-
تعداد محتوا
1,769 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های saman_777
-
زحمت که از شما بود :| دستتون درد نکنه فقط کمکم کنید و بگید چه نوع ماهواره ای رو می خواین دربارش بدونین
-
جنگنده برتری هوایی اف-14 تامکت جنگنده برتری هوایی اف-14 تامکت (F-14/ Tomcat)
saman_777 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگنده و رهگیر
mph1گفت:- 1,405 پاسخ ها
-
- اف-14
- اف14 تامکت
-
(و 2 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
تاريخ: چهارشنبه 20 تير 1386 - 12:48 عنوان: ماهواره ايراني مصباح پاسخگويي به اين موضوع بهمراه نقل قول به نقل از ایستنا: پروژه مصباح از سال 1376 شروع شده و مهرماه امسال با موشک روسی «كاسموس Kosmos-3M» از ایستگاه فضایی «پلستسک Plesetsk» در مداری در 1000 کیلومتری زمین قرار می گیرد. مصباح، اولین ماهواره ساخت ایران را متخصصان ایرانی با اتکا به قدرتعلمی و فناوری خود و با همکاری شرکت ایتالیایی CG ساختهاند. با موفقیت ایران در ساخت مصباح، ایران به جمع معدود کشورهای صاحب فناوری ساخت ماهواره میپیوندد. این ماهواره 10 میلیارد تومانی، 75 کیلو وزن دارد و اندازه اش 50 در 50 در 70 سانتیمتر مکعب و دارای عمر مفید 3 تا 5 سال است. با پرتاب مصباح، ایران به جمع کشورهای دارای تکنولوژی و دانش فنی علوم فضایی و یکی از 15 کشور دارای ماهواره اختصاصی می پیوندد. ایجاد زیرساخت تکنولوژی ماهواره های کوچک و تربیت 58 نیروی انسانی متخصص از دیگر ثمرات این پروژه ملی بود. مصباح ماهواره ایست مخابراتی که در مدار ارتفاع پایین LEO ( Low Earth Orbit ) به درو زمین میچرخد. پرتاب این ماهواره هیچ گونه تاثیری در کیفیت و ساختار مخابراتی کشور نخواهد داشت (!) و تنها برای انتقال DATA میان ایستگاههای زمینی به صورت ذخیره و ارسال غیر همزمان ( Store and Forward ) مانند پیامهای کوتاه و فکس ، اطلاعات مربوط به شبکه های آب و برق و گاز ، قرائت از راه دور کنتور ، دریافت و ارسال اطلاعات ایستگاههای مختلف مانند هواشناسی و زلزله شناسی و همچنین دریافت اطلاعات مربوط به اموال و اجناس در هنگام نقل و انتقال کاربرد خواهد داشت. هم اكنون سه نقطه مداری بینالمللی 26، 34 و47درجه شرقی در اتحادیه بینالمللی مخابرات (ITU) به نام ایران ثبت شده است.براساس برنامه چهارم توسعه ایران هرسال یک ماهواره به فضا پرتاب خواهد کرد. ماهواره مخابراتی زهره که با همکاری روسیه طراحی و پرتاب خواهد شد یکی دیگر از پروژه های فضایی ایران است. این ماهواره مخابراتی قابلیت ارائه خدمات در زمینه ارتباطات تلفن، نمابر، ارتباطات داده و پخش رادیو تلویزیونی در تمام نقاط ایران را دارد و دارای 12ترانسپوندر(8x63z (mhz72x4) (mh در باند ku و قدرت ارسال سیگنال50 dp است. زهره کمتر از سه سال دیگر در مدار خود قرار میگیرد. با فعال شدن این ماهواره، ایران از پرداخت اجاره ترانسپوندر برای تامین ارتباطات محلی بی نیاز میشود. مصباح دو كه دومین ماهواره كوچك ایرانی (SMMS) خواهد بود از ماهواره مصباح یک بزرگتر و چند ماموریتی است. این ماهوراه با همكاری چین و تایلند طراحی و ساخته میشود و ایران در طراحی و ساخت آن نقش موثر دارد. طراحی مدل آزمایشگاهی این ماهوار آماده است و سهم مشاركت ایران در سرمایهگذاری این پروژه، پانزده درصد و سهم تایلند پنچ درصد است و قرار است ماهواره در سال آینده به فضا پرتاب شود.دانش و فناوري تبيان-زهرايي
-
ابنخلدون ابنخلدون(808-732 قمرى)، سياستمدار، جامعهشناس، انسانشناس، تاريخنگار، فقيه و فيلسوف مسلمان در تونس به دنيا آمد. عبدالرحمن آموزشهاى آغازين را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علماي تونسي قرآن و تفسير، فقه، حديث، علم رجال، تاريخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت. او در دربار چند امير در مراکش و اندلس(اسپانيا) به کار سياسى پرداخت، اما در 42 سالگى به نگارش کتابى پيرامون تاريخ جهان رو آورد که مقدمهى آن بيش از خود کتاب شناخته شده است. او را از پيشگامان تاريخنويسى به شيوهى علمى و از پيشگامان علم جامعهشناسى مىدانند. زندگىنامه ابوزيدعبدالرحمنبنمحمدبنخلدون تونسى، سياستمدار، جامعهشناس، تاريخنگار و فقيه مالکى مذهب در اول رمضان 732 قمرى ( 27/ مه / 1332 ميلادى ) در تونس به دنيا آمد. او تحصيلات مقدماتى را نزد پدرش آموخت و سپس نزد علماي تونسي قرآن و تفسير، فقه، حديث، علم رجال، تاريخ، فن شعر و فلسفه آموخت. وى پس از تکميل تحصيلات در آفريقيه (تونس) به مغرب (مراکش) وسپس الجزاير رفت و دوباره به مغرب بازگشت وپس از آن که اطلاعات مفيدى دربارهى کشورهاى شمال آفريقا به دست آورد، در سال 764 به آندلس (اسپانياى امروز) رفت و در غرناطه (گرانادا) به حضور سلطان، محمد پنجم، رسيد. ابنخلدون پس از دو سال به شمال آفريقا بازگشت. او در هر يک از کشورهاى مغرب بزرگ عربى (تونس ، الجزيره و مراکش) که مىرفت به علت کثرت معلوماتى که در زمينه فقه و علوم ديگر داشت قدر مىديد و بر صدر مىنشست. او مدتها در تونس و شهر فاس در مراکش به وزارت اميران محلى مشغول بود و نيز ، بارها از جانب اميران شمال افريقا در تونس، مغرب و الجزاير به سمت قاضى القضاتى رسيد. با اين حال در زمانى که در وهران الجزاير به سر مى برد مورد خشم سلطان قرار گرفت و مدت 4 سال در قلعه ابن سلامه زندانى شد. او در زندان ، به نوشتن کتاب معروف تاريخ خود به نام کتاب "العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر" مشغول شد و پس از آزادى از زندان به نوشتن آن ادامه داد تا آن که کتاب را به پايان رساند. مقدمهى اين کتاب که اکنون با عنوان مقدمهى ابنخلدون شهرت دارد خود شاهکارى بزرگ در فلسفه تاريخ و جامعه شناسى به شمار مىآيد.(اين کتاب را محمد پروين گنابادى به فارسى ترجمه کرد که بارها به چاپ ديگر رسيده است.) ابنخلدون پس از آزادى از زندان، از وهران الجزاير به تونس رفت. در نيمه شعبان 784 با کشتى راهى بندر اسکندريه شد و از آنجا به قاهره رفت. در قاهره به دستور الملک الظاهر سيف الدين، ازمماليک برجى مصر، به سمت استادى جامع الازهر، که امروزه دانشگاه الازهر ناميده مى شود، رسيد و در آن جا به آموزش و پرروش دانشجويان پرداخت و به جايگاه قضاوت نيز رسيد. ابنخلدون از مصر براى زيارت خانهى خدا به مکه رفت و از آنجا به سوى شام رهسپار شد. در دمشق بود که ديدار مشهور او با امير تيمور گورکانى رخ داد. در آن ديدار ابنخلدون مورد توجه تيمور قرار گرفت. ابنخلدون بار ديگر به قاهره بازگشت و بقيه عمر خود را در مصر گذرانيد. سرانجام، در روز چهارشنبه، چهار روز مانده به پايان رمضان 808 قمرى، در 76 سالگى درگذشت و در مزار صوفيان، در بيرون باب النصر(دروازه پيروزى)،قاهره، به خاک سپرده شد. سال شمار زندگى 732 قمرى، 711 خورشيدي: در اول ماه رمضان، در تونس به دنيا آمد. 755 قمرى، 733 خورشيدي: فراخوان ابوعنان سلطان مرينى فاس را پذيرفت و به آنجا رفت. او با ارتباط با دانشمندانى که در دربار سلطان فاس بودند، بر دانش خود افزود. 758 قمرى، 735 خورشيدي: به خاطر ارتباطهايى که با تونسىها داشت، سلطان بر او بد گمان شد و او را زندانى کرد. 759 قمرى، 736 خورشيدي: پس از درگذشت ابوعنان، از زندان آزاد شد. 764 قمرى، 741 خورشيدي: به قرناطه رفت و سلطان غرناطه، محمد پنجم، او را به گرمى پذيرفت. 766 قمرى، 744 خورشيدي: به فرمان سلطان براى کار سياسى به اشبليه رفت و براى نخستينبار شهر نياکان خود را ديد. 766 قمرى، 744 خورشيدي: به شمال غربي آفريقا رفت و پس از زمانى به زندان افتاد. 777 قمرى، 745 خورشيدي: نوشتن تاريخ عمومى خود را آغاز کرد. 779، 757 خورشيدي: نسخهى اول مقدمهى خود را به پايان رساند. 784 قمرى، 761 خورشيدي: به سفر حج رفت. 786 قمرى، 763 خورشيدي: در مصر به جايگاه قضاوت نشست و قاضىالقضات مصر شد. 803 قمرى، 780 خورشيدي: با تيمور لنگ ديدار کرد. 808 قمرى، 784 خورشيدي: در روزهاى پايانى ماه رمضان از دنيا رفت. فهرست آثار 1. العبر و ديوان المبتدا و الخبر فى ايام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوى السلطان الاکبر(مهمترين کتاب) 2. لباب المحصل فى اصول دين؛ خلاصهاى از کتاب بزرگ کلامى و فلسفى فخرالدين رازى(نخستين کتاب) 3. تفسيرى بر بردهى بوصيرى(از بين رفته) 4. خلاصهى منطق(از بين رفته) 5. رسالهاى در علم حساب(از بين رفته) 6. تفسيرى بر شعرى از ابنخطيب در اصول فقه(از بين رفته) 7. تعريف(شرح زندگى خود) 8. شفاء السائل(رسالهاى در تصوف) نظرها و نظريههاى تاريخي شناختهشدهترين اثر ابنخلدون کتاب تاريخ اوست که مقدمهى آن از خود اثر بسيار مهمتر است. ابنخلدون در زمان خود و حتى از زمان مرگش تا امروز به داشتن شيوهاى در تاريخ نگارى علمى و تاريخ انديشى شهره بوده است. اين شهرت به سبب بينش تاريخى عميق ، ابتکار شيوهاى نو و ابداع يک دانش جديد (علم عمران) براى تميز درستى و نادرستى خبرهاى تاريخى و برخورد با تاريخ به مثابه يک علم است. او تأليفهاى خود را بر اساس يک مقدمه (به معناى علمى و عام آن، نظريه) و سه کتاب قرار داده است. مقدمه در فضيلت دانش تاريخ و بررسى روشهاى پژوهشي آن و اشاره به روشهاى نادرست تاريخنگاران در بيان روىدادهاى تاريخى است. کتاب نخست در اجتماع و تمدن و يادکرد عوارض ذاتى آن است. کتاب دوم در اخبار عرب و قبيلهها و دولتهاى مختلف و برخى از ملتها و دولتهاى مشهور است که با او هم زمان بودهاند و کتاب سوم در اخبار بربرها و کشورها و دولتهاى پيش از زمان مؤلف به ويژه حکومتهاى موجود در مغرب عربى (شمال افريقا) است. گزافه نخواهد بود اگر گفته شود که نام ابنخلدون با نام مقدمه او مترادف شده است. به تعبير ديگر اگر مقدمه نبود، تاريخ ابنخلدون و نام او فقط در رديف بسيارى از آثار و نامهاى تاريخنگاران عالم اسلام مطرح مىشد و چه بسا تاريخ او از نظر اهميت به پاى آثار بزرگان اين رشته چون طبرى، مسعودى و ابن اثير نمىرسيد، ولى موضوعهايى که وى در مقدمه از جهت مبانى نظرى تاريخ، تمدن و عمران (جامعهشناسى) آورده، اثر او را از آثار ديگر ممتاز کرده است. اين کيفيت شگفتانگيز و نوآورانهي مقدمه را مىتوان پيامدى از آن ويژگى روحى و رفتارى ابنخلدون دانست که معاصرانش آن را "گرايش به مخالفت با هر چيز" خواندهاند. ابنخلدون در مقدمه، ارتباط دانش عمران با تاريخ را روشن مى کند. منظور او از دانش عمران (علم العمران) علم جامعهشناسى است. به نظر او تاريخنگاران بايد با ديدى جامعهشناختى، تاريخ را بنويسند. به روشنى مىگويد که تاريخنگار بايد خبرها را در چارچوب علم عمران عرضه کند و مى نويسد که تاريخ داراى ظاهر و باطن است. تاريخ در ظاهر اخبارى است دربارهى روزگاران و دولتهاى پيشين و معمولا براى تمثيل و تزئين کلام به کار مىرود، اما در باطن تفکر و تحقيق دربارهى حوادث و مبادى آنها و جست و جوى دقيق براى يافتن علل آنها ست و چون از کيفيت روىدادها و علت حقيقى آنها بحث مىکند "علمي" است سرچشمه گرفته از حکمت و سزاست که ازدانش هاى آن شمرده شود. ابنخلدون هر فصلى از مقدمه را با نقل يکى از آيههاى قرآنى پايان مىبخشد. بنابراين گفتهاند که او عقل وعرفان هر دو را با هم داشته و هر دو را به کار برده است. ابنخلدون عاملهاى بسيارى را که در جامعههاى بشرى باعث جهش و ترقى مىشود، نام مى برد. يکى از اين عاملها عصبيت است؛ عصبيتى به مفهوم همبستگى اجتماعي. همبستگى که او از آن ياد مى کند، عصبيت دورهى جاهليت نيست بلکه همبستگىهاى عقلانى است که پس از دورهى جاهلى باعث ايجاد دولت و ملت واحدى در محدودهى جغرافيايى خاص مىشود. جامعه شناسان معاصر، ابداع مفهوم ناسيوناليزم در جامعههاى بشرى را در اصل از نوآورىهاى ابنخلدون مىدانند که آنها را در سدههاى چهاردهم ميلادى به صورت عصبيت عنوان نمود. ابنخلدون کليد شناخت علمى تاريخ را در گرو شناخت علم عمران ( جامعه شناسى ) مى داند . به همين جهت است که مى گويد : " انسان داراى سرشتى مدنى است، يعنى ناگزير است اجتماعى زيست کند که در اصطلاح آن را مدنيت گويند و معنى عمران همين است." ابنخلدون از علت انحطاط و سقوط قومها نيز بحث مى کند و مىگويد : توحش، همزيستى، عصبيتها و انواع جهانگشايىهاى بشر و چيرگى گروهى بر گروه ديگر، در ترقى و انحطاط ملتها تاثير مستقيم دارد. به همين دليل است که ابنخلدون را مونتسکيوى جهان اسلام مىگويند، زيرا مونتسکيو نيز، پس از ابنخلدون، از ديد تاريخى علمى درباره انحطاط روميان نظريههايى داده است که مورد تأييد همهى تاريخنگاران قرار گرفته است. ابنخلدون بر اين باور بوده است که براى بهرهمندى درست از تجربههاى گذشتگان، که به صورت خبرها و روايتهايى به ما رسيده است، به منبعها و دانشهاى گوناگونى نياز هست که بايد آنها را به نگرش درست باهم مقايسه و تجزيه و تحليل کرد تا از لغزيدن در پرتگاه نادرستى در امان بمانيم. به همين خاطر است که در مقدمهى خود مطالب گوناگونى پيرامون زندگى اجتماعى انسان بيان مىکند تا جايى که انديشمندان پيشين و کنونى گاهى آن را يک دانشنامه(دايرالمعارف) دانستهاند. توسعه از نگاه ابنخلدون بر اساس نظريههاى تاريخشناسان برجسته معاصر، آرنولد توينبى و جامعه شناسان معروفى چون پيترام سوروکين و ديگر انديشمندان اروپايى و امريکايى، ابنخلدون در پيشنهاد کردن نظريههاى جامعهشناسانه و پژوهشهاى تاريخى فراتر از عصر خويش حرکت کرده است. ابنخلدون واژهى توسعه را در عامترين شکل و در اشاره به تحولات مکانى و زمانى جامعهها به کار برده است. بنابراين از نظر وى علم تحول و تطور و يا جامعه شناسى (علم العمران) در بستر علمى خويش به تاريخ مربوط بوده، زيرا اين علم طريقهاى براى بررسى و درک تاريخ بوده است. ابنخلدون در تشريح روابط پوياى جوامع چادرنشين قبيلهاى، روستايى و شهرى نشان داد که چگونه جامعهها از سازمانهاى ساده به سوى سازمانهاى پيچيده حرکت مى کنند. عصبيت يا همبستگى گروهى و پيوستگى اجتماعى در ميان جامعههاى قبيلهاى مستحکمتر است. به اين ترتيب، او به وجود دو نوع جامعه اشاره مى کند. جامعهى بدوى و اوليه (جامعه الباديه) و جامعه متمدن و پيچيده (جامعه الحاضره). جامعه متمدن که از شهرنشينى ناشى مى شود برسه عامل متکى است :جمعيت ، منابع طبيعى و کيفيت حکومت. از نظر او توسعه تنها به معنى پيشرفت کمى بر حسب رشد اقتصادى نيست، بلکه پاره اى از عاملهاى اجتماعى، روانشناختى، فرهنگى وسياسى نيز براى تداوم و کيفيت توسعه در جامعهى پيشرفته ضرورى است. به اين ترتيب، انحصار فزايندهى قدرت از سوى حاکم و نهادهاى حکومتى، افزايش مصرف غيرضرورى، افراط مردم در تجمل، افول عصبيت (همبستگى و پيوستگى اجتماعى)، رشد فردى، از خود بيگانگى در جامعه، همه از ديدگاه ابنخلدون نشانههاى نخستين فروپاشى جامعههاى متمدن و شهرى و توسعه يافته به حساب مى آيند. ابنخلدون و آموزش ابنخلدون در بخشهاى گوناگون مقدمهى خود به اصول و روشهاى آموزش پرداخته است. او گرچه در جاهايى واژهى تعليم را به مفهوم عمومى از تعليم و تربيت به کار برده و موضوعهاى اخلاقى، تربيتى و روانى را زير همان عنوان برسى مىکند، اما دربارهى اصول و روشها، بيشتر مفهوم ويژهى آن يعنى آموزش را در نظر داشته است. اصول و روشهاى آموزشى را که مورد نظر او بوده، مىتوان به صورت زير خلاصه کرد: 1. آموزش گامبهگام و طى زمان. ابنخلدون باب ششم از فصل 29 را با عنوان "راه درست در آموزش علوم و روشهاى سودمند آن" آغاز مىکند و نخستين نکتهاى را که بر آن پافشارى مىکند آموزش گامبهگام و طى زمان است. او بر اين باور است براى آنکه آموزش به يادگيرى بينجامد و باعث حصول ملکه در يادگيرنده شود، آموزش بايد کمکم و با اصول و موضوعهاى محورى، آنهم به صورت کلى، آغاز شود تا ذهن يادگيرنده آمده گردد و سپس با شرح بيشتر و با ذکر دليل ادامه يابد و سرانجام به تشريح مسالههاى پيچيده پرداخته شود. 2. در نظر داشتن توانايىها يادگيرنده. به نظر ابنخلدون بايد توانايى يادگيرى دانشآموز شناسايى شود، همچند با ميزان توانايىهايش در يادگيرى به او آموزش داده شود و توان يادگيرى او آرامآرام پرورش داده شود. نخست بايد موضوعهاى حسى و نزديک به ذهن به او آموزش داده شود، آنهم به اندازهاى که باعث خستگى او نشود. چنانچه اين مرحله به درستى انجام شود، ذهن او براى يادگيرى بيشتر آماده مىشود، اما اگر در همان آغاز با دشوارى روبهرو شود و مطلبى را به درستى نفهمد، اثر روانى نامطلوبى بر او مىگذارد و ادامهى يادگيرى برايش دشوار مىشود. 3. آسانگيرى و مهربانى آموزگار. ابنخلدون شش اثر منفى سختگيرى آموزگار را بر دانشآموز بر شمرده است: گرفتن نشاط از دانشآموز؛ وادار کردن او به دروغگويى براى در امان ماندن از خشم آموزگار؛ زمينهسازى براى فريبکارى و درويي؛ گرفتن عزت نفس و احساس شخصيت؛ سست شدن اعتماد به نفس؛ سست شدن در راه به دستآوردن ويژگىهاى اخلاقى و انسانى نيکو و گرايش پيدا کردن و پستىها و ناراستىها. 4. حفظ آزادى و شخصيت دانشآموز. ابنخلدون باور دارد که تکليفهاى دوستانهى آموزشى، که در مورد کودکان معمول است، دربارهى هر دانشآموزى اثر مثبت دارد و بى آنکه شخصيت او را از بين ببرد، گرايش او را به انجام دادن تکليفها بيشتر مىکند. اما اگر اين کار با تهديد و زور و بدون گفت و گو انجام شود، توانايى فرد را مىشکند و احساس خارى و شکست را در او پديد مىآورد و باعث مىشود او مانند افراد ستم ديده به کسالت و سستى روى آورد. او به شيوهى تعليم و تربيت پيامبر اسلام اشاره مىکند که با ياران خود احساس شخصيت و ابراز وجود مىداد و در نتيجه آنها به خواستهى خود به انجام يک تکليف مىپرداختند. 5. از ساده به دشوار. آموزشى موفق است که از مسالههاى ساده و نزديک به دهن يادگيرنده اغاز شود و کمکم به مسالههاى دشوار برسد. او از کسانى که از همان آغاز به مسالههاى دشوار مىپردازند، انتقاد مىکند و بر اين باور است که اين کار باعث بروز احساس ناتوانى از فهميدن در يادگيرنده مىشود. 6. بهرهگيرى از شيوههاى آموزشى کارآمدتر. ابنخلدون از سه شيوهى آموزشى که در روزگار او به کار مىرفته ياد کرده است: شيوهى سخنرانى و القاى دانش به يادگيرنده به گونهاى که رابطهى يکسويهاى بين ياددهنده و يادگيرنده برقرار مىشود؛ شيوهى الگوسازى و تفهيم موضوع از راه نشاندادن آن به کردار و گفتار؛ شيوهى گفت و گوى علمى بين ياددهنده و يادگيرنده يا تشويق يادگيرندهها به گفت و گو با همديگر. خود او شيوهى دوم را از همه بهتر مىداند و شيوهى سوم را آسانترين شيوه براى يادگيرى و حصول ملکه مىداند. او در مقايسهاى که بين دانشآموزان مدرسههاى مغرب و دورهى آموزشى 16 سالهى آنان با دانشآموزان مدرسههاى تونس و دورهى آموزشى پنجسالهى آنان انجام مىدهد، علت به درازا کشيدن دورهى آموزشى و موفق نبودن دانشآموزان مغربى را نبود شيوهى درست و سودمند آموزشى، مانند شيوهى دوم و سوم، بيان مىکند. 7. کلنگرى در آموزش. از روشهاى يادگيرى کارآمد اين است که آموزگار با نگرش کلى اجزاى درس را مرتبط با هم عرضه کند، به گونهاى که آغاز و پايان آن به صورت ساختارى در ذهن يادگيرنده ملکه شود. 8. تکرار و تمرين و بهرهگيرى از شاهد. به نظر او، يادگيرنده پس از آگاهى از مفهومها و اصطلاحها و قانونهاى هر علم بايد پيوسته آنها را به کار گيرد و تمرين و تکرار کند. او کتاب سيبويه، دانشمند ايرانى، را بهترين کتاب براى آموزش زبان عربى مىداند، چرا که هم قانونهاى علم نحو را دارد و هم داراى بسيارى از متنهاى نظم و نثر عرب است. او خاطر نشان مىکند که براى يادگيرى زبان تنها نبايد بر يادگيرى قاعدهها تاکيد کرد، چنانکه در مغرب چنين بوده است، بلکه بايد مانند آندلسىها از شواهد نظم و نثر نيز بهره گرفت تا در ايجاد ملکهى زبان موفق بود. 9. فراهم کردن زمينهى مناسب براى يادگيري. او راههايى را براى ايجاد چنين زمينهاى پيشنهاد مىکند از جمله: پرهيز از به کار بردن عبارتهاى نامفهوم؛ پرهيز از متنهاى درسى بسيار مختصر که فقط حفظ کردن مطالب را آسان مىکنند؛ بهره گيرى از متنهاى روانى که با مثال و تمرين آميختهاند و پرهيز از پرداختن به موضوعهايى که يادگيرنده توان درک آنها را ندارد. از برخى سدهايى که ممکن است در فرايند يادگيرى دشوارى ايجاد کنند، ياد مىکند: زيادى کتابهاى درسى که اغلب تکرارى و به دور از نوآورى هستند؛ درهم آميختن مطالب کتاب درسى با مطالب بيرون از آن و بىارتباط يا کمارتباط با آن؛ فاصلهى زياد بين جلسههاى درسى و آموزش همزمان دو رشتهى درسي. 10. ارزشيابى پيوسته. ابنخلدون براى کسى که مىخواهد خود و ديگران را در مسير پيشرفت قرار دهد، ارزشيابى پيوسته را سفارش مىکند و البته بيشتر بر خودارزشيابى تکيه دارد. او به آموزگاران سفارش مىکند که همواره گفتار و کردار خود را ارزيابى کنند و تاکيد مىکنند که با اين روش مىتوان خود را از مرحلهى کمالى به مرحلهى بالاتر رساند و زمينهى رشد دانشآموزان خود را فراهم کرد. ايران و ايرانى در بيان ابنخلدون ابنخلدون در مورد جايگاه دانش در ايران پيش از اسلام نوشته است:" جايگاه علوم عقلى در نزد پارسيان بسيار والا بود و حيطههاى آنها بسيار گسترده بوده است. چرا که داراى حکومتهاى پايدار و با شکوه بودند. گويند پس از کشته شدن داريوش به دست اسکندر و چيره شدن اسکندر به سرزمين کيليکيه و دست يافتن به کتابها و علوم بىشمار پارسيان، اين دانشها از پارسيان به يونانيان رسيد. هنگامى که سرزمين پارس فتح شد و در آن کتابهاى فراوانى يافتند، سعد ابن ابى وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره کتابها و انتقال آنها به مسلمانان کسب اجازه کرد. عمر در پاسخ به او نوشت که تا کتابها را به آب ريزد با اين استدلال که اگر هدايتى در اين کتابها باشد خداوند ما را به بيش از آنها هدايت کرده است و اگر در آنها گمراهى باشد، خداوند ما را از آنها حفظ کرده است. به اين ترتيب، کتابها را در آب ريخته يا آتش زدند و دانش پارسيان از دست ما رفت." نويسندگان بسياري با استناد به نوشتهى ابنخلدون و تاريخنگاران ديگر کوشيدهاند سهم ايرانيان را در دانش بشرى و نقش آنان را در وارد کردن دانش به جامعه اسلامى کمرنگ جلوه دهند. اين دسته از نويسندگان به اشاره به اين سخنان ابنخلدون و توجه نکردن به نوشتههاى صاحبنظران ديگر چنين نتيجه مىگيرند که مسلمانان دانش خود را به طور مستقيم از يونانيان به دست آوردند. حال آنکه بر چنين ادعايى ايراد جدى وارد است: 1. اگر بپذيريم کتاب سوزى بسيار گستردهى عربهاى مهاجم، آن هم به فرمان خليفهى مسلمين، باعث نابودى کامل دانش ايرانيان شد، به جاى سخن از شکوه تمدن عربها و پيشتازى آنان در دانش و فناورى، که در کتابهاى گوناگون چه از نويسندگان عرب و چه نويسندگان غربى از آن ياد شده است، بايد از دانشستيزى و وحشيگرى و ويرانگرى مغولوار آنها سخن بگوييم. با اين تفاوت که مغولها براى کتابسوزى خود استدلال محکمى نداشتند و عربها با استدلال دينى به آن پرداختند. حال آنکه، چنان حجمى از کتابسوزى، به نحوى که هيچ اثرى از ايران باستان نماند، دور از ذهن مىرسد. چرا که با وجود کتابسوزىهاى بىشمار مغولها، آثار بسيارى از دوران تمدن اسلامى بر جاى مانده است. 2. شکوفايى دانشگاه گندىشاپور تا زمان منصور عباسى و مدتها پس از آن، به نحوى که منصور براى درمان بيمار خود به پزشکان آنجا روى آورد، نشاندهندهى آن است که حتى با پذيرفتن نظريهى آتشسوزى کتاب، دستکم بخشى از دانش پارسها نگهدارى شد و حتى آنان با ترجمهى کتابهاى خود به زبان عربى در نگهدارى آن کوشش فراوان کردند، چنانکه چيرهترين مترجمان کتاب به زبان عربى در اصل ايرانى بودند که ابنمقفع و خاندان بختيشوع از شناختهشدهترين آنها هستند. مترجمان ديگرى مانند حنينبناسحاق نيز شاگرد ايرانيان بودند.. از اين رو، برخى از دانشهاى دوران باستان را بايد در کتابهاى عربى آغاز نهضت ترجمه جست و جو کرد. 3. اگر بپذيريم که دانش پارسيان در زمان اسکندر به يونان راه يافت، که چنين بوده است و البته پيشينهى اين کار به زمانى پيش از اسکندر نيز مىرسد، بايد آن دانش يونانى که نويسندگان عرب و غرب آن را خاستگاه اصلى دانش عرب مىدانند، در واقع تا اندازهى زيادى ايرانى بدانيم و بپذيريم که دانش ايرانى هيچگاه از بين نرفته است. 4. ابنخلدون در جاى ديگرى از مقدمهى خود مىگويد: "جاى شگفتى است که در جامعهى اسلامى، چه در علوم شرعى و چه در علوم عقلى، اغلب پيشوايان علم ايرانى بودند. جز در مواردى نادر و اندک و چنانچه برخى از آنان منسوب به عرب بودند، زبانشان فارسى و محيط تربيتشان ايرانى بود." بىگمان آن ايرانيان از نوادگان همان ايرانيان دانشپرور دوران باستان بودند. در بررسى آثار برخى از آنان، مانند بيرونى، مىبينيم که به ايران باستان نيز اشارههايى دارند. ابنخلدون در بيان اين که چرا پيشگامان علوم در جهان اسلام همگى ايرانى بودند به ديرپايى شهرنشينى و تمدن در ايران اشاره مىکند و مىگويد:" در صنايع(فنون) شهرنشينان ممارست مىکنند و عرب از همه مردم دورتر از صنايع مىباشد. علوم هم از آيينهاى شهريان به شمار مىرفت و عرب هم از آنها و بازار رايج آنها دور بود و در آن عهد مردم شهرى عبارت بودند از عجمان(ايرانيان) يا کسانى مشابه و نظاير آنان بودند از قبيل موالى و اهالى شهرهاى بزرگى که در آن روزگار در تمدن و کيفيات آن مانند صنايع و پيشهها از ايرانيان تبعيت مىکردند. چه ايرانيان به سبب تمدن راسخى که از آغاز تشکيل دولت فارس داشتهاند بر اين امور استوارتر و تواناتر بودند." سپس، ابنخلدون در اشارههايى که به شاخههاى علوم دارد، جابهجا از ايرانيان يا شاگردان آنها نام مىبرد که آن علم را بنيانگذارى کردند يا به پيش بردند. در نحو از بنيانگذار آن، سيبويه نام مىبرد و از پيروان و شاگردان او که همه از نژاد ايرانى بودند. به نظر او بيشتر دانندگان حديث و همهى عالمان تفسير، فقه و کلام ايرانى بودند و به بيان او:" جز ايرانيان کسى به حفظ و تدوين علم قيام نکرد و از اين رو، مصداق گفتار پيامبر(ص) پديد آمد که فرمود: اگر دانش بر گردن آسمان درآويزد، قومى از مردم فارس به آن دست مىيابند." ابنخلدون در نگاه انديشمندان با ملاحظه همه جوانبهاى که ابنخلدون در مقدمه رعايت کرده است، مىتوان ادعا کرد که اين اثر در زمينهى تاريخشناسى در دنياى اسلامى يک نوآورى بىمانند و پديد آورنده آن در ميان تاريخنگاران مسلمان يک استثنا و در زمينهى فکر تاريخى در ميان تاريخنگاران پيش از خود بىمانند است. با وجود اين، انديشه و روش نبوغآميز ابنخلدون نه تنها در زمان خود بلکه تا سدهها به صورتى شايسته مورد ارزيابى و نقد و داورى قرار نگرفت و چون تخمى درشوره زار، بى حاصل ماند تا اين که بخش هايى از مقدمه او در سال 1806 ميلادى به وسيله سيلوستر دوساسى به زبان فرانسه ترجمه شد و در همان ايام نيز هامر پورگشتال، تاريخشناس اتريشى، ابنخلدون را مونتسکيوى جهان عرب ناميد. از آن زمان بود که دانشمندان اروپا از نبوغ اين متفکر بزرگ در شگفت شدند و بر پيشىگرفتن او بر دانشمندان اروپايى در طرح موضوعهايى چون جامعهشناسى، فلسفهى تاريخ و اقتصاد سياسى اذعان کردند. مقدمهى ابنخلدون چنان انقلابى در افکار دانشمندان قرن نوزدهم ايجاد کرد که به اين باور راسخ شدند که اين تاريخشناس تونسى مسلمان چهار سده پيش از ويکوى ايتاليايى تاريخ را علم دانسته وقبل از مونتسکيو درباره علت انحطاط تمدنها سخن گفته است. اشميت دانشمند امريکايى گفته است که: "ابنخلدون در دانش جامعه شناسى به مقامى نائل آمده است که حتى آگوست کنت در نيمه دوم قرن نوزدهم بدان نرسيده است." آرنولد توينبى، مورخ معاصر آمريکايى، نيز مىگويد :" مقدمهى حاوى درک و ابداع فلسفهاى براى تاريخ است که درنوع خود و در همهى روزگاران از بزرگترين کارهاى فکرى بشر است." در واقع جهان اسلام هم از راه اروپا با ابنخلدون آشنايى دوباره يافت. ابنخلدون امروز در فرهنگ جهانى جايگاه شايسته اى دارد. او نه تنها نسبت به زمان خود استثنايى جلوه مىکند، که با انسانهاى متفکر زمان ما نيز سخنان بسيار دارد؛ نه از آن رو که بتوان نظرهاى او را در مورد جامعهى معاصر به کار برد، بلکه از آن جهت که تحليلهاى او براى فهم زمينههاى تاريخى جامعه بسيار سودمند است. او تفکر تاريخى را به مرحله اى نو رسانيد و تاريخ نويسى را از صورت رويدادنويسى پيشين به شکل نوين علمى و قابل تعقل درآورد. منابع : 1. هانرى، توماس. بزرگان فلسفه. ترجمه فريدون بدرهاي. انتشارات کيهان، 1365 2. رحيملو، يوسف. ابنخلدون.(از مجموعه مقالههاى دايرهالمعارف بزرگ اسلامى، به کوشش سيدکاظم بجنوردى)، انتشارات دايرهالمعارف بزرگ اسلامى، 1369 3. الفاخورى، حنا/الجر، خليل. تاريخ فلسفه درجهان اسلامي. ترجمهى عبدالحميد آيتي. انتشارات فرانکلين، 1358 4. زرينکوب، عبدالحسين. تاريخ در ترازو. تهران 1354 5. مولانا، حميد. توسعه از ديدگاه ابنخلدون. روزنامهى کيهان، 4/ ارديبهشت / 78 6. روزنتال، فرانس. ابنخلدون. ترجمهى حسين معصومى همدانى(از مقالههاي زندگىنامهى علمى دانشوران، به کوشش احمد بيرشک). انتشارات علمى و فرهنگى، 1369 7. فهيمى، علىنقي. ابنخلدون و اصول آموزش و پرورش. فصلنامهى تعليم و تربيت، شمارهى 62، 1379 8. ابنخلدون. مقدمهى ابنخلدون. ترجمهى محمد پروين گنابادي. انتشارات علمى و فرهنگى، 1369 9. تالبى،م. ابنخلدون(از مقالههاى دانشنامهى ايران و اسلام، به کوشش احسان يارشاطر). بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1354
-
تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فراجا)
saman_777 پاسخ داد به aryoreza تاپیک در اخبار نظامی
فی بازارش چنده؟؟ مواد منفجره ی توش چیه؟؟ -
محمد حسن گنجي كودكي و كوير در دوران كودكي دو واقعه در ذهن من تأثير عميق گذاشت كه مربوط به هواشناسي مي شد البته آن وقت نه من قوه درك مسائل را داشتم و نه در ايران صحبت از هواشناسي بود ولي بعدها فهميدم كه اين ها در ذهن من تأثير گذاشته و در تمام سرنوشت آينده من تأثير داشته است . آن دو واقعه يكي خشكسالي ممتدي بود كه در محل تولد من در بيرجند بروز كرد و پنج شش سال متوالي باران نيامد و تمام قنات ها و چشمه سارها خشك شد . آب مشروب شهر بيرجند معمولاً از آب انبارها تأمين ميشد و يك قنات آب شور بود كه براي مصرف كشاورزي استفاده ميشد اما آب انبارها خالي شده بود ، يادم هست كه آب مشروب را ليوان ليوان از همديگر قرض مي كرديم اين در ذهن من خيلي تأثيرگذار بود در مقابلش يك ترسالي ممتدي هم در آنجا بروز كرد و در يك زمستان باران فوق العاده اي در آن جا آمد . 20 سال پس از تحصيل در انگلستان براي تحصيل دكترا به آمريكا رفته بودم ، پايان نامه ام را درباره آب و هواي ايران نوشتم ، تا آن تاريخ كه مي شود 33 ـ 1332 درباره آب و هوا و هواشناسي در ايران چيزي به روي كاغذ نيامده بود ، پايان نامه من به زبان انگليسي منتشر شد و تا چندين سال منبع مطالعه درباره آب و هواي ايران بود و هنوز هم به آن ارجاع داده مي شود . در سال هاي بعد از جنگ جهاني هواپيمايي رو به توسعه بود ، ارتباط هوايي در آن زمان با هواپيماهاي كوچكي انجام مي شد اما جت هايي كه امروزه در خطوط هوايي مسافرت ميكنند در ارتفاع بالاي 10 كيلومتر از سطح زمين حركت ميكنند و در آن جا هوا تقريباً يكنواخت است ، ولي در ارتفاعات پايين هواها به اعتبار دماي متغير سطح زمين به اصطلاح تفاوت پيدا مي كند يعني در 2 يا 3 كيلومتري زمين هوا يكدست نيست كه هواپيما بتواند از داخل آن عبور بكند . همان طور كه روي زمين مثلاً در جاده پستي و بلندي داريم فشار هوا در جاهاي مختلف تفاوت پيدا مي كند و اين اختلاف فشار هوا يك چيزي مثل ناهمواريهاي سطح زمين به وجود مي آورد . به خاطر عبور هواپيما از منطقه اي با فشار هواي زياد به منطقه اي كم فشار بايد موتور هواپيما به شكل ديگري عمل كند تا از آن جا بگذرد اما آن زمان ناگهان هواپيما سقوط مي كرد بنابراين لازم بود بدانند هوا چگونه است و بر اساس همين ضرورت هواشناسي را در كشورها بوجود آوردند . هواپيما هم در مسير خودش مرز نمي شناسد و هواپيمايي كه از انگلستان به ايران ميآيد از چندين كشور و چندين نوع هوا عبور ميكند ، پس لازم است هر كشوري درباره آسمان خودش كمك و راهنمايي كند ، اين ضرورت باعث تأسيس سازمان هواشناسي شد ، خدمات سازمان هواشناسي خيلي پيچيده است . ما فقط در تلويزيون مي بينيم كه يك نفر مي آيد و ميگويد فردا هوا چگونه خواهد بود . براي ترسيم آن خطهاي منحني كه شما هر شب در تلويزيون مي بينيد صدها هزار اطلاعات روي نقشه ميآيد تا كارشناس كه در سطح دكتري آموزش ديده آن خطها را بكشد و از آن خطها استفادههايي كند . موقعي كه سازمان هواشناسي تازه تشكيل شده بود با آنها ملاقاتي كردم و يك نسخه از پايان نامه ام را به كتابخانه آنجا اهدا كردم . موقعي كه قرار شد در اينجا اداره هواشناسي بوجود بيايد يك كارشناس براي ايران مأمور شده بود كه دولت ايران را براي تشكيل يك هواشناسي سيستماتيك و علمي كمك و راهنمايي بكند . نام مرا آنجا به او داده بودند كه يك چنين شخصي درباره آب و هواي ايران كتابي نوشته ، اتفاقاً من در ايران نبودم و در مأموريتي بودم ولي آن شخص مرا پيدا كرد . هواپيمايي از نظر ارتباطات در وزارت راه بود اين هواشناسي هم قرار بود در وزارت راه بوجود بيايد ، هواپيمايي با دانشگاه موافقت كرده بود كه من هواشناسي را راه بيندازم . در سال 1335 مسئوليت مديريت كل اداره هواشناسي به من محول شد . اولين كاري كه كرد قانون استقلال هواشناسي را از مجلس گذراندم كه با اين كار هواشناسي هويت قانوني پيدا كرد يعني دولت ملزم بود بودجه اي بدهد و تشكيلاتي راه بيندازد ، يك قانون ديگري گذراندم كه قانون عضويت ايران در سازمان هواشناسي جهاني بود كه ارتباط ضمنيمان با هواشناسي بين المللي با آن قانون تأمين مي شد . به موازات آن كلاسهاي متعددي براي تربيت كارمند در سطوح مختلف راه انداختم . در اين 12 ـ 10 سالي كه در هواشناسي بودم از نظر تجهيزات و پرسنل و تربيت كارمند و فعاليت هاي علمي هواشناسي ايران را به پايه اي رساندم كه در رديف كشورهاي نسبتاً توسعه يافته قرار گيرد ولي بعد از انقلاب توسعه هواشناسي خيلي بيشتر شده چون امكانات الان با امكانات آن زمان كه بودجه ها و اعتبارات كم بود تفاوت پيدا كرده است . در نتيجه هواشناسي امروز ما در منطقه سرآمد هم است و در تمام آسيا بعد از روسيه و ژاپن و هند مقام شامخي دارد . البته من بعد از 12 سال در سال 35 استاد تمام وقت و معاون دانشگاه شدم ولي ارتباط من با سازمان هواشناسي محفوظ مانده بود به خصوص در ارتباط با سازمان جهاني هواشناسي در آن 12 سالي كه رئيس هواشناسي ايران بودم زبان مي دانستم . در محافل هواشناسي بين المللي مشكلي در بحث و گفتگو نداشتم ، پنج سال هم رئيس منطقه آسيا بودم در آن مقام ايجاب مي كرد كه من به تمام كشورهاي آسيا مسافرت كنم ، غير از چين كه در آن وقت عضو سازمان ملل نبود ، و در تمام اين كشورها تشكيلات هواشناسي را ببينم و خدمات مشترك بين هواشناسي هاي مختلف را هماهنگ كنم ، در آن پنج سال علاوه بر آن كه به كار خود ايران مي رسيدم بايستي به كار قاره آسيا مي رسيدم ، بعد از اين كه از هواشناسي درآمدم و در دانشگاه تمام وقت كار ميكردم باز هم ارتباط با هواشناسي از نظر علمي محفوظ بود به خصوص كه در زماني كه آنجا بودم با همكاري دانشگاه و هواشناسي به خاطر موقعيت خاصي كه هم در دانشگاه و هم در هواشناسي داشتم ، براي اولين بار اطلس اقليمي ايران را تهيه كردم كه هنوز كه هنوز است تنها مرجع تحقيق هست . در اين 30 سال در تمام دنيا بارها در كنفرانس ها و سمينارها شركت كردم و سخنراني داشتم. جايزه جهان در سازمان هواشناسي براي تشويق و اشاعه علم هواشناسي در سطح جهان معمول است كه از سالي كه به وجود آمده هر سال جايزه اي مي دهند اين جايزه به كسي تعلق ميگيرد كه خدمات برجسته اي كرده باشد چه در آن سال چه در گذشته چه به صورت يك فرمول جديد يا اختراع جديد يك دستگاه جديد براي اندازه گيري اختراع كرده باشد ، در اين روزگار كه مباني رياضي و مدل سازي متداول هست كتاب تازه اي نوشته باشد معمول است كه هر كشوري يك شخص برجسته اي در سازمان هواشناسي خودش معرفي مي كند هواشناسي تمام دنيا را به 6 قسمت تقسيم كرده ، منطقه اول آفريقا است منطقه دوم آسيا . اين پيشنهادات اول در سطح منطقه مورد برسي قرار مي گيرد و از هر منطقه يكي را به سازمان هواشناسي جهاني پيشنهاد ميكنند در يك جلسه شوراي اجرايي كه تشكيل مي شوند از رئيس و سه نائب رئيس و شش تا رؤساي منطقه اي و 20 نفر هم از كشورها در كنگره ها انتخاب مي شوند كه عاليترين مقام سازمان هواشناسي جهاني مي شود در آن جا اين اسامي به كميسيون ها ارائه مي شود و آنها نظر ميدهند چند نفر پيشنهاد مي دهند كه از اين ميان آنها يك نفر را شورا انتخاب ميكند . در خرداد ماه گذشته شورايي كه به منظور انتخاب برنده جايزه تشكيل شده بود رئيس سازمان هواشناسي ايران هم شخصاً حضور داشت و براي اين كه ايشان الان چندين سال نائب رئيس سازمان جهاني هواشناسي است و بعلاوه خود هواشناسي ايران هم با در نظر گرفتن زحماتي كه من براي تأسيس هواشناسي كشيده بودم و آثار و نوشته هايي كه در اين چندين سال چه به زبان فارسي ، چه انگليسي درباره هواشناسي چه در ايران چه در جاهاي ديگر عرضه كرده بودم و حالا هم كه تجديد اطلس اقليمي ايران كه عنقريب به مرحله چاپ مي رسد همكاري دارم با توجه به همه اين مسائل هواشناسي ايران مرا معرفي كرده بود . از آن مرحله اوليه هم گذشته بوديم و در جلسه نهايي شوراي مشورتي كه 30 نفر شركت مي كنند من 24 رأي آوردم و در نتيجه برنده سال 2001 شدم . اعطاي جايزه سازمان هواشناسي جهان ( WMO ) از بدو تأسيس تاكنون هر ساله جايزه اي را به يكي از مؤثرترين چهره هاي علمي در جهان در زمينه هواشناسي اعطا مي كند اين جايزه ممكن است به خاطر يك فعاليت خاص از قبيل اكتشاف يك پديده يا يك اختراع يك دستگاه به دانشمندي تعلق بگيرد و ممكن است دانشمندي را به خاطر مجموع فعاليتها و خدمات او به اين علم براي اعطاي اين جايزه برگزينند . اين جايزه مهمترين و معتبرترين جايزه علمي در زمينه هواشناسي در جهان است . دكتر محمد حسن گنجي ، مؤسس رشته جغرافيا در دانشگاه تهران در سال دوم تأسيس و مؤسس سازمان هواشناسي كشور بوده است . وي در طول 12 سال رياست سازمان 5 ماه نيز رئيس منطقه سازمان هواشناسي جهاني در منطقه آسيا بوده و نقش بسزايي در پايهگذاري هواشناسي در سرتاسر آسيا ايفا كرده است . اگر بدانيم كه هواشناسي ايران در حال حاضر نيز از پايگاه و اعتبار ويژه اي در جهان برخوردار است ، به اهميت و نقش دكتر گنجي در تأسيس اين رشته و تربيت چندين نسل از متخصصان هواشناسي در ايران پي ميبريم . من با دبيري در دانشگاه تهران شروع كردم و بعد از 13 سال استاديار اين دانشگاه شدم ، اولين كسي بودم كه با تحصيلات عاليه جغرافيا به ايران برگشتم و در سال دوم تأسيس دانشگاه تهران به همراه دو نفر از همكارانم رشته جغرافيا را پايه گذاري كرديم . بعد از ما شش نسل جغرافيدان در ايران تربيت شده است كه من به نوعي پدربزرگ اين جريان احساس مي كنم . مدتي رئيس دانشكده و معاون دانشگاه تهران بودم در دوران بازنشتگي هم دانشگاه بيرجند را تأسيس كردم . قبل از انقلاب مدتي معاون پارلماني وزارت راه بودم . پس از انقلاب در دوران جنگ ايران و عراق مشاور وزير دفاع بودم حالا هم در اين دانشگاه ( شهيد بهشتي ) مشاور دانشكده علوم زمين هستم و دو دانشجوي دكتري دارم ، بيش از صد مقاله به فارسي و انگليسي نوشته ام و چهارده كتاب درسي به چاپ رسانده ام ، مهمتر از همه اين ها انتشار كتابي با عنوان « جغرافيا در ايران از دارالفنون تا انقلاب اسلامي » كه داستان علم جغرافيا در كشور است پانزده سال است كه با دائرهالمعارف اسلامي همكاري مي كنم و اين اواخر با مركز گفتگوي تمدن ها ارتباط نزديك دارم و قرار است اطلس جغرافيايي تمدن ها را تهيه بكنم .
-
محمدرضا شفيعی کدکنی محمدرضا کدکنی، مشهور به م. سرشک در نوزدهم مهر ۱۳۱۸ در روستای کدکن که يکی از روستاهای قدبم و کهنسال نيشابور قديم است، متولد شد. وی مقدمات علوم دينی از قبيل جامعالمقدمات و کفايه آخوند خراسانی را نزد پدرش ميرزامحمد شفيعی کدکنی فراگرفت و پس از ورود به حوزه علميه خراسان از محضر استادان بزرگ حوزه خراسان از جمله حاج شيخ هاشم قزوينی و اديب نيشابوری کسب فيض کرد. پانزده سال از دوران کودکی و نوجوانی م. سرشک مصروف فراگيری علوم قديمه و آمد و شد به حوزه های علميه آن روز خراسان شد، او پس از مطالعه دروس جديد و موفقيت در امتحان وارد دانشگاه مشهد شد و در زمره دانشجويان استادان بنام، دکتر فياض، دکتر يوسفی و دکتر رجايی درآمد. م. سرشک پس از دريافت درجه ليسانس از دانشگاه مشهد، برای تکميل تحصيلات وارد دانشگاه تهران شد و از محضر استاد فروزانفر و دکتر پرويز ناتل خانلری بهره ها برد و با درجه دکتری در زبان فارسی از دانشکده ادبيات دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و در کتابخانه مجلس سنا به کار پرداخت و سپس دانشيار گروه ادبيات فارسی و ادبيات تطبيقی دانشگاه تهران شد. م. سرشک شاعری را با غزل آغاز کرد. وی در سال ۱۳۴۴ با انتشار کتاب «زمزمه ها» و بعدها در مجموعه های ديگر توانايی خود را در سرودن غزل و قالبهای ديگر به خوبی نشان داد. هرچند زمزمه ها در حال و هوای سبک هندی سروده شده است اما تعلق خاطر شاعر به شاعران خراسانی در جای آن به چشم می خورد. پس از اين م. سرشک قالب و بيان سنتی را رها می کند و به سوی شکل و زبان شعر نيمايی روی می آورد و نيز شعر غنايی و تغزلی را تقريبا کنار می گذارد و به شعر اجتماعی و حماسی جديد می پردازد. اين تحويل و تحول در مجموعه «شبخواني» و «از زبان برگ» به خوبی نمايان است. م.سرشک با انتشار مجموعه «در کوچه باغهای نشابور» در سال ۱۳۵۰ نشان ميدهد که به دهن و زبان و ساخت و صورت مشخصی دست يافته و شعرش در مسير تکامل افتاده و راه واقعی خود را يافته است. اين مجموعه پس از انتشار تاثير فراوانی برخاطره جمعی ايرانيان می گذارد به گونه ای که برخی از ابيات اين مجموعه به عنوان مْثل ساير در ميان توده مردم به کار برده ميشود و اين اقبال تا بدانجا ادامه می يابد که برخی گفته اند: «در کوچه باغهای نشابور» در جايگاهی از وقوف و اعتماد شاعرانه قرار گرفته که سه دفتر بعدی او يعنی «مثل درخت در شب باران»، «بوی جوی موليان» و «از بودن و سرودن» -که هر سه در سال ۱۳۵۶ انتشار يافته- نتوانست به پای آن برسد و به اين ترتيب پيشرفت شعری وی در همان دهه پنجاه متوقف ماند. آخرين اثر م. سرشک مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهي» است که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. در اين مجموعه شاعر، به ويژه در اشعاری که از دهه شصت به بعد سروده، به دهن و زبان تازه ای دست يافته است. ساخت و صورت اشعارش مستحکم تر و موسيقايی تر، زبانش پيچيده تر و انديشه هايش فلسفی تر شده است و همين امر باعث شده که اشعار او در اين دفتر بيشتر طرف توجه خواص قرار گيرد. دکتر شفيعی کدکنی، در عرصه تاليف و تصحيح و ترجمه و نقد و تحقيق، بی هيچ ترديدی، چهره ای ممتاز. کتابهای «صور خيال در شعر فارسي»، «موسيقی شعر»، «اسرار التوحيد» و دهها کتاب و مقاله ديگر وی امروزه، در زمره آثار مرجع به شمار می روند. جمع ميان محقق و شاعر از مقوله جمع اضداد است اما اين جمع اضداد در وجود شفيعب کدکنی به او چهره ای متناقض نما و بنابراين شگفت انگيز داده است. سفر به خير - «به کجا چنين شتابان؟» گَوَن از نسيم پرسيد. - «دل من گرفته زينجا، هوس سفر نداری زغبار اين بيابان؟» - «همه آرزويم، اما چه کنم که بسته پايم....» - «به کجا چنين شتابان؟» - «به هر آن کجا که باشد به جز اين سرا سراين.» - «سفرت به خير! اما، تو و دوستی، خدا را چو از اين کوير وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را.»
-
اقا این تبریز چقدر بزرگ مرد داشته وا اقا سعید ایول صائب تبریزی ميرزا محمد علي، متخلص به صائب، از معروفترين شاعران عهد صفويه است. تاريخ تولدش معلوم نيست، و محل تولد او را بعضي در تبريز و بسياري در اصفهان دانستهاند؛ اما خاندان او مسلماً تبريزي بودهاند. پدرش از بازرگانان اصفهان بود و خود يا پدرش به دستور شاه عباس اول صفوي با جمعي از تجار و مردم ثروتمند و متشخص از تبريز كوچ كرد و در محله عباس آباد اصفهان ساكن شد. عموي صائب، شمس الدين تبريزي شيرين قلم، مشهور به شمس ثاني، از استادان خط بود. صائب در سال 1034 هـ . ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و كابل رفت. حكمران كابل، خواجه احسن الله مشهور به ظفرخان، كه خود شاعر و اديب بود، مقدم صائب را گرامي داشت. ظفرخان پس از مدتي به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دكن شد و صائب را نيز با خود همراه بود. شاه جهان، صائب را مورد عنايت قرار داد و به او لقب مستعدخان داد (برخي بر اين باورند كه اين لقب را درويشي به او داده است). در سال 1039 هـ.ق كه صائب و ظفرخان در ركاب شاه جهان در برهانپور بودند، خبر رسيد كه پدر صائب از ايران به اكبرآباد هندوستان آمده است و ميخواهد او را با خود به ايران ببرد. صائب از ظفرخان و پدر او، خواجه ابوالحسن تربتي اجازه بازگشت خواست، اما حصول اين رخصت تا دو سال طول كشيد. در سال 1042 هـ.ق، كه حكومت كشمير به ظفرخان (به نيابت از پدرش) واگذار شد، صائب نيز به آن جا رفت، و از آن جا هم به اتفاق پدر عازم ايران شد. پس از بازگشت به ايران، در اصفهان اقامت گزيد و فقط گاهي به شهرهايي از قبيل قزوين، اردبيل، تبريز و يزد سفر كرد. صائب در ايران شهرت فراوان يافت و شاه عباس دوم صفوي او را به لقب ملك الشعرايي مفتخر ساخت. وفات صائب در اصفهان اتفاق افتاد. سن او به هنگام وفات از 65 تا 71 گفتهاند. آرامگاه او در اصفهان و در محلي است كه در زمان حياتش معروف به تكيه ميرزا صائب بود. تعداد اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بيست هزار و سيصد هزار بيت و بالاتر نيز گفتهاند. ديوان او مكرر در ايران و هندوستان چاپ شده است. صائب خط را خوش مينوشت و به تركي نيز شعر ميسرود. پس از قرن پنجم هجري، زبان شعر فارسي به همت شاعران عارفي نظير، سنايي، نظامي، مولانا، سعدي و حافظ در سبكي ويژه كه بعدها سبك عراقي ناميدندش، استحاله شد. پيش از ظهور اين بزرگان، شعر فارسي مبتني بر دريافتهاي حسي و بدوي از هستي بود. حماسه و قصيده غالبترين انواع ادبي و در مرحلهاي پس از اين دو، غزل عرصه بيان احساسات و عواطف شاعران موسوم به سبك خراساني محسوب ميشد. سبك خراساني بر عناصري چون فخامت زبان و تصاوير شفاف و محسوس همراه با حس عاطفي غليظ بنياد گرفته بود. جهان بيني اكثر شاعران اين دوره (به استثناي يكي دو تن) بيش از آن كه افلاكي و حقيقي باشد، مجازي و دنيوي بود. شعر فارسي با گذر از سبك خراساني و حضور و ظهور خلاق شاعراني عارف در آن، زيبايي سرشار و متعالي و ظريفي عظيم و غني و وجوهي چندگانه پيدا كرد و انديشه عرفاني غالبترين صبغه دروني آن شد. هر كدام از بزرگان اين سبك همچون قلههاي تسخير ناپذيري شدند كه با گذشت ساليان دراز، هنوز سايه سنگينشان بر شعر و ادب فارسي گسترده است. در اين سبك، برخلاف جهان حسي و ملموس سبك خراساني، شعر پاي در وادي مفاهيم انتزاعي گذاشت. به گونهاي كه شاعران بزرگ، متفكران بزرگي نيز بودند. در همين دوران بود كه غزل فارسي با دستكار بزرگاني چون خافظ و سعدي به اوج حقيقي خويش نزديك شد. پس از قرن هشتم هجري اغلب شاعران، جز حفظ سنت و حركت در حد و حدود و حاشيه آثار گذشتگان گامي فراپيش ننهادند. از قرن نهم به بعد، گروهي از شاعران ـ در جستجوي راهي تازه ـ كوشيدند تا شعر خود را از تقليد و تكرار رهايي بخشند. كوششهاي اين گروه در بيان صميمانه و صادقانه حس و حال دروني و زباني سهل و ساده و دور از تكلف و مناظره عاشق و معشوق خلاصه شد. از شاعران اين گروه كه در تذكرهها با عنوان شاعران «وقوعي» و يا مكتب وقوع نام برده ميشوند، كساني همچون بابافغاني، وحشي بافقي، اهلي و هلالي از بقيه معروفند. آثار شاعران مكتب وقوع اگر چه در كنار آثار ديگر سبكها اهميتي درخور پيدا نكرد، اما همچون پل ارتباطي بين سبك عراقي و سبك هندي زمينهاي براي پيدايش «طرز نو» بود. مرور اين دو بيت از وقوعي تبريزي (از شاعران سبك وقوع) خالي از فايده نيست: زينسان كه عشق در دلم امروز خانه ساخت ميبايدم به درد دل جاودانه ساخت چون مرغ زخم خورده برون شد ز سينه دل آن بال و پر شكسته كجا آشيانه ساخت؟ از آغاز قرن دهم هجري تا ميانه قرن دوازدهم هجري، شعر فارسي رنگ و بويي ديگر به خود گرفت و شاعران معيارهاي زيبا شناختي جديدي را مبناي آفرينش آثار خود كردند و به كسب تجربههايي تازه پرداختند كه بعدها اين «طرز نو» به سبك هندي معروف شد. از مهمترين علل نامگذاري اين شيوه به سبك هندي، مهاجرت بسياري از اين شاعران به سرزمين اسرار آميز هند بود. محققان دلايل بسياري بر علت مهاجرت شاعران ايراني به هند، ذكر كردهاند؛ از جمله استاد گلچين معاني مهمترين اين عوامل را در «خروج شاه اسماعيل اول، سختگيريهاي شاه تهماسب، فتور ارباب مناصب در زمان شاه اسماعيل دوم، قتل عام شاهزادگان كه مروج و مربي شاعران بودند، فتنههاي پياپي ازبكان، ... دعوت شاهان هند از ايشان، همراهي سفيران ايران، رنجش و ناخرسندي... آزردگي از خويشان يا همشهريان، درويشي و قلندري، پيوستن به آشنايان و بستگان خود كه در آن سامان مقام و منصبي داشتهاند، سفارت، تجارت، سياحت. عياشي و خوشگذراني، ناسازگاري روزگار، پيدا كردن كار، راه يافتن به دربار هند و ...» ميداند. در هر صورت، زبان فارسي كه سالها پيشتر از ورود اين شاعران به هند در آن ديار گسترش يافته بود، با حضور اين طوطيان شكرشكن، جاني دوباره و رونقي بسزا گرفت. بسياري از حكام و پادشاهان هند از علاقمندان شعر و ادب پارسي به شمار ميرفتند. حمايت اين پادشاهان از شاعران فارسي زبان و تأثير محيط و فرهنگ بومي هند، بر ذهن و ذوق اغلب آنان تأثيراتي خاص به جاي گذاشت. زادگاه «طرز نو» ايران بود؛ اما اين شيوه در هند رشد و نمو كرد و شكل كمال يافته خود را بازيافت. شاعران بزرگي همچون صائب، كليم، طالب، عرفي و ... از مهاجريني بودند كه به طور مستقيم و از نزديك، محيط و فرهنگ هندي را آزمودند و تجربه كردند. علاوه بر اينان بزرگاني چون بيدل دهلوي، غني كشميري و غالب دهلوي، شاعراني هندي الاصل فارسي زباني بودند كه در دوره متأخر اين سبك ظهور كردند و نگاهي سبگ شناسانه به آثارشان حكايت از چيرگي مفرط ذوق و فرهنگ هندي بر آثارشان نسبت به شاعران گروه اول دارد. هر شاعر در افق خاصي از هستي قادر به كشف و دريافت لحظات و حالات شاعرانه زندگي است. سبك و شيوه هر شاعري در سرودن شعر نيز، شيوهاي منحصر و يگانه است؛ چرا كه آفاق درك و دريافتهاي شهودي و كشفي شاعران با يكديگر متفاوت است. از طرفي به دليل آن كه همواره گروهي از شاعران در يك دوره معين تاريخي و در يك جامعه زندگي ميكنند و تحت تأثير عوامل مشترك همچون روح حاكم بر انديشههاي رايج در آن زمان و مسائل اجتماعي و... قرار ميگيرند، زبان شعر يك دوره، صاحب ويژگيها و مؤلفههايي ميشود كه در آثار شاعران آن عهد مشترك است. معمولاً اين ويژگيها و مؤلفههاي مشترك را در زيرمجموعه سبكهايي كه به سبكهاي دورهاي موسوم است، بررسي ميكنند. در واقع، اطلاق نام واحد سبك خراساني، سبك عراقي و سبك هندي بر آثار شاعران در محدودههاي معين تاريخي فقط با توجه به اشتراكاتي كه در زبان شعر جميع آنها وجود دارد، ممكن و ميسر ميشود. البته، عناصر مشترك موجود بايد در بسامدي بالا در آثار يك گروه از شاعران تكرار شود تا امكان نامگذاري و طبقهبندي آنها وجود داشته باشد. باري، آثار هر شاعر در عين آن كه قابل طبقهبندي در يك سبك دورهاي مشخص است، سبكي ويژه و منحصر و فردي را نيز داراست. سبكي يگانه كه همچون خطوط انگشتانش، امضاي اثر او به شمار ميرود. چرا كه سبك و زبان آيينه احوال آفاقي و انفسي شاعرند... . اينك، به برخي از مهمترين عناصر و ويژگيهاي سبكي و زباني شعر صائب كه به صورتي گسترده و با بسامدي بالا در شعر وي و معاصرانش وجود دارد، اشاراتي هر چند مختصر ميكنيم: 1 ـ گرايش كلي زبان شعر از شيوه فخيم عراقي (زبان خواص) به سمت زباني صميمي و مردمي است (زبان عوام) معيارهاي زيبايي شناختي به طور كلي با دوره پيشين متفاوت است و شاعران در نسبتي متوازن با پسند مردم شعر ميسرايند. فخامت و استواري زبان چندان جايگاه مهمي در شعر اين عصر ندارد. اصطلاحات و تعبيرات عاميانه در بيپيرايهترين شكل زباني خود، بيتكلف و رها در شعر حضور مييابند. ظهور شاعراني از بطن جامعه همچون صاحبان حرفهها و پيشهها و رهايي شعر از سيطره دربارها به معنايي كه در دورههاي پيشين وجود داشت و همچنين دوري از روش اهل فضل و مدرسه را ميتوان از مهمترين محركها و انگيزههاي ايجاد چنين حركتي در زبان شعر اين دوره دانست: بلبل رنگين نوايي بر سر كار آمده است آب و رنگ تازهاي بر روي گلزار آمده است وقت گلشن خوش كه گلريزان ابر رحمت است چشم پل روشن! كه آب امسال سرشار آمده است گوش تا گوش زمين از گفتگوي ما پر است تا خط بغداد اين جام از سبوي ما پر است 2 ـ عنصر خيال در شعر صائب و شاعران سبك هندي از مهمترين عناصر سبكي است و حضوري گسترده و متنوع در شعر اين شاعران دارد. صورتهاي گوناگون بياني تخيل، همچون تشبيه، استعاره، كنايه و تمثيل در بسامدي بالا در آثار صائب و ... به چشم ميخورد. حضور تخيل در شعر اين شاعران گاه عناصر ديگري همچون عاطفه شاعرانه را تحت الشعاع خود قرار ميدهد و از فروغ آن ميكاهد. تصويرسازيهاي درخشان، بهرهگيري مفرط از نوعي استعاره كه جاندار انگاري اشيا و شخصيت بخشيدن به آنها مهمترين هدف آن به شمار ميرود و امروز تشخيص ناميده ميشود و گشودن پنجرههاي خيال به سمت آفاق تازه و شعر شاعران طرز نو را سرشار از چشم اندازهاي بديع و رنگين و لحظات خيال انگيز كرده است: شب كه سرو قامت او شمع اين كاشانه بود تا سحرگه برگريزان پر پروانه بود مهر را سوختگان بوته خاري گيرند ماه را زندهدلان شمع مزاري گيرند سحرگه چهره خورشيد را به خون شستند گليم بخت من از آب نيلگون شستند خبر كبوتر چاه ذقن به بابل برد تمام بابليان دست از فسون شستند شستم به خون ز صفحه دل، مهر آسمان زان دشنهها كه بر جگر آفتاب زد 3 ـ ايجاز: اشتياق به آوردن مضامين نو و معاني بيگانه و پرداخت آن در يك بيت در لفافهاي از هنرهاي بياني (به ويژه استعاره) منجر به ايجازي فوق العاده (و گاه مخل) در اشعار نوپردازاني نظير صائب، كليم، غني، بيدل و... شده است. 4 ـ ارسال المثل و تمثيل: ارسال المثل، آوردن ضرب المثلي در شعر به عنوان شاهد مثال است. اين صنعت مورد توجه صائب و شاعران سبك هندي بود. اما نكته جالب اين است كه بسياري از مصرعهاي برجسته اين گروه از شاعران و به ويژه صائب به خاطر دلنشيني و مقبوليت خاصش در بين مردم در زمان شاعر و پس از او به صورت ضرب المثلهاي رايج زبانزد اهل كوي و برزن ميشد. ... اما تمثيل كه از ويژگيهاي عمده اين سبك به شمار ميرود، چنان است كه شاعر در يك مصرع، مطلب و مضموني اخلاقي يا عرفاني كه معمولاً انتزاعي است، بيان ميكند و در مصرع دوم با ذكر مثالي از طبيعت، اشيا و يا آوردن تصويري محسوس، دليلي براي اثبات آن ميآورد. در برخي از اين تمثيلها، گاه دو مصراع به لحاظ نحوي كاملاً مستقلند و هيچ حرف ربط يا شرطي آن دو را با يكديگر پيوند نميدهد. تمثيلات شعر صائب كليم و بيدل از معروفترين تمثيلات شعر فارسي است: من از بيقدري خار سر ديوار دانستم كه ناكس كس نميگردد از اين بالانشينيها ظالم به ظلم خويش گرفتار ميشود از پيچ و تاب نيست رهايي كمند را ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آسودگي ما عدم ماست جسم خاكي مانع عمر سبك رفتار نيست پيش اين سيلاب كي ديوار ميماند به جا 5 ـ تأكيد بر استقلال واحد بيت در غزل: غزل سبك هندي مبتني بر واحد بيت است. شاعران اين سبك به ابيات يك غزل، به لحاظ محتوا و مضمون چنان استقلالي ميبخشند كه غزل به صورت مجموعهاي از مضامين متنوع و متفاوت درميآمد. ابياتي كه فقط با ضربآهنگ قافيهها و تكرار رديفها، از نظر موسيقيايي صورت نظمي پريشان به خود ميگرفت. اگر چه ساختار شعر فارسي از آغاز بر بنياد ساختار شرقي وحدت در عين كثرت بود، اما در سبك هندي اين ساختار به صورتي افراطي به تفرد ابيات گرايش يافت و وحدت دروني به سرحد صورت قالب و پيوند قافيه و رديف تقليل پيدا كرد. ريشههاي استقلال ابيات در غزل فارسي را به صورت متشخص در غزل حافظ و شيوه مضمون پردازانه وي ميتوان بازجست. (مثل همه ويژگيهاي ديگر شعرش در عين اعتدال و ظرافت.) ظهور مفرط اين پديده در سبك هندي را ميتوان در اصرار شاعران اين سبك به آوردن مضامين نو و برجسته دانست؛ به گونهاي كه هر مضمون در نهايت ايجاز در يك بيت گنجانده ميشد و شاعر بناچار تمام كوشش خود را صرف پروراندن مضمون مورد نظر خويش در يك بيت ميكرد و ابياتي با مضامين مختلف و گاه متناقض اما با وزن و قافيه و رديف مشترك در يك غزل ميسرود. مصرع برجسته به گفته صائب چون تير شهاب، جگر سوز و در يادها ماندني بود و ديگر اين كه، شاعران طرز نو دوستدار آن بودند كه اشعارشان در لايههاي مختلف اجتماع نفوذ كند و زبانزد و ضرب المثل كلام خاص و عام باشد. صائب فرموده است: بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دويد مصرع برجسته برگرد جهان خواهد دويد 6 ـ گستره وسيع واژگاني و تركيبات و ... 7 ـ بسامد بالاي رديفهاي اسمي در شعر صائب، از ديگر مميزات شعر او به سبك موسوم به هندي است. رديفهاي اسمي از علل عمده توسع خيال در شعر است؛ چرا كه شاعر ناچار ميشود در هر بيت به تصويرسازيي كه به نوعي با رديف ارتباط دارد، بپردازد؛ رديفهايي نظير: رقص، خط، شمع، حرف، گل، صبح، رنگ و آفتاب مكرر مورد استفاده صائب است و يك رديف مشترك، مضامين گوناگون و تصاوير متنوعي را به همراه خود يدك ميكشد: از بس مكدرست در اين روزگار صبح از دل نميكشد نفس بيغبار صبح رخسار نو خط تو خوش آمد به ديدهاش از شب كشيده سرمه دنبالهدار صبح گلدسته بهشت برين، روي تازه است برگ شكوفهاي است از اين شاخسار صبح تر ميكند به خون شفق نان آفتاب از راستي، چه ميكشد از روزگار صبح سنت تتبع و تأمل در اشعار پيشينايان از آغاز طلوع شعر دري، در بين شاعران فارسي زبان وجود داشت. بسياري از شاعران علاوه بر مطالعه آثار شعر فارس به تأمل در اشعار شاعران عرب زبان نيز همت ميگمارند. صائب نيز از شاعراني بود كه به مطالعه آثار و دواوين گذشتگان و معاصرينش ارزش و اهميتي فوق العاده ميداد. درنگ در آثار شاعران بزرگ درگذشته، علاوه بر دانش ادبي، آگاهي از ظرايف سبكهاي فردي شاعران را بر يكديگر ممكن ميساخت و از طرفي، شعر فارسي در دايره سنتي خويش در نحلهها و سبكهاي مختلف، هر بار از نو حياتي دوباره ميگرفت. مطالعه آثار معاصرين گاه به نوعي داد و ستد ادبي (و يا گفتگو) منجر ميشد. جواب دادن به شعر يكديگر تفنني از اين دست بود. شاعران نوپرداز سبك هندي، با وجود نوآوريها و هنجارشكنيهاي خاص سبكي خود، ثمره سنت بالنده شعر فارسي بودند كه هيچ گاه نوآوريهايشان به طور مستقيم در تعارض با اشعار گذشتگان درنيامد. كوشش اصلي شاعران اين سبك به طور مستمر صرف گريز از طرز تلقيهاي قالبي و تكراري از شعر و نگاه نو به هستي شد... . نظري گذرا به ديوان صائب نشان ميدهد كه اين شاعر بزرگ چه مقدار تتبع و تأمل در آثار شاعران متقدم و معاصر خود داشته است: فتاد تا به ره طرز مولوي، صائب سپند شعله فكرش شدهست كوكبها اين جواب آن غزل صائب، كه ميگويد كليم هر چه جانكاه است در اين راه، دلخواه من است ز بلبلان خوش الحان اين چمن صائب مريد زمزمه حافظ خوش الحان باش صائب از درد سر هر دو جهان باز رهي سر اگر در ره عطار نشابور كني اين غزل را از حكيم غزنوي بشنو تمام تا بداني نطق صائب پيش نطقش الكن است شعر صائب حامل حكمتي ويژه است. به عبارتي، صائب به ديدهاي حكيمانه شاهد اوضاع جهان است. اما اين حكمت حاصل سير و سلوكي عرفاني به معناي خاص آن نيست و همچنين اين حكمت نتيجه شاگردي انديشهورزان و فيلسوفان و استادان مدرسه نيست؛ بلكه برخاسته از فطرت و حدت هوش شاعر و برآمده از نوعي غور و تأمل آزاد در پديدههاي گوناگون هستي است. صائب به تماشا و تفريح جهان آمده است و در اين تماشا، ديدنيهاي طبيعت را با برخي از مفاهيم و مضامين موجود در زندگي انساني برابر مينهد و مفاهيم ملموس و روزمره را كه هر انساني دائماً در گيرودار با آنهاست، برجسته ميكند و با نيروي تخيل شگفت انگيزش، آنها را با تصاويري محسوس و در دسترس پيوند ميدهد؛ پيوندي كه محصول آن عبرت است و ميوهاش حكمت؛ حكمتي كه ريشه در ذوق هنرمندانه و هوش نكته ربا دارد. شعر وي با عموم مخاطبان ارتباط برقرار ميكند و اين ارتباط به قدري صميمي است كه مخاطب احساس ميكند به مضمون انديشه شاعر پيشتر ميانديشيده است؛ اما توان بيان آن را در خود نمييافته است. صائب به اقتضاي سنت شعر فارسي غير از مضامين متنوع و بديع از مضامين و مفاهيم عرفاني به گشادگي تمام بهره ميگيرد. اين مفاهيم در شعر صائب بيشتر از نوع كسبي هستند و نه كشفي و انديشههاي عرفاني صائب اغلب برخاسته از عرفاني نظري است. زبان راز محمل شهود و كشف عارفان و شاعران عارف است؛ آن چنان كه در شعر حافظ، مولوي و ... شاهد آنيم. حال آن كه وجه مميز زبان شعر صائب در بهرهگيريهاي مفرط او از استعاره و تمثيل است.
-
این رو به خاطر روز نیما یوشیج گزاشتم نیما یوشیج علی اسفندیاری معروف به نیما یوشیج در سال 1276 خورشیدی در روستای یوش مازندران به دنیا آمد. پدرش که ابراهیم خان نوری نام داشت،از راه کشاورزی و گله داری روزگار می گذرانید. دوان کودکی اش را در آنجا سپری نمود و پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، از آنجا به تهران آمد تا در دبیرستان سن لوئی که متعلق به موسسه کاتولیک های رُِم بود، به تحصیل خود ادامه دهد. در اینجا بود که علاقه وی به سرودن شعر در اثر یکی از معلمان وی که نظام وفا نام داشت، بیشتر و بیشتر شد و به سرودن شعر روی آورد. او به زبان فرانسه (زبان بین المللی آن دوران) را به خوبی فراگرفت و با ادبیات اروپا آشنا شد. محمد رضا عشقی در روزنامه قرن بیستم خویش بخشی از شعر افسانه نیما را منتشر کرد. نیما یوشیج توانست در سال 1317 جزء گروه کارکنان مجله موسیقی، مجله ماهانه وزارت فرهنگ درآید. وی در این مجله یک سلسله مقالات در خصوص نظریات فیلسوفان در خصوص هنر و همچنین تاثیر ادبیات اروپا را بر برخی از ممالک شرقی (آسیا) به چاپ رسانید و مورد بررسی قرار داد. او در سال 1328 در روابط عمومی و اداره تبلیغات وزارت فرهنگ مشغول به کار شد . نیما در نخستین آثار خود از اوزان عروضی پیروی می کند، اما کم کم با مشاهده آثار ادبیات اروپا، در آثار بعدی خود شعرش را از چهارچوب وزن و قافیه آزاد می سازد و راهی نو و سبکی تازه در شعر می آفریند، که به سبک نیمایی مشهور است.این شاعر بزرگ در سال 1338 در منطقه تجریش تهران دارفانی را وداع گفت. برخی از آثار او عبارت اند از : شعر من، ماخ لولا، ناقوس،شهر صبح شهر شب، آهو و پرنده ها،قلم انداز، نامه های نیما به همسرش،کندوهای شبانه و .... . در ضمن در سال 1364 مجموعه ای کامل از آثارش منتشر شد. نیما در نتیجه آشنایی با زبان فرانسه با ادبیات اروپا آشنا گردید و سبب به وجود آمدن سبکی نو در شعر پارسی شد. همچنین تحول عظیمی را در شعر فارسی ایجاد نمود. :|
-
محمدرضا صياد من محمدرضا صياد ، در روز سه شنبه 2 آذر 1327 در تهران چشم به جهان گشودم. پدرم ، نورالله صياد ، گروهبان ارتش بود و سواد در حد خواندن و نوشتن داشت. مادرم ، محترم صالح ، خانه دار بود و سواد نداشت. پدرم به علت اشتغال در ارتش ، محل خدمتش از اين شهر به شهر ديگر تغيير ميكرد. از اين رو تحصيلات دوره ابتدايي و متوسطه را در شهرهاي اهواز ، كرمان ، تهران و شيراز خواندم. سرانجام در ماه خرداد 1347 به دريافت ديپلم متوسطه در رشته رياضي از دبيرستان دولتي حاج قوام شيراز نايل شدم. جالب ترين رويداد دوران دانش آموزي من اين است كه در مهر 1339 براي خواندن كلاس ششم ابتدايي وارد دبستان دولتي مشكان طبسي تهران شدم اما طولي نكشيد كه به اين فكر افتادم كه نقاشي بزرگ بشوم! از اين رو به درس و مشق بي علاقه گي نشان دادم و در عوض روز و شب و وقت و بي وقت به كشيدن تابوهاي نقاشي و سياه قلم پرداختم. البته قريب يك سال بعد بهاي سنگيني از بابت همين بلند پروازي پرداختم و آن اين بود كه در ماه خرداد 1340 در درس رياضي تجديد ، و متعاقب آن در ماه شهريور همان سال ، متاسفانه رفوزه شدم!. در اوايل ماه مهر 1347 براي انجام خدمت مقدس سربازي به طور داوطلبانه خودم را به حوزه ي نظام وظيفه تهران معرفي كردم. در تاريخ 17 مهر 1347 براي طي دوره آموزشي به واحد سپاه دانش مستقر در لشگر 2 تبريز اعزام شدم. دوره آموزشي من تا پايان همين سال به طول انجاميد و سرانجام به درجه گروهبان يكمي نايل شدم در اوايل ماه فروردين 1348 براي انجام هجده ماه بقيه خدمتم ، به شهر آستارا در استان گيلان اعزام شدم و اين مدت از خدمتم را در دبستان روستاي باش محله در بخش لوندويل شهر آستارا به تربيت و تعليم نوباوگان روستايي همت گماشتم. در تاريخ 17 مهر 1349 خدمت سربازي را به انجام رساندم و به تهران برگشتم. مدتي بعد تصميم گرفتم كه خودم را براي ورود به دانشگاه آماده كنم. در اوايل تابستان 1350 در كنكور سراسري دانشگاهها شركت كردم و در رشته رياضي ( محض ) دانشكده علوم دانشگاه تهران پذيرفته شدم. از اوايل مهر 1350 تحصيلاتم را در اين رشته و در دانشگاه آغاز كردم. در تابستان سال 1351 به روشهاي محاسبه عددي براي محاسبه تقويم علاقمند شدم. طولي نكشيد كه از طريق پژوهش در اين زمينه ، با روش ذبيح الله بهروز (1270-1350) كاملا" آشنا شدم. متعاقب آن بلافاصله تصميم گرفتم كه بر پايه همين روش ، اولين حسابگر تقويم ( ماشين حساب تقويم ) را در ايران اختراع كنم. از اين رو تقريبا" به مدت نه ماه ( پنج ماه براي مدل سازي رياضي و چهار ماه براي طراحي مدارهاي آن ) به اين كار پرداختم و سرانجام در زمستان اين سال موفق به اختراع حسابگر تقويم مدل 1351-7 شدم. روش كار با اين حسابگر تقويم را طي سخنراني كوتاهي تحت عنوان " شرح ماشين حساب تقويم " به اطلاع شركت كنندگان در چهارمين كنفرانس رياضي كشور (دانشگاه تهران 8-11 فورودين 1352) رساندم. اين اولين سخنراني علمي من در جمع رياضي دانان ايران و جهان بود. درس نجوم 2 را در نيمسال اول سال تحصيلي 1352-1353 گذراندم. در تابستان 1353 حسابگر تقويم مدل 1353-7 را اختراع كردم كه در مقايسه با حسابگر تقويم مدل قبلي ، داراي امكانات و توانايي هاي محاسباتي بيشتري بود. بعد از كشف رصدخانه ي مراغه توسط باستان شناسان ايراني ، به مناسبت بررسي علل عقب افتادگي ، چاره جويي در جهت پيشرفت و تصميم گيري در باره آينده ي دانش ستاره شناسي در ايران ، و احياء و بازسازي مجموعه رصدخانه مراغه و چگونگي اجراي اين امر مهم از لحاظ حفظ اين ميراث علمي و فرهنگي ارزشمند ، نخستين سمينار ستاره شناسي ايران (15-19 آبان 1353) در دانشگاه تبريز ( آذرابادگان سابق) برگزار شد. من در 18 آبان 1353 در اين سمينار ، تحت عنوان " چند تقويم ايراني " سخنراني كردم. اين اولين سخنراني علمي من در جمع ستاره شناسان ايراني بود. در تابستان 1354 حسابگر تقويم مدل 1354-7 را اختراع كردم كه در مقايسه با مدلهاي قبلي به مراتب كاملتر بود. در پاييز 1354 بر پايه ي روش بهروز ، جدولي براي محاسبات تقويم هجري شمسي ابداع كردم و نتيجه كارم را در مقاله اي تحت عنوان " جدول صليبي تقويم خورشيدي در تعديل جلالي " ارائه كردم كه در بولتن علمي انجمن ملي ستاره شناسي ايران ، دفتر همكاريهاي علمي و پژوهشي وزارت علوم و آموزش عالي به چاپ رسيد. اين اولين مقاله من در يك نشريه علمي بود. درس نجوم 1 را در نيمسال اول سال تحصيلي 1354-1355 گذراندم. در 3 مهر 1355 با عنوان آموزشگر داده ورزي در گروه رياضي و علوم رايانه دانشكده علوم به استخدام دانشگاه تهران درآمدم. اين رويداد شيرين ترين رويداد زندگي من است. در 1 آبان 1355 به دريافت دانشنامه دوره كارشناسي رياضي ( رايانه ) از دانشگاه تهران نايل آمدم. از بدو تاسيس مركز تقويم دانشگاه تهران در ارديبهشت 1356 همكاري خود را بااين مركز شروع كردم. از بدو شروع طرح پژوهشي " بررسي تقويم شمسي وقمري " با استفاده از اعتبارت شوراي پژوهشهاي علمي دانشگاه تهران در ماه مهر 1356 ، همكاري خود را با اين طرح آغاز كردم. بعد از چهار سال خدمتگزاري علمي در دانشگاه تهران در تاريخ 1 مهر 1359 بر اساس ماده 64 قانون استخدام كشوري ، از خدمت در دانشگاه تهران استعفاء كردم. از اين تاريخ به بعد بيشتر وقتم را در منزل به انجام كارهاي پژوهشي و نگارش مقالات در زمينه هاي تقويم ، علوم رايانه و تاريخ رياضيات و نجوم صرف كردم و در كنار اين كارها ، به عنوان پژوهشگر آزاد در طرح ياد شده و همچنين از شهريور 1360 در طرح پژوهشي " استفاده از انرژي تشعشعي خورشيد و باد در روستاهاي ايران " با موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران نيز همكاري داشتم. تنها برادر از خود بزرگترم ، نورمحمد صياد (1325-1360) كه افسر ارتش بود ، در 30 شهريور 1360 در حوالي روستاي دهلاويه ( بين سوسنگرد و بستان) در نبرد با متجاوزين عراقي و در راه دفاع از سرزمين عزيزمان ايران به شهادت رسيد. هر چند مرگ حماسه آفرين او براي خانواده ما افتخار و سربلندي جاودانه را به ارمغان آورد ، اما در هر حال ، از دست دادن او ، تلخ ترين حادثه زندگي من است. همكاري من در طرح پژوهشي " بررسي تقويم شمسي و قمري " تا 30 آبان 1360 و در طرح پژوهشي " استفاده از انرژي تشعشعي خورشيد و باد در روستاهاي ايران " تا 23 آذر 1360 ادامه داشت. در مهر 1361 به عنوان كارشناس در بخش تحقيقات فيزيك خورشيدي و ستاره شناسي موسسه ژئوفيزيك ، به استخدام مجدد درآمدم. در 28 تير 1365 با شيفته بدري نوده ، ازدواج كردم. او خانه دار است و ديپلم متوسطه دارد. ثمره اين ازدواج ، سه فرزند به نامهاي زروان ، يزدان و فريناز است كه هر سه دانش آموز هستند. در طي مدت خدمتگزاري علمي در بخش تحقيقات فيزيك خورشيدي و ستاره شناسي موسسه ژئوفيزيك تا تاريخ 9 دي 1372 ، در زمينه هاي تقويم ، اوقات شرعي ، زاويه انحراف قبله ، رويت هلال ماه ، نجوم محاسباتي ، و علوم رايانه به پژوهش پرداختم و برنامه هاي رايانه اي فراواني را در اين زمينه براي مركز تقويم موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران نوشتم و خدمات رايانه اي لازم را نيز ارائه كردم. در 10 دي 1372 بنا به درخواست خودم از اين بخش ، به بخش تحقيقات زمين لرزه شناسي موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران منتقل شدم و به عنوان كارشناس ، خدمتگزاري خود را در اين بخش آغاز كردم. لازم به ذكر است كه از تاريخ انتقال به بخش تحقيقات زمين لرزه شناسي تا 15 آبان 1375 ، فقط در حد ارائه خدمات رايانه اي در زمينه اوقات شرعي با مركز تقويم موسسه ژئوفيزيك همكاري كردم. در اوايل سال 1373 ، من ، مهندس باقري و مهندس حسن طارمي راد ، بر اساس قراردادي كه بين بنياد دايرة المعارف اسلامي و مركز پژوهشهاي بنيادي معاونت پژوهشي و آموزش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منعقد شده بود، به عنوان مجريان علمي " طرح سراسري رويت هلال ماههاي قمري براي ايران " انتخاب شديم و بلافاصله كار خود را آغاز كرديم. از بدو اجراي اين طرح ، سيد محسن قاضي مير سعيد ، ركورد دار برجسته و كارآزموده رويت هلال ماه در جهان ، بطور داوطلبانه و با شركت منظم در برنامه هاي رصدي رويت هلال ماه ، مجريان علمي طرح ياد شده را در رسيدن به اهداف طرح ، ياري داد. بعد از طي مدت چهار سال ، سرانجام در اواخر سال 1376 ، طرح ياد شده را با موفقيت به انجام رسانديم. اين طرح در تاريخ 21 آذر 1377 در " سومين دوره معرفي پژوهش فرهنگي برگزيده سال " از سوي معاونت پژوهشي و آموزشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، به عنوان پژوهش فرهنگي برگزيده سال انتخاب شد. در 28 تير 1377 ، من ، سيد محسن قاضي مير سعيد و محمد زاهد آرام ، به عنوان اعضاي هيات موسس ، " گروه غير حرفه اي رويت هلال ماههاي قمري جوان در ايران " را تاسيس كرديم. از اين تاريخ تا زمان حاضر ، همچون پرنده اي سبكبال و سبكبار ، در آسمان نجوم غير حرفه اي ايران در حال پروازم. در طي اين مدت تحول بسيار عظيمي در طرز تفكر و عملكرد علمي من در جهت پيشبرد و ترويج دانش نجوم غير حرفه اي در كشور عزيزمان ايران به وجود آمد كه هميشه از آن به عنوان دوران شكوفايي و طلايي زندگي علميم ياد ميكنم. خدمات علمي و فرهنگي بخشي از خدمات علمي و فرهنگي من به شرح زير است : - كتاب 1) تطبيق تقاويم ( با دكتر محمد قلي جوانشير خويي و دكتر ايرج ملك پور) ، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، شماره 1822 ، تهران ، 1360 ، 332 صفحه 2) تقويم تطبيقي 10 ساله ( با دكتر ايرج ملك پور ) ، چاپ و انتشارات اقبال ، تهران ، 1363 ، 65 صفحه 3) رويت هلال ماه طي سالهاي 1418- 1415 هجري قمري ، گزارش جامع طرح سراسري رويت هلال ماههاي قمري براي ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، مركز پژوهشهاي بنيادي معاونت پژوهشي و آموزشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، دفتر نشر بلاغ ( خانه كودك ) ، تهران ، تابستان 1378 ، 519 صفحه - مقاله 1) جدول صليبي تقويم خورشيدي در تعديل جلالي ، بولتن علمي انجمن ملي ستاره شناسي ايران ، دفتر همكاريهاي علمي و پژوهشي وزارت علوم و آموزش عالي ، جلد 1 ، نشريه 7 ، تهران ، 1354 2) جدول تقاويم ( هجري شمسي - رصد نيمروز ) در تعديل جلالي ، بولتن انچمن رياضي ايران ، جلد 8 ، شماره 2 ، تهران ، 1360 3) جدول تقاويم ( ژولين - گريگوري ) بولتن انجمن رياضي ايران ، جلد 9 ، شماره 1 ، تهران ، 1360 4) جدولهاي تطبيق تقاويم ، بولتن انجمن رياضي ايران ، جلد 9 ، شماره 2 ، تهران ، 1361 5) كبيسه هاي 500 ساله تقويم شمسي ( با دكتر ايرج ملك پور ) ، نشريه تحقيقاتي فيزيك زمين و فضا ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، سال 11 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1361 6) معادله هاي تقويم هجري شمسي بر پايه توابع كامپيوتري FIX و MOD ، نشريه تحقيقاتي فيزيك زمين و فضا ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، سال 18 و 19 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1368 و 1369 7) تعيين نام سال شمسي در دوره 12 ساله حيواني تقويم تركي - مغولي ، ماهنامه علمي و فني دانشمند ، سال 29 ، شماره 8 ، تهران ، آبان 1370 Cool برنامه تقويم هجري شمسي ، ماهنامه نجوم ، سال 2 ، شماره 4 ، تهران ، دي 1371 9) اعلام نوروز ايراني بعنوان روز جهاني كره زمين ، ماهنامه علمي و فني دانشمند ، سال 31 ، شماره 3 ، تهران ، خرداد 1372 10) جدول تقويم هجري شمسي ، مجله رشد آموزشي رياضي ، سال 10 ، شماره پياپي 38 ، تهران ، تابستان 1372 11) خواجه عبدالرحمان خازني مروزي پيشاهنگ اصلاح تقويم در ايران ، نشريه تحقيقات اسلامي ، نشريه بنياد دايرة المعارف اسلامي ، سال 8 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1372 12) تقويم هجري شمسي ، ماهنامه نجوم ، سال 3 ، شماره 11 ، تهران ، امرداد 1373 13) تقويم هجري قمري ، ماهنامه نجوم ، سال 4 ، شماره 1 ، تهران ، مهر 1373 14) تقويم ميلادي ، ماهنامه نجوم ، سال 4 ، شماره 4 ، تهران ، دي 1373 15) تقويم روم باستان ، ماهنامه نجوم ، شمال 4 ، شماره 8 و 9 ، تهران ، ارديبهشت و خرداد 1374 16) گاهشماري دوره هخامنشي ، نشريه تحقيقات اسلامي ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، سال 10 ، شماره 1 و 2 ، تهران ، 1374 17) بررسي نقش مشخصه " سن هلال ماه " در پيش بيني رويت هلال ماههاي قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، برگرفته از دومين گزارش علمي طرح سراسري رويت ماههاي قمري براي ايران ، ماهنامه نجوم ، سال 6 ، شماره 3 ، تهران ، آدر 1375 1Cool بررسي رويت هلال ماه مبارك رمضان 1417 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 2 ، شماره 566 ، تهران ، 18 دي 1375 19) بررسي رويت هلال ماه شوال 1417 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 3 ، شماره 592 ، 18 بهمن 1375 20) پيدايش و سير تحول تقويم هجري شمسي ، وقف - ميراث جاويدان ، ويژه تاريخ علم در اسلام و ايران ، سال 4 ، شماره 3 و 4 ، شماره پياپي 15 و 16 ، تهران ، پاييز و زمستان 1375 21) ركورد را شكستند! ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، ماهنامه نجوم ، سال 6 ، شماره 10 ، تهران ، تير 1376 22) دوره تغييرات طول ماه هلالي حقيقي ، فصلنامه علمي - پژوهشي فرهنگ ، ويژه تاريخ علم در ايران و اسلام ، سال 9 و 10 ، شماره پياپي 20 و 21 ، تهران ، زمستان 1375/ بهار 1376 23) در سراسر ايران هلال ماه مبارك رمضان در شامگاه سه شنبه قابل رويت است ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 3 ، شماره 874 ، تهران ، 8 دي 1376 24) دستاوردهاي نو در مطالعه نقش مشخصه نجومي سن هلال ماه ، ركوردهاي تازه ي استهلال ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، ماهنامه نجوم ، سال 7 ، شماره 4 و 5 ، تهران ، دي و بهمن 1376 25) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1418 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 4 ، شماره 871 ، تهران ، 7 بهمن 1376 26) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان 1419 درايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 4 ، شماره 1120 ، تهران ، 25 آذر 1377 27) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1419 در ايران ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، روزنامه ايران ، سال 4 ، شماره 1144 ، تهران ، 24 دي 1377 2Cool ابعاد علمي رويت هلال ماه شوال 1419 ( گزارش رويت هلال ماه ، گردهمايي طرح سراسري رويت هلال ماههاي قمري براي ايران ) ، ماهنامه كتاب ماه ، سال 1 ، شماره 10 ، تهران ، 30 بهمن 1377 29) هلال رمضان در پيش است ، بررسي علمي گزارشهاي رويت هلال ماه رمضان 1419 در ايران و پيش بيني هاي امسال ، ماهنامه نجوم ، سال 9 ، شماره 2 و 3 ، تهران ، آبان و آذر 1378 30) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان 1420 ، روزنامه ايران ، سال 5 ، شماره 1401 ، تهران ، 18 آذر 1378 31) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1420 ، روزنامه اطلاعات ، سال 74 ، شماره 21811 ، تهران ، 12 دي 1378 32) دستاوردهاي بررسي روش محاسبات تقويم نيمروزي و جدول خيامي ، فصلنامه علمي - پژوهشي فرهنگ ، ويژه بزرگداشت خيام ، سال 12 ، شماره پياپي 29-32 ، تهران ، بهار - زمستان 1378 33) رقابتهاي مسالمت آميز براي رويت هلال ماه ، ماهنامه نجوم ، سال 9 ، شماره 8 و 9 ، تهران ، ارديبهشت و خرداد 1379 34) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان 1421 در ايران ، ماهنامه نجوم ، سال 10 ، شماره 2 و 3 ، تهران ، آبان و آذر 1379 35) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1421 ، روزنامه اطلاعات ، سال 75 ، شماره 22091 ، تهران ، 3 دي 1379 36) كارگاه آموزشي و رصدي رويت هلال ماه ( با مهدي دانشيار ، حسن سلطاني و سيد محسن قاضي مير سعيد ) ماهنامه نجوم ، سال 10 ، شماه 8 و 9 ، تهران ، تير و امرداد 1380 37) رقابت در رويت هلال ماههاي قمري جوان در ايران ، ماهنامه نجوم ، سال 10 ، شماره 11 ، تهران ، مهر 1380 3Cool بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان در ايران ، روزنامه اطلاعات ، سال 76 ، شماره 22344 ، تهران ، 23 ابان 1380 39) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1422 در ايران ، روزنامه ازاطلاعات ، سال 76 ، شماره 22367 ، تهران ، 20 آذر 1380 40) بررسي علمي رويت هلال رمضان 1423 در ايران ، روزنامه اطلاعات ، سال 77 ، شماره 22622 ، تهران ، 13 آبان 1381 41) بررسي علمي رويت هلال رمضان 1424 در ايران ( با عليرضا بوژمهراني و سيد محسن قاضي مير سعيد ) ، ضميمه روزنامه اطلاعات ، سال 78 ، شماره 22901 ، تهران ، 30 مهر 1382 - گزارش علمي 1) تقويم تطبيقي 1500 ساله هجري شمسي و هجري قمري قراردادي ( با دكتر ايرج ملك پور ) ، گزارش علمي شماره 74 ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، 1370 2) گزارش رويت هلال ماههاي 1415 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 1 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1374 3) قبله در ايران ( با دكتر ايرج ملك پور ) گزارش علمي شماره 79 ، موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران ، 1375 4) گزارش رويت هلال ماههاي 1416 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 2 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1375 5) گزارش رويت هلال ماههاي 1417 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 3 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1376 6) گزارش رويت هلال ماههاي 1418 هجري قمري ( با مهندس محمد باقري و مهندس حسن طارمي راد ) ، گزارش علمي شماره 4 ، بنياد دايرة المعارف اسلامي ، تهران ، 1377 7) تقويم هجري شمسي ، گزارش علمي شماره 1 ، انجمن اختروش ايران ، اصفهان ، 1381 Cool بررسي تغييرات لحظه غروب خورشيد در پهنه ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 1382 - سخنراني 1) آشتي با تقويم هجري شمسي ، انجمن آماتوري ستاره شناسي دانشجويان تهران ، فرهنگسراي بهمن ، تهران ، 12 امرداد 1373 2) سير تحول گاهشماري در ايران از دوره پيشدادي تا دوره اشكاني ، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي ، پژوهشكده تاريخ و فلسفه علم ، تهران ، 6 خرداد 1374 3) مروري بر تاريخ هجري شمسي ، دفتر نشر تاريخ ايران ، تهران ، 20 شهريور 1374 4) آشنايي با تقويم ايران ، دبيرستان فضيلت ، آموزش و پرورش منطقه3 ، تهران ، 21 بهمن 1376 5) روش علمي براي استخراج تقويم هجري قمري ، تماشاگه زمان ، تهران ، 16 آذر 1378 6) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، دبيرستان فضيلت ، آموزش و پرورش منطقه 3 ، تهران ، 16 بهمن 1378 7) تاريخچه پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، تماشاگه زمان ، تهران ، 24 فروردين 1379 Cool بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان و شوال 1421 در ايران ، تماشاگه زمان ، تهران ، 2 آذر 1379 9) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1421 ، امور انجمنهاي علمي - دانشجوئي ، دانشگاه الزهراء (س) ، تهران ، 5 دي 1379 10) آشنائي با معادلات و جداول تقويم هجري شمسي ، مركز علوم و ستاره شناسي تهران ، 14 دي 1379 11) پيدايش و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران و آشنائي با معادلات تقويم هجري شمسي ، دبيرستان اميدوارن ، تهران ، 13 ارديبهست 1380 12) معادلات و جدول تقويم هجري قراردادي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 20 ارديبهشت 1380 13) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، انجمن علمي - دانشجويي تاريخ تمدن دانشگاه الزهراء ، تهران ، 26 ارديبهشت 1380 14) مدل سازي رياضي براي طراحي معادلات و جداول تقويم هجري شمسي ، گروه نجوم كانون علمي فرهنگسري ورزش ، تهران ، 21 شهوريور 1380 15) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، كانون نجوم كانونهاي علمي فرهنگسراي دانشجو ، تهران ، 20 آذر 1380 16) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1422 ، گروه نجوم كانون علمي فرهنگسراي ورزش ، تهران ، 21 آذر 1380 17) مدل سازي رياضي تقويم هجري قمري قراردادي ، پژوهشكده تاريخ علم دانشگاه تهران ، 24 دي 1380 1Cool تقويم هجري شمسي دقيقترين تقويم جهان ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري- تهران ، 28 ارديبهشت 1381 19) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، كانون نجوم كانونهاي علمي فرهنگسراي مدرسه ، تهران ، 29 ارديبهشت 1381 20) بررسي علمي رويت هلال ماه رمضان و شوال 1423 در ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري- تهران ، 12 آبان 1381 21) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1423 در جهان ، دانشگاه مذاهب اسلامي ، تهران ، 9 آذر 1381 22) بررسي علمي رويت هلال ماه شوال 1423 در جهان ، مركز آموزشي ممتاز حنّان ، تهران ، 11 آذر 1381 23) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، دبيرستان فضيلت ، آموزش و پرورش منطقه 3 ، تهران ، 16 بهمن 1381 24) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران و محاسبه لحظه تحويل سال 1382 هجري شمسي ، انجمن علمي - دانشجويي فيزيك دانشگاه الزهراء (س) ، تهران ، 20 اسفند 1381 - تدريس در دوره آموزشي 1) روش علمي براي استخراج تقويم هجري قمري ، اولين دوره آموزشي رويت هلال ماه ، انجمن نجوم ايران با همكاري دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي ، تهران ، بهمن 1379 2) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، نكات ايمني براي رصدگران ، انتخاب رصدگاه مناسب و تجربيات رصدي براي رويت هلال ماه ، دومين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، كانون فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد اسلامي ، مشهد ، امرداد 1380 3) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه ، سومين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، انجمن نجوم ثاقب با همكاري دانشگاه گيلان ، رشت ، آبان 1380 4) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه و كارگاههاي علمي و عملي رويت هلال ماه رجب 1423 ، چهارمين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، امرداد 1381 5) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه در ايران ، پنجمين دوره آموزشي - تخصصي رويت هلال ماه در ايران ، انجمن نجوم آماتوري دانشگاه آزاد اسلامي ، شيراز ، امرداد 1382 - تدريس در كارگاه آموزشي 1) روش علمي براي پيش بيني رويت هلال ماه و روش عملي براي رويت هلال ماه ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 1 تير 1380 2) مدل سازي رياضي براي استخراج تقويم هجري شمسي ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 1 اسفند 1380 3) نكات ايمني براي رصدگران رويت هلال ماههاي قمري جوان ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 20 تير 1381 4) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز نجوم شباهنگ ، كانون فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد اسلامي ، مشهد ، 16 امرداد 1381 5) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، كانون نجوم فرهنگسراي جوان ، تهران ، 18 شهريور 1381 6) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 28 شهريور 1381 7) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز مطالعات و پژوهشهاي فلكي - نجومي ، قم ، 3 آبان 1381 Cool استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 9 اسفند 1381 9) استخراج تقويمهاي هجري شمسي ، هجري قمري و ميلادي ، گروه فيزيك دانشگاه زنجان با همكاري انجمن نجوم ايران ، زنجان ، 4 ارديبهشت 1382 10) محاسبه لحظه هاي طلوع و غروب خورشيد ، ظهر حقيقي و نيمه شب در پهنه ي ايران ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 26 ارديبهشت 1382 11) پيدايي و سير تحول تقويم هجري شمسي در ايران ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 25 تير 1382 12) تبديل تقويم هجري قمري قراردادي به تقويم هجري شمسي ، مركز نجوم آستان مقدس حضرت عبدالعظيم (ع) ، شهر ري - تهران ، 17 امرداد 1382 13) آشنايي با تقويمهاي هجري قمري قراردادي و هجري شمسي - تبديل تقويم هجري قمري قراردادي به تقويم هجري شمسي ، مركز نجوم شباهنگ ، كانون فارغ التحصيلان دانشگاه آزاد اسلامي ، مشهد ، 22 امرداد 1382 14) آشنايي با تقويم هجري شمسي ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 29 امرداد 1382 15) معادلات تقويم هجري شمسي ، شاخه آماتوري انجمن نجوم ايران ، تهران ، 26 شهريور 1382
-
محمدرضا شفيعی کدکنی محمدرضا کدکنی، مشهور به م. سرشک در نوزدهم مهر ۱۳۱۸ در روستای کدکن که يکی از روستاهای قدبم و کهنسال نيشابور قديم است، متولد شد. وی مقدمات علوم دينی از قبيل جامعالمقدمات و کفايه آخوند خراسانی را نزد پدرش ميرزامحمد شفيعی کدکنی فراگرفت و پس از ورود به حوزه علميه خراسان از محضر استادان بزرگ حوزه خراسان از جمله حاج شيخ هاشم قزوينی و اديب نيشابوری کسب فيض کرد. پانزده سال از دوران کودکی و نوجوانی م. سرشک مصروف فراگيری علوم قديمه و آمد و شد به حوزه های علميه آن روز خراسان شد، او پس از مطالعه دروس جديد و موفقيت در امتحان وارد دانشگاه مشهد شد و در زمره دانشجويان استادان بنام، دکتر فياض، دکتر يوسفی و دکتر رجايی درآمد. م. سرشک پس از دريافت درجه ليسانس از دانشگاه مشهد، برای تکميل تحصيلات وارد دانشگاه تهران شد و از محضر استاد فروزانفر و دکتر پرويز ناتل خانلری بهره ها برد و با درجه دکتری در زبان فارسی از دانشکده ادبيات دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و در کتابخانه مجلس سنا به کار پرداخت و سپس دانشيار گروه ادبيات فارسی و ادبيات تطبيقی دانشگاه تهران شد. م. سرشک شاعری را با غزل آغاز کرد. وی در سال ۱۳۴۴ با انتشار کتاب «زمزمه ها» و بعدها در مجموعه های ديگر توانايی خود را در سرودن غزل و قالبهای ديگر به خوبی نشان داد. هرچند زمزمه ها در حال و هوای سبک هندی سروده شده است اما تعلق خاطر شاعر به شاعران خراسانی در جای آن به چشم می خورد. پس از اين م. سرشک قالب و بيان سنتی را رها می کند و به سوی شکل و زبان شعر نيمايی روی می آورد و نيز شعر غنايی و تغزلی را تقريبا کنار می گذارد و به شعر اجتماعی و حماسی جديد می پردازد. اين تحويل و تحول در مجموعه «شبخواني» و «از زبان برگ» به خوبی نمايان است. م.سرشک با انتشار مجموعه «در کوچه باغهای نشابور» در سال ۱۳۵۰ نشان ميدهد که به دهن و زبان و ساخت و صورت مشخصی دست يافته و شعرش در مسير تکامل افتاده و راه واقعی خود را يافته است. اين مجموعه پس از انتشار تاثير فراوانی برخاطره جمعی ايرانيان می گذارد به گونه ای که برخی از ابيات اين مجموعه به عنوان مْثل ساير در ميان توده مردم به کار برده ميشود و اين اقبال تا بدانجا ادامه می يابد که برخی گفته اند: «در کوچه باغهای نشابور» در جايگاهی از وقوف و اعتماد شاعرانه قرار گرفته که سه دفتر بعدی او يعنی «مثل درخت در شب باران»، «بوی جوی موليان» و «از بودن و سرودن» -که هر سه در سال ۱۳۵۶ انتشار يافته- نتوانست به پای آن برسد و به اين ترتيب پيشرفت شعری وی در همان دهه پنجاه متوقف ماند. آخرين اثر م. سرشک مجموعه «هزاره دوم آهوی کوهي» است که در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. در اين مجموعه شاعر، به ويژه در اشعاری که از دهه شصت به بعد سروده، به دهن و زبان تازه ای دست يافته است. ساخت و صورت اشعارش مستحکم تر و موسيقايی تر، زبانش پيچيده تر و انديشه هايش فلسفی تر شده است و همين امر باعث شده که اشعار او در اين دفتر بيشتر طرف توجه خواص قرار گيرد. دکتر شفيعی کدکنی، در عرصه تاليف و تصحيح و ترجمه و نقد و تحقيق، بی هيچ ترديدی، چهره ای ممتاز. کتابهای «صور خيال در شعر فارسي»، «موسيقی شعر»، «اسرار التوحيد» و دهها کتاب و مقاله ديگر وی امروزه، در زمره آثار مرجع به شمار می روند. جمع ميان محقق و شاعر از مقوله جمع اضداد است اما اين جمع اضداد در وجود شفيعب کدکنی به او چهره ای متناقض نما و بنابراين شگفت انگيز داده است. سفر به خير - «به کجا چنين شتابان؟» گَوَن از نسيم پرسيد. - «دل من گرفته زينجا، هوس سفر نداری زغبار اين بيابان؟» - «همه آرزويم، اما چه کنم که بسته پايم....» - «به کجا چنين شتابان؟» - «به هر آن کجا که باشد به جز اين سرا سراين.» - «سفرت به خير! اما، تو و دوستی، خدا را چو از اين کوير وحشت به سلامتی گذشتی، به شکوفه ها، به باران، برسان سلام ما را.»
-
هييت مركزي گزينش ارتش جمهوري اسلامي ايران= آگهي استخدام
saman_777 پاسخ داد به mohajem تاپیک در متفرقه نیروی زمینی
به نظر من همه ی بچه ها رو جمع کنیم بریم!!! باس شما هم اقایpanzer-grouppen یه کاریش می کنیم؟ :| خوب کی بریم؟؟ -
شمس کسمايي شمس کسمايي که به سال ۱۲۶۲ ه. ش. در يزد زاده شد بود، پس از ازدواج به همراه همسرش، که تاجر چاي بود، به عشق آباد روسيه (مرکز ترکمنستان کنوني) رفت. وي پس از چهار سال اقامت و به دنبال ورشکستگي شوهرش در سال ۱۲۹۷ ه.ش به همراه همسر و دو فرزندش (صفا و اکبر) به ايران بازگشت و در تبريز، که مقارن آن سالها مرکز جنب و جوش فکري و سياسي بود، ساکن گرديد. از همان آغاز به گروه نويسندگان نشريه تجدد به ميانداري تقي رفعت پيوست و در تحرکات اجتماعي و انقلابي آذربايجان مشارکت فعال داشت. در همين زمان پسرش، که نقاش چيره دستي بود و با چند زبان آشنايي داشت، در مبارزات جنگل کشته شد. ابولاقاسم لاهوتي در شعري با عنوان عمر گل به دلداري مادر داغدار شتافت و خطاب به شمس سرود: در فراق گل خو اي بلبل نه فغان برکش و نه زاري کن صبر بنما و بردباري کن مکن آشفته موي چون سنبل شمس زني روشنفکر و آزادي خواه و مستقل بود. زبان روسي و فارسي ميدانست، در آذربايجان ترکي هم آموخت. پس از کشته شدن رفعت و روي کار آمدن رضاشاه، جمع مبارزان آذربايجان پراکنده شدند. همسر شمس به سال ۱۳۰۷ش در گذشت. او با تنها دخترش صفا به يزد رفت و بعد از آن که با شخص ديگري به نام محمدحسين رشتيان ازدواج کرد، زندگي خود و خانواده اش را به تهران منتقل کرد. سالهاي پاياني عمر او در تهران به گوشه نشيني گذشت، با اين حال خانه اش محل رفت و آمد روشنفکران بود تا اين که در سال ۱۳۴۰ ه.ش در گذشت. از اشعار او مقدار کمي باقي مانده است. از شمس کسمايي در شهريور ماه ۱۲۹۹ش در مجله آزاديستان قطعه شعري با پاره هايي فارغ از قيد تسوي و قافيه بندي معمول پيشينيان منتشر شد که تقليد گونه اي از اشعار اروپايي بود و جزو نخستين نمونه هاي تجدد در شعر فارسي به شمار مي آيد. اينک بخشهايي از آن قطعه: پرورش طبيعت ز بسياري آتش مهر و ناز و نوازش از اين شدت گرمي و روشنايي و تابش گلستان فکرم خراب و پريشان شد افسوس چو گلهاي افسرده افکار بکرم صفا و طراوت زکف داده گشتند مايوس بلي، پاي بر دامن و سر به زانو نشينم که چون نيم وحشي گرفتار يک سرزمينم نه ياري خيرم نه نيروي شرم نه تير و نه تيغم بود، نيست دندان تيزم نه پاي گريزم از اين روي در دست همجنس خود در فشارم ز دنيا و از سلک دنياپرستان کنارم برآنم که از دامن مادر مهربان سر برآرم
-
غلامحسین یوسفی استاد غلامحسین یوسفی در سال ۱۳۰۶ ش در مشهد به دنیا آمد. پس از اتمام دوران متوسطه، وارد دانشگاه شد و در ۱۳۳۰ دكترای ادبیات فارسی و نیز لیسانس حقوق قضائی و علوم سیاسی گرفت. دكتر یوسفی پس از دبیری دبیرستان های مشهد و استادی ادبیات فارسی دانشگاه مشهد به مطالعه و تحقیق در كشورهای فرانسه و انگلستان و تحقیق و تدریس در آ مریكا پرداخت. ابومسلم سردار خراسان، دیداری با اهل قلم، كاغذ زر، تحقیق درباره سعدی و شیوه های نقد ادبی از جمله آثار تصنیفی و ترجمه ای دكتر یوسفی است. سرانجام استاد غلامحسین یوسفی، محقق، مدرس و ادیب معاصر 14 آذر 1369 درگذشت غلامحسین یوسفی، محقق و ادیب ایرانی و از اعضای فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی؛ او در رشته زبان و ادبیات فارسی دکتری گرفت و در دانشگاه مشهد به تدریس پرداخت؛ کاغذ زر، ابومسلم خراسانی، دیدار با اهل قلم، برگهایی در آغوش باد، چشمه روشن، از آثار اوست.
-
تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فراجا)
saman_777 پاسخ داد به aryoreza تاپیک در اخبار نظامی
اینم اثرش رو ادم من که هیچ وقت با این تفنگ کار نمی کنم و با هیچ تفنگ دی گری ادم و حیوان نمی کشم فقط نترسینا!! http://http://geocities.com/tacticalstudiesgroup/50calresults.jpg دوست من چند بار بگم از سایتهای مسدود عکس نزارید! وقتی هم لینک عکس خراب بود پست رو ویرایش کنید نه ارسال پست جدید! -
تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فراجا)
saman_777 پاسخ داد به aryoreza تاپیک در اخبار نظامی
کی خواست ادم بزنه گفتم این سلاح خیلی خوبه من تا حالا گنجشک هم نزدم چه برسه به ادم!!! از ادم کشی هم متنفرم و همینطور از شکار فقط وقتی می بینم از فاصله ی 2000متری می زنی تو خال نمی دونی چه حالی داره -
هاشم رفيعي تبار استاد گروه فيزيك پزشكي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي و رييس پژوهشكده علوم نانو پژوهشگاه دانشهاي بنيادي به عنوان چهره ماندگار امسال معرفي و تقدير شد. وي كه در سال 1327 در تهران به دنيا آمده، علاوه بر تدريس در دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي از سال 1348، سالها در دانشگاههاي ژاپن و انگلستان به تحقيق و تدريس اشتغال داشته و از نخستين پايهگذاران علوم و فنآوري نانو در كشور است. دكتر رفيعي تبار كه پايهگذار كميته نانوتكنولوژي وزارت علوم است، تجربه سالها رياست بخش علوم نانو در دانشگاه گرينچ انگلستان و تحقيق و تدريس در دانشگاههاي آكسفورد و توهوكو ژاپن را پشت سرگذاشته است. يك كتاب در دست چاپ در انتشارات دانشگاه كمبريج، بيش از 50 مقاله علمي در نشريات معتبر جهاني و مديريت چندين پروژه بزرگ علمي در انگلستان، ژاپن و ايران بخش ديگري از كارنامه علمي اين دانشگر ايراني را تشكيل ميدهد.
-
روز اول جنگ امریکا این کار ها رو می کنه: چند موشک کروز به نیرو های برق و لوله های نفت و پادگان های اصلی می زنه و با هوا پیما به بوشهر می ریزه و کل خلیج فارس رو می گیره و با استفاده از ماهواره تمامی حرکات ما رو کنترل می کنه و به محز این که با mig-31 su-29که بهترین هواپیما های ما هست حمله کردیم باf-18میاد سراقمون حالا باید چی کار کنیم؟؟
-
محمدعلی بهمنی محمدعلی بهمنی در فروردين سال ١٣٢١ در شهر دزفول به دنيا آمد. شعر بهمنی نيز البته شايد با خود او متولد شده باشد، گرچه بسياری بر اين عقيدهاند که او غزلهايش را وامدار سبک و سياق نيماست. نخستين شعر از او در سال ١٣٣٠، يعنی زمانی که او تنها ٩ سال داشت، به چاپ رسيد. محمدعلی بهمنی برای محمدعلی بهمنی شعر چون موجودی جاندار است که شکل و قالب، لباسهای آن را تشکيل و به آن شخصيت میدهند. با اين همه، محمدعلی بهمنی شيفتهی غزل است و غزل گفتن و غزل خواندن و غزل سرودن. میگويد: «غزل، نه تنها در شعر امروز، بیترديد در شعر تمام فرداها جايگاه ويژهای خواهد داشت. غزل هستی ايرانی است و خواهد بود. آنچه که مهم است، اين است که اين امانت حساس را به نسلهای آينده تحويل دهيم.» گرچه به رغم تمام اين علاقه به غزل گفتن، بهمنی غزل را هرگز قالب نمیبندد. «چون قالب يعنی محدوديت و هنر را نمیتوان محدود کرد و به خاطر اين حرفم بارها زير تهمتها رفتهام.» در ديدگاه محمدعلی بهمنی، غزل يک شکل است که میتواند با روزگار خود و با شرايط جديد تغيير کند. محمدعلی بهمنی در سال ١٣٧٨ موفق به دريافت تنديس خورشيد مهر به عنوان برترين غزلسرای ايران گرديد. برخی از مجموعه اشعار وی عبارتند از: باغ لال (١٣٥٠)، در بیوزنی (١٣٥١)، عاميانهها (١٣٥٥)، گيسو، کلاه، کفتر (١٣٥٦)، گاهی دلم برای خودم تنگ میشود (١٣٦٩)، غزل (١٣٧٧)، عشق است (١٣٧٨)، شاعر شنيدنی است (١٣٧٧)، نيستان (١٣٧٩)، اين خانه واژههای نسوزی دارد (١٣٨٢)، کاسه آب ديوژن، امانم بده (١٣٨٠). بارانی با همهی بیسر و سامانیام باز به دنبال پريشانیام طاقت فرسودگیام هيچ نيست در پی ويران شدنی آنیام دلخوش گرمای کسی نيستم آمدهام تا تو بسوزانیام آمدهام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانیام ماهی برگشته ز دريا شدم تا که بگيری و بميرانیام خوبترين حادثه میدانمت خوبترين حادثه میدانیام؟ حرف بزن! ابر مرا باز کن دير زمانی است که بارانیام حرف بزن، حرف بزن، سالهاست تشنهی يک صحبت طولانیام ها به کجا میکشیام خوب من ها نکشانی به پشيمانیام دريا دريا شدهست خواهر و من هم برادرش شاعرتر از هميشه نشستم برابرش خواهر سلام! با غزلی نيمه آمدم تا با شما قشنگ شود نيم ديگرش میخواهم اعتراف کنم هر غزل که ما با هم سرودهايم جهان کرده از برش خواهر! زمان، زمان برادرکشیست باز شايد به گوشها نرسد بيت آخرش با خود ببر مرا که نپوسد در اين سکون شعری که دوست داشتی از خود رهاترش دريا سکوت کرده و من حرف میزنم حس میکنم که راه نبردم به باورش دريا! منم! هم او که به تعداد موجهات با هر غروب خورده بر اين صخرهها سرش هم او که دل زدهست به اعماق و کوسهها خون میخورند از رگ در خون شناورش خواهر! برادر تو کم از ماهيان که نيست خرچنگها مخواه بريسند پيکرش دريا سکوت کرده و من بغض کردهام بغض برادرانهای از قهر خواهرش
-
دقیقی ابو منصور محمد بن احمد دقیقی (وفات حدود ۳۷۰ ه.ق.) شاعر بزرگ ایرانی بود. زادگاه وی بنا به روایات گوناگون، توس، بلخ، سمرقند و بخارا ذکر شده است. وی یکی از پیشگامان شاهنامه سرایی در ادبیات فارسی محسوب میگردد. دقیقی در زمان امارت سامانیان کار شاهنامه سرایی آغاز کرد. او که در دربار امیران سامانی میزیست، پس از یک دوره طولانی سکوت از ترس سرکوب بیگانگان، سکوت را شکست و این کار شگفت را آغاز نمود. از اشعار دقیقی بر میآید که وی گرایش زیادی به می و دین زردشتی داشته است. باور متقدمان این است که وی نظم شاهنامهاش را بدستور امیر نوح بن نصر سامانی آغاز نموده است. به قولی هزار بیت و به قول حمدالله مستوفی صاحب تاریخ گزیده سه هزار بیت و به گفته عوفی هزار بیت آنرا در ظهور زرتشت و جنگ گشتاسپ و ارجاسپ به نظم آورد ولی ناگهان به علت نامعلومی بدست غلامش کشته شد.
-
تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تاپیک جامع فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (فراجا)
saman_777 پاسخ داد به aryoreza تاپیک در اخبار نظامی
ولی من که با AW50 بیشتر حال میکنم برد 1500 تا 2000متر!!!!!! کالیبر: 50bmg/. خشاب:5تایی نوع خدمت:زد تانک!!و زد هلیکوپتر و زد سنگر و .... می تونه از یک دیوار فولادی 6ثانتی عبور کنه :| :cry: -
خسرو گلسرخی زندگینامه خسرو گلسرخی خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده مردمی در روز دوم بهمن 1322 در شهر رشت متولد شد نام پدرش قدیر بود كه گلسرخی در سن 5/1 سالگی این تكیه گاه را از دست داد مادرش بانو شمس الشریعه وحید نام داشت كه بعد از مرگ همسرش، خسرو و برادر دو ساله اش فرهاد را نزد پدرش حاج شیخ محمد وحید كه در قم می زیست برد. وحید مرد مبارزی بود كه در كنار میرزا كوچك خان جنگلی در نهضت جنگل جنگیده بود و بالطبع هنوز هم همان روحیه مبارزه در وجودش بود خسرو توسط چنین مبارزی تعلیم دید و تحت تاثیر نظرات او قرار گرفت حتی شعرهایی به نام جنگلی ها و دامون در این رابطه گفت (دامون به معنی پناهگاه و انبوهی سیاهی جنگل است). در سال 1341 پدر بزرگش فوت كرد آن زمان خسرو دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه را در مدارس حكیم سنایی و حكیم نظامی به پایان رسانده بود و بعد از فوت پدربزرگش می بایست چرخ معاش خانواده را بگرداند او و برادرش فرهاد به تهران عزیمت كردند و در خانه ای كوچك در محله امین حضور سكنی گزیدند او روزها كار می كرد و شب ها درس می خواند. خسرو در این سالها از ادبیات نیز غافل نبود در طی این سالها اشعار و مقالات و نقدهای بسیار بر آثار ادبی از سوی او با نام های غیر واقعی و مستعاری چون دامون – خ ، گ – بابك رستگار – افشین راد – خسرو كاتوزیان به چاپ رسید در این زمان گلسرخی، با آموختن زبان فرانسه به طور كامل و زبان انگلیسی در دوره دانشگاهی، دست به ترجمه های ادبی نیز می زد. كار جدی او در شعر از سال 45 شروع شد. در سال 48 با عاطفه گرگین شاعر و نویسنده همفكرش ازدواج كرد زندگی در كنار عاطفه و تاثیر پذیری از افكار او آثار گلسرخی را غنی تر كرد بطوری كه دوران شكوفایی فكری و خلاقیت او در مطبوعات در سالهای 48 تا 52 می باشد البته هیچ اثری از خسرو در زمان حیاتش، به جز آنچه در مطبوعات و جنگ ها انتشار یافت به صورت كتاب چاپ نشد. تنها چیزی كه میتوان به عنوان كتاب چاپ شده در میان نوشته های او سراغ گرفت، مقاله ای ست با عنوان ” سیاستِ هنر، سیاستِ شعر” این مقاله برای اولین بار به صورت جزوه از سوی انتشارات (كتاب نمونه) به مدیریت بیژن اسدی پور انجام گرفت. اما بعدا” كاوه گوهرین مجموعه آثار خسرو را در دو مجموعه به نام های ”دستی میان دشنه و دل” و ” من در كجای جهان ایستاده ام” چاپ كرد كه این دفتر نیز در آن است. خسرو برای چاپ كتابهایش با (كتاب نمونه) قرارداد بسته بود كه به انجام نرسید و بعدها یكی از این دو مجموعه، با نام انتخابی خود گلسرخی “ ای سرزمین من“ چاپ شد. انتخاب نام “پرنده خیس” برای مجموعه دوم به توصیه عمران صلاحی انجام شده است. عمران صلاحی وبیژن اسدی پور كه از دوستان گلسرخی بودند تأكید كرده اند كه خسرو قصد داشت این نام را بر مجموعه ای از شعرهایش بگذارد. او چهار سال در كنار همسرش زندگی كرد و ثمره این ازدواج فرزندی به نام دامون بود مدتی بعد از دستگیری گلسرخی عاطفه گرگین نیز دستگیر شد و در دادگاه نظامی به چهار سال زندان محكوم شد با به زندان افتادن او سرپرستی دامون به برادرش سپرده شد. (هم اكنون دامون همراه مادرش در پاریس زندگی می كند). بیشترین علت دستگیری گلسرخی عضویت در محفلی بود كه موقع دستگیری مدت یكسال بود كه از این محفل بریده بود در اوائل ورود به آن محفل او متوجه شد كه جز حرف و خیالبافی و احیانا” چپرویهای نمایشی و خطرناك هیچ نیست . در آغاز ورود به آن جمعیت كذایی برای اینكه همسر و تنها پسرش را از این گرداب دور كند، ظاهرا از خانواده خود برید. و با عاطفه گرگین تبانی كرد و كوشید تا در انظار این طور جلوه دهد كه به علت اختلاف و عدم تفاهم جدا از خانواده خود زندگی میكند و این رشته خانوادگی در حال گسستن است. عاطفه در این ظاهرسازی مصلحتی او را یاری میداد، خسرو گلسرخی در 29 بهمن 1352 به جرم شركت در طرح گروگانگیری رضا پهلوی علیرغم اینكه به خاطر بودن در زندان ساواك هرگز نمی توانست چنین كاری را انجام دهد و صرفا” به خاطر دفاع از عقایدش در دادگاه نظامی به اعدام محكوم و در میدان چیت گر تیر باران شد .. دادگاه نظامی گلسرخی و دوست همرزمش كرامت الله دانشیان و دفاعیه ای كه خسرو گلسرخی كرد هنوز در پیكره تاریخ ایران می درخشد و یكی از صحنه های باشكوه ایستادگی بر سر آرمان تا پای جان است او دفاع خود را چنین آغاز كرد: به نام نامی مردم: من در دادگاهی كه نه قانونی بودن و نه صلاحیت آنرا قبول داردم از خود دفاع نمی كنم بعنوان یك ماركسییت خطابم با خلق و تاریخ است هر چه شما بر من بیشتر بتازید من بیشتر بر خود می بالم چرا كه هر چه از شما دورتر باشم به مردم نزدیكترم و هر چه كینه شما به من و عقایدم شدیدتر باشد لطف و حمایت توده مردم از من قوی تر است حتی اگر مرا به گور بسپارید كه خواهید سپرد مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند. او در ادامه گفت زندگی امام حسین نمودار زندگی كنونی ماست كه جان بر كف برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاكمه می شویم او در اقلیت بود و یزید بارگاه و قشون و حكومت و قدرت داشت او ایستاد و شهید شد هر چند كه یزید گوشه ای از تایخ را اشغال كرد ولی آن چه كه در تداوم تاریخ تكرار شد راه حسین و پایداری او بود نه حكومت یزید آن چه را كه خلقها تكرار كردند و می كنند راه حسین است. وقتی دادگاه نظامی حكم اعدام گلسرخی و دانشیان را قرائت كرد آن دو فقط لبخند زدند و بعد دست یكدیگر را به گرمی فشردند و در آغوش هم فرو رفتند محبوبیت گلسرخی و دانشیان ترس ساواك را برانگیخت آنها به تكاپو افتادند تا شاید در آخرین لحظات در آنها رسوخ كنند به آنها كه با شكیبایی منتظر تیرباران بودند پیشنهاد شد كه از شاه تقاضای عفو كنند اما آنها فقط پوزخند زدند ساواك وقتی دید با هیچ حربه ای قادر به فریب آنها نیست به گلسرخی پیشنهاد داد كه دامون پسرش را قبل از تیرباران ببیند اما گلسرخی به این پیشنهاد هم جواب منفی داد و این در شرایطی بود كه همه سلولهای بدنش نام دامون را فریاد می كشید او می دانست كه دامون نقطه ضعف اوست و دامون می تواند او را به زندگی امیدوار كند زندگی كه او می خواست از دست بدهد تا به وظیفه اش عمل كند آری برای او مرگ یك وظیفه بود وقتی از او تقاضای ندامت نامه می كنند تا در نتیجه دادگاه تخفیف دهند او می گوید هیچ كس از زندگی در كنار زن و فرزند گریزان نیست من مثل هر انسانی زندگی را دوست دارم و دوست دارم مثل هر پدری رنگ چشمان فرزندم را ببینم اما راهی را كه انتخاب كرده ایم باید به پایان ببریم مرگ ما حیات ابدی است ما می رویم تا راه و رسم مبارزه بماند اگر من ندامت نامه بنویسم كمر مبارزان را خرد نكرده ام ؟؟؟ در سحرگاه 29 بهمن وقتی او را به چوبه اعدام بستند هنوز لبخند می زند و می خواهد كه چشمانش را نبندند چون می خواست با دیدن خورشید به سرای باقی بشتابد .. او در وصیت نامه اش می نویسد : من یك فدائی خلق ایران هستم و شناسنامه من جز عشق به مردم چیز دیگری نیست من خونم را به توده های گرسنه و پابرهنه ایران تقدیم میكنم. و شما آقایان فاشیست ها كه فرزندان خلق ایران را بدون هیچگونه مدركی به قتلگاه میفرستید، ایمان داشته باشید كه خلق محروم ایران انتقام خون فرزندان خود را خواهد گرفت. شما ایمان داشته باشید از هر قطره خون ما صدها فدایی برمیخیزد و روزی قلب شما را خواهد شكافت. شما ایمان داشته باشید كه حكومت غیرقانونی ایران كه در 28 مرداد سیاه به خلق ایران توسط آمریكا تحمیل شده در حال احتضار است و دیر یا زود با انقلاب قهرآمیز توده های ستم كشیده ایران واژگون خواهد شد ضمنا“ یك عدد حلقه پلاتین(طلای سفید) و مبلغ یك هزار و دویست ریال وجه نقد را به خانواده و یا به زنم بدهند. منبع: كتاب حماسه خسرو گلسرخی – نوشته آرمان
-
هاشم رفيعي تبار استاد گروه فيزيك پزشكي دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي و رييس پژوهشكده علوم نانو پژوهشگاه دانشهاي بنيادي به عنوان چهره ماندگار امسال معرفي و تقدير شد. وي كه در سال 1327 در تهران به دنيا آمده، علاوه بر تدريس در دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي از سال 1348، سالها در دانشگاههاي ژاپن و انگلستان به تحقيق و تدريس اشتغال داشته و از نخستين پايهگذاران علوم و فنآوري نانو در كشور است. دكتر رفيعي تبار كه پايهگذار كميته نانوتكنولوژي وزارت علوم است، تجربه سالها رياست بخش علوم نانو در دانشگاه گرينچ انگلستان و تحقيق و تدريس در دانشگاههاي آكسفورد و توهوكو ژاپن را پشت سرگذاشته است. يك كتاب در دست چاپ در انتشارات دانشگاه كمبريج، بيش از 50 مقاله علمي در نشريات معتبر جهاني و مديريت چندين پروژه بزرگ علمي در انگلستان، ژاپن و ايران بخش ديگري از كارنامه علمي اين دانشگر ايراني را تشكيل ميدهد.
-
ابوالمجدود مجدودبن آدم سنايي سنايي حكيم ابوالمجدود مجدودبن آدم سنايي، شاعر بزرگ و عارف عاشق در اواسط يا اوايل نيمه دوم قرن پنجم هجري قمري درغزنين چشم به جهان گشود. پس از آگاهي از فنون زبان و سخنوري، به عادت شاعران زمان به دربار روآورد و در دستگاه غزنويان به جرگه شاعران مداح درآمد. زندگي سنايي در آغاز آميخته با آلودگيهاي اهل دربار بود؛ تا اين كه شاعر بزرگ به جذبه حق، صيد كمند عشق شد و جمال دوست،غارتگر جان و دلش گرديد. سوداي عشق، انگيزه پشت كردن و بريدن او از امور و اوهام دنيوي بود. درباره تحول دروني و رويكرد او به عالم عرفان، اهل خانقاه به افسانهاي معتقد بودند كه جامي در نفحاتالانس آن را چنين روايت ميكند: «سلطان محمود سبكتكين در فصل زمستان به عزيمت گرفتن بعضي از ديار كفار از غزنين بيرون آمده بود و سنايي در مدح وي قصيدهاي گفته بود. ميرفت تا به عرض رساند. به در گلخن رسيد كه يكي از مجذوبان و محبوبان كه از حد تكليف بيرون رفته و مشهور بود به «لاي خوار»؛ زيرا كه پيوسته لاي شراب خوردني، در آن جا بود. آوازي شنيد كه با ساقي خود ميگفت كه: «پر كن قدحي به كوري محمودك سبكتكين تا بخورم!» ساقي گفت: «محمود مرد غازي است و پادشاه اسلام!» گفت: «بس مردكي ناخشنود است. آنچه در تحت حكم وي درآمده است در حيز ضبط، نه درآورده ميرود تا مملكت ديگر بگيرد.» يك قدح گرفت و بخورد. باز گفت: «پركن قدحي ديگر به كوري سنائيك شاعر!» ساقي گفت: «سنايي مردي فاضل و لطيف است.» گفت: «اگر وي لطيف طبع بودي به كاري مشغول بودي كه وي را به كار آمدي. گزافي چند در كاغذي نوشته كه به هيچ كار وي نميآيد و نميداند كه وي را براي چه كار آفريدهاند.» سنايي چون آن بشنيد، حال بر وي متغيير گشت و به تنبيه ان لاي خوار از مستي غفلت هشيار شد و پاي در راه نهاد و به سلوك مشغول شد. تغيير رويه شاعر چه به صورت ناگهاني و آني باشد و چه از روي علم و آگاهي و معرفت و شناخت، عملاً زندگي و انديشه او را متحول و دچار دگرگوني كرد. سالهايي از دوره نوجواني وي در شهرهاي بلخ، سرخسو هرات نيشابور سپري شد و احتمالاً در همان ايام راه كعبه در پيش و به زيارت حج مشرف شد. در همين سفر معنوي بود كه بسياري از شيفتگان حقيقت و عرفان را شناخت و مقدمات انقلابي دروني در وي پديد آمد. به هر تقدير، شاعر شوريده بقيه عمر را در كنج خلوت و انزواي صوفيانه گذراند و به تدوين و تنظيم اشعارش پرداخت و از جمله، مثنوي مشهورش به نام حديقةالحقيقه و شريعةالطريقه را به اتمام رساند. سنايي در سال 535 ه . ق در گذشت و اكنون مقبرهاش در غزنين، زيارتگاه خاص و عام است. آثار او غيير از ديوان غزليات و قصايد،عبارتند از: 1 ـ حديقةالحقيقه و شريعةالطريقه: اين مثنوي را الهينامه نيز مينامند، داراي ده هزار بيت در ده باب است. سنايي سرايش آن را در سال 524 ه . ق شروع كرد و در سال 525 ه . ق به اتمام رساند. موضوعات اين كتاب، علاوه بر نعمت (ستايش) خدا و رسول و آل و اصحاب او، درباره عقل و علم و حكمت و عشق است. حديقةالحقيقه از منظومههايي است كه بر بسياري از شاعران تأثير گذارده است. سنايي با سرودن اين منظومه، باب تازهاي را در سرايش منظومههاي عرفاني در تاريخ ادب و عرفان گشود. شاعران بزرگي همچون خاقاني و نظامي به ترتيب تحفةالعراقين و مخزنالاسرار را تحت تأثير مستقيم اين منظومه سرودند و سالها بعد، عطار و مولانا سرايش مثنويهاي عرفاني را به اوج تكامل رساندند. 2 ـ سيرالعباد الي معاد: سير العباد، مثنويي با بيش از هفتصد بيت است كه شاعر در آن به شيوه تمثيلي از خلقت آدمي و اقسام نفوس و عقل و مسائل اخلاقي سخن ميگويد. 3 ـ طريق التحقييق؛ 4 ـ كارنامه بلخ؛ 5 ـ عشقنامه؛ 6 ـ عقلنامه؛ 7 ـ تجربةالعلم. شعر سنايي، شعري توفنده و پرخاشگر است. مضامين اغلب قصايد او در نكوهش دنياداري و دنياداران است. او با زاهدان ريايي و حكام ستمگر كه هر كدام توجيهگر كار ديگري هستند، بيپروا ميستيزد و از بيان حقيقت عريان كه تلخ و گزنده نيز ميباشد، ابايي ندارد. سنايي با نقد اوضاع اجتماعي روزگارش، علاوه بر بيان دردها و معضلاتي كه دامنگير زمانه شده است، نشان ميدهد كه شاعري اهل درد و دين است؛ آن هم در زمانهاي كه سروران راستين شريعت در آن جايي ندارند و اهل فسق و تظاهر بر سرير قدرت تكيه زدهاند؛ پادشاهان زورمدار به داد دادخواهان ضعيف نميرسند و بلكه به بيداد ميكوشند. تفكر شبه يوناني بر تفكر شرعي و وحياني غلبه كرده است؛ در صوفيان، صفايي نيست؛ مجالس ذكر، مجالس برنج و شير و شكر شده است و از زهد و عرفان و اسماي الهي در آنها خبري نيست؛ حرامخواري رايج و خالصان خوب كردار منزوي شدهاند؛ نشاني از سلامت دين و درستي وجدان در ابناي زمانه ديده نميشود؛ و... بخش عمدهاي از مضمون و انديشه در قصايد سنايي بر مدار انتقادات اجتماعي است. لبه تيز تيغ زبان او در اغلب موارد متوجه زراندوزان و حكام ظالم است. سنايي بارها با تصوير زندگي زاهدانه پيامبر و معصومين و صحابه و تأكيد بر آن در قصايدشؤ سعي دارد جامعه آرماني خود ـ كه عرصه ظهور در واقعيت يدا كرده است ـ را نشان دهد. انديشه زهد و عرفان نيز از مهمترين محورهاي موضوعي در قصايد سنايي است. نكوهش دنيا، تفكر درباره مرگ، توصيه به گسستن از آرزوهاي طولاني و بيحد و حصر، تذكر به خويشتن حقيقي آدمي، از مضامين رايج قصايد اوست: اي مسلمانان خلايق حال ديگر كردهاند از سر بيحرمتي معروف منكر كردهاند شرع را يك سو نهادستند اندر خير و شر قول بطلميوس و جالينوس باور كردهاند عالمان بيعمل از غايت حرص و امل خويشتن را سخره اصحاب لشكر كردهاند خون چشم بيوگان است آن كه در وقت صبوح مهتران دولت اندر جام و ساغر كردهاند... تا كي از دارالغروري ساختن دارالسرور؟ تا كي از دارالفراري ساختن دارالقرار؟ بر در ماتم سراي دين و چندين ناز و نوش؟ در ره رعنا سراي ديو و چندان كار و بار ... اگر فردوسي و ناصرخسرو را استثنا كنيم، سنايي از اولين شاعران تفكر مدار تاريخ شعر فارسي است كه با تزريق انديشه عرفاني به كالبد شعرش، زمينه تحولي وسيع را در نگرش و شيوه فكر شاعران پس از خود به وجود ميآورد و سايه سنگينش بر شعر فارسي تا چند قرن پس از او گسترده ميشود. راهي كه سنايي در پيش ميگيرد، فقط منحصر به يك قالب نميماند؛ بلكه قدرت شاعر در به كارگيري الفاظ و تسلط او بر زبان شعر، همراه با انديشههاي بديعي كه دارد، به او اين امكان را ميدهد تا هم در غزل و هم در مثنوي و قصيده طرحي نو درافكند در صورتي كه تا پيش از او، موضوع قصيده محدود به مدح پادشاهان و وابستگان درباري و احياناً توصيفات طبيعي همچون بهاريه و خزاينهها و... بود و نمايندگان مشخص اين نوع قصايد، شاعراني همچون عنصري، فرخي و منوچهري بودند. غزل نيز در حوزه عشق مجاز و هوا و هوسهاي زميني محدود مانده بود و شاعران، وابستگان خاك بودند تا طايران افلاك. مثنوي حماسي با كار عظييم حكيم فردوسي تثبيت شده بود و به جز چند قصه منظوم عاشقانه، اثر سترگ ديگري در اين قالب مجال ظهور نيافته و ظرفيت حقيقي آن هنوز ناشناخته بود. شورش سنايي بر خويش، عين شورش او بر وضع موجود زمانه بود و تبعات اين تحول و دگرگوني بيهيچ تصنع و تكلفي در آثار و اشعار او نمايان شد؛ وي از اولين شاعراني بود كه طرح مسائل اجتماعي و عرفاني و زهد و حكمت معنوي را در قصيده رايج كرد و در اين كار، صاحب مقامي شامخ شد؛ طوري كه هنوز بسياري از قصايد او نمونه برتر قصايد اجتماعي، عارفانه و زاهدانهاند. در حوزه غزل نيز سنايي پنجره اشراق و جذبههاي معنوي را به روي آن گشود و غزل را زبان عشق و شور عارفانه كرد. سنايي در قالب مثنوي به بيان حكمت معنوي و نعمت پيامبر (ص) با نوعي بيان تمثيلي پرداخت كه الهام بخش بسياري از شاعران پس از خود، همچون خاقاني و نظامي و عطار و مولوي در سرودن مثنويهاي حكمي و عرفاني شد. بيهوده نيست كه خاقاني براي اثبات ارج و عظمت شعرش، خود را با سنايي مقايسه ميكند و مدعي است كه خلف شايسته سنايي است: چو زمان عهد سنايي درنوشت آسمان چون من سخن گستر بزاد چون به غزنين ساحري شد زير خاك خاك شروان ساحري نوتر بزاد و نظامي، مخزنالاسرارش را با حديقةالحقيقه سنايي برابر مينهد: نامه دو آمد ز دو ناموسگاه هر دو مسجل به دو بهرام شاه آن زري از كان كهن ريخته وين دري از بحر نو انگيخته آن به درآورده ز غزني علم وين زده بر سكه رومي رقم و مولانا ميسرايد: عطار روح بود و سنايي دو چشم او ما از پي سنايي و عطار آمديم زبان شعر سنايي در قصايد و مثنويهايش زباني صلب و سخت است؛ چه هنگامي كه لب به سخن حكيمانه باز ميكند و چه زماني كه بر ريزهخواران خوان تملق برميشورد. قصايد او چنان قلعههاي باشكوهي هستند كه تسخير آنها از عهده هر پهلواني برنميآيد و هم از اين روي است كه از انبوه شاعران عارف و غير عارف تاريخ ادب فارسي فقط بعضي توانايي آن را داشتهاند كه رخنهاي در قلعههاي او به وجود آورند و غنيمتي فراچنگ آرند. زبان قصايد او در عين استواري و استحكام، زيبايي و ويژگيهاي زيبايي شناختي خاص خود را دارد. زبان حكمت، انتقاد و عشق است؛ و گاه در حكم تيغ برندهاي است كه حتي خود شاعر نيز از گزند آن مصون نميماند و هنگامي كه جنون شاعرانه او گل ميكند، ديگر هيچ زنجيري را تاب آن نيست كه او را مقيد اوامر ملوكانه و اخلاق رايج آدمهاي كمتر از متوسط نگهدارد. غزليات سنايي به حكم مضمون عاششقانهاي كه دارند، لطيفتر و قلندرانهترند؛ البته هنگام داوري درباره شعر سنايي همواره بايد دو دوره فكري او را در نظر داشته باشيم؛ زيرا شعر او پيش از تحول و انقلاب درونياش بيشتر با وضع موجود زمانه هماهنگ بود و او را شاعري مداح و مقلد محسوب ميشد؛ اما پس از تحول دروني، شعر او نيز متحول، و تفكر و حكمت معنوي وجه مميز و غالب شعر او شد.
-
اینا زیبا ترین جملات جهان هستنا!!!! :lol: :cry: :|