[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. در قسمت دوم، در خصوص فرار، اسيري و آشنايي اتفاقي سائو سائو با چن گونگ، چگونگي جدا شدن مسير ايشان و آمادگي سائو سائو براي پيوستن به كمپين يوآن شائو و تصميم وي براي جعل دستور امپراطور صحبت گرديد. و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت سوم – آغاز افسانه‌ي سه برادر سائو سائو در توجيه نياز براي جعل دستور امپراطور، اينطور عنوان مي‌كرد كه بدون اين دستور، عملاً مشروعيت اين كمپين زير سوال رفته و ايشان از سوي دونگ ژو محكوم به خيانت مي‌شوند. بنابراين ساير اربابان و تجار و گروه‌ها ممكن است ترسيده و از ايشان دوري نمايند. اما يك دستور از امپراطور، به اي حركت مشروعيت بخشيده و اينطور به اذهان خطور مي‌كند كه مشروعيت اين حركت از سوي خدايان تعيين شده است (امپراطور فرزند خدايان شناخته مي‌شد). روز موعود فرا رسيد و 18 جنگ سالار كه هريك فرماندار يك يا چند ناحيه بودند و پس از آغاز دوران آشوب، عملاً حساب خود را به نوعي از حكومت جدا كرده بودند، زير پرچم يوآن شائو (Yuan Shao Styled Benchu) در قلعه‌ي چن ليو (Chengliu Castle) جمع مي‌شوند. جنگ سالاراني چون ما تنگ ( Ma Teng Styled Shoucheng) پدر ما چائوي افسانه‌اي (يكي از 5 ژنرال ببر ليوبي در آينده)، سون جيان (Sun Jian Styled Wentai) پدر سون سه و سون چوان، يوآن شو (Yuan Shu Styled Gonglu)، گونگ‌سون زان (Gongsun Zan Styled Bogui) كه در آينده خواهيم ديد نادانسته چه لطف بزرگي در حق ليوبي مي‌كند، ليو داي و بسياري ديگر و البته گل سرسبد ايشان؛ يعني سائو سائو. اين كمپين، قدرتمندترين كمپيني بود كه در آن عصر بوجود آمد. نيروي متحد متشكل از حداقل 450 هزار سرباز و ژنرال كه حتي از سپاه شيليانگ دونگ ژو نيز بيشتر بودند! اما اين جمع، مهماناني ناخوانده نيز داشت : ليوبي، گوان يو و ژانگ في؛ سه برادر! هرچند ليوبي (Liu Bei Styled Xuande) از نسل امپراطوران و دودمان هان بود، اما از چند نسل به اين طرف مقامات خاندان ايشان كمتر و كمتر شده بود تا خود ليوبي كه تقريباً مقام خاص و مهمي نداشت. با اين وجود، همواره با افتخار خود را از نسل دودمان هان معرفي مي‌كرد و از اين امر ابايي نداشت؛ حتي در برابر ساير جنگ سالاران. ليو بي براي پيوستن به كمپين يوآن شائو، تنها دو برادر وفادار خود را به همراه آورده بود. به همين خاطر هم از همان ابتدا، حتي براي ورود به قلعه نيز دچار مشكل شد. از آنجايي كه ليو بي، دعوتنامه‌اي از يوآن شائو دريافت نكرده بود، نگهبانان نيز اجازه‌ي ورود ايشان به قلعه را ندادند. اما تقدير اين بود كه سائو سائو نيز همان زمان سر برسد. سائو سائو كه قدرتي خارق العاده در كشف استعدادهاي بالقوه داشت، با ديدن شجاعت ليو بي و دو برادرش براي پيوستن به كمپين يوآن شائو، بلادرنگ به اين نكته پي برد كه حتماً ايشان از استعداد و توانايي خاصي برخوردار هستند. پس با زيركي تمام، خود را به ايشان نزديك و سه برادر به اعتبار سائو سائو مجاز به ورود به قلعه چن ليو شدند. اما مرحله‌ي سخت‌تر، همانا پذيرش ايشان توسط ساير جنگ سالاران به عنوان نوزدهمين ارباب حاضر در كمپين بود. چرا كه حتي توضيحات ليو بي درخصوص نسل و خاندان ايشان هم مورد قبول حضار قرار نگرفت. هرچند كه سائو سائو باز هم با زبان چرب و نرم خود سعي در قانع نمودن ايشان براي پذيرفتن ليو بي داشت. در نهايت صندلي محقري در كنار صندلي 18 جنگ سالار ديگر به ليوبي تعلق گرفت. ليو بي دليل حضور خود در كمپين را تنها مبارزه عليه دونگ ژو و بازگرداندن قدرت و شوكت هان عنوان مي‌كرد و به همين دليل برايش اهميتي نداشت كه چه جايگاه و اعتباري براي وي در نظر گرفته و در آينده‌ چه سهمي را خواهد داشت. امري كه هيچ يك از جنگ سالاران ديگر (حتي سائو سائو)، هرچند كه شايد در كلام بدان اشاره مي‌نمودند، قلباً معتقد نبودند. اما در همان روز دست تقدير به گونه‌اي رقم خورد كه ارزش اين سه برادر مشخص گرديد كه در ادامه بدان اشاره خواهد شد. با تلاش سون جيان و ساير جنگ سالاران (و علي رغم ميل باطني يوآن شو؛ پسر عموي يوآن شائو كه خود را مستحق‌تر مي‌دانست)، بعلت اينكه يوآن شائو از تمامي حضار با اصالت‌تر و مهم‌تر و همچنين ارتش وي قدرتمندتر و پرتعدادتر و زمين‌هاي وي نيز بيشتر بود (در عصر ارباب و رعيتي، مالكيت زمين ميزان اعتبار هرشخص را مشخص مي‌كرد)، بنچو بعنوان فرمانده و رئيس اين كمپين و اتحاد انتخاب گرديد و سائو سائو نيز از اين تصميم حمايت كرد. اما اين، نشان از زيركي سائو سائو داشت. چرا كه وي همواره ترجيح مي‌داد كه سياست‌هاي خود را، تا زماني كه همراه با قدرت نباشد، بصورت پنهاني دنبال نمايد و خواهيم ديد كه چگونه موفق به انجام اين امر گرديد. هرچند يوآن شائو رئيس اتحاد بود، اما سائو سائو با دو ترفند، كنترل قدرت و تصميم‌گيري جمع را بدست گرفت و با وجود اينكه كمترين سرباز را براي پيوستن به كمپين آورده بود (و جالب اينكه اين تعداد اسمي بسيار بيشتر از تعداد واقعي سربازان وي (نزديك به يك سوم) نيز بود كه اين نشاني ديگر از زيركي وي بود)، اما دو ترفند وي چنان كارساز بودند كه رسماً قدرت جمع را در دستان خود قبضه نمود. اولين ترفند سائو سائو، دستور امپراطور بود. هرچند كه ساير جنگ سالاران خيلي زود به جعلي بودن آن پي بردند، اما توضيحات سائو سائو آنقدر قانع كننده بود كه رسماً مورد پذيرش قرار گيرد. سائو سائو معتقد بود كه اولاً اگر دونگ ژو از نام و اعتبار امپراطور سوء استفاده مي‌كند براي مقاصد خود، چرا ما (جنگ سالاران حاضر در كمپين) اين كار را انجام ندهيم؟ ثانياً با وجود دونگ ژو، امپراطور عملاً امكان دادن چنين دستوري را ندارد. اما هيچ كس در آن شكي ندارد كه اين نوشتار، عملاً خواست و ميل باطني امپراطور است كه جرأت به زبان آوردنش را ندارد. ضمن اينكه سايرين كه اطلاعي از جعلي بودن اين دستور ندارند، آن را به اعتبار اينكه سائو سائو (سوء قصد كننده به خائن) آورده است و وي، امكان حضور در دربار و گرفتن دستور مخفي از امپراطور را داشته است، و همچنين مطابقت با حقيقت امر خواهند پذيرفت و بدين ترتيب مشكل مشروعيت كمپين نيز برطرف خواهد گرديد و حمايت ساير اربابان و تجار را نيز به همراه خواهد داشت. تنها يك نفر موافق اين سوء استفاده نبود و آن كسي نبود جز ليو بي. اما در آن جمع، وي مخالفت خود را ابراز نكرد. شايد بدليل جايگاهي كه در آن روز داشت. اما دومين ترفند كه بسيار موثرتر از ترفند اول بود، نقشه‌اي كامل از موقعيت لشكريان دونگ ژو، قلعه‌هاي مهم، مكان‌هاي نگهداري آذوغه و تسليحات و تجهيزات جنگي (همانطور كه عرض شد يكي از اصلي‌ترين نقشه‌هاي جنگ در آن زمان، چگونگي دستيابي به مكان‌هاي نگهداري آذوغه، جهت فشار بر روي سپاهيان دشمن بود و قطع خط لجستيكي ايشان) و همچنين يك طرح جامع جنگي براي رسيدن به لو يانگ از 5 مسير كه اين مسئله نشان داد سائو سائو از مدت‌ها قبل، براي اين امر آماده بود. اين نقشه نيز بلادرنگ مورد تأييد فرماندهان و جنگ سالاران قرار گرفت و از آن پس، عملاً اين سائو سائو بود كه مسائل نظامي را هدايت و فرماندهي مي‌كرد و نه يوآن شائو! اما اولين درگيري‌ها، خيلي زودتر از آنكه انتظار داشتند به وقوع پيوست. دونگ ژو كه از كمپين يوآن شائو آگاهي پيدا كرده بود، بلافاصله سپاهي 30 هزار نفري به رهبري چهارمين ژنرال پرقدرت و ژنرال جلودار ارتش شيليانگ، يعني (هوا) خوا شيون (Hua Xiong) را به قلعه‌ي چن ليو فرستاد. با آگاهي از اين امر، يوآن شائو درخواست داوطلب براي جنگيدن با خوا شيون را نمود. گوان يو (Guan Yu Styled Yunchang) قصد به ميدان رفتن را داشت كه ليو بي با سياست ذاتي خود، مانع از اين امر گرديد. ابتدا يوآن شو فرمانده سپاه خود، شو شه را به ميدان فرستاد. اما خيلي زود خون وي به گوان دائوي خوان شيون آغشته شد و به خاك افتاد. ژنرال بعدي پان فنگ، ژنرال ليو داي بود كه وي نيز در برابر خوا شيون توان مقابله نداشت و خيلي زود با مرگ خود روبرو گرديد. اين، تازه فرمانده‌ي چهارم و ضعيف‌ترين چهار فرمانده‌ي دونگ ژو بود (سه فرمانده ديگر همانا لو بو (Lu Bu)، ليو جيه (Liu Jie)، گوا سي (Guo Si) بودند). درست زماني كه اميدها تبديل به يأس و هراس بر تن جنگ سالاران افتاده بود كه اگر امكان مقابله با اين فرمانده را ندارند، چطور در برابر لو بو توان مقاومت خواهند داشت، ليو بي به گوان يو اجازه‌ي رفتن به ميدان را داد. باز اين يوآن شو بود كه شروع به تحقير و تمسخر وي كرد. هرچند كه درشتي‌هاي ژانگ في (Zhang Fei Styled Yide)، پاسخي مناسب به توهين‌هاي يوآن شو بود، اما باز اين سائو سائو بود كه از گوان يو دفاع و صورت و هيبت وي را چون قهرماني نامي توصيف كرد كه خوا شيون امكان تشخيص وي از يك فرمانده اصيل و نامي را نخواهد داشت. اما چيزي كه سائو سائو در پي آن بود، محك زدن واقعي سه برادر بود و اين، بزرگترين و بهترين فرصت ممكن براي وي بود. ضمن اينكه ليو بي آنقدر مطمئن از پيروزي گوان يو بود كه سر خود و ژانگ في را ضامن اين پيروزي قرار داد. در داستان‌هاي تاريخي آمده است كه سائو سائو از گوان خواست كه قبل از رفتن به ميدان، به افتخارش جامي را با وي سر بكشد. اما گوان يو با همان غرور خاص خود (كه بعدها خواهيم ديد چه مصيبتي را براي وي بوجود خواهد آورد) پاسخ داد كه خوا شيون كه كسي نيست و تا جام سرد نشده، بازخواهد گشت و آنگاه با وي خواهد نوشيد! امري كه باعث شگفتي حضار گرديد. در واقع همين امر هم اتفاق افتاد و طوري نكشيد كه گوان دائو*ي خونين گوان يو به همراه سر خوا شيون، در جمع هويدا گرديد. اما باز هم نگاه سائو سائو، به ليو بي بود كه وقتي ديد كوچكترين احساس و شگفتي‌اي در وي ديده نشده و مسئله كاملاً مورد انتظار وي بود، پي برد كه در كشف خود اشتباه نكرده است. پس از كشته شدن فرمانده سپاه شيليانگ، يوآن شائو به تحريك سائو سائو، دستور درگيري مستقيم با سپاه شيليانگ را صادر كرد و بدين منظور، سپاهي تحت امر ليوبي و سپاهي ديگر با هدايت سون جيان به سپاه شليانگ حمله و آن را قلع و قمع نمود. سپاه ليو بي به اردو بازگشت و سپاه سون جيان به سمت بايما (Baima) كه يكي از مهمترين قلعه‌هاي دونگ ژو بود رهسپار گرديد ...! -------------------------------------------------------------------- در قسمت بعد درخصوص نقشه‌ي سائو سائو براي رسيدن به لويانگ، به ميدان آمدن دونگ ژو با سپاهي عظيم، نبرد سه برادر با لو بو و البته طرح پنهاني و زيركانه‌ي سائو سائو براي تصرف قدرت صحبت خواهد گرديد. * Guan Dao، شمشير بلندي بود كه در چين يكي از ابزارهاي اصلي نبرد به شمار مي‌رفت و معروف‌ترين آن، اژدهاي سبز (Green Dragon Crescent Blade)، گوان دائوي گوان يو بود كه گاهاً نام آن نيز هراس به دل دشمنان مي‌افكند. گوان يوي افسانه‌اي به همراه گوان دائوي معروف خود؛ اژدهاي سبز نمادهاي ساخته شده از گوان دائوي گوان يو گوان يو به همراه گوان دائوي معروف خود سوار بر Red Hare تصويري زيبا و پر ابهت از گوان يو در بازي‌هاي رايانه‌اي مجمسمه‌هاي ساخته شده گوان يو مجسمه‌ي عظيم و زيباي گوان يو ------------------------------------------------------- پ.ن 1 : با عرض شرمندگي. هركاري كردم مطلب خلاصه‌تر بشه تا نوبت به نبرد لو بو با ژانگ في برسه، نشد كه نشد. ان شاءالله پست بعدي، بيشتر حاوي ديگري‌ها و مسائل نظامي خواهد بود. پ.ن 2 : در برخي منابع اينطور عنوان شده كه خوا شيون در نبرد با سپاه سون جيان دستگير و اعدام گرديد. ولي من به شخصه اين روايت مبارزه‌ي وي با گوان يو رو درست‌تر مي‌دونم. ضمن اينكه هم در كتاب «عاشقانه‌ي سه پادشاهي» و هم تمامي آثاري كه درخصوص اين واقعه ساخته شده، مرگ خوا شيون بدست گوان يو به تصوير كشيده شده است.
  2. سعيد جان. به نظر من اسكرول رو حذف نفرما. اولين دليلش عادت كاربران محترم هست به وجود اسكرول. دليل دومش، بالا بودن تاپيك‌هايي هست كه تازه ايجاد شده‌ان حداقل براي مدت نسبت معقولي. سومين دليلش دسترسي ساده به تاپيك‌هاي آپديت شده‌ي غير خبريه. اما چهارمين و مهمترين دليلش، دم دست بودن تاپيك‌ها براي كاربراني هست كه زياد كار با فروم رو بلد نيستن و به هر دليلي ترجيح مي‌دن زياد تو تاپيك‌ها نچرخن. اين ابزار، قابليت خوبي براي بررسي تاپيك‌ها و آشنايي اندك اندك ايشان با فروم خواهد بود. پس به نظر من اگه بذاري اوضاع به همين شكل باقي بمونه خيلي بهتره. تا نظر ساير دوستان چي باشه.
  3. ضمن تشکر از تمامی بزرگوارانی که لطف نموده و تاپیک رو دنبال و درخواست تسریع در قرار دادن قسمت های بعدی فرمودن، باید عرض کنم که هرچند که وقایع اخیر سایت، دل و دماغ چندانی برای فعالیت و نوشتن در سایت برام نذاشته، ولی سعی می کنم حداقل این تاپیک رو به انتها برسونم و روش تمرکز کنم. ان شاءالله بتونم قسمت های بعدی رو زودتر خدمت دوستان ارائه کنم. از بابت کندی ارسال ها و آپدیت ها هم از دوستان بزرگوارم عذرخواهی می کنم. --------------------------------------------------------------------------- برادر Generalmohammad گرامی؛ مثل همیشه ممنونم از بابت مطالب خوبی که به این تاپیک اضافه فرمودی. درخصوص دونگ ژو، با هم اختلاف نظری نداریم. همون طور که به خلاصه عرض شد، دونگ ژو سیاستش این بود که تأخیر داشته باشه و منتظر باشه ببینه شرایط چطور پیش خواهد رفت. همون طور که عرض شد، اصلی ترین دلیلش هم وابسته کردن دربار به خودش بود. کما که خوب می دونست که با وجود هه جین، این امکان براش مهیا نیست. درخصوص لو بو هم ان شاءالله در داستان دیائو چان بیشتر بهش خواهیم پرداخت. ولی داستان بسیار پرفراز و نشیبی داره و البته نیمچه رومنس! از بابت ارائه ی توضیحات تکمیلی درخصوص Red Hare هم ممنونم ازتون. ان شاءالله در قسمت بعدی اگر فرصت شد، داستان فرار لو بو از دست سه برادر رو هم عرض خواهم کرد. ان شاءالله منتظر توضیحات تکمیلی و اصلاحی شما درخصوص قسمت بعدی خواهم بود. ---------------------------------------------------------------------------- برادر ensaniat گرامی؛ اینکه تاریخ همراه با تحریف و افسانه هست امری بدیهیه. ولی در تاریخ چین، اساساً لشکرکشی های میلیونی و یا حداقل چند ده و چند صد هزاری بسیار مسبوق به سابقه بوده و در برهه های مختلف تاریخی عنوان شده. اثر باستانی معروف «ارتش سفالین» که متعلق به چین شی هوان خودمون بوده و تنها گوشه ای از ارتش قدرتمند وی رو نمایانگر بوده، خود حاوی بسیاری مسائل و مطالب هست : http://en.wikipedia.org/wiki/Terracotta_Army اینکه چطور از پس تأمین لجستیک چنین سپاهی برمی اومدن، درسته که سوال برانگیزه. ولی با توجه به تغذیه ی چینی ها، وسعت چین و حاصلخیز بودن خاک اونا و همچنین تجمیع سالیان سال آذوقه برای چنین نبردهایی، تا حدود زیادی می تونه توجیه پذیر باشه. ضمن اینکه از قضا بسیاری از لشکرکشی های عصری که درموردش صحبت می کنیم، بخاطر مشکل آذوقه به بن بست رسید و ورق برگشت مانند نبردهای ژوگه لیانگ در برابر وی یا سائو سائو دربرابر یوآن شائو (که با شانس وحشتناکش و حماقت بی اندازه ی یوآن شائو قضیه به نفعش تموم شد)، یا تهاجم لو بو به مقر سائو سائو حین لشکر کشی سائو سائو به ایالت شو (XuZhou) یا بسیاری موارد دیگه! به همین خاطرم از قضا یکی از با اهمیت ترین و حیاتی ترین استراتژی ها، نحوه ی برقراری خط و حفظ امنیت خط لجستیکی، چگونگی استقرار اون، نحوه ی محافظت ازش و مجموعه استراتژی ها برای از بین بردن ذخایر دشمن بود. همچنین مسئله ی بهداشت و این دست مسائل بسیار مهم بود و از قضا بسیاری از نبردها همراه با شیوع بیماری و مشکلاتی از این دست بود که دردسرهای خود رو هم به همراه داشت. در فیلم صخره ی سرخ هم از قضا به این موضوع اشاره ای چند شده بود. نمی شه گفت اغراقی در این داستان ها نشده! ولی نمی شه هم گفت که جمعیتشون کم بوده!! فی المثل جناب 100 مثال از لشکرکشی خشایارشا زدن و فرمودن محققین ایرانی تخمین صد هزار نفری زدن. حال اینکه هرچند همین 100 هزار نفر هم رقم بسیار بالایی هست در 2500 سال قبل (عصر سه پادشاهی مال 900-1800 سال پیشه!) لشکر کشی داریوش به یونان هم از این پرجمعیت تر بود و با در نظر گرفتن شکست داریوش و تلاش فراوان برای جمع آوری سپاه از سراسر ساتراپی ها و بعد از مرگ وی ادامه ی این تجهیز و تأمین توسط خشایارشا، می شه به راحتی تخمین چند صد هزار نفری ارتش وی رو به سادگی پذیرفت و لشکر یک میلیونی و بلکه بزرگتر هم چندان دور از ذهن نبوده و نیست. چون تصور امروزی از این دست لشکرکشی های عظیم این هست که سپاهی آماده و مجهز نیاز هست با انبوهی تسلیحات و مهمات و تغذیه. حال اینکه عمده ی سپاهیان اون زمان متشکل از نیروهای نیزه بدستی بودن که تنها قربانیان خط مقدم بودن و از حداقل امکانات لازم بهره می بردن (یعنی حتی اسب هم نداشتن! حتی زره و کلاهخود چندانی هم نداشتن! صرفاً یک نیزه!!! یا نهایت یک شمشیر). ضمن اینکه بعضاً در کشورها، سربازان خود شمشیر و زره و کلاهخود به جنگ می آوردن که نبردهای اعراب مثال مناسبی از این دست هستن. علی ای حال هر لشکر و لشکرکشی رو باید براساس موقعیت جغرافیایی، ویژگی و فرهنگ مردمانش و همچنین وضعیت جمعیتی و اقتصادی اون ناحیه و کشور مدنظر قرار داد! همون طور که در جنگ های اعراب، مثلاً سپاه ده هزار نفری اعراب در جنگ احزاب بسیار انبوه و مهیب به نظر می رسید، تنها رقم محافظان شخصی پادشاه هخامنشی (گارد جاویدان) بوده!! یا لشکرکشی 50 هزار نفری مسلم بن عقبه به مدینه و مکه، در برابر سپاه حداکثر 10 هزار نفری عبدالله بن زبیر (که تازه خیلی ها مثل خوارج هم بهشون پیوسته بودن!!) یا لشکرکشی 80 هزار نفری شامیان به رهبری عبیدالله بن زیاد در نبرد موصل! اختلاف عربستان تا شام خیلی زیاد نیست. ولی از نظر جمعیتی، وسعت و همچنین ساختار حکومتی، زمین تا آسمون تفاوت شون هست!! پس نمی شه به اعتبار یه لشکر در یه منطقه، بگیم که سایر مناطق هم وضعیتی چنین داشتن. امیدوارم عرضم رو تونسته باشم درست برسونم.
  4. در قسمت اول، در خصوص چگونگي رسيدن به قدرت دونگ ژو، تلاش ناكام سائو سائو براي ترور وي و فرار تاريخ‌ساز سائو منگدا گفته شد. و حالا ادامه‌ي ماجرا ...! -------------------------------------------- قسمت دوم – چن گونگ، نابغه‌اي كه زود از سائو سائو جدا شد پس از پي بردن دونگ ژو به نقشه‌ي سائو سائو، به دستور وي در تمامي كشور تصاوير نقاشي شده از سائو سائو به همراه جايزه‌اي كلان پخش شد و تمامي نيروهاي دولتي در پي سائو سائو بودند. اين تعقيب و گريزها هم چندان ديري نپاييد و سائو سائو در شهر ژونگ مو، گرفتار نيروهاي دولتي بود. شهري كوچك تحت فرماندهي نابغه‌اي گمنام به نام چن گونگ (Chen Gong – Styled Gongtai) بود. چن گونگ كه روزگاري براي كسب مقامي دولتي، به ديدار سائو سائو رفته و با بي‌اعتنايي وي مواجه شده بود، از او كينه‌اي بدل داشت كه اين كينه خيلي زود با زبان چرب و نرم سائو سائو برطرف شد. هنگامي كه سائو سائو رياكارانه درخصوص هدفي كه در ترور دونگ ژو دنبال مي‌كرد و آرماني كه علي‌الظاهر در پي آن بود سخن مي‌گفت، آنقدر اثرگذار بود كه نه تنها چن گونگ وي را آزاد نمود، بلكه جلوي وي زانو زده و سوگند وفاداري ياد كرد. بدين ترتيب اولين نابغه‌ي استراتژي و حكومت‌داري در تور پادشاه آينده‌ي وي گرفتار آمد. گونگ تاي با چشم‌پوشي از تمام مقام و منصب‌هاي دولتي و با بجان خريدن خطر همراهي با سائو سائو (كه لاجرم وي را نيز مجرمي همرديف سائو سائو و تحت تعقيب و اعدامي قرار مي‌داد)، به دنبال هدف والايي كه سائو سائو ترسيم كرده بود براه افتاد. گونگ تاي پيشنهاد پيوستن به كمپين يوآن شائو (كه براي مقابله با دونگ ژو به تمامي جنگ سالاران پيشنهاد همكاري داده بود) را ارائه نمود. ولي سائو سائو مخالف اين پيشنهاد بود. اول به اين دليل كه در آن زمان نيروي چنداني در اختيار نداشت و در نتيجه جايگاه چنداني هم بدست نمي‌آورد (كه بعدها خواهيم ديد ليوبي دقيقاً عكس اين تفكر را داشت). دوم به اين خاطر كه وي، يوآن شائو رو فردي لايق براي رهبري كمپين نمي‌دانست و در اصل به اين دليل و انگيزه‌ي پنهاني كه مي‌خواست با برهم زدن قدرتي، بصورت نامحسوس قدرت كمپين را در اختيار و در مسير منافع خود قرار دهد. از آنجايي كه در سراسر كشور همه به دنبال سائو سائو و حالا گونگ تاي بودند، وي به ناچار به سراغ يكي از دوستان صميمي پدرش رفت و آنجا منزل گزيد. اما بدبيني سائو سائو و قضاوت عجولانه‌ي وي، منجر به قتل عام تمامي اعضاي خانواده‌ به همراه دوست صميمي پدر وي، لو بوشو گرديد. پس از اين قتل عام بود كه سائو سائو براي اولين بار جمله‌ي معروف و بياد ماندني خود را خطاب به چن گونگ بيان كرد : «من ترجيح مي‌دهم به دنيا خيانت كنم، قبل از آنكه دنيا به من خيانت كند!» چن گونگ كه پس از اين كشتار، تازه به ماهيت و شخصيت حقيقي سائو سائو پي برده بود، تصميم به قتل وي در خواب مي‌گيرد. اما در آخرين لحظه، پشيمان شده و تنها تصميم به ترك سائو سائو و پيگيري آمال و آرزوهاي خود در قالب جنگ سالاري ديگر مي‌گيرد. تصميمي كه شايد بعدها بشدت از آن پشيمان شد! منصرف شدن گونگ تاي از كشتن سائو سائو، واقعه‌اي كوجك بود كه سرنوشت تاريخ را تغيير داد! جدايي چن گونگ براي سائو سائو بسيار سنگين بود. چرا كه وي به خوبي از استعداد شگرف گونگ تاي آگاه بود‌ (سائو سائو در تشخيص و شناخت مردان لايق و شايسته و خلاق، استعداد عجيبي داشت) و مي‌دانست كه براي اهدافي كه وي در سر دارد، وي مي‌تواند بهترين مشاور و دستيار باشد. اما چن گونگ در تصميم خود مصمم بود و اين پافشاري را حتي زماني كه سائو سائو قبل از اعدام، از وي درخواست پيوستن به وي را داشت، به همراه داشت و پيشنهاد سائو سائو را رد نمود. در آينده خواهيم ديد كه پيوستن گونگ تاي به لو بو، چه تركيب خطرناكي را بوجود آورد و آينده چگونه براي اين دو رقم خورد. -------------------------------------------------- اما سائو سائو با مصائب فراوان، سرانجام نزد پدر و برادرانش رسيد و با ثروت پدر، به جذب نيرو و خريداري سلاح و آذوغه پرداخت. ادعاي سائو سائو درخصوص تلاش براي ايجاد ارتش براي رهايي چين از ظلم دونگ ژو، موجب پيوستن شماري از جنگجويان محلي و سربازان تحت امر ايشان به سائو سائو گرديد كه بسياري از ايشان بعدها جزو فرماندهان باارزش سائو سائو محسوب شدند و اين، ارزش كار سائو سائو در جذب نيروهاي وفادار و توانا را نشان مي‌دهد. شهرتي كه سائو سائو بدليل تلاش براي ترور خائن (دونگ ژو) بدست آورده بود، به همراه آوازه‌ي جمع‌آوري لشكر براي وي، يوآن شائو (Yuan Shao – Styled Benchu) را متقاعد ساخت كه در دعوت وي از جنگ سالاران بزرگ و قدرتمند، سائو سائو را نيز دعوت نمايد. اگر چه سائو سائو سپاهي به مراتب كوجكتر از سپاه ساير جنگ سالاران داشت، اما نقشه‌اي كه وي در سر داشت براي اثر گذاري روي نيروهاي ائتلاف، باز نشان از زيركي سائو سائو داشت : «جعل حكم امپراطور براي نبرد با دونگ ژو»! ---------------------------------------------------------- در قسمت بعد، اولين نبرد اثر گذار اين برهه از تاريخ را شاهد خواهيد بود. نبردي كه از قضا پايه‌هاي اصلي آن سه برادر گمنام (ليوبي، ژانگ في و گوان يو) به همراه سون جيان‌ (پدر سون سه و سون چوان) بودند ...!
  5. سلام اینجاست که باید گفت :" آدم شناسی هر چی به از آدمیزاده !!! " .... اسب هم می دونست کی لیاقت داره پشتش بشینه و کی نه !!! در اين كه اسب‌ها راكب شناس هستن شكي نيست. در طول تاريخ هم از اين دست اسب‌ها بوده‌ان. في‌المثل اسب ليو بي، نامش بود Hex Mark كه چندين بار رسماً به خاطر شخص ليوبي جانفشاني كرد و جونش رو نجات داد. نحوه‌ي كشته شدن Hex Mark هم غم انگيزه! در جريان لشكركشي ليوبي به Riverland براي كمك به ليو ژانگ در برابر حمله‌ي همسايه‌ي ايشان هان ژونگ، ليو شانگ نقشه‌اي براي قتل ليو بي مي‌كشه. مشاور نظامي وي پانگ تونگ با تشخيص اين نقشه فداكاري مي‌كنه و خود بر Hex Mark مي‌نشينه و سپاه رو در اون مسير هدايت مي‌كنه و ليوبي رو از مسيري ديگه مي‌فرسته. دشمن در كمين وقتي هكس مارك رو مي‌بينه، به خيال اينكه ليو بي هست شروع به شليك باراني از تير به سمت وي مي‌كنن كه منجر به كشته شدن وي و همچنين Hex Mark مي‌شه! اسب ديگه، اسب زيلونگ بود كه چند باري جونش رو نجات داد. مهمترينش زماني بود كه زيلونگ براي نجات جان پسر ليو بي (ليو شان)، در ميان سپاه سائو سائو گرفتار مي‌شه و يه تنه در برابر انبوه سپاه مقاومت مي‌كنه و در نهايت اسب زخمي زيلونگ كه خودش هم فكر مي‌كرد مرده، بلند مي‌شه و وي رو نجات مي‌ده و دو نفري از معركه جان سالم به در مي‌برن. البته درخصوص ذوالجناج، مركب حضرت سيد الشهداء (ع) هم نيازي به توضيح نيست. همچنين دلدل، مركب پيامبر اكرم (ص)‌ كه پس از وفات ايشان به امير المؤمنين (ع)، سپس به امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و پس از آن‌ها به محمد بن حنفيه رسيد و در نهايت هم توسط مردي از قبيله‌ي بني مذحج كشته شد. خلاصه اينكه همين كارا رو كرده كه مي‌گن اسب حيوان نجيبي است ...!!
  6. برادر Generalmohammad گرامی؛ به روی چشم. امشب قسمت دومش رو می ذارم. دوستان در این قسمت، کمی بیشتر می تونن با شخصیت و ویژگی های سائو سائو آشنا بشن. به زودی سر و کله ی سه برادر قسم خورده هم پیدا می شن. لیوبی، گوان یو و ژانگ فی. ------------------------------------------------------------- ممنون از توضیحاتت. بسیار استفاده کردم. البته نمی شه گفت قتل هه جین به خاطر دیر رسیدن دونگ ژو بود. چون هه جین در یک کمین و با حیله ی ژانگ رنگ به قتل رسید. ولی ایده ی حضور سپاه شیلیانگ و دونگ ژو و حمله به پایتخت رو یوآن شائو در ذهن هه جین انداخت و از قضا یکی از مخالفین این قضیه هم کسی نبود جز سائو سائو. نرفتن دونگ ژو هم در اصل سیاست وی بود برای تحت فشار قرار گرفتن بیشتر دربار و دیدیم هنگامی که به پایتخت رسید، چاره ای جز اتکا به وی نبود. امپراطور شائو نیز ابتدا توسط دونگ ژو برکنار و برادر وی، امپراطور شیان به جای وی نشست. دونگ ژو ابتدا لیو بیان (امپراطور شائو) رو زندانی کرد. اما بعداً تصمیم به قتل وی گرفت و با شرابی سمی توسط یکی از زیردستان خود به نام لی رو (Li Ru - Styled Wenyou)، امپراطور نوجوان کشته شد. درخصوص سرنوشت لی رو هم حرف و حدیث بسیاره. در داستانی، لی رو پس از مرگ دونگ ژو تحت امر لی جوئه (از فرماندهان ارشد دونگ ژو) قرار گرفت. اما در داستان دیگه، پس از مرگ دونگ ژو و به دستور امپراطور، لو بو و وانگ یون، به دلیل قتل امپراطور شائو گردن زده شد. --------------------------------------------------------------------- درخصوص لو بو، حقیقتش چیزی که می دونم اینه که دونگ ژو به شخصه به لو بو علاقه ی بسیاری داشت. وی فرمانده محافظان و فرمانده ی ارشد دونگ ژو بود. در قائله ی کمپین یوآن شائو هم لو بو رو برای سرکوب فرستاد. در ماجرای دیائوچان که ان شاءالله در قسمت سوم بهش خواهیم پرداخت هم می شه گفت خیلی دونگ ژو مقصر نبود. نقش وانگ یون بسیار پررنگ بود که ان شاءالله بهش خواهیم پرداخت. شاید بشه گفت کاری که لو بو با دونگ ژو کرد، بیشتر از اونکه بدلیل رفتار دونگ ژو باشه، نقشه ی وانگ یون بود. ---------------------------------------------------- لو بو و اسبش بالکل افسانه ای بودن. جمله ی معروفی رو سائو سائو در وصف لو بو بکار می بره که گویی شعر توصیفی عامیانه درخصوص لو بو بوده : [i]Among men[/i], Lü [i]Bu[/i]; [i]among horses[/i], [i]Red Hare[/i] بعد از مرگ لو بو، سائو سائو دستور داد این اسب رو به هیچ کس ندن تا قهرمانی لایق براش پیدا شه. هنگامی که گوان یو در خدمت سائو سائو دراومد، سائو سائو برای تقدیر از زحمات گوان یو و همچنین نمک گیر کردنش، این اسب رو به وی هدیه داد. داستان مرگ این اسب هم بسیار زیبا و تراژیکه. پس از اعدام گوان یو توسط سون چوان، سون چوان این اسب رو به ما ژونگ (از فرماندهان وو که گوان یو و گوان پینگ رو اسیر کرده بود) هدیه کرد. ولی Red Hare اونقدر از خوردن و آشامیدن امتناع کرد تا مریض شد و مرد تا به گوان یو ملحق شه ! ---------------------------------------------------------------- خوشحال می شم هر قسمتی که قرار دادم، شما هم توضیحات تکمیلی و اصلاحی ات رو بفرمایی تا بیشتر از دانشت استفاده کنم.
  7. برادر سيناي عزيز و گرامي؛ باعث افتخارم هست كه شما به تاپيك حقير تشريف آوردي. بسيار خوشحال مي‌شم كه در ادامه هم پست‌هاي خواندني شما رو بخونم. ----------------------------------------------------- برادران بايندر و بيگدلي عزيز؛ والا ما كه رئيس جمهور بوركينافاسو هم نمي‌تونيم بشيم! چه برسه به امپراطور! به روي چشم. هروقت امپراطور شدم، پستي هم براي شما بزرگواران در نظر مي‌گيرم. شما برادر بايندر مي‌شي فرمانده لشكر. برادر بيگدلي هم مي‌شه وزير تبليغات امپراطوري (يه چيزي تو مايه هاي گوبلز). ---------------------------------------------------- برادر رويال عزيز؛ والا من هرگونه ارتباط با سائو سائو رو بالكل تكذيب مي‌كنم! ولي خوب. سائو سائو اونقدرام كه مي‌گن بد نبوده. يه جنگ سالار قدرتمند بوده كه از قضا برخي سياست‌هاش بسيار هم مبتني بر تكريم سربازان و فرماندهان و مشاورينش بوده. ولي خوب. جاه طلبي اش پاياني نداشته. البته توصيه مي‌كنم ادامه‌ي قضايا رو دنبال بفرمايي. چون داستان جالبي هست اين ماجرا. بالاخص كه ببيني سائو سائو چطوري شد قدرت اول چين. بسيج نيرو در چين هم حرف نداشته. البته بخشي‌اش برمي‌گرده به آماده به رزم بودن ملتش (بعلت نبردهاي طولاني و هميشگي) و بخش ديگري‌اش هم قناعت سربازانش به حداقل مايحتاج كه تأمين آذوغه‌ي ايشان رو ساده‌تر مي‌كرده. ان شاءالله در ادامه بيشتر در اين زمينه توضيح خواهم داد. -------------------------------------------------- برادر amiren گرامي؛ ممنون از شما كه اين تاپيك رو دنبال مي‌فرمايين. ان شاءالله در پست‌هاي آتي هم نظرات سازنده‌ي شما رو بخونم و ازشون حسابي بهره ببرم. ان شاءالله در پست‌هاي آتي، ارزش مشاورين نظامي و استراتژيسين‌هاي گروه‌هاي مختلف رو بهتر متوجه خواهيد شد. -------------------------------------------------- برادر 100 گرامي؛ بايد عرض كنم كه شايد اونطور كه بايد و شايد سائو سائو رو نشناخته‌اين. ان شاءالله اگه همراه اين تاپيك بشين، بهتر وي رو خواهيد شناخت و بالاخص روحياتش رو. ولي بايد بگم كه شكست سائو سائو در نبرد صخره سرخ، تازه ابتداي كار بود. با وجود شكست وحشتناك سائو سائو، وي تا آخر عمرش قوي‌ترين بخش قلمرو سه حكومت رو تشكيل داد. -------------------------------------------------- در آخر اين رو هم عرض مي‌كنم كه ان شاءالله وقتي نوبت به جنگ‌ها و درگيري‌ها برسه، سعي مي‌كنم توضيحات مناسب‌تري درخصوص نحوه‌ي نبردها، آرايش‌هاي نظامي و استراتژي‌هاي بكار برده شده در نبرد عرض كنم. البته اون موقع، نيازمند مشاركت تخصصي اعضاء محترم درخصوص تحليل نبردها هم خواهم بود.
  8. [quote name='senaps' timestamp='1353101307' post='283239'][quote]در بخش انگليسي ، فقط مقاله ارسال كنيم يا اخبار معتبر انگليسي رو هم قرار بدهيم ؟ مقالات تأليفي باشند يا ميتوان عمليات كپي ، پيست را هم انجام داد ؟ سايت سياهي هم وجود دارد يا نه ؟[/quote] فک کنم منتظر بودن من پست بدم تو این انجمن تا پاکش کنن نه؟! اون بخش که کلا به فنا رفت،ولی دو تا انجمن دیگه تو بخش خبرها ایجاد کردن یکیش انجمن خبرهای انگلیسی هستش و دیگری اینکه عنوان انجمن ارسال تاپیک به سایر بخش های اون تالار رو انگلیسی کردن کپشنش رو!!! تاپیک بدبخت من کجا رفت خدا میدونه![/quote] دوست گرامی. چیزی پاک نشده. تاپیک شما هم سرجاشه. صرفاً طبقه بندی مباحث انگلیسی تغییر کرده و هر مبحث ذیل بخش مربوطه قرار گرفته. این هم تاپیک شما : [url="http://www.military.ir/forums/topic/23243-islamic-republic-of-irans-army/"]http://www.military....-of-irans-army/[/url] -------------------------------------------------------------- امکان منفی دادن بصورت موقت و بنا به صلاحدید برادر سعید حذف شده. ان شاءالله طی روزهای آینده، این امکان مجدداً برقرار خواهد شد. پس خواهشاً دوستان از قضاوت های عجولانه و پیش داوری های نادرست اجتناب بفرماین.
  9. نه. منفي‌ها و اثر منفي‌ها سر جاشه. فقط فعلاً بيشتر از اين منفي نمي‌شه داد تا بعد. جالبه بدونين كه كسي كه تو پستي منفي مي‌گيره، حتي اگه اون پست پاك هم بشه منفي‌اش سرجاش مي‌مونه. يعني يه طورايي چسبيده به پيشونيش!
  10. حتماً برادر. به روي چشم. در لابلاي عرايضم، حتماً به اين موضوع خواهم پرداخت. و اما اولين قسمت از داستان وقايع عصر سه پادشاهي. ----------------------------------------------------------------------------- قسمت اول - ترور دونگ ژو توسط سائو سائو در سال‌هاي پاياني سلسله‌ي هان، بسان سال‌هاي پاياني تمامي سلسله‌ها و حكومت‌ها، فساد بخش اعظم دربار را فرا گرفته بود. افراد لايق عمدتاً به گوشه‌اي رانده و چاپلوسان نالايق بر سر كار بودند و به مال اندوزي مشغول. خواجگان درباري در پي ثروت اندوزي بودند و دهقانان و كارگران و نظاميان سابق روز به روز فقيرتر. حتي مصائب طبيعي نيز جز به بدتر شدن شرايط كمكي نمي‌كرد. اين در حالي بود كه خواجگان دربار، دور امپراطور لينگ را گرفته و وي را از دنياي بيرون غافل ساخته بودند. ده تن از خواجگان قدرتمند دربار، گروهي را به نام ده ملازم (Ten Attendant) تشكيل داده بودند كه رسماً دستورات خود را به امپراطور القاء و وي را اداره مي‌كردند. بزرگترين و قدرتمندترين ايشان، ژانگ رنگ (Zhang Rang) بود كه امپراطور وي را پدر خوانده (Foster Father) مي‌ناميد. از آنجايي كه در چين قديم، اعتقاد به خدايان، چه نزد مردم و چه نزد مقامات و حتي امپراطور بسيار قوي بود، لاجرم هر واقعه‌اي (ولو ريزش باران) را نيز حكمت و خواست خدايان مي‌دانستند. فلذا طبيعي بود كه باران و سيلابي كه باعث نابودي زمين كشاورزان گرديد را نيز ايشان، نشاني از خدايان براي نالايق بودن امپراطور و لزوم برچيدن وي مي‌دانستند. چرا كه ايشان امپراطور را فرزند خدايان و اعتبار پادشاهي وي را فرمان خدايان (Mandate of Heaven) مي‌دانستند. بي‌توجهي دربار به وضعيت بحراني كشاورزان و مردم فقير به جايي رسيد كه ايشان در پي طغيان عليه امپراطور برآمدند. در سال 184 پس از ميلاد، طغيان دستار زرد توسط ژانگ جوئه (Zhang Jue) طرح‌ريزي شد. همه چيز مهياي قيام بود و حتي بخشي از دربار نيز هماهنگ با ايشان، در انتظار روز قيام نشسته بودند. اما دستگيري چند تن از رهبران و اعضاء گروه باعث بهم ريختن برنامه‌ها شد. اين موضوع، برنامه‌ي زماني طغيان را بهم ريخت و گروه‌هاي مختلف در شهرهاي مختلف، با فاصله‌ي زماني ناهماهنگي آغاز به طغيان نمودند كه اين موضوع، شكست قيام را در پي داشت. البته سركوب قيام به اين سادگي‌ها نيز نبود چرا كه ضعف ارتش و همچنين پيوستن بخش قابل توجهي از فرماندهان سابق ارتش به شورشيان، كار را سخت كرده بود. ولي افسران گم‌نام‌تري چون سائو سائو، ليو بي و سون جيان (كه بعدها مهمترين نقش را در آن برهه از تاريخ ايفاء مي‌كنند)، به دربار كمك نموده و شورش را سركوب نمودند. در سال 189 پس از ميلاد پس از اين بود كه جنگ سالاران يك به يك برخاسته و اندك اندك حكومتي مستقل از قدرت مركزي را براي خود تشكيل دادند. در اين ميان، هه جين (He Jun - فرمانده ارتش و برادر زن امپراطور لينگ) تلاش براي بقدرت رسيدن و نابودي خواجگان درباري را داشت كه با لو رفتن نقشه، وي نيز در كمين ژانگ رنگ گرفتار و بقتل رسيد. پس از آن بود كه يوآن شائو (Yuan Shao - كه بعدها نقش بسيار پررنگي پيدا مي‌كند و قوي‌ترين جنگ سالار مي‌شود) كه دوست و متحد هه جين به شمار مي‌رفت، با حمله به قصر و قتل عام خواجگان، داستان خواجگان را به پايان رساند. اما اين جنگ سالار و سياستمدار دربار، دونگ ژو (Dong Zho) بود كه قدرت را در اختيار گرفت. وي با بركنار نمودن امپراطور شائو (Emperor Shao با نام اصلي ليو بيان - Liu Bian) فرزند امپراطور لينگ و روي كار آوردن فرزند كوچكتر امپراطور متوفي، ليو چيه (Liu Xie) عملاً قدرت اصلي دربار را در اختيار گرفت و مقام صدر اغظمي را براي خود برگزيد. خشونت و بي‌رحمي دونگ ژو و فشار وي بر روي دربار و شخص امپراطور باعث شده بود كه همه تشنه به خون وي بوده و در بيرون از دربار لقب «خائن» را داشته باشد. لكن دونگ ژو ترسي نداشت. چرا كه چهار ژنرال قدرتمند را در اختيار داشت كه مهمترين ايشان، لو بو (Lu Bu) بود. فرماندهي مقتدر كه در ميدان جنگ، هيچ كس ياراي مقابله با وي نبود و اسبي به نام Red Hare داشت كه سريع‌ترين و چالاك‌ترين اسب در آن روزگار بود (بعدها سائو سائو اين اسب را به گوان يو هديه داد و تا زمان مرگ گوان يو، اين اسب همراه وي بود.). در اين زمان بود كه فرمانده سوار نظام و فردي متوسط در دربار به نام سائو منگدا (Cao Cao - Styled Mengde) تصميم به قتل دونگ ژو گرفت. طراح اصلي اين طرح، يكي از وزراي قدرتمند دربار به نام وانگ يون (Wang Yun - Styled Zishi) بود كه به اين منظور، حتي خنجر تيزي كه ميراث پدري‌اش بود را نيز به سائو سائو اهدا نمود. سائو سائو از مدت‌ها قبل رابطه‌ي بسيار خوبي با دونگ ژو داشت و جزو معدود افسران و وزرايي بود كه رابطه‌اي حسنه با دونگ ژو داشت (و به همين دليل در چشم ساير وزرا خائن محسوب مي‌شد). به همين دليل وي زياد به خانه‌ي دونگ ژو رفت و آمد مي‌كرد و مي‌توانست به سادگي به وي نزديك و در حين خواب، وي را به قتل برساند. اما يك آينه جان دونگ ژو را نجات داد. از آنجايي كه دونگ ژو همواره نگران از ترور بود، هميشه هشيار مي‌خوابيد. فلذا انعكاس برق نور خنجر در آينه، باعث بيداري وي گرديد. سائو سائو كه طرح ترور را شكست خورده مي‌ديد، به بهانه‌ي اهداء خنجر ارزشمند به دونگ ژو، قضيه را سرپوش گذاشت و سپس به سرعت از شهر دور شد. با آمدن لو بو (Lu Bu - Styled Fengxian) نزد پدر خوانده‌ي خود (دونگ ژو) و شنيدن ماجرا از وي، به سرعت پي به قضيه‌ي ترور برد و به خانه‌ي سائو سائو حمله كرد. وي تمامي اهل خانه را كشت ولي اثري از سائو سائو پيدا نكرد. اينچنين بود كه سفر اثرگذار سائو سائو كه باعث تغيير نگاه و روش وي براي رسيدن به قدرت بود آغاز گرديد ...! --------------------------------------------------------------------- اين قسمت آغازين داستان اين سده‌ي پر آشوب بود. ان شاءالله در ادامه درخصوص هريك از كاراكترها بيشتر توضيح خواهم داد.
  11. هرچند حقير دانشي در مسائل تاريخي نداشته و ندارم (و البته ادعايي هم در اين خصوص نداشته‌ام و ندارم)، لكن يكي از علايق حقير از دوران كودكي تا به امروز، همين تاريخ بوده. كتابخانه‌ي كوچكي كه دارم هم مملو از كتب تاريخي و يا مرتبط به تاريخه. درخصوص دوران سه پادشاهي بايد به عرض برسونم كه سلسله‌ي وي رو سائو سائو بوجود نياورد. بلكه پسر وي، سائو پي (Cao Pi) پايه گذاري كرد و وي بود كه پدرش رو اولين امپراطور سلسله‌ي وي نام نهاد. والا به خود سائو سائوي بدبخت ربطي نداشت. چين هم تقريباً بعد از طغيان گروه دستار زرد و شورش خواجگان، قدرت از دستان امپراطور خارج شده بود. بالاخص با قدرت گرفتن دونگ ژو. پس از اون بود كه جنگ سالاران مختلف، به بهانه‌ي مقابله با دونگ ژو هريك در بخشي از كشور، براي خودشون قدرتي بوجود آورده و نون خودشون رو از نون حكومت جدا كردن. از قضا هريك هم روياي اتحاد چين رو در سر مي‌پروروندن كه مهمترين اونا، همين سائو سائو بود (اون موقع‌ها از ليوبي خبر چنداني نبود و وي، يه مقام دسته چندم در كشور بود و سون چوآن هم يه كودك خردسال بود!). وضعيت چين در اون برهه، چيزي شبيه به ايران قبل از صفويه، يا آغا محمد خان و يا رضا خانه كه عملاً بصورت مستقل اداره مي‌شد هر بخشش. سائو سائو تمام تلاشش رو بخرج داد كه كشور رو يكپارچه كنه و اگه نبود شكست وي در نبرد صخره‌ي سرخ، سرزمين جنوب و بقاياي گروه ليوبي نيز نابود شده بودن و با نابودي شيليانگ‌ها، عملاً كشور بطور كامل در اختيار وي قرار مي‌گرفت. -------------------------------------------------------- برادر مولتكه گرامي. ممنون از توضيحاتت. خوشحال مي‌شم كه در تاپيك‌هاي بهم پيوسته‌اي، اين مطالب رو به رشته‌ي تحرير دربياري تا بيشتر در اين زمينه آگاهي كسب كنم.
  12. فرمايش شما رو درست متوجه نشدم. منظورتون اين بود كه در عرايض بنده، اشتباهي رو مشاهده فرمودين؟ و يا اينكه من جديداً اين داستان رو فهميده‌ام و به همين خاطرم آواتارم رو تغيير دادم؟ يا منظور ديگه‌اي داشتين كه حقير درست متوجه‌اش نشده؟ درخصوص آواتار، در پست قبلي دليلش رو عرض كرده بودم. --------------------------------------------------------
  13. بله. حتماً. اصلاً دوران سه پادشاهي، بدون نام ژوگه ليانگ معني و مفهومي نداره. لقب ژوگه ليانگ، كونگ مينگ بود به معني اژدهاي خفته. اساساً چيني‌ها هركدوم يه Name دارن و يه Style Name كه اين كونگ مينگ (Kongming) هم Style Name ژوگه ليانگ هست. فيلم صخره‌ي سرخ هم بله. مربوط به اين دوره از تاريخ چين و تنها چند ماه كوتاه از اين تاريخه (سال 208 ميلادي) كه آغاز اتحاد ليو بي و سون چوآن بود كه البته به لطف ژو يو و بعدها لو منگ، بارها اين اتحاد تا مرز نابودي پيش رفت و در ادامه‌ي تاپيك خواهيد فهميد حماقت و كينه‌ي لو منگ و البته سون چوآن، چه بر سر آينده‌ي چين آورد!! به ماجراي عظيم صخره‌ي سرخ هم خواهيم پرداخت. ---------------------------------------------------------------------------------------------- برادر مولتكه عزيز؛ اختيار داري. سرزمين‌هاي شمال شرقي، شمال غربي و البته چنوب غربي‌شون تغيير خاصي نكردن در اون نقشه؟! درخصوص تلفظ، من عرضم ناظر بر خود تلفظ چيني بود (محصول ديدن فيلم‌هاي چيني با زبون اصلي!!). في‌المثل Sun Quan (موسس سلسله‌ي وو) كه در ايران هميشه «سون كوان» يا «سان كوان» عنوان مي‌شه، در خود چيني «سون چوآن» ناميده مي‌شه! يا مثلاً Qi Gong رو «چي گونگ» مي‌گن. X رو هم كه بلا استثناء ش مي‌گن. مثلاً Xun Yu (مشاور نظامي سائو سائو) رو شون يو مي‌نامن. يا Xuchang (پايتخت سائو سائو) رو شوچانگ مي‌نامن. Qin رو هم ايشان، «چين» مي‌نامن. راستي. چانگ آن پايتخت دوم هان بود و در اون عصر، ابتداي امر لويانگ پايتخت هان بود و پس از حمله‌ي نيروهاي اتحاد به پيش‌قراولي سون جيان (پدر سون كه و سون چوان) و البته سائو سائو، دونگ ژو امپراطور رو برداشت به چانگ آن (پايتخت قديمي) پناه آورد. بعدها كه سائو سائو پادشاه رو گير مياره، اون رو به شوچانگ مي‌بره و بعدها مجدداً به لويانگ بازمي‌گردن. ----------------------------------------------------------- درخصوص سون تزو (كه جاي شكرش باقيه نمي‌گين سن تزو؛ مثل خيلي از ايرانيا) هم بايد به عرض برسونم كه متأسفانه اين اسم هم در ايران (و بلكه در جهان)، همواره اشتباه عنوان مي‌شه. اسم واقعي وي، سون وو (Sun Wu) هست كه جالبه بدونين سون جيان، سون سه و سون چوان نوادگان همين سون وو ي معروف بودن! علت اينكه تو ايران و بلكه ساير جاها بهش سون تزو مي‌گن، بخاطر نام كتابش هست كه معادل چينگليشش مي‌شه : Sun Zhi Bing Fa. اين Zhi يا Tzu در اصل به معني استاد هست و معني اون جمله‌ي بالا هم اين مي‌شه : استاد سون (نويسنده) - آيين رزم. البته ترجمه‌ي انگليسي آئين رزم رو هم نوشتن Art of War كه ترجمه‌اش مي‌شه هنر جنگ كه البته يكم با هم متفاوتن. بالكل در چين، استراتژي‌ها و كتابچه‌هاي نظامي Bing Fa ناميده مي‌شدن و اگه بخوايم معادل چيني‌اش رو در نظر بگيريم، مي‌شه كتاب آئين رزم استاد سون. ---------------------------------------------------------- اما همون‌طور كه خدمتت عرض كردم، عرض حقير ناظر بر مجموع جنگ سالاران، فرماندهان و جنگجويان نامي و استراتژيسين‌هاي قدر + استراتژي‌ها و نبردهاي عظيم و بياد ماندني و هريك متفاوت از ديگري اون دوران بود. والا قطعاً در طول تاريخ چين، پادشاهان قدرتمند، فرماندهان قدرتمند و لايق و استراتژيسين‌هاي قهار بوده‌ان. اما مجموع اين‌ها و البته تضاد و تلاقي‌شون و نبرد انديشه‌ها و استراتژي‌هاشون رو من در تاريخ چين چندان نديده‌ام. به همين دليل اون موضوع عرض شد. درخصوص نقاط قوت و ضعف چين هم حرف و حديث بسياره. ولي چيزي كه مسلمه كه اينه كه مواردي كه شما نام بردين، بيشتر در دوران افول پادشاهي‌هاشون بودن و نه دوران اقتدارشون.
  14. درخصوص دوران «عصر بهار و پاييز» حرف و حديث بسياره. ولي خوشحال مي‌شم كه شما جنگ سالاران و فرماندهان و استراتژيسين‌هاي نامي اون دوران رو در تاپيكي ديگه (موازي اين تاپيك) معرفي بفرمايين تا بنده هم بيشتر در اين خصوص آگاهي پيدا كنم. اما عصر پادشاه بزرگ چين، يعني چين شي خوان (اگه معادل نوشتار انگليسي به چيني رو در نظر بگيريم، Q معمولاً «چ»، X «ش» خوانده شده و G آخر حروف خوانده نمي‌شه)، شايد نيمي از خاك اين برهه از تاريخ چين (عصر سه پادشاهي چين) هم نبوده و امپراطور چين شي خوان هم رقباي قدرتمند چنداني (بسان عصر سه پادشاهي كه هركدوم براي خودشون يلي بودن) نداشته. به تصوير زير نگاهي بيانداز : البته منظور بنده، مجموع جنگ سالارها، فرماندهان و جنگجويان نامي و استراتژيسين‌هاي بنام و قهار و البته تاكتيك‌ها و استراتژي‌هاي نظامي خارق‌العاده‌ي اين عصر بوده. حالا شايد هم بنده اشتباه كرده‌ام و از اين عظيم‌تر و برتر هم بوده كه خوشحال مي‌شم شما موارد مد نظرت رو عنوان بفرمايي. -------------------------------------------------------------------------------- برادر جان. راستش ما هر آواتاري گذاشتيم يه نفر بهش گير داد. چه گوارا گذاشتيم كه ماركسيست كمونيست ليبراليست!!!!! شديم رفت! اون بچه‌هه رو گذاشتيم، مظلوم نما و «بچه زدن نداره» و فراماسون و مرموز شديم رفت! گفتيم بريم سراغ عمو اژدهاي خودمون. بلكه دوستان نشناسنش و در امان باشيم ! -------------------------------------------------------------------------------- اين هم نظري است و براي ما محترم. البته ما در اينجا درخصوص ستمگر بودن يا نبودن امپراطوري هان صحبتي نكرديم و همچنين درخصوص مردم چوسان قديم (اجداد جومونگ مورد علاقه‌ي شما). اين رو هم بايد در نظر بگيريم كه امپراطوري هان 400 سال قدمت داشت. پس خيلي مهمه كه بفرمايين كدوم هان مدنظرتونه. ولي خوب. درخصوص قسمت دوم فرمايشتون، خوشحال مي‌شم مستندات خود رو ارائه بفرمايين.
  15. mostafa_by

    اخبار برتر نظامی

    من متوجه نشدم. مگه خبر درمورد F-22 نبود؟ پس چرا عكس F-35 رو گذاشتين؟ بعد مگه جنگنده متعلق به پايگاه تيندال فلوريدا نبود؟ پس چرا فرمودين ادواردز كاليفرنيا؟
  16. علي جان. حق با دكتر عزيزه. اولاً اين شخص، سر بن كينگزلي خودمونه (لنين تو قطار لنين!). اگه فيلماش رو دنبال فرموده باشي، با اولين نگاه مي‌شناسيش. ثانياً از پوست سياهش مي‌توني بفهمي كه سادات نيست. چون سادات پوست سبزه‌ي مايل به تيره‌اي داشت. ثالثاً سادات هميشه‌ي خدا سبيل داشت. اونم به چه قطري! رابعاً ابروهاي سادات در تمامي نقاط پرپشت و كلفت بودن، ولي ابروهاي كينگزلي فقط در قسمت‌هاي انتهايي. خامساً سادات معمولاً چشمان ريزي داشت، ولي كينگزلي چشمان نسبتاً درشتي داره. سادساً بيني سادات درشت و رو به جلو هست، ولي كينگزلي كوچكتر و رو به پايين. سابعاً سادات حتي در لحظه‌ي ترورش هم موهاي فر قشنگش رو داشت. ولي كينگزلي خان موهاش رو باد برده! ثامناً از ته مانده‌ي موهاي كچل كينگزلي مي‌شه فهميد كه موهاش سفيد شدن، ولي موهاي سادات تا لحظه‌ي مرگش سياه بودن و نهايتاً جو گندمي. تاسعاً گونه‌هاي برادر سادات، بسان برادرآن آتقي، حسابي تو رفتگي داشت بطوري كه استخوان گونه‌اش هميشه بيرون بود. ولي اين بنده خدا حداقل اين مسئله رو نداره. عاشراً جناب كينگزلي گوش‌هايي به مراتب بناگوش درفته‌ داره نسبت به جناب سادات. اگه چشمان ايشان رو معيار و ملاك اندازه گيري‌شون قرار بديم، اين موضوع رو متوجه مي‌شيم!! ----------------------------------------------------------- اين پست حسابي خاله زنكي شد! ولي اگه توضيحات قانع كننده نبود، بفرما تا با محاسبات خدمت برسيم !
  17. عجب طرح بكري داشتن اسرائيلي‌ها و عجب شاهكاري بخرج دادن مصري‌ها! حقيقتاً در جنگ رمضان تاكتيك‌هاي نابي از سوي هر دو طرف درگير بكار برده شد كه بعضاً در نوع خود بي‌نظير بودن! ------------------------------------------------------ توضيحاتت بسيار عالي و آموزنده بود برادر علي عزيز. خيلي استفاده كردم.
  18. غرض سلام و احترام دارم خدمت برادر ops گرامي. بله بزرگوار. اگه سوريه‌ي صرف رو در نظر بگيريم، قطعاً فرمايش شما كاملاً درسته. اما در نظر بگيرين اگه متحد سوريه به دنبال بهانه‌اي براي حضور نظامي مستقيم (و توجيه شده) در سوريه باشه چي؟ چون چيزي كه مشخصه اينه كه بشار اسد اينكاره نيست و بار هر ابزاري كه مي‌تونست مخالفين رو زد، ولي موفق نشد. چيزي كه شما مي‌دونين و حقير هم بخش كوچكي‌اش رو، در افتادن باهاش اصلاً در توان جناب اسد نبوده و نيست. پس چرا از فرصت «جنگ محدود» و به بهانه‌ي «حضور براي جلوگيري از وقوع مجدد جنگ»، استفاده نشه براي حضور مستقيم؟ ضمن اينكه تهران در ماههاي اخير به انحاء مختلف تمام تلاشش رو كرد كه موج‌آفريني‌اي در جامعه داشته باشه! ابتدا قضيه‌ي سومالي، بعد قضيه‌ي ميانمار، بعد قضيه‌ي پيامبر اكرم (ص) و ساير موارد ريز و درشت. ولي كوچكترين توفيقي بدست نياورد. پس شايد آخرين تير تركشش، همين نبرد با اسرائيل (به عنوان آرماني كه از ابتداي انقلاب هميشه عنوان شده) بتونه بهانه‌ي ذهني مناسبي باشه براي ايجاد موج در جامعه و در نتيجه پوشش برخي مشكلاتي كه امروز ثابت شده ديگه حلش در توان ايشان نيست (نه حداقل با شرايط فعلي). البته اين، تنها يك احتمال هست و نه الزاماً واقعيت قضيه. ولي چه اين موضوع رو بپذيريم و چه بگيم كه درگيري با اسرائيل اتفاقي بوده (كه با در نظر گرفتن ورود چند تانك سوري در هفته‌هاي گذشته، اين اتفاقي بودن يكم زير سوال مي‌ره)، از اين موضوع ديگه نمي‌تونيم بگذريم كه اسد و ايران بارها طي اين چند ماهه به هر بهانه‌اي و بي‌هر بهانه‌اي امريكا و اسرائيل رو تهديد كرده‌ان!! موضوعي كه هرچند در ابتدا شايد به نوعي ازش برداشت «مصرف داخلي داشتن‌» مي‌شد، ولي با گسترش اون اين گزينه اندكي كمرنگ شده. ============================================ جناب senaps عزيز؛ و عليكم السلام. اينكه ايران نيرويي براي مقابله فرستاده باشه يا نه، قطعاً پاسخش در توان بنده نيست. ولي چيزي كه مشخصه اينه كه ايران به خوبي از قدرت مخالفين مسلح آگاهي داره و اين رو هم خوب مي‌دونه كه اينا تازه تجهيز شده به سلاح‌هاي سبك هستن و اگه قرار به گسترش درگيري‌ها باشه، شرايط ممكنه بدتر هم بشه. پس اصلاً نمي‌شه بيگدار به آب زد. قطعاً سقوط سوريه چندان باب ميل ما نيست. چون حداقل يكي از خطوط اصلي مواصلاتي‌مون (و نه تنها خط) براي پشتيباني از حزب الله لبنان رو از دست مي‌ديم. يكي از اصلي‌ترين جاي پاهامون براي فشار مضاعف بر اسرائيل از روي زمين درصورت جنگ احتمالي رو هم همچنين. ضمن اينكه هيچ بعيد نيست كه بعد از اتمام كار سوريه، اون جوك معروف كه «وقتي امام رضا (ع) بطلبه» هم تحقق پيدا كنه و اساساً وجود سوريه بيشتر از هر چيز مفهومش خريدن زمان هست. البته بدترين سناريوي ممكن براي تهران، به قدرت رسيدن مخالفين مسلح؛ اونهم نه سكولارها و يا سني‌هاشون، كه سلفي‌ها و جهادي‌هاست. دليلش رو هم خود شما احتمالاً بهتر مي‌دونين. هرچند كه غرب هم ديگه كم‌كم تصميم داره تكليف مخالفين مسلح رو يكسره كنه و شواهد نسبتاً زيادي در اين خصوص قابل مشاهده هست كه البته قبلاً در اين خصوص، عرايضي رو عرض كرده بودم كه براي جلوگيري از دوباره گويي بي‌خيالش مي‌شم. ========================================== علي اي حال بايد ديد اين خمپاره‌ها، سوريه رو قانع خواهد كرد كه دست از تحريك همسايگانش برداره؛ يا اينكه طور ديگري وقايع بايد رخ بده كه سوريه باور كنه شرايطش براي بازي با دم شير خيلي هم مساعد نيست! ======================================================== اضافه شد : [size=5]دوستان باور بفرماين من تو اين تاپيك پست نداده بودم.[/size] [size=5]بعلت ادغام تاپيكي ديگه با اين تاپيك، پست حقير اينجا اومده.[/size] [size=5]والا هنوز روي قول خودم هستم. [/size] [size=5]برادرا هم يكم مراقب ادغام كردن باشن كه ما رو شرمنده‌ي دوستان نفرماين.[/size]
  19. برادر ops عزيز. چرا قضيه رو اينطور نگاه نكنيم كه : سوريه و متحدانش تمام تلاششون رو كردن كه پاي امريكا و اسرائيل رو به ماجراي سوريه باز كنن تا درصورت نبرد آتي، هزينه‌ي برخورد رو بالا ببرن و بدين طريق با ورود اين موضوعات به معادله، هزينه‌ي ورود به گزينه‌ي برخورد مستقيم نظامي رو افزايش داده و باعث كنسل شدنش بشن. چون در هر صورت، حتي اگه قراره جنگ مغلوبه‌اي شكل بگيره، جنگيدن با امريكا و اسرائيل مي‌تونه مفيدتر باشه تا با نيروهاي ائتلاف عربي يا تركيه!! از طرف ديگه، جنگ هميشه يه عامل اساسي براي سرپوش گذاشتن بر روي مشكلات عديده‌ي داخلي بوده ...!! ايجاد يه راه فرار ولو موقت ...!! ضمن اينكه تجربه نشون داده هنگامي كه جنگ در مرزهاي خارجي رخ بده، رسماً هرگونه برخوردي در داخل از نظر حكومت مجاز خواهد بود و افزايش شديد سطح خشونت‌ها رو توجيه پذير مي‌كنه (اينبار به جرم خيانت به ميهن و هم‌دستي با دشمن خارجي!! بصورت رسمي!!!!). پس هرجور كه به قضيه فكر كنيم، ميبينيم شايد خيلي هم براي سوريه‌اي كه رسماً نفساش داره به شماره مي‌افته، انتخاب اين راه آخر بد هم نباشه. هرچند كه بازنده‌ي اصلي قطعاً سوريه‌اس. ضمن اينكه بايد در نظر بگيريم كه اين سياست، اساساً سياست اتخاذ شده توسط دمشق نيست؛ چون با تفكرات ايشان سازگاري نداره (به قول شما اينهمه سال وقت داشتن ...!!!). پس ...!
  20. به قول معروف : بي‌خيال! چرا دوستان آماده‌ان تا با هم حسابي جدل راه بندازن؟! يه روزنامه‌ي بسيار معتبر لبناني!!، يه خبر از ناكجا آباد، به نقل از منابع نامعلوم و البته خبري بكلي سري رو گفته كه در بامزه‌ترين نكته‌، ريز مذاكرات و نتايج و تعاملات و سناريوها رو هم اعلام كرده و حتي فاكتورش رو هم حساب كرده! به عبارتي يه داستان‌سرايي كامل كه براي باورش، به چيزي بيشتر از گوش‌هاي مخملين نياز هست. اون وقت دوستان سر اين خبر جالب دارن با هم كلنجار مي‌رن و يكي بحث ترور سفارشي رو مطرح مي‌كنه و ديگري قرارداد كرسنت! بهتر نيست يكم آروم‌تر و راحت‌تر بحث‌ها رو دنبال كنيم؟! چيزي كه من فهميدم اينه كه برخي خبرگزاري‌ها، بعضاً برخي اخبار رو از منابع بسيار معتبر!! داخلي و خارجي مي‌ذارن؛ صرفاً جهت مزاح! پس شما هم از اين مزاح دوستان استفاده نموده و روحي تازه بفرمايين.
  21. mostafa_by

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    [size=4]دوست گرامي.[/size] [size=4]از قضا زماني كه رئيس جمهور كابوي امريكايي، يعني جناب جرج بوش پسر حسابي ايران رو تهديد كرده بود، پيشنهاد ايجاد پاپيگاه نظامي روسيه در ايران نيز مطرح شد (در درياي جنوب).[/size] [size=4]لكن خيلي ساده اين پيشنهاد رد شد![/size] [size=4]در قانون اساسي اومده : [/size] [size=4][color=black][font=Tahoma,sans-serif][color=black][font=Tahoma,sans-serif][b]اصل یکصد و پنجاه و سوم ـ [/b]هرگونه قرارداد که موجب سلطه بیگانه‌بر منابع طبیعی و اقتصادی‌، فرهنگ‌، ارتش و دیگر شؤون کشورگردد، ممنوع است‌.[/font][/color][/font][/color][/size] ضمن اينكه شما به توصيه‌ي دوستان توجه نفرمودين. نمي‌شه به سان دوران كودكي‌مون، بخوايم آرنولد رو با بروسلي دربندازيم و ببينيم كدوم يك قوي‌تره. در دنياي واقعي، تحليل‌ها هم براساس واقعيات شكل مي‌گيرن؛ نه براساس انتظارات و يا حتي تخيلات. پس بهتره شما هم براساس فكت‌هاي موجود به اين دست تحليل‌ها بپردازين. [size=4][color=black][font=Tahoma,sans-serif][color=black][font=Tahoma,sans-serif]زياده عرضي نيست.[/font][/color][/font][/color][/size]
  22. بگذريم بزرگوار. اشتباه از بنده بود. فقط محض رفع شبهات : 1- عنوان شده كه از نوار غزه به سمت ديمونا موشك شليك شده. بالطبع براي چنين فاصله‌اي، نياز به موشكي بيش از 20 يا به قول دوستان 40 كيلومتر برد هست. 2- برخلاف چيزي كه در گوگل ارث اومده، فاصله‌ي نزديك‌ترين نقطه‌ي نوار غزه تا پايگاه ديمونا، 90 كيلومتر و فاصله‌ي نزديك‌ترين نقطه‌ي كرانه‌ي باختري رود اردن تا پايگاه ديمونا، 60 كيلومتر هست. اين رو مي‌تونين از معادل سازي تصويري كه خدمتتون ارائه كردم (فاصله‌ي غزه تا بئر شبا و فاصله‌ي اون تا ديمونا) هم متوجه بشين. 3- قطعاً علم اندوزي در محضر اساتيد ميليتاري اينقدر برام مفيد بوده كه حداقل از موشك‌هاي گراد و ارتقاء‌هاي اون چيزي بدونم. شاهد اين مدعام هم توضيحات و تبيين‌هايي هست كه قديم‌ها در تاپيك هاي ديگر درخصوص جنگ 33 و 22 روزه نوشته‌ام هست. ولي اينكه ادعا بشه كه گراد قابليت پرواز پيدا كرده باشه و از نوار غزه دو سه برابر برد پيدا كنه و بخواد ديمونا رو بزنه، بعد هم خبرگزاري‌ها با افتخار اون رو عنوان كنن و ...، مسئله‌اي هست كه جاي تأمل بسيار داره. 4- اشاره‌ي من به باسوادتر بودن دوستان از نويسنده‌ِ دبكا، برمي‌گرده به ادعاي شاذ نويسنده‌ي دبكا كه گفته بود فاصله‌ي بين نوار غزه تا ديمونا 42.5 كيلومتر!! هست! ولي خوب. دوستان كماكان دوست دارن از هر حرفي، هرطور كه دوست دارن برداشت كنن! 5- توهين اساساً فحش و كلام چارواداري نيست. گاهي حتي يه سلام مودبانه هم مي‌تونه توهين باشه! يا يه حال و احوال پرسي ساده. هرچند كه خود جناب محمد هم عنوان فرمودن كه عرض بنده اونقدر سطحي بود كه پاسخي چون اين هم از سرش زيادي بود. ----------------------------------------------- علي اي حال همون‌طور كه عرض شد اشتباه از بنده بود كه اساساً چنين مباحثي رو مطرح مي‌كنم. شايد من هم بايد ياد بگيرم هرچي فارس گفت بگم به به و چه چه! بلكه ارزش و اعتباري پيدا كنم. ======================================= پ.ن : اين آواتار متعلق به يه فرد چينيه. وي، مشاور ليو بي، امپراطور سلسله‌ي شو هان بوده. نيازي به ديدن فيلم‌هاي كره‌اي براي شناخت وي نيست. اگه در كودكي «افسانه‌ي سه برادر» كه توسط تلويزيون خودمون پخش مي‌شد رو هم نگاه فرموده باشين، فكر كنم بخاطر بياريدش.
  23. البته شايد در پست قبلي‌ام، عرضم رو بطور درستي نرسونده باشم. اميدوارم از عرايض بنده اينطور برداشت نفرموده باشين كه شوروي قبل از بمباران هسته‌اي هيروشيما به ژاپن حمله كرده بود. عرض بنده اين بود كه تصميم بر حمله به ژاپن، قبل از اين واقعه بود. البته حمله‌ي شوروي به منچوري، ساعاتي قبل از بمباران ناگازاكي بود. اين متن رو مورد مطالعه قرار بدين : [color=#ff0000]At the [/color][url="http://en.wikipedia.org/wiki/Tehran_Conference"][color=#ff0000]Tehran Conference[/color][/url][color=#ff0000] (November 1943), [b]Stalin agreed that the Soviet Union would enter the war against Japan once Nazi Germany was defeated.[/b] At the [/color][url="http://en.wikipedia.org/wiki/Yalta_Conference"][color=#ff0000]Yalta Conference[/color][/url][color=#ff0000] (February 1945), Stalin agreed to [/color][url="http://en.wikipedia.org/wiki/Allies_of_World_War_II"][color=#ff0000]Allied[/color][/url][color=#ff0000] pleas to enter World War II's [/color][url="http://en.wikipedia.org/wiki/Pacific_War"][color=#ff0000]Pacific Theater[/color][/url][color=#ff0000] within three months of the [/color][url="http://en.wikipedia.org/wiki/Victory_in_Europe_Day"][color=#ff0000]end of the war in Europe[/color][/url][color=#ff0000]. The invasion began on August 9, 1945,[/color] precisely three months after the [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Nazi_Germany"]German[/url] surrender on May 8 (May 9, 0:43 Moscow time). The commencement of the invasion fell between the [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Atomic_bombings#Hiroshima"]atomic bombings of Hiroshima[/url], on August 6, and [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Atomic_bombings#Nagasaki"]Nagasaki[/url], on August 9. Although Soviet leader [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Joseph_Stalin"]Joseph Stalin[/url] had not been told much detail of the [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Western_Allies"]Western Allies[/url]' [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Manhattan_Project"]atomic bomb program[/url] by Allied governments, he was nonetheless well aware of its existence and purpose by means of Soviet intelligence sources. However, by virtue of the timing of the agreements at Tehran and Yalta, and the long term buildup of Soviet forces in the Far East since Tehran, it is clear that news of the attacks on the two cities played no major role in the timing of the Soviet invasion; the date of the invasion was foreshadowed by the Yalta agreement, the date of the German surrender, and the fact that on August 3, Marshal [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Aleksandr_Vasilevsky"]Vasilevsky[/url] reported to Stalin that, if necessary, he could attack on the morning of August 5. Furthermore, while Stalin could reasonably have concluded that an atomic bombing of Japan was imminent, it does not appear he was overly impressed with the atomic bomb's potential, certainly not so much so as to think it might compel a nation as averse to surrender as Japan into an earlier capitulation. At 11pm Trans-Baikal time on August 8, 1945, Soviet foreign minister [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Vyacheslav_Molotov"]Molotov[/url] informed Japanese ambassador [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Naotake_Sat%C5%8D"]Sato[/url] that the Soviet Union had declared war on the [url="http://en.wikipedia.org/wiki/Empire_of_Japan"]Empire of Japan[/url], and that from August 9 the Soviet Government would consider itself to be at war with Japan.[sup][url="http://en.wikipedia.org/wiki/Soviet%E2%80%93Japanese_War_%281945%29#cite_note-declarationofwar-7"][8][/url][/sup] At one minute past midnight Trans-Baikal time on August 9, 1945, the Soviets commenced their invasion simultaneously on three fronts to the east, west and north of Manchuria. The operation was subdivided into smaller operational and tactical parts: اين لينك منبع ويكي پديايي : http://en.wikipedia.org/wiki/Soviet%E2%80%93Japanese_War_%281945%29 در 18 ژوئن ژنرال مارشال (آيزنهاور) به اين نتيجه رسيد كه «تأثير ورود روسيه در جنگ بر ژاپني‌هاي نوميد سرنوشت ساز بوده و آن‌ها را به تسليم وادار خواهد كرد»، و آيزنهاور، هنگامي كه از كاربرد پيش بيني شده‌ي بمب در كنفرانس پوتسدام آگاهي يافت، به اين نتيجه رسيد كه به كار بردن اين بمب «كاملاً غير ضروري است»، يا همانطوري كه بعداً اظهار داشت : «ضرورت نداشت كه به ژاپني‌ها با آن چيز هراس انگيز ضربت بزنند.». مك آرتور، كه اصلاً مورد مشورت قرار نگرفت، بعدها گفت كه با آيزنهاور موافق بود. چنين عقادي يدر تصميمي كه گرفته شده بود تأثيري نداشت. ترومن و معدودي از آن‌ها كه در ساختن بمب شركت داشتند تصميم گرفتند، و هرگز نظر رؤساي ستاد را نخواستند. تمايل به پيشدستي بر روس‌ها يا هشدار دادن به آن‌ها مسئله‌اي جنبي بود. عامل تعيين كننده اين بود كه وجود بمب ها استفاده از آن‌ها را ضورري ساخته بود. چناچه يك مقام بلند پايه مي‌نويسد : «همين قدر مي‌توانم بگويم كه ما ناگزير شديم بمب را به كار ببريم. چون پول هنگفتي صرف آن شده بود. اگر موفق نمي‌شديم، چگونه مي‌توانستيم توضيحي براي اين هزينه‌ي سنگين داشته باشيم؟ درباره‌ي هياهويي كه مردم ممكن بود به راه اندازند بينديشيد ... و هنگامي كه كار بمب تمام شد و آن را فرو انداختند تسكيني كه به تمام دست اندركاران داد عظيم بود» ... (آلن جان پرسيوال تيلور، جنگ جهاني دوم، ترجمه بهرام فرداد اميني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1388، ص 398)
  24. [quote name='arminheidari' timestamp='1351761435' post='280051']اما به نظر من این به شخصه توجیه بود چرا که هیچ توجیهی برای کشتن زنان، کودکان و غیرنظامی ها وجود ندارد در حالی که با زدن زیرساخت های ژاپن کم کم ژاپن فلج می شد و به دنبال آن به نظر می آید نکته چیز دیگری است : [color=#000000][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif]دو روز پس از بمباران هیروشیما و بر خلاف انتظار و میل آمر[/font][/color][color=#000000][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif]یکا، دولت [/font][font=Tahoma,]شو[/font][font=Tahoma,]روی[/font][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif] به امپراتوری [/font][font=Tahoma,]ژا[/font][font=Tahoma,]پن[/font][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif] اعلان جنگ داد و نیروهای [/font][font=Tahoma,]ارتش [/font][font=Tahoma,]سرخ[/font][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif] شوروی به مواضع ژاپن در [/font][font=Tahoma,]منچور[/font][font=Tahoma,]ی[/font][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif] یورش بردند. ورود شوروی به جبهه جنگ اقیانوس آرام باعث شد که دولت آمریکا مصمم شود هرچه سریعتر جنگ را به نفع خود و بدون مشارکت شوروی خاتمه دهد. در این راستا استفاده بیشتر از سلاح هسته‌ای ساده‌ترین راه فشار بر ژاپن بود، و نیروهای مسلح آمریکا برای استفاده مجدد از بمب هسته‌ای نیازی به مجوز جدید دولت نداشتند؛ زیرا مجوزی که [/font][font=Tahoma,]تر[/font][font=Tahoma,]ومن[/font][font=Tahoma, 'DejaVu Sans', sans-serif] برای حمله اتمی صادر کرده بود اجازه استفاده از بمب‌های جدید را می‌داد.[/font][/color] [url="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C_%D9%87%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B4%DB%8C%D9%85%D8%A7_%D9%88_%D9%86%D8%A7%DA%AF%D8%A7%D8%B2%D8%A7%DA%A9%DB%8C"]http://fa.wikipedia....شیما_و_ناگازاکی[/url][/quote] هرچند كه بحث تاپيك، درخصوص موضوع ديگري هست، ولي با اجازه‌ي شما بايد عرض كنم كه اين فرمايش شما، حداقل طبق مطالعاتي كه حقير داشته‌ام، كاملاً غلطه. ورود شوروي به جنگ به عنوان اهرم فشاري به ژاپن براي تسليم، تصميم اتخاذ شده در اجلاس يالتا بود كه از قضا درخواست ايالات متحده و تأكيد انگلستان بود. ورود شوروي به منچوري هم قبل از انفجار بمب‌هاي هسته‌اي ايالات متحده بود و از قضا برعكس اين ماجرايي كه عنوان شد، ابعاد فاجعه به گونه‌اي بود كه شوروي يكطرفه ترك مخاصمه كرد!!
  25. حالا كه باز بحث به شرق كشيده شد، يادي كنيم از اولين انقلاب متأثر از انقلاب بلشويك‌ها در كشورمون؛ يعني قيام جنگل. چون اينجا وقت و حس و فضاي مناسبش نيست براي ورود به قضيه، من هم توضيح بيشتري نمي‌دم و صرفاً يه شعر نوستالژيك و فوق العاده زيبا رو كه حتماً همه‌ي شما شنيدين رو تقديم حضور دوستان مي‌كنم : چقد جنگلَ خوسي ملت و َسي خسته نُبُستي مي‌جان جانانا تَرا گَمَه ميرزا کوچک خانا خدا دانه که من نتانم خفتن از ترس دشمن مي دل آويزانا ترا گمه ميرزا کوچک خانا چِر ِه زوتر نايي تندتر نايي تنها بنايي گيلان ويرانا ترا گمه ميرزا کوچک خانا اَمه رشتي جَغَلان ايسيم تي فرمان کُنيم اَمه جان تي پا جير قربانا ترا گمه ميرزا کوچک خانا ترجمه فارسي چقدر در جنگل مي‌خوابي به خاطر مردم؟ خسته نشوي اي جان جانانم با توام، ميرزا کوچک خان! خدا مي‌داند که من نمي‌توانم بخوابم از ترس دشمن دل آويزان و نگرانم با توام، ميرزا کوچک خان! چرا زودتر نمي‌آيي؟ تندتر نمي‌آيي؟ تنها گذاشته‌اي گيلان ويران را با توام ميرزا کوچک خان! ما بچه‌هاي رشت به فرمان تو ايم جانمان را مي‌کنيم به پايت قربان با توام ميرزا کوچک خان! لينك دانلود : http://old-venom.per...han Jangali.mp3