SAEID

شايعه و كاركردهاي آن در عمليات رواني

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=center]شايعه و كاركردهاي آن در عمليات رواني

شايعات با توجه به ماهيت و قدرت تأثيرگذاري آن مي‌توانند اضطراب اجتماعي را افزايش داده و ميزان بهره‌وري و توليد را كاهش دهند و چرخه اقتصاد را فلج كرده و اعتبار اجتماعي افراد، مؤسسات و كشورها را خدشه‌دار كنند.

تصویر[/align]

چكيده

مطالعه آسيب‌هاي انساني (كه جزء آسيب‌هاي اجتماعي است) از ديرباز مورد توجه متفكران و انديشمندان اجتماعي بوده است. در اين برهه از زمان، رشد جمعيت، پيشرفت علم و فناوري و آموزش آن به ديگر نسلها، تفكيك نقشهاي اجتماعي و تقسيم كار اجتماعي سبب شده، تا براي هر چه بيشتر و بهتر برطرف شدن نيازها مؤسسات، نهادها و سازمانهايي پديد آيند. اين فرآيند عملاً موجب پيچيدگي در روابط اجتماعي شده است و در اين مسير هر كس كه توان گذر و كنار آمدن با اين پيچيدگيها را داشته باشد، مي‌تواند به سر منزل مقصود رهنمون گردد.
از آنجايي كه بخش بزرگي از سخنان عادي در اجتماع را شايعه تشكيل مي‌دهد بنابراين اهميت به آن نيز در خور توجه است. در صحبتهاي روزانه با دوستان، همكاران و ... شايعات و غيبتهاي زيادي را پخش مي‌كنيم و مي‌شنويم كه گاهي بي‌اساس و گاهي نيز مبتني بر واقعيت‌اند. اكثر شايعات مملو از محتوا و مطلب‌اند و شديداً هدف‌دار و براي مقاصد مهم به كار مي روند، اما معمولاً نه گوينده از اين مقاصد آگاه است و نه شنونده. شايعه‌سازي و شايعه‌پردازي بيشتر در جهان سوم، رواج دارد. مردم اين كشورها به خاطر نگرشهاي احساسي و كمي اعتماد به دولت‌هاي خود، اخبار رسانه‌هاي گروهي را باور ندارند يعني در واقع دانش اندكي درباره حوادث دارند و تنها از طريق گفتار مردم و شبكه‌هاي غيررسمي و ارتباط شفاهي، درباره حوادث، به قضاوت مي‌نشينند. در اين مقاله شايعه از منظر نظري و كاربردي بررسي و كاركردهاي آن در جوامع امروزي، بازشناسي شده است.

واژگان كليدي: شايعه، شايعه‌پردازي، رفتار اجتماعي، روحيه، فرآيند انتشار شايعه، آسيب اجتماعي، عمليات رواني، تبليغات.

مقدمه

يكي از آسيبهايي كه اخيراً شاهد آن هستيم رواج شايعات است. البته شايعات به مقتضيات زمان و در برهه‌هايي خاص، ماهيتي متفاوت داشته و بنا به نيازها و فراخور حال منابع به وجود آورنده آن، گاهي كمرنگ و در زماني پر‌رنگ مي‌شود. (با مراجعه به اسناد و مدارك موجود، شايعه و انواع آن، نظريات مختلف در خصوص انگيزه‌هاي انتشار شايعه، عواقب و راهكارهاي كاهش آن به طور خلاصه جمع‌آوري شد.)
شايعات با توجه به ماهيت و قدرت تأثيرگذاري آن مي‌توانند اضطراب اجتماعي را افزايش داده و ميزان بهره‌وري و توليد را كاهش دهند و چرخه اقتصاد را فلج كرده و اعتبار اجتماعي افراد، مؤسسات و كشورها را خدشه‌دار كنند. بعضاً ممكن است شايعه‌اي به طور فوق‌العاده‌اي قوت يابد و آنچنان در اذهان آحاد مردم رسوخ كند كه اطلاعيه‌ها و توضيحات منابع رسمي دولتي هم به سهولت نتواند آن را تكذيب و از افكار مردم خارج كند. (افروز، 1376)
شايعه را نبايد كاري غير‌عادي همچون يك پريشان‌گويي عجيب و در عين حال پيش پا افتاده در رفتار اجتماعي معقول بشر انگاشت. بلكه برعكس، اصلي كه شايعه بر آن مبتني است فراگير است و كاربرد وسيع دارد. تحريفي كه شايعه در مسير خود براي يادآوري، فراموش كردن، تجسم، تخيل و دليل‌تراشي از خود نشان مي‌دهد دقيقاً نوعي تحريف است ‌كه در بيشتر ارتباطات انساني ديده مي‌شود. براي مثال، افسانه‌ها، داستانهاي ديرپايي از پيروزيها يا حوادثي‌اند كه به صورت كانوني در خدمت افتخارات فرهنگي و سنت يك خانواده، قبيله يا ملت درآمده‌اند. انگيزه‌هايي كه موجب پايداري افسانه‌ها است و تغييراتي كه در طول سالها در آنها به وجود مي‌آيد اصولاً مشابه همانهايي است كه در پخش شايعات ناپايدار وجود دارد. اصولي كه دست‌اندركار تحريف در مورد شايعات عادي‌اند در امور دادگاهها، ابراز تجارب گذشته، بذله‌گويي، شرح حالها، ضرب‌المثلها و كنايه‌ها و استعاره‌ها و حتي در نگارش تاريخ و خلق آثار هنري نيز خودنمايي مي‌كنند (دبستاني، 1372).
از نظر اغلب جامعه‌شناسان شايعات اطلاعاتي مبالغه‌آميز، نادرست و غيرمنطقي است كه از فردي به فرد يا افراد ديگر به صورت سلسله‌وار منتقل مي‌شود و بيشتر اين شايعات را اشخاص بسيار ساده‌انديش و سطحي‌نگري كه عمدتاً شرايط و موقعيتهاي اجتماعي نامطلوبي دارند، منتشر مي‌كنند. شكي نيست كه در شايعات بعضاً ممكن است رگه‌هايي از حقايق نهفته باشد (افروز، 1376).
«شايعه در همه جا و در تمامي طبقات اجتماعي وجود دارد و قديمي‌ترين رسانه گروهي است. پيش از آنكه نوشتار به وجود آيد، گفتار، تنها شيوه ارتباط بود و شايعه خبرها را منتقل مي‌كرد، كساني را خوشنام و برخي را بدنام مي‌ساخت و جار و جنجال و حتي جنگ به راه مي‌انداخت. امروز نيز، به رغم ظهور روزنامه، راديو و تحول عظيم رسانه‌هاي ديداري شنيداري، شايعات خاموش نشده‌اند و عموم مردم كماكان برخي خبرها را دهان به دهان منتقل مي‌كنند. پيدايش رسانه‌ها نه تنها نتوانسته است مانع از پخش شايعه شود، بلكه آن را به گونه‌اي تخصصي ساخته است، به طوري كه امروزه هر شيوه ارتباطي، محدوده خاصي دارد» (موقر 1380).
وسيله انتقال شايعه، عموماً كلام است. البته گاهي نيز شايعات در روزنامه‌ها به چاپ مي‌رسند يا از راديو پخش مي‌شوند. در عين حال، ناشران و مسئولان پخش راديو، كه احساس مسئوليت مي‌كنند، در حال آموختن چگونگي حفاظت از رسانه‌هاي گروهي خود در قبال انتشار شايعات‌اند. از سوي ديگر، اعلاميه‌هاي بدنام‌كننده و پخش بي‌‌مسئولانه در مطبوعات، مبدل به محملهاي متداول انتقال و انتشار شايعات زيان‌آور شده‌اند (دبستاني، 1372).

تعاريف شايعه

فرهنگ عميد (1338) شايعه را به معناي خبري كه شيوع پيدا كرده، آورده است. شايعه خبر يا اطلاعات تأييد‌نشده‌اي است كه مورد توجه گروه يا جمعيت خاصي بوده و براي ايجاد باور نزد ديگران معمولاً از فردي به فرد ديگر به طور شفاهي و بي‌هيچ‌گونه اطمينان و دليل و مدرك كافي انتقال مي‌يابد. به عبارت ديگر شايعه طرح و شيوع خبر يا ادعايي است كه همواره هاله‌اي از شك و ترديد آن را پوشانده است. شايعه خط باريكي را بين واقعيت و سراب ترسيم مي‌كند (افروز، 1376).
به نظر آلپورت و پستمن، شايعه موضوع خاصي است كه براي باور همگان مطرح مي‌شود و از فردي به فرد ديگري منتقل مي‌گردد و معمولاً اين انتقال شفاهي است، بي‌آنكه شواهد مطمئني در ميان باشد. به گفته نپ شايعه موضوعي است كه براي باور همگان مطرح مي‌شود، بي‌آنكه به طور رسمي تأييد شود. به زبان پيترسون و گيست، شايعه شرح يا توضيح تأييد‌‌نشده‌اي است كه درباره شي، حادثه، يا مسئله خاصي كه مورد توجه و نگراني عموم است. از فردي به فرد ديگري انتقال مي‌يابد. طبق تعاريف بالا، كه هر سه آنها بسيار شبيه يكديگرند، شايعه اساساً خبري است كه درباره شخص يا حادثه مهمي، در زمان خود مطرح مي‌گردد و اطلاعاتي را ارائه مي‌كند. لذا شايعه با افسانه تفاوت دارد. زيرا افسانه مربوط به وقايع گذشته است. دوم اينكه شايعه با قصد باور ديگران مطرح مي‌شود و كسي آن را صرفاً به خاطر سرگرمي ديگران يا تعمق و تفكر در باب آنها، مطرح نمي‌كند و لذا با قصه و حكايت و داستانهاي طنزآميز، فرق مي‌كند. (موقر، 1380).
شايعه عبارت است از يك گزاره (يا موضوع) خاص گماني بدون وجود ملاكهاي اطمينان‌بخش رسيدگي كه معمولاً به صورت شفاهي از فردي به فرد ديگر انتقال مي‌يابد. هر شايعه متضمن اين معناست كه بخشي از واقعيت در حال انتقال است. حتي اگر شخص شايعه‌پراكن، مطلب خود را با پيش‌گفتاري همچون «اين تنها يك شايعه است، ولي شنيده‌ام كه ...» شروع كند، باز هم آن مفهوم ضمني حضور دارد (دبستاني، 1372).
شايعه موضوع ظاهراً مهمي است كه بي‌اينكه صحت و سقم آن معلوم باشد، انتشار مي‌يابد. شايعه پديده‌اي است كه مي‌آيد و مي‌رود و به ديگر سخن، شايعه اساساً در موقعيت خاص و مقطعي و گذرا پديد مي‌آيد و گاهي نيز شايعات قديمي در موقعيتهاي جديد و يا مشابه آن ظاهر مي‌شوند. معيار تشخيص شايعه از خبر، خرافات از علم، ساده‌لوحي و زودباوري از بصيرت و دانايي همان دلايل متقن و شواهد مطمئن است. منبع شايعه هميشه مبهم و نامشخص است. خبر تأييد مي‌شود در حالي كه شايعه هميشه تأييد نمي‌شود، به همين دليل بعضي از جامعه‌شناسان شايعه را خبر ساختگي ناميده‌اند. زيرا شايعات عمدتاً از جمعي علاقه‌مند به اخبار ساختگي سرچشمه مي‌گيرد. شايعه‌اي كه معمولاً مي‌تواند در آن رگه‌هايي از حقيقت نهفته باشد. براي ايجاد باور است، به خصوص زماني كه جامعه با ضعف اخبار صحيح و فقدان منابع موثق اطلاع‌رساني مواجه باشد. شايعات اعم از اينكه مثبت يا منفي باشند، هدفي جز تخريب رواني و افشاندن تخم بي‌اعتمادي به همراه ندارند (افروز، 1376).
به عقيده آلن بيرو پديده شايعه، فرآيندي است كه از طريق آن، اخباري پخش مي‌شود، بي‌آنكه از كانالهاي رايج گذشته باشد. شايعه مي‌تواند از يك اطلاع نادرست منشأ گيرد و يا آنكه منبع آن اطلاعي درست، ولي اغراق‌آميز و اشتباه باشد. اين خبر از فردي به فرد ديگر و از گروهي به گروه ديگر منتقل مي‌شود، بي‌آنكه منشأ آن مشخص و يا آنكه دلايل قطعي درباره صحت آن وجود داشته باشد (ساروخاني، 1370).
شايعه، پديده‌اي مخرب و خطرناك است كه معمولاً از يك خبر ناشي شده و يا بر پايه يك جنجال و هياهوي بي‌اساس به وجود مي‌آيد و در افكار عمومي مردم جاي مي‌گيرد. اين پديده در مواقع بحراني و فشار بسيار خطرناك‌تر و كوبنده‌تر مي‌شود، تا جايي كه روحيه مردم را تضعيف و يأس و نااميدي را گسترش مي‌دهد. امنيت ملي را به خطر مي‌اندازد و بناي دشمني و تفرقه و نبود اعتماد را در بين مردم يك سرزمين و يا در ميان اقوام مختلف گسترش مي‌دهد (شيرازي، 1380).

شايعه به عنوان شاخص روحيه

مضمون شايعه نقش عمده‌اي را در تأثير بر روحيه ملت، بازي مي‌كند، هرچند كه درجه تأثير آن ممكن است برحسب نوع شايعه و انگيزه‌هايي كه در پشت سر آن مخفي‌اند، فرق كند (حقيقت كاشاني، 1380).
از آنجايي كه بازگو كردن شايعه، نيازهاي گوينده را تا حدودي بر‌آورده مي‌كند، شايعه، شاخص مهمي (براي سنجش) روحيه است. شايعات بدبينانه در مورد شكست، مصيبت يا خيانت (شايعات شيطاني و شايعات خصمانه) همچون پر كاهي‌اند كه با باد حركت مي‌كنند و نشان‌دهنده نگراني، اضطراب و تنفر كساني‌اند كه آنها را تكرار مي‌كنند. شايعات خوش‌بينانه در مورد ركورد توليد يا نويد صلح (شايعات رؤيايي) به رضايت خاطر يا اطمينان (اغلب اطمينان بيش از حد) اشاره دارند. با وجود اين، هر دو نوع شايعه، نشئت گرفته از روحيه پايين گوينده آن است.
شايعات اضطراب‌انگيز و نيز شايعات اطمينان‌بخش مبالغه‌آميز، نشان‌دهنده روحيه پايين گوينده آنهاست و باعث مي‌شوند تا انسانها مستعد پذيرش ديگر شايعات رؤيايي شده و آمادگي روبه‌رو شدن با واقعيات را نداشته باشند: \"اگر قرار است ظرف چند ماه آينده جنگ تمام شود. چرا بايد به جبهه رفت؟\" بنابراين، مطالعه شايعات، مي‌تواند شاخصي براي نشان دادن نيازها و هيجانات آن گروهي باشد كه شايعه در ميانشان رواج دارد.
شايعات، اغلب شاخص روحيه گروههاي خاصي‌اند. از آنجايي كه شايعات، نوعاً شفاهي گسترش مي‌يابند، فردي كه آن را مي‌شنود، احتمالاً براي دوستان،‌همسايگان و همكاران خود نقل مي‌كند، (مثلاً) سرباز، شايعه را در واحد خود پخش مي‌كند. چون شايعه اغلب از طريق شبكه‌هاي كم و بيش جاافتاده‌اي انتقال مي‌يابد، هر شايعه، در گروه خاصي رواج مي‌يابد. نيازها (‌آرزوها و خصومتهاي هر گروه)، از طريق حكايتهاي نادرستي كه در ميان آنها رواج دارد، آشكار مي‌شود.
تعداد شايعاتي كه در يك گروه معين پخش مي‌شود، شاخصي براي نشان دادن ميزان برطرف شدن نيازهاي اطلاعاتي مردم توسط سيستم رسمي ارتباطات (روزنامه و راديو در ميان غير‌نظاميان) است. كثرت شايعات نشانگر آن است كه مردم از منابع رسمي، اطلاعات كافي به دست نمي‌آورند، يا آنكه گروه، به سيستم رسمي ارتباطات، اعتماد ندارد. در سال 1940، قبل از عمليات فلاندرز، در فرانسه كه مردم به مطبوعات اعتماد نداشتند، شايعه بسيار رواج داشت. در صورتي كه در انگلستان اعتماد وجود داشت و به نسبت شايعات كمتري پخش مي‌شد.

اصول و قوانين حاكم بر شايعه

بي‌شك شايعات براي جامعه اهميتي ملي دارند و نوعي ناهنجاري اجتماعي‌اند كه هر ملتي بايد با اتحاد، براي مقاومت در برابر آن و از بين بردن آن، اقدام كنند (حقيقت كاشاني، 1380).
آنچه كه توجه محققان و انديشمندان را در بررسي پديده شايعه به خود جلب كرده، قوانين حاكم بر شايعات است. اين اصل رواني است كه ما انسانها تمايل داريم بين ما و ديگران يا ما و آنها، دوستان و دشمنان، خوديها و غير‌خودي‌ها تمايز قائل شويم (مؤسسه مطالعات انديشه‌سازان نور، 1382). شايعه هنگامي انتشار مي‌يابد و بر شدت و سرعت آن افزوده مي‌شود كه ميان افراد هم‌فكر و گروههاي همگن نفوذ كند. يعني موضوع مطرح شده نزد همه و يا بيشتر افراد آن گروه اهميت زيادي داشته باشد و ابهام نيز يكي از شرطهاي اصلي براي ايجاد و گسترش شايعه است. معمولاً به منظور جذب مخاطبان و واقعي جلوه دادن موضوع شايعه، قسمتهايي از خبر واقعي يا قسمتي از حقيقت در آن گنجانده مي‌شود، اما هنگام انتقال و برخورد با اذهان افراد، دستخوش تحولات و تغييراتي مي‌گردد و تا حدي مطالب دروغ و جزئيات خيالي و رؤيايي، بخشهاي ديگر موضوع شايعه را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهند كه تشخيص دروغ يا واقعيت بودن آن بسيار مشكل مي‌شود. اين تغيير و تحولات از قوانين خاصي كه بر شايعات حاكم‌اند، پيروي مي‌كنند. يعني براي تغيير پيام و تبديل آن به يك شايعه و ايجاد تغيير و دگرگوني ذهني در مخاطبان سه فرآيند كلي تسطيح، برجستگي و همانندسازي، موجب زدودن حقيقت، اغراق‌سازي و زياد كردن تحريفات موجود در شايعه مي‌شوند. البته، تحقيقات روان‌شناسان اجتماعي نشان داده است كه عوامل اجتماعي و فرهنگي در ادراك حسي انسان تأثير به‌سزايي دارد. به همين سبب است كه انسانهايي كه فرهنگهاي متفاوتي دارند در برخورد با پديده‌اي مثل شايعه، ادراك متفاوتي دارند. آلپورت و پستمن معتقدند كه اصول سه‌گانه ياد شده تنها به شايعات محدود نمي‌شوند و كاربردي وسيع‌تر و فراتر از اين پديده دارند و تمامي اشكال ارتباطات انساني را در برمي‌گيرند. آن دو در اين خصوص مي‌‌نويسند:
شايعه را نبايد كاري غير‌عادي همچون يك پريشان‌گويي عجيب و در عين حال پيش پاافتاده در رفتار اجتماعي معقول بشر انگاشت. بلكه برعكس، اصلي كه شايعه بر آن مبتني است فراگير بوده و كاربرد وسيع دارد. تحريفي كه شايعه در مسير خود براي يادآوري، فراموش كردن، تجسم، تخيل و دليل‌تراشي خود نشان مي‌دهد، دقيقاً نوعي تحريف است كه در بيشتر اشكال ارتباطات انساني ديده مي‌شود. براي مثال: افسانه‌ها، داستانهاي ديرپايي از پيروزيها يا حوادثي‌اند كه به صورت كانوني در خدمت افتخارات فرهنگي و سنت يك خانواده، قبيله يا ملت درآمده‌اند. اصولي كه دست‌اندركار تحريف در مورد شايعات عادي‌اند در امور دادگاهها، ابراز تجارب گذشته، بذله‌گويي، شرح حالها، ضرب‌المثلها و كنايه‌ها و استعاره‌ها و حتي در نگارش تاريخ و خلق آثار هنري نيز خودنمايي مي‌كنند. تمايل به تسطيح، برجستگي و همانندسازي با زمينه‌هاي شخصي و فرهنگي در تمامي اشكال ارتباطات انساني كه شديداً محدود به معيارهاي بيروني و غيرشخصي واقعيت نيستند. ديده مي‌شود.» (شيرازي، 1380).
بايساو، جامعه‌شناس روسي، براي دسته‌بندي شايعات، عامل زماني را به عنوان شاخص اصلي در نظر گرفته و به شايعات خزنده، خصمانه، آتشين و غواص اشاره مي‌كند كه در ادامه به آن مي‌پردازيم.

1- شايعات خزنده

اين نوع شايعه به آرامي در بين مخاطبان گسترش مي‌يابد و همراه احساسي مملو از رازداري ـ پچ‌پچ‌كنان و مخفيانه ـ رشد مي‌كند تا به مرور زمان همه از آن خبردار شوند. شايعات مربوط به مقامات دولتي، حوادث مصيبت‌بار و خلاف‌كاريهاي بزرگ و امثال آن از اين نوع‌اند. شايعات خصمانه و رخنه‌اي نيز معمولاً از اين مقوله‌اند. براي نمونه كارگراني كه هنگام صرف غذا در غذاخوري دور هم جمع مي‌شوند، زمزمه‌هايي را در مورد وضع نامناسب كارفرماها و مسائلي از اين قبيل به يكديگر منتقل مي‌كنند و به دليل آمادگي ذهني در مورد ناعادلانه دانستن برخورد با كارگر و شرايط كار، بسيار راحت‌تر مطالب شنيده شده را قبول و باور مي‌كنند. شايعات خزنده، به اين دليل مي‌توانند خطرناك باشند كه بدگماني و دشمني را بين افراد و گروههاي ويژه‌اي در داخل يك سازمان، شهر و يا يك كشور برمي‌انگيزند. به همين دليل اگر افراد با گروه خاصي مخالف باشند و يا با آن خصومت داشته باشند شايعات مربوط به آن گروه را زودتر باور مي‌كنند و آن را به ديگران منتقل مي‌نمايند.

2- شايعات آتشين

اين نوع شايعات كه به آنها شايعات سخت و تند هم گفته مي‌شود، به دليل اينكه مخاطرات يا وعده‌هاي فوري را مطرح مي‌كنند همانند آتشي كه خرمن گندمي را مي‌سوزاند، به سرعت و در زمان بسيار كوتاهي در جامعه منتشر مي‌شود. اين شايعات به خاطر اينكه بر احساسات و عواطف شديد متكي‌اند، بيشتر ناشي از دستپاچگي، خشم و يا سرور و شادماني ناگهاني مثل ترس، وحشت و غضب بوده و چون در محيطي مملو از هيجان مطرح مي‌شوند،‌ غالباً موجب واكنشي نيرومند مي‌گردند. اين نوع شايعه، بيشتر در زمان جنگها، فجايع و بحرانها به وجود مي‌آيد. تاريخ جنگ جهاني اول و دوم، جنگ ويتنام، جنگ خليج‌فارس، انواع بي‌شماري از اين نوع شايعات را به ياد دارد.

3- شايعات غواص

اين نوع شايعه نيز كه به آن شايعات پايدار هم گفته مي‌شود پس از پيدايش، مدتي رواج مي‌يابد، دهان به دهان نقل مي‌شود، سپس مخفي شده و به اصطلاح آتش زير خاكستر مي‌شود. هنگامي كه شرايط مناسب و مساعد براي ظهور و گسترش آن فراهم آيد، دوباره سر برآورده و انتشار مي‌يابد. شايعات جنگ اول و دوم، به دور از تفاوتهاي روان‌شناختي، بسيار به يكديگر شبيه بودند. شايعات و داستانهاي منتشر شده در جنگ جهاني اول، پس از سال 1918 م، به مرور مخفي شدند، ولي با آماده‌شدن زمينه ظهور در سالهاي 1939 م، تا 1945 م‌ ـ جنگ جهاني دوم ـ بار ديگر مطرح و پخش شدند.
شايعه موسوم به زبان و تمبر پست نمونه روشني از اين نوع است. موضوع شايعه از اين قرار بود: يك اسير جنگي آمريكايي كه هنگام جنگ جهاني دوم در بازداشتگاه ژاپن زنداني بود در سال 1942 نامه‌اي براي خانواده خود نوشت و براي آنان پست كرد. نامه حاوي مطلب غير‌عادي نبود، فقط در انتهاي نامه از خانواده خود درخواست كرده بود كه تمبر روي نامه را جدا كرده و براي مجموعه او نگه دارند. از آنجايي كه خانواده اين سرباز مي‌دانستند كه او هرگز به جمع‌آوري تمبر علاقه‌اي نداشت از اين درخواست شگفت‌زده شدند و به تفحص و تحقيق پرداختند. آنها تمبر نامه را جدا كرده و با كمال تعجب ديدند كه در محل الصاق تمبر نوشته شده است: «دشمن زبان مرا قطع كرده است». در سال 1918 اين شايعه درباره يك زنداني در آلمان نيز گفته شده بود. موضوع اين شايعه در خلال جنگهاي اول و دوم پخش شد. در صورتي كه واقعيت آشكار كه خلاف اين داستان را اثبات مي‌كرد، ناديده گرفته شده بود. به اين معنا كه اولاً نامه‌هاي اسيران فاقد تمبر بود و از نظر علمي در صورت بريده شدن زبان، به دليل خونريزي شديد، مرگ فرد قطعي است، مگر آنكه فوري عمل جراحي شود.

4- شايعات توهم‌انگيز

بسياري از شايعات به دليل اضطراب عامه مردم به سرعت گسترش يافته و منتشر مي‌شوند و در گوشه و كنار به گوش مي‌رسند. مردم معمولاً از چيزهاي مشابهي مي‌ترسند و به همين علت آمادگي پذيرش، باور و بازگو كردن شايعات مربوط به آنها را دارند. شايعات توهم‌انگيز يا وهمي كه بر اساس خوف، بيم و وحشت مردم رواج مي‌يابند و در ايجاد آنها ميل و رغبت، جايگاهي ندارد به شايعات شيطاني نيز معروف‌‌اند. شايعات انتشار يافته در سالهاي آخر جنگ عراق و جمهوري اسلامي ايران مبني بر استفاده رژيم عراق از بمبهاي شيميايي در بمباران شهرها و مناطق مسكوني از اين نوع بودند. يعني درست زماني كه بيشتر مردم در مقابل شايعه استفاده عراق از بمبهاي شيميايي در جنگ شهرها، هراس و اضطراب خود را نمايان كردند؛ به همين سبب، آماده پذيرش انواع شايعات ترس‌آور و اضطراب‌انگيز شدند.

علاوه بر تقسيم‌بندي فوق، انواع ديگري از شايعات وجود دارند كه به اختصار عبارتند از:

شايعات رؤيايي

شايعاتي كه براساس يك يا چند آرزو و يا حتي اميد واهي شكل مي‌گيرند و باعث مي‌شوند مردم احساس شادماني بيشتري كنند و نسبت به آينده اميدوارتر شوند. اين نوع شايعات بيان‌كننده آرزوها، اميدها و رؤياها هستند و از شادماني و خو‌ش‌بيني شايعه‌پراكنان حكايت دارند. به مردم اطمينان خاطر مي‌بخشند و آينده روشني را نويد مي‌دهند.

نمونه‌اي از شايعات رؤيايي را مي‌توان پس از حمله ژاپن به بندر پرل هاربر ملاحظه كرد. مردم آمريكا، پس از حمله نيروهاي ژاپن به اين بندر، براي مدت كوتاهي به شايعات رؤيايي كه بين آنان منتشر بود دل خوش كرده بودند. برخي از اين شايعات عبارت بودند از:

- «ژاپنيها، بنزين و تجهيزات جنگي كافي براي شش ماه جنگيدن و پايداري طولاني‌مدت ندارند.»
- «به زودي در آلمان و ايتاليا، انقلاب خواهد شد».
- «شركت بيمه لويدز لندن و وال استريت، ده به يك شرط مي‌بندند كه جنگ تا پاييز آينده ـ يك هفته ديگر ـ پايان مي‌پذيرد.»
- «در پاييز سال 1360 شايعه مرگ صدام باعث خوشحالي و شادي مردم تهران گرديد.»

شايعات هيجاني

شايعاتي‌اند كه باعث تخليه هيجان عمومي در رابطه با موضوع آن مي‌شوند. ريشه اين نوع شايعه، معمولاً در نياز اجتماعي به بروز هيجانات ناشي از يك موضوع است. شايعه زلزله سال 1377 تهران يكي از ملموس‌ترين اين نوع شايعات است. با آنكه از طريق رسانه‌هاي رسمي اطلاعات زيادي را به مردم داده بودند و مردم به درستي مطلع بودند كه زمان دقيق هيچ زلزله‌اي تاكنون به كمك بشر و با علم امروز او پيش‌بيني شدني نيست. اما از آنجايي كه شايعه وقوع زلزله، هيجان بسيار شديدي را ايجاد كرده بود، حتي افراد مطلع هم خود به عاملي براي اشاعه شايعه تبديل شده بودند. برخي از شايعات منتشر شده در خصوص زلزله سال 1377 عبارت بودند از:

1- زلزله‌اي با شدت بيش از 7 ريشتر در يكي از ماههاي تير و مرداد در تهران رخ مي‌دهد.
2- زلزله تهران در روز 19 تير ماه به وقوع خواهد پيوست.
3- مسئولان پيش‌بيني كرده‌اند با توجه به تخريب بسيار بالاي اين زلزله، دو ميليون نفر جان خود را از دست خواهند داد.
4- زلزله در نيمه‌هاي شب و يا اوايل صبح شهر تهران را مي‌لرزاند.
5- نيروهاي مختلف از جمله هلال احمر و نيروهاي نظامي و انتظامي به حالت آماده‌باش درآمده‌اند و چادرهاي زيادي در اطراف تهران برپا شده است.

شايعات وحشت

اين نوع شايعات موجب بروز رفتار در مخاطبان مي‌شوند و مردم را به تحريك وا مي‌دارند. در اين نوع شايعه، خطر واقعي، ملموس و فوري است و شنوندگان به شدت تمايل دارند در مورد آنها فوري و شديد كاري انجام دهند. مانند شايعه نزديك شدن دشمن به شهر، كه به شدت حامل پيام خشونت و افراط است. در چنين حالتي، شايعات، خصيصه‌اي جنون‌آميز پديد مي‌آورند و افراد نيز از نظر رواني در اين مورد به شدت تلقين‌پذير‌اند.
افراد مي‌كوشند، مقداري از مهم‌ترين اموالشان را همراه خود برداشته و با خانواده‌هايشان از شهر دور شوند تا از گزند و صدمه دشمن در امان بمانند. اين افراد با اين حركت خودشان به يك شايعه تبديل مي‌شوند و به دليل آنكه مردم آنها را مضطرب و در حال فرار مي‌بينند، شايعه را حقيقت پنداشته و باور مي‌كنند و آنان نيز براي دور شدن از دشمن اقدام مي‌كنند و در نتيجه وحشت بر مردم حاكم مي‌شود. براي مثال در نهم خرداد ماه سال 1367 همزمان با اعلام وضعيت قرمز در شهر مرزي ايلام، ديوار انبار كارخانه آرد شهر تخريب شد و شايعه بمباران شيميايي به وسيله دشمن به سرعت در شهر منتشر شد. اصل خبر كه به وسيله خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران مخابره شده اين چنين است:
«به دنبال اعلام وضعيت قرمز در شهر ايلام و انتشار غبار سفيد رنگ مربوط به يك انبار آرد در اين شهر، شايعه بمباران شيميايي به شدت قوت گرفت و گروههاي زيادي از مردم كه طي چند روز اخير به شهر بازگشته بودند شهر را ترك كردند.

به گزارش خبرگزاري جمهوري اسلامي در ساعت 40/8 دقيقه صبح امروز (دوشنبه) پس از اعلام وضعيت قرمز در قسمت شمالي شهر، غبار سفيد رنگي مشاهده شد و بوي بد نيز در اين قسمت از شهر به مشام مي‌رسيد پس از قوت گرفتن شايعه بمباران شيميايي شهر، در حالي كه هواپيمايي نيز مشاهده نشد از شهرداري كسب اطلاع شد، غبار سفيد و بوي نامطبوع مربوط به انبار آرد شهرداري در شمال شهر ايلام بود، كه به علت رسيدن آب به آردهاي انبار و ايجاد تخمير و گاز در محيط بسته، ديوار اين انبار همزمان با وضعيت قرمز تخريب شد و بوي نامطبوع خمير در سطح شهر پيچيد. اضافه مي‌شود به هنگام مخابره خبر، تعداد كثيري از مردم در اطراف انبار آرد ياد شده اجتماع كرده و اطمينان يافتند كه اثرات ياد شده ناشي از اين محل است.»

شايعات معين

اين شايعات طول عمر محدود و معيني دارند و بعد از آن تاريخ، ماندگاري خود را از دست مي‌دهند.

شايعات نا‌معين

در اين نوع شايعات زمان معيني براي طرح آنها مشخص نشده و امكان دارد مدت مديدي در بين مردم رواج داشته باشند و توانايي و اثر خود را از دست ندهند.

شايعات نجوايي

اين نوع شايعات در زمان جنگ يا وقوع بحران و يا در طول رقابتهاي انتخاباتي شكل مي‌گيرند و عموماً به صورت زمزمه ناآرام شنيده مي‌شوند و با ايراد، تهمت و بدگويي و حمله به فرد و افراد مورد تنفر همراه‌اند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ج.آ.ايروينگ، محقق و روان‌شناس كانادايي، شايعات منتشر شده به هنگام جنگ در كشور خود را بر اساس موضوع آنها بررسي كرد و شش موضوع اصلي را به عنوان محور شايعات منتشر شده زمان جنگ در كشور كانادا، مشخص كرد كه عبارتند از: 1. وحشت، تنفر، مرگ. 2. اسراف و خوش‌گذراني. 3. تجاوز نظامي، حمله و يورش و به خطر افتادن امنيت. 4. احساسات ضد‌انگليسي. 5. بي‌لياقتي در اداره امور جنگ. 6. اهداف دولت در مورد جيره‌بندي مسائل مالي و سربازگيري (شيرازي، 1380) شايعات بادوام شگفت‌آور خواهد بود اگر بدانيم شايعه‌اي كه امروز به صورت يك خبر تازه جلوه مي‌كند احتمالاً در بسياري از جنگهاي گذشته استفاده مي‌شده است و امروز بار ديگر با پوشش جديد، ظاهر شده است. نمونه‌اي از اينگونه شايعات، شايعه‌اي است كه در سال 1918 پخش شده بود و احتمالاً در سال 1861 هم بر سر زبانها افتاده بود و در سال 1942 نيز با لباس جديدي تحت عنوان زبان و تمبر پست در جنگ جهاني دوم مطرح شد. دوام شايعات بدان سبب است كه نيازها، ترسها، اميدها و كينه‌هاي انسان كه توسط شايعه برآورده مي‌شوند، در طول نسلها تغيير نمي‌كنند. در سال 1915، شايعه بادوامي منتشر شد تحت اين عنوان كه «سربازان روسي در بريتانيا ديده شده‌اند». علت پايداري اين شايعه آن بود كه انگليسيها دوست داشتند چنين خبري حقيقت داشته باشد. اين شايعه، همزادي در 1942 در روسيه داشت، تحت اين عنوان كه «نيروهاي بريتانيايي براي دفاع از روسيه در خاك اين كشور پياده شده‌اند». انگيزه‌هاي رواني شايعات در اينجا به بعضي از انگيزه‌هاي انتشار شايعه توسط افراد مختلف و در شرايط رواني اجتماعي گوناگون اشاره مي‌شود: 1- جلب توجه اجتماعي از آنجايي كه يكي از ويژگيهاي شايعه اهميت فوق‌العاده آن براي جمع و گروه خاصي است و به همين دليل انتشار مي‌يابد، بايد اذعان داشت كه ناقل اين شايعه نيز به هنگام جلب توجه ديگران براي بازگويي موضوع، احساس مي‌كند كه خود نيز فرد مهم و قابل توجهي است. بنابراين، يكي از راههاي جلب توجه افراد در جمعهاي مختلف احساس خودمهم‌بيني از طريق شايعه‌سازي و شايعه‌گويي است و اين خود براي بسياري از افرادي كه فاقد مهارتهاي اجتماعي سالم و اعتماد به نفس لازم هستند به خصوص آنهايي كه وجودشان مملو از احساس حقارت است مي‌تواند انگيزه قوي و روش مؤثري باشد براي اينكه خود را كانون توجه ديگران قرار دهند. اين قبيل افراد به دليل اينكه در مجامع و مهمانيها و گردهماييها نمي‌توانند با توانايي واقعي ويژگيهاي شخصيتي كه در خود سراغ دارند مورد توجه ديگران واقع شوند، ناگزير در صدد شايعه‌جويي و شايعه‌سازي برمي‌آيند (افروز، 1376). 2- فرافكني هرگاه وضعيت عاطفي فردي، بدون خودآگاهي در تفسير و تعبير او از محيط اطرافش انعكاس يابد، اين حالت را فرافكني گوييم. او در به ‌كارگيري شواهدي هدفدار و كاملاً بي‌طرفانه به منظور توصيف واقعيات پيرامون خود، شكست خورده است. ‌همه افراد در رؤياها به فرافكني مي‌پردازند. تنها پس از بيداري است كه بر نقش آرزوهاي خصوصي، هراسها و يا احساسات انتقام‌جويانه‌مان در مواقع رؤيايي خود آگاه مي‌شويم. كودكي در رؤياهايش كوهي شكلات و آب‌نبات مي‌بيند. جواني خواب پيروزي در ميادين ورزشي را مي‌بيند. در فرافكني تكميلي عواطف خود فرد به مردم ديگر نسبت داده نشده بلكه در نحوه رفتار مفروض ديگران توضيحات معقولي از احساسات خود فرد (انتشار‌دهنده شايعه) يافت مي‌شود. (نمونه‌اي از تجلي افراطي فرافكني تكميلي زماني تحقق مي‌يابد كه: مثلاً چنين سوء‌ظن شديد (كه مملو از تنفر است) موجب گردد تا ديگران را متهم به توطئه عليه خود نمايد). 3- خوشايندها و ناخوشايندها بسياري از افراد هنگامي كه شايعه‌اي را مي‌شنوند و موضوع آن را مطابق كششهاي دروني خود خوشايند مي‌پندارند و يا آنكه آن را هرگز وفق مراد خود ندانسته و بسيار ناخوشايند مي‌دانند و نمي‌توانند احساسات و مواضع فكري خود را پنهان نمايند براي آگاه شدن از زمينه فكري ديگران آن را بارها بازگو مي‌كنند. اين افراد انگيزه‌اي جز تقويت احساس درون و تمايلات نفساني خود ندارند. آن‌گاه كه معيار ارزشها ارضاي تمايلات شخصي باشد حاصلي جز اين ندارد. وقتي كه ما پديده‌هاي مختلف را صرفاً بر اساس رغبتها و كششهاي نفساني ارزيابي نماييم. ناگزير در غالب موارد يكسويه به قضاوت نشسته و ناخواسته مروج و مبلغ چيزي مي‌شويم كه ارزش تعميم نداشته و ناقل خبري مي‌شويم كه بي‌‌اساس. است (افروز، 1376). 4- كنجكاوي و جستجوگري در بسياري از مواقع، افرادي كه هرگز با نيت قبلي قصد شايعه‌پراكني نداشته‌اند با شنيدن خبر ظاهراً مهم (شايعه) و تأثيري كه محقق شدن آن خبر مي‌تواند در زندگي فردي و اجتماعي آنها داشته باشد، سعي مي‌كنند با كنجكاوي زيادي و با بازگو كردن قضيه (شايعه) به افراد مختلف (بعضاً افراد موفق از نظر خودشان) در صدد بررسي صحت و سقم آن برآيند و حقيقت را بيابند. اين قبيل افراد عملاً ناخواسته و صرفاً با انگيزه جستجوگري و حقيقيت‌جويي به اشاعه هر چند محدود يك شايعه مشغول مي‌شوند. 5- انگيزه دوست‌يابي و سرگرم كردن دوستان مستعد بعضي‌ها صرفاً براي برقراري ارتباط با افراد جديد و آغاز باب گفتگو با آنها و دوست‌يابي و يا سرگرم كردن دوستان و آشنايان در محافل خصوصي و مهمانيها و شب‌نشينيها، در سفرهاي درون‌شهري و بين‌شهري، در مدرسه و اداره، دانشگاه و ... سعي مي‌كنند با خبرهاي تأييد نشده به اصطلاح داغ و مهم (يعني همان شايعه) به ميدان آمده و كالاي خود را عرضه كنند. اين قبيل افراد براي اينكه هميشه بتوانند چيزي براي گفتن به دوستان و سرگرم كردن آنها داشته باشند ناگزير همواره به دنبال خبرهاي مهم و شايعات گوناگونند. لذا گوش‌دادن به راديوهاي خارجي و بنگاههاي خبري و خبرسازي و كسب خبرهاي مثلاً تازه از ديگر منابع ظاهراً مهم را بخشي از وظايف روزمره خود مي‌دانند و بر همين اساس به طور جدي به شايعه‌پردازي و اشاعه شايعات بي‌اساس در جامعه مشغول مي‌شوند. 6- خصومت آشكار و پنهان در مواقعي نيز انگيزه اصلي بعضي از افراد، سازمانها و يا تشكلها از شايعه‌سازي چيزي جز ابراز خصومت و دشمني آشكار و پنهان خود نسبت به اشخاص، جمعيتها، يا كشورهاي خاص نيست. به ديگر سخن، انگيزه‌ها و مقاصد كينه‌جويانه مي‌تواند عامل اصلي شيوع بعضي از شايعات بي‌اساس در سطوح محدود يا گسترده باشد. مسئله شايعه‌سازي و شايعه‌پردازي با اهداف كينه‌توزانه و تخريب شخصيت حقيقي يا حقوقي افراد، جمعيتها و نهادها و كشورها، سابقه طولاني داشته و با تاريخ زندگي اجتماعي انسان همراه است. در واقع يكي از ابزارهاي مهم دشمن در تخطئه و تخريب رقيب و طرف مقابل، استفاده از همين شيوه است. 7- انگيزه‌هاي تهديدآميز بعضاً شاهد شيوع شايعاتي هستيم كه هيچ انگيزه‌اي جز تهديد ديگران همراه ندارد. گاهي برخي از افراد براي نشان‌دادن توانمنديها و قدرتهاي غير‌واقعي خود سعي مي‌كنند با انتشار مستقيم و غيرمستقيم شايعات، اشخاص يا جمعيت موردنظر را با تهديد و ستيز رواني معذب ساخته، روحيه آنها را تضعيف كنند و به مقاصد خود نايل آيند. 8- انگيزه‌هاي فريب و انحراف كار بعضي از شايعات صرفاً با انگيزه نيرنگ، حيله، فريب و منحرف كردن اذهان و افكار افراد و جامعه از مسير طبيعي تلاش و نيل به اهداف متعالي طراحي و انتشار مي‌يابد. با اينكه اين نوع شايعات فريب‌دهنده ظاهراً متضمن تهديد و خصومت نيست، اما در واقع به گونه‌اي اهداف مغرضانه‌اي را نسبت به خواسته‌ها و منافع جمعي و انگيزه‌هاي حمايت از مجمع ديگري را به دنبال دارد. همواره انتشار اين قبيل شايعات علاوه بر روشهاي معمول، بعضاً به طور زيركانه و از طريق روزنامه‌ها نيز رواج مي‌يابد و پرواضح است كه در اين صورت قدرت تخريب رواني و انحراف ذهني بيشتري خواهد داشت. (افروز، 1376). فرآيند انتشار شايعه توجه و انديشه در خصوص جريان يا فرآيند انتشار يك شايعه يا خبر جعلي و زمينه و نحوه انتشار آن مي‌تواند ما را در ارزيابي سريع و صحيح شنيده‌ها و تشخيص هر چه بهتر حقايق ياري دهد. در اينجا فرآيند انتشار شايعه به اختصار اشاره مي‌شود: 1ـ شايعه‌سازي هميشه هر شايعه يا خبر ساختگي از يك منبع و سرچشمه اصلي انتشار مي‌يابد. بديهي است قضيه يا خبر ساختگي زماني به پديده‌اي به نام شايعه تبديل مي‌گردد كه دهان به دهان گشته و فراگير شود و در خانه‌ها و شهرها و روستاها و بلكه بعضاً در كشورها انتشار يابد. به همين دليل در غالب موارد دستيابي به سرچشمه شايعه و شناخت دقيق فرد يا نهاد شايعه‌ساز، فوق‌العاده دشوار است. 2- ايجاد حساسيت در افراد مختلف به محض رواج يك شايعه كه به مسئله مهمي از مسائل مبتلا به قشرهاي مختلفي از مردم مربوط مي‌شود، به تدريج افراد با توجه به ويژگيهاي شخصيتي و خصيصه‌هاي شناختي و تجارب حياتي خود نسبت به شايعه حساسيت نشان داده و بعضاً با علاقه، كنجكاوي و جستجوگري آمادگي رواني لازم را براي دريافت و انتقال بخش يا تمامي شايعه و خبر ساختگي، پيدا مي‌كنند. هر قدر افراد نسبت به شايعه‌اي كه با آن مواجه مي‌شوند حساسيت بيشتري نشان دهند براي انتقال آن به صورتهاي مختلف و با انگيزه‌هاي متفاوت آمادگي بيشتري دارند و بالطبع حساسيت افراد مختلف زماني نسبت به شايعه‌اي افزايش مي‌يابد كه بيشتر در نگراني، تشويش و اضطراب به سر برده و از امنيت رواني لازم بهره‌مند نباشند. 3- ارزيابي معمولاً زماني كه افراد مختلف جامعه براي نخستين‌‌بار با شايعه‌اي مواجه مي‌شوند، با توجه به ويژگيهاي شخصيتي و اعتبار فردي و اجتماعي راوي و ناقل شايعه، به طور محسوس و نامحسوس با ملاكها و معيارهايي كه به آن معتقدند خبر دريافتي را ارزيابي مي‌كنند و با توجه به اينكه رگه‌هايي از حقيقت در شايعات نهفته است، افرادي كه شخصيتي ساده‌انديش، زودباور و عجول دارند زودتر شايعه را باور مي‌كنند و آن را اشاعه مي‌دهند. مسلماً زماني كه اين قبيل افراد خبري (شايعه) را مستقيم يا غير‌مستقيم از زبان يكي از الگوهاي رفتاري مطلوب خود بشنوند، عموماً بي‌تأمل آن را باور داشته و با سرعت انتشار مي‌دهند، از همين رو بيان هر گونه خبر مشكوك و شايعه بي‌اساس از زبان الگوهاي رفتاري بزرگسال و برجستگان قوم تأثير بسيار سوء و مسئوليت مضاعفي را همراه خواهد داشت. به ديگر سخن بر همه افراد به ويژه آناني كه خواسته و ناخواسته به مثابه الگوهاي رفتاري ديگران در خانه و مدرسه و اداره و بازار، شهر و روستا مطرح هستند فرض است كه هرگز شايعه‌اي را به زبان نياورده و هميشه گزيده و با زبان منطق سخن گويند و چيزي را كه بدان علم و يقين ندارند به زبان نياورده و از آن پيروي نكنند. 4- اشاعه طبيعي‌ترين روش اشاعه يك شايعه تكرار آن است. هر قدر شايعه‌اي را خواسته و ناخواسته و با هر نيت و انگيزه‌اي ولو همراه با موضع ناباوري خود، تكرار كنيم اشاعه بيشتري پيدا مي‌كند. در غالب موارد تكرار يك شايعه از طرف افراد مختلف و با زبانهاي متفاوت و انگيزه‌هاي متنوع، باورهاي عامه را نسبت به آن تقويت مي‌كند و به تدريج شايعه اوليه در بين اقشار مختلف جامعه رواج، تعديل و يا تكميل‌‌تر شده و انتقال مي‌يابد. (افروز، 1376). تأثير تكرار پيام در پذيرش آن بعضي اوقات ادعاهاي بي‌پرده تبليغاتي آنقدر در طول زمان تكرار مي‌شوند كه مي‌توانند به بخشي از سپهرهاي فرضي پيام‌گيران تبديل شوند. تكرار صرف درون‌مايه‌هاي جهان‌شناختي مي‌تواند باورها را به درون لايه‌هاي خودآگاهي فردي و جمعي اعضاي گروه پيام‌گير براند. اثر اقناع‌كننده اين مسئله همواره در كار است و به زمان رويارويي رسانه‌اي محدود نيست. اصطلاحات ويژه و ارزشهاي مطرح شده توسط اين درون‌مايه‌ها همچون فهرستي پنهاني از باورها در ساختارهاي ذهني بر جاي مي‌ماند. اثرات اين خاطره‌هاي جهان‌شناختي در زمينه‌هاي همسان، باز برانگيخته مي‌شوند. پيوندي پويا ميان تبيين پيامهاي ويژه و خودآگاهي فردي مي‌تواند در چگونگي گوش دادن و واكنش مردم به موسيقي مردمي تجلي بيابد. براي نمونه، اگر از شما خواسته شود كه ترانه يك آواز مردمي را تكرار كنيد، احتمالاً نمي‌توانيد اما اگر نوار ضبط شده آن آواز پخش شود كاملاً ممكن است بتوانيد همراه با خواننده و بي‌نقص آن را بخوانيد. زماني كه موسيقي آغاز مي‌شود، چيزي كاملاً جالب و مهم روي مي‌دهد. زمينه شنيداري آشنايي پديد مي‌آيد كه همچون ساختاري راهنمايي‌كننده نه تنها واژه‌ها بلكه چگونگي اداي آنها و آهنگ و اغلب بازخواني عاطفي روشن با مردم و رويدادها را نيز به ياد مي‌آورد و اين لايه‌هاي اندر‌كنشي، بازنمودهاي تصورساز هستند (نكودست، 1379). عوامل مؤثر در ترويج شايعه براي آنكه در جامعه‌اي، پديده شايعه تشكيل و در بين مخاطبان گسترش يابد، نيازمند بستري مناسب و علل و عواملي است كه حركت آن را سرعت بخشد. اين عوامل عبارتند از: 1. موقعيت و اوضاع و احوال مناسب: كه بستر ترويج و بهره‌برداري از شايعه را فراهم مي‌كند. بروز شايعه معمولاً مناسبتي خاص دارد و به همين دليل جذابيتي مقطعي دارد. چون مردم در پذيرش آن يك وجه اشتراك دارند و نسبت به آن موضوع خاص، حساسيت نشان مي‌دهند. به اين دليل كارشناسان و متخصصان ايجاد و پخش شايعه، با شناخت ويژگيهاي اخلاقي، اجتماعي و نوع بينش حاكم بر روابط جامعه دست به اقدام مي‌زنند. بسياري از اوقات، ارزشهاي مورد احترام جامعه، بهترين دستاويز براي ترويج شايعه است، زيرا دشمن مي‌تواند با استفاده از اين حربه، مناسب‌ترين بسترها را براي دستيابي به اهداف خود فراهم آورد. شايعات معمولاً در گروههايي كه احساسات مشابه دارند ـ مثل يك حزب، يك شهر، ارتش و يك جامعه ـ راحت‌تر پخش مي‌شوند. زماني كه در جامعه‌اي نارضايتي، ناامني، اختلاف، ملالت و بيكاري حاكم شود، اوضاع و احوال مناسب براي تقويت و ترويج شايعه به وجود مي‌آيد. ملالت و بيكاري به ويژه در جوامع و محيطهاي كوچك مانند بيمارستانها، زندانها و پادگانها، موجب تقويت شايعه مي‌شود. به اين معني كه بيكاري موجب ايجاد تنش در بين افراد مي‌شود و شايعه‌پراكني مي‌تواند راه گريزي براي اين تنش باشد هرچند كه راهكار مناسبي نيست. بنابراين با فعال و پويا نگاه داشتن افراد مي‌توان با شايعه مبارزه كرد. انتظار نيز موجب تقويت و گسترش شايعه مي‌شود. انتظار طولاني سربازان براي تثبيت و يا گشايش جبهه‌اي جديد در صحنه نبرد و يا حالتهاي دفاعي طولاني و امثال آن شرايط را براي تقويت شايعه مساعد مي‌سازد. افراد، تشنه اخبار، كار و فعاليت، و مشتاق شنيدن پيروزيها،‌ پايان گرفتن جنگ و برگشتن از جبهه به خانه‌هايشان هستند. در اين شرايط، اگر آنان با حقايق و واقعيتها، تغذيه نشوند، به شنيدن شايعات تمايل پيدا مي‌كنند. 2. ميزان اهميت موضوع در جامعه: مسائل و موضوعات ابتدايي و پيش پا افتاده، كه اهميت و برجستگي لازم را ندارند نمي‌توانند به عنوان مرجع مناسبي براي ايجاد و انتشار شايعه باشند. موضوع شايعه، نه تنها بايد براي گوينده و مجري عمليات رواني، مهم و با اهميت باشد، بلكه براي مخاطبان نيز بايد بسيار مهم و حياتي بوده و اهميت بيشتري داشته باشد. هر اندازه اين موضوع، اساسي‌تر و با اهميت‌تر باشد، شايعه نيز با سرعت بيشتري درباره آن شكل گرفته و منتشر مي‌شود و در اندك زماني اذهان گيرندگان شايعه را در نقاط مختلف تسخير مي‌كند. در چنين حالتي، شايعه همانند گلوله برفي كه از بالاي قله كوه به طرف پايين سرازير مي‌شود، با سرعت فزاينده‌اي در جامعه گسترش مي‌يابد و هر لحظه كه مي‌گذرد بر قدرت تخريب و ويرانگري آن افزوده مي‌شود. در نتيجه شايعه هر اندازه جلوتر رود و در اعماق اقشار مختلف جامعه نفوذ كند، اثرات عميق‌تري نيز بر افكار و رفتار مخاطبان باقي مي‌گذارد. بديهي است اگر موضوع شايعه در نظر مخاطبان اهميت چنداني نداشته باشد و مردم نسبت به آن در هاله‌اي از ابهام قرار نگرفته باشند، نمي‌تواند با سرعت در جامعه انتشار يابد. آلپورت، روان‌شناس معروف، كه در جنگ جهاني دوم، پديده شايعه را با استفاده از روشهاي علمي بررسي كرد، معتقد است كه شايعه مساوي است با اهميت موضوع مورد بحث براي مخاطبان، ضرب در ميزان ابهام آن در جامعه، به اين معنا كه هر اندازه موضوعي نزد مخاطبان اهميت بيشتري داشته باشد و ميزان ابهام آن نيز در سطح بالايي قرار گيرد، امكان رشد و انتشار شايعه در مورد آن موضوع افزايش مي‌يابد. براي مثال، هنگام جنگ به دليل سياستهاي خبري و محدوديتهاي اطلاع‌رساني و افزايش ابهامات موجود، شايعه رشد و سرعت بيشتري به خود مي‌گيرد و اخبار، رويدادهاي مختلف نظامي، سياسي و حتي جنگ و نيز سرنوشت مردم جامعه، اهميت بيشتري دارد. 3. ميزان ابهام و تاريكي موجود در خبر يا موضوع موردنظر: هر اندازه موضوعي براي افراد جامعه مهم باشد و ابهام و تناقض زيادتري نيز داشته باشد، به همان نسبت احتمال پخش شايعه در مورد آن موضوع، افزايش مي‌يابد. اين عامل مي‌تواند مسائلي از قبيل: نبود اخبار صحيح و موثق، نبود اعتماد مردم به رسانه‌ها و مراكز خبر داخلي، ضعف وسايل ارتباط جمعي در ارائه اخبار همگون با واقعيات، ارائه ندادن اخبار و اطلاعات كافي و به موقع و عملكرد ضعيف يا نادرست سيستم انتقال اخبار و اطلاعات، ناشي شود. براي مثال، ابهام در گفتار گوينده، به دليل نداشتن جهت مشخص و واضح نبودن كلام، جو نامطلوبي را در اذهان شنوندگان ايجاد مي‌كند و باعث مي‌‌شود برداشتهاي متفاوتي، داشته باشند و زمينه ايجاد و ترويج شايعه را فراهم مي‌سازد. 4. شدت هيجانات و تشنج‌هاي عاطفي: هنگامي كه هيجانات و احساسات دروني شدت بيشتري مي‌يابند، متخصصان و مجريان عمليات رواني مي‌توانند شايعات موردنظر را با سرعت بيشتري در جامعه رواج داده و افراد بيشتري را تحت تأثير قرار دهند. مواقع بحراني مثل جنگها، شورشها، ايام انتخابات و امثال آن فرصتهايي طلايي‌اند كه براي پرورش و ترويج شايعه بستر مناسب‌‌تري را فراهم مي‌سازند. در اين مواقع ـ به ويژه زمان جنگ و بحران ـ درصد قابل توجهي از مردم به دلايل مختلف از قبيل: امكان افزايش ناامني اجتماعي، سياسي، فشارهاي رواني، تهديدات جاني و مالي، در اضطراب و نگراني به سر مي‌برند و تشنجهاي عاطفي بر بسياري از افراد غلبه مي‌كند. جنگ موقعيت مناسبي براي ترويج شايعه است. زيرا، در افرادي كه با جنگ در ارتباط‌‌اند هيجانات شديد مشتركي بروز مي‌كند. اميد به پيروزي، ترس از شكست، جدايي از افراد مورد علاقه و نزديكان، خصومت نسبت به دشمن و امثال آن از جمله هيجاناتي‌اند ‌كه وقتي شايعه‌اي در مورد آنها پخش مي‌شود آسان‌تر شنيده و بازگو مي‌شود. نويسنده: غلامرضا حاجي حسين نژاد منبع: سايت عمليات رواني

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مرسی سعید جان خیلی جالب بود. به قول ادولف هیتلر هر چه دروغ و شایعه بزرگتر باشد، پذیرش آن برای دنیا ساده تر است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[align=center]تصویر[/align]

اخيرا شاهد هجوم گسترده دشمن در ابعاد غير نظامي و بصورت رواني هستيم.از جمله مطرح شدن مبحث خليج عربي-جزاير سه گانه-موشك ضد شهاب3-انزواي سياسي-انرژي هسته اي - تحريم-گروهك پژاك-قائله هاي قومي و مذهبي و ....
لازم ديدم ضمن هشدار اين قضايا كه براي متشنج كردن شرايط داخلي و خارج كردن كشور از روند منطقي و عقلاني به سوي تصميم گيري هاي احساسي است دوستان سايت ميليتاري رو دعوت كنم كه با جزئيات اين نوع جنگ آشنا بشيم و در مورد راههاي مقابله با اون تبادل نظر كنيم.



انديشمندان ديدگاه‌هاي متفاوتي درباره جنگ رواني (Psychological Warfare) دارند و به همين دليل ارايه يك تعريف مشخص و يا يك حد معين براي اين جنگ كار ساده‌اي نيست.
برخي معناي جنگ رواني را به فعاليت‌هايي كه به طور مشخص در قلمرو صلاحيت نيروهاي مسلح قرار دارد، محدود مي‌كنند و بنابراين آن را تلاشي مي‌دانند كه بر تبليغ براي مخاطبان خاص و پشتيباني از مأموريت‌هاي نظامي (Millitary Mission) معين، متمركز است، پل لاينبرگر (Paul Linberger) در كتاب معروف خود به نام جنگ رواني كه در سال 1954 به چاپ رسيد، جنگ رواني را در معناي محدود آن تعريف مي‌كند. وي بر اين باور است كه جنگ رواني استفاده از تبليغات بر ضد دشمن، همراه با اقدامات عملي است كه داراي ماهيت نظامي، اقتصادي يا سياسي باشد .

برخي ديگر بر اين باورند كه جنگ رواني عبارت از مجموعه اقدامات يك كشور براي اثرگذاري و نفوذ بر عقايد و رفتار دولت‌ها و مردم خارجي در جهت مطلوب است كه با ابزارهايي غير از ابزار نظامي، سياسي و اقتصادي صورت مي‌گيرد. طرفداران اين نگرش، اغلب بر اين باورند كه تبليغات، جز اصلي و اساسي جنگ رواني است اما تمام آن را شامل نمي‌شود .ديويد آيزنهاور (David Eisenhower) در سخنراني معروف خود براي انتخابات رياست جمهوري آمريكا در هشتم اكتبر 1952، در سانفرانسيسكو گفته است:

«جنگ رواني يعني نبرد و نزاعي براي دستيابي به افكار مردم و اراده آنها».

بر اين اساس، سياست خارجي آمريكا بايد به گونه‌اي تنظيم شود كه با استراتژي واحد و منسجم جنگ سرد هماهنگ باشد. لازم است در اين جنگ سرد و در ضمير و عزم خويش، جوياي فرصتي باشيم كه بدون خسارت‌هاي جاني در نبرد … به پيروزي برسيم.

وي جنگ رواني را مساوي با جنگ سرد به كار برده است كه در زمان خود، از جمله مسايل بسيار مهم آمريكا بوده است . برخي ديگر جنگ رواني را عمليات از پيش طراحي شده براي ارايه اطلاعات گزينش شده (Selected Information) به مخاطبان و تحت تأثير قرار دادن احساسات، افكار و دلايل منطقي آنان مي‌دانند.در دو دهه پس از جنگ جهاني دوم، دكترين‌هاي جنگ رواني (در مورد ماهيت، كاربرد و نقش آن در روابط بين‌المللي مدرن) در آمريكا و اروپا، به سوي اجماع نظر حركت كردند.

بدين ترتيب، صاحبنظران پذيرفتند كه مفهوم اساسي جنگ رواني عبارت از دستكاري عقايد از طريق به كارگيري يك يا چند رسانه ارتباطي و به بيان ديگر، ناتوان كردن دشمن براي عمل و عكس‌العمل است.

بنابراين مي‌توان گفت كه جنگ رواني از جمله بدترين سلاح‌هاي جنگي دوران معاصر عليه فكر، عقيده، شجاعت، اطمينان و ميل به جنگيدن است. اين جنگ در عين حال كه نوعي دفاع به شمار مي‌رود حالت هجومي نيز دارد، چرا كه در عين تقويت روحيه ملت و سربازان خودي، به تضعيف روحيه دشمن مي‌پردازند.

جنگ رواني قسمتي از جنگ همه جانبه است كه پيش از نبرد آغاز مي‌شود و در حين و پس از آن ادامه مي‌يابد، چرا كه اين نوع جنگ، از قوانين و شيوه‌هاي جنگ عادي تبعيت نمي‌كند و بر مبناي توصيفي كه از صحنه نبرد يا سازماندهي عمليات جنگي ارايه مي‌شود قابل تعريف نيست.

هدف جنگ رواني نيروهاي ائتلاف عليه عراق، تغيير نگرش جمعيت 24 ميليون نفري اين كشور بوده است. آمريكا و انگليس پيش از حمله نظامي خود به عراق، عمليات رواني گسترده‌اي را در سطح جهان آغاز كرده بودند كه بسياري معتقدند تأثير شگرفي بر افكار عمومي مردم جهان داشته است.
اهداف جنگ رو ا ني
اهداف جنگ رواني عبارت است از:
1ـ از بين بردن اميد مخاطبان و يا جناح مقابل
2ـ ايجاد بي‌اعتمادي نسبت به رهبران جناح مقابل
3ـ ايجاد شكاف در بين جامعه مخاطب.
جنگ رواني در واقع نبرد عليه عقل د شمن است نه نبرد براي در بند كشيدن ساختار فيزيكي او. براساس ضرب‌المثلي كه به كلاوس ويتز (Kaluss Wetez) نسبت داده شده است جنگ همان سياست است كه با وسايل ديگري به اجرا گذاشته ميشود. اين تعبير جديد و ساده، گوياي واقعيتي است كه از قديم مورد قبول بوده است. بدين ترتيب، جنگ وسيله‌اي از وسايل عمده اقناع به شمار مي‌رود.

رسانه‌هاي ارتباطي مسيرهايي هستند كه از طريق آنها پيامي به مخاطبان مي‌رسد. انتخاب رسانه ارتباطي براي عمليات جنگ رواني به (عواملي همچون) مخاطبي كه مورد نظر پيام است و زماني كه پيام بايد آماده و ارسال شود، بستگي دارد. در جبهه جنگ، اعلاميه‌اي چاپي، جزوه‌هايي كه توسط هواپيما و يا توپخانه پخش مي‌شوند و اصواتي كه از طريق بلندگوي الكترونيكي انتشار مي‌يابند، رايج‌ترين رسانه‌هاي مورد استفاده‌اند .

براي نمونه مي‌توان به پخش بيش از چهل ميليون اعلاميه براي مردم عراق اشاره كرد. در اين خصوص، مخاطبان اين گونه اعلاميه‌ها به دو دسته نظامي و غيرنظامي تقسيم شده بودند كه براي هر كدام اعلاميه‌هاي خاصي پخش مي‌شد. اعلاميه‌هايي كه در ميان مردم غيرنظامي توزيع مي‌شد، آنان را تشويق به در خانه ماندن يا همكاري با نيروهاي متحد در پسته‌هاي بازرسي مي‌كرد و از آنان مي‌خواست در صورت برخورد با نيروهاي مجروح و درمانده نيروهاي متحد، به ياري آنان بشتابند تا به واحدهاي نظامي خود بازگردند.

اما اعلاميه‌هايي كه براي نظاميان منتشر مي‌شد، آنان را به زنده ماندن تشويق مي‌كرد و شيوه‌هاي تسليم را نشان مي‌داد .در عملياتي كه در مناطق دور از جبهه و يا براي مخاطباني كه از صحنه رزم، بسيار فاصله دارند انجام مي‌شود از فرستنده‌هاي موج كوتاه و موج بلند و يا امواج تلويزيوني، به طور همزمان استفاده مي‌شود. در اين خصوص، براي نمونه مي‌توان به پرواز هواپيماهايي كه اخبار جنگ را به زبان عربي براي مردم عراق پخش مي‌كردند، اشاره كرد.

اين در حالي بود كه شبكه‌هاي تلويزيوني نيز به عنوان ابزار جنگ رواني مورد استفاده مداوم دو طرف درگير جنگ بودند. بايد توجه داشت كه هيچ رسانه‌اي بهتر از تلويزيون نمي‌تواند با احساسات مخاطبان بازي كند چرا كه تلويزيون توانايي واكنش سريع نسبت به رويدادها، ارايه اخبار از طريق تصوير و پخش تبليغات و آگهي‌هاي مؤثر را دارد. بنابراين، مي‌توان گفت تلويزيون وسيله ارتباطي نيرومندي است كه تأثير عميقي بر افكار عمومي مردم جهان به جا مي‌گذارد.

در تلويزيون به خصوص بايد توجه داشت كه آنچه به نمايش مي‌آيد از آنچه گفته مي‌شود با اهميت‌تر است. در واقع كلمات و تصاوير بايد با يكديگر جفت شوند و هر كدام الگوي ديگري را تقويت كنند .ما در طول جنگ نيروهاي متحد عليه عراق شاهد بوديم كه شبكه‌هاي خبري چگونه از اين روش براي تأثيرگذاري بيشتر استفاده كردند. براي مثال، شبكه Fax News گاهي همزمان چهار ارتباط زنده را با نقاط مختلف نمايش مي‌داد. BBC برنامه‌اي داشت كه گوينده آن در استوديو، كنار صفحه‌اي بزرگ مي‌ايستاد و تحولات آن روز جنگ را به كمك انيميشن شرح مي‌داد. تصاوير كه با تخنيک هاي پيشرفته، بيننده را به قلب حادثه مي‌برد، بسيار دقيق ساخته مي‌شد و گوينده با تسلط فراوان، شرح و تفسير آن روز جنگ را بيان مي‌كرد.

نكته بسيار مهم در اين برنامه هماهنگي كلام و تصوير بود. گويي بارها و بارها با هم تمرين كرده بودند تا به خوبي و راحتي به ارايه برنامه بپردازند.
نيازمندي‌هاي اطلاعاتي جنگ رواني
نيازمندي‌هاي اطلاعاتي جنگ رواني، هم گسترده و هم متنوع است.

سه نوع اطلاعات اصلي در اين خصوص، مورد نياز است.

اول عبارت از اطلاعات زمينه‌اي، همراه با ريزترين جزئيات در مورد آمادگي‌ها و آسيب‌پذيري مخاطب يا مخاطبان مورد نظر است. اين نوع اطلاعات، تحليل آماج خوانده مي‌شود.

دوم اطلاعاتي است كه در خروجي تبليغات مورد استفاده قرار مي‌گيرد. بنابراين، نوشته‌ها، مطالب مطبوعات و سخنراني رهبران د شمن، به عنوان موادي كه به طور سودمند، عليه هدف، قابل استفاده است جمع‌آوري مي‌شود.

سوم لازم است وسيله‌اي براي ارزيابي نتايج فعاليت تبليغاتي داشته باشيم. آيا پيام به مخاطب رسيده است؟ آيا مخاطب پيام را فهميده است؟ به چه طريقي مي‌توان پاسخ مطلوب‌تري در مخاطب برانگيخت؟ پاسخ به اين گونه سؤال‌ها نيازمند وسايلي است كه مناسب شرايط و وضعيت باشد .

در جنگ خليج فارس در سال 1991 ـ 1990 استفاده خوب و مناسب آمريكا از ابزار اطلاعاتي جنگ رواني موجب شد كه در حدود 87000 نظامي عراقي خود را تسليم كنند .به طور كلي مي‌توان گفت كه اطلاعات داراي فوايد گوناگوني است ولي ما مي‌توانيم آن را به دو بخش تقسيم كنيم:

اطلاعات مثبت و اطلاعات پيشگيري‌كننده.

فعاليت‌هاي اطلاعات مثبت كليه اقداماتي را شامل مي‌شود كه سازمان‌ها دنبال مي‌كنند تا از طريق مشاهده و پيگري و يا از طريق اقدامات مثبت، يعني عمليات جاسوسي، به آگاهي‌هاي لازم دست يابند.

به عبارت ديگر، فعاليتي است براي جمع‌آوري آگاهي‌هايي كه دانستن آنها پيش از دست زدن به انتخاب راهي معين، ضروري است تا به اين طريق مسوولان نسبت به اقدامات متقابل دشمن آگاه باشند.

اين امر بر اطلاعات سياسي، اقتصادي، نظامي و مانند آن نيز منطبق است.
پيشگيري ‌
اطلاعات پيشگيري‌كننده شامل كليه عمليات و اقداماتي است كه يك كشور به آن دست مي‌زند تا امنيت حفظ اسرار را در برابر فعاليت‌هاي جاسوسي، مقابله با خرابكاري مادي و معنوي و تبليغات محقق سازد.

هدف از اين اقدامات محافظت از موجوديت كشور، مرزها و تأسيسات آن است.

اين اطلاعات همچنين شامل كليه اقداماتي است كه مانع از غافلگير شدن توسط دشمن و سازمان‌هاي اطلاعاتي او مي‌شود.
بحران ‌زدايي
بهره ‌گيري از تدابير و تاكتيك‌هاي هجومي جنگ رواني به منظور ايجاد بحران در كشور مخاطب و در نهايت سرنگوني حكومت آن، بسيار معمول و اثربخش است. در ابتدا لازم است با به‌كارگيري انواع تاكتيك‌ها و روش‌هاي جنگ رواني بستر مناسب فراهم آيد.

دامن زدن به اختلافات سياسي، قومي و نژادي و نيز ايجاد فضايي توأم با نااميدي، بي‌اعتمادي، اضطراب و نگراني نسبت به وضع سياسي، اجتماعي و به خصوص اقتصادي موجود، از جمله اهداف مرحله اول به شمار مي‌رود. در مرحله دوم، با استفاده از بستر ايجاد شده، تدابير و روش‌هاي هجومي جنگ رواني نقش خود را در ايجاد شورش و در نهايت سرنگوني حكومت به خوبي ايفا خواهند كرد.

منابع : عمليات رواني ، نقش رسانه ها درجامعه و جنگ خليج فارس .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

جنگ رواني موضوع مهميه و بايد به آن توجه ويژه شود.


البته همين طوره.
اما متاسفانه بعضي دوستان ما كه تعدادشون هم زياد نيست ناآگاهانه به اين نوع مسائل دامن مي زنند و به سمتي حركت مي كنند كه هدف دشمن است. :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظر من با مطرح كردن موضوعات مربوط به جنگهاي رواني و آگاهي دوستانتون مي تونيد اونها رو متوجه خطرات ناشي از اين جنگها كنيد. :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر


بـراسـاس اطـلاعـات مـوجـود در مـنـابـع تـاريـخـى ، جـنـگ روانـى از كهنسال ترين زمان تمدن بشرى مورد استفاده واقع مى شده است . لاين برگر استفاده از وحشت و هـراس تـوسـط كـيـدون در جـدال هـاى او در بـرابـر مـيـديـانـيـت هـا (Midianies) حـوالى سـال 1254 قـبل از ميلاد ذكر مى كند.

تـاريـخ بـشـرى بـا شـروع جـنـگ هـاى ابـتـدايـى ، شـبـه نـظـامـى و كـنـش هـاى متقابل خصومت آميز ميان افراد شروع شده است . تقريبا تمام تمدن هاى جديد زاييده جنگ و همچنين اضمحلال تمامى تمدن هاى معروف قبلى ، بر اثر جنگ بوده است .
ايـن پـديـده بـا تـحـولات اقـتـصـادى ، اجـتـمـاعى ، تكنولوژيكى و نيز دگرگونى در شرايط ايدئولوژيك و سياسى ، انگيزه ها، اهداف و اشكال مختلفى همراه بوده است . بنابراين ، سخن از جنگ روانى مضمون جديدى براى انديشه اى قديمى بوده كه فرايند پرفراز و نشيب و پيچيده اى دارد. ايـن فـرايـنـد مـوظـف اسـت به طور دائم از تجاربى كه در مقياس فراملّى و بين المللى گرد هم مى آيد نيرو بگيرد و در جهانى كه در گيرودار انقلاب ها و تحولات عظيم علمى و فنى و اطـلاعـاتـى و فرهنگى و معنوى ، مى باشد هر آينه اين فرايند پيچيده تر مى شود. كوشش و تـلاش در زمـيـنه شناساندن جنگ روانى و تحولات آن براساس شواهد تاريخى و اسناد موجود نـيـازمـند يك مؤ سسه تحقيقاتى با امكانات فراوان است .

ادوار جنگ روانى

جنگ روانى را از نظر تاريخى مى توان به سه دوره تقسيم نمود:
- جنگ روانى در عصر باستان ؛
- جنگ روانى در عصر ميانه ؛
- جنگ روانى در عصر جديد.

اين سه دوره به ترتيب زير مورد بحث قرار مى گيرد.



1 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر باستان
بـراسـاس اطـلاعـات مـوجـود در مـنـابـع تـاريـخـى ، جـنـگ روانـى از كهنسال ترين زمان تمدن بشرى مورد استفاده واقع مى شده است . لاين برگر استفاده از وحشت و هـراس تـوسـط كـيـدون در جـدال هـاى او در بـرابـر مـيـديـانـيـت هـا (Midianies) حـوالى سـال 1254 قـبل از ميلاد ذكر مى كند. استفاده از (اسب تراوا) توسط يونانيان براى تصرف تراوا، يكى از مشهورترين نمونه هاى اين شيوه در افسانه ها مى باشد.

سون تزو، متفكر ارتش چين در سال 500 قبل از ميلاد مسيح ، در كتاب خود با نام (هنر جنگ ) مى گويد:
(در جـنـگ هـا با استفاده از صداى طبل ها و افراشتن پرچم ها و متاءثر كردن اذهان نيروهاى دشمن بـا اسـتـفـاده از جـاسـوسـان بـايـد آنـچـنـان وضـعـيـتـى را بـه وجـود آورد كه موجب شكست دشمن گردد.)
وى همچنين در مورد دستيابى به اطلاعات به هنگام جنگ مى گويد:

(اگـر از نـيـروى دشـمـن و از نـيـروى خـودى اطلاع كافى داشته باشى ، صدها جنگ نبايد ترا بـتـرسـانـد. اگـر خـودى را بـشـنـاسـى امـا دشـمـن را نـشـنـاسـى ، در مقابل هر پيروزى يك شكست را متحمل خواهى شد. اگرنه خودى و نه دشمن را بشناسى ، يك احمق بيش نيستى و در هر جنگى شكست خواهى خورد.) اندرزهاى (سون تزو) پس از قرن ها هنوز هم در جنگ هاى روانى عصر حاضر به كار مى رود؛ زيرا انجام جنگ روانى در تمامى سطوح به اطلاعات نيازمند است . اين (اطلاعات به سه منظور در جنگ روانى مورد استفاده قرار مى گيرد:

الف ) بـراى ايـن كـه بـرنـامـه ريـزان بـتـوانـنـد طـرح هـاى واقـعـى و قابل اجرا را براساس نقطه ضعف هاى روانى هدف مورد نظر تدوين نمايند؛
ب ) بـراى تـهـيـه موادى كه برنامه ريزان بايد در تهيه محصولات تبليغاتى از آنها استفاده كنند؛
ج ) بـراى ايـنـكـه بـرنامه ريزان بتوانند ميزان تاءثير عمليات تبليغاتى قبلى را ارزيابى كنند.)
كـوتـيـليـا، نـويـسـنـده هـنـدى ، در كـتـاب خـود بـه نـام (آرتـا سـاسـتـرا) كـه بـيـن سال هاى 321 تا 296 قبل از ميلاد منتشر ساخت مى نويسد:

(منجمين و كيهان شناسان با توجه به حركت اختران آسمانى بايد چنان روحيه اى در نظاميان و لشـكـريـان پـادشـاه بـه وجـود آورنـد كـه فـكـر هـرگـونـه احـتـمـال شكستى را در ذهن آنان از بين ببرند و جاى هيچ گونه شك و ترديدى در مورد پيروزى نـهـايـى آنـهـا بـاقـى نـگـذارد. هـمـچـنـيـن وى تـوصـيـه مـى نـمـايـد كـه عـوامـل مـخفى و امنيتى پادشاه بايد به نحوى در سطوح مختلف ارتش دشمن نفوذ نموده و درباره شكست قريب الوقوع قواى آنها به شايعه پراكنى بپردازند و از اين طريق سربازان خصم را تضعيف كرده و در داخل خاك رقيب دسته اى را عليه دسته ديگر بشورانند.)

جان گونتر، نويسنده كتاب (جوليوس سزار) مى نويسد: پس از تصرف رُم و اسپانيا، نوبت آن فـرا رسيده بود كه سزار خود را براى مقابله با پومپيوس در يونان مهيا سازد. سزار هنوز هم به پومپيوس ارج مى نهاد و او را به عنوان يك انسان دوست مى داشت . اما به محض اين كه از وضـعـيـت ارتـش او آگـاهـى يـافـت درصـدد حـمـله بـه يـونـان افـتـاد. او قـبـل از شـروع جـنـگ ، بـه رجـزخـوانـى و تـضـعـيـف روحـيـه دشـمـن پـرداخـت . او قبل از جنگ مى گفت : (مـن در اسـپـانـيـا ارتـشـى بـدون فـرمـانـده را شـكـسـت داده ام و حال مى روم فرماندهى بدون ارتش را شكست دهم .)

او قـبـل از شـب نـبـرد براى بالا بردن روحيه ارتش خود و تضعيف روحيه دشمن از منجمين و كيهان شناسان نيز سود برد و از شهابى درخشان كه در آسمان بر فراز اردوگاه سزار پديدار شد و سـپـس در اردوگـاه پـومـپـيـوس افـتـاد نـهـايـت اسـتـفـاده را بـه عـمـل آورد. او از طـالع بـيـنـان خـواسـت تا اين واقعه را به نفع سزار تعبير كنند و آنان اين امر را به پيروزى سـزار تـعـبـير كردند و سبب دلگرمى بيشتر سربازان او شدند و بدين ترتيب ، سزار در اين جنگ بر پومپيوس پادشاه يونان غلبه كرد.



2 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر ميانه

در نـيـمه اول سده هفتم ميلادى با پيدايش اسلام و تعاليم حضرت محمد(ص )،دگرگونى عميقى كـه از لحـاظ بـيـن المـللى اهـمـيت فراوانى داشت در سرنوشت كشورهاى كناره مديترانه و آسياى غـربـى پـديـد آمد، كه از لحاظ بين المللى اهميت فراوانى داشت . در اين ايام بخصوص از زمان شـروع مبارزه پيامبر(ص )با نظام فكرى ، ارزشى و اجتماعى حاكم بر حجاز، بزرگان قريش و سـايـر دشـمـنـان آن حضرت كه تعليمات وى را در جهت از بين بردن منافع خود مى ديدند با تـوسـل بـه انـواع و اقسام روش ها از جمله تمسخر، استهزاء و ايجاد ترس و وحشت با شكنجه و آزار و ارعاب مردم عليه پيامبر به جنگ روانى پرداختند.

از جـمـله شـيـوه هـاى مؤ ثرى كه بزرگان قريش در جنگ اُحُد با پيامبر به كار بردند، شايعه كـشـتـه شـدن رسـول اكـرم (ص )بـود كه در اين موقع تمام مسلمين پا به فرار گذاشتند؛ حتى هنگامى كه از كنار رسول اكرم (ص )مى گذشتند وى آنها را فرا مى خواند ولى آنها بدون اعتنا از كنار وى مى گذشتند!) نـكـتـه قـابـل تـوجـه ايـن كـه حـضـرت رسـول اكـرم (ص )نـيـز در مـقـابله با دشمن ، مرعوب و مـسـتـاءصـل سـاخـتـن آنـهـا را بر كشتن ترجيح مى دادند و در اين راه از شيوه ها و تاكتيك هاى جنگ روانى استفاده مى كردند.

يـكـى از روش هـاى جنگ روانى كه رسول اكرم (ص )براى تضعيف روحيه و ارعاب مخالفان به كـار مـى بـردنـد از بـيـن بردن بلندگوهاى تبليغاتى دشمن بود، كه بطور علنى و عملى با پـخـش شـايـعـاتى باعث تضعيف روحيه مسلمين مى شدند؛ از جمله كشتن عصماء دختر مروان از قبيله بنى اميه و كشته شدن ابو عفك كه مردم را عليه اسلام تحريك مى نمودند.

نمونه هاى زيادى از بهره گيرى از شيوه هاى جنگ روانى در تاريخ صدر اسلام موجود است . از جمله داستان جاويدانى است مربوط به يكى از رهبران سپاه مسلمين كه به وسيله تاءثير روانى كـلام تـوانـست حيثيت وطن ، شرافت سپاه و سرنوشت امت خود را نجات دهد. او طارق بن زياد است . هـنگامى كه بر قله هاى (ابان ) در اندلس ايستاد و مشاهده كرد كه تعداد صد هزار نفر از سپاه دشـمـن آمـاده دفـاع اسـت . در حـاليكه كليه سپاه او فقط دوازده هزار نفر بودند، با شناخت عظمت مـسـئوليـت خـود چـاره اى نـديـد جـز آن كـه كـشـتـى هـايـى را كـه از شمال آفريقا به اندلس آورده بود به آتش بكشد! سپس به سپاهيان اندك خود رو كرد و گفت : (اى سـپـاهـيـان ، دشمن در مقابل شماست و دريا پشت سر شما. به خدا سوگند راهى جز مرگ يا پـيـروزى نـداريـد هـيـچ چـيـز شـما را به اين امر نمى رساند مگر اين كه از دست دشمن خلاصى يابيد.) پس از اين سخنان سپاه طارق بن زياد با پايدارى و مقاومت جنگيد تا اين كـه پـيـروز شد. اين جنگ نمونه اى از جنگ روانى مثبت بود كه به پيروزى منجر شد. از نمونه هاى ديگرى كه مى توان اشاره كرد، جنگ روانى معاويه عليه حضرت على (ع ) بود.

در آن زمـان تبليغات سوئى كه عليه حضرت على (ع ) مى شد به حدى بود كه پس از شهادت آن حضرت در محراب ، عده اى مى پرسيدند: مگر حضرت على نماز مى خواند كه در محراب شهيد شده است ؟! تبليغات عليه حضرت على (ع ) حتى پس از شهادت وى نيز از طرف دستگاه معاويه ادامه يافت و سعى داشتند كه وى را به صورت منفورترين مردم در اسلام درآورند.....

تظاهر به قدرت نیز از دیگر شیوه های جنگ روانی است که در صدر اسلام استفاده شده است.يكي از نمونه هاي معروف تظاهر سپاه اسلام به قدرت در جنگهاي صدر اسلام‚‌هنگام فتح مكه بود كه مسلمانان با روشن كردن آتش در اطراف مكه در دل دشمن ترس و اضطراب شديدي به وجود آوردند. رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) پس از آنكه به طور ناگهاني شهر مكه را محاصره نمود‚‌براي نمايش قدرت سپاهيان اسلام و ارعاب و زمين گير كردن دشمن - قريش - اقدام به مانور نظامي و قدرت نمايي كرد. آن حضرت براي درهم شكستن روحيه دشمن‚‌دستور داد شبانگاه دور تا دور مكه آتش برافرزوند. آتش همچون حلقه اي شهر را احاطه كرده بود و مردم مكه يكباره خود را در محاصره كامل ديدند. روحيه مردم به شدت ضعيف شده بود تا آنجا كه ابوسفيان و حكيم بن حزام براي تسليم شدن و در امان ماندن خود را به عباس بن عبدالمطلب رسانيده و از او تقاضا كردند كه از پيامبر - صلي الله عليه و آله - بخواهد كه ايشان را امان دهد. مقدسي درباره اين اقدام پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - مي نويسد: “چون پيامبر - صلي الله عليه و آله - به حرالظهران رسيد دستور داد تا هر مردي دو آتش بزرگ برافروزد و عباس بن عبدالمطلب بر استر پيامبر بيرون رفت و در جستجوي كسي كه او را نزد قريش بفرستد و ايشان را آگاه كند. قريش از آن جا كه از ماجرا آگاه نبودند هراسان شدند. ابوسفيان بن حرب و بديل بن ورقاء بيرون آمدند و جستجو كردند و چون لشگرها و آتش ها را ديدند هراسان شدند.”

تظاهر به قوي بودن و قدرت نمايي در برابر دشمنان بايد به گونه اي طراحي و اجرا شود كه دشمن نيز به آن اعتراف كند. زيرا اعتراف و پذيرش دشمن نقش بسيار مهمي در تضعيف روحيه آنان دارد. براي نمونه اعتراف خبرچينان سپاه دشمن در غزوه بدر نسبت به قدرت و توان و جديت سپاه اسلام خوف و اضطراب عجيبي در دل دشمن انداخته بود.

وقتي كه قريش “عمربن وهب جمحي” را براي كسب خبر به آگاهي از وضعيت سپاهيان اسلام فرستادند‚‌پس از بازگشت چنين گفت: “مسلمانان حدود سيصد نفرند و همراه آنان هفتاد شتر و دو اسب است. اي گروه قريش‚‌شتران‚‌مرگ را با خود حمل مي كنند و شتران آب كش يثرب‚ مرگ سخت را همراه خود مي كشند. اينان قومي هستند كه هيچ پناهگاه و مدافعي جز شمشير خود ندارند. نمي بينيد كه سكوت كرده و صحبتي نمي دارند و زبانهاي خود را همچون زبان افعي برون مي آورند. به خدا نمي بينم كه هيچ يك از ايشان كشته شود‚‌مگر آن كه مردي از ما را بكشند و اگر آنان از شما فقط به اندازه خودشان هم بكشند پس از آن خبري از زندگي نخواهد بود. بنابراين درست رايزني كنيد و بيانديشيد.” چون عمربن وهب به آنان چنين گفت “ابواسامه جشمي”‌را كه اسب سوار بود فرستادند او هم گرد پيامبر و يارانش گشتي زد و پيش قريش بازگشت‚‌گفتند:‌چه ديدي؟‌گفت: “به خدا‚‌نه مردمي چابك هستند و نه شمار چنداني دارند و نه ساز و برگ و اسلحه اي‚‌اما به خدا سوگند‚‌من ايشان را گروهي ديدم كه به هيج وجه نمي خواهند به خانه خود برگردند. گروهي هستند طالب مرگ. هيچ پناهگاه و اتكايي جز شمشير خود ندارند. كبود چشماني هستند كه گويي در زير سپرها هم چون سنگ اند. مي ترسم كه كمين يا نيروي امدادي داشته باشند. اين بود كه دوباره بالا و پايين دره را بررسي كرد. و برگشت و گفت:‌نه كمين دارند و نه نيروي كمكي در عين حال بيانديشيد و رايزني كنيد


3 ـ 1 ـ جنگ روانى در عصر جديد

در اواخـر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم ، اروپا شاهد دگرگونى هاى عميق درعرصه هاى مذهب ، سياست ، اقتصاد و صنعت و تكنولوژى بوده است . درست در چنين وضعيتى صنعت چاپ پديد آمـد. بـا پـيـدايـش اوّليـن روزنـامـه در سـال 1615 مـيـلادى تـحـت عـنـوان (فـرانـكـفـورتـر ژُرنـال ) كـه بـه طـور هـفـتـگـى در شـهر فرانكفورت آلمان منتشر مى شد، شرايط مناسب ترى بـراى حـكـام و دولت هـاى وقـت بـه وجـود آمـد تـا تـحـت آن شـرايـط، بـه افـكـار عـمـومـى كنترل و جهت و شكل دادن به آن دست پيدا كنند.

از اوايـل قـرن هـفـدهـم ، با اشاعه عقايد دينى توسط ميسيونرهاى مسيحى و قرار گرفتن هنر در خـدمت اهداف استعمارى سلاطين و سران مسيحى ، شاعران و نقّاشان نيز اقدام به سرودن اشعار و تـرسـيـم تـابلوهايى براى نشان دادن عظمت آنها و تحكيم حكومت هاى كليسايى قدمهاى اساسى برداشتند. انـقـلاب كـبـيـر فـرانـسـه در سـال 1789 ميلادى تاءثير بسزايى در حيات مادى و معنوى جامعه اروپايى به ويژه فرانسه داشت و موجب تحولات عظيم در صنعت چاپ و مطبوعات گرديد و افق هـاى تـازه اى در عـرصـه تـبـليـغات ايجاد كرد. در اين ايام ، مطبوعات فرانسه نقش مهمى را در اجراى جنگ روانى ايفا نمودند و اين مساءله كمك شايانى را براى به كارگيرى جنگ روانى به وسيله ناپلئون بناپارت در جنگ ها به دنبال داشت . ناپلئون در هنگام حمله به مصر براى اين كـه اهـالى مـصـر را وادار بـه اطـاعـت كـنـد، از شـيـوه هـاى مـخـتلف جنگ روانى استفاده كرد براى مثال ، وى لقب (حامى اسلام ) را بر خود نهاد.

اگـر بـه مـتـن نامه ها و اطلاعيه هايى كه ناپلئون هنگام حمله به مصر و خطاب به مردم ، علما، بـزرگـان و شـيـوخ مـصـر نـوشته ، توجه شود معلوم مى شود از روش هاى زير جهت ايجاد جنگ روانى بهره جسته است :

1 ـ نيرنگ و فريب از طريق ايجاد ترديد و توهم ؛
2 ـ ايجاد اضطراب و وحشت از طريق كاربرد وسايل ناماءنوس ؛
3 ـ دشنام ؛
4 ـ بررسى ادعاهاى دشمن و مسائلى كه به خاطر آنها مى جنگيدند؛
5 ـ ايجاد يك نيروى مسالمت جو؛
6 ـ ايجاد جو رعب و وحشت از طريق پخش شايعات ؛
7 ـ تهديد تسليحاتى ؛
8 ـ كوچك شمردن نيروى دشمن ؛
9 ـ فريب دادن ، گمراه ساختن و دادن وعد و وعيد؛
10 ـ بهره گيرى از اختلافات دينى و عقيدتى .

با بررسى و مقايسه اين روش ها با روش هاى جديد جنگ روانى مى بينيم كه اين روش ها فاقد اسـتـفـاده از ابـزار و وسـايـل برنامه ريزى شده و فنى جديد در سطح وسيع و بين المللى مى باشد.

در 1918 جـنـگ روانـى انـگـليـس عـليـه آلمـان و اطـريـش ، مـوجـب پـيـروزى در طـول جـنـگ جـهـانـى اول شـد. در ايـن ايـام ، مـيـليـون هـا اعلاميه تبليغاتى به وسيله هواپيماهاى امـريـكـايـى در جـبـهـه هـاى جـنـگ آلمـانـى هـا ريـخـتـه شـد. در سـرى اول ايـن اعـلاميه ها ادعا مى شد كه هدف متفقين از بين بردن و نابود ساختن مردم آلمان نيست بلكه امريكايى ها براى نابودى پروس گرايى آمده اند.

اعـلامـيـه هـاى سرى دوم ، مربوط به تصميم متفقين براى ايستادگى تا پايان جنگ بود كه اين امر نوعى القاى ترس در ميان آلمانى ها به شمار مى رفت . و سرى سوم اعلاميه ها مربوط به تشويق سربازان آلمانى بود تا اسلحه هايشان را به سوى افسران خود نشانه بگيرند و يك دولت انـقـلابـى در آلمـان تـشـكـيـل دهـنـد. نـتايج اين جنگ روانى هنگامى آشكار شد كه متفقين حمله بزرگ نظامى خود را در ژوئيه 1918 ميلادى آغاز كردند.
در ايـن هـنگام ، آلمانى ها متوجه شدند كه اعلاميه هاى قبلى در مورد تلفات انسانى و كمبود مواد غـذايـى و غـيـره واقـعـيـت داشـتـه است ، و در نتيجه ، اثر روانى آن موجب آسيب پذيرى لشكرهاى آلمانى شد.

در مـقـابـل ، تبليغات آلمان به علت عدم وجود نيروهاى متخصص و ماهر در تبليغات و خشك و بى روح بـودن تـبـليـغـات ، مـوفـق نـشـد كـشـورهـاى بـيـطـرف را جـذب نـمـايـد. حـال آن كـه متفقين در جنگ جهانى اول از جنگ روانى به صورت تبليغات موفق جهت تضعيف روحيه نظاميان و غيرنظاميان آلمان و نيز جلب حمايت كشورهاى بيطرف استفاده كردند.

هـمـچنين اصول چهارده گانه اى كه پرزيدنت ويلسن اعلام كرد، يك پيروزى روانى براى متفقين بـود و روحـيـه آنـهـا را بـالا بـرد. گـذشـته از آن ، اين اعلاميه ، به آنها كه در قلب اروپا مى جـنـگـيـدنـد امـيـد بـه يـك صـلح عـادلانـه را قـوت بـخـشـيـد؛ بـه ويـژه كـه اصـول مـزبـور، آزادى تـعـيـيـن سـرنـوشـت را بـراى هـمـه كـشـورهـا از كوچك و بزرگ و همچنين استقلال سياسى آنها را تاءمين مى نمود. در هـم شـكـسـتـن روحـيـه آلمـانـى ها در ماه هاى آخر 1918، به كشورهاى بزرگ نشان داد كه جنگ روانى ، سلاحى مؤ ثرتر و ارزان تر نسبت به سلاح هاى جنگى بوده است .

اعـتـقـاد بـر ايـن اسـت كـه فـُولِر مـورّخ و تـحـليـل گـر نـظـامى بريتانيايى ، اوّلين كسى بود كه اصطلاح جنگ روانى را در 1920 به كار برد. هرچند كه اقدامات نهفته در دل اين اصطلاح سابقه باستانى دارد. در بحثى پيرامون نـتـايـج حـاصـل از پـيـشـرفـت هـاى تـكـنـولوژى نـظـامـى در جـنـگ جـهـانـى اول ، فُولِر ادعا مى كند كه وسايل سنتى جنگ ممكن است جاى خود را به جنگ روانى ناب بدهد كه در آن بـه جـاى اسـتـفـاده از سـلاح از اقـدامـاتـى نـظـيـر زايـل كـردن فـرد انـسـانـى ، مـغـشـوش كـردن هـوش انـسـانـى و مـضـمـحـل كـردن حـيـات مـعـنـوى و اخـلاقى يك ملت به وسيله نفوذ در اراده آنها بهره گرفته مى شود.)

در ژانـويـه 1940، اصـطلاح جنگ روانى براى اولين بار وارد ادبيات امريكا شد و بعد از يك سال ، كميته روحيه ملى ، كتابى با همين عنوان منتشر كرد. جـنـگ روانـى در طـى جـنـگ جـهـانـى دوم از چـنـان اهـمـيـتـى برخوردار گشت كه طرفين جنگ در به كـارگـيـرى آن بـراى رسيدن به اهداف خود، با يكديگر به رقابت پرداختند. اين تلاش ، جنگ روانى يا جنگ اعصاب ناميده شد. به اين ترتيب ، بعد از اين دوره اهميت جنگ روانى به اندازه جنگ مـسـلحـانـه و حـتـى در مـواردى بيش از آن گرديد، به طورى كه جنگ مسلحانه در خدمت جنگ روانى درآمد.

جـنـگ جـهـانـى دوم (1945 ـ 1939) فـرصـتـى بـراى تـحـول بـخـشيدن به جنگ روانى به عنوان سلاحى تبليغاتى و نظامى به منظور در هم شكستن روحيه سربازان دشمن و فلج كردن اراده مقاومت مردم كشور متخاصم فراهم آورد. عـلاوه بـر ايـن ، جـنـگ خـود بـه عـنـوان سـلاحـى دفـاعـى بـراى حـفـظ نـيـروهـاى خـودى در مقابل جنگ روانى دشمن به شمار مى رفت .

در ايـن ايـام ، نـقش جنگ روانى در رهنمودها و فرامين مشتركى كه از سوى سازمان هاى تبليغاتى مـتـفقين صادر مى شد به روشنى متجلى بود. در اين رهنمودها آمده بود كه جنگ روانى نمى تواند يـك جـايگزين سحرآميز براى جنگ عملى باشد بلكه تنها نقش پشتيبانى عمليات را دارد. و هدف اساسى آن ، كاهش هزينه هاى جنگ و تسهيل در برخورد با دشمن پس از تسليم اوست .

در جـنـگ جـهانى دوم ، سياست جنگ روانى آلمان در داخل بر مبناى متحد ساختن مردم آلمان زير لواى انديشه واحد و ثابت استقرار گرديده و هدف جنگ روانى عليه كشورهاى متفق عبارت بود از ايجاد تفرقه ، ايجاد هرج و مرج ، تحريك پذير ساختن و استفاده از تضادهاى داخلى جوامع خارجى در جـهـت افزايش تضادهاى نژادى و عدم اعتماد به دولت ها و تشويق به هر مساءله اى كه منجر به بـرهم زدن وحدت ملى شود، تقويت تنفّر مذهبى ميان يك كشور و پشتيبانى از هر حركتى كه مانع تحقق وحدت اراده در كشورهاى مورد نظر گردد.

در جـهـان امـروز، جـنـگ روانـى جـزئى از فـعـاليـت هـاى سـيـاسـى ، نظامى ، اقتصادى و اجتماعى كـشـورهـاى اسـتـعـمـارى اسـت كه تحت پوشش سازمان هاى اطلاعاتى در سطح ملّى و بين المللى داراى كاركردهاى گوناگون مى باشد. براى مثال ، سازمان مركزى اطلاعاتى امريكا (سيا) در حال حاضر با استفاده از شيوه هاى روانى ، كنترل افكار عمومى امريكا و ساير نقاط جهان را در دست دارد.

سازمان سيا كار خود را در سال 1947 ابتدا با هدف ارائه خدمات يك سازمان اطلاعاتى معمولى شـروع كـرد ولى بعد از چندى فعاليت هايش گسترش يافته و به شبكه مخفى وسيع و پيچيده تـبـديـل شـد. يـكـى از فـعاليت هاى مهم سيا در كشورهاى مختلف گذشته از تاءثيرگذارى ، در اخـتـيـار گـرفـتـن مـطبوعات و رسانه هاى گروهى به ويژه روزنامه ها مى باشد؛ در كشورهاى جـهـان سوم ، اين سازمان سعى نموده روزنامه هاى مورد نظر را به عضويت اتحاديه مطبوعاتى آمريكا (ياپا) كه تحت نفوذ سيا است ، درآورد.

ايـن اتحاديه با نفوذ در روزنامه و مطبوعات كشورهاى جهان سوم ، از طريق فرستادن ماءمورين خـود تحت عنوان ماءمورين فنّى و اخراج نويسندگان روزنامه و تغيير در كميت و كيفيت آن اخبار را طورى منعكس مى كند كه هدفش بى اعتبار كردن دولت ها (انقلابى و مخالف آمريكا) و ايجاد نفاق بين مردم مى باشد. بـه طـور كـلى سـيا با انجام هرج و مرج اقتصادى از طريق قطع كمك هاى خارجى و ايجاد هرج و مـرج اجتماعى به وسيله روزنامه ها كه صفحه اول خود را با عبارات ، تجاوز، تخلف ، آشوب ، بـحران ، حوادث غيرطبيعى ، بلاى آسمانى ، كمبود مواد غذايى ، مرگ و... پر مى كنند و نيز با ايـجـاد شـرايـط بـحـرانـى روانـى كـه تقصيرات را به گردن دولت مى اندازند باعث تضعيف دولت و بى اعتبار كردن رهبران و اختلاف در بين مردم مى گردند.

سـيـا بـا گـذاردن عـكـس هـايى از رهبران كشورها در كنار عنوان هاى تند و ساختگى و جمله بندى هـايى از قبل تنظيم شده ، تبليغات گمراه كننده را صورت داده به ترور شخصيت هاى سياسى اين كشورها مى پردازد؛ به طور مثال : روزنامه لاپرنسا در دسامبر 1980 عكسى از رهبر جبهه آزاديبخش ساندنيست نيكاراگوئه (هومبرتو ارتگا) را در كنار يك جسد متلاشى شده قرار داده بود.

يا در مبارزه انتخاباتى سال 1980 در جامائيكا، روزنامه ديلى گلينر ، عكس سه تـن از وزراى كـابـينه را بالاى تيترى ، تحت عنوان (23 مرد يك دختر 15 ساله را مورد تجاوز قـرار دادنـد)، گـذاردند. وقتى داستان خوانده مى شود، معلوم مى گردد عكس ها هيچ ارتباطى با داستان ندارد؛ ولى به هر حال اثرى روانى بر روى خواننده به جاى مى گذارد. يـا مـثـلا عـكـس (آنـتـونـى اسـپـالدنـيـك ) وزيـر مـسـكـن جـامـائيـكـا را در كـنـار خـانـه اى در حال سوختن ، گذاشته بود.

در روزنـامـه (ال يـركـو ريـو) مـورخ دوم سپتامبر 1970، عكس سالوادور آلنده در كنار داستان غـيـرمـربـوط (نـفـوذ شـوروى در شـيـلى ) قـرار داده شده بود و نيز همين روزنامه با عكسى از سـالوادور آلنـده در كـنـار خـبـرى مربوط به زيردريايى اتمى شوروى درج كرده و تلاش در سرنگونى وى مى نمايد. وقتى متوجه مى شود نظاميان تمايلى ندارند عليه آلنده اقدام نمايند سندى جعل كرد به اين معنى كه توطئه قتلى از طرف چپ گرايان عليه رهبران نظامى چيده شده بـود. خـبـر كـشـف ايـن تـوطـئه توسط رسانه هاى دست نشانده سيا اعلام و شايع گرديد و به دنبال آن آلنده بركنار و سپس به قتل مى رسد.

تـبـليـغات از مهم ترين شيوه هاى سيا براى ايجاد جنگ روانى است كه جهت ايجاد نفاق و تفرقه بـيـن مردم كشورهاى مورد نظر انجام مى دهد. اين سازمان از تبليغات فريب آميز به منظور ايجاد هرج و مرج استفاده كرده و براى بروز اختلاف در كشورها، گروه هاى سياسى ، مذهبى ، قومى ، اقتصادى و... را عليه يكديگر مى شوراند.

نـمـونـه بـارز استفاده از جنگ روانى امريكا، جنگ ويتنام است ؛ كه (فقط در ماه مه 1968 سيصد ميليون جزوه روى سر مردم ويتنام ريخته شده است كه هدف از آنها تضعيف روحيه مردم بوده است .)

در جـنـگ هـاى مـعـاصـر، بـراى جـنـگ روانـى از روش هـاى روانشناختى استفاده مى شود؛ به عنوان مـثال در جنگ ويتنام طورى عمل نموده بودند كه وقتى دهكده اى در ويتنام به وسيله امريكا با خاك يـكـسـان شـد، مـردم آمـريـكـا بـى تـفـاوت بـودنـد در حـالى كـه وقـتـى روانـشـناسان جهت آزمون روانشناسى مردم سر كبوترى را در جلو كليسا از تنش جدا مى نمايند، با اعتراض شديد مردم و رسانه هاى گروهى كشور روبرو مى گردند!

بـا بـررسـى تـحـولات جـنـگ روانـى ، ارتـش امـريـكـا در اوايـل جـنـگ كـُره اداره رياست جنگ روانى (OCPW ) را به عنوان يك بخش ستادى ويـژه ايـجـاد مـى نـمـايـد. بـا تـاءسـيـس دفـتر رياست جنگ روانى علاقه به اين پديده در ميان نـيـروهـاى مـسـلح امـريـكـا نـيـز گـسـتـرش يـافـت و بـا تـحـولات در صـحـنـه عـمل دكترين جديد ظاهر شد و براساس آن جنگ روانى جاى خود را به عمليات روانىPSYOPS و اقدامات روانى داد و عمليات روانى به عنوان فعاليتى تعريف شـد كـه عـبـارت بـود از: (اقدامات سياسى ، نظامى ، اقتصادى و ايدئولوژيك كه براى ايجاد احساسات ، نگرش ها يا رفتار مطلوب در گروه هاى دوست ، دشمن ، بيطرف و مخالف به منظور تاءمين مقاصد ملى طراحى و اجرا مى شد.)

از سـويـى تـحولات جنگ روانى باعث تحول مفهوم آن گرديد و امروزه جنگ روانى در كلى ترين مـعـنـاى آن بـه عنوان يكى از چهار عنصر اصلى قدرت تعريف مى شود كه در دوران جنگ و صلح بـراى ارائه حـداكـثـر پـشـتـيـبـانـى از سـيـاسـت هـا بـه مـنـظـور افـزايـش احتمال پيروزى و نتايج مطلوب آن ، و كاهش امكان شكست به كار گرفته مى شود .

از سـوى ديـگـر، پـيشرفت هاى تكنولوژيك در علم ارتباطات ، امكاناتى را در اختيار جنگ روانى قـرار داده اسـت . ايـن امـكـانـات يـعـنـى گـيرنده ها و فرستنده هاى راديويى موج كوتاه ، فيلم ، گـسـتـرش گـيـرنـده هـاى تـلويـزيـونـى ـ مـاهـواره و ازديـاد مـطـبـوعـات مـوجـب شـده انـد تـا احتمال در معرض قرار گرفتن مخاطبان جنگ روانى افزايش يابد. پيشرفت هاى حاصل در روش هاى سنجش افكار عمومى ، نمونه گيرى مخاطبان مصاحبه گروهى ، تـحـليـل اطـلاعـات ، ارزيابى خصائص فرهنگى و روانى گروه هاى خارجى نيز امكانات لازم را براى اعمال جنگ روانى جديد با پيش بينى و كنترل بيشتر فراهم آورده است .




ديدگاه ها و دكترين هاى موجود درباره جنگ روانى

1 ـ ديـدگـاه اوّل : عـمـليـات روانـى به اقداماتى گفته مى شود كه براى تاءثيرگذارى بر عقايد و عواطف دشمن جهت تغيير، تخريب و تضعيف روحيه او برنامه ريزى مى شود تا هدف هايى را كـه از طريق عمليات نظامى تعقيب مى شود، پشتيبانى نمايد. طرفداران اين نگرش تبليغات را جزء اصلى و اساسى جنگ روانى مى دانند.

2 ـ ديدگاه دوم : عمليات روانى پديده است كه تمام افراد جامعه را تحت تاءثير قرار مى دهد و طيف وسيعى از فعاليت ها نظير ترور شخصيت و جاسوسى ، براندازى و آدم كشى ، تروريزم و سـانـسـور را در بـر مـى گـيرد و با دامن زدن به تنش ها و ناهنجارى هاى اجتماعى و بحران هاى مـتوالى جامعه را به سمت خاصى سوق مى دهد. در جنگ روانى ، دشمن با شناخت كافى از انگيزه و تـفـكرات مردم با امكانات و تكنيك ها و ابزار مناسب جنگ روانى ، تلاش مى كند تا تعارضات روانـى و اجـتـمـاعـى را تـشـديـد كـرده و از تـنـش هاى ايجاد شده نهايت بهره بردارى سياسى ، اقتصادى و نظامى را كرده باشد.

3 ـ ديـدگـاه سـوم : ايـن گـروه ، عـمـليـات روانـى را شـامـل طيفى از فعاليت هاى سياسى ، نظامى ، جنگ هاى چريكى و اقدامات شبه نظامى مى دانند و مـعـتقدند كه هدف جنگ روانى چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ حمايت و پشتيبانى از عملكردهاى سياسى و نظامى دولت ها بوده است .

بـا تـوجـه بـه مطالب بالا مى توان چنين نتيجه گيرى كرد كه ديدگاه هاى گوناگون ارائه شده در مورد مفهوم جنگ روانى ، در تضاد و تناقض با هم نيستند و هركدام جنبه هاى خاصى از جنگ روانـى را بـررسـى نـمـوده و به طور كلى مكمل يكديگرند. لذا با توجه به اين نگرش ها مى توان تعريفى جامع و مانع از جنگ روانى به شرح زير ارائه داد:

(جنگ روانى عبارت است از انجام اقدامات و عمليات براى تحت الشعاع قرار دادن طرز تفكرات و عـقـايـد افـراد يـك جـامـعـه و ايـجـاد بـحران و تنش هاى روانى و اجتماعى با استفاده از تكنيك ها، تـاكـتـيـك ها و شيوه هاى روانى و تبليغاتى (ترور، فريبكارى ، سانسور، جاسوسى و خشونت هـاى سـياسى و نظامى ) براى رسيدن به اهداف سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى ، بدون رويارويى نظامى ).



ديدگاه هاى شخصيت هاى سياسى (دكترين ها) درباره جنگ روانى :

در زمـينه تاءثير جنگ روانى بر دشمن و گروه هاى خاص و مخاطب ، نگرش هاى گوناگونى از جـانـب شـخـصـيت هاى سياسى به عمل آمده است كه در زير به برخى از اين ديدگاه ها اشاره مى شود. ژنرال دوگل مى گويد: بـراى آن كـه دولتـى در جـنـگ پـيـروز شـود، بـايـسـتـى جـنـگ روانـى را قـبـل از حـركـت نـيـروهـايـش بـه سـمـت ميدان هاى نبرد آغاز نمايد و تا انجام عمليات رزمى براى پشتيبانى نيروهايش ادامه دهد. وينستون چرچيل در اين زمينه مى گويد: چـه بـسـيـار اتـفـاق افـتـاده كـه جـنـگ روانى مسير تاريخ را تغيير داده است ، در تاريخ جنگ ها، مثال هاى افزون بر شمارش در اين باره يافت مى شود و نيز از پيروزى هايى كه ماشين جنگى دشـمن را از كار انداخته ، امّا نتوانسته است ، روحيه معنوى نيروهايش را از پاى درآورد و به همين دليـل ايـن پـيـروزى هـاى نـاقـص كـمـى دوام آورده و پـس از آن نيروى غالب شكست خورده و جناح مقابل پيروزى خود را تثبيت كرده است .)



به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عوامل مؤ ثر در جنگ روانى

بـراى ايـن كـه جـنـگ روانى در يك جامعه مؤ ثر واقع شود، شناخت كافى و صحيح از ارزش ها و ساختار فرهنگى جامعه ، اجزاء و عوامل تشكيل دهنده آن ضرورى است ، و هرچه آشنايى با فرهنگ و نـظـام اعـتقادى بيشتر باشد بهتر مى تواند دست اندركاران جنگ روانى را يارى دهد. در اين جا بـه بـررسى تاءثير عوامل ذهنى و عينى جنگ روانى و نيز شرايط مؤ ثر در پذيرش پيام جنگ روانى مى پردازيم :

1 ـ 3 ـ عوامل ذهنى

- 1 - 3 - شناخت ذهنى افراد مخاطب
براى شناسايى رفتار انسان بايد ويژگى هاى فكرى ، روانـى و اعـتقاد شخصى وى شناخته شود. شناخت ويژگى هاى فرد و خصوصيات روانى افراد در يك جامعه ضرورى است ؛ زيرا بدون شناخت كافى از رفتار، ويژگى هاى روانى ، اعتقادى و فرهنگى ، اعمال جنگ روانى مؤ ثر واقع نمى شود، اين ويژگى هاى روانى و ذهنى عبارتند از:
انـگـيـزه هـاى فـردى : امروزه در تبليغات بازرگانى به منظور دستيابى به اهداف مورد نظر خـود، از ايـن خـصـوصـيـات انـسان ، حداكثر استفاده را مى برند؛ مثلا با به كارگيرى جملات و عـباراتى نظير (براى راحتى شما)، (براى رفاه شما) و... بيشترين تاءثير را بر مخاطبين مى گذارند.
گرايش هاى روانى : گرايش هاى روانى عوامل مؤ ثر ديگرى در رفتار افراد هستند.
ايـن گرايش ها نسبتا ثابت بوده ، و نوعى آمادگى روانى در افراد ايجاد مى كنند كه براساس آن ، فـرد نـسـبـت بـه مـسـائل گـونـاگون واكنش مثبت يا منفى نشان مى دهد. گرايش هاى روانى و درونى افراد اكتسابى است ؛ بنابراين ، براى ايجاد گرايشات خاص در افراد، بايد فرد را از كـودكـى تـحـت شـرايـط مـنـاسـب قـرار داد تـا در قـالب آن شـرايـط شكل گرفته و رفتار مورد نظر را بروز دهد.
امـروز قـدرت هـاى بـزرگ بـراى حـفـظ سـلطـه خـويـش با استفاده از شيوه هاى علمى به شناخت وسـيعى از بافت فرهنگى ، ارزش ها و عقايد و اعتقادات افراد جامعه مى پردازند و با تغيير در نگرش آنها، عكس العمل ها و واكنش هاى مطلوب خود را در افراد آن كشور ايجاد مى كنند.

2 ـ 1 ـ 3 ـ شناخت محيط پيرامون مخاطب
تـحـقـيـقات انجام شده در اين زمينه ، نشان مى دهد، كه علاوه بر بررسى ويژگى هاى روانى و شـخـصـيـتـى افـراد، بايد شناخت عميق و اطلاعات كافى از محيط و فضاى زندگى جوامع داشته بـاشـيـم ؛ زيرا در بررسى و تحقيقات (علم رفتار) رفتار انسان متاءثر از محيط زيست است ، بـديـن مـعـنى كه انسان با توجه به نيازها و ارزش ها، محيط خود را دگرگون كرده و خود نيز تـحـت تـاءثـيـر مـحـيـط دگـرگـون شـده قرار مى گيرد.

(كورت لوين )، يكى از محقّقان مكتب گشتالت ، در اين زمينه مى گويد:
رفـتـار مـتـقابل تابع عواملى است كه از يك سو از افراد و از سوى ديگر از محيط سرچشمه مى گيرند.
وى براى بيان پديده حاصله از تاءثير متقابل عوامل فرد و محيط، از مفهوم (فضاى زيست ) استفاده مى كند.
خـصـوصـيـات گـونـاگـون هـر جـامـعه از لحاظ فكرى ، رفتارى ، اعتقادى ، سابقه تاريخى و مـوقـعـيـت جغرافيايى در ايجاد وضعيت فرهنگ و ظرفيت فكرى خاص افراد آن جامعه مؤ ثر بوده تفاوت افراد جوامع مختلف را موجب مى گردند، بر اين اساس و با توجه به تعريف جنگ روانى ، كـارشـنـاسـان و افـراد ذى صـلاح ، داشتن اطلاعات كافى از اجزاء مختلف فرهنگى جامعه مورد هدف جنگ روانى را از شرايط اساسى و ضرورى براى ايجاد جنگ روانى دانسته اند.

3 ـ 1 ـ 3 ـ ويژگى هاى كارگزاران جنگ روانى
مـجـريـان جـنـگ روانـى بـراى موفقيت در اجراى مراحل جنگ روانى بايستى از مهارت ها و تخصص كـافـى بـرخـوردار بـوده اطـلاعـات دقـيـقـى در زمـيـنـه مـشخصات روانى ، آداب و رسوم ، بافت فـرهـنگى و سياسى و اقتصادى جامعه مورد نظر داشته باشند. در اين زمينه اصولا افرادى به كار گرفته مى شوند كه داراى خصوصيات زير باشند:

الف ) از نزديك با خصوصيات روانى و اجتماعى و روحيات افراد جامعه آشنايى داشته باشد.
ب ) بـه زبـان آن جـامـعـه تسلط و احاطه كامل داشته باشد، تا بتواند ارتباط لازم را برقرار كند.
ج ) از تحصيلات عاليه و دانشگاهى برخوردار باشد.
د) افـراد انـتـخـاب شـده بـايـد صـاحـب فـكـرى خـلاق و نـيـز تحليل گر مسائل سياسى بوده و به عبارتى صاحب نظر در سياست باشند.

2 ـ 3 ـ عوامل عينى و محيطى
هـر جـامـعـه اى از عـنـاصـر و اجـزاء پـيـچـيـده مـتـصـل بـه هـم تـشـكـيـل شـده و انـسـان كـه هدف نهايى جنگ روانى مى باشد، در بستر محيط، روان و شخصيتش شكل مى گيرد. بنابراين ، ارزش ها و اعتقادات و شرايط عينى و محيطى همانند دژ محكمى است كه شخصيت فرد در آن پرورش يافته و او را در مقابل تهاجمات فرهنگى بيگانه و تبليغات و جنگ روانـى مـقاوم مى سازد. از اين رو، براى در هم شكستن مقاومت روانى افراد يك جامعه ، ابتدا بايد عـوامـل عـيـنـى ، ذهـنـى و مـحـيـطـى آنـان را شـنـاخـت و بـا اسـتـفـاده از ايـن عـوامـل و جـهـت دادن بـه آن بـه پـيـشـرفـت و مـوفـقـيـت در جـنـگ روانـى نايل آمد.

مـنظور از عوامل عينى و محيطى ، وجود قوميت ها، نژادها، طبقات و مذاهب مختلف است كه به بررسى آنها مى پردازيم :

الف ـ اخـتـلافـات مـذهـبى : استكبار جهانى براى رسيدن به اهداف اقتصادى ، سياسى و روانى خـود، هـمـواره بـا دامـن زدن بـه اختلافات مذهبى در مقاطع مختلف زمانى ، مانند اختلافات شيعه و سـنـى و يـا اسـلام و مـسـيحيت و يهوديت ، نهايت بهره بردارى سياسى و اجتماعى در اين زمينه را كرده است . دامن زدن به اختلافات مذهبى بين ايرانيان و اعراب ، به ويژه بعد از انقلاب اسلامى ، يـكـى از شـيوه هاى جنگ روانى غرب عليه ايران بوده كه تا حدودى توانسته سران كشورهاى عـرب بـه خـصوص حوزه خليج فارس را در اين امر متقاعد سازد. نمونه آن تحريك عراق براى جـنـگ عـليـه ايران يا مطرح كردن اختلافات مرزى جزاير سه گانه ايرانى ، (ابوموسى ، تنب بـزرگ و كـوچـك ) بـا امـارات مـتـحـده عربى در جهت اهداف امپرياليستى خود براى منزوى كردن ايران بوده است .

ب ـ اخـتـلافـات قـومـى : كـشورهاى غربى و در راءس آنها ايالات متحده امريكا همواره از تحريك قوميت ها عليه دولت مركزى ، به عنوان يكى از اهرم هاى فشار روانى عليه ايران استفاده كرده اسـت . بـراى مـثـال ؛ بعد از پيروزى انقلاب اسلامى ، غرب از تحريك كردهاى ايران به عنوان يك اهرم روانى ، تبليغاتى و سياسى عليه جمهورى اسلامى ، استفاده كرده است .

ج ـ اختلافات نژادى : طرح مسائل نژادى و يا ايجاد اختلافات نژادى از جمله حربه هاى مؤ ثرى اسـت كـه در تـبـليـغـات سـيـاسـى و جـنـگ روانـى بـه كـار گـرفـتـه مـى شـود. دشـمـنـان در طـول جـنـگ تـحـمـيـلى ، بـا دسـتـاويـز قـرار دادن جنگ بين ايرانيان و اعراب و نيز با تحريك و برانگيختن حسّ ناسيوناليستى اعراب سعى در دامن زدن به اختلافات نژادى داشتند؛ به طورى كـه راديـو امـريـكـا در تـاريـخ 9/6/65 از قـول سـردبـيـر سـيـاسـى لوپـوئن ايـن گـونـه نـقـل مـى كند: (دليل اصلى اين جنگ (عراق عليه ايران ) رويارويى دو ناسيوناليسم ، دو تمدن است و اين جنگ ، جنگ پارس و اعراب است .)

بـه طـور كـلى جـامـعـه شـنـاسـان و متخصصان مسائل نژادى در تعارضات ميان ملّت ها براى اين گـونـه مـسـائل نـسـبـت بـه تـعـارضـات ديـگـر، جـايـگـاه خـاصـى قـائل هـسـتـنـد و بـراى آن دو دليـل عـمـده مـطـرح مـى كـنـنـد: اوّل آن كـه ، همبستگى و وابستگى ملّى (ناسيوناليزم ) بسيار عميق تر و ريشه دارتر از ساير وابـستگى هاست و ثانيا: سازمان ها و نهادهاى سياسى در درون ملت ها همواره سازمان يافته تر و مـنـسـجـم تـر از نـهـادهاى بين المللى است ، بنابراين ، تعارضات ميان ملّت ها مى تواند موجب بـروز اخـتـلافـات و اغـتـشـاشـات سـيـاسى شديد شود و حتى به جنگ انجامد، از اين رو است كه پـرداخـتن به اختلافات نژادى هميشه مورد توجه مبلغان و مجريان جنگ روانى و تبليغاتى قرار گرفته و از آن نهايت استفاده را در شرايط خاص و در مقاطع مختلف زمانى نموده اند.

د ـ اخـتـلافـات طـبـقاتى : در تمام جوامع بشرى از همان ابتدا گروه ها و طبقات خاص و متمايزى وجـود داشـتـه و بـه گـفـتـه (سـوروكـيـن )، جـامـعـه شـنـاس فـرانـسـوى ، (كـليـه گروه هاى مـتـشـكـل پـايـدار، مـبـتـنـى بـر اخـتـلافـات طـبـقـاتـى هـسـتـنـد و جـامـعـه يـكـدسـت كـه مـسـاوات كـامـل بين كليه افراد آن برقرار باشد، تنها رويائى است كه هرگز در تاريخ بشريت تحقق نيافته است .)

بـنـا به اعتقاد جامعه شناسان ، طبقه بندى جامعه باعث مى شود كه گروهى از افراد در رده هاى مـخـتـلف قـرار گـرفـتـه و بـنـا بـه موقعيت و شرايط خاص خود در جايگاه و پايگاه خاصى از ديگران قرار گيرند. تمايز و اختلافات طبقاتى در اغلب جوامع وجود دارد و در مواقع حساس مى تـوانـد مـنـشـاء درگـيـرى و حـتـى جـنگ روانى گردد، به طورى كه هم در مقطع پيروزى انقلاب اسـلامى و هم در مقطع جنگ تحميلى دشمنان اسلام همواره با به راه انداختن و پافشارى بر مسئله اخـتـلافـات طـبـقـاتـى ، جـنـگ روانـى ايـجـاد مـى كـردنـد؛ بـه عـنـوان مـثـال : در يـكـى از بـرنـامـه هـاى راديـو بـى .بـى .سـى (C.B.icon_cheesygrin مـورخ 18/10/65 در مـورد داوطلبان جبهه ، اين نكته قابل فهم است :

(طبقاتى كه بيش از بقيه از جنگ صدمه ديده اند، عمدتا طبقاتى بودند كه از رژيم طرفدارى مى كردند و از جمله فقيران شهرها و دهات و مردم بى سواد و بى كار مى باشند.)

در خـاتـمـه در يـك جـمـع بـنـدى مـى تـوان گـفـت كـه عـلل و عـوامـل زيـادى مـى تـواند در كاربرد جنگ روانى تاءثير داشته باشد. از آنچه كه در بحث هاى قـبـلى گـذشـت مـتـوجـه شـديـم كـه ، كـشـورهـاى غـربـى بـا اسـتـفـاده از عـوامـل ذهـنـى و عينى و با داشتن اطلاعات و شناخت كافى از ارزش ها و باورهاى دينى و فرهنگى بـا دامـن زدن بـه اختلافات مذهبى ، طبقاتى ، نژادى و قومى از اين امر بهره بردارى سياسى و روانـى كـرده و به جنگ روانى و تبليغات عليه يك نظام و ملّت مى پردازند؛ تا به اهداف شوم اسـتـكـبـارى خـود نـايـل آيند. در اينجا مهمترين دستاويزى كه مى تواند تاءثير تبليغات و جنگ روانـى عليه افراد يك جامعه را خنثى سازد، اعتقادات و ايمان و باورهاى دينى است كه همواره در نظام مقدس اسلام به عنوان عامل مقاومت و ركن اساسى در تقويت روحيه و روان بشرى بوده است .

1 ـ 2 ـ 3 ـ شرايط مؤ ثر در پذيرش پيام در جنگ روانى
الف ـ دورى جـسـتـن از حـرف هـاى انـتزاعى و كلى : براى اين كه عمليات روانى در دشمن مؤ ثر واقـع شـود، لازم اسـت از طـرح بـحـث هـاى انتزاعى مانند مباحث سياسى و ايدئولوژيكى خوددارى كـرد؛ زيرا افق ديد سربازان در ميدان هاى نبرد محدود بوده و به جاى اين بحث ها مى توان به مـوضـوعـات سـاده و طـبـيـعـى كـه جـزئى از مـحـيـط عـمـليـاتـى سـربـاز را تشكيل مى دهد، پرداخت .
ب ـ ادغـام نـمـودن عـمـليات روانى در طرح هاى كلى عمليات نظامى : تبليغات به تنهايى نمى تواند در ميدان نبرد مؤ ثر واقع شود، لذا براى تحت تاءثير قرار دادن دشمن ، بايد تبليغات بـا عـمـليـات روانـى عـجـيـن گـردد، تـا مـفـيـد واقـع شـود. ايـن اصل در بسيارى از جنگ هاى منطقه اى حتى در جنگ بين المللى مؤ ثر افتاده است .
ج ـ گفتن حقيقت : اين جمله كه (حقيقت پيروز است ) به معناى آن نيست كه تبليغاتچى ، در همه جا و بـه هـمـه كـس ، حقيقت را به طور كامل بگويد، بلكه فن انجام جنگ روانى به ايجاد تدريجى حالت پذيرش در مخاطب بستگى دارد، از اين رو حقيقت مهم ترين جزء برنامه است .
د ـ داشتن شرايط لازم براى پذيرش پيام توسط مخاطب در عمليات روانى كه عبارتند از:
1 پـيـام ارسـالى بـايـد جذاب باشد به نحوى كه بتواند به راحتى مؤ ثر و مورد پذيرش واقـع شـود؛ زيـرا تـبـليغات پيشرفته دشمن مانع از رسيدن پيام معمولى مى گردد و نيروهاى زيادى در اين زمينه در رسيدن پيام ايجاد اختلال مى كنند.
2 پيام ارسالى بايستى قابل درك و به عبارتى با زبان مخاطب سازگارى داشته باشد. و از استفاده كردن پيام هاى خارج از درك مخاطب اجتناب نمود.
3پيام ارسالى نبايد عقايد و عواطف مخاطب را تحت تاخت و تاز قرار دهد؛ زيرا در اين صورت پذيرش پيام به سختى انجام خواهد گرفت .
4 لازم است پيام ، احساسات روانى مخاطب را تحريك كند.
5 پيام ارسالى در عمليات روانى بايد درصدد پاسخگويى به نيازهاى مخاطب برآيد؛ زيرا نـظـام ارزشـى و فـرهـنـگـى و اعـتـقـادى دشـمـن ، مـمـكـن اسـت رفـتـار افـراد خـود را كـنـتـرل كـنـد؛ لذا ارزش هاى فرهنگى و باورهاى دينى ، نقش مهمى در نحوه پاسخگويى او به پيام ارسالى دارد.




مبانى روان شناختى جنگ روانى

روان شـنـاختى همواره به عنوان يكى از مؤ ثرترين ابزارهاى جنگ روانى و يكى از فاكتورهاى موفقيت در جذب مخاطب ، مورد توجه مجريان جنگ روانى بوده است . مجرى جنگ روانى بايد مخاطب خـود را از لحـاظ روانـى بـشـنـاسـد و روحـيات او را بداند و گرايش ها و حساسيت هاى گروهى ، سـنـّى و اجـتـمـاعـى را بـه دقـت مـورد بررسى قرار بدهد. روان شناسى فردى و روان شناسى اجـتماعى امروزه در تاءثير كاربرى جنگ روانى نقش تعيين كننده داشته و دولت ها و سازمان هاى اجـراكـنـنـده جنگ روانى قبل از تبليغات ، مباحث و قلمرو اين دو حوزه علمى ـ روانى را بررسى مى كـنـنـد و بـه صـحـنـه جـنگ روانى وارد مى شوند و از متخصصان اين رشته علمى مدد مى جويند و تبليغات و جنگ روانى را براساس اصول روان شناسى فردى و اجتماعى پايه ريزى مى كنند.
انـتـخـاب عـنـوان ، سـوژه ، ابـزار، شـيـوه ، شـعر، قصه ، داستان ، آهنگ ، موسيقى و... و يا حتى انـتـخـاب نـوع رنـگ هـاى تـابـلوهـاى تـبـليـغـاتـى بـراسـاس اصول روان شناسى انجام مى گيرد.
1 ـ 4 ـ رفتار انسانى
دانشمندان رفتارهاى انسانى را به دو دسته تقسيم مى كنند:
1 ـ غريزى 2 ـ اكتسابى
از رفـتارهاى غريزى در روان شناسى عمومى و از رفتارهاى اكتسابى در روان شناسى اجتماعى بحث مى شود. تعريفى كه روان شناسان اجتماعى از رفتارهاى اكتسابى كرده اند عبارت است از: (مطالعه فعاليت هاى فردى كه از افراد ديگر متاءثر شده است .)
تاءثيرات مى تواند به صورت مثبت يا منفى باشد؛ اگر اجتماع سالم باشد و فضاى انديشه ها، از منطق و عقل و اخلاق متاءثر گردد، فرد در چنين جامعه اى از محيط پيرامون خود، تاءثير مثبت مى پذيرد ولى اگر فضاى اجتماعى آلوده به جهل ، فساد، تعصب ، تقليدهاى زيانبار و ساير آفـت هـاى فـكـرى و عـقـيـدتـى بـاشـد، طبيعى است كه فرد از چنين فضايى تاءثير منفى خواهد پـذيـرفـت ؛ بـه عـنـوان مـثـال ، چـون مـحـيـط مـكـه در صـدر اسـلام ، مـحـيـط كـفـر و جـهـل و بـيسوادى و بت پرستى و... بود، اصولا جنگ هاى روانى عليه پيامبر(ص ) در اين راستا طرح ريزى مى شد.
از آنـچـه گـذشـت ، مـيـزان كـارآيـى و تـاءثـيـر اسـتـفـاده از اصـول روان شـنـاسـى فـردى و اجـتـمـاعـى در جـنـگ روانـى ، مـشـخـص شـد. بـه كـار بـردن اصـول روان شـنـاسى در جنگ هاى روانى چه در زمان صدر اسلام و چه در جامعه كنونى ، همواره مـورد تـوجـه بـرنـامـه ريـزان جـنـگ روانـى بـوده اسـت ؛ چـراكـه شناخت روحيات و گرايش ها و خـصـوصـيـات روانى يك جامعه به نحو شايسته اى مى تواند در جنگ روانى عليه دشمن مؤ ثر واقع شود.


منبع: عقیدتی سیاسی صنایع دفاع

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

كنش‌هاي آشوبگرانه شهري،‌اغلب داراي بار هيجاني و احساسي شديد، و جهت‌گيري خردورزانه محدودي است. گرچه اغلب مدت استمرار اين كنش‌ها كوتاه است، اما دامنه اثرات رواني و سياسي آنها بسيار شديد است. آشوب‌ها و اغتشاشات شهري، اغلب در ذيل بحث رفتارهاي جمعي اعتراض‌آميز مورد بحث قرار مي‌گيرند. منظور از اين گونه رفتارها، اعمال واكنش‌هايي است كه از سوي گروهي از شهروندان رخ مي‌دهد و نظم و امنيت عمومي را دستخوش اختلال مي‌كند.

كنش‌هاي اعتراض‌آميز يا رفتارهاي آشوب‌طلبانه و طغيانگرانه را به انواع مختلفي تقسيم مي‌كنند. يكي از ملاك‌هاي مطمح نظر در تقسيم اين گونه كنش‌ها، ميزان خشونت‌آميز بودن آنهاست. بسياري از محققان و مولفاني كه بررسي و تبيين آشوب‌هاي شهري را وجهه همت خويش قرار داده‌اند بر اين باورند كه مهم‌ترين عامل موثر در پديد آيي، استمرار و تشديد اين گونه كنش‌ها، عمليات رواني است.

منظور آنان از عمليات رواني، مجموعه فنون و اقداماتي است كه بر انگيزه‌ها، سلايق‌ و روحيه مخاطبان تاثير مي‌گذارد و آنان را براي انجام و تشديد كنش‌هاي آشوبگرانه، تهييج و تحريك مي‌كند. فنون و تاكتيك‌هايي كه به هنگام آشوب‌هاي شهري مورد استفاده قرار مي‌گيرند. متعدد و متنوع‌اند اما از آن ميان،‌ چند فن و روش، از اهميت بيشتري برخوردارند. گرچه بهره‌گيري از فنون عمليات رواني براي تهييج گروه‌هاي ناراضي جهت دست يازيدن به آشوب و بلوا، كاري سهل مي‌نمايد اما با بهره‌گيري از ضد تبليغات و فنون عمليات رواني متقابل، مي‌توان از دامنه اثربخشي آن فنون كاست.


سرآغاز

در دهه 60 ميلادي، هنگامي كه آشوب‌ها واعتراض‌هاي شهري، نظم و امنيت بسياري از شهرهاي بزرگ امريكا و برخي شهرهاي اروپا را به هم ريخت، محققاني همچون "اشنايدر" (1974) ، "تايلور" (1976) ، "بركويتز"‌ (1983) پس از بررسي و كنكاش نظام‌مند در آن حوادث، دريافتند كه عوامل روانشناختي، به ويژه تكنيك‌هاي عمليات رواني مورد استفاده كنشگران آن حوادث ،‌نقش كليدي و مهمي در وقوع و استمرار آشوب‌ها و كنش‌هاي اعتراض‌آميز دارند. از آن پس نيز پژوهشگران متعدد، به بررسي و تحليل ماهيت، و فرآيند پديد‌آيي، آشوب‌هاي شهري، ونقش و تاثير تبليغات و جنگ رواني در تشديد آنها، پرداختند. آنان نيز همانند محققان پيش از خود بر اهميت و تاثير جنگ رواني در استمرار آشوب‌هاي شهري تاكيد كردند. در سطوري كه در پي مي‌آيد پاره‌اي از يافته‌هاي آن محققان، مورد امعان نظر و مداقه قرار مي‌گيرند ليكن پيش از آن برخي از ابعاد آشوب‌ها و اعتراض‌هاي شهري مورد بحث قرار مي‌گيرد.


ماهيت و انواع آشوب‌ها و كنش‌هاي اعتراض‌آميز

روانشناسان اجتماعي و برخي جامعه‌شناسان، آشوب‌ها و اعتراض‌هاي شهري را در ذيل مفهوم و مبحث "رفتارهاي جمعي اعتراض‌آميز"‌مورد بحث قرار مي‌دهند مراد آنان از رفتارها (كنش‌ها) جمعي اعتراض‌آميز ، كنش‌هايي است كه تحت شرايط خاصي، از گروه زيادي از شهروندان سر مي‌زند، فاقد ساختار و ثبات است و موجب نقض آشكار هنجارهاي جامعه مي‌شود (دوب ،1988). يا به تعبير ديگر، كنش‌هاي جمعي اعتراض‌آميز ، به آن دسته از كنش‌هاي گروهي از شهروندان گفته مي‌شود كه ماهيت هيجاني دارند، آثار آنها تخريبي و ويرانگرانه است به صورت تكانشي (مهارگسيخته) بروز مي‌كند و با منافع حكومتي در تضاد آشكار قرار دارند. (ميرز ،2001)

از اين تعريف به روشني مي‌توان دريافت كه كنش‌هاي جمعي اعتراض‌آميز ، آشوبگرانه و اغلب غيرعقلاني هستند و اين بدان معني است كه بسياري از معترضان، بدون تامل و انديشه، و تنها به سبب برانگيختگي و هيجان ناشي از تبليغات و مشاهده كنش‌گران، مبادرت به رفتارهاي جمعي مي‌كنند.

تقسيم‌بندي‌هاي مختلفي پيرامون كنش‌هاي جمعي اعتراض‌آميز ارايه شده است."استوارت"‌ (1971) به نقل از دوب (1988) در يكي از اولين تقسيم‌بندي‌هاي موجود كنش‌هاي اعتراض‌‌آميز را به چهار نوع تقسيم كرده است. آن چهار نوع كنش عبارتند از:

1- غوغا
2- آشوب
3- هراس اجتماعي
4- هيستري جمعي.

منظور از غوغا رفتاري است كه گروهي از مردم مبادرت به آن مي‌كنند و ماهيت آن خشونت آميز و خرابكارانه است . اين نوع رفتار در مدت كوتاهي شكل مي‌گيرد بلافاصله به اوج مي‌رسد و آن گاه در اندك زماني فرو مي‌پاشد. به نظر استوارت آشوب نيز به آن رفتاري گفته مي‌شود كه گروهي از شهروندان معترض و خشمگين، در برابر نهادها و سازمان‌هاي دولتي از خود بروز مي‌دهند اين رفتار ساختار و انسجام چنداني ندارد و اغلب بيانگر انزجار و نفرت معترضان از فرد يا نهاد خاصي است. آشوبگران معمولا به صورت لجام گسيخته ، مبادرت به يورش به اماكن دولتي و مراكز عمومي مي‌كنند به تخريب و سرقت اموال آنها مي‌پردازد . هراس اجتماعي نيز نوعي رفتار جمعي است كه بيانگر ترس و وحشت شديد كنشگران است.هيستري جمعي نيز زماني رخ مي دهد كه گروهي از شهروندان مهار خويش را از دست داده باشند و شيوه‌اي برانگيخته و نامعقول اختيار كنند.

"مندي"‌(1997) نيز تقسيم‌بندي عام‌تري پيرامون كنش‌هاي جمعي اعتراض‌آميز، يا آنچه كه او خود طغيانگري نام نهاده؛‌ انجام داده است. او رفتارهاي طغيانگرانه را به دو دسته تقسيم كرده است؛

1- روش‌هاي غيرخشونت‌آميز
2- روش‌هاي خشونت‌آميز

او در ذيل گروه اول سه نوع كنش زير را فهرست كرده است:

1- اعتراض غيرخشونت آميز
2- عدم تشريك مساعي غيرخشونت آميز

به باور "مندي"، اعتراض‌آميز غيرخشونت‌اميز، يك عمل نمادين است كه در آن گروه‌هاي معترض، با استفاده از آن اعتراض‌ها، خواسته‌هاي خود را به اطلاع موسسه‌ها و نهادهاي حكومتي مي‌رسانند. "مندي" مهم‌ترين اشكال اين روش را چنين برمي‌شمارد: راهپيمايي، اعتصاب، مهاجرت و تمسخر و تحقير حاكمان، از نظر "مندي"، روش عدم تشريك مساعي، همان بايكوت كردن حكومت در برخي شرايط، مثلا به هنگام انتخابات است به باور او، وقتي تعداد زيادي از شهروندان، از همكاري با حكومت و اجابت خواسته‌هاي آن سرباز زنند، مي‌توانند حكومت را وادار به پذيرش خواسته‌هاي خويش كنند.

منظور از مداخله غيرخشونت‌آميز، اشغال موسسه و سازمان‌هاي دولتي و اماكن عمومي، توسط جمع‌زيادي از شهروندان جامعه است. به باور "مندي" ، اين روش بيش از دو روش ديگر، قادر است مشروعيت حكومت را به چالش بكشد. "مندي" مقاومت منفي گاندي در برابر انگلستان، راهپيمايي اعتراض‌آميز مردم امريكا به نقض حقوق بشر، امتناع برخي از كشورهاي افريقايي از خريد كالاهاي انگلستان، بايكوت بزرگ روستاييان ايرلند و اعتصاب عمومي مردم انگلستان، را از جمله مصاديق بارز كنش‌هاي طغيانگرانه غيرخشونت آميز مي‌داند.
مندي در ذيل روش‌هاي خشونت‌آميز انواع كنش‌هاي مخرب و طغيانگرانه را فهرست مي‌كند كه مهم‌ترين آنها عبارت‌اند از:

1- تروريسم (اعم از تروريسم سياسي، غيرسياسي، شبه‌تروريسم و تروريسم دولتي)
2- جنگ چريكي (آشوبگرانه)
3- جنگ داخلي
4- كودتا

"مندي" معتقد است كه "عاملان و سازمان‌دهندگان كنش‌هاي طغيانگرانه، براي هيجان در‌آوردن توده معترض و افزايش تعداد كنشگران ناراضي، اغلب از فنون جنگ رواني بهره مي‌گيرند. چه مي‌دانند كه بدون بهره‌گيري از آن فنون، كنش‌هاي طغيانگرانه خيلي سريع فرو مي‌پاشد". ص 13، او در تاييد ادعاي خويش ،‌فنون و تكنيك‌هاي زيادي را برمي‌شمارد (در سطور بعد به هنگام بحث از فنون جنگ رواني، در مورد برخي فنون مورد اشاره مندي بحث خواهد شد).

اما به اعتقاد نظريه پردازاني همچون "گيدنز"‌(ترجمه صبوري ،1373) تقسيم بندي "ابرامز" (1986) پيرامون كنش‌هاي آشوبگرانه (رفتارهاي جمعي اعتراض‌آميز) مقبوليت عام‌تري دارد. او در تقسيم‌بندي خود كنش‌هاي مذكور را به انواع زير تقسيم كرده است:

1- جمع‌آوري طومار در اعتراض به مسولان حكومتي و نظام سياسي حاكم
2- انجام تظاهرات داراي مجوز (قانوني)
3- تحريم‌هاي عمومي (نظير شركت نكردن در انتخابات)
4- راه‌انداختن اعتصابات و تظاهرات غيرقانوني
5- اشغال ساختمان‌ها،‌موسسه‌ها، كارخانجات و اماكن عمومي
6- تهاجم توام با خشونت و ضرب و جرح به اماكن دولتي و مديران و مسولان آن
7- درگيري و زد و خورد شديد و دسته‌جمعي با پليس و نيروهاي امنيتي

گرچه تمام هفت نوع كنش جمعي برشمرده شده بالا، در تضاد آشكار با خواسته‌ها و منافع حكومت قرار دارد اما نويسندگاني همچون تايلور و ديگران (1996) تنها چهار نوع كنش آخر را در زمره رفتارهاي آشوبگرانه و تكانشي قرار مي‌دهند چه به باور آنان سه نوع كنش اول، فاقد خشونت و آزارگري است. به اعتقاد آنان، تنها رفتارهايي را مي‌توان آشوب‌گرانه تلقي كرد كه "سرشار از خشونت‌طلبي ، تكان‌شگري و ايذاء و آزار باشد" .(ص 51)

گريگور (1998) نيز ديدگاه تايلور و همكارانش را پيرامون ماهيت كنش‌هاي آشوبگرانه مورد تاييد قرار دهد به باور او "اتمسفر (جو رواني) حاكم بر كنش‌هاي سياسي بحراني (كنش‌هاي آشوبگرانه) يك اتمسفر هيجاني، غيرخردورزانه، شديد و ويرانگر است. در اين گونه شرايط در كنش‌گران ، نوعي فرديت زدايي، رخ مي‌دهد كه آنان را در برابر بسياري از پيام‌هاي بازدارنده بيروني، مقاوم مي‌سازد". (ص 105)

به اعتقاد گريگور فرديت‌زدايي ناشي از جنگ رواني سازمان دهندگان كنش‌هاي آشوبگرانه، معترضان را در برابر ضد تبليغات و جنگ رواني حريف، مقاوم مي‌سازد. يا به تعبير او "برانگيختن معترضان با استفاده از جنگ رواني، كاري ساده و آسان است اما بازداشتن آنان از كنش‌هاي آشوبگرانه ، با استفاده از جنگ رواني مقابل اما برخلاف تايلور ،گريگور و گيدنز، "تورنر"‌(1992) نگرشي متفاوت به كنش‌هاي اعتراض‌آميز دارند. آنان اين گونه كنش‌ها را روش‌هاي آگاهانه و انديشيده شده‌اي مي‌دانند كه برخي از شهروندان براي تحقق اهداف و اميال خويش در پيش مي‌گيرد. ليكن آنان نيز از ماهيت شديد؛ تخريبي و ضد نظم عمومي اين گونه كنش‌ها غافل نيستند. به ويژه در اين زمينه تبيين گيدنز از كنش‌هاي اعتراض‌آميز و آشوبگرانه، درخور تامل است هنگام دست يازيدن به كنش‌هاي آشوبگرانه، "افراد نسبتا گمنام هستند و مي‌توانند از عواقب افشاي اعمال خود كه در غير آن صورت منجر به مجازات خواهد شد، بگريزند". (ص 695)

روانشناسان اجتماعي نيز (نظير اسمت و مكي ،2000) همانند گيدنز در تبيين ماهيت شديد و طغيان‌گرانه كنش‌هاي جمعي اعتراض‌آميز، به عواملي نظير گمنامي، سرايت، پخش مسئوليت و فرديت‌زدايي اشاره كرده‌‌اند. منظور از گمنامي آن است كه فرد به سبب قرار گرفتن در جمع، احساس مي‌كنند كه ناشناخته باقي مي‌ماند به همين سبب ممكن است به اعمال شديد و خشني دست يازد. سرايت نيز اشاره به انتقال هيجانات شديد و مهار نشده معترضان به يكديگر دارد.

پخش مسئوليت نيز موجب كاهش احساس خطر و تنزل ترس از مجازات مي‌شود فرديت زدايي نيز فرآيندي فرضي است كه در آن برخي عوامل موجب دگرگوني‌هايي در ادراك فرد از خود و ديگران مي‌شود. اين امر موجب مي‌شود تا آستانه التزام افراد به هنجارهاي اجتماعي، كاهش يابد و آنان مبادرت به انجام كنش‌هاي اعتراض‌آميز و آشوبگرانه كنند (كورمن، ترجمه شكركن ،1370) تاثير هر يك از اين پديده‌هاي رواني (يعني گمنامي، سرايت، پخش مسوليت، فرديت زدايي، وحتي انسجام معترضان و سازماندهي آشوبگران) بر اثر فنون عمليات رواني مورد استفاده متوليان و سازمان‌دهندگان كنش‌هاي آشوبگرانه ، تشديد مي‌شود.

به همين سبب است كه محققاني همچون "روزنتال" (1989) ادعا مي‌كنند كه" عمليات رواني، چاشني فوق‌العاده مناسبي است براي بهره‌گيري مناسب از پديده‌هاي روان‌شناختي در شعله‌ور ساختن آتش ويرانگر آشوب‌هاي شهري " (ص 124) به همين سبب، در سطور زير، پاره‌اي از فنون عمليات رواني، كه در آشوب‌هاي شهري و كنش‌هاي اعتراض‌آميز جمعي از آنها استفاده مي‌شود مورد بحث قرار مي‌گيرند.


فنون عمليات رواني مورد استفاده در آشوب‌هاي شهري

شايعه: شايعه يكي از شناخته‌ شده‌ترين فنون عمليات رواني مورد استفاده در آشوب‌هاي شهري است. به تعبير« صلاح نصر»(1380) « شورش حادث نمي‌شود، مگر آن كه شايعاتي وجود داشته باشد كه آ‌ن را برانگيزد، همراهي كند و بر شدتش بيفزايد» (س327) . « آش‌بورن» (2003) نيز در اين كه « شايعات موجب ايجاد و استمرار شورش‌هاي شهري مي‌شوند»، با صلاح نصر هم عقيده است. او در تبيين نظر خود، ادعا مي‌كند كه،« هنگامي كه گروهي از افراد ناراضي جامعه، اخبار يا ادعاهايي مبني بر اختلاس و انحرافات آشكار مسئولان جامعه دريافت دارند، بدون آن كه تلاش براي بررسي صحت و سقم آن به عمل آورند، آن را باور مي‌كنند و بر اثر آن، مبادرت به كنش‌هاي اعتراض‌‌آميز مي‌نمايند»(ص38).

البته، نويسندگاني همچون«آنتوني» (1993) در اين كه شايعات بتوانند موجب شورشي فراگير شوند، ترديد دارند، ليكن آنان نيز تاكيد مي‌ورزند كه شايعات مي‌توانند بر شدت كنش هاي آشوبگرانه بيفزايند. صلاح نصر(1380) بر اين باور است كه يك شورش و‌ آشوب شهري، داراي چهار مرحله اساسي است كه در هر يك از آن مراحل شايعاتي نقش اساسي دارند. در مرحله نخست، نوعي ناآرامي محدود ديده مي‌شود كه در آن « شايعات جاري با داستان‌هاي خصمانه اتهام برانگيز، تفاوتي ندارند». در مرحله دوم، كه پيش از وقوع شورش فراگير است، شايعات تهديد آميز مي‌شوند. مرحله سوم، مرحله وقوع فراگير شورش است. در اين مرحله،« آتشي كه فتيله باروت را مشتعل مي سازد، همان شايعه هيجان برانگيز است». شايعاتي كه در اين مرحله منتشر مي‌شوند، معمولا « شايعات آتشين» ناميده مي‌شوند. چه،‌اين گونه شايعات ماهيت ويرانگر و پرخاشگرانه دارند و اغلب آشوبگران را براي دست يازديدن به كنش‌هايي همچو حمله به اماكن دولتي، آتش زدن بانك‌ها و مانند آن بر مي‌انگيزاند. در آخرين مرحله شورش، يعني مرحله نقطه اوج و نهايي آشوب، شايعات تعصب‌آميز و اغلب زاده خيال، نشر مي‌يابند.

« اين گونه شايعات، اعمال ايذايي و قتل را رواج مي‌دهند و چهره‌اي جنون‌آميز به خود مي‌گيرند.اين چهره جنون‌آميز، با خشونت به وجود آمده‌اي كه اعمال انتقام جويانه را تسريع مي‌كند، هماهنگ است و آن را تشديد مي‌كند.»(ص328) با وجود اين، آش‌بورن( 2003) بر اين باور است كه نيروهاي ضد شورش، مي‌توانند به مقابله با شايعات بپردازند. او براي اين منظور، توصيه مي‌كند كه نيروهاي ضد شورشگر، اولا با نشر سريع و به موقع اخبار و اطلاعات، از ايجاد ابهام، كه زمينه را براي نشر شايعات فراهم مي‌سازد، جلوگيري كنند. ثانيا براي مقابله با شورشگران از فنون ضد تبليغات، و حتي نشر به موقع شايعات، استفاده كنند. با اين وصف، او اشاره مي‌كند كه برخي ملل و فرهنگ‌ها؛ بيش از بقيه مستعد نشر و پخش شايعات، به ويژه به هنگام بحران و آشوب هستند. او يكي از آن زمينه‌ها را « رواج فرهنگ شفاهي» مي‌داند. يا به تعبير او،« ملل و اقوامي كه براي كسب اخبار و اطلاعات متكي به اقوال و بيانات شفاهي هستند، بيش از بقيه بر درستي شايعات هيجان انگيز و اغلب كذب، صحه مي‌گذارند» (ص76)‌. به نظر مي‌رسد كه اين ويژگي‌ در مورد بسياري از شهروندان ايراني، صادق است. تامل در تيراژ روزنامه‌هاي كثيرالانتشار درستي، اين ادعا را نمايان مي‌سازد.


تحريك عاطفي:

همان‌گونه كه پيش‌تر گفته شد،‌آشوب‌ها و ساير كنش‌هاي اعتراض‌آميز شهري، اساس و ماهيتي هيجاني و غيرخردورزانه دارند. به همين سبب، هر عاملي كه بتواند عاطفه و هيجان كنشگران آشوب طلب را تحريك كند، مي‌تواند آنان را براي دامن زدن به آشوب‌هاي ويرانگرتر تهييج كند. سازمان دهندگان آشوب‌هاي شهري، اغلب از تاثير عامل تحريك عاطفي آگاه هستند؛ به همين خاطر، مبادرت به نشر پيام‌هايي( اعم از تصاوير، فيلم و پيام كتبي يا شفاهي) مي‌كنند كه مملو از هيجان و عاطفه است. مثلا، مونتاژ تصويري كه نمايشگر خشونت پليس است يا عكسي كه بيانگر سوء استفاده از يك كودك است، مي‌تواند هزاران نفر را براي واكنش شديد در برابر پليس و نيروهاي امنيتي برانگيزد.

اسميت و مكي( 2000) ماجرايي را گزارش كرده‌اند كه در آن،‌گروهي از دانشجويان ناراضي يكي از ايالت‌هاي آمريكا، تصوير تجاوز به عنف يك افسر پليس آن ايالت را جعل و در تيراژ بالا توزيع كردند كه بر اثر آن، به مدت چند روز پياپي، دانشجويان به تظاهرات و اعتراض‌هاي خشونت‌آميز عليه پليس دست زدند. همچنين ،«تافلر» ( ترجمه خوارزمي، 1372) از ماجرايي پرده بر مي‌دارد كه در آن فيلمبرداري از واكنش پليس در برابر چند نفر و دستكاري آن فيلم موجب به راه افتادن شورشي در يكي از شهرهاي آمريكا شده است و شگفت آن كه قضات و هيات منصفه نيز تحت تاثير آن فيلم جعلي و دست‌كاري شده، قرار گرفته‌اند. به نوشته تافلر ، وقتي نوار چهار دقيقه‌اي تحريف شده در محافل آمريكاي لاتين نشين شهر « ويكتورويل» نشان داده شد، خشم عمومي عليه وحشي‌گري پليس برانگيخته شد و مردم دست به يك شورش فراگير زدند. تافلر گزارش مي‌كند كه پس از آن كه افراد پليس در دادگاه، به سبب خشونت شديد و غير مجاز عليه چند شهروند مكزيكي، محكوم شدند، مشخص شد كه ماجراي آن فيلم، واقعيت ندارد.

بنابراين، از نقل اين دو گزارش مي‌توان نتيجه گرفت كه سناريو نويسان عمليات رواني، چنان‌چه به موقع از پيام‌هاي برانگيزاننده هيجان و عاطفه عمومي بهره گيرند، مي‌توانند گروه‌هاي زيادي از شهروندان را به شورش و آشوب ترغيب كنند. اما گروه و نهادهاي ضدشورشگر نيز با بهره‌گيري از رسانه‌هاي متعدد و متنوعي كه در اختيار دارند، مي‌توانند از همين تكنيك براي به انزوا كشانيدن شورشگران و آشوب‌طلبان استفاده نمايند. مثلا، نمايش اغراق آميز خشونت طلبي شورشگران، به ويژه حمله و تعدي آنان به شهروندان بي‌طرف و تخريب اموال مردم توسط آنان، مي‌تواند توده‌هاي مردم را عليه آنان برانگيزد. به ويژه آن كه، چون حركت‌هاي آشوب طلبانه و شورشگرانه اغلب موجب آسيب رسيدن به اموال عمومي( اتوبوس عمومي، تاكسي، اماكن عمومي و ....) مي‌شود. ضد شورشگر، حربه‌هاي رواني مناسب‌‌تري براي به انزوا كشانيدن شورشگران و آشوب طلبان در اختيار دارد.


انسانيت زدايي:

«ارنسون» ( ترجمه شكر كن ،1366)‌نشان داده است كه يكي از اثربخش‌ترين روش‌هاي توجيه حمله به ديگران به هنگام آشوب و جنگ،« انسانيت زدايي» است. چه، وقتي حريف از مرتبه انساني خويش تنزل مي‌كند، همانند ديوي تلقي مي‌شود كه اقدام خشونت‌آميز عليه او ضروري است. به همين سبب، رهبران گروه‌هاي آشوبگر، اغلب با ارائه اسناد و اطلاعات ساختگي، و تدوين و نشر شعارهاي هيجاني، دشمن خويش را « قاتل» ،« وحشي» ،« بي مروت» و مانند آن جلوه مي‌دهند. چنين عناويني ، افراد مستعد آشوب را براي انجام هر چه بيشتر كنش‌هاي تهاجمي و خشونت‌آميز بر مي‌انگيزد.


ارائه پيشگويي‌هاي فاجعه‌آميز:

رهبران آشوبگران، با بهره‌گيري از سوگيري‌هاي شناختي توده‌هاي مردم، اغلب چنين به آنان القا مي‌كنند كه «حوادث ناگواري پيش روي آنان است». چنين ادعايي، كه اغلب به كرات تكرار مي‌شود ، نوعي احساس ناامني و ترس در مخاطبان پديد مي‌آورد. ترس و ناامني نيز آنان را دچار تنش و هيجان منفي شديدي مي‌كند.از همين روي، آنان با شورشگران همراه مي‌شوند تا تنش خود را از ميان بردارند. انحراف در كنش‌هاي نيروهاي امنيتي،‌فاجعه آميز جلوه دادن اوضاع اقتصادي و سياسي جامعه و برشمردن خطرات واهي پيش روي مردم جامعه در آينده‌، از جمله روش‌هايي است براي ايجاد نارضايتي و ناامني در مردم، و برانگيختن آنان براي دست يازيدن به شورش و آشوب.

گريگور( 1998) نشان داده است كه ارائه تكنيك پيشگويي فاجعه آميز و ايجاد ناامني، به هنگام آشوب( و نه پيش از آن) اثر بخش‌تر است. چه، به باور او، كنشگران آشوب طلب، در يك جو هيجاني و روان شناختي خاصي قرار دارند كه آنان را مستعد پذيرش پيام‌هاي حاوي احساس ناامني مي‌سازد و پذيرش چنين پيام‌هايي نيز موجب بروز كنش‌هايي شديد و مهار نشدني مي‌شود. اما، ضد شورشگر و نيروهاي ضد آشوب، مي‌توانند با به تصوير كشيدن و پخش زندگي شهرونداني كه در آرامش مي‌زيند و آينده را روشن و اميد بخش مي‌دانند، و از رفاه و آسايش موجود، احساس خرسندي مي‌كنند، به مقابله كارآمد با عمليات رواني نيروهاي آشوبگر بپردازند.


دروغ بزرگ:

تحريف اطلاعات، جعل اسناد و نشر دروغ‌هاي بزرگ، از جمله روش‌هايي است كه از آن براي ايجاد انزجار و نفرت در مردم نسبت به مسئولان حكومتي استفاده مي‌كنند كه آن قدر بزرگ است كه كسي در دروغ بودن آن شك نمي‌كند! در واقع،‌آنان دروغ‌هايي ساخته و پرداخته مي‌كنند كه فراتر از آستانه ادارك مخاطبان است؛ از همين روي، آن را واقعيت، و نه دروغ، تلقي مي‌كنند. چنين دروغ‌هايي، اغلب براي كاهش مشروعيت مردمي حكومت و تحريم شهروندان عليه آن، ساخته مي‌شود.مثلا اين ادعا كه عوامل حكومت،‌آب شهر را آلوده كرده‌اند تا تمام شهروندان را مسموم كنند، دروغ بزرگي بود كه اهالي يك شهر انگلستان را در دهه1980، عليه دولت وقت برانگيخت و شورشي را هر چند كوتاه، موجب شد (آنتوني، 1993). گرچه كذب بودن دروغ‌هاي بزرگ، بسيار زود آشكار مي‌شود،‌اما در مدت كوتاهي كه گروهي از مخاطبان آن را باور كرده‌اند، ممكن است موجب شكل‌گيري آشوب‌ها و اعتراض‌هاي مخرب و كور شود كه اثرات ماندگاري در پي دارد.


حاصل كلام

از آنچه گذشت،‌ چنين مي‌توان نتيجه گرفت كه كنش‌هاي آشوبگرانه شهري،‌اغلب داراي بار هيجاني و احساسي شديد، و جهت‌گيري خردورزانه محدودي است. گرچه اغلب مدت استمرار اين كنش‌ها كوتاه است، اما دامنه اثرات رواني و سياسي آنها بسيار شديد است. يافته‌هاي تحقيقي آشكار ساخته‌اند كه بهره‌گيري موفقيت‌آميز و بهنگام رهبران و سازمان دهندگان كنش‌هاي آشوبگرانه از فنون عمليات رواني، موجب استمرار و تشديد اين گونه كنش‌هاي طغيانگرانه مي‌شود. به همين سبب، در چند دهه اخير، حكومت‌هاي مختلف درصدد مقابله روان شناختي، و نه فيزيكي محض، با اين گونه كنش‌ها برآمده‌اند. چرا كه، چنين مقابله‌اي، از كاهش شديد مشروعيت آنان جلوگيري مي‌كند. گرچه در اين نوشتار، پاره‌اي از فنون عمليات رواني مورد استفاده در آشوب‌هاي شهري، مورد مداقه قرار گرفتند، اما شناسايي ساير روش‌ها و تحليل مكانيسم تاثير هر يك از آنها، مستلزم فرصت و مجال ديگري است.



منابع:
1. الياسي، محمد حسين(1382). تاثير و نقش هيجانات در جنگ رواني، تهران: نشريه عمليات رواني.
2. تافلر، الوين( 1372)، جا به جايي در قدرت.( ترجمه شهيندخت خوارزمي). تهران: نشر، مترجم.
3. شكركن، حسين (1366). روان‌شناختي اجتماعي، تهران انتشارات رشد.
4. صلاح نصر،(1380). جنگ رواني.( ترجمه محمود حقيقت كاشاني). تهران: انتشارات سروش
5. كورمن(1370). رفتار در سازمان‌ها ( ترجمه شكر كن، حسين). تهران: انتشارات رشد، شماره اول
6. گيدنز، آنتوني(1373) . جامعه شناسي.( ترجمه منوچهر صبوري). تهران: نشر ني.
7. smith,G.R. and Mackie,D.M.(2000) .Social psychology. Newyork:psy chology press.
8. Ashbourn,A.(2003) .The rumor mill.In the Guardian,March,27
9. Anthony, s.(1983). Anxicty and rumor. Journol of Social Psychology, PP91-8
10. Snyder, M. (1974). Soaal changes and propaganda. Newyork: M. Graw
11. Tylor, R.(1976). Collective Behaviors: in theory and practice. Journal of social psycholgogy, 15, 181-190.
12. Doob,I.M.(1988) ,psychological Basis of Cellective Behaviors, Journal of personality and Social psychology,17,121-135.
13. Grigor, A.E.(1998).Perceiving persons and groups. Psochological Review, 1,336-355.
14. Tylor, I .et al.(1996) Social psychology. Boston. McGraw Hill.
15. Rosental, I.(1989).behavior in groups. Boston: Mcgraw- Hill. Myers, D.G(2001). Social Pschology. Mcgvaw Hill Mand,i(1997). Insurgency
http:www.Social Psychology. Turner,M.(1992), Collective Behaviors.Journal of Social Psycholigy,15.171-182
.......................................................................................
منبع:فصلنامه مطالعات بسيج ، شماره 19

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر



شايد كمتر كسي باور كند ميليونها واژه اي كه روزانه از سوي دستگاه هاي رسانه اي و تبليغاتي غربي به سوي ما شليك مي شود، از پشتوانه نظري و علمي دقيق در حوزه هاي روان شناسي، جامعه شناسي و علوم ارتباطات برخوردار است.

بديهي است، براي ايفاي نقش يك مخاطب آگاه و كنشگر و نه مخاطبي منفعل و از پيش باخته، بايد با دانش، تئوري و تكنيكهاي عمليات رواني آشنا شد.

آنچه هم اينك پيش رو داريدادامه اين سلسله مقاله درباره تكنيكهاي عمليات رواني است.

سورين و تانكارد (1991) دو صاحبنظر علوم ارتباطات، توسل به شوخي، استفاده از جاذبه هاي جنسي و هيجاني، تكرار و برجسته سازي را از مهمترين روشهاي مورد استفاده رسانه ها در عمليات رواني و اقناع مي دانند.

آنان با مرور ادبيات تبليغات اقناعي رسانه ها و به ويژه راديو، نشان داده اند كه برجسته سازي، شايع ترين روش مورد استفاده رسانه ها است. آنان در خصوص استفاده رسانه ها از اين روش به نقل از كورت لنگ و گلاريز، از پيشگامان فرضيه برجسته سازي رسانه اي مي نويسند: رسانه هاي جمعي توجه را به موضوعات خاص سوق مي دهند. آنها از چهره هاي سياسي تصاوير عمومي مي سازند.

آنها همواره موضوعاتي را مطرح مي كنند كه افكار عمومي ناگزير بايد درباره آنها فكر كند. براون مدعي شده است كه «عمليات رواني يعني گزينش برخي اخبار، اطلاعات و تصاوير و برجسته سازي و تكرار آنها».

راجرز و ديرينگ برجسته سازي را فرآيندي مي دانند كه با آن رسانه هاي همگاني اهميت نسبي موضوع و تأثير گوناگون را به مخاطب منتقل مي كنند.

دنيس مك كوئيل خاطرنشان مي كند: فرآيند برجسته سازي به سه اولويت متفاوت مربوط مي شود. اولويت اول در گروه سياسي يا ساير گروههاي ذينفع جاي مي گيرد. اولويت دوم رسانه ها است كه ارزشهاي خبري و سليقه هاي ملموس مخاطبان در آن تأثير مي گذارد و به آن شكل مي دهد. اولويت سوم از آن همگان است كه تصور مي شود تحت تأثير رسانه ها هستند.

بن اچ بگديكيان درباره تأثير برجسته سازي وسايل ارتباط جمعي مي گويد: در ميان صاحبنظران علوم سياسي، اين نكته بديهي است كه رسانه ها نمي توانند به مردم بگويند چگونه بينديشند، آنها مي گويند كه به چه بينديشيد، آنچه رسانه ها گزارش مي دهند در دستور كار مردم قرار مي گيرد و آنچه مسكوت مي ماند ممكن است براي هميشه فراموش نشود، اما امكان دارد زماني كه سخت به آن نياز است در دسترس مردم قرار نگيرد. به اين ترتيب در برجسته سازي به شهروندان القا مي شود كه اولويت هاي فكري آنها چه چيزهايي است و اين تعيين اولويت، تا حدودي تعيين اولويت افكار عمومي در جامعه نيز خواهد بود.

گلاديس انگل لنگ و كورت لنگ كه رابطه ميان مطبوعات و افكار عمومي را در بحران «واترگيت» مطالعه كردند، اعتقاد دارند، بايد مفهوم اولويت گذاري را در راستاي فرآيند برجسته سازي مورد توجه قرار داد. اين دو محقق مراحلي را براي فرآيند برجسته سازي مطرح مي نمايند:

1- مطبوعات برخي رويدادها يا فعاليت ها را پر اهميت مي كنند و آنها را برجسته مي كنند.

2- موضوعات متفاوت براي جلب توجه به نوع و ميزان پوشش خبري متفاوتي نياز دارند واترگيت موضوعي دور از ذهن و ناآشنا بود بنابراين پوشش گسترده اي براي جلب توجه عموم به آن صورت گرفت.

3- رويدادها و فعاليتها بايد قالب دار باشند و يا به عبارتي بتوان حوزه اي از معاني را به آنها نسبت داد به طوري كه قابل فهم شوند، واترگيت در ابتدا به قالب موضوعي حزبي در مبارزه انتخاباتي در آمد.

4- زبان مورد استفاده در رسانه ها مي تواند بر درك اهميت موضوع اثر بگذارد. در ابتدا از موضوع واترگيت، تحت عنوان كاري غيراخلاقي نام برده مي شد كه ترفندي در جهت بي اهميت جلوه دادن موضوع بود بعدها از موضوع تحت عنوان «افتضاح» نام برده شد كه اهميت بيشتري به موضوع مي داد.

5- رسانه ها، فعاليتها يا رويدادهايي كه مورد توجه قرار گرفته اند را به نهادهاي ثانويه وصل مي كنند كه موقعيت آنها در منظر سياسي به خوبي قابل تشخيص است. در قضيه واترگيت هنگامي كه موضوع به نهادهاي ثانويه مانند نياز به روشن شدن حقايق و يا اعتماد به حكومت پيوند خورد، به جهت گيري مردم كمك شد.

6- هنگامي كه اشخاص معروف و معتبر درباره موضوعي صحبت مي كنند، فرآيند برجسته سازي شتاب پيدا مي كند براي مثال هنگامي كه قاضي «جا سيريكا» گفت كه واقعيت واترگيت به مردم گفته نشده است، اثر قاطعي بر مردم و ديگر اشخاص مهم از جمله بعضي از جمهوريخواهان گذاشت.

رد پاي تكنيك برجسته نمايي را مي توان به راحتي در بيشتر طرح هاي عمليات رواني آمريكا عليه ايران يافت.

امروزه، كمتر خبر، پيام، گزارش يا تحليلي در راديوهاي ضد ايراني پخش مي شود كه در آن، يك يا چند نارسايي اقتصادي، اجتماعي، اداري و امنيتي در ايران برجسته نشده باشد. براي مثال آنان حادثه اي مانند وقوع يك تصادف خونين در جاده هاي ايران را به بهانه اي براي پخش ساعتها برنامه در خصوص ناكارآمدي و بي توجهي دولت اسلامي در حفظ جان شهروندانش تبديل مي كنند.

يا غرق شدن چند نفر در درياي خزر را برجسته مي سازند و آن را به وسيله اي براي تبليغ عليه نهادهاي انقلابي كه مانع شنا كردن مردم در سواحل امن مي شوند، تبديل مي كنند.

بزرگنمايي آمار بيكاران (گاهي تا 30 درصد)، بيش از حد نشان دادن آمار طلاق، برجسته سازي آمار خودكشي و انتساب آن به نارضايتي عمومي، كودك آزاري و مرتبط كردن آن به نبود آزاديهاي جنسي، اغراق در آمار زندانيان (حتي تا چند برابر)، بزرگنمايي فرار دختران از خانه و برجسته سازي اعتراضات صنفي از روشهاي ديگري است كه دستگاه عمليات رواني آمريكا از آن استفاده مي كند.



* نامگذاري معكوس

اين شيوه تبليغاتي از روشهاي بسيار رايج تبليغات غرب است. در اين روش تلاش مي شود به تناسب هدفهاي تبليغاتي براي مفاهيم نامگذاري شود.

به عنوان مثال، «استعمار» در لغت به معني طلب آبادي و عمران است؛ اما غرب اين كلمه را در مورد تسخير و اشغال كشورها به كار گرفته و امروز حتي در اثر تكرار اين كاربرد معكوس، مفهوم واقعي كلمه عوض شده است. چنين است كلماتي كه در فرهنگ تبليغات با مقاصد ويژه به كار گرفته مي شود، مانند ميانه رو كه به رژيم هاي دست نشانده يا ثبات كه به حفظ منافع غرب و يا مدرنيزاسيون كه به رواج صنايع مونتاژ اطلاق مي گردد.

تاور در گزارش خود از اين قاعده استفاده كرده است و نام رسوايي مك فارلين را حادثه «ايران- كنترا» گذاشته است.

وي بيداري ضد امپرياليستي را «تروريسم» و بيداري جهاني ضد امپرياليسم» را تروريسم بين الملل و مأمورين اطلاعاتي غرب در لبنان را «شهروند» و نبود سياست مطلوب غرب در يك كشور را «هرج و مرج» و نبود رابطه نظامي با غرب را «خلا نظامي» گذاشته است.



* عرفي سازي يا همراهي

تكنيكي است براي متقاعد كردن مخاطب، با ترويج اين پنداشت كه مواضع مربوط، بيانگر درك عمومي و حس مشترك مردم است. در اين تكنيك، طراحان تبليغات رواني با استفاده از زبان، عادات و آداب مردم عادي (و نيز نوع لباس آنها در ارتباطات رو در رو، شنيداري و ديداري) تلاش مي كنند، ديدگاه مورد نظر خود را متناسب با ذائقه عامه مردم معرفي كنند.
اين تكنيك در مواردي كه جمعيت هدف نسبت به زبان و آداب رسمي يا روشنفكرانه بدگمان است، بسيار مؤثر خواهد بود.
نظام سلطه براي از بين بردن روحيه مقاومت ملتها به خوبي از اين تكنيك استفاده مي كند. كارول از نويسندگان آمريكايي در سال 1948ميلادي ابراز كرد: سياست خارجي آمريكا تنها در آن صورت موفق خواهد بود كه بتواند مردم ديگر كشورها را متقاعد كند كه اهداف آمريكا همسو و هماهنگ با آرزوهاي آنان درباره صلح، آزادي و حقوق شخصي و فردي است.

به عنوان نمونه، در دهه شصت قرن بيستم، در آمريكا جنبشي قوي ظاهر شد كه هدف آن بيداري شهروندان سياهپوست بود. اين حركت از شعارهايي مانند «سياه زيباست» استفاده مي كرد به گونه اي كه اين شعارها وسيله اي شده بود براي بازسازي روحيه سياهان كه به دست نسلهاي تبعيض نژادي تخريب شده بود.

پايگاه مردمي و گسترش اين حركت و شور و هيجاني كه از سوي مردم ابراز مي شد، موجب شد كه اين گرايشها در همه ابعاد اجتماعي و ارتباطي گسترش يابد. بنابراين، تبليغات و سياستگذاران در آمريكا براي كنترل اين جنبش تا اندازه اي با آن همراهي كردند. در سينما، تبليغات تجاري و مطبوعات نيز احترام به اقليتها و حق برابري آنها را تبليغ كردند.

اما در نيمه اول دهه 1980 همه اين رويكردهاي مثبت نسبت به سياهان از بين رفت؛ چرا كه تبليغات توانسته بود در ميان سياهپوستان اين تحول اعتقادي را به وجود آورد كه مثلاً سياه زيبا نيست بلكه تهديد است. اين تحول در نتيجه اجراي روش تشويق و تنبيه در قبال سياهان به دست آمده بود. به عنوان مثال دانشجويان دانشگاه كاليفرنيا الگوي ويژه اي را براي برخورد تبعيض نژادي اجرا مي كردند. آنها با اتومبيل خود به اتومبيل جوانان سياهپوست مي زدند، پليس نيز همواره راننده سياهپوست را جريمه مي كرد، در نتيجه تصور افتخار به رنگ سياه به سرعت رنگ باخت و كار به جايي رسيد كه مردان سياهپوست جنايتكاران بالقوه تلقي مي شدند و نوعي بدگماني ملي نسبت به آنها شكل گرفته بود.



* تصويرسازي يا انگاره سازي

انگاره سازي يكي ديگر از شيوه هاي عمليات رواني است كه در نبرد رسانه اي از آن استفاده مي شود.

در اين روش، نيروهاي مهاجم سعي مي كنند با ايجاد تصويري مطلوب از خود، تصويري مخدوش و ناموجه از نيروهاي مدافع در اذهان مخاطبان ايجاد كنند.

كارل هوسمن در مورد انگاره سازي رسانه ها مي گويد: رسانه ها، فضايي ساختگي ارايه مي دهند، برداشتي ذهني از جهان كه ضرورتاً با جهان واقعي منطبق نيست. در رسانه ها، خبر، الزاماً همان چيزي نيست كه اتفاق مي افتد بلكه چيزي است كه منبع خبري آن را ارايه مي دهد.

رضوي زاده نيز مي گويد: در انگاره سازي خبري، كارگزاران خبري، آگاهانه و با برنامه ريزي به تصويرسازي خبري يا انگاره سازي خبري دست مي زنند، در انگاره سازي آنچه مهم نيست انعكاس واقعيت و رويداد است. در اينجا هدف و ماهيت كار، استفاده از دستمايه واقعيت رويدادي براي ارايه تفسيري پنهان در لفاف است.

يافته هاي پژوهشگران ارتباطات نشان مي دهد كه محتوي رسانه هاي ارتباط جمعي، برنامه اجتماعي و سياسي عموم را تعيين مي كند. هنري كسينجر وزير خارجه سابق آمريكا درباره قدرت رسانه هاي خبري در تعيين مهمترين مسايل مورد توجه عموم اظهار داشت كه هيچ گاه به محتوي اخبار شب توجه ندارد، بلكه تنها به «آنچه كه مورد پوشش قرار مي دهند علاقمند است تا آن چه در معرض ديد مردم قرار مي گيرند را دريابد. »

برنارد كوهن نيز معتقد است كه رسانه هاي جمعي «شايد اكثر اوقات در تعيين آنچه مردم فكر مي كنند موفق نباشند؛ اما به نحوي حيرت انگيز در تعيين آنچه كه خوانندگان درباره آن فكر مي كنند موفق اند... جهان در نظر افراد مختلف، گوناگون خواهد بود. البته بسته به تصويري كه توسط نويسندگان، ويراستاران و ناشران روزنامه هاي آنان برايشان ترسيم مي شود. »

براي هدايت افكار عمومي از واقعيات، انگاره هايي خلق مي شود كه تنها در راستاي اهداف كارگزاران ارتباطي است. مانند ايجاد انگاره اي از ايران در رسانه هاي آمريكايي و غربي كه درصدد است ايران را كشوري خشونت طلب جلوه دهد. اين انگاره باعث مي شود كه در صورت تجاوز كشوري به ايران، افكار عمومي همسو با آن عمل كرده و به اعمال خلاف ديگران مشروعيت داده شود.

همچنين، رسانه هاي غربي همواره از اسلام تصويري افسانه اي ارايه داده اند، افسانه اي برگرفته از داستانهاي هزار و يك شب كه مملو از حرمسرا، كاخهاي سر به فلك كشيده، فرشهاي پرنده، ثروتهاي بي پايان، مبارزان و جنگجويان خشن و راهزنان بي رحم است.

در تصويري كه رسانه هاي غرب از اسلام ارايه مي دهند، مسلمانان را افرادي بي رحم و با عقايد افراطي معرفي مي كنند. سالها پيش شايعه اي در گرفت كه به نقل از مايكل براون عنصر وازده سيا مي گفت، در اواخر دهه 80 طرح مبارزه با تشيع و جان نثاري معنوي مسلمانان در اين سازمان مخوف تدوين شده است. مهم نبود، چقدر اين شايعه صحت داشت، مهمتر تحقق اين شايعه بود. جنبش جنگ طلب نومحافظه كار آمريكا زمان را مناسب ديد.

زمينه هاي تشكيل و تقويت طالباني گري را طرح ريزي كرد. ملايان افراطي و سنگ صفتي كه آمده بودند تا چهره اي مخوف از اسلام ترسيم كنند. سناريويي كه بر مبناي آن مي توانستند دشمن «شماره يك» براي آمريكا بتراشند.

طالبان رشد كرد و اين غده سرطاني عمق افغانستان را بلعيد.

اكنون هنگام نقطه اوج فيلم دلخواه آمريكايي فرا رسيده بود.

يك نفر بايد كليد را فشار مي داد و 11سپتامبر اين گونه آفريده شد. از 11سپتامبر2001 به اين سو آمريكا هرچه خواست كرد و براي پيشبرد مقاصد يكجانبه گرايانه خود تا توانست، هراس و وحشت از اسلام را ريشه دار كرد. رويكرد مغرضانه رسانه هاي غربي سبب شد، مردم آمريكا و اروپا به اشتباه گروههاي مسلح و تندرويي همچون القاعده را نمايندگان واقعي مسلمانان و دين اسلام بپندارند.

غربيها اسلام را معمايي ناشناخته و پديده اي عجيب و غريب و مملو از افسانه تلقي مي كنند. آنها عقيده دارند اسلام مشوق اعمال و رفتارهاي غيرمنطقي و افراطي است. چنين برداشتي غير از ارايه اطلاعات نادرست درباره اسلام و درك اشتباه از آداب و رسوم و فرامين اين دين، دليل ديگري ندارد.

در ماههاي گذشته، رسانه هاي جهان شاهد انتشار گزارش جنايتي جديد بودند و آن، سر بريدن گروگانهايي با مليت هاي مختلف به بهانه حضور هم ميهنان آنها در عراق بود كه به ويژه انتشار تصاوير اين جنايات از برخي شبكه هاي تلويزيوني، بخش عظيمي از مردم دنيا را تحت تأثير قرار داد. جالب آنكه در اين تصاوير، مردان نقابدار سياهپوشي كه سر مي برند، در پشت خود پرچم «لااله الاا... » و «محمد رسول ا... » نصب كرده و پيش از كشتن گروگانها، فرياد «ا... اكبر» سر مي دادند و روشن است كه اين تصاوير چه تأثير قابل توجهي در ايجاد نفرت از دين اسلام دارد.

كافي است، تصور كنيد، وقتي يك شهروند فيليپيني يا آمريكايي و اروپايي، تنها شناختش از اسلام را با چنين فيلم هايي كه از تلويزيون مشاهده مي كند، دريافت كند، چه ديدي از اسلام و مسلمانان در ذهن خود پيدا مي كند؟

انگاره سازي هاليوود در فيلم 300 نيز در نوع خود قابل ملاحظه است؛ در اين فيلم نظام سياسي هخامنشي قائم به شخص و خشايارشا به نام خداي خدايان معرفي مي شود در حالي كه هخامنشيان اولين نظام فدراتيو را تأسيس كرد و بر اساس اعتقاد به آيين زرتشت، اهورامزدا را خداي خدايان مي دانسته اند. از طرف ديگر، يوناني هاي قبل از ميلاد به چند خدايي مثل خداي آفتاب، خداي سنگ و غيره اعتقاد داشتند اما همانگونه كه كلهر هنرمند ايراني مي گويد: فرمانده اسپارتي ها در انتها در انگاره اي فريبكارانه، مصلوب است و بقيه همچون حواريون نشان داده مي شوند. سراسر مسير نيز نشان دهنده عاشورا است و حتي امام زمان(عج) را نيز نشان مي دهند.

وي در اين باره متذكر مي شود: اسب سفيدي در فيلم ديده مي شود و از آنجايي كه ما معتقديم منجي ما با اسب سفيد مي آيد، اين مي تواند نمادي از امام زمان(عج) باشد. اين مرد، زيباترين جوان اسپارتي را از پشت گردن مي زند و مي رود. در حقيقت اينجا غرب مي خواهد ترس و نفرتي جهاني نسبت به چيزي كه از امام زمان(عج) داريم به وجود بياورد. اين سكانس پيشينه و پس زمينه ندارد و اصرار دارد كه مرد را بدون چهره نشان بدهد، مردي كه بي گناه ترين و معصوم ترين سرباز اسپارتي را از پشت گردن مي زند.






نويسنده: رضا جنيدي
منبع: سایت بصیرت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
عمليات رواني، در جنگ هاي معاصر نقش عمده اي ايفا کرده است و از جمله مهم ترين و اثربخش ترين بخش جنگ ها محسوب مي شود و نيز جزو جديدترين و موثرترين سلاح هاي معاصر عليه باورها، انديشه ها، اعتقادات و احساسات افراد است و در دو حالت دفاعي و هجومي کاربرد دارد، چرا که هم به تقويت روحيه افراد خودي مي پردازد و هم تضعيف رواني دشمن را در پي دارد و اين کار از طريق از بين بردن اميد مخاطبان کشور مقابل، ترويج بي اعتمادي نسبت به رهبران اين کشورها و نيز ايجاد شکاف در جوامع و جامعه بين الملل، صورت مي گيرد.
کشورهاي سلطه جو امروزه از اين نوع جنگ ها استفاده مي کنند. اگر جنگ هاي اخير را بررسي کنيم درمي يابيم نقش عمليات رواني در موفقيت هاي اين جنگ ها انکارناپذير است.
کلاوزويتس، جنگ را ابزاري مي داند که از طريق آن مي توان در اراده دشمن تغيير ايجاد کرد. از ديد او جنگ عبارت است از استفاده از زور براي مجبور کردن دشمن به انجام رفتاري مطابق با اراده عامل و بنابراين زور وسيله اي است که هدف تحميل اراده عامل بر دشمن را، دنبال مي کند. او جنگ را ادامه سياست، با ابزاري ديگر مي داند و معتقد است که سياست بستري براي پرورش جنگ است.
در انديشه هاي کلاوزويتس آگاهي عميقي نسبت به ابعاد رواني جنگ به چشم مي خورد، چون وي هدف از جنگ را انهدام فيزيکي دشمن نمي داند و تغيير رفتار او مطابق با اراده عامل را امري اساسي برمي شمارد، تغييري که اساسا با منافع ملي عامل در تضاد نيست، به عبارتي، اگر ما بتوانيم بر مغز دشمن تاثير بگذاريم، ديگر مجبور نخواهيم بود که بر بازوهايش ضربه بزنيم. پس جنگ را همچون ساير پديده هاي انساني مي توان در دو بعد بررسي کرد. نخست، بعد فيزيکي است که در جنگ ضمن وارد ساختن خسارت و تلفات با کاربرد زور و خشونت، دشمن را به تسليم در برابر خواسته هاي عامل يا عاملان وادار مي کند و دوم، بعد رواني است که هدف آن استفاده از ابزارهاي رواني، فکري، ذهني و فرهنگي است که در صدد است با انجام اثرگذاري بر ذهن و احساسات و عواطف، انسان را به سمت برآوردن خواسته هاي عامل، سوق دهد. هر چه از جنگ هاي سنتي به سمت جنگ هاي مدرن حرکت کنيم، نقش عمليات رواني در جنگ هاي مدرن رو به گسترش است. امروزه از آن با عناوين مختلفي نام مي برند. فولر در سال 1920 اصطلاح جنگ رواني را براي بعد رواني جنگ به کار برد و معتقد بود کم کم مسائل سنتي جنگ ها جاي خود را به جنگ هاي رواني که در آنها از سلاح کمتر استفاده مي شود، مي دهد. اهداف جنگ رواني عبارت است از: زايل کردن خرد انساني و حيات معنوي و اخلاقي يک ملت از طريق نفوذ در اراده آنها. در سال هاي گذشته جنگ رواني عبارت بود از: مجموع اقدامات يک کشور به منظور اثرگذاري و نفوذ بر عقايد و رفتار دولت ها با ابزارهايي غير از ابزار نظامي، سياسي و اقتصادي. هر چند استفاده از فعاليت هاي پنهان و آشکار نظير جاسوسي، براندازي، ترور، سانسور، شست وشوي مغزي، هيپنوتيزم و سود جستن از عوامل روان گردان و نيز ترغيب و تهاجم هاي غيرمستقيم و را نيز در برمي گرفت. اين واژه در جنگ دوم جهاني استفاده گسترده تري يافت و عملا در خدمت ارتش هاي دو طرف به کار برده مي شد. اما کم کم در دهه 60 قرن بيستم با تاسيس اداره جنگ رواني و نيز تاسيس مرکزي در کاروليناي شمالي آمريکا به منظور تدوين دکترين و آموزش کارکنان نظامي در زمينه آنچه جنگ رواني خوانده مي شد، ضمن گسترش علاقه نسبت به اين پديده بعد از جنگ، اصطلاح جنگ رواني، به واژه جديد عمليات رواني و اقدامات رواني تغيير يافت و هدف از آن اقدامات سياسي، نظامي، اقتصادي و ايدئولوژيکي بود که براي ايجاد احساسات، نگرش ها، رفتارهاي مطلوب در گروه هاي دوست، دشمن، بي طرف و مخالف، به منظور تامين مقاصد ملي، طراحي و اجرا مي شد و سپس به يکي از 4 عناصر اصلي قدرت در نظام هاي بين الملل تبديل و به رسميت شناخته شد و در عالي ترين سطوح دولتي، نظامي و بين المللي، همواره با عوامل سياسي، اقتصادي و نظامي در تصميم گيري هاي عمده سياست خارجي دولت ها، نقش عمده اي ايفا کرد که البته با پيشرفت هاي فناوري در علم ارتباطات و رسانه نيز شکل جدي تري يافت و نقش آن را در مرتبه عالي تري قرار داد. عمليات رواني را مي توان در موارد مختلف به کار برد، اما آنچه در اين مقاله به آن پرداخته مي شود توجه به بعدي از عمليات رواني است که در خدمت جنگ افروزي و تسهيل بيشتر پشتوانه هاي لازم براي جنگ هاي موفق تر است. بنابراين عمليات رواني به ابزاري مکمل براي فعاليت هاي نظامي محسوب مي شود که به دو روش عمده اجرا مي شود. روش نخست در واقع به صورت تبليغات و با استفاده از ابزارهاي خاص آن نظير رسانه ها و اعلاميه و... است و روش دوم شامل اقدامات خاصي است که براي تغيير مطلوب در نگرش ها و رفتار ملت ها انجام مي شود. اهميت عمليات رواني در جنگ هاي معاصر نيز افزايش زيادي يافته است چون نوع بحرانها و جنگ هاي کوچک و حرکت هاي انقلابي در کشورهاي مختلف به گونه اي است که استفاده از نيروهاي نظامي را نامشروع جلوه مي دهد و به اين دليل است که عمليات رواني مي تواند وارد عمل شود و بر مردم غيرنظامي نيز تاثير گذارد. اعتقاد عمومي بر آن است که قبل از سازماندهي دشمن بايد آنها را متقاعد کرد و پس از آن به اقدامات چريکي و جنگ هاي فيزيکي دست زد. امروزه اهميت تبليغات حتي از نبرد نيز بيشتر است.

نويسنده : عليرضا بيابان نورد
سایتمردم سالاری

منتقل شده و ادغام گردید.
sina12152000

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
معرفی کتاب عملیات روانی
به جرئت می‌توان گفت عملیات روانی به پرکاربردترین واژگان در حوزة ادبیات سیاسی تبدیل گشته است. هزینة سرسام‌آور تاخت و تازهای نظامی در جهان کنونی و مسئولیت پاسخ‌گویی به افکار عمومی، و انباشت کینه ونفرت نسبت به برپاکنندگان جنگ، سیاست‌مداران دنیای معاصر را به فراست به کارگیری ابزار نوینی فراخوانده است، تا بی‌هیچ محکمة وجدانی ابزار و یراق قدیم استعمار را با رنگ و لعاب دستاوردهای تمدنی جدید در قالب علوم انسانی به پای بردگان عصر مدرنیته آراسته کنند. این سلاح نوین نه در کارخانه‌های اسلحه‌سازی، و نه در زرادخانه‌های اتمی و زاغه‌های مهمات، بلکه در مفتخرترین نهادهای دست‌ساز بشر، در مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی، و به یمن جهد روان‌شناسان، جامعه‌شناسان، مردم‌شناسان، فرهنگ‌شناسان و سایر ترسیم‌کنندگان حدود فهم جهان معاصر به ثمر نشسته است.
ضرورت شناخت و کسب اطلاعات همچنان که نصب‌العین راهنمای عملیات روانی است لاجرم محقق را به سوی آگاهی از هر آنچه در فرایندهای جامعة بشری مؤثر است، فرا می‌خواند. مرکز مطالعات فرهنگی معاونت فرهنگی سپاه پاسداران در سال 1384 کتاب عملیات روانی، اصول و مطالعات موردی را به منظور آشنایی محققان، اساتید، دانشجویان و علاقمندان این حوزه به مجموعة اندیشمندان تقدیم کرد. مؤلف کتاب، فرانک ال. گلدشتاین سعی نموده است گسترة وسیع و متنوعی از مسائل عملیات روانی را در این مجموعه گرد هم آورد. بالطبع گرایش نویسندگان مقالات از گفتمان‌ها، سیاست‌ها، قوانین، و محدودیت‌های جاری و حتی انگاره‌ها و علایق فردی مبرا نیست.
کتاب عملیات روانی، اصول و مطالعات موردی راهنمایی اساسی برای فلسفه، مفاهیم، اصول، نتایج، عقاید نو وکهن در باره دامنه و کاربردهای عملیات روانی است. این کتاب، اهمیت عملیات روانی را به منزله سلاحی ارزشمند و مؤثر آشکار می‌سازد و از آن به عنوان وسیله روانی نیروهای نظامی و قدرت سیاسی یاد می‌کند. نویسندگان و پژوهشگران با ارائه مقالات گوناگون در کتاب به درک بهتر عملیات روانی کمک کرده‌اند. این مقاله‌ها ارزش استفاده از دستاوردهای انسانی را مشخص می‌کنند؛ دستاوردهایی که بر ادراک افراد، افکار عمومی، نگرش‌ها و رفتارها تأثیر می‌گذارند. عملیات روانی هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ، راهگشاست.
مؤلف کتاب، فرانک ال. گلدشتاین، مقالاتی با موضوعات مشترک از حوزه‌های مختلف عملیات روانی را در چهار بخش گردآوری نموده است. چهار بخش مستقل کتاب در مجموع حاوی بیست و پنج مقاله است. این بخش‌ها در روند مطالعاتی منظمی از بررسی ترمینولوژی و مفاهیم اساسی عملیات روانی در بستر تاریخی آن آغاز شده و به مطالعات موردی در پیشینة اقدامات نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دولت‌ها و گروه‌ها با رویکرد عملیات روانی پرداخته است.
بخش نخست، در موضوع محدوده عملیات روانی بحث می‌کند و مقدمه‌ای بر ماهیت، پیشینه تاریخی، مفاهیم و اصول عملیات روانی است. این بخش می‌کوشد مقالات مستقل را که بیانگر گستردگی دامنة دیدگاه‌ها و توسعه تاریخی عملیات روانی‌اند، پایه‌ای برای درک ماهیت اصلی و عناصر کلیدی این نوع عملیات، قرار دهد.
در فصل اول ، گلدشتاین به همراه دانیل جاکوبوویتز مقدمه‌ای عمومی و تعریفی قابل قبول از عملیات روانی به‌دست داده‌اند. آنها اشاره می‌کنند که عملیات روانی در طیف گستردة سیاسی، نظامی، اقتصادی، و ایدئولوژیک هر کشوری عنصری حیاتی به‌شمار میآید.
در فصل دوم، فرد دبلیو واکر مفاهیم استراتژیک عملیات روانی را با هدف ارتقای درک ابعاد آن مورد بررسی قرار داده است. وی بیش از آن که به عملیات روانی در سطح تاکتیکی و عملیاتی بپردازد، سطح استراتژیک آن را مطالعه می‌کند. مقاله او کاربردی دقیق و آشکار از عملیات روانی شوروی را در بین سال‌های 1917تا 1990 عرضه می‌دارد.
آلفرد اچ. پداک در فصل سوم خلاصه‌ای از چشم‌انداز تحول عملیات روانی نظامی را ارائه می‌دهد. او به طرح کلی عملیات روانی وزارت دفاع امریکا در سال 1985 اشاره و از آن به‌عنوان چارچوب اصلی برای ساخت و احیای توانایی‌های روانی نظامی در راستای حمایت از اهداف ملی این کشور یاد می‌کند.
در آخرین فصل بنجامین اف. فیندلی، بیشتر به تجزیه و تحلیل شباهت‌های موجود میان تجارت و عملیات روانی نظامی پرداخته است. فرض او این است که همانند بازاریابی و ارتقای مراحل تجارت که منابع مورد نیاز، استراتژی‌ها و تاکتیک‌های قانع کننده‌ای را برای تأثیر‌گذاری بر ادراک افراد، انگیزه‌ها، نگرش‌ها و عقاید به کار می‌گیرد تا به نتیجه برسد؛ عملیات روانی نیز می‌تواند و باید از روش‌های مشابهی بهره ببرد تا اهداف کشور را برآورده سازد. وی بر اصول بازاریابی و درس‌های تجارت که آموخته است، تمرکز دارد.
بخش دوم شامل موضوعاتی است که با استراتژی، دکترین و ساختار امریکا در اجرای برنامه‌های جنگ روانی و سیاسی ارتباط دارند. نویسندگان، عناصر تاریخی و معاصر فرایندهای سیاست ملی و چگونگی طرح‌ریزی عملیات روانی ملی در این سیاست و نیز شکل‌بندی، سازماندهی و اجرای آن را توضیح می‌دهند.
در فصل نخست، دکتر کارنس لورد عوامل تأثیر‌گذار بر توسعه استراتژی، دکترین و ساختار سازمانی اجرای جنگ سیاسی‌ـ روانی امریکا را مورد بررسی قرار می‌دهد.وی با قبول اینکه مؤلفه‌های سیاسی‌ـ روانی در استفاده از ابزارهای نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک تفکیک‌ناپذیرند بر تفکر دوباره در خصوص نقش عوامل روانی و سیاسی، بازسازی و هماهنگی توانایی‌های آن در چارچوب استراتژی ملی تأکید می‌ورزد.دکتر لورد، تأثیر منانع فرهنگی و رسانه‌های گروهی امریکا بر منازعات روانی را تجزیه و تحلیل می‌کند.
در فصل دوم، مایکل آ. موریس یادآوری می‌کند که اهداف سیاسی باید به طور صریح تعریف شوند تا از این طریق، بتوان اهداف و استراتژی‌های نظامی را کاملا دقیق مشخص کرد. او تأکید می‌کند که طبقه‌بندی اهداف سیاسی، در حوزه مسؤلیت رهبران سیاسی است؛ نه رهبرن نظامی و به این نتیجه می‌رسد که اگر اهداف سیاسی به طور واضح بیان شود می‌توان از تبلیغات برای رسیدن به آن اهداف بهره بیشتر گرفت. وی دستور‌العمل‌هایی را برای تشخیص اهداف سیاسی واضح از اهداف مبهم ارائه می‌دهد.
عملیات روانی وسیله‌ای حیاتی در جنگ‌های آزادسازی ملی است؛ بدین ترتیب در فصل سوم ویلیام اف. جانستون اظهار می‌کند دولت‌هایی که در معرض شورش قرار دارند باید از عملیات روانی به ‌ویژه ارتباط چهره به چهره به منزله مهم‌ترین اولویت داخلی استفاده کنند. این یکی از درس‌های برگرفته از جنگ ویتنام است. وی می‌خواهد به عملیات روانی به عنوان وسیله‌ اصلی منازعات کم‌شدت توجه بیشتری شود و طراحان عملیات روانی موقعیت برجسته‌ای داشته باشند.
نقش افکار عمومی و ابعاد روان‌شناختی مسائل در امور بین‌المللی بررسی لیوید آ. فری را در فصل جهارم تشکیل می‌دهد. وی براین باور است که اگرچه نمی‌توان برده‌وار از افکار عمومی پیروی کرد اما اطلاعات روانی باید جمع‌آوری شوند و مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرند تا دولت بتواند در برنامه‌ریزی‌هایش از آن استفاده کند.
فصل پایانی این بخش به تجزیه و تحلیل عملیات روانی امریکا می‌پردازد و برجنبه ارتباطاتی روابط بین‌الملل و عملیات روانی تمرکز می‌کند. همچنین اصول و پیشرفت‌های انجام گرفته در این زمینه را شناسایی و مورد ارزیابی قرا می‌دهد و ایده‌هایی را برای پیشرفت ارائه می‌کند. نویسندگان تأکید می‌کنند که اطلاعات پیش‌نیاز بسیار مؤثری برای عملیات روانی است که معمولا نادیده گرفته می‌شود. این مقاله یک بررسی تاریخی است که زیربنای تولید عملیات روانی کارآمد را فراهم می‌کند.
بخش سوم کتاب، به اهداف و فعالیت‌های استراتژیک، تاکتیکی، عملیاتی و سایر انواع عملیات روانی می‌پردازد.در تمامی انواع ذکر شده، عملیات روانی اساسا از دستاوردهای سیاست ملی و اهداف آن حمایت می‌کند. نکته کلیدی عملیات روانی، اعتبار پیام‌های آن است.ارزیابی‌ها بر پایه تغییر ادراک‌ها، نگرش‌ها و رفتارها استوار شده است. به طور اصولی ایدئولوژی هر دولت، نقش مهمی را در سبک‌شناسی عملیات روانی و ارتباطات بین‌المللی ایفا می‌کند. نویسندگان در این فصل، مقالاتی در خصوص اقدامات و نبردهای عملیات روانی شوروی سابق و همچنین اعتبار عملیات روانی و اطلاعات گمراه کننده ارائه می‌دهند.
دویت اس. کوپ در مورد تدابیر تبلیغاتی شوروی سابق شامل جعل اسناد، عوامل نفوذی و اطلاعات گمراه کننده سخن می‌گوید. تدابیر فعال شوروی سابق در طیف عملیات سفید (آشکار)، خاکستری (نیمه‌پنهان)، و سیاه (پنهان) قرار می‌گیرد. بحث وی چکیده‌ای از تاریخچه نبردها و ایدئولوژی شوروی سابق محسوب می‌شود.
جیمز ملنیچ بر تصاویر انعکاسی در تبلیغات شوروی سابق تأکید می‌کند. عملیات روانی شوروی سابق از توجه به برخی نکات ظریف، جزئی ودر عین حال مهم و قابل توجه در جوامع هدف غفلت ورزیده است. مقاله وی برای درک تهدیدات کلی عملیات روانی شوروی سابق و ضعف‌های مرتبط احتمالی، بسیار مفید است.
در فصل سوم این بخش، لف یودویچ تهدید عمده و تأثیر دکترین نظامی شوروی مبنی بر القای نفرت در بین سربازان خود را آشکار می‌کند. این القائات با هدف آماده‌سازی سربازان شوروی سابق از لحاظ روانی برای اقدام در موقعیت‌های خطرناک و باور به پیروزی در بین آنها اجرا می‌شد.
تحقیق، تجزیه و تحلیل هدف، پیش‌آزمون و تجزیه و تحلیل تبلیغات و تأثیرات آن از مسائل مورد توجه دکتر جوزف اس. گوردون است. او نتیجه می‌گیرد که فعالیت‌های اطلاعاتی جاسوسی برای اجرای عملیات روانی بسیار مهم و حیاتی هستند.
در فصل پنجم این بخش، جرج وی. آلن رئیس پیشین سازمان اطلاعات امریکا اظهار می‌کند: ما باید واقع‌بین باشیم و قبول کنیم که ترکیبی از فعالیت‌های سیاسی، اقتصادی، روان‌شناسی و نظامی ضروری است. او اعتقاد دارد که تبلیغات صرف در کوتاه‌مدت، فقط اندکی از مشکلات را حل می‌کند. آلن برنامه اطلاعاتی واقعی، هدفمند و صادقانه را که برای تصمیم‌گیری درست به تک تک افراد تکیه دارد، تأیید می‌کند.
جان اوزاکی به طرح‌ریزی و هماهنگی برای اجرای برنامه‌های ترغیب به فرار به مثابة شکل دیگری از قدرت مبارزه توجه می‌کند. همچنین او بر خصوصیات و روش‌های طرح‌ریزی درست به منظور مغلوب کردن جنبش‌های شورشگر تأکید می‌ورزد.
در آخرین فصل رونالد دی. مک لارین تأکید می‌کند که عملیات روانی در سطوح تاکتیکی می‌تواند به اهداف استراتژیک دولت و به دست آوردن وفاداری و حمایت مردم کمک کند. وی اقدامات رامون مگاسایسای، وزیر دفاع وقت فیلیپین در مبارزه با شورشیان هوک را نمونة موفقی از این برنامه یاد می‌کند. عملیات روانی با کسب دوبارة وفاداری و پشتیبانی مردم از دولت به اصلی‌ترین هدف استراتژیک دولت فیلیپین کمک کرد.
نویسندگان در بخش چهارم برای آشکار کردن اهداف، نقش‌ها و روش‌های عملیات روانی به مطالعات و تحقیقات موضوعی روی آورده‌اند.
بنجامین اف. فیندلی در مقالة "عملیات روانی امریکا و ویتکنگ‌ها در ویتنام " به بررسی و تجزیه و تحلیل استراتژی‌ها، تاکتیک‌ها و برخی مشکلات عملیات روانی امریکا و ویتکنگ‌ها در جنگ ویتنام می‌پردازد. این مقاله عملیات جنگی شی هوی، آسیب‌پذیری‌های ارتش ویتنام شمالی و ویتکنگ‌ها و فناوری‌های کلیدی عملیات روانی امریکا و ویتکنگ‌ها را بررسی می‌کند. از جمله مشکلات عملیات روانی امریکا در ویتنام پراکندگی اقدامات بین جانشین فرمانده ارتش این کشور در ویتنام، سرویس اطلاعاتی و سازمان توسعة بین‌المللی بود. وی نبرد شی هوی، آسیب‌پذیری‌های ارتش ویتنام شمالی و سربازان ویتکنگ را تجزیه و تحلیل کرده و فنون و اعلامیه‌های اصلی عملیات روانی امریکا و ویتکنگ‌ها را به اجمال بیان داشته است.
ریچارد آ. بلر و فرانک ال. گلدشتاین در مورد شبکة تبلیغاتی عراق که در جنگ خلیج فارس از آن استفاده شد توضیحاتی را ارائه داده‌اند. آنها مهارت عراق را در ایجاد و استفاده از انواع رسانه‌ها اعم از داخلی و خارجی توضیح می‌دهند. در تجزیه و تحلیل موفقیت‌های عراق در زمینة انتشار تبلیغات نسبت به مخاطبان داخلی و خارجی می‌‌توان سه عامل را به راحتی تشخیص داد: نخست؛ عراق با اشغال کویت نظر جهان را به خود جلب کرد و رسانه‌های جمعی جهان توجه خود را به آن معطوف داشتند. دوم؛ استفادة ماهرانة حکومت از فناوری مدرن در زمینة ارتباطات رسانه‌ای، راه دسترسی فوری به مردم جهان را آماده کرد. سوم؛ عراق از عملیات تبلیغی و تهاجمی استفاده کرد تا بتواند بیشترین مخاطب رسانه‌ای ممکن را جذب و حفظ کند. هر چند تلاش این کشور ناموفق بود لیکن به وضوح نشان داد که استفادة غیر واقعی و تلفیق فناوری ارتباطات جمعی مدرن به هر کشوری امکان می‌دهد تا مخاطبان خود را فراسوی مرزها تحت تأثیر قرار دهد.
دنیس پی. واکو فعالیت‌های تاکتیکی و اقدامات تحکیمی عملیات روانی را در عملیات دلیل عادلانه و گسترش آزادی در پاناما به تفصیل بیان می‌کند. وی کارکرد هماهنگ عملیات روانی و نظامی را در این عملیات مورد بررسی قرار داده است. سربازان امریکایی با بلندگو نیروهای پاناما را به پایان مقاومت و تسلیم شدن فرا می‌خواندند. شاید آخرین نمای تلویزیونی از این جنگ روانی، تصویر آن بلندگو در جلوی سفارت واتیکان در پاناما بود که موزیک راک‌هوی‌متال را با صدایی بلند پخش می‌کرد تا نوریگا را دیوانه کند یا دست‌کم او را از خواب محروم سازد.
در فصل بیستم لورنس جی. اورزل نشان می‌دهدکه فعالیت رسانه‌های زیرزمینی لهستان، نوعی عملیات روانی غیر دولتی بوده که نه تنها در تمام صحنه‌های سیاسی- اجتماعی این کشور، نقش بزرگی را ایفا کرده است، بلکه طبق گفتة اورزل این رسانه‌های زیرزمینی، لهستان را قادر ساخت تا در مقابل جریان تحمیل ارزش‌های کمونیستی مقاومت کنند. ‌تلاش‌های دولت لهستان برای تعطیلی این رسانه‌ها راه به جایی نبرد و رسانه‌های زیرزمینی این کشور در شرایط آن روز اروپای شرقی به گونه‌ای حیرت‌انگیز در صحنه باقی ماندند. شاید راز این ماندگاری گستردگی فعالیت آنها بود.
مقالة حمله به لیبی در راستای عملیات روانی به قلم فرانک ال. گلدشتاین، تهاجم سال 1986 امریکا به لیبی را به عنوان یک کوشش عملیات روانی مورد بررسی قرار داده است و نتایج آن را گزارش می‌دهد. کاربرد نیروهای نظامی در عملیات روانی بخشی اساسی از دکترین عملیات روانی امریکا است، اما این مسئله کمتر مورد توجه قرار گرفته است. حملة امریکا به لیبی بیشتر عملیات روانی بود، اما با اطمینان نمی‌توان گفت که این حمله از همان ابتدا به عنوان یک عملیات روانی طراحی شده بود. گرچه هر عملیاتی می‌تواند بخشی روانی نیز در بر داشته باشد اما به هنگام طرح‌ریزی کلی عملیات، این بخش چندان مورد توجه قرا نمی‌گیرد و آثار آن دست‌کم گرفته می‌شود.
در فصل بیست و دوم جیمز وی. کیفر سیاست ملی امریکا در مبارزه با مواد مخدر را بررسی می‌کند. وی در صدد پاسخگویی به این قبیل سؤالات است: سیاست ملی ضد مواد مخدر چیست و اولویت‌ها، اهداف، ابزار و راهبردهای این سیاست کدامند؟ نقش نیروهای نظامی در پی‌گیری سیاست ملی ضد مواد مخدر چیست؟ و این نیروها چگونه می‌توانند از عملیات روانی برای حمایت از مبارزه علیه مواد مخدر بهره گیرند؟ این مقاله به سیاست‌ها، اهداف و راهکارهای دولت در برخورد با مواد افیونی بر نقش نیروهای مسلح در این آوردگاه متمرکز می‌شود. یافتن راه حل نهایی برای بحران مواد مخدر در گرو آن است که رهبران سیاسی و نظامی به اهمیت عملیات روانی نظامی آگاه شوند.
ریچارد جی. استیل در بارة اهمیت ابعاد روانی – سیاسی مبارزه و شورش بحث می‌کند. وی با بیان نمونه‌های متعددی نشان می‌دهد که مردم، رسانه‌ها و حتی دیوان‌سالاری در تشخیص جنگ‌های روانی وسیاسی اجرا شده علیه امریکا ناتوان مانده‌اند. وی از مبارزة دولت فیلیپین علیه چریک‌های هوک به عنوان نمونه‌ای ابتکاری وموفقیت‌آمیز از کاربرد جنگ روانی نام می‌برد که درسطح استراتژیکی و تاکتیکی انجام گرفت. در مقابل، از شکست روانی امریکا در جنگ ویتنام یاد می‌کند و با اشاره به ناکامی این کشور در مبارزة سیاسی- روانی علیه کمونیست‌های نیکاراگوئه در عرصة بین‌المللی می‌نویسد:« این امر دردناک است که امریکا نتوانست برای چریک‌های مخالف دولت نیکاراگوئه حمایت بین‌المللی و داخلی به‌جود آورد. با وجودی که امریکا از چریک‌های مخالف ساندنیست‌ها حمایت می‌کرد، در خود امریکا مردم از ساندنیست‌ها بیشتر حمایت می‌کردند. این ناکامی منعکس کنندة تجربة ویتنام در عرصة کلیدی دیگری بود.» وی رسانه‌های داخلی امریکا را که اطلاعات غلط ارسالی از سوی دیگران را با زودباوری می‌پذیرند به اتهام شریک جرم شدن با دشمنان مورد انتقاد قرار می‌دهد.
کیفردر مقالة دوم خود به ابعاد روان‌شناختی جنگ خلیج فارس که در روند دیپلماسی و پایان سریع جنگ مؤثر بودند، نگاه اجمالی دارد. امریکا امیدوار بود از طریق افزایش نیروی نظامی در خاورمیانه صدام حسین را متقاعد نماید که بی‌هیچ قید و شرطی از کویت عقب‌نشینی کند. انتظار می‌رفت که اقدام نظامی امریکا در لیبی، گرانادا و پاناما، صدام را تحت تأثیر قراردهد. اما به ظاهر امریکا با دشمنی رو به رو بود که نه تمایلی به تسلیم شدن داشت و نه عزم راسخی برای درگیر شدن و مبارزه‌طلبی از خود نشان می‌داد. امریکا در صدد بود از طریق عملیات روانی تاکتیکی، این پیام را به نظامیان عراقی منتقل کند که اوضاع بسیار وخیمی در انتظار آنهاست، اما نه صدام متقاعد شد ونه حامیان تکریتی او.
در آخرین فصل کتاب، گلدشتاین و جاکوبوویتز در مطالعات موردی خود در خصوص توفان صحرا و سپر صحرا از نیاز مبرم امریکا به افزایش میزان حساسیت خود نسبت به ابعاد روانی جنگ حمایت می‌کنند. آنان نه تنها به ضرورت عملیات روانی تأکید دارند، بلکه به نقاط ضعف و چالش‌های پیش رو اشاره می‌کنند. آنها معتقدند تلاش تبلیغاتی عراق مطمئنا باعث سردرگمی و افزایش فشار روحی بر بخش‌های آسیب‌پذیر مخاطبان خود شد.استفادة عراق از تلویزیون‌های جهان غرب به عنوان دستگاه تقویت کنندة برنامه‌های تبلیغاتی هر چند تا حدودی در جهان عرب مؤثر بود، اما برای متقاعد کردن بخش عمده‌ای از مخاطبان جهان با شکست مواجه شد. بر خلاف تلاش‌های صدام حسین، عملیات روانی متحدین سربازان عراقی را به شدت تحت تأثیر قرار داد. این عملیات ماهیت تاکتیکی داشت و همچنین با ترکیب عملیات روانی با عملیات زمینی و هوایی در نظر گرفته شده بود.
این کتاب مرجع مهمی برای آشنایی با گسترة کاربرد عملیات روانی در سطوح استراتژیک، تاکتیکی، عملیاتی و تحکیمی است. مطالعة این کتاب آگاهان مسائل سیاسی را به نقش مؤلفة قدرت فرهنگ و عوامل ذهنی در گفتمان‌های سیاسی جلب می‌کند و فروپاشی و سقوط بسیاری از دولت‌ها ‌و حکومت‌ها را در چارچوب نظریه‌های عملیات روانی تبیین می‌نماید. همچنین فرماندهان و کارشناسان نظامی را به ضرورت بهره‌گیری از رهیافت‌های عملیات روانی در طرح‌ریزی و اجرای عملیات نظامی آگاه می‌سازد. بیان نمونه‌های متنوع از کاربرد‌های عملیات روانی در صحنه‌های نبرد‌های معاصر به همراه تحلیل کارشناسانة آنها از مزیت‌های مهم این کتاب است.



منبع:
Scientific - Research Quarterly on Psychological Operations

[color=red]تاپيك منتقل شده و ادغام گرديد.
sina12152000[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تاپیک خیلی غنی ای است!!

از لیست طویل منابع هم مشخص هست که روشون کار شده.

مطالب رو تو onenote م کپی کردم سر فرصت بخونم :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.