nozheh

Members
  • تعداد محتوا

    688
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط nozheh


  1. [quote]مرد مومن اين تاپيك كلا تو انحراف.
    فكر كنكم خط رو خط شده افتاديم رو خط محيط زيست.[/quote]

    شما يه آبي به دست و صورتت بزن - يه چايي بخور بعد تاپيك رو دوباره مطالعه كن. icon_eek

    ماه رمضان بهت خيلي فشار آورده :mrgreen:

  2. [quote]من عاشق اینم که گربه ها رو با تفنگ بزنم!! به نظر من هدف های متحرک خوبین!! icon_wink

    علی الخصوص هر چی بزرگتر و زردتر باشه!! شبیه به پلنگ!! :|[/quote]

    آخه سرگرمي قحطه؟ آه گربه گريبان گيره. اين به من ثابت شده.

  3. [quote]جالبه! حالا تاپیک فروش سگ! هم ایجاد میشه!

    من یک گربه وحشی میخام موجود هست؟ بندازم به جون این سگها! :mrgreen:[/quote]

    تاپيك فروش سگ كجا بود؟ icon_wink فقط گفتم هركي ميخواد بگه براش بفرستم.

    راستي من يه گربه داشتم اسمش ملوس بود. خيلي باحال بود. اينقدر بازيگوش بود كه دست آخر رفت زير ماشين :| :cry:

  4. اطلاعات جالبي از سگ هاي گرگي داد. ميگفت فقط يه نسلش گرگ بوده. اما يه سگي نشون داد 10 نسلش گرگ بودن و اين نسل آخري سگ شده. عجيبه نه؟

    يه سگ داشت فوتوكپي سگ ركس در فيلم كميسر و ركس. icon_wink

    يكي داره پست هاي من رو اديت ميكنه. جرات داره خودشو معرفي كنه :cry: :|

  5. [quote]اين بنده خدا دوبر من نداره؟

    سگ اسمي هستش!! به درد جنگ هاي كماندويي ميخوره ها!

    حالا براي پليس چه نژادي رو تربيت ميكنه؟ شفر؟[/quote]

    بله دوست عزيز

    دوبرمن هم داشت. والله نژاد سگ هاي پليسش رو دقيق نميدونم اما شفر هم جز اون سگ ها بود. من شفر رو نميدونستم چيه. تو گوگل سرچ كردم عكسش رو كه ديدم يادم اومد داشت icon_wink

  6. نكته بعدي كه جاداره در حرفاي دوست عزيزم بگم اينه كه اين نمايشگاه تمام سگهاي فيلم خواب و بيدار( ناتاشا جكسون ) رو ساپورت كرده بود كه يكيش در اين نمايشگاه مانده بود و ديگري در كرج و تهران.

    قيمت سگ هاي پليس و زنده ياب و نگهبان از 5 ميليون شروغ ميشه تا 110 ميليون :cry:.

    يك قلاده ميمون هم ميفروشه به قيمت 1 ميليون تومان. فوق العاده سالم. من از جلوش رد شدم گفتم اه . عامل ويروس ايدز. گفت نه عزيزم. اين هرنوع واكسني كه فكر كني زده.

    گفتم شديد چنگ ميزنه و گاز ميگيره

    گفت نگاه كن:

    رفت اينقدر با حيوون ور رفت و تو سرش زد و هي دستش رو برد جلو دهنش گفت گاز بگير - چنگ بزن. اونم نه گاز ميگرفت و نه چنگ ميزد. :|

    كارش فوق العادس.

    دوستان هركسي هر نوع سگي بخواد به من پي ام بزنه براش ارسال ميشه. از سگ پاكوتاه تا ترير و ژرمن و شيانلو icon_wink

    در خدمت هستم

  7. به نام خدا

    ديروز 29 شهريور به همراه بستگان به يك نمايشگاه سگ رفتيم. جاي همتون خالي بود. در اين نمايشگاه سگ هاي پليس آموزش داده ميشوند. اين نمايشگاه در كيلومتر 7 جاده تبريز قرار داره.

    يك آقاي مسني تربيت اين سگ ها رو به عهده داره. 35 ساله كه به اين كار مشغوله و بسيار از شغلش راضيه.

    در اين نمايشگاه هر نوع سگي كه بخواهيد با قيمت هاي مناسب به فروش ميرسه.

    بعضي از سگها:

    سگ هاي پاكوتاه( نژاد هاي مختلف ) قيمت از 150 هزار تومان به بالا

    سگ هاي زنده ياب - سگ هاي مرده ياب - سگ هاي آدم خوار - سگ هاي همنوع خوار - سگ هاي مشروب ياب - سگ هاي مواد ياب - سگ پليس-سگ گله -سگ گرگي- سگ نگهبان براي باغ و...

    سگ هايي كه اين آقا ميفروشه به قدري خطر ناك هستن كه در دو قفس با فاصله زياد نگهداري ميكنه. يك سگي داشت هم قد من (182 سانت :cry: ) ميگفت اگر نك انگشتت رو بهش بزني همين الان يه زانتيا ميندازم زير پات. جاتون خالي آنچنان پارسي كرد تا 10 متر دويدم عقب. :mrgreen: :|

    ولي شايد يكي از همين پاكوتاه ها نژاد ترير رو خريدم. خيلي باحال بود icon_wink

    خبرگذاري فارس از اين نمايشگاه عكس هايي قرار داده كه براتون قرار ميدم. اميدوارم لذت ببريد.

    http://www.farsnews.net/plarg.php?nn=M339912.jpg

    پايان

  8. [quote][quote]اميد جون ديگه هر بيسوادي ميدونه اينترانت چيه. تاپيك درست كردنت چي بود؟ Evil or Very Mad

    حالتو بگيرم؟؟ Mr. Green

    [/quote]

    بنده خودم نمی دونستم!! و گفتم شاید یک نفر مثل من باشه و این مطلب به دردش بخوره!!:|

    اشکال نداره بگیر!! :sick:

    اما اگه می خوای تا من یه حال قوچول ازت بگیرم؟!نظرت چیه؟! icon_wink[/quote]

    ما كرتيم حاجي :cry:
    زمين خوردتيم :mrgreen:

  9. [quote]نه . اشنايي ندارم. سردار شهيد عاصي زاده دلاور و يك مربي عملياتهاي ابي و خاكي به اسم شهيد بياباني رو ميشناسم كه اموزشهاي اون معروف بود. ( اموزش تكاوري ميداد و سخت گير هم بود)
    [/quote]

    جالب بود. پس با دستكاري شناسنامه و تقلب رفتيد جبهه icon_cool

    اين سرهنگ جعفر خرمي با اينكه از ناحيه پا جانبازه آموزش تكاوري در دانشگاه افسري فلكه سوم تهران پارس ديده و هيكل قوي داره و در عين حال خيلي خيلي مهربونه و با بچه ها رفيقه.

    ايشون از خاطرات تكاور شدنشون براي ما تعريف ميكردن كه اگر مايل بوديد تعريف ميكنم.

    راستي ايشون ميگفت كسي كه به آموزش تكاوري ميداد از اونهايي بود كه زمان جنگ با 2-3 نفر ديگه ميرفتن چاهاي نفت موصل رو به آتيش ميكشيدن و برميگشتن. ميگفت بچه لاله زاره. فاميلش متاستفانه يادم رفته... i_dont't_know

  10. [quote]خدمت شما عرض كنم كه اين قبيل كارها بيشتر در مناطق غربي كه كوهستاني بود امكان بيشتر داشت كه تا اونجايي كه بنده اطلاع دارم مدتي اين تيپ اونجا مستقر بود. البته چون نيروهاي يزدي كارائي كمي در سرما داشتند دوباره به مناطق جنوب برگشتند. نميگم دورغ ميگه ولي امكانش هست كه منطقه غرب بوده.
    [/quote]

    والله اين خاطره خيلي معروفه و به گفته دبيرمون تقريبا تمام بچه هاي تيپ الپنير ببخشيد الغدير :lol: اين خاطره رو شنيدن. اگر با بچه هاي الغدير در تماس باشيد ميتونيد ازشون بپرسيد.


    [quote]مسابقه باز و بسته كردن اسلحه هم يكي از هيجان اورترين كارها بود. شليك رگبار با يك دست و شليك دو تا ار پي جي با هم لذت خاص خودش رو داشت. (اين اخري رو من هم امتحان ميكردم )[/quote]

    خوبه پس شما هم شيطنت داشتيد در دوران جواني. icon_cool
    چند سوال:
    1- چند سالگي رفتيد جبهه؟
    2- ركورد دار سريعتر باز و بسته كردن اسلحه مال كي بود؟ شما؟
    3- شليك 2تا آر پي جي اونم همزمان به گوش آسيب نميرسوند؟؟
    4- سرهنگ جعفر خرمي از بچه هاي تيپ الغدير رو ميشناسيد؟؟

  11. [quote]نوژه عزيز سلام

    من تو فاو از نزديك با بچه هاي الغدير بودم. اين معلم شما احتمالا خط سوم بوده وگرنه اصلا امكان پخت غذا در خط نبود. چاي هم به زحمت و فقط در 2 وقت كه حدودا هر دفعه 1 ساعت ميشد و ديد عراق روي ما كمتر بود در چاله اي كه حدود 1 متر پائينتر از سطح بود چا درست ميكرديم. براي اتيش هم از چوب صندوق مهمات استفاده ميكرديم. كه زود اتيش ميگرفت و دود كمي داشت.
    [/quote]

    سلام جناب آرماني بزرگوار

    والله نميدونم دقيق كجا خدمت ميكرد. اما قبل از اينكه اين خاطره رو تعريف كنه روي تخته سياه نقشه منطقه رو كشيد و ميگفت جايي كه ما بوديم درگيري خيلي كم بود. مثلا 2-3 روزي يه صداي تيري به گوش ميرسيد. يا بعضي وقتها يه هفته ميشد هيچ صدايي به گوشمون نميرسيد و حوصلمون سر ميرفت و ميرفتيم پشت خاكريز چنتا فشنگ شليك ميكرديم كه اونها هم جوابمون رو ميدادن.

    البته تا اونجا كه يادمه اسمي از فاو نياورد. يه جاي ديگه بود. اگر ذهنم ياري كنه .... icon_cool

  12. ميخوام يه خاطره اي به نقل از دبير آمادگي دفاعي سال دوم دبيرستان نقل كنم:

    آبگوشت كله( از زبان دبير دفاعيمون):

    كلاس دوم راهنمايي بودم كه چند نفر از برادران پاسدار اومدن سركلاس و گفتن هركه دارد هوس كربلا بسم الله .

    من هم جز اولين كساني بودم كه دستم رو بالا كردم. كاري نداريم به چه سختي تونستم از بابام رضايت بگيرم. خلاصه اعزام شديم جبهه.

    بچه ها تيپي كه ما در آن خدمت ميكرديم معروف بود به تيپ الپنير. همون الغدير بود منتها چون هميشه خدا غذاي ما نون و پنير گچي بود بهمون ميگفتن الپنير.

    يه چند ماه گذشت بچه هاي سنگر ما هوس غذاهاي مادرامون رو كرديم. آقا يه نفر رفت شهر بهش گفتيم يكم برنج بخره با ماهي تا يه غذايي بپزيم و بخوريم. خلاصه يكي از هم سنگرهامون رفت و يك كيلو برنج خريد و 2-3 تا ماهي. بعد از اينكه برگشت يهو ديديم بچه هاي سنگر بغل اومدن پيش ما كه توروخدا از غذاتون به ماهم بدين. ماهم گفتيم اصلا. :lol:
    گفتن خب پولشو ميديم ماهم گفتيم شما كه ميخوايد پول بديد بريد رستوران شهر.

    بچه هاي سنگر بغل گفتن : همين؟
    ماهم گفتيم: همين. :lol:

    گفتن باشه گذر پوست به دباغ خونه ميفته. خلاصه ماحرف اونهارو شوخي گرفتيم.

    بچه ها اومديم غذا درست كنيم بلد نبوديم چطور برنج رو درست ميكنن. من گفتم فكر كنم ميريزيم كف ماهيتابه و سرخش ميكنيم. يكم امتحان كرديم ديدم نه برنج قهوه اي شد icon_twisted

    خلاصه رفتيم سراغ بچه هاي سنگر بغل اونا گفتن ما بلديم به شرطي كه به ماهم غذا بدين. ماهم گفتيم عمرن. حاظريم از گرسنگي بميريم به شما غذا نديم. :blushing:

    خلاصه يه پير مرد رو از چنتا سنگر اونورتر پيدا كرديم كه اين بلد بود چطور برنج و ماهي درست كنن.

    خلاصه ما اونروز يه غذاي چرب و چيلي خورديم و بچه هاي سنگر بغل هم كه دوستان صميمي ما بودن ازمون ناراحت شده بودن. يك هفته از اين جريان گذشت تا اينكه:

    ديديم يكي از بچه هاي سنگر بغل داره ميره شهر و بچه ها دارن بهش پول ميدن. پرسيديم كجا ميري گفت دارم ميرم شهر بند و بساط غذا بخرم. پرسيديم چي ميخواي بخري؟؟

    گفت بساط آبگوشت كله. تا اسم آبگوشت كله اومد دل همه ضعف رفت. گفتيم به به. برو زود بيا.

    يهو طرف گفت به شما نميديم ها. الكي دلتون رو صابون نزنيد

    گفتيم عجب ادمهايي هستيد شما. دلتون مياد ما پنير گچي بخوريم شما آبگوشت كله؟

    گفت : چطور شما دلتون مياد برنج و ماهي بخوريد و به ما نديد. ماهم مثل شما. icon_wink

    گفتيم باشه ايراد نداره. خلاصه رفت و اومد و شروع كردن به آشپزي. يك بوي مطبوعي تو كل

    خط پيچيده بود كه نگو. ديدبان ها گزارش داده بودن كه سربازهاي عراقي اومدن لب خط و دارن بو ميكنن ببينن بوي چيه :|

    خلاصه اينها از ساعت 11 امروز آبگوشت رو بار گذاشتن براي ناهار فردا. زيرش هم كم كردن.

    شب كه شد منتظر شديم بچه هاي سنگر بغل بخوابن و بريم عمليات تروريستي انجام بديم icon_eek

    شب يواش يواش من و يكي ديگه از بچه ها كه شهيد شد رفتيم تو سنگر اونا قابلمشون رو برداشتيم آورديم تو سنگر خودمون. بعد تمام محتويات قابلمه رو خالي كرديم تو يه قابلمه ديگه و بيك نيك رو روشن كرديم و زيرش هم زياد تا زودتر بپزه. :lol:

    بعد تو قابلمه سنگر بغل يه آجر گذاشتيم و برگردونديم سرجاش.

    اين آبگوشت كله تا ساعت 2-3 جا افتاد و ما خاموشش كرديم و شروع كرديم به خوردن. حالا نخور كي بخور. ديگه اونقدر خورديم و خنديديم كه تا صبح از دل درد نتونستيم بخوابيم.

    صبح ساعت 7-8 صبح ديديم صداي جيغ و داد داره مياد از سنگر بغل كه آي دزد - آي دزد آبگوشتمونو بردن. :(

    يهو بچه هاي اون سنگر اومدن سراغ ما. هي هرچي گفتن شما آبگوشت مارو دزديدين؟ ماهم ميگفتيم نه مگه ما گشنه آبگوشت شما هستيم

    گفتن باشه . خدايا هركي آبگوشت مارو دزديده حرومش باشه و همين امروز هرچي خورده بالا بياره.

    خلاصه ماهم خنديديم اونها هم خنده هاي عصباني ميكردن. بعد دوباره اونها تصميم گرفتن آبگوشت كله درست كنن و بازهم آبگوشت كله اونها دزديده شد. منتها اين بار توسط سربازهاي عراقي كه شب دنبال بو راه مي افتادن و غذا رو ميدزديدن و ميرفتن. icon_cool

    اميدوارم كه خوشتون اومده باشه

  13. سعيد جون سلام

    منم بودما... منو از قلم انداختي :lol: icon_cool

    آقا من در تمام انجمن هاي بخش جنگ ميتونم فعاليت مفيد داشته باشم.
    به خصوص انجمن توان نظامي ارتش هاي دنيا و مباحث كلي و عمومي نظام.
    راستي به مديران انتخاب شده تبريك عرض ميكنم. خصوصا برادر نصير ايراني و آذرخش. انشالله كه موفق باشيد.

  14. فاجعه شیمیایی شهر سردشت و مرگ و مصدومیت شهروندان بی دفاع که هنوز قربانیان آن در شرایط سخت دست و پنجه نرم می کنند. در همان ایام هیچ محکومیتی از جانب دولتمردان مدافع حقوق بشر، به جهت تعاملات غرب با اقدامات بعث و شخص صدام صورت نگرفت و عدم واکنشی خاصی از سوی مدافعان دروغین حقوق بشر، باعث شد که فاجعه دهشتناک حلبچه در بعدی وسیعتر با چند هزار قربانی تکرار گردد.

    بسیاری از کارشناسان مسایل سیاسی براین باورند که اگر حادثه بمباران شیمیایی سردشت و مریوان در همان زمان با محکومیت جهانی مواجه می شد، قطعا شاهد تراژدی غم انگیز حلبچه نبودیم. "چامسکی" از منتقدان برجسته سیاست های ایالات متحده آمریکا در نقد عملکرد رسانه های آن کشور در قبال فجایع بعثی ها و حکومت صدام می گوید:

    "آن روزها که صدام دوست و مرد خوب غرب بود، مردم آمریکا از دیدن تصاویر مربوط به کشتار حلبچه و انعکاس تعقیب و گریز کردها در کانال های تلویزیونی خود محروم شدند.

    حلبچه، سردشت، شلمچه، میمک، سومار، بانه، هورالهویزه، حاجی عمران، جزایر مجنون و... از خون سرخ شهیدان گلستان شد و به شهر خونین و از یاد رفته هیروشیما و ناکازاکی پیوست. امروز که سال ها از این جنایات دلخراش ثبت شده بر قلب سیاه تاریخ می گذرد اگر وجدان بیداری در این زمینه قضاوت عادلانه ای داشته باشد به این نکته خواهد رسید که مگر همین مدعیان دروغین حقوق بشر نبودند که مرگبارترین سلاح های کشتار جمعی را در اختیار عراق قرار دادند؟



    چرا رفتی؟!

    علی فدایی جانباز شیمیایی در 17 سالگی (1/12/62) به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شده بود.

    17 فروردین 63 همزمان با بمباران شیمیایی صدام طی عملیات کربلای 5 به درجه جانبازی نائل آمده است.

    وی پیرامون نحوه جانبازشدنش توضیح می دهد: آن موقع متوجه چیزی نبودم. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و بعد چون باران گرفت، گردوغبار و بوهای مشکوک از بین رفت. بعدها متوجه شدم که ذرات خردل روی ریه ها و تنفسم اثرگذاشته است.

    وی این بار با خنده می گوید: آن موقع هر روز 70 تا آرپی جی می زدم، ولی الان اگر عصبی باشم و در محیط غبارآلود قرار بگیرم، نفس کم می آورم.

    فدایی با لحنی گله مندانه ادامه می دهد: وضعیت ما جانبازان شیمیایی مثل آتش زیرخاکستر می ماند. وقتی تکانی نباشد، شعله ای هم از بیرون نمی بینید. اما همین که خاکسترها کنار بروند، شعله زبانه می کشد.

    همه از بیرون صبر، روحیه خوب و بی توقعی ما را می بینند و خیال می کنند رنجی نداریم. اما ما رنج می کشیم. تنها زخم های ریه رنج نیست، نحوه بعضی برخوردها رنج است.

    ما که خودمان از همان اول شیمیایی نبوده ایم. بعضی ها خیال می کنند برای گرفتن درصد جانبازی مظلوم نمایی می کنیم. همه پله ها را که بالا و پایین رفتیم و ثابت شد مصدومیت شیمیایی داریم، تازه افراد ناآگاه روبرویمان می ایستند و می گویند: چرا رفتی؟!"



    خورشید هیچ وقت پشت ابر نمی ماند

    به همراه نیرومنش، مستندساز، اسناد تاریخی را که ورق می زنیم، این مستندساز توضیح می دهد: "BNL "بانک ایتالیایی است که یک شعبه در آتلانتای آمریکا داشته، در این شعبه فساد مالی اتفاق می افتد. نیروهای اف بی آی به بانک هجوم می برند و مدارک را جستجو می کنند.

    چندی بعد "هنری گونزالس" نماینده مردم تگزاس از حزب دمکرات ها برعلیه بوش که جمهوری خواه بود، سخنرانی کرده و مدارک به دست آمده از "BNL" را افشا می کند. به این ترتیب معلوم می شود که دولت آمریکا از طریق بانک "BNL "به عراق کمک مالی داشته است.

    کمک های مالی آمریکا به نام وزارت کشاورزی این کشور بوده که به بهانه فروش موادسمی دفع آفات نباتی از طریق بانک "BNL" پول برای عراق واریز کرده اند. محاسبات نشان می دهد با این مبالغ می توانستند به مدت 200 سال برای کل دنیا حشره کش تولید کنند.

    نیرومنش به نمونه دیگری از این قبیل افشاگری ها اشاره کرده و می گوید: عراق به تل آویو موشک "اسکادبی" می زند، اسراییلی ها هم علیه شرکت "کارل کولب" در شهر "دارمشتاد" آلمان شکایت می کنند که چرا این شرکت تکنولوژی سلاح شیمیایی را به عراق فروخته است؟ طی این شکایت معلوم می شود که این شرکت هزاران تن مواد شیمیایی به عراق فروخته و در خاک عراق کارخانه تولید سلاح های شیمیایی راه اندازی کرده است. ضمنا طی تحقیقات دادگاه مشخص می شود ارسال مواد با اطلاع کامل دولتمردان آلمان بوده است.

    وزیر وقت اقتصاد آلمان می گوید: به طور کلی 59 شرکت با عراق مشارکت تسلیحاتی داشته اند که 22 شرکت آنها تسلیحات شیمیایی به عراق ارسال می کرده اند.

    نیرومنش ادامه می دهد: "قاضی شهر "دارمشتاد"، وزیر دادگستری آلمان را متهم به مخفی کاری می کند. "کنت تیمرمن" در کتاب "لابی مرگ" سوالی اساسی مطرح می کند مبنی براین که چرا اسراییل از بین 59 شرکت فقط باید از "کارل کولب" شکایت کند؟

    این نویسنده در ادامه می آورد: در یورشی که به دفتر مدیر عامل "کارل کولب"به عراق برده اند، متوجه عکسی از مدیر عامل شرکت "کارل کولب" می شوند که یونیفورم نازی ها را به تن داشته است. آقای مدیرعامل یک افسر ارتش نازی بوده اند!

    این مستندساز که مدتها بر روی اسناد کنکاش کرده است در ادامه می گوید: "جاناتان کوار" عضو نیروی دریایی آمریکا تصاویر ماهواره ای کارخانجات تولید موادشیمیایی عراق را در اختیار اسراییل قرار می دهد که از طرف دولت آمریکا به حبس ابد محکوم می شود. وی در مصاحبه ای می گوید: دولت "ریگان" وحشت زده به خاطر مخفی کاری مشارکتش در تجهیز کردن عراق به سلاح های شیمیایی من را به حبس ابد محکوم کرده است. "

    این مستندساز در تکمیل صحبت هایش می گوید: "در سال 2003 نیز وقتی عراق را بازرسی می کنند، هیچ نوع سلاح غیرمتعارفی به دست نمی آید. رسانه ها شروع به تبلیغ می کنند که این سلاح ها موجود بوده، ولی تخریب شده اند.

    شبکه "نت ورک" هلند با یک دلال مواد شیمیایی به نام "آنرات"مصاحبه تلویزیونی ترتیب می دهد. آقای "آنرات" ناگهان احساساتی شده و می گوید: خودم مواد سمی را به عراق می بردم! "تیفن" دادستان شهر لاهه هلند به طور اتفاقی این مصاحبه را می بیند و پرونده مفصلی برعلیه "آنرات" تشکیل می دهد. "تیفن"، "آنرات" را تنها به دلیل نقص قوانین هلند، نه به دلیل جنایت جنگی علیه ایران به 16 سال حبس محکوم کرد.

    نیرومنش به عنوان آخرین کلام تاکید می کند: "برخی اسناد رسانه ای اعم از مکتوب و تصویری هستند که می توانند به عنوان سند حقوقی یا کیفری در دادگاه قابل ارائه باشند و محکومیت دولتمردان و صاحبان شرکت های آمریکایی و اروپایی را به دنبال داشته باشند.



    گام های موثر در روند درمان جانبازان شیمیایی

    دکتر مجید شهرتی معاون پژوهشی مرکز تحقیقات آسیب های شیمیایی وابسته به دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله با اشاره به اهداف راه اندازی چنین مرکزی می گوید: این مرکز در سال 1379 تحت عنوان MBC شروع به فعالیت کرد و به عنوان یکی از مراکز 4 گانه پژوهشکده طب نظامی فعالیت می کند. در سال 1380 زیر مجموعه وزارت بهداشت قرار گرفت و به امر ساماندهی پژوهش های علمی در زمینه ارتقا سطح سلامت جانبازان مشغول شد.

    وی ادامه می دهد: در مرکز تحقیقات آسیب های شیمیایی از سال 1380 تاکنون بیش از 70 پروژه تحقیقاتی انجام شده که نتایج بسیاری از آنها به صورت کاربردی در پروتکل درمان جانبازان شیمیایی مورد استفاده قرار می گیرد. خوشبختانه ارتباط مرکز ما با سایر دانشگاه های کشور و حتی دانشگاه های خارج کشور به نحو پررونقی برقرار است. در برخی از پروژه ها به صورت مشترک از توان علمی این دانشگاه ها استفاده می کنیم.

    تاکنون 9 دوره آموزش درمان مصدومین شیمیایی را برای پزشکان خارج کشور داشته ایم که معمولا در هر دوره بیش از 30 کشور شرکت داشته اند. "



    نور امید در چشم های جانبازان شیمیایی

    معاون پژوهشی مرکز تحقیقات آسیب های شیمیایی پیرامون مهمترین دستاوردهای دارویی و پزشکی که در این مرکز حاصل شده و بسیار مناسب حال جانبازان شیمیایی قرار گرفته است، توضیح می دهد: "از لحاظ ریوی تحقیقات متعددی صورت گرفته که دکتر قانعی به عنوان معاون پژوهشی دانشگاه بیشترین تحقیقات را در زمینه عوارض ریوی جانبازان شیمیایی انجام داده اند. کاربرد داروهایی مثل "گاما اینترفروم" و "ان استین سیستنین" که توانسته اند در بهبود عوارض ریوی این عزیزان موثر باشد، ماحصل همین تلاش هاست.

    در بحث مشکلات چشمی با توجه به این که درموارد حاد مصدومیت ها مواجه با پارگی قرنیه در این عزیزان می شویم، اقدام به ساخت قرنیه با به کارگیری سلول های بنیادی کردیم. خوشبختانه تحقیقات در زمینه سلول های بنیادی جواب داده و پیوند هم روی چشم جانبازان شیمیایی صورت گرفته که تا حدودی موفقیت آمیز بوده و مورد اجرا است.


    پايان

    [color=cyan]منبع: خبرگزاری - حیات[/color]

    سامان جان قربون دستت تاپيك رو منتقل كن.

  15. [color=red]شماره 2[/color]

    اولین گزارش های استفاده از سلاح های شیمیایی در جنگ تحمیلی به سال 1359 بر می گردد که عراق از عوامل تهوع زا استفاده کرده بود. شاید بتوان دلیل آن را محک زدن جامعه جهانی تحلیل کرد.

    وقتی عراق عکس العملی از جامعه جهانی ندید و از سوی برخی کشورهای غربی حتی مورد تشویق قرار گرفت، به دفعات از مخرب ترین سلاح های شیمیایی استفاده کرد. وسعت استفاده از سلاح های شیمیایی به حدی بود که مناطق مسکونی و مردم غیر نظامی همچون مردم سردشت از این حملات در امان نبودند، حتی عراق مناطقی از خاک خود مثل حلبچه را مورد حمله شیمیایی قرار داد.

    سروان عراقی "حمید حسین فلک" در کتاب "عملیات عبور" اعتراف می کند "عملیات گلوله باران شیمیایی در هور و عملیات بدر با نظر من انجام گرفت!"

    لازم به توضیح است که در بمباران شیمیایی هور الهویزه (عملیات خیبر در این منطقه جریان داشت) به تاریخ 8/12/62 حدود هزار و صد نفر مصدوم شدند، برای دومین بار در طول عملیات بدر از تاریخ 20/12/63 تا 29/1/64 قریب به 50 مورد حمله شیمیایی توسط بعثی ها صورت گرفت.

    در عملیات والفجر هشت نیز که در تاریخ 20/11/64 انجام گرفت، عراق در هشت مورد دست به بمباران شیمیایی زد که در یک مورد آن در جاده فاو – بصره در حمله به محل تجمع نیروها، حدود هشت هزار و پانصد نفر مصدوم و مجروح شدند. در این عملیات ارتش عراق از گازهای خردل، سیانور، اعصاب و خون استفاده کرد.

    در خاطرات سروان عراقی "حمید حسین فلک" و سرهنگ دوم "صبحی السراج" مسوول فنی جنگ شیمیایی در سپاه هفتم ارتش بعث آمده است: هر وقت می خواستیم حمله شیمیایی انجام دهیم، از تلگراف هایی استفاده می کردیم تا به نیروهای خودی بقبولانیم این نیروهای ایرانی هستند که قصد حمله شیمیایی دارند! نیروهای ایرانی را بی رحم و بی قید نسبت به اصول انسانی نشان می دادیم.

    در یکی از این حمله های شیمیایی عراق، با وجود محاسبات جوی و هواشناسی ناگهان جهت باد تغییر کرد و صدمات شدیدی به ارتش بعث عراق وارد شد.



    جنایات عراق دامنگیر مردم عادی

    جعفر اصلانی دانشیار دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله توضیح می دهد: در جنگ تحمیلی، صدام از گازهای مختلفی به دفعات استفاده کرد. در سال 62 در عملیات خیبر و جزایر مجنون در سطح وسیع از گاز خردل و اعصاب استفاده شد. سپس در ادامه جنگ صدام در عملیات فاو، کربلای 5، خرمشهر و سال 66 حتی بر علیه کردهای حلبچه عراق از سلاح شیمیایی استفاده کردبه این بهانه که در روستاهای مرزی ایلام و کرمانشاه می خواهد مواضع نیروهای ایرانی را بمباران کند، اما بعدها با تحقیقاتی که انجام شد، مشخص کردند در زمان بمباران حلبچه رزمندگان شهر را پشت سر گذاشته بودند. به این ترتیب جنایات عراق بار دیگر دامنگیر مردم عادی شد.

    دکتر اصلانی در ادامه می گوید: ما بیش از 55 هزار نفر شیمیایی داریم، عمده آنها در زمان حملات شیمیایی 20 ساله بوده اند و الان سن 40 سالگی را پشت سر می گذارند گاز خردل، گازی است که عوارض مزمن ایجاد می کند، اما اثرگذاری گاز اعصاب آنی است. خردل در سه عضو پوست به صورت خارش و سوزش، چشم به صورت نابینایی وندرتا به صورت زخم قرنیه و ترس از نور عموما و مشکلات تنفسی و ریوی به شکل تنگی نفس، سرفه، خلط و نیاز به اکسیژن عوارضش را نشان می دهد.



    مهره اصلی تغذیه صدام امریکا بود

    بنای کارخانجات تولید سلاح های شیمیایی عراق به سال 1960 بازمی گردد. از نخستین روزهای جنگ سربازان عراقی تمامی تجهیزات پدافند شیمیایی را همراه داشتندو این نشان می دهد که بعثی ها از همان ابتدا مجهز به سلاح های شیمیایی بودند.

    مهدی نیرومنش مستند ساز با ورق زدن تاریخ توضیح می دهد: قبل از سال 61 رابطه صدام با آمریکا به خاطر ادعایش در مورد کمک به فلسطین و ملاقات با عرفات، چندان گرم نبود و بیشتر به سمت بلوک شرق و فرانسه تمایل داشت.

    بعد از سال 61 صدام با امریکایی ها پیوند برقرار کرده و ارسال تکنولوژی سلاح های شیمیایی از سوی امریکا به عراق آغاز می شود. عکس مشهور دست دادن صدام با رامسفلد گواه این رخداد است. "عامر سعدی" کارشناس و فرستاده عراق به اروپا برای تبادل سلاح های مخرب بوده است. "هندریکس" پورفسور سم شناس بلژیکی که مورد اعتماد سازمان ملل هم بوده، وقتی از خرمشهر بازدید می کند، می نویسد: اگر یک سرباز ایرانی، تمام تجهیزات پدافند شیمیایی را همراه داشت، باز هم از پای در می آمد.



    استوار ایستاده ایم

    دکتر سید علی حسنی عضو هیات علمی دانشگاه تربیت معلم و جانباز جنگ تحمیلی توضیح می دهد: امریکا یکی از مهره های کلیدی رواج استفاده از سلاح های مخرب است تا هم بتواند سلاح های خود را بفروشد و هم ارعاب و وحشت در کشورهای جهان سوم ایجاد کند.

    در جنگ تحمیلی، ارتش عراق از هواپیماهای فوق مدرن فرانسوی (میکای 21، 22 و 25) استفاده می کرد که الان با هواپیماهای فرانسه و انگلیس هم ردیف است و می توانند در ارتفاعات بالا بمب اندازی کنند.

    از حلبچه تا شلمچه جایی نبود که مورد بمباران نیروهای بعث قرار نگرفته باشد. در ارتش عراق نیروهایی بودند که جزو سرویس اطلاعاتی امریکا محسوب می شدند، آنها وضعیت را دائما گزارش می دادند تا سطح کشندگی بمب ها را در مراکز آزمایشگاهی و ساخت امریکا افزایش داده و سلاح های جدید را ارسال کنند.

    دکتر حسنی به جنایت حلبچه اشاره کرده و می گوید: در حلبچه از سیانور استفاده شد. فرصت طلبی به نام صدام که سال ها پس از جنگ به عنوان مهره ای از جانب امریکا به دنیا معرفی گردید در کمترین زمان کشته های زیادی بر جای گذاشت. حتی مناطقی از داخل خاک عراق نیز با توجه جهت باد قربانی این سلاح ها شدند.

    مهدی جمشیدی یکی از عکاسان دفاع مقدس از اولین دقایق ورود خود به شهر حلبچه چنین می گوید: مردمانی را دیدم که بر زمین ریخته بودند. من پدران و مادرانی رادیدم دست در دست فرزندانشان، من مادرانی را دیدم که کودکانشان را به سینه می فشردند. من همه جا آنان را دیدم. در اتاق ها، زیرزمین ها، کوچه ها و خیابان ها. من آنان رادیدم همچون برگ های خزان، با لکه هایی به رنگ زرد و قرمز و قهوه ای که براندامشان نقش بسته بود. نقش هایی که اینک نمای رنگ پریده ای از آن پیش روی شماست.

    احمد ناطقی عکاس دیگر دوران دفاع مقدس نیز چنین توصیف می کند: در یکی از کوچه های شهر حلبچه از خانه ای، بچه ای را سالم بیرون آوردیم. بچه ناگهان خود را به روی مردی در خیل شهدا انداخت. هیچ کس نمی توانست بچه را از آن مرد جدا کند.

    او دست هایش را برگردن آن مرد در هم می فشرد.



    امریکا در به کارگیری سلاح های شیمیایی شکست خورد

    فجایع بمباران شیمیایی منطقه سردشت ایران در سال 1366 نیز به حدی وسیع بود که در حال حاضر یکی از خیابان های این شهر را هیروشیما نامیده اند.

    دکتر علی حسنی می گوید: حملات شیمیایی عراق این حسن را داشت که نیروهای ما را مصمم تر کرد و موقعیت نیروهای ما را در حیطه دفاع ارتقا بخشید.

    امریکا در جنگ عراق و ایران اگر چه پشت صحنه بود، ولی از نظر سلاح های شیمیایی شکست سختی خورد. ما از صحنه مقاومت، سرافراز بیرون آمدیم، آنچنان که خیلی پیشتر نقشه های شوم امریکا را با عنایت خداوند خنثی کرده بودیم، به عنوان مثال در حمله نظامی طبس به این ترتیب امریکایی ها بار دیگر شکست را تجربه کردند، علی رغم این که از سلاح مرگبار برخوردار بودند. صدام را خودشان پر و بال دادند و نهایتا هم با خفت در یک حرکت ساختگی پوچش کردند.

    دکتر حسنی ادامه می دهد: عزیزان جانباز شیمیایی باید هوشیار باشند که فریب اذهان بیگانگان و خودفروختگان را نخورد. باید با حضور در صحنه و هوشیاری توطئه ها را خنثی کرد.



    شکایت سربازان سابق ارتش امریکا از شرکت های تولید کننده مواد شیمیایی

    متاسفانه بعد از جنگ تحمیلی نیز روند استفاده از سلاح های شیمیایی متوقف نشد. تعداد زیادی از سربازان سابق ارتش امریکا از شرکت های تولید مواد شیمیایی امریکا شکایت کرده اند. این سربازان درجنگ اول خلیج فارس در سال 1991 به هنگام منفجر کردن سلاح های شیمیایی عراق در معرض مواد شیمیایی قرار گرفته اند و هم اکنون سال هاست که از بیماری ناشی از آن رنج می برند.

    این شرکت ها همان شرکت هایی هستند که برنامه تولید سلاح های شیمیایی دولت صدام را تجهیز کرده بودند.

    روزنامه "بوستن گلوب "از قول "گری پیتز"، یکی از وکلای سربازان سابق امریکایی می نویسد: هر کس که از موهبت چشم و گوش برخوردار بود، می دانست که در دهه 80 میلادی صدام با استفاده از سلاح های شیمیایی مردم را می کشت. اگر با شرکت هایی که تولید سلاح های شیمیایی دولت صدام را تجهیز کردند، برخورد نشود، بعید نیست که این شرکت ها این کار را دوباره در رابطه با کشور دیگری انجام دهند.

    بنابر آمار منتشر شده توسط "اداره کل امور پرسنل سابق ارتش امریکا" که یکی از ارگان های زیر مجموعه وزارت دفاع امریکاست،، حداقل 10 درصد از 800 هزار نفر از سربازان امریکایی که در جنگ اول خلیج فارس شرکت کرده اند مصومیت شیمیایی دارند و در این میان 3500 نفر 70 درصد مصدومیت و 1200 نفر 100 درصد مصدوم شیمیایی هستند.

    وکلای این سربازان مصدوم بیان کرده اند که توانسته اند نام شرکت های امریکایی را در مدارکی که دولت صدام پیش از جنگ عراق به سازمان ملل ارایه کرده بود، بیابند.

    در این مدارک نام شرکت های امریکایی که برنامه تولید مواد شیمیایی دولت صدام را تجهیز کرده بودند، ذکر شده بود و در مجموع از 11 شرکت امریکایی شکایت شده است.

    شرکت های امریکایی با آگاهی و تشویق دولت این کشور برنامه سلاح های شیمیایی عراق را تجهیز کرده بودند.



    ادامه دارد ...

  16. [color=red]شماره 1[/color]

    نیمه شب است. کپسول اکسیژن تمام شده و نفس هایش به شماره افتاده اند. پسرش او را در آغوش گرفته و از ردیف پله ها به زیر می آورد. هراس در چشم های زن و بچه موج می زند و او زیر لب بریده بریده ذکر می گوید.

    تا جلوی در حیاط می آید و بعد روی آسفالت جلوی در دراز می کشد و منتظر آژانس می شوند.

    ثانیه ها گویی ساعت ها می گذرند. آژانس نمی آید. پسر دوباره زنگ می زند. مردی از آن سوی خط می گوید:

    "ببینید آقا، پدر شما وضعش حساس است. اگر در مسیر اتفاقی برایش بیفتد گردن ماست. چرا آمبولانس خبر نمی کنید. ما مسوولیت نمی پذیریم. "

    جوان سرش را به در حیاط می کوبد و بغضش می ترکد. ساعتی بعد این همسایه ها هستند که به دادشان می رسند.

    هرچند سال هاست که از ایام جنگ تحمیلی می گذرد، اما هنوز هم، سایه پیامدهای به کارگیری سلاح های شیمیایی و میکروبی را بر پیکر نازنین جانبازان شیمیایی احساس می کنیم.

    هربار که یکی از ایشان در مسیر پرنده شدن به سمت آسمان اوج می گیرد، این سوال در ذهنیت نسل سوم انقلاب زنده می شود که این ها چرا نفس هایشان می گیرد؟ همیشه سرفه می کنند؟ هرچند وقت یک بار بستری می شوند؟ با این حال همیشه صبور و خندانند و تا از آنها چیزی نپرسی، کمتر می گویند؟ راستی جانبازان شیمیایی تافته جدا بافته اند و یا از خودمان هستند؟ چرا به عوض آن چه داده اند، چیزی طلب نمی کنند؟

    و سوال اساسی این است که کدام دست پلید، گل وجود این ها را پژمرد؟

    سلاح های شیمیایی اولین بار از کجا آمدند؟

    ده ها هزار نفر نظامی و غیر نظامی در جنگ شیمیایی عراق علیه ایران مصدوم شدند که 55 هزار نفر از آنان در بنیاد شهید و امور ایثارگران پرونده دارند.

    مهدی نیرومنش عضو انجمن مستندسازان ایران، سالها مشغول ساخت مستندهایی در خصوص جانبازان است. وی سالها پیش پیشنهاد ساخت مستندی در ارتباط با احقاق حقوق جانبازان شیمیایی را با این مضمون داده است که یک حقوقدان به همراه یک مستندساز پابه پای هم پرونده جانبازان شیمیایی ایران را در مجامع حقوقی بین المللی به جریان بیندازند و هرجا با در بسته ای روبرو شدند از قدرت دوربین و رسانه برای افشاگری ادعاهای این مجامع استفاده کنند. هرچند با کم لطفی مسوولان این طرح تاکنون اجرایی نشده است.

    نیرومنش پیرامون تاریخ استفاده از سلاح های سمی توضیح می دهد: استفاده از دود سمی قدمتش به اندازه تاریخ جنگ است،

    در جنگ جهانی اول، اولین بار سربازان آلمانی از گاز کلر در شهر "ایپر" مرز بلژیک با فرانسه استفاده کردند. در این شهر چندین بنای یادبود برای کشته شدگان شیمیایی ساخته شده است و تنها موزه جنگ شیمیایی در همین شهر دایر است.

    پس از استفاده از گاز کلر به عنوان سلاح شیمیایی در جنگ جهانی اول، گاز خردل مورد استفاده قرار گرفت که عوارض این ماده، انزجار عمومی را به همراه داشت.

    سال 1923 ارتش انگلستان در سرکوب شیعیان جنوب عراق ناکام ماند. "چرچیل"نخست وزیر وقت انگلستان برای سرکوب قیام مردم عراق دستور استفاده از گاز خفه کننده را صادر کرد. به این ترتیب دو سال بعد (1925) پروتکل منع سلاح های شیمیایی به تصویب رسید و سازمان منع سلاح های شیمیایی (OPcw) تاسیس شد.

    پس از تصویب (OPcw) نیز بارها سلاح های شیمیایی در آفریقا و آسیای شرقی مورد استفاده قرار گرفت که مهمترین آن ویتنام بود.

    نیرومنش ادامه می دهد: آمریکایی ها در جنگ ویتنام به بهانه سم پاشی و از بین بردن حشرات با هواپیماهای خود ازنوعی سلاح شیمیایی استفاده کردند که نزد مردم ویتنام به باران زرد شهرت یافت.

    اکبر میرزاییان متخصص بیماری های ریوی در مورد نحوه اثرگذاری گاز خردل (سولفورمستار) توضیح می دهد:

    گاز خردل اثراتش بر پوست به صورت خارش، سوزش، حساسیت به ویژه در فصل های گرم سال و تاول نمایان می شود. خشکی قرنیه و حتی نابینایی از عوارض دیگر این گاز مخرب است."

    این متخصص بیماری های ریوی ادامه می دهد: "افرادی که مثلا در سن 20 سالگی در جبهه حضور داشته اند و دچار عوارض خفیف شیمیایی شده اند، با گذشت سال ها و ورود به فصل میانسالی و پیری، زندگی شان دچار پیشرفت عوارض شیمیایی می شود و نیازمند درمان های جدی تری می شوند. خیلی از این افراد در ایام جوانی درصد جانبازی نگرفته اند، ولی در سن 40 سالگی یک جانباز شیمیایی نیازمند درمان محسوب می شوند و برنامه ریزان امور جانبازان شیمیایی باید به چنین مواردی توجه خاص داشته باشند.

    نوع دیگری از سلاح های مخرب که در جنگ تحمیلی توسط صدام به کار گرفته شد، گاز اعصاب بود. مهدی نیرومن می گوید: "گاز سارین (گاز اعصاب) در یک لحظه تنفس را مختل کرده و تمامی اعضای بدن را از کار می اندازد و مرگ به صورت آنی اتفاق می افتد. در فیلم های مستند فاجعه حلبچه دیده می شود که فرد فرصت پیاده شدن از ماشین را نیز نیافته است.

    اصولا خردل برای فلج کردن پشت خط و پر کردن بیمارستانه به کار می رود و گاز اعصاب برای حمله و کشتار دسته جمعی نیروهای خط مقدم.

    نیرومنش ادامه می دهد: به عنوان مثال در بزرگترین جنایت جنگی از لحاظ استفاده از سلاح های شیمیایی که در تاریخ عصر گاه هفتم تیرماه 1366 در منطقه سردشت رخ داد، 9 بمب خردل استفاده شده بود. 113 نفر شهید و چند هزار نفر شیمیایی پیامد استفاده از این سلاح هستند. در همین منطقه دختران 22 و 23 ساله ای هستند که جانباز شیمیایی 70 درصدند. این ها در زمان بمباران نوزاد بوده اند.



    رسالت شما پرسشگری است

    محمد بلوری جانباز شیمیایی 47 ساله از اصفهان با ورق زدن آلبوم خاطراتش می گوید: "از روز اول عملیات والفجر 8 در منطقه مستقر بودم. در گردان زرهی با استفاده از پدافند خشایار

    (نفربر50BTR) بین منطقه و لب اروند نیرو جابه جا می کردم. آن موقع 17 سال داشتم و دایما متوجه بوهای خاصی بودم که در منطقه پخش می شد، بوهایی چون بوی سیر، قیر، کاکائو، سبزی تازه، اتفاقا بوهای خوبی هم بودند. ذرات این گازها در ریه ام نشست.

    بعد از عملیات حمام گرفتم، با این حال پوست بدنم سوزش عجیبی داشت. همرزمم وقتی پیراهنم را بالا زد، متوجه شد پشتم سوخته است. فردای آن روز با قطار به تهران اعزام شدم. ظرفیت تمام بیمارستان ها تکمیل بود، به همین دلیل استادیوم آزادی را با تغییر کاربری برای مجروحین شیمیایی تدارک دیده بودند. سه، چهار روزی بستری شدم و مرخصم کردند. تا سال 79 عوارض پوستی اذیتم می کرد. الان هم دچار تنگی نفس و سرفه هستم.

    بلوری تاکید می کند رسالت ما روایت جنگ به اشکال مختلف تصویری، مکتوب و شفاهی است. رسالت شما نسل سوی ها پرسشگری است.

    شما باید مطالبه کنید تا امسال من پاسخگو باشند.



    سکوت تلخ

    جعفر اصلانی دانشیار دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله با طرح سوالی به ظاهر ساده که هنوز هم مجامع بین المللی در برابرش سکوت می کنند، می پرسد: "چه کسی بمب ها را در اختیار صدام گذاشته بود؟" و پس از مکث کوتاهی پاسخ می دهد: "بمب های اعصاب و خردل را که خود عراق به تنهایی نمی توانست تولید کند. پس از مدتی یک تاجر هلندی به جرم فروش سلاح شیمیایی به عراق در مجمع بین المللی محکوم شد، ولی به طور حتم پشت این شخص کسان دیگری بودند. مواد اولیه سلاح ها توسط کشورهای غربی تدارک دیده می شد.

    پس از وقوع جنایت به ویژه در منطقه سردشت گروه های بازدید متعددی از طرف سازمان منع سلاح های شیمیایی مجروح های ما را در ایران و کشورهای اروپایی (که برای درمان رفته بودند) دیدند، حتی نمونه هایی از سلاح هایی را که مورد استفاده قرار گرفته بود، تهیه کردند، اما هیچ یک از این سازمان ها صراحتا عنوان نکرد که عراق از این مواد استفاده کرده است، فقط گفتند که در جنگ عراق و ایران گزارش استفاده از این قبیل سلاح ها تایید می شود.

    ادامه دارد ...