امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

سرداران پارسی مون رو باید تو کشورهای غیر پارسی جستجو کنیم!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بر 27 مهر 1399 در 23:18 , Navard گفت:

 

 

20201017_012955.jpg

 

 

 

IMG_20201020_112537.jpg

 

یک فتوشاپ سمی :)

 

 

 

26 minutes قبل , hexman گفت:

سرداران پارسی مون رو باید تو کشورهای غیر پارسی جستجو کنیم!

 حقیقت اینه که پارسیان هند ۱۲۰۰ سال که از ایران رفتند. وضعیت اینا مشابه وضعیت مردم کورد سوریه و عراق و مردم دیاربکر و باکو و گنجه و سمرقند و بخارا و هرات و .... است. ولی خب اینا اینقدر غیرتمندند که همیشه دست هم وطناشونو گرفتن. یک مرتبه زمان ناصرالدین شاه و حالا هم زمان کرونا! حتما در اخبار خوندید که یک شرکت از پارسیان هند به ایران داروی کرونا رو میده در حالی که هیچ کشوری این کارو نمیکنه!

کاش همه ایرانیان سابقی که جدا شدن و ایرانیان درون این مرز و بوم این اصالت رو داشتند. شخص فیلد مارشال سام هرمز با محمد رضا پهلوی هم حتی صحبت کرد و در آن نصیحت های ارزنده ای کرد ولی خب پهلوی دوم زیاد جدی نگرفت...

  • Upvote 11

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بله میدونم اینها خیلی ساله از مملکت خودشون فرار کردن به جرم اینکه آیین و فرهنگ باستانی این سرزمین رو برای خودشون کماکان نگه داشته بودن.. وگرنه این دلاور هم به جای سردار پارسی الان سردار رشید اسلام بود!

  • Like 1
  • Upvote 5
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بر 29 مهر 1399 در 12:22 , hexman گفت:

بله میدونم اینها خیلی ساله از مملکت خودشون فرار کردن به جرم اینکه آیین و فرهنگ باستانی این سرزمین رو برای خودشون کماکان نگه داشته بودن.. وگرنه این دلاور هم به جای سردار پارسی الان سردار رشید اسلام بود!

این بنده خدا که سردار رشید هندوهای گاو پرست بوده!!! 

 

حالا به غیر از این صحبت های بی ارزش که شد زرتشتی های هند دو گروه اصلی دارند:

 

اولی Parsis یا پارسی ها

دومی Irani یا ایرانی ها

 

زرتشتی های هند حدود 100 هزار نفر هستند و با توجه به تحقیقات تاریخی و ژنتیکی که انجام شده این افراد اکثرا از مرکز ایران(یزد و کرمان و... ) به هند مهاجرت کردند. 

 

پارسی ها چندین قرن قبل به هند مهاجرت کردند و افراد ثروتمند و مشهوری در هند هستند. از جمله ی این افراد "فردی مرکوری" (خواننده ی مشهور) و خانواده ی ثروتمند تاتا هستند. 

 

خانواده ی ایرانی نام خانوادگی irani دارند و اکثرا در دوران قاجار به هند مهاجرت کردند. 

 

این لیست زرتشتی های مشهور هند هست:

https://en.m.wikipedia.org/wiki/List_of_Parsis

  • Upvote 4
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
بر 27 مهر 1399 در 23:18 , Navard گفت:

اجداد وی در قرن دوم هجری با فشار روز افزون حاکمان مسلمان رو به رو شدند. قوانین سفت و سخت بر زندگی زرتشتیان باقی مانده در ایران جاری بود. برقراری نظام مالیاتی ظالمانه امان همه را بریده بود و چاره ای جز فرار برای آن ها باقی نمی گذاشت. تعداد زیادی از زرتشتیان از شهرهای مختلف ابتدا به ناچار به خراسان کوچ کردند. که با ادامه فشارها مسیر هندوستان را در پیش گرفته اند

 

نگاهی دقیقتر به مهاجرت زرتشتیان هند 

 

IMG_20250520_115128.jpg

 

مهاجرت پارسیان از ایران به هند، به‌ویژه به منطقه گجرات و شهر نوساری، حدود قرن ۸ یا ۹ میلادی رخ داد که در تاپیک فوق به آن اشاره شد. این مهاجرت در پی حمله اعراب مسلمان به ایران و فروپاشی امپراتوری ساسانیان صورت گرفت. علت اصلی مهاجرت، فرار از فشارها و تهدیدهای مذهبی پس از اسلام آوردن گسترده‌ی مردم ایران و به‌تبع آن، محدودیت‌هایی بود که برای پیروان آیین زرتشتی ایجاد شد. طبق روایت سنتی پارسیان که در قصه سنجان آمده، گروهی از زرتشتیان برای حفظ دین و فرهنگ خود، از ایران به سوی هند مهاجرت کردند. پس از عبور از دریا و مدتی سرگردانی، در سواحل غربی هند، به ایالت گجرات رسیدند. ابتدا در شهر سنجان ساکن شدند و بعدها گروه‌هایی به نوساری و دیگر مناطق مهاجرت کردند. نوساری  یکی از مراکز مهم بعدی جامعه پارسیان شد و نقش کلیدی در حفظ فرهنگ زرتشتی و تقویت آن در هند ایفا کرد. اما باید به مطالبی که تا اینجا گفته شد پیوستی اضاف کرد تا باعث برداشت اشتباه از مطلب نشود. 

 

در دوره بعد ساسانی مطابق آیین اسلام با اهل کتاب که شامل مسیحیان و یهودیان و مجوس ( زرتشت ) و صابئین بود به عنوان کفار ذمی برخورد شد. این گروه در جامعه اسلامی اجازه زندگی و ماندن به کیش خود را داشتند و حکومت اسلامی با دریافت نوعی خاص از مالیات به اسم «جزیه» مسئول حفظ مال و نوامیس این گروه بودند. (مطابق آیه ۱۷ سوره حج و...) . هر چند در واژه مجوس بحث بسیار است و عده ای آن را بر گرفته از مغ و یا مگوش دانسته اند.  مگوش گروهی از ایرانیان باستان هستند که پیروان آیین میترا بودند و گئومات مغ از جمله کسانی بود که در دوره ابتدایی هخامنشی از این آیین قدرت را به دست گرفت و داستانی بردیای دروغین را خلق کرد و داریوش اول و پارسیان که پیرو مزدیسنا بودند در مقابل این گروه قیام کردند. و در حقیقت آن زمان یک جنگ شبه مذهبی رخ داد. مستندات فراوانی است که آتشکده های زرتشتی تا قرن چهارم و پنجم هجری در اقصی نقاط ایران به وفور یافت میشدند. دو آیین دیگر ایران یعنی آیین مزدکی و مانوی بر خلاف زرتشتی ها اهل کتاب شمرده نشدن و با توجه به ثنویت که در آن آیین ها قرار داشت تحت فشار قرار گرفتند. مسلمانان به این دو گروه زنداقه با زندیق گفتند که معنای ناهنجاری در زبان و تاریخ عرب دارد و بعد ها به هر که در مسلمانی مرتد می شد لقب زندیق می دادند. جالب اکثر مقاومت ها علیه مسلمانان توسط این گروه و همینطور بودایی های ایران صورت گرفت. حقیقت داستان این است که ساختار حکومت ساسانی و نظام موبد سالاری آن در پایان کار آن در حال فروپاشی بود و زمینه ها کاملا برای سقوط و دگرگونی آماده بود.

 

25-463.jpg

 

در زمان مهاجرت پارسیان به هند (حدود قرن ۸ تا ۹ میلادی)، خلافت اسلامی عباسیان دیگر کنترل بر مناطق ایرانی شرق نداشت. در حقیقت از همان ابتدای دوره عباسی دوره استقلال سیاسی ایرانیان شروع شده بود و با گذشته زمان و مصادف با قرن های نامبرده  شاهد شکل گیری حکومت های مستقل ایرانی نژاد بودیم. طاهریان (821–873 میلادی) در خراسان حکومت میکردند. و صفاریان (861–1003 میلادی) در سیستان و سامانیان (819–999) در ماوراءالنهر و خراسان حکومت میکردند. بنظر می رسد اوج فشار به زرتشتی ها بر خلاف تصور در دوره ی استقلال سیاسی‌ ایرانیان بوده است. در حقیقت آن فشار از طرف خود جامعه ایرانی مسلمان به پیروان مزدیسنا وارد شد! در همین قرون شاهد پایان تدریجی کار آیین های مزدکی و مانوی هم هستیم. در یک مورد خاص گفته میشود که شخص عبدالله بن طاهر که پسر سردودمان سلسله ایرانی طاهریان است وقتی کتاب عاشقانه وامق و عذرا که بر گرفته از دوره ساسانی بود به او اهدا شد وی با عصبانیت گفت این کتاب مجوسان است و دستور به آب انداختن تمام کتب آن دوره را داد( چیزی که در تاریخ به عنوان کتاب سوزی از آن یاد می شود). مشخصا جو علیه زرتشتی ها در آن دوره سهمگین  بود. از طرف همین دودمان طاهریان که سلسله ای ایرانی بود زبان رسمی خود را عربی قرار داده بود! در مورد این روایت شخصا مطمئن نیستم و تنها چون در کتابی خوانده بودم آن را آوردم. البته به گفته های فوق باید مطلب مهمی اضافه شود. زرتشتی ها تنها گروه مهاجرت کرده در آن اعصار نبودند. خود مسلمانان ایرانی هم بطور فراگیر به مناطق مختلف مهاجرت کردند. از جمله همین هند و آفریقا و جزایر اقیانوس هند و ... به همین طریق زمینه ساز گسترش اسلام در کنار فتوحات اسلامی در این مناطق شدند‌. و شاید قسمت مسکوت و مهم این باشد که پس از دوره های ابتدایی مهاجرات مناطق مهاجر نشین هند به مرور به کنترل مسلمانان در آمد. با این حال در این بازه زمانی طولانی این گروه از زرتشتیان به فکر مهاجرت مجدد نیفتادند. این دوره عموما دوره مدارا حکومت های مسلمان هند بود. 

 

file~0.jpg

 

در ادامه متنی از صفحه ۲۶۴ کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام قرار میدهم که شاید روزی بدرد بخورد، هر چند مطالبی که تا اینجا آمده به عنوان فرض است و صحت سنجی آن ها به زمان و تحقیقات بیشتر نیاز دارد:

 

«ابراهیم پورداوود درباره آتشکده شهر نوساری هندوستان که به نام ایران شاه معروف است و از نوع آتش‌های بهرام است می‌گوید:

در سنت پارسیان است که آتش بهرام را مهاجرین از ایران با خود آوردند، شاید هم درست باشد چه غالباً در تاریخ طبری و مسعودی می‌خوانیم که ایرانیان از بیم آنکه آتش به دست دشمن افتد و خاموش شود در وقت شکست آن را با خود برداشته و به جای دورتر رو می‌گذاشتند،هرچند که به تدریج آتشکده‌های باشکوه ایران خاموش و به مسجد تبدیل یافتند، ولی تا حدی که ممکن بود در نگهداری آن (آتش بهرام) کوتاهی نکردند. یزدگرد سوم پس از شکست نهاوند خود به شخصه آتش مقدس ری را که محترم شمرده می‌شد برگرفته و به مرو برد. اگر هم آتشکده ایرانشاه پس از ورود مهاجرین در سنجان در سال ۷۱۶ برپا شده باشد باز ۱۲۳۰ سال از عمرش می‌گذرد. پس از سنجان در جایی که بیشتر اقامت نموده نوساری است که مدت ۲۳۵ سال در آنجا بود فقط دو سال از سال ۱۷۳۳ تا ۱۷۳۶ در  خاموشی و سردی به سر برد. اینک ۲۴ سال است که در این ده استقرار یافته است هزاران تن زرتشتی از دستور و موبد و هیربد و بهدین دور آن را گرفته اند. زرتشتیان ایران و پارسیان هندوستان نیز به زیارت آن می‌روند. مخصوصاً ماه‌های اردیبهشت و آذر ماه اوقات زیارت آنجاست، از سرای این ایران خدیو(یعنی آتشکده ایرانشاه) در بامداد نیمروز و شام سرود اوستا از موبدان سفیدپوش بلند است. ایران شاه با صدها خدام خود یادآور آتشکده‌های شیز و ری و استخر بافر و شکوه ساسانیان است»

 

Takht-e_Soleyman_overview.jpg

 

آتشکده آذرگُشَسپ  در  تخت سلیمان آذربایجان غربی 

 

آتش بهرام:  

 

آتش بهرام بالاترین و مقدس‌ترین نوع آتش در آیین زرتشتی است. زرتشتیان آتش را نماد روشنایی، راستی و حضور اهورامزدا (نور الهی) می‌دانند، و در پرستش و نیایش‌های خود آن را عنصر مرکزی می‌دانند. این آتش هیچ گاه نباید خاموش شود. در آیین زرتشتی، سه درجه آتش وجود دارد:

 

  1. آتش دادگاه (درجه پایین‌تر)
  2. آتش آذرگشسب  ( درجه میانی)
  3. آتش بهرام (بالاترین و مقدس‌ترین سطح)

 

قسمت عجیب ادامه یافتن نظام طبقاتی تا سطح همین آتش ها و آتش کده هاست! سه آتشکده اصل که به سه آتش مقدس شهره اند هم همین نظام طبقاتی را دارند!

 

  • آتشکده آذرگُشَسپ  در کوهستان شیز در نزدیکی تخت سلیمان ( آذربایجان غربی) که مخصوص طبقه ارتشیان و اشراف بود.
 
  • آتشکده آذر فَرن‌بَغ، موقعیت در منطقه کاریان یا دارابگرد (استان فارس) که مخصوص روحانیان زرتشتی (موبدان) بود و مقدس‌ترین آتشکده مذهبی زرتشتیان در دوره‌های قدیم و به  آتشکده روحانیت شهرت داشت و ادعا  می‌شود که نگهدارنده آتش اصلی از زمان زرتشت بود. در حقیقت یکی از سه آتش بهرام عصر ساسانی که گفته میشود قدیمی ترین آن هاست در این آتشکده بوده. مهمترین نقطه عطف تاریخی این آتشکده آنجاست که ساسان که جد سردودمان ساسانی (اردشیر پاپکان) است تولیت این آتشکده را داشته است. با حمله اعراب از کاریان آتش را به آتشکدهٔ شمالی فسا برده‌اند و از آنجا به نیریز و از آنجا به هندوستان برده‌اند. نام کاریان هم در نوع خودش جالب توجه است. کاریان نام دیگر طایفه باصری است. این عشایر همان قوم پاسارگادی باستان هستند. این طایفه با کمک خود به اردشیر پاپکان نقش مهمی در تشکیل سلسله ساسانی داشتند. بعد ها در دوره اعراب این طایفه مقاومت سختی نشان دادند. کاریان (پاسارگادی ها) یکی از قبایل ۱۰ گانه پارسی بودند که شاهان سلسله هخامنشی از همین شاخه بالا آمدند! آن ها بعد حکومت مستقل خود در عصر سلوکی را داشتند و همانطور که گفته شد این طایفه با نام باصری همچنان وجود دارد.
 
  • آتشکده آذر بُرزین‌مِهر، موقعیت در کوه ریوند در نزدیکی نیشابور که مخصوص کشاورزان و طبقات مردم عادی بود و در دوران ساسانی جایگاه بزرگی داشت. 

 

atshkhdh_adhrfrnbG_khryn3.jpg

بقایای آتشکده آذر فَرن‌بَغ

 

ویرایش شده در توسط Navard
  • Like 1
  • Upvote 3

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

ایرانی‌ها به صد زبان سخن می‌گفتند وقتی با اعراب مسلمان روبرو گشتند چه شنیدند که خاموش شدند؟

می‌گویند زبان تازی پیش از آن زبان مردم نیمه وحشی محسوب می‌شد. و لطافت و ظرافتی نداشت. معهذا وقتی بانک اذان در فضای ملک ایران پیچید زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرایید آنچه در این حادثه زبان ایرانیان را بند آورد و سادگی و عظمت پیام تازه بود. که سخنوران عرب را از اعجاز بیان و عمق معنی خویش به سکوت افکنده بود. پس چه عجیب که این پیام شگفت انگیز تازه، در ایران نیز زبان سخنوران را فرو بندد و خردها را به حیرت اندازد؟ حقیقت این است که از ایرانیان آنها که دین را به طیب خاطر خویش پذیرفته بودند شور و شوق بی‌حدی که در این دین مسلمانی تازه می‌یافتند، آنها را محو و بی‌خود می‌ساخت که به شاعری و سخنگویی وقت خویش را به تلف نمی‌آوردند. 


 

ادوارد براون

سلمان فارسی یگانه شخصی است که از میان ایرانیان وارد جمع معزز و محترم اصحاب گردیده است و بسیاری از علمای بلند مرتبه اسلام نیز از روزهای نخست از نژاد ایرانی برخاستند، عده‌ای از اسرای جنگ مانند ۴ فرزند شیرین (ابن سیرین و سه برادرش) که در جلولا اسیر شدند بعد در عالم اسلام به مراتب شامخ رسیدند. بنابراین قول کسانی که مضمون سخنانشان این است که پس از استیلای عرب بر ایران تا دو سه قرن ایرانیان فاقد زندگانی علمی و معنوی بودند به هیچ وجه درست نیست. بالعکس آن دو سه قرن دوره‌ایست بسیار جالب توجه و مهم و از این حیث قدیم النظیر است. امتزاج ادوار قدیم و جدید است، دوره تحول آداب و تطور مراسم و سیر عقاید و افکار است، ولی به هیچ وجه دوره رکود و سکون یا مرگ نیست.

 

 

مرتضی مطهری:

امویان حساسیت خاصی علیه ایرانیان داشتند که با سایر نژادهای غیر عرب مثلاً قبطی‌ها نداشتند. علت اصلی این حساسیت تمایل نسبی ایرانیان نسبت به علویان خصوصاً شخص علی (ع) بود. نقطه حساس سیاست اموی جنبه ضد علوی آن است و نظر به اینکه سیاست علوی بر اجرای جنبه‌های ضد نژادی و ضد طبقاتی اسلام بود و طبعاً اجرای این اصل بر عرب خصوصاً قریش که خود را نژاد برتر می‌دانست دشوار بود، امویان از نخوت عربی و قریشی به سود حکومت خویش بر ضد علویان استفاده می کردند‌. از این لحاظ امویان با هر عنصر طرفدار علویان اعهم از عرب یا ایرانی یا آفریقایی یا هندی مبارزه می‌کردند، مظالمی که آل علی و پیروان عربشان از امویان دیدند از مظالمی که بر ایرانیان در آن دوره وارد شد بسی بیشتر و جان گداز تر بوده است. از سال ۱۳۲ که عباسیان روی کار آمدند دفتر سیاست و تاریخ ورق خورد. در صد سال اول حکومت بنی عباس اوضاع به وفق مراد ایرانیان بود. بعضی وزرای ارشد بنی عباس مانند برامکه که از اولاد بوداییان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالریاستین سرخسی، بعد از خلیفه بزرگترین قدرت به شمار می‌رفتند. پس از صد سال که حکومت‌های مستقل ایرانی به وجود آمدند همچنان مردم ایران بر مقام خلافت به اعتبار نام جانشینی پیغمبر اکرم نوعی قداست قائل بودند و حکومت هیچ حاکمی را در ایران مادامی که منشوری از خلیفه نمی‌آورد شرعی و قانونی نمی‌دانستند تا آنکه در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسی برچیده شد. اگر کوشش عباسیان که سیاستی ضد عرب داشتند نبود، زبان فارسی امروز که با زبان‌های قبل از اسلام متفاوت است پدید نمی‌آمد. خلفای عباسی بهترین مشوق این زبان بودند، آنها مایل نبودند که زبان عربی در میان توده ایران رایج گردد. بنی عباس شعوبیان را که ضد عرب بودند و در مطاعن و مثالی عرب کتاب تالیف می‌کردند تایید و تقویت می‌نمودند. الوان شعوبی کتابی در بدی‌های عرب و صفات نکوهیده آنان نوشت در حالی که کارمند رسمی هارون و مامون بود و در بیت الحکمه برای آنها کتاب استنساخ می‌کرد و مزد می‌گرفت. همچنین سهل بن هارون شعوبی که شدیداً ضد عرب بود و علیه عرب کتاب نوشت مدیر بیت الحکمه هارونی و معمولی بود. مامون اول حاکمی است که شاعری پارسی گوی را فوق العاده تشویق کرده است. 

 

ویرایش شده در توسط Navard
  • Like 2
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

چه مرحوم زرین کوب و چه ادوارد براون و مرتضی مطهری نکات جالبی رو مطرح کردند ولی به نظرم هرکدوم شاید نکاتی رو در نظر نگرفتند یا در نتیجه گیری خیلی قاطع یا با پیش فرض های ذهنی اون نتیجه گیری نهایی رو اعلام کردند. این کمرنگ شدن فرهنگ و زبان پارسی بعد از استیلای اعراب بر ایران، یه جبر تاریخی و سیر طبیعیه که بعد از غلبه یک قوم تازه نفس و پرانگیزه بر قوم و حکومتی فرسوده و دچار مشکلات داخلی پیش اومد . دلیل اینکه ایرانی و قومیت و فرهنگ و زبان اونها چرا مثل هیت ها، آشوریان، میتانی ها، بابلیان و... کلا نابود نشدند به فرهنگ غنی ایرانی بر می گشت که در کنار فرهنگ یونانی و رومی از فرهنگ های پیشرو بود. این فرهنگ اگرچه در اواخر حکومت ساسانیان مصادف شده بود با فترت آیین مزدیسنا ولی از جنبه فرهنگی و تمدنی حتی بعد از ظهور اسلام  و استیلای اعراب در زندگی مردم جاری و ساری بود. مردم ایران مردمی شهر نشین با تمدنی دیرینه بودند که ادبیاتی غنی و لطیف داشتند نمونه اش روایت های غنی و پیچیده خوذای نامک و ارداویراف نامه و دیگر کتاب های جذاب و پر از روایت های معنوی یا حماسی. حتی اواخر حکومت ساسانیان هم دربار شاعران قدرتمندی مثل سرکش، نکیسا و باربد رو داشت ولی در مقابل اعراب و زبان و فرهنگشون چی؟ فرهنگ اعراب و زبانشون در اواخر حکومت ساسانیان به شدت متاثر از دوران جاهلیت و ادبیاتی جاهلی و خالی از معنا بود. وجه متمایز کننده زبان عربی فصاحتش بود که البته در ماقبل لطافت و خیال انگیز بودن زبان پارسی حرفی برای گفتن نداشت.حتی اگه سالهای بعد رو در نظر بگیریم و بزرگترین شاعران عرب زبان تاریخ شاید به دو اسم به نام های خیام و ابونواس برسیم که اتفاقا هردو در ایران زندگی می کردند و یا ایرانی بودند یا نیمه ایرانی.

در مورد نحوه قرائت قرآن یکی از چیزهایی که چندین سال پیش در موردش خواندم، تاثیر سبک قرائت روایت های خوذای نامک ( منبع شاهنامه فردوسی) بر لحن تلاوت قرآن بود به خاطر همین من اون تحیر یا شیفتگی که به قول زرین کوب باعث شد زبان ایرانیان بند بیاد رو شاید دور از واقعیت بدونم. همچنین اگر به گویش وران یک زبان نگاهی بندازیم اونها چند دسته هستند: صاحب منصبان دیوانی و اداری و شاعران، مردمان شهرهای بزرگ، مردمان روستانشین. اون چیزی که زرین کوب و بقیه فرمایش کردند به نظرم بیشتر به همون زبان اداری و دیوانی بر میگرده چون حکومت پارسی زبانی وجود نداشت که زبان گویش وران رو پارسی بخواد. به خاطر همین اون افراد ذی نفود ایرانی در دربار حکومت های امویان و بیشتر عباسیان در مکان های رسمی مجبور بودند به زبان رسمی یعنی همون عربی صحبت کنند. ولی مردمان شهرنشین در فلات ایران یا مردمان روستاها این اجبار و قید و بند رو نداشتند و به همون زبان دیرینه خودشون گویش می کردند.

  • Like 1
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
5 hours قبل , aminf14 گفت:

. حتی اواخر حکومت ساسانیان هم دربار شاعران قدرتمندی مثل سرکش، نکیسا و باربد رو داشت ولی در مقابل اعراب و زبان و فرهنگشون چی؟ فرهنگ اعراب و زبانشون در اواخر حکومت ساسانیان به شدت متاثر از دوران جاهلیت و ادبیاتی جاهلی و خالی از معنا بود. وجه متمایز کننده زبان عربی فصاحتش بود که البته در ماقبل لطافت و خیال انگیز بودن زبان پارسی حرفی برای گفتن نداشت.حتی اگه سالهای بعد رو در نظر بگیریم و بزرگترین شاعران عرب زبان تاریخ شاید به دو اسم به نام های خیام و ابونواس برسیم که اتفاقا هردو در ایران زندگی می کردند و یا ایرانی بودند یا نیمه ایرانی.

در مورد نحوه قرائت قرآن یکی از چیزهایی که چندین سال پیش در موردش خواندم، تاثیر سبک قرائت روایت های خوذای نامک ( منبع شاهنامه فردوسی) بر لحن تلاوت قرآن بود به خاطر همین من اون تحیر یا شیفتگی که به قول زرین کوب باعث شد زبان ایرانیان بند بیاد رو شاید دور از واقعیت بدونم. همچنین اگر به گویش وران یک زبان نگاهی بندازیم اونها چند دسته هستند: صاحب منصبان دیوانی و اداری و شاعران، مردمان شهرهای بزرگ، مردمان روستانشین. اون چیزی که زرین کوب و بقیه فرمایش کردند به نظرم بیشتر به همون زبان اداری و دیوانی بر میگرده چون حکومت پارسی زبانی وجود نداشت که زبان گویش وران رو پارسی بخواد. به خاطر همین اون افراد ذی نفود ایرانی در دربار حکومت های امویان و بیشتر عباسیان در مکان های رسمی مجبور بودند به زبان رسمی یعنی همون عربی صحبت کنند. ولی مردمان شهرنشین در فلات ایران یا مردمان روستاها این اجبار و قید و بند رو نداشتند و به همون زبان دیرینه خودشون گویش می کردند.

 

 

البته این صاحبنظران چنین عقیده ای دارند که بده و بستانی بین زبان عربی و فارسی صورت گرفته و زبان فارسی تسلیم مطلق نبوده، همانطور که عربی هم خالی از نفوذ زبان فارسی نیست و با این حال تسلیم هم نیست. البته من با کلیت حرف شما موافقم ولی چند نکته وجود دارد که باید متذکر شوم. 

 

در رابطه با طبقه حاکمه یاد شده شما حقیقتا در تاریخ تا جایی که من مطالعه کردم اجبار و زوری در زمینه استفاده از عربی وجود ندارد. در عین حال بسیاری از فارسی‌زبانان از طبقه ادیب و عارف و دانشمند در بین ایرانیان تازه مسلمان وجود دارد که ترجیح داده اند به انتخاب خودشان زبان عربی را که زبان علمی و بین المللی جهان اسلام بود را مورد استفاده قرار دهند. در این بین ایرانیان نقش کلیدی در تعیین و تکمیل زبان عربی و نحو آن داشتند و این یک انتخاب بود نه یک دستور(سیبویه). سال های پس از اموی بخصوص صد سال اول بنی عباس که مصادف است با دوران شکوفایی علمی در همه زمینه ها، نیمی از همان دو قرن سکوت معروف است که جناب سرجان ملکم به آن اشاره میکند.. متاسفانه آوردن اسامی نیاز به تحقیق مجدد دارد از و از حوصله بحث جاری خارج است اما شما رو ارجاع میدهم به کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام و در آن ایرانی های صاحب نامی را پیدا میکنید که خود به حسن زبان عربی  اقرار کرده اند. از نظر این افراد عربی زبان علمی تری است. دستکم عربی آن زمان نسبت به فارسی ابتدایی پس از اسلام ممکن است چنین حقیقتی را تایید کند. ابوریحان بیرونی روایتی دارد که به همین موضوع اشاره کرده، وی پس از ذکر کتاب سوزی و نابودی زبان خوارزمی به دست قتیله بن مسلم در جای دیگر به موضوع مهمی اشاره میکند. ابوریحان خود به عربی و فارسی و خوارزمی مسلط بود اما در «آثار الباقیه» و «تحقیق ماللهند» آورده که زبان خوارزمی در حال زوال است و کاربرد علمی ندارد (البته با کلام تند و تیز تر). زبان خوارزمی مشخص نیست دقیقا چه بوده ولی مشخصا یک زبان با ریشه های پهلوی بوده است. دیگر جناب ابوریحان فرد معروف و شناخته شده ای است و البته معروف است به گرایشات شعوبیه ( گرایشاتی که در آخر ضد عرب شد). در مطلب فوق هم اشاره کردم طاهریان به عنوان سلسله ایرانی زبان رسمی عربی را انتخاب کردند که دلایل زیادی برای آن ذکر شده. همانطور که بالا گفته شد ما مفاخر ایرانی بسیار داریم که کتب عربی نوشته اند. شاعران سرشناس ما در بین ابیات مکررا از زبان عربی استفاده کردند(اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها/ که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها» نخستین غزل دیوانِ حافظ است). 

 

در نهایت زبان عربی علاوه بر فصاحت به زبان فارسی اوزان اشعار را هم وام داده است. زبان عربی از آنجا محبوبیت و دارای جایگاه بود که نه بخاطر زور و جبر بلکه به این علت که زبان قرآن بود. در حقیقت قران و روایات و مفاهیم آن ها در سده های اول پس از فتح ایران به دست مسلمانان از چنان جایگاهی برخوردار شده بودند که الان درک آن روز ها برایمان ملموس نیست. فقط برای کمی لمس کردن این موضوع باید به فرقه های عرفانی و تصوف نگاهی بیاندازید. این گروه چنان جذبه ای در قرآن و اسلام دیدن که کاملا غرقش شده بودند و همه چیز را رها کرده بودند( اسمش را بگذاریم چند قرن سکوت؟ یا بقول صوفیان هیچ شدن) .

 

 

در رابطه با باربد و نکیسا و سرکش اظهار نظری داشتین و آن ها را با شعرا قیاس کردین که البته این موضوع بیشتر جنبه افسانه به خود گرفته اند تا واقعیت . سه فرد مذکور بیشتر هنرمند هستند و در عرصه موسیقی فعال بودند تا شعر، و شاید شعر و موسیقی به هم گره خورده بودند اما مشخصا این شعر آن شعری نیست که ما در قرن های بعد از سنائی و مولانا و عطار و خیام و سعدی و حافظ و ... دیدیم . همان زمان اعراب در فن شعر استاد بودند و باید قبول کرد که شعر منظوم فارسی برگرفته از اوزان عربی هستند. از  شاعران عرب پیش از اسلام امرؤ القیس بن حجر الکندی، زهیر بن أبی سلمى، عنترة بن شداد العبسی، طَرَفَة بن العبد، لبید بن ربیعة العامری، الأعشى و ... می شود نام برد که هر کدام سبک شعری داشتند و شعر های زیادی سرودند. پس اعراب در ادبیات اصلا تهی نبود و بلکه بسیار پیشتاز نسبت به ما بودند و بعد اسلام هم واقعا پا به پای فارسی جلو آمدند.

 

البته در مورد خدای نامه بعنوان یک داستان مرسوم باستانی که بار ها و بارها در ایران بازنویسی شد بحثی نیست. اما حقیقتا ادبیات ما دقیقا در همین حد خلاصه میشد. کتاب هایی هم که بعد ها توسط ابن مقفع از پهلوی به پارسی برگردانده شدند عموما خود پهلوی شده کتب یونانی و هندی و ... بودند. برای مثال داستان وامق و عذرا از یک داستان یونانی برداشت شده بود. در حقیقت این کتاب ها تنها یک قشر خاص یا طبقات خاص ساسانی را نشانه می‌رفتند. اشراف و موبدان و نظامیان نه عموم مردم! در حقیقت بعضی کتب حتی اگر برای دیگر مردم خوانده هم میشد چه بسا برایشان قابل فهم نبود. جامعه ایران به بخش اشراف و رعیت تبدیل میشد که یک طرف جایگاه بردگی به معنای واقعی داشت و بخش دیگر جایگاه شبه خدایی که کاملا دو فرهنگ متضاد بودند. این دو طبقه فرهنگ و زبان و رفتار و همه چیز متفاوت داشتند. این موضوعی که مستشرقین به آن مکررا اشاره کردند( این سوای طبقات چهار گانه جامعه آن روز است).

 

تاریخ و فرهنگ تمدن ایران باستان تاریخ غنی و پر باری است اما حقیقتا کارهایی که به ذوق و ادب و علم و امثالهم باز میگردد، در آن کم یا گزیده دیده می‌شد. ما به زور چند کتاب از عصر باستان ایران پیدا میکنیم که دلیل هم نظام موبد سالاری آن زمان است. تحصیل مخصوص طبقه خاصی بود و غیر از این گروه هیچ کس حق تحصیل را نداشت. حال مقایسه کنید با پسا اسلام. ما شاعر زن به نامه رابعه بلخی داریم تا عطار و تا عارفان شاعری که یک لباس پشمینه داشتند( عموم اینها از طبقات پایین جامعه هستند). در هر سده پسا اسلام هزار هزار کتاب نوشته شد. برای کسب علم رحله صورت می‌گرفت و کسی نمی‌گفت تو که از خوارزم آمدی آندلس حق نداری تحصیل کنی. شاید بعضی بگویند، خیر کتاب سوزانده اند که الان کتابی نیست اما سوال بزرگ این است که مگر حمله عرب از حمله مغول بدتر بوده؟ پس ما باید یک کتاب از قبل مغول نمی داشتیم. مغول که حمله کرد صغیر و کبیر را کشت و آبادی را باقی نگذاشت. کتاب نمی دانستند به چه درد میخورد. با این حال کتاب های زیادی دست مان ماند. مغول و آیین نداشته اش و زبانش چه فرقی با عربی داشت که آن نتوانست چنین کاری کند. حال بگوییم مغول ها بز چران بودند اما یونانی ها چه کم داشتند که عرب ها آن را نداشتند. یونان که در فلسفه و علوم مختلف حرف اول را می‌زد. بنظر محتوای اسلام پس از سال ها خرافات ثنوی و  هزاران مدل افسانه سرایی حاوی چنان معنای عمیقی بود که ایرانی ها را مجاب به این تغییر و پذیرش بزرگ کند. اما این مطلب مطابق با یک نتیجه گیری اکثریت در تاریخ است که می گویند اساسا مجموعه کتابخانه و دانشگاه گسترده ای در عصر ساسانی نبود تا نابود شود. بحث نژاد و زبان نیست بحث اسلام است. اسلام انقلابی بود که ایران و ایرانی به آن نیاز داشت. این انقلاب همه جانبه بود و در نهایت نظام توتالیتر ساسانی و دوران باستان ما را پایین کشید. شاهان که جایگاه آسمانی داشتند ناگهان نیازمند بیعت مومنین شدند . مگر میشود باور کرد که یک کشور به مراتب بزرگتر و با جمعیت ده ها برابر بیشتر و ثروتی افسانه ای در برابر یک لشکر چند ده هزار نفر یک لا قبا تسلیم شود؟ من فکر میکنم حقیقتا زبان عربی و اسلام در ایرانی های آن زمان با حسن خاطر ورود کرد. اما اینکه چرا ما مانند قبطی ها و سوری ها و ... عربی صحبت نمی‌کنیم؟ دلایل بسیار دارد که در متون بالا و قبلی به بعضی موارد مختصرا اشاره کردم. یک علت همین وجود علمای پرتعداد و پر نفوذ ایرانی است و دوم نفوذ ایرانیان بسیار در قدرت خلافت و در آخر هم وجود خلفایی که حتی لباس ایرانی را به عربی ترجیح می‌دادند چه برسد زبان را! توجه کنید شخصی همچون مأمون مادرش ایرانی است و در خراسان به درجاتی رسیده. ایران زبان خود را حفظ کرد چون، زبان فارسی را به زبانی در جایگاه تمدن اسلامی تبدیل کرد. این نبوغ ایرانیان بود که توانستند زبان خود را که بسیار ظرفیت تطبیق داشت را بازسازی کنند و در نهایت این زبان در شرق آسیا و هند و پاکستان به زبان اول دین اسلام تبدیل شد که عموم کتب مذهبی به این زبان بود نه به زبان عربی!

 

در دوره باستان با همه افتخارات و مزایا آنقدر آداب عجیب و غریبی بر ایران حکمفرما بود که تنها در مورد زنان بخواهیم اشاراتی کنیم همین خانم های فمنیست این روزهای ایران، تاریخ را برای همیشه می بوسند و می گذارند کنار مذهب این روزهایشان. اسلام در ایران نه به‌عنوان صرفاً یک مذهب، بلکه به‌ مثابه یک فرصت تمدنی و دگرگونی فرهنگی-اجتماعی وارد شد، و ایرانیان نیز با هوشمندی، خلاقیت و سازگاری فرهنگی آن را جذب کردند و تمدنی جدید را شکل دادند که نه عربی محض بود، نه ایرانی محض.

 

با این حال مطالب شما فرض متداولی در تفسیر تاریخ آن روز هاست و کلیت ارزشمندی دارد و مطالب نویسندگان فوق هم تنها پاراگرافی از کتاب های بسیار قطور است که موضوعات زیادی را پوشش داده اند و واقعا توضیحات در این بخش آنقدر وسیع است که این نویسندگان بخش بزرگی از عمرشان را برای نوشتن آن گذاشتند و ما نمی‌توانیم در قالب یکی دو پست حق مطلب را برسانیم

 

ویرایش شده در توسط Navard
  • Like 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

از فرمایشات شما استفاده کردم. چند نکته در مورد عرایض خودم و فرمایشات شما

7 hours قبل , Navard گفت:

در رابطه با طبقه حاکمه یاد شده شما حقیقتا در تاریخ تا جایی که من مطالعه کردم اجبار و زوری در زمینه استفاده از عربی وجود ندارد.

بالاتر خدمت شما عرض کردم. ما یه زندگی در شهرها و روستاها داشتیم و یه سبک زندگی افراد شاغل در دستگاه های دولتی و... اون طبقه حاکم در حکومت های خلفای راشدین و بعدش امویان زبانشون عربی بوده و ساده بگیم زبانی که باهاش مکاتبه می کردند عربی بوده. طبیعتا اگر کسی میخواست در این دستگاه حکومتی کاری داشته باشه و همکاری کنه ( و اجبارم نبوده و خود اون فرد به دنبال شکوفایی استعدادش در قالب یه کار دولتی بوده) باید به زبان اونها حرف میزده  و طبیعتا شرایط برعکسش وجود نداره ، همونطور که همین الان هم اینطوره. فرض کنیم من و شما زبانمون لاتینه اگر میخواهیم در دستگاه های دولتی حکومت ایران فعالیت داشته طبیعتا باید به زبان فارسی در اون محیط گویش کنیم. از این نظر اگر به دنبال کار دولتی هستیم میشه گفت استفاده از اون زبان معیار اجبار و قانونه و عقل هم همین حکمو میکنه ولی اگر به دنبال شغل دولتی نیستیم آزادیم به هر زبانی که دوست داریم گویش کنیم. 

7 hours قبل , Navard گفت:

اما شما رو ارجاع میدهم به کتاب خدمات متقابل ایران و اسلام و در آن ایرانی های صاحب نامی را پیدا میکنید که خود به حسن زبان عربی  اقرار کرده اند.

البته اون نکته ای  و ارجاعاتی که در کتاب شهید مطهری وجود داره اگر دقت کرده باشید بیشتر به شاخه های شرقی زبان پارسی باستان اشاره داره مثل خوارزمی یا سغدی که بیانشون سخت تر بوده

در دوران قبل اسلام زبان پارسی شاخه های گویشی و لهجه های زیادی داشته (همین الان هم اینطوره) بخاطر همین تنوع زیاد  و در کنار حفظ اون دربار ساسانیان تصمیم گرفت یه زبان میانه و معیار رو در نظر بگیره (فارسی دری)

7 hours قبل , Navard گفت:

طاهریان به عنوان سلسله ایرانی زبان رسمی عربی را انتخاب کردند که دلایل زیادی برای آن ذکر شده

این رو اگر از نگاه یه فرد امروزی بررسی کنم به بحث روزمرگی و عدم صرف انرژی برای بررسی یه مورد و ادامه همون رویه قبلی می رسیدم.  به گمان بنده طاهریان دیدن مکاتباتشون با زبان عربی پیش میره گفتن همین راهو ادامه بدیم. در مورد زمان بعدش یعنی زمان یعقوب لیث هم همینطور بوده یعنی عامل روزمرگی و اتفاق: یه عده شاعر هستند جلوی یعقوب میخوان شعر در وصف یعقوب مداحی کنند و به زبون عربی شروع به خوندن می کنن. یعقوب لیث میگه زبان عربی نمیدونم و اون شاعران طبیعتا مجبور میشن به زبان فارسی که یعقوب متوجه میشه شعر بگن و...

 

7 hours قبل , Navard گفت:

فقط برای کمی لمس کردن این موضوع باید به فرقه های عرفانی و تصوف نگاهی بیاندازید.

مثال دانشمندان و ... شما ملموس تر بود در مورد صوفیه ، اصولا بجز ارجاعاتی مفهومی و زیستی که صوفیان سنی به ابوبکر و مولاعلی و صوفیان شیعی و... به مولاعلی داشتند، قالب صوفی گری تحت تاثیر فرقه و مذهب های دیگه ای بوده که طبیعتا شما باهاشون اشنایی دارید. مثل بوداییسم در شرق  یا آیین زروان یا حتی خود آیین مزدیسنا .

7 hours قبل , Navard گفت:

در رابطه با باربد و نکیسا و سرکش اظهار نظری داشتین و آن ها را با شعرا قیاس کردین که البته این موضوع بیشتر جنبه افسانه به خود گرفته اند تا واقعیت . سه فرد مذکور بیشتر هنرمند هستند و در عرصه موسیقی فعال بودند تا شعر، و شاید شعر و موسیقی به هم گره خورده بودند اما مشخصا این شعر آن شعری نیست که ما در قرن های بعد از سنائی و مولانا و عطار و خیام و سعدی و حافظ و ... دیدیم .

خب شعر و ادبیات هم جز هنره و هنر در بیشتر مواقع ترکیبیه. اون موقع هم شاعران هم شعر رو میگفتن و هم اجراش می کردن با سازهای متناسب با شعر مثل چنگ یا رود و بربط (عود). اون موقع موسیقی متن نداشتن که موسیقی رو بدون شعر اجرا کنند.

افسانه یا واقعیت حتی نمونه شعرشون وجود داره مثلا:

قیضر ماه مانذ و خاقان خورشیذ

آن من خدای ابر ماند کامکاران

خواهد ماه پوشذ و خواه خورشیذ

یا 

ماهم به گاه براری

گاهم بر تخت زرین

اندر نو کرد پاری

این قالب مشابه همون قالب شعریه که در ادبیات ژاپن بهش هایکو میگفتن و قالب مناسبی بوده برای شعرای تغزلی و عاشقانه .حالا اینکه بده بستانی بین این دو ادبیات بوده من اطلاع دقیقی ندارم

در کنار این نشونه دیگه شکوفایی زبانی و کلامی پناهنده شدن 7 نفر از بزرگان حکمت یونانی در زمان حکومت ژوستینین به دربار ساسانیان (زمان خسرو انوشه روان)  بوده. طبیعتا اون زبان و کلام و ادبیات اینقدر شکوفا بوده و حامی حکومتی داشته که این افراد که در زمینه کلام و فلسفه و حکمت مشهور بودند به دربار ساسانیان برن.

در مورد شعرای قدرتمندی که بیان کردید و البته من فردوسی و رودکی رو بهشون اضافه کنم اونها نه تنها در شعر پارسی بلکه در کل عالم ادبیات کم نظیر بودند و درخشان چنانچه هانری ماسه میگه اگر برای سعدی، فردوسی یا حافظ معادلی در ادبیات و شعر غربی داشته باشیم معادلی برای شاعر بی نظیری مثل مولانا نداریم که شعر تعلیمی و آموزنده اش معادل و هم سنگی در ادبیات و شعر نداره. اینکه چرا این غول ها که متعلق به سبک های مختلف شعر فارسی (خراسانی و عراقی )   به ناگاه درخشیدن گفتند نیاز به یه مقاله جداگانه داره و بررسی ظرف مکانی و زمانی ظهور اونها. بجز درخشیدن در مورد ثبت اثار و نگهداری از اونها باید شرایط زمانه و میل به گرداوری دیوان و... رو نظر گرفت. مثلا در مورد رودکی روایتی مشهور وجود داره که ایشون یک میلیون و سیصد هزار بیت شعر سروده شده داشتن ولی چیزی که من در دیوان شعر امروزی دیدم نهایتا 2 الی 3 هزار بیت بوده. شاید این امر به غفلت مردمان و دستگاه های حکومتی اون زمان در ثبت وقایع تاریخی و همچنین ثبت اثار گرانقدر تاریخی داشته چنانچه آثار باقیمانده اثاری بودند که توسط اونها کاربرد داشتن ( ارداویراف نامه، اوستا (زند)) یا اثاری بودند که سینه به سینه نقل شدند و جنبه فولکلور داشتن (خوذای نامک). 

 

7 hours قبل , Navard گفت:

همان زمان اعراب در فن شعر استاد بودند و باید قبول کرد که شعر منظوم فارسی برگرفته از اوزان عربی هستند. از  شاعران عرب پیش از اسلام امرؤ القیس بن حجر الکندی، زهیر بن أبی سلمى، عنترة بن شداد العبسی، طَرَفَة بن العبد، لبید بن ربیعة العامری، الأعشى و ... می شود نام برد که هر کدام سبک شعری داشتند و شعر های زیادی سرودند. پس اعراب در ادبیات اصلا تهی نبود و بلکه بسیار پیشتاز نسبت به ما بودند و بعد اسلام هم واقعا پا به پای فارسی جلو آمدند.

عجالتا شعر و شاعری امری بیشتر جوششیه و بیشتر حال و هوای شاعر و اون مفاهیم به کار گرفته در شعر نهایی تاثیر دارن تا یه سری اوزان که وجود داره و قالب اولیه اند.البته بده بستان طبیعتا وجود داشته ولی بعد از اسلام نه قبلش

این شاعرانی که فرمایش کردید رو حقیقتا شعری ازشون نخوندم و شهرت چندانی نداشتند یا مثلا شهرتی اگه داشتند بیشتر به خاطر جنبه تاریخی شون بوده مثل عنتره ابن شداد 

ولی در مقام مقایسه شعر خیام رو آیا کسی هست که نخونده باشه چه در بین ایرانیان و اعراب و اصولا شعر خیام شهرتی جهانی داره و دریای از مفهوم بود که در مواقعی ادبیات غرب و شاعر اون رو هم در دوران مدرن تحت تاثیر مفاهیمش قرار داده  یا ابونواس که خیلی از قالب های شعر عربی رو ابداع کرده یا به اوج رسوند یا مثلا ابوالعلای معری  و مثلا در مورد ابونواس اتفاقا اون جاری شدن مفاهیم و سلوک شعر پارسی در قالب شعر عربی اش باعث شکوفایی شعرش شده.

اینکه بگیم تهی مطلق نه ولی مثلا در اعراب شبه جزیره عربستان ( یا شهر مکه دقیق خاطرم نیست) در زمان ظهور پیامبر ما فقط 17 باسواد وجود داشته و شعری هم که سروده میشده شعر جاهلی بوده نه شعری انسانی و جهانی و چیزی نبوده که از نظر آموزندگی خود اعراب بخوان بهش افتخار کنند چه برسه به اینکه اون رو سرمشقی برای شعر و ادبیات در دیگر فرهنگ ها بدونن. بهترین تعبیر برای شعر عربی دوران جاهلیت و قبل اسلام  و کلا فضای فکری اعراب قبل اسلام رو مولا علی در این کلام شیوا داشته: "ميوه درخت دنيا در جاهليّت فتنه، و خوراكش مردار بود، در درونش وحشت و اضطراب، و بر بيرون شمشيرهاى ستم حكومت داشت"

 

7 hours قبل , Navard گفت:

اسلام انقلابی بود که ایران و ایرانی به آن نیاز داشت. این انقلاب همه جانبه بود و در نهایت نظام توتالیتر ساسانی و دوران باستان ما را پایین کشید.

حقیقتش اون اسلامی که در زمان عمر یا عثمان یا خلفای امویان به ایران عرضه شد نسبت کمی داره با اسلام ناب محمدی و علوی. طبیعتا در زمان ساسانیان با سرکوب مکاتب نویی مثل مانوی و مزدکی گرایش به مسیحیت زیاد بود و حتی به خاطر تغییر دین ارمنستان به تدریج از کف ساسانیان رفت و اگر اسلامی در کار نبود احتمالا اکثریت مردم مسیحی میشدند ولی این لزوما باعث سقوط حکومت نمیشد چون از زمان روی کار اومدن اردشیر پاپکان که خودش رویکردش به حکومت بر مبنای تئوکراسی بوده،  400 سال و خورده ای سال طول کشید  که ساسانیان دچار فروپاشی بشن و این عامل توتالیتر و تئوکراتیک بودن در این 400 سال وجود داشت ولی باعث فروپاشی نشد اما دلیل مهم تر اون فروپاشی چی بود؟ مسلما بجز توتالیتر بودن حکومت تئوکرات ساسانی اگاهید به جنگ های مخرب 26 ساله با روم که عملا هم باعث سقوط ساسانیان شد هم ضعف شدید بیزانس. شاید مهم تر از ظهور دین جدی در دنیا، این مشکل وجود داشت که در اواخر ساسانیان اون تمرکز حکومتی وجود نداشت .حکومتی رو در نظر بگیرید که از یه طرف با بیزانس مشغول رقابته، از طرفی تحت تاثیر مهاجرت تدریجی اقوام ترک نژاد از شرق به ایران زمین و حتی فلات مرکزی اون قرار داره و در چند سال چندین شاه و ملکه رو به چشم می بینه .طبیعتا مردم ممکنه به هرچیزی الا اون حکومت گرایش پیدا کنند (مثل همین زمان) اما اینکه غرق و ذوب در دین جدید داشتن باز نیاز به بحث داره چون بجز  فرض شیفتگی به دین اسلام دو خصوصیت ایران ها در اون دوران رو در نظر بگیرید:

یکی اینکه گاها به جای مقابله تا ابد، سازگاری و تلاش برای تغییر تدریجی در مهاجمین رو بر می گزیدند همچنانکه روی مغول ها هم تاثیر مثبت گذاشتند و اونها رو وادار به پذیرش یه سری رفتار مثبت کردند در ادامه دوم اینکه همین دین اسلام به نظرم ایرانیان نقش مهمی در تکامل یا اتفاقاتش داشتند و اصولا دین اسلامی که تبلور پیدا کرد و تبدیل به یک فرهنگ و تمدن شد بخش زیادیش به خاطر جاری و ساری شدن اون اندیشه های ایرانی یا تاثیر در روند اتفاقات اونها بوده مثل تاثیر سلمان فارسی یا مثلا کشته شدن عمر توسط پیروز یا در گام بعدی خیلی کلی تر  یا تاثیری که 6 صحاح سته بر بعدها گرایش اسلام سنی داشتند یا مثلا نفوذ افکار ایرانی در شیعه طوری که به نظر من شیعه نسخه ایرانی از اسلامه و متناسب با فرهنگ و خوی ما (البته این یه فرضه و قابل بحث)  و به جایی رسیدیم که به قول شما این اسلامی که به ما رسیده نه عربیه نه ایرانی.

7 hours قبل , Navard گفت:

در دوره باستان با همه افتخارات و مزایا آنقدر آداب عجیب و غریبی بر ایران حکمفرما بود که تنها در مورد زنان بخواهیم اشاراتی کنیم همین خانم های فمنیست این روزهای ایران، تاریخ را برای همیشه می بوسند و می گذارند کنار مذهب این روزهایشان.

این بر میگرده به حس نوستالژیک آدمی که طبیعتا در بیشتر مواقع گذشته رو برتر می بینه و شاید یه خاطره یا حس خوش کاذب ازش در ذهن داره بدون اینکه کاملا به شرایط اون دوره آگاهی داشته باشه. گذشته ما هم افتخارآمیز بوده و قابل تحسین ولی باید دقت کرد در ظرف مکان و زمانی خودش نه شرایط امروزی که خیلی از چیزهایی که مثلا اون زمان طبیعی و متداول بوده شاید الان وحشیانه یا قرون وسطایی به نظر بیاد.

 

7 hours قبل , Navard گفت:

با این حال مطالب شما فرض متداولی در تفسیر تاریخ آن روز هاست و کلیت ارزشمندی دارد و مطالب نویسندگان فوق هم تنها پاراگرافی از کتاب های بسیار قطور است که موضوعات زیادی را پوشش داده اند و واقعا توضیحات در این بخش آنقدر وسیع است که این نویسندگان بخش بزرگی از عمرشان را برای نوشتن آن گذاشتند و ما نمی‌توانیم در قالب یکی دو پست حق مطلب را برسانیم

 

ممنونم از لطفتون. حقیقتا مواردی که شما و بنده مطرح می کنیم گاها در مورد هرجمله اش میشه مقاله ای نوشت یا چند کتاب مطرح رو معرفی کرد ولی همونطور که خودتون هم گفتید اصولا بحث خیلی گسترده از حوصله خارجه و این گفتگوها به جز برای قدردانی از تلاش و زحمتی که برای تهیه مطلب می کشید برای نهادینه شدن و روشن نگه داشتن بحث های تاریخی و فرهنگیه که حتی میتونم بگم تاثیر زیادی در فهم و تحلیل همین بحث های میلیتاری رایج الانمون داره.

ویرایش شده در توسط aminf14
  • Like 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط ali_64
      تانك آرجون يكي از تانك هاي ميدان نبرد اصلي هند است كه به وسيله سازمان تحقيقات و توسعه دفاعي هند( DRDO=Defence Research and Development Organisation )
      طراحي شد.نام اين تانك از نام آرجونا،یکی از قهرمانان حماسی هند گرفته شده است.


      تاریخچه
      به طور کلی هند قصد داشت،آرجون را به یک تانک40 تنی که با یک توپ 150 میلیمتری مجهز می شد،تبدیل کند.اما احتیاجات پروژه به یک تانک 5/58 تنی که با یک قبضه توپ 120 میلیمتری مسلح می شود،تغییر کرد.پروژه این تانک به دلیل سازگار کردن آن با شرایط آب و هوایی خشن هند به طول انجامید.
      در طی مراحل توسعه تانک آرجون،هند کار را به کارخانه ماشین آلات سنگین که در شهر آوادی قرار گرفته،واگذار کرد.این کارخانه پیش از این تانک T-72 و Vickers را توليد كرده بود.در نهايت نيروي زميني هند،سفارش 124 دستگاه از این تانک را داد.15 تانک اول هم اکنون فعال هستند و از 109 دستگاه باقی مانده،5 دستگاه دیگر در حال گذراندن مراحل آزمایشات هستند.همچنین دوباره از الباقی تانک ها،14 دستگاه از آنان باید در سپتامبر 2007 تحویل نیروی زمینی هند می شدند.هم اکنون ظرفیت تولید این کارخانه 30 دستگاه از این تانک در سال است که نیروی زمینی هند،خواهان افزایش آن به 50 دستگاه در سال می باشد.

      آرجون جزء بیشترین تانک های تست شده در دنیا می باشد.(فقط به عنوان مثال این تانک بیش از 10000 آزمایش شلیک انجام داده)،نیروی زمینی هند نیز از نتایج آزمایشات انجام شده،کاملا راضی بوده است.
      DRDO هم اكنون در حال برنامه ريزي براي توسعه تانكي با نام Arjun Mark-2 براي آينده مي باشد.اين تانك از يك سيستم پيشرفته مديريت رزمي،هدف گیری اتوماتیک و یک سیستم حفاظت فعال استفاده خواهد کرد.
      ویژگی ها

      1-تسلیحات:
      این تانک به وسیله یک توپ 120 میلیمتری مسلح شده است.به علاوه این تانک توانایی شلیک تسلیحات انرژی جنبشی (APFSDS) و موشك هاي ضد تانك اسرائیلی لاهات(LAHAT) را نیز دارا می باشد. همچنین این تانک با یک مسلسل 7/12 میلیمتری و یک مسلسل 62/7 میلیمتری هم محور،مسلح شده است.
      توپ اصلی این تانک،یک سلاح بی نظیر است که برای فواصل دور بسیار دقیق می باشد.


      2-هدایت و...
      سیستم دید گرمایی این تانک ابتدا به وسیله ساژم تولید شد،اما سپس به جای این سیستم از یک سیستم بومی(BEL) ، استفاده شد و طراحی این سیستم بومی گامی بسیار مهم در صنایع دفاعی هند به شمار می رود.سیستم های الکترونیکی این تانک توانایی استقامت تا دمای 60 درجه سلسیوس را دارا می باشد.
      هدایت این تانک نیز بر پایه سیستم GPS می باشد،همچنین سیستم مدیریت نبرد این تانک توانایی ایجاد شبکه و ارتباط با سایر تانک ها را دارا می باشد.


      3-حفاظت
      تانک آرجون با شیوه های غربی طراحی شده است که این نحوه کار مخصوصا در روش های حفاظتی این تانک مشهود است.خدمه این تانک 4 نفر بوده و زره این تانک یک زره کمپوزیت سنگین می باشد.همچنین در حفاظت این تانک نکات بسیاری لحاظ شده است،از جمله،تفکیک بخش مهمات از خدمه،سیستم آشکار سازی یکپارچه،حفاظت N.B.C و ....
      همچنین قطعات واکنشگر(ERA) نیز می تواند بر روی تانک نصب شود،هرچند که زره کمپوزیت کانچان(به معنی طلا) نیز به تنهایی برای حفاظت تانک،کافی است.آرجون دارای سیستم هشدار دهنده لیزری می باشد و نارنجک های دودزا برای استتار تانک استفاده می شود.
      برجک این تانک به شدت به وسیله زره کمپوزیت حفاظت می شود.طراحی منحصر به فرد زره ،توانایی مقاومت در برابر گلوله های HEAT و APFDS را به آن می دهد.

      تحرک و موتور
      توان موتور این تانک 1400 اسب بخار می باشد،که با یک جعبه دنده داخلی یکپارچه شده است.همچنین خنک کننده آرجون،مخصوص شرایط آب و هوایی بیابان ساخته شده است.همچنین این تانک توانایی عبور از آب خود را با 20 دقیقه حرکت در زیر 6 فیت آب نشان داد.
      یک موتور جدید نیز با توان 1500 اسب بخار برای این تانک،در حال توسعه می باشد.


      مشخصات کلی
      نوع:MBT
      کشور سازنده:هند
      وزن:5/58 تن
      طول:638/10 متر
      عرض:864/3 متر
      ارتفاع:32/2 متر
      خدمه:4 نفر(شامل:فرمانده،توپچی،لودر و راننده)
      سلاح اصلی:توپ 120 م.م به همراه موشک ضد تانک LAHAT
      توان موتور:1400 اسب بخار(1040 کیلووات)
      برد عملیاتی:450 کیلومتر
      سرعت:72 کیلومتر بر ساعت
      ..................................
      اطلاعات بیشتر: http://en.wikipedia.org/wiki/Arjun_MBT
      مترجم:Ali_64
      استفاده از این مطلب با ذکر نام وب سایت میلیتاری مجاز است.
    • توسط worior
      به نام حق


      مقدمه

      نبرد دريايي هند و پاکستان در سال 1971 به سري تهاجماتي دريايي گفته ميشود که بين نيروي دريايي اين دو کشور در خلال جنگ 1971 صورت گرفت . اين نبردها که بخش جدايي ناپذير این جنگ و درگیری های پاکستان در بنگلادش نیز محسوب میشوند . درگیری های متوالی از سوی نیروی دریایی هند برای اعمال فشار از سمت دریا صورت می گرفتند آنهم در زمانی که نیروی زمینی و هوایی هندوستان حلقه درگیری در شرق پاکستان را از چند جهت تنگ تر میکردند . عملیات دریایی با ماموریتهای محاصره دریایی ، پدافند هوایی ، پشتیبانی زمینی و عملیات لجستیک صورت میگرفت .
      در چند عملیات موفق نیروی دریایی هند در شرق پاکستان ، نیروی دریایی هند دو عملیات بزرگ دریایی با نامهای " عملیات ترایدنت " و عملیات پیتون " را در جبهه غربی خود ، قبل از آغاز جنگ رسمی میان هند و پاکستان به اجرا گذاشته بود .








      پیش زمینه
      نیروی دریایی هند در دوره نبردهای 1965 هند و پاکستان نقش حیاتی و درستی در جنگ ایفا نکرد ، چرا که بیشتر جنگ در آن دوران بر روی حملات و درگیری های زمینی متمرکز بود . در 7 سپتامبر ناوگان کوچکی از نیروی دریایی پاکستان تحت فرماندهی ناخدا انوار ، بر روی پایگاه راداری نیروی دریایی هند در ورکا اجرای آتش کرد ، این پایگاه در 300 کیلومتری جنوب بندر پاکستانی کراچی قرار داشت . که با همین عنوان یعنی عملیات ورکا شناخته میشود . این عملیات یکی از مهمترین ترین عملیات های جنگ 1965 محسوب میشود . این موفقیت نیروی دریایی پاکستان سبب شد تا نیروی دریایی هند به سرعت میسر توسعه و مدرنیزه شدن را در پیش بگیرد . متعاقبا ، بودجه 350 میلیون روپیه ای نیروی دریایی به رقمی در حدود 1.15 میلیارد روپیه رشد کرد ، ناوگان جنگی نیروی دریایی هند با بکار گیری چند اسکادران اضافه زیردریایی و به خدمت گرفتن 6 کشتی موشک انداز اوزا از شوروی سابق تقویت شد . نیروی هوادریای هند نیز متعاقبا تقویت گشت . همچنان که بحران در شرق و غرب پاکستان آغاز شده بود ، نیروهای مسلح هندی با هدف مداخله و ورود به درگیری ، جنگ آزاد سازی بنگلادش را آغاز کردند .
      برای مطالعه بیشتر پیش زمینه ؛
      http://www.military....-جنگ-اول-کشمیر/

      http://www.military....-جنگ-دوم-کشمیر/

      فرماندهی ناوگان شرقی پاکستان
      فرماندهی شرقی نیروی دریایی پاکستان در سال 1969 پایه گذاری شد و دریادار محمد شریف (بعدها دریادار 4 ستاره) بعنوان فرمانده این پایگاه انتخاب شد . دریادار شریف فرماندهی شرقی را بصورت اداری مدیریت میکرد ، و اعتباری در رهبری اداری عملیاتهای شرقی نیروی دریایی پاکستان محسوب میشد . در جایی که باید عملیات پنهانهای و پیدا را در لبه شرقی پاکستان به اجرا گذاشته میشد . تحت فرماندهی دریادار شریق گروه خدمات ویژه (نیرو مخصوص) ، تفنگداران دریایی و سیلز نیز به خوبی تاسیس گشتند .
      با دارا بودن فرماندهی مدبرانه دریایی مناسب ، نیروهای مسلح پاکستانی GQH ، برای سرفرماندهی نیروی زمینی پاکستان ، نیاز به عملیات های تصادفی و احتمالی دفاعی در شرق پاکستان کاهش یافت . نیروی دریایی پاکستان از نظر تعداد کشتی برابری کافی برای تقابل با نیروی دریایی هند را در جبهه های پیش رو نداشت ، نیروی هوایی پاکستان قادر به حفاظت از این نیرو در برابر دو نیروی هوا دریایی و نیروی هوایی هند نبود . وانگهی ، رییس ستاد نیروی دریایی ، دریابان مظفر حسین ، دستور داده بود تا تمام قوای نیروی دریایی پاکستان در جبهه غربی مستقر شود . بیشتر ناوهای جنگی پاکستانی در غرب پاکستان مستقر شده بودند ، در حالی که تنها یک ناو PNS Sylhet برای ماموریت در شرق پاکستان به درخواست شخصی دریادار شریف مستقر شده بود .
      در خلال درگیری ، بندرگاههای شرقی نیروی دریایی پاکستان ، بدون دفاع رها شده بودند بطوری که فرماندهی نظامی شرق پاکستان مجبور میشود بدون نیروی دریایی به یک نبرد ناامیدانه با احتمال بالای در هم کوبیده شدن وارد شود . نیروی دریایی تصمیم به ماندن در بندرگاه در هنگامه شروع جنگ میگیرد .
      در بال شرقی ، نیروی دریایی پاکستان به فرم سنگینی متکی بر اسکادران قایق های توپدار است . فرماندهی شرقی بطور مستقیم تحت فرماندهی دیاردار شریف کسی که بعنوان دست راست سپهبد نیازی خدمت میکرد قرار دارد . نیروی دریایی شرقی 4 قایق توپ دار با عناوین (PNS Jessore, Rajshahi, Comilla, and Sylhet) در اختیار دارد ، این قایقها قادر بودند به سرعت نهایی 20 نات دست یابند و هر کدام در حدود 29 ملوان به عنوان خدمه در اختیار داشتند . باید بدانیم ناوگان آبهای قهوه ای نیروی دریایی (منظور قایق های تندروی حفاظ ساحلی) ، قایق های توپدار آن به تجهیزات مختلفی مجهز هستند که مسلسل های سنگین را نیز شامل میشود ، که این توانایی برای گشت زنی و حفاظت و همچنین اجرای عملیات های ضد شورش تنظیم شده بود . که به طرز نا امید کننده ای خارج فرم تسلیحات متعارف برای جنگ های دریایی بودند .
      در حوالی آپریل، نیروی دریایی پاکستان در منطقه شرق عملیاتی تحت عنوان جستجوی نور با هدف پشتیبانی نیروی زمینی به اجرا میگذارد . دریادار شریف فرماندهی و هدایت تمامی این عملیات هارا برعهده داشت. در 26 آپریل نیروی دریایی پاکستان عملیات دیگری با نام بریسال را با موفقیت به اجرا میگذارد ، که در نتیجه باعث اشغال موقت شهر بریسال میشود .
      در پاسخ جنگ شهری خونینی بواسطه عملیات جکپات که توسط چریک های آزادی بخش بنگلادشی و هندی صورت میگرفت به قابلیت های عملیاتی نیروی دریایی پاکستان ضربات مهلکی وارد کرد . قبل آغاز خصومت ها، تمامی قایق های توپ دار پاکستانی در چیتاگونگ مستقر شده بودند . زمانی که حمله هوایی آغز شد ، نیروی هوایی هندوستان توانست به رجاشی آسیب وارد آورد ، در هنگامه این درگیری ناو کومیلا نیز در 4 دسامبر غرق شد و در 5 دسامبر نیروی هوایی هند توانست 2 قایق گشت زنی خولنا غرق کند . PNS Sylhet در 6 دسامبر و بلاغت در 9 دسامبر بواسطه هواگرد های هندی غرق شدند . در 11 دسامبر PNS Jessore نیز منهدم شد ، در همین زمان ناو رجاشی تعمیر و تحت فرماندهی ناوبان شیکدر حیات برای از بین بردن محاصره دریایی هندی و رسیدن به مالزی قبل از تسلیم در 16 دسامبر قرار گرفت .









      وضعیت استقرار نیروی دریایی پاکستان در پاکستان شرقی


      عملیات دریایی در صحنه شرقی
      نیروی دریایی هند عملیات مخفیانه دریایی ای را آغاز میکند که سرانجامی موفقیت آمیز در پی دارد . در ماههای پایانی 1971 نیروی دریایی هند به شکل موثری عملیات محاصره دریایی را به اجرا میگذارد در حالی که پیشتر محاصره کامل خلیج بنگال محقق شده بود و توانسته بودند در آن عملیات نیروی دریایی پاکستان و 8 کشتی تجاری را در تله خود گرفتار کنند . سر فرماندهی رزمی نیروی زمینی پاکستان GHQ ، بر ورود زیر دریایی PNS Ghazi و افزایش ماموریت های آن به نیروی دریایی پا فشاری میکند و در نتیجه این زیر دریایی به سواحل شرقی پاکستان وارد میشود . بدلیل فاصله زیاد و طولانی بودن ماموریت ، افسر فرماندهی زیر دریایی غازی با این ایده که یک زیر دریایی کهنه وارد ماموریتی در خلیج بنگال شود مخالفت میکند ، چرا که در نبود کامل تجهیزات ، پشتیبانی ، تعمیرات و تاسیسات بازسازی مجاور ، این عملیات با دشواری های فراوانی روبرو میشد .در آن زمان ، تاسیسات تعمیر زیردریایی در چیتاگونگ که تنها بندرگاه دریایی مجاور به منطقه درگیری بود وجود نداشت . فرماندهی و سایر افسران این زیر دریایی در زمانی که نقشه این عملیات توسط فرماندهان ارشد نیروی زمینی و دریایی چیده میشد به آن معترض شدند .
      در سمت شرق پاکستان ، نیروی دریایی تا آن لحظه هیچ ناوگانی را مستقر نکرده بود و نیروی دریایی هند خود را در برابر تهدید خاصی از این سمت نمی دید ، نیروی دریایی هند با استفاده از ناو هواپیمابر ویکرانت و سری ناو های لندینگ کرافت همراه وی INS Guldar, INS Gharial, INS Magar, و همچنین زیر دریایی INS Khanderi, عملیات خود را ترتیب داد .
      در 4 دسامبر 1971 ویکرانت که مجهز به جنگنده های هاوکر سی هاوک در عملیات نیروی هوایی در شرق پاکستان مشارکت نمود و توانستند حملات موفقی علیه شهرهای ساحلی پاکستان نظیر چیتاکونگ و کوکس بازار و .. به اجرا بگذارند . این حملات پی در پی با هدف انتقام جویانه و به منظور از بین بردن توانایی های نیروی هوایی پاکستان صورت میگرفت .
      نیروی دریایی پاکستان در پاسخ به این حملات زیردریایی کهنه اما دور برد PNS Ghazi خود را بالاخره در منطقه تهدید برای رویارویی با تهدیدات نیروی دریایی هند مستقر میکند ، این زیردریایی به فرماندهی ظفر محمد خان برای ماموریت اصلی رهگیری و شکار ویکرانت ارسال شده بود اما موفق به چنین کاری نمیشود و تصمیم میگیرد در بند ویشاکاپاتانام هند به مین گذاری بپردازد ، بر همین اساس فرماندهی اطلاعات نیروی دریایی هند تصمیم میگیرد تا با ارسال اطلاعات غلط از موقعیت ویکرانت ، این زیردریایی را به دام بی اندازد ،نیمه های شب سوم یا چهارم دسامبر زیردریایی غازی عملیات مین ریزی خود را آغاز میکند ، برای مقابله با این تهدید ، نیروی دریایی هند ناو INS Rajput را به منطقه اعزام میکند .
      سونار Rajput اختلالاتی در عمق آب را گزارش میکند ، ناو تصمیم میگیرد دو بمب زیر آبی را در محدوده این کشف شده رها سازد ، بازی مرگ پایان می یابد و به شکل مرموزی زیردریایی حین مین گذاری غرق میشود و تمامی 92 سرنشین آن کشته میشوند .
      غرق شدن PNS Ghazi ضربه بزرگی به عملیات دریایی در شرق وارد می آورد و باعث کاهش توانایی و امکان اجرای عملیات برای نیروی دریایی پاکستان در خلیج بنگال و حذف یک قابلیت مهم در برابر تهدیدات آینده از جانب نیروی دریایی هند میشود .
      در 26 نوامبر ماموریت شناسایی آغاز میشود و برای این منظور غازی طی دستور موظف به ارسال گزارش و بازگشت به پایگاه خود و همینطور ستاد فرماندهی نیروی دریای شده است . با توجه به اینکه به نظر میرسید زیردریایی در بازگشت به پایگاه خود ناتوان شده است ، اظطراب روز به روز افزایش میابد ، تلاشهای دیوانه وار ستاد فرماندهی برای ایجاد ارتباط با زیردریایی ناکام مانده و از زیردریایی هیچ پاسخی دریافت نمیشود .
      در سوم دسامبر پیش از شروع جنگ ، شبهات در مورد سرنوشت این زیردریایی فرماندهان ستاد فرماندهی نیروی دریایی پاکستان را بسیار آشفته کرده است .
      در 5و6 دسامبر عمیات هوایی نیروی دریای در سواحل چیتاکونگ ، خولنا ، و مانگلا و بر علیه کشتی های موجود در رودخانه پوسور به اجرا گذاشته شده بود .تاسیسات نفتی موجود در چیتاکونگ منهدم شده بودند ، و کشتی حمل کالای یونانی Thetic Charlie نرسیده به لنگرگاه غرق شده بود . در 7و8 دسامبر ، پایگاه های هوایی پاکستان منهدم شده بود ، و حملات تا 9 دسامبر ادامه داشت . در 12 دسامبر ، نیروی دریایی پاکستان در سواحل چیتاکونگ در برای مقابله با عملیات ساحل نشینی مین گذاری میکند . این کار در برخی مواقع تله کاربردی به شمار میرود ، و سبب شد تا هرگونه دسترسی مستقیم به بندرگاه چیتاکونگ را برای مدت طولانی مانع شود ، حتی در زمانی که کلیات متن تسلیم نامه امضا شده بود امکان دسترسی به این سواحل وجود نداشت . نیروی دریایی هند تصمیم میگیرد تا عملیات ساحل نشینی در کاکس بازار را با هدف قطع مسیر عقب نشینی نیروی زمینی ارتش پاکستان به اجرا گذارد . در 12 دسامبر گردان عملیات ساحلی دیگری که در کشتی های INS Vishwa Vijaya مستقر بود و به آرامی از بندرگاه کلکته به حرکت درامده بود در شب 15یا 16 دسامبر به سرعت پس از حمله هوایی نیروی هوایی هندوستان در سواحل مذکور عملیات ساحل نشینی را به اجرا میگذارد . بعد از یک روز جنگیدن نیروهای پاکستانی تلفات بسیار زیادی متحمل میشوند در حالی که هیچ گونه مقاومتی در برابر نیروهای هندی صورت نداده اند ، نیروهای هندی در این عملیات تنها 2 کشته میدهند و صدها کشته تلفات نیروهای پاکستانی ست . در سحرگاه 17 دسامبر نیروی دریایی هند برای اجرای هرگونه عملیات در خلیج بنگال آماده است .
      علاوه بر ان عملیات هوایی هند و عملیات جک پات که توسط واحد های بنگالی و به پشتیبانی نیروی زمینی هند حمایت میشد قابلیت های عملیاتی نیروی دریایی پاکستان را به طور جدی تضعیف نموده بود . بسیاری افسران نیروی دریایی (عمدتا بنگالی) به نیروهای هندی پناهنده شده بودند و بر علیه نیروی دریایی پاکستان میجنگیدند . در این زمان نیروهای تدافعی پاکستان تسلیم شده بودند و نیروی دریایی خسارات بسیاری نظیر از بین رفتن تمامی قایق های توپ دار ، ناوشکن PNS Sylhet و همچنین زیردریایی دوربرد PNS Ghazi و تمامی خدمه آن .
      16 دسامبر ، در ساعت 16:13 ، جانشین فرماندهی شرق و فرمانده ناوگان شرقی دریادار محمد شریف ، فرماندهی خود را به دریابان کریشنا تسلیم کرد . در سال 1972 فرماندهی عملیات دریایی آمریکا و همچنین فرماندهی منابع انسانی نیروی دریایی هند به ملاقات وی رفته و برای او سبدی از میوه و کیک می اورند که باعث شگفتی وی میشود در این ملاقات آدمیرال شریف چنین مینویسد ؛

      در پایان درگیری ، ما (فرماندهی شرقی نیروی دریای) هیچ اطلاعاتی نداشتیم ، از این رو هم کر بودیم و هم کور در حالی که نیروی دریایی و هوایی هند ما را شبانه روز در هم میکوبید .
      - آدمیرال محمد شریف در گفتگو با آدمیرال زوم والت 1971















      ناو هواپیمابر ویکرانت در جریان جنگ 1971 هند و پاکستان نقش بسیار مهمی در محاصره دریایی پاکستان داشت .


      هلیکوپتر سی کینگ


      -







      زیر دریایی USS-DIABLO آمریکایی که زیردریایی پاکستانی PNS Ghazi از این کلاس محسوب میشود



      -






      ناو هندی INS Rajput در واقع ناو انگلیسی کلاس HMS Rotherham محسوب میشود که در سال 1948 به هندوستان واگذار شد و در سال 1976 از رده خارج شد




      غرق شدن INS Khukri

      هنگامی که حملات نظامی هندوستان به شرق پاکستان در حال افزایش بود ، نیروی دریایی پاکستان تمامی اسکادران زیردریایی های خود را در هر دو جبهه پخش کرده بود . با رمز عملیاتی شاهین ، نیروی دریایی پاکستان ماموریت شناسایی خود را با مستقر کردن زیردریایی PNS Hangor (دافنه کلاس ساخت فرانسه) در نزدیکی آبهای ساحلی غرب پاکستان و همچنین زیر دریایی دوربرد تر PNS Ghazi ( تنچ کلاس ساخت امریکا) در سواحل شرقی پاکستان به اجرا گذاشت .
      بر اساس گفته های ناوبان R. Qadri افسران مهندی برق زیردریایی هانگور در جریان این عملیات با شرایط بسیار سخت و خطرناکی روبرو بودند ، برای اسکادران زیردریایی ها دریانوردی با فرض شرایط عادی و ریسکی پایین تر از این ماموریت نیز بسیار خطرناک و کشنده برای زیردریایی و خدمه آن محسوب میشود .

      در نیمه های شب 21 نوامبر 1971 ، هانگور تحت فرماندهی احمد تسنیم ، عملیات شناسایی خود را آغاز میکند . هر دو زیردریایی هم غازی و هم هانگور در هنگام گشت زنی ارتباط و هماهنگی عملیات خود را حفظ میکردند .
      در دوم و سوم دسامبر ، هانگور دسته بزرگی از کشتی های ناوگان غربی نیروی دریایی هند شامل کروزر INS Mysore را کشف میکند . هانگور اطلاعات را به نیروی دریایی پاکستان ارسال کرده و اعلام میدارد که امکان حمله Indian Armada ( فرماندهی غربی نیروی دریایی هند ) به کراچی وجود دارد . اطلاعات نیروی دریایی هند این پیام را رهگیری کرده و اقدام به ارسال دو فریگیت ضد زیردریایی به منطقه می نماید که شامل ناوهای INS Khukri و INS Kirpan از اسکادران چهاردم ناوگان غربی هند هستند.
      در 9 دسامبر 1971 ساعت 19:57 ، هانگور بوسیله دو اژدر هدفیاب INS Khukri را غرق میکند . بر اساس گفته های فرمانده این زیردریایی ، Khukri در حدود 2 دقیقه بطور کامل غرق شد . فریگیت با 192 خدمه اش به قعر دریا رفت و همچنین هانگور با دو اژدر دیگر بصورت مجز به INS Kirpan حمله برد اما این دو اژدر در یافتن هدف خود ناتوان ماندند و INS Kirpan بسرعت از عملیات انصراف داد و از مهلکه گریخت .









      ناو هندی INS Khukri که توسط زیردریایی پاکستانی هانگور غرق شد


      -







      زیردریایی PNS Hangor


      حمله به کراچی

      در 4 دسامبر نیروی دریایی هند با مجهز به موشک های ضد کشتیP-15 termit عملیات ترایدنت را بر علیه بندر کراچی به اجرا گذاشت .در آن زمان کراچی محل استقرار سرفرماندهی نیروی دریایی پاکستان و همچنین ستون فقرات اقتصاد این کشور بشمار میرفت ، همچنین کراچی قطب تجارت دریایی پاکستان نیز بود که محاصره آن به معنای یک فاجعه برای اقتصاد پاکستان محسوب میشد . دفاع از این بندر به برترین نیروی فرماندهی کل پاکستان سپرده شده بود و در برابر حملات هوایی و دریایی به شدت تجهیز شده بود ، کراچی بهترین تجهیزات دفاعی پاکستان را دریافت کرده بود بخوبی توسط جنگنده های دو پایگاه هوایی موجود در محدوده آن حمایت میشد . ناوگان دریایی هند از نظر مسافت در 250 مایلی این بندرگاه مستقر بود که خارج از محدوده توان تهاجمی جنگنده های پاکستانی محسوب میشود و این جنگنده ها نیز به قابلیت بمباران در شب مجهز نبودند . برای مقابله با حرکات دریایی هند ، نیروی دریای پاکستان عمیات زیر سطحی را در دستور کار داشت . حتی پس از چند مورد عملیات اطلاعاتی که به واسطه زیردریایی ها پشتیبانی میشد ،براثر اطلاعات گمراه کننده ، نیروی دریایی نتوانست از آن برای حملات سطحی بهره جوید .
      عملیات پیش دستانه نیروی دریایی هند با موفقت کامل روبرو میشود . کشتی های موشک انداز هندی مین جمع کن PNS Muhafiz و دیسترویر PNS Khaibar و همچنینMV Venus Challenger که بر اساس گفته های منابع هندی از اقدام به انتقال مهمات از بندر سایگون که نیروی های آمریکایی در آن مستقر بودند برای پاکستان میکرد را غرق کردند ، دسترویر PNS Shah Jahan نیز به شکل غیر قابل تعمیر آسیب دید . کشتی های موشک انداز همچنین به تانکر های نگهداری نفت Kemari موجود در بندگاه حمله بردند . که آتش گرفتن آن باعث نابودی و خسارات سنگین به بندرگاه کراچی شد . عملیات ترایدنت موفقیت های عظیمی برای نیروی عمل کننده هندی داشت بدون اینکه حتی یک کشتی آن سیب فیزیکی ببیند و همه آنها در نهایت امنیت به پایگاه خود بازگشتند .
      نیروی هوایی پاکستان این اقدام هند را با حمله انتقام جویانه به بندر Okha پاسخ گفت ، که در نتیجه آن تاسیسات تامین سوخت کشتی موشک انداز و انبارهای مهمات و اسکله این قایق منهدم شد . هندی ها برای این حمله آمادگی داشتند و پیشتر کشتی های موشک انداز خود را برای جلوگیری از انهدام به نقطه دیگری منتقل کرده بودند . اما تخریب تانکر های ذخیره سوخت سبب شد جلوی تاخت و تاز های بعدی هند تا عملیات پیتون گرفته شود . در مسیر برگشت از این عملیات ، هواپیماهای پاکستانی هواپیمای Alize 203 هندی را شناسایی و منهدم کردند .
      در 6 دسامبر ، هشدار غلط هواپیمای فوکر پاکستانی که عملیات شناسایی دریایی را به اجرا میگذاشت سبب شد تا آتش به خودی میان نیروی دریایی و هوایی پاکستان به وقوع بپیوندد ، در نتیجه یک جت جنگنده پاکستانی ناو PNS Zulfikar را زیر آتش مسلسل های خود قرار داد و سپس به سرعت از این اقدام ناشیانه خود با شناسایی ناو خودی منصرف شد ، در نتیجه این اقدام برخی از خدمه دچار مجروحیت شدند و به ناو نیز خساراتی وارد شد و برای تعمیر به بندرگاه خود بازگشت .
      نیروی دریایی هند دومین عملیات بزرگ خود را در نیمه های شب 8 و 9 دسامبر 1971 به اجرا گذاشت . این عملیات با نام پیتون تحت فرماندهی رئیس ستاد فرماندهی نیروی دریایی هند آدمیرال S.M. Nanda صورت گرفت . کشتی موشک اندازه INSVinash و دو کشتی چند کاربره INS Talwarو INS Trishul در اسکادران تهاجمی حضور داشتند . در جریان تهاجم ، شناور پانامایی Gulf Star و کشتی انگلیسی SS Harmattan نیز غرق شدند ، تانکر نیروی دریایی پاکستان کشتی PNS Dacca نیز خسارات سختی دید .بیشتر از 50 درصد ذخایر نفتی کراچی در این حمله نابود شد . رقمی بیش از 3 میلیارد دلار به بخش غیر نظامی بند کراچی خسارت وارد شد . بیشتر تانکر های نگهداری سوخت کراچی نابود شدند کارگاه ها و انبارهای تجهیزات نیروی دریایی پاکستان نابود شد . این عملیات خسارات سنگینی به اقتصاد پاکستان وارد اورد و جلوی عملیات نیروی دریایی پاکستان در سواحل غربی را گرفت









      چینش نیروها و امکانات پاکستان در بندر کراچی


      -






      موشک روسی ترمیت P-15


      -






      موشک P-15 در حال شلیک از ناوچه اوزا نیروی دریایی هند


      خاتمه

      پس از عملیات های موفق نیروی دریایی هند ، هندی ها کنترل کاملی بر راه های ورود نفت از خلیج فارس به بنادر پاکستانی وضع کردند ، کشتی های اصلی نیروی دریایی پاکستان یا نابود شده بودند و یا امکان خروج از بندرگاه را پیدا نمیکردند . محاصر دریایی جزئی که بواسطه نیروی دریایی هند در بندر کراچی ایجاد شده بود باعث شد تا هیچ کشتی حمل کالایی به این بندرگاه نزدیک نشود ، ترافیک کشتی رانی از و به بندرگاه کراچی ، تنها بندرگاه بزرگ و مهم پاکستان در آن زمان متوقف شد . در طی چند روز پس از این حمله ناوگان شرقی هند توانست موفقیت دیگری در برابر نیروی های مستقر در شرق پاکستان بدست آورد . در پایان جنگ ناوگان دریایی هند کنترل کاملی بر دریاهای اطراف شرق و غرب پاکستان بدست اورده بود .
      جنگ در هر دو جبهه بعد قبول پیشنویش تسلیم توسط نیروهای موجود در شرق پاکستان در داکا متوقف شد و در 16 دسامبر 1971 ، توسط سپهبد امیر عبدالله خان نیازی ، فرمانده نیروهای پاکستانی در شرق و سپهبد جاگیت سینگ آرورا افسر جنرال فرماندهی شرقی نیروی زمینی هند امضا شد ..

      خسارت متحمل شده توسط نیروی دریایی پاکستان ؛
      7 قایق توپ دار
      1 مین جمع کن
      1 زیردریایی
      2 دسترویر
      3 شناور گشتی متعلق به گارد ساحلی
      18 کشتی حمل و نقل ، تامین و مخابرات
      - خسارات بزرگی به پایگاه های دریایی و اسکله کراچی
      - به اسارات درامد 3 کشتی حمل کالای نیروی دریایی و همچنین 10 کشتی کوچکتر
      - در حدود 1900 نفر کشته و 1413 نفر اسیر شده توسط نیروهای هندی در داکا
      بر اساس گفته های یکی از اساتید پاکستانی (طارق علی) ، یک سوم توان دریایی پاکستان در این جنگ از بین رفت

      آدمیرال شریف در تز 2010 خود مینویسد ؛ " ژانرال ها در نیروی هوایی و زمینی ، یکدیگر را بخاطر این شکست تقبیح میکردند در حالی که هر کدام دیگری را بعنوان قهرمان جنگ کسانی که که به خوبی جنگیدند و تلفات سنگینی به نیروهای پیشرفته هند وارد کردند معرفی میکردند ." شریف در ادامه میگوید ؛ در پایان هر یک از فرماندهان نیروی هوایی و زمینی ژنرال " نیازی " را مسئول شکستها و در پاسخگویی نسبت به خسارات جنگ مقصر دانستند . همچنین شریف این نوشته را اورده است ؛

      " موفقیت های ابتدایی جنگ (عملیاتهای نور افکن و باریسال(نام بندری در خلیج بنگال)) در ایجاد نظم و قانون در شرق پاکستان در مارچ 1971 اشتباها بعنوان عملیات های کاملا موفق از آنها یاد شده است .. در واقع ، برقراری نظم و قانون در آن زمان رو به وخامت گذاشت ، بویژه بعد از سپتامبر همان سال جمعیت این مناطق بشکل وسیعی بر علیه نیروهای نظامی پاکستان (دولت نظامی یحی) در آمدند . گسترش سریع تعداد نیروهای نیروهای که به بطور کلی پفی بیش نبود هیچ قدرتی به توان نظامی ما به اندازه آنچه نیاز بود اضافه نکرد . بخش قابل توجهی از نیروهای جدید پیر ، بی تجربه و نامید بودند ."

      - آدمیرال محمد شریف ، فرماندهی ناوگان شرقی پاکستان










      پایان


      استفاده از مطلب تنها با ذکر آدرس این صفحه به عنوان منبع مجاز است


      http://www.military.ir/




      با تشکر از دوست عزیزمون reza2250 که در کار ترجمه همراهی کردند



      منبع انگلیسی ؛



      http://en.wikipedia.org/wiki/Indo-Pakistani_Naval_War_of_1971
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.