امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

قسمتی از یک مقاله :

 

مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War

 

نویسنده : Michael Eisenstadt     تاریخ : March 19, 2021

 

قسمت دوم : 

 

درس هایی از رویارویی های گذشته ایران و آمریکا

 

 

رویکرد ایران در منطقه خاکستری به همراه درگیری گاه به گاه در اقدامات آشکار نظامی ، جلوه ای از دوره های گذشته تنش و رویارویی بین ایالات متحده و ایران را به نمایش می گذارد . این موارد شامل عملیات تغییر پرچم ایالات متحده در خلیج فارس در طول جنگ ایران و عراق ، کمک های مرگبار ایران به گروه های شبه نظامی شیعه که در برابر اشغال عراق پس از سال 2003 توسط آمریکا "مقاومت می کردند " و کارزارهای فشار/ رفع فشاری که قبل از توافق هسته ای 2015 با ایران (برنامه جامع اقدام مشترک یا برجام) بود و بعد از آن با خروج ایالات متحده از برجام در سال 2018 ادامه یافت .

 

عملیات تغییر پرچم در خلیج فارس (1987-1988) :

 

در پاسخ به حملات قایق‌های کوچک ایران به کشتی‌های بی‌طرف در مراحل آخر جنگ ایران و عراق ، ایالات متحده عملیات اراده جدی  ( Earnest Will )  را در ژوئیه 1987 برای اسکورت نفت‌کش‌های کویتی با پرچم تغییر یافته در خلیج فارس آغاز کرد . با شروع عملیات، دولت ریگان نسبت به حمله به کاروان های عبوری از تنگه هرمز با موشک های کرم ابریشم ، به ایران هشدار داد . دولت ریگان تصور می‌کرد که حضور ناوگروه جنگی هواپیمابر یو‌اس‌اس  کیتی هاوک ( USS Kitty Hawk ) در منطثه از اقدامات متقابل ایران جلوگیری می‌کند.

 

با این که راه اندازی عملیات اسکورت کاروانها ،  باعث شد تهران به طور چشمگیری حملات قایق های کوچک خود را کاهش دهد ، ولی در مقابل به سرعت و به طور غیرمستقیم ایالات متحده به چالش کشیده شد : در عملیات اسکورت اولین کاروان ، نفتکش بریجتون ( Bridgeton ) به یک مین مخفی برخورد کرد و آسیب دید . به دلیل خسارات محدود ، کمبود تلفات و تمایل به اجتناب از تشدید تنش ، ایالات متحده پاسخی نداد .

 

در ادامه ، طی چند ماه یعد ، تهران هم حملات قایق‌های کوچک و هم عملیات مین گذاری خود را افزایش داد . در سپتامبر 1987، نیروهای آمریکایی یک کشتی ایرانی به نام  ایران اجر را در حال مین گذاری در آب های بین المللی توقیف کردند.  آنها کشتی را غرق کردند و خدمه آن را بازداشت کردند . ماه بعد، نیروهای ایرانی دو موشک کرم ابریشم  ( Silkworm missiles ) را به سمت یک نفتکش با پرچم تغییر یافته  در آب های کویت شلیک کردند . اقدام به حمله دور از تنگه هرمز ، عبور از  خط قرمز آمریکا محسوب می شد . به احتمال زیاد مهاجمان برای پنهان کردن نقش خود ، موشکهای به غنیمت گرفته شده کرم‌ ابریشم عراقی را از شبه جزیره فاو که در آن موقع در اشغال ایران بود ، شلیک کرده بودند . در مقابل ایالات متحده با انهدام دو سکوی نفتی ایران که از آنها برای پشتیبانی حملات استفاده می شد، پاسخ داد . ایران با حمله دوباره توسط موشک کرم ابریشم به پایانه های نفتی کویت تلافی کرد، که البته موشک شلیک شده به اشتباه به یک لنج طعمه گذاشته شده در بندر برخورد کرد .

 

زمانی که تهران عملیات مین گذاری دیگری را در فوریه 1988 آغاز کرد ، واشنگتن قوانین و تاکتیک‌های تهاجمی‌تری را اتخاذ کرد . دو ماه بعد ، ناوشکن ساموئل رابرتز  ( USS Samuel B. Roberts ) با مین برخورد کرد و این اتفاق باعث شد تا نیروی دریایی آمریکا دو سکوی نفتی دیگر ایران را که برای پشتیبانی از عملیات استفاده می‌شد ، نابود کند . در پاسخ ، نیروهای دریایی ایران با چندین کشتی جنگی آمریکا درگیر شد که منجر به اتفاق افتادن عملیات آخوندک ( Praying Mantis )  توسط ارتش آمریکا شد . در جریان این اقدام نیروی دریایی آمریکا ، یک قایق موشک انداز ، یک ناوچه ناوچه و یک قایق کوچک ایرانی را غرق کرد . همچنین به یک ناوچه و چندین قایق کوچک دیگر ایران هم که علی رغم احتمال بعید موفقیت ، همچنان به درگیری ادامه می دادند ، آسیب زد . این حادثه پایان عملیات مین گذاری ایران بود و با برگشت وضعیت جنگ زمینی به ضرر ایران ، حملات به کشتیرانی در طی ادامه جنگ به شدت کاهش یافت .

 

در ژوئیه 1988، طی یکی از عملیات های دریایی که کاملا نادر بودند ، ناو یو اس اس وینسنس ( USS Vincennes ) به طور تصادفی ( ؟ ) یک هواپیمای مسافربری ایرباس ایرانی را به علت شناسایی اشتباه ( ؟ ) به عنوان جت جنگنده ، هدف قرار داد و سرنگون کرد . همه 290 سرنشین هواپیما کشته شدند . البته ایران معتقد بود که این یک اقدام عمدی بوده است. این تصور که ایالات متحده از طرف عراق وارد جنگ شده است ، باعث شد تهران به جنگ پایان دهد .

 

در مجموع ، ایران با مداخله ایالات متحده منصرف نشد و با خویشتن داری آمریکا ، جسورتر شد . تهران با استفاده از ابزارهای غیرمستقیم (میادین مین دریایی ) ایالات متحده را به چالش کشید ، خطوط قرمز ایالات متحده را با پرتاب موشک به کشتی‌های تعویض پرچم شده ئر جایی که تحت اسکورت نبودند ، دور زد و حملات به کشتی‌های بدون اسکورت را که بخشی از عملیات تعویض پرچم‌ نبودند ، افزایش داد . تهران تا پس از عملیات آخوندک که هزینه‌های گزافی را در آن متحمل شد ، عقب نشینی نکرد . با این حال ، مداخله ایالات متحده از حملات مستقیم به کاروان‌ها جلوگیری کرد ، ایران را مجبور کرد به تاکتیک‌های کمتر مؤثری تکیه کند و به نتیجه رسیدن یک راه‌حل دیپلماتیک برای جنگ ایران و عراق کمک کرد ( البته این کار با همزمانی یک سری پیروزی‌های ویرانگر عراق در روی زمین امکان‌پذیر شد ) .

 

جنگ نیابتی علیه نیروهای آمریکایی در عراق (2003-2011) :

 

در طول اشغال عراق توسط آمریکا، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، شبه‌نظامیان عراقی و گروه‌های شورشی را آموزش داد ، مسلح کرد و تأمین مالی کرد . این گروهها بیش از 600 سرباز آمریکایی را در عراق کشتند . تهران ظاهرا امیدوار بود که نیروهای آمریکایی را محدود کند ، اشتهای آمریکا را برای ماجراجویی‌های نظامی بیشتر منطقه‌ای کاهش دهد و به نیروهای نیابتی‌اش کمک کند تا در نهایت ایالات متحده را از عراق بیرون برانند . از آنجایی که نیروهای آمریکایی در همسایگی ایران مستقر شده بودند و خطربسیار بالا بود ، ایران مایل بود ریسک قابل توجهی را متحمل شود .

 

IRAN-vs-USA.jpg

 

 در مقابل ، واشنگتن هم به دنبال ایجاد اختلال در تلاش های تهران همزمان با اجتناب از تشدید تنش بود ، بنابراین عموماً با خویشتن داری عمل می کرد . ارتش آمریکا به طور مرتب از جابجایی و تحویل محموله‌های تسلیحاتی ایران جلوگیری  می‌کرد و پس از ارسال یک یادداشت اخطار که مورد توجه قرار نگرفت ، مجموعه‌ای از عملیات‌ها را برای بازداشت عوامل ارشد نیروی قدس آغاز کرد : دو نفر در بغداد (دسامبر 2006) ، پنج نفر در اربیل (ژانویه 2007) و یک نفر دیگر در سلیمانیه (سپتامبر 2007) . یک عامل حزب الله که برای ایران کار می کرد نیز بازداشت شد (ژوئیه 2007). این بازداشت‌ها باعث شد که ایران به دنبال مذاکره مستقیم با نمایندگان آمریکا در بغداد باشد که ظاهرا بی‌نتیجه بود و باعث شد که نیروی قدس به‌طور چشمگیری فعالیت خود در عراق را کاهش دهد ، البته فعالیت‌ها در آنجا را متوقف نکرد . ایالات متحده همچنین در چندین نوبت با ارسال پیام خصوصی تهدید کرد که به حملات گروه های طرفدار ایران، از جمله حملات موشکی به سفارت آمریکا در بغداد در آوریل 2008 و علیه چندین پایگاه نظامی آمریکا در عراق در ژوئن 2011 (که منجر به کشته شدن 15 سرباز آمریکایی شد) ، پاسخ نظامی خواهد داد . در هر دو مورد ، حملات پس از هشدارهای شدید ایالات متحده متوقف شد .

 

در مجموع ، تلاش های واشنگتن برای محدود کردن حمایت ایران از نیروهای نیابتی اش درعراق تنها نتایج اندکی به بار آورد . بازداشت عوامل نیروی قدس ، تهران را وادار کرد تا شیوه کار خود را تغییر دهد و در این میان کمی هم انگیزه برای تجدید دیپلماسی ایجاد شد . تهدیدهای بی سر و صدا به پاسخ نظامی در دو مورد باعث شد که ایران از ادامه درگیری خودداری کند ولی اقدامات ایالات متحده در نهایت نتوانست حمایت تهران از حملات به نیروهای آمریکایی را متوقف کند یا محدودیتی برای رشد نفوذ ایران در عراق به وجود یباورد . علاوه بر این ، تهران هیچ تلاشی برای پنهان کردن نقش خود نکرد : به عنوان مثال در تسلیحاتی که توسط ایران برای گروه‌های شیعه شبه‌نظامی ارسال می شد ، اغلب آرم‌ها و پلاک‌های اطلاعات سازنده حفظ می‌شد . بلاتکلیفی ایجاد شده توسط اقدامات نیابتی ظاهراً برای ایران مهم‌تر از انکار بود ، سیستم به درستی محاسبه کرده بود که حتی زمانی که حمایت ایران مشهود باشد ، ایالات متحده به عملیات‌های نیابتی پاسخ نظامی نخواهد داد .

 

کارزارهای فشار ناهمگون  (2010–2012) :

 

با توجه به ادامه فعالیت‌های هسته‌ای ایران و سرپیچی از 12 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که بین سال‌های 2006 و 2010 به تصویب رسیده بود ، ایالات متحده ، اسرائیل و اتحادیه اروپا فشارها را برای توقف این فعالیت‌ها از طریق اجبار و دیپلماسی آغاز کردند و ایالات متحده و اسرائیل که از سال 2007 کارزار مشترک حملات سایبری علیه برنامه هسته ای ایران را آغاز کرده بودند ، فعالیت های خود را تا سال 2010  افزایش دادند . در ادامه اسرائیل بین سال های 2010 تا 2012 نیم دوجین از دانشمندان هسته ای ایران را ترور کرد و در عین حال تهدید به حمله پیشدستانه برعلیه زیرساخت های هسته ای ایران  را هم انجام داد . ایالات متحده حضور نظامی خود را در خلیج فارس تقویت کرد ( حضور تقریباً ثابت دو ناو گروه هواپیمابر تهاجمی در منطقه بین سال‌های 2010 تا 2012 ) و برای مقابله با پیامدهای احتمالی حمله اسرائیل ،عملیات پهپادهای خود را بر فراز ایران تشدید کرد . همزمان با آن و شاید مهم‌تر از همه ، واشنگتن و اتحادیه اروپا تحریم‌های شدیدی را علیه بانک مرکزی و بخش نفت ایران در سال‌های 2011 و 2012 اعمال کردند.

 

ایران به همان شکل پاسخ داد و در عین حال از اقداماتی که می‌توانست آتش درگیری گسترده‌تری را ایجاد کند ، خودداری کرد . حملات سایبری به موسسات مالی ایالات متحده (2012-2013)  و غول نفتی عربستان سعودی آرامکو (2012) ، برنامه ریزی حملاتی علیه دیپلمات های اسرائیلی در تلافی قتل دانشمندان ایرانی (2012)، تلاش برای سرنگونی پهپادهای آمریکایی در خلیج فارس (2012– 2013) و در کنار آن برنامه هسته ای خود را با افزایش تعداد سانتریفیوژهای فعال و ذخایر اورانیوم غنی شده خود تسریع بخشید .

 

این کارزارهای فشار یک یه یک انجام شده با دیگر کارزارهای مخفی ، جنگ‌های در سایه ، و درگیری‌های آشکاری که در بسیاری از موارد پیش از بحران هسته‌ای بود ، در هم آمیخت ، مواردی مثل درگیری اسرائیل و حزب‌الله ، رقابت ژئوپلیتیکی بین عربستان سعودی و ایران و جنگ داخلی سوریه . درگیر شدن بسیاری از بازیگرانی که به طور مستقل یا در هماهنگی با هم فعالیت می کردند ، باعث شد پتانسیل گذر ناخواسته از خطوط و تشدید ناخواسته افزایش پیدا کند . البته تنش ها در نهایت کاهش یافت چون آغاز تحریم های ایالات متحده و اتحادیه اروپا باعث شد مذاکرات هسته ای شتاب بیشتری بگیرد . در مقابل  اقدامات مخفیانه و کارزارهای فشار نظامی بر علیه برنامه هسته‌ای ایران کاهش یافت ، این تحریم‌ها بود که در نهایت ایران را به پای میز مذاکره کشاند و منجر به انعقاد برجام در جولای 2015 شد. با این حال مشکلات موجود در این قرارداد به ترامپ کمک کرد تا تصمیم به خروج از آن را بگیرد و دوباره مسیر برای یک کارزار  فشار/ضدفشار دیگر هموار شد .

 

 

ادامه دارد ...

 

 

 

قسمت اول مقاله : استراتژی منطقه خاکستری ایران

 

 

 

 

ویرایش شده در توسط oldmagina
اصلاح نگارشی
  • Like 1
  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

قسمتی از یک مقاله :

 

مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War

 

نویسنده : Michael Eisenstadt     تاریخ : March 19, 2021

 

قسمت سوم : 

 

درس هایی از رویارویی های گذشته ایران و آمریکا ( ادامه )

 

 

مقابله با فشار حداکثری ایالات متحده (2019–2021) :

 

در ماه مه 2018 ، ترامپ اعلام کرد که ایالات متحده از توافق هسته ای سال 2015 با ایران خارج می شود و در عوض سیاست " فشار حداکثری " ( maximum pressure ) را دنبال می کند . سیاست جدید به دنبال تحمیل هزینه های اقتصادی غیرقابل تحمل بر ایران از طریق تحریم ها و در عین حال جلوگیری از حملات مرگبار به کارکنان و منافع ایالات متحده بود . هدف مورد انتظار سیاست جدید این بود که تهران را وادار کند تا فعالیت های زیانبار خود را کنار بگذارد و در مورد توافق جدیدی مذاکره کند که طیفی از مسائل هسته ای ، منطقه ای و نظامی که در برجام به آنها پرداخته نشده است، در آن قرار بگیرد .

 

تهران ابتدا با خویشتنداری پاسخ داد چون امیدوار بود اتحادیه اروپا تحریم های آمریکا را نادیده بگیرد ولی وقتی مشخص شد که این اتفاق نخواهد افتاد و پس از اینکه واشنگتن گام‌های بیشتری برای تشدید تحریم‌ها و فروپاشی اقتصاد ایران برداشت ، تهران در ماه می 2019 کارزار ضدفشاری را برای وادار کردن ایالات متحده به کاهش یا لغو این تحریم‌ها و تشویق بقیه کشورهای دنیا به ندیده گرفتن آنها آغاز کرد .

 

این کمپین ضدفشار شامل فعالیت‌های منطقه خاکستری بود که در حوزه‌های مختلف ، در امتداد خطوط عملیاتی متعدد و در عرصه‌های جغرافیایی متنوع صورت می گرفت . از جمله آنها حملات ناشناس به نفت‌کش‌ها در خلیج فارس ،  زیرساخت‌های پتروشیمی در عربستان سعودی ،  عملیات سایبری ، حملات نیابتی به نیروها و تاسیسات ایالات متحده در عراق  و نقض فزاینده محدودیت های برجام در مورد برنامه هسته ای ایران بود .

 

تهران به تدریج حملاتش علیه منافع آمریکا و متحدانش در منطقه را ، از ساده به پیچیده و از حملات غیر کشنده به مرگبار تبدیل کرد . حملات اولیه این کشور به انتقال و زیرساخت‌های نفتی ، از جمله حملات با مین های چسبان  به نفت‌کش‌ها در ماه مه و ژوئن 2019 و حمله با پهپاد و موشک کروز به زیرساخت‌های نفتی عربستان در سپتامبر همان سال ، باعث نشد که ایالات متحده تحریم‌ها را کاهش بدهد یا اقدام به پاسخ نظامی بکند . البته ایالات متحده به همراه چند کشور دیگر متحد خود ، حضور نظامی خود در منطقه را تقویت کرد . فقط در یک مورد  گزارش شده است که ایالات متحده به سرنگونی یکی از پهپادهای خود در ژوئن با یک حمله سایبری پاسخ داد .  با توجه به این که حملات ایران باعث مقابله بسیاری از کشورهایی شد که وابسته به نفت خلیج فارس بودند ، ولی  این مقابله ها به سرعت متوقف شد چون نیروهای دریایی ایران تعدادی تانکر نفتی خارجی را در خلیج فارس ، به عنوان بخشی از کارزار ضدفشار خود توقیف کرد . البته این کار تاثیر بسیار کمی در مقابل سیاست فشار حداکثری داشت ( ؟ ) .

 

بعد از توقف حملات به نفت درخلیج فارس ، در نوامبر و دسامبر 2019  ، ایران حملات راکتی توسط نیروهای نیابتی خود در عراق را افزایش داد . این امر منجر به کشته شدن یک پیمانکار آمریکایی شد و در مقابل ایالات متحده حملات نظامی علیه تأسیسات کتائب حزب الله در عراق و سوریه انجام داد . در این حملات 25 شبه نظامی کشته شدند . این اتفاق منجر به برگزاری تظاهرات خشونت آمیز توسط نگروههای طرفدار ایران در مقابل سفارت آمریکا در بغداد شد . واکنش آمریکا به این اتفاق منجر به حمله پهپادی آمریکا در 3 ژانویه شد که ( سردار ) قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ابومهدی المهندس فرمانده کتائب حزب الله ( ؟ ) را به شهادت رساند . ایران 5 روز بعد با شلیک 16 موشک به پایگاه هوایی الاسد در عراق پاسخ داد که تلفات جانی نداشت ولی بیش از صد نظامی آمریکایی دچار ضربه خفیف مغزی ( concussion ) شدند . اطلاعات مناسب و هشدار از پیش فرستاده شده ایران به عراق مبنی بر اینکه حمله در حال انجام است ، پرسنل آمریکایی را قادر ساخت که قبل از حمله بهپناهگاه بروند .  پس از آن بود که  ایالات متحده و ایران تمایل خود را به کاهش تنش را هم به صورت علنی و هم از طریق کانال های پشتیبان ، نشان دادند .

 

terrorsoleimani.jpg

 

با اینکه تهران به طور مستقیم ادامه نداد ولی نیروهای نیابتی اش در عراق ، حملات موشکی آزار دهنده را برای هفته های متعددی پس از آن افزایش دادند . مسوولیت برخی از این حملات توسط گروه‌های جدید ناشناخته ای به گردن گرفته می شد تا درجه بیشتری از ایجاد بلاتکلیفی و قابلیت انکار ، برای ایران و گروه‌های نیابتی اش فراهم شود . در یک افزایش دیگر در حملات راکتی انجام شده توسط گروههای نیابتی در ماه مارس ، سه سرباز ائتلاف (دو آمریکایی و یک انگلیسی) کشته شدند و دور دیگری از حملات ایالات متحده به تأسیسات کتائب حزب الله در عراق انجام شد . نیروهای نیابتی ایران دوباره حملات با راکتی و بمب‌های کنار جاده ای را علیه کاروان‌های  آمریکا در ژوئیه تا سپتامبر 2020 افزایش دادند . این حملات در اکتبر کاهش چشمگیری پیدا کرد . به نظر می رسید علت احتمالی این کاهش ، جلوگیری از ایجاد بهانه ای برای ترامپ بود تا نتواند برای ضربه زدن به ایران ، درست قبل از انتخابات آمریکا در نوامبر ، اقدام کند . وجود درگیری بین آمریکا و ایران ممکن بود باعث ایجاد برتری برای ترامپ در پای صندوق های رای شود .  تعداد کم دیگری از حملات موشکی بین اکتبر 2020 و پایان موثر سیاست " فشار حداکثری" ایالات متحده ، با انتقال قدرت به دولت جو بایدن، در ژانویه 2021 رخ داد .

 

تهران به عنوان بخشی از کارزار ضدفشار خود ، فعالیت‌های جاسوسی سایبری و نفوذ شبکه‌ای را تشدید کرد ، این کار شاید برای هموار کردن راه برای حملات آینده و نشان دادن توانایی اش برای پاسخ به حمله ایالات متحده در حوزه سایبری یا فیزیکی بود . ایران همچنان به عملیات مداوم نفوذ سایبری ادامه داد تا بتواند سیاستهای ایالات متحده را بی اعتبار کند . همچنین عملیاتی را برای تضعیف اعتبار انتخابات ریاست جمهوری 2020 ایالات متحده آغاز کرد . در ادامه ایران در دفعات متعدد محدودیت‌های مختلف برجام را در مورد برنامه هسته‌ای خود زیر پا گذاشت و به خودش اجازه داد تا مقادیر اورانیوم با غنای پایین کافی برای ساخت دو بمب ( در زمان نگارش مقاله )  – البته در صورت غنی‌سازی بالاتر و تولید سلاح - انباشته کند.

 

اگرچه  تهران نتوانست واشنگتن را وادار به کاهش یا لغو تحریم ها یا تمام نیروهایش را ازعراق و خاورمیانه خارج کند ولی عدم پاسخ ایالات متحده به تعدادی از اقدامات ایران در خلیج فارس و عراق ، وجهه آمریکا را به عنوان یک شریک مصمم  و قابل اعتماد تضعیف کرد ، همزمان با این که ترور ( سردار ) قاسم سلیمانی تصویر اطمینان بخشی از اراده را برای برخی از متحدان و تصویری دلهره آوری از ناپایداری برای دیگران به نمایش گذاشت.

 

باید اضافه کرد که در این مدت ، ایران همچنان به حمایت از متحدان حوثی خود در یمن برای جنگ با ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی و همچنین تلاش هایش برای تبدیل سوریه به سکوی پرشی برای اقدام نظامی علیه اسرائیل ادامه داد . این خطوط موازی عملیاتی هرکدام دارای سرعت عملیاتی و منطق متمایز خود بودند ، اگرچه تهران گاهی از حوثی‌ها برای تهدید رقبای عرب خود استفاده کرده است ، ولی اسرائیل به طور فزاینده‌ای نگران این احتمال است که ایران حوثی‌ها را برای حمله به آنجا تشویق کند. 

 

 علاوه بر این موارد ، خرابکاری آشکار اسرائیل در تأسیسات مونتاژ سانتریفیوژ در نطنز در ژوئیه 2020  و ترور  محسن فخری زاده ، دانشمند ارشد تسلیحات هسته ای ایران در نوامبر، این سوال را مطرح کرد که ایران نه تنها بر علیه اسرائیل ، بلکه احتمالاً بر علیه ایالات متحده نیز تلافی خواهد کرد . لبریز شدن این پتانسیل ، نگرانی‌ها را در مورد توانایی واشنگتن برای جدا نگه داشتن تحولات در این عرصه‌های عمدتاً متمایز از درگیری ایران و ایالات متحده ، به اوج رسانده است . در گذشته ، تهران اینها را به‌ عنوان مسیرهای جداگانه در نظر می گرفت  و به دنبال اجتناب از تشدید تنش همزمان با "شیطان کوچک" و "شیطان بزرگ" بود . بنابراین ترور دانشمندان هسته‌ای خود در سال‌های 2010 تا 2012 را تنها با هدف قرار دادن اهداف اسرائیلی تلافی کرد . البته احتمالا تا زمانی که ( آیت الله ) خامنه ای همیشه محتاط ، همچنان رهبر معظم انقلاب باقی بماند ، این کار ادامه خواهد داشت.

 

 

از رخدادهای گذشته چندین نتیجه می توان گرفت :

 

تعریف موفقیت در منطقه خاکستری :  

 

بازدارندگی متعارف در منطقه خاکستری چالش برانگیز است. ایران با جدیت تلاش می کند خطوط قرمز ایالات متحده را از بین ببرد یا آنها را دور بزند و از عدم تقارن در انگیزه  طرفهای مقابل برای پیشبرد برنامه خود برضد وضعیت موجود استفاده کند . به همین دلیل ایالات متحده نمی تواند از همه فعالیت های زیانبار ایران جلوگیری کند . موفقیت عبارت است از بازداشتن ایران در استفاده از قوی ترین قابلیت هایش تا در نتیجه مجبور به استفاده از ابزارهای کمتر موثر شود .

 

 

ایران ثبات استراتژیک و انعطاف‌پذیری تاکتیکی نشان می‌دهد :

 

تهران نزدیک به 40 سال است که بر همان روش قدیمی تکیه کرده است . تهران به صورت پی در پی خطوط قرمز آمریکا را آزمایش می‌کند یا تلاش می‌کند تا خطوط قرمز آمریکا را دور بزند ، اگر چه ممکن است در مواجهه با پاسخ قاطعانه ، رویکرد خاصی را کنار بگذارد ولی به زودی به دنبال ابزارهای جایگزین برای دستیابی به اهداف خود می‌رود . اگر این اهداف بسیار پرهزینه شوند ، ممکن است از آن اهداف چشم پوشی کند ولی چنین تصمیمی به ارزیابی اش از انگیزه واشنگتن ، تحمل ریسک و تمایل به تحمل هزینه ها توسط خودش بستگی دارد . البته گاهی اوقات برای حفظ خطوط قرمز خود از زور استفاده می کند .

 

ایران اقدام غیرمستقیم و ابهام را ترجیح می‌دهد ولی در صورت لزوم آشکارا عمل می‌کند :

 

 اگرچه تهران معمولا اقدام غیرمستقیم و ابهام را ترجیح می‌دهد ولی واکنشش به ترور هدفمند قاسم سلیمانی نشان می‌دهد که حاضر است منطقه خاکستری را ترک کند و در صورت عبور از خطوط قرمز خودش ، به شکل  آشکار عمل کند . البته  این انحراف از سیاست نیست ، برای چندین دهه، تهران تاکید کرد که برای مثال در پاسخ به حمله به زیرساخت‌های هسته‌ای‌اش ، زرادخانه موشکی‌اش «پاسخی کوبنده» علیه دشمنانش ارائه خواهد کرد . اقدام آشکار همواره بخشی از کارنامه نظامی ایران بوده است .  پذیرش استراتژی منطقه خاکستری مانع از فعالیت های آشکار و نسبت داده شده ، زمانی که در خدمت منافع ایران باشد ، نیست.

 

 

ایالات متحده باید به طور مداوم پاسخ دهد و تعادل بهتری بین خویشتن داری و جسارت ایجاد کند : 

 

خویشتن داری ایالات متحده و عدم ثبات در پاسخ به آزمایش و سنجش های صورت گرفته ، اغلب اعتبار ایالات متحده را تضعیف کرده و ایران را به سوی چالش های بیشتری کشانده است که نتیجه آن بسیاری از نتایجی  است که سیاستگذاران امیدوار به اجتناب از آنها هستند . ترس اغراق آمیز از تشدید تنش ها اغلب مقامات آمریکایی را از واکنش موثر به اقدامات تهران باز می دارد با این حال ، مواقعی وجود داشته است که جسارت نتیجه داده است : عملیات آخوندک باعث شد که در اواخر جنگ ایران و عراق ،  ایران به طور چشمگیری حملاتش را به کشتی های بی طرف در خلیج فارس کاهش دهد ، در مقابل ترور ( سردار ) قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس باعث شد ایران و نیروهای نیابتی اش در عراق ، دو نفر از اپراتورهای با استعداد و شاید غیرقابل جایگزینی را حذف کنند ، البته این کارباعث شد کسانی که در عراق مخالف ایران و نفوذ آن بودند،  جسورتر شوند . از سوی دیگر، گاهی احتیاط هم لازم است : خویشتن داری آمریکا در پی انتقام‌جویی ایران در ترور( سردار )  قاسم سلیمانی به کاهش تنش کمک کرد.

 

 

همچنان ادامه دارد ...

 

 

 

ویرایش شده در توسط oldmagina
  • Like 2
  • Upvote 9

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
11 hours قبل , oldmagina گفت:

واکنش آمریکا به این اتفاق منجر به حمله پهپادی آمریکا در 3 ژانویه شد که ( سردار ) قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ابومهدی المهندس فرمانده کتائب حزب الله ( ؟ ) را به شهادت رساند . ایران 5 روز بعد با شلیک 16 موشک به پایگاه هوایی الاسد در عراق پاسخ داد که تلفات جانی نداشت ولی بیش از صد نظامی آمریکایی دچار ضربه خفیف مغزی ( concussion ) شدند . اطلاعات مناسب و هشدار از پیش فرستاده شده ایران به عراق مبنی بر اینکه حمله در حال انجام است ، پرسنل آمریکایی را قادر ساخت که قبل از حمله بهپناهگاه بروند .  پس از آن بود که  ایالات متحده و ایران تمایل خود را به کاهش تنش را هم به صورت علنی و هم از طریق کانال های پشتیبان ، نشان دادند .

سقوط E-11A نیروی هوایی آمریکا ژانویه ۲۰۲۰ هم توسط اشباح سرگردان انجام شد :ph34r:

  • Like 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

قسمتی از یک مقاله :

 

مقاله اصلی : Iran’s Gray Zone Strategy: Cornerstone of its Asymmetric Way of War

 

نویسنده : Michael Eisenstadt     تاریخ : March 19, 2021

 

قسمت چهارم و آخر : 

 

به سوی استراتژی منطقه خاکستری ایالات متحده 

 

 

ایالات متحده به خاطر این که از رویکردهای نظامی متعارف و آشکار استفاده می کند ، سابقه موفقیت نابرابری در مقابل تهران داشته است . بنابراین استفاده از استراتژی منطقه خاکستری توسط ایالات متحده ممکن است راه موثرتری برای مقابله با راهبرد منطقه خاکستری ایران باشد . چنین راهبردی می تواند در مقابله با بسیاری از معضلاتی که استراتژی منطقه خاکستری ایران در 40 سال گذشته برای واشنگتن ایجاد کرده است ، راهبرد منطقه خاکستری ایران را در مقابل خودش قرار بدهد . راهبرد منطقه خاکستری ایالات متحده باید متکی بر فعالیت های پنهان و قابل تکذیب باشد تا در پاسخ به چالش های ایجاد شده توسط ایران ابهام درست بکند . برای این کار می توان از مزیت‌های تجمعی برای جلوگیری از تشدید و پیام‌های محتاطانه برای ارتباط توسط خطوط قرمز و در صورت لزوم برای روشن کردن مقاصد استفاده کرد . چنین رویکردی می‌تواند آزادی عمل تهران را محدود کند ، از تشدید تنشهای بزرگ جلوگیری کند، و به طور مؤثرتر با تلاش‌های ایران برای تغییر وضعیت موجود در منطقه مقابله کند ؛ درعین حال فضا برای دیپلماسی در کاهش تنش‌ها را ایجاد کند . انجام این کار می‌تواند شرایط تعامل با تهران را از طریق افزایش هزینه‌ها برای سیاست فعلی‌اش تغییر دهد و ایران را مجبور کند تا اهداف خود را با ابزارهای کمتر مؤثر دنبال کند .

 

_Escalation_Continuum.jpg

 

راهبرد منطقه خاکستری همچنین از نظر سیاسی و نظامی پایدارتر از سایر رویکردهای نظامی اخیر ایالات متحده در منطقه خواهد بود ، زیرا این کار با تعدادی از الزامات سیاست آمریکا سازگارتر است . این الزامات شامل این موارد هستند :

  • تمایل واشنگتن برای از سرگیری مذاکرات با تهران : فعالیت‌های مخفیانه یا قابل تکذیب کمتر از اقدامات آشکار و خودنمایانه ، تلاش‌های حساس دیپلماتیک را مختل می‌کند .
  • یک تمایل قوی در هر دو حزب برای اجتناب از تشدید تنش بیشتر با ایران و "جنگ‌های همیشگی" بیشتر در خاورمیانه : هدف کلی راهبرد منطقه خاکستری ، پیشبرد منافع ملی و در عین حال اجتناب از تشدید تنش و جنگ است.
  • نیاز به عمل به شکلی که با محیط عملیاتی مناسب ترباشد: . یک استراتژی منطقه خاکستری بیشتر با نیازهای سیاسی شرکای منطقه ای مثل عراق ، عربستان سعودی و امارات متحده عربی هماهنگ است و با پیش نیازهای موفقیت در درگیری های طولانی که به جای " ضربه های خارج کننده از رقابت " به کار می رود ، سازگارتر است .
  • نیاز به تسهیل انتقال تمرکز سیاسی و توان نظامی به منطقه هند و اقیانوس آرام : ( سیاستی که توسط دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه دنبال می‌شود) ، راهبرد منطقه خاکستری در خاورمیانه می‌تواند با جاگیری نیروی نسبتاً سبکی انجام شود .
  • نیاز به کسب شایستگی در انجام فعالیت‌های منطقه خاکستری : در دوره جدیدی از ژئوپلیتیک که احتمالاً وضعیت به طور فزاینده‌ای "خاکستری" خواهد بود .

 

راهبرد‌های منطقه خاکستری می‌توانند از اهداف سیاستی بسیار متفاوتی حمایت کنند . سیاست‌های دفاعی برای بازدارندگی و مهار ایران یا سیاست‌های پیشگیرانه‌ای که متکی بر فعالیت‌های آغاز شده برای تحمیل هزینه‌ها بر ایران و عقب‌نشینی از نفوذ منطقه‌ای اش است . راهبرد‌های منطقه خاکستری همچنین می‌تواند برای پیگیری اهداف سیاست ترکیبی هم مورد استفاده قرار گیرد : بازدارندگی و مهار ایران در مناطق جغرافیایی خاص و حوزه‌های رقابت نظامی و در عین حال عقب راندن آن از فعالیت‌های انجام شده اش و همچنین کاستن از نفوذش در عرصه‌ها و حوزه‌های دیگر .

 

برای موفقیت در منطقه خاکستری، سیاست گذاران و برنامه ریزان ایالات متحده نیاز خواهند داشت تا روش فکر کردن ، سازماندهی و عمل خود را تغییر دهند . آنها باید این تصور را که هر درگیری محلی می تواند به راحتی به یک جنگ متعارف بزرگ تبدیل شود ، کنار بگذارند ( تهران مدام در صدد تقویت این تصور است )  . کل منطق استراتژی منطقه خاکستری تهران مدیریت ریسک ، اجتناب از تشدید تنش و جلوگیری از جنگ است. اگر سیاستگذاران ایالات متحده این را درک کنند ، به سرعت مهمترین مزیت تهران حذف می شود.  در واقع عملیات های مخفی اسرائیل در ایران و فعالیت‌های آن از سال 2017 علیه نیروهای ایرانی در سوریه نشان داده است که می‌توان یک کارزار موثر منطقه خاکستری علیه ایران و نیروهای نیابتی اش را بدون تحریک جنگ به راه انداخت .

 

world_gray.jpg

 

این کار به معنای کنار گذاشتن مجموعه واژگانی و مدل‌های ذهنی ناشی از تجربه جنگ‌های متعارف آمریکا و اتخاذ مفاهیم جایگزین مناسبتر برای فعالیت‌های زیر آستانه جنگ است . با این که این کار آسان ننیست ولی اگر آمریکا بخواهد در برابر ایران در خاورمیانه و در برابر دیگر بازیگران منطقه خاکستری مانند روسیه و چین موفق شود ، ضروری خواهد بود .  این کار همچنین به معنای کنار گذاشتن برخی از عادات ریشه‌دار فکری و عملی است که در روش  جنگ آمریکا نقش اساسی دارند ولی در موفقیت در منطقه خاکستری ناسازگار هستند مانند ترجیح نیروی " تعیین کننده " و تکیه بر "مرگبار" بودن . در واقع کارزار در حال انجام ضد فشار ایران ، نشان می‌دهد که حتی فعالیت‌های منطقه خاکستری غیرکشنده هم می‌تواند اثرات چشمگیری داشته باشد . در درگیری های منطقه خاکستری ، حتی مرگباری کم هم ممکن است گاهی اوقات زیاد باشد . بر همین اساس ، ایالات متحده باید مجموعه ابزار سیاست خود را به گونه ای تنوع بخشد که شامل سیستم های غیر کشنده بیشتری در حوزه ضد نفر و ضد زره باشد . البته پتانسیل تشدید عمودی باید همچنان بخشی از مجموعه ابزار منطقه خاکستری ایالات متحده باقی بماند . تسلط بر تنش - که با توانمندی های بی نظیر آمریکا در نمایش قدرت و حملات دقیق تجسم می یابد - یکی از قوی ترین مزیت های نامتقارن آن در برابر رقیبانی مانند ایران را تشکیل می دهد و

تشدید تنش به منظور کاهش تنش گاهی اوقات ممکن است ضروری باشد.

 

هماهنگ بودن بیشتر در پاسخ به آزمایش‌ و تحریک ایرانی ها و غیرقابل پیش‌بینی بودن بیشتر در نحوه واکنش ایالات متحده نیز برای موفقیت بسیار مهم است . سیاست گذاران و برنامه ریزان تمایل دارند روی ترکیبی از قابلیت های قابل پیاده سازی در خط مقدم  که برای ایجاد یک تهدید معتبر برای دشمن مورد نیاز هستند ،  تمرکز کنند ولی باور پذیری که تهران برای نیروهای مستقر در خط مقدم در نظر می گیرد ، ریشه در ارزیابی اش از تمایل آمریکا در استفاده از آنها دارد . بدون داشتن این باورپذیری ، استقرارهمه ناو گروه‌های تهاجمی هواپیمابر در جهان نیز ایران را منصرف نخواهند کرد . این همان اتفاقی است که در موارد متعددی در گذشته دیده شده است .  با داشتن باورپذیری ، ایالات متحده می تواند توان نظامی کمتری را در خاورمیانه مستقرکند .

در صورت بروز یک بحران نیروهای بیشتر را می توان وارد منطقه کرد ولی نمی توان باورپذیری  را در آن زمان ایجاد کرد .

 

غیرقابل پیش بینی بودن بیشتر در پاسخ به چالش ها ، با اجتناب از پاسخ های کلیشه ای و هدف قرار دادن دارایی هایی که تهران واقعاً برای آنها ارزش قائل است ، انجام محاسبات ریسک توسط ایران را پیچیده تر می کند و احتمالاً باعث القای احتیاط بیشتری در رفتار آنها می شود . هر زمان که سیاستگذاران تصور ‌کنند غیر قابل پیش‌بینی بودن خطرات غیرقابل قبولی ایجاد خواهد کرد ، می‌توان از کانال‌های مخفی و پیام‌های عمومی برای اطمینان بخشی ، شفاف‌سازی مقاصد و تنش‌زدایی استفاده کرد .

 

سیاست گذاران و برنامه ریزان آمریکایی همچنین باید شیوه و فاصله مناسب فعالیت های منطقه خاکستری را در نظر بگیرند تا احتمال اشتباه محاسباتی و تشدید را کاهش دهند . ضرب المثل قدیمی " عجله کشنده است " به طور خاص مناسب این موقعیت است . چیزهایی که معمولا در عملیاتهای متعارف ویژگی مثبت به حساب می آید ، در منطقه خاکستری ویژگی منفی است . آمریکایی های کم تحمل باید یاد بگیرند که از شیوه و فاصله گذاری حساب شده فعالیت های منطقه خاکستری استقبال کنند و بدانند که بخش عمده ای از " هنر" راهبردی وعملیاتی در منطقه خاکستری در نحوه ترکیب این دو عنصر نهفته است .

 

برای کسانی که می ترسند هوش مصنوعی منجر به نبردهایی با سرعت بالا شود یا جنگ هایی رخ دهد که خارج از کنترل ژنرال ها و سیاست گذاران باشد ، آموزه های خاصی وجود دارد . برنامه ریزان و استراتژیست ها با محدود کردن هر چه بیشتر فعالیت های نظامی به عملیات های منطقه خاکستری که دارای سرعت و فواصل مناسب هستند ، می توانند اطمینان حاصل کنند که در آینده ای که در آن انقلاب هوش مصنوعی صورت گرفته است ، فناوری و تاکتیک ها در خدمت  راهبرد و سیاست باقی خواهند ماند و همچنان انسان ها وقایع را کنترل خواهند کرد . منطقه خاکستری ممکن است راه‌حلی برای ترس‌های آخرالزمانی در مورد از دست دادن کنترل انسانها بر وقایع ، به دلیل جنگ بیش از حد مبتنی بر هوش مصنوعی باشد .

 

دولت ایالات متحده همچنین باید چارچوب های مفهومی و سازمانی را به شکلی توسعه دهد که بتواند کارزارهای بازدارندگی چند دامنه ای ( multi-domain ) در منطقه خاکستری را به شکل هدایت چند سازمانی ( interagency-led ) ، طراحی و اجرا کند وبتواند در آن فضا راهبرد منطقه خاکستری خود را آزمایش کند ، مشاهده کند ، بیاموزد و تنظیم کند تا مشخص شود که چه چیزی " بهتر کار می کند " . برای این کار نیاز به توسعه یک راهبرد منطقه خاکستری با "ویژگی های آمریکایی " است که ایالات متحده را قادر می سازد بی سر و صدا ، صبورانه و به طور مداوم در زیر آستانه جنگ ، برای بازدارندگی رقبا ، تحمیل هزینه بر دشمنان و پیشبرد منافع خود ، عمل کند .

 

نیازی به گفتن نیست که این راهبرد منطقه خاکستری ایالات متحده باید ارزش های آمریکایی را منعکس کند و بر توانمندی های موجود ایالات متحده بنا شود . بنابراین ، ایالات متحده چون بر خلاف ایران فاقد نیروهای نیابتی پایدار است ، به طور کلی بر فعالیت های یک طرفه مخفی یا غیر قابل انتساب تکیه می کند . به طور معمول نباید از شرکت های نظامی خصوصی برای ایفای چنین نقش های حساسی استفاده شود . علاوه بر این فعالیت های منطقه خاکستری ایالات متحده ، باید به روشی انجام شود که با قانون درگیری مسلحانه و قوانین بین المللی سازگار باشد . این کلیدی برای ایجاد و حفظ ائتلاف های بین المللی گسترده علیه بازیگرانی مانند ایران است که مخالفت بسیاری از بین جامعه بین المللی بر علیه آنها وجود دارد زیرا آنها به طور منظم قوانین و هنجارهای بین المللی را نقض می کنند .

 

us_gray.jpg

 

قابلیتهایی که عمدتاً در جامعه عملیات ویژه ارتش و نیروهای شبه‌نظامی سیا وجود دارد ( بخش‌هایی از دولت ایالات متحده که به راحتی در مورد منطقه خاکستری فکرمی‌کنند و در آن عمل می‌کنند ) باید پرورش یافته و رشد کنند . همزمان تمایل سیاستمداران و مقامات به درز دادن اطلاعات به مطبوعات و بدست آوردن اعتبار از طریق دستاوردهای نظامی ، که در نتیجه آنها شرکت در اقدامات پنهان وناشناخته پیچیده می‌شود ، باید مهار شود.

 

ناکامی آمریکا در انطباق و عملکرد مؤثر در منطقه خاکستری در برابر یک قدرت درجه سوم مانند ایران که اغلب در حال مبارزه است و البته مبتکر و با انگیزه هم هست ، سؤالاتی را در مورد توانایی کشور برای مقابله با بازیگران منطقه خاکستری بسیار قدرتمندتر مانند روسیه و چین ایجاد می کند و احتمالاً بازدارندگی ایالات متحده را نه تنها در خاورمیانه ، بلکه در هر جای دیگری که در برابر دشمنان منطقه خاکستری قرار می گیرد ، تضعیف خواهد کرد . بنابراین همزمان با این که ایالات متحده باید به آمادگی اش برای جنگ‌های متعارف بزرگ ادامه دهد ، باید در برخورد با وضعیت های  مبهمی که احتمالاً درگیری‌های آینده در زیر آستانه جنگ را مشخص می‌کند ، ماهر شود تا بتواند در رقابتهای آینده موفق شود .

 

 

بالاخره تمام شد .

 

 

ویرایش شده در توسط oldmagina
اصلاح نگارشی
  • Like 2
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

داستان گویی و راهبرد

 

چگونه "روایت" ، بخش مرکزی جنگ منطقه خاکستری است 

 

 

عنوان اصلی : STORY TELLING AND STRATEGY: HOW NARRATIVE IS CENTRAL TO GRAY ZONE WARFARE

نویسنده : David Knoll 

منبع :  Modern War Institute At West Point   تاریخ انتشار :  24 آگوست 2021

 

 

جنگ منطقه خاکستری می تواند در حد چیزی به اندازه ساخت چند زیرساخت بدون حادثه باشد . از سال 2015 ، چین سه روستای جدید در منطقه ای که ادعا می کند در تبت است ، ایجاد کرده ، ولی این محل در واقع در کشور بوتان قرار گرفته است . البته دولت چین جاده ها ، پاسگاه های پلیس و حتی زیرساخت های نظامی  مربوط به این منطقه را هم در همان محل و در واقع در شمال بوتان ساخته است . جمهوری خلق چین از دهه 1980 ادعای مالکیت بخشی از این سرزمین را داشته است ، اما به تازگی ساخت و ساز را در این محل آغاز کرده است.  به نظر می رسد هدف نهایی چینی ها این است که زمین های تصرف شده در شمال بوتان را با یک قطعه سرزمینی راهبردی تر که می خواهند در امتداد مرز شمالی هند به دست آورند ، مبادله کنند .  توجه به این واقعیت که بخشی از منطقه اشغالی بیول خنپاجونگBeyul Khenpajong ) ، یکی از مقدس ترین مکان های بوتان است ، باعث می شود که این بازی چین تقویت شود  .

 

در نگاه اول، به نظر می‌رسد که داستان بوتان نمونه‌ای کلاسیک از عملکرد چین است که در آن اتفاقاتی را به‌ طورغیرقانونی در میدان اجرا می‌کند تا دستاوردهای راهبردی اش را تضمین کند.  با این حال، این رخداد در بوتان ، نمونه ای از این هم هست که چگونه " روایت "  ( Narrative ) ،  نقش اصلی را در جنگ منطقه خاکستری بازی می کند . کلید استراتژی پکن در بوتان این است که روایتی مبنی بر اینکه این قلمرو بخشی از چین است یا حداقل این استدلال که هر یک از طرفین شایستگی داشتن آن را دارد ، ایجاد کند . هرچه این روایت قوی تر شود ، احتمال این که حمایت بین المللی از خواسته بوتان انجام شود ، کمتر می شود . سال گذشته یکی از مقامات محلی حزب کمونیست چین از یکی از این  روستاها بازدید کرد تا سکونت در این منطقه را جشن بگیرد ، این یک رویداد کاملا پیش پا افتاده.به نظر می رسد ولی نتیجه این کارها این است که برای جامعه بین المللی ، این اتفاق دیگر یک چشم انداز یک تصرف سرزمینی را ندارد بلکه یک اختلاف حقوقی مبهم است که بهتر است حل آن به دو طرف ذینفع واگذار شود.

 

روایت هم به عنوان هدف و هم به عنوان ابزار در جنگ منطقه خاکستری عمل می کند. اقدامات منطقه خاکستری یک روایت کلی را در حمایت از اهداف راهبردی شکل می دهد و همزمان ، کنش‌های منطقه خاکستری هم با روایت تقویت می‌شوند . اگر روایت انجام شده نتواند کشش مورد نظر را پیدا کند، کنش‌ها شانس موفقیت کمتری خواهند داشت .  جنگ منطقه خاکستری اغلب بر انکار کردن ، باقی ماندن در زیر آستانه پاسخ دشمن و دستیابی به یک اثر تجمعی از طریق اقدامات به ظاهر جزئی متکی است . روایت موفق ، تفسیر دشمن از رویدادها را مورد تردید قرار می‌دهد ، بر ماهیت روزمره فعالیت منطقه خاکستری تأکید می‌کند و در نهایت تبدیل به یک توضیح پذیرفته‌شده یا مدعی درستی ، می‌شود.     

 

china-bhutan-land.jpg

موقعیت روستاهای ایجاد شده چین در داخل مرز بوتان 

 

 

چهار عنصر خاکستری

 

انکار غیر قابل قبول :

 

فعالیت‌های منطقه خاکستری به روش‌های مبهم انجام می‌شود ، به طوری که خود کنشگر یا قصدی که دارد ، پوشانده شود حتی اگر این پوشش خیلی جزئی باشد . به عنوان مثال، در سال 2014 هنگامی که روسیه منطقه کریمه را ضمیمه خود کرد، نیروهای مسلح ناشناس ( همان  مردان سبز کوچک ) را برای انجام عملیات فرستاد و اینکه آنها سربازان روسی هستند را انکار کرد . به عنوان یک مثال دیگر ، دولت چین در جریان ساخت جزایر خود در دریای چین جنوبی ، مدعی شد که در حال ساخت پایگاه هایی برای جستجو و نجات و تحقیقات زیست محیطی است . با ایجاد پوشش نازکی از انکار ، یک دولت تجدیدنظرطلب می تواند جامعه بین المللی را از ایجاد یک روایت مشترک از فعالیت های مخرب در حال انجام باز دارد . با این که این انکار کردن برای اکثر ناظران غیرقابل قبول است ولی به برخی از حالات یا عناصر درون آنها بهانه ای برای عدم اقدام فراهم می کند .  این امر اهمیت مبارزه با روایت دشمن و نه فقط مقابله با اقدامات تاکتیکی اش را افزایش می دهد. بدون پوششی از انکار اقدامات تاکتیکی، قصد راهبردی واضح‌تر خواهد شد ( مثلاً این که الان روسیه از نیروهای مسلح خود برای ضمیمه کردن بخشی از اوکراین استفاده می‌کند ) و این کار می تواند به بقیه جامعه بین‌الملل فرصت یا حتی مأموریتی برای سازماندهی یک واکنش مؤثر بدهد .

 

دختر موطلایی مسابقات :

 

فعالیت‌های منطقه خاکستری نه خیلی داغ هستند و نه خیلی سرد و همواره در سطحی کمتر از جنگ متعارف باقی می مانند ، البته آنها شامل رقابتهایی شدیدتر از روابط روزمره بین‌المللی می‌شوند . معمولا دشمنان فعالیت‌های منطقه خاکستری را به عنوان رفتار عادی طرف مقابل در نظر می‌گیرند در حالی که در واقع اینها تلاش‌هایی تجدیدنظرطلبانه برای تغییر وضعیت موجود هستند . برای مثال در دریای چین جنوبی ، کشور چین از شبه‌نظامیان دریایی خود با حمایت گارد ساحلی پرقدرت خود استفاده می‌کند تا ناوگان ماهیگیری اش در محدوده کشورهای همسایه را قوی‌تر کند و بتواند ادعاهای سرزمینی مورد مناقشه خود را مطرح کند . مقامات چینی این فعالیت ها را پیش پا افتاده نشان می دهند ولی در واقع، این روایت ، کارزاری برای عادی سازی جاه طلبی های سرزمینی چین است. عنصر اصلی این کارزار ، چارچوب‌بندی اقدامات زورگویانه به عنوان یک عمل ساده در یک مرز کاملا مشخص است . این روایت کاملا بر خلاف این حقیقت است که پکن از زور برای بیرون راندن دیگر مدعیان از قلمرو خودشان استفاده می کند.

 

اقدامات زیر آستانه تحریک :

 

فعالیت‌های منطقه خاکستری در سطحی از شدت یا دامنه انجام می‌شوند که بعید است موجب پاسخ نظامی متعارف شود . روایت ساخته شده  به ایجاد این درک کمک می کند که اقدامات آنقدر در مقیاس محدود هستند که در نتیجه آن یک پاسخ متعارف غیر معقول به نظر برسد . به عنوان مثال، نیروهای چینی تعدادی از اقدامات را در دریای چین جنوبی صورت داده‌اند که در آنها تأسیسات نظامی قابل توجهی ساخته شده است . این تاسیسات شامل باندهای فرودگاهی 10 هزار فوتی ، رادارهای فرکانس بالا و پناهگاه‌های پنهان می‌شود . پس از مشخص شدن این واقعیت، این اقدامات تهدیدی آشکار برای دیگر بازیگران منطقه‌ای به نظر می رسد که ممکن است پاسخی مسلحانه را در مقابل آن انجام بدهند . البته چین پایگاه‌های نظامی در جزایر مورد مناقشه ساخت ولی در طول ساخت و ساز آنها ، ابعاد محدود کار ، توسعه مرحله‌ای و انکار چینی‌ها باعث ‌شد که یک پاسخ متعارف نامتناسب به نظر برسد .

 

اثر تجمعی :

 

هر کدام از اقدامات منطقه خاکستری به تنهایی تأثیر کمی دارند ، اما در مجموع می توانند اثرات راهبردی ایجاد کنند . به عنوان مثال، چین هواپیماهای نظامی خود را به منطقه شناسایی هوایی تایوان می‌فرستد که به نظر می‌رسد تلاشی باشد برای پایان دادن به آمادگی ارتش بسیار کوچکتر تایوان و تقویت ادعاهای جمهوری خلق چین مبنی بر اینکه استقلال تایوان قابل بحث است . هر بار که این هواپیماها به جزیره نزدیک می شوند، تایوان آماده باش می دهد و جت های خود را بلند می کند . از اواسط سپتامبر تا اواسط دسامبر 2020، هواپیماهای نظامی چینی بیش از صد مورد از این نوع ماموریت ها را انجام دادند . در آوریل 2021، سورتی پروازهای چینی به بالاترین سطح ماهانه خود رسید . هدف از این فعالیت‌ها این است که به ایالات متحده نشان دهد که تایوان هیچ ادعای قانونی - یا واقع بینانه - برای استقلال ندارد. در واقع، بسیاری از بزرگترین مجموعه پروازها پس از تعاملات رهبران ارشد ایالات متحده و تایوان یا اظهارات رهبران ارشد ایالات متحده در مورد تایوان صورت گرفته است.

 

chinaTaiwan.jpg

پرواز 52 هواپیمای جنگی چینی در منطقه شناسایی هوایی تایوان در اکتبر 2.21

 

 

پیامدهای سیاست ایالات متحده :

 

محوریت روایت در جنگ منطقه خاکستری نشان می دهد که چگونه دولت ایالات متحده می تواند با تلاش های دشمن مقابله کند . در سطح ملی، ایالات متحده باید تلاش های خود را برای تضعیف انکار غیرقابل قبول ، روشن کردن ماهیت واقعی رقابتهای ظاهرا صحیح و نشان دادن تأثیر بالقوه راهبردی اقدامات تجمعی دشمن متمرکز کند . اگر ایالات متحده بتواند قبل از تجمع اتفاقات زیاد در میدان بازی ، شواهد روشنی را ارائه دهد ، ممکن است فرصتی برای جمع کردن جامعه بین المللی در جهت واکنش مورد نظر را داشته باشد. با این حال، پیام‌های متقابل ذاتاً چالش برانگیز است ، این محوریت روایت به نیاز دولت ایالات متحده برای ایجاد و پیشبرد روایت مورد نظر خود اشاره می‌کند . این روایت مثبت توسط  ایالات متحده که بر حمایت از حاکمیت قانون موجود و وجود یک نظام بین‌المللی متمرکز شده است که موجب دهه‌ها رفاه مشترک بوده است، می تواند در رقابت راهبردی به هدف خود عمل ‌کند . عنوان کردن این روایت همچنین تضاد آشکاری با فعالیت های بدخواهانه ای که دولت های خواستار تغییر در وضعیت موجود انجام می دهند ، ایجاد می کند . همچنین وجود تفاوت‌های روشن بین این دو روایت باعث می شود فضای کمتری را برای شرکا و متحدانی که می‌خواهند از تصمیم‌گیری‌های سخت در مورد چین و روسیه اجتناب کنند، باقی بماند .

 

با حرکت به سطح نظامی ، پیامدهایی به وجود می آید که تصمیم گیرندگان وزارت دفاع باید هنگام برنامه ریزی فعالیت های نظامی ، آنها را در نظر بگیرند :

  • اول این که ارتش می تواند از تلاش کلی دولت ایالات متحده برای تضعیف انکار غیرقابل قبول فعالیت منطقه خاکستری دشمن حمایت کند.  یک تصویر یا ویدیو  به اندازه هزار کلمه ارزش دارد و می‌تواند به شکلی بسیار مؤثرتر از فقط انتشارات مطبوعاتی ،  به جذب افکار بین‌المللی کمک کند. ارتش در موقعیت خوبی برای جمع آوری شواهدی از اقدامات دشمن قرار دارد  و می تواند آنها را با کشورهای شریک و خبرگزاری ها به اشتراک بگذارد . ارتش در حال حاضر هم منابعی را در این فضا هزینه می کند . برای مثال، وزارت دفاع خبرنگاران را با هواپیماهای شناسایی نظامی به پرواز درآورده است تا ماهیت نظامی ساخت جزایر چینی در دریای چین جنوبی را برجسته کند. با توجه به ماهیت راهبردی کارزارهای منطقه خاکستری دشمن، رهبران وزارت دفاع باید این تلاش ها را در اولویت قرار دهند.
  • دوم، ارتش ایالات متحده زمان زیادی را صرف تعامل با شرکا و متحدان و هشدار دادن به دشمنان می کند . این فعالیت‌ها شامل نمایش همکاری امنیتی ، تمرین‌ها، تضمین دریانوردی آزاد و تعامل با رهبران کلیدی است. هنگام انتخاب هر کدام از این فعالیت‌ها و برای تامین مالی آنها باید از دریچه تقویت روایت ایالات متحده - حمایت از حاکمیت قانون، مقابله با فعالیت‌های غیرقانونی، حمایت از شرکا و متحدان - و روایت‌های تحقیرآمیز بر علیه دشمن ، نگریسته شود . بخش مهمی از این تلاش ، کار با شرکایی است که روایت مثبت ایالات متحده را با محوریت حاکمیت قانون تقویت می کند، بنابراین هوشیاری بیشتری در مورد رعایت استانداردهای کشندگی کمتر ( Leahy Law ) مورد نیاز است.
  • سوم، هر اقدامی که روایات ایالات متحده را تضعیف کند باید به عنوان یک خطر تلقی شود . هنگامی که یک عملیات پیشنهادی ، روایت ایالات متحده، مانند حمایت از حاکمیت قانون را تضعیف می کند ، رهبران نظامی باید آن اقدام را خطری برای یک هدف در سطح راهبردی ببینند. در برخی موارد، مانند حمله به بن لادن ، ریسک انجام چنین خطری قابل قبول  است ولی در موارد دیگری مانند حملات هواپیماهای بدون سرنشین علیه نیروهای نظامی سطح پایین در مکان‌هایی مانند سومالی، یمن و افغانستان ، ممکن است چنین نباشد.

 

دولت های تجدید نظر طلب از روایت هم به عنوان هدف و هم به عنوان ابزار رقابت در منطقه خاکستری استفاده می کنند. آماده سازی شرایط عملیاتی برای رسیدگی به فعالیت های منطقه خاکستری کافی نیست .  میدان جنگ در سطح روایت شروع می شود و در همان سطح هم به پایان می رسد. استراتژی مدرن روسیه و چین به طور فزاینده ای به جنگ اطلاعاتی اولویت می دهد ، در حالی که دولت ایالات متحده در ایجاد سازگاری کند بوده است . این رقبا از جنگ منطقه خاکستری در مکان هایی مانند دریای چین جنوبی، دریای آزوف و اکنون بوتان استفاده کرده اند. برای معکوس کردن این روند، ایالات متحده باید به دنبال تضعیف قابلیت انکار رقبا، همکاری نزدیک با شرکا برای تقویت پیام‌رسانی و درک کامل آسیب‌پذیری‌ها و خطرات روایتها باشد.

 

 

 

ویرایش شده در توسط oldmagina
اصلاح نگارشی
  • Like 3
  • Upvote 8

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

جنگ سرد، مناطق خاکستری و رقابت استراتژیک

 

به کارگیری تئوری های جنگ در استراتژی در قرن بیست و یکم

 

 

نویسنده : سرهنگ دوم پیتر ال. هیکمن افسر تسلیحات نیروی هوایی ، کارشناسی ارشد در استراتژی نظامی ، کارشناسی ارشد در نظریه سیاسی و دکترا در روابط بین الملل .

 

منبع :  ( Military Strategy Magazine ( Volume 8, Issue 4، Spring 2023

 

قسمت اول

 

برنارد باروخ  ( Bernard Baruch ) در سال 1947 به ایالات متحده هشدار داد که فریب " صلح " پس از جنگ جهانی دوم را نخورند . او رقابت در حال ظهور بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان یک " جنگ سرد " ( Cold War ) توصیف کرد که کاملاً جنگ نبود اما کاملاً صلح نیز نبود . بازتاب این مفهوم از جنگ سرد امروزه در عبارت تا حدی مبهم " رقابت استراتژیک " ( Strategic Competition )  که دولت بایدن برای توصیف روابط بین ایالات متحده و چین استفاده می کند به وضوح دیده می شود . اگرچه رقابت استراتژیک یک حالت جنگی نیست ولی رقابت بین ایالات متحده و چین نوعی صلح مخاطره آمیز است که در آن هر دو طرف همزمان برای احتمال تشدید نظامی قابل توجه در آینده ، جنگ بزرگ یا حتی مقابله هسته ای در حال آماده شدن هستند.

 

از زمان هشدار باروخ در سال 1947 قرار گرفتن سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه خاکستری بین جنگ و صلح دیگر یک اتفاق استثنایی نبوده است و تبدیل به یک هنجار شده است . کنگره ایالات متحده یازده بار بین سال های 1812 و 1942 اعلام جنگ کرد ، در مقابل کنگره در هشتاد سال گذشته اعلام جنگ رسمی نکرده است . در این سالها نزدیک به 100000 نفر از نیروهای نظامی در نبردهای ایالات متحده کشته شده اند . با این که درگیری‌های رخ داده در کره ، ویتنام ، عراق و افغانستان اغلب به عنوان " جنگ " نامیده می‌شوند ، اما هیچ‌یک از آنها از کنگره اعلان جنگ رسمی دریافت نکردند . همه این موارد به طور جداگانه به عنوان نمونه هایی از جنگ هایی گسترده تر تعریف می شوند :  جنگ سرد و جنگ علیه تروریسم .  امروزه جنگ‌ از نظر  اجتماعی ، یک تعریف مفهومی ظریف را به‌عنوان " عمل با زور برای وادار کردن دشمن به انجام اراده‌ ما " ، به مفهوم یک خواسته با مرزهای غیر دقیق برای تغییر وضعیت اجتماعی یا سیاسی موجود ، در بر می‌گیرد .

 

علاقه امروزی به درگیری در " منطقه خاکستری " ( Gray Zone ) نشان می‌دهد که حتی در سیاست خارجی ، مفاهیم جنگ و صلح برای توصیف واقعیت سیاسی اهمیت خود را از دست داده‌اند و به احتمال زیاد فقط در محیط‌های آکادمیک به‌طور جدی با آن مواجه می‌شویم و در اجرای استراتژی های کلان معمولا کنار رفته است  . عادی بودن " عملیات نظامی به غیر از جنگ " از دهه 1950 حتی برخی از رهبران نظامی ایالات متحده را بر آن داشته است تا مدام به نیروهای آمریکایی یادآوری کنند که جنگ در مقیاس جنگ جهانی دوم همچنان به عنوان یک احتمال در آینده مطرح است و فقط موضوعی مربوط به گذشته نیست .

 

با این حال ، ناکارآمدی آشکار مفاهیم نظری جنگ و صلح در واقعیت سیاسی کنونی یک نمود شمرده می شود و نه نقص نظریه . به قول کلاوزویتز ( Clausewitz ) ، " هدف تئوری روشن کردن مفاهیم و ایده‌هایی است که به‌طور گیج کننده ای درهم‌تنیده شده‌اند " . در همین زمینه ، هارولد وینتون ( Harold Winton ) می نویسد " اولین وظیفه تئوری تعریف رشته مورد مطالعه است " . این اقدامات در زمینه شفاف سازی و تعریف کردن شامل یک تضاد آشتی ناپذیر در زمینه تبدیل واقعیت به یک تعداد متناهی از مدل های مفید است ، این کار همزمان با پیچیدگی بی پایان رویدادهایی است که در واقعیت تجربه می شوند . حتی در اوایل قرن نوزدهم ، زمانی که کلاوزویتز " در جنگ " ( On War )  را نوشت ، خاطر نشان کرد که جنگ در عمل " تقریباً در همه جهات منشعب می شود و محدودیت مشخصی ندارد" .

 

با در نظر گرفتن این موارد ، در این مقاله بررسی خواهیم کرد که وقتی صحبت از مسائل جنگ و صلح می شود، چگونه نظریه پردازان بین تفکر روشن انتزاعی در مورد جنگ و صلح با توصیف دقیق پیچیدگی بی پایان آن در واقعیت ، ارتباط ایجاد می کنند. این کار اغلب شامل انتخاب مفهوم انتزاعی جنگ به عنوان یک پدیده متمایز با ویژگی های پایدار و اساسی است که می تواند در طول زمان شناسایی و مدل شود.  این گونه انتزاع و شفاف سازی مفاهیم با این که مقداری از دقت توصیفی را قربانی می کند ولی در مقابل ابزار قدرتمندی برای درک درهم تنیدگی جنگ و صلح را فراهم می کند. این ابزارهای نظری امروز برای درک " رقابت استراتژیک " به همان اندازه که دو قرن پیش برای درک " استراتژی بزرگ " در جنگ های ناپلئونی مفید بودند، کاربردی هستند.

 

airGaurd.jpg

 

 

استفاده از تئوری ، وضوح مفهومی را به بهای قربانی کردن دقت توصیفی ، ارائه می کند :

 

کلاوزویتز رویکرد نظری خود را با مفهوم " جنگ مطلق " ( absolute war ) ، یک شکل انتزاعی از جنگ ، که نقطه‌ای نهایی از نظر مرجعیت نظری برای دانشجویان در تئوری جنگ فراهم می‌کند ، پایه‌گذاری می‌کند . او نمی گوید که این مفهوم با جنگ هایی که در واقعیت تجربه می شوند مطابقت دارد در عوض،  " کسی که می‌خواهد از تئوری بیاموزد، عادت می‌کند که این دیدگاه را دائماً در زمینه فکری اش داشته باشد، تمام امیدها و ترس‌هایش را با آن بسنجد، و زمانی که می‌تواند یا لازم می داند بر اساس آن اقدام کند" . در اوایل قرن نوزدهم ، زمانی که کلاوزویتز این مطالب را می نوشت، در عمل جنگ یک حداکثر " تقریبی " از مفهوم نظری جنگ مطلق بود . با این وجود، این شکل نظری ارزش داشت زیرا " راهنمای هر کسی که می‌خواهد درباره جنگ از کتاب بیاموزد را ارائه می‌کند. راه او را روشن می کند، پیشرفتش را آسان می کند، قضاوت او را آموزش می دهد و به او کمک می کند از دام های نبرد دوری کند " .

 

چندین نظریه‌پرداز مهم دیگر هم که از نظرعملی هم با جنگ آشنا بوده اند ، مفاهیم انتزاعی و ظریف دیگر از جنگ را توسعه داده اند . " هنر جنگ " ( art of war )  اثر جومینی ( Jomini ) متشکل از اصول و قواعد پایداری است که در میان " شعر و متافیزیک جنگ " به " وسیله‌ای برای موفقیت تقریباً حتمی " تبدیل می‌شود . با این وجود، او اذعان دارد که نمی‌تواند تمام عواملی را که بر هدایت جنگ تأثیر می‌گذارند، بدون " انحراف از قصد اولیه " و " بزرگ‌کردن بیش از حد محدودیت‌های این کار " ، به‌طور کامل در نظر بگیرد . آلفرد ماهان ( Alfred Mahan ) اصول خود را از درس‌های " مستمر " و " دائمی " تاریخ با محدود کردن دامنه نظری خود به " تأثیر تعیین‌کننده عظیم " نیروی دریایی بر تاریخ جهان هم در زمان صلح و هم در زمان جنگ ، استخراج می‌کند. به همین ترتیب، جولیان کوربت ( Julian Corbett ) به دنبال " مفاهیم روشن و بیان روابط ذاتی اشیا " است تا کنش جمعی مؤثر را ممکن سازد. با این حال، " مفهوم روشن " او به قدری انتزاعی عمل می کند که نمی تواند در میدان نبرد فرد را همراهی کند .

 

پس از فاجعه جنگ جهانی اول ، جولیو دوهه ( Giulio Douhet ) جنگ را به‌عنوان مقابله ای صنعتی از " رودررویی جمعیت‌ها در برابر جمعیت‌ها، رودررویی ملت‌ها در برابر ملت‌ها  و ... " تعریف کرد که با هم گلاویز می شوند و گلوی همدیگر را می‌درند . دیدگاه دوهه از جنگ صنعتی از نظر تئوریک با هر سطح دیگری از تعامل سیاسی متمایز بود ، زیرا در نظر او کشورهای در حال جنگ همه نگرانی‌هایشان را کنار می‌گذارند و به جز مبارزه مصمم برای رسیدن به هدغشان در زنده ماندن یا مرگ نمی اندیشند .

 

توسعه تئوری های ظریف ، دقیق و غیر پیچیده جنگ ، قدرت توضیح را برای نظریه پردازان علاقمند به جنگ به صورت انتزاعی فراهم می کند .  در بیشتر موارد ، نظریه پردازان خاطر نشان می کنند که جمع بندی نظری همیشه مقداری از قدرت توصیفی را از واقعیت کار انجام شده را از بین می برد .  به عنوان مثال، کوربت می نویسد که تمرکز او بر قدرت دریا ، کاوش در مورد مسائل و شرایط سیاسی " اولیه " را " بی حاصل " می کند. به همین ترتیب ، جومینی می نویسد که عملیات نظامی اغلب در معرض " نقاط عینی سیاسی " مهمی قرار دارند که در چارچوب یک دیدگاه نظری متمرکز بر ملاحظات نظامی " بسیار غیرمنطقی " به نظر می رسند..در نهایت ، جی اف سی فولر ( J.F.C. Fuller ) به دنبال ایجاد " یک مدل کارآمد از ماشین ذهنی است که هنرآموز جنگ را قادر می‌سازد تا ارزش‌های نظامی را مرتب کند" ،  اما اذعان می‌کند که " هرچه قطعات یک ماشین کمتر باشد ، ساده‌تر کار می‌کند " .  نتیجه این است که  او ابزار نظری ساده و البته دارای محدودیتی را توسعه می‌دهد که می‌تواند توسط سیاست‌گذاران برای تصمیم‌گیری در مورد انجام یا عدم انجام اولین حمله به کار گرفته شود و همزمان  ابزار اضافی را که ممکن است روشن کننده چگونگی جنگ و صلح در واقعیت باشند و از نظر مفهومی کمتر مستقل هستند را کنار می گذارد .

 

 

ادامه دارد ... . 

 

 

 

ویرایش شده در توسط oldmagina
اضافه کردن تصویر
  • Like 2
  • Upvote 6

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط HRA
      هوش مصنوعی و آینده منازعات
      بخش اول

       
      مقدمه
      پيش‌ بيني تاثير دقيق و خط سير فناوري ‌هاي به کار رفته توسط هوش مصنوعي دشوار است. با اين حال اين تکنولوژي ‌ها ممکن است يک تحول تمدني قابل ‌مقايسه با اختراع برق را ايجاد کنند. برنامه‌ هاي هوش مصنوعي ، جنبه‌ هاي زيادي از اقتصاد جهاني، امنيت ، ارتباطات و حمل و نقل را به وسيله تغيير نحوه کار انسان ‌ها ، برقراري ارتباط ، تفکر و تصميم ‌گيري تغيير خواهند داد. دستگاه هاي هوشمند در فعاليت هاي انسان ها مشارکت کرده يا جايگزين انسان‌ها در گستره وسيعي از فعاليت‌ها مي‌شوند . چنين تغيير شديدي ، تاثير اجتماعي ، اقتصادي و سياسي دارندگان اين مولفه ها را افزايش خواهد داد ، در حالي که طرف بدون بهره ممکن است با چالش‌هاي چشمگيري مواجه شوند.
      انقلاب هوش مصنوعي و فناوري هاي همراه آن در حال تغيير رقابت هاي ژئوپليتيکي هستند. از آنجا که توسعه هوش مصنوعي ، يادگيري ماشين و سيستم هاي خود مختار به عواملي از قبيل داده ها ، نيروي کار ، توان محاسباتي و نيمه هادي ها متکي است ، اختلافات در چگونگي استفاده کشورهاي مختلف از اين فناوري ها در آينده گسترش مي يابد. اين امر به اين دليل است که تسلط دولت ها بر هوش مصنوعي ، اثربخشي استراتژيک آينده آنها در امور نظامي و همچنين عملکرد آن ها ، رقابت و توانايي بازدارندگي در مقابل دشمنان را تعيين مي کند.
      هوش مصنوعي از استفاده از سيستم‌هاي خود مختار تا تحول در فرماندهي ، کنترل ، ارتباطات ، کامپيوترها، اطلاعات ، نظارت و شناسايي (C4ISR)  و از پردازش اطلاعات تا امنيت شناختي، نحوه برنامه ‌ريزي و جنگ را تغيير خواهد داد. سيستم ‌هاي هوش مصنوعي براي مقابله با چالش‌هاي يکپارچه تر متعارف ، هيبريدي و چالش هاي زمان صلح حياتي خواهند بود. از آنجا که تکنولوژي‌هاي مختل کننده ابزارهاي جديدي را براي رژيم‌ هاي توتاليتر و گروه‌هاي افراط‌ گرا فراهم مي‌کنند، جامعه هاي دو طرف اقيانوس اطلس نياز به توسعه راه‌ حل‌ هايي براي کاهش استفاده هاي مخرب از دستگاه هاي هوشمند دارند.
       
       
      ناتو از لحاظ منطقي به خوبي با اين چالش مقابله مي کند. تلاش هاي اخير در ايجاد توانايي هاي نظامي ، پروژه هاي تحقيقاتي مشترک و مشاوره هاي داخلي در اين اتحاد ، آگاهي از فرصت ها و چالش هاي ناشي از پيشرفت سريع هوش مصنوعي را نشان مي دهد. تمرينات هم پيمانان شامل سيستم هاي خودمختار ميان حوزه اي ، تاکتيک هاي فعال شده در فضاي مجازي و سناريو هاي خصمانه و همچنين قابليت هاي جديد C4ISR است. سازمان هاي مختلف ، مانند سازمان علوم و فناوري ناتو و مراکز برتر علمي به گسترش دانش، ايجاد آگاهي، تحريک تحقيقات و حمايت از توسعه و جذب متخصصان ملي کمک مي‌کنند.
      با اين حال ناتو هنوز نياز به توسعه يک ديدگاه جامع براي توسعه و سازگاري با هوش مصنوعي دارد. اعضاي اين پيمان بايد نابرابري هاي داخلي و بيروني در توانايي‌ هاي هوش مصنوعي را بر طرف کنند. در بعد داخلي ، ناتو نيازمند مکانيسم‌ هاي جديدي است ، به طوري که کشورهاي کوچک ‌تر عضو توانايي حمايت از سازمان را از دست ندهند . از نظر بيروني ، ناتو به عنوان يک کل بايد سازگاري و چابکي خود را در يک محيط بين المللي بسيار رقابتي حفظ کند. تمام کشورهاي عضو بايد در آماده‌سازي براي گذار به يک دنياي متصل به هوش مصنوعي مشارکت داشته باشند ، زيرا چنين دنيايي تحمل پيوندهاي ضعيف در امور دفاعي را ندارد.
       
       
      هوش مصنوعي و فضاي نبرد يکپارچه
      جنگ هاي مدرن بر اساس پيوند بي سابقه ميان و در داخل سه ميدان نبرد مي باشند که در کنار هم فضاهاي نبرد هاي پيچيده را ايجاد مي کنند . دسته اول حوزه فيزيکي است که در آن از موشک هاي بالستيک ، تانک هاي اصلي ميدان نبرد ، هواپيما ها ، سلاح هاي پياده نظام و ساير تجهيزات نظامي براي تخريب يا از بين بردن منابع فيزيکي دشمن استفاده مي شوند.
      دومين ميدان نبرد ، فضاي فناوري اطلاعات است. در اينجا ، هر طرف تلاش مي کند با بهبود نحوه اشتراک اطلاعات ، اتصال اطلاعاتي فضا پايه به سيستم هاي تسليحاتي يا محاسبه مسير موشک بالستيک ورودي ، برتري کسب کند. به عنوان مثال ، يک جنگجو ممکن است از جنگ الکترونيکي براي کور کردن رادارهاي اکتساب دشمن قبل از حمله هوايي استفاده نمايد .
      سومين ميدان نبرد ، فضاي شناختي است که در آن عمليات ‌هاي اطلاعاتي و جنگ سياسي رخ مي‌دهند. فضاي سايبر در ميدان هاي اطلاعاتي و شناختي قرار مي‌گيرد. هواپيماهاي نسل پنجم  مانند اف 35 و عمليات‌هاي نفوذ روسيه ،  از فضاي مجازي براي توليد، انتشار، کنترل و نظارت بر اطلاعات استفاده مي‌کنند.
       

       
      در آينده، پيروزي‌ ها به طور فزاينده ‌اي به هماهنگ سازي سيستماتيک ميدان ‌هاي فيزيکي ، اطلاعاتي و شناختي، که همگي به وسيله جنگ الگوريتمي تقويت ‌شده اند ، بستگي خواهند داشت. اين سه‌ گانه مفاهيم اساسي نظامي مانند مرکز ثقل، ابهام در جنگ و تراکم  نيروها را بازتعريف خواهند کرد. در عصر هوش مصنوعي ، داده هاي بزرگ و رباتيک، توسعه مفهوم از هميشه اهميت بيشتري خواهد داشت . اين عمل يک کار بدون پايان خواهد بود، زيرا بايد مفاهيم جديد به طور مداوم تغيير پيدا کنند تا از اقدامات متقابل مانند الگوريتم هاي خصمانه و تلاش براي مسموميت داده ها ، که شامل تغذيه داده هاي معکوس به سيستم هاي هوش مصنوعي است ، جلوگيري کنند. چنين حملاتي سعي مي کنند که آنچه هوش مصنوعي از داده هاي طبقه بندي شده فرا مي گيرد  يا چگونگي حل مشکلات دسته بندي يا پيش بيني  توسط آن ها را تغيير دهد .
       
       
      در آينده نزديک ، پيشرفت‌هاي بيشتري حتمي  به نظر مي ‌رسند. پيشرفت‌ها در علوم اعصاب ، زيست‌ شناسي رفتاري و در زمينه‌ هاي ديگر باعث مي شود جهش تکنولوژيکي نويني مانند يکپارچه سازي انسان - ماشين و افزايش استقلال در سيستم‌ هاي نظامي  ممکن شوند . سوارم هاي رباتيک زمينه ديگري را شکل مي دهد که علوم کامپيوتر و رباتيک با بيولوژي احيا شوند .
      همکاري انسان و ماشين به احتمال زياد تصميم ‌گيري بهتر و سريع تر را با فعال ساختن مديريت پيشرفته جريان ‌هاي داده هاي حجيم ، به ارمغان مي‌آورد. انسان ‌ها و سيستم‌ هاي هوش مصنوعي ، مکانيسم‌ هاي تصميم ‌گيري متفاوتي دارند که در صورت عدم موفقيت آنها ، انواع مختلفي از خطاها به وجود مي آيد. با ترکيب نقاط قوت انسان‌ ها و ماشين‌ ها ممکن است بتوان ضعف ‌هاي موجود را از بين برد. در حال حاضر چنين آزمايشاتي در حوزه نظامي انجام شده ‌است.
      فناوري هاي جديد ، مردم ، گروه ها و دولت ها را ترغيب مي کند تا عمليات مقابله و دستکاري در مقادير سنجش ها را انجام دهند. به گفته رند والتزمن ، معاون ارشد فناوري در شرکت RAND ، ماشين هاي هوشمند مي توانند گروههاي آسيب پذير را شناسايي کرده و واکنش  افراد و جمعيت ها ، به تلاش ها براي تأثيرگذاري بر آنها را اندازه گيري کنند. هک کردن شناختي ، شکلي از حمله است که مي خواهد ادراکات و رفتار مردم را دستکاري کند و بر روي مجموعه متنوعي از بستر ها از جمله رسانه هاي اجتماعي و اشکال جديد کانال هاي خبري سنتي صورت مي گيرد. وسايل به طور فزاينده اي متنوع مي شوند تا متن ، تصاوير ، فيلم و صداهاي تحريف شده و نادرست براي دستيابي به تاثيرات  مورد نظر مسلح شوند. امنيت شناختي زمينه اي جديد و چند منظوره است که بازيگران مختلف در آن فعاليت مي کنند که والتزمن آن را يک رقابت تسليحاتي مداوم براي تأثيرگذاري و محافظت از تاثيرپذيري گروه هاي بزرگي از مردم آنلاين مي نامد.
       
       
      هوش مصنوعي مي‌تواند موجب تغييرات شديدي در جنگ هيبريدي شود که نگراني عمده ناتو مي باشد . دولت‌ها و بازيگران غير دولتي مي ‌توانند از فضاي مجازي براي نفوذ بر گروه‌ هاي بزرگي از غير نظاميان و نيروهاي مخالف استفاده کنند. از فعاليت‌هاي شناسايي و پروفايل کاربران هدف گرفته تا درک نادرست يا جعلي اطلاعات و عمليات ‌هاي رواني، هوش مصنوعي مي تواند پتانسيل عمليات ‌هاي اطلاعاتي را گسترش ‌دهد.
      علاوه بر اين ، تعامل انسان و ماشين به احتمال زياد به بخشي از درگيري هاي نظامي تبديل خواهد شد که با پيامدهاي اخلاقي و حقوقي که همچنان ناشناخته و مجهول مانده اند مواجه است . معرفي اين فناوري نياز به نظارت دارد تا از سوءاستفاده هاي احتمالي و عواقب ناخواسته جلوگيري شود .
       
       
      ادامه دارد ... 
       
      بن پایه : 
      NEW PERSPECTIVES ON SHARED SECURITY: NATO’S NEXT 70 YEARS - Carnegie EUROPE
    • توسط HRA
      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
      مقدمه ای بر جنگ های هیبریدی – تئوری ، تاریخچه و حال
      بخش اول

       
      واژه جنگ هیبریدی به طور گسترده ای در جامعه امنیتی بین‌الملل در پی الحاق کریمه به روسیه در سال ۲۰۱۴ مورد بحث قرار گرفت و همچنان یک منبع نگرانی برای ناظران سیاست کنونی روسیه می باشد (م . البته این مساله برای جامعه امنیتی غرب صادق است زیرا آنها پیش از ماجرای کریمه از جنگ هیبریدی استفاده کرده بودند اما هنگامی که روسیه از این مدل جنگ استفاده نمود زنگ خطری جدی برای آنها به صدا درآمد) . ردیابی سیر تحول این مفهوم در طول دو دهه اخیر مفید است ، زیرا درک مشترک این مورد برای بررسی اقدامات متقابل احتمالی ناتو در برابر جنگ هیبریدی حیاتی است.
      بر طبق تحقیقات ما، اولین بار که این اصطلاح در یک متن عمومی در دسترس عموم قرار گرفت ، در پایان نامه کارشناسی ارشد لتونی رابرت واکر یکی از اعضای سپاه تفنگداران نیروی دریایی  ایالات متحده  در سال  1998 بود .  واکر به بحث توانایی عملیاتی نیروی دریایی به عنوان یک نیروی هیبریدی برای یک جنگ هیبریدی اشاره کرده بود . او می گوید : جنگ هیبریدی چیزی است که مابین شکاف جنگ های نیروهای ویژه و متعارف قرار دارد . این تعریف اولیه جنگ های هیبریدی به یک نقطه ی داخلی بهره وری می پردازد : بهترین استفاده از منابع کمیاب نظامی از طریق ترکیبی از نیروهای متعارف و غیر متعارف به دست می آید (م . امروزه آمریکایی ها برای این تعریف از عبارت Compound Warfare استفاده می کننئ که من از آن به عنوان جنگ ترکیبی یاد می نمایم) .
       
       
      در سال ۲۰۰۲، یکی دیگر از دانش جویان با نام سرگرد ویلیان نیمث از این عبارت در پایان‌ نامه خود برای بحث در مورد راه‌ های مقابله با اقدامات خصمانه آنچه او جوامع مختلط و هیبریدی می‌ نامید، در یک مطالعه موردی در مورد جنبش جدایی طلب چچن مورد استفاده قرار داد .  نیمث نه تنها ارتباط بین نهاده های نظامی و غیرنظامی را بررسی کرد ، بلکه چگونگی ترکیبی از رویکردهای سنتی و مدرن و فعالیت‌های مدنی و جنگی برای ایجاد یک نیروی هیبریدی موثر را بیان نمود . وی ادعا کرد که که جنگ هیبریدی به طور فزاینده‌ای رایج خواهد شد و این اصل را مبنا قرار داد که  نقاط قوت جنگ های هیبریدی در هنگام استفاده از تاکتیک های چریکی توسط نیروهای به شدت سازمان یافته و از نظر تکنولوژیکی پیشرفته در زمان های  تقابل های دشوار کمک کننده هستند . به عبارت دیگر، هنگامی که یک ارتش مدرن با یک نیروی هیبریدی کوچک ‌تر روبرو می‌شود، نیروی متعارف مجبور خواهد بود در دکترین های خود تجدید نظر کند و رویه‌های عملیاتی خود را تطبیق دهد تا بتواند آسیب ‌پذیری‌های حیاتی دشمن هیبریدی را شناسایی و از آن ها بهره ‌برداری کند. این سازگاری، نیروهای مدرن را قادر خواهد ساخت تا مرکز ثقل حریف را مورد حمله قرار دهند و بنابراین آزادی حرکت، ظرفیت و اراده آن ها برای مبارزه را کاهش دهند .
       
       
      اما آوازه مفهوم جنگ هیبریدی به وسیله  مقاله ‌ای که در سال ۲۰۰۵ توسط جیمز ماتیس و فرانک هافمن در مجله موسسه نیروی دریایی ایالات ‌متحده منتشر شد افزایش یافت . این دو نویسنده توجه خود را به این حقیقت جلب کردند که برتری نظامی متعارف و تکنولوژیکی ایالات‌ متحده می‌تواند نه تنها توسط کشورهای دیگر بلکه توسط بازیگران و مخالفان غیر دولتی کمتر بهره مند ، از طریق استفاده ترکیبی از فناوری‌ های پیشرفته به چالش کشیده شود. کشورهایی که  دارای نیروهای متعارف پیشرفته هستند احتمالا با رویه ها و تاکتیک های نامنظم مواجه می شوند که نشان دهنده یک مزیت است : دشمنان ، ظرفیت و تکنیک‌ ها و توانایی‌ های پایین خود را از طریق استفاده از تروریسم ، شورش و تاکتیک‌های چریکی جبران می‌ کنند . این تهدیدات به احتمال زیاد ، توسط تشکل‌ های شبه ‌نظامی که براساس پیشینه های قومی و سندیکاهای تبه کاری سازمان یافته ، تشکیل شده اند ، از طریق حملات سایبری علیه زیرساخت ‌های ضروری نظامی و غیرنظامی مانند شبکه ‌های سیاسی ، مالی و ارتباطی انجام خواهد شد .
       

       
       
      هافمن در مقاله خود در سال 2007 با عنوان منازعات در قرن 21: ظهور جنگ های هیبریدی ، از نمونه های تاریخی برای کشف مفهوم جنگ های هیبریدی استفاده کرد . هافمن ، جنگ های هیبریدی را به عنوان طیف وسیعی از حالت های مختلف جنگ از جمله قابلیت های متعارف ، سازمان دهی و تاکتیک های نامنظم ، اعمال تروریستی از جمله خشونت و اجبار و نابهنجاری های جنایی تعریف نمود .
       
       
      هافمن سپس این تعریف را درباره چندین مورد تاریخی از جمله شورشیان ایرلند در سال های 1919 و 1920 ،  مجاهدین افغان در دهه 1980، شورشیان چچن در دهه 1990 و حزب الله لبنان در جنگ سال 2006 با اسرائیل مورد بررسی قرار داد . آنگاه هافمن مدعی می شود ، حزب‌الله نمونه ‌ای از یک نیروی هیبریدی مدرن است ، زیرا بر ترکیبی از ابزارهای نظامی و غیر نظامی تکیه دارد و هدف خود را از طریق تحرکات استراتژیک سازمان دهی شده و با سلول‌ های غیر متمرکز که از تاکتیک‌های انطباقی مختلف استفاده می‌کنند، بدست می آورد .
       

       
      در سال‌های بعد از انتشار مقاله هافمن ، دپارتمان دفاعی آمریکا (وزارت دفاع) و اداره پاسخگویی دولتی (GAO) عبارت جنگ هیبریدی را مورد ارزیابی قرار دادند تا روش‌های مورد استفاده دشمنان آمریکا و نیروهای متحد در عراق و افغانستان را بهتر توصیف کنند . در گزارشی که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد ، به نظر آن‌ها نیازی به تعریف رسمی جنگ هیبریدی به عنوان یک زیرمجموعه منحصربفرد از اصطلاحات جنگ (مانند جنگ بیولوژیک ، جنگ‌های نامنظم ، یا جنگ زمینی) نبود و وزارت دفاع آمریکا و GAO از مقامات و دانشگاهیان خواستند که جنگ هیبریدی را به عنوان یک زیر مجموعه برای جنگ معرفی نکنند ، اما این بی تفاوتی در سال ۲۰۱۴ با الحاق کریمه به روسیه به پایان خود رسید .
       
      صرفا برای میلیتاری - بن پایه :
      Introduction: The Theory, History, and Current State of Hybrid Warfare - CTX Magazine Volume 6, No 4  2016
       
       
      پی نوشت 1 – مطلب ارائه شده دیدگاه جامعه امنیتی غرب به مفهوم جنگ هیبریدی می باشد . انشاالله در آینده این مفهوم را از دیدگاه روس ها هم بررسی خواهم نمود تا دوستان با نظریات مختلف در این موضوع آشنا شوند .
      پی نوشت 2 – اگر خدا بخواهد قصد دارم تا در سال جاری با ارائه مقالات متفاوتی در باب موضوع جنگ هیبریدی ، انجمن میلیتاری را به عنوان مرجعی برای این مفهوم قرار دهم . در این راه از تمامی اساتید و کاربران فرهیخته انجمن استدعا دارم که با ارائه نظرات و انتقادات و بیان اشتباهات ، بنده را یاری داده و حرکت در این مسیر را تسهیل نمایند .
      پی نوشت 3 - فکر کنم در انجمن جای خالی بررسی بنیادین و جامع حزب الله لبنان و نقش نیروهای مسلح ایران در سازمان دهی آن به عنوان یکی از نقاط درخشان تفکر ایرانی - لبنانی  و شیعی بسیار خالی باشد . امیدوارم روزی این بی توجهی توسط دوستان پایان بپذیرد .
       
      انشاالله ادامه خواهد داشت ...
       
    • توسط HRA
      بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
      چگونه جوامع می‌توانند با تهدیدات هیبریدی مقابله کنند؟
      بخش اول

       
      1 - جنگ هیبریدی : بسیج کردن تمام ابزارهای ملی برای رسیدن به اهداف سیاسی
      در این مقاله، جنگ هیبریدی به عنوان یک مفهوم ، بیان می‌کند که تلاش غرب برای طبقه ‌بندی آنچه در اوکراین مشاهده کرده  چگونه می‌باشد. دکترین گراسیموف روسیه ، جنگ مدرن را به عنوان عملیات‌های مشترک با استفاده از ترکیبی از ابزارهای نظامی و غیر نظامی برای رسیدن به اهداف سیاسی توصیف می‌کند و از یک خط مبهم بین جنگ و صلح به نحو احسن استفاده می نماید .
      در تاریخ جنگ ، فعالیت های مشابهی را تحت شرایط مختلف شاهد بوده ایم ، از جمله به عنوان مثال عملیات های غیر خطی، درگیری های کم شدت ، درگیری ها در طیف کامل ، جنگ های سیاسی ، جنگ های جنگ های چریکی نیابتی ، جنگ های نامنظم، جنگ های نامتقارن و جنگ های نامحدود .  با این حال، مهم است که به یاد داشته باشیم که هنر جنگ در حال توسعه است و ما اغلب با جهش‌های جدید یا تکرار رویکردهای دکترینال  شناخته ‌شده مواجه هستیم.
       
      2 - جنگ هیبریدی در یک نگاه
      دیدگاه مورد نظر ما (نمودار پایین) در جنگ هیبریدی بهره برداری مداوم از عدم تقارن های شناسایی شده در تمام مراحل جنگ از جمله فاز غیر خشونت آمیز است که یکی از خصیصه های تعریف ما از جنگ هیبریدی می باشد .

      در مرحله دوم این عدم تقارن ها در ترکیب با عنصر غافلگیری و کاربرد تاکتیک های منحرف کننده و فریب استفاده می شوند . سومین ویژگی تعریف شده مربوط به جنبه های زمانی تعارض است . 
      در جنگ های هیبریدی ، به هیچ وجه نیازی به پیروزی سریع و قاطع در برابر دشمن نیست ، بلکه سطح درگیری می تواند در یک دوره زمانی کاهش و افزایش داشته باشد . یک مرحله  فعالتر از یک منازعه می تواند بعد از یک دوره خاموش به وجود آید و برای رسیدن به اهداف سیاسی و در نتیجه پیروزی حرکت کند .
      از دیدگاه عملیاتی ، عملیات های هیبریدی را می توان ترکیبی از دو یا چند ابزار قهری یا غیر خشونت آمیز و یا استفاده از قابلیت های اعمال قدرت (power projection) برای رسیدن به وضعیت نهایی سیاسی مورد نظر توصیف کرد . این موارد می توانند شامل ابزارهای سیاسی و اقتصادی ، جنگ اطلاعاتی ، استفاده یا تهدید نیروی نظامی ، حملات سایبری و مشارکت در عملیات های ویژه باشند اما محدود به این موارد نمی شوند و می توانند گزینه های دیگری را هم در بر بگیرند . در حالی که ترکیبی از روش‌های قهری و غیر خشونت‌ آمیز برای رسیدن به اهداف ، یک پدیده قدیمی است اما انعطاف پذیری و هماهنگی سریع ابزار های مختلف و نحوه استفاده از آنها در راستای اهداف مورد نظر ویژگی های بدیع این عملیات ها می باشند . اهداف کلیدی عملیات های هیبریدی ، نقاط ضعف یا آسیب پذیری های شناسایی شده کشور هدف هستند . این آسیب پذیری ها را می توان در هر یک از بخش های حیاتی یک جامعه شناسایی نمود .
      برای اینکه یک عملیات هیبریدی موفق شود، لازم است پیش شرط و آمادگی های لازم کسب شود . اول از همه، نیازمند رهبری سیاسی قدرتمند است ،  تا مأموریت عملیات هیبریدی را در کنار اراده قوی و توانایی اختصاص دادن منابع وسیع برای عملیات ، در کوتاه مدت و همچنین در بلند مدت  را انجام دهد . ثانیا، یک دستگاه اطلاعاتی وسیع و کارآمد برای شناسایی کشورهای هدف و ایجاد لیستی از آسیب پذیری های آنها مورد نیاز است. فهرست آسیب پذیری های شناسایی شده یا لیست اهداف ، مبتنی بر اطلاعات بدست آمده از آسیب پذیری ها و ضعف های کلیدی موجود در جامعه کشور هدف ایجاد می گردند . پیش شرط ضروری سوم که اغلب با عملیات هیبریدی همراه است ، کمپین اطلاعاتی است که قبل از عملیات هیبریدی  به وجود می آید. این کمپین های اطلاعاتی با هدف افزایش حمایت از عملیات ، در داخل و خارج کشور هدف ایجاد می شوند . عملیات های اطلاعاتی در طول و پس از فاز فعال عملیات هیبریدی ادامه خواهند یافت .  پشتیبانی سیاسی، استفاده از سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی و عملیات های اطلاعاتی در همه ی موارد آماده سازی، اجرا و مراحل پیگیری عملیات از اهمیت بالایی برخوردار هستند .
      استدلال شده ‌است که جنگ هیبریدی در اصل برنده شدن یا دستیابی به اهداف تعیین‌شده بدون جنگ یا با حداقل درگیری نظامی است. برای اینکه این ایده را ایجاد کنیم ، می‌گوییم که در جنگ هیبرید ، غیر ممکن است که زمان جنگ واقعی و یا خشونت های سازماندهی‌ شده در شکل کلاسیک آن را پیش بینی نماییم . یکی از ایده‌های اصلی جنگ هیبریدی این است که به طور عمدی اختلاف بین دسته‌های متمایز غربی از جنگ و صلح و عملیات‌های نظامی و غیر نظامی را از بین می‌برد. این مرزهای نامشخص با استفاده از انواع گسترده‌ای از وسایل، اعم از قهری و غیر خشونت‌آمیز، نظامی و غیر نظامی ایجاد می شود و به گونه‌ ای طراحی شده ‌است که به طور غیر ضروری از آستانه جنگ تخطی نکند، حتی اگر سطح وسعت درگیری متفاوت باشد .
      به عنوان یک جنگ هیبریدی ، استفاده از مجموعه وسیعی از منابع جامعه و بسیج آن‌ها برای اهداف سیاسی نیاز می باشد . با این رویکرد  دموکراسی‌های لیبرال غربی در استفاده از حداکثر توانایی های خود ، به خصوص در طول زمان صلح برای استفاده در جنگ هیبریدی محدودیت دارند (م – بخوانید و به سرعت بگذرید) . از آن سو یک رژیم استبدادی این اجازه را می دهد تا تصمیم گیری سریع و متمرکز که کمتر توسط  دیگر نهاد ها کنترل و متعادل می شوند انجام گیرد  و دسترسی بهتر به منابع طبیعی ایجاد گردد . در این راستا توسعه و یکپارچه‌ سازی مجموعه ابزارهای موجود در بعد جهانی راه‌ هایی وسیع تری ، برای استفاده از این ابزارها در برابر اهداف را  ارایه می‌دهد .
       
      ادامه دارد ... 
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.