[[Template core/front/profile/profileHeader is throwing an error. This theme may be out of date. Run the support tool in the AdminCP to restore the default theme.]]

تمامی ارسال های worior

  1. worior

    اصول فیزیک لیزر و طریقه ساخت

    حامد جان ، همین دنده و فرمون رو بگیر ادامه بده ، این مطلب رو رها نکنی که بنده شخصا به لیزر خیلی علاقه دارم ، بخصوص اینکه میخوام بدونم bq در dpssl چطور محاسبه میشه ، و یا اینکه انواع تجاری اصلا محاسبه اش میکنند یا نه و بعدش هم این سوال منو اگر بتونی جواب بدی عالی هست ، dpssl با طول 3 میکرون هم داریم ؟ ....
  2. worior

    شیوه آسیایی تولید

    [quote] الف- اطلاق کردن فئودالیسم به لیبرالیسم یا سرمایه داری بورژوای امروزی یه جور ظلم در حق هر دو شون هست. این دو تا هیچ شباهتی در هیچ زمینه ای با هم ندارند. شما یادت باشه که در فئودالیسم یه کشاورز قسمتی از مالمیک اربابش بود. امروز دست کم در ظاهر خیلی چیزها عوض شده [/quote] از نقطه نظر مارکس ، اون روابط طبقاتی و حتی خود طبقات عوض شدن ، ام [quote][/quote] ا طبقات و نوع رابطه استثماری موجود در اون هنوز پابرجاست ... امروز هم بورژوای فن سالار برده های خود نظیر مجموعه کارگران و مهندسین رو در اختیار داره ، منتها روی اونها اعمال فشار سیاسی و فرهنگی نمیکنه ، اما از نظر همین نومارکسیست ها تمامی تولید فرهنگ وکالا رو در اختیار گرفته ، تاسطحی که شما نمیتونین بدون خواست اینها از طبقه اقتصادیتون فراتر برین ، تولید فرهنگی هم که اساسا با ظاهری عامی اما صنعتی شده تحت کنترل کاپیتالیسم هست ... [quote] ب- در باره سوسیالیسم در اروپا تا اونجا که من یادم هست حتی قبل از مارکس هم گرایشات سوسیالیستی در اروپا بوده و می شه گفت که مارکس بنیانگذار تز سوسیالیسم نبود. شاید این تعبیر من خیلی دقیق نباشه ولی به تقریب می شه گفت که مارکس کسی بود که سوسیالیسم رو با دترمینیسم هیستوریک و دیالکتیک ترکیب کرد و البته غایت اجتماع بشری رو کمون نهایی نام نهاد که خودش در درون خودش معنای سوسیالیسم رو هم داره. از این جهت اگر نگاه کنیم مارکس یه جورهایی ایده الیست و یوتوپیست بوده [/quote]البته کسی نگفته که مارکس بنیانگذار سوسیالیسم بوده ، حتی در اروپا هم بنیانگذار سوسیالیسم نیست ، سوسیالیسم یک آرمان شکل گرفته در طول تاریخ هست ، معرف هست که میگن مارکس تونست سوسیالیسم رو از فرم آرمانی و تخیلی به فرمی علمی و عملی قابل اجرا در بیاره ، که خوب خروجی اون در مانیفست کمونیسم هست ،منتها الان یعنی بیش از یک قرن بعد و تجربیات اجرایی اون ، میرسیم به همون ایدالیسم - یوتوپیست بودن ایشون ، منتها در مورد ایدالیست بودن ، همین که شاگرد هگل هست کافیه ... [quote] ج- اینکه شاخه های نیومارکسیسم هنوز در اروپا فعال هستند نشون می ده که این اندیشه هنوز هم جا برای بحث داره و نمی شه با اطمینان صددرصد گفت که مارکسیسم یا کمونیسم مرده. شاید بهتره بگیم استالینیسم یا مائویسم مردن.(در این دو تا که فکر نکنم که کسی شک داشته باشه) اما به هرحال من یه نظر خاصی درباره تئوریهایی دارم که وقتی به عمل درمیان دچار مشکل می شن. به عقیده من نباید اشکال رو فقط در اجرا دونست. احتمالا خود اون تئوری در بطن خودش هم دچار تناقضات بنیادین بوده که وقتی از مرحله فکر به عمل رسیده در عمل به بن بست خورده [/quote] نئومارکسیسم اساسا زده تو جاده خاکی ، این طیف با بوجود آوردن مکتب انتقادی "فرانکفورت" کلا پاش رو از روی اقتصاد برداشته و گذاشته روی فرهنگ ، آخرین بازمانده اش یعنی همین جناب هابرماس که جراید سرمایه داری میگن از امیر قطر نادان تره ، از فرهنگ فراتر رفته و انتقاد رو از فرهنگ سرمایه داری به "ارتباطات " کشونده ، البته در مفهوم عام تر و تکیه بر روی روابط موجود در کنش های متقابل و .... [quote]د- در باره مدل سازی حق باشماست برادر. حرف اصلی من هم اتفاقا همین است. وقتی یه انسان رو نمی شه به راحتی مدل کردو برای شناختش احتیاج به مجموعه افرادی مثل روانشناس و روانکار و فیزیولوژیست و .... داریم برای شناخت جوامع بشری هم نمی شه به همین راحتی رای صادر کرد که مثلا تولید آسیایی چنین است و چنان. جوامع بشری انقدر پیچیده هستند که فقط در مورد هر کدوم می شه جداگانه و موردی بحث کرد. خیلی جالبه خاطرات یکی از بازماندگان نبرد سو ها با سرهنگ کاستر رو می خوندم.طرف در قرن نوزدهم میگفت: اخر سر ما سرخپوستها نفهمیدیم این سفید ها چرا انقدر دنبال فلز زرد(طلا) هستند. یعنی انقدر فاصله فرهنگی بین دو طرف زیاده که طرف توی کله ش جا نمی شه که اصلا طلا به چه دردی می خوره. درباره جوامع دیگر هم همین طور. فکر نکنم واقعا تئوری هایی مثل تولید به شیوه آسیایی تمام اونچه که در آسیا روی داد رو به راحتی تبیین کنه و فقط همون جور که شما اشاره کردی می تونه یه نوع مدل سازی باشه که خوب از خطا هم به دور نیست[/quote] رضا جان ، 1848 که مارکس مانیفیست کمونیسم رو مینوشت ، روانشناسی مفهومی در فلسفه هیوم بود و هنوز فروید به دنیا نیومده بود که نظریه روانکاویش رو ارایه بده ، در حال حاظر اعتقاد بر گفته های شماست ، بعبارتی در نقد مدرن و پست مدرن از کلاسیک جامعه شناسی ، به رد فرانظریه ها و کلی گویی ها پرداختند ، خیلی ها سعی کردن که نظریات کلان و خرد رو با هم ترکیب کنند ، که البته کمتر از 50 سال از تاریخ این نظریات میگذره نمونه اش نظریه ساختار بندی گیدنز و یا نظریات دیگر هست که الان خاطرم نیست .. بیشتر نظریاتی که در کلاسیک جامعه شناسی مطرح میشه ، یعنی همون سالهای 1850 به بعد ، بیشتر فلسفی هستند و یا رویکرد های روش شناختی به موضوع ، که نقایص زیادی هم داشتند و البته برطرف شدند ، منتها اون موقع گرایشات سیاسی و مشکلات کلان جوامع سرمایه داری ، به دنبال نظریات کلان بودن رو ارجح قرار میداد ، و امروز که تقریبا راه چاره ای در برابر این مشکلات دیده شده سطوح خرد رو با کلان دارند ترکیب میکنند ، اگر حوصله کردی ، اندیشه پیچیده ادگار مورن رو حتما بخون ، احتمالا زیر 100 صفحه باشه ، ولی ...
  3. [quote] بحث الان شخصیه یا قانونی؟ پس نه تنها به قدر کفایت سعه ی صدر درخصوص ایشان بوده، بلکه انواع و اقسام تذکرهای دوستانه و مدیریتی و غیره هم قبلاً دریافت فرموده بودن. [/quote] خیر مصطفی جان ، نه شخصیه و نه قانونی ، و نه کاری هم به اعتراض جناب بیگدلی داشتم و نه خودم هم به شما اعتراض کردم ، صرفا همین جمله در جواب فوق کفایت میکنه ، ...
  4. worior

    شیوه آسیایی تولید

    [url="http://www.military.ir/forums/user/6334-komsomolets/"][color="#225985"]komsomolets[/color][/url] عزیز ، نظر شخصی من اینه که ، کمونیستم و حتی لیبرالیسم !، نوعی فاندمنتالیزم افراطی هستند که از دل مدرنتیه برخواسته اند !، شاید این حرف من خیلی سنگین و غیر قابل قبول باشه ، لیکن نگاهی به معنای لغوی کمون اولیه بیانگر مسئله است ، به نحوی اساسی تر مبانی لیبرالیسم " آزادی برابری برادری" مفاهیمی هستند که پیش از کمون اولیه یافت میشن !! و اشاره به زندگی غیر اجتماعی انسان جنگلی دارند ، خود غربی ها این ایرادات رو میدونن بخصوص در نظریات جدید تر مارکسیستی سعی بسیاری شده تا به روبنای فرهنگی و ساختار گرایی گرایش پیدا کنند و برخی تعاریف رو تقویت و تکمیل کنند لیکن ، نظریات جامعه شناسی آمریکایی هم که پا رو فراتر گذاشتند و همه چیز رو در ظاهر سیاسی و شعار لیبرال ، ولی در عمل نگاهی سیستمی ، تقویت قشربندی اجتماعی ، بخصوص فرم دهی AGIL پارسونز و ... محور اصلی ساخت اجتماعی این کشورشده ، شاید مدرنتیه واقعی این باشه نه لیبرالیسم قرن هجدهم و ... الان لیبرالیسم سیاسی چیزی جز در سطح لیبرال سرمایه داری یا بقول تروتسکی بورژوا دمکراتیک نیست ، که از نظر تئوریک باز هم همون نظریه عصر پیشا حجر و یا خیلی بخواهیم انفاق کنیم ، بازتولید فئودالیسم باستانی در دل ساختار سرمایه داری بورژوازی ،...
  5. worior

    شیوه آسیایی تولید

    [right][quote][/right] [right]احزابی مثل حزب سوسیالیست فرانسه، نه مروج هیچ نوعی از سوسیالیسم هستن نه ادعاش رو دارن. اینها صرفا جناح چپ سرمایه داری رو تشکیل میدن و حتی در آرمانشهر و خیالهاشون هم تصور استقرار هیچ شکلی از سوسیالیسم رو در سر ندارن.[/right] [right][/quote][/right] [right]سوسیالیسم اروپایی بسیار چکش خورده و اصول اولیه مارکس متفاوت هست ، این احزاب و حاکمیت ها ی اروپایی رو بطور کل در فرهنگ سیاسی اصطلاحا "تخیلی با تخیلگرا" میگن ، و از همه تخیلگرا تر سوسیالیست ها ، منتها گرایشات سوسیال دمکرات بنیادشون سوسیالیسم از جنس مارکسیستی نیست ، بلکه دولتهای رفاه ای هستند که بعنوان سوپاپ های اطمینان هر وقت جوامع اروپایی دچار بحران های اجتماعی - سیاسی ناشی از اقتصاد میشن ، فعال خواهند شد ، اما به هیچ وجه جامعه مدنی مبتنی بر سرمایه داری اروپا بهشون اجازه سوسیالیزه کردن جامعه رو نمیده و از این رو دمکرات هستند !![/right] [right]البته تعاریف چپ در همه جا یکسان نیست و عجیب ترین تعریف چپ سیاسی در ایران خودمون " اصلاح طلبان " هستند ! که اساسا گرایشات لیبرال دارند ...[/right] [right]چپ کمونیسم سالهاست که مرده ، الان بصورت نظریه های انتقادی بیشتر شاهد چپ هستیم ، گاهی " سمیر امین " هم دمی از نوعی دولت سوسیالیستی جهانی به منظور خلاصی از بحران سرمایه داری میزنه ، ولی وقتی به خروجی نگاه میکنی ، چیز جز سیطره اساسی سرمایه داری درش دیده نمیشه ، ... [/right]
  6. worior

    شیوه آسیایی تولید

    رضا جان اساس نظریه در علوم اجتماعی ساده کردن و توصیف مدلی قضایاست ، مارکس دو سطح تحلیل داره یکی اقتصاد و دیگری دیالکتیک تاریخی که به ریشه یابی تضاد اجتماعی تاریخی و تضاد میان طبقات با رویکرد اقتصادی میگرده ، مارکس ابدا قصدش فهماندن تاریخ نیست ، بلکه بیرون کشیدن قالب هایی که موید نظریه اش باشه ، به همین سبب انتقاد های عمده ای به نظریاتش هست و شک نکنید که این در ذات نظریه علوم اجتماعی وجود داره ، نظریاتی که هرگز اثبات قطعی نمیشن و قابل رد شدن هم نیستن ، بلکه در بازه ای تاریخی بصورت طیفی مثل دما سنج اثر گذار یا بی اثر میشن ... نگاه به شیوه تولید آسیایی نگاه به مقاطعی از روابط تولید در آسیا هست که زیاد دیده میشه و هیچ وقت در اروپای محل زندگیش بدین شکل نیافته ،... --------- جناب [url="http://www.military.ir/forums/user/2851-zed/"][color="#225985"]zed[/color][/url] عزیز ...؛ بنیاد اندیشه های مارکس ، لنین ، آلتوسر ، گرامشی ، تروتسکی ، لوکاچ و سایر مارکسیست ها بر روی سوسیالیسم هست ، همچنین راهی که مزدک رفت اولین جنبش سوسیالیستی ناشی از تضاد طبقاتی دوره ساسانی بود ، اما تفاوت عمده ای بین تعاریف مارکسیستی سوسیالیسم ، کمونیسم و سایر گرایشات سوسیالیستی هست ، بهتره بگیم مارکس تفکراتی مزدکی داشته ... سوسیال به معنی اجتماع هست و سوسیالیستی شدن جامعه یعنی جامعوی یا مردمی شدن اقتصاد اون بعبارت دیگر ، تعلق یافتن تمام دارایی ها ، تولیدات ، فرهنگ و ... به عموم مردم بدون وجود برتری کسی نسبت به کسی دیگر ، که این هم به نوعی قرائت های مختلفی داره که کمونیسم یکی از جدی ترین و عملی شده ترین و البته شکست خورده ترین قرائت های اون هست ، اندیشه های مارکس و رفقا هم دیده گاه های بسیاری از سوسیالیسم و کمونیسم ایجاد کرده اند ، که بطور کلی به مارکسیسم معروفند ...
  7. جسارتا برادر مصطفی به این متنی که نوشتی اعتقاد داری ؟ چون در برخورد شما با کاربر بیگدلی چنین سعه صدری دیده نشد ،که در برابر جدایی طلبان اظهار میدارید ! ...
  8. به نام حق پيرو اوضاع امروز سياسي کشور بخصوص مسائل سياست خارجي اين تاپيک مجدد مطالعه شود شايد در درک وقايع کمکتون کنه ... ماهیت و ریشه­های نظریه ­ی تصمیم ­گیری تصمیمات،[1] مطابق واژگان دیوید ایستون، «بروندادهای» نظام سیاسی هستند که از طریق آنها ارزش­ها در داخل یک جامعه به نحو اقتدارآمیز توزیع می­شود. تصمیم­گیری صرفا عمل گزینش میان راه حل­های جایگزین یا بدیل­های[2] موجودی است که در موردشان یقین و قطعیت نداریم. مفهوم تصمیم­گیری[3] از مدت­ها پیش به طور تلویحی در برخی رویکردهای قدیمی­تر در مورد تاریخ دیپلماسی و مطالعه­ی نهادهای سیاسی مطرح بوده است. بررسی نحوه­ی اخذ تصمیمات، نخستین‌بار در حوزه­هایی غیر از علم سیاست موضوع تحقیق منظم و اصولی قرار گرفت. روانشناسان به انگیزه­های شالوده‌ساز تصمیمات فرد و علت دشوارتر بودن تصمیم­گیری برای برخی اشخاص در مقایسه با دیگران علاقه­مند بودند. اقتصاددانان توجه خویش را بر تصمیمات تولیدکنندگان، مصرف­کنندگان، سرمایه‌گذاران و سایر کسانی متمرکز ساختند که تصمیماتشان بر اقتصاد موثر بود. نظریه­پردازان مدیریت بازرگانی در پی تحلیل و افزایش کارایی تصمیم­گیری اجرایی بودند. در علم سیاست نیز مورد توجه دانشمندان علاقه‌مند به تحلیل رفتار تصمیم­گیری رأی‌دهندگان، قانون‌گذاران، مقامات اجرایی، سیاست‌مداران، رهبران گروه­های ذی­نفوذ، و سایر بازیگران صحنه‌ي سیاست بوده است.[4] نظریه‌های تصمیم­گیری به عنوان چارچوب­های مفهومی تحلیلی، با کشف و توضیح متغیرهای متنوع و مرتبط تعیین­کننده در تصمیم­گیری، عوامل لازم و کافی را برای تجزیه و تحلیل رفتار سیاست خارجی در اختیار قرار می­دهد. تئوری تصمیم­گیری یک سطح خرد است که محدوده­ای اخص از کل سیستم سیاسی را مورد بررسی قرار می­دهد، ولی در عین حال با سطح تحلیل کلان پیوند خورده است. زیرا بر این فرض مبتني است كه واحد تصمیم­گیرنده، در یک محیط کل، شامل سیستم سیاسی داخلی و نظام بین­الملل، با آگاهی از جایگاه خود در سیستم کل و تصور خاصی از موقعیت تصمیم­گیری، گزینه­ای را انتخاب می‌کند.[5]اشاره به این نکته لازم است که اساسا نظریه‌ي تصمیم­گیری برای مطالعه‌ي سیاست خارجی کشورها مطرح شده است و آن‌چه بیان می­شود از منظر نظریه­های سیاست خارجی و روابط بین­الملل است، لذا معطوف به سطح کشوری نیست. متغیرهای عمده‌ي تصمیم­گیری تصمیمات تئوری تصمیم­گیری را می­توان در پنج شاخه از متغیرها مورد بررسی و مطالعه قرار داد. با مطالعه‌ي متغیرهای مزبور می­توان تفاوت میان تصمیمات سیاسی از یک سو، و نیز اختلافات بین این‌گونه تصمیمات با تصمیمات غیر‌سیاسی را به روشنی درک نمود. متغیرهای تصمیم­گیری عبارتند از: 1- موقعیت تصمیم ­گیری:[6] برخی محققین بر این باورند که تصمیم­گیرندگان باید سه گروه از عوامل را به دقت مورد توجه قرار دهند: الف: الگوی نیروهای[7] موجود در هر موقعیت مورد بحث، چه آنها که در کنترل یک دولت­اند و چه آنها که از کنترل آن خارجند. ب: سیاست­هایی که توسط طرف­های فعال در موقعیت دنبال می­شود. ج: کل امکاناتی که تصمیم­گیرندگان برای اجرای سیاست­های مختلف خود در اختیار دارند. 2- دست‌اندرکاران تصمیم­ گیری:[8] انگیزه، شخصیت، تجارب و سوابق اجتماعی، تعهدات ارزشی و ترجیحات تصمیم­گیرندگان، تأثیری قابل‌ توجه بر تصمیم­گیری دارد. برخی از صاحب‌نظران، مانند ریچارد اشنایدر، مطالعه‌ي فرایند تصمیم­گیری را عمدتا از راه تجربه و تحلیل انگیزه­ی[9]­ تصمیم­گیرندگان تجویز می‌نمایند. 3- سازمان تصمیم­ گیری:[10] فرایند تصمیم­گیری در واقع ، کارکرد "ساختار سازمانی" است و رفتار سیستم سیاسی کاملا به شکل آن مربوط می­شود. 4- فرایند تصمیم­ گیری:[11] در فرایند تصمیم­گیری، نحوه­ی تبدیل داده­های سیستم سیاسی به ستانده­ها رقم می­خورد. به عبارت دیگر، کیفیت انجام تصمیم در فرایند تصمیم­گیری مشخص می­گردد. 5- نتیجه‌ي تصمیم ­گیری:[12] نتیجه‌ي تصمیم­گیری در پایان فرایند تصمیم (به عنوان یک فرایند کل که از "زیر‌فرایندهای"[13] فردی ـ ذهنی، اجتماعی و شبه‌مکانیکی تشکیل یافته) ظاهر می­گردد. نکته­ای که در این رابطه باید مورد توجه قرار گیرد، تفاوت و تمایز میان "ستانده (خروجی)، "نتیجه" و "اثر"[14] است.[15] انواع مدل­های تصمیم­ گیری 1- مدل عقلایی: در این مدل، تصمیم­گیرندگان باید از اطلاعات قابل ملاحظه‌ای در مورد ارزش­ها، منابع، اهداف و اولویت­های هدف­های گوناگون برخوردار بوده، بتوانند رفتارهای احتمالی آینده را پیش‌بینی کنند. در چارچوب اين مدل، تصمیم­گیرندگان در صدد اتخاذ بهترین تصمیمات هستند. بر اساس تجزیه و تحلیل «هربرت سایمون» تصمیمات عقلایی نتیجه‌ی منطقی دو مقوله‌ي ارزش و واقعیت است. 2- مدل رضایت‌بخش: از آن‌جا که بهره­گیری از مدل عقلایی به سادگی میسر نیست، تصمیم­گیرندگان با درنظر گرفتن محدودیت­های موجود، قادر به اتخاذ «بهترین» تصمیم در معنای اقتصادی آن نیستند؛ بلکه به تصمیم­های رضایت‌بخش بسنده خواهند کرد. سیاستمدار در این مدل، انسانِ به کمال‌رساننده به شمار نمی­رود، بلکه به رضایت‌بخش بودن تصمیم­ها توجه دارد. 3- مدل فزاینده: این روش، روش محافظه­کارانه است و تصمیم‌گیرندگان در صدد تغییرات بنیادی و اساسی در تصمیم­های قبلی نیستند؛ زیرا تصور می­کنند که دگرگونی عمده در سیاست­گذاری­ها ممکن است مشکلات گوناگون و غیر قابل کنترلی در ایجاد سازش و توافق میان سیستم سیاسی و محیط آن از لحاظ تبدیل نهاده­ها (خواسته­ها و منافع) به داده­ها (تصمیمات) به وجود آورد و حتی در مواردی مشروعیت نظام سیاسی مورد سؤال قرار گیرد. 4- مدل بینش فوق­العاده: تأکید این مدل بر برخورداری برخی از تصمیم‌گیرندگان و سیاست­گذاران از توانایی­ها، استعدادهای فوق­العاده، ابتکارات، نوآوری و خلاقیت است؛ به گونه­ای که در پاره­ای از موارد وجود این‌گونه توانایی­ها، نظرها و نقش سایر عوامل و نهادهای تصمیم‌گیرنده را تحت­الشعاع خود قرار می­دهد. 5- مدل مختلط : در این مدل سعی می­شود به نوعی، نارسایی­های موجود در مدل­های فزاینده و عقلایی به حداقل ممکن کاهش پیدا کند و تصمیم‌گیرندگان به‌طور همزمان جنبه­ها و دیدگاه‌های خرد و کلان را در سیاست‌گذاری مورد توجه قرار دهند؛ یعنی تصمیم‌گیرنده تحت تأثیر امکان­های موجود کوشش می­کند ضمن آن‌که برای اتخاذ استراتژی معین تمامی جوانب را در نظر می­گیرد، در همان حال توجه خویش را بر پاره‌ای از مسائل و جنبه­های سیاست خارجی نیز معطوف کند.[16] حوزه­های تصمیم­گیری حوزه­ی تصمیم­گیری نمایان‌گر کاربرد ثانوی است و به همان اندازه­ی مفاهیم مربوط به درک و شناخت با اهمیت است. دانشمندان علوم سیاسی سه برداشت اساسی برای پیگیری موضوع را دنبال می­کنند: 1- برداشت عقلایی: این برداشت مدعی است که تصمیمات مهم سیاسی در واقع، تصمیمات گروهی است و نامعقول بودن هریک از تصمیم‌گیرندگان توسط سایر افراد اطراف وی تصحیح می­شود. بدین‌ترتیب، برداشت عقلایی متذکر می‌شود که رأی‌دهندگان، در قضاوت مآل‌اندیشی تاریخ، معمولا بهترین انتخاب را انجام می­دهند. 2- برداشت محیطی: این برداشت که به صورت الگوی تصمیم سیاست خارجی اشنایدر، بروک و شاپین، مشخص می­شود، ضمن آن‌که نفوذ عوامل شخصیتی را مدنظر قرار می­دهد، یادآور می­گردد که تصمیمات به‌طور کلی به افراد تحمیل می­شود، این تصمیمات بازتابی است از توازن فشارهای گروه­های مختلف نهادی، بین­المللی و ایدئولوژیکی که تابع آنهاست. این الگو وسیله­ی سودمندی برای تشخیص انواع فشارهایی است که بر تصمیم‌گیرندگان وارد می‌شود. 3- برداشت خودکامگی: این برداشت که بر مفاهیم درک و شناخت و نیز وصف کامل نیازها و مفاهیم «من» بنیان گذاشته می­شود، بر ظرفیت ذاتی فکر انسان برای رفتار غیر عقلایی تأکید می­نماید. طرفداران این برداشت در جواب به الگوی محیطی یادآور شده­اند که فشارهای وارد بر تصمیم‌گیرندگان به جای آن‌که یکسان باشد، اغلب مبهم، نامعلوم و در حال جابه‌جا شدن است تا متحدالشکل؛ و وضعیتی که در آن تصمیم‌گیرنده به فشارهای مختلف واکنش نشان می­دهد به چگونگی درک آنها بستگی دارد.[17] انواع تصمیم­ها در سیاست خارجی در یک طبقه‌بندی گسترده و کلی، انواع تصمیم­ها در سیاست خارجی را می‌توان در دو بُعد تقسیم‌بندی کرد. «مرحله یا ترتب»، و بعد «منشأ تحریک و انگیزش»: الف- مرحله یا ترتب:[18] در این نوع از تصمیم­گیری، تصمیمات به دو گروه اساسی و تبعی تقسیم می‌شوند: 1- تصمیمات اساسی:[19] تصمیم اساسی به تصمیمی گفته می­شود که به انتخاب اهداف جدید معطوف گردد. چنین تصمیماتی ممکن است سبب ایجاد خط‌مشی جدید و تغییر و یا اصلاح سیاست قبلی گردند یا واکنشی به یک واقعیت نوین در محیط باشند. اتخاذ این‌گونه تصمیمات عادتا در انحصار الیت سیاسی می­باشد. 2- تصمیمات تبعی:[20] تصمیمات اساسی زمینه را برای تصمیمات تبعی فراهم می­کنند. تصمیمات تبعی از تصمیمات اساسی ناشی می­شوند. تصمیم به جنگ با یک کشور ایجاب می­کند که تصمیماتی در خصوص مانورهای دیپلماتیک به منظور جلب حمایت سایر بازیگران، تصمیمات لجستیکی، و تصمیمات مربوط به نحوه‌ي انجام نبرد اتخاذ گردد. سطوح پائین‌تر الیت سیاسی و بوروکراتیک، تنها به اتخاذ تصمیمات تبعی می­پردازند. ب ـ منشأ تحریک و انگیزش: در بعد منشأ انگیزش، تصمیمات در سه گروه جای می­گیرند: 1- تصمیمات ابتکاری یا ابداعی:[21] تصمیماتی هستند که سبب ایجاد واکنش‌ها و رفتارهایی در نظام بین­الملل مي‌شوند. این‌گونه تصمیمات، غالبا از فرایندهای داخلی سرچشمه می­گیرند و در سیستم بین­الملل جنبش و تحرک به وجود می­آورند. عقلانیت و انتخاب منطقی ـ تحلیلی در تصمیمات ابداعی و اساسی، بیش از سایر تصمیمات احتمال وقوع دارد. 2- تصمیمات واکنشی:[22] تصمیمات واکنشی به منظور واکنش نسبت به وقایع خارج از کشور اتخاذ می­گردد. تصمیمات ابداعی بر رفتارها یا بازی­ها تأثیر می­گذارد، آنها را دچار تغییر می­کند و غالبا اساسی است، در حالی که تصمیمات واکنشی می­تواند دارای یکی از دو جنبه­ی اساسی یا تبعی باشد. 3- تصمیمات تکراری:[23] چنان‌چه تصمیم‌گیرندگان، با ملاحظه­ی مجدد آلترناتیوها، تصمیمات قبلی را تکرار کنند، دست به اتخاذ تصمیمات تکراری زده‌اند. این‌گونه تصمیمات هم می­توانند اساسی یا تبعی باشند، اما با تصمیمات ابداعی و واکنشی متفاوتند زیرا نیاز به فرایندهای جدید ندارند. از سوی دیگر، آنها می­توانند نیروهای محرکه­ای برای فرایندهای موجود در حکومت باشند.[24] [1] .decisions [2] .alternatives [3] . decisions - making [4]. دوئرتی، جیمز؛ فالتز گراف، رابرت؛ نظریه­های متعارض در روابط بین­الملل، ترجمه‌ي علی­رضا طیب و وحید بزرگی، تهران، نشر قومس، 1372، چاپ اول، جلد دوم، ص719 [5]. خوشوقت، محمدحسین؛ تجزیه و تحلیل تصمیم­گیری در سیاست خارجی، تهران، وزارت امور خارجه، 1375، چاپ اول، ص271 [6] . Decision Situation (or Occasion) [7] . Forces [8] . Decision Participants [9] . Motivational Analysis [10] . Decision Organization [11] .Decision Process [12] .Decision Outcome [13] . Sub processes [14] . Effect [15]. خوشوقت، محمدحسین؛ همان، صص140ـ 88 [16].قوام، عبدالعلی؛ اصول سیاست خارجی و سیاست بین­الملل، تهران، سمت، 1372، چاپ دوم، ص57-52 [17]. پالمر، مونتی؛ و اشترن، لاری؛ و گایل، چارلز؛ نگرشی جدید به علم سیاست، ترجمه‌ی منوچهر شجاعی، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1367، چاپ اول، ص 168ـ 165 [18] .stage Dimension [19] .Basic Decisions [20] .Sequential Decisions [21] .Initiative Decisions [22] .Response Decisions [23] .Drift Decisions [24]. خوشوقت، محمدحسین؛ پيشين، صص 263ـ261 http://www.pajoohe.c...ition&UID=42622
  9. [quote] مساله ی تصمیم گیری به نظر من برای هر فرد متفاوت میونه باشه چون هر شخصی شک سری تجربه ی خاص داره ‍پس توی محیط های مختلف کارای مختلفی انجام میده که ممکن از نظر یه فرد دیگه عقلانی نباشه ‍پس ما باید هر فرد رو جدا بسنجیم که چون تجربیاتش رو نمی دونیم نمیتونیم؟!درسته؟ مگر اینکه یه جوری آمارش از قبل در اومده باشه مثلا من یکی از دوستام قصد ازدواج با کسی رو داشت اما تعلل بدلیل میکرد یعنی تصمیمش صبر بود اما هیچ کس نمی فهمید چرا!تا اینکه معلوم شد بچه طلاقه بوده و این همه تعلل واسه این بوده که ‍پدرش توی جوونی ازدواج کرده و ... چون بی تجربه بوده بد بخت شده .... همینطوری که میبینید تصمیم اون برای خودش عقلانی بوده اما برای ما که از گذشتش خبری نداشتیم نه!در نتیجه برای ‍پیشبینی تصمیمات یک فرد ما به احساسات گذشته ی اون فرد و تجربیاتش نیاز داریم... [/quote] بابک عزیز . تصمیم سیاسی به هیچ وجه تصمیم فردی نیست ، تصمیم لحظه ای و احساسی نیست ، که بشه با نگاه روانکاوانه به قضیه عللش رو فهمید ، این مطلب شما در مورد نگاه به پیشینه تصمیم شاید درست باشه اما با تعریف تصمیم سیاسی فاصله داره و شاید جزو یکی از پارامتر های اثر گذار در رفتار جمعی گروه های موثر در تصمیم باشه ،ضمن اینکه علاوه بر موارد فوق ؛ فشار ساختاری و خشونت نمادین و منش ملی در این تصمیمات رو هم باید بحساب آورد که هر کدام بحث مفصلی هست ، ضمن اینکه این تصمیمات مطابق با نوع اقتدار نظامهای سیاسی حاکم هست ، برای این معنی ... ؛ اقتدار [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35832"]http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=35832[/url] [quote] باز یه تاپیک به درد بخور و البته بدون بحث و گفتگو این بحث تموم شد خوبه درباره نظریه بازی ها هم به تاپیک درست کنیم [/quote] نظریه بازیها بیشتر مربوط به روابط بین الملل هست که قصد ورود به عمده به سیاست رو در سایت میلیتاری نداریم ، واگرنه برادر سعید از اساتید این حوزه هستند ، این بحث تصمیم سیاسی رو تنها بدلیل اثر گذاری بر روی نظرات دوستان قرار دادم ..
  10. 50 کیلوات توان لیزر هست ، البته نوع لیزر مشخص نیست ولی برای این توان در حدود 500 کیلوات مصرف برق نیازه ! هرچند که به نوع لیزر ، نوع کاواک ، طول موج و تکنیک پالس و شارژ و ... بستگی داره .
  11. [quote]ثالثاً مباني نظري‌مون بشدت با هم متفاوته. چرا كه بنده مي‌گم هركس براساس اطلاعاتش نظر مي‌ده و شما هم همين رو مي‌فرمايي. ولي بعد كه به موقع نظر دادن مي‌رسه، شما نافي اين موضوع شده و مي‌گين چون اطلاعات ما كمه پس نظر نبايد بديم يا حتماً تصميم اوني كه اطلاعاتش مي‌گيم بيشتره، درست تره! يعني نقض اصل فرمايشتون.[/quote] اگر منظورتون این بخش از صحبتهای بنده است ...؛ فراموش نکنین که گاهی هر چقدر هم عقلانیت داشته باشین ، و بر اساس اون تصمیمی اخذ کنین باید بدونین ؛[b] همه اطلاعات رو ندارین [/b]، در یک سری فرایند ها و فراگرد ها گیر افتادین ، تصمیمات شما مبتنی بر دارایی هاتون هست و میزان دیدی که از جریان حرکت به جلو بدست میارین ، به نظر خودتون هر کاری در اون لحظه میکنین درست هست ، و درستی اون کار بر اساس اطلاعاتی هست که در اون لحظه دارین نه هزار سال بعد ! ... منظورم از شما ، مصطفی بای نبود ، بلکه سیستم سیاسی مسلط بر سوریه است و لفظ " شما " با این منظور که " چند لحظه در نقش ها باشید " بکار بردم ، ... [quote] رابعاً نگاه شما با نوعي فرضيات توطئه و عدم توجه به سياست اين طرف و قانون ساده‌ي «عمل و عكس العمل» هست كه يك سو رو با سياست‌هاي درست كلي يا نسبي فرض فرموده و طرف ديگر رو صرفاً توطئه‌چيني بيكار كه صبح و شب خواب و ذكرش شده شكست ما (و لابد مثل كايوت هميشه هم ناموفقه). يعني همون نگاهي كه در جنگ سرد وجود داشت (كه البته در جنگ سرد اين نگاه واقع بينانه‌تر بود؛ چون نبرد دو ابرقدرت بودن! ولي نبرد انديشه‌ي ايران و امريكا ...!). پس شايد بشه گفت حتي جهان بيني من و شما هم تا حدودي متفاوته. [/quote] این قسمت چهارم یا رابعا رو بهتره بگیم برداشت شما نسبت به نوشته های سیاسی همه دوستان در همه تاپیک هاست ، که ناشی از تصورات غالبی و نگاه از بالا ، من میدانم ، و ذهن خوانی نویسنده متن بر اساس درونیات خودتون هست ... صرف عمل و عکس العمل در هیچ جای تحلیل من نسبت نحوه اثر نیروها بر تصمیمات حاکمیت بشار دیده نمیشه ، و عجیبه که برداشت سطحی شما از نوشته های من که شما رو به دبدگاه متفاوتی میرسونه ، به تفاوت جهان بینی تفسیر میکنین ! ... [quote] پس همون بهتر كه هريك حرف خود رو زده و به انتظار تحقق وقايع آتي و سنجش ميزان صحت يا عدم صحت برداشت و نظراتمون باشيم. [/quote] اگر فرض رو بر صفحه شطرنج بگذاریم ، برایند نیروهای طرفین بازی در ابتدا یک اندازه است ، فقط شروع بصورت تنظیم شدهو روابط و قواعد مشخصی از حرکات مهره ها وجود داره به همراه میزان خرد دو طرف بازی ، باز هم تا حدود زیادی قابل پیش بینی نیست ، احتمال آچمز شدن و شکست هر یک از طرفین وجود داره ، اما یکی از وسط بازی میاد و میگه ببینید کی گفتم ، سیاه یا سفید شکست میخوره ، در حالی که موضوع سیاست ، نیروهای عامل در صحنه قدرت ، جغرافیای سیاسی و عوامل اجتماعی مسلط بر صحنه بسیار متفاوت تر از تحلیل های خطی ، توطئه شناسی و واقع بینی و غیر واقع بینیه، که من بخوام طبق تصور قالبی شما نسبت به خودم فکر بکنم !!! ضمن اینکه من در مورد شکست خوردن بشار ، توطئه ، ایران ، جهان ، و ... صحبتی نکردم ،بلکه تنها نقد نظر شما پیرامون تصمیم ایران و هدایت بشار توسط ما بود و بس و چطور خوشحالید که آینده رو درست تفسیر میکنید در حالی که بنده اساسا به تفسیر آینده سوریه و نگاه شما کاری نداشتم ؟!
  12. [quote] فقط يه چيز رو مي‌دونم. اگه ببينم كه يه گرگي داره مياد سمتم، سعي مي‌كنم تا قبل از اومدنش فرار كرده و يا خودم رو براي كشتن و مهارش تقويت كنم تا اينكه زخمي‌اش كنم و جري‌اش. ضمن اينكه همون‌طور كه همواره عرض كرده‌ام، گذشت زمان و وقوع تحولات بيشتر و بهتر از هر عامل ديگري درخصوص صحت يا عدم صحت سياست‌هاي اتخاذ شده توسط ما روشنگري خواهد نمود. حالا چه تصميمات براساس مغز و تفكر نخبگان سياستي چون شما بوده باشه و چه براساس تصميمات شخصي و بچه گانه‌ي امثال بنده. [/quote] این تعبیر بسیار مفیدی از نوع تفکر شماست که خودتون ارائه دادین و مبتنی بر عقل سلیم و به اصطلاح غربی ها common sence هست ، بهتر بگم صد ها ساله که کسی در سیاست اینطوری نه فکر میکنه و نه عمل ... ضمنا هیچ وقت گرگ به سمت کسی نمیره ،بلکه گله گرگ ها میرن ، ثانیا به یکباره میرن و از همه طرف محاصره اش میکنند ، ثالثا شرح پارامتریک این قضیه ... ؛ - فرار کردن توان میخواد (چقدر توان فیزیکی برای فرار موجود است) - باید توجه داشت که از ترس گرگ ها به سمت شیر ها فرار نکرد ، - یافتن مهارت و و تقویت شدن نیازمند زمان ، دانش ، هزینه و توانایی فیزیکی هست ، برخی از اینها ذاتی و برخی اکتسابی و کسب اونها هم وابسته به محیط هست . - کسب قدرت ، خودش مشکل ساز هست ، ایجاد جرات میکنه و کنترل میخواد . - قدرت رو نمیشه بطور دائمی نگه داشت ، وقتی ساختاری پیر میشه ، توانایی واکنش سریعش رو از دست میده و اون قدرت سابق رو نداره ، در عالم واقع سیاست این رو میشه به نظریه های انتقادی تشبیه کرد ... فراموش نکنین که گاهی هر چقدر هم عقلانیت داشته باشین ، و بر اساس اون تصمیمی اخذ کنین باید بدونین ؛ همه اطلاعات رو ندارین ، در یک سری فرایند ها و فراگرد ها گیر افتادین ، تصمیمات شما مبتنی بر دارایی هاتون هست و میزان دیدی که از جریان حرکت به جلو بدست میارین ، به نظر خودتون هر کاری در اون لحظه میکنین درست هست ، و درستی اون کار بر اساس اطلاعاتی هست که در اون لحظه دارین نه هزار سال بعد ! ...
  13. مصطفی جان ، جوابت توی همون متن اولی هست ، سر خودت رو درد نیار برادر من ، ماهیت عمل سیاسی بچه بازی های تند و سریع نیست ، الگو های خاصی در سیاست خارجی وجود داره که بیشتر به کلان تحولات نگاه میکنه تا اینکه در این لحظه و اون لحظه ایران چه کرد ، خود شما بودید که از ابتدا در همین تاپیک میگفتید این ماجرا یک فرایند برنامه ریزی شده است ، از تونس شروع شد ، به ایران میرسه و آخر دست هم نوبت عربستانه و ... به نظر خودت چند درصد ، اون مواردی که گفتی منجمله سکوت چند ماهه ایران و فشار غرب بر بشار و.... ، در کل ساختار تصمیم سیاسی این حاکمیت اثر گذار هست ؟!
  14. [quote] اديب جان. اين صحيح كه بعد سوريه نوبت ايرانه و اين كار ما هم به نوعي خريد زمانه. ولي به نظر شما، آيا اصلاً بشار اسد امكان موندن داشت و داره كه بگيم اگه حمايت نمي‌كرديم خيانت بود به ايران؟! موضوع ديگه اينكه آيا ما شرعاً و اخلاقاً جايز به حمايت از ظالم براي رسيدن به منافع خود (حالا اسمشو بذاريم در امان ماندن ايران يا جلوگيري از سقوط نظام اسلامي و ...) هستيم؟!! مهمتر اينكه آيا مسئله‌ي سوريه راه حل‌هاي منطقي و مسالمت آميز كم داشت كه ما كسي رو تشجيع به كشتار مردمش و حمايت تمام قد ازش كرديم؟! اينكه بد تصميم گرفتيم و طرفمون رو هم به راهي هدايت كرديم كه جز نابودي چيزي نداشت، آيا معني و مفهومش اضطراره؟! [/quote] مصطفی جان ، در اینکه اعراب چه موجوداتی هستند ، چه حکومتی لایقشونه ، کودتای حافظ و منسوب شدن بشار پس از اون ، ما تصمیم گیر هستیم ؟! نکنه فکر میکنی ساختار تصمیم گیر در سوریه رو ما هدایت میکنیم و فرماندهی مقابله تروریست ها رو ما برعهده داریم ، ... ساختار سیاسی این کشور منجمله نهاد های اعمال قدرت ، ارتش ، قانون اساسی ، منابع قضایی و خاندان بشار و حزب بعث که نبض قدرت - اقتصاد و سیاست سوریه رو در اختیار دارند و بدون بشار هلاکند هیچ کاره اند ؟!! روسیه هیچ کاره است ؟ چین هیچ کاره است ؟ نوع تعامل غرب با مخالفان بشار هیچ کاره است ؟ شکل دخالت اعراب ، ساختار روابط بین الملل ، قطعنامه های شورای امنیت ، اقتصاد سیاسی سوریه ، تاریخ تحولات اجتماعی گذشته سوریه ، شورش های مصر و جنگ لیبی در نوع رفتار حاکمیت بشار هیچ تاثیری نداره و اینها همش تصمیمات ما بوده ؟!! اثرگذار تر از همه شکل گیری و تنظیمات قدرت پس از بشار هیچ اثری روی تصمیم مردم این کشور نداشت ؟ ادامه آشوب ، ضعف قوای نظامی و اقتدار بشار به نفع د شمنانش نیست ؟!! این ابراز عقیده های گاها خنده دار شما بسیاری اوقات حقد علیه نظام به نظر میرسه تا یک ابراز عقیده عالمانه و بی طرفانه ، شما دیگه بدتر از فارس و رجا و صدا و سیما شورش رو دراوردین ! ... پیچیده نیست فقط بخورده عقلانیت سیاسی بدور از احساسات ضد حاکمیتی میخواد ! ...
  15. [center]به نام حق [/center] تصاویر متعلق به برنامه ثریا هستن .. ؛ [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10110/IRIB-TV1_12_06_2012_00_08_09_mpg_snapshot_03_38_5B2012_12_06_00_14_105D.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10110/IRIB-TV1_12_06_2012_00_08_09_mpg_snapshot_03_44_5B2012_12_06_00_15_075D.jpg[/img] [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10110/IRIB-TV1_12_06_2012_00_08_09_mpg_snapshot_03_48_5B2012_12_06_00_15_185D.jpg[/img]
  16. <p>[quote] برادر ابراهیم عزیز حکومت علوی سوریه همونطوری که میدونید سکولاره و علی القاعده باید آبش با ترکیه توی یک جوب بره تا ما. ولی تا حالا به یک پرسش بزرگ فکر کردید که چرا اسد قبل از اینکه علیهش جنگ داخلی شروع کنند و نیرو و تجهیزات و پول و حمایت سیاسی و ... فراهم کنند، خودش با آمریکا نساخت و ما رو نفروخت؟ فکر نکنم به خاطر اعتقادش باشه (اگر هست خدا ازش قبول کنه) ولی تحلیل من اینه که در سوریه قدرت نظامی دست طایفه ای است که ذاتا با اسرائیل مشکل داره و اسد نمی تونست در راهی بره که آخرش صلح با اسرائیله وگرنه تو همون کاخش محافظینش کارش رو یکسره می کردند. بنابراین اتحاد ما با قوم علوی و متن جامعه سوریه از سایر اقوام مبتنی بر دشمنی با اسرائیل و با اسد و پدرش مبتنی بر [b]اشتراک منافعه[/b]. [/quote] باز هم این ظاهر قضیه است ، ...تا الان به نحوه اخذ تصمیم سیاسی دقت کردین ؟ هر تصمیم سیاسی باید بصورتی اخذ بشه که ارزش های حاکمیت رو بصورت اقتدار آمیز در جامعه پیاده کنه ، نخستین صحنه جامعه ملی و سپس جامعه جهانی در تصمیمات بین المللی ، تا الان توجه کردین که چرا وقتی آمریکا میخواد دست به عملیات نظامی بزنه ، تصمیمش رو یکجانبه اعمال نمیکنه و همیشه یک عده رو دنبال روی خودش میکنه ؟ ریشه تمام تصمیمات سیاسی بر خلاف ظاهر استراتژیکی که دارند ارزش های فرهنگی - سیاسی - اجتماعی جوامع مختلف هست ، که ساختار سیاسی برایندی از اونه ... حالا باید برید و تعاریف مرتبط با اقتدار رو مطالعه کنین ، که بنیادی ترینشون مربوط به ماکس وبر هست و توی نت موجوده ، ... دولت بشار سکولار نیست ، کما اینکه دولت ترکیه هم داعیه سکولاریسم داره اما بویی از اون نبرده ! ، ضمن اینکه سکولاریسم تئوری تشکیل نظام سیاسی نیست ، بلکه مقوله ای فراتر از سیاست و فرهنگ در حوزه فلسفه و عقلانیت مدرن هست که ممکنه برون دادی در تصمیمات سیاسی هم داشته باشه ، اما شرط سکولار بودن حاکمیت سکولار بودن جامعه است نه صرفا ادعای سکولاریسم که ابدا معنی این کلمه درست فهم نشده ، بهتره در مورد سوریه بگیم ، نظام تک حزبی که البته شرایط فاشیستی بودن به مفهوم ایدولوژیک و جامعه اون رو نداره و نظام ترکیه رو هم بگیم شبه لیبرال دمکرات و با نزاع میان دو قدرت احزاب لاییک و مذهبگرا ، ... که اگر این زاویه دید که دقیق تر هست رو برای نگاه به آب و جوب این دو کشور انتخاب کنیم ، خواهیم دید که چرا حداقل در محدوده ایدلوژیک همساز نیستند ، ... حالا با توجه به فرم حکومت بشار و نوع اقتداری که بشار داره ، به نظرتون چه نوع تصمیمی رو میتونست در برابر پیشنهاد اسراییل اتخاذ کنه ؟
  17. [quote] عجب فرماشی فرمودین !!! دفاع از نفس فطری ترین تحرک هر موجود زنده ای هست و جلوگیری از قدرت گرفتن دشمن بارزترین جلوه اون. اینکه ما نباید اجازه بدیم دشمنمون یه سنگر مهم رو تصرف کنه چرا داره ؟!!!!! [/quote] نگرفتی پس ، ... اگر ادامه جوابی که برای آقا مصطفی نوشتم دقت میکردی متوجه میشدی ، این سنگر آنچنان مهم نیست که ختم غائله شیعه باشه ، ضمن اینکه دولت بشار دولت علوی نیست ، اجازه بدین این سنگر فتح بشه ، تا مشاهده کنین چطور به خندق بلا برای کسی که فتحش خواهد کرد تبدیل میشه ، ... ضمنا علوی و علوی مسلکی ، حداقل ظواهری باید داشته باشه ، نه ؟ کدومش رو در حکومت کودتای حافظ که توسط شوروی بر سر کار آورده شد و یا بشار مشاهده میکنین ؟! بعیده حتی بشار نماز بخونه ، چه رسد به امامت جمعه ....! علوی گری یک سری بدیهیات داره که باید دیده بشه و در این خاندان دیده نشده ، این یک اتحاد استراتژیک هست و بشار صرفا تا جایی ارزش داره که حفظ و اثرش بقای "ایدولوژیک" شیعه باشه ، نه مرز یک کشور حال اینکه عملا معکوس چنین چیزی هست ، و صرفا تداوم استراتژیک شیعه مطرح هست تا ایدولوژیک ...
  18. [quote name='bigdelimohamad9' timestamp='1355780646' post='289202'] مصطفی جان حتما مستحضرید که ما مامور به تکلیفیم نه مامور به نتیجه ! در درجه اول تمام سعی مون رو می کنیم که بشار حفظ بشه. اگر شد فبها اما اگر نشد در درجه دوم تمام سعی مون رو می کنیم که کلیت سیستم حفظ بشه. (راستی نمی دونم چرا جناب فاروق الشرع که دو سال روضه سکوت گرفته بود یهو زبون درآورده ! برای بیان نظراتش هم مستقیم رفته سراغ روزنامه حزب الله لبنان) اما اگر این هم نشد در درجه سوم تمام سعی مون رو می کنیم که با بالکانیزه کردن سوریه سواحل و دمشق رو دست یه دولت دوست علوی نگه داریم. اگر باز هم نشد سوریه رو تبدیل به زمین سوخته می کنیم تا برای دشمن کاربردی نداشته باشه و فقط وبال گردنش بشه. این طوری حتی در صورت نرسیدن به نتیجه مطلوب پیش خدا و وجدان خودمون رو سفیدیم که کوتاهی نکردیم. [/quote] لزوم این کارها چیه ؟ چرا باید حکومت سوریه ای که هیچ وقت علوی نبوده و نیست ، علی الظاهر طرف ما بمونه ؟ چه ایرادی داره یک حکومت مخالف ما تشکیل بشه ! ------------------------------ مصطفی جان ، پیرو بحث احتمال دخالت نظامی ایران در سوریه ، ... اوضاع سوریه بحدی از خشونت رسیده که هیچ کسی نمیتونه بدون بکار گیری "قدرت و کشتار" نظم رو به اون برگردونه و یک ساختار سیاسی منسجم ایجاد کنه ، ... در سوریه هر ساختار سیاسی ای که بوجود بیاد تحت هر تئوری سیاسی تشکیل حکومتی ، با وجود انواع بازیگران سیاسی - جهادی ! داخلی و خارجی نخواهد توانست کمترین موفقیت دمکراتیکی کسب کنه ، ... اجازه بدین ابتدا نفس جریان تروریستی - قومی - جهادی - سلفی توی سوریه گرفته بشه ، بعد کارکرد همین جریان در حین تشکیل دولت منفی خواهد شد ، سپس ناخواسته به بازتولید مشروعیت حکومت اقتدارگرای جدید تری دامن خواهد زد ، این دولت جدید لاجرم به سمت یکی از فاکتور های روانی مشروعیت سیاسی به نام "ایدولوژی " چنگ خواهد زد تا بتونه با این شرایط روبرو بشه ، این ایدولوژی میتونه دولت اسلامگرای سلفی یا اخوانی و یا لیبرال دمکراسی و هر دروغ دیگری که توده رو جذب کنه باشه ، سپس خواهید دید عملکرد این دولت که میراث دار بحران هست ، چه خواهد بود ، کشتار و کشتار و ترور و ترور و در صورتی که نتونه این جریان وارداتی تروریسم رو متوقف کنه ، دشمنی رو مشخص خواهد کرد و در مرزهای خودش مستقر نخواهد ماند و این درگیری خارجی ای هست که ممکنه ما بهش وارد بشیم ، ......
  19. worior

    نیکوس پولانزاس

    [center]به نام خدا[/center] برای دوستانی که اهل مطالعه هستند ، رده جامعه شناسی ، نظام سیاسی ، دولت ، مارکسیسم ساختارگرا ، ... [left][img]http://www.pajoohe.com/uploaded_files/41940/1/01.jpg[/img][/left] نیکوس پولانزاس در 21 سپتامبر 1936 در آتن یونان به‌دنیا آمد، مهم‌ترین و بانفوذترین مارکسیست نظریه­پرداز دولت و سیاست در دروه پس از جنگ جهانی دوم بود. پدرش استاد دانشگاه و یکی از شخصیت‌های برجسته جامعه یونان بود. در کودکی به زبان فرانسه تسلط پیدا کرد و در 1953 در سن هفده سالگی درجه معادل لیسانس گرفت. بعد وارد دانشگاه حقوق آتن شد و در 1957 از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. پولانزاس در 1960 به سوربن راه یافت و با عنوان دستیار آموزشی تا سال 1964 در آنجا به تدریس حقوق پرداخت. در همین سال رساله دکترایش را تکمیل کرد و در ضمن در محیط فکری فرانسه فعالانه شرکت می­کرد و با شخصیت‌هایی چون ژان پل سارتر و سیمون دوبوار ارتباط نزدیکی داشت. در دهه­های 1960 و 1970 بیش از پیش درگیر اندیشه مارکسیستی و فعالیت سیاسی شد. در اواخر دهه 1960 در یک دانشگاه تجربی فرانسه نیز به آموزش جامعه‌شناسی پرداخت. پولانزاس در 3 اکتبر 1979 خودکشی کرد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn1"][1][/url] پولانزاس در رساله دکتری­اش که در زمینه فلسفه حقوق بود، استدلال خود را بر اساس نظریات گئورگ لوکاچ و لوسین گلدمن بنا کرد. پس از آن وی به مطالعه آثار گرامشی پرداخت. کتاب قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی وی مبتنی‌بر مفاهیم اصلی نظریه آلتوسر است و طبقات اجتماعی و دولت را در درون چارچوب نظریه آلتوسر درباره علیت ساختاری و تعیین کنندگی سراسری بررسی می­کند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn2"][2][/url] نظر وی در مورد انکار اکونومیسم، تعهد او نسبت به مفهوم استقلال نسبی و اعتقادش مبنی‌بر اینکه تاریخ را نمی­توان به‌عنوان یک توسعه خطی در نظر گرفت را تحت تأثیر نظریات آلتوسر بوده است.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn3"][3][/url] [b]آثار پولانزاس[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn4"][4][/url][/b] از آثار عمده او باید از قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی (1968)، طبقات در سرمایه­داری معاصر (1975)، دولت، قدرت، سوسیالیسم (1978)، فاشیسم و دیکتاتوری (1979) و بحران دیکتاتورها (1976) نام برد. کتاب قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی کتابی ساختارگرایانه است و به رابطه دولت با طبقات اجتماعی می­پردازد. دولت در درون ساخت‌ها و منازعات طبقاتی جای دارد و تداوم ساخت‌های زیربنایی را تضمین می­کند. دولت ساختار طبقاتی را بازتولید می­کند. به طور خلاصه دولت تنها عرصه و جایگاه گروه هژمونیک در سازماندهی به قدرت طبقه مسلط است و به اجزا پراکنده طبقه حاکمه وحدت می­بخشد و با این عمل طبقات تحت سلطه را منزوی و متفرق می­سازد. در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم و طبقات در سرمایه­داری معاصر، پولانزاس به‌جای تأثیر ساخت‌های تولیدی و اقتصادی، بر تأثیر مبارزه طبقاتی در صورت‌بندی دولت تأکید می­کند. از این دیدگاه، دولت اساساً ساخت نیست بلکه مجمو­عه­ای از روابط است که تحت تأثیر مبارزه طبقاتی شکل می­گیرد. بدین ترتیب در آثار متأخر پولانزاس، دولت جایگاه وقوع منازعات و مبارزات طبقاتی برای قدرت سیاسی است. [b]دولت، ایدئولوژی و اقتصاد[/b] به عقیده پولانزاس سرمایه­داری نوین از سه عنصر سازنده اصلی ساخته شده است دولت، ایدئولوژی و اقتصاد. دولت سرمایه­داری با جدایی نسبی اقتصاد از سیاست و استقلال نسبی دولت از طبقات حاکم مشخص می­شود. وی همه اجزای ساختاری جامعه سرمایه­داری را در ارتباط متقابل می­بیند، هر چند که بر استقلال نسبی هر یک از آن‌ها نیز تأکید می­­کند. ساختارها مرکب از چندین خرده‌ساختار هستند. در این زمینه از اصطلاح رده­ها استفاده می­کند. نمونه­های این رده­ها عبارت‌اند از: کارکنان دولت که از طریق رابطه­شان با دستگاه دولت مشخص می­شوند. او کارکرد اصلی دولت را حفظ انسجام اجتماعی از جهت سیاسی و ایدئولوژیک می­داند. این دستگاه­های دولتی عبارت‌اند از: از یک طرف، دستگاه سرکوبگر دولتی به‌معنای دقیق آن با شاخه­هایش: ارتش، پلیس، زندان‌ها، دادگستری و خدمات کشوری. از طرف دیگر، دستگاه‌های ایدئولوژیک دولتی: دستگاه آموزشی، دستگاه مذهبی، دستگاه اطلاعاتی (رادیو، تلویزیون، مطبوعات)، دستگاه فرهنگی (سینما، تئاتر، انتشارات)، دستگاه اتحادیه­ها با هدف همکاری طبقاتی و احزاب سیاسی بورژوا و خرده‌بورژوا.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn5"][5][/url] تأکید نظری اصلی پولانزاس بر رابطه متقابل سه عنصر سازنده جامعه سرمایه­داری بود. او با این استدلال دولت و ایدئولوژی را به‌هم پیوند می­داد که دولت در درازمدت نمی­تواند کارکرد سلطه­اش را تنها از طریق سرکوبی انجام دهد؛ این سلطه همیشه باید با سلطه ایدئولوژیک همراه باشد، وی ایدئولوژی را نیز به اقتصاد پیوند داد. مهم‌ترین نقش ایدئولوژی که با فراگرد اجتماعی کردن تجلی می­یابد، آموزش دادن افراد جامعه برای تصدی سمت‌ها و مشاغل موجود در بخش اقتصادی است. به نظر پولانزاس روساختاری که از صورت‌های قضایی-سیاسی و ایدئولوژیک ساخته شده است، به گونه تعیین‌کننده­ای در فراگرد تولید دخالت می­کند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn6"][6][/url] براساس نظریه پولانزاس در کتاب قدرت سیاسی و طبقات اجتماعی، دولت سه وظیفه یا کار ویژه را عهده­دار است: 1- موجب سازمان­یابی و انسجام سیاسی طبقات مسلط می­گردد. 2- موجب تضعیف سازمانی طبقات کارگر می­گردد و بدین­سان تهدید ناشی از تمرکز و سازمان­یابی آن‌ها نسبت به سلطه طبقه مسلط را از میان بر می­دارد. 3- به سازماندهی سیاسی و بسیج ایدئولوژیک طبقات متعلق به وجوه تولید قدیمی مانند خرده­بوروژوازی و دهقانان می­پردازد. پولانزاس در کتاب دولت، قدرت، سوسیالیسم نظرات ساخت‌گرایانه خود را تعدیل کرد و بر نقش نیروهای اجتماعی تاکید بیشتری گذاشت. از چنین دیدگاهی دولت مجموعه­ای از روابط است که زیر تأثیر مبارزه طبقاتی شکل می­گیرد. دولت جایگاه وقوع منازعات و مبارزات طبقاتی برای دستیابی به قدرت سیاسی است. بنابراین در آثار پولانزاس دو نظریه درباره رابطه دولت با طبقات اجتماعی وجود دارد: یکی نظریه دولت به‌عنوان عرصه سلطه طبقاتی و دیگری نظریه دولت به‌عنوان عرصه منازعه طبقاتی.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn7"][7][/url] [b]طبقات اجتماعی[/b] پولانزاس در کتاب طبقات در سرمایه­داری معاصر به بررسی طبقات در جامعه سرمایه­داری می­پردازد. در این کتاب سه نکته حائز اهمیت است: 1- طبقات برحسب اعمال طبقاتی که در مناسبات اجتماعی خصومت­آمیز، تقسیم کار و کشمکش طبقاتی بازتاب می­یابد تعریف می­شوند. 2- هر طبقه در تقسیم کار جایگاهی دارد که نماینده تعین ساختاری آن طبقه است. 3- طبقات در سطوح اقتصادی، سیاسی وایدئولوژیک ساختار می­یابند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn8"][8][/url] پولانزاس مانند اکثر مارکسیست‌های جدید طبقه را به‌طور عمده به‌مثابه مجموعه­ای از جایگاه‌ها در ساختار می­داند، اگرچه گاهی مفهوم طبقه را به افراد یا عاملان اجتماعی نسبت می­دهد که این مکان‌ها را اشغال می­کنند. محدوده­‌های طبقاتی نظام سرمایه­داری و افراد هر طبقه به‌واسطه موقعیتی که در قلمرو تولیدی یا اقتصادی دارند مشخص می­شود. به نظر وی در نظام سرمایه­داری پیشرفته دو طبقه اصلی بورژوا و پرولتاریا وجود دارد که روابط اقتصادی آن‌ها را از یکدیگر جدا کرده است، یعنی بورژوازی، نیروی مولد پرولتاریا را استثمار می­کند تا به سود برسد. اما در طی زمان ساختار طبقاتی را فرایندهای سیاسی و ایدئولوژیک حفظ می­کند. وی اشاره دارد که عوامل سیاسی و ایدئولوژیک می­تواند شکافی را به شکل قشرها و یا تقسیمات فرعی میان طبقات اصلی ایجاد کند. این محدوده­های میانی همان طبقه خرده­بورژوازی مارکسیستی است. پولانزاس دو محدوده میانی را معرفی می­کند: 1- خرده­بورژوازی سنتی یا قدیمی مقوله­ای که شامل مالکان مستقل و صنعتگران رو به زوال هستند. 2- خرده‌بورژوازی جدید که شامل تکنسین­ها و ناظران و کارکنان یقه­سپید مزدبگیر و مزدبگیران بخش سوم (خدمات) در حال رشد است.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn9"][9][/url] در طرح طبقاتی پولانزاس علاوه‌بر شاخص مالکیت وسایل تولید، خرید و فروش نیروی کار، شاخص تولید مازاد اقتصادی نیز افزوده شده است. خرده‌بورژوازی سنتی، مالک وسیله تولیدی خود بوده و تولید کننده مازاد اقتصادی نیز می­باشد؛ در حالی که خرده‌بورژوازی جدید، فقط فروشنده نیروی کار خود است، و در مقایسه با کارگران، تولید کننده مازاد اقتصادی نیست. بنابراین نه در طبقه خرده‌بورژوازی سنتی قرار می­گیرد و نه در طبقه کارگران؛ اگرچه در شاخص­هایی، با هر دو طبقه، مشترک است.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn10"][10][/url] بر طبق تحلیل او، خرده‌بورژوازی جدید در فرآیند رشد سرمایه­داری به‌تدریج جانشین خرده‌بورژوازی سنتی شده است. خرده‌بورژوازی جدید از حیث اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک از طبقه کارگر مجزا می­شود. از نظر اقتصای، خرده‌بورژوازی جدید، کار غیرمولد انجام می­دهد در حالی که طبقه کارگر کار مولد عرضه می­کند. از نظر سیاسی، خرده‌بورژوازی جدید بر خلاف کارگران تحت سرپرستی و نظارت سرکوبگرانه قرار ندارد. از نظر ایدئولوژیک، خرده‌بورژوازی جدید کار فکری انجام می­دهد. در حالی که کارگران کار بدنی انجام می­دهند. خرده‌بورژوازی جدید از جهات مهمی دنباله خرده‌بورژوازی سنتی است، این دو طبقه از لحاظ ایدئولوژیک یک طبقه واحد را تشکیل می­دهند. عناصر اصلی این ایدئولوژی عبارت است از: فردگرایی، اصلاح­گرایی و قدرت‌پرستی. ترس از به وضعیت پرولتاریا دچار شدن، باعث می­شود تا خرده­بورژوازی بر هویت شخصی و پیشرفت فردی تأکید کند. خرده‌بورژوازی به‌طور کلی نسبت به نظام سرمایه‌داری نگرشی اصلاح­طلبانه دارد و رفاه حال خود را در چنین اصلاحی جستجو می­کند. قدرت‌پرستی و قدرت‌طلبی مهم‌ترین ویژگی اساسی خرده‌بورژوازی است که از موقعیت بینابینی و شکننده آن در فاصله طبقات اصلی ناشی می­شود.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn11"][11][/url] پولانزاس همچنین از دسته­های اجتماعی نیز صحبت می­کند که بر اثر موقعیت‌شان در نهادهای سیاسی تعیین می­شوند، از قبیل بوروکرات­های دولتی و روشنفکران و نظامیان. این دسته اجتماعی در شرایطی معین می­توانند نقش مهمی بازی کنند، اما به نظر وی در دوره­های بحران، در راستای خاستگاه طبقاتی خود تقسیم می­شوند، و به آن طبقه اجتماعی می­پیوندند که از آن بر آمده­اند.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn12"][12][/url] [b]قدرت طبقاتی[/b] پولانزاس قدرت را «توانایی یک طبقه اجتماعی برای تحقق منافع خاص عینی خود» تعریف می­کند. مفهوم قدرت به آن نوع از روابط اجتماعی مربوط می­شود که ویژگی آن‌ها تعرض و مبارزه طبقاتی است، یعنی به حوزه­ای که در آن دقیقاً به‌دلیل وجود طبقات استعداد یک طبقه برای تحقق منافع خویش از طریق رفتارش با استعداد و منافع دیگر طبقات در تقابل قرار دارد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn13"][13][/url] در نظر پولانزاس نمی­توان تمامی وضعیت‌هائی را که شامل منافع مخالف­اند و مربوط به طبقه نمی­شود را مبارزه مبتنی‌بر قدرت نامید.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn14"][14][/url] در نهایت به نظر وی روابط قدرت، روابط پیچیده هستند که در آخرین تحلیل توسط قدرت اقتصادی تعیین می­شوند. [b]ارزیابی[/b] نکته قوت رویکرد پولانزاس سعی او در حفظ تأکید اصلی مارکس بر کنترل تولید مادی به‌مثابه منبع قدرت و نابرابری می­باشد، ضمن اینکه به عوامل سیاسی و ایدئولوژیک، که بعضاً نادیده گرفته می­شدند، توجه می­کند. پولانزاس، تمامی روابط قدرت را که روابط طبقاتی نیستند را نادیده می­گیرد و از قدرت یک واژه زائد و غیرضروری می­سازد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn15"][15][/url] در دیدگاه پولانزاس نامولد بودن، سنجه قرار گرفتن در طبقه خرده‌بورژوازی نوین است، پس یک مهندس که مولد و فروشنده نیروی کار خود است، قاعدتاً باید در طبقه کارگر قرار گیرد، در حالی که از نظر پولانزاس در طبقه خرده‌بورژوازی نوین جای دارد.[url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftn16"][16][/url] [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref1"][1][/url]. ریتزر، جورج؛ نظریه جامعه­شناسی در دوران معاصر، محسن ثلاثی، تهران، علمی، 1381، چاپ ششم ، ص230. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref2"][2][/url]. بشریه، حسین؛ تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، تهران: نی، 1376، چاپ اول ، جلد 1، ص314. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref3"][3][/url]. مارش، دیوید و استوکر، جری؛ روش و نظریه در علوم سیاسی، امیرمحمد حاجی یوسفی، تهران، مطالعات راهبردی، 1384، چاپ دوم، ص391. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref4"][4][/url]. بشریه، حسین؛ پیشین، ص317-316. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref5"][5][/url]. ریتزر،جورج، پیشین، ص229. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref6"][6][/url]. همان، ص232. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref7"][7][/url]. بشریه، حسین؛ جامعه‌شناسی سیاسی، تهران، نی، 1381، چاپ هشتم، ص46. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref8"][8][/url]. چیلکوت، رونالد؛ نظریه­های سیاست مقایسه­ای، وحید بزرگی و علیرضا طیب، تهران، رسا، 1378، چاپ دوم، ص558. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref9"][9][/url]. گرب، ادوارد .ج؛ نابرابری اجتماعی، محمد سیاه‌پوش و احمدرضا غروی‌زاد، تهران، معاصر، 1381، ص176. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref10"][10][/url]. لهسایی‌زاده، عبدالعلی؛ نابرابری و قشربندی اجتماعی، انتشارات دانشگاه شیراز، 1377، چاپ دوم، ص56. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref11"][11][/url]. بشریه، حسین؛ مارکسیسم ساختگرا: نیکوس پولانزاس، فصلنامه اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره 84-83، مرداد و شهریور 1373، ص20. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref12"][12][/url]. کرایب، یان؛ نظریه اجتماعی مدرن از پارسونز تا هابرماس، عباس مخبر، تهران، آگه، 1381، چاپ دوم، ص214. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref13"][13][/url]. لوکس، استیون؛ قدرت فرانسانی یا شرشیطانی، فرهنگ رجائی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370، چاپ اول، ص208. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref14"][14][/url]. گرب، ادوارد ج؛ پیشین، ص178. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref15"][15][/url]. همان، ص179. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940#_ftnref16"][16][/url]. لهسایی‌زاده، عبدالعلی؛ پیشین، ص57. [url="http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=41940"]http://www.pajoohe.c...ition&UID=41940[/url]
  20. worior

    نیکوس پولانزاس

    [quote name='BattleMaster' timestamp='1355614371' post='288748'] مقاله جالبی بود زحمت کشیدید و تشکر... مقداری ثقیل بود و نکاتی رو باید از شما تعریف بگیرم ! نظر وی در مورد انکار اکونومیسم، تعهد او نسبت به مفهوم استقلال نسبی و[color=#FF0000] اعتقادش مبنی‌بر اینکه تاریخ را نمی­توان به‌ عنوان یک توسعه خطی در نظر گرفت[/color] را تحت تأثیر نظریات آلتوسر بوده است. این قسمت نیاز به توضیح بیشتر داره ... [/quote] بالاخر حاشیه رو ول کردید و پرداختین به متن ، مراد از اکونومیسم ، جبر گرایی اقتصادی هست ، یعنی اینکه پیش برنده همه امور بنیادی اقتصادی دارد در مفهوم اساسی ان داشته باشد ... خطی در نظر گرفتن تاریخ یک مجادله فلسفی در تکامل اجتماعی هست ، عمده نظریات بر حول دو محور هستند ، که تکامل و سیر تاریخ بشر یا بصورت خطی هست و یا دیالکتیک (تضاربی - فراگردی) .. این مفهوم ناظر به این امر هست که اگر جبر گرایی اقتصادی رو ملاک در همه امور بگذاریم ، بنابراین سیر تکاملی بشر بر پایه خط سیری مشخص استوار هست ، و این در روش کار مارکس که اساسا بر پایه دیالکتیک (هگل) هست همخوانی نداره ، مارکس حتی با توجه به اینکه اقتصاد رو زیر بنا میدونست و همه مسایل دیگر رو روبنای روابط تولید قرار میداد ، به همین دلیل جبرگرایی اقتصادی شناخته میشد ، البته طبق نظر عمده مارکسیست ها ، منتها آلتوسر ( به عنوان یک مارکسیست ساختار گرا) بر این اعتقاد بود که چون مارکس روبنا رو محصول روابط تولید میدونه ، نباید انگ جبری و خطی بودن به تحلیل مارکس زد چرا که تعریف دقیق از روابط تولید میشه همون تحلیل دیالکتیک از تکامل روابط تولید یا اقتصاد ، .... [quote] و اینکه منظور از [color=#FF0000]خرده بورژوازی[/color] قشر اندیشمند و مهندس و مولد فکر جامعه مد نظر بوده یا خیر ؟ [/quote] قشر اندیشمند و مولد فکر در جامعه چیزی فراتر از طبقات هست ، اما اقشار ایدئولوگ و مسلط بر افکار عمومی عمدتا بورژوا هستند ، از نظر طبقاتی خرده بورژوا رو صاحب مقداری سرمایه میدانند که حاظر به از دست دادنش نیست ، و نه با طبقه بالاست و نه طبقه پایین ، و قطعا دلیلش تا حدود زیادی میتونه مجرد بودن توان اقتصادیش از هر دو قشر و استقلال نسبی اش باشه ، پس خودش مولد فن و دانش خودش هست و البته اندیشه خودش ، اما همچنان در محدوده اثر خودش مقدور هست ... مهندس یا صاحب فن در جامعه سرمایه داری تازمانی که دارای مالکیت ابزار و تولیدش نشه قاعدتا پرولتر یا کارگر محسوب میشه ، منتها بجای فروش توانایی جسمی اش ، دانش فنی خودش رو میفروشه که از این نظر مورد استثمار خریدارش یعنی سرمایه داری قرار میگیره ، اما میتونه بر اون دانش فنی مالکیت داشته باشه ، اما این امر یک وضعیت اقتصادی بی ثبات و پیوند خورده با خواست سرمایه داری رو براش فراهم میکنه تا کارگر ، و همین امر هم سبب میشه تا در صورت برخورد فیزیکی دو طبقه کارگر و سرمایه در تئوری انقلابی مارکس ، کنار بایسته و یا به قشر سرمایه دار بپیونده ..
  21. ایران تور رو نساخته ، فقط با دستکاری در سامانه کنترلی محدودیت برد 12 کیلومتر رو برداشته و به 20 رسونده که اگر اشتباه نکنم این محدودیت نتیجه دانگرید روسی هست ../. در ضمن برای بروز رسانی و تغییر در تسلیحات روسی ، قطعا به متخصص روسی احتیاج دارید ، البته متخصص زبان روسی ...
  22. احتمالا دو شنبه یا سه شنبه تو نمایشگاه هوایی کیش رونمایی بشن ...
  23. حالا یه سوال ... واقعا نیاز هست روی چند تا راکت معمولی و سمانه پرتاب این شکلی رو با پارچه بپوشونند ؟ مگر چقدر حساس هستن که با باد و بارون و نم خراب میشن ! [img]http://media5.irna.ir/1391/13910918/1033535/n1033535-1912744.jpg[/img] البته این بنر ، ما شاهد ناو بوشهر هستیم نه جماران ...!
  24. [quote]یکی از دوستان حرف قشنگی زد که می بایست پست های سیاسی و غیرسیاسی را مشخص نمود و از جابجایی های انقلابی و باندی در ادارات در هر تعویض مدیر جلوگیری کرد تا بتوانیم سیستم اداری را پویا کنیم و پایین دست دریابد که با کار درست و مفید بودن پیشرفت می کند نه این که مدیر برای عدم نمود ضعفش او را نابود کند [/quote]توی کتاب بنیاد های علم سیاست "رشته علوم سیاسی" دانشگاه پیام نور ، همون ابتدای کتاب در تعریف سیاست نوشته " هر اون چیزی که به دولتها مربوط میشود" البته این یکی از تعاریف ناقص سیاست هست اما توصیف کننده قسمتی یا قسمت عمده ای از اون هست ... -------------------------- البت جناب hosm حرف درستی فرمودند ، که من تعمیمش میدم به بیشتر مطالب این تاپیک ، کلا بجز چند پست باقی مطالب احساساتی هست ، مسئله رو در مسئولان دانستن یکی از اشتباهات بزرگ ماست ، چرا که مسئولان همیشه اشکال داشته و دارند و خواهند داشت ، لیکن باید یاد گرفت با این مسئولان چطور کار کرد ، هر چند که
  25. [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10110/Singapore_Navy_guided-missile_frigate_RSS_Steadfast.jpg][IMG]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10110/thumb_Singapore_Navy_guided-missile_frigate_RSS_Steadfast.jpg[/IMG][/url]