mehran55

Editorial Board
  • تعداد محتوا

    1,104
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    95

تمامی ارسال های mehran55

  1. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. خرید لامپ رادار هاوک [هاگ] از آلمان سیستم پدافندی MIM-23 hawk اول وقت آقای محسن رضایی اطلاع داد که عملیات قادر در منطقه دربند شروع شده و نیروهای ما از ارتفاعات حصارروست [در منطقه مرزی اشنویه در شمال غرب]، خودشان را به جاده آسفالت دربند رسانده ‏اند. تاکنون پیشرفت خوب بوده و امکان دارد اسیر زیادی از عراق بگیریم. آقای شمخانی [قائم مقام فرمانده کل سپاه] هم همین خبر را تأیید کرد. آقازاده [معاون نخست ‏وزیر در امور اجرایی] به منزل آمد و اطلاع داد که آلمانی‏ها چند عدد لامپ رادار “هاگ” به ما فروخته اند که فوق ‏العاده مورد نیاز است و قیمت آن حتی از قیمت فروش قبل از انقلاب ارزانتر است. هر عدد این لامپها بیست و چهار هزار دلار است که قبلا سی هزار دلار بوده و قرار است موشک “رولاند” هم بفروشند. سیستم پدافند هوائی رولاند قرار است شرکتی برای خرید نفت در مقابل نیازهای نظامی ما از آلمان بیایند و فردا شب هواپیمای حامل 500 موشک “تاو” وارد می‏شود، اگر این اخبار درست در بیاید، دلیل تغییر در سیاست غرب در مقابل انقلاب اسلامی است. منبع : امید و دلواپسی (خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی) خاطره 18 شهریور 1364 پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  2. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز مرلین نقره ای (Silver Marlin) سیلور مارلین یک «شناور سطحی بدون سرنشین» (USV) با اندازه متوسط و مستقل است که توسط «البیت سیستمز اسرائیل» برای مأموریت های گشت دریایی طراحی شده و توسعه یافته است. این شناور بی سرنشین که برای مأموریت‌های گشت‌زنی، اطلاعاتی و جنگ ساحلی طراحی شده است ؛ با تجهیز شدن به انواع حسگرها و سنسورهای مختلف ، قابلیت کنترلی مستقل برای اجتناب از برخورد با موانع ، برخی سیستم‌های تسلیحاتی و همچنین سیستم های رصد و ارتباط ماهواره ای ؛ به قابلیت عملیات مستقل و خودمختار «فراتر از خط افق» دست یافته است. وزن این شناور (سیلور مارلین) 10.6 متری برابر با 4000 کیلوگرم (8800 پوند) است که 2.5 تن (5500 پوند) آن به ظرفیت حمل بار و محموله اختصاص یافته است. این 2.5 تن شامل «محموله های الکترواپتیک دریایی» ، «برجک تسلیحاتی کنترل از راه دور دارای تثبیت کننده » و «سوخت کافی برای انجام 24 تا 36 ساعت ماموریت در بردهای حداکثر 500 کیلومتر» است. سیلور مارلین دارای دو موتور دیزل دریایی با قدرت 315 اسب بخار است که قادر به حفظ سرعت کروز بالای 44 گره (81 کیلومتر در ساعت) است. این USV دارای سیستم کنترل تطبیقی شناور برای بهبود عملکرد در شرایط سخت و در سرعت های بالا است. ماموریت های اصلی و روتین تعریف شده برای سیلور مارلین عبارتند از : «عملیات شناسایی» ، «مراقبت و پایش» ، «حفاظت نیرو/ضد ترور» ، «جنگ ضد سطحی و ضد مین» ، «عملیات جستجو و نجات» ، «گشت بندر و آبراه» ، «ارزیابی خسارت نبرد» ، «تشخیص آلودگی دریائی» ، «خدمات رسانی درمانی» و همچنین «جنگ الکترونیک». این USV را می توان از ساحل یا از کشتی های نیروی دریایی از طریق سیستم کنترل ماموریت مشترک و یا هواگردهای الکترونیک ، که از طریق ارتباطات ماهواره ای متصل می شود ، کنترل نموده یا بر عملکرد آن نظارت کرد. همین «ایستگاه های زمینی-هوائی-دریائی» می توانند همزمان هواپیماهای بدون سرنشین (UAV) را نیز برای انجام عملیات ترکیبی با سیلور مارلین ؛ رصد و هدایت کنند. از نکات جالب توجه این شناور بی سرنشین قرار گرفتن یک برجک تسلیحاتی کنترل از راه دور دارای استابلایزر (تثبیت کننده) مجهز به تیربار 7.62 میلی متری بر روی آن است. لازم به ذکر است که علاوه بر نیروی دریائی اسرائیل ، نیروی دریائی آمریکا هم به این شناور بی سرنشین (ساخته شده در سال 2006 میلادی) مجهز گردیده است. منبع منبع پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  3.  تبارشناسی جریان تکفیر و جهادگرائی تکفیری مقدمه - وقوع حملات تروریستی 12 رمضان (1) تهران [17 خرداد 1396] ، باعث شد تا بسیاری از ایرانیان (که سالها نام داعش و اخبار اقدامات آن را در همسایگی خود می شنیدند) ، به جستجوی یافتن پاسخ این سوالات بپردارند که به راستی داعش چیست؟ پیروان داعش چه کسانی هستند و چگونه فکر می کنند ؟ و از همه مهتر اینکه چرا باید داعش به ایران حمله تروریستی کند ؟ واقعیت این است که نه تنها مردم ایران که بسیاری از جهانیان هم ، هنوز در مواجه با واژگانی همچون «تکفیر» و «تفکر تکفیری» ، «بنیادگرائی و افراط گرائی اسلامی» ، «سیر تحول ریشه ها و آبشخورهای فکری و اعتقاداتی این جریانات» ، «چرائی اقدامات این جریان ها» ، «حامیان و پیروان این افکار» و ... از اطلاعات کامل و انسجام یافته ای برخوردار نیستند. راهروهای مجلس شورای اسلامی پس از حمله داعش لذا با عنایت به این نکته ، بر آن شدیم تا در این پژوهش مختصر [ با عنوان "تبارشناسی جهادگرائی تکفیری" ] به صورتی هر چند گذرا ، سیر این اندیشه را از اعماق تاریخ تا عصر حاضر بیرون بکشیم و با نیت آشنا ساختن افکار عمومی پاسخی برای این سوالات بیابیم. امید است این مختصر باعث وحدت بیشتر میان برادران اهل سنت و شیعه شود. در همین رابطه به جا است که به یکی ازفرمایشات ظریف و حکیمانه مقام معظم رهبری درباره ی گروهک تروریستی تکفیری داعش اشاره مجددیشود: نیروهای امنیتی ایران در روز حمله داعش به مجلس ایران بسیاری از هموطنان من شاید نخستین بار در دهه آغازین قرن جدید میلادی بود که با عبارت «خشونت های جریانات تکفیری» در پیگیری اخبار همسایه غربی خود (3) آشنا شدند. اخبار عملیات های انتحاری که توسط گروه های ناشناس در عراق صورت می پذیرفت ، جزئی لاینفک و مداوما تکرار شونده از اخبار سیاسی صدا و سیما و روزنامه و رسانه های دیجیتال آن ایام بود. اما از آنجائی که گستردگی رسانه های غیر مکتوب و دیجیتال در آن ایام به گستردگی امروز نبود ، نه این گروه ها ابزاری کافی برای معرفی خود داشتند که هموطنان من بتوانند با افکار و اعتقادات این گروه ها آشنا شوند و نه اصولا رسانه های بین المللی (بعنوان مرجع عمدتا قابل رجوع رسانه های داخلی در پوشش اخبار خارج از مرزها) تمایل داشتند که از هویت واقعی این افراد و گروه ها کشف رمز نموده و به هویت واقعی آنها بپردازند . «بورک» و «کابیر» (4) در تحقیق جالب توجهی ، رویکرد عمومی رسانه های دنیای غرب در بازنشر دادن اخبار و وقایع عراق در خلال نخستین دهه قرن جدید را خلاصه وار بصورت زیر طبقه بندی کرده اند : الف - اگر گروه های تندرو (مانند القاعده) ، آمریکائی ها را هدف قرار می دادند ، عموما بازخورد رسانه ها اینگونه تجلی می یافت که : « "مسلمانان" بی توجه به از خودگذشتگی و فداکاری نیروهای آمریکائی برای خدمت به عراقی ها ؛ آنها را به قتل می رسانند.» این رویکرد در خصوص حملات به سایر نیروهای ائتلاف هم نسبتا با همین شدت و ضعف دنبال می شد. ب- در صورتی که قربانیان این حملات خود عراقی ها و یا دیگر مسلمانان حاضر در عراق بودند ، گرایش رسانه ای بدین صورت بود که « "مسلمانان" حتی نسبت به همنوع و هم دین خود هم بی تفاوت بوده و علیه یکدیگر خشونت می ورزند.» با وقوع حوادثی که به تدریج منجر به از کنترل خارج شدن تدریجی زمام امور به سود جهادگرایان و فرو رفتن خاورمیانه در باتلاق بزرگ خون و خشونت ، (که در پس زمینه بخش بزرگی از این حوادث عباراتی نظیر «جهاد» و «جهادگرائی» طنین انداز شده بود) ، ناکارآمدی و عدم توانائی این رویکرد رسانه های غربی و تشریح و تفسیر آنچه که در خاورمیانه می گذشت ؛ بیش از پیش نمایان می شد. بی هیچ تردیدی ، آنچه که در سوریه، عراق، یمن، لیبی، سومالی، نیجریه و افغانستان گذشت [در برخی از این کشور ها این وقایع هم چنان در جریان است] را نمی توان «بی تفاوت بودن "مسلمانان" و خشونت علیه همدیگر نامید.». دادستان وقت تهران در روز حمله تروریست های تکفیری از محل حمله بازدید نمود تحولات خشونت بار این ایام (دهه دوم قرن بیست و یکم) و اقدامات دهشتناک گروه هائی مانند داعش (5) و جبهه النصره (6) در دو کشور عراق و سوریه ؛ نسخه ای تکامل یافته ای از عملکرد گروه های موجود در عراق دهه اول قرن بیستم و حتی افغانستان دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی است. لذا بررسی سیر تکاملی این کابوس قرن جدید ، نیازمند بررسی و پیشینه شناسی جریان جهادی تکفیرگرا است. در این پژوهش تلاش خواهیم نمود تا این جریان را تبارشناسی کرده و ضمن واکاوی خواستگاه این جریان ، سیر بلوغ و رشد و نمو آن را به اتفاق مرور نمائیم. گروه حراس الدین در سوریه که پیوندی عمیق با شاخه مرکزی القاعده در افغانستان دارد در خصوص این تحلیل می توان به موارد ذیل اشاره نمود : 1: سیاست نظام سلطه برای »بدل سازی» از اسلام ناب محمدی)ص( [در فرآیند سوار شدن بر موج بیداری اسلامی] با رویکردی منفعت ساز برای غرب [پروژه اسلام هراسی] و البته زاویه دار با مصلحت مسلمانان و ... از مهم ترین دلایل بروز و ظهور گروه های تکفیری می باشد. 2: جریان جهادی - تکفیری ، شاخه ای جدید و افراطی از گروه های سَلَفی جهادی است و امروزه در گروه های متعددی همچون داعش، النصره، انصارالدین، انصار الاسلام ، بوکوحرام و ... با تفاوت در راهکنش در کشورهای مختلف اسلامی تبلور یافته است. 3: پدیده ی تکفیری باعث به انحراف کشانیدن روند بیداری اسلامی و ترسیم چهره ای خشن و تند از اسلام در سراسر جهان می گردد. 4: جریان تکفیری از دو بازوی «امنیتی-نظامی» و «اعتقادی» تشکیل شده است که در صورت کنترل فعالیت های میدانی و امنیتی گروه های تکفیری ، پتانسیل فکری و ذهنی آنان همچنان مسئله ای است که گریبان گیر جهان اسلام شده است. لذا تقویت جبهه ی فکری و فرهنگی علیه این جریان اولویت و ضرورت دارد. گروه تروریستی تکفیری بوکوحرام بارها و بارها اتفاق افتاده که دختران نیجریه ای را بدزدد!!! 5 : جریان تکفیری بر پایه ی شعار »بازگشت به دوران سلفیت» بنا شده و خود را پرچمدار احیای دوران سَلَف، (که همان دوران صدر اسلام است) معرفی می کند و غیر خود ؛ سایر نحله های فکری و مذاهب اسلامی را کفر و باطل قلمداد می کند. 6: جریان های تکفیری معتقدند که مسلمانان از خط اصیل اسلام منحرف شده اند، لذا به فکر پاک سازی دینی (یا اصطلاحا تطهیرگرائی) برآمده و راه این پاک سازی را بازگشت به متن (با تفسیری که از سلف به آنان رسیده است) می دانند. 7: جریان تکفیری جریانی ظاهرگرا بوده و به مکاتب کلامی، عرفانی و فقهی مسلمانان اهمیتی نمی دهند و اساسا اعتقادی به دانش های نو ندارند. 8: جریان تکفیری موضوعی است جهانی که عنصر ایدئولوژی اعضای آن را به هم پیوند می دهد، این جریان مسری و سیال بوده و هر خاکی که مسلمانی در آن زندگی کند را جزو سرزمین های اسلامی دانسته و خود را مقابل آن مسئول می دانند. به کار بردن نام شام) به جای سوریه( که منطقه ای به گستردگی سوریه،اردن، لبنان، فلسطین اشغالی و بخش هایی از غرب عراق و صحرای سینا را شامل می شود، هدف گذاری آینده این سازمانها را نشان می دهد. به عبارت دیگر؛ رهبران داعش با برگزیدن این نام، آرمان بازگشت به دوران اقتدار خلافت اموی را به عنوان آرمان این سازمان در سر می پرورانند. مسئله خلافت اسلامی، نادیده گرفتن مرزها، قدرت نمایی سیاسی و نظامی در منطقه توسط گروه تروریستی داعش سبب شده است تا بسیاری از کشورهای منطقه نسبت به آغاز دور تازه ای از ماجراجویی های این گروه تکفیری، ابراز نگرانی کنند. اگر چه اکنون به ظاهر گروه تروریستی-تکفیری داعش روزهای پایانی خود را سپری می کند اما اگر با این گروه و جریان فکریش [یعنی تفکر سلفیِ تکفیریِ جهادی] مقابله نشود، خطرات آن مجددا دامن همه کشورهای اسلامی را خواهد گرفت. به گونه ای که کشورهای حامی آنها نیز از تیررس این گروه، در امان نخواهند بود. هدف این پژوهش به هیچ وجه تدوین یک بیوگرافی از داعش نیست. بلکه سعی شده تا پیدایش و تکامل این پدیده در ابعاد تاریخی، سیاسی و اجتماعی و در چهارچوب منطقه ای و جهانی آن بررسی شود تا حتی الامکان به این پدیده از زوایای مختلف و وسیع تری نگاه شود. از این رو، میلیتاریست های عزیزیکه مشتاق بیشتر دانستن از گروه داعش هستند باید حوصله بیشتری به خرج داده و اطلاعات مرتبط با این گروه را در لابه لای پست های این تاپیک و در سیر مباحث آن بیابند. هیئت تحریر الشام (جبهه النصره) در مارس ۲۰۱۵، این گروه به همراه دیگر گروه‌های جهادی ، جیش الفتح را تشکیل داد توضیحات پاورقی : -------------------------- 1. اشاره به مجموعه حملات داعش به ساختمان مجلس شورای اسلامی و حرم امام خمینی (ره) در ۱۷ خرداد ۱۳۹۶ (۷ ژوئن ۲۰۱۷ میلادی) در تهران که در نتیجه آن ۲۲ نفر (۱۷ قربانی و ۵ مهاجم) کشته و دست‌کم ۵۲ نفر زخمی شدند. (منبع) 2. دیدار ایشان با شرکت‌کنندگان در «کنگره‌ى جهانى‌ جریانهاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام» چهارم آذرماه ۱۳۹۳ 3. منظور عراق پس از سقوط صدام و اشغال شده بوسیله ارتش آمریکا و ائتلاف بین المللی است. 4. Kabir، S. N، and Bourk، M. (2012). Representing Islam and Muslims in New Zealand Newspapers. Journal of Muslim Minority Affairs. Vol. 32. No.3، pp 324-338 5. داعش سر واژه و مخفف واژگان "دولت اسلامی عراق و شام" می باشد. (منبع) 6. جبهه النصره معروف به جبهه فتح شام یک سازمان جهادی سلفی بود که علیه نیروهای دولتی سوریه در جنگ داخلی سوریه مبارزه می کرد. (منبع) این گروه شاخه القاعده در سوریه بود که ضمن نبرد با دولت سوریه ، همزمان با گروه داعش هم پیکار می نمود. 7. القاعده یا بنیان نام گروهی تروریستی با تفکر جهان وطنی است که توسط اسامه بن لادن پایه گذاری شده و با هدف برپائی حکومت جهانی به اقدامات تروریستی در غرب مبادرت می ورزد. ادامه دارد ... پ.ن 1 : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. پ.ن 2 : الان متوجه شدم که این پست ، هزارمین پست من پس از حدود 8 سال فعالیت در میلیتاری است. . منابع : 1- تاریخ ، راهبرد و رویکرد آخر الزمانی دولت اسلامی / ویلیام مک کنتس / ترجمه حامد قدیری / نشر اسم / 1395 2- تبارشناسی دگرستیزی گروههای افراطی تکفیری : گذار از دیگر دگرسازی به خود دگر سازی / سمیه حمیدی و پیمان زنگنه / فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست، سال ششم، شماره 32 ، زمستان 1396 )شماره پیاپی 53) 3- خاورمیانه در آتش جهادگرایان / کریم پور حمزاوی / نشر نوگام / چاپ اول: لندن 1395 4- آینده گفتمان اسلام سیاسی در خاورمیانه / حمیدرضا اکبری / جستارهای سیاسی معاصر ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی / سال نهم شماره سوم پائیز 1397 5- ابن تیمیه / عباس زریاب خوئی / دائره المعارف اسلامی / ج 3 / 1988 6- سفر به وهابیت به مصر / منوچهر دین پرست / ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر / شماره 33 / خرداد 1384 7- آینده پژوهی جریا نهای سلفی-تکفیری در دوره پساداعش / محمدمیرعبدلی و رضا خراسانی / فصلنامه پژوهشهای سیاسی جهان اسلام، سال نهم، شماره اول، بهار 1398 8- تبیین و شناخت مبنای تفکر تکفیر در عقاید گروههای تکفیری / محمدرضا آگشته / فصلنامه علوم و فنون نظامی / سال سیزدهم / شماره 41 / پائیز 1396 9- روان شناسی اجتماعی پیدایش گروه های تکفیری در عراق / سید رسول حسینی و ... / جستارهای سیاسی معاصر ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی / سال یازدهم شماره سوم پائیز 1399 10- نقد مبانی سلفیه در توحید / علی الله بداشتی / مقالات و بررسی ها / شماره 74 / 1382 11- بررسی عوامل گسترش جریانات تکفیری در خاورمیانه / سید امیر نیاکوئی / فصلنامه علمی پژوهشی سیاست جهانی / دورة چهارم، شمارة چهارم، / زمستان 1394 12- تأثير علماي ديوبند بر سلفيت / حسين جهان تيغ / فصلنامه سياست متعاليه / سال دوم / شماره چهارم / بهار 1393 13- تأثیر عملیات انتحارى جریان سلفى- تکفیرى بر پدیدة اسلا م هراسی / مجتبی بدخشان ، حمیدرضاشیرزاد و محمد داوند / فصلنامه بصیرت و تربیت اسلامی / سال هفدهم / شماره 53 / تابستان 1399 14- سلفیان تکفیری یا الجهادیون : خواستگاه ها و اندیشه ها / فصلنامه تاریخ و تمدن اسلامی / سال هفتم / شماره سیزدهم / بهار و تابستان 1390 15- علل ظهور و تکوین گروه های تکفیری در جهان اسلام، از تقابل زندگی قبیله ای با مدنیت تا تقابل سنت با مدرنیته؛ مطالعه موردی خوارج و داعش / حمید نساج و ... / فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست، سال ششم، شماره 32 ، زمستان 1396
  4. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی عملیات تروریستی یازده سپتامبر را می توان یکی از مهمترین مصداق های تجلی یافتن «جهانی شدن جهاد» ، پس از پایان جنگ افغانستان دانست. هم زمان با عملیات تروریستی یازده سپتامبر در نیویورک و مقر پنتاگون در واشنگتن، القاعده عملیات مشابهی را در اروپا، از جمله مادرید و لندن انجام داد. دولت جورج بوش با اعلام وضعیت جنگ اظهار کرد که آمریکا علیه تروریسم در حال جنگ است. با اینکه نیروهای ویژه آمریکایی در سال ۲۰۱۱ توانستند بن لادن را در یکی از خانه های امنش در پاکستان به قتل برسانند، اهداف اعلام شده برای حمله به افغانستان کاملا تحقق نیافت. از طرفی رویکرد کلی رسانه های آمریکایی و غربی به جای پدیده جهادگرایی، پدیده ای وسیع تر و به مراتب پیچیده تر از جهادگرایی یعنی اسلام و مسلمانان، را هدف قرار داده و آنان را به طور کلی مسئول اعمال تروریستی در سطح بین المللی دانستند. 6-15 : مسلمانان و غرب در واکنش به یازده سپتامبر جمعیت مسلمانان در اروپا به بیش از 44 میلیون نفر میرسد. اسلام هراسی (که در نوع خود «هجوم به هویت» تعریف میشود) باعث انزوای بسیاری از مسلمانانی شده که هویت خود را با اسلام تعریف می کردند و یا درصدد دفاع از این هویت بر می آمدند. اسلام هراسی از طرفی با تبعیض و محرومیت افراد از فرصت های برابر شغلی و اجتماعی و معیشتی در جامعه نیز همراه بود. از این رو بسیاری از آنان که به لحاظ هویتی در لاک دفاعی فرو رفته و بنابر تبعیض موجود در جامعه در حاشیه و بر خط فقر زندگی می کنند استعداد فراوانی برای رادیکالیزه شدن و قبول افکار افراطی دارند. کل این فرآیند پیچیده، از جوانان مسلمان که در غرب زندگی کرده و الزاما با تفاوت های پیچیده فقهی بین مکاتب مختلف اسلامی آشنا نیستند و تجربه زندگی در جوامع اسلامی را هم ندارند، طعمه آسانی برای گروه های جهادی می سازد. دولت بوش در استدلال حمله به عراق که آن را جزو حمله علیه تروریسم قلمداد کرد، دو دلیل عمده ارائه داد: نخست این که دیکتاتور عراق، صدام حسین، سلاحهای کشتار جمعی در اختیار داشته و آنها را از چشم بازرسان بین المللی پنهان کرده است. دلیل دوم این که رژیم حاکم بر عراق با القاعده در ارتباط بوده و ممکن است سلاح های کشتارجمعی اش را در اختیار تروریست ها بگذارد. دولت بوش حتی پس از اشغال عراق هیچ گاه نتوانست صحت این دو ادعا را ثابت کند. اما این تمام ماجرایی نبود که به گسترش فعالیت های تروریستی و جهادگرایی در عراق منجر شد. پس از اشغال عراق و سرنگونی صدام حسین، دولت بوش پول برمر را به عنوان فرستاده غیرنظامی آمریکا برای اداره موقت امور عراق به کار گماشت. برمر و نیروهای آمریکایی [که طبق گفته دبیرکل سابق سازمان ملل «کوفی عنان» چیز زیادی از فرهنگ جامعه و پیچیدگی های عراق نمی دانستند] ، اولویت کاری خود را در پیاده کردن سه طرح خلاصه کردند: بریمر از تشکیل دولت موقت عراقی جلوگیری کرد و خود گروهی را برای اداره این کشور تعیین کرد. سپس ارتش و نیروهای مسلح عراق را منحل کرد. و سوم فعالیت حزب بعث را که اعضای آن به بیش از 50هزار نفر می رسید ممنوع اعلام کرد. پل برمر ، گاوچرانی که بوش پسر به عنوان حاکم عراق منصوب کرد این افراد (یعنی بعثیان سابق و نظامیان رده بالا) که طی دهه ها جزو طبقه متوسط و مرفه عراق به شمار می رفتند یا کسانی که خانه ها و خانواده های پرهزینه ای را در مناطق ثروتمندی مانند الاعظمیه بغداد اداره می کردند، به یکباره و علی رغم این که حاضر به همکاری با حکام تازه وارد عراق بودند ؛ کار و درآمد خود را از دست دادند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  5. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. خرید موشک از لیبی 14 مرداد 1363 این اولین سفری بود که من با یک هیئت رسمی و لباس رسمی سپاه به خارج از کشور رفتم. قبل از اینکه وزیر بشوم سالی چند بار به سوریه و لیبی می رفتم، ولی از وقتی که وزیر شدم و کارم زیاد شد دیگر به سفر خارج از کشور نرفته بودم تا اینکه مرا دعوت کردند. خودم رئیس هیئت بودم و سردار رحیم صفوی و آقای [احمد] وحید دستجردی (که الان قائم مقام وزیردفاع است) همراه بود. فتح الله جعفری و چند نفر دیگر از فرماندهان سپاه هم در این جمع بودند. ده دوازده نفر توی یک فالکون جا گرفتیم. خبرهایی که شما خوانده اید بخشی از کارهایی بود که در آن سفر انجام دادیم اصل دستاورد سفر پخش نشد؛ حالا برای شما میگویم. وقتی مرا دعوت کردند، خدمت آقای هاشمی رفسنجانی رسیدم و گفتم: «به سوریه و لیبی دعوت شدم. نظر شما چیست؟» آقای هاشمی گفت: «ببین می توانی از آنها موشک بگیری تا از این وضع بیرون بیاییم. شرمم می آید که زیر موشک باران عراق هستیم و نمی توانیم مقابله کنیم.» گفتم: «تلاشم را می کنم.» حافظ اسد [رئیس جمهور وقت سوریه] از حامیان تسلیحاتی ایران در دوران جنگ با عراق بود. به گفته رفیق دوست ، حتی یکبار که در خط جنگی فاو ایران به تسلیحات فوری نیاز داشت ، با یک تلفن ؛ هزار تن مهمات را ظرف 48 ساعت تحویل ایران داد. از پیش آقای هاشمی خدمت مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای [که آن موقع رئیس جمهور بودند] رفتم و به ایشان عرض کردم: «بنده برای سفر رسمی به سوریه و لیبی دعوت شده ام. از شما خواهش می کنم دو تا پیام به من بدهید که برای حافظ اسد و قذافی ببرم.» ایشان قبول کردند که پیام ها را بدهند. بعد به ایشان گفتم که من خدمت آقای هاشمی بودم و آقای هاشمی به من گفتند که برو از اینها موشک بگیر. آقای خامنه ای گفتند: «مگر آنها به ما موشک میدهند؟» گفتم: «توکل به خدا. تلاشم را می کنم.» ایشان فرمودند: «اگر بشود، خیلی خوب است. بروید به امید خدا. من هم برای شما دعا می کنم». من هر وقت به سوریه می رفتم با وزیر دفاع، رئیس ستاد مشترک، و با رده های مختلف نظامی سوریه ملاقات میکردم. با [مصطفی]طلاس رفیق شده بودم. حتی با حافظ اسد طوری رفاقت داشتم که حتما یک ناهار به منزل ایشان می رفتم. مصطفی طلاس - سیاستمدار و نظامی عالیرتبه سوریه ای و وزیر دفاع این کشور از 1972 تا 2003 میلادی در این سفر وقتی خدمت حافظ اسد رسیدم موضوع موشک را مطرح کردم. مرحوم حافظ اسد گفت: «حقیقت این است که موشک های اسکاد - بی [Scud-B] ما «تحت امر من نیست» ؛ تحت امر مستشاران روسی است که اینجا هستند و چون در حال آتش بس هستیم آنها براین سلاح استراتژیک اشراف دارند. من دلم میخواهد به شما موشک بدهم، ولی نمی توانم.» پرسیدم: «پس چه کار کنم؟» اسد گفت: «شما بروید از قذافی موشک بگیرید. خودم هم به او زنگ می زنم و سفارش می کنم.» من همان جا گرفتن موشک از قذافی را مسلم دانستم و از سپاه خواستم که نیروی کافی برای آموزش بفرستد. شهید حسن [تهرانی] مقدم و تیمی را در نظر گرفتند و بعد از اینکه از سوریه برگشتیم ، آنها را به سوریه اعزام کردیم تا دوره ببینند. سرگرد عبدالسلام جلود - نخست وزیر و دومین مرد نیرومند لیبی پس از قذافی از سوریه به لیبی رفتم. آنجا باید با سیستم مخصوص آنها پیش می رفتم تا بتوانم موشک بگیرم. لذا با چند نفر از اعضای هیئت به ملاقات [عبدالسلام] جلود رفتم. سردار صفوی هم در این ملاقات بود. سردار صفوی در همه ملاقات های من، حتی ملاقات با قذافی، حضور داشت. فکر می کنم سفیر ما هم در جلسه حاضر بود. شاید فتح الله جعفری هم بود. چند نفر بودیم. شروع به حرف زدن کردیم. جلود از انقلاب اسلامی و از ایران تعریف می کرد. من وسط جلسه خوابیدم که جلود [از تعجب] نیم متر بالا پرید. گفتم: «چرا این قدر شعار می دهید؟ بیخود شعار ندهید. اگر ایران ام القراء اسلامی است، چرا هواپیماهای عراقی هر روز بمبارانش می کنند؟» گفت: «چه میخواهید؟» گفتم: «موشک.» خنده اش گرفت و گفت: «موشک کار من نیست. موشک کار رفیقت اخی العقید است.» [عقید به عربی یعنی سرهنگ و اخی العقید یعنی برادر سرهنگ. سرهنگ قذافی در لیبی به «قائد اخی العقید» معروف بود. مهران55] دیدار رئیس جمهور ایران و رئیس شورای انقلاب لیبی در حاشیه کنفرانس سران کشورهای اسلامی عصر به ملاقات سرهنگ قذافی رفتیم. سردار صفوی و سفیر هم بودند. من نقشه عملیات قبلی را برده بودم. یادم نیست مربوط به چه عملیاتی بود. نقشه را باز کردم و مانند فرماندهی که به فرمانده مافوقش گزارش می دهد. شروع کردم به توضیح دادن که از کجا حمله کردیم، چند نفر بودیم، کجا را گرفتیم، کجا را نگرفتیم، و خلاصه مفصل گزارش دادم. بعد گفتم: «قائد اخی العقید آمدم از شما موشک بگیرم.» خندید و گفت: «به من گفتند چه فیلمی پیش جلود بازی کردی، بیا بردار و برو.» [خنده] و ضمناً گفت: فقط یکی از این موشک ها را بزنید به عربستان! همان موقع مسئول دفترش را احضار کرد و به او گفت: «به فرمانده گروه موشکی بگویید یک گروه از بچه ها را که به خلق و خوی ایرانیها نزدیکترند معرفی کنند که ده تا موشک و یک سایت پرتاب کننده آماده کنند.» [شایان ذکر است که آن زمان هر کدام از موشک های اسکاد-بی، 3 میلیون دلار قیمت داشتند ولی قذافی که سه مرحله و هر مرحله 10 موشک به ما داد، هیچ پولی بابت موشک ها نگرفت. -مهران55] بعد به من گفت: «هواپیما بفرستید بیاید این ها را ببرد.» سفر رئیس جمهور ایران به لیبی و دیدار با سرهنگ قذافی یک گروه سی و چند نفره به فرماندهی افسری به نام سرگرد سلیمان، که هم قد من و از اعضای موشکی لیبی بود، آماده شدند و به ایران آمدند. بچه های ما هم در سوریه دوره مقدماتی را دیدند و برگشتند. این پروسه تا زمانی که از این موشک ها استفاده کردیم سه چهار ماهی طول کشید. اتفاقا در سفر بعدی هواپیماهای ما وقتی برای بار کردن موشک ها در فرودگاه نشسته بودند که آیت الله خامنه ای هم به لیبی آمدند. به ایران آمدیم و شلیک موشک ها را آغاز کردیم تا این که یک روز همان فرمانده موشکی لیبیایی (سرگرد سلیمان) به من گفت: یکی از موشک ها را به عربستان بزنیم . مخالفت کردم و گفتم: فرمانده ما امام خمینی است و با عربستان هم نمی جنگیم. بعد از این ماجرا سرگرد سلیمان از ایران رفت و قذافی هم دیگر به ایران موشک نداد. ما هم مجبور شدیم از کره شمالی موشک بخریم. منبع : برای تاریخ می گویم (خاطرات محسن رفیق دوست) انتشارات سوره مهر/ چاپ سوم/ جلد دوم/ ص 284-286 پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  6. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی پس از عقب نشینی روس ها، تمامی طرفهای درگیر در افغانستان «پیروزی» را از آن خود دانستند. «آمریکا و هم پیمانانش» از یک سو خود را مسئول شکست اتحاد جماهیر شوروی دانسته و «مجاهدین و عرب افغان ها» از سویی دیگر خود را مسئول این پیروزی می دیدند. امری که بعدها باعث شد «القاعده» به این فکر بیفتد که «اگر توانسته شوروی را شکست بدهد، حتما قادر به شکست آمریکا نیز است» . 6-14 : مزرعه پرورش جهادگرایان سلفی سناتور چارلی ویلسون در میان مجاهدین افغان چنته سرویس امنیتی پاکستان در تعامل با «افغانستانِ پس از شوروی» چندان هم خالی نبود. تعداد زیادی از پناهجویان پشتون افغانی در «مدارس دینی» پاکستان در حال تحصیل یا فارغ التحصیل از آن ها بودند. این مدارس که با حمایت مالی عربستان برپا شده و ادامه حیات می دادند، طبیعتا علوم اسلامی خود را برمبنای گرایش وهابی تدریس می کردند. آموزش نظامی پاکستان و حمایت مالی عربستان از طلاب این مدارس نیروی جنگنده ای به نام «طالبان» ساخت که در سال ۱۹۹۶ با از میدان به در کردن رقبا توانست کنترل افغانستان را به دست بگیرد و «امارت اسلامی» خود را بنا کند. جنگجویان طالبان به همراه پرچم سفید رنگ این گروه البته بخش بزرگی از این حادثه نیز میتواند در قالب رویارویی بین عربستان و ایران قلمداد و تفسیر شود. ایران و روسیه با حمایت از مخالفین جبهه شمالی افغانستان از یک سو در برابر کمپ عربستان، پاکستان و امارات [که در زمره معدود کشورهایی بود که رژیم طالبان را به رسمیت شناخت] قرار گرفتند. ایران بارها تهدید به دخالت نظامی علیه طالبان کرده و پاکستان را مسئول حمایت از آن ها دانست. اتحاد «القاعده» و «طالبان» سرانجام به تراژدی یازده سپتامبر ختم شده و در اثر آن رژیم طالبان با حمله نیروهای چند ملیتی به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به ظاهر به طور موقت سقوط کرده ولی در واقع برای چند سال به خواب زمستانی فرو رفت. قتل عام حدود پنج هزار شیعه افغان و کارمندان سفارت جمهوری اسلامی در آن کشور بخشی از کارنامه این رژیم (امارت اسلامی) در افغانستان است. حمله به کنسولگری ایران و به شهادت رساندن دیپلمات های ایرانی ، یکی از نتایج فاجعه بار تسلط طالبان بر مزار شریف بود حقیقت دیگری که می بایست مدنظر گرفته شود این است که : ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  7. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی بدون شک، بذرهای اولیه این سازمان [سازمان القاعده] ، در مباحثات مهمی شکل گرفت که در اواخر دهه هفتاد میلادی ؛ میان عبدالله عزام متفکر و مجاهد بزرگ فلسطینی ، با اسامه بن لادن جوان ثروتمند سعودی، در جریان بود. مباحثاتی که خیلی زود، و کمی پس از آغاز جنگ شوروی و افغانستان، از حوزه نظر فراتر رفته و جامه عمل به خود پوشید. به این ترتیب، با عزیمت نهایی بن‌لادن به پاکستان در 1982 و تاسیس دفتر کوچکی به نام «بیت‌الانصار» ؛ مقدمه شکل‌گیری یکی از بزرگ‌ترین سازمان‌های جهادی خاورمیانه، فراهم شد. طی سال‌های جنگ افغانستان، او همواره تحت تاثیر گفتمان و همچنین کاریزمای شخصیتی استاد خود [عبدالله عزام] بود و این مسئله، از چشم سرویس‌های اطلاعاتی غربی (که در آن دوران به دلیل اشتراک در اهداف از جمله حامیان مجاهدین بودند) ؛ پنهان نبود. عزام، که خود در دوران کسب مدرک دکترا در مصر، با افکار سید قطب و سازمان اخوان آشنا و به شدت تحت تاثیر آن قرار گرفته بود، همواره اولویت عملی خود را بر «آزادیِ اراضیِ اشغالیِ مسلمین از دست کفار» عنوان می‌کرد. وی در کتاب «دفاع از سرزمین‌های مسلمانان، آشکارترین فریضه واجب» به صراحت بیان می‌کند جهاد علیه نیروهای اشغالگر اجنبی، امری واجب بر تمامی مسلمانان است و اعتبار آن را همچون سایر ارکان اسلامی از جمله نماز، روزه و زکات می‌داند. کتاب «دفاع از سرزمین های مسلمانان» به نوعی مانیفست جهادی عبدالله عزام بود. اما بن‌لادن، به تدریج و در سال‌های پایانی جنگ افغانستان، از آراء و شخصیت عزام فاصله گرفت، به طوریکه جایگاه مشاور و مربی فکری او، از مجاهد افغانی (عزام) به طبیب مصری (ایمن الظواهری) منتقل شد. الظواهری، علی‌رغم آنکه همواره متفکری رادیکال بوده و عزام و جریانات سنتی اخوانی منتسب به وی را، به عنوان عواملی موثر در کاهش سرعت حرکت جهاد اسلامی تلقی می‌کرد، اما از قضا هیچ‌گاه مانند عزام، اولویتی برای آزادی اراضی اشغالی از دست کفار قائل نبود. در عوض بر رویکردهایی همچون ضربه وارد کردن به منافع و مصالح آمریکا در هر نقطه از دنیا و به طور کلی، «تئوری جهانی کردن جهاد» تاکید داشت. مجاهدی که علی‌رغم نفرت نظری و عملی‌اش از آمریکا، هیچ‌گاه پاسخی برای 2 سفر مبهم خود به این کشور در دوران جنگ افغانستان مطرح نکرد. 6-13 : ترور عبدالله عزام و باز تعریف یک مفهوم اسلامی (بخش دوم و پایانی) سلسله درس های اعتقادی عبدالله عزام در پاکستان و افغانستان ؛ نسلی از جهادگرایان را پدید آورد که بعدها نامشان در جهان بسیار طنین انداز شد. سرانجام و در پی شکست قطعی شوروی و خروج نیروهای آن از افغانستان، تمامی جریانات جهادی، که فلسفه شکل‌گیری بیشتر این گروه‌ها جنگ با شوروی بود، برای نخستین بار با پرسشی بنیادین مواجه شدند: شکاف‌های پنهان داخل القاعده که «عبدالله عزام» و «ایمن الظواهری» ، اصلی‌ترین اضلاع آن را نمایندگی می‌کردند به سرعت پر رنگ شد. مجاهد فلسطینی، بر اساس مبانی عقیدتی خود، خواهان حرکت جهاد به سمت قدس و آزادی نهایی فلسطین بود. حال آنکه طبیب مصری، بر تهاجم به پایگاه‌های آمریکا، (و کمی بعد، شهروندان غیرنظامی غربی در سرتاسر جهان) تاکید می‌کرد. سرانجام، عبدالله عزام در حالی که در تلاش برای آماده‌سازی حرکت جهادی «مجاهدین عرب و افغان هوادار خود» به سوی فلسطین بود، در 24 نوامبر 1989، اندکی پس از پایان جنگ افغانستان و در پیشاور از طریق انفجار خودری سواری‌اش، ترور شد. تا امروز، هیچ سند قطعی از عاملان و آمران ترور وی، به صورت رسمی منتشر نشده است، اما در تحقیقاتی غیر رسمی که در سطح رسانه‌ها انتشار یافته، جالب است که نام «سرویس‌های اطلاعاتی تمامی قدرت‌های درگیر در منطقه» ، یعنی آمریکا، شوروی، افغانستان ، اسرائیل و حتی عربستان و پاکستان دیده می‌شود! علاوه بر آنکه تا به امروز ؛ «بسیاری از تحلیلگران» ایمن الظواهری و بن‌لادن را مسئولین مستقیم ترور وی می‌دانند. به هر روی، با حذف عزام از مسیر حرکت جهادی، جا برای تحرک نامحدود الظواهری و افکار وی باز شد و جهاد اسلامی افغانستان، با طی مسیری طولانی، به آنچه تبدیل شد که امروزه با نام‌های «القاعده» و (شکل تکامل‌یافته‌تر آن) «دولت اسلامی در عراق و شام» می‌شناسیم. عبدالله انس [داماد الجزایری عزام] ، در پاسخ به سوال خبرنگاری که «از سرنوشت جهاد در صورت ادامه حیات عزام پرسیده بود» گفته است: کتاب تولد عرب افغان ها - نوشته عبدالله انس (داماد الجزایری عبدالله عزام) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  8. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی مجله الجهاد متعلق به عبدالله عزام نقشی اساسی در معرفی و نهایتا جهانی کردن چهره های جهادی افغان داشت. در فاصله کمتر از نیم کیلومتر از مرز میان پاکستان و افغانستان، میان شهرهای پیشاور و جلال‌آباد، مقبره‌هایی با پرچم‌های سبز و قرمز به چشم می‌خورد که اگرچه فاقد شکوه و معماری ویژه‌ای هستند، اما یادآور یکی از بزرگترین نقاط عطف تاریخ خاورمیانه و شاید تمامی جهان به حساب می‌آیند. این مقبره‌ها متعلق به مجاهدین عربی است که در طول جنگ افغانستان با اتحاد جماهیر شوروی، از سرتاسر جهان عرب، برای ادای فریضه جهاد به یاری برادران افغان خود آمده بودند.( افرادی که بعدها مشهور به افغان‌العرب شدند) در این مقبره‌ها، نام شهدایی از مصر، تونس، یمن، عراق، سوریه و.. با ذکر مشخصات عملیات‌هایی که در آن‌ها به شهادت رسیده‌اند، به چشم می‌خورد. تصویری کمیاب از عبدالله عزام در کنار شاگردان افغان و افغان العرب خود تهاجم شوروی به افغانستان و اشغال خاک این کشور در 1979، مقدمه شکل‌گیری جریان‌هایی بود که طی دهه‌های آینده به اهرمی قدرتمند در تعیین سرنوشت منطقه و جهان تبدیل شدند. حمله شوروی با مخالفت و مقاومت مردم مسلمان افغانستان روبرو شد و متعاقبا، تعداد قابل توجهی از جوانان عرب در سرتاسر جهان اسلام، برای ادای فریضه جهاد در سخت‌ترین شرایط ممکن، خود را به خاک این کشور رساندند. اما در آن مقطع زمانی، باتوجه به ظهور دولت ملت‌های نوپای عربی از یک سو، و بازخوانی انقلابی سید قطب از مفاهیم اصلی اسلام [به ویژه جهاد] از سوی دیگر، باعث شده بود تا آمادگی ملت‌های عرب، برای ادای فریضه جهاد بیش از هر زمان دیگری پر رنگ شود. آمادگی که در سایه تجاوز رژیم صهیونیستی به اراضی فلسطین، به تدریج تمامی زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و نظامی خود را پیدا کرده بود. 6-12 : ترور عبدالله عزام و باز تعریف یک مفهوم اسلامی (بخش اول) هر دو چهره شاخص جهاد در افغانستان یعنی عبدالله عزام و احمد شاه مسعود ؛ اندک زمانی پس از پایان جهاد در افغانستان ترور شدند. تمامی پژوهشگران جریانات جهاد اسلامی بر این نکته اتفاق نظر دارند که ریشه تمامی گرایش‌های عقیدتی و عملی جریانات مختلف جهادی که تا امروز در منطقه شکل گرفته‌اند را باید در جنگ 10 ساله افغانستان جستجو کرد، جنگی که در پایان با پیروزی مسلمین بر کفار به پایان رسید و به تمامی جهان ثابت کرد که طفل نوپای بیداری اسلامی، اکنون وارد مرحله جدیدی از حیات تاریخی خود شده است. وجه مشترک قدرت‌های غربی و شرقی در مواجه با این پدیده نوظهور، «اتخاذ موضع خصمانه» و «تلاش برای مهار آن» بود، اما این سیاست با دو رویکرد مختلف و تاریخی از سوی ابرقدرت‌های شرقی و غربی اجرایی شد. شوروی، همانطور که نبرد 10 ساله افغانستان نشان می‌دهد، رویکردی مبتنی بر «مواجه سخت و نظامی» را برای رویارویی و مهار جریانات جهادی اسلامی برگزید، رویکردی که هزینه زیادی به پای آن داد و در نهایت به هیچ یک از اهداف خود در این زمینه دست نیافت. اما طرف غربی و به ویژه آمریکا، «بدون حذف مواجه سخت و نظامی» ، جبهه دیگری را نیز در این نبرد گشود که تاثیر مهمی در سرنوشت جریانات جهادی داشت. در حقیقت آنچه در جنگ افغانستان و در نهایت شکست شوروی رخ داد، به مثابه آزمایشگاهی برای غرب بود تا بداند، آنچه در درجه اول، در رابطه با جریانات نوظهور اسلامی دارای اهمیت بوده و باید مهار شود، نه قدرت جهادی و نظامی آنان، بلکه رویکردهای معرفتی است که مسلمین را به مقابله با سیاست‌های قدرت‌ها در منطقه به هر قیمتی وا داشته است. در مواجه اولیه مترجمان فارسی زبان با واژه Deconstruction و اصولا فلسفه دریدا، اینطور برداشت می‌شود که «فروریختن آنچه موجود است» ، معنای اصلی مورد نظر فیلسوف است. اما همانطور که حسن حنفی، متفکر انقلابی مصری، به خوبی در ترجمه خود از این واژه ( الهدم و البناء / یعنی ویران کردن و دوباره ساختن ) آورده است، رویکرد سلبی و ویران‌گر، تنها نمایانگر یک حیث از معنای نهفته در این واژه است. حال آنکه حیث دیگر آن، ناظر بر برساخت معنا و امر مُحصِل جدیدی است. پس از ترور عبدالله عزام ؛ از ویرانه های جهادگرائی سنتی در افغانستان ، کابوس طالبان بر افغانستان سایه افکند. در صحنه عمل نیز، آنچه غرب در قبال مفاهیم بنیادین موجود نزد مسلمین انجام داد، چیزی غیر از این نبود. چرا که مفاهیم اصیل اسلامی را گرفته، نزد خود از معنا تهی کرده، سپس با معانی جدیدی به نخبگان اسلامی بازگردانده است. چنین «مواجه معرفتی با جریانات جهادی و اسلامی» ، در عمل و با نفوذ در سطح نخبگان مسلمان، کامل شده و به این ترتیب، استحاله مفاهیم و در نتیجه عملکردهای جامعه اسلامی، به دست خود مسلمین رخ می‌دهد. میلیارد سعودی اسامه بن لادن با تأسیس القاعده ؛ راهی متفاوت از مرشد خود عبدالله عزام را پیمود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  9. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . خوب خدا رو شکر که دوستان به تدریج شروع کردند به مشارکت در تاپیک و کم کم دارند تاپیک رو از این وضعیت مونولوگ خارج می کنند سلام از بنده است. پرسش بسیار خوبی است. حتما در پست آینده به این موضوع خواهیم پرداخت. بله دقیقا همین طور است. نکات مورد اشاره شما کاملا دقیق و درست بود. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی سرنوشت‌سازترین کمک عزام، این ایده‌ی او بود که می‌گفت مسلمانان در مسائل جهاد، باید به مقامات سنتی بی‌اعتنایی کنند. [خواه دولت، روحانیان دینی، رهبران قبلیه‌ای و ... باشند یا پدران و مادران] از دید عزام، قانون اسلام روشن بود: اگر قلمرو مسلمانان نقص شود، تمام مسلمانان باید برای دفاع از آن، به گونه‌ی نظامی بسیج شوند و هر گونه اما و اگر در مورد آن، منجر به گمراهی خواهد شد. این طرز فکر، جعبه‌ی پاندورایی از افراط‌گرایی را گشود و جنبشی را به وجود آورد که غیرقابل کنترل بود. عزام در طول عمرش، تأثیرات اولیه‌ی این مشکل را حس کرد؛ اما موفق شد با هیبتی که در آن اجتماع داشت، نظم را در میان افراد حفظ کند. پس از ترورش اما، دیگر کسی نبود که بر آن مغزهای داغ و پرجنب‌وجوش حکمرانی کند؛ به همین دلیل، آن جنبش جهادی وارد مرحله‌ی رو به سقوطِ «انشعاب‌های داخلی و وحشی‌گری» شد. خشونت فوق‌العاده‌ی داعش در سال‌های اخیر، تنها آخرین نمونه‌ی تکرار این روند است. 6-11 : معمای ترور «عبدالله عزام» - بخش دوم و پایانی به راستی چه کسی عزام را کشت؟ بعضی‌ها می‌گویند کار «یک عرب-افغانِ دیگر» ، مانند اسامه بن لادن یا ایمن‌الظواهری بوده است؛ اما احتمال درست بودن این فرضیه می تواند کم باشد ؛ زیرا در صورت افشاء شدن ماجرا ، سرنوشت کسی که برای کشتن پدر جهاد تلاش می‌کرد، بسیار ناگوار می‌بود. برخی‌های دیگر، C.I.A یا MI-6 را مسؤول آن ترور می‌دانند؛ اما ظاهرا در آن سالها ، عزام به اندازه‌ی کافی برای آن‌ها مهم نبود. تعداد دیگری هم سعودی‌ها یا اطلاعات اردن را مقصر می‌خوانند؛ اما این دو کشور هم در آن زمان، عادت نداشتند که اسلام‌گرایان را بکشند. اداره‌ی خدمات امنیت دولتی افغانستان «خاد»، در اوایل دهه‌ی هشتاد دلایلی برای کشتن او داشت؛ اما در اواخر آن دهه دیگر نه. خیلی‌ها، گلبدین حکمتیار که احساس می‌کرد عزام علاقه‌ی بیشتری به دشمن بزرگش [احمدشاه مسعود] پیدا کرده را متهم ترور او می‌دانند؛ اما سند‌های جدید نشان می‌دهند که حکمتیار و عزام در واقع دوستان نزدیکی بوده اند. حتی برخی سرویس اطلاعات خارجی اسرائیل [موساد] را هم در جایگاه متهم نشانده اند. چرا که عزام مکرراً به اطرافیانش گفته بود بعد افغانستان ، نوبت آزادسازی فلسطین است. اما در خصوص توان عملیاتی موساد در آن نقطه پاکستان در آن روزها تردیدهائی وجود دارد. در اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی، عرب-افغان‌ها، برای پاکستانی‌ها مزاحمانی بودند که به طور آزادانه‌تری از پاکستان انتقاد می‌کردند و در سیاست مجاهدان افغان مداخله داشتند. البته هیچ سند محکمی، دست داشتن (I.S.I) در این ترور را ثابت نمی‌کند؛ اما اسنادی وجود دارند که اگر چه جرم I.S.I را ثابت نکرده ولی به آن اشاره می‌کند. این عملیات، از قبل برنامه‌ریزی شده بود و نیازمند گشت‌زنی پرسنل طراح در قبل، جریان و بعد از حادثه در محل بود. محل و زمان‌بندی حمله نشان می‌دهد که طراحان قصد شوک وارد کردن به عرب‌ها را داشته اند؛ چون طراحان آن ترور می‌توانستند عزام را بدون سر و صدا در یک تیراندازی بکشند. به هر حال علیرغم وجود ده ها مظنون و متهم ، همچنان نمی‌توان به اندازه‌ی دو خط هم جوابی برای این سوال که چه کسی عزام را کشته، پیدا کرد. عبدالله عزام (سمت راست) و دکتر برهان الدین ربانی (سمت چپ) هر دو فعالیت سیاسی خود را از اخوان المسلمین آغاز کردند. داستان عبدالله عزام به ریشه‌ی «جهادگرایی مدرن» اشاره می‌کند که دلیل آن از بین رفتن احترام به مقامات دینی در میان اسلام‌گرایان جوان در اواخر دهه‌ی هشتاد میلادی است. عزام آن را آغاز کرد، قتلش به آن سرعت بخشید و پیامدهای آن بسیار ناگوار بود. این یکی از درس‌های بی‌شمار تاریخ در موضوع پیامدهای ناخواسته است؛ چون نه عزام و نه قاتلین او، نمی‌خواستند که اوضاع این گونه پیش برود. پرسش این است که آیا می‌توان وضعیت امروزی را جبران نموده و کاری کرد که مقامات دینی دوباره بر جوانانی که جهاد وسوسه شان می‌کند، مسلط شوند؟ نشانه‌هایی مبنی بر این که داعش [با ایجاد سلسله مراتب جدید تشکیلاتی] می خواست این وجه جنبش جهادگرائی را تضعیف کند ، وجود دارد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  10. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با تشکر از محبت شما و با عرض پوزش اگر برخی مطالب تاپیک برای شما یا سایر عزیزان تکراری بوده. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی ساعت ۱۲:۱۵ دقیقه‌ی ظهر روز ۲۴ نوامبر ۱۹۸۹ بود که یک خودرو «شِورلت وِگا» به مسجدی در پیشاورِ پاکستان نزدیک شد. در حالی که مردم آماده‌ی احوال‌پرسی با سرنیشنان آن خودرو بودند، یک بمب کنار جاده‌ای، خودرو را متلاشی کرد و تمام سرنشینان آن را کشت. قربانیِ داخل خودرو ، «عبدالله عزام» رهبر معنویِ به اصطلاح عرب افغان‌ها (افغان العرب) بود. عرب‌هایی که هزاران نفر از آنها برای جنگ در برابر شوروی در دهه‌ی هشتاد میلادی، به افغانستان آمده بودند. اکثر جمعیت مسلمانان جهان، جنگ برای بیرون راندن شوروی از افغانستان را، جهاد مشروع نظامی یا جنگِ مقاومتی‌ای می‌دانستند که به لحاظ دینی مجاز بود. عزام که یک مبلغ مذهبی فلسطینی بود، در سال ۱۹۸۱ به روند جهاد افغانستان پیوست و تمام آن دهه را صرف عضوگیری و استخدام جنگجویان خارجی کرد. 6-10 : معمای ترور «عبدالله عزام» - بخش اول غربی‌های امروز، عزام را به خوبی نمی‌شناسند؛ اما او به راستی پدر جنبش های جهادی و گروه‌های خشونت‌گرایِ اسلامی مانند القاعده و داعش است که فعالیت‌های شان را جهاد می‌نامند. عزام، بسیج و فرستادن جنگجویان خارجی به افغانستان را رهبری می‌کرد و بر همین پایه، اجتماعی ساخت که از آن، القاعده و دیگر گروه‌های افراطی بیرون زد. او همچنان ایده‌های پرنفودی داشت. او می‌گفت که مسلمانان مسئولیت دارند تا از همدیگر دفاع کنند و اگر بر بخشی از دنیای اسلام حمله شود، تمام مؤمنان باید در دفاع از آن بشتابند. افزون بر این، او از اسلام‌گرایان خواست که توجه شان را از سیاست‌های داخلی به سیاست‌های بین‌المللی معطوف کنند. عزام با این کار زمینه‌های لازم برای ظهور جهاد‌گراییِ ضد-غربی در دهه‌ی نود میلادی را آماده کرد. پیش از آن، شورشیان روی برکناری حاکمان مسلمان تمرکز می‌کردند. مانند مصر که جهاد اسلامی آن کشور، رییس‌جمهور محمد انورالسادات را در سال ۱۹۸۱ ترور کرد؛ یا در سوریه، جایی که شاخه‌ی نظامی اخوان‌المسلمین، شورش نظامیِ ناکامی را در اواخر دهه‌ی هفتاد میلادی، علیه رژیم حافظ اسد به راه انداخت. خودِ عزام هرگز طرفدار تروریزم بین‌المللی نبود؛ اما پافشاری او بر ضرورت عقب زدن دشمنان خارجی اسلام، بعدها فرضیه‌ی اصلی توجیهات القاعده برای حمله به امریکا شد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  11. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با سلام و تشکر به روی چشم. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی مرکز الکفا به‌زودی شاخه‌های محلی خود را در «آتلانتا»، «بوستون»، «شیکاگو» و «توسان» ایجاد کرد. این نهاد حتا یک خط تلفن ملی داشت که از شیکاگو کنترل می‌شد و مردم می‌توانستند برای شنیدن خبرنامه‌های صوتی درباره‌ی جهاد افغانستان با آن تماس بگیرند. این تلاش‌ها نتیجه‌ داد: صدها مسلمان از سراسر آمریکا به جهاد افغانستان پیوستند و برخی حتی به چهره‌های برجسته‌ی این جنبش جهادی نوپا تبدیل شدند. مسلمانان آمریکایی در جامعه عرب-افغان‌ها اقلیت بودند، اما مهارت‌های زبانی و سطح بالای تحصیلات‌شان، آن‌ها را نزد جهادی‌های خارجی مستقر در افغانستان از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار کرده بود اما چگونه امکان داشت که امریکا به حوزه‌ی سربازگیری عزام تبدیل شود؟ دلیل اصلی آن آزادی‌های سیاسی برای تبلیغ جهادگرائی در ایالات متحده بود که نظیرش در جهان وجود نداشت. عزام و دستیارانش به‌عنوان فعالان دینی-مذهبی شناخته می‌شدند و این آنها را در جایگاهی قرار داده بود که نسبت به آن، سطح بالایی از مدارا در جامعه و دولت ایالات متحده وجود داشت. در عین‌حال، دولت ایالات متحده عزام و همراهانش را تهدید امنیتی نمی‌دانست، زیرا در آن‌زمان، اسلام‌گرایان اهل سنت تقریبا هرگز مرتکب حملات تروریستی در غرب نشده بودند. 6-9 : جذابیت آمریکا دهه 80 برای جهادگرایان (بخش دوم و پایانی) خارج از پاکستان، ایالات متحده تنها کشوری بود که در آن عزام می‌توانست شاخه رسمی مکتب الخدمات خود را تأسیس کند. نکته جالب اینجا است ؛ عربستان سعودی که «در کُل» تلاش‌های عزام را تأیید می‌کرد، هرگز به او اجازه نداد دفترش را در خاک سعودی باز کند. حتی مقامات سعودی گاهی ‌اوقات سخنرانی‌های او را لغو می‌کردند. سایر کشورهای خاورمیانه که رویکرد خصمانه‌تری هم داشتند. عزام در دهه 1980 تنها می‌توانست به عربستان، امارت متحده عربی، کویت، بحرین و اردن سفر کند. سایر کشورها به او اجازه‌ی ورود نمی‌دادند و اردن نیز پس از 1984 دروازه‌ی خود را به‌ روی او بست. برای عزام، آمریکا همچنان یک کشور دم‌ِدست بود. در آن‌زمان شما می‌توانستید با یک ویزا به جامعه‌ی بزرگ، ثروتمند و یک‌زبانه دسترسی داشته باشید. اروپا اما دست‌وپاگیرتر بود؛ جدا از چندزبانه‌بودن کشورهای اروپایی، شما باید برای سفر به هر کشور ویزای جداگانه دریافت می‌کردید. عزام به چندین کشور اروپایی از جمله بریتانیا، آلمان، اسپانیا و ایتالیا سفر کرد، اما هرگز تلاش نکرد زیرساختی برای استخدام و سربازگیری در اروپا، مانند آنچه در آمریکا داشت، ایجاد کند. فعالیت‌های عزام کمک کرد که اخوان‌المسلمین حضور قدرتمندی در ایالات متحده به‌ویژه‌ در جوامع دانشجویی مسلمان داشته باشد. برای مثال، مهمانان «نشست ایندیاناپولیس در سال 1978» [که در پست قبلی به اون اشاره شد] ، اعضای اخوان‌المسلمین بودند. در دهه 1980 میلادی ، اخوان‌المسلمین به یک جنبش خشونت‌پرهیز تکامل یافته بود اما صلح‌جو نبود و عمیقا به مبارزات آزادی‌خواهانه مانند مقاومت فلسطین و جهاد افغانستان اهمیت می‌داد. سابقه‌ی عزام در اخوان‌المسلمین به وی امکان داد تا طی دهه 1980 به راحتی با فعالان سراسر آمریکا ارتباط برقرار کند. چک 2000 دلاری در وجه موسسه الکفاه (Al Kifah Refugee Center) در نوامبر 1990، یک افراط‌گرای اسلامی مصری‌تبار، «مئیر کاهان» [یک خاخام راست‌گرای افراطی اسرائیلی-امریکایی] را به قتل رساند. در اوایل سال 1993، ستیزه‌جویان خودروئی را در زیر «مرکز تجارت جهانی نیویورک» منفجر کردند که شش کشته و بیش از هزار زخمی برجای گذاشت. در اواسط سال 1993، نیروهای F.B.I نقشه‌ی حملات احتمالا مرگ‌بارتر در نقاط دیدنی نیویورک را خنثی کردند که در نتیجه در سال 1995 تعدادی از اسلام‌گرایان مستقر در امریکا محکوم شدند. با این حوادث، شبکه‌های جهادی بیش‌تر زیر ذره‌بین ایالات متحده قرار گرفت و تازه پس از حملات یازدهم سپتامبر بود که این نظارت به سرکوب تبدیل شد. یکی از مهترین دلائل این‌که در دهه 1980 امریکا مناسب‌ترین مکان برای جهادگرایان بود، این است که همه ، جهادی که در افغانستان جریان داشت را برحق می‌دیدند و هیچ‌کس از اعراب مستقر در افغانستان و امریکایی‌هایی که به آن‌ها ملحق می‌شدند، احساس خطر نمی‌کردند. بعدا وقتی کشورهای اروپایی دیدند که هزاران نفر از شهروندان‌شان به دولت اسلامی و سایر گروه‌های اسلام‌گرا می‌پیوندند و خطر حمله به خانه را به عنوان سوغات این سفر با خود حمل می‌کنند، اقدامات سخت‌گیرانه‌تری علیه جنگ‌جویان خارجی روی دست گرفتند. او در اواخر سال 1989 توسط عاملان ناشناس در پیشاور پاکستان ترور شد. دیری نگذشت که اختلافات در مرکز الکفا آغاز شد و در سال 1991 به قتل رهبر آن، «مصطفی شلبی»، انجامید. این مرکز در سال 1993 تعطیل و مکتب‌ الخدمات هم در سال 1995 منحل شد. او القاعده را تاسیس کرد و جنگ تمام‌عیار علیه ایالات متحده را اعلام کرد. حملات یازدهم سپتامبر را برنامه‌ریزی و باعث آغاز جنگ علیه تروریسم، «با همه‌ی پیامدهای غم‌انگیز آن» شد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  12. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . کاملا درسته علاوه بر ایجاد شک و شبهه شدید در مورد وفاداری "امین" به بلوک شرق (به عنوان دلیل مداخله شوروی در افغانستان) ؛ موارد متعدد دیگری هم ذکر شده ، مثل اختلافات داخلی دفتر K.G.B و G.R.U در کابل و حمایت هر کدام از این دفاتر از یکی از دو جناح حزب کمونیست حاکم در افغانستان. اما چون موضوع اون دو پست بیشتر حول نقش آمریکا در کشانیدن شوروی به باتلاق افغانستان بود ؛ به سایر گزینه ها پرداخته نشد. فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی نخستین روز سال نو 1978 سرمای سوزناکی در «ایندیاناپولیس» حاکم بود و باد شدیدی می‌وزید. درحالی‌که احتمالا بیش‌تر اهالی شهر با گیجی به‌جامانده از مشروبِ شبِ سال نو میلادی از خواب بیدار می‌شدند، «مرکز آموزش اسلامی» این شهر میزبان مبلغان و واعظان برجسته‌ی خاورمیانه بود. در میان آن‌ها عبدالله عزام، ستاره 36 ساله رو‌به‌اوجِ «اخوان‌المسلین اردن» نیز دیده می‌شد. در آن‌روز عزام با یک طالب جوان سعودی به‌نام «اسامه بن لادن» ملاقات می‌کند. بن لادن جوان در آن روزها اما ، به اندازه‌ی امروز معروف نبود. این‌که عزام و بن لادن در امریکا با یکدیگر ملاقات کردند، تصادفی نبود. آنها در امریکا ملاقات کردند چون برخلاف سایر کشورها [و حتی کشورهای خاورمیانه] ، ایالات متحده به آنها و سایر اسلام‌گرایان اجازه داده بود تا بدون مداخله دولت ، تبلیغ کنند ؛ کمک‌های مالی جمع‌آوری و پیرو جذب کنند. 6-8 : جذابیت آمریکا دهه 80 برای جهادگرایان (بخش اول) در خلال این تحقیق با این پرسش اساسی مواجه شدم که براستی چرا جهادی ها در دهه 80 میلادی آمریکا را دوست داشتند؟ تحقیقات نشان می‌دهد که در دهه 1980، اسلام‌گرایان تندرو از خاک ایالات متحده در حدی سود بردند که قبلا نظیرش دیده نشده بود. در واقع، امریکا برای بیش از یک دهه جز مهمان‌نوازترین خاک‌های جهان برای جذب و استخدام جهادی‌ها بود. برای دانستن چرایی این مسأله به جنگ افغانستان باید نگاه کرد. عزام و بن لادن چند سال پس از ملاقات در ایندیاناپولیس، «مكتب الخدمات» را تأسیس کردند، نهادی مستقر در پیشاورِ پاکستان که تلاش می‌کرد جنگجویان مسلمان را برای «جهاد» به افغانستان بیاورد. عزام به‌عنوان رییس این نهاد، پیشگام یک تلاش جهانی برای جمع‌آوری کمک مالی و سربازگیری، به‌خصوص از کشورهای حوزه خلیج فارس و ایالات متحده بود. تصویری منحصر به فرد یکی از اولین دوره های آموزشی عرب افغان ها - کمپ سیا در پاکستان اگرچه عزام از سال 1981 به‌بعد در پاکستان مستقر شد، اما دست‌کم سالی‌ یک‌بار به آن‌سوی اقیانوس اطلس سفر می‌کرد. او تا پایان دهه 1980 از نیویورک، تگزاس، کالیفرنیا، سیاتل و چند ایالت دیگر امریکا بازدید کرده بود. او نه مخفیانه و در زیرزمین خانه‌ها ؛ بلکه در رویدادهای بزرگی چون گردهمایی سالانه «انجمن جوانان مسلمان عرب» که معمولا صدها نفر در آن شرکت می‌کردند، سخنرانی می‌کرد. عزام در آپارتمان‌های هواداران محلی جوان خود اقامت می‌کرد و آنها را با کاریزما و سبک زندگی فروتنانه خود تحت تاثیر قرار می‌داد. مقامات امریکا در اواخر دهه 1980 از این فعالیت‌ها آگاه شدند، اما عزام را تهدید نمی‌دانستند. این مجله طی هشت ماه ناشر امریکایی پیدا کرد و تا اواخر دهه 1980 شبکه‌ی سرتاسری از توزیع‌کنندگان را داشت که هر ماه هزاران نسخه از این مجله را به فروش می‌رساندند. تا اواخر این دهه امریکا به یکی از مهم‌ترین بازارهای فروش مجله الجهاد تبدیل شد. فعالیت‌های عزام اما به اینجا ختم نشد. عزام از این پیشنهاد خوشحال شد و بعدا در «مجله الجهاد» نوشت که: ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  13. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی اگر ما زمان آغاز توزیع سلاح توسط امریکا به مجاهدین را جولای ۱۹۷۹ بدانیم، این تاریخ شش‌ماه پیشتر از اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ در ۲۷ دسامبر 1979 است . یعنی پیش از این‌که شوروی تصمیم بگیرد افغانستان را اشغال کند، امریکا جنگ در حیاط‌خلوت و قلمرو شوروی را آغاز کرده بود. در همین زمان که مجوز توزیع سلاح توسط کارتر به مجاهدین صادر شد، رسانه‌های دولتی افغانستان در تیرماه ۱۳۵۸، از کشف سلاح‌های غربی در افغانستان خبر دادند. این موضوع چنان جدی بود که وزارت خارجۀ امریکا در تاریخ ۲۶ ژوئن ۱۹۷۹ برابر با پنجم تیرماه ۱۳۵۸، با ارسال نامۀ محرمانه به سفارت امریکا در کابل، از دیپلمات‌های امریکا خواست که تبلیغات دولت افغانستان را خنثی کنند. نسخه‌یی از این نامه که توسط «وارن کریستوفر» جانشین وزیر امور خارجۀ امریکا امضا شده، به سفارت امریکا در تهران نیز فرستاده شده است. تجهیز مجاهدین به سلاح های اتوماتیک و جدید به جای آنفیلدهای قدیمی ، اولین حرکت موثر C.I.A در افغانستان بود همزمان با این، «کی.جی.بی» سرویس اطلاعات شوروی نیز اطلاع حاصل کرد که امریکا عملاً به حمایت مخالفانِ مسلح دولت افغانستان اقدام کرده است. این سازمان در قدم اول، از رسانه‌های روسی خواست که موضوع حمایتِ امریکا از شورشیانِ افغانستان را علنی کنند. خبرگزاری «تاس» روسیه، در تاریخ ۲۷ ژوئن ۱۹۷۹ طی مطلبی به قلم «یوری کورنیلف» تحت عنوان «افغانستان در دفاع از انقلاب» نوشت که دیپلمات‌های امریکایی در کابل، مستقیماً با شورشیان ارتباط برقرار کرده و علیه دولت کابل به جنگ تبلیغاتی دست زده‌اند. در آن زمان این ادعا، سروصدای زیادی به‌پا کرد تا جایی که وزارت خارجۀ امریکا مجبور شد طی مکتوبِ محرمانه‌ای در تاریخ سوم جولای ۱۹۷۹ برابر با ۱۲ تیرماه ۱۳۵۸ از کاردار سفارت امریکا در کابل بخواهد که با سفیر شوروی در کابل دیدار کند و به او بگوید که چنین چیزی واقعیت ندارد. این مکتوب نیز که به امضای کریستوفر رسیده بود ، نسخه‌یی از آن به سفارت امریکا در تهران ارسال شد. 6-7 : اسرار ناگفته جنگ آمریکا و شوروی در افغانستان (بخش پایانی) جالب است که در نوشتۀ روزنامه واشنگتن‌پست نیز به صراحت گفته شده است که سازمان سیا، شش‌ماه پیش از حملۀ شوروی به افغانستان، به نفع مخالفان دولتِ کابل تبلیغات را آغاز کرده بود. از طرف دیگر، در آن زمان وزارت خارجۀ امریکا از «سفارت این کشور در مسکو» نیز خواسته بود که با مقاماتِ شوروی در این‌باره گفت‌وگو کند. رایزن سیاسی سفارت امریکا در مسکو در تاریخ پنجم جولای ۱۹۷۹ با «ویکتوراف ایزاکف» معاون رییس بخش امریکای وزارت خارجۀ شوروی دیدار کرد و از او خواست که رسانه‌های روسی را از انتشار اخبار دروغین و کذب در برابر امریکا بازدارد؛ زیرا امریکا از شورشیان افغانستان حمایت نمی‌کند. اما حقیقت این بود که رایزن سیاسی سفارت امریکا در مسکو دروغ می‌گفت، زیرا در آن‌زمان کمک‌های امریکا به مخالفان مسلح دولت افغانستان آغاز شده بود. سناتور چارلی ویلسون و استینگرهای اهدائی به مجاهدین افغان - مکان : کمپ آموزشی CIA در پاکستان تفنگ انگلیسی آنفیلد - یادگار سناتور چارلی ویلسون از حضور در کمپ مجاهدین افغان یک سند دیگر نشان می‌دهد که عناصری از مجاهدین افغانستان، هشت ماه پیش از اشغال افغانستان توسط شوروی، با امریکایی‌ها رابطه استوار ‌برقرار کرده بودند. این سند در تاریخ ۱۴ می ۱۹۷۹ برابر با ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ از سفارت امریکا در اسلام‌آباد به وزارت خارجۀ امریکا ارسال شده است. در این سند به‌صراحت گفته شده است که نمایندۀ مجاهدین روز ۲۳ آوریل ۱۹۷۹ همراه با سید احمد گیلانی به سفارت امریکا در اسلام‌آباد مراجعه کردند. آن‌ها مدعی بودند که این قطعات از جنگندۀ دولت افغانستان است که در آوریل 1979 توسط مجاهدین در منطقۀ «زدران» ولایت پکتیا سرنگون شده است. نمایندۀ مجاهدین [منظور گلبدین حکمتیار است] ، پس از ارایۀ گزارش کامل، شماری عکس و تصاویر جنگ افغانستان را نیز در اختیار مأمورانِ امریکایی گذاشت. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  14. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی 43 سال پیش (دی ماه 1358 ه.ش/ دسامبر 1979 م) ، واحدهای «ارتشِ چهلمِ شوروی سابق» در بسیاری از ولایت‌های افغانستان مستقر شده بودند و در انتظارِ حمله به مراکز تجمعِ «مخالفان مسلحِ دولت کمونیستی کابل» به‌سر می‌بردند. [این مخالفان مسلح بعدها به مجاهدین افغان مشهور شدند] از همان ابتـدا این پرسش مطرح بود که چه عواملی باعثِ تصمیم رهبران شوروی مبنی بر اشغال افغانستان شده است؟ برخی تاکنون برای پاسخ به این سوال به نتیجۀ قطعی نرسیده‌اند. اما برخی دیگر: - رسیدن شوروی به آب‌های گرم (عمل به وصیت پطر کبیر) - تلاش شوروی برای انحراف توجه آمریکا از کوبا و سایر متحدانِ کمونیستش در آمریکای مرکزی و جنوبی - سعی شوروی برای پایان دادن به اختلافات داخلیِ «حزب دموکراتیک خلق افغانستان» - تقویت دولت کابل و جلوگیری از افتادنِ این دولت به دامان امریکا و ... را از عوامل اصلیِ تصمیم رهبران شوروی برای حمله به افغانستان عنوان کرده‌اند. 6-6 : اسرار ناگفته جنگ آمریکا و شوروی در افغانستان (بخش اول) در این میان ، آنچه در گذشته کمتر مورد توجه قرار گرفته بود؛ نقش امریکا برای تحریکِ شوروی در حمله به افغانستان بود. این دیدگاه، عمدتاً متکی به «اسناد» و «شواهد» نهادهای امنیتی و اطلاعاتی امریکایی است. این اسناد به‌تدریج پس از فروپاشی شوروی، در رسانه‌های امریکایی مطرح گردید که بخشی از آن، نیز از «طبقه‌بندی محرمانه» خارج و «رسماً توسط وزارت خارجۀ امریکا و سازمانِ سیا» منتشر شده است. در سال 1998 برژینسکی در مصاحبه ای با نشریه فرانسوی «لو نوول آبزرواتور» عنوان نمود : روزی که شوروی رسماً تهاجم به افغانستان را آغاز کرد من به رئیس جمهور کارتر نوشتم که : البته برژینسکی در این مصاحبه تأکید دارد که تا هفته بعد از تهاجم به افغانستان هیچ نیروئی «به پشتیبانی از شورشیان افغان» فرستاده نشد. در یک «سند از حالت محرمانه خارج شده کاخ سفید» می بینیم که پرزیدنت کارتر با امضای فرمانی در 12 تیر ماه 1358 [یعنی شش ماه پیش از آغاز تهاجم شوروی به افغانستان] ؛ مجوز اختصاص بودجه جهت پشتیبانی از «مجاهدینِ مخالفِ دولتِ افغانستان» را صادر کرد. [ این مجوز قسمتی از برنامه آژانس مرکزی اطلاعات/سیا تحت عنوان «عملیات گردباد» (*) را شامل میشد] در همین راستا، روزنامۀ «واشنگتن‌پست» دوشنبه ۱۷ دیماه 1397 (برابر با هفتم ژانویه 2019) ، گزارشی را بر اساس اسناد سازمان سیا و وزارت خارجۀ امریکا منتشر کرد که نشان می‌دهد امریکا کمک به «اخوانی‌ها» و «مجاهدین» را ماه‌ها پیش از حملۀ شوروی به افغانستان آغاز کرده بود. طبق منابع این نشریه ، سازمان سیا با میانجی‌گری «برژینسکی» مشاور امنیت ملی امریکا در ۲۸ فوریه ۱۹۷۹، از «جیمی کارتر» رییس‌جمهور سابقِ امریکا خواست که برنامۀ توزیع سلاح به مخالفان مسلحِ دولت کابل را امضا کند. هرچند کارتر در نخست محتاطانه با این موضوع برخورد کرد، اما سرانجام در سومِ جولای همان سال، برنامۀ توزیع سلاح به مخالفان مسلحِ دولت کابل را امضا کرد که از همان ابتدا، بخش بیشترِ این کمک‌ها به سوی «گلبدین حکمتیار» [مشهورترین چهره اخوانی در بین مجاهدین] روانه شد. بر اساس منبع، کارتر در نخستین اقدام، مبلغ ۶۹۵ هزار دلار به مجاهدین افغانستان کمک کرد که شامل پول نقد و سایر کالاهای مورد نیاز مجاهدین بود. ------------------------------------------ *: عملیات گردباد (Operation Cyclone) اسم رمز برنامه عملیاتی آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) برای تسلیح و تامین مالی مجاهدین افغان در افغانستان از سال 1979 تا 1992 بود [یعنی از قبل و در طول مداخله نظامی اتحاد جماهیر شوروی در حمایت از جمهوری دموکراتیک افغانستان] . این برنامه به جای سایر گروه‌های [کمتر ایدئولوژیک] مقاومت افغانستان که با شوروی می‌جنگیدند، به شدت به حمایت از گروه‌های اسلامگرای شبه‌نظامی [از جمله گروه‌هایی با پیوندهای عمیق جهادی] گرایش داشت که اتفاقا مورد علاقه رژیم ضیاءالحق [پاکستان] و عربستان هم بودند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  15. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی در آن زمان ، شخصیت اسلامگرای [سلفی] فلسطینی الاصل ؛ «عبدالله عَزّام» ، نقشی اساسی در برانگیختن این هجرت جهانی و در سازماندهی آن ایفا می نمود. سخنرانی ها و دعوت هایی که عبدالله عزام درباره جهاد برای دفاع از مسلمانان مستضعف افغانستان ایراد می کرد، از طریق رادیو ها و مساجد و مجلات و ... به مردم [مسلمان] در سراسر جهان می رسید. به مرور عَزام تبدیل شد به یک «جمع کننده ی اساسی تَبَرُعات و کمک های جامعه ی اسلامی» برای کمک به [جهاد] افغانستان و در همین راستا، در پیشاور پاکستان مرکزی به نام «دفتر خدمات» تأسیس نمود. اسامه جوان همراه خانواده اش در سفری به سوئد / سال ۱۹۷۱ (اسامه با دايره قرمز مشخص شده است). یکی از جوانانی که در آن روزها به پاکستان سفر کرد، جوان دانشجوی عربستانی «اسامة بن لادن» بود که به زودی تبدیل به یکی از پیروان مخلص عبدالله عزام گردید. بن لادن، زیر نظر خود عبدالله عزام مدت کوتاهی همراه با داوطلبان عرب به نبرد در افغانستان پرداخت ، اما کار مهم تر بن لادن این بود که از روی کار عزام نسخه برداری کرد و او هم یک دفتر مخصوص در پیشاور تأسیس کرد تا کمک های مختلف را از سراسر جهان جذب و از سیستم عبدالله عزام حمایت نماید. گویی عبدالله عَزام (که طی قراردادی با مجمع مسلمانان جهان (*) برای تدریس در دانشگاه اسلام آباد به پاکستان منتقل شده بود) ، شخصیت مورد ترجیح عربستان بوده است. از این رو، مکتب خدمات تاسیس شده توسط او و بن لادن بیشترین هزینه های ارسالی از سوی عربستان را جهت جذب و سازماندهی مجاهدین بین المللی دریافت می کرد. از طرفی سازمان سیا نیز مسئولیت حمایت مالی ، آموزش و تسلیح جهادگرایان را به عهده گرفت. -------------- * : پیشتر و در همین تاپیک [در مبحث وهابیت به عنوان یک پروژه بین المللی] به «مجمع مسلمانان جهان» و نقش آن در گسترش وهابیت پرداخته شده است. 6-5 : جهاد چند ملیتی در افغانستان در سال ۲۰۰۳ تحقیقی از سوی روزنامه نگار استرالیایی-بریتانیایی «جان پیلگر» ، از این راز پرده برداشت که بیش از ۱۰۰ هزار جنگجوی اسلام گرا بین سال های 1986 تا 1992 میلادی در پاکستان و در کمپ های مختص به سیا، ام آی ۶ و سازمان امنیتی پاکستان آموزش می دیدند. همان پژوهش مدعی است که «رهبران این جنگجویان» در «کمپ های نظامی ویرجینیا» در «آمریکا» آموزش دیده بودند. آن چنان که مامور سابق سیا و هماهنگ کننده گروه های مجاهدین علیه شوروی ، میلتون بردن ؛ در یکی از مصاحبه ها با بی بی سی اظهار کرد موشکهای استینگر در جهاد افغانستان یک نوع سلاح استراتژیک به شمار میرفت، چرا که با سرنگون کردن هلیکوپترهای روسی قادر بود که قواعد جنگ را به سود مجاهدین و حامیان آنها بچرخاند. اتحاد جماهیر شوروی سرانجام در سال ۱۹۸۹ از افغانستان عقب نشینی کرده و به اشغال این کشور پایان داد. این درخواست از سوی آمریکا رد شد و توقف پشتیبانی مجاهدین از سوی این کشور ، منوط به خروج بدون قید و شرط شوروی از افغانستان شد. عبدالوکیل و زین نورانی (وزرای خارجه افغانستان و پاکستان) زیر نظر ادوارد شواردنادزه و جورج شورلتز (وزرای خارجه شوروی و آمریکا) موافقتنامه‌های خروج شوروی از افغانستان را در ژنو امضا کردند آمریکایی ها نیز امور افغانستان را طبق ادعای وزیر سابق امور خارجه این کشور [هیلاری کلینتون] ، به پاکستان واگذار کردند. او در این باره گفت: میانجیگری پاکستان و عربستان برای توقف جنگ و ایجاد صلح بین مجاهدین / منطقه شینه در حومه کابل / 1371 از راست به چپ : شاهزاده نایف - گلبدین حکمتیار - احمدشاه مسعود - ژنرال حمیدگل (رئیس ISI پاکستان) ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  16. با سلامی گرم و دوباره به دوستان عزیز میلیتاریست (KJ-500) مسلما و قطعا ؛ یکی از مهمترین تسلیحاتی که هر نیروی هوائی مدرنی باید به آن مجهز شود ، پرنده های پیش اخطار ( یا اصطلاحا آواکس ها) هستند. نیروی هوائی چین هم از مدتها قبل این نیاز را در خود احساس می نمود و مطابق با این نیاز صنایع هوانوردی چین ، اقدام به تولید طیف متنوعی از پست های پرنده اخطار پیش هنگام نمود. پیش از این چهار نمونه آواکس چینی KJ-200 و ZDK-03 و KJ-2000 و KJ-600 در این تاپیک مورد بررسی قرار گرفتند. با این مقدمه ، در معرفی بیست و پنجمین اژدهای زرد به سراغ یک آواکس چینی دیگر رفتیم ، تا با آن بیشتر آشنا شویم. ( Shaanxi KJ-500 ) کی جی - 500 : هواپیمای کنترل و هشدار زود هنگام KJ-500 را باید یکی از کاربردی ترین محصولات صنعت هوانوردی چینی دانست. محصولی که تولیدش قطعا حاصل یک اعلام نیاز جدی نیروی هوائی و هواپیمائی نیروی دریائی چین بود. از آغاز قرن بیست و یکم، برد کشف و دقت رادارهای هوابرد افزایش یافته است، جنگنده‌های مجهز به انواع موشک‌های هوا به هوا و موشک‌های کروز ارتفاع پایین همچنان عملکرد خود را بهبود می‌بخشیدند و تقاضا برای یک AEW&C توانمندتر بیش از پیش احساس میشد. برای رسیدگی به مسائل فوق، چین توسعه سومین AEW&C خود را در اواخر دهه 2000 آغاز کرد. این محصول در چین با شناسه KJ-500 نامگذاری شد. طبق اعلام نیاز واحدهای هوائی چینی ، KJ-500 باید دارای سه ویژگی مهم باشد که عبارتند از «قابلیت تشخیص خوب»، «توانایی شناسایی مناسب» و قابلیت «پاسخگویی سریع» به تهدیدات. همچنین آواکس KJ-500 برای تبدیل شدن به نیروی اصلی سیستم رزم اطلاعاتی هواپایه چین (نیروی هوائی و هواپیمائی نیروی دریائی) نیازمند چهار ویژگی اصلی بود که عبارتند از : «امکان شبکه شدن» با سایر نیروها ، «چند منظوره بودن» ، «تطابق پذیری بالا» در سیستم های رزمی موجود و آینده و «وزن سبک». KJ-500 و Y-8Q دو هواپیمای بسیار کارآمد چینی هستند این هواپیما تولید سال 2010 میلادی است. طبق ادعای منابع چینی بیش از 17 فروند از این هواپیما تولید گردیده است. ترابری تاکتیکی Y-9 تبدیل به مَحمِل و بستر توسعه تعداد زیادی از هواپیماهای اطلاعاتی و شناسائی چین گردید با توجه به نیاز نیروی هوائی خلق چین به این هواپیما و محدودیت های خط تولید تاکنون مجوز صادرات این هواپیما صادر نگردیده است و نتیجتا هیچ خریدار خارجی برای دریافت این هواپیما ثبت سفارش نکرده است. این آواکس که بر پایه هواپیمای ترابری Shaanxi Y-9 چینی تولید شده است ، از چهار موتور توربوپراپ WoJiang WJ-6C ساخت چین بهره میگیرد. (همانند Y-9) موتور WJ-6C در واقع همان موتور روسی Ivchenko AI-20 است که در چین و تحت لیسانس ساخته میشود ادامه دارد... ------------- پ.ن 1 : لطفا دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند پ.ن 2 : انشاءالله اگر عمری باقی بود ، در پست های آینده به سایر پرنده های چینی خواهیم پرداخت. .
  17. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی در سال ۱۹۷۸ و در پی یک کودتای نظامی ، شخصیتی نزدیک به اتحاد جماهیر شوروی بنام «محمد تره کی» در افغانستان به قدرت می رسد که این اتفاق ؛ نگرانی ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، عربستان و پاکستان را بر می انگیزد. یک سال بعد، در اثر کودتای دیگری ، «حفیظ الله امین» به قدرت می رسد که «این اتفاق موجب ورود نیروهای شوروی به خاک افغانستان» در دسامبر ۱۹۷۹ شده و با سرنگونی و قتل حفیظ الله امین ، سیاستمدار کمونیستی به نام «ببرک کارمل» به جای او به کار گمارده می شود. در واقع روس‌ها یک‌و‌نیم سال پس از پیروزی کودتا ، برای حفظ رژیم مجبور به مداخله مستقیم شدند. البته دکترین برژنف برای توسعه سوسیالیزم هم نقش عمده ای در این مداخله مستقیم داشت. تصاویر یگان های ارتش سرخ در افغانستان ورود نیروهای اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان حتی قبل از ۱۹۷۹ هم قابل پیش بینی بود. نخستین جرقه‌های مقاومت مقابل رژیم در روستاهای افغانستان شکل گرفت. دولت آمریکا هم که مترصد فرصت گرفتن انتقام جنگ ویتنام از روس‌ها بود این فرصت را از دست نداد و «هسته‌های مقاومت در پاکستان» مورد حمایت غرب قرار گرفت. تلاشهای پاکستان برای جرقه «قیام مردمی علیه کارمل» در افغانستان بی نتیجه می ماند و «کشورهای نگران از حضور شوروی در این کشور» ، به «گروه های مجاهد افغانی» برای رویارویی با نیروهای شوروی روی می آورند. در نهایت روس‌ها در ۲۶ بهمن سال ۱۳۶۷ از افغانستان خارج شدند و پشت سرشان تنها مخروبه‌ای از کشوری به نام افغانستان باقی ماند. مجاهدین با ادامه جنگ علیه دولت وقت بالاخره در هشتم اردیبهشت‌ماه توانستند آخرین بازمانده از رژیم طرفدار شوروی سابق را کنار بزنند. 6-4 : جهاد علیه کُفار مارکسیست سحرگاه هفتم ثور (اردیبهشت) نیروهای وفادار به حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، ارگ را تصرف کردند آنچنان که پیشتر ذکر شد؛ پشتیبانی از «اسلام گرایی نظامی» در افغانستان، نخستین پشتیبانی از این پدیده علیه «بلوکِ سوسیالیستیِ شرق» نبود. (پیشتر در بخش های مربوط به مصر و عربستان به این ماجرا پرداخته شد) برژنسکی مشاور امنیت ملی دولت کارتر، در توجیه حمایت از جهاد در افغانستان طی مکاتبه ای با کارتر می نویسد: پس از کودتای ۷۹ و دخالت نظامی شوروی، برژنسکی برای کارتر مینویسد : از طرفی در ۱۸ دسامبر ۱۹۷۹ نخست وزیر بریتانیا، مارگرت تاچر در نیویورک ضمن مدح انقلاب اسلامی در ایران گفت: احمدشاه مسعود (ملقب به شیر دره پنجشیر) ؛ زادگاه خود دره پنجشیر را به یک دژ تسخیرناپذیر تبدیل نمود پس از آنکه اتحاد جماهیر شوروی [که دولتی ملحد و ضد دینی بود] در سال 1979 میلادی به افغانستان لشکرکشی کرد؛ [ده ساله ی بین 1979 تا 1989] پاکستان و افغانستان به مقصد یک سلسله هجرت بی سابقه ی جوانان مسلمان از سراسر جهان در لبیک به فتاوی «جهاد ضدشوروی» تبدیل شدند. از آمریکا گرفته تا جنوب شرق آسیا، هجرت به پاکستان برای پیوستن به مقاومت افغان ها شروع شد. [برای ورود به افغانستان که تحت اشغال بود، نیروهای اسلامگرا باید ابتدا به پاکستان می رفتند و از آنجا، وارد افغانستان می شدند] عربستان سعودی سه نقش «پشتیبان مالی» ، «تبلیغ» و «بسیج کردن مجاهدین به سمت افغانستان» را در کنار دیگر متحدین غربی خود و پاکستان ایفا کرد. در خصوص بسیج کردن مجاهدین یکی از کارمندان سابق سازمان اطلاعاتی آمریکا )سیا( می گوید لذا در آن برهه منشورهای دعوت به جهاد در افغانستان را می شد در اکثر اماکن عمومی در عربستان از جمله پمب بنزین ها یافت. مراکزی نیز در ارتباط با بسیج کردن مجاهدین در عربستان دایر شد تا به داوطلبان این اطمینان را بدهند که علاوه بر پرداخت های مالی به شخص مجاهد، خانواده او نیز در غیابش تحت حمایت این مراکز خواهند بود. عبدالله عزام و احمدشاه مسعود در حال سان دیدن از گروه جهادگرایانی که تازه به افغانستان رسیده بودند تبلیغات مشابهی نیز با پشتیبانی عربستان در دیگر کشورهای عربی به راه افتاد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  18. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . با تشکر از اظهار لطف و محبت هر دو شما عزیزان. به روی چشم فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی پس از خروج شوروی، «افغانستان» به یک «قلمرو مستقل برای جهادگرایان» تبدیل شد. یکی از نکاتی که تا این برهه قابل ملاحظه است، این است که «جهادگرایی» (تا قبل از دهه ۹۰ میلادی) به لحاظ تاریخی ، آتش حمله خود را عمدتا به سمت «مسلمانان» و سپس «حکام کشورهای اسلامی» یا همان «دشمن نزدیک» نشانه گرفته بود. نقل قولی از عبدالعزیز ابن سعود [نخستین پادشاه عربستان]، برای فهم این رویکرد کمک کننده است. او در گفت وگویی با مامور بریتانیایی جان فیلبی، مسیحیان را بر مسلمانان ترجیح داده و می گوید: دکتر فضل نیز در مقدمه جزوه خود می گوید: 6-3 : جهادگرایان بی سرزمین و نبرد با دشمن دور این معادله اما «پس از بازگشت بن لادن به عربستان» تغییر یافته و هدف قرار دادن آمریکا و جهان غرب، با عنوان «دشمن دور» ، به صدر اولویت های القاعده درآمد. «اسامه بن لادن» ؛ از جمله کسانی بود که پس از عقب نشینی روس ها به کشور خویش بازگشت. او هنگام جهاد در افغانستان از محبوبیت بالایی در عربستان برخوردار بود، به خصوص میان اوساط و شخصیت های دینی آن کشور. او که با بلندپروازی قابل توجهی به عربستان بازگشت، انتظار داشت که جایگاه ویژه ای در نیروهای مسلح آن کشور بر عهده بگیرد. تمامی این بلندپروازی ها اما ؛ از سوی دولت عربستان رد شد و در عوض ؛ آن کشور طی توافقی با ایالات متحده آمریکا ، نیرویی معادل ۵۰۰ هزار جنگجوی آمریکایی را در خاک خود پذیرا شد. سربازان آمریکائی و ائتلاف در عملیات طوفان صحرا (آزادسازی کویت- 1990 میلادی) بن لادن علی رغم اینکه فرصت های کاری پردرآمدی پیش رو داشت (و شاید با خشم و حس اینکه مورد خیانت و سوء استفاده واقع شده) ، ابتدا به سودان رفته و سپس به افغانستان بازگشت. اکثر آن ها علی رغم آن چیزی که انتظار می رفت مشغول زندگی روزمره و همسر و خانواده نشده و در جامعه حل نشدند. بلکه برخی در کشورهای خود به کارهای خشونت آمیز [با نام جهاد] دست زده و بمب گذاری های متعددی [از جمله در کشور عربستان] به دست این افراد انجام شد. برخی از آنها ، به خصوص کسانی که از ملیت های غیر کشورهای حوزه خلیج فارس بودند، حتی اجازه بازگشت مجدد به کشورهایشان را نیافته و به اروپا پناه بردند. بسیاری دیگر از جهادیون [مأیوس از بازگشت به دامان جوامع خود] ، نیز تصمیم گرفتند به افغانستان بازگردند. القاعده در دهه ۹۰ به اهداف غربی [و به خصوص آمریکایی] توجه کرد و حمله به آنها را در دستور کار خود قرار داد. این گونه اعمال تروریستی ابتدا برخی از سفارتهای آمریکا در کشورهای آفریقایی و اهداف نظامی آمریکا در یمن را هدف قرار داد. بن لادن «به تنهایی» نمی توانست به وجود آورنده یک شبکه جهانی برای «اعلام و اعمال جهاد» باشد. بلکه صحیح تر آن است که بگوئیم پتانسیل این امر در افغانستان و در دهه ۹۰ خلق شده و بعدتر هم وجود داشته است. این امر در دو عنصر خلاصه شده است: نخست این که وهابیت و سلفیت [چنان که در ادامه تاپیک بیشتر شرح داده خواهد شد] ، تا دهه ۹۰ میلادی به مناطقی مانند شاخ آفریقا، چچن و کشورهای حوزه قفقاز و جنوب فلیپین رسیده بود. عنصر دوم نیز این است که افغانستان شاهد «نخستین نسلِ جهادگرایانِ چند ملیتی» بود. وفاداری این جهادگرایان (چه عربی و چه غربی) ، بیشتر به ایدئولوژی خود بود تا به کشور و ملیت هایشان. پرچم گروهک تروریستی سپاه صحابه ایران که با گرایش وهابیت تکفیری در ایران فعالیت تروریستی می کند قدرت و سهولت تحرک این افراد در سطح جهانی، در کنار دیگر عواملی مانند سهولت نقل و انتقال اموال، نقش عمده ای را در «انتقال جهاد به عرصه بین المللی» ایفا کرد. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  19. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی از سویی دیگر، برخی رژیم های خاورمیانه نیز ، «در افغانستان» ؛ فرصتی برای رهایی از شر زندانیان پرهزینه جهادگرا یافتند و آنان را به مقصد افغانستان، از زندان های خود آزاد کردند. ایمن الظواهری نیز که «به اتهام دست داشتن در ترور سادات» در مصر زندانی بود ، پس از آزاد شدن به پاکستان عزیمت کرد. او بعدها مرد شماره دو و پس از قتل بن لادن به مرد شماره یک القاعده تبدیل شد. 6-2 : سرزمین پیوندها و جدائی ها اما تمامی کسانی که به جهاد در افغانستان پیوسته و به فتاوی کسانی مانند «ابن باز» (مفتی عربستان) ، «یوسف القرضاوی» (مفتی مصری و حامی اخوان المسلمین که در قطر زندگی می کند) و «عبدالله عزام» لبیک گفتند، جهادگرا نبودند و «پیش زمینه ای از این ایدئولوژی» یا «سابقه ای از عضویت در این دست گروهها» را نداشتند. فتاوی صادر شده برای پیوستن به جهاد در افغانستان، این جهاد را «فرض عین» توصیف کرده بودند. در بین دسته دوم ؛ حتی مجرمان و خلافکارانی یافت می شدند که جهاد در افغانستان را «فرصتی برای شستن گناهان» و «پاک و مُنزه کردن خود» یافتند. «دسته دوم» به سرعت در «دسته اول» حل شده و «جملگیِ عربهای افغان» ، در ایدئولوژی جهادگرایی به تدریج با یکدیگر «هم سو» شدند. گروه های مختلف جهادگرا در افغانستان ؛ هر کدام کمپ آموزشی ، منابع مالی و پروژه خاصی برای «مرحله بعد از افغانستان» داشتند. از کمپ های گروه های الجزایری گرفته تا لیبی و بعدها کمپ «گروه شام» یا همان سوریه بزرگ که توسط «ابومصعب الزرقاوی» تاسیس شد. عبدالقادر بن عبدالعزیز ، با نام مستعار «سید امام شریف» و بعدها «دکتر فضل» ، از قدیمی ترین چهره های بنیان گذار القاعده می باشد اما موثرترین و سازمان یافته ترین این گروه ها ، سازمان جهاد اسلامی مصر به رهبری «ایمن الظواهری» و «سید امام» )معروف به دکتر فضل( بود. دکتر فضل به همراه «شکری مصطفی» موسس گروه بدنام «تکفیر و هجرت» در مصر نیز بود. در این جزوه که به شیوه تفکر «محمد عبدالسلام فرج» طرح هایی برای «خودسازی» و «آماده سازی برای جهاد» داده شده است، دکتر فضل یک «سیستم اداری-نظامی» نیز برای برپایی خلافت پیشنهاد می دهد که در آن نقش «اُمراء» و «رده های دست پایین مجاهدین» و وظایف آنان مشخص شده است. سازمان جهاد اسلامی مصر ؛ برای حفظ بن لادن (که از قضا یک میلیونر عربستانی نیز بود) ، با عبدالله عزام وارد تنش های مختلفی شد و برای او پاپوش های متعددی درست کرد. این پاپوش ها ، گاهی به شکل برپایی دادگاه شرعی برای افرادِ نزدیک به عزام با اتهاماتی ساختگی بود و یا گاهی با متهم ساختن عبدالله عزام به فساد مالی و سوء استفاده از مبالغ هنگفتی که در اختیار اوست. آن چه که بعدها به القاعده معروف شد را ؛ سازمان جهاد اسلامی مصر همراه اسامه بن لادن تاسیس کردند. عبدالرب رسول سیاف ( از تندروترین چهره های وهابی جهادی افغانستان) بر پیکر عبدالله عزام / ساعاتی پس از ترور ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  20. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش ششم: قلمروئی برای جهادگرائی افغانستان دهه هشتاد میلادی را می توان نقطه عطفی برای زایش و استحکام جنبش جهادگرایی به شکل امروزی دانست. رقیب شوروی در زمان جنگ سرد، یعنی ایالات متحد آمریکا، تصمیم می گیرد با حمایت از مقاومت مجاهدین افغان ، مانع از پیش روی کمونیست ها در این کشور شود. لذا طی یک همکاری بین ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی [و برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس] و نیز پاکستان، یک شبکه بسیج و سازماندهی مجاهدین به سوی افغانستان شکل گرفت. 6-1 : «عرب افغان» ها و مبارزه با «دشمن دور» اسامه بن لادن جوان در کنار جهادگرایان افغانستان ، تبدیل به چهره ای شناخته شده گردید ارسال سازمان یافته عرب های افغان در سال ۱۹۸۴ و بیشتر توسط «دفتر خدمات مجاهدین» که در شهر پیشاور پاکستان و هم مرز افغانستان مستقر بود، شکل گرفت. عبدالله عزام، فلسطینی تباری بود که در اردن به شغل معلمی و سپس استاد شریعت در یکی از دانشگاه های آن کشور مشغول بود. او علی رغم فارغ التحصیل شدن از الازهر مصر تحت تاثیر سلفیت بود و با ملی گرایی [که منشا اعتقادی سازمانهای آزادیبخش فلسطینی است] میانه خوبی نداشت. عزام در برهه ای از زمان ، اردن را رها کرده و به عربستان رفت. او در دانشگاه های عربستان علوم فقهی تدریس میکرد. شیخ عبدالله عزام در افغانستان در دهه هشتاد و در بحبوحه اشغال افغانستان، «عزام» ؛ طی پروژه ای که با مبالغ هنگفتی از سوی دولت عربستان سعودی پشتیبانی می شد ، مسئول جذب و ارسال جهادگرایان چند ملیتی به افغانستان شد. او برای این امر حتی به آمریکا هم سفر کرده و با برگزاری توری در ایالت های مختلف آمریکا به گردآوری مال و مجاهد پرداخت. تا سال ۱۹۸۴ عدد عرب های افغان از پانزده نفر متجاوز نمی شد. اما با پایان جنگ و عقب نشینی اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۹ عدد این افراد به صدها و شاید هزاران می رسید. عبدالله عزام در کنار احمدشاه مسعود / عزام بجز گروه های شیعه با سایر گروه های جهادی افغان روابطی حسنه داشت تا سال ۱۹۸۲ و پس از ترور سادات ، پروژه جهاد در مصر با شکست مواجه شده بود. در همان سال پیروزی اسلام گرایان در انتخابات الجزایر نیز پس از کودتای نظامیان این کشور ؛ ، به همان سرنوشت دچار شده بود و درگیری های خونین سوریه هم با پیروزی حافظ الاسد در برابر اسلام گرایان به پایان رسیده بود. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  21. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین عربستان بخاطر میزبانی «مسجد الحرام در مکه مکرمه» و «مسجد النبی(ص) در مدینه منوره» همواره «ادعای رهبری جهان اسلام» را یدک کشیده است و بر همین اساس جنبش اخوان المسلمین را به عنوان یک سازمان سیاسی ریشه دار و فراملی ؛ که در مصر تاسیس شده است اما در کشورهای عربی شعبه ها و شاخه های متعددی دارد، رقیب خود دانسته و با آن با خصومت و دشمنی رفتار کرده و طی سالها به این رویکرد علیه آن شدت بخشیده است . در همین راستا عربستان در خرداد ۱۳۹۶ خواستار «قطع حمایت قطر از حماس و اخوان المسلمین» شد و عادل الجبیر وزیر خارجه وقت سعودی گفت که قطر باید به حمایت خود از جنبش فلسطینی حماس و گروه اخوان المسلمین پایان دهد. چرا که به گفته او «این حمایتها باعث تضعیف حکومت خودگردان فلسطینی و حکومت مصر می شود» . اصرار عربستان و اکراه قطر موجب شد تا ریاض به همراه امارات ، بحرین و مصر ؛ شدیدترین تحریم ها را علیه دوحه اعمال و روابط خود با این کشور کوچک حوزه خلیج فارس ، را قطع کند. 5-6 (بخش پایانی) : عربستان و اخوان المسلمین وزارت کشور سعودی در آبان ۱۳۹۹ با انتشار بیانیه ای ورود اعضای اخوان المسلمین به خاک این کشور را ممنوع اعلام کرد. البته ریاض از سال ۱۳۹۹ به طور بی سابقه ای به سیاست تهاجمی خود علیه اخوان المسلمین شدت بخشیده است و در همین رابطه عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ [ نواده محمد ابن عبدالوهاب و مفتی ارشد عربستان ] ، در صفحه خود در توییتر با انتشار یک فایل صوتی اعلام کرد که : «طلعت فهمی» سخنگوی اخوان المسلمین به این اقدام مفتی سعودی واکنش نشان داد و تصریح کرد: هر چند برخی تحلیلگران ، گروه اخوان المسلمین را به داشتن ایده های افراط گرایانه و خودمحوری در اندیشه های سیاسی متهم می کنند ؛ اما در عین حال این گروه دارای اندیشه و ایده است و بر همین اساس ریاض گروه مزبور را از نظر فکری رقیب خود می داند و از حضور و نفوذ اخوان‌المسلمین [در عربستان به طور خاص و در کشورهای عربی به طور عام] هراس دارد و به همین دلیل در جهت حذف و تضعیف آن گام برمی دارد. در واقع آل سعود هر جریان سیاسی یا مذهبی که موقعیت مذهبی و سیاسی آن را در جهان عرب به چالش بکشد، تهدیدی برای خود می‌داند. آل سعود همواره در طول تاریخ شکل گیری اخوان المسلمین از اقدامات منفی علیه اخوانی ها در سراسر کشورهای عربی از جمله مصر ، سودان ، الجزایر ، مغرب و لیبی حمایت مالی و سیاسی و چه بسا نظامی به عمل آورده است. در آبان ماه 1399 هم ، ریاست کل پژوهش‌های علمی و فتوا در عربستان در صفحه توییتر خود، فایلی صوتی را از عبدالعزیز بن عبدالله آل الشیخ، مفتی عربستان و رئیس این مرکز منتشر کرد. ریاست کل پژوهش‌های علمی و فتوا در عربستان درخصوص این فایل صوتی که آن را یک "فتوا" به حساب آورد، اینگونه نوشت: گروه اخوان المسلمین هیچ ارتباطی با اسلام ندارد و یک گروه گمراه شده است. [یعنی در واقع و عملا ، گروه اخوان المسلمین را تکفیر کرد] مفتی عربستان در این فایل صوتی به سوالی مبنی بر این امر پاسخ می‌دهد که چه کسی جوانان عربستانی را به پیوستن به اخوان المسلمین و جبهه النصره در سوریه و القاعده و دیگر گروه‌ها فرامی‌خواند ؟ با وجود اینکه مفتی عربستان در این فایل در مورد چندین گروه صحبت می‌کند اما «ریاست کل پژوهش‌های علمی و فتوا» در توییت خود فقط نام گروه اخوان المسلمین را می‌برد. پیشتر «هیئت کِبار علمای عربستان سعودی» در بیانیه‌ای ضمن تکفیر اخوان المسلمین ، گروه اخوان المسلمین را یک گروه تروریستی منحرف خواند که نماینده راه و روش دین اسلام نیست و هدفش رسیدن به قدرت است. این هیئت در بیانیه‌ای اعلام کرده بود: هیئت مذکور افزود: این گروه از زمان تاسیس هیچ گونه توجهی به عقیده اسلامی و قرآن و سنت نداشته ؛ بلکه هدف نهایی‌اش رسیدن به قدرت بوده است. ادامه دارد ... خوب ... با این پست ؛ مبحث مصر و اخوان المسلمین هم به پایان رسید. پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  22. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین مصر دهه ۷۰ میلادی، تنها مصر پیروز شده بر اسرائیل در نبرد سال ۱۹۷۳ و عامل بازپس گیری سینا و در نتیجه صلح با اسرائیل در سال ۱۹۷۷ ، نبود. بلکه مصرِ تحت رهبری انور السادات، در آن دهه ، با ده ها گروه جهادگرا نیز دست و پنجه نرم می کرد. از این رو گروه های جهادگرای مصر نیز تکفیر را طبق اولویت بندی ها در اهداف نظامی خود در نظر می گرفتند. مهم ترین این گروه ها «سازمان جهاد اسلامی مصر» بود که بیشتر هدفش تمرکز بر «دولت مرتد» بود. اما، به عنوان مثال، گروه «جماعة المسلمين» که به اسم «تکفیر و هجره» شناخته شدند ، کل جامعه مصر را تکفیر کرده و به اعمالی مثل ربودن، شکنجه کردن و به قتل رساندن برخی از علما و رجال دین نیز معروف شدند. خالد اسلامبولی به همراه دو تن دیگر از اعضای سازمان جهاد اسلامی سرانجام انور السادات را در سال ۱۹۸۱ و در حالی که بر رژه نظامی نظارت می کرد ترور کردند. 5-5 : سازمان جهاد اسلامی مصر لحظه ترور و کشته شدن «انور سادات» توسط «خالد اسلامبولی» (از اعضای سازمان جهاد اسلامی مصر) محمد عبدالسلام فرج، از رهبران سازمان جهاد اسلامی و طراحان ترور سادات، همان سال ترور سادات دستگیر و اعدام می شود. این جزوه که «برای مصرف داخلی اعضای سازمان جهاد اسلامی» تهیه شده بود، «ایده های سید قطب» را با زبان دیگری تکرار میکرد. فرج اما در «کفرآمیز بودن» قوانین اعمال شده توسط دولت مصر ، به فتوایی از ابن تیمیه استناد میکند که در آن «حاکمی که طبق شریعت اسلامی حکم نراند» حاکمی مشروع نیست. همچنین، «سادات» از سوی عبدالسلام فرج ، به حکام مغول در زمان ابن تیمیه تشبیه شده بود که علیرغم زعم به اسلام، حکم جهاد علیه آنان واجب می شود. او «جهاد» علیه حکامِ کافرِ زمانِ خود را «فریضه ای به فراموشی سپرده شده» دانست که گویی سازمان جهاد اسلامی با ترور سادات به این فریضه جامعه عمل پوشانده است. ایده «تکفیر جامعه ی مسلمان» و جاهلی خواندن آن نمی تواند «در زمره ویژگی های جدیدی باشد» که سید قطب به ایدئولوژی جهادگرایی افزود. این ایده در تفکر پیش از او توسط محمد عبدالوهاب و قبل تر ابن تیمیه نیز طرح شده بود. او در این زمینه می تواند اعاده کننده این مفهوم به زبان دیگری باشد. اما قطب و فرج هدف گیری حکام محلی و مبارزه با آنان در عهد مدرن را به این ایدئولوژی افزودند. مبارزه با دشمن نزدیک معمولا در مقابل مبارزه با «دشمن دور» قرار می گیرد که دومی در دهه ۹۰ میلادی و در افغانستان توسط القاعده برجسته شد. دشمن نزدیک، به حکام اسلامی اطلاق می شود و دشمن دور به آمریکا و جهان غرب. از طرفی از آنجایی که سید قطب و فرج با براندازی حکام ، خواهان به وجود آوردن حکومت مد نظر خودشان هم بودند، مفهوم عملی «احیای خلافت» یا مبارزه برای احیای چنین نظامی را به این ایدئولوژی افزودند. خالد اسلامبولی در دادگاه ترور سادات (مابین اولین آشنائی خالد اسلامبولی و عبدالسلام فرج تا ترور سادات فقط چند ماه زمان سپری شد) بسیاری از «سلفی های جدا شده از اخوان المسلمین» در اثر دستگیریها و سرکوب دو دولت ناصر و سادات ؛ به خارج از مصر گریختند. بسیاری از آنها به طور طبیعی به عربستان پناه بردند. جایی که اغلب توانستند در پست های کلیدی سیاسی و آموزشی به کار گماشته شوند. از جمله آن ها محمد قطب، برادر سید قطب بود که در عربستان و در تکمیل باورهای برادرش کتاب «جاهلیت قرن بیستم» را نوشت. اما درهم آمیخته شدن «جریان سیدقطبیِ سلفیت» و «وهابیت» خیلی زود ، به شکلی منفی علیه حکام عربستان منعکس شده و آنها را با عنوان «حکام غیرمسلمان» نشانه گرفت. این امر باعث شد تا حکام عربستان ، جامِ خشمِ خود را علیه مهمانان شان بر زمین ریخته، آن ها را از کشور رانده و «اخوان المسلمین مصر» را در «لیست سیاه» خود قرار دهند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  23. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین روابط جمال عبدالناصر با اخوان المسلمین در دهه ۶۰ میلادی روابط تیره و تاری بود. در آن برهه ؛ رژیم ناصر ، اخوان را شدیدا سرکوب کرده بود و اخوان هم با عملیات زیرزمینی ، امنیت رژیم ناصر را به چالش کشیده بودند. «گیلس کپل» خلاصه مفیدی از رویکرد کلی رژیم ناصر در تعامل با اسلام و موسسه های مرتبط با آن ارائه می دهد. سید قطب در دادگاه نظامی مصر از دل این رویارویی اما یکی از رهبران رادیکال شده اخوان، به نام سید قطب ؛ با ارائه چهارچوب نظری جدیدتری، جهاد قرن بیستم را وارد مرحله تازه ای کرده و خود را نیز در میان جهادگرایان جاودانه کرد. سید قطب نیمه دوم دهه 50 میلادی و بیشتر دهه ۶۰ را در زندان سپری کرد. او سرانجام در سال ۱۹۶۶ به اتهام ارتکاب جرم های مختلف که یکی از آن ها سعی در ترور جمال عبدالناصر بود ؛ اعدام شد. 5-4 : سید قطب و نسل جدید رهبران اخوان المسلمین سید ابراهیم حسین شاذلی قطب [مشهور به سیدقطب] تا پیش از اعدام کتابهای متعددی در زندان نوشت. او که پیشینه ادبی هم داشت، افکار سلفی ابن تیمیه را با قرائتی روشنفکرانه در «نقشه راه» به تصویر کشید. قطب کتاب را با تصویری نوستالژیک از خلوص و پاکی سه نسل نخستین اسلام [مشهور به دوران سَلَف] شروع می کند. طهارت پیشوایان و زمانی که در آن زندگی می کرده اند و کلام خدا را آن طور که باید می فهمیدند و اجرا میکردند. اما، با گذر زمان، تمام آنها جای خود را به فساد و تباهی می دهند. به باور قطب [همچون ابن تیمیه] ، نگون بختی مسلمانان از وقتی آغاز می شود که تمدن اسلامی ، دیگر فرهنگ هایی مانند فرهنگ رومیان، یونانی ها و ایرانی ها را در خود پذیرفت و حل کرد. از آن جا به بعد، و به خصوص با ورود به عهد مدرن ؛ به باور قطب، قوانین الهی به تدریج کنار زده شد و جوامع اسلامی قوانین ساخته و پرداخته بشر را برای گذران امور خود اقتباس کردند. نواب صفوی در شهریور 1332 به دعوت سیدقطب در «کنگره اسلامی قدس» در بیت‌المقدس شرکت کرد. پس از آن نواب صفوی به دعوت اخوان المسلمین مصر (که هنوز غیرقانونی نشده بود) به قاهره سفر کرد . بنابراین، قطب نیز (مانند ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) به مسلمان بودنِ مسلمانان ، معتقد نیست. او در این رابطه می گوید: او همچنان تنها نطق شهادتین را برای مسلمان شدن کافی نمی دانست و معتقد بود که «مردم باید بدانند که اسلام به معنی فهم عمیق شهادتین است.» گرچه قطب خود نیز به عنوان روشنفکر شناخته می شد، اما معتقد نبود که روشنفکری و پژوهش دینی، به راه و رسم فقهای زمانش، راه حل برون رفت مردم از شرایط «جاهلیت» است. بلکه، روشنفکران و فقها از منظر او جزئی از مشکل و بخشی از ماشینی هستند که اسلام را به انحراف و حاشیه سوق داده است. راه حل قطب، با تاثیر از نظریه «حاکمیت» «مولانا مودودی» (*) ، راه حلی هرمی و از بالا به پایین است که طی آن کل سیستم مرتدی که قوانین ساخته و پرداخته بشر را اعمال میکند باید برچیده شده تا سیستمی که شریعت و اراده خداوند را اعمال میکند به جای آن بر سر کار آید. -------------------------------- (*) : سید ابوالاعلی مودودی [معدودی] نظریه پرداز بنیادگرائی اسلامی در پاکستان و موسس حزب جماعت اسلامی پاکستان است. سید قطب در تبیین اندیشه های خود ، بیشترین تأثیر را از مولانا معدودی گرفت. گلبدین حکمتیار [جنگ سالار افغان] هم به غیر از پیروی از اندیشه های مودودی ، حتی تشکیلات سازمانی و روش‌های کاری خود را کاملاً از جماعت اسلامی پاکستان الگو گرفته‌ است. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  24. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین تا دهه ۶۰ میلادی اکثر کشورهای عربی به استقلال رسیده و مرحله بعد از استعمار خود را تجربه می کردند. همانطور که در پست پیشین اشاره کردیم ؛ مصر دهه شصت، مصر جمال عبدالناصر، رهبر ملی گرای این کشور بود. محبوبیت ناصر و افکار ناصری در آن برهه تا فراسوی مرزهای مصر و در اقصا نقاط جهان عرب می رسید. او به عنوان یکی از مهم ترین افسران « تشکل مخفی افسران آزاده» ، نقش عمده ای در کودتای ۱۹۵۶ مصر داشت. این کودتا با براندازی پادشاهی و اعلام نظام جمهوری آخرین امتیازات تحت الحمایگی بریتانیا را در مصر لغو کرد. مهمترین آن ها ملی کردن کانال سوئز مصر توسط ناصر بود. او در پافشاری برای ملی کردن کانال سوئز ، تا پای جنگ هم زمان با سه کشور بریتانیا، فرانسه و اسرائیل نیز پیش رفت و سرانجام با ملی شدن کانال سوئز، پیروز شد. ناصر اما ، صبر و طاقت بسیار محدودی در تحمل اسلام گرایان یا همان جنبش اخوان المسلمین مصر از خود نشان داد. 5-3 : نسل نخست اخوان المسلمین حسن البناء - بنیانگذار اخوان المسلمین مصر گروه اخوان المسلمین در سال ۱۹۲۸ توسط حسن البنا تاسیس شد. البنا در رویکرد سیاسی-دینی خود معتقد به «اسلام شُمولی» یا «اسلام به مثابه روش زندگی» بود. از این رو، اسلام او تنها شامل مسائل عبادی و معنوی نمی شد. بلکه اسلامی بود که : با وجود این، ایدئولوژی و رویکرد اخوان المسلمین بیشتر در سایه اسلام سیاسی بررسی می شود تا جهادگرایی. بستر این ایدئولوژی برگرفته از سلفیت نبوده و آنان به فعالیت های سیاسی، مشارکت در حرکت های سیاسی از جمله شرکت در انتخابات، تبلیغ و غیره معتقدند. بسیاری از شخصیت های برجسته جهادگرا مانند ایمن الظواهری، ابومصعب سوری و عبدالله عزام زمانی عضو اخوان المسلمین بوده و با رادیکالتر شدن، به تدریج به سمت جهادگرایی رفته اند. ذکر این نکته نیز ضروری است که جنبش های تکفیری، اسلام گرایانی چون اخوان المسلمین را [که به فرآیندهای سیاسی معتقدند] ، نیز تکفیر کرده و مورد هدف قرار می دهند. حتی ایمن الظواهری و ابومصعب السوری در ارتداد اخوان المسلمین ، کتاب نیز تالیف کرده اند. ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .
  25. با سلامی گرم و دوباره به دوستان میلیتاریست عزیز . فصل نخست بخش پنجم: مصر و اخوان المسلمین 5-2 : ناصریسم در مصر مصر در سال 1952 به وسیله انقلاب «افسران آزاد» استقلال خود را از استعمار انگلستان به دست آورد. از آن زمان ایدئولوژی ناسیونالیسم عربی ، خلاء «فقدان ایدئولوژی در سازمان انقلابی افسراد آزاد» را پر کرد. ناسیونالیسم عربی در مصر ظاهر شد ؛ زیرا رهبر جنبش ، عبدالناصر به ایجاد افسران آزاد کمک کرده بود و انقلاب علیه دولت بریتانیا را رهبری می کرد. از آن زمان او به تدریج گام هائی برای رهبری عرب ها و مصری ها برداشت. افسران آزاد یک برنامه شش گانه برای هدایت دولت شکل داده بودند: 1- نابودی استعمار انگلستان و حذف همکاران مصری آنها 2- از بین بردن فئودالیسم 3- پایان دادن به کنترل سیاسی کشور به وسیله پایتخت های خارجی [خصوصا لندن] 4- ایجاد عدالت اجتماعی 5- شکل دادن یک ارتش ملی قوی 6- ایجاد یک زندگی سالم و دموکراتیک برای شهروندان مصری وقتیکه آنها قدرت را به دست گرفتند ، شورای فرماندهی انقلاب (RCC) (*) را به رهبری ناصر ایجاد کردند که به عنوان بدنه اجرائی دولت خدمت می کرد. آنها به موقعیت های پیش آمده پاسخ می دادند و در این مسیر به تدریج ایدئولوژی خود و سازمان های سیاسی خود را شکل دادند. به هر حال ناصر یک دولت سکولار (اگر چه تا حدودی اقتدار گرا) تأسیس کرده بود که اغلب مردم مصر را در بر می گرفت. اما علی رغم این سکولاریسم دولت ، فرهنگ مصر که در برگیرنده اسلام بود را رها نکرد. و اتفاقا این فرهنگ اسلامگرای مصر بود که چالش بزرگی برای ناصر و ناسیونالیست هایش بوجود آورد و نه دولت سکولار او. علی رغم اهداف سوسیالیستی خود ؛ نه ناصر توانست اخوان المسلمین را تحمل کند و فرایند مشارکت آنها در قدرت را تسهیل کند و نه اخوان المسلمین و اسلام گراها بعد از شکست 1967 مصر از اسرائیل و متمایل شدن ناصر به توافق با انگلیسی ها توانستند ناصر را تحمل کنند. طوریکه منجر به اضمحلال ساختار اولیه اخوان المسلمین شده ؛ شکاف عمیق و سرانجام جدائی جوانان اسلام گرای اخوان (با زایش ایده های جدید تکفیری در میانشان) از رهبران کهن سال آن را خلق نمود. -------------------------------- (*) Revolutionary Command Council ادامه دارد ... پ.ن : دوستانی که پسندیدند مثبت را فراموش نکنند. .