STORM

پس از تصرف خاك ايران پيشنهاد آتش بس داديم

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

پاورقي فارس از خاطرات سرلشكر«رعد حمداني»(3):
تصویر
در 4/10/1980 عراق يك بيانيه رسمي منتشر كرد وامادگي خود را براي آتش بس يكجانبه از 5/10/1980 اعلام نمود.
بامداد روز 23/9/1980 فرارسيد كه دهها هواپيماي جنگنده ايراني دست به حمله انتقامجويانه زدند و چند هدف مهم در بغداد را مورد حمله قرار دادند و براي نخستين بار بود كه صداي آژير حمله هوائي در بغداد بگوش رسيد ونشان مي داد كه خطر از سمت شرق مي آيد . طي مسير ما در خيابانها بغداد ، بارها اتومبيلهاي آتش نشاني و آمبولانسها راه ما بسته بودند والبته احساسات معنوي مردم دست كمي از احسات رزمندگان ما نداشت . پس از مدتي خبرهاي راديوي ما اشاره كردند كه 78 هواپيماي دشمن بر فراز بغداد سرنگون شده است كه البته مشخص بود دو طرف در روزهاي نخستين جنگ در عنوان كردن خسارات يكديگر مبالغه مي كنند، چون از اطلاعات فني وتخصصي كافي برخوردار نيستند. در ساعت 8:00 همان روز به مندلي رسيدم ودريافتم كه تيپ زرهي 12 جاي خود را با تيپ 4 بفرماندهي سرتيپ ستاد عبد الستار معيني تغيير داده است و در حال حاضر در محور خانقين ــ كاني ماسي ــ نفت خانه قرار دارد و دو ساعت پس از ان من در اتاقي در يك ساختمان ساده مربوط به نيروي حفاظت از نفت بودم كه نامه پيوستن خود را به فرمانده لشگر سرتيپ ستاد " محمد ويس " تحويل مي دادم ودر ان هنگام مسئول تشكيلات حزبي " محمد بلال " ( كه بعدها و در دهه نود قرن گذشته به اتهام توطئه عليه پرزيدنت صدام حسين اعدام گرديد ) و همچنين افسر اول ستاد سرگرد صباح عجيل و سرگرد ستاد مهند أعظمي در اتاق حضور داشتند. پس از معرفي خودم و تحويل نامه بهمراه أفسر ستاد اطلاعات ( أبو قتيبه ) از اتاق بيرون امديم ومن دوستي قديمي با وي داشتم و با روش انتقاد آميز مسخره اي كه از او مي شناختم و با تعبيرهاي مردمي قديمي به من فهماند كه تيپ پياده مكانيزه 46 بفرماندهي سرتيپ ستاد عبد الحافظ حبيب با مقاومت شديدي روبروست و زمينه مانور در برابرش بسيار تنگ است و اينكه مأموريت تيپ ما پيشروي بسوي " نفت شاه " است وپس از آن گردش براست بسوي سومار براي برقراري تماس با تيپ چهارم و تيپ پياده هشتم بفرماندهي سرتيپ ستاد سلمان شجاع مي باشد وپس از آن پيشروي در عمق " گيلان غرب " بدون انكه مشروح طرح و مسئوليتها و هدفهاي اين سه تيپ را بيان نمايد ، كه البته چنين مي نمود كه بسيار مرموز وهدف كلي ان رسيدن به " گيلان غرب " است.
نخستين شب را در اين پايگاه جديد گذراندم بخصوص كه با هيچيك از كسانيكه در آنجا بودند آشنايي نداشتم به استثناي آن دوست گوشه نشين و خواب آلودم كه بسختي مي توانستم او را پيدا كنم . اولين برداشت من از اين آقايان اين بود كه آنها از روحيه بالا و توانمندي بسيار خوب برخوردار بودند ولي در عين حال يك گروه ناهماهنگ مي باشند و از تجربه تشكيلاتي برخوردار نيستند همچنانكه شب گذشته در مقر تيپ زرهي سوم ديدم و اين البته طبيعي مي نمود چون " تيپ دوازدهم " جديد التأسيس بود و ستاد ان از نبود يك شخصيت برجسته كه همانا مي بايست رياست ستاد انرا برعهده مي گرفت رنج مي برد واين سمت همچنان خالي بود. و اين در حالي بود كه خبرها بطور پياپي از ديگر مناطق عملياتي به ما مي رسيد كه پيروزيها و رخنه كردنهاي واحدهاي ما در عمق خاك ايران صورت مي گيرد اما پيروزي با ما نبود تا انكه در شب 26 ــ 27/9/1980 تيپ ما توانست مأموريت خود را انجام دهد و مقدمه تيپ ما با نيروهاي خط مقدم تيپ هاي چهارم وهشتم در گيلان غرب در خاك ايران به يكديگر رسيدند چون هدف اين سه يكي بود . البته نقشه هاي تهيه شده از سوي رياست ستاد ارتش عراق دقيق ومشخص نبود وبا واقعيت در صحنه همسو نبود وبه گزارشهاي اطلاعاتي نياز داشتيم . از جمله اينكه بعضي از راهها قابل استفاده بوسيله نيروهاي ما نبود و در عين حال بعضي از راههاي كوهستاني بود ويا دره هاي عميق بود از جمله جاده سومار ــ دارامان ـــ گيلان غرب . كه در نتيجه بعضي از واحدها ناچار به توقف گشتند تا راههاي جايگزين پيدا كنند و طي اين اقدامها نيروهاي ما در يكديگر تداخل پيدا كردند وباعث درهم آميختگي شديد شد. در اين ميان تيپ زرهي دهم از لشكر دهم كه بفرماندهي سرهنگ ستاد محمود شكر شاهين بود ، درآغاز تعرض نيروهاي به خاك ايران تحت فرماندهي لشكر ما شده بود و توانست نبرد سومار به سود ما به پايان برساند و چندين گروه ومجموعه از نيروهاي دشمن ايراني را نابود كرد وبسياري ديگر را وادار به عقب نشيني از عمق خاك ايران كرد. در اين واحدها ما سرگرم جمع آوري اسرا و اعزام زخمي هايمان به پشت جبهه و جمع آوري اسلحه وديگر غنايم جنگي شديم وچنان مي نمود كه ما در يك رؤيا بسر مي بريم چون ما در" سومار" و " نفت شاه " بوديم و در استانه " گيلان غرب " ، " سرپل ذهاب " ،" خفاجيه " ، " مهران " ، " دزفول " ،" محمره " ( دزفول ) ، " احواز" و " آبادان " قرارداشتيم و ماه " اوت " به پايان رسيد و نيروهاي ما در خاك ايران دوبرابر خاك لبنان را اشغال كرده بودند.
نخستين مركز فرماندهي ما در خاك ايران در سه راه " اردوبان " كنار جاده ميان سومار ونفت شاه قرار داشت در آن هنگام احدهاي نظامي ما همچنان در حال رفت وآمد در اين جاده بودند كه اسراي بيشتر واسلحه به غنيمت گرفته بهمراه خود داشتند. در اين ميان آشوب اردوگاه لشكر مارا فراگرفت و محدوده اين لشكر مشخص نبود ومجموعه فرماندهي بصورت يك واحد حركت وجابجايي ومتوقف مي گرديد كه در نتيجه ناچار شدم بهنگام شب ملاحظاتي را با شرمندگي در اين باره عنوان كنم تا شايد انگيزه تحولي را بوجود اورم سخنانم را اينچنين آغاز كردم كه ممكن است در اين وضعيتي كه داريم همگي درتاريكي شب يكجا بوسيله سربازان ايراني كه احتمالاً دوباره سازماندهي شده اند به اسارت درآرييم واينكه در نتيجه براي فرماندهي كل چه وضعيتي پيش خواهد آمد و پيشنهاد كردم كه فرماندهي ما بصورت مركزي و پشتيباني در عقب تقسيم گردد و در اين ميان گروههايي ميان اين دو بخش در حال رفت و آمد باشند تابتوان بهتر بر واحدها نظارت كرد و جبهه هاي ديگري را باز نمود ومواضع را تثبيت كرد و فرمانده و دبير كل تشكيلات حزبي نيز بلافاصله با اين پيشنهاد موافقت كردند و مرا مأمور نمودند با افسر ستاد لشگر هماهنگي هاي لازم را بعمل آورم ولي در عين حال بعضي از حاضران به گونه اي در اين باره مرا نكوهش كردند بدين معني كه من از صلاحيتهاي خود پا را فراتر گذارده ومسائلي را مطرح كردم كه در چهارچوب صلاحيت ديگران بوده است بخصوص كه من هنوز يك سرگرد هستم . در نتيجه ان شب را بر روي زمين بخواب رفتم در حاليكه همگي خودرو داشتند وزودتر بخواب رفتند.
با آغاز 1/10/1980 دشمن دست به يك سلسله از عمليات شناسائي زد و واحدهاي خود را در عمق فرستاد و توپخانه او نيز به گلوله باران مواضع ما پرداختند . در اين زمان ما كندن را فراموش كرده بوديم چون گمان مي كرديم جنگ در آستانه پايان است . شب 3/10/1980 نخستين شب باراني در منطقه عملياتي ما بود و در ان هنگام ما مأموريت يك واحد رزمي اعزامي خودي را پيگيري مي كرديم كه براي شناسائي مواضع توپخانه سنگين دشمن را كشف نمايد كه در روز همچنان ما را زير آتش خود از پائين كوه " كرشكين " در انتهاي منطقه سومار گرفته بود وهمچنين مواضع يكي از گروهانهاي تيپ پنجم كوهستاني بفرماندهي سرگرد ستاد مازن جنابي كه تحت فرماندهي ما در آمده بود مورد بررسي قرار دهند . در آن هنگام از افسر ارتباط لشكر دوم پاسخي در مورد تقويت منطقه ما با اعزام يك تيپ پياده و چند واحد توپخانه براي كنترل مناطق برجسته در منطقه عملياتي كوهستاني خواستيم . ونيز خواستار افزايش واحدهاي دفاع هوائي شده بوديم تا با حملات هواپيماهاي دشمن بمقابله بپردازيم بخصوص كه اين هواپيماهاي مركز فرماندهي تيپ پياده مكانيزه 46 مارا در روز قبل منهدم كرده بودند و پاسخ لشكر بسيار خشمگين بود و فرماندهي لشكررا به از دست دادن روحيه معنوي و ابتكار عمل متهم كرده بود.
در 4/10/1980 عراق يك بيانيه رسمي منتشر كرد وامادگي خود را براي آتش بس يكجانبه از 5/10/1980 اعلام نمود .واين براي فراهم كردن فرصتي گرانبها براي صلح بود كه طي ان از ايران درخواست كرد براي جلوگيري از خونريزي بيشتر ميان دو همسايه مسلمان انرا بپذيرد . در عين حال دستوري به ما رسيد كه تمامي تأسيسات نظامي كه براي حمله به مرز عراق ساخته شده بود منهدم گردد. اما ايران اين پيشنهاد را نپذيرفت ورئيس جمهوري وقت ابو الحسن بني صدر اين ابتكار عمل عراق را گامي بعقب برشمرد.
ادامه دارد
ترجمه: زيبا ميرزا محمدي
ويژه نامه خبرگزاري فارس در هفته دفاع مقدس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کشورهای اسلامی هیاتی را به منظور میانجیگری بین دو کشور فرستاده بودند و کار این گروه چند ماهی ادامه داشت که در نهایت با برخورد صدام و گفتن اینکه ما خواستار ادامه جنگ هستیم پایان یافت. در همان روزهای اول ورود این هیات به تهران ، آیت ا... خمینی به رئیس هیات گفتند که اگر شما عراق را متجاوز و آغازگر جنگ معرفی کنید من آتش بس را قبول میکنم. ولی نمایندگان کشورهای عربی این درخواست را رد کرده و گفتند ما نمیتوانیم عراق را متجاوز معرفی کنیم! با گذشت زمان و شکست طرحهای عراق ، این کشور هرگاه در موضع ضعف قرار میگرفت تقاضای آتش بس میداداما هر زمان که احساس برتری نسبت به ایران پیدا کرد بدون درنگ به مرزها حمله ور میشد که در اواخر جنگ شاهد این ماجرا بودیم که بعد از قبول آتش بس توسط ایران عراق تا مرزهای خرمشهر پیشروی کرد!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
منم اينو از زبون مسپولان ايراني شنيدم ولي اونا گفتن به اين دليل موافقت نكرديم كه در آتش بس تعهد به شروع نكردن جنگ نيست و قدرت ها مي خواستن با توقف جنگ عراق رو دوباره تجهيز كنن و خيلي قانوني جنگ رو بازم ولي ايندفعه به طور كاري عليه ايران شروع كنن و كار ايران رو يسره كنن!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ولي خودمونيم اگه ايران از لحاظ نظامي در شرايط كنوني بود و عراق به ايران حمله مي كرد دندون صدام رو مي كشيديم تو 2-3 ماه :mrgreen: البته سال قبل هم يكي از فرماندهين گفت كه اگر ايران از لحاظ نظامي در شرايط كنوني بود و عراق حمله مي كرد جنگ زياد طول نميكشيد.[/img]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پاورقي فارس از خاطرات سرلشكر«رعد حمداني»(4) خبرگزاري فارس: بايد به موضوع رسيدن داوطلبان عرب وبه ويژه از اردن اشاره كنم كه اينان در گردان بنام " يرموك " سازماندهي شدند ملك حسين شاه اردن يكبار نيز بعنوان مشاركت در جنگ بهمراه صدام حسين و در جبهه شمال با توپ 130 ميليمتري بسوي مواضع ايران شليك كرد. مرحله دوم جنگ ما با ايران كه آنرا " نبرد براي بدست گرفتن ابتكار عمل " ناميدم و از ژانويه 1981 آغاز وتا صدور فرمان عقب نشيني به مرزهاي بين المللي پيش از ماه ژوئن 1982 يك دوره بسيار دشوار در جنگ ما با ايران بود كه طي آن بسياري از اصول سياسي مارا به آزمايش كشاند ، در حاليكه در اين زمان آگاهي ما نسبت به مناطق وسيعي كه دور از مناطق عملياتي بود افزايش يافته بود. شبانگاه 5/1/1981 يك سلسله از حملات متقابل و از پيش تعيين شده دشمن آغاز شد و ايراني ها تمامي امكانات تسليحاتي خود و در زمانهاي نزديك بهم مواضع ما در خفاجيه را و سيف سعد و گيلان غرب را مورد تعرض قرار دادند كه البته حمله اصلي در خفاجيه بود. و لشكردوم بفرماندهي سرلشكر حازم برهاوي كه مأموريت دفاع از سيف سعد را برعهده داشت مجموعه قله هاي كوهستاني اصلي را از دست داد و تيپ دوم بفرماندهي سرتيپ محمد جواد بيشترين فشارهارا متحمل گرديد و دشمن توانست بخشي از دو تيپ چهارم و هشتم را در " كورك " و " حچين " و بلنديهاي " دانه خشك " جابجا نمايد و در عين حال دو طرف متحمل خسارات سنگيني شدند .تيپ دهم زرهي شديدترين نبردها را متحمل گرديد و توانست ضربات مرگباري به لشكر شانزده زرهي ايران وارد آورد . در اين نبرد نيروهاي زرهي عراق برتري خود را بر نيروهاي زرهي دشمن ايراني به اثبات رساندند و در عين حال نيروهاي پياده نظام ما حضور خود قوي را در منطقه پلها بر روي رودخانه كرخه ونيز در تنگه " حاجين " به اثبات رساندند . ولي تيپ پياده 23 بفرماندهي سرهنگ ستاد " دحام راضي عسل " نخستين نيروي عراقي بود كه مواضع خود را بطور كامل در " دانه خشك "از دست داد. با ابتكار عمل فرمانده تيپ زرهي دوازدهم من مأمور شدم يك نيروي ويژه براي حفاظت از منطقه مرزي با " سيف سعد" با همكاري تيپ دوم فرماندهي كنم وهنگاميكه از " قلعه تركي بسوي تنگه جكبوره حركت كرديم چنين بنظر آمد كه اين تنها منطقه اي است كه دشمن مي تواند در آن حضور پيدا كند و باي از اين تنگه با نيرويي معادل يك تيپ از آن حفاظت كرد واين اقدام بما فرصت خواهد داد تا مواضع دشمن را دور زده به پشت آنها برسيم تا از حملات بعدي آنان در أمان بمانيم . اين موضوع را به فرمانده خود اطلاع دادم واو مرا نزد فرمانده تيپ دوم فرستاد تا اين موضوع را به اطلاع او برسانم . هنگاميكه به مركز گروه گشتي تيپ در پاسگاه ترساق نزديك روستاي " عرب معلا " رسيدم تا موضوع را به اطلاع آنها برسانم با فرمانده تيپ سرلشكر" طه شكرجي " روبرو شدم كه از اوضاع موجود وبخصوص ناتواني تيپ او در كنترل اوضاع بشدت ناراضي وخشمگين بود و وقتيكه پيشنهاد را بطور شفاهي به أفسر ستاد عرضه كردم ، پاسگاه را ترك نمودم در حاليكه از ان وضعيت بسيار نگران بودم كه مبادا " شكست را با شكست " جبران كنيم و شايد بهمين علت بود كه توانمنديهاي پنج تيپ پياده و چند واحد زرهي ونيروهاي ويژه بي تأثير بوده است.در حاليكه پرزيدنت صدام حسين در ديدار خود از جبهه طي روزهاي 5 و7/2/1981 خواستار نرمش در رفتار وعملكرد شده بود كه رفتار بهمان شكل مانده بود بجز اجراي حكم اعدام در مورد فرمانده تيپ دوم سرگرد محمد جواد بعنوان مقصر. اين أفسر از كادر مخابرات بود و زماني وابسته نظامي در بن در المان بود و از تجربه كافي بي بهره بود وبهر حال اين حكم درباره سرگرد محمد جواد شايسته نبود و ستمگرانه بود. اين نخستين حكم اعدام بود وپس از آن اعدام سرلشكر سعد و عده اي از سربازان آن تيپ صورت گرفت كه فرمانده اين لشكر با گستاخي از اين موضوع پشيباني و طرفداري كرده بود. روز 26/2/1981 سرلشكر ستاد حازم برهاوي فرمانده لشكر دوم اقدام به تغيير فرمانده ما نمود و سرهنگ ستاد كامل عبد اللطيف را كه از اعضاي دفتر نظامي بود بعنوان فرمانده براي ما تعيين كرد و اين اقدام جوي از ناراحتي وخشم را بوجود آورد چون به دشمن اطمينان و اعتماد بنفس خواهد داد تا به عمليات خود در بدست گرفتن ابتكار عمل ادامه دهد . پيروزيهاي محدود دشمن از " دانه خشك " بعنوان نخستين شكست در جبهه شمال تا خفاجيه درجنوب چيزي نبود جز نبردهاي عادي وجنگ وگريزي كه در تمامي جنگها وجود دارد . اما وضعيت سياسي به كوششها ومسافرتهاي پي در پي كميته مساعي حسن نيت كنفرانس اسلامي و ديدارهاي اولاف پالمه نماينده دبير كل سازمان ملل وابسته بود . طي همراهي من با فرمانده جديد ، در او شخصيتي استوار وپابرجا ديدم كه همواره بيش از سخن گفتن ، به سخن ديگران گوش فرا مي داد و ديدگاهها را مورد تجزيه وتحليل قرار مي داد و در نتيجه تغييراتي در سيستم دفاعي تيپ ما بعمل آورد . در 20/4/1981 دشمن دست به يك سلسله حملات پياپي سه روزه در جبهه شوش زد . ولي آنچه كه در آن هنگام بيشتر بچشم مي خورد افزايش قربانيان از ميان افسران ما به ويژه در مراكز فرماندهي بود . پس از اين ، حمله ديگري روز 25/4/1981 در جبهه " سرپل ذهاب " بوقوع پيوست و شبانگاه ان روز حمله ديگري در جبهه امام حسن عليه ما صورت گرفت و دشمن توانست به نتايجي دست يابد .و لي در عين حال تلفات وخسارات سنگيني نيز متحمل شد. و براي ما مسلم گرديد كه روش دشمن ما ايران ، قبول تلفات وخسارات سنگين براي رسيدن به پيروزي است و اين همان روش پيشروي گام به گام پياده نظام در جنگ است بدون آنكه توپخانه ويا مهندسي نظامي فعاليتهاي خود را ارائه دهند . عمليات اين واحدهاي پياده نظام بوسيله فرماندهي هايي با درجه هاي پائين وبعضي از روحانيون صورت مي گرفت . واين تمايل در ميان دشمن پديد آمد كه عمليات خود را شبانه وتحت نامهايي جديد براي واحدهاي رزمنده خود انجام دهد از سپاه پاسداران وبسيج كه نوعي مليشيا بشمار مي آمدند.در نتيجه اين فشارها تيپ پياده هفتم بفرماندهي سرلشكر ستاد " نزار خزرجي " براي بازپس گرفتن بعضي ازنقاط مرزي از دست رفته همانند نقطه مرزي 1150 ( منعه ) بكار گرفته شد و اين تيپ قبلاً در مسيب تمرينات خود را بعمل آورده بود تا براي تكميل اشغال آبادان وعبور از شط العرب اقدام كند . دشمن توانسته بود اين نقطه مرزي را بازپس گيرد و در نتيجه شش تن از افسران از جمله سرتيپ ستاد اكرم مشهداني كه از جمله افسران برجسته بود به اتهام كوتاهي در مسئوليت اعدام شدند ( پس از مدتي قاضي عسكرتيپ طي نامه اي كه براي پرزيدنت صدام حسين فرستاد نوشت كه اعدام اين شش أفسر خواب را از چشمان وي ربوده است و از او خواستار شد بعنوان شهيد شناخته شوند و درخواست وي پذيرفته شد) ... ولي حملات رواني وتبليغاتي دشمن ادامه يافت ضمن اينكه ابو الحسن بني صدر رئيس جمهوري ايران در رقابت وجود ميان شخصيتهاي نظام حاكم بر تهران گاهي بعضي از اين عمليات را رهبري مي كرد . و در نتيجه هريك از پيروزيها انگيزه اي براي نزديك شدن به رهبر انقلاب آيت الله خميني بشمار مي رفت ودر نتيجه اين مسابقه ، موفقيتهاي دشمن افزايش مي يافت. در نتيجه اين پيروزيها ، وزير دفاع ايران " فخوري" [فكوري ] اعتراف كرد كه ايران با وجود موفقيتهاي خود در جبهه ها ،برجسته ترين رزمندگان خود را از دست داده است. و اعلام نمود كه رزمندگان ايران هرگونه راه حلهاي صلح آميز را رد مي كنند .در مقابل و به عنوان يك ديدگاه شخصي عقيده دارم كه نسبت بالاي تلفات بيشتر به اين علت اصلي بود كه واحدهاي تمامي مأموريتهاي تهاجمي خود را براساس يك موضع سوق الجيشي ( استراتژيك ) بعمل آوردند . چون واحدهاي ما در مناطق عملياتي با دستيابي به هدفهاي از پيش تعيين شده ،موضعگيري دفاعي داشتند واين وضعيت نيازمند ارزشيابي پياپي وضعيت بود. و در نتيجه واحدهاي ما نتوانستند اصول مدرنيزه پدافندي را رعايت كنند وبدنبال آن تلفات وخسارات سنگيني متحمل شديم از جمله آنچه كه در مورد تيپ زرهي نهم پيش آمد. و براي در اختيار داشتن اصل ابتكارعمل ، فرماندهي كل خواستار ادامه عمليات تعرضي عليه دشمن گرديد،تغييراتي نيز در پستهاي فرماندهي انجام داد ولي مهمترين كاري بدان دست زد ، يورش شبانه واحدي از تيپ زرهي دهم بفرماندهي سرلشكر هشام صبري فخري عليه منطقه دهلران بود كه طي روزهاي 28 و 29/5/1981 صورت گرفت بود. كه همزمان با آن اعلام گرديد هفت فروند فانتوم دشمن سرنگون شده كه پنج فروند طي نبرد هوائي بوده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پس از حمله اخير در 16/5/1981 عليه تيپ پياده مكانيزه هشتم بفرماندهي سرهنگ ستاد فيصل مشعان فيصل كم كم نگراني در ميان نيروهاي ما در جبهه ها فراگير شد بخصوص در شرق كارون كه در آن اين فرمانده زخمي شد و تيپ مذكور متحمل خسارات وتلفات شديد شد وهمين رويداد براي بعضي از واحدهاي تيپ زرهي سوم بفرماندهي سرلشكر ستاد قدوري جابر الدوري بوقوع پيوست ونگراني هايي درباره وضعيت تيپ مكانيزه اول و تيپ زرهي دهم در جبهه شوش پديد آمد بخصوص كه شكافهايي ميان مواضع اين دو تيپ بوجود آمده بود. در 1/6/1981 گردان من مسئوليت منطقه گردان شناسايي ابن الوليد ( بفرماندهي سعدون يونس ) از تيپ زرهي ششم را در دست گرفت چون اين گردان در منطقه ديگري در جبهه مأموريت يافته بود و پس از چند روز و در ساعت 22:00 شب 6/6/1981 يك گلوله آتشين را ديدم كه با سرعت از خاك عراق بسوي ما مي آيد . نخست گمان كردم كه موشك زمين بزمين مي باشد ولي هنگاميكه اين گلوله آتشين بالاي سر ما رسيد با سرعت كمتري بسوي جنوب بحركت در آمد ، نتوانستم موضوع را بفهمم كه موضوع چيست .شايد كه با بمباران رآكتور هسته اي عراق كه ظهر روز بعد بوسيله هواپيماهاي اسرائيلي صورت گرفت در ارتباط بود و اين يكي از تاكتيكهاي بعمل آمده براي كور كردن رادارهاي دفاع هوائي بود. حمله مذكور با 9 فروند هواپيماي F-16مدرن كه رآكتور را بمباران كردند و ديگر هواپيماها كه 27 فروند به ويژه F - 15 بودند وظيفه برقرار كردن چتر هوائي را برعهده داشتند. در بيستم ژوئن براي نخستين باز توپخانه سنگين دشمن شهر بصره را بمباران كرد كه در نتيجه خسارتي به شهروندان وارد گرديد . رويداد ديگر ماه ژوئن آغاز نبرد قدرت در ميان حاكمان تهران بود كه در نتيجه ابو الحسن بني صدر بركنار گرديد و او پس از كشته شدن چند تن از يارانش به فرانسه گريخت و بدنبال آن رويداد انفجار مقر حزب جمهوري اسلامي بود كه بهشتي در آنجا در حال سخنراني بود و او و 72 تن از رهبران حزب بقتل رسيدند و دراين باره انگشت اتهام بسوي مجاهدين خلق روانه شد وپيش از ان صادق قطب زاده وزير خارجه به اتهام مزدوري براي سازمان سياي امريكا به اعدام محكوم گرديد . در 30 اوت انفجار مهيبي دفتر رئيس جمهوري جديد محمد علي رجايي را ويران كرد كه در نتيجه وي وجند تن از معاونين او بقتل رسيدند وانفجار ديگري دفتر نخست وزيري محمد جواد باهنر را تكان داد كه بر اثر ان وي بهمراه چند تن از وزرا كشته شدند. بعد از اين نيز يك سلسله از رويدادهاي كوچكتر بوقوع پيوست كه همگي نتيجه تشكيلات نا همگون در دولت ايران بود. و نبرد ادامه يافت تا اينكه بصورت درگيري تنگاتنگ ميان " حجتيه " كه همان روحانيون باشند و" مكتبي ها " كه همان اصلاحگرايان لائيك هستند درآمد. ويا بزباني ديگر ميان محافظه كاران واصلاحگرايان.*(1|) در 1/9/1981 دشمن اقدام به حمله پيش بيني شده اي در جبهه " سرپل ذهاب " در شمال و " خفاجيه " در جنوب زد و با پشتيباني دقيق توپخانه نيروهاي ما در سرتاسر اين منطقه ، با اين حمله در دو جبهه مقابله كرد و خسارات وتلفات سنگيني به مهاجمين وارد ساخت واعلام نمود كه 11 فروند هواپيماي دشمن را سرنگون كرده بخصوص كه نيروي هوائي عراق در اين دو نبرد نقش برجسته اي ايفا كرد. شبانگاه 8/9/1981 و بهنگام بازگشتنم از يك مأموريت در جبهه مهران و پيش از رسيدن به سه راه " قزانيه " ناگهان روشنائي بسياري از اغاز فعاليت توپخانه و خمپاره هاي دشمن را ديدم وگمان كردم كه دشمن جبهه سومار را مورد حمله قرار داده است و لي پس از بررسي دانستم نشانه خرسندي دشمن از بازپس گيري آبادان و شرق كارون ازدست نيروهاي ماست و اين موضوع مرا بسيار ناراحت كرد. ولي يك رويداد شانسي و اتفاقي تعادل معنوي را برقرار كرد و آن اين بود كه اطلاع يافتم كه ايران سوگوار كشته شدن " فكوري " وزير دفاع خود بهمراه 96 تن ديگر از شخصيتهاي نظامي وسياسي در يك حادثه سقوط هواپيما از نوع " هركولس سي 130 " در نزديكي تهران پس از بازگشت از آبادان بود.*(2) در 18/10/1981 چندين ترفيع در ميان فرماندهان وأفسران ما صورت گرفت واعلام گرديد كه يك فرماندهي براي لشكر چهارم بفرماندهي سرلشكر ستاد هشام صباح فخري بوجود آمده و روز بعد يك تحول و تغيير گسترده در ميان فرماندهان صورت گرفت كه از جمله ان تعيين سرتيپ ثابت سلطان بفرماندهي تيپ دهم ( در پايان جنگ پرزيدنت صدام حسين دستور داد كه نامبرده با وجود انكه بازنشسته بود و در مزرعه خود در جنوب بغداد زندگي مي كرد و رابطه بسيار صميمي با صدام داشت، بقتل برسد ). اين ترفيعها تشويق آميز بود و أصولاً در تمامي جنگها روي مي دهد. بدنبال توجه براي انجام حملات جديد در تمامي جبهه ها مأموريت يافتم فرماندهي يكنيرو را بر عهده بگيرم تا بعضي از مواضع از دست رفته گردان خود را بازپس گيرم مهاجم . اين نيرو از گردان خودم بأضافه يك گروهان پياده مرزي و چند مجموعه از تكاوران و مجموعه اي از " جيش الشعبي " و چند واحد پشتيباني وپس از سازماندهي اين تشكيلات ، بيانيه فرماندهي كل نيروهاي مسلح بشماره ( 503 ) را شنيديم وهيچكدام از ما گمان نمي كرد كه بيانيه نظامي ما ايچنين روش صعودي را پيدا كند وبه اين شماره برسد. بهر حال اطمينان يافتيم كه جنگ بدرازا خواهد كشيد و اينكه پيروزيهاي كوچك دشمن وي را نسبت به استراتژي جنك كوته بين كرده است و برخود پرستي او افزوده و او را از واقع بيني ومنطق صحيح دوركرده است.در اين ميان تحولاتي در جبهه ها بوقوع پيوست از جمله اينكه فاصله ميان نظاميان دوطرف بسيار كم شد و عمليات شناسائي ما بهمين علت بسيار خطرناك گرديد ولي با اين وجود مي توانستيم در مناطق كوهستاني خودي نشان دهيم و هواپيماهاي ما توانستند بعضي از تأسيسات اقتصادي دشمن را در شمال خليج عربي بمباران كنند و در اين ميان هواپيماهاي " ميگ 25 " و " ميراژ " نقش برجسته اي را بازي كردند. در اينجا بايد به موضوع رسيدن داوطلبان عرب وبه ويژه از اردن اشاره كنم كه اينان در گردان بنام " يرموك " سازماندهي شدند وفرمانده آنان سرگرد " عدنان " بود كه البته اين گردان مدت كوتاهي هم تحت فرماندهي من بود. ملك حسين شاه اردن يكبار نيز بعنوان مشاركت در جنگ بهمراه پرزيدنت صدام حسين و در جبهه شمال با توپ 130 ملمتري بسوي مواضع ايران شليك كرد. شبانگاه 30/11/1981 شمن دست به يك حمله در دو جبهه جنوبي " خفاجيبه " و " بسيتين " زد و نبرد شديد تا 5/12/1981 ادامه يافت كه در نتيجه دشمن توانست نيروهاي مارا چند كيلومتر به عقب براند كه در اين ميان لشكر دهم زرهي بفرماندهي سرهنگ ستاد رشيد كردي ونيروهاي ويژه تلفات وخسارات سنگيني متحمل شدند كه اين خسارتها وتلفات سنيگين دو جانبه بود و دشمن دست به اقدامات وحشيانه اي عليه سراي مازد و تعداد زيادي از آنان را وحشيانه اعدام كرد. درگيري در جبهه ميانه از شدت كمتري برخوردار بود ولي آتش توپخانه افزايش يافت كه در نتيجه مي بايست اقدامات دفاعي جدي تري اتخاذ مي گرديد. و لي متأسفانه نقطه مرزي شماره ( 1172 ) كه در قله كوهستاني قرار داشت ،ناديده گرفته شد كه ميان دو لشكر هفتم و دوازدهم در جبهه مياني قرار داشت . با توجه بتجربه خودم با فرمانده تيپ دوم سرهنگ ستاد " قاسم حمو" توافق كرديم كه اين موضوع را در جلسه شبانه تيپ كه فرماندهي انرا سرلشكر ستاد " طالع دوري " از لشكر نهم در دست گرفته بود وسرلشكر كامل عبد اللطيف كه مسئول اوضاع ناگوار در منطقه درياچه ماهي در جبهه جنوب شناخته شده بود بازنشسته گرديد، مطرح كنيم . با وجود مطرح كردن انگيزه هاي جدي وصحيح از سوي ما ، متأسفانه همچنان آن نقطه مرزي كم اهميت شناخته شد. روز بعد يك ستوان ايراني به اسارت درآمد و نقشه هايي بهمراه داشت كه آن ديدگاه براي ما ثابت كردو سرگرد ستاد " عبد المنعم يسر" از وي بازجويي كرد ولي فرمانده لشكر همچنان بر ديدگاه خود استوار ماند وگفت اظهارات اين اسير ممكن است فريب باشد و تنها يك گروه كوچك را براي حمايت ان قله كوه فرستاد. شبانگاه 11/12/1981 دشمن دست به حمله اي عليه همان نقطه ( 1172 ) زد وتوانست بآساني آنرا تصرف كند و بدين صورت لشكر دوم بمحاصره درآمد و تيپ هفتم از لشكر دوازدهم جدا ماند وتا صبحگاه 5/1/1982 نتوانستيم دشمن را از اين نقطه دفع كنيم كه انهم بر اثر تيپ 36 بفرماندهي سرهنگ ستاد زهير علي يونس بود وهمچنين تيپ دوم و گردان اول تيپ چهارم كه فرمانده ان سرگرد ستاد محمد عزوي بعدها شهيد گرديد و نيز دو گروهان از نيروهاي ويژه بفرماندهي " بارق حاج حنطه " و " وعد الله مصطفى " وهمچنين با كمك نيروهاي مخصوص حملات جبهه . وطبق معمول اين پيروزي با منفي بافي هايي پوشيده شد و بدر از هرگونه تحليل وبررسي ماند. ادامه دارد ترجمه: زيبا ميرزا محمدي ويژه نامه خبرگزاري فارس در هفته دفاع مقدس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
پاورقي فارس از خاطرات سرلشكر«رعد حمداني»
سومين مرحله از رويدادهاي اين جنگ كه آنرا ( حمله متقابل دشمن ناميدم ) يكي از طولاني ترين مراحل جنگ بشمار مي آيد و از تشويش بر انگيز ترين مراحل سرنوشت ملت عراق بشمار مي آيد.
در اين ميان موضعگيري كلي نيروهاي ما پدافند موضعي و يا " دفاع نرم وآرام " شناخته شد و اين با توجه به سياست بعمل آمده از سوي رهبري درباره پايبندي به دفاع از مرزهاي بين المللي صورت گرفت . لشكرهاي پياده اصل بنيادين در اين مرحله از دفاع متقابل بشمار مي آمدند كه با تكيه بر موانع طبيعي و احداث شده بر اساس نيازهاي هر جبهه عمل مي كردند . نيروهاي ما بدو شكل : مانع يا بازدارنده و گارد عمل مي كردند. و واحدهاي زرهي در عمق خاك عراق نگهداري شدند تانيروهاي احتياط را تشكيل دهند و مناطق شكاف وباز در مرزهاي با كاشتن مين وتشكيل مناطق مين گذاري شده بر قدرت دفاعي ما افزودند و نيروي هوائي و توپخانه پشتيبان نيروهاي دفاعي ماندند . از سوي ديگر يپروزيهاي اخير ، دشمن را دچار كوري استراتژيك كرده بود وهنگاميكه ايران اعلام كرد كه هدف بزرگ ونهايي ان اشغال عراق و تغيير ر‍ژيم سياسي آن مي باشد، وسايل ارتباط جمعي دشمن خبيث ترين روشها ي جنگ رواني را بكار گرفتند.[...]
از پايان ماه ژوئن 6/1982 گزارشهاي اطلاعاتي عراق هشدار دادند كه گروههاي بسياري از نيروهاي دشمن در منطقه عملياتي جنوب و بخصوص منطقه شرق بصره گرد آمده اند و در عين حال دشمن بر بمباران توپخانه اي خود افزود وتمامي شهرها وروستاهاي مرزي از خانقين گرفته در شمال تا بصره در جنوب را بمباران مي كرد. شبانگاه 13ــ 14/7/1982 دشمن دست به حمله پيش بيني شده اي زير چتر جنگي رواني خود زد . اين حمله گسترده بود كه جبهه شرق بصره را در بر گرفت و هدف از آن اشغال كرانه شرقي " شط العرب "‌از جمله " شلمچه " و " تنومه " و عبور از قرنه بود تا شهر بصره از شمال بطور كامل جدا گردد . دشمن توانسته بود در اين جبهه بعرض 15 كيلومتر وعمق 20 كيلومتر رخنه كند اما نيروهاي قهرمان ما توانستند دشمن را از پاي در اورند واو را محاصره كنند و 714 تن از نيروهايش را به اسارت درآورند . ولي دشمن در شب 16 ــ 17/7/1982 حمله خود را در همان سو وبهمان روش تكرار كرد وبار ديگر بر حماقتها وشكستهاي خود افزود ونيروهاي ما توانستند دشمن را شكست دهند . در عين حال تندبادها به نيروهايمان در راندن دشمن كمك كردند و در نتيجه دشمن نيروهاي خود را شبانگاه 20/21/7/1982 در جبهه شلمچه وارد نبرد كرد كه بارديگر نتيجه اي بدست نياورد و بهمين علت نيروهايش در ساعت 22:00 روز 28/7/1982 اخرين حمله خود را بار ديگر تكرار كردند كه چيزي جز شكست برايشان ببار نياورد وخسارات وتلفات سنگيني برايش برجاي گذاشت.
روز 6/8/1982 در كنفرانسي درباره تشكيل لشكر زرهي هفدهم بفرماندهي سرلشكر" اياد افتيح راوي " شركت كردم واين لشكر از بازمانده هاي لشكر نهم زرهي تشكيل يافت ( كه بعلت شكستهاي پياپي وتلفات وخسارات سنگين آن تفكيك شد ) و گردان من به لشكر جديد منتقل گرديد و بعنوان قدرشناسي وسپاس در جبهه مياني ابقا شد . بر اثر افزايش هشدارهاي ضد اطلاعات ارتش درباره آغاز تجمع نيروهاي دشمن در اين جبهه ، پرزيدنت صدام حسين از مقر فرماندهي لشكر دوم بفرماندهي سرلشكر ستاد " سالم حسين علي " بازديد كرد و گردان من مأمور تشكيل يك خط ويژه نظارت گرديد ولي ناگهان خبر انتقال من به فرماندهي گردان 36 تانك در تيپ 40 زرهي رسيد كه اخيراً تشكيل شده بود رسيد و فرمان دومي براي انتقال گردان من به مواضع دفاعي ميان تيپ دوم وتيپ 412 دريافت كردم.وبا تماس تلفني با مدير اداره لشكر خواستار به تعويق انداختن شروع كار خود شدم تا اوضاع مشخص گردد.
روز 22/9/1982 كه دومين سالگرد تعرض پيشگيرانه عراق بود ، دشمن اعلام كرد كه آمادگي هاي خود را براي حمله سرنوشت ساز پائيزي تكميل كرده است وضد اطلاعات ما گزارش داد كه دشمن برابر با دو لشكر نيرو اماده كرده است كه يكي از نيروهاي ارتش ودومي پاسداران وبسيج مي باشدو هنگام تكميل تشكيلات لشكر 16 زرهي زمان حمله نزديك خواهد شد.وضد اطلاعات ما پيش بيني كرد حمله در روز 27/9/1982 و پيش از عيد قربان باشد. ولي دشمن سعي كرد اصل غافلگيري را رعايت كند وروز چهارم عيد (( عيد قربان در عراق 4 روز است ــ مترجم)) را براي حمله انتخاب كرد و در 1/10/1982 حمله خود را آغاز نمود و واحدهاي جلودار بسيار ارام وبي سر وصدا اقدام به رخنه كردند ولي پس از مدتي اين عمليات برملا شد و رادارهاي گردان من اين عمليات را كشف كردند ولي دشمن توانسته بود سه موضع از مواضع مهم منطقه پدافندي تيپ زرهي دوازدهم را كه بفرماندهي سرتيپ ستاد شوكت احمد عطا بود به تصرف خود درآورد ( دو سوي تنگه حران ــ كاسيگه ـــ صلاح الدين و سانوپا) وچند دره كوچك . و دوطرف متحمل خسارات وتلفات شديد شدند ( به ويژه در منطقه سانوپا ) . شايد علت سقوط اين منطقه بدو علت باشد يكي اينكه اهميت آن از سوي مدافعان بدرستي شناخته نشده بود و ديگري اينكه در همان شب حمله اقدام به جابجايي واحدها شده بود . شبانگاه 6 ـــ 7/10/1982 دشمن سعي كرد پيروهاي خود را دو چندان كند و از تنگه حران براي اشغال "مندلي " كوشش كرد تا نيروهاي ما را از همديگر بپاشد اما در اين كار با شكست روبرو شد . پرزيدنت صدام حسين در نبرد حضور داشت و هنگاميكه با دو فرمانده تيپ و لشكر موجود در منطقه ديدار كرد انان را بسيار نگران و اشوب زده ديد كه انان را مورد تشويق قرار داد ولي قول نيروهاي كمكي با انان نداد چون اوضاع كلي اجازه اعزام نيروهاي كمكي را نمي داد . در اين هنگام فرمانده تيپ دوم گارد رياست جمهوري بهمراه صدام حسين بود و تبليغات دشمن به اوج خود رسيده بود و پخش نام افسران اسير شده را اغاز كرد و نام من وسمت مرا پخش كرد كه البته از سربازان اسير گردان من بدست اورده بود . در ساعت 2:00 روز 23/10/1982 خودم يك گشتي شناسايي را رهبري كردم و افسر شناسايي توپخانه را نيز بردم و توانستيم در عمق خاك دشمن تا 7 كيلومتر رخنه كنيم وتوانستيم مواضع توپخانه دشمن را رديابي كنيم و يروهاي ما بلافاصله اقدام به گلوله باران ان نمودند.روز 2/11/1982 نبرد به پايان رسيد پس از انكه براي ما ثابت گرديد كه بازپس گيري آن نقاط مرزي سه گانه با امكانات موجود ما ،بسيار دشوار است .آنگاه بود كه به من اطلاع داده شد كه بايد به واحد جديد خودم ملحق شوم كه در اين زمان جزو واحدهاي گارد رياست جمهوري شده بود. و تيپ 40 زرهي اكنون تيپ دوم گارد رياست جمهوري ناميده شد.و گردان 36 تانك ، گردان تانك حمزه ناميده وابسته به گارد ناميده شد . در جنگ ما با ايران بسياري از ارزشهاي موجود در جنگها از زمان قديم رعايت نشد و از جمله ان اتش بس موقت براي تخليه كشته ها وزخمي ها .
از سخنان فرمانده لشكر جديد من ،سرهنگ ستاد " رياض طه داود" دانستم كه ما فقط شش ماه فرصت داريم تا اين لشكر را بحال اوليه خود از لحاظ قدرت وتوانايي بازگردانيم. و در اين ميان ما مي بايستي تانكهاي " تي 22 آم " را كه بتازگي رسيده بودند جايگزين تانكهاي چيني " تي 55 ب " كنيم . در آغاز ماه نوامبر 1982 دشمن دست به حمله در منطقه عملياتي لشكر چهارم در شرق ميسان در منطقه " زبيدات ــ طيب " زد وتوانست در اين جبهه را عرض 10 كيلومتر وبعمق 5 كيلومتر رخنه كند.
شبانگاه 20ــ 21/11/1982 چند واحد از نيروهاي هوائي و دريائي ما دست به حمله اي عليه اسكله نفتكشهاي ايراني در نزديكي جيره خارك در شمال خليج زدند وتوانستند پنج نفتكش را غرق كنند ودر اينجا بود كه جنگ نفتكشها به شكل يك نبرد اقتصادي درآمد . شبانگاه 6ــ7/2/1983 دشمن دست به حمله اي در منطقه " شيب" در شرق ميسان زد و شتاب و سرعت ، دشمن توانست در اين جبهه با عرض 14 كيلومتر و عمق 8 كيلومتر رخنه كند و با توجه به اينكه دشمن در نظر داشت تا جاده عماره ــ كوت پيش برود اما تيپ سوم زرهي بفرماندهي سرتيپ ستاد حسين رشيد تكريتي در مقابل اين تهاجم ايستادگي كرد ودهها ره پوش دشمن را نابود نمود و 1188 تن از نيروهاي متجاوز را به آسارت در آورد. صبحگاه روز 12/2/1983 اسراي دشمن در بغداد به رژه رفتند و اين ر زماني بود كه نيروي هوائي به بمباران جزيره خارك در شمال خليج عربي مركز صادرات نفتي ايران زد .
با پيگيري سخنان مسئولان ايراني از جمله سخنان رفسنجاني رئيس پارلمان ايران به نتيجه رسيدم كه انها استراتژي پيگيري را دنبال مي كنند چون دانستند كه اهداف اعلام شده آنان از جمله اشغال بغداد قابل تحقق نيست ، از اينرو با ادامه دادن به نبردها ، جنگ را طولاني تر مي كنند.آنها گمان كردند با توجه به اينكه بيش از 60 درصد نيروي كارگر عراق در جبهه ها بسرمي برد خواهند توانست بر نارضايتي بيافزايند وبه اصطلاح خود يك حكومت تجزيه طلب در مناطق اشغالي روي كار آورند. شبانگاه 10 ــ 11/4/1983 دشمن در منطقه عملياتي لشكر چهارم ور " فكه" دست به حمله گسترده اي زد ونبرد به مدت يك هفته بطول انجاميد و دشمن متحمل خسارات وتلفات شديدي شد و 417 تن از نيرهايش به اسارت در آمدند و تعد بسياري از خودروهاي زرهيش به دتصرف ما در آمد .
روز 11/5/1983 دستور رسيد كه تيپ ما پس از مسلح شدن طي دو هفته بسوي منطقه عملياتي جنوب حركت كند . همان شب خبر ديدار " طارق عزيز" وزير خارجه ما با " جورج شولتز " وزير خارجه امريكا در پاريس پخش شد كه طي آن دو طرف درباره راههاي پايان دادن به جنگ ايران وعراق گفتگو كردنددر اين ميان ضد اطلاعات ايران اقدام به منفجر كردن خودروهاي انتحاري عليه ساختمان خطوط هوائي عراق در بغداد و راديو تلويزيون نمودند كه ر نتيجه ان عده اي از شهروندان بيگناه عراق به اتش وخون كشيده شدند. در 26/5/1983 بهمراه ÷رزيدنت صدام حسين شاهد مانور تيپ ال گارد رياست جمهوري بوديم . صبح 28/5/1983 تيپ ما بسوي منطقه عملياتي لشكر چهارم " شيب " بحركت در آمد و پرزيدنت صدام حسين و عدنان خير الله وزير دفاع و معاون وي حضور داشتند و منطقه عملياتي را از تيپ دهم زرهي گارد رياست جمهوري تحويل گرفتيم و اين تيپ به بغداد بازگشت.
صبح روز 29/5/1983 فرمانده لشكر چهارم به ما اطلاع داد بايد خود را براي عملياتي با هدف بازستاني منطقه اشغالي " زبيدات " اماده كنيم . در نتيجه اقدام به عمليات شناسائي در مناطق عملياتي تيپهاي ( 14 ــ 15ــ 18ــ 20) كرديم واز طرحهاي دو تيپ احتياط ( تيپ سوم زرهي و تيپ دهم زرهي ) اطلاع يافتيم و در اين ميان پرزيدنت صدام حسين دو فرزند خود عدي و قصي را براي شركت در عمليات اعزام كرد كه ايناندست به چندين پرواز عمليات با بالگردهاي " BO " انجام دادند . پدرشان شرط كرده بود كه انها بتوانند در هرگونه عمليات شركت كنند مشروط بر اينكه به اسارت در نيايند. در 28/6/1983 مأموريت ما براي آزاد سازي زبيدات لغو گرديد چون اوضاع در جبهه بصره بشدت خطرناك شده بود.
روز 26/7/1983 دشمن دست به حمله گسترده اي در منطقه عملياتي شمال در منطقه حاج عمران زد و توانست با همكاري كردهاي بارزاني اين منطقه را به تصرف خود در آورد. بدنبال آن من فرماني دريافت كردم مبني بر ترك منطقه جنوب وحركت بسوي بغداد بعنوان رحله نخست يك مأموريت .در 29/7/1983 لشكر اول بفرماندهي سرلشكر ستاد " نعمه فارس محياوي " دست به حمله گسترده اي زد و توانست نقطقه مرزي كوهستاني واقع بر قله كوه را فتح كند ولي متحمل خسارات وتلفات سنگيني شد از جمله 36 فروند هليكوپتر ( مي 17 ) را از دست داد . در اين ميان خبرهايي درباره وجود واحدهاي بزرگ دشمن در منطقه خانقين رسيد و ما براي منطقه مهران ــ بدره ــ جصان ـــ سيف سعد ــ مندلي عزيمت كرديم و پس از شناسايي هايي كه انجام داديم دشمن به رباطيه ومهران حمله كرد و نبردهاي سنگيني رگرفت كه تيپهاي 37 و 70 و 18 و واحدهايي از تكاوران لشكر دوم در آن شركت كردند كه متأسفانه نتوانستيم كاري از پيش ببريم و خسرات وتلفات سنگيني متحمل شديم از جمله فرمانده لشكر سوم زرهي " سرهنگ ستاد محمد جوهر بهمراه چند تن از افسران ستاد او بشهادت رسيدندو لشكر سوم رهي براي كمك فوراٌ حركت كرد و تيپ اول گارد رياست مهوري نيز بعنوان احتياط بهمراه تيپ ما به ( مندلي ــ قزانيه ) اعزام گرديد . بهنگام عمليات درگيري با نيروهاي دشمن مشخص شد كه فشار نيروهاي دشمن بسيار سنگين است بنابر اين دستور عقب نشيني صادر شد.چون پيش بيني مي شد دشمن بسوي تنگه " حران " براي اشغال مندلي حركت كند. و در اين ميان تيپ ما در وضعيت بسيار دشوار قرار گرفت وبسياري از نيروهايش را از دست داد و حتى دوفروند هواپيما " ميگ 23 " واحدهاي ما را به اشتباه بمباران كردند. اوضاع روزگار فداكاريهاي اين تيپ را بفراموشي سپرد تا اينكه پرزيدنت صدام حسين در سال 2001 دستور ستايش وقدرداني از انرا صادر كرد.
اوضاع بين المللي كم كم بسود ما تمام شد از جمله موضعگيري دولت فرانسه و كلود شيسون وزير خارجه وقت فرانسه گفت كشورش در كنار عراق مي باشد و موافقت وزارت دفاع فرانسه با اجاره دادن پنج فروند هواپيماي " سوپر اتندر " را كه داراي موشكهاي هوا به دريا هستند بدست اورد تا هدفهاي دريائي را مورد حمله قرار دهند.
در 30/10/1983 دشمن باحملاتي توانست پنجوين را بطور كامل اشغال كند . وهنگاميكه سعي كرد بسوي " سيد صادق " پيشروي نمايد ، نيروهاي ما آنرا متوقف كردند. البته نيروهاي وابسته به حزب اتحاد ملي كردستان برهبري جلال طالباني در اين حمله به نيروهاي ايراني كمك بسيار نمودند . در 23/10/183 تيپ ما ه بغداد بازگشت وبعنوان تيپ احتياط در انجا بود.
هنگاميكه در سال 2003 رامسفيلد بعنوان وزير دفاع امريكا در دوران پرزيدنت ريگان تعيين شد به بغداد سفر كرد ونامه اي شخصي از ريگان به رهبري عراق تحويل داد.
بكارگيري هواپيماهاي فرانسوي به فرصت داد تا بيشتر صادرات نفتي ايران را از ميان برداريم.و در اينجا بود كه اعتماد كشورهاي عربي خليج به نقش عراق در منطقه براي حفاظت عراق از دروازه شرقي جهان عرب و امنيت خليج بالا گرفت . همچنين ÷س از سركوب حزب توده در ايران ، اتحاد شوروي بيشتر روابط خود را با ما بهبود بخشيد.
در 17/1/1984 پرزيدنت صدام حسين اعلام كرد كه تصميم گرفته است سرهنگ ستاد عبدالعزيز حديثي را كه به اتهام مجادله با فرمانده اش درباره عبور از رود كارون به زندان انداخته شده بود ( در دوران تصدي او فرماندهي تيپ ششم ) بفرماندهي تيپ اول گارد رياست جمهوري تعيين كند.

منبع : فارس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عاقلانه نيست اگر تصور كنيم عمليات تاج المعارك(بدر) با اراده صدام حسين به پيروزي رسيد بلكه اين كار فقط با كمك و مساعدت منابع استراتژيك قدرتهاي بزرگ امكان پذير شد. مهمترين عمليات سال 1985 عمليات تاج المعارك بود عمياتي ممتاز از لحاظ پايداري و دفاع كه با تكيه بر تجربه ي سالهاي گذشته توانايي نيروهاي مسلح ما در برنامه ريزي و فرماندهي و توانايي واحدهاي فرعي نظامي و پشتيباني به خوبي در آن آشمار شد و چگونگي به كار گيري انواع سلاح و روحيه بالاي نظاميان در آن تجسم يافت كه حقيقتا شايسته ي تدريس در دانشگاههاي نظامي بود. با وجودي كه افراد زيادي در مورد آن نوشته اند من از دريچه ي ديدگاه خاص خود صرفنظر از نظر عوام به آن مي‌پردازدم. در دفترچه ي يادداشت كوچكم طي آن عمليات گذاشته ام كه با پيش بيني خاص من سازمان اطلاعات از منابع بومي كه روابط بين المللي دارند كمك اطلاعاتي گرفت. نيروهاي بين المللي در سايه ي موازنات سياسي در پي طولاني شدن حداكثري جنگ بودند به نحوي كه تمام ساختارهاي اقتصادي - سياسي ايران و عراق نابود گردد. عاقلانه نيست اگر تصور كنيم صدام حسين شكل و ابعاد اين عمليات را در لحظه ي در گرفتن آتش جنگ بر ورقه ي سبزي كشيده باشد و آن را به عنوان دستور العمل روي ميز فرماندهان گذاشته باشد آنگاه اين عمليات عينا محقق شده باشد و سپس مشاور او هاني وهيب، آقاي رئيس جمهور را از اتفاقات رخ داده آگاه كند، بلكه اين كار فقط با كمك و مساعدت منابع استراتژيك قدرتهاي بزرگ امكان پذير شد. 12/3/1985 صبح پس از بازگشت از ماموريت شناسايي براي ديدرا با سرهنگ دوم عبد حمد مهاوش به سمت گردان زرهي گارد رياست جمهوري در شرق بصره رفتم. (سرهنگ مهاوش پس از اشغال عراق توسط آمريكا، بر اثر شكنجه در يكي از زاندانها به كشته شد) بعد از دقايقي ناگهان يكي از افسران از هجوم دشمن به شمال منطقه ي عملياتي خبر داد به سرعت به مقر گردان بازگشتم و از فرماندهي گردان دستور آماده باش گرفتم دشمن مجددا به هور هويزه تجاوز كرده بود. جنگ با خسارت فراوان براي هر دو طرف ادامه پيدا كرد تا بالاخره توانستيم هجوم متجاوزانه به كناره ي شرقي رود دجله را متوقف و جبهه نفوذ دشمن را محاصره كنيم. 14/3/1985 ساعت 00/3 امروز دستور اجتماع در منطقه ي المزيرعه كه محدودهي زراعي بزرگي بود، صادر شد لشكر حوالي 9 صبح در اين منطقه مورد هجوم توپخانه ي دشمن قرار گرفت كه موجب در گرفتن نبرد شديدي شد. ساعت 30/13 هواپيمايي وزير دفاع در مقر ها فرود آمد و فرمان پشتيباني از لشكر پيدا نظام را صادر كرد اين پشتيباني را بايد گردان زرهي تانكهاي الخمره كه من رهبري آن را بر عهده داشتم با هدف بازسازي منطقه ي همايون ، انجام مي‌داد. وزير، ساعت آغاز حمله را 15 عصر اعلام كرد فاصله ما با لشكر پياده نظام بيش از 25 كيلومتر بود اما زماني كه رسيديم فهميديم آنها به سبب خستگي و فشار سنگين نبرد شب گذشته، آماده‌ي هجوم جديدي نيستند. صحبتم با فرماندهي آن لشكر مختصر و دقيق بود من از بلندپايه ترين مقام فرماندهي فرمان دارم و ممكن است با هليكوپتر بر عمليات نظارت كند با احترام زياد به وضعيت شما و بدون هيچ توضيحي به مقر، مجبورم با گردان زرهي خود به تنهايي حمله كنم نتيحه هر چه مي‌خواهد بشاد زيرا شرايط اجازه ي هيچ بحث و توجيهي نمي‌دهد؛ به خدا تكل مي‌كنيم. با دو لشكر مستقيم حمله كرديم و با دود آلوده كردن محيط احتمال مورد اصابت قرار گرفتن تانكها را كاهش داديم. اما دشمن با توانايي فني و با استفاده از مهمات از حركت تانكها جلوگيري مي‌كرد با اين حال سپاهيان دشمن سر خود را مي‌دزديدند و نمي‌توانستند از اسلحه ي خود به درستي در مقابل ما استفاده كنند چرا كه تانكها عبور را از مسير دجله را امن كردهب ودند از مسافتي دور آتشي كه تانكها ايجاد كرده بودند ، ديده مي‌شد وزير دفاع كه از آسمان مراقب عمليات بود، با تعجب تصور مي‌كرد همه ي نيروها با همه حمله كرده اند. و اين آتش را تنها گروهان من ايجاد نكرده است. با اين وجود موفق به درگيري شديد با دشمن براي اشغال هدف نشديم، چرا كه تانكها جلويي در فاصله‌ي 300 متري از هدف داخل خاك فرو مي‌رفتند زيرا زمين آن منطقه سست بود كه بي ثباتي خاك جنوب شهر همايون ناشي مي شد. برايم مهم شد، به سبب فقدان نيروهاي پيدا نظام ادامه‌ي نبرد ممكن نيست بنابراين با ايجاد پرده اي از دود و آتش و بدون استفاده از اسلحه ضمن نجات تانكهاي گرفتار در خاك سست، عقب نشيني كرديم. سپس تقاضاهاي گروهان پياده نظام يا گروهان كماندو كردم، زماني كه آنها به ما پيوستند پس حدود دو ساعت دشمن متقابلا با ما حمله كرد اما با روشن كردن محيط به وسيله ي منور و رگبار تانكها به سرعت آنها را شكست داديم. ساعت 45/21 فرمان آتش بس و برگشت به نقاطي كه قبلا در آنها مستقر بوديم صادر شد خدا را شكر! در اين حمله جز چند مجروح و آسيب ديدگي دو تانك تلفات ديگري نداشتيم. 15/3/1985 بعد از ديدار كوتاهي با فرماندهي لشكر، فرمان حركت به سمت شمال منطقه ي الجزير از دريافت كردم قرار بود در اين منطقه به گردان زرهي گارد رياست جمهوري بپيونديم زيرا اين گردان مسئوليت نظارت بر حركت ما را بر عهده داشت تا در مسير طولاني بصره - ناصريه ، كوت، عماره، عزيز آسيبي با ماشينهاي غير زرهي وارد نشود. زيرا دشمن شب گذشته توانسته بود بخشي از راه عماره - بصره را طي كند تنها مشكل، ما اين بود كه نمي دانستيم دشمن دقيقا از چه نقاطي عبور كرده است. با نور الوين منور، از طريق پل عبد الله در شمال قرنه از دجله عبور كرديم در حالي كه گردان زرهي گارد رياست جمهوري با پيشي گرفتن از ما پوشش امنيتي ايجاد كرده بود. ساعت 00/13 در نزديكي يكي از معبرها در منطقه جمع شده بوديم كه از دو نيروهاي زياد و دو ماشين پر از مهمات روي معبر ديدم تصور من اين بود كه آنها از واحدهاي نظامي شرق دجله هستند كه قصد عبوراز نهر را دارند اما ناگهان شروهع به شليك به سمت ما كردند بر سر راننده فرياد زدم: توقف نكن و با سرعت به سمت جلو حركت كن همچنين از تانكهاي پشت سر خواستم به دشمن حمله كنند زيرا هر گونه توقف در اين شرايط به منزله ي دادن وقت كافي به آنها براي نابود كردن تانكهاي ما بود در حالي كه مي‌خواستم از مسلسل بالاي تانك استفاده كنم موشك RP67 از من سريعتر عمل كرد و قسمت راست تانك را درست جايي كه افسر اطلاعات گردان، سرگرد طلال ياس، مستقر بود شكافت و با آتش گرفتن قسمتي از تانك از بالا به داخل سر خودم البته بخش اطفاء حريق داخل تانك آتش را به سرعت خاموش كرد. پس از بيرون آمدن از تانكي متوجه شدم نيروهاي دشمن به خاطر سرعت عمل ما محو شده اند. بالاخره حركت كرديم و با دو ساعت تاخير از برنامه تعيين شده به مقصد رسيديم. ساعت 00/15 لشكر ما پشت گردان زرهي 42 به رهبري سرهنگ دوم موحان حافظ قرار گرفت در اين عمليات دو طرف فقط با تير اندازي هاي كوتاه برد و بي نتيجه به يكديگر حمله ور مي شدند. دشمن در شكافي به عرض 6 تا 7 متر در كرانه جنوبي رود سنگر گرفته بود كه با حمله به آنها توانستيم از رود الدويف رد شويم و صدها متر پيشروي كنيم. 17/3/87 فرماندهي كل اصرار شديدي براي متوقف كردن موقعيت داشت زيرا جنگ، كند و هزينه بدار شده بود و دشمن نيروهايش را در هور هويزه آماده مي‌ساخت. روحيه ي فرماندهان به هم ريخته بود زيرا در خط دوم دفاع، واحدهاي نظامي، تلفات زيادي داده بودند. من مشغول جستجو شدم تا ببينم شكافي وجود دارد كه بتوان براي جلوگيري از دريگري از آن نفوذ كرد. متوجه شدم بايد از سمت چپ از فضاي باز ميان خود و لشكر زرهي 10 گارد رياست جمهوري، معبري بسازيم تا بتوانيم از موانع عبور كنيم. امنيت ساخت معبر را نيز بمب افكن ها و تانك ها مي‌توانستيم تامين مي‌كنند به رغم من دشمن در اين نقطه ضعيف تر از ساير نقاط مقاومت مي‌كرد. ساعت حدود 15 به مقر فرماندهي گردان رفتم و او را در حالي ديدم كه دستور قطعي و فوري حمله به دشمن را گرفته ، مقرر كرده بود گردان زرهي من به موازات و جلسه و از ميان نخلستانها پيشروي كند. حقا كه پيشروي در اين قسمت خواست زيادي داشت زيرا بسياري از سلاح هاي دشمن در آنجا مستقر بود. بعد از مباحثه اي آتشين از او خواستم اجازه دهد من حمله را از سمت چپ شروع كنم تا از پشت به دشمن مسلط شوم .او تحت فشار و با نارضايتي قبول كرد و مسئوليت هر گونه شكست را به طور كامل به به خودم واگذار كرد و سرگرد نجيب اصلاحي را هم بر اين امر به شهادت گرفت. ما فقط دو ساعت تا تارك شدن هوا فرصت داشتيم بنابراين با به سرعت بي سيم به فرمانده گروهان، و نيروهاي به وجود آورنده معبر فرمان دادم و خدا را شكر! كارها سريع و مطابق نقشه پيش‌ رفت. لذا سواره نظام اطلاعات را فرستاديم كه 7 سرباز دشمن را به اسارت گرفتند سپس چهار گردان همزمان به شكل پروانه‌اي حمله كردند. هنگامي كه تانكهاي ما از پشت به دشمن مسلط شدند آنها دچار ترس زيادي شدند تانكها همچنين تعدادي از سلاح هاي مقاومت زرهي را كه بر روي ماشين هاي جيب بود ويران كردند. در حال غلبه بر دشمن بوديم كه با بمباران شديد توپخانه و شليك مستقيم تانكهاي خودي مواجه شديم همزمان، سلاح هاي متوسط وضعيت دشمن هم از سمت چپ، از جهت رود المطيوي به ما شليك مي‌كرد. البته پس از تماس با مقر بمباران نيروهاي خودي به سرعت متوقف شد. تا قبل از آن تصميم گرفته بودم برا رهايي از اين بمباران، به عقب برگرديم قبل از تاريخي هوا به مقاومت دشمن پايان دهيم تا صيد تانكهاي دشمن نشويم و آنجه فرمانده لشكر از آن مي‌ترسيد محقق نشود او فكر مي‌كرد جنگ از سمت چپ شكست مي‌خورد. به هر حال شب با حمله مستقيم و به كار گيري نور سفيد شايد منظور منور است هدف اشغال شايد منظور منور است هدف اشغال شد. ضمن اينكه برخي از افراد يكي از دسته هاي گردان 55 چتر باز دشمن يك افسر نيروي دريايي كه مجروح شده بود به همراه معاونش كه حسن خوانده مي‌شد به همراه سرباز دشمن اسير شدند. از پياده نظام تقاضاي پشتيباني كردم و بالاخره عمليات قبل از صبح به پايان رسيد. 17/3/87 احساس كرديم دشمن سقوط و شروع به عقب نشيني كرده است . صداي غلاف كردن سلاح هايشان محيط اطرافمان را پر كرده بود. ولي ما هنوز آماده ي دفاع بوديم و و به سمت منبع صدها شليك مي كرديم. هنگامي كه خورشيد طلوع كرد نفس راحتي كشيديم زيرا شكست دشمن برايمان مهم شد. هنگامي كه با بي سيم از اين امر مطمئن شديم به سمت جنوب حركت كرديم حركت ما شبيه مسابقه اي بود كه بين لشكر گارد جمهوري و گردان 6 زره پوش برگزار شد. رسيدن اين دو لشكر به هم خيلي جالب بود. همچنين ديدن منظره ي فرا دهها نفر از سربازان ترسوي دشمن در ما احساس افتخار و مباهات ايجاد مي‌كرد در ميان آنها بعضي با وحشت مي‌دويدند و بعضي با رها كردن كشته ها و زخمي ها بر روي زمين دستها را به نشانه تسليم بالا مي‌بردند. ساعت 8 به مقصد رسيديم ديدن پرچم هاي لشكر 6 صحنه اي دراماتيك بسيار تاثير گذاري به وجود آورد. به سبب پيروزي خداي بزرگ و قادر را شكر كرديم. بعد از دقايقي چند هليكوپتر بر زمين نشستند كه نايب فرمانده، عدنان خير الله از يكي از آنها پياده شد و بر ما درود و تحيت فرستاد. سپس به همراه همه به بيانات فرمانده كل گوش داديم كه ضمن دادن مژده پيروزي بزرگ ملت عراق كلامش را با اين عبارت شروع كرد «يا حوم اتبع لوجرنيا »اين جمله ضرب المثلي قديمي است كه به حجم زياد خسارتهاي دشمن اشاره مي‌كرد. براي من و دوستانم عملا مهم شد كه احاطه ي زرهي دشمن و به كار گيري دود، ضمن بر جاي گذاشتن كمترين خسارت و قرباني، به روحيه ي طرف مقابل نيز صدمه مي‌زند. در اين عمليات ما جز 17 مجروح و يك تانك تلفات ديگري نداشتيم اما گردانهاي زرهي كه حمله مستقيم را در پيش گرفته بودند ميانگين نابودي تانكهايشان براي هرگردان 17 عدد بود. صبح به سمت منطقه قلعه صالح در جنوب شهر العماره حركت كرديم و روز 25/3 به در بغداد بازگشتيم. دشمن براي اولين بار چند موشك زمين به زمين از نوع «اسكودبي» بر بغداد فرو ريخت كه به محله‌اي مسكوني و به يك بيمارستان اصابت كرد كه خود گوياي شكست او بود[!!] سپس سلسله‌اي از تجاوزات موشكي بر سر پايتخت عزيزمان آغاز شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ما در طول کل جنگ 70 تا هواپیما از دست ندادیم بلکه از عراقی ها دو جین دوجین هواپیما می زدیم! می تونید به لیست عملیات ها در ویکی نگاه کنید که معتبر هم هست! ولی عراقی ها توی هر عملیات از ما 70 تا 70 تا هواپیما می زدند! :lol: یک جوری آدم احساس می کنه حقشونه که آمریکا این بلا رو بسرشون بیاره ولی هنوزم که هنوزه آدم نمی شن ظاهرا! به نظر بنده اگر آمریکا 20 سال دیگر هم توی عراق بمونه خیلی عالی می شه تا اون زمان جمعیت عراق بسیار کمتر می شه و خطر کمتری برای ما محصوب می شه و آمریکا هم تلفات سنگینی رو خواهد داد! دوستان هر طور که می خوان درباره شخصیت من قضاوت کنند! یادتون باشه که عراقی ها کم از ما نکشتند و منافع کشور مهمتر از جون چند میلیون عراقی خائن به وطنشون هست!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نه برادر من يكي كه با قسمت اعظم نظراتت موافقم و هيچ جور بدي هم راجع به شخصيت جيگريت فكر نمي كنم جنگ اينطوي باعث فرسايش دوطرف ميشه كه هر دوي اونها بالقوه دشمن قسم خورده ما هستند چو ايران نباشد تن من مباد بدين بوم و بر زنده يك تن مباد من نظرم راجع به خودم اينه واي به حال نظرم در خصوص دشمنم :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
قربانت عزیز! هرچند که ممکنه باعث منحرف شدن بحث بشه ولی من چند نفر رو می شناختم فارس عرب زبان خوزستان بودند که در جنگ شرکت کرده بودند و اسیر شده بودند! ظاهرا عراقی ها با اینها ظالمانه تر از اسرای ایرانی برخورد کرده بودند! چون انتظار نداشتند که در دام این بعثی های عوضی نیافتند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سرلشكر«رعد حمداني» در خاطرات خود نوشته است: براي حمله به ايران،فرودگاه‌هاي «امارات متحده عربي» پشتيبان ما بودند
به نوشته وي، پيشرفت امكانات براي هواپيماهاي ما تا جايي كه توانستند به اهدافي تا جزيره لارك نزديك تنگه هرمز در جنوب خليج فارس برسند كه خسارت زياد اقتصادي و نفتي به ايران وارد كرد و بعضي از اوقات بعضي از هواپيماهاي ما در فرودگاه‌هاي امارات متحده عربي فرود مي‌آمدند.
جنگ در فاو بعد از شكست در تلاش‌هاي پيشين براي جنگ به شيوه‌ استاندارد، تبديل به جنگ به شيوه‌ غيراستاندارد شده بود. و دشمن شجاعت زيادي را در مقاومت در اراضي كه چند روز قبل به دست آورده بود،‌نشان داد.
همانطور كه روش حمله از يك خط شروع واضحي آغاز نمي‌شد گاه حركت در حد سياه سنگين سلاح بود وگاه حمله‌هاي پي در پي و گاه حمله‌هاي واحد ثمره‌ بيشتري داشت. بمباران توپخانه‌اي شبانه‌روزي كه هيچ بمباراني پيش از آن به پاي آن نمي‌رسد، به اضافه پرتاب بيش از 250 موشك، از نوع "يونا"‌ زمين به زمين و اين اتفاقات در زمان متوالي از 7/3 تا 21/3 ادامه داشت. هوا به شدت سرد و باراني بود كه اثر بدي وي عمليات و حمله‌هاي ما مي‌گذاشت و جنگ را به شدت كند كرده بود. همچنين به خاطر نابودي بخش‌هايي از تجهيزات هوايي و موفقيت‌ها شكر اول شمال قصر كه مناطق گردان‌هاي 504 از دشمن را باز پس گيرند و همچنين با دو هجوم پشت سر هم شكر چهارم به بخش شرق‌العماره قسمتي از منطقه اشغال شده الشرهاني قسمتي از مناطق فكه و منطقه ؟؟ هم پس گرفته شد.
لشكر دوم هجوم ديگري را بر منطقه حران آغاز كرد اين مسير عمليات نظامي، صبورانه با هدف بهره‌بردن از فرصت جزيي بدست آمده. براي بقيه بخش‌هاي عمليات عليه دشمن بود.
به خاطر اينكه او را مجبور كنيم براي فراواني نيروهاي ذخيره‌اش. و اين در حالي بود كه دشمن هيچ اهميتي براي آن قايل نبود. در پي اين جريان در روز بيست و دوم دو حمله از دو لشكر اول و پنجم اتفاق افتاد و باعث پس گرفتن مناطق متعدد كوهستاني در منطقه بنجوين وحاج عمران و از محدوده كوه كردكو شدد و دو حمله با بمباران هوايي، استراتژيك تدارك ديده شده كه منابع اقتصادي در عمق ايران مثل پالايشگاه نفت در اصفهان و خراب كردن پل استراتژيك قطور كه ايران را به تركيه وصل مي‌كرد و همچنين پلي كه ايران را به اتحاد جماهير شوروي متصل مي‌كرد و اين در حالي بود كه دشمن در تلاش براي حفظ كردن پيروزي‌هايش در فاو بود.

4/5/1986
گردان زرهي 70 به رهبري سرهنگ دوم عبدالله ميرخزعل با حمله‌اي بي‌باكانه و سريع، انجام داد و شهر مهران ايران را اشغال كرد واعلام كرد كه مهران مهريه‌ فاو است.

1/7/1986
اعلام شد كه دشمن براي بازپس‌گيري مهران از دست نيروهاي ما هجوم آورده و در اين موقعيت هنوز قرارگاه دشمن در شبه‌جزيره‌ها و بر رغم همه هجوم‌هاي نيروهاي ما براي مقابله با ايران، پا بر جا بود.
فرصت اشغال پيش آمده مناسب بود براي توقف فعاليت‌هاي هجومي و بسنده كردن به عمليات‌هاي دفاعي و فراخواندن نيروهاي گارد جمهوري براي تنظيم دوباره عمليات فرماندهي و آماده‌سازي معضل و جدي‌نيروها به جاي آزادسازي فاو در فرصتي مناسب كه دست خواهد داد و از پس آن هم تصميم براي عمليات ديگري با توسعه دادن بيشتر نيروهاي گارد جمهوري از طريق بوجود آوردن تشكيلات متعدد زره‌پوش و مسلح؛ پياده نظام و كماندوها بود تا قدرت‌ گارد جمهوري بيشتر شود و هم اينها با هدف آزاد سازي فاو بود. و لشكر 7 هم براي همين منظور آماده‌سازي شد.
و طي همين زمان موقعيت بخش اعظم گردان 17 زره‌پوش به رهبري سرهنگ مويدالهاني در بخش بدره در شرايط سخت تابستان ا؟؟ برقرار داشتند. تشكيلات گارد جمهوري براي آماده سازي موقعيت‌ها به منطقه محصور بين دو پاسگاه اسخيه قديم وجديد حركت كردند وبدشانسي با بخش 4 گارد جمهوري همراه شد چرا كه اين بخش با يك موشك ويران شد و فرمانده بخش، سرهنگ خضر العامري شهيد شد وجلودار سپاه خلف العبيدي مجروح شد.

2/7/1986
بر واحد نظامي خود پيوستم و چرا كه دو ماه در بيمارستان به دليل لغزش غضروفي شديد كه بر اثر اصابتي در عمليات تاج‌الممارك يك سال پيش وارد شده بود بستري بودم و در جه حرارت در آن روز 54 درجه بود و هدف عملياتي محافظت از يك سلسله مناطقي بود كه بر پايين‌ترين سطوحي كه دشمن بر آنها سيطره داشه بود.
قرباني‌هاي بخش‌ها تا آغاز ماه آوريل آگوست، 90 شهيد و مجروح بود.
در 14/9 به دليل شرايط جسمي، به بخش فرماندهي لشكر زره‌پوش مدينه منوره كه به تازگي شكل گرفته بود پيوستم و منصب معاونت اداره آذوقه و خوار و بار گردان را بر عهده گرفتم.
اين بخش فرماندهي از تشكيلات زره‌پوش گردان 2 گارد جمهوري ‌و گردان زره‌پوش گارد جمهوري كه مدتي بود فرماندهي آن راسرگرد ضيا ما هر به عهده گرفته بود، تشكيل مي‌شد.
و با تشكيل گردان پياده نظام بغداد به رهبري سرهنگ كامل ساجد با دسته‌هاي پياده نظام مسلح 4 و 5 اول و پس از آن 6و7 گردان پياده نظام مسلح 14 گاردجمهوري به رهبري سرگرد عبدالصمد حسن يوسف هم تشكيل شد.
سپس از پي آن گردان زره‌پوش حمورابي به رهبري سرهنگ ابراهيم عبدالستار با همراهي گردان 17 زره پوش گار جمهوري و گردان 1 گارد جمهوري كه از عمليات فاو با شرايط سخت و بي‌ثباتي مواجه بود تشكيل شد كه مهم‌ترين اين شرايط اين بود كه مسول گارد جمهوري حسين كامل مي‌خواست اين گردان را به همراه گردان زره‌پوش 8 گارد و گردان پياده نظام مسلح 15 گارد جمهوري حذف كند چرا كه معتقد بود بخش اعظم عناصر آن نسبت به برادر ناتني رئيس‌جمهور وفا دارند.
افزايش زياد بمباران‌هاي هوايي استراتژيك نيروي هوايي ما كه از كيفيت ويژه هواپيماي ممتاز استفاده مي‌كرد و پيشرفت امكانات براي هواپيماها تا جايي كه توانستند به اهدافي به عمق 1250 كيلومتر يعني تا جزيره لارك نزديك تنگه هرمز در جنوب خليج فارس برسد كه خسارت زياد اقتصادي و نفتي به ايران وارد كرد و در بعضي از اوقات بعضي از هواپيماهاي ما به صورت اضطراري در فرودگاه‌هاي امارات متحده عربي به صورت غيرعلني فرود مي‌آمد.
عكس‌العمل ايران انداختن تعداد زيادي موشك زمين به زمين از نوع سكودبي بر بغداد و مراكز مسكوني ديگر بود كه قربانيان آن تعداد زيادي از هموطنان بود.
رسوايي سياسي ؟؟ متحده آمريكا دادو ستد سلاح براي ايران در 6/12/1986 كه قضيه به ايران گيت نامگذاري شد.
روز 24/12/1986 دشمن هجوم سنگين و پيش‌بيني شده‌اي را در منطقه‌اي شملچه در محدوده عمليات شكر 3 كه تحت رهبري طالع الله وردي بود شروع كرد و درگيري به محدوده‌ي عمليات لشكر 7 كه در مجاورت آن بود به رهبري ماهر عبدالرشيد درجزيره ام رصاص سرايت كرد وعكس‌العمل ما خوب بود و دشمن خسارت‌هاي بزرگي متحمل شد.
در اين روز بمباران توپخانه‌اي بر شهر بصره انجام شد و اين روز روز عظيم نامگذاري شد با اين همه رقابت و چالش توجيه‌ناپذير بين دو رهبر بعد از آن به نتايج منفي منجر شد. و اين زماني بود كه خسارت‌هاي زيادي به دشمن وارد كرده بوديم و همه مطمئن بودند كه دشمن تا مدت حداقل 6 ماه قادر به حمله بزرگي نيست. اين سال با وجود نشانه‌ها، و دلايلي براي هجوم جنگي محدوددر سال آينده به پايان رسيد.
اين عمليات به نام "اليوم العظيم" نامگذاري شد. بعد از عمليات هنگامي كه دو لشكر خسارت‌هاي را در منطقه خوزستان به دشمن وارد كردند رقابت توجيه‌ناپذيري بين فرماندهان دو لشكر درگرفت بعد از عمليات هر كدام از آنها تلاش مي‌كرد به فرماندهي كل ثابت كند كه لشكر او بهرت بود او وقتي يكي از لشكرها رقم خسارت به دشمن را اعلام مي‌كرد لشكر ديگر رقمي بالاتر اعلام مي‌كرد و اين امر بيشتر از يك مرتبه تكرار شد. و باعث شد همه مطمئن شوند كه امكان ندارد . دشمن بتواند قبل از 6 ماه حمله‌اي بزرگ را آغاز كند.
عمليات الحصار الابحر
از عمليات‌هاي سال 1986 جنگ بين ايران و عراق صحبت مي كنيم ...
6/1/1987
سرتيپ عبدالجواد دنون جانشين سرتيپ سعدالدين عزيز كه پيش از اين مدير بندها بود و حالا بازنشسته شده بود، شد.
9 و10/1/1987
دشمن حمله بزرگي را تقريبا با همان هدف‌هاي حمله‌هاي سابق آغاز كرد.
مسير اول دشمن عبارت بود از المهر، الشلامجه (شلمچه) التنومه، البصره و مسير ديگر زاويه‌اي 90 درجه‌آي در محدوده درياچه ماهي - التنومه، و البصر (كه ضمنا منطقه‌ عملياتي لشكر سوم بود) گردان 11بر فرماندهي سرتيپ عبدالواحد شنان از مسير اول دفاع مي‌كرد و گردان 8 به فرماندهي ابراهيم الشيخ آلاغا از مسير دوم دفاع مي‌كرد. و علاوه بر اينها تشكيلات گردان زرهي 12 به فرماندهي سرتيپ رياض‌طه و گردان پياده نظام مسلح 5 به فرماندهي سرتيپ حسن يوسف به عنوان نيروهاي ذخيره‌اي اين دو گروه بودند ضمن اينكه گردان زرهي 4 به رهبري سرتيپ سلمان حامد هم از صحنه جنگ دور نبود.
عمليات به سرعت پيش رفت و دشمن توانست به موفقيت‌هايي در هر دو مسير دست يابد (در بيشتر وقت‌ها در اول عمليات طرف مهاجم به اهداف اوليه خود مي‌رسد زيرا از قبل نقطه مورد نظر و زمان را خودش تعيين كرده) و در پرتو پيشرفت سريع عمليات، گردان بغداد، گارد رياست جمهوري تشكيلاتي را كه تازه ؟ افتاده بود فرا خوانده و با تشكيلات قديمي خود به سمت منطقه عملياتي شرق بصره حركت كرده و بعد از حركت آن نيروها، گردان المدينه المنوره گارد رياست جمهوري به رهبري سرتيپ احمد ابراهيم حماش كه تشكيل شده از دو دسته زرهي 2 و 10 بود نيز فرا خوانده شد.
و در همان وقت گردان زرهي 2 گارد رياست جمهوري به رهبري سرهنگ احمدالحراوي با گردان بغداد گارد رياست جمهوري حركت كرده بود هنگام رسيدن ما ؟؟ خط الدعيج" به دست دشمن افتاده بود و همچنين آنچه به اصطلاح خشم البحيره نام گرفتن كه شامل " عوت سوادي، و ساحل شرقي درياچه ماهي، بود تحت سيطره دشمن درآمد گردان بغداد و دسته 2 زرهي كه تحت فرماندهي ما بودند با شجاعت و پافشاري در سمت شرقي ميدان جنگ، جنگيدند و گردان 11 كه مسول اين منطقه عملياتي بود جنگ را با داوري و با پشتيباني مستمر از تشكيلات سپاه اداره مي‌كرد.
20/1/1987
جانشين فرماندهي كل نقشه‌اي فوريت‌دار را براي حمله متقابل به فرمانده گارد رياست جمهوري سرتيپ حسن رشيد، در مقر گارد رياست جمهوري در منطقه الجباسي سپرد. گردان ما و سه دسته ديگر به او سپرده شدند يكي گردان زرهي 10 گارد رياست جمهوري به فرماندهي ضياء ماهر الكتريكي كه در جباسي (رويتالي بين‌التومه و شلمچه در نزديكي راه انحرافي به سمت پل خالدالئودي به سمت بصره بود) ديگري گردان 6 پياده نظام گارد رياست جمهوري به فرماندهي سرهنگ غالب الشيخلي (كه در سال 1992 هنگامي كه رهبر گردان 34 در روكان، بود توسط طالبان اعلام شد.
و گردان مسلح 15 به فرماندهي سرهنگ ياسين از گردان پياده نظام مسلح 5 سپاه كه از منطقه الزريجي از شرق بصره منتقل شده بود.
ساعت س (ساعت شروع حمله) ساعت 15 همان روز تعيين شده بود. موضوع از اساس دچار برنامه‌ريزي غيردقيق بود چرا كه جانشين فرمانده كل تصور مي‌كرد كه نيروها در مناطق مورد نظر مستقرند در حالي كه نيرو با سختي بسيار زيادي راه را مي‌پيمودند تا جايي كه براي رسيدن نيرو به خط شروع (خط جاسم) در موعد مقرر چيزي شبيه به معجزه بود. با اين حال چه طور مي‌شد قبل از ساعت 15 كه ساعت شروع عمليات در نظر گرفته شده بود به آنجا برسند.
همچنين ؟؟ گارد رياست جمهوري تصور مي‌كرد كه راه‌ها براي پيمودن اين مسير توسط نيروها همطراز است در صورتي كه آنچه در نقشه‌ها بود با آنچه در واقعيت روي زمين بود تطابق نداشت و همچنين اين اتفاق از بداقبالي فرماندهي كل و روحيه بالاي افرادي بود كه صورت درستي از موقعيت پيش روي او نگذاشته بودند و شرايط را برايش ترسيم نكرده بودند.
اين ساعت‌ها واقعا مثل روزها؛ طولاني مي‌گذشت و مجروح شدن فرمانده گردان 6 گارد جمهوري در حالي كه طلايه‌دار واحدهاي نظامي بود به اين موقعيت نحس ما ادامه دارد.
در اين حال خمپاره‌اي از توپخانه‌ دشمن شليك شد و بيش از 30 افسر و سرباز يكي از واحدهاي نظامي توپخانه‌اي ما در اين حادثه عجيب مجروح شدند. اين مجمع افسران و سربازان داشتند توپي را كه از جاي خود برمي‌گردانند كه اين اتفاق افتاد) در پي اين اتفاق مجروحيت فرمانده گردان پياده نظام 15 بود، در اين هنگام بود كه نيروها دچار لغزش و شكسته شدند و صداي فريادها در تلفن‌هاي سيمي و بي‌سيم‌ها بلند شد كه روحيه فرماندهان و رهبران به هم ريخت آن شب از بدترين شب‌هايي بود كه گردان جوان من در طول حياتش ديده بود تا زماني كه خورشيد طلوع كرد و نيروهاي ما هنوز به شكل مطلوب خط شروع حمله كامل نشده بودند.
در همين حال خبر رسيد كه تماس با مقر دسته 45 از گردان 11، دسته‌ 46 از گردان زرهي 12، دسته 429 و دسته 66 از نيروهاي ويژه قطع شده است.
به خاطر اينكه اكثر دسته‌هايي كه در اين مقر بودند چند شب پيش نابود شدند از جمله دسته 37 زرهي به فرماندهي سرهنگ علي الشيخلي كه با تعداد زيادي از سربازان و افسرانش شهيد شد. و اين منطقه از سمت جنوبي‌اش با نخلستان‌هايي بزرگ پوشيده شده است و اوضاع مناطق عملياتي سمت شرقي بدتر و بدتر مي شد.
21/1/1987
روز خوبي نبود زيرا دسته 15 پياده نظام در نيم‌راه بين دو رود جاسم و دعيج متلاشي شده و نابود شده بود و دسته 10 زرهي گارد رياست جمهوري در جلو خط مقدم دفاعي با تعداد نفرات؟؟ با شدت با دشمن رو در رو شده بود وتماس دسته 6 پياده نظام گارد رياست جمهوري قطع شده بوددر حالي كه آنها هنوز در اولين نخلستان‌ها بودند و در سايه‌ اين اتفاقات اميد از بين رفت و فرمانده گردان مطمئن شد كه شانس با ؟؟ نيست آن طور كه قبلا بود.
صداي زنگ ساعت رفته رفته استخوان ايمان را خرد مي‌كرد اين تلفني كه دايما در حال زنگ زدن بود براي اينكه بپرسد از رهبر گارد رياست جمهوري كه موقعيت چيست؟ خيلي دير كرديد .. عجله كنيد". يا اينكه با استيصال تقاضاي كمك كردند و مي‌گفتند چه كسي خبرهاي موقعيت را مي‌آورد؟
چه كسي به موقعيت گردان 15 پياده نظام مسلح مي‌رود؟ چه كسي سر كسي را كه رهبري مي‌كند براي ما مي‌آورد؟ كسي كه آنها را فرماندهي مي‌كرد سرتيپ صباح بود. اين تقاضاهاي كمك از دو امر پيروي مي‌كنند اول: فرمانده كه كمك به بر من واجب شده بود حتي اگر قيمت سنگيني داشت. مساله دوم ؟؟‌در حق كساني بود كه در اين شرايط سخت مي‌جنگند روا نبود و در آن لحظه‌اي كه مي‌خواستم از اتاق فرماندهي خارج شدم رئيس لشكر سرهنگ قيس‌الاعظمي وارد شد واعلام كرد كه خط جاسم به استثنا بعضي نقاط معدود سقوط كرده واوتلاش در متوقف كردن نيروهاي ما در آن موقعيت كرده و هنگامي كه از قصد رهبرمان فرمانده، آگاه شديم براي بار دوم مقرر شد كه من را به گردان 15 پياده نظام بفرستند. به خاطر اينكه دشمن به اين گردان صدمات زيادي وارد كرده بود.

منبع : فارس

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.