sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 آقا مصطفی صحبت هایتان خیلی شبیه مطالب مرکز اسناد انقلاب اسلامی است و اصرار بر استفاده از واژه مصدق السلطنه موید ذهنیت lمنفی شما از شخص مصدق و کارهایش می باشد. بسیاری از مطالبی که شما عرض کردید واقعیات تاریخی می باشند منتها برداشت های شخصی شما از این واقعیات ذهن خواننده را به سمت مورد دلخواه هدایت می کند برای مثال سیاست موازنه منفی را به نقل از كتاب ايران در دوره دكتر مصدق نوشته پروفسور سپهر ذبيح نقل می کنم : "دكتر مصدق در سراسر زندگياش، هوادار سياست بي طرفی ايران به شيوه سوئيس بود كه تحصيلات دانشگاهي اش را در آنجا تكميل كرده بود. وي سرانجام اين فرصت را يافت تا علمي بودن چنين سياست خارجي را در كشورش بيازمايد. اگر چه اصطلاح عدم تعهد در آن زمان مرسوم نبود اما دكتر مصدق انديشه اجراي آن تصميمي را در سر مي پروراند كه در نيمه دوم دهه 1950 از سوي رهبران سرشناس جهان مانند جواهر لعل نهرو و مارشال تيتو و جمال عبدالناصر و دكتر سوكارنو براي توجيه يك وضعيت عدم تعهد در امور بين المللي اتخاذ شد. اساس سياست مصدق، صرف نظر از موضوع رسميت يافتن اين سياست، خودداري از اتحاد (سياسي و نظامي) با يكي از دو ابر قدرت انگليس و شوروي و كوشش براي بهره گيري از رقابت آن دو در جهت تأمين حداكثر منافع ايران بود. از آن جائي كه دست يافتن بر چنين هدفي در ايران، آن هم در دوران پس از جنگ جهاني دوم، نياز به ريشه كن كردن نفوذ شوروي و بريتانيا داشت از اين رو، به سياست ناسيوناليسم منفي يا موازنه منفي شهرت يافت. " (در واقع، پس از سقوط حكومت مصدق و به قدرت رسيدن مجدد شاه پس از كودتاي 28 مرداد، شاه سياست ناسيوناليسم مثبت خود را در برابر ناسيوناليسم منفي مصدق قرار داد و به مخالفت با آن برخاست. اين سياست شاه، به ويژه در نيمه دهه 1960 به مرحله اجرا در آمد مبناي ناسيوناليسم مثبت شاه اين بود كه كشورهايي مانند ايران كه داراي اهميت استراتژيك {جغرافياي سياسي} هستند بايد به جاي مقابله، با دو ابر قدرت رقيب يا يكي از آنها همكاري كرده و به اين ترتيب حداكثر امنيت و منافع ملي كشور را حفظ نمايند) دكتر مصدق پس از اينكه توانست نفوذ انگلستان در ايران را مسدود كند، دست به اقداماتي براي ايجاد تعادل ميان سياست شوروي و آمريكا در ايران زد. مصدق عقيده داشت كه براي رسيدن به چنين مقصودي، بايد اصولاً از رقابت آشكار آنها در ايران كاست و در صورت لزوم، با به جان هم انداختن آن دو، منافع ايران تأمين كرد، بي آنكه ايران با هيچ يك از آنها متحد شود. سياست عدم تعهد دكتر مصدق در دو قضيه جلوه گر شد: 1- مخالفت مصدق با پذيرش قرار داد پيمان متقابل با آمريكا 2-لغو قرار داد شيلات ايران و شوروي در اینجا دو جمله از سخنرانی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم راجع به سیاست موازنه منفی می آورم : بر فرض که ما با هواخواهان این رژیم موافقت کنیم و بگوییم دیکتاتور[رضاخان] به مملکت ما خدمت کرد. در مقابل آزادی که از ما سلب نمود چه برای ما کرد؟" (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34) --------- اگر موجب ارتقاء ملل حکومت استبدادیست دولت انگلیس و آمریکا روی چه اصلی حائز این مقام شدهاند؟ و اگر رژیم دیکتاتوری سبب ترقی ملل بود چرا دول محور از بین میروند؟ (سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم ج 1/ حسین کیاستوان / ص34 ) بقیه موارد را در فرصتی دیگر عرض خواهم کرد . به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mostafa_by 5,726 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 برادر سيناي عزيز. اينكه ادبيات من، چقدر شبيه به كجا باشه، مگه تفاوتي هم در اصل موضوع ميكنه؟ خودتون هم اذعان فرمودين كه من دارم براساس اسناد و مدارك و واقعيات تاريخ بحث ميكنم. حالا چه ادبيات مركز اسنادي داشته باشم و چه جبههي ملي، تفاوتي در اصل ماجرا نميكنه. مصدقالسلطنه، لقب اشرافي جناب دكتر مصدق بود كه تا پايان دورهي قاجار هم بهش ميباليد. اين لقب رو از شخص شاه دريافت كرده بود. چرا نبايد ازش استفاده كنيم؟ من هنوز وارد برداشتها نشدم. صرفاً دارم اسناد رو رو ميكنم برادر عزيز. من فرض رو بر مثبت بودن موازنهي منفي گرفتم (كه البته اين موازنهي منفي، همونطور كه عرض شد طرح جناب دكتر مصدق (بدون پسوند! خوبه؟!) نبود، بلكه طرح ضياءالملك فرمند، نمايندهي همدان بود). باز هم در همون اسناد، بيان شده كه اين طرح، يه طرح ترجمهاي هست و خود جناب ضياءالملك يا دكتر مصدق هم اين طرح رو ندادن. باز هم از نقل قولهاي همون زمان بود كه اين طرح رو صرفاً عاملي براي محدود كردن شوروي ميدونستن! كما اينكه طرح موازنهي منفي، تا ماجراي ملي شدن نفت، يكبار هم از سوي جناب دكتر مصدق براي انگلستان عنوان نشد!! ولي هربار كه حرف شوروي پيش مياومد، ايشون از اين طرح ياد ميكردن! درخصوص روابط دكتر مصدق و امريكا هم اين مورد بر كسي پوشيده نيست كه نخستين كسي كه پاي امريكا رو بيحساب و كتاب به ميهنمون باز كرد، دكتر مصدق بود. وي، حتي يكي از منازل شخصياش رو هم به ادارهي اصل 4 ترومن اختصاص داده بود. اينكه امريكا، چه زماني ميخواست با دكتر مصدق پيمان متقابل ببنده و ايشان قبول نكردن رو من حقيقتاً جايي در تاريخ نديدم. چون منهاي قضيهي نفت، در ساير موارد، حرف امريكا رو نديده و نشنيده قبول ميكردن (آخرين نمونهاش ماجراي سركوب حزب توده در روز 27 مرداد كه زمينهساز ماجراهاي 28 مرداد 1332 بود). دكتر مصدق، باور داشت كه اگه امريكا رو وارد موضوع ايران بكنه، يه جنگ قوا در ايران شكل ميگيره و ايران ميتونه ازش استفادهي مثبت ببره. به همين خاطرم امتيازات بسياري به امريكا داد و جاي پاي امريكا رو در منطقه محكم كرد. ولي امريكا، در عمل با انگليس همپيماني داشت و سياستهاي امريكا و انگليس، در يك راستا بود. جالبتر اينكه بارها و بارها از طرف شوروي، پيشنهادهاي مفيدي به ايران ارائه شد كه حتي وزراي ايشان هم به دكتر مصدق اصرار داشتن كه اون رو بپذيره و به نفع كشور هست. ولي ايشان، فقط به اين خاطر كه موجبات رنجش امريكاييها نشن، از پذيرش اون خودداري فرمودن!! حال اين چه موازنهي منفي بود كه تنها لبهي تيز اون، به سمت شوروي بود؟! اميدوارم مسئلهي نفت رو بيان نفرمايين. چرا كه تا الان كه به سال 1329 رسيديم، هنوز كه هنوزه خبري از دكتر مصدق در ماجراي ملي كردن صنعت نفت ايران نشده! چه برسه موازنهي منفي در قبال انگلستان. اما عدم تعهد، مربوط به عدم داشتن تعهد به امريكا و شوروي بود، نه انگليس و شوروي. اگر حقيقتاً دكتر مصدق ميتونست از تضاد منافع امريكا، انگليس و شوروي استفاده كنه، وضع مملكت بسيار خوب ميشد. ولي در عمل ديديم كه سياست بكار گرفته شده توسط دكتر مصدق (موازنهي بشدت منفي عليه شوروي، موازنهي بشدت مثبت عليه امريكا و بيتفاوتي عليه انگليس)، باعث منزوي شدن ايران و ورشكستگي دولت دكتر مصدق شد، به نحوي كه مشكلات اقتصادي، هر روز بيشتر و بيشتر شده و دولت براي پرداختهاي عادياش هم به مشكل برخورده بود و آهي در بساط نداشت! بهانهي عدم فروش نفت، به هيچوجه درست نيست، چون در همون زمان، همسايگان و ساير كشورهاي شمالي، درخواستهاي مكرري براي خريد نفت به قيمتي بسيار مناسب رو داشتن كه ...!! نقل قولهايي هم كه اشاره فرمودين، ارتباطي به موازنهي منفي نداشت برادر عزيز. اگه مايل بودين، اون رو بصورت كامل مورد بررسي قرار خواهيم داد. اما شايد بد نباشه بعداً درخصوص ماجراي به قدرت رسيدن رضا خان و نقش محوري جناب دكتر مصدق (باور بفرما اون زمان، اسمش مصدقالسلطنه بوده!) هم صحبتي داشته باشيم. البته بعد از به پايان رسيدن اين قسمتهايي كه باز شده. اگه دوست دارين عملكرد دكتر مصدق رو بررسي بفرمايين، به اين كار خواهيم پرداخت. منتها اجازه بدين اول تكليف ملي شدن صنعت نفت و به پيروزي رسيدن نهضت ملي ايران برسيم، بعد بپردازيم به عملكرد جناب آقاي دكتر مصدق (ديگه پسوندش رو هم نميگم كه ناراحت نشين). تا اينجاي عرايضم، درخصوص ملي كردن صنعت نفت فرمايشي ندارين؟ آيا شما تونستين تا سال 1329، جايگاهي براي تنها مبارز ملي كردن صنعت نفت پيدا بفرمايين؟ 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mostafa_by 5,726 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 خوب. من هرچقدر منتظر شدم، ادامهي فرمايشات برادر سينا رو مشاهده نكردم. به همين دليل، باز هم بنده ادامه ميدم. ----------------------------------------- ماجرا بدان جا رسيد كه گلولهي شليك شده از اسلحهي حسين امامي، مسير مبارزات ملت و سرنوشت نهضت ملي ايران رو تغيير داد. پس از آنكه تحصن ماجراجويانهي دكتر مصدق و بيست نفر از ياران ايشان در دربار، نتيجهاي نداد و عبدالحسين هژير، مرد قدرتمند دربار و پشت پردهي سياست، انتخابات رو به نفع خود رقم زد، اين فداييان اسلام بود كه با شهامت پا پيش گذاشته و با ترور هژير، جلوي به هدر رفتن داشتههاي فعلي نهضت ملي ايران رو گرفت. هرچند كه با اين اقدام، حسين امامي به شهادت رسيد و جمع كثيري از اعضاء فداييان اسلام و همچنين نمايندگان مليگرايي چون سيد حسين مكي، دكتر مظفر بقايي كرماني، ابوالحسن حائريزاده، سيد علي بشارت، علي جواهر كلام، عبدالقدير آزاد، دانش نوبخت، سيد مصطفي كاشاني (فرزند آيت الله كاشاني) و جمعي از مردم بازداشت شدند و بازي به دست مرد قدرتطلب ارتش، يعني سپهبد رزمآرا افتاد. در تهران و چندين شهر، حكومت نظامي برپا شد و دوباره شرايط اختناقي كه وي (سپهبد رزمآرا) پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327 بوجود آورد، بار ديگر مشاهده گرديد. در اين ميان، تنها كسي كه آسيبي نديد، دكتر مصدقي بود كه خود خواسته به روستاي ييلاقياش، يعني احمد آباد رفت و حتي در روزنامه آگهي داد كه «از ملاقات و ديدار اشخاص معذورم»! عملي كه ضربهاي اساسي بر صفوف مبارزان محسوب ميشد! روي همين اصل، نواب صفوي طي پيغامي، به اين عمل اعتراض كرده و گفته بود كه «هر عملي كه بوي ترس و جبن دهد باعث شكست است». (خسروشاهي، سيد هادي، فداييان اسلام، ص 92( همانطور كه در پست قبل بيان شد، بدليل شرايط اون زمان و انتخابات مجلس شانزدهم، عملاً سپهبد رزمآرا نميتونست بيشتر از اين، به حكومت نظامي اختناق ادامه بده و مجبور شد كه زندانيها رو آزاد و چند روز بعد حكومت نظامي رو كان لم يكن اعلام كنه. اما دكتر مصدق، هنگامي كه يارانش در زندان به سر ميبردند، آيا قدمي براي نهضت ملي ايران برداشت؟ يا حداقل براي نفت؟ يا حداقل براي دوستان در بندش؟ پاسخ تمامي اين موارد، منفي است. لكن از آن جالبتر، زماني بود كه سران و پيشگامان ملي شدن صنعت نفت تا آن زمان، يعني سيد حسين مكي و دكتر مظفر بقايي كرماني، به ديدار دكتر مصدقي رفتند كه از چند روز قبل به وي اطلاع داده بودند كه آزاد است و ميتواند هر زمان كه خواست به تهران بيايد، ولي وي از آمدن خودداري نموده بود! ماجرا را از زبان حسين مكي بشنويم : «به محض اينكه دكتر بقايي و من وارد اتاق شديم از جا برخاست، ما را بغل گرفته گريه شديدي آغاز كرد. ما را ميبوسيد و ميگفت : من مردني هستم. خداوند شما را براي مملكت نگه دارد. از ايشان سوال كرديم كه چه وقت به شهر خواهند آمد؟ دكتر مصدق پاسخ داد كه تا حكومت نظامي است نخواهم آمد. زيرا با وجود حكومت نظامي، امنيت قضايي نيست و شرحي در مضار حكومت نظامي بيان داشتند.» (مكي، حسين، خلع يد، ص 22) با اينكه ذكر اين موارد، دور شدن از بحث ماجراي ملي شدن صنعت نفت هست، ولي براي بررسي عملكرد دكتر مصدق در دوران قدرت، شايد بهتر باشه كه اين موارد، بيان بشه تا بعداً بشه بهش ارجاع داد. دكتر مصدق، درخصوص حكومت نظامي، در همان برهه فرمايشات قرا و البته كاملاً صحيحي رو بيان فرمودن؛ هرچند كه هيچكدوم رو حتي به عنوان نامهاي سرگشاده نيز منتشر نكرده و تنها در جمع ياران و اصحاب، به بيان اين جملات مبادرت فرمودند!! نمونههايي از نظرات ايشون درخصوص حكومت نظامي رو در ذيل خواهيم ديد. پس از تلاش نافرجام دكتر بقايي و حسين مكي در آوردن دكتر مصدق به تهران، بار ديگه مكي به همراه عدهاي از اعضاي جبههي ملي، براي آوردن ايشان به احمد آباد رفتند. دكتر مصدق وجود حكومت نظامي را «مغاير دموكراسي» و «آزادي» دانسته و اظهار فرمودند «با وجود حكومت نظامي، كسي امنيت ندارد» (شايد بتوان گفت ايشان بيش از هر كس و هر چيز ديگر، نگران امنيت خويش بودهاند! به همين دليل تكيه دادن به پشتي در ويلاي گرم و نرم و باصفاي احمد آباد رو، به تهديد اسلحه و سرباز رزمآرا ترجيح ميدادن!). خلاصه اينكه اينبار نيز نتوانستند از دكتر مصدق، بله را بگيرند! بار سوم، مكي در مقام دبير جبههي ملي، بصورت رسمي نامهاي از طرف جبههي ملي به دكتر مصدق (كه سمت رهبري اون رو داشت) ارسال نمود و از ايشان تقاضا كرد كه به تهران تشريففرما بشن. اما نتيجه چه شد؟ تنها نامهاي از دكتر مصدق كه در اون، به كرات از معايب حكومت نظامي و لزوم برگزاري انتخاباتي آزاد و چنين و چنان سخن رانده شده بود. مطلع نامه چنين است : «احمد آباد، بيستم ديماه 1328 حضرات آقايان محترم و همكاران عزيزم از اينكه چند بار به بازگشت شهر، دعوتم فرمودهايد و به واسطه وجود حكومت نظامي در تهران، باز در احمد آباد ماندهام بسي متأسفم. حقيقت امر اين است كه با وجود حكومت نظامي، در حفظ حقوق ملت و صيانت آزاديهاي ملت هيچ نوع اقدامي نميتوان به عمل آورد. چه، حكومت نظامي تعطيل عملي مشروطيت است و با وجود آن، حقوق و آزاديهايي كه به موجب قانون اساسي براي ملت شناخته شده، چنانچه به تجربه ديدهام، كان لم يكن ميشود. در ممالكي كه دولت علاقمند به قانون اساسي و اجراي اصول مشروطيت است بر فرض لزوم، حكومت نظامي دوام پيدا نميكند. ولي در اين مملكت كافي است كه دولت بهانهاي بدست آورد و بواسطه برقرار حكومت نظامي، ماهها و سالها مشروطيت را تعطيل كند ...» (چه كسي منحرف شد، دكتر مصدق يا دكتر بقايي، ص 3-251) بهتر است اين مطلع را بخوبي بخاطر داشته باشيم. چرا كه خيلي زود مورد استفادهمان قرار ميگيرد! خلاصه امر اينكه دكتر مصدق، در اين زمان هم باز تشريففرما نشدند. پس از اصرار مجدد جبههي ملي به ايشان، در روز 4 بهمن 1328، باز هم نامهاي مرقوم فرمودند به شرح ذيل : «در ايام استقرار حكومت نظامي طبعاً آزاديهاي اوليهاي كه از لوازم طبيعي رژيم دموكراسي است، از ملت سلب ميشود و دموكراسي بدون آزادي گفتن و نوشتن، آزادي نطق و خطابق، آزادي اجتماعات، هرگز نميتواند وجود داشته باشد. دولتهاي ما تصور ميكنند كه وقوع قتل يك فرد كافي است كه دولت بتواند براي مدت نامحدودي شانه خود را از زير بار قوانين كه به اجراي آنها مكلف است خالي كند ... مخصوصاً امروز كه انتخابات پارلماني در پيش است وجود حكومت نظامي بيش از هر وقت مخالف طبيعت دموكراسي و مخل مقصود و ناقض غرض به شمار ميرود.» (امير علايي، دكتر شمسالدين، نقدي بر كتاب سياه، كتابفروشي دهخدا، سال 1360، ص 50) بدين ترتيب، تا زمان برچيده شدن حكومت نظامي، دكتر مصدق، زحمت جابجايي از احمد آباد به تهران را به خود ندادن و ترجيح دادن كه با انرژي و دور كاري و در عالم ذن، نهضت ملي ايران رو هدايت كرده و به پيروزي برسونن! اما در آن سوي ميدان، اوضاع چگونه بود؟ بدون شك، كسي كه به هيچوجه از اعدام انقلابي هژير ناراحت نشده بود، سپهبد رزمآرا بود. با مرگ هژير، قدرتمندترين عامل دربار از ميان رفته بود و عملاً شاه و دربار، به كسي جز سپهبد رزمآرا نميتوانست تكيه كند! كسي كه شاه بشدت از وي ميترسيد! ژنرال باهوش و با استعداد و فوقالعاده قدرتطلبي كه ميتوانست هر آن، بلايي را بر سر حكومت پهلوي آورد كه پيش از آن، پدر محمدرضا، يعني رضا خان مير پنج، نخستوزير و سردار سپه احمد شاه، بر سر خاندان قاجار آورده بود. كما اينكه خواهيم ديد ترس، به هيچوجه بيپايه و اساس نبوده و حقيقتاً جرياناتي در پيش بود! با مرگ هژير، سپهبد رزمآرا مسئوليت تقلب در انتخابات رو بر عهده گرفت. تلاش وي، مانند هژير، جلوگيري از حضور نمايندگان جبههي ملي (و خداي نكرده آيتالله كاشاني!! در تبعيد)، در مجلس شانزدهم بود. لكن يك عامل در رأس شهرباني، معادلهي قدرت رزمآرا رو برهم ميزد؛ عاملي كه بعدها عامل شكست نهضت ملي ايران معرفي شد؛ سرلشكر فضلالله زاهدي! رزمآرا و زاهدي، كينهي كهنهاي نسبت به هم داشتند. رزمآرا مرد مقتدر لشكر و كشور بود و پس از ترور هژير، ميرفت كه قدرت مطلق جامعه رو بدست بگيره. ولي حضور زاهدي، اونهم در سمت رياست شهرباني (كه عملاً قدرت مقابل ارتش بود!)، بعلت آنكه وي مايل بود مستقلاً امور خود رو پيش ببره، مانع از تمركز قدرت نزد رزمآرا ميشد. رزمآرا قصد داشت هدف خود رو در حذف نامزدهاي جبههي ملي، به طور محرمانه دنبال كنه. ولي زيركي حسين مكي و اعضاي جبههي ملي كه خطر را احساس ميكردند، موجب پيوند تاكتيكي جبههي ملي و سرلشكر زاهدي گرديد. مكي با سرلشكر زاهدي، درخصوص حراست از صندوقها مذاكره كرده و زاهدي نيز قول مساعد داده بود. شبي خبر رسيد كه فعل و انفعالاتي جهت تتعويض و تغيير آراء در حال انجام هست. جبههي ملي بلافاصله مكي و حائري زاده رو براي درخواست كمك به سوي زاهدي اعزام نمود. وي نيز فوراً براي كمك به اونها مهيا شد. پس از انجام مشورت، به پيشنهاد مكي و حائريزاده، تعدادي از دانشجويان دانشكده پليس با اوامر اكيد زاهدي براي حراست از صندوقها اعزام شدند. با اين اقدام زاهدي، خطر موقتاً رفع شد. در مرحلهي دوم انتخابات نيز اعضاء فداييان اسلام، بيشترين فداكاري رو در حفاظت از صندوقهاي رأي انجام دادن! در شرايطي كه «سازمان نگهبان آزادي انتخابات» (كه اكثر اعضاء اون رو فداييان اسلام تشكيل داده بودن)، اجازهي فعاليت نداشت، اعضاء فداييان اسلام با رشادت تمام به حراست از صندوقها ميپرداختند. حتي در تمهيدي جالب، براي اينكه بتوانند مانع از انجام تقلبات انتخاباتي بشوند، با حضور گسترده در سر صندوقهاي رأي در هر محله، از رأي دادن افرادي كه اهل محله صندوق رأي مورد نظر نبودند ممانعت بعمل ميآوردند (به منظور جلوگيري از (به قول ميرحسين خان) مهندسي آراء!!)! براي اينكه سوء برداشتي نشه، بهتره ماجرا رو از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «انتخابات دوره دوم [مجلس] شانزدهم تهران خرده خرده شروع ميشود. ولي، اين دفعه ديگر دكتر بقايي خودش در زندان است و ديگر دوستانش هم كه ميروند از وزارت كشور اجازه همان نظارت (سازمان نگهبان آزادي انتخابات) را بگيرند، نميدهند. اما، خوب بچهها [فداييان اسلام] ولكن نبودند، كار خودشان را ميكردند. در اين انتخابات كه يك هفته طول كشيد، بچهها خيلي از خود گذشتگي نشان دادند. چون آنها مجهز شده بودند كه بتوانند رأي بياورند و از گوشه و كنار شهر، خلاصهاش دهات اطراف ميرفتند و رعيتها را ميآوردند. كاري كه ما اينجا طرح كرديم، اين شد كه به آن معتمد محلي كه نماينده ما بود پاي صندوق گفتيم كه افرادي كه ميآيند اينجا رأي ميدهند دو صورت بايد نوشته شود : يا شناسنامهاي كه دارند مال اين ناحيه باشد يا حداقل يكي از كسبه اين محل معرف باشد. اگر غير از اين، كسي ديگري آمد شما رأيش را قبول نكن. البته، اين با مخالفت نمايندههاي (به حساب) دولت مواجه شد. اما ما مصر بوديم و نگذاشتيم.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 53) با وجود اين فداكاريها و اقدامات فداييان اسلام، انتخابات تهران داشت به درستي به انجام ميرسيد. لكن دولت، همچنان درصدد عملي كردن غرض خود بود. صندوقهاي لواسانت، تحت تسلط دولت بود و در آنجا آرايي چند برابر واجدين حق رأي در آن ناحيه، به صندوقها ريختند. تقلب به حدي بود كه آراي ريخته شده در صندوقهاي لواسانات با صندوقهاي تمام تهران برابري ميكرد (ظاهراً هميشه بر و بچ شمال تهران، ... بله!! البته ميدونين كه ...! بله!). لذا مجدداً انتخاب نامزدهاي جبههي ملي، در معرض خطر قرار گرفت. اين بار چه كسي منجي بود؟ دكتر مصدق؟ بيخيال! باز هم كساني كه كوچكترين منفعتي از اين انتخابات نميبردند، دست به كار شده و به نجات نهضت ملي ايران شتافتند؛ فداييان اسلام! در روز 10 فروردين 1329، فداييان اسلام مقابل وزارت كشور، يك تجمع چهلهزار نفري!!! در اعتراض به تقلبات صورت گرفته در لواسانات برپا نمودند و در آن، سيد حسين مكي و دكتر فاطمي به عنوان سخنران، به تشريح اقدامات متقلبانه دولت پرداختند (از اينجاي ماجرا، كمكم پاي دكتر سيد حسين فاطمي، سرپرست كميسيون تبليغات جبههي ملي و صاحب امتياز روزنامهي «باختر امروز» كه تبديل به ارگان رسمي جبههي ملي ايران شده بود، به ماجراهاي سياسي و تلاش براي مليشدن صنعت نفت تازه باز ميشه؛ اونهم در سطحي بسيار محدود و پايينتر از اعضاء اصلي جبههي ملي). با وجود بسيج عدهاي از اراذل و اوباش براي درگيري و زد و خورد و نتيجاً برهم خوردن تجمع، مردم بر پاي خواستههاي خود ايستادگي كردن و نتيجتاض فرداي اون روز، دادسرا مجبور به رسيدگي و كشف تقلبات شد و انجمن مركزي، بلافاصله انتخابات لواسانات رو ابطال كرد! بدين ترتيب، تمامي هفت نفر نامزد جبههي ملي در تهران به همراه آيتالله كاشاني (كه در آن زمان در تبعيد به سر ميبرد و مردم، به پاس خدمات شايان ذكر ايشان در مسير ملي شدن صنعت نفت و مبارزات ايشان؛ حتي در تبعيد، ايشان رو بعنوان نمايندهي خود از شهر تهران انتخاب نمودن!) به نمايندگي مجلس انتخاب شدند. باز هم بهتره داستان رو از زبان شهيد حاج مهدي عراقي بشنويم : «آرايي كه در صندوقهاي لواسانات ريخته بودند با كم و زيادش تقريباً مطابق آرايي بود كه در تمام صندوقهاي تهران [ريخته بودند]، حداقل از مليون [جبههي ملي] نميتوانستند انتخاب شوند. اين شد كه تصميم گرفته شد براي ابطال صندوق لواسانات يك ميتينگي داده شود در جلوي خيابان ارك، جلوي فرمانداري يعني وزارت كشور. دولتيها براي خاطر اينكه اين ميتينگ به نتيجه نرسد از وجود اوباشها و لاتها استفاده ميخواستند بكنند ... ما دو تا سخنگو داشتيم؛ يكي حسين مكي بود صحبت كرد. يكي هم مرحوم فاطمي بود. صحبت مكي كه تمام شد، فاطمي شروع كرد به صحبت كردن تشريح كرد : اولاً آمار دقيقي كه مردم لواسانات بودند كلاً، مثلاً حساب كرد از حدود 100 هزار نفر جمعيت داشته سرتاسر اين شميرانات و لواسانات كه آراءشان ميآمده جزو آراء تهران. از اين 100 هزار نفر طبق آمار، دو سوم آن زير سن قانوني هستند كه بتوانند در انتخابات شركت بكنند. ميماند يك سوم. از اين يك سوم هم فرض ميگيريم كه نصفش هم بانوان باشند كه نميتوانند در انتخابات شركت كنند. باز ميشود به حضور شما عرض كنم كه 30 هزار تا، نصفش ميشود 15 هزار تا. ما فرض ميگيريم كه – سابقه ندارند هيچ جاي دنيا – افرادي كه قانوناً ميتوانند در انتخابات شركت بكنند صد در صد همه شركت بكنند. هيچ جا سابقه ندارد در دنيا. حالا فرض ميگيريم كه اينجا اين كار را كرده باشند. صد در صد اگر همه شركت كنند باز ميشود 15 هزار نفر. اين 100 هزار تا 800 هزار تا رأي از كجا آمده است ريخته شده اين تو (بطور كلي)؟ در همين وسطها بود كه خلاصهاش بعد گفت كه دشمنان ما، دشمنان ملت براي خاطر اينكه ما اين حرفهايمان را نتوانيم به گوش جهانيان برسانيم، يك مشت كساني را كه سواد ندارند، آگاهي ندارند، اغفالشان كردهاند و رفتهاند اينها را از حال عادي خارجشان كردهاند، حتي چند نفر از آنها را كه الان دور و ور من هستند، كه يارو پريد ميكروفون را از دست حسين فاطمي گرفت، و خلاصهاش زد و خورد شروع شد. بچهها [فداييان اسلام] حسابي تميز اينها را گذاشتند ميدان صفا و از هر طرف كه ميرسيد ميزدند آنها را. سربازها هم كه آن كنار ايستاده بودند، ريختند وسط و جنازهها [مصدومين!] را يكي يكي از دست بچهها درميآوردند و [مي] بردند [مي] انداختند در ماشين ... فردايش هم فرمانداري اعلام ابطال صندوق لواسانات را كرد. خوب صندوق لواسانات هم باطل شد، با سلامتي وكلاي اقليت و وكلاي جبههي ملي همگي آنها انتخاب شدند و رفتند مجلس.» (ناگفتهها، خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي، ص 8-56) در آن زمان، رسم بر اين بود كه مجلس، زماني تشكيل جلسه دهد كه نمايندگان تهران مشخص شوند. لكن بعلت مواردي كه ذكر شد، انتخاب و مشخص شدن نمايندگان تهران به مشكلات عديدهاي روبرو شده بود. لذا مجلس، بدون ايشان تشكيل شد. طبق سنت مرسوم، ساعد مراغهاي، نخستوزير، استعفاي خود رو تقديم داشته و تقاضاي رأي اعتماد از مجلس جديد شد. ولي مجلسي كه عمدتاً به لطف همين دولت و البته عبدالحسين هژير و سپهبد رزمآرا، انتخاب شده بودند، به شدت با وي به مخالفت برخاسته و به همين دليل، در روز 29 اسفند 1328، ساعد از قدرت كنارهگيري كرد. مجلس، در روز 14 فروردين 1329، فرمان نخستوزيري رجبعلي منصور (منصور الملك) كه از جمله انگلوفيلهاي سرشناس بود، را صادر نمود. رجبعلي منصور، پدر حسنعلي منصور، تصويبگر طرح خائنانهي كاپيتولاسيون بود. وي فراماسون و هملژ و دوست قديمي جناب مصدقالسلطنه بود و سابقهي همكاري با ايشان (دكتر مصدق) در مدرسهِ علوم سياسي را داشت. مدرسهي علوم سياسي، توسط دو فراماسونر و انگليسي مآب سرشناس به نامهاي ميرزا نصراله خان مشير الدوله و پسرش ميرزا حسن خان مشير الملك تأسيس شده و هدف اون، جذب نخبگان ايراني و پرورش اونها مطابق فرهنگ استعمار و رواج غربزدگي بود. اما از محتواي اون كه بگذريم، شايد تنها خواندن نام اساتيد آن مدرسه، به تنهايي خود گوياي همهچيز باشد. در زمرهي مدرسين اين مدرسه، افرادي چون اردشير جي ريپورتر (طراح كودتاي 1299 و روي كار آورندهي رضا خان ميرپنج، عامل مستقيم انگليس و پدر شاپور ريپورتر، از طراحان كودتاي 28 مرداد و عامل مستقيم انگلستان!)، محمد علي فروغي (ذكاء الملك)، رجبعلي منصور (منصور الملك)، اديبالسلطنه سميعي، ابوالقاسم انتظامملك كه تماماً از چهرههاي سرسپرده و عمال انگليس به شمار ميآمدند، و البته تكستارهي مبارزهي ملي شدن نفت ايران، دكتر محمد مصدقالسلطنه بودند! جالب اينكه همين افراد، منجمله محمد علي فروغي، حسن پيرنيا (پدر تاريخ باستان ايران!!!!)، سيد حسن تقيزاده و دكتر محمد مصدق، بعدها جزو هستهي اصلي و هيئت مشاورهي رضا خان پهلوي قرار گرفتند!! بگذريم. برگرديم به بحث. در روز 5 ارديبهشت 1329، نمايندگان تهران وارد مجلس شدند. اين نمايندگان عبارت بودند از : دكتر محمد مصدق، دكتر مظفر بقايي كرماني، سيد حسين مكي، ابوالحسن حائريزاده، آيتالله كاشاني، دكتر سيد علي شايگان، عبدالقدير آزاد، جمال امامي، سيد محمد صادق طباطبايي، جواد مسعودي و ميرسيد علي بهبهاني. همانطور كه ذكر شد، بعلت حضور آيتالله كاشاني در تبعيد، ايشان در مجلس حضور نيافته و اعتبارنامهي وي نيز صادر نشده بود. نمايندگان جبههي ملي در مجلس، «فراكسيون جبههي ملي» را تشكيل داده و بعدها به همراه اللهيار صالح، نمايندهي كاشان، «فراكسيون وطن» را تشكيل دادند. جالب اينكه دكتر مصدق، براساس خصلت ذاتياش و مانند تمامي پست و مقامهايي كه احراز فرموده بود (از وزارت و وكالت گرفته تا واليگري)، از فراكسيون متبوع خويش اختيارات تام گرفت! ايشان، از همان آغاز تكرويهاي خويش رو شروع فرمودند. اما از اين اختيارات و همچنين تكرويها، در مسير احقاق حقوق ملت ايران در ملي شدن صنعت نفت استفاده فرمودند؟ آخر چيزي به 29 اسفند 1329 نمانده! يعني آيا ديگه تكستارهي ملي شدن صنعت نفت، بالاخره يك كلام از نفت حرف زدند؟ دل خوشي دارينا! نه بابا! بحث، سر لايحهي مطبوعات و لايحهي انتخابات بود (لايحهها، يكم آشنا به نظر نميرسن؟ يه چند سال پيش؟ سال 77-79؟ بگذريم!). مجلس و نخستوزير، مايل بود كه مجلس موسسان (متشكل از نمايندگان مجلسين (شوراي ملي و سنا) جهت بررسي و تجديد نظر در برخي اصول قانون اساسي و متمم آن) تشكيل شود. اما دكتر مصدق، موضوعي مهمتر از لايحهي انتخابات و مطبوعات پيدا نفرموده بودند : «بنده از جناب آقاي نخستوزير خيلي متشكرم كه موافقت فرمودند(!!!) لايحه مطبوعات و لايحه انتخابات مقدم باشد. خيلي موجب تشكر بنده است حالا اگر كه مجلس شوراي ملي قبول فرمودند بنده عرضي ندارم. ولي اگر قبول نفرمودند ميخواهم عرض كنم كه ما با اين مجلس مؤسسان موافق نيستيم. ما با تجديد نظر در قانون اساسي مخالف هستيم. اگر مطرح بشود بنده گمان ميكنم يك تشنجي در مجلس شوراي ملي ايجاد خواهد شد كه هيچ ضرورت ندارد. خوب است اجازه بفرماييد همين طور مجلس شوراي ملي موافقت بكند كه قانون مطبوعات و قانون انتخابات عجالتاً مطرح بشود و تصويب بشود.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 16، سهشنبه 5 ارديبهشت 1329) ايشان، همچينن در جلسه 4 خرداد 1329، نطق مفصلي ايراد نموده و در آن، مباحثي چون مجلس مؤسسان و جالبتر از همه، عزل سرلشكر زاهدي از رياست شهرباني را مطرح نمودند! يعني عزل كسي كه از مسببين اصلي حضور ايشان و اعضاء جبههي ملي در مجلس شانزدهم بود (ظاهراً نمك خوردن و نمكدان شكستن، جزو هنرهاي اصلي و اساسي دكتر مصدق بود!). در همين نطق بود كه وي، در دفاع از خاندان پهلوي فرمودند : «يكي از چيزهايي كه قانون اساسي دارد، تضمين سلطنت در خانوادهي پهلوي است. اگر بنا شود قانون اساسي با هر فكري يا هر مجلس موسسان قلابي تغيير بكند آن وقت شما سلطنت را در خانواده پهلوي چطور تضمين ميكنيد؟» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 27، پنجشنبه 4 خرداد 1329) اما تكرويهاي دكتر مصدق و طرح مباحثي فرعي، موجبات اولين شكست جبههي ملي را فراهم آورد! ايشان، در جلسهي سي و پنجم مجلس (23 خرداد 1329)، طرحي را با نداي «هل من ناصر ينصرني» به شرح ذيل، تقديم مجلس فرمودند (خيالتون رو راحت كنم! باز هم درمورد نفت نيست!) : «نظر به اينكه تجديد نظر در قانون اساسي را مجلس مؤسساني بكند كه اعضاي آن نمايندگان حقيقي ملت باشند، مجلس مؤسسان، منعقد در اول ارديبهشتماه اين شرط را واجد نبوده است. لذا امضاء كنندگان ذيل براي جلوگيري از هرگونه جدال بين ملت ايران و مجلس مؤسسان اول ارديبهشت درخواست مينماييم كه اصل 48 قانون اساسي مورخ 14 ذيقعده 1324 ه.ق به عنوان تفسير در محل خود برقرار بماند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي،دوره شانزدهم، جلسه 35، سهشنبه 23 خرداد 1329) اين طرح انتحاري دكتر مصدق، منجر به اين شد كه به جز نمايندگان فراكسيون وطن، كسي حتي يك امضاء ناقابل نيز به پاي طرح نياندازد و جبههي ملي، شكست سنگيني در مجلس متحمل شود! مكي در اين زمينه مينويسد : «در دورهي شانزده كه هشت نفر از نمايندگان جبهه ملي وارد مجلس شدند (منظور ايشان، هفت نفر اعضاي جبههي ملي و احتمالاً آيتالله كاشاني، نمايندهي تهران و يا اللهيار صالح، نمايندهي كاشان است كه احتمال دوم قويتر است؛ چرا كه آيتالله كاشاني در مجلس شانزدهم حضور نداشت)، در اولين جلسهاي كه در يكي از اتاقهاي مجلس تشكيل گرديد درباره نحوه مبارزات آينده بحث گرديد و نخست تصميم گرفته شد كه فراكسيون جبهه ملي به نام «فراكسيون وطن» اعلام گردد. در همين جلسه دكتر مصدق براي رهبري آينده فراكسيون تقاضاي «اختيارات تام» نمود تا هرطور ميداند عمل كند. نمايندگان جبهه ملي به او اين اختيار را دادند. ... دكتر مصدق در جلسه 35 مجلس مورخ سهشنبه 23 خرداد 1328، بدون مشورت با نمايندگان فراكسيون وطن به عنوان نطق قبل از دستور پشت تريبون رفت و طرحي را مبني بر كان لم يكن دانستن مصوبات مجلس موسسان كذايي مطرح نمود و گفت : هل من ناصر ينصرني و از نمايندگان خواست كه آن را امضاء كنند و فيالمجلس مورد شور و تصويب قرار دهند. بديهي است كه دور از انتظار نبود كه جز نمايندگان فراكسيون وطن هيچ يك از نمايندگان ديگر آن را نه تنها امضاء نكرد، بلكه به دفاع از مصوبات مجلس موسسان برخاستند. به علاوه اين موضوع موجب وحشت دربار شد كه در برابر فشار خارجيها تسليم شود و حكومت رزم آرا را (بعد از سيزده روز) بر سر كار آورد كه داستان مفصلي دارد. شب بعد، در جلسه جبهه ملي بر اثر اعتراض نگارنده [مكي] و حائريزاده و دكتر بقايي به نطق دكتر مصدق و طرح پيشنهادي او كه باعث اولين شكست جبههي ملي شد و موجب استحكام بيشتر مصوبات مجلس موسسان قلابي گرديد، دكتر مصدق كه دريافته بود فراكسيون وطن اختيارات را از او سلب خواهد كرد، از خود سلب اختيار نمود.» (مكي، حسين، سالهاي نهضت ملي، جلد 2، صص 7-426) در طول دوران كوتاه نخستوزيري منصور الملك، دكتر مصدق، از دوست و يار ديرينش، بارها حمايت كرده و با آنكه دولت وي، دو سه نوبت مورد استيضاح اقليت واقع شد، ولي هر بار دكتر مصدق، ضمن دفاع از ايشان، وي را دوست خود معرفي نمود. دكتر سيد حسين فاطمي نيز خويشتن را دوست منصورالملك معرفي ميكرد! (مكي، حسين، خلع يد، ص 115) اما بشنويد از آيتالله كاشاني. با انتخاب هوشمندانهي آيتالله كاشاني توسط مردم ايران به نمايندگي مجلس، مصونيت سياسي شامل حال ايشان شده و افكار عمومي، فشار بر دولت را براي بازگشت ايشان به وطن، هر روز بيشتر و بيشتر مينمودند. از اين رو دولت مجبور شد مقدمات ورود ايشان به وطن را فراهم نمايند. شخص منصورالملك (نخستوزير وقت)، در ارديبهشت 1329 طي تلگرافي از آيتالله كاشاني معذرتخواهي نموده و خواستار بازگشت وي به ايران شد. آيتالله كاشاني، در پاسخ به نخستوزير، ابتداي كمي ناز فرموده (و به سبك علي دايي كه اينروزها از بند دستور عدم مصاحبهي كميتهي انضباطي خلاص شده، ولي گفته تا معلوم نشه براي چي ممنوعالمصاحبه شده، حرف نميزنه) و اظهار داشتند : «بايد معلوم شود تبعيد اينجانب شبانه با آن وضع فجيع و صدامت طاقتفرسا به چه گناه و جنايت و به حكم كدام محكمه بوده است. و منشأ اين جنايت هركس بوده بايد در محكمه صالحه حاكمه مجازات شود. اين خادم اسلام از توهين وارد به مقام روحانيت كه در هر مذهب و ملت، مصون و محترم هستند نميتوانم صرفنظر كنم و در مقابل آنهمه فجايع و مظالم بر ملت لخت، گرسنه، فاقد همه وسايل زندگاني و تغيير قانون اساسي كه سم قاتل است ساكت باشم و مسئوليت شديدالهيه را برخود هموار نمايم.» (دهنوي، م، مجموعه پيامهاي آيتالله كاشاني، جلد 1، ص 63) با اينحال، جمعي به لبنان رفته و ايشان را قانع نمودند كه به تهران عزيمت نمايند. در تهران نيز فداييان اسلام، سازماندهي مراسم استقبال از ايشان را برعهده گرفتند. روز 21 خرداد 1329، آيتالله سيد محمد بهبهاني و نمايندگان جبههي ملي، دكتر مصدق و برخي رجال ديگر براي استقبال از آيتالله كاشاني به فرودگاه شتافتند. انبوه جمعيت در فرودگاه به حدي بود كه دكتر مصدق، از شدت هجوم مردم و گرماي زياد (كما فيالسابق) غش نموده و ناچاراً پنجرهي سالن را شكستند(!!) و او را نجات دادند. استقبال جمعيت از آيتالله كاشاني، بزرگترين استقبال از يك رهبر در تاريخ بود كه نظير آن تا 12 بهمن 1357، مشاهده نگرديد. انبوه جمعيت، بطور متصل و بهم پيوسته، حد فاصل ميان فرودگاه تا منزل آيتالله كاشاني حضور پرشوري داشتد و به ايشان، ابراز ارادت مينمودند. آيتالله كاشاني، در فرودگاه طي پيامي كه توسط دكتر بقايي قرائت شد، ضمن حمله به هيت حاكمه، مردم رو به فداكاري و اتحاد براي رفع معضلات فرا خوندن. پيامهاي آيتالله كاشاني، افتتاح جبههي نبرد مستقيمي بود براي تحقق خواستهي ملت ايران؛ يعني مليشدن صنعت نفت. انگليس نيز آخرين مهرهي خود و بزرگترين و قدرتمندترين برگ برندهي خود رو، جهت جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت رو كرد؛ سپهبد رزمآرا! ------------------------------------- بعلت طولاني شدن عرايض، ادامه باشه براي پست بعد. توضيح اينكه در پست بعد، اگه قسمت شد، به موضوعي ميپردازيم كه برادر سينا مطرح فرمودند؛ يعني جلسهي منزل محمود نريمان. 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 ببخشيد که بعلت عدم دسترسي به نت ديرتر در بحث شرکت مي کنم . راستش کلی متن نوشته بودم که پرید و چند سطرش را نجات دادم الان هم نوشته های آقا مصطفی را پرینت می گیرم تا حسابش را برسم مصدقالسلطنه، لقب اشرافي جناب دكتر مصدق بود كه تا پايان دورهي قاجار هم بهش ميباليد. اين لقب رو از شخص شاه دريافت كرده بود. چرا نبايد ازش استفاده كنيم؟ حرف شما صحيح است منتها در حال حاضر مخالفان مصدق از اين کلمه استفاده مي کنند علت اشاره من اين بود که اين ذهنيت پيش نيايد که شما هم مثل آنها هستيد. مختاريد که به هر اسمي خواستيد از ايشان نام ببريد و دليلي براي ناراحتي من نيست. تا اينجاي عرايضم، درخصوص ملي كردن صنعت نفت فرمايشي ندارين؟ آيا شما تونستين تا سال 1329، جايگاهي براي تنها مبارز ملي كردن صنعت نفت پيدا بفرمايين؟ در خصوص موضوع فوق فقط مطالبي جهت تکميل عرايض شما ذکر مي کنم اولين مورد قرارداد دارسي است. در سال 1280قراردادي توسط دربار به امضاء رسيد که به قرارداد دارسي معروف شد و به مدت نيم قرن، فصلي از تسلط انگليس برحيات سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي ايران گشود. قرارداد دارسي به شکلي ديگر در سال 1312 تمديد شد و در مدتي کوتاه، انحصارات کشورهاي مرکز با دست اندازي به منابع کشورهاي پيرامون به تمرکز توليد و تراکم سرمايه دست يافتند و به مبارزه براي به دست آوردن بازار کار و کالا و سرمايه پرداختند و جنگ جهاني دوم با چنين اهدافي آغاز شد. به نقل از حسين مکي ، غلامحسين رحيميان در مجلس چهاردهم قضيه نفت را مطرح کرد و عباس اسکندري در مجلس پانزدهم آن را پيگيري کرد ظاهرا دکتر مصدق در آن زمان موافق اين بود که قرارداد دارسي را که در سال 1962 به اتمام مي رسد پيگيري کنيم .... در هر حال به نظر من درست نيست که از شخص خاصي به عنوان تنها مبارز ملي کردن صنعت نفت نام ببريم چون حقيقتا مجموعه افراد و مردم در اينکار خطير شرکت داشتند ولي شايد علت عمده منتسب کردن آن به دکتر مصدق دفاع ايشان در دادگاه تاريخي لاهه بود که بنمايندگي از مردم انجام گرفت . ادامه دارد....... به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mostafa_by 5,726 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 ببخشيد که بعلت عدم دسترسي به نت ديرتر در بحث شرکت مي کنم . راستش کلی متن نوشته بودم که پرید و چند سطرش را نجات دادم الان هم نوشته های آقا مصطفی را پرینت می گیرم تا حسابش را برسم دركت ميكنم سينا جان. چون اين بلا، به اندازهي كافي و وافي سرم اومده !! در حال حاضر مخالفان مصدق از اين کلمه استفاده مي کنند علت اشاره من اين بود که اين ذهنيت پيش نيايد که شما هم مثل آنها هستيد. مختاريد که به هر اسمي خواستيد از ايشان نام ببريد و دليلي براي ناراحتي من نيست. از نظر من، اين لقب مشكل خاصي نداره. به همين خاطرم سعي كردم تا اونجايي كه ميشه، نام حقيقي دكتر مصدق رو در طول زمانهاي مختلف بنويسم. اگر هم چند جايي، از مصدقالسطلنه در روزگار فعلي استفاده كردم، صرفاً بخاطر تعدد نام و يه طورايي تنوع در متن بود براي رفع خستگي. والا ذكر القاب، براي هيچكس مشكلي رو ايجاد نميكنه! كما اينكه همين امير كبير هم خودش يه لقب اعطايي شاهنشاهي بوده، ولي دليل نميشه كه ما ميرزا تقي خان فراهاني رو به اين نام، نناميم و يا موجبات كسر شأن ايشون باشه!! به نقل از حسين مکي ، غلامحسين رحيميان در مجلس چهاردهم قضيه نفت را مطرح کرد و عباس اسکندري در مجلس پانزدهم آن را پيگيري کرد ظاهرا دکتر مصدق در آن زمان موافق اين بود که قرارداد دارسي را که در سال 1962 به اتمام مي رسد پيگيري کنيم .... اين فرمايش شما، صحيح نيست سينا جان. چون قرارداد دارسي، با عمليات انتحاري رضا خان، ملغي شد! ماجرا اين بود كه يه روز شاه به ظاهر كبير، هوس ميكنه كه دوسيه (پرونده!) قرارداد دارسي رو ببينه! به همين خاطر به تيمورتاش دستور ميده اونو واسش بياره. وقتي براش ميارن، به دليل نامعلومي اون رو به درون آتش مياندازه و نابودش ميكنه! بهتره ماجرا رو از زبان مخبر السلطنه (مهديقليخان هدايت)، نخستوزير وقت بشنويم (اين بابا، با مخبرالدوله سر سعدي هيچ نسبتي نداره ) : «شب ششم آذر [1311 هجري شمسي - 1932 ميلادي]، تيمورتاش دوسيه را به هيئت آورد. شاه تشريف آوردند و متغيرانه فرمودند دوسيه نفت چه شد؟ گفته شد حاضر است. زمستان است بخاري ميسوزد. دوسيه را برداشتند انداختند توي بخاري و فرمودند : نميرويد تا امتياز نفت را لغو كنيد. تشريف بردند. نشستيم و امتياز را لغو كرديم ... از سفارت اعتراض آمد. تيمورتاش جوابي لايق نوشت كه وزير آلمان تمجيد كرد. نوشتيم منافع دولت محفوظ نيست. لهذا امتياز را ملغي كرديم و براي قرارداد بهتري، از مذاكره مضايقه نيست.» بدين ترتيب، با اقدام انتحاري رضا خان و سوزاندن پروندهي قرارداد، كه حاوي بسياري از تخلفات شركت و همچنين اعتراضات دولت ايران بود، اين اسناد بسيار گرانبها در آتش سوخت و دست ايران رو از ادله خالي گذاشت. به عقيدهي برخي تاريخدانان، بعلت وابستگي غيرقابل انكار رضا خان به انگليسيها، اين اقدام به خواست انگليسيها انجام گرفت! ولي موضوع از اينجاي كار جالبتر ميشه. شايد همهي ما فكر كنيم دكتر مصدق، اولين كسي بود كه در مقابل دادگاه لاهه ايستاد و صلاحيت اون رو رد كرد. ولي اين اتفاق، قبلاً هم افتاده بود. چطور؟ ميبينيم : پس از اين اقدام رضا خان (كه مثل هميشه، با تأييد و بهبه و چهچه نمايندگان پاچهخوار مجلس مثل دشتي همراه بود)، دولت انگليس تهديد كرد كه موضوع رو در دادگاه لاهه طرح خواهد كرد. اما دولت ايران، موفق ميشه صلاحيت دادگاه لاهه رو رد كنه (بدليل اينكه اين دادگاه، صلاحيت رسيدگي به دعوي مابين دو كشور رو داره و شركت نفت، يك كشور نبود!) و به همين دليل انگليس، شكايت خودش رو به جامعهي ملل ارجاع ميده. نهايت امر، با پا در ميوني وزير امور خارجهي چكسلواكي (كه اون زمان كشورش، متحد انگليس و فرانسه به شمار ميرفت و جزو كشورهايي بود كه هيتلر عزيز و صلحطلب، محض تنوع و بدون اعلان جنگ، طي دو مرحله به خاك آلمان ضميمهاش كرد و متحدينش هم حرف چنداني نزدن!!)، طرفين موافقت ميكنن كه با مذاكره مسئله رو با مذاكره حل و فصل كنن! پس از چند هفته مذاكره بين نمايندگان شركت نفت با نمايندگان دولت ايران، سرانجام قرارداد معروف 1933 (هفتم خرداد 1312) به تصويب طرفين رسيد. اين قرارداد، يه ايراد بسيار برزگ داشت و اون اينكه قرارداد دارسي، در سال 1340 هجري شمسي (1961 ميلادي) به پايان ميرسيد و مطابق قرارداد، كليهي تأسيسات اون به ايران واگذار ميشد، ولي با قرارداد 1933، 60 سال ديگه مدت قرارداد تمديد شد؛ يعني تا سال 1993 ميلادي (1372، پايان دولت اول آيتالله هاشمي رفسنجاني!) به پايان ميرسيد و اين بزرگترين دستاوردي بود كه انگليسيها، با شنگولبازي رضا خان بدست آوردن!! همچنين نيمي از حق تأسياست كه در سال 1933 به ايران تعلق داشت، به نفع انگليسيها ناديده گرفته شد!! به عبارت سادهتر، انگليس نه چك زد و نه چونه و منابع ايران رو عروس كرد و برد تو خونه! اين عمل، چنان فراغ خاطري براي حضرات به همراه داشت كه با شور و نشاط بيشتر، به دنبال كشف معادن جديد راهي شده و پنج معدن نفت و گاز جديد رو اكتشاف فرمودن!! طبق آمار، استخراج نفت از 7،537،000 تن در سال 1934، به 16،839،000 تن در سال 1935 افزايش يافت!! (مصطفي فاتح، پنجاه سال نفت ايران، نشر پيام، چاپ دوم، تهران 1358) همونطور كه قبلاً هم عرض شد، تقيزاده، فراماسون (هم لژ و دوست صميمي و مشترك آقايان مصدقالسلطنه (دكتر مصدق) و علاء السطنه (حسين علاء) و عضو هيئت مشاورهاي 8 نفرهي رضا خان به همراه اين دو نفر) و عامل نشاندار انگليس (كه اتفاقاً جزو مثلاً مخالفين سلطنت رضا خان بود به همراه مصدقالسطلنه و علاءالسلطنه، مخالفت خودش رو با تعريف و تمجيدهاي فراوان از شخصيت شاه، اعلام ميكرد و جالب اينكه پس از سلطنت رضا خان، مبارزين حقيقي با سلطنت وي، همچون شهيد مدرس، با هزار و يك اذيت و آزار مواجه شده و نهايتاً شهيد ميشن، ولي امثال تقيزادهها و علاءها، فقط ارتقاء درجه و جايگاه پيدا ميكنن)، وزير دارايي و عاقد قرارداد 1933 بود. وي، همانطور كه در صفحات قبل عرض شد، از بياختيار بودن در تصويب قرارداد و سهيم بودن در آن تنها به اندازهي يك امضاء خبر داد! وي، اين قرارداد رو «يكي از اشتباهات بزرگ آن مرحوم (رضا شاه) در مدت سلطنت وي» ميدونست كه «ترتيب الغاي آن (قرارداد دارسي) به طور ناگهاني و بيمطالعه» موجب «اين امتيازنامه جديد و نامطلوب» گرديد! تقيزاده همچنين اعتراف كرد كه چون نمايندگان شركت اومدن و پس از چند هفته مذاكره، توافقي حاصل نشد و قصد بازگشت رو داشتند، رضا خان كبير!! كه لاف قدرتش، آسمون هفتم رو ميدريد، از عاقبت اين عدم موافقت و خشم انگليسيها بيمناك شده و شخصاً به ميان ميدون اومده و با حضرات كنار اومد!! وي، تمديد مدت رو به رضا خان نسبت داد و مدعي بود نمايندگان ايران راضي به تمديد مدت نبودن، اما «شد آن چه شد يعني كاري كه ما چند نفر مسلوبالاختيار به ان راضي نبوديم و بياندازه و فوق تصور ملول شديم.» (مشروح مذاكرات مجلس پانزدهم، 7 بهمن ماه 1327 - يك هفته قبل از ترور دستهگل رضا خان!!) همونطور كه ملاحظه فرمودي، قرارداد دارسياي وجود نداشت كه جناب دكتر مصدق، مايل باشن اون قرارداد ادامه پيدا كنه! آشي كشكي كه خاله رضا خان به پاي ايران نوشت، تا همين چند سال پيشها هم ادامه ميداشت و قرارداد الحاقي و امثالهم، فقط براي راضي كردن ايرانيان به عدم لغو قرارداد 1933 بود سينا جان!! در هر حال به نظر من درست نيست که از شخص خاصي به عنوان تنها مبارز ملي کردن صنعت نفت نام ببريم چون حقيقتا مجموعه افراد و مردم در اينکار خطير شرکت داشتند ولي شايد علت عمده منتسب کردن آن به دکتر مصدق دفاع ايشان در دادگاه تاريخي لاهه بود که بنمايندگي از مردم انجام گرفت . اين حرفت كاملاً صحيحه رضا جان. اين درسته كه امثال غلامحسين رحيميانها و مكيها و آيتالله كاشانيها و حتي دكتر بقاييها و حائريزادهها، تلاش بسياري در اون سالها داشتن كه نهضت مليشدن نفت راه بيافته و جلوي قرادادهاي ننگيني مثل قرارداد الحاقي گرفته بشه و نفت ايران ملي بشه، ولي مهمترين علت پيروزي نهضت، خواست عموم مردم براي پيروزي نفت و البته برخي اقدامات حياتي بود كه در بالا ذكر شد و ان شاءالله در آينده نيز خواهد اومد. نقش دكتر مصدق در دفاع از منافع ايران در دادگاه لاهه هم كاملاً قابل اعتنا بود. ولي ما فعلاً داريم ماجراهاي قبل از مليشدن نفت تا هنگام تصويب قانون مليشدن نفت در مجلس سنا (در 29 اسفند 1329) رو بررسي ميكنيم. ولي متأسفانه جرياناتي، ملي شدن صنعت نفت رو تماماً به پاي دكتر مصدق نوشتن و عرض اول بنده هم در پستهاي ابتدايي، روشن ساختن اين وجهه از تاريخ بود. حالا ان شاءالله با پستهاي بعدي، به دادگاه لاهه و نقش دكتر مصدق در اون هم خواهيم رسيد. 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 با تشکر از آقا مصطفی که توضیحات خوبی در مورد موضوع مطرح شده دادند فقط جا دارد از ایشان درخواست کنم کمی به اختصار بپردازند تا خوانندگان عمومی با فرصت محدودی که دارند مطالب را مطالعه کنند. من هم سعی می کنم به تفکیک به بحث های انجام شده بپردازم. در مورد فدائیان اسلام آقا مصطفی با هوشمندی تمام از کنار سندی که من قبلا ذکر کرده بودم گذشت در این سند که لینک PDF آن را در پست های ابتدایی ام گذاشتم به نقل از وزارت امور خارجه انگلیس پشت پرده هایی از فدائیان اسلام بر ملا می شود که تاسف بار است. یکی از مواردی که دوست دارم آقا مصطفی به آن بپردازد این قضیه است و البته صحت سند هم باید بررسی شود. متاسفانه متوجه شده ام که بسیاری از موضوعات مورد بحث ما که به زوایای تاریک این ماجرا می پردازند شییییییییییلتر هستند و مطالبی که مورد نظر حکومت وقت است قابل دسترسی می باشد. در هر حال فعلا از این قضیه می گذرم .... در مورد نقش روحانیت و شخص آیت ا... کاشانی هم مواردی چند مطرح است که جا دارد برادر مصطفی به آنها هم اشاره کند. یکی اینکه چرا بعد از واقعه 30 تیر رفتار شخص کاشانی به وضوع تغییر کرد و مغرور شد " روزنامه داد، ۲۶ آذر ۱۳۳۱ " (غرور آیتالله او را بهجایی کشانده بود که بی پروا میگفت: «من سرمایه مملکت هستم. فقط رهبر مسلمین ایران نیستم، مرا همه مسلمانان جهان به رهبری قبول دارند.»"کیهان، ۲ تیر ۱۳۳۲" ) چرا برخی از مراجع شیعه مثل آیت الله بروجردی وارد این جریانات نشدند " نقل از عبدالله شهبازی خبرنامه همایش بین المللی پنجاهمین سالگرد کودتای 28 مرداد 1332 " (حساسیت و رقابت یک طرفهای که میان کاشانی و بروجردی ایجاد شده بود، برای کاشانی که همواره میخواست خود را رهبر و زعیم مسلمانان جهان ببیند همواره تنش زا بود. وجود آیتالله بروجردی بهمثابه مانعی همیشگی دربرابر کاشانی بود تا رویای رهبریت همزمان در دو جبهه سیاسی و دینی را اگر آرزویی محال نیابد، لااقل دور از دسترس بیند.گوشهای از کنتاکتها میان دو آیتالله را داماد آیتالله بروجردی از دیدارش با کاشانی روایت میکند: «آقای کاشانی روی کاناپه نشسته بود. سلام کردم. آقای کاشانی گفت: علیکمالسلام، کجابودی، چه کار میکنی؟ دعوت کرد کنارش نشستم. گفت: بی سواد، لُره چه کار میکند؟ منظورش آقای بروجردی بود. اگر این را من به آقا منتقل میکردم دیگر خیلی بد میشد.به آقای کاشانی گفتم: آقا بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد. ایشان خیلی ناراحت شد و دیگر تا آخر مجلس با من حرف نزد.» "گفت وگو با آیتالله محمدحسین علوی طباطبایی، داماد آیتالله بروجردی، روزنامه شرق،سه شنبه، ۲۹ فروردین ۱۳۸۵ ") چرا آیت الله کاشانی که وانمود می کرد طرفدار نهضت است عملا مقابل آن ایستاد ؟ "نقش روحانیت در تاریخ معاصر ایران نوشته دکتر م یاوری ص 69 " اسناد بسیاری وجود دارد که نشان می دهد کاشانی از قدرت گرفتن مصدق بسیار بیمناک بود و عملا با طرفداری از دربار و شخص شاه باعث اختلاف در جبهه ملی و مذهبیون شد و همین اختلاف از عوامل کودتای 28 مرداد بشمار می رود گو اینکه اگر با نظر آقا مصطفی موافق باشیم و شاه را محور وحدت ! مردم بدانیم بسیاری از کارهای کاشانی قابل توجیه است. سرلشکر نادر باتمانقلیچ از افسران کودتاچی که پس از ۲۸ مرداد به سمت ریاست ستاد ارتش رسید، در جریان محاکماتش پس از انقلاب ۱۳۵۷ به نقش آیتالله کاشانی اشارهای کرد و گفت: «در اوایل سال ۳۲ به خدمت آیتالله کاشانی مشرف شدم حضرت از جریان سیاسی کشور متأثر بودند و دعا می کردند که مملکت نجات پیدا کند و به من گفتند تلاش کنید مملکت از این وضع نجات پیدا کند. پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی رئیس ستاد شدم با فرزند آیتالله کاشانی تماس گرفتم و جریان را به او گفتم و نظر آیتالله را خواستم. آقا مصطفی (مصطفی خودمون نیست ها ! ) از قول آیتالله کاشانی گفتند چه بهتر که شما را انتخاب کردند. در اوایل شهریور ۳۲ وقتی خدمت آیتالله کاشانی شرفیاب شدم ایشان مرا به گرمی پذیرفتند و نسخهای از فرمان حضرت علی به من دادند و فرمودند این دستورات را نصب العین قرار دهید.» " روزنامه انقلاب اسلامی، ۲۵ آذر ۵۹ " آنطور که از شواهد و قرائن برمی آید، کرمیت روزولت مقدار ۱۰۰۰۰ دلار در پاکت گذاشته و دادهاست تا از طریق احمد آرامش بهدست کاشانی برسد برای همکاری در کودتا. مارک گازیوروسکی مینویسد: «صبح روز ۱۹ اوت (۲۸ مرداد) دو تن از مامورین سیا به نامهای بیل هرمن و فرد زیمرمن با آرامش ملاقات کردند و مبلغ ۱۰ هزار دلار در اختیار او گذاشتند تا به کاشانی بدهد. چنین بهنظر میآید که کاشانی ترتیب آنرا داد که یک گروه ضد مصدق از ناحیه بازار به مرکز تهران روانه شود.» " مارک گازیوروسکی، کودتای اوت ۱۹۵۳، بخش علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لویزیانا ۱۹۸۷، ترجمه غلامرضا نجاتی، شرکت انتشار، ص ۳۷ ؛همچنین مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت،ج۲، ص ۱۱۸ " کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به زاهدی گفت: «جای مسرت است که دولت جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.» "کیهان، ۱۲ آبان ۱۳۳۲" کاشانی در پاسخ به سوال اخبار الیوم مبنی بر اینکه بهنظر شما بزرگترین اشتباه مصدق کدام است؟ گفت: اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.» " مصاحبه با روزنامه المصری، کیهان ۱۷ شهریور ۱۳۳۲" (خلاف نظر آقا مصطفی که گفتند مصدق دنبال جمهوریت نبوده !) کاشانی بعد از کودتای 28 مرداد دچار پشیمانی شد. «آزادی جز برای عمال انگلیس نیست. مطبوعات و نشریات ملی هیچگونه اظهار عقیده ندارند و همه توقیفاند. بسیاری از ملیون و آزادیخواهان متدین در زندانها بسر میبرند. این اختیارات را چه کسی به آقای زاهدی داده که این دیکتاتوری شدید و قرون وسطایی را با مردم شریف ایران مینماید؟» "مجموعهای از مکتوبات وسخنرانیهای آیتالله کاشانی، ج۳، ص ۱۱۲- ۱۱۱ " کاشانی حتی بعدها مورد انتقاد امام خمینی هم قرار گرفت : امام خمینی در خلال نهضت ملی شدن نفت، در نامهای به آیتالله کاشانی از وی خواست تا با تقویت جبهه دینی نهضت، از سیاستگرایی فاصله بگیرد. سالها بعد و تنها چند روز پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، خمینی از حرف ناشنوی کاشانی گلایه نمود و اظهار داشت:«او بهجای اینکه جنبه مذهبی را تقویت کند و بر جنبه سیاسی چیرگی دهد، بعکس رفتار کرد. بهگونهای که رئیس مجلس شورای ملی شد و این اشتباه بود. من از او خواستم برای دین کار کند، نه اینکه سیاستمدار شود.» "روزنامه کیهان. ۱۳۵۷/۱۲/۲ ذیل تیتر نهضت امام خمینی در جهان بی نظیر است." منتظر عرایض برادر مصطفی خواهم بود و سپس بحث را با هم ادامه می دهیم. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mostafa_by 5,726 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 با تشکر از آقا مصطفی که توضیحات خوبی در مورد موضوع مطرح شده دادند فقط جا دارد از ایشان درخواست کنم کمی به اختصار بپردازند تا خوانندگان عمومی با فرصت محدودی که دارند مطالب را مطالعه کنند. سينا جان. باور بفرما خيلي سعي كردم كه خلاصه به مطالب بپردازم. اگه بهت بگم كه همين الان، هفت تا كتاب جلو روم هست، دروغ نگفتم. سعي كردم حتيالامكان از پرداختن به جزئيات غيرضرور خودداري كنم. مطمئن باش تكتك مواردي كه در پستهاي قبلي مطرح كردم، خيلي زود بهش استناد خواهد شد. در مباحث تاريخي، بخصوص واقعهاي به اين عظمت، اصلاً و ابداً نميشه مختصر و اخباري پرداخت. تقصير من نيست كه اينقدر واقعه در اون برهه اتفاق افتاده! اگه اين ماجرا، به درستي شكافته نشه، نميشه به كنه مطلب پي برد! بايد به يه سري مشتركات تاريخي برسيم تا بشه درمورد اين واقعه به درستي اظهار نظر كرد. ---------------------------------------------------------- در مورد فدائیان اسلام آقا مصطفی با هوشمندی تمام از کنار سندی که من قبلا ذکر کرده بودم گذشت در این سند که لینک PDF آن را در پست های ابتدایی ام گذاشتم به نقل از وزارت امور خارجه انگلیس پشت پرده هایی از فدائیان اسلام بر ملا می شود که تاسف بار است. یکی از مواردی که دوست دارم آقا مصطفی به آن بپردازد این قضیه است و البته صحت سند هم باید بررسی شود. ظاهراً شما خيلي عجله داري سينا جان. چون چندين بار در طول متن عرض كردم كه پاسخ شما درمورد فداييان اسلام و ساير مواردي كه فرمودين، آماده است (محض اطلاع، 12 صفحهي Word هست ). ولي همونطور كه عرض شد، ترجيح ميدم قدم به قدم پيش بريم. درخصوص سندي كه اشاره فرمودين، تشكيك بسياري هست. ضمن اينكه اون سند، نه تنها اصل نيست، بلكه با فرض اصالت كامل سند، باز هم بيشتر از يك نظريهي برآوردي، ارزش ديگهاي نداره و اصولاً نظريات برآوردي و تحليلها، جزو اسناد تاريخي به شمار نميرن (تا دلت بخواد از اين دست نظريات، درخصوص حتي امام خميني (ره) و ارتباط احتماليشون با شوروي در اسناد لانهي جاسوسي، بصورت گزارشها و نظريات تحليلي و برآوردي موجوده! با اين شرايط، آيا بايد گفت امام (ره) هم با شوروي در ارتباط بود؟!!). ضمن اينكه در اون زمان، اكثر قريب به اتفاق فداييان اسلام، توسط خود دولت دكتر مصدق زنداني بودن و اينكه چطور ميتونستن با سيد ضياء كه از كودتاي 1299 و دولت صد روزهاش، ديگه در صحنهي سياست نبود و تنها حضورش هم در مجلس چهاردهم بود و هيچ قدرت اجرايي تا پايان عمرش نداشت (بعدها در اواسط دههي سي، مشاور غير رسمي شاه ميشه؛ گويي كه شاه چندان هم از وي خوشش نمياومد)، همكاري تاكتيكي كنن، خدا ميدونه. تنها زماني كه اسم سيد ضياء براي پست دولتي اومد، يكي زماني بود كه قرار به انتخاب دكتر مصدق به نخست وزيري براي سومين بار بود كه يكي از گزينهها، سيد ضياء بود و يكي هم بعد از استعفاي دكتر مصدق، باز هم يكي از گزينهها، سيد ضياء بود كه صد البته قوام انتخاب شد. ضمن اينكه فداييان اسلام، حتي با آيتالله كاشاني (بعلت سياستگرايي و نزديكي زياد از حد به جبههي ملي) و حتي آيتالله بروجردي كه نه تنها سيد بودن، بلكه جزو مراجع عظام شيعيان بودن، به علت عدم همراهي در مبارزه كنتاكت داشتن! حالا اگه يه مأمور اطلاعات گمنام انگليسي، از روي شناخت بسيار سطحياش از فداييان اسلام و همچنين مبناي دين مبين اسلام، بنويسه كه اينا با سيد ضياء همكاري ميكنن، چون سيده (انگار مثل انگليس هست كه همنژادي با خاندان سلطنت، ارتباط سياسي رو برقرار ميكنه!!!)، ديگه حرفي هست كه عاقلان بايد باور كنن! نظريات فداييان اسلام درخصوص سياست كاملاً موجوده، درخصوص افراد وابسته به دربار و همچنين شخص شاه مشخصه، درخصوص افراد وابسته به بيگانه هم كاملاً مكتوب و معلومه. پيشنهاد ميكنم تا قبل از اينكه نوبت به بررسي ماجرايي كه فرمودين برسه، يه بررسي مجددي روي اين گروه داشته باشين و روي چنين مواردي مانور ندين. چون مثال نقض، فراوون داره. -------------------------------------------------------------------- همونطور كه عرض شد، باقي موارد و مستندات اين موضوع رو ميذارم براي بعد از بررسي نهضت ملي شدن نفت. -------------------------------------------------------------------- متاسفانه متوجه شده ام که بسیاری از موضوعات مورد بحث ما که به زوایای تاریک این ماجرا می پردازند شییییییییییلتر هستند و مطالبی که مورد نظر حکومت وقت است قابل دسترسی می باشد. در هر حال فعلا از این قضیه می گذرم .... اين فرمايشت ديگه واقعاً يه طورايي توهم توطئه بودا ! مشخصاً اكثر جرياناتي كه دنبال زواياي تاريك مد نظر شما ميگردن، يه طورايي مشكل دارن سينا جان. يا سبزكي هستن، يا ضد انقلاب و ...! هدفشون هم مثل شما، بررسي تاريخي نيست (مثل همين بنده خدايي كه ازش سند همكاري فداييان اسلام گذاشتي، يعني خسرو شاكري كه بد نيست بري درموردش يه تحقيقي داشته باشي!!) و هدف ديگهاي رو از دامن زدن به اينگونه مباحث دنبال ميكنن. خوب معلومه كه سايتهاشون فيلتره. ولي تو اين دوره و زمونه، رد شدن از فيلتر كه كاري نداره. پس اينكه بخوايم از آب، اينطور كره بگيريم، چندان اخلاقي نيست برادر جان ! ------------------------------------------------------------------- اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت میکوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.» " مصاحبه با روزنامه المصری، کیهان ۱۷ شهریور ۱۳۳۲" (خلاف نظر آقا مصطفی که گفتند مصدق دنبال جمهوریت نبوده !) اثبات اين امر كه دكتر مصدق، به دنبال جمهوريت نبوده، خيلي سادهاس سينا جان. اين رو با اسناد و مدارك ان شاءالله اگه عمري باشه، اثبات خواهم كرد. ولي نظريات ايشون، كاملاً موجوده و ايشون، نظرشون كاملاً مبتني بر حكومت سلطنتي مشروطه، يعني چيزي كه در ابتداي مشروطيت مورد توافق بود، بود. به اين معني كه شاه فقط بايد سلطنت كنه، نه حكومت. اين نظر، نظر صرفاً ايشون نبود. كليهي پيروان جبههي ملي، چه در اون زمان و چه تا بعد از انقلاب هم چنين نظري داشتن. عملكرد دكتر كريم سنجابي، يار ديرين دكتر مصدق و بطور كل جبههي ملي و يا حتي كساني چون مهندس بازرگان و ابراهيم يزدي و بطور كل نهضت آزادي، حتي در اوج انقلاب اين بود كه شاه يا شوراي سلطنتي تشكيل شه و قدرت از شاه سلب بشه و ايشون فقط سلطنت كنن نه حكومت (كه البته به علت عدم وجيهالمله بودن شاه، نهايتاً به اين نتيجه رسيده بودن كه شاه از كشور بره و شاه بعدي اينطوري بشه). مدل مورد نظر اينها هم انگلستان بود. ايشان، حتي تلاش فراواني كردن كه امام (ره) رو به اين طرح ميانه متقاعد كنن كه با سرسختي امام (ره)، ناكام موندن و حتي مجبور شدن بخاطر همراهي با امام (ره)، عليرغم ميل باطنيشون درخصوص تغيير حكومت موضع بگيرن! اما اينكه دكتر مصدق، عملكردش چي رو نشون داد، ان شاءالله باشه براي بررسي عملكرد 28 ماههي دكتر مصدق. ------------------------------------------------------------- در مورد نقش روحانیت و شخص آیت ا... کاشانی هم مواردی چند مطرح است که جا دارد برادر مصطفی به آنها هم اشاره کند. اين بحث، درخصوص دكتر مصدق هست. البته حتماً به مواردي كه اشاره فرمودين، خواهم پرداخت (پس از نهضت ملي شدن صنعت نفت، ماجراي فداييان اسلام، بحث محور وحدت بودن شاه، جمهوريخواهي دكتر مصدق، عملكرد 28 ماههي دكتر مصدق و ماجراي كودتاي 28 مرداد). ولي اگه دوست دارين بيشتر بحث رو بشكافيم، ميتونيم درخصوص آيتالله كاشاني، مناظرهي جداگانهاي راه بياندازيم. اكثر مواردي كه فرمودين، نه ميشه گفت غلطه، نه درسته! من هم در ابتداي عرايضم عرض كردم كه مشكل بزرگ آيتالله كاشاني، نزديكي بيش از حد به جبههي ملي و سياستگراييشون بود كه پيوند تاكتيكي با مليگرايان، اون رو كمكم از اسلامگرايان فاصله داد و همين باعث شد كه به دام اونها بيافته و هنگامي كه مورد تخريب ناجوانمردانهي همين مليگرايان قرار گرفت، ديگه تا حدود زيادي پايگاه دينيشون رو هم از دست داده بودن! ولي بسياري از مطالبي كه عنوان ميشد و بخصوص حرفهايي كه از اين ور و اون ور بين آيات عظام بروجردي و كاشاني برده ميشد، در جهت تخريب رابطهي بين اين دو مرجع بود (كما اينكه عين همين ماجرا در مورد امام خميني (ره) نيز اتفاق ميافتاد و بيت آيتالله بروجردي، كلاً علاقهي زيادي به ايزوله كردن ايشون داشت كه اكثراً ناموفق بود، ولي در مواردي هم بسيار موفق!). اما اينكه موارد غلطي كه در بالا اومد كدومه و درستهاش كدومه رو ميذارم براي زماني كه اين مواردي كه عرض شد، بررسي بشه. از شما هم مجدداً خواهش ميكنم كه اجازه بدين بحث، مرحله به مرحله پيش بره. چون اگه من مثلاً الان بخوايم چنين مواردي رو جواب بدم، ميافتيم تو چالهي فضايي عميقي كه هميشه طرفداران دكتر مصدق و آيتالله كاشاني بهش مبتلا ميشن و اون، ابديت بحثه! ما نه طرفدار صد در صدي دكتر مصدق هستيم و نه آيتالله كاشاني. قراره به عنوان دو مبرس تاريخ با نظريات متفاوت، موضوعات دههي 20 و سي نهضت ملي رو دنبال كنيم. قطعاً به نقش آيتالله كاشاني هم خواهيم رسيد. ولي اگه مرحله به مرحله بحث نشه، فقط بحث تو بحث پيش مياد و همين آشفتگي، باعث ميشه عمق مطالبي كه اينقدر براي تهيهاش زحمت كشيده شده، نابود بشه و بحثها، سطحي و احساسي دنبال بشن. -------------------------------------------------------------------------- فكر نكنم كه شما هم با اين امر، مخالف باشين سينا جان. پس اگه موافقين، اجازه بدين اول تكليف نهضت ملي شدن نفت به توافق برسيم، سپس به ادامهي بحث بپردازيم (خيالت راحت. من تا تكتك فرمايشات شما رو جواب ندم، نميرم!!). شما هم ميتوني مطالب بعدي رو تيتروار آماده كني و در پست بعديات، ترتيب مواردي كه ميبايست بحث بشه رو بنويسي تا درخصوص سير مناظره، به توافق برسيم. -------------------------------------------------------------------------- خوب. داريم كمكم به مقطع تاريخي تصويب طرح ملي شدن صنعت نفت ايران نزديك ميشيم. اگه نظري درخصوص پستهاي قبلي مرتبط با نفت يا مسائل حاشيهاي اون هست، بفرما. 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 ممنون از توضیحاتی که فرمودین اين فرمايشت ديگه واقعاً يه طورايي توهم توطئه بودا ! نخیر مصطفی جان اصلا هم توهم نیست در ضمن این اصطلاح بیشتر تکیه کلام من است ولي اگه دوست دارين بيشتر بحث رو بشكافيم، ميتونيم درخصوص آيتالله كاشاني، مناظرهي جداگانهاي راه بياندازيم. فکر نمی کنم اینکار زیاد درست باشد چون نام آیت الله کاشانی همانند دکتر مصدق با نهضت ملی شدن صنعت نفت عجین شده و اگر قرار باشد راجع به ایشان صحبتی شود همینجا بهترین مکان است. شما بحث را تا 29 اسفند 1329 ادامه دادین فکر می کنم به ترتیب اتفاقات تاریخی پیش برویم بهتر باشد . پس من منتظر صحبت های شما راجع به اتفاقات بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت هستم. همانطوری که شما و اکثر خوانندگان این مبحث اطلاع دارند اتفاقات زیادی بعد از این واقعه مهم تاریخی ایران رخ داد. سیر صحبت ها را تا دادگاه لاهه و عملکرد دکتر مصدق در آن ادامه می دهیم تا اگر مطلبی بود من هم عرض کنم. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mostafa_by 5,726 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 فکر نمی کنم اینکار زیاد درست باشد چون نام آیت الله کاشانی همانند دکتر مصدق با نهضت ملی شدن صنعت نفت عجین شده و اگر قرار باشد راجع به ایشان صحبتی شود همینجا بهترین مکان است. سينا جان. علت اينكه گفتم بحث ديگري راه بياندازيم، به خاطر اين بود كه تاپيك، درمورد دكتر مصدق و كودتاي 28 مرداد بود و ملي شدن صنعت نفت، پيشمرحلهي اون بود. به همين دليل هم چنين مطلبي عرض شد. ولي اگه دوست داشته باشين كه در همين تاپيك، مسئلهي آيتالله كاشاني هم مورد بررسي كاملتري قرار بگيره، من حرفي ندارم و در خدمتم. شما بحث را تا 29 اسفند 1329 ادامه دادین فکر می کنم به ترتیب اتفاقات تاریخی پیش برویم بهتر باشد . پس من منتظر صحبت های شما راجع به اتفاقات بعد از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت هستم. همانطوری که شما و اکثر خوانندگان این مبحث اطلاع دارند اتفاقات زیادی بعد از این واقعه مهم تاریخی ایران رخ داد. سیر صحبت ها را تا دادگاه لاهه و عملکرد دکتر مصدق در آن ادامه می دهیم تا اگر مطلبی بود من هم عرض کنم. قضيه هم هنوز به 29 اسفند نرسيده. تازه رسيديم به بازگشت آيتالله كاشاني از تبعيد و شكلگيري مبارزهي مستقيم براي مليشدن صنعت نفت. هنوز مونده تا به هزار توي 29 اسفند برسيم!! من هم با حركت به ترتيب اتفاقات تاريخي موافقم. اگه موافقي، موضوع رو به اين ترتيب دنبال كنيم : 1- ملي شدن صنعت نفت 2- فاصلهي اسفند 29 تا ارديبهشت 30 (نخستوزيري دكتر مصدق) 3- دوران اول نخستوزيري دكتر مصدق و ماجراي دادگاه لاهه 4- علل واقعهي 30 تير 5- دوران دوم نخستوزيري دكتر مصدق و آغاز ملموس اختلافات 6- واقعهي 14 آذر 7- واقعهي 9 اسفند 8- از نهم اسفند 31 الي 25 مرداد 32 9- از 25 مرداد 32 تا كودتاي 28 مرداد 32 10- وضعيت دكتر مصدق و آيتالله كاشاني پس از كودتاي 28 مرداد 11- نقش ساير گروهها (روحانيت، فداييان اسلام، حزب توده و ...) در نهضت و پس از آن ----------------------------------------------------------------- راستي. به يه سري دليل، منجمله سختي نگارش و استفادهي آرشيوي، اگه اجازه بدي از اين به بعد، نگارشم به صورت نگارش رسمي و كتابي باشه. سعي ميكنم پست بعدي رو هم تا امشب آماده كنم. شما هم اگه نظري داشتي، يا پاسخي بود، يا اينكه به ترتيب زماني فوق، تغييري خواستي بدي، بنويس كه قبل از ادامه، جمعبندي نهايي حاصل بشه. 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 اگه موافقي، موضوع رو به اين ترتيب دنبال كنيم : 1- ملي شدن صنعت نفت 2- فاصلهي اسفند 29 تا ارديبهشت 30 (نخستوزيري دكتر مصدق) 3- دوران اول نخستوزيري دكتر مصدق و ماجراي دادگاه لاهه 4- علل واقعهي 30 تير 5- دوران دوم نخستوزيري دكتر مصدق و آغاز ملموس اختلافات 6- واقعهي 14 آذر 7- واقعهي 9 اسفند 8- از نهم اسفند 31 الي 25 مرداد 32 9- از 25 مرداد 32 تا كودتاي 28 مرداد 32 10- وضعيت دكتر مصدق و آيتالله كاشاني پس از كودتاي 28 مرداد 11- نقش ساير گروهها (روحانيت، فداييان اسلام، حزب توده و ...) در نهضت و پس از آن من حرفی ندارم می توانیم بحث را ادامه بدهیم . یا حق به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
mostafa_by 5,726 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 خوب. خوشبختانه، مسير مباحثه هم مشخص شد. پس بريم سراغ داستان طويل ملي شدن نفت ايران! ---------------------------------------- بازگشت آيتالله كاشاني، از همان ابتدا راهكار آيندهي ملت ايران را مشخص نمود؛ عزمي راسخ براي ملي شدن صنعت نفت. اين در حالي بود كه مهمترين ابزار، همچنان در دست مخالفان قرار داشت؛ مجلس شوراي ملي و مجلس سنا كه هر دو، مملو از سرسپردگان و وابستگان و شيفتگان به سياستهاي انگلستان بود. در مجلسهاي قبل، باز اقليت حزب توده نيز حضور داشت و ميشد با آنها، بر ضد منافع انگلستان به توافق رسيد و در نتيجه، موافقت ايشان را با طرحهاي اقليت مجلس (فراكسيون وطن متشكل از اعضاء جبههي ملي و اللهيار صالح، نمايندهي كاشان) كسب نمود. لكن پس از ترور شاه و آغاز استبداد رزمآرا، اعضاء حزب توده يا در زندانها بوده و يا متواري و پنهان بودند و عملاً در فعاليتهاي سياسي، مشاركتي نداشتند. لذا از فراكسيون وطن نيز نميشد انتظار تأثيرگذاري جدي در مجلس داشت. ميتوان گفت، تنها اميد، خود مردم بودند. آيتالله كاشاني، با علم به اين مسئله، تلاش بسياري در مشاركت و جلب حمايت عمومي مردم از فراكسيون اقليت مجلس نمود و بارها و بارها، چه در پيامها و چه در دعوت به راهپيماييها و تجمعات، سعي در هرچه نزديكتر كردن مردم به جبههي ملي نمود. اين امر، چندان به مذاق متدينين و بخصوص مراجع تقليد و روحانيت شيعه خوش نميآمد، چرا كه سابقهي اعضاء جبههي ملي، به جز معدود نفرات ايشان، چنگي به دل نميزد و علماء دين، ايشان را چندان پايبند و مقيد به دين نميديدند. لكن براي آيتالله كاشاني، مسئلهي نفت حائز بيشترين اهميت بود و تمام سرمايه و اعتبار خود را براي ملي شدن صنعت نفت خرج ميكرد و در اين راه، ابايي نداشت كه انگ سياسي بودن و يا حتي ضد دين بودن به ايشان بخورد! هنوز يك هفته از بازگشت ايشان به ميهن نگذشته بود كه پيامي شديداللحن خطاب به نمايندگان مجلس نوشتند كه دكتر مصدق، به عنوان رهبر جبههي ملي و رئيس فراكسيون وطن، مسئوليت قرائت آن (و از آن پس، قرائت ساير پيامهاي آيتالله كاشاني) را برعهده گرفت : «حضرت آيتالله كاشاني پيامي دادهاند كه بنده (دكتر مصدق) پيام ايشان را به عرض آقايان محترم (نمايندگان مجلس شانزدهم) ميرسانم : بسمالله الرحمن الرحيم شانزده ماه پيش اينجانب را برخلاف حق و قانون و بدون تقصير و محاكمه با وضع فجيعي كه حتي در حكومتهايد جابر استبدادي هم كمتر سابقه دارد شبانه تبعيد كردند و چون باعث تأثير در هر شنونده است نميخواهم عمليات وحشيانه مشتي جاسوسان بيگانه را در آن شب شرح دهم. اگر اين ظلم عظيم و ستمكاري بينظير مبتني بر علل شخصي بود و به حقوق ملت ايران بستگي نداشت ابداً در صدد اظهار آن برنميآمدم. ولي از آنجا كه تبعيد اينجانب مطلقاً جنبه شخصي نداشته و صرفاً براي ارعاب مردم وانصراف ملت ايران از مطالبه حقوق مغضوبه خود و تهيه مقدمات حكومت استبدادي و خودسري و سلب آزادي كه شرع مقدس و قانون اساسي براي عموم ملت ايران شناخته است به عمل آمده، ناچارم علل تبعيد خود را به وسيله مجلس شوراي ملي به سمع ملت ايران و ملل آزاده جهان برسانم. وقتي كه مسأله نفت مطرح شد وظيفه ديني و ملي خود دانستم كه نظر ملت ايران را در باب مظالم شركت نفت و حقوق مغضوبه ملت ايران در طي اعلاميهاي منتشر كنم و جداً استيفاء حقوق از دست رفته آنها را بخواهم و مخالفت مردم را با هر قرارداد يا عملي كه مشعر بر تثبيت و تأييد عقد كراهي غيرنافذ سنه 1312 شمسي مطابق با 1933 ميلادي باشد اظهار نمايم. از طرف ديگر چجون بيگانگان و عمال داخلي آنها براي تأمين اغراض خائنانه خود محتاج به اقدامات مقدماتي و زمينهسازيهايي خطرناك منجمله تغيير قانون اساسي بودند و از علاقه شديد ملت ايران به قانون اساسي و عقايد اينجانب در اين باب مطلع بودند ميخواستند با هر بهانهاي كه باشد براي امكان تشكيل مجلس مؤسسان و تغيير قانون اساسي مرا از ايران دور كنند. زيرا مطمئن بودند كه با وجود اينجانب در مملكت مشكل است به آساني بتوان به وسيله مجلس ساختگي و بياساس كه روح ملت ايران هم از آن بيزار و مصنوع دشمنان ملك و ملت است بتواند قانون اساسي يعني خونبهاي رادمردان و آزاديخواهان را پايمال كنند. توضيح واضح نمايندگان محترم مجلس شوراي ملي مستحضريد تا زماني كه ملت ايران بتواند آزادانه اظهار عقيده كند مجلس شوراي ملي تحت فشار و شكنجه عمال اجنبي كه ناچار بايد لباس ديكتاتوري بر تن كنند قرار نخواهد گرفت. و عرق اسلاميت و ايرانيت نخواهد گذارد كه هيچ فردي از افراد اين مملكت به ضرر ملت خود قدمي بردارد. به اين مناسبت اجانب بهتر و موثرترين وسايل پيشرفت مقاصد شوم خود ميدانند كه به دست او مشروطيت و دموكراسي را تعطيل و به حقوقي كه شرع و قانون براي مردم واجب و محترم شناخته و اغراض فاسد خود را بر مردمي كه از نعمت آزادي محروم شدهاند تحميل نمايند. براي اجتناب از طول كلام خلاصه مطالبم را در چند جمله بيان ميكنم : اعلاميههاي اينجانب يكي عليه غصب حقوق ملت ايران از طرف شركت نفت و اعمال دسايس متنوع و رنگارنگ ديگر عليه تغيير قانون اساسي و خط و مشي مستمر اينجانب در مبارزه با زور و قلدري و بياعتنايي به قوانين عمومي مملكتي و لجام گسيختگي طبقه حاكم مزدور، عقيده و نظريه اينجانب را بالصراحه روشن ساخته و محلي براي هيچگونه ابهام باقي نگذارده و مردم ايران را از نيات اينجانب مستحضر نموده، ملت ايران عموماً و مردم تهران خصوصاً كه ترديدي در ثبات عقيده و نيات اينجانب نداشتهاند. هر وقت فرصتي بدست آوردهاند جداً از عقايد اينجانب پشتيباني كرده و در مبارزات اجتماعي تأييد نمودهاند. چنانچه خاطر نمايندگان مستحضر است زماني كه در تبعيد به سر ميبردم با انتخاب اينجانب يك بار به نمايندگي سنا و دو بار به نمايندگي مجلس شوراي ملي و هم با تظاهر و تمايلي كه در ورود اينجانب به تهران از خود ابراز كردند، نشان دادند كه زبان اينجانب زبان ملت ايران است و آنچه گفته و نوشتهام و هر عمل اجتماعي كه بدان اقدام كردهام به نمايندگي آنها و تبعيت از افكار و عقايد آنهاست. اكنون نيز بنا به تكليف ديني و ملي و وظيفه اجتماعي بار ديگر به وسيله مجلس شوراي ملي عقايد ملت ايران را در چند جمله به سمع عالميان ميرسانم. اولاً – نفت ايران متعلق به ملت ايران است و به هر ترتيبي كه بخواهد نسبت به آن رفتار ميكند و قرارداد غيرقانوني كه به اكراه و اجبار تحميل شود هيچ نوع ارزش قضايي ندارد و نميتواند ملت ايران را از حقوق مسلم خود محروم كند. ثانياً – مجازت كساني كه برخلاف قانون و عدالت و بدون هيچ گناه باعث تبعيد اينجانب و كساني كه با كشتن فخرآرايي (ناصر فخر آرايي، ضارب و عامل ترور شاه) مانع كشف دسيسه خائنين و ستمكاران شده با رعايت مقررات قوانين عمومي تحت نظر و مراقبت عدهاي از وكلاء مجلس خواستارم. ثالثاً – ملت ايران مشروطيت را با خون خود گرفته و زير بار استبداد و ديكتاتوري نميرود و البته با خون خود هم از آن دفاع خواهد كرد. رابعاً – مجلس مؤسسان با كيفيتي كه همه از جريان انتخابات آن مسبوقند كه چگونه با زور سرنيزه صورت گرفته اعتبار و اثري ندارد. والسلام علي من التبع الهدي سيد ابوالقاسم كاشاني» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 36، يكشنبه 28 خرداد 1329) همانطور كه ملاحظه ميفرماييد، در اين پيام، آيتالله كاشاني چندين بار بر روي خواستهي عموم مردم، يعني مليشدن صنعت نفت تأكيد نمود و عملاً اين خواست عمومي را به گوش نمايندگان مجلس رسانيد كه فرداي روز، عذري باقي نباشد. اما اين پيام، وجههي ديگري نيز داشت و آن، متوجه نمودن لبهي تيز حملات ايشان به مرد قدرتمند پشت پرده، يعني سپهبد حاجعلي رزمآرا بود كه به تشخيص صحيح ايشان، عامل حقيقي و روز مبادايي انگلستان، براي جلوگيري از ملي شدن صنعت نفت بود. ايشان به درستي پيشبيني نموده بودند كه رزمآرا روي كار خواهد آمد و تلاش خود را براي كسب تمامي قدرت و برقراري مجدد ديكتاتوري سياه (رضا خاني) بكار خواهد گرفت و اين، يعني نابودي روياي ملت ايران در ملي شدن صنعت نفت. اما ببينيم عكسالعمل دكتر مصدق در قبال اين نامه چه بود. اين نامه، بهترين و مناسبترين بستر براي بيان عقايد مليگرايانه درخصوص صنعت نفت بود. به عبارت بهتر، سخنان آيتالله كاشاني، در حكم جاده صافكني بود كه پس از آن، تنها نياز به طي طريق، بدون هيچگونه دغدغهاي بود. ولي از مرد محافظهكار پارلمان و استاد حقيقي بيان جملات چند پهلو، مجدداً كلامي درخصوص ملي شدن صنعت نفت به گوش نرسيد! ايشان، پس از قرائت نامهي آيتالله كاشاني، خطاب به نمايندگان مجلس فرمودند : «اين هم عقيده يكي از بزرگترين رؤسا و روحانيت است كه به عرض آقايان محترم رسيد. بنابراين معلوم نيست كه با اين دستگاه (مجلس مؤسسان تغيير قانون اساسي) كداميك از طبقات اين مملكت موافقند. اگر عقيده متقدمين را نسبت به تجديد نظر در قانون اساسي بخواهند اين است كه مرقوم فرمودهاند و جناب آقاي بهبهاني هم كه فرزند يكي از مؤسسين مشروطيت ايران و در مجلس نماينده مردم تهران هستند و همچنين حضرت آيتالله آقاي سيد محمد بهبهاني هم همان موقع اين نظريه را تأييد فرمودند.» (مذاكرات مجلس شوراي ملي، دوره شانزدهم، جلسه 36، يكشنبه 28 خرداد 1329) همانطور كه ملاحظه فرموديد، ايشان نه تنها كلامي درخصوص نفت مطرح نفرمودند، بلكه بالعكس، از اين نامه استفادهي ابزاري كرده و آن را مؤيد خواستهي خويش (در قضيهي مجلس موسسان و اصرار ايشان بر تغيير آن) اعلام داشتند، حال اينكه بحث مجلس مؤسسان، قسمت بسيار كوچكي از اين نامهي تاريخي را شامل ميشد! با فراگير شدن موج ملي شدن صنعت نفت در بين مردم و فشار ايشان به دولت براي توجه به اين خواسته، منصور الملك از طرفي تحت فشار ملت و نمايندگان اقليت (مكي، دكتر بقايي و حائريزاده) و از طرف ديگر، دولت انگلستان بود. وي، بعلت محافظهكاري ذاتي خود، امكان ارائهي ماده واحدهي دولت ساعد درخصوص تصويب قرارداد الحاقي گس – گلشاييان را مساعد نميديد و ترجيح ميداد بصورت پنهاني، قضيه دنبال شود. لذا در تصميمي زيركانه، طرح تشكيل كميسيون نفت را ارائه نمود. اما اين طرح، پيشنهاد چه كسي بود؟ بله! دكتر محمد مصدق! مشكلي كه از ابتداي تشكيل مشروطيت تا حتي پس از انقلاب اسلامي، مردم با آن دست به گريبان بودند، عدم صداقت مليگرايان بود. ايشان، از طرفي شعارهاي مليگرايانه ميدادند، اما هميشه حاضر به معامله بودند و به همين دليل هم دولتها و حتي شاه، هيچوقت ايشان را به چشم دشمني خطرناك و عاملي ضد حكومتي به شمار نميآوردند. يكي از آخرين نمونههاي اين رويه، تلاش محمدرضا شاه براي حفظ حكومت بود كه به مذاكره با دكتر سنجابي (رهبر وقت جبههي ملي) و برخي ديگر از اعضاء جبههي ملي منجر شد و نهايتاً با يكي از اعضاء آن به نام شاپور بختيار به توافق رسيد (جالب اينكه تنها دليلي كه با دكتر سنجابي به توافق نرسيد، شرط دكتر سنجابي براي خروج وي (شاه) از ايران بود. جالب اينكه بعداً ناچار شد به منظور جلب رضايت بختيار، اين شرط را پذيرفته و از ايران خارج شود!). در آن زمان هم دولت، تلاش بسياري بخرج داد تا با اعضاء محافظهكار جبههي ملي، چون دكتر مصدق به توافق رسيده و از طريق ايشان، اعضاي تندروي مليگرا؛ همچون دكتر بقايي، مكي و حائريزاده و همچنين آيتالله كاشاني را مهار نمايد. بدين منظور، دكتر مصدق پيشنهاد تشكيل كميسيون نفت، متشكل از مخالفان قرارداد (فراكسيون اقليت) و چند نمايندهي ديگر مجلس را ارائه نمود. قرار بر اين بود كه اين قرارداد، در كميسيون چكشكاري شده و نتيجه به گونهاي اعلام شود كه گويي، همان خواست ملت ايران است. در اين شرايط، نه مردم، نه آيتالله كاشاني و نه ساير اعضاء جبههي ملي، نميتوانستند كوچكترين اعتراضي نمايند و عملاً خواست مليشدن صنعت نفت نيز فراموش ميشد و رضايت همه، منجمله دولت انگليس تأمين ميشد. اما نكتهي جالبتر اينكه در همين زمان (طبق اسناد مكشوفه در خانهي سدان كه بعداً به آن خواهيم پرداخت)، دكتر مصدق به شركت نفت نيز مشاوره ميداده است!! به عبارت ديگر، قهرمان مبارزات ملي شدن صنعت نفت و حقوقدان متبحر ايراني، در آن برهه نه تنها تلاش و مبارزهاي؛ حتي كلامي و شعاي، براي ملي شدن صنعت نفت انجام نميداد، بلكه بازي دو سره و خطرناكي را براي تغيير ظاهري و واژگاني اين امتياز خائنانه آغاز نموده بود كه سرانجام آن، جز انحراف نهضت ملي نفت ايران، چيز ديگري نبود. اين در حالي بود كه تمام اميد ملت ايران و آيتالله كاشاني، به مبارزات پارلماني جبههي ملي معطوف بود؛ به سان تيمي كه ده نفره تلاش ميكند تا موقعيت گلي را براي مهاجم فراهم نمايد و اميد ايشان، به فرصتطلبي آن مهاجم باشد! ولي ...! واسطهي منصور الملك براي مذاكرات محرمانه به شركت نفت، دكتر علي جلالي، از اساتيد لژ فراماسونري ايران بود. در سندي كه حاوي پيامي از سوي نخستوزير به وسيلهي دكتر علي جلالي، براي ريچارد سدان؛ نماينده دائمي و تامالاختيار شركت نفت در تهران؛ ميباشد، همكاري و پيشنهادات دكتر مصدق به خوبي نمايان است : «دكتر جلالي سپس ادامه داده و گفت كه : عقيده بر اين است، يك كميته ويژه در حدود بيست نفر تشكيل شود تا طرحها را بررسي كند. از اين عده حدود هجده نفر از ياران نخت وزير و از جبهه ملي نيز خواهند بود و احتمالاً افراد ديگري از دوستان دكتر مصدق و جبهه دكتر بقايي دعوت ميشوند. علاوه بر اين دكتر مصدق در نظر دارد از اينان نيز استفاده كند : 1. آقاي دكتر سيد حسن علوي چشمپزشك نماينده مجلس بوشهر 2. آقاي پاليزي كرمانشاهي نماينده كرمانشاه 3. آقاي نبوي نماينده خراسان 4. آقاي بزرگنيا نماينده خراسان 5. دكتر غلامرضا كيان نماينده شهرضا 6. دكتر هدايتي نماينده شهر ري» (رائين، اسماعيل، اسرار خانه سدان، انتشارات اميركبير، چاپ اول 1358، ص 165) براي درك بيتشر اهميت مطلب مذكور درخصوص نقش دكتر مصدق در تعيين اعضاي كميسيو، لازم است گفته شود دكتر علوي طرف اعتماد خاص سفارت انگليس و شركت نفت بود و شخصيتش بر همگان آشكار بود؛ وي از آنگلوفيلهاي سرشناس بود. ضمن آنكه بايد گفت منصورالملك براي آنكه بتواند در صورت احتمال با پيشنهادهاي «غيرمنطقي»!! كميسيون مقابله كند اينگونه انديشيده بود كه ضمن مذاكره و چانهزني با نمايندگان، مطبوعات نيز از وي حمايت كنند تا غالب شود. پس از كسب موافقت مجلس، در جلسه اول تيرماه، اعضاء كميسيون نفت معرفي شدند : دكتر مصدق، دكتر علوي، ناصر ذوالفقاري، جواد گنجهاي، فقيهزاده، اللهيار صالح، سيد حسين مكي، خسرو قشقايي، سرتيپزاده، جمال امامي، جواد عامري، دكتر كاسمي، حائريزاده، فرامرزي، دكتر شايگان، سيد علي بهبهاني، پاليزي و دكتر هدايتي. طرح و نقشهي زيركانه و البته خطرناك منصور الملك (يا بهتر بگوييم محصول مشترك منصور الملك و دكتر مصدق)، ميتوانست خطر انحراف بزرگي براي نهضت ملي باشد. ولي خواست و تقدير الهي به گونهي ديگري رقم خورد. انگلستان كه در آن زمان، بيصبر شده بود (شايد بعلت ظهور قدرت جديد استعماري؛ يعني ايالات متحده و ترس از اينكه توجه امريكا به ايران جلب شده و منافع نفتي انگلستان در خطر بيافتد!) و عدم حمايت مستقيم و صريح منصور الملك، چندان به مذاق دولت استعماري بريتانيا خوش نيامده بود. از نظر ايشان، فرستادن قرارداد به كميسيون نفت، روش تضمينشدهاي براي تصويب آن به شمار نميرفت. ضمن آنكه خطر آيتالله كاشاني براي انگليس، از هر زماني جديتر شده بود. هنوز انگلستان، زخم حكم تاريخي ميرزاي شيرازي و لغو امتياز انحصاري تنباكو را از ياد نبرده بود و بيشتر از هر كس، از روحانيت شيعه شناخت پيدا نموده بود كه البته به همين دليل هم تلاش چندين جانبهاي را براي تضعيف اثرگذاري روحانيت شيعه آغاز كرده بود كه از آن ميتوان به جعليات گسترده و تاريخنگاري ايران باستان و ورود آن به فرهنگ و تاريخ ايران به كمك پادشاهان پهلوي، نفوذ به روحانيت شيعه و ملبس نمودن برخي از جاسوسان خود به لباس مقدس روحانيت، تلاش براي ايجاد فرقههاي انحرافي همچون بابيت و بهاييت و حمايت از آن، جعل تاريخي جعلي درخصوص نحوهي ايجاد تفكر شيعي (كه اين دام، آنقدر گسترده بود كه حتي كساني چون دكتر شريعتي نيز گرفتار آن شدند)، سعي در محدود نمودن تلاش روحانيت شيعه براي حضور در دين و عدم ورود به سياست؛ بخصوص پس از انقلاب مشروطه و به كمك به اصطلاح روشنفكران و در نهايت، حذف فيزيكي علماي تأثيرگذار، از طريق اعدام يا ترور. لكن انگليس ميدانست كه شخصي چون آيتالله كاشاني، بزرگترين تهديد براي منافع دولت انگليس به حساب ميآيد و مادامي كه اين قرارداد به تصويب نرسد، هر آن احتمال فتوايي خانمانسوز و آغاز نهضت تنباكويي ديگر، اين بار در قالب نفت وجود دارد (و تاريخ نشان داد ترس انگليس، به هيچوجه بيهوده نبود!). به همين دليل ترجيح ميداد فردي جسورتر و بيپرواتر از منصورالملك روي كار بيايد كه تكليف اين قرارداد را يكسره نمايد. آن شخص، كسي نبود جز سپهبد حاجعلي رزمآرا. ------------------------------------------------- چون سيناي عزيز فرمود كه كوتاهتر و مختصرتر بنويسم، پست رو همينجا به اتمام ميرسونم. در پست بعدي، ابتدائاً درخصوص سپبهد رزمآرا، با يك فلشبك به يكسال و نيم قبل و نقش ايشان در ترور شاه و طرح كودتاي وي خواهم پرداخت و سپس، ادامهي ماجراي ملي شدن صنعت نفت ايران رو مورد بررسي قرار خواهم داد. سينا جان. شما هم اگر نكتهاي مد نظرت بود بفرما. 1 به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
NIX 1,019 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 سلام اجازه هست من هم باشم؟ با توجه به مساله ای که شروع شده لازم است چند نکته را متذکر و یاد آور شوم اینکه اینجا بحث میشود تا به حقیقت برسیم یا بحث میکنیم که بحث کنیم؟ اگر مراد بحث است که هیچ اما اگر مراد روشنگری است از دوستان خواهشمندم از پیش نتیجه نگیرند مثل اینجا: ایشان در یکی از تاریخی ترین روزهای ایران با کوشش و دفاعی کم نظیر باعث ملی شدن صنعت ملی نفت گردید و دست انگلیس را از این صنعت کلیدی کشور قطع کرد. یا این در اینجا باید از آیت ا... کاشانی هم نام ببرم ایشان به نظر من بدنه مردمی همراه دکتر مصدق به شمار می رفتند کاشانی نقش غیرقابل انکاری در واقعه 30 تیر 1331 و به قدرت رسیدن دوباره مصدق داشت و خود نیز رییس مجلس شورای ملی آن زمان را عهده دار شد. سینا جان شما که پنبه همه رو زدی دیگه بحث جایی نداره برخلاف نظر شما اتفاقاتی که در 26 تیر افتاد نشان داد اگرچه آقای کاشانی نخست وزیر نشدند ولی زعامت جریان بدست ایشون نبود خوش بود گر محک تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هر که در او غش باشد "دكتر مصدق در سراسر زندگياش، هوادار سياست بي طرفی ايران به شيوه سوئيس بود كه تحصيلات دانشگاهي اش را در آنجا تكميل كرده بود. وي سرانجام اين فرصت را يافت تا علمي بودن چنين سياست خارجي را در كشورش بيازمايد. اگر چه اصطلاح عدم تعهد در آن زمان مرسوم نبود اما دكتر مصدق انديشه اجراي آن تصميمي را در سر مي پروراند كه در نيمه دوم دهه 1950 از سوي رهبران سرشناس جهان مانند جواهر لعل نهرو و مارشال تيتو و جمال عبدالناصر و دكتر سوكارنو براي توجيه يك وضعيت عدم تعهد در امور بين المللي اتخاذ شد. اساس سياست مصدق، صرف نظر از موضوع رسميت يافتن اين سياست، خودداري از اتحاد (سياسي و نظامي) با يكي از دو ابر قدرت انگليس و شوروي و كوشش براي بهره گيري از رقابت آن دو در جهت تأمين حداكثر منافع ايران بود.. ببخشید من هر تاپیکی میخونم یه چیزی از یه کتاب یادم میاد که بگم راجع به موازنه منفی که فرمودید پس از کنفرانس تهران که بین روزولت -چرچیل و استالین تشکیل شد و نماینده شوروی درخواست سهم از نفت شمال کرد و بنوعی کردهال از دادن پاسخ روشن امتناع کرده(پیچوندش ) حزب توده تظاهرات ها و میتینگ هایی میذارن که باید دولت ایران با امتیاز نفت شمال برای شوروی موافقت کند(بخدا آدم اینارو میخونه اشکش در میاد که ایرانی برای اجنبی میتینگ بذاره) این مساله مصادف بوده با دوره 14 مجلس که تقریبا اکثر نمایندگان طرفدار انگلیس بودند و راس اونها سید ضیاء الدین طباطبایی بود محرمانه جلسه ای تشکیل میدن و طرحی میدن که در دوره جنگ هیچ امتیازی به کشوری داده نشود اما چون از حزب توده هم نماینده در مجلس بوده احتمالا کشمکش میشده میکن این طرح رو باید کسی بده که مقبولیت داشته باشه و برای اینکه مصدق (مثلا) متوجه طراحی های سید ضیاء نشه طرح رو ضیاء الملک فرهمند میبره میده مصدق که اعلام کنه مصدق طرح رو در 11 آذر ماه 23 اعلام میکنه که تصویب میشه(جزییات بیشتر درطلای سیاه یا بلای ایران) غلامحسین رحیمیان سریع ماده واحده ای مینویسه که امتیاز نفت دارسی که به انگلیس داده شده هم چون در دوره استبداد بوده لغو میشه رو به مصدق میگه: آقای دکتر شما که طرح مفید دیروز را راجع به عدم اعطای هرگونه امتیاز به خارجی ها پیشنهاد کردید و تصویب شد اکنون بایستی اولین کسی باشید که این طرح را امضا کنید میره پیش مصدق به مصدق میگه: سیاست اصل بی طرفی باید بر مبنای موازنه باشددر این صورت با امضای این طرح ثابت خواهد شد که ایران رعایت بی طرفی را کرده است جواب مصدق جالب ترین جواب تاریخ: ایم موازنه صحیح نیست و مثل این است که کسی که یک دست ندارد ، دست دیگر او را قطع کنیم که موازنه برقرار شود!!!!! همگی از کتاب کودتای 28 مرداد 32 و عواقب آن نوشته سید حسین مکی به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
sina12152000 59 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 اینکه اینجا بحث میشود تا به حقیقت برسیم یا بحث میکنیم که بحث کنیم؟ اگر مراد بحث است که هیچ اما اگر مراد روشنگری است از دوستان خواهشمندم از پیش نتیجه نگیرند البته بحث می کنیم که به حقیقت برسیم ولی ذکر دو جمله از بین ده ها سطر متن فکر نمی کنم نتیجه گیری باشد گو اینکه هم من و هم آقا مصطفی با فرض بی طرفی وارد این مبحث شده ایم . امیدوارم تا آخر هم اینگونه باشد هدف هم فقط روشنگری و رفع ابهام از برخی مسایل است. آقا مصطفی منتظر مطالب شما هستم اگر نکته ای بود حتما ذکر خواهم کرد. به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
NIX 1,019 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 اینکه اینجا بحث میشود تا به حقیقت برسیم یا بحث میکنیم که بحث کنیم؟ اگر مراد بحث است که هیچ اما اگر مراد روشنگری است از دوستان خواهشمندم از پیش نتیجه نگیرند البته بحث می کنیم که به حقیقت برسیم ولی ذکر دو جمله از بین ده ها سطر متن فکر نمی کنم نتیجه گیری باشد گو اینکه هم من و هم آقا مصطفی با فرض بی طرفی وارد این مبحث شده ایم . امیدوارم تا آخر هم اینگونه باشد هدف هم فقط روشنگری و رفع ابهام از برخی مسایل است. ببخشید مدام میام وسط ولی شما مسائلی رو قطعی عنوان کردی جمله بندی های شما واجد معنی قطعیت و عدم اعراض به بحث هستند بهتر بود می فرمودید به نظر من.... موفق باشید به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر
hexman 356 گزارش پست ارسال شده در آذر 89 ايت الله كاشاني در حال عيادت از دكتر مصدق به اشتراک گذاشتن این پست لینک به پست اشتراک در سایت های دیگر