nemo

ابوالحسن بنی صدر ، اولین رئیس جمهور ایران

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

اولین رئیس جمهور تاریخ ایران ، خاطره خوشایندی برای مردم ایران باقی نگذاشت و پس از مدت ها جنگ و جدال سیاسی و عزل از ریاست جمهوری توسط مجلس ، به ناگاه از کشور خارج شد .

سید ابوالحسن بنی صدر ، که با شعار" بنی صدر صد در صد" در انتخابات ریاست جمهوری با بیش از 10 میلیون رأی به پیروزی رسیده بود ، در روز بررسی طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور ، فقط یک رأی موافق برای ابقا گرفت و بدین ترتیب عالی ترین سمت اجرایی کشور را از دست داد.

درباره ماجرای خروج بنی صدر در ایران ، تا کنون بسیار گفته شده است ، اما یکی از خلبانانی که به دلیل موقعیت شغلی خویش اطلاعات ریز تری از این فرار بزرگ و ترفندهای به کار رفته در آن داشته است ، در سایت خود ، روایت دقیقی از مراحل این نقشه ، نحوه خروج ، اتفاقات حین پرواز و عبور از مرزهای هوایی و فرود در پاریس داده است که در زیر می آید.
خلبان بهروز مدرسی ، اینک بازنشسته شده و در حال نگارش خاطرات سال ها پرواز است.

سرهنگ بهزاد معزي كي بود ؟

تصویر

سال 1350 وقتي من به نيروي هوايي پيوستم يك سالي مي شد كه سرهنگ خلبان بهزاد معزي از تهران به شيراز منتقل شده بود .

او از بدو ورود به عنوان فرمانده گردان پرواز هواپيماهاي سي - 130 در پايگاه هفتم ترابري منصوب شده بود. آن گونه كه بچه هاي قديمي آن دوره و بعد ها خود من شاهد اش بودم ، افسري منظم سخت گير و با سواد بود .

فرماندهي كه صداي خنده او را به ندرت مي شد شنيد. و در هنگام عصبانيت عادت به جويدن سبيل هاي كم پشت بورش داشت . او سپس براي طي دوره فرماندهي ستاد به كشور آمريكا اعزام مي شود . و در سال 1352 به ايران برگشته و در ستاد كل نيروي هوايي در مقام معاونت عمليات در بخش " يكنواختي " مشغول به خدمت مي شود و از آن جايي كه رسته اصلي او خلباني بود ، طي هماهنگي هاي صورت گرفته او سه روز در هفته به پايگاه يكم ترابري مي آمد و با هواپيماهاي سي -130 به پرواز و يا ماموريت مي رفت .

شايان ذكر است در آن ايام فرمانده عمليات ستاد كل نيروي هوايي تيمسار آذربرزين و فرماندهي پايگاه يكم ترابري به عهده تيمسار اميرفضلي بود .

در آن روزگار هر خلباني مجاز به پرواز با شخصيت هاي طراز اول مملكتي و يا با خانواده سلطنتي نبود . فقط تعدادي معين از افسران با تجربه و تعين صلاحيت شده به عنوان كروي ( V.I.P ) مشخص شده بودند كه بهزاد معزي از آن جمله بود .

در اندك زماني كوتاه او به دربار سلطنتي راه يافته و در مقام خلبان مخصوص اعليحضرت به انجام وظيفه مي پرداخت .
سرهنگ معزي بارها در همان روزگار براي خريد هواپيما به عنوان كارشناس مطلع به كشورهاي اروپايي سفر مي كرد . سلامت نفس و رشوه نپذيري او در انجام معاملات زبانزد بود . با خريد هواپيماهاي بوئينگ سوخت رسان 707 او به عنوان فرمانده گردان و در ادامه به عنوان معلم خلبان به فعاليت پرداخت .
در همين ايام بود كه محمدرضا شاه يك فروند بوئينگ اختصاصي به نام شاهين خريداري نمود .
با همين هواپيما بود كه بعد از قيام مردمي بر عليه خاندان سلطنتي ، در تاريخ 26 دي ماه سال 57 محمد رضا شاه را به همراه خانواده اش به مصر سپس مراكش منتقل نمود.

بعد از مدتي با هواپيماي شاهين به ايران بازگشت . بازگشت غير مترقبه سرهنگ بهزادمعزي با هواپيماي شاهين به كشور از او چهره اي قهرمان و متعهد به انقلاب ساخته شد . همه به چشم ديگري به او مي نگريستند. خوب يادمه كه اوايل جنگ بود و همانند ساير بخش هاي اجتماعي در پايگاه هم نيروهاي مومن و انقلابي انجمن هاي اسلامي تشكيل داده بودند كه سرهنگ معزي گل سرسبد آن ها محسوب مي شد .
بدبين ترين افراد هم هرگز تصور نمي كردند كه اين افراد هم ممكن است روزي اغفال شوند . يا به دليل اعتقادات و گرايشات پنهانشان روزي به كشور ضربه اي بزنند .

اگر آن روزي كه يكي از خلبانان سي -130 به نام سروان " موگويي " به دليل گرايشات ضد حكومتي خود از جمع همين افراد وابسته به انجمن اسلامي پايگاه ، ايران را به قصد يكي از كشورهاي اروپايي ترك كرد ، قضيه كالبد شكافي دقيق مي شد و اين عمل او زنگ خطري براي مقامات عالي رتبه پايگاه و برادران حفاظت يا عقيدتي سياسي تلقي مي شد، هرگز اين چنين كشور شوكه نمي گرديد و امثال رجوي سركرده منافقين كه دستش به خون افراد بيشماري آلوده بود با حمايت و خيانت مشتي وطن فروش از كشور به اين راحتي خارج نمي شد .

با روي كار آمدن بني صدر و متعاقب آن حمله ناجوانمردانه عراق به سرزمين ما كشور در شرايط بحراني به سر مي برد .

درگيري مردم در دفاع از آب و خاكشان و به طبع آن سرگرم بودن مسئولان به امور برنامه ريزي تداركات و سازماندهي جبهه هاي جنگ ، بهترين فرصت براي عرض اندام نمودن گروهك هاي ضد مردمي به وجود آمده بود .

خوب يادمه بيشترين ترور ها در همين ايام صورت مي گرفت . راستش رو بخواهيد به دليل رعايت اصول بي طرفي در اين گزارش ، دقيقآ نمي دانم علت اختلاف بني صدر كه در آن هنگام علاوه بر رئيس جمهوري ، فرماندهي كل قوا هم به او تنفيذ شده بود ، با فرماندهان سپاه پاسداران و نيروهاي وفادار به نظام بر سر چي بود .
فقط اين رو مي دونم نزديكي و حمايت بني صدر از رجوي باعث رنجش افراد مومن و حزب اللهي شده بود . به طوري كه زمزمه هاي سلب مصونيت سياسي او در جامعه به گوش مي رسيد . كار به جايي رسيد كه امام خميني ( ره ) با عزل او موافقت فرمودند و مجلس شوراي اسلامي او را از مقام رياست جمهوري خلع يد نمودد .

ماجراي فرار بني صدر و رجوي

تصویر
كشور در اين هنگام به اوج نا امني رسيده بود . عده اي به طرفداري بني صدر و عده اي به مخالفت او قد علم كرده بودند .

فشار به جبهه هاي جنگ هر روز بيشتر مي شد . در مناطق جنگي برخي از شكست ها رو به حساب خيانت بني صدر قلمداد مي كردند . به عبارت صحيح تر اوج تفرقه و دو دستگي بر ايران سايه افكنده بود . با تسلط سپاه پاسداران و نيروهاي بسيجي بر اوضاع داخلي بني صدر فراري شده و هيچ نشاني از محل سكونت او نبود .
همان طور كه گفتم اين تفرقه و دو دستگي بهترين فرصت رو براي توطئه گران بوجود آورده بود . در اون زمان هنوز ارتش پاكسازي نشده بود . و نيروهاي آشوب گر و جنايت كار هم فعاليت هاي خود را به شكل زيرزميني و با رخنه به سازمان هاي حساس ادامه مي دادند .

در اين اوضاع و احوال بود كه بزرگترين نقشه فرار طرح و به مورد اجرا در آمد . سرهنگ بهزاد معزي كه روزگاري با در بار شاهنشاهي مراوده داشت و عالي ترين مقامات ارشد رژيم شاهنشاهي همچون اسداالله علم ( وزير دربار ) ، ارتشبد طوفانيان ( مسئول خريد و قراردادهاي كلان تسليحات نظامي ) و ....با او پرواز و نشست برخاست مي نمودند ، به خاطر مراجعت از مراكش و اطمينان بيش از حد به او كارگردان اين نمايش گرديد .

ارتباط سرهنگ معزي با سازمان منافقين

دقيقآ هيچ كس نمي داند ارتباط سرهنگ خلبان بهزاد معزي با سازمان تروريستي منافقين از كي و به چه شكلي بوده است .
شايد هم براي نهاد هاي امنيتي كشور مشخص است . ولي من نمي دانم .

سئوال اساسي اين است كه چگونه او با شاخه نظامي سازمان ارتياط برقرار كرده بود ؟ اگر از زاويه گرايشات سياسي به قضيه نگاه كنيم او فردي سلطنت طلب بوده كه متحول گشته و جزء افراد خاص نظام قرار گرفته بود و ارتباط با اين گونه افراد كه به عنوان فرمانده بزرگترين و حساس ترين گردان پروازي خدمت مي نمود به راحتي ميسر نبوده است .
آيا او از قبل از انقلاب مخالف خاندان سلطنتي بوده است ؟ و يا وقتي به كشور برگشت مخالف نظام جمهوري اسلامي شد ؟
پاسخ هر دو سوال مثل روز واضح است كه اين چنين نبوده است . به نظر بنده ( كه البته نظر شخصي ام است ) او پيش از اين ها با سازمان هاي اطلاعاتي غرب در تماس بوده است .

حضور خواهرش در سياسي ترين نهاد آمريكايي در ايالت تگزاس بهترين رابط مي تواند تلقي شود . به عبارت صحيح تر اين سازمان هاي اطلاعات غربي بودند كه به او دستور بازگشت را دادند .

طراحي نقشه فرار بزرگ

به هر حال او در ظرف مدت كوتاهي هم پشت به سلطنت طلب ها كرده و هم از جمهوري اسلامي روي برگرداند !!
پس همان طور كه اشاره كردم به هر دليلي كه بوده او به سازمان منافقين وصل مي شود . تمام جزئيات نقشه فرار به دقت طرح ريزي مي شود .

به احتمال فراوان نقشه ورود بني صدر و رجوي به داخل پايگاه با اطلاعاتي كه توسط معزي و همدستان اش ارائه گرديده بود برنامه ريزي مي گردد و نقشه پرواز و جزئيات فرار در آسمان تا مقصد كه فرانسه باشد به عهده آقا بهزاد بوده است .

اين عمليات كه واقعآ يكي از پيچيده ترين و گسترده ترين نقشه هاي فرار محسوب مي شود با همكاري طيف عظيمي از نيروهاي فريب خورده منافقين و عوامل نظامي آن در نيروي هوايي صورت مي پذيرد .

بدين صورت كه يك عده وظيفه اغفال و فريب عوامل دژباني و حراست ورودي پايگاه را به عهده مي گيرند . آن ها از چند روز قبل از عمليات با يك دستگاه خودروي كاماروي زرد رنگ مرتب به پايگاه تردد مي نمايند تا روز عمليات چهره اين اتوموبيل عادي تلقي شود . عده اي هم با ماشين آتش نشاني در اطراف پايگاه مستقر مي شوند تا براي فرار دادن سوژه در صورت لو رفتن وارد عمليات شوند .

عده اي هم از شاخه نظامي گروهك منافقين با سلاح هاي سنگين مسئوليت عبور سوژه ها رو به داخل پايگاه به عهده مي گيرند . يه گروه ديگر از افراد نظامي فريب خورده ايستگاه هاي رادار مسير را مختل مي نمايند . به اين صورت كه با قرار دادن جعبه هايي در ايستگاه ، خود در لحظه آغاز عمليات تلفن زده و اعلام مي كنند بمب گذاري شده است !!

عده اي ديگر هم با از كار انداختن 8 فروند هواپيماي شكاري اف – 4 عملآ از ره گيري و تعقيب آن ها جلوگيري مي كنند . ( واقعآ چه انسان هاي خائن ي پيدا مي شوند كه در زمان جنگ تنها ابزار مقابله با دشمن را از كار مي اندازند . ننگ بر شما ) خب بعد از همه اين كار ها نوبت به اسكان سوژه ها مي رسد .

حال يكي ديگر از عوامل سرسپرده و خائن نيروي هوايي بنام سرهنگ ناوبر اسماعيل فرخنده منزل سازماني خويش را در اختيار آن ها قرار مي دهد . ( معزي خيلي سعي دارد او را بي گناه و نا آگاه از ماجرا جلوه دهد ) . و به اين ترتيب همه چيز از قبل طراحي و آماده مي شود . برنامه به اين صورت بود كه با يكي از پرواز هاي شبانه آموزش سوختگيري اين عمليات آغاز شود .

شب عمليات

تصویر
قرار بود فرار چند روز دير تر صورت پذيرد اما به دليل اعلام حكم انتقال سرهنگ معزي به شيراز مجبور مي شوند در شب 6 مرداد كه مطابق با 27 رمضان بود اين كار را به سر انجام برسانند.

طبق نقشه از پيش طراحي شده سوژه ها در داخل ميني بوسي كه از منازل سازماني كروي پروازي را به رمپ پرواز مي برد پنهان مي شوند . يك مانع بزرگ در سر راه خود داشتند و آن عبور از دژباني پايگاه بود كه متآسفانه آقايون دژباني و پليس هوايي كه معمولآ داخل همه خود رو ها رو بازديد مي نمايند و بعد از مشاهده كارت شناسايي افراد اجازه ورود را مي دهند ، به خاطر احترامي كه به قهرمان اتقلاب قائل بودند ، با ديدن سرهنگ معزي ، بدون بازديد اجازه داخل شدن را مي دهد .

در اين جا لازم مي بينم به يك نكته اشاره نمايم و آن اين است كه معزي در خاطرات خود بيان نموده است كه خلبان حسين اسكندري و مهندس پرواز بيژن وكيلي از ماجرا بي اطلاع بودند كه اين چنين نمي تواند باشد چون ميني بوس خلبانان همه كرو را با هم مي برد پاي هواپيما . مگه مي شه معزي تنها با سوژه ها پاي هواپيما برود ؟! و بعد از پنهان كردن منتظر شاگردان خود بماند ؟

قبل از پرواز چه گذشت ؟

ساعت 19:35 دقيقه سوژه ها در حالي كه لباس پرواز بر تن دارند و در تاريكي شب تشخيص قيافه ها ناممكن است وارد رمپ پرواز مي شوند .
در همين حال از پست فرماندهي اعلام مي كنند كه پرواز يك ساعت جلو افتاده است . و به جاي ساعت 10:30 شب ، يك ساعت زودتر پرواز نمايند . سوژه ها همراه محافظ هاي خود در محوطه اتاقك سوختگيري پنهان مي شوند .

وقتي ساير خدمه از قبيل كروچيف و بوم اپراتور ( مسئول سوختگيري ) براي بازديد قبل از پرواز سعي دارند محوطه را چك نمايند ، با در بسته مواجه مي شوند .
سرهنگ معزي به مسئول مربوطه مي گويد چكار مي كني ؟ وسعي مي كند او را منصرف نمايد . ولي طرف ول كن نبوده وبا تبري كه در هواپيما براي مواقع اضطراري تعبيه شده است سعي در شكستن در مي نمايد .

در همين هنگام گارد ويژه در را باز كرده و با گذاشتن لوله اسلحه بر پيشاني همافر مربوطه از او مي خواهد بي سر و صدا وارد شود .
نفر بعدي با مشاهده غيبت همكارش كنجكاو شده و تا مي خواهد وارد محفظه شود ، او هم به همين ترتيب غافلگير مي گردد. در اين هنگام هواپيما شماره 311 موتور هاي خود را روشن مي نمايد .

ترفند سرهنگ معزي براي گمراه كردن مسئولين

سروان حسين اسكندري در صندلي چپ ( خلبان اصلي ) نشسته و سرهنگ معزي در صندلي سمت راست مي نشيند.
همافر مهندس پرواز بيژن وكيلي هم در بين آن دو مي نشيند . طبق برنامه ريزي قبلي ، كه سرهنگ معزي مشخصات مسير را به آن ها داده بود ، يكي از محافظان با اسلحه وارد كابين شده و با تهديد اسلحه از آن ها مي خواهد كه مختصات را به دستگاه ( I.N.S ) كه نوعي دستگاه ناوبري كامپيوتري است وارد نمايند .

معزي بعد از دور شدن از تهران به برج مراقبت اعلام مي كند كه يكي از موتور هاي من آتش گرفته است .و براي همين به سمت ورامين بر مي گردد .
بر روي ايستگاه ورامين معزي بار ديگر به برج مي گويد كه يك موتور ديگر هواپيما هم آتش گرفته است و متعاقب آن براي پنهان ماندن از ديد رادار اعلام مي كند كه به سمت شمال ، يعني كوه هاي البرز مي رود .


مسئولان برج با ناراحتي فرياد مي زنند كه مواظب باش به كوه مي خوري . لطفآ به آن سمت نرو . و اين دقيقآ همان چيزي بود كه معزي مي خواست برج تصور نمايد كه به كوه خورده است ! و در پاسخ برج كه ارتفاع را مي پرسد به دروغ ارتفاع 12 هزار پا را اعلام مي كند .


واكنش مسئولان پست فرماندهي بعد از پرواز

در حالي كه برج مرتب فرياد مي زند به كوه مي خوري برگرد ، هواپيما در ارتفاع 18000 پايي به مسيرش ادامه مي دهد. معزي مي دانست كه در اين مسير ايستگاه هاي رادار كرج ، بابلسر و تبريز قرار دارند . ولي خيالش از هر سو آسوده بود كه قبلآ توسط عوامل سازمان از كار افتاده اند .

همچنين مي دانست هيچ هواپيماي فانتومي او را تعقيب نخواهد كرد . ( همان طور كه قبلآ گفتم از كار انداخته بودند ) و براي اين كه عوامل برج فكر كنند كه به كوه خورده است ديگر پاسخ برج را هم نداد .

در همين هنگام مسئولان رادار به پست فرماندهي نيروي هوايي اطلاع مي دهند كه هواپيما به سمت البرز رفته و احتمالآ به كوه برخورد نموده است .

سرهنگ خلبان جواد وارسته كه زماني شاگرد معزي بوده با خنده به مسئول رادار مي گويد معزي به كوه نمي خورد ، او فرار كرده است !!
سرهنگ معزي براي گفتگو هاي احتمالي ترتيبي مي دهد كه هواپيما ربا گوشي هاي اسكندري و وكيلي را بگيرد تا شاهد مكالمه او نشوند .

سرهنگ معزي براي اين كه هر چه زودتر از خاك ايران خارج شود و به گير شكاري هاي اف – 14 نيفتد ، با حداكثر سرعت به هواپيما فشار مي آورد .


پيشنهاد تآمين جاني و مالي از قول حضرت امام

اين رو هم بگم كه حداكثر سرعت مجاز بوئينگ 707 ، چيزي نزديك 8 تا 9 دهم سرعت صوت است . ودر اين شرايط در داخل كابين بوقي مرتب به صدا در مي آيد .
در همين موقعيت بود كه رجوي و بني صدر به كابين هواپيما مي آيند . در همين حال هم ستاد نيروي هوايي به يك فروند شكاري اف – 14 خود كه در حال گشت زني است ماموريت مي دهد كه به سوي شمال پرواز نمايد .

در همين شرايط بود كه بالاخره رادار تبريز موفق مي شود هواپيما را شناسايي نمايد . آن ها به خلبان هواپيما تذكر مي دهند كه حضرت امام خميني فرموده است قول مي دهم با شما كاري نداشته باشند و همه شما ها رو تآمين مالي مي نمايم .

معزي براي گمراه كردن رادار تبريز مي گويد ما تقصيري نداريم چند نفر از پرسنل نيروي هوايي ما را به گروگان گرفته اند . در همين هنگام شهيد رجايي كه نخست وزير بود به اتفاق شهيد فكوري فرمانده نيروي هوايي در پست فرماندهي از قول حضرت امام به آن ها تآمين مي دهند .
اما خدمه براي كش دادن زمان ، بهانه مي آورند كه شخص آقاي رجايي صحبت نمايد . ولي صحبت هاي هيچ يك از مسئولان كار ساز نيست .

در همين موقع هواپيماي اف – 14 به معزي اخطار مي دهد برگرد و گرنه شليك مي كنم . سرهنگ معزي كه خوب خلبان شكاري را مي شناخته و روز گاري از شاگردان وي محسوب مي شده خطاب به خلبان آن مي گويد : هواپيما ربوده شده است . لطفآ شما بيا نزديك ما تا اين ها شما را ببينند و بترسند ! و در همين اثنا تمام چراغ هاي داخل و بيرون هواپيما را خاموش مي كند و از بچه ها مي خواهد از قسمت سوختگيري بيرون را نگاه كنند تا ببينند شكاري ديده مي شود يا نه ؟
تصویر
در همين هنگام بني صدر خطاب به معزي مي گويد به خلبان شكاري اعلام كن كه من داخل هواپيما هستم !! آن گاه او ما را نخواهد زد !! معزي كه به اين طرز فكر آقاي رئيس جمهور خنده اش گرفته است مي گويد قربان خلبان شكاري اگر بداند كه چه كساني داخل هواپيما است ، يا شليك مي كند يا اگر برگردد حتمآ اعدام اش مي كنند . معزي براي پرهيز از گزند موشك هاي هاگ ايستگاه تبريز ، به سوي مرز شوري حركت مي كند . در همين حال هم دو فروند ميگ روس ها لب مرز به پرواز در مي آيند تا به محض ورود به خاك آن ها شليك نمايند .

عبور از مرز ايران

معزي با اطمينان از اين موضوع كه هواپيماهاي اف – 5 مستقر در تبريز قادر به ره گيري در شب نيستند ، از مرز شوروي به صورت نيمدايره از كنار تبريز مي گذرد تا گير موشك هاي هاگ نگردد .

هواپيماي تام كت همچنان تعقيب بوئينگ 707 رو ادامه مي دهد . معزي با رفتن به خاك تركيه ، اعلام مي كند كه قصد نشستن در آنكارا را دارد .
مسئولين تركيه به او اجازه اين كار را نمي دهند و با خاموش كردن چراغ هاي باند از آن ها مي خواهند خاك تركيه را ترك نمايد . اف – 14 پشت سر بوئينگ وارد خاك تركيه مي شود . معزي به برج تركيه مي گويد يك شكاري دنبال من است به ايران بگوييد برگردد و آن ها چنين مي كنند و بدين ترتيب شر شكاري از سر آن ها كم مي شود .

بني صدر بار ديگر نطق اش باز شده خطاب به معزي مي گويد بگو من داخل هواپيما هستم چراغ هاي باندآنکارا را روشن مي كنند !!
معزي پاسخ مي دهد قربان من كه قصد نشستن به تركيه را ندارم . سرهنگ مي دانست موشك هاي سوريه حتمآ او را خواهند زد به همين دليل سعي مي كند به سمت قرس و يونان برود . در همين حال رادار سوريه از طريق يو اچ اف مي پرسد كجا هستيد ؟‌

سرهنگ معزي به خوبي مي داند پاسخ دادن از طريق يو اچ اف ، صرفآ براي شناسايي موقعيت هواپيما است . تا با اعزام جنگنده ها آن ها را بر گردانند . به همين دليل هيچ پاسخي به رادار سوريه نمي دهد


در فضاي يونان و پاريس

. عاقبت با رفتن به سمت يونان و قبرس سر از آسمان پاريس در مي آورد . مسئولان فرانسوي اعلام مي كنند كه اجازه نمي دهند .
سرهنگ معزي كار كشته تر از اين ترفند ها است . لذا آخرين حقه خود را رو كرده و به آن ها مي گويد بنزين هواپيما تمام شده است و اگر اجازه ندهيد بر روي شهر سقوط خواهم كرد و به اين ترتيب آن ها را به سمت فرودگاه اورلي راهنمايي مي نمايند و در پايان بعد از پشت سر گذاشتن ساعت ها پرواز عاقبت در قرانسه پياده مي شوند .

فرداي آن روز بعد از اين كه مشخص مي شود چه خيانت هايي انجام شده است . تمام خائنين دستگير و محاكمه مي شوند و به سزاي اعمال خيانت خود به وطن مي رسند .

منبع:
http://www.asriran.com/view.php?id=45526

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امروز داشتم مطلبي كه فكر كنم يكي سالي بود تو كامپيوترم ذخيره كرده بودم و هنوز وقت و حس خوندنش رو نداشتم، مطالعه مي‌كردم.

فكري به ذهنم رسيد كه بد نديدم اون رو تو سايت اجرا كنم.

براي شروع، بد نيست با ابوالحسن بني‌صدر، بيشتر آشنا بشيم و راست و دروغ زندگي و كارهاي وي رو با هم مرور كنيم.

مطلب ذيل، از سايت تابناك و به قلم آقاي فتاح غلامي، انتخاب شده است.

-------------------------------------

[color=red]اولين تجربه دموكراسي در جمهوري اسلامي[/color]

[color=indigo]بررسي پديده درس‌آموز بني‌صدر ـ 1[/color]

[color=blue]جنجال بر سر خيانت بني‌صدر، پس از 27 سال[/color]
چندي پيش به مناسبت سالروز آزادي خرمشهر، علي شمخاني وزير سابق دفاع با حضور در يکي از برنامه‌هاي تلويزيوني به تبين آثار و نتايج اين حادثه مهم دوران دفاع مقدس پرداخت و در ضمن پاسخگويي به يکي از پرسش‌هاي مجري برنامه درباره نقش بني‌صدر در سالهاي آغازين جنگ تحميلي، اتهام خيانت اولين رئيس جمهور اسلامي ايران در جايگاه فرماندهي کل قوا را مورد تشکيک قرار داد. وي در ارائه چنين نظري تنها نبود؛ بلکه چندي پيشتر رحيم صفوي فرمانده سابق کل سپاه پاسداران نيز در سخناني مشابه چنين مطالبي را گفته بود. بعد از انتشار اين سخنان، دوباره بحث ضعف و خيانت ابوالحسن بني‌صدر در مطبوعات و محافل سياسي مطرح شد و به‌ويژه برخي چهره‌هاي شاخص عرصه رسانه، اقدام به نگارش مطالبي انتقادآميز از دو فرمانده سابق نظامي کردند.
اين اتفاق نشان داد که عليرغم گذشت 30 سال از پيروزي انقلاب اسلامي، در بين دوستداران نظام هم تحليل يکساني در مورد وقايع و تحولات اين برهه از تاريخ معاصر ايران وجود ندارد و اين دشواري کار متوليان تاريخ را در تبيين درست رويدادهاي انقلاب اسلامي براي نسل سومي که تنها به واسطه شنيده‌ها و نوشته‌ها با انقلاب ارتباط برقرار کرده‌اند، دو چندان مي‌کند.
در گزارشي که از نظر مخاطبان گرامي خواهد گذشت، نگارنده بر آن است تا با مراجعه به برخي از اسناد و مدارک، سيري گذرا از زندگي و اقدامات سيد ابوالحسن بني‌صدر تا مقطع عزل وي از رياست جمهوري ارائه دهد و قضاوت را به خوانندگان واگذار کند.

[color=blue]آخوندزاده‌اي در فضاي ضدآخوندي[/color]
ابوالحسن بني‌صدر متولد دوم فروردين 1312 در باغچه از توابع همدان دوران تحصيل خود را در همدان و تهران گذراند و دوران طفوليت را تا اخذ ديپلم متوسطه در اين شهر سپري ساخت. بني‌صدر عليرغم اينکه در خانواده‌اي روحاني بزرگ شده بود و پدرش از جمله روحانيون معروف همدان بود؛ اما به گفته خودش جو موجود خانواده‌اش فضاي ضد آخوندي تمام عياري داشت. (درس تجربه، ص 43)
اين نگاه منفي و بيم داشتن از اجبار پدر براي يادگيري دروس حوزوي باعث شد که وي در عرصه فراگيري علوم جديد از خود تقلايي نشان دهد. در کنار اين، از مسائل سياسي هم غافل نبود و کم و بيش در جريان وقايع و رويدادهاي روز قرار مي‌گرفت. بني‌صدر علاقمند تحصيل در رشته حقوق دانشگاه تهران بود، اما به دليل نمره صفر گرفتن در زبان خارجه، نتوانست در كنكور شرکت کند و ناگزير به تحصيل در دانشكده معقول و منقول شد. در دوران دانشجويي ابتدا به حزب «زحمتكشان» مظفر بقايي تمايل يافت، اما در جريان كودتاي آمريكايي 28 مرداد، جذب جبهه ملي شد. (درس تجربه،ص 57)
ابوالحسن بني‌صدر پس از گرفتن ليسانس، كار خود را در مؤسسه تحقيقات علوم اجتماعي احسان نراقي آغاز كرد. او در همين ايام با دختر همسايه دوران نوجواني‌اش در همدان ازدواج کرد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/3/30/11372_691.jpg[/img]


[color=blue]از جبهه ملي تا پيوند با انقلابيون[/color]
در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت دو بار بازداشت شد و مدت كوتاهي را در زندان گذراند. ابوالحسن بني‌صدر پس از سركوب قيام 15 خرداد 42 و منحل شدن جبهه ملي دوم، به فرانسه رفت و در آنجا به همراه برخي، فعاليت‌هاي خود را تحت عنوان جبهه ملي سوم پي گرفت، اما طولي نكشيد كه اختلافات شديدي با كنفدراسيون دانشجويان خارج كشور پيدا كردند و بر اثر بروز اين درگيري‌ها، ابتدا جبهه ملي سوم و در پي آن كنفدراسيون متلاشي شد. در سالهاي اوليه دهه پنجاه، آقاي بني‌صدر كه سالها از فعاليت‌هاي سياسي دور افتاده بود و در فرانسه زندگي مي‌كرد و بعضاً به اتفاق دكتر نقي‌زاده در انگليس گاهنامه «خبرنامه جبهه ملي» را منتشر مي‌ساخت، به اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان در اروپا نزديك شد. با نزديك شدن به يك تشكل اسلامي دانشجويي، دور تازه‌اي در حيات سياسي بني‌صدر آغاز شد.
زماني که حرکت انقلابي مردم ايران شدت گرفت، روابط بني‌صدر نيز با انقلابيون و پيروان امام نزديکتر شد، به ويژه اينکه در جريان زنداني شدن آيات طالقاني و منتظري و شهادت آيت‌الله سعيدي، برخي از مبارزين از جمله محمد منتظري، محمد غرضي، محمدعلي هادي که آن هنگام در فرانسه حضور داشتند و در کليساي «سن مري» اعتصاب غذا کرده بودند، نقش فعالي پيدا کرد و به همراه سلامتيان، سودابه سديفي و احمد غضنفرپور، جنبه‌هاي مثبت اين حرکت اعتراضي را براي فرانسويان و فعالان حقوق بشر تشريح کرد.
آن موقع صادق قطب‌زاده به خاطر روابط گسترده در عرصه رسانه، در پاريس معروفيتي پيدا کرده بود و با مبارزين انقلاب و چهره‌هاي ملي و مذهبي ارتباط خوبي داشت، اما هم بني‌صدر و هم قطب زاده تاب همکاري و تحمل يکديگر را نداشتند و آن يکي، ديگري را به صفت کيش شخصيتي متهم مي‌کرد و اين ماجرا تا زمان انقلاب اسلامي و حوادث بعد از استفرار نظام هم ادامه پيدا کرد.

[color=blue]بني‌صدر و ورود امام به پاريس[/color]
اين اختلافات همچنان باقي بود تا اينکه خبر رسيد امام قصد سفر به فرانسه را دارد. اين مسئله باعث اختلاف نظر ميان نيروهاي انقلابي مقيم پاريس شد. بني‌صدر با آمدن امام به پاريس به دلايل زير مخالف بود:
اول اينکه مي‌گفت، ايشان يك مرجع تقليد هستند و اگر بيايند در يك كشور غربي، در بين مذهبيون ايراني و منطقه جنبه خوبي پيدا نخواهند كرد.
دوم اينكه او نمي‌خواست امام شاهد اختلافات موجود ميان روشنفکران و نيروهاي ملي و مذهبي باشد و اصرار داشت که امام براي اقامت، سوريه را انتخاب کند (هجرت امام از نجف به پاريس به روايت غضنفر‌پور، خبرگزاري فارس، 22/11/85)
سرانجام امام تصميم گرفتند به پاريس سفر کنند و در زمان اقامت ايشان در فرانسه، ارتباط برخي از انقلابيون و روشنفکران از جمله بني‌صدر با امام بيشتر شد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/3/30/11374_483.jpg[/img]


[color=blue]پس از پيروزي انقلاب[/color]
همزمان با بازگشت امام به ايران در 12 بهمن، وي از جمله كساني بود كه در اين سفر با ايشان همراه بود. در آن زمان وي چهره‌اي ناشناخته براي مردم بود، اما بعد از گذشت سه روز از ورودش به ايران، سلسله سخنراني‌هايي در دانشگاه صنعتي شريف داشت كه ده روز به طول انجاميد. از اين پس بسياري او را در لباس يك روشنفكر ديني كه سعي دارد با استفاده از مفاهيم و مضامين قرآني و اسلامي پيوندي با دنياي متمدن غرب برقرار كند، مي‌شناختند.


[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/3/30/11416_598.jpg[/img]
نفر سمت راست گوشه، ابوالحسن بنی صدر است.

عامل ديگر كه در نقش بستن بهتر اين ذهينت مؤثر بود، مناظره بني‌صدر با بابك زهرايي از رهبران گروهي مائوئيستي موسوم به كارگران انقلابي بود كه چهره موفقي از او به نمايش گذاشت. كم‌كم زمينه عضويت او در شوراي انقلاب مطرح شد و با قطعي شدن اين موضوع، از اين پس در بيشتر روزنامه‌ها، عكس و خبر او درج مي‌شد.
وي در اين دوران براي بسياري به عنوان كسي كه ظاهرا براي مشكلات، راه حلي ايدئولوژيك و مبتني بر اسلام انديشيده، مطرح بود؛ خصوصا اينكه در آن زمان وي مقالات و كتاب‌هاي زيادي را در اين زمينه تأليف كرده بود، مانند اقتصاد توحيد، كيش شخصيت، صد مقاله پيرامون جمهوري اسلامي و…

[color=blue]پيش به سوي رياست جمهوري[/color]
وي در اين مقطع يكي از منتقدان تند و تيز كابينه دولت موقت هم بود و در ساختار اقتصادي از جمله مدافعان سرسخت ملي شدن بانك‌ها و اقتصاد بدون بهره بود. از طرفي ديگر تجربه حضور در وزارت اقتصاد و دارايي و امور خارجه را هم داشت. همه اين عوامل باعث شد كه او به عنوان يكي از چهره‌هاي مطرح براي انتخابات اولين دوره رياست جمهوري شناخته شود؛ به ويژه آنكه وي قبل از مطرح شدن اين فكر، روزنامه «انقلاب اسلامي» را ـ با اين هدف كه صرفا در خدمت انقلاب ايران باشد ـ تأسيس و راه‌اندازي كرد كه عملا اين نشريه به سخنگوي تبليغاتي وي در انتخابات و دوران رياست جمهوريش تبديل شد.
در تاريخ 4/10/58 كيهان در گمانه‌زني‌هاي خود در مورد كانديداهاي احتمالي از بني‌صدر، قطب‌زاده، بازرگان و غلامحسين صديق (از نيروهاي جبهه ملي) به عنوان داوطلبان شركت در انتخابات رياست جمهوري نام برد.
از اين پس گروه‌هاي سياسي وارد ميدان رقابت شدند و با انتشار بيانيه‌هايي، نامزد منتخب خود را به مردم معرفي و ضمن برشمردن اوصاف و شايستگي‌هاي او، خواستار حمايت مردم از نامزد موردنظرشان براي پيروزي در انتخابات شدند.
ابوالحسن بني‌صدر وزير اقتصاد و دارايي نيز در همين ايام به صورت تلويحي اعلام كرد كه ظرف چند روز آينده، رسماً دست به فعاليت انتخاباتي خواهد زد.

[color=blue]مدافعان بني‌صدر[/color]
از صادق خلخالي كه يكي از نامزدهاي اوليه رياست جمهوري بود، در تاريخ 6/10/58 خبري عجيب منتشر شد. وي در گفت‌گو با «كيهان» گفت: براي نشان دادن اتحاد و هماهنگي و جلوگيري از هرگونه توطئه، اينجانب به نفع جناب آقاي بني‌صدر كناره‌گيري مي‌كنم و به همه افرادي كه به اينجانب لطف و مرحمت دارند، عرض مي‌كنم كه با قاطعيت راي خود را به جناب بني‌صدر بدهند. شوراي مركزي ستاد فدائيان اسلام نيز به پيروي از خلخالي از بني‌صدر حمايت كرد.
در 9/10/58 خبر رسيد كه سيد احمد مدني و ابوالحسن بني‌صدر هر دو ستاد انتخاباتي به راه‌انداخته‌اند.
ستاد انتخاباتي بني‌صدر که به صورت دفتري براي هماهنگي شروع به كار كرد (10/10/58) با انتشار بيانيه‌اي اعلام كرد: بدون پرداختن توهين ديگر نامزدها تنها برنامه‌ها و اصول و عقايد و نظرات و شخصيت‌ بني‌صدر را به همگان معرفي مي‌كنيم.
جامعه مدرسين حوزه علميه قم پس از چند نشست ابوالحسن بني‌صدر را كانديداي رياست جمهوري اعلام كرد.
البته بعدها مشخص شد كه اين توافق اوليه بوده و بخشي از جامعه مدرسين با اين نظر موافق بوده‌اند و بالاخره پس از رايزني‌هاي فراوان، از نظر اول خود عدول كرده و به نامزدي جلال الدين فارسي ابراز تمايل كردند.
بازار شعارهاي انتخاباتي داغ شد و بني‌صدر مهمترين برنامه‌هاي خود را وحدت ملي، بازسازي اقتصاد، امنيت و معنويت برشمرد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/3/30/11375_454.jpg[/img]

جامعه روحانيت مبارز در 12/10/58 بني‌صدر را كانديداي مورد حمايت خود معرفي كرد و در بيانيه‌اي دلايل خود را براي حمايت از اين نامزد اين‌گونه برشمرد:
1-رئيس‌جمهور بايد در برابر تمام مواد قانون اساسي جمهوري اسلامي خاضع و در اجراي آن ملتزم باشد.
2- انقلاب اسلامي ايران مكتبي است و طرز تفكر رئيس‌جمهور بايد مكتبي باشد.
3- مراعات ضوابط اسلامي را در انتخاب همكاران خود ملتزم باشد
4- از هرگونه گرايش كه با روح اسلام سازگار نيست، مبري باشد.
5- در برابر اعمال تخريبي تبهكاران و دشمنان انقلاب اسلامي كه به امنيت و تماميت ارضي ايران لطمه وارد مي‌كنند داراي موضع باشد.
6- از اعمال روش‌هاي مستبدانه در برابر نمايندگان ملت به دور و از رهنمودهاي امام امت الهام بگيرد.

اين مسئله نشان مي‌داد كه جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري اسلامي اختلافاتي دارد و از اين رو بود كه از نامزدي بني‌صدر حمايت مي‌كند. در اين ميان، آيت‌الله مهدوي كني دبير كل جامعه روحانيت مبارز نسبت به اين انتخاب نظر خوشي نداشت و به حسن حبيبي ديگر نامزد انتخاباتي تمايل داشت و او را براي رياست جمهوري فرد صالحي مي‌دانست. اما با اين وصف، نظر او در اقليت قرار داشت و البته مخالفت‌هاي خود را با بني‌صدر بروز نمي‌داد.
صادق خلخالي از اولين كساني بود كه آمادگي خود را براي حضور در انتخابات رياست جمهوري اعلام كرده بود، اما مدتي بعد به نفع بني‌صدر كنار رفت. اما با فاصله‌اندكي در يك اظهار نظر رسمي گفت: در وضع فعلي كه هرج و مرج مصنوعي به وسيله ايادي خودفروخته و وابسته به ايالالات متحده آمريكا و صهيونيسم بين‌المللي در كشور هر روز گسترش مي‌يابد، با توجه به قاطعيت فوق‌العاده‌ مجددا كانديداتوري خود را اعلام مي‌كنم.

در همين روز خلخالي بار ديگر تغيير موضع داد و در مصاحبه با «كيهان» گفت: من هيچ كس را در مقابل خودم براي احراز اين پست قبول ندارم، ولي به حكم اجبار بني‌صدر را مورد تاييد قرار مي‌دهم و به احتمال 90 درصد بني‌صدر رئيس‌جمهور خواهد شد؛ ليكن مدت زيادي در اين پست دوام نخواهد يافت؛ چرا كه يك صدم قاطعيت مرا ندارد.
در 25/10/58 احتمال كناره‌گيري فارسي به خاطر شبهه قانون اساسي و ايراني الاصل نبودن او مطرح شد. اين مسئله حزب جمهوري را با وضعيت دشواري مواجه ساخت. از طرفي مي‌ديدند كه رقيب اصلي انتخاباتي آنان يعني ابوالحسن بني‌صدر از حمايت گسترده برخوردار است و از سوي ديگر فكر نمي‌كردند بتوانند جايگزين مناسبي را براي فارسي انتخاب كنند.
با كنار رفتن جلال الدين فارسي، شانس دكتر حسن حبيبي افزايش يافت و جامعه مدرسين حوزه علميه قم و صدوقي و مدني از او حمايت كردند.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/3/30/11376_579.jpg[/img]
محتشمي، بني صدر، امام و اوريانا فالاچي


اولين رئيس‌جمهور ايران انتخاب شد
بالاخره در 5/11/58 اولين دوره انتخابات رياست جمهوري برگزار شد و مردم براي انتخاب رئيس قوه مجريه پاي صندوق‌هاي راي رفتند. بعد از پايان راي‌گيري شمارش آرا چند روز به طول انجاميد و در نهايت آخرين نتايج به شرح زير اعلام شد:
سيد ابوالحسن بني‌صدر 10.709.330
سيد احمد مدني 2.224.554
حسن ابراهيم حبيبي 674.859
داريوش فروهر 133.478
سيد صادق طباطبايي 114.776
كاظم سامي 89.270
صادق قطب زاده 48.547
بقيه كانديداها 2.110


[color=blue]دفتر هماهنگي‌هاي مردم و رئيس‌جمهوري[/color]
با انتخاب بني‌صدر، فضاي تأسف‌باري بر اردوي نيروهاي خط امام آن دوره حاكم شد. نگراني‌ها وقتي دوچندان شد كه ديدند بني‌صدر با راه‌اندازي نهادي موسوم به «دفتر هماهنگي‌هاي رئيس‌جمهوري»، قصد تسخير مجلس را نيز دارد. بنابراين رقابت‌ها از نو آغاز شد و كدورتي كه بين جامعه روحانيت مبارز و حزب جمهوري در آستانه انتخابات رياست جمهوري به وجود آمده بود، به سرع برطرف شد و نيروهاي سياسي مجددا صف‌آرايي كردند.
در آستانه برگزاري نخستين دوره انتخابات مجلس، گروه‌هاي سياسي با شور و هيجان وارد عرصه شدند و از همان ابتدا مشخص بود که رقابت اصلي ميان حزب جمهوري اسلامي و دفتر همکاري‌هاي مردم با رئيس‌جمهور خواهد بود.
بني‌صدر بعد از پيروزي در انتخابات رياست جمهوري به منظور تجديد اين موفقيت، اقدامات چندي را براي جلب توجه مردم و كسب آراي آنان براي انتخابات و راهيابي نامزدهاي مورد حمايت خود به مجلس آغاز كرد که تاسيس دفتر همكاري‌هاي مردم با رئيس‌جمهوري از جمله اين اقدامات بود.

اين نهاد در شهرستان‌هاي مهم كشور شعبه داشت؛ اما از همان ابتدا مشخص بود كه رقابت اصلي ميان گروه‌ها در تهران صورت مي‌گيرد و جريان‌هاي سياسي همه تلاش خود را براي كسب موفقيت بيشتر در انتخابات تهران به كار خواهند بست.
«دفتر همكاري‌هاي مردم با رئيس‌جمهور» براي تاثيرگذاري بيشتر و نشان دادن اختلاف بين اعضاي جامعه روحانيت مبارز، از نامزدي علي‌اصغر مرواريد عضو اين تشكل روحاني حمايت كرد. مرواريد در آستانه انتخابات مخالفت خود را با ائتلاف حزب جمهوري اسلامي و جامعه روحانيت مبارز اعلام كرده و موجبات رنجش اعضاي حزب را فراهم آورده بود كه بعدها اين مسئله زمينه‌اي براي منازعات قلمي ميان مرواريد و حزب جمهوري اسلامي شد.

محمد مبلغي، حسن ابراهيم حبيبي، نجفقلي حبيبي، محمد جواد حجتي كرماني، مهدي شاه‌آبادي و فخرالدين حجازي نيز از جمله نامزدهايي بودند كه مشتركا مورد حمايت حزب جمهوري و دفتر همكاري‌ها قرار گرفتند و در كنار اينها علي گلزاده غفوري، طاهره صفارزاده، محمد مهدس جعفري، فتح‌الله بني‌صدر و محمدرضا پسنديده از جمله چهره‌هايي بودند كه تشكل مورد حمايت بني‌صدر از آنها براي راهيابي به مجلس حمايت کرد.

به هر حال، انتخابات برگزار و حزب جمهوري اسلامي در تهران و ديگر شهرستان‌ها موفق به كسب اكثريت آرا شده بود. اين مساله نارضايتي رئيس‌جمهور و سازمان مجاهدين خلق و ملي‌گراها را در پي داشت. روزنامه انقلاب اسلامي ارگان دفتر همكاري‌هاي مردم با رييس جمهور در روز 25 اسفند فهرستي از آنچه آن را «تقلبات انتخاباتي»ناميده بود منتشر كرد. اين روزنامه مدعي شده بود كه اين تقلبات را بني‌صدر شخصا مشاهده كرده يا مردم به او گزارش داده بودند.

البته اين انتقادات به حدي نبود كه سلامت انتخابات را به خطر اندازد و به همين خاطر، سرانجام بني‌صدر مجبور شد اذعان كند، در جريان برگزاري انتخابات اولين دوره مجلس ميزان تقلبات و تخلفات چشمگير نبوده است.
از مسائل بحث برانگيز روزهاي آغازين اولين دوره مجلس شورا، بحث تصويب اعتبارنامه‌ها از جمله بررسي صلاحيت حسن آيت از حزب جمهوري اسلامي و احمد سلامتيان از ياران و دوستان بني‌صدر بود. براساس گزارش‌هاي رسيده، در مورد هر دو نماينده ابهاماتي وجود داشت كه بايد روشن مي‌شد و از سوي ديگر نگاه جناحي و گروهي نيز مسئله را حساس مي‌كرد.

سلامتيان نماينده منتخب مردم اصفهان در مجلس شوراي اسلامي بود كه هماهنگي‌هاي موثري با ابوالحسن بني‌صدر داشت و برخي از موضع‌گيري‌هاي او در مورد مسائل سياسي، خشم نيروهاي خط امامي را برانگيخته بود و احتمال اين مي‌رفت كه با توجه به اين سوابق، اعتبارنامه وي توسط نمايندگان رد شود؛ اما با وجود اينكه اكثريت نمايندگان مجلس جزو نامزدهاي پيشنهادي حزب جمهوري اسلامي، يعني جريان اكثريت مجلس بودند، اين اتفاق روي نداد.
در مورد حسن آيت نيز مسائلي وجود داشت. انتقادهاي تند و تيز او عليه بني‌صدر و همكارانش، از وي چهره‌اي آشتي‌ناپذير با رئيس‌جمهور وقت ساخته بود و تمام تلاش دوستان بني‌صدر بر اين بود كه از همه امكانات براي رد اعتبارنامه او استفاده كنند و حتي در گزارش‌هايي كه عليه وي منتشر كردند، اشاره‌اي به سوابق همكاري او با مظفر بقايي كرماني و حزب «زحمتكشان ايران» داشتند.
با اين وصف، حسن آيت در مقام دفاع از خود پرفروغ ظاهر شد و توانست آراي لازم را براي تصويب اعتبارنامه خود از مجلس بگيرد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از برادر مصطفی عزیز بخاطر زحمتی که کشیدن.
واقعا هر صفحه تاریخ درس های بسیاری دارد برای انان که نمیدانند....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
قرار گرفتن اين مطلب در اين برهه ي زماني ناخود اگاه انسان را به اين فكر مي اندازد كه قصد نگارنده ي اين مطلب وصل كردن بعضي از رجل سياسي زمانه به اقاي بني صدر و نوعي شبيه سازي (شايد به علت بازار گرم شبيه سازي ها ي پژوهشكده رويان) است ولي بايد گفت كه جامعه الان بيشتر از اينها نياز به اعتدال دارد تا شبيه سازيبه همين خاطر اين مطلب را قرار ميدهم تا كمكي به درست فكر كردن باشد
یکی از شعارهای محوری مردم ایران در انقلاب اسلامی در سال 57 آزادی بوده است. در آن زمان، آزادی اجتماعی و به نوعی فرهنگی که از آن به عنوان بی‌بندوباری نیز یاد می‌شد، وجود داشت، اما چرا آزادی باز هم از جمله آرمان‌های مردم کشورمان بود؟

استاد شهید مطهری از جمله متفکران بزرگ انقلاب اسلامی ماست و سیری در اندیشه‌های سیاسی ایشان به خوبی می‌تواند بیان کننده این آرمان ملی ما در دهه‌های گذشته باشد. اتفاقا از این نقطه نظر، ارتباط آزادی با انقلاب «اسلامی» معنایی خاص پیدا می‌کند. شهید مطهری از منظر یک اندیشمند برجسته اسلامی به دفاع و تأکید بر آزادی بیان و اندیشه و در کل آزادی سیاسی می‌پرداخت.

با نگاهی به اندیشه‌های ایشان به خوبی می‌توان دریافت که نه تنها نباید از آزادی سیاسی حتی برای مخالفان بیمناک بود بلکه باید از آن استقبال کرد؛ هم حق انسانی است و هم برای دفاع از آرمان و باورهای دینی‌مان سودمند است.

به باور مطهری «اگـر در جـامـعـه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بـیـایـد، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف‌هایشان را مـطـرح کـنـند و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را مطرح کـنـیـم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتـر رشد می‌کند و به اعتقاد من، تنها طریق درست برخورد با افکار مـخـالـف، همین است والا اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده‌ایم، در جمهوري اسلامي هيچ محدوديتي در افكار وجود ندارد و از به اصطلاح، كاناليزه كردن انديشه‌ها اثر نخواهد برد؛ همه بايد آزاد باشند كه حاصل انديشه‌ها و تفكرات اصلي خود را عرضه كنند. (1)

حضرت علی (ع) که شیوه حکومتداری عادلانه‌شان زبانزد دوستان و دشمنان است، در پاسخ به یکی از یاران درباره به زندان افکندن و برخورد با یکی از مخالفان که قصد شورش و توطئه داشت، می‌فرمایند:

(انـا لو فعلنا هذا لکل من نتهمه من الناس ملانا السجون منهم ولا
ارانی یسعنی الوثوب علی الناس والحبس لهم و عقوبتهم حتی یظهروا لنا الخلاف)

اگر ما این کار [زندانی کردن] را درباره همه کسانی که آنان را بـه مـخـالـفـت مـتهم می‌کنیم، انجام دهیم، باید زندانها را از مـخـالـفان پر کنیم. من از آنان نیستم که به مردم بتازم و آنان را زنـدانـی کـنم و کیفر دهم، جز آن گاه که با ما اظهار مخالفت کنند و البته منظور حضرت از «اظهار» مخالفت هم مشخص است. در حالی که خوارج با حضرت مخالف بودند و به گفته شهید مطهری در همه جا در اظهار عقيده آزاد بودند، اما حضرت خودش و اصحابش با عقيده آزاد با آنان روبه‌رو مى‏شدند و صحبت مى‏كردند، طرفين استدلال مى‏كردند، استدلال يكديگر را پاسخ مى‏گفتند.

شايد اين مقدار آزادى در دنيا بى‏سابقه باشد كه حكومتى با مخالفان خود تا اين درجه با دمكراسى رفتار كرده باشد. مى‏آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازيت ايجاد مى‏كردند و حتی به ایشان ناسزا می‌گفتند اما حضرت تا آن زمان که خوارج دست به اسلحه برای اظهار مخالفتشان نبردند، حضرت به مقابله با آنان برنخاست. به گفته استاد مطهری «امـیـرالـمـومنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دمکراسی رفـتـار کـرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هرگونه اعمال سیاستی بـرایـش مـقـدور بود، اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سـهمیه آنان را از بیت‌المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افـراد می‌نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد.» (2)

از سوی دیگر، حضرت علی که حکومتداری او جایگاه خاصی در اندیشه سیاسی مطهری دارد حق انتقاد از حاکم را برای مردم محترم می‌شمرد و حتی از آن به عنوان حق خود بر آنها یاد می‌کند. حضرت علی ـ ‏علیه السَّلام ـ می‏فرماید: و امّا حقی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب. نهج‏البلاغه، خطبه‏ی 43.

و امّا حق من بر شما این است که به عهدتان وفا کنید و مرا در نهان و آشکار نصیحت نمایید.

حضرت امام خمینی نیز به پیروی از همین سیره بود که می‌فرمودند:«هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیماً در برابر سایرین، زمام دار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد. (صحیفه‏ نور، ج7، ص 91 ) یا آنجا که می‌گفتند: «اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشته‏ای، خودت را حفظ کن.» (صحیفه نور، صص 33 و 43)

مطهری حتی امکان اشتباه کردن مردم را دلیل گرفتن آزادی سیاسی از آنها نمی‌دانند: «اگر به بهانه اين كه مردم قابل و لايق نيستند و خودشان نمي‌فهمند آزادي را از آنها گرفت، اين مردم تا ابد بي‌لياقت مي‌مانند. مثلاً در انتخاب وكيل اگر بخواهند فردي را كه از نظر آنها شايسته است، تحمل كنند اين مردم تا قيامت مردمي نخواهند شد كه رشد اجتماعي پيدا كنند. رشد مردم به اين است كه آزادشان بگذاريم، ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكنند.»(3)

امروز اما جامعه ما همچنان اصول و آرمان‌های خود را طلب می‌کند و برای تحقق آنها تلاش می‌کند. نسل امروز نیازمند آشنایی و ارتباط بیشتر با این اندیشه‌های ناب است. اندیشه نابی که متحجران تاب تحملش را نداشتند و با گلوله در برابر آن قرار گرفتند. اگر مطهری و بهشتی امروز نیستند، اما همچنان اندیشه‌شان زنده است.

انقلاب ما برای آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی بود. اگر خوارج در حکومت علی آنهمه آزادی داشتند، اگر اسلام با همین آزادی‌ها زنده بوده است، اگر با آزادی بیان می‌توان از دین دفاع کرد، چرا نباید آنهایی که دلبسته به همین انقلاب و کشور و دینند بتوانند آزادانه حرفشان را بزنند؟

آیا اگر کسانی با برداشت‌هایی متحجرانه سد راه این آزادی‌ها بشوند و اجازه طرح و بیان افکار و آرای گوناگون را در جامعه ندهند و به این حق انسانی نام‌هایی برای توجیه کردن گرفتن این حق طبیعی از آنها بدهند، نباید امروز نگران باشیم و خواهان بازگشت به همان اصول؟ آیا اینکه امروز چگونه می‌توان از دین، از باورها، از انقلاب و نظام دفاع کرد دغدغه ما نیست؟ آیا همان‌گونه که نگران اسلامیت نظام باید باشیم نباید نگران سدکردن آزادی بیان و اندیشه و جمهوریت باشیم؟

امروز دفاع از حق انتقاد از حاکمان و مسئولان و بیان آزادانه انتقادات و آرا و اندیشه‌ها و جلوگیری از برخوردهای تحدیدی و سلبی و کاهش هزینه فعالیت‌های سیاسی، عدم برخورد‌های قهرآمیز با فعالان سیاسی و مدنی به عنوان دغدغه‌ای مهم برای بازگشت به آرمانهای انقلاب شکوهمند اسلامی‌مان مطرح است. نباید تصور کنیم همه خطرها از بیرون متوجه ماست، هر چقدر از این فضای آزادی که مطهری و بهشتی و امام برایمان ترسیم می‌کردند، تحت هر نامی فاصله بگیریم این هم یک خطر است؛ خطری بزرگ.

باور کنیم همان گونه که استاد مطهری می‌گفت: «اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و صراحت با افكار مختلف مواجه شده است. در آينده هم اسلام تنها و تنها با رویارویی صريح شجاعانه با عقايد و افكار مختلف است كه مي تواند به حيات خود ادامه دهد و من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مي‌دهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو مي‌شود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهه صريح و روشن با آن‌ها.»

هر رفتار و برخوردی که باعث برخورد با فعالان سیاسی و منتقدان و جلوگیری از حق انتقاد و بیان بشود و به سلب حقوق مدنی دامن بزند و به افزایش هزینه فعالیت‌های سیاسی در جامعه ما دامن بزند، با اندیشه مطهری به عنوان یک تئوریسین بزرگ انقلاب اسلامی و آنچه در حکومت علی(ع) در برخورد با مخالفان سرسختش دیدیم که از فضای آزادی بیان برای مخالفت و برخورد با حکومت حضرت استقاده می‌کردند، همخوانی و همراهی ندارد.

امروز باید از ارزش‌های انقلابمان دفاع کنیم. بپذیریم که آزادی سیاسی در متن تعالیم اسلام عزیز و سیره ائمه و آرمانهای انقلاب شکوهمند ماست و نمی‌توان با براندازی نرم ارتباطی داشته باشد. مراقب باشیم برخورد با براندازی نرم و دفاع از نظام و ایران عزیز، معنای سلب آزادی‌های سیاسی را پیدا نکند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست من!
من منظور از حرف شما رو متوجه نشدم!
چه كسي آزادي رو از مردم گرفته؟ آزادي بيشتر از اينكه يك نفر، به هر چيزي كه به ذهنش مي‌رسه انتقاد مي‌كنه و جزو كانديداها قرار مي‌گيره؟
كسي مثل دكتر مصطفي معين در دور گذشته، علناً حرف از حركت به سمت جامعه‌ي سكولار مي‌زنه و جزو كانديداها قرار مي‌گيره؟

آزادي غير از اينه كه هر كس، آزاده هر كدوم از كانديداهاي انتخاب شده كه شكر خدا از همه طيفي هستن رو انتخاب كنه؟

تحجر غير از اين هست كه آراء عموم مردم رو ناديده بگيريم؟
چه كسي در وقايع اخير متحجرانه و ديكتاتور مآبانه رفتار كرد؟ چه كسي رأي عموم مردم رو نپذيرفت؟
چه كسي با استدلال‌هاي غلط و موهن به عقل و شعور مردم، سعي كرد خودش رو توجيه كنه؟ استدلال‌هايي نظير اينكه من فرزند فلان قومم و فلاني داماد اون قوم هست و فرزند فلان شهر و پس با اين حساب، همه‌ي اين رأي‌ها مال ماست و چون نيست، پس تقلب شده؟!!
چه توهيني بالاتر از اين به ملت ايران هست؟

آيا پليس و نيروهاي مسلحي كه حافظ جان و مال و ناموس مردم در برابر اغتشاش‌گران هستن، متحجرن، ولي كساني كه تاب تحمل آراء مخالف را نداشته و سريعاً دست به دامان ساده‌ترين و ابتدايي‌ترين بهانه‌ي ممكن؛ يعني تقلب، آنهم بدون حتي يك سند و مدرك مستدل شدن، آزاديخواه محسوب مي‌شن؟

انقلاب ما، همچنان داره بر روي اصول اوليه و اصلي خودش گام برمي‌داره!
جامعه بيش از هر چيز، نياز به شناخت افراد داره.
علي (ع) تا زماني كه خوارج در حرف باهاش مخالفت مي‌كردن، كاري به كارشون نداشت! ولي وقتي اسلحه كشيدن و به محاربه با اسلام و حكومت اسلامي روي آوردن، چنان برخوردي كرد كه در تاريخ سابقه نداشت! گويي كه همان هم همراه با عطوفت بود و بارها در موارد مختلف، ايشان رو دعوت به راه راست كردن!

حكم محارب، چه در اسلام و چه در قوانين جزاي ما، كاملاً مشخص هست.
بد نيست برين مطالعه بفرمايين كه محارب، به چه كسي مي‌گن تا اينطور نداي آزاديخواهي رو با اغتشاش يكي نفرمايين!

موفق باشيد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزيزم تامكت جان

فضاي جامعه و سايت اونقدر دچار خط كشي شده كه هر حرفي رو به انتخابات و نتايجش متصل ميكنه. قصد ورود به بحث قديمي رو ندارم. ولي مقايسه تمام دولتها با حكومت امام اول شيعيان كه از علم لدني و معصوميت تام ( اگر شيعه هستيم و اعتقاد داريم) برخوردار هست يك كار بيهوده بوده و راه به جايي نميبره.
هيچكس منكر اشتباهات در تمامي دولتها و حكومتها نيست. منتهي درصد خطا كم و زياد ميشه.
بذار به بحث فقط به ديده يك تحليل شخصيتي كه روزي رئيس جمهور مملكت بوده نگاه كنيم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
در قسمت اول، سرگذشت بني‌صدر از شروع تا رسيدن به قدرت بود.
در قسمت دوم، ادامه‌ي ماجرا رو دنبال مي‌كنيم و مي‌بينيم كه حب قدرت و تماميت‌خواهي، چطور مي‌تونه شخصيت انسان رو تغيير بده! كما اينكه اين امر، صرفاً تقصير بني‌صدر نبود.

شايد بشه گفت قانون‌گريزي و تفسير به رأي نمودن قانون و «طرفداري از قانون، تنها در مواردي كه به نفع ماست و گريز از قانون و فرار به جلو در مواردي كه عليه ماست»، اصلي‌ترين دليل سقوط بني‌صدر از اوج محبوبيت به پست‌ترين جايگاه بود!

--------------------------------

[color=blue]چالشي به نام تعيين نخست‌وزير[/color]
همگان مي‌دانستند كه چالش اصلي ميان مجلس و رئيس‌جمهور بر سر انتخاب نخست وزير خواهد بود. بني‌صدر با رندي سعي در جلب نظر امام و بيت‌ ايشان براي بهره‌برداري‌هاي سياسي داشت و به همين خاطر مرحوم احمد خميني را به عنوان نخست‌وزير پيشنهاد كرد كه مورد قبول امام واقع نشد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11475_697.jpg[/img]


بني‌صدر در اقدام بعدي، مصطفي ميرسليم، سرپرست شهرباني كل كشور و از اعضاي حزب جمهوري اسلامي را به عنوان نخست وزير به مجلس معرفي كرد كه به رغم حدس و گمان‌هاي اوليه مبني بر موافقت اكثريت نمايندگان مجلس با ميرسليم، او هم موفق به كسب آراي لازم نشد.
علي‌اكبر ولايتي ديگر نامزد پيشنهادي بني‌صدر براي تصدي نخست‌وزيري بود كه او نيز موفق به جلب نظر مجلس نشد.

در نهايت تصميم‌گرفته شد تا كميته منتخب نمايندگان و شوراي انقلاب و رئيس‌جمهور براي تعيين نامزد نخست وزير اقدام كنند و اين كميته در مورد محمدعلي رجايي به توافق رسيد. گرچه از همان ابتدا بني‌صدر با انتخاب وي به عنوان نامزد پيشنهادي براي نخست‌وزير موافق نبود و حتي به رجايي لقب «خشك سر» داد.
جالب اينجاست كه به رغم عدم عضويت محمدعلي رجايي در حزب جمهوري اسلامي، وي با آراي نسبتاً بالايي در مجلس موفق به كسب رأي اعتماد شد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11478_189.jpg[/img]


[color=blue]رجايي «خشك‌سر»![/color]
بني‌صدر حتي پس از انتصاب رجايي به نخست‌وزيري هم تا مدت زيادي از امضاي حكم او خودداري كرد. اين در حالي بود كه او برابر با قانون مي‌بايست ظرف ده روز حكم نخست‌وزير را امضا مي‌كرد. از سوي ديگر همان زماني كه حكم به تاييد بني‌صدر رسيد و رجايي رسما كار خود را براي انتخاب اعضا و تشكيل كابينه آغاز كرده بود، رئيس‌جمهور به بهانه سفر به كرمان و جنوب خراسان تهران را ترك كرده بود.
همچنين در جريان انتخاب رجايي به نخست‌وزيري، بني‌صدر با ارسال نامه‌اي خطاب به وي و در جهت القاي اين مسئله كه اين انتخاب بر رئيس‌جمهور تحميل شده است، در صدر نامه، عبارت «با توجه به جريان گزينش شما» را آورده بود.

چند روز بعد هم براي اين كه از عملكرد دولت رجايي اعلام برائت كند، در ديدار عمومي با مردم عنوان كرد: اگر ديدم كه اين دولت كارايي ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب، من بايد به مردم بگويم كه اين دولت، دولت من نيست. بنابراين من ابزار كار ندارم كه شما از من چيزي بخواهيد.

او در مسير فعاليت كابينه، علاوه بر انتخاب وزرا، كارشكني‌هاي متعددي را صورت مي‌داد. از جمله نسبت به انتصاب معاون وزير و سرپرست وزارتخانه‌هايي كه وزير آن تعيين نشده بود، به رجايي ايراد مي‌گرفت و احكام صادره از سوي نخست وزير را ملغي و بي‌اعتبار مي‌خواند و از سويي براي كمك به جنگ‌زدگان، زماني كه رجايي قصد باز كردن حسابي ويژه در اين خصوص را داشت، اعلام كرد كه دولت از حساب 888 رياست جمهوري مي‌تواند استفاده كند، اما عملا در راه استفاده دولت از اين حساب كارشكني مي‌كرد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11477_711.jpg[/img]


چرخ اجرايي اداره كشور به كندي در حال چرخش بود و نمايندگان مجلس براي اين‌كه روند امور براي پيشبرد اهداف كابينه دولت تسهيل شود، تصويب لايحه دوفوريتي تعيين سرپرست براي سه وزارتخانه امور اقتصادي و دارايي، امور خارجه و بازرگاني را در دستور كار قرار دادند. اما همفكران بني‌صدر در مجلس به تكاپو افتادند تا بر سر تصويب چنين لايحه‌اي مانع‌تراشي كنند و به همين منظور‌هاشم صباغيان، احمد سلامتيان، غضنفر پور، معين‌فر، مهدي بازرگان، شهاب محمودي، نقوي، اخوتيان، ابو سعيدي، منوچهري، عاليپور، بياني و رضا اصفهاني صحن علني مجلس را ترك كردند كه البته اين تلاش ناكام ماند.

اقدام نمايندگان مجلس خشم بني‌صدر را بر انگيخت. وي در سخنراني‌هاي عمومي خود از استبداد، ديكتاتوري، خودمحوري و تماميت‌خواهي يك گروه سياسي شكايت و در غائله 14 اسفند ماه 1359 شديدترين حملات را نثار مجلس و شوراي انقلاب و حزب جمهوري اسلامي كرد. اجتماع مردم در اين روز در دانشگاه تهران ـ همزمان با سالگرد تولد دكتر مصدق ـ به صحنه درگيري نيروهاي موافق و مخالف وي مبدل شد.

[color=blue]امام خميني و بني‌صدر[/color]
در اين ميان تلاش‌هاي امام براي حفظ وحدت ميان مسولين و سران قوا حاوي نکاتي جالب توجه بود. رهبر انقلاب از همه ابزارها و روش‌ها براي ايجاد يکدلي و يکپارچگي در ميان کارگزاران نظام استفاده کرد و اين مسئله از همان آغازين روزهاي انتخاب بني صدر به عنوان اولين رئيس جمهوري اسلامي ايران مشهود بود.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11476_198.jpg[/img]


پس از استعفاي دولت موقت و پذيرش آن از سوي امام، رسيدگي و اداره کشور به شوراي انقلاب محول و اين شورا موظف شد که مقدمات تعيين رئيس جمهور را فراهم آورد. امام که يکبار در عرصه سياسي مديريت روشنفکران در روزهاي آغازين جمهوري را تجربه کرده بود با دورانديشي، هنگام تنفيد حکم رياست جمهوري بين صدر طي تذکري هشدار دهنده خطاب به وي اعلام کرد: اينجانب به موجب اين حکم رأي ملت را تنفيذ و ايشان را به اين سمت منصوب نمودم. لکن تنفيذ و نصب اينجانب و رأي ملت مسلمان ايران محدود است به عدم تخلف ايشان از احکام مقدسه اسلام و تبعيت از قانون اساسي اسلامي ايران.(صحيفه نور، جلد 11، ص260)

زماني که لانه جاسوسي اشغال شد و تهديد نظامي آمريکا شدت گرفت، امام براي سرو سامان دادن به وضعيت نظامي، رئيس جمهور را با عنوان فرماندهي کل قوا به نيروهاي نظامي و انتظامي معرفي کرد و در حکمي به شرح ذيل نوشت:

[b]جناب آقاي بني صدر، رئيس جمهوري ايران
در اين مرحله حساس که احتياج به تمرکز قوا بيشتر از هر مرحله است، جنابعالي به نمايندگي اينجانب، به سمت فرماندهي کل نيروهاي مسلح به ترتيبي که قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران تعيين کرده است، منصوب مي‌شويد.[/b](همان،ج 11، ص 274)

امام در ابتداي امر از هيچ اقدامي براي حمايت از بني صدر فروگذار نكرد و همواره در سخنراني خود مرم را به حمايت و پشتيباني از دولت فرا مي‌خواند و از آنها مي‌خواست تا با صبر انقلابي مشکلات را تحمل کنند. اما وقتي ميزان گزارش تخلفات و مشکلات موجود در سازمان‌ها و ادارت دولتي افزايش يافت، امام در ديدار با خانواده شهدا، رئيس جمهور را مورد عتاب قرار داد و اعلام کرد: ... اين ادارات دولتي و وزارتخانه‌ها و همه گروههايي که در اداره ممکت مشغول هستند، جواب شماها را چي مي‌دهند که باز هم در عين حالي که سفارش شده است که اين کاغذبازي‌هاي مزخزف را و اين کارهاي ضد انقلابي را نکنيد ... هميشه نمي شود که با حرف مردم را قانع کرد... تا کي صبر کند ملت ايران و تا کي شما مي‌خواهيد اصلاح کيند امور را؟...بايد به اسرع وقت اصلاح شود و اگر اصلاح نشود به اسرع وقت اصلاح مي‌کنيم.(همان،جلد 12، ص 204)

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11479_274.jpg[/img]


زماني که بحث انتخاب نخست وزير و رأي اعتماد به کابينه داغ بود امام با صراحت از اختلاف نظر موجود در بين مسئولين نظام ابراز گلايه کرد و به صورت مساوي همه آنها را چنين مورد خظاب قرار داد: دولت بخواهد مجلس را تضعيف کند، مجلس بخواهد رئيس جمهور را تضعيف کند، تمام اينها برخلاف مکتب اسلام است، مخالف با اسلام است...اين آقاي رئيس جمهور با مجلس، مجلس با رئيس جمهور؛ چرا اين طور رفتار مي‌کنند؟چرا بايد اين طور باشد که صداي مردم در بيايد؟ من نصيحت به آنها مي‌کنم.(همان، جلد 12،ص 254)

البته بني صدر در چنين وضعيتي قصد داشت از شرايط موجود بهترين استفاده را بکند به همين خاطر با ارسال نامه‌اي ضمن ابراز ناخرسندي از اصرار محمد علي رجايي بر انتخاب اعضاي کابينه اش از رهبر انقلاب خواست تا در اين زمينه اظهار نظر کند. اما حضرت امام با تيز هوشي اعلام کرد که : اينجانب دخالتي در امور نمي کنم. موازين همان بود که کراراً گفته ام و سفارش من آن است که آقايان تفاهم کنند و اشخاص مومن به انقلاب و مدير و مدبر و فعال انتخاب نمايند.(همان، جلد 12، ص 50)

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11480_774.jpg[/img]


يکي از مهمترين حوادث تاريخ معاصر ايران همزمان با رياست جمهوري ابوالحسن بني صدر به وقوع پيوست و رئيس جمهور عراق ضمن رد يکجانبه قرارداد 1975 الجزاير شرايط را براي حمله به کشورمان مناسب دانست و نيروهاي عراقي با ساز و برگي آماده مرزهاي ايران را مورد تجاوز قرار داد. شرايط کشور در آن زمان بحراني بود و ديگر فرصتي براي دميدن بر آتش اختلاف نبود. با توجه به وضعيت حساس منطقه در آن زمان و ضرورتي که براي حفظ وحدت ميان مسئولين احساس مي‌شد امام خميني وارد عرصه عمل شده و حمايتي موثر از رئيس جمهور به عمل آورد و طي بياناتي خاطرنشان کرد: امروز آقاي بني صدررا ما با او(شاه) مقايسه مي‌کنيم. براي اين که بالاترين چيزهايي که در جمهوري هست... رياست جمهوري است...خوب اين يک نفر از اشخاصي که در راس واقع است آيا زندگيش را نمي بينيد. اينها الان نمي بينند که زندگيش را وقف اين کرده است که برود براي اين ملت خدمت بکند و آنها(دولتمردان رژيم سابق) يک روز اين کار را نکرده اند.(همان، ج 14، 81)... اينهايي که به عنوان خير خواهي پيش آقاي رئيس جمهور مي‌روند و حرف‌هايي از ديگران مي‌زنند اينها شياطيني هستند به صورت انسان و در سيرت شيطان و آنهايي که پيش اجزاي دولت مي‌روند، پيش نخست وزير مي‌روند، پيش ديگران مي‌روند و از آقاي رئيس جمهور انتقاد مي‌کنند اينها هم شيطان‌هايي هستند به صورت انسان و در سيرت شيطان.(همان، جلد 14، ص 124)

اما ظاهراً هيچيک از اين حمايت‌ها در نظر رئيس جمهور مقبول نيفتاد و او تلاش کرد تا ضمن در دست زمام امور و بي اثر کردن حرف نخست وزير، دلائل ناکارآمدي سياسي و اقتصادي را متوجه کابينه محمد علي رجايي کند و از سوي ديگر در جبهه‌هاي جنگ از نيروهاي بسيجي و سپاهي که جزو منتقدان فرماندهي او در جنگ بودند سلب اختيار کند با توجه به تشديد بحران در عرصه اداره جنگ در نهايت امام ناچار شد که وي را از فرماندهي کل نيروهاي مسلح برکنار کند.

بني‌صدر و حاميان او که متوجه وخامت اوضاع شدند، سعي کردند که آب رفته را دوباره به جوي برگردانند و البته در اين هدف نه تنها درصدد جبران گذشته نبودند بلکه راه چاره را در کارشکني ديدند و به همين خاطر سعي کردند که با برگزاري راهپيمايي عليه لايحه قصاص که توسط دولت محمد علي رجايي به مجلس تقديم شده بود، ضمن نشان دادن امکانات نافرماني خود اوضاع را به نفع خود تحت کننرل قرار دهند.

تدارک بزرگ براي چنين اقدامي فراهم شد اما رهبر انقلاب اين بار تنها به نصحيت بسنده نکرد و با کلامي قاطع ضمن اعلام مغاير بودن اساس اين راهپيمايي، زمينه عزل بني صدر از مقام رياست جمهوري را با ايراد چنين سخناني مهيا کرد: ...متاثرم از اين که با دست خودشان اينها گور خودشان را کندند. من نمي‌خواستم اين طور بشود. من حالا هم توبه را قبول مي‌کنم... حالا هم بروند توي راديو و تلويزيون توبه کنند و بگويند ما تا حالا خطا کرديم، اشتباه کرديم مردم را دعوت کرديم به شورش، غلط بوده، خلاف اسلام بوده، خلاف قوانين کشوري بود...من چندين بار به اين آقا(بني صدر) گفتم آقا اين جمعيت تو را به باد فنا م‌ دهد و اين افرادي که دور تو جمع شده‌اند، بعضي از اينها يک گرگ‌هايي هستند که تو را به باد فنا مي‌دهند ، گوش نکرد، حالا هم دير نشده، آقاياني که متدينند، اعلام کنند به اين که اين دعوت به راهپيمايي ، دعوت بر ضد اسلام است. چنانچه صريحش اين است و آن آفا هم بروند عذرخواهي کنند از ملت، بگويند ملتي که به من رأي داد، مطابق رأي آنها عمل نکردم... الان هم من نصيحت مي‌کنم اين جمعيت متدين نهضت آزادي را و آقاي رئيس جمهور را ، الان هم من نصحيت مي‌کنم که آقا شماها دست برداريد از اين سنگ اندازي جلوي چرخ اسلام، دست برداريد از اين تضعيف روحاينت و تضعيف ملت و روحيه ملت...(همان، جلد 15، ص 19)

پيامدهاي اين حادثه به حدي بود كه امام براي ختم غائله راسا اقدام كردند و براي حل اختلاف بين مسئولان نظام، دستور تشكيل كميته‌اي را صادر كردند. در اين کميته، آيت‌الله مهدوي كني، شيخ شهاب‌الدين اشراقي از طرف بني‌صدر و شيخ محمد يزدي از طرف حزب جمهوري اسلامي عضو بودند و مهدوي كني در اين هيأت به عنوان نماينده امام انتخاب شد. (صحيفه امام، ج 14، ص 248) بعد از بحث و بررسي فراوان بنا بر نظر هيأت، موارد تخلف رئيس‌جمهوري از وظايف قانونيش اعلام شد. (خاطرات آيت‌الله محمد يزدي، انتشارات مركز استاد انقلاب اسلامي، ص 506)

[color=blue]عزل بني‌صدر و تظاهرات مسلحانه[/color]
در نهايت با توجه به قانون‌شكني و عدم التزام بني‌صدر به مصوبات كميته حل اختلاف، طرح بررسي عدم كفايت سياسي رئيس‌جمهور در دستور كار مجلس قرار گرفت.
بني‌صدر و هوادارانش نيز در خارج و داخل مجلس سعي کردند براي تحت تأثير قرار دادن افکار عمومي و ايجاد فضايي تبليغي عليه نمايندگاني که قصد داشتند با طرح اتهاماتي عليه بني صدر، اقدامات او را در دوران رياست جمهوري به نقد بکشند، تلاش‌هايي انجام دهد.
بني‌صدر براي فرار از دستگيري از روز 25 خرداد به مخفيگاه رفت و در ايام اختفا، براي امام خميني نامه‏اي نوشته و ايشان را به رعايت قانون دعوت مي‌کند.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11481_361.jpg[/img]


در روز 26 خرداد سازمان مجاهدين خلق با انتشار اطلاعيه‌اي تهديد آميز اعلام کرد:
«هموطنان مبارز، مردم قهرمان تهران، مقدمه‌چيني‏ها و صحنه‏سازي‏هاي رسوا و مفتضحانه را كه شب گذشته در تلويزيون با شعار «مرگ بر بني‏صدر» ترتيب داده بودند، ديديد. ظاهراً سينه‏چاكان ريايي و انحصارطلب «قانون» آنقدر در به ثمر رساندن كودتاي ارتجاعي امپرياليستي شتاب زده‏اند كه بي‏محابا «اعدام و مرگ» رئيس‌جمهور قانوني را سر لوحه دستگاه‌هاي خبري و ارتباط جمعي خود ساخته‏اند. بنابراين جان رئيس‌جمهور علي‏القاعده در خطر جدي است و فرد فرد شما از جانب تمامي مردم ايران در دفاع از آزادي‌ها و مقاومت در برابر ديكتاتوري و اختناق سياه وظيفه داريد تا براي نجات جان دكتر بني‏صدر هر لحظه هوشيار و آماده باشيد.»
اين مسئله نشان مي‌داد که اين سازمان به منظور مقابله با تصميم مجلس و امام درصدد اقدامي متقابل و خشونت‌آميز است.
در روز 27 خرداد آيين‌نامه بررسي عدم كفايت رئيس‌جمهور در مجلس به تصويب ‏رسيد. در اين جلسه، احمد غضنفرپور پيام 22 خرداد بني‏صدر به مردم ايران را خواند. مهندس معين فر نيز در نطقي تند مخالفت خود با طرح عزل رئيس جمهوري را اعلام کرد

بني‌صدر در اقدامي ديگر در 29 خرداد با انتشار پيامي خطاب به مردم ايران اعلام کرد: همه ابزارها عليه رئيس‌جمهور است و اين مبارزه با انقلاب است... آنها كه اين كارها را مي‏كنند، نمي‏دانند كه جامعه ايران جامعه جوان است و جامعه جوان به رشد احتياج دارد... به هرحال نسل جوان نبايد خود را به ياس وادارد. چه من باشم، چه نباشم، ايران اگر بخواهد مستقل و آزاد زندگي كند، بايد با اسلام رشد، اسلام محبت، اسلام كار و تلاش و ابداع زندگي كند. من كوشيده‏ام شاخص اين اسلام باشم.

موسوي خوئيني: کسي نگويد بني‌صدر جاسوس آمريکاست
در روز 30 خرداد تظاهراتي با حضور هواداران بني صدر برگزار شد که به خشونت کشيده شد و عده‏اي از جمله عذرا حسيني همسر بني‌صدر دستگير شدند.
سازمان مجاهدين بعدازظهر همان روز با بالا بردن عكس‌هاي رجوي و تغيير شعار و توسل به قهر، فضاي متشنجي را در کشور به وجود آورد.

در روز 31 خرداد سال 60 بحث عدم كفايت سياسي در صحن علني مجلس مطرح شد و شمار زيادي از موافقان در اين زمينه داد سخن دادند. در اين ميان موسوي خوئيني نطق آتشيني ايراد كرد. وي در فرازي از سخنانش، بخش‌هايي از اسناد لانه جاسوسي را درباره بني‌صدر قرائت كرد، ولي پيش از آن خاطرنشان ساخت كه هدف از افشاي اين اسناد، آن نيست كه بگويد بني‌صدر جاسوس آمريكاست و هيچكس هم حق ندارد بگويد وي جاسوس است.

خوئيني سپس اضافه كرد: همه كساني كه در خط آمريكا عمل مي‌كنند، اجباراً جاسوس آمريكا نيستند. اظهارات كوبنده خوئيني و ساير موافقان طرح، رمقي براي مخالفان به منظور دفاع از عملكرد بني‌صدر باقي نگذاشت و بيشتر نمايندگان به بركناري اولين رئيس‌جمهور رأي دادند. در مواقع ديگر، مجلس به چنين اكثريت مطلقي دست نمي‌يافت.

نمايندگان ملي‌گرا موافقتي با بررسي طرح مذكور در مجلس نداشتند و به همين خاطر جلسه را ترك كردند. نمايندگان مخالف بني‌صدر انتقادات تند و تيزي عليه او مطرح كردند و در نهايت 177 نفر به بي‌كفايتي او رأي دادند، اما رضا اصفهاني، هراي خلطيان، محمد مجتهد شبستري، محمدجواد حجتي‌كرماني، محمد خليلي، غلامعلي شهركي، محمدهادي برومند، محمد شجاعي، محمد رجاييان، سيد محمدمهدي جعفري رأي ممتنع دادند و تنها صلاح‌الدين بياني رأي مخالف به طرح بي‌كفايتي سياسي رئيس‌جمهوري داد.
اين مسئله فرار او به همراه مسعود رجوي رهبر سازمان مجاهدين خلق را در پي داشت. جالب آن‌كه وي براي شناخته نشدن، از آرايش زنانه استفاده كرد و حتي يكي از هواپيماهاي ايران را هم ربود.

بعد از اينکه مجلس رأي به عدم کفايت سياسي رئيس جمهور داد، رهبر انقلاب طي سخناني با تشريح عملکرد ابوالحسن بني صدر ابراز داشت: من کراراً به او گفتم که حسابت را از اين منافقين جدا کن و اعلام کن به اين که شماها از اسلام نيستيد و شماها به من ارتباط نداريد. نپذيرفت و ديد آنچه ديد و من اميدوارم توبه کند تا خداي تبارک و تعالي او را بيامرزد و در آن عالم روسياه نباشد... شما از اينهايي که ديروز پريروز ريختند در خيابان‌ها و آن همه جنايت کردند و اعلام کردند که ما برخلاف جمهوري اسلامي مسلحانه جنگ مي‌کنيم، شما از اينها تبري کنيد. من صلاح شما را مي‌خواهم، من علاقه دارم به بسياري از شما و شما توجه نداريد.من بايد بگويم که شماها با اين که در سياست بزرگ شديد، شم سياسي نداريد، چنانچه آقاي بني صدر هم شم سياسي نداشت. من الان هم نصيحت مي‌کنم آقاي بني صدر را به اين که نبادا در دام اين گرگ‌هايي که در خارج از کشور نشستند و کمين کردند بيفتيد و اين آبرويي که از دست داديد، بدتر بشود(همان، ج 14، ص 34)

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11482_943.jpg[/img]


[color=blue]اقامت در پاريس[/color]
با اين حال بني‌صدر در فرانسه ـ محل اقامت فعلي خود ـ دست از فعاليت عليه جمهوري اسلامي بر نداشت. وي خود را رئيس‌جمهور قانوني مي‌خواند و رأي مجلس را درباره عدم كفايت سياسي كودتا مي‌دانست. او از جمله كساني بود كه در تشكيلات شوراي مقاومت به همراه مسعود رجوي و ديگر مخالفان نظام جمهوري جزو اعضاي موثر و موسس بود؛ همان تشكلي كه در تاريخ 27/4/60 تحت عنوان ميثاق اعلام موجوديت كرد، اما از همان ابتدا مشخص بود كه اين جمع ناهمگون ياراي همكاري با يكديگر را ندارد. چون اساسا با توجه به خصوصيت فردي عناصر عضو، هر يك نظر خود را در خصوص مسائل جاري صائب مي‌دانست و بر رأي خود پاي مي‌فشرد. سرانجام اين مسئله و عوامل ديگر كناره‌گيري بني‌صدر و جدايي او از رجوي در پي داشت؛ به گونه‌اي كه هر دوي آنان در شرايط فعلي از مخالفان سرسخت يكديگر به شمار مي‌روند.

از ديگر اقدامات او عليه جمهوري اسلامي، حضور در دادگاه فرانسه براي رسيدگي به اتهام فردي به نام رضا مشهدي در رابطه با ترور سيروس الهي بود. وي در اين دادگاه به عنوان شاهد، اتهاماتي را عليه سران جمهوري اسلامي وارد كرد. اما روند برگزاري جلسه چندان به مذاق او خوش نيامد و رأي دادگاه مطابق با برداشت و تفسير او نبود. به همين خاطر وي مسئولين قضايي فرانسه را متهم به سهل‌انگاري كرد.

او فعاليت‌هاي مطبوعاتي خود را در خارج از كشور از سرگرفت و تاكنون نيز انقلاب اسلامي در هجرت را منتشر مي‌كند. هر از گاهي هم به فراخور متقضيات روز و مناسب با حال و هواي سياسي كشور، اعلاميه‌ها و بيانيه‌هاي هشدارگونه‌اي را منتشر مي‌كند و همّ و غم وي در اين نوع فعاليت‌ها، زير سؤال بردن مشروعيت نظام است. او از اين رهگذر اتهامات گوناگوني را عليه متوليان جمهوري اسلامي عنوان کرده و همواره درصدد القاي اين مطلب است كه تنها انقلاب در سايه تدابير او مي‌توانست به سرمنزل مقصود برسد. اين امر نشان مي‌دهد كه اين نگاه كاملا خودمحورانه بني‌صدر در طول دوران رياست جمهوري و مسئوليت وي در نظام جمهوري اسلامي همچنان وجود داشته و هنوز هم در او جريان دارد.

[img]http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1387/4/1/11484_265.jpg[/img]


[color=blue]بني‌صدر و صداقت[/color]
اين‌كه يكي از تأليفات او نام «خيانت به اميد» به خود گرفته، حائز اهميت و در عين حال موجب شگفتي است؛ از اين جهت كه خود وي يكي از مروجين نااميدي در كشور بوده است. چون از زماني كه تصدي قوه مجريه را به عهده گرفت،‌ هميشه و همواره در حال دميدن خاكستر نااميدي بوده است.اكثر قريب به اتفاق سخنراني‌هاي او كه بعد از رياست جمهوري ايراد شد، به ويهژه هنگامي كه چالش او با حزب جمهوري بيشتر مي‌شد، او از اختلافات و كارشكني‌ها و بيم‌ها و نااميدي‌هايي كه از آينده انقلاب و جمهوري داشت، سخن مي‌گفت.

او مخالفان خود را به خوارج تشبيه مي‌كرد و در همين باره ادعا مي‌كرد كه: «امروز كساني كه بويي از مكتب نبرده‌اند، مقابل منتخب مردم و فردي كه عمر خويش را در مطالعه مكتب گذرانده و كوشيده است نظام پراكنده شده اسلامي را جمع آوري كند، ايستاده‌اند و به نام مكتب با او مي‌ستيزند». (انقلاب اسلامي، 13/5/59)

در جايي ديگر در مورد هماهنگي كامل كابينه با رئيس‌جمهور گفته بود: «اگر در مجلس به نخست وزير و وزيراني رأي بدهند كه بتوانند مانند ساعت با رئيس‌جمهور كار كنند امكان دارد جمهوري از پا درنيايد». (انقلاب اسلامي 9/5/59)
به عبارت ديگر از نگاه او، در صورت هماهنگي و پيوند و اطاعت محض وزرا از رئيس‌جمهوري، مي‌توان اميد داشت انقلاب و نظام به حيات خود ادامه دهد.

او حتي در جريان انتخاب رجايي به نخست‌وزيري ارسال نامه‌اي خطاب به وي و در جهت القاي اين مسأله كه اين انتخاب به او تحميل شده است در صدر نامه عبارت «با توجه به جريان گزينش شما» را آورده بود. (چگونگي انتخاب اولين رئيس جمهور، كيومرث صابري، نامه مورخه 29/5/59) و چند روز بعد هم براي اين‌كه از اعمال دولت اعلام برائت كند، در ديدار عمومي با مردم عنوان كرد: اگر ديدم كه اين دولت خط مرا ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب من بايد به مردم بگويم كه اين دولت دولت من نيست. بنابراين من ابزار كار ندارم كه شما از من چيزي بخواهيد. (انقلاب اسلامي، 3/6/59)

موارد فوق كه اسناد آن موجود است، دلالت بر اين مسأله دارد كه بني‌صدر در آن ايام يكي از عوامل مؤثر گسترش فضاي نااميدي در كشور بوده است. چون به هر صورت مردمي كه او را به اين مقام انتخاب كردند و سازوكار دولت را به او واگذار كردند، طبيعي بود كه منتظر بهبود اوضاع و شرايط باشند؛ اما او هميشه بنا را بر شكوه و شكايت از مجلس و حزب جمهوري و منتقدان خود مي‌گذاشت و در صورتي كه همه طبق تكليف امام موظف به پرهيز از اشاعه اختلافات و عنوان كردن آن با مردم بودند، او بي‌اعتنا، سخن از ناسازگاري و وجود اختلافات به ميان مي‌آورد.
جالب اين‌كه در همان مواقع، از موضع بالا برخورد مي‌كرد و هميشه قيافه حق به جانب مي‌گرفت.
نكته ديگر آن‌كه وي در طول دوران رياست جمهوري خود اظهارات ضد و نقيضي را عنوان مي‌كرد. در زمان اشغال لانه جاسوسي در سرمقاله روزنامه «انقلاب اسلامي» تصريح كرد: «حق آن است كه اشغال سفارت آمريكا غير از عمل يك گروه كوچك براي يك مقصد است. اين عمل اعتراض يك ملت است.» (انقلاب اسلامي 15/8/59)

اما در جاي ديگر در مصاحبه با يك خبرنگار پاكستاني، از اين حادثه به عنوان يك نقطه ضعف و نه قوت نام برده بود. (26/12/58)
در جريان انتخاب نخست‌وزير، يكي از انتقادات او به رجايي علاوه بر «خشك سر بودن» و «عدم تجربه كافي براي اداره كشور» اين بود كه رجايي در زمان مسئوليتش در وزارت آموزش و پرورش، عناصر زيادي از چريك‌هاي فدايي و مجاهدين خلق را جذب آموزش و پرورش كرده است (چگونگي انتخاب اولين نخست‌وزير، ص 83) ـ كه البته مشخص شد اين اتهام كاملا بي‌پايه و اساس بود ـ اما بعدها خود او از جمله حاميان جدي دو گروه يادشده بود و حتي در خارج از كشور نيز با آنان همكاري و همگامي داشت. اما بعدها به واسطه بروز مسائلي اين رشته دوستي و همدلي گسسته شد.

او در زمينه انتخاب اعضاي كابينه هم با توجه به نارضايتي كه از رفتار مجلس داشت، تلاش مي‌كرد دامن خود را از هر گونه انتساب دولت به خود مبرا سازد و در قبال آن مسئوليتي نپديرفت و حتي در نامه صادر شده از سوي وي در تاريخ 3/6/59 خطاب به رجايي آمده بود كه: «به وزرايي كه فهرست آنها را براي اينجانب آورده‌ايد، همانطور كه روز اول گفتم كاري ندارم، خود مي‌دانيد. درباره وزراي دفاع و كشور، به لحاظ حساسيت وضع كشور تصويب خود را لازم ديده‌ام.» اما به فاصله گذشت چند ساعت در همان روز نامه‌اي ديگري با محتواي كاملا مغاير با مضامين نامه پيشين خود براي رجايي ارسال داشت و ضمن گلايه از او كه چرا در انتخاب وزيران نظر او را ملحوظ نكرده است، اعلام كرد: در امتحان مكتبي عمل كردن و وفاداري به قانون اساسي، شما و كساني كه شما را نخست‌وزير ساخته‌اند، رد و رفوزه شديد. (چگونگي انتخاب اولين نخست وزير صفحه 98 تا 106)

بني‌صدر همواره از بي‌اعتنايي و عدم اعتقاد مخالفانش نسبت به قانون اساسي سخن مي‌گفت، اما دانسته يا ندانسته در بسياري از مواقع از تن در دادن به اصول قانون سر باز مي‌زد و تنها نظر خود را صائب مي‌دانست و حتي مشروعيت و قانوني بودن نهادها و قواي ديگر را نيز زير سوال مي‌برد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
از توضیحات.پرسش و پاسخ دوستان استفاده کردیم. هرچند جای سوالات بسیاریست اما به همین بسنده میکنم بنی صدر ها در تاریخ ما تکرار خواهند شد....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[color=red]زيباكلام: اگر بني‌صدر از منيت كم مي‌كرد ذليل نمي‌شد[/color]

صادق زيباكلام استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در ميزگرد «بازخواني پرونده بني‌صدر» كه با حضور جلال‌الدين فارسي فعال سياسي دوران انقلاب و از رقباي انتخاباتي بني‌صدر، در خبرگزاري فارس برگزار شد، گفت: من اين اعتقاد را ندارم كه بني‌صدر مهره‌اي بود كه غرب، آمريكا، سيا، اينتليجنس سرويس، موساد و ...او را وارد پروسه انقلاب اسلامي كرده باشند تا روز مبادا و روزي كه مي‌خواهند از او استفاده كنند.
زيباكلام افزود: اين توهم توطئه‌ و فرضيه‌هاي دائي‌جان ناپلئوني است كه ما فكر كنيم سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي بيگانه مي‌توانند شرايط اجتماعي - سياسي چندين سال آينده را پيشگويي كنند. اگر ما بپذيريم كه بني‌صدر مهره دست نشانده غرب و بيگانگان بوده بسياري از اصول و پايه‌هاي انقلاب اسلامي زير سئوال مي‌رود.

وي ادامه داد: اين غير معقول است كه فكر كنيم قدرت‌هايي در دنيا وجود دارند كه از چندين سال قبل فردي را در جريان جا بدهند كه بعد كه انقلاب مي‌شود و جمهوري اسلامي استقرار پيدا مي‌كند و بعد كه انتخابات رياست جمهوري مي‌شود و پس از آن‌كه ايشان رئيس‌جمهور مي‌شود براي غرب كار كند؛ من فكر مي‌كنم اگر چنين قدرت‌هايي وجود داشته باشند و اگر آمريكا چنين قدرتي مي‌داشت اساساً نمي‌گذاشت، رژيم شاه سقوط كند و هيچ وقت اين همه راه پيچ و مارپيچ را انتخاب نمي‌كرد.

زيباكلام با اشاره به موضوع خيانت بني‌صدر گفت: به اين هم اعتقاد ندارم كه بني‌صدر در زمان رياست جمهوري‌اش و زماني كه فرمانده كل قوا بود خيانت كرده باشد و معتقدم كه بين ايشان و جريان موسوم به خط امام كه عمدتاً روحاني و عضو حزب جمهوري اسلامي هم بودند، اختلاف نظر عميق بوجود آمد و اين اختلاف نظر عميق هم ريشه در نوع نگاه بني‌صدر و اعضاي حزب جمهوري اسلامي و روحانيون مخالف بني‌صدر به مسئله قدرت بود. بني صدر قدرت بيشتري مي‌خواست و خواهان اين بود كه روحانيت و حزب جمهوري اسلامي ايران در امور مملكت دخالت نكنند؛ بني صدر مي‌خواست نخست وزير و وزرا را خودش تعيين كند و تمام قدرت در اختيار خودش باشد.

استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامه اظهار داشت: بني‌صدر نشان داد كه به هيچ وجه آدم عميق و عاقلي نيست و تعقل سياسي ندارد، او نتوانست مورد اعتماد باشد؛[b] امام نمي‌خواست اولين رئيس جمهور ايران با صورت به زمين بيايد و اين را شكستي براي انقلاب مي‌دانست و اين تحليل امام كاملاً صحيح و روش‌بينانه بود. امام خيلي با بني‌صدر مدارا كرد و ميدان وسيعي را در اختيار بني‌صدر قرار داد اما بني‌صدر بخاطر تكبر و غروري كه داشت نفهميد كه امام چقدر براي او فضا ايجاد مي‌كند. آقايان بهشتي، رفسنجاني و ساير روحانيون هم به تبع امام در مقابل بني‌صدر و كارهايش خيلي كوتاه آمدند، اما بني صدر بجاي اين‌كه در مقابل اين كوتاه آمدن‌ها يك گام از مواضع مغرورانه‌اش كوتاه بيايد بيش از پيش مغرور شد و بيشتر از پيش از نيروهاي مكتبي، حزب‌اللهي و خط امامي فاصله گرفت و متأسفانه اين فاصله گرفتنش باعث شد كه به مسعود رجوي و مجاهدين خلق، جبهه ملي و به جرياناتي كه خيلي دل خوشي از انقلاب و رهبري امام و خط امام نداشتند، نزديك شود.[/b] بني صدر نه تنها نتوانست با نيروهاي خط امام به يك وحدت و وفاق برسد، بلكه با نيروهاي مخالف امام و خط امام همراه شد. بني صدر اگر كمي از منيت و خودخواهي‌اش كم مي‌كرد مي‌توانست با نيروهاي خط امام به توافق برسد و ذليل نشود.
زيباكلام با بيان اين كه ما نمي‌توانيم بگوييم بني صدر خيانت كرده و سبب سقوط خرمشهر شده، گفت: در صورت پذيرفتن خيانت بني‌صدر بايد بگوئيم ارتش خيانت كرده از طرفي، ارتش زمان بني‌صدر همان ارتشي بود كه بعد از رفتن بني‌صدر بود.

وي با اشاره به اينكه اين نگاه را كه مي‌گويد تاريخ مصرف فلان كس يا فلان چيز گذشته قبول ندارم زيرا اين نگاه علمي نيست، اظهار داشت: مثلاً عده‌اي مي‌گويند آمريكائي‌ها صدام را برداشتند چون تاريخ مصرفش گذشته بود، يا اين‌كه مي‌گويند آمريكايي‌ها شاه را برداشتند چون تاريخ مصرفش گذشته بود. اين تحليل نشان دهنده عقب ماندگي سياسي جامعه ماست. ما نبايد بگوييم تاريخ مصرف مثلاً شخصي مثل بني‌صدر گذشته است، بلكه بايد بني‌صدر و ماجراي او را تجزيه و تحليل كنيم و ببينيم چه شد كه بني‌صدر 13 ميليون راي آورد*؟ چه شد كه بني‌صدر در سال‌هاي نخست انقلاب به عنوان تئوريسين و نظريه پرداز اقتصاد توحيدي مطرح شد؟ چه شد كه اقبال مردم به بني‌صدر زياد بود و بعد كم شد؟ چه شد كه بني‌صدر به خطا رفت و كجاها به خطا رفت؟ چه‌ها كرد كه نبايستي مي‌كرد و چه‌ها نكرد كه بايد مي‌كرد؟ به هر حال چه بخواهيم و چه نخواهيم و چه بگوييم بني‌صدر عامل بيگانه‌ها بوده، نفوذي بوده و از سال‌ها قبل آمريكايي‌ها مثل سير ترشي او را جا انداخته بودند و از پر قنداق مي دانستند با بني‌صدر چكار بايد بكنند؛ او جزئي از تاريخ ماست و بايد از منظر تحليل سياسي و جامعه شناسي مورد تجزيه و بررسي قرار بگيرد.


* لازم به ذكر است كه آقاي بني‌صدر، در انتخابات 10 ميليون رأي آورد. شايد اشتباه دكتر زيباكلام، بخاطر در ذهن داشتن آراء مهندس موسوي (13 ميليون) بوده است. آراء دقيق هريك از كانديدهاي رياست جمهوري، در اولين پست ذكر شده است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تشکر مصطفی جان. پست من چی شده؟!

با نظر آقای زیباکلام نسبت به بنی صدر و اینکه اگر از تکبرش کم میکرد به زمین نمی خورد موافق هستم!

[quote]صادق زيباكلام استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در ميزگرد «بازخواني پرونده بني‌صدر» كه با حضور جلال‌الدين فارسي فعال سياسي دوران انقلاب و از رقباي انتخاباتي بني‌صدر، در خبرگزاري فارس برگزار شد، گفت: من اين اعتقاد را ندارم كه بني‌صدر مهره‌اي بود كه غرب، آمريكا، سيا، اينتليجنس سرويس، موساد و ...او را وارد پروسه انقلاب اسلامي كرده باشند تا روز مبادا و روزي كه مي‌خواهند از او استفاده كنند.
زيباكلام افزود: اين توهم توطئه‌ و فرضيه‌هاي دائي‌جان ناپلئوني است كه ما فكر كنيم سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي بيگانه مي‌توانند شرايط اجتماعي - سياسي چندين سال آينده را پيشگويي كنند. اگر ما بپذيريم كه بني‌صدر مهره دست نشانده غرب و بيگانگان بوده بسياري از اصول و پايه‌هاي انقلاب اسلامي زير سئوال مي‌رود.

وي ادامه داد: اين غير معقول است كه فكر كنيم قدرت‌هايي در دنيا وجود دارند كه از چندين سال قبل فردي را در جريان جا بدهند كه بعد كه انقلاب مي‌شود و جمهوري اسلامي استقرار پيدا مي‌كند و بعد كه انتخابات رياست جمهوري مي‌شود و پس از آن‌كه ايشان رئيس‌جمهور مي‌شود براي غرب كار كند؛ من فكر مي‌كنم اگر چنين قدرت‌هايي وجود داشته باشند و اگر آمريكا چنين قدرتي مي‌داشت اساساً نمي‌گذاشت، رژيم شاه سقوط كند و هيچ وقت اين همه راه پيچ و مارپيچ را انتخاب نمي‌كرد.

زيباكلام با اشاره به موضوع خيانت بني‌صدر گفت: به اين هم اعتقاد ندارم كه بني‌صدر در زمان رياست جمهوري‌اش و زماني كه فرمانده كل قوا بود خيانت كرده باشد و معتقدم كه بين ايشان و جريان موسوم به خط امام كه عمدتاً روحاني و عضو حزب جمهوري اسلامي هم بودند، اختلاف نظر عميق بوجود آمد و اين اختلاف نظر عميق هم ريشه در نوع نگاه بني‌صدر و اعضاي حزب جمهوري اسلامي و روحانيون مخالف بني‌صدر به مسئله قدرت بود. بني صدر قدرت بيشتري مي‌خواست و خواهان اين بود كه روحانيت و حزب جمهوري اسلامي ايران در امور مملكت دخالت نكنند؛ بني صدر مي‌خواست نخست وزير و وزرا را خودش تعيين كند و تمام قدرت در اختيار خودش باشد.[/quote]

[quote]استاد علوم سياسي دانشگاه تهران در ادامه اظهار داشت: بني‌صدر نشان داد كه به هيچ وجه آدم عميق و عاقلي نيست و تعقل سياسي ندارد، او نتوانست مورد اعتماد باشد؛ امام نمي‌خواست اولين رئيس جمهور ايران با صورت به زمين بيايد و اين را شكستي براي انقلاب مي‌دانست و اين تحليل امام كاملاً صحيح و روش‌بينانه بود. امام خيلي با بني‌صدر مدارا كرد و ميدان وسيعي را در اختيار بني‌صدر قرار داد اما بني‌صدر بخاطر تكبر و غروري كه داشت نفهميد كه امام چقدر براي او فضا ايجاد مي‌كند. آقايان بهشتي، رفسنجاني و ساير روحانيون هم به تبع امام در مقابل بني‌صدر و كارهايش خيلي كوتاه آمدند، اما بني صدر بجاي اين‌كه در مقابل اين كوتاه آمدن‌ها يك گام از مواضع مغرورانه‌اش كوتاه بيايد بيش از پيش مغرور شد و بيشتر از پيش از نيروهاي مكتبي، حزب‌اللهي و خط امامي فاصله گرفت و متأسفانه اين فاصله گرفتنش باعث شد كه به مسعود رجوي و مجاهدين خلق، جبهه ملي و به جرياناتي كه خيلي دل خوشي از انقلاب و رهبري امام و خط امام نداشتند، نزديك شود. بني صدر نه تنها نتوانست با نيروهاي خط امام به يك وحدت و وفاق برسد، بلكه با نيروهاي مخالف امام و خط امام همراه شد. بني صدر اگر كمي از منيت و خودخواهي‌اش كم مي‌كرد مي‌توانست با نيروهاي خط امام به توافق برسد و ذليل نشود.
زيباكلام با بيان اين كه ما نمي‌توانيم بگوييم بني صدر خيانت كرده و سبب سقوط خرمشهر شده، گفت: در صورت پذيرفتن خيانت بني‌صدر بايد بگوئيم ارتش خيانت كرده از طرفي، ارتش زمان بني‌صدر همان ارتشي بود كه بعد از رفتن بني‌صدر بود.[/quote]

این بخش رو تا حدودی قبول دارم هر چند کلی گویی شده و جزئیات و اینکه چرا بنی صدر از امام فاصله گرفت و به آغوش رجوی گریخت کمی بیش از حس تکبر میتونه باشه.

[quote]ما نبايد بگوييم تاريخ مصرف مثلاً شخصي مثل بني‌صدر گذشته است، بلكه بايد بني‌صدر و ماجراي او را تجزيه و تحليل كنيم و ببينيم چه شد كه بني‌صدر 13 ميليون راي آورد*؟ چه شد كه بني‌صدر در سال‌هاي نخست انقلاب به عنوان تئوريسين و نظريه پرداز اقتصاد توحيدي مطرح شد؟ چه شد كه اقبال مردم به بني‌صدر زياد بود و بعد كم شد؟ چه شد كه بني‌صدر به خطا رفت و كجاها به خطا رفت؟ چه‌ها كرد كه نبايستي مي‌كرد و چه‌ها نكرد كه بايد مي‌كرد؟ به هر حال چه بخواهيم و چه نخواهيم و چه بگوييم بني‌صدر عامل بيگانه‌ها بوده، نفوذي بوده و از سال‌ها قبل آمريكايي‌ها مثل سير ترشي او را جا انداخته بودند و از پر قنداق مي دانستند با بني‌صدر چكار بايد بكنند؛ او جزئي از تاريخ ماست و بايد از منظر تحليل سياسي و جامعه شناسي مورد تجزيه و بررسي قرار بگيرد.[/quote]

این ها سوالات خوبی هست و بهتر بود بجای موارد فرعی به این عوامل پاسخ میداد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام اول از همه اين جمله براي من خيلي جالب بود:
«انقلاب ما برای آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی بود.»
كه اين بسيار اشتباهه!!!!! :lol:
انقلاب ما براي استقلال ُ آزادي جمهوري اسلامي بود.»
من تاكيد ميكنم كه ترتيب قرار گيري كلمات بسيار معني دار و با مفهوم هستند.
در شخصيت بني صدر نكات جالبي به چشم ميخورد:
1- سيد بود!
2- پدرش روحاني بود!
3- دكتراي اقتصاد داشت!
4- نوشته هاش بوي دين ميداد!
5- هنگام انتخابات و بزرگ شدنش زياد دور وبر امام ميچرخيد!
==================================
icon_cheesygrin
فكر كنين اون موقع دم انتخابات رياست جمهوري مردم تو خيابون جمع ميشدن براش شعار ميدادن بني صدر 100٪!!!
لابد بعدش ميخوندن اگه بني صدر نشه...ايران تقلب ميشه!!!! :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
۲۵ راه حل پیشنهادی بنی صدر برای جایگزینی قشون کشی مجدد غرب به شرق




به گزارش رادیو عصر جدید، این راه حل های پیشنهادی از سوی ابوالحسن بنی صدر، در ادامۀ اظهارات چند روز پیش وی در خصوص لزوم پرهیز از اجرای پروژه لیبی برای ایران و دیگر کشورهای منطقه می باشد.


در این ۲۵ راه حل عملی پیشنهادی از سوی بنی صدر به غرب، که آنرا "جایگزین قشون کشی" به شرق ذکر کرده، وی معتقد است "اگر غربی ها به جای لشکرکشی، آنها را در مجموع انجام بدهند یک تحول اساسی بوجود می‌آید."


بنی صدر همچنین می گوید "جامعه ایرانی یکی از آن جامعه هایی است .......(ویرایش خودم ، سانسور! )

رادیو عصرجدید ۲۵ راه حل عملی پیشنهادی اولین رئیس جمهور ایران به غرب برای برون رفت از وضع موجود را به این ترتیب منتشر ساخته است:


• در قلمرو سیاسی و نظامی:
۱ – پس گرفتن شناسائی از دولتهای سرکوب گر. دست کم، فروکاستن آن تا حد روابط کنسولی.
۲ – خودداری از شناسائی و حمایت سیاسی و مالی و تبلیغاتی کردن از گروه های مخالف رژیمهای سرکوبگر، (درست عکس کاری که در لیبی کردند) بدین خاطر که ناقض اصل استقلال است و کشورهای تحت ستم استبداد را از آلترناتیو مستقل محروم می کند.
۳ – ترک حمایت از بخشی از رژیم در برابر بخشی دیگر. در مورد ایران، غرب سه دهه است این روش را داشته و بدین روش، نقش ضد جنبش را بازی کرده است. یک روز می گوید میانه رو در برابر تندرو، یک روز می گوید اصلاح طلب در برابر رادیکال. این بازی را باید تمام کرد!
۴ – خودداری از حمله نظامی و حتی تهدید به حمله نظامی، برای اینکه هر جامعه ای احساس کند از بیرون تحت تهدید حمله نظامی است جنبش نمی کند!
۵ – خودداری از حمایت سیاسی و نظامی و مالی و تبلیغاتی از گروه های مسلح و به استخدام خود در نیاوردن آنها.
۶ – رفتار بدون تبعیض با همه استبدادها، به سخن دیگر، چشم پوشیدن از دوستی استبدادهای دست نشانده و حافظ «منافع»، اگر استبداد بد است همه جا بد است. چون این تبعیضها جامعه را نسبت به علاقه دنیای خارج به دمکراسی بدبین می کند.
۷ – خودداری از فروش اسلحه به رژیمهای سرکوبگر، به خصوص اسلحه ای که در سرکوب مردم و جنبش آنها کاربرد دارند.


• در قلمرو حقوق انسان و وسائل ارتباط جمعی:
۸ – پایان دادن به روش کنونی که استفاده از حقوق انسان برای امتیاز گرفتن از دولتهای سرکوب گر است و تقدم بخشیدن و بلکه تنظیم رابطه با دولت سرکوبگر بر وفق حقوق انسان و امکان عمل ایجاد کردن برای سازمان ملل و سازمانهای مدافع حقوق بشر در حمایت از این حقوق در کشورهائی که نقض می شوند.
۹ – تهیه فهرست متجاوزان به حقوق انسان و در اختیار دادگاه جنائی بین المللی و کشورهای مختلف قرار دادن آن.
۱۰ – رفتار بدون تبعیض با دولتهای متجاوز به حقوق انسان، مثل اسرائیل و رژیم سعودی و...و حتی خود آمریکا. زندان گوانتانامو نمونه آشکاری است، اشخاصی را گرفتند و برند و در زندانهای مخفی زندانی کردند، در خود آمریکا چقدر در دوره آقای بوش پسر به حقوق انسان تجاوز شده است!؟
۱۱ – رفتار مشابه با گروههای مخالف رژیمهای سرکوبگر، وقتی دست به ترور اخلاقی می‌زنند، یعنی با گروههای مخالفی که این رژیم ها دارند و دست به ترور اخلاقی می‌زنند، باید همان رفتاری بشود که با سازمانهای تروریست می‌شود.
۱۲ – وسایل ارتباط جمعی که در حال حاضر وسیله پیشبرد هدفهای قدرتهای خارجی است، روش بی طرفانه در انتشار اخبار و در برقرار کردن جریان آزاد اندیشه‌ها، را رویه بکنند.
۱۳ – تبلیغ اصول راهنما و فرهنگ مردمسالاری و حقوق انسان بخصوص از قلم نیانداختن "اصل استقلال" که در حال حاضر در بی ارزش کردن آن می کوشند.
۱۴– شناختن حق هر جامعه به داشتن فرهنگ و خلق آن و دست شستن از سلطه فرهنگی و سعی در تبلیغ فرهنگ استقلال و آزادی.
۱۵– حساس کردن و برانگیختن افکار عمومی جهانی، کاری برعهده جنبش کنندگان است، با این وجود، رفتار تبغیض آمیز وسایل ارتباط جمعی عامل ضد جنبش می‌شوند. چنانکه مثلاً این وسایل ارتباط جمعی در آنچه که مربوط به بحرین است سکوت می‌کنند و در آنچه که مربوط به لیبی است، می‌بینید که با چه وسعتی به آن می پردازنند، درباره عربستان و دیگران که سکوت محض است!
۱۶ – دولتهای مدعی حق مداخله به حقوق انسان و دموکراسی خودشان بپردازند. چون این غربیها چنان پنداری که خداوند اصلاً اینها را "مجسمه حقوق" آفریده است، به خودشان اجازه می‌دهند که به عنوان حق مداخله در امور کشورهای دیگر مداخله کنند به اسم اینکه ما می‌خواهیم که حقوق انسان در آن کشورها رعایت بشود و یا دمکراسی برقرار بشود، اول در کشورهای خودتان این دمکراسی را شسته و رفته بکنید و از فساد و تباهی پاک بکنید تا الگویی بشود که دیگران آن را بخواهند.


• در قلمرو اقتصادی:
۱۷ – ممنوع کردن دادن قرضه به دولتهای سرکوبگر. بر دولتهای غرب است که خود و بانکها و شرکتها را از اینکار باز دارند.
۱۸ – ممنوع کردن بانکها و شرکتها از اداره پول و دارایی های سران و ماموران دولتهای سرکوبگر.
۱۹ – شناسایی دارایی های موجود سران رژیمهای سرکوبگر و محلهای بکار افتادن آنها و به حساب ملتهای گرفتار رژیمهای سرکوبگر گذاشتن این ثروتها.
۲۰ – موظف کردن بانکها و شرکتها به شفافت کردن معاملات خود با کشورهای تحت اداره استبداد. هم به قصد جلوگیری از رانت خواری و هم به قصد جلوگیری از پوشش دادن به خریدهای نظامی.
۲۱ – شفاف کردن بهای کالاهایی که در کشورهای تحت اداره استبداد مصرف همگانی دارند. در کشور ما کالایی که وارد می‌کنند، اقلا سه برابر قیمت خرید می فروشند. اگر قیمتها بر جامعه معلوم باشد که مثلاً گندم یا برنج به چه قیمت وارد ایران شده است، اولاً جلوی رانت خواری را می‌گیرد، ثانیاً وضعیت مالی جامعه را بهتر می‌کند و ثالثاً امکان خیزش را در آن جامعه افزایش می دهد.
۲۲ – مبارزه بین‌المللی با قاچاق مواد مخدر که یکی از منابع مهم در‌آمد برای رژیمهای سرکوبگر و سران ماموران سرکوبگر است، این در مورد ایران مصداق کامل دارد. این مبارزه البته به سود تمامی انسانیت است.
۲۳ – رژیمهای استبدادی در بودجه خود از جامعه های تحت استبداد مستقل هستند، مثل ایران که به نفت متکی است و اصلاً به مردم یارانه هم می دهد. همینطور است عربستان، لیبی و دیگر کشورهای نفت خیز و کشورهای که یک کالایی هستند، که این کالا می تواند کشاورزی یا معدنی باشد. بطور مثال معاملات نفتی مثلاً با ایران شفاف بشود تا معلوم شود این نفتی که فروخته می‌شود چقدر از آن واقعاً به خزانه دولت می‌رود و چه مقدار از نفت خارج از حساب فروخته می‌شود و به حساب سران رژیم ریخته می‌شود. می‌بینید که این مسئله چقدر اهمیت دارد، شدنی هم هست. مثلاً همین دستگاههای کامپیوتری که در عربستان کار گذاشتند و میزان استخراج نفت را تنظیم می‌کند که می تواند تمامی نفتی که از کشورهای مختلف به بازارهای دنیا می‌رود، را اندازه بگیرد و ثبت ‌کند.


• در قلمرو دانش، فن و استعداد:
۲۴ – در حال حاضر وجود استبدادهای سرکوبگر عامل گریز استعدادها از این کشورها هستند. در مورد کشور ما صندوق بین اللملی پول می‌گوید، ۱۵۰ هزار استعداد سالانه از ایران به خارج می‌رود که ارزش آن را ۵۰ میلیارد دلار برآورد کرده است، البته شرکت اینها در رشد کشور قابل اندازه‌گیری با پول نیست! جلوگیری از اینکه این استعدادها بروند، خلاف حقوق انسان است چون انسان آزاد است که هر جای دنیا که می‌خواهد برود، اما می‌شود یک بانک جهانی استعداد ایجاد کرد تا این ترتیبی که الان در لیبی ملاحظه می‌شود و قبلاً در عراق دیدیم، تکرار نشود که تا جنگ تمام شد، این شرکتها به آنجا ریختند. اگر این بانک وجود داشته باشد، آن کشور می تواند استعدادهای لازم را با مراجعه به آن بانک بین اللملی استعدادها، استخدام کند و محتاج این شرکتها هم نشوند.
۲۵ – امکانات قانونی بوجود آوردن برای فعالیت سیاسی غیر خشونت آمیز اتباع کشوری که در جنبش است در عین خودداری از خرید و به خدمت منافع خود درآوردن آنها. الان ایرانیها در دنیا پراکنده هستند، اینها با رفتن به تظاهرات بطور وسیع در جنبش شرکت کردند، بسیاری از آنها فیلم‌برداری شدند و عکس برداری شدند و بر آن رژیم شناخته شدند. شما دولتهای طرفدار دمکراسی اگر راست می‌گویید در کشورهای خودتان اقل امنیت این تظاهر کنندگان را که می‌توانید حفظ کنید، اقلا مامورین واواک ایران در کشورهای خودتان نمی‌توانید تشخیص بدهید و مانع از پرونده سازی اینها برای ایرانیان بشوید!؟ اگر اینقدر ناتوان هستید، چطور است وقتی که پای لیبی پیش می‌آید، سینه سپر می‌کنید و می‌گویید که ما آن هستیم که رفتیم و لیبی را از چنگ قذافی در آوردیم؟


[color=red]
منبع خبر ارسالی ؟

به علت پیشینه کاربر .. تخلف به عمد محسوب میشود!

قفل شد .

00Amin[/color]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.