worior

بررسي ساختار سياسي، اقتصادي و ايدئولوژيكي ايالات متحده امريكا

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[quote][b]واريور عزيز[/b]؛

[quote]مصطفی جان این تصویر رو چطور تحلیل میکنی ؟

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Stab-in-the-back_postcard.jpg[/img] [/quote]
اين تصوير، برگرفته از افسانه‌ي بسيار معروف «خنجر از پشت» هست كه پس از جنگ اول جهاني در آلمان مطرح گرديد. البته اين تصوير (كه فكر كنم خالقش، يه اتريشي بوده)، تنها نشانگر بخشي از اين افسانه بوده و موضوع، بالكل برمي‌گرده به جمهوري وايمار و تشكيل دهندگانش و كساني كه بعدها به عنوان دشمنان حزب نازي، باهاشون تسويه حساب اساسي شد! يعني سياستمداران راست‌گرا و محافظه‌كار، كمونيست‌ها و احزاب سيوسياليست و چپ‌گرا، يهوديان و البته ژنرال‌هاي ميانه‌رو!

داستان بسيار طولاني‌اي داره رويش اين افسانه در آلمان كه البته در حوصله‌ي اين تاپيك و شما نمي‌گنجه. ولي بطور مختصر اينه كه آلماني‌ها پس از جنگ، معتقد شدن كه اونا، پيروز اين جنگ بودن. ولي خيانت سياسيون و احزاب مختلف از يكسو و يهوديان (با رويگرداني از آلمان و كمك به انگليس و وارد نمودن ايالات متحده در جنگ براساس قرارداد بالفور) از سوي ديگر، باعث شكست آلمان در جنگ جهاني اول گرديد. ايشان، امضاي پيمان ورساي رو خيانتي به آلمان مي‌دونستن كه توسط همين خنجر از پشت زن‌ها انجام گرفت.
اين موضوع، بزرگترين دستاويز حزب نازي براي جمع‌آوري اعضاء و طرفدار و همچنين كسب مقبوليت عمومي بود كه ديديم حقيقتاً هم جواب داد.

حالا نمي‌دونم موضوعي كه بهش اشاره كردم پاسخ شما بود يا اينكه منظور ديگري مدنظرته.
اگه اشتباه هست، بفرما تا اصلاح شه.[/quote]
[quote]چرا شرمنده؟!
قضيه‌ات شده مثل علي دايي كه وسط حرفش، از جمله‌ي «خيلي ببخشيد» استفاده مي‌كنه!
هرچند تا سوال بود در خدمتم.[/quote]

icon_razz

نه ، به واقع عذر خواهی بود ! آخه یجورایی این تاپیک رو باید از صندلی داغ به مصطفی آزاری تغییر نام داد !! :lol: نخواستم وقتت رو بگیرم و هدفم از اون سوالات بیشتر از این جنبه بود که واسم کلید هایی برای تحقیق بیشتر مطرح کنی .

....

ممنون .
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]نه ، به واقع عذر خواهی بود ! آخه یجورایی این تاپیک رو باید از صندلی داغ به مصطفی آزاری تغییر نام داد !! icon_razz نخواستم وقتت رو بگیرم و هدفم از اون سوالات بیشتر از این جنبه بود که واسم کلید هایی برای تحقیق بیشتر مطرح کنی .[/quote]
اختيار داري برادر!
اتفاقاً همين سوالات بشدت سبب خير شده و هم باعث تست خودمه و هم، نشخوار جويده‌ها و مطالعات قبلي و يادآوري‌شون!
اينجاست كه گفتن معلومات بدون آزمون به دردي نمي‌خوره!

حالا پاسخ‌هام، كمكي بهت كرد يا اينكه صرفاً در سطح نشاط و تفريح و به قول سعدي مفرح ذات بود؟
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]حالا پاسخ‌هام، كمكي بهت كرد يا اينكه صرفاً در سطح نشاط و تفريح و به قول سعدي مفرح ذات بود؟[/quote]

به واقع این سوال به طور اتفاقی برام مطرح شده ...
به دنبال مسایلی هستم که ارتباط بین یهود و بحران اقتصادی آلمان پیش از جنگ که به حکومت نازی منتهی میشه رو بررسی کلی بکنم ، هر چند که ایده نازیسم به شکل تاریخی خودش بعنوان نظام جایگزین سیاسی اقتصادی در آمریکا براحتی قابل تصور نیست اما ممکنه اصلاحاتی صورت بگیره که یه خورده هم جنبه حفظ سرمایه داری و هم روال سوسیالیستی رو طی کنه !! البته فرض محال من باب تحقیق ایراد نداره !! .. . درسته که قیاس قابل پذیرش قطعی نیست لیکن چون تز مشابهی در حال حاضر برای بحران اقتصادی آمریکا قابل بررسی هست و میخوام به یه نتیجه گیری کلی از اون برسم که در صورت رشد بحران اقتصادی در آمریکا باز تولید چنین تفکر ضد یهود در آمریکا وجود داره یا نه ...
البته دید من از بعد سیاسی به این مسئله نیست بیشتر جنبه اجتماعی اون ..:


[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/1311103680362.jpg[/img]


----

موضوع بشیریه هم اتفاقی هست .. چون به دنبال یکی از کتب این بنده خدا هستم (نظریه فرهنگی قرن معاصر) که هر چی گشتم گیرم نیومد !. گفتم شاید موضعش در دوم خرداد خیلی حاد بوده که انتشار کتبش هم لغو شده ولی دیدم که اینطور نیست ...
من باب پرسش از شما هم این سوال رو مطرح کردم که ببینم واقعا این فرد مغز متفکر اصلاحات هست یا نه ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]به دنبال مسایلی هستم که ارتباط بین یهود و بحران اقتصادی آلمان پیش از جنگ که به حکومت نازی منتهی میشه رو بررسی کلی بکنم ، هر چند که ایده نازیسم به شکل تاریخی خودش بعنوان نظام جایگزین سیاسی اقتصادی در آمریکا براحتی قابل تصور نیست اما ممکنه اصلاحاتی صورت بگیره که یه خورده هم جنبه حفظ سرمایه داری و هم روال سوسیالیستی رو طی کنه !! البته فرض محال من باب تحقیق ایراد نداره !! .. . درسته که قیاس قابل پذیرش قطعی نیست لیکن چون تز مشابهی در حال حاضر برای بحران اقتصادی آمریکا قابل بررسی هست و میخوام به یه نتیجه گیری کلی از اون برسم که در صورت رشد بحران اقتصادی در آمریکا باز تولید چنین تفکر ضد یهود در آمریکا وجود داره یا نه ...
البته دید من از بعد سیاسی به این مسئله نیست بیشتر جنبه اجتماعی اون ..: [/quote]
موضوع رفتار يهوديان در آلمان در جنگ جهاني اول، در كتب معدودي مورد بررسي قرار گرفته.
يكي از اين كتب، كتاب «يهود» نوشته‌ي يه بنده خداي عرب هست (كه اسمش رو الان به خاطر ندارم)‌ و ترجمه‌ي محمد بحريني كاشمري هست كه خيلي سال پيش مطالعه‌اش كردم.

تو اون كتاب توضيح داده كه يهوديان كه صاحبان صنايع و همچنين حاميان مالي آلمان در جنگ جهاني اول بودن، طي مذاكرات محرمانه لرد بالفور، وزير امور خارجه‌ي انگلستان با لرد روچيلد، سرمايه‌دار قدرتمند و به نوعي رهبر يهوديان، در ازاي دريافت سرزمين فلسطين به عنوان يكي از مستعمرات بريتانيا (كه طي جنگ اول جهاني به چنگ انگلستان افتاد)، حاضرند دست از حمايت مالي از آلمان برداشته و با خارج كردن سرمايه‌شان از اين كشور، كمر اقتصاد آلمان را بشكنند. همچنين با كمك رابط‌هايي كه وجود دارد، به هر نحو ايالات متحده را وارد نبرد نمايند. ايالات متحده سه، چهار ماه پس از درخواست آلمان از مكزيك!!!!! براي اتحاد با آلمان!!! و حمله به امريكا!!!!!، به اين كشور اعلان جنگ داد و وارد نبرد شد!
از طرف ديگر يهوديان كه در صفوف مختلف آلمان حضور داشتند (چه سياسيون، چه فرماندهان خرد و سرباز و چه فرماندهان ارشد نظامي اين كشور)، اطلاعات ذي‌قيمتي رو به انگليسي‌ها ارزاني داشتن و همين موضوع، سبب از پا درآمدن آلمان و تغيير شرايط جنگ گرديد. جنگي كه آلمان به سمت پيروزي پيش مي‌رفت، با سياست و پول مغلوبه شد و نتيجه‌ي اون، پيمان ورساي بود.

پس طبيعي بود كه آلماني‌ها، يهوديان رو مقصر اصلي شكست در جنگ قلمداد كنن و شايد بشه گفت بخشي از افسانه‌ي «خنجر از پشت» حقيقت داشت.

گذر مي‌كنم از اين قسمت به دنياي امروز.

اين وضعيت در ايالات متحده به هيچ‌وجه متصور نيست. چرا كه برخلاف پروپاگانداي تلويزيون و مسئولين ما، ساختار جامعه‌ي امريكا نه تنها مخالف يهوديان نيست، بلكه اساساً تفكرات ايشان با تفكرات يهوديان پيوند خورده كه اين موضوع هم مربوط به صده‌ي اخير و مهاجرت يهوديان از روسيه به ايالات متحده نيست! بلكه مسئله شايد بشه گفت سه الي چهار قرن حداقل قدمت داره.

اگه تمايل به آشنايي بيشتر با اين ساختار داري، مطالعه‌ي كتاب «مسيح يهودي و فرجام جهان» نوشته‌ي رضا هلال، ترجمه قيس زعفراني، انتشارات هلال رو بهت توصيه مي‌كنم.
براي بازتر شدن ديدت نسبت به اين قضيه، كمك شاياني خواهد بود.

بطور مثال. همين آقاي بن گريسون، طراح كاريكاتور فوق، بد نيست بدوني نظرش درمورد يهوديا چيه.
با جستجويي ساده، وبلاگ ايشون رو مي‌توني پيدا كني (آدرس سايتش زير كاريكاتور نوشته شده).

http://www.google.com/search?q=ben+garrison&ie=utf-8&oe=utf-8&aq=t&rls=org.mozilla:en-US:official&client=firefox-a

اين آدرس وبلاگ ايشونه :

http://garrisongraphics.blogspot.com

در قسمت توضيحات نويسنده‌اش اومده :

[quote]Disclaimer: Libelous creeps, Nazis and anonymous hate-mongers routinely hack up my editorial cartoons and add in anti-Jewish themes--and leave MY name on them. These cartoons are not...I repeat...NOT mine. I draw cartoons to protest the Federal Reserve and the bankster criminals who exploit our dysfunctional system of money. My first name is Benjamin--a Hebrew name. Please help me remove these offensive, hijacked cartoons. Thanks! Ben Garrison[/quote]

http://www.blogger.com/profile/13907040290398696933

و اگه كمي در وبلاگ ايشون جستجو بفرمايي، مي‌بيني كه تصوير ذيل (كه احتمالاً از نگاه برخي دوستان، متعلق به جنبش بي‌سابقه!!!! وال استريت هست)، مربوط به سال 2009 (پست مربوط به 11 آگوست 2009) هست.

به همين خاطر عرض مي‌كنم براي پيش‌بيني آينده‌ي ايالات متحده، بيش از هر چيز نياز هست كه ابتدا ساختار اجتماعي و باورهاي مذهبي امريكا مورد بررسي قرار بگيره. والا نتيجه‌ي بررسي‌هات چيزي بهتر از تبليغات سوپر كارشناسانه‌ي صدا و سيما نخواهد شد.
ضمن اينكه حزب نازي و پس از اون، حكومت نازي، تنها چيزي كه درش وجود نداشت مباني، اصول و بطور كل اثري كوچك از سوسياليسم بود!


اگه باز توضيح بيشتري نياز بود بفرما تا خدمتت عرض كنم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]اين وضعيت در ايالات متحده به هيچ‌وجه متصور نيست. چرا كه برخلاف پروپاگانداي تلويزيون و مسئولين ما، ساختار جامعه‌ي امريكا نه تنها مخالف يهوديان نيست، بلكه اساساً تفكرات ايشان با تفكرات يهوديان پيوند خورده كه اين موضوع هم مربوط به صده‌ي اخير و مهاجرت يهوديان از روسيه به ايالات متحده نيست! بلكه مسئله شايد بشه گفت سه الي چهار قرن حداقل قدمت داره.[/quote]
این مسئله رو نمیشه براحتی در موردش قضاوت کرد ، چون پژوهش میدانی لازم داره و تحقیقات علوم اجتماعی هم به هیچ وجه تضمین شده نیستند ! و نظرات مردم در عین موافق بودن ممکنه به یکباری عوض بشه ، پس نمیتونیم بگیم که مخالف هستند و نه میتونیم بگیم که موافق هستند بلکه در یک دوره باید بررسی کرد که عمرا اگر ممکن باشه ! ..

مثلا عبارت you jewesh در آمریکا با کنایه گفته میشه و یجوری حالت توهین داره ! . اتفاقا در غرب همیشه در دوره های مختلف یهودی ستیزی وجود داشته منتها اینکه یهودیان غلبه دارند برمیگرده به شکل مدیریتی و نظامهای کنش که زیربنای اقتصادی همیشه در همه این کشورها غلبه داشته و از قضا یهود هم همیشه بر اون تسلط داشته ...


[quote]و اگه كمي در وبلاگ ايشون جستجو بفرمايي، مي‌بيني كه تصوير ذيل (كه احتمالاً از نگاه برخي دوستان، متعلق به جنبش بي‌سابقه!!!! وال استريت هست)، مربوط به سال 2009 (پست مربوط به 11 آگوست 2009) هست.[/quote]
بحث جنبش وال استریت در آمریکا چیز جدیدی نیست و اون کاریکاتور هم مربوط به این جنبش نیست . نکته ای که در اون تصویر مد نظرم بود بحث نسلط کامل یهودیان بر نظام بانکی (شبه ورشسکته آمریکاست) از جنابان خوکها نفر وسط که روی کلاهش نوشته GS ، آلن گرین اسپن یهودی الاصل هست که ریس ( صندوق ذخیره فدرال ) و بانک مرکزی آمریکا ست که در حال حاضر بازنشته شده و بن شالوم برنانکی یهودی دیگری جایگزین وی شده ..

[quote]ضمن اينكه حزب نازي و پس از اون، حكومت نازي، تنها چيزي كه درش وجود نداشت مباني، اصول و بطور كل اثري كوچك از سوسياليسم بود![/quote]
مصطفی جان بحث من بر سر واقعیت اینکه چه اتفاقی در عمل خواهد افتاد نیست ! بلکه مدلی هست که ممکنه سرمایه داری بخواد به سمت اون با حفظ مبانی خودش حرکت کنه . در مدل نازی هم قرار نبود سرمایه داری نابود بشه و اتفاقا سوسیالیسم کنترل شده با کمک سرمایه داری بوجود میومد ! که از ایده های محافظه کارانه به نظر میرسه ...

در هر صورت بحث من نظری هست و هیچ ارتباطی به صدا و سیما و ... نداره و قصدی هم نداره که سقوط رو پیش بینی کنه یا پایان دنیا و عاقبت دمکراسی ! ، بیشتر هدف این هست که شکل تغییراتی که از دید واقع گرای اجتماعی گریز ناپذیر هستند رو بررسی کنه ...
تغییرات در هر شرایطی ممکنه و چیزی به نام ثبات و یک شکل ماندن در هیچ اجتماعی در هیچ جای دنیا وجود خارجی نداره بخصوص در حال حاظر ، این تغییرات یا آرام شکل میگیرند یا خیلی تند ! که غرب زیاد به تغییرات تند و انقلابی روی خوش نشون نداده و نه از لحاظ اجتماعی و سیاسی هیچ کس خواستار اون نبوده و نیست . اما در هر صورت این تغییرات شکل میگیرند و کسانی پیدا خواهند شد که مدلهای نظری جدیدی در قالب همون لیبرالیسم ارایه بدن منتها چاره ای نیست ! ما که نمیتونیم اهداف اونها رو صراحتا بفهمیم ، ناچاریم کمی دست به قیاس های عقل تاریخی بشر بزنیم ! ...

باز هم تشکر .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]این مسئله رو نمیشه براحتی در موردش قضاوت کرد ، چون پژوهش میدانی لازم داره و تحقیقات علوم اجتماعی هم به هیچ وجه تضمین شده نیستند ! و نظرات مردم در عین موافق بودن ممکنه به یکباری عوض بشه ، پس نمیتونیم بگیم که مخالف هستند و نه میتونیم بگیم که موافق هستند بلکه در یک دوره باید بررسی کرد که عمرا اگر ممکن باشه ! ..

مثلا عبارت you jewesh در آمریکا با کنایه گفته میشه و یجوری حالت توهین داره ! . اتفاقا در غرب همیشه در دوره های مختلف یهودی ستیزی وجود داشته منتها اینکه یهودیان غلبه دارند برمیگرده به شکل مدیریتی و نظامهای کنش که زیربنای اقتصادی همیشه در همه این کشورها غلبه داشته و از قضا یهود هم همیشه بر اون تسلط داشته ...[/quote]
اجازه بده باهات مخالفت كنم بزرگوار.
زماني مي‌توني شما بفرمايي تضمين شده نيست كه جامعه‌ي امريكا، يه جامعه‌ي منفعت‌باور مثل انگلستان يا يه جامعه‌ي هرج و مرج طلب مثل فرانسه داشته باشه. ولي برعكس، جامعه‌ي ايالات متحده يك جامعه‌ي دين‌باور و بشدت معتقد هست كه مواردي كه عرض كردم هم برگرفته از باورهاي مذهبي و اعتقادات‌شون هست.
هرچند كه نسل‌هاي جديد در اين كشور بي‌دين‌تر و لائيك‌تر بار ميان، ولي اين باورهاي مذهبي و اصول كلي، بسان فرهنگ و ارزش در جامعه‌شون ريشه دوانده.

بطور مثال جامعه‌ي ايران رو در نظر بگير. تا همين مثلاً 20 سال پيش، وقتي اسم فلسطين مي‌اومد، كسي كاري نداشت كه چقدر خرجش مي‌شه، يا به ما چه، يا ما از فلسطيني‌ها بدمون مياد و چه و چه! كاملاً موافقش بوديم، چون باورهاي مذهبي ما بر اين اساس استوار بود و اين مسئله برامون ارزش بود.
الان هم كمابيش اين هست، با اين تفاوت كه بخشي از جامعه‌ي ما، بالاخص با تأسي گرفتن از نجواهاي روز و شب رسانه‌هاي صهيونيستي، دچار يه اليناسيون فرهنگي شدن و فكر مي‌كنن بد گفتن از فلسطين و خوب گفتن از امريكا و اسرائيل، يه نوع كلاس و روشنفكري به حساب مياد! به همين خاطر مي‌بينيم چرت‌ترين و مسخره‌ترين حرف‌ها رو درخصوص فلسطين مي‌زنن. ولي باور عموم جامعه، كماكان بر روي مظلوميت و حق مسلم فلسطيني‌ها متمركزه.

به همين دليل عرض كردم كه اون كتاب رو حتماً مطالعه كن. چون با مطالعه‌اش، ديد بسيار بهتري نسبت به جامعه‌ي امريكا پيدا خواهي كرد و خواهي ديد چندان هم غيرقابل پيش‌بيني نيستن.

[quote]بحث جنبش وال استریت در آمریکا چیز جدیدی نیست و اون کاریکاتور هم مربوط به این جنبش نیست . نکته ای که در اون تصویر مد نظرم بود بحث نسلط کامل یهودیان بر نظام بانکی (شبه ورشسکته آمریکاست) از جنابان خوکها نفر وسط که روی کلاهش نوشته GS ، آلن گرین اسپن یهودی الاصل هست که ریس ( صندوق ذخیره فدرال ) و بانک مرکزی آمریکا ست که در حال حاضر بازنشته شده و بن شالوم برنانکی یهودی دیگری جایگزین وی شده .. [/quote]
اين كه چيز جديدي نيست.
اينكه اقتصاد و بالكل صنايع عظيم ايالات متحده دست يهوديا باشه، اصلاً چيز عجيبي نيست. با وجود اينكه چندين بار با طرح‌هاي مختلف، يهوديان خلع يد شده و يا كاهش قدرت پيدا كردن، ولي اثرگذارترين قوم در اقتصاد امريكا، همين يهوديان هستن.
مثالي مي‌زنم.
احتمالاً شما هم اسم راكفلر به گوشت خورده. اگه آره، پس بايد بگم شما احتمالاً اسمي كه به گوشت خورده، مربوط به ديويد راكفلر، كله‌گنده‌ي يهوديا تو اقتصاد و سياست به گوشت بوده كه اتفاقاً رفيق محمد رضا پهلوي هم بوده!
ولي راكفلر بسيار بسيار بزرگتري هست كه ايشون پيشش سوسك هم محسوب نمي‌شده و اون، جان ديويس راكفلره! يهودي وحشتناك مايه‌داري كه تخمين زدن با در نظر گرفتن تورم امروز، ثروتمندترين مرد روي زمين بوده! كسي كه شركت استاندارد اويل رو بوجود آورد و وقتي اين شركت، دچار قانون ضد تراست شرمن شد، تقسيم به شركت‌هاي كوچكي شد كه بعدها هفت خواهران نفتي رو تشكيل دادن و هركدوم براي خودشون غولي شدن!!!

يا آبراهام لينكلن! يا همين آلن گرينسپان كه شما ازش نام بردي.

خوب طبيعيه كه اقتصاد امريكا رو همين يهوديا اقتصاد كردن و اينقدر نيرومند. از طرفي هم طبيعيه كه كوچكترين تحرك اقتصادي اين يهوديان (كه اتفاقاً برخي‌شون از سران مافيا بودن مثل مير لنسكي)، مي‌تونه امريكا رو از اين رو به اون رو كنه!
جمله‌ي بسيار معروفي مير لنسكي داره كه مي‌گه :

[b]«ما از امريكا با تمام قدرتش بزرگتريم.»[/b]

حالا اين وسط، اگه بحراني، چيزي پيش بياد، طبيعيه كه يه عده بيان گير بدن كه اين يهوديا دارن اقتصاد رو دستكاري مي‌كنن و ال و بل! حال اينكه نمي‌دونن همين دستكاري‌هاس كه اتفاقاً باعث بهبود وضعيت اقتصادي اين كشور در شرايط خاص مي‌شه!

ولي اصل و اساس ساختار جامعه‌ي ايالات متحده، چندان علاقه‌اي به اين مسائل ندارن و تا زماني كه بيكار نشدن و مستمري‌شون قطع نشده، كار خودشون رو مي‌كنن. وقتي به پيسي مي‌خورن يكم به اين حرفا مي‌چسبن و وقتي دوباره وضع اقتصادي خوب و روبراه شد، دوباره روز از نو و روزي از نو.

به همين خاطره كه عرض مي‌كنم چنين جنبش‌هايي، نه ريشه دارن و نه پشتوانه و نه ادامه.

[quote]مصطفی جان بحث من بر سر واقعیت اینکه چه اتفاقی در عمل خواهد افتاد نیست ! بلکه مدلی هست که ممکنه سرمایه داری بخواد به سمت اون با حفظ مبانی خودش حرکت کنه . در مدل نازی هم قرار نبود سرمایه داری نابود بشه و اتفاقا سوسیالیسم کنترل شده با کمک سرمایه داری بوجود میومد ! که از ایده های محافظه کارانه به نظر میرسه ...

در هر صورت بحث من نظری هست و هیچ ارتباطی به صدا و سیما و ... نداره و قصدی هم نداره که سقوط رو پیش بینی کنه یا پایان دنیا و عاقبت دمکراسی ! ، بیشتر هدف این هست که شکل تغییراتی که از دید واقع گرای اجتماعی گریز ناپذیر هستند رو بررسی کنه ...
تغییرات در هر شرایطی ممکنه و چیزی به نام ثبات و یک شکل ماندن در هیچ اجتماعی در هیچ جای دنیا وجود خارجی نداره بخصوص در حال حاظر ، این تغییرات یا آرام شکل میگیرند یا خیلی تند ! که غرب زیاد به تغییرات تند و انقلابی روی خوش نشون نداده و نه از لحاظ اجتماعی و سیاسی هیچ کس خواستار اون نبوده و نیست . اما در هر صورت این تغییرات شکل میگیرند و کسانی پیدا خواهند شد که مدلهای نظری جدیدی در قالب همون لیبرالیسم ارایه بدن منتها چاره ای نیست ! ما که نمیتونیم اهداف اونها رو صراحتا بفهمیم ، ناچاریم کمی دست به قیاس های عقل تاریخی بشر بزنیم ! ... [/quote]
اتفاقاً چون بحث شما بر روي مدل بود اون مورد رو عرض كردم.
شما در تمامي مفروضات و مباني نازيسم كه غور بفرمايي، كوچكترين اثري از سوسياليسم درش نمي‌بيني! همون‌طور كه اين حزب، مثلاً حزب كارگران آلمان بود، ولي كوچكترين اثري از مباني حمايت كارگري يا صنفي درش وجود نداشت و اتفاقاً جزو احزاب بشدت سركوبگر كارگران بود (به دليل تعلق خاطر كارگران به جنبش‌هاي سوسياليستي و كمونيستي).

ايدئولوژي نازي‌ها، مبتي بر ناسيوناليسم افراطي و عقايد شوونيستي، برگرفته از فاشيسم، مدل ابداعي حكومت بنيتيو موسوليني بود و هيچ مدل ديگري در اون ورود نداشت. به همين دليل مي‌بينيم اولين كسائي كه از حكومت هيتلر جدا و البته اعدام و سربه نيست مي‌شن، اعتداليون و ميانه‌روها هستن كه با چنين عقايدي همخوان نيستن!

بحثي در اين نيست كه نظام فعلي ايالات متحده، تا ابد پايداره. اتفاقاً تجربه نشون داده هر چند سال يكبار، تعديلي در اين نظام صورت مي‌گيره. ولي مسئله اينه كه ناسيوناليسم و سوسياليسم، هر دو يكبار بلعيده شدن و ببر ماهي بزرگتر شكل گرفته. پس طبيعيه كه نظام‌هاي سياسي، چون نمي‌تونن بازگشت به عقب داشته باشن، نمي‌تونيم انتظاري بابت عقب‌گرد اين نظام به نظامي ناسيوناليستي با رگه‌هاي سوسياليستي يا هر ساختاري شبيه به اين رو داشته باشيم.

اميدوارم تونسته باشم منظورم رو خوب برسونم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]اجازه بده باهات مخالفت كنم بزرگوار.
زماني مي‌توني شما بفرمايي تضمين شده نيست كه جامعه‌ي امريكا، يه جامعه‌ي منفعت‌باور مثل انگلستان يا يه جامعه‌ي هرج و مرج طلب مثل فرانسه داشته باشه. ولي برعكس، جامعه‌ي ايالات متحده يك جامعه‌ي دين‌باور و بشدت معتقد هست كه مواردي كه عرض كردم هم برگرفته از باورهاي مذهبي و اعتقادات‌شون هست.
هرچند كه نسل‌هاي جديد در اين كشور بي‌دين‌تر و لائيك‌تر بار ميان، ولي اين باورهاي مذهبي و اصول كلي، بسان فرهنگ و ارزش در جامعه‌شون ريشه دوانده.[/quote]
میشه گفت علت اصلی این امری هم که شما میفرمایید تسلط تمام و کمال یهود بر رسانه های این کشور هست ...

این مطلب دین باوری رو با یهود باوری نباید قاطی کرد ... علت اصلی ثبات و انسجام اجتماعی کنونی آمریکا چیزی فراتر از باورهای مذهبی هست ... علاوه بر این از مدرن ترین جوامع بشری هستند که هیچ فرهنگ خارجی بنیادهای فکریشون رو تهدید نمیکنه چون یا از گذشته بهشون رسیده و اگر هم چیز جدیدی بخواد تولید بشه خودشون هستند که سازنده اونن . با توجه به نگاه کارکردی ساختاری ای که به مفاهیم دنیوی و فرهنگی دارند هر چیزی اونجا بره حتی اسلام ! بیشتر بهشون کمک میکنه تا ضربه بزنه ... جامعه امریکا بر خلاف تصور خود من تا همین چند وقت پیش ، از لحاظ مذهب ایدولوژیک نیست !!
بلکه زمانی که ایدولوژی خاصی بتونه کمک کنه طبیعتا مورد استفاده قرار میگیره و شعارش داده میشه ، به همین خاطر حفظ ساختار مدنی آمریکا در ابتدای خودش نیاز به مفاهیم مذهبی و نوگرایی داشته و هرچیزی که انسجام اون رو در ساختار لیبرالی آمریکا حفظ میکرده استفاده کردن و این رو نباید در منفعت گرایی با ظاهر انگلیسی بنتهامی تعبیر کرد چون ملاک ارزشهای آمریکا از ابتدا حفظ وحدت اجتماعی و آزادی بخصوص از جنبه فرهنگی هست چرا که مانند انگلستان مشکلات اقتصادی و وسعت کم سرزمینی نداشته اند و در راضی نگهداشتن مردم از لحاظ اقتصادی شکل کاملا متفاوتی رو با انگلیس طی کردن ./.

.

در مورد اینکه باورهای یهود رسوخ دارند بخاطر سابقه تاریخی ای هست که اون رو به فرهنگ تبدیل میکنه اما بسیاری فرهنگها و حتی مذاهب در طی تاریخ کژ اثری هم داشتن و مورد حجمه مردمی واقع شدن ، مثل کلیسای کاتولیک که البته هدفم قیاس اینچنینی نیست ..

تعبیر من بر آینده است و حرف شما کاملا صحیحه منتها این بر میگیره به همون پیسی که میفرمایید ! و این بستگی کامل داره به تحولات اجتماعی آمریکا و حسابگری یهود .

یه مثال میزنم ... :
پس از جنگ از 1945 تا اوایل دهه 60 حدود 64 میلیون کودک در آمریکا متولد شدن ! که شکل جامعه آمریکا رو بسیار متحول کرد مدارس و کالج بسیاری ساخته شد و همه طالب خانه های بزرگ بودن و الان در اون موقع به سطح بهداشت توجه خاصی شد ، عمر مردم افزایش یافت ولی الان اون جمعیت سنی در حدود 55 تا 65 سال داره ! بسیاری از اون کالج ها و مدارس درشون تخته شدن و طبق گفته ها از هر پنج نفر یک نفر بالای 60 سال سن داره اگر درست یادم مونده باشه ، که طبیعتا هزینه های سرسام آور بهداشت ، خانه سالمندان و زندگی اجتماعی قشر پیر رو به همراه میاره ! و مدتی شاهد بحران هزینه های بهداشتی در آمریکا بودیم . و این نشان از واقعیت هایی داره که میگه آمریکا همچنین هم در مدیریت اجتماعی خودش چندان قوی عمل نمیکنه که بشه باورش کرد که همیشه موفق خواهد بود ! روشهایی اینچنینی مثل ایجاد بحرانهای مصنوعی اقتصادی در کاهش تورم و کم کردن بدهی های دولت هم چندان روشهای عاقلانه ای به نظر نمیرسند و بیشتر یک شکست محسوب میشن ..

حقیقتا مردم آمریکا از ابتدای دوران بوش پسر بحرانهای زیادی رو از ورشکستگی شرکتها تا مسایل اقتصادی و از دست رفتن بسیاری مایملک مردم شاهد بوده و به نظر میرسه مدیریت اجتماعی آمریکا قصد داره رشد جمعیت رو متوقف کنه حداقل فیلمهای هالیوودی با ایده های پایان نافرجام دنیا و... دارن به این موضوع دامن میزنند ..

به طول یک نسل کامل یعنی 10 سال هست که آمریکا داره این روال کاهش توان اقتصادی مردم رو دنبال میکنه که به احتمال زیاد آمریکا پیر تر میشه ، به نظرت کی یهود اون مشتی رو که سفت نگهش داشته رو کمی شل میکنه ؟! زمانی که اقتصاد کشورهای دیگر بازار های جهان رو بخاطر غیبت آمریکا فتح کنند ؟

طبیعیه که هر مشکلی در آمریکا پیش بیاد به نحوی بر میگرده به یهود و از این دید بهش نگریسته میشه و ادامه همین روال به جایگاه یهود نزد افکار مردم آمریکا لطمه خواهد زد ... هر چند که ممکنه ملت آمریکا برخورد خاصی هم نکنند اما ضدیت فکری با یهود همچنین عدم دید مثبت رو به همراه میاره و این طبیعی هست ...

حالا بگذریم از این حرفهای هالیوودی ! .

[quote]بحثي در اين نيست كه نظام فعلي ايالات متحده، تا ابد پايداره. اتفاقاً تجربه نشون داده هر چند سال يكبار، تعديلي در اين نظام صورت مي‌گيره. ولي مسئله اينه كه ناسيوناليسم و سوسياليسم، هر دو يكبار بلعيده شدن و ببر ماهي بزرگتر شكل گرفته. پس طبيعيه كه نظام‌هاي سياسي، چون نمي‌تونن بازگشت به عقب داشته باشن، [b]نمي‌تونيم انتظاري بابت عقب‌گرد اين نظام به نظامي ناسيوناليستي با رگه‌هاي سوسياليستي يا هر ساختاري شبيه به اين رو داشته باشيم.[/b][/quote]
بیشتر روی این قضیه که این تغییرات در فصل تغییرات ! به چه شکل و چه حالتی ختم میشه ... توی متنی که خدمتتون عرض کردم این جمله رو گفتم :
[quote]" تغییرات در هر شرایطی ممکنه و چیزی به نام ثبات و یک شکل ماندن در هیچ اجتماعی در هیچ جای دنیا وجود خارجی نداره بخصوص در حال حاظر ، این تغییرات یا آرام شکل میگیرند یا خیلی تند ! که غرب زیاد به تغییرات تند و انقلابی روی خوش نشون نداده و نه از لحاظ اجتماعی و سیاسی هیچ کس خواستار اون نبوده و نیست . اما در هر صورت این تغییرات شکل میگیرند و کسانی پیدا خواهند شد که مدلهای نظری جدیدی در قالب همون لیبرالیسم ارایه بدن منتها چاره ای نیست ! ما که نمیتونیم اهداف اونها رو صراحتا بفهمیم ، ناچاریم کمی دست به قیاس های عقل تاریخی بشر بزنیم ! ..."
[/quote]
حالا دیدگاهت نسبت به این قضیه چیه و چه نظری داری ، آمریکا درون گراتر خواهد شد و تغییرات در چه سطحی و چه عمق فرو میرن ؟ یا اصلا تغییر خاصی صورت میگیره یا نه ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
حیف نیست این بحث به این خوبی در صندلی داغ مدفون بشه؟
اگر بزرگواران موافقن به یک تاپیک جداگانه تبدیل بشه و همونجا ادامش بدن که با محدودیت های صندلی داغ هم مواجه نباشند.
با تشکر از هر دو عزیز، بابت طرح این بحث جالب.

واقعا صندلی داغ جالبی شده. من شخصا خودم خیلی چیز ازش یاد گرفتم. دیگر بزرگواران رو نمی دونم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عرض سلام و خسته نباشيد خدمت برادر واريور و حامد عزيز.

حامد جان من مشكلي ندارم و اتفاقاً از اين قضيه استقبال هم مي‌كنم.
مي‌مونه رضايت برادر واريور كه اگه ايشون هم موافق باشن، ادامه‌ي اين بحث رو در تاپيكي جداگانه پي خواهيم گرفت (و ان شاءالله شما و ساير دوستان صاحب نظر هم به پيشبرد بحث كمك خواهيد كرد).

------------------------------------------------

برادر واريور عزيز.
در طي صحبت‌هام عرض كردم كه ريشه‌ي اين موضوع، به سه الي چهار قرن قبل برمي‌گرده. طبيعتاً اون زمان رسانه‌اي نبود كه بخواد توسط يهوديان اداره بشه.

باز هم تأكيد مي‌كنم. توصيه‌ي اكيد من اين هست كه كتابي كه عرض كردم خدمتت رو مطالعه بفرمايي تا با مباني عرايض بنده بيشتر آشنا بشي و اول ببينيم آيا مستندات مربوطه در اون كتاب، مورد قبولت هست يا نه و پس از اون، به اين كه تأثير اين عقايد بر جامعه‌ي امروز ايالات متحده چي هست برسيم.
چون پذيرش اين نكته كه ارتباط بين يهوديان و مردم ايالات متحده، چيزي فراتر از يك پيوند اقتصادي و يا سياسي است (و يا عدم پذيرش اون)، بسيار حائز اهميت هست و بايد قبل از هرگونه اظهار نظر در اين خصوص، از اين مطلب اطمينان حاصل كرد.

اما درخصوص بحران‌هاي اقتصادي. از قديم گفتن هركه بامش بيش، برفش بيشتر.
به نظرت نيم درصد تورم در جامعه‌ي ما، اثري داره؟ 5 درصد چي؟ 10 درصد چي؟

اساساً در اقتصادهاي ضعيف، طبيعي هست كه نوسانات اندك و حتي متوسط، اثرگذاري چنداني نداشته باشه. بطور مثال ما كه سال‌ها تحريم هستيم، وقتي چهار تا تحريم ديگه هم اضافه مي‌كنن، درسته كه پدر صنايع‌مون درمياد و كلي ورشكستگي رو به دنبال داره. ولي اثر محسوسي در جامعه داره يا خير؟

اما در اقتصادهاي قدرتمند، يه اتفاق ساده و اثرگذاري اون در بازار مي‌تونه باعث تلاطم بازار بشه. درست مثل برج‌هاي بلند كه لرزش‌هاي كوچكتر رو راحت‌تر احساس مي‌كنن.

اما بايد ديد در پس اين تلاطم، آيا نابودي نهفته هست يا ثبات. پاسخ به اين مسئله، مي‌تونه راهگشاي تفكر ما و بالاخص پيش‌بيني ما باشه.

اساساً وقتي اقتصادي پويا باشه، مي‌تونه بحران‌هاي موقتش رو با پوش دادن به ساير بخش‌ها تا حدودي جبران و يا تعديل كنه. بطور مثال بحران اقتصادي وحشتناك دهه‌ي بيست و سي ايالات متحده، با پوش دادن به صنايع ميليتاري خيلي راحت برطرف شد كه هيچ، چندين برابر به قدرت اقتصادي ايالات متحده افزود.
ولي در اقتصادهاي ضعيف، چون هرچيز به اندازه و بلكه كمتر وجود داره و بخش‌ها از سامان مناسبي برخوردار نيستن، حذف يك بخش و اضافه كردن به بخش ديگه، هم تورم‌زا خواهد بود و هم باعث افزايش بحران اقتصادي.
مثالش در جامعه بسياره و به همين دليل ازش چشم‌پوشي مي‌كنم.

اعتراضات اقتصادي در ايالات متحده هميشه بوده. البته به تبع اون، وضعيت اقتصادي ايالات مختلف نيز بسيار متفاوت بوده. درست مثل ساختار ايران كه برخي شهرها از رشد وضعيت اقتصادي مناسبي برخوردار شدن (پس از انقلاب) و برخي ديگه، رشد كمتر و نامحسوس‌تري رو تجربه كردن.

از طرف ديگه، تفاوت‌هاي تاكتيكي برنامه‌هاي جمهوري‌خواهان و دموكرات‌هاست كه باعث مي‌شه هر نوبت، عده‌اي شاكي بشن. چون مثلاً جمهوري‌خواهان به خدمات الف و ب اهميت مي‌دن. ولي دموكرات‌ها كه ميان، خدمات الف و ب رو كمتر و توجه بيشترشون رو به خدمات ج و د معطوف مي‌دارن. پس طبيعيه كه طبقات بهره‌مند از خدمات الف و ب، از اين تصميم خرسند نباشن و طبقات ضعيف جامعه كه وابستگي شديد به خدمات الف و ب دارن در مقابل اين موضوع، دست به اعتراض بزنن.

از طرف ديگه، بعلت آزادي‌هاي مدني در ايالات متحده، NGO هاي مختلفي هستن كه بطور كاملاً قانوني، اعتراضات عليه دولت و حكومت رو سازماندهي مي‌كنن. از NGOهاي ضد جنگ گرفته تا معترضين به وضعيت اقتصادي، بهداشت و درمان، آموزش، خدمات حمل و نقل و قص علي هذا!

حتي همين جنبش وال استريت هم محصول تلاش همين NGOهاست كه ديديم در روزهاي ابتدايي، تلاششون تا حدودي نتيجه داشت و تعداد محدودي از مردم (كه در بيشترين حالت به 10 هزار نفر رسيدن) رو جمع كردن. ولي پس از خوابيدن شور و شوق مردم و رفتن سر كار و زندگي‌شون، مي‌بينيم كه عملاً جمعيتي انگشت‌شمار كه عمدتاً اعضاء همين NGOها هستن در صحنه حضور دارن؛ البته در شهرهاي مختلف.

پس نمي‌تونيم اين دست اعتراضات رو بحراني حقيقي بدونيم.
ولي اين رو مقايسه بفرما با بحران اقتصادي يونان كه صدها هزار نفر رو به خيابون‌ها مي‌كشونه، يا همين بحران اقتصادي ايتاليا كه بيش از 300 هزار نفر رو به خيابون‌ها كشوند و باعث سقوط دولت برلوسكني شد و قبل از اون، باعث سقوط دولت رومانو پرودي و قبل از اون باعث سقوط دولت برلوسكوني و قبل از اون باز باعث سقوط دولت برلوسكني شد و الي آخر!

اما نكته‌ي اساسي كه شما در نظر نگرفتي (و البته از تلويزيون و كارشناسان خبره‌اش هم اصلاً انتظار ندارم كه در نظر بگيرن!)، سيستم اقتصادي ايالات متحده هست كه بر مبناي اقتصاد سرمايه‌داري تعديل شده قرار گرفته.

اساس نظريات آدام اسميت، بسيار تندروتر از سياست‌هاي امروز ايالات متحده در عرصه‌ي اقتصاده. چرا كه اساساً كلاسيك‌ها اعتقادي به حضور دولت در عرصه‌ي اقتصاد ندارن و ورود دولت به اقتصاد رو مساوي با ركود و يا كاهش سرعت رشد اقتصادي مي‌دونن.

با وجود تعديلاتي كه در اين كشور انجام گرفته و بالاخص سياست‌هاي مثبت اقتصادي كه از شوروي و مدل اقتصاد سوسياليستي برداشت نمود‌ (كه برادر حامد قبلاً در تاپيكي ديگه، به خوبي به اين مسئله اشاره كردن كه ايالات متحده چطور تهديدها رو به فرصت تبديل كرد. ولي فرصت نشد درموردش درست بحث شه)، باز هم مدل اصلي اقتصادي‌اش، اقتصاد سرمايه‌داري هست و بسياري از خدمات عمومي در اين كشور نيز در دست بخش خصوصي هست و اينطور نيست كه مثلاً بهداشت، در دستان دولت باشه يا آموزش و پرورش و يا دانشگاه‌ها و يا حتي مراكز نگهداري از سالمندان و ...! دولت در مواقع لزوم، كمك‌هايي به اين بخش‌ها داره و بجز موارد محدود دولتي (كه اتفاقاً در امريكا هم چندان مورد اعتماد مردم نيستن؛ بعلت دولتي بودن -علي الظاهر اين مشكل، فقط مربوط به ايران نيست-)، در ساير موارد نقش هادي و پشتيبان رو داره.

پس عمده‌ي مسائلي كه توسط رسانه‌ها و كارشناسان سوپر خبره‌ي ما بولد مي‌شه، مواردي هست كه اصلاً به دولت ارتباطي نداره و اتفاقاً عدم دخالت دولت دقيقاً بر مبناي مدل اقتصادي‌ اتخاذ شده توسط ايشان هست.

بطور مثال دولت نمي‌تونه براي كاهش بيكاري، بياد كارخونه بزنه و ملت رو ببره سر كار. ولي مي‌تونه از كارخانه‌داران در حال ورشكستگي، حمايت‌هايي رو داشته باشه.
يا مثلاً افزايش هزينه‌هاي درمان اساساً دست دولت نيست. ولي دولت مي‌تونه بيمه‌ي درمان شهروندان رو گسترش بده و از اين طريق بهشون كمك كنه.

يا مثلاً اعتراض خيلي از وال استريتي‌ها، به سيستم بانكي اين كشور بود كه اتفاقاً اعتراض مسخره‌اي بود! چون اونا وام گرفتن و حالا هم كه بيكار شدن، هيچ يك به دولت ارتباط مستقيمي نداره.
ولي اساساً دولت‌ها، هميشه دم دست‌ترين عناصر براي اعتراض هستن و صد البته چون اعتراض مربوطي هم نيست، زود مي‌خوابه. گاهي با مساعدت و پادرمياني دولت‌ها و گاهي هم همين‌طوري.

اين مسئله، مسئله‌ي بسيار مهمي هست كه اگه در تحليل‌هات در نظر نگيري و اقتصاد رو مساوي دولت بدوني، قطعاً به نتيجه‌ي درستي نخواهي رسيد و به همين دليل، پيش‌بيني‌هاي لازم رو نمي‌توني بدرستي داشته باشي.

----------------------------------------------

اما با تمام اين شرايط، ضعف اقتصادي سال‌هاي اخير ايالات متحده كاملاً مشهوده. علت اصلي‌اش هم حبابي بود كه در عصر طلايي اقتصاد امريكا بوجود اومد و بالا رفتن كاذب، طبيعيه كه باعث سقوط بشه و اگه شما قبلاً 70 بودي و بعد بطور كاذب به 200 رسيدي، اگه به 90 برگردي (يعني تازه 20 واحد بيشتر از قبل)، باز هم نشانگر سقوط هست. حتي اگه اين سقوط، حقيقي هم نباشه.

البته جز چين، ساير اقتصادهاي رقيب اين كشور نيز در وضعيت خوبي به سر نمي‌برن و تا رد شدن اين بحران، كماكان اين وضعيت پابرجاست.
اما اينكه اين وضعيت، منجر به تغييرات عمده‌اي بشه يا نياز به بازنگري و تعديل در ليبرال دموكراسي و كاپيتاليسم ايالات متحده و غرب داشته باشه، به نظرم كمي دور از انتظاره. لكن همون‌طور كه عرض شد غرب و بالاخص امريكا بارها نشون دادن كه در موارد مورد نياز، تعديلات عميقي رو حاضرن در مدل اقتصادي‌شون داشته باشن. بطور مثال ليبراليسم كلاسيك، حقيقتاً قابل مقايسه با ليبرال دموكراسي نبود. ولي ملزومات قرن بيستم، اين نياز رو بوجود آورد كه تعديلي در نظريات جان لاك و آدام اسميت و ... داده بشه و مدل ليبرال دموكراسي؛ بعنوان ليبراليسم تعديل شده؛ مدنظر قرار بگيره.

----------------------------------------------------

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام مجدد ...

[quote]مي‌مونه رضايت برادر واريور كه اگه ايشون هم موافق باشن،[/quote] اختیار داری مصطفی جان بنده کاملا موافقم نظر حامد عزیز بسیار بجا هست ..

به هر حال قراره از این مطالب چیزی یاد بگیریم و چون ممکنه در ادامه روزگار برخی وقایع پیش بیاد که بازهم بخواهیم به این بحث بپردازیم پس خیلی بهتر هست که جداگانه باشه ..

فقط اگر میشه این بحثها جدا بشه و به اون تاپیک مقصد متصل تا جواب این پست آخرتون رو اونجا عرض کنم .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تعدیلات عمیق به معنی غلط بودن و عقب نشینی پی در پی و تدریجی و عدم قابلیت برای ماندگاری هست . و این بدلیل غلط بودن مبانی هست که منجر به

شکست و برخورد پی در پی با موانع ساختاری میشه . مبانی به جهت نادرست و ماتریالیستی بودن منجر به ظلم ساختاری میشه و این تعدیلات اونقدر ادامه

پیدا میکنه که شما در نهایت چیزی رو مشاهده خواهید کرد که از ابتدا هیچ وقت فکر اونو نمیکردید و یا بر علیه ش بودید .

اما اگه فروپاشی به معنی تجزیه کشور و یا از هم گسیختگی اجتماعی باشه این دور از ذهن هست و حداقل در آینده نزدیک قابل تصور نیست .

اما اینکه ما فکر کنیم که بحرانی نیست ناشی از عدم شناخت مبانی هست و نشون از ساده انگاری افراطی هست و هیچ مستند منطقی براش نمیشه آورد فقط

میشه گفت ما اینطور فکر میکنیم و یا اینکه بحران های قبلی با مقداری تعدیل و مانور های مناسب فرونشانده شدند و احتمالا و شاید این مورد هم همین طور خواهد بود .

اما بیشتر از این بر چیزی دلالت نداره .

در یک کلام اگه تمام حرفم رو خلاصه کنم اینه که چون این نوع اقتصاد ماتریالیستی و ظالمانه هست بنابراین بصورت ذاتی تولید بحران میکنه و بحران در ذات

اون نهفته است نه اینکه فقط در مواقعی تولید بحران کرده و از اون گذر کرده و بهمین دلیل قابلیت ادامه بقا رو نداره . حتی نمیشه اون رو برای دیگران هم تجویز

کرد چون اصولا حیات و تنفسش مصنوعی و مبتنی بر قدرت نظامی کشور هست و چون سایر کشورها دارای این فاکتور نیستند بنا بر این قابلیت پیاده کردن در

اونها رو نداره چون اگه در این کشور قدرتمند در هر دو دهه مثلا بحران سر باز میکنه اما در اونها از ابتدا کشور رو دچار بحران میکنه .

بنا بر این اگه کشوری با این مبانی ساختاری باشه مجبوره بجهت بحران های پی در پی اونقدر درش اصلاحات انجام بده که در نهایت شکل اولیه اش کاملا

دگرگون بشه و به عدالت نزدیک بشه که لازمه اولیه این کار دست برداشتن تدریجی و عقب نشینی از تمامی مبانی غلط هست که تمام ساختار فعلی رو تشکیل میده .

اینکه گفته میشه این نظام در برخورد با نظام کمونیستی تغییراتی اساسی در خودش ایجاد کرد بجهت ترس از اقبال عمومی به رقیب و امتیازات فراوانی رو به قشر اکثریت داد

به همین معنا است . دقیقا در حالت فعلی هم خواسته عمومی مشارکت بیشتر در سود هست و این چیزی نیست که اولا یک شبه پدید اومده باشه و ثانیا چیزی نیست که

تا به اون بدرستی پاسخ حداقلی داده نشه فراموش بشه و یا سرکوب بشه و یا اینکه قشر اکثریت از اون دست بردارن .

این حالت دقیقا مشابه خواست عمومی مردم کشورهایی هست که مردم به جهت افزایش آگاهی های مدنی خواستار افزایش مشارکت در تعیین سرنوشت هستند که در

این وضعیت تا به این خواسته پاسخ مناسبی داده نشه این خواسته محاله که از بین بره یا سرکوب بشه و یا اکثریت از خواستن اون کوتاه بیان و فراموش کنن . و در صورت

عدم پاسخ مناسب منجر به انقلاب میشه .

دقیقا در حالت فعلی معنای شعار تظاهر کنندگان وال استریت همین هست یعنی اونها خواستار مشارکت بیشتری از سود اقتصادی تولید شده هستن و خواستار این هستن

که ثروتمندان سهم بیشتری در تقبل هزینه های عمومی کشور داشته باشن و هزینه بیشتری رو بپردازن .

در این حالت وظیفه یک اقتصاددان اینه که سیستمی رو طراحی کنه که بتونه بصورت ساختاری و علمی این خواسته عمومی رو جوابگو باشه که این به معنی ایجاد یک مدل

نوین اقتصادی هست .

این چرخه منطقا بصورت تدریجی و پی در پی تا اونجایی ادامه پیدا خواهد کرد که منجر به عدالت و مشارکت حداکثری بشه که در اینصورت دیگه اسمش سرمایه داری نیست . چرا که اگه شما معتقد به آزادی و دموکراسی در اقتصاد بشین می باید منطقا این روند و چرخه رو بپذیرید همونطور که در سیاست هم همین روند قطعی و اجتناب ناپذیر هست ( البته در مدل اسلامی با حفظ تحفظ بر معتقدات و اصول وسنتهای اسلامی) .

ایجاد نهاد های مثل افزایش بیمه و نظام سلامت وبهداشت و افزایش اندک دستمزد و ... بمعنی تعدیل و عقب نشینی اندک هست و بمعنی اینه که سرمایه دار حاضر به پذیرش خواست عمومی نیست ولی حاضره که یک سری امتیازاتی بده که ادامه زندگی شما رو و امید به زندگی رو افزایش بده . اما باز نتونسته به خواسته اصلی و مهم عمومی پاسخ بده بنا بر این بحران نه تنها از بین نرفته بلکه اکثریت دلیل بهتر و عیانتری بر درستی خواسته شون خواهند دید .

اصولا نظام سرمایه داری هیچ پاسخ درست و کاملی به این خواست عمومی نمیتونه داشته باشه چرا که با بقای خودش در تضاده

در ضمن شما میتونید نظام سرمایه داری رو به هر نامی اسم گذاری کنید و اسمش رو عوض کنید و اسم های مختلفی براش بذارید و با برخی اسم ها موافقت کنید و با برخی دیگه مخالفت کنید ولی این در ماهیت و معنای حقیقی این نظام تفاوتی ایجاد نمیکنه .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]بطور مثال دولت نمي‌تونه براي كاهش بيكاري، بياد كارخونه بزنه و ملت رو ببره سر كار. ولي مي‌تونه از كارخانه‌داران در حال ورشكستگي، حمايت‌هايي رو داشته باشه.
يا مثلاً افزايش هزينه‌هاي درمان اساساً دست دولت نيست. ولي دولت مي‌تونه بيمه‌ي درمان شهروندان رو گسترش بده و از اين طريق بهشون كمك كنه.

يا مثلاً اعتراض خيلي از وال استريتي‌ها، به سيستم بانكي اين كشور بود كه اتفاقاً اعتراض مسخره‌اي بود! چون اونا وام گرفتن و حالا هم كه بيكار شدن، هيچ يك به دولت ارتباط مستقيمي نداره.
ولي اساساً دولت‌ها، هميشه دم دست‌ترين عناصر براي اعتراض هستن و صد البته چون اعتراض مربوطي هم نيست، زود مي‌خوابه. گاهي با مساعدت و پادرمياني دولت‌ها و گاهي هم همين‌طوري.[/quote]

در مورد قسمتهای دیگر بحثتون که فرمودید نظری ندارم و بیشتر منظور من در صحبتهای قبلی مسایلی هست که از این قسمت از بحثهای میخوام استخراج کنم..

--
ابتدا بحث روال سوسیالیستی که عرض کردم رو کمی بیشتر توضیح بدم ... :

همونطور که گفتم بحث من بر روی مدل و دستگاههای جدید نظری در اثر تغییرات هست .

بطور طبیعی اگر اون 4 نظام کنش پارسونز رو مبنا بزاریم (فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی ،اجتماعی) اگر ترکیبش درست یادم مونده باشه واین مسایل رو قطعا شما بهتر میدونید ، دیدی که نسبت به آمریکا میشه داشت تسلط تمام وکمال نظام کنش اقتصادی بر سایر نظامهای مطرح شده است ولی مثلا در جامعه ایران به عکس آمریکا نظامهای سیاسی و فرهنگی بر سایرنظامهای مطرح تسلط دارند ... و از همین مدل میشه برای هر کشوری روال تغییراتش رو پیش بینی کرد . که در آمریکا بطور اخص همه تغییرات دیگر در نظامهای مذکور وابسته به خواست نظام اقتصادی هست و در ایران سیاسی ! .

ایحال همونطور که گفتم اون چه که در آمریکا و به طور کل غرب مسایل رو تایین میکنه نظام اقتصادی کاپیتالیستی مسلط هست که با تسلط کامل بر سایر اجزا سعی در حفظ ساختار بر مبنای جلوگیری از تغییرات شدید ، کنترل تعدیلات ، ایجادت وحدت رویه ، حفظ نظم ساختار و قدرت خودش داره ... هر کدام از این لغاتی که خدمتت عرض کرم کلی بحث پشت سرشون هست که شما بهتر میدونید ..

در مدل اقتصادی سوسیالیستی همه چیز دولتی هست و در سخت ترین حالت خودش برای افزایش کارایی اقتصادی مقداری از سهم سود رو بر مبنای تلاش خصوصی گذاشتن چرا که نتونستن به واقع بر ایده سوپر سوسیالیستی خودشون باقی بمونند سیاست های به اصطلاح نوین سوسالیستی شوروی مثل طرح NEP گواهی بر این قضیه بود که نمیشه با تکیه بر نفی مالکیت خصوصی و دولتی انگاشتن همه چیز کاری رو بدرستی پیش برد و البته باز هم شما در این موارد از بنده آگاهترید . ولی اینجا منظورم از اقتصادی سوسیالیستی اقتصاد کاملا دولتی هست نه ایدولوژی کمونیسم و...

اما در مدل اقتصادی لیبرال سرمایه داری هم تا زمان وجود شوروی روالی کاملا معکوس وجود داشت و همه چیز ایندفعه در اختیار بازار آزاد بطور کاملا مستقل بود که دولت جز تنظیم و حل معضلات بازار در شرایط حاد اونهم با تکیه بر دولت به عنوان ابزاری جهت ایجاد بازارهای بین المللی با هر وسیله منجمله جنگ های امپریالیستی و یا ایجاد ساختارهای بین المللی اقتصادی که باز هم توضیح این مطلب رو شما در نهایت کمال بدقت میدونید . از این جمله هم مقصودم اقتصاد کاملا آزاد بازار رقابتی هست که دولت نقش چندانی ندارد ..


بعد از فروپاشی شوروی همونطور که فرمودید غالب کشورها (مثل همین ایران خودمون ) و برخی کشورهای اروپایی سعی کردند تا با استفاده از خوبی های دو مدل ترکیبی بوجود بیارن که ایده ای شبه نازیستی در نهایت خروجی میده با این برداشت از نازیسم که :
( نازی ها مخالف نظام های سرمایه داری و کمونیسم بودند و سبکی از سوسیالیسم را ترویج می دادند که علاوه بر مالکیت دولت بر صنایع سنگین و مولد از سرمایه داری در جهت خواسته های دولت نیز حمایت می کرد و این سبک را سوسیالیسم ملی نام گذاشتند، آنها اهداف سوسیالیسم ملی را رفاه عمومی کارگران، افزایش دستمزدها و عدالت در تقسیم سرمایه ها اعلام کردند
http://fa.wikipedia.org/wiki/نازیسم )
که البته این سبک نه در حالت جدی بلکه هر کشوری بسته به مقتضیات خودش تا حدی به این سمت رفته و یا حداقل شعار اون رو داده ، مثلا در اروپا خیلی از کشورها شعارهای سوسالیستی در کنار لیبرالیسم در قالب چند حزبی ارایه میدن و یک سری شرکتهای مادر دولتی دارند و یا دولت اقدام به حمایت از صنایع خرد در زمان بحران میکنه و مقصود من از سوسیالیسم در اینجا ورود مستقیم دولت به اقتصاد و بازار آزاد هست ، حالا به این مدل غربی که میاد و بطور حساب شده با شکل گیری نیاز در قالب احزاب این کار رو برای مدتی میکنه و بعد دوباره مثل فنری که باز شده اون برمیگردونه نگاه خاصی ندارم ! ...

آمریکا بطور اخص کشوری هست که بسیار به بازار آزاد نزدیکه و یکی از دلایلی که نمیگذارند دولت دمکرات اوباما بسته های حمایتی دولتی رو با حجم زیاد به بازار تزریق کنه همین ایده های لیبرال سرمایه داری بازار آزاد هست که توسط مجاری قدرت از دولتی شدن اقتصاد آمریکا مانع میشه و به طبع اون اگر این کار صورت بگیره در بورس انجام میشه تا بعد از به قدرت رسیدن عده ای دیگر این سهام به بازار آزاد مجدد فروخته بشه ! و این رو شکا باز هم بسیار بهتر از من میدانید ...


اما بطور اخص در آمریکا به نظر شما ایده ای میتونه وجود داشته باشه که پس از این همه بحرانها و ورشکستگی هایی که بخاطر همیشه آزاد بودن بازار ایجاد شده بخواد باز هم خودش رو تعدیل کنه و بخواد برخی نهادها و صنایع سنگینش رو بصورت ملی (دولتی) اداره تا در اینچنین شرایطی که اقتصادهایی مثل چین در حال قدرت گرفتن هستند نتونند با استفاده از فرصت موجود بازارهای آمریکا رو فتح کنند ؟ لازمه که به این نکته که چین تا 10 سال آینده به احتمال زیاد به یکی از بزرگترین فروشندگان تسلیحاتی سلاح های ارزان قیمت و بدون نگرانی از مرزبندی های آمریکا تبدیل خواهد شد !! از طرفی جی 20 مثل هند و برخی کشورهای دیگر رو هم باید مد نظر قرار داد و بخصوص اینکه نا امنی های اقتصادی و چنین بحرانهایی ناخواسته سرمایه ها رو به سمت این کشور ها میبره ..

میخوام تحلیلتون رو در این قضیه بدونم ./

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برادر رسول گرامي؛
تحليل شما يه ضعف اساسي داره و اون اينه كه از پايه و اساس، مباني رو اشتباه فرض فرمودين.
فرمودين ماترياليسم! اصلاً‌ مي‌رم بالاتر و مي‌گم اومانيسم. مگه ساير مدل‌هاي اين چند قرن اخير، جز اومانيسم مبنايي داشتن؟!! حالا بالعكس، اسلام در اين 1400 سال اخير آيا مدل سياسي‌اي عرضه كرده؟
خواهشاً نفرمايين كه جمهوري اسلامي. چون سواي باگ‌ها و شكاف‌هاي فراوان همين دو واژه (يعني جمهوريت و اسلاميت)، مدل جمهوري خود برگرفته از اصول اومانيستي هست و تنها قوانين اسلام بهش الصاق شده و طبيعتاً مدل سياسي اسلامي تلقي نمي‌شه.

اما اصلاً بحث ما سر اسلام و اومانيسم نيست. ما داريم مدل اقتصادي ايالات متحده رو بررسي مي‌كنيم و براي بررسي هر مدلي، مي‌بايست باتوجه به مباني و اصول و قوانين اون مدل، به بررسي وضعيت و نقاط ضعف و قوتش پرداخت و يا نهايتاً مدل‌هاي مشابه.

داستان فرمايش شما، مثل داستان مناظره‌ي برخي از اسلاميون با ماركسيست‌ها در قبل و اوايل انقلاب در دانشگاه‌هاست كه مثلاً مي‌گفتن ماركسيسم بده، چون توش دين نيست! به نظر خودشون داشتن نقطه‌ي ضعف ماركسيسم رو مي‌گفتن. ولي اتفاقاً همين مسئله، نقطه‌ي قوت ماركسيسم بود و اين، دقيقاً عقايد ماركس و انگليس بود كه وجود دين رو موجد طبقه‌اي جداگانه مي‌دونستن و اين در جامعه‌ي بي‌طبقه‌ي ماركسيستي، باعث افول و نزول جامعه و ايجاد جامعه‌اي طبقاتي در دل طبقه‌اي واحد مي‌شه. پس همون اندازه كه سرمايه‌داري باعث ايجاد طبقات اجتماعي مي‌شه، دين نيز همين نقش رو داره.

پس اساساً بحث نقد ماركسيسم با دين به خودي خود خنده‌داره. مثل اين مي‌مونه كه يه شيعه و يه وهابي بخوان مناظره كنن و وهابي به فلان عقايد شيعه اتهام وارد كنه و شيعه براي توجيه عقايدش، به قال الباقر (ع) و قال الصادق (ع) روي بياره!

براي بحث در هر زمينه‌اي، مي‌بايست ملزومات اون مهيا بشه. نمي‌شه وقتي مناظره درخصوص فرمول‌هاي فيزيك هست، از شيمي بحث كنيم؛ هرچند كه درش اثر داشته باشه. براي بحث درخصوص ماركسيسم، بايد ماركسيسم يا حداقل اومانيسم شد و در پوسته‌ي اون فرو رفت تا نقاط ضعف و قوتش رو ديد. براي نقد ليبراليسم بايد ليبرال شد و در جلد ليبراليسم فرو رفت تا نقد منصفانه‌اي از ليبراليسم انجام بگيره. والا قياس دو چيز متفاوت، جز قياس مع‌الفارق معني ديگري نداره.

ما اينجا جمع نشديم كه يه سري شعار بديم كه اسلام پيروز است، امريكا نابود است. قراره يه بحث تحليلي راه بندازيم و هم نقاط قوت ايالات متحده رو در نظر بگيريم و هم نقاط ضعفش رو، تا از اين ره‌آورد به نتيجه‌ي مفيدي دست پيدا كنيم. والا با هزار و يك شعار ما، نه دنيا تغيير مي‌كنه و نه دانش ما.

و اما بعد.
اگر ليبراليسم تعديل شد و يا كاپيتاليسم دستخوش تغييراتي شد، به دليل ضعف‌هاي درونش بود. ولي برعكس باور شما، اين ضعفش محسوب نمي‌شه.
برخلاف دين‌باورها، اومانيست‌ها اصالتاً نسبي‌گرا هستن و اعتقاد دارن هيچ چيز (حتي دين)، مطلق نيست و نمي‌تونه صد در صد درست باشه. اتفاقاً همين عقيده هم باعث جاري ماندن و زايش تفكر و بررسي و گرفتن بازخور سيستم‌ها و مدل‌هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي‌شون شد. تئوري ببرماهي از همين مسئله نشأت گرفت و نزديك به 400 ايدئولوژي، مكتب و مدل مختلف در طول چهار الي پنج قرن، با يكديگر به رقابت پرداخته و بازنده در دل برنده قرار گرفت و همين‌طور مدل حكومتي كامل و كامل‌تر شد تا رسيد به اينجا. به قرن بيستم و سه مدل حكومتي برتر؛ يعني ناسيوناليسم در اشكال مختلف آن (فاشيسم، نازيسم يا امپراطوري ژاپن)، ليبرال دموكراسي و سوسياليسم در اشكال مختلف آن (چه حكومت‌هاي ماركسيست – لنينيستي، چه مدل استالينيستي، چه مائوئيستي و فيدليستي و ... و حتي مدل‌هاي تعديل شده‌ي سوسياليستي) باقي موندن.
طي جنگ اول جهاني، دو مدل ناسيوناليسم و سوسياليسم جان گرفته و به رقابت سنگين با ليبراليسم پرداختن و جنگ جهاني دوم، در حقيقت نبرد بين مكاتب باقي‌مانده بود. نازيسم اميدوار بود كه ليبراليسم با درك خطر كمونيسم، جانب ايشان را گرفته و براي نابودي سوسياليسم متحد بشه. ولي دقيقاً عكس اين قضيه اتفاق افتاد و نهايتاً اين ناسيوناليسم بود كه با شكست در جنگ، به نابودي و ادغام در دل ليبراليسم و اندكي هم سوسياليسم كشيده شد.
پس از آن و طي نزديك به 50 سال، دنيا شاهد رقابت فينال مدل‌هاي چند صد ساله بودن. رقابتي شديد و صد البته خونين و خطرناك كه اتفاقاً رويش و زايش ديكتاتورها نيز در همين برهه بود. ديكتاتورهايي كه پس از جنگ، كارايي خودشون رو از دست دادن و برخلاف باور اكثريت، توسط همين مدلي كه ايشان را برآورده بود (يعني ليبراليسم)، يكي پس از ديگري سرنگون و يا بسيار تضعيف شدن. ديكتاتورهاي سوسياليست نيز با شكست ماركسيسم در برابر ليبراليسم، يكي پس از ديگري سقوط كردن تا دنيا، روي جديدي به خود ببينه.

بيش از چهارصد سال مبارزه، اين رو به ما مي‌آموزه كه اومانيست‌ها با علم بر ناقص بودن دانش بشري و اينكه هيچ نظامي، مطلق و صد در صد مناسب نيست و همه چيز بستگي به موفقيت نسبي اون در اون برهه از زمان داره، به كنكاش و تحقيق و بررسي و مطالعه‌ي سيستم‌هاشون روي آوردن تا در نهايت، مدلي نسبتاً موفق مثل ليبرال دموكراسي رو پديد آوردن. همين بود كه فوكوياما قرن بيست و يكم رو قرن برتري ليبرال دموكراسي و ليبرال دموكراسي رو آخرين نظام پيروز معرفي كرد.
صد البته اين، به معني ليبرال شدن دنيا نيست. بلكه دقيقاً عكس قضيه حاكمه و به اين معني هست كه با سقوط ليبرال دموكراسي، نظم جهاني نيز از هم خواهد گسست و پس از آن، حكومت آشوب در جهان حكمفرما خواهد شد.

برخلاف باور شما كه فكر مي‌فرمايين غرب دو دستي به اين نظام چسبيده، بالعكس تمامي اين موارد رو همين انديشمندان ليبرال همچون فوكوياما، هانتينگتون، برژينسكي و حتي تافلر پيش‌بيني نمودن و فقط، بحث بر سر سال اتفاق هست.

اگر ليبراليسم تعديل شد، نه به دليل تلاش براي بقاء، بلكه بعلت وجود نظام جايگزين بود. مادامي كه نظام جايگزيني وجود نداشته باشه، هيچ نظامي تغيير نمي‌كنه؛ حتي اگه حكومتش كاملاً عوض شه.
اگه كشور ليبرالي دچار انقلاب بشه و مدل اقتصادي جايگزيني نداشته باشه و ليبرال دموكراسي هم هنوز زنده باشه، خواه ناخواه باز به سمت مدل ليبرال دموكراسي كشيده خواهد شد. چرا كه پس از فروخوابيدن شعارها و ادعاها، به هنگام عمل تنها نظام‌هاي آزمون پس داده هستن كه براي موارد مختلف، پاسخ‌هاي مختلفي دارن. والا ساخت يك نظام با نام، اصلاً و ابداً امكان پذير نيست.
بطور مثال همين ايران عزيز خودمون. پس از شعارهاي ابتداي انقلاب، وقتي پاي عمل رسيد اولين مشكل، نبود مدل حكومتي بود كه با برداشت دموكراسي از ليبراليسم تا حدودي حل شد. بعد نوبت به مدل اقتصادي و خواست اصلي مدل حكومتي رسيد. اينجا نوبت به سوسياليسم و اقتصاد دولتي بود كه مدل خويش را به حكومت اسلامي قرض دهد! پس از آن، بحث مدل فرهنگي و اجتماعي شد كه فكر مي‌كرديم در اين زمينه با وجود فرهنگ غني اسلامي و ايراني خويش، كوچكترين مشكلي نداشته باشيم و لاجرم نخواهيم مدل جديدي رو قرض بگيريم. لكن اساساً موفق نبوديم و ماركسيسم و ادبيات ماركسيستي و شعارگرايي ماركسيستي، بزرگترين نقش رو در تشكيل اين مدل براي ما داشت. شعارهايي كه فقط جاي بورژوازي و امپرياليسم، صهيونيسم و استكبار جهاني ناميده شد و به جاي پرولتاريا و بين‌الملل كمونيسم، مستضعفان، به جاي نبرد تاريخي پرولتاريا و بورژوازي، نبرد جبهه‌ي مستضعفين در برابر جبهه‌ي مستكبرين و به جاي سن‌تز انقلاب‌هاي پرولتاريايي، انقلاب‌هاي اسلامي مد نظر قرار گرفت.
درخصوص درستي يا غلط بودن اين تعاريف حرفي نمي‌زنم، چون اساساً موضوع بحث ما اين نيست. بحث صرفاً درخصوص مدل حكومتي هست.

همين ضعف در تعريف مدل حكومتي بود كه در دولت سازندگي، نوعي آنتي دموكراسي و حكومتي تا حدودي استالينيستي (يعني باز رجوع به مدل‌هاي قبل) و كاپيتاليستي در اقتصاد رو شاهد بوديم و در دولت اصلاحات، با همان مدل اقتصادي و البته تا حدودي بازگشت مجدد به مدل‌هاي اقتصادي سوسياليستي و افزايش مشاركت دولت در اقتصاد، شاهد مدل سياسي ليبراليستي بوديم.
تلاش‌هاي دولت خدمتگزار هم هيچ‌گاه از مرز شعار بالاتر نرفت و مدل حكومتي، در كشاكش بين اقتصاد سوسياليستي و كاپيتاليستي از يك سو و مدل استالينيستي و ليبراليستي از سوي ديگر، عملاً موفق به نشان دادن مدلي واحد نگرديد.

اساساً بزرگترين و مهمترين اصل در تشكيل حكومت، تعيين مدل حكومتي است و اتفاقاً اين، از اون موارد نيست كه با «حالا مي‌ريم جلو ببينيم چي مي‌شه» و «چو فردا شود فكر فردا كنيم» بشه جمعش كرد. نتيجه‌اش يا انتخاب مدل موفق و يا حداقل امتحان پس‌ داده‌ي ديگري مي‌شه و يا در بدترين حالت، ترميدور.

----------------------------------------------------

برگرديم به بحث ايالات متحده.
برخلاف فرمايش برادر رسول، خواست جنبش وال استريت سود بيشتر نيست. چون اساساً «مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد». اين شعار، شعاري ماركسيستي بود كه البته پايه و اساس مشخصي هم داشت و مشاركت بيشتر در اون، تعريف مشخصي داشت و مبناش، حكومت پرولتاريايي و كسب سود يكسان توسط طبقات مختلف جامعه بود.
شعارهاي جنبش وال استريت، بيشتر اشاره به طبقات ممتاز اقتصادي داره كه انتظار دارن در نظام ليبراليستي، جايگاهي يكسان با مردم عادي داشته باشن كه اين، سواي شبه ماركسيستي بودن، كاملاً با عدالت اقتصادي هم در تضاد هست. چرا كه اساساً امتيازهاي اقتصادي هست كه باعث افزايش توليد و بهره‌وري مي‌شه و در كشورهاي ليبراليستي، ميزان توليد و كسب ارزش افزوده و كسب درآمد (و متعاقباً كسب قدرت بيشتر اقتصادي و ارتقاء اون و افزايش توليد ناخالص داخلي و درآمد سرانه‌ي ملي)، اثر مستقيمي داره با امتيازهاي اقتصادي. به اين معني كه اگه شما در بخش مصرفي جامعه قرار بگيرين، ماليات مشخصي خواهيد پرداخت. ولي هرچقدر كه از بخش مصرفي، به بخش مولد در حركت باشين و خدمت بيشتري به اقتصاد كشور انجام بدين، به همون اندازه از امتيازات اين تحرك سود خواهيد برد و ماليات شما، پس از برهه‌اي كه پلكاني افزايش داره (به دليل افزايش درآمد)، كم‌كم به سطح كاهش پلكاني روي مياره كه همين، مشوقي است براي تلاش بيشتر. حالا شما اسمش رو كسب سود بذار يا هر اسم ديگه. تفاوتي نمي‌كنه. مهم، تأثير اين مشوق‌ها در تحرك جامعه‌اس.

باز هم برخلاف شما، اين موضوع، صرفاً مربوط به مدل ليبراليستي نيست. در همين كشور عزيزمون (كه شما مدل حكومتي‌اش رو قبول داري)، اين مسئله عيناً اتفاق مي‌افته. با نگاهي ساده به ماده‌ي 131 قانون ماليات‌هاي مستقيم، با نمونه‌اي از ماليات پلكاني مواجه خواهيد شد. در ماده‌ي 84، امتياز ويژه‌ي كارگران رو خواهيد ديد. در ماده‌ي 91، موارد معافيت‌هاي مالياتي و در مواد مياني يكصد، شاهد تخفيفات، امتيازها و كمك‌هاي مالياتي به كساني كه در مشاغل مختلف، خدمتي به كشورشون ارائه مي‌دن رو شاهد هستيم. مانند همين مسئله رو در بيمه شاهد هستيم. همين مشوق‌ها توسط دولت نيز (با قرار دادن سياست‌هاي پولي و مالي) شاهد هستيم.

پس اساساً امتيازهاي سرمايه داري نه تنها منفي نيست، بلكه به سان مشوق‌هايي است كه كودك نوپا رو به تحرك وامي‌داره و تنها كساني از اين مشوق‌ها ناراحت مي‌شن و بهش معترض كه خود، علاقه‌اي به تحرك نداشته و بيشتر در طبقه‌ي مصرفي جامعه قرار دارن.

صد البته اين مدل، به ايجاد فاصله‌ي طبقاتي نيز منجر مي‌شه كه البته امري است اجتناب‌ناپذير و حتي در حكومت‌هاي اسلامي نيز اتفاق افتاده! حتي در دوران طلايي حكومت پيامبر اكرم (ص). اينجاست كه دين ما، براي كاهش اين فاصله‌ي طبقاتي، پيشنهادها و دستورات انساني‌اي چون خمس و زكات و انفاق رو ارائه نموده كه رعايت صحيح اون تو جامعه، ما رو از اين بليه هم تا حدودي دور مي‌كنه (كه البته متأسفانه در جامعه‌ي اسلامي عزيز ما چندان بهش توجهي نمي‌شه).

----------------------------------------------

برادر واريور عزيز. موارد فوق، پاسخ شما نيز بود.
اگه عمري باقي بود، بطور بهتري به مدل اقتصادي مورد اشاره‌ي شما، يعني ناسيونال سوسياليست مي‌پردازم تا به شما نشون بدم كه اساساً مدل ادعايي ژرمن‌ها، نه اينطور بود كه از اسمش برداشت مي‌شه و نه اساساً اينطور اجرا گرديد. كما اينكه نازيسم اساساً يك مدل سياسي بود و نه اقتصادي و اقتصاد اون، برگرفته از كاپيتاليسم تعديل شده بود و عمده‌ي منابع اقتصادي آلمان نازي نيز در بخش ميليتاري و R & D هاي مربوط به صنايع ميليتاري مصروف گرديد و عملاً مدل اقتصادي‌اي رو زايش ننمود كه بخوايم اون رو مبنايي براي مقايسه يا نسخه‌اي براي جوامع ديگه در نظر بگيريم؛ حتي با در نظر گرفتن شرايط و وضعيت‌هاي اون جامعه.

اتفاقاً به دليل اينكه نازيسم، مدلي همگون و جامع نبود، امكان بقايي هم نداشت و درصورت عدم وقوع جنگ دوم جهاني نيز خيلي زود دچار فروپاشي مي‌شد. چرا كه ذات نازيسم با كاپيتاليسم نيز تا حدودي در تضاد بود و همين مسئله، باعث مي‌شد كه به مرور زمان، پايه‌هاي تشكيل دهنده‌ي كاپيتاليسم در آلمان تضعيف و تضعيف‌تر شده و با فروپاشي اون، جامعه‌ي نازيستي نيز فرو بپاشه.

هيتلر در 12 سالي كه آلمان رو رهبري و نهايتاً به نابودي كشوند، صرفاً ادامه دهنده‌ي اقتصاد جمهوري وايمار و طرح‌هاي هيندنبرگ و البته مدل اقتصادي ترزيقي ايالات متحده جهت اصلاح وضعيت فاجعه‌آميز اقتصاد آلمان پس از جنگ جهاني اول بود و تز جديدي ارائه نكرد. موارد مطروحه توسط ايشان هم صرفاً شعارهايي پوپوليستي براي جذب مخاطب بود و عملاً برنامه‌اي براي رسيدن به اون وجود نداشت (راستي. گفتم شعار، ياد بيانيه‌ي اخير «فداييان اسلام» افتادم!).
والا بزرگترين پايه‌هاي قدرت نازيست‌ها رو همين سرمايه‌داران (كه اتفاقاً بطور كاملاً طنزآلود، برخي از كله‌گنده‌هاشون بطور كاملاً اتفاقي يهودي بودن!!!) تشكيل مي‌دادن و مادامي كه از آلمان حمايت مالي مي‌كردن، آلمان وضع خوبي داشت. ولي شكست‌هاي پي در پي آلمان از ارتش سرخ و نزديكي اين كشور به شكست، باعث فرار سرمايه‌داران كبير ايشان و حركت به سمت ايالات متحده گرديد و پس از جنگ نيز هريك، يا به آباداني اسرائيل پرداختن، يا به اروپاي جنگ زده (بالاخص بلوك غرب) و ژاپن رفته و با آباداني اونجا، پايه‌هاي قدرتي فراهم آوردن و يا به خدمت ايالات متحده دراومدن.

اما تقسيم‌بندي‌اي كه فرمودين.
اصل و اساس حكومت‌ها، برپايه‌ي اقتصاد مبتني هستن و به همين خاطرم مي‌بينيم كه نارضايتي‌هاي گسترده‌ي اقتصادي (نه ده هزار نفر در 310 ميليون نفر! بلكه چيزي شبيه به ايتاليا، اسپانيا، يونان و حتي فرانسه)، باعث تغيير دولت‌ها و تغيير در ساختار قدرت مي‌شه.
اگر در ايران مي‌بينيم سياست بيشتر نقش داره، دقيقاً به خاطر ضعف ساختار سياسي حكومت ماست كه پوپوليسم به جاي برنامه قرار گرفته و عملا حكومت‌ها به جاي ارائه‌ي برنامه‌هاي اقتصادي براي پايداري حكومت، به دنبال شعارگرايي مي‌رن و همين مسئله است كه مي‌بينيم هر دولتي كه مياد، وضع اقتصادي بهتر نمي‌شه كه هيچ، بدتر هم مي‌شه.
ولي اگر روزي اعتراضات گسترده‌ي اقتصادي در كشور رو شاهد باشيم، قطعاً دولت‌ها نيز سقوط مي‌كنن و در اين زمينه، ما نيز فرقي با ساير حكومت‌ها و مدل‌هاي حكومتي نداريم.

اما درخصوص بند پاياني فرمايش شما بايد عرض شود كه ورود مستقيم دولت به اقتصاد و توليد، طبق تجربه‌ي جهاني چيزي جز ضرر و فاجعه نيست. چون تفكر غير سودده، تفكر مولدي نيست و هم باعث افزايش فساد و كاهش كارايي و بهره‌وري مي‌شه و هم، انگيزه‌ها براي رقابت رو بشدت كاهش مي‌ده. پس ساختار اقتصاد سرمايه‌داري بر اين مبناست كه دولت تا جايي كه مي‌تونه، از ورود مستقيم جلوگيري كنه و اجازه بده بازار، خود به نقطه‌ي تعادلي جديد دست پيدا كنه و درصورت نياز مبرم ورود دولت نيز نهايتاً حمايت‌هاي مالي و بسته‌هاي مشوق و در بدترين شرايط، سوبسيدهاي موقتي رو به بازار تزريق كنه تا بحران موقت پشت سر گذاشته بشه و بازار مجدداً به نقطه‌ي تعادلي بازگرده.

يعني دولت، دقيقاً در نقش خودش، هادي و پشتيبان قرار بگيره و اين نقش، به هيچ‌وجه معني مسكن و درمان موقت نيست. هرچند كه اگر دخالت‌هاي دولت شديد و شديدتر بشه، نشان‌دهنده‌ي بيماري اقتصادي هست، ولي خود اين نقش‌پذيري، دقيقاً اجراي سياست‌هاي ليبراليستي هست.

صد البته مدل ليبراليستي چون بخشي‌اش بر پايه‌ي رضايت مردمي هست و صد البته در كشورهايي كه مدل اقتصادي مناسبي دارن و تك محصولي نبوده و متكي به درآمدهاي منابع خدادادي‌اي چون نفت و گاز نيستن، اصلي‌ترين حافظ جامعه و حكومت‌شون، رضايت مردمي (حداقل طبقه‌ي مولد) هست؛ چرا كه اصل و اساس اين حكومت‌ها برپايه‌ي ماليات هست و همين مسئله، در افزايش آزادي‌هاي مدني و كاهش ديكتاتوري دولت نيز بسيار اثرگذار هست. پس طبيعيه كه دولت‌ها بخوان براي بهتر نشون دادن خود و كسب وجهه‌ي عمومي، گاهاً ورودهاي بيش از نياز و يا كنترل‌نشده‌اي در عرصه‌ي اقتصاد داشته باشن تا طبقات مختلف رو به خودشون جذب كرده و براي انتخابات بعدي برنامه‌ريزي نمايند كه همين مسئله، خود گاهاً مشكل‌ساز مي‌شه و مواردي مثل رشد حبابي عصر طلايي اقتصاد امريكا رو به همراه خواهد داشت.

--------------------------------------------------------------------

در آخر، توجه شما رو به اين نكته جلب مي‌كنم كه چين اگه رشد اقتصادي مناسبي رو تجربه كرد، اولاً مرهون سياست‌هاي اقتصادي نيمه كاپيتاليستي دنگ شيائو پينگ و پس از وي بود و ثانياً با سرمايه‌ي امريكا و اروپا بدين جا رسيد. چين از اقتصاد قدرتمندي برخورداره. ولي پشتيباني اقتصادي قدرتمندي نداره و اصل و اساس ارتقاء اون نه تك و هاي تك، بلكه يكي از اون 4 M، يعني نيروي انساني يا همون Man Power هست و ساير مواردش، كاملاً عاريه‌اي است.

پس شما به اين نگاه نكن كه يكهزار و پانصد ميليارد دلار اوراق بهادار امريكا توسط چين خريداري شده. چرا كه چين خود بهتر مي‌دونه كه رشد فعلي و ثبات اقتصادي‌اش رو مديون همين امريكا و ساير كشورهاي مشابه هست و درصورت افزايش بحران و نياز به بازگرداندن سرمايه‌ها، درست همون بلايي سر چين خواهد اومد كه در اواخر دهه‌ي بيست، سر آلمان در حال ترقي اومد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی جان با تشکر از اینکه وقت گرانبهاتون رو برای پاسخ به من صرف نمودین ..

پس اگر اجازه بفرمایید من سه برداشت عمده برای جوابم از حرفهای شما داشته باشم :


- مقداری سوسالیزه ( دخالت دولت ) شدن نظام اقتصادی آمریکا ولو در شرایط بحران منتفی هست و یا محدود به جریان های پوپولیستی موقتی بنا بر اقتضای شرایط ..


- روند کنونی وقایع اجتماعی در آمریکا به هیچ تغییر سطحی و عمقی در مدلهای اقتصادی لیبرالی نخواهد شد .


- در حال حاضر شاهد ترکیده شدن حباب عصر طلایی اقتصاد آمریکا هستیم که همچون انقباض اقتصادی دهه 30 بدون اینکه نظام سیاسی در آمریکا دستخوش تغیر بشه پشت سر گذاشته خواهد شد ..


و اگر این برداشتها رو صحیح یا کافی نمیدونید ما رو تنویر بفرمایید ..

--------------------------------------------------------------------------------------------
از پایین شروع کنم ... :


[quote]پس شما به اين نگاه نكن كه يكهزار و پانصد ميليارد دلار اوراق بهادار امريكا توسط چين خريداري شده. چرا كه چين خود بهتر مي‌دونه كه رشد فعلي و ثبات اقتصادي‌اش رو مديون همين امريكا و ساير كشورهاي مشابه هست و درصورت افزايش بحران و نياز به بازگرداندن سرمايه‌ها، درست همون بلايي سر چين خواهد اومد كه در اواخر دهه‌ي بيست، سر آلمان در حال ترقي اومد.[/quote]
اگر درست متوجه شده باشم منظورتون این هست که چین رکود شدید اقتصاد جهانی رو پیش بینی کرده و دست به چنین کاری زده تا بتونه سرمایه رو متعاقبا به گردش معکوس در بیاره یا مانع از فرار واقعی اون بشه ؟

[quote]در آخر، توجه شما رو به اين نكته جلب مي‌كنم كه چين اگه رشد اقتصادي مناسبي رو تجربه كرد، اولاً مرهون سياست‌هاي اقتصادي نيمه كاپيتاليستي دنگ شيائو پينگ و پس از وي بود و ثانياً با سرمايه‌ي امريكا و اروپا بدين جا رسيد. چين از اقتصاد قدرتمندي برخورداره. ولي پشتيباني اقتصادي قدرتمندي نداره و اصل و اساس ارتقاء اون نه تك و هاي تك، بلكه يكي از اون 4 M، يعني نيروي انساني يا همون Man Power هست و ساير مواردش، كاملاً عاريه‌اي است.[/quote]
در هر حال میتونیم بگیم که اقتصاد چین با تسلط و مدیریت دولت بر سرمایه ها و بازار آزاد پیش میره ؟
اجازه بدید دو فرض دیگه رو میتونم متصور بشم ... :
- اگر این روال و سرمایه گذاری های اون در بازارهای آمریکا و اروپا ادامه پیدا کنه دولت چین خواهد توانست به نحوی بر اقتصاد لیبرالی تاثیراتی ناسیونالیستی بزاره (ولو در حد یک تاثیر اسمی و غیر عملی)
- و اینکه در نهایت اگر غرب بتونه بحران رو مهار کنه و بخواد صدور تکنولوژی رو به بازار چین متوقف کنه خود به خود چین پس از مدتی از گردونه رقابت حذف خواهد .

[quote]اصل و اساس حكومت‌ها، برپايه‌ي اقتصاد مبتني هستن و به همين خاطرم مي‌بينيم كه نارضايتي‌هاي گسترده‌ي اقتصادي (نه ده هزار نفر در 310 ميليون نفر! بلكه چيزي شبيه به ايتاليا، اسپانيا، يونان و حتي فرانسه)، باعث تغيير دولت‌ها و تغيير در ساختار قدرت مي‌شه.
اگر در ايران مي‌بينيم سياست بيشتر نقش داره، دقيقاً به خاطر ضعف ساختار سياسي حكومت ماست كه پوپوليسم به جاي برنامه قرار گرفته و عملا حكومت‌ها به جاي ارائه‌ي برنامه‌هاي اقتصادي براي پايداري حكومت، به دنبال شعارگرايي مي‌رن و همين مسئله است كه مي‌بينيم هر دولتي كه مياد، وضع اقتصادي بهتر نمي‌شه كه هيچ، بدتر هم مي‌شه.
ولي اگر روزي اعتراضات گسترده‌ي اقتصادي در كشور رو شاهد باشيم، قطعاً دولت‌ها نيز سقوط مي‌كنن و در اين زمينه، ما نيز فرقي با ساير حكومت‌ها و مدل‌هاي حكومتي نداريم.

اما درخصوص بند پاياني فرمايش شما بايد عرض شود كه ورود مستقيم دولت به اقتصاد و توليد، طبق تجربه‌ي جهاني چيزي جز ضرر و فاجعه نيست. چون تفكر غير سودده، تفكر مولدي نيست و هم باعث افزايش فساد و كاهش كارايي و بهره‌وري مي‌شه و هم، انگيزه‌ها براي رقابت رو بشدت كاهش مي‌ده. پس ساختار اقتصاد سرمايه‌داري بر اين مبناست كه دولت تا جايي كه مي‌تونه، از ورود مستقيم جلوگيري كنه و اجازه بده بازار، خود به نقطه‌ي تعادلي جديد دست پيدا كنه و درصورت نياز مبرم ورود دولت نيز نهايتاً حمايت‌هاي مالي و بسته‌هاي مشوق و در بدترين شرايط، سوبسيدهاي موقتي رو به بازار تزريق كنه تا بحران موقت پشت سر گذاشته بشه و بازار مجدداً به نقطه‌ي تعادلي بازگرده.[/quote]

مصطفی جان همونطور که در پاسخ به رسول هم فرمودید بطور مشخص این روال اقتصاد لیبرالی منجر به شکل گیری اختلاف عظیم طبقاتی میشه و در صورت ناتوانی دولت در ایجاد یک مقبولیت عمومی و کسب رضایت مردم ، در کشاکش بحران اقشار متوسط حذف میشن و اقشار ظعیف بخاطر روال کاملا خصوصی اقتصاد رو به نابودی و در نتیجه همین اشکال تظاهراتی که شاهد اون هستیم خواهند رفت ...

به نظرت این بحران اقتصادی که دولت نمیتونه ورودی بزرگ به اون داشته باشه در صورتی که حل نشه و بحران رکود هم بر اون افزوده بشه چه عاقبتی خواهد داشت و بازگشت به حالت بهبود به چه متغییر هایی احتیاج داره ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برادر مصطفی واقعا از جوابهاتون متعجب شدم و انتظارشو نداشتم

1-اومانیسم مبتنی بر پذیرش ماتریالیسم هست و نه برعکس

2-اقتصاد سرمایه داری مبتنی بر پذیرش اتسانگرائیه چون مبتنی بر ماتریالیسم هست .یعنی این سیستم (وهر سیستمی) مبتنی بر مبانی و نگرش هایی نسبت به انسان ، خدا ، جهان ، اخلاق و فرهنگ هستند . یعنی اینگونه نیست که سرمایه داری به لحاظ اقتصادی قابل قبول باشه اما بلحاظ فلسفی، فرهنگی ، اخلاقی و سیاسی و اندیشه ای مردود باشه بلکه اینها اجزای یک پازل بهم پیوسته اند که تغییر در هر یک از اونها تغییر در سایر موارد رو بدنبال داره چرا که در علوم انسانی مسائل در هم تنیده و بهم پیوسته اند و از مبانی ساختاری و فلسفی شروع میشن و بعد نگاه شما به انسان و جهان ، غایت جهان و بشر رو بدست میدن و بعد ساختار استمرار حیات رو بر اون اساس پی ریزی میکنن . و اقتصاد از همین جمله است یعنی پسینی است نه پیشینی

3- در اسلام تمامی این مبانی فوق دارای تعریف خاص خودش هست و نتیجه اونها در قالب ریخته میشه . شما محتوا رو با قالب عوضی گرفتید و سپس حکم میکنید که پس ما دارای هیچ ساختار خاص خودمون نیستیم و حتی نمیتونیم در آینده هم باشیم (جبر تاریخی) . در حالیکه با عوض شدن مبانی انسانی ساختار منطقا میتونه عوض بشه .

4-اینکه شما نقطه قوت مارکسیسم رو در بی اعتقادی به خدا میدونید دور از منطق هست . مثلا بی خدایی چه حسنی برای مارکسیسم داشت ؟ جز اینکه از عوامل شکست مارکسیسم فقدان معنویت و پوچی ناشی از عدم توانایی و نقص در ارایه معنای هستی و زندگی و معنا بخشی به اون بود . همونطور که امام خمینی (ره) در نامه شون به گورباچف اشاره کردن و به موزه سیاسی رفتن مارکسیسم رو از همین امر ناشی دونستند .
دلیل بی اعتقادی اونها به دین به جهت یک مسئله تاریخی بود . یعنی اینکه از اونجا که جامعه اروپایی فئودالیته بود و از جمله بزرگترین فئودالها اربابان کلیسا بودند و این باعث ایجاد تشکیل نظام طبقاتی شده بود طبیعتا کلیسا حامی این نظام بود و این تلقی غلط رو به وجود می آورد که دین مدافع نظام طبقاتی و حافظ اون سیستم و بلکه خودش مولد اونه . البته این تصورشون هیچ مبنای نظری نداشت و صرفا بر اساس عملکرد غلط کلیسا بود . وگرنه کدوم آموزه دین باعث ایجاد طبقه خاص و ویژه میشه بر علیه اقشار محروم ؟؟؟ فکر میکنم دین برعکس این مطلب هست و آموزه های اون مثل انفاق ، ایثار ، صله ارحام ، وظیفه کمک به همنوع و دردمندی نسبت به همنوع ، وظیفه نسبت به همسایه ، مالیاتهای اسلامی مانند خمس و زکات و مالیاتهایی که حاکم اسلامی میتونه علاوه بر این موارد اضافه کنه ،وقف ، کمک به ایتام و .... در جهت عکس ادعای شماست

5- بحث نقد مارکسیسم با دین صورت نمیگیره بلکه با میانی عقلانی و فلسفی و ... صورت میگیره . اما اینکه شما چطور برداشت کردید که نقد مارکسیسم رو بر اساس دین صورت میدن از عجایب هست . دینداران معتقدند که بحرانی که احساس پوچی و فقدان معنی در مارکسیسم بوجود آورده رو فقط دین پاسخگو هست که ادعای گزافی نیست . البته سایر مباحث نقد علمی و فلسفی خودش رو داره

6-برای نقد لیبرالیسم لازم نیست که شما لیبرال بشید یا بقول خودتون تو جلدش برید بلکه باید اونو فهم کنید و سپس نقاط قوت و ضعف اونو استخراج کنید و نقد کنید اما این نقاط قوت و ضعف رو با کدوم شاخص میخواهید استخراج کنید در حالی که شما معتقد به نسبیت هستید ؟؟؟؟

7-تعجب میکنم که شما چطور از نسبیت دفاع میکنید با اینکه هیچ جور نمیشه اونو اثبات کرد ؟؟؟؟؟ اصلا این قضیه که همه چیز نسبیه خودش نسبی نیست و مطلقه و خودش رو نقض میکنه . و اگه بگید بعضی امور نسبی هستند به این معنی است که شما عدم نسبیت رو در برخی امور پذیرفتید اما شما اگه بخواهید اموری رو که نسبی میدونید اثبات کنید هیچ دلیلی نخواهید توانست که ارائه کنید . اما اینکه شما نسبیت رو دلیل پیشرفت هم بدونید icon_razz
نقد و بررسی و تلاش جهت ارائه نظری بینقص هیچ ارتباطی به نسبیت نداره . چون هر نظری رو که اثبات کنید تا مادامی که بهش معتقد هستید مطلق میدونید و بهش عمل میکنید و وقتی اونو نقض کردید و شواهدی رو بر علیه اون پیدا کردید می فهمید که برداشت شما از درستی اون غلط بوده و یا ناقص بوده واین تا جایی که به نظریه نهایی منجر بشه ادامه داره . مثلا شما نمیتونید بگید که راستگویی تا حالا درست بوده و از الان غلطه . ممکنه شما مواردی رو پیدا کنید که در اون موارد نباید راست گفت مثل به خطر افتادن جان اما این به معنی نسبیت راستگویی و نادرستی اون نیست بلکه فقط به این معنی است که این جمله دارای قیودی بوده که شما به اون توجه نداشتید .

8- تمامی مکاتبی رو که شما اسم بردید اعم از نازیسم و سوسیالیسم و کمونیسم و لیبرال همگی در اینکه ماتریالیستی هستن مشترکن یعنی مبتنی بر نوعی برداشت خاص از جهان و انسان و هدف عالم و انسان هستن که همگی مبتنی بر برسمیت شناختن اصالت ماده و نفی ماوراء و خدا هست . البته ممکنه کسی در این مکاتب خدا رو هم قبول داشته باشه اما بدلیل نفی شریعت و ربوبیت تکوینی و تشریعی معتقد به عدم دخالت دین و خدا در این امور میشه . سرمایه داری هم از اون جهت که اصالت و غایت رو در اقتصاد به سود میده و سود امری مادی هست و لذا ماتریالیستی تلقی میشه

9-با سقوط لیبرال دموکراسی هیچ اتفاقی در عالم نمی افته و هیچ هرج و مرجی رو نباید شاهد باشیم چرا که دلیلی بر بی ثباتی نداریم . این سقوط به معنی این نیست که اقتصاد بدون سرمایه داری محال هست و یا بدون سرمایه داری مردم قادر به خرید و فروش و کسب ثروت و جابجایی کالا و خدمات نیستند. این فقط یک ادعای بی معنی است .

10-ایجاد نظام جایگزین (کمونیستی) از دل سرمایه داری بیرون اومد که بدلیل مقاومت سرمایه داری در برابر خواست اکثریت بود . و اگه این نظام به مقاومتش ادامه میداد و خودش رو تعدیل نمی کرد بدون هیچ تردیدی فرو میریخت . در حالت فعلی هم همینطور هست . یعنی اگه در برابر تعدیلات ضروری مقاومت کنه بدون تردید با ایجاد نظامی جایگزین از درون خودش مواجه میشه چرا که مخالفین و اکثریت تا ابد منتظر نخواهند بود و اگه تعدیلات مورد خواست اونها اتفاق نیوفته خودشون اونو ایجاد خواهند کرد .

11-عدم کامیابی در دسترسی به مدل بومی صد درصد اسلامی بدلیل عدم اعتقاد مدیران بود نسبت به اینکه میشه از مبانی اسلامی نظامی اقتصادی رو اسنخراج کرد کما اینکه بارها هم اونو به زبون آوردندو همونطور که اشاره کردید با توجه به ناهمگونی اونها با مبانی فکری در داخل منجر به سقوط اونها شد . و این تنها نشون دهنده عدم توان فکری اونها بود نه اینکه منطقا امکانش نیست . بلکه نیاز به تفکرات عمیق و تبادل نظرات و نظریه پردازی های علمی و ایجاد فضای نقد و نشاط علمی هست که این مسائل در حوزه علوم انسانی مطلقا در کشور ما وجود نداره . اما اینکه اصلا امکان ایجاد سیستمی اقتصادی مبتنی بر مبانی اسلامی نیست فقط یک ادعا است چرا که با تغییر مبانی منطقا ساختار هم دگرگون میشه. در ثانی ایجاد یک نظام یک شبه ایجاد نمیشه کما اینکه نظام فعلی غرب در طی چندین قرن بوجود اومده . بنا بر این ما بلحاظ زمانی هم خیلی عقب نیستیم .

12-و اما بدترین چیزی که اصلا انتظارشو نداشتم این جمله شما بود "مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد" . واقعا انتظارشو نداشتم . چراکه این حرف دقیقا در تضاد با عدالت و خواست اکثریت هست .
اگر کسی سرمایه نداشت و یا اینکه دانش حفظ اونو نداشت و یا با مکانیسم سودآوری اون آشنا نبود می باید محکوم به از دست دادن سرمایه و اتلاف منابع و نشستن به خاک سیاه و مردن بشه ؟؟؟؟؟ آیا اینها باید برن بمیرن . ( حرف کارگزاران خرابندگی هم همین بود که باید خیلی ها زیر چرخ اقتصاد له و خورد بشن و بمیرن تا اقتصاد پیشرفت کنه و نرخ رشد اقتصادی بالا بره که در اینصورت منجر به رفاه عمومی میشه اما در عمل فقط به فربه شدن طبقه نوکیسه یا برخوردار شد و فقیر شدن عامه مردم و مردن خیلی ها بدون اینکه رفاهی اتفاق بیوفته و جامعه و عموم از پیشرفت اقتصادی برخوردار بشن ) . آیا سرمایه داران واقعا همه ثروتشون رو بر مبنای کارشون و سود و بهره تجارت و .. کسب کردن ؟ خیر اونها بر روی خون مردم سوار هستند نه استحقاق کارشون و سود منطقی سرمایه شون
این جمله مولامون علی (ع) هم هست که کاخی بنا نمیشود مگر آنکه کوخهایی خراب شده باشند .
فاصله های طبقاتی بدلیل انحصار سود در دست یک نفر یا یک گروه یا گروه هایی هست که با خارج کردن سایر رقبا با هر وسیله (چون هدف کسب سود هست و چون ایده ماتریالیستی هست بنا بر این به هیچ اخلاقی هم معتقد نیست و بنا بر این به هر طریقی اونو کسب میکنن) برای خودشون انحصار ایجاد میکنن و بر طبق نظریه سرمایه داری لیبرال بر اساس اصل آزادی که مبتنی بر فردیت هست به هیچکس حتی دولت اجازه دخالت و تعدیل اونو نمیدن و تمام سود رو منحصرا برای خودشون اختصاص میدن .

عدالت توزیعی چیزیه که اکثریت در وال استریت خواستار اون هستن و این اگه بخواد محقق بشه بمعنی تعدیل در نظام سرمایه داری و نقض اصول اون یعنی آزادی مطلق و اصالت فرد و سود هست و پذیرش عدالت در کسب سود و سپس توزیع عادلانه اون در بین اکثریت . و این یعنی مرگ سرمایه داری

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مهمان
این موضوع نسبت به پاسخ بیشتر بسته شده است.

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.