GOLDEN-CROWN

Members
  • تعداد محتوا

    424
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط GOLDEN-CROWN


  1. البته اشکال از شما نیست از منه که نشستم با چند تا بچه مثل شما که هنوز سنشون به سن تکلیف نرسیده بحث میکنم. عیب نداره عمو جون بزرگ میشی اطلاعاتت میره بالا یاد میگیری! الان میفهمم برای چی بچه های سایت های دیگه میگفتن اونجا مطلب ننویس مهد کودکه! الان منظورشون رو فهمیدم.

  2. جناب اقای مدیر ! حتما شما هم میدانید موشک های حزب والله از انواع هدایت ناپذید (همون کاتیوشای خودمون) بودند.این موشکها فاقد سیستم های الکترونیکی هستند و توسط ماهواره و اواکس ها کشف نمیشوند.ولی کافیه که دستگاه نشانه گیری یک موشک ضد ناو رو روشن کنند تا در عرض چند ثانبه مکان اون مشخص بشه. حتما با موشک های کاتیوشا میخواهید ناوگان پنجم امریکا رو نابود کنید!!! icon_cheesygrin :| :| :lol:

  3. بله عزیز من به همین مسخرگی! دوست من شما مثل اینکه همه رو مسخره گرفتی! عزیز من امریکا با دهها ماهواره جاسوسی که بعضی هاشون توانایی تصویر برداری افقی رو دارند میتونه حرکت یک مار رو در صحرا دنبال کنه! ایالات متحده وقتی وقت جنگ برسه از چندین روز قبلش تمام توانایی جاسوسی خودش رو از تمامی 360 درجه کشورهای اطراف ایران و فضا روی ایران متمرکز میکنه که این توان بالغ بر دهها ماهواره جاسوسی که حتی شبانه توانایی کشف اهداف رودارند و بیش از 100 فروند هواپیمای اواکس ایی-2/ایی-3 /جویینت استار که توانایی این رو دارند که حتی تمامی تماسهای تلفنی داخل ایران رو از صدها کیلومتر انور تر شنود کنند میشود. همین الان با گوگل ارث که برای عموم گذاشته شده میشه دونه دونه جنگنده ها و مکانهای مهم رو در جهان رصد کرد چه برسه به ماهواره های جاسوسی که ده ها بار قویتر و پیشرفته تر هستند. شما مثل اینکه یادتون رفته شروع کننده جنگ اونها هستند.به خیال خودتون اونها نشستن تا ما ناوگانشون رو بفرستی ته دریا. از یک هفته قبل از حمله فعالیت تک تک سامانه های موشکی زیر نظر گرفته خواهد شد و در زمان صفر توسط بیش از 600 فروند جنگنده حامی ناوگان پنجم به تلی خاکستر بدل میشود. شما فکر کردین این وسط جویینت استارها و یی-2 و پراولر ها کشک هستند؟ با دریافت اولین امواج ردیاب موشک های ما اولین و نزدیک ترین جنگنده رو در چند ثانیه به محل سکو هدایت میکنند. کل نیروی نظامی ایران که سنگشو به سینه میزنید حدود 2000 تانک داره که حدود 1500 تای اونها از انواع غنیمتی و از رده خارج و بر جای مانده از جنگ 8 ساله با عراق هستند. کل پدافند هوایی ایران بالغ بر 23 تا تور ام-1 و 2-3 سیستم اس-300 هست!!! کلا با هاگ و راپیر کاری ندارم چون سازندش خودش میدونه چطوری انها رو منحرف کنه! اون هم موشک های 30 سال پیش!!! شما میدانید این گزارش سلزمان امنیت ملی در مورد فعالیت هسته ای ایران در سال 2003 از کجا امده؟ از شنود تماس های تلفنی بین مقامات که توسط جویینت استارها ضبط شده! شما این رو میدونید که اگر امریکا فقط 10 تا بمب 10.000 کیلویی روی جزایر سه گانه بندازه هیچ موجودی اونجا زنده نمیماند چه برسه به سکوی موشک! همانطوری که در کویت بر سر سربازان عراقی و بر سر طالبان انداخت؟ شما میدانید نیروی زمینی ما بدون پشتیبانی و برتری هوایی در چند ساعت توسط صدها فروند ا سی-130 و ا-10 و اف-16 و اف-18 ها همراه با اپاچی ها تارو مار میشود؟؟؟ همونطوری که در اوایل جنگ ما عراقی ها رو با نیروی هوایی و کبری یک ماه ت رسیدن نیروی زمینی تا رو مار کردیم عزیزم همین الانش طرف جنگ دو نیروی هوایی و برتر جهان اسرائیل و امریکا هستند.حالا اگه ایران یک بمب بر سر نیروهای امریکایی در کشورهای همسایه بندارد میدونی چی میشه؟ از 360 درجه تمامی کشورهای عربی خلیج-از شرق از افغانستان از غرب از عراق و ترکیه به ما حمله میشود.یک تنه که نمیشه با دنیا جنگید. پایان این راه فقط نابودی ایرانه. واقعن از تنگ نظری و کوته بینی و علم کم شما متاسف هستم.همین کوچک بینی ها باعث نابودی کشور ما خواهد شد.

  4. دوستان با سلام
    حتما یادتون هست که یک مقام امریکایی در پی سفر سال پیشش به کرزای قول ایجاد نیروی هوایی داده بود که در خبر گذاری بازتاب و بی بی سی اعلان شد و خود من هم لینکش رو گذاشتم تو سایت.
    دیروز در پی سفر یک مقام بلند پایه امریکا(اسمشو یادم رفته) به افغانستان حامد کرزای ضمن رضایت از نحوه اموزش نیروهای ارتش افغانستان توسط امریکا از این مقام درخواست تحویل جنگنده های اف-15 و اف-16 رو به نیروی هوایی افغانستان نمود که با موافقت طرف امریکایی همراه بود.گویا پرسنل افغان از سال پیش مشغول اموزش بودند و تا چند ماه دیگه نیروی هوایی افغانستان تعداد زیادی (حدود 50 فروند ) اف-16 و اف-15 تحویل میگیره که از انواع دست دوم نیروی هوایی امریکا هستند.
    تا چند ماه دیگه از افغانستان هم ضعیف تر میشیم! D'oh
    تمام اینها رو امشب از اخبار شنیدم.دوستان بگردند لینک خبرش رو پیدا کنند بگذارند.
    با تشکر!

    فعلا با همین اف-7 ها و سوخو-22 ها باید حال کنیم.
    افغانها هم پیشرفت کردند ما از مقام دومین نیروی هوایی اسیا و یکی از پیشرفته ترین و زبده ترین نیروهای هوایی جهان ( به قولی سومین نیروی هوایی جهان) رسیدیم به اف-7 و سوخو-22 !
    البته در همه زمینه ها جهان داره رو به جلو میره و ما برعکس!
    انشا الله تا 10 سال دیگه به قرون وستا نزدیک میشیم!!


    راستی جالب بدونید نیروی هوایی افغانستان 30 فروند سوخو-20 و 22 کاملا عملیاتی به جای مانده از دوران طالبان رو از رده عملیاتی خارج کرده! بعد ما رفتیم سوخو-22 های عراقی رو عملیاتی کردیم!!!!!!!!
    نو که بیاد به بازار کهنه میشه دل ازار!!!


    گرچه توان رزمی ارتش افغانستان به تدریج بهبود می یابد اما هنوز این نیرو به شکل گسترده ای به کمک کشورهای خارجی وابسته است.

    وزارت دفاع افغانستان در خلال شش سال گذشته پیوسته بر اهمیت و لزوم بازسازی و تجهیز نیروی هوایی این کشور تاکید داشته است.

    مقامات این وزارت می گویند انتظار می رود ظرف دو تا سه سال آینده نیروی هوایی افغانستان دارای دوصد فروند هواپیمای نظامی شود.




    این خبر سال پیشه-منبع بی بی سی


    در اين سايتها ادعا شده كه اف16 هاي هلندي، پس از ورود به خدمت اف35 به افغانستان واگذار خواهند شد:
    http://www.nu.nl/news/815368/23/Nederlandse_F16_stort_neer_in_Afghanistan.html
    http://www.elsevier.nl/nieuws/nederland/artikel/asp/artnr/112913/index.html

    فيلم آزمايش اف16 در افغانستان:


    http://youtube.com/watch?v=yyD_FfCerDA


    با تشکر از رضای عزیز برای یافتن منابع


    پست‌ها تركيب شدند Ahmad6644

  5. رضا جان میدونم ولی کلا ماموریت این دو جنگنده با هم فرق میکنه و سوخو-22 یک بمب افکن تاکتیکی به حساب میاد ولی سوخو-25 برای پشتیبانی نزدیک هست و به علت پرواز ارام در ارتفاع بسیار پایین نیاز مبرمی به زره داره.
    ولی این رو هم باید بدونیم لا اقل یک کمی وضعیت ناوگان تهاجمی ما با ورود به خدمت اینها بهتر میشه.
    البته عراق ده ها فروند سوخو-22 عملیاتی داشت همه رو کرد زیر خاک حالا ما با این سه تا چی کار میخواییم بکنیم خدا میدونه!!!

    تصویر

  6. رضا جان اینها بدون هیچ شکی سوخو-22 هستند. میگ-27 هم در ایران وجود دارد(همون میگ-23بی ان) من در یکی از پایگاه ها سال پیش رصدش کردم در حالی که زیر یک درخت استتار شده بود الان اگه پیداش کنم دوباره میزارم.سعی میکنم. البته احتمال این هست که این جنگنده ها برای کمک به سوخو-25 های سپاه و توسط سپاه عملیاتی شده باشند.دوستان یادشون نره این جنگنده از کارایی و برد به نسبت بالاتری نسبت به سوخو-25 برخوردار هست. بنده احتمال میدم حدود 10 تا 15 فروند در کنار سوخو-25 های سپاه عملیاتی شده باشند و از قطعات جنگنده های دیگر(حدود 40 فروند سوخو-22 به ایران فرار کردند) برای سرپا نگه داشتن اونها استفاده بشه بخصوص که پیدا کردن قطعات نه چندان پیچیده این جنگنده قدیمی در بازار سیاه جهانی با قیمت کم بسیار اسان هست.

  7. عکس های جدید از گوگل دو فروند جنگنده ضربتی سوخو-22 "فیتر" عراقی پناهنده به ایران رو در پایگاه شیراز در رمپ هواپیماهای عملیاتی در حالی که به حالت عملیاتی چیده شده اند و تعدادی افسر فنی در کنار اونها هستند رو نشون میده.این هواپیماها به رنگ ابی-موش خرمایی (درست مثل اف-14 و میگ-29 ) درامده اند که در عکس به خوبی مشخص است.احتمالا تعداد بیشتری عملیاتی شده اند. رمپ هواپیماهای عملیاتی پایگاه شیراز http://www.10pix.com/show.php/153347_1605157816041576.jpg.html http://www.10pix.com/show.php/153348_SU22.jpg.html http://www.10pix.com/show.php/153349_160415751578.jpg.html http://www.10pix.com/show.php/153350_1606157816081575.jpg.html


  8. عزیزم: اولا دیدین که همون کره شمالی با دهها بمب اتمی و موشکهای قاره پیما چگونه به زانو درامد و تسلیم جامعه جهانی شد. بعد هم: 1-دقیقا مثل ایران نه نفت داره نه در اولین منطقه اشوب زده جهان به نام خاور میانه قرار داره. 2-رئیس جمهورش هیچ وقت خواستار نابودی یک کشور عضو سازمان ملل نشده. 3-به هیچ گروه ضد اسرائیلی مثل حماس و حزب و الله کمک نمیکنه. 4-در تمامی جهان گروه های تروریستی رو تامین نمیکنه. 5-همسایه هایش به جز کره جنوبی با اون هیچ مشکلی ندارند. ولی ما؟ از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب همه با ما مشکل دارند!

  9. دوست خوبم سیاست امریکا کلا در هر جنگی اول تضعیف مالی دشمن برای از هم پاشیده شدن و پایین امدن قوای دفاعی اون هست.مثالش هم جنگ با عراق .امریکا به هر حال با هر قیمتی میتونست در همون جنگ اول عراق رو اشغال کنه ولی تعداد وحشتناکی نیرو و ارز و تجهیزات رو از دست میداد.برای همین 2 تا 3 سال صبر کرد و با تحریم ها بلایی به سر صدام اورد که نفت خودش رو در برابر غذا میداد.ارتش عراق عملا کمرش از بی پولی شکست و به 30 درصد قدرتش اولیش رسید.مردم هم به شدت از گرانی-بی کاری-و سیاست های صدام ناراضی بودند و جاده فتح عراق رو برای امریکا صاف کردند. دنیا داره از روی سیاست پیشمیره.همین الان با تصویب دو قطع نامه رکود اقتصادی و بی کاری و گرانی مواد غذایی و مسکن به شدت به درصد وحشتناکی رسیده.خود دولت هم به این امر معترفه .البته برای اینکه حقیقت را بفهمید اعداد دولت رو در دو ضرب کنید! امریکا در حال حاظر مشغول به تحریم و تضعیف ایران به صورت ریشه ای هست و شاید با تصویب قطع نامه سوم وضع بسیار فاجعه بار تر شود. ان زمانی که جاده ایران با تحریم ها و نارضایتی مردم صاف شد اون موقع هست که تشریف میارن.وقتی با تحریم میتونند مثلا 100 تا تلفات بدند چرا باید مستقیم حمله کنند و 1.000.000 تلفات بدهند؟ اندکی صبر........

  10. [align=center]تصویر



    نادر جهانبانی زاده 1307خلبان نیروی هوایی شاهنشاهی ایران و سرپرست تیم آکروجت تاج طلایی بود.

    پس از انقلاب در 21 اسفند ۱۳۵۷ در زندان قصر به حکم صادق خلخالی حاکم شرع وقت به نحوه تیرباران بر روی پشت بام مدرسه علوی اعدام شد.


    او پسر تیمسار سپهبد امان‌الله جهانبانی بود.




    نگاهی کوتاه به آخرین روز های زندگی شهید تیمسار خلبان نادر جهانبانی:

    آنقدر رشید و خوب چهره بود که بی اختیار در برابرش زبان به تحسین می گشودی که وطن تو چنین افسری بلند بالا دارد.

    اگر چه خیلی به ایرانی ها شبیه نبود، ولی نشان تاج و ستاره ای که روی شانه داشت و بخصوص مهربانی خاصی که در چشمانش بود خاطره مردان شمال آذربایجان و کوهستانهای خراسان را برایت تداعی می کرد.

    نخستین بار که ژنرال را در بند دیدم؛ ب همه آثار خستگی که بر چهره داشت و با وجود صورت نتراشیده و چشمهای سرخ از بی خوابی، باز هم سر و گردنی از همه بلندتر بود. بیش از این بسیار بار او را با کوبال و یراق نظامی و گاه در لباس کارآمریکایی، در جعبه تماشا دیده بودیم و تصویرش را نظیر بقیه ژنرال های شاه در روزنامه ها نگاه کرده بودیم.

    او برای ما بیشتر بعنوان یک ورزشکار آشنا بود تا یک خلبان. حرفهای او را پیرامون افزایش قدرت تن و توسعه تریبت بدن بیش از گفته های او درباره تعالی روح در گیر و دار پرواز جسم بر آسمانها شنیده بودی و آنچه از او در خاطر داشتیم دستی بود که توپ بسکتبال را در حلقه ورزشگاه تازه ای می انداخت و یا نگاه مشتاقی بود که به شناگران جوان برنامه ورزش از نگاه 2 خیره مانده بود.

    یکشنبه وقتی اینانلو و ادیب زاده در برنامه شان تیمسار را دعوت کردند. خیلی ساده آمد و نشست و به حرفهای بچه های جنوب شهر که از تربیت بدنی تو و زمین می خواستند گوش داد و به آنها تعهد سپرد که دو سه ماهه همه نیازهای آنان را برآورده کند.و بعدها شنیدیم که به قولش وفا کرده بود. ولی حالا در بامداد سه شنبه 14 بهمن 1357 همان بچه های جنوب شهر و دوستانشان تیمسار را چشم بسته و دست در زنجیربه کمیته استقبال از خمینی آورده بودند. بالاخانه مدرسه رفاه. در اتاقی که همه روی زمین رها شده بودند، تیمسار هم به دیوار تکیه داده بود و روبرو را نگاه می کرد. با خیلی از آنها که در بند بودند آشنا بودم و به محض دیدنشان سلام و سختی بود از من که نمی توانستم در برابر بازی روزگار شگفت زده نباشم. و از آنها که بعضی مثل شیران در بند بودند و جمعی خود را باخته و وحشت زده با صدای قدم های هر رهگذر از جا می پریدند که مبادا این جرس، زنگ "ملک الموت" باشد!

    تیمسار از همه خونسردتر بین سپهبد برنجیان و امیرافشار نشسته بود. بالاتر از او سپهبد رحیمی، ناجی و ربیعی به دیوار تکیه داده بودند و در وسط اتاق همه آن سروران و سرداران به همراه دولتمردان عصر رستاخیز، با ناباوری به سرنوشت می اندیشیدند. شاه رفته بود و رژیم فرو شکسته بود و آنها می دانستند که فریاد "خون" همه جا را گرفته است و جنونی که ملاها در کوره اش دمیده اند آنچنان شعله ور است که خشک و تر را می سوزاند ، پس کسی در صدد نجات سر خود نبود که از همان پنجره کوچک اتاق می شد تصویر فردا و فرداها را دید و سرهای بریده که بی جرم و جنایت بالای نیزه و دار است.

    جلویش نشستم، با هر کدام کلمه ای گفته بودم، با این همه بی آنکه بدنبال مقش او در اندیشه خود بگردم در مقابل او به سبب سکوت و خونسردیش کمی دستپاچه شدم ، شاید فکر کرده بودم خونسردی بیش از حد او به دلی این است که خارجی است، کارمند مستشاری و لابد همین حالاست که یزدی یا قطب زاده بیایند و او را به سولیوان تحویل دهند. سید احمد همراهم بود و در گیر توهم مشابه سوال کرد. شما خارجی؟!

    جهانبانی با پوزخندی پاسخ داد: من تا آنجا که می دانم یعنی تا دیروز نادر جهانبانی افسر خلبان نیروی هوایی و سرپرست تربیت بدنی بوده ام.

    من خیلی خجالت کشیدم. با اینهمه دو سه دقیقه تلاش کردم به جهانبانی اطمینان بدهم که هرچه را عنوان کند خواهم نوشت. آن روز همه تلاش ما این بود که ارتش و فرماندهان آن بنحوی حفظ شود و این کار بجز از راه نوشتن و بی اثر نمودن اتهاماتی که چپ ها، مجاهدین و فدائیان به ارتشی ها می زدند میسر شود.

    با آنکه همه سخنانی گفته بودند، ژنرال نادر جهانبانی که لباس کار آمریکایی خیلی به او میبرازید با آرامش گفت:اگر برای مردم چیزی نوشتید احساس خودتان را بنویسید ولی اگر قرار است نوشته های شما را آخوندها ببینند بنویسید، نادر جهانبانی همه آنچه را که تا کنون انجام داده باعث افتخار خود می داند.

    این گفته به اغلب افسرانی که آنجا بودند قوت قلب داد و همه به نحوی با گفتن تیمسار درست می گویند و با تکان دادن سر حرفهای او را تصدیق کردند..

    بیرون آمدم توی کوچه مستجاب و در میان مردمی که عرق ریزان هرکدام با تفنگی در دست خود را "چه گوارایی" وطنی تصور می کردند. یکی از ورزشکاران مشهور سرزمینمان را دیدم، خیلی آشفته بود اون نیز تفنگی در دست داشت و مثل بقیه بود، تا مرا دید به طرفم آمد و در گوشم گفت: تیمسار هم اینجا بود؟ گفتم: کدام تیمسار؟ اینجا خیلی از تیمسارها را آورده اند.

    گفت: شازده را می گویم.

    تازه فهمیدم منظورش جهانبانی است . گفتم :بله و خیلی هم آرام و خونسرد دیدمش، مثل سنگ نه بهتر بگویم مثل عقاب در لحظه ای که دعوت زاغ را برای حیات جاودانه رد کرده است.

    حرفهایم را نفهمید و گفت: آمده ام اینجا اگر بشود یکطوری با چند تن از بچه های شهباز تیمسار را فرار بدهیم.

    گفتم امکان ندارد او حاضر به فرار شود. باید او را ببینی تا حرفم را باور کنی!

    او رفت تا وسیله فرار را فراهم سازد و من از مردم گریختم تا در خلوتی مشاهداتم را بنویسم.

    چه می توانستم در باره نادرمیرزا بنویسم؟ نواده شاهزاده ملک آراء ، شاهزاده ای که شاعران در محضرش از او ادب و شعر می آموختند و رزم آوران در ستیزه با او جوجه های نیمروزه بودند. صاحب کتاب "بدیع النواب" درباره اش نوشته بود:" وقتی دست به شمشیر می برد با آن ملامت روسی و با آن عیون مردانه و قامت سروآسا، دشمنان را به تزلزل می کشاند و دوستان را به تملق وامی داشت. بحث آدابش را قاضی شاگرد بود و کلام فصحش در متون قدیمیه را یحی خان صادق حضور طلبه، مقدمات ندیده. در میان پسران خاقان مغفور نواب ملک ارا ،اعظم از منظر بود و اعلم از فضل. اجود نواب بود و اصغر آنان در مقابل ضعفا وفقرا.در سفر به مازندران بقعه نور.خاتم یاقوت خود را به گدایی بخشید که او را قرانی مطالبه کرده بود.

    نادر میرزا تنها تفاوتی که با جدش داشت ؛ چشمهای آبیش بود که این را از مادر به ارث برده بود. مادری که از آنسوی ارس دل به عشق شاهزاده جهانبانی داده بود. در واقع نادرمیرزا آمیزه ای بود از روس های سفید و سلحشوران ایران زمین.

    اینها را روی کاغذ نوشتم و فردا وقتی بار دیگر در مدرسه رفاه دوست ورزشکارم را دیدم که تفتنگ در دست در مقابل اتاق زندانیان رژه می رود. با شتاب سراغش رفتیم که رفیق چه کردی؟

    خیلی سوگوار و پراندوه نگاهم کرد و گفت: همه چیز را بخوبی فراهم کردم کار تمام بود، از راه دستشویی می خواستم تیمسار را با لباس آخوندی بیرون ببرم بخصوص که ریشش هم در آمده، ولی هرچه کردیم و هر چه التماسش کردیم حاضر نشد.

    گفتم: من که به تو گفته بودم، تیمسار حاضر به فرار نمی شود. دوست ورزشکارم با این همه هنوز قانع نشده بود.

    پیش خود فکر کردم که آیا جهانبانی می خواست ادای سقراط را درآورد که شب مرگ با آنکه شاگردانش وسیله فرار او را فراهم کردند حاضر به گریختن نشد ، چون می گفت من باید بمیرم تا حقیقت زنده بماند. ولی تیمسار که فیلسوف نبوداو یک نظامی ورزشکار وخلبان بود که فکر نمی کنم هیچوقت حتی یک کتاب فلسفه خوانده بود.

    وضع او شبیه به "عقاب" خانلری بود در شعر"عقاب" که مرگ خویش را در پی زندگی کوتاه نزدیک می دید نزد زاغی می رفت که ای زاغ راز طول عمر تو چیست؟ و زاغ او را به مردابی که در آن لجن و مردار انباشته بود می برد و میگفت اگر تو نیز از غذایی که من می خورم ، بخوری عمر طولانی خواهی داشت.

    عقاب که ((عمر در اوج فلک برده به سر و حیوان را همه فرمانبر خویش دیده نگاهی به زاغ میکرد که ای بیچاره" گند ومردار ترا ارزانی" که من از همین عمر کوتاهم که در فراز ابر و در ملتفای نور و سپیده بوده راضیم و مبادا روزی که بخواهم با ساعتی زیستن مثل تو در این گندآب یک روز بیشتر زندگی کنم.

    آنگاه عقاب پر می کشد" سوی بالا می شود و بالاتر می رفت" تا "راست با چرخ فلک همسر می شود" یک لحظه اندیشیدم ، بی گمان حتی برای چند ساعت لباس سرشار از تعفن و گند آلود یک ملا را بر تن کردن به نادر جهانبانی که در پشت فانتوم و اف 16 می نشست و مثل عقاب دل به آسمان می سپرد.همان حالی را می داد که عقاب با شنیدن سخنان زاغ دچارش گشته و با این تصویرها بود که روزهای سخت گذشت.

    اولین گروه افسران را در شب خونین ژنرالها گلوله باران کردند. آنگاه دادگاه ها بود و خداوندی که در دهان خلخالی"قاصم و چباره می شد و رنگ بخشش و طعم عفو را نمی دانست م زندگی را در قصاص خلاصه کرده بود. هر لحظه می شنیدیم از زبان برادران و خواهران مجاهد و فدائی که "العطش" ما خون می خوهیم و بگذارید این ژنرالها را گردن بزنیم.

    عجیب بود در آن روزها گویی ستاد جنبش مجاهدین و دفتر رفقای فدائی فقط کارشان اعلامیه بیرون دادن علیه ارتش و فرماندهان در بند ارتش بود. و آیا دانسته یا ندانسته حضرات آلت نقشه اصلی مسلط کردن خمینی بر ایران یعنی اضمحلال و نابودی ارتش سلحشور ایران_نبود؟!

    نوبت که به او رسید تنها به دادگاه آمد. بر خلاف گروه امیرافشار، برنجیان و همدانیان که باهم حاضر شدند ولی بعد در سه اتاق مدرسه ، جداگانه در جلسه خصوصی به سوالها پاسخ می دادند، نادر جهانبانی را تنها آوردند. هنوز بلند بالا و آرام ، فقط ریشش بلندتر شده بود. ابوالفضل حکیمی، زواره ای، فاضل و طهماسبی اعضای دادگاه بودند، خلخالی در آمد و رفت بود و در جلسه دوم ربانی املشی و محمدی گیلانی نیز حاضر بودند.

    ادعا نامه ای که علیه او تنظیم شده بود آنقدر پوچ و مسخره بود که حتی خود اعضای دادگاه نیز بر بی اساسی آن اذعان داشتند.

    یادم هست که زواره ای در پایان جلسه اول به پاسخ این سوال که تیمسار جهانبانی که مدتهاست در تربیت بوده و در کارها و اعمال فرمانداری نظامی شرکت نداشته پس چرا در ادعانامه او را مسئول خونریزی ها و کشتارهای اخیر دانسته اید گفت: شما چه کار به ادعا نامه دارید. ممکنست او در ماه های اخیر در جنایات رژیم دست نداشته باشد ولی به ستاره ها و تاج روی نشانش نگاه کنید ، اگر جنایتکار نبود که سپهبد نمی شد!!

    و این منطق قاضیان اسلام بود که می خواستند عدالت اسلامی را با محاکمه سران رژیم سابق به نمایش بگذارند.

    در ادعانامه علیه او آمده بود که وی با خدمت در نیروی هوایی شاه، مستقیما در خدمت آمریکای جهانخوار بوده ، به همین دلیل سالها در این کشور به سر می برد. پدر او عامل روس و خودش عامل سیا و صهیونیسم است. او در طول ماه های انقلاب فرماندهی عملیات علیه مبارزان مسلمان و خواهان جمهوری اسلامی را برعهده داشته است.

    تیمسار بی آنکه سخنی بگوید همه حرفها را می شنوید و بر خلاف خیلی دیگر از ژنرالها عصبی نمی شد و از جایش نمی پرید.در بازجویی ها نیز می گفتند همینطور خونسرد بوده و و اغلب زواره ای و حکیمی را که از او بازجویی می کردند به مسخره می گرفته است. پس از سه جلسه وقتی که خلخالی از او خواست که از خود دفاع کند. از جایش برخواست و خیلی شمرده گفت: آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانه است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن های شما نشان می دهد که حکم شما علیه من مثلا صادر شده و همچنین حکا حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن ، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.

    پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده ، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسن را از این منبر به آن منبر می کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می کردم . حال شما چگونه به خود اجازه می دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی کشید شما از مردم شرم نمی کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه های گذشته کوشیده ام،ازرم نمی کنید؟

    شما که هستید آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و بری از هر نوع صفت انسانی کسانی را می شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده ام و قرارگاهم آسمان ها بود. پاسخی به یاوه گویی های شما ندارم.به دستوری که اربابانتان داده اند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می شوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می کشد.

    جهانبانی همه این حرف ها را با همان خونسردی گفت که در روز 24 بهمن با من حرف زده بود، همین خونسردی باعث شد که تمام اعضای دادگاه از جمله خلخالی در جایشان میخکوب شوند و زبانشان بند بیاید.

    لحظاتی بعد ژنرال را بردند، نگاهی به حاضران کردند . با سر خداحافظی تلخی با من و نویسنده ای فرانسوی که از "لیبراسیون" آمده بود.

    آن شب ژنرال را همراه یاران و دوستانی دیگر؛ خلخالی و غفاری در پای دیوار مرگ به گلوله بسته بودند.خلخالی خودش هدف گرفته بود که حرفهای ژنرال او را کلافه کرده بود. کمالی یکی از تفنگ چی های خلخالی که بعدها به مبارزان پیوست و هنوز هم خلخالی از وحشت او خواب راحت ندارد.بعدها برایمان گفت: تیمسار جهانبانی اجازه نداده بود چشمش را ببندند.که می خواست شاهد پرواز گلوله باشد.

    کمالی با زبانی ساده و لهجه مشهدیش همان حرفی را می زد که "خانلری" در قطعه عقاب سروده بود.

    ژنرال " لحظه ای چند بر این لوح کبود نقطه ای بود و سپس هیچ نبود





    تصویر
    تصویر[/align]
    • Like 1
    • Upvote 2
    • Downvote 1

  11. اگر به خاطر مبارک شما نمی یایید باید به شما یادآوری کنم که نیروی هوایی ایران در تمام جنگ فعال بود و حتی در شرایط نابرابر هم آسمان ایران را به دست عراق نداد. حالا این کار را با تنفس انجام داد یا بدون تنفس؟



    شما حالتون خوبه؟
    عزیز من در زمان جنگ ایران یکی از پنجمین نیروهای هوایی دنیا و در اسیا دومین نیروی هوایی بود.خلبانان این نیرو از نظر مهارت با خلبانان تک خال امریکا در جنگ ویتنام و خلبانان جنگ 6 روزه اسرائیل مقایسه میشدند.
    حالا خلبانان ما 3 ماهی یک بار پرواز ندارند و یا به پرواز نمیروند چون میترسند.بخاطر اینکه هیچکدوم از اجکت ها کار نمیکنه.
    80 در صد تجهیزات نیروی زمینی و دریایی و هوایی بیش از 30 سال عمر داره...........

  12. دوستان با سلام
    گفتم چند خاطره از یکی از بهترین های IIAF که استادان خود رو هم در حیرت فرو برده بود و به اشتباهی در اوایل انقلاب اعدام شدند رو در روزهایی که یکی از بهترین نیروهای هوایی جهان اخرین نفس های خود را میکشد بزارم.........
    دوستانی که از علت اعدام این بزرگ مرد در اطلاع هستند ما را هم بی بهره نگذارند.
    البته پدر خود بنده به مدت 6 ماه قبل از اینکه به هوانیروز اعزام بشوند در دوره های اف-5 شاگرد ایشان بودند.



    گريز از چنگال دشمن :

    در زمان فرمانروايي " حسن البكر " حاكم وقت عراق كه فكر كنم به دست همين صدام حسين در پي كودتايي خونين سرنگون شد ، اختلافات مرزي با دولت ايران به وجود مي آيد . طرفين در آماده باش كامل به سر مي برند . در اون هنگام جت هاي جنگنده ايران مرتب در خط مرزي به گشت زني مي پردازند . در يكي از روزهايي كه ژنرال نادر جهانباني مشغول گشت زني بود به ناگاه توسط پنج جت جنگنده ارتش عراق محاصره مي شود . در اين گونه شرايط خلبان چاره اي جز تسليم ندارد . چون چهار فروند هواپيماي متخاصم از چهار طرف شكاري ايران رو محاصره كرده و يك فروند هم از جلو در حركت است تا راه را نشون دهد . تيمسار خيلي خونسرد به همراه شكاري هاي دشمن راهي عراق مي شود . با نزديك شدن به منظقه فرودگاه ، هواپيماي جلويي به زمين مي نشيند .. چهانباني دور موتور را كم مي كند .. و بعد از دقايقي چرخ هاي هواپيما رو هم پائين مي آورد ... خلبانان دشمن وقتي وضعيت جت جنگنده ايراني رو مي بينند كه در حال فرود است ، هر يك به سمتي رفته تا جت جنگنده ايراني به زمين بشيند . تيمسار آروم آروم به سمت باند فرود دشمن نزديك و نزديك تر مي شود . سرعت هر لحظه كم تر مي گردد . تا جايي كه از اون بالا شكاري هاي عراقي مي بينند كه هواپيما سر باند و در حال فرود است .... اما به محض اين كه چرخ هواپيما سطح باند رو لمس مي نمايد .... ژنرال چشم آبي با فشار آوردن مجدد بر دسته گاز ، به صورت وارو از زمين كنده مي شود و با استفاده از نيروي كمكي پس سوز ، همان طور در حالت پشت هواپيما به سمت زمين و چرخ ها رو به آسمان ، با سرعت سرسام آوري از منطقه دور مي شود ... هواپيماهاي عراقي كه سرعت خود را كم كرده بودند و براي فرود آمده مي شدند ، ناگهان مشاهده كردند كه جا تره ولي از بچه خبري نيست ... !! تا به خود آمده و بر سرعت خود افزودند ، هواپيما در خاك ايران به زمين نشسته بود !!



    فرود اضطراري شكاري در جاده :


    يك روز يك فروند فانتوم نيروي هوايي كه براي گشت زني رفته بود . وقتي به حوالي آسمان شهر ساوه مي رسد دچار نقص فني گشته و كنترل هواپيما نا ممكن مي گردد . اين رو هم بگم كه اكثر خلبانان به خاطر تعلق خاطري كه به پرنده آهنين خويش دارند ، علي رغم تآكيد قانون مبني بر پرش به وسيله چتر نجات ، ولي آن ها تا آخرين ثانيه ها سعي در كنترل آن دارند . ما در همين جنگ با عراق خيلي از بهترين خلبان هايمون را به خاطر اين مسئله از دست داديم . و آن ها موفق به پرش به موقع نشدند . همون طور كه مي دانيد اگه ارتفاع يك فروند شكاري خيلي به زمين نزديك بشه ، عملكرد چتر نجات قطعي نيست . و ممكنه به سمت زمين راكب خود را بكوبد . به هرحال آن روز هم آن افسر خلبان نهايت سعي خود رو مي كنه و هواپيماي فانتوم خود رو در جاده ساوه به زمين مي نشاند با فرود اضطراري هواپيما در جاده ... كه با دشواري خاصي هم همراه بود. اون هم هواپيماي شكاري كه در باند آسفالت طولاني با چتري كه از عقب هواپيما باز مي شود به زحمت مي نشيند . چه برسه به جاده پر چاله و چوله اون زمان كه ماشين ها و كاميون ها هم در حال عبور بودند !! كلي مستشار امريكايي به همراه مسئولين نيروي هوايي و متخصصان مربوطه مثل مور و ملخ مي ريزند اون جا . هر كس يك نظري مي دهد . آخرين نظر كارشناسي چنين بود كه شكاري فوق با جدا نمودن بال هايش آن را سوار تريلي كرده و جهت تعمير به مهرآباد ببرند . وقتي موضوع به گوش جهانباني مي رسد . خود به منطقه رفته و از نزديك آن جا رو بررسي مي نمايد . و سپس اظهار مي دارد هواپيما رو همين جا تعمير نمائيد خودم با آن به سوي تهران پرواز مي كنم .

    مستشاران امريكايي با دليل و مدرك ثابت مي كنند كه اين پرواز امكان پذير نيست . زيرا با موانعي كه در سر راه است امكان بلند شدن در حد صفر است . حتي پا را فراتر گذاشته و با قاطعيت مي گويند تنها يك در صد اين امكان وجود دارد و نود و نه درصد شكاري به ساختمان برخورد مي نمايد . مي دونيد كه امريكايي ها خيلي دقيق هستند. و چه بسا بارها اون فاصله هواپيما رو تا ساختمون مورد نظر متر كرده بودند. جواب جهانباني به امريكايي ها ، اونا رو واقعآ شوكه مي كنه . ژنرال مي گويد اگه يك درصد امكان پذير باشه من با همون يك درصد بلند مي شوم . در نهايت بعد از چند روز تلاش متخصصان نيروي هوايي روز موعود فرا مي رسه .. تيمسار پشت كابين اف - ۴ اي نشسته و موتور هاي آن رو روشن مي نمايد . نفس تو سينه همگان حبس شده بود . همه يقين داشتند كه شكاري به ساختمان بر خورد خواهد نمود . حتي خوش بينانه ترين متخصصان هم چنين برداشتي داشتند . ژنرال خوش تيپ با خونسردي درپوش كابين را مي بندد . با اشاره دست او موانع چوبي از زير چرخ هاي هواپيما برداشته مي شود . و در حالي كه لبخند به لب داشت با جلو بردن دسته گاز حداكثر نيرو را به موتور ها وارد مي كند . صداي غرش موتورهاي جت جنگنده تا كيلومتر ها شنيده مي شود . و در يك آن با آزاد كردن ترمز ها هواپيما در جاده به راه مي افتد ... با هر تكان هواپيما ، آگاهان منتظر وقوع فاجعه اي مي شوند .. و عاقبت هواپيما در نزديكي ساختمان از زمين كنده مي شود .. به گفته شاهدان ميلي متري از روي ساختمان مرگ پرنده رو به آسمان مي برد . و دقايقي بعد به ارابه هاي فرود اجازه لمس باند مهر آباد رو مي دهد.





    منبع: http://WWW.oldpilot.ir


  13. خوب سعید جان شما بگو با این قیمت و درامد ایران چرا 40 درصد مردم زیر خط فقر هستند؟ چرا جوانان ایرانی باید در ارزوی خانه باشند ولی لبنانی ها در خانه های نو یی که با پول ما ساخته شده اند باید حال کنند و به ریش نا بخندند؟؟؟ چرا گرانی سر به فلک کشیده در حالی که درامد نفتی ما 3 برابر شده؟؟؟؟