saman_777

بزرگ مردان عرصه علم و ادب ایران زمین

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

شمس تبريزی سلطانالاوليا و الاقطاب تاج المعشوقين شمسالدينوالحق، محمدبن علی بن ملك تبريزی به سال 582هجری قمری در تبريز قدم به عرصة هستی نهاده استنسب شريفش به تركان قبچاق منتهی ميگردد در اينرابطه مولوی ميگويد (زهی بزم خداوندی زهی ميهايشاهانه - زهی يغما كه ميآرد شه قبچاق تركانه) دردوران جوانی در تبريز به (شيخ ابوبكر سلهباف) عارفمشهور آن عصر اظهار ارادت نموده و در محضرش ازرموز طی مراحل عرفان به كسب اطلاعاتی موفق گرديدهاست و از اين مصاحبت شورسر و جنب و جوشی بر اوعارض شده كه نتوانسته است در وضع زندگی آسايشيداشته باشد و خودش گفته كه تمام ولايتها را از شيحابوبكر سلهباف دريافتم معالوصف از حضور او استغناياحساس كرده به فكر درك حضور شيوخ شهرهای ديگرميافتد از تبريز رخت سفر بربسته سياحت در عالم را درجستجوی اوتاد وجهة همت خود قرار ميدهد و در جاييقرار نميگيرد. عدهيی از ساكنين طريقت عرفان او راملقب به (كامل تبريز)ی ميگردانند و جماعتی ازمسافران صاحبدل احتمالاً برطی الارض او، او را مستمي'به (طاير) يعنی پرنده مينمايند مخالفانش او را (شمسآفاقي) لقب ميدهند هدفشان نسبت ولگرد دادن بر اوبوده است شمس چون بر حلب وارد ميشود مقيم يكی ازحجرههای مدرسةيی آن شهر ميشود و در آنجا متحملچهارده ماه رياضت ميگردد و از نمط سياه لباس بر تنميكند شمس را در سير سلوك عرفان افراط استيلاداشته ولی از يك جهت منزهترين دامن را در طريقت بهخود اختصاص داده آن هم اين است كه در رديف اماماحمد غزالي، ركنالدين عراقي، كمال فجندی و امثالهمقرار نگرفته است تا به صبيان بازی از خود تمايل نشانبدهد وقتی كه به بغداد وارد ميشود و با اوحدالدينكرمانی شيخ يكی از خانقاههای مهم بغداد ملاقاتمينمايد از او استفساد ميكند در چيستی شيخاوحدالدين ميگويد ماه را در ميان آب طشت ميبينم(يعنی در رخ غلام زيبا جمال حق را) شمس تبريزيميگويد اگر در پشت گردنت دنبل نداشتی به آسمانمينگريستی خود ماه را در آنجا ميديدی ضمناً پس ازرسيدن در قونيه به محضر جلالالدين مولوی در شصتسالگی با دختری بنام كيميا ازدواج ميكند كه اين كار راغلام بارگان مبادرت نورزيدهاند. شمس تبريزی دستارادت به شيخ ركنالدين سجاسی متوفای 606 هجريقمری داده او به شمس اشاره نموده كه به قونيه رفته وجلال مولوی را به طريقت هدايت نمايد. دربارة شرح حال شمس تبريزی ميتوان از سه مأخذمهم استفاده نمود اين سه مأخذ مثنوی بهاءالدين سلطانولد فرزند مولانا جلالالدين مولوی و رسالة فريدونبناحمد سپهسالار و كتاب مناقبالعارفين شمسالديناحمد افلاكی است كه به سال 718 هجری قمری نوشتهاين سه مأخذ مخصوصاً مناقبالعارفين شمستبريزی رادر سير سلوك عرفان آنچنان در فراز و نشيب قراردادهاند كه جهت صحيح بر حركت او معين نيست و آثارخودش هم حاكی از سرگردانی او در شريعت و طريقتاوست او از سران معتقدين وحدت وجود به افراطميباشد و در شريعت اين قول افلاكی كه شمس گفت (هركس در عهد خود به مسند مردی نشسته بعضی كاتبوحی بودند و بعضی محل وحی اكنون جهد كن كه هر دوباشی هم محل وحی حق و هم كاتب وحی خود) حق وحساب او را تصفيه ميكند. گفتيم شمس جهت مجذوب ساختن جلالالدين مولويبه اشارة شيخ سجاسی ميبايست به شهر قونيه برودولی عدهيی بر اين سرند كه شمس تبريزی اقاليم را زيرپا نهاد و نظير خود را در لفظ و معنا نيافت چون كمالاتاو به حدّ كمال رسيده بود در جستجوی اكملی بود كهروز شنبه بيست و ششم جماديالاخرای 642 هجريقمری كه مصادف بود با 26/9/623 شمسی در قونيهحضور مولانا جلالالدين بلختی ثم رومی را درك نمودمولوی فقيه حنبلی و مدرس علوم دينی بود شمس او راچنان مجذوب خود ساخت كه از تدريس علوم منقول دلبر داشت و به تقديس قديس اعظم نوظهور خود يعنيشمس تبريزی پرداخت سه ماه هر دو در حجرة خلوتنشستند و بر كسی ظاهر نشدند النهايه اين ملاقات يكفقيه حنبلی را به اعرفالعارفين و اشعرالشاعرين مبدلساخت كه مثنوی و ديوان شمس تبريزی و فيه و مافيه وساير آثار مولوی ثمرة شجرة اين ملاقات ميباشند. شمس در مولوی چنان شور درسر و سودا در دل بهجوشش ميآورد كه تنها خودش را در نظر او مجسمميدارد تا آنجا كه مولوی ميگويد (پير من و مراد من -درد من و دوای من فاش بگفتم اين سخن - شمس من وخدای من - كعبة من كنشت من - مونس روزگار من -دوزخ من بهشت من - شمس من و خدای من) الی آخردر چنين حال مولوی ديگر از آن خود نيست از شريعتدل برداشته است مدرسه شريعت او بر مركز سماع ورقص مبدل گرديده است شمستبريزی هم دم از انسانسالاری ميزند و حديث (مَنْ عَرَفَ نفسه فَقَدْ عَرَفَ رَبِّهُ)را تفسير به رأی ميكند و ميگويد وقتی خودش راشناخت خدا را شناخت پس خودش همين خداست سخنرا به جايی ميكشاند كه در مقالاتش ميگويد (او (يعنيپيغمبر) ندانم از چه حيا داشت كه نگفت مَنْ عَرَفَ نفسيفَقَدْ عَرَفَ رَبِّهُ هر كه مرا شناخت پس خدايش را شناخت)اين بيان نمونهيی از مقالات اوست در ساير مقالاتمسلك وحدت وجودی و انسان سالاری خود را درمراحل خطرناك قرار ميدهد و پا از هندوئيسم هم كه در(الله، انسان، عشق) خلاصه است فراتر مينهد بر سرشيطان كه در نظام الله سالاری شرّ مطلق و عدوالله وعدوالناس مسلّم است غسل توبه ميريزد و رئوفالناس ميگرداند كار به جايی ميانجامد كه مردم شهرقونيه و علما و بعضی از عرفا از همه بيشتر فرزند دوممولوی علاءالدين محمد عليه شمس تبريزی قيام كرده واذيت آزارش را وجهة همت خود قرار ميدهند در اينحئص و بئص كيميا زن فرشته جمالش هم در اثر ايجادحادثهئی هستی خود را از دست ميدهد. يك هفته پساز فوت او روز پنجشنبه بيست يك ماه شوال سال 643پس از مرور 457 روز سكونتش در قونيه ناگهان ازابصارالناس غايب ميگردد جلال الدين مولوی در آتشمفارقتش ميسوزد و ميسازد و ميگويد: (ای صباحالی زخدّ و خال شمس الدين بيار - عنبر ومشك ختن از چين به قسطنطين بيار - من نه تنهاميسُرايم شمس دين و شمس دين - ميسرايد عندليباز باغ و كبك از كوهسار) الی آخر كه غزل زيباييميباشد تاب مفارقت او را نياورده فرزندش سلطان ولدرا مأمور بر جستجوی شمس ميگرداند او پس ازانقضای پانزده ماه شمس را از دمشق به قونيه ميآورد وبر دل پدرش آرامش ميبخشد اما كار در اينجا خاتمهنميپذيرد آتش كينه و ديك مخالفين را بر جوششميافزايد ميكوشند كه غيبت صغرای شمس را به غيبتكبری مبدل گردانند تحمل ندارند كه شمس موسيقی راتا حدودی (وحی ناطق پاك) و نوای چنگ را تا حد(قرآن فارسي) انگاشته و به مولوی بر گفتن اين بيت ولوبعد از ناپديد شدنش هم باشد بگو يا ند (خشك سيم وخشم چوب و خشك پوست از كجا ميآيد اين آوازدوست) و تحمل ندارند شمس بگويد (آن لحظه كهصادقی بر قصد موسی اگر در مشرق بود محمد در مغربهر دو بر قصند و وجدشان حاصل شود) چگونه بر غيبتكبرايش مخالفين موفق شدند اقوال گوناگون ذكر شدهاست كه به نقل يكی پرداخته ميشود. مولوی را با شمسمجالستی بود چند نفر از دراويش آمدند شمس را احضارنمودند شمس از جای برخاست در حالی كه متذكر اينذكر بود (به پای مرگ ميبرندم) او را به محلی آوردندكه طرح كشتنش را در آنجا كشيد بودند ضرباتی بر اووارد ساخته به حياتش خاتمه دادند و جسدش را درچاهی افكندند كه بعدها پسر بزرگ مولوی او را بيرونكشيد و در جوار جدش به خاك سپرد اين حادثه به سال645 هجری قمری اتفاق افتاد گروهی هم بر اين قولند كهاز نظر ايشان غايب گرديد كه باوری بيش نيستعبدالرحمن جامی هم در نفحات الانس متذكر شده كهشمس را به سال 645 در قونيه كشتند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این رو به مناصبت روز بزرگ داشت حافظ بزرگ ترین غزل سرای دنیا و فردی با ایمان گذاشته ام روحش شاد حافظ شیرازی، شمس الدین محمد (سال و محل تولد: 726 هـ.ق- شیراز ، سال و محل وفات: 791 هـ.ق- شیراز) شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب با وجود شهرت والای این شاعر در خصوص دوران زندگی حافظ بویژه زمان به دنیا آمدن او اطلاعات دقیقی در دست نیست ولی در حدود سال 726 ه.ق در شهر شیراز به دنیا آمد است. اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و در دوره سلطنت اتابکان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده است. شمس الدین از دوران طفولیت به مکتب و مدرسه روی آوردو آموخت سپری نمودن علوم و معلومات معمول زمان خویش به محضر علما و فضلای زادگاهش شتافت و از این بزرگان بویژه قوام الدین عبدا... بهره ها گرفت. خواجه در دوران جوانی بر تمام علوم مذهبی و ادبی روزگار خود تسلط یافت. او هنوز دهه بیست زندگی خود را سپری ننموده بود که به یکی از مشاهیر علم و ادب دیار خود تبدل شد. وی در این دوره علاوه بر اندوخته عمیق علمی و ادبی خود قرآن را نیز کامل از حفظ داشت و از این روی تخلص حافظ بر خود نهاد. دوران جوانی حافظ مصادف بود با افول سلسله محلی اتابکان فارس و این ایالات مهم به تصرف خاندان اینجو در آمده بود. حافظ که در همان دوره به شهرت والایی دست یافته بود مورد توجه و امرای اینجو قرار گرفت و پس از راه یافتن به دربار آنان به مقامی بزرگ نزد شاه شیخ جمال الدین ابواسحاق حاکم فارس دست یافت. دوره حکومت شاه ابواسحاق اینجو توأم با عدالت و انصاف بود و این امیر دانشمند و ادب دوست در دوره حکمرانی خود که از سال 742 تا 754 ه.ق بطول انجامید در عمرانی و آبادانی فارس و آسایش و امنیت مردم این ایالت بویژه شیراز کوشید. حافظ از لطف امیرابواسحاق بهره مند بود و در اشعار خود با ستودن وی در القابی همچون (جمال چهره اسلام) و (سپهر علم وحیاء) حق شناسی خود را نسبت به این امیر نیکوکار بیان داشت. پس از این دوره صلح و صفا امیر مبارزه الدین مؤسس سلسله آل مظفر در سال 754 ه.ق بر امیر اسحاق چیره گشت و پس از آنکه او را در میدان شهر شیراز به قتل رساند حکومتی مبتنی بر ظلم و ستم و سخت گیری را در سراسر ایالت فارس حکمفرما ساخت. امیر مبارز الدین شاهی تند خوی و متعصب و ستمگر بود.حافظ در غزلی به این موضوع چنین اشاره می کند: راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی ----- خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ ----- که زسر پنجه شاهین قضا غافل بود لازم به ذکر است حافظ در معدود مدایحی که گفته است نه تنها متانت خود را از دست نداده است بلکه همچون سعدی ممدوحان خود را پند داده و کیفر دهر و ناپایداری این دنیا و لزوم رعایت انصاف و عدالت را به آنان گوشزد کرده است. اقدامات امیر مبارزالدین با مخالفت و نارضایتی حافظ مواجه گشت و وی با تاختن بر اینگونه اعمال آن را ریاکارانه و ناشی از خشک اندیشی و تعصب مذهبی قشری امیر مبارز الدین دانست. سلطنت امیر مبارز الدین مدت زیادی به طول نیانجامید و در سال 759 ه.ق دو تن از پسران او شاه محمود و شاه شجاع که از خشونت بسیار امیر به تنگ آمده بودند توطئه ای فراهم آورده و پدر را از حکومت خلع کردند. این دو امیر نیز به نوبه خود احترام فراوانی به حافظ می گذاشتند و از آنجا که بهره ای نیز از ادبیات و علوم داشتند شاعر بلند آوازه دیار خویش را مورد حمایت خاص خود قرار دادند. اواخر زندگی شاعر بلند آوازه ایران همزمان بود با حمله امیر تیمور و این پادشاه بیرحم و خونریز پس از جنایات و خونریزی های فراوانی که در اصفهان انجام داد و از هفتاد هزار سر بریده مردم آن دیار چند مناره ساخت روبه سوی شیراز نهاد. مرگ حافظ احتمالاً در سال 971 ه.ق روی داده است و حافظ در گلگشت مصلی که منطقه ای زیبا و با صفا بود و حافظ علاقه زیادی به آن داشت به خاک سپرده شد و از آن پس آن محل به حافظیه مشهور گشت. نقل شده است که در هنگام تشییع جنازه خواجه شیراز گروهی از متعصبان که اشعار شاعر و اشارات او به می و مطرب و ساقی را گواهی بر شرک و کفروی می دانستند مانع دفن حکیم به آیین مسلمانان شدند. در مشاجره ای که بین دوستداران شاعر و مخالفان او در گرفت سرانجام قرار بر آن شد تا تفألی به دیوان خواجه زده و داوری را به اشعار او واگذارند. پس از باز کردن دیوان اشعار این بیت شاهد آمد: قدیم دریغ مدار از جنازه حافظ ----- که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت حافظ بیشتر عمر خود را در شیراز گذراند و بر خلاف سعدی به جز یک سفر کوتاه به یزد و یک مسافرت نیمه تمام به بندر هرمز همواره در شیراز بود. وی در دوران زندگی خود به شهرت عظیمی در سر تا سر ایران دست یافت و اشعار او به مناطقی دور دست همچون هند نیز راه یافت. نقل شده است که وی مورد احترام فراوان سلاطین آل جلایر و پادشاهان بهمنی دکن هندوستان قرار داشت و پادشاهان زیادی او را به پایتخت های خود دعوت کردند. حافظ تنها دعوت محمود شاه بهمنی را پذیرفت و عازم آن سرزمین شد ولی چون به بندر هرمز رسید و سوار کشتی شد طوفانی در گرفت و خواجه که در خشکی، آشوب و طوفان حوادث گوناگونی را دیده بود نخواست خود را گرفتار آشوب دریا نیز بسازد از این رو از مسافرت شد. شهرت اصلی حافظ و رمز پویایی جاودانه آوازه او به سبب غزلسرایی و سرایش غزل های بسیار زیباست. ویژگی های شعر حافظ برخی از مهم ترین ابعاد هنری در شعر حافظ عبارتند از: 1- رمز پردازی و حضور سمبولیسم غنی رمز پردازی و حضور سمبولیسم شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر وی بیش از هر چیز به آینه ای می ماند که صورت مخاطبانش را در خود می نمایاند، و این موضوع به دلیل حضور سرشار نمادها و سمبول هایی است که حافظ در اشعارش آفریده است و یا به سمبولهای موجود در سنت شعر فارسی روحی حافظانه دمیده است. چنان که در بیت زیر "شب تاریک" و "گرداب هایل" و . . . را می توان به وجوه گوناگون عرفانی، اجتماعی و شخصی تفسیر و تأویل کرد: شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها 2-رعایت دقیق و ظریف تناسبات هنری در فضای کلی ادبیات این تناسبات که در لفظ قدما (البته در معنایی محدودتر) "مراعات النظیر" نامیده می شد، در شعر حافظ از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. به روابط حاکم بر اجزاء این ادبیات دقت کنید: ز شوق نرگس مست بلند بالایی چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم شدم فسانه به سرگشتگی که ابروی دوست کشیده در خم چوگان خویش، چون گویم 3-لحن مناسب و شور افکن شاعر در آغاز شعرها ادبیات شروع هر غزل قابل تأمل و درنگ است. به اقتضای موضوع و مضمون، شاعر بزرگ لحنی خاص را برای شروع غزلهای خود در نظر می گیرد، این لحنها گاه حماسی و شورآفرین است و گاه رندانه و طنزآمیز و زمانی نیز حسرتبار و اندوهگین. بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم *** من و انکار شراب این چه حکابت باشد غالباً این قدرم عقل و کفایت باشد *** ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش باید برون کشید از این ورطه رخت خویش 4- طنز زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته ها در عین ظرافت و گزندگی پرداخته و نوش و نیش را در کنار هم گرد آورده است. پادشاه و محتسب و زاهد ریاکار، و حتی خود شاعر در آماج طعن و طنز شعرهای او هستند: فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد که می حرام، ولی به ز مال او قافست باده با محتسب شهر ننوشی زنهار بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد 5- ایهام و ابهام شعر حافظ، شعر ایهام و ابهام است، ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثر ایهام در شعر حافظ را می توان از چند نظر تفسیر کرد: اول، آن که حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد و از آنجا که ابهام جزء لاینفک شعر ناب محسوب می شود، حافظ از بیشترین سود و بهره را از آن برده است. دوم آن که زمان پرفتنه حافظ، از ظاهر معترض زبانی خاص طلب می کرد؛ زبانی که قابل تفسیر به مواضع مختلف باشد و شاعر با رویکردی که به ایهام و سمبول و طنز داشت، توانست چنین زبان شگفت انگیزی را ابداع کند؛ زبانی که هم قابلیت بیان ناگفته ها را داشت و هم سراینده اش را از فتنه های زمان در امان می داشت. سوم آن که در سنن عرفانی آشکار کردن اسرار ناپسند شمرده می شود و شاعر و عارف متفکر، مجبور به آموختن زبان رمز است و راز آموزی عارفانه زبانی خاص دارد. از آن جا که حافظ شاعری با تعلقات عمیق عرفانی است، بی ربط نیست که از ایهام به عالیترین شکلش بهره بگیرد: دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر گفتا غلطی خواجه، در این عهد وفا نیست ایهام در کلمه "عهد" به معنای "زمانه" و "پیمان" دل دادمش به مژده و خجلت همی برم زبن نقد قلب خویش که کردم نثار دوست ایهام در ترکیب "نقد قلب" به معنای "نقد دل" و "سکه قلابی" عمرتان باد و مرادهای ساقیان بزم جم گر چه جام ما نشد پر می به دوران شما ایهام در کلمه "دوران" به معنای "عهد و دوره" و "دورگردانی ساغر" تفکر حافظ عمیق و زنده پویا و ریشه دار و در خروشی حماسی است. شعر حافظ بیت الغزل معرفت است. جهان بینی حافظ از مهمترین وجوه تفکر حافظ را می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1- نظام هستی در اندیشه حافظ همچون دیگر متفکران عارف، نظام احسن است، در این نظام گل و خار در کنار هم معنای وجودی می یابند. حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج فکر معقول بفرما، گل بی خار کجاست؟ من اگر خارم اگر گل، چمن آرایی هست که از آن دست که او می کشدم می رویم 2- عشق جان و حقیقت هستی است و در دریای پرموج و خونفشان عشق جز جان سپردن چاره ای نیست. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد عقل می خواست کز آن شعله چراغ افروزد دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد 3- تسلیم و رضا و توکل ابعاد دیگری از اندیشه و جهان بینی حافظ را تشکیل می دهد. آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است و اگر باده مست تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر داد توکل بایدش 4- فرزند زمان خود بودن، نوشیدن جان حیات در لحظه، درک و دریافت حالات و آنات حقیقی زندگی به مأمنی رو و فرصت شمر طریقه عمر که در کمینگه عمرند قاطعان طریق فرصت شما و صحبت کز این دو راهه منزل چون بگذریم دیگر نتوان بهم رسیدن 5- انتظار و طلب موعود، انتظار رسیدن به فضایی آرمانی از مفاهیم عمیقی است که در سراسر دیوان حافظ به صورت آشکار و پنهان وجود دارد، حافظ گاه به زبان رمز و سمبول و گاه به استعاره و کنایه در طلب موعود آرمانی است. اصلاح و اعتراض، شعر حافظ را سرشار از خواسته ها و نیازهای متعالی بشر کرده است: مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید که از انفاس خوشش بوی کسی می آید *** ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی *** یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور *** رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند این رو به مناصبت روز بزرگ داشت حافظ بزرگ ترین غزل سرای دنیا و فردی با ایمان گذاشته ام روحش شاد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بزرگ علوی بزرگ علوی از دوستان نزديک هدايت و يکی از اعضای گروه معروف به «ربعه» بود. او در يک خانواده تجارت پيشه به دنيا آمد. بعد برای ادامه تحصيل به آلمان رفت و دوره دبيرستان و بخشی از تحصيلات دانشگاهی خود را در آن جا به پايان برد. آنگاه به گروه مارکسيستی معروف به «پينجاه و سه نفر» به رهبری تقی ارانی پيوست. تمامی اعضای اين گروه در اسل ۱۳۱۶ دستگير و زندانی شدند. در سال ۱۳۲۰ بعد از فرار رضا شاه بر اثر اعلام عفو عمومی از زندان آزاد شدند. اين افراد هسته اصلی حزب توده را تشکيل دادند که تا سالهای بعد به فعاليت خود ادامه دادند. بعد از سقوط دولت مصدق در سال ۱۳۳۱ علوی به اروپا رفت و مجدداْ در آلمان به حالت تبعيد فعاليتهای علمی و ادبی خود را ادامه داد. از اين سال تا انقلاب اسلامی آثار او در ايران اجازه انتشار نداشت. در سال ۱۳۵۷ پس از پيروزی انقلاب اسلامی يک چند در ايران زيست و بار ديگر به آلمان بازگشت تا اينکه در سال ۱۳۷۵ در گذشت. علوی در سالهای نخستين فعاليتها ادبی خود رمان مشهور چشمايش (۱۳۳۱) را با الهام از زندگی و کارهای يک نقاش معروف عصر رضاشاه (ظاهراْ کمال الملک) نوشت. علوی در نوشتن اين رمان سبکی بديع استفاده کرد. به اين معنی که قطعات پراکنده يک ماجرا را کنار هم گذاشته و از آن طراحی کلی آفريده است که به حدس و گمان تکيه دارد. اين کتاب از معدود آثاری است که يک زن با تمام عواطف و نوسانهای روانی در مرکز آن قرار گرفته است. زنی که خطرناک و هوس باز که می داند استاد ماکان- نقاش قهرمان کتاب- هرگز به ژرفای روح و روان او پی نبرده است. پيش از انتشار رمان چشمايش علوی با نوشتن چند اثر ديگر قبلاْ به شهرت رسيده بود. سه مجموعه داستان کوتاه او يعنی چمدان (۱۳۱۳)، ورق پاره های زندان (۱۳۲۰)، و نامه ها (۱۳۳۰) هر سه قبل از رمان اصلی نوشته شده بود. بلافاصله که از زندان آزاد شد مجموعه داستانهای زندان نوشته خود را که عموماْ رو کاغذ پاره هايی از نوع پاکت سيگار و کاغذ قند يادداشت کرده بود با عنوان ورق پاره های زندان (۱۳۲۰) منتشر کرد. به علاوه گزارش جالبی از ماجراهای زندان گروه سياسی خود را با عنوان پنجاه و سه نفر (۱۳۲۱) انتشار داد و به عنوان يک نويسنده سياسی و مکتبی از ايدئولوژی خاصی تبعيت می کند و براساس آن هم می نويسد مشخص شد. از علوی يک سفرنامه با عنوان اوزبکها (۱۳۲۶) منتشر شده که گزارش سفر به شوروی و ديدار از اوزبکستان است. دو مجموعه ديگر به نام ميرزا و سالاريها نيز از وی منتشر شده که نسبت کارهای قبلی او ديدگاه و اهميت ويژه ای ندارد. تعدادی از آثار علوی و از جمله چشمايش به زبانی آلمانی ترجمه شده و مورد توجه خوانندگان اروپايی قرار گرفته است. آشنايی وسيع علوی با ادبيات ديگر ملل و اگاهی و تسلط او بر چند زبان اروپايی و به خصوص آلمانی، به وی امکان داده که ترجمه های خوبی از ادبيات ملل به زبان فارسی منتشر کند. باغ آلبالو از چخوف ، دوازده ماه از پريستلی از زبان انگليسی و دوشيزه اورلئان اثر شيللر و حماسه ملی ايران اثر تئودور نولدکه به زبان آلمانی از آن جمله اند. داستانهای کوتاه علوی وی را در مسير نويسندگی به شيوه رمانتيسم اجتماعی تا حد زيادی موفق معرفی می کند. اين توفيق در نوشتن داستان کوتاه «گيله مرد» از بقيه داستانهای او بيشتر است. مضمون اغلب داستانهای علوی از آرمانهای سياسی و حزبی او الهام می گيرد. قهرمانان او بيشتر انسانهای ناکامی هستند که دور از وطن در غربت و آوارگی سر می کنند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
محمدبن زکریای رازی رازی یکی از دانشمندان بزرگ ایرانی سده سوم هجری است. نیمه دوم سده سوم (ه- ق) را جورج سارتون در تاریخ علم، هم بدین عنوان "عصر" محمدبن زکریای رازی (251- 313 ه ق) (865-925) نامیده است. عصر رازی دوره اولین جنبش نوزایی فرهنگی اسلامی به شمار می‌رود که در وسیع‌ترین محدوده زمانی خود فاصله میان سده‌های سوم و چهارم را در بر می‌گیرد. این دوره را که اوج "تمدن اسلام" دانسته‌اند، شاهد ظهور یک طبقه متوسط دولت مند و متنفذی بود که با برخورداری از اشتیاق و امکانات کسب دانش و موقع اجتماعی به پرورش و پراکنش فرهنگ کهن مدد رساند. رازی یکی از بزرگترین آزاد اندیشان تمام دنیای اسلام نامید بوده است. وی بزرگترین پزشک دنیای اسلامی و یکی از بزرگترین پزشکان تمام زمانها بوده است. اما چیزی که باعث شد مسلمانان به شدت رازی را تکفیر کنند، دیدگاه های رازی در مورد ادیان بود. رازی هیچ آمیختگی و همگونی ای را در میان فلسفه و دین نمیدید. در دو کتاب روشنگرانه که یکی از آنها بعدا یکی از معروف ترین کتابهای کفر آمیز آزاد اندیشان اروپایی (سه دغلکار 1) را نیز بطور مستقیم تحت تاثر خود قرار داد، تنفر و ضدیت خود از ادیان مبتنی بر وحی را آشکار کرد. در اینجا دو نظریه بنیادی از این اثر را باز خواهیم گفت: همه انسانها برابر هستند، و بطور برابری دارای استعداد استدلال شده اند، و نباید استعداد استدلال خویش را در برابر ایمان کور دست کم بگیرند و از دست بدهند. این استدلال است که انسان را قادر میسازد تا حقایق علمی را مستقیما دریافت دارد. رازی پیامبران را بطور اهانت آمیزی "بزهای ریش بلند" میخواند و میگوید این بزهای ریش بلند هرگز نمیتوانند ادعا کنند که دارای برتری فکری و روحانی خاصی نسبت به بقیه هستند. در ادامه میگوید این بزهای ریش بلند در حالی که مردم را با غرق کردن خود در دروغهایی که از خود تراوش میکنند به اطاعت کور کوران از "گفتار ارباب" فرا میخوانند؛ ادعا میکنند که با پیامی از طرف خدا آمده اند.*رازی معجزات پیامبران نیرنگهایی هستند که بر حیله گری استوارند، و یا داستانها و روایاتی که از آنها به یاد مانده است مشتی دروغ است. باطل بودن تمام چیزهایی که پیامبران میگویند ااز این حقیقت آشکار میشود که گفتارهایشان با یکدیگر در تضاد است، پیامبری آنچه پیامبر دیگر منع کرده را در حالی که خود را مخزن و انبار حقایق میداند مجاز میگرداند. انجیل تورات را نقض میکند و قرآن انجیل را.*رازی آداب و رسوم، سنت و تنبلی فکری باعث میشود که انسانها رهبران مذهبیشان را کورکورانه دنبال کنند. ادیان اصلی ترین دلیل جنگهای خونینی بوده اند که نوع انسانها را بلا زده کرده است. ادیان همچنین دشمن ثابت قدم تفکر فلسفی و تحقیقات علمی بوده اند. نوشتارها و کتابهای به اصطلاح مقدس بی ارزش هستند و ضرر آنها برای انسانها تاکنون بیشتر از فایده آنها بوده است، در حالی که نوشتارهای قدمایی همچون افلاطون، ارسطو، اقلیدس و بقراط تابحال خدمات بسیار بیشتری را به انسانیت به سمر رسانده است.*رازی در فلسفه سیاسی، رازی معتقد بود که اشخاص میتوانند در یک جامعه منظم بدون اینکه در وحشت از قوانین مذهبی ای که پیامبران انسانها را به پیروی از آنها مجبور ساخته اند زندگی کند. مسلما چیزهایی که شریعت اسلامی آنها را منع کرده است، همچون نوشیدن شراب نتوانسته است دردسری برای رازی ایجاد کند و همانطور که رفت، رازی معتقد بود که این فلسفه و استدلالات انسانی است که باعث سعادت و پیشرفت انسانها است نه دین و مذهب.*رازی و بالاخره رازی معتقد به پیشرفت فلسفی و علمی بود. معتقد بود که علوم از نسلی به نسل دیگر پیشرفت میکنند. معتقد بود که اشخاص باید با بینش آزاد و بدون تعصب باشند، و مشاهدات تجربی را تنها به این دلیل که با پیشفرض های قبلی آنان همخوانی ندارد رد نکنند. رازی معتقد بود که کارهای علمی و فلسفی او با کارها و نظریات انسانهایی از لحاظ علمی برتر از او، در آینده جایگزین خواهد شد.*رازی از آنچه گذشت آشکار است که رازی پرقدرت ترین انتقادات را در دوران میان سالی تاریخ مدرن، چه در اروپا و چه در جهان اسلام بر علیه دین انجام داده است. آثار کفر آمیز او بطور مشخص و دقیق باقی نمانده است اما همین خبر از شرایطی آزاد در جامعه اسلامی "که در جاهای دیگر در آن دوران وجود نداشته است" میدهد.*رازی نام و نشان رازی رازی پزشک کیمیایی و فیلسوف نامدار که چیز زیادی از زندگانی او دانسته نیست. طبق قول ابوریحان بیرونی در ماه شعبان سال 251ق _ 865م در ری زاده شد. نام نیای رازی یحیی بوده است و بدین نام و نسب "ابوبکرمحمدبن زکریا بن یحیی الرازی" یاد کرده است. در بعضی از منابع، پیشه زرگری اولین کار رازی شمرده شده است. گفته می‌شود که وی در روم شوشه‌های طلا معامله می‌کرد و شناخت کیمیا در نزد وی از همین داستان نتیجه گرفته شده است و بعدها رازی به طب پرداخته است. استادان زکریای رازی مورخان طب و فلسفه در قدیم به تفاریق استادان رازی را سه تن یاد کرده‌اند: ابن ربن طبری: زکریا در طب شاگرد وی بوده است. ابوزیذ بلخی: حکیم زکریای رازی در فلسفه شاگرد وی بوده است. ابوالعباس محمد بن نیشابوری: استاد محمد بن زکریا رازی در حکمت مادی (ماترلیسیم) یا گیتی‌شناسی بوده است. دانش شیمی و رازی رازی، پزشک و طبیعت شناس بزرگ ایرانی را پدر شیمی یاد کرده‌اند، از آن رو که دانش کیمیایی کهن را به علم شیمی نوین دگرگون ساخت. ابن ندیم از قول رازی گفته است: "روا نباشد که دانش فلسفه را درست دانست و مرد دانشمند را فیلسوف شمرد، اگر دانش کیمیا در وی درست نباشد و آن را نداند." مکتب کیمیا رازی مکتب جدیدی در علم کیمیا تأسیس کرده که آن را می‌توان مکتب کیمیای تجربی و علمی نامید. ژولیوس روسکا دانشمند برجسته‌ای که در شناسایی کیمیا (شیمی) رازی به دنیای علم بیشتر سهم و جهد مبذول داشته، رازی را پدر شیمی علمی و بانی مکتب جدیدی در علم دانسته، شایان توجه و اهمیت است که قبلا این لقب را به دانشمند بلند پایه فرانسوی لاوازیه داده بودند. به هر حال آنچه مسلم است تأثیر فرهنگ ایرانی دوران ساسانی در پیشرفت علوم دوران اسلامی و از جمله کیمیاست که در نتیجه موجب پیشرفت علم شیمی امروزه شده است. نظریه اتمی و رازی در فرآیند دانش کیمیا به علم شیمی توسط رازی، نکته‌ای که از نظر محققان و مورخان علم، ثابت گشته، نگرش "ذره یابی" یا اتمسیتی رازی است. کیمیاگران، قائل به تبدیل عناصر به یکدیگر بوده‌اند و این نگرش موافق با نظریه ارسطویی است که عناصر را تغییرپذیر یعنی قابل تبدیل به یکدیگر می‌داند. لیکن از نظر ذره گرایان عناصر غیر قابل تبدیل به یکدیگرند و نظر رازی هم مبتنی بر تبدیل ناپذیری آنهاست و همین علت کلی در روند تحول کیمیایی کهن به شیمی نوین بوده است. به تعبیر تاریخی زکریا، "کیمیا" ارسطویی بوده است و "شیمی" دموکریتی است. به عبارت دیگر، شیمی علمی رازی، مرهون نگرش ذره‌گرایی است، چنانچه همین نظریه را بیرونی در علم "فیزیک" کار است و بسط داد. در اروپا فرضیه اتمی را "دانیل سرت" Daniel Seer در سال 1619 از فلاسفه یونانی گرفت که بعدها "روبرت بویل" آن را در نظریه خود راجع به عنصرها گنجاند. با آنکه نظریه بویل با دیدگاه‌های کیمیاگران قدیم تفاوت آشکار دارد نباید گذشت که از زمان فیلسوفان کهن تا زمان او، تنها رازی قائل به اتمی بودن ماده و بقاء و قدمت آن بوده است و با ان که نظریه رازی با مال بویل و یا نگرش نوین تفاوت دارد، لیکن به نظریات دانشمندان شیمی و فیزیک امروزی نزدیک است. اکتشافات رازی در شیمی رازی توانست مواد شیمیایی چندی از جمله الکل و اسید سولفوریک (زیت الزاج) و جز اینها را کشف کرد. ارتباط رازی با دیگر دانش‌ها رازی در علوم طبیعی و از جمله فیزیک تبحر داشته است. ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشابوری، بررسی‌ها و پژوهش‌های خود را از جمله در چگال‌سنجی زر و سیم مرهون دانش "رازی" هستند. رازی در علوم فیزیولوژی و کالبدشکافی، جانورشناسی، گیاه شناسی، کانی‌شناسی، زمین شناسی، هواشناسی و نورشناسی دست داشته است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خوبه این تاپیک دوباره فعال شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
محمود حسابي دکتر حسابی: چهره های ماندگار زنده ياد دكتر محمود حسابي(1371 – 1281) فيزيكدان ايراني، در تهران زاده شد . پدر و مادرش از مردم تفرش بودند. خانوادهء او به كارهاي دولتي و سياسي اشتغال داشتند و آثار خدمات آباداني مانند قنات و مسجد از جد ايشان در تهران موجود است. محمود چهار ساله بود كه پدربزرگش سفير ايران در عراق شد و همراه خانواده اش به بغداد رفت. پس از دو سال توقف در آن شهر با خانواده به دمشق رفتند و سال بعد به بيروت منتقل شدند. تحصيلات ابتدايي را در هفت سالگي در مدرسه فرانسوي بيروت آغاز كرد و در آن جا با زبان فرانسه آشنا شد. تحصيلات متوسطه خود را در كالج امريكايي بيروت گذراند و در سال 1299 شمسي ايسانس ادبيات و علوم خود را از دانشگاه امريكايي بيروت گرفت. در 19 سالگي درجه*ي مهندسي راه و ساختمان را از دانشكده*ي مهندسي بيروت دريافت كرد و بخشي از برنامه آموزشي پزشكي دانشگاه بيروت را نيز گذراند. در 1303 پس از اخذ دانشنامه*هاي ستاره*شناسي و نجوم و زيست*شناسي از دانشگاه امريكايي بيروت عازم فرانسه شد. در سال 1304 درجه*ي مهندسي برق را از دانشكده*ي برق ( اكول سوپريور دو الكتريسيته) و در 1305 مدرك تحصيلات معدن مدرسه*ي عالي معدن پاريس را دريافت كرد. تحصيلات رسمي دكتر حسابي در سال 1306 با اخذ درجه*ي دكتراي فيزيك از دانشگاه سوربن فرانسه خاتمه يافت. او در مدت تحصيل خود زبان هاي عربي، انگليسي، فرانسه و آلماني را آموخته بود به طوري كه مي توانست از نوشته هاي علمي و فني آن*ها به خوبي استفاده كند . در ضمن تحصيل رسمي در چند رشته ورزشي از جمله شنا موفقيت*هايي كسب كرد. بازگشت به ايران دكتر حسابي در سال 1306 به ايران بازگشت و در وزارت فوايد عامه (وزارت راه و ترابري) به عنوان مهندس راه*سازي به استخدام دولت درآمد. يك سال بعد مدرسه*ي مهندسي وزارت به كوشش او تأسيس شد و بخشي از تدوين نظام*نامه آن را خود به عهده گرفت. در همين سال نقشه*ي ساختماني راه ساحلي سراسري ميان بندرهاي خليج فارس، از بوشهر تا بندر لنگه را تهيه كرد. در سال 1307 به سبب افزايش مدرسه*هاي متوسطه و احتياج به معلم براي تدريس در آن*ها ، دارالمعلمين عالي را تأسيس شد . دكتر حسابي در قسمت علمي اين مؤسسه در رشته*ي فيزيك و شيمي به تدريس فيزيك پرداخت. دارالمعلمين عالي در سال 1321 به دانش*سرا تغيير نام يافت و دكتر حسابي همچنان به تدريس در آن مؤسسه تربيتي مشغول بود. در سال 1313 دانشگاه تهران را با همكاري جمعي از فرهنگ*پروران تأسيس كرد و دانشكده فني را بنيان نهاد و مدت دو سال رياست دانشكده*ي فني و تدريس در آن را برعهده داشت. پس از مدتي دانشكده علوم دانشگاه تهران را بنيان نهاد. رياست اين دانشكده از 1321 تا 1327 و از 1330 تا 1336 به عهده ايشان بود. از آغاز كار دانشكده علوم تدريس بعضي از درس*هاي فيزيك را عهده*دار بود تا آن كه شاگرداني كه خود تربيت كرده بود به مقام استادي رسيدند و ايشان فقط به تدريس اپتيك پرداختند. آثار و خدمات دكتر حسابي كه در يك خانواده با فرهنگ ايراني و مسلمان تربيت شده بود، با فرهنگ مغرب زمين نيز آشنا شد و توانست با شايستگي از امكانات موجود استفاده كند و خود را پرورش دهد و آن گاه توانايي*هاي خود را در جهت سازندگي به كار گيرد. آثار و خدمات دكتر حسابي در عمر طولاني و مؤثرشان عبارت از تربيت مستقيم چند هزار مهندس، استاد و دبير فيزيك، پايه*گذاري چند نهاد علمي و فني، تأليف و انتشار چندين كتاب و مقاله*ي علمي. سراسر زندگي دكتر محمود حسابي در جريان آموزش و پرورش كشور بود. او بيش از شصت سال به آموزش فيزيك اشتغال داشت. نكته*سنجي ، واقع*نگري ، ژرف*نگري علمي و تعمق و تفكر علمي را در جامعه علمي ما پايه*گذاري كرد. او به كار معلمي خود عشق مي ورزيد و هيچ گاه از جستجو و كاوش باز نمي ايستاد. دكتر حسابي در كلاس*هاي خود فقط مفاهيم علمي را انتقال نمي*داد بلكه كوشش مي*كرد كه در دانشجويان عشق و علاقه به علم*آموزي و كاوشگري به وجود آيد و مهارت*هاي لازم را كسب نمايند. در سال 1366 در كنگره*ي شصت سال فيزيك كه به مناسبت بزرگداشت استاد برپا شد از خدمات ايشان به عنوان پدر فيزيك ايران قدرداني شد. از كارهاي مهم او، نخستين نقشه*برداري از راه ساحلي سراسري بندر*هاي ميان خليج فارس، نخستين راه تهران به شمشك، ساختن نخستين راديو در كشور، بنيانگذاري مؤسسه*ي ژئوفيزيك، تأسيس سازمان انرژي اتمي، ايجاد نخستين دستگاه هواشناسي، پايه*گذاري انجمن موسيقي ايران، عضويت در تأسيس فرهنگستان زبان ايران،* تدوين قانون تأسيس دانشگاه، تشكيل مؤسسه استاندارد، پايه*گذاري نخستين مدرسه*ي عشاير در ايران در لرستان، پايه گذاري مرکز مخابرات اسد آباد، تاسيس نخستين مرکز مدرن تعقيب ماهواره در شيراز، نصب و راه اندازي نخستين دستگاه راديولوژي در ايران، تاسيس نخستين بيمارستان خصوصي در تهران به نام بيمارستان گوهرشاد، تاسيس مرکز عدسي سازي در دانشكده علوم تهران و ايجاد نخستين رصدخانه*ي جديد در ايران از كارهاي اوست. دكتر حسابي در سال 1310 انجمن فيزيك ايران را تشكيل داد و از همان زمان به عضويت انجمن فيزيك اروپا، امريكا فرانسه و آكادمي علوم نيويورك درآمد. در سال 1314 عضو پيوسته*ي فرهنگستان ايران شد. در 1313 عضو شوراي دانشگاه بود. علاوه بر اين عضو شوراي عالي فرهنگ، عضو انجمن اصطلاحات علمي، رئيس پژوهش* فضاي ايران در هنگام تشكيل آن و رئيس انجمن ژئوفيزيك ايران به هنگام تشكيل آن بود. در بسياري از كنفرانس*هاي علمي شركت داشت و با بسياري از نامداران جهان علم در ارتباط بود. فعاليت*هاي سياسي دكتر حسابي علاوه بر فعاليت*هاي علمي و كارهاي تحقيقاتي در امور سياسي و اداري و قانونگذاري كشور نير مؤثر بود. ايشان عضو هيأتي بود كه از شركت نفت انگليس خلع يد كرد و نخستين رئيس هيأت مديره و مدير عامل شركت ملي نفت ايران شد. در سال 1330 به وزارت فرهنگ ايران در دولت مصدق منصوب شد. پس از آن به مجلس سنا راه يافت و تا سال 1342 در اين سمت باقي ماند. او با طرح قرار داد ننگين کنسرسيوم و کاپيتولاسيون و نيز با عضويت دولت ايران در قرارداد سنتو در مجلس مخالفت كرد. نگارش و پژوهش نوشته هاي دكتر حسابي شامل 21 كتاب ، رساله و مقاله است. اين نوشته*ها در سه زمينه*ي فيزيك، زبان فارسي و پژوهش*هاي فرهنگي است. در موضوع فيزيك ، علاوه بر رساله*ي دكتري درباره*ي حساسيت سلول*هاي فوتوالكتريك (1927 ) شش جلد كتاب و شش مقاله منتشر كرده*اند. عنوان كتاب*ها*ي فيزيك عبارتند از: 1. كتاب فيزيك دوره اول متوسطه 1318 2. كتاب ديدگاني فيزيك دانشگاه تهران 1340 3. نگره كاهنربايي 1345 4. فيزيك حالت جامد 1348 5. ديدگاني كوانتيك 1358 6. الكتروديناميك (1945) Essaid Interpretation des Ondes de Broylie عنوان مقاله*هاي فيزيك عبارتند از: 1. تفسير امواج دو بر در شش رساله با عنوان A Strain Theory of Matter ، دانشگاه تهران 946 . 2. درباره*ي ماهيت ماده. 3. مقاله*اي درباره*ي پيشنهاد تفسير قانون جاذبه*ي عمومي نيوتون و قانون ميدان الكتريكي ماكسول چاپ شده در گزارش ذرات اصلي در دانشگاه كمبريج انگليس 1946 . 4. مقاله*اي درباره*ي ذرات پيوسته Continuous چاپ شده به وسيله**ي آكادمي علوم امريكا 1947 . 5. مقاله*اي درباره*ي مدل بي*نهايت گسترده در نشريه*ي فيزيك فرانسه. 6. رساله*اي درباره*ي نظريه ذره*هاي بي*نهايت گسترده دانشگاه تهران 1977 . مهم*ترين دستاورد علمي كتاب*هايي كه دكتر حسابي تأليف كرده*اند، داراي آخرين آگاهي*هاي علمي به دست آمده تا زمان تأليف هر كتاب است. از نظر نويسنده مهم*ترين كاري كه در طول عمرش انجام داده است كاربر نظريه*ي بي*نهايت گسترده بودن ذرات است. خلاصه اين نظريه آن است كه هر ذره بيشتر در يك نقطه متراكم است، ولي مقدار اندكي از آن در تمام فضا گسترده است . خدمات فرهنگي پژوهش*هاي فرهنگي استاد شامل رساله*ي راه ما ( 1935 )، كتاب نام*هاي ايراني(1319) و رساله*اي درباره*ي فيزيك جديد و فلسفه*ي ايران باستان است. در زمينه*ي زبان،*كتاب*هاي وندها و گهواره*هاي فارسي (1368)، فرهنگ حسابي 372 ، رساله*ي توانايي زبان فارسي (1350) از آثار ماندني در فرهنگ فارسي هستند. دكتر حسابي در كتاب وندها و گهواره*هاي فارسي مي نويسد: "زبان فارسي يكي از زبان*هاي هند و اروپايي است. اين زبان*ها داراي ريشه*هاي مشتركي هستند و از هندوستان و ايران و كشورهاي اروپا تا جزيره*ي ايسلند گسترش دارند. اين زبان*ها از نوع زبان*هاي تحليلي و دپسا مي*باشند( Analytic and Agglutmating ). در ساختمان اين زبان*ها دو جزء وجود دارد. يكي ريشه*ها و ديگري وندها. ريشه*ها شامل فصل و اسم و صفت*اند و وندها شامل پيشوند و پسوند. از تركيب اين دو جزء واژه ها ساخته مي شوند. مثلأ واژه (پيشرفت) از دوسيدن ( الساق) ريشه (رفتن) به پيشوند (پيش ) ساخته شده است و واژه ( گفتار ) از ريشه گفتن و پسوند ( آر) ساخته شده است." شماره واژه*هايي كه با چند ريشه و پسوند و چند پيشوند مي توان ساخت بسيار زياد است. با 1500 ريشه و 150 پسوند مي شود 225000= 150×*1500 واژه ساخت . با تركيب اين 225000 واژه با 200 پسوند مي شود 45000000= 200× 225000 (چهل و پنج ميليون) واژه ديگر ساخت. در فارسي تركيب هاي فراوان ديگري هم هست كه به اين شماره افزوده مي شود. مانند تركيب اسم با صفت چون ( روش اول ) و پيوند اسم با اسم چون ( خردپيشه ) و فعل با صفت چون و فعل با فعل چون ( گفت و شنود ).

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ايرج ميرزا ايرج ميرزا نامدار به جلال الملک، از نوادگان فتحعلی شاه، فرزند غلامحسين ميرزا، شاعر دربار مظفرالدين ميرزا در دوران وليعهدی بود. در تبريز زاده شد. در دوران کودکی و نوجواني، زير نظر پدر و آموزگار سرخانه، زبان و ادبيات فارسی و مقدمات زبان عربی و فرانسه را آموخت . از سال های نوجوانی شعر می سرود . نخستين شعرهايش را در ستايش امير نظام گروسي، پيشکار وليعهد که خود اهل ادب بود ، سرود. ايرج به تشويق امير نظام، زبان فرانسه را در مدرسه دارالفنون تبريز آموخت. در 19 سالگی پدرش را از دست داد و اداره خانواده را به دوش گرفت. مدتی نيابت مدرسه دارالفنون تبريز را به عهده داشت. بنا به رسم زمان، پيشه پدر را در پيش گرفت و مدتی به عنوان فخرالشعرا، جانشين پدر بود. پس از انقلاب مشروطيت، دربار مظفرالدين شاه را ترک کرد و به خدمت دولت درآمد. به سبب پيشه خود در شهرهای گوناگون به کارهای اداری پرداخت. در اين سال ها با شاعران همزمان خود از جمله اديب نيشابوري، دهخدا، بهار، عارف قزوينی و مرزاده عشقی آشنا شد. موضوع اشعار ايرج در اين دوره، افشای خودکامگی زمامداران، به مسخره گرفتن خرافه و پندارهای واهی و هجو رياکاری است. پس از برپايی حکومت مشروطه وزارت معارف از شاعران خواست تا شعرهايی سازگار با وضعيت نو برای کتاب های درسی بسرايند. ايرج ميرزا، شعرهايی با درونمايه اخلاقي، بزرگداشت مقام پدر و مادر و گسترش ادب و ميهن دوستي، برای کتاب های درسی سرود. اين شعرها که زبانی ساده و روان داشتند، سالها برای آموزش کودکان در کتاب های درسی به چاپ رسيدند. قطعاتی مانند ما که اطفال اين دبستانيم، گويند مرا چو زاد مادر، پسر رو قدر مادر بدان از جمله اين شعرها هستند. او همچنين شماری از حکايت ها و نوشته های شاعران فرانسوی از جمله قطعه روباه و کلاغ را به فارسی برگرداند و به شعر درآورد. از ايرج ميرزا ترجمه ای نيز به جای مانده است که تاريخ شواليه دنکيشت نام دارد. ايرج از شاعران دوره تجدد ادبی ايران است. مجموعه کامل اشعارش پس از مرگ او در تهران به چاپ رسيد . ايرج به سبب سکته قلبی درگذشت و در گورستان ظهيرالدوله در شمال تهران به خاک سپرده شد. ايرج ميرزا را بايد يکی از معماران ادبيات نو کودکان ايران دانست. زيرا آگاهانه برای کودکان شعر سروده است. او مانند ديگر آغازگران اين راه، در کنار آفرينش آثار ديگر به ادبيات کودکان می پرداخت. ايرج ميرزا در روند رخدادهای انقلاب مشروطيت با جريان های نوانديش در گستره آموزش و پرورش آشنايی يافت و بر آن شد که برای کودکان شعر بگويد و از اين راه به آموزش و پرورش آن ها بپردازد . خدا بيامرزدش :lol: :lol: :(

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امير خواند محمد بن امير برهان الدين خاوند شاه 837- 903 ه.ق امير خواند محمد بن امير برهان الدين خاوند شاه، نام كامل اوست. وي در بلخ متولد شد. تاريخ تولد او را 837 ه.ق نوشته اند. از جواني به هرات رفت و در آنجا به اتمام تحصيلات خود در علوم مختلف معقول و منقول، همت گماشت. با وجود نزديكي به "امير عليشير نوايي" و "سلطان حسين بايقرا"، به مشاغل ديواني روي نياورد و در اواخر عمر نيز كارش به انزوا كشيد تا در رمضان 902 به علت بيماري به هرات منتقل شد و در سال 903 ه.ق درگذشت. اثر معروف مير خواند "روضة الصفا في سيرة الانبياء و الملوك و الخلفا" است كه آن را به نام امير عليشير نوايي پرداخته است. ميرخواند در جمع آوري اين تاريخ مفصل از آثار مختلف عربي و فارسي كه پيش از او در ذكر احوال انبياء، پادشاهان و علما تأليف شده بود استفاده كرد. رضا قلي هدايت، ذيلي بر اين كتاب در سه جلد- تا حوادث زمان خود- نگاشته و آن را به اسم "ناصرالدين شاه قاجار"، "روضة الصفاي ناصري" ناميده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ابوالمعالي نصرالله بن محمد بن عبدالحميد منشي "ابوالمعالي نصرالله بن محمد بن عبدالحميد منشي"، از نويسندگان معروف قرن 6 و از منشيان دربار غزنوي بود. عده اي اصل او را از غزنين و عده اي از شيراز مي دانند. وي از آغاز جواني در زمان سلطنت "بهرام شاه غزنوي" وارد امور ديواني شد و پس از به سلطنت رسيدن "خسرو شاه غزنوي"، سمت دبيري يافت و در زمان سلطنت "خسرو ملك" به وزارت رسيد. سرانجام- با بدخواهي ديگران- مورد خشم شاه قرار گرفت و تا آخر عمر زنداني بود. اثر معروف او ترجمه استادانه اش از "كليله و دمنه" است. او اين ترجمه را به نام "ابوالمظفر بهرام شاه غزنوي" كرده و به همين دليل اين ترجمه به "كليله و دمنه بهرامشاهي" نيز مشهور است. نصرالله منشي يكي از چيره دست ترين نويسندگان زبان پارسي است كه در نثر مصنوع كتابش نمونه والاي زيبايي و بلاغت به شمار مي رود، كه اين بيانگر قدرت و تسلط او بر زبان و ادب پارسي و عربي نيز مي باشد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
احمد بن عمر بن علي النظامي العروضي السمرقندي نام كاملش آنطور كه خود مي گويد "احمد بن عمر بن علي النظامي العروضي السمرقندي" است . از نويسندگان و شاعران قرن 6 ه.ق. است. در اواخر قرن 5 در سمرقند متولد شد. پس از تحصيلات مقدماتي در سالهاي 506-504 به ملاقات "اميرمعزي" و "عمر خيام" در خراسان رفت. نظامي به دربار شاهان غزنوي آل شنسب وابسته بود و سالها مداحي آنان مي كرد و كتاب معروف خود "مجمع النوادر" يا "چهارمقاله" را به نام "ابوالحسن حسام الدين علي بن فخرالدين مسعود" برادرزاده "ملك شمس الدين محمد بن فخرالدين مسعود"- پادشاه معروف غوري- نوشته است. "چهارمقاله" نظامي عروضي در بيان شرايط چهار طبقه از نديمان پادشاهان- يعني دبيران، شاعران، طبيبان و منجمان- است. نويسنده در هر مقاله با انشايي مزين و مصنوع شرايط هر يك از اين فنون و مقدماتي را كه براي صاحب فن لازم است بيان مي دارد و براي اثبات هر يك از نظرهاي خود حكايت يا حكايتهايي از شاعران بنام ايران مي آورد. بنابراين چهارمقاله نه تنها به خاطر جنبه انتقادي آن درباره هر يك از چهارفن مورد بحث، كه به خاطر اطلاعات تاريخي و همچنين نثر آن قابل توجه است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بيهقي بيهقي به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بيهق(سبزوار قديم) كودكي به جهان آمد كه نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر كه حسين ناميده مي‏شد، كودك را به سالهاي نخستين در قصبه بيهق و سپس، در شهر نيشابور به دانش‏اندوزي گماشت. ابوالفضل كه از دريافت و هوشمندي ويژه‏اي برخوردار بود و به كار نويسندگي عشق مي‏ورزيد، در جواني از نشابور به غزنين رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب كار ديواني گرديد و با شايستگي و استعدادي كه داشت به زودي به دستياري خواجه ابونصر مشكان گزيده شد كه صاحب ديوان رسالت محمود غزنوي بود و خود از دبيران نام‏آور روزگار. اين استاد تا هنگام مرگ لحظه‏اي بيهقي را از خود جدا نساخت و چندان گرامي و نزديكش مي‏داشت كه حتي نهفته‏ترين اسرار دستگاه غزنويان را نيز با وي در ميان مي‏نهاد، و اين خود بعدها كارمايه گرانبهايي براي تاريخ بيهقي گرديد، چنانكه رويدادهايي را كه خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خويش نقل كرده كه پيوسته «در ميان كار» بوده است و در درستي و خرد بي‏همتا. پس از محمود، بيهقي در پادشاهي كوتاه مدت امير محمد (پسر كهتر محمود) دبير ديوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وي؛ و آنگاه كه ستاره اقبال مسعود درخشيدن گرفت، نظاره‏گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگاني او بود، و هم از اين تماشاي عبرت انگيز است كه تاريخ خويش را چونان روزشمار زندگي اين پادشاه و آيينه تمام نماي دوران وي فراهم آورده است. پس از در گذشت بونصر مشكان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بيهقي را براي جانشين استاد از هر جهت شايسته ولي«سخت جوان» دانسته ــ هر چند كه وي در اين هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از اين رو بو سهل زوزني سالخورده را جايگزين آن آزادمرد كرد و بيهقي را بر شغل پيشين نگاه داشت. ناخشنودي بيهقي از همكاري با اين رئيس بدنهاد، در كتاب وي منعكس است، تا آنجا كه تصميم به استعفا گرفته است، ولي سلطان مسعود او را به پشتيباني خود دلگرم كرده و به ادامه كار واداشته است. پس از كشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بيهقي همچون ميراثي گرانبها، پيرايه دستگاه پادشاهي فرزند وي (مودود) گرديد، و پس از آنكه نوبت فرمانروايي به عبدالرشيد ـ پسر ديگري از محمود غزنوي ـ رسيد، بيهقي چندان در كوره روزگار گداخته شده بود كه در خور شغل خطير صاحبديواني رسالت گردد. اما ديري نپاييد كه در اثر مخالفت و سخن چيني‏هاي غلام فرومايه ولي كشيده‏اي از آن سلطان، از كار بر كنار گرديد، و سلطان دست اين غلام را در بازداشت بيهقي و غارت خانه وي باز گذارد. بيهقي سر گذشت دردناك اين دوره از زندگي خود را در تاريخ مفصل خود آورده بوده است كه اين بخش از نوشته‏هاي وي جزو قسمتهاي از دست رفته كتاب است، ولي خوشبختانه عوفي در فصل نوزدهم از باب سوم «جوامع الحكايات» اين داستان را نقل {به معنا} كرده است: هنگامي كه سلطان عبدالرشيد غزنوي، به دست غلامي از غلامان شورشي (طغرل كافر نعمت) كشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بيهقي از زندان رهايي يافت، ولي با آنكه زمان چيرگي غلام به حكومت رسيده، پنجاه روزي بيش نپاييده و به قول صاحب «تاريخ بيهق» بار ديگر «ملكبا محموديان افتاد»، بيهقي ديگر به پذيرفتن شغل و مقام درباري گردن ننهاد و كنج عافيت گزيد و گوشه‏گيري اختيار كرد. زمان تأليف كتاب بيهقي كه ديگر به روزگار پيري و فرسودگي رسيده و در زندگي خود و پيرامونيان خويش فراز و نشيبهاي بسيار ديده بود، زمان را براي گردآوري و تنظيم يادداشتهاي خود مناسب يافته و از سال 448 هـ .ق به تأليف تاريخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 اين كار را به انجام رسانيد، يعني اندكي پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهي سلطان ابراهيم بن مسعود(جلـ 451، ف 492). مرگ بيهقي بيهقي هشتاد و پنج سال زيسته و به تصريح ابوالحسن بيهقي در«تاريخ بيهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به اين ترتيب نوزده سال پس از اتمام تاريخ خويش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازه‏اي در زمينه كار خود دسترسي مي‏يافته، آن را به متن كتاب مي‏افزوده است. نام كتاب كتابي كه امروز به نام «تاريخ بيهقي» مي‏شناسيم، در آغاز «تاريخ ناصري» خوانده مي‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبكتگين(پدر محمود غزنوي) كه ناصرالدين است و اين كتاب تاريخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وي بوده، و ديگر لقب سلطان مسعود كه «ناصرالدين الله» بوده است. به هر حال كتاب به نامهاي ديگري نيز ناميده مي‏شده، از اين قرار: تاريخ آل ناصر، تاريخ آل سبكتگين، جامع التواريخ، جامع في تاريخ سبكتگين و سرانجام تاريخ بيهقي، كه گويا بر اثر بي‏توجهي به نام اصلي آن (تاريخ ناصري) به اين نامها شهرت پيدا كرده بوده است. بخش موجود تاريخ بيهقي را «تاريخ مسعودي» نيز مي‏خوانند از جهت آنكه تنها رويدادهاي دوره پادشاهي مسعود را در بر دارد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شیخ بهاء الدین شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید. مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند. شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است. مقبره عالم بزرگ شيعى عصر صفوى، بهاء الدين محمد عامِلى معروف به شيخ بهايى، تشكيل رواقى مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا عليه السلام داده است. شيخ بهايى در سال 953 هجرى در بَعلبك لبنان ولادت يافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر خويش به ايران هجرت كرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه عباس اول صفوى ( 996 ـ 1035 ق ) در ايران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى كرده است. شيخ در سال 1010 قمرى كه شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پياده پيموده او را همراهى كرد. چون وى زمانى در مشهد به تدريس اشتغال داشته پس از آن كه در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و در جوار مَدرَسِ پيشينش مدفون شده است. مَدرَس شيخ و مقبره وى در گوشه جنوب غربى صحن نو ( آزادى ) و شرق حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام واقع است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشيدى احداث شده و شرح حال نسبتاً مفصل شيخ بر روى سنگ قبر نفيس وى و هم ديوارهاى مقبره او تحرير و حك شده است. ابعاد مقبره شيخ بهايى 10 در 30/10 متر و ديوارهاى آن آيينه كارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت كارى شده ارزشمندى است كه همزمان با احداث بناى جديد ساخته شده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
احمد رسول‌زاده احمد رسول‌زاده سال 1309 در تبريز متولد شد. او از سال1332 به طور حرفه‌اي به كار دوبله مشغول شد. او همان گوينده‌اي است كه نقش حمزه- عموي پيامبر اسلام(ص)- را در فيلم محمد رسول الله (ص) گفته است. او علاوه بر اين اثر، در فيلم سينمايي عمرمختار به جاي آنتوني کويين صحبت كرده است. اين پيشكسوت دوبله به جاي هنرپيشگاني مانند اورسن ولز در فيلم هاي« تابستان گرم و طولاني» و «مردي براي تمام فصول»،«لايونل باريمور»(جدال درآفتاب)، رالف ريچاردسن (دکترژيواگو) صحبت كرده است. از جمله فيلم‌هاي ايراني كه وي در آن گويندگي كرده است به «آخرين تک سوار»، «تصوير آخر»، «ماديان» و «رسول پسر ابوالقاسم» مي‌توان اشاره كرد. اين پيشكسوت دوبله، مديريت دوبلاژ فيلم‌هاي مطرحي چون «پدرخوانده»،«بن هور»، «تابستان گرم و طولاني» ،«جدال در آفتاب» ،«وداع با اسلحه» و«فراربزرگ » را برعهده داشته است. وي همچنين در تئاتر و سينما نيز نقش‌آفريني كرده است. رسول‌زاده اكنون بيشتر در عرصه‌ دوبله‌ آثار مستند مشغول و نام‌آشناست. رسول‌زاده چندي پيش در سخناني با بيان اين كه در اوج حرفه دوبله قرار داريم خاطرنشان كرد: اما نياز به نيروي كمكي و جوان داريم و اين واقعيتي است كه دوران ما مي‌گذرد و جوان‌تر‌ها بايد وارد حرفه دوبله شوند اما بايد احترام و جايگاه پيشكسوتان حفظ شود. به گفته‌ وي در سال‌هاي 1322 تا 23 كار دوبلاژ با تعدادي از دانشجويان ايراني مقيم استانبول به اتفاق آقاي وكيلي و دكتر كوشان آغاز شد. نخستين فيلم نيز «اولين قرار ملاقات يا همان دختر فراري» نام داشت. بعد از آن در استوديو ايران فيلم به سرپرستي رضاييان و مديريت دوبله لطيف‌پور شروع شد. به موازات آن افراد ديگري از صنف‌هاي مختلف هنري از جمله تئاتر به دوبله آمدند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.