتقال میدادیم ، شاید امروز در دنیا ، آلمان و ژاپن و چین و هند و کره و برزیل دیگری هم بنام ایران وجود داشت !   با پوزش از توجیه خود بنده . و من الله التوفیق
  5. بسم الله   جناب جی جی66   متلک انداختن نشانه عالم بودن نیست . راهکارتان را بگوئید ؟ حالا اجازه بدهید کمی هم بنده کوته فکری کنم . مثلا اینکه آیا خودتان تصمیم دارید جای بشار بنشینید و یا تصمیم دارید اوباما را جایگزین فرمائید ؟   اگه ملت سوریه یکپارچه بود که همون سال اول ، بشار رفته بود ، هرچند ایران و یا کل دنیا کمکش میکردند . همانطور که به رژیم شاه هم کمک زیادی کردند ، اما نشد که نشد ، زیرا ملت از چپ و راست باهم متحد و یکپارچه بودند .  تشکر
  6. parvaaz

    انتخاب مدیران ارشد

    بسم تعالی   دوست محترم جناب MR9   ضمن تبریک ، امیدوارم در کارتان موفق و مؤید و در مسئولیتتان متقی و در قضاوتتان چون کوه مقاوم و عادل و در اشاعه علمتان سخی باشید .
  7. بسم الله     واما تعریف این حقیر     و از ابنکه حداقل مقداری از این تعریف را قبول دارید محل امتنان است . اما با اختصاصی نمودن زبان و همه فهم بودن آن موافقت صد در صدی ندارم ، زیرا وجود لهجه های مختلف از یک زبان ووجود لغات و اصطلاحات محلی ، در صد همه فهمی بودن آنرا کاهش میدهد ، در صورتیکه درصد برخی اشتراکات دیگر ( مانند دین و یا مذهب ، اعتقادات خرافی ، پوشش ، رفتارهای اقتصادی ، و یا سایر موارد ) ممکن است حتی بیشترو یا حداقل هم اندازه باشند .   طبق تعریف ارائه شده توسط حقیر، ملت و دولت ( البته دولت غلط مصطلحیست که به ناجاراستفاده میگردد و در اصل همان حکومت صحیح میباشد که ذیلا توضیح آن خواهد آمد) دو عنصر لازم وملزوم یکدیگر بوده و با آنکه موجودیت ملت با نیازهای حداکثری مشترک ودر یک دوره زمانی محدود ( یک ساعته تا جند صد یا جندهزار ساله ) ارجح بردولت و لازمه آنست ، اما شناخت آن بدون محدودیت جغرافیائی ( که نیازبه دولت و مجری قوانین تحکمی در آن محدوده را ایجاب میکند ) امری مشکل و شاید ناشدنی باشد .   واما حکومت بسته به حجم نفوس وتکثرنیازجامعه تشکیل دهنده آن ملت ، عبارتست از شخص و یا اشخاص ویا سازمانهای کوجک و بزرگی که حکم نهائی را با احتساب فرهنگ عام ودر جهت همسنگی و رفع و رجوع نیازهای حداکثری ملت ، بر عهده میگیرد . این مفهوم از بدو بشریت موجود و به صورت رئیس قبیله ، جادوگرقبیله ، جنگجویان قبیله ، جوپان روستا و معتمد محله ، لوطی محله وغیره موجود بوده است . و امروزه دولت تنها قسمتی از کل حکومت را تشکیل میدهد . هیج حکومتی قادر به برآوردن تمامی نیازهای جامعه تحت حمایت ( یا امر ) خود نبوده و اگر توان رفع حداکثری آن را داشته باشد ، حکومت ملی ( یا همان اصطلاح غلط دولت ملی ) ، و در غیر اینصورت حکومت تحمیلی طلقی میگردد .   دریک حکومت ملی ممکن است قوانین حکومتی درنواحی مختلف و با توجه به فرهنگ غالب محلی کمی متفاوت باشند ، اما در حالت کلی این قوانین در تضاد با یکدیگر وضع نمیگردند .   در مورد زبان مشترک قابل فهم برای تمامی یک ملت نیز همانا انتخاب یک یا حداکثر دو زبان رسمی که از تعداد بیشترمتکلمین برخوردارند میباشد به طوریکه اولا قادر به تفهیم هر جه بهتر اوامر و قوانین مرقومه و جلوگیری از تفسیر به رای آنها گردد و ثانیا نیاز به آموزش آنها به حداقل مقدار کاهش یابد .   با تشکر
  8. بسم الله     انسان وقتی تنها باشد نیاز به سخن گفتن ندارد . سخن گفتن ابزاری ارتباطیست وبرای ایجاد سخن قابل فهم ، نیاز به ایجاد قراردادهائی در تنظیم اصواتی ( ونیز برخی میمیکهای سیمائی و اندامی ) که در اصل غیر مفهوم میباشند داریم ،  و لازمه بوجود آمدن آن نیاز به عاملی دارد که همانا رفتار اجتماعیست . و فرهنگ ، معرف این رفتار اجتماعیست . فرهنگ چیزی نیست که شخص خاصی اقدام به اختراع و یا ابداع آن نموده و پس از آن فراگیر شده باشد( شاید بتوان گفت مبدی آن اولین جمع دونفری انسان میباشد ) ، بلکه فرهنگ بر اثر همزیستی و اصطکاک بشر بوجود آمده و تکامل یافته است . اختصاص دیر هنگام واژه فرهنگ به این رفتارهای اجتماعی بشری دلیل برعدم وجود آن پیش از تخصیص این واژه نمیباشد . اشتباه اکثر مردم دراینست که ابزار را با افکارو انگیزه های نهفته در مخیله کاربر ابزار هم سنگ میشمارند ، در صورتیکه ماهیتا از جنس یکدیگر نمیباشند . اگر فکر و عقل و قراردادی برای چگونگی ایجاد و بکارگیری ابزار موجود نباشد ذاتا آن ابزاربوجود نخواهد آمد و فرهنگ ( بنا بر تعریف فرهنگ " فرهنگ در معنی عام همانا رفتار و خلق اجتماعی افراد میباشد " ) همان عاملیست که انگیزه ایجاد ابزارهائی همچون زبان و اقتصاد و.... میباشد .   وقتی میگوئیم هدف وسیله را توجیح نمیکند ، منظور آن نیست که این دو مفهوم همسنگ میباشند . بلکه رابطه ای بین آنها قائل هستیم و این رابطه همان رابطه لازم و ملزوم بودن این بر آن است . هدف ، انگیزه ایست که بر اثر واکنشی عقلی بوجود می آید و نیل به آن نیازمند ابزاریست که باز به کمک عقل بوجود می آید و یا اگر قبلا موجود باشد باز مفید فایده بودن آن برای این هدف خاص باز بوسیله عقل تشخیص داده میشود . پس هدف ، مقدم بر ابزار ( وسیله ) قرار داشته و ماهیتا با آن تفاوت دارد و سنجش آنها با یکدیگر همچون مقایسه خود ترازو با واحد وزن ( کیلوگرم نیرو ) میباشد! قیاس فرهنگ نیز با زبان و اقتصاد همینگونه است . فرهنگ ( رفتار و خلق و انگیزه های اجتماعی انسان و اجتماع ) نیز مقدم بر زبان و اقتصاد ( ابزارهای اجتماعی ) میباشد .   با تشکر
  9. بسمه تعالی   دوست عزیز، این اخلاق فقط مختص ترکها نیست ! کلا نژاد پرستان و نژادپرستی نیاز به دست آویزی دارد که خوراکش از تحریف تاریخ بدست می آید . بنده چون خودم ترک زبان میباشم مثالی از ترکیه خدمتتان به عرض میرسانم . دبیرکل حزب ملیگرای خلق ترکیه ( م.ه.پ ) معتقد است که کلیه ترکها از جمله تمامی اهالی ترکیه ( بجز کردها ) چشم بادامی تشریف دارند ! بنده هم احتمال میدهم سخنان ایشان ناشی از بیماری استیگمات بوده و آستیگماتیت ایشان در حدیست که گویا حتی فکر میکنند همه افراد روی زمین در حال دراز کش راه میروند . rolling_on_the_floor
  10. بنام حق   جالبه که شما هیچ نقشی رو برای دیکتاتور قایل نیستید. مردمی که وسط یک معرکه گیر افتادن و اکثرا عزیزی رو که توسط اسد یا مخالفین کشته شده از دست دادن چکار میتونن بکنن. سوال شما رو اینجوری میشه پرسید. اگر اسد در همون چند ماه اول دو دستی نمیچسبید به قدرت و مانند بن علی یا مبارک کنار میرفت بهتر نبود؟ داستان رو که از اخر به اول نمیشه گفت!!!   در دیکتاتور بودن ایشان ( البته بطور نسبی و در مقام مقایسه با دیگر کشورهای عربی ) که هیچ شکی نیست . اما ممکن است برنامه اتان و یا انتظارتان را پس از کنار رفتن این دیکتاتور در همان چند ماه اول بفرمائید تا ما هم تفهیم گردیم ؟ البته نتایج اخراج دیکتاتورها از حکومت در تونس و لیبی و مصرکه مشخص است کاملا موجب دموکراتیزه شدن ملتهایشان گردیده است . ملتیهائی که بازیچه مطامع جهانخواران و برنامه هایشان گشتند .   به نظر بنده ملتی که هنوز به آن درجه ای از آگاهی نرسیده باشد که قیام حداکثری ( قیام حداکثری یعنی قیام بیش از حداقل 60-70 در صد جامعه ) کند ، با قیام پیش طراحی شده اقلیتی حتی بیشینه 20 درصدی ( همچون انقلابهای مخملی ) نمیتواند آسایشی برای خود به ارمغان بیاورد و آسایش نسبی قبلی ( که مطمئننا بیشتر از آسایش بعدی خواهد بود ) را نیز از دست خواهد داد زیرا خود را به نوعی با آن ظلم نسبی هماهنگ کرده و راه های فرار از مظالم را بطور نسبی فرا گرفته بوده است . بقول معروف " تا گوساله گاو شود/ دل صاحبش آب شود " . اگر ملت سوریه اجازه کشیده شدن قیام مسالمت آمیز را به قیام مسلحانه نمی دادند ، مطمئن باشید سوریه و بشار امروز( شاید هم بدون بشار امروز ) خیلی بهتر از نابودی سوریه و سرگردانی سوری امروزین بود . یک دیکتاتور نسبتا خوب برای یک ملت نا آگاه ، بسیار بهتر و مطمئنتر از آنارشی و هردمبیلی است حتی برای امروزی که دنیا بسیار پیشرفت کرده است . تنها راه فرار سوریه از این نکبت ، آگاهی نسبی سیاسی ملتش میباشد که آنهم متاسفانه در سایه آرامش امکانپذیر بوده و بس . آگاهی ( نه آزادی ) ای که به زور اسلحه بدست بیاید به زور چماق هم از بین میرود !   منتظر رای ثوابتان پس از بشار اسد میباشم . با تشکر
  11. بسم تعالی   دوست محترم جناب مولتکه   بسیار مشتاق خواندن ادامه مطالبتان میباشم . زیرا با به چالش کشیدن " همه چیز را همگان دانند " موجب انگیزه برای مطالعه و تفکر در حوادث تاریخی میگردید که این خود بسیار مفید فایده است . لطفا ادامه دهید ! مطالبی که شما و منتقدین مطالبتان به طرز صحیح عرضه مینمایند باعث آگاهی هرچه بیشتراست . از شما بعید است که با یکی دو جمله انتقادی - هجو گونه بنده یا سایرین از میدان بدر روید !   دوست محترم رد لاین   هنوزمنتظر پاسخ و نظرتان به پست قبلی بنده میباشم .   تشکر
  12. بسم الله     دوست عزیزم   اگر واژه فرهنگ را همانا بروز اخلاق و رفتارهای در وحله نخست فردی و سپس اجتماعی در نظربگیریم که در واقع چیزی جز آن نیست ، مقوله زبان بر اثر نیازهای اولیه ارتباطاتی بشر و در بدو امر بصورت قراردادی صوتی در جوامع کوچک اولیه و بتدریج جوامع بزرگتر بوجود آمده و فراگیر شده است که طبق معنی فرهنگ ( رفتار فردی و اجتماعی بشر ) درون این حوزه قرار میگیرد و چنانکه قبلا نیز عنوان گردید تشابه خلقی ( زبانی ) در بین افراد همجوار بیش از افراد غیر همجوار بوده و در حداکثر مقدار نسبی خود قرار دارد .   و اما اقتصاد - اگر واژه اقصاد را نه به مفهوم "علم اقصادامروزی " که به مفهوم تبادلات مادی درون و برون اجتماعی ودر جهت رفع نیازهای اولیه در نظر بگیریم ، ساختار چنین تبادلاتی مجددا به نوع فرهنگ و اخلاق هر جامعه در آن مورد باز میگردد . و اگر به تعریف امروزی آن به عنوان علم اقتصاد توجه نمائید فرمولهای اساسی این علم از رفتارهای خلقی ( روانی - اجتماعی ) استخراج میگردد . همانند نمودارهای عرضه ، تقاضا ، تولید ، مصرف ، عواملی همچون جانشینی و غیره که همگی ریشه در رفتار اجتماعی ( فرهنگ ) دارد . یکی از چندین تعریف علم اقتصاد عبارتست از اقتصاد علمي است كه رفتار انسانها را به صورت رابطه اي ميان خواسته ها و منابع كمياب با كاربردهاي مختلف مطالعه مي كند. پس میبینید که درون حوزه فرهنگ قرار میگیرد .   تاریخ مشترک _ باز اگر منظور از تاریخ علم مربوطه باشد که عبارتست از بررسی روند حوادثی باشد که بصورت تسلسلی ودر یک برهه زمانی مشخص و بر اثر کنشها و واکنشهای رفتار اجتماعی ( همانا فرهنگ ) پیش آمد نموده که باز زیر مجموعه ای از مقوله فرهنگ میباشد . و نه ، اگرمفهوم عام آن را در نظر داشته باشید که دیگر نیازی به توضیح نیست و جزئی از فرهنگ است .   اما نژاد - عامل تغییر نژاد عاملی محیطیست و سرچشمه آن مهاجرت . عامل مهاجرت به نقاط جدید نیز مجددا به کمبود و یا تغییر نیازها باز میگردد که باز با کمی اغراق میتوان آنرا منبعث از تغییرات رفتاری ( فرهنگی ) دانست .   جهانخواران و زورمندان دیروز و امروز ، همه بخوبی میدانند که تنها راه سلطه ، بازی با روح و روان جامعه ( اگر روحی برای جامعه وجود داشته باشد که دارد ) ، و تغییر رفتار ( فرهنگ ) جامعه هدف به سود خود میباشد .   حال سؤالی ساده : 1- مثلا شما در نظر دارید به اروپا کوچ نمائید . چگونه میتوانم شما را از تصمیمتان منصرف نمایم ؟ غیر از آنست که عوامل ایجاد چنین انگیزه ای را که در روان شما تاثیر گذار بوده بررسی و سپس در جهت رفع آن عوامل بکوشم ؟ حقیقتا چه عواملی و یا نیازهای نوینی موجب تغییر رفتار شما ( فرهنگ زدگی شما ) گشته است ؟ آیا مطمئن هستید که آنجا پس از مدتی اقامت بدلیل نا همگونی فرهنگی ( مگر آنکه هماهنگ " اداپته " شوید ) ، فرهنگزده تر نشده و تصمیم به باز گشت نخواهید گرفت ؟   حال نمیدانم تا چه حدی قانع میگردید . در هر صورت تشکر میکنم که برای این موضوع وقت صرف مینمائید .
  13. بسم تعالی   پاسخ شما با خدائی که از ضمیرتان آگاه است و سپس با خوانندگان مطالبتان ! هر کس مسئول اعمال خویش است و غایت هرامری جزائیست متناسب با آن و جزا دهنده کسی نیست جز حق مطلق ، میخواهد میبخشد ، میخواهد در این دنیا میدهد ، میخواهد در آخرت . بنده متقی نیستم و از اینرو شرمسارتقی ، اما وظیفه ما سعی در تقوی است چه در علم ، چه در سخن ، چه در کردار ! خداوند خود فرموده با ارزشترین شما نزد من با تقواترین شماست ، اما در این آیت الهی نامی از دین و مذهب و زبان و رنگ و نژاد و قومیت و علم و اقتصاد برده نشده است . تعبیر این آیه همانست که حسین ( ع ) گفت " اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید " . خیلی مشکل به نظر می آید ، اینطور نیست ؟   با تشکر از لطفی که به حقیر و بقیه دارید !
  14. سم الله   دوست محترمم   اتفاقا تمامی عوامل ازجمله طول دوام این فاکتورها بر حسب زمان متغییرند ، به عنوان مثال فاکتور دین ، تجارت و اقتصاد و سایر . مطابق تبیین علم روانشناسی ، همیشه در جهت تغییر علقه ها مقاومتی بوجود می آید که ناشی از خلق ترس از ناشناخته ها و یا کج فهمیها و عدم تجربه هاست . به همین دلیل فرهنگ را جز به دو روش نمیتوان تغییر داد و تغییر آن نیز مستلزم زمان کافیست .   الف - روش تغییر فرهنگ با ایجاد ترسی بزرگتراز ترس پذیرش ناشناخته ها که همانا از طریق اجبار و ایجاد جو ارعاب امکان پذیر است و این زمانیست که طرف پذیرنده به صورت واقعی مرعوب گشته و از مقاومت دست بردارد . تغییر مذهب در زمان صفویه مثال خوبی برای این مورد است و سؤالی که پیش می آید اگر مناطق بسیاری مذهب خود را تغییر دادند ، چرا صفویان موفق به تغییر مذهب بسیاری از اکراد ، افغان ، بلوچ و ترکمن نگردیدند ؟ مشخصا پاسخ این سؤال عدم تحت تاثیر ارعاب قرار گرفتن این اقوام و یا دوری از منطقه تحت ارعاب بوده است . ضمنا به این روش همیشه نتایج مطلوب را نمیتوان بدست آورد ، زیرا حتی بسیاری از مرعوب شدگان ، به محض برطرف گردیدن فشار به شیوه سابق خود رجعت مینمایند و یا موجب انقلاب و ایجاد فرهنگی نوین تر ( لزوما نیازی نیست که این فرهنگ نوین بهتر از فرهنگهای پیشین باشد ) میگردد .   ب - روش تغییر فرهنگ ( اخلاق ) که با استفاده از شیوه های نرم ( تبلیغات ، ایجاد وابستگی های جسمی روانی ، تسهیل راه های التذاذ جسمی و روحی ، تسهیل در تجربه شیوه های نوین هرچند کوچک که بیشتر جهت دارو برای رفع عامل ترس بکار میروند و چند مورد دیگر ) انجام میگردد . در این روش فرد خود را از قید و بندهائی که در اثر فرهنگ عمومی ایجاد گشته ، آزاد و رها حس کرده و نتیجتا درجهت رفع آنها  خود همانند قطره رنگ سیاهی که درون قوطی رنگ سفید بیافتد تا کمی ماهیت آن را تغییر بدهد اقدام مینماید . از طرفی نیز سعی میکند با بروز اخلاق اپیدمیک به شیوع چنین تغییری دست یازد . نتیجتا این موضوع موجب تغییر فرهنگ ، جدایش خط فکری کلی ویا منطقه ای ونهایتا پس از رسیدن به حداکثر خلق اشتراکی ، زایش ملتی جدید و بالتبع دولت - ملتی جدید خواهد گشت . مثال از این دست نیز بسیار است که تهاجم فرهنگی یکی از آنهاست . این تهاجم به طرق زیر فرهنگی همانند فرهنگ اقتصادی ، فرهنگ علمی ، فرهنگ شهر نشینی ، فرهنگ ارتباطاتی و غیره قابل انجام است .   ج - تغییرفرهنگ با ادغام دوروش بالا نیز انجام پذیراست و این روش همانا امروزه کاربرد زیادی دارد . مثال از این دست نیز روشهائیست که امپریال های جهانی بدان دست میزنند .   با تشکر 2
  15. بسم الله   با سلام و عرض خسته نباشید به همه فعالین این جامعه   بنده حقیردر بسیاری از مواردی ( چه آموزشی و چه انتقادی و یا درد دل ) که دوست محترم جناب MR9 مطرح فرموده اند ، با اینکه در بیشتر موارد سطح سواد بنده اجازه درک و برداشت کاملا دقیق و صحیح را از موضوع مطروحه نمیدهد ، باز حس اشتراک نظر با ایشان را در خود مییابم . و به همین دلیل و بدین وسیله امتنان خویش را از زحماتی که عهده دار میگردند اعلام و سپاسگذاری مینمایم .   اما مطلب کوچکی نیز به ذهن حقیر میرسد که علی رقم تائید وتمجید از نکاتی که ایشان در مورد امکان داشتن زاویه دید مخالف و بقولی نگاه از آن سوی دیگر به یک قضیه ، مطرح فرمودند ، عده ای نیز در این وانفسا زمانه خرد یافت میشوند که کلا محو در همین زاویه دید مخالف گشته و کلا دست ازاینسوی قضیه میشویند ، به گونه ای که حتی خود بدین باور میرسند که کلا در جبهه مخالف و متوکل و متوسل به آنها میباشند ! توصیه حقیر به این دسته از افراد نیز همانیست که جناب MR9 مرقوم فرموده اند و در کل قضیه ، مراد آنست که " خیر الامور ، اوسطها " . داشتن استعداد برای نگاه از جبهه مخالف ، لزوما مترادف با پذیرش تفکر جبهه مخالف نیست ، بلکه مراد از آن کمک به خودی در نیل به آرمانهای جبهه موافق و اصلاح مسیر در رسیدن هر چه زودتر و نزدیکتر به این آمال میباشد .   با عرض پوزش از زبان نارسا و تشکر مجدد از همه عزیزان
  16. بسم الله   باز هم کما فی السابق دوست پرخوان و تاریخدانمان ( البته به حق و علی رقم میل باطنی بنده که دلایلش مشخص میباشد و شمه ای از این دلائل را دوست محترمم جناب واریور با زبانی بسیار محترمانه و نقادانه عنوان نمودند باید به این تلاش پیگیر، شبانه روزی و خستگی ناپذیر و اتنیسیته گرایانه این شخص آفرین گفت ) به افاضاتی از تاریخچه ملت سازی و دولتسازی ( و با توجه به گرایشهای قوم - مذهب گرایانه ایشان و به قولی "اگر من تاریخ را میخوانم و مینویسم ، پس آنطور که میپسندم آنرا میخوانم و مینویسم" ) دل مشغول گشتیم !   از دوست عزیز جناب وریور هم بسیار سپاسگزارم که بخوبی از دیدن موی درون ماست انتقاد نمودند و بدین لحاظ تنها نمیتوان بی سپاس از ایشان تنها به تقه ای بر کلید سبزقناعت نمود .   اما مهمترین مسئله ای را که تاریخ سازعزیزمان ، مطالعه آنرا از یاد برده اند ، مسائل روانشناختی اجتماعی مربوط به تشکیل یک ملت میباشد که به نظر بنده مقدم بر تشکیل هر ملت - دولتی میباشد . اهمیت محرکهای روانی در شکل گیری جوامع ، و پیرو آن تشکیل ساختارهای محلی و به تبع آن شکل گیری تشکیلات حکومتی و نهایتا ملت و ملیت با اوصاف امروزین آن را نباید فراموش نمود . قرار گرفتن عنوان ملت در انتهای این سلسله مراتب ، دلیل بر تاخرحقیقی این واژه نبوده و همانگونه که دوست محترم وریورعزیز فرمودند ، تا ملتی نباشد دولتی بوجود نمی آید .   انسان موجودیست که با پشت سر نهادن نیازهای محدود جسمانی خویش ( یعنی نیازهای اولیه در جهت بقای جسمانی خویش ) ، به رفع نیازهای روانی خویش ( یعنی نیازهای خلق و خوئی اعم از رفع ترسها و تشویشها ، ارضاء حس لذت ، مالکیت ، برتریت و قدرت ، آسایش ، امنیت و راحت طلبی ، و دیگرموارد خلقی خویش از جمله جمع گرائی ) میپردازد ودراصل وجود چنین نیازهائیست که منجر به تجمع انسانهای هم خلقی بنام ملت در کنار هم می گردد . احتمال هم خلقی صد در صدی بین افراد صفر ، اما احتمال هم خلقی حداکثری بین افراد مبرهن و کششی طبیعی به نظر میرسد ( شما از مصاحبت با دوستانی بیشتر لذت میبرید که حداکثر تشابه خلقی و فکری را باشما داشته باشند ) . اگر چه تشابه عمومی خلقی با افزایش تعداد افراد کمتر میگردد ، با اینحال تشابه خلقی در بین افراد همجوار بیش از افراد غیر همجوار بوده و در حداکثر مقدار نسبی خود قرار دارد . واژه فرهنگ شاکله ای جز تظاهرات خارجی همین رفتارهای منبعث از خلق های حداکثری نمیباشد به گونه ای که تفکیک دو واژه اخلاق و فرهنگ جز حیطه کاربردی اشان امری مشکل مینماید و بطور کلی میتوان گفت ، فرهنگ همانا اخلاق اجتماعی بشر و تظاهری از نیازهای روانی- اجتماعی آنها میباشد . مفهوم ملت پیشتر و فراتر از مفهوم " دولت - ملت " قرار میگیرد و به این ترتیب تعریف دولت - ملت ، بدون تعریف دقیق فرهنگ مغالطه ای بیش نخواهد بود . با احتساب تعدد نیاز و نتیجتا خلقهای گونه گون و با تشابه حسی همگون در افراد ، ممکن است نیازهای حداکثری وابسته به دوران ( نیازهائی که ممکن است با تغییر زمان و شرایط دوران تغییر یابند ) در هر جامعه از انسانهای همجوار بادیگر جوامع تفاوت نماید . به عنوان مثال نیازهای حداکثری جماعتی در برهه ای از زمان دین و یا مذهب و جماعتی دیگر در همان برهه دفاع از اتنیسیته ، زبان و یا منافع مشترک اقتصادی و یا غیره باشد و تحت چنین بهانه هائی است که سعی در ایجاد جوامعی فرهنگی بنام ملتی واحد و به تبع آن دولت و محدوده های جغرافیائی واحدی بنمایند و نتیجتا با تغییر این نیازهای حداکثری تابع دوران ، طبعیست که محدوده های جغرافیائی ملتها ، دولتها و مرزبندیهای آنها تغییر خواهد نمود .   پس ملت عبارتست از مجموعه افرادی با نیازهای حداکثری مشترک ( فرهنگ مشترک ) در هر دوره زمانی مشترک که منجر به تشکیلات دولتی در درون مرزهای جغرافیائی مشترکی میگردد . مسئله کوچ انفرادی و گروهی و یا پاکسازی قومی ، نژادی ، دینی و مذهبی و یا ایجاد سیستمهای برده داری ، فئودالی و کاپیتالی و یا سوسیالیستی و یا برخی دیگر از اتفاقات نا خواسته و منفور اجتماعی نیز ناشی از همین تغییرات و نیازهای وابسته به دوران میباشد.   حال میتوان با توجه به تحلیل روانشناسانه تاریخ و انطباق نیازهای حداکثری خلقی فرهنگی دوران صفویه میتوان به مقوله دولت ملی بودن و یا اول و وسط و آخربودن آنان برداشت مناسبی داشت . و مسلما این برداشت بسیار نتیجه بخش تر و واقع بینانه تر از تئوریهائی خواهد بود که برخی تاریخ سازان ( داخلی و یا خارجی ) ویا جدائی طلبانی که در اقلیت قرار داشته و سعی در القای چنین تئوریهای شک بر انگیز نموده و یا در جهت ایجاد ذهنیت انشقاق و یا شبهه تفکیک نیازهای حداکثری بدان میپردازند . پیشنها بنده به اینگونه افراد کوچ به سرزمینهائی است که حداکثر نیازهایشان را برطرف مینماید . چنین بازیها و انحرافاتی یادآورسازمانهای بزرگ و کوچکیست که برای دستیابی به منابع و منافع خاص خود ، افراد دارای نبوغ را با تطمیع و یا تخلیس در جهت ایجاد فتنه در یک جامعه به استخدام خویش در در می آورند !   با تشکر
  17. بسم الله   مینا شصت و چند عزیز   جائی خونده بودم که سفر در زمان فقط از حال به آینده امکان پذیر است و نه از حال به گذشته .   با این حساب فکر میکنم شما از تاریخ 9 فوریه سال 2010 به امروز سفر کرده اید . اول اینکه خوش آمدید . دوم کمی اطلاعات در مورد چگونگی سفر و نوع وفنآوری وسیله نقلیه هم مرقوم بفرمائید خوشحالمان میفرمائید !!! سوم اگر از دلارهای آن زمان با خودتان همراه آورده اید خواهشا مخارج اینترنت بنده و سایر دوستان را متقبل گردید . چهارم جمله ای که مرقوم فرموده اید واقعا که چه جمله روح افزائی برای یک تاپیک فسیل شده بوده و چقدر ارزش علمی - اطلاعاتی آن را ارتقاء بخشیده است !   تشکر برای پنجسال آینده ..... icon_eek
  18. بسم الله   جناب امیر ارسلان خان   احتراما وبا تشکر از زحماتتان   خواهشمنداست برای هر خبر لیست منابع مورد استفاده را در انتها ذکرنمائید تا توسط خواننده مطالبتان نیز مورد مداقه قرار گیرد . این صحبت بنده دلیل بر بی اعتبار بودن مطالبتان نمی باشد . اما از آنجائیکه آمار پستهای جنابعالی زیاد و مطالبتان خبری - نقلی میباشد میباید جهت حفظ و رعایت اصول راستی آزمائی و تفکیک مسائل تبلیغی - تصدیقی از یکدیگر و نتیجتا در اختیار نهادن حق انتخاب به خواننده امریست که لازمه این صنعت میباشد .   با تشکر
  19. بسم الله   جناب حسن جی جی   احتراما نکات قابل تامل و مطالب خوبی ارائه فرمودید که قابل تقدیر و تشکر میباشد و مطمئنا قابل بحث و بررسی منتقدانه ( و نه منفعلانه ) توسط کاردانان و کاربلدان میباشد . و بدینوسیله شخصا بنده از زحمتی که متحمل شده اید کمال تشکر را مینمایم . اما از آنجائیکه سن بنده ایجاب مینماید میباید برخی مطالبی که خود بنده در این گذشت عمر تجربه نموده ام را با آنکه به موضوع آن تاپیک و یا هرتاپیک دیگری مربوط نمیشود ، به جوانان پر شوری همچون جنابعالی و یا سایر دوستان متذکر گردم . البته پس از مطالعه مطالب خوبتان ، دو موردی که در موضوع شما موجب میگردد تا عاملی برای جبهه گیری ( هر چند شاید معقول و یا نا معقول ) در برابر مطلبتان گردد و از همه مهمتر بدلیل حضور نوعی جانب گرائی و بدلیل القاء وجود حس تعصب ( عصبیت صرف ) موجب افت ارزشی مطالبتان گردد ، تقدیم حضور میگردد .     با عرض پوزش از اینکه بنده شاید صلاحیت این را نداشته باشم که شما را پند دهم ، اما منتقدانه با طرز نوشتار شما برخورد نموده ام که گویا مسدع اوقات عزیزتان شده است . تنها و تنها اگر همین دو مطلبی که با رنگ قرمز اشاره شده در مطالبتان و ایضا چند نقطه دیگر در مطالب پیشترتان یافت نمیشد ، شاید موجب حساسیت و نهایتا دودستگی افراد شرکت کننده در بحث مذکور نمیگشت ! حالا که شما انگلیسیتان خوب است ، اعتراض بنده نیز صرفا ( آگرسیو ) بودن مطلبتان بوده و نه موضوع بحثتان ! بنده همانطورکه قبلا نیز توضیح داده ام شخصا احم....ژادی نیستم و به ایشان نیز رای نداده ام ، اما این را میدانم که اولا اگر این علاقه به روال اح....ژاد جرم و مستلزم بی حرمتی و یا تمسخر باشد ، آنوقت باید شاهد بی حرمتی به افراد پیش از ایشان نیز بود که کلا کار اشتباه و موجب نفاق بین دوستان و شعف دشمنان خواهد گردید . ثانیا بهتر است با احترام به عقاید اکثریت ملت و عدم استفاده از جملات و کلمات توبیخی ( وا اسلاما ) عقیده خود را تضعیف نفرمائید .   با تشکر
  20. بسم الله   دوست محترم جناب جی جی بسیار مشعوف گردیدم از اینکه پذیرفتید نحوه سؤال کردنتان را تغییر دهید . زیرا به شکلی که بیان نموده بودید ما افراد بی بضاعت به لحاظ علمی-اطلاعاتی همانند سناریو های هالیوودی مرکز فکرمان دقیقا متوجه و تحت تاثیر قهرمان فیلم و اهداف به ظاهر بشر دوستانه وی قرار می گرفت و محتملا طرز فکرمان هم منطبق بر منطق جاری وی میشد . امیدوارم بقیه مطلبتان را هم به صورت تاریخچه و نه به صورت سناریو مطرح و ادامه دهید که بنده نیز برای شما آرزوی موفقیت مینمایم .اما سؤالی که در آخرین پستتان ارائه فرمودید معقول و در خور پاسخ محترمانه از هر طرفی میباشد حال میخواهد پاسخ از بنده باشد و یا سایر دوستان . برخی از افراد نیز فقط دوست دارند با م ا باشند و برخی با ح ر و تمامی فکر و ذکرشان شده اصول گرایان و یا اعتدال گرایان و یا فروع گرایان و یکی طرفدار کیهان و دیگری عصر ایران و یا دلواپسان و یا برعکس ذوق زدگان و تنها چیزی که من از اینها و در این افراد نیافتم کشوری بنام ایران است ! و باز تنها چیزی که در اینها دیدم نفاق و دودستگی است . کسی نیست به اینها بگوید عزیز برادر به فکر حال و آینده کشورت باش تا فردا روز بر اثر نفاقی که محصول دشمنت است مثل سوریه دچار برادر کشی نشویم و یا خدای نخواسته مثل برخی کشورها ( چه فقیر و چه ثروتمند ) منطر امر و نهی و محتاج جهانخواران نشویم .   و اما بنده خود را در حدی نمی بینم که بخواهم پاسخ سؤالتان را کامل بدهم ! پاسخ به این سؤال شما مستلزم اطلاعات اضافی از پشت صحنه ایست که مطمئنا از عوالم سیاسی و با مسائل امنیتی در گیر بوده و با مرور زمان و برطرف گشتن نقاط عطف موانع سیاسی - امنیتی آن به گوش همگان رسیده و آنگاه میتوان به تحلیل همه جانبه پرداخت . به همین دلیل بنده بیشترصبر مینمایم و از اظهار نظر مثبت یا منفی خودداری مینمایم . و به همه دوستان نیز پیشنهاد مینمایم که از دادن جواب قطعی ( جواب میباید حتما شامل اما و اگر باشد و لا غیر ) و جبهه گیری قطعی خودداری نموده وبدون توهین به چپ و راست و م ا و ح ر به اما و اگر ها بسنده نمایند .   اما همینقدر به شما بگویم که رابطه تنگاتنگی بین متن توافقنامه و به تبع آن قطعنامه وجود دارد که نمیتوان آن دو را از یکدیگر جدا نمود و هنگام بحث مثلا در مورد قطعنامه میباید حتما به بندهای توافقنامه دقت لازم و کافی را مبذول داشت . زیرا اگر هردومتن را با دقت مطالعه بفرمائید ارجاعاتی به صورت اشاره مستقیم و یا برخی جاها غیر مستقیم و معطوف بالعطف به یکدیگر دارند . ( با عرض پوزش "معطوف بالعطف" یعنی عطف به عطفی دیگر که به تسلسل انجام می پذیرد و حتی ممکن است در الگوریتم بصورت یک حلقه بسته نیز دیده شود ) .   با تشکر
  21. بسم الله   جناب حسن جی جی   شما نمایشنامه ای نوشتید که هر دو فرد الف و ب از یک تیم بودند و به صلاحدید پرتقال فروش یک به یک به همدیگر گل میزدند ، و تنها زمانی که منتظر بودیم آقای ب یک گل به آقای الف بزند بلافاصله پرتقال فروش تیم آقای ب را عوض میکند و میگوید آقای ب " حالا اگه میتونی یه گل بزن " !   یعنی از اول ، سؤال کننده و پاسخگو تا آخرین لحظه خود شما بودید و پس از طی روال و نقشه مورد نظرتان بازی را پیش بردید و نهایتا با کشیدن خودتان به طرف پیروز و واگزاری تیم مغلوب به مخالفان ( البته به زعم خودتان ) سعی در گرفتن پاسخی منطقی دارید ! تنها کاری که بنده اینجا انجام دادم ، پیدا کردن همان پرتقال فروش بود که هیچ ربطی به نمایشنامه بی ربط تر خود شما نداشت .   نظر کلی بنده اینست که علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد . حالا تحلیل واقعه بعد از وقوع است که تاثیری در اصل واقعه ایجاد نمیکند . و یا واقعا از آن دسته افرادی هستید که فکر میکنید هنوز واقعه ای حادث نشده است ؟ اگر هم اینطور باشد که به قول یکی از دوستان ، ملتی دقیقه نودی خواهیم بود !   اما قضیه آن 50-60 نفر نیز برای خود من سؤالی شده است ، آیا واقعا توی این کشور 80 ملیونی فقط 50-60 نفر داریم که قادر به انجام اینجور کارها هستند و بقیه اساتید سیاسی ، علمی ، اقتصادی ، اجتماعی ، نظامی ، حقوق قضائی و بین المللی ، تاریخ ، زبان و..... نانخور اضافه تشریف دارند و به درد این مملکت نمیخورند ؟ به نظر شما معنی پنهانکاری و عدم مشورت با این افراد ( چه مخالف و چه موافق ) به چه معنیست ؟ در صورتیکه تمامی اطلاعات ( حتی به عنوان مثال سر میز شام آقای ظریف چند لقمه نوش جان کردند ) از طرف افراد مقابل در اختیار تمامی عالمان ، تینک تانکها و رژیم های دشمن قرار میگرفت ، و این تنها ملت ایران بود که نامحرم تشخیص داده شد ! حالا میشه بجای تحلیل تاریخی قطعنامه و موافقتنامه و اثرات آن ، به همین یک سؤال پیش پا افتاده بنده پاسخ بفرمائید تا بعدا بتوانیم برویم سر اصل مطلب ؟
  22. بسم الله الرحمن الرحیم   آقای ب : اگر اجماع جهانی ( یا بقولی اجماع شیاطین ) یکهزار بار هم برای حفظ منافعشان ( سایر کشورهای دنباله رو نیز با برای حفظ منافعشان و یا ترس از شیاطین ) با صدور قطعنامه از من بخواهند که از آرمانهای خود ( ایمان و اعتقادات دینیم ، حق رشد علمی فرزندان و نوادگانم ، جلوگیری از دست اندازی دشمن بر منابع و سرزمینی  که امانت متعلق به نسلهای بعدی در دستان من است ) دست بردارم ، گرسنگی و مرگ را بر آن ترجیح میدهم و انتظار هم ندارم که همه مثل من باشند . تلطیف قطعنامه نیز دلیلی بر از بین رفتن اصل و فرع نقشه های شوم نبوده و نخواهد بود مگر آنکه زمان ، درستی آن را اثبات نماید . پس توصیه میکنم شما نیز عجله نفرمائید . اگر جملات قبلی شعار باشد مطمئنا سؤال بعدی که توپ را مجددا به زمین خودتان و نمایشنامه ای که براه انداختید بر میگرداند که دیگر شعار نیست .   متاسفانه هزاران مورد از نقض عهد همان جامعه جهانی را میتوان ارائه کرد ، اما جناب آقای الف ، آیا شما هم میتوانید چنین نقض عهدهائی را از طرف کشور ایران ذکر بفرمائید . درست است که تلطیف قطعنامه کار مثبتیست ، بر منکرش لعنت ، اما آیا این واقعیت همه چیز را مثبت خواهد کرد ؟   این درست است که امتیازی میدهیم و امتیازی میگیریم ، اما مهم آنست که چه بدهیم و در قبالش چه عایدمان شود . آیا شما حاضرید برای خلاصی از پول پارکینگ ماشین صد ملیونی خود را به قیمت پنج ملیون تومان بفروشید ؟ البته بنده نمیگویم که خدا نکرده ما حتما چنین کاری کرده ایم و تنها میگویم عزیز دل همه چیز را همگان دانند پس این پنهانکاریها و عدم اطلاع نارسانیها برای چیست ؟ یا ما هم جزء " جامعه جهانی ایران " محسوب نمی شویم ؟   آیا ترس از نقد و یا توهین مخالفین معنی دارد ؟  آیا نمیتوان از برخی از نقد آنها استفاده و برداشت مثبت و به صلاح نمود؟ مگر مخالف و موافق جزء یک کشور و یک ملت و یک آرمان نیستیم ؟ آیا آرمان شما نمیگوید که باید به فکر فرزندان و آیندگان خود باشید ، دقیقا طبق همان آرمان بنده مخالف شما ؟ پس میبینید که آرمانهایمان هم تنها در روش تفاوت دارند و نه در معنی . اگر واقعا منظورمان تعامل با دنیاست ، چرا این تعامل را از داخل و از بین و در بین خودمان شروع نمی کنیم ؟ چرا باید فکر کنیم بقیه ، جز ما ، احمقند ( البته این جمله هم مصرف داخلی دارد و هم مصرف خارجی ) ؟ چرا باید همیشه اکثریت حق اقلیت را مال خود کند و یا به آن توجهی نکند ؟   تا اینجا که بنده مشاهده و ملاحظه نمودم ، با آنکه نزدیک به 80 ملیون نفر هستیم اما تنها 50 - 60 نفر بیشتراز ما نیستند که سیاستمدارند ، از قوانین بین المللی سر در می آورند ، خوب حرف میزنند ، از کارها خوب سر در می آورند ، انگلیسی را فوت آبند ، ووووو . آیا واقعا اینگونه است ؟   آقای الف - از شما میپرسم ، واقعا اینها همه ، چرا ؟   متشکر و تنک یو
  23. بسم الله   دوست محترم جناب حیدری   اجازه بدهید پاسختان را کمی تا حدودی با تمثیل شرع بدهم . البته بنده زیاد متشرع و فقه دان نیستم و ادعائی هم ندارم ، بلکه اینها خوانده ها و شنیده هائیست که تل انبار مغزم گردیده است و والسلام .   کشتن یک انسان که از طرف او خطرحتمی جانی برای تو ( این تو منظور شما نیستید ) موجود نباشد قتل نفس و پس از زنا دومین گناه کبیره محسوب میگردد به گونه ای که بنا به تمثیل گوئی قتل تمامی بشریت انجام یافته است . اما زمانیکه در مقام دفاع ترس از جان پیش آمد نموده و به یقین برسید چنین قتلی دفاع از نفس محسوب و چنانکه میدانید بار جرم الهیش بسیار کمتر میباشد ( البته جزای زمینیش بستگی به مورد و قوانین بشری دارد ) و هردو این موارد حکم خدا میباشند .   چنانکه پیشتر نیز ذکر کرده ام اگر فردی که از سلاح بصورت غیر مشروع ( خارج از محدوده های اعلام شده از طرف شریعت الهی ) استفاده به عمل می آورد را فرض نمائیم آنگاه بسیاری از سلاحهای امروزی که قابلیت کشتار جمعی بدون تفکیک گناهکار از بی گناه ( دین و مذهب یا کافر بودن این بیگناه مهم نیست و فقط کافیست در حال محاربه با خدا نباشد ) را دارا میباشند غیر مشروع محسوب میگردند . اما سلاح به خودی خود غیر مشروع محسوب نمیگردد . زیرا ممکن است این سلاح تنها نمایشی و موجب ایجاد رعب در دشمن گردیده و مانع از تفوق دشمن ونیز مانعی در ایجاد محاربه و قتال بین دشمن و مومنین گردد . و به همین خاطر است که خدای قادر آیاتی در این رابطه نازل فرموده اند .   از طرفی ، داشتن سلاحی هم که دارای اثرات دراز مدت غیر قابل کنترل و محتملا بعدها موجب مرگ بیگناهان ( حتی یک نفر ) گردد و یا بیم آن میرود که دست دشمن افتاده و از آن بر علیه مومنین استفاده گردد نیز غیر شرعیست مگر با ترفند نابودی پیش از دسترسی دشمن بدان . چنانکه مستحضرید در جنگهای قدیم ، کسی که مغلوب میگردید خود شخصا شمشیرش را میشکست تا دیگر دشمن نتواند از آن و در تدارکات آتی سوء استفاده نماید . با این توصیف داشتن بمب اتم تنها دلیل بر غیر شرعی بودن آن محسوب نمیگردد و شاید دلائل دیگری بتوان بر آن متذکر شد . و اینجاست که با بر طرف گردیدن موارد غیر مشروع آن میتوان شرعا از آن استفاده نمود و آنهم تنها با شرایطی که موارد شرعی آن نیز رعایت گردد ( از جمله کشته نشدن بیگناهان ) .   و اما تشخیص گناهکار و بیگناهی نیز خود از مواردیست که شرع آنرا اعلام میکند . یعنی تنها گنه کاران میدان محاربه ، جنگجویان میدان محسوب نمیگردند ، بلکه خادمین بلا اجبارآنها ( کشتن حتی برده یا کنیزی  که به اجبار به صاحبش خدمت میکند و در محاربه مستقیما شرکت ندارد ممنوع میباشد ) حتی دراینسوی میدان ( همان ستون پنجم خودمان )، مانند کمک کنندگان مالی به دشمن ، سازندگان سلاح وتدارک کنندگان آنها و مبلغین و بیعت کنندگان با آنها و چندین مورد دیگر نیز جزئی از گناهکاران محسوب میگردند که کشتنشان شرعا جائز است گرچه در صورتی که بتوان آنها را بدون خطر به اسارت در آورد نیز اسارت آنها بر کشتنشان ارجح است .چرا ؟ چون از کاشتن حتی یک تخم نفرت ، درخت تنومندی از انتقام سر از خاک برون می آورد . زیرا ممکن است همان اشخاص از کسانی باشند که شب کافر بخسبند و صبح مومن از خواب برخیزند . الله اعلم بالثواب .   شکرا لله
  24. بسم الله   جناب حیدری   با عرض پوزش از کج فهمی بنده در مورد پدافند غیرعامل منظور نظر شما ( جنبه نظامی قضیه )   اما آنچه مورد برداشت بنده بود جنبه اجتماعی - مردمی قضیه بود که مستلزم بودجه هنگفتی برای تعلیم آن که میباید از دوران کودکی آغاز گردد میباشد . این پدافند شامل ایجاد انگیزه های مقاومتی - حفاظتی در جامعه میباشد که خود پایه تفکرات راهبردهای  نظامی را هم تشکیل میدهد .   شکرا لله
  25. بسم الله   جناب حیدری واقعا از بیاناتتان چنین بر می آید که شما هم مانند بسیاری از مدیران سنتی ما با خبط موضوع ، تصمیمات مربوط به راهبردهای بلند مدت را در عملیات و جریانات کوتاه مدت و همچنین تصمیمات لازم برای راهبردهای کوتاه مدت را برای عملیات و جریانات بلند مدت بکارمیبرید .     1 و 2 و5 - برای ایجاد چنین نیروئی ( هوائی و علی الخصوص دریائی ) به حداقل 2000 میلیارد و بلکه خیلی بیشتر دلار و حداقل حدود 40 سال زمان نیازداریم ، و این اگر از همین امروز شروع کنیم راهبرد بلند مدت محسوب میگردد ! با دشمن پشت در باید بگوئید صبر کند و ضمنا به ایشان سلام من را رسانده و بگوئید فلانکس گفته پیشرفت تا اطلاع ثانوی ممنوع !   3 - این مورد نیاز به سازمانی عریض و طویل با ابعاد سیا و اف چیچی آی دارد که بودجه معقول خود را میطلبد . با این بخور بخورها و همینقدر که سربازان گمنام امام زمان (عج) با این حداقل دستمزدها و پاداشها ( یعنی کاری با دستمزد صلواتی ) انجام میدهند خود چیزی در حد شق القمر است . آرزویتان را برای وقتی نگهدارید که مدیریتهای ما به حد بالاتر از آمریکائی و ژاپنی و ... با فساد کمتر از %0.1 رسید .   4 - وابستگی آبی و غذائی رو هم خوب اومدین . منتها فکر میکنم ( با این وضعیت کشاورزی ، امکانات روستا و فرار به شهرروستائیان ، مدیریت کشت ، مدیریت آب ، مقوله کشاورزی صنعتی ، احیای مراتع ووووسرتان را درد نیاورم ) نگاهتان بیشتر از اونطرف ( از طرف غرب ) صحت مییابد نه از اینطرف . زیرا بسیار احتمالش کم است که آنها به چنین وابستگی به ما دچار شوند . زیرا آنها آنقدر به کشورشان عرق ملی دارند که موقع گرسنگی حتی بر پشت بام خانه های خود سیب زمینی میکارند که جلوی من و شما دست دراز نکنند و اگر هم دراز کردند مطمئن باشید که آن دست برای زذن جیبتان دراز شده و نه چیز دیگر ، زیرا از همان کودکی تمامی این مسائل ( عرق ملی ، تاریخ ، ادبیات ومشاهیر و غیره ) بگونه ای به آنها در خانه و مدرسه و دیگر جوامع سوسیال تعلیم داده میشود که خانه ای یافت نمیشود که پرچم در آن یافت نشود ( و آن پرچم را هم مثل بت میپرستند ) .   6 - این قسمت هم که متاسفانه فعلا زیر علامت سؤال قرار گرفته است !   7 - پدافند غیر عامل هم عبارتست از در درجه اول بسط ایمان و اخلاق و وجدان ( که متاسفانه با عدم مقابله با تهاجم فرهنگی و یا مبارزه به روشهای غلط در حال ..... ) که کاملا مشهود است ، به روش منطقی ونه به روشهای قرون وسطائی و دگماتیستی . دوم آشنائی دادن با فرهنگ و تاریخ و ادبیات ( منظور از ادبیات یعنی حفظ و تکثیر گنجینه لغات زبانی چه رسمی ، یا قومی و محلی وآثار مکتوب و شفاهی و آثار هنری و سایر) در جهت ایجاد عرق میهنی . سوم تشویق و ایجاد انگیزه نسبت به علوم و فنون در نسل جدید . چهارم آموزش پایه ای دفاع اطلاعاتی ، نظامی از همان دوران ابتدائی و بسط و گسترش آن در ساعات ورزشی در جهت ایجاد تناسبات اندام و کنش و واکنشهای رزمی ( البته این قسمت را کمی اجحاف کردم که نیاز به توضیح بسیاری دارد ) . و پنجم و ششم و الی آخر که باز راهبردی دراز مدت است بماند . حالا شما بفرمائید ما چه مقدار از این بند را که باز نیاز به بودجه هنکفت خود را دارد میتوانیم بر آورد نمائیم که در کوتاه مدت جلوی دشمن را گرفته باشیم ؟   لطفا راهکار مشروح ارائه بفرمائید ، نه پیشنهاد غیر مشروح ! ضمنا خواهشمندم حرفهائی که با شما در میان نهادم را مغرضانه فض ننموده و سریعا جبهه گیری نفرمائید . با تشکر از حوصله اتان