kaftar

Members
  • تعداد محتوا

    1,053
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های kaftar

  1. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    [quote][b][color=red]بسمه تعالی با سلام جناب kaftar گرامی! گر چه کلیّت کار و درج خاطرات شیرین و طنز گونه دفاع مقدس خوبه ولی لازمه که در رعایت چند نکته مهم دقت کنید: 1- منبع یک یک مطالبتون رو زیر هر مطلب با ذکر نام کتاب و صفحه و بخش مربوطه اش و یا منبع دیگه قید کنید. 2- از درج مطالب شبهه انگیز و غیر واقع جداً پرهیز کنید چون در سایت هستند کسانیکه خودشون اون زمان و اون جوّ جبهه ها رو از نزدیک و شخصاً درک کردند. 3- سعی کنید بیش از پیش شأن و منزلت دفاع مقدس و رزمندگان و تاپیک و سایت رو در نظر بگیرید یا علی مدد.[/color][/b][/quote] منبع رفاقت به سبک تانک تلفن مرکز پخش 66460993 نوشته ی داوود امیریان چاپ و صحافی شرکت افست(سهامی عام) شمارگان 2500 تسخه شماره ی کتاب شناسی ملی 1678477 اگر به نظر شما این داستان ها مشکل داره برو یقه ی کسی رو بچسب که مجوز چاپشو داده در ضمن این داستان ها اوضاع صمیمی و دوستانه ی پشت خاکریزو نقل کرده و این خود نشانه ی رابطه ی برادریه که بین رزمندگان در آن اوضاع و زمان بود و من اصلا فکرشو نمیکردم که ارزش های دفاع مقدس با این کتاب که حتی رهبر توصیه کرده مطالعه بشه زیر پا و مورد تمسخر واقع بشه.
  2. درسته ولی این اول راهه.باید منتظر بهتراش باشیم
  3. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    خوب اقایون واقعا خوشهالم که خوشتون اومد
  4. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    اکبر و گراز! جزیره مینو بودیم و جاده میزدیم. به خاطر باتلاق‌هایی که داشت، گرازهای زیادی اون‌طرفا بودند. یه دیوار خرابی هم اون‌جا بود که بچه‌ها توش سوراخی درست کرده بودند و دیده‌بانی می‌کردن. یه روز اکبر کاراته رو به فرماندمون، حاج مهدی علیخانی گفت: "حاجی! می‌خوام امشب یه گراز بگیرم!" اون‌شب با این حرف اکبر، گفتیم و خندیدیم. با بچه‌ها نقشه کشیدیم و قرار شد سرش بازی دربیاریم. با حاجی تیغ شاخه‌های خرما رو کندیم که یه چیز عجیب غریبی از آب دراومد! رفتم به اکبر گفتم: "اگه گراز می‌خوای، اون‌طرف دیوار هست" گفت: "اون‌ور که عراقی‌ها هستن. منو می‌کشن! حالا هروقت گراز رو دیدی خبرم کن." بعد یه مدت به اکبر گفتم: "یه گراز اون‌ور سوراخه. سرتو بکن توی سوراخ تا ببینیش" اکبر سرشو توی سوراخ کرد و هی می‌گفت: "کو این گراز؟ چرا نمی‌بینمش؟" یک‌دفعه مهدی علیخانی شاخه‌های خرما رو برد بالا و محکم کوبید پشت اکبر! داد زدم: "اکبر عراقی‌ها خوردنت!" اکبر جیغی کشید و خواست سرشو بیاره بیرون که خورد به سر سوراخ! دوید توی جاده و داد می‌زد: "یا ابوالفضل، گراز منو خورد!" عراقی‌ها که سروصدا رو شنیده بودن یه آرپی جی زدن که خورد به سر نخل. اکبر داد زد: "یاابوالفضل، عراقی‌ها منو خوردن!"
  5. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    اکبر کاراته و الاغ شیمیایی! اکبر کاراته، الاغ شیمیایی شده‌ای رو از خونه خرابه‌های آبادان پیدا و با کلی دوا درمون سرپاش کرد. یه خورجین انداخت روی الاغو روش نوشت: سوپر طلا، دربست به همه نقاط کشور! یه بی‌سیم می‌انداخت پشتش و به بچه‌ها سواری می‌داد و ازشون پول می‌گرفت. یه روز بچه‌ها می خواستن مقر آبادان رو خاکریز بزنن تا ترکش کمتر به بچه‌ها بخوره. هوا خیلی گرم بود. بی‌سیم زدن به اکبر کاراته: -اکبر اکبر -اکبر به گوشم -اکبر بچه‌ها تشنه‌اند، آب می خوان -به درک که تشنه‌اند! -اکبر بچه‌ها خسته‌اند، دارن می‌میرن -به درک که دارن می‌میرن! چی می‌خواید؟ -شربتی، کمپوتی، چیزی. تو که الاغ داری بردار بیار -آخه حیف این الاغ من نیست که واسه شما شربت بیاره؟! اکبر کاراته یه سطل شربت درست کرد و چند تا کمپوت برداشت تا واسه بچه‌ها ببره. بین نخل‌ها که میومد یه چیز عجیبی بین علف‌ها دید. پیاده شد ببینه چیه که صدای "هورت، هورت" شنید. سر الاغ توی سطل شربت بود! اکبر سطل رو بکش، الاغ بکش! اکبر بکش، الاغ بکش! آخر سر اکبر سطل رو گرفت و سوار الاغ شد. به بچه‌ها که رسید گفت: «عزیزان بیایید. فرزندان رشید اسلام بیایید. عجب شربتی براتون آوردم.» اکبر همیشه قبل از شربت دادن به بچه‌ها می‌گفت: «اول ساقی، بعد شما یاغی‌ها!» این‌بار نخورد و داد بچه‌ها خوردن. مصطفی گفت: «چیه اکبر؟ چطور امروز ساقی نمی‌خوره؟» اکبر گفت: «آخه حیف شما نیست؟ باید اول شما عزیزان بخورید.» لیوان دوم رو که خواست بده، بچه‌ها به شک افتادن. دوره‌اش کردند و گفتند: «اکبر بگو قصه چیه؟» اکبر گفت: «عزیزان رزمنده، دلاورها همه به دهن قشنگ سوپرطلا نگاه کنید.» دیدیم آب دهن و بینی الاغ اومده بیرون و معلومه کله الاغ تا نصفه توی شربت بوده. حالمون بهم خورد! دست‌وپای اکبر رو گرفتیم و انداختیمش توی رودخانه بهمن‌شیر. اکبر کاراته جیغ می‌زد: «تو روخدا. خفه می‌شم. خاک بر سرت کنند الاغ خر! تو شربت رو خوردی کتکش رو من می‌خورم! خاک بر سرت کنند الاغ! اگه من مُردم اونور جلوتو می‌گیرم!»
  6. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    فداکاری به تو نیومده نیمه‌های شب بود. منورها در دل سیاه شب می‌سوختند و تنها خطی ‌محو در سینه آسمان ثبت می‌کردند. همراه با دیگر نیروهای گردان سلمان ازلشکر 27 حضرت رسول (ص) در ادامه عملیات والفجر 8 در جاده فاو به‌ام‌القصر در حال پیشروی بودیم. گلوله‌های دوشکا و تیربار دشمن، هر از چندگاه خطی سرخ بالای سرمان نقش می‌کرد. همراه (شهید) عباس نظری و دیگر بچه‌ها، پشت سر یکدیگر، جا پای نفر جلویی پیش می‌رفتیم. کناره ‌سمت چپ جاده گِل بود و آن طرف تر باتلاق خور عبدالله. دشمن بدجوری‌ مقابله می‌کرد و با همه تجهیزات خود می‌جنگید. در حینی که جلو می‌رفتیم، بر حسب اتفاق من افتادم جلوی ستون. در زیرنور زرد و سرخ منور، چشمم به سیم خاردار افتاد. سیم خاردارهای حلقوی.ظاهراً راه دیگری برای عبور نبود. ایستادم، همه ایستادند. نشستم، همه‌نشستند. جای درنگ نبود. شنیده بودم در عملیات قبلی بچه‌ها چکار کرده‌ بودند. کمی با خودم کلنجار رفتم. نَفْسم را راضی کردم. نگاهی به لای سیم‌خاردار انداختم. از مین خبری نبود. بسم ا... گویان، برخاستم. کوله پشتی ام را انداختم روی سیم خاردار. از بچه‌های تخریب هم خبری نبود که راه را بگشایند. مکث نکردم. کاری بود که باید انجام می‌شد. اگر من نمی‌رفتم،دیگری باید می‌رفت. پس قسمت من بود که نفر اول ستون بودم. دستهایم را باز کردم. برخاستم، دستها کشیده، خود را پرت کردم روی‌ سیم خاردار. لبه‌های تیز آن در بدنم فرو رفت و آزارم می‌داد. سعی کردم به‌ روی خودم نیاورم تا روحیه بچه‌ها تضعیف نشود. صورتم را به عقب ‌برگرداندم و به نیروها که ایستاده بودند گفتم: «برادرا بیائید رد شوید...سریع... سریع...» کسی نیامد. هر چه منتظر ماندم خبری از نیروها نشد. یعنی چه اتفاقی‌افتاده بود. سر و صدای بچه‌ها می‌آمد ولی از وجودشان خبری نبود. برای‌ دلخوشی یک نفر پیدا نشد پا روی کمر من بگذارد و بگذرد. شک کردم. نگاهی به سمت راست انداختم. با تعجب دیدم بچه‌های تخریب از میان سیم‌خاردارها راهی باز کرده‌اند و نیروها راحت از آنجا می‌گذرند. کسی پشت‌ سرم نبود که از او خجالت بکشم. از شانس بد کسی هم نبود که کمکم کند تا برخیزم. به هر زحمتی که بود از لای سیم خاردار برخاستم. لباسهایم سوراخ‌ سوراخ شده بود. تنم می‌سوخت. روی دستهایم خطهایی سرخ افتاده بود.خودم را به ستون نیروها رساندم. از قسمت بریدگی سیم خاردار که خواستم‌ بگذرم به خودم خندیدم و گفتم: آقا جون! ایثار و فداکاری به تو نیومده
  7. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    شهید زنده کرمانشاه بودیم. طلبه‌های جوان آمده بودند برای بازدید از جبهه. 30-20 نفری بودند. شب که خوابیده بودیم، دو ـ سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوال‌های مسخره و الکی. مثلاً می‌گفتند: «آبی چه رنگیه؟». عصبی شده بودم. گفتند: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم». دیدم بد هم نمی‌گویند! خلاصه همین‌طوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شده‌ایم و همه‌مان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند! فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد. گذاشتیمش روی دوش بچه‌ها و راه افتادیم. گریه و زاری. یکی می‌گفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟». یکی می‌گفت: «تو قرار نبود شهید شی». دیگری داد می‌زد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟». یکی عربده می‌کشید. یکی غش می‌کرد! در مسیر، بقیه بچه‌ها هم اضافه می‌شدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعاً گریه و شیون راه می‌انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه‌ها! جنازه را بردیم داخل اتاق. این بندگان خدا که فکر می‌کردند قضیه جدیه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت! در همین بین من به یکی از بچه‌ها گفتم: «برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر.». رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! این قرارمون نبود! منم می‌خوام باهات بیام!». بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این بچه ها از حال رفتند! ما هم قاه قاه می‌خندیدیم. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم.
  8. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    مداح ناشی! داخل اتوبوس هم دست از سر ما برنمی‌داشت. چپ و راست، وقت و بی‌وقت زیارت عاشورا می‌خواند. حتی اگر مجلس شادی بود، گریز می‌زدند به صحرای کربلا. مداح شروع به صحبت کرد و از ما خواست واقعه را پیش چشم خود مجسم کنیم و دل‌هایمان را روانه‌ی میدان کربلا. قصد داشت به صورت سمعی و بصری، جز به جز ماجرا را توضیح دهد. بلند گفت: «همه‌ی اهل بیت کنار خیمه منتظرند، ذوالجناح آمد» سپس صدای شیهه‌ی اسب را درآورد. وسط روضه، از ته ماشین یک نفر زد زیر خنده، صدای خنده‌ی بچه‌های دیگر نیز بلند شد.
  9. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    عملیات متهورانه رشید ضامن نارنجک را کشید و با لنگ های درازش خودش را به اتاقک کاهگلی درب و داغون رساند. روی پنجره های اتاقک به جای شیشه، مشمع پاره و پوره کشیده بودند که باد تکانش می داد. رشید نعره زد: «بیایید بیرون نامردها! و الا تکه تکه تان می کنم» از همان دور آب دهانم را از ترس قورت دادم و دستانم را دور دهان کاسه کردم و گفتم «رشید جان، جان مادرت این دفعه را بی خیال شو. آبرویمان می رود ها! ». رشید سر برگرداند و بهم براق شد. - جا زدی سرباز رشید اسلام؟ نترس من اینجام! خیلی بهم برخورد، اما جلوتر نرفتم. رشید دستش را عقب برد. انگشتانش از روی ضامن نارنجک شل شد و دوباره فریاد زد: «خودتان خواستید! هزار و یک، هزار و دو...» نارنجک را انداخت تو اتاقک. چسبیدم زمین دستهایم را گذاشتم رو گوشهام و چشم دوختم به اتاقک. رشید چسبید به دیوار کاهگلی و سرش را به دیوار تکیه داد. تا خواستم بگویم بیاید کنار، صدای انفجار وحشتناکی بلند شد و اتاقک رو رشید هوار شد. سرم را بین دستانم قایم کردم. سنگ و تگرگ رو سر و بدنم باریدن گرفت. چند لحظه بعد که اوضاع آرام تر شد فریاد خفه رشید از میان گرد و خاک به گوشم رسید که «ای وای مردم! نجاتم بدید» پشت بندش یک بابایی لخت و خاکی، حوله دور کمر بسته از پشت اتاقک هوار شده بلند شد و شروع کرد به هوار کشیدن: - کمک، کمک ما بمباران شدیم. مانده بودم معطل. از یک طرف آن بدبخت حوله به کمر قاطی کرده بود و بالا و پایین می پرید و کمک می خواست و از سوی دیگر رشید تا کمر زیر آوار بود. گیج و منگ به طرف اتاقک رفتم. از لا به لای نخل ها سر و کله بچه ها پیدا شد. جلوتر از همه امیر بود که شیلنگ تخته زنان می دوید. امیر رسید بهم و با وحشت پرسید: «چی شده نریمان، صدای چی بود؟» جوان حوله به کمر دوید جلو و نعره زد: «زدند، من تو حمام پشت اتاقک بودم که بمباران شدیم! » امیر و دیگران رفتند سراغ رشید و با هزار مکافات کشیدنش بیرون. یکی قمقمه دستم داد. آب خوردم و کمی هم رو سر و صورتم ریختم. حالم جا آمد. سپیدی خاک، رشید را مثل پیرمرد ها کرده بود. بچه ها دوره مان کردند و سوال پیچمان کردند. - چی شده؟ - خمپاره بود؟ - خمپاره که این جا نمی رسد. حتماً توپ دوربرد بوده. جوان حوله به کمر که حالا کمی حالش سر جا آمده بود، گفت:«یعنی هواپیما نبود؟» بعضی ها خندیدند. جوان حوله به کمر تازه متوجه شد که به چه وضعی در آمده. فلنگ را بست. امیر گفت: «اتاقک چرا منفجر شد؟» در حال تکاندن لباسم گفتم: «همه اش تقصیر این رشیده! هر چی بهش گفتم درست نیست اتاقک را منفجر کنیم، گوش نکرد» چشمان امیر از تعجب گرد شد! - چی؟ شما اتاقک را منفجر کردید؟ چرا؟ رشید که به زحمت از جا بلند شده و لباسش را می تکاند، به من توپید که: خوب داری خودت را به موش مردگی می زنی. من گفتم برای تمرین نارنجک بندازیم یا خودت گفتی؟» اوضاع بی ریخت شد. دور و وری ها شروع کردند به هرهر کردن و مچل کردن ما. امیر با عصبانیت گفت: که اینطور؟ مگر نگفته بودم این خانه ها صاحب دارد و ما حق نداریم خرابشان کنیم؟» رشید که دوباره نشسته بود و پای ضرب دیده اش را می مالید، گفت: «کدام مردم؟ اینجا که جز ماها کسی نیست» امیر با ناراحتی راه افتاد. ما هم لنگ لنگان پشت سرش. - پاک آبرو ریزی کردید. قرار بود این خانه ها را که به زور از چنگ دشمن در آوردیم به صاحبانش برگردانیم. آن وقت شماها می زنید درب و داغانشان می کنید. تکلیف شما را بعداً مشخص می کنم! یکی از بچه ها گفت:«حالا آن بیچاره را بگو که با خیال راحت حمام می کرده که زیر آوار رفته و به آن ریخت در آمده. هم آبرویش رفته، هم هوش و حواس از سرش! » همه خندیدند جز من و رشید و امیر. به بدبختی بعد از آن فکر می کردم.
  10. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    قابلمه! هی میشندم که تو جبهه امداد غیبی بیداد میکند و حرف و حدیثهای فراوان راجع به این قضیه شنیده بودم.دوست داشتم به جبهه بروم و امداد غیبی رو از نزدیک ببینم تا این که پام به جبهه باز شد و مدتی بعد قرار شد راهی عملیات شویم.بچه ها از دستم ذله شده بودند بس که هی از امداد غیبی پرسیده بودم.یکی از بچه ها عقب ماشین که سوار شده بودیم گفت((میخواهی بدانی امداد غیبی یعنی چه؟))با خوشحالی گفتم ((خوب معلومه!))نا غافل نمیدونم از کجا قابلمه در اورد و محکم کرد تو سرم.تا چانه رفتم تو قابلمه.سرم تو قابلمه کیپ کیپ شد.انها میخندیدن و من گریه میکردم!ناگهان زمین و زمان بهم ریخت و صدای انفجار و شلیک گلوله بلند شد.دیگر باقی اش را یادم نیست.وقتی به خودم اومدم که دیدم سه نفر به زور دارند قابلمه رو از سرم بیرون میکنند!لحظه ای بعد قابلمه در اومد و من نفس راحتی کشیدم.یکی از انها گفت پسر عجب شانسی داری.تمام انهایی که تو ماشین بودند شهید شدن جز تو.ببین ترکش به قابلمه هم خورده!اونجا بود که فهمیدم امداد غیبی یعنی چی!!؟
  11. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    مرغ های تخریبچی اوضاع غذا بد جوری بهم ریخته بود.هرچه بیشتر میگذشت دعاها سوزناکتر میشد.دو ماه بود که در خط مقدم بودیم و ماشین تدارکات یا دیر به دیر به خدمتمان مشرف میشد یا نان و پنیر و انگور و هندونه برامون میاورد.جوری شد بود که طعم غذای پختنی داشت از یادمون میرفت.داشت یادمون میرفت که مرغ چه شکلی است یا ران مرغ کدام است و سینه اش کدام. چلو کباب چه مزه ای دارد و با لیمو ترش چه طعمی پیدا میکرد.در ان شرایط نان خشک که میخوردیم به پیشنهاد یکی از بچه ها سعی میکردیم با رجوع به خاطرات گذشته یاد غذاهای خوشمزه و پرچرب و چیلی را زنده کنیم و روحیمون ضعیف نشود تا اینکه خدای مهربان نظری کرد و در عین ناباوری ماشین تدارکات از زیر اتش توپ و خمپاره دشمن سالم به مقصد رسید و ما با دیدن پاتیلهای پلو و از همه مهم تر مرغ به خودمان سیلی می زدیم که خوابیم یا بیدار.اما وقتی سر سفره نشستیم با دیدن مرغ های بی ران و بال به فکر فرو رفتیم که انها را ازکجا گیر اوردند.قدرتی خدا از هر ده تا مرغ یکی ران نداشت. گر چه بچه ها دو قاشوقه می خوردند و دم نمیزدند.اما همین که شکم ها سیر شد دهنها به کار افتاد. من رو درواسی را گذاشتم کنار و به راننده ماشین که مهمونمون شده بود گفتم((ببینم حاجی جون می شود بپرسم این مرغ های بی ران و بال رمادر زاد معلول بودند یا در جنگ به این روز افتادن؟)) بچه ها که داشتند چایی بعد از ناهار میخوردن خندیدن.رانندهکم نیاورد و گفت ((راسیاتش اینا رو از میدون مین جمع کردن!)) زدم به پرویی و گفتم((حدث میزدم تخریبچی هستن چون هیچکدوم ران درست و حسابی ندارند!)) کمی خندیدیم و باز خدارو شکر کردیم که مارو از نعمتاش مهروم نکرده.
  12. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    [quote]نام کاربریت ضایعست [/quote] دمت گرم.یه دوتا فش هم بده!
  13. kaftar

    کلیپ واژگون شدن هویتزر

    سربازا زود در رفتن!
  14. در ادامه معرفی پهپادهای ایرانی در حال خدمت در نیروهای مسلح کشورمان دو نوع دیگر را که خود دارای چند نمونه هستند معرفی می کنم. صاعقه1 صاعقه1 هواپیمای بدون سرنشینی از نوع بال دلتا با ضریب منظری متوسط رو به پایین است که توسط متخصصان داخلی طراحی و به صورت انبوه تولید شده و در اختیار نیروهای مسلح قرار گرفته است. صاعقه جزو سریعترین پهپادهای ایرانی است که همین عامل سرعت بالا آن را به ابزار مناسبی برای تمرین ادوات توپخانه ای تبدیل نموده است. همچنین از نظر قابلیت مانور نیز در زمره پهپادهایی با چابکی بالا قرار می گیرد. به خصوص با توجه به پیکربندی و عدم وجود سطح متعادل کننده به نظر می رسد این پرنده با ناپایداری ذاتی یا پایداری کم طراحی شده باشد که این ویژگی باعث چابکی پرنده در پاسخ به فرامین داده شده می گردد. این هواپیمای بدون سرنشین توسط پرتابگر JATO پرتاب می شود. این پرتابگر که توسط کارشناسان داخلی طراحی و ساخته شده است این امکان را فراهم می آورد تا هواپیما بدون نیاز به باند پروازی بتواند سرعت اولیه لازم جهت پرواز را بدست آورد. در این پرتابگر از نیروی راکت با سوخت جامد استفاده شده است. به کمک این پرتابگر، امکان پرتاب هواپیما در هر شرایط و موقعیت وجود دارد و به راحتی می توان از روی عرشه ناو، خودروی سبک، مناطق کوهستانی و حتی از داخل پناهگاه ها هواپیما را به پرواز درآورد. صاعقه1 در آموزش عملیات پدافند هوایی به عنوان هدف برای سامانه های دفاع هوایی غیر راداری و همچنین فریب دشمن در صحنه نبرد استفاده می شود. اجرای مانور در صاعقه1 از طریق یک دستگاه رادیو کنترل PCM با سامانه ردیاب اپتیکی به وسیله خلبان و تأمین پایداری پرواز آن به وسیله یک سامانه پایداری خودکار صورت می گیرد. این پرنده با توجه به سبکی و شکل آیرودینامیکی مناسب و بهره گیری از فناوری مواد مرکب سبک وزن در سازه با سرعتی بالا توانایی اجرای انواع مانورهای پروازی را دارد. بازیابی این هواپیما معمولاً توسط چتر صورت می گیرد و در شرایط اضطراری می تواند به آرامی توسط خلبان در باند فرود آید. بیشینه سرعت صاعقه 250 کیلومتر بر ساعت، شعاع پرواز 10 کیلومتر، سقف پرواز 11هزار پا (حدود 3300متر) و مداومت پرواز آن حدود 60 دقیقه است. صاعقه2 به گزارش مشرق، همانند صاعقه1 این پرنده نیز به عنوان یک هواپیمای هدف جهت آموزش پرسنل پدافند هوایی به منظور ایجاد توانایی در ردگیری هدف های پرنده و همچنین ارزیابی عملکرد سامانه های ضدهوایی با بهینه سازی طرح موفق صاعقه1 طراحی و تولید گردیده است و توسط ایستگاه کنترل زمینی متحرک، هدایت و کنترل می گردد. هواپیمای صاعقه2 هم توسط پرتابگر JATO پرتاب می گردد. این پرنده با داشتن بازتابنده(رفلکتور) و منور(فلایر) این امکان را فراهم می آورد تا در دید رادار یا جستجوگر فروسرخ موشک ها به اندازه یک هواپیمای واقعی دیده شود تا شبکه موشک های هدایت شونده راداری و حرارتی بتوانند آن را به عنوان هدف هوایی، تشخیص داده و به سوی آن شلیک کنند. صاعقه2 با داشتن خط انتقال داده متشکل از تجهیزات الکترونیکی و مخابراتی هواپیما و ایستگاه کنترل زمینی قابل حمل و سبک مجهز به رایانه های مناسب می تواند در ارتفاع 10 تا 12 هزار پایی(3000 تا 3600 متری) و برد 50 کیلومتری پرواز نماید. از آنجایی که صاعقه2 به منظور هدف قرارگرفتن توسط موشک های راداری استفاده می شود لازم است هواپیما در ارتفاع مناسب تا برد زیاد پرواز نماید. بنابراین جهت هدایت و کنترل هواپیما کاربر نیاز به داشتن اطلاعات پروازی هواپیما دارد. به این منظور خط انتقال داده و ایستگاه زمینی امکان دستیابی کاربر به این اطلاعات را فراهم می کند. هدایت و کنترل این هواپیما به دو صورت نیمه خودکار یعنی با اعمال فرامین کاربر به صورت رادیویی با توجه به دریافت اطلاعات پروازی هواپیما و مأموریت تعیین شده هدایت می شود. در حالت تمام خودکار، مختصات نقاط مسیر پرواز و ارتفاع از سطح دریا توسط کاربر از طریق ایستگاه زمینی پیش از پرواز در حافظه تجهیزات الکترونیکی پرنده ذخیره می شود. هواپیما پس از پرواز و قرار گرفتن در حالت مأموریت توسط خلبان با استفاده از GPS و ارتفاع سنج، خود را در مسیر از پیش تعیین شده قرار می دهد. ایستگاه کنترل زمینی این پرنده به عنوان سامانه ارسال اطلاعات و فرامین مورد نیاز جهت هدایت و کنترل پرنده که به وسیله خلبان اعمال می گردد توانایی برقراری ارتباط uplink و downlink، دریافت اطلاعات پروازی، ذخیره سازی و نمایش اطلاعات دریافت شده را دارد. صاعقه2 پس از طی مسیر برنامه ریزی شده به صورت خودکار با تغییر مسیر به مبدأ پرواز خود و یا هر نقطه از پیش تعیین شده باز می گردد. بازیافت این هواپیما معمولاً توسط چتر صورت گرفته و در شرایط اضطراری خلبان می تواند آن را روی باند فرود آورد. در هنگام بازیافت با چتر به منظور جلوگیری از وارد شدن ضربه به بدنه هواپیما از ضربه گیرهای تعبیه شده در زیر هواپیما استفاده می گردد. جنس بدنه این نمونه نیز از مواد مرکب بوده و کاربرد آن علاوه بر هدف پرنده به منظور آموزش و تمرین پرسنل پدافند موشکی و راداری، فریب دشمن در صحنه نبرد نیز است. طول این نمونه صاعقه 2.81 متر، دهانه بال 2.60 متر، بیشینه جرم پرتاب 60 کیلوگرم، بیشینه سرعت 230 تا 250 کیلومتر بر ساعت و مداومت پرواز آن 45 تا 60 دقیقه است. رعد/رعد85 هم نمونه ای از صاعقه مجهز به سرجنگی 10 کیلوگرمی برای عملیات انتحاری با برد 100 کیلومتر و توانایی ارسال تصاویر تا برخورد به هدف است. به این ترتیب کاربر ضمن دریافت اطلاعات از آخرین وضعیت هدف، امکان افزایش دقت در اصابت را با خطای کمتر از یک متر دارد و همچنین در صورت نیاز می تواند با رؤیت هدف مهمتری از طریق تصاویر، به انتخاب آن هدف اقدام کند. طوفان/چمران2 طوفان نوعی از پهپادهای ایرانی است که برای یافتن و انهدام دشمن با استفاده از جستجوگر اپتیکی ساخته شده است. در این مأموریت پهپاد برای اجرای عملیات رزمی به صورت انتحاری طراحی شده و با ابعاد کوچک ضمن پرتاب ساده از نقاط مختلف بدون شناسایی شدن توسط دشمن به آن نزدیک شده و با سرعت بالای خود، امکان واکنش برای دشمن را بسیار دشوار می سازد. این پهپاد با استفاده از مواد جاذب امواج رادار و سبک ساخته شده و سطح مقطع راداری آن بسیار پایین است. دوربین جلونگر که در دماغه این هواپیما قرار دارد تا آخرین لحظه تصاویر را به صورت بلادرنگ ارسال می کند تا کار هدفگیری به انجام برسد. به گزارش مشرق، بیشینه سرعت طوفان 250 کیلومتر بر ساعت، شعاع پروازی 100 کیلومتر، سقف پرواز 14000 پا و مداومت پروازی آن 1-2 ساعت عنوان شده است. برد 100 کیلومتری طوفان ارزش عملیاتی قابل قبولی برای آن ایجاد نموده و با مداومت پروازی خود زمان کافی برای جستجوی هدف و حمله به آن را فراهم می نماید. پیکربندی این پهپاد تا حدودی نامتعارف بوده و طرحی بین پهپادهای بال دلتایی و بال پرنده را تداعی می کند. یک موتور ملخی درونسوز که در انتهای بدنه نصب شده نیروی حرکتی طوفان را فراهم می کند. تاکنون دو نمونه از این هواپیما نمایش داده شده است. مکانیزم پرتاب طوفان از نوع JATO بوده و در صورت نیاز به فرود این هواپیما به روش فرود آرام روی زمین بازیابی می شود. با این شیوه پرتاب این پهپادهای کوچک در نزدیکی خطوط مقدم نبرد و یا در فضای جنگ شهری به عنوان یک راه حل فوری و واکنش سریع برای انهدام یک هدف مهم تلقی می شود. ابعاد کوچک و سطح مقطع راداری ناچیز این پرنده و همچنین امکان خاموش کردن موتور در نزدیکی هدف این مزیت را بوجود می آورد که که تا لحظات پایانی اصابت، دشمن از وجود آن مطلع نشده و از سوی دیگر پس از چندین حمله این نوع پهپادها همواره باید در اضطراب وجود این هواپیما در فضای اطراف خود باشد و اساساً بخشی از توان دشمن معطوف به تلاش برای آگاهی از پرواز این پرنده با مشاهده هر شیء در حال پرواز در نزدیکی خود می شود. در ادامه این بخش از گزارش به معرفی سه نمونه از پهپادهای سبک ساخت شرکت هواپیماسازی ایران(هسا) می پردازیم. باز هواپیمای بدون سرنشین «باز» پرنده ای با قابلیت مانور بالا جهت مأموریت های شناسایی و هدف هوایی و همچنین آموزش خلبانی پهپاد در نظر گرفته شده است. بدنه این پرنده به طور کامل از مواد مرکب بوده و با توجه به برخورداری از ارابه فرود چرخدار نیازی به پرتابگر ندارد و از روی باند یا زمین هموار نشست و برخاست می کند. از ویژگی های بارز آن می توان به سهولت مونتاژ و دمونتاژ، آموزش خلبانی و پرواز راحت آن را نام برد. جنس ویژه بدنه نیز باعث کاهش بسیار زیاد بازتاب راداری و افزایش کارایی آن در مأموریتهای شناسایی شده است. این هواپیما قادر است با سرعتی برابر 240 کیلومتر بر ساعت و تا ارتفاع 10هزار پا پرواز نماید. چابک پر هواپیمای بدون سرنشین «چابک پر» که یکی از تولیدات هسا است جهت یادگیری فنون اولیه خلبانی پهپاد به ویژه آموزش خلبانان نیروی دریایی در نظر گرفته شده است. از ویژگی های آن می توان به سبکی، مانورپذیری بالا، قابلیت نشست و برخاست از روی سطح آب به وسیله ارابه فرود سورتمه ای مخصوص اشاره نمود. این هواپیما از نوع بال پائین بوده و قابلیت اجرای انواع عملیات نمایشی را دارد. سادگی مونتاژ و دمونتاژ، بسته بندی و تعمیر و نگهداری آسان نیز از دیگر ویژگی های آن است. تیزپر پهپاد «تیزپر» به عنوان یک نمونه کوچک و سبک از نوع بال بالا برای آموزش های ابتدایی خلبانی و هدایت پهپادها در نظر گرفته شده است. ویژگی های منحصر به فرد این هواپیما از جمله مانورپذیری بالا و هدایت آسان آن آشنایی با اصول اولیه پرواز را برای فرد آموزش گیرنده راحت نموده است. بدنه تیزپر از جنس چوب های سبک بوده و به سادگی مونتاژ و تعمیر و بسته بندی می شود. وجود این نوع هواپیماهای آموزشی برای کاهش هزینه های عملیاتی و در دسترس بودن پهپادهای اصلی برای مأموریت ها امری ضروری است. با توجه به اینکه در هواپیمای بدون سرنشین خلبان از نزدیک شرایط پرنده را حس نمی کند درک تمام حالات پروازی پرنده توسط خلبان بسیار مهم است بنابراین علاوه بر شبیه سازهای رایانه ای از هواپیماهای بدون سرنشین آموزشی نیز برای کمک به یادگیری و افزایش مهارت خلبانان استفاده می شود. تولید این نمونه های آموزشی و تولید بیش از 320 فروند از هواپیماهای بدون سرنشین آموزشی تلاش 1 و 2 نشان از عزم جدی برای آموزش کاربران پهپاد در کشور به بهترین شکل ممکن دارد. همچنین نمونه های جدید با بهره گیری از آخرین دستاوردهای طراحی هواپیماهای بدون سرنشین طراحی شده و برای ارائه خدمت آماده است. پروژه شاهین یکی از پهپادهای جدید ایرانی است که برای مأموریت آموزشی توسعه داده شده. از نظر پیکر بندی دارای مشخصه های متفاوتی با نمونه های آموزشی قبلی است از جمله دم 8 شکل، بال پیکانی کلاسیک و ریشه بال امتداد یافته که مزایای آیرودینامیکی خاص خود را دارد از جمله این فرم ریشه بال در ترکیب با بدنه به افزایش نیروی بالابرنده منجر می گردد. همچنین شکل ایرفویل(شکل مقطع بال) متناسب با سرعت های پایین بوده و در لبه فرار بسیار نازک است. پهپادهای پروژه شاهین به وضوح پیشرفت در طراحی این نوع از هواپیماها را به نمایش می گذارند و برخورداری از ارابه فرود چرخدار می تواند نشانگر این باشد که آموزش فرود این چنینی در آینده نزدیک و برای کاربری پهپادهای جدید بسیار نیاز خواهد بود. سهند پهپاد سهند تاکنون در چندین رژه نیروهای مسلح شرکت کرده است و در کنار پهپادهای قائم، خاتم، صیاد، مرصاد و سپهر جزو نمونه هایی است که اطلاعات خاصی در مورد آنها منتشر نشده. از نظر ظاهری شباهتهایی به خانواه پهپادهای مهاجر در آن دیده می شود و وجه شاخص در پیکربندی آن طرح ناحیه دم است که به جای سکان های عمودی و افقی از یک دم به شکل 8(مانند پهپاد پروژه شاهین) استفاده شده که کار هر دو سکان افقی و عمودی را انجام داده و در عین حال بازتاب راداری پایینی نیز دارد. پهپاد سهند از نوع بال بالا و برخوردار از ارابه فرود چرخدار و غیر جمع شونده است. این پهپاد از نظر ظاهری و پیکر بندی به نمونه آمریکایی شدو آر-کیو-7 شباهت دارد که به طور گسترده توسط ارتش آمریکا در عراق استفاده می شود. سفره ماهی پهپاد موتور جت سفره ماهی که توسط نیروی هوایی ارتش به عنوان یک پهپاد بمب افکن در حال توسعه است از طرحی متفاوت بهره می برد. دو موتوره بودن، بال دلتایی یکپارچه با بدنه با ریشه امتداد یافته تا نوک دماغه، سکان عمودی V شکل و استفاده از اصول طراحی هواپیماهای پنهان کار(رادارگریز) از ویژگی های قابل دریافت از ظاهر آن است. این پهپاد به همراه یک نمونه ی دیگر که از نظر ظاهری شبیه به جنگنده ها به نظر می رسد از رژه 29 فروردین 1389 ارتش جمهوری اسلامی ایران در معرض دید عموم قرار گرفته اند. سفره ماهی در ناحیه دم از سکان های V شکل با فاصله از هم بهره می برد که این طرح ضمن اجرای وظایف مانور دهی به پرنده به کاهش بازتاب راداری نیز منجر می شود. نحوه اتصال چنین دمی به بنده نیازمند مهارت بالایی در طراحی و ساخت و مونتاژ است که نشان از پیشرفت و استفاده از طرح های جدید دارد. در نمای بالا سفره ماهی مانند یک مثلث به نظر می رسد هر چند که زاویه جلوآمدگی لبه فرار بال در مجموع شکل چهارضلعی را برای آن بوجود آورده است. دو ورودی هوای موتورهای سفره ماهی در زیر بدنه قرار دارد که با داشتن زوایای تند در دیواره ها می توان از این بابت بارتاب راداری کم را برای آن بدیهی دانست. نمونه دوم که به همراه سفره ماهی به نمایش درآمده نیز از الگوهای پنهان کار بهره گرفته، دو موتوره است و تنها ورودی هوای آن بر روی بدنه قرار داده شده. این محل قرارگیری ورودی هوای موتور به طور کلی دارای مزایا و معایبی است که با اطلاع از مأموریت در نظر گرفته شده برای این پرنده می توان در مورد آن قضاوت نمود. از جمله مزایای آن کاهش بارتاب راداری با توجه به عدم برخود امواج راداری با موتور است که یکی از عوامل ازدیاد سطح مقطع راداری در هواپیماهای نسل قدیم به شمار می رود. از این دو پهپاد تاکنون اطلاعات فنی اعلام نشده اما در مصاحبه ها صحبت از ساخت نمونه مقیاس بزرگتر آنها به میان آمده است. نکات قابل بحث پیرامون این دو پهپاد بسیار است که از محدوده مد نظر این گزارش خارج است به عنوان مثال در هر دوی این پرنده ها حالتی مشابه کانوپی هواپیماهای سرنشین دار مشاهد می شود که باعث گمانه زنی هایی از جمله اینکه اینها نمونه کوچک از جنگنده های آینده هستند، شده است همانطور که طرح جنگنده های بسیار موفق اف-15 آمریکا و سوخو-27 روسی نیز در ابتدا به صورت نمونه کوچک پروازی هدایت شونده از دور ساخته و آزمایش شدند و سپس نمونه واقعی آنها به تولید رسید. همچنین ممکن است هر دو نمونه سرنشین دار و بی سرنشین آنها با توجه به نتایج آزمایشات در مقیاس های متفاوت مدنظر باشد. همین میزان اطلاعات منتشر شده نشان از حرکت نیروی هوایی ارتش به سوی دست یابی به پهپادهای رزمی برای عملیات های آینده دارد همانطور که کشورهای پیشرو در صنعت هوافضا نیز طرح های مختلفی برای این منظور دارند که برخی نیز به تولید رسیده است. با وجود کرار و سفره ماهی به جرأت می توان ادعا کرد توان طراحی و توسعه سامانه های بدون سرنشین در ایران از سایر کشورهای خاورمیانه نظیر ترکیه و بسیاری از کشورهای آسیایی مانند هند برتر بوده و در آینده ای نزدیک بار بسیاری از مأموریت های هوایی بر عهده آنها خواهد بود. --------------------------------- مدیران محترم زحمت انتقالشو بکشن(شرمنده عکساشونو نتونستم بذارم)
  15. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    جاسم و سالم! امدادگر ایرانی رسید به مجروحین عراقی.دلش به حالشون سوخت. کوله اش رو باز کرد و سرگرم پانسمان کردن زخم و زیلی های مجروحین شد. تا این که رسید سر وقت یک مجروح عراقی که کولی بازی در می اورد و نعره پشت نعره از حنجره بیرون می داد.اودادگر تشر زد که((خفه خون بگیر ببینم.سرسام گرفتم.چه مرگته تو که سالمی!)) و مجروح سر تکان داد و گفت((لا لا انا جاسم.هذا سالم!))*و به سرباز کناری اش اشاره کرد.امدادگر هم پقی زد زیر خنده! *نه نه من جاسم سالم این هست.
  16. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    تو که مهدی رو کشتی! اقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که میرفتیم توجیه مان کرد.همون شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.صبح کله صحر بود و من نزدیک سنگر اقا مهدی بودم که نا غافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه امد و زرتی خورد رو خاکریز.زمین و زمان به هم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندونه کوبید زمین.نعره زدم یا مهدی!یک هو دیدم صدای خفه ای از زیرم میگوید((خانه خراب بلند شو تو که مهدی رو کشتی!)) از جا جستم خاکهارو زدم کنار.اقا مهدی زیر اوار داشت میخندید.خودم هم خنده ام گرفت!
  17. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    مواظب باش نخندی! گاهی پیش می‌آمد که دو نفر در حضور بچه‌ها با هم بلند صحبت می‌کردند و کارشان به اصطلاح به «یکی به دو» می‌کشید. پیدا بود سوء تفاهمی‌ شده. بچه‌ها به جای این‌که بنشینند و تماشا کنند یا حتی دو طرف را تحریک کنند، هر کدام سعی می‌کردند به نحوی قضیه را فیصله بدهند، مثلاً می‌گفتند: «مواظب باش نخندی.» به همین ترتیب می‌گفتند تا جایی که خود آن‌ها هم به خودشان و به کار خودشان می‌خندیدند و شرمنده و متنبه به کنجی می‌نشستند.»
  18. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    اعزام مجددی ها هنگامه عملیات بود و آتش خمپاره. تدارکات لشکر، برای انتقال مهمات‌ و آذوقه نیروها، تعدادی «قاطر» به خدمت گرفته بود. هنگامی که درارتفاعات، در کنار ستون نیروها بالا می‌رفتیم، تا سوت خمپاره می‌آمد قاطرها زودتر از ما خیز می‌رفتند روی زمین تا ترکش نخورند! چند بار که شاهد خیزرفتن قاطرها بودیم، بچه‌ها متعجب از یکدیگر علت این را که چرا آنها زودتراز ما خیز می‌روند، سؤال می‌کردند. دقایقی گذشت و ما به راه خود ادامه دادیم. ناگهان سوت خمپاره آمد وقاطری که در کنارم بود سریع خیز رفت. من هم که روی جاده دراز کشیدم، نگاهم افتاد به شکم و ران قاطر. خوب که توجه کردم، دیدم جای چند زخم ‌بزرگ که خوب شده بود، روی بدنش وجود دارد. دیگر نتوانستم جلوی خنده‌ام را بگیرم. بچه‌ها پرسیدند که چرا می‌خندم،گفتم: ـ شماها می‌دونین چرا قاطرها زودتر از شما خیز میرن؟ جواب همه منفی بود. با خنده گفتم: ـ خب معلومه. این بیچاره‌ها توی عملیات قبلی ترکش خوردن و اعزام ‌مجددی هستن و دیگه می‌دونن با سوت خمپاره باید خیز برن که دوباره‌ زخمی نشن
  19. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    فرق بی سیم‌ها. روزی سر کلاس آموزش مخابرات فرق بی سیم «اسلسون» را با بی سیم «پی آر سی» از بچه‌ها پرسیدم. یکی از بسیجی‌های نیشابوری دستش را بلند کرد، گفت: «مو وَر گویم؟». با خنده بهش گفتم: «وَر گو. ». گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش منه. ولی پی آر سی از همو اول فیش فیش مِنه.». کلاس آموزشی از صدای خنده بچه‌ها رفت رو هوا.
  20. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    پتوی شیمیایی! در عملیات خیبر یه روز شیمیایی زدند. یکی از بچه‌ها به نام «جواد زاد خوش» گفت: «شنیده‌ام برای جلوگیری از شیمیایی شدن، پارچه‌ای را خیس کرده و مقابل دهان و بینی خود می‌گیرند.». خیلی سریع برای یافتن دستمال خیس به سمت سنگر دویدیم. داخل سنگر، هرکس به دنبال آب و دستمال می‌گشت که جواد ظرف آبی را روی پتویی ریخت و گفت: «بچه‌ها بیایید و هر یک گوشه‌ای از این پتو را جلوی دهان و بینیتان بگیرید». ناگهان متوجه شدیم که بوی پتو از بوی شیمیایی هم بدتر است. چون ظهر همان روز مقداری آبگوشت روی آن ریخته بود و بچه‌ها آن را همان‌طور جمع کرده و در گوشه‌ای گذاشته بودند تا در فرصتی مناسب بشویند. خلاصه، جواد در این موقعیت با خنده گفت: «اه اه! بوی این پتو از شیمیایی بد تره!». شلیک خنده به هوا رفت!
  21. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    کی بود گفت یا حسین(ع)! مسجد تیپ در فاو سخنرانی برگزار می‌کرد. بعد از مراسم، یکی از بسیجیان بلند شد و ظرف آب را برداشت و افتاد وسط جمعیت برای سقایی! می‌گفت: «هر که تشنه است، بگوید یا حسین (ع)». عجیب بود، در آن گرما و ازدحام نیرو که جای سوزن انداختن نبود، حتی یک نفر آب نخواست. مگه می‌شد تشنه نباشند؟ غیرممکن بود. من از همه جا بی‌خبر بلند شدم، گفتم: «یا حسین (ع)». بعد همان بسیجی برگشت پشت سرش و گفت: «کی بود گفت یا حسین (ع)؟». دستم را بلند کردم و گفتم: «من بودم اخوی». گفت: «بلند شو. بلند شو بیا. این لیوان و این هم پارچ، امام حسین (ع) شاگرد تنبل نمی‌خواهد!».
  22. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    کاغذ کمپوت نوبت به همرزم بسیجی ما رسید، خبرنگار میکروفن را گرفت جلو دهانش و گفت: «خودتان را معرفی کنید و اگر خاطره‌ای، پیامی، حرفی دارید بفرمایید.». او بدون مقدمه و بی معرفی صدایش را بلند کرد و گفت: «شما را به خدا بگویید این کاغذ دور کمپوت‌ها را از قوطی جدا نکنند، آخر ما نباید بدانیم چه می‌خوریم؟ آلبالو می‌خواهیم رب گوجه فرنگی در می‌آید. رب گوجه فرنگی می‌خواهیم کمپوت گلابی است. آخر ما چه خاکی به سرمان بریزیم. به این امت شهید پرور بگویید شما که می‌فرستید، درست بفرستید. این قدر ما را حرص و جوش ندهید.». خبرنگار همین‌طور هاج و واج فقط نگاه می‌کرد
  23. kaftar

    رفاقت به سبک تانک

    ارتباط با مغز! استاد روپوش سفید و تمیزی پوشیده بود تا گرد گچ به روی لباسش ننشیند. صدایش سخت به ما که ته کلاس نشسته بودیم می رسید می گفت: تمام عضلات بدن از مغز دستور می گیرند، اگر ارتباط مغز با اعضاء بدن قطع شود، اعضاء هیچ حرکتی نخواهند داشت، اگر هم داشته باشند کاملاً غیر ارادی و نامنظم خواهد بود. حرف استاد که به اینجا رسید یکی از دانشجویان که مسن تر از بقیه بود و همیشه ساکت، بلند شد و گفت: ببخشید استاد، وقتی ترکش سر رفیق منو از زیر چشمانش برد تا یک دقیقه الله اکبر می گفت!
  24. من کشته مرده ی سبیلش و مرسدس بنزشم!