marmoolak

Members
  • تعداد محتوا

    172
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

اعتبار در انجمن

0

درباره marmoolak

  • رتبه حساب کاربری
    گروهبان دوم
  1. marmoolak

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    با سلام دوباره خدمت همه دوستان و متفكران بزرگ سايت ميليتاري !غرض از مزاحمت اين بود كه شبهه اي برام ايجاد شده بود اونم اينه كه مگه اصولا دموكراسي از نوع ديگر هم وجود دارد؟مثلا شمالي شرقي يا جنوبي؟ اما خوب منم تا حدي با آقاي نيودي موافقم(اي واي تو اين مدت كه نبودم چقدر تحت تاثير تبليغات غرب قرار گرفتم! Confused ) هيچ كدوم از ما كه منكر افرادي كه در داخل كشور به دست صرفداران افراطي دو طرف كشته شدند نيستيم.البته ظاهرا ارتباطي بين موضوع فلسطين و درگيري هاي داخلي ما نيست.اما بقول آقاي نيودي در اين برهه از زمان خوب مساپل خودمون واقعا ارجحيت دارن. در ضمن اين عكس هم خيلي تاثير گذاره.واقعا شاهكاره.
  2. پس نادر كجاست؟يادمه يجايي خوندم تو يك نبردي با عثمانيان در برابر نيرويي 8برابر خود پيروز شد!
  3. marmoolak

    نقش عمده ی (0,1) در جنگهاي جدید

    چرا سخن بنده خدا رو تحريف مي كنين؟ آلبرت بيچاره يه چيز ديگه گفته بود كه توي اين مايه ها بود:جنگ جهاني سوم يك چيز ضروريست و احتمالا هسته اي خواهد بود اما چيزي كه واضح است اين است كه جنگ جهاني چهارم با تيروكمان و سنگ خواهد بود.
  4. marmoolak

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    عزيز اعدام زير 18سال طبق قانون مجاز نيست.واگه خبري از اعدام افراد زير 18سال در ايران منتشر شده صحت ندارد.
  5. marmoolak

    تمپلار ها چه کسانی بودند؟

    عزيزان اگر كسي مطلب جديدي دارد لطفا قرار دهد.
  6. شرمنده سعيد جان.ديدم بچه ها از اين فيلم زياد تعريف كرده بودم.گفتم كمي ماهيت كثيف (!)آنرا آشكار كنم. :mrgreen:
  7. -------------------------------------------------------------------------------- گفتگوی هوت سرباز نیروی دلتا و سرگروهبان رنجر (همان سرگروهبانی که او را فیلسوف انساندوست نامیده بودند) از صحنه های پایان فیلم است. دربارۀ این صحنه که بخشی از مکالماتش را در نقل قول از« بیگ- من» مشاهده می کنیم، در واقع در استراتژی کارگردان برای این فیلم ثبت نام می کند. پیش از این نیز مطالبی در این باره نوشتم. استراتژی کارگردان فیلم بر این اساس است که جبهۀ آمریکاییها را بطور کلی از سیاست دور کند و برعکس مسائل سیاسی و مکر و حیله ها و جنایات را به جبهۀ سومالیاییها نسبت دهد. بر این اساس گفته های «هوت » سرباز نیروی دلتا مفهوم جنگ را تنها به این نکته خلاصه می داند که ما برای حمایت از یکدیگر می جنگیم، بخاطر دوستانمان و نه چیزی فراتر از این. هیچ علت دیگری وجو ندارد. یعنی اینکه این سربازهای دلتا یا رنجر و یا هر گروه پیشگام دیگری در برقراری قانون و دموکراسی در جهان، یعنی افرادی که قرار است دنیا را عوض کنند و اسکلتهای سومالیایی را از مرگ و بدبختی نجات دهند، فقط زمانی می جنگند که به آنها حمله شده باشد و فقط هم بخاطر یکدیگر و نجات دوستانشان می جنگند، « چیز دیگری وجود ندارد» این حرف سرباز نیروی دلتا ست « چیز دیگری وجود ندارد» و اتفاقا این گفتگو باز هم یکی دیگر از تناقضات گفتمان این فیلم را آشکار می سازد و آنهم تقابل گفتمان سرگروهبان رنجر و سرباز نیروی دلتا ست. همانطور که می دانیم سرگروهبان رنجر یعنی فردی که دیگران او را فیلسوف می نامند، بر این عقیده است که در طول آموزشهایش پیش از همه به او آموخته اند که چگونه دنیا را دگر گون کند، در حالی که نظریات سرباز نیروی دلتا موضوع را تا حد یک حادثۀ روزمره و عادی تقلیل می بخشد. در این صحنه اتفاق دیگری می افتد و آنهم این است که، هوت اسلحه اش را بر می دارد که دوباره به شهر باز گردد زیرا افرادی هنوز در آنجا باقی مانده اند و به کمک او نیاز دارند. در این لحظه فیلسوف هم تفنگش را برمی دارد که او را همراهی کند، ولی هوت به او می گوید که تنهایی بهتر می تواند از عهدۀ اینکار بر بیاید... اینجا ما بطور قطع با اسطورۀ مدرن « روبنسون کروزوئه» سروکار پیدا می کنیم، یک رامبو که تنهایی می خواهد با غول موگادیشو در بیافتد همانطور که احتمالا می خواهد به تنهایی تمام زمین را از آن خود سازد و تمام ذخیرۀ بانکی... فقط همین باقی می ماند که ما او را باور کنیم. البته شاید می توانستیم او را باور کنیم ولی به این شرط که تجربۀ عملی آنرا تأیید می کرد. واقعیت این این است که همینهای نوعی در برابر مرزبانان ایرانی خودشان را خیس کردند. متأسفانه و یا خوشبختانه تجربۀ تاریخی نشان داده است که چنین کماندوهای عجیب الخلقه ای در نهایت انسان هستند با تمام محدودیتهای یک انسان. این هیچ جای شرمندگی نیست که تحت شرایط خاصی افرادی بخودشان بشاشند (با عرض معذرت از همگی) ولی جای شرمندگی ست که ما بخواهیم جنایت علیه بشریت را بجای نجات نوع بشر تبلیغ کنیم . http://www.youtube.com/watch?v=AUJ6cxWdZwA&feature=related مقدمه اي بر پدافند فرهنگي و هنري در منازعات نرم نژاد پرستی فرهنگی در «سقوط شاهین سیاه» متأسفانه بعلت عدم همکاری داوطلبان برای تداوم این رزمایش در بخش پدافند نامنظم در عرصۀ منازعات نرم، مجبور هستم که به تنهایی به فعالیتهایم ادامه دهم و چونکه من در بخش آفندی نیز فعالیت می کنم، فرصت کافی نداشتم تا آنطور که باید و شاید به بررسی «سقوط شاهین سیاه» بپردازم. بنابراین تصمیم گرفتم که این کارگاه را با طرح آخرین موضوعی که بنظرم می رسید یعنی نژاد پرستی فرهنگی در این فیلم، کمابیش موقتا کار تحلیل را تمام شده اعلام کنم. ولی پیش از اینکه به عناصر نژادپرستی فرهنگی در «سقوط شاهین سیاه» بپردازم، ضروری ست تا دربارۀ مفهوم نژادپرستی فرهنگی توضیحات مختصری بنویسم. البته یک مقالۀ خیلی خوب از یک محقق بسیار خوب بنام اتین بالیبار ترجمه کرده ام که به موضوع رابطۀ نژاد پرستی و ملیت گرایی مربوط می شود. ولی متأسفانه نمی توانم فعلا آنرا در اینجا ضمیمه کنم چرا که باید آنرا با نام واقعی خودم چاپ کنم... بهر صورت یک نکتۀ بسیار بسیار اساسی در این مقاله هست که اینرا می توانم در اینجا بنویسم و آنهم مربوط است به خصوصیت نژاد پرستی در عصر حاضر ( عصر حاضر یعنی تقریبا در این یک دو سه دهۀ اخیر). اولا باید دانست که نژادپرستی یک مقولۀ تاریخی ست و روابط تنگاتنگی با ملیِت گرایی دارد و تقریبا همیشه از آن برای گسترش خود استفاده می کند. بحث ظاهرا ساده ای بنظر می رسد ولی در واقع پیچشها و چرخشهایی دارد که من وارد این مباحث نمی شوم. تنها به این نکته اشاره می کنم که نژادپرستی که تا پیش از این به شاخصهای طبیعی تکیه می کرد، از این پس خصلت فرهنگی پیدا کرده است. بعنوان مثال می توانیم موضوع برخورد تمدنها یا گفتگوی تمدنها را جزء همین چرخش در موضع نژاد پرستی معاصر بدانیم. البته نشان دادن این رابطه به بررسیهای بیشتری نیاز دارد. ولی آن مطلبی که من می خواهم در اینجا کاملا روشن باشد، همانطور که در بالا گفتم، خصلت فرهنگی و تمایلات فرهنگی در نژاد پرستی معاصر ا ست. افراد را از این پس بخاطر رنگ پوست و یا ملیت تحقیر و یا سرزنش نمی کنند بلکه وقتی می خواهند از فرد عرب حرف بزنند، می گویند عربها دزد هستند، یا این و یا آن عرب معتاد است. یکی از اساتید دانشگاهی زمان پهلوی که الان در آمریکا برای ایرانیها برنامۀ تلویزیونی اجرا می کند در مورد ریشۀ نام «فلسطین» می گفت که این نام در اصل ایرانی ست و ایرانیان آنرا «پلشتیان» می خواندند و مردمان این منطقه را پلشت و پست می شمردند. خود مردم منطقه نیز همین نامی را که ایرانیها به آنها اتلاق می کرده اند پذیرفته و اندک اندک پلشتیان را به پالستین و سپس به فلسطین تبدیل کرده اند. مشاهده می کنیم که گفتمان ناسیونالیسم ایرانی تا چه اندازه با گفتمان نژاد پرستانه پیوند می خورد. نگرانی روشنفکران مبارز و مخالف نژاد پرستی این است که همواره مشاهده می کنند که این نوع نژاد پرستی در ساحت نهادینه تحقق یافته و در اشکال بسیار ظریف و باریک قانونیت پیدا می کند. به عبارت دیگر یعنی روزمره شدن خشونت. البته برخی محققین نژاد پرستی از هر نوع و تبعیض از هر نوع را در پیوند با یکدیگر دانسته و در نهایت نژادپرستی و تبعیض (تبعیض جنسی ، تبعیض نژادی و ملی و مذهبی و به همنوال تبعیض طبقاتی) از هر نوع را از ارتعاشات و نتایج سیستم طبقاتی و حاکمیت یک طبقه بر طبقات دیگر ارزیابی می کنند. با این مقدمۀ بسیار مختصر می پردازیم به مفاهیم نژاد پرستانه در فیلم «سقوط شاهین سیاه». کاری که باید در این زمینه انجام گیرد، مشخص ساختن صحنه هایی ست که (بعنوان زیر مجموعه) در این رابطه می توانند مطرح شوند. من به یکی دو صحنه اشاره خواهم داشت. یکی از صحنه ها زمانی ست که کامیون آذوقه جلوی پست صلیب سرخ توقف می کند و شهروندان گرسنۀ موگادیشو به دور آن تجمع می کنند و در حالی که بالگرداهای آمریکایی از بالا صحنه را تحت نظر دارند، سربازان ژنرال عیدید با مسلسل سنگین مردم را به گلوله می بندند. در اینجا می توانیم مشاهده کنیم که کارگردان فیلم برای بی اعتبار ساختن ژنرال عیدید و سربازان او به رنگ پوست آنها نمی پردازد بلکه مشخصا به عمل وحشیانه ای که از آنها سر زده است اشاره دارد. بنابراین ژنرال عیدید سومالیایی آدم کش است و سربازان او نیز آدم کش و جنایتکار هستند و مردم گرسنه و بی دفاع را به گلوله می بندند. و از گفتگوی رادیو یی خلبان بالگرد آمریکایی و مرکز فرماندهی اینطور بر می آید که از نظر قوانین بین المللی دست و پایشان برای هرگونه دخالتی در این زمینه بسته است و تنها می توانند شاهد کشتار مردم باشند. البته من در بررسی نشریات ماه اکتبر سال 1993 تا جایی که آرشیوهای انترنتی بمن اجازه می دادند، هنوز خبری در رابطه با کشتار مردم موگادیشو توسط سربازان ژنرال عیدید پیدا نکرده ام. ولی برعکس یکی از خبرها مربوط است به کشتار مردم موگادیشو توسط ارتش آمریکا بتاریخ 12 ژوئیه که پیش از این شرح ماجرا را به تفصیل آوردیم. دومین صحنه که از نقطه نظر نژاد پرستی فرهنگی باید مورد توجه ما باشد، صحنه ای ست که پس از صرف غذا سربازان آمریکایی دورهم جمع شده اند، یکی از آنها در حال خواندن کتابی دربارۀ سومالی ست و می گوید : « اینجا نوشته شده است که اگر یک اسکلت یک اسکلت دیگر را بکشد( اسکلت یعنی فرد سومالیایی به این علت که از فرط گرسنگی به اسکلت تبدیل شده است. روشن است که نامیدن شهروندان یک کشور به این شکل تحقیر آمیز بنظر می رسد) باید به قبیلۀ مقتول صد شتر جریمه بپردازد.» در اینجا ما با فرد آمریکایی بعنوان نمایندۀ تمدنی برتر سروکارداریم که از رسوم تمدنی ورشکسته و اسکلت شده شگفت زده شده و با خنده و تمسخر آنرا به اطلاع هم قطارانش می رساند که آنها هم بدانند که حضورشان در اینجا بی دلیل نیست. به این ترتیب است که حضور آمریکا در چنین منطقه ای حقانیت پیدا می کند. این همان چیزی ست که ما نژادی پرستی فرهنگی می نامیم. و باز هم باید دانست که نژاد پرستی فرهنگی با علم شرق شناسی روابط تنگاتنگی دارد. یکی از عناصر شرق شناسی همانطور که پیش این نیز اشاراتی به آن داشتیم، همواره خلع ید کردن از فرد شرقی است (یعنی حذف سوژه) (در فارسی کلمۀ سوژه را گاهی شناسه گر ترجمه کرده اند) و دیگر اینکه تنها غرب است که وظیفۀ باز سازی جهان را بعهده دارد. در همین انجمن سینما من یک تاپیک دربارۀ مفهوم سینمای ایران در عرصۀ مابین فرهنگی باز کرده ام و مشاهده می کنیم که سینمای ایران نیز در همین متن شرق شناسی واقع شده است. از طرف دیگر بعلت محدود بودن آن به افراد صاحب امتیاز ماهیتا در خلع ید از شهروندان در فعالیتهای فرهنگی و هنری ثبت نام می کند. چونکه اثر هنری و نهادهایی که عهده دار عرضۀ آن در سطح اجتماعی هستند، اثر هنری را قاعدتا نمی توانند تنها برای دیدن و شنیدن و خواندن معرفی کنند. زیرا اثر هنری اصیل همواره دعوت به خلق اثر است. از زمانی که شرایط بنیادی خلق اثر در انحصار یک عدۀ معدود باشد، در اینصورت باید کل سیستم اجتماعی را زیر علامت سؤال ببریم. بنابراین فیلمی نظیر «سقوط شاهین سیاه» و یا هر فیلم یا اثر دیگری می بایستی از این نقطه نظر یعنی از نقطه نظر شرایط عمومی خلق اثر هنری در متن جامعه (هر جامعه ای) مورد بررسی قرار گیرد. چندی پیش به مناسبت نمایش فیلم انیمیشن خاصی در ایران که الان تیتر آن را بخاطر نمی آورم، در رادیو مصاحبه ای با یک منقد ترتیب داده بودند. فردی که در واقع منقد بود در پاسخ به این پرسش که چنین فیلمهایی با تکنولوژی پیشرفته چه تأثیری بر سینمای ایران دارد، می گفت که تماشاگر ایرانی از دیدن این فیلم همان اندازه لذت می برد که یک تماشاگر اروپایی و آمریکایی. و نقد فیلم را صرفا در محدودۀ مصرف و دریافتی آن در نظر می گرفت. در حالی که حداقل برای من مسئلۀ اساسی امکانات و آزادی برابر برای تمام شهروندان در عرصۀ فرهنگ و هنر است. گاهی برخی رسانه ها وقتی دولت جلوی هنرمند خاص و شناخته شده ای را می گیرد ویا درخواست او را برای اجرای فیلم و یا تآتر رد می کند، داد و فریاد راه می اندازند که دولت آزادی بیان را قصابی می کند...ولی من همیشه در چنین مواردی از گفتمان چنین رسانه هایی نتیجه گرفته ام که اینها خودشان اولین دشمنان آزادی و خلاقیت هنری هستند. زیرا که شاخصهای آنها برای ارزیابی آزادی بیان و آزادی در خلق اثر هنری همیشه محدود بوده است به یک عدۀ خاص و شناخته شده که اتفاقا هیچ حرفی برای گفتن ندارند.
  8. اخبار صبح روز 5 اکتبر 1993 در نشريات اروپايي («سقوط شاهين سياه» سينماي هاليوود حقيقت را کتمان مي کند) تعداد زخميها و کشته شدگان در نبرد روز 3 و 4 اکتبر 1993 هنوز مشخص نيست، ولي خبرهاي رسيده از موگاديشو حاکي از 500 کشته در بين اهالي شهر است که حدود 300 نفر از قربانيان زنان و کودکان هستند. مطمئنا اين رقم درساعات و روزهاي آينده افزايش پيدا خواهد کرد. و ما هنوز در آغاز سرازير شدن خبرها از موگاديشو به اروپا و آمريکا و سرتا سر جهان هستيم. واشينگتن خبر سقوط دو هليکوپتر را تأييد کرد.اين دو هليکوپتر در اثر اصابت موشک زمين به هوا سقوط کردند. از پنج هليکوپتر بلاک هاک که بر فراز بازار باکارا پرواز مي کردند، يک هليکوپتر ديگر دچار آسيب شد که اين يکي توانسته بود خود را با موفقيت به منطقۀ مطمئني رسانده و فرود بيايد. ديروز صبح (يعني روز چهارم اکتبر) گروهي از مردم موگاديشو در بازار باکارا دور جسد عريان يکي از سربازان کشته شده تجمع کرده بودند و فرياد مي زدند : « اين سفيد پوست را نگاه کنيد! پيروزي پيروزي...اين آمريکايي را نگاه کنيد!» خبرهاي رسيده حاکي از به اسارت در آمدن يک سرباز آمريکايي هستند. روز يکشنبه فورا 70 رنجر بره سياه از نيروهاي ويژۀ آمريکا به پشتيباني زره پوشهاي پاکستاني و مالزيايي عملياتي را آغاز کردند که فورا مورد تهاجم مبارزين سوماليايي قرار گرفت و تلاشهاي ايالات متحده را براي بدست گرفتن کنترل اوضاع بي حاصل ساخت. داويد استوکول David Stockwell سخنگوي فرمانده نيروهاي ايالات متحده با افتخار و لحني پيروزمندانه اعلام کرد که : «ما به اهدافمان رسيديم و افرادي را که جستجو مي کرديم به اسارت گرفتيم، ولي ژنرال عيديد را هنوز پيدا نکرده ايم.» آمريکاييها 24 تن از سومالياييها را به اسارت گرفتند. در بين اسراي سوماليايي سه تن از آنها در اثر جراحات وارد آمده در گذشتند. بر اساس گزارشات نظاميان آمريکايي، افراد دستگير شده از اعضاي کليدي ژنزال محمد فرح عيديد هستند. از وقتيکه سازمان ملل متحد هدايت نيروها را بعهده گرفته است، شمار کشته شدگان در بين کلاه آبيها به 70 نفر و تعداد زخميها به 205 نفر رسيده است. اين خبرها را مي توانيم با فيلم مقايسه کنيم. خصوصا در رابطه با تمام صحنه هايي که حاکي از احترام به قانون و حقوق بشر و امتناع از کشتار مردم عادي ست. البته بجز يک مورد، در اواخر فيلم در يکي از درگيريها يک زن سوماليايي بين سربازان سوماليايي و آمريکايي قرار مي گيرد و در کوران تيراندازي از پناهگاه خود بيرون آمده و مي ايستد. در طرف آمريکاييها مي بينيم که يک سرباز آمريکايي سياه پوست او را در مگسک تنفگش هدف مي گيرد، در اين لحظه يک سرباز آمريکايي ديگر که سفيد پوست است به او اخطار مي کند که اين زن را نبايد هدف قرار دهد...ولي او سرانجام آن زن را هدف تير قرار مي دهد و مي کشد. اين تنها صحنه اي در فيلم است که يک غير نظامي به اين شکل هدف تير سربازان آمريکايي قرار مي گيرد. آيا سياه پوست بودن اين سرباز آمريکايي اتفاقي ست؟ و يا اينکه در پي مسترد ساختن مفهوم خاصي ست؟ کدام؟ اخبار روز 7 اکتبر 1993 اجساد دو سرباز آمريکايي در بازار باکارا در موگاديشو و اسارت خلبان آمریکایی میک دورانت در جنوب پايتخت سومالي، اجساد دو سرباز آمريکايي به وسط بازار باکارا بروي زمين کشيده شدند. بر اساس گزارشات يک روزنامه نگار سوماليايي، ژنرال محمو فرح عيديد از هشت سرباز آمريکايي که به اسارت نيروهاي او در آمده اند بعنوان سپر انساني استفاده خواهد کرد. پنتاگون نيز بسهم خود اعلام داشت که گروهي از سربازان آمريکايي هنوز به پايگاههاي خود باز نکشته اند. خبرهاي تازه حاکي از ناپديد شدن چندين کلاه آبي نيجريايي ست. روز چهار شنبه يکي از رابطين محمد سيد Mohammad Syad مسئول امور خارجي اتحاد ملّي سومالي در جبهۀ ژنرال عيديد، اعلام کرد : خلبان آمريکايي که به اسارت نيروهاي ژنرال عيديد بسر مي برد، احتمالا به ازاي آزادي تمام زندانيان سوماليايي، آزاد خواهد شد. در پاسخ به اين اعلاميه، ايالات متحده سکوت اختيار کرد. 8 اکتبر 1993 عکس العمل افکار عمومي آمريکا تصاوير اجساد يک سرباز و يک خلبان آمريکايي در بازار موگاديشو، قويا افکار عمومي آمريکا را تحت تأثر قرار داد. 25 نفر از اعضاي اتاق نمايندگان و چندين سناتور از بيل کلينتون درخواست کردند که واحدهاي نظامي آمريکا را از سومالي به آمريکا باز گرداند، ولي رئيس جمهور ايالات متحده اين درخواست را نپذيرفت. جناتان هاو Jonathan Howe آدميرال قديمي آمريکا که نمايندگي ويژۀ سازمان ملل متحد را بعهده دارد، در مورد آزادي خلبان آمريکايي اظهار داشت که اقدامات ضروري در شرف تکوين است. و قويا تأکيد کرد که براي جلوگيري از تداوم جنگ نيروهاي سازمان ملل متحد بايد ژنرال عيديد را دستگير کنند. کوفي عنان مسئول عمليات صلح در سازمان ملل متحد صراحتا اعلام کرد که معاوضۀ زندانيان با خلبان آمريکايي قابل قبول نيست و ما براي آزادي او از هيچ اقدامي کوتاهي نخواهيم کرد. رئيس جمهور آمريکا ، بيل کلينتون از دستگيري ژنرال محمد فرح عيديد صرفنظر کرد و از سارمان ملل متحد خواهان متوقف ساختن چنين طرحي شد. نيروهاي آمريکايي حاضر در سومالي موضع دفاعي گرفته و لوژيستيک را تحت کنترل خود دارند. پل سيمون Paul Simon سناتور دموکرات آمريکايي بخاطر اتخاذ تحولات اخير به بيل کلينتون تبريک گفت. و پارلمان آمريکا نيز انصراف از دستگيري ژنرال عيديد را تأييد کرد ولي در عين حال اعلام داشت که از اين پس حضور نظامي آمريکا در سومالي تا پيش از بازگرداندن واحدهاي نظامي بتاريخ 31 مارس به دو برابر افزايش خواهد يافت. موگاديشو در اخبار 9 اکتبر 1993 روزنامه هاي چپ اروپا از نقض حقوق بشر در سومالي حرف مي زنند. اومانيته ارگان حزب کمونيست فرانسه مي نويسد : سومالي يک ماجراجويي بود. کلينتون از عقب نشيني حرف مي زند ولي در عين حال قواي کمکي مي فرستد. حوادث مرگبار موگاديشو نامي بجز جنايت عليه بشريت نخواهد داشت. ايالات متحده ناچار به خارج کردن نيروهايش مي باشد. روزنامۀ اومانيته از همان روز اوّل دخالت نظامي سازمان ملل متحد در سومالي را ماجراجويي اعلام کرد. امروز مفسرين سياسي از «دام» حرف مي زنند. و همين امروز بوضوح مشاهده مي کنيم که نظم نوين آمريکايي به چه معنايي ست. برخلاف افکار عمومي در آمريکا، بيل کلينتون پنجشنبه شب، واحدهاي جديدي را به سومالي گسيل داشت ونيروهاي آمريکايي را به 20000 نفر رساند. قواي کمکي تازه نفس تحت فرماندهي ايالات متحده خواهند بود. سازمان ملل متحد بخاطر اتخاذ چنين تصميمي به واشينگتن تبريک گفت. هدف طرح تازه باز گرداندن آرامش به سومالي تا 31 ماه مارس آينده است. در حاليکه ژنرال عيديد نيروهايش را عليه بازگشت استعمار فراخوانده است. تحت شراط فعلي موضوع حقوق بشر بنفع اولويتهاي عمليات نظامي کنار گذاشته شده است. و بد نیست بدانیم که همزمان با بحران موگادیشو دو کشور بنام صلح دست به آزمایشات اتمی تازه می زنند : چین(8 اکتبر) و فرانسه(9 اکتبر). موگادیشو در اخبار 15 اکتبر 1993 خلبان هلیکوپتر آمریکایی میکائیل دورانت و سرباز نیجریه ای عمر شانتالی که در اسارت نیروهای طرفدار ژنرال عیدید بسر می بردند قبل از ظهر روز پنجشنبه آزاد شدند . این دو نفر به نمایندگان صلیب سرخ واگذار شدند. در این خبر مطلبی در رابطه با معاوضۀ اسرا نیست. معامله شاید به شیوه های دیگری انجام گرفته باشند. غرب همیشه پیشنهادات متنوعی دارد.
  9. دربارۀ بمباران موگادیشو توسط هلیکوپترهای آمریکایی بتاریخ 12 ژوئیه 1993 نبرد موگادیشو که آنرا به تأویل ریدلی اسکات در فیلم «سقوط شاهین سیاه» مشاهده می کنیم، نخستین تلاش آمریکاییها برای دستگیری ژنرال عیدید نیست. بمباران ویلای ژنرال عیدید توسط هلیکوپترهای آمریکایی ساعت 10 صبح روز 12 ژوئیه 1993 ، به مدت هیجده دقیقه، اگر چه به نتیجه دلخواه نرسید ، ولی 73 کشته در بین شهروندان موگادیشو بر جای گذاشت. و در پی چنین بمبارانی بود که مردم خشمگین موگادیشو تعدای از خبرنگاران خارجی را بطرز فجیعی بقتل رساندند. تنها خبرنگاری که از این واقعه نجات پیدا کرد، اریک کابانیس Eric Cabanis عکاس و خبر نگار AFPاست. من با یادآوری نام این خبرنگاران و عکاسان از مصاحبات اریک صرفنظر می کنم. ولی دلم می خواست می توانستم نام تمام شهروندان موگادیشو را نیز در اینجا قید کنم. ولی در منابعی که من به آنها مراجعه کرده ام مثل خود فیلم نام سومالیاییها دیده نمی شود. اسامی سه خبرنگار و یک صدا بردار عبارتند از : دان الدون Dan Eldon هوس مینا Hos Maina هانسی کروس Hansi Krauss آنتونی ماشاریا Anthony Macharia در میان اجسادی که آمریکائیها در حاشیۀ شهر پیدا می کنند، جسد دان الدون است که به روایت اریک کابانیس که از یک آمریکایی نقل قول می آورد، از همه بیشتر صدمه دیده بوده است. او را سنگسار کرده بودند و روی بدن او جای ضربات چاقو دیده شده است. او بیست و دوساله بود. نخستین جملۀ ای که روی اکران فیلم «سقوط شاهین سیاه» می بینیم، در واقع جمله ای ست که در مقدمۀ دفترهای یاد داشت او پیدا کرده بودند که انباشته از عکس و «فتومونتاژ» و تفسیر است. «تنها مردگان پایان جنگ را دیدند» افلاطون
  10. دربارۀ کلیشه ها و یا کدهای سینمای هالیوود در «سقوط شاهین سیاه» در صحنه ای که مربوط به گروگان گرفتن خلبان آمریکایی می شود، به عبارتی خاص ما شاهد یکی از صحنه هایی هستیم که شاید در عین جزئی بودن خود در رابطه با کلیت فیلم، بشکل فشرده و منسجم تمام مفهوم فیلم را منعکس می سازد. البته در اینجا باید به یک نکته اساسی اشاره کنم و آنهم تفکیک کردن نیّت کارگردان از نقد فیلم است. البته باز شناسی و بررسی مفهومی که در نیّت آفرینشگر اثر نهفته است نیز جزء لاینفک نقد است ولی ساحت دیگری از نقد وجود دارد که به قضاوت نیت اثر می پردازد. این دو موضوع را باید از هم تفکیک کنیم. و فکر می کنم که چنین تفکیکی یکی از مناطق بسیار حساس و مهم زیبایی شناسی ست که تخیل با شاخصهای واقعی سنجیده می شود. و براین اساس شاید بتوانیم(خیلی با احتیاط) نتیجه بگیریم که تخیل هنری زمانی اصالت هنری و خصلت والاگرایانه پیدا می کند که موجب ارتقاء واقعیت و بیان حقیقت نزد آدیمیان گردد. در ابتدای این بحث در تاپیک اوّل، یکی از دوستان خیلی سریع تمام مفهوم داستان را در دو خط خلاصه کرد که من با کمک از حافظه ام آنرا یادآوری می کنم : اینکه آمریکاییها می خواهند خودشان را خوب جلوه دهند و دیگران را پست و آدم کش. البته این دقیقا حرف او نیست ولی تقریبا همان چیزی ست که او گفت و من آنرا به نحو دیگری در اینجا تکرار کردم. البته ما نمی توانیم بخودمان اجازه دهیم که نقد فیلم را به دو خط خلاصه کنیم. زیرا این خطر همیشه وجود دارد که در دام کلیشه گرفتار شویم و از پیچ و خمهای و مکانیسم اثر و عناصر تأثیر گذار آن صرفنظر کنیم. تحلیل صحنه : در این صحنه که کارگردان با نورپردازی و دکوراسیون صحنه سعی می کند فضای نا امنی ایجاد کند، شورشی سومالیایی به میکائیل دورانت که زخمی ست و روی چیزی که شبیه تخت است دراز کشیده، سیگار تعارف می کند و او با علامت سر می فهماند که به سیگار احتیاجی ندارد. در پاسخ شورشی سومالیایی به او می گوید که مدتی ست که شما آمریکائیها سیگار کشیدن را ترک کرده اید و به زندگی سگیتان ادامه می دهید...و خودش یک سیگار بیرون می کشد و آتش می زند. باید دانست که در این یکی دو دهۀ گذشته اتفاق خاصی در کلیشه های هالیوود روی داده است. تا پیش از این تمام پرسوناژهای بد و خبیث در حال خوردن نمایش داده می شدند ولی از این پس سیگار می کشند. در فایل اوّل نیز زمانی که آن اسلحه فروش سومالیایی را دستگیر می کنند، وقتی ژنرال آمریکایی وارد اتاقی که او در آن محبوس است وارد می شود، او طوری رفتار می کند که گویی در دفتر کار خودش پشت میز نشسته و به ژنرال آمریکایی سیگار تعارف می کند. در اینجا باز هم می بینیم که سیگار کوبایی از جانب یک سومالیایی پیشکش می شود، مورد بی مهری و بی توجهی یک آمریکایی قرار می گیرد. البته سیگار اسلحه فروش در واقع سیگار برگ است ولی سیگار شورشی سیگار معمولی ست که اینرا هم می توانیم بحساب کلاس اجتماعی بگذاریم. ولی موضوع در اینجا یک کمی پیچیده تر است چونکه ژنرال آمریکایی خودش یک سیگار برگ در دست دارد و از همان جایی می اید که سیگار سومالیایی یعنی کوبا. ولی سیگارژنرال آمریکایی در سرتا سر صحنه خاموش است و در عین حال باریکتر از سیگار سومالیایی ست ، مضافا بر اینکه اسلحه فروش سومالیایی سیگارش را روشن می کند و دود غلیظی نیز از آن بر می خیزد. البته در اینجا باز هم باید صحنه ای را یادآور شویم که اسلحه فروش سومالیایی در کافه ای واقع در بازار کابارا نشسته و روزنامه می خواند. ولی اگر دقت کنیم می بینیم که او در عین حال گویی در حال خوردن چیزی ست و دهانش را می جنباند. و هنگامی که از کافه بیرون می آید که سوار ماشین شود، سیگار روشن بر لب دارد، و زمانی هم که سوار اتومبیل می شود، دود رقیق سیگار را پشت سر او مشاهده می کنیم. هیچکدام از این جزئیات بی دلیل نیست، و بخاطر ساخت و پرداخت کلیشه ای در نظر گرفته شده است که افراد خبیث را در حال خوردن و سیگار کشیدن نشان می دهد. بعبارت دیگر این یک کد یا قرارداد سینمایی ست. البته جزئیات دیگری نیز برای بی اعتبار کردن شخصیت مورد نظر بکار برده می شود. در صحنه ای که اسلحه فروش سومالیایی با ژنرال آمریکایی حرف می زند، نورپردازی بشکلی ست که تا چندین ثانیه متوالی روی نوک بینی او انعکاس نوری را می بینیم که گویی شبیه شیء زائد است. این نورپردازی و این نقطۀ نورانی روی بینی پرسوناژ، به اعتقاد من به هیچ عنوان اتفاقی نیست. این توضیحات به این علت بود که نشان دهم کارگردان از چه ترفندهایی ( در ساحت تصویر پردازی) بهره می گیرد تا مفهومی را که در نیّت اوست به تماشاگران مسترد سازد. (در مورد این صحنه مطالب دیگری هست که در پستهای بعدی دنبال خواهیم کرد. من همچنان به اینکار ادامه می دهم بی آنکه بدانم اینکار برای چند نفر جالب توجه می باشد.) عملکرد عوامل تکرار و تراکم در «سقوط شاهين سياه» از زمانی که ما دو عمل مشابه بهم را در فیلم مشاهده کردیم و تشخیص دادیم، یعنی وقتی دیدیم عمل تعارف کردن سیگار از جانب سومالیاییها به آمریکاییها و رد کردن آن از جانب آمریکاییها دوبار تکرار شده است، در اینصورت می توانیم بگوییم که عمل کاملا مشخصی حداقل دوبار تکرار شده است. با اینحال تکرار مضاعف در عین حال قرینۀ یکدیگر هستند، یعنی در موقعیت اوّل سومالیایی در مقام گروگان قرار دارد و آمریکایی در مقام گروگانگیر، و در موقعیت دوّم این رابطه برعکس می شود، آمریکایی در مقام گروگان قرار می گیرد و سومالیایی رئیس مجلس است. ممکن است بپرسید که چنین نقطه نظری به چه درد می خورد، و معنای آن چیست؟ یکی از کارهای نقد همین است که به اجزاء اثر و روابط بین آنها بپردازد. بی گمان چنین شگردهایی در تعادل فیلم که حدود یکساعت و چهل یا چهل و پنج دقیقه است تأثیر می گذارد و در عین حال در مسترد ساختن مفهوم مورد نظر (نیّت کارگردان) به تماشاگر شرکت دارد. حال که ما یک نمونه از تکرار را بازشناسی کردیم باید آنتنهایمان را بکار بیاندازیم و در تمام طول فیلم بگردیم و ببینیم که آیا تشابهات و تکرار های دیگری وجود دارد یا ندارد؟ براحتی می توانیم تکرارهای متعددی را در صحنۀ نبرد موگادیشو جستجو کنیم. به این ترتیب می توانیم تمام صحنه هایی را یادآور شویم که حاکی از تیرخوردن سربازان آمریکایی ست و به همین منوال صحنه هایی که در آن سرباز تیر خورده باید عمل جراحی شود و گاهی اینکار بدون تزریق داروی بیهوشی و یا بی حس کننده انجام می گیرد. پرسش اینجاست که هدف یا نیّت کارگردان از این تکرارها چیست؟ در پاسخ می توانیم بگوییم که کارگردان از طریق تکرار و تراکم آنها در پی برانگیختن حداکثر هیجان حسی نزد تماشاگر است. و پس از تمام این هیجات حسی که تماشاگر همراه با خیل سربازان زخمی و جراحت دیده و اجساد آنها به پای گفتمان سرباز نیروی دلتا می نشیند : «وقتی از من بپرسند، ای...هوت چرا می جنگی؟ جوابشونو نمی دم، بریا اینکه درک نخواهند کرد. نمی فهمند چرا می جنگیم. اونها نمی فهمند که برای نجات دوستمان، یکی برای دیگری می جنگیم. چیز دیگری وجود ندارد.» در پایان فیلم خصوصا شاهد تک گوییهای سه سرباز آمریکایی هستیم که سومی در واقع نامۀ یکی از سربازان کشته شده است. چنین ترفندی بی شباهت به ترفندی نیست که کارگزاران هیتلر برای سخنرانیهای او بکار می بردند، یعنی منتظر نگهداشتن تودۀ مردم و ایجاد تشنج باطنی و سپس ورود رهایی بخش رهبر بزرگ که موجب خلسه ای جمعی می شد و بهمین علت این توهم را ایجاد می کرد که گویی هیتلر سخنوری خارق العاده ای است. تک گوییهای پایان فیلم کمابیش در چنین موقعیتی قرار دارد.
  11. «سقوط شاهین سیاه» پیروزی حقیقت نمایی و تحریف حقیقت حقیقت نمایی اصطلاحی ست که غالبا در ادبیات و سپس در هنرهای دیگر بکار برده می شود. داستان حقیقت نما یا داستانی که با ترفندهای حقیقت نما ساخت و سامان یافته، داستانی ست که باورکردنی بنظر می رسد بی آنکه حقیقت داشته باشد ( به عبارت دیگر داستانی ست که می تواند بوقوع بپیوندد). چنین خصوصیتی را نباید با واقعیت گرایی (رئالیسم) مترادف بدانیم. از این نقطه نظر می توانیم بگوییم که «سقوط شاهین سیاه» به نحو بارزی پیروزی حقیقت نمایی ست ( بی آنکه بتواند در مقام اثر هنری مطرح باشد - البته بر اساس این نوشته و شاخصهایی که تا کنون مطرح کردیم و البته این کار ادامه دارد و نقد و بررسی ما هنوز به پایان نرسیده است). در اینجا از این مباحث کلی و مقدماتی به بررسی گوشه هایی از فیلم می پردازیم و سپس آنها را با اطلاعاتی چند از جهان واقعیات مقایسه خواهیم کرد. در فیلم «سقوط شاهین سیاه» زمانیکه مشخصات و زمان عملیات ایرن تعیین می شود، فرمانده پایگاه به مأمورین یادآوری می کند که عملیات آنها در قلب شهر واقع شده و انباشته از مردم عادی ست و باید مواظب غیر نظامیان و زنان و کودکان باشند که صدمه ای به آنها وارد نشود. و در یکی از صحنه های فیلم می بینیم که حتی در بحرانیترین موقعیتها، زمانی که کاروان موتوریزۀ رنجرها و نیروی دلتا در حال حرکت است، متوقف می شود تا اینکه پیر مردی با کودکی خردسال از عرض خیابان عبور کند. یا زمانیکه سرباز آمریکایی طی یک درگیری وارد خانه ای می شود. در این صحنه می بینیم که مادری بچه هایش را بدور خود جمع کرده و او خیلی آرام بطرف خروجی حرکت می کند. در عین حال می بینیم که شورشی سومالیایی بی توجه به اینکه ممکن است در این خانه افرادی زندگی کنند، از بیرون در خانه را به رگبار می بندد. در اینجا کاملا روشن است عمل آن شورشی سومالیایی تا چه اندازه می توانست گران تمام شود. سرباز آمریکایی به مادر و بچه ها می فهماند که سکوت کنند و خطری آنها را تهدید نمی کند و در حالی که می داند یک نفر پشت در کمین کرده است، تحت چنین شرایط بحرانی با دست با آنها بای بای می کند و یکی از بچه ها نیز با علامت دست به او پاسخ می گوید(این صحنه را در فایل چهارم پیدا خواهید کرد)...این نوع صحنه ها تماما حاکی از این است که آمریکا به حقوق بشر احترام می گذارد. و اساسا تمام فیلم می خواهد به ذهن تماشاگر چنین القاء کند که حضور آمریکا در موگادیشو اساسا برای جلوگیری از نسل براندازی ست. بدون شک چنین داعیه ای در فیلم باورکردنی ست ولی نه در حقیقت. امّا واقعیت تاریخی دربارۀ نبرد موگادیشو چه می گوید؟ در جریان نبرد موگادیشو از 3 تا 4 اکتبر 1993 بیش از هزار نفر از اهالی موگادیشو به هلاکت می رسند، 19 سرباز آمریکایی و یک سرباز مالزیایی و یک سرباز بلژیکی نیز در این عملیات کشته می شوند و تعداد زخمیان آمریکایی بالغ بر 73 نفر است. ولی نکتۀ دیگری را که باید دانست، این است که عملیات ایرن تنها عملیاتی نبوده است که آمریکاییها برای دستگیری ژنرال عیدید و یاران او طرح ریزی کرده و به اجرا گذاشتند. 12 ژوئیه هین سال 1993 عملیات دیگری را برای دستگیری ژنرال عیدید به اجرا گذاشته بودند که به بهای کشته شدن 73 غیر نظامی از اهالی موگادیشو انجامید. ودر پیامد چنین حمله ای بود که مردم موگادیشو تعدادی از عکاسان و خبرنگاران را بقتل رساندند. از جمله دان الدون Dan Eldon بطرز فجیعی بقتل می رسد. در پستهای بعدی دربارۀ حوادث 12 ژوئیه 1993 ، به شرح ماجرا از زبان خود خبرنگارانی که در محل حضور داشتند خواهیم پرداخت.
  12. تبصره : فکر می کنم که جمع آوری اطلاعات دربارۀ تاریخ سومالی تا دخالت نظامی سازمان ملل متحد در سومالی و ماجرای سقوط دو شاهین سیاه و نتیجۀ عملیات کد ایرن، از ضروریات این تحلیل است. و من سعی خواهم کرد که بتدریج مطالبی را پیرامون این موضوع در پستهای آینده در اختیار شما بگذارم. و از دوستانی که اطلاعات دیگری در اختیار دارند خواهش می کنم لطف کنند و آنها را برای این تاپیک بفرستند، زیرا برای همهۀ ما مفید خواهد بود. هر چند که در جهان امروز بطور کلی دستیابی به اطلاعات دقیق دربارۀ مسائل تاریخی مشکل بنظرمی رسد و همواره در هر موردی تا رسیدن به یقین احتمالا راه بسیار طولانی و گاهی پر مخاطره در پیش خواهیم داشت. بطور کلی عملا مشاهده می کنیم که گفتگو دربارۀ اثر هنری (در اینجا یعنی اثر سینمایی) و قضاوت دربارۀ آن و زیر علامت سؤال بردن عکس العملهای حسی و عاطفی و فکری، ما را همواره به بررسی موضوعات دیگر در زمینه های دیگر هدایت می کند. و زمانی که ما برای درک وقایع امروز یا دیروز ناچار به بررسی تاریخ هستیم، تازه با مشکلات قضاوت آشنا می شویم زیرا همواره این پرسش مطرح خواهد بود که چگونه می توانیم حقیقت را تشخیص دهیم و به منابع اطلاعاتی خود اعتماد کنیم. البته چنین پرسشهای می تواند ادامه پیدا کند زیرا شما یا من مقدمتا می بایستی وقت کافی برای چنین مطالعاتی داشته باشیم، و بشکل رایگان به چنین کارهایی بپردازیم. درحالی که بطور غیر قابل انکاری پژو هش در هر زمینه ای ...جملگی در اختیار دولتها و قدرتمندان است. دوستان ما در دنیای دروغهای شاخدار زندگی می کنیم ولی سعی ما بر این است که حاکمین جهان را با فقیر ترین امکانات با شکست مواجه سازیم و بر ویرانه های آنها بسوی آینده ای بهتر پیش برویم. زیرا تاریخ همواره تاریخ پیروزمندانی بوده است که پس از نوشیدن شراب پیروزی در جام جمجمۀ قربانیانشان به نوشتن تاریخ پرداخته اند و یا امثال «سقوط شاهین سیاه» را ساخته اند. زمین گرد است یا تقریبا گرد است. چنین واقعیتی راه بسیار طولانی را پیمود تا به تمام جهانیان عملا ثابت شود که زمین واقعا گرد است و به دور خود و خورشید می گردد و هنوز راه بسیار طولانی در پیش است تا یکا یک ما کاملا به تأثیر این گردی و گردش دائمی آن در زندگی روزمره مان پی ببریم. مطلب از این قرار است که بعنوان مثال ما اگر بخواهیم در فن و تکنولوژی روی دست آمریکا بزنیم و بجای اف 22 یک هواپیمای ال 78 بسازیم، و باآن تمام ارتش آمریکا را ناکار آمد کنیم، مفهومش این نخواهد بود که واقعا آمریکا را شکست داده ایم. مبارزۀ ما با آمریکا و یا هر ارتش پیشرفتۀ دیگری به این امر خلاصه نمی شود که از نظر فنی بر آنها چیره شویم. مبارزۀ ما با نظام و سیستمی ست که همواره انسان و مشکلات انسانی او را نفی کرده است. برای این نظام آگاهی نزد فرد اگر قابل تبدیل به هامبرگر نباشد هیچ ارزشی ندارد. مشکل و تناقض تکنولوژی امروز اینجاست که مدرنترین و عظیم ترین امکانات تکنولوژیک در خدمت نظامی در آمده است که در تحمیق توده های جهانی می کوشد. از اینهمه پر حرفی می خواستم کمی بیشتر و احتمالا روشنتر به اهداف این نقد حاضر اشاره داشته باشم. تاریخ سومالی در عهد باستان مصریان سومالی را سرزمین خدایان می نامیدند Ta Néterou یونانیان و رمیها سواحل آنرا می شناختند و این منطقه بخاطر نوعی صمغ گیاهی معطر (نگاه شود به کلمۀ «مر» در لغت نامۀ دهخدا) و عود و همینطور به اندازۀ نازلتری بخاطر آبنوس و طلا شهرت داشت. برخی از تاریخشناسان سرزمین خدایان را بر اساس روایات و داستانهای مصری، چینی و عرب، واقع در شمال سومالی فعلی ذکر کرده اند. شمال سومالی در فرون 2 تا شش میلادی تحت سلطۀ اتیوپی بود. سپس تجار عرب در آنجا مستقر شدند و به این ترتیب بود که اسلام رواج پیدا کرد و از قرن سیزدهم به بعد بشکل قطعی به دین رایج در این منطقه تبدیل شد. و این آغاز دوران سلاطین است. در قرون وسطا روابط با اتیوپی بسیار متشنج می شود. در قرن پانزدهم پرتقالیها چشم طمع به این منطقه می دوزند ولی توفیقی نمی یابند. از سالهای 1875 بریتانیا و ایتالیا و فرانسه هر کدام بخشی از آن را بخود اختصاص می دهند، و در عین حال مانلیک دوّم در اتیوپی بفکر تسخیر سومالی ست. علی رغم مقاومتی که توسط محمد حسن در برابر اشغالگران غربی بر پا می شود، ایتالیا در عهد موسیلینی کنترل سومالی و به همین منوال اتیوپی و شمال کنیا را بدست می گیرد و این روند تا جنگ جهانی دوّم ادامه پیدا می کند. در سال 1949 سازمان ملل متحد سومالی را به ایتالیا واگذار می کند. و این درحالی ست که یک سال پیش از این منطقۀ اوگاندن Oganden را به اتیوپی واگذار می سازد. سومالی در سال 1959 استقلال خود را باز می یابد و دولت سومالی از ادغام استعمارات ایتالیا در جنوب و استعمارات بریتانیا در شمال تشکیل می شود. از طرف دیگر فرانسه که از سال 1862 منطقه ای را تحت تصرف خود داشت که بعدها به جمهوری جیبوتی تبدیل شد، و درسال 1977 به استقلال رسید. از سال 1960 تا 1969 رئیس جمهور عدن عبدالله عثمان دار تلاش می کند تا نظام دموکراتیکی را در سومالی حاکم سازد ولی منازعات داخلی بین شمال و جنوب و تشنجات دائمی با کشورهای هم مرز ثبات داخلی سومالی را مختل ساختند. دوران محمد سید بار Mohammad Siyad Barre در سال 1969 پس از کودتا، محمد سید بار( به زبان سومالی ماکسامد سید بار) ریاست شورای انقلاب را بعهده می گیرد. ماکسا مد سید بار Maxamed Siyad Barre در سال 1919 در گنان در بخش ایتالیایی سومالی بدنیا آمد و در 2 ژانویه 1995 در لاگوس در نیجریه درگذشت. محمد سید بار یا ماکسامد سید بار نظامی و در سالهای 1969 تا 1991 از جمله رجال دولت سومالی بود. پیش از ریاست جمهوری او فرماندهی ارتش دولت مستقل و دموکراتیک سومالی را بعهده داشت که در سال 1960 تشکیل شده بود. محمد سید بار چوپان یتیمی بود که به استخدام پلیس استعمارات ایتالیا در آمده بود. در این دوران او سخت سرگرم آموختن و مطالعه است و چند دورۀ آموزشی را نیز در ایتالیا می گذراند و به مقام نائب رئیس ارتش مستقل سومالی نائل می آید. پس از 1960 در جوار نظامیان اتحاد جماهیر شوروی و تمرینات نظامی با آنها، قویا به مارکسیسم رو می آورد. در سال 1960 پس از قتل عبدالرشید علی شرمارک، کشور دچار جنگ داخلی می شود و به یمن کودتای ما کسامد سید بار و چند تن از افسران، کشور از هرج و مرج نجات پیدا می کند. او سرمنشأ اصلاحات سیاسی در دومین جمهوری سومالی ست : برابری شهروندان در مقابل قانون، برابری مرد و زن. او یک دیکتاتور روشنفکر بود و بهداشت و درمان و آموزش را رایگان اعلام کرد. و چنین امکاناتی بود که به صحرا نشینان اجازه داد که در موگادیشو اقامت گزینند. البته او تا حدودی نارسیسیک بود و در پایتخت و برخی مناطق دیگر می توانستیم تصاویر بزرگ او را ببینیم که حتی 16 سال پس از سقوط او سالم و دست نخورده باقی مانده بود. در طول جنگ سرو اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحدۀ آمریکا نسبت به سومالی بخاطر موقعیت ژئو استراتژیکش یعنی ورود به دریای سرخ حساس هستند. ماکسامد مقدمتا حمایت شوروی را با خود دارد ولی آنرا بخاطر استرداد اوگاندن (منطقۀ اتیوپی) بسال 1977 از دست می دهد(شوروی از اتیوپی نیز حمایت می کرد). در این مرحله آمریکا وارد صحنه می شود و تا سال 1989از سومالی حمایت قابل توجهی بعمل می آورد و 100 میلیون دلار در سال بعنوان کمک مالی و نظامی برای سومالی اختصاص می دهد. لازم به یاد آوری ست که جنگ اوگاندن در سال 1977 – 1978 قدرت محممد سید بار را تضعیف کرد و قحطی و گرسنگی فراگیر شد. قحطی در سال 1984 به اوج خود می رسد. در این دوران از شهروندان کشورهای صنعتی خواسته می شود که با داد و دهشهای مالی خود به یاری گرسنگان سومالی بشتابند و برای آنها برنج بفرستند. در این دوران محمد سید بار مجبور می تحکیم موقعیت خود می شود ولی در اثر شورشهای متوالی کناره گیری می کند. در سال 1991 شمال کشور اعلام استقلال می کند و نام سومالیلاند Somaliland یعنی همان منطقه ای که جزء استعمارات انگلیس بود و بهمین شکل نامیده می شد. در روزهای 17 و 18 اکتبر سال 1977 زمانی که کماندو فلسطینی بنام شهید حلیمه وابسته به جبهۀ آزادیبخش فلسطین، شاخۀ ارتش سرخ پرواز شمارۀ 181 لوفتهانزا را به موگادیشو منحرف می سازد، ماکسامد سید بار نقش فوق العاده ای ایفا می کند. ماکسامد با هلموت اشمیت دربارۀ عملیات رهایی گروگان و ضد تروریست GSG-9 در فرودگار موگادیشو مذاکره می کنند. در اواخر سالهای 1980 از شمال کشور جنبش ملی سومالی از قبیلۀ ایساک Issak که توسط اتیوپی آموزش دیده و مسلح شده بود علیه محمد سید بار قیام کرد و بسرعت مواضعی را بتصرف خود در آورد. فشارهای ارتش رسمی روی غیر نظامیان بین سالهای 1988 تا 1990 به بهای کشته شدن پنجاه تا شصت هزار نفر انجامید. و چنین وقایعی بعنوان خونبارترین منازعات در قارۀ آفریقا به ثبت رسید. محمد سید بار سرانجام بتاریخ 26 ژانویه 1991 بر کنارشد و علی مهدی محمد در نوامبر 1991 جایگزین او شد. ولی رئیس جمهور جدید هرگز نتوانست سیاست و قدرت نظامی خود را در تمام مناطق حاکم سازد. بعد از ترک مگادیشو در ژانویه 1991 محمد سید بار در جنوب غربی کشور مستقر شد یعنی منطقه ای که تحت کنترل شوهر خواهرش محمد سید هرسی بود. او چند بار سعی کرد قدرت از دست رفته اش را در موگادیشو باز پس بگیرد ولی در ماه می 1992 توسط ارتش ژنرال عیدید (که در فیلم سقوط شاهین سیاه با نام او و ارتش او آشنا می شویم) واپس زده می شود. از این پس محمد یا ماکسا مد سید بار مجبور به ترک کشور می شود. و به نایروبی می رود ، و پس از دو هفته، از آنجا به نیجریه عزیمت می کند. او در دوّم ژانویه 1995 در لاگوس در اثر حملۀ قلبی فوت می کند. او را در شهر خودش در سومالی بخاک می سپارند. مداخلۀ سازمان ملل متحد در سومالی بتاریخ 1992 در پی جنگ داخلی و قحطی و گرسنگی، سازمان ملل متحد بتاریخ آوریل 1992 در مگادیشو دست به عملیات بشردوستانه می زند ولی به کلاه آبیهای پاکستانی تلفات سنگینی از جانب نیروهای متخاصم وارد می آید. با چنین مقدمه ای ست که ابر قدرتها وارد صحنه می شوند. بتاریخ دسامبر 1992 به تصویب سازمان ملل متحد، ایالات متحده از بوسیلۀ نیروهای نظامی اش عملیات بشردوستانه ای را بنام Restore Hope «امید بخشیدن» آغاز می کند. بنابرای نخستین دخالت در امور داخلی سومالی با موافقت سازمان ملل متحد و بنام کمکها ی بشردوستانه انجام می گیرد. 3 اکتبر 1993 نیروهای ویژۀ (رنجر و نیروی دلتا) از ایالات متحده نزدیکان ژنرال محمد فرح عیدید و یکی از رؤسای جنگ را که از تاریخ اوت 1993 جستجو می کردند، دستگیر می کنند. ولی دخالت نظامی به جنگ چریکی در داخل شهر تبدیل شد و سرانجام به ناکامی انجامید. این حادثه به نبرد موگادیشو معروف است که در کوران درگیریها 18 سرباز آمریکایی و نوزدهمین نفر چند روز بعد کشته می شوند. یک کلاه آبی مالزیایی و حدود هزار سومالیایی نیز در این جنگ کشته می شوند. حوادث اکتبر 1993 بین نیروهای ژنرال عیدید و رنجرهای آمریکایی الهام بخش فیلم سقوط شاهین سیاه در سال 2001 بکارگردانی ریدلی اسکات بوده است. بین سالهای 1993 و 1995 سازمان ملل متحد جهت حفظ صلح نیرویی را در سومالی مستقر ساخت ولی مردم سومالی چنین دخالتی را نپذیرفتند. بیل کلینتون پس از نبرد موگادیشو و ناتوانی در کنترل اوضاع در سال 1995 نیروهایش را کاملا از ورطۀ سومالی خارج ساخت. بر اساس گزارشات سازمان ملل متحد در مجموع 151 کلاه آبی و سه غیر نظامی خارجی که در خدمت سازمان ملل متحد بودند در این عملیات کشته شدند. در سال 1998 در شمال سومالی پونتلاند Puntland اعلام استقلال کرد. 26 اوت 2000 رئیس جمهور جدیدی بنام عبدالقاسم سالد حسن انتخاب شد، ولی در متن حوادثی که بشکل غیر قابل انکاری مخاطره انگیز هستند. سومالی همچنان طعمۀ اغتشاشات داخلی ست. موگادیشو سرزمین خدایان استعمارزدایی ناموفق از این جهت که بتوانیم در ذهنمان رابطۀ تصویری با سومالی و تقسیم بندیهای آن داشته باشیم، فکر می کنم که دیدن تصاویر پرچمهای مناطق مختلف و نقشۀ جغرافیایی آنها اندکی پاسخگوی این نیاز باشد. علاوه براین می بایستی اطلاعات مختصری از کشورهای شاخ آفریقا مثل اتیوپی و کشور تازه تأسیس اریتره که در ماه می 1993 استقلال خود را از اتیوپی بدست آورد داشته باشیم. و اینرا هم بگوییم که استقلال ایریتره کشور اتیوپی را از دسترسی به آبهای دریای سرخ محروم ساخت. تأکید دربارۀ مرزبندیهای متعدد در داخل سومالی بزرگ و کشورهای شاخ آفریقا از این جهت ضروری ست که ما کمی بیشتر به ماهیت مسائل داخلی سومالی آگاه شویم و در عین حال بیش از پیش به کاستیهای سینمای هالیوود در بیان حقیقت پی ببریم. بدون شک با آگاهی به چنین مرزبندیهایی در داخل سومالی و اساسا در کشورهای شاخ آفریقا و با آگاهی به حضور غرب در این مناطق – از قرون گذشته تا امروز – از جمله عناصری هستند که درک روشنتری را از وقایع سومالی برای ما امکان پذیر می سازند. و بیش از پیش به این واقعیت کلی و کمابیش همه گیر در خصوص عصر (به اصطلاح) استعمار زدایی پی خواهیم برد که چنین واقعه ای (یعنی استقلال کشورهای استعمارزده) همیشه با صلح و صفا انجام نگرفته و زمانی هم که موجودیت رسمی و استقلال کشوری باز شناسی شده است، این استعمارزدایی کامل نبوده و مصائبی را بشکل دائمی بهمراه داشته است. با تأمل در سیر حوادثی که در گذشته تا امروز (با عبور از سقوط شاهین سیاه) حداقل می توانیم مطمئن باشیم که این منطقۀ بسیار متشنج ا ست و غالب این کشورها بجز اتیوپی (بر اساس ویکیپدیا) از استعمارات ایتالیا و فرانسه و انگلیس و ...بوده اند. پرچم سومالی http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/a0/Flag_of_Somalia.svg/125px-Flag_of_Somalia.svg.png نقشۀ جغرافیایی سومالی http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/74/LocationSomalia.svg/250px-LocationSomalia.svg.png http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/f1/So-map-fr.png/290px-So-map-fr.png http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/92/Somali-war-12252006-1952.svg/300px-Somali-war-12252006-1952.svg.png صحرای سومالی http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fr/thumb/f/f9/Desert_somalien_avion.jpg/300px-Desert_somalien_avion.jpg [b]پرچم جیبوتی (از استعمارات قدیم فرانسه 1862-1977) http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/3/34/Flag_of_Djibouti.svg/125px-Flag_of_Djibouti.svg.png نقشه جغرافیایی جیبوتی http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1a/LocationDjibouti.svg/250px-LocationDjibouti.svg.png http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d0/Djibouti-carte.png/290px-Djibouti-carte.png پرچم سومالی لاند (استعمارات بریتانیایی) استقلال در سال 1991 http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/4d/Flag_of_Somaliland.svg/125px-Flag_of_Somaliland.svg.png نقشۀ جغرافیایی http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/bb/LocationSomaliland3.png/290px-LocationSomaliland3.png http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/de/Somalia-Somaliland.png/180px-Somalia-Somaliland.png http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/93/Somaliland-map-fr.png/200px-Somaliland-map-fr.png سومالی ایتالیایی 1889-1941 تحت نظارت انگلیس 1949-1960 تحت نظارت سازمان ملل متحد 1949-1960[/size] http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/f0/Italian_Somaliland.png/180px-Italian_Somaliland.png [size=12]بدون شک دوران استعمار و سپس دوران استعمار زدایی جراحات بسیار زیادی به مردم این منطقه وارد ساخته است. جهت ادامه این کارگاه نقد در فرصتهای بعدی از طریق بررسی نشریات انترنتی کمی به بیشتر به حوادث موگادیشو خواهیم پرداخت. ولی فورا از آخرین خبرها یا می کنم. روزنامۀ لوموند 9 نوامبر 2007 اعلام می کند که در دگیریهای روز پنجشنبه و جمعه بین نیروهای اتیوپی و شورشیان در موگادیشو هزاران نفر از اهالی مجبور به ترک شهر شدند و حدود 60 نفر که غالبا غیر نظامی هستند بقتل رسیدند. http://actualite.aol.fr/content.do?id=1405166&v=1194706839193
  13. «سقوط شاهین سیاه» و اسطورۀ ایکار متأسفانه من هنوز به رمان مارک باودن دسترسی نداشته ام و تحلیلهایم را فعلا بخود فیلم محدود می کنم. «سقوط شاهین سیاه» بعنوان تأویلی تازه از اسطورۀ ایکار را می توانیم در دو ساحت مختلف و یا در دو بعد کلی و جزئی فیلم مشاهده کنیم. برای درک بعد جزئی می بایستی نگاه خودمان را روی شخصیت جوان فیلم تود بلاک برن متمرکز سازیم. در فایلهای 1، 3 و 4 مشخصا می توانیم ظهور و سقوط تود بلاک برن را مشاهده کنیم. اگر به دقت به این پرسوناژ نگاه کنیم، خصوصیات روانی و سرنوشت او کاملا با اسطورۀ ایکار مطابقت می کند. در اوایل فیلم مشاهده می کنیم که هلیکوپتر ارتش آمریکا سرباز جوانی را که تازه به موگادیشو اعزام شده است به پایگاه می آورد. هنگامی که از روی دریا پرواز می کنند، بلاک برن دربارۀ زیبایی چشم انداز طبیعی حرف می زند و می گوید که آب زلال و آرامی ست، و خلبان جواب می دهد : «آره ولی پر از کوسه است.» روشن است که چنین گفتگویی بدین معناست که تود بلاک برن مسحور طبیعت اطراف شده است ولی از خطری که در آن نهفته است هنوز نا آگاه است. و خلبان در اینجا در مقام راهنما (پدر) او را از خطر احتمالی آگاه می سازد که گول ظاهر را نخورد. صحنۀ بعدی زمانی ست که تود بلاک برن به دفتر ثبت نام می آید و خود را به سکرتر پایگاه معرفی می کند. اواسط فایل شمارۀ یک را نگاه کنید! در پست بعدی این تحلیل را ادامه خواهیم. http://www.dailymotion.com/related/2983145/video/x1rnyf_la-chute-du-faucon-noir-partie-1_shortfilms سکرتر : نام سرباز جوان : تود سکرتر : نام فامیل سرباز جوان : بلاک برن چه خبر؟ سکرتر : خبر از چی؟ سرباز جوان : موگادیشو، جنگ... سکرتر : شماره سرباز جوان : هفت. دو.یک.شش.سه.چهار.دو.هفت سکرتر : اولا اینجا نمی گویند موگادیشو، فقط می گویند موگ، ولی هرگز نمی گویند موگادیشو.درثانی من از جنگ خبری ندارم، ولم کن. چرا؟ سکرتر: مگه بهت نگفتم ولم کن. خب کوچواو گوش کن تو تازه به دوازده سالگی رسیده ای و باید همه چیز را برایت توضیح بدم، من بخاطر هوش و ذکاوت خارق العاده ای که دارم از انجام مأموریتهای رزمی معاف هستم و کاری به جنگ ندارد. سرباز جوان : ماشین تحریر کردن؟ سکرتر : تو بلدی ماشین تحریر کنی سرباز جوان : نه سکرتر : تاریخ تولد ؟ سرباز جوان : 27 فوریه 1975 من اینجا هستم برای اینکه تا حداکثر بزنم بشکنم. در این صحنه نیز دوباره مشاهده می کنیم که سرباز جوان بعنوان کودکی معرفی می شود که انباشته از پرسش از معماهای عالم و جهان پیرامون است که همه چیز را باید برایش توضیح داد. و درعین حال همین جوانی که تازه هجده ساله شده است، آرزومندیش در تخریب جهانی ست که هنوز هیچ اطلاعی از آن ندارد. همۀ این خصوصیات نوروتیک در واقع اسطورۀ ایکار را تداعی می کند. در فایل سوّم، زمانی که واحدهای عملیاتی هوابرد وارد آسمان شهر می شوند، مشاهده می کنیم که سرباز، جوان بلاک برن طناب از دستش رها می شود و از هلیکوپتر سقوط می کند. در اینجا ما کاملا با ایکار روبرو هستیم که با بالهایش را از دست می دهد و سقوط می کند. ولی اینبار در دریایی که پر از کوسه هستند سقوط نمی کند، بلکه بر زمین سختی فرو می افتد که انباشه از مبارزین سومالیایی ست. http://www.dailymotion.com/related/2970375/video/x1rwcs_la-chute-du-faucon-noir-partie-3_shortfilms در فایل چهارم تن مجروح و بیهوش او را می بینیم که به پایگاه بازگردانده اند. http://www.dailymotion.com/related/2981260/video/x1rwve_la-chute-du-faucon-noir-partie-4_shortfilms نکتۀ دیگری که توجهمان را باید بخود جلب کند نام فامیل این سرباز جوان است یعنی بلاک برن. که شباهت زیادی به بلاک هوک دارد. نام برن نیز از نظر صدایی بی شباهت به بیرد (به انگلیسی یعنی پرنده) دارد. به عبارت دیگر نوعی انطباق هویتی بین نام این سرباز جوان و نام هلیکوپتر وجود دارد. تجسم بخشیدن به اسطورۀ ایکار در وجه جزئی یعنی سرنوشت تود بلاک برن بدون شک با وجه کلی آن یعنی سقوط خود هلیکوپتر پیوند می خورد و یکی دیگری را کامل می سازد. سقوط شاهین سیاه و اساطیر انفصالی چنانکه در نوشته های اتو رانک ملاحظه کردیم، اساطیر انفصالی حاکی از خدا یا نیمه خدایی ست که با قطعات مختلف بدن خود و به عبارت دیگر قربانی کردن خود جهان را خلق می کند. بر این در فیلم «سقوط شاهین سیاه» عناصری را مشاهده می کنیم که مقایسۀ آنرا با اساطیر انفصالی امکان پذیر می سازد. چنانکه در فیلم مشاهده می کنیم بخش قابل توجهی از صحنه های عملیات «کد ایرن» یک قصابی تمام عیار است. البته با وجود اینکه تعداد کشته های سومالیایی صدها برابر بیشتر از کشته های ارتش آمریکاست، ولی ما تنها زمانی که سربازهای آمریکا کشته و زخمی می شوند بشکل بارزی تنها آنها را می توانیم بوضوح بینیم. کارگردان در اینگونه صحنه ها از فن درشت نمایی استفاده می کند و هر بار که یک سرباز آمریکایی بخاک می افتد، گویی مصیبتی عظیم روی داده – که البته هر بار که انسانی به این شکل کشته می شود، مصیبت بار است – ولی مشکل اینجاست که سومالیاییها از دور نشان داده می شوند و در فیلم نقش مهاجمین و اوباشانی را ایفا می کنند که به ساحت قانون و تمدن دست تعدی دراز می کنند. بدون شک جهت گسترش این بحث ما به گزارشات تاریخی نیازمند هستیم و باز هم از جهت که بتوانیم دربارۀ حوادثی که این فیلم به نمایش می گذارد قضاوت صحیحی داشته باشیم، باید با مسائل و مشکلات سومالی آشنا شویم. و این خصوصیت گفتمان زیبایی شناسی ست، زیرا برای قضاوت دربارۀ اثر هنری همواره باید به عرصه های دیگر رجوع کنیم.بنابراین مرگ انسانهای دیگر واجد اهمیت بنظر نمی رسد و همین امر چنین فیلمی را می تواند به تمایلات نژاد پرستانه متهم سازد. تشابه «سقوط شاهین سیاه» با اساطیر انفصالی، در اینجاست که نیمه خدا با قطعه قطعه کردن خود می خواهد جهانی تازه خلق کند. در اواخر فایل اوّل گفتگوی بین سربازها و سرگروهبان جوان باید به دقت مورد توجه ما باشد. سربازهای آمریکایی دربارۀ اسکلتها که احتمالا همان سومالیایی ها هستند حرف می زنند. یکی از سربازها می گوید « بمن فقط جنگیدن را آموخته اند» و سرگروهبان جوان می گوید : « من فکر می کنم که بیشتر بما آموخته اند که چگونه دنیا را دگرگون کنیم.» و دوستان سرگروهبان جوان دربارۀ او می گویند که سرگروهبان فیلسوف و ایده آلیست است...سرگروهبان جوان دربارۀ سومالیایی ها که آنها را اسکلت می ماند ( همانطور که سکرتر موگادیشو را موگ می نامید) می گوید که اینها هیچ تربیت درستی نداشته اند، هیچ امکانی برای رشد نداشته اند، یا باید آنها را نجات داد و یا اینکه دست روی دست گذاشت و نگاه کرد که چگونه همدیگر را بکشند و یا از گرسنگی بمیرند... صحنۀ بازی شطرنج و و گفتگوی سربازان دربارۀ آیندۀ جهان، دربارۀ سرگروهبان جوان بعنوان فیلسوف و ایده آلیست و طرح نجات بشریت، جملگی حاکی از طرح خلق جهانی تازه است که می بایستی با قطعه قطعه شدن نیمه خدایان تحقق پذیرد. در اواخر همین بخش اوّل فیلم کاشف بعمل می آید که سردستۀ گروه مبتلا به بیماری سرع (اپیلپتیک ) است. و از ادامۀ انجام وظیفه معزول می شود. البته چنین واقعه ای رئالیسم فیلم را تا حدود زیادی دچار تزلزل می کند. زیرا پرسش اینجاست که او چگونه توانسته است بیماری خود را در طول آموزشهای اولیه پنهان کند؟ و بهر جهت سرگروهبان جوان و فلیسوف و ایده آلیست جایگزین او می شود. با این وجود می توانیم از این واقعه یک نتیجه گیری دیگر نیز داشته باشیم و آنهم این است که خلق دنیای تازه بعهدۀ ممتازها گذاشته می شود.
  14. اسطوره چیست؟ همانطور که در بالا اشاره کردیم، موضوع ما در اینجا اسطوره و یا اسطوره شناسی نیست، بلکه پی بردن به مکانیسم تبلیغاتی فیلم «سقوط شاهین سیاه» است و اینکار هم یعنی نقد و یعنی پی بردن به مفهوم فیلم و باز هم یعنی پی بردن به مفهومی که در نیّت نویسنده و کارگردان و تهیه کننده و سرمایه گذاران فیلم (ازجمله خود ارتش آمریکا) بوده است. در کتاب «مقدمۀ ماهیت اسطوره» نوشتۀ کارل گوستاو یونگ و شارل کرنی(1)، در مقدمۀ این کتاب شارل کرنی به موضوع بسیار مهمی اشاره می کند و می گوید : «موسیقی چیست، شعر چیست، اسطوره شناسی چیست؟ بررسی چنین پرسشهایی برای ما ممکن نیست، مگراینکه ما انگیزه و رابطۀ شخصی خودمان را با چنین مشکلاتی روشن کنیم». البته چنین نقل قولی نباید موجب شود که نظریات منرا به این دو محقق و خصوصا یونگ که خصوصا در ایران شهرت بیشتری دارد نسبت دهید و فکر کنید که من طرفدار مکتب یونگ هستم . در هر صورت موضوع ما در اینجا موضعگیری شخصی من یا فرد دیگری در مقابل مکاتب روانکاوی نیست، بلکه اصل این نقل قول با تمام فعالیتهای علمی و فرهنگی و ذهنی در پیوند تنگاتنگ می باشد و به عبارت دیگرحاکی از محوریت فاعل شناسنده (سوژه) است. پرسش این است که رابطۀ ما با «سقوط شاهین سیاه» چیست، و اساسا چرا به چنین تحلیلی می پردازیم و به چه هدفی؟ تعریف اسطوره : در متن لغت نامۀ دهخدا این کلمه به سخن پریشان و بیهوده ، سخن باطل تعریف شده است. و همینطور به معنی افسانه و احادیث بی سامان و قصه های دروغ آمده است. در فرهنگ لغات فرانسوی در فرهنگ لغات فرانسه (روبر) : « داستان افسانه ای که از دوران قدیم باقی مانده در اشکال نمادین، موجودات تخیلی را در قالب نیروهای طبیعی بازنمایی می کند و برخی از وجوه شرایط انسان را تعریف می کند. اساطیر انواع متنوعی را در بر می گیرند که عبارتند از : اساطیر الاهی شناختی (بمعنای چند خدایی)، اساطیر کیهان شناختی، اساطیر پایان جهان. اساطیر نزد مذاهب مختلف مسیحی، چند خدایی و اساطیر ساکنین قدیمی قارۀ آمریکا. اساطیر یونان. اسطوره شامل بازنمایی اعمال شخصیتهای داستانی ست که غالبا بشکل غلو آمیزی با تخیلات عمومی گره خورده و آنها را به اشکال تغییر یافته ای نشان می دهد. اسطوره در معنایی عادی و رایج به مفهوم داستان سرایی و ساخته ها و پرداخته های روان آدمی ست. اسطوره باز نمایی تخیلات کمال مطلوب یافتۀ انسانهای عهد قدیم و دوران باستان است. اسطوره در عین حال به باورهایی گفته می شود که در اشکال ساده و غالبا خیالی در گروهها و جوامع پذیرفته شده و اعمال و افکار آنها را متأثر می سازد. اسطوره شناسی به بررسی مجموعه اساطیر نزد اقوام مختلف می پردازد. اساطیر معمولا داستان پیدایش جهان و حوادث اولیه در جهان را تعریف می کند. به عبارت دیگر داستانهایی ست که به عبارتی نقش علم را نزد گروههای اولیۀ در تاریخ بشریت ایفا می کرده است.» و باید دانست که تعاریف اسطوره و اسطوره شناسی بر اساس نظریات مختلف در زمینه های متنوع علمی ساخت و سامان می گیرد (ادبی، مردم شناختی، روانشناختی و روانکاوی...) بعنوان مثال در زمینۀ روانکاوی اسطوره در پیوند با فانتاسم مورد بررسی قرار می گیرد(2) و داستان اسطوره ای از این نقطه نظر با تمایلات باطنی گره خورده و در ساحت نمادین تعبیر می شود. اسطورۀ مدرن گفتیم که اسطوره شامل محصولات تخیلی بشریت و داستانهایی ست که سینه به سینه به نسلهای آینده منتقل شده است. البته بجای اسطورۀ مدرن شاید بهتر باشد بگوییم مدرنیت یا مدرنیتۀ اسطوره. بشکل خیلی ساده مدرنیتۀ اسطوره را می توانیم بعنوان تعبیر تازه یا برداشت تازه از یک اسطورۀ قدیمی تعریف کنیم . بنابراین زمانی که از اسطوره مدرن یا مدرنیتۀ اسطوره حرف می زنیم بدین معناست که این اسطوره و یا آن اسطوره دارای یک سیر تحولی بوده و امروز نمونۀ اکنونی آن بشکل دیگری و با تأویل تازه ای باززایی شده است. البته تفاوتهای دیگری نیز وجود دارد و آنهم اسطوره در سیر تکاملی خود از خدایان صرفنظر کرده و انسان محور است. در «اسطوره و استعاره» نزد اتو رانک می خوانیم که : « تولیدات اساطیری معاصر بخشی از خصوصیات فرهنگ معاصر را با سنّت قدیمی در هم می آمیزد» روابط مفصلی «سقوط شاهین شاهین سیاه» با اسطورۀ ایکار و اساطیر انفصالی این پرسش که آیا رویکرد اساطیری در نیت نویسندۀ رمان مارک باودن و یا کارگردان فیلم ایدلی اسکات وجود داشته یا نداشته، آگاهانه بوده و یا ناخود آگاهانه، نمی توانم نظر قطعی بدهم. برای روشن ساختن چنین مسئله ای باید از خود آنها پرسید. ولی من فکر می کنم که از طریق شماری علائم و نشانه ها می توانیم رابطۀ نمادین «سقوط شاهین سیاه» را با اسطورۀ ایکار از یکسو و با اساطیر عهد قدیم و بطور مشخص آن اساطیری که من آنرا در متن «اسطوره و استعاره» نزد اتو رانک بشکل «اسطورۀ انفصالی» ترجمه کرده ام، مقایسه و یا تداعی کنیم. بنابراین ضروری ست که با این دو اسطوره آشنایی مختصری پیدا کنیم. در رابطه با تعریف اسطورۀ انفصالی مشکلی وجود ندارد ولی در مورد ایکار که یک اسطورۀ یونانی ست، مشکل اینجاست که تمام شخصیتها و داستانها بهم مرتبط هستند و اگر بخواهم وارد چنین توضیحاتی شویم، به دو سه سال کار نیاز خواهم داشت. بنابراین ماجرای ایکار را خیلی مختصر تعریف می کنم. آنهایی که بزبان انگلیسی آشنایی دارند کتاب ادیت هامیلتون را سفارش می کنم که خود من از ترجمۀ فرانسۀ آن استفاده می کنم. Edith Hamilton : mythology داستان ایکار ایکار پسر ددال معمار و مادرش از بردگان بود. شاه مینوس ددال و ایکار را در دهلیزی که خود ددال برای مینوتور ساخته بود زندانی می کند. و اگر چه خود ددال سازندۀ آن دهلیز در جزیرۀ کرت بود ولی بدون علامات و نشانه های راهنما، هرگز نمی توانست از آن خارج شود. گریز از دهلیزاز راه زمین و دریا ممکن نبود. پس ددال معماربرای خود و پسرش بالهایی اختراع می کند که بوسیلۀ آن از راه آسمان و از فراز دریا فرار کنند. ددال به پسرش هشدار می دهد که خیلی پائین و خیلی بالا پرواز نکند چرا که در هر دو صورت سقوط خواهد کرد. در ارتفاع پائین بالها سنگین خواهند شد و در ارتفاع بالا در مجاورت خورشید مومهای بکار رفته در بند و بست بالها آب ذوب شده و او فرو خواهد افتاد. ولی ایکار به سفارشهای پدرش توجهی نمی کند و در ارتفاع بالا در مجاورت خورشید مومهای بالهایش ذوب شده و سقوط می کند. ایکار بازنمایی اسطوره ای و مظهر بلند پروازی و هوش و ذکاوتی ست که به جنون دچار می شود. ایکار در عین حال مظهر تخیلات انحرافی و شخصیت روانی مسخ شده ای ست که در دام غرور و تکبر گرفتار می آید. ایکار در عرف زبان و تمثیل مظهر نوروتیک، خود بزرگ بینی و بی باکی و مطلق گرایی ست و جملگی انحراف مضاعف در قضاوت و شجاعت می باشد. مسیحیان نخستین ماجراجویی ناکام ایکار را بازنمایی روح و روانی می دانستند که در پی عشقی دروغین به آسمان صعود می کند، در حالیکه تنها بالهای عشق الاهی ست که می تواند به والاگرایی تحقق بخشد. اساطیر انفصالی [این بخش کاملا از متن «اسطوره و استعاره» نوشتۀ اتو رانک برگرفته شده است.] در اددا (1) نوشته شده است که جهان از اعضای جدا شده از بدن غول عظیمی بنام «یمیر» (2) خلق شده است :« از گوشت «یمیر» جهان ساخته شد، از پاهای غول که پوشیده از یخ بود، کوهستانها برپا شدند و ، از جمجمۀ او آسمان خلق شد و از عرق بدن او دریا.» در اسطورۀ آلمانی، گریم(3) توضیحات دقیقی را از منابع مختلفی جمع آوری کرده و ارائه می دهد و مشاهده می کنیم که کوهستانها از استخوان، سخره ها از دندانها، آسمان از جمجمه، ابرها از عرق تن، درختها از موها، و غیرو که در آن علاوه بر داستانی که می گوید : خدایان این غول را بخاطر اعضای بدنش برای ساختن جهان بوجود آورند، داستان دیگری هست که می گوید : غول از اعضای بدن خودش جهان را خلق می کند. چنین مضمونی که در اساطیر تمام اقوام مشاهده می شود، در مورد آفرینندۀ جهان پرسش برانگیز است زیرا باید دانست که آیا توسط خدایان آفریده شده است و یا اینکه چنین مأموریت مهمی را خدایان به عهدۀ آدمیان نهاده اند. چنین پرسشی ظاهرا به هیچ عنوان آکادمیک نیست ولی حاوی نکتۀ بسیار مهمی ست : در واقع، چنانکه خواهیم دید، این یکی از مضامین اصلی در خلق اساطیر است. در ودا ها (4) که یکی از سنّتهای هند- و - ژرمنی است، معمای آفرینش را با قربانی کردن خدایان حل می کند، ویراژ (5) اولین موجودی است که خلق می شود و اعضای بدن او در ساخت تمام اجزای جهان بکار برده می شود. یکی دیگر از سنّتهای ودایی(6) در یکی از سرودهای مذهبی ریگودا (7)، چنین حکایت می کند که خدایان جهان را با بدن قطعه قطعه شدۀ غولی بنام پوروشو (8) آفریده اند : آسمان را از جمجمۀ او، زمین را با پاهایش، خورشید را با چشم و ماه را با روح او، حیوانات و آدمیان را از چربی بدن یا از ساق پای او، و از دهان او خدایان، ایندرا(9) و آگنی (10) بر می خیزند. من فکر می کنم که از هم اکنون می توانیم در مورد این داستان، دو سنّت مختلف را مشاهده کنیم و احتمالا بررسی هریک از آنها بما اجازه خواهد داد تا در فراسوی تضادی که در روایات مختلف مشاهده می شود، نخستین گام را پشت سر بگذاریم. آغاز داستان [ آفرینش زمین و آسمان با کهکشانهایش ] پیشاپیش هیچ فرضیه ای را در مورد جدا سازی اعضای بدن عنوان نمی کند، ولی بطریق اولی توسعۀ کیهانی انسان را به تمام جهان به نمایش می گذارد : پایی که بزمین تکیه دارد تا جایی با زمین در هم می آمیزد که بخود زمین تبدیل می شود؛ سری که بطرف آسمان نیل می کند به اندازه ای در بلندی جای می گیرد و ستوده می شود که بخود آسمان تشبیه و تبدیل می گردد. بنا به گفتۀ شوپنهاور (سریع بگوییم که تمام اثر او متأثر از همین موضوع است)، در این مورد ما با «مکانتروپ» یا «انسان خدای» (11) سرو کار داریم. من چنین تعبیری را مستقیما از خود داستان استخراج کردم و سپس با روایت دیگری از آفرینش در وداها مقایسه کردم که تعبیر من را تأیید می کرد. بر اساس روایت ودایی(Véda) جهان از رشد تخم و زردۀ آن بو جود می آید بهمان شکل که موجود انسان از نطفه تا تولد بو جود می آید. زمانیکه تخم اولیه از هم جدا شد، نیمی از آن به زمین و نیمی دیگر به آسمان تبدیل گردید. از زردۀ آن کوهها سر بر آوردند، از غشاء نازک آن که بخش مایع را می پوشاند نور و ابر و رود و دریا پدید آمدند، و از بخش مایع اقیانوس آفریده شد. و نطفۀ تخم به خورشید تبدیل گشت. چنین نظریه ای که معتقد است که جهان از تخم آفریده شده است، در کیهان شناسی اقوام متمدن جایگاه بسیار مهمی دارد، و منشأ آن به عصر جدیدتری تعلق دارد و بنابراین نظریۀ خشونتباری که آفرینش جهان را به جدا کردن اعضاء و متعلقات بدن نسبت می دهد قدمت بیشتری دارد (مترجم :که می توانیم آنرا اساطیر انفصال عضو یا اساطیر انفصالی در عهد قدیم نیز بنامیم). در اساطیر انفصالی عهد قدیم، همواره بدن موجودی مورد نظر است که مکانتروپ (انسان خدای اولیه) نامیدیم. بنابراین اینطور بنظر می رسد که مکانتروپ، حداقل نزد اقوام هند و اروپایی، شکل اصلی و اولیۀ آفرینش بوده است. ولی باید دانست که قطعه قطعه کردن بدن مکانتروپ که حاوی جهان است و تبدیل کردن آن به اجزاء کوچکتر، منعکس کنندۀ روند رشد اصلی هر موجود زنده است. تقسیم کل به جزء، یعنی تعریفی که خود ما برای آفرینش جهان می پذیریم. بهر صورت نظریۀ برهمایی در عصری جدیدتر چنین نظریۀ ابتدایی آفرینش را در قالب تعاریف مذهبی، تماتیک قربانی را توضیح می دهد که شباهت آن با مسیحیت بسیار شگفت انگیز است. بر اساس این نظریۀ برهمایی نه تنها جهان از طریق قربانی شدن آفریننده، پراژاپاتی(12)، سرور مخلوقان، آفریده می شود، بلکه بخاطر تکرار و تداوم قربانی اسطوره ای در مراسم مذهبی، او پیوسته تا عصر حاضر تجدید حیات می کند. هر روز، بدن خالق فرو می ریزد و هر روز باز سازی می شود تا اینکه جهان دوباره بدنیا بیاید و تداوم پیدا کند، زیرا بدون آن همه چیز از هم گسسته خواهد شد. با چنین تعبیری، جهان موجودی ست که از طریق قربانی کردن خود خالق که کشیشها با او انطباق هویتی دارند – در هر صورت در مراسم نمادین قربانی کردن حیوان، پیوسته باز آفرینی می شود. تأکیدی که این سنّت روی قربانی کردن خالق دارد، یعنی قربانی کردن خود آفریننده، چنین مضمونی ما را به مسئله منشأ اولیه باز می گرداند. حال می توان پرسشی را که مربوط به آفرینش اولیه است بحالت تعلیق در آوریم که آیا آفرینش اولیه منتج از [خود قربانی سازی] (Auto Sacrifice)بوده و یا اینکه از قربانی کردن موجود دیگری و متعلقات بدن او آفریده شده است. و با قطع نظر از چنین پرسشی از این پس کافی ست که ما مفهوم مشترک و عمومی تمام روایات آفرینش را استخراج کنیم، یعنی آفرینش جهان بواسطۀ قربانی کردن یک موجود زنده و رسوبات آنرا در سنّتهای جدیدتر مستقیما در بازیهای جمعی مشاهده می کنیم که نه تنها مبارزات اسطوره ای و مسابقات و بازیها بلکه در جنگهای واقعی نهایتا بخاطر این بر پا شده است که چه کسی پیشنماز قربانی باشد. بهر صورت چنین روایات هند و اروپایی در باب آفرینش نشان می دهد که ما با پدیداری مکانترو پیک( انسان خدایی) سرو کار داریم که از انسان، آفرینشگری فعال یا مفعول در آفرینش جهان می سازد.بر این اساس چنین اسطوره هایی در واقع نه تنها اولین نمونۀ هنرمند را بازنمایی می کنند بلکه بشکل بارزی جهان را نه براساس تصویر (مترجم : اشاره به تورات است که می گوید خدا جهان را از تصویر خود آفرید و اینکه انسان شبیه خداست) که از متعلقات خودش و از خودش می آفرید. ولی با توجه به بدوی ترین مفاهیم جاودانگی که پیش از این مطرح کردیم که از روند تجزیۀ متعلقات بدن به باززایی منتهی می شود، یادآور می شوم که منشأ قربانی کردن انسان که به جهت آفرینش جهان انجام می گیرد با همان احساس جاودانگی در پیوند است. و هدیه کردن خود به آتش(Holocauste) که هنوز در مسیحیت مشاهده می کنیم چیزی نیست مگر پذیرش داوطلبانۀ این نقطۀ تقاطع بین مرگ، تجزیه و رستاخیز (قیامت). طبیعتا، انسانها تمایل دارند که عمل قربانی کردن خود را بروی غیر (فرد دیگری) منحرف کنند و یا آنرا بشکل تنبیه و مجازات به اجرا گذارند. (1)Edda poétique اسطوره اسکاندیناو مربوط به قرن هشتم و سیزدهم (2)Ymir (3)Grimm (4 Védas (5)Viraj (6)védique (7)Rigveda (8) Purushu (9)Indra (10)Agni (11)Makanthrope به معنای سرشت اولیه انسان خدا archétype humain démiurgique که زمینۀ بیان و آفرینش او تمام کیهان را در بر می گیرد. [توضیح مترجم : مکانتروپ را بشکل انسان خدای ترجمه کردم، و چون معادلی در زبان فارسی برای آن وجود ندارد شاید بهتر این باشد که ما آنرا بهمان شکل مکانتروپ بکار ببریم. (12)Prajapati
  15. فيلم 300 كه حالا جاي بحث بيشتر داره. اما درباره فيلم بلك هاوك داون!(آخ جون آخ جون).راستش ما با همكاري و همياري يه دوست بافرهنگ ديگري نقدي بر اين فيلم (در راستاي تروريسم فرهنگي)نوشتيم(و در سايت ديگري هم قرار داده بوديم).(البته با آقا مصي هم يه صحبتي دراين رابطه داشتيم كه ناتموم موند.اين نقد رو با اجازه اون دوست نتيم (كه ديگه ازش خبر ندارم)و مديران گرامي د اينجا قرار مي دهم.فقط از ابتدا مشخص كنم كه هدف از قرار دادن اين نوشتار نقد آن است.پس لطفا اگه اشكالي مي بينيد(كه مسلما همينطوره)لطف كنيد و اون رو ذكر كنيد. مقدمه همانطور که در آغاز این تاپیک اشاره کردم از دیدگاه ما، نقد بطور کلی و نقدهایی نظیر همین نوشته، عبارت است : از ابزار کار مبارزه با تروریسم فرهنگی، فکری و هنری. و گفتیم که این فیلم«سقوط شاهین سیاه» در واقع تروریست است و از دیدگاه ما (یا فعلا بهتر است بگویم از دیدگاه من) تهاجم فرهنگی بحساب می آید. با یادآوری این مطلب که چنین تهاجمی به فرهنگ در سطح جهانشمول قابل بررسی ست. به عبارت دیگر چنین تهاجمی تنها به معنی تهاجم فرهنگی غرب به شرق نیست، بلکه ماهیتا ضد فرهنگی ست. زیرا اثر هنری اصیل و فعالیت فرهنگی اصیل هرگز نمی تواند مخرب باشد. و چنین شاخصی برای فرهنگ به معنای عام و خاص کلمه به مفهوم و علت وجودی آن باز می گردد یعنی : یعنی بطور خلاصه مجموعه دانش و آگاهی و فن آوری که از نسلی به نسل دیگر منتقل می گردد تا گروههای اجتماعی به نیازهای فردی و اجتماعی خود پاسخ گویند و زندگی اجتماعی و فردی روی کرۀ خاکی امکان پذیر گردد. اگر به دقت به صحنۀ منازعات بین المللی نگاه کنیم، می بینیم که ریشۀ تمام آنها اقتصادی ست. به عبارت دیگر منازعات امروز مثل دیروز نزد گروههای مختلف اجتماعی چندان فاصله ای با منازعات بین قبایل موریانه ها نداشته و ندارد، زیرا موضوع دعوا همواره بر سر چپاول ذخیرۀ دیگری بوده و هست. به همین دلیل من بیش از پیش به این نظریه باوردارم که بر پا داشتن جنگ انسانها را به سطح موریانه ها تنزل می دهد. به عبارت خیلی ساده تر به این معنا ست که آدم هنوز آدم نشده است و تمدن بشری هنوز به اندازه ای تکامل نیافته اند که از جنگیدن با یکدیگر صرفنظر کنند. براین اساس می توانیم نتیجه بگیریم که در بطن پیشرفتهای تکنولوژیک در کشوری نظیر ایالات متحدۀ آمریکا تناقض بزرگی نهفته است. و یادآوری این نکته نیز چندان بی فایده نیست که مبتکر اصلی بمبارانهایی که هر روز در گوشه و کنار جهان مشاهده می کنیم، آدمها نبوده اند، بلکه موریانه ها از صدها میلیون سال پیش این روش را برای حمله به قبایل دیگر بکار می بردند تا به ذخیرۀ زمستانی آنها دسترسی پیدا کنند. می دانید که موریانه های بالدار پیش از حملۀ زمینی، از ارتفاع بالا سنگریزه بر سر صفوف دشمن پرتاب می کردند. بر این اساس ارابۀ پرندۀ مدرنی مثل اف 22 نباید ما را گول بزند چرا که همانطور که گفتم پیشرفت در تکنولوژی در عصر حاضر تناقض بسیار عظیمی را حمل می کند و در واقع از غریزۀ نسل موریانه هایی الهام می گیرد که بقصد چپاول ذخایر غذایی همنوعان خود را بمباران می کنند. از این نقطه نظر آمریکا یک کاریکاتور بنظر می رسد زیرا با توجه به وسعت و حاصلخیزی آن و با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک در این کشور معمولا نیاز عاجلی به چپاول دیگران ندارد. و از طرف دیگر می گویند که با پس غذاهایی که هر روز آمریکاییها به زباله دانیهایشان می سپارند، می توان میلیونها گرسنه را در مناطق قحطی زدۀ جهان سیر کرد. ما برای اینکه بتوانیم با دقت به بررسی برخی از وجوه فیلم «سقوط شاهین سیاه» بپردازیم و احتمالا به مفهوم و یا مفاهیم آن دسترسی پیدا کنیم، می بایستی در آغاز کار اطلاعات مختلفی را جمع آوری می کردیم و تا اینجا نیز علاوه بر خود فیلم، سعی کردیم فیلمهای مستندی را ضمیمه کنیم. علاوه بر این تعدادی متن را در ارتباط با اخبار این حادثۀ نظامی در سومالی موجود است که بموقع از انها نیز یاد خواهیم کرد. علاوه براین در فهرست مطالب خود این سایت من تا کنون حداقل یک متن در رابطه با حوادث سومالی پیدا کردم که می تواند به بررسی ما شاخ و برگ بیشتری اضافه کند. پیش از این گفتیم که این فیلم یک اسطورۀ مدرن است. بنابراین از این جهت که بتوانیم کمی به سبک آکادامیک عمل کنیم می بایستی بگوییم که اسطوره چیست و اسطورۀ مدرن کدام است. و این فیلم یعنی «سقوط شاهین سیاه» با کدام یک از اساطیر همخوانی دارد و به عبارت دیگر تعبیر مدرن کدام یک از اساطیر است؟ روشن است که تحلیل این فیلم به این یک وجه قابل تأویل نیست. و با آگاهی به این مطلب که موضوع ما در اینجا اسطوره شناسی نیست، بلکه تلاش ما بر این است که جهت تحلیل فیلم مورد نظرمان حداقل مطالب و تعاریف را در باب اسطوره بدانیم .