worior

تاخر فرهنگی (از مشکلات امروز فرهنگی ایران)

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

با اجازه اگر قابل بدانید من هم کمی وارد بحث با شما بشوم
[quote]و مهمترنی مسئله از هم گسیختگی خانواده از سه نسلی(پدر بزرگ ها پدرها و فرزندان) به خانواده هسته ای و متشکل از والدین و فرزندان و اختلاف تفکری و دوری بین همین ها در اثر مدرنیسم و آموزش و....که بدترین شکاف موجود هست [/quote]
در این مورد واضح ترین نمونه، زمان حاضر در کشور خودمان است
وقتی به همه این تفاوت ها که نگاه می کنی در جزئیات توافق کمی میان این سه نسل می توان دید
اما در مورد موارد عام مثل خوب بودن یا کار شرافت مندانه توافق بالایی را می توان دید
این مورد نشان می دهد برای نزدیکی این دو نسل باید به سراغ اصول رفت و بعد راه تعمیم به موارد متفاوت

[quote]تبدیل روابط خانوادگی و محلی و قبیله ای و صمیمی به نوعی جدید از ارتباطات در سایه تفکرات مانند مثل فعالیت در تشکل ها و احزاب و پرستیژ بر اساس شغل و...[/quote]
روابط خانوادگی از نظر روحی و روانی هم به عنوان پشتوانه هم به عنوان منبع روحیه بخش
اما وقتی این روابط در سطح قومی مطرح می شود عملکردی چون تشکل ها و احزاب می یابند با این فرق که تغییر در فرهنگ قومیت برخلاف اساسنامه حزب در طول چندین سال امکان پذیر است
و از دید یک قوم نظرات بوجود آمده است و نه نظرات یک شخص

[quote]اینجا نظر میدن که پس باید ایستاد و فهمید کجا باید رفت و چه باید کرد و اینجاست که رهبر همیشه تاکید داشتن ابتدا معنای توسعه و .... رو تعریف کنید تا بفهمیم دنیال چه هستیم. [/quote]
این مساله یکی از نکات بسیار قشنگ و مهم در بحث فرهنگ است که باید در میان مردم رواج بیابد
این که ما واقعا چه می خواهیم چه از تکنولوژی و چه ابزار و چه از زندگی باعث درک از زندگی و ایجاد روزمرگی در جامعه می شود
و این مساله در توسعه و افزایش توان بومی یک جامعه موثر است
و حتی درک از خداشناسی را بهتر می کند و مثل حدیثی است که هر که خودشناسی خود را تقویت کند خداشناسی خود را تقویت کرده است(حدیث در همین مضمون بود ولی جمله بندی اش این جور نیست)

[quote]اما از تعارف گذشته این تنها راهکنش های اسلام هست که این دو وزه رو خوب تدوین کرده و این توان رو داره و غرب و تفکرش عاجز مونده و حتی این تفکیکی رو از دریچه عقل تنها می بینه. [/quote]
در این زمینه نیاز است که با بهره گیری از اصول اسلامی و بویژه قرآن این مفاهیم را در جهت زندگی خود بسط دهیم
و این بسط رابطه مستقیمی با بحث پیدا کردن خواست و هدف ماست از زندگی و حیات
بهترین نمونه این بسط شهید مطهری می باشد که هنوز مفاهیم بسط داده شده ی او در زندگی ما وجود دارد
اما با گذشت زمان ما نیاز به داشتن یک شهید مطهری دیگر داریم
که این مفاهیم را بار دگر با روایط امروز بسط دهد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]در کشورهای در حال توسعه مانند خود کشورهای مبدا این تغییرات (غرب جغرافیایی) وضعیت بدتر هم میشود چرا که بیشتر این کشورها از نظریه لرنر برای توسعه استفاده کردن و شامل ۴ مرحله هست ۱ توسعه شهر نشینی ۲ آموزش و پرورش۳-فعالیت اجتماعی و سیاسی ۴ ارتباطات و رسانه اما در این طرح توسعه ای و اقتصادی که در ایران ما هم از قبل از انقلاب پیگیری صورت می گرفت و بعد هم به شکلی همچنین تمرکز روی قطبی سازی و شهر سازی و.... هست که تمام مشکلات گفته شده در بالا رو به شدت دوباره تشدید می کنه. [/quote]

خود لرنر هم تایید کرده و گفته وجود ارتباطات و رسانه ها با محتوای غربی بدون وجود زیر بناهای توسعه یافته و شهر نشینی در این کشورها که مثال هم میزنه (ایران عراق و ترکیه) باعث افزایش سرخوردگی و مشکلات اجتماعی خواهد شد و شد ...

[quote]اما نکته قابل تامل این هست که این نوع روابط در دنیای غرب چیزی ناملموس نیست چون شما در تاریخ اونها به شکلی اثری چندان هم از طایفه و ایل بازی و... نمی بینید و روابط خونی هم آنچنان محکم نبوده و در نتیجه تجدد و مدرنیسم هم این موضوع مقداری تشدید شده اما در جوامع شرق و شرق میانه این موضوع به شدت باعث مشکل میشه چون این مناطق به طور طبیعی اصول حاکم اونها اصول خانوادگی و روابط صمیمانه و..... است در عین حال تفکر اسلامی و ادیان آسمانی تاکیدی خاص بر روابط قومی و صله رحم و... دارند و در این شرایط یک نوع تقابل و ضدیت و یا بهتر عرض کنم دیالکتیک در بین دو تفکر شکل می گیره که در حوزه اجتماعی خیلی شدیدتر از غرب خودش رو نشون میده و اصولا جامعه شناسی ایران هنوز اینقدر در دانشگاه ها پیشرفت نکرده که در طرح های خودش این موارد رو در نظر بگیره چرا که در پی فهم فلسفه دو طرف مقابل و تحلیل اون و نقاط افتراق بر نیومده و این عدم شناخت باعث لنگیدن تمام طرح های جامعه شناسانه و مدیرتی شده. [/quote]

درسته که الان چنین چیزی نیست و نمود نداره ؛ علت اصلیش هم تشکیل دولتهای "ملی سکولار " هست که در تعارض با دوران فئودالی (کاملا نژادی و قومی وام گرفته از کلیسا) شکل گرفته ، چیزی که برای رسیدن به اون و فرار از فئودالیسم قومگرا متوسل به لیبرالیسم و بی ریشه کردن توده به جهت کنترل و جلوگیری از جنگ شدند ، البته دودمان های قومی در اروپا هنوز هم قوی هست ..


میدان مطالعات جامعه شناسی ایران با غرب بکل متفاوت هست و البته مطالعات زیادی هم در این زمینه صورت گرفته و کتبی هم هست ، منتها هنوز به نظریه و تز نرسیدن و اجبارا با کلیشه غربی مسایل بیرون کشیده میشه ، کما اینکه در همین متن فوق اجبارا برای توضیح مسئله از الگوی تونیس استفاده کردم ...


[quote]این تقابل در کشور ما در حوزه نظر هم از قبل بوده که افرادی تاکید بر کل بودن و برخی کلی بودن غرب داشتن و به همین دلیل نوع اعمال مدیریت رودر کشور متفاوت می دونستن دسته اول گزینش و کپی برداری رو تنها راه می دونستن و دسته دوم این کار رو بسیار سخت می دونستن و می دونن که بحثی فلسفی هست اما روشن می کنه با صرف اجرای طرح های سیاسی و مدیرتی و جامعه شناسی غربی توان حل خیلی مشکلات رو حداقل به طور ریشه ای نداریم. [/quote]

البته جامعه شناسی چند بخش داره ، تحقیق و توضیح وضعیت که فلسفی نیست و نتیجه بررسی میدانی هست ؛ دادن نظریه با رویکرد های علمی عملی آرمانی یا جمع میان آنها (که از قضا هر وقت فلسفی به قضیه پرداخته شده شکست حاصل شده !) و بعد نگاه استراتژی و مسیر یابی حل مسایل هست ..


[quote]و خیلی از صاحب نظران همهمیشه بیان می کنن راه رفتن مثل غربی ها یعنی به اینجای کنونی غرب رسیدن و اینجا نظر میدن که پس باید ایستاد و فهمید کجا باید رفت و چه باید کرد و اینجاست که رهبر همیشه تاکید داشتن ابتدا معنای توسعه و .... رو تعریف کنید تا بفهمیم دنیال چه هستیم. [/quote]
متاسفانه این در اختیار ما نیست ؛
منظورم توسعه است ، شما اگر بخوای از الگوی خودت پیش بری مشخصا باید به نتایج غربی ها نگاه کنی ! از شکستها و افتضاحات اجتماعیشون درس بگیری ، اما ! اما اگر نخوای این کار رو بکنی راه نا آزموده بسیار خطرناکی رو طی خواهی کرد که هیچ کس حاظر به پذیرفتن مسیر اون برای اجرا نخواهد شد ! حتی اگر بسیار خوب در منظر ارمانی خودش باشه ...
نکته اصلی که در اختیار نبودن فرایند توسعه رو توضیح میده انتهای راه هست ، توسعه به سمت ابزاری شدن به سمت صنعتی شدن و پیشرفت تکنولوژیک ،

در یکی از تاپیک ها گفتم ؛ وقتی قرار باشه از منظر ابزار سازی و توسعه تکنولوژی جلو بریم مسلما پامون رو میزاریم جای پای غربی ها ، برای این اگر بخواهیم کدی در نظر بگیریم که ایراد کار کجا هست و ما چرا دیدگاه کلی بودن غرب رو داریم باید به این موضوع دقت کنی که اگر در جامعه دیروز "بخدا توکل میکردیم و نگاهمون به آسمان بود" بعد از توسعه تکنولوژیک به تلویزیون نگاه میکنیم که "هواپیمایی داره باران مصنوعی تولید میکنه" و طبیعیه که این مسئله بسیاری از بنیاد های دینی البته بعضا خرافی رو از جا خواهد کند ... در توسعه تکنولوژیک انسان از گرایش به خدا در حل مسایل به گرایش به نفس و کنترل قوای طبیعیت رو آورده و طبیعتا در دسترس بودن همه چیز و فزونی سرگرمی ها "خدا" رو به ابزاری "انتزاعی" و احساسی درونی تبدیل میکنه ، که نا خودآگاه موضوع "لا حکم الا لله " به حاشیه میره و اگر نخواهیم که چنین بشه باید الگویی وجود داشته باشه که نیاز به اون رو توجیح کنه و هنوز کسی از پی اون نرفته و توضیحش نداده . معضل اصلی مدرنیسم همین هست ، ...

[quote]در این بین نمی توان تاثیر دوریم به عنوان یکی از موثرترین جامعه شناسان معاصر رو بر تونیس انکار کرد به شکلی که طرح های جامعه توتمی فتیشی و انیمیسمی رو میشه در این نظریات دید و بارزترین نمود اون اجتماع و بنیادهای اون بر اساس توتم هست که روح اجتماعی جامعه ای رو شکل میده و این نظریه بعدا تبدیل به نوعی دو قطبی در جامعه شناسی میشه که در اون اجتماع و جامعه متفاوت هیتن ولی در کل ملحم از بحث روح اجتماعی دورکیم هستند. [/quote]
این یه مقداری دوره ..
و هدف بحث جامعه شناسی نظری نیست .
اما تونیس از منظر ارتباطات به قضیه نگاه کرده و اینطور نباید ارتباطی بین این نظریات با دورکیم و ... قائل شد هر چند که دورکیم به طور طبیعی روی همه جامعه شناسان اثر گذاری کرده ؛ ضمن اینکه تونیس ، رایزمن رو هم عصر با خودش داشته که با توجه به شباهت از اون اثر گرفته باشه ؛ یا اینکه یک تفکر رایج در میانه قرن فوق صنعتی 19 بوده باشه . احتمالا نظرات رایزمن بخصوص طبقه بندی دوره ها بر اساس نوع ارتباطات و تئوری توده تنها که باز هم از منظر ارتباطی هستن رو احتمالا مطالعه کردی ؛ . نگرش این نوع جامعه شناسی بیشتر بر طبقه بندی گذار ها و سمت و سو های تاریخی هست تا فضای فلسفی و مورد تصور جامعه شناسی کلاسیک ..

[quote]نکته جالب در مقاله اول همین موضوع هست که این تقابلل دیالیکتیکی رو از نظر متفکرین مختلف با نام های مختلف گفته و در ایران هم از سنت و مدرنیته برای اون استفاده شده این نشان از این داره که موضوع دغدغه همه هست و فقط در بیان اون زبان ها و نام های مختلفی رو به کار بردن از تونیس و پوپر و...... و باز می بینم که قلمرو فلسفه داره خودش رو بر جامعه شناسی تحکم می کنه تا جایی که جامعه شناسان جدید به نوعی فیلسوف هم هستن و یا مطالعاتی داشتن امثال پوپر و سارتر و کافکا ارنت فوکو و..... [/quote]


نظریه پردازی ذاتا همونطور که گفتم اگر از توصیفات فردی منبعث بشه نتیجتا خروجی فلسفی خواهد داشت که تجربه تاریخی نشون داده نگاه های فلسفی بسیار چکش خواهندخورد و بسیاری از اونها چاره نیستند بلکه چاله نما هستند ...
جامعه شناسی از ابتدا قسمتیش بر اساس فلسفه بوده و قسمتی هم بر اساس دریافت نتایج تجربی و میدانی ، یعنی خود محیط بحث اون نظریات رو توضیح میدن که به طبع اگر نظرات تونیس و رایزمن رو از مجرای "انسانشناسی فرهنگی" نگاه کنی متوجه خواهی شد که اصلا فلسفی و بر اساس نتیجه گیری عقلی نیستند ! بلکه با تحقیق در جوامع بدوی روستایی و شهرنشین حاصل شدن ؛ هرچند تا جایی که موجود هست و بعد از اون که از قرار ناتوانی در رفتن به آینده است تا مقداری دست به تخیل "فلسفیدن" پیرامون اون موضوع میزنند و پس از دوره ناکارامدی نظرشون اثبات میشه و رد اون نظر رو تئوری پرداز دیگری باهاش بازی میکنه ...

در حقیقت کلیشه های جامعه شناسی و مدلهای اون سعی میشه تا از نتایج واقعی اخذ بشن و بر اساس تحقیقات جهانی باشند ، و از همین جهته که من در بالا اوردم که محل تحقیقات میدانی جامعه شناسی غرب با ما متفاوت هست و اگر از کلیشه های (مدلهای نظری) اونها استفاده کنیم طبیعتا این احساس ک فلسفه بر جامعه شناسی تقدم یافته میرسیم ...

و اینکه ... ؛

[quote]نکته جالب در مقاله اول همین موضوع هست که این تقابلل دیالیکتیکی رو از نظر متفکرین مختلف با نام های مختلف گفته و در ایران هم از سنت و مدرنیته برای اون استفاده شده این نشان از این داره که موضوع دغدغه همه هست و فقط در بیان اون زبان ها و نام های مختلفی رو به کار بردن از تونیس و پوپر و...... و باز می بینم که قلمرو فلسفه داره خودش رو بر جامعه شناسی تحکم می کنه تا جایی که جامعه شناسان جدید به نوعی فیلسوف هم هستن و یا مطالعاتی داشتن امثال پوپر و سارتر و کافکا ارنت فوکو و..... [/quote]
پوپر به نظرم از مجرای نگاه مجدد "پس از چند صد قرن" بر افکار فلسفی "افلاطون" و تئوری های موجود دمکراسی و جامعه نگاه میکنه که طبیعتا به یک جمع بندی فلسفی میرسه ./..

و اینکه جامعه شناسی پست مدرن هم بخاطر همین ورود نگاه فلسفی در برابر جامعه شناسی مدرن ناتوان مونده و تعاریفش بجز زیبایی چیزی برای عمل ندارند ! بخصوص پساساختارگرایی و .... که به هیچ وجه با آینده بشر جور در نمیان و فقط یک راهکار و نظریه سازی کلی هستن که بیشتر به بازی های فلسفی با نظریات جامعه شناسی مدرن ساخته شدن و از جنبه عملگرایی در حد همون فلسفه هستن ... :|

[quote]از تمام حشیه ها بزنم من به این دلیل در این نوع تاپیک ها مدتهاست نظر نمیدم چونمستلزم ساعت ها تایپ هست و من واقعا وقت نمی کنم برای همین همیشه آرزوم این بود روزی بتوانیم با دوستانی چون واریور ُ پاتریوت و مصطفی و... در جلساتی علنی خیلی از مسائل سیاسی و اجتماعی و فلسفی و دینی و.... رو مطرح کنیم و به راحتی بشه حرف زد که نمیشه ظاهرا. [/quote] انشالله 60 به بعد ! icon_wink

[quote]پس کار اول فهمیدن و درک دو بینش هست و سپس حجامعه سازی بر اساس تفکر و بینش خودی و در این شرایط و در این جامعه که حول معناهایی خاص بنا شده میشه اینچنین مشکلاتی رو حل کرد.
پس به این شکل ما روندی خطی خواهیم دید که نظام فکری و بینش خودی--> جامعه سازی بومی و ایجاد معانی داخلی--> حل مشکلات در قالب همین سیستم. [/quote]

اینجا رو خوب اومدی ؛ ایکاش بیشتر روی این کار کنی ..

جامعه شناسی یک "علم"توصیفی و توضیحی در باب پدیده های اجتماعی هست ، اماجامعه سازی رو میشه یک مکتب اجرایی با رویکرد "علمی - تفسیری " دونست که میتونه از عملگرایی بالایی برخوردار باشه ....


بهتر بگم ؛ ما جهان رو چطور تفسیر میکنیم و جامعه رو بر اساس اون چطور باید بسازیم . که میشه ترکیبی از نگاه مذهبی و علوم ضاله جامعه شناسی icon_wink icon_wink

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام خدامت واریور بزرگ و کبیر.
جدا وقتی باهات بحث می کنم کیف می کنم چون دقیقا می فهمی چی می گم و این مناظره رو خیلی شیرین می کنه برای من.
بریم سر مباحث خودمون:[quote]
خود لرنر هم تایید کرده و گفته وجود ارتباطات و رسانه ها با محتوای غربی بدون وجود زیر بناهای توسعه یافته و شهر نشینی در این کشورها که مثال هم میزنه (ایران عراق و ترکیه) باعث افزایش سرخوردگی و مشکلات اجتماعی خواهد شد و شد ... [/quote]
بحث فقط ارتباطات و رسانه نیست بلکه این طرح از نظر ساختاری مشکلات فراوانی داره و تنها بخش رسانه نیست یعنی هر چهار مرحله اون نیاز به بازسازی و تجدید نظر داره نه صرفا بخش رسانه ای اون.راحتتر بگم ما باید به فکر طرح های داخلی باشیم وگرنه با این طرح ها فقط مشکلاتمون فراوان تر میشه.
[quote]
درسته که الان چنین چیزی نیست و نمود نداره ؛ علت اصلیش هم تشکیل دولتهای "ملی سکولار " هست که در تعارض با دوران فئودالی (کاملا نژادی و قومی وام گرفته از کلیسا) شکل گرفته ، چیزی که برای رسیدن به اون و فرار از فئودالیسم قومگرا متوسل به لیبرالیسم و بی ریشه کردن توده به جهت کنترل و جلوگیری از جنگ شدند ، البته دودمان های قومی در اروپا هنوز هم قوی هست ..
[/quote]
حتی در اون زمان هم پایه های خانوادگی به شدت شرق قوی نبوده در غرب منظور بنده این هست.
مدرنیسم و دنیای صنعتی و پس از این دوران ها دنیای پسا مدرن تمام شالوده های باقی مانده رو هم نابود کرده و کشورهای غربی از زمین نیم بند و نیم سفتی که در دوران قبل از تجدد و مدرنیسم داشتند الان روی آب هستند و آب هم اساس و پایه ای نداره و به راحتی در اون فرو خواهند رفت.
[quote]
میدان مطالعات جامعه شناسی ایران با غرب بکل متفاوت هست و البته مطالعات زیادی هم در این زمینه صورت گرفته و کتبی هم هست ، منتها هنوز به نظریه و تز نرسیدن و اجبارا با کلیشه غربی مسایل بیرون کشیده میشه ، کما اینکه در همین متن فوق اجبارا برای توضیح مسئله از الگوی تونیس استفاده کردم ...

[/quote]
مشکل این نیست که از جامعه شناسی و توان علمی و تجربه غرب استفاده نکنیم ولی استفاده اون بدون تفکر و گزینش بی مهابا(بی نراس باید گزینش کرد(عبدالکریم سروش)) ضربات شدیدی وارد می کنه.
مشکل اساسی این هست که نوع تفکر غربی از عقل کلامی و فلسفی فاصله گرفته وبه عقل ابزاری، مدرن و جزیی رسیده این نوع عقل راسیونالیستی هست و هم پوشانی اون با تفکر و بینش شرقی ۱۰۰ رصد نیست هر چند پوزیتویسم در نوع شرقی هم هست ولی اصالت کامل نداره.
ما مشکل طرح جامعه شناسانه و پایه های نظری و علمی نداریم و لی مشکل همونطوری که فرمودی بر می گرده به عدم تدوین و عملی شدن اونها در حوزه نظر و تئوری.

[quote]
البته جامعه شناسی چند بخش داره ، تحقیق و توضیح وضعیت که فلسفی نیست و نتیجه بررسی میدانی هست ؛ دادن نظریه با رویکرد های علمی عملی آرمانی یا جمع میان آنها (که از قضا هر وقت فلسفی به قضیه پرداخته شده شکست حاصل شده !) و بعد نگاه استراتژی و مسیر یابی حل مسایل هست ..
[/quote]
تحلیل وضعیت قضیه فلسفی نیست بلکه فلسفه خواه ناخواه سوار بر تمام کلیات هست و بینش ها رو در سطح زیرین شکل میده.فرض کن مایه اصلی ساخت هر وسیله فلزی آهن باشه خوب آهن یک کل برای تمام اجزایی چون قاضق و دوچرخه و ماشینو... هست.
در چند بخش باید با دقت نظر کرد اول اینکه باید در نوع شناخت مسائل به ریشه ها نگریست که غیر از دید فلسفی نمیشه کاری کرد فرضا هویت رو میشه با دید روانشناختی و جامعه شناختی نگریست ولی همه اینها روبنا هستن و این تنها فلسفه هست که با تعریف انسان(البته با تعریف درست و صحیح) ذات فرد روروشن می کنه و در این شرایط شما می تونید در مورد طرح های آینده دار صحبت کنید.
اما به نوع تفکر مدیریت استراتژیک من نگاه خاصی دارم و لازمه اون همونطوری که بیان کردی دیدن و تحقیق کامل و علمی و عملی هست و بعد ریختن سرح های بلند مدت و میان مدت و نهایتا کوتاه مدت.
بازم عرض می کنم از نظر من روند تفکری به این شکل هست فلسفه زیر بنا و شکل دهنده کلیات =>جامعه شناسی => ودر آخر نگاه بلند استراتژیک داشتن و در مرحله آخر سیاست روزمره و اتفاقات و حوادث.
[quote]
متاسفانه این در اختیار ما نیست ؛
منظورم توسعه است ، شما اگر بخوای از الگوی خودت پیش بری مشخصا باید به نتایج غربی ها نگاه کنی ! از شکستها و افتضاحات اجتماعیشون درس بگیری ، اما ! اما اگر نخوای این کار رو بکنی راه نا آزموده بسیار خطرناکی رو طی خواهی کرد که هیچ کس حاظر به پذیرفتن مسیر اون برای اجرا نخواهد شد ! حتی اگر بسیار خوب در منظر ارمانی خودش باشه ...
نکته اصلی که در اختیار نبودن فرایند توسعه رو توضیح میده انتهای راه هست ، توسعه به سمت ابزاری شدن به سمت صنعتی شدن و پیشرفت تکنولوژیک ،
[/quote]
من این رو هم دقیقا فلسفی می بینم چراکه این روند هم پیش بنی شده و غیر قابل اجتناب هست اما در خطوط قبلی عرض کردم بحث این نیست ما از تجربه و تفکر غرب استفاده نکنیم بلکه همونطوری که مقام معظم رهبری فرمودن این علوم مسموم هستن و نیازمند بازنگری (فرض همین اقتصاد ما که داره با نگاه اقتصاد نو کینزی در مجمع تشخیص مصلت نظام پیش گرفته میشه برای بلند مدت به عنوان طرح اقتصادی کشور اگر با روند غرب پیش بره نتیجه در بهترین حالت اکنون غرب خواهد بود).
بلی تمدن غرب تمدن حاکم و بینشاون بینش حاکم هست و با جرات اعلام می کنم تنها کشوری که تونسته در برابر اون فقط احساس فقر نکنه و بیدار باشه کشور ما هست و تمام خورده تمدنها رو در خودش حل کرده مثل مالزی و هند و.....
و در عین حال بحث به طرف پیشرفت تکنولوژیک نرفتن نیست بلکه راه هست.

[quote]
در یکی از تاپیک ها گفتم ؛ وقتی قرار باشه از منظر ابزار سازی و توسعه تکنولوژی جلو بریم مسلما پامون رو میزاریم جای پای غربی ها ، برای این اگر بخواهیم کدی در نظر بگیریم که ایراد کار کجا هست و ما چرا دیدگاه کلی بودن غرب رو داریم باید به این موضوع دقت کنی که اگر در جامعه دیروز "بخدا توکل میکردیم و نگاهمون به آسمان بود" بعد از توسعه تکنولوژیک به تلویزیون نگاه میکنیم که "هواپیمایی داره باران مصنوعی تولید میکنه" و طبیعیه که این مسئله بسیاری از بنیاد های دینی البته بعضا خرافی رو از جا خواهد کند ... در توسعه تکنولوژیک انسان از گرایش به خدا در حل مسایل به گرایش به نفس و کنترل قوای طبیعیت رو آورده و طبیعتا در دسترس بودن همه چیز و فزونی سرگرمی ها "خدا" رو به ابزاری "انتزاعی" و احساسی درونی تبدیل میکنه ، که نا خودآگاه موضوع "لا حکم الا لله " به حاشیه میره و اگر نخواهیم که چنین بشه باید الگویی وجود داشته باشه که نیاز به اون رو توجیح کنه و هنوز کسی از پی اون نرفته و توضیحش نداده . معضل اصلی مدرنیسم همین هست ، ...
[/quote]
این موضوع هم کاملا در موردش بحث شده در داخل و اون هم نسبت انسان مدرن با دنیای خودش هست اما باز نوع نگاه و بینش شرقی در این زمینه مشکلی نداره و از نظر نظری قوی هست اما درک درستی از اون نداریم و در حوزه نظریه پردازی کسانی به اون نپرداختن فرض کن همون هواپیمای بار دار کردن می تونه با این فرض کار کنه که ما هر چی می تونیم انجام میدیم و بقیه با خدا.....
این یکی از مشکلات اساسی تجدد و مدرنیسم و تفکر غربی هست اومانیسم فلسفی و نوع نسبت اون با محیط و تاریخ و دنیای خودش اما این روند هم در غرب به تفکرات نیچه ای و سارتری و کامو و..... ختم شده که دنیای اگزیستانسیالیسم و پست مدرن رو شکل داده یعنی حتی غرب به بن بستی که درش هست پی برده و هایدگر به شکلی اون رو داره فریاد می کنه اما پست مدرنیسم فقط سلبی ببرخورد کرده نه ایجابی و هنوز راه هست برای کار شاید تمدن بعدی در جایی غیر از غرب باشه.
[quote]
اما تونیس از منظر ارتباطات به قضیه نگاه کرده و اینطور نباید ارتباطی بین این نظریات با دورکیم و ... قائل شد هر چند که دورکیم به طور طبیعی روی همه جامعه شناسان اثر گذاری کرده ؛ ضمن اینکه تونیس ، رایزمن رو هم عصر با خودش داشته که با توجه به شباهت از اون اثر گرفته باشه ؛ یا اینکه یک تفکر رایج در میانه قرن فوق صنعتی 19 بوده باشه . احتمالا نظرات رایزمن بخصوص طبقه بندی دوره ها بر اساس نوع ارتباطات و تئوری توده تنها که باز هم از منظر ارتباطی هستن رو[color=red] احتمالا مطالعه کردی [/color]؛ . نگرش این نوع جامعه شناسی بیشتر بر طبقه بندی گذار ها و سمت و سو های تاریخی هست تا فضای فلسفی و مورد تصور جامعه شناسی کلاسیک ..
[/quote]
نه متاسفانه.
من توی نظراتی که ار تونیس گذاشته بودی در مورد ارتباطات زیاد چیزی ندیدم و اتفاقا چیزی که من برداشت کردم که یکی از مشکلات همین بحث ارتباطات بود که نویسنده مقاله به اون اشاره کرده بود که نظریه تونیس به دلیل همین نقص کمی می لنگه.
اما با توجه به تاریخ تونیس و تفکرات تاریخی ماتریالیستی مارکس و... ممکنه این نگاه ها ملهم از اون هم باشه به طوری که نگاه سوسیالیستی در اون به وضوح دیده میشه.این دید هم ددقیقا اصلا کار زیادی به فلسفه نداره و بیشتر نگاهتاریخ تمدنی و تاریخی داره.به هر حال خیلی شبیه هستن به نظر من.
اما جالب این هست که دکتر شریعتی در دهه ۴۰ شمسی این روند تارخی و جامعه شناسانه رو تعریف کرده

[quote]نظریه پردازی ذاتا همونطور که گفتم اگر از توصیفات فردی منبعث بشه نتیجتا خروجی فلسفی خواهد داشت که تجربه تاریخی نشون داده نگاه های فلسفی بسیار چکش خواهندخورد و بسیاری از اونها چاره نیستند بلکه چاله نما هستند ... [/quote]
این رو در صورتی قبول می کنم که اون فلسفه پایه و اساس درست و حسابی نداشته باشه.
[quote]
جامعه شناسی از ابتدا قسمتیش بر اساس فلسفه بوده و قسمتی هم بر اساس دریافت نتایج تجربی و میدانی ، یعنی خود محیط بحث اون نظریات رو توضیح میدن که به طبع اگر نظرات تونیس و رایزمن رو از مجرای "انسانشناسی فرهنگی" نگاه کنی متوجه خواهی شد که اصلا فلسفی و بر اساس نتیجه گیری عقلی نیستند ! بلکه با تحقیق در جوامع بدوی روستایی و شهرنشین حاصل شدن ؛ هرچند تا جایی که موجود هست و بعد از اون که از قرار ناتوانی در رفتن به آینده است تا مقداری دست به تخیل "فلسفیدن" پیرامون اون موضوع میزنند و پس از دوره ناکارامدی نظرشون اثبات میشه و رد اون نظر رو تئوری پرداز دیگری باهاش بازی میکنه ...

در حقیقت کلیشه های جامعه شناسی و مدلهای اون سعی میشه تا از نتایج واقعی اخذ بشن و بر اساس تحقیقات جهانی باشند ، و از همین جهته که من در بالا اوردم که محل تحقیقات میدانی جامعه شناسی غرب با ما متفاوت هست و اگر از کلیشه های (مدلهای نظری) اونها استفاده کنیم طبیعتا این احساس ک فلسفه بر جامعه شناسی تقدم یافته میرسیم ...
[/quote]
استفاده از فلسفه برای چنین مواردی باز منوط به درست بون اون نوع فلسفیدن هست فرضا فلسفه ای ذات انسان رو به طور عالی توصیف کرده که با نگاه آسمانی هم هم خوانی داره خوب از این فلسفه به راحتی و سادگی و با نتیجه میشه در طرحریزی جامعه شناسانه استفاده کرد اما استفاده از فلسفه ای چون فلسفه ماکیاولی در تاریخ چی بوده و در جامعه؟؟؟؟
البته من هم نگفتم طرح ها و تحقیقات جامعه شناسی فلسفی و تفکری و عقلی بودن بلکه این فقط بهش شاید کمک کرده وگرنه بله بیشترش کار میدانی بوده.نمونه بارز اون دورکیم و بررسی قبایلی در آمریکای لاتین و مرکزی و شمالی تا عمق دشت های آفریقا.

اما طرح های جامعه شناسی هر کدوم بخشی از فاکتورها رو دیدن و می بینن و همونطوری که گفتی این فاکتورها رو شاید یکی حذف و یا بهش اضافه کنه و می بینیم از دل هر طرحی چند تای دیگه زاییده میشه.

بحث تقدم فلسفه بر جامعه شناسی نیست چون تقدم تارخی و تقویمی نیست در اینجا منظور بحثش درازه و ....
[quote]
وپر به نظرم از مجرای نگاه مجدد "پس از چند صد قرن" بر افکار فلسفی "افلاطون" و تئوری های موجود دمکراسی و جامعه نگاه میکنه که طبیعتا به یک جمع بندی فلسفی میرسه ./..

و اینکه جامعه شناسی پست مدرن هم بخاطر همین ورود نگاه فلسفی در برابر جامعه شناسی مدرن ناتوان مونده و تعاریفش بجز زیبایی چیزی برای عمل ندارند ! بخصوص پساساختارگرایی و .... که به هیچ وجه با آینده بشر جور در نمیان و فقط یک راهکار و نظریه سازی کلی هستن که بیشتر به بازی های فلسفی با نظریات جامعه شناسی مدرن ساخته شدن و از جنبه عملگرایی در حد همون فلسفه هستن ... icon_rolleyes

[/quote]
این رو قبول دارم و بالا دلیل اون رو توضیح دادم.
اما اول لا اله هست یعنی خدایی نیست و بعد الا الله
غرب داره متوجه لنگیدن میشه و این مهم هست برای همین عرض کردم آینده تمدن بشری شاید جایی غیر از غرب جغرافیایی باشه اما بخشی از اون بر اساس تمدن غرب.

[quote]انشالله 60 به بعد ! icon_wink [/quote]

فکرش رو بکن من وو تو شصتی بگیر تامین اجتماعی بشیم و بعد توی پارک در حال منچ بازی کردن بحث کنیم چه شود icon_wink
[quote]
اینجا رو خوب اومدی ؛ ایکاش بیشتر روی این کار کنی ..

جامعه شناسی یک "علم"توصیفی و توضیحی در باب پدیده های اجتماعی هست ، اماجامعه سازی رو میشه یک مکتب اجرایی با رویکرد "علمی - تفسیری " دونست که میتونه از عملگرایی بالایی برخوردار باشه ....


بهتر بگم ؛ ما جهان رو چطور تفسیر میکنیم و جامعه رو بر اساس اون چطور باید بسازیم . که میشه ترکیبی از نگاه مذهبی و علوم ضاله جامعه شناسی icon_wink icon_wink

[/quote]
شاید روزی منم یه فیلسوف یا جامعه شناس شدم و طرح هم ریختم . icon_wink خدا رو چه دیدی توی کشوری که مهندس نرم افزار پزشکی می کنه ما هم بزار فیلسوف و جامعه شناس بشیم.
بازم عرض می کنم فلسفه فقط کلیات رو به ما گوشزد می کنه و ما رو به هویت خودمون نزدیک می کنه و اون زمان به این دید باید به فکر ساختن جامعه باشیم و حل مشکلاتش وگرنه همه جا بر به بن بست های بدی می خوریم.
جامعه شناسی لازمه و پیش نیاز جامعه سازی هست ولی من جامعه شناسی بنیادین رو ترجیح میدم (رحمت بر پدر آفرینندش که اسمش یادم رفته).
نباید به تمام علوم به نگاه ضاله نگاه کنیم وگرنه شبیه خیلی از ..... می شیم.بلکه باید روش رویاد بگیریم یا همون متدولوژی رو و بعد باید با نگاه حکمی این کار رو بکنیم.که فکر می کنم چندین دهه در کشور تا اونجا راه داشته باشیم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با سلام
تاخر فرهنگی خوب عنوانی است .از ویدیو دهه 60 تا اینترنت دهه 80 سرعت به قدری زیاد است که نمی توان تصورش را کرد علم بشر اگر در قبل در چند هزار سال دو برابر می شد در این سالها در هر سال چند برابر می شود حالا با این علم ابزار خواصی درست می شوند که در دست کسانی است که مخالف ما فکر می کنند پس این وسیله اول ظهور پیدا می کند و ما بعد از ان باید جواب گو باشیم .دومین مساله در جامعه دینی بهتر نبود به جایی قانون مداری دین مداری ترویج می شد که بر پایه دین قانون قدرت خود را بدست می اورد . در زمین مهاجرت از روستا به شهر این یک روند طبیعی است تا کی می خواهیم اصل ماجرا را فراموش کنیم کشاورزی و دامداری سنتی جواب گو نیست باید روش عوض شود . با عوض شدن روش تا کشاورزان کم می شود .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]سلام خدامت واریور بزرگ و کبیر.
جدا وقتی باهات بحث می کنم کیف می کنم چون دقیقا می فهمی چی می گم و این مناظره رو خیلی شیرین می کنه برای من.
بریم سر مباحث خودمون:[/quote]

سلام بر برادر بزرگتر خودم ، ممنون ولی حقیر لایق این اوصاف نیست .

کم پیدایی ؟



[quote]بحث فقط ارتباطات و رسانه نیست بلکه این طرح از نظر ساختاری مشکلات فراوانی داره و تنها بخش رسانه نیست یعنی هر چهار مرحله اون نیاز به بازسازی و تجدید نظر داره نه صرفا بخش رسانه ای اون.راحتتر بگم ما باید به فکر طرح های داخلی باشیم وگرنه با این طرح ها فقط مشکلاتمون فراوان تر میشه. [/quote]

شما کاملا درست میگی ، منظورم اما این بود که نبض توده در دستان " سیستم ارتباطی " یک جامعه است ، به واقع توسعه خواهی و تجدد یا تجدید نظر و یا پذیرش و باور هر پیشرفتی منوط به وجود رسانه است و بهتر بگم اگر باور کنیم که بنیان مدرنیسم از " هنر " شده ، هنر و بعدها چاپ به منزله یک رسانه عمل کرده و عامل دومینو وار فراگرد های بعدی مدرنیسم و توسعه شده ...

یه پیوستی از این نوع گزاره ها در عملکرد رسانه بزارم که اگر فرصت کردی یه نگاهی بهش بندازی ، بخصوص که در هر 4 مرحله اساسا رسانه عامل اصلی هست ... ؛

http://www.aftabir.com/entertainment/communications/human/mean_model_rogersandshoemaker_levels.php
[quote]حتی در اون زمان هم پایه های خانوادگی به شدت شرق قوی نبوده در غرب منظور بنده این هست.
مدرنیسم و دنیای صنعتی و پس از این دوران ها دنیای پسا مدرن تمام شالوده های باقی مانده رو هم نابود کرده و کشورهای غربی از زمین نیم بند و نیم سفتی که در دوران قبل از تجدد و مدرنیسم داشتند الان روی آب هستند و آب هم اساس و پایه ای نداره و به راحتی در اون فرو خواهند رفت. [/quote]

موافقم ، اما این مسئله به مقدار زیادی ناشی سایر عوامل تغییرات اجتماعی هست ، منجمله جنگ های طولانی مهاجرت ها و ... که البته امروز دیگه این مسئله رو بصورت عام عنوان میکنند تا حل شده پنداشته بشه ، بخصوص نظریه " غرب مسیحی " یکه تاز "آرنولد توینبی"

[quote]مشکل این نیست که از جامعه شناسی و توان علمی و تجربه غرب استفاده نکنیم ولی استفاده اون بدون تفکر و گزینش بی مهابا(بی نراس باید گزینش کرد(عبدالکریم سروش)) ضربات شدیدی وارد می کنه.
مشکل اساسی این هست که نوع تفکر غربی از عقل کلامی و فلسفی فاصله گرفته وبه عقل ابزاری، مدرن و جزیی رسیده این نوع عقل راسیونالیستی هست و هم پوشانی اون با تفکر و بینش شرقی ۱۰۰ رصد نیست هر چند پوزیتویسم در نوع شرقی هم هست ولی اصالت کامل نداره.
ما مشکل طرح جامعه شناسانه و پایه های نظری و علمی نداریم و لی مشکل همونطوری که فرمودی بر می گرده به عدم تدوین و عملی شدن اونها در حوزه نظر و تئوری[/quote]

مشکل از افراط و تفریط هست ، ...

اگر نگاهی بر نظریه کمتر شناخته شده " سوروکین " مبنی بر " نظام های ذهنی " در روال "چرخه ای " بندازیم این مطلب به خوبی روشن میشه ، یه مختصری اینجا میارم و اگر فرصتی بود و منابعی در اختیار داشتی مطالعه ای خرد کفایت میکنه ..؛

سوروکین جوامع بشری رو میان سه گونه ذهنیت در نوسان مبیند ،

ذهنیت حسی
مفهوم پردازانه
آرمانگرایانه

و خلاصه اینکه محرک درونی اجتماعی این جوامع رو همین منطق های درونی تشکیل میدن و اینطور مثال میزنه که یک جامعه با ذهنیت خاص برای بسط تفکرش اینقدر خودش رو تحت فشار قرار میده که به آخرین حد منطقیش برسه ، سرانجام یک جامعه حسی انقدر حسی میشود که بساط سقوطش فراهم شده و مردم به دامان نظریات مفهوم پردازانه پناه میبرند !
[size=9]ریتزر ، نظریه جامعه شناسی معاصر ، صفحه 78 البته کمی محاوره ای نوشتم ، ...[/size]

و بعد نتیجه این میشه که در ادامه بسط ذهنیت مفهوم پردازانه به نگاه آرمانگرایانه خواهند رسید ! همین چرخه مجدد در نهایت تکرار خواهد شد ...

علت اینکه غرب در حال حاضر برای این حوزه شروع به فلسفه پردازی و ذهنیت سازی مفهوم پردازانه کرده طبیعتا خروجی نهضت تجربه گرایی هست و پاسخی که مجبوره به اون بده ، و شاید این فرصتی برای گسترش فرهنگ معتدل دینی مثل اسلام هم باشه ...
اما در حال حاضر عقربه ساعت ما جلوتر از غرب میچرخه ! و ....



[quote]حلیل وضعیت قضیه فلسفی نیست بلکه فلسفه خواه ناخواه سوار بر تمام کلیات هست و بینش ها رو در سطح زیرین شکل میده.فرض کن مایه اصلی ساخت هر وسیله فلزی آهن باشه خوب آهن یک کل برای تمام اجزایی چون قاضق و دوچرخه و ماشینو... هست.
در چند بخش باید با دقت نظر کرد اول اینکه باید در نوع شناخت مسائل به ریشه ها نگریست که غیر از دید فلسفی نمیشه کاری کرد فرضا هویت رو میشه با دید روانشناختی و جامعه شناختی نگریست ولی همه اینها روبنا هستن و این تنها فلسفه هست که با تعریف انسان(البته با تعریف درست و صحیح) ذات فرد روروشن می کنه و در این شرایط شما می تونید در مورد طرح های آینده دار صحبت کنید.
اما به نوع تفکر مدیریت استراتژیک من نگاه خاصی دارم و لازمه اون همونطوری که بیان کردی دیدن و تحقیق کامل و علمی و عملی هست و بعد ریختن سرح های بلند مدت و میان مدت و نهایتا کوتاه مدت.
بازم عرض می کنم از نظر من روند تفکری به این شکل هست فلسفه زیر بنا و شکل دهنده کلیات =>جامعه شناسی => ودر آخر نگاه بلند استراتژیک داشتن و در مرحله آخر سیاست روزمره و اتفاقات و حوادث.[/quote]
اگر مراد از فلسفه رو صرفا " نتیجه گیری های عقلی " بزاریم ، بلی زیربنا محسوب میشه ، اما این زیربنا باید بدونه که قراره چه وزنی و چه ابعادی بر اون سوار بشه ، لذا زیربنای صرف بی معنی هست و روبنا هم بنیان سستی داره ، اما لازمه که یه توضیح مختصری در مورد رویکرد انگلیسی در جامعه شناسی بدم که اساسا سعی بر داده های آماری داشت تا فلسفه و خروجی اون شد " اقتصاد سیاسی " ، اما رویکرد های مارکس که بر پایه دیالکتیک بنا شده از باب فلسفی حتی در تقابل با نظریات فوئرباخ و هگل هم در میادکه ناشی از رویکرد تجربی اون بخصوص " جبرگرایی اقتصادی " هست ، یا بالعکس اون رویکرد های خطی کانت در تحلیل مسایل فلسفی و مشابه اون جامعه شناسی وبر در توصیف منطق پروتسانی و سرمایه داری ، بهتر بگم فلسفه بسیار ناقص تر از اون هست که به بیان اون واقعیت ها بپردازه ، اما چون از معقول انسان هست ، آدمی سعی میکنه با استفاده از اون واقعیت رو توضیح بده بنابراین شیوه های فلسفی رو در بررسی تجربیات بکار میبنده ...
پس نظر من اینه که زیربنا نیست ولی روبنا هم نیست ! خط کش واسه کشیدن نقشه ساختمونه ! icon_rolleyes


[quote]من این رو هم دقیقا فلسفی می بینم چراکه این روند هم پیش بنی شده و غیر قابل اجتناب هست اما در خطوط قبلی عرض کردم بحث این نیست ما از تجربه و تفکر غرب استفاده نکنیم بلکه همونطوری که مقام معظم رهبری فرمودن این علوم مسموم هستن و نیازمند بازنگری (فرض همین اقتصاد ما که داره با نگاه اقتصاد نو کینزی در مجمع تشخیص مصلت نظام پیش گرفته میشه برای بلند مدت به عنوان طرح اقتصادی کشور اگر با روند غرب پیش بره نتیجه در بهترین حالت اکنون غرب خواهد بود).
بلی تمدن غرب تمدن حاکم و بینشاون بینش حاکم هست و با جرات اعلام می کنم تنها کشوری که تونسته در برابر اون فقط احساس فقر نکنه و بیدار باشه کشور ما هست و تمام خورده تمدنها رو در خودش حل کرده مثل مالزی و هند و.....
و در عین حال بحث به طرف پیشرفت تکنولوژیک نرفتن نیست بلکه راه هست. [/quote]

اتفاقا اینجا باید فلسفه رو بزاری کنار و نگاهی به کشیشان مکتب شیکاگو بندازی ! برادران مذهبی ای که به مطالعه عوارض شهر نشینی و توسعه شهری بخصوص بر مذهب و رفتار مردم علاقه داشتن و بنیانگذاران جامعه شناسی شهری هم هستن ، طبیعیه که ما وقتی پیشرفت و توسعه بخواهیم شهر های ما هم توسعه پیدا میکنه کما اینکه به بدترین شکل ممکن این اتفاق افتاده ، و بهترین حالتش مثلا دوبی ! نیویورک یا شیکاگو ! شهر های ما که بهتر نیستن !! ...

اقتصاد کینزی ضربه اساسی به پیشرفت واقعی ، صنعت ، فرهنگ و منابع انسانی ماست ! گول این ترفند های انگلیسی رو نخوریم بهتره ، هرچند که سبب میشه تا حدودی اقتصاد متعادلی داشته باشیم !! اما با این نوسانات که عامل اساسیش بازار آزاد نبود و دولت هست ؟!!!


[quote]نه متاسفانه.
من توی نظراتی که ار تونیس گذاشته بودی در مورد ارتباطات زیاد چیزی ندیدم و اتفاقا چیزی که من برداشت کردم که یکی از مشکلات همین بحث ارتباطات بود که نویسنده مقاله به اون اشاره کرده بود که نظریه تونیس به دلیل همین نقص کمی می لنگه.
اما با توجه به تاریخ تونیس و تفکرات تاریخی ماتریالیستی مارکس و... ممکنه این نگاه ها ملهم از اون هم باشه به طوری که نگاه سوسیالیستی در اون به وضوح دیده میشه.این دید هم ددقیقا اصلا کار زیادی به فلسفه نداره و بیشتر نگاهتاریخ تمدنی و تاریخی داره.به هر حال خیلی شبیه هستن به نظر من.
اما جالب این هست که دکتر شریعتی در دهه ۴۰ شمسی این روند تارخی و جامعه شناسانه رو تعریف کرده [/quote]

اون بحث روح اجتماعی که مطرح کردی در نظر دورکیم نیست ، بلکه دورکیم از " وجدان جمعی " به عنوان نوعی آگاهی صحبت میکنه ، و علت همه این تفکرات خارج شدن دورکیم از نگاه " مکانیکی " به جامعه و رفتن به سمت نگاه " ارگانیکی " هست ، و همه این ایده ها بر خلاف تصور منشاء فلسفی نداشتند ، شاید از جنبه استنباطی بشه پذیرفت ، اما متهم اصلی جناب " داروین " هستند و نظریه تکاملش که در ادامه این نظریه میاد و روی دورکیم و سایر نظریه پردازان بعدی اثر میزاره ، بهتر بگم اینکه دورکیم و سایر جامعه شناسان بعدی جامعه رو روندی رو به تکامل میدونستند و این تکامل طبیعتا نمیتونست در یک ساختار مکانیکی فرض بشه ، شاید این رویه باعث شده تا دورکیم به انیمیسم و ... متهم بشه ...

در مورد نگاه تونیس هم به نظرم خودم نباید خیلی تطبیق داد ، چون نظریه بازی های جامعه شناسی طبیعتا بصورت الهام گیری از هم ساخته میشن تا جاییکه گفته میشه این نظریه مشابهی توسط " سامنر " داره و اینکه اگر از نقطه نظر " کنش متقابل نمادین " و ارتباطات هم بهش نگاه کنی آثاری از زیمل توش دیده میشه و یا اینکه چون روش مقایسه ای بکار برده " ابن خلدون " هم میاد وسط !! و همه اینها کاملا طبیعی هست چون داستان جامعه شناسی اینه ! ...

[quote]این رو در صورتی قبول می کنم که اون فلسفه پایه و اساس درست و حسابی نداشته باشه. [/quote]
پس یه نگاهی به روشهای تحقیق در علوم اجتماعی بنداز ، شیوه های مختلف مثل روشهای مطالعات کیفی ، کمی ، پنلی ، رگرسیون و ...


[quote]فکرش رو بکن من وو تو شصتی بگیر تامین اجتماعی بشیم و بعد توی پارک در حال منچ بازی کردن بحث کنیم چه شود Laughing [/quote] فعلا باید ببینیم از 2012 رد میکنیم یا نه icon_wink


[quote]نباید به تمام علوم به نگاه ضاله نگاه کنیم وگرنه شبیه خیلی از ..... می شیم.بلکه باید روش رویاد بگیریم یا همون متدولوژی رو و بعد باید با نگاه حکمی این کار رو بکنیم.که فکر می کنم چندین دهه در کشور تا اونجا راه داشته باشیم.
[/quote] این روش ها هم ممکن گاهی کار دستمون بده ، نمیدونم تاپیک شرق شناسی رو خوندی یا نه ولی به نوعی داره شکلی از بحران رو گوشزد میکنه که البته تاحدودی میشه پذیرفتش ، ...
http://www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=22143

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote][quote]fath نوشت:
اما نکته قابل تامل این هست که این نوع روابط در دنیای غرب چیزی ناملموس نیست چون شما در تاریخ اونها به شکلی اثری چندان هم از طایفه و ایل بازی و... نمی بینید و روابط خونی هم آنچنان محکم نبوده و در نتیجه تجدد و مدرنیسم هم این موضوع مقداری تشدید شده اما در جوامع شرق و شرق میانه این موضوع به شدت باعث مشکل میشه چون این مناطق به طور طبیعی اصول حاکم اونها اصول خانوادگی و روابط صمیمانه و..... است در عین حال تفکر اسلامی و ادیان آسمانی تاکیدی خاص بر روابط قومی و صله رحم و... دارند و در این شرایط یک نوع تقابل و ضدیت و یا بهتر عرض کنم دیالکتیک در بین دو تفکر شکل می گیره که در حوزه اجتماعی خیلی شدیدتر از غرب خودش رو نشون میده و اصولا جامعه شناسی ایران هنوز اینقدر در دانشگاه ها پیشرفت نکرده که در طرح های خودش این موارد رو در نظر بگیره چرا که در پی فهم فلسفه دو طرف مقابل و تحلیل اون و نقاط افتراق بر نیومده و این عدم شناخت باعث لنگیدن تمام طرح های جامعه شناسانه و مدیرتی شده.[/quote]

[quote]worior نوشت:
درسته که الان چنین چیزی نیست و نمود نداره ؛ علت اصلیش هم تشکیل دولتهای "ملی سکولار " هست که در تعارض با دوران فئودالی (کاملا نژادی و قومی وام گرفته از کلیسا) شکل گرفته ، چیزی که برای رسیدن به اون و فرار از فئودالیسم قومگرا متوسل به لیبرالیسم و بی ریشه کردن توده به جهت کنترل و جلوگیری از جنگ شدند ، البته دودمان های قومی در اروپا هنوز هم قوی هست .. [/quote]
[quote]
fath نوشت:
حتی در اون زمان هم پایه های خانوادگی به شدت شرق قوی نبوده در غرب منظور بنده این هست. مدرنیسم و دنیای صنعتی و پس از این دوران ها دنیای پسا مدرن تمام شالوده های باقی مانده رو هم نابود کرده و کشورهای غربی از زمین نیم بند و نیم سفتی که در دوران قبل از تجدد و مدرنیسم داشتند الان روی آب هستند و آب هم اساس و پایه ای نداره و به راحتی در اون فرو خواهند رفت. [/quote]

[quote]worior نوشت:
موافقم ، اما این مسئله به مقدار زیادی ناشی سایر عوامل تغییرات اجتماعی هست ، منجمله جنگ های طولانی مهاجرت ها و ... که البته امروز دیگه این مسئله رو بصورت عام عنوان میکنند تا حل شده پنداشته بشه ، بخصوص نظریه " غرب مسیحی " یکه تاز "آرنولد توینبی" [/quote][/quote]

worior و fath عزیزم
از کدام برهه (های) تاریخی در کدامین غرب جغرافیایی صحبت می کنید؟
تنویر بفرمائید تا در ادامه مصدع اوقات شریف تان باشم.

زیاده جسارت است ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]از کدام برهه (های) تاریخی در کدامین غرب جغرافیایی صحبت می کنید؟
تنویر بفرمائید تا در ادامه مصدع اوقات شریف تان باشم. [/quote]

این موضوع دوره تاریخی مورد نظر جناب فتح نبود ، بلکه ایشون بکل ملاک (نظام فئودالی و برده داری) رو حذف قوم گرایی میدونند ، البته برداشت من اینطور بود ، اما خود من حس میکنم که از قرن 16 به بعد چنین تصوری قابل بررسی هست ، بخصوص اینکه اگر " قومیت " رو با " نژاد " یکی ندونیم هر چند که تابع یکدیگر هستند ، .......

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
worior عزیزم
شما در جایگاه استاد من هستید

پیشنهاد می کنم تاریخ تحولات [b]اجتماعی[/b] سده های 12 تا 18میلادی رو در اروپای مرکزی (پروسیا و فرانسه) با تاکید بر «هنجارشناسی عرفی/حقوقی رایج و روابط لایه های اجتماعی با یکدیگر » به اختصار مرور بفرمائید.
باز هم در محضر شما خواهم بود.
ارادتمند

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]worior عزیزم
شما در جایگاه استاد من هستید

پیشنهاد می کنم تاریخ تحولات [b]اجتماعی[/b] سده های 12 تا 18میلادی رو در اروپای مرکزی (پروسیا و فرانسه) با تاکید بر «هنجارشناسی عرفی/حقوقی رایج و روابط لایه های اجتماعی با یکدیگر » به اختصار مرور بفرمائید.
باز هم در محضر شما خواهم بود.
ارادتمند[/quote]

اگر بزرگواری کنید و مختصری تیتر وار و توصیفی همینجا بنویسید ممنون میشم ، چرا که ابدا فرصتی برای چنین مطالعه ای در حال حاضر ندارم ، بخصوص اینکه این صورت از توصیفات رو میشه بعدا کلی تر در کتب مختلف یا فضای نت یافت ...


تشکر .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب worior عزیزم
در یک فرصت مناسب همین امروز احتمالا مجددا مصدع اوقات شریف شما میشم. شاید دو یا سه ساعت بعد ...

ارادتمند

از باب تاخیر و خلف وعده از شما worior و fath عزیزم عذرخواهی می کنم

در باب بحث مطروحه نگاهی به متن ذیل بیندازید:

تفكیك اعضاء یك گروه خاص و همین طور تكثر و مسوولیت پذیری وذهنیت گرایی سیاسی و اجتماعی درون گروهی افراد، از فردیت پذیری های دوران قرون وسطا ست كه شكل می گیرد.
می توان گفت در دوران قرون وسطا، تغییر و تحوّل معنایی، حداقل تا پس از هزاره ی نخستین میلاد موجود نبوده و حول وحوش هزاره ی نخست میلادی است كه چند نحله از این جریان بسیار مهم انشعاب می یابند.
درست از آغاز هزاره ی اول میلادی است كه بنا بر شواهد دانشمندان و دانش پژوهان كه ما از ایشان به ذكر نام سه تن اكتفا می كنیم می توان كندی یا لااقل ركود این روند را مشاهده كرد كه خود موجبی بر تفكیك فردفرد اعضاء یك گروه به حساب می آید.
بنا به گفته ی " گادمت" ارتباط خانوادگی می تواند همچون مبدائی بر تشكیل جامعه ی قرون وسطا محسوب شود و این خود در مثل آینه ای را می ماند كه نقش و تصویر درون آن چندان اختیاری و انتخابی نیست. چراكه سازمان خانواده در دوران قرون وسطا، حتا در معنای خاص خود نیز ، عملكرد چندان درستی نداشته است.
به عقیده ی " بلاك" احتساب ازدواج در مركز یك گروه خانوادگی بدون شك به معنای دگرگونی صوری فئودالیته در آن دوران، از لحاظ واقعیت سنی افراد است.
در نظر " استون" ازدواج فی نفسه ، یكپارچگی و وحدتی برای ارضاء حوائج روانی و فیزیولوژیك نبوده، بلكه مكانیسم نهادینه ای بوده برای تحصیل اطمینان از تداوم خانواده و حمایت از مالكیت اراضی.
" انگلس" تعریف دقیقی دارد بدین مضمون كه برای یك " شوالیه" یا یك" بارون" ، درست به همان نسبتی كه برای یك " پرنس" ، ازدواج یك فعل سیاسی محسوب می شده و موقعیتی بوده برای رشد و تعالی بخشی به قدرت فرد كه این مهم خود در نتیجه ائتلاف های خانوادگی جدید حاصل می آمده و میلی درونی و اختیاری بوده نسبت به خان و مان و نه نسبت به علائق قلبی و فردی.
با وجود بر این آیا رواست این گونه استنتاج كنیم كه ازدواج در سازمان های سیاسی ، كما فی السابق، یك فعل سیاسی محسوب می شود؟ و مثلا ً آیا نمی توان گفت كه ازدواج میان شاهان و روسای ایالات عملا ً فعلی سیاسی است؟
بنابراین استنتاج تاریخی می توان اینگونه استدلال كرد كه ارتباط میان اعضاء یك خانواده ی سلطنتی ارتباطی بوده با نمودی سیاسی و با پیشینه ای بسیاركهن و البته بسیار محدود و آزار دهنده و با حداقل آیین ها كه در آن مصالحه ی ازدواج در حكم یك قرارداد سیاسی محسوب می شده و موافقت فرد در آن هیچگونه دخالتی نداشته یا در حداقل تاثیرگذاری بوده است.
سرتاسر ادبیات منظوم دوران قرون وسطا( بنا به گفته ی انگلس) انباشته است از درخواست شاه ِ پدر از فرزند پسر یا دختر خود در چشم پوشی از میل درونی خویش. چراكه فرزند عملا هیچ تمایلی به ایجاد زندگی مشترك با فرد مورد نظر شاه نداشته است.
به عنوان شاهدی بر این مدعا می توان به ذكر این مثال اكتفا كرد كه پسر و دختری به نام های فلان و بهمان به جهت تقدیس فرمان پدر تن به این ازدواج می دهند و می بینیم كه بنا به گفته ی انگلس نطفه ی شعر غنایی تحت عنوان " ترانه های دوستان" (1) كه انباشته است از سروده های خیانت آمیز افراد به همسرانشان چندان هم تصادفی به وجود نیامده. زیرا در یك ازدواج نه چندان آزادانه و صرفا ً سیاسی، خیانت به همسر رسمی در حكم یك انتقام بوده و خود با ایجاد یك رابطه ی سالم عاشقانه رخ می نمایانده و این خود دلیلی است بر این مدعا كه چرا الهام های شاعرانه درست در چنین مواقعی پا به عرصه ی وجود می گذاشته اند.
البته انجام این كار صرفا ً برای لذت بردن از فعل خیانت نبوده، چراكه خیانت در اصل برقراری یك رابطه ی حقیقی و عاشقانه بوده. حال آن كه ازدواج رسمی تنها رابطه ای بوده سیاسی كه علاقه ی فرد در آن هیچ گونه تاثیری نداشته كه البته ما در تعریف و تحلیل خود از ساز و كار خانواده های قدیم دوباره به آن باز خواهیم گشت.

متن برگردان توسط جناب مهدی فتوحی
ریشه های تمدن اروپایی، 2001، دانشگاه لچه ایتالیا
ریشه های فرهنگ اروپایی، 2001، دانشگاه لچه ایتالیا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سلام مجدد ‏.‏ ‏
پاتریوت عزیز متنی که قراردادین کاملا گویا و روشن کننده بود ‏،
اما این روال سخت گیرانه برای طبقه فئودال قابل وصف هست و توده کثیر برده از اون بیرون میمونند ‏
،‏ لذا ‏
بحث ‏
قومیت ‏
برای ‏
جمعیتی ‏
کوچک ‏
و ‏
خاص ‏
معنی ‏
دار ‏
هست.
این فئودالیته پس سقوط کلیسای کاتولیک ‏،‏ شروع دوره انقلاب صنعتی و ‏...‏ کلا به حاشیه رانده میشه،‏ هررچند که دودمان های پادشاهی در انگلستان همچنان قوی هستند ولی تئوری های لیبرالیسم ‏،‏ قرارداد اجتماعی و شیوه نظم دهی اجتماعی مبتنی قانون و ...‏ نتیجه ناتوانی و یا حذف تدریجی اقتدار حاکمیتهای پادشاهی هست علی الخصوص در ریشه های زمینه ساز انقلاب فرانسه ‏،..

بطور طبیعی اروپا جغرافیای تنگی داره و اقوام به هم نزدیک هستند ‏.‏ جنگ های بسیار و تسلط کلیسای رم بر این دابره فرهنگی رو هم نباید فراموش کرد ‏.‏ ‏

د ر نهایت شاید بپذیرم که اصالت نسبی وجود داشته اما اصالت قومی به اون معنا که در شرق هست براحتی پذیرفتنی نیست ‏.‏ ولی همونطور که گفتم اصالت نژادی بحثش جدی هست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جناب worior عزیزم
گذشته از اینکه نگاه Umberto Cerroni به این پروفایل خاص تاریخی البته نگرش یک منتقد متوسط اجتماعی (نه حتی یک تئوریسین/موءلف اجتماعی) است، مثال های متعددی از برهه های تاریخی متفاوت در سپهر حیات اجتماعی اعصار میانه که مبتنی بر اسناد متقن تاریخی است این حقیقت را نمایان می سازد که «سلول اجتماعی/اقتصادی بنیادین خانوادگی» نه در شکل متجدد «هسته ای و خصوصی شده اش» بلکه در شکل یک عامل تولید/باز تولید مالکیت سنتی و اندکی بعد فئودالیته نوپا بشکلی تقریبا قابل تعمیم در اقلیم اروپایی موجودیت، قوام و دوام یافته است. اصولا وجه تسمیه اعصار میانه آشکار است و در خصوص موضوع محوری گفتاوردمان، شکلی از خانواده مرد (اغلب شوالیه/نظامی) محور که متفاوت از خانه اربابی روم باستان و متمایز از خانواده شهری/ اعیان کاخ نشین اروپای اواخر سده 17 اروپای مرکزی است طی 900 سال نسج می گیرد و بتدریج رو به زوال می نهد از همین رو نمی توان بسادگی طرح کرد که «سلول بنیادین خانوادگی» یا «norm خانوادگی» (و اتفاقا «دقیقا» از سنخ سنت مدار و سنت زده اش) در اروپا اعصار میانه بچشم نمی خورده است. اما در باب اصالت قومی، شاید اندکی بعد و شاید فردا بیشتر در این خصوص مصدع اوقات شریف تان شوم.
داستان شکل گیری سنت های حاکم بر روابط میان زنان و مردان در اروپای مرکزی جالب توجه است و احتمالا قدری بیشتر در این مورد صحبت می کنیم.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[b]پیوست 1[/b]

1) در زبان یونانی پس از عصر پایدیا [پیش سقراطیان] (که در حوالی سده پیش از میلاد آغاز گردیده است) حتی پس از ظهور سقراط و تداوم روش/منش وی توسط شاگردان و علاقمندان اش (که مفاهیم عقلانی و هنجارهای اخلاقی بسیاری را احیا و تولید نمودند) هیچ واژه ای وجود نداشت که دقیقا معادل «family» (خانواده؛ بالاخص خانواده ای که از میان خرابه های اروپای post-feudalism era شکل گرفت) باشد، این امر برای زبان لاتین کهن نیز صدق می کند و واژه familia بیشتر به معنای household یا «اهل خانه [مراد متریال (بنا، شاکله و ... قس علیهذا) خانه است و نه spirit منزل]» (در شکل کهن آن) بکار می رود. بطریقی مشابه، واژه کهن «paterfamilias» که در لغت نامه های جدید به مفهوم «[زن] خانه دار و نه لزوما همسر» بکار می رود در فرهنگ عمومی روم باستان سده های 6 تا 14 اغلب به معنای «متعلقات ارباب (یا خانه اربابی)» بکار برده می شده است. لذا ساختار واحدهای بنیادین جامعه روم باستان در مگاپولیس های کهن اش خانه ای ارباب (یک مرد- انسان که اغلب به شغل نظامی گری اشتغال داشتند یا شغل دوم شان کسب و کار خرده پا یا فلاحت و یا تجارت و بازرگانی بود؛ در حقیقت این واحد بنیادی حول محور یک مرد/ارباب شکل می گرفت) و متعلقاتی بود که در جوار (یا آن گونه که از معانی برخی واژگان متبادر می شود: [b]ظل[/b]) آن مرد زندگی می کردند.
2) در دو تمدن کهن غرب جغرافیایی یعنی یونان و روم باستان هیچ هویت مستقل و جایگاه و رتبه مستقل، ارزشمند و موثری برای «لایه جنسیتی زنانه» در نظر گرفته نمی شد. زنان یا موجوداتی مزاحم بودند یا اشیایی برای توارث و تناسل و در خوش بینانه ترین مُد، کارگرانی ساکت و بی دفاع در برابر مشقت کار چنانکه در روم باستان حتی به ازای بکارگیری زنان مالیاتی پرداخت نمی شد و در صورت محاسبات سالانه یک اعیان رومی تنها شمار مردان پیشکار و کارگر در نظر آورده می شدند و زنان در این مقام جایگاهی برابر با بردگان روم داشتند. حتی زنان حلقه شاهی و دربار نیز چندان مجالی برای عرض اندام و دست کم سخن سرایی نمی یافتند.
3) با چنین پیشینه تاریخی، می توان حدس زد که سنت های ازدواج برای دختران تازه بالغ تا چه پایه تحقیرکننده و سخت گیرانه بوده است. بر اساس مستندات تاریخی، سن ازدواج دختران در دوران اقتدار روم باستان در جوامع شهری عموما از 14 سال تجاوز نمی کرده است. تجانس/تناسب کاست های اجتماعی شرطی اساسی و غیرقابل چشم پوشی در برقراری چنین پیوندی محسوب می شده است؛ پسران جوانی که دست به قاعده شکنی می زدند و به هر شکل رضایت پدران را جلب می کردند برای همیشه از خانه پدر رانده و از هر گونه میراثی محروم می شدند. ازدواج با سوگند رضایت قطعی پدران زوجین در حضور شهود محلی رسمیت می یافت. پلی گامی در جامعه روم باستان بطرزی مضحک شیوع داشته است. عرف و قواعد حیات اجتماعی روم باستان به مردان اجازه می داد تا به کمترین بهانه ای همسران خویش را ترک گویند و این زنان در زمره مطرودین جامعه روم باستان بودند. دختران هرگز از حق ارث از پدر و همسر برخوردار نبودند. جامعه رومی همچون سایر جوامع انسانی مألوف آن اعصار تا بُن جان «مردسالار»، «مرد محور» و «مرد پرست» بود به گونه ای که می توان مدل آنالیز جنسیتی «مرد/انسان در مقابل زن/شیء» را برای موشکافی برهمکنش جنس ها در آن جامعه پذیرفت مضاف بر اینکه جامعه رومی بر پایه نظامی گری و ارج نهادن به ارزش های جهان گشایانه و سلک نظامی گری بنا نهاده شده بود و لذا ارمغان احساس امنیت در مرزها که نتیجه اش ساخت خانه هایی بزرگ و وسیع با محوطه هایی بسیار گشاده بود به مثابه دستاورد مردان نظامی آن جامعه به رسمیت شناخته شده و تا حد ستایش مورد احترام جامعه رومی بود؛ حتی در برخی ادوار تاریخی روم باستان مرد بودن بطور رسمی به مثابه ارزشی در برابر ضد ارزش زن بودن طرح و بحث می شد (ر.ک. بیوگرافی و اندیشه های سنکا حکیم و سوفوکل سخنور) و این مساله گاه و بی گاه در هنر نمایشی رومیان باستان آشکارا بازتاب یافته است. روابط اخلاقی میان زنان و مردان در روم باستان سرشار از مغاک های تاریکی است که بیان شان مایه تلویث تاریخ است. راه اندازی کسب و کار، تجارت، مالکیت و .. قس علیهذا برای زنان تا آخرین روزهای موجودیت روم باستان پذیرفتنی نبود؛ شرایطی که برای بیش از 800 سال بنحوی دیگر در تاریخ قاره سبز و همچنین جزیره ای که مهاجرین ژرمانیکی که از سواحل خلیج کیل (Kiel) در کرانه دریای بالتیک به آنجا آمدند و جزیره فرشتگان اش نامیدند (انگلستان) پژواکی سخت تر و قاعده مندتر یافت.

این مقال تداوم خواهد یافت ...
زیاده جسارت است ...

ارادتمند شما worior و fath عزیزم
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.