kingraptor

نهادهای اطلاعاتی در رژیم عبری ( ارتش و سازمان های غیرنظامی )

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

ميگن وزارت اطلاعات خيلى سختگيرى نيست icon_cool ريش ميخواد و تسبيح و چند دست لباس آستين بلند :lol: (شوخى كردم) بعد از اين موضوع بايد درباره وزارت اطلاعات يك موضوع طرح كنيم :oops: نظرتون چيه دوستان‌ ؟؟ رضا دستت درد نكنه

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
این کتاب در حدود 430 صفحه هستش که من در حدود 100 صفحه اش رو که جنبه آموزش داره تایپ می کنم . به امید خداولی اگر دوستان کتاب رو کامل بخرند ضرر نکردند چون مال انتشارات اطلاعات هست و قیمتش خیلی ارزونه. 800تومان ناقابل. آتش زدن به مالشون. کم کم انشاالله به جاهای قشنگش می رسیم. فعلا از همهتون ممنونم.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
باقی داستان... یک ماه و نیم نخست برایم بدون هیچ حادثه ای گذشت. در دفتر پایین شهرموساد کار می کردم و اساسا به عنوان کارمند دفتری مشغول بودم. اما در یک روز سرد در فوریه 1984 مرا به همراه 14 نفر دیگر که هیچکدام را قبلا ندیده بودم،در یک مینی بوس نشاندند. هنگامی که مینی بوس سرانجام از تپه ای بالارفت و با گذشتن از دروازه ای حفاظت شده درمقابل ساختمان دوطبقه آکادمی ایستاد هیجان من نیز همانند دیگران افزایش یافت.... کمی بعد صدای قدمهایی از بیرون شنیده شد و 3 نفر وارد کلاس شدند. یکی کوتاه قد، هیکل دار و دارای سیمای سبزه، دیگری مسن تر و متشخص تر و سومی آدمی بود با متجاوز از 190 سانتیمتر قد، موهای بلوند و حدود 50 ساله دارای عینکی با قابهای چهارگوش و طلایی و ملبس به شلوار و گرمکن ورزشی. او به تندی به آن سوی میز رفت و دو نفر دیگر در انتهای میز نشستند. او گفت:"اسم من آهارون شرف است. رئیس آکادمی هستم. به موساد خوش آمدید. شعار ما این است:"بجنگ از راه نیرنگ."" ادامه داد:"شما از بین هزاران نفر انتخاب شده اید. تعداد بیشماری آدم را بررسی کرده ایم تا این گروه را تشکیل دهیم. استعداد بالقوه کاملی در شما وجود دارد تا آن شوید که ما می خواهیم. شما فرصت این را خواهید داشت که به کشور خود آنچنان خدمتی کنید که دیگران توانایی انجام آن را ندارند. باید متوجه باشید که در اینجا چیزهایی مثل سهمیه بندی واین طور چیزها وجود ندارد. بسیار علاقمند هستیم که زودتر همه شما آموزش ببینید و به سرکارهایی بروید که باید انجام شوند. اما از سوی دیگر، هر کسی راکه صددرصد مورد تایید قرار نگرفته و آموزشهای لازم را دریافت نکرده باشد ازاینجا بیرون نخواهیم فرستاد. اگر این امر به معنی آن باشد که هیچکس قبول نشود، اشکالی ندارد. در گذشته هم چنین اتفاقی افتاده است. این آکادامی یک موسسه بی نظیراست. شما در جریان آموزش از نو ساخته خواهید شد و خودتان به پیشرفت کار کمک خواهید کرد. همه شما در این مرحله برای کارهای اطلاعاتی صرفات ماده خام به حساب می آییید. از طرف دیگر، پس از فارغ التحصیل شدن به صورت بهترین نیروهای اطلاعاتی جهان درخواهید آمد. طی این دوره معلمی درکار نخواهد بود. تعدادی از ماوران ما مدتی از وقت خود را وقف آموزش شما کرده اند و طی این مدت به صورت مربی در آکادمی به سر خواهند برد. سپس به سرکار خود برمی گردند. آنها شما را به عنوان همکاران و رفقای آینده خودشان آموزش می دهند، نه کارآموز. هر چیزی که آنها می گویند، به صورت حکم غیرقابل تغییر و حک شده بر لوح همچون فرامین الهی از آسمان به زمین نیامده است. درستی همه چیز باید در حین عمل ثابت شود. دانش آنها مبتنی بر تجربه است و این همان چیزی است که امیدواریم شما هم پیداکنید. به عبارت دیگر آنها تلاش خواهند کرد تجربیات خود و حافظه و تجربه موساد را تا آنجا که از آن خبر دارند وهمان گونه که از طریق تجربه و آزمون و خطا به خود آنها منتقل شده است به شما انتقال دهند. ..." در این هنگام مردسبزه به جلوی میز آمد و گفت نامش اورن ریف و مسئولیتش فرماندهی دوره است:" مسئولیت شما بچه ها به عهده من است. برای اینکه از بودن در اینجا راضی باشید هرکاری از دستم برآید برایتان انجام می دهم. امیدوارم آموزشها را هرچه بیشتر فراگیرید. وی سپس کوچکترین عضو گروه را به نام ران. اس معرفی کردکه طی دوره دستیار وی بود. مرد خوش پوش و جذاب هم شای کائولی فرمانده دوم آکادمی و یکی از نخستین آزمایش کنندگان من بود... آنگاه ریف گفت ما کار را با دو موضوعی که طی دو سه ماه آینده اکثر وقت ما را به خود اختصاص خواهد داد شروع می کنیم. منخستین مسئله امنیت بود که توسط مربیان پلیس امنیت داخلی (شاباک) تدریس می شد و دومین مورد ناکا نامیده می شد که مرکب است از حروف اول "استفاده از روش یکسان در نوشتن گزارش". ریف در حالیکه می خندید گفت:" این به آن معنی است که گزارشها باید به صورت یک فرم واحد، وفقط یک فرم نوشته شوند. اگر کاری انجام دهید و آن را گزارش نکنید مثل آن است که اصلا آن را انجام نداده اید. از سوی دیگر اگر کاری نکرده اید اما انجام آن را گزارش کنید به معنی آن است که آن را انجام داده اید." آنگاه اعلام کرد :" به این ترتیب بهتر است یادگرفتن روش گزارش نویسی را شروع کنیم. در هنگام نوشتن یک پیام مخابراتی ، اجازه هیچگونه تغییری در روش مرسوم داده نمی شد. کاغذ -هرشکلی که از نظر ابعاد داشت- در ابتدا باید سفید می بود. در بالا درجه امنیتی قید می شد که مشخص می ساخت گزارش سری، فوق سری یا غیر سری است. در طرف راست نام گیرنده وکسی که باید روی پیام عمل کند نوشته می شد، این نام می توانست نام یک دنفر، دو نفر یا بیشتر باشد و باید زیر آن خط کشیده می شد. در زیر آن، نام هرکسی دیگری که لازم بود نسخه ای از گزارش دریافت کند اما وظیفه دنداشت بر اساس اطلاعات اقدام کند، قید می شد. نام فرستنده گزارش بیشتر به صورت یک بخش قید می شد نه شخص. در طرف راست تاریخ و سرعتی که پیام با آن انتقال می یافت -مخابراتی، مخابرات سریع، عادی و غیره- و همچنین شماره شناسایی نامه ثبت می شد. زیر همه اینها در وسط صفحه موضوع گزارش به صورت عنوان یک جمله ای با کشیدن خط به زیر آن قید می شد. زیر آن متن اصلی مثلا با این جمله شروع می شد:"عطف به پیام 3 جی شما." و تاریخ پیام قبلی نیز ذکر می شد. چنانچه کس دیگری که از پیام ذکر شده اطلاعی نداشت در شمار دریافت کنندگان این پیام قرار می گرفت، باید یک نسخه از پیامی که شماره و تاریخ آن قید می شد نیز برای او ارسال می شد. اگر بیش از یک موضوع در پیام وجود داشت آنها را باقید شماره از یکدیگر جدا می کردند و برای هر یک عنوان قابل درک کوچکی درنظر می گرفتند. اگر کسی در جایی رقمی می نوشت و مثلا می نوشت:"سفارش 35 حلقه کاغذ توالت دادم..." این رقم را تکرار می کرد: "سفارش 35×35 حلقه کاغذ توالت دادم..." به این ترتیب چنانچه در کار کامپیوتر ایرادی وجود داشت رقم به صورت خوانا باقی می ماند. در آخر، پیام با استفاده از اسم رمز امضا می شد. ساعات بسیاری از اوقات ما صرف فراگیری روش گزارش نویسی شد. زیرا هدف اصلی سازمان، گردآوری اطلاعات و گزارش آن است. روز دوم کلاس امور امنیتی داشتیم که به تعویق افتاد و به جای آن بریده هایی از روزنامه ها به دستمان دادند. دور گزارشهای خاصی از آنها خط کشیده بودند. به هر یک از ما موضوعی را اختصاص دادند و گفتند با استفاده از روزنامه به عنوان منبع اطلاعاتی، گزارش را تجزیه کرده، اجزای اطلاعاتی آن را بیرون بکشیم و اطلاعات راگزارش کنیم. هنگامی که همه اجزای اطلاعاتی موجود در روزنامه استخراج می شد باید روی آن می نوشتیم" اطلاعات بیشتری ندارد." و معنی انی کار آن بود که کار روی آن بخش از روزنامه تمام شده است. همچنین یادگرفتیم که چگونه عنوان گزارش را پس از نوشتن کل آن استخراج کرده و بنویسیم. در این مرحله همه روزه کلاس داشتیم و کارتهای شناسایی مان را که فقط از یک عکس و یک شماره رمز در پایین آن تشکیل می شد داده بودند. در اواخر هفته اول ریف اعلام کرد که باید چیزهایی در مورد امنیت شخصی یاد بگیریم. او تقریبا تازه درس خود را شروع کرده بود که در کلاس با صدای شدیدی بازشد و دو نفر به داخل کلاس پریدند. یکی از آنها هفت تیر لوله بلندی از نوع ایگل داشت و دیگری مسلسل حمل می کرد. آنها با پریدن به داخل کلاس شروع به تیراندازی کردند. کارآموزان روی زمین پریدند اما ریف و ران اس در حالی که غرق خون بودند پس افتادند. داستان جنایی شد. اقا حواستون رو خوب جمع کنید....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ااا.قرار نشد اين جاهاي حساس تو خماري بزاريمون!! icon_cool :| در هر صورت از زحمتي كه مي كشيد خيلي متشكريم. :oops:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا خسته نباشيد دستت درد نكنه icon_cool :oops:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اين آخرشو يكم كاملتر ميگفتى ببينيم چى ميشد :oops: حالا هى خودمونو ريفرش كنيم تا بقيه شو بنويسى :| دستت درد نكنه خيلى زحمت كشيدى برادر icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
قبل از ایکنه کسی اقدام کند، آن دو نفر از در بیرون رفتند، به داخل اتومبیلی پریدند ودور شدند. همه شوکه شده بودیم. اما حتی قبل از آنکه بتوانیم واکنشی نشان دهیم، ریف از جا بلند شد، رو به سوی یکی از کارآموزان به نام جری اس کرد و گفت:" خیلی خوب. من هم اکنون کشته شدم. باید کسی که مرا کشت برایم توصیف کنی و گبکویی چند گلوله شلیک شد، و هر اطلاعاتی را هم که سرنخی از قاتلین به دست بدهد بگویی." درحالیکه جری اطلاعات خواسته شده را می گفت، ریف آنها را بر روی تخته سیاه م ینوشت. آنگاه به پرسش از سایر کارآموزان پرداخت، و بعد بیرون رفت تا قاتلین را صداکند. آنها اصلا شباهتی با آنچه ما توصیف کرده بودیم نداشتند. اصلا آنها راتشخیص نداده بودیم. آن دو در واقع "موسی ام" رئیس بخش امنیت عملیات و دستیارش "دوو.ال" بودند. موسی گفت:" برایتان تشریح می کنم که جریان کار ما چگونه است. ما بخش اعظم کار خود را دذرکشورهایخارجی انجام می دهیم. برای ما همه چیز یا هدف است و یا دشمن. هیچ چیز دوستانه ای وجود ندارد. واقعا هیچ چیز. با این حال نباید اندوهگین باشیم، شما نمی توانید دائما در این فکر باشید که خطر تهدیدتان می کند یا از اینکه نکند تحت تعقیب و مراقبت باشید بترسید. اگر چنین شود، درانجام کار خود ناموفق خواهید ماند. امنیت عملیات یک ابزار است. این ابزار برای آن است که به شما دنیایی از آرماش و امنیت ارائه کند تا بتوانید کار خود را در شرایط مناسب و کنترل شده انجام دهید. در تامین امنتیت اطلاعاتی جایی برای اشتباه نیست. گابریل می تواند به شما فرصت دیگری بدهد اما اشتباه به معنی مرگ است. ما امنیت را به طور مرحله ای به شما خواهیم آموخت. شما هر قدر هم که در کارها و درسهای دیگرتان خوب و ساعی باشید و هرقدر هم که قابلیت و توانایی داشته باشید چنانچه درس امنیت عملیاتی را در حد رضایت من از سرنگذرانید اخراج خواهید شد. این کار استعداد ویژه ای نمی خواهد اما باید قابلیت فراگیری داشته باشید. شما باید ترس را بشناسید و چگونگی برآمدن از پس آن رابدانید. باید در همه اوقات بیاد داتشه باشید چکاره هستید. سیسمی که من طی دو تا سه سال آینده به شما یادخواهم داد بسیار مطمئن است. درستی آن اثتبات شدهاست. به کمال رسیده است ودر حدکمال هم خواهد ماند. این سیستم آنقدر منطقی است که حتی اگر دشمنان شما آن را همانند خود شما بدانند نمی توانند شما را گیر بیندازند.".... روزهای آموزش ما معمولا به 5 کلاس تقسیم شده بود. بین کلاسهای اوقات تنفس 20 دقیقه ای داشتیم و ناهار را بین ساعت یک ودو بعد از ظهر در ساختمان دیگری صرف می کردیم. ساعات تدریس بین 4 موضوع تقسیم شده بود. روش گزارش نویسی، امنیت عملیات، آموزش نظامی عمومی و پوشش. در درس آموزش عمومی نظامی، اطلاعاتی درباره تانکها، نیروی هوایی، دریایی، ساختار پایگاه های کشورهای همسایه و همچنین ساختار سیاسی، مذهبی واجتماعی این کشورها فرامی گرفتیم که معمولا تدریس کننده در زمینه های اخیر از استادان دانشگاه بودند.... کمی بعد به محفل جمع و جور و صمیمانه ای پیوستم که تشکیل می شد از :یوزی، حیم و میشل ام. در جلسات خود که با صرف قهوه همراه بود مقدار زیادی از وقتمان را به نقشه کشیدن و طرح استراتژی صرف می کردیم. دوستان بحث بعدی رو با دقت گوش کنید خیلی مهمه....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اول رضا جان کارت عالی است.
دوماً دوستان این مطالب رو میشه در تاپیک های دیگه از لحاظ سیاسی و... مورد برسی قرار داد.
مثلاً به این تیکّه دقت کنید.

برای ما همه چیز یا هدف است و یا دشمن. هیچ چیز دوستانه ای وجود ندارد. واقعا هیچ چیز.


آیا آمریکا دوست اسراییل است یا صرفاً یک هدف برای سو استفاده از قدرت؟

طی این دوره معلمی درکار نخواهد بود. تعدادی از ماوران ما مدتی از وقت خود را وقف آموزش شما کرده اند و طی این مدت به صورت مربی در آکادمی به سر خواهند برد. سپس به سرکار خود برمی گردند. آنها شما را به عنوان همکاران و رفقای آینده خودشان آموزش می دهند، نه کارآموز.


یا به رابطه مربی و کار آموز دقت کنید. اینها دانش آموز درس نمیدن.یاد نمیدین.میسازن.یک شخص 30 ساله اندازه یک 70 ساله تحربه پیدا میکنه.واقعاً نوع آموزششون جای بحث داره.
دوستان ژرف نگر باشید.عمقاً این مطالب رو بخونید.این لطفی که آقا رضا داره به سایت میکنه اونقدر زیاده که اگه سر تا پاش رو طلا بگیریم انگار هیچ کاری نکردیم.
نمیخوام اینجا بحث کنیم و تاپیک رو منحرف کنیم.
رضا جان همین قدر هم که بحث رو منحرف کردم ببخیشید.خیلی نوکرتم ایولله.دستت درد نکنه .نمیدونم چه جوری ازت تشکّر کنم.دستت درد نکنه.
Mr.Fox

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
یه کم دیر شد. دوستان ببخشید. در ادامه فرمایشات دوست عزیز آقای روباه باید بگم که بر خلاف آن چیزی که همه فکر می کنند بزرکترین هدف اطلاعاتی موساد کشور آمریکا است که درحقیقت بزرگترین حامی و دوست اسرائیل به حساب می یاد. موساد به صورت رسمی پایگاه و خانه امن در خاک امریکا نداره ولی از هر طریقی که بتونه سعی می کنه که به اطلاعات طبقه بندی شده آمریکایی ها دست پیدا کنه. مخصوصا دو نوع اطلاعات براشون خیلی مهمه 1- سیاسی. 2- فنی و علمی اما ادامه داستان.... پوشش به عنوان یک فن عمدتا توسط شای کائولی و ران اس آموزش داده می شد. کائولی به ما گفت:" وقتی در کار جمع آوری اطلاعات هستید، ویکتوریا، حیم یا یوزی نیستید. فقط یک رابط اطلاعاتی هستید. بخش اعظم کار اجیرکردن عوامل توسط ما تحت پوشش انجام می گیرد. شما هیچ وقت به سراع کسی نمی روید بگویید سلام من مامور اطلاعاتی اسرائیل هستم. از شما می خواهم در مقابل پول به من اطلاعات بدهید. شما همیشه زیر یک پوشش کارخواهیدکرد، معنی آن این است که شما آنچه می نمایید نخواهید بود، انتظار می رود یک رابط اطلاعاتی دارای وجوه شخصیتی گوناگون باشد. این صفت چند شخصیتی بودن خیلی مهم است. ممکن است مجبور باشید در یک روز 3 نفر را ملاقات کنید و در مقابل هر یک آدم متفاوتی باشید؛ متفاوت به تمام معنی. یک پوشش خوب چیست؟ چیزی که بتوانید آن را با یک کلمه توصیف کنید، حرفه ای دارای گستره وسیعی از امکانات. اگر کسی بپرسد چه کاره هستید و بگویید دندانپزشک، البته حرفه خوب و مهمی را به عنوان پوشش انتخاب کرده اید، همه می دانند که دندانپزشک چیست ولی البته اگر کسی دهانش را بازکند وکمکی بخواهد آن وقت است که به دردسر می افتید.گ ساعات زیادی را صرف تمرین پوشش، مطالعه شهرهای مختلف از طریق کتاب، و چگونگی صحبت کردن در مورد یک شهر بخصوص به صورتی که گویی در آن به سر برده ایم می کردیم. همچنین روش پدید آوردن یک شخصیت و یادگرفتن یک شغل را طی یک روز آموختیم. این کار را از طریق ملاقات با رابط هایی کارکشته و شنیدن داستان پوشش های آنها و گفتگو در مورد روشهای به دست آوردن این پوششها انجام می شد. این تمرینات و گفتگو ها در اتاقهایی صورت می گرفت که به دوربین تلویزیون مجهز بودند و به این ترتیب سایر کارآموزان که در کلاس به سر می بردند می توانستند ناظر آنها باشند. یکی از اولین چیزهایی که یادگرفتیم این بود که اطلاعات خیلی زیادی را با سرعت زیاد بروز ندهیم. این کار چندان طبیعی نیست. این درس را از طریق تسوی جی روانکاو 42 ساله ای که نخستین کارآموز تمرین کننده این درس بود یادگرفتیم. او با مامور اطلاعاتی روبروشد، حدود 20 دقیقه بدون مکث سخن گفت و هر آنچه درباره حرفه پوشش جعلی خود فراهم کرده بود بیرون ریخت. مامور اطلاعاتی هیچ نگفت. وقتی به کلاس برگشتیم به آموزش دهنده خود می خندیدیم. هنگامی که کار مامور اطلاعاتی تمام شد به کلاس برگشت و گفت:"خوب تمام شد." از خودش راضی بود. همه ما در مشاغل نظامی به سربرده بودیم و درمحیطهای نظامی افراد به دوستان باوفایی تبدیل می شوند. بنابر این وقتی شای کائولی از ما پرسید در مورد مکالمه آنان چه می اندیشیم، من گفتم به گمان من تسوی خوب مطالعه کرده و شهر پوشش خود را به خوبی می شناسد. یک نفر دیگر هم گفت وی بدون ابهام حرف زده و داستان جعلی اش قابل پذیرش بوده است. آنگاه ران به پا خواست و گفت:" صبرکنید! یعنی می خواهید بگویید با آشغالی که در آن اتاق جریان داشت موافقید؟ ندیدید این کثافت چه اشتباهی کرد؟ برای خودش روانکاو هم هست! آیا شما ها اصلا فکر می کنید؟ آیا نماینده سطح این دوره همین آدم است؟ می خواهم بدانم چه فکر می کنید. واقعه فکر کنید، بگذارید با خود تسوی جی شروع کنیم." تسوی قبول کرد کارش را با افراط کاری انجام داده و بسیار هیجان زده بوده است و با این گفته خود در سیلابی از انتقادات ما غرق شد. ران از ما خواست آنچه را که فکر می کنیم بگوییم زیرا بالاخره از آکادمی بیرون می رفتیم و اگر نمی توانستیم از پس کار خود برآییم پوست از کله مان کنده می شد. او گفت:" یادگرفتن این امر می تواند یک روز جان شما را نجات دهد." در عرض 90 دقیقه تسوی به هیچ تبدیل شد. اگر مارمولکی از جلوی کلاس می گذشت مخلوقی سرحالتر و زیرکتر از او به نظرمی آمد. کار به جایی رسید که ما حتی درخواست می کردیم نوار ویدئو را به عقب برگردانند تا ثابت کنید درجایی حماقت وجود داشته است. همه ما از این کار کیف می کردیم. این همان چیزی است که وقتی یک گروه شدیدا رقیب پدیدمی آوریم و قوانین مدنی و رفتار اجتماعی را کنار می گذاریم رخ میدهد. از بیرحمی حاکم بر رفتار آدمها با یکدیگر واقعا باید شگفت زده شد. با توجه به گذشته و نسبت به آن این رفتار شوکه کننه به حساب می آمد. کار به جریان شکنجه کردن شباهت پیدا کرده و به رقابتی تبدیل شد که در آن شدیدترین ضربات را به آسیب پذیرترین نقاط وارد می ساختند. هرگاه این رفتار شکنجه آمیز افراد با یکدیگر آرامتر می شد و آتش حمله شعله فرو می کشید، ران و کائولی با پرسیدن سوالی دوباره آتش را برمی افروختند. این چنین تمرینهایی که هر هفته دو تا سه بار تکرار می شد کاری بیرحمانه و خرد کننده بود، اما بدون شک به خوبی به ما می آموخت چگونه می توانیم پوشش مناسبی برای خود فراهم کنیم. اینک 11 هفته بود در دوران آموزشی بودیم. گفتگوهای تمرینی ما حتی موضوع شراب را به عنوان یک بحث درسی در برمی گرفت. چگونه می توان یک شراب خوب را تشخیص داد؟ چگونه می تواند در مورد شراب حرافی کرد؟ محل تولید انواع شراب در کجاست؟ تمرین غذاخوردن را در اتاق غذاخوری نخست وزیر در آکادمی انجام دادیم و از لیست غذای بزرگترین رستورانهای جهان استفاده کردیم تا چگونگی سفارش غذای مناسب و روش خوردن آن را تمرین کنیم. ...

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
مورد بعدی که از طریق درس امنیت اطلاعات یادگرفتیم چگونگی تعقیب بود که ابتدا به صورت گروهی و سپس فردی صورتی می گرفت. در این درس مطالب زیادی آموخته می شد: چگونگی نشانه گذاری، استفاده از نقاط برتری، چگونگی ناپدید شدن، چگونگی تعقیب یک نفر در منطقه "تند"(خیابان های شلوغ که باید فاصله کمی با تعقیب شونده داشت) و مناطق "آهسته"، و مفهوم "فضاو زمان" که به معنی چگونگی تشخیص فاصله ای است که یک نفر در فاصله زمانی معینی می پیماید. به عنوان مثال فرض کنید سوژه مورد نظر در انتهای خیابانی به سویی می پیچد و وقتی شما به همان نقطه می رسید او غیبیش زده و رفته است. شخص باید حساب کند این شخص در مدتی که از نظر تعقیب کننده غایب بوده آیا می توانسته به پیچ بعدی برسد یا نه؟ اگر این زمان کافی نباشد پس معلوم است وی به درون ساختمانی رفته و باید منتظر او ماند. وقتی چگونگی تعقیب کردن را یادگرفتیم باید این را هم می آموختیم که چگونه تشخیص دهیم در تعقیب ما هستند یا نه، این کار از طریق اجرای روشی به نام "مسیرمنظم" صورت می گرفت. ما را به اتاق تازه ای در ساختمان اصلی بردند. این اتاق بزرگ و در طبقه دوم واقع بود. 20صندلی داشت که همانند صندییهای هواپیما دارای میز متصل تاشو و جاسیگاری بودند. جلوی اتاق مقداری بلندتر از عقب آن بود و یک میز و یک صندلی در آنجا قرارداشت. پشتی این میز و صندلی یک پانل شیشه ای قرارداشت که آن را درمقابل پرده ای قرارداه بودند. روی پرده نقشه هایی از بخشهای مختلف تل آویو کوبیده شده بود. قبل ازتمرین، هریک از ما باید مسیر خودر ا روی نقشه مشخص می کردیم. مسیر اساس هر کاری است که انجام می شود، بدون وجود آن اساسا نمی توان کارکرد. به هر یک از کارآموزان بخشی از نقشه اختصاص داده شده بود و آنها را در زمان معینی در نقطه بخصوصی پیاده می کردند تا مسیر ویژه ای را بپیمایند. آنها پس از پایان کار باید گزارش می دادند که آیا تعقیب شده اند یا نه. اگر کسی آنها را تعقیب کرده بود، باید گزارش می دادند چه کسی را دیده اند، چه زمانی دیده اند و چند نفر با چه شکل و شمایلی در تعقیب آنها بوده اند. کارآموزانی هم که گزارش می دادند تحت تعقیب واقع نشده اند باید در گزارش قید می کردند کجا و چه موقع این موضع را کنترل کرده اند، چگونه این کار را کرده اند واز کجا مطمئن هستند تحت تعقیب نبوده اند. تمام این اطلاعات، روی شیشه ای که در مقابل نقشه قرار داشت توسط علامت ثبت می شد. همه کارآموزان معمولا صبح روز بعد گزارش می دادند و بعد از آنه هر 15 نفر کار خود را به پایان می بردند به ما گفته می شد چه کسی تعقیب شده و چه کسی تحت مراقبت قرار نداشته است. فهمیدن اینکه کسی تحت تعقیب نیست، درست به همان اندازه فهمیدن تحت تعقیب بودنش اهمیت داشت. اگر کسی فکرکند که تحت تعقیب است اما در واقع کسی به دنبالش نباشد ، نمی تواند به حرکت خود ادامه دهد. به عنوان مثال، در اروپا اگر یک رابط بگوید حس می کند تحت تعقیب بوده است، ایستگاه موساد مجبور است او را به مدت 1-2 ماه از عملیات کناربگذارد تا این مسئله کنترل شود. گفتن اینکه تحت تعقیب هستم کار خطرناکی است، زیرا این سوال را برمی انگیزد که چه کسی و چرا به تعقیب یک رابط اقدام کرده است. همچنین به ما گفته شده بود خانه هایی را که در آنها زندگی می کنیم خانه امن استم. ما می باید هنگام خروج از خانه در صبح، و موقع برگشت به آن در شامگاه از اینکه مورد تعقیب نیستیم مطمئن می شدیم. به این ترتیب آکادمی ایستگاه موساد به حساب می آمد و خانه هایمان خانه امن به شمار می رفت. یک مسیر، به دو بخش اصلی تقسیم می شد. آدم باید معمولا آن را روی یک نقشه طرح می کرد و وقتی جایی را ترک می گفت باید رفتار و حرکت کاملا طبیعی می داشت. آنگاه به دنبال نقاط "برتری" می گشت: نقطه ای که در آنجا امکان توقف مسیر برای دیدن مسیر پیموده شده پشت سر وجود دارد، بدون اینکه شخص هنگام نگاه به پشت سرخود دیده شود. فرض کنیم مطب یک دندانپزشک در طبقه سوم ساختمانی قرار داشته و درآن طبقه پنجره ای مشرف به خیابان وجود داشته باشد. اگر شخص کمی زیگ زاگ راه برود، کسانی را که از عقب می آیند می بیند و بعد می تواند با رفتن به مطب دندانپزشک و نگاه کردن از پنجره، کسی را که چلوی ساختمان می ایستد و انتظار می کشد تشخیص دهد. مثلا اگر یک تیم مرا تعقیب می کرد و از یک هتل بیرون می آمدم، باید ابتدا آنها را به سرعت به دنبال خودم می کشاندم. بنابر این باید 5 دقیقه در مسیری مستقیم با سرعت راه می پیمودم، تا موقعیت حساس تعقیب کننده بودن آنها راحساستر کنم، سپس زیگزاگی می کردم، به داخل ساختمانی می رفتم، نگاهی از یک نقطه برتری به پایین می انداختم، و آنها را تشخیص می دادم. کار بعدی این بود که باید هر گونه عامل تصادفی را به حساب می آوردم. بنابر این سوار اتوبوسی می شدم، به بخش دیگر شهر می رفتم و عین همین کار را تکرار می کرد. البته باید این کار را به صورتی آرام انجام می دادم تا در صورتی که مرا تعقیب می کردند از چشم آنها گم نشوم. در آن هنگام، چیزی که شخص هرگز آرزویش را نمی کرد این بود که در صورت تعقیب شدن، تعقیب کننده او را گم کند. اگر چنین می شد از کجا می توانستم بفهمم تحت تعقیب بوده ام؟ در هرحال، هنگامی که تعقیب کنندگان دوباره پیدایشان می شد می فهمیدم که تحت تعقیب هستم و به این ترتیب باید فورا همه فعالیاتهای برنامه ریزی شده را قطع می کردم و به دیدن فیلمی می رفتم، اما از آنجا که در این مرحله از کار صرفا تمرین می کردیم، به هنگام تحت تعقیب بودن به چنین کاری دست نمی زدیم. هر یک از ما کلاه کوچکی در جیب خود داشتیم و وقتی مطمئن می شدیم تحت تعقیب هستیم آن رادرآورده و به سر خود می گذاشتیم. سپس به یک کیوسک تلفن می رفتیم، شماره ای را می گرفتیم و اطلاع می دادیم که تحت تعقیب بوده یا نبوده ایم. بعد هم به خانه برمی گشتیم و اغلب کمی بعد به خانه یکی دیگر از رفقا می رفتیم تا درمورد وضعیت گفتگو کنیم. در تمام طول دوره آموزشی من فقط یک بار اشتباه کردم: یک بار هنگامی که تحت تعقیب واقع نشده بودم گزارش دادم که تعقیبم کرده اند. دلیل آن هم آن بود که یکی از کارآموزان ، مسیر انتخابی مرا کپی کرد و 5 دقیقه بعد به دنبال من به راه افتاد. من تیمی را که به دنبال او بودند دیدم و فکر کردم دنبال من هستند. اما وی متوجه تیمی که او را تعقیب می کردند نشد. در این هنگام کلاس به چند گروه تقسیم شده بود که من هم در شمار آنان بودم. در دوره آموزشی شخص احساس صدمه پذیر بودن می کرد، همیشه در معرض تهاجم و بی دفاع بود و همه در کلاس دچار چنین حالتی بودند. اما بعد از آن دیدارهای خود را به صورت گروه های 3 یا 4 نفره شروع کرده و در طی این دیدارها به یکدیگر رهنمود می دادیم. همچنین "استخدام" کسانی را هم از بین پرسنل آکادمی برای کمک به گروه خودمان شروع کردیم. در حال تمرین بودیم تا آموخته های خویش را روی مربیان خودمان پیاده کنیم. در این مرحله، مربیان در حال آغاز تشریح کاربرد چیزهایی بودند که فراگرفته بودیم. آنها به ما می گفتند، حالا که یادگرفته اید چطور از خودتان مواظبت کنید، باید یادبگیرید چطور افراد را اجیر کنید. وقتی به کشور دیگری می روید و مطمئن می شوید کسی به دنبالتان نیست، پس باید استخدام افراد را شروع کنید و با روش گزارش نویسی یکسان که آن را فراگرفته اید گزارش دهید. اکنون می دانید چگونه می توانید اطلاعات حاصل از یافته هایی را که به طور مدام با آنها برخورد می کنید مورد استفاده قراردهید. به خاطر می آورم که موسی گفت:"دوستان من! در این مرحله باید کم کم پوسته را بشکافید و سر از تخم در بیاورید. سال نخست در این مرحله از دوره، کارآموزان مقدار قابل توجهی دانش فنی به دست آورده بودند که باید کاربرد عملی وزنده پیدا می کرد. یکی از راه هایی که بکارگرفتن اطلاعات را با آن آغاز کردیم تمریناتی بود که به آنها "بوتیک" عنوان داده بودند و برخی اوقات دوبار در روز انجام می شد. هدف این تمرینات آن بود که بیاموزیم پس ازبرقرارکردن موفقیت آمیز ارتباط نخست با یک استخدام شونده بالقوه، چگونه باید او را به انجام دیدارهای بعدی ترغیب نماییم. در این مورد هم کارآموزان عملکرد دوستان خود را از طریق تلویزیون مدار بسته و از اطاقی دیگر شاهد بودند وبه دنبال آن، رفتار وی را هدف تجزیه و تحلیل سختگیرانه و اغلب خصمانه خویش قرار میدادند. هر تمرین حدود 90 دقیقه طول می کشید و حقیقتا دلهره آور و اعصاب شکن بود. هر یک از کلمات، حرکات و اعمال ما مورد خرده گیری و انتقاد واقع می شد:آیا به اندازه کافی طعمه به قلاب انداخته بودی؟منظورت از اینکه گفتی لباس قشنگی پوشیده چه بود؟ چرا فلان سوال را از او کردی؟ چرا بهمان چیز را پرسیدی؟ اما به هر حال مرتکب اشتباه شدن در جریان تمرین بوتیک، هر قدر هم که ناراحت کننده بود مرگ آور نبود؛ در جریان عمل و در دنیای واقعی اطلاعات بود که چنین اشتباهاتی می توانست سرنوشت ساز باشد. و قرار بود همه ما این بازی رادر جهان واقعی انجام دهیم... درس بعدی توسط "آمی یار" گفته شد که رئیس بخض خاور دور و آفریقا ودر تل آویو بود. گزارش او آنچنان جذاب بود که وقتی تمام شد، همه می گفتند:"ما هم می خواهیم وارد بخش ما بشویم." بخش زیر کنترل یار کسانی را در منطقه خاوردور مستقر ساخته بود که کار اطلاعاتی واقعی چندانی نمی کردند و به جای آن شبکه هایی را برای پیوندهای تجاری و سیاسی در آینده پدید می آوردند. مثلا یکی از افراد آنها با گذرنامه انگکلیسی در جاکارتا زندگی می کرد و تحت پوشش مخفی به سر می برد. اما این به معنی آن نبود که دولت اندونزی نمی داند وی عامل موساد است. اوبین سایر اقدامات و ترتیبات امنیتی اش مسیر آماده ای برای فرار و کمربندی از سکه های طلا برای روز مبادا داشت. وظیفه اصلی او فراهم آوردن امکانات فروش سلاح به کشورهای منطقه بود. موساد همچنین آدمی را در ژاپن ، یکی دیگر را در هند و یک نفر را درآفریقا و برخی اوقات هم شخصی را در سریلانکا و مالزی داشت. گردهمآیی سالانه افراد زیر کنترل یار در جزیره سیشل صورت می گرفت. او بدون اینکه با خطر زیادی روبرو باشد زندگی خوش و مطبوعی را می گراند. کارمندان او در آفریقا نیز در کار فروش میلیونها دلار اسلحه بودند. این رابط ها طی 3 مرحله کار می ک کردند: نخست تماسهایی برقرار می کردند تا از احتیاجات یک کشور با خبر شوند، از نگرانی هایش اطلاع یابند و بفهمدند چه کسانی را دشمن می پندارند. این اطلاعات از راه زندگی در محل به دست می آمد. طرح این بود که عمل بر مبنای این نیازها بنیان گذاشته شود و رابط محلی ارتباط قوی تری را خلق کند و سپس اطلاع دهد که اسرائیل حاضر است دولت را در ارتباط با تامین سلاح و آموزش -به هر صورتی که بخواهند- یاری دهد. بعد از آنکه رهبر کشور موردنظر به طمع به دست آوردن سلاح می افتد، قدم بعدی عامل موساد این بود که به او اعلام کند باید همراه با سلاح های مثال مقداری لوازم کشاورزی هم بخرد. آنگاه رهبر کشور در موقعیتی قرار می گرفت که بتوان به او گفت چنانچه خواهان گسترش پیوندها است باید باب روابط رسمی دیپلماتیک را با اسرائیل بگشاید. این کار یکی از راه های اساسی برای بازکردن باب روابط دیپلماتیک از طریق غیرمستقیم بود و هرچند معاملات تسلیحاتی در اکثر موارد بسیار پرفایده از کار درمی آمد اما رابطهای موساد بعد از به پایان رسیدن وظیفه اصلی شان هرگز زحمت برداشتن قدم دوم برای افزایش فروش سلح را به خود نمی دادند....

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
طی درس دیگری در دفتر مرکزی موساد، چهره ای دیگر از جهان اطلاعات بر ما آشکارشد. این بخش "تعقیب فعالیتهای خرابکارانه دشمن" -به ویژه سازمان آزادیبخش فلسطین- نامیده می شد. کارکنان این بخش عموما افراد اداری هستند و یکی از بهترین بخشهای تحقیقاتی سازمان را تشکیل می دهند. تجزیه وتحلیل های آنها غالبا به مراحل عملیاتی کمک می رساند. این آشنایی ما را شوکه کرد. ما را به اطاقی در طبقه ششم بردند و گفتند اینجا مکانی است که آنها اطلاعات روزانه را مورد تحرکات سازمان آزادی بخش فلسطین و سایر سازمانهای تروریستی گرد می آموردند. مربی پرده دیوار روبرو را کنار زد و روی این دیوار یکصد فوتی نقشه بزرگی از جهان پدیدار شد که البته قطب شمال و جنوب را در برداشت. تعدادی دستگاه کامپیوتر نیز در پایین نقشه دیده می شد. روی دیوار را به مربع های کوچکی تقسیم و پشت آنها چراغهایی روشن کرده بودند. چنانچه به عنوان مثال اسم عرفات به کامپیوتر داده می شد، محل شناخته شده اقامت وی روی نقشه روشن می شد. اگر به کامپیوتر گفته می شد:"عرفات؛3 روز." روی نقشه همه مکانهایی که وی طی 3 روز گذشته به آنها سرزده بود روشن می شد. مربعی که نشان گر محل اقامت حال او بود با نور بیشتری می درخشید، و هرچه از زمان اقامت در نقطه ای بیشتر می گذشت، مربع مربوط به آن با نور کمتری روشن می شد. این نقشه محل اقامت افراد زیادی را نشان می داد. مثلا اگر کسی می خواست فعالیتهای 10 چهره کلیدی و مهم سازمان آزادی بخش فلسطین را بداند، باید نام آنها را به کامپیوترمی داد و محل هر یک توسط رنگهای متفاوت روی نقشه نشان داده می شد، علاوه بر آن، به هنگام نیاز اطلاعات بصری به صورت نوشته شده از کامپیوترها دریافت می شد. این نقشه به ویژه برای کسب اطلاعات تقریبی و سریع بسیار مناسب بود. مثلا فرض کنیم محل اقامت 8نفر از این 10 چهره کلیدی طی زمان خاصی در پاریس باشد. در این صورت احتمالا آنها در پاریس در حال طرح اقدامی هستند و می باید در مقابل آنها "کارهایی" صورت گیرد. کامپیوتر اصلی موساد 1.5 میلیون نام را در حافظه خود ذخیره کرده بود. هر کس که موساد وی را در سازمان آزادیبخش فلسطین یا هر سازمان متخاصم دیگر نفوذ داده بود یک "پاخا" نامیده می شد. این بخش کامپیوتری حافظه ای مخصوص خود داشت، ولی می توانست اطلاعات کامپیوتر اصلی موساد را نیز مورد استفاده قراردهد. کامپیوتر موساد از نوع "بوروز" بود، ولی ارتش و سایر سازمانهای اطلاعاتی از کامپیوترهای آی بی ام استفاده می کردند. جزئیات اطلاعات مربوط به تحرکات -مثلا اطلاعات مربوط به شهرهایی که اعضای سازمان آزادی بخش فلسطین به آنها رفته بودند- بر صفحات کامپیوتر اتاق نقش می بست. در صورتی که هرگونه اطلاعاتی مربوط به اعضای این سازمان از ایستگاهی می رسید، کامپیوتر این اطلاعات را روی نقشه منتقل می ساخت. مسئول کامپیوتر اطلاعات را پانچ می کرد و یک نسخه چاپ شده از اطلاعات نیز از کامپیوتر دریافت می شد. به ندرت اتفاق می افتاد که سازمان آزادیبخش فلسطین در گوشه ای از جهان دست به اقدامی بزند و اطلاعات مربوط به آن بر صفحه کامپیوتر موساد ظاهر نشود. هنگامی که مسئول دستگاه سرکا خود حاضر می شد و شیفت را از نفر قبلی تحویل می گرفت، ابتدا از کامپیوتر درخواست می کرد تحرکات 24 ساعت گذشته را برای او نمایش دهد. به این ترتیب وی تصوری کلی از کاری که فلسطینی ها در 24 ساعت گذشته در پی انجامش بوده اند پیدامی کرد. مثلا چنانچه عاملی گزارش می داد طی شب گذشته دو کامیون به اردوگاهی در شمال بیرون وارد شده اند، این اطلاعات در اختیار متصدی دستگاه قرار می گرفت. قدم بعدی آن بود که بدانند در کامیونها چه چیزی وجود داشته است. تماس با این گونه عوامل روزانه صورت می گرفت و بسته به خطراتی که اسرائیل را تهدید می کرد با برخی از آنها هر ساعت تماس گرفته می شد. تجربه نشان داده است که در واقع برخی فعالیتهای بی ضرر، اغلب مقدمه فعالیتهای عمده است. در یک مورد، قبل از وقوع جنگ در لبنان(1982) عاملی گزارش داد محموله ای از گوشت اعلاء وارد یک اردوگاه فلسطینی در لبنان شده است که ساکنان آن هیچگاه چنین مواد غذایی گرانقیمتی را مصرف نمی کنند. موساد می دانست سازمان آزادیبخش فلسطین در صدد طراحی حمله ای است، اما زمان آن برایش معلوم نبود. وارد شدن این محموله گوشت زمان حمله را مشخص کرد. این گوشت برای پخت شامی جهت مراسم آغاز عملیات سفارش داده شده بود. نیروی دریایی اسرائیل بر پایه این اطلاعات وارد عمل شد و در یک تهاجم پیشگیرانه 11 چریک فلسطینی را به هنگام سوارشدن بر قایقهای لاستیکی شان کشت. این مثالی بود از اینکه چگونه جزئی ترین اطلاعات می تواند مفید باشد و گزارش دادن چنین اطلاعاتی تا چه حد اهمیت دارد. .........

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آیا سایتی برای فروش اینترنتی و ارسال از طریق پست این کتاب وجود داره ؟

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان لطف دارند جوکر عزیز این کتاب مال انتشارات اطلاعات هستش و اطلاعات روبروی دانشگاه تهران یه کتاب فروشی خیلی بزرگ داره اگر در تهران دوست و اشنایی داری می تونی بگی کتاب رو برات بخرن و با پست ارسال کنند. اگر هم نداری من درخدمت هستم ادرست رو پی ام کن کتاب رو می خرم و برات می فرستم. کتاب نایابی نیستش

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.