adelkhoje

Members
  • تعداد محتوا

    299
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    11

تمامی ارسال های adelkhoje

  1. adelkhoje

    پولاد دمشقی (wootz)

    به نام خدا       پولاد دمشقی پولادی است که در گذشته‌های دور در خاورمیانه مورد استفاده قرار می‌گرفته است. شمشیرهای دمشقی از پولادی که به پولاد «wootz» مشهور است، ساخته می‌شوند. این نوع پولاد در حدود ۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در هندوستان ساخته می‌شده. ویژگی ظاهری خاص این نوع پولاد خطوط و نقوش پیوسته و درهم‌پیچیده‌ای همچون جریان آب است که به آن چهره‌ای منحصربه‌فرد می‌دهد. این نوع پولاد به مقاومت فراوان، سبکی بسیار، انعطاف‌پذیری بالا و نشکن و دارای قابلیت تیز شدن بسیار، مشهور هستند.         روش اولیه ساخت پولاد دمشقی در میان تاریخ گم شده است. چرا که در طول تاریخ از مواد خام اولیه بسیار متنوع و از تکنیک‌های بسیار گوناگونی برای ساخت آن استفاده شده است. روش‌های جدید ساخت این نوع پولاد هنوز نتوانسته تمام ویژگی‌های فوق‌الذکر را ایجاد نماید. البته امروزه بسیاری سازندگان مدعی هستند که روش آنها، همان روش اصیل ساخت پولاد دمشقی است. اما در عمل پولادهای دمشقی اولیه همچنان بی‌همتا هستند.         شهرت و تاریخچه پولاد دمشقی، افسانه‌های متعددی را با خود به همراه داشته است. همچون اینکه شمشیرهای دمشقی می‌توانند لوله یک اسلحه را به دو نیم کنند و یا تار مویی را که روی لبه تیزشان بیافتد را ببرند. اما مدرکی برای اثبات چنین مدعایی وجود ندارد. تحقیقات جدیدی که توسط یک گروه آلمانی در سال ۲۰۰۶ به انجام رسید، نشان داد که در ساخت پولاد دمشقی از نانولوله‌ها و ریزرشته‌های کربنی استفاده شده است. این دستاورد در نشریه‌های «نشنال ژئوگرافیک» و «نیویورک تایمز» به چاپ رسیده است.         ایجاد واکنش‌های شیمیایی میکروسکپی در مراحل ساخت این نوع پولاد، باعث می‌شوند که چنین آلیاژ‌هایی برای زمان خود چیزی فوق‌العاده تلقی شوند. امروزه آشکار شده است که خمیر چوب و برگ درختان برای واردکردن کربن به ترکیب آلیاژ در مراحل ساخت این پولاد استفاده می‌شده است و تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که منشأ نانولوله‌های کربنی می‌توانسته از الیاف‌های گیاهی باشد.         بسیاری از محققین بر این عقیده‌اند که این نوع شمشیرها در ابتدا در هندوستان و سریلانکا ساخته‌شده و بعدها به امپراتوری پارس(ایران) وارد شده است. از قرن سوم تا قرن هفدهم میلادی، هندوها شمش‌های پولاد دمشقی را به خاورمیانه صادر می‌کرده‌اند.       کارگاه آهنگری فولاد دمشقی در سوریه.(عکس سال ۱۹۰۰)     مفقود شدن روش ساخت   تکنیک اولیه ساخت این نوع پولاد به تدریج از بین رفت. آخرین مدارک از ساخت و تولید پولاد به روش کهن در سال ۱۹۵۷ به ثبت رسیده است. نظریه‌ها مختلفی در خصوص علت آن بیان شده:   قطع‌ شدن راه‌های ارتباطی و خطوط بازرگانی میان آسیای جنوبی و خاورمیانه کمبود مواد اولیه برای تهیه آلیاژ عدم انتقال دانش و فنون مخفی ساخت به نسل‌های بعدی مجموعه‌ای از همه عوامل   دو تکنیک بسیار اساسی در ساخت این نوع پولاد همچنان پنهان باقی‌مانده است. اول نحوه کنترل دقیق چرخه حرارت دهی بعد از ریخته‌گری اولیه و حرارت مناسب برای این کار. دوم نحوه حفظ نقش و نگارهای دمشقی بر روی پولاد. یکی از دلایلی که ساخت نمونه‌ای که به طور کامل مشابه پولاد دمشقی باستانی باشد، را مشکل ساخته است، در دسترس نبودن مواد اولیه‌ای (که عمدتاً مواد طبیعی و گیاهی بوده‌اند) است که در گذشته مورد استفاده قرار می‌گرفته.         نمونه‌های امروزی     بهترین نمونه‌های پولادی که شباهت فراوانی به پولاد دمشقی دارد، پولادی است که با روش ریخته‌گری ترکیبی ساخته‌شده باشند. در این روش پولادی مرکب از انواع آلیاژهای مختلفی از آهن با نسبت‌های متفاوتی از کربن ساخته می‌شود. این تفاوت در ترکیب‌ها، تفاوت در رنگ‌ها و جلای پولاد را به دنبال دارد و با انجام تکنیک‌های خاصی، می‌توان نمای دمشقی را به پولاد داد. گرچه بسیاری از خواص منحصربه‌فرد پولاد دمشقی در آن مشاهده نخواهد شد. ویلیام اف موران برای اولین بار در سال ۱۹۷۳ این روش را معرفی کرد. البته روش‌های متعدد دیگری نیز برای تولید چنین پولادهایی ابداع شده است که بیشتر تأکید بر نمای ظاهری مشابه با پولاد دمشقی دارند.   امروزه از این پولادها علاوه بر اسلحه‌سازی،‌ در ساخت لوازم تزئینی و حتی زیورآلات نیز استفاده می‌شود.     منبع :   http://winterfell.ir...یی-شمشیر-دمشقی/
  2.             سحرگاه سوم شهریورماه 1320 روزی که نیروهای انگلیس و شوروی بدون توجه به بی طرفی یک کشور صلح دوست و با نقض این بیطرفی ، کشور ما را در پهنه وسیعی از شمال و جنوب و بخش هائی از نوار مرزی غرب مورد تهاجم قرار دادند ، این تهاجم بی شک یکی از نقاط عطف و سر فصل های مهم تاریخ معاصر ایران است . ماجرای غم انگیزی است که اگرچه تاکنون درباره آن مطالب ، کتب و رسالات بسیاری نگاشته اند ، ولی باز گفتنی های بسیاری هنوز در این مورد ناگفته مانده است . که درباره این واقعه مهم ، اندکی به تفضیل سخن گوئیم :     اگرچه تهاجم بطور ناگهانی و بدون اعلان جنگ  و اطلاع قبلی صورت گرفت و دولت ایران را در برابر عملی انجام شده قرار داد ، واحد هائی از نیروهای مسلح ایران به ابتکار شخصی و صرفاً بخاطر سوگندی که در راه دفاع از مرز و بوم این سرزمین یاد کرده بودند دست به مقاومتی قهرمانه زدند و در این میان افسران و افراد نیروی دریائی ، در این مقاومت های شجاعانه بی تردید مقام اول را دارند .         کادر نیروی دریایی ارتش ایران در شهریور 1320 در مقابل متجاوزان دست به مقاومتی قهرمانه زندند     با وجود لطمه بزرگی که هجوم و اشغال نیروهای بیگانه ، به این سرزمین وارد آورد ، پاره ای مقاومتها و پایداریها مخصوصا در کادر نیروی دریائی چنان حماسه ای از شهامت و شجاعت بوجود آورد که سالها و سالها می تواند بعنوان سرمشق ، درسی فراموش نشدنی از ایران دوستی و میهن پرستی بهمگان بدهد. یکی از اساسی ترین هدف های نیروهای مهاجم ، اجرای طرح دیرین استعمارگران انگلیسی ، مبنی بر انهدام نیروی دریائی جوان ایران بود . درست است که وجود چند کارشناس آلمانی بهانه تهاجم و جلوگیری از گسترش نفوذ آلمان و ایجاد ارتباط با شوروی هدف این تهاجم اعلام شده بود.ولی این تهاجم پیش از هرچیز ، انهدام نیروی دریائی ایران مورد نظر مهاجمین بود . البته نظارت بر منابع موسسات نفتی جنوب را نیز نمیتوان نادیده انگاشت ، ولی در شمال نیز که نه از تاسیسات نفتی خبری بود و نه از منابع آن اثری ، و حتی به یک کشتی و چند قایق موتوری آن ، نمی شد «نیروی دریائی» اطلاق کرد ، نابودی نیروی دریائی نخستین اصل مورد نظر مهاجمین در شهریور 20 بود.         گروه افسران اعزامی ایران در ایتالیا : ردیف نشسته افسرانه ایتالیائی و ایستاده از راست به چپ : فرج الله رسائی ، رضا نور بخش ، جعفر فزونی ، غلامرضا دهتزبانی ، عمید ازشیروانی ، نصرالله امان پور ، ناصر رافت .       فرمانده نیروی دریائی ایتالیا قبل از بازگشت افسران ایرانی از آن کشور ، با آنان خداحفظی می کند        چهارمین گروه افسران نیروی دریائی ایران در ایتالیا از راست به چپ : ناصرعمیدی ، اصغر حاجب ، رحمت دبیر علائی ، ید الله بایندر ، پرویز افشار ، علی زند سرپرست گروه چهارم ، مینورلی افسر ایتالیائی کماندان مدرسه میکانیکی ونیز ، صمد مجلسی ، هوشنگ افخمی ، مهدی افخمی ، امیر افخمی      آخ سوختم کمی آب بمن بدهید...این آخرین جمله ای بود که تقریباً در یک هنگام از دهان دو افسر دلیر ایرانی که با گلوله های تیر بیگانگان از پای در آمده بودند و در ساختمان بی سیم بندر خرمشهر واپسین لحظات زندگی خود را پشت سر می گذاشتند ، شنیده شد.دمی بعد ، یک سرباز بیگانه در حالیکه به هر دستش لیوانی آب آشامیدنی دیده می شد به بالین افسران نیمه جان ایرانی آمده و بدهان هر یک از آنان لیوانی آب نزدیک کرد . اما دیگر دیرشده بود زیرا پیش از آنکه جرعه ای آب از گلوی آن دو تن پائین رود ، جانهای پاکشان از بند تن آزاد شده و آهنگ دیار جاودانگی کردند . گوئی تقدیر چنین خواسته بود که آن دو آزاد مرد ایرانی از دست بیگانگان حتی جرعه ای آب نیز ننوشند !     آن ها کی بودند ؟ چرا و در کجا تیر خورده بودند و در یک بندر ایرانی میان بیگانگان چه می کردند ، پاسخ دادن به این پرسش ها نیازمند بازگفتن داستانی تلخ و جانگذاری است که اینک خواهد آمد :   ماه شهریور آغاز شده بود وجنوب تب آلود ایران خود را برای پذیرای از هوای کشنده این ماه آماده می کرد . اما این تنها گرمای هوا و شرجی بودن جنوب در ماه های تابستان ، یا گرمای طاقت فرسا در سایر نقاط نبود ، که باعث ناراحتی و اضطراب مردم می شد . شهریورماه 1320 از نقطه نظرهای دیگری نیز برای مردم کلافه کننده بود.از گوشه و کنار خبرهائی به گوش می رسید و هرکس درباره خبری که شنیده بود چیزی میگفت و به فراخور دانش خود تعبیر و یا تفسیری میکرد .   زمینه اصلی همه خبرها یکچیز بود : «جنگ» ! آری خبر جنگ جهانی دوم چیزی نبود که در پشت دروازه های کشور محدود مانده باشد . این خبر لعنتی پرده گوش ملت ایران را هم مانند دهها ملت دیگر لرزانده و دلشان را در هم فشرده بود . همه جا گفتگو از جنگ و پیشرفتها و شکست هائی بود که در یک جبهه نصیب یک دسته و در جبهه دیگر بهره دست دیگر می شد.   در آن روز ها جبهه های جنگ عملا در دست دو جناح سرشناس بود : آلمان و ایتالیا و یاران آن ها از یک سو با نام کشورهای محور و چهار کشور بزرگ (روس ، انگلیس ، فرانسه ، آمریکا) و اقمار آنها همگی با عنون متفقین نام برده می شدند از سوی دیگر روشن است که خبرهای پیروزی و شکست نیز درباره یکی ازاین دو جناح بود .   اما این متفقین نیز پدیده جالبی بودند ، از کران تا بکران را میدان تاخت تاز و تیول سپاهیان خود می دانستند ، با هربهانه کوچکی خاک یک کشور را جولانگاه خود می کردند و هر دستاویزناچیزی را وسیله برهم زدن آسایش ملتی قرار می دادند و دیوار هر سرزمینی را که کوتاه می دیدند از آن بالا می رفتند و خلاصه شیوه ای در پیش گرفته بودند که عملاً هیچ کشوری را از آتش خانمانسوز جنگ برکنار و در امان نگذارند و چنین هم شد و دیو جنگ تا پیروی از همین تِز سرزمین های بسیاری را زیر سلطه خود گرفت ، و چه بسیار کشورهای صلح دوست و بی طرف که در نتیجه اجرای همین طرح بدون اینکه خود بخواهند ، بکام جنگ کشیده شدند .   در این میان ایران موقعیت خاصی داشت ، کشوری بدور و جدا از بحرانهای جهانی راه خود را می رفت و می کوشید تا با حفظ بیطرفی کامل ، راه هرگونه بهانه ای را برای تجاوز یکی از طرفین مسدود سازد کما اینکه چون چند کشور و بسیاری ازسرزمین ها به دنبال تظاهرات ساختگی داخل ( که عملا توسط ستون پنجم بیگانه رهبری می شد) ناچار بدامن یکی از دو طرف افتاده بودند ، در روز های قبل از شهریور ، به ناگهان این آگهی از طرف شهربانی کل کشور در روزنامه اطلاعات منتشر شد :         ناو ببر در بندر تارانتو ایتالیا ، قبل از حرکت به سوی بنادر ایران        ناو ببر در ایران       «چنانچه مردم در پیرامون مسائل سیاسی تبادل افکار نموده ، به مباحثه مشغول گردند ، از طرف مقامات مربوطه تعقیب خواهند شد ». شاید در آنروز کسانی که از این اعلان غیر عادی و تاحدودی غیر قانونی تعجب کرده بودند ، نمی دانستند که یک بحث و احیاناً تظاهرات و برخورد سیاسی ، در آن زمان ممکن بود خیلی زود به اشغال ممکلت ، توسط یکی از دول متخاصم منجر شود .   با اینکه دنیا در آتش جنگ می سوخت ، در ایران کوچکترین نشانه ای از تنشج و بحران به چشم نمیخورد و اگر خبرهای روزنامه ها نبود ، مردم حتی وقوع چنین جنگ بزرگی را از یاد می بردند . به همین جهت با وجود حدس و گمانهای مختلف هیچکس انتظارکشیده شدن دامنه جنگ را به ایران نداشت . یا لااقل ، بدان سرعت و با آن صورت غافلگیر کننده ، هرگز چنین وضعی پیش بینی نمی شد.   ساعت چهار بامداد سوم شهریور ، وقتی سرریدرز بولارد وزیر مختار انگلیس واسمیرنوف سفیر کبیر شوروی یاداشت مشترک خود را به منصور الملک نخست وزیر ایران تسلیم کردند ، در حقیقت ، هجوم به ایران از طریق بمباران شهرهای مرزی و ساحلی و آغازانهدام نیروی دریائی ایران شروع شده بود . این یاداشت مشترک حاکی از آن بود که «به علت سهل انگاری دولت در انجام یاداشت های مورخه 28 تیرماه 1320 و 25 مرداد ماه 1320 واتخاذ سیاست های مبهم و قبول نکردن اظهارات و تذکرات دوستانه در بیرون نمودن آلمانیها اقدامی ننموده ، ناگریز به نیروهای مسلح دستور داده شد که از مرزهای ایران عبور نمایند .»     البته می دانیم که این ادعا بهانه ای بیش نبود . زیرا دولت ایران ، بلافاصله پس از یاداشت های مورخه 28 تیر ، رسماً به نمایندگان سیاسی هر دو کشور اطلاع داده بود که : «بیگانگان مقیم ایران که می توان مشاغل آنان را به ایرانیان واگذار شود ، از ایران خارج خواهند شد و نمایندگان دولت بریتانیا را ناظر و مراقب اجرای این تصمیم قرار می دهیم .»   آنروز انگلیسی ها ، وجود چند کارشناس آلمان را بهانه یورش خود ومتفقینشان به ایران قلمداد کردند ، ولی هنگامیکه سالها پس از جنگ اسناد و مدارک و یادداشت ها و خاطرات مربوط به این روزها انتشار یافت ، همه جهانیان دانستند ، که این دستاویز ، تنها یک بهانه پوچ بوده است . چرچیل بدون اشاره به یکی از هدف های اساسی انگلیس یعنی انهدام نیروی دریائی ایران استفاده از ایک راه ارتباطی را عنوان می کند  و استالین ، هجوم به ایران را یک برنامه انحرافی می خواند .         ناوهای شهباز ، کرکس ، سیمرغ ، شاهین در اسکله بندر شاهپور در نخستین روز ورود به ایران   اکنون سالها پس از وقایع سوم شهریور که دسترسی به اسناد و مدارک آنروز میسر شده است ، در می یابیم که نقشه هجوم به ایران و انهدام نیروی دریائی ما از مدتها پیش طرح شده بود . تلگراف رمز و محرمانه لندن به عنوان «پاتین سن» رئیس کل شرکت سابق نفت که «زمینه را برای ورود نیروهای انگلیس به خوزستان فراهم کنید» ، باعث شد که همه انگلیسهای مقیم ایران بلافاصله مسلح شوند تا در صورت لزوم برروی میزبانان خود اسلحه بکشند .   همچنین گفتار رادیو لندن بخش فرسی در آخرین ساعات دوم شهریور و پخش این دو بیت فردوسی (که بعدها سوژه مقالات و نوشته های بسیاری شد) : چو فردا بر آید بلند آفتاب _ من و گرز و میدان و افراسیاب ...جنانش بکوبم بگرز گران_که پولاد کوبند آهنگران ... بی دلیل نبود .اما نکته مهم دعوتی بود که همان شب از طرف «آندرسن» رئیس سابق کشتیرانی شرکت نفت از روسای دوایر دولتی و مخصوصا افسران نیروی دریائی و زمینی به عمل آمد . آندرسن بعلل پزشکی مقطوع النسل بود . اما آنشب ادعا کرد که با استناد تلگرافی از لندن ، خداوند پسری به وی اعطا کرده است و به همین مناسبت جشنی در کشتی برپا می شود و با این حیله گروهی از افسران و شخصیت های ایرانی را که از اوضاع بحرانی کم و بیش اطلاع داشتند ، در یک محضور اخلاقی قرار داد ، غافل از اینکه سحرگاه فردا کشتی تجارتی وی به یک کشتی جنگی مبدل می شود و قبل از هرکس ، میهمانان آن شب از جمله ناخدا میلانیان را هدف گلوله های توپ و رگبار مسلسل می سازد .     ادامه دارد...     منبع اصلی : کتاب دریانوری ایرانیان جلد دوم نوشته اسمائل رائین      گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد   فقط برای military    برای تشکر کافیست فقط فاتحه ای جهت روح شهدای کشور عزیزمون و پدر عزیزم بفرستید
  3.         میمیرم تا ایران بماند     دریابان بایندر نامی جاودانه ، در تاریخ دریانوردی ایران     ماجرای زندگی و مرگ افتخار آمیز دریادار بایندر که کارنامه درخشان زندگی او ، علاقه و نقشی که دراحیا نیروی دریائی ایران داشت و سرانجام نیز جان خود را بر سر این اشتیاق نهاد ، انسان را بی اختیار به تکریم و احترام وا می دارد .   از نخستین روزی که فکر تجدید حیات نیروی دریائی ایران در دوره سلطنت پهلوی اول پدیدار شد  ، تا بامداد سوم شهریور که نیروی دریائی جوان ایران با آن یورش ناجوانمردانه به نابود گرائید ، همه زیر و بم ها ، فراز و نشیب ها و تحولات نیروی دریائی ، با نام دریادار بایندر در آمیخته است. تا آنجا که اصولا این بخش مهم تاریخ دریانوردی از نام « بایندر » تفکیک ناپذیر است .   غلامعلی بایندر به سال 1277 شمسی به دنیا آمد ، پدرش «علی اکبر دبیر دربار» یکی از بزرگان طایفه بایندر بود . در اینجا ناچاریم یک اشتباه بزرگ را که در مورد نام پدر بایندر پیش آمده و دامنه آن به کتب تاریخی حتی تاریخ مشروطه شادروان کسروی نیز کشیده شد است ، تصحیح کنیم . عده ای معتقدند که دریادار بایندر فرزند امیر معزز گروسی است . کسروی در تاریخ مشروطیت ایران می نویسد : « و برتر از آن داستان اردیبل می بود . در آنجا امیر معزز گروسی به دژ خونی هائی برخاسته و نام زشتی از خود در تاریخ گذاشت . »   آنگاه در پاورقی همین صفحه توضیح می دهد : « این امیر معزز پدر سرتیب بایندر است که در پیش درآمد شهریور 1320 در جنوب مردانگیها از خود نموده ، کشته گردید . در تاریخ نام نیک پسر و نام زشت پدر هر دو خواهد ماند .» این اشتباه ، نخستین بار در سال 1322 هنگامیکه ماجرای سوم شهریور و شرح حال شهدای نیروی دریائی ، بصورت جزوه های کوچک توسط محمد رضا خلیلی عراقی منتشر میشد ، مطرح می گردید ، اما با آنکه در آنزمان کسروی هنوز در قید حیات بود (سید احمد کسروی در سال 1324 در دادسرای تهران به قتل رسید ) در چاپ های بعدی تاریخ مشروطیت نیز برای اصلاح آن اقدامی نکرد ، اما نویسنده جزوات مورد بحث ، پس از تحقیق کامل ، نظر خود را بدین شرح عنوان کرده است :   « با آنکه در پروند کارگزینی موجود در ستاد ارتش (شعبه بازنشستگی) مرحوم بایندر ، به خط خود در برگ مخصوص تعرفه کارگزینی نام پدر خود را علی اکبر دبیر دربار نوشته و رونوشت مصدق شناسنامه موجود بود ، ولی با این وجود با سرهنگ نصراله بایندر برادر دریادار شهید راجع به این موضوع گفتگو و در نتیجه معلوم شد ، که امیر معزز گروسی عموی دریادار بایندر بوده و پدر دریادار بایندر ، همان علی اکبر دبیر دربار می باشد ، وامیر معزز شخصاً اولادی نداشته تنها برادری داشته است به نام علی اکبر دبیر دربار رئیس ایل بایندری و مرد سلیم النفس و بی آزاری بوده است ، فداکاری فرزند نیز سبب شد که برای همیشه نام پدر هم در تاریخ به نیکی برده شود . »       شهید دریادار بایندر     غلامعلی بایندر در مدرسه دارالفنون کلاس مخصوص مهندسی را به پایان رساند و در سال 1299 شمسی از مدرسه نظام مشیرالدوله ، درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شد . پس از کودتای سوم اسفند به دیزیویون قزاق منتقل گردید و اردو کشی به مازندران در مقام فرماندهی اردو اولین مدال نظامی خود را گرفت و هنگامیکه در فروردین 1301 کلیه سازمانهای سابق ارتش منحل شد ، وی به ارتش جدید منتقل گردید و در رسته توپخانه به خدمت ادامه داد .   بایندر در جنگ با قوای سیمتقو ، سه گلوله خورد و به خاطر ابراز شجاعت در همین نبرد روزچهارم آبان ماه 1301 موفق به دریافت نشان ذولفقار گردید و سماه بعد به عضویت کمسیون نشان ذولفقار در آمد . در خرداد 1302 همراه نخستین کاروان دانشجویان ارتش ایرانی به فرانسه اعزام شد و دانشکده توپخانه پوآتیه و دانشکده تکمیلی فونتن بلورا گذراند و با درجه ستوان یکمی روز اول خرداد 1304 به ایران بازگشت و درلشکر یکم (لشکر تهران) کفالت فرماندهی آتشبار را به عهده گرفت و در همین پست به علت ابراز لیاقت رسما ً به آجودانی مخصوص برگزیده شده و در مقام فرماندهی آتشبار سومین نشان خود مدال تاجگذاری را دریافت داشت و در ماموریت سرکوبی یاغیان غرب به درجه سروانی و دریافت مدال سپه مفختر شد .       در دومین سفر به اروپا از تیر ماه 1307 دانشگاه جنگ فرانسه را با موفقیت طی کرد . روز 25 آذر 1309 به ایران بازگشت و معاونت هنگ اول تیپ مستقل توپخانه پادگان مرکز را عهده دار شد . برای اولین بار آئین نامه قوانین تیرتوپخانه ، توسط او به رشته تحریر در آمد و روز اول فروردین 1310 با درجه سرگردی به فرماندهی هنگ توپخانه منصوب گردید . درست در همین زمان فکر تاسیس نیروی دریائی پیدا شد و بایندر ماموریت یافت که یک گروه 200 نفری را همراه خود برای گرفتن تعلیم به ایتالیا ببرد .او این ماموریت را به خوبی انجام داد . کشتیها و حوض شناور ایران بدستور او خریداری و به ایران حمل شد و پس چند سفر به ایتالیا در سوم مارس 1932 از دولت ایتالیا موفق به دریافت نشان تاج شد .     پس از سه سال سرگردی از فروردین 1313 به درجه ناخدا دومی (سرهنگ 2) نایل گردید و به عنوان نماینده دریائی ایران عضو کمیسیون حل اختلاف با عراق بر سر شط العرب بود . در 1315 در مقام فرماندهی نیروی دریائی ایران به درجه ناخدا یکم و چهار سال بعد به درجه دریاداری (سرتیپی) رسید .   او در نتیجه مسافرتهای بسیار زبانهای فرانسه ، انگلیسی و ایتالیائی را بخوبی می دانست و با زبان ترکی استانبولی آشنائی داشت . آثار او بغیر از شش جلد آئین نامه های توپخانه و مقالات متعدد راجع به این فن و سایر نون نظامی کتابی درباره خلیج فارس است که در ردیف بزرگترین اسناد تاریخی ایران بشمار می رود . آخرین اثر او کتاب اصول دریانوردی بود که در زمان حیات خود موفق به چاپ آن نگردید .         در یکی از مسافرت های لندن ، با دوشیزه ای به نام «امیلی سایکسن» آشنا شد و با اینکه ازدواج افسران ایرانی با زنان خارجی ممنوع شده بود ، در سال 1312 با وی ازدواج کرد . بایندر به نیروی دریائی ایران عشق می ورزید . سازمان ها و افسران نیروی دریائی را چون فرزندان خود دوست می داشت ، زیرا خود از آغاز تولد این سازمان ، بنیان گذار و رهبر آن بود .   چگونگی شهادت دریادار بایندر ، تا آنجه که گواهی افراد و ظواهر امر نشان می دهد ، بدین شرح بوده است که : ساعت چهار بامداد سوم شهریور در خانه خود با صدای انفجار توپ ، از خواب برمی خیزد . او 48 ساعت بود که به فرماندهی کل پادگان منصوب شده بود ، و تیپ مستقل مرزی را نیز زیر فرمان داشت . به سرعت از خانه خارج شده و تصمیم می گیرد خود را به محوطه نیروی دریائی برساند ، ولی محل پادگان آنطرف رودخانه کارون قرار دارد و رودخانه نیز زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم است . با یک موتور آبی ، از ساحل خرمشهر خود را به محطوطه نیروی دریائی می رساند و پس از تشویق افسران ستاد نیروی دریائی به مقاومت ، خود را به تلگراف خانه رسانده گزارش وقایع را به تهران و اهواز مخابره می کند .آنگاه به قرارگاه فرمانده گردان مرزی رفته عده ای را مامور مقاومت در برابر مهاجمین می کند و خود در اتومیبل قرار گرفته به اتفاق سروان علی مکری نژاد که کفالت فرماندهی گردان یکم هنگ هشت توپخانه را داشت داخل اتومبیل نشسته از راه خشکی عازم خرمشهر می شود. او تصمیم داشت در حفار که از لحاظ نظامی موقعیت مناسبی داشت مستقر شده و فرماندهی ستاد تیپ را در همین منطقه تشکیل دهد و به مقاومت بپردازد.     در این مکان از پیش دو توپ صد و پنج و گروهی سرباز مستقر شده بودند . اما چند دقیقه از حرکت اتومبیل نگذشته بود که ناگهان نیروی موتوریزه مهاجمین راه را بر آنها می بندد . بایندر به راننده فرمان بازگشت می دهد ولی در جهت دیگر نیز با نیروهای مهاجم روبرو می شوند . بایندر و مکری نژاد که اولی به یک تفنگ برنو و دومی به اسلحه کمری مجهز بودند ، پیاده شده و تصمیم می گیرند با استفاده از پستی و بلندی زمین خود را به نهر آب رسانده و با شنا به مرکز فرماندهی در حفار بپیوندند ، اما به محض پیاده شدن ، به فرمان ایست افراد مهاجم مواجه می شوند ، ولی دو افسر در حال مقاومت و جنگ و گریز همچنان خود را به سوی دریا می کشانند ، که یک رگبار مسلسل هر دو را از پای در می آورد . این حادثه در حوالی پاسگاه نزدیک بی سیم خرمشهر اتفاق می افتد . مهاجمین دو افسر مجروح را به عمارت بی سیم میبرند و چون عطش شدید بر هردو مجروح مستولی شده است ، کمی آب می طلبند ، اما هنوز جرعه های نخستین از گلوی شان پایین نرفته است که یکی پس از دیگر جان می سپارند .       مزار شهید ناوسروان یدالله بایندر برادر شهید دریادار بایندر     ساعتی بعد ، جسد دریادار بایندر را در محوطه نیروی دریائی ، جلوی مجسمه نزدیک دکل پرچم به خاک سپردند . از طرف انگلیسی ها قطعه سنگ کوچکی روی گور نصب شد ، که روی آن نوشته شده بود « اینجا آرمگاه دریادار بایندر است که در سوم شهریور شهید شد.»   شادروان بایندر یکی از فهیم ترین و رشید ترین افسران ایرانی است . گذشته از مدال ها و نشان هائی که همه از شهامت و جانبازی او حکایت می کند . همه آنها که روزی از نزدیک با وی برخورد کرده اند ، ایران پرستی ، عشق به نیروی دریائی اخلاق و کردار پسندیده او را تائید و تحسین می کنند . کار و رفتار او در خارج از کشور نمونه و سرمشق  بود و پرونده او پر از تقدیرنامه های کتبی از داخل و خارج کشور است .   زنده ترین نمونه شهامت و ایران پرستی بایندر چگونگی شهادت اوست . وقتی افراد مهاجم انگلیسی به او و مکری نژاد فرمان ایست دادند ، بایندر خیلی خوب می دانست که اگر تیراندازی نکند ، زنده خواهد ماند ، ولی باید ننگ اسارت را گردن نهد . و باز تردید نداشت که با شروع تیراندازی درحالیکه چند گلوله بیشتر نداشت ، زیررگبار مسلسل نیروی مهاجم قرار خواهد گرفت. بایندر بی هیچ تردیدی راه دوم را انتخاب کرد و به شهادت رسید .   و باز نکته حساس تراینکه : بلافاصله پس از اعلام تهاجم نیروهای بیگانه دولت ایران رسماً اعلام کرد قوای مسلح ایران در برابر بیگانگان مقاومت نمی کنند ، و اگر چنین امری نیز اتفاق افتاده ، صرفاً به ابتکار افسران و افراد محلی بوده است .     در نتیجه اگردریادار بایندر دست به هیچگونه مقاومتی نیز نمی زد و تسلیم می شد ، از طرف دولت مرکزی به هیچ وجه مورد بازخواست قرار نمی گرفت . کما انیکه بسیاری از افسران و امرای ارتش ، در همانروزها تسلیم شدند و یا اینکه دست به هیچ نوع مقاومتی نزدند ، و هیچ مشکلی نیز برای آنان ایجاد نشد . تقدیر چنین خواسته بود که بایند نه شاهد غرق ناوهائی باشد که خود لحظه به لحظه ناظر بر ساختمان و تولد آنها بود و نه تسخیر و مصادره سایر کشتیها و اسارت بازمانده نیروی دریائی را ببیند ، که چون فرزندان خود دوستشان می داشت .     درست درهمان لحظاتیکه بایندر برای همیشه دیده برهم مینهاد . ناوهای ببر و پلنگ نیز آخرین لحظات وجود خود را می گذراندند و هنگامیکه او را به خاک می سپرند ، از نیروی دریائی ایران نیز اثری بر جای نماند .   همسر انگلیسی دریادار بایندر ، بلافاصله پس از شهادت شوهرش ، خوزستان را ترک گفت و درهمدان به نیروهای انگلیسی پیوست و از همانجا عازم لندن شد . از دریادار بایندر پسری بجای مانده است که رستم بایندر نامدارد و در خدمت شرکت ملی نفت ایران (بود؟!) می باشد .     بخشی از متن وصیتنامه شهید دریابان غلامعلی بایندر   تو ای ایرانی، که در این سرزمین پهناور زیست می ­کنی و خلیج فارس را تنها به این انگیزه که بخشی از وطن توست دوست می­ داری. ای هموطن که کرانه­ های سوزان خلیج فارس زادگاه توست و این ژرفای زندگی‌بخش، مرواریدهایش را نثار تو می ­سازد تا مزد تلاشت را از کام کوسه ­ها به درآری و ماهیانش را هدیه فرزندانت، تا قوت آنان را تامین کنی و تو که فرسنگ ­ها دورتر از این دریای ایرانی، خلیج فارس را تنها از روی نقشه جغرافیا می ­شناسی. آیا هرگز با خود اندیشیده‌ای که این آب تلخ و شور پهناور، بهترین پاسدار تاریخ تو، شرف تو و ملیت توست؟   تو ای ایرانی که در گوشه‌ای از این آب و خاک به سر می ­بری و به فرهنگ و تمدن اسلامی خویش می ­بالی و افتخار می­ کنی؛ هیچ می‌دانی که همین دریا، زاده فرهنگ و تاریخ و تمدن تو بوده است؟   تو ای ایرانی که در دامنه مفرح کوهستان‌ها، در کرانه ­های فیروزفام دریای مازندران، در دشت‌های گسترده داخل کشور زندگی می­ کنی و در سایه درختانش آرامش می یابی، در باغ‌های مصفایش روح خود را صفا می ­بخشی و با تماشای طبیعت زیبا و دل‌انگیز آن غرق در لذت می ­شوی... و همه شما که در هر منطقه، از مواهب این سرزمین برخوردارید و آنچنان به دهکده و یا شهرستان زادگاه خود دل بسته‌اید که حتی به هنگام ضرورت نیز به زحمت قادر به ترک آن هستید؛   هیچ می­ دانید که اگر روزگاری، که هرگز چنان روزی مباد، ایران این مرز دریایی خود را از دست بدهد و یا نیروی لازم برای پاسداری از آب‌های آن نداشته باشد، همه ما چون پرنده‌ای اسیر در قفس زادگاهمان زندانی خواهیم شد.   تو ای ایرانی، همواره به یاد داشته باش که اگر چنان روزی فرارسد، همه شیرینی­ های زندگی در کامت شرنگ خواهد شد.   در قفس سرزمین خود آنقدر محبوس می­ مانی تا ناگزیر همه دسترنج سالیانه‌ات، همه آنچه را که با تحمل تلخی­ ها و مشقات بسیار فراچنگ آورده ­ای، همه دار و ندارت را به کمترین بها از دست می­­ دهی و آنچه را که مورد نیاز توست، به بهای جان به دست آوری.   پس هرگاه که به این مرز سوزان و آذرخیز می­ نگری، یا بر آب‌های تلخ و شورش گذر داری یا درباره آن سخنی می­ شنوی نخست به‌یاد آور که این آذر برای آن است که در جان دشمنان ایران درگیرد و این تلخی و شوری برای فروبردن درکام آنان است.   اگر می­ خواهی سرزمین آباییت، بزرگ و سربلند بماند و تو که فرزند و زاده این سرزمینی از این سربلندی ببالی و افتخار کنی، اگر می­ خواهی که شایسته نام ایران و قوم ایرانی باشی، نخست این مایه زندگی خود را پاسدار باش، این مرز محافظ را نیرو بخش و آن را چنان که به میراث برده‌ای به دست آیندگان بسپار.     منابع : تاریخ مشروطیت – جلد سوم –چاپ اول-ص 128 شهدای ایران – جزوه 7-ص 126 و 127 کتاب دریانوردی ایرانیان         نام و یاد تمامی شهدای راه میهن گرامی باد
  4.   درود آرش عزیز ، ان شا الله ادامه ش میدم      متاسفانه نمیشناسم دوست عزیز  :rose:       بله دوست عزیز ، نداجا هم تمام تلاش رو داره برای استفاده از سایر ظرفیت بنادر جنوب انجام میده ...ولی به هرحال بهبود زیر ساخت های نیروی دریائی نیاز گذشت زمان هستش ...       البته دوست عزیز باید تکرار کنیم این کلید واژه توسط رادیو لندن (بخش فارسی) بیان شده ، به هرحال رسانه هم یکی از ابزارهای مهم حکومت ها برای پیش برد اهدافشان است ...   ممنون ازتوجه تون عزیزان ... :rose:  :rose:
  5.       گفتیم که نیروی دریائی ایران نخستین هدف مهاجمین بود . به همین جهت چه در شمال و چه در جنوب انهدام این نیرو در سر فصل دستورات قرار داشت . اگرچه در شمال جز کشتی سلطنتی شهسوار و چند قایق موتوری ، نیروی دیگری وجود نداشت ، و در این جا قبل از پرداختن به ماجرای خلیج فارس که موضوع اصلی ماست ، طی چمد سطر سرنوشت همین واحد جزئی را بیان می کنیم ، تا با فرصت بیشتر ، به تشریح حوادث جنوب بپردازیم :       اولین ناوچه توپدار نیروی دریائی شمال - سال 1303     نخستین منطقه ای  که روز سوم شهریور در شمال بمباران شد ، سواحل بندر پهلوی (انزلی) محل دیدبانی ماموران ایرانی بود که باعث کشته شدن چند سرباز و درجه دار شد و پس از آن تا شب هنگام این بمباران بتناوب ادامه داشت ، تا اینکه در ساعت 8 بعد از ظهر هشت فروند رزمناو شوروی ، که از صبح در آب های خزر و سواحل شفا رود دیده شده بودند ، به نزدیکی ساحل رسیدند .   صبح چهارم شهریور همزمان با شلیک مسلسل از هواپیماهای جنگی ، کشتیها نیز بندر پهلوی را گلوله باران کردند ، طی این بمباران که تا نزدیک ظهر ادامه داشت ، ناوگان مختصر ایران در دریای خزر بدست نیروهای شوروی افتاد و ناوسران ید الله بایندر (برادر غلامعلی بایندر که روز سوم شهریور در جنوب به شهادت رسید) که ضمن مسئولیت عملیات لاروبی بندرپهلوی (انزلی) کفالت فرماندهی نیروی استحفاظی را داشت ، همراه با گروهی دیگر شهید شدند و بدین ترتیب پرونده نیروی دریائی شمال بسته شد . اما حوادثت مهمتر و غم انگیزتر از همان بامداد روز سوم شهریور ، در خلیج فارس آغاز شد و با انهدام ناوگان جوان ایران که با چنان مصیبت و خون دلی تدارک شده و شکل گرفته بود ، منجر گردید .       کارگاه موتورهای کشتی های جنگی در مدرسه سلطنتی میکانیکی ونیز      در جنوب هجوم نیروهای بیگانه ، چه از طریق زمین و چه از طریق دریا با مقاومت شدید ماموران و افراد ایرانی روبرو شد ، اما مقاومت نیروی دریائی ایران و فرماندهان آن براستی قهرمانانه بود .   قسمت اعظم نیروی دریائی ایران که فرماندهی آن با دریابان غلامعلی بایندر بود ، در بندر خرمشهر مرکز پادگان و محل فرماندهی بود و پادگان های کوچک در جزایر هنگام ، قشم ، کیش مستقر شده بودند . علاوه بر وجود دو گروهان دریائی ، استقرار محل ستاد ، انبار مخازن ، تعمیرگاههای دریائی و آموزشگاههای نیروی دریائی که به این بندر از این نقطه نظر خاص اهمیت بیشتر می داد ، ناوهای ببر ، همای ، سیمرغ ، شاهرخ و کشتی یدکبر نیز در این بندر لنگر انداخته بودند . ناوبان یکم هرسیچی از افسران ناو کرکس ، به علت ماموریت موقتی که در همین یدک کش داشت ، در روزهای اول شهریور موقتاً در بندر شاهپور (بندر امام خمینی) بسر می برد .   در آبادان که مرکز تاسیسات نفتی و محل سوخت گیری کلیه ناوهای ایران بود ، ناو پلنگ عهده دار پاسداری از بندر شده بود . فرماندهی ناو را ناخدا سوم میلانیان به عهده داشت . و نابوان یکم کنهموئی و ناوبان یکم ریاضی به ترتیب مسئولیت قسمت توپخانه و امور هدایت ناو پلنگ را عهده دار بودند . در بندر بوشهر نیز که مرکز اداره فانوسهای دریائی بود ، چند موتور دریائی در بندر شاهپور ، ناوهای کرکس و شهباز و افرادی که مامور حفاظت آنها بودند ، استقرار داشتند . علاوه بر این ، پنج موتور دریائی نیز برای انجام امور مربوطه در این بندر فعالیت می کرد و حوض شناور ، مخصوص کشتیها نیز ، در ساحل این بندر لنگر انداخته بود .         ناو شهباز     این حوض شناور هفت هزار تنی برای نیروی دریائی جوان ایران خریداری شده بود ، تا بدین وسیله کشتیها را در داخل ایران تعمیر و رنگ آمیزی کنند و برای تقویت کادر درجه داران فنی آموزشگاه مهناوی نیز در ناو هما تاسیس شده و در اواخر سال 1319 در بندر شاهپور مقدمات تاسیس ساختمانهای لازم برای ایجاد پایگاه نظامی فراهم آمده بود . تاسیس نیروی دریائی مزبور سبب شد که نفوذ انگلستان درکرانه های ایران به میزان قابل توجهی کاهش یابد واز قاچاق اسلحه و برده فروشی و فعالیت غواصان خارجی ممانعت به عمل آید و گذشته از اینها سواحل وسیله دفاعی قابل توجهی پیدا کند و دولت ناگزیر نشود مامورین و واحدهای نظامی خود را از این بندر به آن بندر بوسیله کشتیهای بازرگانی خارجی بفرستد.     اما مسئله مهمی که بیش از پیش براهمیت و حساسیت این بندر می افزود پناهنده شدن هشت کشتی آلمانی و ایتالیائی به بندر شاهپور و وجود آنها در سواحل ایران ، در چنین روزهای بحرانی و خطیری بود.ماجرای این هشت فروند کشتی که روزسوم شهریور ، حوادث بزرگی را بوجود آورد و سواحل بندر ، حتی پهنه آبهای آنرا به صحنه جنگ دریائی از آتش مبدل ساخت ، مختصرا بدین شرح است :       ناو کرکس یکی از اولین ناوهایی که برای حفاظت از سواحل جنوب ایران در ایتالیا در  سال 1311 برای ایران ساخته شد.     مدت ها قبل از وقایع سوم شهریور و از اوائل جنگ جهانی دوم ، پنج کشتی آلمانی به بندر شاهپور آمده و به این بندر پناهنده شدند . چندی بعد نیز سه کشتی ایتالیائی به کشتیهای آلمانی پیوستند و بدین ترتیب ، بندر شاهپور علاوه بر اهمیتی که در بالا بدان اشاره شد بصورت یک بندر حساس در آمد . درباره پناهنده شدن کشتیهای خارجی این نکته لازم به یادآوری است که معمولا در ایام جنگ کشتیهای یکی از کشورهای متخاصم وقتی در نزدیک شدن به بنادر خود احساس خطر کنند ، بیکی از بنادرکشورهای بی طرف پناهنده شده مورد حمایت آن دولت قرار می گیرند . کشتیهای آلمانی نیز در نزدیکی سواحل ایران خبر اعلام جنگ آلمان و لهستان و احتمال وقوع جنگ جهانی را می شنوند و به نزدیک ترین بندر بی طرف که شاهپور (بندر امام خمینی ره) باشد ، پناهنده می شوند . 9 کشتی آلمانی نیز که بزرگترین آنها کشتی بازرگانی «ویزن فلس» متعلق به شرکت هانزالین آلمان و به فرماندهی کاپیتن «پتر» بود ، بعد از ورود ایتالیا بجنگ ، به بندر شاهپور پناهنده شدند .     وجود این کشتیها و انجام کار حساس و خطر حفظ بی طرفی وظیفه ای بسیار دشوار برعهده افسران و ماموران نیروی دریائی ایران نهاده بود . همه روزه کشتیها از طرف افسران ایرانی بازرسی می شدند و در این بازدید ، حتی قوطی های کنسرو نیز از نظر دور نمی ماند . کوچکترین تغییر و تحولی در هریک از کشتیها یک بازرسی بسیار دقیق را ایجاب می کرد . زیرا خور «روکا» محل عبور و مرور کلیه کشتیهای جنگی و تجارتی انگلیس به بصره  و آبادان در دهانه شط العرب  در چند مایلی محل توقف کشتیها قرار داشت و کوچکترین بی دقتی ممکن بود با توجه به احساسات خصمانه طرفین ، حادثه جبران ناپذیری ببار آورد . افسران ایرانی درراه انجام وظایف دقیق خود حتی از برگزاری یکی از اعیاد ملی آلمان در عرشه کشنی ها و همچنین از بر افراشتن پرچم آلمان به مناسبت پیروزی آن کشور بر لهستان ، در کشتیهای آلمانی جلوگیری کردند . این شدت عمل با اعتراض ماموران سیاسی آلمان نیز روبرو شد .       ناو آموزش مهناوی هما      بندر شاهپور با چنین موقعیتی درست در ساعت چهار بامداد روز سوم شهریور بدون هیچگونه اعلام قبلی  با آتش مداوم رزمناوهای انگلیسی روبرو شد . در چنین ساعتی طبعاً جز افراد نگهبان سایرین در خواب و در حال استراحت هستند . چنانکخ در آبادان نیز ناوبان یکم حسن کهنموئی فرمانده توپخانه ناو پلنگ ، با شلیک گلوله توپخانه رزمناو انگلیسی از خواب بیدار شد ، که شرح آن خواهد آمد . و ناو ببر نیز در همین غافلگیری ، در زیر رگبار گلوله های توپ ، بمب ها و نارنجک های آتش زا طمعه حریق شد و به زیر آب رفت .     دریادار بایندر فرمانده نیروی دریائی جنوب که با صدای شلیک گلوله ها بیدار شده بود ، و همراه سروان مکری نژاد سراسیمه عازم بندر بودند ، در راه با یک زره پوش انگلیسی شدند و در اثر تیراندازی زره پوش و رگبار مسلسل هر دو افسر به شهادت رسیدند . ناخدا حسن میلانیان فرمانده ناو پلنگ نیز با گلوله های یک کشتی تجارتی که از نیمه شب سوم شهریور به ناگهان بصورت یک کشتی جنگی در آمده بود ، از پای در آمد .       شهید دریادار بایندر ، فرمانده نیروی دریائی جنوب     کشتیهای پناهنده آلمانی و ایتالیائی نیز ، مانند ناوگان ایران ، به ناگهان غافلگیر شده و قدرت دفاع از آنان سلب شده بود ، به همین جهت تصمیم گرفتند با غرق کردن کشتیها از افتادن آنها به دست دشمن جلوگیری کنند .   نخست ناخدا پتر فرمانده کشتی «ویزن فلس» دست بدین اقدام زد . اما چون فرصت حتی برای غرق کشتی ها نبود ، او با یک اقدام ابتکاری ، نخست کلیه نفت و روغن کشتی را روی سطح دریا خالی کرد و آنگاه همزمان با آتش زدن این مایعات ، مخازن کشتی را مملو از آب ساخت و کشتی را به عماق دریا فرستاد ، اما فرماندهان دیگر موفق به انهدام کامل کشتیهای خود نشدند .   مهمترین کشتی های آلمانی علاوه بر ویزن فلس ، هوین فلس و مارین فلس نام داشتند و پنج کشتی دیگر ، ظرفیتشان از این سه کمتر بود . نبرد ناوهای انگلیسی که به بندر شاهپور حمله ور شدند ، شش فروند بودند که از جمله آنها نبرد ناو کنمبلا و لورنس را باید نام برد . کنمبلا 15 هزار تن ظرفیت داشت . هجوم ناگهانی و یک پارچه شش نبرد ناو ، قدرت هر گونه واکنش و عکس العملی را از هشت کشتی پناهنده سلب می کند و انگلیسی ها پس از مشاهده حریق بندر و غرق قریب الوقوع کلیه کشتیهای آلمانی و ایتالیائی به تلاش پرداختند و سرانجام توانستند ، شعله های آتش را در سه کشتی ایتالیائی خاموش کنند ، در حالی که تمام پلها و موتورهای کشتی منفجر شده بود . ویزن فلس آلمانی 24 ساعت تمام می سوخت و سرانجام به زیر آب رفت . هوین فلس یک وری به گل نشست و سایر کشتیها همراه با کلیه افسران آلمانی و ایتالیائی به اسارت انگلیسی ها در آمدند .     اما سرنوشت ناوهای شهباز و کرکس و حوض شناور نیروی دریائی ایران : پس از هجوم نبرد ناو کنمبلا و ناوهای دیگر ، یک گروهان از سربازان نیروی زمینی نیز به کمک افراد نیروی دریایی رفته واز اسکله شروع به تیراندازی می کنند. ولی قدرت آتش نبرد ناوهای انگلیسی به حدی است که خیلی زود مقاومت ناوهای ایرانی را درهم می شکند . نخست یک کشتی به حوض شناور نزدیک شده و با شلیک های مداوم کارکنان آن را از پای در می آورد . و هنوز آفتاب طلوع نکرده است ، که کشتی کرکس نیز بدست انگلیسی ها افتاده ، افسران و سربازان باقیمانده آن نیز دستگیر می شوند . ناو شهباز نیز دقایقی بعد به همین سرنوشت دچار می شود و پرچم ایران ایران از فراز هردو کشتی فرود آورده شده ، بجای آن پرچم انگلیسی برافراشته می شود .       حمله به کشتی های نیروی دریایی ایران در بندر خرمشهر (شهریور 1320)     در جریان این حوادث ، ریاست بندر شاهپور ناخدا یکم ظلی و فرماندهی ناو شهباز ، ناو سروان رسائی بود. و ناو کرکس نیز به فرماندهی سروان فزونی اداره می شدند و مجموعاً افراد پادگان نیروی دریائی یکصد و چهل  نفر بالغ می شده که پس از کشته شدن گروهی ، بقیه به اسارت نیروهای انگلیسی در آمدند که در پایان شرح مختصر این اسارت را بیان خواهیم کرد .   و اما چگونگی غرق ناو پلنگ ، با توجه به شهادت و گواهی جمعی از ماموران و سرنشینان آن : گفتیم که شب قبل از سوم شهریور جمعی از ایرانیان مخصوصاً افسران نیروی دریائی به مجلس ضیافت آندرسن رئیس کشتیرانی شرکت نفت و جشن تولد موهوم پسر او دعوت شده بودند . در آن شب همه کوشش انگلیسی ها مصروف بر آن بود که تا می توانند افسران ایرانی را مست کنند . حتی اگر کسی میخواست مجلس را ترک کند ، با مقاومت «میهمان نوازانه !» انگلیسها روبرو می شد.   زنهای انگلیسی سعی می کردند ، یکی پس از دیگری افسران ایرانی را به رقص دعوت کنند. و مراقبت از افسران نیروی دریائی به حدی بود که حتی دو افسر ناوی که قصد داشتند قبل از پایان جشن مجلس را ترک کنند ، به دستور اندرسن ، به سختی مضروب و به بیمارستان شرکت اعزام شدند . همه این مراسم بدان خاطر بود که در در همین لحظات نبرد ناوهای انگلیسی در خفا مانند دزدان دریائی به سواحل ایران نزدیک شوند و افراد پیاده چون راهزنان شبروو در خشکی پیش بروند .همین کار را هم کردند .   درست در راس ساعت چهار بعد از نیمه شب بود که صدائی مهیب و هراس انگیز ، مردم نگران آبادان را از خواب بیدار کرد . گروهی تصور می کردند غرش آسمان است و جمعی تصور انفجار یکی از دیگهای بخار پالایشگاه چشم به آنسوی افق دوختند. ولی وقتی این صدای هراس آور ، چند بار دیگر در هوای شرجی و مه آلود آبادان تکرار شد ، تردیدی باقی نماند که شعر شب پیش رادیو لندن ، حتی قبل از بر آمدن بلند آفتاب صورت تحقق یافته است .         زره پوش های انگلیسی در شهریور 1320     شلیک توپهای پیاپی بود که از خلیج فارس و دهانه شط العرب بر میخاست و در دویست متری کشتی پلنگ در اسکله شماره 7 در مقابل دادگستری آبادان لنگر انداخته بود ، منفجر می شد . ملوانان کشتی در این ساعت ، باتوجه به گرمی هوا ، بدون لباس مشغول ورزش صبحگاهی بودند و سرگروهبان قوی هیکلی آنان را تعلیم میداد ، ناخدا میلانیان فرمانده کشتی که تازه از ضیافت انگلیسی ها بازگشته و بخواب رفته بود ، با صدای نخستین انفجارها از خواب جست و هراسان خود را به صحنه رسانید .اما درست در همین لحظه شعاع قوی یک نورافکن عرشه ناو را کاملاً روشن کرد و به دنبال آن نخستین گلوله توپ ، در کنار فرمانده منفجر شد .   میلانیان فقط فرصت یافته بود تا به افراد خود فرمان بدهد : بما ناجوانمردانه شبیخون زده اند . و آنگاه بدن قطعه قطعه شده اش ، روی عرشه ناو افتاد . سرگروهبان افراد را همانطور برهنه در جای خودشان مستقر ساخت ، تا به این گلوله باران پاسخ دهند ، اما هنگامیکه متوجه شد کلید انبار اسلحه نزد افسری است که هنوز از ضیافت انگلیس ها باز نگشته (و یا بصورت بازداشت و بنام میهمان در آنجاست) آه از نهادش برآمد .       ناو پلنگ     افسر دوم کشتی همراه با سرگروهبان ضمن تشویق افراد به مقاومت ، تصمیم گرفتند در انبار اسلحه را بشکنند ، ولی رگبار گلوله مهلتشان نمی داد .توپچی بی باروت کشتی ، فقط توانست خودش را به آب بزند و با اینکه هدف گلوله قرار گرفته بود ، خود را به ساحل و اتومیبل فرماندهی دریادار بایندر که عازم کشتی خود برساند . وی پس از گزارش به فرمانده نیروی دریائی از پای در آمد و هرگز ندانست که از عمر بایندر نیز لحظات بیش باقی نمانده است .   هنگامی که جسد نیمه جان بایندر و مکری نژاد در برابر افسران مهاجم در ساختمان بیسیم آبادان روی زمین افتاد و زبان خشک آنها در آرزوی جرعه ای آب بکام چسبیده بود ، آخرین آقار ناو پلنگ سر بزیر آب فرو می برد و ناو ببر نیز درحالیکه یک پهلو شده بود ، در کام شعله های آتش می سوخت . بدین ترتیب نیروی دریائی ایران ، ناو 950 تنی پلنگ و کشتی جنگی 950 تنی ببر و چند فروند از کشتیهای ساحلی خود را از دست داد ، درحالیکه مردان رشیدی چون دریادار بایندر ، ناخدا نقدی ، ناخدا میلانیان ، ناوبان کهنموئی ، ناوبان ریاضی ، ناوبان هریسچی ، ناوبان مسگر زاده و ششصد درجه دار شجاع ایرانی نیز ، همراه با انهدام کشتیها ، شهید شده بودند .       دریادار ظلی از بازماندگان حمله متفقین به جنوب      ناوها و ناوچه ها ، که هریک با هزاران خون دل تهیه شده بودند ، وقتی آفتاب سوم شهریور بر پهنه خونین آبهای خلیج فارس تابید ، یا غرق شده و یا بدست انگلیس ها افتاده بودند.تنها اثری که از کشتی و کشتیرانی ایران در خلیج فارس باقی ماند ، موسسۀ فانوسهای دریائی بوشهر و شش فروند کرجی بود ، که قبلا به گمرک منتقل شده بودند . همزمان با تصرف و مصداره کشتیها آن گروه از افسران و افراد که زنده مانده بودند ، به اسارت انگلیسی ها در آمدند . کمی پس از تصرف ناوها و اسارت افسران و افراد بازمانده ، امیر البحر انگلیسی افسران ایرانی را برای پاره ای مذاکرات به کشتی کنمبلا فراخواند . سه افسر ایرانی : ناخدا یکم ظلی رئیس بندر شاهپور و ناو سروان رسائی و ناو سروان فزونی فرماندهان دو ناو شهباز و کرکس سوار قایق شده و در عرشه کنمبلا با فرمانده کشتی انگلیسی ملاقات کردند . وی پس از ابزار تاسف از حادثه ای که روی داده است ، سه پیشنهاد زیر را با فاسران نیروی دریائی ایران در میان گذاشت :     1-      با ما همکاری نموده و علیه دولت آلمان اعلام جنگ دهید 2-      روی ناوهای خود کماکان مشغول کار باشید ولی تحت امر افسران انگلیسی . 3-      دستور می دهیم دو توپ و مسلسل کشتیهای شما را پیاده نموده ، سپس در روی همان ناوهای خودتان می توانید به نام کشتی ارتباط بین خرمشهر و بندر شاهپور و بندر ماهشهر به کار خود ادامه داده و با ما همکاری نمائید .     ولی افسران نیروی دریائی ایران هر سه پیشنهاد فرمانده ناوگان انگلیسی را رد کردند و از او خواستند که در مورد پیشنهادات خود ، با مقامات دولت ایران در مرکز وارد مذاکره شوند .   مهاجمیم انگیسی پس از مایوس شدن از همکاری افسران نیروی دریائی ایران تصمیم می گیرند که آنان را با دو ناو شهباز و کرکس به عنوان اسارت به بصره ببرند . اما چون ناو شهباز ظاهرا در اثر عدم همکاری و احیاناً خرابکاری یکی از افراد نیروی دریائی ایران به گل می نشیند ، ناچار می شوند که همه آنان را به ناو کرکس منتقل کرده و بصره ببرند .     بدین ترتیب حوادث سوم شهریور که ضربات بزرگی بر کشورما وارد آورد ، در حقیقت بزرگترین ضبه خود را بر نیروی دریائی جوان ایران وارد ساخت و انگلیسی ها در اولین فرصت توانستند نقشه ای را که از مدت ها پیش طرح کرده و با هزاران حیله و دسیسه دیپلماسی موفق به اجرای آن نشده بودند ، عملی سازند و نیرومندترین رقیب خود را در خلیج فارس که مانع تسلط کامل و مزاحم اعمال نفوذ و توسعه طلبی آنان در این منطقه بود بکلی ازپای در آوردند .       پایان ...
  6. به نام خدا           مقدمه     بعضی تصور می کنند که اولین تهاجم اعراب به ایران در دوره خلافت خلیفه دوم در سال 637 میلادی و پانزدهم هجری صورت گرفت ، حال آنکه  اولین تهاجم بزرگ اعراب به ایران در سال 318 میلادی به فرماندهی قروه بن مخلب آغاز شد.قروه بن مخلب به شوش حمله ور گردید و بعد از فتح آن شهر ، هرچه قابل حمل بود از طرف سربازانش به یغما رفت و تمام مردان و زنان جوان را به اسارت بردند و وقتی سپاه اعراب از شوش گذشت ، از شهر غیر از ویرانه یی باقی نماند.     در سال 328 بعد از میلاد مسیح که شاپور دوم جوانی هیجده ساله بود ،سردار معروف عرب یعنی قروه بن مخلب برای چندمین بار با سپاهی که به قول یکی از مورخین قدیم (شماره سربازان آن از شماره ریگ های بیابان بیشتر بود) تصمیم گرفت به قلب تپنده امپراطوری ساسانی یعنی تیسفون حمله ور شود؛عزم او نشان می داد که مصمم است کار شاپور دوم را یکسره کند و اراضی حاصل خیز واقع  در مشرق بین النهرین را به تصرف در آورد. متاسفانه اغراق گویی بعضی از مورخین قدیم مانع از این است که ما بدانیم سردارعرب با چند سرباز قصد داشته پایتخت سلاطین ساسانی را به تصرف در آورد.         نقاشی جرج راویلسون از شاپور دوم و سوم در طاق بسطان         شاپور دوم یا شاپور بزرگ یا شاپور ذوالاکتاف از ۳۰۹ تا سال ۳۷۹ میلادی، دهمین پادشاه ساسانی بود.      قروه بن مخلب سرداری لایق و آشنا با رموز سوق الجیشی بود در جنوب رودخانه فرات سپاهش را از گدار عبور داد و وارد بین النهرین حقیقی،یعنی اراضی واقع در بین فرات و دجله شد. سردار عرب نمی توانست از وسط آن اراضی عبور کند برای این که در وسط آن اراضی آب کافی برای تامین سپاه اعراب وجود نداشت و او مجبور شد که در طول رود فرات یا در طول رود دجله حرکت کند تا این که پیوسته برای رفع احتیاج سپاه آب کافی داشته باشد و چون میخواست به پایتخت شاپور دوم ، واقع در کنار دجله حمله کند ، در طول ساحل غربی رود دجله ( ساحل راست آن رود) به طرف شمال به حرکت در آمد.         تیسفون (Ctesiphon) پایتخت ساسانیان     تیسفون نزدیک به ششصد سال پایتخت ایران بود و از گودرز دوم ( ۴۱ ـ۵۱ میلادی) تا اردوان پنجم ( ۲۵۹ـ ۲۲۶ میلادی) در دورهٔ اشکانیان، و از اردشیر اول ( ۲۲۶ـ ۲۴۱ میلادی) تا یزدگرد سوم ( ۱۱ـ۳۱/ ۶۳۲ـ۶۵۱) در دورهٔ ساسانیان در تیسفون شهریاری کردند.        در گذشته در بعضی از کشورها تاریخ جنگ مطیع تاریخ فصول بود و می دانیم که حتی امروز نیز این تعبد از بین نرفته است، همچنان که در جنگ جهانی دوم هیتلر ، رهبر آلمان نازی مجبور شد تاریخ پیکار های روسیه را منطبق با فصل گرما بکند زیرا قشون اون نمی توانست در زمستان سرد روسیه بجنگند.   در بین النهرین هم در فصل تابستان هوا خیلی گرم می شد (اکنون هم به همین منوال است) و گرما مانع از راه پیمایی قشون می گردید .لذا قروه بن مخلب در آغاز پاییز که هوای صحرا خنک می شد به راه افتاد تا بتواند در آغاز دومین ماه پاییز با ایرانیان بجنگند.سربازان او لباس گرم به همراه خود داشتند چون سردار عرب می دانست که در فصل پاییز هنگام شب هوای صحرا سرد می شود و سربازان او هرگاه لباس گرم نداشته باشند در شب از سرما معذب خواهند شد.سربازان او هنگام روز لباس را از تن بیرون می آوردند و در کوله پشتی خود می نهادند و در هنگام شب آن را می پوشیدند.         سربازان ارتش ساسانی     غذای اصلی عرب بادیه معمولا شیر شتر بود ، گاهی هم گوشت شتر می خورند و در نقاطی که خرما وجود داشت ، آن میوه شیرین و مقوی نیز مزید بر شیر می شد، اما سربازان یک ارتش عربی غذای خوب می خوردند و یکی از چیزهایی که مردم را تشویق می کرد داوطلبانه سرباز بشوند این بود که در ارتش قروه بن مخلب و سایر سرداران عرب ، به سربازان غذاب خوب می دادند و علاوه بر آن ،هر سرباز مستمری ،هم در یافت می کرد.(این توضیح رو به این خاطر دادیم تا خوانندگان گرامی وضع سپاه قروه بن مخلب و سایر سردان عرب قبل از اسلام را با وضع سربازان بعد از اسلام اشتباه نکنند)   سربازان قروه بن مخلب در زمان حمله به ایران دارای تمام ساز و برگ جنگی آن زمان بوده ند ( تصور نکنید آن ها فقط دارای پیراهن و یک شمشیر یا نیزه بوده باشند)،نیروی آن ها متشکل بود از پیاده و سوار و صنف منجنین ، اما ارابه جنگی نداشتند ، برای این که داشتن ارابه های جنگی احتیاج به صنعتی داشت که اعراب فاقد آن بودند ولی میتوانستند با چوب منجنین بسازند و آن را  به وسیله اسب یا قاطر حمل کنند.   یکی از اشتباهات بعضی از مورخین این است که تصور کرده اند اعراب بادیه نمیتوانستند مانند یک قشون منظم ، در میدان جنگ توقف کنند و روز ها و هفته ها بجنگند . به گمان آن ها قبایل عرب بادیه فقط می توانستند یک روز یا حداکثر دو روز بجنگند و بعد بروند ، زیر در آن ها به مناسبت صحرا نشینی و این که دایم در حال حرکت بودند پای استقامت لنگ بود.اما این تصور صحیح نیست و اعراب چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام بار های جنگ های طولانی کردند که نه فقط هفته ها ، بلکه ماه ها طول کشید.جنگ صفین که بعد از ظهور اسلام بین حضرت علی بن ابیطالب (ع) و معاویه در گرفت در حدود یک سال و به روایتی هیجده ماه به طول انجامید.           چون خط حرکت سپاه سردار عرب در طول ساحل غربی دجله بود ، شاپور دوم نیروی خود را از دجله گذرانید و طرف مغرب دجله مستقر کرد اما ساحل شرقی راه هم خالی نگذاشت چون ممکن بود قروه بن مخلب نیروی خود را از دجله بگذراند و در ساحل راست رودخانه مستقر شود و اگر نیروی کافی در آنجا برای جلوگیری از او آماده نباشد ، بدون اشکال به تیسفون خواهد رسید.   آفراتس مورخ می گوید که در آن موقع در شهر تیسفون هشت پل وجود داشت که مشرق و مغرب شهر را به هم مرتبط می کرد و شاپور دوم برای عبور دادن قسمتی از نیروی خود از پل ها استفاده کرد و قسمت دیگر نیروی خود را از پل ها عبور نداد، برای این که به قول (آفراتس) تیسفون دو پادگان بزرگ داشت یکی در مشرق رود دجله و دیگری در مغرب آن و هر دو در خود شهر.   شاپور دوم قبل از حرکت با سپاهش برای مقابله با سپاه دشمن در جلسه ای با سردارانش با آن ها به شور نشست و گفت که باید سپاه اعراب را قبل از رسیدن به تیسفون متلاشی کنند و اگر سپاه اعراب متلاشی نشد بایستی تمام پل های شهر تیسفون ویران شوند تا اعراب نتوانند به راحتی وارد پایتخت شاپور دوم شود .پل هایی که در آن زمان دو قسمت تیسفون را به هم مربوط می کرد ، پل های بنایی بود یعنی پل هایی که با سنگ و ساروج و آجر ساخته بودند و ساروجی که برای ساختن پل ها به کار می رفت یک نوع ساروج پخته بود که تقریباً مثل سیمان امروز خیلی محکم می شد و در پل سازی و سدسازی و ساختن حوض و آب انبار و مجراهای غیر قابل نفوز از آن استفاده می کردند ، از این جهت پل هایی بود محکم که در قبال طغیان بهاری دجله که می دانیم بعضی از سال ها خیلی شدت داشت مقاومت می کرد و ویران کردن آن پل ها مشکل می نمود.               معهذا در مواقعی که بایستی در مدت کم یک پل بنایی را ویران کرد، روی پل و زیر آن با نصب منقل های بزرگ فلزی آتش های عظیم می افروختند و حرارت شدید آتش سنگ ها و آجرهای پل را بسیار گرم می کرد به طوری که آج و سنگ سرخ می شد ، آن وقت به وسیله منجنیق ، از راه دور محفظه های آب را به سوی منطقه گرم پرتاب می کردند.بر اثر تبخیر سریع آب سنگ ها و آجرهای پل در بالا و پایین منفجر و متلاشی می شد و پل فرو می ریخت بدون این که آسیبی به کسی برسد.   شاپور دوم در آسمان روز از ماه اول پاییز (26 یا 27 هر ماه ) برای عهده گرفتن فرماندهی سپاه خود از تیسفون خارج شد.شاپور دوم که نمیخواست سردار عرب به پایتخت او نزدیک شود به استقبال قروه بن مخلب رفت.چون روز های پاییز کوتاه بود سپاه را در اولین طلیعه بامداد به حرکت در می آوردند و راه پیمایی تا شب ادامه می یافت و آن ها در وسط روز توقف نمی کردند،چون اگر توقف می کردند به مناسبت کوتاهی روز ، از راه پیمایی باز می مانند ، در عوض سربازان به مناسبت طول شب فرصت کافی برای استراحت داشتند.     روز دوم بعد از این که اردوگاه را به وجود آوردند و شاپور دوم از کارهای مربوط به فرماندهی سپاه آسوده شد، دستور داد برایش غذا بیاورند . شاپور دوم چون به سفر جنگی می رفت بدون تشریفات غذا میخورد و خدمه اش ، یک میز کوچک که دارای پایه های کوتاه بود در خیمه شاپور دوم جلوی او می گذاشتند ، در همین روز شاپور دوم در زمان خوردن غذایش دچار گیر کردن غذا در نای شد که با وارد عمل شدن پزشک ایرانی شاپور رو از مرگ با خفگی نجات داد ، شاپور به پاس خدمت این پزشک به او یک صد سکه زر پاداش داد.       پیکار بزرگ در کنار رود دجله     سرانجام در روز دهم ماه آبان سال 328 میلادی دوسپاه که یکی از شمال به سوی جنوب می رفت و دیگری از جنوب عازم شمال بود،کنار رود دجله هنگامی که قرص خورشید به افق مغرب نزدیک می شد بهم رسیدند.شاپور دوم و سردار عرب دریافتند ک در آن روز نمی توانند بجنگند چون روز کوتاه فصل پاییز رو به اتمام بود برای همین هر دو تصمیم گرفتند که اردوگاه های سپاه خویش را جهت استراحت سپاهیانشان برپا کنند.زمانی که اردوگاه ایرانیان به وجود آمد شاپور دوم یکی از افسران ارشد خود را فرمانده اردوگاه کرد و به او دستور داد تا مواظب شبیخون سپاه اعراب باشد و تدابیر ویژه ای برای جلوگیری از تهاجم غافلگیرانه اعراب بکار بندد .      و از طرف دیگر سعی کند گشتی هایی را جهت شناسایی اردوگاه اعراب روانه کند ، علاوه بر شناسایی اردوگاه دشمن، این گشتی ها باید تا حد امکان سربازان گشت سپاه دشمن را نیز که برای شناسایی سپاه ایرانیان می آمدند اسیر کنند ، تا از چند چون سپاه اعراب اعم از تعداد سپاه ، نوع سلاح ها و.. سرداران ساسانی باخبر شوند .شاپور دوم در آن شب قصد شبیخون زدن به سپاه اعراب نداشت برای این که او متکی به ارابه های جنگی خود بود و می دانست که روز بعد می تواند بهتر از وجود ارابه های جنگی خود در برابر اعراب بهر ببرد.پیش بینی شاپور دوم از با تجربگی سردار عربی بیراه نبود ، چون همین که قدری از شب گذشت اطراف اردوگاه سپاه دشمن روشن شد و مشعل ها افروخته شدند ، روشن شدن مشعل ها و نورانی کردن اطراف اردوگاه نشان از پیشگیری سردار عرب جهت شبیخون احتمالی سپاه شاپور دوم خبر میداد .         سواره نظام زره پوش شده امپراطوری ساسانی      همین که صدای خروس سحری از قصبات واقع در کنار رود دجله به گوش رسید، در اردوگاه صدای موزیک نظامی برخاست و سربازان را از خواب بیدار کرد ، سربازان پس از بیدار شدن و قبل از برچیده شدن اردوگاه ها جیره غذایی خود را مصرف می کردند.به نقل از منابع ارمنی جیره هر سرباز ساسانی عبارت بود از یک گرده نان و مقدای کروت و پنیر بود که او را به خوبی سیر می کرد ، جیره ی غذای سپاه اعراب هم عبارت بود از نان و گوشت ، آرد کشک ( کشک کوبیده) و خرما بوده است برخلاف آنچه ممکن است تصور کنند خرما جزو مواد غذایی دایمی سربازان عرب نبوده است.   بعد از این که هوا روشن شد، شاپور دوم نخست حمله را آغاز کرد.جبهه شاپور دوم متشکل می شد از دو جناح ( راست و چپ )و یک قلب (در وسط دو جناح) و یک ذخیره (در عقب) .   آرایش جبهه قروه بن مخلب نیز همانطور بود،او هم دو جناح و یک قلب ذخیره داشت.سردار عرب تمام منجنیق های خود را مقابل دو جناح قرار داده بود و آن مانور ، شاپور دوم را از لحاظ به کار انداختن ارابه ها ، در دو جناح یا یک سردار عرب دچار اشکال می کرد،چون منجنیق ها بر ارابه ها سنگ می باریدند و اسب ها را به قتل می رسانیدند و ارابه ها را متوقف می کردند.   شاپور دوم اطلاع داشت که (قروه بن مخلب) سرداری است مجرب و او را نمی توان با جنگ زرگری از پا در آورد ، بلکه بایستی شیرازه سپاه او را گسست تا این که قشون وی از پا در بیاید و برای از هم پاشین سپاه سردار عرب در مدتی کم بهترین سلاح هم همین ارابه های جنگی بود.در نهایت شاپور دوم فرمان حمله با ارابه ها به قلب سپاه دشمن صادر کرد ، هم زمان با حمله ارابه های سپاه ایرانیان به سپاه اعراب ، جناح راست شاپور دوم پیادگان و در  جناح چپ وی سواران نظام قدرتمند ایران به دوجناح سپاه عرب حمله ور شدند.         پیاده نظام امپراطوری ساسانی و سپاه اعراب که در این نبرد پیاده نظام اعراب عملکردی خوبی از خودشان نشان دادند   اسب هر سوار از سواران شاپور دوم روی سینه یک زره مخصوص داشت که سینه و قسمتی از گردن اسب را از خطر شمشیر و تبر و نیزه حفظ می کرد.برتن هر سوار یک زره دیده می شد و سواران مجاز بودند که با شمشیر یا با تبر پیکار کنند. پیاده نظام سپاه شاپور دوم از جناح راست به حرکت در آمدند و به سوم خصم رفتند و با پیاده نظام جناح چپ سپاه عرب برخورد کردند ، در این نبرد پیاده نظام اعراب مقابل پیاده نظام ایران سرسختی بسیاری از خود نشان و به خوبی مقاومت کردند. اما سواره نظام ساسانی که از جناح چپ به جناح راست سپاه اعراب که شامل نیزداران سپاه دشمن بودند برخورد کردند جناح راست سپاه اعراب برعکس جناح چپ یعنی پیاده نظام اعراب نتوانستند در مقابل سواره نظام ساسانی کاری از پیش ببرند .     قروه بن مخلب در قلب سپاه خود بود ، زمانی که دید ارابه های جنگی به سوی قلب جبه او می آیند فرمان داد تا هرچه سریعتر منجنیق هایی که در کناره های سپاه بود به مرکز سپاه بیاورند ولی این امر محقق نشد و در زمان مناسب نتواستند منجنیق ها را به قلب سپاه بیاورند و ارابه های جنگی سپاه شاپور دوم طوری بر مرکز سپاه سردار عرب فشار وارد آوردند که سپاه قلب مجبور به عقب نشینی شد ، ولی او با این حال سردار عرب می کوشید که تماس خود را با دوجناح خود حفظ کند ، در صورت عدم حفظ قلب سپاه ، جناحین سپاه قروه بن مخلف محاصره می شد و به طور کلی سپاه وی متلاشی یا از هم گسیخته می شد.       [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10225/4770460572.png][/url]   سربازان نیزه دار سپاه اعراب که در این نبرد قافیه را به سواره نظام زره پوش ساسانی باختند     در جناح چپ قروه بن مخلب سربازان پیاده او عملکرد خوبی داشتند اما در جناح راست او ، پیادگان عرب نمی توانستند در قبال سواران ایرانی به خوبی پایداری کند، و نتوانستند از پیشرفت سواران شاپور دوم ممانعت کند و سواران ایرانی جبه عرب نیروی مقاومت اعراب را از بین بردند و توانستند از پشت قلب سپاه عرب سر به در بیاورند. به این ترتیب هرچه از نیروی قروه بن مخل که در قلب سپاه بود در محاصره قرار گرفت . قروه بن مخلب که می دانست اگر اسیر شود گرفتار عقوبت خواهد شد ( برای این که اسیران ایرانی را در حمله های گذشته اش کشته بود) ، درصدد فرار برآمد ولیکن راه فرار را بسته دید ، چون شاپور دوم مستحضر شد که سواران او در عقب قلب سپاه قروه بن مخلب قرار گرفتند و آن قسمت از نیروی ذخیره را به کمک پیاده نظام ایرانی که نتوانستند در برابر پیاده نظام اعراب پیشروی داشته باشند فرستاد و نیروی پایداری جناح چپ را سپاه دشمن را تا آن زمان مقاومت خوبی کرده بود از بین بردند و به این ترتیب نیروهای سپاه قروه بن مخلب به محاصره در آمدند .         روز کوتاه پاییز به انتها می رسید و شب نزدیک می شد.شاپور دوم که می دانست سردار عرب مردی سرسخت است دستور داد که مشعل ها را آماده کنند تا این که بعد از فرود آمدن تاریکی افروخته شوند و سراسر خط محاصره روشن باشد.   پس از این سپاه عرب چندین بار تلاش جدی برای از بین بردن خط محاصره نیروهای ایرانی انجام داد ولی هر بار با شکست روبه رو شد و در نهایت پس از چند روز نیروهای سپاه عرب بعد از دیدن عدم موفقیت در شکستن خط محاصره نیروهای شاپور دوم ، نیروهای سپاه اعراب دسته دسته تسلیم نیروهای ساسانی شدند . پس شکست نیروهای سپاه اعراب و دستگیر شدن سردارشان یعنی قروه بن مخلب ، سردار عرب را به پیش امپراطور ساسانی آوردند ، شاپور دوم در آن موقع جوانی زیبا بود و قوتی قروه را نزد شاپور بردند هر دو متحیر شدند. سردار شکست خورده عرب از زیبایی شاپور دوم حیرت کرد و شاپور از زشتی قروه بن مخلب !   چون قروه خسته به نظر می رسید شاپور دوم به او اجازه نشستن داد و از او در مورد قتل و غارتی که سپاه اعراب در نبرد های قبل بر سر ایرانیان آوردند بازخواست کرد .   شاپور دوم پس از بازخواست از قروه بن مخلب گفت ،تو اگر بدون قتل و غارت  و اسارت اتباع من به جنگ من می آمدی و شکست میخوردی  من از تو فقط غرامت می گرفتم و تو را مجازت نمی کردم. از قدیم مجازات سردار شکست خورد را کهخود مقدم بر جنگ می شود پرداخت غرامت قرار داده اند ، ولی تو بارها به کشور من تهاجم کردی و بناب اعتراف خود یک صدو پانزده هزار تن از اتباع مرا غیر از تاراج اموال نابود کدی و من نمیتوانم از مجازات تو صرف نظر کنم.   پس وقتی سردار عرب سخنان شاپور دوم را شنید گفت در کشور تو سرداری چون من وجود ندار و تو میتانی از من در جنگ ها خیلی استفاده کنی ، پس از قتل من صرف نظر کن تا این که من با رسیدن به یک منصب بزرگ وارد خدمت تو بشوم. شاپور دوم اظهار کرد  کرد که اگر این تقاضای تو را بپذیرم جواب آن یکصد و پانزده هزار تن را که به دست تو به قتل رسیده اند یا به طور دیگری معدوم شده اند چه بدهم ؟   قروه بن مخلب گفت آنها از بین رفته اند و از تو نخواهند پرسید که چرا از کشتن من صرف نظر کردی.   شاپور دوم گفت : ابن مخلب ! آن ها گرچه دیگر در این جهان نیستند اما ازبین نرفته اند و نیروانا ( یعنی در بهشت ) زنده هستند و حیات آن ها همیشگی است و بدون تردید مرا مورد پرسش قرار خواهند داد که چرا از کیفر تو صرف نظر کردم . در نهایت شاپور دوم قروه بن مخلب را به دست دژخیم خود داد و او را به کیفر اعمال خود رساند ، بعد از مرگ قروه بن مخلب تا مدتی اعراب به ایران تجاوز نکردند ، تا این که پسر قروه موسوم به سعد به ایران حمله ور شد .     پایان ...       اصطلاحات     آسمان روز : بیست و ششم هر ماه بود یا روز بیست و هفتم.در ایران باستان هر روز از ماه اسم مخصوصی داشت و بعضی از اسامی روز ها در شاهنامه آمئه از همین آسمان روز و سخن سرای طوس می گوید :     مه بهمن و آسمان روز بود              که حاکم به این نامه پیروز بود       کروت : یک غذای مقوی و لذیذ بود که میتوانیم بگوییم شباهت به کتلت ماشینی امروزی داشت چون آن را تقریبا مثل کتلت ماشینی امروز تهیه می کردند به این ترتیب که گوشت را به دست سربازانی که مامور کارهای آشپزخانه بودند، در هاون های بزرگ با پیاز می کوبیدند و بعد مقداری آراد را با گوشت به خوبی مخلوط می کردند و نمک می زدند و آنگاه در تابه های بزرگ به شکل قطعات مدور سرخ می کردند و به هرسرباز در هرجیره ، یکی از قطعات سرخ شده را که موسوم به کروت بود می دادند و چون قطعه ای پنیر هم به سرباز داده می شد و نان او هم بزرگ بود، سه بار در روز سیرش می کرد.       منابع    کتاب ایران در زمان ساسانیان نوشته آرتورکریستن سن   گرداوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد    
  7.           گرجستان چاشنی انفجاری جنگ های ایران و روس     برای ریشه یابی علت جنگهای ایران و روس باید بار دیگر نظری به گذشته بویژه به اواخر دوره صفویه داشته باشیم.روس ها از زمان پطر کبیر چشم طمع به نواحی جنوبی روسیه و کشورهای همسایه جنوبی خویش از جمله ایران داشتند.پطر در زمان سلطان حسین صفوی در دو مورد با ایرانیان ارتباط دیپلماتیک برقرار کرده و اعتراضات خود را به دربار ایران گوشزد نموده بود.   نخست غارت کالاهای تجاری اتباع روسی در شماخی از طرف لزگیها دوم قتل شاهزاده چرکاسکی بدست ازبکان بیابانگرد.اما چون روسیه در شمال قلمرو خود درگیر جنگ های فرسایشی بود فرصت نمیافت در این نواحی مداخله نماید.تا اینکه با انعقاد قرارداد صلح نیستاد به سال 1721 میلادی ، از طرف سوئد آسوده خاطر شد و فرصتی پیدا کرد تا به نواحی جنوب قلمرو روسیه تزاری بپردازد.   بنابراین پطر کبیر سفیری به دربار شاه سلطان حسین فرستاد،ولی وی زمانی وارد اصفهان شد که شاه اسیر محمود افغان گشته بود . این سفیر با محمود وارد مذاکره شد که در نتیجۀ اعلام ضعف و بی تفاوتی وی ، نامبرده زمینه را برای تحرکات نظامی روسیه تزاری مناسب دید.با بازگشت به روسیه و اعلام گزارشات خود، در سال 1134 هجری  30 هزار سرباز منظم روسیه که در جبهه های نبرد با سوئد شرکت داشتند به همراه 30 هزار چریک دیگر به فرماندهی خودِ تزار به سوی داغستان سرازیر شدند و تا نواحی دربند و باکو را به تصرف در آوردند.       پطر کبیر   زمستان سال بعد در زمانیکه افغان ها رشت را در محاصره داشتند،حاکمان استان های شمالی ایران از نیروهای روسی در حاجی طرخان کمک طلب کردند.نفرات روس هم بدون اتلاف وقت از مرزها گذاشتند و تا تابستان 1135 هجری مازندران و استراباد را در نوردیدند.ولی به علت بدی آب و هوا و رواج بیماری مالاریا بسیاری از آنها کشته شدند.سرعت عملیات روسها که توانسته بودند حداقل بطور کامل شمال غربی ایران را اشغال نمایند،موجب نگرانی عثمانی ها شد.در نتیجه آنها نیز اقدام به تحرکات نظامی نمودند و قادر گردیدند پس از یک جنگ موفقیت آمیز با شاه طهماسب سوم پیمانی را منعقد نمایند که به موجب آن شهرهای بسیاری در گرجستان و ارمنستان در اختیار ترکان عثمانی قرار می گرفت.بعدها با تلاش نادرشاه افشار و بر طبق معاهده ای دیگر،عثمانیها شهرهای ایران رو مسترد داشتند و در پی آنها روس ها نیز مناطق شمالی را تخلیه کردند.   بدنبال این وقایع آرامش نسبی تا عصر آقا محمد خان قاجار برقرار بود.ولی با اعلام تسلیم حاکم گرجستان به ورسیه،آقا محمد خان مجبور به لشکر کشی به آن ناحیه و گریزاندن هراکلیوس (حاکم وقت گرجستان) شد.اینک پس از هراکلیوس پسرش گرگین خان نیز خود را تحت الحمایه روس قرار داد و به موجب معاهده ای که با پل اول جانشین کاترین کبیر منعقد نموده بود،عنوان تزار گرجستان هم به امپراتور روس داده شد .سرانجام دوماه پس از مرگ گرگین در سال 1215 هجری  روس ها رسماً گرجستان را به روسیه ملحق کردند.درنتیجه این اقدام روس ها یکی از برادران گرگین به نام الکساندر خود را در مقابل سیسیانف فرمانروای جدید قفقاز در سال 1217 به تفلیس آمده بود،ناتوان دید و به همراه اعیان و اشراف و وابستگان به دربار ایران پناهنده شدند.       یک نقاشی از طراحی روس که پناه آوردن مردم گرجستان به ارتش روسیه را ( از ترس ایرانیان ) نشان می‌دهد . در واقع با جدا شدن گرجستان از ایران ، نه تنها سلسله محلی پادشاهان گرجستان بدست روسها منقرض شد ، بلکه کل گرجستان برای ۲۰۰ سال بصورت یک بخش از روسیه درآمد     از آن سو نیروی های مسلح سیسیانف پس از اشغال گرجستان شهرهای گنجه،شوشی و قراباغ را نیز به امید حمایت مردم مسیحی گرجستان و ارمنستان اشغال کردند.این عمل به منزله سرآغاز جنگ های بین ایران و روس محسوب می گشت.اما مردم این نواحی اکثراً نه تنها از ورود روس ها خرسند نشدند بلکه اقدام به مقاومت و اعتراض نیز نمودند.از جمله شورش اغالی قراباغ،توسط نیروهای ژنرال لازارف در خون نشست.پس از این واقعه مردم گرجستان و قفقاز به ایرانیان متوسل شدند.     با توجه به آنکه افکار عمومی ایران از اشغال شهرهای گنجه،ایروان و قفقاز بشدت جریحه دار شده بود،زمینه برای بسیج و تجهیز قوا آماده گشت و حکم آن نیز صادر گردید.در اندک مدتی 55 هزار سواره و پیاده نظام در دسته های مختلف از استان های ایران در چمن سلطانیه تجمع کردند و عباس میرزای ولیعهد نیز به عنوان فرماندهی کل قوا انتخاب شد.ارتش ایران در 14 صفر 1219 هجری از تبریز به حرکت در آمد و پس از رسیدن به یک کیلومتری ایروان اردوگاه نظامی برافراشت . محمد خان قاجار حاکم ایروان که تسلیم سیسیانف شده بود نیز با طلب کردند عفو،مورد بخشش عباس میرزا قرار گرفت.         قلمرو قاجاریه     جنگ های منطقه ایروان (1219 هجری)     سیسیانف حاکم وقت قفقاز بلافاصله پس از خبر حرکت ارتش ایران ، سپاه خود را به طرف اوچمیازین (3 کلیسا) اعزام کرد در نزدیکی روستای شوره گول بر سرراه اوچمیازین به ایران اردو زد.عباس میرزا به دفع نیروهای سیسیانف پرداخت و درناحیه شوره گول دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند.در آرایش سپاه ارتش ایران فرماندهی جناح چپ را مهدی قلی خان قاجار دولو،جناح راست را اعتضاد الدوله سلیمان خان و مقدمه و هراول را پیرقلی خان شامبیاتی و علی قلی خان قوینلو فرماندهی می کردند.دو بخش حاشیه ای نیز تحت فرماندهی علیقلی خان شاهسیون و نجف قلی خان گروسی که کمین زده بودند،در آمد.خود عباس میرزا نیز به همراه چتن از از سرداران بزرگ قاجار در قلب سپاه جای گرفتند.روس ها هم در سه صف آرایش یافته و آماده مصاف شدند.           عباس میرزا ولیعهد و فرمانده ارتش قاجار در جنگ های ایران و روس     جنگ با صدای طبل ها آغاز گشت.سواره نظام ایران که مجهز به تفنگ های فیتیله ای ،نیزه،شمشیر؛زره و کلاهخود و تحت حمایت آتشباری توپخانه خودی بودند.،آنها فداکاری بی نظیری از خود نشان دادند و زیر آتش توپخانه مجهز روسیه تزاری به خوبی مقاومت کردند.نبرد با شدت تمام تا اوایل شب ادامه داشت.پس از توقف جنگ و استقرار جنگاوران دو طرف دراردوگاهها،جاسوسان نظامی ایران خبر از تحرکات روس ها برای شبیخون آوردند.بنابراین عباس میرزا سپاهیان بر بلندی ها استقرار کرد تا از شبیخون روس ها در امان بمانند.   از فردای ان روز جنگ به مدت دو روز دیگر ادامه یافت .در روز چهارم در محل قرخ بولاخ در زمانیکه سه دسته از سپاهیان سیسانف دست به حمله ناگهانی زده بودند،ناگهان جمعی از سواره نظام و قزاق از اردوی ارتش ایران خارج شده وبه روس ها پیوستند.عباس میرزا با مشاهده این وضعیت نامساعد به ایروان عقب نشینی کرد و آن شهر به محاصره کامل سپاه روس درآمد.       سواره نظام قاجار     فتحعلی شاده که از چمن سلطانیه در جریان جنگهای قفقازیه قرار می گرفت به همراه 5 هزار سوار به کمک عباس میرزا شتافت و در محل صدرک ایروان به اردوی عباس میرزا پیوست.فردا آن روز پس از رسیدن آذوقه و مهمات کافی از تبریز ، ارتش ایران برای شکستن محاصره و دفع روس ها، از قلعه ایروان خارج شدند.در نبردی سخت که خود عباس میرزا شخصاً در میان سربازان زیر آتش شدید توپخانه و تفنگ های روسها می جنگیدند،ایرانیها توانستند موفقیتهای چشمگیری بدست آورند.         صحنه نبرد جنگ ایران و روسیه تزاری     سواره نظام ارتش ایران رشادت زیادی در برابر توپخانه روس ها از خود نشان دادند.آنها گاهی با شمشیر ،نیزه و سپر خود را به مواضع توپچیان روس می رساندند و پس از گردن زدن آن ها ، سرانشان را نزد عباس میرزا می آوردند.بالاخره سر سختی ایرانیان باعث شد ارتش روس روز بعد با بی نظمی کامل به طرف تفلیس عقب نشینی کند.در پی آنان چند گروه از سواره نظام ایرانی به تعقیبشان پرداختند و تعداد زیادی را اسیر کردند.هرچند جنگ های این مناطق نتیجه قطعی به همراه نداشت و روس ها 10 هزار نفر و ایرانیها بیش از این مقدار تلفات دادند،ولی قوای دو طرف به مدت 4 تا 5 ماه در مواضعی که در اختیار داشتند بدون هیچ گونه عملیاتی آرام ماندند تا زمستان و سرمای آنرا پشت سر بگذراند.       فتحعلی شاه قاجار   فتحعلی شاه پس از آزاد کردن ایوان،سرداران عباس میرزا را مورد عنایت قرار داد. و پس از مدتی کوتاه به تهران بازگشت.     ادامه دارد ....       منابع :    ایران در دورۀ سلطنت قاجار ، صص 86،87،88 تاریخ قاجار،ص 104 تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران ،جلد 1،ص 243 تاریخ روضه الصفا،جلد 9،ص 394       گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد   فقط برای military    برای تشکر کافیست فقط فاتحه ای جهت روح شهدای کشور عزیزمون و پدر عزیزم بفرستید
  8.             بخش پایانی   ارتش ایران پس از طلیعه اصلاحات عصر فتحعلی شاه   پس از ورود هیاتهای نظامی و افسران عالی رتبه فرانسوی و انگلیسی به ایران،بخشها و واحدهای متعددی تحت آموزش و تعلیمات آنها قرار گرفتند.ولی متاسفانه این آموزش به تمام رسته ها جاری نگردید و فقط شامل قسمتی از سازمان و واحدهای سپاه ایران مخصوصاً در آذربایجان شد.   خصوصیات ارتش ایران در اواخر عصر فتحعلی شاه :   تحت تاثیر حضور هیاتهای نظامی اروپائی و تعلیمات آنها ، قسمتی از واحدها و یگانها دارای دیسیپلین ، آمادگی رزمی و انضباط نظامی شدند.این انضباط تی در صحنه نبرد به هنگام آرایش نیروها هم مشهود بود.لباسهای متحد الشکل و درجات نظامی وضع مشخصی به خود گرفتند.از همین دوران بتدریج درجات سرتیپ ، سرهنگ ، یاور (سرگرد) ، سلطان (سروان) ، نایب (ستوان) ، سرباز و جانباز رده های مختلف نظامیان ارتش ایران را معین نمود.   در زمینه کارخانجات مهمات سازی از جمله توپریزی که مورد توجه بیشتری بود، گلوله توپ ، تفنگ سازی،طپانچه سازی و ماهوت سازی پیشرفت های خوبی حاصل گردید.بویژه کپی برداری و الگوسازی از تفنگ های فرانسوی و انگلیسی توسعه زیادی یافت.   با توجه به اهمیت اصلی ادوات جنگی آتشبار همچون توپ و تفنگ ، هنوز ادوات رزمی گذشته به ندرت مورد استفاده قرار می گرفتند. ابزارهای جنگی این عصر شامل : توپ ، زنبورک ، تفنگ ، شمشیر، سپر،زره ، تیر و کمان ، کلاه خود و از آلات موسیقی نظامی نیز به شیپور ، دف ، نای ، کوس و دهل را نام برد.   در فتح دژها یا قلاع همچون گذشته از حفرکردن نقب ، منفجر کردن بخشی از حصار ، بالا رفتن از نردبانها ، به توپ و خمپاره بستن حصار و حصاریان و پرتاب سنگ توسط منجنیقها استفاده می شد.احداث کارخانه های متعدد توپ ریزی ، بهره بری از توپ و انواع خمپاره ها را برای فتح قلعه ها گسترش داد و روشهای سنتی و قدیمی در امر قلعه گیری را نیز به تدریج منسوخ می نمود.علاوه بر آن استحکامات دفاعی قلعه ها و شهرها هم به آرامی رو به فراموشی می رفت.   بخش تدارکات سپاه قاجار در این دوره نیز هنوز توسط چهارپایانی همچون قاطر ، اسب و گاهی شتر حمل می گردید. بسیج و تجمع قوای مسلح همچون گذشته هنوز بر اساس سیستم ایلاتی – عشیرتی انجام می گرفت و هر خان یا شاهزاده با نیروهای تحت امیر حیطه حاکمیت خود در جنگ حضور میافت.مجموعه این خانها و شاهزادگان کادر فرماندهی را نیز تشکیل می دادند.   نیرویی دریایی تا این عهد هم همچنان مورد بی مهری و بی توجهی قرار داشت .   هنوز عنصر دلیری و شجاعت سربازان مخصوصاً فرماندهان در صحنه های نبرد بسیار مهم و اساسی بود و حتی نقش محصولات صنعت نظامی (توپ و تفنگ) هم گاه به همراه این عنصر جلوه گر می گشت.مثلا تفنگچیان در دوره دوم جنگ های ایران و روسیه به خاطر تهور بیش از حد مورد تشویق قرار می گرفتند.در این مورد شاهزادگان و خانهای ایلات نیز برای گرفتن انعام و خلعت یا حکومت ایالات و گاهی هم برای کسب شهرت ، با تقلید از پهلوانهای حماسی ایران قدیم دست به کارهای متهورانه می زدند که در مواردی منجر به مرگ آنها نیز می شد.   آوردن عراده های توپ دشمن ، اسیران جنگی و یا سرهای سربازان مقتول دشمن از صحنه های خونین نبرد به «اردوگاه بزرگ شاهانه خاقان» رواج داشت ، آنچنانکه گاه «پنج مناره از کله های سربازان روسی» بر افراشته می شد.   تامین آذوقه سربازان و علوفه دواب چهارپایان سپاه از ولایات مختلف از جمله روستاهای سر راه یا منطقه عملیاتی تامین می گشت.قسمتی را نیز حکام ، شاهزاده ها و خانهای ولایات در زمان حرکت به سوی جبهه ها یا اردوگاه شاهانه تامین می کردند.خود شاه نیز در آغاز حرکت در این مورد اقداماتی انجام می داد.در صورت اضطرار و کمبود شدید آذوقه ، واحدهای ویژه ای از سواران زبده با کمین در مسیر آذوقه رسانی دشمن ، اموال آنها را مصادره می نموند.     هنوز غارت روستاها و قلاع سر راه و غنائم جنگی یکی از اهداف و آرزوهای سربازان ایرانی شرکت کننده در جنگ محسوب می شد، آنچناکه گاه به گاه بعضی از شاهان و حکام مجبور می شدند با صدور امریه ای سربازان را از هر نوع نهب و غارت منع کنند.یکی از تاریخ نگاران عصر فتحعلی شاه این صفت نیکو را به کرات به عباس میرزا منسب نموده است . از جمله : «روزی پیرزنی به نایب السلطنه (عباس میرزا) شکایت برد که سرباز تو کاسه ماست مرا خورده و بها نداده است.شاهزاده گفت شکم او را پاره خواهیم کرد اگر اثری از ماست باشد او به سزایش رسیده وگرنه تو را قصاص می دهیم.پس چنین کردند و ماست را در شکم سرباز یافتند.شاهزاده امر کرد به پیرزن انعامی داده شود و مرخص گردد.     رژه سپاه ایران به طور مرتب انجام می گرفت.هرچند این سنت در ارتش ایران از دوران باستان مورد توجه جدی قرار داشت.ولی با حضور افسران نظامی خارجی و تشکیل واحدهای منضبط ، این مسئله مورد توجه بیشتری قرار گرفت.دروویل شخصاً در یکی از این رژه ها و مانورهای نظامی عباس میرزا در دشت اوجان تبریز حضور داشت که در این باره در سفرنامه اش چنین نوشته است : «10 اسکادران سواره نظام نیزه دار و 4 گردان پیاده و تیم آتشبار توپخانه که با اسب حمل می شددر برابر 30 شاهزاده رژه رفتند.و این اولین بار بود که سواره نظام منظم و توپخانه مدرن در میان 60 هزار ارتش نامنظم تحت فرماندهی عباس میرزا حضو داشتند.     یگان ها و واحدها دارای پرچم های مختلف بودند،زیر تا قبل از این تاری یگانهای نظامی در عهد قاجار پرچم مخصوصی نداشتند،بلکه نوارها و رشته هائی از کتان و پارچه بر سر نیزها می بستند و آنرا به شکل ستاره دنبال دار در می آوردند که تصویر پنجه ای بر روی آنها نقش بسته بود.     شورای نظامی برای مطالعه و طرح نقشه عملیات در این عصر هم تشکیل می شده است . ولی گاهی رعایت مسئله امنیتی مخصوصاً پنهان نگه داشته شدن طرحها از چشم و گوش جاسوسها مورد توجه قرار نمی گرفت.نارسیس پرن در مورد چنین مسئله ای چنین گفته است :«ممکن است تصور شود موقعیکه شاهزاده عباس میرزا می خواهد طرح جنگی را تهیه کند محرمانه به این کار اقدام می کند و تمام مسائلی که که در این شورا مطرح می شود کاملاً سری است،در صورتیکه برعکس شاهزاده عباس میرزا بزرگان و شاهزادگان و وزیرها را برای بحث راجع به موضوع جمع می کند ولی موضوع مورد بحث در شورا هرچه باشد و هر اندازه مهم و سری باشد رسم کشور ایجاب می کند که نوکران دائم دم در و حتی در داخل اطاق بایستند.در نتیجه دو ساعت بعد سربازی نیست که از عملیات نظامی که بر طبق تصمیم باید محرمانه بماند ، بی اطلاع باشد.»     شیوه های رزمی و عملیاتی ارتش ایران با وجود اصلاحات مستشاران فرانسوی و انگلیسی به مانند گذشته هنوز وجه غالب قرون گذشته را حفظ کرده بود «پرواز به دور دشمن ، اجرای حملات ناگهانی ، دستبرد زدن به اردوگاه دشمن ، ربودن بنه های آنها ،برگردانیدن آب نهرها و رود ها ، پرکردن چاهها ، خسته و فرسوده کردن دشمن با جنگ و گریز و سپس حمله بردن به آنها » از جمله تاکتیکهای جنگی ایرانیان عهد فتحعلی شاه بود.     پایان ....
  9.         آرایش مربعی آرایش رایج پیاده نظام اروپایی در عصر فتحعلی شاه         بخش پنجم     شورش های داخلی خانها و نقش مخرب آنان بر جبهه های جنگ     فتحعلی شاه نیز از همان آغاز شعله ور قدرت طلبی حریفان و مدعیان توانست بر سریر قدرت بنشیند. ساختار اقتصادی – سیاسی فئودالیته ایرانِ عصر قاجار که بازمانده قرون گذشت بود،سبب گشت تا خانها ،شاهزادگان و سرداران متعدد در گوشه به گوشه ایران هریک در حیطه فرمانروایی کوچک خاص خود خرده درباری را بوجود آورند و قوای مسلح محلی را زیر نظر داشته باشند.   این مجموعه همیشه بعنوان یک قوه گریز از مرکزیت بویژه در زمان مرگ پادشاهان بزرگ نمود پیدا می کردند.چنین عملکردهای مخرب گاه زمانی در عرصه جامعه فرصت ابراز وجود می یافتند که ناخواسته نقش ستون پنجم دشمن را نیز ایفا می کردند.از جمله در شرایطی که وحدت و یکپارچگی ملی عامل اصلی حفظ خطوط مقدم جبهه های جنگ علیه روسها بحساب می آمد،شورش خانها باعث تضعیف جبهه و پشت جبهه های جنگ می گشت و پیکره وحدت را خدشه دار می نمود.   شورشها هم برای دربار و هم برای سرداران بزرگ ارتش ایجاد دغدغه و مشکل می نمود . آنها گاهی مجبور می شدند بخشی از نیروهای رزمی خود را از صحنه های نبرد جدا کرده به مراکز شورش منتقل می نمودند . و یا سپاهیانی را که باید در نقش نیروی ذخیره و پشتیبانی در صحنه نبرد استفاده شود ، در مراکز اغتشاش از وجودشان برای سرکوب استفاده میشد.متاسفانه این شورش ها و  وضعیت «خان خانی» هرگز پایانی نداشت و با شکست ایران در برابر روس ها و تحقیر افکار عمومی،زمینه را برای بهره برداری خانها مساعدتر نیز کرده بود.         عباس میرزا     قائله هرات و مرگ عباس میرزا     منطقه هرات در افغانستان از سالها پیش یکی از مراکز عصیان و تمرد محسوب می شد.بویژه شاهزاده محمد ولی میرزا حاکم خراسان مداوماً بر آتش اختلافات با خانهای این ناحیه می دمید و عرصه را به شدت بر آنها تنگ کرده بود.پس از شکست در برابر روس ها و اغتشاشات نواحی خراسان ، فتحعلی شاه مجبور شد محمد ولی میرزا را خلع و پسردیگرش شجاع السطلنه (حسنعلی میرزا) را به حکومت خراسان بگمارد.در پی این تحولات اندک زمانی بعد افغانها به رهبری فتیح (فتح) خان شرایط را برای اعلام استقلال مناسب دیدند و غوغایی پربا نمودند .   شجاع السلطنه از طرف پدر ماموریت سرکوبی آنها را به عهده گرفت.وی نخست به مشهد آمد،در آنجا خانهای بزرگ منطقه با قشونهای تحت امر خود به او پیوستند سپس به سوی هرات روانه گردیدند. فتیح خان نیز با سپاهی به استعداد 40 هزار نفر در نزدیکی کوسویه آماده نبرد شده بود.شجاع السطنه  بنه و آغروق را در باط کافر قلعه قرار داد و به همراه 10 هزار سواره و  پیاده به سمت فتیح خان رهسپار شدند. او لشکریان خود را به پنج قسمت تقسیم نمود و هر قسمت را به سرداری سپرد .پیاده نظام استرابادی در مقدمه لشکر،حاکم سمنان به همراهقشون سمنانی در سمت چپ ، سواره کرد و قراچورلو با پیادگان دامغانی و سمنانی و سواران مافی و قشون خراسان نیز در مرکز سپاه قرار گرفت .   جنگی سخت آغاز شد ، با غرش توپ ها و شلیک تفنگها که از دود باروت آنان آسمان میدان جنگ تیره و تار گشته بود،لشکریان به هم در افتادند.جمعی از افاغنه در همان ساعت اول کشته یا اسیر گشتند،عده ای بسیار به سوی سبزوار گریختند.اما لشکریان خراسان تا 30 فرسنگ آنها را تعقیب نمودند.   فتح خان پس از این شکست به پسر محمد شاه افغان پناه برد ، وی مدتی بعد به امر فتحعلی شاه دستگیر و از دو چشم محروم گردید.پس از وی برادرانش به خونخواهی برخاستند ولی آنان هم کاری از پیش نبردند و عاقبت در سال 1242 ه.ق سلسله افغانهای درانی در کابل و قندهار مضمحل شدند.در طی سالهای آخر جنگهای منطقه هرات ، عباس میرزا نیز مدتی را به آرام نمودن افاغنه پرداخت و توانست تا یک سال قبل از مرگش (1249 ه.ق) به آن نواحی سر و سامانی بدهد،ولی اجل به او بیش از این مهلت نداد و در مشهد به سن 47 سالگی درگذشت . پس از مرگ وی فتحعلی شاه هم دوامی نیاورد و در سال بعد به سن 68 سالگی جهان رو بدرود گفت.         ژنرال گاردان در دربار فتحعلی شاه 1808     سپاه ایران در عصر فتحعلی شاه       ارتش ایران هر چند در زمان شاه عباس اول صفوی گروهی از صاحب منصبان نظام اروپایی (برادران شرلی) را مدتی در اختیار داشت ،ولی پس از مرگ شاه عباس تا قبل از ورود هیئت های نظامی فرانسوی و انگلیسی در عهد فتحعلی شاه ، دیگر نه اصلاحاتی به خود دید و نه افسران و کارشناسان نظامی و اروپایی را به صورت گروهی برای بهره وری از دانش و فن آنان بکارگرفت .این ارتش هنوز (عهد فتحعلی شاه) بر اصول و سازمان ایلیاتی گذشته استوار بود.     ژنرال گاردان رئیس هیات نظامی فرانسویها در ایران درباره رسته های ارتش چنین گزارش کرده است : «1- پیاده نظام 60 هزار سرباز دارد که چندان بکار نمی آیند. اسلحه آنها خیلی سنگین است.پیادگان آذربایجانی و عراقی تفنگهای فیتله ای دارند،این تفنگها را بسیار بد سوار کرده اند 2- افراد سواره نظام هرکدام اسبشان را خود می آورند و هر ایل باید مقداری سوار بدهد.آنها حدود 140 هزار نفر می شوند که اسلحه شان تفنگ،نیزه و سپر است.تفنگ هی آنها بسیار بلند و قطرسپرهایشان 45 سانت است 3- توپخانه که دارای 2500 توپچی است. توپ های آنها از نوع روسی می باشد .   زنبورک ها هم بر شتر سوار می شوند .در موقعه جنگ افراد سوار تحت هیچ نظمی نیستند و هم قسم میباشند چهار نعل بدون هیچ ترتیبی به دشمن حمله کنند.اگر دشمن ایستادگی کند،با نظمی تمام چهار نعفل به عقب می نشینند و از عقب تیر می اندازند.افراد اسبان خود را نعل تخت نمی زنند و هرکس هم باید قیمت نعل اسب خویش را از کیسه خودش بدهد.چون تهیه انبار علیق رایج نیست فقط در موقع رویش علف به خارج می روند و در اواخر تابستان و اوایل پائیز به شهر بر می گردند.» فابویه در کتاب خود می نویسد : «سواره نظام ایران قابل تعلیم نظامی هستند به شرط آنکه به آنها انضباط و امکانت و تجهیزات داده شود.ولی پیاده نظام دسته هایی مردم ولگردند که حتی فرماندهانشان هم اسمشان را نمی دانند. ارتش ایران فاقد توپخانه (درستی) است . چند توپی هم که قبل از مانده کاملاً بی ارزش هستند.نوعی توپ (سبک) وجود دارد که به آن زنبورک می گویند.زنبورک ها دارای لوله بسیار کوتاه و گلوله های کوچک هستند که حدود 250 گرم وزن دارند .آنها را بر پشت شتر یا استر بار می کنند.افراد توپخانه سپاه ایران شامل 150 نفر آدم های بی معلومات می باشند.   ژوبر در سفرنامه خود چنین  می نگارد : «مخارج ارتش ایران در موقع حرکت لشکریان عموماً با ایلاتی است که از آنجا عبور می کنند.ناظر خرجها و مباشرین قشون باید قبضی بدهند که مشخصص کننده مقدار  آذوقه مصرف شده است که به کدخداهای دهات و کلانترها می دهند تا از میزان مالیات کسر شود.ولی غالباً این امر صورت نمیگیرد  ظلم مضاعف بر مردم و روستاها می شود.           توپخانه زنبورک که در دوره اصلاحات عباس میرزا نقش خود را از دست داده بود و دیگر به ندرت از آن استفاده می شد     سپاهیان روزانه بین 6 تا 12 فرسخ راهپیمایی دارند . آقا محمد خان سواره نظام خود را 15 روزه از تهران به تفلیس برد.قبل از حرکت صاحب منصبان جلوتر رفته و آذوقه و علیق و محل توقف لکشر را معین می کنند و چادرها را برپا می دارند.   ارتش ایران غالباً پیش قراول و کشیکچی ندارد (؟) و گاه با شبیخون و حملات غافلگیر می شوند.نظم خاصی در ارتش ایران حاکم نیست.سربازان قبل از پیروزی به غنیمت جنگی وابستگی دارند.در ایران سربازخانه ،بیمارستان نظامی و مخازنی برای نگهداری آذوقه قشون نیست.افراد از محل حقوق کلیه احتیاجات خود را تامیین می کنند.»   روش احضار و تعلیم سربازان که برحسب اتفاق صورت می گرفت مانع از  بوجود آمدن قوایی بود که بتواند در برابر فشار مهاجمان بیگانه پایداری کند.اسامی سربازان عشایری که باید به خدمت سربازی مشغول شوند با اسامی پدران و سایر خصوصیات خانوادگی آنان در دفترخانه ای که واقع در مقر حکومت بود ثبت می شد.     ارتش ایران اگر میخواست در برابر قوای روسی مقاومت کند باید در مورد قوای نظامی خود قائل به تجدید نظر باشند و برای اینکار احتیاج به تمرکز بیشتری بود.با این همه هرگز مسئله پرداخت حقوق افراد قشون منظم مورد توجه شاه و ولیعهد قرار نگرفت . چون راه حل این مشکل را نمی دانستند هرچه در طریق اصلاح قشون قدم بر می داشتند به جائی نمی رسیدند.هیئت ها و مربیان متعدد نظامی استخدام کردند و زمانی که عباس میرزا در آذربایجان بود فرمانی برای سرباز گیری از تمام نقاط آذربایجان صادر کردو مقرر شد که مزد،ساز و برگ ، لباس و سایر احتیاجات سربازان از محل وجوه دیوانی تامین شود.اما در عمل حکومت قاجار نتوانست قشونی به سبک جدیدتر تربیت و مجهز کند .قشون ارتش ایران ترکیبی از سربازان گارد سلطنتی شاه بود که روسای عشایر و دیگران آماده می کردند و به همه سپاهیان زمین واگذار می شد.       صحنه ای از نبردهای جنگ اول ایران و روس موسوم به "پل انسانی" جایی که 293  سرباز روس توانستند هجوم 20000 سرباز ایرانی را به مدت 2 هفته سدکنند. در این  نقاشی سربازان روس از بدنهایشان پلی درست کرده اند تا دو قبضه توپ را از خندقی عبور دهند.     همانطوری شرح ارتش ایران در دوره فتحعلی شاه را در این نوشتار مطالعه کردید ، ارتش ایران در زمان فتحعلی شاه وضع مطلوبی نداشت.تغییر در وضعیت جهانی از زمان صفویه به این سو و وزیدن نسیم این تغییرات به طرف ایران ، رشد علم و صنعت در اروپا از جمله توسعۀ صنعت تسلیحات (بویژه آتشباری) ، گسترش ارتباطات دیپلماتیک،سفرهیات ها و مقامات عالیرتبه کشوری و لشکری ایران به خارج و مهمتر از همه دو دوره جنگهای بین ایران و روس نقاط ضعف ارتش سنتی ایران دربرابر ارتش صنعتی و مدرن روسیه بطور آشکار نشان داد، همه و همه سبب گردید تا دولتمردان و بعضی از صاحب منصبان نظامی ایران را به فکر تغییر و تحول و مدرنیزه کردن ارتش بیندازد.   مثلاً در سال 1244 ه.ق (1828 میلادی) هیاتی از ایران به ریاست شاهزاده خسرو میرزا به روسیه رفت که میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) هم آنان را همراهی می کرد.آنها از موسسات علمی،کارخانه ها ، مراکز صنایع نظامی ، مدرسه نظام و سایر تاسیسات روسیه بازدید کردند . در شهر تول از کارخانه بزرگ اسلحه بازدید دقیق به عمل آوردند . میرزا مصطفی افشار منشی هیئت در این بار چنین نگاشته است :«کاشکی دولت ایران چند نفر از جوانان کاردیده را برای تعلیم به این کارخانه ها (صنایع نظامی) می فرستاند که به خرج کم و زمان اندک تحصیل انواع صنایع می کردند».   در راس اصلاح طلبان ارتش باید از عباس میرزای ولیعهد و سرفرماندهی کل سپاه ایران در جبهه های جنگ با روسها نام برد.آذربایجان و مقر حکومت او تبریز نیز پایگاه اصلی اصلاحات و تحولات محسوب می گردید.در طی جنگهای ایران و روسیه به خاطر به خدمت گرفتن هیاتهای نظامی خارجی از جمله فرانسوی و سپس انگلیسی و احداث کارخانجات اسلحه سازی ، باروت سازی و توپ ریزی ، آذربایجان و تبریز را مرکز تمام حوادث نظامی و سیاسی ایران کرده بود.علاوه بر آن مذاکرات نظامی و سیاسی با ژنرال ها و سیاستمدران روس ، فرانسه و انگلیس باعث نفوذ و قدرت عباس میرزا و شهرت ایالت (استان) تحت فرمانروایی وی شده بود.   گرایش عباس میرزا و افسران عالیرتبه تحت فرمان او به اصلاحات بر کسی پوشیده نیست.به طوری که ولیعهد قاجار تئوری و عمل را باهم میخواست.پس خود به تیراندازی با تفنگ و اجرای مواد نظامنامه پیاده نظام ارتش فرانسه پرداخت و به کمک افسران وابسته به سفارت فرانسه مدتی به مطالعه و مانور پیاده نظام و توپخانه پرداخت.وی به بررسی جزئیات ساختمان سربازخانه ها ، زراد خانه ها و کارگاههای اسلحه سازی و باروت کوبی ،توپریزی ایجاد انضباط و تغییر در لباس نظامیان علاقهمند و مٌصر بود.او همیشه بر خلاف شاهزادگان دیگر به جای لباس و جواهر از پدر توپ ، تفنگ ، باروت و سرب تقاضا داشت.   در دوره فتحعلی شاه علاوه بر استفاده از وجود افسران فرانسوی و انگلیسی در این دوره ، سعی نیز شده بود با اعزام دانشجو به خارج ، از دانش فنی آنان در مورد تکنیک و تکنولوژی رو به گسترش صنایع نظامی بهره ببرند از جمله در سال 1230 ه.ق هیئت حاکمه ، مخصوصا قائم مقام 5 نفر را برای بدست آوردن تجربیات به همراه دارسی به انگلستان فرستاد که یکی از آنها میرزا رضا (سلطان توپخانه) بود.     متاسفانه با وجود استفاده از تمام این عوامل و امکانات که تاثیرات کوتاه مدت ، مفید و مثبتی نیز بر ساختار اولیه ارتش ایران به جای نهاد ، عواملی هم سبب شد تا مانع از اجرای اصلاحات و تحولات عمیق در سازمان ارتش شود.اهم این عوامل عبارت بودند از :   -         اصطکاکها و رقابت های سیاسی – نظامی بین دولت های بیگانه که به نوبت در خدمت صاحب منصبان نظامی ایران قرار می گرفتند،ولی به خاطر رقابت ها و دسیسه های گوناگون بلافاصله حذف می شدند. -         ثابت ماندن ساختار اقتصادی – اجتماعی (فورماسیون) قومی و عشیره ای در ایران که بر فلسفه وجودی خانها و خصلت محافظه کاری آنها استوار بود.خصوصیات نیروهای مسلح ایلاتی جنین جوامعی به تبع از آن مشمول نابسامانیها و بی انضباطی ها می شد. -         حسادت و رقابت بین شاهزادگان قاجار با عباس میرزا . تعداد این شاهزادگان به حدی بود که رضا قلی هدایت مورخ این زمان ، فتحعلی شاه را « 50 شاهزاده لشکرکش و سلطان 50 هزار سوار دشمن کش» نامیده است. -         مقاومت و مخالفت بخش سنتی ، قدیمی ارتش ایران در برابر تحولات و مدرنیزاسیون سپاه که گاهی منافع و مقام آنها را به طور جدی در معرض خطر قرار می داد.بویژ آنکه تعدادی از آنها سرطایفه ها و فرماندهان بخشهائی از سپاه (سربازان عشایری) بودند. -         تفاوت فرهنگی مخصوصا در امر زبان که کار افراد هیاتهای نظامی خارجی را با وجود تعدادی مترجم در امر تعلیم به فرماندهان ایرانی با دشواری مواجه می ساخت. -         ترس کشورهای بیگانه از عاقبت و نتایج مساعدتهای نظامی آنها که بزودی سپاه ایران را تبدیل به وزنه ای قدرتمند می کرد.تقویت و تجهیز ارتش ایران مخصوصاً یگانهای آتشباری مثل توپخانه و تفنگچیان تازمانی برای آنها معقول پسندیده می آمد که در برابر رقیب آنها بتوانند سد و عامل بازدارنده محسوب شوند.در غیر این صورت یک ارتش مدرن ایرانی درناحیه حساس موجب عدم تعادل در موازنه قوا می گردید.واحدهای منظم و تجهیز شده ارتش ایران خطی برای مرزهای طولانی روسها محسوب می گشتند و برای انگلیسی ها خطر آفرین برای مستعمره آنان یعنی هندوستان به حساب می آمدند.بدین خاطر عوامل هر دو دولت پنهان و آشکار مخالف توسعه اصلاحات بودند و تمام تعلیمات و اقدامات هیاتهای فرانسوی را زیر ذربین نگاهای خود داشتند.اتفاقاً حوادث سیاسی –نظامی چند دهه آخر حکومت قاجار این امر را به اثبات رساند و صحه بر صدق احتیاط کاری آنان نهاد.     بخش بعدی =سرنوشت ارتش ایران پس از طلیعه اصلاحات عصر فتحعلی شاه و پس از مرگ عباس میرزا   ادامه دارد ....
  10.     بخش چهارم/عهد نامه ها     عهدنامه گلستان       مناطق جدا شده طی این عهدنامه   از جمله مناطقی که از ایران جدا شد عبارت‌اند از:   قره باغ گنجه شکی شروان قوبا دربند باکو هرجا از ولایات تالش را که بالفعل در تصرف روسیه بود. داغستان ایالت‌های شرقی گرجستان یعنی کاختی و کارتلی     متن کامل این عهد نامه ننگین به شرح زیر است :      فصل اول بعد از این، امور جنگ و عداوت و دشمنی که تا حال در دولتین علیتین روسیه و ایران بود به موجب این عهدنامه الی الابد مقطوع و متروک و مراتب مصالحه اکید و دوستی و وفاق شدید در بین اعلیحضرت قضا قدرت، پادشاه اعظم امپراتور مالک بالاستقلال کل ممالک روسیه و اعلیحضرت خورشید رایت، پادشاه دارا شوکت ممالک ایران و وارث و ولیعهدان عظام و میانه دولتین علیتین ایشان پایدار و مسلوک خواهد بود.   فصل دوم چون پیشتر به موجب اظهار و گفتگوی طرفین قبول و رضا از جانبین دولتین شده است که مراتب مصالحه در بنای اسطاطوسکوادپریز ندیم یعنی طرفین در هر وضع و حالی که الی قرارداد مصالحه الحالیه بوده است از آن قرار باقی و تمامی الکای ولایات خوانین نشین که تا حال در تحت تصرف هر یک از دولتین بوده کماکان در تحت ضبط و اختیار ایشان بماند، لهذا در بین دولتین علیتین روسیه و ایران به موجب خط مرقومه ذیل سنور و سرحدات مستقر تعیین گردیده از ابتدای اراضی آدینه بازار به خط مستقیم از راه صحرای مغان تا به معبر یدٌی بلوک رود ارس و از بالای کنار رود ارس تا ایصال و الحاق رودخانه کپنک چای به پشت کوه مقری و از آن جا خط حدود سامان ولایات قراباغ و نخجوان از بالای کوههای آلداگوز به دره لکر می‌رسد و از آنجا به سرحدات قراباغ و نخجوان و ایروان و نیز رسدی از سنور گنجه جمع و متصل گردیده، بعد از آن حدود مزبوره که ولایت ایروان و گنجه و هم حدود قزاق و شمس الدین لو را تا به مکان ایشیک میدان مشخص و منفصل می‌سازد و از ایشیک میدان تا بالای سر کوههای طرف راست طرق و رودخانه‌های حمزه چمن و از سر کوههای پنبک الی گوشه حدود محال شوره گل و از گوشه شوره گل از بالای کوه برفدار آلداگوز گذشته از سر حد محال شوره گل و میانه حدود قریه سدره وارنیک به رودخانه آرپه چای ملحق و متصل شده معلوم و مشخص می‌گردد و چون ولایات خوانین نشین طالش در هنگام عداوت و دشمنی دست به دست افتاده، لهذا به جهت زیاده صدق و راستی حدود ولایات طالش مزبوره را از جانب انزلی و اردبیل بعد از تصدیق این صلحنامه از پادشاهان عظام، معتمدان و مهندسان مأمور که به موجب قبول و وفاق یکدیگر و به معرفت سرداران جانبین، جبال و رودخانه‌ها و دریاچه و امکنه و مزارع طرفین تفصیلاً تجدید وتمیز و تشخیص می‌سازند آن را نیز معلوم و تعیین ساخته آنچه در تحریر این صلحنامه در دست و در تحت تصرف جانبین باشد معلوم نموده، آن وقت خط حدود ولایت طالش نیز بر اسطاطوسکوادپریز ندیم مستقر و معین ساخته هر یک از طرفین آنچه در تصرف دارد بر سر آن باقی خواهد ماند و همچنین در سرحدات مزبوره فوق اگرچیزی از خط طرفین بیرون باشد معتمدان و مهندسان مأموره طرفین هر یک طرف موافق بیرون باشد معتمدان و مهندسان مأموره طرفین هر یک طرف موافق اسطاطوسکوادپریز ندیم رضا خواهد داد.   فصل سوم اعلیحضرت قدر قدرت، پادشاه اعظم مالک بالاستقلال کل ممالک ایران به جهت ثبوت دوستی و وفاقی که به اعلیحضرت خورشید رتبت، امپراتور کل ممالک روسیه دارند به این صلحنامه به عوض خود و ولیعهدان عظام تخت شاهانه ایران ولایات قراباغ و گنجه که الآن موسوم به الیزابت پول است و الکای خوانین نشین شکی، شیروان، قوبٌه، دربند، بادکوبه و هر جا از ولایات طالش را با خاکی که الآن در تحت تصرف دولت روسیه است و تمامی داغستان، گرجستان، محال شوره گل، آچوق باش، کورنه، مینگرلی، آبخازی و تمامی الکا و اراضی که در میانه قفقازیه و سرحدات معینه الحاله بوده و نیز آنچه از اراضی دریای قفقازیه الی کنار دریای خزر متصل است مخصوص و متعلق به ممالک آمپیریه روسیه می‌داند.   فصل چهارم اعلیحضرت خورشید رایت، امپراتور قدر قدرت، پادشاه اعظم ممالک ایران به جهت اثبات این معنی که بنابر همجواریت طالب و راغب است که در ممالک شاهانه ایران مراتب استقلال و اختیار پادشاهی را در بنای اکید مشاهده و ملاحظه نمایند، لهذا از خود و از عوض ولیعهدان عظام اقرار می‌نمایند که هر یک از فرزندان عظام ایشان که به ولیعهدی دولت ایران تعیین می‌گردد هر گاه محتاج به اعانت و امدادی از دولت روسیه باشد مضایقه ننماید، تا از خارج کسی نتواند دخل در مملکت ایران نماید و به امداد و اعانت روس دولت ایران مستقر و محکم گردد، و اگر در سر امور داخله مملکت ایران فی‌مابین شاهزادگان مناقشتی دولت روس را در آن میانه کاری نیست، تا پادشاه وقت خواهش نماید.   فصل پنجم کشتیهای دولت روسیه که برای معاملات بر روی دریای خزر تردد می‌نمایند به دستور سابق مأذون خواهند بود که به سواحل و بنادر جانب ایران عازم و نزدیک شوند و زمان طوفان و شکست کشتی از طرف ایران اعانت و یاری دوستانه نسبت به آنها بشود. کشتیهای جانب ایران هم به دستور سابق مأذون خواهند بود که برای معامله روانه سواحل روسیه شوند و به همین نحو در هنگام شکست و طوفان از جانب روسیه اعانت و یاری دوستانه درباره‌ایشان معمول گردد. کشتیهای عسکریه جنگی روسیه به طریقی که در زمان دوستی و یا در هر وقت کشتیهای جنگی دولت روسیه با علم و بیدق در دریای خزر بوده‌اند حال نیز محض دوستی اذن داده می‌شود که به دستور سابق معمول گردد و أحدی از دولتهای دیگر سوای دولت روس کشتیهای جنگی در دریای خزر نداشته باشد.   فصل ششم تمام اسرایی که در جنگها گرفته شده‌اند یا اینکه به اهالی طرفین اسیر شده از کریستیان و یا هر مذهب دیگر باشند می‌باید الی وعده سه ماه هلالی بعد از تصدیق و خط گذاردن در این عهدنامه از طرفین مرخص و رد گردیده هر یک از جانبین خرج و مایحتاج به اسرای مزبوره داده به قرا کلیسا رسانند و وکلای سر حدات طرفین به موجب نشر اعلامی که در خصوص فرستادن آنها به جای معین به یکدیگر می‌نمایند اسرای جانبین را باز دریافت خواهند کرد و آنانکه به سبب تقصیر یا خواهش خود از مملکتین فرار نموده‌اند، أذن به آن کسانی که به رضا و رغبت خود اراده آمدن داشته باشند داده شود که به وطن خود مراجعت نمایند، و هر کس از هر قومی چه اسیر و چه فراری که نخواسته باشد بیاید کسی را با او کاری نیست و عفو و تقصیرات از طرفین نسبت به فراریان اعطا خواهد شد.   فصل هفتم علاوه از قرار و اظهار مزبوره بالا رأی بیضا ضیای اعلیحضرت کیوان رفعت، امپراتور اعظم روسیه و اعلیحضرت قدر قدرت، پادشاه اعظم ممالک ایران قرار یافته که ایلچیان معتمد طرفین که هنگام لزوم مأمور و روانه دارالسلطنه جانبین می‌شوند بر وفق لیاقت رتبه امور، کلیه مرجوعه ایشان را حاصل و پرداخت و سجل نمایند و به دستور سابق وکلایی که از دولتین، بخصوص حمایت ارباب معاملات در بلاد مناسبه طرفین تعیین و تمکین گردیده زیاده از ده نفر عمله نخواهند داشت و ایشان به اعزاز شایسته مورد مراعات گردیده و به احوال ایشان هیچ گونه زحمت نرسیده، بل زحمتی که به رعایای طرفین عاید گردد و به موجب عرض و اظهار وکلای مزبوره رضای ستمدیدگان جانبین داده شود.   فصل هشتم در باب آمد و شد قوافل و ارباب معاملات در میان ممالک دولتین علیتیٌن اذن داده می‌شود که هر کس از اهالی تجٌار بخصوص به ثبوت اینکه دوست رعایا و ارباب معاملات متعلقه به دولت بهیه روسیه و یا تجار متعلق به دولت علیٌه ایران می‌باشند، از دولت خود یا از سر حدٌداران تذکره و یا کاغذ راه در دست داشته باشند، از طریق بحر و بر به جانب ممالک این دو دولت بدون تشویش آیند و هر کس هرقدر خواهد ساکن و متوقف گشته به امور معامله و تجارت اشتغال نمایند، و زمان مراجعت آنها به اوطان خود از دولتین مانع ایشان نشوند. آنچه مال و تنخواه از امکنه ممالک روسیه به ولایات ایران و نیز از طرف ایران به ممالک روسیه برند و به معرض بیع رسانند و یا معاوضه با مال و اشیاء دیگر نمایند، اگر در میان ارباب معاملات طرفین بخصوص طلب و غیره شکوه و ادعایی باشد به موجب عادت مألوفه به نزد وکلای طرفین یا اگر وکیل نباشد نزد حاکم آنجا رفته امور خود را عرض و اظهار سازد تا ایشان از روی صداقت، مراتب ادعای آنها را مشخص و معلوم کرده، خود و یا به معرفت دیگران قطع و فصل کار را ساخته نگذارند تعرٌض و زحمتی به ارباب معاملات عاید بشود.   در باب تجٌار طرف ممالک روسیه که وارد ممالک ایران می‌شوند مأذون خواهند بود که اگر با اموال و تنخواه خودشان به جانب ممالک پادشاهانه دیگر که دوست ایران می‌باشند بروند از طرف دولت ایران بی مضایقه تذکرات راه به ایشان بدهند و همچنین از طرف دولت روس در ماده تجارت اهالی دولت ایران که از خاک ممالک روسیه به جانب سایر ممالک پادشاهانه که دوست دولت روسیه باشند می‌روند، معمول خواهد شد.   وقتی که از رعایای دولت روسیه در زمان توقف و تجارت در ممالک ایران فوت شده باشد اموال و املاک او در ایران بماند چون مایعرف او از مال رعایای دولت دوست است، لهذا می‌باید اموال مفوت به موجب قبض الوصول شرعی رد و تسلیم ورثه مفوت گردد و نیز اذن خواهد داد که املاک مفوت را اقوام او بفروشند، چنان‌که که این معنی در ممالک روسیه و پادشاهان دیگر دستور و عادت بوده متعلق به هر دولت باشد مضایقه نمی‌نمایند.   فصل نهم باج و گمرک اموال تجار طرف دولت بهیه روسیه که به بنادر و بلاد ایران می‌آورند از یک تومان پانصد دینار در یک بلده گرفته از آنجا با اموال مزبوره به هر ولایت ایران بروند چیزی مطالبه نکرده و همچنین از اموالی که از ممالک ایران بیرون می‌آورند آن قدر گرفته زیاده به عنوان خرج و توجیه و تحمیل و اختراعات چیزی از تجار روسیه با شرٌ و شلتاق مطالبه نشود و به همین نحو در یک بلده باج و گمرک تجٌار ایران که به بنادر و ممالک روسیه می‌آورند و یا بیرون می‌برند به دستور گرفته، اختلافی به هیچ وجه نداشته باشند.   فصل دهم بعد از نقل اموال تجٌار به بنادر کنار دریا و یا آوردن از راه خشکی به بلاد سرحدات دولتین اذن و اختیار به تجٌار و ارباب معاملات طرفین داده شده که اموال خودشان را فروخته و اموال دیگر خریده و یا معاوضه کرده، دیگر از امنای گمرک و مستاجرین طرفین اذن نخواسته باشند، زیرا که بر ذمٌه امنای گمرک و مستأجرین لازم است که ملاحظه نمایند تا معطٌلی و تأخیر در کار ارباب معاملات وقوع نیافته، باج خزانه را از بایع یا از مبیع (یا از مشتری) هر نوع با هم سازش می‌نمایند بازیافت دارند.   فصل یازدهم بعد از تصدیق و خط گذاردن در این شروط نامه، وکلای مختار دولتین علیٌتین بلاتأخیر به اطراف جانبین اعلام و اخبار می‌نمایند و امر اکید بخصوص بالمرٌه ترک و قطع امور عداوت و دشمنی به هر جا ارسال خواهند کرد. شرط این شروط نامه الحاله که بخصوص استدامت مصالحه دائمه طرفین مستقر و دو قطعه مشروحه با ترجمان خطٌ فارسی مرقوم و محرٌر و از وکلای مختار مأمورین دولتین علیٌتین مزبوره بالتصدیق و با خطٌ و مهر مختم گردیده و مبادله با یکدیگر شده است می‌بایست از طرف اعلیحضرت خورشید رتبت. پادشاه اعظم، امپراتور اکرم، مالک کل ممالک روسیه و از جانب اعلیحضرت قدر قدرت، پادشاه والا جاه ممالک ایران به امضای خطٌ شریف ایشان تصدیق گردد و چون این صلحنامه مشروحه مصدٌقه می‌باید از هر دو دولت پایدار به وکلای مختار برسد، لهذا از دولتین علیٌتین در مدت سه ماه هلالی وصول گردد. تحریرآ فی معسکر روسیه در رودخانه زیوه من محال گلستان متعلٌقه قراباغ به تاریخ بیست و نهم شهر شوال المکرم سنه یک هزار و دویست و هشت هجری نبوی مطابق دوازدهم ماه اکتوبر سنه یک هزار و هشتصد و سیزده عیسوی سمت تحریر رفت.           عهد نامه ترکمنچای     متن کامل این عهدنامه ننگین به شرح زیر است :      فصل اول- بعد الیوم ما بین اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران و ولیعهدان و اخلاف و ممالک و رعایای ایشان مصالحه و مودت و وفاق کاملی إلی یوم الأبد واقع خواهد بود.فتحعلی شاه در کاخ ریاست ج دهلی   فصل دویم- چون جدال و نزاعی که فیما بین عهد کنندگان رفیع الارکان واقع شد و امروز بسعادت منقطع گردید، عهود و شروطی را که بموجب عهدنامه گلستان، بر ذمت ایشان لازم بود موقوف و متروک می دارد، لهذا اعلیحضرت کل ممالک روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران چنین لایق دیدند که به جای عهدنامه مزبوره گلستان، عهدنامه دیگر به این شروط و عهود و قیود قرار دهند که ما بین دو دولت روس و ایران بیشتر از پیشتر موجب استقرار و انتظام روابط آتیه صلح و مودت گردد.   فصل سیم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران از جانب خود و از جانب ولیعهدان و جانشینان به دولت روسیه واگذار می کند تمامی الکای نخجوان و ایروان را – خواه این طرف روس باشد یا آن طرف. و نظر به تفویض، اعلیحضرت ممالک ایران تعهد می کند که بعد از امضاء این عهدنامه، در مدت شش ماه، همه دفتر و دستور العمل متعلق به اداره این دو دولت مذکوره باشد به تصرف امرای روسیه بدهند.   فصل چهارم- دولتین علیتین معاهدتین عهد و پیمان می کنند که برای سر حد فیما بین دو مملکت بدین موجب سر حد وضع نمایند:   از نقطه سر حد ممالک عثمانی که از خط مستقیم به قله کوه آغری کوچک أقرب است. ابتدا کرده، این خط تا به قله آن کوه کشیده می شود و از آنجا به سر چشمه رودخانه مشهور به قرا سوی پایین که از سراشیب جنوبی آغری کوچک جاریست فرود آمده، به متابعت مجرای این رودخانه تا به التقای آن رودخانه ارس در مقابل شرور ممتد می شود. چون این خط به آن جا رسید به متابعت مجرای ارس تا به قلعه عباس آباد می آید و در تعمیرات و ابنیه خارجه آن که در کنار راست ارس واقع است نصف قطری بقدر نیم آغاج که عبارت از سه ورس و نیم روسی است رسم می شود و این نصف قطر در همه اطراف امتداد می یابد. همه اراضی و عرصه که در این نصف قطر محاط و محدود می شود بالانفراد متعلق به روسیه خواهد داشت و از تاریخ امروز در مدت دو ماه با صحت و درستی کامل معین و مشخص خواهد شد و بعد از آن از جایی که طرف شرقی این نصف قطر متصل به ارس می شود خط سر حد شروع و متابعت مجرای ارس می کند تا به مسیر یدی بلوک و از آن جا از خاک ایران به طول مجرای ارس امتداد می یابد با فاصله و مسافت سه آغاج که عبارتست از بیست و یک ورس روسی.   بعد از وصول به این نقطه خط سر حد به استقامت از صحرای مغان می گذرد تا به مجرای رودخانه موسومه بالهارود به محلی که در سه فرسخی واقع است که عبارتست از بیست و یک ورس روسی پایین تر از ملتقای دو رودخانه کوچک موسوم به آدینه بازار و ساری قمیش و از آن جا این خط به کنار چپ بالهارود تا به ملتقای رودخانه های مذکور آدینه بازار و ساری قمیش صعود کرده به طول کنار راست رودخانه آدینه بازار شرقی تا به منبع رودخانه و از آن جا تا به اوج بلندی های جگیر امتداد می یابد، به نوعی که جمله آبهایی که جاری به بحر خزر می شوند متعلق به روسیه خواهد بود و همه آبهایی که سراشیب و مجرای آنها به جانب ایران است تعلق به ایران خواهد داشت.   و چون سر حد دو مملکت این جا بواسطه قلل جبال تعیین می یابد، لهذا قرار داده شد که پشته هایی که از این کوهها به سمت بحر خزر است به روسیه و طرف دیگر آنها به ایران متعلق باشد. از قله های بلندی های جگیر خط سر حد تا به قله کمر قویی به متابعت کوههایی می رود که طالش را از محال ارشق منفصل می کند. چون قلل جبال از جانبین مجرای میاه را می دهند، لهذا در این جا نیز خط سر حد را همان قسم تعیین می کند که در فوق در باب مسافت واقعه بین منبع و آدینه بازار و قلل جگیر گفته شد و بعد از آن خط سر حد از قله کمر قویی به بلندی های کوههایی که محال زوند را از محال ارشق فرق می دهد متابعت می کند تا به سر حد محال ولکیج همواره بر طبق همان ضابطه که در باب مجرای میاه معین شد، محال زوند بغیر از آن حصه که در سمت مخالف قلل جبال مذکوره واقع است از این قرار حصه روسیه خواهد بود. از ابتدای سر حد محال ولکیج خط سر حد ما بین دو دولت به قلل جبال کلوتوپی و سلسله کوههای عظیم که از ولکیج می گذرد متابعت می کند تا به منبع شمالی رودخانه موسوم به آستارا پیوسته به ملاحظه همان ضابطه در باب مجرای میاه و از آن جا خط سرحد متابعت مجرای این رودخانه خواهد کرد تا به ملتقای دهنه آن به بحر خزر و خط سر حد را که بعد از این متصرفات روسیه و ایران را از هم فرق خواهد داد تکمیل خواهد نمود.   فصل پنجم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران برای اثبات دوستی خالصانه که نسبت به اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه دارد به این فصل از خود و از عوض اخلاف و ولیعهدان سریر سلطنت ایران تمامی الکا و اراضی و جزایری را که در میانه خط حدود معینه در فصل مذکوره فوق و قلل برف دار کوه قفقاز و دریای خزر است و کذا جمیع قبایل را چه خیمه نشین چه خانه دار، که از اهالی و ولایات مذکوره هستند واضحاً و علناً الی الابد مخصوص و متعلق به دولت روسیه می داند.   فصل ششم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران به تلافی مصارف کثیره که دولت روسیه را برای جنگ واقعه بین الدولتین اتفاق افتاده و همچنین به تلافی ضررها و خسارت هایی که به همان جهت به رعایای دولت روسیه رسیده تعهد می کند که بواسطه دادن مبلغی وجه نقد آنها را اصلاح نماید و مبلغ این وجه بین الدولتین به ده کرور تومان رایج قرارگرفت که عبارت است از بیست میلیون مناط سفید روسی، و چگونگی در موعد و رهاین فصول این وجه در قرارداد علاحده که همان قدر قوت و اعتبار خواهد داشت که گویا لفظاً به لفظ در این عهدنامه مصالحه حالیه مندرج است، معین خواهد شد.   فصل هفتم- چون اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران شایسته و لایق دانسته همان فرزند خود عباس میرزا را ولیعهد و وارث تخت فیروزی بخت خود تعیین نموده است، اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه برای این که از میل های دوستانه و تمنای صادقانه خود که در مزید استحکام این ولیعهدی دارد به اعلیحضرت پادشاهی شاهنشاه ممالک ایران برهانی واضح و شاهدی لایح بدهد، تعهد می کند که از این روز به بعد شخص وجود نواب مستطاب والا شاهزاده عباس میرزا را ولیعهد و وارث برگزیده تاج و تخت ایران شناخته، از تاریخ جلوس به تخت شاهی، پادشاه بالاستحقاق این مملکت می داند.   فصل هشتم- سفاین تجارتی روس مانند سابق استحقاق خواهند داشت که به آزادی بر دریای خزر به طول سواحل آن سیر کرده به کناره های آن فرود آیند و در حالت شکست کشتی در ایران اعانت و امداد خواهند یافت و همچنین کشتیهای تجارتی ایران را استحقاق خواهد بود که به قرار سابق در بحر خزر سیر کرده، به سواحل روس آمد و شد نمایند و در آن سواحل در حال شکست کشتی به همان نسبت استعانت و امداد خواهند یافت. در باب سفاین حربیه که علم های عسکریه روسیه دارند چون از قدیم بالانفراد استحقاق داشتند که در بحر خزر سیر نمایند، لهذا همین حق مخصوص کما فی السابق امروز به اطمینان به ایشان وارد می شود، به نحوی که غیر از دولت روسیه هیچ دولت دیگر نمی تواند در بحر خزر کشتی جنگی داشته باشد.   فصل نهم- چون مکنون خاطر اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران است که من کل الوجوه عهودی را که به این سعادت و میمنت ما بین ایشان مقرر گشته مستحکم نمایند، لهذا قرارداد نمودند که سفراء و وکلا و کارگزارانی که از جانبین به دولتین علیتین تعیین می شود- خواه برای انجام خدمت های اتفاقی یا برای اقامت دایمی – به فراخور مرتبه و موافق شأن دولتین علیتین و بملاحظه مودتی که باعث اتحاد ایشان گشته به عادت ولایت مورد اعزاز و احترام شوند و در این باب دستور العملی مخصوص و تشریفاتی قرار خواهند کرد که از طرفین مرعی و ملحوظ گردد.   فصل دهم- چون اعلیحضرت امپراطور کل روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران استقرار و افزایش روابط تجارت را ما بین دو دولت مانند یکی از نخستین فواید ملاحظه کردند که می بایست از تجدید مصالحه حاصل شود، لهذا قرارداد نمودند که تمامی اوضاع و احوال متعلقه به حمایت تجارت و امنیت تبعه دو دولت را به نوعی که متضمن مرابطه کامله باشد معین و منتظم و در معاهده جداگانه ای که به این عهدنامه ملحق و ما بین وکلای مختار جانبین مقرر و مانند جزو متمم او مرعی و ملحوظ میشود مضبوط و محفوظ دارند.   اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران برای دولت روس کما فی السابق این اختیار را مرعی می دارد که در هر جا که مصلحت دولت اقتضا کند کونسولها و حامیان تجارت تعیین نمایند و تعهد می کند که این کونسولها و حامیان تجارت را که هر یک زیاده از ده نفر اتباع نخواهد داشت فراخور رتبه ایشان مشمول حمایت و احترامات و امتیازات سازد و اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه از جانب خود وعده می کند که درباره کونسولها و حامیان تجارت اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران به همین وجه مساوات کامله مرعی دارد.   در حالتی که از جانب دولت ایران نسبت به یکی از کونسولها و حامیان تجارت روسیه شکایتی محققه باشد، وکیل و یا کارگزار دولت روس که در دربار اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران متوقف خواهد بود و این حامیان و کونسولها بلاواسطه در تحت حکم او خواهد شد، او را از شغل خود بیدخل داشته به هر که لایق داند اداره امور مزبور را بر سبیل عادیه رجوع خواهد کرد.   فصل یازدهم- همه امور و ادعا های تبعه طرفین که به سبب جنگ به تأخیر افتاده بعد از انعقاد مصالحه موافق عدالت به اتمام خواهد رسید و مطالباتی که رعایای دولتین جانبین از یکدیگر یا از خزانه داشته باشند به تعجیل و تکمیل وصول پذیر خواهد شد.   فصل دوازدهم- دولتین علیتین معاهدتین بالاشتراک در منفعت تبعه جانبین قرارداد می کنند که برای آنهایی که مابین خود به سیاق واحد در دو جانب رود ارس املاک دارند موعدی سه ساله مقرر نمایند تا به آزادی در بیع یا معاوضه آنها قدرت داشته باشند، لکن اعلیحضرت امپراطور کل روسیه از منفعت این قرارداد در همه آن مقداری که به او تعلق و واگذار می شود، سردار سابق ایروان حسین خان و برادر او حسن خان و حاکم سابق نخجوان کریم خان را مستثنی می دارد.   فصل سیزدهم- همه اسیرهای جنگی دولتین خواه در مدت جنگ آخر باشد یا قبل از آن و همچنین تبعه طرفین که به اسیری افتاده باشند از هر ملت که باشد همگی بغایت چهار ماه به آزادی مسترد و بعد از آنکه جیره و سایر تدارکات لازمه به آنها داده شد به عباس آباد فرستاده می شوند تا اینکه به دست مباشرین جانبین که در آن جا مأمور گرفتن و تدارکات فرستادن ایشان به ولایت خواهد بود تسلیم شوند.   دولتین علیتین در باب همه اسیرهای جنگ و تبعه روس و ایران که به اسیری افتاده و به علت دوری مکان هایی که در آن جا بوده اند یا به علت اوضاع و اسباب دیگر بعینه مسترد نشده باشند، همان قرارداد را می کنند و هر دو دولت ایٌ وقت کان اختیار بی حد و نهایت خواهند داشت که آنها را مطالبه کنند و تعهد می کنند که هر وقت اسیر خود به دولت عرض نماید یا ایشان را مطالبه کنند از جانبین مسترد سازند.   فصل چهاردهم- دولتین علیتین معاهدتین جلای وطن کنندگان و فراریان را که قبل از جنگ یا در مدت آن به تحت اختیار جانبین گذاشته باشند مطالبه نمی کنند ولیکن برای منع نتایج مضره جانبین که از مکاتبات و علاقه خفیه بعضی از این فراریان با هم ولایتیان یا اتباع قدیم ایشان حاصل می تواند شد، دولت ایران تعهد می کند که حضور و توقف اشخاصی را که الحال یا بعد از این باسمه به او مشخص خواهد شد از متصرفات خود که مابین ارس و خط رودخانه مرسوم به جهریق و دریا و حد ارومی و رودخانه مشهور به جیقتو و قزل اوزن تا التقای آن به دریا واقع است رخصت می دهد.   اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه از جانب خود همچنین وعده می کند که فراریان ایران را در ولایت قراباغ و نخجوان و کذالک در آن حصه ولایت ایروان که در کنار راست رود ارس واقع است اذن توطن و سکنی ندهد، لیکن معلوم است که این شرط مجری و معمول نبوده و نخواهد بود، مگر در باب اشخاصی که صاحب مناصب ملکیه یا مرتبه و شأن دیگر باشد، مانند خوانین و بیک ها و ملا های بزرگ که صورت رفتار ها و اغواها و مخابرات و مکاتبات خفیه ایشان درباره همولایتیان و اتباع و زیر دستان قدیم خود موجب یک نوع رسوخ و تأثیر به افساد و اخلال تواند شد.   در خصوص رعایای عامه مملکتین مابین دولتین قرارداده شده که رعایای جانبین که از مملکتی به مملکت دیگر گذشته باشند، یا بعد از این بگذرند مأذون و مرخص خواهند بود که در هر جایی که آن دولت که این رعایا به تحت حکومت و اختیار او گذاشته باشند مناسب داند سکنی و اقامت کنند.   فصل پانزدهم- اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران به این حسن اراده که آرام و آسایش را به ممالک خود باز آورد و موجبات مکاره را که اکنون به سبب این جنگ و خصومت بر اهالی مملکت روی آورده و به جهت انعقاد این عهدنامه که به فیروزی تمام سمت انجام می پذیرد از ایشان دور کرده، همه رعایا و ارباب مناصب آذربایجان عفو کامل و شامل مرحمت می فرمایند و هیچ یک از ایشان بدون استثنای مراتب و طبقات به جرم عرضه ها و عملها و رفتارهای ایشان که در مدت جنگ یا در اوقات تصرف چند وقت قشون روسیه از ایشان ناشی شده نباید معاقب شوند و آزار ببینند و نیز از امروز یکساله مهلت به ایشان مرحمت می شود که به آزادی با عیال خود از مملکت ایران به مملکت روس انتقال نمایند و اموال و اشیاء خود را نقل یا بیع کنند، بدون اینکه از جانب دولت یا حکام ولایت اندک ممانعت کنند یا از اموال و اشیاء منقوله یا مبیعه ایشان حقی و مزدی اخذ نمایند.   و در باب املاک ایشان پنج سال موعد مقرر می شود که در آن مدت بیع به حسب خواهش خود بنا گذاری در باب آنها نمایند، و از این عفو و بخشش مستثنی می شوند کسانی که در این مدت یکساله به سبب بعضی تقصیرها و گناههایی که مستلزم سیاست دیوانخانه باشد مستوجب عقوبت می گردد.   فصل شانزدهم- بعد از امضای این عهدنامه مصالحه، فی الفور وکلای مختار جانبین اهتمام خواهند داشت که به همه جا دستورالعمل و حکم های لازمه بفرستند تا بلا تأخیر خصومت را ترک نمایند.   این عهدنامه مصالحه که در دو نسخه به یک مضمون ترتیب یافته است و به دستخط وکلای مختار جانبین رسیده به مهر ایشان ممهور و مابین ایشان مبادله شده است. از جانب اعلیحضرت امپراطور کل ممالک روسیه و اعلیحضرت پادشاه ممالک ایران مصدق و ممضی و تصدیق نامه های متداوله که به دستخط مخصوص ایشان مزین خواهد بود و در مدت چهارماه یا زودتر اگر ممکن باشد مابین وکلای مختار ایشان مبادله خواهد شد.   تحریراً در قریه ترکمان چای، به تاریخ دهم شهر(؟) فیورال روسی سنه یک هزار و هشتصد و بیست و هشت (۱۸۲۸م.) مسیحیه که عبارت است از پنجم شهر شعبان المعظم سنه یک هزار و دویست و چهل و سه (۱۲۴۳ق.) هجری به ملاحظه و تصدیق نواب نایب السلطنه رسید و به امضای وزیر دول خارجه عالیجاه میرزا ابوالحسن خان رسید.   ادامه دارد ...     بخش بعدی = شورش ها داخلی خانها و نقش مخرب آنان بر جبهه های جنگ
  11.       بخش سوم   دوره دوم جنگ های ایران و روس (1241-1243 ه.ق)     شکست ایرانیها در اصلاندوز (اواخر دورۀ اول جنگ های ایران و روسیه) و عقد قرار داد گلستان هرچند موقتاً بین دو دولت ایران و روس آرامش و آتش بس برقرار نمود،ولی جراحتهای افکارعمومی و تحقیراتی را که نصیب مردم ایران کرده بود حتی بعد از پیروزیهای بدست آمده در جبهه های جنگ با عثمانی ها ، التیام نمی بخشید.علاوه بر آن عهدنامه ننگین گلستان مرز بین ایران در روسیه را بدرستی مشخص نمی کرد.در قسمت ایروان و حدود دریاچه گوگچه ، قسمتی از اراضی سرحدی که چراگاه ایلات ایران به شمار می رفت،هنوز مورد ادعای روس ها بود.   تمام این موارد و معایب سبب گشت روابط ایران و روس همچون آتش زیر خاکستر باقی بماند و فشار اقشار مختلف مردم ایران،دربار و ارتش را به سوی جنگ های جدیدی سوق بدهد.مهمتر آنکه چون بازرگانان روس از مردم خوارزم زیانهای فراوانی می دیدند،ژنرال یرمولف پس از اعزام به دربار ایران ،تقاضاهای جدیدی را نیز در دستور کار خود قرار داده بود.از جمله پیشنهاد داشت یا ایران آن اراضی را تصرف کند یا اجازه بدهد لشکری از سوی روسیه از طریق استراباد و خراسان به خوارزم برود و پس از فتح آن نواحی ،امنیت تجار روس را تامین نماید.ولی فتحعلی شاه هیچ یک از این پیشنهادات را نپذیرفت.               مناطق از دست رفته در دومین جنگ ایران و روسیه     چند صباحی بعد پرنس منچیکف برای اعلام جلوس نیکلای اول امپراطور جدید روسیه به ایران آمد.رجال سیاسی در طی اقامت او در تهران سعی کردند مشکل مرز ها و بویژه تخلیه سرزمین های اطراف دریاچه گوگچخ را به وسیله خود روس ها حل نمیند،ولی هر بار وی جواب ها را از حدود اختیارات خود خارج دانست.در نتیجه بار دیگر بر طبل جنگ کوفته شد.در اولین روزهای جنگ و عملیات ، ایرانیها موفقیت های چشمگیری بدست آوردند.آنها قادر گردیدند به همت اهالی مناطقِ مختلفِ تحت اشغال روسها ،قوای دشمن را از طالش ،مغان و بندرلنکران بیرون کنند.مردم شکی،باکو و شروان نیز همزمان بر پادگان های روسی شوریدند و آنها را از ولایاتشان بیرون راندند.     مدت زمانی بعد ایروان ،تفلیج و گنجه نیز با اعزام یک ستون بزرگ مرکب از 10 هزار پیاده نظام،4 هزار سواره نظام و هنگ توپچیان  به فرماندهی میرزا و امیرخان سردار به تصرف ایرانها در آمد.روس ها که ناگهان با شکست های پی در پی مواجه شده بوند،در جبهه های مختلف اقدام به تعویض فرماندهان و تجهیز قوا کردند.ژنرال پاسکویچ یکی از فرماندهان بزرگ ارتش روس در جبهه های جنگ با عثمانیها به سرفرماندهی کل سپاه روس در برابر ایرانیها برگزیده شد.این شخص در سال 1242 ه.ق در راس هزار پیاده نظام ، نیروی مجهز به انواع تفنگ ها،20 عراده توپ بسیار قوی،2 هزار قزاق سواره و چندین هزار نفر از دستجات شبه نظامی قفقازی در ناحیه شکمور و سپس گنجه سپاه 30 هزار نفری ارتش ایران را در هم شکست.           نبرد سرنوشت ساز گنجه که با شکست نیروها قاجار در برابر روسیه تزاری همراه بود و منجر به عقد قرارداد ننگین ترکمن چای شد       بزرگترین نبرد این دوره جنگ گنجه بوود که به توصیف آن می پردازیم :   قوای ارتش ایران شامل 18 گردان سرباز ، 10 هزار سوار،20 عراده توپ (تحت فرماندهی یک شخص انگلیسی ) و چند خمپاره انداز که بر روی شتر بسته بودند،می شد.عباس میرزا پیاده نظام خود را در یک خط قرار داده و توپخانه را به فواصل معین در بین افراد پیاده نظام تقسیم کرد و سوارها را نیز در جناحین این آرایش مستقر نمود .   قوای روس مرکب از 12 گردان پیاده،6 دسته سواره نظام ،400 قزاق  و 600 سوار تاتار بود.ژنرال پاسکویچ نیروهای خود را کلاً به سه خط آرایش داد.خط اول مرکب از 4 گردان پیاده به ستون گروهانی با 12 توپ.خط دوم مرکب از 6 گردان پیاده به ستون گروهانی با 4 توپ که 6 دسته سواره نظام از هنگ نیژه گورود در پشت سر آنان قرار داده شده بود.خط سوم 2 گردان پیاده به همراه 6 توپ در جناح راست 400 قزاق و در جناح چپ 600 سوار تاتار این سه خط را پوشش می دادند .   طرفین نیم ساعت در مقابل یکدیگر فقط به نمایش قدرت پرداختند تا اینکه ناگهان حمله از سوی روس ها آغاز گشت . خط اول تا مسافت تیررس توپ به نزدیکی قوای ارتش ایران آمد و با 12 توپ خود آتش شدیدی اجرا که در همان لحظات اول با آتش توپخانه ایرانیها مواجه شد.در این موقعه قسمتی از پیاده نظام ایران با استفاده از مسیری که عمود بر جبهه روس ها بود ، به طرف جناح جپ آنها حرکت احاطه ای اجرا کردند و عده ای هم به سواره تاتار حمله نمودند و باعث فرار آن ها به سوی اردوگاه روس ها شدند.   در پی آنان ستون های جناح چپ روسها هم که در انتهای خط دوم بود روبه فرار نهاد که بی درنگ آتش توپخانه ایران بشدت به بمباران آنها پرداخت.با اجرای این مانور عباس میرزا قصد داشت جناح چپ روس ها را تا حدود رشته کوههای قراباغ عقب رانده و خصطوط مواصلاتی ایشان را قطع کند.با مشاهده این وضع پاسکویچ دستور داد توپخانه روس ها به قلب (مرکز) قوای ارتش ایران آتش بگشایند و سپس با حمله قوای پیاده ، آنها را درهم بشکنند. چنین نیز کردند و با موفقیت تمام نیروهای ایرانی را یکباره وادار به فرار نمودند.عباس میرزا هم به ناچار مجبور به عقب نشینی به کنار روس ارس و سپس از عبور از آن شد (1241 ه.ق – 27 سپتامبر 1826 میلادی).در پی این اتفاقات اردوگاه سپاه ایران با تمام اثاثیه و 4 عراده توپ به دست روس ها افتاد .تلفات روسها در این جنگ سه افسر ارشد،100 سرباز کشته و 9 افسر و 340 نفر سرباز زخمی بود، ایرانیها هم 1500 کشته و زخمی و تعدادی نیز اسیرداده بودند.       اوضاع جبهه ها پس از جنگ گنجه     پس از شکست گنجه ،در زمانی که سپاه ایران احتیاج مبرمی به تجدید و تجهیز قوا داشت، به یکباره عباس میرزا دچار مضیقه مالی گشت.کمبود مهمات ،عدم پرداخت مواجب سپاه و وضع بد آذوقه روحیه سرخوردگی را در میان بخشی از رزمندگان رواج داده و بعضی از آنها همچون اراکیها مجبور به بازگشت به ولایت خود شدند.بسیاری از سربازان فراری دیگر نیز در جاده های منطقه مشرف به جبهه های جنگ در حال فرار دیده می شدند.روس ها که منتظر چنین فرصت های مغتنمی بودند،اقدام به تعرضات و حملات وسیعی نمودند و در اولین حرکت قلعه استراژیک عباس آباد را  به تصرف در آوردند.اینک اوضاع نابسامان سراسر جبهه ها زنگهای خطر را برای شاه و درباریان پایتخت نشین به صدا در آورده بود.در چنین شرایطی شاه شخصا تصمیم گرفت به آذربایجان بیاید،بنابراین یکبار دیگر دستور بسیج قوا را از سراسر استان ها صادر کرد.     پس از این فرمان ، غلام حسین خان سپهدار سپاه عراق با 12 هزار پیاده نظام و 2 عراده توپ و شاهزاده محمد قلی میرزا نیز با 10 هزار پیاده و سوار ترکمان ،گرایلی ،اصانلو ،افغان،استرابادی و هزار جریبی و شاهزاده حسام السلطنه و محمد تقی میرزا حکمران لرستان ،خوزستان و بروجرد با 6 هزار سوار باجلان و بیرالوند وبختیاری و سیلا خوری با 5 عراده توپ از راه رسیدند.نواب شاهزاده شجاع اسلطنه حسن علی میرزا والی خراسان نیز با جماعتی از اتراک و اکراد ناحیه خراسان خود را به تهران رساند.   ولی متاسفانه با تجمع این همه نیرو و حتی موفقیت عباس میرزا در حوالی اچمیازین به دلیل کمبود منابع مالی و مهمات ادامه عملیات از سوی ایرانیها با دشواری فراوان روبرو گردید نیروهای روسی نیز با ادامه تعرضات خود توانستند ایروان،تبریز و اردیبل را هم تصرف کنند.           مرز ایران و روسیه پیش از معاهده ترکمنچای به رنگ سیاه پررنگ       این موفقیت های آخرین روسها باعثب شد در موقعیت و موضع بسیاری برتری نسبت به ایرانها قرار گیرند و درنتیجه بر سر میز مذاکرات صلح و قدرت مانور سیاسی بدست آورده و بر فزونی طلبی های خود بیفزایند.   فتحعلی شاه و عباس میرزا و وکلیه قدرت نشستگان اینک پذیرفته بودند که با پذیرش صلح باید از پیشروی احتمالی روسها به سوی شهرهای دیگر و حتی تهران جلوگیری نمایند . بنابراین عباس میرزا در قریه دهخوارقان به ملاقات پاسکویچ رفت و با وساطت سفیر انگلیس عهد نامه ترکمن چای هم در محلی به همین نام که بین راه تبریز و میانه واقع بود ،منعقد شد.این عهدنامه ننگن نیز در 16 فصل به تاریخ 10 فوریه 1828 (5 شعبان 1243 ه.ق) به امضا نمایندگان دو دولت رسید .     به موجب عهده نامه ترکمن چای ولایات نخجوان و ایروان به روسها واگذار شد.براساس ماده 4 خط سرحدی بین دو کشور پس از شروع از نقطه ای واقع در در آرارات کوچک،به موازات رود ارس امتداد یافته به نقطه ای واقع در 30 مایلی ملقتی رود ارس و کر کشیده می شد، سپس  با عبور از جنوب شرقی به سمت شرق و به سوی دریای خزر تا آستارا منتهی می گشت.با مشخص شدن این خط مرزی ،توپها ،تفنگها ، سایرمهمات جنگی و دژهای نظامی ایران در قفقازیه کاملاً در اختیار روسها قرار گرفت.     براساس ماده 6 میزان غرامت جنگی که مترتب حال ایرانیان می شد.مبلغ 30 میلیون روبل نقره روسی (10 کرور تومان برابر 5 میلیون تومان ایرانی) برآورد گردید.ماده 8 مجدداً حق کشتیرانی در دریای خزر را با پرچمهای نظامی روس ، به آنها واگذار کرد و مقرر شد که بازرگانان روسی و ایرانی برای صدور کالاهای خود فقط 5% بهای قیمت مورد معامله را بعنوان حقوق گمرکی بپردازند.براساس ماده 13 نیز دو طرف الزام یافتنداسرای جنگی خود را ظرف 4 ماه آزاد کنند.   دولت روسیه هم ولیعهدی عباس میرزا و حمایت از او در رسیدن به پادشاهی را پذیرفت.بعلاوه اتباع روسیه در ایران از حقوق ارضی برخوردار شدند که شبیه کاپیتولاسیون ترکیه بود.این مسئله حق اجرای مجازات نسبت به اتباع آنها را هم که در ایران مرتکب جرم می شدند،از دولت ایران سلب می نمود.بدنبال این توافق روس ها چند سال بعد نیز توانستند عهد نامه ای با ایرانیها منعقد کنند که طبق آن طرف ایرانی ملزم شده بود از روس ها در برابر تهدیدات خارجی حمایت کند،به دشمن آنها هیچ کمکی ننماید،مضافاً به اینکه اجازه عملیات جنگی هم به دشمنان روس در خاک ایران داده نشود.       صحنه امضاء قرارداد به قلم نقاشی روس       مدتی بعد از معاده ننگین ترکمنچای ، روسها نماینده ویژه خود گریبایدوف (خواهرزاده پاسکویچ) را در سال 1144 هجری به تهران فرستادند.وی ماماور استرداد اسیران ارمنی و گرجی و اجرای سایر موارد مربوط به قرار داد بود.نامبرده چون در تهران در جمع آوری آنانان به خشنونت متوسل شد و حتی دست به تفتیش منازل مردم زد،اعمال ناشایست وی موجب تحریک اهالی گردید آن چنانکه پس از هجوم به سفارت روس ها او را به همراه چند تن دیگر به قتل رساندند.   فتحعلی شاه و درباریان وی از ترس آنکه مبادا این مسئله بهانه ای برای شروع جنگ های مجدد شود،در اولین اقدام خسرو میرزا (پسر عباس میرزا) به همراه محمد خان امیر نظام و میرزا تقی خان فرهانی (امیر کبیر) برای عذرخواهی به پطروگراد اعزام کردند.     ادامه دارد ...
  12.         عباس میرزا، فرمانده جنگ ایران، در جنگ از سربازان ایرانی سان می‌بیند         بخش دوم   نبرد های عسگران،گنجه و بادکوبه  (1220-1221 هجری)   در سال 1220 هجری (1805 میلادی) بر اثر تعرض ابراهیم خان جوانشیر دست نشانه روس ها به منتطقه تحت نفوذ ایران،با دیگر شعله های جنگ زبانه کشید.فتحعلی شاه خود را از چمن سلطانیه به کنار رود ارس رساند و عباس میرزا هم قوایش را برای حمله به گنجه آماده باش داد.ژنرال سیسیانف چند ستون از سپاهیان را به محافظت از پل خدا آفرین (بر سر راه گنجه) گماشت و خود در نزدیکی قلعه پناه آباد موضع گرفت.اسماعیل بیگ دامغانی از سرداران زبده عباس میرزا به همراه نیروهای تحت امر خود به طرف محافظین پل یورش برد و توانست بر آن پل فایق آید.چند روز بعد جنگ شدیدی در نزدیکی شوشی در شرف وقوع قرار گرفت.سیسیانف ،دو تن از فرماندهان نخبه را به همراه چند هنگ  قشون و 20 عراده توپ به کمک نیروهای قلعه شوشی تحت فرماندهی حکمران قلعه فرستاد.   عباس میرزا نظام اسماعیل خان دامغانی و چند شخصیت دیگر را به خاطر موفقیت هایشان در نبردهای اخیر به سرتیپی و سرهنگی سواره نظام ارتقا درجه داد.ترفیع درجه این فرماندهان ایلاتی در این مقطع بسیار مفید فایده واقع شد.سپس پیاده نظام های ارتش قاجار را به الله وردی خان قاجار سپرد.سرانجام جتگ سه ساعت مانده به غروب آفتاب با صدای کوس،شیپور و غرش آتشبار توپ ها و تفنگهای فیتیله ای آغاز شد و تا اوایل شب ادامه داشت تا وقتیکه هوا تقریبا تاریک شد و سپاه دو کشور به اردوگاهی خویش برگشتند.سپس از فردا صبح به مدت 6 روز همچنان دو طرف بر کوس جنگ کوفتند.در این مدت پیک های نظامی تیزرو خبرها رو به اردوگاه بزرگ نزد فتحعلی شاده می بردند و تقاضای هر نوع کمکی را نیز به وی ابلاغ می کردند.   عاقبت با رسیدن کمک و نیروهای تازه نفس به فرماندهی حسین قلی خان دولو و ذوالفقارخان دامغانی و 14 عراده توپ،روس ها شکست خوردند و قلعه شوشی نیز به تصرف قوای ارتش ایران در آمد.عباس میرزا فراریان روس را در جنوب گنجه به محاصره در آورد و پس از اسیر کردن آنان به سرعت به سوی گنجه شتاف.نیروهای سیسیانف گنجه را رها نمودند ولی از آن سو کشتی های جنگی روسیه تزاری از طریق آبهای دریای خزر به بندر انزلی رسیدند و در خشکی نیروهای خود را پیاده کردند.میرزا یوسف خان گرجی مامور مقابله با روس ها در گیلان شد.ژنرال شفت سردارروس تصمیم داشت قوای خود را با عجله به سوی رشت پیش ببرد ولی میرزا موسی حاکم رشت به همراه قوای خود دست به یک تاکتیک و نیرنگ جنگی زد.وی به داخل جنگلها عقب نشینی نمود،روسها که بدنبال آنها به تعقیبشان پرداخته بودند ناگهان در میان درختان انبوه جنگ توسط قوای میرزا یوسف خان و جنگجویان رشتی قتل عام شدند و پس از دادن هزار نفر تلفات و برجای نهادن مهمات جنگی فراوان ، گریزان به سوی کشتی ها عقب نشتسند و راه بازگشت در پیش گرفتند .در نتیجه ،گشودن جبهه دوم توسط نیروی دریایی روس ها نیز با شکست مواجه شد.   قئلی سیسیانف نیز با شنیدن این اخبار نا امیدانه بطرف باکو عقب نشینی کردند . اما چند روز بعد چون فتحعلی شاه به تهران بازگشت،حوالی ایروان و منطقه ارس بدون مدافع ماند،درنتیجه عباس میرزا قوای خود را به ایروان آورد.ولی در غیاب او ابراهیم خلیل خان جوانشیر قلعه شوشی را مجدداً به تصرف روس ها در آورد و تلاش و پایداری ارتش ایران در جبهه گنجه را بی نتیجه گذارد.   از آن سو شفت و نیروهی تحت فرماندهی اش که بعد از شکست در گیلان آنها هم به نواحی باکو آمده بودند،تصمیم به تصرف این شهرگرفتند.سیسیانف به کمک آنها شتاف،عباس میرزا نیز قوای جدید برای دفاع از باکو نزد حاکم این ناحیه فرستاد سیسیانف با طرح یک نیرنگ تصمیم گرفت وارد مذاکره با حاکم باکو شود.بنابراین در زمان مقرر وارد باکو شد اما قبل از آنکه موفق به حاکم باکو و اطرافیانش گردد توسط وی و پسرعمویش به قتل رسید.سواره نظام ایرانی فوراً بر نیروهای بدون فرمانده روس تاختند و عده بسیاری را به دیار نیستی فرستاند.شفت نیز با کشتی ها جنگی در اختیار خود نیروهای هراسانش را به لنکران رساند.         سمت راست نشان نظامی قاجاریان | سمت چپ نشان نظامی روسیه تزاری     جنگهی تعرضی ایران قوای روس را به داخل کوهستانهای قفقاز عقب راند ومعابر شرق آن نواحی به تصرف ایرانیها در آمد. ولی سال بعد به واسطه خیانت بعضی از حکام قفقاز ، ارتش روسیه مواضع استراتژیکی که از دست داده بود را مجدداً بدست آورد و بار دیگر میادین جنگ از کنار دریای خزر و مصب رود کورا به حوضه آرپاچای و ولایت ایروان انتقال یافت.این وقایع همزمان با ورود هیئت اعزامی از سوی ناپلئون به ریاست ژنرال گاردان به ایران بود.     جنگ های سالهای (1222-1228 هجری)     در بهار سال 1222 هنگ های تعلیم دیده ارتش ایران توسط افسران فرانسوی ،به اردوی نظامی عباس میرزا پیوستند.سردار بزرگ روس گداویچ نیز که فرمانروای کل قفقاز در آن زمان بود،قوای خود را در نواحی غربی دریای خزر یعنی در حدود سالیان و قراباغ متمرکز کرد.ژنرال گاردان سعی نمود قبل از وقوع جنگ،بین ایران و روسیه آشتی برقرار کند،ولی موفق نشد.سپس در ماه جمادی الاول زمانیکه بسیاری از سربازان به دستور عباس میرزا به مرخصی رفته بودند،ناگهان ژنرال روس در جهبه وسیع دست به یورش و عملیات زد و از قرباغ به سوی ایروان آمد تا شهری را که فقط 3 هزار نیروی مدافع به همراه 11 عراده توپ در اختیار داشت، تحت محاصره بگیرد.اما خوشبختانه با رسیدن سواره نظام جلایری و افشار از جانب آرارات ، محاصره شکسته شد و قوای روس پس از شکستی مفتضحانه به گنجه عقب نشست.تزار روس بلافاصله ژنرال ترومسوف را به جی گداویچ به سرداری لشکریان برگزید. بهار سال 1224 هجری در زمانیکه این بار پس از افسران فرانسوی ، افسران انگلیسی در سپاه ایران به تعلیم مشغول گردیده بودند،مجدداً قوای روسیه در جبهه قراباغ و ایروان اقدام به عملیات تعرضی کردند .فتحعلی شاه به همراه 20 هزار نیرو به پادگان مرکزی تبریز آمد،فرزندش محمد علی میرزا دولت شاه هم در راس 20 هزار سواره و پیاده از کردستان به سوی جبهه ها روانه گشت و عباس میرزا ولیعهد نیز با سپاهی به استعداد 20 هزار نفر آماده نبرد گردید.     قبل از آغاز جنگ شورای فرماندهی تصمیم گرفت در دو جبهه با قوای روس درگیر شوند،بدین جهت محمد علی میرزا مامور جبهه تفلیس و عباس میرزا مامور فتح گنجه شدند و فتحعلی شاه خود در کنار رود ارس توقف کرد تا در شرایط اضطراری قوای امدادی به سوی جبهه ها اعزام نماید.در اولین نبرد ها محمد علی میرزا فقط بعضی از ایلات اطراف تفلیس را سرکوب کرد و قوای عباسم یرزا نیز پس از محاصره گنجه به خاطر کمبود آذوقه و از راه رسیدن سرمای زمستان،کاری از پیش نبرد و در محلی به نام گوگچای (چای سبز) به محمد علی میرزا ملحق گشت.       توپخانه دوره فتحعلی شاه قاجار     نبردهای متعدد این هنگ ها تا سال 1226 هجری با قوای روس ها ادامه داشت ولی نتیجه مطلوبی برای ارتش ایران به همراه نداشت.پس از این مدت تنها جنگ مهم در محل اصلاندوز در کنار رودخانه ارس اتفاق افتاد و آن هم زمانی که سردار لشکر ایران عباس میرزا در شکار بود.در نتیجه هرج و مرج شدیدی بر قوای ایران حاکم شد و تلفات فراوانی به همراه آورد.سرگرد کریستی انگلیسی هم در این نبرد به قتل رسید زیرا پس از احضار افسران انگلیسی توسط حکومت آنها ، فقط ماژور کریستی و لیندسی در ارتش ایران باقی مانده بودند.با عقب نشینی ایرانیان اردئگاه بزرگ نظامی ایران به همراه غنائم بسیار بدست روس ها افتاد.     از دست رفتن مرز طبیعی چون ارس  و عقب نشینی به مناطق داخلی آذربایجان ، شاه و درباریان وی را بشدت وحشت زده کرد به همین علت فتحعلی شاده ،حاجی میرزا ابوالحسن خان ایلچی را روانه سن پطرزبورگ نمود.سرگراوزلی سفیر انگلیس نیز عازم تفلیس سپس پایتخت روسیه شد تا بر امر صلح اصرار ورزد.دولت روسیه که در این وقت گرفتار جنگ با ناپلئون بود از تقاضای صلح ایران خشنود گشت و برای عقد پیمان صلح ژنرال یرمولف را به ایران فرستاد.     در پی همین اقدامات بود که پیمان ننگین گلستان منعقد شد و به دوره اول جنگ های ایران و روس در قفقاز پایان داد.این قرار داد در قریه گلستان به میانجیگری سفیر وقت انگلیس با امضا میرزا ابوالحسن خان ایلچی فرستاده ایران و ژنرال رتیشیف نماینده روسیه در 11 ماده به تاریخ 24 اکتبر 1813 میلادی (1228 هجری) انعقاد یافت.به موجب ماده یک این معاهده ، جنگ و ستیز بین ایران و روسیه قطع می گردید.ماده 3 مالکیت روس ها بر قراباغ ، شروان،خانات،شکی،باکو،دربند،لنکران،قسمتی از طالش را تائید می کرد که براساس آن حدود 3 میلیون نفر از اتباع ایرانی تحت استیلای حکومت روس ها قرار می گرفتند.این ماده در تحقیر و جریحه دار شدن افکار و احساسات این جمعیت انبوه و حتی سایر مردم ایران بسیار موثر واقع شد.ماده 5 به کشتی ها جنگی روسی اجازه می داد در دریای خزر آزادانه به کشتی رانی بپردازند.ماده 6 نیز دوطرف را ملزم می نمود تمام اسرای جنگی تا 3 ماه بعد از عقد قرارداد آزاد نمایند.بر اساس بقیه مواد عهدنامه هم ایران از کلیه دعاوی خود بر داغستان ،گرجستان و ابخاز صرف نظر می کرد،در عوض روس ها نیابت سلطنت عباس میرزا را به رسمیت شناختند.       مرز ایران و روسیهٔ تزاری پیش از پیمان نامهٔ گلستان     عقد این قرار داد ننگین با توجه بسیاری از معایبش ، موجب یک آرامش نسبی و موقتی شد.متاسفانه در این مدت دربار ، شاه و سرداران ارتش ایران به جای اسفتاده از فرست تجدید و تجهیز قوا،آماده جنگ با عثمانیها شدند.زیرا در طی چند سال به بهانه های مختلف آسمان روابط ایران و عقمانی را ابرهای سیاه اختلافات به تیرگی کشانده بود. یکی از این اختلافات تحریک عشایر مرزنشین آذربایجان و کردستان توسط حکام ترک در ارمنستان عثمانیها بود.سرانجام فتحعلی شاه سپاهی را به فرماندهی عباس میرزا در سال 1236 هجری از راه خوی و چالدران به کردستان اعزام نمود.سربازان که روزانه 30 مایل (45 کیلومتر حدوداً) راهپیمایی می کردند توانستند در اوج خستگی شهرهای موشی ،الاط ،وان و بدلیس را تصرف کنند و شهر ارزروم را محاصره نمایند.   در طی این مدت نبرد های سخت و خونین در گرفت آنچنانکه در مصاف منطقه توپراق قلعه فقط عیمانیها 50 هزار نفر تلفات برجای گذاشتند و کثرت نعش کشته ها سبب شد فضای منطقه شدیداً متعفن گردد.در طی پیروزی ایرانیها، اردوگاه ترکان عثمانی با رشادت و جانفشانی سربازان عباس میرزا اشغال و تمام مهمات جنگی مخصوصاً بخش عظیم توپخانه از جمله 16 توپ بزرگ به دست ایرانی ها افتاد (شوال 1237 هجری).بازمانده لشکریان عثمانی هم که حدود 20 هزار نفر بودند به نقاط مختلف گریختند. ولی در تعقیب آنان محمد زمان خان در راس 10 هزار جنگجو و 2 عراده توپ چپاول کنان بسیاری از مزراع ، روستاها و باغات را در هم کوبیدند و با به اسرات در آوردن 5 هزار نفر دیگر آن ها را به همراه 17 عراده توپ و 200 هزار اغنام و احشام به اردوگاه خود آوردند.       نشان نظامی امپراطوری عثمانی     در این بین همزمان با وزیدن نسیم پیروزیهای چشمگیر که برای آرامش افکار عمومی مردم ایران در برابر شکست از روس ها و پذیرش تحقیرهای حاصله از قرار ننگین گلستان بسیاری ضروری می نمود،فتحعلی شاه پسردیگرش محمد علی میرزا را نیز به همراه سپاهی جدید در معیت مسیو دده معم نظامی فرانسوی به سوی بغداد روانه کرد.این سپاه بلافاصله خود را به بغداد رساند و شهر را به محاصره گرفت . ولی درست به هنگامیکه آثار سقوط هویدا می گشت،محمد علی میرزا بیمار شد و درگذشت.با مرگ وی وبائی سخت که در سراسر ایران شیوع پیدا کرده بود ، به میان سپاهیان هم کشیده شد و باعث کشتاری تعدادی از سربازان ارتش ایران گردید.در نتیجه پیشنهاد صلح عثمانیها نیز مورد قبول میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) و محمد امین پاشا معاهده ای را بیک مقدمه ، 7 ماده و یک خاتمه که به دو زبان ترکی و فارسی تنظیم شده بود به امضا رساندند.       منابع بخش دوم :     تاریخ روضه الصفا ، جلد 9،صص 406،438،495،608،611،598 ایران در دورۀ سلطنت قاجار ،صص 89،90،113،120 تاریخ قاجار،ص 117،139،140 مجموعۀ عهدنامه های تاریخی ایران،صص 127 و 128 تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران،جلد 1 ،ص 207     ادامه دارد ....
  13.             عصر افشاریه را باید دوران برزخ بین دو سلسله صفویه و زندیه دانست.بنابراین نظام اداری،اجتماعی و ارتش این عصر با عهد صفویه فرق چندانی نداشت.علت و عوامل اصلی آن هم اولاً وجود یک ساختار اقتصادی-اجتماعی به ارث رسیده از قرون قبل و مشابه دوران صفوی بود.ثانیا دوران افشاریه بسیارکوتاه و حصر به حیات 12 ساله حکومت نادر می گشت . تنها تفاوت بارز دولت صفویه و افشاریه در آن بود که این نظام مخصوصاً در عهد نادر،«دولت پادگانی» و تماماً نظامی با روحیه سربازی و سپاهیگری همچن عصر سلطان محمد غزنوی بود . به قول هانوی «اردوگاه و دربار روزگار نادر یکجا و غالباً ارکان دولت و کارگزان کشور در التزام رکاب شاهانه بودند».     به طور کلی حکومت ایران در دوران افشاریه به سه خصلت عمده داشت :   1- اقتدار عمیق ،خود محوری و دیکتاتوری خشن شاه که بخش مهم این اقتدار توسط منهیان ،جاسوسان بویژه «همکلامها» حفظ و تضمین می گردید.همکلامها در ایالات از نزدیکان حاکم یا والی محسوب می شدند که وظیفه اصلیشان مواظبت از افعال و اعمال والی یا بیگربیگی ها بود.هیچکار مهمی بدون حضور این اشخاص انجام نمی گرفت.   2- تکیه برعناصر نظامی و قرار دادن آنها بر گلوگاههای قدرت حکومت .هرچند این سیاست نشان داد بهره خوبی ندارد و بزودی به عنوان آنتی تز بر ضد خودش عمل نمود.   3- تکیه بر غیرمذهبی بودن حکومت به خاطر گریز از اختلاف ها و اصطکاکهای درونی جامعه و هم به منظور پرهیز از جنگ یا تیره گی روابط دشمن مرزهای غربی ایران یعنی ترکان عثمانی که خود را مهد و کانون توجه مسلمانان سنی در جهان می دانستند.       قلمرو حکومت نادرشاه در زمان اوج     برخلاف عصر صفویه که به مدت 250 سال تبلیغات شدید مذهبی سلاطین آن ، بر روح و مغز مردم ایران به نحوی اثر گذاشته بودند که آهنها حکومت و مذهب را بیکدیگر پیوند داده و بین تعلقات معنوی و سلطه جبری و مادی شاهان تلفیق بوجودآورند تا بدین وسیله ثبات و استیلای سلاطین تضمین و بیمه شود،اما اینک شاهان افشار مخصوصاً نادر اصراری بر تلفیق دین و حکومت نداشتند.   به قول ناپلئون : «نادرجنگجوی بزرگی بود ولی فرزانگی آنرا نداشت تا فکر امروز و هم آینده کشور خود باشد» به تعبیر دیگر عصر افشاریه عصر ثروت شاه و صاحب منصب لشکری و کشوری و ذلت و فقر بینهایت ملت بود.   در عصر افشاریه در میان بخش مولد و گردش اقتصادی این عهد،فقط تجارت و آنهم داد و ستد ابریشم کمی رونق داشت و بطور بی رمق به حیات خود هنوز ادامه می داد.به نوشته هانوی نماینده «شرکت تجاری مسکوی انگلیسیها درایران» ابریشم در درجه اول محصول گیلان بود که مرغوبترین نیز به حساب می آمد پس از آن ابریشم شیروان ،مازندران،استراباد قرار داشتند.محصولات تولیدی گیلان بیشتر به روسیه و عثمانی صادر می شد و ابریشم استراباد و مازندران در داخل کشور به مصرف می رسید.     تجارت داخلی و بازار داد و ستد نیز بطور محسوس تحت تاثیر «اردوبازار»های تکراری ارتش نادار قرار داشت.زیرا جامعه ارتش سالار و سپاه عظیم دائما درحال تحرک ،طبعا نیازهای وسیعی به ابزار ،آذوقه ،مواد خوراکی و سایرکالاها داشتند.به همین سبب بازرگانی و داد و ستد در اردو بازهای ارتش یکی از پرسود ترین شغل ها محسوب می گشت.برای این امر بازرگانان گاهی سرمایه کافی از شاه دریافت می کردند تا به خرید کالا و تامین مایحتاج نظامیان بپردازند.             مجموعه نفرات ارتش بزرگ نادرشاه با آن ترکیب ناهمگونش در تشکیلات و سازمان مشخص شده ای فقط و فقط تحت فرماندهی کل شخص نادر انضباط و نظم می گرفت درجات و واحدهای سپاه در این تشکیلات به ترتیب از بالا به پایین عبارت بودند از :   فرماندهی کل (شخص شاه یا شاهزاده) سرداران و سرکردگان (خان ها و روسای طوایف و یا سرشاخه ایلات و عشایر) ،سرخیلان،مین باشیان،یوز باشیان،اون باشیان و سپس غازیان (نفرات عادی).   کوچکترین واحد یا جوخه،10 نفره بودند که فرمانده آنها را اون باشی می گفتند سپس از ترکیب ده واحد اون باشی یک دسته 100 نفره تشکیل می شد که فرمانده آنرا یوز باشی می گفتند واز ترکیب ده دسته 100 نفری یک فوج 1000 نفری تشکیل می گردید که فرمانده آنها را مین باشی می نامیدند ( به زبان ترکی و ترکمنی اون یعنی 10 ،یوز یعنی 100،مین یعنی 1000).از هردو فوج یک لشکر پیاده و از هرسه فوج سواره یک تیپ سواره نظام تشکیل می دادند.درمواقع ضروری هم به لشکر پیاده یک تیپ سواره و یک فوج توپخانه ملحق می کردند و عده آنراگاه به 15 هزار نفر می رساندند.         فرمانده کل قوا ارتش افشاریه ،نادر شاه افشار     نادر تمام این قوای نظامی را به 5 منطقه اردوئی تقسیم نمود . اردوی اول را درخراسان استقرار داد که همواره مترصد اعلام خبرهای مناطق شرقی کشور باشند.اردوی دوم قفقازیه متمرکز کرد که معابر عظیم تجاری و ارتباطی ایران در مقابل تعرض دو دولت همسایه مقتدر محافظت کنند.اردوی سوم در کرمانشاه قرار داشت که برای نقشه های آینده او در تصرق بین النهرین یا برای مقابله با حملات عثمانیها مفید می افتاد .   اردوی چهارم را در فارس مستقر نمود تا بر مناطق دیگر هم کمک برساند.وبلاخره اردوپنجم در قندهار قرار استقرار داشت تا بر افغان های دائماً متعارض و همچنین برتمام مناطق مشرف به هند و مرزهای قابل توجه جنوب شرق نظارت داشته باشند.برهریک از اردوهای مزبور نیز معتمد با تدبیری گماشت تا به رتق و فتق امورات بپردازند.   وی برای این ارتش عظیم جباخانه ها و سازمانهای تدارکاتی بسیار مهیا کرد.توپ ریزی در اصفهان بحدی رسید که در سال 1154 ه (1741 میلادی) ارتش ایران صاحب 5 هزار توپ گردید.باروتخانه دولتی نیز مرتب شد و برای تهیه شوره از کف انبارهای زیرزمینی بهره گرفتند تا باروت ارزانتری نیز بدست آید.         افسر ارتش افشاریه     ازبین ایالات و ولایات ،تعدادی به دلایل حساسیت استراتژیک و موقعیت خاص نظامی بیش از حد مورد توجه قرار داشتند.کرمانشاه یکی از این مناطق بود که به دلیل همجواری با مرزهای غربی و عثمانیهای مهاجم «زراد خانه غرب» ارتش و کشور ایران محسوب می شد. سلاح های عمده نظامیان این عصر چه از نوع سرد و چه از نوع گرم ، به استناد نوشته های مورخین و سفرنامه نویسان آن عهد عبارت بودند از :توپ،خمپاره،زنبورک،نارنجک،تفنگ (فیتیله ای و چخماقی) ،طپانچه،جزایر(همان تفنگهای رایجی بود که گاهی بر روی سه پایه سوار می شدند) ،بادلیج،چماق (گرز)،شمشیر،نیزه،سپر،خنجر،ضربزن و تیروکمان.   ارتش ایران در این دوران کاملاًبرسلاح های آتشین تکیه داشت ولی هنوز سلاحهای سرد و بازمانده از قرون گذشته به طور جانبی و گاه به گه مورد استفاده قرار می گرفتند.       توپخانه ارتش افشار ،حربه کارآمد نادرشاه     یگان ها و رسته های توپخانه ، علاوه بر امر قلعه گیری،درمیدان جنگ نیز نقش بسیار موثری داستند.برای ساخت توپ،استادکاران کارخانه های توپریزی ارتش ایران بویژه کارگاه های نوع صحرائی آن دائما در زمان جنگ یا صلح به کار توپ ریزی اشتغال می ورزیدن.توپچی ها نقش بسیار مهمی را در عهد افشاریه بازی می کردند.توپخانه ارتش ایران در عهد افشاریه هرچند اعتبار و قدرت توپخانه ارتش عثمانیها را نداشت ،ولی اهمیت و جای خود را در سپاه باز کرده بود و عامل تعیین کننده ای در برابر فشار مهاجمین به حساب می آمد. دسته زنبورکچیان نیز که از عصر صفویه در سپاه ایران مشاهده می شدند،در این عصر بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.توپ،خمپاره زنبورک،نارنجک ،بادلیج وضرب زن همگی آتشباری واحدها و یگانهای توپخانه محسوب می گشتند.به تعبیردیگری همگی آنها سلاحی از نوع مهم توپ به حساب می آمدند.         درفش دار ارتش افشاریه       اما زنبورک نوعی توپ کوچک بود که بر پشت شتر سوار می شد.برای هریک قبضه زنبورک سربازی انتخاب می گردید که در امر شتر سواری،تیمار و رسیدگی به آن حیوان نیز تبحر داشت.این شخص را زنبورکچی می نامیدند.عده ای معتقدند اولین گروه زنبورک چیان در عصر شاه عباس اول بوجود آمدند،ولی اوایل مورد توجه قرار نگرفتند.اما بعد ها در زمان نادرشاه بخوبی از آنها در میدانهای جنگ بهره گرفته شد و درنتیجه موجب اعتبار و شهرتشان نیز گردید.رسته ها و واحدهای زنبورکخانه تا اوایل حکومت قاجارنیز در ارتش ایران جایگاه خود را حفظ کرده بودند.درزمان ناصرالدین شاه قاجار هنوز در تهران محلی برای نگهداری شترهای زنبورکخانه ارتش وجود داشت که آنجارا گود زنبورکخانه می نامیدند وبعدها بنام یکی از محلات تهران نیز شهرت یافت.         نفر شتر سوار زنبورکچی-دوران افشاریه     طرز استفاده اززنبورک به این ترتیب بود که روی کوهان شتر جهاز مخصوصی قرار می دادند،سپس زنبورک را طوری روی آن سوار می کردند که زنبورکچی بتواند پشت آن بنشیند.در طرف چپ جهاز کیسه محتوای بارتوت سیاه و گلوله آهنی آویزان می شد.به هنگام نبرد زنبورکچی فتیله ای بلند به کمر خود می آویخت و برروی شتر می نشست،سپس اقدام به شلیک می کرد و یا از شترپیاده می شد وپس از وادارکردن حیوان به نشستن ،به شلیک کردن می پرداخت.معمولاً روش دوم بیشتر مورد استفاده قرار می گرفت.زیرا هم زنبورکچی در زدن هدف دقیق ترعمل می کرد،هم شتر در برابر شکلیک و انفجار آرام و قرار بهتری داشت.بطورکلی شتران ویژۀ واحدهای زبورکخانه برای اینکار تربیت و شرطی می شدند.فقط به هنگام زخم برداشتن گاهی سراز عنان زنبورکچی برمی تافتند ودر بعضی موارد موجب هلاکت اونیز می گردیدند.         سرباز تفنگچی دوران افشاریه (یگان جزایری)     واحدهای جزایرچیان نیز بدلیل استفاده از سلاح آتشین هچون تفنگ،ممتازبوده و مورد توجه قرار داشتند.آنها جنگجویان مسلحی بودند که از زمان بنیان گذاریشان در عصر صفویه،جایگاه ویژه ای در سازمان رزم ارتش ایران پیدا کردند.نادر 20 هزار جزایرچی را درگردانها و هنگ های متعدد نظام داد و به تفنگهای بزرگ چخماقی مسلح نمود.چون این تفنگ ها بسیار سنگین بودند (در حدود 18 کیلو) ،عموما در زمان عملیات تفنگچی مجبورمی شد آنرا بر روی سه پایه مخصوص بنشاند تا تیراندازی وهدفگیری بهتر ودقیقتر انجام گیرد.کلاه تعدادی از جزایریان از نمد بود که به آن «کچه پاپاق» می گفتند و بر دو طرف آن در بعضی موارد منگوله هایی می آویختند ویا بر وسط ترک کلاه کلمه الله می نوشتند.       افسر شتر سوار زنبورکچی-دوران افشاریه       قراولان ارتش هرچند نیروی رزمنده وجنگجو بحساب نمی آمدند ولی نگهبانان مسلح حرفه ای اردوگاه های نظامی محسوب می شدند که بعضی از مقاطع تعدادشان به 6 هزار نفر می رسید.،آنان زیر نظر فرمانده خود علاوه بر حراست و تامین بخش امنیت اردوگاه و نظامیان در حال استراحت،شبها به عنوان گشتی مراقب اوضاع بودند تا اردوگاه دچار شبیخون دشمن نگردد.   شاطرها دونده های مسلحی بودند که در جلوی کوکبه شاه یا سرداران بزرگ راه را باز می نمودند،ریکایان یا پرچمداران که تعدادشان بالغ بر هزار نفر بود و نسقچیان (دژبانان) یا مسئولان نظم ومقرارت سپاه نیز از جمله نیروهای با اهمیت ارتش محسوب می گشتند.   منابع مالی برای هزینه های این ارتش بزرگ را هرچند هانوی فقط منابع داخلی دانسته،ولی به ضرس قاطع غنائم جنگی علاوه برآنکه عامل مهمی در تحریک نادر و خان های اطرافش در ادامه جنگ ها و لشکرکشیها بوده،سرچشمه مالی مهمی نیز برای نگهداری سپاهیان بحساب می آمد.دلیل بر این مدعا نوشته های مورخین آن عصر از جمله محمد کاظم است.به اعتقاد وی قبل از سفرجنگی نادر و سپاهیانش به هند،در نبرد دوم با عثمانیها به فرماندهی توپال پاشا،دیگر پولی در خزانه نادر برای پرداخت بدهکاریها و هزینه های نظامی اش باقی نمانده بود،آنچنانکه حتی 10 هزار تومان نیز نداشت به 500 نفر از جنگجویان شوشتری و هویزه ای بپردازد، و مجبور شد به طهماسب خان وکیل الدوله که مسئول دارالسطنه بود توسل جوید.       [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/slH_hy_dwrh_fshryh.JPG][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/slH_hy_dwrh_fshr.JPG][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/tfng_hy_dwrh_fshr.JPG][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/800px-Gun-Afsharid.jpg][/url]   سلاح ها عصر افشاریه   نادر و فرماندهی کل قوا     عصر افشاریه به طورعمده باید در دوران حکومت 12 ساله نادر دید.زیرا چند سال پس از مرگ وی جز کشمکشها ، جنگها و قتل و غارت چیزدیگری به چشم نمیخورد.خود نادر نیز شخصیتی به تمام معنی نظامی و دولت وی نیز کاملاً دولت ارتش سالاربود.بنابراین آنچه هم که در عهد حکومت نادر شاخصص می گردد.نبوغ در امورجنگ و سپاهیگری است نه مسائل اقتصادی ،کشاورزی،تجارت،هنر،معماری و یا چیز دیگر.لرد کرزن درباری وی می نویسد: از شواهر بارز نبوغ نادر فقط آن بود که در مدت کوتاهی ایران به مقام درجه اول نظامی در آسیا ارتقا داد.   نادرشخصاً در تمام امورات ارتش دخالت یا نظارت می کرد.در این مورد به نوشته مورخان آن دوران ،اهرمهای مختلفی را همچون چاپار،منهیان و جاسوسان متعدد،بکارگرفته بود.آنها به طور مداوم اخبار و گزارشهای مختلف را از داخل مملکت و حتی درزمان جنگ از خط مقدم جبهه تا پشت جبهه را سریع و صریح به او می رساندند.این ابزارها لازمه هر حکومت دیکتاتوری است که قصد دارد انضباط تحمیلی و اقتدار را برجامعه حکمفرما کند.   در ارتش برای ایجاد نظم آهنین در بین فرماندهان و سربازانی که خصلتهای ایلی-عشیره ای را با خود به همراه آورده بودند،به طوار متواتر از آنها سان می دید و برمقررات وضع شده تاکید می نمود.گاه شخصاً در کوچکترین موارد مثل پرداخت مواجب و چگونگی تامین تجهیزات دخالت یا حداقل پرس و جو می کرد.دربرابر خیانت هرگزآرام نمی گرفت و نفر نظامی را حتی اگر در حد فرماندهی نیز بود به شدیدترین وجه مجازات می نمود.   کشاندن سپاهیان درجنگهای متعدد به درون صحراهای بی آب و علف و بسیار خطرناک علاوه برچشم طمع نظامیان در بدست آوردند غنائم ، نشانی از قدرت فرماندهی و ترس از مجازات دربرابر تمرد نیز بود،حتی اگر چنین سفرهای جنگی به مرگ انبوهی از نظامیان منجر می گردید. در زمان صلح (اگر پیش می آمد) یا استراحت،این اقتدار و جذابیت فرماندهی ارتش بود که سربازان را به کار عمرانی نیز وا می داشت.دراین مورد محمد کاظم به ترمیم و ساخت سد ویران شده ای بر روی یک رودخانه در مرو توسط لشکریان اشاره نموده است.حکام منطقه چون قادر به ساخت و ترمیم آن سد نشده بودند،نادر این کار را برعهده 2 هزار سرباز تحت نظارت اسماعیل بیگ گورخرزن نهاد.هرچند این عده هم کاری از پیش نبردند و پس از 3 بار تلاش فشار آب براحتی سد را در هم می شکست.             بطور اجمال دلایل موفقیت نادر در امر ارتش و سپاهیگری را چنین میتوان بر شمرد :   1- بهره وری وی از فکر و نظرات فرماندهان بزرگ سپاهش ،هرچند در تاریخ چهره وی بعنوان شخصی دیکاتور و خود محور ترسیم گردیده است،ولی درموارد حساس مخصوصاً در زمان جنگ و عملیات بزرگ ، شورای عالی نظامی مرکب از خان ها یا فرماندهان بزرگ تشکیل می داد تا برای طرح عملیات از فکر آنها نیز مطلع گردد.یکی از خوبی های این کار آن بود که اگر عملیات منجر به شکست می شد،تنها وی مورد اعتراض و سرزنش قرار نمی گرفت.از آن گذشته ،این فرماندهان ارشد که هریک سر طایفه بزرگی نیز محسوب می شدند از نظر هویت اجتماعی ، اعتبارو ارزش بسیاری برای خود قائل بودند که با تشکیل شورای عالی نظامی در حقیقت این اعتبار آنها لحاظ شده و موجب آرامش روانی آنان نیز می گردید.   2- انتخاب استراتژی نظامی درست و مقتضا به شرایط   3- تهور و شجاعت شخص نادر وبعضی از سرکردگان لشکر وی ، آنچنانکه در بعضی از مواقع در خطرناک ترین صحنه های جنگی و هماوردگاه در میان سربازان حضور داستند.این حضور تاثیرمطلوبی در روحیه سربازان می گذاشت.در تعدادی ازجنگها اسب نادر براثر زخم سلاح دشمن کشته شده و حتی خود وی نیز مجروح گردیده بود.   4- نبوغ نظامی و انتخاب تاکتیک های صحیح عملیاتی .عده ای از تئوریسین های نظامی بزرگترین شگرد جنگی نادر را در سرعت حرکت به سوی دشمن و یا در عملیات او فرماندهانش دانسته اند.آنچنانکه گاه دشمن به هیچ وجه انتظار ورود او و سپاهیانش را در حیطه استقرار و اردوگاه خود نداشت.   5- استفاده از تدابیر،حیله هاوخدعه های جنگی مقطعی در بعضی از شرایط حساس نبرد که در مواقعی یکباره تمام نقشه های عملیاتی دشمن را بهم می ریخت و موقعیت جنگ را به نفع ایرانیها تغییر می داد.جالبترین آن تدابیر و حیله هائی بود که در مصاف با هندیها بکار گرفت.در یکی از این جنگ ها در زمانیکه ستون فیل سواران ارتش هند عرصه را برسپاهیان ایرانی تنگ نموده بود،بدستور نادر به گردن شترهای بنه و تدارکات سپاه تنورهای مسی آویختند و داخل آنها را پر از بوته ،چوب خشک و نفت کردند،سپس آنها را به آتیش کشیدند.ناگهان نعره های وحشتناک شتران بلند شد و پس از گریز به سوی هندیان ، نظم صفوف فیل سواران و سایر جنگاوران آنها را در هم ریخت و وضعیت را به نفع ایرانیها تغییر داد.   6- قاطعیت و عدم گذشت و اغماض نسبت به فراریان از میدان جنگ.درمواردی دیده شده بود که نادر شخصاً با تبرزین حتی در زمان هنگامه جنگ به دنبال نظامیانی بود که از ترس مرگ به پشت به میدانگاه نبرد کرده بودند.   7- استفاده از روش های تشویق ،ترغیب و تطمیع لشکریان پس از هر پیروزی که نمونه های متعدد از عطایا و بخشش های وی را مخصوصاً در زمان تقسیم غنائم جنگی بازگونمودیم.   8- عنایت و تقویت یگانهای آتشبار توپخانه و تفنگچیان ، که از این دوران بعنوان محور و هسته اصلی ارتش ایران بکار گرفته شدند ونقش بسیار مهمی در کسب پیروزی ها ایفا نمودند.   9- بهره برداری حساب شده از فضای سیاسی مطولبی که برای چنین ناجی پیش آمده بود.حضور بیگانیان اشغالگر (ازبکان در شمال شرقی،روس ها در شمال ،عثمانیها در غرب و شمال غربی) احساس حقارت شدیدی را در سطح ملی برای افراد جامعه بوجود آورده بود .ازدیدگاه علم جامعه شناختی یک ناجی دلاور چنین اوضاع و بستره ای فقط برای یک مدت کوتاه قدرت فروانی در بسیج عمومی مردم علیه بیگانان خواهد یافت.اما این سیاست جنگ طلبانه نمی توانست ادامه یابد و در دراز مدت به بار نشیند به همین دلیل بزودی با کشورگشائیها و جنگ های مکرر که منجر به کشتار مردم جامعه،فقر،بار مالیاتی و...شد،خودعاملی برای تنشها و شورش های بزرگ گردید و نتجه معکوسی نیز در اواخر عمر نادر برجای نهاد .           پی نوشت :     بله یک دولت کاملا میلیتاریستی ایران رو به نابودی کشوند ...شاید این نوع دولت برای سرداران و جنگاوران آن دوره بسیار عالی بوده ولی برای مردم عادی بسیار کمرشکن و عذاب آور....   از همه جالبتر جلوگیری روس ها از ایجاد نیروی دریایی ارتش ایران بود که ایجاد همچین نیروی راهبردی تضاد آشکاری با سلطه طلبی روسیه تزاری بوده ...   ما همیشه باید به فکر توسعه نیروی دریائی مون باشیم ...   کارشکنی کشورهای استعمار طلب آن دوره (مثل انگلیسی ها ، هلندی ها و پرتغالی ها) هم نشون داد که ما فقط باید به خودمون اتکا داشته باشیم نه کشورهای بیگانه .   تاپیک مرتبط » تلاش نادر شاه افشار برای ایجاد نیروی دریائی ارتش ایران       منابع :    آیین کشور داری ایرانیان،ص 140 تاریخ نادرشاهی،ص242 تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه،صص 200 تا 202 و صص 337 و 338 مجمل التواریخ ،صص 35،76،78،108،109، تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلیس ، ص 249 عالم آرای نادری ، جلد 3، ص 883 انقراض سلسله صفویه، صص 384 و 385 ایران و قضیه ایران ،جلد 2 ،صص 471 عالم آرای نادری ،جلد 1،صص 317 و 320 تاریخچه فلز و سلاح در ایران،صص 58 تا 63   سرچشمه کلی ، تاریخ 4 هزار ساله ارتش ایران     گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد  
  14.   درود هم ولایتی ... :rose:   منبع کلی این مطلب همون طوری که در پایان تاپیک ذکر شد کتاب تاریخ چهارهزار ساله ارتش ایران ؛تالیف اسد الله معطوفی می باشد ...         با تشکر از توضیحات ارزشمند و کامل جناب مولتکه عزیز  :rose:  :rose:  :rose:
  15.   کلمات و قدرت   از آغاز پیدایش تمدن،کلمات حسی از رمز و راز ، افسون و قدرت را القا می کرده اند.اولین شیوه ی نوشتاری (خط میخی) در خاور نزدیک، در بین النهرین، به این دلیل گسترش یافت که حکمرانانن بتوانند شرح دقیقی از آنچه مشمول مالیات می شد و کسانی که مالیات به آنان تعلق می گرفت و نیز دیگر یاداشت های دیوان سالاری نظیر جزییات مربوط به میزان غلات ذخیره و توزیع شده را در اختیار داشته باشند .   در مصر باستان ، موبدان (متولیان سخن) بودند.آنها می کوشیدند فن خواندن و نوشتن را مخفی نگه دارند، زیرا چنین کاری به آن ها قدرت چشمگیری می داد تا هم در اطلاعات دست ببرند و هم مردم رو فریب دهند.طی چهار هزار سال بعد،رهبران در تمامی جوامع ، کماکان این قدرت خاص را برای خود محفوظ داشتند و از طریق کدهای واژگانی و نوشتاری رمزی،ارتباط برقرار می کردند،درحالی که توده های مردم ناآگاه با بیم و هراس ، خرافه پرستی و ترس از قدرتی که کلمات در به سلطه کشاندن آنها داشتند،واکنش نشان می دادند.     "ما با حرف بر مردم حکومت می کنیم."   امپراطور فرانسه ، ناپلئون
  16. adelkhoje

    گالری جنگنده -رهگیرها

      [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/0304F14.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/124017__grumman-f-14-tomcat-silhouette-sunse_p.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/airplanepictures_2272_230017118.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/VF-24-F-14-Zone-V.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/957145__f-14-tomcat-evening-landing_p~0.jpg][/url]  
  17.               قبل از تهاجم اقوام بدوی به امپراطوری روم باستان ،این امپراطوری به دو قسمت غربی به پایتختی رم و قسمت شرقی (بیزانس) به مرکزیت قسطنطنیه تقسیم شده بود.آنچه از این امپراطوری به میراث باقی ماند جهان مسیحیت به رهبری پاپ ها بود که در مقاطعی خاص بر سلاطین بزرگ اروپا همچون شارلمانی (پادشاه فرانک ها) نیز حکمشان نافذ بود.به تدریج براثرعوامل مختلف در اروپا،اختلاف میان پاپ ها افزایش یافت و دو کلیسای رم و قسطنطنیه هم سرانجام در سال 1055 میلادی از هم جدا شدند.با این جدایی دو شعبۀ بزرگ مسیحیت یعنی کاتولیک (در رم) و ارتدوکس (در قسطنطنیه) به وجود آمدند.   این وقایع هم زمان بود با پیشروی ترکمانان سلجوقی در غرب ایران به سوی آسیای صغیر و سپس جنگ ملازگرد.از آن سو فاطمیان شیعی مذهب هم در مصر،شام،فلسطین و نواحی اطراف حکم می راندند که با هجوم سپاهیان سلجوقی مواجه شدند و شام را از دست دادند.این جنگ ها و به دنبال آن نبرد های متعدد بین امرا و شاهزادگان سلجوقی در شام و آسیای صغیر بر بی نظمی ها ونابسامانی ها افزود و شرایط را برای تجارت و مسافرت،به ویژه مسیحیان در نواحی شام،آسیای صغیر،فلسطین و نواحی ساحلی درهم ریخت.از این اوضاع امپراطوری و مردم تحقیر شدۀ روم (به خاطر شکست در ملازگرد) و پاپ های قسطنطنیه به خاطر رقابت با کلیسای رم  بهره بردند،زیرا در این دوران حاکمیت فئودال ها باعث بروز مشکلات اقتصادی و اجتماعی بسیاری در اروپای آن زمان شده بود.   آنها با آن که املاک وسیعی داشتند،اما با این حال برای دست آوردن زمین های بیشتر ،مدام به جنگ و جدال با یکدیگر مشغول بودند.جنگ فئودال ها با یکدیگر به تدریج امنیت و آرامش را ازمیان می برد و از آنجا که اروپا قارۀ کوچکی است روز به روز جنگ میان آن ها نیز بیشتر می شد.نیروی نظامی فئودال ها ،شوالیه ها بودند.شوالیه ها که نجیب زادگان سواره نظام به شمار می آمدند،کار و افتخارشان جنگیدن بود.یعنی هنگام جنگ و جدال،مشغول به کار بودند و هنگام آرامش اوضاع بی کار می شدند و درآمدی نداشتند و به همین سبب درچنین مواقعی دست به راهزنی و غارتگری هم می زدند.   علاوه بر جنگ میان فئودال ها و راهزنی شوالیه ها،گرسنگی دهقانان (روستاییان) نیز عاملی بود که بر خرابی اوضاع می افزود ،زیرا رعایا به خاطر کمبود زمین،جنگ ها،غارتگری ها و استثمار شدید وضع بسیار نابسامانی داشتند.به سبب وجود چنین اوضاع و احوالی ،پس از آن که پاپ فرمان جنگ های صلیبی را صادر کرد،تمام این گروهها در پی منافع خود به جنبش در آمدند.     بنابراین علل مهم آغاز این جنگ ها را می توان چنین بر شمرد :   شکست بیزانس در جنگ ملازگرد و تقاضای امپراتور بیزانس از پاپ برای جلوگیری از پیشرفت ترکمانان سلجوقی   تمایل پاپ به مطیع ساختن کلیسای ارتدوکس (قسطنطنیه) از طریق کمک به بیزانس.   تصمیم پاپ برای تصرف بیت المقدس   علاقۀ فئودال ها برای دست یافتن به زمین و زندگی بهتر   اشتیاق شوالیه ها برای بدست آوردن ثروت و افتخار   امید دهقانان گرسنه اروپا برای بدست آوردن زمین و زندگی بهتر         آلپ ارسلان در نبرد ملازگرد به طرز فاجعه‌باری سپاه روم شرقی را به فرماندهی امپراتور رومانوس چهارم شکست داد و وی را اسیر کرد. در این نگاره آلپ ارسلان با نهادن پای خود بر گردن امپراتور رومانوس او را تحقیر می‌کند     اما در شرق چه می گذشت.از اواخر دورۀ غزنویان،ترکمانان سلجوقی گاه به گاه شمال غرب ایران و ارمنستان را مورد هجوم قرار می دادند.بعدها پس از استیلای کامل سلجوقیان بر ایران،حملات به ارمنستان شکلی علنی و دائمی به خود گرفت. این منطقه نگهبان مهمی برای خاک امپراطوری روم محسوب می گشت.طغرل فقط یک بار و آن هم به سال 1054 تا نواحی ملازگرد آمد،ولی پس از پیشروی وی به سال 1059 ،برای نخستین بار جنگاوران ترکمان قدم به خاک روم نهاده و سیواس را فتح کردند.در سال 1064 میلادی شهر آنی پایتخت دیرین ارامنه منهدم و سال بعد قلعۀ مرزی ادسا(رها) را مورد تهاجم قرار دادند سپس سه سال بعد قیصریه شهر عمدۀ ایالت کاپادوکیه را فتح کردند.به دنبال این موفقیت ها آن ها تا سال 1070 میلادی قیصریۀ نو (نیکسر)،آموریوم(عموریه)،قونیه تا سواحل دریای اژه را به زیر سلطه در آوردند و یک سال بعد (1071) در نبرد ملازگرد با اسیر نمودن امپراتوری روم شرق سایۀ وحشت را بر اروپا گستراندند. به اعتقاد رانسیمان از زمان ملکشاه سلجوقی ، ترکمانان بی قرار دشت های مرکزی آناطولی را که به وسیلۀ نجیب زادگان بیزانطی (رومی) اداره می شد و تقریباً جمعیت انبوهی نداشت و شرایط بسیاری مساعدی نیز از نظر اکولوژیک برای چرای دام ها داشت ،مورد توجه قرار داده بودند.به همین دلیل سلطان ملکشاه عموزادۀ خود سلیمان بن قتلمش را بعد ازکروفرهای اولیۀ پدرش،اینک دوباره در راس گروهی از ترکمانان بدین نواحی رهسپارکرد.       افسر سلجوق     در اروپا به ویژه در روم شرقی این واقعه را زیر ذره بین گرفته بودند و طلیعۀ هجوم ترکمانان و ظهور آن ها مشاهده می کردند،مخصوصاً آنکه به تدریج اصطکاک های سلجوقیان با فاطمیان مصر نیز شدت یافت و مشکلات فراوانی برای کاروان های تجاری و زائران مسیحی اعزامی به سوی بیت المقدس به وجود می آورد.در این میان مردم شهرهای بزرگ و تاجر پیشۀ روم از جمله پیزا،ژن،ونیز و آمالقی بیش از همه متضرر می شدند.آنها از مدت ها قبل در مدیترانۀ شرقی نبض اقتصاد تجاری را در دست داشته و نظر بر بازارهای شرق دوخته بودند.       اثر تذهیبی متعلق به قرن ۱۵ام که پاپ اوربان دوم را در حال موعظه جمعیت برای بازپس‌گیری سرزمین‌های مقدس نشان‌می‌دهد     مسیر حرکت جنگجویان صلیبی در جنگ صلیبی اول     اما صدای بلندتر زنگ های خطر زمانی به گوش این مردم شرق اروپا رسید که در ابتدای سال 1073 میلادی ناگهان هجوم های بزرگتر ترکمانان به سرداری سلیمان پسر قتلمش ، آغاز گشت . سلیمان خود به دنبال دستیابی به قلمرویی برای سلطنت بود و سرداران و امرایش همچون دانشمند،چکا ( که به سال 1091 میلادی به دست دامادش قلیچ ارسلان پسر سلیمان به قتل رسید) و منکوچک فقط قلعه هائی را برای حکمرانی می خواستند تا آنها را تبدیل به پایگاهی برای غارت نواحی اطراف بنمایند .با آغاز هجوم این سرداران ترکمان که با آتش زدن ها و غارت های شدید همراه بود،مسیحیان خانه و کاشانۀ خود را باقی گذاشته و می گریختند.در این میان میکائیل دوکاس ( میکائیل هفتم) پسر خواندۀ امپراطور اسیر شده روم که قدرت را در دست گرفته و خود را اسیر اختلافات شدید در کلیسای رم و قسطنطنیه نیز بود،سپاه بزرگی را به سرداری آیزاک کامنوس به سوی لشکر ترکمانان فرستاد تا جلوی پیشروی بیشتر آنان را بگیرد.ولی وی شکست خورد و اسیر ترکمانان غز سلجوقی شد.این شکست که بیشتر به خاطر خیانت راسل بایلویل نیز بود،چنان امپراطور میکائیل را مستاصل کرد که مجبور شد از سلیمان بن قتلمش طلب صلح و همکاری کند.   سلیمان هم با کسب اجازه از ملکشاه سلجوقی چنین کرد.وی که تا این زمان شرق آناطولی را تسخیر نموده بود اینک موفقیت بهتری به دست آورده و نیقیه را پایتخت خود قرار داد تا بر خطۀ تحت حکومت خود یعنی از مصر تا شام تسلط داشته باشد.ولی هنوز در داخل آسیای صغیر چند شهر در دست مسیحیان باقی مانده بود .   اما با مرگ سلیمان اوضاع در آناطولی آشفته گشت و امیران و سرداران ترکمان به جان هم افتادند و نیقیه برای مدت شش سال به دست یکی از سرداران متمرد ترکمان به نام ابولقاسم افتاد . تا آنکه سرانجام ملکشاه به وسیلۀ قلیچ ارسلان پسر سلیمان او را سرکوب کرد.             اما اندکی بعد با مرگ خود ملکشاه اوضاع آشفته دو چندان شد .در این میان آلکسیوس امپراتور جدید روم شرقی سعی کرد برای مقابله با ترکمانان سلجوقی از این هرج و مرج میان آنان به نحو اکمل بهره ببرد،به علاوه از آن سو در پی استفاده از اختلافات میان پاب اوربان دوم و پاپ گریگوری هفتم نیز برآمد.از قضا در این اوان (سال 1095 میلادی) پاپ اوربان از همۀ کلیساهای غرب خواست تا برای حضور در نخستین شورای بزرگ وی که در ماه مارس در پیاچنزا تشکیل می شد با اعزام نماینده شرکت نمایند.آلکسیوس از این فرصت طلایی استفاده کرد و یک هیئت بلند پایه را بدان اجلاس فرستاد با بتواند زمینه را برای سربازگیری و بسیج قوا آماده کند . هیئت اعزامی وی در این اجلاس به همگی قبولاند که خطر ترکمانان از سوقی شرق و نرمان ها از جنوب ایتالیا (روم) جدی است.   پاپ اوربان از 18 تا 28 نوامبر 1095 شورای کلرمون را با حضور 300 مرد روحانی مسیحی تشکیل داد و بحث های مفصلی دربارۀ بسیاری از مسائل در دستور کار قرار گرفت که یکی از آن ها اوضاع به وجود آمده از شرایط تجزیۀ دولت ترکمانان و وضع نابسامان ایجاد شده توسط آنان برای زوار مسیحی بود.بنابراین از همۀ مسیحیان خواسته شد به جای اختلافات و کشتار یکدیگر ، به عنوان مجاهدان راه دین در جهاد مقدس آتی شرکت نمایند.   پس از این اجلاس پاپ در سال بعد از مجاهدان و جنگجویان مسیحی خواست در قسطنطیه پایتخت روم شرقی (بیزانس) گرد آیند،زیرا مطمئن بود آلکسیوس از آنها حمایت می کرد.انتخاب این شهر بزرگ برای تجمع قوا در حقیقت ترس از پیشروی یک نیروی بزرگ ،خطرناک ومهاجم از سوی شرق یعنی ترکمانان سلجوقی بود.چرا که مرکز امپراطوتوری بیزانس یعنی قسطنطنیه در آینده قطعاً در برابر خطر سقوط قرار می گرفت.چناکه 357 سال بعد (در سال 1453 میلادی) این امر البته توسط گروهی دیگر از ترکمان ها یعنی عثمانی ها جامعۀ عمل به خود پوشید و با سقوط قسطنطنیه توسط سپاه عثمانی ، برای همیشه روم شرقی از صفحۀ تاریخ محو شد.با این فراخوان پاپ،سخنرانی ها و تحریکات توده های عوام مسیحی در سراسر اروپا شروع شد و دوک ها،کنت ها ، شوالیه ها و اسقف ها بر آتش آن دمیدند.شعارهای گوناگون با محوریت جهاد مقدس علیه مسلمانان ( سلجوقیان سنی وفاطمیان شیعی ) در بسیاری از نقاط طنین انداخته بود.حتی به توابین وعده داده شد که اگر برای نجات کلیسای مسیح راهی بیت المقدس شوند آمرزیده خواهند شد.         گادفری بوین شوالیه فرانسوی فرمانده جنگ صلیبی یکم و بنیادگذار پادشاهی اورشلیم     لازم به ذکر است که کنت ها در این ایام به بخشی از فئودال های نظام فئودالیته قرون وسطای اروپا اطلاق می گشت که شوالیه ها را در اختیار می گرفتند .شوالیه ها هم جوانان در خدمت این اربابان زمین دار بودند که در مراسم های ویژه ای برای خدمت به اربابان و خانواده هایشان یاد می کردند تا طی مراسمی لقب شوالیه بگیرند.مردم تحت ستم این شیوه تولید قرون وسطایی نسبت به این گروه نظراحترام آمیزآمیخته به رعب و وحشت داشتند.   به هر صورت اوضاع به غایت بحرانی و نابسامان اقتصادی اروپا که محصول نظام ناکارآمد آن زمان این قاره بود،بسیاری از اقشار و طبقات یعنی روحانیون مسیحی ،کنت ها ،دوک ها ،شوالیه ها،دهقانان فقیر و... را زیر پرچم اتحاد جهاد و مبارزه علیه مسلمانان گرد آورد.این امر چنین حسنی را داشت که بر بحران های قابل انفجار درون اروپا موقتاً سرپوش نهد.   بلاخره در اوج تبلیغات این عوامل ، سیلی از جنگاوران به سوی بیت المقدس روان شدند تا در قسطنطنیه تحت فرمان گودفری،رایموند وبوهموند برای اولین دورۀ جنگ های صلیبی (1095-1099 میلادی)آماده گردند.آلکسیوس اولین هدفش اعزام آنها نخست به نیقیه یعنی پایتخت ترکمانان سلجوقی روم بود.   بنابراین در ماه آوریل سپاهیان صلیبی را از لشکرگاه پلکانوم به حرکت در آورد،آن هم در زمانی که قلیچ ارسلان دور از پایتخت با ترکمانان هم نژاد خود یعنی دانشمندیان در ملطیه در نبرد بود.   سلجوقیان با شنیدن این اخبار با شتاب خود را به نیقیه رساندند ،اماکاری از پیش نبردند و شهر در برابر جنگاوران صلیبی به زانو در آمد و سقوط کرد . متاسفانه دراوج پیشروی صلیبیان کشمکش بین امرا و حکام محلی ترکمان از یک سو و اختلاف گروهی از اینها با فاطمیان از سوی دیگر شرایط را بهره برداری بیشتر صلیبیان فراهم نموده بود.   در سوریه که تا سال 1095 میلادی تتش تاج الدوله (برادر ملکشاه سلجوقی) با اقتدار حکومت کرده بود،پس از وی در این ایام دو پسرش رضوان در حلب و دقاق در دمشق حکومت می کردند که با هجوم سپاه فاطمیان مصر به بیت المقدس مواجه شدند.این شهرتوسط ترکمانان ارتقی تحت الحمایه سلجوقیان اداره می شد.پس از مرگ اتسز ترکمان،تتش بیت المقدس را به عنوان اقطاع به امیر سقمان بن ارتق ترکمان سپرده بود،اما اینک پس از شکست از فاطمیان،ترکمانان مجبور به عقب نشینی به ایالت جزیره در شرق فرات می شدند.آنها در زمان مهاجرت در مارس 1098 میلادی در جنگ بزرگ کربوغای موصلی علیه صلیبیان برای آزاد سازی انطاکیه شرکت کردند.از سوی دیگر امرای ترکمان نواحی دیگر هم دست به اقدامات مشابه زدند.از جمله اتابک دمشق که خبر اسارت زن و فرزند قلیچ ارسلان وبسیاری از سران ترکمان را در سقوط نیقیه شنیده بود،با مودودحاکم جدید موصل هم پیمان شد تا تحت حمایت سلجوقیان ایران علیه فرنگیان (صلیبیون)وارد عمل شود.         تصویر قرون‌وسطایی از پیتر هرمیت رهبر شوالیه‌ها، سربازان و زنان به سمت اورشلیم در جنگ صلیبی یکم     اما مسیحیان بدون توجه به این ائتلاف ،با ارسال نامه و پخش خبر فتح نیقیه در شرق اروپا،درامتداد جادۀ قدیمی بیزانطین در پهنۀ آناطولی(آسیا صغیر) مجدداً به حرکت درآمدند،قلیچ ارسلان در مقابل جنب و جوش مجدد آنها اقدام به جمع آوری سربازان پراکنده نمود و به اتفاق حسن حاکم دست نشاندۀ سلجوقیان در کاپادوکیه و نیز امیر دانشمندیان ترکمان که تازه هوشیار شده بود،آمادۀ جنگ شدند.این جنگ در ناحیۀ درولیه اتفاق افتاد که سرانجامی جز شکست برای سلجوقیان نداشت و باقی خزائن قلیچ ارسلان به دست صلیبیان افتاد.   پس از این وقایع ، قلیچ ارسلان قونیه را به پایتختی برگزید.اما صلیبیون بر آنجا نیز هجوم برده و شهر را با وجود مقاومت شدید ترکمانان،فتح کردند و مغولبین را به کوهستان ها متواری نموند.سپس در عملیات نظامی سریع بعدی اسمرنه و فریجیه را از دست پسران ترکمان چکا بیرون آوردند.ولی باز آرام نگرفتند و به سوی نواحی طرسوس و انطاکیه آمده آن نواحی را نیز متصرف شدند.انطاکیه در این ایام در دست ترکمنان بود.حکومت این منطقه در سال های قبل از طرف ملکشاه سلجوقی به یاغی سیان ترکمان تفویض شده بود.   سقوط این ناحیۀ مهم (انطاکیه)متاسفانه در اوج اختلافات امرای ترکمان اتفاق افتاد،زیرا بین دو برادر یعنی رضوان امیرحلب و دقاق امیر دمشق دشمنی شدیدتری به وجود آمده بود.یاغی سیان که دخترش زن رضوان بود در اوج محاصرۀ انطاکیه توسط سپاهیان صلیبی توانسته بود دقاق را به حمایت از خود برانگیزاند ولی وی در زمان حرکت به سوی انطاکیه ناگهان در وسط راه سپاهیان خود را برگشت داد.سپاهیان رضوان در 1098 با اکراه زمانی به حرکت درآمد که دیگر ثمری نداشت.امیرموصل که خود اتابک یک شاهزاده کوچک سلجوقی درقنداق بود با تلاش فراوان سعی کرد حدود 30 هزار سپاه را بدان سو اعزام کند.ولی این نیرو هم با شنیدن خبر عصیان مسیحیان ادسا بدان نواحی رهسپار شدند.   فشار و پیشروی صلیبیون در این مدت روز به روز افزایش می یافت و پیشروی آنها تا سال 1105 میلادی کار را بدان جا کشاند که وزیرالافصل مصری برای بازپسگیری فلسطین از سلجوقیان دمشق و امیر آنان کمک خواست .آنها برای توافق مدتی را به مذاکره گذارنده و به نتیجۀ مثبتی هم رسیدند ولی با مرگ دقاق اختلافات بین جانشینان او با اتابکش به قدری شدت یافت که از اهمیت این ائتلاف علیه مسیحیان صلیبی غافل ماندند.   از آن سو دوسال بعد قلیچ ارسلان هم در گذشت و موجی از ناآرامی ها را پشت سرباقی گذاشت.پسربزرگ او در جنگ خابور مغوب و اسیر سلطان محمد سلجوقی شد.پسر دیگرش مسعود به دربارترکمانان دانشمندیان پناه برد و پسرچهارمش در قونیه ناگهان با آزاد شدن ملکشاه ازسوی سلطان محمد روبرو شد که در قونیه مدعی حکومت بود.متاسفانه این اختلافات بین امرای ترکمان گاه در صحنه های سیاسی و نظامی به شکل بسیار قبیحی از جمله درخواست کمک از صلیبیون نیز می انجامید که این مسئله بیشتر در نواحی حلب ، شام و دمشق نمود می یافت.این امر سبب گشت تا گاهی شرایط بسیار مساعدی برای پیشروی صلیبیون به وجود آورد.   همین عوامل متعدد بود که موجب شد تا آنان در همان سال های اول یعنی تا 13 ژانویه 1099 با سرعت به سوی اورشلیم بیایند و آن نواحی را فتح کنند.اواخر ژوئیه (شعبان 492 ه) بیت المقدس فتح و حمام خون در شهر به راه افتاد.پس ازاین پیروزی صلیبیان در اندک مدتی چنیدن دولت – شهر را در سرزمین های متصرف شده ایجاد نمودند که مهمترین آنها در بیت المقدس ،طرابلس (لبنان) و ادسا بود.       دولت‌های صلیبی تشکیل‌شده پس از نخستین جنگ صلیبی     فئودال ها (کنت ها و دوک ها) اینک به هدف خود رسیده و ادارۀ این نقاط را برعهده می گرفتند.شوالیه ها نیز صاحب امکانات وسیع و مقام و منصب و گروهی از دهقانان هم صاحب زمین شدند.اما سقوط بیت المقدس و چند ناحیۀ پراهمیت دیگر،مسلمانان چه ترکمانان سنی و چه فاطمیان شیعی را به شدت تکان داد و موجب وحشت آنها گشت.   بنابراین حاکمان نواحی شام و دولت فاطمیان آمادۀ پیکار با شرایط بهتری شدند.در آن زمان دولتی به نام آل زنگی به قدرت رسیده بودند که حکمرانان آن توانستند چندین بار طمع تلخ شکست را بر صلیبیان بچشانند و حتی ادسا را از آنان پس بگیرند.   شکست در ادسا اروپاییان را وحشت زده کرد و پاپ را برآن داشت که فرمان دومین جنگ صلیبی (1147-1149) را به رهبری کنراد سوم ولویی هفتم صادر کند.صلیبیون با نظم بیشتر و فرماندهی بهتر عازم جنگ شدند،لینک در نبرد با آل زنگی شکست خوردند.       صلیبیان تسلیم صلاح الدین می شوند     ایوبیان و در برابر صلیبیون     درجریان جنگ های آل زنگی با صلیبیون،شخصی به نام صلاح الدین ایوبی که از کردهای ایران بود،دلاوری و شجاعت بسیار از خود نشان داد.پس از اتحاد دولت آل زنگی با دولت فاطمیان،صلاح الدین ازسوی دولت آل زنگی به منظور فرماندهی نیروهای فاطمیان به مصر عازم شد اما وی چون دولت فاطمیان را ضعیف و ناتوان دید به عمر آن خاتمه داد و با تشکیل دولت ایوبیان ،نیروی بسیار قدرتمندی برای جنگ با صلیبیون فراهم ساخت.   وی توانست به تدریج شام وبیت المقدس را ازچنگ صلیبیون بدرآورد.بازپسگیری بیت المقدس شکست بزرگی برای اروپائیان و مجموعه رهبران و طراحان جنگ های صلیبی بود. به همین جهت ماشین تبلیغات بار دیگر به راه افتاد و پاپ نیز فرمان سومین جنگ صلیبی (1189-1192 میلادی) را به فرماندهی پادشاهان اروپا همچون بارباروسا ،ریچارد شیردل  و فیلیپ دوم صادر کرد.با پخش این خبردرآسیای صغیر تا اورشلیم،صلاح الدین ایوبی بار دیگر به جمع آوری تجهیزات و بسیج قوا برآمد.دربین امرای ترکمان هم جنب و جوش به وجود آمد از جمله بار دیگر اتابک دمشق با حاکم موصل هم پیمان شدند و تحت حمایت سلجوقیان ایران سعی کردند با ایجاد ائتلاف بزرگ برای صلیبیان مشکلاتی ایجاد کند.اما این اقدامات هم ثمری به بار نیاورد.   دوره های چهارم جنگ های صلیبی (1202-1204) پنجم(1218-1221) ،ششم (1128-1229) هفتم (1248-1254  با حملۀ لویی نهم پادشاه فرانسه و ادوارد پادشاه انگلستان به تونس) و هشتمین و آخرین جنگ های صلیبی تا سال 1292 میلادی ادامه یافت.در این آخرین نبرد سیف الدین قلاوون فرمانروای مملوکان مصر،دژ عکا آخرین دژ صلیبیون را تصرف کرد و به جنگ های 197 سالۀ صلیبی پایان داد.       تابلو مینیاتور مرگ لویی نهم طی محاصره تونس در جنگ صلیبی هشتم     قابل ذکر است که دولت ممالیک یا مملوکان نیز گروهی از سربازان ترک نژاد در خدمت ایوبیان بودند که پس از مرگ صلاح الدین ایوبی،در اوج اختلافات میان بازماندگان او،ایوبیان را سرنگون و خود در مصرحکومتشان را بنیان گذاره بودند.     پ ن :   انتخاب نام ترکمان به جای ترکمن در این جا به این دلیل بوده است که بسیاری از متون و منابع تاریخی اوایل قرون هجری و قرن های بعد در داخل ایران،این قوم را اکثراً ترکمان نامیده اند، به علاوه اگر این نظریه را با احتیاط بپذیریم که ترکمن ها از اولین گروه ترک های مسلمان شده و ایمان آورده بوده اند و به همچین جهت "ترک ایمان" سپس ترک "ترک امان" و ترکمان نام گرفتند،موثق تر از "ترک مِن" (به معنی من ترک هستم) خواهد بود.     منابع :   روضه الصفا جلد 4 مدارس نظامیه و تاثیرات تاریخ جهان آرا اخبار سلاجقۀ روم سسله های اسلامی جامع التواریخ جلد 1 حبیب السیر جلد 2 تاریخ مغول در ایران ص 57 تا 59 نسب نامه خلفا و شهریاران صف 236 میراث ایران ص 81 تا 83 تاریخ هنر اسلامی ص 70 و 71 تاریخ جنگ های صلیبی جلد 1 صص 80 تا 82 جنگ های صلیبیان از دیدگاه شرقیان ص 22 تاریخ جنگ های صلیبی جلد 1 صص 240 تا 248 تاریخ جنگ های صلیبی جلد 2 صص 35 تا 38 ،102،137،159   سرچشمه کلی : تاریخ ، فرهنگ و هنر ترکمانان جلد اول نوشته اسد الله معطوفی     گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد
  18. adelkhoje

    جنگ های صلیبی و نقش ترکمانان سلجوقی

        اغوزخان پدر ترکمن ها یا ترک ها     درود خواهش میکنم دوست عزیز ...     نظر شما محترم ولی به طور کلی میشه ترکمن ها رو همون غز ها (اغوزها) نامید ، که این کلمه مرکب از دو بخش اوغ و اوز هست یعنی به معنی تیر و قبلیه و اوز هم هم علامت جمع است که معنی قبیله ها را می دهد، به علاوه از ازمان اوغوز خان ( پدر ترکمن ها) با پیدا شدن تیر و کمان ایل اغوز به دوشاخه بوزاق (تیر خاکستری) و اوچ اوق ( سه تیر) تقسیم شدند .   (قرن 8 میلادی ) نام اغوز اولین بار بر طبق کتبیه های اولیه ترکان توقوز اغوز یا 9 قبلیه ( توقوز به معنی 9 در زبان ترکمنی و ترکی هست) دانسته شده و بعد ها از قرار معلوم به 24 قبلیۀ مهم تقسیم می شده اند،اما نام ترکمن بنابر یک اعتقاد ، پس از آنگه ترکان تحت نفوز اسلام قرار گرفتند ظاهر شد.یعنی از زمانی که اغوزهای مسلمان را ترکمن نامیده اند.   ترکمن ها همانطور قبل از اینکه به دین مبین اسلام ایمان بیارند ، جزو اقوامی صحرا نشین ترک بودند که به همه این اقوام ترک گفته می شدند تا زمانی که اقوام اغوز از مناطق سایر اقوام ترک غربی (چون قبل از این جزو اتحادیه های اویغور بودند) به مناطق غربی تر سرزمین های خودشان یعنی سرزمین های ماوراء النهر و ایران آمدند.   در اواخر قرن سوم هجری ( قرن 9 میلادی) جغرافی نویسان عرب از غزان بیشتر یاد می کنند،تا قرن چهارم هجری ترک ها غز (یعنی ترکمن ها) وسعت سرزمین هاشون از شمال به دریاچۀ آرال  و از مغرب به ولاگی سفلا و دریای خزر و از شمال شرقی به بستر رود ایرتیش محدود می شده .   پس از رسیدن به مناطق ماوراء النهر اقوام غز در نزدیکی سمرقند مستقر می شوند و به دین اسلام مشرف می شوند و زیر نفوذ امرای وقت به زندگی خود ادامه میدن تا زمانی که بعضی از اقوام ترک های غربی (کافر) به ماوراء النهر حمله می کنند و تقاضای خراج از امرای وقت (که بعداً همین امرا به کمک ترکمن ها اقدام به ایجاد سلسله سامانیان می کنند) در این زمان رئیس قبلیه یا رهبر یا هرچیزی دیگه اغوز هابه حکام مسلمان پیشنهاد غز (جهاد در مقابل کفار ترک) میدن که با این پیشنهاد لشکریان اغوز و حکام مسلمان وقت بر علیه نیروهای مهاجم برمی خیزند و در نهایت آن ها را شکست می دهند .         طغرل بیگ     پس از این ماجرا سامانیان اقدام به استخدام ( مقام دادن) به امرای اغوز می کنند و مناطق حکومت خودشان را وسعت می بخشند ولی همین مقام دادن و اعتماد به ترکمن ها آنها را سرانجام به نابودی کشاند و ترکمن ها یا اغوز ها را به قدرت رساند البته قبل از به قدرت رسیدن سلجوق ها این الپتکین (یکی از فرمانده های بزرگ منصور بن نوح سامانی) اقدام به سرپیچی از حاکم وقت سلسله سامانی کرد و به سوی غزنین و کابل تاخت و اولین دولت ترک در کشور عزیزمون ایران به تدریج بنیان نهاد .   و بعد ها در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوی بود که با اجازه خود سلطان محمود غزنوی ، بقیه اقوام ساکن در مناطق شمالی (حدود کشور ترکمنستان فعلی ) وارد شمال شرقی ایران (ترکمن صحرا =استان گلستان+خراسان شمالی ) می شوند.و به تدریج اقدام به تشکیل سلسله سلجوقیان به بدست طغرل بیگ می کنند. البته طغرل بیگ برای برداشتن نخستین گام ها برای ایجاد حکومتش باید آخرین حاکم سامانی یعنی اسماعیل منتصر را از میان می بردند که ازمیان نیز بردند.   بعد از این اقدامات طغرل با گروهی از قراخانیان اقدام به تشکیل یک اتحادیه برای مصاف با سلطان محمود غزنوی کرد ولی این اتحادیه نیز نتوانست جلوی شکست این نیروها را در مقابل محمود غزنوی بگید .و نیروهای طغرل اقدام به عقب نشینی به مناطق شمالی خراسان یعنی ترکمن صحرا کردند و در انتظار حمله دوباره در زمان مناسب شدند و برای این منظور با فرستادن پیغام برای به محمود غزنوی به ظاهر از سر اطاعت از سلطان غزنوی بر آمد.         سلطان محمود غزنوی       حال در این روزگار طغرل مغز متفکر ماجراهای نظامی سلجوقیان بود.در خصوص ترکیب دسته ها باید گفت که ممکنه پیروزهای سلجوقیان(به جز شکست برابر محمود غزنوی)،گروه های دیگر غز و عناصر قبایل دیگر را که در دشت های اطراف صحراگردی می کردند ، به سوی خود جلب کرده بود.در این زمان چهار قبیله تدریجا اهمیت زیادی در بین قبال اغوز ( که قبلا گفتیم 9 قبلیه حتی به 24 قبلیه هم می رسیدند) پیدا کرده بودند ، اسمای هر چهار قبلیۀ مذکور در فهرستی که کاشغری از قبایل اغوز می به دست می دهد وجود دارد (به صورت ایوا،توگر،سلغر و افشار).قبایل مورد نظر ما در آینده نقش بسیار بزرگی را در تشکیل امپراطوری بزرگ اغوزان یعنی سلجوقیان داشتند.   پس از مرگ سلطان محمود ، پسرش سلطان مسعود به قدرت رسید ولی غزنویان نیز نتوانستند در مقابل قدرت اولیه روبه رشد سلجوقیان به خوبی مقاومت کنند و سرانجام درآخرین نبرد ( به نقل از بیهقی) در جنگ دندانقان به زانو در آمدند و بقایای حکومت غزنوی تنها بخش های کوچکی مثل غزنین و مرزهای شرقی افغانستان فعلی محدود شد.غز ها یا ترکمن ها برای تضعیف غزنوی ها اقدام به جنگ های مورد علاقه ی خودشان یعنی اقدام به نبردهای چریکی کردند یعنی شبیخون زدن به پادگان های خراسان ، قطع مسیر های تدارکاتی لشکریان غزنوی و حتی مسموم کردن آب چاه ها برای به هلاکت رساندن بیشتر نیروهای سپاه سلطان مسعود غزنوی و پس از این اقدامات و ضعیف شدن لشکریان غزنوی ضربه نهایی را سپاه تضعیف شده غزنوی وارد و سپاه آن ها را منهدم کردن با نابودی کامل سپاه غزنوی راه تصرف مناطق خراسان نیز همراه شد .   بعد از این اتفاق بود که خورشید اقبال سلجوقیان طلوع کرد و هر روز بر درخشش افزوده شد و مرو ، هرات و نیشابور را تنها در عرض دو سال ( در سال های 428 و 429 هجری) به تصرف خود در آوردند،   تصرف نیشابور نیز در نوع خود جالب است ، برای تصرف نیشابور طغرل برادر خود یعنی داوود(پدر سلطان آلپ ارسلان) را اعزام کرد و توانست شهر را بدون جنگ و خون ریزی فتح کند .پس از آن طغرل هم وارد نیشابور شد و بر تخت سلطان مسعود نشست ( آن موقعه شهر نیشابور یکی از شهر های مهم ایران بود به نوعی پایتخت دوم غزنویا به حساب می آمد) ، برادر طغرل یعنی داوود به او پیشنهاد داد که شهر غارت شود ولی طغرل او را از این کار منع کرد ( به خاطر ماه رمضان ) ، بعد از ماه رمضان نیز داوود دست بردار نبود ولی سرانجام طغرل با گرفتن 30 هزار دینار از مردم و و دادن آن به لشکریان ، از غارت شهر زیبای نیشابور جلوگیری کرد و بعد از آن تا مدتی طغرل دو روز در هفته را اقدام به شنیدن سخنان مردم کرد و مسائل مردم رسیدگی می کرد.         بعد از استراحت نیروهای ترکمن ، گرگان و نواحی اطراف آن نیز سرانجام در سال 433 هجری به دست خود طغرل و با همراهی مراویج بن بیشو فتح شد،سپس قدرت این مناطق را به خود مرادویچ سپرد البته به شرط خطبه خواندن به نام طغرل و دادن خراج سالانه .   به طور کلی پس از نبرد دندانقان بود که ترکمانان اقدام به تصرف نهایی شهرها پراکنده کردند و موفق به این کار هم شدند، رهبران ترکمان سلجوقی با تصرف خراسان به شهریاری رسیدند و دیگر صرفاً روسای دسته های صحرا گردی نبودند .   آنان آداب گفت و گو با امیران دیگر دولت ها را فراگرفتند و آیین کشور داری رایج در کشورهای آباد را آموختند.اما حتی برای رهبران سلجوقی این فرایند کسب مسئولیت سیاسی پرزحمت بود،سلاطینی مانند طغرل، آلپ ارسلان و ملکشاه تا اندازه ای خود را با سنت پادشاهی ایرانی تطبیق داند و با گذشت ایام به زحمت از کار به دستان ایرانی خود تعالیمی فراگرفتند.     ادامه دارد ...   منابع :     حبیب السیر ،جلد 2،ص 354-تاریخ بخارا ،ص 127 تاریخ مردم ایران از پایان ساسانیان تا ، ص 181 سیر الملوک ،150 تاریخ بیهقی  تاریخ ایران ،پطروشفسکی،ص 268 و 269 امپرطوری صحرا نوردان ،ص258 روضه الصفا ،جلد 4،ص 249 کامل ، جلد 16،صص 165 تا 167
  19. adelkhoje

    جنگ های صلیبی و نقش ترکمانان سلجوقی

      اصلاح شد دوست عزیز ...   ممنون عزیزان ، امیدوارم مورد قبول باشه .... :rose:  :rose:   همانطور که همه شما عزیزان میدونید ترکمن ها هم مثل سایر اقوام ایران عزیز ،در کشورمون به قدرت رسیده اند و چندین حکومت را تاسیس کرده اند و نقش خودشان را در اعصار و قرون گذشته ایفا کرده اند ، شاید ایجاد همچین تاپیکی برای آشنایی با ترکمن ها مفید واقع بشه ( البته قصد دارم در تاپیک های بعدیم در مورد ترکمن ها بیشتربنویسم که این قوم چگونه در ایران به قدرت رسید و...)
  20. adelkhoje

    پولاد دمشقی (wootz)

        [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/wootz-dagger.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/3koreansabers.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/306.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/handmade-damascus-steel-sword-640x533.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/dm-1031.jpg][/url]       [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/damascus-sword-640x533.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/hunter-raindrop-damascus.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/handmade-bushcraft-knife-damascus-steel-walnut-wood-mosaic-pins-handle-5B25D-106-p~0.jpg][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/demascus_img.jpg][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/post-29183-129932364603.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/Watered_pattern_on_sword_blade1_Iran.JPG][/url]     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/wootz-dagger.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/wootz_006_08.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/wootz-knife.JPG][/url]     با تشکر از دوستان بابت نظرات ارزشمندشون  :rose:  :rose:  :rose:  :rose: 
  21. به نام خدا       پولاد دمشقی پولادی است که در گذشته‌های دور در خاورمیانه مورد استفاده قرار می‌گرفته است. شمشیرهای دمشقی از پولادی که به پولاد «wootz» مشهور است، ساخته می‌شوند. این نوع پولاد در حدود ۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح در هندوستان ساخته می‌شده. ویژگی ظاهری خاص این نوع پولاد خطوط و نقوش پیوسته و درهم‌پیچیده‌ای همچون جریان آب است که به آن چهره‌ای منحصربه‌فرد می‌دهد. این نوع پولاد به مقاومت فراوان، سبکی بسیار، انعطاف‌پذیری بالا و نشکن و دارای قابلیت تیز شدن بسیار، مشهور هستند.     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/1~1.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/DMAXE.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/__35.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/29623-1-1357599441.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/204-208.JPG][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/__57.JPG][/url]     روش اولیه ساخت پولاد دمشقی در میان تاریخ گم شده است. چرا که در طول تاریخ از مواد خام اولیه بسیار متنوع و از تکنیک‌های بسیار گوناگونی برای ساخت آن استفاده شده است. روش‌های جدید ساخت این نوع پولاد هنوز نتوانسته تمام ویژگی‌های فوق‌الذکر را ایجاد نماید. البته امروزه بسیاری سازندگان مدعی هستند که روش آنها، همان روش اصیل ساخت پولاد دمشقی است. اما در عمل پولادهای دمشقی اولیه همچنان بی‌همتا هستند.     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/custom-handmade-damascus-steel-bowie-knife-5B35D-110-p.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/vs0003ddetail.jpg][/url]     شهرت و تاریخچه پولاد دمشقی، افسانه‌های متعددی را با خود به همراه داشته است. همچون اینکه شمشیرهای دمشقی می‌توانند لوله یک اسلحه را به دو نیم کنند و یا تار مویی را که روی لبه تیزشان بیافتد را ببرند. اما مدرکی برای اثبات چنین مدعایی وجود ندارد. تحقیقات جدیدی که توسط یک گروه آلمانی در سال ۲۰۰۶ به انجام رسید، نشان داد که در ساخت پولاد دمشقی از نانولوله‌ها و ریزرشته‌های کربنی استفاده شده است. این دستاورد در نشریه‌های «نشنال ژئوگرافیک» و «نیویورک تایمز» به چاپ رسیده است.     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/TNy.jpg][/url] [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/steel_600.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/PNy.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/knife-damascus-steel-weapons.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/RL13_Khukri_with_sheath_sm.JPG][/url]     ایجاد واکنش‌های شیمیایی میکروسکپی در مراحل ساخت این نوع پولاد، باعث می‌شوند که چنین آلیاژ‌هایی برای زمان خود چیزی فوق‌العاده تلقی شوند. امروزه آشکار شده است که خمیر چوب و برگ درختان برای واردکردن کربن به ترکیب آلیاژ در مراحل ساخت این پولاد استفاده می‌شده است و تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که منشأ نانولوله‌های کربنی می‌توانسته از الیاف‌های گیاهی باشد.         بسیاری از محققین بر این عقیده‌اند که این نوع شمشیرها در ابتدا در هندوستان و سریلانکا ساخته‌شده و بعدها به امپراتوری پارس(ایران) وارد شده است. از قرن سوم تا قرن هفدهم میلادی، هندوها شمش‌های پولاد دمشقی را به خاورمیانه صادر می‌کرده‌اند.     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/fPy.jpg][/url]   کارگاه آهنگری فولاد دمشقی در سوریه.(عکس سال ۱۹۰۰)     مفقود شدن روش ساخت   تکنیک اولیه ساخت این نوع پولاد به تدریج از بین رفت. آخرین مدارک از ساخت و تولید پولاد به روش کهن در سال ۱۹۵۷ به ثبت رسیده است. نظریه‌ها مختلفی در خصوص علت آن بیان شده:   قطع‌ شدن راه‌های ارتباطی و خطوط بازرگانی میان آسیای جنوبی و خاورمیانه کمبود مواد اولیه برای تهیه آلیاژ عدم انتقال دانش و فنون مخفی ساخت به نسل‌های بعدی مجموعه‌ای از همه عوامل   دو تکنیک بسیار اساسی در ساخت این نوع پولاد همچنان پنهان باقی‌مانده است. اول نحوه کنترل دقیق چرخه حرارت دهی بعد از ریخته‌گری اولیه و حرارت مناسب برای این کار. دوم نحوه حفظ نقش و نگارهای دمشقی بر روی پولاد. یکی از دلایلی که ساخت نمونه‌ای که به طور کامل مشابه پولاد دمشقی باستانی باشد، را مشکل ساخته است، در دسترس نبودن مواد اولیه‌ای (که عمدتاً مواد طبیعی و گیاهی بوده‌اند) است که در گذشته مورد استفاده قرار می‌گرفته.     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/custom-made-damascus-steel-kukri-knife.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/heroImage_home.jpg][/url]     نمونه‌های امروزی     بهترین نمونه‌های پولادی که شباهت فراوانی به پولاد دمشقی دارد، پولادی است که با روش ریخته‌گری ترکیبی ساخته‌شده باشند. در این روش پولادی مرکب از انواع آلیاژهای مختلفی از آهن با نسبت‌های متفاوتی از کربن ساخته می‌شود. این تفاوت در ترکیب‌ها، تفاوت در رنگ‌ها و جلای پولاد را به دنبال دارد و با انجام تکنیک‌های خاصی، می‌توان نمای دمشقی را به پولاد داد. گرچه بسیاری از خواص منحصربه‌فرد پولاد دمشقی در آن مشاهده نخواهد شد. ویلیام اف موران برای اولین بار در سال ۱۹۷۳ این روش را معرفی کرد. البته روش‌های متعدد دیگری نیز برای تولید چنین پولادهایی ابداع شده است که بیشتر تأکید بر نمای ظاهری مشابه با پولاد دمشقی دارند.   امروزه از این پولادها علاوه بر اسلحه‌سازی،‌ در ساخت لوازم تزئینی و حتی زیورآلات نیز استفاده می‌شود.   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/jPy.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/WNy.jpg][/url]   منبع :   http://winterfell.ir/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%BE%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF-%D9%88%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D8%AF%D9%85%D8%B4%D9%82%DB%8C/
  22.       نادر شاه افشار     دو ساحل مهم ایران یعنی جنوب دریای خزر و شمال و شرق خلیج فارس عصر نادری از مراکز با اهمیتی بودند که احتیاج به نیروئی دریایی داشتتند.در ناحیه دریای خزر برای نبرد و مقاومت برابر حملات احتمالی روس ها و تجاوزات ترکمن ها،لزگیها و گرجیها و در خلیج فارس در برابر تهاجم کشورهای استعماری ،این امر را دوچندادن ضروری می نمود.   رشد سرمایه داری (کاپیتالیستی) در اروپا ، آغاز دریانوردی آنان برای بازاریابی،تامین مواد خام برای تولیدات کارخانه ای آن ها و ... سبب گردید بتدریج دکلهای کشتی های آن در پهنه آبهای خلیج فارس نمایان گردند.آمدن آلبوکرک به خلیج فارس و اشغال جزیره هرمز سبب شد پرتغالیها،انگلیسیها و هلندی ها چشم طمع به سواحل خلیج بدوزند.   در عصر صفویه فرصتی پیش نیامد تا سلاطین این سلسله اقدام به تشکیل ناوگان و پایگاه های دریائی بنمایند.بعلاوه با آغاز انحطاط دولت صفویان ، اعراب مسقط و عمان نیز به فکر نفوذ افتاده و هر از چند گاهی اقدام به تجاوز و تعدی در طول سواحل متعلق به ایران می کردند.آنها پس از سقوط اصفهان توسط افغانها بحرین را اشغال کردند و اندکی بعد شورشیان بزرگی همچون محمد خان بلوچ را که در کهگیلویه سرکوب شده بود،به جزایر خود پناه دادند.   چند صباحی پس از این وقایع ، نادر از نمایندگی هند شرقی انگلیس تقاضا کرد چند فروند کشتی جنگی در اختیارش بگذارند تا بتواند 5 هزار سرباز پیاده و 1500 سواره را به سواحل عمان گسیل کند، ولی انگلیسیها این تقضا را رد کردند.این اولین تصمیم نادر برای جنگ دریائی با ناکامی روبرو شد و باعث گردید.از همان اوان حکومتش به فکر تشکیل یک نیروئی دریائی هرچند کوچک بیفتد. اتفاقاً چنین نیز کرد و به قول عده ای اولین ناوگان نیروئی دریایی پس از دوران ایران باستان در تاریخ ارتش ایران بنیان گذارد.         درفش سه رنگ نادرشاه افشار   به اعتقاد برخی نادرشاه اولین شخصی بود که ناوگان نیروی دریایی ارتش ایران را پس از دوران ایران باستان ایجاد نمود     او و فرماندهانش در نخستین اقدام خود در سال 1150 ه 30 فروند کشتی کوچک توپدار از هلندی ها و انگلیسیها خریداری نمودند و سپس عده ای از ملوانان عرب و هندی را تحت فرماندهی سردار بزرگی هچون لطیف خان در آوردند تا کار سازماندهی این نیرو را به پایان رسانده و آماده عملیات ساحلی کنند.این نیرو بخوبی از پس ماموریت خود برآمد و توانست در اولین عملیات ساحلی و آبی –خاکی خود ، مسقط و عمان را از چنگال اعراب خارج کند،کیش را نیز فتح و محمد خان بلوچ را پس از مدتی دستگیر و به اصفهان بفرستد.   پس از این موفقیت ها ، لطیف خان به کاپیتانی کل برگزیده شد وسپس در طی نبردهای مختلف دریایی عصر نادر، به فرماندهی کل ناوگان وی ارتقا درجه یافت .او به تدریج چند کشتی از شیوخ منطقه نیز خریداری نمود وسپس مدتی بعد به امر نادر قلعه کهنه پرتغالیها در بوشهر را مرمت کرد و آنجا را مرکز ناوگان دریای و سرفرماندهی قوای دریایی ایران قرار داد.   ولی این چند کشتی و ناو جنگی کفایت بلند پروازی خای نادررا نمی کرد،علاوه بر آن در برابر تهاجم روز افزون مهاجمان استعمارگر و شورش های متوالی اعراب و شیوخ منطقه قدرت و عاملی بازدارنده ای محسوب نمی گردید.بنابراین تصمیم گرفته شد از دو طریق در جهت تهیه ناو های جنگی ،کشتیهای توپدار و توپخانه های ساحلی تلاش و اقدام گردد.   نخست در پی مذاکرات متعدد از طریق شرکت های هند شرقی انگلیس و هلند،کارخانه های کشتی سازی هندوستان 20 فروند کشتی در بندر سورات هند برای ایران ساختند و در بندرعباس آنها را تحویل دادند.دربین این تعداد دو ناو بزرگ 400 تنی که هریک 20 توپ به ارزش 80 هزارتومان داشتند.بیش از بقیه ارزشمند بودند.یکی از این کشتی ها فتح شاه نام داشت واین ناوها بزودی به دستور محمد تقی خان والی فارس در دو عملیات بزرگ دریای شرکت کردند.         قلمرو افشاریان در اوج حکومت نادر شاه     یکی علیه شیخ جباره حاکم بحرین که به کمک سایر اعراب علیه حق حاکمیت ایران مشکلات و تردید هائی ایجاد نموده بود و دیگری در مسقط علیه حاکم جدید به نفع فرمانروای خلع شده آن بنام سیف بن سلطان ثانی.در عملیات دومی ،امام سیف از نادر علیه شورشیان و رقیب خود بلعرب بن حمید درخواست کمک کرده بود که بلافاصله محمد تقی خان مامور حمایت از او شد.     وی با نیروئی مرکب از:   1- چهار ناوگان جنگی که از انگلیسی ها و هلندی ها خریداری شده بود   2- دوغراب که به انگلیسی Gralis می گفتند   3-چند کشتی کوچک که در خلیج فارس ساخته شده بودند   4- 5 هزار سواره و پیاده نظام و 1500 اسب ،به کمک سیف شتافت.   لطیف خان فرمانده ناوگان جنگی ایران ،ناو "فتح شاه" را بعنوان ناوش کشتی سر فرماندهی برگزید این مجموعه بقولی اولین ناوگان جنگی کامل و نظم ایران بعد از اسلام در خلیج فارس بود.   این ناوگان 11 ذیقعده 1149 ه از بوشهر وارد بندر عباس شدند و در صفر سال 1150 شکست سختی برحریف وارد نمودند.سپس برای ناویهای ایرانی همه جا خراج از اعراب دریافت کردند.نقاط فتح شده را نیز به ایران ملحق نمودند که اندک زمانی بعد باعث اعتراض و شورش امام سیف گردید.   اینبار ناوگان دریایی ایران مامور سرکوب خود سیف و سپاهیانش شد ولی بعلت بالا گرفتن اختلافات بین محمد تقی خان و لطیف خان که منجر به مسموم نمودن و کشته شدن لطیف خان گردید،پول ،آذوقه و مواجب نظامیان هم به تعویق افتاد و درنتیجه شورش ملوانان و سپاهیان باعث شد شکست نصیب ایرانیان گردد.پس از این واقعه قتل عام ایرانیها در قشم و بحرین شدت گرفت.هرچند نادر سعی کرد ایران نواحی را بار دیگر آرام کند ولی هرگز موفق به چنین کاری نشد و کار درگیری ها تا سال های 1156 ه که مصادف با قیام محمدتقی خان و پسرش محمد رضا خان علیه نادر بود به درازا کشید.     اما دومین اقدام نادردر جهت تامین کشتی های جنگی ، در داخل ایران انجام گرفت.او ابتدا دستور داد کارخانه کشتی سازی در بوشهر دایر کردند.الوارها و چوب های مورد احتیاج این کارخانه را از جنگلهای گیلان و مازندران بر دوش روستائیان و ارابه ها حمل نمودند.برای تهیه توپهای آنها نیز مقرر گردید در کارخانه توپ سازی بندرعباس اقداماتی انجام گیرد که در این جهت به فاصله کمی چند توپ از جمله دوتوپ برنجی ساخته شد.         نادر شاه آخرین فاتح شرق      پس از خلیج فارس،شمال ایران یعنی سواحل جنوبی دریای کاسپین مورد توجه نادر قرار گرفت .در ابتدا او بوسیله سفیر روس ها کالوشکین از تزار روس برای سرکوب لزگیها و گرجی ها تقاضای تحویل 10 کشتی حمل آذوقه نمود،ولی روس ها با این درخواست موافقت نکردند.خوشبختانه در همین ایام یک مرد انگلیسی بنام التون که مدتی کارمند شرکت انگلیسی مسکوی یا کمپانی تجارت با روسیه بود،پس از پیداکردن اختلاف با همکارانش به خدمت نادر رسید و صراحتاً اعلام کر توان و قدرت تشکیل یک ناوگان دریائی برای ارتش ایران در دریای خزر (کاسپین) دارد .پس طبق فرمانی به تاریخ 1156 ه (ژانویه 1743 میلادی) لقب "جمال بیگ" به او عطا شد و ماموریت یافت کشتیهای بزرگی بسازد که بوسیله آنها بتوان آذوقه،مهمات و نفرات را حمل نمود.   التون هم در تابستان همین سال طی یک سفر دریائی به شناسائی ساحل جنوبی دریای خزر از خلیج استراباد تا جزیره چلیکن و خلیج بلخان پرداخت.   سپس لنگرود را مرکز نیروی دریائی شمال ایران و دریای خزر قرار داد و در جست و جوی لنگرگاه های سابق و قدیمی روس ها سواحل را درنوردید تا با یافتن آنها برای رفع بعضی از احتیاجات خود ازجمله از آهن های قراضه بهره ببرد.برای تامین چوب و الوار نیز متوسل به جنگلهای غنی و انبوه این ناحیه شد.   پنبه،الیاف کتانی ، کنف هم از نواحی مختلف تامین گردید.به نوشته لرد کرزن و هانوی که این دومی مدتی را در سال های 1154 ه در گیلان ،مازندران و استراباد به کار تجارت گذرانده بود،کارخانه آهن سازی و ریخته گری نیز در نزدیکی آمل مازندران احداث کردند تا در آنجا گلوله توپ،خمپاره و نعل اسب (برای مرکب سواره نظام) بسازند.   سرانجام التون توانست با این امکانات بوسیله چند کارگر ماهر و کشتی سازی انگلیسی ، هندی و روسی اولین کشتی جنگی توپدار را که گلوله های آن 23 پاوند و به قولی 11 کیلو وزن داشت در کرانه های گیلان به آب بیندازند وپرچم ایران را بر فراز آن به اهتزاز در آورند.   این امر موجب نگرانی روس ها شد و چون التون سابقاً مامور توسعه تجارت انگلیسیها بود،دولت روسیه در نوامبر سال 1746 میلادی  با صدور فرمانی تجارت با انگلیسی ها را از طریق دریای خزر ممنوع اعلام کرد.اندکی بعد افراد انگلیسی که با التون کار می کردند پس از اختلافات و مشاجرات فراوان وی را تنها گذاشتند وایران را ترک نمودند.اما التون به کار خود حتی پس از مرگ نادرادامه داد تا اینکه سرانجام در نزاعی داخل به سال 1751 میلادی به ضرب گلوله کشته شد و کار کشتی رانی در دریای خزر ناتمام ماند.       منابع      تاریخ روابط خارجی ص 173   دریانوردی ایرانیان ،جلد 2،صص 629تا 653   ایران وقضیه ایران جلد 2،صص215 تا 221 و 239   تاریخ اجتماعی ایران و در عصر افشاریه صص 323 تا 328   ایران و قضیه ایران جلد2،صص 471 تا 473         گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد
  23. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/nshn_nZmy.png][/url]     نشان نظامی ارتش افشاریه   نادر و فرماندهی کل قوا     عصر افشاریه به طورعمده باید در دوران حکومت 12 ساله نادر دید.زیرا چند سال پس از مرگ وی جز کشمکشها ، جنگها و قتل و غارت چیزدیگری به چشم نمیخورد.خود نادر نیز شخصیتی به تمام معنی نظامی و دولت وی نیز کاملاً دولت ارتش سالاربود.بنابراین آنچه هم که در عهد حکومت نادر شاخصص می گردد.نبوغ در امورجنگ و سپاهیگری است نه مسائل اقتصادی ،کشاورزی،تجارت،هنر،معماری و یا چیز دیگر.لرد کرزن درباری وی می نویسد: از شواهر بارز نبوغ نادر فقط آن بود که در مدت کوتاهی ایران به مقام درجه اول نظامی در آسیا ارتقا داد.   نادرشخصاً در تمام امورات ارتش دخالت یا نظارت می کرد.در این مورد به نوشته مورخان آن دوران ،اهرمهای مختلفی را همچون چاپار،منهیان و جاسوسان متعدد،بکارگرفته بود.آنها به طور مداوم اخبار و گزارشهای مختلف را از داخل مملکت و حتی درزمان جنگ از خط مقدم جبهه تا پشت جبهه را سریع و صریح به او می رساندند.این ابزارها لازمه هر حکومت دیکتاتوری است که قصد دارد انضباط تحمیلی و اقتدار را برجامعه حکمفرما کند.   در ارتش برای ایجاد نظم آهنین در بین فرماندهان و سربازانی که خصلتهای ایلی-عشیره ای را با خود به همراه آورده بودند،به طوار متواتر از آنها سان می دید و برمقررات وضع شده تاکید می نمود.گاه شخصاً در کوچکترین موارد مثل پرداخت مواجب و چگونگی تامین تجهیزات دخالت یا حداقل پرس و جو می کرد.دربرابر خیانت هرگزآرام نمی گرفت و نفر نظامی را حتی اگر در حد فرماندهی نیز بود به شدیدترین وجه مجازات می نمود.   کشاندن سپاهیان درجنگهای متعدد به درون صحراهای بی آب و علف و بسیار خطرناک علاوه برچشم طمع نظامیان در بدست آوردند غنائم ، نشانی از قدرت فرماندهی و ترس از مجازات دربرابر تمرد نیز بود،حتی اگر چنین سفرهای جنگی به مرگ انبوهی از نظامیان منجر می گردید. در زمان صلح (اگر پیش می آمد) یا استراحت،این اقتدار و جذابیت فرماندهی ارتش بود که سربازان را به کار عمرانی نیز وا می داشت.دراین مورد محمد کاظم به ترمیم و ساخت سد ویران شده ای بر روی یک رودخانه در مرو توسط لشکریان اشاره نموده است.حکام منطقه چون قادر به ساخت و ترمیم آن سد نشده بودند،نادر این کار را برعهده 2 هزار سرباز تحت نظارت اسماعیل بیگ گورخرزن نهاد.هرچند این عده هم کاری از پیش نبردند و پس از 3 بار تلاش فشار آب براحتی سد را در هم می شکست.             بطور اجمال دلایل موفقیت نادر در امر ارتش و سپاهیگری را چنین میتوان بر شمرد :   1- بهره وری وی از فکر و نظرات فرماندهان بزرگ سپاهش ،هرچند در تاریخ چهره وی بعنوان شخصی دیکاتور و خود محور ترسیم گردیده است،ولی درموارد حساس مخصوصاً در زمان جنگ و عملیات بزرگ ، شورای عالی نظامی مرکب از خان ها یا فرماندهان بزرگ تشکیل می داد تا برای طرح عملیات از فکر آنها نیز مطلع گردد.یکی از خوبی های این کار آن بود که اگر عملیات منجر به شکست می شد،تنها وی مورد اعتراض و سرزنش قرار نمی گرفت.از آن گذشته ،این فرماندهان ارشد که هریک سر طایفه بزرگی نیز محسوب می شدند از نظر هویت اجتماعی ، اعتبارو ارزش بسیاری برای خود قائل بودند که با تشکیل شورای عالی نظامی در حقیقت این اعتبار آنها لحاظ شده و موجب آرامش روانی آنان نیز می گردید.   2- انتخاب استراتژی نظامی درست و مقتضا به شرایط   3- تهور و شجاعت شخص نادر وبعضی از سرکردگان لشکر وی ، آنچنانکه در بعضی از مواقع در خطرناک ترین صحنه های جنگی و هماوردگاه در میان سربازان حضور داستند.این حضور تاثیرمطلوبی در روحیه سربازان می گذاشت.در تعدادی ازجنگها اسب نادر براثر زخم سلاح دشمن کشته شده و حتی خود وی نیز مجروح گردیده بود.   4- نبوغ نظامی و انتخاب تاکتیک های صحیح عملیاتی .عده ای از تئوریسین های نظامی بزرگترین شگرد جنگی نادر را در سرعت حرکت به سوی دشمن و یا در عملیات او فرماندهانش دانسته اند.آنچنانکه گاه دشمن به هیچ وجه انتظار ورود او و سپاهیانش را در حیطه استقرار و اردوگاه خود نداشت.   5- استفاده از تدابیر،حیله هاوخدعه های جنگی مقطعی در بعضی از شرایط حساس نبرد که در مواقعی یکباره تمام نقشه های عملیاتی دشمن را بهم می ریخت و موقعیت جنگ را به نفع ایرانیها تغییر می داد.جالبترین آن تدابیر و حیله هائی بود که در مصاف با هندیها بکار گرفت.در یکی از این جنگ ها در زمانیکه ستون فیل سواران ارتش هند عرصه را برسپاهیان ایرانی تنگ نموده بود،بدستور نادر به گردن شترهای بنه و تدارکات سپاه تنورهای مسی آویختند و داخل آنها را پر از بوته ،چوب خشک و نفت کردند،سپس آنها را به آتیش کشیدند.ناگهان نعره های وحشتناک شتران بلند شد و پس از گریز به سوی هندیان ، نظم صفوف فیل سواران و سایر جنگاوران آنها را در هم ریخت و وضعیت را به نفع ایرانیها تغییر داد.   6- قاطعیت و عدم گذشت و اغماض نسبت به فراریان از میدان جنگ.درمواردی دیده شده بود که نادر شخصاً با تبرزین حتی در زمان هنگامه جنگ به دنبال نظامیانی بود که از ترس مرگ به پشت به میدانگاه نبرد کرده بودند.   7- استفاده از روش های تشویق ،ترغیب و تطمیع لشکریان پس از هر پیروزی که نمونه های متعدد از عطایا و بخشش های وی را مخصوصاً در زمان تقسیم غنائم جنگی بازگونمودیم.   8- عنایت و تقویت یگانهای آتشبار توپخانه و تفنگچیان ، که از این دوران بعنوان محور و هسته اصلی ارتش ایران بکار گرفته شدند ونقش بسیار مهمی در کسب پیروزی ها ایفا نمودند.   9- بهره برداری حساب شده از فضای سیاسی مطولبی که برای چنین ناجی پیش آمده بود.حضور بیگانیان اشغالگر (ازبکان در شمال شرقی،روس ها در شمال ،عثمانیها در غرب و شمال غربی) احساس حقارت شدیدی را در سطح ملی برای افراد جامعه بوجود آورده بود .ازدیدگاه علم جامعه شناختی یک ناجی دلاور چنین اوضاع و بستره ای فقط برای یک مدت کوتاه قدرت فروانی در بسیج عمومی مردم علیه بیگانان خواهد یافت.اما این سیاست جنگ طلبانه نمی توانست ادامه یابد و در دراز مدت به بار نشیند به همین دلیل بزودی با کشورگشائیها و جنگ های مکرر که منجر به کشتار مردم جامعه،فقر،بار مالیاتی و...شد،خودعاملی برای تنشها و شورش های بزرگ گردید و نتجه معکوسی نیز در اواخر عمر نادر برجای نهاد .     پی نوشت :     بله یک دولت کاملا میلیتاریستی ایران رو به نابودی کشوند ...شاید این نوع دولت برای سرداران و جنگاوران آن دوره بسیار عالی بوده ولی برای مردم عادی بسیار کمرشکن و عذاب آور....   از همه جالبتر جلوگیری روس ها از ایجاد نیروی دریایی ارتش ایران بود که ایجاد همچین نیروی راهبردی تضاد آشکاری با سلطه طلبی روسیه تزاری بوده ...   ما همیشه باید به فکر توسعه نیروی دریائی مون باشیم ...   کارشکنی کشورهای استعمار طلب آن دوره (مثل انگلیسی ها ، هلندی ها و پرتغالی ها) هم نشون داد که ما فقط باید به خودمون اتکا داشته باشیم نه کشورهای بیگانه .
  24. تصاویر نیروی دریایی ارتش افشاریه       
  25. بسم الله الرحمان الرحیم         معرفی کارآمدترین حربه نادر در جنگ هایش ،یگان زنبورکچی نادرشاه    یگان های زنبورکچیان نیز که از عصر صفویه در ارتش ایران مشاهده می شدند،در عصر حکمرانی نادر بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.توپ،خمپاره زنبورک،نارنجک ،بادلیج وضرب زن همگی آتشباری واحدها و یگانهای توپخانه محسوب می گشتند.به تعبیردیگری همگی آنها سلاحی از نوع مهم توپخانه افشاریه به حساب می آمدند. اما زنبورک نوعی توپ کوچک بود که بر پشت شتر سوار می شد.برای هریک قبضه زنبورک سربازی انتخاب می گردید که در امر شتر سواری،تیمار و رسیدگی به آن حیوان نیز تبحر داشت.این شخص را زنبورکچی می نامیدند.عده ای معتقدند اولین گروه زنبورک چیان در عصر شاه عباس اول بوجود آمدند،ولی اوایل مورد توجه قرار نگرفتند.   نفر شترسوار زنبورکچی - دوران افشاریه   اما بعد ها در زمان نادرشاه بخوبی از آنها در میدانهای جنگ بهره گرفته شد و درنتیجه موجب اعتبار و شهرتشان نیز گردید.رسته ها و واحدهای زنبورکخانه تا اوایل حکومت قاجارنیز در ارتش ایران جایگاه خود را حفظ کرده بودند.درزمان ناصرالدین شاه قاجار هنوز در تهران محلی برای نگهداری شترهای زنبورکخانه ارتش وجود داشت که آنجارا گود زنبورکخانه می نامیدند وبعدها بنام یکی از محلات تهران نیز شهرت یافت.       افسر زنبورکچی -دوران افشاریه     طرز استفاده اززنبورک به این ترتیب بود که روی کوهان شتر جهاز مخصوصی قرار می دادند،سپس زنبورک را طوری روی آن سوار می کردند که زنبورکچی بتواند پشت آن بنشیند.در طرف چپ جهاز کیسه محتوای بارتوت سیاه و گلوله آهنی آویزان می شد.به هنگام نبرد زنبورکچی فتیله ای بلند به کمر خود می آویخت و برروی شتر می نشست،سپس اقدام به شلیک می کرد و یا از شترپیاده می شد و پس از وادارکردن حیوان به نشستن ،به شلیک کردن می پرداخت.       یگان های شتر سوار زنبورکچی دوره افشاریان در جشن های 2500 ساله    معمولاً روش دوم بیشتر مورد استفاده قرار می گرفت.زیرا هم زنبورکچی در زدن هدف دقیق ترعمل می کرد،هم شتر در برابر شکلیک و انفجار آرام و قرار بهتری داشت.بطورکلی شتران ویژۀ واحدهای زبورکخانه برای اینکار تربیت و شرطی می شدند.فقط به هنگام زخم برداشتن گاهی سراز عنان زنبورکچی برمی تافتند ودر بعضی موارد موجب هلاکت اونیز می گردیدند.