death-white

تحلیل و پیگیری تحولات سوریه (1)

Recommended Posts

ستیز «سخت» با نمادهای قدرت سیاسی (اعم از هیأت های حاکمه دست نشانده یا دیکتاتوری های نظامی وطنی) نیمه دوم سده بیست که [b]اغلب[/b] از ماهیت«[b] مردمی[/b]» برخوردار بودند جای خود را به «مبارزه نرم نخبگان فکری و گروه هایی از توده مردم (که سرشتی مدنی و معتدل و غیر کاریزماتیک دارد)» با «پیشرانه» ماشین های سیاسی داده است: غول های صنعتی و تجاری، بانک های بزرگ و ... که [b]یکی[/b] از جلوه های چنین رویارویی «بیشتر اجتماعی» عرصه حفاظت از محیط زیست است.
در غائله سوریه، اپوزیسیون متکثر فاقد فصل مشترک و راستای سیاسی همخوان است، گاه تخالف و تضاد آنچنان میان شان بالا گرفته است که از اعلان علنی اش در مقابل چشمان رسانه ابا نداشته اند. علی ایحال، اکنون اندک زمانی است که از پدیدار شدن دو گروه عمده اپوزیسیون می گذرد: دستجاتی که ترکیه به نیابت از غربیان دایه شان شده است (و بتازگی شیخ نشینان سعودی و قطر) که این گروه در حال حاضر خود را در کاراکتر رهبری به نام برهان غلیون بازمی نمایاند (تحت عنوان کلی شورای ملی مقاومت [SNC]؛ این صرفنظر از تمام آن اختلافات عقیدتی شدید و مضحکی است که میان عناصر این شورا از سلفیان و وهابیون دیوانه گرفته تا لائیک های متوهم وجود دارد بنحوی که تا حال چندین بار از این شورا منصرف و بار دیگر با وساطت ریش سفیدهایشان و الله اعلم ... شاید هم با دیدن دلارهای مهر تائید خورده از واشنگتن و پوندهای اخیر شماره 10 خیابان داونینگ لندن به آن رجعت نموده اند) و گروه دوم و کمتر در چشم رسانه تحت نام کمیته ملی هماهنگی برای تغییر دموکراتیک (NCC؛ به ریاست حسن عبدالعظیم) که حاضر شده با حکومت آقای اسد به گفتگویی افتان و خیزان بنشیند و البته باید به عرض دوستان برسانم که «اکراد سوریه» نیز تا کنون تقریبا در هیچ یک از این دو مجموعه راهی نیافته اند که این امر احتمالا به گرایشات نژادی- قومی اپوزیسیون سوری باز می گردد. تصور می کنم دلیل تغییر لحن اخیر کشورهای حامی به اصطلاح اپوزیسیون سوری در خصوص حکومت اسد نیز تا حدودی واضح باشد ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان میشود موضع اخوان المسلمین سوریه را در این مورد به تفصیل توضیح دهید

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اخوان المسلمین سوریه از 1982 به مثابه دشمن ملت شناخته شدن، تحت تعقیب و پیگرد قرار گرفتن و بطور کلی تا حدود زیادی تارومار شدن بنابراین تعجبی نداره اگه بدونید که امروز اخوان المسلمین سوریه [b]بخشی از یه ائتلاف گسترده از گروه های اپوزیسیونه که حتی شامل عبدالحلیم خدام هم میشه و کشورهای حامی مخالفان افراطی اقداماتش رو تصمیمات یه گروه رهبر اعراب سنی می دونن حوالی 60 درصد جمعیت سوریه میشه به همین علت میشه اینها رو یک گروه رادیکال برانداز (حتی اگه متدولوژی این براندازی مطابق نظرشون نباشه) دونست.[/b]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بايد به عرض برسونم كه مواضع اخوان المسلمين در سوريه با مصر، تفاوت چنداني نداره. لكن درست به سان مصر، اخوان المسلمين در سوريه به عنوان دشمن اصلي حكومت از سوي حكومت معرفي شده و هر از گاهي حكومت يه عده‌شون رو دستگير و زنداني كرده و يا به بهانه‌ي هر شورشي، دم اون شورش رو به دم اخوان المسلمين بسته و به اين بهانه، چند نفري‌شون رو به پاي چوبه‌ي اعدام مي‌فرسته!
البته مشي كلي اخوان المسلمين سال‌هاست كه از سمت و سوي مبارزه‌ي مسلحانه، به فعاليت‌هاي سياسي متمايل شده. ولي حكومت‌ها اصرار دارن كه پشت هر ترور و تيراندازي و شورش مسلحانه‌اي، دست اخواني‌ها در كار هست. به همين خاطرم در هر كشوري كه هستن، حسابي از خجالتشون درميان!!

درخصوص تحولات سوريه هم اخوان المسلمين بعنوان يكي از جناح‌هاي مخالف حكومت بعثي، با اعتراضات مردم سوريه همراه شد. اخوان المسلمين شاخه‌ي مصر نيز از اين اعتراضات حمايت نمود. اخيراً اخوان المسلمين شاخه‌ي فلسطين نيز كه تا حدود زيادي تحت فشار اخوان المسلمين مصر بود، نسبت به اين اعتراضات واكنش نشون داده و تلويحاً از مردم مصر حمايت نمود.

اين لينك رو بخون :

http://en.wikipedia.org/wiki/Muslim_Brotherhood

فكر كنم رهبرشون در حال حاضر محمد رياض شقفه باشه يا علي صدر الدين بيانوني.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان مي فرمايند كه تحولات منطقه بيشتر از اينكه جنبه انقلابي داشته باشه بيشتر جنبه دمكراسي خواهي داره!!!! درسته يا نه!!!

خوب حالا مهد اين دمكراسي هم كه همه مي دونند كجاست و نيازي به توضيح نداره.....!!!

پس با اين حساب كار كاره انگليسه!!!!

آخرش چي شد ما كه نفهميديم، يعني اينها اومدن دوستان كه چه عرض كنم ياران غار خود رو برداشتند كه بيان و بگن ما هم بعله.....!!!!

خوب پس زمينه اين انقلاب ها اين بوده كه مردم دنبال دمكراسي يعني دنبال دنياي غرب مي گشتند و كمبود اون كاري كرده كه بيان تو خيابون و دسته دسته كشته شوند تا يكي از ياران با وفاي مدعيان دمكراسي رو بردارند!!!! چي شد :cry:

عجب!!!

با اين حال اين مردم كلا ديوانه هستند يا به گفته جناب قذافي اينها قرص X مصرف كردن و امدن تو خيابون!!!!

يكي ما را دريابد تلف شديم با اين همه تناقض(كه دوستان تحويل مان مي دهند)!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزيز.
فهم اين موضوع اصلاً كار سختي نيست.

يه سري ديكتاتور هستن. مردم به دنبال دموكراسي هستن. مردم ميان ديكتاتورها رو به زير مي‌كشن و دموكراسي رو برقرار مي‌كنن.

معني دموكراسي هم حكومت مردم بر مردمه كه يه سري ويژگي‌هاي ساده داره.

نيازي هم به بافتن فلسفه‌ها و فرضيات دايي جان ناپلئوني نبود اساساً!!

ولي براي كسي كه علاقمند باشه به فهميدن اين مسائل.

اساساً شما كه باور دارين همه‌ي اينا براي اسلامه و بيداري اسلامي، نيازي به هم به مطالعه‌ي نظرات مخالف ندارين.
چون همه‌اش از نظر شما پوچ و بي‌منطقه!

از نظر شما، مردم عرب يا برده‌ي امريكا و انگليس هستن، يا آزاده‌ي طرفدار ايران.

حالت سومي هم وجود خارجي نداره.

------------------------------------------

فقط اي كاش يكبار به تناقضاتي كه براي خودتون نوشتين توجه مي‌فرمودين كه چقدر بي‌ارتباط با موضوعه!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ببين مصطفي من اصلا كار ندارم كه اينها براي اسلام و يا اسلام خواهي اومدن تو ميدون، من فقط ميگم كساني كه هميشه بر ضد جبهه اسلامي حركت مي كردند، رفتند ....!!!

پس اين به خودي خود يك پيروزي براي جبهه اسلام و مسلمين هست يا نه؟؟؟؟

خوب اگه تا اينجا رو قبول داري تا ادامه بدم اما اگه تا اينجا رو هم قبول نداري ميشه همان حكايت نرود.....!!!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ببين دوست عزيز.
من نمي‌دونم شما چرا باورهاي ذهني‌ات رو به عنوان مسلمات قبول داري كه براساس اون مي‌خواي طرف مقابلت رو بنشوني و با مته بري روي مغزش!
بعد هم اگه قبول نكرد، به قول شما بشه «نرود ميخ آهنين در سنگ»!!!

-------------------------------------------

خيلي بديهيه.
ديكتاتورهايي كه رفتن، لزوماً اسلام‌ستيز نبودن.
ديكتاتورهايي كه هنوز هستن، مثل همين بشار اسد، هم لزوماً اسلامي رفتار نمي‌كنن!

في‌المثل نظام لاييك بشار اسد، دين‌ستيزتر از نظام لاييك حسني مباركه.
ولي حالا چطوريه كه موندن بشار اسد، كمك به اسلامه و رفتن حسني مبارك، پيروزي جهان اسلام؟

بدبختي اينجاست كه شما دارين همه چيز رو با نفع و ضرر جهان اسلام مي‌سنجين. يعني اساساً مردم رو به هيچ انگاشتين و انتظار دارين مردم يا براي اسلام قيام كنن و يا تن به ذلت ديكتاتوري بدن.

اساساً شما شعبه‌ي سومي كه مردم براي انسانيت‌شون و براي شأن انساني‌اي كه خيلي از كشورها ازش برخوردارن و همانا آزادي‌هاي فردي و اجتماعي و حق مشاركت در حاكميت و به زير كشيدن حاكمان جائر و حق آزادي بيان و حق داشتن احزاب گوناگون و حق داشتن آزادي‌هاي مدني دهها حق ديگه هست، دارن تلاش مي‌كنن رو بالكل ناديده مي‌گيري و اون رو به توطئه‌هاي امريكا و انگليس ربط مي‌دي!

پس طبيعيه كه بحث من و شما اساساً حوزه‌ي مشتركي نداره. چرا كه شما قائل به اين حق و اين رفتار نيستين و از نظر شما، توجيه نشده‌اس.

البته اگه كمي درخصوص تفاوت انسان سنتي و انسان مدرن تحقيق مي‌فرمودين و ديدگاه‌هاشون رو مورد بررسي قرار مي‌دادين و ويژگي‌هاشون رو، شايد بهتر به عرض بنده پي مي‌بردين و به قول خودتون تناقض اندر تناقض در گفتار حقير مشاهده نمي‌فرمودين.

-----------------------------------------------

تحركات در كشورهاي عربي، قطعاً در پيشرفت دموكراسي اثرگذاره؛ حتي اگه حاكمان‌شون فعلاً خيلي عوض نشده باشن. چرا كه گامي است براي مطالبات بيشتر مدني.

در اين كشورها هم انواع و اقسام احزاب هستن؛ از اسلامگرايان راديكال و افراطي و ميانه‌رو گرفته تا ليبرال‌ها و سكولارها و چه و چه و چه.

قطعاً كسب آزادي‌هاي بيشتر، به نفع اين جوامع هست و در آينده، هركس از ظرف دموكراسي بيشتر بتونه استفاده كنه، بيشتر هم بهره‌برداري خواهد كرد.

لكن اسلامگرايان چه در تونس و چه در مصر، كاملاً مدلي سكولار رو براي آينده‌ي اين كشورها مدنظر قرار دادن كه در اين زمينه، شما رو توصيه مي‌كنم به مطالعه‌ي نشست خبري سران ارشد اخواني‌ها در روز 9 فوريه مي‌كنم كه گفته بودن : «[b]اخوان با حکومت مذهبی مخالف است[/b] چون آن را مغایر اسلام می‌داند و [b]خواستهٔ آن برپایی حکومت مدنی با مرجعیت اسلام است.[/b]».

قطعاً دموكراسي اين ظرف رو داره كه احزاب اسلامگراي حتي افراطي هم در اون، به بالندگي سياسي رسيده و قدرتمند بشن. يا پايگاه اسلامگرايان تقويت بشه و اين، تماماً از بركات دموكراسيه.

لكن اين، به اين معني نيست كه لزوماً وضعيت جهان اسلام بهتر يا بدتر شده. چرا كه جز در حكومت بن علي، در ساير حكومت‌ها كار خاصي با اسلام نداشتن و بيشتر محدوديت‌هاي مدني و سياسي بود كه مشمول حال شهروندان بود تا محدوديت‌هاي ديني.

همين مسئله، دليل خوبي است براي بي‌اعتباري «قيام براي اسلام». چرا كه اساساً قيام براي اسلام، يكي از اهدافي بود كه از طريق روحانيت در انقلاب ايران مطرح و پيروان زيادي پيدا كرد و بگذريم كه بعد از انقلاب، بالكل به عنوان هدف از قيام معرفي شد (يعني اهداف ديگه كلاً كشك).

لكن اين علاقه براي ما ايرانيا باقي موند كه ساير كشورهاي مسلمان هم به تأسي از ما، قيام كرده و حاكمان‌شون رو به زير بكشن.
وقتي كه در سال 2011 اين جنبش‌ها براه افتاد، اولين چيزي كه به ذهن چنين دوستداراني رسيد، اين بود كه اين اقدام به تأسي از انقلاب ماست (آزروي سي و اندي ساله محقق شده) و طبيعتاً اگه به تأسي از انقلاب ما باشه، بايد قيام براي اسلام باشه!!

حال اينكه وضعيت جامعه‌ي ايران در سال 57، كاملاً متفاوت از جامعه‌ي اعراب در قرن بيست و يكم بوده و هست!

حتي شعارها و اهدافي هم كه اعلام شد، كوجكترين اشاراتي به «قيام براي اسلام» نداشت. ولي تا دلتون بخواد شعارها و اهداف دموكراتيك رو بيان مي‌كردن. في‌المثل :

Grievances of Egyptian protesters were focused on legal and political issues[20] including police brutality,[1] state of emergency laws,[1] lack of free elections and freedom of speech,[2] uncontrollable corruption,[2] and economic issues including high unemployment,[3] food price inflation,[3] and low minimum wages.[1][3] The primary demands from protest organizers were the end of the Hosni Mubarak regime and the end of emergency law; freedom, justice, a responsive non-military government, and a say in the management of Egypt's resources.[21] Strikes by labour unions added to the pressure on government officials.[22]

يا معادل فارسي‌اش تو ويكي :

مخالفان اهداف این اعتراضات را با الهام از موفقیت انقلاب تونس انقلاب علیه شکنجه، فقر، فساد و بی‌کاری[۱۰] سرنگونی حسنی مبارک و لغو قانون شرایط اضطراری، افزایش حداقل دستمزدها، پایان دادن به خشونت‌ها و مهمتر از همه خواسته اخیر خود را روی کار آمدن دولتی مردمی اعلام کردند.[۱۱]

-----------------------------------------------------

جالب اينجاست كه دست معتقدان به بيداري اسلامي در اين كشورها اونقدر از ادله و شواهد و بيانيه‌ها خاليه كه براي اثبات بيداري اسلامي بودن وقايع، به شعار الله اكبر، نماز جماعت خواندن و آغاز اعتراضات روز جمعه از محل نماز جمعه و همچنين در دست داشتن قرآن توسط برخي معترضين عنوان مي‌كنن.
حال اينكه در جامعه‌ي اسلامي مصر و يا ساير كشورها، سر دادن شعار الله اكبر و در دست داشتن قرآن يك فرهنگ عاميانه‌اس و حتي براي پيروزي تيم فوتبال مصر در رقابت‌هاي جام ملت‌هاي آفريقا در چهار سال پيش هم چنين اموراتي به وفور ديده مي‌شد.
هرچند كه بازي رسانه‌اي صدا و سيماي ايران، سعي زيادي مي‌كرد كه طوري نشون بده و طوري مصاحبه بگيره كه گويي همه‌ي مردم قرآن بدست بوده و براي اسلام دارن قيام مي‌كنن! يا شعارهاي الله اكبري كه مي‌دن، همه گيره و فقط دارن شعارهاي اسلامي از دهان مباركشون متصاعد مي‌فرماين!

همچنين نماز، نماد اعتراضي فرهنگي و مسالمت آميز بود كه اتفاقاً اين موارد، تماماً در كتاب سبز جين شارپ توصيه شده. يعني استفاده از ابزارهاي فرهنگي كه حكومت در برابر اونا نتونه عملي انجام بده.
في‌المثل مقابله با نمازگذاران، اثر فرهنگي بسيار بدي روي جامعه مي‌ذاره و تنفر از حكومت رو افزايش مي‌ده! كما اينكه حتي حكومت بحرين هم نمي‌تونه درخصوص نماز جمعه، كار خاصي انجام بده و نمازگذاران بحريني در سه، چهار هفته قبل به همين بهانه، تظاهراتي چند صد هزار نفري رو برگزار كردن كه در شرايط عادي، شايد جمع شدن چند صد نفرشون هم با توجه به فضاي خفقان ميليتاريستي بحرين، غيرممكن به نظر مي‌رسيد.

البته اين اقدام، در انقلاب خودمون هم انجام مي‌گرفت و شعارها و رويه‌هاي مذهبي، بهانه‌ي خوبي براي تجميع مخالفين بود. مواردي همچون گرفتن شب چهلم براي شهداي قم، تبريز، كاشان و ...، يا استفاده از منبر مساجد براي مقابله با حكومت، يا برگزاري راهپيمايي‌هاي سياسي در قابل دستجات و هيئات مذهبي، يا نماز عيد فطر و راهپمايي پس از اون، يا برگزاري نماز جماعت در صحن دانشگاه تهران و ...!

جالب اينكه از اين رويه، حتي گروه‌هاي ماركسيستي و شبه ماركسيستي همچون مجاهدين خلق هم استفاده مي‌كردن!

جالب اينجاست كه همين كار رو جنبش سبزي‌ها هم انجام مي‌دادن! يعني هم نماز جماعت برگزار مي‌كردن، هم قرآن به دست و سجاده به دست، به تظاهرات مي‌پرداختن، هم شعارهاي الله اكبر و يا حسين و يا زهرا مي‌گفتن و حتي شب‌ها در پشت بام‌ها، طنين شعار الله اكبر در برخي مناطق شمالي و غربي شهر به وفور شنيده مي‌شد!!

لابد اگه اون شعارها و قرآن‌ها و نمازها رو نماد اسلام‌خواهي (و به تبع اون، حكومت رو ضد اسلام) معرفي كنيم، حركت جنبش سبز رو هم بايد اسلام‌خواهي و بيداري اسلامي و جمهوري اسلامي رو حكومتي اسلام‌ستيز معرفي كنيم ديگه؟!!

ولي مسئله اينجاست كه تمامي اين موارد، روش‌هاي مبارزه‌ي صلح‌آميز مدني‌اي هست كه در انقلاب‌هاي نرم و مخملين انجام مي‌پذيره و بسته به فرهنگ اون جامعه، اين امور هم در اونجا جريان داره.
في‌المثل دست برخي از معترضين وال استريت صليب ديده مي‌شه! لكن اين، به مفهوم بيداري مسيحي يا قيام براي مسيحيت نيست. بلكه استفاده از باورهاي فرهنگي جامعه براي نشان دادن اعتراضاته!

لكن امان از وقتي كه صدا و سيما بخواد از كاه، كوه ساخته و وقايع رو اونطور كه دوست داره جلوه بده ...!!!

-----------------------------------------------

اساساً راه براي مبارزات مسالمت‌آميز، همواره از طريق فرهنگ باز بوده و هست و اتفاقاً هرچقدر مخالفت‌ها مسالمت‌آميزتر و آميخته با فرهنگ جامعه باشه، به همون اندازه هم دست حكومت‌ها براي برخورد با معترضين بسته‌تر مي‌شه.
بالعكس، هرچقدر اعتراضات خشن‌تر و گذار از انقلاب نرم به انقلاب سخت باشه، دست حكومت بيشتر براي سركوب باز مي‌شه و توجيه‌پذيرانه‌تر هم سركوب رو صورت مي‌ده.

================================

ولي فهم و پذيرش تمامي اين مسائل، منوط به اين هست كه شما در كنار جبهه‌ي اسلام و جبهه‌ي امريكا (و لابد تمامي طرفدارانش كه قطعاً جبهه‌ي ضد اسلام رو تشكيل مي‌دن)، جبهه‌ي سومي به اسم جبهه‌ي حقوق مدني و طبيعي مردم قائل باشين و دنيا رو نه از زاويه‌ي ديد خود، بلكه از وقايعي كه هست ببينين.

در غير اينصورت، يه رويه يا بايد در جبهه‌ي اسلام باشه يا امريكا. اگه عليه (به قول شما) دوستان سابق امريكا باشه، يعني در تأييد و تقويت جبهه‌ي اسلامه. اگه هم در مسير منفعت جبهه‌ي امريكا باشه (مثل وقايع سوريه)، پس در خلاف جهت و رويه‌ي جبهه‌ي اسلامه و لاجرم حركت امريكايي.

حالت سومي هم براي قضيه وجود نداره.

حالا شما بفرمايين كه بنده سنگ خارا هستم يا عقايد شما كمي تا قسمتي ...؟!

================================

اميدوارم روي اين عرايض، يه مقدار وقت بذارين و به جاي موضع‌گيري سريع و بستن دهان بنده با نقل قول آقاي الف و ب، كمي روي اين عرايض تفكر بفرمايين و كمي بيشتر هم تحقيق.

چرا كه اگه هزاران نفر مثل بنده رو قانع بفرمايين هم اگه اتفاقي رخ نداده باشه، رخ نمي‌ده.

اگه به بنده بفرمايين كه نيمرو در ماهيتابه داره پخته مي‌شه، شايد بنده باور كنم. ولي مادامي كه نه آتشي باشه، نه روغني و نه تخم مرغي، خبري از نيمرو نخواهد بود! حتي با گذشت دهها ساعت!
بعدها شايد بتونين منو توجيه بفرمايين كه هم تخم مرغ بود و هم روغن و هم آتش! ولي باد زد و آتش رو خاموش كرد، باز شايد بنده‌ي ساده، خر بشم و باور كنم. لكن از حقيقت مسئله چيزي كم نخواهد شد و تغيير نخواهد كرد و مخاطب سومي كه داره اينو مي‌بينه، به عدم صحت كلام شما پي مي‌بره.

پس چه بهتر كه به جاي اينكه به دنبال قانع كردن بنده باشين، به دور از تعصبات و پيش‌زمينه‌هاي قبلي، به دنبال حل اين مسئله براي خود باشين.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من خيلي نوشتم در جواب فرمايشات شما ولي در آخر تصميم گرفتم همه رو پاك كنم

وقتي شما اين جوري فكر مي كنيد كه هيچ اتفاق خاصي نيفتاده و منكر هر نوع اتفاقي مي شويد مگه من مريضم كه با شما بحث و جدل كنم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مصطفی جان حرفت متاسفانه در مورد اخوان درسته
اما حرفی که من میزنم اینه که اسرائیل ستیزی الزما به معنی قطع رابطه و یا اعلام جنگ نیست
من دارم میگم که کافیه مردم بلاهایی که سرشون رو آورد یادشون باشه کما اینکه به نظر من سقوط اسرائیل به مثابه فروپاشی شوروی هست! البته اشتباهی که شما می کنی اینه که فکر می کنی چون حکومتشون اسلامی نمیشه و طرف ما رو نمیگیرند طبق روال سابق به اسرائیل کمک می کنند در صورتی که به نظر من کمک به برادران مسلمان ایرانیشون نسبت به کمک به دشمن صهیون واجب تره
اما سئوال من اینه که کی و کدام مقام گفته که ما تمام قد از بشار حمایت می کنیم!؟ در صورتی که ما خواهان اصلاحات مورد تائید مردم بودیم و هستیم وصد البته مخالف دخالت خارجی ها همانگونه که خودمون در بحرین در دخالت نکردیم حالا چه مردم بشار رو بخواهند چه نخواهند
باتشکر

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کیفیت بیان برخی دوستان یادآور بیت مشهور نی نامه مولاناست: «هر کسی از ظن خود شد یار من// از درون من نجست اسرار من»

همچون همیشه تاریخ، فُرم و محتوا دو چهره همه جنبش های تحول خواه طی تاریخ معاصر بویژه از دهه 60 میلادی تا به امروز محسوب می شوند. در سده 20 میلادی، این «فُرم» ممکن بود خود را در قالب کلیشه های نمادگرایانه «بزرگنمایی شده» سیاسی، قومی و حتی مذهبی نشان دهد و یا در صورت «روش شناسی مبارزه [من جمله خلق موج های ایدئولوژیک در فضای شهرها و نقاط دور افتاده]» که گاه و بی گاه مایه پرسش مخاطبان عمومی از «نقیضه نمایی» این سمبل ها با پروپاگاند پوپولیستی که بازنمایی همان به اصطلاح «محتوای» حرکت تحول خواهی بود، می گردید. این گرایش عمیق به «کلیشه نماد جنبش» و «پافشاری بر صورت بندی روش شناسی خاص و موءلف حرکت مبارزاتی [که ارائه هزاران ترم محلی به دیکسیونر فرهنگ سیاسی معاصر ماحصل آن بود]» عنصر ثابت شناسنامه هویتی اغلب جنبش های تحول خواهی سیاسی - اجتماعی دهه های 60 تا 80 میلادی محسوب می شود.
امروز، مورخین سیاسی و نیز متفکرینی که در حوزه قدرت سیاسی به فعالیت پرداخته اند «جهان بی مرز توده ها» و «قدرت دسترسی توده ها به اطلاعات [خواه در مقام خبر و خواه در جایگاه تابو آگاهی]» را (در این ساحت، این توده ها همان شهروندان جهانی فرض می شوند) دو عامل نوین می دانند که محدودیت های جدیدی در رویارویی با گسترش میدان قدرت اعمال می کنند؛ حاصل بدست آوردن دو موءلفه جدید توسط این شهروندان جهانی در فضای پایانی 90 تا کنون به راه افتادن موج متفاوتی از «جنبش های تحول خواه کلان نگر و جزئی نگر» در بسیاری از کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته جهان بوده است: جنبش هایی که اغلب ماهیتی «نرم و مدنی» دارند و بعبارت ساده تر، در عصر ما، «متریال آگاهی: گسترش و تعمیق این آگاهی اجتماعی» دشمن میدان های قدرت سیاسی محسوب می شود همان گونه که در سوی مقابل نیز، میادین تمرکز قدرت از «قالب آگاهی بخش یعنی میدیا [رسانه]» برای حل معضل تازه خود در برابر یورش آگاهی توده بهره می گیرند (یعنی که پیام و همچنین خطر شکل جدید آگاهی توده را درک کرده اند) و ... بدین ترتیب است که «دِمُده شدن راهبرد سخت حکومت در برابر اعتراضات» بتدریج فراگیر می شود: اما در این میان، باید توجه داشت که آن «جهان بی مرز» دقیقا به مفهوم «قلب ماهوی یا طرد عناصر هویتی» ملل خارج از حیطه اقلیم مغرب زمین (یویژه جهان شمال) نیست و در مطالعه حرکات اخیر تحول خواهی در سرزمین های عربی نیز باید «اِلِمان های هویتی قومی- بومی- آئینی» را نیز لحاظ کرد. آزادی خواهی همواره به دو مفهوم مبارزه با استبداد داخلی و رهایی از استعمار (و استحمار) خارجی در میان ملل خاور نزدیک معنایی آشناست و دست کم 170 سال در این منطقه حساس جهان رواج داشته است؛ جالب آنکه چه نخبگان فرهنگی و سیاسی و چه منتقدان عام همیشه بر این نکته تأسف بار که الیگارش ها و مونارش های «داخلی» دست نشاندگان (puppets) آن امپریال اجنبی اند تاکید داشته اند و ... دارند (صرفنظر از اینکه بخواهیم فردی را به ارائه تئوری های سرشار از وهم توطئه متهم کنیم ...). جنبش های دو سال اخیر مردمان کشورهای عربی نیز هر چند که در «فُرم» و «سلسه مراتب شکلی شان» از الگوهای جهانی پیروی می کنند (که بار دیگر: امری بدیهی و مسلم انگاشته شده است زیرا در فرم و متدولوژی سخن از ابزار و رابطه پیش برندگان جنبش با ابزارهاست) اما ارتباط معناداری با «سرشت هویتی» مردمان آن دیار نیز دارند: حال اینکه انتظار داشته باشیم بر سبیل مثال در مصر: به این جمعبندی برسیم که اخوان المسلمین در این کشور راهبردی عربی بسبب مشارکت در ساختارهای سیاسی مدرن و تن در دادن به قواعد بازی سیاسی جدید و ایفای نقش فعال تر در صحنه نمایش سیاسی این کشور «دست به انقلاب ایدئولوژیک درونی» زده است بس گزافه گویی است: مضاف بر اینکه، همین گروه سیاسی نیز در روزها و هفته های پایانی سال خورشیدی که سپری شد، با صراحت لهجه بارزتری ایده های خود را در خصوص قوانین مملکتی با مردم مصر در میان گذارد ... و از این مثال صرف سیاست روز نیز که بگذریم، آئین ها و سنت های عربی حتی رنگ خود را در «فُرم» رویارویی مردمان کشورهای گرفتار توفان های تحول خواهی باز می نمایانند همان گونه که در لیبی و مذاکرات میان قبایل و توافقات طایفه ای و محلی شاهد آن بودیم؛ شک نیست که در سوریه نیز «کارکرد هویت های قبیله ای و طایفه ای» در روبرو شدن با حکومت اسد پر رنگ است؛ در اجلاس پیشین سران اپوزیسیون مسلح در ترکیه یکی از شرکت کنندگان که چند طایفه را از شهر حماء نمایندگی می کرد بر این اصرار داشت که در خصوص نقش این طوایف در مبارزه مسلحانه با ارتش سوریه سخن فرسائی کند که مسئول هماهنگی اجلاس چنین اجازه ای به وی نداد. «آزادی خواهی» اما پیش از اینکه برگرفته از مدل «رویکرد غربی شده دموکراتیک به اداره جامعه مدنی» باشد ریشه در «فضای امنیتی و خفقان سیاسی» کشورهای درگیر در جنبش های تحول خواه عربی در دو سال اخیر داشته است؛ «فقدان ساختار حزبی»، «غلبه تریبون رسمی» و همان گونه که پیشتر گفته شد «متدولوژی از مد افتاده برای روبرو شدن با چالش های اجتماعی و سیاسی داخلی [القای این هشدار که هر گونه بازی میان قدرت و مردم، بازی برد- باخت است]» و صد البته تبعات وخیم «سیاسی، اجتماعی و اقتصادی» ناشی از این خصال تاریخی و ... قس علیهذا همه و همه از فاکتورهایی است که شعله شمع سوسوزن اعتراضات محافل روشنفکری عرب دهه 70 میلادی را مبدل به جنگل شعله ور توده خشمگین سال 2010 نمود ... البته خوب است آن کسانی که به تفکیک میان «خواست مردم عرب» و «تمنیات و مراد غربیان از پی جویی و به اصطلاح دستورزی جنبش های عربی اخیر» توجه افراطی نشان می دهند به این نکته نیز توجه کنند که مقصود از خواست و اراده مردم در این جنبش های نو بسیاری اهداف دیگر اجتماعی بویژه مقاصد معیشتی است که در کشوری همچون «تونس» بسیار مهم تر از هر مسأله دیگری بوده است (و این نکته نیز خلاف تصور آنانی که ایده [b]اقتدای محتوایی[/b] جنبش های عربی را به عرضه های فرهنگ سیاسی غربی شده در سر می پرورانند دقیقا به دردها و تلخی های بومی و درون زاد جامعه شمال آفریقایی تونس باز می گردد). وانگهی باید توجه داشت که توده عرب تا دهه 80 همراهی و همدلی چندانی با کورسوی اعتراضات نخبگان منورالفکر عرب در همین کشورها نشان نمی داد (استقبال اجتماعی سرد از کمپین تنها برنده عرب جایزه نوبل ادبی، نجیب محفوظ برای اصلاحات سیاسی در مصر به سال 1988). و ... از همه این مطالب که بگذریم، زخمی وجود دارد که هنوز در دل بسیاری از توده های عربی و مسلمان منطقه ترمیم نشده و چرکین باقی مانده است: و آن «باز پس گیری سرزمین های عربی» از دست اهل صهیون است. رفتارهای سیاسی حقارت بار دول عربی و شکست های دهه 70 میلادی را شاید سیاستمداران عرب به بوته فراموشی سپرده اند اما بسیاری از گروه های مردمی عرب در مصر و ایضا سوریه از بیماری فراموشی داده های تاریخی رنج نمی برند. نمادهای آئینی و دین باورانه و سنتی کارکردهای متفاوتی در جنبش های عربی اخیر داشته است و صرفا ابزار محسوب نمی شود چرا که این تز ابزاری با اعلان رسمی اساس قرار دادن شریعت اسلام در قانونگذاری در برخی کشورهای توفان زده همچون لیبی تا حدودی در تضاد قرار می گیرد. اینکه طیف وسیعی از مخالفان یک حکومت استبدادی در کنار یکدیگر برای هدف مشترک براندازی مشارکت و کوشش کنند دال بر نادیده انگاشتن محتوای جنبش تحول طلب و صد البته: «مقبولیت و مشروعیت» آن قسم «محتوایی» نیست. احتمالا برخی دوستان اشاره داشته اند به اعتراضات برخی جوانان خشمگین در میدان التحریر قاهره نسبت به سرقت انقلاب مصر توسط اخوان المسلمین اما همین دوستان متاسفانه حال یا با زیرکی یا از سر ... (نمی دانم چه!؟) ذکر نمی کنند که همین پارتی اخوان المسلمین از چه میزان محبوبیت در شهرهای بزرگ مصر برخوردار است حقیقت آن است که «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» مسئول پروژه محبوب سازی اخوان المسلمین در میان توده مصری نبوده است و نیست و لاجرم کسانی که تمایل به فهم چرایی این چنین محبوبیتی دارند می توانند تاریخ 40 سال اخیر جمهوری عربی مصر را مرور کنند (بویژه دوران اوج اقتدار ناصر). و اگر این دوستان نظر دارند که اخوان المسلمین از استانداردهای «ایرانیزه» بهره نخواهند گرفت قدری دچار توهمات سیاسی گردیده اند چرا که نسخه ایرانیزه ای در کار نبوده و نیست! اصولا سیاست رسمی جمهوری اسلامی ایران و همچنین رفتار سیاسی نظام همواره شفاف و روشن دو اصل را بیان داشته است: اول دوستی و همراهی به هر شکل با کشورهای مسلمان (خواه عربی خواه غیر عربی) و دوم موضع قاطع در باب به رسمیت شناختن فلسطین (و نه سرزمین خودخوانده اهل صهیون). قدر مسلم آن است که این دوستان شاید همچنان در تردید گرفتار اند ... تردید در اینکه حتی اگر این جنبش ها عاری از رنگ اسلام خواهی باشند (!؟) و حتی اگر هیچ تاثیر و تأثری از انقلاب اسلامی 1979 ایران نپذیرفته باشند (!؟) دست کم مایه تغییراتی در لایه های قدرت سیاسی داخلی و آرایش منطقه ای تازه ای خواهند شد که وضعیت امنیتی- سیاسی پیچیده تری را برای غربیان بویژه فرزند نامشروع شان در این منطقه خلق خواهد کرد. این دوستان شاید تصور می کنند که از گذار استدلال اقتباس شکلی و بنا به ادعای ایشان محتوایی این جنبش های نو از «فُرم های غربی تر شده» می توان شرایطی ما بعدی را به تصویر کشید که کشورهای عربی درگیر در این توفان اخیر شرایط داخلی شان را «ترکیزه» نموده و بنحوی از انحاء «دشمنان قطب های شرقی تر» و «دوستان قطب غربی» محسوب می شوند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
به نظرم بهتر است يك مقدار از سطح بالاتري به موضوع نگاه كنيم.
حزب چيست؟ آيا مقوله حزب، جز ذيل عنوان يك كشور مطرح مي شود؟ قدرتمند بودن احزاب در يك كشور ضعيف، چه سودي دارد؟
آيا جز اين است كه دموكراسي (به معناي آمريكايي آن و نه به معناي مردم‌سالاري ديني جمهوري اسلامي) در دنيايي فعلي (دنياي سالهاي 2011 و 2012 و...) فقط يك معني دارد: "همه چيزتان به كام آمريكا"
نتيجه چنين دموكراسي آن مي شود كه دشمن به كشور شما حمله مي كند (لبنان)، و دولت مركزي به جاي حمايت از گروهي كه عليه تجاوز خارجي اقدام كرده است، زير پرده و روي پرده، طرف مهاجم به كشور خودش را مي گيرد icon_rolleyes اين است دموكراسي آمريكايي...
به نظرم آنچه كه جمهوري اسلامي در منطقه پيگيري مي كند زمينه سازي براي به حكومت رسيدن دولت‌ها و حاكمان برخواسته از متن مردم است (برداشت بنده اين است كه در صورت آگاهي مردم از ظلم‌هايي كه تاكنون به واسطه حكام تامين كننده منافع آمريكا، بر آنها رفته است، لاجَرَم حكومت‌ها هم ناچارند ضد آمريكايي و ضد اسرائيلي باشند... تاكيد مي كنم كه قيد آگاهي و آگاهسازي مردم يك نكته اساسي است.)
به نظرم اگر به جز حكومت‌هاي ضد آمريكايي و ضد اسرائيلي در منطقه بوجود بياييند، مردم منطقه بايد فقط خواب كشور قدرتمند و آباد خودشان (چيزي كه تا قبل از اين محقق نشده است) را ببينند ...
*******************

يك موضوعي كه براي بنده جاي تعجب است، اين است كه برادر مصطفي به صورت تلويحي سعي دارند اين موضوع را كه آمريكا، و كلا دنياي غرب، همواره سعي در "حفظ انحصار آباداني و قدرت اعمال اراده" براي خودشان دارند، را انكار كند. :cry:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
برادر عزیزم جناب مهدوی
به نکته صحیحی اشاره فرمودید؛ شاید در شالوده امر، صورت مساله میان ما و سایر برادرانمان در این منطقه «کیفیت تعریف قدرت ملی» و «جایگاه جهانی» باشد. شاید برخی دوستان میلیتاریست مان بگویند که این نحو نگرش به موضوع تا حدودی «دست راستی» می نماید اما به گمان شخص بنده نیز (همچون شما برادر بزرگوارم) «تحزب در کشوری [b]متکی و سرسپرده[/b] به قطب (های) قدرت جهانی» بیشتر بوی «خلق ابزار سهل جهت مداخلات بیگانه» می دهد تا «پویایی و نشاط سیاسی جامعه» (تجربیاتی از این دست در تاریخ معاصرمان کم نیست). در این مورد تا حدودی با شما موافقت دارم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]من خيلي نوشتم در جواب فرمايشات شما ولي در آخر تصميم گرفتم همه رو پاك كنم

وقتي شما اين جوري فكر مي كنيد كه هيچ اتفاق خاصي نيفتاده و منكر هر نوع اتفاقي مي شويد مگه من مريضم كه با شما بحث و جدل كنم[/quote]
هرطور شما راحتين.
البته در ابتداي عرايضم، مشكل شما رو عرض كردم‌ :

[quote]من نمي‌دونم شما چرا باورهاي ذهني‌ات رو به عنوان مسلمات قبول داري كه براساس اون مي‌خواي طرف مقابلت رو بنشوني و با مته بري روي مغزش!
بعد هم اگه قبول نكرد، به قول شما بشه «نرود ميخ آهنين در سنگ»!!! [/quote]
مشخصاً وقتي شما درخصوص عقايد خود، چنين باوري داشته باشي، بسيار سخت و بلكه بعيده كه چنين عقايدي رو تغيير داده و يا به مباحثه‌ي كلامي با اين و اون بشيني.
چون شرط اول بحث (و نه جدل)، اينه كه دانسته‌هاي خودت رو نه به عنوان مسلمات، بكله به عنوان مواردي كه با تحقيق بهش رسيدي (و ممكن هست كه چندان صحيح هم نباشه؛ پس بايد هرچه بيشتر به سلاح منطق و مستندات تقويت بشه) بدوني. والا نتيجه هميني مي‌شه كه مي‌بينيم.

براتون آرزوي موفقيت مي‌كنم.

[quote]مصطفی جان حرفت متاسفانه در مورد اخوان درسته
اما حرفی که من میزنم اینه که اسرائیل ستیزی الزما به معنی قطع رابطه و یا اعلام جنگ نیست
من دارم میگم که کافیه مردم بلاهایی که سرشون رو آورد یادشون باشه کما اینکه به نظر من سقوط اسرائیل به مثابه فروپاشی شوروی هست! البته اشتباهی که شما می کنی اینه که فکر می کنی چون حکومتشون اسلامی نمیشه و طرف ما رو نمیگیرند طبق روال سابق به اسرائیل کمک می کنند در صورتی که به نظر من کمک به برادران مسلمان ایرانیشون نسبت به کمک به دشمن صهیون واجب تره
اما سئوال من اینه که کی و کدام مقام گفته که ما تمام قد از بشار حمایت می کنیم!؟ در صورتی که ما خواهان اصلاحات مورد تائید مردم بودیم و هستیم وصد البته مخالف دخالت خارجی ها همانگونه که خودمون در بحرین در دخالت نکردیم حالا چه مردم بشار رو بخواهند چه نخواهند
باتشکر[/quote]
علي جان؛

بنده هم حرف شما رو درخصوص اسرائيل‌ستيزي قبول دارم و همچنين معتقدم كه دير يا زود، به خواستار ساختار سياسي اسرائيل، اين كشور با مشكلات عديده‌اي مواجه خواهد شد كه حتي اگه نگيم فروپاشي به سبك شوروي براش اتفاق مي‌افته، حداقل جايگاه سياسي و اقتصادي‌اش رو به شدت تنزل مي‌ده و به شكاف عميق اجتماعي خواهد رسيد (و چرايي اين، بحثي جداگانه رو مي‌طلبه).

مسئله اين نيست كه مردم فراموش كرده‌ان چه بلاهايي سرشون اومده توسط اين خصم. عرض بنده اين هست كه اين مردم، ديگه اهميت چنداني به اين موارد نمي‌دن و سبك مبارزه‌شون رو تغيير دادن.

في‌المثل شما همين روسيه رو در نظر بگير. مگه مي‌شه فراموش كرد روس‌ها چه جنايات و فجايعي رو براي ايران به همراه آوردن؟ زماني كه هنوز پاي انگلستان به ايران و دربار قجر باز نشده بود، روس‌ها در امور ايران مداخله مي‌كردن؛ به نحوي كه آغا محمد خان به روسيه دو بار لشكركشي كرد و در لشكركشي دومش بود كه توسط سربازان خود به قتل رسيد.

در زمان فتحعلي شاه اونقدر روس‌ها ايران رو اذيت كردن كه در نهايت، با فتواي مراجع، نبرد ايران با روسيه آغاز شد و البته نتايج غمباري هم برامون به همراه داشت كه دو معاهده‌ي تلخ، تنها بخشي از اون بود.

هنوز كه هنوزه رفتار فاجعه‌آميز سربازان روسي با مردم سرزمين‌مون در كتب تاريخي، داغ سنگيني رو بر دل‌هامون مي‌ذاره! رفتاري كه فقط يك نمونه از عكس‌العمل‌هاش، به قتل گريبايدوف، سفير كبير روسيه در تهران منجر شد.

در زمان محمد شاه هم چنين اموري باز ادامه داشت.

در زمان ناصرالدين شاه هم كه دست روس‌ها، بيش از پيش در كارشكني و دخالت در امور ايران باز گذاشته شد!! چرا كه اينبار پاي انگليسي‌ها هم به وسط كشيده شده بود و بعلت رقابت ديرينه‌ي روس و انگليس، ميزان دخالت‌ها هم بيشتر مي‌شد و امتيازات ننگيني رو اين رقابت براي روس‌ها بهمراه داشت. جالب اينجاست كه امتيازاتي كه انگلستان كسب نمود، تماماً توسط تجار و بازرگانان و سرمايه‌داران انگليسي (و نه دولت انگليس) بود كه گاهاً حتي مورد حمايت دولت انگليس هم نبود (مثل رويتر). لكن تمامي امتيازات كسب شده توسط روس‌ها، مستقيماً به دربار تزار مربوط مي‌شد!

در ماجراي مشروطه در عصر مظفرالدين‌شاه هم بزرگترين كارشكني‌ها و مخالفت‌ها، از جانب همين روسيه بود و بعد از استقرار مشروطه هم روس‌ها از هيچ اقدامي براي تضعيف دولت مشروطه دريغ نورزيدن. از اشغال خاك ايران گرفته تا تهديد مستقيم نظامي به سرنگوني مشروطه!
نهايتاً‌ هم اين، كلنل لياخوف روسي بود كه به دستور محمد علي شاه، مجلس رو به توپ بسته و بساط مشروطه‌ي اول رو در هم چيد و بسياري از مشروطه خواهان رو كشته و اسير و فراري و خفقان رو مجدداً حاكم نمود.

باز در ماجراي مقاومت سردار ملي (ستار خان) و سالار ملي (باقر خان) در برابر قشون محمد علي شاه، اين روس‌ها بودن كه با ورود به خاك ايران مقاومت رو در هم شكستن و باعث تسليم اين دو سردار و حركتشون به سمت تهران نمودن.

باز مي‌بينيم پس از پيروزي مشروطه خواهان بر محمد علي شاه و فتح پايتخت، اين دولت روس بود كه با كارشكني‌هاي سنگين (و البته سكوت انگلستان)، موجبات تضعيف شديد دولت رو بوجود آورد و حتي تهديد مستقيم نظامي مبني بر اشغال ايران نيز نمود و در نهايت، ايران عملاً تجزيه شد تا برآمدن رضا خان!

در جنگ جهاني اول، اين روس‌ها و انگليسي‌ها بودن كه ايران رو اشغال كرده و باعث فاجعه‌ي كشته شدن بين 8 تا 10 ميليون نفر از گرسنگي و بيماري در ايران شدن (و جالب اينجاست كه بيشتر اين كشته‌ها، در مناطق تحت اختيار روس‌ها بود؛ بعلت غارت سنگين منابع غذايي ايرانيان).

هم در برآمدن جنبش جنگل و هم در شكست جنبش جنگل، دست روس‌ها آشكار بود.

در تشكيل حزب توده، دست روس كاملاً آشكار بود.

فجايع ناشي از اشغال ايران توسط روس‌ها (كه اينبار لباس شوروي رو بر تن داشتن) هم چيزي نيست كه نيازي به بازگو شدن باشه. بالاخص دخالت‌هاي مكرر روس‌ها در سال‌هاي ابتدايي حكومت محمد رضا پهلوي و اميتازاتي كه از وي كسب نمود و راهپيمايي‌هاي حمايت آميز از شوروي كه بدست حزب توده رخ مي‌داد!!

حتي وقايع فرقه دموكرات آذربايجان، حكومت خودمختار آذربايجان و جعفر پيشه‌وري و حمايت روس‌ها از وي كه عملاً باعث تجزيه‌ي آذربايجان شده بود رو هنوز به خاطر داريم كه سياستمداري احمد قوام بود كه با تباني با روس‌ها و خالي كردن پشت اين فرقه و سپس اقدام عاجل ارتش، جلوي اين تجزيه‌ي دائم رو گرفت!

در دوران سياه حكومت محمد رضا و نفوذ بيشتر امريكايي‌ها در ايران، پايگاه شوروي در ايران كمتر شد. لكن شيطنت‌هاي روس‌ها پاياني نداشت.

پس از انقلاب هم كه روس‌ها به هر طريقي، ابتداي امر سعي در تكرار رفتار گذشته داشتن و حمايتشون از عراق (برخلاف چيزي كه عنوان مي‌شه كه امريكا از روز اول از عراق، حمايت مستقيم داشت)، از همان روزهاي اول بود و چندين بار نيروي هوايي و زرهي نابود شده‌ي صدام حسين توسط روس‌ها، به بهترين وجه ممكن بازسازي كامل شد!

پس از سقوط شوروي هم كارشكني‌هاي روس‌ها كم نبوده و بيشترين نمود اون رو در پروژه‌ي نيروگاه بوشهر مشاهده مي‌كنيم كه هنوز كه هنوزه تكميل نشده!

در عرصه‌ي بين‌المللي هم اگه روس‌ها دو بار از ما حمايت مي‌كردن، سه بار پشتمون رو خالي مي‌كردن. بهاي اعمال‌شون رو چندين برابر از ايران دريافت مي‌كردن. در ماجراي حقوقي تقسيم درياي خزر هم كارشكني روس‌ها عملاً باعث عدم حصول نتيجه‌اي لازم شده.

از اين دست موارد در تاريخ دويست و سي، چهل ساله‌مون تا دلتون بخواد هست.

حالا سوال اينجاست كه با اينهمه جنايت و خيانت و خباثتي كه در حقمون رفته، چند درصد از مردم ما، كينه‌اي حقيقي از روسيه به دل دارن؛ به نحوي كه از هر فرصتي براي آسيب رساندن به اون و يا تقويت مخالفانش دريغ نكنن؟!

مسئله اينجاست كه مردم ايران هم تغيير كرده‌ان و خيلي از مسائل گذشتگان براشون بي‌اهميت شده.
شايد در خاطرات و درد دل‌هاشون، مواردي از اين دست رو بيان داشته و حتي نفريني هم نثار روسيه كنن. ولي بيشتر از اون، كار خاصي رو انجام نمي‌دن! سازماندهي خاصي رو انجام نمي‌دن و هدف‌گذاري خاصي رو نيز همچنين!

شايد اگه كسي مثل محمد رضا در ايران حاكم بود، باز براي چزاندن روس‌ها، به امريكايي‌ها نزديك مي‌شد! ولي اين هم بيشتر از يه اقدام كودكانه نبود و از ترس مار به دهان اژدها پناه آوردن بود!

مسئله اينجاست كه اگر ما انسان امروزي رو اگه نشناسيم و صرفاً از روي مؤلفه‌ها، براي اون پيش‌بيني انجام بديم، قطعاً به پيش‌بيني غلطي خواهيم رسيد. چون انسان‌هاي امروزي، كمابيش انسان‌هاي مدرني هستن كه با ويژگي‌هاي مدرنيته در جوامع‌شون زندگي كرده و تصميم مي‌گيرن.

-----------------------------------------------------

اما درخصوص حمايت از بشار اسد، فكر مي‌كردم منظورم رو درست رسونده باشم.

وقتي خواست عموم مخالفين، رفتن بشار اسد و واگذاري حكومت به مردم و كنار گذاشته شدن حزب بعث و تدوين مجدد قانون اساسي و برگزاري همه پرسي و تشكيل مجلس موسسان و تشكيل مجلس قانونگزاري جديد هست، اصلاحات مدنظر ايران و بشار اسد كوچكترين معنايي نداره.

علي‌الظاهر شما با طرح‌هايي كه توسط ايران پيشنهاد شده چندان آشنا و باخبر نيستي كه چنين فرمايشي رو مطرح فرمودي. في‌المثل اين طرح رو ببين :

http://www.irdiplomacy.ir/fa/news/58/bodyView/1897276/

تازه اين طرح به اخوان المسلميني ارائه شده كه از نظر ايران، ميانه رو بوده و دشمن اسرائيل.

اساساً طرح‌هاي ايران حتي به گونه‌اي نبوده كه انديشه‌ي مخالفين رو تحريك كنه. در عوض، ايران حمايت‌هاي عجيب و غريبي از شخص بشار اسد (كه دير يا زود رفتنيه) رو انجام داده و بيشترين تلاشش رو براي حفظ بشار اسد انجام داده.
در كنار اون، حزب الله لبنان هم به تأسي از ايران، دقيقاً حمايت از نظام سوريه و بشار اسد رو انجام داده و جالبه كه هم ايران و هم حزب الله لبنان، از اصلاحاتي كه بشار اسد از اون دم مي‌زنه حمايت كرده‌ان.

اما مسئله اينجاست كه اساساً اصلاحات بشار اسد، مورد قبول مخالفانش نيست كه ما ازش حمايت كرديم.

فكر كردم مثال ايران، مثال خوبي باشه براي تفهيم كامل اين مسئله. شايد كمي سرسري از اون عبور كرده باشي.

زماني ما مي‌تونيم بگيم از مردم و اصلاحات مدنظر مردم حمايت مي‌كنيم كه واقعاً به خواست مردم سوريه توجه كرده باشيم.
لكن ما اين خواسته‌ها رو خواسته‌هايي امريكايي مي‌دونيم و بارها حتي رهبر معظم انقلاب هم فرمودن از اين اصلاحات، حمايت نمي‌كنيم؛ چرا كه اصلاحات مدنظر امريكا و اسرائيل هست و به نفع ايشان!!

پس در اين شرايط، حمايت ما از اصلاحات بشار اسد، فرقي با حمايت از نظام بشار اسد نداره و طبيعتاً مورد مخالفت معترضين و مخالفان قرار مي‌گيره.

كما اينكه مي‌بينيم درخصوص سوريه، تمامي كشورهايي كه به قول ما، دچار بيداري اسلامي شده‌ان هم تمام قد از اصلاحات مدنظر مخالفين حمايت كرده و خواستار سرنگوني بشار اسد شده‌ان؛ چه تونس جديد (بالاخص مجلسش كه دست اسلامگرايان هست)، چه مصر جديد (باز بالاخص مجلسش كه دست اسلامگرايان هست)، چه يمن جديد (كه جالبه علي عبدالله صالح، مخالف دخالت در سوريه بود، ولي يمن جديد موافقه!!!) و چه ليبي جديد!

ولي دوستان حاضر در سايت، حتي حاضر نيستن اين تقابل بديهي رو به عينه ديده و فكر مي‌كنن كه همه‌ي شرايط به نفع ما و جهان اسلام در حال پيشرفت و پيشبرد هست و اسلام داره پيروز مي‌شه و امريكا نابود!!

===============================

جناب پاتريوت.

هرچند كه اگه سعي در نگارش ساده‌تر داشته باشين، كلام شما برد بيشتري پيدا خواهد نمود؛ چرا كه بي‌سوادهايي مثل من، گاهاً از پس فهم كامل كلام متكفل شما برنميان، لكن درخصوص فرمايشات شما بايد به عرض برسونم كه تغييرات در تفكرات اخوان المسلمين، به مفهوم انقلاب ايدئولوژيك نيست. بلكه برخواسته از فلسفه‌ي اسلامي حكومته كه اتفاقاً در بين شيعيان، از سبقه‌ي بيشتري هم برخوردار بوده.

شما حتي آثار روحانيون و مراجع گرانقدر شيعه در حتي زمان حاضر رو هم بخونين، بسيار كم هستن مراجعي كه قائل به برقراري حكومت اسلامي در عصر غيبت هستن و بيشتر قائل به تفكيك حكومت به حكومت مذهبي و سياسي هستن كه حكومت مذهبي، در دست مراجع و حكومت سياسي در دست حاكمان سياسي باشه.

صد البته ممكنه فكر بفرمايين كه بنده سكولار شده و ايشان رو هم به سكولاريسم متهم مي‌كنم. لكن اين آثاري نيست كه توسط بنده جعل شده و اگه مايل بودين، بخشي از اون رو خدمتتون ارائه خواهم كرد.

حتي ساير مراجع عهد جديد مثل آيت الله العظمي مرعشي نجفي، مرحوم آيت الله العظمي گلپايگاني و مرحوم آيت الله العظمي اراكي (از مرحوم آيت الله العظمي شريتعمداري نامي نمي‌برم؛ چون داستانش فرق مي‌كنه) و حتي مرحوم آيت الله العظمي بروجردي هم چنين نظري داشته‌ان.

ديگه از علماي سابق كه بگذريم.

پس اين مسئله، الزاماً به معني انقلاب ايدئولوژيك نيست. صد البته شايد با مفاهيم مدنظر شما اختلاف داشته باشه.
يا مثلاً بفرمايين اخواني‌ها قبلاً‌ معتقد به حكومت اسلامي بوده و حتي مباني اون رو هم تدوين نموده‌ان. پس چون الان چنين نظري ندارن، اين حركت انقلاب ايدئولوژيكه.

درصورتي كه اين مسئله، صرفاً مسئله‌ي گذشت زمان و پخته‌تر شدن تفكرات سياسي هست و نه انقلاب ايدئولوژيك. حتي گروهي مثل فداييان اسلام هم چنين برنامه‌اي داشته‌ان! لكن هركس كه اون برنامه‌ها رو امروز مي‌خونه، فقط ريشخندي بهش مي‌زنه. چرا كه عملاً هيچ يك از اين برنامه‌ها امروز عملي نيستن.

شايد اگه مرحوم نواب امروز زنده بود، خود نيز بدين نتيجه مي‌رسيد كه برنامه‌هاي حكومتي فداييان اسلام اجرايي نيستن.

داشتن كينه از اسرائيل هم الزاماً به معني مخالفت نظامي با اين رژيم يا كمك‌هاي همه جانبه به فلسطيني‌ها نيست. كما اينكه اين تفكر رو امروز حتي خود فلسطيني‌ها هم ندارن. اگه ديروز مرحوم عرفات چنين نظري پيدا كرد كه تشكيل حكومت فلسطين، مقدم بر داشتن آرزوي دستيابي مجدد به سراسر سرزمين فلسطين در خيال و نداشتن حتي يك وجب خاك در عمله!، امروز خيلي از فلسطيني‌ها دارن به اين نتيجه مي‌رسن. گروه‌هايي حماس خيلي وقته به اين انشقاق رسيدن كه آيا آرمان رو حفظ كنن و هيچ نداشته باشن (حتي كنترل همين نوار غزه رو)، يا اينكه سرزميني داشته باشن و آرمان رو هم حفظ كنن! جالب اينكه انديشه‌ي دوم، انديشه‌ي غالبي هست و جديداً طرفداران بيشتري هم پيدا كرده.

-----------------------------------------------

به همين دليل عرض مي‌كنم بهتره در تحليل‌هامون، به جاي اينكه با نگاه جانبدارانه و تفكر آرزومندانه تحليل داشته باشيم، علايق و دوست داشتن‌هاي خود رو به كناري نهاده و همچون يك فرد بي‌طرف، به تحليل حقايق امروز جهان عرب بپردازيم.

شكي نيست كه بسياري از مردم جهان عرب، هنوز جنايات رژيم صهيونيستي رو از ياد نبردن. ولي اينكه چقدر اراده براي برچيدن اين رژيم داشته باشن، امري است كه گذر زمان شايد اثبات‌گر خوبي براي شما باشه تا عرايض حقير.

-----------------------------------------------

راستي. برادرانه عرض مي‌كنم كه اگه سعي بفرمايين به فرمايشات خود كمي بيشتر عمل فرموده و از متلك‌پراكني در گفتارتون كمي بكاهين، اثرگذاري كلامتون بيشتر هم مي‌شه.

ولي براي اينكه پاسخي داده باشم به يكي از متلك‌هايي كه فرمودين، به قسمت زير شما رو ارجاع مي‌دم :

[quote]احتمالا برخی دوستان اشاره داشته اند به اعتراضات برخی جوانان خشمگین در میدان التحریر قاهره نسبت به سرقت انقلاب مصر توسط اخوان المسلمین اما همین دوستان متاسفانه حال یا با زیرکی یا از سر ... (نمی دانم چه!؟) ذکر نمی کنند که همین پارتی اخوان المسلمین از چه میزان محبوبیت در شهرهای بزرگ مصر برخوردار است حقیقت آن است که «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» مسئول پروژه محبوب سازی اخوان المسلمین در میان توده مصری نبوده است و نیست و لاجرم کسانی که تمایل به فهم چرایی این چنین محبوبیتی دارند می توانند تاریخ 40 سال اخیر جمهوری عربی مصر را مرور کنند (بویژه دوران اوج اقتدار ناصر). و اگر این دوستان نظر دارند که اخوان المسلمین از استانداردهای «ایرانیزه» بهره نخواهند گرفت قدری دچار توهمات سیاسی گردیده اند چرا که نسخه ایرانیزه ای در کار نبوده و نیست![/quote]
جالبه كه شما براي كوبيدن بنده، اشاره به عملي مي‌فرمايين كه نه بنده از اون نامي برده‌ام و نه حتي واقعيت داره. بنده از واقعه‌ي اشغال سفارت اسرائيل حرف زده‌ام كه البته نتايجش هم كاملاً مشخصه!

اما بياين فرض رو بر صحت كلام شما بگيريم! فرمودين «اعتراضات برخی جوانان خشمگین در میدان التحریر قاهره نسبت به سرقت انقلاب مصر توسط اخوان المسلمین». بعد هم اشاره به محبوبيت گسترده‌ي اخوان المسلمين در مصر داشته‌اين كه به زعم بنده ساخته‌ي صدا و سيماي ماست (حال اينكه اينطور نيست و بنده هم معتقدم اخواني‌ها در مصر از محبوبيت زيادي برخوردار بوده و آراء انتخابات هم چنين چيزي رو نشون مي‌ده!).

حالا بيايم ببينيم نظر اخواني‌ها درخصوص به قول شما «اعتراضات برخي جوانان خشمگين در ميدان التحرير قاهره نسبت به سرقت انقلاب مصر» چي بوده!!

به نقل از خبرگزاري مهر :

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از رسانه های مصر، تظاهرات کنندگان در تظاهرات امروز، لغو قانون فوق العاده، تعدیل قانون انتخاباتی، اجرای قانون جلوگیری از فعالیت سیاسی بازماندگان حزب حاکم سابق تا 10 سال آینده و تعیین جدول زمان بندی برای انتقال قدرت از شورای نظامی به یک حکومت غیر نظامی را خواستار خواهند شد.

لغو محاکمه های نظامی و احکام صادره در دوره های گذشته و ازسرگیری این محاکمه ها در دادگاههای غیر نظامیف پاکسازی وزارت کشور و وزارت اطلاع رسانی، تضمین استقلال دستگاه قضایی و پاکسازی آن، آزادی تاسیس سندیکاهها و اتحادیه های مستقل و لغو قانون جرم دانستن اعتصابات از دیگر خواسته های مردم مصر است که در تظاهرات امروز بر آن پافشاری خواهند کرد.

بر اساس این گزارش، بسیاری از احزاب و نیروها و جنبشهای سیاسی خواستار مشارکت در جمعه بازپس گیری انقلاب شده اند که مهمترین آنها جنبش ششم آوریل، کمیته هماهنگی گروههای مردمی، ائتلاف جوانان انقلاب، جنبش قبطی های بدون قید و بند، احزاب الوفد، الوسط، الغد الجدید، الکرامه، الناصری، العدل، جبهه دموکراتیک هستند.

[b]اما احزاب و گروههایی از جمله [color=red]اخوان المسلمین[/color]،حزب آزادی و عدالت، جنبش سلفی، جماعت اسلامی، حزب مصریهای آزاده و حزب اتحاد مصری عربی [color=red]اعلام کرده اند در تظاهرات امروز مشارکت نخواهند کرد[/color].[/b]

با وجود گذشت حدود هشت ماه از پیروزی انقلاب 25 ژانویه مردم مصر، به جز سرنگونی رژیم حسنی مبارک دیگر خواسته های مهم مردم هنوز محقق نشده است که وابستگی شورای نظامی حاکم بر مصر به مبارک و کارشکنی ها و مانع تراشی های مستمر آمریکا و دیگر کشورهای غربی و دخالتهای آنها از مهمترین موانع در برابر تحقق این خواسته ها اعلام شده است.

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1418553

جالب اينجاست كه شما براي اثبات «چرت بودن» عرايض بنده، اشاره به چيزي مي‌فرمايين كه اخوان المسلمين رسماً اعلام كرده كه قبولش نداره! ولي شما اون حركت رو به دستور و فرمايش اخوان المسلمين مي‌دونين!!

-----------------------------------------------

بگذريم.

حقيقت امر اينه كه چه ما معتقد به بيداري اسلامي باشيم و چه بيداري امريكايي، وقايع منطقه با شعار تحليل نمي‌شه و اين دست تحليل‌ها، بيشتر خودمون رو سرگرم مي‌كنه تا تبيين حقيقت امر.
اگه بخوايم خودمون رو سركار بذاريم، اصلاً نيازي به قلمفرسايي هم نيست و كافيه تحليل‌هاي صدا و سيما رو گوش بديم و تكبير بگيم.

ولي اگه قراره خودمون فكر كنيم و خودمون تحليل، چه بهتر كه خودمون هم به كسب اطلاعات بپردازيم و تحليلي درست روي وقايع داشته باشيم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من مدت هاست که با شما بحثی ندارم، یعنی که بحث خصوصی ندارم از زمانی که نیش «لطیفه سخیف» رو برای «منکوب کردن» دیگری مجاز دونستید. با احترام ...

در ضمن، بسیار ترسناکه که خود رو مظهر و مصدر «قائم به خویش بودن در تحلیل و تفسیر» بدونیم ... من هم برادرانه شما رو به فروتنی و افتادگی هر چه بیشتر در رفتارتون در مباحثات توجه میدم که بطور قطع برای شخص شما مناسب تره.
وانگهی، مشکل با «تحلیل عمیق خواندن فهم شخصی خود» و «برچسب قلمفرسایی زدن به تصویر دیگری از ماجرا» حل و فصل نمیشه و بلکه دست کم از نگاه بنده، موضوع رو اسفناک تر هم جلوه میده.
کسی که دعوی ادراک «مدرنیت» و «انسان در ساحت مدرنیت» رو داره بهتره خیلی بیش از این مراقب واژگانش باشه. شما خود را باشید کفایت می کند. پس از همه اینها، از مهر برادرانه شما هم متشکرم یعنی که مدت هاست سپاسگزارم ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.