RezaKiani

سهراب علايي : قهرمان گمنام جنگ

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

این داستان رو یکی از همکارانم برام تعریف کرده. حکم ارتقا درجه اش رو هم بهم نشون داده و داستانش کاملا مستند است. اگر تونستم ازش یه اسکن می گیرم که به عنوان سند در سایت داشته باشیم. این داستان را سال قبل برای مجله اطلاعات هفتگی فرستادم و در اواسط آبان چاپ شد: مهناوی وظیفه صدای تپش قلب خود را می شنید. با اضطراب نگاهی به ساعت خود انداخت. نیم ساعتی از شب گذشته بود. غیر از حجم کبود شب چیزی در اطرافش وجود نداشت. در حدود یک ساعت قبل، مرکز کنترل رادار بوشهر ورود 4 ناوچه موشک انداز عراقی را به داخل آبهای ایران گزارش کرده بود. مرکز رادار به پرسنل پدافند هوایی سکو هشدار داده بود که در مسیرناوچه های دشمن قراردارند و به احتمال زیاد اولین هدف آنها محسوب می شوند. آن شب مهناوی جوان مسئول شیفت بود و به سرعت تمام افراد را در جای خود مستقرکرد. سکوی نفتی به چند قبضه توپ ضدهوایی مسلح بود ولی این توپها برای مبارزه با ناوچه جنگی بیش از حد کوچک به نظر می آمدند. پس از جای گیری افراد، خودش به تنهایی پشت یک قبضه مسلسل کالیبر 50 قرارگرفت و به انتظار ایستاد. در فاصله این یک ساعت مهناوی جوان خاطرات زیادی را به یادآورد. 6 ماه آموزش سنگین تکاوری در پایگاه منجیل دیده بود تا از یک سرباز صفر تبدیل به یک کماندوی آماده کارزار شود. زمانی که او به سربازی رفت یکسالی از هجوم وحشیانه دشمن به خاک کشورش می گذشت و او در آرزوی انتقام می سوخت. پس از پایان دوره آموزشی به جنوب اعزام شد. چند بار با قایقهای تندروی مسلح برای اسکورت نفتکشهایی که نفت ایران را صادر می کنند اعزام شده بود. خطراتی را در این ماموریتهای گشتی از سرگذرانده بود و با مرگ روبروشده بود. اما این بار وضعیت کاملا متفاوت بود. جنگی عادلانه درپیش رو نداشت ، 4 ناوچه موشک انداز در برابر یک سکوی نفتی تقریبا بی دفاع. بازهم به سیاهی دریا چشم دوخت. در سیاهی شب چیزی معلوم نبود. سکوی بزرگ نفتی هم در تاریکی فرورفته بود و از این غول آهنی صدایی برنمی خواست. نه می توانست هم رزمانش را ببیند و نه صدایشان را بشنود. به یاد خانواده اش افتاد. بر سر او و همرزمانش چه می آمد... از فاصله دور روشن شدن شعله ای دیده شد. شعله ای که در ابتدا چون شمعی کوچک در پهنه دریا به نظر می رسید ولی هر لحظه بزرگ و بزرگتر می شد. ناوچه سرگروه عراقی اولین موشک خود را شلیک کرده بود و موشک با سرعتی برابر سرعت صوت به سمت سکو می آمد. پرسنل جنگ الکترونیک از دستگاه های خود برای فریب موشک استفاده کردند. اندک زمانی پس از پرتاب موشک اول، ناوچه های دیگر نیز هر کدام یک موشک به سمت غول آهنی شلیک کردند. غول آهنی اما، پای در کف دریا داشت و نمی توانست فرارکند. موشک اول منحرف شد. با صفیر از سمت چپ سکو گذشت و در سطح دریا منفجرشد. پهنه دریا را روشن کرد. به فاصله دو سه ثانیه پس از انفجار موشک اول، موشک دوم از بالای سکو و موشک سوم از سمت راست سکو عبور کردند. ظاهرا اقدامات الکترونیکی به خوبی موشکهای عراقی را سردرگم کرده بودند. اما ظاهرا موشک چهارم خیال نداشت که فریب بخورد. موشک چهارم بدون تغییر مسیر و مستقیم به سمت مهناوی جوان پیش می آمد. ثانیه ها به سرعت می گذشت. زمانی برای تصمیم گیری باقی نمانده نبود. مهناوی جوان دندان هایش را بر روی هم فشار داد و با تمام قدرت شلیک کرد. گلوله های مسلسل صفیر کشان به سمت موشک حرکت کردند. رد قرمز گلوله ها پرده سیاه شب را نقاشی می کردند. شعله موشک هر لحظه بزرگتر می شد اما هیچ گلوله ای به آن نمی رسید. مهناوی دست از قبضه مسلسل برنداشت و به شلیک خود ادامه داد. ثانیه ها کش آمدند. تمام لحظات عمرش یکباره در نظرش آمد. زیر لب شروع به خواندن کرد: "و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی." موشک به صد متری سکو رسیده بود که انفجاری کورکننده در آسمان روی داد. بار دیگر توکل و ایمان تکنولوژی مدرن را مقهور قدرت خویش ساخت. تیرهای مسلسل، موشک دشمن را در هوا نابودکردند. فریاد شادی دوستانش را در تاریکی شب شنید. اما این شادی تنها 2 ثانیه دوام داشت. موشک پنجم به فاصله کمی از 4 موشک اول توسط ناوچه سرگروه شلیک شده بود و 2 ثانیه پس از انفجار موشک چهارم غول آهنی را هدف قرارداد. سکوی نفتی شعله کشید و کسانی که زنده ماندند ترک کردن آن را آغاز کردند. 3 نفر از افراد مجروح شده بودند و 2 نفر به شهادت رسیدند. اکنون، پرسنل ناوچه عراقی بودند که جشن پیروزی گرفته بودند. ناخدای ناوچه عراقی با خوشحالی به مرکز فرماندهی گزارش می داد. عراقی ها خود را برای رژه پیروزی و گرفتن مدال از دستان شخص سردار قادسیه آماده می کردند. اما شادی آنها نیز دیری نپایید. ناگهان ناوچه ای در میان گروه ناوهای عراقی منفجرشد و قبل از اینکه ناخدای عراقی بفهمد که چه برسرش آمده است ناوچه اش شروع به غرق شدن کرد. عراقی ها نمی دانستند که در همان زمان که ایستگاه رادار بوشهر اخطار ورود آنها را به آبهای مقدس ایران داده بود نزدیک ترین ناوچه ایران قبول کرده بود که به استقبال آنها برود. ناخدای ایرانی -با وجود تمام مشکلات نظامی- حاضر شده بود این جدال نابرابر را قبول کند تا عراقی ها بدانند که دست اندازی آنها به آبهای ایران بدون پاسخ نمی ماند. زمانی که عراقی ها مشغول شکار بی دردسر طعمه بی دفاع خود بودند ناوچه ایرانی در پوشش شب به آنها نزدیک شد و اولین موشک را به سمت ناوچه عراقی شلیک کرد. حمله ناوچه ایرانی ناخدای ناوچه سرگروه را سراسیمه کرد و او دستورصادرکرد که ناوچه های باقیمانده با حداکثر سرعت عقب نشینی کنند. اندیشه مدال و رژه پیروزی از سر او بیرون رفته بود و به تنها چیزی که می اندیشید نجات جانش بود. ناوچه ایرانی به دنبال ناوچه های فراری به راه افتاد ولی آنها به سرعت از برد موشکهای ناوچه ایرانی خارج شدند. در آن شب برای ناخدای شجاع ایرانی دیگر فرصت دست و پنجه نرم کردن با متجاوزان عراقی پیش نیامد. مهناوی جوان به همراه دیگر همقطارانش و چند نفر از پرسنل سکوی نفتی تا ساعت 7 صبح در آبهای خلیج فارس سرگردان بودند. در این زمان یک هلیکوپتر ایرانی سررسید و نجات یافتگان سکوی را سوارکرد. پس از رسیدن به پایگاه و پیاده کردن مجروحان، مهناوی جوان به همراه چند نفر با همان هلیکوپتر به سکو بازگشتند. ابتدا هلیکوپتر گشتی بر فراز سکو زد تا از نبودن کماندوهای دشمن بر روی سکو مطمئن شود. پس از آن، مسافرانش را بر روی سکوی پرواز سکو پیاده کرد. غول آهنی هنوز در حال سوختن بود و از جای جای آن شعله و دود برمی خواست. مهناوی و گروه همراهش به سرعت به جمع آوری سلاح ها و مدارک نظامی به جای مانده بر سکوی پرداختند. هلیکوپتر ایرانی هم به محل غرق شدن ناوچه عراقی رفت و توانست 12 نفر از بازماندگان ناوچه را از آب بگیرد. ناوچه های عراقی برای فرار چنان عجله داشتند که حتی به فکر نجات دوستان خود نیز نیافتادند. مهناوی جوان وقتی وارد بوشهر شد فکر نمی کرد که با چنین استقبالی از جانب مردم مواجه شود. مردم خونگرم جنوب او و دوستان قهرمانش را حلقه کردند و در شهر گرداند. مهناوی دوم سهراب علایی پس از این دفاع جانانه از سکوی نفتی و یک مرخصی تشویقی به درجه مهناوی دوم ترفیع یافت. وی کماکان به ماموریتهای گشتی به همراه نفتکشها و یا دفاع از دیگر سکوهای نفتی اعزام می شد. در بهمن ماه سال 1362 خدمت مقدس سربازی را به پایان رساند. یک ماه بعد او به استخدام شرکت نفت فلات قاره درآمد و در جبهه ای دیگر مشغول به خدمت شد. علایی اکنون 48 سال دارد و هنوز هم بنابر وظایفش در شرکت نفت به سکوهای نفتی سر می زند. بر روی این غولهای آهنی راه می رود و فکر می کند که در صورت گستاخی دشمن هنوز هم می تواند دست به اسلحه ببرد. در این راه اما، او تنها نیست. تمام جوانانی که داستان اسطوره هایی چون او را خوانده اند و از مردانگی دیگر همرزمانش شنیده اند آماده اند تا خود را فدای مام میهن کنند.
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خيلي جالب بود امكان دارد بفرماييد ايشان در كدام سكو هستند و سكوي كه مورد حمله قرار گرفت نامش چي بود ؟ از شما بابت اين مطلب تشكر مي كنم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من در سکو کار نمی کنم ولی اون دوستم در زمان سربازی در سکو بوده و بعدش هم به استخدام شرکت نفت درآمد. اسم سکو را شاید از نظر حفاظتی نباید اعلام کنم. اگر مدیران سایت بهم اجازه بدهند اسم سکو را می نویسم. از توجه شما تشکر می کنم. رضا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اشكالي ندارد من حدس مي زنم كدام سكو است ! در هر صورت ممنون هستم. البته يكي از دلايلي كه آمريكا (و نه عراق) براي حمله به سكوهاي نفتي در آن موقع آورد و بهانه اي هم بيش نبود استقرار همين ضدهوايي ها روي سكو عنوان مي شد. icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در مورد حمله آمریکا به سکوهای ایران هم یه مطلب ترجمه کردم ولی فکر نکنم دوستان خیلی از خوندنش لذت ببرن و حال کنن. هر چند که تاریخ همیشه عبرت آموزه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

در مورد حمله آمریکا به سکوهای ایران هم یه مطلب ترجمه کردم ولی فکر نکنم دوستان خیلی از خوندنش لذت ببرن و حال کنن. هر چند که تاریخ همیشه عبرت آموزه.

اشكال نداره..گذشته ها هم گذشته مهم درس گرفتنه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تا کی بخواد که درس بگیره عزیزم! من توی این سایت کمتر کسی رو می بینم که اهل درس گرفتن باشه. بیشتر دوستان فقط دوست دارند که درس بدن. اونهم زورکی نه با منطق و تحلیل. به هر حال اگه دوست داشتی یه پی ام بزن در موردش بیشتر بحث کنیم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

من توی این سایت کمتر کسی رو می بینم که اهل درس گرفتن باشه. بیشتر دوستان فقط دوست دارند که درس بدن. اونهم زورکی نه با منطق و تحلیل.

شما مطلب رو بذارید(البته با روغن،پیاز کم icon_cheesygrin )بعدش،اگر بازهم مورد خوشایند بعضی از دوستان نبود یا تاپیک رو قفل میکنند یا حذفش میکنند icon_biggrin
البته بنده با شناختی که از دوستان البته از نوع مجازی دارم بعید میدونم اگر منبع و مطالب موثق باشه کسی بخواهد لجبازی کنه. پس منبع رو هم یادتون نره ذکر کنید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزیز یک تاپیک جدید درباره عملیات آخوندک و درگیریهای ایران و آمریکا دوستان در انجمن نیروی دریایی درست کرده اند. حرفام رو اونجا می زنم. از توجهتون متشکرم رضا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این هم حکم درجه تشویقی دوستم برای ثبت در تاریخ و تقدیم به بچه های گل میلیتاری:

[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/Reza1.JPG[/img]

اسم سکو رو پاک کردم . دوستان می تونند از سینا جان بپرسند اسمشو

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون مطلب جالبی بود . حفاظت از سکوهای نفتی کار دشواریه . علاوه بر سیستم های مختل کننده الکترونیکی و پدافند هوایی باید این سکوها حداقل به یک یا چند لانچر موشک سطحی ضد شناور مجهز بشوند .

البته یک روش جالب هم است که یک سکوی به اصطلاح نفتی تبدیل به یک سکوی تعقیب و نابودی تهدیدات بشه . سیستم های ازدر انداز به صورت پنهان - موشک های ضد هوایی میان برد و کوتاه برد - موشک های ضد دریایی با برد های مختلف - یک جور سنگر پنهان - که بتونه به چند سکوی نفتی در اطراف خودش پشتیبانی بده - یا حداقل دیده بان خط مقدم باشه - یک هدف گزار لیزری و راداری برای قفل موشک های ساحل به دریا . . .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دستت درد نكنه كياني جان

ميگم مگه ناوچه هاي موشك انداز عراقي تا سال 62 فعاليت ميكردند؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تا اونجايي كه من شنيدم تقريبا همشون(بجز يكي دوتا) تو همون عمليات مرواريد (سال 59) توسط ناو پيكان و فانتوم هاي نيرو هوايي از بين رفتند!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
شاید بد نباشه که هر چند وقت یه بار در شنیده هامون یه تجدید نظر حسابی بکنیم و اونهایی رو که با واقعیت جور در نمیان بریزیم دور icon_biggrin

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.