-
تعداد محتوا
1,120 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
1
تمامی ارسال های patriot1979
-
اگر چیز با ارزشی هنوز در وجودم باقی مونده باشه ... با همه عزمی که دارم آرزو می کنم روزی رو ببینم که برخی اذهان بیمار در این جهان تاوان 400 سال خلق فاجعه رو در خاور نزدیک پس بدن ... حتی اگر یک روز از عمر ناچیزم باقی باشه عمیقا از مشاهده چنین رخدادی دلشاد میشم ... انتقام انگیزش ما نیست ... اما ... چطور ممکنه یک ناظر انسانی (حتی به بهانه ریخت انسانی اش و نه سیرت انسانی که هزاران ساله اون شیخ همچنان با چراغ گرد شهر در پی اش جستجو می کنه ...) به عمق دیدگان کودکان مظلومانه کشته فتاده بر زمین خدا نگاه کنه و بتونه اون فریاد معصومیت رو فراموش کنه ... ؟ بزرگ ترین ارزان فروشان مرگ انسان ها و جنگ افزار جز دستگاه های حاکمه اروپای مرکزی و انگلوآمریکن نمی تونن باشن ... بیاد دارم که حوالی 4 یا 5 سال قبل در یکی از وب سایت های مرتبط با فاجعه نسل کشی بالکان در بوسنی هرزگوین خوندم که از برخی جوخه های مرگ صرب تسلیحات پیشرفته فرانسوی، آلمانی و آمریکایی به غنیمت گرفته شده بود ... هلندی ها، آلمان ها، فرانسوی ها، بریتون ها، یانکی ها و روس ها و خیلی از مردمان دیگر جهان بهتره همیشه این ننگ بشری رو که حکامشون براشون به ارمغان آوردن بیاد داشته باشن ...: تناژهای باورنکردنی از مواد خام تولید تسلیحات شیمیایی مرگبار و ناتوان کننده ... سویه های باکتریایی کشنده و هولناک به امید اون روز
-
استفاده از رادار جدید ناشناخته در پدافند منطقه جنوب شرق (تصاویر)
patriot1979 پاسخ داد به M-ATF تاپیک در رادارهای زمینی
با سلام به دوستان عزیزم همونطور که جناب Crazy-doctor فرمودن IFF مخفف سامانه راداری Identification Friend or Foe (کلمه Identification به معنی تشخیص و واژه Friend به معنای دوست و Foe هم به مفهوم دشمنه) و این هم لینک ویکی پدیا برای آشنایی بیشتر: http://en.wikipedia.org/wiki/Identification_friend_or_foe -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
با سلام به میلیتاریست های عزیز دوستان یه نگاهی هم به این مطلب بندازن: لینک اصلی: http://irdiplomacy.ir/fa/news/58/bodyView/1898903/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86.%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%AA%DA%98%DB%8C.%D8%AA%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D9%81.%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86.%D8%A7%D8%B2.%D8%B7%D8%B1%DB%8C%D9%82.%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82.html کانون تمرکز آمریکا از سوریه به ایران تغییر کرد پایان استراتژی تضعیف تهران از طریق دمشق گروهی بر این باورند که اوباما و نتانیاهو در نشست پشت درهای بسته خود توافق کرده اند که اقدام نظامی علیه ایران تا پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به تعویق بیافتد چرا که رئیس جمهور آمریکا به نتانیاهو قول داده که در این صورت شریک قدرتمند تری برای اسرائیل خواهد بود. دیپلماسی ایرانی: تمرکز آمریکا اینک روی مساله ایران شامل احتمال اقدام نظامی اسرائیل و فاکتور چین و روسیه در دیپلماسی بین المللی است. موضوع تضعیف ایران از طریق سوریه با ساماندهی به تلاش ها در جهت سرنگون کردن دولت بشار اسد، تا حدودی فروکش کرده است. البته این به بدان معنا نیست که هدف کنار گذاشتن اسد از قدرت یا تضعیف وی دیگر در دستور کار نیست، بلکه اختلاف نظر هایی در زمینه دستیابی به این هدف و اولویت های کلی وجود دارد. به نظر می رسد که اکنون تمرکز ارتش، دولت، نخبگان و رسانه های آمریکا روی مساله ایران است. این توجه زمانی ایجاد شد که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در سفر اخیر خود به واشینگتن موفق شد نظر باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا را بیش از سوریه به موضوع ایران جلب کند. این در حالی است که با توجه به پیش رو بودن انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، مساله ایران نیز به موضوعی مهم در تبلیغات انتخاباتی تبدیل شده است. نتانیاهو در جریان سفر هفته گذشته به آمریکا، اوباما را ناگزیر کرد موضعی قاطع در قبال ایران اتخاذ کرده و به روشنی اعلام کنند که به دنبال مهار برنامه های هسته ای ایران نیست، بلکه مساله بازدارندگی است. رویکردی که مغایر با شعار هایی است که اوباما همزمان با ورود به کاخ سفید در مورد ایران مطرح کرده بود. این یک دستاورد ویژه برای نتانیاهو به شمار می رود. در واقع این سیاست با چشم انداز اقدام نظامی، بستر اعمال تحریم های مضاعف را نیز هموار می کند. یکی دیگر از موفقیت های نتانیاهو در ملاقات با اوباما اشاره وی به این نکته بود که رئیس جمهور آمریکا حق اقتدار اسرائیل در دفاع از خود را به رسمیت می شناسد. برخی بر این گمانند که واژه اقتدار در اینجا به معنی این است که نتانیاهو توانسته مجوز آمریکا برای اقدام نظامی یکجانبه علیه تاسیسات هسته ای جمهوری اسلامی را به دست آورد. با این حال باید گفت که گزینه نظامی موضوع مورد مجادله برای اسرائیل، آمریکا و اعراب است. برخی بر این باورند که حمله به ایران با تقویت روحی ملی گرایی به نفع جمهوری اسلامی خواهد بود و حتی به خارج شدن آن از ایزوله بین المللی نیز کمک می کند. افرادی که این استدلال را مطرح می کنند بر این اعتقادند که تنگ تر کردن دامنه محاصره ایران با تحریم ها و ایزوله بین المللی بسیار کارساز تر باشد و این در حالی است که در صورت شکست این روند، گزینه نظامی همچنان روی میز قرار دارد. این گروه از سوی دیگر مساله سوریه را با ایران پیوند زده و تاکید دارند در صورتی که با سرنگونی اسد، کانال ارتباطی ایران به حزب الله از طریق سوریه مسدود شود، شرایط برای تهران دشوار تر خواهد شد. این در حالی است که نتانیاهو و ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل بر این باورند که تحریم ها به اندازه کافی در متوقف کردن برنامه های هسته ای ایران موفق نیستند و باید علیه این فعالیت های از اقدام نظامی استفاده کرد. از سوی دیگر جار و جنجال انتخاباتی در ایالات متحده نیز فرصت مغتنمی را برای مانور دهی اسرائیل در این زمینه فراهم کرده است. برخی اطلاعات جاسوسی به دست آمده از حلقه های آمریکایی نزدیک به اسرائیل حاکی از آن است که زمان احتمالی اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران قبل از ماه ژوئن خواهد بود و این احتمال هم وجود دارد که تا ماه اکتبر به تعویق بیافتد. در این بین گروهی ادعا می کنند که حمله باید پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا انجام شود و در مقابل گروهی دیگر بر این باورند که اوباما و نتانیاهو در نشست پشت درهای بسته خود توافق کرده اند که اقدام نظامی علیه ایران تا پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به تعویق بیافتد چرا که رئیس جمهور آمریکا به نتانیاهو قول داده که در این صورت شریک قدرتمند تری برای اسرائیل خواهد بود. البته نظریه سومی هم وجود دارد که تمامی ژست هایی که در مورد جنگ گرفته می شود تنها برای افزایش فشار بر ایران است تا در موضوع هسته ای به درخواست های بین المللی عمل کند. آنهایی که این نظریه را مطرح می کنند در استدلال آن به تاریخ بدون جنگ مستقیم بین اسرائیل و ایران اشاره می کنند. آن دسته از تحلیلگران که اقدام نظامی علیه ایران را پیش بینی می کنند معتقدند که این اقدام تنها از سوی اسرائیل انجام خواهد شد و آمریکا در آن مشارکتی ندارد. با این حال واکنش ایران به حمله اسرائیل، آمریکا را نیز درگیر جنگ خواهد کرد. ایران می تواند از طریق گروه های نیابتی اش مانند حزب الله علیه منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه اقدام کند. اما در خصوص پیوند زدن موضوع سوریه با ایران نیز اختلاف نظر هایی وجود دارد. آمریکا به روشنی نشان داده که به دنبال تجهیز مخالفان اسد و کمک به روند سرنگونی وی نیست چرا که در این صورت موضوع جایگزینی وی مطرح است. از سوی دیگر در مورد قطعنامه علیه بشار اسد نیز به جای مقابله با روسیه به دنبال راضی کردن آن است. در واقع همکاری با چین و روسیه در اولویت های سیاست آمریکا قرار دارد و این همکاری در مورد ایران بسیار حائز اهمیت است. به همین دلیل است که دیپلماسی آمریکایی و انگلیسی روی راهکار صلح آمیز و مذاکره ای تاکید دارد و در مورد سوریه نیز پیشنهاد تغییر رژیم را مطرح نمی کند. این در حالی است که در اسرائیل نیز اختلاف نظر هایی در مورد سوریه وجود دارد و در اتحادیه عرب نیز این اختلاف نظر ها به چشم می خورد. عربستان سعودی و قطر موافق تجهیز مخالفان دولت اسد هستند و در مقابل دیگر کشور های عربی شامل اتحادیه عرب و ترکیه خواستار تغییر رژیم سوریه از طریق تحریم، بازدارندگی و ایزوله هستند. اما اوضاع زمانی پیچیده تر می شود که ایران به اولویت سیاسی آمریکا و اسرائیل تبدیل می شود. برخی مقامات آمریکایی می گویند که به دنبال تجهیز مخالفان نیستند اما در صورتی که دیگران این اقدام را انجام دهند، واکنشی نشان نمی دهند. از سوی دیگر در حالی که کشور های عربی به اقدام نظامی اسرائیل علیه ایران توجه خاصی نشان نداده اند از اینکه آمریکا در این حمله مشارکت داشته باشد نگرانند چرا که می تواند اقدام تلافی جویانه علیه منافع اعراب را به دنبال داشته باشد. منبع: العربیه/ ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی -
انسداد تنگه هرمز، یک بررسی استراتژیک انسداد تنگه هرمز ، رویدادها ، تحلیل ها و اخبار
patriot1979 پاسخ داد به SHAFAGH23 تاپیک در اخبار تحلیلی
این هم دو کلمه از زبان «پدر شوهر!؟» (با عرض پوزش از همگی دوستان): لینک اصلی: http://www.tabnak.ir/fa/news/233162/%D8%A7%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D8%B1%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%BE%D9%84%D9%85%D8%A7%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA اوباما: پنجره دیپلماسی در حال بسته شدن است باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا طی جدیدترین اظهاراتش با تکرار ادعاهای غرب در مورد گذر زمان و نزدیک شدن ایران به آخرین فرصت برای نتیجه گیری از جنگ، به طور ضمنی تهدیداتی را علیه ایران مطرح کرده است. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا امروز طی اظهاراتی، ضمن تأکید بر لزوم دستیابی به توافق با ایران، متذکر شد که زمان در حال گذر است و «پنجره دیپلماسی در حال بسته شدن است». به گزارش «تابناک»، اوباما که در یک کنفرانس خبری مشترک با «دیوید کامرون»، نخست وزیر انگلیس سخن می گفت، ادعا کرد تمایل ایران، وقت کشی و تأخیر انداختن در مذاکرات است. در همین رابطه، روزنامه «گاردین» که بخش هایی از سخنان اوباما را نقل کرده است، از قول وی نوشت: «فکر می کنم آن ها باید بدانند... که پنجره حل این موضوع به شیوه دیپلماتیک در حال بسته شدن است». وی همچنین گفته: «ما هر کاری که بتوانیم انجام می دهیم تا این موضوع را به شیوه دیپلماتیک حل کنیم؛ اما نهایتاً ما باید با کسی در آن طرف میز مواجه باشیم که این موضوع را جدی بگیرد و من امیدوارم نظام ایران این را درک کند». اظهارات اوباما در حالی مطرح می شود که روزنامه روسی «کامرسانت» نیز امروز خبر داده بود «هیلاری کلینتون»، وزیر امور خارجه آمریکا از طریق همتای روس خود اولتیماتومی به ایران فرستاده و مذاکرات پیش رو با 1+5 را آخرین شانس ایران برای جلوگیری از جنگ دانسته است. آمریکا و دیگر کشورهای غربی طی روزهای اخیر وارد فاز جدیدی از سیاست های خود در مورد ایران شده اند که طی آن با تأکید بر اهمیت مذاکرات آتی، سعی دارند ایران را متقاعد کنند که به هر نحو ممکن باید این مذاکرات به توافق منتهی شود. این در حالی است که پیش شرط های مطرح شده از سوی خود آن ها، چشم انداز مذاکرات را مبهم می سازد. [b]«این آقا ظاهرا تا جایزه جهانی زرشک طلایی رو در سیاست [ایضا نظامی گری] دریافت نفرماید دست بردار نیست ...»[/b]- 778 پاسخ ها
-
انسداد تنگه هرمز، یک بررسی استراتژیک انسداد تنگه هرمز ، رویدادها ، تحلیل ها و اخبار
patriot1979 پاسخ داد به SHAFAGH23 تاپیک در اخبار تحلیلی
به زبون مزخرف خودشون باید بهشون گفت: Then [b]IRANIANS [/b]wont give in to COWBOYS ... [b]OR WHAT???[/b] COWBOYS' desire will come true ... [b]NOT ON THEIR LIFE [/b]- 778 پاسخ ها
-
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
دوستان این خبر هم جالب توجه هست: لینک اصلی: http://www.irna.ir/News/80037282/%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%86-%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%B1%D9%83%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%84%D9%84-,-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D9%87%DB%8C%DA%86-%D9%85%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B7%D9%82-%D8%B3%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D9%83%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85/%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D8%AC%D9%8A/ معاون دبیركل سازمان ملل : بدون هیچ محدودیتی از تمام مناطق سوریه بازدید كردیم نیویورك – والری ایموس معاون دبیركل سازمان در امور انساندوستانه گفت:بدون هیچ محدودیتی از تمام مناطق سوریه از جمله مناطقی كه درگیریها درآن جریان داشت بازدید كردیم. 'والری ایموس'عصر دوشنبه به وقت محلی باحضور درجمع خبرنگاران مستقر درسازمان ملل به تشریح دستاوردهای سفرش به سوریه پرداخت و گفت برخلاف آنچه كه در رسانه ها منتشر شد بدون هیچ محدودیتی به هر نقطه ای از سوریه كه می خواستم، سفر كرده و از مناطق مختلف بازدید كردیم. وی خواستار توقف فوری درگیریها در سوریه شد و از طرفین خواست هرچه سریعتر اعلام آتش بس را بپذیرند. دولت بشار اسد بارها خواستار توقف درگیریها شده است اما مخالفان دولت تاكید دارند تا سرنگونی دولت مركزی به خشونت ها ادامه می دهند. ایموس دربخش دیگری ازگفت وگوی خود به موضوع ارسال كمك های سازمان ملل به سوریه پرداخت و اظهار داشت مهمترین چالش برای كمك رسانی به مناطق نا آرام، مسئله امنیت است. معاون دبیركل سازمان ملل در امور انساندوستانه یادآور شد برای ارسال كمك های انساندوستانه نیاز به مجوز دولت مركزی است كه مقام های محلی اعلام كردند ظرف یك هفته آینده برای اخذ چنین مجوزی اقدام خواهند كرد. وی با بیان اینكه برای كمك به مناطق بحران زده در سوریه نیاز به یك مسیر امن وجود دارد، گفت : فهرستی از مناطقی كه نیاز فوری به كمك های انساندوستانه دارند، برای دولت سوریه ارایه شده تا مجوز لازم صادر شود. معاون دبیركل در امور انسان دوستانه همچنین با تكذیب خبر ویران شدن شهر حمص گفت من تنها گفتم منطقه باباعمرو ویران شده است. -
سنگرهای UHPC ایرانی در مقابل بمب های Bunker buster آمریکایی
patriot1979 پاسخ داد به patriot1979 تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
عالی بود جناب اشتوکا! هرگز نباید ظرافت فکری و هوش ایرانی رو دست کم گرفت. تلنگر به برخی ها که نسبت به توانمندی های فنی و علمی و تاکتیکی وطنی خوش بین نیستن ... -
سنگرهای UHPC ایرانی در مقابل بمب های Bunker buster آمریکایی
patriot1979 پاسخ داد به patriot1979 تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
این هم خبری تکراری به نقل از PressTV که دیروز روی homepage این وب سایت خبری قرار گرفته: لینک اصلی: http://www.presstv.ir/detail.fa/231196.html همزمان با افزايش تنشها ميان ايران و امريکا، مقامات امريکايي شديدا نگران هستند که استفاده از "بتنهاي هوشمند" در تاسيسات هستهاي ايران، بمبهاي سنگرکوب امريکايي را نفوذناپذير کند. سايت اينترنتي تخصصي صنايع "استحکامي" "اگرويت ريسرچ" در مقالهاي با اشاره به زلزلهخيز بودن ايران به خاطر شرايط جغرافيايياش، نوشت که مهندسان ايراني در توسعه "بتن با کارايي فوقالعاده بالا" (يواچپيسي) که جزو قدرتمندترين مواد ساختماني سخت در جهان به شمار ميآيد بسيار موفق هستند. اين مقاله ميافزايد که بتن جديد ايراني که براساس فرمولي بومي ساخته شده، اکنون نگراني شديد واشنگتن را در کنار غنيسازي اورانيوم ايران که فنآوري آن نيز بومي است برانگيخته است. در ادامه اين مقاله نوشته شده است: "برخلاف بتنهاي متعارف، بتن ايراني ترکيبي از پودر کوآرتز و فيبرهاي خاص است آن را به بتني با قابليت عالي تبديل کرده و به خاطر ميزان بالاي سختي آن، ميتواند در برابر فشارهاي شديد مقاومت کند." اين مقاله همچنين اضافه ميکند، بتن جديد ايران به خاطر ترکيباتش يک ماده ساختماني عالي براي کاربردهاي صلحآميز مانند ساخت ايمنتر پلها، سدها، تونلها، افزايش قدرت لولههاي فاضلاب و حتي جذب آلودگي است. با اين وجود اين مقاله ميگويد که مانند هر فنآوري داراي استفاده دوگانه که کاربردهاي نظامي و غيرنظامي دارد، بتن جديد ايران نيز ميتواند براي محافظت از تاسيسات زيرزميني در مقابل بمباران به کار رود که اين امر نگراني شديدي براي تلاشهاي نظامي عليه ايران به شمار ميآيد. به نوشته اين مقاله، ابراز نگراني اخير لئون پانتا، وزير دفاع امريکا نسبت به ناتواني بمبهاي سنگرکوب امريکايي براي نفوذ به تاسيسات زيرزميني ايران ميتواند نشانگر استفاده از اين بتنها در اين تاسيسات باشد. پانتا در ۲۶ ژانويه به "وال استريت ژورنال" اعلام کرد که کار بيشتري بايد انجام شود و وي انتظار دارد که اين بمبهاي سنگرکوب به زودي براي نفوذ به عمقهاي بيشتر در زمين آماده شوند. اين روزنامه با بيان اين که اين بمبهاي سنگرکوب ۳۰ هزار پوندي موسوم به نفوذگر عظيم توپخانه" براي نفوذ به پناهگاههاي سختتر طراحي شدهاند فاش کرد که "آزمايشهاي اوليه نشان ميدهد اين بمب توانايي ويراني برخي تاسيسات ايراني را ندارد." طي ماههاي اخير، لفاظيهاي جنگطلبانه امريکا افزايش يافته است. امريکا و رژيم اسرائيل و برخي همپيمانان آنها تهران را به انحراف از برنامه صلحآميز انرژي هستهاي و تلاش براي دستيابي به جنگافزارهاي هستهاي متهم و از اين ادعاها به عنوان بهانهاي براي تهديد به حمله نظامي عليه ايران استفاده ميکنند. ايران با رد اين ادعاها تاکيد ميکند به عنوان يکي از امضاکنندگان پيمان منع گسترش جنگافزارهاي هستهاي و يکي از اعضاي آژانس بينالمللي انرژي اتمي، از حق توسعه و دستيابي به فنآوري صلحآميز هستهاي برخوردار است. -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
«در حاشیه» تاپیک: به زیبایی اشاره کردید ... هر چند ما ایرانیان ساکن در مرزهای فعلی ایران زمین از این حقیقت ناب آگاه ایم و بهتر این است که این تذکار تاریخی خطاب به برخی اقوام مورد اشاره بیان شود که در قبال «داده های تاریخی» اقدام به جبهه گیری می کنند ... لطفا دوستان به تحلیل جدید برخی کارشناسان سیاسی یانکی از «استحکام موضع و موقعیت» حکومت سوریه برغم شرایط و فشارهای اخیر نیز اشاره بفرمایند. -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
آقای محترم، خداوند عز و جل شفای عاجل عنایت فرماید به ملتی که از پس دو سده تاریخ دستکاری شده به روش بریتانیایی ها همچنان در دامان آن پیکره متعفن و خلف اش دست می یازد ... و باز خداوند عز و جل شفای عاجل عنایت فرماید به ملتی که از پس دو دهه درگیری خونین و کشتار فاجعه بار و تجربه اشغال سرزمینی قادر به «نشستن و مهر ورزی» بر سر یک سفره سرزمینی نیست ... اینجا ایران زمین است، شما نیز مجبور به حضور در آن نیستید و مجبور نبوده اید ... (مرحمت فرموده حق و حریم محبت میزبان را بجای آورید و بر حرمت میهمانی خویش نیز صحه گذارید) وانگهی من باب آنکه از چشم هایتان بدرستی بهره گیرید عرض می کنم که با یکی از مدیران وب سایت در این خصوص هماهنگی صورت گرفته بود و بنده نیز، به حکم وظیفه شناسی اخلاقی ایرانی، پیشاپیش از مدیران و دوستان و سروران گرانمایه عذرخواهی بعمل آوردم ... از مدیران، اساتید و دوستان عزیزم بسبب درج این پست که ناشی از رنجش خاطر شدید بود طلب بخشایش دارم و بطور قطع مدیران در هر گونه تذکر ایضا حذف این پست مختار و محق اند. -
تحلیل و پیگیری تحولات آمریکای مرکزی و جنوبی تحلیل و پیگیری تحولات آمریکای مرکزی و جنوبی
patriot1979 پاسخ داد به AMIRTOMCAT تاپیک در اخبار تحلیلی
لینک اصلی: http://www.asriran.com/fa/news/204986/%D9%85%D8%B9%D8%A7%D9%88%D9%86-%D8%A7%D9%88%D8%A8%D8%A7%D9%85%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D9%85%DA%A9%D8%B1%D9%87-%D8%BA%D8%B1%D8%A8%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D9%87%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%DA%A9%D9%86%D8%AF معاون رئیس جمهور آمریکا همچنین گفت:مردم درباره نفوذ حزب الله و ایران در آمریکای جنوبی صحبت می کنند ولی درباره نگرانی از افزایش نفوذ ایران در کشورهای آمریکای لاتین، اغراق شده است. معاون رئیس جمهور آمریکا گفت ایران این قدرت را ندارد که به منبع تهدیدی برای ما در "غرب جهان" تبدیل شود. به گزارش عصر ایران ، "جو بایدن" در مصاحبه با سی ان ان اضافه کرد: روابطی که ایران به طور گسترده در حال برقراری با کشورهای آمریکای لاتین است کمکی به تهران نمی کند تا نفوذ زیادی در غرب جهان داشته باشد و اجازه یابد تا به تهدید آمریکا بپردازد. وی درباره سفر دوره ای اخیر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران به آمریکای جنوبی هم گفت: قدرت آن را داریم که تایید کنیم قطعا در این منطقه از سوی ایران تهدیدی روی نمی دهد. معاون رئیس جمهور آمریکا همچنین گفت: درباره نگرانی از افزایش نفوذ ایران در کشورهای آمریکای لاتین، اغراق شده است. مردم درباره نفوذ حزب الله و ایران در آمریکای جنوبی صحبت می کنند ولی می توانم بگویم ایران قدرت آن را ندارد که به منبع تهدیدی علیه آمریکا در نیم کره غربی جهان تبدیل شود. بایدن ادامه داد: سفر اخیر به هندوراس و مکزیک موفقیت آمیز بود. رهبران کشورهای آمریکای مرکزی از آمریکا خواستند تا در زمینه آموزش نیروهای پلیس خود، کمک دریافت کنند. این سخنان معاون رئیس جمهور آمریکا در حالی مطرح می شود که واشنگتن بارها درباره همکاری ها و نزدیکی روابط میان تهران و کشورهای آمریکای لاتین هشدار داده بود. -
سنگرهای UHPC ایرانی در مقابل بمب های Bunker buster آمریکایی
patriot1979 پاسخ داد به patriot1979 تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
آدرس صفحه اصلی: http://www.presstv.ir/detail.fa/230844.html پانتا: آمریکا طرحهای حمله به ایران را تدوین کرده است وزير دفاع امريکا ميگويد، در صورت ناکارآمدي تحريمها در متوقف کردن برنامه انرژي هستهاي تهران، پنتاگون در حال تدوين گزينههاي نظامي عليه ايران است. لئون پانتا، روز پنجشنبه (۱۸ اسفند) در گفتوگو با "نشنال ژورنال" گفت که اين طرحها "براي مدت زمان طولاني" در حال بررسي است. وي همچنين گفت که يک حمله يکجانبه امريکا به ايران بسيار موثرتر از حمله رژيم اسراييل خواهد بود و واشنگتن نيروهاي هوايي بزرگتري دارد و سلاحهاي پيشرفته امريکا بسيار قدرتمندتر از تسليحات تلآويو است. رييس پنتاگون افزود: "اگر آنها تصميم به اين کار بگيرند، قطعا تاثير خواهد داشت، اما فکر ميکنم روشن است که اگر آمريكا اين كار را انجام دهد، تاثير بيشتري خواهد داشت." وي ادعا کرد که ايران نه تنها براي رژيم اسراييل بلکه براي امنيت امريکا تهديد به شمار ميرود. در همين حال يک ژنرال عاليرتبه نيروي هوايي امريکا روز پنجشنبه گفت که اين کشور ممکن است در صورت حمله احتمالي به ايران از بمب پناهگاهشکن ۱۳/۶۰۰ کيلوگرمي جديد خود استفاده کند. ژنرال هربرت کارلايل، معاون رييس ستاد مشترک عمليات نيروي هوايي امريکا گفت که اين بمب پناهگاهشکن "سلاح بزرگي" است که براي نفوذ به عمق حدود ۶۰ متري در سيمان تا قبل از انفجار طراحي شده است. امريکا، رژيم اسرائيل و همپيمانان آن همواره تهران را به انحراف از برنامه صلحآميز انرژي هستهاي و تلاش براي دستيابي به جنگافزارهاي هستهاي متهم و از اين ادعاها به عنوان بهانهاي براي تهديد به حمله نظامي عليه ايران استفاده ميکنند؛ تهديدهايي که طي ماههاي اخير شدت يافته است. ايران با رد اين ادعاها تاکيد ميکند به عنوان يکي از امضاکنندگان پيمان منع گسترش جنگافزارهاي هستهاي و يکي از اعضاي آژانس بينالمللي انرژي اتمي، از حق توسعه و دستيابي به فنآوري صلحآميز هستهاي برخوردار است. -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
و این هم بخش پایانی ترجمه این پاورقی البته در صفحه ای که بنده یافتم: اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(11) كردزمن: اهداف اعلام شده اسراييل در جنگ 33 روزه قابل تحقق نبود خبرگزاري فارس: آنتوني كردزمن تحليل گر كاركشته پنتاگون در كتاب خود پيرامون جنگ 33 روزه لبنان نوشته است:برخي از اهداف اعلام شده جنگ روشن نبود و نميتوانست محقق شود و يا با توجه به شيوه تصويب شده اقدام نظامي قابل تحقق نبود. در 30 آوريل 2007، يعني زماني كه كميسيون وينوگراد گزارش موقت خود را در اختيار ايهود اولمرت قرار داد، يك گزارش خبري كه در پايگاه اينترنتي اين كميسيون انتشار يافت سرفصل يافتههاي اوليه تحقيقات را ارايه كرد و نخستوزير، وزير دفاع و رئيس مستعفي ستاد ارتش را مسئول اوليه شكست تابستان 2006 عنوان كرد. بسياري از اين يافتهها شباهت فراواني با اشتباهات دولت بوش و فرماندهان ارشد نظامي آن در طول جنگهاي عراق و افغانستان داشت بعلاوه شبيه اشتباهات توني بلر، نخستوزير انگليس بود. *10- شكستهاي اصلي كه در تصميمات اتخاذ شده و يا در روند تصميم سازي حاصل شد را ميتواند به شرح زير جمعبندي كرد: **A - تصميم واكنش با حمله نظامي شديد و فوري بر اساس طرح نظامي مفصل، جامع و تصويب شدهاي اتخاذ نشد كه بر اساس مطالعه و بررسي دقيق ويژگيهاي پيچيده ميدان لبنان باشد. بررسي دقيق اين ويژگيها موارد زير را آشكار ميسازد: توانايي دستيابي به دستاوردهاي نظامياي كه وزنه سياسي و بينالمللي سنگيني داشته باشد، محدود بود. حمله نظامي اسرائيل بدون شك به حمله موشكي به منطقه غيرنظامي شمال اسرائيل منجر ميشد. واكنش موثر ديگري به چنين حملات موشكي بجز عمليات طولاني و دامنهدار زميني براي تسخير مناطقي كه موشكها از آنجا شليك ميشوند، وجود نداشت كه اين امر به هزينه گزاف منجر شده و از حمايت كافي برخوردار نبود. اين مشكلات پيش از اتخاذ تصميم براي راهاندازي جنگ از سوي سران سياسي به روشني مطرح نشده بود. **B- متعاقب آن، دولت در تصميم خود براي راهاندازي جنگ همه گزينهها را مدنظر قرار نداد كه شامل ادامه سياست "بازداشتن " و يا تركيبي از اقدامات سياسي و ديپلماتيك در كنار حملات نظامي در سطح كمتر از جنگ شديد، آمادهسازي نظامي بدون دست زدن به اقدام نظامي بود به گونهاي كه گزينههاي كامل از واكنشها به ربودن سربازان در اختيار اسرائيل باشد. اين شكست نشان دهنده ضعف در انديشه راهبردي است كه واكنش به تحولات را بر اساس تصويري جامع و دربرگيرندهتر تدوين ميكند. **C- حمايت از اين عمليات در كابينه تا حدودي بخاطر ابهام در ارايه اهداف و سبك عمليات حاصل شد تا وزراي داراي رويكرد متفاوت و حتي متضاد هم بتوانند از آن حمايت كنند. وزراء به يك تصميم مبهم راي دادند بدون اين كه درك و آگاهي از ماهيت و نشانههاي آن داشته باشند. آنها راي به آغاز عمليات نظامي دادند بدون اين كه چگونگي برون رفت از آن را مدنظر قرار دهند. **D- برخي از اهداف اعلام شده جنگ روشن نبود و نميتوانست محقق شود و يا با توجه به شيوه تصويب شده اقدام نظامي قابل تحقق نبود. **E- نيروهاي دفاعي اسرائيل در پيشنهاد احتمالات براي اقدامات جايگزين، خلاقيت به خرج ندادند و به تصميمسازان سياسي درباره اختلاف ميان سناريوهاي خود و شيوه تصويب شده اقدام نظامي هشدار نداده و به آنگونه كه بر اساس طرح آن لازم بود، خواستار بسيج زودهنگام نيروهاي ذخيره نشدند تا اين نيروها در صورت لزوم عمليات زميني بتوانند تجهيز شده و آموزش ببينند. **F- حتي بعد از اين واقعيتهاي شناخته شده براي سران سياسي، آنها نتوانستند راهكار نظامي عمليات و اهداف آن را بر اساس واقعيتهاي موجود تدوين كنند. بلكه برعكس، اهداف اعلامي مبهم بوده و بطور علني اعلام ميشد كه جنگ تا زمان دستيابي به اين اهداف ادامه پيدا خواهد كرد. اما عمليات تصويبشده تحقق اين اهداف را ميسر نميكرد. **11- مسئوليت اصلي اين ناكاميهاي جدي برعهده نخستوزير، وزير دفاع و رئيس مستعفي ستاد ارتش است. ما اين سه نفر را به اين خاطر برشمرديم كه احتمال اين امر وجود داشت هر سه آنها بهتر عمل ميكردند. بنابراين، تصميمات در دوره زماني مشخص و نحوه اتخاذ آنها بعلاوه نتيجه جنگ تا حد قابل توجهي بهتر ميشد. *12- از نخستوزير شروع ميكنيم: **A- نخست وزير مسئوليت عالي و جامع تصميمات دولت خود و عمليات ارتش را برعهده دارد. مسئوليت وي در شكستها در تصميمات اوليه مربوط به جنگ ريشه در پست وي و رفتار وي دارد، چرا كه تصميماتي كه اتخاذ ميشوند را آغاز و هدايت ميكند. **B- نخستوزير تصميم خود را با وجود آن كه هيچگونه طرح مفصل نظامي به وي ارايه نشد و درخواستي براي اين امر ارايه نشد، با ترديد اتخاذ كرد. همچنين، تصميمات وي بدون مطالعه دقيق از ويژگيهاي پيچيده جبهه لبنان و گزينههاي نظامي، سياسي و ديپلماتيك در اختيار اسرائيل اتخاذ شدند. وي تصميم خود را بدون مشاوره نظاممند با ديگران بخصوص محافل خارج از نيروهاي دفاعي اسرائيل اتخاذ كرد با وجود آن كه تجربهاي در امور نظامي و سياسي بيروني نداشت. علاوه بر اين، وي بطور مناسبي ملاحظات سياسي و حرفهاي ارايه شده به وي قبل از تصميم سرنوشتساز 12 ژوئيه را مدنظر قرار نداد. **C- نخستوزير مسئول اين واقعيت است كه اهداف عمليات نظامي بطور روشن و دقيقي تدوين نشده بودند و اين كه مباحثهاي جدي درباره روابط ميان اين اهداف و شيوه تصويب شده عمليات نظامي انجام نگرفت. وي شخصاً در اين واقعيت كه اهداف اعلام شده مبهم و غيرميسر بود، مشاركت داشت. **D- نخستوزير طرحهاي خود را به محض روشن شدن اين امر كه فرضيات و انتظارات از اقدام نظامي اسرائيل واقعگرايانه نبوده و جامع عمل پوشانده نشد، تهيه نكرد. **E- همه اين مسايل افزون بر ناكامياي است كه در لحاظ كردن قضاوت، مسئوليتپذيري و احتياط صورت گرفت. *13- وزير دفاع، وزير مسئول نظارت بر كار نيروهاي دفاعي اسرائيل است و عضو ارشد در تيم رهبري مسئول امور نظامي- سياسي است. **A- وزير دفاع در امور نظامي، سياسي و حكومتي از تجربه و دانش برخوردار نبود. وي همچنين از دانش مناسب از مباني اصولي استفاده از نيروي نظامي براي رسيدن به اهداف سياسي برخوردار نبود. **B- با وجود اين اختلافات جدي، وي تصميمات خود را در طول اين دوره بدون مشاوره نظاممند با كارشناسان حرفه اي و سياسي كارآزموده از جمله افراد خارج از تشكيلات امنيتي، اتخاذ كرد. علاوه بر اين، وي توجه كافي به ملاحظاتي نشان نداد كه در طول نشستهايي كه در آن شركت داشت ابراز شده بودند. **C- وزير دفاع در چارچوب مفهوم راهبردي نظامهايي كه سرپرستي آن را برعهده داشت، عمل نكرد. وي خواستار طرحهاي عملياتي نيروهاي دفاعي اسرائيل نشد و آنها را بررسي نكرد. وي سطح آمادگي و لياقت نيروهاي دفاعي اسرائيل را بررسي نكرد و هماهنگي ميان اهداف تعيين شده و يا شيوه ارايه شده و تصويب شده عملياتي براي دستيابي به اين اهداف را تدوين نكرد. تاثير وي در تصميمات اتخاذ شده اصولاً عملياتي و مقطعي بود. وي گزينههاي راهبردي جدي را براي مباحثه با نخستوزير و نيروهاي دفاعي اسرائيل روي ميز قرار نداد و خواستار ارايه آن گزينهها نيز نشد. **D- وزير دفاع ارزيابي مستقلي از نشانه هاي پيچيدگي جبهه به منظور واكنش مناسب اسرائيل، اهداف عمليات نظامي و رابطه ميان اقدامات نظامي و ديپلماتيك در چارچوب آن، انجام نداد. بيتجربگي و ناآگاهي وي مانع از اين شد كه وي بطرز شايستهاي نخستوزير و نيروهاي دفاعي اسرائيل كه مسئوليت نظارت بر آنها را برعهده داشت، به چالش بكشاند. **E- وزير دفاع در تمام اين مسايل، در تحقق عملكردهاي خود ناكام ماند. بنابراين، عملكرد وي به عنوان وزير دفاع در زمان جنگ به تونايي اسرائيل براي واكنش مناسب به چالشها صدمه وارد آورد. *14- رئيس ستاد (COS) فرمانده عالي نيروهاي دفاعي اسرائيل است و منبع اصلي اطلاعات مربوط به ارتش، طرحهاي آن، تواناييها و قابليتهاي آن و پيشنهادهايي است كه به رده سياسي ارايه ميشود. گذشته از اين، مداخله شخصي رئيس ستاد در تصميم سازي در ارتش و هماهنگي با رده سياسي بارز است. **A- ارتش و رئيس ستاد با وجود هشدارهاي متوالي، براي مواقع ربوده شدن نيروها آماده نبودند. زماني كه سربازان به اسارت رفتند، وي بدون انديشه واكنش نشان داد. وي درباره پيچيدگي اوضاع به سران سياسي هشدار نداد و اطلاعات، ارزيابيها و طرحهايي را كه در سطوح مختلف طرحريزي و تصويبي مختلف نيروهاي دفاعي اسرائيل در دسترس بودند و امكان واكنش بهتر به چالشها را فراهم ميآوردند، ارايه نكرد. **B- از جمله ديگر موارد، رئيس ستاد به رده سياسي درباره كاستيهاي جدي در آمادگي و شايستگي نيروهاي مسلح براي عمليات گسترده زميني، در صورت نياز، هشدار نداد. علاوه بر اين، وي روشن نكرد كه ارزيابيهاي نظامي و تحليلها درباره ميدان نبرد نشان دهنده اين امر است كه اقدام نظامي عليه حزبالله به احتمال فراوان اين اقدام [عمليات گسترده زميني] را ضروري خواهد كرد. **C- مسئوليت رئيس ستاد با توجه به اين واقعيت بيشتر مي شود كه وي ميدانست نخستوزير و وزير دفاع فاقد دانش و تجربه كافي در اين زمينه هستند. اين مسئوليت همچنين با توجه به اين واقعيت بيشتر ميشود كه وي باعث شد اين دو مقام ارشد باور كنند نيروهاي دفاعي اسرائيل آماده بوده و از طرحهاي عملياتي كافي براي شرايط برخوردار هستند. **D- رئيس ستاد واكنشهاي مناسبي به ملاحظات جدي درباره پيشنهادهاي خود كه از سوي وزراء و ديگرا در طول روزهاي اوليه عمليات نظامي ارايه شده بود، نشان نداد و سران سياسي را در جريان مباحثات درونياي قرار نداد كه در چارچوب نيروهاي دفاعي اسرائيل در ارتباط با تناسب ميان اهداف اعلامي و شيوه تصويب شده عمليات نظامي انجام گرفت. **E- در همه اين موارد رئيس ستاد نتوانست به وظايف خود به عنوان فرمانده كل ارتش و يك عضو حياتي از سران سياسي-نظامي عمل كند و كاستيهاي فراواني در زمينه حرفهاي گري، مسئوليتپذيري و داوري از خود نشان داد. *15- در همين ارتباط، ما تعيين كرديم كه در شكستهايي كه در اينجا و در نتايج جنگ برشمرديم مسايل ديگر شريك بودهاند. **A- پيچيدگي صحنه لبنان اصولاً خارج از كنترل اسرائيل است. **B- توانايي حزبالله در "استقرار در مرز ". توانايي آن در ديكته كردن لحظه وخامت جنگ و رشد توانايي و قابليت نظامي و زرداخانه موشكي آن درنتيجه خروج يكجانبه اسرائيل از لبنان در ماه مه 2000 تاكنون رشد، قابل توجه بوده است. (خروجي كه مطابق انتظار پيش نرفت چرا كه اميد ميرفت نيروهاي ارتش لبنان در امتداد مرزها با اسرائيل مستقر شوند.) **C- كاستيها در آمادهسازي و آموزش ارتش، دكترين عملياتي آن، و همه نقايص متعدد در فرهنگ و ساختار سازماني آن از جمله وظايف فرماندهان نظامي و سران سياسياي است كه سالها پيش از صدارت نخستوزير و وزير دفاع و رئيس ستاد مشترك كنوني در راس امور بودند. **D- در سطح راهبردي سياسي و امنيتي، نبود آمادگي همچنين به دليل ناكامي در به روز كردن و ترسيم كامل دكترين راهبرد امنيتي اسرائيل به صورت تمام و كمال كلمه بود. به گونهاي كه اين دكترين توانست به عنوان پايهاي براي انطباق جامع با همه چالشهاي پيش روي اسرائيل مدنظر قرار گيرد. مسئوليت اين كاستي در به روز كردن راهبرد امنيت ملي بر دوش دولتهاي اسرائيل در طول اين سالها است. اين كاستي تدوين يك واكنش مناسب و فوري به ربوده شدن سربازها را دشوار كرد زيرا اين كاستي به تاكيد بر اتخاذ حملهاي فوري و شديد نظامي ختم شد. اگر واكنش اسرائيل برگرفته از يك راهبرد امنيتي جامع ميبود، بهتر ميشد توازن قوا و آسيبپذيري كلي اسرائيل از جمله آمادگي غيرنظاميان را به حساب آورد. **E- عامل ديگري كه تا حدود زياد در ناكاهميها دخيل بود، ضعف كار كاركنان ارشد در اختيار سران سياسي بود. اين ضعف در زمان نخستوزير پيشين وجود داشت و اين ناكامي مداوم برعهده اين نخستوزيران و كابينههاي آنها بود. سران كنوني سياسي به گونه اي عمل نكرد كه اين كاستي جبران شده و به اندازه كافي به ديگر نهادها در درون و يا بيرون از سيستم امنيتي كه ميتوانستند به آن كمك كنند، تكيه نكرد. **F- دولت اسرائيل بطور همگاني در عملكرد سياسي خود از قبول مسئوليت كامل تصميمات خود قصور كرد. اين دولت واكنش مناسب با توجه به ملاحظات مطرح شده را بررسي و جستجو نكرد و دستور حمله نظامي فوري داد كه از روي انديشه كافي نبود و از اتكاي بيشاز حد به قضاوت از تصميمسازيهاي اوليه آسيب ديد. **G- اعضاي ستاد كل نيروهاي دفاعي اسرائيل كه آشنا با ارزيابيها و اطلاعات مرتبط با جبهه لبنان بودند و كاستيهاي جدي در آمادهسازي و آموزش بر اين امر تاكيد نكردند كه بايد اين مسايل را در چارچوب ارتش مدنظر قرار داد و به سران سياسي درباره نقايص در تصميمات و راهكارهاي اتخاذ شده، هشدار ندادند. *16- در نتيجه تحقيقات ما، تعدادي پيشنهادات نهادي و ساختاري ارايه ميكنيم كه نيازمند توجه فوري است: **A- بهبود كيفيت بحثو تبادل نظر و تصميم سازي در درون دولت از طريق تقويت و عمق دادن به كار كاركناان، تقويت شدت ممانعت از افشاي اطلاعاتي، بهبود پايه دانش همه اعضاي دولت در مسايل محوري چالشهاي پيشروي اسرائيل و ايجاد روند منظم براي طرح مسايل جهت انجام مباحثات و ارايه راهكارها. **B- هماهنگي كامل وزارت امور خارجه در تصميمات امنيتي همراه با جنبههاي سياسي و ديپلماتيك. **C- بهبود اساسي در عملكرد شوراي امنيت ملي، تشكيل تيم ارزيابي ملي و ايجاد مركزي براي مديريت بحران در دفتر نخستوزير... در جمعبندي يافتههاي كميسيون وينوگراد آمده است كه: *19- نيروهاي دفاعي اسرائيل براي اين جنگ آماده نبودند. از دلايل متعدد اين امر مي تواند به چندين مورد اشاره كرد: برخي از نخبگان سياسي و نظامي اسرائيل به اين جمعبندي رسيده بودند كه اسرائيل از دوره جنگ پا را فراتر گذاشته است و از توان و برتري نظامي كافي براي بازداشتن ديگران از اعلام جنگ عليه اسرائيل برخوردار است. اين توانايي پيام كافي به كساني است كه به نظر نترسيدهاند. از آنجايي كه اسرائيل قصد ندارد آغازگر جنگ باشد، جمعبندي اين بوده است كه چالش عمده رو به روي نيروهاي زميني تنها جنگها و مناقشات شديد نامتقارن خواهد بود. *20- با توجه به اين فرضيات، نيروهاي دفاعي اسرائيل نياز ندارند براي جنگ واقعي آماده باشند. همچنين نياز فوري براي به روز كردن راهبرد كلي امنيتي اسرائيل به صورت نظاممند و پيچيده و مدنظر قراردادن چگونگي بسيج و تركيب همه منابع و منابع قدرت- سياسي، اقتصادي، اجتماعي، معنوي، فرهنگي و علمي- براي رسيدگي به كليت چالشهاي پيشرو مشاهده نميشود. هنوز معلوم نيست كه اين انتقادها چقدر تاثير داشته و يا در سران ارشد تاثير خواهد داشت. درخواستها براي استعفاي اولمرت، كه بلافاصله بعد از اتمام جنگ آغاز شدند همزمان با افشاي مشاهدات اوليه كميسيون وينوگراد و در اختيار عموم قرار گرفتن آن و همزمان با تشكيل تيمهاي ارايه گزارش از سوي دولت براي تحقيق درباره جنبهاي خاص جنگ، ترديدهايي درباره قابليتهاي سران دولتي كه مسئول نظارت بر جنگ بودند، مطرح كرد. درخواست براي استعفاي اولمرت و عمير پرتس، وزير دفاع وي در 17 ژانويه 2007همزمان با استعفاي دن حالوتس، رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل كه بخاطر اتكاي بيش از حد به توان هوايي تا عمليات زميني در طول جنگ به باد انتقاد قرار گرفته بود، شدت گرفت. در اول ماه مه 2007، يك روز بعد از انتشار گزارش موقت كميسيون وينوگراد به دولت اسرائيل، "آويگدور يتزاكي " رئيس ائتلاف حاكم، با بسياري از اعضاي حزب حاكم كاديما درباره جايزگين كردن ايهود اولمرت، نخستوزير اسرائيل گفتوگو كرد. خانم "مارينا سودوكين " يكي از اعضاي كاديما در كنيست در همان روز اعلام كرد كه "اولمرت بايد برود ". وي عنوان كرد كه "گزارشي كه روز گذشته انتشار يافت چنان جدي بود كه بر اساس محتويات آن اولمرت مجبور به استعفاء است... اولمرت اشتباه بزرگي در طول جنگ انجام داد. وي با وجود نداشتن مسئوليتپذير اقدام كرد ". به هر حال، نتيجه نهايي چنين گزراشهايي نامعلوم است. ساختار كلي سياسي اسرائيل و رهبري آن در هر يك از احزاب بدون شك ضعيفتر و نالايقتر از هر زمان ديگر از زمان استقلال اسرائيل تاكنون به شمار ميرود و البته معلوم هم نيست آيا گزينه جايگزين بهتري در دسترس باشد. ادامه دارد ... فارس -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(9) كردزمن: جنگ 33 روزه ترديدهاي جدي درباره كارآمدي ارتش اسراييل ايجاد كرد خبرگزاري فارس: در طول مناقشه بحثهايي در اسرائيل درباره احتمال وخامت كار نيروهاي دفاعي اسرائيل مطرح شد.ترديدهاي جدي درباره ميزان كارآمدي نيروهاي دفاعي اسرائيل در سازماندهي مجدد نيروهاي ذخيره، آموزش آنها و ارايه تجهيزات، مطرح شدند. *هماهنگ كردن اهداف نظامي و سياسي به صورت يك اقدام منسجم جنگي اين درسها تقويت كننده اهميت درس كلاسيك ديگري از جنگ است: اين كه سران سياسي و نظامي بايد اهداف مشتركي را دنبال كرده و بايد بر اساس درك واقعگرايانه و مشترك از چگونگي رسيدن به اهداف عمل كنند. تحليلهاي پيشين نشان ميدهند كه سران نظامي و سياسي اسرائيل فاقد اين واقعگرايي در بسياري از زمينهها بودند و از درك مشتركي برخوردار نبودند و به تحولات اجازه ميدادند تا حدود زيادي خط مشي ورود اسرائيل به جنگ را تعيين كنند. به روشني ديدگاههاي بسيار متفاوتي درباره جزئيات آنچه كه در رهبري اسرائيل اتفاق افتاد وجود دارد. ديدگاههايي كه تا حدودي توسط موارد انتشار يافته از سوي كميسيون وينوگراد بطور علني متشر شدند. به هر حال تعدادي از منابع اعلام ميكنند كه از همان اوايل درگيري، ايهود اولمرت، نخستوزير و حالوتس، رئيس ستاد در توافق درباره اهداف جنگ و ابزارها براي درگيري براي آن اهداف مشكل داشتند. از اطلاعاتي كه در دسترس است اينگونه برميآيد كه به نظر، كابينه اسرائيل درك بهتري از واكنش سياسياي داشتند كه درباره حملات متعدد به زيرساختهاي لبنان مطرح ميشد تا دن حالوتس. به هر حال، به نظر ميرسيد حالوتس درك واقعگرايانهتري از آنچه داشت كه درگيريها عملاً ميتوانند به انجام برسانند. وي از اين امر ابراز ترديد كرد كه اسرائيل بتواند سربازان بازداشت شده را بازگرداند و يا اين كه مانع حملات كاتيوشايي شود. كابينه به نظر اين اهداف را دستيافتي ميپنداشت. به نظر نميرسد اختلافات موجود در قبل و يا در دوره جنگ رفع شده باشند. نمونهاي ديگر از اين «شكست در تدوين يك ديدگاه واقعگرايانه و يكپارچه نظامي و سياسي»، در گزارشي منتشر شد كه "زئيف شيف " در روزنامه "هاآرتص " ارايه كرد. شيف گزارش داد كه حالوتس و مدير اطلاعات نظامي اسرائيل به كابينه امنيتي در 18 ژوئيه گفتند كه اسرائيل به بيشتر اهداف جنگ دست پيدا كرده است. اين ارزيابي ارايه كننده اين امر بود كه جنگ در آن نقطه يعني يك هفته بعد از آغاز درگيريها خاتمه يابد. شيف گزارش داد كه درباره اقدام براي خاتمه جنگ رايگيري در كابينه صورت نگرفت. اين كه چرا اين گزينه بطور آشكار ناديده گرفته شد، نامعلوم باقي مانده است. تحليل پيشين مؤيد اين امر است كه تنوع اين مشكلات در طول دوران درگيري ادامه پيدا كرد. اين تحليل نشان ميدهد كه كابينه اسرائيل و فرماندهان آن درباره اهداف سياسي و نظامي همزمان با تشديد جنگ هوايي ضمن پذيرش جنگ فرسايشي زميني در استحكامات مقدم نزديك مرز با اسرائيل حزبالله، هماهنگي نداشتند. چنين مشكلاتي ممكن است توضيحي براي ناكامي در تصميمگيري براي زماني باشد كه يك حمله گسترده زميني آغاز شود يا تصميمگيري براي فراخوان نيروهاي ذخيره عملاً در پايان جنگ صورت گيرد. يكي از دلايل احتمالي براي اين تاخيرات اين است كه بيشتر فرماندهان ارشد اسرائيلي بطور مرتب به سران سياسي اينگونه ميگفتند كه قدرت هوايي موثرتر از آنچه خواهد بود كه واقعاً ميتوانست باشد. به هر حال، همانگونه تحليل پيشين نشان داد، ديدگاههاي متضادي درباره آنچه كه واقعاً اتفاق افتاده بود، وجود داشت. گذشته از اين، حالوتس بيانيههاي عمومياي صادر كرده بود كه نشان ميداد توان هوايي به تنهايي ميتواند به نتايج قطعي دست پيدا كند و اين اتكاي بيش از حد به توان هوايي ممكن است به تاخير در استفاده از نيروهاي زميني منجر شده باشد. به هر حال، در روزهاي نزديك به آخر جنگ، حالوتس عنوان كرد كه وي به اندازه كافي بر نياز به آغاز حمله زميني در روزهاي اوليه جنگ تاكيد نكرده است. ديگر افراد در كابينه- بخصوص نخستوزير و وزير دفاع را مقصر فقدان قاطعيت و درك گزينههاي سياسي و نظامي ميدانند. بر همين اساس، اين امكان وجود دارد كه سران غيرنظامي نيز مسبب شكست در گرهزدن تاكتيكهاي اسرائيل با اهداف آشكار سياسي بودهاند. به هر حال، اين امكان نيز وجود دارد كه هر دوي سران نظامي و غيرنظامي در درك ضرورت هماهنگي ميان اهداف نظامي و سياسي جنگ قاصر بوده و زماني به تحولات بر پايه روزانه واكنش نشان دادند كه مجبور به واكنش شده بودند. حالوتس در 17 ژانويه 2007 در حالي از مقام رياست ستاد استعفاء كرد كه گويا برخلاف اعتراضات ايهود اولمرت بوده است و او در محفل خصوصي از حالوتس خواسته بود در تصميم خود تجديدنظر كند. به هرحال، بسياري از مقامات دولتي و حتي برخي از اعضاي نيروهاي ذخيره كه مديريت جنگي وي را زير سوال برده بودند، از اين تصميم استقبال كردند. يكي از مقامات وزارت دفاع اسرائيل اينگونه مطرح ميكند كه "عمير پرتس " وزير دفاع اسرائيل نيز تلاشي براي ترغيب رئيس ستاد براي باقي ماندن در پست خود به خرج نداد و به تصميم وي احترام گذاشت. لازم بود كه حالوتس اين كار را مدتها پيش انجام ميداد ". ايهود اولمرت و عمير پرتس در كمتر از دو هفته بعد از اين اقدام توافق كردند كه "گابي اشكنازي " كه يك سرتيپ بازنشسته است را به جانشيني حالوتس به رياست رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل بگمارند. درسهاي مشابهي عملاً در همه جنگهايي كه تاكنون پيش آمدهاند، فرا گرفته شدهاند. كيفيت رهبري نظامي-غيرنظامي هدايت كننده يك جنگ، پيچيدگي و سطح واقعگرايي آن و توانايي آن براي كار تيمي براي كسب يك پيروزي حياتي است. آمريكا دريافته است كه اين درس در مورد جنگ عراق نيز از اهميت مشابهي برخوردار است و دشوار است جنگ مدرني را تصور كرد كه در آن هماهنگي نظامي-غيرنظامي به آزموني حياتي از توانايي جنگي بدل نشود. *آمادگي براي تشديد مناقشه(نتايج جايگزين و طرح جنگ حزبالله و اسرائيل نشان دهنده درس كلاسيك ديگري از جنگ بود: اين كه كشورها از ابتدا بايد براي احتمال اين امر آماده باشند كه در ديكته كردن روند تحولات موفق نخواهند بود. يكي از دلايل ناكامي راهبردي اسرائيل به نظر اين بوده كه طرح روشني براي رسيدگي به احتمالات كه امكان دارد بعد از حمله اوليه هوايي به نيروهاي موشكي حزبالله ظهور كند، در دست نداشت. مقامات اسرائيلي كه در طول جنگ با آنها مصاحبه شد تا حدود زيادي درباره چگونگي طرحريزي و نيروهاي دفاعي اسرائيل را براي شدت گرفتن درگيري آماده كرده بودند، نظر متفاوتي داشتند. كارشناسان خارجي در اين باره اختلاف نداشتند. آنها احساس ميكردند كه دولت اسرائيل با آمادگي اندك و بدون طرحريزي مفصل دست به حمله عمده عليه حزبالله و لبنان زد و طرح جنگي آن اتكاي بيش از حدي به توان هوايي داشت و دولت براي اعمال فشار بر سوريه، اقدام به اعلام جنگ زميني عمده ديگر به لبنان و گسترده كردن مناقشه كرد. تنها دستيابي به سوابق تاريخي ميتواند تعيين كننده واقعيتها باشد. به هر حال، انتقاد گستردهاي از اين امر وجود داشت كه دولت و نيروهاي دفاعي اسرائيل بطور مناسبي نيروهاي فعال و ذخيره را براي حمله عمده زميني يا احتمال شدت عمدهاي كه براي چنين حملهاي لازم بود، آماده نكرده بودند. اين انتقاد از دولت و نيروهاي دفاعي وجود داشت كه هرگز طرحB را مدنظر قرار نداده بودند. اين كه چه اتفاقي خواهد افتاد اگر اوضاع بد پيش رود يا نياز به شدت دادن به درگيري باشد. همانگونه كه پيش از اين نيز مطرح شد، رئيس ستاد كل نيروهاي دفاعي اسرائيل يعني دن حالوتس، اعتراف كرد: "من و تا آنجايي كه من ميدانم هيچ كس ديگر ارزيابي نميكرديم كه جنگ به جايي پيش برود كه رفت ". در كل، وي عملكرد نيروهاي دفاعي اسرائيل را در طول جنگ عملكرد "متوسط " توصيف كرد با اين حال وي بعداً گفت كه اسرائيل به "سمت خواستهها " پيش مي رود. به هر حال، "دن مريدور " گفته است كه رئيس ستاد در اصل وارد شبيه سازي سناريويي مشابه تحولات و اتفاقاتي بود كه عملا در چندين سال قبل به جنگ منجر شده بود. نتيجه اين شبيهسازي "غيرقطعي " بود. اما مريدور اظهار كرد كه كابينه نتوانست از اين كار درس بگيرد. حتي در طول مناقشه بحثهايي در اسرائيل درباره احتمال وخامت كار نيروهاي دفاعي اسرائيل مطرح شد. نيروهايي كه بعد از سالها فعاليت به عنوان نيروهايي كه در پادگانها بودند و يا با تهديدات كوچك در غزه و كرانه باختري برخورد ميكردند. ترديدهاي جدي درباره ميزان كارآمدي نيروهاي دفاعي اسرائيل در سازماندهي مجدد نيروهاي ذخيره، آموزش آنها و ارايه تجهيزات، مطرح شدند. اكنون به نظر روشن ميرسيد كه نيروهاي دفاعي اسرائيل در تمام لحظات جنگ، براي حمايت از عمليات عمده زميني در لبنان آمادگي مناسبي نداشتد و مجبور شدند براي آموزش واحدهاي ذخيرهاي كه فراخوانده بودند تعجيل كرده و بطور مناسبي آنها را تامين نكرده بودند و قادر نبودند حمايت نظامي و لجستيكي را در زماني ارايه كنند كه در روزهاي پاياني جنگ تصميم گرفته شد كه پيشروي تا رودخانه ليتاني صورت گيرد. رئيس ستاد و دولت اسرائيل تا حدودي براي بسيج نيروهاي ذخيره جهت انجام تهاجم احتمالي زميني زمان زيادي منتظر ماندند. برخي با وجود آگاهي از آمادگي وآموزش اندك نيروهاي ذخيره، اينگونه عنوان ميكنند كه آن تاخير منجر به از دست رفتن زمان فراواني شد. زماني كه ميتوانست براي آمادگي نيروها براي حمله نهايي زميني و ارايه تجهيزات لازم و رفع كمبودها به كار گرفته شود. اسرائيل از زمان جنگ با مشكلات فراواني در آمادهسازي نيروهاي زميني آن مواجه بود كه در فصل بعد به آن پرداخته خواهد شد. چيزي كه معلوم نيست عبارتست از: * (الف) اين كه اين مشكلات در آمادگي نيروهاي دفاعي اسرائيل در واقع تا چه اندازه جدي بودند. * (ب) اين كه آنها تا چه حد بر اوضاع لبنان تاثير داشت و * (ج) اين كه چه تعداد مشكلات تاكتيكي در حوزه عملياتي در نتيجه موارد زير بوده است: - طرحريزي بيدقت، -نبود تعهد روشن حتي به آمادگي كامل براي جنگ تمام عيار و - ناكامي در تصميمگيري درباره يك مفهوم آشكار عملياتي بطوري كه بسياري از واحدهاي فعال و يا ذخيره در حالي در مواضع جادهاي به حال خود رها شدند بدون اين كه حتي يك ماموريت تهاجمي روشن و يا دستورات مناسب كه براي امنيت پشت جبهه، سازماندهي گروهي و حمايت از نيروهاي حاضر در ميدان تدوين شده باشد. نيروهاي زميني براي حمله يا دفاع طراحي شدهاند نه اين كه سرگردان بمانند. [b]*آمادگي براي اتمام مناقشه آموزه ديگري كه اسرائيل و آمريكا بايد از جنگ 33 روزه بياموزند اين است كه نتيجه جنگ با توجه به ماهيت خاتمه مناقشه تعيين مي شود نه با توجه به پيروزيهاي تاكتيكي. ازاين رو، آمادگي براي اتمام مناقشه يكي از بخشهاي حياتي راهبرد اصلي و يا راهبرد و تاكتيكها است. اسراييل در به راه انداختن جنگ با حزبالله از اقدام در مسير اين درس ناكام ماند، همانگونه كه آمريكا نيز در به راه انداختن جنگ عراق و افغانستان، در اين زمينه ناكام ماند. تعدادي از كارشناسان اسرائيلي عنوان ميكنند كه در طول جنگ و بعد از آن، دولت اسرائيل براي رسيدگي كامل به تاثير سناريوهاي مختلف بر خاتمه جنگ، بسيار بيتجربه عمل كرد. كارشناسان احساس كردند كه دولت و سران ارشد نيروهاي دفاعي اسرائيل اميدهايي براي خاتمه جنگ داشتند اما طرح روشني براي آن نداشتند. همه اين مشكلات در آنچه كه مقامات و افسران ارشد اسرائيلي در طول جنگ بيان ميكردند به خوبي آشكار هستند. با استناد به گزارشهاي مقامات، افسران و كارشناسان خارجي درباره اين موضوع، اميد اسرائيليها به نظر تركيبي از برخي و يا همه موارد ذيل بوده است: [/b] (الف) اين كه حزبالله به راحتي شكست ميخورد، (ب) اين كه دولت و يا ارتش وارد عمل خواهند شد، (ج) اين كه مردم لبنان و جهان عرب حزبالله را مقصر خواهند خواند، (د) اين كه اسرائيل مي تواند قطعنامههايي در سازمان ملل متحد و يك نيروي حافظ صلح بينالمللي به دست آورد كه حامي اقدامات آن باشد. به نظر اسرائيل درباره وجهه خود در سطح جهان اميدوار بود كه اين پيروزي در اين جنگ توجيهي براي آن خواهد بود. برخي از مقامات ادعا ميكنند كه همواره فرض بر اين بوده كه جنگ هشت هفته به طول مي انجامد و حزبالله را ضعيف ميكند اما نابود نميكند. با اين حال كارشناسان متعدد اسرائيلي ادعا ميكنند كه برخي از همين مقامات در آغاز جنگ تخمين ميزدند كه اين جنگ بيش از دو هفته به طول نخواهد انجاميد و ميتوان حزبالله را به عنوان يك نيروي نظامي نابود كرد. با نگاهي به گذشته، اسرائيل بار ديگر نشان داد كه چرا همواره در شكست دادن دشمن بهتر از تبديل شكست دشمنان خود به يك راهبرد پايدار و دستاورد راهبردي بزرگ عمل كرده است. در عين حال، درسي كه جنگ حزبالله-اسرائيل درباره خاتمه جنگ ارايه ميكند همان درسي است كه آمريكا ميبايست از پيروزي در جنگ خليج [فارس] در سال 1991 و يا از شكست صدام در سال 2003 فرا ميگرفت. يك طرح جنگي بدون برخورداري از طرح روشن و معتبر براي پايان مناقشه به راحتي ميتواند به پيشدرآمدي خطرناك براي يك صلح شكست خورده بدل شود. *تغيير نقش مولفه هاي دولتي و غيردولتي: ايران، سوريه و حزبالله جنگ حزبالله- اسرائيل نشان دهنده اهميت مبادلات ميان عوامل غيردولتي ، جنگ نامتقارن و نقش عوامل دولتي است. ايران و سوريه به روشني در شكل دادن به شرايطي كمك كردند كه جنگ را ميسر ساخت. حزبالله بدون انتقال تسليحات، آموزش و مشاوره و حمايت مالي ايران و سوريه هرگز به عنوان يك نيروي عمده در لبنان ظهور نميكرد. اين كشورها به ارايه حمايتهاي اطلاعاتي در طول جنگ و برخي انتقالات تسليحاتي ادامه دادند. دستكم يكي از منابع گزارش داده كه آنها از آن زمان به حزبالله كمك كردهاند كه زرادخانه كوتاهبرد خود را به سطح پيش از جنگ برساند. بسياري از جنبشهاي شورشي- اگر نگوييم همه آنها- با حمايت قدرتهاي خارجي همراه بوده است. در اين رابطه ايران و سوريه قادر بودند كه اين قدرت را به گونهاي ارايه كنند كه اسرائيل نتواند بطور مستقيم با آن مقابله كند و شرايطي به وجود نيامد كه طي آن اسرائيل بتواند از نيروي قاطعانه خود عليه حاميان حزبالله استفاه كند. گذشته ازاين، اين نوع نمايش قدرت به ايران و سوريه اجازه داد كه اسرائيل را وارد جنگ فرسايشي در سطح پايين وارد كرده ضمن اين كه اين جنگ به تدريج به تغيير شكل حزبالله به قدرتي جدي بينجامد. لازم به ذكر است كه چيزي فراتر از بحث "حمايت از تروريسم " در اينجا مطرح است. حزبالله مانند القاعده و يا افراطگرايان اسلامي در عراق و افغانستان يك جنبش مذهبي و ايدئولوژيكي است كه از تروريسم استفاده ميكند اما در عين حال به دنبال قدرت با استفاده گسترده از زور است. عوامل دولتي كه از آن حمايت ميكنند به خودي خود حامي تروريسم نيستند اما جنبشي كه در خدمت منافع آنها است در نهايت خود را به جنبشي سياسي و يا شورشي تغيير خواهد داد كه به دنبال كنترل بر كشور است. بدينگونه، حزبالله بدون يك سرمايهگذاري عمده و بدون مداخله كشورهاي حامي آن در مناقشات و بدون اين كه به يك عامل مستقيم بدل شود، ميتواند به تهديد عمده نامتقارن تبديل شود. (در حقيقت، كشورها ميتوانند از حمايت عوامل ايدئولوژيكي غيردولتي متخاصم تا زماني بهره بگيرند كه چنين جنبشي مشكلات عمدهاي براي دشمنان حاميانشان به همراه داشته باشند تا خود اين كشورهاي حمايت كننده.) در عين حال، هيچ يك از مقامات در حال خدمت اسرائيلي و يا افسران اطلاعاتي و يا ديگر مقامات نظامي كه در طول جنگ گزارش دادند نگفتند كه حزبالله تحت فرماندهي ايران يا سوريه عمل كرده است. به هر حال، مقامات اسرائيلي و افسران آن قادر بودند شواهد و مدارك قابل توجهي از اين امر ارايه كنند كه ايران و سوريه به روشني نقش عمدهاي در ايجاد شرايطي ايفاء كردند كه به جنگ منجر شده و روند آن را شكل داد. ايران و سوريه توسعه تدريجي و عمده تسليحات حزبالله را به مدت بيش از نيم دهه انجام دادند. هواپيماهاي 747 ايران بطور مرتب تسليحات را در فرودگاههاي سوريه تخليه ميكردند و سوريه نيز انتقال عمده تسليحاتي خود را انجام ميداد و براي تسليحات ايران كاميون در اختيار ميگذاشت و كار انتقال تسليحات و خودروهاي مسلح را از طريق شمال و در امتداد دره "بقاع " انجام ميداد. ايرانيها نيز مشاوراني از نيروهاي قدس را در كنار حزبالله داشتند و برخي از اسناد از آنها ضبط شده است. شواهد حاكي از آن است كه مشاوران سوري شركت نداشتند. اين عدم حضور به معني اين نبود كه سوريه نفوذ يا كنترلي بر حزبالله نداشت. سوريه بطور حتم هر زمان كه ميخواست ميتوانست مانع از انتقال تسليحات شود. و ايران يك مركز هدفگيري وكنترل موشكي براي حزبالله راهاندازي كرد و ممكن به نظر ميرسد ايران در تلاش براي ممانعت از گزينه نهايي هستهاي اسرائيل يا اقدام تلافيجويانه محدود اسرائيل كنترل بر موشكهاي زلزال را حفظ كرده است. ماهيت نشستهاي ميان فرماندهان و مقامات سه طرف چندان معلوم نيست همانگونه كه نقش دقيق مركز اطلاعاتي حزبالله-ايران-سوريه كه در طول جنگ در دمشق شروع به فعاليت كرد، معلوم نيست. به هر حال، ديگر نفوذهاي خارجي در بين بودهاند. گزارش اواسط نوامبر سازمان ملل نشان مي دهد كه بيش از 700 مبارز اسلامي از سومالي به لبنان آمدند تا در طول جنگ به اين مبارزه كمك كنند. از سوي ديگر گزراشهاي ديگر نشان ميدهند كه حزبالله كار آموزش را انجام داده و ايران و سوريه اسلحه در اختيار قرار دادند. علاوه بر اين، ايران تلاش كرد در ازاي دريافت اورانيوم از سومالي، اسلحه در اختيار اين كشور قرار دهد. اين امر تاييد شده كه از مبارزاني كه به لبنان آمده بودند دستكم 100 نفر تا ماه سپتامبر به سومالي بازگشتند. تصور ميشود تعداد نامشخصي از مبارزان در لبنان براي آموزشهاي پيشرفتهتر باقي ماندند. بهترين جواب به اين سوال كه چه كسي از چه كسي بهره ميگرفت اين است كه همه عوامل دخيل در اين ميان يعني حزبالله، ايران و سوريه از يكديگر نفع ميبرند. عقيده اسرائيل اين است كه حسن نصرالله خود تصميم گرفته كه به گشتي اسرائيلي حمله كرده و دو زنداني بگيرد و ايران و سوريه مجبور به حمايت از وي بعد از هجوم گسترده اسرائيل شدند. مقامات اسرائيلي اين نظريه را تاييد نميكنند كه ايران حزبالله را مجبور به عمل كرده باشد تا توجهات را از برنامه هستهاي خود منحرف كند. ادامه دارد ... فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(10) غرور ناشي از جنگ با مردم بي دفاع فلسطين ارتش اسراييل را در جنگ33روزه به شكست كشاند خبرگزاري فارس: موفقت بيچون و چراي نيروهاي دفاعي اسرائيل در سركوب فلسطيني ها اعتماد به نفس فرماندهان را بالا برد و آنها را به سمتي سوق داد تا دشمن لبناني خود را دستكم بگيرند. *راهبرد و اداره جنگ: درس پاسخگويي و مسئوليتپذيري يكي از درسهايي كه لازم است آمريكا از اسرائيل بياموزد مسئول خواندن يكي از سران كشور يا يكي از فرماندهان ارشد براي تصميمات جنگي و پاسخگو دانستن علني آنها ضروري است. كشورها بايد هر چه سريعتر از اشتباهات نظامي و راهبردي خود درس بگيرند و يكي از جنبههاي مهم اين روند يادگيري اين است كه سران سياسي و نظامي را كاملاً و آشكارا براي اقداماتشان مسئول بخوانند. همانگونه كه تاكنون گفته شد، كارشناسان اسرائيل در داخل دولت و يا خارج آن بر حدود و دامنهاي كه دولت و نيروهاي دفاعي جنگ را بد اداره كردند، اتفاقنظر ندارند. اما هيچ يك از آنها مدعي نميشوند كه جنگ به راحتي و آرامش پيش رفته است. بيشتر كارشناسان در خارج از دولت احساس ميكنند كه مشكل به اندازه كافي جدي بوده تا تشكيل يك كميسيون جديد و يا تشكيل كميسيونها براي بررسي اشتباهات و تدوين واقعيتها را ضروري سازد. اسرائيل برعكس آمريكا، از آن زمان اقدام محسوسي براي تحقيق درباره مشكلات و ضعفها در راهبردها و عملكرد جنگي خود اتخاذ كرد. نيروهاي دفاعي اسرائيل تا اواسط اكتبر 10 كميسيون مختلف داخلي براي تحقيق درباره ناكاميهاي متعدد خود در طول جنگ تشكيل دادند. علاوه بر اين، كابينه اسرائيل نيز تحقيقات مخصوص خود را انجام داد. اختلاف نظرهاي عمده درباره ماهيت اشتباهات راهبردي و نظامي اسرائيل و درباره اين كه چه كسي را بايد مسئول نحوه اداره جنگ از جانب اسرائيليها دانست بر مسايل زير تمركز داشته است: *آيا فقدان تجربه نظامي و سياست خارجي دولت اسرائيل، توانايي آن را براي طرحريزي و انتقاد از ضعفها در برنامههايي كه از سوي نيروهاي دفاعي اسرائيل ارايه ميشدند، تنگ كرده بود. *آيا اين شكستهاي همراه با فرصتطلبي سياسي و تمركز بر سياست داخلي از طريق برداشتهاي اشتباه در موارد زير تقويت شد: (الف) اين كه اسرائيل قويتر از آن است كه با يك چالش عمده مواجه شود، (ب) اين كه به سادگي ميتوان دولت لبنان را وادار كرد همچون يك حكومت عمل كرده و از ارتش خود براي كنترل حزباللهي استفاده كند كه به سرعت در حال شكست است. *آيا سران ارشد نيروهاي دفاعي اسرائيل داراي افسران نيروي هوايي بودند كه متعهد شده بودند توان هوايي ميتواند به اهداف سريع و قاطعانه دست پيدا كند. كساني كه نياز به آمادگي براي جنگ زميني را ناديده گرفتند چرا كه انجام يك تهاجم گسترده زميني بعد از خروج اسرائيل از لبنان در سال 2000 امري منفور بود. *آيا بسياري از مشكلاتي كه اسرائيل تجربه كرد در نتيجه آماده نبودن نيروهاي دفاعي آن براي تهاجم به عنوان يكي از احتمالات اصلي، نداشتن آموزش نيروهاي فعال براي رسيدگي به شورشهايي كه آنها بطور حتم دستكم در خطوط مقدم با آن مواجه بودند، يا آماده نبودن و آموزش نيروهاي ذخيره بوده است يا خير. *آيا سران سياسي و افسران نيروهاي دفاعي اسرائيل نتوانستند طرح موثري براي تامين جنوب لبنان از رودخانه ليتاني تا مرزها تدوين كنند كه بتواند حملات كاتيوشايي حزبالله را مهار كرده و از گرفتار شدن در نبرد با حزبالله در خطوط قوت استحكامات مرزي و روستاهاي تجهيز شده آن اجتناب كرده و امنيت عمق اسرائيل را تامين كند. *آيا اطلاعات اسرائيل نتوانست اين تهديد را از لحاظ واكنش حزبالله و تمايل آن به جنگ مشخص سازد، شمار و تواناييهاي قواي حزبالله را معلوم كرده و كيفيت آمادگي آن در خطوط مقدم، مواضع موشكي، راكتي و سلاحهاي پيشرفته سبك مانند تسليحات ضدتانك و موشكهاي سطح به هوا را مشخص كنند. *آيا اطلاعات اسرائيل نتوانست اين امر را ارزيابي كند كه حزبالله زماني كه نيروهاي دفاعي اسرائيل حمله عمده هوايي به مواضع مرزي آن انجام داند، چگونه واكنش نشان ميدهد. *گستردهتر اين كه، آيا اطلاعات اسرائيل برداشت غلطي از اين امر داشته است كه دولت لبنان و ارتش آن چه واكنشي براي زماني خواهند داشت كه به آنها حمله شود تا وادار شوند به سمت جنوب حركت كنند و اين كه جهان عرب و اسلام چه واكنشي خواهند داشت اگر مشاهده كنند كه نيروهاي دفاعي اسرائيل آسيبپذير هستند. *اين كه سران سياسي و نظامي و سرويسهاي امنيتي نتوانستند از اين امر ارزيابي داشته باشند كه حملات به حزبالله و لبنان ميتواند (الف) بازدارندگي كلي اسرائيل را دربرابر تهديد ايران، اعراب و تهديد غيردولتي به عوض تقويت، تضعيف كند، (ب) حمايتها از اسرائيل را در اروپا و ديگر نقاط تضعيف كند و (ج) موج جديدي از حمايت اعراب و مسلمانان از جنگ عليه اسرائيل را به وجود آورد. *مسايل مهمي درباره توانايي پيشبيني تاثيرات حمله به لبنانيها در برابر حمله به حزبالله، كنترل خسارات موازي و حملات به غيرنظاميان و رسيدگي كلي به جنبههاي سياسي، برداشتي و رسانهاي جنگ بوجود آمد - كه همه اسرائيليهاي خارج از دولت آن را نامناسب و پريشان كننده توصيف كردند. *فقدان يك (الف) طرحريزي موثر براي مواقع اضطراري در شمال براي رسيدگي به تخليه مناطق شمالي اسرائيل بخاطر حملات راكتي، (ب) مسايل مهمي مانند آتشنشاني، (ج) ديگر تدابير مهم دفاعي و دفاع مدني. بايد تاكيد كرد كه بسياري از مقامات فعال اسرائيلي و افسران هنوز برخي از اين انتقادها را با وجود افشائيات بعد از جنگ كميسيون وينوگراد و يا كميسيون برودت و با وجود ديدگاه داخلي و عبرتهاي گرفته شده در درون نيروهاي دفاعي اسرائيل، رد ميكنند. اين مقامات و افسران تصوير متفاوتي از تحولات در زمان جنگ داشته و از زمان پايان جنگ تاكنون از اين تصور برخوردار بودهاند. همانگونه كه در بخش بعدي به آن پرداخته خواهد شد، اسرائيل همچنين از بسياري از جهات به موفقيتهاي منطقهاي و تاكتيكي دست پيدا كرد. آنچه درباره رويكرد اسرائيل جالب است، پذيرش اين امر در اسرائيل است كه مشكلات عمده و ملاحظات در جنگ نيازمند بررسي رسمي فوري است و اين كه چنين انتقادي بايد از سطوح بالا به پايين انجام گردد. ميهنپرستي و فشار جنگ موجب ميشود هر تلاشي براي پيروزي، نه فقط براي حمايت از سران سياسي و فرماندهان نظامي تا پايان جنگ، صورت گيرد. آمريكا در مقام مقايسه، معمولاً در انتقاد كردن كند است و تمايل دارد كه يا بر رئيس جمهور بر مبناي حزبي تمركز كند يا اغلب اينگونه بوده است كه فرماندهان رده پايين را بدون بررسي دقيق و روشن اقداماتي كه از سوي مقامات سياسي و فرماندهان عاليرتبه صورت گرفته ، تنبيه كند. داشتن كميسيونهاي مستقل و شفافيت كامل در آمريكا مرسوم نيست (همه نشستهاي مرتبط در كابينه و فرماندهي در اسرائيل فيلمبرداري ميشود.) بدتر اين كه، ارتش آمريكا تمايل دارد كه تحقيقات و تنبيهات از ردههاي پايين تا سطوح بالا انجام گيرد. دستكم از زمان حادثه حمله به "پرل هاربر " (كه در آن تلاش براي پيدا كردن يك سپربلا بيشتر از تلاش براي كشف حقيقت بود) آمريكا اصولاً اقدامي در پيش نگرفته كه طي آن مقامات رده بالا و افسران ارشد و مقامات غيرنظامي پاسخگوي همه شكستها باشند و يا شامل بررسي بدور از تعصب و صريح راهبرد اصلي و يا سياستسازيها باشند. *تيمهاي ارايه گزارش، مباحث عمومي و كميسيون وينوگراد جمعبندي جنگ ژوئيه با انتقادهاي تند و آشكار از سوي طيف گستردهاي از مقامات و افسران و كارشناسان فعال و بازنشسته درباره نحوه اداره جنگ همراه بود. اين امر مباحث پرهياهوي عمومي درباره اين امر پديد آورد كه مقصر اول آنچه كه بسياري از ان به عنوان اقدام ناموفق ياد ميكنند، كجا بوده است. ايهود اولمرت، نخستوزير اسرائيل و اعضاي مهم كابينه وي در كانون اين انتقاد قرار گرفتند و اين انتقادها با گذشت زمان شدت گرفتند. اگر چه اولمرت از سه مرحله راي عدم اعتماد كه در اوايل ماه مه 2007 رايگيري شد جان سالم به در برد اما دولت وي همچنان در كانون توجهات باقي ماند چرا كه كميسيون وينوگراد كه يك نهاد منصوب شده از سوي دولت براي بررسي و تحقيق درباره نحوه اداره جنگ بود، به تلاشهاي خود تا بهار 2007 ادامه داد. *گزارشهاي زودهنگام و مسئله دكترين پايان سال 2006 و اوايل 2007 با يافتههاي تيمهاي ارايه گزارش همراه بود كه براي ارزيابي عملكرد نيروهاي دفاعي اسرائيل در طول جنگ با حزبالله تشكيل شده بودند. حالوتس، رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل بعد از جنگ حدود 40 تيم بررسي تشكيل داد تا جنبههاي مختلف عمليات اين نيروها را براي قبل و يا در طول جنگ 33 روزه بررسي كنند. بسياري از اين بررسيها به عنوان كاتاليزور ضروري براي تغيير ردههاي ارشد ارتش بعلاوه فشار بر نيروهاي دفاعي اسرائيل به منظور بازنويسي دكترين آنها قلمداد ميكنند. اين تلاشها نشان داد كه نيروهاي دفاعي اسرائيل تغييرات عمدهاي در دكترين، ساختار نيروها، آمادگي و آموزش در طول سالهاي پيش از جنگ انجام داده بودند. اين تغييرات در نسخه به روز شده از جنبههاي مهم دكترين نيروهاي دفاعي اسرائيل توضيح داده شده كه در آوريل 2006 يعني سه ماه قبل از درگيري در لبنان منتشر شد. اين دكترين جديد توسط سرتيپ "موشه يعالون "رئيس وقت ستاد ارتش تدوين شده بود. وي بر كاهش شديد نيروهاي زميني و افزايش توان هوايي و اتكاء به حملات هوايي نظارت داشت. اين تغييرات در آموزش نيروهاي دفاعي اسرائيل، ساختار نيروها و دكترين با انتصاب ژنرال حالوتس كه يك افسر نيروي هوايي بود و در سال 2005 به رياست ستاد اين نيروها منصوب شد، تقويت گشتند. چنين تغييراتي بعد از جنگ 2006 به موضوع انتقاد شديد بدل گشتند. سرتيپ "گادي ايزنكات " افسر فرمانده در فرماندهي شمالي و رئيس هيئت مديريه عمليات نيروهاي دفاعي اسرائيل اندكي قبل از جنگ از اين تغييرات به عنوان "ويروسي كه به جان دكتري اساسي نيروهاي دفاعي اسرائيل افتاد " ياد كرد. وي به شدت تدوين اين تغييرات توسط "موسسه مطالعات دكترين عمليات جنگي نيروهاي دفاعي اسرائيل " به باد انتقاد گرفت. تحليل وي از مباني ارايه شده در دكترين به روز شده در مقالهاي انتشار يافت كه در ژانويه 2007 در هفتهنامه دفاعي "جينز ديفنس " منتشر شد: "موسسه چارچوب مفهومي جايگزين براي تفكر نظامي را ارايه كرد و نظريههاي سنتي "عيني " و "انتزاعي " را با مفاهيم جديدي مانند "به سوي " و "آتشزدن آگاهانه " دشمن جايگزين كرد. هدف از اين دكترين به رسميت شناختن عقلانيت سيستم دشمن و تدوين عمليات جنگي برپايه تاثيرات بود كه شامل يك سري حضورهاي فيزيكي و آگاهانه بود كه به منظور نفوذ بر آگاهي دشمن طراحي شده بود تا نابودي آن. بر اساس اين دكترين، نيروهاي دفاعي اسرائيل مجبور بودند كه بر آتش دفعي دقيقي تكيه كنند كه اغلب از هوا صورت ميگرفت و از مانورهاي زميني تنها به عنوان آخرين راهكار استفاده كنند. " برخي از افسران ارشد چنين تغييري را به عنوان دوره "تكبر هوايي " در نيروهاي دفاعي اسرائيل ياد ميكنند. هفتهنامه دفاعي جينز به ارايه جزئيات نارضايتيها از اين دكترين جدي به دنبال جنگ با حزبالله پرداخت و نوشت: "دكترين تازه تدوين شده ضعف نيروهاي زميني را به رسميت ميشناسد. نيروهايي كه در 60 سال گذشته به سختي آموزش ديده بودند و به درگيري با شورشهاي فلسطينيان مشغول بودهاند. شورشهايي كه ارايه كننده چالش عمده براي قابليتهاي نيروهاي دفاعي اسرائيل نبودند. به گفته لوين "ادامه اشغالگري در سرزمينهاي فلسطيني نهتنها به آموزشها، روشها و فنون رزمي آسيب رسانده بلكه به عقلانيت در اين نيروها آسيب وارد كرده است ". موفقت بيچون و چراي نيروهاي دفاعي اسرائيل در سركوب فلسطيني ها اعتماد به نفس فرماندهان را بالا برد و آنها را به سمتي سوق داد تا دشمن لبناني خود را دستكم بگيرند. علاوه بر اين، لحن خاص اين دكترين كه با افزايش شمار افسران آموزش ديده بر اساس آن، عموميت يافت به گفته تيمهاي متعدد مطالعاتي، به "ايجاد سردرگمي در "درك اصطلاحات " و "درك اشتباه در مباني اصولي نظامي " " منجر شد. همه تيمهاي ارايه گزارش قرار شده بود كه كار خود را تا پايان دسامبر 2006 به پايان برسانند و ستاد كل در اوايل ژانويه 2007 كارگاههايي را تشكيل دهند كه در آن به بررسي يافتهها پرداخته و درمورد تغييرات مورد نياز در دكترين، ساختار و آرايش نيروها تصميمگيري كنند. ارزيابي منابع متعدد ارشد نيروهاي دفاعي اسرائيل اين بوده است كه راه چارهاي نيست بجز اين كه دكترين بطور كامل از نو نوشته شود و شايد برخي از تغييرات ساختاري كه در سالهاي اخير صورت گرفته به حالت اوليه خود بازگردند. انتظار ميرود كه ستاد كل درباره افزايش چشمگير سرمايهگذاري در نيروهاي زميني هم در زمينه آموزش و تجهيز، تصميمگيري كند. *جلسات استماع كميسيون وينوگراد و گزارش موقت كميسيون وينوگراد كه رياست آن را "الياهو وينوگراد "، قاضي بازنشسته برعهده داشت مدت كمي بعد از جنگ 2006 با لبنان از سوي دولت اسرائيل تشكيل شد تا درباره نواقص و شكستهاي دولت اسرائيل و نيروهاي مسلح آن در اجراي جنگ تحقيق كرده و درسهاي لازم براي عمليات آتي را ترسيم كند. هدف از تشكيل اين كميسيون همانگونه از سوي خود اين كميسيون ارايه شده به شرح زير بوده است: "دولت اسرائيل در 17 سپتامبر 2006 تصميم گرفت كه بر اساس ماده A8 قانون اساسي كميسيون دولتي براي بررسي "آمادگي و عملكرد سطوح امنيتي و سياسي در ارتباط با همه ابعاد عمليات جنگي در شمال كه از 12 ژوئيه 2006 آغاز گشت " تشكيل دهد. امروز ما گزارش موقت محرمانهاي به نخستوزير و وزير دفاع ارايه كرديم و اكنون گزارش غيرمحرمانهاي را براي عموم مردم ارايه ميكنيم... كميسيون به اين خاطر حس شديد بحران و نااميدي عميقي درباره پيامدهاي اين عمليات جنگي و نحوه اداره آن منصوب شد. " به همين منظور، كميسيون وينوگراد از دوم نوامبر 2006، اقدام به استماع اظهارات شهود كرد. در طول اين دوره ، كميته به مطالعه اسناد محرمانه ارتش و دولت كرد و اظهارات بيش از 70 نفر از شخصيتهاي مهم سياسي و نظامي را شنيد. كساني كه براي ارايه شهادت فراخوانده شدند شامل سرتيپ "آموس مالكا " رئيس پيشين اطلاعات، "دن حالوتس " رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل، و "شيمون پرز " معاون نخستوزير بودند. مرحله اول از كار كميته در اول فوريه 2007 با شهادت هفتساعته ايهود اولمرت، نخستوزير جمعبندي شد. اين اظهارات تا اواخر مارس 2007 علني نشده بودند اگر چه تصميم براي انتشار جلسات استماع براي افكار عمومي در اواسط فوريه آن سال اتخاذ شد. اين تاخيرها دادگاه عالي را بر آن داشت تا هشدار دهد تاخير كميسيون به معني تحقير دادگاه است و تصميم گرفته شد اظهارات شهود دو هفته بعد از ارايه گزارش موقت كه در 30 آوريل 2007، به ايهود اولمرت ارايه شد، انتشار يابد. به هر حال، بخشهايي از شهادتهاي مختلف تا آن زمان به مطبوعات اسرائيل درز پيدا كرد كه نشان از يك بازي پشت درهاي بسته براي يافتن مقصر داشت و از پيش از مسايلي خبر داد كه بسياري انتظار داشتند گزارش موقت فوقالعاده انتقادي از سوي كميته باشد. شيمون پرز در جلسه استماع خود به كميسيون اعلام كرد كه اگر تصميم با او بود جنگ به راه نميانداخت. وي ادامه داد كه "در كل، جنگ يك مسئله دشوار است و نميتواند همه اوضاع را كنترل كرد. مسايل غيرمنتظره دوشاري پيش ميآيد. جنگ يك رقابت براي ارتكاب اشتباهات است كه بزرگترين اشتباه خود جنگ است ". پرز نهتنها خود را از تصميم براي آغاز جنگ دور نگهداشت بلكه آمادهسازي و آمادگي نيروهاي دفاعي اسرائيل را به باد انتقاد گرفت و گفت: "اگر من بودم فهرستي براي اهداف مورد نظر جنگ تدوين نمي كردم. زيرا هدفگذاري مسايل را پيچيده ميكند. اگر به عنوان مثال گفته شود كه هدف اول از جنگ آزادي اسرا است، در حقيقت شما خود را در اختيار دشمن قرار ميدهيد. آن هم بعد از آن اين كه اساسا نيروهاي دفاعي اسرائيل براي اين جنگ آماده نبودند ". ادامه دارد ... فارس -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(7) آنتوني كردزمن: اسراييل دركي از افكار جهان ندارد خبرگزاري فارس: رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل مرتكب اشتباهات غيرموجه سياسي شده و بطور علني و با جديت اعلام دارد كه "لبنان را به 20 سال پيش باز ميگرداند ". اين اظهارات نشان دهنده نبود درك حياتي از افكار عمومي عرب و جهان است. *نبرد در مناطق غيرنظامي و مسئله خسارات موازي مشكلات اسرائيل براي نبرد در ميدان سياسي و ادراكي توام با اين واقعيت است كه حزبالله از مردم لبنان و مناطق غيرنظامي هم به عنوان سلاح دفاعي و هم به عنوان سلاح تهاجمي استفاده نمود. بطور حتم اسرائيل اين خطر را از ابتدا احساس كرد. با وجود آن كه نيروهاي دفاعي اسرائيل در مراحل اوليه جنگ به اهداف غيرنظامي لبنان حمله كردند اما حملات آن بطور كل محدود بودند. اسرائيل روند نظارت بر مقتضيات حمله و بررسي اطلاعاتي از تلفات احتمالي غيرنظامي و خساراتي كه به موازات اين حملات به بار ميآيد، تدوين كرد. مسئله اسرائيل- همانگونه كه براي آمريكا و همپيمانان آن در كوزوو، عراق و افغانستان پيش آمد- اين بوده است كه نيات خيرخواهانه و رويه دقيق و قوانين درگيري به خوبي تدوين نشده بودند: *نخست، هميشه اشتباهات واقعي در هدفگيري و شناسايي زمان حمله وجود خواهد داشت. اين واقعيت بخصوص زماني محقق ميشود كه عوامل انساني اطلاعاتي [جاسوس] براي تكميل اطلاعاتي كه با استفاده از تجهيزات اطلاعات، نظارت و شناسايي (IS&R) انجام ميشود به اندازه كافي وجود ندارند. *دوم اين كه، آمريكا در مراحل اوليه درك اين امر قرار دارد كه چگونه ميتوان هواپيماهاي بدون سرنشين (UAVs)، شبكههاي ارسال و دريافت پيام، بررسي اطلاعاتي از هدفگيريها و تسليحات سبكي مانند "هلفاير "، بمبهاي هدايتشونده 250 پوندي را با دقت و اعتبار لازم مورد استفاده قرار دارد. حتي در اين صورت، شمار فراواني از سلاحها به خارج از هدف اصابت ميكنند. اين در حالي است كه اسرائيل به نسبت آمريكا داراي دقت تسليحاتي كمتر و منابع اندكتري است. از اين رو ميزان اشتباهات و نقصها بالاتر خواهد بود. *سوم، دشمنان همواره ميتوانند واقعيتهاي جاري در ميدان نبرد را دستكاري كنند. آنها ميتوانند ادعا كنند كه هدف قرارگرفتگان بيگناه بودند و اين كه زنان و كودكان بيشتري كشته شدهاند ويا اين كه مكاني هدف قرار گرفته كه اهميت پزشكي و يا مذهبي داشته است. اين دشمنان همچنين وارد رقابت جهاني براي كسب اعتبار نميشوند. آنها براي ارسال پيام به مخاطبيني كه هماكنون نيز با اسرائيل دشمن هستند و بيشتر به تئوريهاي توطئه و خصمانه اعتقاد دارند، دست به تبليغات ميزنند. *چهارم اين كه اين نوع جنگ به همان اندازه اي كه فني است، جنبه سياسي نيز دارد. با توجه به همه دلايلي كه پيش از اين ذكر شد، برداشت منطقهاي، جهاني و داخلي از قانوني بودن نحوه استفاده از زور حياتي است. همينطور برداشتها از مشروعيت اقدام نظامي در طول و بعد از جنگ، حياتي است. همانگونه كه آمريكا گاهي اوقات در عراق و سازمان ناتو در افغانستان با آن مواجه هستند، ناتواني اسرائيل در درك چنين واقعيتهايي و انجام عمليات عمده اطلاعرساني و جنگ رسانهاي متمركز بر برداشتهاي متخاصم و بيطرف تا حاميان و طرفداران اسرائيل، يكي از بزرگترين و هميشگيترين ضعفهاي نيروهاي دفاعي اسرائيل بوده است. اين نتيجه زماني واقعيتر است كه رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل مرتكب اشتباهات غيرموجه سياسي شده و بطور علني و با جديت اعلام دارد كه "لبنان را به 20 سال پيش باز ميگرداند ". اين اظهارات نشان دهنده نبود درك حياتي از افكار عمومي عرب و جهان، بعلاوه فقدان درك كافي از مشكلاتي است كه در راه جلب حمايتهاي بينالمللي بخاطراينگونه اظهارات و واكنشها به وجود ميآيند. جنگ منصف نيست، بلكه تهورآميز است. مولفه هاي غيردولتي در حقيقت مجبور هستند از سپر انساني به عنوان ابزاري براي رفع ضعفهاي خود در جنگ متعارف استفاده كند. گذشته از اين، جنبشهاي تندروي اسلامي اين كار را به عنوان يك هدف ايدئولوژيكي انجام مي دهند و به دنبال آن هستند جامعه را در جنگ به طرفداري از خود همراه كنند. به نظر نميرسيد كه نيروهاي دفاعي اسرائيل بطوركامل مشكلات خسارات موازي را درك كرده باشند و از اين رو نتوانستند خود را با اهداف مورد نظر بطور مناسبي هماهنگ كنند. درس و آموزه موجود، ساده و كاملاً روشن است. اگر افسران و مقامات ارشد ماهيت سياسي و برداشتي از جنگ، ضرورت انجام عمليات اطلاعرساني براي مخاطبان بيطرف يا متخاصم بعلاوه طرفداران و همچنين ضرورت انجام اقدامات لازم براي موجه و مشروع جلوه دادن جنگ را درك نكنند، براي خدمت در يك نيروي نظامي مدرن مناسب نخواهند بود. *غيرنظاميان به منزله خط مقدم دفاعي حزبالله يكي از تاكتيكهايي كه حزبالله براي تقويت استحكامات خود در امتداد مرزها به كار بست اين بود كه روستاهايي طرفدار خود در جنوب لبنان را آماده كرد تا از آنها به عنوان مأوا و سنگر خود در زمان حمله اسرائيل استفاده كند. افسران اطلاعاتي اسرائيل از اين امر شكايت داشتند كه حزبالله از خانههاي غيرنظاميان در روستاهاي جنوب براي انبار تسليحات سبك، راكتها و ديگر تجهيزات استفاده ميكند و از اين روستاها به عنوان محل پرتاب راكتها در حملات فرامرزي استفاده ميكند. اگر چه برخي از شواهد نشان دهنده اين امر است كه بيشتر اين اقدامات بدون رضايت و يا حتي آگاهي ساكنان محلي صورت گرفته است اما ديگر تحليلگران اينگونه مطرح ميكنند كه ساكنان جنوب لبنان سومين تهاجم اسرائيل را غيرقابل اجتناب مي دانستند. هنوز برخي اينگونه مطرح ميكنند كه حزبالله تقويت استحكامات در روستاهاي جنوب را از اوايل 1996 و قبل از خروج اسرائيليها به منطقه امنيتي امتداد مرزها آغاز كرده بود. حزبالله تاسيسات خود را در شهرها و مناطق پرجمعيت ساخت و از تاسيسات غيرنظامي و خانهها براي ذخيره سلاحها و انجام فعاليتهاي خود استفاده كرده و استحكامات و تسليحات خود را به مناطق پر ازدحام متصل كرد. حزبالله آموخت كه جابجاييها و انتقالات را به گونهاي انجام دهد كه مانند زندگي روزمره غيرنظاميها نشان داده شود. اين الگو در تصاوير برداشت شده توسط اسرائيل به روشني آشكار است و نشان ميداد حزبالله چگونه راكتها و خمپارههاي خود را در شهرها و خانهها مستقر ميكند و چگونه براي شليك راكتها به منازل خصوصي رفته و از آنها خارج ميشود. به نظر نميرسد حزبالله از الگوي طالبان پيروي كرده باشد كه به عمد مبارزان خود را با زنان و كودكان و غيرنظاميان عادي در هم ميآميخت و از آنها به عنوان سپر خود استفاده كرده و به عمد بر شمار كشتههاي غيرنظامي تبليغات كرده و عنوان ميكرد هيچ جنگجويي در آنجا حضور نداشت. به هر حال، شباهت بين كار آنها كافي است. بخصوص زماني كه درگيريها در مناطق مسكوني و مناطق پرجمعيت اتفاق ميافتادند، غيرنظاميان و جنگ تبليغاتي و برداشتي همچون زره در جنگهاي نامتقارن عمل ميكند. اسرائيل، آمريكا و همه قدرتهايي كه بر مشروعيت نحوه استفاده از زور متكي هستند بايد به اين واقعيت عادت كنند كه دشمنان بطور مرتب توانايي خود را در استفاده از غيرنظاميان براي پنهان شدن، جلوگيري از حملات و سوء استفاده از اثرات سياسي چنين حملاتي و بزرگنمايي در خسارات و كشتارها، بهبود ميبخشند. قوانين جنگ زماني ميتواند به عنوان يك سلاح به كار گرفته شود كه يك طرف تلاش داشته باشد از آن قوانين براي فشار بر دشمنان و دور نگهداشتن آنها از انجام هر تلاشي براي كاهش تلفات غيرنظامي تا اجتناب كلي از چنين تلفاتي بهره گيرد. زماني كه آمريكا به فرهنگهاي مختلف حمله ميكند، غيرنظاميان به عنوان اسلحه فرهنگي، مذهبي و ايدئولوژيكي مورد استفاده قرار ميگيرند. تفاوت ميان حمله كننده و طرفي كه مورد حمله قرار گرفته چنان عميق است كه هيچ مقدار توضيح و تاواني نميتواند آن را جبران كند. مقامات اسرائيلي در طول جنگ، از ناتواني خود براي ايجاد پارازيت و يا مختل كردن توانايي حزبالله براي پخش برنامههاي تلويزيوني براي مخاطبانش به تنگ آمدند. با وجود اين كه نيروهاي اسرائيلي قادر بودند به آنتنهاي مخابراتي حمله كرده و برخي از مراكز پخش را از بين ببرند اما مسدود كردن ارتباط ماهوارهاي دشوار به نظر ميرسيد چرا كه حزبالله بطور مرتب به تغيير سيگنالها براي جلوگيري از چنين اقدامي مبادرت ميورزيد. "شوكي شكور " يكي از سرتيپهاي نيروهاي ذخيره نيروهاي دفاعي اسرائيل بعد از جنگ اينگونه اظهارنظر ميكند كه "ما احتمالا شاهد تلاشهايي خواهيم بود كه به منظور جلوگيري از توانايي حزبالله در استفاده از ابزارهاي ارتباطاتي صورت مي گيرد ". *محدوديتهاي غيرقابل انكار اطلاعاتي، هدفگيري و ارزيابي خسارت جنگ تجربه اسرائيل در شهركها و شهرهاي كوچك لبنان شباهتهاي فراواني با مشكلاتي دارد كه آمريكا و همپيمانان آن در عراق و يا سازمان ناتو در افغانستان با آنها مواجه است. همه مجبور بودند با دشمني مبارزه كنند كه تشخيص آنها از غيرنظاميان دشوار بوده يا چنان به هم آميخته هستند كه راهكار مجزا كردن دشمنان و غيرنظاميان در حملات هوايي و يا در حملات زميني ميسر نيست. اين غيرقابل تشخيص بودن بخصوص زماني بيشتر به چشم ميآيد كه درگيري در مناطق پرجمعيت و يا درگيري خياباني پيش ميآيد. امكانات جديد اطلاعاتي، تجسسي يا نظارتي مانند هواپيماهاي بدون سرنشين و حسگرهاي مدرن و آموزشهاي پيشرفته، استفاده از ضدگلولهها و جاسوسي تاكتيكي متمركز ميتواند بخصوص زماني در اين راه كمك كند كه از سوي اطلاعات برگرفته از منابع انساني (HUMINT) حاضر در صحنه مورد حمايت قرار گيرند. به هر حال واقعيت اين است كه هيچگونه فناوري مدرني وجود ندارد كه ارايه كننده حسگرها، تجهيزات حفاظتي و تسليحاتي نيست كه بتواند مانع از اين امر شود كه يك نيروي ماهر، اسرائيل و آمريكا را مجبور به نبرد با اين نيروهاي ماهر در مناطق پرجمعيت كرده و در نتيجه امكان سوءاستفاده از غيرنظاميان و خساراتي كه به موازات امر وارد ميشود، فراهم آيد. تصاويري كه اسرائيل براي حمله هوايي و در كسب آمادگي براي انجام نبرد زميني استفاده ميكرد بر اساس استانداردهاي به كار رفته توسط آمريكا در عراق و افغانستان، تنها بخش اندكي از جبهه را پوشش ميداد. ماندگاري و كيفيت كار "هدايت حسگرها، كنترل، ارتباطات، كامپيوتر و اطلاعات " (C4I) بسيار نزديك به كيفيتي بود كه نيروهاي آمريكايي از آن برخوردار بودند. فناوري تصويربرداري يكي از پيشرفتهاي عمدهاي است كه در گذشته از آن براي كمك به هدفگيري و اجتناب از خسارات موازي به كار گرفته ميشد. اما اين فناوري از قابليت لازم براي ارايه مزيتهاي تاكتيكي در شرايط واقعي براي اجتناب از اجبار در واكنش فوري كه اغلب به مرگ غيرنظاميان و يا تخريب تاسيسات غيرنظامي منجر ميشود، برخوردار نيست. اين مزيت تنها زماني به كار ميآيد كه فناوري مذكور به قدر كافي با اطلاعات جاسوسي ارايه شده از سوي منابع انساني حمايت شود تا هدف به روشني تعيين گردد. مسئلهاي كه رسيدن به آن بدون متحدان محلي غيرممكن بوده و يا دشوار است. مشكل نبرد نزديك در مناطق شهري تنها يكي از مشكلات موجود به شمار ميرود. همانند ويتنام، راهكار آساني براي جلوگيري از تامين مواد وجود ندارد. ممانعت از تامين و تقويت و تحكيم مجدد نيز به معني حمله به زيرساختها از سطح محلي تا ملي است. زماني كه پاي موشكهاي ميانبرد و دوربرد در ميان است، تناسب در جنگ اقتضاء ميكند كه كمترين خويشتنداري نشان داده شده و يا هيچ خويشتنداري نشان داده نشود. در مورد حملات هوايي و يا توپخانهاي، برخي اوقات اين امكان وجود دارد كه بتوان به دقت هدف گيري 10 متر به نسبت سيستم مكانيابي جهاني يا همان "جيپياس " دست پيدا كرد. به هر حال، اسرائيل نيز مانند آمريكا به اين درك رسيد كه شمار قابل توجهي از تسليحات از مسير خود منحرف ميشوند و در جنگهاي نامتقارن، حسگرهاي مدرن نميتوانند نشان دهنده تفاوت ميان انواع مختلف و كاربرد خودروهاي نظامي و غيرنظامي باشند و معمولاً يك غيرنظامي را دقيقاً يك شورشي يا تروريست در نظر ميگيرند. *مشكلات ويژه مينها، بمبهاي خوشهاي و مهمات منطقه اي علاوه بر اين، گزارشهاي بعد از جنگ نشان ميدهد كه اسرائيل از بمبهاي فسفري و خوشهاي استفاده كرده است. تسليحاتي كه بطور خاصي براي غيرنظاميان مضر خوانده ميشوند. اسرائيل به استفاده از بمبهاي فسفري در طول جنگ اعتراف كرده است. به هر حال، نيروهاي دفاعي اسرائيل تاكيد ميكنند كه چنين مهماتي را تنها عليه اهداف نظامي و در ميادين باز و مطابق با قوانين بينالمللي به كار بردهاند. لبنان گزارشها و ادعاهاي ثالثي ارايه كرد و گفت كه از بمبهاي فسفري عليه غيرنظاميان به كار گرفته شده است. بمبهاي فسفر سفيد براي مشخص كردن اهداف و يا مناطق درگيري به كار ميروند و استفاده از آن عليه اهداف نظامي ممنوع نشده است. اما گروههاي حقوق بشر اغلب استفاده از آن را بخاطر جراحات سختي كه برجاي ميگذارد، محكوم ميكنند. اسرائيل در ابتدا اينگونه مطرح ميكرد كه از چنين گلولههايي عليه اهداف نظامي استفاده نكرده اما اواخر اكتبر اعتراف كرد از اين بمبها عليه پرسنل نظامي استفاده كرده است. برخي گزارشها نشان ميدهند كه اين بمبها تلفات غيرنظامي محدودي به بار آورد. بمبهاي خوشهاي براي غيرنظاميان خطرناكتر هستند زيرا از دقت برخوردار نيستند و مهمات فراواني در داخل يك كلاهك جاسازي ميشود و اين واقعيت وجود دارد كه گلولههايي كه موقع اصابت بمب عمل نميكنند و منفجر نميشوند همچنان فعال مانده و ميتوانند بعدها و زماني كه از سوي غيرنظاميان برداشته و يا جابجا ميشوند، منفجر شوند. از آنجايي كه اين بمبها عموماً با شليك شمار زيادي از مهمات همراه است اين امر به باقي ماندن شمار بالاي مهمات منفجر نشده منجر ميشود و خطرات بلندمدتي در ميدان نبرد باقي ميماند. تا 7 سپتامبر 2006، سازمان ملل از مرگ 12 نفر و زخمي شدن 61 نفر بر اثر مهمات منفجر نشده در لبنان خبر داد كه همه اين موارد به جز پنج مورد به مهمات به جاي مانده از بمبهاي خوشهاي بودهاند. گزارشهاي فراواني از استفاده اسرائيل از بمبهاي خوشهاي در زمان جنگ منتشر شدهاند و مهمات منفجر نشده، بعد از خاتمه مخاصمه به افزايش شمار كشتهها منجر ميشوند. يكي از منابع ادعا كرد كه بمبهاي خوشهاي عليه 770 الي 800 منطقه به كار گرفته شدند. همين منبع اعلام كرد كه حدود 45 هزار الي 50 هزار بمبها و مهمات منفجر نشده تا اواسط ماه اكتبر برداشته شدند اما شمار تلفات غيرنظامي همچنان رو به فزوني است و هنوز صدها هزار بمب خوشهاي باقي ماندهاند. ديگر برآوردها، شمار گلولههاي منفجر نشده را تا ماه اكتبر برابر با 58 هزار اعلام كردهاند. كارشناسان اعلام ميكنند كه تا 30 الي 40 درصد از بمبهاي خوشهاي كه از سوي اسرائيل به كار گرفته شدند، عمل نكردهاند. طرفداران كنترل تسليحاتي اعلام ميكنند كه اسرائيل در استفاده از اين مهمات در مناطق غيرنظامي از قوانين بينالملل تخطي كرده است. در ابتدا، اسرائيل در استفاده از بمبهاي خوشهاي عليه چنين اهدافي اجتناب كرد. به هر حال در ماه نوامبر، نيروهاي دفاعي اسرائيل اعتراف كردند كه با بمبهاي خوشهاي عليه مناطق پرجمعيت استفاده كردهاند. گذشته از اين، بمبهاي خوشهاي از سيستمهاي چندگانه پرتاب راكت (MLRS) شليك شدند كه دقت آنها بسيار كمتر از بمبهاي هدايت شونده بوده و اغلب با خطاي هزار و 200 متري از اهداف تعيين شده، منفجر ميشوند. با اين حال اسرائيل ادعا ميكند كه سيستم تصحيح مسير گلوله "رامام " آن دقت اين راكتها را بالاتر از دقت گلوله MLRS رسانده است. رئيس ستاد ارتش اسرائيل ادعا كرد كه استفاد از اين بمبها برخلاف دستورات وي صورت گرفته است. با اين حال، يكي از فرماندهان مركز آتشبار MLRS مدعي شد كه اهداف مورد نظر از سوي ستاد كل تعيين شده بود. منظور وي از ستاد كل دفتر رئيس ستاد ارتش بود. اين افسر علاوه بر اين، اعلام كرد كه بخاطر عدم دقت اين پرتابكنندهها، به آنها گفته شده بود كه منطقه را هدف "سيل " گلولهها قرار دهند. (اسرائيل همچنين با استفاده از تانكهاي خود اقدام به شليك بمبهاي خوشهاي عليه اهداف نظامي كرد. بمبهايي كه از گلولههاي جديد 105 ميليمتري ضد نفر/ ضد تجهيزات موسوم به "راكهفت " استفاده كردند. اما معلوم نيست كه آيا چنين بمبهايي نيز در گزارشهاي مربوط به بمبهاي خوشهاي گنجانده شده است يا خير). برآوردها درباره شمار بمبهاي خوشهاي پرتاب شده و درصد مهمات عمل نكرده از اين بمبهاي پرتاب شده، متفاوت است. به هر حال، استفاده از بمبهاي خوشهاي برداشتها از نحوه اداره جنگ توسط اسرائيل را بيش از گذشته زير سوال برد. علاوه بر خسارات مستقيمي كه از سوي بمبهاي خوشهاي به بار ميآمد. استفاده از آنها مسئله احتياط كلي اسرائيل درباره غيرنظاميان لبناني را در ترديد فرو برد. زماني كه اتفاقي پيش آيد، طرح اين بحث كه اسرائيل براي حفاظت از غيرنظاميان اقدام به ارايه هشدارهاي اوليه ميكند، دشوارتر خواهد بود بخصوص اگر اين گونه گزارشها درباره شمار غيرنظامياني كه توسط بمبهاي خوشهاي حتي بعد از پايان جنگ كشته ميشوند، ادامه پيدا كند. اوضاع زماني وخيمتر ميشود كه اسرائيل در ابتدا اين امر را انكار كرده بود كه از چنين تسليحاتي در مناطق غيرنظامي استفاده كرده است و سخنگوي نيروهاي دفاعي اسرائيل مدعي شد كه "استفاده از بمبهاي خوشهاي عليه مناطق مسكوني بعد از اتخاذ اقدامات لازم براي هشدار به مردم غيرنظامي و تنها عليه اهداف نظامياي استفاده شد كه مشخص بود از آنجا براي پرتاب راكت عليه اسرائيل استفاده ميشود ". به هر حال، "عمير پرتس " وزير دفاع اسرائيل مجبور شد در ماه نوامبراعتراف كند كه نيروهاي دفاعي اسرائيل متوجه شدهاند، قانونشكنيهايي در استفاده از بمبهاي خوشهاي وجود داشته و سرتيپ "مايكل بنباروچ " دريافت كه بمبهاي خوشهاي به گونهاي مورد استفاده قرار گرفتند كه خلاف دستورات "دان حالوتس " رئيس ستاد ارتش اسرائيل بوده است. گزارشهاي ديدهبان حقوق بشر نيز حاكي است كه حزبالله نيز در راكتهاي 122 ميِليمتري كه به صورت اتفاقي به سوي اسرائيل شليك ميكرد از بمبهاي خوشهاي عليه اهداف غيرنظامي استفاده كرد كه برخي از اين بمبها داراي 39 گلوله انشعابي از نوع 90 "MZD " بودند. برخي از اين بمبها در خاك لبنان فرود آمدند و پليس اسرائيل دستكم 113 نوع و 81 گلوله خوشهاي را شناسايي كرد كه به مناطق غيرنظامي آن اصابت كرده بود كه دركل داراي 4 هزار 400 گلوله انشعابي بودند. همچنين معلوم نيست كه چه تعداد از تلفات موجود ناشي از بمبهاي خوشهاي و مينهاي منفجر نشدهاي بودهاند كه از سالها پيش و يا در طول جنگ در اين مناطق كار گذاشته شده بودند. سوريه، حزبالله و اسرائيل همگي مينهايي در اين منطقه كاشته و يا جابجا كردهاند اگر چه اكثر اين مينها مربوط به سالهاي 2002 الي 2004 مي شوند. در سالهاي پيش از آغاز جنگ، حزبالله بطور گستردهاي در بزرگراههايي مين كار گذاشت كه اسرائيل ممكن بود در طول دوران تهاجم از آنها براي نفوذ به جنوب لبنان استفاده كند. يكي از اين مينهاي بزرگ ضدتانك در روز اول جنگ يك تانك "مركاوا " را نابود كرد و اين امر اسرائيليها را مجبور كرد در حمله زميني خود به عوض جادههاي اصلي از جادههاي روستاهايي استفاده كنند. اين تغيير در برنامهها به گفته برخي از تحليلگران باعث شد پيشروي زميني اسرائيل كندتر از آنچه باشد كه در 1982 رخ داده بود. دو شركت انگليسي در ماه اكتبر از سوي امارات متحده عربي به كار گرفته شدند تا منطقه جنوب لبنان را از مواد منفجره پاكسازي كنند. هزينه اين كار 65 ميليون دلار برآورد شده بود. بنا بر يكي از برآوردها، اين كار نيازمند پاكسازي يك ميليون بمب منفجر نشده به جاي مانده از بمبهاي خوشهاي، مينهاي زميني و ديگر انواع مختلف از مهمات منفجر نشده بود. ديگران شمار كل اين مهمات را چندصد هزار تخمين ميزنند. مسئلهاي كه مشخص نيست اين است كه آيا اسرائيل نيز از مينها در طول جنگ استفاده كرده است يا خير. در 24 نوامبر، انفجاري دو كارشناس اروپايي خنثيسازي بمب را زخمي كرد كه در پاكسازي جنوب لبنان از مواد منفجره فعاليت ميكردند. در يكي از گزارشهاي مركز "هماهنگي اقدام مين سازمان ملل " در جنوب لبنان اينگونه آمده است كه عامل اين حادثه يكي از مينهاي ضدنفر اسرائيل بوده كه در بخشي از ميدان ميني بود كه در درگيري اخير كار گذاشته شده بود. گزارش سازمان ملل از اين امر حكايت داشت كه نوع و سن اين مين نشان داد كه به تازگي كارگذاشته شده و از نوع اسرائيلي بودند. مقامات نيروهاي دفاعي اسرائيل در اين امر ابراز ترديد كردند كه اين مين اسرائيلي بوده باشد. آنها عنوان كردند كه مين توسط حزبالله يا سوريه كارگذاشته شده بود و ميتواند متعلق به درگيريهاي پيشين باشد. به هر حال، مقامات مذكور اشارهاي به اين امر نكردند كه آيا نيروهاي دفاعي اسرائيل در طول جنگ اقدام به كارگذاشتن مين كرده بودند يا خير. اين تحولات ترديدهاي جديد درباره توانايي آتي در استفاده از مهمات منطقهاي در مناطق پرجمعيت بخصوص مناطقي بوجود آورد كه اگر بلافاصله منفجر نگردند امكان خنثي كردن آنها وجود داشته باشد. مشخص كردن و ترسيم همه مناطق هدف احتمالي كه مراكز داراي اهميت سياسي و مذهبي هستند مشكل و حتي غيرممكن است. تعيين مكاني غيرنظاميان در مواقع واقعي كاملاً غيرممكن است. در بسياري از موارد نميتوان عمليات گسترده را با حمايت از نيازهاي انساندوستانه طراحي كرد. گذشته از اين، فناوري و روشهاي ارزيابي از خسارات جنگ عليه هر چيزي غير از خودروها و تسليحات نظامي و يا تاسيسات فعال نظامي براي تعيين دقيق ميزان خسارات موازي و يا تعداد آسيبديدگان غيرنظامي همچنان ناشيانه و ناپخته است. ادامه دارد ... فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(8) آنتوني كردزمن:حملات هوايي اوليه اسرائيل در جنگ 33 روزه منطق روشني نداشت خبرگزاري فارس:از نظر راهبردي و تاكتيكي، حملات هوايي اوليه اسرائيل عليه موشكهاي ميانبرد و دوربرد منطق روشني نداشت. اگرچه برخي از اسرائيليها اينگونه مطرح ميكنند كه بهتر بود اسرائيل صبر ميكرد و جنگي محدود راه ميانداخت كه صرفاً بر تهديد عمده موشكي محدود ميشد. *بازانديشي در تغيير شكل نيروها مسايل مهم براي اسرائيل و همچنين آمريكا و همپيمانانش اين است كه چگونه ميتوان اوضاع را به گونهاي تغيير داد كه (الف) به جهان نشان دهد هر تلاشي براي كاهش شمار تلفات غيرنظامي و خسارات موازي انجام شده است، (ب) دليلي متقاعد كننده براي اثبات اين امر فراهم آورد كه اصولاً چنين گامهايي برداشته شده است و (ج) شواهد و مدارك نزديك به واقعيت براي اثبات دروغ بودن ادعاهايي ارايه كند كه درباره بيرحمي، تلفات غيرنظاميان و استفاده فوقالعاده از زور مطرح هستند. درگيريهايي كه براي حفظ موجوديت انجام ميشود دستكم ميتواند براي محدوديتها در استفاده بيشاز حد از زور يك استثناء باشد اما حتي مناقشاتي كه براي موجوديت صورت ميگيرند نيز پيامدهاي سياسي، برداشتي و راهبردي به همراه دارند. كشورهاي غربي در جنگهاي اختياري و محدود بايد ياد بگيرند كه چگونه در مناطق مسكوني و مناطق پرجمعيت به گونهاي بجنگند كه تا حداكثر ممكن مانع از توانايي دشمن در مجبور كردن نيروهاي نظامي مدرن به درگيري در سطح دشمن و روشهاي جنگ نامتقارن شوند. روشهايي كه نيروهاي نظامي متعارف [منظم] را از مزيتهاي فنيشان دور كرده و ابتكار عمل را به دست دشمن ميسپارد. اين تغيير نه تنها شامل تغيير در تاكتيك و هدفگيري است بلكه به معني ارايه بودجه مناسب براي تجهيزات اطلاعات، نظارت و شناسايي (IS&R)، مهار نيروي انساني اطلاعاتي، داشتن شبكههاي خاص براي هشدار درباره اين امر است كه در چه زماني و اهداف تعيين شده و دادههاي مربوط به هدفگيري مانع از برانگيختن حساسيتهاي خاص ميشود.اين تغيير همچنين شامل استفاده از تسليحات سبك، دقيق و قابل اعتماد در هر مكاني است كه امكان آن وجود دارد. اين امر همچنين به معني اختصاص عمليات اطلاعاتي براي مقابله با مسئلهاي است كه به تلاش براي اثبات اين امر به جهان بدل ميشود كه هدفگيري دقيق بوده و هر تلاشي براي كاهش تلفات غيرنظامي و خسارات موازي انجام شده است. نيروهاي دفاعي اسرائيل ممكن است توانايي انطباق داشته باشند. كميسيون "برودت " به مسايلي فراتر از مسايل ساده از جنگ حزبالله و اسرائيل نگاه انداخته و پيشنهاد تغييرات جامع بر اساس اين جمعبندي را ارايه كرده كه "نيروهاي دفاعي اسرائيل و كل تشكيلات دفاعي آن از بحرانهاي چندبعدي مانند: تامين مالي، مديريتي، سازماني، فرهنگي و راهبردي، رنج ميبرند ". اين نيروها تا حدود زيادي بودجه دفاعي خود را افزايش داده و برنامهريزي براي كاهش نيروهاي زميني را لغو كرده است. آنها از وزير دفاع جديدي به نام "ايهود باراك " برخوردار گشتهاند كه داراي تجربه عملي جنگي در برخورد با تهديدهاي نامتقارن است. نيروهاي دفاعي اسرائيل از رئيس جديد ستاد برخوردار شدهاند كه از افسران نيروي زميني است. سرتيپ "بنيامين گانتز " فرمانده نيروي زميني خواستار روشهاي جديد آموزشي شده و تاكيد تازهاي بر مانورهاي قاطعانه و سازماندهي مجدد بسياري از عناصر نيروهاي زميني اسرائيل دارد. اسرائيل مشغول بازسازي ساختار كلي برنامه آموزشي است و مركز آموزشي بزرگي براي جنگهاي نامتقارن در صحراي "نغب " و تمرينهاي عمده در بلنديهاي جولان انجام ميدهد. كسي نميتواند ميزان موفقيت اسرائيل را پيشبيني كند اما معلوم است كه اسرائيل تلاش گستردهاي براي سازگاري با تهديداتي به خرج داده كه از سوي نيروهايي مانند حزبالله اعمال ميشود و بسيار بعيد به نظر ميرسد كه اشتباهات سال 2006 را تكرار كند. هدف كار همچنين بايد يادگيري اين امر باشد كه چه كارهايي نميتوان انجام داد و از تدوين اهداف براي جنگهاي با محوريت شبكهاي، اطلاعاتي، هدفگيري و ارزيابيهاي خسارات جنگ كه غير ممكن هستند و يا آن كه استقرار آنها بسيار پرهزينه و نامعلوم است، اجتناب شود. قدرتهاي نظامي نوين نياز دارند كه به اين مشكلات با واقعگرايي در سطوح سياسي، تاكتيكي و فني توجه كنند. لازم است آنها بر كليت اولويتهايي كه بر تاكتيكها، فناوري، هدفگيري و خسارات جنگ تاثير ميگذارند، تغيير موضع داده و به اجتناب از تلفات غيرضروري غيرنظاميان و خسارات موازي همان اولويتي را قايل شوند كه براي نابودي مستقيم دشمن قايل هستند. قدرتهاي نظامي نوين نياز است كه در استفاده از تواناييهاي خود در حمله دقيق، اطلاعات، نظارت و شناسايي و مفاهيمي مانند "انجام عمليات بر اساس ميزان تاثيرگذاري " بر ميدان نبرد، بررسي مجدد انجام دهند. معني اين شيوه، همكاري با همپيمانان محلي و بهبود اطلاعات انساني براي كاهش خسارت و تاثير سياسي است. اين شيوه همچنين به معني توسعه قابليتهاي واقعي براي اندازهگيري و ارتباط درباره ميزان واقعي خسارات است. اين قدرتها همچنين بايد استفاده گستردهاي از عمليات اطلاعرساني براي شكست دروغها و بزرگنماييهاي دشمن انجام دهند. بار ديگر بايد گفت نياز است اين قدرتها بر مخاطبان دشمن و يا بيطرف بيش از مخاطبان دوست تمركز داشته باشند. *بررسي و تعريف " تناسب " جنگ حزبالله و اسرائيل در سطح راهبردي گستردهتر به عنوان آموزه اي در رابطه با ضرورت نشان دادن اين امر به كار رفته كه استفاده از نيروي نظامي بايد با عوامل و ماهيت مناقشه تناسب داشته باشد. "ياكوب آميدرور " تحليلگر اسرائيلي درباره جنگ سال 2006 با لبنان اينگونه مطرح ميكند: "...همه را دور ما جمع كرد... منجر به درك اين امر شد كه خطوط قرمزي در كار است كه اگر سوريها، فلسطينيها و يا لبنانيها از آن عبور كنند آنگاه اقدام تلافيجويانه... غيرمتناسبي در كار خواهد بود. ما به دنبال اقدام تلافيجويانه متناسب نيستيم. ما نميتوانيم اجازه دهيم به عنوان كشوري كوچك كه با تروريستها، سازمانهاي شبهنظامي و ديگر كشورها در نبرد است، بطور متناسب واكنش نشان دهيم و اين پيامي روشن به كساني كه ما را احاطه كردهاند. آنها آن را درك ميكنند. ما ميدانيم كه آنها ميفهمند. " در كل به نظر ميرسد اسرائيل تلاش كرده اقدام نظامي خود را در مقابله با تهديدها از لحاظ قانوني به گونهاي متناسب سازد كه به اتفاقي كوچك در مرزهاي شمالي به گونهاي بنگرد كه ماشه درگيري را كشيده و از شش سال سازماندهي حزبالله به عنوان تهديدي ياد كند كه مي تواند همه اسرائيل را با حمايتهاي كامل ايران و سوريه هدف قرار دهد. ضعف و تفرقه دروني لبنان در قانون بينالملل و قانون جنگ يك دفاع به شمار نميرود و ناتواني لبنان در عمل كردن به عنوان يك كشور و اجراي قطعنامه 1559 شوراي امنيت سازمان ملل و خلع سلاح حزبالله، لبنان را از حقوق يك كشور غيرجنگطلب محروم ساخته است. به هر حال مسئله اين است كه اسرائيل نتوانسته تلاش موثري براي توضيح اين امر ارايه كند كه چرا ماهيت تهديدي كه با آن مواجه است را شديد قلمداد كرده است: قوانين جنگ به برداشتها و قضاوتها درباره ارزش استانداردهاي اخلاقي كنوني شكل نميدهد. اسرائيل همچنين به منظور مجبور كردن دولت لبنان به واكنش، با حملات خود به اهداف غيرنظامي كه به حزبالله مرتبط نبودند، تناسب را به نهايت محدوديت و فراتر از آن رساند. اسرائيل براي دفاع از اقدامات خود نتوانست دامنه تهديد حزبالله را تشريح كند. كوتاهي در رسيدن به اين حس كه لازم است نشان داده شود استفاده از زور بايد با تناسب كافي صورت گرفت، همانند قصور در نشان دادن اين امر كه اسرائيل تمام تلاش خود را براي كاهش تلفات غيرنظاميان و خسارات موازي به خرج ميدهد، جدي بوده است. نظرسنجي از افكار عمومي نشان ميدهد كه تغيير عمدهاي در ديدگاه اروپاييها عليه اسرائيل بوجود آمده و 63 درصد از انگليسيها و 75 درصد از آلمانيهايي كه اين نظرسنجي از آنها انجام شد اقدامات اسرائيل را "نامتناسب " توصيف كردند. اين مشكلات علاوه بر مباحثي است كه درباره مسئله استفاده اسرائيل از سلاحهايي مانند بمبهاي خوشهاي وجود دارند كه بمبهاي عمل نكرده آن به عنوان عامل خوفناك تلفات غيرنظاميان از زمان جنگ ويتنام تاكنون بودهاند. سازمان عفو بينالملل در گزارشي كه مسايل اصلي را بزرگنمايي ميكرد، اسرائيل را به جنايات جنگي متهم كرد. آمريكا و همپيمانانش نبايد اين اشتباهات را تكرار كنند.هرچند آمريكا و ناتو اقدام بهتري براي نشان دادن تناسب در عراق و افغاستان به نسبت آنچه اسرائيل در لبنان صورت داد، انجام دادهاند. آنها بايد طرحهاي روشن و دكتريني در ارتباط با تناسب ارايه كرده و بايد براي ارايه توضيح و توجيه رويكردشان و نشان دادن اين امر آماده باشند كه چگونه براي كاهش تلفات غيرنظاميان و خسارات موازي عمل كردهاند. گذشته از همه، آنها نبايد در دام تلاش براي اجتناب از قوانين جنگ و يا محدود شدن به اين برداشت سختگيرانه كه نميتوانند بجنگند، گرفتار آيند. *پيگيري راهبردي قاطعانه در چارچوب محدوديتهاي برنامهريزي شده جنگ هيچ كشوري نميتواند راهبردي بر اساس واقعيتها به مرحله اجرا درآورد يا محدوديتها و ماهيت شدت گيرنده جنگ را در زماني تعيين كند كه دشمن و روند جنگ ميتواند در تغيير تحولات انجام دهد. به هر حال، مناقشه حزبالله-اسرائيل درس روشني درباره ضرورت انجام هر تلاشي براي توسعه راهبرد قاطعانهاي كه بايد در صورت ممكن در نبرد در پيش گرفته شود و پيگيري راهبردي كه در چارچوب محدوديتهاي برنامهريزي شده جنگ باشد، به همراه داشت. به نظر ميرسد كه اسرائيل به عوض اين امر اجازه داد تحولات تاكتيكي بر راهبرد آن و مسايل مرتبط سلطه پيدا كند. هرگز از مباحثاتي كه در طول جنگ با مقامات اسرائيلي صورت گرفت كاملا معلوم نشد كه طرح واقعي اصلي نبرد چه بود، نيروي هوايي اسرائيل تا چه حد در ميزان تواناييهاي خود بزرگنمايي كرد و اين كه نيروهاي دفاعي اسرائيل چقدر براي انجام اقدام زميني قاطعانه تلاش كردند. كميسيون وينوگراد به درستي اين قصورها را مورد انتقاد قرار داد كه به نظر ميرسد هم در سطح مقامات ارشد دولتي و هم در سطوح عالي فرماندهي نيروهاي دفاعي اسرائيل اتفاق افتاد. به نظر ميرسد كه نيروهاي دفاعي اسرائيل از يك طرح روشن براي همه احتمالات برخوردار نبوده و به گزينه اي غير از موفقيت آني فكر نميكردند و از همين رو نتوانستند راهبردي قاطع و طرح نبردي در چارچوب محدوديتهايي تدوين كنند كه به دنبال آن بودند. افسران ارشد بازنشسته نيروهاي دفاعي اسرائيل بعد از جنگ شروع به افشاي اين امر كردند. به عنوان مثال، ژنرال "يورام يايير " فرمانده سابق تيپ چترباز اينگونه عنوان كرد: "نيروهاي دفاعي اسرائيل هدفي غايي در اين جنگ نشان ندادند ... مباني جنگ ناديده گرفته شد و ما شاهد ابتكار عمل، مداومت، حمله، تمركز اقدامات يا مهارت نبوديم ". «يايير» وظيفه داشت تا درباره نحوه عملكرد لشكر 91 در جنگ تحقيق كند اما فراتر از اختيارات اوليه خود گام نهاد و يك سري مشكلات سيستمي را معرفي كرد تا اين كه به مشكلات يك لشكر خاص بپردازد. وي در تحقيقات خود به يافتههاي زير دست پيدا كرد: *شكست در شناسايي اهداف و تعريف روشن از ماموريتها *نبود اين درك در ميان همه سطوح درباره اين امر كه اين يك جنگ است نه صرفاً يك عمليات امنيتي. *فرماندهان تيپها در پشت جبهه و پشت رايانهها ميمانند به عوض اين كه در ميدان نبرد هدايت نيروهايشان را در دست داشته باشند. *نبود سلسله مراتب روشن بطوري كه افسران در سطوح مختلف درباره مسائل با يكديگر بحث ميكردند بدون اين كه واقعاً بدانند مسئوليت با كيست. *مشكلات در اصطلاحات فني و در فرهنگ سازماني ارتش. *نابودي قابليتهاي حرفهاي فرماندهان و سربازان كه ريشه در نبود آموزشها دارد. «يايير» علاوه بر اين از اختلاف غيرقابل پذيرشي ياد كرد كه ميان ايدههاي عالي كه در مقرهاي فرماندهي تدوين ميشد و نبود اراده در ميان فرماندهان ميدان در انجام اين ماموريت به هر قيمت ممكن وجود داشت. گلايههاي مشتركي درباره دستوراتي وجود داشت كه در مورد "دقت در نبرد " و وقفه در جنگ در هر زماني كه آسيبي وارد ميآمد، صادر ميشد. "دن شومرون " رئيس پيشين ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل در 16 ژانويه 2007، به كميته روابط خارجه كنيست جمعبندياي را از تحقيقات درباره نحوه عملكرد ستاد كل نيروهاي دفاعي اسرائيل در طول جنگ ارايه كرد. به گفته شومرون، جنگ دوم لبنان بدون هيچگونه هدف روشني انجام شد و نيروهاي دفاعي اسرائيل قادر نبودند دستورات "ايهود اولمرت " نخستوزير را براي جلوگيري از شليك راكتها به اسرائيل از نظر نظامي عملياتي كنند. شومرون علاوه بر اين تاكيد كرد كه تهديد راكتهايي كه از جنوب لبنان به سوي اسرائيل شليك ميشوند همچنان به قوت خود باقي است. با اين حال، وي اعتقاد دارد كه ستاد كل كنوني قادر است نيروهاي دفاعي اسرائيل را ترميم و احياء كند. سرتيپ "يوگي ساگي " رئيس بازنشسته اطلاعات نظامي اسرائيل (AMAN) اينگونه عنوان ميكند: "حزبالله كه واكنش تندي را از سوي اسرائيل پيشبيني نميكرد براي اين جنگ آماده بود اما اسرائيل آماده نبود. اسرائيل تنها يك واكنش و يك عمليات محدود آماده كرده بود اما براي فراتر از آن آماده نشده بود. نيروهاي زميني اسرائيل دريافتند ناآماده، بدون كفايت و ناآشنا با منطقه هستند و بطور كلي بر اهداف متمركز نبودند ". فرماندهان ارشد عمل كننده اسرائيل اعتراف كردند كه برخي از اين انتقادها بجا است. "دن حالوتس " رئيس ستاد ارتش در مصاحبهاي كه اواخر سپتامبر با روزنامه "يديعوت آحارونوت " انجام داد، اينگونه عنوان كرد: "عصر روز 12 ژوئيه، ما نميدانستيم كه ميخواهيم با حزبالله وارد جنگ شويم. بلكه ما درباره واكنش محدود به تحركات حزبالله حرف مي زديم... و لازم بود كه با صداقت حرف ميزديم. نه من و تا آنجايي كه ميدانم هيچ كس ديگر ارزيابي نكرده بوديم كه اقدام نظامي به جايي ميرسد كه بعداً رسيد... نكات خوب و نكات نه چندان خوبي وجود داشتند و نكات بدي در كار بودند ... سعي كردم از خود بپرسم آيا به درست بودن روند تصميمسازي خود اعتقاد دارم. من از خود پرسيدم چگونه شكاف ميان انتظارات و واقعيتها، ميان آن چه كه من گفتم و برداشتها از حرفهاي من پيش آمد. اين اختلافي بود كه انتظارات را از واقعيتها مجزا كرد و ميزان نااميدي را تشريح ميكند. " از نظر راهبردي و تاكتيكي، حملات هوايي اوليه اسرائيل عليه موشكهاي ميانبرد و دوربرد منطق روشني نداشت. اگرچه برخي از اسرائيليها اينگونه مطرح ميكنند كه بهتر بود اسرائيل صبر ميكرد و جنگي محدود راه ميانداخت كه صرفاً بر تهديد عمده موشكي محدود ميشد. موشكها تهديد جدي بودند و حمله به آنها به نظر تا اندازه زيادي به خوبي اجرا شد، با توجه به اين واقعيت كه نيروهاي دفاعي اسرائيل بخاطر اين كه ميزان ارايه شدن موشك سوريه به حزبالله را به خوبي رهگيري نكرده بودند، درك كاملي از آن نداشتند. به هر حال، شدت گرفتن حملات هوايي در مراحل بعد و اقدام نظامي متعاقب آن، منطق چنداني نداشت. همانگونه كه در تحليل "زئيو شيف " آمده است، اسرائيل اين اختيار را داشت كه به جنگ در 18 ژوئيه يعني ششمين روز، خاتمه دهد. زماني كه حالوتس، رئيس ستاد و "آموس يادلين " رئيس اطلاعات ارتش به ايهود اولمرت و كابينه امنيتي گفتند كه اسرائيل تقريباً به همه اهداف اوليه جنگ دست يافته است. در آن زمان، حزبالله و دولت لبنان پيشنهاد آتشبس داده بودند و اسرائيل ميتوانست در سازشهاي بعدي پيروز شود. با اين حال، جنگ 28 روز ديگر ادامه پيدا كرد و دولت قبل از بسيج كردن نيروي ذخيره، يك هفته ديگر صبر كرد. نبرد براي پيشروي اندك در لبنان به اندازه دو تا پنج كيلومتري دورتر از منطقه مرزي مشرف بر اسرائيل هرگز نميتوانست يك اقدام قاطع بوده و يا اميدي براي توقف تهديد حمله كاتيوشايي ايجاد كند. نقشههاي غيرمحرمانه در وزرات دفاع اسرائيل به روشني نشان ميدهد كه بسياري از مراكز پرتاب موشكي در پشت اين محدوده قرار داشته و به حزبالله امكان ميداد به راحتي عقبنشيني كند و دورنمايي از حفظ اين محدوده بدون رخنه و حملات مداوم حزبالله وجود نداشت. اين وضعيت اساساً نيروهاي دفاعي اسرائيل را مجبور كرد با حزبالله در جنگي شهري در مناطق تحت سلطه آن شركت كند. به نظر ميرسد سران سياسي اسرائيل، فرمانده ارشد نيروهاي دفاعي اسرائيل يا هر دوي آنها بدترين شرايط را برگزيده بودند. آنها به گونهاي شدت نبرد را فراتر از حملات هوايي توسعه دادند كه نميتوانست تاثير راهبردي قاطعي داشته و به مدت چندين هفته درگير جنگ زميني بودند كه به نظر به منظور به حداقل رساندن شمار تلفات و اجتناب از حضور دائم نيروهاي دفاعي اسرائيل در لبنان طرحريزي شده بود. نيروهاي دفاعي اسرائيل در اين روند مجبور بودند كه به منظور تسخير و يا بازپس دادن روستاها و يا اهداف نظامياي بجنگند كه با توجه به زمان فراواني كه حزبالله براي سازماندهي مجدد و كسب آمادگي از آن برخوردار بود منطقي نداشت. زماني كه در نهايت نيروهاي دفاعي اسرائيل تصميم به حمله و پيشروي تا رودخانه ليتاني گرفت و به مدت دو روز پيشروي خود را اعلام كند، مجبور شد در امتداد مسيري پيشروي كند كه بخاطر موقعيت منطقهاي قابل پيشبيني بود. اين نيروها نميتوانستند به منظور محاصره خطوط عقبنشيني حزبالله از شمال حمله كنند و مجبور بودند در عملياتي شتابزده درگير شوند و از زمان لازم براي استقرار نيروهاي كافي و جستجو براي مناطقي كه پشتسر گذاشته بودند و يا اشغال مطمئن مناطق برخوردار نبودند تا اطمينان حاصل كنند كه ميزان توانايي حزبالله در چه حد باقي مانده و يا نمانده است. حملات هوايي در عين حال عليه اهدافي به شدت ادامه يافتند كه برخي اوقات با خسارات موازي بالا يا تاثير نظامي و تاكتيكي نامعلوم همراه بودند. نتيجه كار ارايه منجر به اين برداشت شد كه اسرائيل پاسخ متناسبي ارايه نميكند- برداشتي كه با توجيه ناكارآمد و پنهان اقدامات نيروهاي هوايي اسرائيل براي رسانهها همراه بود. گاهي اوقات به نظر ميرسيد اين راهبرد به عوض نبرد با دشمن، راهكاري براي وخيم كردن اوضاع تا زماني بود كه جامعه بينالملل مجبور شود با توجه به شروط اسرائيل دست به كار شود. اين راهبرد در بهترين حالت محدوديتهاي جدي كه در توانايي اسرائيل براي واداشتن هرگونه اقدام بينالمللي وجود داشت و همچنين محدوديتها در توانايي دولت لبنان براي تحقق همه اهداف به محض امضاي آتشبس را ناديده ميگرفت. يكي از دلايل احتمالي اين عدم آمادگي، دستكم گرفتن دشمن و داشتن اين فرضيه بود كه قدرت برتر نظامي و قابليتهاي آن در زمان وخامت اوضاع ميتواند بر بيبرنامگيها فائق آيد. از اين رو حالوتس، رئيس ستاد نيروهاي دفاعي اسرائيل بعد از جنگ اعلام كرد كه وزراي كابينه انتظار داشتند كه حزبالله نتواند بيش از دو هفته دوام آورد. آنها انتظار داشتند كه حزبالله تسليم شده و همه كارها انجام گيرد. ادامه دارد ... فارس -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
ادامه متن از آخرین جمله پست قبلی: ... و نشان داد كه تنها 58 درصد از لبنانيها به اين عقيده بودند حزبالله حق دارد مسلح باقي بماند ولي به فعاليت مقاومت خود ادامه دهد ". حزبالله همچنين با تعجيل در ارايه كمك به مناطق آسيبديده به جلوگيري از هرگونه واكنش تند در ميان حاميان خود كمك كرد. گذشته از اين، اعراب و مسلمانان بيرون لبنان بيشتر تمايل دارند تنها اسرائيل را مسبب همه تلفات و خسارات بخوانند. در نتيجه، بيشتر تاثير واكنشي كه جنگ عليه حزبالله، ايران و سوريه در محافل خارجي لبنان داشت اين امر بود كه آيا اعراب اسرائيل را تهديدي عمده ميدانند يا اين كه نگران افزايش احتمالي قدرت شيعه هستند تا نتيجه جنگ. *هدف 4: تخريب يا زمينگير كردن حزب الله با توجه به اين كه نمي توان آن را به عنوان يك نيروي نظامي نابود كرد و همچنان به عنوان يك عامل سياسي عمده در لبنان باقي خواهد ماند بخاطر همه دلايلي كه پيش از اين بيان شد، نيروهاي دفاعي اسرائيل خسارت كافي به حزبالله وارد نكردند تا بطور جدي توانايي نظامي آن را زمينگير و يا نابود سازند و شرايطي ايجاد نكردند كه حزبالله قادر نباشد در آينده توانايي تسليحات بهتر از جمله موشكهاي دوربرد را به دست آورد. اسرائيل از طرح اشتباه جنگي استفاده كرد. به نظر ميرسد كه اسرائيل در آنچه كه توان هوايي آن ميتواند در اوايل جنگ انجام دهد، به شدت بزرگنمايي كرد و به شدت توانايي حزبالله براي بقاء و جنگ زميني را دستكم گرفته بودند. نيروهاي دفاعي اسرائيل بعد از آن، جنگي طولاني عليه استحكامات مقدم حزبالله به راه انداختند تا مانع از آن شوند كه از آنها به عنوان خطوطي كه به اسرائيل تسلط دارد، استفاده شود و بطور مرتب به شهرها و شهركهاي تحت تسلط حزبالله حمله كرده تا حزبالله شكست خورده و در آن شكاف ايجاد شود. نيروهاي دفاعي اسرائيل در نهايت در 11 اوت حركت به سمت عمق لبنان و به سوي رودخانه ليتاني را آغاز كردند كه اين اقدام براي كسب پيروزي در يك اقدام زميني كوتاهمدت عليه نيروهاي پراكنده حزبالله بسيار ديرهنگام بود. نيروهاي دفاعي اسرائيل در تعجيل خود براي عمل تا قبل از آتشبس، مجبور بودند كه در امتداد خطوط پيشبيني شده به دلايل منطقهاي پيشروي كرده و از درون مواضعي بگذرند كه حزبالله ميتوانست براي كمين كردن در راه نيروهاي زميني پيشروي كننده اسرائيل انتخاب كرده يا در آن پراكنده شود. با وجود آن كه نيروهاي اسرائيلي توانستند در بسياري از درگيريها پيروز شوند اما به اندازه كافي براي حزبالله تلفات برجاي گذاشتند كه حزبالله بتواند براي خود پيروزي فرضي مهمي به دست آورد. بسياري از نيروهاي حزبالله - تقريباً 70 درصد يا بيشتر- توانستند در درگيري جان سالم به در ببرند و نيروهاي جديدي استخدام كنند و نيروهايي كه بلافاصله از تجربه جنگي كافي برخوردار شدند تا حزبالله بتوانند خسارات انساني را بيش از اندازه كافي، جبران كند. بسيار از قواي اندوخته حزبالله و احتمالاً برخي از موشكهاي ميانبرد و دوربرد آن سالم ماندند. ادعاي نيروي هوايي اسرائيل درباره اين كه تقريباً بيشتر اين سيستمها را از بين برد هرگز ثابت نشد و يا جزئيات مربوط به آن ارايه نشد. مواضع سيستمهاي ميان برد حزبالله كه از سوي سوريه تامين شده بودند به روشني شگفتي اطلاعات اسرائيل را به همراه داشت. ادعاي بعدي نيروي هوايي اسرائيل به اين كه 90 درصد از راكتهاي دوربردي كه از سوي حزبالله شليك شده بودند بلافاصله بعد از شليك نابود شدند را شايد بتواند معتبر دانست و يا ندانست اما اين نيرو توضيحي درباره موجودي باقيمانده در دست حزبالله بعد از آتشبس ارايه نكرد. اگر حتي حزبالله به عنوان يك نيروي نظامي زمينگير شده باشد، به خاطر تحولاتي بوده كه بعد از جنگ اتفاق افتاد. چنين محدوديتي بخاطر حضور نيروهاي بينالمللي و اقدامات اين نيروها و اتحاد سياسي جديدي بوده كه در لبنان ايجاد شده بود يا بخاطر تلاشهايي بود كه براي كمك به ارتش لبنان براي پيشروي موثر در منطقه جنوب صورت گرفت. اين زمينگير شدن بخاطر اقدام نظامي نيروهاي دفاعي اسرائيل در طول جنگ نبوده است. به نظر ميرسد هيچ يك از اين تحولات بخاطر جنگ و يا بلافاصله بعد از جنگ اتفاق نيفتاد. به صراحت بايد گفت كه به نظر ميرسد روند كنوني در ارتش لبنان و اقدام بينالمللي احتمالاً حزبالله را به عنوان يك نيروي نامتقارن قوي باقي ميگذارد و به نظر ميرسد احتمال تامين مجدد دستكم تسليحات سبك و متوسط وجود داشته باشد و انواع جديد موشكهاي هدايت شونده ضدتانك و تسليحات كوتاهبرد پدافند هوايي به داخل لبنان قاچاق شوند. دورنمايي اين امر وجود دارد كه سوريه ممكن است موشكهاي دوربرد بالستيك را انبار كرده و نحوه استفاده از آنها را در مدت زمان كوتاهي به حزبالله بياموزد و بدينوسيله در مدت زمان اندكي اجازه تامين بهرهگيري آن را در لبنان فراهم آورد. *هدف 5: زنده بازگرداندن دو سربازي كه حزبالله دستگير كرده بدون تبادل عمده اسرايي كه در اختيار اسرائيل هستند تلاش اسرائيل براي بازگرداند دو سربازي كه در حمله اسرائيل به اسارت گرفته شده بودند و باعث برپايي جنگ شد، در قطعنامه سازمان ملل و آتشبس گنجانده شده است اما اين هدف يكي از چندين هدف متعدد حزبالله به شمار ميرفت. همانگونه كه جملات ذيل نشان ميدهند در قطعنامه 1701 به بازگشت اسراي اسرائيلي اولويت خاصي داده نشده است: * "[شوراي امنيت] نهايت نگراني خود را از ادامه وخامت خصومتها در لبنان و در اسرائيل بخاطر حمله حزبالله به اسرائيل در 12 ژوئيه 2006 ابراز ميدارد كه تاكنون موجبات مرگ و زخميشدن صدها نفر از هر دو طرف، خسارت سنگين بر زيرساختهاي غيرنظامي و آوارگي صدها هزار نفر را در داخل لبنان فراهم آورده است. * "بر ضرورت خاتمه خشونت تاكيد كرده و در عين حال بر ضرورت رسيدگي فوري به عواملي كه به بحران كنوني شدت بخشيده است از جمله آزادي بيقيد و شرط سربازان ربوده شده اسرائيل تصريح ميكند. * "با در نظر گرفتن حساسيت موضوع زندانيان، از تلاشهايي كه به منظور حل و فصل فوري مسئله زندانيان لبناني دستگير شده در اسرائيل انجام ميشود، حمايت ميكند. در هر صورت جنگ به آن هدفي كه عامل اصلي تخاصم بود دست نيافت . با وجود قطعنامه شوراي امنيت و آتشبس، سربازان اسير بازنگشتند. سازمان صليب سرخ در ماه نوامبر آن سال اعلام كرد كه نتوانسته نامهها را به خانوادهها برساند و نتوانسته كشف كند يا مدركي دريافت دارد كه نشان دهد سربازان همچنان زنده هستند. گزارشها در اوايل دسامبر نمايان ساخت كه سربازان در حملات به شدت زخمي شده بودند كه حال يكي از آنها وخيم بود. حزبالله به تقاضاي خود براي تبادل اسرا ادامه داد اما دليلي دال بر اثبات اين امر ارايه نكرد كه اين سربازان ربوده شده، زنده هستند. اين ناكامي همانند ديگر جنبههاي جنگ موجبات تضعيف برخي از جنبههاي بازدارندگي اسرائيل را فراهم آورد. روند جنگ بار ديگر حساسيت شديد اسرائيل را دربرابر اسارت سربازان و يا حتي تلفات سبك نشان داد. اين امر باعث تقويت اين پيام شد كه يك جنبش تندرو ميتواند مذاكرات صلح را با آغاز كردن دور جديد حملات تروريستي متوقف سازد. پيامي كه در طول دوراني كه روند صلح هنوز زنده بود، رسانده شد. اين پيام نشانه خطرناكي از ضعف اسرائيل در سطح نظامي و ديپلماتيك به همراه داشت و نشان داد كه يك جنبش افراطي مي تواند با ارتكاب حمله، اسرائيل را به واكنش وادار كند. در عين حال، اهميت چنين پيامهايي نبايد بزرگنمايي شود. حساسيت اسرائيل به تلفات و ربوده شدن افرادش تاحد زيادي به جديت تهديد و مناقشهاي بستگي دارد كه اسرائيل با آن مواجه است. اين حساسيت در جنگهاي اختياري مانند مناقشه اسرائيل و حزبالله بسيار بالا است. اگر برخي از عوامل غيردولتي اين فلسفه را درك نكرده باشند، حكومتهاي عربي اين امر را درك ميكنند. با وجود همه مشكلات اسرائيل در طول جنگ آن با حزبالله، شمار تلفات آن شايد حدود يك ششم حزبالله بود. اسرائيل بيش از اين كه مقهور كيفيت كار رزمندگان حزبالله باشد، اسير راهبردها و تصميمات راهبردي خود بود. در صورتي كه نيروهاي بينالمللي و ارتش لبنان بتوانند عملاً همه مفاد آتشبس را به اجرا درآورند هنوز ميتوان ثابت كرد كه اسرائيل در اين نبرد پيروز شده است. ادامه دارد ... فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(6) آنتوني كردزمن: عمليات رسانه اي اسراييل در جنگ33 روزه كوته فكرانه بود خبرگزاري فارس: تحليل گر پنتاگون معتقد است: اسرائيل نبرد رسانهاي خود را تا حدود زيادي در راستاي تلاش براي نفوذ بر احزاب سياسي و افكار عمومي بعلاوه حاميان قدرتمند بيروني خود استفاده كرده و عمليات اطلاعرساني آن محدود و كوتهفكرانه بود. *اهداف حزبالله: بزرگ و كوچك اين كه اسرائيل دستاوردهاي اندكي از جنگ داشته بدان معني نيست كه حزبالله دستاوردهاي راهبردي جدي به دست آورده است. بيانيههاي ارايه شده از سوي سران حزبالله نشان از اين واقعيت دارد كه حزبالله دامنه واكنش اسرائيل را به ربوده شدن سربازان آن در 12 ژوئيه، پيشبيني نميكرد. در 27 اوت، يعني تقريباً دو هفته بعد از آتشبس، حسن نصرالله گفت: "ما حتي يك درصد فكر نميكرديم كه دستگيري [سربازان] در اين زمان به جنگي با اين شدت منجر خواهد شد ". "محمود قماطي " معاون رئيس دفتر سياسي حزبالله عنوان كرد كه حزبش "انتظار نداشت واكنش با اين شدت باشد ". به هر حال، با وجود تخمينهاي نادرست حزبالله از درجه واكنش اسرائيليها اما ميزان آمادگي حزبالله قبل از جنگ نشانهاي دال بر اين امر است كه "شكل " عمليات نظامي اسرائيل پيشبيني شده بود. "عمير كوليك " يكي از محققان در مركز "ژافي " براي مطالعات راهبردي تخيمين ميزند كه حزبالله توانست اقدام توپخانهاي سنگين را كه در طول جنگ تعيين كننده راهبرد اسرائيل بود بعلاوه ضرورت دفاع زميني را پيشبيني كند. حزبالله در طول "عمليات پاسخگويي " Operation Accountability در سال 1993 كه خود را در ابتدا براي درگيري رودر رو با نيروهاي اسرائيلي آماده كرده بود، با آتش سنگين اسرائيل غافلگير شد. در عمليات "خوشههاي خشم " در سال 1996، اين گروه فهميده بود كه به عوض تكيه بر نبرد زميني در خط مقدم استحكامات دفاعي خود، به راكتها تكيه كند. اين درسها موجب سنگربندي خطوط سهگانه دفاع توپخانهاي حزبالله و شبكه نيروهاي زميني شد. خطوطي كه بهگونه راهبردي چيده شده بودند تا در جنگي فرسايشي با اسرائيل وارد شوند كه ميتوانست تا عمق خاك اسرائيل امتداد يابد، مانع از تهاجم زميني اسرائيل شده و تا حد ممكن به اسرائيل تلفات وارد كند. تا آنجا كه به اهداف حزبالله از جنگ مربوط ميشود، بيانيههاي مطرح شده از سوي حزبالله نشان ميدهد كه هدف نهايي راهبردي آن همواره فراتر از خروج كامل اسرائيل از لبنان از جمله مزارع مورد مناقشه "شبعا " بوده است. هدف حزبالله همچنان نابودي نهايي اسرائيل است. اين هدف در طول بيش از دو دهه گذشته، هدفي هميشگي و راهبردي بوده است. در 16 فوريه 1985، آنچه كه بسياري از افراد آن را اساسنامه حزبالله ميخواندند در روزنامه "السفير " لبنان به چاپ رسيد. در آن عنوان شده بود كه ماموريت حزبالله نابودي اسرائيل است: "تلاش ما زماني خاتمه خواهد يافت كه اين رژيم [اسرائيل] از ميان برداشته شود. ما هيچ معاهدهاي با آن، هيچ آتشبسي و يا توافقنامه صلحي را چه به صورت مجزا يا يكپارچه به رسميت نميشناسيم ". حسن نصرالله، دبيركل حزبالله در بسياري از مواقع بر اين موضع تاكيد كرده است. وي در اوايل سال 2000 در مصاحبه با مجله "ميدل ايست اينسايت " گفت: "من مخالف هرگونه به رسميت شناختن اسرائيل هستم. من حتي موجوديت كشوري كه اسرائيل نام دارد را به رسميت نميشناسم. من موجوديت آن را ناعادلانه و غيرقانوني ميدانم. به همين دليل است كه اگر لبنان توافقنامه صلحي با اسرائيل منعقد كند و آن را براي تصويب به مجلس ارايه كند، نمايندگان ما با آن مخالفت خواهند كرد. حزبالله بطور اصولي هرگونه سازش با اسرائيل را رد ميكند. " نصرالله در اواخر همان سال در گفتوگو با يك شبكه تلويزيوني مصر عنوان كرد كه "هدف اصولي " حزبالله "نابودي اسرائيل و آزادي فلسطين و قدس است ". اين هدف با توجه به اختلاف در توان و اهرمهاي ميان حزبالله و نيروهاي اسرائيلي دستنيافتني است. به هر حال، دستاوردهاي سياسي حزبالله در درون لبنان ممكن است داستان مجزايي باشد و ممكن است هدف عملگرايانه تر و جديتري براي سران حزبالله باشد. وقتي اسرائيل در سال 2000 لبنان را ترك كرد، نصرالله سخنرانياي در جمع طرفداران خود كه پيروز حزبالله را جشن گرفته بودند، انجام داد و بر آنچه تاكيد كرد كه آن را قدرت مردم لبنان برشمرد. وي گفت: "براي آزادي سرزمينتان نيازي به تانكها و هواپيماها نداريد. با الگوي شهادت، شما ميتوانيد خواستههاي خود را به متجاوزان صهيونيست تحميل كنيد ... شايد اسرائيل سلاح اتمي و تسليحات سنگين داشته باشد اما به خواست خدا، سستتراز تار انكبوت است ". نصرالله در دورهاي كه به جنگ ختم شد بر تاكيدات خود درباره نبود اراده و وجود ضعف در جامعه اسرائيل ادامه داد. همانگونه كه جنگ نشان داد، وي عزم و توان غيرنظاميان اسرائيلي در مواجهه با حملات راكتي را به همان صورتي دستكم گرفت كه اسرائيل توانايي و عزم و توانايي رزمندگان حزبالله را دستكم گرفته بود. هر دو طرف اشتباهي مشترك داشتند كه به ناكامي تاكتيكي و راهبردي هر دو طرف منجر شد. در 23 ماه مه، تقريباً سه هفته قبل از شروع درگيري، نصرالله در شبكه تلويزيوني "المنار " حزبالله سخنراني كرد و در آن گفت: "ضعف ديگر آن است كه آنها چه به صورت فردي و يا جمعي از سوي خداوند به عنوان "انسانهايي كه بيشترين مراقبت را از جانشان انجام ميدهند " توصيف شدهاند. وابستگي آنها به اين دنيا با همه پوچي و لذايذ، نشانه ضعف است. در مقابل، افراد ما و تمايل ملت ما به ايثار خون، روح، فرزندان، پدران و خانوادههايشان در راه عزت، زندگي و خشنودي كشور همواره به عنوان يكي از نقاط قوت ملت ما بوده است. " نصرالله در روز ربوده شدن سربازان اسرائيلي نيز آن دسته از كساني را ستود كه اين حمله را انجام داده بودند و با اشاره به اسرا بر اهداف محدود اين حمله تاكيد كرد: "پيش از هر چيز، من بايد به مجاهدين قهرمان بپردازم. كساني كه امروز به قول خود عمل كردند. به همين دليل عمليات كيفي آنها "علميات عهد صادق " Operation True Promise نام نهاده شده است. من از آنها تشكر ميكنم و پيشاني و دستان آنها را ميبوسم. به بركت اين دستان و پيشانيهاي بلند، سرهايمان بالا است و هيچ دستبندي بر دستان كساني كه در زندان اشغالگر هستند، باقي نميماند. امروز، روز وفاي عهد به "سمير قنطار "، "يحيي اكساف "، "نسيم نسير " و برادران و زندانيان حاضر در زندانهاي اشغالگر است. " چنين اظهاراتي نشان ميدهد كه اگر چه نابودي اسرائيل ممكن است هدف اعلامي نهايي حزبالله باشد، رهبري آن اهميت اهداف ميان مدت و سطح پايين را تشخيص داده و ممكن است اين اهداف را در شرايط واقعي در اولويت قرار دهند. به نظر ممكن ميرسد كه حزبالله اميدوار بود با اسرائيل صرفا درگير تقابل توپخانهاي عليه سرزمينهاي داخل اسرائيل شده و به دو هدف كوتاهمدت دست پيدا كند: *تضعيف عزم اسرائيليها در درگير شدن با نيروهاي حزبالله با استفاده از بمباران خاك اسرائيل تا حداكثر عمق ممكن و با افزايش تلفات ارتش اسرائيل در ميدان نبرد. *شكستن وجهه شكست ناپذيري نظامي اسرائيل با استفاده از محدود كردن توانايي آن در به اتمام رساندن اهداف راهبردي و با وارد آوردن خسارات سنگين و عميقتر تا حداكثرعمق در خاك اسرائيل. جنگ به روشني حتي به چنين اهداف محدودي دست پيدا نكرد. گذشته از اين، اگر ربودن سربازان كه به شعلهور كردن آتش مناقشه منجر شد در راستاي دستيابي به امتيازي براي معامله صورت گرفته بود، اسرائيل به عوض معامله، كار را به وخامت كشاند. اين واكنش نصرالله را به بازنگري در تعريف حد و اندازه موفقيت وادار كرد. به اظهارات وي به مناسبت خروج نيروهاي اسرائيلي از لبنان در سال 2000 و تاكيد وي بر اهميت مقاومت توجه كنيد: "پيروزياي كه ما از آن سخن ميگوييم زماني است كه مقاومت بقاء يابد. زماني است كه اراده آن شكسته نشود. اين يك پيروزي است... زماني كه ما از نظر نظامي شكست نخوريم، آنگاه اين يك پيروزي است ". روزي كه آتشبس به اجرا درآمد يعني 14 اوت، حسن نصرالله در شبكه المنار سخن گفت و اعلام كرد كه اهداف مقاومت و بقايي كه وي در زمان جنگ به آن اشاره كرده بود، محقق شدهاند: "پيش از هر چيز، من نميخواهم به ارزيابي و بحث درباره جزئيات آنچه بپردازدم كه ما هماكنون شاهد هستيم. اما ميخواهم بطور خلاصه بگويم كه بدون اغراق ما پيروزي راهبردي و تاريخي براي لبنان به دست آورديم- براي همه لبنان، براي مقاومت و براي همه ملت ". به هر حال به دنبال جنگ، حسن نصرالله اعتراف كرد كه در ارزيابي واكنش احتمالي اسرائيل به ربوده شدن سربازان اشتباه مرتكب شده بود. وي در مصاحبهاي با يك شبكه تلويزيوني لبنان كه در 27 اوت و تقريباً دو هفته بعد از آتشبس صورت گرفت، گفت: "شما از من بپرسيد كه اگر من در 11 ژوئيه خبر داشتم ... عمليات اسيرگيري به چنين جنگي منجر ميشود، آن [عمليات] را انجام ميدادم؟ من ميگويم كه خير. ابداً انجام نميدادم. " حزبالله تنها زماني اقدام به ادعاهاي صريح درباره پيروز كرد كه تنشهاي داخلي در لبنان افزايش پيدا كرده بود. به عنوان مثال، در مصاحبهاي كه در سپتامبر آن سال صورت گرفت، نصرالله بر اين امر تاكيد كرد كه اهداف بقاء و مقاومت كه وي در زمان جنگ به آنها اشاره كرده بود، محقق شدهاند و از مردم لبنان خواست كه اين پيروزي بر اسرائيل را جشن بگيرند. از نظر اسرائيل، قانون پيامدهاي ناخواسته ممكن است در تعيين نتيجه نهايي راهبردي جنگ نقش موثرتري به نسبت راهبردها، طرحها و اقدام تاكتيكي آن براي حزبالله بازي كرده باشد. بار ديگر بايد گفت، درسهاي جنگهاي محدود و اختياري به نظر اين بوده كه شروع آن آسانتر از كنترل و اتمام آن به صورتي است كه پايدار و مطلوب نظر باشد. **فصل سوم *آموزه هايي عمده در رابطه با راهبرد و نحوه اداره جنگ جنگ اسرائيل و حزبالله مويد آموزه هاي مهم متعددي درباره راهبرد و نحوه اداره جنگ مدرن بود. بسياري از اين آموزه ها در مناقشات قبلي و جنگهاي كنوني در افغانستان و عراق شناخته شده بودند. به هر حال، اين درسهايي است كه به نظر ميرسد فراگرفتن آن براي كشورها، از جمله آمريكا فوقالعاده دشوار است. *بازانديشي در ابعاد بازدارندگي،ارعابي، سياسي، برداشتي، ايدئولوژيكي و رسانهاي جنگ متن كامل يافتههاي كميسيون "وينوگراد " محرمانه باقي مانده است اما بخشهاي غيرمحرمانه گزارش اين كميسيون در كنار برخي افشائيات، مسايل را به خوبي روشن ميسازند. اسرائيل، همچون آمريكا در عراق بر اساس ارزشها و برداشتهاي خود وارد جنگ شد - نه بر اساس يك دشمن حزبالله، دولت لبنان كه به دنبال نفوذ بر آن بود، كشورهاي عربي اطراف آن و يا در ابعاد گستردهتر با درنظر گرفتن اروپا و جهان خارج. اسرائيل اين جنگ را موجه ميدانست اما كمترين تلاشي براي موجه كردن اين جنگ براي جهان خارج به عنوان بخش مهم از راهبرد، تاكتيك و اجراي عملي در ميدان نبرد، به خرج نداد. دولت اسرائيل و نيروهاي دفاعي آن همواره جنگ را از بعد سياست و برداشت داخلي مينگريستند و به سياست و برداشت كشورها، فرهنگها و مذاهب ديگر بخصوص در برخورد با كشورهاي متخاصم و جنبشهاي عربي بياعتنايي ميكرد. نتيجه آن بود كه اسرائيل بيش از حد به زور متكي بوده و كمتر بر عمليات اطلاعرساني و سياسي توجه داشت و بطور مرتب اشتباهاتي مرتكب شد كه مي توانست با درك واقعگرايانهتراز چگونگي برداشت ديگر كشورها و ملتهاي درباره اقدام آن، مانع از اين اشتباهات شود. در اين مورد به خصوص، به نظر ميرسد كه اسرائيل احساس ميكرد ميتواند به سادگي از طريق كسب پيروزيهاي تاكتيكي با حزبالله برخورد كند و ميتواند دولت لبنان را با حملات نظامي مرعوب ساخته و بترساند. گذشته از اين، اسرائيل گمان ميكرد كه شكست برنامهريزي شده حزبالله در ميدان نبرد با خشم عربي و اسلامي مواجه خواهد شد و تنها مشكلات محدودي با كشورهاي خارج بوجود ميآورد. هيچ يك از اين فرضيات منعكس كننده درك واقعگرايانه از انگيزههاي سياسي، مفهومي و ايدئولوژيكي عوامل خارج از اسرائيل نبود. قصور در درك اين انگيزهها همچنين به اين معني بود كه اسرائيل نتوانست بازدارندگي خود را تقويت كرده و در ارعاب ناكام بود و نتوانست نبرد رسانهاي در جنگ را پيروز شود. همانگونه كه در فصل پيش به آن اشاره شد، احياي اعتبار بازدارندگي اسرائيل پس از آن كه اين بازدارندگي به دنبال خروج يكجانبه از لبنان و غزه به صورت فرضي از بين رفت و بعد از سالها تحمل حملات و دردسرهاي كوچك با واكنشهاي محدود از اهداف مهم اسرائيل به شمار ميرفت. به نظر ميرسد، طرح اسرائيل اين بود كه تا چه حد ميتواند ضمن شكست دادن حزبالله، يك دولت عربي را كه حضور يك تهديد غيردولتي را تحمل كرده بود، تهديد كند. به هر حال، اسرائيل با يك مولفه فشار غيردولتي يعني حزبالله و دو مولفه دولتي (ايران و سوريه) درگير بود كه غربي نبودند و با ارزشها و اهداف متفاوتي در مقايسه با اسرائيل عمل ميكردند. اسرائيل در طول جنگ دريافت كه حزبالله به سرعت ميتواند هرگونه موفقيت اسرائيل در حمله به موشكهاي ميان برد و دوربرد حزبالله را با استفاده از موشكهاي كوتاهبردتر جبران كرده و ميتواند نيروهاي دفاعي اسرائيل را به جنگ زميني وارد كند و اين كار را كرد. اين كشف، نميبايست به عنوان يك شگفتي قلمداد ميشد. اسرائيل نهتنها در گذشته در همين موارد مشابه درگير شده بود بلكه سران حزبالله عنوان كرده بودند كه چگونه به آن واكنش نشان خواهند داد. حسن نصرالله بعد از خروج اسرائيل از لبنان در سال 2000 توان اسرائيل را به تار عنكبوت تشبيه كرد. وي عنوان كرد كه قدرت ظاهري اسرائيل سراب بود. وي گفت كه اراده جنگ و فدا شدن مهمتر از هر اسلحهاي است و حزبالله در اين زمينه مزيت دارد. اسرائيل از هر دليل تاريخي براي درك سياست عقيدتي لبنان و رفتار احتمالي دولت و ارتش لبنان در مواقع واقعي برخوردار بود. شكست راهبردي آن در جنگ 1982- و پيامد طولاني اين شكست بين سالهاي 1982 الي 2000- ميبايست هرگونه برداشت غلط درباره چگونگي برداشت لبنانيها از اقدامات اسرائيل و واكنش به آن را از بين ميبرد. اسرائيل هرگز نمي بايست زماني غافلگير ميشد كه دولت ضعيف لبنان در تلاش براي كنترل حزبالله از خود واكنشي نشان نداد و در عوض به جامعه بينالمللي رو كرد. اسرائيل همچنين نميبايست زماني كه دولت لبنان تلاش كرد از تهديد برپايي حملات سياسي به اسرائيل بهره گيرد، غافگير ميشد. اسرائيل دريافت كه بيميلي و ناتواني آن در حمله و يا ارعاب ايران و سوريه - به عنوان حاميان اصلي حزبالله- اين كشورها را به حمايت از حزبالله و تسليح مجدد آن ترغيب كرد. حكومت اسرائيل همچنين نتوانست واقعيتهاي سياسي و مفهومي را درك كند كه به رفتار همسايگان عرب آن شكل ميداد. اين رژيم با شديد كردن وخامت اوضاع و يا با ناتواني در متقاعد كردن دنيا به اين امر كه تلاش دارد خسارتها و آسيبهاي موازي به غيرنظاميان را كنترل كند، به سرعت توانايي اوليه خود را در كسب حمايت دولتهاي مصر، اردن و عربستان عليه حزبالله از دست داد. اسرائيل مردم اين حكومتها را كه دليلي براي هراس از حزبالله و ايران داشتند و همچنين دولتهاي آنها را از خود بيزار كرد. در عين حال، ناكامي و ترديد تاكتيكي دولت اسرائيل و نيروهاي دفاعي آن، پيام ضعف و آسيبپذيري را به كشورهايي فرستاد كه بيشتر بر انتقام، خشم و مذهب تكيه دارد تا حساب سود و زيان از درگيري. چنين مسايلي علاوه بر اين واقعيتها است كه اسرائيل نبرد رسانهاي خود را تا حدود زيادي در راستاي تلاش براي نفوذ بر احزاب سياسي و افكار عمومي بعلاوه حاميان قدرتمند بيروني خود استفاده كرده و عمليات اطلاعرساني آن محدود و كوتهفكرانه و بر اساس اين فرضيه استوار است كه نميتواند در برداشت اعراب، اروپاييها و ديگر رسانههاي متخاصم و يا بيطرف تاثير گذارد. اسرائيل از بعد سياسي جنگ با غرضورزيها و تعصبات رسانهاي مواجه است. به عبارت روشنتر، اين تعصبات ارتباطي به نحوه اداره جنگ نداشته و مشابه برداشتي است كه درباره آمريكاييها وجود دارد و آنها را صليبي و اشغالگر ميخوانند. اين كينهتوزيها به همان اندازهاي بيمورد است كه شكايتها درباره اين كه دشمن درگيري را به مناطق غيرنظامي ميكشاند و از تاكتيكهاي تروريستي استفاده كرده، يونيفرم نظامي نميپوشد و در درگيريهاي مستقيم وارد ميشود. كشورها در جهاني واقعي ميجنگند نه در وضعيتي كه بتوانند قوانين جنگ يا استاندارهاي فرضي آن را تعيين كنند. ناكامي اسرائيل در درك كامل جنبههاي سياسي و ادراكي جنگ مدرن به اندازه ناكاميهايي كه آمريكا در عراق و جنگ با تروريسم و تا حدودي در جنگ افغانستان داشته، جدي و خطرناك است. همين وضعيت در زمينه تمركز اسرائيل بر سياستهاي داخلي نيز صدق ميكند. كشورهاي مدرن بايد ياد بگيرند كه در نبردهاي منطقهاي، فرهنگي و جهاني بجنگند تا بتوانند ابعاد سياسي، برداشتي، ايدئولوژيكي و رسانهاي جنگ را در چارچوب مفادي حفظ كنند كه ديگر كشورها و فرهنگها بتوانند آن را درك كنند. يا اين خطر را حس كنند كه امكان دارد همه پيروزيهايي كه ارتش آنها به دست آورده است در معرض خطر باشد. ادامه دارد ... فارس -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
با کسب اجازه از مدیر محترم سایت جناب rezat1980 و نظر به اهمیت مطلبی که قصد دارم خدمت دوستان عزیزم ارائه بدم، ادامه این متن تأمل برانگیز رو در چند پست متوالی به سروران گرامی تقدیم می کنم: ادامه از واپسین جمله پست قبلی از بخش (3) پاورقی کودرزمَن خبرگزاري فارس: افسران و كارشناسان اسرائيل در عين حال، در طول جنگ اين نكته را تصريح كردند كه اسرائيل در زماني كه جنگ آغاز شد به شدت شمار اعضاي آموزش ديده و جنگآور، كيفيت استحكامات مقدم و توانايي سنگرگرفتن، اختفاء و پراكندگي آنها را دستكم گرفته بود. تخميني در اين باره وجود ندارد كه شمار موشكهاي ضدتانك C-802 باقي مانده در دستان حزبالله در زمان آتشبس چقدر بوده است اما يكي از كارشناسان اسرائيلي ميگويد چندين عدد از اين موشك در اختيار حزبالله است. اين موشكها به راحتي در كاميونها و كانتينرهاي معمولي قابل پنهان كردن هستند. همين كارشناس تخمين ميزند كه 24 الي 30 عدد از هواپيماهاي بدون سرنشين از نوع "ابابيل " (UAVs) كه ميتوانند 40 الي 50 كيلوگرم مواد منفجره را تا فاصله 450 كيلومتري حمل كرده و توسط سيستم مكانيابي جهاني [جيپياس] قابل ردگيري هستند در اختيار حزبالله باقي است. (حزبالله اين ابابيلها را "مرصاد 1 " نام نهاده است.) اين مشكلات روشنگر درسهاي متعدد و مهم جنگ بعلاوه ناتواني IDF در تخمين ميزان خساراتي است كه به حزبالله وارد كرده است. بيشتر نظامهاي ارزيابيهاي اطلاعاتي و ارزيابي از ميزان خسارت ناشي از درگيري بر مواضع تسليحات عمده متمركز بودند. اين ارزيابيها به شمار و نوع تسليحات سبك، تسليحات انفرادي و ديگر سيستمهاي كوچكتر نميپردازد. آنها همچنين به منظور ردگيري و دنبال كردن انتقال شمار اندكي از سيستمهاي بزرگتري نميشوند كه ميتوانند تاثير عمدهاي بر جنگهاي نامتقارن داشته باشند. اين محدوديتها مشكلات عمدهاي در هدف قراردادن و ارزيابي ميزان خسارات جنگ در جنگهايي بوجود ميآورند كه با عوام غير دولتي و تقابل نامتقارن انجام ميشوند. جنگهايي كه انتقال فناوري در آنها ميتواند شگفتي به همراه داشته و حتي انتقال احتمالي فناوري ميتواند به تغيير رفتار نظامي منجر شوند. هر كسي با آغاز شدن درگيريها معمولا به فرسايشي شدن جنگ فكر ميكند در عمل اين جنگهاي فرسايشي ميتواند در مرحله آمادهسازي و آرايشگيري اتفاق بيفتد بعلاوه اين كه براي ايجاد شرايط لازم براي جنگ نامتقارن و شورشها، سالها وقت لازم است. پاسخ به اين تلاشها و انتقالات اسلحه و فناوري نظامي ممكن است نيازمند تغييرات در جمعآوري اطلاعات، هدفگيري و اولويتهاي ارزيابي خسارت جنگ و فناوري در آينده باشد. همانگونه كه در بخشهاي بعدي خواهد آمد، بخصوص اگر طرفهاي مقابل در جنگ نامتقارن از جنگ اسرائيل و حزبالله به ارزش سلاحهاي سبك با فناوري بالا پيببرد. انقلاب در امور نظامي ممكن است براي عوامل غيردولتي همانند نيروهاي نظامي مدرن مقرون به صرفه باشد بخصوص وقتي كه آنها بتوانند در درگيريهاي محدود و يا در جنگهاي مداوم و فرسايشي مبارزه كنند. از دست دادن زمان براي تصميمسازي و مانور ممكن است براي نيروهاي نظامي متعارف حياتي باشد. تعميم آن ممكن است براي نيروهاي نامتقارن از اهميت برابري برخورد باشد. *ممانعت و نابودي تسليحات توسط IDF موجود و محدوديت در تسليح مجدد همانگونه كه پيش از اين گفته شد، اطلاعات موثقي وجود ندارد كه نشان دهد حملات نيروي هوايي اسرائيل و نيروهاي دفاعي آن تا چه اندازه سطح موجودي راكتهاي كوچك و ديگر تسليحات حزبالله را در طول جنگ از بين برده باشد. نقشههاي غيرمحرمانه از مناطق بمباران مكانهايي كه اسرائيل مورد حمله قرار داده مؤيد اين امر است كه ممانعت و نابودي تهيه و تامين مجدد از اهداف اصلي اسرائيل بوده و بسياري از حملات نيروي هوايي اسرائيل به همين منظور صورت گرفت. بر اساس يكي از اين نقشهها، نيروهاي اسرائيلي حدود 70 پل، 94 جاده از جمله مسير تداركات از سوريه به لبنان و دره بقاء، جادههاي شمال لبنان را كه از سوريه به سواحل لبنان و مسير كوهستاني شمال عبور ميكنند، بمباران كردند. نيروي هوايي اسرائيل همچنين تلاش ممانعتي گستردهاي در شبكه جادهاي در بخشهاي جنوبي لبنان انجام داد. اين مسير جادهاي از جنوب لبنان تا ساحل "صيدون " و "تاير " عبور كرده و به سمت شرق از جادههاي ساحلي امتداد داشته و ارتباط داخلي جادههاي "ظاله " (واقع در شرق بيروت) را به "مرجعيون " و "نباتيه " (كه در جنوب ظاله قرار دارند) برقرار ميسازد و جادههاي جنوبي از بقاء از طريق ظاله به سمت مرجعيون و "خيام " را شامل ميشود. به نظر ميرسد اين حملات شامل حملات پرشمار به خودروهاي مظنون بوده كه بعداً معلوم شد بسياري از اين خودروها متعلق به غيرنظاميان و يا خودروهاي امدادي بوده است. به هر حال، چنين اقدامي در جهت ممانعت از تامين تسليحاتي با مشكلات عملي همراه بوده است. با وجود آن كه سوريه تنها ميتوانست از هفت گذرگاه عمده و شبكه جادهاي اندكي براي انتقال تسليحات استفاده كند، اين اقدامات در بهترين حالت خود به نيروهاي دفاعي اسرائيل كمك كرد تا بتوانند تسليحات سنگيني كه بر خودروها سوار شده بودند را ردگيري و از ورود آنها ممانعت به عمل آورد. اين جادهها با عبور و مرور سنگين غيرنظاميان همراه بود. نيروهاي IDF ممكن است موفقيت موقتي در پوشش اهداف بزرگ و قابل رهگيري به دست آورده باشند كه از اين جادههاي عبور ميكردند اما حزبالله و غيرنظاميان لبناني به سرعت دريافتند كه ميتوانند تاسيسات گذرگاهي اضطراري درست كنند. گذشته از اين اگر اجازه داده ميشد كه ترافيك سنگيني از چنين مسيرهايي عبور كنند عمليات شناسايي نيروهاي دفاعي اسرائيل در بهترين حالت ميتوانست تنها جابجاييهاي آشكار موشكها و راكتهاي بزرگي را ردگيري كند كه بار خودروهاي نظامي بودند. آنها نميتوانستند درون كاميونها و كانتينرهاي بزرگ را شناسايي كنند. در زمينه تامين سيستمهاي كوچكتر به حزبالله حتي زماني كه نيروهاي فراواني در امتداد مرزها مستقر شده باشند، تامين امنيت مرزي در بسياري اوقات مسئلهساز خواهد بود. چرا كه حزبالله با انجام عمليات در امتداد مرزهاي 75 كيلومتري لبنان با اسرائيل ميتوانست اين مشكلات را روشن سازد. نيروهاي دفاعي اسرائيل نيرويي در امتداد مرزهاي 375 كيلومتري لبنان و سوريه ندارند و بطور حتم از امكانات اطلاعاتي، تجسسي و شناسايي هم براي جنگيدن و هم براي ارايه كمك به تجسس منطقه مرزي و خطوط اصلي ارتباطي به سمت جنوب برخوردار نيستند. قاچاق و جابجاييهاي غيرقانوني افراد از مدتها پيش در اين مرزها بومي شده است. بسته به اندازه تسليحاتي كه جابجا ميشوند، حدود 40 الي 60 گذرگاه با ظرفيت متوسط وجود دارند. بر همين اساس، نيروهاي دفاعي اسرائيل ممكن است توانسته باشند جابجاييها عمده در امتداد اين مسيرها را نظارت كنند اما رهگيريها، اقدامات ممانعتي و جلوگيري از جابجايي در امتداد مرزها يا در داخل لبنان در طول جنگ براي نيروهاي دفاعي اسرائيل ممكن نبود. تامين امنيت مرزي زماني كه اسرائيل اجازه عبورومرور غيرنظاميان از مرز و به سمت جنوب را ارايه كرد و بعد از آن با آتشبس موافقت كرد، مشكلآفرينتر شد. انتقال تسليحات سبك براي نيروهاي لبناني، نيروهاي صلحبان سازمان ملل يا امور نظارتي اسرائيل در طول آتشبس عملاً غيرممكن بود و شمار اندكي از تسليحات عمده را ميتوان با رشوه از مرز قاچاق كرد و يا پنهان كرد. زماني كه اسرائيل در 6 سپتامبر 2006 به محاصره دريايي، هوايي و زميني لبنان خاتمه داد، اين اقدام عملاً تضمين كننده توانايي آينده حزبالله براي تسليح مجدد دستكم از جهت تسليحات سبكتر بود. با اين وجود حزبالله توانست در طول جنگ و محاصره اسرائيليها بسياري از اين سيستمهاي خود را حفظ كند. از سرگيري گسترده كشتيراني و بندر تجاري و عبور و مرور جادهاي به حزبالله فرصت بالقوهاي براي قاچاق موشكها و راكتهاي سايز متوسط با استفاده از خودروهاي تجاري و كانتينرهايي داد كه بخت اندكي براي ردگيري آنها وجود داشت. كشتيهاي اختصاص يافته به نيروهاي بينالمللي همه تلاش خود را انجام خواهند داد اما نظارت بر جابجايي اندك و يك باره از بنادري كه سوءظن كمتري به آنها وجود دارد تقريباً غيرممكن است و انتقالاتي كه از طريق خودروها صورت ميگيرد در هر حجم و اندازهاي كه باشد امكان جستجوي خودرو به خودرو را حتي براي زماني كه نيروهاي جستجو كننده از هواداران و يا رشوهگيران نباشند نيز غيرممكن ميسازد. هفتهنامه تايم در 24 نوامبر 2006 گزار ش داد منابع اطلاعاتي عربستان و اسرائيل عنوان كردهاند كه ايران در تسليح مجدد حزبالله از طريق سوريه موفق بود. مقامات اطلاعاتي اسرائيل اعلام كردهاند كه حزبالله توانسته نيمي از موشكها و تسليحات سبك موجودي قبل از جنگ خود را از نو ذخيره كند. به هر حال، ديپلماتهاي غربي در بيروت گفتند كه شمار اين ذخاير بسيار بالاتر بوده و موجودي حزبالله به احتمال فراوان در سطح قبل از جنگ است. حزبالله اين انتقالات را تاييد نميكند اما اينگونه عنوان كرده كه "اگر اسرائيل سعي كند بار ديگر به ما حمله كند، ما بيش از اندازه كافي سلاح در اختيار داريم ". اطلاعات عربستان اين گزارشها را تاييد كرده و عنوان ميكند كه كاميونهاي تامين كننده تسليحات سبك و قطعات موشكي همچون سيل به سوي مرزها جاري شدهاند. نيروها و تلفات حزبالله اسرائيل بعد از جنگ درباره تاثير نبرد بر نيروهاي حزبالله مدعي شد كه حزبالله 600 الي 800 نيروي خود را از دست داد در حالي كه حزبالله نيز در مقايسه با اين امر اعلام كرد كه كمتر از 100 نفر در طول جنگ و 250 نفر بعد از مناقشه كشته شدند. حزبالله معمولاً آماري رسمي از تلفات گزارش نميدهد اما "محمود قوماتي " معاون دفتر سياسي حزبالله در دسامبر 2006 اعلام كرد "ما به شهداي ما و حدود 250 رزمندهاي كه بين 12 ژوئيه تا 14 اوت شهيد شدند، افتخار ميكنيم ". برآوردها درباره تلفات متفاوت هستند. به گفته "ياآكوف آميدرور " يكي از تحليلگران اسرائيل، تجربات پيشين نشان ميدهند كه آمار اسرائيل نصف تا دو سوم از تلفات واقعي دشمن است. بنابراين، وقتي اسرائيل از مرگ 440 شبهنظامي خبر ميدهد و نام و آدرس آنها را شناسايي ميكند، ميتوان گفت كه بنا به گفته آميدرور شمار تخميني صحيح تلفات بايد بالاتر از 700 نفر باشد. افسران و كارشناسان اسرائيل در عين حال، در طول جنگ اين نكته را تصريح كردند كه اسرائيل در زماني كه جنگ آغاز شد به شدت شمار اعضاي آموزش ديده و جنگآور، كيفيت استحكامات مقدم و توانايي سنگرگرفتن، اختفاء و پراكندگي آنها را دستكم گرفته بود. مقامات اسرائيلي همچنين اعتراف كردند كه راهي براي برآورد واقعي شمار كشتهها و زخميها وجود ندارد. برخي اينگونه تصور ميكنند كه بخش مهمي از سران و كادر مهم حزبالله كشته و يا دستگير شدند اما اسرائيل از زمان خاتمه جنگ تاكنون جزئياتي درباره چنين موفقيتي منتشر نكرده و افسران اسرائيلي اندكي هستند كه ادعا ميكنند خسارت جدي به كادر مهم وارد آمده است و هرگز اعتبار هيچ يك از جنبههاي اين گونه ادعاها تاييد نشده است. حزبالله نيز حجم كل نيروها يا تلفات خود را گزارش نميكند. روشن است كه بيشتر رزمندگان حزبالله جان سالم به در بردهاند و تلفات حزبالله اعم از كشتهها، زخميها و اسيران كمتر از 15 درصد از نيروهاي اوليه آن بوده است. پيش از آغاز جنگ، برآوردها از هسته اصلي نيروهاي حزبالله در حدود 2 هزار الي 3 هزار نفر بعلاوه نيروهاي ذخيرهاي در حدود چندين هزار تا بيش از 10 هزار نفر بود. بحث و تبادلنظر با كارشناسان اسرائيلي و عرب نيز نشان ميدهد كه بيشتر تلفات حزبالله مربوط به مبارزان نيمه وقت آن و نه كادر اصلي بوده و چنين تلفاتي ممكن است به سرعت با جذب نيروهاي كمتجربهتر جبران شده باشد. گذشته از اين، در صورتي كه بالاترين رقم اعلام شده از تلفات حزبالله مورد ادعاي نيروهاي دفاعي اسرائيل درست باشد، نرخ تلفات تقريباً ميتواند مويد كسب يك پيروزي بزرگ براي اسرائيل باشد. اسرائيل نيز در طول دورههاي مختلف جنگ حدود 120 سرباز از 3 هزار الي 15 هزار نيروي مستقر خود در منطقه نبرد را از دست داد. بعلاوه اين كه 39 غيرنظامي نيز كشته شدند. با توجه به حساسيتهايي كه درباره شمار تلفات وجود دارد، حتي بهترين نرخ از تلفات 8 به يك، تقريباً يك پيروزي عمده براي اسرائيل به شمار ميرود. اين جمعبندي بطور خاصي درست است زيرا جنگ ارايه كننده بهترين آموزش - و حتي انگيزه- براي كادرهايي است كه زنده ماندهاند. جنگ همچنين وسيله اصلي جذب نيروهاي جوان چه در طول جنگ يا پس از آن به شمار ميرود. ريزش دروني اغلب فراتر از تلفات است و حتي برآوردهاي نيروهاي دفاعي اسرائيل نشان ميدهد كه اين نتيجه در مورد حزبالله صدق ميكند. در نتيجه، حزبالله ممكن است كادر بهتري از سران و رزمندگان كارآزموده و باتجربه به نسبت قبل از جنگ و دستكم با همان توان رزمياي داشته باشد كه در زمان آغاز درگيريها از آن برخوردار بود. بار ديگر بايد گفت، اين مشكلات نشان دهنده عبرتهاي متعددي از جنگ است كه آشنايي با همه آنها در جنگ عراق و افغانستان وجود داشت. ناتواني كلي نيروهاي دفاعي اسرائيل در برآورد خساراتي كه آن به حزبالله وارد كرد به عنوان يك قانون در نبرد نامتقارن به شمار ميرود و يك استثناء نيست. همانگونه كه پيشتر بيان شد، پيشرفتهترين سيستمهاي اطلاعاتي و BDA (ارزيابي خسارات جنگ) نيز براي كشف و پيگيري تعداد، سوابق و توانايي پيادهنظام و مبارزان پراكنده در جنگ نامتقارن طراحي نشدهاند. در حقيقت چنين كارزاري، ارايه كننده مشكلات عمده در هدفگيري و ارزيابي خسارات جنگ در نبرد با عوامل غيردولتي و معارضان نامتقارن است. كارزاري كه انتقال فناوري ميتواند در آن موجبات شگفتي را به همراه داشته و حتي احتمال انتقال فناوري ميتواند موجبات تغيير در رفتار نظامي را فراهم آورد. جنگهاي نامتقارن همچنين ممكن است به تغييرات اساسي در جمعآوري اطلاعات، هدفگيري و اولويتها و فناوري ارزيابي خسارات جنگ نيازمند باشد. ادامه دارد ... فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(4) آنتوني كردزمن: اسرائيل به هيچ وجه منطقي در جنگ 33 روزه پيروز نشد خبرگزاري فارس: آنتوني كردزمن ، تحليل گر سرشناس پنتاگون در كتاب خود نوشته است:تاثير جنگ بر بازداندگي احتمالاً تا حدود زيادي به نوع مناقشه احتمالي بستگي دارد. اسرائيل به هيچ وجه منطقي، پيروز نشد. *تاسيسات حزبالله و استحكامات مقدم نيروهاي دفاعي اسراييل شايد بيشتر تاسيسات ثابت حزبالله را در خط مقدم و پشت جبهه نابود كرده باشند. به هر حال اگر اين تاسيسات از مهمات انباشته نبوده باشند، اين موفقيت فرضي شايد كمترين ارزشي نداشته باشد. تاسيسات حزبالله مملو از تجهيزات ارزشمند با فناوري پيشرفته نيستند و حملات نيروي هوايي و توپخانه اسرائيل به اين تاسيسات در مناطق پرجمعيت مشكلات عمدهاي در زمينه هزينه هاي حمله آگاهانه به غيرنظاميان و خسارات موازي با آن ايجاد كرد. اگر نيروهاي دفاعي اسرائيل نشان ندهند كه در چنين حملاتي مقدار زيادي از تسليحات از بين رفته است، چنين حملاتي ممكن است زيانهاي بيشتري از نظر خصومتهاي آتي براي اسرائيل به همراه داشته باشد تا اين كه با فوايد فوري تاكتيكي همراه باشد. نيروهاي دفاعي اسرائيل تخمين زده كه حزبالله تنها يك خط استحكامات دفاعي داشت و اين استحكامات در مناطق نزديك مرز كه جنگ زميني بعد از روزهاي نخستين درگيري در آنجا صورت گرفت، قرار داشتند. اين استحكامات شامل سنگرها، محلهاي ذخيره و پستهاي فرماندهي بودند. بسياري از آنها احتمالا خسارت ديده و يا نابود شدند. به هر حال، معلوم نيست اين اقدام تاثيرات بادوامي به همراه خواهد داشت. در عوض، نبرد زميني و هوايي ممكن است به خوبي به حزبالله نشان داده باشد كه نيازي به اين استحكامات و تأسيسات خاص و هدفمند ندارد و امتيازات ساختمانهاي عادي غيرنظامي و مناطق تقويت نيروها ميتواند به راحتي برايش موارد زير را به همراه داشته باشد: (الف) ارايه كننده پوشش و قابليت تسهلياتي، (ب) هدف قراردادن و پيشبيني آنها بسيار دشوارتر، (ج) ارايه كننده قابليت گريز براي نيروهاي مخفي شده در آنها و (د) به حزبالله اجازه پراكندكي، مانور و تدوين تاكتيك دفاع عمقي را ميدهند. بار ديگر بايد گفت كه وجود تركيبي از نيروهاي بينالمللي و ارتش لبنان ممكن است توانسته باشد حزبالله را در اين مناطق كنترل و خلعسلاح كند اما نيروهاي دفاعي اسرائيل نتوانستند در زمان جنگ به اهداف خود دست پيدا كنند. يكي از آموزه هاي مهم در اينجا تا حدود زيادي شبيه درسي است كه آمريكا از جنگ ويتنام و عراق گرفت. تنها راه براي شكست عملي اين نوع دشمن اين است كه منطقه را از وجود آنها پاكسازي كرده و يا به مدت نامحدود آنها را با بستن راههاي احتمالي فرار و مسيرهاي پراكندگي، همزمان با انجام اقدام امنيتي در مناطق پشت جبهه زمينگيركرد. به هر حال استراتژي "پاكسازي، زمينگير كردن و آرايش " در عمل ميتواند در حد قابل توجهي تاكتيكي پوچ باشد. اين اقدامات نيازمند نيروهاي فراوان با وقت و هزينه زياد با آسيبپذيري بسيار است. بعلاوه به اقدامات گسترده مدني و اقدامات نظامي-غيرنظامي نياز است كه مطرح كردن آن راحت است اما اجراي آن در هنگام نبرد واقعي تقريباً غيرممكن است. *هدف2: احياي اعتبار بازدارندگي اسرائيل بعداز خروج يكجانبه از لبنان در سال 2000 و از غزه در سال 2005 و مقابله با ظهور تصور ضعيف از اسرائيل بازدارندگي يك مسئله حسي است كه تنها تا حدودي بر پايه واقعيت استوار است. اين كه به مرور زمان برداشتها و تعابير از جنگ چگونه بروز ميكند، معلوم نيست. تاثير جنگ بر بازداندگي نيز احتمالاً تا حدود زيادي به نوع مناقشه احتمالي بستگي دارد. با وجود آن كه اسرائيل به هيچ وجه منطقي، پيروز نشده اما نشان داده ميتواند خسارات سنگيني با هزينههاي محدود وارد آورد. اين درس ممكن است به تقويت بازدارندگي در برخي بحرانها و مناقشهها كمك كند- حتي اگر مشكلات اسرائيل در نبرد در جنگ نامتقارن اين درس را در ديگران از بين برده باشد. حفظ "برندگي " بازدارنده متعارف [غيرهستهاي] قبل از جنگ اسرائيل و حزبالله، همسايگان اسرائيل ترديدي درباره توانايي اسرائيل در شكست دادن هرگونه نيروهاي متعارف همسايگان عرب يا در توانايي آن براي وارد آوردن خسارت سنگين بر تاسيسات ثابت هر يك از كشورهاي همسايه نداشتند. دولتهاي عربي از مدتها پيش به برتري متعارف اسرائيل يا "برندگي " آن عليه نيروهاي عادي نظامي همسايگان عرب بخصوص عليه تنها تهديد مرزي آن يعني سوريه، آگاه بودهاند. اسرائيل از سال 1982 پيشرفتهاي علني و گستردهاي در نيروهايش ايجاد كرده و پيشرفتهترين فناوري و تاكتيك آمريكا را در فناوري و تاكتيك خود تطبيق داده و انحصار هستهاي را حفظ كرده است. هيچ يك از كشورهاي عربي نتوانستند با پيشرفت اسرائيل برابري كنند و سوريه از اين قافله بسيار عقب ماند. گذشته از اين، اسرائيل در طول درگيري نشان داد كه داراي برتري هوايي عمده است. اسرائيل از نيروي هوايي خود براي تحميل كردن خسارت سنگين به اهداف غيرنظامي لبنان استفاده كرد و اين امر ممكن است موجبات افزايش تاثير بازدارنده اين جنبه از برندگي متعارف آن را فراهم كرده باشد. به هرحال، جنگ مباحث آشكاري درباره كيفيت رهبري نظامي و سياسي اسرائيل و ترديد نيروهاي دفاعي اسرائيل به انجام تهاجم عمده زميني به لبنان بخاطر تلفاتي كه اسرائيل بين سالهاي 1982 الي 2000 متحمل شد، بوجود آورد. اين مباحث بدون شك بر ميزان بازداندگي اسرائيل تاثير داشته است. ايجاد بياطميناني در جنگهاي نامتقارن و توانايي بازداشتن مولفه هاي فشار غيردولتي و جنگهاي فرسايشي جنگ اسرائيل و حزبالله ترديدهايي درباره توانايي اسرائيل در پيروزي يا ممانعت از جنگ نامتقارن - و پيروزي در جنگهاي فرسايشي- بوجود آورد به گونهاي كه عوامل غيردولتي را شكست داده و مانع از اين امر شود كه كشورهاي متخاصم از مولفه هاي فشار غيردولتي به عنوان متحدان و يا عوامل خود استفاده كنند. برخي از مقامات و افسران كنوني اسرائيل در طول جنگ ادعا كردهاند كه اسرائيل در بازداشتن چنين اقدامي توسط مولفه هاي فشار غيردولتي مانند حزبالله و كشورهاي متخاصم همسايه مانند ايران و سوريه موفق خواهد بود. آنها احساس ميكردند اين تاثير بازدارنده زماني افزايش پيدا خواهد كرد كه كشورها و ملت عربي شاهد ابعاد واقعي خسارات وارده به لبنان باشند و زماني كه دولت لبنان به حزبالله و ديگر مولفه هاي فشار غيردولتي اجازه ندهد بخاطر هزينهها و خطرات در خاك لبنان عمل كنند. همانطور كه در بخشهاي بعدي اين كتاب پرداخته خواهد شد، مقامات و افسران اسرائيل اينگونه فرض ميكردند كه نتيجه اقدام هوايي سنگين و تشديد شونده عليه اهداف غيرحزبالله در طول جنگ، ساختاري سياسي در لبنان بوجود خواهد آورد كه بيم و هراس موجود از تخريبهاي آتي باعث محدود كردن حزبالله خواهد شد. برآوردهاي اسرائيليها بطور مداوم به سمت كوچكشمردن اين خطر گرايش داشت كه لبنان به دشمن فعالتري عليه اسرائيل بدل شود. از زمان جنگ برخي از حاميان اسرائيل اين مطلب را تكرار ميكردند. بعلاوه اين كه، تعدادي از مقامات و افسران و تحليلگران عرب سني اظهار كردهاند كه جنگ حزبالله را تضعيف كرده و حمايتها ايران و سوريه از اين جنبش را بخاطر خسارتي كه در كل به لبنان وارد شده، بياعتبار كرده است. آنها احساس ميكردند با وجود همه مشكلاتي كه در طول جنگ پيش آمد، اسرائيل ممكن است برخي از جنبههاي تاثير بازدارنده خود را عليه حزبالله، دولت لبنان، ايران و سوريه تقويت كرده باشد. علاوه بر اين، برخي از بيانيههاي سران حزبالله مانند حسن نصرالله نشان داد كه حزبالله هرگز انتظار چنين شدتي در درگيري را نداشت و تلاش خواهد كرد از تحريك هاي منجر به چنين ميزان خسارتي پرهيز كند. تمايل اسرائيل به تشديد واكنش خود، ميزان خسارتي كه وارد ميكند و مصونيتي كه نيروي هوايي اسرائيل ميتواند عمل كند، عواملي است كه سران كشورها نميتوانند صرفنظر از برداشتها آنها را ناديده بگيرند. تاثير جنگ بر بازدارندگي به هر حال با توجه يه اين امر تعيين ميشود كه چگونه دشمنان احتمالي كنوني به مورد معين از استفاده از زور واكنش نشان ميدهند. آنچه به عنوان استفاده بيش از حد از زور تعبير ميشود ميتواند همچنين باعث بازداشدارندگي شود. در كل، در مصاحبههايي كه در طول جنگ صورت گرفت، به نظر نميرسد مقامات و افسران اسرائيلي اين ريسك را درك كرده باشند و بسياري از آنها بعد از جنگ نيز به اين درك نرسيدند. آنها تمايل داشتند خشمي را كه حملات اسرائيل ميتواند برانگيزد را كماهميت گرفته و اين امر را درك نكنند كه ميزان خسارات وارده ممكن است موارد زير را به همراه داشته باشد: (الف) بر شمار داوطلبان بيفزايد (ب) مردم عرب را به دشمني فعالانهتر با اسرائيل وادارد (ج) نظام ايران و سوريه را تقويت كند و (د) نظامهاي ميانهرو و طرفدار صلح مانند مصر، اردن و عربستان را تضعيف كند. بسياري از اعراب همچنين از حزبالله، ايران و سوريه به عنوان طرفهاي پيروز مينگرند نه كساني كه شكست خورده باشند و اين جنگ در كنار جنگ عراق و افغانستان احتمالا به ترغيب (الف) گروههاي تندروي ايدئولوژيكي، (ب) استقاده از جنگ نامتقارن، (ج) حمايت دولتي از چنين گروههايي به منظور بهرهگيري از آنها به عنوان عوامل اين دولتها منجر شده است. خشم موجود درباره استفاده بيش از حد از زور با اين برداشت تقويت شد كه حزبالله تنها چالش نظامي در برابر اسرائيل به شمار ميرود و از سال 1973 تاكنون ، مقابله با اين چلش هيچگونه موفقيتي براي اسرائيل به همراه نداشته است. اين واقعيت كه حزبالله ميتواند به شليك راكتها تا پايان جنگ ادامه دهد و رزمندگان آن بتوانند از حملات اسرائيليها جان سالم بدر ببرند با وجود شكستهاي تاكتيكي حزبالله، يك پيروزي به شمار ميرود. اين خشمها دركنار اين احساس كه بقاي حزبالله يك نوع پيروزي بوده و اين احساس كه حزبالله تنها نيروي عربي بود كه با موفقيت با نيروهاي دفاعي اسرائيل نبرد كرد، موجبات تضعيف توانايي اسرائيل در ممانعت از جنگهاي نامتقارن، جنگهاي فرسايشي و عوامل غيردولتي را فراهم آورد. *درك تأثير نامشخص هرگونه تغيير در سطح بازدارندگي اسرائيل سوال اين است كه مفهوم واقعي هرگونه تضعيف در اين جنبه بازدارندگي براي اسرائيل چيست. عوامل دولتي و غيردولتي كه مخالف موجوديت اسرائيل هستند نشأط گرفته از ايدئولوژيهايي هستند كه تحت هر شرايطي، بازداشتن آنها دشوار است. بعيد به نظر ميرسد حزبالله در آيندهاي نزديك چالشي براي اسرائيل ايجاد كند و تفرقه داخلي ميان فلسطينيان نيز چنان جدي است كه هنوز معلوم نيست تاثير نهايي جنگ در برانگيختن حملات جديدي از غزه، كرانه باختري و از دريا چگونه خواهد بود. اسرائيل از سپتامبر 2000 تاكنون درگير جنگ سبك با فلسطينيها بوده است و از زمان جنگ حزبالله و اسرائيل با جبهه سبك ديگري از غزه درگير شده است. به هر حال، از آن زمان تاكنون جنبشهاي ضداسرائيلي مانند حماس و جهاد اسلامي فلسطين چنان درگير نزاع قدرت با جنبش فتح شدهاند كه تأثير جنگ حزبالله و اسرائيل بر عملكرد آنها هنوز روشن نشده است. به هر حال، برخي از افسران اطلاعاتي اسرائيلي احساس ميكنند كه حماس و جهاد اسلامي فلسطين هماكنون راكتهاي كوتاهبرد پيشرفتهتر از راكتهاي دستساز و ناشيانه "قسام " كه تاكنون از آنها استفاده ميكردند، به دست آوردهاند. اين مقامات اطلاعاتي اسرائيل همچنين به جنگ به عنوان مشوقي قوي به جنبشهاي تندروي فلسطيني و كشورهايي مانند ايران قلمداد ميكنند تا تسليحات پيشرفتهتري ارسال كنند. كارشناسان نيروي دريايي اسرائيل هشدار دادهاند كه راكتها و موشكهاي پيشرفتهتر ممكن است از نوع مستقر در دريا باشند. همچنين معلوم نيست كه جنگ اسرائيل و حزبالله تا چه اندازه بر تمايلات بازدارندگي اسرائيل در راهاندازي و تشديد مناقشهاي مشابه در آينده، تاثير داشته است. با اين حال ممكن است جنگ همچنين اسرائيل را ترغيب كرده باشد راهبرد دفاعي خود را به سوي تقويت بازدارندگي تغيير دهد. برخي از اسرائيليها تصور ميكنند موفقيت حزبالله در حمله راكتي به شمال اسرائيل نشان داد كه نياز است تلآويو به مسئله تسليحات دوربردتر فلسطينيها رسيدگي كند و نياز است جداسازي بيشتري ميان اين دو دسته از مردم صورت گيرد. اگر اسرائيل بر اساس اين برداشت اقدام كند اين اقدام به ندرت جنگ را به يك نماد بهينه بازدارندگي بدل ميكند اما با اين حال به تضعيف موقعيت نظامي اسرائيل منجر نخواهد شد. بنا بر اين، به عبارت بهتر، تأثير جنگ بر بازدارندگي اسرائيل ممكن است خنثي بوده و تاثيرات منفي آن به نسبت تأثيرات مثبت آن بيشتر باشد. بطور حتم اين امر به هيچ وجه موجبات احياي بازدارندگي اسرائيل را به همراه ندارد. به هرحال به نظر ميرسد اين امر توازن بازدارندگي را با توجه به تهديد خاص و نوع مناقشه برهم زده و توانايي اسرائيل را در ممانعت از جنگ نامتقارن، مولفه هاي فشار غيردولتي و استفاده از عوامل [نيابتي] را كاهش دهد. *هدف 3: الزام لبنان به مسئوليتپذيري و پايان دادن به وضعيت دولت در دولت حزبالله همانگونه كه تاكنون گفته شد، اسرائيل در طول مناقشه موفقيتي در مجبور كردن لبنان به اين كه همچون يك كشور مسئوليتپذير عمل كرده و به وضعيت دولت در دولت حزبالله خاتمه دهد، كسب نكرد. همانگونه كه پيش از جنگ نيز ميشد پيشبيني كرد، دولت لبنان در برابر اسرائيل فرو نريخت. لبنان براي كسب كمك سراغ سازمان ملل و جامعه بينالملل رفت. اين اقدام جامعه بينالملل و شوراي امنيت- قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل- بود كه نتيجه رسمي نبرد را رقم زد. در توافقنامههاي آتشبس از ارتش لبنان خواسته شد كه جنوب اعزام شده و امنيت مرزهاي اين كشور را تامين كند اما تاثير توافقنامهها به توانايي و تمايل دولت لبنان و ارتش در عمل دقيق به آنها بستگي داشت. در نتيجه استقرار ارتش لبنان منجر به محصور كردن و كاهش شديد قدرت حزبالله و يا نفوذ ايران و سوريه منجر نشد. نيروهاي لبناني در جنوب لبنان مستقر ماندند و حزبالله به اندازه كافي قوي بوده تا بتواند آشكارا با دولت اين كشور مقابله كند. ادامه دارد ... فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(5) كردزمن:جنگ33روزه قدرت حزبالله را در درون لبنان تقويت كرد خبرگزاري فارس:نتيجه جنگ اين بود كه كه عملكرد اسرائيل، لبنان را از نظر خطوط مذهبي قطبيتر كرده، توان و آگاهي حزبالله را افزايش داده و قدرت حزبالله را در درون لبنان تقويت كرده اما دولت متفرق و ضعيفي برجاي گذارد. *يك دولت ضعيف و نه قوي در لبنان مناقشه حزبالله و اسرائيل عملاً موجبات ايجاد شكاف به سوي مناقشهاي داخلي جديدي در لبنان را به همراه داشت. دولت لبنان نشان داد كه مجبور است به نگرانيها و اولويتهاي حزبالله حساس بوده و با آن به عنوان يك نيروي سياسي عمده رفتار كند. با وجود تلاشهاي غربِيها براي فشار بر دولت ائتلافي اين كشور، دولت لبنان به دنبال خلع سلاح فوري حزبالله نرفت و اندك اقدامي در جهت ممانعت و يا جلوگيري از تسليح مجدد حزبالله كه با وجود قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل صورت گرفت، به خرج نداد. حزبالله نيز بطور فزايندهاي از ضعف دولت لبنان بهره گرفت و موجبات ظهور شيعيان لبنان به عنوان قدرتمندترين بخش كشور را پس از جنگ فراهم كرد. تا پاييز 2006، حزبالله شروع به چالش كشاندن دولت منتخب لبنان كرد و سوريه در تاكيد مجدد بر نفوذ خود در لبنان فعالانه عمل كرد. حزبالله در ماه نوامبر با باعث شدن استعفاي اعضاي شيعه و يك عضو مسيحي كابينه لبنان به بحران دولتي در اين كشور دامن زد. حزبالله بعد از آن در ماه دسامبر شروع به برپايي تظاهرات مردمي كرد و خواستار استعفاي دولت شد. مطالعه گروه مطالعاتي "بحران بينالمللي " به نقل از "نبيل قاووق " فرمانده حزبالله در منطقه جنوب لبنان اوضاع را اينگونه بيان ميكند: «اساس هر بحران در منطقه، حضور اسرائيل است. اين رژيم براي به حداكثر رساندن امنيت خود بايد بر محيط عربي خود فشار وارد كند. اسرائيل اينگونه احساس ميكند كه هميشه نياز است در سياست لبنان دخالت كند و برخي اوقات به گزينه نظامي و در برخي ديگر از موارد به سلطه سياسي متوسل شود. آيا اين رژيم نبود كه تلاش كرد توازن سياسي داخلي لبنان را با ايجاد ارتش "آنتوان لحد " در جنوب لبنان برهم زند و "بشير جميل " رئيس جمهور لبنان را وادار كند كه در آن تابستان 1982 جنگ به راه اندازد؟ همه اين اتفاقات حفاظت از پروژه مقاومت را كاملاً محوري ميسازد. ... در طول جنگ ما تمايل داشتيم هر كاري را براي جلوگيري از تفرقه انجام دهيم. از اين رو بلافاصله بعد از جنگ اميدوار بوديم مخالفان سياسي ما اوضاع جديد را به حساب آورند. اما حملات عليه حزبالله هرگز متوقف نشدند. از اين رو ما مجبور بوديم اين سوال را از خود بپرسيم: آيا آنها صرفاً ابزاري در دست آمريكا نبودند؟ سپس بيانيه "بريستول " مطرح شد كه شامل تسليم استقلال لبنان بخاطر منافع جزئي سياسي داخلي بود. سياستهاي آنها استقلال ما را به خطر انداخت و روحيه مقاومت را تضعيف كرد. ما نميتوانيم اين امر را بپذيريم كه دولت توجه بيشتري به "فلتمان " [سفير آمريكا] تا به ما داشته باشد. از اين رو تصميم گرفتيم به اين امر پايان دهيم. براي اين كار، نياز به دولت وحدت ملي داريم كه بتواند پيروزيهاي مقاومت را تضمين و حفظ كند.» *تاثير قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل و يونيفيل اين سازمان ملل و نيروهاي موقت اين نهاد در لبنان (يونيفيل) بودند كه به عامل مهم ايجاد حايل ميان اسرائيل و حزبالله بعد از جنگ بدل گشتند نه دولت و ارتش لبنان. اين امرنكتهاي نبود كه اسرائيليها در به راهانداخت جنگ و يا در طول دوره درگيري بدنبال آن بودند. شوراي امنيت سازمان ملل قطعنامه آتشبس- قطعنامه 1701- را در 11 اوت 2006 تصويب كرد. اين قطعنامه شامل مصالحهاي بود كه توسط قدرتهاي خارجي تدوين و حمايت شد. قدرتهايي كه به دنبال تحقق نيازهاي دولت لبنان و نيازهاي اسرائيل براي خاتمه جنگ بودند. قطعنامه 1701 شوراي امنيت مانند ديگر قطعنامههاي مشابه خواستار اقدامات فراوان شده اما ابزار اندكي براي تحقق اين اقدامات در اختيار قرار داده است. مفاد مهم قطعنامه 1701 شامل موارد ذيل است: * "... توقف كامل خصومتها و براساس آن، بخصوص توقف فوري همه حملات حزبالله و توقف فوري همه عمليات تهاجمي نظامي اسرائيل. * "بر اساس توقف كامل خصومتها، همانگونه كه در پاراگراف 11 مجوز آن صادر شده از دولت لبنان و يونيفيل ميخواهد نيروهاي خود را در كنار هم در سراسر جنوب مستقر كرده و از دولت اسرائيل ميخواهد همزمان با استقرار اين نيروها، نيروهاي خود را به موازات آن از جنوب لبنان خارج كند. *بر اهميت تعميم كنترل دولت لبنان بر همه خاك لبنان بر اساس مفاد قطعنامه 1559 (2004) و قطعنامه 1680 (2006) و مفاد معاهده طائف و به دست آوردن استقلال كشورتوسط اين دولت تاكيد ميكند تا بدون رضايت دولت لبنان اسلحهاي [در دست] و هيچ نهادي به غير از دولت لبنان در كار نباشد. * "بر حمايت قوي خود بر رعايت كامل خط آبي تاكيد ميكند. * "همچنين بر حمايت قوي خود از درخواستهاي مطرح شده در همه قطعنامههاي پيشين براي حفظ تماميت ارزي، استقلال و استقلال سياسي لبنان در چارچوب مرزهاي به رسميتشناخته شده بينالمللي آن كه در توافقنامه عمومي متاركه جنگ در تاريخ 23 مارس 1949 ذكر شده، تاكيد ميكند. * "از جامعه بينالمللي ميخواهد تا اقدامات فوري براي توسعه كمكهاي مالي و انساندوستانه به مردم لبنان را انجام دهد؛ از جمله تسهيل در بازگشت ايمن آوارگان را فراهم آورده و مطابق با پارگرافهاي 14 و 15 تحت اختيار دولت لبنان فرودگاهها و بنادر آن را بازگشايي كند و همچنين از اين جامعه ميخواهد كمكهاي بيشتر را در آينده براي مشاركت در بازسازي و توسعه لبنان مدنظر قرار دهد. * "تاييد ميكند كه همه طرفها مسئول تضمين اين امر هستند كه اقدامي در تضاد با پاراگراف 1 صورت نگيرد كه ممكن است اثر وارونهاي در يافتن راهكار بلند مدت، دسترسي انساندوستانه به جمعيت غيرنظاميان از جمله عبور ايمن كاروانهاي حامل غيرنظاميان يا بازگشت ايمن و داوطلبانه آوارگان را فراهم كرده و از همه طرفها ميخواهد به اين مسئوليت تمكين كرده و با شوراي امنيت همكاري داشته باشند. جالب اين كه يونيفيل به ابزاري براي اجراي قطعنامه 1701 شوراي امنيت بدل گشت حال آن كه يونيفيل نيروهايي بودند كه اسرائيل در گذشته همواره بخاطر ضعف و رابطه آن با حزبالله مورد انتقاد قرار داده بود. يونيفيل همچنان به عنوان بخشي از قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل به عمل مطابق با مجوز اصلي شوراي امنيت به آن در قطعنامه 425 (1978) و 426 (1978) در 19 مارس 1978 به فعاليت خود ادامه داد. اين مجوز اصلي به يونيفيل وظايف زير را ميدهد: * "تاييد خروج نيروهاي اسرائيلي از جنوب لبنان. * "احياي صلح و امنيت بينالملل. * "كمك به دولت لبنان در تضمين احياي حاكميت كارآمد آن در منطقه. به هر حال، قطعنامه 1701 شوراي امنيت سازمان ملل به يونيفيل اختيارات گستردهتر و وظايف فوقالعاده زير را ارايه كرده است: * "نظارت بر توقف خصومتها. * "همراهي با و حمايت از نيروهاي مسلح لبنان همزمان با استقرار آنها در سراسر جنوب از جمله در امتداد خط آبي همزمان با خروج نيروهاي مسلح اسرائيل از جنوب لبنان. * "هماهنگي فعاليتهاي محوله به آن [پاراگرافهاي پيشين] با دولت لبنان و دولت اسرائيل. * "تعميم كمكهاي آن [يونيفيل] براي كمك به تضمين دسترسي انساندوستانه به غيرنظاميان و بازگشت داوطلبانه و ايمن آوارگان. * "كمك به نيروهاي مسلح لبنان براي گام برداشتن در جهت تشكيل [منطقهاي عاري از افراد مسلح، امكانات و تسليحات ميان خط آبي و رودخانه ليتاني به غير از امكانات دولت لبنان و يونيفيل ... مستقر در اين منطقه.] * "كمك به دولت لبنان به تقاضاي اين دولت [در تامين امنيت مرزها و ديگر مبادي ورودي براي جلوگيري از ورود تسليحات و تجهيزات مرتبط به داخل لبنان بدون رضايت اين دولت.] قطعنامه 1701 همچنين به يونيفيل مجوز داده كه موارد زير را اتخاذ كند: «... همه اقدامات لازم را در مناطقي كه نيروهاي آن مستقر هستند و در چارچوب قابليتهاي آن براي تضمين اين امر به كار بندد كه از منطقه عملياتي آن براي هيچ گونه اقدامات خصمانهاي استفاده نشود و با استفاده از ابزار قدرتمند خود در برابر تلاشهايي مقاومت كند كه به منظور جلوگيري از انجام وظايف آن تحت اختيارات شوراي امنيت صورت ميگيرد ... و از كاركنان، تاسيسات و تجهيزات سازمان ملل حفاظت كند و از آزادي عمل كاركنان سازمان ملل، امدادرسانان حفاظت كرده و بدون غرضورزي درباره مسئوليت دولت لبنان از غيرنظامياني كه تحت تهديد فوري خشونت فيزيكي قرار دارند، حمايت كند.» به هر حال، قطعنامه 1701 تنها نيروهاي بينالمللي را موظف ميكند كه در محدوده تواناييهاي خود عمل كنند. اين تواناييها با محدوديتهايي كه كشورهاي عضو بر اين نيروها و شمار آنها اعمال كردهاند، محدود شده است. يونيفيل مجوز 15 هزار نيرو را دارد اما تا اواسط دسامبر تنها داراي 11 هزار و 26 نيروي نظامي بود كه 9 هزارو 126 سرباز، 152 افسر ستاد و هزار و 747 نيروي ضربت دريايي بودند كه 53 ناظر نظامي از سازمان نظارت بر آتشبس سازمان ملل آنها را ياري ميكردند و توسط 97 غيرنظامي بينالمللي و 308 عضو غيرنظامي محلي حمايت ميشدند. در نتيجه، يونيفيل اقدامات محدودي براي خلع سلاح حزبالله انجام دادند ولي توان نظامي پيش از جنگ در اختيار حزبالله باقي ماند و در آينده نيز وضع به همين منوال خواهد بود. اين نيروها همچنين در جلوگيري از قاچاق اسلحه و ممانعت از ذخاير تسليحاتي جديد حزبالله و شبكه تأسيسات پراكنده و كوچك ناتوان ماندند. ارتش لبنان نيز در كنترل حزبالله و يا در كنترل جنوب لبنان از خود كارآمدي نشان نداد. اين ارتش با وجود كمكهايي كه بعد از جنگ به آن صورت گرفت همچنان ضعيف و با تاثيرات محدود باقي ماند. به عنوان مثال، آمريكا طرح كمكي براي ارايه كمك 50 ميليون دلاري به ارتش لبنان تدوين كرد تا اين ارتش بتواند قابليتهاي خود را در برخورد با حزبالله تقويت كند. اين علاوه بر كمك نزديك به يك ميليارد دلاري بود كه واشنگتن براي كمك به دولت لبنان اختصاص داد. به هر حال ارايه اين بسته كمكي مدت زماني بيشتر از آنچه كه پيشبيني ميشد، طول كشيد و در نهايت تاثير كندي خواهد داشت. كمكهاي آمريكا در گذشته و پيش از جنگ تنها حدود 2 تا 3 ميليون دلار در سال بود. اين آمار دليل خوبي براي توضيح اين امر است كه چرا آمريكا بعد از جنگ مجبور شد تا 44 ميليون دلار به ارتش لبنان كمك كند تا اين ارتش بتواند 8 هزار نيروي خود را به منطقه جنوب اعزام دارد. آينده تلاشها براي كنترل و خلع سلاح حزبالله در عمل بيشتر به نتيجه تنشها و نزاعهاي فزاينده عقيدتي بستگي دارد كه در چارچوب سياسي لبنان صورت ميگيرد تا نتيجه جنگ اسرائيل و حزبالله، اقدام سازمان ملل و يا ارتش لبنان. نتيجه جنگ ممكن است اين باشد كه عملكرد اسرائيل، لبنان را از نظر خطوط مذهبي قطبيتر كرده، توان و آگاهي حزبالله را افزايش داده و قدرت حزبالله را در درون لبنان تقويب كرده اما دولت متفرق و ضعيفي برجاي گذارد. تاثير گستردهتر جنگ بر وضعيت حزبالله به هر حال، بيشتر به اين امر بستگي خواهد داشت كه حزبالله چه مدت و چگونه ميتواند بر ادعاي پيروزي خود سرمايهگذاري كرده و به عنوان تنها نيرويي قلمداد شود كه ميتواند در يك "جنگ عربي " بجنگند و در مقابل نيز مردم لبنان از جمله شيعيان در نهايت با مقصر دانستن حزبالله بخاطر خسارات، تلفات و بحران انساني دوران جنگ، تا چه حد از خود واكنش نشان دهند. لبنان اعلام كرده است كه جنگ به مرگ هزار و 110 غيرنظامي و زخمي شدن 3 هزار و 700 غيرنظامي منجر شد و 980 هزار و 400 لبناني در اوج جنگ آواره شدند. اين كشور همچنين اعلام كرد كه جنگ برابر با 2 ميليارد و 400 ميليون دلاري تا 6 ميليارد دلار خسارت برجاي گذاشته و حدود 398 ميليون دلار خسارت به تاسيسات برق و تجهيزات زيرساختي كشور بعلاوه نابودي 150 هزار خانه مسكوني به بار آورد. ديگر منابع ادعا كردهاند كه جنگ موجب شد يك ميليون بمب خوشهاي اسرائيل در سراسر اين كشور پراكنده شده و به عنوان تهديدي مداوم براي آن باقي بمانند. برخي مدعي شدند كه به نظر ميرسد در ميزان آوارگيها و خسارات اقتصادي بزرگنمايي شده است اما لبنانيها، اعراب، ايرانيها و ديگراني كه در خارج از اسرائيل هستند اين ارقام را صحيح و واقعي ميدانند. مسئله اصلي اين است كه آيا آنها اين خسارات را تنها به اسرائيل نسبت مي دهند يا به حزبالله. در طول جنگ بيشتر لبنانيها در بيان اين نگرانيها و بيان خشم خود عليه حزبالله مردد بودند اما اين مسئلهاي روشن حتي در منطقه شيعهنشين جنوب بود. حسن نصرالله در اظهارنظري كه به نظر براي كاهش اين واكنش عليه حزبالله در لبنان صورت گرفت بعد از جنگ اعتراف كرد كه وي در محاسبه واكنش اسرائيل به موضوع اسارت سربازان اسرائيلي اشتباه كرد. وي گفت كه انتظار چنين واكنش تندي را نداشت و اگر از از اين امر آگاه بود دست به اين حمله نميزد. از آن زمان، واكنش عليه حزبالله توسط فرقهها و گروههاي مذهبي مسيحي افزايش يافت و مسيحيان، دروزيها و سنيها تمايل بيشتري براي مقصر دانستن حزبالله، ايران و سوريه كه شيعه هستند، از خود نشان دادند. به عنوان مثال، بعد از جنگ نظرسنجي صورت گرفته براي روزنامه فرانسويزبان "لو اورينت- لوژور " نشان داد كه اختلافنظر برابري ميان غيرنظاميان لبناني درباره اين امر وجود داشت كه آيا بايد حزبالله را خلع سلاح كرد يا خير. اين نظرسنجي نشان داد كه 51 درصد از كساني كه اين نظرسنجي از آنها صورت گرفت خواهان خلعسلاح حزبالله هستند و 49 درصد نيز با اين امر مخالف هستند. همچنين اختلاف عميقي ميان گروههاي مختلف مذهبي لبنان وجود داشت. اين نظرسنجي نشان داد كه 84 درصد از شركتكنندگان در اين نظرسنجي در جامعه شيعه حامي مسلحماندن حزبالله بوده و در مقام مقايسه، 79 درصد از دروزيها و 77 درصد از مسيحيان به اين عقيده بودند كه حزبالله بايد خلعسلاح شود. اكثريت اندك از سنيها يعني 54 درصد موافق خلع سلاح بودند. به هر حال در اوت 2006، ديگر نظرسنجيها نشان داد كه 87 درصد از لبنانيها از مقاومت حزبالله دربرابر تهاجم حمايت ميكنند. از جمله 80 درصد از مسيحيان و دروزيها. حتي اسقف اعظم مسيحيان كاتوليك ماروني لبنان كه رهبر معنوي غربگراترين فرقه اين كشور به شمار ميرود نيز در محكوم كردن تجاوزات اسرائيليها و ستايش از مقاومتي كه عمدتاً توسط حزبالله صورت گرفت، به رهبران مذهبي شيعه و سني پيوست. "سعد قريب " يكي از سران جنبش امل حزبالله لبنان اينگونه مطرح ميكند كه "اين يافتهها زماني اهميت بيشتري مييابند كه با نتايج تحقيقات مشابهي مقايسه ميشوند كه درست چهار ماه پيش انجام شد و نشان داد كه تنها 58 درصد از لبنانيها به اين -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
با عرض عذرخواهی از مدیران و اساتید و دوستان عزیزم برغم آنکه این تاپیک در خصوص سوریه ارائه شده اما با توجه به درج متن زبان اصلی مقاله آنتونی کودرزمَن بعد از قدری سرچ شبکه متوجه صفحه ای در سنترال کلاب شدم که توسط کاربر Captain با کپی صفحاتی از فارس نیوز (که متاسفانه موفق به یافتن صفحات اصلی آن نشدم) ترجمه مجموعه مباحث کودرزمَن را ارائه کرده بود که مشروح آن ذیلا (و عینا) به حضور دوستان عزیز تقدیم می شود: لینک اصلی: http://www.centralclubs.com/topic-t58116.html درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان خبرگزاري فارس:آن چه خواهيد خواند متن كامل كتاب "درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان " است كه به مناسبت سومين سالگرد پيروزي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه، براي اولين بار در ايران توسط خبرگزاري فارس ترجمه شده و به صورت سلسله وار منتشر خواهد شد. "آنتوني كردزمن " از سرشناسترين تحليل گران نظامي آمريكاست كه در حال حاضر در "مركز مطالعات راهبردي و بين المللي واشنگتن " مشغول به كار است. آثار وي در بسياري از مراكز نظامي دنيا ، به عنوان منابعي ارزشمند مورد مطالعه و پژوهش قرار مي گيرد. از معروف ترين آثار او مي توان به مجموعه سه گانه اي اشاره كرد كه تحت عنوان "درس هايي از جنگ هاي مهم دنيا " منتشر شده است. اين مجموعه سه جلدي سه عنوان را در بر مي گيرد: "درس هايي از جنگ كره "- "درس هايي از جنگ ايران و عراق " - "درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان ". كتاب "درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان " به شدت توجه پنتاگون را به خود جلب كرد؛ به گونهاي كه طراحان ستاد مشترك فرماندهي ارتش آمريكا به بررسي آن پرداختند و در دولت آمريكا نيز ميان كارشناسان نظامي دست به دست شد و مورد بررسي قرار گرفت.كوردزمن در باره اين كتاب خود مي گويد: "اين بررسي تحليلي ... محدود است؛ زيرا تحليل من از نزديك و با حضور در لبنان و مشاهده جنگ حزبالله صورت نگرفت ". بررسي كوردزمن دو هدف را پوشش ميدهد: ايجاد پايه و اساسي براي درك جنگ از ديدگاه اسرائيليها و طرح اين پرسش كه حزبالله چگونه و تا چه حد مطلوب جنگيد. نتيجهگيري اين كتاب بر اساس ارزيابيهاي موجود در طول جنگ، مصاحبه با كارشناسان نظامي اسرائيلي، امريكايي و اروپايي و تحليلهاي جديد استراتژيستهاي نظامي از جنگ است. به علاوه، نظريات مقامات ارشد دولتي در خاورميانه كه نتيجه جنگ براي آنها بسيار حائز اهميت است و افرادي كه به گفتگو شده است نيز مورد توجه قرار گرفته است. برآيند نهايي اين كتاب با ديدگاه كنوني مقامات كاخ سفيد و اسرائيل در تناقض است؛ از جمله اينكه كردزمن مدعي شده توان دفاعي اسرائيل به طور چشمگيري توانست توان نظامي حزبالله را براي آغاز مجدد جنگ از بين ببرد؛يا اسرائيل موفق شد توافق نظامي حزبالله را براي پيروزي در جنگ آينده نابود كند و يا اينكه نيروهاي دفاعي اسرائيل پس از اعزام گسترده به جنوب لبنان توانستند بر دشمنان خود چيره شوند و اوضاع را مطابق ميل دستگاه سياسي اسرائيل پيش ببرند. در حاليكه درست، عكس اين مورد حقيقت دارد. از آغاز جنگ تا آخرين عمليات آن، فرماندهان حزبالله موفق شدند به چرخه تصميمسازي استراتژيك و تاكتيكي اسرائيل در حوزه عملياتهاي اطلاعاتي، نظامي و سياسي وارد شوند كه نتيجه آن، پيروزي قطعي و كامل حزبالله در جنگ با اسرائيل بود. آن چه خواهيد خواند متن كامل كتاب "درس هايي از جنگ 33 روزه لبنان " است كه به مناسبت سومين سالگرد پيروزي حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه، براي اولين بار در ايران توسط خبرگزاري فارس ترجمه شده و به صورت سلسله وار منتشر خواهد نمود.بخش هايي از اين كتاب در در ويژه نامه اي كه خبرگزاري فارس به مناسبت دومين سالگرد جنگ33 روزه تدارك ديده بود منتشر شد. *فصل اول **مقدمه تاريخ دقيق نظامي همواره خطرناك و نادرست است، بخصوص زماني كه تلاش براي توصيف جنگ به سوي تلاش براي درس آموختن از اطلاعات نامعلوم و متناقض سوق داده شود. با اين حال، واقعيت در انتظار تاريخ نميماند و نياز است آمريكا در كوتاه ترين زمان ممكن درسهايي را كه ميتواند از جنگ اسرائيل و حزبالله فراگيرد، فراگيرد. آمريكا و متحدانش هماكنون درگير نبردهاي نامتقارن در افغانستان و عراق هستند و بسياري از كشورها به روشني به جنگهاي نامتقارن به عنوان راهي براي غلبه بر برتري حريفان از نظر قواي متعارف مينگرند. تعجيل در قضاوت غيرقابل اجتناب است. آمريكا و متحدانش نياز است در زودترين زمان ممكن درسهاي درست را بياموزند و بر طبق آن عمل كنند. *هشدارها و اخطارها خوشبختانه از زمان جنگ اسرائيل و حزبالله مواد فراواني علني شدهاند. اين منابع شامل كميسيونهاي "وينوگراد " و "برودت " و اظهارات بعد از جنگ مقامات و فرماندهان اسرائيلي و حزبالله ميشود. اين منابع همچنين شامل بعد گستردهاي از گزارشهاي رسانهاي، بررسيهاي مراكز مطالعاتي اسرائيلي و عرب و كار مراكز تحقيقي آمريكا ميشود. گزارش اخير ارايه كننده طيف گستردهاي از مصاحبهها و تماسهاي شخصي درباره تجربياتي است كه در زمان جنگ و طي سفر به اسرائيل و با حمايت مركز "مبادله پروژهاي كميته يهوديان آمريكا " و طي سفر بعدي به خاورميانه و بحث و تبادلنظر با مقامات و افسران ارتش عرب به دست آمده است. سفر مرتبط به لبنان و حزبالله در زمان جنگ و مصاحبه با سران و مبارزان حزبالله ميسر نبود. به هر حال، از زمان جنگ اين امكان وجود داشت كه بطور غيررسمي با افسران و مقامات لبنان گفتوگوهايي صورت گيرد. با اين حال، سابقه ديگر جنگها ارايه كننده هشداري روشن درباره اين امر است كه بسياري از دادهها و "حقايق " انتشار يافته در زمان و يا اندكي بعد از مناقشه مرهون گمانهزنيها، سياست و خط و خطوط ايدئولوژيكي است تا منابع موثق. حتي گزارشهاي رسمي درباره درسهاي آموخته شده نيز ميتواند به شدت سياسي و آشكارا نادرست باشد. به عنوان مثال، مطالعات جديد نشان داده بررسي درباره "اداره جنگ " كه در سال 1991 و بعد از جنگ خليج فارس از سوي وزارت دفاع آمريكا منتشر شد، ترسيم كننده تصويري كاملاً غيرواقعي از موفقيت يونيفرمپوشان بوده و از بسياري از جنبههاي مهم در واقع اشتباه بوده است. بايد به مخاطبان يادآور شد چندين سال طول ميكشد تا صحت دادهها و خاطراتي كه از يك جنگ بروز ميكند، اثبات شود. چندين دهه طول ميكشد تا منابع اصلي در دسترس قرار گيرند بخصوص اگر آنها بسيار محرمانه بوده و يا محتواي اين منابع دردسرساز باشد. *ضرورت درس آموزي سريع مناقشه اسرائيل و حزبالله، جنگ عراق و ديگر مناقشات اخير نشان ميدهد كه هر تلاشي بايد براي تجربه آموختن صورت گيرد. اسرائيل و آمريكا نشان دادهاند كه چقدر خطرناك است جنگها را بر اساس راهبردهاي كلان ناقص و فرضيات راهبردي اداره كرد. هر دوي آنها نشان دادهاند كه قدرت هايي با فناوري بالا كه براي شكست دشمنان متعارف بهينه ساخته شدهاند، ميتوانند در برابر حملات نامتقارن [چريكي] آسيبپذير بوده و ميتوانند مشكلات سياسي ايجاد كنند كه بسياري از مزيتهاي نظامي آنها را خنثي كند. مناقشه اسرائيل و حزبالله مانند نبرد در عراق به شدت نشان ميدهد كه تاكيد بر جنگيدن در جنگ متعارف و با فناوري بالا يا "انقلاب در امور نظامي " كه آمريكا و اسرائيل پيش از جنگ ترويج كرده بودند از اساس ناقص بوده است. اين اتكاي نابجا بخصوص در زمينه تغييرشكل قوا با استفاده از فناوري به عنوان جايگزيني براي تعداد نيروها و يا جانشيني براي مهارتها و حضور نيروي انساني - بخصوص دقت در قابليت حمله دقيق از راه دور و توانايي پيشرفته اطلاعاتي، تجسسي و شناسايي - به كار برده ميشود. به عبارت ديگر، هر دوي مناقشات نشان دهنده درسهاي اساسي از جنگ به قدمت تاريخ است. شكست دادن دشمن در ميدان نبرد به خودي خود هرگز يك راهبرد و يا پايان راهبردي بزرگ نبوده است. طرحهاي كارآمد راهبردي نيازمند طرحها و عملياتي است كه به پيروزي در جنگ ميانجام نه فقط پيروزي در درگيري. راهبردهاي كلان نيازمند طرحها و عملياتي هستند كه به نتايج سياسي و اهدافي دست پيدا كنند كه جنگ براي آن به راه افتاده است. پيروزي شامل تغيير شكل موفقيت تاكتيكي به مزيت سياسي پايدار است. اين امر بيشتر براي جنگهاي اختياري است تا جنگ براي [حفظ] موجوديت انجام مي شود. صرف تداوم بقاء يا مزيت محدود تاكتيكي ميتوانند در جنگي كه براي حفظ موجوديت انجام ميشود در زمره اهداف راهبردي معتبر باشد. پايان موفقيتآميز مناقشات و موفقيت سياسي پايدار مي تواند تنها جنگهاي اختياري يا محدود را توجيه كند. **فصل دوم *آموزه هايي از بايد ها و نبايد هاي جنگ براي اسرائيل مناقشه اسرائيل و حزبالله همانند جنگ عراق ارايه كننده درسهايي بود كه در اغلب جنگهاي تاريخ بشريت بسيار آشنا است: جنگهاي محدود دربردارنده نتايج بسيار محدودتر و پيامدهاي نامطمئن بسيار بيشتري به نسبت آنچه هستند كه طراحان جنگ در زمان راهندازي و اداره چنين جنگي متصور هستند. دانستن اين امر بسيار دشوار است كه تا به امروز تا چه اندازه اهداف اسرائيل از جنگ محقق شده و يا در آينده ميتواند محقق شود. اما هم اسرائيل و حزبالله با بياطمينانيهاي عمدهاي در اعلام هر گونه پيروزي توجيهپذير مواجه هستند. اسرائيل جنگي "اختياري " را شروع كرد و انجام داد. اسرائيل بعد از حمله كوچك حزبالله به نيروهاي دفاعي آن IDF در 12 ژوئيه 2006 كه به مرگ 8 سرباز اين نيروها منجر شد اينگونه برگزيد كه به صورت يكجانبه به جنگ شدت دهد. حزبالله همچنين دو سرباز ديگر را هنگام گشت در مناطق مرزي شمال در نزديكي لبنان ربود.IDF در واكنش به اين حمله تلاش كرد مواضع نگهداري راكتهاي دور برد و ميان برد حزبالله را نابود كند و اين كار را با موفقيتهاي چشمگير اوليهاي انجام داد. به هر حال اسرائيل بعد از آن تصميم گرفت پا را فراتر نهد. اسرائيليها در 13 ژوئيه اقدام به بمباران فرودگاه بيروت كردند و بنادر لبنان را بستند. اسرائيل بعد از آن در راه تشديد نزاع به جنگي 33 روزه گام نهاد. با وجود آن كه "فؤاد سنيوره " نخستوزير لبنان روز بعد از آن درخواست آتشبس كرد اما درگيريها همچنان شدت يافت و حزبالله براي نخستين بار در 16 ژوئيه راكتهاي دوربرد خود را به اهدافي نزديك "حيفا " شليك كرد. حملات هوايي به اهدافي در لبنان و درگيري زميني در نزديكي مرز همچنان شدت يافت. حزبالله مبارزان بيشتري اعزام كرد و درگيري زميني شدت بيشتري يافت و حزبالله به شليك راكتها به داخل خاك اسرائيل [سرزمينهاي اشغالي] ادامه داد. اسرائيل 30 هزار نيروي ذخيره خود را در 27 ژوئيه بسيج كرد. اسرائيل سپس در اول اوت درگيري زميني را گسترش داد و نيروهاي دفاعي اسرائيل هليبورن نيروها را تا عمق 125 كيلومتري خاك لبنان آغاز كردند و اقدام به هدف قراردادن سران لبناني در دره "بقاع " كردند. حزبالله روز بعد از آن 200 راكت ديگر به سوي اسرائيل شليك كرد كه شديدترين گلوله باران تا آن زمان به شمار ميرفت. در 11 اوت، اسرائيليها تصميم گرفتند همه نيروهاي فعال و ذخيره خود را بطور كامل به كار گرفته و جنوب لبنان تا رودخانه "ليتاني " را تسخير كنند. به هر حال، تصميم براي حمله زميني به عمق لبنان در زماني اتخاذ شد كه جامعه بينالمللي براي آتشبس به شدت فشار وارد ميكرد و برداشتهاي عمومي حاكي از آن بود كه اسرائيل جنگ را بد اداره كرده و تلفات بيش از حد غيرنظامي در لبنان برجاي گذاشته و خسارت غيرضروري به اقتصاد لبنان وارد كرده است. هفتههاي ترديد در تصميم گيري درباره چگونه شكل دادن به حملات زميني با تغيير ناگهاني تصميم حمله همراه بود. كابينه اسرائيل در 13 اوت تقريباً بلافاصله بعد از اين كه نيروهاي IDF را ملزم به حمله همهجانبه زميني كرد، با آتشبس موافقت كرد. با وجود آن كه حملات راكتي حزبالله به داخل اسرائيل به نقطه اوج 250 راكت رسيده بود، اين كابينه دست به اين كار زد. آتشبس با ميانجيگري سازمان ملل در 14اوت به مرحله اجرا درآمد و ارتش لبنان و يگان نمادين سازمان ملل در 17 اوت شروع به استقرار در منطقه جنوب لبنان كردند. زماني كه جنگ خاتمه يافت، آنچه كه با حمله حزبالله به داخل اسرائيل آغاز شده بود به درگيري جدي بدل گشت. با وجود آن كه آمار دقيق ممكن است به مرور زمان تغيير يابد، اما گزارشهاي اسرائيلي نشان ميدهند حمله اسرائيل كه در ابتدا براي از بين بردن قواي موشكهاي دوربرد حزبالله طراحي شده بود در نهايت به 15 هزار و 500 نوبت پروازي از سوي نيروي هوايي اسرائيل و حمله به 7 هزار هدف ختم شد. نيروهاي IDF حدود 100 هزار گلوله تانك و توپخانه شليك كردند و دستكم 15 هزار نيرو از بيش از 30 هزار نيروي خود را براي حمله به لبنان به كار گرفتند. با وجود آن كه چنين آماري ابهام آلود تر از دادههاي قبلي است اما اسرائيليها در عوض پذيراي 3 هزار و 970 راكت حزبالله بودند. شمار دقيق تلفات نيز تاحدودي نامعلوم است. اما اسرائيليها 117 الي 119 سرباز خود و 37 غيرنظامي را از دست دادند و حزبالله نيز 250 الي 800 مبارز خود را از دست داد. برآوردهاي مختلف نشان از مرگ 900 الي 1191 غيرنظامي لبناني دارد. *اهداف آشكار اسرائيل، رهبري و راهبرد تصميمسازان اسرائيلي همانند تصميمسازان آمريكايي در مورد جنگ عراق، تصوير روشني از اين امر ارايه نكرده بودند كه با راهاندازي جنگ به دنبال چه هستند و يا اين كه در نظر دارند در طول يك دوره زماني مشخص چه چيزي را به انجام برسانند. اينگونه ناكاميهاي اسرائيليها در راهبرد و يا در راهبرد عمده در وقاع جمعبندي عمده كميسيون وينوگراد را تشكيل ميدهد. كميسيوني كه براي بررسي نحوه اداره جنگ تشكيل شد. سران اسرائيل دچار تفرقه بودند. ارتش آن براي واكنش نظامي نامتقارن حزبالله آماده نبود و طرح و راهبرد روشن بلندمدت جنگي در اختيار نداشت. سران غيرنظامي آن بيتجربه بودند و راهبرد عمدهاي براي راهاندازي جنگ و يا براي اداره مناقشه در دست نداشتند و تلاشهاي نظامي و غيرنظامي بطور ضعيفي در بالاترين سطوح تصميمسازي مديريت و هماهنگ شد. به هر حال، در نشستي كه براي خاتمه جنگ برگزار شد، به نظر ميرسد تنها يك مقام ارشد اسرائيلي ديدگاههاي تصميمسازان اسرائيلي را در طول دوره جنگ جمعبندي ميكرد. اين مقام ادعا كرد كه اسرائيل در راهاندازي جنگ پنج هدف را دنبال ميكرد: *نابودي "فرماندهي غربي ايران " قبل از اين كه ايران هستهاي شود. *احياي اعتبار بازدارندگي اسرائيل پس از خروج يكجانبه از لبنان در سال 2000 و غزه در سال 2005 و مقابله با بروز وجهه ضعيف از اسرائيل. *مجبور كردن لبنان به مسئوليتپذير بودن و عمل كردن همچون يك كشور و خاتمه دادن به وضعيت دولت در دولت حزبالله. *تخريب يا زمينگير كردن حزبالله با توجه به اين كه نمي توان آن را به عنوان يك نيروي نظامي نابود كرد و همچنان به عنوان يك عامل سياسي عمده در لبنان باقي خواهد ماند. *زنده بازگرداندن دو سربازي كه حزبالله دستگير كرده بود بدون اين كه تبادل عمدهاي با زندانيان در اختيار اسرائيل صورت گيرد و نه هزاران نفري كه از سوي نصرالله و حزبالله درخواست شده بود. چندان معلوم نيست كه آيا سران اسرائيل اصلاً اتفاقنظر واقعي درباره هر يك از ابعاد جنگ داشتند و اين كه درباره همه اين اهداف در زماني كه اسرائيل جنگ را شروع كرد، توافق كرده بودند يا اين كه اين اهداف را بطور مداوم با شرايط مناسب دنبال ميكردند. مصاحبههاي بعدي نشان داد كه IDF ممكن است با اين باور وارد جنگ شده باشد كه ميتواند حملهاي جراحي گونه به مواضع موشكهاي حزبالله داشته باشد و مجبور نخواهد شد در درگيري عمده زميني و يا در حملات گسترده هوايي عليه اهداف حزبالله وارد عمل شود. همچنين معلوم نيست لفاظي هاي انجام شده ،كه بر روي بازگرداندن سربازان دستگير شده متمركز بود تا چه حد واقعي بود و اين دستگيري تا چه حد براي توجيه عمليات نظامي به كار گرفته شد. با شدت گرفتن جنگ، اسرائيليها احتمالاً اهداف خود را وسعت داده بودند. دسترسي كامل به شرح آنچه كه در سطوح بالا تصميمسازي گفته شد و گفته نشد ميتواند به روشن شدن برداشتهاي مقامات مختلف اسرائيل و افسران ارشد وقت، كمك كند. حتي راهبرد يا راهبردهايي كه اسرائيل به منظور پيشبرد اهداف انتخاب كرد نيز لبريز از ابهام هستند و اين راهبردها با شدت گرفتن دامنه نبرد، تغيير يافته و توسعه پيدا كردند. مباحثه عمدهاي در اسرائيل اندكي پس از جنگ درباره دامنه بزرگنمايي توان هوايي اسرائيل از سوي "دن حالوتس " رئيس ستاد مشترك ارتش كه يك افسر نيروي هوايي و فرمانده كل پيشين نيروي هوايي اسرائيل بود، درگرفت. افسران نظامي اسرائيل و سران سياسي آن از اظهارنظر درباره اقدام زميني به شدت اجتناب به خرج دادند چرا كه از تكرار اشغالگري اسرائيل در جنوب لبنان و جنگ فرسايشي كه به دنبال تهاجم اسرائيل به لبنان در سال 1982 پيش آمد، بيم داشتند. بسياري از منتقدان، در بحبوحه جنگ يا پس از آن احساس كردند كه حالوتس تصويري غيرواقعي از آنچه كه توان هوايي ميتواند در حملات اوليه اسرائيل به انجام برساند به كابينه اسرائيل كه اعضاي آن عموماً فاقد تجربه نظامي و جنگي بودند، ارايه كرده باشد و اين كه حالوتس در آن زمان گام را فراتر نهاده و قولهايي فراتر از آنچه ارايه كرد كه ميتوانست با شدت گرفتن نبرد، محقق سازد. آنها از حالوتس بخاطر موارد زير انتقاد كردند. (الف) نداشتن درك لازم از ضرورت مرحله زميني و نبرد زميني، (ب) بزرگنمايي در قابليت هوايي براي هدفگيري و نابودي دشمن داراي توان جنگ نامتقارن، (ج) بزرگنمايي در تاثيري كه توان هوايي ميتوانست در مجبور كردن دولت لبنان براي در دست گرفتن كنترل مناطق جنوب و خلع سلاح حزبالله به همراه داشته باشد و (د) نداشتن درك لازم از واقعيتهاي عمده سياسي و راهبردي موثر بر لبنان و درباره نفوذ سوريها و ايرانيها بر آن كشور. ديگر افسران و كارشناسان اسرائيلي به انتقاد از آنچه پرداختند كه بسياري آن را هدايت ضعيف و بيتجربه غيرنظامي اسرائيل قلمداد ميكردند و ميبايست ابعاد عمده راهبردي و سياسي سياستگذاري و طرحريزي جنگ را ارايه مي كرد. آنها نيروهاي دفاعي اسرائيل را مقصر نخواندند. آنها همچنين احساس كردند رهبريت اسرائيل تمايلي به بكارگيري نيروهاي زميني نداشتند مگر آن كه شرايط اينگونه ايجاب ميكرد و رهبري قادر به تصميمسازي آگاهانه و به هنگام نبود. اين انتقادها به شدت بر صلاحيت فردي "ايهود اولمرت " نخست وزير اسرائيل و "عمير پرتس " وزير دفاع آن متمركز بودند. ادامه دارد... تهيه و ترجمه و ويرايش: ستاد پاسداشت شهداي نهضت جهاني اسلام فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن»(2) هدف اسراييل نابودي "فرماندهي ايران در غرب منطقه " قبل از هستهاي شدن آن بود خبرگزاري فارس: اسرائيل نتوانست حزبالله را به عنوان يك نيروي نظامي و يا سياسي نابود كرده و يا آن را به شدت تضعيف كند. اين واقعيت بخصوص در اواخر سال 2006 كه حزبالله براي به چالش كشاندن دولت منتخب لبنان از دستاوردهاي سياسي خود بهره گرفت، بسيار روشن شد. برخي از تحليلگران اينگونه مطرح ميكنند كه نيروهاي زميني IDF پيشنهاد اقدام زميني قاطعتر و حمله تا رودخانه ليتاني را ارايه داده بود و پيشنهاد كرده بود از مواضع و استحكامات ايجاد شده درآن سوي خطوط حزبالله به سمت جنوب پيشروي صورت گيرد. آنها در طرحريزي جنگ و بعد از تشديد آن به دنبال اجراي هر دو مورد بودند. يك بار ديگر كميسيون وينوگراد اينگونه مطرح ميكند كه اين ديدگاهها تا حدودي درست هستند اما سابقه دقيقي در اين باره در دست نيست كه كدام مقام كدام اقدام را در كدام زمان پيشنهاد داد و چه مباحثاتي ميان آنها انجام شد. بيشترين حرفي كه ميتوان گفت اين است كه كار كميسيون وينوگراد كه از سوي پارلمان اسرائيل براي بررسي نحوه اداره جنگ تشكيل شده بود سوالات جدي در اين باره برانگيخت كه آيا رهبري [اسرائيل] اصولاً راهبرد و اساس لازم براي جنگ را پس از حملات هوايي آغازين تدوين كرده و پيگرفته بودند. آنچه به نظر معلوم مي رسد اين است زماني كه نيروهاي IDF دست به اقدام زميني زدند تعدادي از مقامات ارشد هشدار دادند اقدامي كه عليه مواضع حزبالله در نزديكي مرزهاي اسرائيل و لبنان محدود باشد، اقدام عليه مواردي است كه نسبتاً به سود حزبالله است و نيروهاي IDF را در نبردي در محل استحكامات و يا درگيري با فاصله نزديك گرفتار خواهد كرد و براي محاصره كردن نيروهاي حزبالله و شكست دادن آنها جنگي قاطعانه به شمار نمي رود. مباحثاتي در همين راستا درباره تقابلات ميان سطوح بالاي تصميمسازي و كيفيت اطلاعات جاسوسي اسرائيل قبل و در هنگام جنگ درگرفت. به هر حال، تا اين لحظه به نظر ميرسد مسايلي كه در زمينه اطلاعات پيش آمد در سطوح تاكتيكي بوده و توجيه كننده و تشريح كننده هيچ يك از خطاهاي بزرگي نيست كه در سطح سران سياسي و يا فرماندهان عاليرتبه به وقوع پيوست. آن خطاها را نميتوان بوسيله حدودي توضيح داد كه اطلاعات اسرائيل از آن اطلاع داشت يا نداشت. (الف) ميزان تسليحاتي كه به دست حزبالله رسيده بودند، (ب) آمادگي و قابليت حزبالله ، (ج) توان و سازمان حزبالله و (د) ماهيت استحكامات حزبالله در منطقه مرزي. مباحثهاي نيز درباره دامنه اين واقعيت وجود داشت كه رئيس اطلاعات نيروهاي دفاعي اسرائيل كه يك افسر نيروهاي هوايي بود و از نحوه انجام جنگ دفاع ميكرد و محدوديتهاي ژنرال حالوتس را تقويت ميكرد. اكنون اين احتمال به نظر ميرسد اطلاعات اسرائيل ميزان و ماهيت انتقالات تسليحات سوريه، تعداد و كيفيت مبارزان حزبالله (بخصوص جنگجويان "پارهوقت ") و سطح آموزش و آمادگي حزبالله را دست كم گرفته بود. به هر حال، واقعيتها همچنان پنهان ماندهاند و حسابهاي متناقض بسياري درباره ماهيت اين انتقالات تسليحاتي و اندازه قوي حزبالله مطرح ميشوند. بار ديگر بايد گفت كه دسترسي كامل به سوابق دقيق از اظهارات مقامات و سوابقي كه در طول جنگ ارايه شد فقط ميتواند دقيقاً اين امر را روشن سازد كه چه اشتباهاتي رخ داده است. به هر حال، كميسيون وينوگراد نشان داد كه هر دو انتقاد بخاطر جنگ بجا است. همانند جنگ اكتبر 1973 و در سراسر اقدامات صورت گرفته در سال 1982 در لبنان، بزرگترين شكستهاي اسرائيل در سطوح عالي رهبري و فرماندهي سياسي رخ دادند. اين مشكلات در عين حال به ندرت مشكلات خاص هستند. تقريبا يكي از درسهاي جهاني تاريخ جنگها اين است كه سران و فرماندهان در حالي وارد جنگ ميشوند كه از همه تجربيات لازم برخوردار نبوده و دستكم داراي طرحها و برداشتهاي تقريباً ناقص بوده و در توانايي خود در تدوين واقعيتهاي جنگ به شدت اختلاف دارند. سران و فرماندهان به ندرت در زمره شكل دادن به موفقيت راهبردي قرار ميگيرند اما عناصر حياتي به شمار ميروند. در اين مورد بخصوص، سران سياسي و نظامي اسرائيل فاقد عمق و تجربه مورد نياز بخصوص در نبرد با عوامل غيردولتي در جنگي با شكل و ساختاري ناآشنا بودند. با توجه به آنچه كه درباره چالشهاي پيش روي اسرائيل و واكنش آن به اين چالشها معلوم است، گزارش ذيل تحليلي است بر دستاوردها و شكستهاي اسرائيل در دستيابي به اهداف تعيين شده توسط سران اسرائيلي. *هدف 1: نابودي "فرماندهي غربي ايران " قبل از هستهاي شدن ايران اسرائيل نتوانست حزبالله را به عنوان يك نيروي نظامي و يا سياسي نابود كرده و يا آن را به شدت تضعيف كند. اين واقعيت بخصوص در اواخر سال 2006 كه حزبالله براي به چالش كشاندن دولت منتخب لبنان از دستاوردهاي سياسي خود بهره گرفت، بسيار روشن شد. جنگ در بهترين حالت خود ممكن است شرايطي بوجود آورده باشد كه تركيبي از نيروهاي حافظ صلح و ارتش لبنان به مرور زمان حزبالله را خلع سلاح كنند و از ظهور مجدد تهديد راكتي و موشكي عمدهاي جلوگيري به عمل آورند كه ايران ميتواند براي پرتاب سلاحهاي شيميايي، بيولوژيك، راديولوژيك و هستهاي (CBRN) خود از آن بهره گيرد. به هر حال، اين پيامد چندان روشن نيست. نتيجه نهايي جنگ همچنين بيشتر بر حمايت بينالمللي از نيروهاي سازمان ملل بعلاوه بر كمكهاي اعراب و آمريكا به دولت لبنان بستگي خواهد داشت تا به تاثير حملات نيروهاي دفاعي اسرائيل. *راكتها و موشكهاي ميان برد و دوربرد ( برد45 تا 220 كيلومتر) اسرائيل در روزهاي آغازين جنگ در سطح تاكتيكي برخي موفقيتهاي مهم بخصوص در نابودي راكتهاي ميانبرد و دوربرد و جلوگيري از شليك سيستمهاي پايدار در طول دوره جنگ به دست آورد. بيشتر گزارشها از اين امر حكايت دارد كه حملات نيروي هوايي اسرائيل در دو روز اول جنگ احتمالاً اغلب سكوهاي پرتاب راكتهاي ميان برد و دوربرد ارايه شده از سوي ايران را نابود كرد و به نظر ميرسد نيروي هوايي اسرائيل توانسته باشد در طول هفتههاي بعد، بطور نظاممند ديگر سكوهاي پرتاب كننده موشكهاي دوربرد و ميان برد ارايه شده از سوي سوريه را نيز نابود كند. رئيس نيروي هوايي اسرائيل در 16 اوت اعلام كرد كه 90 درصد از راكتهاي دوربرد حزبالله نابود شده است. به هر حال، اين برآورد ممكن است بيش از حد خوشبينانه باشد چرا كه حزبالله تعدادي راكتانداز غيرواقعي نصب كرده بود كه براي گمراه كردن اسرائيليها مجهز به اثر حرارتي بودند. يك مقام ارشد نيروي هوايي اسرائيل در ماه سپتامبر از واكنش سريع نيروي هوايي اسرائيل سخن گفت و اعلام كرد كه 90 درصد از موشكاندازهاي ميان بردي كه مورد استفاده قرار ميگرفتند بلافاصله و پس از شليك نخستين گلوله خود هدف قرار ميگرفتند. برداشت كارشناسان اسرائيلي اين بود كه در پايان جنگ شمار اندكي از موشكانداز ميان برد و دوربرد باقي ماندند و شواهد و مدارك اندكي در مخالفت با اظهارات آنها ارايه شده است. حزبالله نيز در محافل عمومي ادعا نكرد شمار قابل توجهي از اين موشكها باقي مانده باشند. به نظر ميرسد كه IDF مركز فرماندهي و كنترل راكت و موشك را نابود كرد. مركزي كه ايران در داير كردن آن براي حزبالله كمك كرد اما اين مركز به راحتي ميتوانست با "لپ تاپ " و فناوري ارتباطاتي تجاري جايگزين شود. با اين وجود، كارشناسان اسرائيلي تصديق ميكنند كه ابعاد ارايه راكتهاي ميانبرد 220 ميليمتري و 302 ميليمتري توسط سوريه براي اطلاعات اسرائيل يك شگفتي بزرگ بود. علاوه بر اين، معلوم نيست كه اسرائيل حساب درستي از پرتابكنندهها يا راكتها و موشكهايي داشته باشد كه قبل از جنگ از سوي سوريه به حزبالله ارايه شده بودند. اين تجهيزات در طول جنگ گسترش يافت. همچنين معلوم نيست كه اسرائيل حساب درستي از راكتهاي باقي مانده تامين شده از سوي سوريه و يا سيستمهاي ارايه شده از سوي ايران داشته باشد. كارشناسان اسرائيلي برآورد متفاوتي از تعداد و عملكرد دوربردترين سيستمهاي ارايه شده از سوي ايران نظير "زلزال 1 " و "زلزال 2 " در هنگام و يا بعد از جنگ داشتهاند. تناقض آشكاري در منابع غيرمحرمانه وجود دارد. كارشناسان اسرائيلي همچنين اينگونه عنوان ميكنند كه ديگر سيستمهاي مدرنتر مانند "فتح 110 " با برد تا 220 كيلومتر ممكن است منتقل شده باشند. آنها اينگونه توصيف كردهاند كه نسخه دوربردتر اين سيستمها قادر است تلآويو و يا هر مكان ديگري را در اسرائيل هدف قرار دهد. آنها تخمين زدهاند كه حدود 18 از 19 تا 21 پرتابكننده در طول موج اول حملات نيروهاي هوايي اسرائيل هدف قرار گرفتهاند اما آنها يادآور ميشوند حزبالله ممكن است سيستمهاي بيشتري داشته باشد كه تحت فشار ايران و يا به منظور دور نگهداشتن آنها از حملات اسرائيليها استفاده نكرده باشد. راكتهاي زلزال 1 و 2 به عنوان گلولههاي توپخانهاي توصيف ميشوند و زلزال 3 به عنوان يك موشك بالستيك و يا هدايت شونده با دقت قابل توجه محسوب ميشود. حداكثر برد آن معلوم نيست و به بازده دستگاه بستگي داشته و حدود 115 الي 220 كيلومتر است. زلزال 2 نيز با برد اسمي حداكثر 210 كيلومتر ميتواند اهدافي در جنوب "عسقلان " در سمت جنوبي لبنان را هدف قرار دهد. زلزال 3 با برد تخميني تا 1500 كيلومتر نيز ميتواند هر هدفي در سراسر اسرائيل را نشانه رود. نشانهاي دال بر اين امر وجود ندارد كه تاكنون اين موشك در اختيار حزبالله قرار گرفته باشد يا اين كه موشكي از اين دست به سمت اسرائيل شليك شده باشد. به هر حال يكي از سوالات مهم اين است كه تاثير حملات اسرائيل تا چه مدت دوام خواهد داشت. افسران و مقامات ارشد اسرائيل اعتراف كردهاند كه در طول جنگ ممكن است ايران توانسته باشد موشكهاي دوربردتر و يا سيستمهاي هدايت دقيقي را در تعداد اندك بدون اين كه دولت لبنان متوجه شده باشد به دست حزبالله برساند. چنين رخنهاي همچنين توسط نيروهاي صلحبان بينالمللي كه از زمان پايان جنگ در منطقه مستقر شدهاند و صرفاً در جنوب لبنان فعاليت ميكنند، ردگيري نشد. چنين سيستمهايي ميتوانند در شمال منطقه عمليات عمده ارتش لبنان و نيروهاي بينالمللي مستقر شده و امكان مجهز شدن به سلاحهاي شيميايي، بيولوژيك، راديولوژيك و هستهاي را دارند. ايران و سوريه بطور متناوب ميتوانند در زمان بحران كنوني صبر پيشه كرده و سپس تلاش كنند چنين تسليحاتي را در سالهاي آتي به داخل لبنان منتقل كنند. يكي از مهمترين محدوديتهاي هر جنگي اين است كه تنها به تهديدهاي جاري ميپردازد و نميتواند آينده را كنترل كند. *راكتهاي بردكوتاه (تا برد 45 كيلومتر) درباره تعداد دقيق راكتهاي بردكوتاهي كه حزبالله در زمان آغاز جنگ در اختيار داشت و اين كه چه تعداد از آنها در دست حزبالله باقي مانده تا پيش از اين كه حزبالله بتواند بار ديگر بعد از آتشبس آن را تامين و دريافت كند، اتفاقنظري وجود ندارد. برآورد پيش از جنگ مقامات اسرائيلي از 10 هزار الي 16 هزار راكت كاتيوشاي معمولي و يا تقويتشده و مجموع اسمي 13 هزار راكت حكايت دارد. امكان خطاي 5 هزار راكتي به راحتي وجود دارد و بايد به اين امر انتقالاتي اضافه گردد كه دقيقاً قبل از جنگ صورت گرفت و كشف اين امر كه سوريه بيش از آنچه اسرائيل در ابتدا تصور ميكرد راكت در اختيار قرار داده بود. به گفته افسران ارشد اطلاعاتي اسرائيل، نيروهاي دفاعي اسرائيل تخمين زدند حزبالله تا روز شنبه 11 اوت 3 هزار راكت شليك كرد. نيروي هوايي اسرائيل حدود هزار و 600 كاتيوشا را نابود كرد و 7 هزار گلوله باقي ميماند. منابع اطلاعاتي اسرائيل و نيروي هوايي اعتراف كردند كه تقريباً تخمين چنين تعدادي و هدف قرار دادن چنين سيستمهاي كوچكي و يا برآورد دقيق از ميزان خسارات غيرممكن بود. اسرائيليها در طول جنگ ادعا كردند با وجود آن كه ايرانيها و سوريها تلاش عمدهاي در طول نبرد داشتهاند اما آنها مانع از تامين مجدد چنين راكتها و ديگر تسليحات ايراني و سوري شدند اما اين مقامات يادآور ميشوند كه نميتوانند چندان به اين امر مطمئن باشند. حزبالله از آن زمان مدعي شده تسليحات خود را بار ديگر تامين كرده اما هرگز جزئياتي ارايه نكرده است. آنچه ميتواند نشانه گوياتري باشد اين است كه اسرائيليها بعد از جنگ هيچگونه ادعايي درباره كسب پيروزي در كاهش مستقيم اينگونه تهديدات مطرح نكردند. *ديگر تسليحات مهم حزبالله هيچ يك از اسرائيليها در طول جنگ ادعا نكردند كه اطلاعات اسرائيل دانش صحيحي از ديگر انواع تسليحاتي داشت كه پيش و پس از جنگ در اختيار حزبالله قرار گرفتند و يا حتي نوع تسليحاتي كه در دست حزبالله وجود داشت. اين مهمات شامل خمپارهها، سلاحهاي ضدتانك (از نوع AT-3T، MK II، كونكورس، كورنت، ميتس-ام، آرپيجي 29) و موشكهاي ضدهوايي و موشكهاي كوتاهبرد سطح به هوا (از نوع SA-7، SA-14، SA-16 و احتمالاً SA-18 و SA-8) بودند. كارشناسان اطلاعاتي نيروهاي دفاعي اسرائيل اعلام كردند كه تنها حدسياتي در اين مورد داشتند ولي گمان ميكنند حزبالله دستكم چند صد هزار تفنگ سبك و سلاح خودكار در اختيار دارد و چندين ميليون يعني تا 6 ميليون گلوله مهمات در اختيار دارد. يكي از موارد نامعلوم اندازه و نوع مدلهاي موشكهاي لولهاي ضدتانك ساخت آمريكا با نشانهگيري چشمي هدايتشوندهاي(TOW) بود كه حزبالله از ايران دريافت كرده بود. برخي از گزارشها نشان ميدهند كه موشكها از نوع BGM-71As بودند كه به ايران منتقل شده و تحت ليسانس توليد ميشوند. ديگر افراد ميگويند كه اين موشكها شامل نوع پيشرفتهتر ساخت ايران بود كه به "توفان 1 " معروف هستند. نيروهاي IDF صندوقهاي مهماتي را ضبط كردند كه برچسب TOW روي آنها نوشته شده بود اما برخي از آنها به نظر تاريخ توليد 2001 داشتند و معني آن اين بود كه از ايران آمدهاند. به هر حال اين كشف به معني اين امر نيست كه چنين موشكهايي ساخت ايران باشند. همچنين امكان اين امر وجود دارد كه اين موشكها بخشي از 500 موشك TOW اسرائيل و هزار موشك ساخت آمريكا باشند كه در توافق تسليحاتي "ايران- كنترا " در سال 1985 به ايران منتقل شدند. ادامه دارد فارس اختصاصي فارس/پاورقي از كتاب «آنتوني كردزمن» (3) كارشناسان رژيم صهيونيستي: اسرائيل به شدت حزب الله را دست كم گرفته بود خبرگزاري فارس: افسران و كارشناسان اسرائيل در عين حال، در طول جنگ اين نكته را تصريح كردند كه اسرائيل در زماني كه جنگ آغاز شد به شدت شمار اعضاي آموزش ديده و جنگآور، كيفيت استحكامات مقدم و توانايي سنگرگرفتن، اختفاء و پراكندگي آنها را دستكم گرفته بود. تخميني در اين باره وجود ندارد كه شمار موشكهاي ضدتانك C-802 باقي مانده در دستان حزبالله در زمان آتشبس چقدر بوده است اما يكي از كارشناسان اسرائيلي ميگويد چندين عدد از اين موشك در اختيار حزبالله است. اين موشكها به راحتي در كاميونها و كانتينرهاي معمولي قابل پنهان كردن هستند. همين كارشناس تخمين ميزند كه 24 الي 30 عدد از هواپيماهاي بدون سرنشين از نوع "ابابيل " (UAVs) كه ميتوانند 40 الي 50 كيلوگرم مواد منفجره را تا فاصله 450 كيلومتري حمل كرده و توسط سيستم مكانيابي جهاني [جيپياس] قابل ردگيري هستند در اختيار حزبالله باقي است. (حزبالله اين ابابيلها را "مرصاد 1 " نام نهاده است.) اين مشكلات روشنگر درسهاي متعدد و مهم جنگ بعلاوه ناتواني IDF در تخمين ميزان خساراتي است كه به حزبالله وارد كرده است. بيشتر نظامهاي ارزيابيهاي اطلاعاتي و ارزيابي از ميزان خسارت ناشي از درگيري بر مواضع تسليحات عمده متمركز بودند. اين ارزيابيها به شمار و نوع تسليحات سبك، تسليحات انفرادي و ديگر سيستمهاي كوچكتر نميپردازد. آنها همچنين به منظور ردگيري و دنبال كردن انتقال شمار اندكي از سيستمهاي بزرگتري نميشوند كه ميتوانند تاثير عمدهاي بر جنگهاي نامتقارن داشته باشند. اين محدوديتها مشكلات عمدهاي در هدف قراردادن و ارزيابي ميزان خسارات جنگ در جنگهايي بوجود ميآورند كه با عوام غير دولتي و تقابل نامتقارن انجام ميشوند. جنگهايي كه انتقال فناوري در آنها ميتواند شگفتي به همراه داشته و حتي انتقال احتمالي فناوري ميتواند به تغيير رفتار نظامي منجر شوند. هر كسي با آغاز شدن درگيريها معمولا به فرسايشي شدن جنگ فكر ميكند در عمل اين جنگهاي فرسايشي ميتواند در مرحله آمادهسازي و آرايشگيري اتفاق بيفتد بعلاوه اين كه براي ايجاد شرايط لازم براي جنگ نامتقارن و شورشها، سالها وقت لازم است. پاسخ به اين تلاشها و انتقالات اسلحه و فناوري نظامي ممكن است نيازمند تغييرات در جمعآوري اطلاعات، هدفگيري و اولويتهاي ارزيابي خسارت جنگ و فناوري در آينده باشد. همانگونه كه در بخشهاي بعدي خواهد آمد، بخصوص اگر طرفهاي مقابل در جنگ نامتقارن از جنگ اسرائيل و حزبالله به ارزش سلاحهاي سبك با فناوري بالا پيببرد. انقلاب در امور نظامي ممكن است براي عوامل غيردولتي همانند نيروهاي نظامي مدرن مقرون به صرفه باشد بخصوص وقتي كه آنها بتوانند در درگيريهاي محدود و يا در جنگهاي مداوم و فرسايشي مبارزه كنند. از دست دادن زمان براي تصميمسازي و مانور ممكن است براي نيروهاي نظامي متعارف حياتي باشد. تعميم آن ممكن است براي نيروهاي نامتقارن از اهميت برابري برخورد باشد. *ممانعت و نابودي تسليحات توسط IDF موجود و محدوديت در تسليح مجدد همانگونه كه پيش از اين گفته شد، اطلاعات موثقي وجود ندارد كه نشان دهد حملات نيروي هوايي اسرائيل و نيروهاي دفاعي آن تا چه اندازه سطح موجودي راكتهاي كوچك و ديگر تسليحات حزبالله را در طول جنگ از بين برده باشد. نقشههاي غيرمحرمانه از مناطق بمباران مكانهايي كه اسرائيل مورد حمله قرار داده مؤيد اين امر است كه ممانعت و نابودي تهيه و تامين مجدد از اهداف اصلي اسرائيل بوده و بسياري از حملات نيروي هوايي اسرائيل به همين منظور صورت گرفت. بر اساس يكي از اين نقشهها، نيروهاي اسرائيلي حدود 70 پل، 94 جاده از جمله مسير تداركات از سوريه به لبنان و دره بقاء، جادههاي شمال لبنان را كه از سوريه به سواحل لبنان و مسير كوهستاني شمال عبور ميكنند، بمباران كردند. نيروي هوايي اسرائيل همچنين تلاش ممانعتي گستردهاي در شبكه جادهاي در بخشهاي جنوبي لبنان انجام داد. اين مسير جادهاي از جنوب لبنان تا ساحل "صيدون " و "تاير " عبور كرده و به سمت شرق از جادههاي ساحلي امتداد داشته و ارتباط داخلي جادههاي "ظاله " (واقع در شرق بيروت) را به "مرجعيون " و "نباتيه " (كه در جنوب ظاله قرار دارند) برقرار ميسازد و جادههاي جنوبي از بقاء از طريق ظاله به سمت مرجعيون و "خيام " را شامل ميشود. به نظر ميرسد اين حملات شامل حملات پرشمار به خودروهاي مظنون بوده كه بعداً معلوم شد بسياري از اين خودروها متعلق به غيرنظاميان و يا خودروهاي امدادي بوده است. به هر حال، چنين اقدامي در جهت ممانعت از تامين تسليحاتي با مشكلات عملي همراه بوده است. با وجود آن كه سوريه تنها ميتوانست از هفت گذرگاه عمده و شبكه جادهاي اندكي براي انتقال تسليحات استفاده كند، اين اقدامات در بهترين حالت خود به نيروهاي دفاعي اسرائيل كمك كرد تا بتوانند تسليحات سنگيني كه بر خودروها سوار شده بودند را ردگيري و از ورود آنها ممانعت به عمل آورد. اين جادهها با عبور و مرور سنگين غيرنظاميان همراه بود. نيروهاي IDF ممكن است موفقيت موقتي در پوشش اهداف بزرگ و قابل رهگيري به دست آورده باشند كه از اين جادههاي عبور ميكردند اما حزبالله و غيرنظاميان لبناني به سرعت دريافتند كه ميتوانند تاسيسات گذرگاهي اضطراري درست كنند. گذشته از اين اگر اجازه داده ميشد كه ترافيك سنگيني از چنين مسيرهايي عبور كنند عمليات شناسايي نيروهاي دفاعي اسرائيل در بهترين حالت ميتوانست تنها جابجاييهاي آشكار موشكها و راكتهاي بزرگي را ردگيري كند كه بار خودروهاي نظامي بودند. آنها نميتوانستند درون كاميونها و كانتينرهاي بزرگ را شناسايي كنند. در زمينه تامين سيستمهاي كوچكتر به حزبالله حتي زماني كه نيروهاي فراواني در امتداد مرزها مستقر شده باشند، تامين امنيت مرزي در بسياري اوقات مسئلهساز خواهد بود. چرا كه حزبالله با انجام عمليات در امتداد مرزهاي 75 كيلومتري لبنان با اسرائيل ميتوانست اين مشكلات را روشن سازد. نيروهاي دفاعي اسرائيل نيرويي در امتداد مرزهاي 375 كيلومتري لبنان و سوريه ندارند و بطور حتم از امكانات اطلاعاتي، تجسسي و شناسايي هم براي جنگيدن و هم براي ارايه كمك به تجسس منطقه مرزي و خطوط اصلي ارتباطي به سمت جنوب برخوردار نيستند. قاچاق و جابجاييهاي غيرقانوني افراد از مدتها پيش در اين مرزها بومي شده است. بسته به اندازه تسليحاتي كه جابجا ميشوند، حدود 40 الي 60 گذرگاه با ظرفيت متوسط وجود دارند. بر همين اساس، نيروهاي دفاعي اسرائيل ممكن است توانسته باشند جابجاييها عمده در امتداد اين مسيرها را نظارت كنند اما رهگيريها، اقدامات ممانعتي و جلوگيري از جابجايي در امتداد مرزها يا در داخل لبنان در طول جنگ براي نيروهاي دفاعي اسرائيل ممكن نبود. تامين امنيت مرزي زماني كه اسرائيل اجازه عبورومرور غيرنظاميان از مرز و به سمت جنوب را ارايه كرد و بعد از آن با آتشبس موافقت كرد، مشكلآفرينتر شد. انتقال تسليحات سبك براي نيروهاي لبناني، نيروهاي صلحبان سازمان ملل يا امور نظارتي اسرائيل در طول آتشبس عملاً غيرممكن بود و شمار اندكي از تسليحات عمده را ميتوان با رشوه از مرز قاچاق كرد و يا پنهان كرد. زماني كه اسرائيل در 6 سپتامبر 2006 به محاصره دريايي، هوايي و زميني لبنان خاتمه داد، اين اقدام عملاً تضمين كننده توانايي آينده حزبالله براي تسليح مجدد دستكم از جهت تسليحات سبكتر بود. با اين وجود حزبالله توانست در طول جنگ و محاصره اسرائيليها بسياري از اين سيستمهاي خود را حفظ كند. از سرگيري گسترده كشتيراني و بندر تجاري و عبور و مرور جادهاي به حزبالله فرصت بالقوهاي براي قاچاق موشكها و راكتهاي سايز متوسط با استفاده از خودروهاي تجاري و كانتينرهايي داد كه بخت اندكي براي ردگيري آنها وجود داشت. كشتيهاي اختصاص يافته به نيروهاي بينالمللي همه تلاش خود را انجام خواهند داد اما نظارت بر جابجايي اندك و يك باره از بنادري كه سوءظن كمتري به آنها وجود دارد تقريباً غيرممكن است و انتقالاتي كه از طريق خودروها صورت ميگيرد در هر حجم و اندازهاي كه باشد امكان جستجوي خودرو به خودرو را حتي براي زماني كه نيروهاي جستجو كننده از هواداران و يا رشوهگيران نباشند نيز غيرممكن ميسازد. هفتهنامه تايم در 24 نوامبر 2006 گزار ش داد منابع اطلاعاتي عربستان و اسرائيل عنوان كردهاند كه ايران در تسليح مجدد حزبالله از طريق سوريه موفق بود. مقامات اطلاعاتي اسرائيل اعلام كردهاند كه حزبالله توانسته نيمي از موشكها و تسليحات سبك موجودي قبل از جنگ خود را از نو ذخيره كند. به هر حال، ديپلماتهاي غربي در بيروت گفتند كه شمار اين ذخاير بسيار بالاتر بوده و موجودي حزبالله به احتمال فراوان در سطح قبل از جنگ است. حزبالله اين انتقالات را تاييد نميكند اما اينگونه عنوان كرده كه "اگر اسرائيل سعي كند بار ديگر به ما حمله كند، ما بيش از اندازه كافي سلاح در اختيار داريم ". اطلاعات عربستان اين گزارشها را تاييد كرده و عنوان ميكند كه كاميونهاي تامين كننده تسليحات سبك و قطعات موشكي همچون سيل به سوي مرزها جاري شدهاند. نيروها و تلفات حزبالله اسرائيل بعد از جنگ درباره تاثير نبرد بر نيروهاي حزبالله مدعي شد كه حزبالله 600 الي 800 نيروي خود را از دست داد در حالي كه حزبالله نيز در مقايسه با اين امر اعلام كرد كه كمتر از 100 نفر در طول جنگ و 250 نفر بعد از مناقشه كشته شدند. حزبالله معمولاً آماري رسمي از تلفات گزارش نميدهد اما "محمود قوماتي " معاون دفتر سياسي حزبالله در دسامبر 2006 اعلام كرد "ما به شهداي ما و حدود 250 رزمندهاي كه بين 12 ژوئيه تا 14 اوت شهيد شدند، افتخار ميكنيم ". برآوردها درباره تلفات متفاوت هستند. به گفته "ياآكوف آميدرور " يكي از تحليلگران اسرائيل، تجربات پيشين نشان ميدهند كه آمار اسرائيل نصف تا دو سوم از تلفات واقعي دشمن است. بنابراين، وقتي اسرائيل از مرگ 440 شبهنظامي خبر ميدهد و نام و آدرس آنها را شناسايي ميكند، ميتوان گفت كه بنا به گفته آميدرور شمار تخميني صحيح تلفات بايد بالاتر از 700 نفر باشد. افسران و كارشناسان اسرائيل در عين حال، در طول جنگ اين نكته را تصريح كردند كه اسرائيل در زماني كه جنگ آغاز شد به شدت شمار اعضاي آموزش ديده و جنگآور، كيفيت استحكامات مقدم و توانايي سنگرگر -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
آقا، شما چه بخواهید و چه نخواهید با نگاهی به مقالاتی مشابه آنچه که حقیر صرف ارائه مثال ذکر کردم ملتفت می شوید که نمی توان توان نظامی (ایضا قدرت آنالیز راهبردی) حزب الله را نیز چندان دست کم گرفت و با لحاظ کردن تلاش گسترده و سیستماتیک حزب الله برای آپگرید و آپدیت پروفایل تسلیحاتی و تاکتیکی اش بار دیگر نمی توان براحتی باور کرد که اسرائیل در جنگ (های) احتمالی آتی صرف بازبینی و تجدیدنظر در راهبردها و رویکردهای نظامی خود برنده مطلق نبرد خواهد بود. این گردونه بدست دو سوی مخاصمه می گردد ... لطف فرمائید عامل انسانی را به اینها که عرض شد افزون کنید که باز چه ما را خوش آید یا غیر ... در عصر حاضر عامل انسانی اهمیت ویژه ای در برخوردهای «نزدیک» نظامی یافته است. دوستانی که بر مبنای هدف جنگی و سیاسی صهیونیست ها (نابودی حزب الله در مقابل اشغال لبنان یا بخشی از خاک لبنان) سخن از عدم بکارگیری توان آنچنانی نظامی از سوی جهود می کنند به گمانم قدری در اشتباه بسر می برند پس آن حجم عملیات کشتار هوایی چه توجیهی پیدا می کند!؟ وزنه فشار بر حزب الله!؟ یا نیت های دیگر!؟ فکر نمی کنید این مساله با محدودیت های حقیقی و نظامی ورود ادوات و نیروهای نظامی در مقیاس انبوه به مبدا نفوذ به خاک لبنان کمترین ارتباطی داشته باشد!؟ عجبا! شاید هم دوستان تصور می کنند که صهیونیست ها قادر باشند بر سبیل مثال کرور کرور نیروی فلان و بهمان به مرکز شهر بیروت هلی برن کنند و ... غائله را همان جا بخوابانند!؟ امیدوارم هرگز جنگی دیگر از سنخ نبرد 33 روزه رخ ندهد اما اگر چنین سایه شومی بار دیگر بر سر لبنان بیفتد گمان شخصی حقیر این است که با چهره ای دیگر از حزب الله روبرو خواهیم شد. -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
حال که برخی دوستان و سروران عزیز پای جنگ 33 روزه لبنان رو به میون کشیدن و نظر به اینکه برخی برادران عزیز ما «عالمانه» تصور می کنند که آسمان شکافته شده و ایشان بر کره ارض حاضر شدند تا به دیگران یادآوری کنند که در زمره رمه شریف «عوام» تشریف دارند ... قصد کردم که متن اورژینال مقاله ای رو به قلم آنتونی کوردزمَن (Anthony Cordesman) از اعضای ارشد مرکز مطالعات بین المللی و راهبردی (واقع در واشنگتن) که مورخ 11 مارس 2008 منتشر شده (لینک اصلی: http://csis.org/files/media/csis/pubs/080311_lessonleb-iswar.pdf) به دوستان و اساتید عزیز تقدیم کنم بلکه بهتر بشه زوایای مختلف این موضوع رو وارسی و بازبینی کرد گو اینکه این مقاله از جمله «نگاه طرف مقابل» به ماجراست ... این شما سروران عزیز و این متن مقاله آقای کوردزمَن: (از اساتید گرانقدر ترجمه استدعای یاری دارم ... بنده که مدعی بار گران «برگردان متن» نبودم و نیستم این نکته را محض رفع پیشاپیش بهتان احتمالی افزودم) www.csis.org | The Lessons of the Israeli-Lebanon War Anthony H. Cordesman Arleigh A. Burke Chair in Strategy March 11, 2008 1800 K Street, NW Suite 400 Washington, DC 20006 Phone: 1.202.775.3270 Fax: 1.202.775.3199 Web: www.csis.org/burke/reportsCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 2 Caveats • Data and Reporting often uncertain. • Deep internal political debates in Israel. Charge and countercharge not resolved by Winograd Commission. • Everyone one seeks to advance their own cause, service, branch, program, and ―thing.‖ • Hezbollah controls information on its operations, all data is seen as political weapon. • Outcome in terms of politics and deterrence dictated by Lebanese politics, and tensions between Israel, Syria, Iran, and Arab states.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 3 Summary of Action Israel fought an ―optional war‖ in which it chose to unilaterally escalate from a minor Hezbollah attack on July 12, that abducted two IDF soldiers during a patrol in the northern border area near Lebanon. ―One day‖ air war drifted into a major 33-day campaign. Eventually led the IAF to fly some 15,500 sorties and attack roughly 7,000 targets. IDF fired some 100,000 tank and artillery rounds, and committed at least 15,000 troops to attacks in Lebanon out of a force that rose to roughly 30,000. While such counts are uncertain, it received some 3,970 Hezbollah rockets in return. More than 100 a day; nearly 250 on last day. The casualty data are somewhat uncertain, but Israel lost 117-119 soldiers and 41 civilians. This compare with 900 troops killed in 18 year of occupation in Lebanon. The Hezbollah lost 70 to 600 fighters. Various estimates claim some 900 to 1,110 Lebanese civilian deaths, loss of 15,000 housing units, $10 billion in economic and infrastructure costs.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 4 Grand StrategyCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 5 Failing Before the War Began: Grand Strategic Weaknesses Failure to calculate the cost-benefits of escalation at all times before and during conflict. Failure to accurate characterize the opponent. Failure to understand the nature of the Lebanese state and reaction of outside states. Inability or failure to describe a credible grand strategic outcome in advance of going to war. Unrealistic estimate of own tactical capabilities in terms of airpower. Lack of planning and definition of ground campaign. No plan for ―stability operations.‖ Decoupling of diplomatic actions, warfighting, and focus on conflict termination.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 6 Failing Before the War Began: Major Israeli Strategic Goals Destroy the ―Iranian Western Command‖ before Iran could go nuclear. Restore the credibility of Israeli deterrence after the unilateral withdrawals from Lebanon in 2000 and Gaza in 2005, and countering the image that Israel was weak and forced to leave. Force Lebanon to become and act as an accountable state, and end the status of Hezbollah as a state within a state. Damage or cripple Hezbollah, with the understanding that it could not be destroyed as a military force and would continue to be a major political actor in Lebanon. • ―We will not go part way and be held hostage again. We’ll have to go for the kill – Hezbollah neutralization.‖ (Ambassador Daniel Ayalon) Bring the two soldiers the Hezbollah had captured back alive without major trades in prisoners held by Israel—not the thousands demanded by Nasrallah and the Hezbollah.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 7 When You Don’t Need Grand Strategy; Only to Endure Hezbollah Strategic Goals Survive, adapt to Israeli-driven escalation. Inflict maximum casualties in forward area, win in limited battle of attrition. Demonstrate ability to strike into Israel with short and long-range weapons. Dominate media battle, war of perception, struggle for international political support. Enhance postwar status in Lebanon and Islamic World. Emerge with political leadership, most weapons, key cadres intact. Prevent ceasefire, Lebanese Army, international force from disarming and containing.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 8 ―This Israel, which possesses nuclear weapons and the most powerful air force in the region, by God, it is weaker than a spider web..‖ ―The Israeli Air Force could destroy the Lebanese Army within hours, or within days, but it cannot do this with us…We don’t have a classical presence. We exercise guerilla warfare…Lebanon still needs the formula of popular resistance.‖ ―You wanted an open war. Let it be an open war. Your government wanted to change the rules of the game. Let the rules of the game change.‖ ―You don’t know who you are fighting today. You are fighting the children of the Prophet Mohammed. You are fighting people who have faith.‖ The surprises I promised will begin from now…We are not a regular army. We will not fight like a regular army.‖ ―I don’t want to raise expectations. I never said the Israelis cannot reach any place in Southern Lebanon. Our dogma and strategy is that when the Israelis come, they must pay a high price. This is what we promise and this is what we will achieve, God willing.‖ . Nasrallah on War Robin Wright, Dreams and Shadows, Penguin, 2008Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 9 We did not think, even one percent, that the capture would lead to a war at this time and of this magnitude. You ask me, if I had known on July 12…that the operation would lead to such a war, would I do it? I say no, absolutely not.‖ ―Today is the day to keep up our promises. All our brothers will be in your service starting tomorrow…Completing the victory can come with reconstruction.‖ Accepts government’s seven point plan, including dismantling militia. Agree to let army deploy through its southern strongholds. Accepts UN resolution and deployment of 15,000 UN troops. Holds back Hezbollah fighters from attacking IDF troops remaining in Lebanon. Shuts down 14 positions around Shebaa farms, closes checkpoints, seal tunnel and bunkers, remove weapons. But, turns inward in political struggle, deploys in depth, more than rebuilds strength in fighters, rearms with Iranian and Syrian support (“40,000 missiles and rockets”) Hezbollah’s Limited ―Victory:‖ Immediate Post War Actions Robin Wright, Dreams and Shadows, Penguin, 2008Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 10 Strategic Outcome: No One Wins or Loses Impact on Israeli level of deterrence is ambiguous. Israeli military weaknesses exposed, but Israel seeks to correct. Hezbollah gains some credit, but internal and external impact is mixed. Hezbollah turns inward, establishes more depth, and rearms: ―40,000‖ rockets and missiles,‖ but does not restore position in south. Lebanon is not a ―normal state,‖ Lebanese Army does not establish security and even weaker and more divided. UN does not establish security. Syria and Iran remain in prewar role. Peripheral conflicts and tensions remain acute.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 11 Key Strategic Lessons Grand strategic decisions regarding character of enemy, operating environment, capabilities, andconflict termination are critical. Pursue a Decisive Strategy within the Planned Limits of the War Prepare for Conflict Escalation, Alternative Outcomes, and “Plan B” Prepare for Conflict Termination Don’t Fight Enemy on Its Own Terms Acountability and Responsibility Fighting in Civilian Areas and the Problem of Collateral Damage Civilians as the First Line of Defense Unavoidable Limits of Intelligence, Targeting, and Battle Damage Assessment Rethinking Force Transformation Rethink Deterrence, Intimidation, and the Political, Perceptual, Ideological, and Media Dimension of War Examine and Define ―Proportionality‖Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 12 Lessons that Are Shared with Other WarsCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 13 Common Lessons with Iraq and Vietnam - I • Political wars must be won on political basis: Limited wars are wars of perceptions, ideology and ―weapons of mass media.‖ • A successful asymmetric opponent seeks to fight a major conventional power above and below its level of conventional competence and superiority. • Vastly cheaper to use infantry and irregular forces than conventional forces, progressively easier to given such forces more advanced weapons. • Population can be the best shield at every level: perceptual/political, ―sea to swim in,‖ use civilian casualties and collateral damage as shield and weapon of influence. • Value of ―distributed networks:‖ Loose hierarchies, core cadres, limited survivable communications, relatively static fighting create ―humancentric‖ approach to ―netcentric war.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 14 Common Lessons with Iraq and Vietnam - II • Acute sensitivity to casualties and hostages versus willingness to sacrifice. Armor, personal protection, tactics critical. • Reliance on infantry, light/crew portable weapons, civilian vehicles, couriers and limited communications, MOBA, fighting in prepared areas all combine to create a low-tech form of stealth. • Severe limits to targeting, prompt effective kills, BDA, and broader effects analysis still severely limit air and artillery operations. • Low level tactical skills are critical. Training, discipline, motivation and leadership key. • Must win on the ground and stay there to win. • Defeat is always relative as long as sanctuaries and outside sources of aid and supply help.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 15 Lessons Relating to Missiles and RocketsCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 16 Rockets and UAVs as ―Stealth‖ Stealth is normally thought of as high technology. It is not. Conventional forces still have sensors geared largely to major military platforms and operating in environments when any possible target becomes a real target. None of these conditions applied to most Hezbollah weapons, and the problem was compounded by the fact that a light weapon is often easier to move and place without detection in a built-up area than a heavy one. Signature issue applies to small rockets like the Qassam and Kaytusha that require only a vestigial launcher that can be place in a house or covert area in seconds, and fired with a timer. Israeli video showed numerous examples of Hezbollah rushing into a home, setting up a system, and firing or leaving in a time in less than a minute. Also applies to UAVs. Israel’s normal surveillance radars could not detect the Iranian UAVs, and the IDF was forced to rush experiments to find one that could detect such a small, low-flying platform. (This may be an artillery counterbattery radar but Israeli sources would not confirm this.)Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 17 Longer Range Rocket/Missile Threats Israel did preempt before effective systems were deployed with the combination of accuracy and lethality to have more than political or terror impact. Limited real-world lethality because systems used were not guided or precise, limits to targeting capabilities: • Syrian Ra’ad rockets with a maximum range of 45 kilometers and a and systems like the Fajr 3 and Fajr 5, with ranges of 45-75 kilometers, capable of striking targets as far south as Haifa and Naharia. • Fajr 3, or Ra’ad, has a range of 45 kilometers, a 45-50 kilogram warhead, a 220 to 240- mm diameter, a 5.2-meter length, and a weight of 408 kilograms. A total of some 24-30 launchers and launch vehicles, carrying up to 14 rockets each, seem to have been present. Syrian 302-mm Khaibar-I or M302 artillery rockets with a range of up to 100 kilometers and a 100-kilogram warhead, • Fajr 5, which is 333mm rocket with ranges of 70-75 kilometers. The Fajr 5 is launched from a mobile platform with up to four rockets per launcher, and has a maximum range of 75 kilometers, a 45-kilogram warhead, a 333-mm diameter, a 6.48-meter length, and a weight of 915 kilograms. A total of some 24-30 launchers and launch vehicles seem to have been present. • Zelzal 1, 2, and 3 with ranges of 115-220 kilometers. The Zelzal 2 is a derivative of the Russian FROG 7, and has a range in excess of 115 kilometers and which some sources put as high as 220 kilometers. It has a 610-mm diameter, a 8.46-meter length, and a weight of 3,545 kilograms. It requires a large TEL vehicle with a large target signature. •Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 18 UAV Threat? Question for the future. Iranian Ababil can fly up to 300 kilometers per hour and carry up to a 45-kilogram payload. Had some 12-20. The system has a maximum range of 150 to 450–kilometers, depending on mission profile and payload, and a ceiling of 4,300 meters. Exact height at the time it was shot down is unclear, but it does not seem to have low-altitude terrain avoidance features. Two IAF F-16C to shoot down an armed Ababil with an air-to-air missile on August 8 th . The Ababil did penetrate within 15 kilometers of Haifa, flying south. It if had not been intercepted, it could have hit a target virtually anywhere in Israel, although its GPS guidance gives it at best a 10 meter accuracy and its payload is limited. •Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 19 Rocket and UAV Threat ―Growth‖ 10,000-16,000 rocket/missile inventory over 6 years. Several hundred (?) medium and long-range rockets and missiles. (Zelzal, 302mm, Detect and kill large TELs on first day and then after first round; medium and long-range rocket/missile inventory less clear. Syrian “Surprise” in deploying long-range missiles. Command center with Iranian assistance, survivable C3I to fire 200 per day by end of war. For future, no certain way to detect deployments of CBRN, area warheads; missile vs. rocket, guidance. Panic, ―Weapons of Mass Media‖ • GPS allows on the ground/precision LOS targeting. • Take apart TELs, built in country TELs, assemble missiles. • Sudden deployment, ship deployment, volley saturation of defense. • UCAV/Cruise adds complexity as small, low cross section, low flyer.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 20 Lessons for CounterinsurgencyCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 21 New Challenges : Neither ―Toys‖ nor ―Boots on the Ground‖ Will Work First, warfighters must focus relentlessly on the desired outcome of the war and not simply the battle or overall military situation Second, warfighters need to understand, as Gen. Rupert Smith has pointed out, enemies will make every effort to try win counterinsurgency conflicts by finding ways to operate below or above the threshold of conventional military superiority. Third, warfighters and their political leaders need to acknowledge that enemies can fight above the threshold of US conventional ability, not just beneath it. Fourth, the US does need to improve counterinsurgency technology, but cannot win with ―toys.‖ Fifth, the best ―force multiplier‖ will be effective allies, and interoperability with a true partner. Sixth, political legitimacy in counterinsurgency is measured in local terms and not in terms of American ideology. Seventh, the US needs to have a functional interagency process and partner our military with effective civilian counterparts.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 22 The ―Whack a Mole‖ Lesson: ―Win‖ for Six Weeks Without Hold Israel claimed up to 500-600 killed versus less than 100 admitted by various Hezbollah sources ( ―official‖ Hezbollah figure seems to be 71). Israeli officers made it clear that Israel sharply underestimated the number of trained and combat capable cadres that existed when the war started, the quality of their forward defenses, and their ability to take shelter, hide, and disperse. Israeli officials admit no way to really estimate the number of killed and wounded. The IDF does feel a significant part of the key leaders and cadres have been killed or captured but has given no details. Hezbollah deliberately never reports total forces or casualties. Estimates of core Hezbollah forces ranged from 2,000 to 3,000 before the fighting started, and that Hezbollah reserves range from several thousand to more than 10,000. The most that can be said is that substantial numbers of Hezbollah survive, and losses in killed, wounded, and captured probably range from 15-25% of the initial force. Probable numerical losses were offset by wartime recruiting of less experienced personnel. The ratio of casualties:Israel lost some 118 killed out of some 3,000-15,000 troops deployed into combat areas during various periods of the war. Even a best-case loss ratio of 6:1 is scarcely a victory for Israel, given its acute sensitivity to casualties.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 23 Hezbollah Communications/EW Reports of jamming and successful hacking/COMINT of IDF claimed to be untrue. Couriers, land lines, delegation made efficient IDF COMINT and SIGINT very difficult. Land-line and rear command center control of rocket launches to last day. Redundant C3I centers. Leadership and cadres largely immune to IDF COMINT/SIGINT. Never stop Hezbollah TV/radio and propaganda. Same aspects of ―distributed networks‖ as Iraq, Afghanistan, Al Qa'ida. Liaison with Syria (Iran) preserved.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 24 Lessons for AirpowerCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 25 Overall Role of Airpower By August 10 th , the IAF had flown some 8,000 fighter sorties and 1,600 attack helicopter sorties with no losses to combat. At the end of the war, it had flown over 15,000 sorties, some 10,000 fighter sorties, and lost one aircraft in combat and four in accidents. Initial focus was medium and long range missiles and rockets. Primary missions were attack on Hezbollah rockets, rear area targets and close support. Flew extensive coercive missions Sought to block resupply and reinforcement.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 26 The Mixed Merits of Airpower • Can kill big things, weapons, buildings with known functions that stay active. • Close fixed and rotary wing air support excellent/land-air teaming steadily improving. • Most dense mix of sensors, UAVs, aircraft in history still could only find the big things, detect and characterize ―flares‖. • As usual, minimal impact in attacking leadership. • Interdiction and counter-supply efforts had limited impact. • Little killing capability against infantry and fighters in built-up areas. • Poor hard point kills against shelters, communications. • ―Strategic‖ bombing failed to intimidate, suppress, force desired political action. • Steadily escalating limits to collateral damage and civilian casualties.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 27 Airpower, Escalation, and Jointness • Achieved major objective of striking most known Iranian-supplied medium and long range missile in days. (Did not initially know of many Syrian-supplied systems.) • Then escalated to air-dominated effort to win by deep strikes and strategic bombing. • Classic‖Douhet‖ mistakes in overestimating impact of airpower in strategic bombing and political impact inside and outside Lebanon. • Shifted to real jointness only at end of war when ground forces lacked meaningful war plan, objectives, and proper combination of maneuver and combined arms.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 28 Role in ―Post Boost Phase Attacks The IAF reacted quickly to the fact that Israel sharply underestimated Syrian deliveries of medium range rockets. Was able to create dense 24/7 sensor and attack coverage over much of southern Lebanon and attack and destroy almost all major Hezbollah missile launchers within minutes after they fired. Helped improvise radar coverage to detect low signature Hezbollah UAVs and include them in its air defense activities. But, IAF/IDF never published detailed estimates of success of anti-missile campaignCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 29 The Problem of ―Strategic Bombing‖ Like virtually all air forces and air operations before it, the IAF exaggerated its ability to use airpower to coerce and intimate governments and political behavior. Lebanon did not react to IAF efforts to force it to deploy south and shut down the Hezbollah in ways favorable to Israel. There certainly is no evidence to that IAF strikes did more than make Lebanese leaders turn to the international community for support in forcing Israel to accept a ceasefire, provoke Hezbollah leaders to even more intense efforts, and produce a more hostile reaction in the Arab world. The advocates of escalation to intimidate and force changes in behavior at the political level are sometimes right; far more often, they are wrong. More often than not, such attacks provoke more hostility and counterescalation. If there is a lesson here, it is that it been clear from Douhet to the present that the advocates of airpower have no better political understanding of this aspect of airpower than any man on the street and probably less. They tend to sharply exaggerate its ability to influence or intimidate leaders and politicians, and act as a weapons of political warfare.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 30 Role in Counter Rear Area Targets Less clear what IAF accomplished in interdiction missions, and how well carried out missions like attacking Hezbollah supply routes, facilities, and hard targets. Preliminary reports indicate that it hit a large number of targets that were suspect but not confirmed, and that Hezbollah dispersal and evacuations turned many into ―empty holes.‖ The IAF’s ability to attack the Hezbollah leadership seems to have been very limited. Neither air nor special forces did well in attacking cadres in this war.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 31 The Physical Damage ―So What‖ Lesson No convincing evidence interdiction efforts had major impact on fighting. Hezbollah relied on prepositioned equipment,and found emergency ways to work around damage; did more to hurt civilians than Hezbollah. Many attacks may have done Israel as much harm in terms of future hostility as good in terms of immediate tactical benefits. Value of most air strikes on rear area surface targets unclear. Prewar use did not mean were used in wartime or strikes affected Hezbollah warfighting capabilities. Limited ability to locate and hit targets and complexes with tunnels, shelters, underground facilities. When IDF did destroy fixed Hezbollah facilities both in the rear and forward areas, this was often of little value unless these held large amounts of munitions, however. Most Hezbollah facilities were not filled with high technology or valuable equipment, and the IAF and artillery strikes that hit such facilities in populated areas created substantial problems in terms of perceived attacks on civilians and collateral damage. Were never able to perform key roles like suppressing Hezbollah broadcasts.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 32 The Civilian Casualty, Collateral Damage ―Backlash‖ Lesson Lebanon reported some 1,110 civilian dead, 3,700 civilians wounded, and 980,400 displaced at the peak of the fighting. It has also made claims that the war cost it some $2.4 to $6 billion worth of damage, some $398 million worth of damage to electric facilities and key infrastructure equipment, and over 150,000 residences destroyed.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 33 Role in Attack/CAS Missions: The Positive Side IAF seems to have has some effect in suppression missions with fixed and rotary wing aircraft– at least in missions supporting Israel’s land operations. IDF army officers at the front noted that most such sorties were flown with delivery accuracies approaching 10 meters and close air support was extremely responsive. They also noted that in spite of the shallow front, air and artillery operated closely together. The IDF was able to deconflict air support and artillery missions, as well as fixed and rotary wing missions, with high levels of effectiveness. It fired well over 40,000 artillery rockets and some estimates go as high as 100,000 or more. These were often targeted interchangeably with air strikes, and precision GPS fire and target location allowed the 10-meter accuracies for many air and artillery strikes. (These data are average accuracies; substantial error can take place in individual cases).Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 34 Role in Attack/CAS Missions: The Negative Side The IDF estimates that the Hezbollah had only one major line of fixed defenses and that these were in the areas near the border where the ground war was active after the first few days of the conflict. These defenses included shelters, storage areas, command posts, etc. After action reports indicates that air strikes had little physical effect on these sites and facilities and key shelter areas were not located until ground troops occupied them. Few signs of air inflicted casualties and almost no killing impact in cases, shelters, tunnels. Suppressive effect limited to operations at moment of air strike; could return to combat from sheltered and tunnel areas if not exposed. Air-land battle may well have shown the Hezbollah that deep shelters have value, but that taking advantage of normal civilian buildings and built up areas provides the same cover and facility capability, is much harder to target and predict, provides nearly the same ride out capability for concealed troops, and allows the Hezbollah to disperse, maneuver, and adopt a defense in depth tactic. Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 35 The Problem of BDA Discussions with IAF personnel indicate that it has the same continuing problems with making accurate battle damage assessments (BDA) during combat that have characterized since its creation, and which were major problems in the 1967, 1973, and 1983 wars. These problems characterize US and other NATO country air forces. The technical and analytic state of the art for both targeting and BDA still have severe limitations. Air forces almost inevitably make exaggerated claims in the heat of battle. These limitations are particularly clear in the record of postwar examinations of the actual impact of past air attacks on rear area targets, whether they are fixed enemy facilities, enemy supply routes and logistics, or leadership targets.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 36 Anti-Air Threat IAF only lost one aircraft to hostile fire in some 15,500 sorties, although it lost four aircraft to accidents. Israeli intelligence estimated, however, that the Hezbollah the SA-7 (Strela 2/2M or Grail) and SA-14 Gremlin manportable surface-to-air missile system, probably had the SA-16 Gimlet, and might have the SA-18 and a token number of SA-8s. The SA-14 and SA-16 are much more advanced than the SA-7, but still possible to counter with considerable success. The SA-18 Grouse (Igla 9K38) is more problematic. Possible Hezbollah it may have been given a few SA-8 Gecko (Russian 9K33 Osa) SAM systems that are vehicle mounted, radar-guided systems with up to a 10-kilomter range, and six missiles per vehicle. IAF was concerned that these systems would allow the Hezbollah to set up ―ambushes‖ of a few IAF aircraft without clear warning—a tactic where only a few SA-8s could achieve a major propaganda victory. This concern, coupled to the risk of SA-16 and SA-18 attacks, forced the IAF to actively use countermeasures to an unprecedented degree during the fighting.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 37 Anti-Air Lessons New SHORADS create more lethal and unpredictable threat in terms of transfer, location, numbers. No way to kill or suppress. Limited kill capability. Force change in mission profile. Force expansive use of countermeasures. Like ATGMs, SSMs/rockets, anti-ship missiles, provide low cost force multipliers in asymmetric warfare. Syria, Iran Hezbollah, others already have learned this lesson.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 38 Lessons for Ground ForcesCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 39 Ground Force ―Classics‖ Ground action must have a strategic and grand strategic purpose. Ground wars are won on the ground, no matter how helpful airpower can be. Wars of maneuver are preferable to wars of attrition. Readiness: Critical value of funding high readiness levels, and constant validation of actual readiness. Training: Critical value of Large-scale realistic exercises, challenging command post exercises, small unit and combined arms training, and reserve call ups. • Reserve forces take extra preparation. Clear War Plans and Objectives: Have a decisive plan and clear objectives. Effective joint operations and combined operations require effective war plans. Special forces require focused objectives, plans to support, tight coordinationCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 40 The Cost of Weak Training and Readiness Neither actives or reserves trained at high levels for combat; reserve training particularly weak. Lack of both large-scale and small unit exercise training affected command and reactions at every level. Poor to very poor logistics. Move into Hezbollah ambushes in obvious terrain areas; bunched armor and troops and increased vulnerability. Slow movement and reaction allowed relatively static Hezbollah forces to get into IDF decision-making and maneuver tactics. Armored forces not prepared for swarming of Hezbollah ATGMs and other anti-tank weapons. Not trained to fight a Hezbollah force fighting from prepared positions, tunnels, in built-up areas. Special forces limited in role and sometimes committed to marginal objectives.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 41 MOBA Still Tends to Equalize the ―Killing Ground‖ Flexible use of defensive barriers in built-up areas is still effective; tunnels, hard points, hiding spots, prepositioned supplies still help. Fighting in the place you know offers significant advantages. Minimizes some aspects of insurgent C3I problems. ISW&R remains are major challenge. So do civilian casualties and collateral damage. At the end, key cadres tend to escape, casualties have relatively low value. The objective tends to become worthless or become a prison unless you can ―win, hold, and build.‖ There is always another built up defensive line unless MOBA shifts to decisive maneuver warfare.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 42 Tank, Anti-Armor Lessons Swarming works New generation systems more lethal, easier to operate. All armor is vulnerable. Only heaviest armor can take lead in predictable lines of advanced. ATGMs kill people and facilities too. Can only directly defend on line of sight, attack basis. MOBA and terrain favor ATGMs. Tradeoffs in cost-benefit of legacies, upgrades, warning, active defenses uncertain. Strategy and tactics may be key defense. More generally, the cost of high technology and light arms killers presents a major threat: IEDs/EFPs, ATGMs, SHORADs/MANPATS, small cruise missiles all present a potential major increase in insurgent and asymmetric lethality. FCS? MRAP? Helicopters? Convoys? Tankers?Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 43 Anti-Tank Missiles/Weapons AT-3 Sagger, AT-4 Spigot (Fagot 9K111), and AT-5 Spandrel (Konkurs 9K113) wire-guided systems which become progressively more effective and easier to operate as the model number increases. TOW, Toophan, Russian AT-13 Metis-M 9M131 which only requires the operator to track the target, and the AT-14 Kornet-E 9P133, a third generation system, that can be used to attack tanks fitted with explosive reactive armor, and bunkers, buildings, and entrenched troops. Many bore serial numbers that showed they came directly from Syria, but others may have come from Iran. AT-14 can be fitted to vehicles or used as a crew-portable system. It has thermal sights for night warfare and tracking heat signatures, and the missile has semiautomatic command-to-line-of-sight laser beam-riding guidance. It flies along the line of sight to engage the target head-on in a direct attack profile. It has a nominal maximum range of 5 kilometers. Can be fitted with tandem shaped charge HEAT warheads to defeat tanks fitted with reactive armor, or with high explosive/incendiary warheads, for use against bunkers and fortifications. Maximum penetration is claimed to be up to 1,200mm. Improved version of the 105.2-mm rocket-propelled grenade called the RPG-29 or Vampire. Heavier system than most previous designs, with a tandem warhead. It is a two-man crew weapon with a 450-meter range, and with an advanced 4.5- kilogram grenade. Can be used to attack both armor and bunkers and buildings. Some versions are equipped with night sights. •Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 44 Damage to IDF Armor - I Weapons used with great tactical skill, and few technical errors, reflecting the ease with which third generation ATGMs can be operated. Did serious damage to buildings as well as armor. Hezbollah used the same ―swarm‖ techniques to fire multiple rounds at the same target at the same time often used in similar ambushes in Iraq. IDF sources initially estimated that at least 500 ATGMs were fired during the fighting. They reported that a total of 60 armored vehicles of all types (reports these were all tanks are wrong) had been hit as of August 11 th . Most continued to operate or were rapidly repaired in the field and restored to service. Only 5- 6 of all types represented a lasting vehicle kill. According to work by Alon Ben-David, the IDF concluded after the ceasefire that some 45% of the IDF main battle tanks that had been hit by ATGMs during the war had some form of penetration. A total of some 500 Merkava were committed to battle. Roughly five were destroyed by underbelly mines and tactics. Some 50 Merkava 2,3, and 4s were hit, and 21(22?) were penetrated. A total to 11 did not result in fatalities, but 10 other penetrations caused 23 crew casualties. ATGMs also produced major infantry casualties, particularly when IDF reservists bunched inside a building hit by an ATGM. •Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 45 Damage to IDF Armor - II … We knew the organization had advanced anti-tank rockets; the IDF's Military Intelligence even acquired one. We also understood that Hezbollah was positioning anti-tank units; however, we failed to understand the significance of the mass deployment of these weapons. The result: Anti-tank weapons caused most of the IDF casualties in the war - nearly all the Armored Corps' casualties and many from the infantry units. More infantry soldiers were killed by anti-tank weapons than in hand-to-hand combat. Many of the infantry soldiers who lost their lives because of anti-tank weapons entered houses in the villages; the rockets penetrated the walls, killing them. … Hezbollah used seven different types of rockets in the war - four of them the most advanced available and all produced by Russia and sold to Syria. The most advanced rockets can penetrate steel armor of 70-centimeter to 1.2-meter thickness. After the armor has been pierced, a second warhead explodes inside the tank. MI acquired one of these rockets and understood that Hezbollah was positioning anti-tank units. However, the IDF was inadequately prepared for this development. Four Israeli tanks hit large landmines. Three of the tanks, which lacked underbelly protective armor, lost all 12 crewmembers. The fourth had underbelly protective armor; of its six crew members, only one died. Anti-tank missiles hit 46 tanks and 14 other armored vehicles. In all these attacks, the tanks sustained only 15 armor penetrations while the other armored vehicles sustained five, with 20 soldiers killed, 15 of them tank crew members. Another two Armored Corps soldiers, whose bodies were exposed, were killed. In another location, Wadi Salouki, Hezbollah carried out a successful anti-tank ambush, hitting 11 tanks. Missiles penetrated the armor of three tanks; in two of them, seven Armored Corps soldiers were killed. Two of the other tanks were immobilized.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 46 Lessons for Naval OperationsCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 47 Asymmetric Naval Threats Anti-ship missiles can be used by irregulars. No way to be certain of when, where, how. Only one tool. See floating mines, small craft with low detectability, suicide attacks, RPGs, floating mines, UAVs. Land and sea-based SSMs and rockets. Infiltration and arms shipments, not just attacks. (Gaza key zone). Targets can be ships, land, offshore. State actors like Iranian IRGC long a major threat.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 48 Anti-Ship Missiles: C-802 Hezbollah C-802 missile that damaged an Israeli Sa’ar 5, one of Israel’s latest and most capable ships, struck the ship when it was not using active countermeasures. It may or may not have had support from the coastal radar operated by Lebanese military fires destroyed by IAF forces the following day. Yingji YJ-2 (C-802) is powered by a turbojet with paraffin-based fuel. It is subsonic (0.9 Mach), weighs 715 kilograms, has a range 120 kilometers, and a 165 kilogram (363 lb.). Small radar cross section and skims about five to seven meters above the sea surface when it attacks the target. It has good anti-jamming capabilityCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 49 Putting the Lessons in a Broader Context: Learning From Both Israeli and US MistakesCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 50 Complexity of the ―Long War‖ Struggles to deal with national threats, often of very different kinds and fought on different terms; International struggles to defeat terrorist movements that cut across national lines, and often cultures, political systems, and religions; An ideological and political battle against Islamist extremism, and tensions between the West and Middle East, that act as a breeding ground for terrorism and the tolerance or support of terrorist movements; A struggle to deal with new forms of national and global vulnerability such as proliferation, increasing dependence on information technology and netting; critical infrastructure, and the secure, just-in-time flow of global trade. The problem that terrorism/insurgency cannot be separated from asymmetric warfare and insurgency, state use of terrorists as proxies or false flags, or terrorist use of states as sanctuaries. Cannot separate forces or technology from need for humanitarian, nation-building, stability operations. All military actions have broader consequences, part of information warfare, public diplomacy, war of perceptions. More than local perceptions count: World opinion, world media, NGOs, UN, etc.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 51 Redefine Jointness: Similar Israeli and US Lessons from Iraq and Afghanistan Democratic national command structures are extremely unlikely to be prepared for the full complexities of war. Checks and balances are critical in deciding to go to war and to escalate. War must be tied to grand strategy and conflict termination • Must be a working interagency process to link political leadership, command, intelligence, and diplomacy. • Need practical plans and capability to execute conflict termination and deal with aftermath. Limited war and escalation planning require new civilmilitary jointness, gaming, modeling, and independent voices. Ideology and belief structures are no substitute for realism. Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 52 Redefine Jointness: Different US Lessons from Iraq and Afghanistan Concept of Civil-Military Operations • Inter-service of course, but not enough • US plans now recognize that there is a civil military triad where dollars = bullets, and ―governance‖ and ―development‖ are as important as ―security.‖ • Ideological, political, diplomacy, psyops, and information warfare should become fourth element of this ―triad.‖ New priorities for Jointness: • Civil-military, logistics, force protection/rear areas • Advisory efforts, embedded training teams/operations, provincial recovery teams • NSC, State, Homeland Defense, Embassy, command team • Local forces, allied ministries, local governance, police/courts • Support UN, NGO, World Bank/IMF – hierarchy of integration.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 53 Rethinking Force Transformation In all but existential conflicts, understanding these issues involves learning how to fight in built-up and populated areas in ways than deprive the enemy as much as possible of being able to force the US and its allies to fight at their level and on their own terms. Learn what cannot be done, and to avoid setting goals for netcentric warfare, intelligence, targeting, and battle damage assessments that are impossible, or simply too costly and uncertain to deploy. No country does better in making use of military technology than the US, but nor is any country so wasteful, unable to bring many projects to cost-effective deployment, and so prone to assume that technology can solve every problem. US needs to approach these problems with ruthless realism at the political, tactical, and technical level. It needs to change its whole set of priorities affecting tactics, technology, targeting, and battle damage to give avoiding unnecessary civilian casualties and collateral damage the same priority as directly destroying the enemy. This means working with local allies and improving HUMINT to reduce damage and political impacts. It also means developing real time capabilities to measure and communicate what damage has actually been done. The US must use the information to defeat hostile lies and exaggeration but also to improve performance in the future.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 54 Short-Term Tactical ―Fixes‖ are Case Specific and Largely Field Driven One Size Does Not Fit All; Malaysia is not Vietnam is not Iraq Requirement: Field-driven, Field-Approved, or Does Not Exist. Final Product: Field-proven, Field-adaptable, Built in MOEs. • Never let Program Manager or Manufacturer (Contractor) report on effectiveness. • ―First Do No Harm‖ Workload, Training, Integration Critical Survive this Adaptive & Creative Enemy Transferable to Range of Allies A ―Net‖ is Not a Half-Assed IT Dinosaur or a Failure Prone ToyCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 55 Longer-Term Tactical, Strategic, And Grand Strategic ―Fixes‖ are Different Need Modular, Upgradeable, Flexible Systems for ―Long War.‖ Do Not Replace Existing Warfighting Needs, But QDR 2006, New JCS National Military Strategy for Counterterrorism raise additional needs: • Collateral damage, political situational awareness, ―war of perceptions,‖ ―strategic corporal‖ critical. • Effects-based operations probably impossible, but must try to measure ―backlash‖ effect. • ―Jointness‖ often Interagency Allied use and support at NATO, UN, and local level critical.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 56 New Forms of Situational Awareness ―Blue force, red force, gray force, ―red card‖ tracker: US/allied, insurgent/terrorist, neutral/public situational awareness with clear no strike/no go/sensitive flags. Effects-based warning versus Effects-based operations. Focus on key hostile systems: IEDs, urban low-level, targeted killing, allied protection. Rethink damage assessment. Political awareness: Internet, Media, Public Opinion. Near-realtime ―fusion.‖ Reliable, non-hierarchical field distribution.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 57 New Types of Force Protection Active and passive armor, uparmoring, detection. Legacy system modification, renovation, and upgrading. (M1A1 vs. FCS) Personal protection: IED, mine, fragmentation, sniper. Warning and avoidance systems. Area surveillance and near-real time warning: Red Force Tracker on Blue Force Tracker. Facilities protection; barriers and area defenses. Secure area entry and activity security. Real-time precision fire support. Secure, high speed logistics. Cut service support and rear area footprint.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 58 Redefining Precision, Targeting, and BDA Near real-time strike capability to support operations through theater include convoys and logistics. Redefine ―effects based‖ operations in ―long war,‖ political, and asymmetric conflicts or reject the impossible. Target, kill, and reliably confirm BDA by the man, the cadre, the home, vehicle, and non-military installation. Precision kill in MOBA with minimal civilian losses and collateral damage. Know the casualties; establish record to prove limits to civilian losses, collateral damage, target ―guilty.‖ Avoid ―weapons of mass media.‖ Allied interoperability.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 59 Supplement/Replace HUMINT Rethink the red side of netcentric. Red tracker-plus Find the man, the cadre, know the building. Real-time and persistent ―fusion‖ of HUMINT, UAVs, UGS, COMINT, SIGNIT, ELINT, PHOTINT. Adaptable to new languages and cultures. Field deployable displays, protected command/intel centers. Clearly oriented towards IFF, avoiding innocent. Capable of interoperability. Automated, quasi AI, analysis and displays. Transparent with man in the loop.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 60 Rethink Missile, Rocket, Air Defense Wars validate need for TABMs with wide area theater coverage; cruise missiles, advanced air, BUT, • Rapid mortar, artillery location and kill equally critical. • Artillery rocket defense at single round and volley level. • Looking at blurring of rocket versus missile: Ranges of over 100 KM, ―stealth‖ TELs. • Instant warhead type characterization: CBRN problem (Must be reliable, characterize, and no false alarms. • Suicide aircraft, UCAVs, commercial ship, jury-rigged cruise and launcher. • Attack modes shifts to short range tactical: Locate, preempt, kill in boost phase or TEL after first round.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 61 ―Alliedcentric‖ Systems Shared systems/real-world interoperability. Not just military: Ministries, security, police, governance, courts. Compartmented security with maximum transfer Simple, maintainable, training built-in. Transferable legacy; affordable sustainment Faster decision-making loop, but: • People cheaper than IT. Accept uncertain status of ―ally:‖ Risk of changing sides, ethnic/sectarian/tribal rivalries and shifts. • Time limit/off switch/IFF-self defeat/destructCopyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 62 Complex Counterinsurgency I Detect, characterize, and attack informal, affiliated, nonhierarchical networks • Non-state actors cutting across national and regional lines with multiple centers of conflict. Support public diplomacy/political warfare: Give allies key role. Deal with reactive, delegated, disassociated cells and ―emirs.‖ Communicate insurgent/terrorist propaganda, political actions in real time; monitor public opinion. Monitor and warn of new tactics, actions, ideology on global basis.Copyright Anthony H. Cordesman, all rights reserved 63 Complex Counterinsurgency II Link aid, economy, infrastructure into situational awareness. Create common, integrated reporting with measures of effectiveness. Support interagency needs in US; communicate field needs. Embassy team-centric, with advanced field (Provincial reconstruction team) capability. UN, NGOs, World Bank, etc. Define role for news media. -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
آدرس صفحه اصلی: http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1554947 فرماندهان پنتاگون: اوباما دستور بررسی طرح حمله به سوریه را صادر کرد دو تن از فرماندهان ارشد پنتاگون اعلام کرند با وجود آنکه دولت این کشور همچنان راه حل دیپلماتیک را برای پایان دادن به موضوع سوریه ترجیح می دهد اما با این حال اوباما دستور بررسی طرح های حمله به این کشور عربی را نیز صادر کرده است. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از بوستون گلوب، این فرماندهان ارتش آمریکا پس از آن از صدور فرمان بررسی طرح های ابتدایی حمله به سوریه توسط باراک اوباما سخن می گویند که روز سه شنبه سناتور "جان مک کین" از لزوم حمله هوایی به سوریه سخن گفته بود. اشاره ای به نام این دو فرمانده نشده اما بوستون گلوب در مورد این دو فرمانده می نویسد : این دو فرمانده درباره خطرات پیرامون حمله به سوریه نیز به پنتاگون هشدار داده اند. این در حالی است که "لئون پانتا" وزیر دفاع و ژنرال "مارتین دمپسی" رئیس ستاد مشترک آمریکا پیشتر با حضور در جلسه استماع سنا درباره وضعیت موجود در سوریه توضیحاتی را ارائه کرده بودند. رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در این جلسه گفت: نظامیان آمریکایی آماده اند در صورتی که از آنها خواسته شود در مسئله سوریه دخالت کنند. وی با این حال اذعان کرد که تا کنون درخواستی از سوی اتحادیه عرب برای مداخله نظامی در این کشور نشده است. از سوی دیگر "لئون پانتا" وزیر دفاع آمریکا در سخنرانی خود در کنگره آمریکا اعلام کرد این کشور برنامه ای برای حمله نظامی به سوریه ندارد. -
سنگرهای UHPC ایرانی در مقابل بمب های Bunker buster آمریکایی
patriot1979 پاسخ داد به patriot1979 تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
با عرض معذرت فراوان از بابت پست متوالی: این مقاله پاپ ساینس هستش درباره بتن های جدید ایرانی آدرس صفحه اصلی: http://www.popsci.com/technology/article/2012-03/could-irans-ultra-tough-concrete-withstand-bunker-busting-bombs Could Iran's Ultra-Tough Concrete Withstand Bunker-Busting Bombs? Iran may not impress us with its flying saucer drones, but the country does at least one thing better than anyone else: Make concrete. Iran is in an earthquake zone, and its engineers make some of the world’s toughest building materials, which could conceivably withstand small earthquakes. Or, as it happens, artificially-induced earth shaking. Like from bombs. Apparently our own defense secretary, Leon Panetta, is worried that American bunker-busters may not be able to penetrate Iran’s deepest bunkers, especially considering Iran’s smart ultra-high performance concrete. The Economist explains how Iranian concrete mixers dope their material with quartz powder and special fibers, which allow the concrete to withstand higher pressure and remain rigid even in shaky conditions. High-performance concrete can be used for plenty of legitimate, peaceful purposes, like constructing safer bridges, tunnels and dams, making stronger sewer pipes and even soaking up pollution. And Iran is far from the only country looking at tougher concrete — a few years ago, MIT scientists studied how nano-deformations in concrete can destabilize it, and examined how silica fumes could improve concrete recipes. But a special concrete designed to survive shaking could also be used to protect secret underground nuclear facilities from attack. Iran has at least considered this use, having studied their souped-up concrete’s ability to withstand steel projectiles, the Economist says. This is especially worrisome in the face of rising tensions amid “loose talk of war,” as President Obama put it Sunday. Here's hoping Iran’s concrete will not be put to the test anytime soon. و این هم مقاله اکونومیست هست با همین سوژه و نقل قول هایی از وزیر دفاع یانکی ها: آدرس صفحه اصلی: http://www.economist.com/node/21548918 Bunker-busting Smart concrete Iran makes some of the world’s toughest concrete. It can cope with earthquakes and, perhaps, bunker-busting bombs A DUAL-USE technology is one that has both civilian and military applications. Enriching uranium is a good example. A country may legitimately do so to fuel power stations. Or it may do so illegitimately to arm undeclared nuclear weapons. Few, however, would think of concrete as a dual-use technology. But it can be. And one country—as it happens, one that is very interested in enriching uranium—is also good at making what is known as “ultra-high performance concrete” (UHPC). Iran is an earthquake zone, so its engineers have developed some of the toughest building materials in the world. Such materials could also be used to protect hidden nuclear installations from the artificial equivalent of small earthquakes, namely bunker-busting bombs. To a man with a hammer… Leon Panetta, America’s defence secretary, seems worried. He recently admitted that his own country’s new bunker-busting bomb, the Massive Ordnance Penetrator (MOP, pictured above being dropped from a B-52), needs an upgrade to take on the deepest Iranian bunkers. But even that may not be enough, thanks to Iran’s mastery of smart concrete. UHPC is based—like its quotidian cousins—on sand and cement. In addition, though, it is doped with powdered quartz (the pure stuff, rather than the tainted variety that makes up most sand) and various reinforcing metals and fibres. UHPC can withstand more compression than other forms of concrete. Ductal, a French version of the material which is commercially available, can withstand pressure many times higher than normal concrete can. UHPC is also more flexible and durable than conventional concrete. It can therefore be used to make lighter and more slender structures. For this reason, Iranian civil engineers are interested in using it in structures as diverse as dams and sewage pipes and are working on improving it. Mahmoud Nili of Bu-Ali Sina University in Hamadan for example, is using polypropylene fibres and quartz flour, known as fume, in his mix. It has the flexibility to absorb far heavier blows than regular concrete. Rouhollah Alizadeh may do better still. Dr Alizadeh, a graduate of the University of Tehran, is currently working at Ottawa University in Canada on the molecular structure of cement. Once again, this research is for civilian purposes and could pave the way for a new generation of UHPC with precisely engineered properties and outstanding performance. One way to tamper with the internal structure of concrete is to use nanoparticles. Ali Nazari and his colleagues at Islamic Azad University in Saveh have published several papers on how to do that with different types of metal-oxide nanoparticles. They have worked with oxides of iron, aluminium, zirconium, titanium and copper. At the nanoscale materials can take on extraordinary properties. Although it has been demonstrated only in small samples, it might be possible, using such nanoparticles, to produce concrete that is four times stronger than Ductal. All of which is fine and dandy for safer dams and better sewers, which threaten no one. But UHPC’s potential military applications are more intriguing—and for many, more worrying. A study published by the University of Tehran in 2008 looked at the ability of UHPC to withstand the impact of steel projectiles. These are not normally a problem during earthquakes. This study found that concrete which contained a high proportion of long steel fibres in its structure worked best. Another study, published back in 1995, showed that although the compressive strength of concrete was enhanced only slightly by the addition of polymer fibres, its impact resistance improved sevenfold. Western countries, too, have been looking at the military uses of UHPC. An Australian study carried out between 2004 and 2006 confirmed that UHPC resists blasts as well as direct hits. The tests, carried out at Woomera (once the British empire’s equivalent of Cape Canaveral), involved a charge equivalent to six tonnes of TNT. This fractured panels made of UHPC, but did not shatter them. Nor did it shake free and throw out fragments, as would have happened had the test been carried out on normal concrete. In a military context, such shards flying around inside a bunker are a definite plus from the attackers’ point of view, but obviously not from the defenders’. Those people who design bunker-busters no doubt understand these points and have their own secret data to work with. Nevertheless, during the Gulf war in 1991 the American air force found that its 2,000lb (about a tonne) bunker-busters were incapable of piercing some Iraqi bunkers. The bomb designers went back to the drawing board and after two generations of development the result, all 13 tonnes of it, is the MOP. So heavy is it that the weapon bays of B-2 stealth bombers have had to be strengthened to carry it. It can, reportedly, break through over 60 metres of ordinary concrete. However, the bomb it is less effective against harder stuff, penetrating only eight metres into concrete that is just twice as strong. It is therefore anyone’s guess (at least, anyone without access to classified information) how the MOP might perform against one of Iran’s ultra-strong concretes. America’s Defence Threat Reduction Agency (DTRA), the organisation that developed the MOP, has been investigating UHPC since 2008. This investigation has involved computer modelling and penetration testing. The agency’s focus appears to be on the idea of chipping away at a target with multiple hits. However, this approach requires great precision; and the air force is ordering only 20 MOPs, so there is little room for error. Deep bunkers can be tackled in other ways. The DTRA has looked at what is known in the jargon as functional defeat, in other words bombing their entrances shut or destroying their electrical systems with electromagnetic pulses. They are also working on active penetrators—bombs which can tunnel through hundreds of metres of earth, rock and concrete. Development work is also under way on esoteric devices such as robot snakes, carrying warheads, which can infiltrate via air ducts and cable runs. In the meantime, though, the Pentagon is stuck with the “big hammer” approach. The question is how reliably that hammer would work if the order were given to attack Iran’s underground nuclear facilities. It would be embarrassing if the bunkers were still intact when the smoke cleared. دوستان چیره دست ما در ترجمه نیازمند یاری شما هستیم. -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
لزومی به مشاجره نیست آقا. زمان نشانگر واقعیت ها خواهد بود. در آغاز نبرد 33 روزه خیلی ها بسیار رادیکال تر و موکدتر از جنابعالی از نابودی بی چون و چرای «گروه شبه نظامی!؟» حزب الله داد سخن سر میدادن ... شما ظاهرا هنوز باور نکردید یا متوجه نیستید که ایران سی سال قبل برای امروز این منطقه برنامه هایی آماده کرده بود ... بله ... همه تاریخ می خونن ... ما هم می خونیم! خوش باشید -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
پاسخ شما رو دادم ... اگر بخواید می تونید دریافت کنید! وگرنه هر طور میل شماست قربان! چه عجب! بالاخره صحبتی هم از تلفات به حلبی های پرنده صهیونیستی به میون اومد! شما با بزرگنمایی یک سوی ماجرا و کوچک نمایی سوی دیگه یک روایت دو قطبی بسیار کج و معوج ارائه می دید بطوری که هر کس ندونه تصور می کنه که جهود (با کمال قدرت این واژه رو بکار می برم) قراره با بورکینافاسو وارد مجادله نظامی بشن!؟ شباهت جالب توجهی بین توصیف شما از اوضاع احوال (گیرم نظامی) سوریه و اون تصویری وجود داره که در این تبلیغ ضد ایرانی اخیر صهیونیست ها که با همکاری سامسونگ تهیه شده بود از «ایران» نشون داده می شد! برهوت و شتر و ساربان ... !؟ واقعا تصور می کنید ارتش سوریه یک «چیز کاغذی» باشه!؟ -
تحولات سوریه (1) تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)
patriot1979 پاسخ داد به death-white تاپیک در اخبار تحلیلی
موشک های بالستیک یا هر موشک دیگه ای آقا جان سوسیس های پولادی نیستن! مجهز به انواع و اشکال کلاهک های جنگی متعارف و نامتعارف هستن سوریه مطمئنا درباره انتخابش در این قبیل موارد هیچ محدودیتی نمی بینه ... الان الانه آقای عزیز ... نه دهه 60 یا 1973 ... اون دوره مرد! گذشت! نص و ادله تاریخی هم بجای خود! این فقط حضرتعالی و بنده نیستیم که متن تاریخی تورق می کنیم! بیاد داشته باشیم که در این غائله ایران و حزب الله هم بیکار نمی شینن! و خیلی از فاکتورهای اطلاعاتی از پیش در نظر گرفته شده هم در این برخورد موثره ... این تنها جهود نیستن که مانند کلاغی در آسمان سوریه پرواز می کنن!؟ سوریه هم چشم و گوش های خودشو در تمام این مدت داشته ... لطفا به فقدان عمق راهبردی طرف مقابل هم خوب فکر کنید! معرفی میکنم: مرکاوا مایه مباهات صهیونیست ها در نبرد 33 روزه!