saman_777

بزرگ مردان عرصه علم و ادب ایران زمین

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

محمدرضا صياد
من محمدرضا صياد ، در روز سه شنبه 2 آذر 1327 در تهران چشم به جهان گشودم. پدرم ، نورالله صياد ، گروهبان ارتش بود و سواد در حد خواندن و نوشتن داشت. مادرم ، محترم صالح ، خانه دار بود و سواد نداشت. پدرم به علت اشتغال در ارتش ، محل خدمتش از اين شهر به شهر ديگر تغيير ميكرد. از اين رو تحصيلات دوره ابتدايي و متوسطه را در شهرهاي اهواز ، كرمان ، تهران و شيراز خواندم. سرانجام در ماه خرداد 1347 به دريافت ديپلم متوسطه در رشته رياضي از دبيرستان دولتي حاج قوام شيراز نايل شدم. جالب ترين رويداد دوران دانش آموزي من اين است كه در مهر 1339 براي خواندن كلاس ششم ابتدايي وارد دبستان دولتي مشكان طبسي تهران شدم اما طولي نكشيد كه به اين فكر افتادم كه نقاشي بزرگ بشوم! از اين رو به درس و مشق بي علاقه گي نشان دادم و در عوض روز و شب و وقت و بي وقت به كشيدن تابوهاي نقاشي و سياه قلم پرداختم. البته قريب يك سال بعد بهاي سنگيني از بابت همين بلند پروازي پرداختم و آن اين بود كه در ماه خرداد 1340 در درس رياضي تجديد ، و متعاقب آن در ماه شهريور همان سال ، متاسفانه رفوزه شدم!.
در اوايل ماه مهر 1347 براي انجام خدمت مقدس سربازي به طور داوطلبانه خودم را به حوزه ي نظام وظيفه تهران معرفي كردم. در تاريخ 17 مهر 1347 براي طي دوره آموزشي به واحد سپاه دانش مستقر در لشگر 2 تبريز اعزام شدم. دوره آموزشي من تا پايان همين سال به طول انجاميد و سرانجام به درجه گروهبان يكمي نايل شدم در اوايل ماه فروردين 1348 براي انجام هجده ماه بقيه خدمتم ، به شهر آستارا در استان گيلان اعزام شدم و اين مدت از خدمتم را در دبستان روستاي باش محله در بخش لوندويل شهر آستارا به تربيت و تعليم نوباوگان روستايي همت گماشتم. در تاريخ 17 مهر 1349 خدمت سربازي را به انجام رساندم و به تهران برگشتم.
مدتي بعد تصميم گرفتم كه خودم را براي ورود به دانشگاه آماده كنم. در اوايل تابستان 1350 در كنكور سراسري دانشگاهها شركت كردم و در رشته رياضي ( محض ) دانشكده علوم دانشگاه تهران پذيرفته شدم. از اوايل مهر 1350 تحصيلاتم را در اين رشته و در دانشگاه آغاز كردم. در تابستان سال 1351 به روشهاي محاسبه عددي براي محاسبه تقويم علاقمند شدم. طولي نكشيد كه از طريق پژوهش در اين زمينه ، با روش ذبيح الله بهروز (1270-1350) كاملا" آشنا شدم. متعاقب آن بلافاصله تصميم گرفتم كه بر پايه همين روش ، اولين حسابگر تقويم ( ماشين حساب تقويم ) را در ايران اختراع كنم. از اين رو تقريبا" به مدت نه ماه ( پنج ماه براي مدل سازي رياضي و چهار ماه براي طراحي مدارهاي آن ) به اين كار پرداختم و سرانجام در زمستان اين سال موفق به اختراع حسابگر تقويم مدل 1351-7 شدم. روش كار با اين حسابگر تقويم را طي سخنراني كوتاهي تحت عنوان " شرح ماشين حساب تقويم " به اطلاع شركت كنندگان در چهارمين كنفرانس رياضي كشور (دانشگاه تهران 8-11 فورودين 1352) رساندم. اين اولين سخنراني علمي من در جمع رياضي دانان ايران و جهان بود.
درس نجوم 2 را در نيمسال اول سال تحصيلي 1352-1353 گذراندم. در تابستان 1353 حسابگر تقويم مدل 1353-7 را اختراع كردم كه در مقايسه با حسابگر تقويم مدل قبلي ، داراي امكانات و توانايي هاي محاسباتي بيشتري بود. بعد از كشف رصدخانه ي مراغه توسط باستان شناسان ايراني ، به مناسبت بررسي علل عقب افتادگي ، چاره جويي در جهت پيشرفت و تصميم گيري در باره آينده ي دانش ستاره شناسي در ايران ، و احياء و بازسازي مجموعه رصدخانه مراغه و چگونگي اجراي اين امر مهم از لحاظ حفظ اين ميراث علمي و فرهنگي ارزشمند ، نخستين سمينار ستاره شناسي ايران (15-19 آبان 1353) در دانشگاه تبريز ( آذرابادگان سابق) برگزار شد. من در 18 آبان 1353 در اين سمينار ، تحت عنوان " چند تقويم ايراني " سخنراني كردم. اين اولين سخنراني علمي من در جمع ستاره شناسان ايراني بود.
در تابستان 1354 حسابگر تقويم مدل 1354-7 را اختراع كردم كه در مقايسه با مدلهاي قبلي به مراتب كاملتر بود. در پاييز 1354 بر پايه ي روش بهروز ، جدولي براي محاسبات تقويم هجري شمسي ابداع كردم و نتيجه كارم را در مقاله اي تحت عنوان " جدول صليبي تقويم خورشيدي در تعديل جلالي " ارائه كردم كه در بولتن علمي انجمن ملي ستاره شناسي ايران ، دفتر همكاريهاي علمي و پژوهشي وزارت علوم و آموزش عالي به چاپ رسيد. اين اولين مقاله من در يك نشريه علمي بود. درس نجوم 1 را در نيمسال اول سال تحصيلي 1354-1355 گذراندم. در 3 مهر 1355 با عنوان آموزشگر داده ورزي در گروه رياضي و علوم رايانه دانشكده علوم به استخدام دانشگاه تهران درآمدم. اين رويداد شيرين ترين رويداد زندگي من است.
در 1 آبان 1355 به دريافت دانشنامه دوره كارشناسي رياضي ( رايانه ) از دانشگاه تهران نايل آمدم. از بدو تاسيس مركز تقويم دانشگاه تهران در ارديبهشت 1356 همكاري خود را بااين مركز شروع كردم. از بدو شروع طرح پژوهشي " بررسي تقويم شمسي وقمري " با استفاده از اعتبارت شوراي پژوهشهاي علمي دانشگاه تهران در ماه مهر 1356 ، همكاري خود را با اين طرح آغاز كردم.
بعد از چهار سال خدمتگزاري علمي در دانشگاه تهران در تاريخ 1 مهر 1359 بر اساس ماده 64 قانون استخدام كشوري ، از خدمت در دانشگاه تهران استعفاء كردم. از اين تاريخ به بعد بيشتر وقتم را در منزل به انجام كارهاي پژوهشي و نگارش مقالات در زمينه هاي تقويم ، علوم رايانه و تاريخ رياضيات و نجوم صرف كردم و در كنار اين كارها ، به عنوان پژوهشگر آزاد در طرح ياد شده و همچنين از شهريور 1360 در طرح پژوهشي " استفاده از انرژي تشعشعي خورشيد و باد در روستاهاي ايران " با موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران نيز همكاري داشتم.
تنها برادر از خود بزرگترم ، نورمحمد صياد (1325-1360) كه افسر ارتش بود ، در 30 شهريور 1360 در حوالي روستاي دهلاويه ( بين سوسنگرد و بستان) در نبرد با متجاوزين عراقي و در راه دفاع از سرزمين عزيزمان ايران به شهادت رسيد. هر چند مرگ حماسه آفرين او براي خانواده ما افتخار و سربلندي جاودانه را به ارمغان آورد ، اما در هر حال ، از دست دادن او ، تلخ ترين حادثه زندگي من است.
همكاري من در طرح پژوهشي " بررسي تقويم شمسي و قمري " تا 30 آبان 1360 و در طرح پژوهشي " استفاده از انرژي تشعشعي خورشيد و باد در روستاهاي ايران " تا 23 آذر 1360 ادامه داشت. در مهر 1361 به عنوان كارشناس در بخش تحقيقات فيزيك خورشيدي و ستاره شناسي موسسه ژئوفيزيك ، به استخدام مجدد درآمدم. در 28 تير 1365 با شيفته بدري نوده ، ازدواج كردم. او خانه دار است و ديپلم متوسطه دارد. ثمره اين ازدواج ، سه فرزند به نامهاي زروان ، يزدان و فريناز است كه هر سه دانش آموز هستند.
در طي مدت خدمتگزاري علمي در بخش تحقيقات فيزيك خورشيدي و ستاره شناسي موسسه ژئوفيزيك تا تاريخ 9 دي 1372 ، در زمينه هاي تقويم ، اوقات شرعي ، زاويه انحراف قبله ، رويت هلال ماه ، نجوم محاسباتي ، و علوم رايانه به پژوهش پرداختم و برنامه هاي رايانه اي فراواني را در اين زمينه براي مركز تقويم موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران نوشتم و خدمات رايانه اي لازم را نيز ارائه كردم. در 10 دي 1372 بنا به درخواست خودم از اين بخش ، به بخش تحقيقات زمين لرزه شناسي موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران منتقل شدم و به عنوان كارشناس ، خدمتگزاري خود را در اين بخش آغاز كردم. لازم به ذكر است كه از تاريخ انتقال به بخش تحقيقات زمين لرزه شناسي تا 15 آبان 1375 ، فقط در حد ارائه خدمات رايانه اي در زمينه اوقات شرعي با مركز تقويم موسسه ژئوفيزيك همكاري كردم.
در اوايل سال 1373 ، من ، مهندس باقري و مهندس حسن طارمي راد ، بر اساس قراردادي كه بين بنياد دايرة المعارف اسلامي و مركز پژوهشهاي بنيادي معاونت پژوهشي و آموزش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منعقد شده بود، به عنوان مجريان علمي " طرح سراسري رويت هلال ماههاي قمري براي ايران " انتخاب شديم و بلافاصله كار خود را آغاز كرديم. از بدو اجراي اين طرح ، سيد محسن قاضي مير سعيد ، ركورد دار برجسته و كارآزموده رويت هلال ماه در جهان ، بطور داوطلبانه و با شركت منظم در برنامه هاي رصدي رويت هلال ماه ، مجريان علمي طرح ياد شده را در رسيدن به اهداف طرح ، ياري داد. بعد از طي مدت چهار سال ، سرانجام در اواخر سال 1376 ، طرح ياد شده را با موفقيت به انجام رسانديم. اين طرح در تاريخ 21 آذر 1377 در " سومين دوره معرفي پژوهش فرهنگي برگزيده سال " از سوي معاونت پژوهشي و آموزشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، به عنوان پژوهش فرهنگي برگزيده سال انتخاب شد.
در 28 تير 1377 ، من ، سيد محسن قاضي مير سعيد و محمد زاهد آرام ، به عنوان اعضاي هيات موسس ، " گروه غير حرفه اي رويت هلال ماههاي قمري جوان در ايران " را تاسيس كرديم. از اين تاريخ تا زمان حاضر ، همچون پرنده اي سبكبال و سبكبار ، در آسمان نجوم غير حرفه اي ايران در حال پروازم. در طي اين مدت تحول بسيار عظيمي در طرز تفكر و عملكرد علمي من در جهت پيشبرد و ترويج دانش نجوم غير حرفه اي در كشور عزيزمان ايران به وجود آمد كه هميشه از آن به عنوان دوران شكوفايي و طلايي زندگي علميم ياد ميكنم.
خدمات علمي و فرهنگي
بخشي از خدمات علمي و فرهنگي من به شرح زير است :
- كتاب
1) تطبيق تقاويم ( با دكتر محمد قلي جوانشير خويي و دكتر ايرج ملك پور) ، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، شماره 1822 ، تهران ، 1360 ، 332 صفحه
2) تقويم تطبيقي 10 ساله ( با دكتر ايرج ملك پور ) ، چاپ و انتشارات اقبال ، تهران ، 1363 ، 65 صفحه
3) رويت هلال ماه طي سالهاي 1418- 1415 هجري قمري ، گزارش جامع طرح سراسري رويت هلال ماههاي قمري براي ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، مركز پژوهشهاي بنيادي معاونت پژوهشي و آموزشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، دفتر نشر بلاغ ( خانه كودك ) ، تهران ، تابستان 1378 ، 519 صفحه
- مقاله
1) جدول صليبي تقويم خورشيدي در تعديل جلالي ، بولتن علمي انجمن ملي ستاره شناسي ايران ، دفتر همكاريهاي علمي و پژوهشي وزارت علوم و آموزش عالي ، جلد 1 ، نشريه 7 ، تهران ، 1354
2) جدول تقاويم ( هجري شمسي - رصد نيمروز ) در تعديل جلالي ، بولتن انچمن رياضي ايران ، جلد 8 ، شماره 2 ، تهران ، 1360
3) جدول تقاويم ( ژولين - گريگوري ) بولتن انجمن رياضي ايران ، جلد 9 ، شماره 1 ، تهران ، 1360
4) جدولهاي تطبيق تقاويم ، بولتن انجمن رياضي ايران ، جلد 9 ، شماره 2 ، تهران ، 1361
5) كبيسه هاي 500 ساله تقويم شمسي ( با دكتر ايرج ملك پور ) ، نشريه تحقيقاتي فيزيك زمين و فضا ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، سال 11 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1361
6) معادله هاي تقويم هجري شمسي بر پايه توابع كامپيوتري FIX و MOD ، نشريه تحقيقاتي فيزيك زمين و فضا ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، سال 18 و 19 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1368 و 1369
7) تعيين نام سال شمسي در دوره 12 ساله حيواني تقويم تركي - مغولي ، ماهنامه علمي و فني دانشمند ، سال 29 ، شماره 8 ، تهران ، آبان 1370
Cool برنامه تقويم هجري شمسي ، ماهنامه نجوم ، سال 2 ، شماره 4 ، تهران ، دي 1371
9) اعلام نوروز ايراني بعنوان روز جهاني كره زمين ، ماهنامه علمي و فني دانشمند ، سال 31 ، شماره 3 ، تهران ، خرداد 1372
10) جدول تقويم هجري شمسي ، مجله رشد آموزشي رياضي ، سال 10 ، شماره پياپي 38 ، تهران ، تابستان 1372
11) خواجه عبدالرحمان خازني مروزي پيشاهنگ اصلاح تقويم در ايران ، نشريه تحقيقات اسلامي ، نشريه بنياد دايرة المعارف اسلامي ، سال 8 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1372
12) تقويم هجري شمسي ، ماهنامه نجوم ، سال 3 ، شماره 11 ، تهران ، امرداد 1373
13) تقويم هجري قمري ، ماهنامه نجوم ، سال 4 ، شماره 1 ، تهران ، مهر 1373
14) تقويم ميلادي ، ماهنامه نجوم ، سال 4 ، شماره 4 ، تهران ، دي 1373
15) تقويم روم باستان ، ماهنامه نجوم ، شمال 4 ، شماره 8 و 9 ، تهران ، ارديبهشت و خرداد 1374
16) گاهشماري دوره هخامنشي ، نشريه تحقيقات اسلامي ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، سال 10 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1374
17) بررسي نقش مشخصه " سن هلال ماه " در پيش بيني رويت هلال ماههاي قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، برگرفته از دومين گزارش علمي طرح سراسري رويت ماههاي قمري براي ايران ، ماهنامه نجوم ، سال 6 ، شماره 3 ، تهران ، آدر 1375
1Cool بررسي رويت هلال ماه مبارك رمضان 1417 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 2 ، شماره 566 ، تهران ، 18 دي 1375
19) بررسي رويت هلال ماه شوال 1417 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 3 ، شماره 592 ، 18 بهمن 1375
20) پيدايش و سير تحول تقويم هجري شمسي ، وقف - ميراث جاويدان ، ويژه تاريخ علم در اسلام و ايران ، سال 4 ، شماره 3 و 4 ، شماره پياپي 15 و 16 ، تهران ، پاييز و زمستان 1375
21) ركورد را شكستند! ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، ماهنامه نجوم ، سال 6 ، شماره 10 ، تهران ، تير 1376
22) دوره تغييرات طول ماه هلالي حقيقي ، فصلنامه علمي - پژوهشي فرهنگ ، ويژه تاريخ علم در ايران و اسلام ، سال 9 و 10 ، شماره پياپي 20 و 21 ، تهران ، زمستان 1375/ بهار 1376
23) در سراسر ايران هلال ماه مبارك رمضان در شامگاه سه شنبه قابل رويت است ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 3 ، شماره 874 ، تهران ، 8 دي 1376
24) دستاوردهاي نو در مطالعه نقش مشخصه نجومي سن هلال ماه ، ركوردهاي تازه ي استهلال ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، ماهنامه نجوم ، سال 7 ، شماره 4 و 5 ، تهران ، دي و بهمن 1376
25) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1418 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 4 ، شماره 871 ، تهران ، 7 بهمن 1376
26) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان 1419 درايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 4 ، شماره 1120 ، تهران ، 25 آذر 1377
27) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1419 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 4 ، شماره 1144 ، تهران ، 24 دي 1377
2Cool ابعاد علمي رويت هلال ماه شوال 1419 ( گزارش رويت هلال ماه ، گردهمايي طرح سراسري رويت هلال ماههاي قمري براي ايران ) ، ماهنامه كتاب ماه ، سال 1 ، شماره 10 ، تهران ، 30 بهمن 1377
29) هلال رمضان در پيش است ، بررسي علمي گزارشهاي رويت هلال ماه رمضان 1419 در ايران و پيش بيني هاي امسال ، ماهنامه نجوم ، سال 9 ، شماره 2 و 3 ، تهران ، آبان و آذر 1378
30) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان 1420 ، روزنامه ايران ، سال 5 ، شماره 1401 ، تهران ، 18 آذر 1378
31) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1420 ، روزنامه اطلاعات ، سال 74 ، شماره 21811 ، تهران ، 12 دي 1378
32) دستاوردهاي بررسي روش محاسبات تقويم نيمروزي و جدول خيامي ، فصلنامه علمي - پژوهشي فرهنگ ، ويژه بزرگداشت خيام ، سال 12 ، شماره پياپي 29-32 ، تهران ، بهار - زمستان 1378
33) رقابتهاي مسالمت آميز براي رويت هلال ماه ، ماهنامه نجوم ، سال 9 ، شماره 8 و 9 ، تهران ، ارديبهشت و خرداد 1379
34) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان 1421 در ايران ، ماهنامه نجوم ، سال 10 ، شماره 2 و 3 ، تهران ، آبان و آذر 1379
35) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1421 ، روزنامه اطلاعات ، سال 75 ، شماره 22091 ، تهران ، 3 دي 1379
36) كارگاه آموزشي و رصدي رويت هلال ماه ( با مهدي دانشيار ، حسن سلطاني و سيد محسن قاضي مير سعيد ) ماهنامه نجوم ، سال 10 ، شماه 8 و 9 ، تهران ، تير و امرداد 1380
37) رقابت در رويت هلال ماههاي قمري جوان در ايران ، ماهنامه نجوم ، سال 10 ، شماره 11 ، تهران ، مهر 1380
3Cool بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان در ايران ، روزنامه اطلاعات ، سال 76 ، شماره 22344 ، تهران ، 23 ابان 1380
39) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1422 در ايران ، روزنامه ازاطلاعات ، سال 76 ، شماره 22367 ، تهران ، 20 آذر 1380
40) بررسي علمي رويت هلال رمضان 1423 در ايران ، روزنامه اطلاعات ، سال 77 ، شماره 22622 ، تهران ، 13 آبان 1381
41) بررسي علمي رويت هلال رمضان 1424 در ايران ( با عليرضا بوژمهراني و سيد محسن قاضي مير سعيد ) ، ضميمه روزنامه اطلاعات ، سال 78 ، شماره 22901 ، تهران ، 30 مهر 1382
- گزارش علمي
1) تقويم تطبيقي 1500 ساله هجري شمسي و هجري قمري قراردادي ( با دكتر ايرج ملك پور ) ، گزارش علمي شماره 74 ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، 1370
2) گزارش رويت هلال ماههاي 1415 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 1 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1374
3) قبله در ايران ( با دكتر ايرج ملك پور ) گزارش علمي شماره 79 ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، 1375
4) گزارش رويت هلال ماههاي 1416 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 2 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1375
5) گزارش رويت هلال ماههاي 1417 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 3 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1376
6) گزارش رويت هلال ماههاي 1418 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 4 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1377
7) تقويم هجري شمسي ، گزارش علمي شماره 1 ، انجمن اختروش ايران ، اصفهان ، 1381
Cool بررسي تغييرات لحظه غروب خورشيد در پهنه ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 1382
- سخنراني
1) آشتي با تقويم هجري شمسي ، انجمن آماتوري ستاره شناسي دانشجويان تهران ، فرهنگسراي بهمن ، تهران ، 12 امرداد 1373
2) سير تحول گاهشماري در ايران از دوره پيشدادي تا دوره اشكاني ، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ، پژوهشكده تاريخ و فلسفه علم ، تهران ، 6 خرداد 1374
3) مروري بر تاريخ هجري شمسي ، دفتر نشر تاريخ ايران ، تهران ، 20 شهريور 1374
4) آشنايي با تقويم ايران ، دبيرستان فضيلت ، آموزش و پرورش منطقه3 ، تهران ، 21 بهمن 1376
5) روش علمي براي استخراج تقويم هجري قمري ، تماشاگه زمان ، تهران ، 16 آذر 1378
6) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، دبيرستان فضيلت ، آموزش و پرورش منطقه 3 ، تهران ، 16 بهمن 1378
7) تاريخچه پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، تماشاگه زمان ، تهران ، 24 فروردين 1379
Cool بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان و شوال 1421 در ايران ، تماشاگه زمان ، تهران ، 2 آذر 1379
9) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1421 ، امور انجمنهاي علمي - دانشجوئي ، دانشگاه الزهراء (س) ، تهران ، 5 دي 1379
10) آشنائي با معادلات و جداول تقويم هجري شمسي ، مركز علوم و ستاره شناسي تهران ، 14 دي 1379
11) پيدايش و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران و آشنائي با معادلات تقويم هجري شمسي ، دبيرستان اميدوارن ، تهران ، 13 ارديبهست 1380
12) معادلات و جدول تقويم هجري قراردادي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 20 ارديبهشت 1380
13) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، انجمن علمي - دانشجويي تاريخ تمدن دانشگاه الزهراء ، تهران ، 26 ارديبهشت 1380
14) مدل سازي رياضي براي طراحي معادلات و جداول تقويم هجري شمسي ، گروه نجوم كانون علمي فرهنگسري ورزش ، تهران ، 21 شهوريور 1380
15) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، كانون نجوم كانونهاي علمي فرهنگسراي دانشجو ، تهران ، 20 آذر 1380
16) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1422 ، گروه نجوم كانون علمي فرهنگسراي ورزش ، تهران ، 21 آذر 1380
17) مدل سازي رياضي تقويم هجري قمري قراردادي ، پژوهشكده تاريخ علم دانشگاه تهران ، 24 دي 1380
1Cool تقويم هجري شمسي دقيقترين تقويم جهان ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري- تهران ، 28 ارديبهشت 1381
19) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، كانون نجوم كانونهاي علمي فرهنگسراي مدرسه ، تهران ، 29 ارديبهشت 1381
20) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان و شوال 1423 در ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري- تهران ، 12 آبان 1381
21) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1423 در جهان ، دانشگاه مذاهب اسلامي ، تهران ، 9 آذر 1381
22) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1423 در جهان ، مركز آموزشي ممتاز حنّان ، تهران ، 11 آذر 1381
23) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، دبيرستان فضيلت ، آموزش و پرورش منطقه 3 ، تهران ، 16 بهمن 1381
24) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران و محاسبه لحظه تحويل سال 1382 هجري شمسي ، انجمن علمي - دانشجويي فيزيك دانشگاه الزهراء (س) ، تهران ، 20 اسفند 1381
- تدريس در دوره آموزشي
1) روش علمي براي استخراج تقويم هجري قمري ، اولين دوره آموزشي رويت هلال ماه ، انجمن نجوم ايران با همكاري دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي ، تهران ، بهمن 1379
2) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، نكات ايمني براي رصدگران ، انتخاب رصدگاه مناسب و تجربيات رصدي براي رويت هلال ماه ، دومين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، كانون فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد اسلامي ، مشهد ، امرداد 1380
3) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، سومين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، انجمن نجوم ثاقب با همكاري دانشگاه گيلان ، رشت ، آبان 1380
4) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه و كارگاههاي علمي و عملي رويت هلال ماه رجب 1423 ، چهارمين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، امرداد 1381
5) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه در ايران ، پنجمين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، انجمن نجوم آماتوري دانشگاه آزاد اسلامي ، شيراز ، امرداد 1382
- تدريس در كارگاه آموزشي
1) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه و روش عملي براي رويت هلال ماه ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 1 تير 1380
2) مدل سازي رياضي براي استخراج تقويم هجري شمسي ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 1 اسفند 1380
3) نكات ايمني براي رصدگران رويت هلال ماههاي قمري جوان ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 20 تير 1381
4) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز نجوم شباهنگ ، كانون فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد اسلامي ، مشهد ، 16 امرداد 1381
5) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، كانون نجوم فرهنگسراي جوان ، تهران ، 18 شهريور 1381
6) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 28 شهريور 1381
7) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز مطالعات و پژوهشهاي فلكي - نجومي ، قم ، 3 آبان 1381
Cool استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 9 اسفند 1381
9) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، گروه فيزيك دانشگاه زنجان با همكاري انجمن نجوم ايران ، زنجان ، 4 ارديبهشت 1382
10) محاسبه لحظه هاي طلوع و غروب خورشيد ، ظهر حقيقي و نيمه شب در پهنه ي ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 26 ارديبهشت 1382
11) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 25 تير 1382
12) تبديل تقويم هجري قمري قراردادي به تقويم هجري شمسي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 17 امرداد 1382
13) آشنايي با تقويمهاي هجري قمري قراردادي و هجري شمسي - تبديل تقويم هجري قمري قراردادي به تقويم هجري شمسي ، مركز نجوم شباهنگ ، كانون فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد اسلامي ، مشهد ، 22 امرداد 1382
14) آشنايي با تقويم هجري شمسي ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 29 امرداد 1382
15) معادلات تقويم هجري شمسي ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 26 شهريور 1382
تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این رو به خاطر روز نیما یوشیج گزاشتم نیما یوشیج علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج در سال 1276 خورشیدی در روستای یوش مازندران به دنیا آمد. پدرش که ابراهیم خان نوری نام داشت،از راه کشاورزی و گله داری روزگار می گذرانید. دوان کودکی اش را در آنجا سپری نمود و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، از آنجا به تهران آمد تا در دبیرستان سن لوئی که متعلق به موسسه کاتولیک های رُِم بود، به تحصیل خود ادامه دهد. در اینجا بود که علاقه وی به سرودن شعر در اثر یکی از معلمان وی که نظام وفا نام داشت، بیشتر و بیشتر شد و به سرودن شعر روی آورد. او به زبان فرانسه (زبان بین المللی آن دوران) را به خوبی فراگرفت و با ادبیات اروپا آشنا شد. محمد رضا عشقی در روزنامه قرن بیستم خویش بخشی از شعر افسانه نیما را منتشر کرد. نیما یوشیج توانست در سال 1317 جزء گروه کارکنان مجله موسیقی، مجله ماهانه وزارت فرهنگ درآید. وی در این مجله یک سلسله مقالات در خصوص نظریات فیلسوفان در خصوص هنر و همچنین تاثیر ادبیات اروپا را بر برخی از ممالک شرقی (آسیا) به چاپ رسانید و مورد بررسی قرار داد. او در سال 1328 در روابط عمومی و اداره تبلیغات وزارت فرهنگ مشغول به کار شد . نیما در نخستین آثار خود از اوزان عروضی پیروی می کند، اما کم کم با مشاهده آثار ادبیات اروپا، در آثار بعدی خود شعرش را از چهارچوب وزن و قافیه آزاد می سازد و راهی نو و سبکی تازه در شعر می آفریند، که به سبک نیمایی مشهور است.این شاعر بزرگ در سال 1338 در منطقه تجریش تهران دارفانی را وداع گفت. برخی از آثار او عبارت اند از : شعر من، ماخ لولا، ناقوس،شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها،قلم انداز، نامه های نیما به همسرش،کندوهای شبانه و .... . در ضمن در سال 1364 مجموعه ای کامل از آثارش منتشر شد. نیما در نتیجه آشنایی با زبان فرانسه با ادبیات اروپا آشنا گردید و سبب به وجود آمدن سبکی نو در شعر پارسی شد. همچنین تحول عظیمی را در شعر فارسی ایجاد نمود. :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اقا این تبریز چقدر بزرگ مرد داشته وا اقا سعید ایول صائب تبریزی ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانسته‏اند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بوده‏اند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوي با جمعي از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبريز كوچ كرد و در محله عباس آباد اصفهان ساكن شد. عموي صائب، شمس الدين تبريزي شيرين قلم، مشهور به شمس ثاني، از استادان خط بود. صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و كابل رفت. حكمران كابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، كه خود شاعر و اديب بود، مقدم صائب را گرامي داشت. ظفرخان پس از مدتي به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دكن شد و صائب را نيز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد (برخي بر اين باورند كه اين لقب را درويشي به او داده است). در سال 1039 هـ.ق كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب از ايران به اكبرآباد هندوستان آمده است و مي‏خواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتي اجازه بازگشت خواست، اما حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد. در سال 1042 هـ.ق، كه حكومت كشمير به ظفرخان (به نيابت از پدرش) واگذار شد، صائب نيز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ايران شد. پس از بازگشت به ايران، در اصفهان اقامت گزيد و فقط گاهي به شهرهايي از قبيل قزوين، اردبيل، تبريز و يزد سفر كرد. صائب در ايران شهرت فراوان يافت و شاه عباس دوم صفوي او را به لقب ملك الشعرايي مفتخر ساخت. وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفته‏اند. آرامگاه او در اصفهان و در محلي است كه در زمان حياتش معروف به تكيه ميرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بيست هزار و سيصد هزار بيت و بالاتر نيز گفته‏اند. ديوان او مكرر در ايران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مي‏نوشت و به تركي نيز شعر مي‏سرود. پس از قرن پنجم هجري، زبان شعر فارسي به همت شاعران عارفي نظير، سنايي، نظامي، مولانا، سعدي و حافظ در سبكي ويژه كه بعدها سبك عراقي ناميدندش، استحاله شد. پيش از ظهور اين بزرگان، شعر فارسي مبتني بر دريافتهاي حسي و بدوي از هستي بود. حماسه و قصيده غالبترين انواع ادبي و در مرحله‏اي پس از اين دو، غزل عرصه بيان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبك خراساني محسوب مي‏شد. سبك خراساني بر عناصري چون فخامت زبان و تصاوير شفاف و محسوس همراه با حس عاطفي غليظ بنياد گرفته بود. جهان بيني اكثر شاعران اين دوره (به استثناي يكي دو تن) بيش از آن كه افلاكي و حقيقي باشد، مجازي و دنيوي بود. شعر فارسي با گذر از سبك خراساني و حضور و ظهور خلاق شاعراني عارف در آن، زيبايي سرشار و متعالي و ظريفي عظيم و غني و وجوهي چندگانه پيدا كرد و انديشه عرفاني غالبترين صبغه دروني آن شد. هر كدام از بزرگان اين سبك همچون قله‏هاي تسخير ناپذيري شدند كه با گذشت ساليان دراز، هنوز سايه سنگينشان بر شعر و ادب فارسي گسترده است. در اين سبك، برخلاف جهان حسي و ملموس سبك خراساني، شعر پاي در وادي مفاهيم انتزاعي گذاشت. به گونه‏اي كه شاعران بزرگ، متفكران بزرگي نيز بودند. در همين دوران بود كه غزل فارسي با دستكار بزرگاني چون خافظ و سعدي به اوج حقيقي خويش نزديك شد. پس از قرن هشتم هجري اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حركت در حد و حدود و حاشيه آثار گذشتگان گامي فراپيش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهي از شاعران ـ در جستجوي راهي تازه ـ كوشيدند تا شعر خود را از تقليد و تكرار رهايي بخشند. كوششهاي اين گروه در بيان صميمانه و صادقانه حس و حال دروني و زباني سهل و ساده و دور از تكلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد. از شاعران اين گروه كه در تذكره‏ها با عنوان شاعران «وقوعي» و يا مكتب وقوع نام برده مي‏شوند، كساني همچون بابافغاني، وحشي بافقي، اهلي و هلالي از بقيه معروفند. آثار شاعران مكتب وقوع اگر چه در كنار آثار ديگر سبكها اهميتي درخور پيدا نكرد، اما همچون پل ارتباطي بين سبك عراقي و سبك هندي زمينه‏اي براي پيدايش «طرز نو» بود. مرور اين دو بيت از وقوعي تبريزي (از شاعران سبك وقوع) خالي از فايده نيست: زينسان كه عشق در دلم امروز خانه ساخت مي‏بايدم به درد دل جاودانه ساخت چون مرغ زخم خورده برون شد ز سينه دل آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟ از آغاز قرن دهم هجري تا ميانه قرن دوازدهم هجري، شعر فارسي رنگ و بويي ديگر به خود گرفت و شاعران معيارهاي زيبا شناختي جديدي را مبناي آفرينش آثار خود كردند و به كسب تجربه‏هايي تازه پرداختند كه بعدها اين «طرز نو» به سبك هندي معروف شد. از مهمترين علل نامگذاري اين شيوه به سبك هندي، مهاجرت بسياري از اين شاعران به سرزمين اسرار آميز هند بود. محققان دلايل بسياري بر علت مهاجرت شاعران ايراني به هند، ذكر كرده‏اند؛ از جمله استاد گلچين معاني مهمترين اين عوامل را در «خروج شاه اسماعيل اول، سختگيريهاي شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعيل دوم، قتل عام شاهزادگان كه مروج و مربي شاعران بودند، فتنه‏هاي پياپي ازبكان، ... دعوت شاهان هند از ايشان، همراهي سفيران ايران، رنجش و ناخرسندي... آزردگي از خويشان يا همشهريان، درويشي و قلندري، پيوستن به آشنايان و بستگان خود كه در آن سامان مقام و منصبي داشته‏اند، سفارت، تجارت، سياحت. عياشي و خوشگذراني، ناسازگاري روزگار، پيدا كردن كار، راه يافتن به دربار هند و ...» مي‏داند. در هر صورت، زبان فارسي كه سالها پيشتر از ورود اين شاعران به هند در آن ديار گسترش يافته بود، با حضور اين طوطيان شكرشكن، جاني دوباره و رونقي بسزا گرفت. بسياري از حكام و پادشاهان هند از علاقمندان شعر و ادب پارسي به شمار مي‏رفتند. حمايت اين پادشاهان از شاعران فارسي زبان و تأثير محيط و فرهنگ بومي هند، بر ذهن و ذوق اغلب آنان تأثيراتي خاص به جاي گذاشت. زادگاه «طرز نو» ايران بود؛ اما اين شيوه در هند رشد و نمو كرد و شكل كمال يافته خود را بازيافت. شاعران بزرگي همچون صائب، كليم، طالب، عرفي و ... از مهاجريني بودند كه به طور مستقيم و از نزديك، محيط و فرهنگ هندي را آزمودند و تجربه كردند. علاوه بر اينان بزرگاني چون بيدل دهلوي، غني كشميري و غالب دهلوي، شاعراني هندي الاصل فارسي زباني بودند كه در دوره متأخر اين سبك ظهور كردند و نگاهي سبگ شناسانه به آثارشان حكايت از چيرگي مفرط ذوق و فرهنگ هندي بر آثارشان نسبت به شاعران گروه اول دارد. هر شاعر در افق خاصي از هستي قادر به كشف و دريافت لحظات و حالات شاعرانه زندگي است. سبك و شيوه هر شاعري در سرودن شعر نيز، شيوه‏اي منحصر و يگانه است؛ چرا كه آفاق درك و دريافتهاي شهودي و كشفي شاعران با يكديگر متفاوت است. از طرفي به دليل آن كه همواره گروهي از شاعران در يك دوره معين تاريخي و در يك جامعه زندگي مي‏كنند و تحت تأثير عوامل مشترك همچون روح حاكم بر انديشه‏هاي رايج در آن زمان و مسائل اجتماعي و... قرار مي‏گيرند، زبان شعر يك دوره، صاحب ويژگيها و مؤلفه‏هايي مي‏شود كه در آثار شاعران آن عهد مشترك است. معمولاً اين ويژگيها و مؤلفه‏هاي مشترك را در زيرمجموعه سبكهايي كه به سبكهاي دوره‏اي موسوم است، بررسي مي‏كنند. در واقع، اطلاق نام واحد سبك خراساني، سبك عراقي و سبك هندي بر آثار شاعران در محدوده‏هاي معين تاريخي فقط با توجه به اشتراكاتي كه در زبان شعر جميع آنها وجود دارد، ممكن و ميسر مي‏شود. البته، عناصر مشترك موجود بايد در بسامدي بالا در آثار يك گروه از شاعران تكرار شود تا امكان نامگذاري و طبقه‏بندي آنها وجود داشته باشد. باري، آثار هر شاعر در عين آن كه قابل طبقه‏بندي در يك سبك دوره‏اي مشخص است، سبكي ويژه و منحصر و فردي را نيز داراست. سبكي يگانه كه همچون خطوط انگشتانش، امضاي اثر او به شمار مي‏رود. چرا كه سبك و زبان آيينه احوال آفاقي و انفسي شاعرند... . اينك، به برخي از مهمترين عناصر و ويژگيهاي سبكي و زباني شعر صائب كه به صورتي گسترده و با بسامدي بالا در شعر وي و معاصرانش وجود دارد، اشاراتي هر چند مختصر مي‏كنيم: 1 ـ گرايش كلي زبان شعر از شيوه فخيم عراقي (زبان خواص) به سمت زباني صميمي و مردمي است (زبان عوام) معيارهاي زيبايي شناختي به طور كلي با دوره پيشين متفاوت است و شاعران در نسبتي متوازن با پسند مردم شعر مي‏سرايند. فخامت و استواري زبان چندان جايگاه مهمي در شعر اين عصر ندارد. اصطلاحات و تعبيرات عاميانه در بي‏پيرايه‏ترين شكل زباني خود، بي‏تكلف و رها در شعر حضور مي‏يابند. ظهور شاعراني از بطن جامعه همچون صاحبان حرفه‏ها و پيشه‏ها و رهايي شعر از سيطره دربارها به معنايي كه در دوره‏هاي پيشين وجود داشت و همچنين دوري از روش اهل فضل و مدرسه را مي‏توان از مهمترين محركها و انگيزه‏هاي ايجاد چنين حركتي در زبان شعر اين دوره دانست: بلبل رنگين نوايي بر سر كار آمده است آب و رنگ تازه‏اي بر روي گلزار آمده است وقت گلشن خوش كه گلريزان ابر رحمت است چشم پل روشن! كه آب امسال سرشار آمده است گوش تا گوش زمين از گفتگوي ما پر است تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است 2 ـ عنصر خيال در شعر صائب و شاعران سبك هندي از مهمترين عناصر سبكي است و حضوري گسترده و متنوع در شعر اين شاعران دارد. صورتهاي گوناگون بياني تخيل، همچون تشبيه، استعاره، كنايه و تمثيل در بسامدي بالا در آثار صائب و ... به چشم مي‏خورد. حضور تخيل در شعر اين شاعران گاه عناصر ديگري همچون عاطفه شاعرانه را تحت الشعاع خود قرار مي‏دهد و از فروغ آن مي‏كاهد. تصويرسازيهاي درخشان، بهره‏گيري مفرط از نوعي استعاره كه جاندار انگاري اشيا و شخصيت بخشيدن به آنها مهمترين هدف آن به شمار مي‏رود و امروز تشخيص ناميده مي‏شود و گشودن پنجره‏هاي خيال به سمت آفاق تازه و شعر شاعران طرز نو را سرشار از چشم اندازهاي بديع و رنگين و لحظات خيال انگيز كرده است: شب كه سرو قامت او شمع اين كاشانه بود تا سحرگه برگريزان پر پروانه بود مهر را سوختگان بوته خاري گيرند ماه را زنده‏دلان شمع مزاري گيرند سحرگه چهره خورشيد را به خون شستند گليم بخت من از آب نيلگون شستند خبر كبوتر چاه ذقن به بابل برد تمام بابليان دست از فسون شستند شستم به خون ز صفحه دل، مهر آسمان زان دشنه‏ها كه بر جگر آ‏فتاب زد 3 ـ ايجاز: اشتياق به آوردن مضامين نو و معاني بيگانه و پرداخت آن در يك بيت در لفافه‏اي از هنرهاي بياني (به ويژه استعاره) منجر به ايجازي فوق العاده (و گاه مخل) در اشعار نوپردازاني نظير صائب، كليم، غني، بيدل و... شده است. 4 ـ ارسال المثل و تمثيل: ارسال المثل، آوردن ضرب المثلي در شعر به عنوان شاهد مثال است. اين صنعت مورد توجه صائب و شاعران سبك هندي بود. اما نكته جالب اين است كه بسياري از مصرعهاي برجسته اين گروه از شاعران و به ويژه صائب به خاطر دلنشيني و مقبوليت خاصش در بين مردم در زمان شاعر و پس از او به صورت ضرب المثلهاي رايج زبانزد اهل كوي و برزن مي‏شد. ... اما تمثيل كه از ويژگيهاي عمده اين سبك به شمار مي‏رود، چنان است كه شاعر در يك مصرع، مطلب و مضموني اخلاقي يا عرفاني كه معمولاً انتزاعي است، بيان مي‏كند و در مصرع دوم با ذكر مثالي از طبيعت، اشيا و يا آوردن تصويري محسوس، دليلي براي اثبات آن مي‏آورد. در برخي از اين تمثيلها، گاه دو مصراع به لحاظ نحوي كاملاً مستقلند و هيچ حرف ربط يا شرطي آن دو را با يكديگر پيوند نمي‏دهد. تمثيلات شعر صائب كليم و بيدل از معروفترين تمثيلات شعر فارسي است: من از بي‏قدري خار سر ديوار دانستم كه ناكس كس نمي‏گردد از اين بالانشينيها ظالم به ظلم خويش گرفتار مي‏شود از پيچ و تاب نيست رهايي كمند را ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آسودگي ما عدم ماست جسم خاكي مانع عمر سبك رفتار نيست پيش اين سيلاب كي ديوار مي‏ماند به جا 5 ـ تأكيد بر استقلال واحد بيت در غزل: غزل سبك هندي مبتني بر واحد بيت است. شاعران اين سبك به ابيات يك غزل، به لحاظ محتوا و مضمون چنان استقلالي مي‏بخشند كه غزل به صورت مجموعه‏اي از مضامين متنوع و متفاوت درمي‏آمد. ابياتي كه فقط با ضربآهنگ قافيه‏ها و تكرار رديفها، از نظر موسيقيايي صورت نظمي پريشان به خود مي‏گرفت. اگر چه ساختار شعر فارسي از آغاز بر بنياد ساختار شرقي وحدت در عين كثرت بود، اما در سبك هندي اين ساختار به صورتي افراطي به تفرد ابيات گرايش يافت و وحدت دروني به سرحد صورت قالب و پيوند قافيه و رديف تقليل پيدا كرد. ريشه‏هاي استقلال ابيات در غزل فارسي را به صورت متشخص در غزل حافظ و شيوه مضمون پردازانه وي مي‏توان بازجست. (مثل همه ويژگيهاي ديگر شعرش در عين اعتدال و ظرافت.) ظهور مفرط اين پديده در سبك هندي را مي‏توان در اصرار شاعران اين سبك به آوردن مضامين نو و برجسته دانست؛ به گونه‏اي كه هر مضمون در نهايت ايجاز در يك بيت گنجانده مي‏شد و شاعر بناچار تمام كوشش خود را صرف پروراندن مضمون مورد نظر خويش در يك بيت مي‏كرد و ابياتي با مضامين مختلف و گاه متناقض اما با وزن و قافيه و رديف مشترك در يك غزل مي‏سرود. مصرع برجسته به گفته صائب چون تير شهاب، جگر سوز و در يادها ماندني بود و ديگر اين كه، شاعران طرز نو دوستدار آن بودند كه اشعارشان در لايه‏هاي مختلف اجتماع نفوذ كند و زبانزد و ضرب المثل كلام خاص و عام باشد. صائب فرموده است: بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دويد مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد 6 ـ گستره وسيع واژگاني و تركيبات و ... 7 ـ بسامد بالاي رديفهاي اسمي در شعر صائب، از ديگر مميزات شعر او به سبك موسوم به هندي است. رديفهاي اسمي از علل عمده توسع خيال در شعر است؛ چرا كه شاعر ناچار مي‏شود در هر بيت به تصويرسازيي كه به نوعي با رديف ارتباط دارد، بپردازد؛ رديفهايي نظير: رقص، خط، شمع، حرف، گل، صبح، رنگ و آفتاب مكرر مورد استفاده صائب است و يك رديف مشترك، مضامين گوناگون و تصاوير متنوعي را به همراه خود يدك مي‏كشد: از بس مكدرست در اين روزگار صبح از دل نمي‏كشد نفس بي‏غبار صبح رخسار نو خط تو خوش آمد به ديده‏اش از شب كشيده سرمه دنباله‏دار صبح گلدسته بهشت برين، روي تازه است برگ شكوفه‏اي است از اين شاخسار صبح تر مي‏كند به خون شفق نان آفتاب از راستي، چه مي‏كشد از روزگار صبح سنت تتبع و تأمل در اشعار پيشينايان از آغاز طلوع شعر دري، در بين شاعران فارسي زبان وجود داشت. بسياري از شاعران علاوه بر مطالعه آثار شعر فارس به تأمل در اشعار شاعران عرب زبان نيز همت مي‏گمارند. صائب نيز از شاعراني بود كه به مطالعه آثار و دواوين گذشتگان و معاصرينش ارزش و اهميتي فوق العاده مي‏داد. درنگ در آثار شاعران بزرگ درگذشته، علاوه بر دانش ادبي، آگاهي از ظرايف سبكهاي فردي شاعران را بر يكديگر ممكن مي‏ساخت و از طرفي، شعر فارسي در دايره سنتي خويش در نحله‏ها و سبكهاي مختلف، هر بار از نو حياتي دوباره مي‏گرفت. مطالعه آثار معاصرين گاه به نوعي داد و ستد ادبي (و يا گفتگو) منجر مي‏شد. جواب دادن به شعر يكديگر تفنني از اين دست بود. شاعران نوپرداز سبك هندي، با وجود نوآوريها و هنجارشكنيهاي خاص سبكي خود، ثمره سنت بالنده شعر فارسي بودند كه هيچ گاه نوآوريهايشان به طور مستقيم در تعارض با اشعار گذشتگان درنيامد. كوشش اصلي شاعران اين سبك به طور مستمر صرف گريز از طرز تلقيهاي قالبي و تكراري از شعر و نگاه نو به هستي شد... . نظري گذرا به ديوان صائب نشان مي‏دهد كه اين شاعر بزرگ چه مقدار تتبع و تأمل در آثار شاعران متقدم و معاصر خود داشته است: فتاد تا به ره طرز مولوي، صائب سپند شعله فكرش شده‏ست كوكبها اين جواب آن غزل صائب، كه مي‏گويد كليم هر چه جانكاه است در اين راه، دلخواه من است ز بلبلان خوش الحان اين چمن صائب مريد زمزمه حافظ خوش الحان باش صائب از درد سر هر دو جهان باز رهي سر اگر در ره عطار نشابور كني اين غزل را از حكيم غزنوي بشنو تمام تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است شعر صائب حامل حكمتي ويژه است. به عبارتي، صائب به ديده‏اي حكيمانه شاهد اوضاع جهان است. اما اين حكمت حاصل سير و سلوكي عرفاني به معناي خاص آن نيست و همچنين اين حكمت نتيجه شاگردي انديشه‏ورزان و فيلسوفان و استادان مدرسه نيست؛ بلكه برخاسته از فطرت و حدت هوش شاعر و برآمده از نوعي غور و تأمل آزاد در پديده‏هاي گوناگون هستي است. صائب به تماشا و تفريح جهان آمده است و در اين تماشا، ديدنيهاي طبيعت را با برخي از مفاهيم و مضامين موجود در زندگي انساني برابر مي‏نهد و مفاهيم ملموس و روزمره را كه هر انساني دائماً در گيرودار با آنهاست، برجسته مي‏كند و با نيروي تخيل شگفت انگيزش، آنها را با تصاويري محسوس و در دسترس پيوند مي‏دهد؛ پيوندي كه محصول آن عبرت است و ميوه‏اش حكمت؛ حكمتي كه ريشه در ذوق هنرمندانه و هوش نكته ربا دارد. شعر وي با عموم مخاطبان ارتباط برقرار مي‏كند و اين ارتباط به قدري صميمي است كه مخاطب احساس مي‏كند به مضمون انديشه شاعر پيشتر مي‏انديشيده است؛ اما توان بيان آن را در خود نمي‏يافته است. صائب به اقتضاي سنت شعر فارسي غير از مضامين متنوع و بديع از مضامين و مفاهيم عرفاني به گشادگي تمام بهره مي‏گيرد. اين مفاهيم در شعر صائب بيشتر از نوع كسبي هستند و نه كشفي و انديشه‏هاي عرفاني صائب اغلب برخاسته از عرفاني نظري است. زبان راز محمل شهود و كشف عارفان و شاعران عارف است؛ آن چنان كه در شعر حافظ، مولوي و ... شاهد آنيم. حال آن كه وجه مميز زبان شعر صائب در بهره‏گيريهاي مفرط او از استعاره و تمثيل است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
محمدرضا شفيعی کدکنی محمدرضا کدکنی، مشهور به م. سرشک در نوزدهم مهر ۱۳۱۸ در روستای کدکن که يکی از روستاهای قدبم و کهنسال نيشابور قديم است، متولد شد. وی مقدمات علوم دينی از قبيل جامعالمقدمات و کفايه آخوند خراسانی را نزد پدرش ميرزامحمد شفيعی کدکنی فراگرفت و پس از ورود به حوزه علميه خراسان از محضر استادان بزرگ حوزه خراسان از جمله حاج شيخ هاشم قزوينی و اديب نيشابوری کسب فيض کرد. پانزده سال از دوران کودکی و نوجوانی م. سرشک مصروف فراگيری علوم قديمه و آمد و شد به حوزه های علميه آن روز خراسان شد، او پس از مطالعه دروس جديد و موفقيت در امتحان وارد دانشگاه مشهد شد و در زمره دانشجويان استادان بنام، دکتر فياض، دکتر يوسفی و دکتر رجايی درآمد. م. سرشک پس از دريافت درجه ليسانس از دانشگاه مشهد، برای تکميل تحصيلات وارد دانشگاه تهران شد و از محضر استاد فروزانفر و دکتر پرويز ناتل خانلری بهره ها برد و با درجه دکتری در زبان فارسی از دانشکده ادبيات دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و در کتابخانه مجلس سنا به کار پرداخت و سپس دانشيار گروه ادبيات فارسی و ادبيات تطبيقی دانشگاه تهران شد. م. سرشک شاعری را با غزل آغاز کرد. وی در سال ۱۳۴۴ با انتشار کتاب «زمزمه ها» و بعدها در مجموعه های ديگر توانايی خود را در سرودن غزل و قالبهای ديگر به خوبی نشان داد. هرچند زمزمه ها در حال و هوای سبک هندی سروده شده است اما تعلق خاطر شاعر به شاعران خراسانی در جای آن به چشم می خورد. پس از اين م. سرشک قالب و بيان سنتی را رها می کند و به سوی شکل و زبان شعر نيمايی روی می آورد و نيز شعر غنايی و تغزلی را تقريبا کنار می گذارد و به شعر اجتماعی و حماسی جديد می پردازد. اين تحويل و تحول در مجموعه «شبخواني» و «از زبان برگ» به خوبی نمايان است. م.سرشک با انتشار مجموعه «در کوچه باغهای نشابور» در سال ۱۳۵۰ نشان ميدهد که به دهن و زبان و ساخت و صورت مشخصی دست يافته و شعرش در مسير تکامل افتاده و راه واقعی خود را يافته است. اين مجموعه پس از انتشار تاثير فراوانی برخاطره جمعی ايرانيان می گذارد به گونه ای که برخی از ابيات اين مجموعه به عنوان مْثل ساير در ميان توده مردم به کار برده ميشود و اين اقبال تا بدانجا ادامه می يابد که برخی گفته اند: «در کوچه باغهای نشابور» در جايگاهی از وقوف و اعتماد شاعرانه قرار گرفته که سه دفتر بعدی او يعنی «مثل درخت در شب باران»، «بوی جوی موليان» و «از بودن و سرودن» -که هر سه در سال ۱۳۵۶ انتشار يافته- نتوانست به پای آن برسد و به اين ترتيب پيشرفت شعری وی در همان دهه پنجاه متوقف ماند. آخرين اثر م. سرشک مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهي» است که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. در اين مجموعه شاعر، به ويژه در اشعاری که از دهه شصت به بعد سروده، به دهن و زبان تازه ای دست يافته است. ساخت و صورت اشعارش مستحکم تر و موسيقايی تر، زبانش پيچيده تر و انديشه هايش فلسفی تر شده است و همين امر باعث شده که اشعار او در اين دفتر بيشتر طرف توجه خواص قرار گيرد. دکتر شفيعی کدکنی، در عرصه تاليف و تصحيح و ترجمه و نقد و تحقيق، بی هيچ ترديدی، چهره ای ممتاز. کتابهای «صور خيال در شعر فارسي»، «موسيقی شعر»، «اسرار التوحيد» و دهها کتاب و مقاله ديگر وی امروزه، در زمره آثار مرجع به شمار می روند. جمع ميان محقق و شاعر از مقوله جمع اضداد است اما اين جمع اضداد در وجود شفيعب کدکنی به او چهره ای متناقض نما و بنابراين شگفت انگيز داده است. سفر به خير - «به کجا چنين شتابان؟» گَوَن از نسيم پرسيد. - «دل من گرفته زينجا، هوس سفر نداری زغبار اين بيابان؟» - «همه آرزويم، اما چه کنم که بسته پايم....» - «به کجا چنين شتابان؟» - «به هر آن کجا که باشد به جز اين سرا سراين.» - «سفرت به خير! اما، تو و دوستی، خدا را چو از اين کوير وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را.»

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
محمد حسن گنجي كودكي و كوير در دوران كودكي دو واقعه در ذهن من تأثير عميق گذاشت كه مربوط به هواشناسي مي شد البته آن وقت نه من قوه درك مسائل را داشتم و نه در ايران صحبت از هواشناسي بود ولي بعدها فهميدم كه اين ها در ذهن من تأثير گذاشته و در تمام سرنوشت آينده من تأثير داشته است . آن دو واقعه يكي خشكسالي ممتدي بود كه در محل تولد من در بيرجند بروز كرد و پنج شش سال متوالي باران نيامد و تمام قنات ها و چشمه سارها خشك شد . آب مشروب شهر بيرجند معمولاً از آب انبارها تأمين مي‌شد و يك قنات آب شور بود كه براي مصرف كشاورزي استفاده مي‌شد اما آب انبارها خالي شده بود ، يادم هست كه آب مشروب را ليوان ليوان از همديگر قرض مي كرديم اين در ذهن من خيلي تأثيرگذار بود در مقابلش يك ترسالي ممتدي هم در آنجا بروز كرد و در يك زمستان باران فوق العاده اي در آن جا آمد . 20 سال پس از تحصيل در انگلستان براي تحصيل دكترا به آمريكا رفته بودم ، پايان نامه ام را درباره آب و هواي ايران نوشتم ، تا آن تاريخ كه مي شود 33 ـ 1332 درباره آب و هوا و هواشناسي در ايران چيزي به روي كاغذ نيامده بود ، پايان نامه من به زبان انگليسي منتشر شد و تا چندين سال منبع مطالعه درباره آب و هواي ايران بود و هنوز هم به آن ارجاع داده مي شود . در سال هاي بعد از جنگ جهاني هواپيمايي رو به توسعه بود ، ارتباط هوايي در آن زمان با هواپيماهاي كوچكي انجام مي شد اما جت هايي كه امروزه در خطوط هوايي مسافرت مي‌كنند در ارتفاع بالاي 10 كيلومتر از سطح زمين حركت مي‌كنند و در آن جا هوا تقريباً يكنواخت است ، ولي در ارتفاعات پايين هواها به اعتبار دماي متغير سطح زمين به اصطلاح تفاوت پيدا مي كند يعني در 2 يا 3 كيلومتري زمين هوا يكدست نيست كه هواپيما بتواند از داخل آن عبور بكند . همان طور كه روي زمين مثلاً در جاده پستي و بلندي داريم فشار هوا در جاهاي مختلف تفاوت پيدا مي كند و اين اختلاف فشار هوا يك چيزي مثل ناهمواريهاي سطح زمين به وجود مي آورد . به خاطر عبور هواپيما از منطقه اي با فشار هواي زياد به منطقه اي كم فشار بايد موتور هواپيما به شكل ديگري عمل كند تا از آن جا بگذرد اما آن زمان ناگهان هواپيما سقوط مي كرد بنابراين لازم بود بدانند هوا چگونه است و بر اساس همين ضرورت هواشناسي را در كشورها بوجود آوردند . هواپيما هم در مسير خودش مرز نمي شناسد و هواپيمايي كه از انگلستان به ايران مي‌آيد از چندين كشور و چندين نوع هوا عبور مي‌كند ، پس لازم است هر كشوري درباره آسمان خودش كمك و راهنمايي كند ، اين ضرورت باعث تأسيس سازمان هواشناسي شد ، خدمات سازمان هواشناسي خيلي پيچيده است . ما فقط در تلويزيون مي بينيم كه يك نفر مي آيد و مي‌گويد فردا هوا چگونه خواهد بود . براي ترسيم آن خط‌هاي منحني كه شما هر شب در تلويزيون مي بينيد صدها هزار اطلاعات روي نقشه مي‌آيد تا كارشناس كه در سطح دكتري آموزش ديده آن خط‌ها را بكشد و از آن خط‌ها استفاده‌هايي كند . موقعي كه سازمان هواشناسي تازه تشكيل شده بود با آنها ملاقاتي كردم و يك نسخه از پايان نامه ام را به كتابخانه آنجا اهدا كردم . موقعي كه قرار شد در اينجا اداره هواشناسي بوجود بيايد يك كارشناس براي ايران مأمور شده بود كه دولت ايران را براي تشكيل يك هواشناسي سيستماتيك و علمي كمك و راهنمايي بكند . نام مرا آنجا به او داده بودند كه يك چنين شخصي درباره آب و هواي ايران كتابي نوشته ، اتفاقاً من در ايران نبودم و در مأموريتي بودم ولي آن شخص مرا پيدا كرد . هواپيمايي از نظر ارتباطات در وزارت راه بود اين هواشناسي هم قرار بود در وزارت راه بوجود بيايد ، هواپيمايي با دانشگاه موافقت كرده بود كه من هواشناسي را راه بيندازم . در سال 1335 مسئوليت مديريت كل اداره هواشناسي به من محول شد . اولين كاري كه كرد قانون استقلال هواشناسي را از مجلس گذراندم كه با اين كار هواشناسي هويت قانوني پيدا كرد يعني دولت ملزم بود بودجه اي بدهد و تشكيلاتي راه بيندازد ، يك قانون ديگري گذراندم كه قانون عضويت ايران در سازمان هواشناسي جهاني بود كه ارتباط ضمني‌مان با هواشناسي بين المللي با آن قانون تأمين مي شد . به موازات آن كلاس‌هاي متعددي براي تربيت كارمند در سطوح مختلف راه انداختم . در اين 12 ـ 10 سالي كه در هواشناسي بودم از نظر تجهيزات و پرسنل و تربيت كارمند و فعاليت هاي علمي هواشناسي ايران را به پايه اي رساندم كه در رديف كشورهاي نسبتاً توسعه يافته قرار گيرد ولي بعد از انقلاب توسعه هواشناسي خيلي بيشتر شده چون امكانات الان با امكانات آن زمان كه بودجه ها و اعتبارات كم بود تفاوت پيدا كرده است . در نتيجه هواشناسي امروز ما در منطقه سرآمد هم است و در تمام آسيا بعد از روسيه و ژاپن و هند مقام شامخي دارد . البته من بعد از 12 سال در سال 35 استاد تمام وقت و معاون دانشگاه شدم ولي ارتباط من با سازمان هواشناسي محفوظ مانده بود به خصوص در ارتباط با سازمان جهاني هواشناسي در آن 12 سالي كه رئيس هواشناسي ايران بودم زبان مي دانستم . در محافل هواشناسي بين المللي مشكلي در بحث و گفتگو نداشتم ، پنج سال هم رئيس منطقه آسيا بودم در آن مقام ايجاب مي كرد كه من به تمام كشورهاي آسيا مسافرت كنم ، غير از چين كه در آن وقت عضو سازمان ملل نبود ، و در تمام اين كشورها تشكيلات هواشناسي را ببينم و خدمات مشترك بين هواشناسي هاي مختلف را هماهنگ كنم ، در آن پنج سال علاوه بر آن كه به كار خود ايران مي رسيدم بايستي به كار قاره آسيا مي رسيدم ، بعد از اين كه از هواشناسي درآمدم و در دانشگاه تمام وقت كار مي‌كردم باز هم ارتباط با هواشناسي از نظر علمي محفوظ بود به خصوص كه در زماني كه آنجا بودم با همكاري دانشگاه و هواشناسي به خاطر موقعيت خاصي كه هم در دانشگاه و هم در هواشناسي داشتم ، براي اولين بار اطلس اقليمي ايران را تهيه كردم كه هنوز كه هنوز است تنها مرجع تحقيق هست . در اين 30 سال در تمام دنيا بارها در كنفرانس ها و سمينارها شركت كردم و سخنراني داشتم. جايزه جهان در سازمان هواشناسي براي تشويق و اشاعه علم هواشناسي در سطح جهان معمول است كه از سالي كه به وجود آمده هر سال جايزه اي مي دهند اين جايزه به كسي تعلق مي‌گيرد كه خدمات برجسته اي كرده باشد چه در آن سال چه در گذشته چه به صورت يك فرمول جديد يا اختراع جديد يك دستگاه جديد براي اندازه گيري اختراع كرده باشد ، در اين روزگار كه مباني رياضي و مدل سازي متداول هست كتاب تازه اي نوشته باشد معمول است كه هر كشوري يك شخص برجسته اي در سازمان هواشناسي خودش معرفي مي كند هواشناسي تمام دنيا را به 6 قسمت تقسيم كرده ، منطقه اول آفريقا است منطقه دوم آسيا . اين پيشنهادات اول در سطح منطقه مورد برسي قرار مي گيرد و از هر منطقه يكي را به سازمان هواشناسي جهاني پيشنهاد مي‌كنند در يك جلسه شوراي اجرايي كه تشكيل مي شوند از رئيس و سه نائب رئيس و شش تا رؤساي منطقه اي و 20 نفر هم از كشورها در كنگره ها انتخاب مي شوند كه عالي‌ترين مقام سازمان هواشناسي جهاني مي شود در آن جا اين اسامي به كميسيون ها ارائه مي شود و آنها نظر مي‌دهند چند نفر پيشنهاد مي دهند كه از اين ميان آنها يك نفر را شورا انتخاب مي‌كند . در خرداد ماه گذشته شورايي كه به منظور انتخاب برنده جايزه تشكيل شده بود رئيس سازمان هواشناسي ايران هم شخصاً حضور داشت و براي اين كه ايشان الان چندين سال نائب رئيس سازمان جهاني هواشناسي است و بعلاوه خود هواشناسي ايران هم با در نظر گرفتن زحماتي كه من براي تأسيس هواشناسي كشيده بودم و آثار و نوشته هايي كه در اين چندين سال چه به زبان فارسي ، چه انگليسي درباره هواشناسي چه در ايران چه در جاهاي ديگر عرضه كرده بودم و حالا هم كه تجديد اطلس اقليمي ايران كه عن‌قريب به مرحله چاپ مي رسد همكاري دارم با توجه به همه اين مسائل هواشناسي ايران مرا معرفي كرده بود . از آن مرحله اوليه هم گذشته بوديم و در جلسه نهايي شوراي مشورتي كه 30 نفر شركت مي كنند من 24 رأي آوردم و در نتيجه برنده سال 2001 شدم . اعطاي جايزه سازمان هواشناسي جهان ( WMO ) از بدو تأسيس تاكنون هر ساله جايزه اي را به يكي از مؤثرترين چهره هاي علمي در جهان در زمينه هواشناسي اعطا مي كند اين جايزه ممكن است به خاطر يك فعاليت خاص از قبيل اكتشاف يك پديده يا يك اختراع يك دستگاه به دانشمندي تعلق بگيرد و ممكن است دانشمندي را به خاطر مجموع فعاليت‌ها و خدمات او به اين علم براي اعطاي اين جايزه برگزينند . اين جايزه مهمترين و معتبرترين جايزه علمي در زمينه هواشناسي در جهان است . دكتر محمد حسن گنجي ، مؤسس رشته جغرافيا در دانشگاه تهران در سال دوم تأسيس و مؤسس سازمان هواشناسي كشور بوده است . وي در طول 12 سال رياست سازمان 5 ماه نيز رئيس منطقه سازمان هواشناسي جهاني در منطقه آسيا بوده و نقش بسزايي در پايه‌گذاري هواشناسي در سرتاسر آسيا ايفا كرده است . اگر بدانيم كه هواشناسي ايران در حال حاضر نيز از پايگاه و اعتبار ويژه اي در جهان برخوردار است ، به اهميت و نقش دكتر گنجي در تأسيس اين رشته و تربيت چندين نسل از متخصصان هواشناسي در ايران پي مي‌بريم . من با دبيري در دانشگاه تهران شروع كردم و بعد از 13 سال استاديار اين دانشگاه شدم ، اولين كسي بودم كه با تحصيلات عاليه جغرافيا به ايران برگشتم و در سال دوم تأسيس دانشگاه تهران به همراه دو نفر از همكارانم رشته جغرافيا را پايه گذاري كرديم . بعد از ما شش نسل جغرافيدان در ايران تربيت شده است كه من به نوعي پدربزرگ اين جريان احساس مي كنم . مدتي رئيس دانشكده و معاون دانشگاه تهران بودم در دوران بازنشتگي هم دانشگاه بيرجند را تأسيس كردم . قبل از انقلاب مدتي معاون پارلماني وزارت راه بودم . پس از انقلاب در دوران جنگ ايران و عراق مشاور وزير دفاع بودم حالا هم در اين دانشگاه ( شهيد بهشتي ) مشاور دانشكده علوم زمين هستم و دو دانشجوي دكتري دارم ، بيش از صد مقاله به فارسي و انگليسي نوشته ام و چهارده كتاب درسي به چاپ رسانده ام ، مهمتر از همه اين ها انتشار كتابي با عنوان « جغرافيا در ايران از دارالفنون تا انقلاب اسلامي » كه داستان علم جغرافيا در كشور است پانزده سال است كه با دائره‌المعارف اسلامي همكاري مي كنم و اين اواخر با مركز گفتگوي تمدن ها ارتباط نزديك دارم و قرار است اطلس جغرافيايي تمدن ها را تهيه بكنم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ابن‌خلدون ابن‌خلدون(808-732 قمرى)، سياست‌مدار، جامعه‌شناس، انسان‌شناس، تاريخ‌نگار، فقيه و فيلسوف مسلمان در تونس به دنيا آمد. عبدالرحمن آموزش‌هاى آغازين را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علماي تونسي قرآن و تفسير، فقه، حديث، علم رجال، تاريخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت. او در دربار چند امير در مراکش و اندلس(اسپانيا) به کار سياسى پرداخت، اما در 42 سالگى به نگارش کتابى پيرامون تاريخ جهان رو آورد که مقدمه‌ى آن بيش از خود کتاب شناخته شده است. او را از پيشگامان تاريخ‌نويسى به شيوه‌ى علمى و از پيشگامان علم جامعه‌شناسى مى‌دانند. زندگى‌نامه ابوزيدعبدالرحمن‌بن‌محمدبن‌خلدون تونسى، سياست‌مدار، جامعه‌شناس، تاريخ‌نگار و فقيه مالکى مذهب در اول رمضان 732 قمرى ( 27/ مه / 1332 ميلادى ) در تونس به دنيا آمد. او تحصيلات مقدماتى را نزد پدرش آموخت و سپس نزد علماي تونسي قرآن و تفسير، فقه، حديث، علم رجال، تاريخ، فن شعر و فلسفه آموخت. وى پس از تکميل تحصيلات در آفريقيه (تونس) به مغرب (مراکش) وسپس الجزاير رفت و دوباره به مغرب بازگشت وپس از آن که اطلاعات مفيدى درباره‌ى کشورهاى شمال آفريقا به دست آورد، در سال 764 به آندلس (اسپانياى امروز) رفت و در غرناطه (گرانادا) به حضور سلطان، محمد پنجم، رسيد. ابن‌خلدون پس از دو سال به شمال آفريقا بازگشت. او در هر يک از کشورهاى مغرب بزرگ عربى (تونس ، الجزيره و مراکش) که مى‌رفت به علت کثرت معلوماتى که در زمينه فقه و علوم ديگر داشت قدر مى‌ديد و بر صدر مى‌نشست. او مدت‌ها در تونس و شهر فاس در مراکش به وزارت اميران محلى مشغول بود و نيز ، بارها از جانب اميران شمال افريقا در تونس، مغرب و الجزاير به سمت قاضى القضاتى رسيد. با اين حال در زمانى که در وهران الجزاير به سر مى برد مورد خشم سلطان قرار گرفت و مدت 4 سال در قلعه ابن سلامه زندانى شد. او در زندان ، به نوشتن کتاب معروف تاريخ خود به نام کتاب "العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر" مشغول شد و پس از آزادى از زندان به نوشتن آن ادامه داد تا آن که کتاب را به پايان رساند. مقدمه‌ى اين کتاب که اکنون با عنوان مقدمه‌ى ابن‌خلدون شهرت دارد خود شاهکارى بزرگ در فلسفه تاريخ و جامعه شناسى به شمار مى‌آيد.(اين کتاب را محمد پروين گنابادى به فارسى ترجمه کرد که بارها به چاپ ديگر رسيده است.) ابن‌خلدون پس از آزادى از زندان، از وهران الجزاير به تونس رفت. در نيمه شعبان 784 با کشتى راهى بندر اسکندريه شد و از آن‌جا به قاهره رفت. در قاهره به دستور الملک الظاهر سيف الدين، ازمماليک برجى مصر، به سمت استادى جامع الازهر، که امروزه دانشگاه الازهر ناميده مى شود، رسيد و در آن جا به آموزش و پرروش دانشجويان پرداخت و به جايگاه قضاوت نيز رسيد. ابن‌خلدون از مصر براى زيارت خانه‌ى خدا به مکه رفت و از آن‌جا به سوى شام رهسپار شد. در دمشق بود که ديدار مشهور او با امير تيمور گورکانى رخ داد. در آن ديدار ابن‌خلدون مورد توجه تيمور قرار گرفت. ابن‌خلدون بار ديگر به قاهره بازگشت و بقيه عمر خود را در مصر گذرانيد. سرانجام، در روز چهارشنبه، چهار روز مانده به پايان رمضان 808 قمرى، در 76 سالگى درگذشت و در مزار صوفيان، در بيرون باب النصر(دروازه پيروزى)،قاهره، به خاک سپرده شد. سال شمار زندگى 732 قمرى، 711 خورشيدي: در اول ماه رمضان، در تونس به دنيا آمد. 755 قمرى، 733 خورشيدي: فراخوان ابوعنان‌ سلطان مرينى فاس را پذيرفت و به آن‌جا رفت. او با ارتباط با دانشمندانى که در دربار سلطان فاس بودند، بر دانش خود افزود. 758 قمرى، 735 خورشيدي: به خاطر ارتباط‌هايى که با تونسى‌ها داشت، سلطان بر او بد گمان شد و او را زندانى کرد. 759 قمرى، 736 خورشيدي: پس از درگذشت ابوعنان، از زندان آزاد شد. 764 قمرى، 741 خورشيدي: به قرناطه رفت و سلطان غرناطه، محمد پنجم، او را به گرمى پذيرفت. 766 قمرى، 744 خورشيدي: به فرمان سلطان براى کار سياسى به اشبليه رفت و براى نخستين‌بار شهر نياکان خود را ديد. 766 قمرى، 744 خورشيدي: به شمال غربي آفريقا رفت و پس از زمانى به زندان افتاد. 777 قمرى، 745 خورشيدي: نوشتن تاريخ عمومى خود را آغاز کرد. 779، 757 خورشيدي: نسخه‌ى اول مقدمه‌ى خود را به پايان رساند. 784 قمرى، 761 خورشيدي: به سفر حج رفت. 786 قمرى، 763 خورشيدي: در مصر به جايگاه قضاوت نشست و قاضى‌القضات مصر شد. 803 قمرى، 780 خورشيدي: با تيمور لنگ ديدار کرد. 808 قمرى، 784 خورشيدي: در روزهاى پايانى ماه رمضان از دنيا رفت. فهرست آثار 1. العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر(مهم‌ترين کتاب) 2. لباب المحصل فى اصول دين؛ خلاصه‌اى از کتاب بزرگ کلامى و فلسفى فخرالدين رازى(نخستين کتاب) 3. تفسيرى بر برده‌ى بوصيرى(از بين رفته) 4. خلاصه‌ى منطق(از بين رفته) 5. رساله‌اى در علم حساب(از بين رفته) 6. تفسيرى بر شعرى از ابن‌خطيب در اصول فقه(از بين رفته) 7. تعريف(شرح زندگى خود) 8. شفاء السائل(رساله‌اى در تصوف) نظرها و نظريه‌هاى تاريخي شناخته‌شده‌ترين اثر ابن‌خلدون کتاب تاريخ اوست که مقدمه‌ى آن از خود اثر بسيار مهم‌تر است. ابن‌خلدون در زمان خود و حتى از زمان مرگش تا امروز به داشتن شيوه‌اى در تاريخ نگارى علمى و تاريخ انديشى شهره بوده است. اين شهرت به سبب بينش تاريخى عميق ، ابتکار شيوه‌اى نو و ابداع يک دانش جديد (علم عمران) براى تميز درستى و نادرستى خبرهاى تاريخى و برخورد با تاريخ به مثابه يک علم است. او تأليف‌هاى خود را بر اساس يک مقدمه (به معناى علمى و عام آن، نظريه) و سه کتاب قرار داده است. مقدمه در فضيلت دانش تاريخ و بررسى روش‌هاى پژوهشي آن و اشاره به روش‌هاى نادرست تاريخ‌نگاران در بيان روى‌دادهاى تاريخى است. کتاب نخست در اجتماع و تمدن و يادکرد عوارض ذاتى آن است. کتاب دوم در اخبار عرب و قبيله‌ها و دولت‌هاى مختلف و برخى از ملت‌ها و دولت‌هاى مشهور است که با او هم زمان بوده‌اند و کتاب سوم در اخبار بربرها و کشورها و دولت‌هاى پيش از زمان مؤلف به ويژه حکومت‌هاى موجود در مغرب عربى (شمال افريقا) است. گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که نام ابن‌خلدون با نام مقدمه او مترادف شده است. به تعبير ديگر اگر مقدمه نبود، تاريخ ابن‌خلدون و نام او فقط در رديف بسيارى از آثار و نام‌هاى تاريخ‌نگاران عالم اسلام مطرح مى‌شد و چه بسا تاريخ او از نظر اهميت به پاى آثار بزرگان اين رشته چون طبرى، مسعودى و ابن اثير نمى‌رسيد،‌ ولى موضوع‌هايى که وى در مقدمه از جهت مبانى نظرى تاريخ، تمدن و عمران (جامعه‌شناسى) آورده، اثر او را از آثار ديگر ممتاز کرده است. اين کيفيت شگفت‌انگيز و نوآورانه‌ي مقدمه را مى‌توان پيامدى از آن ويژگى روحى و رفتارى ابن‌خلدون دانست که معاصرانش آن را "گرايش به مخالفت با هر چيز" خوانده‌اند. ابن‌خلدون در مقدمه، ارتباط دانش عمران با تاريخ را روشن مى کند. منظور او از دانش عمران (علم العمران) علم جامعه‌شناسى است. به نظر او تاريخ‌نگاران بايد با ديدى جامعه‌شناختى، تاريخ را بنويسند. به روشنى مى‌گويد که تاريخ‌نگار بايد خبرها را در چارچوب علم عمران عرضه کند و مى نويسد که تاريخ داراى ظاهر و باطن است. تاريخ در ظاهر اخبارى است درباره‌ى روزگاران و دولت‌هاى پيشين و معمولا براى تمثيل و تزئين کلام به کار مى‌رود، اما در باطن تفکر و تحقيق درباره‌ى حوادث و مبادى آن‌ها و جست و جوى دقيق براى يافتن علل آن‌ها ست و چون از کيفيت روى‌دادها و علت حقيقى آن‌ها بحث مى‌کند "علمي" است سرچشمه گرفته از حکمت و سزاست که ازدانش هاى آن شمرده شود. ابن‌خلدون هر فصلى از مقدمه را با نقل يکى از آيه‌هاى قرآنى پايان مى‌بخشد. بنابراين گفته‌اند که او عقل وعرفان هر دو را با هم داشته و هر دو را به کار برده است. ابن‌خلدون عامل‌هاى بسيارى را که در جامعه‌هاى بشرى باعث جهش و ترقى مى‌شود، نام مى برد. يکى از اين عامل‌ها عصبيت است؛ عصبيتى به مفهوم همبستگى اجتماعي. همبستگى که او از آن ياد مى کند، عصبيت دوره‌ى جاهليت نيست بلکه همبستگى‌هاى عقلانى است که پس از دوره‌ى جاهلى باعث ايجاد دولت و ملت واحدى در محدوده‌ى جغرافيايى خاص مى‌شود. جامعه شناسان معاصر، ابداع مفهوم ناسيوناليزم در جامعه‌هاى بشرى را در اصل از نوآورى‌هاى ابن‌خلدون مى‌دانند که آن‌ها را در سده‌هاى چهاردهم ميلادى به صورت عصبيت عنوان نمود. ابن‌خلدون کليد شناخت علمى تاريخ را در گرو شناخت علم عمران ( جامعه شناسى ) مى داند . به همين جهت است که مى گويد : " انسان داراى سرشتى مدنى است، يعنى ناگزير است اجتماعى زيست کند که در اصطلاح آن را مدنيت گويند و معنى عمران همين است." ابن‌خلدون از علت انحطاط و سقوط قوم‌ها نيز بحث مى کند و مى‌گويد : توحش، همزيستى، عصبيت‌ها و انواع جهان‌گشايى‌هاى بشر و چيرگى گروهى بر گروه ديگر، در ترقى و انحطاط ملت‌ها تاثير مستقيم دارد. به همين دليل است که ابن‌خلدون را مونتسکيوى جهان اسلام مى‌گويند، زيرا مونتسکيو نيز، پس از ابن‌خلدون، از ديد تاريخى علمى درباره انحطاط روميان نظريه‌هايى داده است که مورد تأييد همه‌ى تاريخ‌نگاران قرار گرفته است. ابن‌خلدون بر اين باور بوده است که براى بهره‌مندى درست از تجربه‌هاى گذشتگان، که به صورت خبرها و روايت‌هايى به ما رسيده است، به منبع‌ها و دانش‌هاى گوناگونى نياز هست که بايد آن‌ها را به نگرش درست باهم مقايسه و تجزيه و تحليل کرد تا از لغزيدن در پرتگاه نادرستى در امان بمانيم. به همين خاطر است که در مقدمه‌ى خود مطالب گوناگونى پيرامون زندگى اجتماعى انسان بيان مى‌کند تا جايى که انديشمندان پيشين و کنونى گاهى آن را يک دانش‌نامه(دايرالمعارف) دانسته‌اند. توسعه از نگاه ابن‌خلدون بر اساس نظريه‌هاى تاريخ‌شناسان برجسته معاصر، آرنولد توين‌بى و جامعه شناسان معروفى چون پيترام سوروکين و ديگر انديشمندان اروپايى و امريکايى، ابن‌خلدون در پيشنهاد کردن نظريه‌هاى جامعه‌شناسانه و پژوهش‌هاى تاريخى فراتر از عصر خويش حرکت کرده است. ابن‌خلدون واژه‌ى توسعه را در عام‌ترين شکل و در اشاره به تحولات مکانى و زمانى جامعه‌ها به کار برده است. بنابراين از نظر وى علم تحول و تطور و يا جامعه شناسى (علم العمران) در بستر علمى خويش به تاريخ مربوط بوده، زيرا اين علم طريقه‌اى براى بررسى و درک تاريخ بوده است. ابن‌خلدون در تشريح روابط پوياى جوامع چادرنشين قبيله‌اى، روستايى و شهرى نشان داد که چگونه جامعه‌ها از سازمان‌هاى ساده به سوى سازمان‌هاى پيچيده حرکت مى کنند. عصبيت يا همبستگى گروهى و پيوستگى اجتماعى در ميان جامعه‌هاى قبيله‌اى مستحکم‌تر است. به اين ترتيب، او به وجود دو نوع جامعه اشاره مى کند. جامعه‌ى بدوى و اوليه (جامعه الباديه) و جامعه متمدن و پيچيده (جامعه الحاضره). جامعه متمدن که از شهرنشينى ناشى مى شود برسه عامل متکى است :جمعيت ، منابع طبيعى و کيفيت حکومت. از نظر او توسعه تنها به معنى پيشرفت کمى بر حسب رشد اقتصادى نيست، بلکه پاره اى از عامل‌هاى اجتماعى، روانشناختى، فرهنگى وسياسى نيز براى تداوم و کيفيت توسعه در جامعه‌ى پيشرفته ضرورى‌ است. به اين ترتيب، انحصار فزاينده‌ى قدرت از سوى حاکم و نهادهاى حکومتى، افزايش مصرف غيرضرورى، افراط مردم در تجمل، افول عصبيت (همبستگى و پيوستگى اجتماعى)، رشد فردى، از خود بيگانگى در جامعه،‌ همه از ديدگاه ابن‌خلدون نشانه‌هاى نخستين فروپاشى جامعه‌هاى متمدن و شهرى و توسعه يافته به حساب مى آيند. ابن‌خلدون و آموزش ابن‌خلدون در بخش‌هاى گوناگون مقدمه‌ى خود به اصول و روش‌هاى آموزش پرداخته است. او گرچه در جاهايى واژه‌ى تعليم را به مفهوم عمومى از تعليم و تربيت به کار برده و موضوع‌هاى اخلاقى، تربيتى و روانى را زير همان عنوان برسى مى‌کند، اما درباره‌ى اصول و روش‌ها، بيش‌تر مفهوم ويژه‌ى آن يعنى آموزش را در نظر داشته است. اصول و روش‌هاى آموزشى را که مورد نظر او بوده، مى‌توان به صورت زير خلاصه کرد: 1. آموزش گام‌به‌گام و طى زمان. ابن‌خلدون باب ششم از فصل 29 را با عنوان "راه درست در آموزش علوم و روش‌هاى سودمند آن" آغاز مى‌کند و نخستين نکته‌اى را که بر آن پافشارى مى‌کند آموزش گام‌به‌گام و طى زمان است. او بر اين باور است براى آن‌که آموزش به يادگيرى بينجامد و باعث حصول ملکه در يادگيرنده شود، آموزش بايد کم‌کم و با اصول و موضوع‌هاى محورى، آن‌هم به صورت کلى، آغاز شود تا ذهن يادگيرنده آمده گردد و سپس با شرح بيش‌تر و با ذکر دليل ادامه يابد و سرانجام به تشريح مساله‌هاى پيچيده پرداخته شود. 2. در نظر داشتن توانايى‌ها يادگيرنده. به نظر ابن‌خلدون بايد توانايى يادگيرى دانش‌آموز شناسايى شود، هم‌چند با ميزان توانايى‌هايش در يادگيرى به او آموزش داده شود و توان يادگيرى او آرام‌آرام پرورش داده شود. نخست بايد موضوع‌هاى حسى و نزديک به ذهن به او آموزش داده شود، آن‌هم به اندازه‌اى که باعث خستگى او نشود. چنان‌چه اين مرحله به درستى انجام شود، ذهن او براى يادگيرى‌ بيش‌تر آماده مى‌شود، اما اگر در همان آغاز با دشوارى رو‌به‌رو شود و مطلبى را به درستى نفهمد، اثر روانى نامطلوبى بر او مى‌گذارد و ادامه‌ى يادگيرى برايش دشوار مى‌شود. 3. آسان‌گيرى و مهربانى آموزگار. ابن‌خلدون شش اثر منفى سخت‌گيرى آموزگار را بر دانش‌آموز بر شمرده است: گرفتن نشاط از دانش‌آموز؛ وادار کردن او به دروغ‌گويى براى در امان ماندن از خشم آموزگار؛ زمينه‌سازى براى فريبکارى و درويي؛ گرفتن عزت نفس و احساس شخصيت؛ سست شدن اعتماد به نفس؛ سست شدن در راه به دست‌آوردن ويژگى‌هاى اخلاقى و انسانى نيکو و گرايش پيدا کردن و پستى‌ها و ناراستى‌ها. 4. حفظ آزادى و شخصيت دانش‌آموز. ابن‌خلدون باور دارد که تکليف‌هاى دوستانه‌ى آموزشى، که در مورد کودکان معمول است، درباره‌ى هر دانش‌آموزى اثر مثبت دارد و بى آن‌که شخصيت او را از بين ببرد، گرايش او را به انجام دادن تکليف‌ها بيش‌تر مى‌کند. اما اگر اين کار با تهديد و زور و بدون گفت و گو انجام شود، توانايى فرد را مى‌شکند و احساس خارى و شکست را در او پديد مى‌آورد و باعث مى‌شود او مانند افراد ستم ديده به کسالت و سستى روى آورد. او به شيوه‌ى تعليم و تربيت پيامبر اسلام اشاره مى‌کند که با ياران خود احساس شخصيت و ابراز وجود مى‌داد و در نتيجه آن‌ها به خواسته‌ى خود به انجام يک تکليف مى‌پرداختند. 5. از ساده به دشوار. آموزشى موفق است که از مساله‌هاى ساده و نزديک به دهن يادگيرنده اغاز شود و کم‌کم به مساله‌هاى دشوار برسد. او از کسانى که از همان آغاز به مساله‌هاى دشوار مى‌پردازند، انتقاد مى‌کند و بر اين باور است که اين کار باعث بروز احساس ناتوانى از فهميدن در يادگيرنده مى‌شود. 6. بهره‌گيرى از شيوه‌هاى آموزشى کارآمدتر. ابن‌خلدون از سه شيوه‌ى آموزشى که در روزگار او به کار مى‌رفته ياد کرده است: شيوه‌ى سخنرانى و القاى دانش به يادگيرنده به گونه‌اى که رابطه‌ى يک‌سويه‌اى بين ياددهنده و يادگيرنده برقرار مى‌شود؛ شيوه‌ى الگوسازى و تفهيم موضوع از راه نشان‌دادن آن به کردار و گفتار؛ شيوه‌ى گفت و گوى علمى بين ياددهنده و يادگيرنده يا تشويق يادگيرنده‌ها به گفت و گو با هم‌ديگر. خود او شيوه‌ى دوم را از همه بهتر مى‌داند و شيوه‌ى سوم را آسان‌ترين شيوه‌ براى يادگيرى و حصول ملکه مى‌داند. او در مقايسه‌اى که بين دانش‌آموزان مدرسه‌هاى مغرب و دوره‌ى آموزشى 16 ساله‌ى آنان با دانش‌آموزان مدرسه‌هاى تونس و دوره‌ى آموزشى پنج‌ساله‌ى آنان انجام مى‌دهد، علت به درازا کشيدن دوره‌ى آموزشى و موفق نبودن دانش‌آموزان مغربى را نبود شيوه‌ى درست و سودمند آموزشى، مانند شيوه‌ى دوم و سوم، بيان مى‌کند. 7. کل‌نگرى در آموزش. از روش‌هاى يادگيرى کارآمد اين است که آموزگار با نگرش کلى اجزاى درس را مرتبط با هم عرضه کند، به گونه‌اى که آغاز و پايان آن به صورت ساختارى در ذهن يادگيرنده ملکه شود. 8. تکرار و تمرين و بهره‌گيرى از شاهد. به نظر او، يادگيرنده پس از آگاهى از مفهوم‌ها و اصطلاح‌ها و قانون‌هاى هر علم بايد پيوسته آن‌ها را به کار گيرد و تمرين و تکرار کند. او کتاب سيبويه، دانشمند ايرانى، را بهترين کتاب براى آموزش زبان عربى مى‌داند، چرا که هم قانون‌هاى علم نحو را دارد و هم داراى بسيارى از متن‌هاى نظم و نثر عرب است. او خاطر نشان مى‌کند که براى يادگيرى زبان تنها نبايد بر يادگيرى قاعده‌ها تاکيد کرد، چنان‌که در مغرب چنين بوده است، بلکه بايد مانند آندلسى‌ها از شواهد نظم و نثر نيز بهره گرفت تا در ايجاد ملکه‌ى زبان موفق بود. 9. فراهم کردن زمينه‌ى مناسب براى يادگيري. او راه‌هايى را براى ايجاد چنين زمينه‌اى پيشنهاد مى‌کند از جمله: پرهيز از به کار بردن عبارت‌هاى نامفهوم؛ پرهيز از متن‌هاى درسى بسيار مختصر که فقط حفظ کردن مطالب را آسان مى‌کنند؛ بهره گيرى از متن‌هاى روانى که با مثال و تمرين آميخته‌اند و پرهيز از پرداختن به موضوع‌هايى که يادگيرنده توان درک آن‌ها را ندارد. از برخى سدهايى که ممکن است در فرايند يادگيرى دشوارى ايجاد کنند، ياد مى‌کند: زيادى کتاب‌هاى درسى که اغلب تکرارى و به دور از نوآورى هستند؛ درهم آميختن مطالب کتاب درسى با مطالب بيرون از آن و بى‌ارتباط يا کم‌ارتباط با آن؛ فاصله‌ى زياد بين جلسه‌هاى درسى و آموزش هم‌زمان دو رشته‌ى درسي. 10. ارزشيابى پيوسته. ابن‌خلدون براى کسى که مى‌خواهد خود و ديگران را در مسير پيشرفت قرار دهد، ارزشيابى پيوسته را سفارش مى‌کند و البته بيش‌تر بر خودارزشيابى تکيه دارد. او به آموزگاران سفارش مى‌کند که همواره گفتار و کردار خود را ارزيابى کنند و تاکيد مى‌کنند که با اين روش مى‌توان خود را از مرحله‌ى کمالى به مرحله‌ى بالاتر رساند و زمينه‌ى رشد دانش‌آموزان خود را فراهم کرد. ايران و ايرانى در بيان ابن‌خلدون ابن‌خلدون در مورد جايگاه دانش در ايران پيش از اسلام نوشته است:" جايگاه علوم عقلى در نزد پارسيان بسيار والا بود و حيطه‌هاى آن‌ها بسيار گسترده بوده است. چرا که داراى حکومت‌هاى پايدار و با شکوه بودند. گويند پس از کشته شدن داريوش به دست اسکندر و چيره شدن اسکندر به سرزمين کيليکيه و دست يافتن به کتاب‌ها و علوم بى‌شمار پارسيان، اين دانش‌ها از پارسيان به يونانيان رسيد. هنگامى که سرزمين پارس فتح شد و در آن کتاب‌هاى فراوانى يافتند، سعد ابن ابى وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره‌ کتاب‌ها و انتقال آن‌ها به مسلمانان کسب اجازه کرد. عمر در پاسخ به او نوشت که تا کتاب‌ها را به آب ريزد با اين استدلال که اگر هدايتى در اين کتاب‌ها باشد خداوند ما را به بيش از آن‌ها هدايت کرده است و اگر در آن‌ها گمراهى باشد، خداوند ما را از آن‌ها حفظ کرده است. به اين ترتيب، کتاب‌ها را در آب ريخته يا آتش زدند و دانش پارسيان از دست ما رفت." نويسندگان بسياري با استناد به نوشته‌ى ابن‌خلدون و تاريخ‌نگاران ديگر کوشيده‌اند سهم ايرانيان را در دانش بشرى و نقش آنان را در وارد کردن دانش به جامعه اسلامى کم‌رنگ جلوه دهند. اين دسته از نويسندگان به اشاره به اين سخنان ابن‌خلدون و توجه نکردن به نوشته‌هاى صاحب‌نظران ديگر چنين نتيجه مى‌گيرند که مسلمانان دانش خود را به طور مستقيم از يونانيان به دست آوردند. حال آن‌که بر چنين ادعايى ايراد جدى وارد است: 1. اگر بپذيريم کتاب سوزى بسيار گسترده‌ى عرب‌هاى مهاجم، آن هم به فرمان خليفه‌ى مسلمين، باعث نابودى کامل دانش ايرانيان شد، به جاى سخن از شکوه تمدن عرب‌ها و پيش‌تازى آنان در دانش و فناورى، که در کتاب‌هاى گوناگون چه از نويسندگان عرب و چه نويسندگان غربى از آن ياد شده است، بايد از دانش‌ستيزى و وحشيگرى و ويرانگرى مغول‌وار آن‌ها سخن بگوييم. با اين تفاوت که مغول‌ها براى کتاب‌سوزى خود استدلال محکمى نداشتند و عرب‌ها با استدلال دينى به آن پرداختند. حال آن‌که، چنان حجمى از کتاب‌سوزى، به نحوى که هيچ اثرى از ايران باستان نماند، دور از ذهن مى‌رسد. چرا که با وجود کتاب‌سوزى‌هاى بى‌شمار مغول‌ها، آثار بسيارى از دوران تمدن اسلامى بر جاى مانده است. 2. شکوفايى دانشگاه گندى‌شاپور تا زمان منصور عباسى و مدت‌ها پس از آن، به نحوى که منصور براى درمان بيمار خود به پزشکان آن‌جا روى آورد، نشان‌دهنده‌ى آن است که حتى با پذيرفتن نظريه‌ى آتش‌سوزى کتاب، دست‌کم بخشى از دانش پارس‌ها نگهدارى شد و حتى آنان با ترجمه‌ى کتاب‌هاى خود به زبان عربى در نگهدارى آن کوشش فراوان کردند، چنان‌که چيره‌ترين مترجمان کتاب به زبان عربى در اصل ايرانى بودند که ابن‌مقفع و خاندان بختيشوع از شناخته‌شده‌ترين آن‌ها هستند. مترجمان ديگرى مانند حنين‌بن‌اسحاق نيز شاگرد ايرانيان بودند.. از اين رو، برخى از دانش‌هاى دوران باستان را بايد در کتاب‌هاى عربى آغاز نهضت ترجمه جست و جو کرد. 3. اگر بپذيريم که دانش پارسيان در زمان اسکندر به يونان راه يافت، که چنين بوده است و البته پيشينه‌ى اين کار به زمانى پيش از اسکندر نيز مى‌رسد، بايد آن دانش يونانى که نويسندگان عرب و غرب آن را خاستگاه اصلى دانش عرب مى‌دانند، در واقع تا اندازه‌ى زيادى ايرانى بدانيم و بپذيريم که دانش ايرانى هيچ‌گاه از بين نرفته است. 4. ابن‌خلدون در جاى ديگرى از مقدمه‌ى خود مى‌گويد: "جاى شگفتى است که در جامعه‌ى اسلامى، چه در علوم شرعى و چه در علوم عقلى، اغلب پيشوايان علم ايرانى بودند. جز در مواردى نادر و اندک و چنانچه برخى از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسى و محيط تربيتشان ايرانى بود." بى‌گمان آن ايرانيان از نوادگان همان ايرانيان دانش‌پرور دوران باستان بودند. در بررسى آثار برخى از آنان، مانند بيرونى، مى‌بينيم که به ايران باستان نيز اشاره‌هايى دارند. ابن‌خلدون در بيان اين که چرا پيشگامان علوم در جهان اسلام همگى ايرانى بودند به ديرپايى شهرنشينى و تمدن در ايران اشاره مى‌کند و مى‌گويد:" در صنايع(فنون) شهرنشينان ممارست مى‌کنند و عرب از همه مردم دورتر از صنايع مى‌باشد. علوم هم از آيين‌هاى شهريان به شمار مى‌رفت و عرب هم از آن‌ها و بازار رايج آن‌ها دور بود و در آن عهد مردم شهرى عبارت بودند از عجمان(ايرانيان) يا کسانى مشابه و نظاير آنان بودند از قبيل موالى و اهالى شهرهاى بزرگى که در آن روزگار در تمدن و کيفيات آن مانند صنايع و پيشه‌ها از ايرانيان تبعيت مى‌کردند. چه ايرانيان به سبب تمدن راسخى که از آغاز تشکيل دولت فارس داشته‌اند بر اين امور استوارتر و تواناتر بودند." سپس، ابن‌خلدون در اشاره‌هايى که به شاخه‌هاى علوم دارد، جابه‌جا از ايرانيان يا شاگردان آن‌ها نام مى‌برد که آن علم را بنيان‌گذارى کردند يا به پيش بردند. در نحو از بنيان‌گذار آن، سيبويه نام مى‌برد و از پيروان و شاگردان او که همه از نژاد ايرانى بودند. به نظر او بيش‌تر دانندگان حديث و همه‌ى عالمان تفسير، فقه و کلام ايرانى بودند و به بيان او:" جز ايرانيان کسى به حفظ و تدوين علم قيام نکرد و از اين رو، مصداق گفتار پيامبر(ص) پديد آمد که فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآويزد، قومى از مردم فارس به آن دست مى‌يابند." ابن‌خلدون در نگاه انديشمندان با ملاحظه همه جوانبه‌اى که ابن‌خلدون در مقدمه رعايت کرده است، مى‌توان ادعا کرد که اين اثر در زمينه‌ى تاريخ‌شناسى در دنياى اسلامى يک نوآورى‌ بى‌مانند و پديد آورنده آن در ميان تاريخ‌نگاران مسلمان يک استثنا و در زمينه‌ى فکر تاريخى در ميان تاريخ‌نگاران پيش از خود بى‌مانند است. با وجود اين، انديشه و روش نبوغ‌آميز ابن‌خلدون نه تنها در زمان خود بلکه تا سده‌ها به صورتى شايسته مورد ارزيابى و نقد و داورى قرار نگرفت و چون تخمى درشوره زار، بى حاصل ماند تا اين که بخش هايى از مقدمه او در سال 1806 ميلادى به وسيله سيلوستر دوساسى به زبان فرانسه ترجمه شد و در همان ايام نيز هامر پورگشتال، تاريخ‌شناس اتريشى، ابن‌خلدون را مونتسکيوى جهان عرب ناميد. از آن زمان بود که دانشمندان اروپا از نبوغ اين متفکر بزرگ در شگفت شدند و بر پيشى‌گرفتن او بر دانشمندان اروپايى در طرح موضوع‌هايى چون جامعه‌شناسى، فلسفه‌ى تاريخ و اقتصاد سياسى اذعان کردند. مقدمه‌ى ابن‌خلدون چنان انقلابى در افکار دانشمندان قرن نوزدهم ايجاد کرد که به اين باور راسخ شدند که اين تاريخ‌شناس تونسى مسلمان چهار سده پيش از ويکوى ايتاليايى تاريخ را علم دانسته وقبل از مونتسکيو درباره علت انحطاط تمدن‌ها سخن گفته است. اشميت دانشمند امريکايى گفته است که: "ابن‌خلدون در دانش جامعه شناسى به مقامى نائل آمده است که حتى آگوست کنت در نيمه دوم قرن نوزدهم بدان نرسيده است." آرنولد توين‌بى، مورخ معاصر آمريکايى، نيز مى‌گويد :" مقدمه‌ى حاوى درک و ابداع فلسفه‌اى براى تاريخ است که درنوع خود و در همه‌ى روزگاران از بزرگ‌ترين کارهاى فکرى بشر است." در واقع جهان اسلام هم از راه اروپا با ابن‌خلدون آشنايى دوباره يافت. ابن‌خلدون امروز در فرهنگ جهانى جايگاه شايسته اى دارد. او نه تنها نسبت به زمان خود استثنايى جلوه مى‌کند، که با انسان‌هاى متفکر زمان ما نيز سخنان بسيار دارد؛ نه از آن رو که بتوان نظرهاى او را در مورد جامعه‌ى معاصر به کار برد، بلکه از آن جهت که تحليل‌هاى او براى فهم زمينه‌هاى تاريخى جامعه بسيار سودمند است. او تفکر تاريخى را به مرحله اى نو رسانيد و تاريخ نويسى را از صورت رويداد‌نويسى پيشين به شکل نوين علمى و قابل تعقل درآورد. منابع : 1. هانرى، توماس. بزرگان فلسفه. ترجمه فريدون بدره‌اي. انتشارات کيهان، 1365 2. رحيم‌لو، يوسف. ابن‌خلدون.(از مجموعه مقاله‌هاى دايره‌المعارف بزرگ اسلامى، به کوشش سيدکاظم بجنوردى)، انتشارات دايره‌المعارف بزرگ اسلامى، 1369 3. الفاخورى، حنا/الجر، خليل. تاريخ فلسفه درجهان اسلامي. ترجمه‌ى عبدالحميد آيتي. انتشارات فرانکلين، 1358 4. زرين‌کوب، عبدالحسين. تاريخ در ترازو. تهران 1354 5. مولانا، حميد. توسعه از ديدگاه ابن‌خلدون. روزنامه‌ى کيهان، 4/ ارديبهشت / 78 6. روزنتال، فرانس. ابن‌خلدون. ترجمه‌ى حسين معصومى همدانى(از مقاله‌هاي زندگى‌نامه‌ى علمى دانشوران، به کوشش احمد بيرشک). انتشارات علمى و فرهنگى، 1369 7. فهيمى، على‌نقي. ابن‌خلدون و اصول آموزش و پرورش. فصلنامه‌ى تعليم و تربيت، شماره‌ى 62، 1379 8. ابن‌خلدون. مقدمه‌ى ابن‌خلدون. ترجمه‌ى محمد پروين گنابادي. انتشارات علمى و فرهنگى، 1369 9. تالبى،م. ابن‌خلدون(از مقاله‌هاى دانش‌نامه‌ى ايران و اسلام، به کوشش احسان يارشاطر). بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1354

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
غلامحسين ساعدي غلامحسين ساعدي در 14 دي 1314 در تبريز متولد شد. نخستين آثارش را از 1334 در مجلات ادبي به چاپ رساند. او كه در ابتدا به عنوان نمايشنامهنويسي چيره دست (با نام مستعار گوهر مراد) شهرت يافته بود، با نگارش داستانهاي زيبايي چون «گدا»، «دو برادر» و «آرامش در حضور ديگران»، جايگاه خود را به عنوان يكي از خلاقترين داستاننويسان ايران نيز تثبيت كرد. آثار او دستمايهي برخي از بهترين فيلمهاي بلند سينماي ايران قرار گرفته است، كه از جملهي آنها ميتوان فيلمهاي "گاو" (ساختهي داريوش مهرجويي، 1348)، "آرامش در حضور ديگران" (ساختهي ناصر تقوايي، 1349) و "دايرهي مينا" (ساختهي داريوش مهرجويي، 1353) را نام برد. ساعدي در دوم آذر 1364 به علت خونريزي دستگاه گوارش در فرانسه درگذشت و در گورستان پرلاشز در كنار صادق هدايت يه خاك سپرده شد. كتابهاي ايشان عبارت است : آشفته حالان بيداربخت تاتار خندان ترس و لرز توپ چوب بدستهاي ورزيل خانه روشني شناختنامه غلامحسين ساعدي ضحاك (نمايشنامه در پنج پرده) عزاداران بيل غريبه در شهر غلامحسين ساعدي گاو واهمههاي بي نام و نشان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کامران دیبا کامران دیبا(طباطبایی)—متولد تهران- 5 مارس 1937 کامر ان دیبا آرشیتکت برنامه ریز شهری و نقاش ایر انی در رشته معماری دانشگاه هارواد واشنگتن دی سی تحصیل کرد.در سال 1964 در این رشته فارق التحصیل شد و پس از آن به مدت یک سال تحصیلات تکمیلی را در رشته جامعه شناسی ادامه داد. در سال 1966 به تهران بازگشت و یک سال بعد رئیس و طراح ارشد شرکت مهندسین مشاور “DAZ” شد."DAZ" در ایران پروژه های بزرگ و گوناگونی به انجام رسانید و به سرعت توسعه یافت به طوریکه در سال 1977 صدوپنجاه پرسنل داشت. دیبا در ایران صرفا در بخش دولتی فعالیت می کرد.وی به سنت های بومی و هم چنین نیاز های جامعه شهری مدرن و اثر متقابل انسان علاقه مند بود. پروژه نیمه تمام "شهر جدید شوشتر" (1974-80) در خوزستان که وی آرشیتکت و برنامه ریز آن بود بیشترین موفقیت خود را مرهون الگوهای ساختاری و گونه های ساختمانی سنتی است که دیبا مورد استفاده قرار داده است. وی این شیوه را جای گزین طراحی بر اساس الگوهای غربی- که مورد حمایت افراد با نفوذ و سردمداران بود_ نمود. این شهر با ظرفیت جمعیتی بالغ بر 30000 نفر در راستای یک شاهراه اصلی ارتباطی طراحی شد .چهار راه ها میادین عمومی و محله های کوچک در اطراف آن شکل می گرفتند و وجود باغ ها و بازارها زندگی اجتماعی را تقویت می کرد. بناهای آجری شاعرانه دیبا معماری شاخصی را خلق می کند که زیبا و با شکوه است . دیگر کارهای شاخص وی در ایران شامل چندین ساختمان در دانشگاه جندی شاپور (1976-8) است.اما بنایی که شاید شناخته شده ترین اثر وی باشد موزه هنر های معاصر تهران (1976) است که با سقف های نیم هلالی اش یاد آور باد گیر های سنتی خاور میانه است .وی موسس و هم چنین اولین مدیر موزه بود.(1967-8) دیبا به عنوان مشاور و برنامه ریز شهری در وزارت مسکن و توسعه شهری ایران خدمت کرد. هم چنین دفتر وی طرح جامعی برای برخی شهرها ارائه داد که از جمله آنها خرمشهر بندری مهم در خلیج فارس است.جایی که وی با طراح یونانی A.Doxias که در بخش خصوصی فعالیت می کرد همکاری کرد. وی در سال 1977 ایران را به قصد زندگی در پاریس و واشنگتن دی سی ترک کرد تا به صورت شخصی کار کند. پروژه های وی شامل طرح های خانه سازی در ویرجینیا و طرح توسعه هتل ها در اسپانیا ست. وی در سال 1977 به عنوان منتقد با دانشگاه "کرنل" همکاری کرد. دیبا به عنوان یک نقاش چندین نمایشگاه انفرادی در ایران بر پا کرد.وی هم چنین گردآورنده و واسطه فروش آثار نقاشی معاصر غرب بود. گردآوری : آسيه خطیبی http://larry.blogfa.com/post-86.aspx

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
احمد بهمنيار تاريخ و محل تولد :1301 هجرىقمرى - كرمان تاريخ و محل وفات : 1334ه.ش - تهران تخصص :محقق ادبيات و اديب آثار :مهمترين آثار ويعبارتند از: - تحفهاحمديه در شرح الفيه 2 جلد ( 1290 هجري شمسي) - مقدمه و تصحيح اسرار التوحيد في مقامات شيخ ابوسعيد (1313ه.ش) - چاپ رساله حورائيه تأليف عبيدا... بن محمود شاشي معروف به خواجه احرار(1313ه.ش) - مقابله و تصحيح التوسل الي الترسل: بهاءالدين محمد بن مؤيد بغدادي (1315 ه.ش) - تصحيح و تعليقات بر تاريخ بيهق ،تاليف ابوالحسن علي بن زيد بيهقي (1317 ه.ش) - تلخيص اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابي سعيد براي دبيرستانها 1320 ه.ش) زندگي نامه :استاد احمد بهمنيار از محققان و ادباي فاضل دوره معاصر، در سال 1301 هجريقمري در شهر كرمان به دنيا آمد. بهمنيار تحصيلات ابتدائي و متوسطه خود را در نزدپدرش استاد محمد علي مدرس (كه مردي فاضل و مطلع از علوم رياضي قديم و فنون ادب زبانهاي فارسي و عربي بود) به پايان رسيد و در جواني از مدرسان مشهور زبان وادبيات عرب گرديد. وي در سال 1329 هجري قمري همزمان با اوج گرفتن نهضت مشروطه در ايران به حزب دموكرات كرمان پيوست و روزنامه هفتگي دهقان را كه ارگان آن حزب بود منتشر نمود. بهمنيار در كشاكش جنگ جهاني اول به گناه آزادگي و آزادي خواهي از شهر و ديارخود به فارس رانده شد و در آنجا به مدت 14 ماه زنداني شد; با اين حال در همين دوران به فراگيري زبانهاي انگليسي و تركي استانبولي پرداخت و به اين دو زبان تسلط يافت .بهمنيار پس از آزادي از زندان به خدمت وزارت دارائي درآمد و با سمت بازرسهفت سال در مشهد بسر برد. وي در اين ايام ضمن آشنايي با شاعران و سخنوران بزرگ خراسان روزنامه فكر آزاد را به مدت دو سال در مشهد منتشر ساخت و پس از بازگشت به تهران نيز انتشار آن را در پايتخت ادامه داد. بهمنيار در سال 1305ه.ش به سمت رياست دارالمعلمين تبريز برگزيده شد. يكسال بعد به دعوت وزارت عدليه عهده دار امور قضاوت شد و چند سال در شهر هاي قزوين و همدان به قضاوت پرداخت. استاد بهمنيار در سال 1310ه.ش در دانشسرايعالي و مدرسه عالي سسپهسالار تدريس زبان و ادبيات عربي را آغاز كرد. اين دانشمند فرزانهپس از تأسيس دانشگاه تهران (1313ه.ش) به عنوان استاد زبان و ادبيات عربي دانشكده ادبيات برگزيده شد و از اين تاريخ تا سال 1334ه.ش كه نقاب خاك بر رخ كشيد زندگي خود را وقف مطالعه، تحقيق و تأليف نمود. در طي اين دوره گروه قابل توجهي از اساتيدبرجسته فعلي تاريخ و فرهنگ ايران از محضر اين استاد فاضل به كسب علم و دانش پرداختند كه از جمله ميتوان به دكتر عبدالحسين زرين كوب و دكتر اسلامي ندوشن اشاره كرد. وي عضو فرهنگستان ايران بود و طبع شاعري هم داشت; از جمله اشعار زيباي او مسمطي است در وصف قيام كلنل محمد تقي پسيان. استاد بهمنيار از نسل برجستگان فرهنگ و ادب ايران بود كه به معارف ديني وعلوم اسلامي از يكسوي و تاريخ و ادبيات فارسي تسلط كامل داشت. منابع :1- آرين پور، يحيي: از نيما تا روزگار ما، تهران، انتشارات زوار، 1376 -2 - بهمنيار، احمد: شرح احوال و آثار صاحب بن عباد، به كوشش محمد ابراهيم باستانيپاريزي، تهران، دانشگاه تهران، 1344 -3 - سپهرم، امير

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سامان جان خسته نباشی تاپیک خیلی جالب و مفیدی شده. :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شما هم همینطور فقط می خوام دوستان هم به من کمک کنن تا این تاپیک کامل تر بشه :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
احمد بن عمر بن علي النظامي العروضي السمرقندي نام كاملش آنطور كه خود مي گويد "احمد بن عمر بن علي النظامي العروضي السمرقندي" است . از نويسندگان و شاعران قرن 6 ه.ق. است. در اواخر قرن 5 در سمرقند متولد شد. پس از تحصيلات مقدماتي در سالهاي 506-504 به ملاقات "اميرمعزي" و "عمر خيام" در خراسان رفت. نظامي به دربار شاهان غزنوي آل شنسب وابسته بود و سالها مداحي آنان مي كرد و كتاب معروف خود "مجمع النوادر" يا "چهارمقاله" را به نام "ابوالحسن حسام الدين علي بن فخرالدين مسعود" برادرزاده "ملك شمس الدين محمد بن فخرالدين مسعود"- پادشاه معروف غوري- نوشته است. "چهارمقاله" نظامي عروضي در بيان شرايط چهار طبقه از نديمان پادشاهان- يعني دبيران، شاعران، طبيبان و منجمان- است. نويسنده در هر مقاله با انشايي مزين و مصنوع شرايط هر يك از اين فنون و مقدماتي را كه براي صاحب فن لازم است بيان مي دارد و براي اثبات هر يك از نظرهاي خود حكايت يا حكايتهايي از شاعران بنام ايران مي آورد. بنابراين چهارمقاله نه تنها به خاطر جنبه انتقادي آن درباره هر يك از چهارفن مورد بحث، كه به خاطر اطلاعات تاريخي و همچنين نثر آن قابل توجه است

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نادر اردلان


تصویر



نادر اردلان معماري پركار محقق و معلمي تواناست او در ايران متولد شد و در سن هفت سالگي همراه خانواده اش به ايالات متحده امريكا سفر كرد او 18 سال از زندگي اش را به تحصيل در امريكا گذرانده و كارش را با اسكيدمور اونيگز مريل در سانفرانسيكو آغاز كر و در سال 1964 به ايران بازگشت و به دنبال آن موقعيتي را به عنوان رياست بخش معماري شركت نفت در ميادين نفتي ايران پذيرفت او به همراه خانواده اش به مسجد سليمان رفت جايي كه اولين چاههاي نفت در خرابه هاي معابد زرتشتيان كشف شده بوند او در آنجا مدت 2 سال ساختمانهاي زيادي را طراحي كرد . نادر اردلان مقدار زيادي از آگاهي اكولوژيكي خود را در طي همكاري نزديك با يان مك هارگ كه كتاب طراحي با طبيعت را به رشته تحرر در آورده پرورش داده تجربه او با اكولوژي به مدت جهار سال الي پنج سال تجربه هيجان آوري بود كه اداره محيط زيست به او و يان مك هارگ ماموريتي براي طراحي پارك محيط زيستي در تهران ماموريت داد از جمله تاثير گذار ترين معلمان او مي توان به لويي كان اشاره كرد كه در سالهاي تحصيل او كان برخي از مهمترين كارهايش را مي ساخت نادر اردلان بعد از مدتي با لويي كان كارش را شروع كرد اين كان بود كه توصيه نامه هايي را با انتشارات دانشگاه شيكا گو نوشت كه حس وحدانيت مي بايد چاپ شود . تفكرات كان د رابره اعتدال و غير اعتدال خصوصا تا زماني كه به كارش در ايالات متحده و هند و بنگلادش مربوط بود اثر شديد و مهمي در تفكر طراحي نادر اردلان داشت و تاثير غير اعتدال بود كه او آن را در فرهنگ ايراني و طي مطالعه اجمالي موسيقي – صنايع -ادبيات – شعر – طراحي باغ- و در نهايت معماري گذشته ايران كشف كرد. محيطهاي بسيار گرم و خشك و نيمه مرطوب بود كه سر آغاز انديشيدن اردلان درباره معماري سازگار با محيط شد . او به زودي نارسايي تحصيلات امريكايي خود را ياف كه براي به عهده گرفتن طراحي مناسب با فرهنگ آماده نساخته بود .

در آن زمان رومن گيرشمن –باستان شناس بزرگ فرانسوي در خرابه هاي معابد آتش زرتشتيان مشغول حفاري بود و اساسا روي ساختمانها وسايتهاي هخامنشيان و ساسانيان كار مي كرد نادر اردلان در انتها و در ترسيم پلانهاي بعضي از يافتها به گيرشمن كمك كرد . البته بعد ها كمك هاي شايان نادر اردلان در طراحي موزه هنرهاي معاصر تهران به كامران ديبا را نمي توان از خاطر برد .

او هر گز به مطالعه معماري ايران در يك دوره تاريخي مبادرت نكرد او به سرتاسر اين چشم انداز علاقهمند بود او از غارهاي خطي شمال ايران تا مارليك (قرن نهم تا هفتم قبل از ميلاد )شروع كرد و بقاياي خارق العاده اي در اصفهان و كاشان دوره اسلامي رسيد و بعد از آن دوره قاجار و به ويژه ساختمانهاييكه مادر بزرگ او در آنها زندگي ميكرد و آنجا بزرگ شده بود .

در سالهاي 1970 بود كه او در دانشگاه تهران تدريس ميكرد و در آن سال بود كه به فكر راه انداختن چند كنفرانس بين المللي افتاد او در سال 1970 اولين كنگره بين المللي معماران در ايران و در اصفهانبا كمك چند نفر از دوستانش در حرفه معماري و همكاري وزارت مسكن و شهرسازي ايران شكل گرفت مهمانان اين كنفرانس : لويي كان – پال رودولف- باك مينستر فولر – و جمعي از مغزهاي عالي را به مشاركت دعوت كرد موضوع كنفرانس نمايش امكان بالقوه تقابل خلاق بين سنت و تكنولوژي بود اما تلاشهاي بي پايان نادر اردلان چهار سال بعد در پرسپوليس هم ادامه داشت و او چنين گردهمايي را در شهر پارسه برپا كرد .

ماندالا در سال 1972 براي انجام سك معماري بر اساس موضوعات و تحقيقاتي كه او با آن مرتبط بود شكل گرفت . ماندالا از اين رو انتخاب شد كه ايده كلمه يكپارچه كردن دوباره اجزا با كل بود اردلان در اين رابطه چنين مي گويد : جامعه اي را تصور ميكرديم كه تاريخ افكار و معماري آن گسسته شده بود و بايد دوباره در يك سنتز جديد گذاشته مي شد در گسترش اين ايده سنتز هاي هماهنگ سنت و تكنو لوژي هم از طريق انتشارات و هم كار ساختماني در حال ايجاد يك همكاري خاصه براي آن زمان بوديم .

در پايان به تلاشهاي بي پايان نادر اردلان براي معرفي معماري ايران دست مريزاد مي گوييم . آقاي اردلان معمار و محقق خستگي ناپذير مچكريم . معماري ايران امثال نادر اردلان را كم داشته مهره هايي كه مي بايد به جستجوي تاريخ ايران و تاريخ معماري ايران مي پرداختند و اين گوهر بي مانند را به نسل هاي بعدي ميدادند كم كاري كردند نسل امروز كه نگارنده خود جز اين نسل است با معماري پر از چالشي به نام معماري ايران رو به روست . براستي چرا اينگونه ايم؟ مدتهاست كه دلخوشي مان چند بنا از اجدادمان شده . نه معماري امروز آن قوام ديروز را دارد نه شكوه آن را . اي كاش مهرهايي چون نادر اردلان پيشتر ها در آسمان معماري ما ظهور پيدا ميكردند و مي درخشيدند و درخشيدنشان همچنان ادامه دار بود بعد از نادر اردلان و عبدالحميد اشراق همچنان ستاره ها پر فروغ تر از ديروز سر بر مي آوردند .





http://larry.blogfa.com/post-18.aspx

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
زندگی نامه ملک شاه ملک شاه : او سومین پادشاه سلسه سلجوقیان ایران است بدستور او هزاران شاهنامه توسط کاتبان دستنویس و تکثیر شد او به خواجه نظام الملک دستور داد بجای تاریخ قمری تازی تاریخی ایرانی تهیه کنند خواجه نظام الملک توسی نیز دانشمندانی نظیر خیام و ابوریحان بیرونی و تنی چند را در اصفهان جمع نمود و تاریخ خورشیدی که موسوم به شمسی و یا جلالی نیز هست فراهم نمودند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
زندگی نامه بزرگمهر بختگان بزرگمهر بختگان یا بوذرجمهر حکیم : بنا بر شاهنامه او در کودکی و با تعبیر خواب انوشیروان وارد داستان می شود. او در برابر شطرنج که از هند به ایران آورده و نمایش آفرینش و عشق است، تخته نرد رامی آفریند که صفحه سیاه و سپد آن نمادی از جهان و روز و شب و مهره ها نماد جهان ما و بیانی فلسفی از هستی است. کلیله و دمنه و ادبیات داستانی هند را نیز او به ایرانیان شناسانده و خود درآمدی زیبا بر این کتاب می نویسد که، دادنامه آن روزگار پر از بیداد است. پند نامه مشهور وی و آنچه در شاهنامه به شاه ایران می گوید، بخشی ارجمند از اندیشه های او را به ما نشان می دهد: هنر جوی و تیمار بیشب مخور که گیتی سپنج است و بر ما گذر اگر روز ما پایدار آمدی جهان را بسی خواستار آمدی به گیتی به از مردمی کار نیست بدان با تو دانش به پیکار نیست ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی مدارا خرد را برادر بود خرد بر سر جان چو افسر بود بزرگمهر در بزم های هفت گانه، خلاصه اندیشه های آن روزگار را باز می گوید. در نشستی در باره ویژگی های شاه می گوید: چنین داد پاسخ: که از داد شاه درخشان شود فر و دیهیم و گاه دگر کو بشوید زبان از دروغ نجوید ز کژی به گیتی فروغ سه دیگر که با داد و بخشاسش است ز تاجش زمانه پر آرایش است در جایی دیگر خطاب به انسان فریاد بر می آورد که: خنک در جهان مرد برتر منش که پاکی و شرم است پیراهنش بماند بدو رادی و راستی نکوبد در کژی و کاستی کسی کو بود بر خرد پادشا روان را نراند به راه هوا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.