Navard

VIP
  • تعداد محتوا

    787
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    19

تمامی ارسال های Navard

  1. یک نتیجه گیری قاطع از جنگ قره باغ و اوکراین اگر بخواد بشه این هست که دوران تجهیزات با تحرک کم به سر رسیده( این شاید تنها جمله با این موضوع به سر رسیدن باشه که با قطعیت همراه). حالا این موضوع رو میشه به موارد مختلف تسلیحاتی ربط داد. برای مثال در بخش توپخانه عملا آنقدر سختی کار و ناهمگونی با ادوات توپخانه کششی زیاده که استفاده از آن در جنگ نوین به حاشیه می‌ره . هر چه ارتش های دو طرف جنگ اوکراین به سمت ادوات جنگ نوین بیشتر حرکت میکنند این به حاشیه رفتن و حذف و صدمات فراگیر بیشتر میشه . این در حالی که جنگ اوکراین همچنان چهره واقعی جنگ های نوین رو نشان نداده. هنوز در این جنگ سوارم پهپادی ندیدیم. هنوزم نبرد ترکیبی و هوش مصنوعی فراگیر ندیدیم. هنوز چهره کاملی از جنگ شبکه محور و ابزار های مورد استفاده در آن رو ندیدم. هنوز خاک دو طرف زیر آماج حملات پر تعداد فلج کننده نرفته که بحران های مختلف اجتماعی برای دو طرف جنگ ایجاد کنه. با تمام اینها بهتر که تمام تجهیزات به نحوی متحرک بشن . حتی این مورد شامل رادار ها و سامانه های پدافندی و جنگال و تمامی توپ ها و خمپاره ها و موشک انداز ها و ... هم میشه و حتی پایگاه هوایی به شکل چیزی که الان هست اصلا مناسب نیست. باز هم تاکید میشه که پایگاه های هوایی با وحشت واقعی جنگ های نوین در نبرد اوکراین رو به رو نشدند! هر چند که پایگاه های هوایی از آتش جنگ بی نصیب نماندند. بهتر که به سمت برج های مراقبت و پروازی متحرک حرکت بشه تا آزاد راه ها به فرودگاه های موقتی تبدیل بشن. نظارت بر کل آزاد راه های یک کشور و حمله به محل فرود و برخواست و عملیاتی کردن مجدد یک دسته پروازی، توسط واحد های نیروی هوایی و پهپادی یا موشکی یا حتی با کمک ماهواره ها بصورت آنی کار دشواری خواهد بود. باید واحد های متحرک سوخت رسان و حمل تسلیحات برای این فرودگاه ها تهیه بشه و از همه مهمتر از قبل جنگ در ساخت آزاد راه ها تغییراتی صورت بگیره که در زمان جنگ براحتی پهنای باند بیشتری تحویل نیروی هوایی بده. این تنها راه بقای نیروی هوایی است. حتی تونل های زیر زمینی هم راه مطمئنی برای عملیاتی نگه داشتن یک نیروی هوایی و حتی موشکی و ... در این عصر نیستند. چون اگر هیچ کار هم دشمن نکنه توان مسدود سازی ورودی و خروجی ها بصورت مستمر را خواهند داشت. ( این درسی بود که از جنگ خلیج فارس هم می‌توانست گرفته شود اما سهل انگاری ها حتی در ارتش دوم دنیا و بسیاری از کشور های جهان که میتوان علتش را در افزایش هزینه ها جستجو کرد مانع اصلاح شد. تجهیزات با تحرک کم خط ماژینو دیگری هستند و این ظرفیت رو دارند که در هر جنگی بلا استفاده بشن! وقتش رسیده توپخانه کششی در ایران به هر طریقی به خودکششی تبدیل بشه و اگر امکان بروز رسانی های پیشرفته و هزینه بر نیست. حداقل به متحرک سازی و کامیون سوار کردن آنها اقدام شود)
  2. دریادار سیاری در ایام گذشته مدعی شد که پهپاد کرار به رادار مجهز شده که این خبر در صورت صحیح بودن به این معناست که کرار توانایی استفاده مستقل تر از جستجو گر های اپتیکی و رادار های زمین پایه را خواهد داشت. در گذشته نسخه ای از کرار که ادعا میشد انتحاری است به اپتیک روی دماغه مجهز شده بود که می‌توانست برای هواگرد های پهن پیکر نیروی متخاصم که شامل بمب افکن ها و سوخت رسان ها و آواکس ها و ... میشود مزاحمت ایجاد کند. و البته در یک نبرد هوایی ترکیبی در بحث شناسایی به اسکادران پهپادهای دفاعی هوایی کرار مجهز به موشک AD-08 کمک نماید. قابل پیشبینی است که در نسخه جدید تر از رادار های سبک تر ارایه فازی مورد استفاده در موشک های پدافندی کمک گرفته شود. برای مثال قیاس رادار مورد استفاده در موشکی چون طائر ۲ (یا موارد موجود دیگر) با قطر پهپاد کرار در دماغه میتواند اطلاعات مفیدی در اختیار ما قرار دهد. در پهپاد کرار عموما از پیشران طلوع ۴ بهره گرفته می‌شود. این پیشران دارای توان 3.45 کیلو وات است. عددی که بنظر می‌رسد برای تامین برق این رادار های کوچک به مدت زمان مطلوب کفایت کند. البته کرار در نسخه های جنگ هوایی میتواند به سوخت بیشتر نیز همراه شود‌. نسخه ای از کرار در نیروی پدافند هوایی ارتش به جهت تست سامانه باور ۳۷۳ به پیشران طلوع ۵ مجهز شد که بنظر می‌رسد این نمونه از کرار بتواند یک بروزرسانی فراگیر در بین پهپاد های کرار نیروی پدافند هوایی باشد. در این ارتقا ارتفاع پروازی پهپاد کرار به ارتفاع ۴۳ هزار پا می‌رسد و لازم به ذکر است که در نسخه قبلی ارتفاع پروازی کرار به ۳۲ هزار پا محدود میشد! در نتیجه کرار مورد استفاده چه از نظر توان و سقف پروازی برای دفاع هوایی گزینه مناسبی است. در فوریه سال ۲۰۲۲ و در بازدید وزیر دفاع از توانایی های پهپادی این وزارت خانه؛ تصاویری بسته از پهپادی با نام مبین منتشر شد که مشابه موشک کروز معرفی شده در گذشته به همین نام است! البته این مطلب تازگی ندارد. در گذشته پهپاد کرار هم به این روش نامگذاری شده بود.( اولین اطلاعات از پهپاد کرار در دهه هشتاد، از در جریان بودن پروژه ای به اسم موشک کروز کرار خبر می‌دادند) با توجه به ابعاد و اعلام پهپاد بودن مبین؛ میتوان این پهپاد را جانشین یا یک ارتقا بر روی پهپاد کرار به جهت کاهش سطح مقطع راداری در نظر گرفت. این پهپاد از سطح مقطع ۰/۱ متر مربع برخوردار است. این پهپاد احتمالا توان حمل تسلیحات مشابه با کرار را دارد اما سوالی که مطرح است وجود یا عدم وجود دهلیز داخلی تسلیحات برای این پهپاد است که تاثیر بسزایی در سطح مقطع ، بازی میکند. البته باید افزود که این پهپاد یا موشک کروز به نوعی در کابرد دریایی و پرواز در ارتفاع ده متری توسعه داده شده بود( دستکم در معرفی کروز مبین) . با تمام این تفاسیر مبین با سطح مقطع ۰/۱ متر و وجود خط تولید فعال پهپاد کرار و موشک کوچک و سبکی چون AD-08 می‌تواند در نقش دفاع هوایی موثر تر و پر تعداد تر واقع شود.
  3. پهپاد صیاد گردان های سرایا القدس، هسته نظامی جهادی اسلامی فلسطین این هم ظاهراً با تغییراتی جزی در پهپاد جنین ساخته شده که خود این پهپاد از خانواده معراج هست. گستردگی حضور پهپادهای خانواده معراج در سطح گروه های شبه نظامی تحت الشعاع دیگر تسلیحات این گروه ها قرار گرفته. در درگیری های بعدی احتمالی خاورمیانه از این خانواده پهپادی معراج بیشتر خواهیم شنید
  4. نکته جالب این تصویر تعدد پایگاه های پهپادی و فشردگی آن ها در شمال غرب است! (البته اگر پایگاه پهپادی مدنظر باشد)
  5. یادمه زمان احمدی نژاد رسانه های غربی گفته بودند که ایران این تعداد موشک شلیک نکرده در واقع فیلم های پخش شده از رزمایش دست کاری شده هست. آن زمان جواب خوبی داد رئیس جمهور وقت و گفت اگه اینقدر نگران تعداد هستند ما بگیم فردا یکی دیگر هم شلیک کنند! در کل این کار ها و ناباوری ها و خود برتر بینی ها در بین ملل غربی کاملا رایج و مرسوم به سابقه هست. شاهد۱۳۶ با موتور جت دقیقا چه چیزی داره که ایران بخواد این کارها رو کنه؟ اینارو بزارید به حساب زرد بودن و جمع کردن توجه مخاطب...
  6. به نام خداوند بخشنده و مهربان مقدمه: خبرنگار به آرامی تاریخ اکتبر1980 را بر روی برگه ای که در دست داشت یاداشت می کند تا آماده مصاحبه با یکی از نامی ترین مشاهیر تاریخ هندوستان گردد. مدتی از آغاز جنگ ایران و عراق گذشته و این اتفاق سوژه ای مناسب برای طرح سوالی جنجالی بود. خبرنگار از وی می پرسد، نظرتان در رابطه با حمله عراق به ایران چیست؟ سام در پاسخ می گوید: "حیف از آن خاک پاک که مورد تعرض نظامی قرار گیرد. بروید و ببینید پشت سر این حمله کدام قدرت جهانی قرار دارد و چه می خواهد، جنگ ادامه سیاست است. افسوس که پیر شده ام وگرنه به ایران می رفتم و داوطلبانه در دفاع از سرزمین نیاکانم شرکت می جستم." فیلد مارشال سام هرمز جمشید منکشا اجداد وی در قرن دوم هجری با فشار روز افزون حاکمان مسلمان رو به رو شدند. قوانین سفت و سخت بر زندگی زرتشتیان باقی مانده در ایران جاری بود. برقراری نظام مالیاتی ظالمانه امان همه را بریده بود و چاره ای جز فرار برای آن ها باقی نمی گذاشت. تعداد زیادی از زرتشتیان از شهرهای مختلف ابتدا به ناچار به خراسان کوچ کردند. که با ادامه فشارها مسیر هندوستان را در پیش گرفته اند. بخش بزرگی از این کوچ کنندگان ساکن شهر ساری بودند( طبق گفته منابع) آنها با آتش مقدس خود که بهرام نام داشت سفر مخاطره آمیزی را در پیش گرفتند و بعد از حوادث گوناگون و مدتی مدید به شهر گجرات رسیدند. گجرات در هند از نظر آب و هوایی شباهت فراوانی به شهر ساری داشت. ساری بعلت نزدیکی به دریای مازندران آب و هوای معتدل و زمین های حاصل خیز و سر سبزی دارد. شباهت های گجرات به دل مهاجرین نشست. نماینده ای از طرف پارسیان به نزد فرماندار گجرات رفت. فرماندار با شروطی آنها را پذیرفت که مهمترین آنها گذاشتن سلاح بر زمین و هماهنگی با پوشش لباس و زبان محلی بود. آنها چون ترس جان داشتند پذیرفتند. با این حال سعی بر این کردند که همواره با یکدیگر ازدواج کنند و آداب اصیل ایرانیان که تمامی آنها از درست نیتی و صداقت ریشه می گرفت را سر لوحه جامعه خود قرار دهند. آنها محل سکونت خود را نوساری ( ساری جدید) نامیدند تا هرگز خاک مادری را فراموش نکنند. بعد گذشت قرن ها، پارسیان موفق ترین و متحد ترین قوم در بین تمام اقوام کشور هزار طائفه هندوستان هستند. در دل این قوم فرزندی به دنیا آمد که پدرش وی را سام نام نهاد. وی فرزند پنجم خانواده بود و از همان کودکی استعدادی شکوفا از خود نشان می داد . پدرش همواره از او می خواست که مانند خودش پزشک شود. ولی سام در جواب می گفت: من یک پارسی هستم و مردان پارسی سپاهی گری را بر پیشه های دیگر ترجیح می دهند و من باید افسر شوم. در سال 1931 کمیته دانشگاه نظامی هند طرح ایجاد یک نیروی منظم نظامی را با جذب جوانان 18 تا 20 سال آغاز می کند. برای قبولی در این دانشگاه در سال 1932 کنکوری برگذار می شود که سام هرمز جمشید در آن جز 15 رتبه اول می گردد. وی بعنوان بخشی از اولین دانشجویان دانشگاه نظامی هند انتخاب می شود. در این دانشگاه فقط 22 نفر توانستند شرایط مدنظر خدمتی را به پایان برسانند که یکی از آنها سام بود. سام توانست در 1 فوریه 1935 با درجه ستوان دومی از این دانشکده فارغ التحصیل شود. در آن سال ها نیروهای هندی تازه آموزش دیده قبل از اعزام به یک واحد هندی، ابتدا به یک هنگ انگلیسی می پیوستند. در نتیجه سام به گردان دوم رویال اسکاتلندی مستقر در لاهور پیوست و بعد ها به هنگ دوازدهم مرزی مستقر در برمه اعزام شد. وی را بعلت تسلط بر چند زبان هندی و انگلیسی و ... بعنوان مترجم بکار گرفتند. سام هرمز در ایام جوانی سربازان هندی در جنگ برمه و مقابله با ژاپن در 1942 با آغاز حملات ژاپن به مناطق تحت سلطه انگلیس در جنوب شرق آسیا و نزدیکی آنها به شبه قاره هند خطر جدی اصلی ترین مستعمره امپراطوری بریتانیا را تهدید می کرد، در آن روز ها کمبود در تعداد افسران بیداد می کرد. تقدیر با سام همراه شده بود. وی در آنجا بعلت لیاقت بسیاری که از خود نشان میداد به درجه سرگردی موقت دست یافت. وی به آرزویش نزدیک شده بود و به فرماندهی هنگ "گورخا" رسیده بود. این هنگ همان هنگی است که ضد حملات علیه ارتش سلطنتی ژاپن را آغاز کرد. در طی نبرد بر سر تپه های پاگودا هنگ گورخا با یک ضد حمله شدید توانست نیروهای ژاپنی را پس بزند. به هنگ سام آسیب 50 درصدی وارد شده اما او به هدفش رسیده است. سام در این نبرد به شدت زخمی شد. سرلشکر دیوید کاوان فرمانده لشکر 17 پیاده با مشاهده نبرد و شجاعت هنگ گورخا با شتاب به سوی سام حرکت کرد و از ترس آنکه مبادا سام بمیرد مدال نظامی خود را به سام بست و گفت به یک فرد مرده نمی توان مدال نظامی داد! بعدها با انتشار این خبر در روزنامه لندن کسب مدال توسط سرگرد هندی رسمی شد. بدن مجروح سام به دست یک پزشک استرالیایی سپرده شد. پزشک با دیدن شدت جراحت، عمل را نپذیرفت ولی با تهدید هم رزم سام، بسوی او بازگشت و پرسید چه بر سرش آمده؟ در همان لحظات سام بهوش آمد و در پاسخ گفت یک قاطر به من لگد زده است. پزشک تحت تاثیر شوخ طبعی وی قرار گرفت و جان وی را نجات داد و هفت گلوله از ریه و کبد و کلیه های وی خارج کرد! بخش بزرگی از روده های وی برداشته شد. خطر از بیخ گوش سام عبور کرده بوده. در جنگ جهانی دوم سام هرمز در درگیری های متعددی شرکت کرد و در سال 1944 به درجه سرهنگ دومی نائل آمد. پس از تسلیم بی قید و شرط ژاپن وی سرپرست خلع سلاح 60هزار اسیر جنگی ژاپنی شد. وی چنان خوب از عهده مسئولیتش بر آمد که حتی یک گزارش بی انضباطی در اردوگاهش ثبت نشد. جهت مشاهده تصویر بزرگتر بر روی آن کلیک کنید با استقلال هندوستان در سال 1947، پاکستان هم برنامه ی استقلال خود را دنبال می کرد. سام هرمز که بعد جنگ دوره های جدیدی را گذرانده بود کمک شایانی به تشکیل ارتش هند جدید کرد. در همین گیر و دار در 22 اکتبر نیروهای پاکستانی به کشمیر نفوذ کرده و دومل و مظفر آباد را تسخیر کردند. فردای آن روز مهاراجا هاری سینگ، حاکم ایالت جامو و کشمیر از هند درخواست کمک کرد. صبح روز 27 اکتبر نیروهای هندی به منطقه اعزام شدند و شهر سیرناگر درست قبل از رسیدن نیروهای پاکستانی بدست نیروهای هندی افتاد. با آغاز ضد حملات هند، پاکستانی ها دچارصدمات جدی شدند. که در نهایت جنگ بدون نتیجه قطعی به پایان رسید.این جنگ ریشه ای بر دشمنی بی پایان هند و پاکستان شد. در سال ۱۹۶۱ که خطر تصرف «لاداخ» از سوی چین احساس می شد، سام هرمز جمشید در مقاله ای از سیاست های «کریشنا منون» وزیر دفاع وقت هند انتقاد کرد و علنا نوشت که منون از فنون نظامی بی اطلاع است یا سوءنیت دارد. به همین دلیل هنگامی که در سال ۱۹۶۲ نیروهای هندی در لاداخ از برابر چینیان گریختند او را مامور جبهه کردند و سام که درجه ژنرالی داشت در فرمانی خطاب به نظامیان تحت فرمان خود نوشت: می دانید که من یک پارسی ام و عقب نشینی در ذات ما گناه است. بنابراین، جز با دستور کتبی هرگونه عقب نشینی ممنوع است و مرتکب به دادگاه صحرایی فرستاده خواهد شد و تا من زنده باشم دستور عقب نشینی داده نخواهد شد. با همین فرمان، هندیان ایستادند و اراضی بیشتری را از دست ندادند.( پارارگراف از روزنامه اعتماد) این نبرد ها نشان دادند که باید نیروی نظامی قدرتمندی را در مقابل پاکستان و چین توسعه داد و البته هند در نتیجه ی آن به سرعت ارتشی بزرگ را فراهم کرد که اولین درگیری تمام عیار جدید آن در در 1965 و نبرد کشمیر رخ داد که با پیروزی قاطع هند همراه شد. نقشه ای از موجودیت پاکستان شرقی و محور های درگیری در 1970 اعتراضات بر سر خودمختاری پاکستان شرقی(بنگلادش) شدت گرفت. آن زمان بنگلادش بخشی از پاکستان بود. این سرزمین 1600 کیلومتر از خاک اصلی پاکستان فاصله داشت و پاکستان تمام تدارکاتش به این بخش از خاکش را از طریق دریا میرساند. با شدت گیری ناراضیتی و اعتراضات، پاکستان دست به ایجاد یک قحطی و فشار اقتصادی ساختگی زد تا شاید مردم این ناحیه زیر فشار ساکت شوند. اما این رفتار دولت پاکستان نتیجه عکس می دهد. پاکستانی ها تمام این اتفاقات را زیر سر هند می دانند. در مارس 1971 پاکستان یک کارزار شدید را برای مهار جدائی طلبان آغاز میکند. با اعزام تعداد زیادی نیروی امنیتی به پاکستانی شرقی یک حکومت پلیسی مخوف برقرار می شود. در نتیجه این تندروی، هزاران نفر از اهالی پاکستان شرقی جان خود را از دست می دهند. در این بین ده میلیون نفر به بنگال غربی پناهنده شدند. بنگال غربی تحت نفوذ هند قرار داشت. هند در آن سال ها با رکود اقتصادی دست و پنجه نرم می کرد و این تعداد پناهنده تیرخلاصی بر پیکرش بود. در نتیجه در هند تصمیم بر این گرفته شد که از تشکیل دولت مستقل بنگال حمایت شود. جنگ حتمی به نظر می رسید. بدبینی در بین طرفین به حد اعلای خود رسیده بود و همه حرف از جنگ می زدند. طی جلسه کابینه نخست وزیر ایندیرا گاندی از سام هرمز که آن روز ها ریاست ستاد ارتش را بر عهده داشت پرسید که آیا می شود هم اکنون با پاکستان وارد جنگ شد؟ سام پاسخ داد هم اکنون اکثر یگان ها در دیگر نقاط مستقر هستند و همچنین تعداد بسیار کمی تانک در منطقه مستقر است. وی همچنین به بارش های موسمی پیش رو اشاره کرد که تدارکات جنگ را ناممکن می کرد. وی پس از ترک جلسه درخواست استعفا داد که نخست وزیر آن را نپذیرفت و در عوض از اون مشاوره خواست. سام گفت اگر به من اجازه دهید تا جنگ را با شرایط خودم مدیریت کنم و تاریخ آغاز جنگ با من باشد می توانم پیروزی را برایتان به ارمغان بیاورم. گاندی موافقت کرد. پس از آن روز سام هرمز به دنبال برنامه ریزی استراتژی خود رفت. ارتش دست به مقدمه چینی های گسترده ای زد. هند دست به آموزش یک گروه بزرگ از شبه نظامیان ملی گرای بنگال زد. حدود سه تیپ از نیرو ها آموزش دیدند و 75هزار نفر هم مسلح شدند. این نیرو ها وظیفه ی اجرای عملیات پارتیزانی و آزار دادن نیروهای پاکستانی را بر عهده داشتند که در ابتدای جنگ بصورت موثر مورد استفاده قرار گرفتند. تعداد زیادی از یگان ها به منطقه منتقل شدند. پاکستانی ها در 3 دسامبر 1971 با مشاهده تحرکات هند که جنگ را حتمی می دیدند دست به اجرای یک حمله پیش دستانه زدند. پاکستان به تقلید از اسرائیل دست به حمله هوایی گسترده علیه 11 پایگاه غربی هند زد با این تفاوت که بر خلاف روند جنگ شش روزه، نتوانست به نیروی هوایی هند آسیب جدی وارد کند. روز بعد نیروی هوایی و دریایی هند عملیات گسترده ای را در دو جبهه شرقی و غربی آغاز کرد. هند با یک حمله شبانه دریایی با قایق های اوسا چند کشتی نظامی و غیر نظامی مستقر در کراچی را مورد هدف قرار داد. ناوهای هواپیمابر هندی نقش پر رنگی در پیروزی دریایی و اجرای محاصره ی پاکستان شرقی داشتند. اوضاع در پاکستان شرقی برای دولت مرکزی رو به وخامت می رفت. نیروی دریایی هند بنگلادش را محاصره کرده بودند و بدین طریق تنها راه ارتباطی پاکستان با پاکستان شرقی بسته شد. بخش بزرگی از شناور های پاکستان مستقر در بنگلادش مورد هدف قرار گرفتند. نیروی دریایی پاکستان به کل فلج شده بود. نیروی هوایی هند هم در طی آن چند روز چهار هزار سورتی پرواز انجام داد. این تعداد حمله هوایی در آن روز ها کم نظیر بود. در نتیجه حملات وحشتناک نیروی هوایی هند، دشمن بر روی زمین کاملا فلج شد. پاکستان سعی در باز کردن جبهه ای جدید در کشمیر کرد که نتیجه ای نگرفت. جنگ برای پاکستان فاجعه بار بود. پاکستان این بار هم آغاز گر جنگ بود اما به کل آبروی خود را از دست می داد. با قطعنامه سازمان ملل نیروهای دوطرف موظف بر اجرای آتش بس و بازگشت نیروهایشان به مرزها شدند. اما پاکستان برای همیشه پاکستان شرقی را از دست داد. این جنگ یک موفقیت بسیار بزرگ در کارنامه سام هرمز جمشید منکشا بود. اولین پیام رادیویی منکشا در 9 دسامبر 1971 به سربازان پاکستانی: "نیروهای هندی شما را محاصره کرده اند. نیروی هوایی شما نابود شده است. شما هیچ امیدی به کمک آنها ندارید. بنادر مسدود شده اند. هیچ کس از دریا نمی تواند به شما برسد. شما کیش مات شده اید. همه ی مردم آماده انتقام ظلمی هستند که شما مرتکب شده اید. چرا می خواهید زندگی تان را هدر دهید؟ آیا شما نمی خواهید به خانه و نزد فرزندانتان بروید؟ وقت را از دست ندهید و سلاحتان را بر زمین بگذارید. زمین گذاشتن سلاح شما مایه شرمساری نیست." لحظه تسلیم درنهایت بعد روز ها جنگ در 16 دسامبر 1971 تسلیم نامه رسمی توسط سپهبد امیر عبدالله خان نیازی امضا شد و جنگ سوم هند و پاکستان به پایان رسید. سام هرمز دستور منع غارت و تجاوز را داد و بر لزوم حفظ احترام و دوری از بیگم ها (زنان به زبان هندی) تاکید کرد. همه سربازان سام را می شناختند و می دانستند که نمی توانند از دستوراتش سر پیچی کنند. از طرف سام جمله ای نقل شده که خطاب به سربازان گفته: وقتی یک زن مسلمان را می بینید، دستان خود را در جیب بگذارید و به سام فکر کنید! رفتار سام هرمز آنقدر با اسرا خوب بود که به نماد دلسوزی در برابر اسرا تبدیل شد. او برای اسرا قرآن تهیه می کند. می گذارد مراسم های خود را بر گذار کنند و تبادل نامه با خانواده هایشان انجام میدهد. نیروهای هندی با پرچم هندوستان در بنگلادش . .پس از جنگ گاندی تصمیم گرفت که به وی درجه فیلد مارشالی بدهد ولی با مخالفت باقی نظامیان همراه شد. سام در 1972 بازنشسته می شد با این حال دوره خدمت وی 6 ماه دیگر تمدید گردید. در نهایت در 1 ژانویه 1973 وی به درجه فیلد مارشال ارتقاء یافت. فیلد مارشال سام هرمز پس از قریب به چهار دهه فعالیت در 15 ژانویه 1973 از خدمت فعال بازنشسته شد. پس از خدمت به استادی دانشکده ی افسری پرداخت. در دوران پسا خدمت شدیدا مورد هجمه ی جریانات رقیب و برخی همکاران سابق قرار گرفت. عده ای وی را نژاد پرست و حتی ضد یهود نام نهادند. با این حواشی کمی از ارزش های این اسطوره نظامی نادیده گرفته شد. وی با اینکه فیلد مارشال بود اما حقوق کامل دریافت نمی کرد. در سال 2007 پس از 30 سال در دوره ریاست جمهوری عبدالکلام 13 میلیون پوند به او اعطا شد که جبران حقوق معوقه اش در این سال ها باشد. فیلد مارشال سام هرمز جمشید منکشا در ساعت 12:30 روز 27 ژانویه 2008 بر اثر بیماری ذات الریه درگذشت. آخرین جمله ای که از وی شنیده شد، این بود: "من خوبم " وی در مجاورت قبر همسرش در قبرستان پارسیان اوتی به خاک سپرده شد. از او دو دختر و سه نوه به یادگار مانده است. پرتره ای از فیلد مارشال سام هرمز جمشید منکشا آخرین سردار پارسی نویسنده: Navard پیوست: این مقاله اولین نوشتار با جزئیاتی است که در رابطه فیلد مارشال سام هرمز جمشید منکشا در وب پارسی نوشته شده است. این مطلب برای انجمن military.ir تهیه شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر منبع و نام نویسنده بلامانع است. منبع: 1-روزنامه اعتماد مورخ ۱۳۸۵/۰۴/۱۰ 2 - کتاب صد جنگ بزرگ تاریخ(علی غفوری) 3- https://en.wikipedia.org/wiki/Sam_Manekshaw 4-
  7. بهترین نام منطبق با زبان فارسی همان نامی است که خود سپاه نهاده. ماهواره شناسایی- سنجشی. فعلا داده های حاصل از ماهواره های سری نور در حد سنجش و تست موارد مورد نیاز برای ساخت ماهواره های پیش روست .
  8. به اپتیک پهپاد شاهد ۱۳۶ پشت آقای خواننده دقت شود در نسخه جدید شاهد۱۳۶ از یک اپتیک در زیر بدنه استفاده شده است. در پهپاد آرش اپتیک بر روی دماغه هستش و البته این یک برتری هست که شاهد نسبت به آرش پیدا کرده‌. در مورد نسخه های بدون اپتیک مطلبی در گذشته تایید شده که یک پهپاد شناسایی می‌تواند اطلاعات را با اپراتور پهپاد های انتحاری رد و بدل کنه و در نتیجه شاهد۱۳۶ نقش یک بمب رو بازی می‌کنه . همچنین در گذشته با توجه به تصویر فوق ادعا می شد که در شاهد ۱۳۶ از روش ترکیبی هدایت GNSS/INS بهمراه هدایت فروسرخ استفاده میشود. البته ادعایی مطرح بود که سطح شفاف تر در واقع رادوم ممکنه باشه که بنوعی در نقش تطبیق تصویر راداری ممکنه استفاده بشود که اینکار مستلزم تصویر برداری پیش از عملیات توسط رادار سار هست . معمولا از چنین روشی برای اهداف بزرگ تر استفاده میشود. اما وضوح کافی و با جزئیات به ما می‌دهد. تصویر از دید پهپاد آرش و همینطور دید ترمال از نگاه اپتیک پهپاد شاهد۱۳۶
  9. اگر اشتباه نکنم موشک فوق موشک کنکورس هست که بصورت پایه بر روی این نفر بر ها نصب است. البته این طرحی که در رژه آمده معمولا به طرح اصلی نزدیک. انتظار میره تعداد موشک های بیشتر و در محل ایمن تر از برجک با توجه به تهدیدات نوین و فراگیر قرار داده بشه تا خودش به شدت انفجار در ناحیه ضعیف زره اضافه نکنه . تعداد بیشتر موشک های سدید۳۶۵ با توجه به نقش ثانویه ای که قرار انجام بده اولویت پیدا می‌کنه. در حال حاضر با یک موشک چنین ویژگی مثبتی فراهم نمیشه. البته ما با توجه به کمبود زره پوش ها کمی افراط در زمینه موشکی و پهپادی برای ارائه در بخش زرهی داریم بخرج می‌دیم . در واقع تب موشکی و پهپادی به زرهی هم سرایت کرده. هر چند که به بقا و دسترسی به اطلاعات محیطی کمک میکنند اما بحث قدرت آتش و پشتیبانی زرهی از نفرات پیاده در اولویت که بنوعی نقش اصلی واحد های زرهی و مکانیزه هست که کوتاهی صورت گرفته.
  10. تصویر از پرتابگر چندگانه پهپاد معراج ۵۲۱ در رژه ۳۱ شهریور مورخ ۱۴۰۲ تاثیر عمیقی که پهپادهای انتحاری معراج ۵۱۲ ،معراج ۵۳۱ و معراج ۵۲۱ و معراج ۵۳۲ و.... در نبرد احتمالی برای ما ایجاد می‌کنه آنقدر زیاد که کافی به درصد تاثیر پهپادی همچون لانست در رنج مشابه در اوکراین نگاهی بندازیم. وجود پرتابگر های چندگانه با کمک هوش مصنوعی و جنگ شبکه محور اثر گذاری این پهپاد رو بیشتر می‌کنه. البته باید توجه بشه این پهپاد های سری معراج از برد زیر ده کیلومتر تا برد ۴۰۰ کیلومتر و شاید بیشتر رو هم پوشش میدهند. یک گزینه مطلوب برای حملات پر تعداد و دقیق است. چیزی که این سال ها جاش خالی بود و پهپادهای دوربردی چون شاهد۱۳۱ و حتی ۱۳۶ این وظیفه رو انجام میدادن. البته همانطور که قبلاً گفته شد نخستین نشانه از این پهپاد ها در عراق دیده شد. حتی نسخه های خیلی کوچکتر سوئیچ بلید ایرانی!
  11. قسمت چهارم: شهر پیامبر برای بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک کنید در دو قسمت پیشین به تاثیری که ملل دیگر بر اعراب می گذاشتند و در مقابل تاثیری که خود اعراب بر دیگر ملل گذاشتند مفصل پرداختیم، اما باید افزود که شبه جزیره عربستان علاوه بر نفوذ کشورهای خارجی به طور ویژه تحت تاثیر برخی ادیان صاحب کتاب نیز بود. در این قسمت علاوه بر تمرکز بر آنچه که در شهر یثرب در پیش از اسلام جریان داشت به یهودیت و تاثیر عمیق آن بر زمینه سازی ظهور اسلام هم خواهیم پرداخت. همچنین در گذشته به مسیحیت در شبه جزیره عربستان پرداختیم و همانطور که گفته شد تمرکز این دین در همان شهر نجران بوده که کشتار مشهور اخدود در آن به وقوع پیوست. البته اینطور نیست که مسیحیان در دیگر شهرها، از جمله در مکه و یثرب نبوده باشند، اما آنچه میتوان نتیجه گیری کرد این است که تعداد مسیحیان نسبت به یهودیان بسیار کم بوده و ما به توضیحات در رابطه با این دین تا همین جا بسنده میکنیم. لازم به ذکر است که یثرب همان شهری است که بعد هجرت محمد(ص)، مدینة النبی نام گرفت. همانطور که گفته شد یهود کثرت و سابقه پر رنگ تری در بین اعراب داشت. یمنی ها از گذشته های دور با این دین آشنا بودند و بسیاری ورود آن را به دوره سبائیان نسبت میدهند. این یهودیان همانطور که در داستان یوسف ذونواس اشاره شد در دوره ای به قدرت اول یمن تبدیل می شوند. یهودیان یمن تا ۱۹۵۰ اقلیتی در بین یمنی ها بودند تا اینکه با تشکیل دولت یهودی در فلسطین، آن ها طی عملیاتی به نام فرش جادویی به آن جا منتقل می شوند. خیابانی به نام یوسف ذونواس در اسرائیل که عامل نسل کشی مسیحیان نجران بود! یهودیان در زمان بعثت محمد(ص) در ناحیه ی گسترده‌ای از جزیره العرب حضور داشتند. اشاره ای که قرآن به یهودیان و به ویژه در سوره‌ های مدنی کرده یاد آور این مطلب است که حضور آنها در یثرب زیادتر از مناطق دیگر بود، چنانکه کتب تاریخی نیز بدین مطلب اذعان می‌کنند. یعقوبی می‌گوید مناطق یهودی نشین بیشتر همان مناطق یثرب و یمن بوده است. گفته شده که یهود اولین بار در یثرب سکونت کرد و قبایل دیگر چون اوس و خزرج پس از آنها به یثرب آمدند. بعضی‌ها علت مهاجرت آنان را از ناحیه فشاری می‌دانند که حکومت روم با آنان وارد کرده است، اما در بعضی روایات تاریخی نکاتی به چشم می‌خورد که نشانگر مطلب خاصی است و آن اینکه یهودیان به علت آگاهی از ظهور پیامبر جدید در حجاز به آنجا مهاجرت کردند و حتی افرادی از قبایل دیگر چون اوس و خزرج به علت همنشینی با آنها یهودی شدند و به جمیعت آن ها افزودند‌‌. در نتیجه یهودیان در یثرب علاوه بر ثروت از کثرت نفرات نیز برخوردار بودند. اوس و خزرج اولین قبایلی نبودند که افرادی از آنها به دین یهودیت گرویدند اما هدف از تاکید بر آنها این است که این دو قبیله همان هایی هستند که بعدها از سر نیاز به آشتی‌جویی در نزاع طولانی بین خود، از پیامبر درخواست وساطت و هجرت به این شهر را می‌کنند. البته در اینکه چطور یهودیت در بین اعراب نشر پیدا کرده و آیا این موضوع صحت دارد یا خیر، جای بحث و شک بسیار دارد، که در حوصله این مطلب نمی گنجند. توجه شود تبار یهودیان مدینه به اسرائیل باز می گردد یثرب جز محدود شهرهایی است که در عربستان از نعمت آب و حاصلخیزی بیشتری نسبت به دیگر نقاط برخوردار است. اقتصاد یثرب بر پایه کشت و زرع و نخلستان‌هایی بود که در نواحی مختلف یثرب وجود داشت. خرما یکی از محصولات یثرب بود که در آن زمان بسیار ارزشمند محسوب می شد. در مدینه آب به وفور پیدا میشد، با این حال در همه جا کندن چاه آب شیرین میسر نبود. این شهر بنوعی خود کفا بود و مردم آن تا حد امکان، نیاز های خود را فراهم می کردند. اما مکه شهری بود که دقیقاً در جایگاه متفاوتی قرار داشت. هرچند که مکه به عنوان قلب شبه جزیره عربستان شناخته می‌شد اما از نظر کشاورزی و طعام تهی بود. اقتصاد مکه به تجارت متکی بود. و باید آن را در نظر داشت که کاروان های تجاری اصلی این شهر بسوی شام حرکت می‌کردند. کار برای مکه آنجا سخت می شد که راه شام از یثرب می‌گذشت. در حقیقت یثرب از ظرفیت زیادی برای نافرمانی در مقابل دیگر قبایل عرب برخودار بود. آنها محتاج دیگران نبودند و می‌توانستند به راحتی کاروان‌های مکه را مختل کنند. و این همان چیزی است که در ابتدای تشکیل حکومت اسلامی در یثرب برای کاروان های مکه رخ می‌دهد. یثرب علاوه بر اینکه موقعیت جغرافی بی‌ نظیری داشت، یک دژ طبیعی نیز محسوب می گردید. این شهر در شرق و غرب از دو رشته حره تشکیل شده بود و حره کوه‌هایی سنگلاخی با سنگ‌های سیاه است. حره شرقی به کوه‌های احد می‌رسد و این کوه‌ها تقریباً تا جنوب امتداد می‌یابند. حره غربی هم به همین منوال بود و این دو حره به عنوان حصار شهر به شمار می‌آمدند و در جنوب نیز کم و بیش از این سنگ‌ها دیده می‌شد و بدین ترتیب باید گفت، تنها ناحیه‌ای از مدینه که با زمین هموار به خارج از آن متصل می‌شد شمال آن است.(در رابطه با مکه و قبیله قریش در قسمت نخست به تفصیل پرداخته شد). به ارتفاعات اطراف یثرب دقت شود در میان ساکنان یثرب یهودیان توان اقتصادی بیشتری داشتند و به علاوه در صنعت سرآمد بودند. به ویژه ساخت شمشیر و نیزه و تیر توسط آنها صورت می‌گرفت، که خود این موضوع با توجه به جنگ های مستمر باعث افزایش روز افزون ثروت آنها می شد‌. جمعیت یهودیان ساکن یثرب در زمان بعثت بیشتر از ساکنان عرب آن یعنی اوس و خزرج بود. همان‌طور که گفته شد احتمالاً این مهاجران در جریان حمله رومی‌ها به قدس در قرن نخست میلادی به حجاز پناه آوردند. طبعا این منطقه هیچ حکومتی نداشت و آنان می‌توانستند همانند دیگر قبایل تنها با به قوای داخلی خود در آنجا به سر برند.به همین دلیل، در بهترین نقاط از لحاظ کشاورزی میان دو حره شرقی و غربی سکونت گزیدند. اما طوایف عرب یثرب که اوس و خزرج سرآمد آنها بودند بعد از یهودی‌ها وارد یثرب شدند. اوس و خزرج دو فرزند یک پدر با نام حارثة بن ثعلبه بوده اند‌. که فرزندان آنها هر یک عشیره‌هایی ساختند و در نهایت جمعیت آنها گسترش یافت. محله اوسیان با یهودیان همجوار شد(حره شرقی). جایی که از لحاظ زراعی دارای زمین‌های قابل و حاصل خیزی بود. در طرف مقابل خزرجی ها از چنان وضع مطلوبی مثل عمو زاده های خود برخوردار نبودند. در رابطه با اوس و خزرج گاهاً ذکر می‌شود که آنها نیز مانند قبایل أزد از سیل بزرگ عرم در مارب یمن فرار کرده و در نهایت به یثرب رسیدند اما این نظر جای تردید دارد. گفته شده که این مهاجرت می‌توانسته دلایل سیاسی و نظامی در نزاع‌های میان قبایل و قدرت طلبی حبشی‌ها و حاکمان محلی در آن حدود و همچنین دلیل اقتصادی داشته باشد. هر چند که مهاجرت آن ها با فرض یک سیل دیگر هم مطرح است!(سیل عرم هر چه باعث ویرانی مارب شد اما سبب تولد تمدن هایی گردید که تا آن هنگام عرب به خود کمتر دیده بود ) مسیر کاروان های تجاری و موقعیت استراتژیک یثرب (مدینه) مهاجرت این قبایل به یثرب و سکونت آنها در این ناحیه می توانست مشکلاتی را برای یهودیان به وجود آورد. گفته شده که در آغاز آنها با امضای معاهداتی با یکدیگر روابط مناسبی داشتند. اما به تدریج با توجه به کثرت اعراب آنان بر یهود تفوق یافتند و یهودیان به صورت اقلیت، اما اقلیتی قوی درآمدند. طولی نمی‌کشد که افزایش جمعیت، سبب کمبود ها شده و نزاع بین قبایل مختلف راه می افتد. این همان چیزی است که در کل شبه جزیره عربستان در جریان بود و یثرب تا آن موقع از آن مستثنی مانده بود.آن ها احتمالاً با تحریک یهودیان که خود را مغلوب در برابر کثرت اعراب می‌دیدند، با یکدیگر جنگ‌های فراوانی نمودند. آخرین جنگ از این نزاع طولانی که پنج سال بطول انجامید به جنگ بعاث شهرت یافت. در این جنگ بسیاری از نفرات و بزرگان اوس و خزرج کشته شدند. این جنگ و کشته‌های بسیارش، زمینه‌ای مهم برای ظهور اسلام در مدینه دانسته می‌شود. در این جنگ اوسیان بر خزرجیان غلبه کردند. با اینکه اوسیان پیروز میدان بودند اما در قتل عام خزرجیان افراط نکردند. آنان تصمیم گرفتند، خزرجی‌ها را که برادرانشان محسوب می شدند را به یهودیان ترجیح دهند. ریشه اولیه این جنگ مشخصا کمبود زمین حاصل خیز بود که خزرجی ها را عذاب می داد و ادامه جنگ به مدت پنج سال بنوعی از سر تعصب و کینه بود. البته از تحریک یهودیان در آثار اسلامی بسیار یاد شده است. این جنگ یک نقطه عطف در تاریخ عرب و اسلام محسوب می شود هر چند که بسیار ناشناخته مانده است! یهودیان یثرب و دیگر شهرها زمینه چینی کافی برای آیین یکتاپرستی را فراهم کرده بودند و بنظر می‌رسد که اکثریت مردم دست کم به گوش شأن برخی از تفکرات یهود رسیده بود(توجه شود که ممکن است این کار عامدانه نبوده باشد). برخی از آن ها با رجوع به کتب مقدس خود، ظهور پیامبری در حجاز را پیش بینی می‌کردند. از دلایل اصلی رجوع به پیامبر توسط قبایل یثرب، در همین آگاهی می توان یافت. اما این تنها دلیل نبود. مادر بزرگ پیامبر اسلام به طایفه ی «بنی النجار» باز میگشت که در یثرب ساکن بودند. بنی نجار خود یکی از شاخه های قبیله خزرج بوده و در پیمان عقبه اول که نخستین مذاکره ی پیامبر با فرستادگان یثرب بود، اکثریت افرادی که با پیامبر بیعت کردن از همین طایفه ی بنی النجار بودند. و در واقع آنها اولین اسلام آورندگان در مدینه محسوب می شدند. لازم به ذکر است که در عصر پیامبر اسلام، جمعیت خزرج تقریباً دو برابر اوس بوده است این امر از آمارهایی که از تعداد بیعت کنندگان اوسی و خزرجی در پیمان عقبه دوم و نیز اسامی شهدای احد در دست داریم به خوبی به دست می‌آید. اهمیت هجرت به یثرب آنقدر بالاست که به نوعی تولد دوباره اسلام به آن گره می خورد. البته گفتن این مطلب ممکن است به اشتباه سو ظنی ایجاد کند که محمد(ص)، مسیر همواری در پیش داشته و بدون مشکل قدرت را در یثرب تصاحب کرده است و از آن پس هم اسلام بدون مشکل رشد می کند که به نوعی تمام اتفاقات از روی نسب فامیلی به نتیجه رسیده است. اما اکیدا اینطور نیست! محمد(ص) ۱۳ سال بعد از بعثت به مدینه مهاجرت می‌کند. مسلمانان تا آن روز دوره فشار شدید و شکنجه‌های بی‌رحمانه را تجربه کرده بودند. آنقدر این فشار زیاد بود که بسیاری از آیات قرآن با موضوع سختی های راه پیامبران گذشته و سرنوشت قومشان و همینطور تسلی دادن به مسلمانان در سوره های مکی آمده است. در آن سال ها و به درخواست پیامبر گروهی از آنها با رهبری جعفر طیار به حبشه فرار می‌کنند همچنین مسلمانان سه سال زندگی طاقت فرسا در شعب ابی طالب را تجربه کرده‌اند. در آخرین روزهای حضور پیامبر در مکه آنچنان فشار بر مسلمانان شدید می شود که بیم قتل عام عمومی آنها می‌رود و روز پایانی حضور پیامبر در مکه هم به لیلة المبیت ختم میشود که مشرکان مکه از قبایل مختلف به قصد ترور پیامبر به خانه وی هجوم می آورند. علاوه بر این باید توجه داشت که محیط مدینه هم خالی از تفرقه نبود، این موضوع را می‌توان به یادآوری قرآن نسبت به بدعهدی های بنی اسرائیل به یهودیان مدینه جویا شد. و در نهایت این اختلاف به تغییر قبله از بیت المقدس به سوی مکه انجامید. و در کنار این ها باید دوگانگی اصحاب و انصار محمد(ص) که از دو شهر متفاوت بودند را نیز اضافه کرد. آنچه در مورد یهودیان اهمیت دارد این است که آنان به آمدن پیامبری جدید یقین داشتند. در حقیقت آنان سرزمین کم بهره چون حجاز را به این منظور برای مهاجرت انتخاب کردند. به همین منظور قرآن در آیاتی اشاره بدان دارد که اهل کتاب نسبت به پیامبر شناخت دارند، همانگونه که به فرزندان خود شناخت دارند و روی این مطلب بسیار تاکید شده است. یک تصویر قدیمی از شهر مدینه در پایان باید به این نکته اشاره شود ، آن تحولی که پیامبر اسلام با بعثت خود رقم زد یک شبه صورت نگرفته و به عوامل متعددی وابسته بود. گذشته تاریک اعراب جاهلی به مانند زمین لم یزرعی می‌ماند که امیدی به کشت دانه های آگاهی و حقیقت در آن دیده نمی شد. اما در همان دوران، این تاریکی بسیاری را به شک و تردید انداخت. چنین شکی در بین مردم ایران نیز دیده می‌شد که در ادامه سبب انحطاط امپراطوری ساسانی گردید. آنچه در رابطه با ظهور و گسترش اسلام جلب توجه می کند زمینه چینی ها و سیر تحولات تاریخی در شبه جزیره عربستان و حتی در بین قدرت های بزرگ آن روزگار است که به برخی از آن ها در این مطلب اشاره شد. از سیل عرم گرفته که باعث تشکیل تمدن های جدید بین اعراب شد تا فروپاشی قدرت در حیره و پادشاهی غسانی که باعث تضعیف دو قدرت بزرگ آن روزگار در برابر اعراب تازه مسلمان شد و در نهایت جنگی در یثرب که با دست پیامبر به صلح رسید و شهری استراتژیک را به نخستین پایگاه امن و قدرتمند مسلمانان تبدیل کرد. موارد این چنینی بسیار است که به تعدادی از آن ها پرداخته شد اما همچنان جای بسیار برای صحبت بیشتر دارد. مشخصا اتفاقات موازی و به هم پیوسته شرایط را برای ظهور اسلام فراهم کردند و در نهایت در زمانی که یاس مسلمانان را در بر گرفته بود و تصور می شد اسلام در بدو پیدایش به پایان خود رسیده است نخستین حکومت اسلامی معجزه وار تشکیل می‌شود و از آن جا به سرزمین های دور دست و ملل مختلف گسترش می یابد. پایان . این مطلب برای انجمن mililtary.ir گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. نویسنده و گرداورنده: Navard منابع و ماخذ: کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان
  12. سخنی با خوانندگان محترم: در مطلب پیش رو سعی بر این شده که به مختصری از شرایط فرهنگی و اجتماعی و تاریخی اعراب پیش از اسلام پرداخته شود. در این نوشته اصل بر رعایت صداقت تاریخی و امانت است و در گرداوری آن از منابع با عقاید گوناگون کمک گرفته شده است. گرد آوری مطالب تاریخی هیچ گاه خالی از اشتباه نیست، علی الخصوص که این مطالب در رابطه با مسائل حساسیت بر انگیز مذهبی باشد. در نتیجه از دوستان خواننده این مطلب درخواست میشود درصورت وجود اشتباه، به منظور تکمیل و اصلاح این مطلب بنده را یاری کنند. پیشگفتار: سرنوشت پیامبران و قومشان و نتایجی که از آن کسب کرده اند را میتوان یکی از مهمترین نشانه های حقانیت آن ها به حساب آورد. این نتایج بعضا چنان معجزه آسا و خیره کننده هستند که در حالت معمول موارد مشابهی برای آنها یافت نمی شود. برای نمونه مسیح (ع) در دل امپراطوری قدرتمند روم شرقی به پیامبری رسید. در سرزمینی که تعداد نامعلوم خدا توسط مردم پرستیده میشد و پیامی که آورد چنان در دل ها رسوخ کرد که در مدت کمتر از چند سده مسیحیت در سه قاره گسترش یافت! از حبشه در آفریقا گرفته تا امپراطوری قدرتمندی چون روم که روزی دشمن مسیحیت بود و همچنین طیف کثیری از اقوام در خاورمیانه و ...! در اسلام نیز ما با چنین پیشرفت معجزه آسایی رو به رو هستیم. محمد (ص) در سن چهل سالگی در جامعه ای بدوی به پیامبری برگزیده شد که جز غارت و ستیز دستاوردی نداشتند و هر روز به بهانه ای با یکدیگر در جنگ بودند و شعرا و نام آوران عرب روزگاری برای بدست آوردن شرافت، خود را به پای پادشاهان ایران و روم می انداختند. در شبه جزیره عربستان اگر در جایی تمدنی دیده میشد به پاس قرابت با ایران یا روم بود. و از دست آورد هایشان در آن ادوار، جز پاره ای از روایات افسانه گونه چیزی بجا نمانده است. در چنین محلی که محمد(ص) شدیدا زیر فشار فرهنگی و البته فشار عوامل ثروت و قدرت در مدت کمتر از سیزده سال توانست بنیان نخستین حکومت اسلامی را در یثرب بنا نهد که تا پایان عمر ایشان این حکومت به چنان وسعت و قدرتی رسید که در سرحدات خود به تقابل با روم شرقی می‌پرداخت. قسمت اول: قبیله و معنای متفاوت آن در بین اعراب اعراب از قبل اسلام در پهنه ی وسیعی از خاورمیانه حضور داشتند. و بر خلاف تصور عموم مردم، فتوحات پس از اسلام به تنهایی سبب استقرار آن ها در این پهنه نشد. در تاریخ موجودیت اعراب با سامی نژاد ها گره خورده است. این حضور آنقدر چشمگیر بود که رومیان و یونانیان مناطق عرب نشین را به سه ناحیه عربستان خوشبخت و عربستان بیابانی و عربستان سنگی تقسیم کرده اند که حدود این مناطق از دریای سرخ و شبه جزیره عربستان شروع شده و از سویی به مرز های روم آن روزگار در شامات رسیده و در سوی دیگر در عراق امروزی به رود فرات ختم می شود. در رابطه با وضعیت اعراب قبل اسلام باید به این موضوع اشاره کرد، پیشینه تاریخی که برای آنها ذکر شده به ۲۰۰ سال قبل از سال عام الفیل محدود می شود. عام الفیل همان سالی است که گفته میشود محمد(ص) در آن دیده به جهان گشود. البته این بدان معنا نیست که اعراب قبل از آن موجودیت خارجی نداشته اند‌. برای مثال در دبیره های هخامنشی از آن ها بعنوان خراج گذاران عصر داریوش بزرگ یاد شده است. اما آنچه از این گفته پیداست، اعراب تهی از پیشینه تاریخی و تمدنی غنی بودند و آنچه در آنها یافت می‌شد در حقیقت از هم نشینی و یا دست درازی دیگر اقوام بود. این همان زمانیست که قرآن از آن به عنوان دوره جاهلی اعراب یاد می‌کند. نگاره ای از سرباز ساتراپی عربیا در مقبره خشایارشا، واقع در نقش رستم که بصورت نمادین به شکل یکی از ستون های شاهنشاهی به نمایش در آمده است. با نگاهی به زندگی اعراب در آن اعصار می توان دریافت که تفاوت عمده‌ای میان نوع زندگی آنان با زندگی مردم ایران و روم و حتی در نزدیکی آنها با دولت های نچندان نامی حبشه دیده میشد. در آن روزگار ایران و روم حکومت مرکزی داشتند حکومتی که تمام شؤون جامعه را از حیث قانون و عمل به قانون و وادار کردن همه به تابعیت از آن در دست داشتند و تمام زوایای آن جامعه زیر سلطه نظامی واحد قرار گرفته بود، به طوری که در هر گوشه آن وجود حکومت مرکزی احساس می‌شد. این در حالی بود که در جزیرة العرب در هر ناحیه ی آن، مردم بر پایه نسبت خانوادگی مشترک به عنوان یک قبیله گرد آمده بودند و هر یک در جغرافیای حضور خود اعمال قدرت می‌کردند. هیچ قبیله‌ای بر دیگری اعمال نفوذ نداشت مگر در داد و ستد و جنگ! جنگ بین قبایل هم نامنظم بود و بیشتر به دعوایی نامنظم و خانوادگی شباهت داشت. این مطلب نشانگر پراکندگی و تضاد بسیار عمیق بین قبایل است. باید گفت برای وحدت در میان یک امت فرهنگی لازم است که نقاط مشترک آنها را در خود جمع کرده و مردمی را گرد هم بیاورد. در شبه جزیره عربستان چنین تفکر یکنواختی وجود نداشت و هدف واحدی برای آنها مطرح نبود. در کنار کعبه هر قبیله بتی مخصوص به خود داشت و بدین ترتیب حتی در این زمینه هم تضاد و خودبینی دیده می‌شد. شرایط سخت و طاقت فرسای جزیرة العرب بر این اختلاف دامن می‌زد. مناطق حاصلخیز و دارای آب محدود و با فاصله زیاد از هم بودند. راه‌های محدودی وجود داشت که آنها هم زیر سلطه راهزنان دیگر قبایل بوده و تحت نفوذ قدرت های خارجی اداره میشد. در این شرایط دشوار اگر قبیله‌ای قادر بود تا چراگاهی را از چنگ دیگری در آورد این کار را بی درنگ می‌کرد. هیچ قبیله ای از این نظر در امنیت نبود و جنگ های بسیار با دلایل ساده و بعضا نا مأنوس بین آن ها رخ می داد. مشخص است که جنگ یکی از رایج ترین اعمال در بین آن ها بود آن چنان که عده ای برای کسب شهرت و آزمون جنگاوری خود مسیر نزاع را هموار میکردند. این جنگ از سر منع ازدواج یک زوج در دو قبیله می‌توانست شکل بگیرد تا بر سر شرایط تجارت و پاسداری از کاروان ها و ... که البته همانطور که گفته شد هیچ کجای آن به جنگ نمی‌ماند و بیشتر به یاغی گری و غارت و دعوای عشیره ای شباهت داشت. در نتیجه از این حیث قبیله جایگاه ویژه‌ای پیدا میکرد. بقای افراد به بقای قبیله گره خورده بود. هر کسی را با قبیله‌اش می‌شناختند و در نتیجه خدای این مردم هم در حقیقت قبیله آنها بود و بت ها هم نمادی برای اعلام وجود هر قبیله بودند و هرچه بزرگان این قبیله ها می‌گفتند هم، حقیقت تام برای آن ها محسوب می‌شد. با این اوصاف هرچه افراد یک قبیله زیادتر بود افتخار آن هم بیشتر میشد. این افراط تا آنجا پیش رفت که در سوره تکاثر قرآن، خداوند خطاب به مشرکان می گوید که آنها به منظور بزرگ نشان دادن تبار خود حتی دست به شمارش مردگان خود می‌زدند. نعمان در خطاب به پادشاه وقت ایران گفت که جز عرب کسی به نسب خود آگاهی ندارد و جز عرب از هر کسی اجدادش را بپرسی آنها را نمی‌شناسد. در حقیقت گذشتگان و نژاد چیزی نبود که اعراب بتوانند اشتباهی هر چند سهوی را به آنها نسبت دهند. شاید تا اینجا مطلب روشن شده باشد که پیامبر اسلام چه کار دشواری در پیش داشت. بخصوص وقتی بدانیم یکی از مهمترین اقدامات پیامبر مقابله با همین برتری جویی نژادی بوده است‌. عملا هر قدمی که به جهت آگاهی و یا مخالفت با سنت های گذشتگان آنها برداشته میشد، از نظرشان نوعی توهین تلقی میگردید. شاید جالب باشد بدانید که بت پرستی اعراب نیز ریشه در همین افراط دارد! یعقوبی در تحلیل خود از بت پرستی و عوامل آن می‌گوید:«بت پرستی از هنگامی آغاز شد که وقتی یکی از مردم می‌مرد، اقوام او مجسمه‌ای از وی ساخته و به یاد او آن را محترم می‌داشتند فرزندان آنها پس از سال‌ها گمان کردند که این‌ها خدایان آنان هستند» . شاهد این امر می‌تواند سخن مشرکین با پیامبر (ص) باشد که می‌گفتند: این بت ها اقوام گذشته هستند که مطیع خدا بوده و ما صورتی از آنها ساخته و عبادتشان می‌کنیم. در مورد سه بت مشهور یعوق و یغوث و نسر گفته شده: از قوم نوح بودن و افرادی صالح بودند و بعدها مجسمه آنان به صورت بت درآمد. در مورد لات نیز گفته شده او در واقع مرد صالحی بوده است که غذا برای حاجیان درست می‌کرده وقتی او مرد، تمثالی از او درست کردند و بر آن بنایی ساخته‌اند و اسمش را بیت الربه نهادند. ابن قیم می‌گوید؛ تعظیم مردگان سبب شد تا کم کم صورت هایی از آنها به شکل بت ساخته شود. زمانی که محمد(ص) مکه را فتح کرد در درون آن ۳۶۰ بت وجود داشت. در حقیقت ما با سرزمینی طرف هستیم که ۳۶۰ اعتقاد و ۳۶۰ تضاد در آن میتوان شمارش کرد! اوضاع اعراب از ابتدا این گونه نبود. اعراب شهر مکه خود را از نسل عدنان می‌دانستند، که در نتیجه نسب آنها به اسماعیل (ع) باز میگشت. از این گفته مشخص است که نخستین اعراب موحد بودند اما به تدریج به سوی شرک گرایش پیدا کردند. از این منظر اعراب مکه در کنار بنی اسرائیل بودند که به دین حضرت ابراهیم گرایش داشتند و در حقیقت ریشه نسبی مشترک در آن ها می توان یافت. در سال‌های مانده به بعثت پیامبر، افرادی در بین اعراب پیدا شده‌اند که خواهان بازگشت به دین ابراهیم بودند. آنها شروع به تبلیغ علیه اعتقادات آن روزگار اعراب کردند. از معروف‌ترین این افراد ورقة بن نوفل بود که در جستجوی دین خدای یگانه به این سو آن سو رفت و در نهایت مسیحیت را پذیرفت. زید بن عمر شخص دیگری بود که به روایت تاریخ در بین اعراب از بازگشت به آئین ابراهیم سخن گفت. بسیاری از رسوم مشرکین مکه همان چیزی بود که ابراهیم به اجدادشان آموخته بود ولی آنها آنرا شرک آلود کرده بودند. برای مثال اعراب جاهلی نیز به رسومی چون ختنه و کفن و دفن میت و ازدواج نکردن با محارم و حج بیت الله الحرام معتقد بودند. آنها حتی شعار معروف تلبیه را نیز داشتند اما آن را به نوعی شرک آمیز کرده بودند. ( تلبیه همان شعار لبیک اللهم لبیک لاشریک ... است که حاجیان در حین طواف خانه خدا می‌گویند). اعراب جاهلی به افرادی از خود که ختنه کرده و به حج می رفتند حنیف میگفتند . این در حالی است که به پیروان حضرت ابراهیم در گذشته حنیف گفته میشد! این بدان معناست که این کلمه از گذشته های دور در بین اعراب زبان به زبان چرخیده و تغییر معنا یافته است. قبیله قریش زادگاه قدرت قریش نامی آشنا و از پر نفوذترین قبایل در میان عرب بوده و بعد اسلام نیز تا قرن‌ها بر جهان اسلام حکومت کرده است. خلفا تا پیش از امپراتوری عثمانی همیشه قریشی بودند. اعراب کسانی را که از نسل مضر بن کنانه باشند را قریشی می گویند. در علم تبارشناسی عرب نیای مضر بن کنانه به اسماعیل (ع) باز میگردد. قریش در آن دوره از آنجا که امور حج را بر عهده داشت به شهرت و ثروت زیادی رسید. امور کعبه در دوره ای به قصی و هاشم و سپس به عبدالمطلب که همه از نسل مضر بودند سپرده شد. در دوران قصی مراسم حج شکل جدیدی به خود گرفت و این تغییرات زمینه ساز قدرت یافتن قریش در بین دیگر قبایل عرب گردید. در این ایام مردم عرب از نقاط دور دست به این مکه می آمدند تا هم به تجارت بپردازند و هم خدایان پر تعداد کعبه را پرستش کنند. بنوعی مکه و کعبه آن میعاد گاه اعراب بود. در این شهر بازار هایی بر پا میشد که از غرب و شرق عالم تجار به آن رجوع می کردند. راه تجاری مهمی از روم شرقی به یمن و در نهایت به هند ختم می شد که این مسیر از قطب های اقتصادی آن روزگار محسوب می شد که البته نکته مهم برای ما این است که شهر های مکه و یثرب هم در مسیر آن رونق یافته بودند. در بین قریش طایفه بنی هاشم به طور خاص که پیامبر اسلام نیز از آنان بود دارای مقبولیت و شهرت بیشتر گردید. همان طور که گفته شد بعد هاشم، عبدالمطلب زمام امور حج را بر عهده گرفت. وی پدر بزرگ پیامبر اسلام است و او از اعرابیست که قبل اسلام طبق سنت خاندان خود به دین حنفیت معتقد بود و خدای یکتا را می پرستید. عبدالمطلب بعد مرگ والدین محمد(ص) سرپرستی او را پذیرفت و در نتیجه آن محمد(ص) در محیطی با اعتقادات دین حنفیت زندگی میکرد. از تاریخ چنین بر می‌آید که قریش در میان اعراب به شرافت و عزت معروف بوده و معمولاً با عناوینی چون «آل الله» و «سکان حرم الله» خوانده می‌شدند و مردم آنها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده بودند. باید افزود که این شهرت در همه طوایف قریش نیست، بلکه تنها در خاندان قصی و بعد از او خاندان هاشم و عبدالمطلب بود چرا که وجود این افراد در نهایت سبب شهرت قریش گردید. هنگام ظهور پیامبر اسلام در میان طایفه های قریش، از بنی هاشم عباس بن عبدالمطلب مسئولیت آبرسانی به حجاج را بر عهده داشت و از طایفه بنی امیه، ابوسفیان ریاست سپاه قریش را بر عهده داشت. این جبهه بندی در میان قریش تا قرن ها بعد ادامه پیدا کرد. البته باید توجه شود که طوایف دیگر از قریش هم بودند که نقشی در امور حج داشتند اما نقش آنها به پر رنگی دو طایفه نامبرده نبود. دیگر قبایل عرب متوجه عظمت کعبه و نقش آن در فزونی قدرت قبیله قریش شدند در نتیجه برخی از آن ها در مناطق خود نیز کعبه هایی ساختند تا قبیله خود را برای رفتن به مکه بازدارند. این کعبه ها از بسیاری از جهات همچون وجود سنگی مانند حجر الاسود(سنگ سیاه) تا ارکان کعبه به آنچه در مکه بود شباهت داشتند. برای مثال در یمن پرستشگاهی در شهر غَیمان قرار داشت و «حجر الأحمر» یا سنگ سرخ در آن استفاده شده بود و همچنین کعبه ی شهر العَبلات در جنوب مکه، که «حجر الأبیض» یا سنگ سفید داشت! ادامه دارد ... این مطلب برای انجمن mililtary.ir گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. نویسنده و گرداورنده: Navard منابع و ماخذ: کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان کتاب گنجینه تاریخ ایران(جلد نهم)/ نویسنده: عبدالعظیم رضایی کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب لینک
  13. حملات موشکی باکو مجدد یاد آور شد که موشک بالستیک تاکتیکی چیزی نیست بشه ساده از کنارش گذشت. سایت های پدافندی ثابت و ادوات مرتبط با اون در مقابل موشک های بالستیک هدایت دقیق، بسیار آسیب پذیر هستند. بعلت سرعت بالای موشک های بالستیک توان اقدام آنی به فرماندهان داده میشه. یک پهپاد هدفی رو شناسایی می‌کنه و تا اینکه یک موشک لورا به سمتش شلیک بشه چند دقیقه فقط طول می‌کشه! حالا اگر سامانه پر تحرکی مثل S-300 هم داشته باشیم به زمان بسیار بیشتری نسبت به زمان تهاجم مفروض برای هر جا به جایی نیازمندیم. در مورد نیروی هوایی و پایگاه های هوایی هم همین تهدید جدی وجود داره. موشک های بالستیک بصورت بزن در رویی شلیکی میکنند و پیدا کردن این سکو ها حتی با داشتن برتری هوایی بسیار دشوار ! حال اگر برتری هوایی درکار نباشه داستان مشابه سامانه های هیمارس اوکراین میشه! در مقام موشک های ضد بالستیک واقعیتی هست که تا این لحظه دفاع قاطعی وجود ندارد. تقابل بین بالستیک و ضد بالستیک تا کنون در یک رده و نسل نبوده . و اونایی هم که در یک نسل بودن در نهایت با شکست بخش پدافندی رو به رو شدن. اگر از این ها هم بگذریم دفاع ضد بالستیک در مقام مقابله با موشک ها رویه ای در پیش داره که پدافند اوکراین با شاهد۱۳۶ در پیش گرفته. پر هزینه و کم اثر! راه های دور زدن و فریب و ارزان سازی حملات بسیار است . اما در بخش پدآفندی اصلا چنین چیزی امکان پذیر نیست. موشک بالستیک چیزی نیست که بشه دست کم گرفتش. بزرگ‌ترین تهدید برای ایران ما هیچ سلاحی نیست جز موشک های بالستیک دشمن که خود وزنه تسلیحاتی ما هست !
  14. قسمت سوم: میدان بازی بزرگ برای قدرت های بزرگ برای بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک کنید در قسمت قبل به اهمیت و نفوذ دولت های لخمی و غسانی پرداختیم و گفتیم که این مهم تا آنجا پیش رفت که بقای دو قدرت بزرگ آن روزگار یعنی ایران و روم به آن گره خورد. در مقطعی حتی حکام حیره در انتخاب پادشاهی چون بهرام گور نقش موثر داشتند و در نهایت هم به بهانه همین دخالت در امور پادشاهی سقوط کردند در این قسمت می خواهیم به نفوذی که رومیان و ایرانیان در سرزمین های شبه جزیره عربستان داشتند پرداخته و با تمرکز بر دو حادثه تاریخی، نقش ایران و روم در امور شبه جزیره عربستان را مرور کنیم. نزاع میان ایران و روم بر سر ارمنستان و ایبری و یا در مناطق حاشیه عراق و سوریه را بسیار شنیده ایم، اما آنچه کمتر به آن پرداخته می شود، جنگی پنهان بین ایران و روم در شبه جزیره عربستان است. جنگی که تاثیرش دهه ها بعد، دنیا را دچار تحولی بزرگ می کند. رومیان در ابتدای عصر فتوحات خود در شرق با سدی بزرگ رو به رو میشوند. اشکانیان با تمام مشکلات داخلی که با آن دست به گریبان بودند، موفق شدند که آخرین بقایای یونانیان ایران را نابود کنند و در سوی مقابل رومیان نیز یونانیان شمال آفریقا و همینطور مردمان سواحل حاشیه دریای مدیترانه را مطیع خود کرده و به سوی شرق پیشروی می کردند. دو امپراطوری در نهایت در منطقه کاره به یکدیگر می‌رسند و این محل سرآغازی بر 700 سال نزاع و جدل می شود. اگر به ریشه ی این نزاع نگاه کنیم می بینیم که ایرانیان سدی پیش روی رومیان در شرق بوده و از همه مهم تر مانع بزرگی در راه تجارت مستقیم روم با چین و هند محسوب می شدند. در واقع از اصلی ترین دلیل جنگ های متعدد در ایبری(گرجستان امروزی) و ارمنستان همین مسئله مهم است. در نتیجه تنها راه باقی مانده برای تاجرینی با مبدا و مقصد روم، گذر از بیابان های عربستان و رسیدن به یمن و سپس طی مسیر تا هند و یا دیگر نقاط شرق آسیا بود. مشخصا رومیان اعراب را قومی می‌دیدند که در مسیر تجارت قرار دارند. آنها ناچار بودند تا این مسیر را برای خود حفظ کنند و در طرف مقابل پارسیان برای برهم زدن توان اقتصادی روم در این سرزمین ها تلاش می‌کردند. از طرفی با ظهور مسیحیت مردم سرزمین های اطراف با خلا اعتقادی عمیقی رو به رو شدند. یک علت این امر فرسایش ملل منطقه از جنگ های متعدد و دلیل دیگر جور حاکم بر مذاهب آن روزگار بود. برای مثال موبدان زرتشتی با قدرت بسیاری که در دربار ساسانی داشتند بنوعی حتی شاهزادگان و شاهان ساسانی را در سال های انتهایی این دودمان بازیچه خود کرده بودند و اگر شاهی هم در این دولت به قدرت می رسید و در آن باقی می ماند با فراهم کردن شرایط خاص موبدان زرتشتی به این جایگاه تکیه زده بود. برای مثال خسرو انوشیروان بعنوان یک شاه مقتدر این دودمان، اعتقادات تند مذهبی داشت و دوره او به پایان یک دوره نرمش اعتقادی ختم می شود که در واقع خواست موبدان زرتشتی بود. در این دوران امواج مسیحیت به ایران نیز رسید و ساسانیان از آن نه بعنوان یک دین بلکه بعنوان یک ابزار سیاسی دشمن یاد می کردند. در ایران مزدک و مانی هواداران زیادی پیدا کردند و گروه هایی از ایرانیان به مسیحیت گرویدند. در شبه جزیره عربستان هم وضع این چنین بود. أخدود( نجران) شهری در یمن خوشبخت که روزگاری مردمش بت پرست بودند توسط یک شخص عابد و بشارت دهنده به نام فیمیون با مسیحیت آشنا شده و به این دین گرویدند. در آن دوران پادشاه یمنی ها فردی از قبیله حمیر به نام یوسف ذونواس بود. او تازگی به کیش یهودیان در آمده و در دوره اون یهودیان در یمن برتری یافته بودند و دین دیگری در این سرزمین حق بقا نداشت. وی با این بهانه که هم کیشانش در سرزمین های دیگر توسط یهودیان مورد آزار و اذیت قرار میگیرند، مسیحیان را مورد تعقیب و شکنجه و کشتار قرار داد. در همین ایام یکی از اهالی نجران به نزد وی آمده و از آیین جدیدی به او خبر می دهد که برای یهود خطرساز است. ذونواس با لشکری بزرگ صنعا را به قصد نجران ترک کرده و نجران را محاصره می کند. او قبل از آنکه شهر را مورد حمله قرار دهد، بزرگان و صاحب نظران نجران را فراخواند و گفت: قبل از اینکه شما را مورد حمله قرار دهم و در چنگال عذاب گرفتارتان سازم، از روی لطف و کرم خود، فرصتی به شما می دهم تا دوباره به آیین یهود و دین من بازگردید و در غیر اینصورت شما را به تیغ عذاب و آتش انتقام گرفتار سازم. مردم نجران گفتند: نصرانیت دینی است که با جان ما آمیخته و در تار و پود وجود ما نفوذ کرده است، ما دست از آن بر نمی داریم و از آن سر پیچی نمی کنیم، می خواهی ما را امان ده یا از دم تیغ بگذران. چون ذونواس اصرار و پایداری مردم نجران را دید دستور داد در اطراف شهر خندقی بزرگ حفر و هیزم بسیار فراهم کنند، سپس آتشی عظیم برپا داشت و مسیحیان را در کام شعله های آن انداخت و حتی از پیران و اطفال شیرخوار را نیز چشم نپوشید تا اینکه نجران از پیروان مسیحیت خالی شد. در آیات 4 تا 8 سوره بروج، قرآن به این کشتار اشاره میکند: « مرده باد صاحبان آن خندق (4) آن آتشی که فراوان و بسیار بود(5) هنگامی که آنان پیرامونش [به تماشا] نشسته بودند (6) و آنچه را از شکنجه و آسیب درباره مؤمنان انجام می دادند تماشاگر و گواه بودند(7) و از مؤمنان چیزی را منفور و ناپسند نمی داشتند مگر ایمانشان را به خدای توانای شکست ناپذیر و ستوده؛ (۸) » یکی از مسیحیان به نام دوس بن ثعلبان توانست از این کشتار وحشتناک فرار کرده و خود را به امپراطور روم می رساند. او برای انتقام جویی قربانیان أخدود از او طلب کمک میکند و امپراطور روم نیز از حبشی ها در خواست یاری نمود. حبشه یکی از نخستین سرزمین های مسیحی بود و حاکمان آن تحت نفوذ روم شرقی قرار داشتند. حبشه در آنسوی دریای سرخ و در نزدیکی شبه جزیره عربستان قرار داشت و هم کیش بودنشان با رومیان سبب شد تا تجارت با روم رونق یابد. در آن زمان نجاشی حاکم حبشه بود. نجاشی به خواست امپراطور روم ابرهه بن صباح را مامور به نابودی حمیریان و سرنگونی ذونواس کرد(ابرهه برگردان حبشی نام ابراهیم است). ابرهه موفق می شود که یمن را فتح کند و ذونواس را بکشد یا به روایت دیگر ذونواس پس از مشاهده فروپاشی دودمانش، خود را با اسب به دریا انداخته و غرق می شود. پس از آن یمن به مدت 70 سال تحت اشغال حاکمین حبشی که به نوعی دست نشانده روم شرقی بودند اداره می شود.. اکسوم نام دیگر حبشه است ابرهه در گسترش دین مسیحیت می‌کوشید و به همین سبب معبدی با شکوه در صنعا بنا کرد و با علم به اهمیت مذهبی و اقتصادی کعبه؛ سعی کرد اعراب را از حج کعبه باز دارد و قبله آنان را بسوی معبد ساخته شده خود برگرداند. اعراب از این امر خشمگین شده و یکی از آن ها به صنعا می رود و درب معبد را با سرگین آلوده می سازد. این کار خشم ابرهه را بر انگیخت و به گفته تاریخ با سپاهی بزرگ به شمار ۶۰ هزار سرباز و با ۹ یا ۱۳ فیل راهی کعبه می شود تا کعبه را نابود کرده و همه کافرین را بکشد! مردم مکه از ترس به کوه های اطراف پناه می‌برند و شهر بی دفاع می ماند. اما ابرهه سودی از این لشکرکشی نمی برد و در مکه و یا در راه بازگشت به یمن می میرد. این چیزی است که مورخین بر سر آن توافق دارند. اما در رابطه با معجزه ابابیل بخشی است مسکوت، اما قسمت جالب توجه داستان اصحاب فیل، سکوت مشرکین قریش در هنگام نزول سوره مربوطه است. بنوعی آنها که بعضا شاهد این وقایع بودند، در حقیقت این آیات شکی نداشتند و ترجیح دادند سکوت کنند.(در روایتی دیگر در تاریخ از شخصی به اسم اریات نیز یاد می شود که در واقع او را فاتح یمن می دانند و ابرهه در عصر او شورش کرده و اریات به قتل می رساند و پادشاهی حبشیان یمن را به دست می گیرد که در نهایت نجاشی نیز او را می پذیرد.) این سال همانطور که در ابتدا گفته شد در تاریخ عرب عام الفیل نامیده اند و جالب است بدانید که پیامبر اسلام به گفته اکثر مورخین پنجاه روز بعد این واقعه به دنیا می آید. مطمئنا این روایت تنها دلیل تهاجم ابرهه به مکه نبود.همانطور که گفته شد دلایل اصلی به اهداف تجاری روم باز میگشت. البته برخی دیگر از مورخین عقیده دارند که روم در آن زمان با ایران در جنگ بود و روم برای فشار به ساسانیان به ابرهه فشار آورد که به حیره و ایران حمله کند و وی در راه لشکر کشی در نهایت پشیمان شده و البته عجل هم مهلتش نمی دهد! در دوره حکومت حبشیان بر یمن واقعه ای مهم روی می دهد که تهدید بزرگ آن از چشمشان دور می ماند. یکی از شاهزادگان یمن ذی یزن نام داشت که در بین مردم به نیک نامی مشهور بود. ذی یزن همسری به اسم ریحانه داشت که در پاکدامنی و زیبارویی و اصالت خانوادگی شهره بود‌. شهرت ریحانه به ابرهه رسید و او نیز به ستم آنرا از ذی یزن جدا کرده و با او وصلت نمود. ابرهه از او فرزندانی به دنیا می‌آورد و سیف فرزند ذی یزن را نیز از پدر جدا کرد. ذی یزن که آبرو و شرافت خود را رفته می دید راهی جز انتقام از حبشیان پیشرو نداشت. ذی یزن نخست نزد قصیر روم رفت و از او کمک خواست اما از آنجا که حبشیان یمن خود دست نشانده روم بودند پاسخ منفی به وی دادند. وی کوتاه نیامد و بسوی تیسفون حرکت کرد. در آن زمان خسرو انوشیروان در ایران شاهنشاه بود. و انوشیروان از او به گرمی پذیرایی کرد. ذی یزن از شهرت عدل و دادگری انوشیروان یاد کرد و ادامه داد که ما حمیری ها مردمانی بودیم که یمن در پادشاهی ما بود و حبشیان آمدند و بر ما ستم کردند و هر چه داشتیم را بردند و ما و مردم ما پنجاه سال صبر کردند و کار به آنجا رسیده که دیگر جای صبری نماند. آنچه بر ما رفته آنقدر نارواست که مرا شرم از به زبان آوردن آن ها در درگاه پادشاه است! و اگر پادشاه دانسته بر ما چه میگذرد از او میخواهیم که به فریاد ما برسد و سپاهی با من همراه سازد و در اینصورت ملک یمن به شاهنشاهی پیوسته خواهد شد. انوشیروان دلش برای او سوخت و گفت: ای پیر! نیکو سخن گفتی و چشمانم را پر آب کردی و میدانم که تو ستم دیده ای ولی سرزمین تو از پادشاهی من دور است و مرا قدری تامل لازم است، پس در اینجا باش و دل از پادشاهی بردار و هر چیز برای ماست برای توست و دستور داد دو هزار درهم به او بدهند. نگاره ای از دادرسی خسرو انوشیروان، وی به انوشیروان دادگر شهره بود سال ها گذشت اما انوشیروان که درگیر جنگ با رومیان بود از انجام این عمل بازماند و ذی یزن نیز در ایران درگذشت اما پسرش سیف بن ذی یزن به داستان پدر مظلومش پی می برد و بعد مدت ها موفق میشود برای دادخواهی به نزد شاه ایران بیاید. او عهدی که انوشیروان با پدرش بسته بود را گوش زد می کند. انوشیروان با مشورت بزرگان نهایت دستور می دهد که ۸۰۰ نفر از زندانیان با فرماندهی سردار وهرز دیلمی با هشت کشتی به یمن فرستاده شوند. سیف به انوشیروان گفت مگر با ۸۰۰ نفر می شود سپاه بیشمار دشمن را شکست داد. انوشیروان در پاسخ گفت کمی روغن می تواند انبوهی از هیزم را بسوزاند. پارسیان وقتی به یمن می رسند وهرز دستور می دهد تمام کشتی ها را بسوزانند تا راه برگشت برای فرار نباشد و گفت اگر به جلو بروید ممکن است پیروز شوید و زنده بمانید و در عقب چیزی جز مرگ نیست. با آشکار شدن قصد سیف بن ذی یزن یمنی ها هم به وی پیوستند. دور سیف بن ذی یزن ۵۰ هزار یمنی گرد آمدند.این گروه توانستند حبشیان را از یمن بیرون کنند و حتی تا حبشه بتازند و در نهایت سیف بن ذی یزن را به پادشاهی یمن نشاندند. بدین سان از سال 570 میلادی یمن فرمانبردار ایران شد و سیف بن ذی یزن نیز باج به دربار ایران می فرستاد. کمی پیشتر پارسیان در بازه زمانی 530 تا 550 میلادی موفق می شوند عمان را تحت سلطه خود در آورند. نفوذ ساسانیان در اطراف دریای عمان بسیار عمیق تر از چیزی بود که تا کنون میدانیم این نفوذ فرهنگی حتی بعد قرن ها بعد ساسانیان باقی ماند. پارسیان حاضر در عمان شبکه آبرسانی گسترده ای از قنات ها فراهم کردند تا این کشور نیز هر چه بیشتر به ایران شبیه شود. این قنات ها حتی تاکنون سالم و فعال مانده اند. همچنین ایرانیان قلعه های متعددی برای دفاع از هجوم اعراب در این سرزمین ساختند و ارتش ساسانی در این سرزمین حضور داشته است. معروف ترین قلعه باقی مانده از آن دوران ، قلعه نخل است که روی تپهٔ بلندی در پایهٔ کوه حجر غربی قرار دارد، و از موقعیت بسیار عالی برخوردار ست. قلعه نخل در عمان در اواسط قرن دوم میلادی گروهی از قبیله ازد یمن که از سیل عرم گریخته بودند، وارد عمان میشوند. آنان نیز مانند عمو زاده های غسانی خود با ایرانیان سر جنگ داشتند(رجوع به نقل و قول ذیل) .طولی نمی کشد که آن ها تمام قبایل عمان را شکست داده و اینبار در مقابل پارسیان قرار میگیرند. سپاهیان ازد به فرماندهی مالک بن فهم در صحرای سلوت با ارتش پارسیان می جنگند و آن ها را شکست می دهند. آخرین شاه ایرانی عمان دارا بن داراب یا همان داریوش سوم بود که در نهایت در دوره او ایرانیان به ناچار از عمان خارج می شوند. فتوحات ساسانیان در بازه زمانی 226 تا 651 میلادی، به قلمرو آنها در حاشیه دریای عمان و دریای سرخ دقت شود مشخص است آنچنان هم فرمانروایان ایران و روم از سرزمین‌های عرب نشین غافل نبودند. عرب‌ها نیز برخلاف تبلیغات معمول، آن سرزمین دور افتاده و کاملا بی ثمر محسوب نمی‌شدند. دست کم بیابان عربستان یک میدان نبرد بزرگ دیگر برای قدرت‌های بزرگ آن روزگار بود. ادامه دارد ... این مطلب برای انجمن mililtary.ir گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. نویسنده و گرداورنده: Navard منابع و ماخذ: کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان کتاب قصه های قران / محمد احمد جاد المولی ... کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب بن مایه1 بن مایه2 بن مایه3
  15. قسمت دوم: اعراب ایران و اعراب روم برای بزرگنمایی بر روی تصاویر کلیک کنید همانطور که گفته شد اگر به 200 سال قبل از سال عام الفیل بازگردیم ( 240 سال قبل بعثت پیامبر) با تاریخی از اعراب رو به رو می شویم که کمی روایت گونه و با منابع و مستندات کم است. البته آثاری درخور از این تمدن ها باقی مانده که تمیز دادن داستان تاریخی آن ها در بعضی موارد دشوار است. نیای اعراب را مورخین به دو گروه تقسیم کرده اند. گروه اول به قحطانیان شهرت دارند که آن ها ساکنین یمن بودند و به عربی نخستین صحبت می کردند. و بسیاری از تمدن های عربی کهن از آن ها ریشه گرفته اند. یمن از گذشته های دور میزبان تمدن هایی بوده است که آن را از دیگر نقاط عرب سوا می کرده و برای مثل سبائیان از قرن نهم قبل میلاد تمدنی شکوفا در یمن داشتند که آثار متعددی از آن موجود است. گروه دوم عدنانیان هستند، که همانطور در قسمت اول گفته شد عدنان یکی از نوادگان اسماعیل(ع) بود. در حقیقت عدنانیان مهاجرینی بودند که از آن هنگام با اعراب در هم آمیخته شدند و چه بسا بتوان آنها را بنی اسماعیل نامید! این روایتی است که اکثریت مورخین نخستین عرب از آن یاد کرده اند. از بین این گروه بندی تمدن هایی شامل عاد و ثمود و طسم و و جدیس و .... رشد کرده اند که نام برخی از آن ها در قران ذکر شده که البته در مورد قوم عاد و ثمود شامل نابودی توسط عذاب الهی گردیده اند. این دسته بندی ها طولانی هستند و حتی در کتاب مقدس یهودیان هم به آن پرداخته شده و اقوامی سامی نژاد چون عیلامیان و آشوریان را از نیای خود سام تفکیک کرده اند و این روایات چنان مفصلند که فرصت دیگری را می طلبد اما در بازه زمانی قبل از ظهور اسلام و آن 240 سال مدنظر ما، اگر در جایی تمدنی دیده میشد به پاس قرابت با ایران یا روم بود. برای نمونه میتوان تمدن امرای دودمان لخمی در حیره که تحت سلطه ایران بودند و همینطور پادشاهی خود مختار غَسّانیان که تحت قیومیت روم بودند را مثال زد. در ادامه مختصری در مورد این دولت ها پرداخته میشود. به محل قرار گیری لخمی ها و غسانیان دقت شود لخمی ها: حیره شهری بود در حومه شهر کوفه درعراق امروزی که بنای اصلی آن توسط شاپور یکم صورت گرفته است. چنان که از آثار تاریخی بر می آید در اوایل قرن سوم میلادی گروهی از اعراب از ضعف اشکانیان استفاده کرده و در سرزمین های مجاور فرات سکنا گزیدند. به مرور گروهی دست از زندگی بدوی برداشته و روی به کشاورزی و یک جا نشینی آورده و برای خود استحکاماتی ساختند. از این حیث این شهر حیره نامیده شد چون اردوگاه و قلعه ای بود که اعراب در آن سکنا گزیده بودند. در این شهر و دوره شکوه حیره، کاتبینی عرب در آن زندگی می کردند که شاید کتابت و خط از این شهر به دیگر ملل عرب گسترش یافته باشد. شباهت های بین الفبای عربی امروزی و الفبای اوستایی دوره ساسانی را می توان ریشه در همین حرف دانست. اعراب تا قبل پیامبر اسلام خطی نداشتند و در واقع زبان عربی با خط بیگانه نوشته می شد. در ادامه تصویری از قیاس خط کوفی و پهلوی اوستایی را می توانید مشاهده کنید( منبع ). شباهت خط پهلوی اوستایی با خط کوفی هدف ابتدایی از تقویت حیره توسط ساسانیان، ایجاد حصاری در مقابل تازیان بود‌. عرب نژاد ها از دوران اشکانی مدام به جهت غارت به سرزمین های ایران می تاختند و حیره تا سده ها سدی محکم در برابر آن ها بود. حاکمین حیره، لخمی (بنی لخم) نامیده میشدند که به حکم نزدیکی با ایران دست نشانده ایران محسوب می شدند. آنها در جنگ های ایران و روم در کنار شاهان ساسانی با رومیان می جنگیدند و بعلت موقعیت سوق الجیشی که این شهر در اختیار داشت اهمیتی دو چندان در حفظ امنیت امپراطوری و پشتیبانی از ارتش ایران در آن روزگار برخوردار بود. بدین جهت شاهان ایران، حمایت ویژه ای از حاکمین حیره میکردند. در دوره زمامداری یکی از حاکمین لخمی به نام امروالقیس که چهل سال به طول انجامید وی از طرف شاه ایران بر مناطق وسیعی از عراق و جزیره العرب و حجاز حاکمیت یافت. در کتب تاریخی از اهالی این سرزمین به نام اعراب ایران نیز یاد میکنند. حیره ساکنین گوناگونی داشت که می توان از بقایای بابلیان تا تعداد زیادی از مسیحیان و حتی یهودیانی که از دوره هخامنشی در این محل ساکن بودند و در نهایت به پارسیان اشاره کرد که با اعراب این سرزمین آمیخته شده بودند. به روایت تاریخ این شهر بصورت دوره ای میزبان ورزیده ترین قوای امپراطوری ساسانی نیز بود و این نشان میدهد که شاهان ساسانی اعتماد بالایی به حاکمین لخمی داشتند. این اعتماد تا سال ۶۰۲ دوام می‌آورد تا اینکه خسرو پرویز با گمانی اشتباه، نعمان سوم حاکم وقت حیره را در ماجرای کودتای بهرام چوبین دخیل دانسته و او را به قتل میرساند. اما گروهی دیگر از مورخین در مورد این حادثه روایت دیگری را هم مطرح کرده اند. گفته شده که خسرو پرویز به تحریک یکی از شاهزادگان مخلوع لخمی به نام زید بن عدی تحریک می شود که از آشنایان و یا خواهران نعمان یکی را به همسری نزدیکان خود بستاند اما نعمان با این امر مخالفت می کند و پرویز هم بر او خشم میگیرد و بدین ترتیب نعمان هلاک شده و حکومت خودمختار لخمی و آگاه به امور حیره از عرصه قدرت پایین کشیده می شود و از این به بعد حیره با حاکمانی ایرانی اداره می گردد. نابودی دولت عرب لخمی چنان اشتباه بزرگی بود که به گفته اکثریت قاطع از مورخین زمینه ساز سقوط امپراطوری یا دستکم ضعف نظامی ساسانیان در مقابل اعراب مسلمان گردید. البته این تنها اشتباه شاهنشاهی خسرو پرویز نبود که در نهایت زمینه ساز ویرانی یکی از مقتدر ترین امپراطوری های تاریخ ایران را فراهم کرد و سعی بر این است که در فرصتی دیگر به آن پرداخته شود. غسانیان: در سوی دیگر در شمال غربی شب جزیره عربستان و در حاشیه دریای سرخ یک پادشاهی خودمختار از روم شرقی به نام غَسّانیان حضور داشت. آن ها از شاخه قحطانیان اعراب بودند که پیش تر در مورد آن ها توضیحاتی ارائه شد. آنها اعرابی بودند که در قرن دوم میلادی پس از سیل عرم که باعث ویرانی گسترده در مناطق حاصل خیز مارب شد به ناچار سرزمین خود را ترک کردند. داستان این سیل مهیب در آیه 16 سوره سبا یاد شده و البته دبیره هایی مستند از وقوع آن موجود است. از این مطلب این چنین بر می آید که آن ها از ابتدا یکجا نشین بودند و در حاشیه سد معروف مأرب در یمن زندگی می کردند. أزد قبیله ای از آنها بود که فرار را بر قرار ترجیح داد و از آنجا که در کنار چشمه ای در وادی قدید(حاشیه مکه) اردو زدند، آنان را به این علت غسانی نامیدند. آنها پس از مدتی به یثرب و سپس بین سال های 200 تا 300 میلادی به جنوب شام مهاجرت کردند و در نهایت در حدود سال 400 میلادی بر صحرای اردن و جنوب شرقی شام مسلط شدند. دولت غسانی در مقام و جایگاه دقیقا مشابه حیره و دولت لخمی بود. از این جهت در تاریخ به آن ها لقب اعراب روم داده اند. پس از استقرار غسانیان در شام، این طایفه در اتحاد با امپراتوری روم، بین سوریه و ساسانیان یک دولت حائل ایجاد کردند و در نتیجه رومیان نوعی حاکمیت خود مختار را برای آنها به رسمیت شناختند و به آنها القاب سیاسی عالی اعطا کردند. غسانیان در سال 363 میلادی همراه با رومیان در جنگ با ساسانیان شرکت کردند. جبله بن الحارث مشهورترین پادشاهان آنها بود و توانست نفوذ خود را تا فلسطین نیز گسترش دهد، از این رو بیزانسیان برای بهره مندی از توانایی هایش به او نزدیک شدند. مشخص است آنها نیز مانند اعراب حیره از رومیان در مقابل دیگر اعراب دفاع میکردند و در جنگ های ایران و روم نقش پر رنگی داشتند. آن ها از نخستین مردمی بودند که بعلت همسایگی با روم به دین مسیحیت گرویدند و قطعا نقش تاثیر گذاری در گسترش این مذهب بازی کردند. و حتی بعد اسلام با تصرف سرزمین هایشان، همچنان بخش بزرگی از آن ها در دین مسیحیت باقی ماندند. رومیان در قبال دولت غسانیان همان اشتباهی را می کنند که خسرو پرویز در حق لخمیان کرد. بین غسانیان و رومیان اختلاف مذهبی می افتد و شک رومیان بر احتمال خیانت منذر یکی از پادشاهان غسانی نهایت به دستگیری و تبعید وی ختم می شود. بعد تبعید منذر دولت غسانیان رو به فروپاشی می رود و چندی بعد تهاجم گسترده ارتش ساسانیان در دوره خسرو پرویز به شامات و سرزمینی های رومی می رسد و به معنی واقعی کلمه آنها از بازی قدرت حذف می شوند. این اشتباه رومیان و ایرانیان در حق دولت های لخمی و غسانی در زمانی بود که دین اسلام در حال ظهور بود و در ابتدای راه خود قرار داشت و آنها از وقایعی که در مکه و مدینه در جریان بود اطلاعی نداشتند. اوج بی اطلاعی خسرو پرویز را آنجا میتوان فهمید که تصور میکرد سر پیامبر اسلام را براحتی می‌توانند برایش بیاورند و در نتیجه عده ای را مأمور به این کار کرد. محمد(ص) در آن سال ها، نخستین حکومت منظم عرب بر پایه قانون که البته ذاتی جدا از دیگر قدرت های آن روزگار داشت را بنا کرد. آنچه که در اعراب شبه جزیره عربستان تا آن موقع یافت نمی شد. ادامه دارد ... این مطلب برای انجمن mililtary.ir گرداوری شده و هر گونه برداشت از آن با ذکر نام نویسنده و این انجمن بلامانع است. نویسنده و گرداورنده: Navard منابع و ماخذ: کتاب تاریخ سیاسی اسلام(جلد1) / نویسنده: رسول جعفریان کتاب گنجینه تاریخ ایران(جلد نهم)/ نویسنده: عبدالعظیم رضایی کتاب دو قرن سکوت( ویرایش دوم) / نویسنده: عبدالحسین زرین کوب بن مایه 1 بن مایه2
  16. کریدور لاچین با رنگ قرمز و مناطق نارنجی، تحت کنترل ارمنی هاست که این کریدور به آن امداد رسانی می‌کند. رنگ سبز هم مناطق بذل بخش شده توسط ارمنستان به باکو است که بعد جنگ دوم قره باغ اینطور مردم خودشون رو بدون درگیری خاصی در دامی به اسم گذرگاه لاچین انداختند!! و منطقه خاکستری رنگ هم مناطقی که در جنگ سپتامبر ۲۰۲۰ با جنگ جدا شد. قسمت دردناک اینجاست که مناطقی که با مذاکره جدا شده تقریبا با مناطقی که با جنگ اشغال شده برابری می‌کنه!!!
  17. اگر از نام گذاری کنایه آمیز بگذریم . جالب حتی از پرتابگر های ساده مشابه نسخه های مورد استفاده در یمن و روسیه استفاده شده! اینکه چرا چین سراغ این پهپاد رفته هم جالبه. خود چینی ها از بزرگترین تولید کنندگان پهپادی هستند. یا نیاز فوری دیده شده یا اینکه دنبال چیزی بودن که امتحانشو پس داده و زیاد به ساخته خودشون اعتماد نداشتن که البته بعید یا شایدم فقط بحث یک مبادله کالا با کالا در عرصه نظامی بوده باشه! بعید می‌دونم تولید نهایی در چین از پهپادی مشابه، گران تر از پهپاد تولیدی ایران در بیاد. بعید که سرعت صنایع چین هم از ما کمتر باشه. همین الان در بخش غیر نظامی و نظامی صنایع بزرگ و پر تعدادی دارند. در کل اینکه چرا کشوری مثل چین به سمت خرید بسیار پر تعداد شاهد۱۳۶ (گل آفتابگردان) رفته جای سوال داره که شاید یک عملیات ویژه از نوع چینی مارو به جواب برسونه!
  18. سلام و عرض ادب در استاتوس هم صحبت شد. بهترین گزینه این بود که دولت ارمنستان از ایران درخواست میکرد که بصورت قانونی در مرزها و مناطق مورد مناقشه مستقر بشن و بنوعی حضور نیروهای ما سدی میشد برای اقدامات تهاجمی رژیم باکو! در واقع احتمالش ضعیف هست که رژیم خود خوانده آذربایجان جسارت و شجاعت حمله به نیروهای ما در ارمنستان رو داشته باشد و این وسط اگر هم خدای ناکرده تهاجمی صورت می‌گرفت دلیل قانع کننده و قانونی برای حملات خرد کننده به زیر ساخت های باکو و توان نظامیش ایجاد میشد.(هر چند که دولت پاشینیان نشان داده تا فاجعه رخ نده سر عقل نمیاد)البته باز هم سطح حماقت دو رژیم باکو و ترکیه قابل حدس که چقدر بالاست و البته عقیده اکثریت ما بر اینه که این ها عروسک خیمه شب بازی دیگر کشور ها هستند. و همانطور که در پست قبلیم در این تاپیک هم گفتم اهداف بزرگتری در پی این بحران است. این ها دیر یا زود این جنگ را راه خواهند انداخت. فقط دنبال زمان مناسب هستند.
  19. علاوه بر اینکه بحث ترانزیت و اتصال سرزمینی برای باکو مطرح است اما بیشتر این موارد به حکم یک بهانه برای توسعه طلبی های باکو باید در نظر گرفت. در واقع اهمیت نهایی اتصال سرزمینی آنچنان پر رنگ نیست که آنقدر خودشان را درگیر تهدیدات بزرگ کنند. اهداف بزرگتری در پس این رفتار باکو هست که بعید بنظر میرسه که دست امثال علیف باشه. این ها مواردی است که از جانب اسراییل و در جایگاه موازی توسط رژیم ترکیه به باکو دیکته میشه. اینها در نهایت پروژه بزرگتری چون جاده لاجورد رو کلید میزنند و هم اتحادیه کشور های ترک را عملی میکنند که تئورسین های پان ترک از اون با نام توران بزرگ یاد میکنند. در واقع کشور های ترک تبار دو سوی دریای کاسپین و همینطور دیگر مناطق با عبور این راه در گذر زمانی کوتاه، تحت نفوذ همه جانبه ترکیه قرار میگیرند و یک اتحاد واحد تشکیل میشود. اصل تئوری پان تورانیسم ریشه اسرائیلی دارد هدف هم ایجاد یک جبهه مشابه با جبهه عربی در شمال ایران است. در واقع با این کار یک بازوی موازی با ناتو در دل مناطق حومه ایران و چین و روسیه شکل میگیره! البته این مسیر لاجورد بنوعی دور زدن فلات ایران و پروژه شرق به غرب ایران هم محسوب میشه. این یک تهدید وجودی بالقوه برای ایران است که به هیچ عنوان با کلمه جاده ترانزیتی نباید آن را ساده انگاری کرده و کوچک شمرد. این سوای زمین دادن به اسرائیل و پایگاه های اطلاعاتی و نظامیش توسط باکو و همینطور فرماندهی اقدامات تروریستی و خرابکاری و آشوب سازی در طی سال های اخیر توسط این رژیم خود خوانده است. نباید فراموش کرد که ذات رژیم باکو به دشمنی با ایران گره خورده. این ها نسلی را تربیت میکنند که تصورشان این است که ایران جزی از خاک آذربایجان بوده و ما خاک آنها را غصب کردیم! و این تفکرات به طرق مختلف در جوامع کم مطالعه ما هم رسوخ کرده. باکو دشمنی است که بیشترین تاثیر بر تجزیه طلبی در ایران را دارد و باید با این مشکل ریشه ای برخورد کرد.
  20. نمونه پیشرفته سامانه باور ۳۷۳ پاسخگوی تهدیدات فضایی است امیر خوش قلب معاون هماهنگ کننده نیروی پدافند هوایی: سامانه باور ۳۷۳ که در سال ۱۴۰۱ رونمایی شد یکی از سامانه‌های بسیار مهم و توانمند است که قابلیت کشف بیش از ۵۰۰ کیلومتر و در ارتفاع بالا و درگیری بیش از ۳۰۰ کیلومتر را دارد. ما در نرم افزارهای بومی بازی جنگ، تهدیدات را شبیه سازی می‌کنیم. نمونه پیشرفته سامانه باور ۳۷۳ در حال تولید است که پاسخگوی تهدیدات فضایی چه در بحث کشف و چه در بحث درگیری و انهدام خواهد بود. در بخشی دیگر از مصاحبه عنوان کردند که اگر ما می‌توانستیم تهدید را شبیه سازی کنیم قابلیت باور ۳۷۳ بیش از آن چیزی بود که رسانه‌ای شد و می‌توانستیم به قابلیت درگیری بالای سیصد کیلومتر برسیم و به راحتی اهداف بالای سیصد و پنجاه کیلومتر را هم مورد اصابت قرار دهیم. حوزه کشف ما بیش از چهار صد و پنجاه کیلومتر بوده است. اگر می‌توانستیم تهدید را شبیه سازی کنیم قطعاً باور ۳۷۳ در ارزیابی سال گذشته به مرز درگیری بیش از ۳۵۰ کیلومتر می‌رسید. کار سامانه باور ۳۷۳ هنوز تمام نشده است و وارد مراحل توسعه‌ای بعدی می‌شود و مراحل توسعه و بلوغ خود را طی می‌کند. در بحث فضا یکی از ظرفیت‌های باور کشف اهداف فضایی و درگیری با این تهدیدات است. منبع
  21. شاید بهترین روش توجیه کردن عمق فاجعه برای آن هایی در ایران مسئولیت در این زمینه دارند این است که متوجه باشند دقیقا کاری که خودشان با اسرائیل در شامات کردن . اسرائیل همین کارو البته با ظرفیت های بیشتر در جمهوری خودخوانده آذربایجان کردن. و امیدوارم کسی در بین آنها گول مداحی و خاک اسلامو نخورند. خاک اسلام و مداحی با صهیونیست منافات دارد. این ها دو خط موازی هستند هیچ وقت بهم نمی‌رسند امیدوارم متوجه باشند جمهوری خودخوانده آذربایجان یک عروسک خیمه شب بازی بیش نیست و هدف اسرائیل و ترکیه در پشت صحنه دول غربی اصل نظام و نابودی ایران است. اگر بحث ترازنیت و ... هم مطرح هست دقیقا برای همین منظور است. اما برنامه پیچیده تر است و انتظار می‌ره این روشنگری صورت بگیره
  22. دستیابی به رادار محمول بر پهپاد مصاحبه امیر شهرامی جانشین پدافند هوایی در رابطه رادار محمول بر پهپاد: اخیرا هم رادار را روی پهپاد نصب کردیم بنابراین رادار پرنده و محمول بر پهپاد داریم. همچنین سامانه‌های جمع‌آوری‌ اطلاعات و سامانه‌های جنگ الکترونیک محمول بر پهپاد و سامانه‌های اپتیکی و شناسایی صحنه رزم محمول بر پهپاد نیز داریم که در حال اضافه شدن به سامانه رزم پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران هستند و پایه و مبنایش پهپادهایی با تنوع برد، ارتقاع و کاربرد است. اجازه بدهید فقط در همین حد اکتفا کنم از این نوع پهپاد یکی دو نمونه تحویل شده و داریم در میدان از آن استفاده می‌کنیم تا بازخوردهایش را به شرکت سازنده پس می دهد که به طور کامل و صددرصد اشکالات مختصری هم که در آن باقی مانده است، برطرف شود. ابابیل ۵ و رادار احتمالا جستجوگر سطحی این رادار سبک است و به صورت قطاعی جلوی پرنده را در یک زاویه مشخص پوشش می‌دهد. این دستاورد برای ما بسیار ارزشمند است و به شدت به آن نیاز داشتیم و خیلی می‌تواند قابلیت‌های ما را در واکنش سریع در کشف تهدیدات ارتفاع کم و در انعطاف‌پذیری نسبت به تنوع تهدیدات افزایش بدهد. *** نگاهی به طرح اوکراینی Gekata تصویر تزئینی مربوط به پهپاد Gekata ساخت اوکراین شرکت Infozakhist اوکراینی طرح آواکس پهپادی را در سال ۲۰۲۱ مطرح کرد که قرار بود در سال ۲۰۲۳ به نتیجه بشیند که البته جنگ اوکراین مانع آن شد. این پروژه مشتمل بر پرواز چهار پهپاد مجهز به رادار بصورت فعال و چهار پهپاد ذخیره دیگر است که توسط یک ایستگاه زمینی کنترل می‌شوند. این سیستم می تواند یک هدف زمینی را از فاصله 450 کیلومتری شناسایی کند و قادر است سیگنال های رادیویی از منابع زمینی و هوایی را هم شناسایی کند. اندازه کوچک این پهپادها با طول بال های تنها ۵متر در مقایسه با سطح مقطع راداری هواپیماهای آواکس سنتی تشخیص آن ها را به نسبت دشوار می کند. مجموعه بی سرنشین Gekata این پلت فرم می تواند تا 200 هدف را به طور همزمان ردیابی کند. علاوه بر این کاهش از هزینه ها نسبت به آواکس های سنتی مشهود است. یاروسلاو کالینین، مدیر مرکز علمی و صنعتی Infozahist، در مصاحبه با دیفنس اکسپرس توضیح داد که «با قرار دادن بسته های 10 کیلوگرمی همراه با تجهیزات بر روی چندین پهپاد، یک شبکه شناسایی سیار ایجاد می کنیم که همان وظایف مجموعه های بزرگ زمینی را انجام می دهد. با این تفاوت که هم اکنون ما به زمین وابسته نیستیم، یعنی می‌توانیم به هر سوی از مواضع دشمن نگاه کنیم. در واقع، ما از یک شبکه پهپاد برای انجام کاری که هواپیماهای آواکس برای آن استفاده می‌شوند، استفاده می‌کنیم.» منبع
  23. ورود به خدمت رسمی باور ۳۷۳ امیر الهامی(جانشین نیروی پدافند هوایی ارتش): باور 373 الان در چرخه عملیاتی در یکی از سایت‌های پدافندی کشور مستقر شده و صنعت سازنده داخلی، تولیدات بعدی آن را انجام می‌دهد و ما منتظر هستیم تا سامانه‌های بعدی را تحویل بگیریم و در مدار عملیاتی مستقر کنیم. بنابراین باور الان در چرخه عملیاتی است و افسران پدافند با آن کار می‌کنند و به شبکه یکپارچه پدافند هوایی متصل است. موضوع بعدی بحث ارتقاء این سامانه است که قطعا در دستور کار ماست. هم مجموعه دانشمندان نیروی پدافند هوایی ارتش و هم دانشمندان عزیزمان در وزارت دفاع در یک تیم مشترک تحقیقاتی روی ارتقاء درگیری سامانه باور و رساندن برد درگیری به 400 کیلومتر و بالاتر کار می‌کنند.مستحضر هستید اخیرا ارتقاء سامانه باور در درگیری بیش از 300 کیلومتر به اطلاع همگان رسید. ما حدودا در 304 کیلومتری و نزدیکی 305 کیلومتری هدف را با سامانه باور با قاطعیت منهدم کردیم. فیلم و اسنادش موجود است. کمتر کشوری در حوزه پدافند هوایی این قدرت را دارد که بتواند هدفی را در 300 کیلومتری با این دقت مورد اصابت قرار بدهد.البته ما روی 300 کیلومتر متوقف نشدیم و بلافاصله بعد از کسب این توفیق ارتقاء درگیری سامانه باور به 400 کیلومتر در دستور کار قرار گرفته است. این کارگروه مشترک بین ما و وزارت دفاع مدتهاست روی آن کار می‌کنند و پیشرفت خیلی خوبی حاصل شده است. امیدواریم که بتوانیم به زودی این خبر خوب را به ملت بزرگمان تقدیم کنیم. اصلا تردید نکنید که امروز سامانه باور 373 در بسیاری از ویژگی‌ها و پارامترهای فنی و عملیاتی از نمونه S-300 بالاتر است و این را در میدان اثبات کردیم. البته الان S-300 هم در محل‌های مختلفی مستقر شده و در اختیار شبکه یکپارچه پدافند هوایی کار عملیاتی‌اش را انجام می‌دهد. بالاخره آن هم بخشی از سیستم دفاعی و سامانه‌های پدافندی کشور است و بیت‌المال برایش هزینه شده و جزئی از دارایی‌ها و اموال نظام مقدس جمهوری اسلامی است و ماموریتش را انجام می‌دهد. اما تمرکز ما بر توان داخلی و همانطور که عرض کردم باور 373 چه با همین قابلیتی که الان در درگیری در 300 کیلومتری و چه ارتقاء‌های بعدی که محقق شود، است. امروز من به شما عرض کنم که از تلفیق کاربردی سامانه S-300 با سامانه باور 373 در میدان شبکه یکپارچه پدافند هوایی استفاده می‌کنیم. تلفیق عملیاتی یعنی اینکه S-300 و باور بتوانند با همدیگر تبادل اطلاعات کنند و بتوانند از قابلیت‌های موشک‌های همدیگر استفاده کنند. این انعطاف‌پذیری بسیار زیادی را به کاربران عملیاتی و شبکه یکپارچه و فرماندهان حوزه رزم پدافند هوایی خواهد داد. این قابلیتی است که توانمندی خوبی به دفاع هوایی کشور اضافه می‌کند پ ن: در ادامه صحبت هایی در رابطه با پهپاد کرار رهگیر و تقابل عملیاتی آن در جنوب و همینطور بحث ورود به خدمت رادار جدید ماورای افق سپهر و سامانه صیاد تاکتیکی و رادار پرنده پهپادی و ... صورت گرفت که میتوانید برای مطالعه به منبع رجوع کنید. منبع