Ahmad6644

تحلیل و پیگیری تحولات افغانستان ( از اوت 2007 )

Recommended Posts

راشاتودی در نوشتاری به مدارس جهادی تاسیس شده توسط داعش در افغانستان پرداخته است. داعش در این مدارس تکنیک های بریدن سر، تیراندازی و احکام شریعت را به کودکانی که حتی کمتر از ۳ سال دارند آموزش می دهد.

نجیب الله قریشی فیلم ساز افغان است که یک مستند جنجالی از این مدارس ساخته است. او می گوید با دیدن کودکان بی گناه در کمپ های داعش شوکه شده است. وی فاش کرده که در این مدارس کودکانی از ملیت های دیگر مانند پاکستان نیز دیده شده است.

قریشی فاش کرده که داعش در شهرهای تحت کتنرل خود خانه به خانه می گردد تا دخترکان-حتی زیر ده سال- را برای ازدواج اجباری با عناصر خود انتخاب کند. هم اینک ۲ هزار جنگجوی ازبک، تاجیک و قرقیز در صفوف داعش در افغانستان حضور دارندو خطر بسیار بزرگی برای کشورهای منطقه محسوب می شوند

 

عکس پیوست:

 

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1394/10/6/119217_531.jpg

 

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1394/10/6/119218_909.jpg

 

__________________________________________________________________________________________________________

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

پیامدهای بلند مدت اشغال کوتاه مدت قندوز

 

 

طالبان در روز حمله از چهار جهت آمدند. اکثر آنها از غرب یعنی از چهار دره وارد شدند، همان مسیری که از پشت پل های دریاچه قندوز آغاز می شود و نیروهای آلمانی به خوبی با این منطقه آشنایی دارند. طالبان همیشه در این منطقه قدرتمند بود و هنوز هم همچنان قدرتمند است. زمانی ارتش آلمان در این منطقه برای خود یک پایگاه نظامی ساخت.

نیروهای طالبان اما همه ساختمان های سابق ارتش آلمان را به آتش کشیده و دیوارهای حایل آن را با بولدوزر ویران کردند. و این همه سه ماه پیش یعنی در ماه سپتامبر اتفاق افتاد. در حال حاضر یعنی پس از بازپس گیری جاده اصلی شهر،  ارتش افغانستان بر روی آن ویرانه ها یک قرارگاه جنگی بنا کرده است. سرگرد ضیاء الحق فرمانده عملیات نیروهای این منطقه به ردیف خانه هایی که در ۶۰۰ متری این محل قرار دارند اشاره می کند. اکنون در آن خانه ها افراد طالبان بسر می برند. سرگرد می گوید:” ما همه آنها را به عقب راندیم”.

اما پس چرا افراد طالبان هنوز آن جا هستند و به سوی نیروهای ارتش موشک پرتاب می کنند؟ سرگرد شانه ای بالا می اندازد و با خونسردی می گوید که برای بیرون راندن کامل آنها به  یک “عملیات دشوار و پیچیده” نیاز است. سرگرد در برابر این پرسش که طالبان در کدام مناطق هنوز فعال هستند ، نقشه ای را به ما نشان می دهد و می گوید:” این جا، این جا، این جا، این جا،این جا، این جا،این جا و این جا”. او با مداد به دور تقریبا سراسر منطقه پیرامون شهر قندوز یک دایره می کشد و از قرار معلوم طالبان در سراسر استان قندوز حضور دارند. و نیروهای امنیتی افغانستان تنها  شهر قندوز و خیابان ها و جاده های اصلی آن را تحت کنترل خود دارند.

و این همه درست بر سر قندوز آمده است، یعنی درست همان شهری که مرکز تلاش های آلمان برای عملیات بازسازی بود برای مدتی به طور کامل به اشغال طالبان درآمد. اگرچه که این اشغال ۱۵ روز بیشتر طول نکشید و نیروهای دولتی موفق به بازپس گیری شهر شدند اما قندوز امروز دیگر شباهتی به گذشته ندارد. بار دیگر زنان شهر با برقع و نقاب به خیابان می آیند و در همه خیابان ها وانت های حامل مسلسل سنگین دیده می شود. در هتل ها هیچ میهمان خارجی وجود ندارد و کسی نمی خواهد با خارجی ها دیده شود. زیرا اگر طالبان خبردار شوند می تواند پیامدهایی مرگبار داشته باشد. اگرچه که بازار دوباره باز است اما احساس امنیت وجود ندارد و تقریبا همه نهادها و اماکنی که آلمانی ها در ساخت آن مشارکت داشتند ویران و نابود شده است.

امروز می توان این پرسش را مطرح کرد که آیا میلیاردها دلار کمک های نقدی که از سوی کشورهای جهان به سوی افغانستان سرازیر شد و آن ۴۳۰ میلیون یورویی که آلمان در این کشور سرمایه گذاری کرد، اقدام بیهوده ای نبوده است. وقتی در نهایت همه چیز به آتش کشیده می شود چه دستاوردی از این پول ها و سرمایه گذاری ها می توان انتظار داشت؟

آن ذهنیت غرب مبنی بر آن که با خروج نیروهای بین المللی از افغانستان همه چیز خوب خواهد شد، به واقعیت نپیوسته است. ارتش آلمان بر این امید بود که در آینده از همان شهر تقریبا امن مزار شریف کمک های نظامی به افغانستان را انجام می دهد و به همین خاطر هنوز هم ۶۰۰ سرباز آلمانی در این شهر مستقر هستند. در قندوز ۷۰۰۰ نیروی نظامی افغانستان با تجهیزاتی چون تانک و زره پوش و ادوات توپخانه حضور داشتند اما معلوم نیست که چگونه طالبان برای اشغال قندوز تنها به ۸۰۰ پیکارجو نیاز داشت؟   

در آن شب ۲۸ سپتامبر که قندوز به دست طالبان سقوط کرد، این زن ۳۴ ساله یعنی حسینه سروری که مدیریت خانه زنان قندوز را که امروز نهادی تعطیل شده به حساب می آید، برعهده داشت، به این فکر می کرد که آن ماموران پلیس و دادگاه ها و دولت ایالتی و کلیت دولت به چه کار می آیند.

ساعت دو صبح بود که صدای گلوله ها را شنید و به رییس پلیس تلفن کرد. رییس پلیس به حسینه گفت: “اصلا نگران نباش. ما کنترل همه چیز را در اختیار داریم”. ساعت چهار صبح صفیر گلوله ها شدت گرفت و در آن زمان البته همه آن سربازها و ماموران مخفی و پلیس ها چند ساعتی بود که پا به فرار گذاشته بودند. به عبارت دیگر آنها بدون هرگونه مقاومتی قندوز را به طالبان واگذار کرده بودند. در همین زمان یکی از ماموران پلیس که با خانم حسینه آشنایی داشت با وی تماس گرفت و گفت: “ما در فرودگاه هستیم. شما هم سعی کن که فرار کنی”. و سپس گوشی را گذاشت.

خانه زنان افغان برای طالبان در حکم نماد همه آن چیزهایی است که این گروه علیه آن سر جنگ دارد یعنی آمریکا، حقوق زنان و دمکراسی. طالبان حمله به این نهاد را در صبح آن روز به گونه ای برنامه ریزی کرده بودند که کاملا به چشم آمده و چنان همه چیز نابود شود که دیگر نتوان آن را به گذشته بازگرداند. نیروهای بنیادگرای طالبان ساعت ۱۲ ظهر به میدان مرکزی قندوز رسیده و پرچم سفید خود را به اهتزاز درآوردند.

حسینه سروری برقع خود را از کمد بیرون کشید و به سوی خانه زنان راه افتاد ساختمان این مرکز درست در کنار بیمارستان پزشکان قرار دارد، همان بیمارستانی که کوتاه زمانی پس از آن هدف جنگنده های آمریکایی قرار گرفت و نابود شد. خانم سروری با اولین کسی که در ساختمان مرکز روبرو شد دختری به نان سارمینا بود. این دختر ۲۳ ساله که به شدت گریه می کرد چند ماه پیش به این مرکز آمده بود و می دانست که در معرض چه خطراتی قرار دارد.

برادرش که در بازی ورق باخت سنگینی داده بود، خواهر خود را به یک فرمانده طالبان فروخت تا با پولی که از بابت این فروش می گرفت و تقریبا ۴۰۰ یورو می شد بتواند مبلغ باخت خود را بپردازد. اما سارمینا پس از سه روز و سه شب که بارها در خلال آن مورد تجاوز قرار گرفت توانست با پای بدون کفش و با لباس مبدل مردانه یعنی عمامه طالبان و شلوار مردانه فرار کند. سپس ماموران پلیس او را به خانه زنان قندوز تحویل دادند.

در آن شب مدیر خانه زنان به آن نه زنی که به شدت ترسیده بودند وعده داد:” همه شما را از این جا بیرون می برم”. با این حال در آن صبح دوشنبه خود وی هم نمی دانست که در روزهای آینده زنده خواهد بود یا نه.

پاسخ به این پرسش که چگونه قندوز به دست طالبان افتاد، تنها در شهر قندوز دست یافتنی نیست.  برای یافتن پاسخ باید به کابل و به کاخ مقر دولت افغانستان برویم. پرزیدنت اشرف غنی پیش از آن دستوری مبنی بر تهیه گزارشی از بررسی این موضوع صادر کرده بود. نویسندگان گزارش هم خطاب به رییس جمهور و دکتر عبداله رییس امور اجرایی کشور نوشتند که “اتمسفر بی اعتمادی و عدم شفافیت همچنان ادامه دارد و مردم به همه نهادهای دولتی و امنیتی در قندوز و کابل بی اعتماد هستند”.

امراله صالح یکی از نویسندگان این گزارش که خود زمانی ریاست سرویس های مخفی افغانستان را بر عهده داشت می گوید که دیگر کسی به حرف دیگری گوش نمی دهد. اگر حرف صالح درست باشد می توان نتیجه گرفت که در روز حمله به قندوز اصولا چیزی به نام “ساختار فرماندهی” وجود نداشته و همین مساله منجر به خطای دستجمعی همه نیروهای امنیتی شده است. از قرار معلوم در آن روز هر کس به فکر تنها نجات خودش بوده است.

اما مسوول و عامل اصلی این هرج و مرج در فرماندهی دقیقا کیست؟ این که قندوز به سادگی سقوط می کند از چه اهمیت و مفهومی برخوردار است؟ آیا قندهار و جلال آباد شهرهای بعدی هستند که سقوط خواهند کرد؟

از قرار معلوم پرزیدنت غنی و دبیر هیات دولتش یعنی دکتر عبداله چنان آشکارا به رقابت مشغولند که حل مشکلات اصلی کشور را از یاد برده اند. رئیس جمهور اکثریت پشتون ها و عبداله بخش بزرگی از تاجیک ها را در پشت خود دارد. این دو نفر به جای آن که افراد کاربلد را به پست های مهم بگمارند همواره تلاش داشته و دارند که رفقای وفادار خود را به مناصب مختلف و کلیدی برسانند.

به عنوان مثال عبداله با فرماندار جدید قندوز که از سوی رئیس جمهور منصوب شده بود مخالفت می کرد. فرماندار جدید “محمد عمرصفی” بود که اگرچه در سازمان ملل متحد به عنوان یک مدیر کارنامه موفقی داشت اما از تجربه ای بسیار اندک در امور امنیتی و سیاست محلی برخوردار بود. با این حال غنی اصرار داشت که همین شخص که منصوب وی بود به فرمانداری برسد.

از طرف دیگر صفی در کسوت فرماندار برای هفته ها حاضر نبود که معاون خود را که یک تاجیک بود به جلسات امور امنیتی قندوز راه بدهد. در همین حال رئیس پلیس قندوز که یک تاجیک و منصوب عبداله بود با فرمانده پشتون ارتش که از جمله یاران پرزیدنت غنی محسوب می شود به هیچ عنوان حاضر به صحبت و گفتگو نمی شد. هنگامی که طالبان به شهر وارد شدند، معاون رئیس زندان قندوز یعنی گلخان کوفی تلاش کرد که حداقل یکی از مسئولان امنیتی را در این لحظات وحشتناک پیدا کند اما به گفته کوفی:” هیچ یک از آنها گوشی تلفن را برنداشت”.

آن گزارش ۳۴ صفحه ای کمیسیون تحقیق در واقع تشریح موقعیت وحشتناک تیم امنیتی پرزیدنت غنی محسوب می شود. زیرا این گزارش نشان می دهد که اطلاعات محرمانه ای در مورد حمله برنامه ریزی شده طالبان وجود داشته است. “ملا عبدالسلام” والی یا همان فرماندار به اصطلاح سایه قندوز در مورد این حمله با رهبران طالبان در شهر پیشاور پاکستان بحث و تبادل نظر کرده بود و جالب آن که این گفتگوها شنود شده بود. اما مشکل کار در این بود که هیچ کس حاضر به انجام اقدامی در این رابطه نبود.

هنگامی که طالبان به شهر وارد شدند یکی از یگان های خود را مامور به آتش کشیدن نهادهای شهری کردند و به صورتی سیستماتیک از غرب به شرق را به آتش کشیدند. در این میان البته آنچه را که مفید تشخیص می دادند دست نخورده باقی گذاشتند به عنوان مثال آن بیمارستانی که توسط آلمانی ها ساخته شده بود اما مثلا مرکز تربیت معلم در مجاورت فرودگاه به آتش کشیده شد و دفتر انجمن آلمانی همکاری های بین المللی کاملا تخریب گردید.

افراد طالبان همچنین سه پاسگاه پلیس، ساختمان جدید و قدیم ستاد ارتش و ساختمان های دادگستری را آتش زده و میزهای تحریر و کامپیوتر و تجهیزات مشابه را به مکانی دیگر منتقل کردند. و این تنها یک پیروزی نظامی نبود بلکه یک غارت  بزرگ محسوب می شود. بخش بزرگی از تجهیزات مدیریت استان و همین طور تجهیزات پلیسی و امنیتی از قبیل صدها دستگاه خودروی دولتی و پلیس و ارتش، دو دستگاه تانک، ۳۷ دستگاه زره پوش و دستگاه های دید در شب و ۱۰۰۰ قبضه سلاح توسط طالبان غارت شد.

ساختمان دو طبقه و خاکی رنگ جلسات شورای استان در حال حاضر ویرانه ای است با پنجره های  زنگ زده که سراسر بخش اداری آن غارت شده است. از تاسیسات تصفیه خانه های آب و اداره توسعه روستایی نیز تنها چند دیوار ذغال شده بر جای مانده است. افراد طالبان حتی به مجتمع خوابگاه های دانشجویی نیز حمله بردند و لپ تاپ های دختران دانشجو و یخچال ها و رادیوها و زیورآلات و فرش های آنان را غارت کردند. این حمله همزمان با تعطیلات عید قربان صورت گرفت و به همین خاطر هیچ دانشجویی در پردیس حضور نداشت و همه به دیدن خانواده های خود رفته بودند.

“همدرد نوسافر” رئیس دانشگاه می گوید:” من نمی دانم که میکروسکوپ به چه درد افراد طالبان می خورد؟”. این مرد ۶۰ ساله لاغراندام یعنی نوسافر که یک ژاکت پشمی به تن دارد از سی سال پیش در این دانشگاه کار می کند. او در این مدت پنج ویرانی کامل شهر را به چشم خود دیده و به گفته خودش به شدت احساس خستگی دارد. نوسافر که استاد دانشگاه است سلانه سلانه از آن خیابان سرسبز به سوی پردیس می رود و از کنار دانشجویانی می گذرد که با کتاب هایشان در زیر درختان نشسته یا والیبال بازی می کنند. نوسافر از کنار دانشکده پزشکی رد می شود، همان دانشکده ای که آزمایشگاهش تخلیه و غارت شده است. در سالن اجتماعات تنها صندلی های سنگین باقی مانده است، همان صندلی هایی که هدیه دولت آلمان بود.

این بار نیز مانند همیشه انگیزه های اصلی جنگ داخلی افغانستان، حکومت و قدرت و برتری قومی و هژمونی فرقه ای و مذهبی است. و در نهایت البته این جنگ به کار جمع آوری غنیمت و توزیع ثروت نیز می آید. به همین خاطر این که چنین اتفاقی در قندوز می افتد اصلا امری اتفاقی محسوب نمی شود.

شهر قندوز از نظر استراتژیک بسیار مهم و حتی برای طالبان هم در حکم یک نماد است. طالبان در نوامبر ۲۰۰۱ پرتلفات ترین جنگ خود را در قندوز شاهد بودند و پس از آن بود که طی ۱۴ سال آینده سیطره خود را در سراسر به اصطلاح امارات از دست دادند. صدها پیکارجوی طالبان در آن زمان در کانتینرها خفه شده و یا در گورهای دستجمعی دفن شدند. آن فرماندهی که در آن زمان آن کشتار را به راه انداخت و با آمریکا دست دوستی داد همان ژنرال ازبک یعنی عبدالرشید دوستوم بود که امروزه پس از پرزیدنت غنی قدرتمندترین مرد افغانستان و به عبارتی نفر دوم در این کشور به حساب می آید. اگرچه که دوستوم به دستور غنی بابت اعمالش از قربانیان خود حلالیت طلبیده است اما هرگز به پای میز محاکمه کشیده نشده و اصولا اکثر آن اتهامات را تکذیب می کند.

هر کس که بخواهد دلیل این مساله را که به چه دلیل طالبان به این سادگی قندوز را اشغال کرد بداند باید پیش از آن به مساله عدالت و تبعیض های شخصی و امتیازها و رانت های خاص در این کشور بپردازد.

راه های واردات و صادرات و مسیرهای قاچاق در قندوز با یکدیگر تلاقی دارند و قندوز شاهرگ حیاتی افغانستان محسوب شده و تسلط بر آن به همین خاطر بسیار مهم است. پلیس و مسئولان بلند پایه دولتی از این وضعیت به شدت سود می برند. اگرچه که قندوز منطقه تاجیک ها به حساب می آید اما در بسیاری از دهکده ها این پشتون ها هستند که اکثریت دارند. به همین خاطر پشتون ها خود را قربانی این دموکراسی نوپا می دانند.

کوفی یا همان معاون مدیر زندان قندوز با آن عینک آفتابی و بلوز پشمی سبز رنگ، به گفته خودش به هنگام ورود طالبان در محل زندان بود. او از چند راهرو عبور می کند و به حیاط چهار گوشه ای می رسد که سلول های زندان در چهار ضلع آن قرار دارد. نیروهای طالبان روز ۲۸ سپتامبر حداقل هفتاد نفر از افراد خود را از این زندان آزاد کردند و افزون بر آنها شمار زیادی از جنایت کاران و آدم ربایان و قاچاقچی های مواد مخدر نیز همراه با آنان فرار کردند.

کوفی دستور می دهد که چهار زندانی مظنون به عضویت در گروه طالبان را به حیاط زندان هدایت کنند. آنها ادعا می کنند که هیچ گناهی مرتکب نشده و به جای افراد دیگری بازداشت شده اند. در میان آنها تنها آن جوان ۲۱ ساله به نام خانزاده است که می گوید با هرکس که علیه مذهبش بجنگد خواهد جنگید. این شعار شباهت زیادی با شعارهای طالبان دارد. کوفی سوراخ های روی دروازه ورودی زندان را نشان ما می دهد که اثر گلوله های طالبان است. دفاع او و ۸۳ سرباز تحت امرش از این زندان در آن شب بسیار تکان دهنده است. سربازان کوفی تا آخرین گلوله مقاومت کردند و هنگامی که بربرهای طالبان در ساعت چهار و نیم صبح به داخل زندان ریختند، مدافعان نیز به دلیل پایان یافتن مهماتشان به سمت فرودگاه فرار کردند.

اما آن مرد یعنی امراله صالح که یکی از نویسندگان آن گزارش است می گوید:” متاسفانه این روایت دفاع تا آخرین گلوله دروغ  محض است. در آن زندان حتی یک گلوله هم شلیک نشد و کسی از شهر و ساکنان آن دفاع نکرد. هر کس به دنبال این بود که امنیت خودش را تامین کند”.

افراد طالبان پس از ورود به ساختمان سرویس مخفی NDS یک مجموعه کامل و پیشرفته از تجهیزات فوق پیشرفته شنود و اطلاعات مربوط به هویت همکاران این سرویس و لیست حقوق آنان را به سرقت بردند. فرماندار قندوز یعنی حمداله دانشی چندان از این اقدامات طالبان شگفت زده نیست و می گوید:” هم آنها اطلاعات زیادی در مورد ما دارند و هم ما اطلاعات زیادی در مورد آنها داریم”.

دانشی که یک تاجیک است در تنها اتاق گرم اقامتگاهش در قندوز که یک ساختمان در میان یک باغ گل سرخ است نشسته است. این ساختمان البته با سیم های خاردار و تجهیزات امنیتی محافظت می شود. دانشی ۵۸ ساله اهل شهر آرگو است، شهری که وصله ای ناجور در غرب استان بدخشان محسوب می شود. دانشی سراسر زندگی خود را در جنگ گذرانده و از نه سال پیش در پست معاون فرماندار یا والی قندوز کار کرده است. در حال حاضر جانشین موقت فرماندار قبلی است زیرا عمر صفی به تازگی از سمت فرمانداری قندوز برکنار شد. از قرار معلوم صفی به هنگام حمله به قندوز فرار را بر قرار ترجیح داده بوده است.

اما حتی اقای دانشی هم یک قهرمان به حساب نمی آید. او نیز به مانند دیگران در زمان حمله به سوی فرودگاه فرار کرد و حتی یک کلمه در مورد آن ۲۰۰ غیرنظامی که به دلیل عدم توانایی دولت برای تامین امنیت جان خود را از دست داده و یا در مورد آن ۱۵۲۰ مجروح ، از دهان آقای دانشی درنمی آید. دانشی بیش از هر چیز دیگر نگران آن خودروهای زره پوشی است که اکنون در آن سوی شهر و در جاده منتهی به چهاردره پارک شده اند و در اختیار دشمن قرار دارند. هر دستگاه از این خودروهای موسوم به هوموی که ساخت آمریکا است بیش از ۲۰۰ هزار دلار قیمت دارد. به گفته دانشی فکر این هوموی ها قلب او را به درد می آورد.

شکست و سقوط قندوز برای آن دولت متزلزل ائتلافی در کابل در حکم آخرین اخطار و شیپور بیدار باش بود. یکی از مشاوران نهاد ریاست جمهوری می گوید:” یا غنی و عبداله مشترکا پیروز می شوند و از این دریای متلاطم عبور می کنند و یا هر دو نفر غرق می شوند”. مردم افغانستان تقریبا اعتماد و باور خود به این دولت را از دست داده اند و نسل جوان و تحصیلکرده این کشور دل در گرو غرب و مهاجرت به آن سوی آب ها را دارد. زیرا پرزیدنت غنی توانایی عمل به وعده هایی که داده بود یعنی تامین امنیت و به ویژه ایجاد شغل و اداره خوب دولت را ندارد

البته غنی سعی خود را کرد. او مستقیم در دهان شیر رفت و در ستاد ارتش پاکستان در راولپندی حضور یافت و با حمایت آمریکا در مورد طالبان با پاکستانی ها گفتگو کرد. پاکستان بر این باور است که می تواند برای نفوذ در افغانستان از طالبان به عنوان چرخ پنجم منافع خود استفاده کند. اما تدوین کنندگان آن گزارش خبر از این می دهند که باید هر چه زودتر یک تغییر موضع اعمال شود. در صفحه های آخر این گزارش آمده است که نه تنها مساله حضور نیروهای بنیادگرای پاکستانی در منطقه بلکه “نابرابری های اجتماعی” نیز یکی از فاکتورهای اصلی سقوط قندوز محسوب شده و مسئولان دولت باید هر چه زودتر اقداماتی در جهت بهبود شرایط زندگی مردم ساکن در روستاها انجام دهند. در این گزارش آمده است که باید بلافاصله صاحب منصبانی که در روز سقوط قندوز بر سر پست های خود نبوده و مسوول سقوط قندوز به شمار می روند “برکنار” شوند. و ظاهرا شمار این مسوولان اندک نیست.

ظاهرا کابوس قندوز برای برخی از مردم از جمله مدیر خانه زنان یعنی خانم حسینه سروری پایان نمی گیرد. او سه روز پس از سقوط شهر همراه با نه تن از زنان مرکز موفق به فرار شد و به کابل رفت. آنها با یک مینی بوس کرایه ای که رانندگی آن را عموی خانم سروری بر عهده داشت از ایست بازرسی های متعدد طالبان گذشتند. هنگامی که یک مامور طالب دستور داد که زنان حاضر در آن مینی بوس برقع های خود را بردارند، عموی خانم سروری با زیرکی واکنش نشان داد و گفت:” تو چه مسلمانی هستی که زنان من را هتک حرمت می کنی؟”. و مامور طالب به ناچار منصرف شد.

عبدالولی راقی یکی از رهبران طالبان در قندوز در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفته است:” اگر آن زن بدکاره  را دستگیر کنیم  در همان مرکز شهر او را به دار می کشیم”. منظور این رهبر طالبان خانم سروری است و رونوشت این حکم از طریق ایمیل برای خود وی نیز ارسال شده است.

در این میان خانم سروری هر هفته محل اقامت خود را تغییر می دهد و البته هر لحظه از طریق اس ام اس پیام های تهدیدآمیز دریافت می کند. در یکی از آخرین پیام ها آمده است:” دو بار از مهلکه گریختی اما این بار تو را به دام می اندازیم. این تصمیم کمیسیون است. بزودی به قعر دوزخ می روی

 

پی نوشت :

مقاله از مجله اشپیگل 2015/11/23

  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

انفجاری نزدیک اداره ثبت احوال شهر مردان ایالت خیبر پختونخوا پاکستان به وقوع پیوست.
روزنامه "دیلی پاکستان" اعلام کرد: در این انفجار 22 نفر کشته و 47 نفر زخمی شدند. گروه های امدادی به محل حادثه اعزام شدند و زخمی‌ها به بیمارستان منتقل شدند.
در میان مجروحان، چندین زن و کودک نیز دیده می‌شوند.
این انفجار انتحاری زمانی به وقوع پیوست که جمعیت زیادی در محل حادثه حضور داشتند. 
به گفتۀ فیصل شهزاد، رئیس پلیس منطقه، یک عامل بمب‌گذار انتحاری، موتور خود را به داخل این ساختمان دولتی راند و سپس خود را منفجر کرد.
هنوز هیچ شخص یا گروه خاصی مسئولیت این حمله را برعهده نگرفته است، اما معمولاً گروه پیکارجوی طالبان مرتکب چنین حملاتی در پاکستان می‌شود.
شهر مردان در 50 کیلومتری شمال غرب شهر پیشاور، مرکز ایالت خیبر پختونخوا قرار دارد.
این ایالت با افغانستان هم مرز است

 

پی نوشت:

 

http://bistnist.com/fa/News/43858/%D9%88%D9%82%D9%88%D8%B9-%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%AC%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%87%DB%8C%D8%A8-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%BA%D8%B1%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

اسرای طالبان در دستان داعش/ فعلا به اینها برچسبی نزده

 

CXfmuRVWMAEIV-o.jpg

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دفتر مطبوعاتی استانداری لغمان افغانستان روز چهارشنبه در اطلاعیه ای اعلام کرد که یک فرمانده ارشد گروه طالبان در حمله هواپیمای بدون سرنشین کشته شده است.

دفتر مطبوعاتی استانداری لغمان افغانستان در این اطلاعیه نوشت: این فرمانده طالبان روز گذشته در حمله هواپیمای بدون سرنشین خارجی در منطقه «دره ماسمو» در شهرستان «الیشنگ» کشته شد.

در این اطلاعیه آمده است: این فرمانده طالبان، «زرجان» نام دارد که در شهرستان های «دولت شاه» و «الیشنگ» در فعالیت های تروریستی علیه دولت به صورت گسترده شرکت داشت و تحت تعقیب نیروهای امنیتی افغان قرار داشت.

گروه طالبان تاکنون در این رابطه اظهار نظری نکرده است.پ

 

پی نوشت:

 

http://www.shia-news.com/fa/news/108960/%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D8%AF-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF

 

______________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
Afghan army helicopter crashes, 3 dead

 

هلی کوپتر ارتش افغانستان سقوط کرده سرنشینانش کشته شدند اینا دو هلی کوپتر دارن یکیش سقوط کرد ! 

 

http://bigstory.ap.org/article/7649384c6ccb4ee6956cbe590fe1dce7/afghan-army-helicopter-crashes-3-dead

  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

یک مقام افغان اعلام کرد در عملیات پاکسازی طالبان در شمال این کشور، 36 شبه نظامی تسلیم شدند.

 یک مقام آگاه افغان اظهار داشت: در ادامه عملیات در استان تخار، 36 شبه نظامی طالبان در شهر ترقد، در دو روز گذشته سلاح های خود را تحویل داده و تسلیم شده اند.
 
وی گفت از زمانیکه نیروهای امنیتی کنترل شهر درقد را از طالبان بازپس گرفته اند، عملیات پاکسازی طالبان در مناطق حومه این شهر همچنان ادامه دارد.
نیروهای امنیت ملی افغانستان روز یکشنبه کنترل شهر درقد را در اختیار گرفتند؛ شهری که از اکتبر سال گذشته در کنترل طالبان قرار داشت.
 
این مقام افغان در ادامه اعلام کرد شبه نظامیان سابق طالبان نیز سلاح های خود را تحویل مقامات امنیتی داده اند و حدود 20 شبه نظامی در عملیات پاکسازی طالبان بازداشت شده اند.
 
عملیات بازپس گیری شهر درقد یک نظامی افغان و بیش از 40 شبه نظامیان کشته و شش نیروی امنیتی و شماری از اعضای طالبان زخمی شدن

 

پی نوشت:

 

http://www.shia-news.com/fa/news/109841/%D8%AA%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%B4%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86

 

__________________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

«ذبیح‌الله مجاهد» سخنگوی طالبان، مسئولیت انفجار جلال‌آباد را نپذیرفت.

 

«ذبیح‌الله‌ مجاهد» یکی از سخنگویان طالبان با اشاره به انفجار صبح امروز در شهر جلال آباد، در صفحه توییتر خود نوشت: انفجار امروز در ولایت ننگرهار ارتباطی به طالبان افغانستان ندارد.

 

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1394/10/27/121479_268.jpg

 

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1394/10/27/121480_626.jpg

 

صبح امروز رسانه‌های خبری دنیا از وقوع یک حمله انتحاری در «جلال آباد» ننگرهار در شرق افغانستان خبر دادند.

این فرد انتحاری خود را در جلسه سران قبایل افغانستان که در ناحیه سوم شرق جلال آباد در ولایت ننگرهار گرد هم آمده بودند منفجر کرده است.

از آنجا که این گردهم‌آیی به مناسبت آزادی برادر «شینواری» عضو مجلس نمایندگان افغانستان از بند داعش برگزار شده بود، احتمال می‌رود که این گروه تروریستی پشت این انفجار باشد.

 

http://www.shia-news.com/files/fa/news/1394/10/27/121481_784.jpg

 

______________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

هلاکت ۵۰ داعشی افغان توسط ارتش

 

 وزارت دفاع افغانستان اعلام کرد: ۵۰ عضو داعش و یک طراح شبکه القاعده در عملیات ارتش افغانستان کشته و ۱۱ تن دیگر نیز زخمی شده اند. این عملیات در شهرهای «کوت» ولایت ننگرهار و «شاه ولی کوت» ولایت قندهار انجام شده است.

در این عملیات مقداری سلاح و مهمات به دست نیروهای ارتش افغانستان افتاد. در ۲۴ ساعت گذشته سه تن از سربازان ارتش افغانستان نیز کشته شده اند اما از تعداد سربازان زخمی شده اطلاع دقیقی در دست نیست.

عملیات علیه تروریستهای داعش در افغانستان بخصوص در ولایت ننگرهار از چند روز پیش شروع شده است و تا حال گزارش های از کشته شدن ده ها داعشی منتشر شده است.

لازم به ذکر است جمعه گذشته دو مقام محلی ولایت ننگرهار کشته شدن ۱۲ فرمانده ارشد داعش در شهرستان «اچین» ولایت ننگرهار را تأیید کردند

«غالب مجاهد» والی شهرستان اچین ولایت ننگرهار گفت: هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی به خانه‌ای در منطقه «عبدالخیل» این شهرستان که گفته می‌شود سرکرده های گروه تروریستی داعش در افغانستان در آن جمع بودند، حمله و آنجا را بمباران کردند.

«عبدالرحمان مسلم‌دوست» که از وی به‌عنوان رهبر مذهبی داعش افغانستان یاد می‌شود، اعلام کرده بود که از این پس «حافظ سعیدخان» که به‌عنوان رهبر داعش شناخته می‌ شد، هیچ‌گونه مسئولیتی در این گروه ندارد

 

لینک پیوست:

 

http://www.jahannews.com/fa/doc/news/468671/%D9%87%D9%84%D8%A7%DA%A9%D8%AA-%DB%B5%DB%B0-%D8%AF%D8%A7%D8%B9%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%B4

________________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
داعش افغانستان هیچ رابطه‌ای با رهبر داعش در عراق و سوریه ندارد

http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1394/03/31/139403311103494515541394.jpg

 

معاون نیروهای ناتو در افغانستان بر این باور است که افراد داعش در افغانستان هیچ رابطه‌ای با رهبر داعش در عراق و سوریه ندارند.

«ویلسون شافنر» معاون نیروهای ناتو و یکی از فرماندهان نیروهای آمریکا در افغانستان گفت: شبه‌نظامیان گروه تروریستی داعش در افغانستان اقداماتی را بدون هماهنگی با رهبری‌شان در سوریه و عراق انجام می‌دهند و هیچگونه حمایتی از جانب آنها دریافت نمی‌کنند.

شافنر در نشست خبری گفت: در حال حاضر می‌بینیم که شبه‌نظامیان گروه تروریستی داعش در افغانستان اقدامات مستقلانه‌ای را انجام می‌دهند، یا بهتر است بگویم که آنها هیچ فرصتی برای سازماندهی و انجام عملیات همزمان بیشتر از در یک قسمت کشور افغانستان را ندارند.

وی افزود: می‌بینیم که داعش عملیات‌های تروریستی در عراق و سوریه را در افغانستان طرح‌ریزی می‌کند.

به گفته وی، شبه‌نظامیان داعش تلاش دارند تا پایگاه خود را در ننگرهار در منطقه کوهستانی در نزدیکی مرز پاکستان ایجاد کنند.

شافنر افزود: شبه‌نظامیان داعش را در قسمت‌های دیگر افغانستان نیز مشاهده کرده‌ایم، اما فقط در حد یک گروه کوچک که مشغول تبلیغ و استخدام نیرو می‌باشد و در مکان دیگری سازماندهی نمی‌گردد و هیچگونه کمک مالی در افغانستان دریافت نمی‌کنند.

 

پی نوشت:

 

http://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/10/30/976540

 

________________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بی بی سی، با برخی از جوانان که اعضای خانواده انها و یا هم دوستان شان به جنگ حوثی ها رفته، مصاحبه کرده و مصاحبه شوندگان می گویند که ده ها تن آماده رفتن به عربستان سعودی هستند.
ظاهرا این گفتگو در یکی از مناطق شرقی افغانستان صورت گرفته و مصاحبه شوندگان می گویند که دوستان شان پس از ثبت نام به بهانه زیارت حج به عربستان و از انجا به یمن فرستاده شدند.
در این گزارش آمده است که در حال حاضر ده ها تن خود را ثبت نام کرده و قرار است به زودی به عربستان بروند.
گفته شده پروسه استخدام و انتقال آنها با حمایت عربستان سعودی صورت می گیرد، کشوری که یک طرف جنگ در یمن است و ائتلاف به رهبری این کشور علیه حوثی ها که حدود نیمی از یمن را در کنترول دارند، می جنگد.
یک تن از جوانان که قرار است به عربستان برود می گوید که از خانواده او شش تا هفت نفر و از قریه شان از چهل تا پنجاه نفر به عربستان و از انجا به یمن رفته و قرار است خود او نیز تا چند روز دیگه این راه را برود.
جوان دیگری می گوید که به او گفته شده، قبله مسلمانان در خطر است و برای حفاظت از مکه مکره تا یک ماه دیگر به جنگ حوثی ها می رود.
ظاهرا، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار نیز در انتقال این جوانان به عربستان و از انجا به یمن نقش دارد.
حاجی کشمیر خان از فرماندهان این حزب در مصاحبه با بی بی سی گفته است که برای کمک به عربستان پیشنهاد شده که به جنگ یمن نیرو بفرستد.
حزب اسلامی سابقه طولانی به اعزام جوانان از افغانستان به جنگ در خارج از کشور دارد و این طور به نطر می رسد که روابط ریاض با گلبدین حکمتیار هنوز هم به قوت خودش مانند سابقه باقیست.
وزارت خارجه کشور تا هنوز در باره این گزارش واکنش نشان نداده است.

این در حالی است که دولت افغانستان در جنگ یمن از هیچ جناحی حمایت نکرده، در حالیکه ائتلافی از چندین کشور به رهبری عربستان علیه حوثی ها تشکیل شده است.
گفته شده که در جنگ یمن صدها نفر کشته و هزاران نفر دیگر بی خانه و مناطق اصلی شان را ترک کرده اند.
برخی کارشناسان می گویند که جنگ یمن و سوریه جنگ میان کشورهای قدرتمند است و افغانستان باید در این جنگ بی طرفی خود را حفظ کند.
همزمان این کارشناسان می گویند که کشورها و احزاب قدرتمند اسلامی مردم را فریب داده و با سوء استفاده از کلمات (منافع اسلام و قبله مسلمانان در خطر است) جوانان را به جنگ های نیابتی می فرستند

 

لینک پیوست:

 

http://www.shia-news.com/fa/news/110302/%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%B1%DA%A9%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%DB%8C%D9%85%D9%86

_______________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
طالبان پس از ملا عمر چه خواهند کرد :

پس از تأیید خبر مرگ ملا عمر رهبر گروه طالبان از سوی منابع حکومت افغانستان منابع ملی و بین المللی سوالها درباره جانشینی او، آینده گروه طالبان، سرنوشت مذاکرات صلح و اوضاع امنیتی افغانستانجدیتر میشود؛خبر مرگ ملاعمر اول از سوی رسانه های غربی افشا شد و دو روز پیش طالبان در زمینه بگومگوهایی نمودند.

سکوت 24 ساعته  گروه طالبان بعد از افشای این خبر  در مورد مرگ ملا عمر بیشتر باعث  تقویت این خبر شد. در حال حاضر این سوال مطرح میشود که چرا این گروه طالبان که به یقین از مرگ ملا عمراطلاع دارند  بر زنده بودن او اصرار داشته اند. آیا به این دلیل بوده که این خبر را پنهان کند؟ اگر این بوده، پنهان کردن خبر مرگ او چه سودی برای این گروه داشته است؟

اعتقاد بسیاری از کارشناسان مسائل طالبان بر این است که ملا عمر به عنوان رهبر عالی طالبان، نماد اتحاد و حلقه وصل جناحهای مختلف تشکیل دهنده این گروه شمرده میشد. به این دلیل، این گروهمیکوشید که با پنهان نگهداشتن خبر مرگ رهبر خود، وحدت ظاهری خود را حفظ کند. حالا با تأیید این خبر به باور بعضی ها چتر اتحاد طالبان فرو خواهد ریخت.

به باور من،  ملا عمر برای طالبان چهره کاریزماتیکی بود که نبود او می تواند گروه طالبان را  دچار تزلزل کند و چیزی که از این گروه به عنوان یک گروه واحد باقی می ماند، مورد شک و تردید قرار خواهد گرفت و به احتمال زیاد به شاخههای خورد و ریز تقسیم خواهد شد.
بناءً باید دید که هدف بازیگران منطقهای از اعلام خبر مرگ ملا عمر در این مقطع زمانی چه بوده،  به یک نظر دیگر با این سوال  مهم  که آیا "کارت بازی با طالبان" به پایان رسیده است و با ظهور گروههای دیگری مانند "داعش" بازیهای منطقهای ادامه خواهد یافت.

از سوی دیگر، در چنین شرایطی روزنامه های پاکستانی گزارش داده اند که سران طالبان برای شرکت در همایشی برای تعیین جانشین ملا عمر دعوت شدهاند  و قرار است این همایش در ۳۱جولای در پاکستان برگزار شود.

اطلاعاتی از منابع طالبان وجود دارد که ملا محمد عمر نصیحت کرده بود که بعد از وفات من، یا ملا عبید الله آخند یا ملا برادر جا نشین من شود در حال حاضر ملا عبید الله آخند حیات ندارد و سرنوشت ملا برادر مشخص نیست و اگر زنده هم باشد، در وضعیتی نیست که بتواند رهبری گروه طالبان را به عهده بگیرد

سوال دیگری که مطرح
می شود .

چرا مقامهای دولت افغانستان از مرگ وی بی خبر بوده اند؟ چرا مقامات پاکستانی مرگ ملا عمر را پنهان نگهداشته بودند؟ عدم آگاهی دولت افغانستان باعث آن گردید تا جناب رئیس جمهور اشرف غنی بخاطر ارسال پیام ملا عمر دو هفته پیش در نماز عید فطر از وی  ابراز تشکر نماید.

به باور نویسنده، مقامهای دولت افغانستان وقتی در مورد زنده بودن ملا عمر شک کردند که اخیراً هیأت مذاکره دولت به پاکستان رفت و نماینده گان طالبان به امضای ملا اخترمحمد منصور، معاون رهبر طالبان به این هیأت معرفی شدند.

وقتی کنجکاویها در این مورد بیشتر شد، شاخهای از گروه طالبان موسوم به "محاذ فدایی" خبر مرگ ملا عمر را فاش کرد و حالا حکومت پاکستان هم این خبر را با حکومت افغانستان هم در میان گذاشته است. دیگر جای پنهانکاری وجود ندارد.

در حالی که انتشار خبر مرگ ملا عمر خبر مهمی در فضای سیاسی و امنیتی افغانستان شمرده میشود، روی این اصل تأثیرات منفی بر پروسه مذاکرات صلح نیز خواهد گذاشت. آنچه که ما را به هدف نهایی می رساند بهتر است برای پاسخ این سوال ها  روزها یا هفتهها باید منتظر ماند.

از سوی دیگر، با در نظرداشت و ضعیت درونی طالبان باید متذکر شوم با همه تلاش هايی که بخاطر جا نشینی برای اختر محمد منصور از طرف آی اس آی تلاش صورت خواهدگرفت اما  مخالفان ملا منصور فرماندهان قدرتمند نظامی طالبان هستند که مدیریت جنگ در افغانستان را به عهده دارند. در میان آنها عبدالقیوم ذاکر، زندانی اسبق گوانتانامو، ملا باز محمد، از قدرتمندترین فرماندهان طالبان در جنوبغرب افغانستان و منصور دادالله برادر ملا دادالله از فرماندهان مشهور کشته شده طالبان دیده میشوند که بدون توافق این ها ملا اختر محمد منصور که طرفداران از ولایت پکتیا وخوست دارد هرگز نمی تواند رهبری را از دست طالبان قندهاری و ارزگانی برباید.

 مشکل دیگری که در این نزدیکی ها بروز کرده از بالا گرفتن اختلافات میان دفتر سیاسی طالبان در قطر و رهبری طالبان با پاکستان جدی است. حتی اطلاعات نا تأیید شده ای وجود دارد که سید  طیب آقا، رئیس دفتر طالبان در قطر استعفا داده است و از روز چهار شنبه هفته گذشته ملا اختر محمد منصور در خفا بسر  می برد . با در نظرداشت این حرف که پاکستان برای آقای اشرف غنی وعده سپرده بود که طالبان را به سر میز مذاکره خواهد آورد، طبق این وعده پاکستان میخواهد با فشار آوردن به طالبان، یک بخش از آنها را گرچه کوچک و غیر مؤثر هم باشند  وارد روند مذاکره کند و بقیه آنها به داعش بپیوندند و به اين ترتیب و به این پیام خام جنگ همچنان در افغانستان ادامه یابد و پاکستان سکاندار اصلی جنگ و صلح در منطقه باشد.آنچه که من باور دارم بحثهای مربوط به بالا گرفتن اختلافات در میان رهبری طالبان بیشتر به فشارهایی مرتبط است که پاکستان اخیراًبر این گروه وارد میکند.

بدون تردید مرگ ملا عمر و رقابت بر سر رهبری طالبان، وضعیت را برای طالبان به مراتب پیچیده تر ساخته است  که اگر سوالها در مورد وضعیت مرگ  ملا عمر که چطور در کجا و چرا از بین رفته است  به زودی پاسخ داده نشود موقعیت نظامی طالبان در افغانستان و روند مذاکره این گروه با دولت افغانستان با اشکالات زیادی روبرو خواهد شد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

چراگاه‌های خونبار؛ جدال بر سر منابع طبیعی در افغانستان

 

برای بسیاری از روستاییان ساکن مناطق مرکزی افغانستان سال‌هاست آب شدن برف کوه‌ها و فرارسیدن موسم بهار دیگر خبر خوشی را به همراه نمی‌آورد.

از حدود یک قرن پیش، هر ساله در فصل ییلاق، دامنه‌های رشته کوه بابا، میدان نبرد ایلیاتی‌های پشتون و روستاییان هزاره بوده است.

مرکز اصلی این درگیری‌ها ولایت (استان) وردک در همسایگی کابل است. در ماه گذشته، در ولسوالی‌های (شهرستان‌های) دایمیرداد و حصه‌ی اول بهسود دست کم ده نفر از طرفین کشته شده‌اند.

بهار نامیمون

موضوع و علت اصلی این برخوردها حق بهره‌برداری از مراتع و چراگاه‌هایی که بنابر ادعای روستایان هزاره از سال‌ها پیش به آنها تعلق داشته است؛ در مقابل، کوچی‌ها غالباً به فرمان‌های کهنی ارجاع می‌دهند که مطابق آنها حق استفاده از این زمین‌ها به آنها داده شده است.

در واکنش به این منازعه‌ی تاریخی، اشرف غنی احمدزی، رئیس‌جمهوری افغانستان، ضمن اعلام ممنوعیت ورود کوچی‌ها به مناطق مورد مناقشه تا حل و فصل کامل مسئله، دستور داده است تا کمیسیونی را که پیشتر به همین منظور تشکیل شده بود آغاز به کار کند. بااین حال، فعالین مدنی و ساکنان منطقه معتقدند که دولت فاقد عزم قاطع و اراده‌ی کافی برای رفع مناقشه است. پیشتر در زمان ریاست جمهوری کرزای نیز اقداماتی برای جلوگیری از خشونت میان روستایان و ایلیاتی‌ها صورت پذیرفته بود،از جمله صدور حکم خروج کوچی‌ها از مناطق روستایی، و امضاء تفاهم‌نامه‌ای میان طرفین به وساطت هیأتی به سرپرستی وحید الله سباوون، مشاور رئیس جمهور وقت، که در عمل بارها از آن تخطی شد. درشرایط کنونی نیز، فرمان رئیس‌جمهوری نتوانسته از شدت تنش‌ها بکاهد و ضمانت اجرایی محکمی در پس آن مشاهده نمی‌شود . این در شرایطی است که ولایت وردک در ماه گذشته همزمان صحنه‌ کشتار و خشونت گسترده‌ی دیگری نیز بود. پس از حمله‌ی نیروهای طالبان به پاسگاه‌های پلیس در بدخشان در اواخر فرودین ۱۳۹۲، و سلسله برخوردهای میان نیروهای دولتی و طالبان، پاسگاه‌های پلیس در ولسوالی جلریز نیز در ماه گذشته مورد حمله قرار گرفته و ۲۱ پلیس محلی کشته شدند. در این مورد نیز، فعالان مدنی وسیاسی دولت را به خاطر تعلل در حمایت و اعزام نیرو مقصر قلمداد می‌کنند.

اگرچه ظاهراً این دو رشته حوادث، یعنی حمله به پاسگاه‌های پلیس وستیز کوچی‌ها و روستاییان در وردک مستقل از یکدیگر به نظر می‌رسند، ولی ساکنان منطقه با توجه به تنش حاد قومی میان پشتون‌ها و هزاره‌ها هر دو را از یک جنس تلقی می‌کنند. به باور آنها، نه تنها میان کوچی‌ها و پیکارجویان طالبان، که میان هر یک از آنها با دولت نیز به خاطر همخونی و اشتراکات قومی و مذهبی همدستی و همراهی‌های آشکار و پنهانی وجود دارد.

به نقل یکی از اسناد افشاء شده توسط ویکی لیکس، عبدالوهاب سلیمان خیل، از رهبران کوچی، به طور محرمانه به سفیر آمریکا در افغانستان اعلام می‌کند که بیش از نیمی از طالبان را کوچی ها تشکیل می‌دهند. [1]

با این حال، آنچه مسلماً میان این دو رشته حوادث در ولایت وردک مشترک است، ضعف و ناتوانی نیروهای اجرایی و پلیسی در انجام وظایفشان برای پایان بخشیدن به خشونت است. رفتار دولت و پلیس در هر دوی این حوادث از همان الگویی تبعیت می‌کند که در ماجرای قتل فرخنده ملکزاده در اسفند ۱۳۹۳ به وضوح قابل مشاهده بود. در اینجا نیز در مقیاسی بزرگتر شاهد تعلل و سستی دولت در ایفاء نقشی فعال هستیم. در عین حال، برخی از فعالان و ناظران این ناآرامی‌ها را بخشی از سناریوی بزرگتری برای ایجاد ناامنی در شمال و غرب افغانستان می‌دانند. انفجار بمب در ولسوالی شولگر در ولایت بلخ، در هرات، و ترور در ولایت فاریاب بخشی از اقدامات خشونت‌بار شمال افغانستان در هفته اخیر بوده‌اند؛ اتفاقی که موازنه امنیتی و ژئوپلتیکی جنوب و شرق ناامن و شمال و غرب آرام را که به لحاظ ایدئولوژیک و قومی معنادار است در صحنه‌ افغانستان می‌تواند برهم زند. با اشاره به همین حوادث، محمد محقق، معاون دوم ریاست اجرایی افغانستان، در جمع هوادارنش در کابل به مناسبت عید فطر از جامعه‌ هزاره و شیعه این کشور خواست که برای دفاع از خود آماده باشند.

از جمله پیامدهای‌ تنش‌های اخیر، به خصوص در منازعات کوچی‌ها و هزاره‌ها، مسلح شدن مردم عادی بوده است

 

ایل علیه روستا، روستا علیه ایل، هر دو علیه زمین

منازعه‌ کوچی‌ها و روستاییان در افغانستان قبل از هرچیز منازعه‌ای میان دو زیست جهان کشاورزی و ایلیاتی است: رقابت دو شیوه‌ی پیشاصنعتی زندگی که البته هر دو پس از سال‌ها آشوب و جنگ در موقعیت حاد و دشواری به سر می‌برند؛ دو شیوه‌ای که جدا از ستیز با یکدیگر در حال ویران ساختن زیست بوم خود نیز هستند.

دعواهای قومی، خسارت‌های جانی و مالی، از بین رفتن محصولات کشاورزی، و مسائلی از این دست یگانه مشکلاتِ چراگاه‌های افغانستان نیستند، بلکه بحران زیست محیطی را نیز باید به این فهرست اضافه کرد.

ریشه‌ مشکل در سطح مدیریتی قبل از هر چیز به فقدان نظارت دولتی بر مراتع افغانستان برمی‌گردد که حدود ۴۵ تا ۷۰ درصد زمین‌های کشور را تشکیل می‌دهند. علی‌رغم آنکه منابع آبی افغانستان مستقیماً وابسته به میزان بارندگی و یخچال‌های طبیعی در ارتفاعات است، و از این رو حفظ و نگهداری مراتع واجد اهمیت فوق العاده‌ای است، هیچ برنامه‌ جامعی برای حمایت از مراتع و فراهم آوردن شرایط استفاده‌ی پایدار از آنها وجود ندارد.

به همین ترتیب، مسئولان و سیاست‌گذاران نسبت به مسائلی همچون تنظیم الگوی زیستی بر اساس ظرفیت‌ها و بیابان‌زدایی توجه کافی نشان نمی‌دهند.

بنابر گزارش‌های رسمی، ۸۰ درصد مردم افغانستان، یعنی جمعیتی حدود ۳۰ میلیون نفر، از راه پرورش دام امرار معاش می کنند[2] و در این میان بزرگترین گله‌داران کوچی‌های پشتون هستند.

درحال حاضر، افزایش رئوس دام‌ها و احشام به هیچ وجه، آهنگ متناسبی با نرخ تولید و بازتولید مراتع ندارد. علاوه بر این، بهره‌برداری بی‌رویه از مراتع فرایند احیاء منابع آبی را دچار مشکل کرده و تنوع زیستی را به خطر انداخته است.

از آنجایی‌که سیستم آبیاری زمین‌های زراعی مستقیماً وابسته به بارندگی و منابع آبی حاصل از آن است، نه فقط دامداران کوچگر، که حیات روستاییان کشاورز نیز به مراتع وابسته است. مراتع غالباً نقش اسفنجی را بازی می‌کنند و با جذب آب حاصل از بارندگی مانع شستشوی خاک می‌شوند.

علاوه بر بهره‌برداری بی‌رویه از مراتع، کشاورزی سنتی وعدم رعایت اصل تناوب زراعتی نیز موجب فرسایش فزاینده در خاک بسیاری از مناطق سابقاً حاصلخیز شده است.

وانگهی، از سال  ۱۹۶۰به بعد، درجه حرارت در افغانستان هر دهه به طور متوسط ۰.۱۳ درجه افزایش یافته و این عدد از میانگین جهانی آن بالاتر است. در ناطق کوهستانی در ده سال گذشته، زمستان هرسال کوتاه‌تر و تابستان بلندتر شده، و میزان بارندگی در فصل‌های بارانی سال مرتباً کاهش یافته است. به خاط افزایش دما، چوپان‌ها و گله‌داران به‌ناچار دام‌های خود را به چراگاه‌هایی در ارتفاعات بلندتر می برند، و خود همین امر بر اکوسیستم مراتع تأثیر منفی مضاعف می‌گذارد.

علاوه بر کمبود منابع، فقدان نظام حقوقی منسجم در مورد توزیع زمین نیز به درگیری میان روستاییان و ایلیاتی‌ها دامن می‌زند. هیچ برنامه‌ی مشخص، وبه روز و کارآمدی برای تخصیص زمین میان روستائیان و کوچی‌ها وجود ندارد. و تمایز میان زمین‌های دولتی و زمین‌های ملیِ تحت مراقبت دولت هنوز به رسمیت شناخته نشده است

 

بومیان خاک و ناموس زمین

خاستگاه تاریخی منازعه‌ کوچی‌ها و روستاییان اما به جنگ‌های قومی در افغانستان در پایان قرن نوزدهم و سیاست‌های مستبدانه و سرکوب‌گرانه‌ عبدالرحمن خان، پادشاه وقت، برمی‌گردد؛ سیاست‌هایی که منجر به کوچ و جابه‌جایی اجباری جمعیت هزاره به مناطق حاشیه‌ای تر و دورافتاده‌تر، و بعضاً مهاجرت آنها به کشورهای همسایه شد.

عبدالرحمن خان نه فقط جمعیت گسترده‌ای از قبایل پشتون را به مناطق مرکزی و دامنه‌های شمال کوه‌های هندوکش کوچاند، بلکه علاوه بر آن، پس از سرکوب شورش هزاره‌ها، آنها را از شهر و روستاهایشان بیرون کرد، به گونه‌ای که ساختار قومی و جمعیت شهرهایی چون قندهار، دای‌چوپان، دهراود، چوره و … به طور کلی تغییر کرد.

ساختار سیاسی افغانستان هنوز تا حد زیادی متأثر از این سلب مالکیت اولیه از اقوام غیرپشتون، به خصوص مردم هزاره است.[3]

پس از سرکوب شورشیان هزاره، عبدالرحمن خان، اجازه‌ی استفاده از چراگاه‌ها و مراتعی را به کوچی‌ها داد که درسرزمین اجدادی مردم هزاره و در مناطق تخت سکونت اجتماع هزاره واقع بودند. [4]کوچ‌نشینانی که سابق بر این ارتباط مستقیمی با مردم هزاره نداشتند، و مقصد ییلاقی آنها دشت‌های اطراف دریاچه‌ی آبِ ایستاده غزنی، دامنه‌های رشته کوه سلیمان و هندوکش، بود، حق استفاده از مراتع مناطق مرکزی در دایزنگی ، بهسود ، دایکندی ، ناهور، مالستان و جاغوری را به دست آوردند.

در سال‌های اخیر ضرورت‌های حیاتی از جمله کمبود مراتع و علوفه‌ی دامی و البته افزایش جمعیت باعث شده مسیر کوچ آنها بیشتروبیشتر به مناطق مرکزی متمایل شود؛ بعضاً به دلیل محدودیت چراگاه‌ها، آنها گله‌های خود در زمینهای زراعی روستایان رها کنند؛ اتفاقی که خشم روستاییان را برانگیخته است.

مسأله‌ی اصالت و بومی بودن، در این میان، بدل به موضوعی حساس برای طرفین درگیری شده است. هریک از طرفین درصدد اثبات بیگانگی دیگری و معرفی خویش به عنوان ساکن و صاحب اصلی زمین‌های محل مرافعه است. چند سال پیش بود که، عالم گل، یکی از نمایندگان کوچی‌ها، اقوام پشتون را ساکنان اصلی افغانستان و اقوام دیگر را مهاجر برشمرد. در سوی دیگر نیز، اقلیت هزاره نام واقعی سرزمین را خراسان می‌داند و پشتون‌ها را مهاجمان بیگانه قلمداد می‌کند.[5]

به طور کلی و ورای مسأله‌ی اصالت، اقلیت هزاره، با اشاره به سابقه‌ی تاریخی ستم‌ها و تبعیض‌های قومی و دینی، بر حق داشتن حداقلی از امنیت برای کار و کشاورزی تأکید دارد؛ در مقابل، کوچی‌ها نیز بر حق قانون انتخاب آزاد محل سکونت در تمام مناطق افغانستان پای می‌فشارند و حق مسکن، و تعلیم و ترتیبت را یادآوری می‌کنند.[6]

بدین‌ترتیب، منازعه‌ی کوچی‌های پشتون و روستانشین‌های هزاره، اگرچه در وهله‌ی نخست به حق استفاده از مراتع و چراگاه‌ها برمی‌گردد، واجد عنصری مستقیماً سیاسی و ایدئولوژیک است، و به روشنی وابستگی مفهومی و تاریخی قانون (امر سیاسی) و زمین را نشان می‌دهد.

قانون‌گذاری (و تعیین حدود امر اجتماعی) و حصاربندی و تقسیم و تحدید زمین از دیرباز واقعیت‌هایی درهم تنیده بوده‌اند.

واژه‌ی یونانی نوموس (nomos) نه فقط به معنای قانون و کلمه که به معنای مرتع، یا به طور دقیق‌تر جستجو و تصرف چراگاه نیز است. طرفه آنکه واژه کوچگر (nomad) از مشتقات همین کلمه‌ یونانی است که معرب آن، ناموس، در زبان فارسی کلمه‌ای آشنا و رومزه است.[7] ناموس، علاوه بر دلالت و اهمیت مذهبی‌اش، از مفاهیم اصلی پشتونوالی، آئین و سنت نانوشته‌ی پشتون‌ها، است.

برای اقلیت هزاره نیز این منازعه معنایی ناموسی و دینی به خود گرفته است. آموزه‌های شیعی در تبیین و تشدید شکاف‌های قومی و زیست بومی نقش غیر قابل انکاری دارند، و البته ستم و سلطه سیاسی نیز موجب رشد و تعمیق احساسات و تعلقات دینی خاص تشیع (با ارجاع به واقعه‌ی عاشورا و تأکید بر مظلومیت تاریخی شیعه و…) می‌شود

 

سهم از خاک، سهم از حکومت

نه فقط سهم از زمین، که سهم مشارکت سیاسی کوچی‌ها در «دموکراسی» نوپای افغانستان نیز از سرفصل‌های مشاجره است.

در ساختار فعلی حکومت افغانستان، کوچی‌ها ده نماینده در ولسی جرگه، مجلس شورای ملی (از جمع ۲۴۹ نماینده)،  و دو نماینده در  مشرانو جرگه، مجلس سنا، (از جمع ۱۰۲ نماینده) دارند. جدا از تبصره‌هایی که حضور نمایندگان زن، یا معلولین و مجروحان را مجلس تضمیمن می‌کنند، کوچی ها تنها گروه اجتماعی‌ای هستند که واجد این امتیار انحصاری‌اند که تعداد نمایندگانشان از قبل تعیین شده باشد. این حق انحصاری، که با ارجاع به شکل زندگی کوچی‌ها، یعنی عدم یکجانشینی آنها، توجیه می‌شود، مورد اعتراض اقلیت‌های قومی به ویژه هزاره‌ها قرار گرفته است.

چگونگی تخصیص حوزه‌های رأی‌گیری به کوچی‌ها و شکل مشارکت آنها نیز موضوعی بحث‌برانگیز بوده است. درحالی که بنا بر قانون پیشین انتخابات، کوچی‌ها اجازه داشتند در حوزه‌های تمام ولایات برگه رأی دریافت کنند، نمایندگان مجلس افغانستان در سال ۱۳۹۲ تصویب کردند صندوق‌های پذیرای رأی کوچی‌ها به ده حوزه‌ مشخص تقلیل یابد؛ این موضوع با انتقاد شدید نمایندگان کوچی‌ها همراه شد. از سوی دیگر، فعالان مدنی و سیاسی هزاره برآورد جمعیت کوچی‌ها به خصوص در مناطق غربی و شمالی را دقیق نمی‌دانند. به زغم آنها، ارقام تخمینی جمعیت با توجه به شرایط آب و هوایی و سبک زندگی کوچی‌ها به نظر نادرست می‌آید؛ برای مثال، جمعیت کوچی‌ها در ولایت نیمروز ۳۴۳۰ نفر ثبت شده، که با توجه به شدت گرمای هوا در این منطقه امکان سکونت این تعداد کوچی در آنجا نامحتمل است.

آخرین آمارگیری سراسری در افغانستان به پانزده سال پیش می‌گیرد. و داده های آماری را اداره‌ احصائیه مرکزی افغانستان تخمین‌زده و تأمین می‌کند.

 

یک سناریوی بزن و بکوب تکراری

طرح فصلی بحران و فقدان برنامه‌ریزی و سیاستگذاری‌های جامع و بلند مدت (به جای وساطت و امضاء توافق‌نامه‌های شکننده و صدور آیین‌نامه‌های آمرانه یا عاجزانه‌ی موقتی) باعث شده تا معضل زیست بومی کوچی‌ها، با توجه به سابقه‌ تاریخی موضوع و دخالت عناصر قومی و دینی، به یک سناریوی تکراری امنیتی بدل شود.

اکثر صاحب‌نظران معتقدند راه‌حل ریشه‌ای موضوع را باید در اسکان دائم کوچی‌ها در مناطقی با بافت فرهنگی و زیستی همگون با آنها باید جستجو کرد. در سال ۲۰۰۷ ، وحید الله سباوون، مشاور حامد کرزی در امور قبایل و اقوام، خبر داد که بنابر اصل چهارهم قانون اساسی و به دستور رئیس‌جمهوری و با موافقت مجلس، ۱۲ شهرک رهایشی مجهز به مراکز درمانی و آموزشی و محوطه‌هایی برای نگهداری دام‌ها، در مناطقی واقع در شمال و جنوب هندوکش برای کوچی‌ها احداث خواهد شد. اتفاقی که تا امروز صورت نپذیرفته است.

در اصل جهاردهم قانون اساسی افغانستان آمده است: «دولت براى انکشاف زراعت و مالدارى، بهبود شرایط اقتصادى، اجتماعی و معیشتی دهقانان و مالداران و اسکان و بهبود زندگی کوچیان، درحدود بنیه مالی دولت، پروگرام‌هاى موثر طرح و تطبیق می‌نماید. دولت به منظور تهیه مسکن و توزیع ملکیت‌هاى عامه براى اتباع مستحق، مطابق به احکام قانون ودر حدود امکانات مالی، تدابیر لازم اتخاذ می‌نماید

درعین حال، اسکان و یکجانشین کردن کوچی‌ها نیز، همان‌طور که تجربه‌ تخته قاپو کردن عشایر در ایران دوران رضاشاه نشان می‌دهد، مسائل و حساسیت‌های خاص خود را دارد. جداکردن یک گروه اجتماعی، که شش درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهد، از سبک زندگی مألوف و آشنایش، بدون ایجاد الگوهای جایگزین و تدارک منابع لازم، می‌تواند پیامدهای زیست بومی و اقتصادی حاد و ناگواری ایجاد کند.

توزیع و تقسیم مراتع و ایجاد شوراهای محلی متشکل از طرفین درگیر برای اداره‌ی جمعی زمین‌ها به شکل خود آیین بر اساس الگوهای بهره برداری پادیدار از طبیعت می‌تواند راه حل دیگری باشد؛ این امر مستلزم ابداع و تنظیم طرح‌هایی است که منافع کوتاه مدت کشاورزان و ایلیاتی‌ها و منافع بلند مدت ملی، هر دو، در آنها لحاظ شده باشند

 

پی نوشت:

[1].“DIRECTOR OF KUCHI DIRECTORATE: FEW KUCHIS WILL VOTE, AND WILL VOTE FOR KARZAI”WikiLeaks. Retrieved 18 July2015.

[2]. Athar Parvaiz, The battle over Afghanistan’s highland pastures,

http://www.thethirdpole.net/the-battle-over-afghanistans-highland-pastures/

[3]. کلاوس فردینان در این مورد می‌نویسد: «آن مراتعی که تاکنون حیوانات و گله‌های مردمان هزاره در آنها چرا می‌کردند، من بعد مسدود خواهند شد؛ و جلوی تأمین معیشت آن مردم از طریق دامداری گرفته خواهد شد. آنها نباید برای فراهم کردن علوفه‌ی حیوانات‌شان از مراتع استفاده کنند، و بایستی تمامی مراتع را، چه کوچک و چه بزرگ، به عنوان ملک دولتی در نظر بگیرند

Ferdinand Klaus, 2006, Afghan Nomads Caravans, Conflicts and Trade in Afghanistan and British India 1800–1980, Copenhagen, Rhodos International Science and Art Publishers A/S, p.196

[4]. نگاه کنید به :

Mousavi, Sayed Askar (1998) The Hazaras of Afghanistan: An Historical, Cultural, Economic and Political Study. Richmond, NY: St. Martin’s Press

[5]. برای مثال نگاه کنید به یادداشت علی ملستانی در سایت شبکه ی اطلاع رسانی افغانستان که پشتون ها را یک قبیله‌ی گمشدهی اسرائیلی می‌داند.

http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=7204

[6] . نگاه کنید به :

http://www.salamwatandar.com/farsi/readmore.aspx?id=3514

[7] نگاه کنید به :

Schmitt, Carl. 2003. The Nomos of the Earth in the International Law of the Jus Publicum Europaeum. Translated by Ulmen, G.L. New York: Telos, p.326

تمامی حقوق برای رادیو زمانه محفوظ است. ۲۰۰۶-

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

                                 اسماعیلیه در افغانستان

 

پارسينه : فرقة اسماعیلیه یکی از شاخه های درخت تنومند و پربار تشیع است که پس از وفات امام صادق (ع) پدیدار شد و در امتداد تاریخ، به آیین عرفانی و باطنی و جریان فلسفی خاص تبدیل گردید. این فرقه از همان آغاز در گوشه گوشة جهان اسلام نفوذ پیدا کرد و نقش بس مهمی در تکوین تمدن اسلامی و ایجاد میراث علمی، فرهنگی و فلسفی آن ایفا نمود.
هم­اکنون، «اسماعیلیان پس از شیعیان دوازده امامی، دومین جماعت بزرگ مسلمانان شیعی مذهب را تشکیل می دهند، و امروز به عنوان اقلیتی دینی در بیش از بیست و پنج کشور، در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده هستند».[1] افغانستان یکی از این کشورهاست و از دیرباز موطن اسماعیلیان بوده است.
اما در باب اسماعیلیان افغانستان تاکنون کاری صورت نگرفته و وضعیت ایشان در هاله ای از ابهام باقی مانده است. به دلیل عدم شناخت از عقاید اسماعیلیان این کشور، انواع افسانه ها و شایعات به ایشان نسبت داده می شود که در این میان، محقق در تفکیک بین عقاید واقعی و خرافات منسوب بدان­ها و ارزیابی صحت و سقم نسبت­های داده شده به ایشان، با دشواری بسیار مواجه است.
در نوشتار حاضر تلاش شده است که نقطة آغازی برای پژوهش در این موضوع ترسیم شود. با توجه به کمبود منبع در این زمینه، این نوشتار فقط می تواند به عنوان طرحی هرچند ناقص در باب مطالعة تاریخ و عقاید اسماعیلیة افغانستان تلقی شود.
1. آغاز ورود اسماعیلیه به افغانستان
به نظر می رسد حضور اسماعیلیه در افغانستان تاریخ بلندی دارد. طبق روایت­هایی، محمدبن اسماعیل پس از وفات امام صادق (ع) به سوی ری و دماوند رفت و در آنجا مخفی شد. وی تعدادی از پیروان خود را به قندهار، هند و سند برای تبلیغ کیش اسماعیلی اعزام نمود.[2] بنا بر نقل دیگر، زمانی­که محمدبن اسماعیل در دماوند (یا نهاوند) به سر می­برده است، هارون الرشید جمعی را برای دستگیری وی فرستاد، اما محمدبن اسماعیل از این موضوع اطلاع یافته و به فرغانه (در تاجیکستان کنونی) می­رود و قاضی شمس­الدین را برای تبلیغ به هرات می فرستد.3
در قرن سوم، ناحیة ری پایگاه مرکزی دعوت اسماعیلی در منطقة جبال بود. در آن زمان یکی از فقهای اهل سنت به نام زعفرانی، مردم ری را بر ضد اسماعیلیه شوراند و غیاث، رهبر دعوت اسماعیلیه در ری را مجبور به فرار به طرف خراسان کرد. به گفتة خواجه نظام­الملک در سیاست نامه، «این غیاث که از ری بگریخته بود و به خراسان شده، به مرو الرود مقام گرفت و امیرحسین علی مرورودی را دعوت کرد و اجابت یافت».4 غیاث در حدود سال 280 هجری به مرو الرود (بالا مرغاب امروز در شمال افغانستان) رفت و امیرحسین­بن علی مروزی را به کیش اسماعیلی درآورد. بسیاری از مردم در نواحی مجاور مرو الرود (طالقانِ افغانستان)، فاریاب، هرات، غور و غرجستان) نیز بر اثر نفوذ این امیر قدرتمند که بعدها خود یکی از داعیان اسماعیلی شد، بدین مذهب گرویدند.5 و 6
حسین­بن علی مروزی که از امیران و صاحب­منصبان مهم دستگاه سامانی بود، از سال 307 تا 312ق به عنوان داعی اسماعیلی در خراسان فعالیت می کند و پایگاه دعوت را از نیشابور به مرو الرود منتقل می نماید.7 فعالیت اسماعیلیه در غور و غرجستان (در مرکز افغانستان کنونی) نیز در پایان قرن سوم هجری و در زمان حکومت امیر اسماعیل سامانی به وسیلة فردی به نام ابوبلال اوج می گیرد که با سرکوب و عکس­العمل سریع و شدید وی مواجه می شود.8
اگرچه اسماعیلیان با سرکوب شدید امیر اسماعیل سامانی مواجه گشتند و حسین مروزی نیز به دستور امیر نصر سامانی دستگیر و زندانی شد، جنبش اسماعیلیه در مناطق یاد شده نه تنها از بین نرفت، بلکه بر اثر تلاش احمد نسفی، جانشین حسین مروزی، در خراسان و ماوراء­النهر گسترش یافت؛ تا اینکه به دربار سامانیان وارد شد و حتی امیر نصر سامانی خود نیز دعوت اسماعیلیان را پذیرفت.
خواجه نظام­الملک می نویسد:
در جمله کار به جایگاهی رسید که نصر احمد دعوت او را اجابت کرد و محمد نخشبی (احمد نسفی) چنان مستولی گشت که وزیرانگیز و وزیر­نشان شد، و پادشاه آن کرد که او گفتی... ترکان و سران لشکر را خوش نیامد که پادشاه قرمطی شد... در وقت (در مجلس مهمانی) بتاختند و محمد نخشبی (احمد نسفی) را که داعی بود، بیاوردند و گردن بزدند.9
2. اسماعیلیة افغانستان در زمان غزنویان، غوریان و سلجوقیان
سلطان محمود غزنوی (409 ـ 377 هـ.ش) که دامنة حکومتش از قزوین (در ایران) تا دریای ستلج (هندوستان شمالی) و از خوارزم تا دریای عرب گشوده بود، در تمام مناطق قلمرو خود به قلع و قمع شیعیان پرداخت. محمود، اسماعیلیان بسیاری از ساکنین شهر ری را به دار زد.10 به همین ترتیب، محمود غزنوی با اسماعیلیان غور و دیگر نواحی افغانستان نیز با شدت بسیار برخورد نمود. وی با تکفیر اسماعیلیان غور، به قلع و قمع آنان می پرداخت.
با یک نگاه به طرح جهانی اسماعیلی در می یابیم که خراسان یک جزیرة مستقل و مناطق اسماعیلی­نشین در افغانستان امروزی و ماوراءالنهر، همه، زیرمجموعة این جزیره بوده است. شاهد این مطلب این است که ناصرخسرو خود را حجت خراسان می خواند، و در عین حال، عمدة فعالیت او در شمال افغانستان (بلخ) و شمال شرق (بدخشان) بوده است. در حالی که ایوانف، با تکیه بر اطلاعاتی دربارة جمعیت اسماعیلیه، از بدخشان به عنوان یک جزیرة مستقل یاد می کند.11 ابوالمعالی از داعی ای در غزنی نام می برد که هم­شأن حسن صباح و ناصرخسرو و از مؤسسان نهضت اسماعیلی در آن مناطق بوده است.12
طبق نظر سوم، بدخشان، ری (ایران) و مناطق جنوبی افغانستان، باید هرکدام جزیره ای جداگانه و مستقل از خراسان بوده باشند، و این خود دلالت بر فعال بودن اسماعیلیه در غزنی (پایتخت حکومت غزنویان) دارد. مارشال گ. هاجسن نیز به این تقسیم بندی سه­گانة جغرافیایی در سرزمین­های ایران ـ خراسان و ماوراءالنهر اذعان دارد، ولی احتمال می دهد که این تقسیم بندی، مدت درازی دوام نداشته است.13
در دورة پس از تجزیة افغانستان امروزی به دو دولت غوری و غزنوی، اسماعیلیان، علاءالدین حسین سلطان غور را به کیش خود درآوردند و با کمک او آزادانه به تبلیغ آیین خود پرداختند.14 امر دیگری که در گسترش تشیع در غور و غرجستان مؤثر بود، علاقة امرای آن به اهل بیت است که قزوینی نیز بدان اشاره دارد.

در دورة پس از تجزیة افغانستان امروزی به دو دولت غوری و غزنوی، اسماعیلیان، علاءالدین حسین سلطان غور را به کیش خود درآوردند و با کمک او آزادانه به تبلیغ آیین خود پرداختند.14 امر دیگری که در گسترش تشیع در غور و غرجستان مؤثر بود، علاقة امرای آن به اهل بیت است که قزوینی نیز بدان اشاره دارد.15
با این حال، رابطة تیرة اسماعیلیه پس از علاءالدین حسین با فرزند او سیف­الدین محمد و فقهای اهل سنت، نشان آشکاری از وضعیت نامناسب اسماعیلیه افغانستان در این مقطع است. سیف­الدین محمد، همة داعیانی را که پدرش در سال 534ق به غزنی دعوت کرده بود و نیز بسیاری دیگر از کسانی را که تازه به این کیش درآمده بودند، از دم تیغ گذراند.16 حکمرانان غوری پس از او نیز بارها علیه اسماعیلیه دست به اقدامات جنگی زدند.
نفوذ فقهای اهل سنت در دستگاه حکومتی سلاطین بعدی غور، شاید از عوامل مهم سخت گیری ایشان بر اسماعیلیه بوده است. غیاث­الدین که بر غور و مناطق ضمیمة آن حکومت می کرد، شافعی شده بود و برادرش شهاب­الدین که بر غزنی و مناطق اطراف آن حکومت می کرد، حنفی شده بود.17 در حدود سال 557ق از فقهای بلخ و سمرقند سؤال شده بود که با اسماعیلیانی که قصد توبه دارند، چگونه باید رفتار کرد. ملایم ترین جواب­ها این بوده است که آنان باید تمامی کسانی را که گمراه ساخته و به کیش خویش در آورده اند، به دین اسلام برگردانند. ولی عموماً توبة فرد اسماعیلی پذیرفته نمی شد و برای او چاره ا ی جز مرگ نبود؛ به این دلیل که صریح ترین اظهارات ممکن بود در اندیشة فرد اسماعیلی، قابل تعبیر به معنای مغایری باشد.18
3. ناصرخسرو و اسماعیلیة افغانستان
بدون تردید بزرگ ترین نقش را در گسترش کیش اسماعیلی و تعمیق تعالیم آن در افغانستان، ناصرخسرو داشته است. وی که متکلمی دانشمند، فیلسوفی توانا، جهانگردی ادیب و شاعری نامور در زبان فارسی بود، در سال 394ق در بلخ متولد شد.19
ناصرخسرو، پس از دوران جوانی و تحول عظیم روحی،20و21 سفر هفت ساله ای را به قصد حج آغاز می کند و در آخر این سفر، به دیدار ابوتمیم معدبن علی المستنصر بالله، خلیفة فاطمی در مصر نایل می آید و با داعی­الدعات، مؤید­الدین شیرازی رابطة دوستی برقرار می کند.22 وی قبل از این سفر به کیش اسماعیلی درآمده بود.23 ناصرخسرو سه سال در قاهره ماند و به عنوان داعی تعلیم و تربیت یافت و در سال 444ق به بلخ بازگشت و به عنوان داعی، یا به گفتة خودش «حجت خراسان»، کار خود را آغاز کرد و پایگاه سرّی خود را در بلخ مستقر ساخت. اما پس از مدت کوتاهی، موفقیت­های او دشمنی علمای سنی را که از پشتیبانی حکمرانان سلجوقی برخوردار بودند برانگیخت. سنیان او را به الحاد متهم کردند و قرمطی و رافضی خواندند، خانة او را ویران کردند و حتی قصد جانش را نیز داشتند. سرانجام، او را مجبور کردند تا خانة خود را ترک کند و به درة یمگان در بدخشان پناه ببرد. یمگان در آن زمان جزء قلمرو امیر خودمختار بدخشان، علی­بن اسد بود که مذهب اسماعیلی و رابطة نزدیکی با ناصرخسرو داشت.24
در یمگان نیز ناصرخسرو به تبلیغات اسماعیلی خود ادامه داد و در همان حال، مکاتبات خود را با داعی­الدعات، مؤید­الدین شیرازی و مرکز دعوت فاطمی در قاهره حفظ کرده بود.25 مطابق روایات محلی اسماعیلیان امروز بدخشان که از ناصرخسرو به عنوان «شاه سید ناصر» نام می برند و هنوز برای او احترام بسیاری قائل اند و برخی از آثارش را حفظ کرده اند، این ناصرخسرو بود که مذهب اسماعیلی را در بدخشان رونق بیشتری بخشید. بدخشان پس از این یکی از مراکز اسماعیلیه و پایگاه اسماعیلیان نزاری پس از تخریب قلعه­الموت در ایران شد و به گنج­خانة نوشته های نزاری تبدیل گردید.
ناصرخسرو دست کم تا هفتاد سالگی زنده بود و در یمگان در تاریخ نامعلومی بعد از سال 465ق درگذشت.26 قبر او که بر فراز تپة کوچکی قرار دارد، در یمگان و در قریة امروزی حضرت سید نزدیک فیض­آباد (پایتخت بدخشان افغانستان) واقع شده است. ساکنان محلی که مقبره را همچون زیارتگاهی پاس می دارند و مدعی اند که سید و از اعقاب ناصرخسرو هستند، در نهایت شگفتی، همه، سنیان متعصبی هستند که شدیداً اسماعیلیان بدخشان و جاهای دیگر را از آمدن به زیارت مقبره منع می کنند. آن­ها همچنین معتقدند که جدشان، ناصر، یک پیر صوفی و مانند خودشان سنی مذهب بوده و هیچ رابطه ای با اسماعیلیه نداشته است.27
قابل ذکر است که برخی محققان ورود اسماعیلیه در بدخشان را هم­زمان با ورود ناصرخسرو به آنجا و به دست او می دانند.28 اما اسماعیلیه از قرن سوم هجری در این منطقه فعال بوده و ورود کیش اسماعیلی حداقل در پایان قرن سوم در بدخشان و نواحی آن قطعی است. علی­بن اسد، حکمران خودمختار بدخشان، خود، اسماعیلی بوده و ناصرخسرو با علم به اینکه اسماعیلیان بدخشان و درّه های آنجا پناهگاه امنی برای او خواهند بود، به آنجا پناه می برد.
در روزگار محمدبن بزرگ امید، سومین داعی قهستانی (557 ـ 532ق)، داعیان نزاری قهستان کوشش­های بسیاری برای رخنه در مرکز افغانستان (غور) به خرج دادند29 و در اواخر دورة ­الموت، نزاریان قهستان دو داعی به قهستان فرستادند.30 از زمان ناصرخسرو تا حملة مغول، از تاریخ اسماعیلیان افغانستان و آسیای مرکزی اطلاع فراوانی در دست نیست. در دورة اخیر الموت بود که اسماعیلیان بدخشان و احتمالاً غور در نتیجة فعالیت­های داعیان قهستانی، به امامت نزاری قائل شدند. پیش از این تاریخ، اسماعیلیان این منطقه، بیرون از دایرة شقاق نزاری ـ مستعلوی و خارج از محدودة دولت نزاریان در ایران قرار داشتند. این امر را روایات محلی نزاریان بدخشان که آغاز دعوت نزاری را در آن منطقه در نیمة قرن ششم قرار می دهند، تأیید می کنند.31
نخستین داعی قهستانی، سید شاه ملنگ بود که حکمرانی خود را در شغنان، یکی از نواحی عمدة بدخشان، مستقر ساخت. به دنبال او داعی دومی به نام میر سید حسن شاه خاموش روی کار آمد. این داعیان، سلسلة پیران و میران را تشکیل دادند که بر شغنان، روشان و نواحی مجاور بدخشان در منطقة آمودریای بالا (جیحون علیا) تا روزگاران جدید حکومت می کردند.32
4. اسماعیلیان افغانستان در دورة مغولیان و تیموریان
(قرن هفتم تا نهم هجری)
حملة چنگیز به افغانستان در سال ششصد قمری آغاز شد که علی­رغم مقاومت سرسخت مردم افغانستان، مغول­ها بر بیشتر این سرزمین مسلط شدند. پیامد حملة مغول به این کشور، آسیب­های بزرگی بود که بر فرهنگ، اقتصاد و اجتماع آن وارد شد و شهرهای گوناگون تخریب گردید. حدود صد سال پیش از این مقطع، یعنی در سال 487ق، اسماعیلیه در مجموع جهان اسلام به دو شاخة نزاری و مستعلوی تجزیه شده بود و در قهستان ایران سلسله نزاری حاکم بود. قلعة الموت (پایگاه اسماعیلیان نزاری در ایران) در سال 633ق به دست مغول­ها تخریب گردید و حکومت قهستان توسط مغولان به حاکمان سنی آل­کرت (حاکمان هراتی) واگذار شد.

حکیم سعدالدین­بن شمس­الدین، معروف به نزاری قهستانی، نخستین مؤلف نزاری پس از الموت، در آغاز جوانی در دستگاه اداری مؤسس آل­کرت، یعنی شمس­الدین محمد اول (676 ـ 643ق) و جانشینان او خدمت می کرد. روش نزاری قهستانی که بیانی شاعرانه و صوفیانه داشت تا اندیشه های اسماعیلی خود را پنهان کند، الگوی بسیاری از نویسندگان بعدی نزاری در افغانستان، ایران و آسیای مرکزی شد.33 کوه­های پامیر و هندوکش و مناطق بدخشان که در حصار این کوه­ها بود، از بلیة مغول مصون ماند34 و پناهگاهی برای اسماعیلیان نزاری شد که از بیم قتل­عام مغول از قهستان فرار کرده بودند.
در این دوره، اسماعیلیان بدخشان و نواحی پیرامون آن که پیش از سقوط الموت به امامان نزاری ایمان آورده بودند، از تأثیرات حمله مغول به دور ماندند و در دورة بعد از الموت، سنت ادبی تا حدی ویژه از آن خود به وجود آوردند. اینان با اهمیت دادن ویژه به آثار ناصرخسرو، مقدار زیادی از آثار موجود نزاری را از دورة الموت و بعد از آن که به زبان فارسی نوشته شده بود، حفظ کردند.35
قاسم شاه، فرزند شمس­الدین محمد، نیز شمس­الدین سبزواری را با اعطای منصب پیر به سوی شرق ایران فرستاد. وقتی شمس­الدین سبزواری وارد بدخشان شد، مردم بسیاری به دیدار او شتافتند و او آنان را به پذیرش مذهب اسماعیلی و ادای سوگند بیعت با امام قاسم شاه ملزوم ساخت. وی پس از آن در تبت صغیر، غزنی، چیناب، وانل­نگری، دره های هندوکش و پامیر، کشمیر و هندوستان به انجام مأموریت پرداخت.36
بدخشان و نواحی آن در نیمة نخست قرن نهم هجری جزء امپراطوری تیموری درآمد. پس از آن، بدخشان را ازبک­ها گرفتند، ولی میران اسماعیلی شغنان، همانند سلسلة تیموریان محلی، پیوسته در برابر ازبک­ها مقاومت می­کردند. در سال 913ق شاه رضی­الدین­بن طاهر، یکی از امامان محمد شاهی، از پایگاه دعوت خود در شرق ایران به بدخشان آمد و به کمک پیروان محلی خود زمام حکومت بخشی از بدخشان را به دست گرفت. در جنگ سال 915 هجری، شاه رضی­الدین کشته شد و در نتیجه، نزاریان بدخشان که آن زمان از شاخة محمد شاهی بودند، به شدت به وسیلة امیران تیموری محل مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.37
پس از این، رابطة اسماعیلیه با تصوف پررنگ شد و اسماعیلیان خود را در پشت خرقة صوفیان پنهان کردند.38 سلطة مغولان و تیموریان بر افغانستان به صورت کلی سبب شد که مدارس، کتابخانه ها، نخبگان و مجموعة فرهنگ به شدت صدمه ببیند و گونه ای روحیة تقدیرگرایی به وجود آید. تحت چنین شرایطی، علاوه بر اسماعیلیان، مردمان دیگری نیز به زیّ صوفیان درآمدند که تا امروز هم این جریان به اشکال گوناگون در این سرزمین به حیات خود ادامه داده است.39
5. اسماعیلیان افغانستان در دورة انجدان (قرن نهم و دهم هجری)
در نیمة نخست قرن نهم هجری، امامان نزاری قاسم شاهی در زیّ پیران صوفی در انجدان سر برآوردند. انجدان که در مرکز ایران، در حوالی محلات و قم واقع است، مدتی بیش از دو قرن مقر امامان نزاری قاسم شاهی باقی ماند.40 مستنصر بالله دوم (885 ـ 868ش) نیز عده ای از داعیان معتمد خویش را به نقاط مختلف ایران، افغانستان و آسیای مرکزی فرستاد.41
وقتی شاه اسماعیل صفوی (930 ـ 907ق) دستور قتل شاه طاهر، معروف ترین امام سلسلة نزاری قاسم شاهی در دورة انجدان را در سال 926ق صادر کرد، شاه طاهر به هندوستان گریخت و فعالیت­ها و خدمات خود را در احمدنگر هندوستان آغاز کرد. در دوره ای که او در احمدنگر به سر می برد، چند نفر از داعیان بدخشان، از جمله میرزا صوفی و میرزاجان محمد کابلی و سید حیدرشاه، سیدشاه محمد و برخی دیگر از بدخشانی­ها، به دیدار او آمدند و امام آنان را راهنمایی نمود.42
دورة انجدان شاهد تجدید حیات فعالیت­های ادبی نزاریان بود. قدیمی ترین نتیجة این تجدید حیات ادبی به زبان فارسی به وسیلة ابواسحاق قهستانی (نیمة دوم قرن نهم هجری) و خیرخواه هراتی (متوفای بعداز 960ق) پدید آمد. محمدرضا بن سلطان حسین غوریانی هراتی، معروف به خیرخواه هراتی، نویسنده و شاعری پرکار بود. امام مستنصر بالله دوم او را به عنوان داعی به جانشینی پدرش که از داعیان یا پیران محلی در زادگاه خویش در مغرب افغانستان بود، نصب کرده بود.43
سخنان مستنصر بالله دوم در کتاب پندیات جوانمردی و دیگر آثار خیرخواه هراتی منعکس شده است. نسخه های پندیات جوانمردی هنوز در مجموعه های خطی نزاری در بدخشان و دیگر مناطق اسماعیلی­نشین افغانستان نگهداری می شود. عبدالسلام شاه نیز به تبعیت از پدرش، مستنصر بالله دوم، نزاریان محمد شاهی افغانستان را دعوت کرد که بیعت خود را تغییر دهند و به متابعت از امامان بر حق، یعنی امامان قاسم شاهی بپردازند.44
در قرن نهم، باید از یکی از نویسندگان سرشناس اسماعیلیان در بدخشان، یعنی سهراب ولی بدخشانی نام برد که در حوالی 856 به تألیف اشتغال داشته است. از نوشته های مهم او سی و شش صحیفه است که در زبان بدخشانی­های امروز بدین نام مشهور است و در اصل صحیفة الناظرین نام داشته است. کتاب دیگر او رساله ای بدون عنوان است. علاوه بر این، رسالات و کتب دیگری نیز برای او نام برده اند. بدخشانی­ها در قرن نهم و دهم نویسندگان دیگری نیز داشته اند.
6. اسماعیلیان افغانستان در قرون اخیر
1ـ6. ابهامات و کمبود اطلاعات

متأسفانه، دربارة تاریخ جدید اسماعیلیان افغانستان اطلاعات چندانی در دست نیست. نه محققان خارجی در این زمینه کار مناسبی ارائه داده اند و نه مورخان افغانستان به تاریخ و تحولات اسماعیلیة افغانستان بذل توجه نموده اند. خود اسماعیلیان افغانستان نیز از قرن یازدهم به بعد و پس از خیرخواه هراتی و سهراب ولی بدخشانی، نویسنده و شخص مطلع قابل توجهی نداشته اند. اسماعیلیان افغانستان در دوره های اخیر تا حدی از لحاظ علمی و فرهنگی در انحطاط افتادند و در عقایدشان خرافی تر شدند و سرشان را در لاک تقیه فرو بردند و این تقیة افراطی ایشان کار را برای محقق دو چندان مشکل می­نماید.
2ـ6. آقاخان ها و اسماعیلیان افغانستان
آقاخان محلاتی که رهبر نزاریان و از نوادگان رهبران انجدان بود، در زمان فتحعلی­شاه قاجار با حکومت درگیر شد و در سال 1258ق به افغانستان فرار نمود. آقاخان در قندهار مستقر شده بود و نمایندگان پیروانش از بدخشان و اماکن دیگر دور او جمع شدند.45 جوامع اسماعیلی این مناطق اکنون می کوشیدند تا تماس­های مستقیم تری با امام خویش برقرار کنند.
انگلیسی­ها وضعیت اسماعیلیان کابل و اطراف آن را نیز بررسی کرده بودند. راولینس، تحصیلدار انگلیسی قندهار، گفته بود که یکصد خانوار در کابل اعتقاد به خدا بودن آقاخان دارند.46 سرانجام، قیام محمد اکبرخان در قندهار سبب شد که آقاخان به تبع انگلیسیان شهر را ترک گوید و به سند پناه ببرد.47
3ـ6. عبدالرحمن خان و سرکوب اسماعیلیان
عبدالرحمن خان که در استبداد گوی سبقت را از همة حکام افغانستان برده بود، به طور گسترده به قلع و قمع شیعیان پرداخت. طبیعتاً مظالم عبدالرحمن بر اسماعیلیان افغانستان نیز بی­سابقه بوده است.
در سال 1305هـ­. اسماعیلیان به دلیل استنکاف از پرداخت مالیات، توسط عبدالرحمن تحت تعقیب قرار می گیرند. هزاره های اسماعیلیِ مناطق ترکمان، پارسا و شیخ علی (مناطقی در ولایت پروان) سرکشی می کنند و با حاکم محلی خود درگیر می شوند و او را زندانی می کنند. در سال 1306هـ.. مناطق چندی که اسماعیلی­نشین بودند، توسط دولت سرکوب و احیاناً از جایی به جایی کوچ داده می شوند. این مناطق عمدتاً در ولایت بدخشان بوده است (مثل رستاق، شغنان، دوشان، حضرت امام و...).48
اسماعیلیان، یا به تعبیر ملا فیض محمد کاتب هزاره، «هزاره­های آقاخان محلاتی مشرب»، از مناطق شیخ علی و تاله و برفک در سال 1307هـ. به تمرد از حکومت پرداختند و در پی آن، حکومت به سرکوب آنان می­پردازد و در این سرکوب، غیر اسماعیلیان منطقه نیز به کمک نیروهای دولتیِ اعزام شده از کابل برمی­خیزند. پس از مدتی در همین سال درگیری شدید دیگری بین نیروهای دولتی و اسماعیلیان از طوایف «کرم علی»، «علی جم» و «نیک پی» (از هزاره­های شیخ علی) اتفاق می­افتد. در ادامة جنگ و گریز، سرانجام هزاره های اسماعیلی به سنگلاخ­ها و مغارات و سوراخ­های کوه­ها پناه می برند و عبدالرحمن خان دستور می دهد که جنگجویان دولتی همة اموال ایشان را تملک کنند و اسیران را به کابل بفرستند.49
دو درگیری شدید دیگر نیز در همان سال بین اسماعیلیان شیخ علی و نیروهای دولتی اعزامی از کابل پیش می آید و در نتیجه، حکومت عده ای از هزاره های اسماعیلی را از شیخ علی به فیض آباد بدخشان، چند خانوار را به درة نعلبک دوآب و 53 خانوار از اهل ترمیشی را به بلخ و مزار شریف تبعید می کند و عده­ای هم به کوه­ها پناه می­برند. برخی از اسماعیلیان شیخ علی نیز به گرشک و لهوگرد در هرات تبعید می­شوند و تعدادی هم درکارگاه­های پرده­بافی و کرسی نیین و کارخانة چرم­گیری و حکاکی به کار گمارده می شوند.50
در سال 1308هـ. نیز بین نیروهای دولتی با اسماعیلیان هزارة شیخ علی درگیری پیش می­آید که در اثر آن، اسماعیلیان به شدت سرکوب می شوند و افسران دستور می­دهند که نظامیان، اموال، حیوانات، زنان و دختران ایشان را تملک کنند. اما این خودسری افسران ظاهراً مورد پسند عبدالرحمن واقع نمی­شود و دستور به بازگرداندن اموال و زنان و دختران اسماعیلیان می­دهد. اسماعیلیان که دیگر رمقی برای مقابله با دولت نداشتند، با هر وسیله­ای می­خواستند حکومت را از خود راضی کنند؛ به همین جهت، اموالی را که افسران و نظامیان از آن­ها به تاراج برده بودند، حتی پس از دستور عبدالرحمن به بازگشت آن، به حکومت و شاه بخشیدند51 تا شاید باعث دل­نرمی حضرت والا نسبت به خودشان شوند.
4ـ6. جغرافیای انسانی امروز اسماعیلیان افغانستان

وضعیت خفقان و استبداد و سرکوب­های شدید اسماعیلیان به دست حاکمان کشور در سده های اخیر سبب شد که اسماعیلیان سر در لاک خود فرو ببرند و با پنهان­کاری و لزوم حفظ اسرار، برای شهروندان افغانستان ناشناخته باقی بمانند. اما آن­گونه که قرائن نشان می دهد، اسماعیلیان هرچند در مقیاس محدود، در اکثر شهرهای افغانستان حضور دارند. ایشان در برخی موارد خود را اثناعشری معرفی می کنند و در موارد دیگری، در پوستین سنیان یا صوفیان سنی درآمده اند و تشخیصشان برای دیگران تا اندازه ای مشکل است؛ هرچند در برخی ولایات مذهب خود را آزادانه آشکار می کنند. آنچه مسلم است، شیعیان اسماعیلی در ولایات ذیل حضور دارند:
1. بدخشان: از زمان ناصرخسرو به بعد، تمرکز بیشتر اسماعیلیان در بدخشان و نواحی آن بوده است. اسماعیلیان نزاری بدخشان که از آغاز قرن سیزدهم هجری از فرقة محمدشاهی به پیروی از امامان قاسم­شاهی گرویدند، بیشترین اسماعیلیان افغانستان هستند. بر اثر تعیین مرز بین روسیه و انگلیس، تماس اسماعیلیان با رهبرانشان کم شد. آخرین تماس آقاخان سوم با پیروانش در این مناطق، در سال 1923 بود که در این سال وی پیر سبزعلی (متوفای 1938م) را که از مردم خوجه بود، به عنوان سفیر خویش در بدخشان منصوب کرد.52
نظام شورایی متحدالشکل و هیأت­های وابستة آن که بر اساس «قانون اساسی مسلمانان شیعة امامی اسماعیلی» در سال 1986م و به دست پرنس کریم آقاخان چهارم ایجاد شد، جماعت­های اسماعیلی بدخشان افغانستان و تاجیکستان و دیگر اسماعیلیان افغانستان را در بر نگرفته است، چنان که اسماعیلیان ایران نیز از شمول آن خارج اند.53 این جوامع از طریق نظام­های دیگری که مبتنی بر کمیته های خاص است اداره می شوند. در سال­های اخیر، توجه خاصی به امور مذهبی و اجتماعی ـ اقتصادی اسماعیلیان بدخشان می شود.
سنت ادبی خاص جماعت نزاری بدخشان و نواحی مجاور آن، لایه های متعددی از ادبیات اسماعیلی را عرضه می دارد. ایشان کتاب مجهول المؤلف ام الکتاب، آثار اصلی و جعلی ناصرخسرو، آثار فارسی دورة الموت و بعد از الموت، از جمله رسالاتی را که تلفیق آرای اسماعیلی را با اندیشه های صوفیانه نشان می دهد، و آثار ناشناخته ای را که انتساب آن­ها به نزاریان قطعی نیست، برای ما حفظ کرده اند و نقش بسیار مهمی در حفظ ادبیات نزاری که به زبان فارسی نوشته شده است، داشته اند.54
آن­ها در سید بودن ناصرخسرو تردیدی به خود راه نمی دهند و اسناد و مدارکی نیز در این زمینه ارائه می کنند.55 قبر ناصرخسرو امروزه به عنوان یک زیارتگاه در یمگان مطرح است، ولی بیشتر زائران و خادمان آن اهل سنت اند که معتقدند سید و از اولاد شاه سید ناصرند.56
یکی از خصوصیات اصلی بدخشانیان این است که عنوان اصلی کتاب را نمی آورند و تعداد ابواب یا فصول آن را عنوان قرار می دهند. آنان کتاب روضة التسلیم، منسوب به خواجه نصیرالدین طوسی را که به 28 تصور تقسیم شده است، تصورات نام نهاده اند. کتاب صحیفة الناظرین سید سهراب ولی بدخشانی که به 36 صحیفه تقسیم شده است، سی و شش صحیفه نام گرفته است؛ چنان­که یکی از کتب اصلی ناصرخسرو نیز به شش فصل شاه سید ناصر معروف است.
در مقدمة تاریخ بدخشان به نقل از استاد خلیل­الله خلیلی راجع به مقبرة ناصرخسرو مطالبی درج شده است که به آگاهی افزون تر از نفوذ مذهب اسماعیلیه و جایگاه آن در بدخشان کمک می کند.57
2. کابل: در ولایت کابل و نواحی آن نیز تعدادی اسماعیلی حضور دارند که ایشان نیز تا قرن یازدهم و دوازدهم هجری پیرو سلسلة نزاری محمدشاهی بوده اند، ولی پس از آن به سلسلة قاسم­شاهی گرویده اند و از امامان آقاخانی پیروی می کنند.58 اسماعیلیان کابل و نواحی آن به «علی­اللهی» معروف اند.59
3. بامیان: در ولایت بامیان، اسماعیلیان در این مناطق زندگی می کنند: 1. شیبر؛ 2. شنبل؛ 3. عراق و 4. درّة شکاری.60 حاج کاظم زیدانی می گوید:
در مناطقی چون درّة شکاری و بامیان، آثار قلعه های مخروبة زیادی به جای مانده است که به نظر می رسد از آن اسماعیلیان بوده اند. زیرا باقلاع «الموت» و سایر قلعه های اسماعیلی شباهت دارند.61
4. میدان: در ولایت وردک و میدان نیز اسماعیلیان در این مناطق حضور دارند: 1. سیاه سنگ؛ 2. کالو62 و 3. بهسود. اسماعیلیان بهسودی همانند اثناعشری­ها، مراسم محرم و عزاداری برپا می دارند و در آداب خود تفاوت چندانی با اثناعشری­ها ندارند، هرچند از سوی اثناعشری­ها تحقیر و به عنوان غلات شناخته می شوند.63 بر اساس گفتة برخی شاهدان عینی، اینان به ظواهر شرع و نماز و روزه نیز تقید و التزام ندارند. در برخی منابع نیز ایشان «علی­اللهی» نامیده شده اند. تیمور خانوف از برنس چنین نقل می کند:
«به شهادت برنس در سال 30 قرن 19 یک نفر از رهبران علی­اللهی که در ایران و ترکیه پیرو داشت، کوشش کرد در منطقة بهسود تبلیغاتی را به نفع خود راه اندازد، اما آن فعالیت­ها به یک جنگ واقعی مذهبی مبدل گشته و با نابودی کامل فرقة علی­اللهی پایان یافت.» (کتاب مسافرت به بخارا، قسمت 1ـ2، چاپ مسکو، 1894م، صص 263ـ264). روحانیون شیعه مذهب و همچنین رهبران طوایف هزاره دائماً می کوشند تا هیچ فرقة مذهبی دیگری در مناطق اشغالی آن­ها نفوذ ننماید.64
5. پروان: بعد از ولایت بدخشان، یکی از مراکز پرتراکم اسماعیلیه، ولایت پروان است و بیشتر اسماعیلیان امروزی ولایت کابل نیز از پروان بدانجا نقل مکان کرده اند. بیشترین مناطق اسماعیلی­نشین در پروان، درّة شیخ علی و سرخ پارساست که شامل این طوایف هزاره می شود: 1. علی جم؛ 2. کرمعلی؛ 3. نیک پی؛ 4. برمک و...65 از ولایت پروان، دانشجویانی اسماعیلی در جمهوری اسلامی ایران مشغول تحصیل اند که متعلق به طایفة کرمعلی هستند. چنان­که قبلاً هم گفته شد، در اثر تنش­های طوایف شیخ علی و سرخ پارسا با حکومت عبدالرحمن خان جابر، بسیاری از خانواده های این طوایف در مناطق غربی و شمال شرقی افغانستان تبعید و پراکنده شدند. علاوه بر دانشجویان، خانواده های دیگری از طوایف شیخ علی و سرخ پارسا نیز امروز در ایران حضور دارند.
6. بغلان: در ولایت بغلان، اسماعیلیان در این فرمانداری­ها سکونت دارند: 1. دوشی؛ 2. تاله؛ 3. برفک؛ 4. درّة کیان؛ 5. کیله گی؛ 6. لرخاب...66 درّة کیان از مناطق مهم اسماعیلی­نشین است که برخی تصور می کنند اسماعیلی­ها عمدتاً در این منطقه حضور دارند. به همین جهت، گاهی در محاورات به اسماعیلی­های افغانستان «کیانی ها» گفته می شود. دلیل آن هم این است که در دوره های اخیر، رهبری اسماعیلیان افغانستان به دست سادات خانوادة نادری بوده است و امروزه نیز سید منصور نادری پس از پدرش رهبری اسماعیلیان افغانستان را به عهده دارد. سید منصور نادری به «بچه (پسر) سید کیان» نیز معروف است؛ زیرا پدرش بیشتر به نام «سید کیان» شناخته می شده است. سید منصور نادری سواد چندانی ندارد و طبق گفته های بصیر احمد دولت­آبادی که یکی از مورخین معاصر افغانستان است و با اسماعیلیان تا اندازه ای مراوده دارد، باسوادترین فرد اسماعیلیان افغانستان، سید جعفر نادری، فرزند سید منصور نادری است که تحصیلات دینی و غیردینی دارد و در غرب هم تحصیلاتی داشته است

سید منصور نادری امروز به عنوان نمایندة پرنس کریم آقاخان چهارم در افغانستان فعالیت دارد و برخی طلاب اسماعیلی نیز با حمایت او به ایران فرستاده شده اند و از سوی او تأمین مالی می گردند.
یکی از دلایل دیگر شهرت اسماعیلیان درة کیان این بوده است که ایشان به رهبری خانوادة نادری، حزب و دستگاه سیاسی نظامی داشته اند. البته ایشان در دوران جهاد علیه شوروی با دیگر شیعیان همگام نشدند و روابط نزدیک خود را با دولت کابل که مورد پذیرش مجاهدین نبود، حفظ کردند. پس از پیروزی مجاهدین و خروج شوروی از افغانستان، اسماعیلیان درة کیان و سید منصور نادری به ائتلاف شمال پیوستند و یک فرقه (لشکر) را نیز با مشارکت جنبش شمال (به رهبری ژنرال دوستم) و حزب وحدت اسلامی تشکیل دادند که فرماندهی فرقه نیز به دست حسام­الدین، یکی از معاونین سید منصور نادری بوده است.
7. کنر، لغمان، کاپیسا و ننگرهار: در این استان­ها بیشتر نورستانی­ها حضور دارند که اصالت یونانی دارند و جدید­الاسلام گفته می شوند، زیرا بعدها به دین اسلام مشرف شده اند.67 مناطق ایشان پس از تشرف به دین اسلام نورستان نام گرفت و پیش از آن به کافرستان معروف بوده است.68 نورستانی­ها از چهار قوم نسبتاً بزرگ کاموز، هلار، سلار، کاموج و پانزده فرقة کوچک تر دیگر در پانزده فرمانداری و بخش­داری در این استان­ها و از جمله استان بدخشان زندگی می کنند. ایشان با زبان سانسکریت تکلم می کنند.69
نورستانی­ها بیشتر به علی­اللهی معروف اند، ولی قرائن بسیاری در دست است که ایشان با دیگر اسماعیلیان افغانستان تفاوت چندانی ندارند. ایوانف می گوید:
در بعضی نقاط افغانستان جماعت نزاری­ها هنوز به نام علی­اللهی خوانده می شوند، گرچه آنان در واقع با علی­اللهی های ایران و کردستان فرق دارند و به احتمال زیاد از اعقاب قرامطه هستند.70
در منابع متعددی که دربارة اسماعیلیان نوشته شده است، و نیز در کتب تاریخی افغانستان، گاهی اسماعیلیان این کشور به عنوان علی­اللهی معرفی می شوند و گاهی تصریح می شود که ایشان اسماعیلی اند و علی­اللهی لقب گرفته اند.71 قبلاً هم اشاره شد که اسماعیلیة کابل و بهسود نیز به علی­اللهی معروف اند.
در بخش عقاید اسماعیلیة افغانستان اشاره خواهیم کرد که عقایدی که به علی­اللهی های افغانستان نسبت داده می شود، همان عقاید سایر اسماعیلیان این کشور است. سید جمال­الدین نیز در تتمة البیان فی تاریخ الافغان72 به برخی عقاید ایشان اشاره می کند که با عقاید سایر اسماعیلیة افغانستان تشابه زیادی دارد. روابط نورستانی­ها با اسماعیلیة بدخشان نیز برقرار است و عده ای از ایشان اساساً در بدخشان توطن گزیده اند. یادآوری این نکته هم ضروری است که بخشی از نورستانی­ها، شیعة اثناعشری اند.73
8. سمنگان: در ولایت سمنگان، اسماعیلی­ها در فرمانداری­ها و بخشداری­های درة صوف و روی دو آب زندگی می کنند.74
9. زابل: در ولایت زابل، طوایف پاینده محمد (دادخان، صحبت خان و محمد خان) که از طوایف دایچوپان می باشند، اسماعیلی هستند.75
غیر از ولایت­های نامبرده، در ولایت­های قندهار، فاریاب، جوزجان، بلخ و... نیز احتمالاً گروه­هایی از اسماعیلیان حضور دارند که اطلاع تفصیلی از آن­ها در دست نیست. مذهب اسماعیلی به ویژه در ولایت قندهار ریشة دیرینه دارد. آقا محمدخان با حمایت اسماعیلیان، سپاهی تشکیل داد و آهنگ فتح هرات را داشت. در زمان عبدالرحمن­خان جابر نیز تعدادی از خانواده های اسماعیلی شیخ علی و سرخ پارسا از ولایت پروان به قندهار، گرشک و... تبعید شدند.
لازم است یادآوری شود که از نظر تمایزات نژادی، اسماعیلیان بدخشان تاجیک، نورستانی­ها یونانی­تبار و سایر اسماعیلیان افغانستان عمدتاً از نژاد هزاره و بخشی هم از سادات هستند. اسماعیلیان قندهار نیز احتمالاً از سه نژاد هزاره، بلوچ و پشتون اند.
5ـ6. وضعیت فرهنگی و جهان­بینی امروز اسماعیلیان افغانستان
از باورهای اسماعیلیان امروز افغانستان اطلاعات دقیق و زیادی در دست نیست. دست­یابی به عقاید ایشان نیازمند تحقیق میدانی گسترده است؛ به­ویژه اینکه آنان در زمینة حفظ اسرار مذهبی خود بسیار سختگیرند.
من خود به مدت پنج سال با یکی از اسماعیلی مذهبان روابط نزدیکی داشته و دارم، اما در این پنج سال از مذهب او مطلع نشده ام. پس از آگاهی از اسماعیلی بودنش نیز هرچه کوشیدم اطلاعاتی در زمینة اسماعیلیان افغانستان ارائه دهد، سودی نداشته و حتی یک جمله در این خصوص به زبان نیاورده و فقط وعدة معرفی محققان دیگری را داده است که آن نیز تاکنون عملی نشده است.
همین پنهان­کاری سبب رواج شایعات گوناگون در میان غیراسماعیلیان کشور شده است. یکی از شایعات به­ویژه در میان اهل سنت این بوده است که سید منصور نادری، رهبر اسماعیلیان افغانستان، بر سر دروازة خانه خود نوشته بوده است: «اینجا عرش است؛ جای پر زدن جبرئیل نیست»! یک سنی که این نوشته را می بیند، در زیر آن می نویسد: «فرعون گشته ای، اینجا رود نیل نیست»!
اطلاعات غیراسماعیلیان افغانستان دربارة عقاید اسماعیلیان بسیار محدود است و حتی اثناعشری­ها دیدگاهی بسیار منفی دربارة آن­ها دارند، اما این روشن است که خرافات دامن اسماعیلیان افغانستان را گرفته است و آنان بر اثر فقدان افراد آگاه، در دوره های اخیر افت فرهنگی شدیدی داشته اند.
حاج کاظم یزدانی، از مورخان معاصر افغانستان، که تا اندازه ای در باب اسماعیلیه و عقایدشان تحقیق کرده است، می گوید:
شاید قریب سه درصد از جمعیت افغانستان، شیعة اسماعیلی باشند... شیعیان اسماعیلی افغانستان از محروم ترین و مظلوم ترین طبقات این کشور بوده اند و در طول تاریخ، مصائب و آلام بی شمار دیده اند. علاوه بر آنکه از طرف رژیم­های وقت افغانستان تحت فشار قرار می گرفتند، اکثریت ملت افغانستان نیز آنان را یک فرقة غالی و حتی مشرک پنداشته، انواع توهین و تحقیر و آزار را در حقشان روا می داشتند. حتی شیعیان دوازده امامی که خود مورد توهین و تحقیر از طرف اکثریت قرار می گرفتند، اسماعیلی­ها را از خود طرد می کردند؛ در صورتی­که اسماعیلی­ها اتهام غلو را رد نموده، خود را مسلمان می دانند و فقط یک گروه از اسماعیلیه را که به نام نصیریه76 یاد می شوند، غالی می دانند.

مذهب اسماعیلیه در افغانستان امروز سخت دچار انحطاط فکری شده است. خرافات بسیار در آن راه یافته و جهان­بینی فعلی شان گویا بدین قرار است که: «خداوند جهان را آفرید، اختیار و اراده آن را به دست حضرت علی (ع) سپرد و آن حضرت، قاسم ارزاق است و اوست که در بالین هر محتضر، چه مؤمن و چه کافر، حاضر می شود. قبض روح شیعیان و حساب روز قیامت به دست اوست. آنچه برای یک انسان سعادت می آورد، میزان عشق و علاقه او به حضرت علی و ائمة اسماعیلیه می باشد. بهترین عمل، کاری است که امام زمان از آن خوشش آید. بنابراین، اگر یک شیء گران­بها در نزد یکی از اسماعیلیه باشد، او موظف است که آن را اول به امام زمان یا نایبش عرضه کند؛ اگر قبول کرد، از آن امام است، وگرنه صاحب اصلی اش دوباره می تواند آن را تصرف کند. مردم وظیفه دارند که از راه­های گوناگون اسباب لذت و کامرانی امام را فراهم کنند. لذت بردن امام عیب نیست؛ زیرا جهان به طفیل او خلق شده است و تمام ثروت­های جهان در واقع از آن اوست و او صاحب اختیار اصلی زمین می باشد. اگر مالی در دست دیگران باشد، امانتی است از امام. اسماعیلیان سالانه مبالغی به عنوان عشریه به امام و یا نمایندة او می دهند. تعدادی از هزاره ها که از ظلم عبدالرحمن در بخارا فراری شده بودند... در همان حال موظف بودند که سالانه مبلغی برای امام در بمبئی ارسال دارند... همه ساله از طرف رهبرانشان رمز شناخت برایشان می رسد که کسی جز اسماعیلیان از این رمز آگاه نمی شود.» 77
هالیستر نیز ضمن آنکه می گوید اسماعیلیان نزاری در مناطق پشتو زبان شمال کابل «علی­اللهی» نامیده می شوند، از ایوانف نیز نقل می کند که در بعضی نقاط افغانستان، جماعت نزاری­ها هنوز به نام «علی­اللهی» خوانده می شوند که در حقیقت از اعقاب قرامطه هستند. سپس از زبان ایوانف اضافه می کند که اکبر مشایخ تکفیر شده را به قندهار فرستاد تا در ازای ایشان چند اسب بفرستند و با علوی­ها نیز همین­گونه رفتار شد.78 به گفتة ایوانف، علی­اللهی ها یا همان اسماعیلیان افغانستان عقیده دارند که ارواح سماوی بارها به صورت محسوس و ملموس ظاهر شده اند و حق در وجود علی (ع) که ایشان او را به عنوان «علی­الله» می پرستند، متجلی گردیده است. اینان برای این تجلی، لفظ «جسم» و گاهی «لباس» را به کار می برند. این فرقه به تقمص و تناسخ ارواح اعتقاد دارند و لذا گوشت نمی خورند. به عقیدة آن­ها وقتی علی (ع) از جهان رفت، به آفتاب بازگشت که همان علی بود و بدین مناسبت آفتاب را هم «علی­الله» می خوانند. آنان اصالت قرآن موجود را مخدوش می دانند و برخی نیز آن را مجهول دانسته اند. این اصل که روح خداوند در امامی دمیده می شود و از کالبد او به کالبد امام دیگر منتقل می گردد، مورد قبول آن­هاست. ایشان معتقدند محمد (ص)، رسولِ «علی­الله» بوده است و چون خدا دانست که محمد (ص) برای امور رسالت تنهاست، خود به جهت یاری پیامبرش به کسوت بشری درآمد. در آداب و رسومشان نیز وجوه اشتراک فراوانی با خوجه های هندی دارند: مسجد ندارند، آداب طهارات را لازم نمی دانند، گوشت خوک نمی خورند، شراب نمی نوشند، چند زنی را جایز نمی دانند، طلاق را جایز نمی دانند و به نظام عالمی غریب و خاص اعتقاد دارند.79
به نظر می رسد برخی از آداب و رسوم ذکر شده به خوجه های افغانستان اختصاص داشته باشد. این آداب در مورد همة اسماعیلیان این کشور عمومیت ندارد؛ هرچند خوجه ها و اسماعیلیان در بسیاری از آداب و رسوم با هم اشتراک دارند. علامه حسن­الامین که ظاهراً خود نیز سفری به افغانستان داشته است، می گوید:
فرقة خوجه در افغانستان به نام «موالی» حضور دارند. این فرقه هرچند به آقاخان تعلق ندارند، ولی عقاید دینی شان با آغاخانیه شباهت دارد.80
فرهاد دفتری از میان آداب و رسوم اسماعیلیان افغانستان، به احترام خاص به مردگان و آیینهای بومی ویژه ای چون رسم «چراغ روشن» برای مردگان اشاره می کند.81 البته باید گفت احترام ویژه به مردگان شامل دیگر مردم افغانستان نیز می شود. بسیاری از دوازده امامی­ها از خاک یا ریگ­های قبر بزرگ خانواده به عنوان تبرک استفاده می کنند و چه بسا معتقدند که روح او همواره در خانه حضور دارد... .
سید جمال­الدین نیز دربارة اسماعیلیان شیخ علی و طایفة جمشیدی می گوید:
این دو طایفه بهره ای از مذهب شیعه نبرده اند؛ مگر دشمنی با خلفا، دوست داشتن علی (ع) و برپایی عزاداری در عاشورا... هیچ­کس از ایشان از اظهار مذهب خود تقیه نمی کند... حتی اگر از مذهب آنان پرسیده شود، با غلو و بدون مبالات می گویند «ما بندة علی هستیم». ایشان در مذهب خود بسیار دلبستگی دارند... فرد سنی ای که یک کنیز اسماعیلی داشته است، بر او سخت می گیرد و مورد آزارش قرار می دهد تا سنی شود، اما کنیزش به شدت خشمگین می شود و می گوید: «اگر سگ باشم آسان تر است بر من تا اینکه سنی باشم»! از آدابشان این است که اموات خود را در هنگام دفن با کلمات ذیل تلقین می دهند: «هرگاه نکیر و منکر نزد تو آمد، نترس. مولایت علی (ع) نزد تو خواهد آمد و آن دو را از پیش تو دور خواهد ساخت»! خانواده و اهل مرده مقداری از موی خود را کنده و بعد از دفن مرده بر سر قبر او می اندازند... حکومت از ایشان «بز» به عنوان مالیات می گیرد و در صورتی که در ادای آن تأخیر کنند و با تراکم مالیات، از پرداخت آن عاجز شوند، حکومت دخترانشان را به­جای بز مالیات می گیرد! ایشان شرفاء (سادات) را بی­نهایت تعظیم می کنند و شرفاء از دیگران، با ویژگی تکبر و سلام ندادن هنگام ورود در مجالس و به کار بردن فحش در گفتگویشان با دیگران مشخص می شوند.82
آنچه درباره عقاید و آداب و رسوم جماعت اسماعیلی افغانستان گفته آمد، تا حد زیادی با اظهارات برخی طلاب بدخشانی در مورد عقاید و آداب و رسوم اسماعیلیان بدخشان تطابق دارد. بر اساس اطلاعات به­دست آمده از ایشان، می توان موارد ذیل را دربارة جهان­بینی و آداب اسماعیلیان بدخشان و نواحی آن مشخص کرد:
1. ایشان ملتزم به روزة ماه مبارک رمضان نیستند؛ البته برخی از ایشان در روزهای اول، پانزدهم و آخر ماه روزه می گیرند.
2. آن­ها نماز نمی خوانند، و البته گاهی یک نماز جماعت به شکل مدور برپای می کنند که آن هم طبق برنامه و نظم و ترتیب خاصی نیست و بیشتر تصادفی است. توجیه ایشان در عدم التزام به نماز و روزه این است که ما معصوم از خطا نیستیم و همواره مرتکب گناه و لغزش می شویم و نماز و روزه بدون مصونیت از معصیت و خطا سودی ندارد!
3. آنان برای امامانشان جایگاه محوری در هستی قائل اند و در ارتباط با امام به غلو، حلولیت و تناسخ می رسند. ایشان معتقدند امروز پرنس کریم آقاخان تجسم حضرت علی است و روح آن حضرت در کالبد ایشان مجسم شده است و حضرت علی تجسم یافته در کالبد آقاخان، همان خداست؛ بنابراین، خدا، حضرت علی و آقاخان هر سه یکی هستند. تنها وظیفة ما کسب رضایت آقاخان و اطاعت از او و احترام اوست و همین مایة نجات خواهد بود.

. برای همة مایملک و درآمدهایشان خمس می پردازند و حتی اگر پنج پیمانه آب از نهر بردارند، باید یک پیمانه را به عنوان خمس و به یاد آقاخان در کنار درخت یا روی سبزه ای بریزند. همچنین از پنج دختر یکی را باید به عنوان خمس به رهبران محلی خود بدهند و آنان این دختران را برای آقاخان نگهداری می کنند تا او چه دستور دهد؛ خود تملک کند، یا به عقد کس دیگری در آورد.
در مجموع، اسماعیلیان امروز افغانستان از فقر فرهنگی شدیدی رنج می برند و افراد آگاه نیز در میانشان بسیار محدود است. به گفتة بصیر احمد دولت­آبادی (مورخ معاصر که با اسماعیلیان مراوده دارد)، آگاه ترین فرد ایشان همان فردی است که قبلاً از آن یاد شد. فرد مذکور نیز با سفارش و حمایت ویژة سیدمنصور نادری و از سوی او به ایران آمده است. ایشان در مدتی که در ایران بوده است، با «مرکز تحقیقات اسماعیلیه» در لندن نیز مرتبط بوده و سفرهایی هم بدانجا داشته است.
آن­گونه که قرائن نشان می دهد، ایشان و طلاب اسماعیلی از وضعیت فرهنگی اسماعیلیان افغانستان، به­ویژه عملکرد خانواده نادری و شخص سید منصور، رضایت خاطر ندارند. در کتاب شناسنامة انقلاب افغانستان نوشتة بصیر احمد دولت­آبادی، نقدهای عین­الدین (نمایندة اسماعیلیة افغانستان در سفارت افغانستان در تهران) که بر بخش مربوط به اسماعیلیه نگاشته است، درج شده است که برای شناخت اسماعیلیان معاصر افغانستان کمک می­کند.83
6 ـ 6. صدمة فرهنگی طالبان به اسماعیلیان و میراث مکتوب افغانستان
از فرهنگ­ستیزی طالبان نه کتابخانه ها در امان بود، نه موزه ها و نه بت­های بامیان و دیگر آثار باستانی و فرهنگی بسیار باقدمت افغانستان.
برخی از کتابخانه ها که دربرگیرندة آثار خطی نفیس افغانستان بود، از جمله کتابخانه های ولایت بدخشان و درة کیان، در اختیار اسماعیلیان این کشور قرار داشته است. بسیاری از کتبی که در این کتابخانه ها نگهداری می شد، تک نسخه بوده است که متأسفانه برخی از آن­ها برای همیشه از دست رفته است.
یکی از نزدیکان سیدمنصور نادری، رهبر فرقة اسماعیلیة افغانستان، خاطرنشان می ساخت که وقتی آقای نادری از کتابخانة ملی ایران درخواست کتاب برای کتابخانة خود در درة کیان نمود، کتابخانة ملی از ما لیست کتب موجود در کتابخانه را خواست تا کتاب­هایی را که ما نداشته باشیم بدهند. وقتی لیست کتاب­های موجود درکتابخانة درة کیان را دادیم، آن­ها وحشت­زده شدند، زیرا کتاب­هایی در لیست ما بود که اصلاً در ایران وجود نداشت و شناخته شده نبود.
همین کتابخانه با هزاران جلد کتاب نفیس و نایاب و کم­یاب خود، وقتی در سال 1377 به دست طالبان افتاد، به آتش کشیده شد و تمام کتاب­های آن سوزانده و یا به غارت برده شد.84
7ـ6. دولت جدید افغانستان و آغاز فصل جدید برای اسماعیلیان
سقوط طالبان و روی کار آمدن دولت انتقالی اسلامی در افغانستان، به تمام مردم این کشور، از جمله اسماعیلیان، فرصت داد تا نفسی تازه کنند و به امید فردای بهتر بنشینند. اوضاع از جهاتی شکننده می نماید، اما همین فضای نسبتاً آزاد در مدت یک سال و نیم پس از سرنگونی طالبان، مجال تحرک دوباره برای بسیاری از شهروندان، فرهنگیان و گروه­های گوناگون این کشور را فراهم نمود. اسماعیلیان این مرز و بوم نیز در این مدت آشکارا جانی تازه گرفتند و به تکاپو برای بهبود اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ـ مذهبی خویش افتادند.
در پاییز سال 1381، آقاخان چهارم در کابل و بدخشان به بازدید از پیروان خود شتافت و پس از چند سال محرومیت اسماعیلیان افغانستان از دیدار او، پیروان افغانی اش به استقبال او رفتند. آقاخان چهارم در این سفر با حامد کرزای، رئیس دولت انتقالی افغانستان، و سایر دولتمردان در کابل نیز دیدار کرد و از آن­ها وعدة همکاری با پیروانش را دریافت نمود و متقابلاً خود وعدة همکاری با دولت کابل در پروژه های بازسازی این کشور را سپرد.85
در 22 آذر سال 1381، شصت و ششمین سالگرد تولد پرنس کریم آقاخان از سوی اسماعیلیان افغانستان در شهر کابل و در مسجد کابل و در مسجد جامع اسماعیلیان این شهر (جماعت­خانه) گرامی داشته شد. در مراسم بزرگداشت تولد آقاخان، سیدمنصور نادری، رهبر اسماعیلیان افغانستان، سخنرانی نمود و بر لزوم رعایت حقوق اقلیت­های مذهبی در قانون اساسی جدید تأکید کرد.

 

فهرست منابع:
1. ادموند باسورث، کلیفورد، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، چ 2، تهران، امیرکبیر، 1362.
2. اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مغول، چ 6، تهران، امیرکبیر، 1365.
3. الامین، حسن، الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین طوسی، چ 2، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، 1417ق.
4. بدخشی، میرزا سنگ، تاریخ بدخشان، ویراستة م. ستوده، تهران، بی نا، 1367.
5. بوس، ماهر، آقاخان ها، ترجمة محمود هاتف، چ 1، تهران، کتابفروشی فروغی، بی تا.
6. بیهقی، ابوالحسن علی­بن زید، تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، تهران، کتابفروشی فروغی، بی تا.
7. بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین، تاریخ بیهقی، چ 4، تهران، انتشارات خواجو، 1370.
8. پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، چ 2، تهران، انتشارات علمی، 1363.
9. بارتولد، و. ، گزیدة مقالات تحقیقی، ترجمة ک. کشاورز، تهران، بی نا، 1358.
10. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیان در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، چ 1، تهران، مولی، 1363.
11. جمعی از نویسندگان، دانشنامة جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، ج 2، تهران، بنیاد دایره­المعارف اسلامی، 1378.
12. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیه (مجموعه مقالات)، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1380.
13. الجوینی، علاءالدین عطا ملک­بن بهاءالدین، تاریخ جهانگشا، تصحیح محمد قزوینی، لیدن هلند، مطبعة بریل، 1916م.
14. حسینی الافغانی، سید جمال­الدین، تتمة البیان فی تاریخ الافغان، لندن، دار ریاض الریس.
15. خانوف، تیمور، تاریخ ملی هزاره، ترجمة عزیز طغیان، چ 1، قم، اسماعیلیان، 1372.
16. خراسانی، فدایی، هدایة المؤمنین الطالبین، تصحیح الکساندر سیمنوف، چ 1، تهران، اساطیر، 1362.
17. خواجه نظام­الملک طوسی، سیاست­نامه، تصحیح جعفر شعار، چ 1، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1380.
18. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدره ای، چ 1، تهران، فرزان، 1378.
19. مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدره ای، چ 1، تهران، فرزان، 1378.
20. دولت آبادی، بصیر احمد، شناسنامة انقلاب افغانستان، قم، مؤلف، 1373.
21. «توسعه افغانستان»، مجلة سراج، شماره 19، سال نهم، تابستان 1381.
22. الزرکلی مصری، خیرالدین، الاعلام، چ 2، قاهره، بی نا، 1945.
23. غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، چ 1، قم، صحافی احسانی، 1375.
24. فرهنگ، میرمحمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، قم، اسماعیلیان، 1374.
25. قزوینی، زکریابن محمدبن محمود، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمة جهانگیر میرزا قاجار، چ 1، تهران، امیرکبیر، 1373.
26. کاتب هزارة ملا فیض محمد، سراج التواریخ، تهران، مؤسسة تحقیقات و انتشارات بلخ، 1373.
27. لوئیس، برنارد، تاریخ اسماعیلیان، ترجمة فریدون بدره ای، تهران، انتشارات طوس، 1362.
28. ناصرخسرو، زاد المسافرین، تهران، کتابفروشی محمودی، بی تا.
29. دیوان، تصحیح مجتبی مینوی، چ 2، تهران، دانشگاه تهران، 1365.
30. سفرنامه، به کوشش محمد دبیر سیاقی، چ 2، تهران، کتابفروشی زوار، 1363.
31. ناصری داودی، عبدالمجید، تشیع در خراسان عهد تیموریان، چ 1، مشهد، آستان قدس رضوی، 1378.
32. هاجسن، مارشال گ.س، فرقة اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدره ای، تهران، کتابفروشی تهران، 1343.
33. هالیستر، جان نورمن، تشیع در هند، ترجمة آزرمیدخت مشایخ فریدنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1373.
34. یزدانی، حسین علی حاج کاظم، پژوهشی در تاریخ هزاره ها، چ 2، قم، امین شریفی، 1372.
35. هفته­نامة وحدت، 1369 و 1371، پاییز و زمستان 1381.
36. روزنامة جمهوری اسلامی، 2/11/81.
37. روزنامة بازار کار، سال سوم، شماره 106، شنبه 24/12/1381.

پی نوشت ها:

1. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 1 (مقدمه).
2. خیرالدین الزرکلی مصری، الاعلام، ج 1، ص 307؛ عبدالحی حبیبی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، صص783 ـ784.
3. فدایی خراسانی، هدایة المؤمنین الطالبین، ص 45.
4. خواجه نظام الملک، سیاست­نامه، ص 253.
5.
Poona wala, Bio, p.33 and al – Hamadani some anknown Ismaili Authors. p.p. 365-369.
6. در نسخه ای از سیاست­نامه که دکتر جعفر شعار تصحیح کرده است، این حادثه مربوط به سال دویست هجری دانسته شده است، اما در نسخة نخجوانی، سال 280 ثبت شده است. به نظر می رسد سال 280 مقرون به صحت باشد.
7. خواجه نظام الملک؛ پیشین، ص 255؛ عبدالحمید ناصری داودی؛ تشیع در خراسان عهد تیموریان، ص 80.
8. پیشین، ص 266.
9. همان، ص 253 ـ 258.
10. ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، صص 27 ـ 17؛ ابوالحسن علی­بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، ص 71؛ کلیفورد ادموند باسورث، تاریخ غزنویان، ترجمة حسن انوشه، ج 1، ص 131 و 51؛ میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، صص 216 ـ 217.
11. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 296.
12. مارشال گ. هاجسن، فرقة اسماعیلیه، ص 150.
13. همان.
14. عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، ص 422؛ میرغلام محمدغبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 252 ـ 254.
15. زکریا بن محمدبن محمود قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمة جهانگیر میرزا قاجار، ص 430 ـ 431.
16. طبقات ناصری، ترجمة هـ. داورتی، ص 263.
17. میرغلام محمدغبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 256.
18. مارشال گ. هاجسن، فرقة اسماعیلیه، ص 249.
19. ناصرخسرو، دیوان، ویراستة مجتبی مینوی، ص 507؛ فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 141.
20. ناصرخسرو، سفرنامه، ص 1؛ ناصرخسرو، دیوان، ص 507؛ فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 249.
21. همان، صص 2 ـ 1؛ جمعی از نویسندگان، اسماعیلیه در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، ص 411.
22. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 251؛ جمعی از نویسندگان، اسماعیلیه در تاریخ، ص 412.
23. در باب مذهب ناصرخسرو پیش از گرایش به مذهب اسماعیلی، سخنان گوناگون است. ایوانف و کرین معتقدند که او پیش از عزیمت به مصر، اثناعشری بوده است (فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 249؛ اسماعیلیه در تاریخ، ص 412). برخی دیگر او را پیش از سفر به مصر، پیرو یکی از مذاهب سنی خراسان می دانند (گروهی از نویسندگان، اسماعیلیه در تاریخ، ص 410).
24. ناصرخسرو، زاد المسافرین، ص 280؛ فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 250؛ مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 142.
25. فرهاد دفتری، پیشین، ص 251.
26. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 251؛ مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 143.
27. همان.
28. بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامة انقلاب افغانستان، ص 295؛ فرهاد دفتری، پیشین، ص 251. دفتری ضمن اینکه می گوید علی­بن اسد، حکمران بدخشان، دوست ناصرخسرو و اسماعیلی مذهب بوده است، اضافه می کند که ناصرخسرو کیش اسماعیلی را به بدخشان آورد!
29. بدخشی و سرخ افسر، تاریخ بدخشان، ویراستة بولدیرف، صص 227 ـ 253.
30. مقالة «بدخشان» در دایره المعارف اسلام، و. بارتولد، ج 1، صص 851 ـ 854.
31. همان.
32. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 228.
33. علاءالدین الجوینی، تاریخ جهانگشا، ج 3، صص 136 ـ 134؛ میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 354؛ بدخشی و سرخ افسر، تاریخ بدخشان، ویراستة بولدیرف، صص 227 ـ 253؛ فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، صص 224 ـ 225.
34. عباس اقبال، تاریخ مغول، ص 110.
35. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 498؛ مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 173 و 222.

36. فدایی خراسانی، هدایة المؤمنین الطالبین، صص 117 ـ 119؛ پیشین، ص 371.
37. و بارتولد، گزیدة مقالات تحقیقی، ترجمة ک. کشاورز، ص 326.3.
38. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 227.
39. میرغلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، ج 1، ص 407.
40. نظام­الدین شامی، ظفرنامه، ویراستة ف. توئر، ص 136؛ دانشنامة ایرانیکا، مقالة «انجدان» (فرهاد دفتری)، ج 2، ص 77.
41. همان­ها؛ فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 235.
42. فدایی خراسانی، هدایة المؤمنین الطالبین، صص 129 ـ 131.
43. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 235.
44. ایوانف. ادبیات اسماعیلی، صص 141 ـ 140؛ یونا والا، کتابشناسی، ص 269؛ به نقل از: فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، صص 531 ـ 538.
45. ماهربوس، آقاخان ها، ترجمة محمود هاتف، ص 31 ـ 32.
46. برنارد لوئیس، تاریخ اسماعیلیان، ترجمة فریدون بدره ای، ص 45.
47. همان­ها.
48. کاتب هزاره، ملا فیض محمد، سراج التواریخ، ج 3، بخش 1، ص 24 و صص 458- 459 و 498 ـ 502.
49. همان، ص530، 560 و 561.
50. همان، صص584- 585.
51. همان، ص611.
52. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 280.
53. همان، ص 283.
54. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 503.
55. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیان در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، ص 411.
56. پیشین، ص 251.
57. میرزا سنگ بدخشی، تاریخ بدخشان، دیباچه، ص 9 ـ 11.
58. همان، ص 561.
59. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 441.
60. سیدمحمد حسین فرهنگ، جامعه­شناسی و مردم­شناسی شیعیان افغانستان، ص 72.
61. پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج 1، ص 85.
62. پیشین، همان صفحه.
63. واژة «غلات» را نیز مردم این منطقه به شکل «غلاّت» تلفظ می کنند که معمولاً به عنوان یک ناسزا استفاده می شود.
64. به نقل از: تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 43.
65. سراج التواریخ، ج 3، بخش 1، ص 554.
66. سیدمحمد حسین فرهنگ، جامعه­شناسی و مردم­شناسی شیعیان افغانستان، ص 72.
67. همان، ص 50.
68. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 45.
69. پیشین، همان صفحه.
70. جمعی از نویسندگان، اسماعیلیان در تاریخ، ترجمة یعقوب آژند، ص 405.
71. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 441

72. السید جمال­الدین الحسینی الافغانی، تتمة البیان فی تاریخ الافغان، ص 184.
73. سیدمحمد حسین فرهنگ، جامعه­شناسی و مردم­شناسی شیعیان افغانستان، ص 50.
74. همان، ص 77.
75. ل. تیمور خانوف، تاریخ ملی هزاره، ص 43.
76. فرقة نصیریه (یا علویه / انصاریه) که از فرق غلات است، به رهبری نصیر نامی در قرن پنجم هجری پدید آمد و پیروان آن به الوهیت علی (ع) قائل اند و مرکزشان شمال غربی سوریه است. این فرقه به صورت رسمی در افغانستان وجود ندارد؛ هرچند عقاید اسماعیلیان افغانستان، به­ویژه قول به حلولیت، آنان را به فرقة نصیریه بسیار نزدیک می سازد.
77. حاج کاظم یزدانی، پژوهشی در تاریخ هزاره ها، ج 1، صص 84 ـ 87.
78. جان نورمن هالیستر، تشیع در هند، ص 405.
79. همان، ص 406.
80. حسن الامین، الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین الطوسی، ص 171.
81. فرهاد دفتری، مختصری در تاریخ اسماعیلیه، ص 279.
82. السید جمال­الدین الحسینی الافغانی، تتمة البیان فی تاریخ الافغان، صص 181 ـ 182.
83. ر.ک. به: بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامة انقلاب افغانستان، صص299- 310.
84. مجلة سراج، شماره 19 (سال نهم، تابستان 1381)، مقالة «توسعه و بازسازی افغانستان؛ راهکارها و چالش­ها»، (بصیر احمد دولت آبادی)، ص 179 و 181.
85. ر.ک به: هفته­نامة وحدت، شماره های 403، 11 میزان (مهر) 1381، و 405، 9 عقرب (آبان) 1381.
86. روزنامة بازار کار، سال سوم، شماره 106، شنبه 24/12/1381

___________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

گروه‌های «منطقه‌گرای سنت محور محلی» و «جهان‌گرای خلافت محور عرب پایه»

یکی از این زوایا، تقسیم‌بندی گروه‌های افراط‌گرا می‌باشد که در جهات مختلف این تقسیم بندی صورت گرفته است.

از جهتی می‌توان این گروه‌ها را به دو دسته گروه‌های «منطقه‌گرای سنت محور محلی» و «جهان‌گرای خلافت محور عرب پایه» تقسیم نمود

 

http://media.farsnews.com/Uploaded/Files/Images/1394/06/17/13940617000899_PhotoI.jpg

 

هرچند تمام این گروه‌ها در توسل به روش‌های افراطی، تلاش برای ایجاد حکومتی با ظاهری اسلامی و پیگیری احیای سنت‌ها و آئین‌های اجتماعی با هم اشتراک دارند اما تفاوت آن‌ها در اهداف جهانی یا محلی، ایجاد حکومتی بر مبنای خلافت جهانی اسلام یا سنت‌های حکومتی محلی و رهبری عجم یا عرب دانست.

اگر نمود این دو گروه در دهه انتهایی قرن پیشین و آغاز هزاره سوم میلادی را طالبان و القاعده بدانیم، مروری بر این رابطه می‌تواند نکات فراوانی را در فهم پدیده افراط‌گرایی به ما گوشزد نماید.

حکومت طالبان بر پایه سنت‌های حکومت‌داری پشتون در افغانستان بنا شد

طالبان به عنوان گروهی از طلبه‌های علوم دینی پشتون از برآیند جنگ‌های داخلی افغانستان در ابتدای دهه 90 میلادی بیرون آمده و بنابر دلایلی که بحث در مورد آن‌ها از حوصله این مقاله خارج است، توانستند در فاصله کوتاهی امارت اسلامی مد نظر خود را در افغانستان مستقر سازند و بیش از نیم دهه نمونه‌ای از حکومت مطلوب خود را به ناظران جهانی عرضه دارند.

حکومتی که بر پایه سنت‌های حکومت داری پشتون و آیین‌های پشتونوالی بنا شده بود. آئین‌هایی که خود تحت تاثیر برداشت‌های قومی و محلی از اسلام، تحولاتی در طول تاریخ داشته و رنگ و بوی دینی به خود گرفته است.

این حکومت، دایره نفوذ و تسلط خود را در محدوده جغرافیای افغانستان و یا در نهایت این جغرافیا به انضمام تمام مناطق پشتون نشین تعریف کرده بود و حتی در اوج قدرت داعیه‌ای نسبت به سایر مناطق نداشت

 

http://media.farsnews.com/Uploaded/Files/Images/1394/06/11/13940611000739_PhotoI.jpg

 

همچنین به رغم روابط نزدیک با عرب افغان‌ها، رهبری و مدیریت در این گروه به دست رهبران قومی و جهادی پشتون بود.

داعش داعیه حکومتی با لعاب خلافت اموی با مدیریت حجازی دارد

در مقابل، القاعده و نسل جدید آن داعش، گروهی با داعیه‌های جهانی هستند که تلاش می‌کنند حکومتی با رنگ و لعاب خلافت‌های اموی و عباسی ایجاد کنند. جالب اینجاست که به رغم نگاه جهان‌گرا، رهبری و مدیریت در این گروه‌ها حول محور عربی و حتی حجازی چرخ می‌زند.

برای فهم رابطه طالبان و القاعده باید به رابطه عرب افغان‌ها و گروه‌های جهادی افغانستانی، به ویژه گروه‌های مستقر در پیشاور در دهه 1980 میلادی پرداخت.

در این دوران که جبهه جدیدی بعد از فلسطین در برابر جهان اسلام گشوده شده بود، بسیاری از مسلمانانی که داعیه جهاد داشتند خود را به پاکستان و از آن طریق افغانستان رساندند تا مجاهدین افغانستانی را در برابر الحاد و کمونیسم یاری نمایند.

نمود ابتدایی این همکاری نوعی نمود اقتصادی بود، به این معنا که اعراب با تاسیس دفاتری در سراسر جهان اسلام کمک‌های مالی گسترده‌ای را برای مجاهدین جمع‌آوری می‌کردند و در اختیار گروه‌های مجاهد قرار می‌دادند.

آغاز شکاف در بین گروه‌های مجاهد و ورود مستقیم عرب افغان‌ها به نبرد

به مرور تغییراتی در نحوه کمک‌رسانی رخ داد که مهمترین آنها را می‌توان در تبعیض بین گروه‌های مجاهد و تلاش برای هزینه مستقیم مالی بود. به عبارت دیگر در نتیجه این 2 تغییر عرب افغان‌ها به صورت مستقیم وارد رقابت‌های داخلی گروه‌های افغانستانی شده و هدف اصلی خود را فراموش نمودند.

این تغییر منجر به حضور مستقیم گروه‌های سازماندهی شده عرب در میدان نبرد شد. حضوری که هرچند به اذعان بسیاری تاثیر چندانی در عرصه میدانی نداشت اما تبلیغات فراوانی بر روی آن انجام می‌گرفت.

به طوری که به نظر می‌رسد این حضور نظامی بیش از آنکه کمکی به مجاهدین در رویارویی با ارتش سرخ باشد، تلاشی بود برای تجمع و سازماندهی گروه‌های جهادگرای عرب در سرزمین افغانستان. تلاشی که نتیجه آن شکلگیری پدیده‌ای بود به نام القاعده به رهبری اسامه بن لادن.

تعامل رقابت‌گونه سه تفکر جهادی در پیشاور

 

اما در همین اثنا، تعامل رقابت گونه‌ای هم بین سه تفکر جهادی در پیشاور در جریان بود. تفکر جهان‌گرای با آبشخور فلسطینی که «عبدالله عزام» آن را نمایندگی می‌کرد، تفکر جهان‌گرای با آبشخور مصری که «ایمن الظواهری» نمود آن بود و تفکر محل‌گرای گروه های مجاهد.

تفکر سوم به واسطه نیاز مالی به منابع جهان عرب، خود را از عرصه رقابت کنار کشیده بود، چرا که منابع مالی مذکور در صورتی به پیشاور سرازیر می‌شد که افغانستان مساله جهان اسلام معرفی شود و نه یک نبرد داخلی.

در نهایت و با مرگ مشکوک عزام تفکر دوم یکه تاز این عرصه مهم شد. تفکری که به واسطه تجربیات تلخ از برخوردهای خشن دولت‌های مصر، مختصات خاصی پیدا کرده بود که پرداختن به آنها از حوصله این مقاله خارج است.

پایان اشغال افغانستان و تغییر معادلات در بین گروه‌های افراط‌گرا

پایان اشغال افغانستان، جنگ‌های داخلی بین مجاهدین و در نهایت تشکیل امارت اسلامی افغانستان توسط طالبان، معادلات فوق را تا حدی تغییر داد. این بار مجاهدین عرب بودند که نیاز فراوانی به کمک دولت طالبان داشتند.

این گروه‌ها نیمه اول دهه 1990 میلادی را به نوعی در آوارگی، سردرگمی و انتظار طی کردند. تغییر رفتار دولت سودان می‌رفت که به عمر بسیاری از این افراد و گروه‌ها پایان دهد که پیروزی طالبان مجدداً منجی این گروه‌ها شد.

حضور دوباره در سرزمینی که حکومتش به واسطه آئین‌های محلی نهایت امکانات را در اختیار میهمان قرار می‌داد، فضایی را در اختیار این گروه‌ها که حالا جنگاوران مجربی شده بودند، قرار داد تا به مرور اتفاقات یک و نیم دهه گذشته بپردازند و در سایه این تجربیات استراتژی جدید خود را تدوین نمایند.

استراتژی که حول محور ضربه به منافع آمریکا در تمام مناطق جهان شکل گرفت و سرزمین افغانستان به عنوان پایگاه اقدام بر اساس این استراتژی انتخاب شد. اینجا به طور مشخص بین برخی نخبگان حکومتی طالبان و سران القاعده اختلاف عمده‌ای وجود داشت.

بارها حاکمان افغانستان، به صورت رسمی و غیر رسمی از القاعده خواستند که به اقدام و حتی مصاحبه علیه سایر کشورها از خاک افغانستان اقدام نکنند. درخواستی که توجه چندانی به آن صورت نگرفت و رهبری طالبان هم بر اساس اصول پشتونوالی مبتنی بر مهمان نوازی فشار جدی بر این میهمانان وارد نمی‌کرد. موضوعی که در نهایت منجر به پایان عمر کوتاه امارت اسلامی افغانستان شد.

تغییر نگاه افراط‌گرایان عرب پایه به افغانستان بعد از 11 سپتامبر

 

نکته جالب اینجاست که پس از 11 سپتامبر 2001 میلادی و پافشاری طالبان در عدم تحویل اسامه که منجر به سقوط ملاعمر گردید، رویکرد گروه‌های عرب پایه به موضوعات افغانستان تغییر نمود.

نمود این تغییرات را می‌توان در موضوعات مختلف برشمرد که به برخی از آنها اشاره می شود. این گروه‌ها دیگر هیچ زمانی خود را درگیر مسائل افغانستان نکردند و با ایجاد فضای لازم برای حضور در عراق و پس از آن سوریه، کاملاً حمایت خود را از همپیمانان دیرین خود برداشتند.

پس از مرگ اسامه و مطرح شدن موضوع جانشینی وی اتفاق جالب دیگری رخ داد که کمتر به آن توجه شده است.

پس از مرگ اسامه حدود 10 گزینه برای جانشینی وی مطرح شد، که به رغم پیوندها، حضور و خدمات گروه‌های غیر عرب به القاعده هیچ گزینه غیرعربی در بین انها دیده نمی‌شد و حتی در تحلیل‌های گروه‌های نزدیک به القاعده تقسیم‌بندی این گزینه‌ها بر مبنای ریشه‌های سرزمینی صورت می‌گرفت.

 

http://media.farsnews.com/Uploaded/Files/Images/1394/03/30/13940330000655_PhotoI.jpg

 

القاعده و داعش در رهبری جهان اسلام اعتقادی به طالبان ندارند

این امر به خوبی مؤید این امر بود که القاعده و نسل بعدی آن داعش، به رغم ادعای یکپارچه دیدن جهان اسلام ریشه‌های عربی قوی داشته و دارند و در نهایت قائل به رهبری جهان اسلام توسط اعراب می‌باشند.

حتی در حال حضر به رغم هیاهوی بسیار مبنی بر حضور گسترده نیروهای غیرعرب به ویژه از آسیای مرکزی و قفقاز در بدنه داعش در سطح رهبری استراتژیک و کلان، ردپایی از غیر عرب‌ها مشاهده نمی‌شود و آنچه هم که در این سطح ادعا می‌شود، حضور این افراد در سطح مدیریت عملیاتی می‌باشد.

در نهایت می‌توان گفت رابطه بین این دو دسته در طول سه دهه گذشته رابطه‌ای یک طرفه و مبتنی بر غلبه گروه‌های عرب محور بوده و تنها در مواقعی که منافع آنها اقتضا می کرده، به خواسته‌ها و تمایلات غیراعراب توجه کرد

 

لینک پیوست:

 

http://af.farsnews.com/world/news/13940620000232

 

__________________________________________________________________________________________________________

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.