jackturbo

تاپیک جامع امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

با سلام حضور دوستان عزیز تصاویری از سرتیپ خلبان فضل اله جاوید نیا دیدن آنها خالی از لطف نیست:

[align=center]دوران آموزشی در آمریکا[/align]

[align=center]normal_20090222_1618901844_scan0500_copy[/align]

[align=center]normal_20090214_1024852602_001.jpg[/align]

[align=center]دوران پس از آموزش[/align]

[align=center]normal_20090214_1620623680_002.jpg[/align]

[align=center]عقابان آسمان ایران زمین[/align]

[align=center]normal_20090214_1145198184_003.jpg[/align]

[align=center]normal_20090214_1199344295_005.jpg[/align]

[align=center]normal_20090214_1625490571_006.jpg[/align]

[align=center]normal_20090222_1908618315_scan0499.jpg[/align]


لحظه انتخاب
بیشتر از یک سال از شروع جنگ تحمیلی می گذشت، در طول این مدت همیشه برتری هوایی از آن نیروی هوایی ایران بود و ضربات جبران ناپذیری به نیروی هوایی عراق وارد شده بود؛ به نحوی که امکان هر گونه ابتکار عملی از آنان سلب گردیده بود. در خلال این مدت، کشور عراق از سوی اکثر دول غربی و شرقی تجهیز می شد. موشک های پیشرفته برای هواپیماهای میگ 23 عراقی به منظور هدف قرار دادن کشتی های نفتکش که نفت صادراتی ایران را از جزیره خارک بارگیری می کردند، و کشتی های تجاری که کالاهای اساسی مورد نیاز کشور را به بندر ماهشهر می آوردند، در اختیار کشور عراق قرار گرفت که با واکنش و حضور شبانه روزی هواپیماهای گشتی اف 14 در خلیج فارس مواجه و بیش از 95 درصد ماموریت های آنان خنثی گردید.

تجهیز نیروی هوایی عراق به هواپیماهای پیشرفته میراژ
در همین راستا دولتمردان عراق دست به دامان کشور فرانسه شدند و دیری نپایید که تعداد قابل توجهی هواپیمای میراژ تحویل کشور عراق گردید. با ورود این هواپیماها، نیروی هوایی عراق جان تازه ای گرفت زیرا هواپیماهای میراژ به آخرین تکنولوژی جنگ الکترونیک و موشک های راداری و حرارتی مجهز بودند.
در روزهای اولیه آذرماه سال 1360 خلبانان عراقی موفق گردیدند با استفاده از هواپیماهای میراژ اشکالاتی را برای سه فروند از هواپیماهای اف 14 که در جنوب غرب کشور مشغول گشت هوایی بودند، بوجود آورند که خوشبختانه خلبانان از این ماجرا جان سالم بدر بردند.

تشکیل جلسه در اطاق جنگ پایگاه هشتم شکاری
بلافاصله از سوی سرلشکر شهید (سرهنگ آن زمان) عباس بابایی جلسه ای با حضور کلیه خلبانان اف 14 تشکیل شد و موضوع تهدید هواپیماهای میراژ مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت. اگر می خواستیم از منطقه ایستایی عقب تر پرواز کنیم، عراقی ها به خواسته های نامشروع خودشان رسیده بودند و این جرات به آنان داده می شد که بی پروا از هر نقطه ای وارد حریم هوایی کشور ما شوند و مقاصد شوم خود را به اجرا در آورند. اگر می خواستیم از منطقه ایستایی روزهای قبل جلوتر برویم، با تهدیدات موشک های زمین به هوای سام دشمن که در مناطق اشغالی غرب کشور مستقر بودند مواجه می شدیم. هر کس در اندیشه چاره ای بود. جلسه تا حدود ساعت 12 شب به طول انجامید و همگی بر این عقیده بودیم که نباید به دشمن میدان بیشتری داده شود، باید چاره ای اندیشیده می شد که بتوان هواپیماهای میراژ را مورد اصابت قرار داد.
برابر برنامه تنظیمی، اولین پرواز نیم ساعت قبل از طلوع آفتاب بود که من و شهید خورشیدی (ستوانیکم آن زمان) باید این پرواز را انجام می دادیم. در آن جلسه من به شهید بابایی پیشنهاد نمودم که اگر بتوانید هماهنگی لازم را جهت کنسل نمودن کلیه پروازهای ورودی و خروجی فرودگاه اهواز و همچنین کلیه پروازهای برون مرزی که جهت انهدام هدف های مورد نظر در جنوب کشور عراق توسط شکاری بمب افکن های نیروی هوایی در ساعات اولیه صبح صورت می گیرد، انجام دهند. ما می توانیم در سکوت مطلق رادیویی خلبانان عراقی را غافلگیر کینم. ایشان و سایر خلبانان کاملا متوجه منظور من از این پیشنهاد شده بودند زیرا در آن زمان اکثر پروازهای پشتیبانی هوایی توسط هواپیماهای ترابری نیروی هوایی از آن جا انجام می شد و همچنین کلیه هواپیماهای شکاری بمب افکن ما که بعد از انجام ماموریت بمباران از خاک عراق وارد کشور می شدند، ابتدا برای هواپیماهای اف 14 یک هدف محسوب می شدند. همچنین هماهنگی های لازم جهت شناسایی هواپیماهای ترابری مستلزم مکالمات زیاد رادیویی و اتلاف وقت می گردید که این خود فرصتی مناسب را برای هواپیماهای میراژ فراهم می ساخت.


موافقت معاونت عملیات نیروی هوایی
همان شب پیشنهاد این جانب با مرحوم سرتیپ خلبان بهرام هوشیار معاونت عملیات وقت نهاجا در میان گذاشته شد و ایشان دستور لغو کلیه پروازهای شکاری بمب افکن را از پایگاه های جنوب و غرب کشور و پروازهای ترابری به فرودگاه اهواز را در ساعات اولیه صبح صادر و هماهنگی های لازم را با رادارهای خودی به منظور حفظ سکوت مطلق رادیویی بعمل آورد.

راس ساعت مقرر به پرواز در آمدیم
ساعت 5 صبح روز چهارم آذرماه سال 1360 مجددا طرح پروازی را با شهید خورشیدی مرور و راس ساعت 30/6 از باند پروازی پایگاه هشتم شکاری به پرواز در آمدیم. با اوج گیری به ارتفاع حدود 20 هزار پا رسیدم و به سمت اهواز ادامه مسیر دادیم.
منطقه ایستایی ما شمال اهواز تا نزدیکی حمیدیه بود. البته عراقی ها در حوالی حمیدیه یک سکوی موشکی سام مستقر کرده بودند که خود تهدیدی انکار ناپذیر برای ما بود. طلوع خورشید در آن دقایق اولیه صبح برای ما یک مزیت بود زیرا ما را قادر می ساخت که سمت غرب را بهتر با چشم ببینیم و برای عراقی ها یک نکته منفی بود زیرا خورشید مستقیم در چشم آنها بود و قادر به دیدن ما با چشم نبودند.

دو فروند هواپیماهای میراژ وارد منطقه شدند
دقایقی از طلوع خورشید نگذشته بود که دو فروند هواپیمای میراژ از پایگاهی در نزدیکی شهر بصره به پرواز در آمدند و با ارتفاع 22 هزار پایی وارد منطقه ایستایی خود در حوالی اروند رود شدند. آنها توسط رادارهای زمینی خود از موقعیت ما با اطلاع بودند. همانگونه که کلیه تحرکات آنان برای ما پوشیده نبود.
ما می دانستیم که هواپیماهای دشمن برای این که بتوانند ما را مورد هدف قرار دهند، باید فاصله ای کم تر از 20 مایل با ما داشته باشند. ما شاید می توانستیم در بیشتر از این مسافت هم اقدام به شلیک موشک نماییم ولی هر چقدر می توانستیم فاصله را کم تر از بیست مایل کنیم، شانس بیشتری برای هدف قرار دادن آنها داشتیم.

هرکس سعی می نمود دیگری را مورد هدف قرار دهد
چندین بار به سمت یکدیگر پرواز نمودیم و کاملا همدیگر را در رادارهای مان داشتیم. ولی میراژها از حدود فاصله 20 مایلی ما به سمت داخل کشورشان گردش می کردند و ما به دلیل وجود سکوی موشکی سام نمی توانستیم جلوتر برویم و باید کاری می کردیم که آنها بیشتر داخل کشور ما شوند. هربار که به سمت یکدیگر پرواز می کردیم آنها جرات بیشتری پیدا می کردند و جلوتر می آمدند. در یکی از این نزدیک و دورشدن ها بود که تصمیم نهایی را گرفتم و در فاصله حدود 25 مایلی از آنها سکوت رادیویی را شکستم و به رادار زمینی اعلام نمودم برمی گردم. البته می دانستیم که کلیه مکالمات ما از طریق استراق سمع در همان لحظه ترجمه و به خلبانان میراژ اعلام می شد و آنها هم که در رادارهای شان متوجه تغییر سمت و گردش من شده بودند، به حرکت خود به سمت شرق ادامه دادند.

انجام مانورهای پی در پی
در یک لحظه من هواپیما را invert (وارونه) نمودم و با مانوری بسیار شدید به سمت زمین رفتم (مانور spilit-s) و در ادامه گردش با مانوری دیگر شبیه به دایره (loop) مجددا ارتفاع گرفته و سر هواپیما را سمت غرب قرار دادم. شهید خورشیدی که کمک خلبانی بسیار ماهری بود، بلافاصله رادار را روی آنان قفل نمود و ما در موقعیتی مناسب جهت شلیک موشک قرار گرفتیم. یک تیر موشک دوربرد فونیکس به سمت آنها شلیک نمودم. هواپیماهای میراژ بوسیله سیستم جنگ الکترونیک خود متوجه قفل شدن رادار ما و شلیک موشک هوابه هوا سمت خود شده بودند ولی چون من در ارتفاع پایین تری بودم، نمی توانستند مرا پیدا کنند. بنابراین بی هدف دو تیر موشک حرارتی بدون این که روی ما قفل راداری انجام داده باشند شلیک نمودند و چون سیستم های جنگ الکترونیک هواپیمای ما قفل شدن رادار و یا شلیک موشکی را نشان نداده بودند من اطمینان داشتم موشک های شلیک شده دشمن که با چشم شاهد شلیک آنها بودم، به من برخورد نخواهند کرد. چون موشک ما هنوز فعال نشده بود نیاز به اطلاعات راداری از هواپیمای ما داشت. پس به سمت هواپیماهای میراژ پرواز را ادامه دادم تا این که شاهد برخورد موشک شلیک شده خودم به یکی از هواپیماهای میراژ و انفجار آن در آسمان شمال اهواز و برخورد قطعات موشک و هواپیمای منفجر شده به هواپیمای میراژ دوم بودم که آن هم درحال سوختن به سمت عراق گردش نمود و همان طور که گفتم به دلیل وجود تهدیدات زمینی موشک سام قادر به تعقیب آن نبودیم.
خلبان هواپیمای منفجرشده موفق شد با استفاده از چتر نجات درشمال اهواز فرود آید و دقایقی بعد توسط هلی کوپترهای خودی به مقر استقرار تیم هماهنگ کننده نیروی هوایی در فرودگاه اهواز که همگی شاهد نبرد هوایی ما با چشم خود بودند، انتقال یافت.

ماجرای شکستن پای خلبان عراقی
هفته قبل از این ماجرا، تلویزیون عراق فیلمی از هدف قرار گرفتن یک فروند هواپیمای اف 4 ایرانی نمایش داد که در آن خلبانان این فانتوم به طرز فجیعی در محل سقوط به شهادت رسانیده شدند. برادران بسیجی که آن فیلم را دیده بودند قبل از رسیدن هلی کوپتر پای خلبان میراژ را شکسته بودند که بعد از انتقال به تهران در بیمارستان نیروی هوایی (فجرکنونی) تحت درمان قرار گرفت.

اطلاعات خوبی درباره میراژ بدست آوردیم
با بازجویی هایی که از این خلبان بعمل آمد کلیه نکات ریزی که ما می خواستیم در مورد هواپیماهای میراژ عراقی بدانیم، بدست آوردیم و تا پایان جنگ دیگر هیچ یک از هواپیماهای عراقی جسارت نزدیک شدن به مناطقی که هواپیماهای اف 14 بودند را نداشتند. بر اساس گفته خلبانانی که بعدا به اسارت ما در آمدند، به آنها دستور اکید در مورد عدم درگیری با هواپیماهای اف 14 داده شده بود.

قدردانی شهید بابایی از من و شهید خورشیدی
در تاریخ دوازدهم آذر ماه همان سال نیروی هوایی عراق 6 فروند هواپیمای میراژ را مامور شکار یک فروند اف 14 نمود که در آن درگیری مجددا من و شهید خورشیدی شرکت داشتیم و توانستیم یک فروند از آنها را ساقط کنیم و از مهلکه جان سالم بدر بریم که توسط فرمانده وقت پایگاه هشتم شکاری شهید بابایی برای ما نشان لیاقت درجه یک درخواست گردید.
l
منبع : سایت ساجد http://www.sajed.ir/pe/content/view/12644/400

عكس ها به گالري و مطلب به بخش دفاع مقدس منتقل شد.
sina12152000

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خدا حفظش کند این دلیر مردان بودند که بواسطه تلاششان امروزه ما از امنیت برخورداریم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسم الله الرحمن الرحیم




1632_VapfXng5.jpg





خاطره ای از امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاویدنیا





قرار بود در اواخر آذرماه 1366 آیت الله خامنه ای که در آن زمان رئیس جمهور بودند، برای بازید به پایگاه هشتم شکاری اصفهان سفر کنند و در حضور ایشان، مقامات استان و خانواده های پرسنل، یک عملیات آکروباتیک هوایی انجام شود. عملیات آکروباتیک هم طبق برنامه می بایست توسط یکی از هواپیماهای اف 14 انجام می شد که چند سال قبل بر اثر سانحه دچار سوختگی سیمهای داخلی شده بود و حالا تعمیرات اساسی بر روی آن صورت گرفته بود. به گفته پرسنل فنی، نزدیک به چهارصد کیلومتر از سیمهای این هواپیما تعویض شده بود که این یک کار خیلی بزرگ در تاریخچه تعمیراتی هواپیمای اف 14 به شمار می رفت . قرار بود این هواپیما در این روز، اولین پرواز خود را بعد از تعمیرات در قالب عملیات آکروباتیک در حضور رئیس جمهور انجام دهد. در آن زمان من معاون عملیات پایگاه بودم و فرمانده پایگاه تصمیم گرفته بود که این عملیات را من انجام دهم. به فرماندهی پایگاه گفتم: در صورتی من این پرواز را انجام می دهم که یک روز قبل از مراسم، هواپیما را تست کنم و یک پرواز با آن داشته باشم. پیشنهاد من مورد موافقت قرار گرفت . خلبان باید در حین عملیات آکروباتیک تمام حواس خود را معطوف به هدایت هواپیما کند و نمی تواند عیبهای احتمالی را برطرف نماید؛ چون اولین اشکال می تواند باعث سقوط جنگنده شود . شب که به منزل رفتم به خانواده گفتم: خودتان را برای تماشای یک عملیات آکروباتیک آماده کنید. در ضمن خلبان هواپیمایی که این عملیات را انجام می دهد، خودم هستم . دو روز به آمدن رئیس جمهور مانده بود که به آشیانه هواپیما رفتم. پرسنل فنی سخت مشغول آماده سازی هواپیما بودند. از آنها پرسیدم: هواپیما تا فردا آماده می شود؟ سرپرست گروه به من گفت: بله، فردا آماده می شود. صبح روز بعد با مراجعه به آشیانه متوجه شدم که هواپیما هنوز آماده نیست. مسئول گروه گفت: تا چند ساعت دیگر هواپیما آماده می شود، ولی تا پیش از تاریکی هوا، هواپیما آماده نشد. قرار شد پرسنل تا صبح روی هواپیما کار کنند و به محض روشن شدن هوا قبل از اینکه مهمانان به پایگاه مراجعه کنند، من پرواز تست را انجام دهم . صبح فردا حدود ساعت پنج و سی دقیقه به آشیانه رفتم، ولی باز هواپیما آماده نبود و گفتند: تا یک ساعت دیگر حاضر می شود. به همین شکل مرتب زمان را به عقب می انداختند تا این که هواپیمای حامل رئیس جمهور و تیمسار ستاری، فرمانده وقت نیروی هوایی، در اصفهان به زمین نشست، در حالی که هنوز هواپیما حاضر نشده بود .


1632_Aixqehs0.jpg


امیر جاویدنیا در پایگاه هشتم شکاری اصفهان




دقایقی از به زمین نشستن هواپیما نگذشته بود که به دیدن فرمانده وقت پایگاه رفتم. تیمسار ستاری هم با ایشان بودند. جلو رفتم و بعد از توضیح وقایع اتفاق افتاده، به تیمسار ستاری گفتم: تحت هیچ شرایطی با این هواپیما پرواز نمی کنم. شما هم اگر در برنامه امروز عملیات آکروباتیکی را در نظر گرفته اید، آن را کنسل کنید . فرمانده پایگاه و جناب ستاری که گویا توقع شنیدن این جمله را نداشتند، گفتند: برنامه اعلام شده و نمی توانیم آن را کنسل کنیم. گفتم: به هر حال من تحت هیچ شرایطی با این هواپیما پرواز نمی کنم. اگر هواپیما در آسمان دچار مشکل شود، درست روی سر مردم و مهمانان سقوط خواهد کرد. آن وقت می دانید چه فاجعه ای رخ می دهد؟ چه کسی می تواند پاسخگو باشد؟ جناب ستاری تاملی کرد و گفت: برنامه را که نمی توانیم کنسل کنیم. شما چه پیشنهادی دارید؟ گفتم: مگر آقای رئیس جمهور می دانند که کدام هواپیما تعمیر شده است؟ من پیشنهاد می کنم که هواپیما را عوض کنیم و با یک جنگنده دیگر عملیات آکروباتیک را انجام دهیم. کسی هم متوجه نمی شود که این هواپیما چند سال خوابیده است. با این کار احتمال خطر را کم می کنیم. من فقط در این صورت حاضر به پرواز و انجام عملیات آکروباتیک در ارتفاع پایین هستم . هر دو نفر با پیشنهاد من موافقت کردند و قرار شد من با یک هواپیمای دیگر پرواز کنم. چون فرمانده عملیات پایگاه بودم، باید به عنوان سخنران اول در سالن کنفرانس سخنرانی می کردم. با حضور در مراسم، ضمن تشریح کار بزرگی که انجام شده است، اعلام نمودم که این هواپیما بعد از دو سال کار شبانه روزی به دست پرسنل نیروی هوایی تعمیر و بازسازی شده است و با این حرکت مقدار زیادی صرفه جویی ارزی صورت گرفته است. تمام این تعمیرات تا قبل از انقلاب توسط مستشاران آمریکایی انجام می شد، ولی حالا در ایران و بدون کمک دول خارجی این تعمیرات را انجام دادیم .با اتمام صحبتهای من، فرمانده پایگاه شروع به صحبت کرد و پس از ایشان هم رئیس جمهور سخنرانی نمودند. بعد از پایان سخنرانی، همه به بیرون محوطه آمدند تا شاهد پرواز و عملیات آکروباتیک هواپیمای بازسازی شده باشند. به همین دلیل من بلافاصله لباس پرواز پوشیدم و به همراه جناب فرزان پور که قرار بود در این پرواز به عنوان کابین عقب من را همراهی کند، به آشیانه رفتم که با کمال تعجب متوجه شدم که هواپیما تعویض نشده است و ما قرار است با همین جنگنده پرواز کنیم. مانده بودم که کنم؟ سخنرانی رئیس جمهور تمام شده بود و ایشان و تمامی مقامات ارتشی، سپاهی و استانداری منتظر پرواز هواپیما بودند. حال باید تصمیم می گرفتم. به خاطر دارم که خیلی عصبانی بودم. جناب فرزان پور گفت: جناب جاویدنیا چه کار کنیم؟ گفتم: هیچی! به امید خدا پرواز می کنیم. اگر هواپیما قابلیت عملیات آکروباتیک را داشت انجام می دهیم و اگر هم نشد به زمین می نشینیم . با توکل به خدا استارت زدیم و خود را به ابتدای باند رساندیم. آماده شدیم که تیک آف نماییم. برای تست خواستم تا بالهای هواپیما را باز و بسته کنم که متوجه شدم اصلاً بال هواپیما جمع نمی شود. این خود یک مشکل بزرگ بود. اگر بال هواپیمای اف 14 در هنگام عملیات آکروباتیک بسته نشود، سرعت نمی گیرد و احتمال کنده شدن بال نیز وجود دارد. به همین شکل تا آخرین لحظه ای که می خواستم پرواز کنم، هواپیما هشت اشکال دیگر را هم بروز داد، ولی هنوز هیچ کدام مانعی برای پرواز نبود . قرار بود که من بعد از پرواز، هواپیما را با ارتفاع بسیار کم روی باند نگه دارم و سرعت را تا جای ممکن افزایش دهم، سپس سریع اوج بگیرم و یک دایره در آسمان درست کنم و همزمان هواپیما را وارونه کنم و خیلی کارهای دیگر . به محض بلند شدن متوجه شدم که چرخهای هواپیما نیز بسته نمی شود، به همین دلیل پرواز را ادامه دادم و در انتهای باند خیلی ساده دور زدم و از آن طرف باند به زمین نشستم. بی درنگ هواپیما را به آشیانه بردم و بعد از پیاده شدن حدود هفده عیب اساسی برای هواپیما در فرم مربوط به آن نوشتم .


1632_uGvO4htp.jpg


شهید ستاری در مراسمی در کنار آیت الله خامنه ای




در آن طرف قضیه، همه فرماندهان نیرو از دست من ناراحت و عصبانی بودند که چرا این کار را کرده ام و به اصطلاح آبروی آنها را برده ام. فرمانده پایگاه با برج تماس گرفته بود و خواسته بود که من سریعاً با ایشان تماس بگیرم. من هم که خیلی ناراحت و عصبانی بودم، بعد از نوشتن عیوب هواپیما به سمت منزل رفتم و سیم تلفن را هم کشیدم که نتوانند با من تماس بگیرند.چک لیست عیوب هواپیما را برای فرماندهی فرستاده بودند و به ایشان گفته بودند که جاویدنیا بعد از نوشتن این لیست به منزل رفته است. ایشان هم به تیمسار ستاری توضیح داده بود که جاویدنیا هفده عیب اساسی برای هواپیما نوشته است.به نظر من ایشان کار درست را انجام داده است. با توجه به این اشکالات در صورت انجام کوچکترین عملیات آکروباتیک، هواپیما سقوط می کرد. در واقع ایشان ما را از یک سانحه بزرگ و در پی آن رخ دادن فاجعه انسانی نجات داده است.حدود ساعت دو بعد از ظهر بود که در منزلمان را زدند. در را باز کردم و دیدم که آجودان تیمسار ستاری و سرهنگ بهرام شریفی پشت در ایستاده است. بعد از احوال پرسی ایشان گفتند: چرا تلفن را جواب نمی دهید؟ گفتم: برای این که دوست نداشتم با کسی صحبت کنم. گفت: بسیار خوب! حالا بیا برویم. تشریف بیاورید ناهار. گفتم: ناهار خوردم و میل ندارم. آجودان تیمسار ستاری مجددا گفت: جناب جاویدنیا! تشریف بیاورید. به جناب رئیس جمهور همه چیز را گفته اند و وقایع این چند روزه را برای ایشان تعریف کرده اند. الان همه می دانند که شما کار درستی انجام داده اید. حتی جناب ستاری گفتند: اگر نیامد بگو تا خودم به دنبال او بروم. حالا اگر می خواهید با من نیایید.بالاخره با ایشان به محل صرف ناهار رفتم. ستاری به محض دیدن من با اشاره من را به سمت خود خواند. به نزد ایشان رفتم و بعد از سلام و احوال پرسی کنارش نشستم. تیسمار ستاری چند سکه از زیر میز به من دادند و گفتند: دست شما درد نکند. شما هواپیما و جان مردم را نجات دادید. من دیدم تعداد سکه ها از تعدادی که قرار بود برای این عملیات به من داده شود، بیشتر است. متوجه شدم که ایشان به خاطر این که آکروبات را اجرا نکردم، خوشحال است.


1632_dunULVzr.jpg


امیر جاویدنیا در جریان ماموریت اسکورت هواپیمای ریاست جمهوری-تبریز-1362



سر میز ناهار، آیت الله خامنه ای هم نشسته بودند. شاید چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که حضرت آقا رو به من کردند و فرمودند: شنیدم که هواپیما چندین عیب داشته و قرار بوده که آن را عوض کنند. شما چه کار عاقلانه ای انجام دادید که پرواز را ادامه ندادید و چه قدر خوب که شما اسیر جو این جا نشدید و عملیات را متوقف کردید. من ضمن تشکر گفتم: آقا، سن من از این کارها و جوگیر شدن گذشته است. ایشان گفتند: من بعد از این که جریان را شنیدم، بسیار خوشحال شدم و گفتم: چه قدر انسانهای فکور و دانشمندی داریم که با یک تصمیم درست،‌عاقلانه عمل می کنند و جان خود و عده ای بیگناه را به خطر نمی اندازند.





********************************************



  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خیلی ممنون داستان جالبی بود ؛ اما این برای خود من هم سواله ؛ که مگر فرماندهان بزرگ نیروی هوایی و کسانی که میخاستن موقع دیدار آقا این پرواز را انجام بدهند از مخاطرات بزرگ ) 17 عیب !!!! مگه شوخیه اصلا بالها بسته نمیشن ( این کار آگاه نبودن !!!؟؟؟؟ امیدوارم دیگه از این تصمیمات عجولانه و خود شیرین بازی در حال حاضر نداشته باشیم ، حالا با یک جنگنده ی دیگه بلند میشدن برای آکروبات آسمون که به زمین نمیومد .
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.