saman_777

مردان مبارز ایران زمین

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

آثار فرهنگی ایران و سرگذشت آن در حمله اعراب رفتار مهاجمان با آثار فرهنگی و صنعتی ملتهای دیگر: قرن اول اسلامی برای آثار فرهنگی ایران چندان مساعد نبود، مجاهدان بدوی هنوز با مظاهر علم و دانش آشنا نشده بودند و هنوز آن قدر واعتباری را که قرآن به علم و دانایی داده بود بدرستی در نیافته بودند. ازاین رو با کتاب وعلم ودانش و نوشته میانه ای نداشتند،خاصه اگر علم و دانش و کتابهای ایران را از آن اهل کفر و کفر و ضلال می پنداشتند، که اگر هم نابود ساختن آنها را وظیفه ای نمی داشتند، باری حفظ و حراست آنها را هم جایز نمی شمردند. به همین جهت درگیرو دارجنگها و آشوبها و قتل و غارتها و تغییر دین و خط قسمتی از آثار علمی ادبی ایران از میان رفت وقسمتهای دیگر به عللی از دستبرد حوادث مصون مند و پس از گذشتن دوره اضطراب و آشفتگی مورد استفاده اهـل اد ب ودانش گردیدو به تدریج به زبان عربی درآمد و با فرهنگ اسلامی در آمیخت و جزو آن گردید. اصولا درباره رفتار اعراب با کتابخانه ه و آثار فرهنگی ملتهایی که در دوره فتوحات اسلامی سرزمینشان بد ست اعراب افتاده عقاید مختلفی اظهار شده، بعضی معتقدند که اعراب چون به کشورهایی که بعدا در قلمرو اسلام در آمد دست یافتند، هر چه کتاب و آثار علمی یافتند به استناد آنکه قرآن ناسخ تمام آثار گذشته است، آنها را نابود کردند و کتاب های ایران را هم درآتش سوزانده ویا درآب افکندند. چون در قرنهای بعد با علم ودا نش آشنا شدند و ارزش این گونه آثار را دریافتند،چنین نسبتی را به نخستین مجاهدان اسلامی ناروا شمردند و به محو آثار و علائمی که از این عمل در تواریخ مانده بود پرداختند و در اثر آن بسیاری از این اخبار از توازیخ حذف گردید. جرجی زیدان نویسنده مصری که از میان نوشته های متعدد وگوناگون اودو دوره از کتابهایش دلایلی را به این نتیجه رسانده، به گفته وی و بطور اجمال عبارتند از: 1. میل و رغبت مسلمانان و ناآ گاهان به نابود ساختن هر کتابی جز قرآن به استناد آنچه از پیغمبر اکرم و صحابه نقل می کرده اند. 2. روایتی که از ابوالفرج مالتی در کتاب تاریخ مختصر الدول درباره فتح مصر نقل کرده، خلاصه آنکه وقتی عمر وبن عاص اسکندیه را بگشود نامه ای به عمر نوشته و درباره کتابهای آنجا از وی دستور خواست عمر در دستوری وی نوشت که آنها را نابود گرداند زیرا با بودن قرآن نیازی به آنها نمی دیده. 3. سوزاندن کتابهای مخالفین یکی از وسایل انتقام کشیدن بوده و شواهد تاریخی بسیاری هم این امر را تایید می کند. 4. بسیاری از پارسیان معروف صدر اسلام مانند احمد بن ابی الحواری و ابوعمرو بن علاء کتابهای خود را از روی زهد به دست خویش نابود ساخته اند. جرجی زیدان درگفتار خود دو روایت در این خصوص یکی از ابن خلدون و دیگری ا زحاج خلیفه صاحب کشف الظنون نقل کرده است . نوشته ابن خلدون به ا ین عبارت ترجمه می شود: ((کجا رفت علم ودا نش ایران که عمردر هنگام فتح به نابود کردن آنها فرمان داد؟)) وحاج خلیفه هم چنین شرح داده اشت: چون مسلمانان کشور ایران را بگشودند و بر کتابهای ایرانیان دست یافتند،سعد بن ابی وقاص نامه ای به عمر بن الخطا ب نوشت و درباره آنها از وی رای خواست، پاسخ شنید کتابها را در آب بریزید. اگر مودر داهنمایی باشند خداوند ما را به کتابی بهتر از انها راهنمایی کرده و اگر دلیل گمراهی باشند خدا ما را از آنها بی نیاز ساخته است. البته این راهم باید درنظرداشت که سوزاندن کتابهای مخالفان دربین مردم جهان دردوره های مختلف تاریخ رواج داشته و حتی امروز هم کم و بیش در گوشه وکنارجهان دیده می شود. اعراب هم از این شیوه عمومی بر کنار نبوده اند و در تاریخ وقایع چندی از این قبیل ثبت شده است. در هر حال رفتار اعراب با آثار فرهنگی ایران هر چه بوده آن را نباید یگانه علت نابودی بسیاری از کتابهای علمی و ادبی ایران دانست. از علتهای دیگری که دراین امر تاثیر فراوان داشته، یکی هم آنست که بسیاری از ایرانیان پس از مسلمان شدن به آثار فکری پیشینیا ن خود چندان توجتهی نکرده اند و بعد از گذشت زمان حتی اندکی از خود پیشینیان هم مشاهده می شود که درحفظ و نگاهداری آنها میل و رغبتی از خود نشان نداده اند و نمی دهند و حتی از نابود کردن آنها هم به بنام اینکه از آثار گبر و مجوس است، دریغ نداشته اند، چنان که به گفته دولتشاه سمرقندی وقتی کسی کتاب وامق و عذرا را که از کتابهای پهلوی بود به نزد عبدالله بن طاهر برد. وی فرمود تا آن را در آب بشویند و همچنن دستود داد تا هر چه از آن گونه کتابها در قلمرو فرمانروایی او بیابند،نابود سازند. عمربن الخطاب نوشت: کتابها را در آب بریزید،اگر مورد راهنمایی با شند خداوند ما را به کتابی بهترازآنها راهنمایی کرده و اگر دلیل گمراهی باشند خدا ما را ا زآنها بی نیاز ساخته است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دو قرن سکوت: حقایق دوران جنگ میان اعراب و ایران حتما بخونش!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
الفباي ارمني الفبای زبان ارمنی هنگامی ابداع شد که منطقه ارمنی نشین از نظر سیاسی میان دو کشور توانمند آن زمان یعنی ایران و روم بخش شده بود و ارزشهای ملی، قومی و فرهنگی تیره ارمنی در آستانه ویرانی و نابودی قرار داشت. کاهنی به نام مسروپ ماشتوس ابداع کننده الفبای ارمنی است. مسروپ همراه با شاگردان خود به جای جای ارمنستان سفر می‌کرد و به ترویج مسیحیگری می‌پرداخت و همین سبب شد که او بیش از پیش خطر نابودی دین، فرهنگ و تمدن ملت خود را احساس کند، چرا که نبود یک الفبای ارمنی آشنایی مردم با دین را دشوار می‌ساخت. بنابراین در اندیشه ابداع زبان نوشتاری ارمنی افتاد. مسروپ برای تحقق آرمان خویش به مرکز رفت و اندیشه خود را با جاثلیق ساهاک پارتو در میان گذاشت و به یاری وی توانست نظر ورامشاپوه، پادشاه ارمنستان شرقی را نیز جلب نماید. مسروپ گروهی از جوانان را راهی اِدیسا کرد تا زبان سریانی را بیاموزند و گروهی را به ساموسات فرستاد تا زبان یونانی را فرا گیرند و خود در کانون علمی بزرگ آنجا، سامانه آوایی، هجایی و نوشتار زبان‌های گوناگون را بررسید. الفبایی که مسروپ ماشتوس ابداع کرد دارای ویژگی‌های زیر است: هر واج تنها یک نشانه ویژه دارد. سوی نوشتن این الفبا از چپ به راست است . الفبای ابداعی وی نشانه‌های زیر و زبر و خط و نقطه ندارد . در همین حین کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید و دیگر متون دینی، دانشی و فلسفی به زبان ارمنی ترجمه شد و در پی این جنبش فرهنگی، سده پنجم زایشی به سده زرین فرهنگ ارمنی شهرت دارد. مسروپ ماشتوس به پاس خدمات خود در زمره قدیسان کلیسای ارمنی جای گرفت. او در سال ۴۴۰ میلادی چشم از جهان فرو بست و در روستای اوشاکان به خاک سپرده شد. حروف الفبای ارمنی: نام حرف حروف کوچک حروف بزرگ تلفظ ارزش عددی Ayb ա Ա آ 1 Ben բ Բ ب 2 Gim գ Գ گ 3 Da դ Դ د 4 Yech` ե Ե اِ، یِ 5 Za զ Զ ز 6 Eh է Է اِ 7 Ët` ը Ը آ 8 T`o թ Թ ت 9 Zhe ժ Ժ ژ 10 Ini ի Ի ای 20 Liun լ Լ ل 30 Xeh խ Խ خ 40 C'a ծ Ծ تس 50 Ken կ Կ ک 60 Ho հ Հ ه 70 Dz'a ձ Ձ دز 80 Ghat ղ Ղ غ 90 Cheh ճ Ճ چ 100 Men մ Մ م 200 Yi յ Յ ی 300 Nu ն Ն ن 400 Sha շ Շ ش 500 Vo ո Ո اُ، وُ 600 Ch`a չ Չ چ 700 Peh պ Պ پ 800 Jheh ջ Ջ ج 900 Rra ռ Ռ ر 1000 Seh ս Ս س 2000 Vew վ Վ و 3000 Tiun տ Տ ت 4000 Reh ր Ր ر 5000 C`o ց Ց تس 6000 Hiun ւ Ւ و 7000 P`iur փ Փ پ 8000 K`eh ք Ք ک 9000 Oh օ Օ اُ 10000 Feh ֆ Ֆ ف 20000

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تحریف ورودآریاییان به ایران


بدرستی می توان گفت که افسانه جابجایی آریاییان از دشت پامیر و شمال هندوستان و پراکندگی آنان در خاورمیانه واروپا فریبی بیش نیست و اروپاییان برای جلوگیری وگریز از اینکه فرزندان ایران شناخته شوند آن را ساخته و پرداخته اند برهان بر این گفته بسیاراست1ـ مردم امروزه دشت پامیر هیچگونه مانندگی اندام و چهره با آریاییان اروپا خاورمیانه ندارند و بیشتر به مردم خاور آسیا مانند هستند که دیدگان کج وتنگ و گونه های پهن دارند 2ـ اگر بگوییم که این افسانه درست است باید بپرسیم که اگر ، ایلی ، یا خانواده ای بهربهانه و برهان ازجایی کنده شده و به جای دیگر کوچ می کنند ، باید چپ و راست و بالا و پایین سرزمین خود را شناسایی کرده ، آنجا که سرسبزتر و بارورتر است برای ماندن و نشستن برگزینند ، آنجا که برای کشت وکار و برداشت بهتر است درشمال و خاور پامیر و هندوستان پهنه ی گسترده و بارور و خرم چین و هندوچین رامی توان دید که آبادتر از بخشهای باختریست که آریاییان بدانجا کوچ کرده اند. پرسش این است : چرا آریاییان به سوی چین، و هندوچین نرفتند و به سوی باختر به راه افتادند برای این پرسش پاسخ درستی هست چون آریاییان از دشت پامیر کوچ را آغاز نکردند و از آنجا (گفته خواهد شد) که به راه افتادند به چپ و راست و بالا و پایین پراکنده شدند 3 ـ هیچگونه نشانه ای که کوچ را از نیمروز (خاور) نشانه و برهان باشد در دست نیست و اگر هست درباره ی آنها به نادرست داوری شده است بیشتر در این باره میگویم: در چند سال گذشته آنچه درکناره ی رودخانه سن از زیر زمین بیرون آورده شده نشان می دهد که « گل » ها که خانواده ای آریایی هستند 7000 سال پیش در آنجا شهرنشین بوده و می زیسته اند این تپه از نژاد آریا هنوز به این نام خوانده می شوند و کهن ترین یافته ای که در ایران از زیر خاک به دست آمده است نیز به 7000 سال پیش می رسد .نادرست است بگوییم که آریاییان 7000 سال پیش هم در ایران و هم درکناره رودخانه سن میزیسته اند . اگر آریاییان از خاور به راه افتادند اول در ایران و اندک اندک پس از گذر هزاران سال درکرانه پایانی اروپانشیمن گرفته اند (شاید7000). بنابراین کوچ آریاییان در زمانی بسیاردورتر شاید20ـ15 هزار سال پیش آغاز گردیده است و ما هیچگونه یافته زیرزمینی از آن زمان به دست نیاورده ایم . زمان 15ـ20 هزارسال پیش باپایان دوره یخبندان زمین نیز هم آهنگ است. چنانکه می دانیم درزمانی نزدیک 15ـ20 هزارسال پیش سراسر بخش شمالی گوی زمین را سرما و یخبندان فرا گرفته بوده و بجز کرانه های بالایی دریای هند و عمان که بیشتر بوده ماندگاری زیستن و تکامل گونه ی انسان را یاوری می کرده دیگر سرزمینها شایستگی کمتری برای زندگانی داشته اند. بنابراین بهتر است بگوییم که آرینها با دگرگونی آب و هوا و بهتر شدن زمین برای زیستن و فزونی یافتن شمار انسانها و کمبود جا در زمانهای بسیار دور و دراز به چهارسوی خود کوچ کرده اند ، باز پرسش اینست ، ازکجا ؟ زیرا گفتیم که نشستگان دشت پامیر به سوی شمال و خاور نرفته اند . بسیار به اندیشه نزدیک است که آریاییان که نام خود را به سرزمینشان نیز (ایران) داده اند در 15ـ20 هزارسال پیش که آب و هوای زمین گرمتر شده و شایستگی بیشتر برای زیستن یافته است از ایران به چهارسوی خود کوچیده اند ، ازخاور به سوی هندوستان ، ازشمال به سوی روسیه امروز و قفقازستان ، سپس به سوی اروپا و ازباختر به سوی بین النهرین و بالکان و یونان و از جنوب دریا هم نتوانسته است از جنبش و کوچ آنان جلوگیرد زیرا همکنون نشانه های زبان ایرانیان کهن در زبان بومی مردم « شیسل » دیده و شناخته میشود. پس این درست است که در 15ـ20 هزار سال پیش آریاییان از ایران برای یافتن جایگاه زیست بهتر به جنبش درآمده و هرخانواده ای به سویی که به آن دسترسی داشته کوچیده اند ، واژه (زمین لاد) امروزه نیز درزبان یونانی کاربرد دارد و به گوش میخورد این واژه همان زمین و سرزمین را به اندیشه و یاد می آورد که بخش (زمین) آن در خاور و بخش (لاد) یا (لند) در باختر جایگزین سرزمین و کشور شده است. به زبان دیگر ((ایرلند)) همان ایران زمین است، و زیباست اگر بدانید که بخشی از مردم آنجا خود را مانند خانواده ی « گیل » می دانند که همان « گیلک » ها هستند که در شمال ایران هم زندگی میکنند بنابراین از سرزمین ایران، نژاد آریایی کوچ کرده و زبان خود را درشمال آسیا و خاورمیانه و هندوستان و اروپا پراکنده است و از آن زبان مادر است که گویشهای آریایی امروز پدید آمده و در سراسر جهان ساخته و پرداخته شده اند.
الفبای عربی
الفبای عربی را ایرانیان از روی الفبای
کوفی ایرانی که از روی الفبای کردی پهلوی گرفته شده بود بنیاد نهادند ، و بیشتر از نیمی از واژه های کنونی عربی واژه های معرب شده ازگویشها و زبانهای ایرانی می باشد و تنها بخش کمی از آن متعلق به قوم عرب میباشد. خود واژه ی عرب (ارب) در اصل ارپ و یک واژهی پهلوی و به معنی بیگانه ، تازی است. سرزمین عرب قبل از اسلام از هرگونه دانشی تهی بوده است و تنها کشور عربی که کمی از دانش بهره برده بود دولت حیره بود که این دولت را ساسانیان بنیان نهادند و تماما تحت تاثیر ایران بود و حتا دولت یمن نیز مستعمره ی ایران بود .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خوب منم مي خوام با نوشتن اين مطالب جز اين بزرگ مردا باشم :| :| icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
میرزا تقی خان امیر کبیر
میرزاتقی‌خان امیرکبیر صدراعظم ایران در دوره ناصرالدین‌شاه قاجار بود.
میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار.نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می‌‌شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد).
محمد تقی پسر کربلایی قربان، آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود که در خانه قائم مقام تربیت یافت و در اوایل جوانی به سمت منشی قائم مقام اول به خدمت مشغول گشت و مورد عنایت رجل سیاسی دانشمند قرار گرفت و بعداٌ در دستگاه قائم مقام دوم نیز مورد توجه واقع شد تا جایی که وی را همراه هیاتی سیاسی به روسیه فرستاد و در نامه‌ای در مورد هوش و نبوغ میرزا تقی خان چنین نوشته:
خلاصه این پسر خیلی ترقیات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می‌‌گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد.
در این ماموریت که برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف که در ایران رخ داده بود، انجام می‌‌شد، از تزار روسیه معذرت خواست و طوری عمل نمود که مورد تائید و پسند تزار و دربار ایران قرار گرفت. امیرکبیر در سفر به روسیه به مؤسسات فرهنگی، نظامی و اجتماعی آنجا توجه نمود و به این فکر بود که راه ترقی ایران نیز داشتن دانشگاه و تشکیلات نظامی و فرهنگی منظم است.
دومین ماموریت وی رئیس هیات سیاسی ایران به ارزنة‌الروم برای حل اختلاف مرزی بین ایران و امپراتوری عثمانی بود. در این ماموریت که نزدیک به دو سال طول کشید علاوه بر آشنایی با زدو بندهای سیاسی شرق و غرب با دلیری خاصی توانست اختلاف مرزی را به نفع ایران پایان دهد و محمره و اراضی وسیع طرف چپ شط العرب را که مورد ادعای عثمانی‌ها بود به ایران ملحق کرد. این اقدام و پیشنهادهای مفید امیرکبیر، مورد عناد و حسادت حاجی میرزا آغاسی قرار گرفت.
چون محمد شاه مرد، ناصرالدین میرزا که قصد حرکت به تهران و نشستن بر تخت سلطنت را داشت نمی‌توانست حتی هزینه سفر خود و همراهان را به تهران تهیه کند در این هنگام که امیرکبیر در تبریز و ملقب به امیر نظام بود با ضمانت شخصی پول فراهم کرد و ناصرالدین شاه را به تهران آورد اما درباریان حتی مهد علیا مادر ناصرالدین شاه که در زد و بندهای سیاسی خارجی دست داشت مخالف امیر بودند، ولی ناصرالدین شاه هر روز بر مرتبه و مقامش می‌‌افزود تا جایی که ملقب به امیرکبیر و صدراعظم گردید. در مدت کوتاهی که امیرکبیر صدراعظم بود(در حالی که ناصرالدین شاه در آغاز سلطنت فقط 16 سال داشت) با نبوغ خاص و احساسات پر شور میهن پرستی خود، اقداماتی بس ارزنده کرد.
نخست به امنیت داخلی پرداخت. سالار را که در خراسان گردنکشی می‌‌کرد و از جانب روس‌ها و انگلیسی‌ها حمایت می‌‌شد سرکوب کرد. در نامه‌هایی که به نمایندگان سیاسی و نظامی روس می‌‌نوشت و در جواب‌هایی که می‌‌داد، دلیری و ثبات رای و میهن پرستی موج می‌‌زند.
پس از برانداختن سالار از خراسان، فارس و بلوچستان را آرام ساخت و در همه مناطق عشیره نشین و هر جا که ممکن بود آشوبی برخیزد قراول خانه ایجاد نمود و در سراسر مملکت امنیت برقرار گشت.
در دوره صدارت امیرکبیر ترکمانان که همواره از مدتها پیش به نقاط دور و نزدیک مناطق اطراف خود حمله می‌‌کردند به هیچ اقدام خلافی دست نزدند.
امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:
ایجاد امنیت و استقرار دولت.
تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.
ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.
اصلاح امور قضایی.
جرح و تعدیل محاضر شرع.
تأسیس چاپارخانه.
تأسیس دارالفنون.
نشر علوم جدید.
فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات وتدریس در ایران.
استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.
ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.
ایجاد روزنامه و انتشار کتب.
ترویج ساده نویسی و لغو القاب.
بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.
مرمت ابنیه تاریخی.
مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).
تقویت بنیه اقتصادی کشور.
ترویج صنایع جدید.
فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.
استخراج معادن.
بسط فلاحت و آبیاری.
توسعه تجارت داخلی و خارجی.
کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.
تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.
اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.
اقدامات مذکور در واقع شامل همه شئون کشوری می‌‌شد. با لغو یا کسر مقرری‌ها و مستمری ها، عده‌ای با وی دشمن شدند اما چون همین مستمری‌ها که قبلاٌ دیر به دست صاحبان آن می‌‌رسید در روزگار امیر مرتباً بدانها داده می‌شد، تا حدی آنها را راضی کرد. وضع بودجه مملکتی سر و صورتی یافت تا جایی که امیرکبیر حقوق ناصرالدین شاه را نیز محدود کرد.
جلو بذل و بخشش‌های او را گرفت و اگر حواله‌ای از شاه می‌‌رسید جواب می‌‌نوشت که اگر این پول پرداخت شود از بودجه بسیار کم می‌شود. در برقراری مستمری برای اشخاص دولتهای خارجی اعمال نفوذ می‌‌کردند تا به موقع بتوانند از وجود آنها در بروز شورش و آشوب و اخلال استفاده کنند.
در این نامه که ملاحظه می‌شود: گاهی به خاک پای همایونی معلوم می‌شود فدوی در وجوه مخارج التفاتی قبله عالم مضایقه و خودداری می‌کند این قدر بر رای همایون آشکار باشد که به خدا من جمیع عالم را برای راحتی وجود مبارک همایونی می‌‌خواهم اگر گاهی جسارتی شود از این راه است. می‌‌خواهد که خدمت شما از جهت پول مخارج لازمه معطل نماند... خود فدوی دیناری به احدی نخواهد داد. آن وجه را که باید به مردم بدهید به مخارج لازمه قشون پادشاهی می‌‌دهد. قبله عالم انشاء الله عیدی مرحمت می‌‌فرمائید ... زیاده جسارت نمی‌ورزد.
امیرکبیر علاوه بر وصول مالیات معوقه و افزودن به درآمد دولت بر توسعه کشاورزی و تجارت نیز افزود، از اسراف و تبذیرها جلوگیری می‌‌کرد.
در گماشتن افراد صالح و صدیق بر سر کارها و طرد اشخاص نالایق اهتمام بسیار می‌‌نمود. با متحداشکل کردن سپاه ایران – کارخانه اسلحه سازی در ایران تأسیس کرد که روزانه 1000 تفنگ می‌‌ساخت.
در بسط فرهنگ و استخدام استادان خارجی دقت بسیار می‌‌کرد و برای استخدام استادان شرایط خاصی وضع نمود. در چاپ و انتشار کتب و تأسیس روزنامه وقایع اتفاقیه کوشش بسیار نمود.
اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر سبب شد که گروهی استفاده جو، بنای تحریک نسبت به وی بگذارند تا جایی که فرمان عزل و قتل امیر کبیر را از ناصرالدین شاه گرفتند او را در حمام فین کاشان در ربیع الاوّل سال 1268 توسّط حاجی علی خان حاجب الدوله کشتند.

"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
روزى که امیرکبیر به شدت گریست
سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها در شهر شايعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌يافتن جن به خون انسان مى‌شود.
هنگامى که خبر رسيد پنج نفر به علت ابتلا به بيمارى آبله جان باخته‌اند، امير بى‌درنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد بايد پنج تومان به صندوق دولت جريمه بپردازد. او تصور مى کرد که با اين فرمان همه مردم آبله مى‌کوبند. اما نفوذ سخن دعانويس‌ها و نادانى مردم بيش از آن بود که فرمان امير را بپذيرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبى سرباز زدند. شمارى ديگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مى‌شدند يا از شهر بيرون مى‌رفتند.
روز بيست و هشتم ماه ربيع الاول به امير اطلاع دادند که در همه‌ى شهر تهران و روستاهاى پيرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبيده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بيمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امير به جسد کودک نگريست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هايتان آبله‌کوب فرستاديم. پيرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امير، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبيم جن زده مى‌شود. امير فرياد کشيد: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اينکه فرزندت را از دست داده‌اى بايد پنج تومان هم جريمه بدهي. پيرمرد با التماس گفت: باور کنيد که هيچ ندارم. اميرکبير دست در جيب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، اين پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقيقه ديگر، بقالى را آوردند که فرزند او نيز از آبله مرده بود. اين بار اميرکبير ديگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گريستن کرد. در آن هنگام ميرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى اميرکبير را در حال گريستن ديده بود. علت را پرسيد و ملازمان امير گفتند که دو کودک شيرخوار پاره دوز و بقالى از بيمارى آبله مرده‌اند. ميرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که ميرزا احمدخان، پسر امير، مرده است که او اين چنين هاى‌هاى مى‌گريد. سپس، به امير نزديک شد و گفت: گريستن، آن هم به اين گونه، براى دو بچه‌ى شيرخوار بقال و چقال در شأن شما نيست. امير سر برداشت و با خشم به او نگريست، آنچنان که ميرزا آقاخان از ترس بر خود لرزيد. امير اشک‌هايش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى اين ملت را بر عهده داريم، مسئول مرگشان ما هستيم. ميرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اينان خود در اثر جهل آبله نکوبيده‌اند.
امير با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نيز ما هستيم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خيابانى مدرسه بسازيم و کتابخانه ايجاد کنيم، دعانويس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ايرانى‌ها اولاد حقيقى من هستند و من از اين مى‌گريم که چرا اين مردم بايد اين قدر جاهل باشند که در اثر نکوبيدن آبله بميرند.
تصویر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از مرحوم امیر کبیر خیلی خوشم میاد الحق که بزرگ مرد ایران در دوران تاریک و خفت بار قاجار بود. خدا بیامرزدش. :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
زَرتُشت ، زردشت،زردهُشت یا زراتُشت(در اوستا زَرَثوشْتَرَ به تعبیری به معنی «دارنده روشنایی زرین‌رنگ» و به تعبیری دیگر «دارنده شتر زردفام» و سرانجان به معنای «ستاره زرین») نام پیامبر ایرانی و بنیادگذار دین زرتشتی‌گری یا مزداپرستی و سراینده گاهان (کهنترین بخش اوستا) است. بعضی پژوهشگران بر این باورند که زرتشت در روز ششم فروردین زاده شده ولی درباره ی تاریخ زایش او دیدگاه‌های فراوانی وجود دارد. برآوردها از ششصد تا چندین هزار سال پیش از میلاد تفاوت دارند. تولد زرتشت را در شمال غربی ایران در نزدیکی دریاچه چیچست (ارومیه) در روستای انبی دانسته‌اند. پس از اعلام پیامبری در سن 30 سالگی، زندگی بر زرتشت در منطقه شمال غربی ایران سخت شد و او ناچار به کوچ به شمال شرقی ایران آن روزگار یعنی منطقه بلخ شد. در آنجا زرتشت از پشتیبانی گشتاسب‌شاه برخوردار شد و توانست دین خود را گسترش دهد. زرتشت در سن 77 سالگی در روز پنجم دی ماه در نیایشگاه بلخ بدست یکی از تورانیان به نام توربراتور کشته شد. تبار و خانواده زرتشت نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود. مادر او دُغدو و پدر وی پوروشسب نام داشتند. پوروشَسْب اِسپَنْتْمان مردی دانشور و درستکار بود. دغدو دختر فری‌هیم‌رَوا از خاندان نژادگان (اشراف) و دینور بود. حاصل ازدواج پوروشسب و دغدو پنج پسر بود و زرتشت سومین آنهاست. زرتشت از همسر خود به نام هووی شش فرزند داشت. نام سه پسر ایشان ایسَت‌واسْتَرَه، اورْوْتَتْ‌نَرَه، هْوَرْچیثْزَه و نام سه دخترشان فرینی، ثریتی و پوروچیستا بود. یکی از هفت شاگرد اصلی زرتشت به نام مَیدیوماه پسرعموی پیامبر بود. خاستگاه و اندیشه زرتشت از این پیامبر ایرانی‌ در یشت‌های‌ کهن‌ سخن‌ میآید که‌ در (اَریّانَ و یَوچَه‌) در ساحل‌ رود (دائیتی) در سرزمین‌ قبایل‌ ایرانی‌ متولد گردید در (زامیادیشت‌) زیستگاه‌ زرتشت‌ را در ناحیه‌ ئی‌ میداند که‌ در آن‌ دریاچه‌ (کوسَویّ) است‌ که‌ مطابقتی‌ با دریاچه‌ هامون‌ دارد. بهر تقدیر ناحیه‌ (اَریانَّ و یوچَه‌) گاه‌ خوارزم‌ پنداشته‌ می‌شود و گاه‌ آنرا آذربایجان‌ و بعضاً بدلیل‌ مراسمی‌ مذهبی‌ که‌ در ستایش‌ (اَرُدویسورااناهیتا) می‌شود آنرا در سیستان‌ ذکر کرده‌اند. امروز بر این‌ باوریم‌ که‌ گاهان اثری‌ قبل‌ از زرتشت‌ پیامبر محسوب‌ می‌شود تاریخ‌ موجودیت‌ زرتشت‌ را نمی‌توان‌ بطور قطع‌ مشخص‌ نمود که‌ احتمالاً قدمت‌ آن‌ از 1400 سال‌ قبل‌ از میلاد تا 630 سال‌ ق م‌ میدانند.(برخی زادروز زرتشت را ۴هزار سال ژيش از زايش ميدانند) زرتشت‌ از سرزمینی‌ کهنی‌ برخواست‌ که‌ مردمانش‌ آریایی‌یانی‌ بودند که‌ به‌ پرستش‌ چهار رب‌ النوع‌ مشهور بودند 1 میترا یا (میتَر) 2 ورونایا(وَرُون‌) و ۳ ایندرا (آندرا) و ۴ ناسیته‌ یا (ناستی‌) که‌ استنباط‌ است‌ آنها نمایندگان‌ دو خدای‌ آریائی‌ (اَسورا) یا اهورا و دئوها (دیوان‌) بودند. قبایل‌ ایرانیان‌ قدیم‌ را قبایل‌ (مادای‌) یا ماد و نیز از قبایل‌ پارسوآ یا پاراسیکا میدانند. لذا منشأ خدایان‌ (کاثاها) همان‌ سُوریّ (اسورا) دارگونه (رب‌ النوع‌) آریائی‌ خورشید است‌ بنابر آن‌ (سوُرّی‌) - SURYA - مورد پرستش‌ جنگجویان‌ آریائی‌ بود که‌ هیجده‌ قرن‌ قبل‌ از میلاد آثار آن‌ بجا مانده‌ است‌. سورا خدای‌ آریائیان‌ یا سور که‌ در اوستا (هوْرَ) HVER نام‌ برده‌ شده‌ است‌ در سده چهارده‌ پیش از میلاد در آثار نوشتاری‌ میتانی‌، خدایان‌ آریائی‌ قدیم‌ ودائی‌ یعنی‌ ورونا و میترا و اندرا و ناسیته‌ را می‌بینیم‌ در کاثاها از اَهُورَ به‌ مفهوم‌ خردمند (مزداه‌) MAZDAH و یا مزداه‌ اهور برمی‌خوریم‌ و از (دَیؤَ) DAVA به‌ معنای‌ خدای‌ اهریمن‌. تباین‌ این‌ دو را در ادوار هند و ایرانی‌ قبلاً شرح‌ دادیم‌ که‌ چگونه‌ بر مفاهیم‌ متضاد برای‌ دو قوم‌ هند و ایرانی‌ تبدیل‌ گردید. (سپَنتَامَینیو) نماد اهورائی‌ گوهر پاک‌ نیکوئی‌ و خیر و نور مقدسی‌ پارسیان‌ بود و (انگْرمینیو) نماد اهریمن‌ و شر و ویرانگراست‌ که‌ هر دو جنبه‌ آفرینندگی‌ دارند یکی‌ سازندگی‌ دیگری‌ ویرانگری‌. در نظرگاههای‌ زرتشتیان‌ ابدیت‌ تعاقب‌ بُعد مادی‌ آفرینش‌ است‌. در فلسفه‌ زرتشت‌ (اَشا) قانون‌ طبیعی‌ و قانون‌ الهی‌ و ازلی‌ و ابدی‌ است‌ (اشا) قانون‌ راستی‌ و درستی‌ و داد است‌ هر فعلیتی‌ و هر کنشی‌ چنانچه‌ با قانون‌ (اَشا) همخوانی‌ و سازگار نباشد و راستی‌ و درستی‌ آن‌ بر عدالت‌ و دادخواهی‌ نیانجامد از قانون‌ (اَشا) خارج‌ است‌ (اَشا) درون‌ پویائی‌ و برون‌ پویائی‌ تکامل‌ را به‌ جهان‌ عرضه‌ میدارد. گفتار نیک‌ و پندار نیک‌ و کردار نیک‌ سه‌ اصل‌ اهورائی‌ است‌ که‌ در تارپود قوانین‌ زیستن‌ بشریت‌ ارمغانی‌ جز جاودنگی‌ ندارد. زرتشت‌ آزادی‌ و اختیار را گزینشی‌ برای‌ مردم‌ میداند. بهره‌ کار هر کس‌ همانست‌ که‌ انجام‌ می‌دهد جبری‌ برای‌ اشخاص‌ نیست‌ نیکی‌ اشخاص‌ جز بهره‌ئی‌ از نیکوئی‌ و شر اشخاص‌ جز شری‌ برای‌ وی‌ نخواهد بود. داد اهورائی‌ خدشه‌ناپذیر است‌ و نیکی‌ و شرارت‌ اصالت‌ دارند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
لینکها اشتباه هست. مثلا در عکس دوم این لینک http://aariaboom.com/.../ashoo_zartosht.jpg اصلا وجود خارجی ندارد!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.