RezaKiani

آخرین سرباز

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

mr.mrangerژاپني ها واقعا شجاعانه جنگيدند وفشار شديد امريكا وبمب اتم فرماندهان انها را مجبور به تسليم كرد تاكشورشان نابود نشود.الان هم ژاپن بر اوج صنعت است .شما هم گيري دادي ژاپن رو ضايع كني

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام

[quote]آخرین جمله: خیلی از ارتشهای دنیا ادعا می کنند که تا آخرین قطره خون در برابر دشمن می ایستند ولی ارتش ژاپن تنها ارتش بوده که این ادعا رو کاملا عمل کرده.[/quote]


اونچه که من گفتم اینه که این جمله با حقایق جنگ متناقض است وبرای اون هم گفتم بسیاری از ژاپنی ها در اوکیناوا بدون دستور تسلیم شدن.

وقتی تسلیم شدن اونم بدون دستور ما دیگه چرا برای اونها بزرگداشت می گیریم و اصولا این بزرگداشت برای چی هست

قبول کنیم اگه کسی بگه همه چیز رو باید به درستی و از تمام جوانب دید نه مثل فیلم فقط اون رو تماشا کرد حرف بی ربط نزده

چه طور همه قبول داریم بسیاری از آنچه که میبینیم بر اساس وقایع نیست نمی تونیم یک همچین مسئله ای رو تحلیل کنیم که هر چی، هر کی نشون داد نمی تونه درست باشه.

نظر من در باره این آخرین سرباز ها

چند نفر سرباز که یاد گرفتن فکر نکنند و فقط اطاعت کنند چندین سال توی یک جزیره تنها و بدون هیچ دستوری تنها می مونن و حتی به ذهن اینها نمی رسه که بفهمند و ببینند دور و اطرافشون چه اتفاقی افتاده. و در تمام طول این مدت به آزار و اذیت کشاورز های منطقه مشغول می شند. بعد هم که متوجه می شن که چی شده برای فرار از قانون می گه که من باید دستور بگیرم تا از اینجا خارج بشم.

در این باره متنی وجود داره که جالبه اگه دوباره پیداش کردم می زارم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خيلي ميخواستم كه اينجا حرفي نزنم اما ديدم ديگه مثل اينكه نميشه. حالاشم ميخوام يك خاطره از دوران خدمت پسر عمم بگم:

ايشون در دوران جنگ در كردستان يا كرمانشاه (درست يادم نيست) خدمت ميكرد و خيلي سابقه درگيري با اشرار و قاچاقچي ها رو داشت.
ميگفت:
يك روز من(كه به گفته فرمانده دستش تك تير انداز عالي بود) و يكي از دوستام (كه ديدبان خيلي خوبي بود) رو سوار يك ماشين كردند و به يكي از ارتفاعات منطقه بردند كه ميدونستيم خيلي از ضد انقلاب و اشرار از اينجا براي ارسال تداركات استفاده ميكنند بردند.
به ما دستور دادند كه يك حفره بكنيد و تا دستور ثانوي كه احتمالا 2 روز آينده بهتون برسه نگذاريد حتي يك گنجشك از اين منطقه(فكر كنم دره اي بود) عبور كنه و بعدش به ما يك قابلمه(يقلوي) سيب زميني پخته و 2 قمقمه آب دادند و رفتند.
خلاصه كه فهميديم يحتمل قراره عملياتي انجام بشه و به همين جهت 2 تا چشم كه داشتيم 4 تام قرض كرديم و به حراست از منطقه پرداختيم.
اما يك روز و دو روز و 3 روز گذشت و خبري نشد تا اينكه ديديم روز چهارم يك كاروان از دور داره مياد نزديك تر كه شدن ديديم مثل اينكه از ايل هاي اطراف هستند(چون قاطر و اسب و اينها به علاوه چند تا زن همراهشون بود) خلاصه ما مونديم كه چكار كنيم؟ از يك طرف قرار بود دستور 2 روزه بياد و الان روز چهارم بود و هيچ خبري ازش نبود. و از طرفي هم دستور داشتيم كه نذاريم هيچ جنبنده اي از اين نقطه رد بشه.
خلاصه دل رو زديم به دريا و اولين قاطري رو كه به سمتمون ميامد هدف گرفتم و درجا مخش رو تركوندم. بلافاصله ديدم همشون دستاشون رو بردند بالا و به فارسي داد ميزدند كه مارو نزنيد كه خودي هستيم.
وقتي ديدم عقب نشيني نكردند رفتم سراغ دومي ولي تيرم به جاي سينه به پاش خورد و ديدم كه يكهو چنان به زمين خورد كه انگار يك تن بار روش سواره! همين رو كه ديدم شكم بيشتر شد و به رفيقم گفتم اينا مشكوكن! اونم گفت فكر نكنم آخه نگاه كن زن باهاشونه و چادر روي قاطر هاشونه و كلي هم گوشفند باهاشونه تازه مثل اينكه بچه هاشونهم به پشتشونه!
بهش گفتم آره ولي چكار كنيم دستور دستوره و نميشه ازش عدول كرد؟
تو همين گير و دار يكيشون رو ديدم كه داره وسايلش رو باز ميكنه (از روي يك اسب) بي معطلي به سمتش شليك كردم تا بترسونمش اما از شانس ما تيره عوض اينكه جلوي پاي اسبش زمين بخوره به پاي اسبش خورد و اونهم به طور عجيبي به زمين خورد.
تا اين اتفاق افتاد ديدم كه بقيشون بار و بنديلشون رو گذاشتن و شروع به فرار كردند!
خلاصه كه بعد يك روز ديگه كه ما همش داشتيم به اون كاروان فكر ميكرديم جيپ ارتش اومد دنبالمون و ما رو برگردوند به مقر. اونجا فرماندمون ازمون سوال كرد كه موردي ديديد يا نه؟ كه در جواب بهش گفتيم كه همچين قضيه اي رخ داد(البته با ترس و لرز) يكهو ديديم كه به قول معروف گل از گلش شكفت و يكهو من رو بغل كرد و بوسيد! من كه تا به حال از آدم به اين خشكي همچين چيزي نديده بودم با احتياط پرسيدم ببخشيد مگه چه كاري كردم؟
ايشون هم خوشحال برگشت و به من گفت كه شب قبلش داشتن اونجا رو پاك سازي ميكردن كه به كمين خوردن و تا صبح طول كشيده تا نيرو هاي خودي برسند و نجاتشون بدهند به همين دليل نتونستن به ما بگن كه از اونجا به شدت محافظت كنيد كه تنها راهه براي تقويت و پشتيباني اشرار و ضد انقلاب. و اون كاروان هم در حقيقت نيروهاي كمكي سازمان منافقين بودند كه داشتن به كمك اونهاي ديگه ميرفتن و اگه ما فراريشون نداده بوديم بچه ها رو قتل عام ميكردند.

حالا اينها رو گفتم براي چي؟
براي اينكه بدونيد يك دستور تا چه حد مهمه و چون سرباز شايد نتونه اون رو به درستي درك كنه دليل نميشه كه اجراش هم نكنه.
براي مثال همين فاميل من اگه موضعش رو ترك ميكرد يا طبق دستور عمل نميكرد موجبات قتل عام ده ها نفر رو فراهم مياورد! و همين تبعيت از دستور بود كه جون اون ده ها نفر رو نجات داد.
پس دليل نميشه كه چون به نظر من دستور اشتباه هستش نبايد اجراش كنم.
به نظر من كار اين سرباز شايسته تقديره و مشكل از اونهاييه كه بايد دستور رو ميدادند و ندادند و هيچ ربطي به روباتيك عمل كردن نداره. بلكه از يك سرباز انتظاري جز اين نميره.
اگه مثال بخواهيد بازم هست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]اما يك روز و دو روز و 3 روز گذشت و خبري نشد[/quote]

برادر من خودت می گی چهار روز نه سی سال icon_cheesygrin یعنی اینها سی سال طول کشید و نفهمیدن چه خبره. خوب نیست مسائل رو تا این حد ساده تحلیل کنیم.

هر چیزی به جای خود وظیفه به جای خود عقل و منطق هم به جای خود وقتی طرف آنقدر کند ذهن تشریف داره و سی سال هم کشاورز ها رو مورد آزار و اذیت قرار داده که پلیس محلی دنبالش بوده این چه وظیفه شناسی و کاری است

بازم از این نقل قول ها کردی. حرفت رو رد نمی کنم ولی بحث سر نیروهای ایرانی نبود، که شما باز اومدی و از این نیروها نقل قول فرمودید . مقایسه بین ما و اونها خطای محض است.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا رضا خیلی مقاله ی خوبی بود دستت درد نکنه
قسمت اونودا به نظرم جالب تر بود ۲۹ سال زمان خیلی زیادی هست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.