komsomolets

Members
  • تعداد محتوا

    249
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های komsomolets

  1. [quote name='esygolden' timestamp='1401820915' post='382617'] 100 در مقابل 500 [/quote] سوریها همینجور با تانکهاشون پیش می رفتن و توجهی به عقبه شون نمی کردن و نواحیی که پیش میرفتن رو به امون خدا رها میکردن. از این ضعف اسراییل نهایت بهره برداری رو کرد و تانکهای سوری رو تار و مار کرد.
  2. با تشکر از جناب چکا البته بعضی از عکسها مربوط به سنت پترزبورگ باید باشه
  3. فیلم آماتور یک کریمه ای از پرواز حداقل ده هلیکوپتر روسی به سمت سواستوپول [CODE] http://www.youtube.com/watch?v=LYFh2lABg48 [/CODE]
  4. [color=#555555][font=Tahoma, Helvetica, sans-serif][size=3]به نوشته این روزنامه عبری در میان افسران روسی که اخیرا به سوریه رسیده اند، افسرانی با درجه های نظامی بالا هستند که اکنون مشاوران نزدیک افسران ارشد از جمله رئیس ستاد ارتش سوریه و دیگر اعضای این ستاد شده اند. همچنین شماری از این افسران در فرماندهی واحد های میدانی سوریه فعال شده اند که مشورت ها و نظرات خود را برای چگونگی مبارزه با گروه های مسلح و پیشبرد اهداف میدانی در اختیار این فرماندهان قرار می دهند. به موازت آن روس ها به طور گسترده ای کمک های لجستیکی و امنیتی خود را به ارتش سوریه افزایش داده اند و کمک های کلانی را در این زمینه ها در اختیار سوری ها قرار می دهند.[/size][/font][/color] [url="http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1929132/%D9%BE%D9%88%D8%AA%DB%8C%D9%86+%D8%A8%D8%B4%D8%A7%D8%B1+%D8%B1%D8%A7+%D8%A8%D9%87+%D9%87%D8%B1+%D9%82%DB%8C%D9%85%D8%AA%DB%8C+%D8%AD%D9%81%D8%B8+%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF.html"]http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1929132/پوتین+بشار+را+به+هر+قیمتی+حفظ+کنید.html[/url]
  5. روسیه کشتی جنگی نیکولای فلیچنکوف را به سوی بندر سواستوپول فرستاده است. این ناو در جنگ سوریه نیز برای بارگیری ویژه ای فرستاده شده بود. http://stratrisks.com/geostrat/18242
  6. با تشکر از تاپیک خوبتون رژه امسال تغییرات متعددی رو شاهد خواهد بود، از جمله فرمانده رژه بعد از چندین سال عوض میشه و ژنرال چیرکین خواهد بود. و آکادمی های خوش نام سووروف و نخیموف بعد از چند سال غیبت دوباره در میدان رژه میرن.
  7. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    بخش نخست در اینجا قصد داریم به مکالمات روزمره ژنرالهای تسلیم شده آلمانی در جبهه استالینگراد که توسط جاسوسان کا گ ب ضبط گردیده بپردازیم. این مکالمات سند تاریخی ارزشمندی برای درک روحیات و افکار و عادتهای این ژنرالها فراهم میکند. در رأس این افسران بلندپایه فیلد مارشال فردریش پاولوس قرار دارد. (فیلد مارشال فردریش پاولوس) تلگراف گزارش بخش ویژه جبهه دن NKVD (کمیساریای خلق در امور امنیت داخلی) به بخش ویژه NKVD اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، پیرامون مکالمات ف. پاولوس، آ.اشمیت و دیگران 3 فوریه 1943 به: نماینده کمیسر خلق در امور امنیت داخلی ا.ج.ش.س، کمیسر شاخه سوم امنیت دولتی، رفیق آباکوموف بر اساس دستور شما، من مأموری را درمحل استقرار ژنرالها قرار دادم. نزد پالوس و اشمیت مأموری از اداره ضد اطلاعات، ستوان امنیت دولتی، رفیق تارابین، که به خوبی به زبان آلمانی مسلط است، را گمارده شده است. وظیفه تارابین ثبت مکالمات این ژنرالها با یکدیگر به صورت روزانه است، بدون اینکه آنان متوجه تسلط وی بر زبان آلمانی شوند. اسرا سرحال نیستند. آنان خیلی کم صحبت میکنند. گروه دیگر ژنرالها (دانیل، دابر و دیگران) وضعیت روحی مساعدی دارند اما دابر در گفتگو با پیک، مربی بخش سیاسی ارتش سرخ اعتراف کرد "بعضی از ژنرالها به خودکشی می اندیشند." تمام موارد فوق به نماینده استاوکا، مارشال توپخانه ورونوف، و عضو شورای نظامی، ژنرال تلگین گزارش شد. بر اساس دستور رفیق ورونوف، تمام وسایل برنده جمع آوری شد. گزارش روزانه تارابین 31 ژانویه 1943 من دستور دارم مکالمات ژنرالهای اسیر را ثبت نمایم. تسلط من به آلمانی باید مخفی بماند. ساعت 21:20 به مقصد، محل نگهداری اسرا واقع در خانه ای در روستای زاواریگنو، رسیدم... "چه زمانی می توانیم شام بخوریم؟" این اولین جمله ای بود که به محض ورود به محل اقامت ژنرالهای اسیر شنیدم: فرمانده ارتش ششم آلمان فیلد مارشال پاولوس، رییس ستاد وی ژنرال اشمیت، و آجودان پاولوس، کلنل آدام. این اشمیت بود که درباره شام سوال کرد. او دقت و وسواس فوق العاده ای در امور شخصی خود نشان میداد و سیگارهای تمام نشدنی خود را به دقت در قطعه ای کاغذ میپیچید و در جیب قرار میداد. پاولوس مردی قدبلند در حدود 1.9 متر است، با گونه هایی تو رفته، بینی برآمده و لبانی باریک. کلنل یاکیموویچ... که در آنجا حضور داشت، از طریق مترجم بخش اکتشاف بزیمنسکی، مودبانه به ژنرالها پیشنهاد نمود چاقو، تیغ و ادوات دیگر برنده خود را تحویل دهند. پاولوس بی هیچ کلامی به آرامی دو چاقوی جیبی خود را از جیب در آورد و بر روی میز گذاشت. مترجم رو به اشمیت کرد. وی ابتدا روی خود را به سوی دیگری چرخاند، سپس با صورتی برافروخته به چاقوی جیبی سفیدی که از جیبش در آورده بود نگاهی افکند، آن را روی میز انداخت و با لحنی بی ادبانه شروع به فریاد کشیدن نمود: "شما خیال کردید ما سرباز معمولی هستیم؟ اینجا فیلد مارشال نشسته، و طرز دیگری از برخورد را میشناسد. این غیرقابل قبول است. به ما شرایط دیگری وعده داده شده بود. ما میهمان ژنرال روکوسووسکی و مارشال ورونوف هستیم!" پاولوس: "آرام باش اشمیت! این یک رویه معمول است." "برای من مهم نیست؟ این چه طرز برخورد با یک فیلد مارشال است؟" اشمیت چاقوی خود را از روی میز برداشت و دوباره در جیبش گذاشت. یاکیموویچ به مالینین فرمانده آن جبهه تلفن کرد و پس از چند دقیقه مکالمه با وی، چاقوها را پس داد و غائله فرونشست. شام خورده شد. برای 15 دقیقه سکوتی حاکم بود که گهگاه با عباراتی از قبیل "چنگال را بده، کمی چای لطفا و غیره شکسته میشد. ژنرالها سیگار روشن کردند. پاولوس گفت: "شام خوبی بود." اشمیت جواب داد: "روسها دستپخت بدی ندارند!" پس از مدتی پاولوس برای بازجویی فراخوانده شد. اشمیت پرسید: "آیا تنها میروی؟ پس من چی؟" پاولوس پاسخ داد" آنها فقط من را صدا کرده اند." آدام اعتراف کرد" تا او برنگردد خوابم نمیگیرد" و سپس سیگار دیگری روشن کرد و پوتینهای خود را در آورد و روی تخت دراز کشید. اشمیت هم از این حرکت پیروی کرد. پس از حدود یک ساعت پاولوس برگشت. اشمیت پرسید: " خوب، مارشال چه طور بود؟" پاولوس: "مارشال یک مارشال بود!" "راجع به چه چیزی بحث کردید؟" "مارشال از من تقاضا کرد دستور تسلیم مابقی نیروها را بدهم، که من رد کردم" "بعد چه شد؟" "من از آنها خواستم به اسرای مجروح ما توجه بیشتری شود. آنها گفتند پزشکان بیشتری در راه جبهه هستند و روسها از اسیران ما مراقبت بیشتری به عمل خواهند آورد" پس از کمی سکوت پاولوس به سخن آمد: "آن رفیق NKVD را یادتان هست که سه مدال بر روی سینه داشت و با ما صحبت میکرد؟ چه چشمهای وحشتناکی داشت!" آدام: "همه چیز در NKVD وحشتناک است" مکالمه در اینجا تمام شد. ژنرالها آماده خواب شدند. گماشته پالوس حضور نداشت، بنابر این فیلد مارشال کاور خود را روی تخت از تن در آورد، دو پتو روی خود انداخت و خوابید. اشمیت با وسواس تخت را ارزیابی میکرد. با چراغ قوه جیبی خود همه جای آن را نگاه کرد (همه چیز نو و مطلقا تمیز بود) و گفت: "جشن شپشها شروع شد!" یک پتو را روی تخت پهن کرد و دیگری را بالای سرش گذاشت. سپس فریاد کشید :"بد نیست چراغ را خاموش کنید نه؟" اما کسی حرف او را نمی فهمید و توجهی نشان نداد. پس خودش مجبور شد بلند شود و لامپ را با کاغذ روزنامه بپوشاند. پاولوس در این میان گفت " برای من جالب است بدانم چند ساعت به ما اجازه خواب می دهند؟" اشمیت: " من که تا هروقت بیدارم نکنند می خوابم" شب بدون اتفاق خاصی سپری گردید. فقط اشمیت چندین بار موقع خواب خواست کسی تخت او را تکان ندهد. اما هیچ کس تخت او را تکان نمیداد، او فقط خوابهای بد می دید! (از چپ به راست: پاولوس، اشمیت، آدام) (ادامه دارد) مترجم و گردآورنده :komsomolets هرگونه برداشت از این مطلب منوط به ذکر نام مترجم و منبع ( میلیتاری ) می باشد
  8. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    از نکته سنجی و دقتتون متشکرم. اما ظاهرا منابع ما و شما متفاوته، چون من با هیچ کدوم این مطالب برخورد نکردم. به هر حال باز هم از ممنون از لطفتون.
  9. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    ممنون از توجهتون. توجه شما باعث شد متن اصلی رو پیدا کنم و ترجمه دقیق و صحیح این خواهد بود: آنها به من گفتند پزشکان شما فرار کرده اند و روسها خودشان باید از اسیران ما (اسرای آلمانی) مراقبت به عمل آورند.
  10. دستتون درد نکنه گوبلزجان تصاویر هم زیبا بود. فقط تو ترجمه اون "دازدراسوییت" فارسیش به "سلام بر... یا حتی زنده باد نزدیکتر شاید باشه تا عمر طولانی برای... این به ذهنم رسید که با شما در میون بذارم، که البته شما استاد هستین و این فقط ابراز سلیقه بود بازهم تشکر
  11. این همون سرودیه که برای چند سال جایگزین سرود شوروی شده بود. سالگرد پیروزی بر فاشیسم، 1998 http://www.mediafire.com/?s695hs88vu67fy3
  12. تاپیکهای جناب علی که دیگه تعریف کردن نمیخواد.خسته نباشی! فقظ سوالی که داشتم اینه که این تانکها چه تفاوتهایی با تانکهای اصلی دارن و با وجود این سیمولاتورهای عجیب و پیشرفته ای که وجود داره این تانکها چه جایگاهی دارن؟
  13. مردم روسیه به قدری با سرود اتحاد جماهیر شوروی پیوند عاطفی برقرار کرده اند که تلاش 10 ساله بوریس یلتسین برای جایگزینی این سرود ناکام موند. و پوتین مجبور شد همون سرود رو البته با شعر جدید و متناسب دوباره رسمیت بده. در واقع برای 10 سال سرود ملی این کشور چیز دیگری بود که البته نتونستن برای این سرود حتی شعری بذارن. فرصتی ندارم بگردم تو آرشیوم و پیدا کنم چون مسافرم. اما در اولین فرصت اون رو اینجا برای دوستان میذارم.
  14. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    جناب مصطفی نکته جالبی رو دست گذاشتین به نظر من این موضوع صرفا نشون میده دشواری تصمیمات تاریخی تا چه میزان هست، و تا چه حد درک تصمیم گیران تاریخ با درک و اطلاعات ما فرضا بعد از 50 سال از موضوع متفاوته. در نتیجه، این موضوع روش کسانی رو زیر سوال میبره که 100 سال بعد از یک تصمیم تاریخی که فلان آدم گرفته، میشینن پشت کامپیوتر و فتوای خیانت و حماقت و ضعف اون شخص رو صادر می کنن. معما چو حل گشت آسان شود! حالا ما میدونیم که هیتلر چقدر نیرو داشته و استالین چقدر داشته و برنامه ها چی بوده. ضعف و قوت هرکدوم دقیقا چی بوده. اون موقع برای هر یک از دو طرف ماجرا وضعیت طرف مقابل و حتی تا حدودی وضعیت خودش هم یک معما بوده. ارزش این اسناد به نظر من همینجاس. این که پاولوس کمتر از آدام غذا می خورده یا 3 فوریه رفته حمام ارزش خاصی نداره. چیزی که تو این متن ارزشمنده همین نگاه انسانهاس در لحظه ای که دارن تاریخ می سازن، اونهم نگاهی که توسط یک جاسوس تیزبین ثبت شده. همچین اسنادی واقعا کم گیر میاد.
  15. ممنون از توضیحات مفصل جناب مصطفی در واقع کاربرد هر ارتشی امر دفاع هست، اما این دفاع و کلا طرح ریزی هر استراتژی نظامی، تابعی از استراتژی سیاسی یک کشوره. زمانی که هیأت حاکمه به این نتیجه رسید که مقاومت جز نابودی زیرساختهای تازه تأسیس کشور و نابودی تمام مملکتی که به تازگی و با مشقت احیا شده حاصل دیگه ای نداره، فرمان عدم مقاومت داد. هوشمندی و آینده نگری لازمه سیاسته. کشور نابود نشد، راه آهن عظیمش سالم موند، و به طور کلی تلفاتی داد که جبرانش راحتتر بود. و حتی موفق شد بابت اشغال کشورش هزینه هایی رو از اشغالگران مطالبه کنه.
  16. [quote name='worior' timestamp='1357499871' post='292635'] یه سوال ! خداییش اگر بدونین در برابرتون مقاومت سنگینی صورت خواهد گرفت ، نیروهاتون رو وارد منطقه وسیع و ناشناخته درگیری میکنید ؟! مسلما راهشون رو باز دیدند ، حکومت مرکزی رو ضعیف و مردم رو خنثی دیدند که یورش بردند ، سیاست های رضا خان در برابر عشایری که همیشه حامی مرزهای ایران بودند یادمون نره ، ... [/quote] بستگی به وضعیتتون داره. اگه در آستانه هزیمت و نابودی باشین، حتما این ریسک رو می کنید! قدرت ایران هم در اون دوران امر ناشناخته ای نبود. کسی انتظار مقاومت سنگین رو نداشت. شما وضعیت لهستان قبل از جنگ رو هم ببینید. آیا آلمان شوروی اونجا هم انتظار تسلیم فوری لهستان رو می کشیدن یا نه؟
  17. [quote name='heliaa' timestamp='1357497879' post='292626'] [font=tahoma,geneva,sans-serif]جناب مصطفی، فنلاند از ایران کوچک تر بود و شوروی زمانی بهش حمله کرد که از شوروی زمان حمله به ایران، ضعیف تر بود و هنوز با آلمان درگیر نشده بود. یا یونان که از ایران کوچکتر بود. چطور اونها تونستن مقاومت کنن و الان حتی با اینکه شکست خوردن، با سربلندی ازش یاد کنن، فقط ایران نمیتونست؟[/font] [font=tahoma,geneva,sans-serif]با این استدلال شما، هر کشوری از ما قویتر بود، نباید باهاش بجنگیم و زود باید تسلیم بشیم تا کشورمون خراب نشه! فکر کنید اگه همه همینطوری فکر کنیم، زمان حمله صدام هم میگفتیم اون از ما قویتره و دو تا ابرقدرت کمکش میکنن، چی میشد ...[/font] [/quote] مقایسه عهد تیر و کمون که خوب قیاس مع الفارغه اما هیچ کشوری (البته در مقیاس خودمون نه آلمان) روی کره زمین وجود نداره که بدون هیچ گونه پشتیبانی خارجی، همزمان مورد حمله امریکا، شوروی و انگلیس قرار بگیره، اون هم کشوری که عمر ارتش مدرنش به 20 سال هم نرسیده بوده و تازه در حال یادگرفتن الفبا بوده. کشوری که تازه داشته یاد میگرفته صنعت چیه و فن جنگ چیه. همون فنلاند تا 1917 بخشی از روسیه بوده، قسمتی که اتفاقا بخش مهمی از ارتش و ناوگان نیروی دریایی روسیه رو در خودش داشته و هنگام جنگ با شوروی هم تنها نبوده.
  18. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    بخش سوم 3 فوریه 1943 امروز ساعت 11 صبح به خانه ژنرالها رسیدم. زمانی که من رسیدم آنها هنوز خواب بودند. بالاخره پاولوس از خواب بیدار شد و سری برای من تکان داد. اشمیت هم به دنبال او بیدار شد. اشمیت: "صبح به خیر! دیشب چه خوابهایی دیدی؟" پاولوس: "یک فیلدمارشال اسیر چه خوابی برای دیدن می تواند داشته باشد؟ ببینم آدام تو صورتت را اصلاح کردی؟ کمی آب گرم هم برای من نگه دار" پس از اصلاح و شستشو و این قبیل کارها صبحانه صرف شد و بعد از آن هم برنامه همیشگی سیگار کشی. دیروز پاولوس را برای گفتگو برده بودند. پاولوس: "مردمان عجیبی هستند، از یک سرباز اسیر درباره طرحهای عملیاتی سوال می کنند" اشمیت: "این کارها بی فایده است، هیچ کس حرفی نخواهد زد. الان دیگر مثل 1918 نیست که آنها شعار می دادند آلمان یک چیز است، حکومتش چیز دیگر و ارتشش چیز سومی. این اشتباه دوباره تکرار نخواهد شد." پاولوس: "کاملا با تو موافقم اشمیت" مدتی طولانی به سکوت برگزار شد. اشمیت روی تخت دراز کشید و به خواب فرو رفت، پاولوس هم همینطور. آدام دفتری تهیه کرده بود که کلمات روسی را روی آن می نوشت و تمرین می کرد. او هم به تخت خود رفت. ناگهان یاکیموویچ از راه رسید. او به ژنرالها پیشنهاد کرد به حمام بروند. پاولوس و آدام با اشتیاق پذیرفتند اما اشمیت به علت ترس از سرماخوردگی مردد بود. پاولوس برای او از حمامهای روسی تعریف کرد که بسیار خوب است و همیشه آب گرم دارد. در نتیجه اشمیت هم پذیرفت. هر چهار نفر به قصد حمام به راه افتادند. ژنرالها و آدام سوار یک اتومبیل شدند. هاین (امربر پاولوس) را هم پشت یک کمپرسی 1.5 تنی نشاندند و راهی حمام شدند. آنها توسط سربازان محافظت می شدند. تأثیر حمام بر روحیه آنها عالی بود. آنها راجع به کیفیت حمامهای روسی با هم بحث می کردند. ژنرالها حالا منتظر ناهار بودند تا بعد از آن هم اندکی بخوابند. در این لحظه چندین اتومبیل جلوی خانه توقف کرد. رییس بخش اطلاعات ژنرال وینوگرادوف و مترجمش وارد خانه شدند و به پاولوس گفتند همین حالا باید عازم دیدن سایر ژنرالهای آلمانی اسیر شوند. زمانی که مترجم ژنرال در حال صحبت بود، من متوجه شدم که ژنرال تدارک عکس گرفتن از ژنرالهای آلمانی را دیده است. پاولوس و دوستانش با بی رغبتی آماده شدند ( علت بی رغبتی آنها این بود که تازه از حمام آمده بودند) . آنها چیزی راجع به برنامه عکاسی نمیدانستند. اما جمعیت پشت در آماده بود، به محض خروج پاولوس از خانه، اولین عکسها هم گرفته شد. پاولوس: "این کارها اضافه است." اشمیت: "نه تنها اضافه است بلکه تحقیرآمیز هم هست!" (او روی خود را از دوربین بر می گرداند) آنها برای رفتن به خانه دیگر که بقیه ژنرالها در آن بودند با ماشین به راه افتادند. همزمان ژنرال هایتز و دیگران هم رسیدند. عکاسها با بی قراری عکس می گرفتند. پاولوس با ژنرالهای دیگر دست داد و گفت: "از دیدن شما خوشحالم دوستان عزیز. برایتان موفقیت و شادی آرزو می کنم" عکاسها همچنان به کارشان ادامه می دادند. ژنرالها در گروههای مختلفی به صحبت با هم مشغول شدند. موضوع اصلی گفتگوها عمدتا این بود که چه کسی اسیر شده و چه کسی نشده. گروه اصلی اما پاولوس، هایتز و اشمیت بودند. توجه عکاسان هم عمدتا معطوف به آنها بود. پاولوس آرام بود و به دوربین نگاه می کرد. اشمیت عصبی بود و سعی می کرد رو برگرداند. زمانی که یکی از عکاسان خیلی به او نزدیک گردید، خنده طعنه آمیزی کرد و دستش را روی لنز دوربین گذاشت. سایر ژنرالها به عکاسان بی اعتنا بودند. ولی بعضی که می خواستند در عکسها باشند، به پاولوس نزدیک می شدند. یک سرهنگ از گروهی به گروه دیگر می رفت و مدام تکرار می کرد: "اوضاع مرتب است، عصبی نباشید. مهمترین مسأله این است که ما همگی زنده هستیم. " هیچ کس اما به او توجهی نمی کرد. عکاسی بالاخره تمام شد و همه رفتند. پاولوس، اشمیت و آدام هم به منزل برگشتند. اشمیت: " کار آنها عمدی بود. بعد از حمام ما یقینا سرما می خوریم. آنها با قصد این کار را کردند تا ما مریض شویم." پاولوس: "عکس گرفتنشان از این هم بدتر بود. شرم آور بود. مارشال ورونوف احتمالا راجع به این موضوع چیزی نمی دانست. چه حقارتی! ولی کاری هم از دست ما بر نمی آمد، ما اسیر هستیم" اشمیت: "من خبرنگاران آلمانی و حالا هم روسی را هیچ وقت نمی توانم درک کنم، نفرت انگیزند!" گفتگو به خاطر ناهار قطع شد. حین صرف ناهار آنها از غذا تعریف می کردند. حالشان بهتر شده بود. آنها تقریبا تا موقع شام به خواب رفتند. هنگام شام تحسین و تمجید از غذا ادامه داشت. سپس در سکوت مشغول سیگار کشیدن شدند. در اتاق بغلی چیزی افتاد و شکست. هاینس قنددان را شکسته بود. پاولوس: "هاین بود، توله خرس!" اشمیت: "همه چیز از دست هاین می افتد. من مانده ام او چگونه می تواند رانندگی کند. هاین؟ تا حالا فرمان از دستت در رفته؟" هاین: "نه آقا! الان هم حواسم جای دیگری بود." اشمیت: "حواس یک چیز است، قندان چیز دیگر! مخصوصا که اگر قندان خودت نباشد." پاولوس: "او سوگلی فیلدمارشال رایشناو بود. او به دست هاین کشته شد!" اشمیت: "راستی، او چگونه کشته شد؟" پاولوس: "به خاطر حمله قلبی هنگام شکار و بعد از صرف صبحانه. هاین بیشتر توضیح بده" هاین: "خب، آنروز فیلدمارشال همراه من به شکار رفته بود. او خیلی سرحال و روی فرم بود. صبحانه را خورد و من برایش قهوه آوردم. در این لحظه دچار سکته شد. دکتر ستاد گفت او باید فورا به نزد پروفسوری در لایپزیگ فرستاده شود. هواپیمای ترابری به سرعت آماده شد. ما فیلدمارشال را روی برانکارد گذاشتیم و به هواپیما بردیم. من، دکتر و خلبان. حال فیلدمارشال بد و بدتر می شد تا اینکه یک ساعت بعد در هواپیما درگذشت. در این پرواز ما دچار سانحه شدیم. زمانی که هواپیما به لووف رسید. هنگامی که خلبان خواست فرود بیاید، نتوانست و دوباره بلند شد. ما دوبار دور فرودگاه چرخ زدیم. هنگامی که برای بار دوم تلاش کرد فرود بیاید، او تمام مقررات پرواز را نادیده گرفت و سعی کرد در مسیر باد فرود بیاید. در نتیجه هواپیمای ما به ساختمانی در آن نزدیکی برخورد کرد. من تنها کسی بودم که از آن سانحه بدون هیچ آسیب دیدگی بیرون امدم." دوباره سکوت، سیگار و مشروب. پاولوس نگاهی به دیگران انداخت: "دوست دارم بدانم چه اتفاقات جدیدی رخ داده" آدام: "احتمالا پیشروی بشتر روسها. حالا دیگر از پس اینکار بر می آیند." اشمیت: "بعدش چی؟ باز هم همان سوال! به نظر من پایان جنگ حتی ناگهانی تر از شروع آن خواهد بود. پایان جنگ نه نظامی، بلکه سیاسی خواهد بود. واضح است نه ما می توانیم روسها را شکست دهیم، نه آنها ما را." پاولوس: "ولی سیاست کار ما نیست، ما سرباز هستیم. مارشال (ورونوف) دیروز از من پرسید، چرا به مقاومت نا امیدانه خود، آن هم بدون غذا و تدارکات، ادامه می دادید؟ من جواب دادم چون این دستور من بود. اصلا اهمیتی ندارد که اوضاع چقدر خراب باشد، دستور همیشه دستور است. ما سرباز هستیم. دیسیپلین، دستور و اطاعت از مافوق بنیان هر ارتش در جهان است. او با من موافق بود. و به طور کلی این مضحک است که ما بتوانیم چیزی را عوض کنیم. به هرحال مارشال تأثیر خوبی به جا گذاشت. او انسان فرهیخته و با دانشی است و شرایط را کاملا درک می کند. او از شلفر راجع به گردان 29 سوال کرد که هیچ کس از میان آنها اسیر نشد. او حتی چنین جزییات کوچکی را هم در ذهن داشت." اشمیت: "بله، بخت همیشه دو رو دارد!" پاولوس: "خیلی خوب است که انسان نمی تواند آینده را ببیند. اگر من می دانستم فیلدمارشال می شوم و بعد به اسارت می افتم! چه درام مسخره و مهملی می شد" ژنرالها به خواب رفتند.
  19. جناب علی در واقع همونطور که اشاره کردید سیاستشون سکوت راجع به این تاریخ و در مواردی که به نفع حکومته موضع گیری مثبت یا منفی. مثلا تو کتابهای درسی قصه های گولاک سولژنیتسین تدریس میشه، از اون طرف تو کتاب تاریخ از استالین به عنوان زمامدار بزرگی که کشور رو ساخت و جنگ رو به پیروزی رسوند نام برده میشه ترجیح بر اینه که مردم آرام آرام گذشته رو فراموش کنن. در همین مسکو چند صد مجسمه لنین برپاست، ولی برای جوونها صحبت از لنین مثل صحبت از اتفاقی در 1000 سال پیش میمونه. نسل جدید حتی نمیتونه راجع این شخص قضاوت کنه، حالا چه مثبت چه منفی. وضع تو اوکرایین و بعضی جمهوریها هم همینطوره. در بلاروس تکلیف کاملا مشخصه و دوره شوروی کاملا تجلیل میشه. در جمهوریهای بالتیک و گرجستان و غیره کاملا برعکس، نمادهای شوروی اساسا ممنوع شده. حتی در گرجستان یادمان کشته شدگان گرجی جنگ جهانی رو منفجر کردن! در نهایت مشکل بزرگ ناسیونالیستهای روسی اینه که در تمام تاریخ هزار و چند صد ساله روسیه، هیچ دورانی به قدرت، عظمت، رفاه و پیشرفت شوروی وجود نداشته. هیچ دوره ای روسیه حیطه نفوذش این چنین گسترده نبوده و هیچ دوره ای یک طرف هیچ نظام دو قطبی نبوده. و این تاریخ مال دوره باباقلی شاه هم نیست، مال همین 2دهه پیشه، و مردم 40 50 ساله هم به خوبی اون دوران رو به یاد دارن! رابطه استالین کلیسا رو هم یه توضیح کوچکی بدم، استالین در واقع بعد از اینکه پوست کلیسا رو حسابی کند، اون رو احیا هم کرد، و بخشی از کلیسای اورتدوکس امروزه استالین رو به خاطر کار دومش تقدیر میکنه، و البته بخشی از کلیسا به خاطر کار اولش استالین رو تکفیر میکنه. اینه که با دیدن صلیب و استالین خیلی نباید تعجب کرد. مردم روسیه مثل ما مومنهای متعصب کم ندارن.
  20. داش علی قلب ما ضعیفه این جور تاپیکا رو یواش یواش بذار قلبه واینسته! دستت درد نکنه. البته از سال 1993 به بعد قبر لنین گارد احترام نداره دیگه بازم دستت درد نکنه شادم کردی!
  21. komsomolets

    اخبار برتر نظامی

    روسیه و قبلش شوروی با اون وسعت بی مانندش مشکل بزرگی داره و اون محبوس بودن نیروی دریاییشه. اگه 4تا جزیره کوریل اون بالا رو هم نداشت که دیگه رسما باید نیرو دریاییش رو تعطیل می کرد. من نمیدونم روسیه با پایان قرارداد اجاره ش با اوکرایین و به خطر افتادن موقعیتش در سوریه چه طرح و برنامه ای برای نیروی دریاییش تو منطقه داره؟
  22. متن کامل گزارش رو اینجا بخونید: freebeacon.com/wp-content/uploads/2013/01/LOC-MOIS.pdf
  23. البته در گزارش از وزارت اطلاعات به عنوان [b]یکی از بزرگترین (از لحاظ پرسنل) و فعالترین[/b] نام برده شده، و نه قویترین. ( one of the largest and most dynamic intelligence agencies in the Middle East)
  24. komsomolets

    ژنرالها در اسارت

    بخش سوم 2 فوریه 1943 بامداد، آدام جعبه وسایل اصلاح را برداشت و گفت: "ما باید هر روز صورتمان را اصلاح کنیم و آراسته و منظم باشیم." پاولوس: "دقیقا! من هم بعد تو ریشم را خواهم زد." بعد از صبحانه آنها به سیگار کشیدن مشغول شدند. پاولوس از پنجره به بیرون نگریست و گفت: "نگاه کنید سربازان روسی چه طور به ما می نگرند! برای آنها جالب است بدانند یک فیلدمارشال آلمانی چه شکلی است، کسی که فقط به خاطر درجه اش با اسرای دیگر متفاوت است." اشمیت: "آیا توجه کرده اید ما چه قدر محافظت میشویم؟ اینجا کلی سرباز است، اما ما احساس زندانی بودن نمی کنیم. من یادم می آید، ژنرالهای اسیر روسی در ستاد فیلدمارشال بوش، در یک اتاق نگهداری می شدند و نگهبانان بیرون اتاق بودند و تنها کلنل حق ورود به اتاق را داشت." پاولوس: "اینجا خیلی بهتر است. این هم خوب است که ما احساس زندانی بودن نمی کنیم، اما واقعیت امر این است که ما زندانی هستیم." (پاولوس قبل از اسارت، در این عکس وی به وضوح دچار کاهش وزن شده) فضای خانه کمی غم انگیز بود. ژنرالها کم صحبت می کردند، و بسیار سیگار می کشیدند و می نوشیدند. آدام به عکسهای همسر و فرزندش می نگریست و به پاولوس نشان می داد. اشمیت و آدام، و به ویژه آدام، احترام زیادی برای پاولوس قائل بودند. اشمیت محکم و خودخواه بود. او سعی می کرد به جای سیگارهای خودش، از سیگارهای کس دیگری استفاده کند. بعد از ظهر من به خانه دیگری که ژنرالها دبر، دانیل، وولتز و دیگران نگهداری می شدند، سر زدم. فضای خانه در اینجا کاملا متفاوت بود، آنها بسیار می خندیدند و دانیل برایشان جوک و قصه تعریف می کرد. من در اینجا نمی توانستم دانش آلمانی خود را پنهان کنم، زیرا افسری که چند روز پیش با او صحبت کرده بودم در این اتاق بود. آنها شروع کردند من را سوال پیچ کردن، که چه خبرهای جدیدی دارم، چه کسانی اسیر شده اند و غیره. آنها وقتی فهمیدند پاولوس اسیر شده شادمانه لبخند می زدند. اما به محض اینکه نام اشمیت را بردم، شلیک خنده فضای اتاق را پر کرد. مخصوصا دانیل خیلی می خندید. "اشمیت اسیر شده؟ هاهاها..." دانیل 5 دقیقه تمام به این موضوع می خندید. ژنرال رومانیایی غمگین، دومیترسکو، ساکت در گوشه ای از اتاق نشسته بود. او با آلمانی شکسته ای از من پرسید: "آیا پوپسکو هم اسیر شده؟" ظاهرا این مهمترین سوالی بود که ذهن او را به خود مشغول می کرد. بعد از اینکه چند دقیقه دیگر را در آن خانه سپری کردم، به خانه پاولوس برگشتم. هر سه روی تختهایشان دراز کشیده بودند. آدام مشغول یادگیری روسی بود و کلماتی را که روی تکه کاغذی نوشته بود، با صدای بلند تکرار می کرد. (ادامه دارد)
  25. در جنگ جهانی دوم به این علت از سلاح شیمیایی استفاده نشد که دو طرف ذخایر عظیمی از اون رو در اختیار داشتن و استفاده از این سلاح تبعات وخیم و خارج از کنترلی داشت. اما ظاهرا تنها مورد استفاده از این سلاح مربوط به آلمان بوده که در سال 1942 علیه شوروی در شهر کرچ به کار گرفته شده. والله اعلم!