Moghaddam

VIP
  • تعداد محتوا

    769
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Moghaddam

  1. جالبه از طرف جعفر کذاب خودشو به امام هادی رسونده. نوشته جعفر الزکی!!! rolling_on_the_floor
  2. مستند های ساخته شده راجع به شهید مقدم:   http://www.aviny.com/clip/defae_moghadas/shohada/tehrani-moghadam/tehrani-moghadam.aspx   http://www.zahra-media.ir/?p=64051   http://www.sorayatv.ir/content/tv/876/                        
  3. البته شک نکنید نزدیکان حسن مقدم اونقدر دید باز دارن که دلسوزی شما رو درک کنن ضمنا شک نکنید میشه حسن مقدم ها داشت. ولی بیشتر بسته به خودشونه
  4. پس عذر خواهی رسمی بنده رو بپذیرید. تنها منبع ما اینترنته. برای اینکه اسپم نشه: http://www.irinn.ir/news/76200/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%B0%D8%A8%D8%AD-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%85%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B7-%D8%AF%D8%A7%D8%B9%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF
  5.   برادر! شهید شده سید نشده!
  6. دوست عزیز در نهایت شدمندگی منظورتون رو بد فهمیدم. من چیزه دیگه ای فک کردم. معذرت میخوام. اشتباه شد. :-( not_worghy     ببین منم بلدم تیکه بندازم ها ( با صدای بلند و به حالت شوخی) :chicken: :winking:   نه ایراد نداره من منظورشونو اشتب فهمیدم
  7. شما رو به خدا قسم تا آخرش بخونید. یا تا آخر بخونید یا مدیونید اگه نصفه بخونید     اما شما من نمی دونم چرا وقتی یکی حرف میزنه جوابش رو میدی! میگه قصد توهین نداشتم؟؟؟!!! بابا برادر میگی ما هم جواب میدیم. میدونم قصد بد نداری.   دوست من اولا بهتره این بحث رو اگه خواستی تو تاپیک ایشون ادامه بدی اما من یه مسئله رو میگم. ببین مسئله شما جامعه آرمانیه. هیچ جامعه ای آرمانی نیست که توش همه جوون ها استعداد هاشون کشف بشه. شما به شهید مقدم نگاه کنید. همون تاپیک مزین به نامشون رو ببینید. ایشون چند تا ججون رو استخدام کرده. مثلا شهید بهزاد ملا نوروزی ایشون سپاهی نبود پیمانکار فنی بود اما به خاطر اخلاق شهید جو پادگان بود که جذب مجموعه شده بود. شهیدان کنگرانی . فردویی . سلیمی . نبی پور . محمودی . حسینی . جهانگیری رو بببنید چقدر جوون بودند. شهید کنگرانی معاون بود. با 26 سال سن. ایشون خودشون از پیشگامان جوون گرایی بودند.   اما اینکه ایشون از اول میرفت یا بهونه های راه و میدان ندادن به جوونا و... که مطرح فرمودید. شما نگاه کنید امت پیغمبر. بعضی خوب بعضی بد. قرآن آیه داره. قرار نیست حتی تو امتی که پیغمبر اونو پرورش داده همه خوب باشن.   اتفاقا شهید اگه برمیگشت همین کارو انجام میداد. چون همه شرایط مثل قبل بود. هر کسی خودش راهشو انتخاب میکنه هر کی گفته بچه ی معتاد به جایی نمیرسه غلط کرده! اون بچه پتانسیل بد شدن رو داره ولی دلیل نمیشه بد بشه. رجوع کنید به پسر ابوبکر. مورد زیاد داشتیم.   دوست من آدم بستگی داره خودش چی میخواد. البته شکی نیست تو جامعه ما آدم های خوب ( اخلاق و علم واقعی ) خوب کشف نمیشن. ولی قبول کنید تقصیر خودشونه. یکی میاد یه اختراع میکنه بعد میبره میبینه میگن نمی خوایم یا بدرد نمی خوره. مثلا من رفتم جشنواره خوارزمی دو سه تا طرح خفن هوافضا دادم که اگه مهندس هوافضا اونجا بود دهنش کف میکرد ولی جناب با خونسردی گفت بدرد نمی خوره.   منم میتونستم بی خیال شم بگم میرم خارج. ولی جای دل کندن از کشور بهتره یه کم زحمت بدن به خودشون. فک کردی مشکل حسن مقدم تو ساخت موشک فناوری بود. نه باور کن مشکلاتی که فرماندهین واسش ایجاد کردن از تصور خارجه. خود سردار حاجی زاده میگه اون موقع که حسن گفت دو تا موشک بذاریم برای مهندسی معکوس با خودمون میگفتیم آخه چرا؟ این خیلی پیچیدست. نمی تونم کاریش کنیم. ایشون که رفیق شیش ایشون بود. اینطوری میشگه وابحال بقیه.   حسن مقدم آدم معمولی بود با یه پدر خیاط. ولی با بدبختی و پافشاری و صد البته اطمینان به هدف (که جوونای ما ندارن و هی میگن اگه نشه چی!) شد پدر موشکی ایران!   من اینا رو از خودش یاد گرفتم. حالا دیدی اگه برمیگشت بازم خودش بود؟
  8.   دست بالای دست؟ حق داری. تو حسن مقدم رو نمیشناسی این حرف رو میزنی. اگه در تمام این دنیا یک نفر رو شبیه حسن مقدم پیدا کردی! هر کاری که بگی من انجام میدم. برو از آشنا هاش بپرس کی بوده!   بله خوبه که به جای هر شهید هزار تا جاش بگیریم. و اگه هزار تا باکری و همت و کاوه و حسن مقدم داشتیم الان ایران بهشت بود. و این ضعف استعداد یابی نظام اداری هم هست ولی خداییش تا بحال فکر کردی اصلا کسی مثل اینا نیست که بخواد جایگزینشون بشه؟
  9. آخه میشه بگین الان دعوا سر چیه؟ دیگه چه مجهولی مونده؟ معلوم شد ماهواره بره. مشکل چیه؟
  10. خاطرات محسن رفیق دوست از شهید مقدم       اين جمله از شهيد حسن تهراني مقدم همين چند روز در بسياري از تابلوهاي شهري نصب بود که «روي قبرم بنويسيد اينجا مدفن کسي است که مي‌خواست اسرائيل را نابود کند.» اما شايد بسياري ندانند که چگونه چنين آرزويي داشت و چرا در کنار اين جمله تصوير يک موشک پرتاب شده به مقصد سرزمينهاي اشغالي نقش بسته بود.    شرح آن مستلزم بازخواني يک مقطع از دفاع مقدس است. در آن دوران موشک تاو سلاحي بود که وقتي بچه‌هاي جنگ پيش من مي‌آمدند عنوان مي‌کردند که «حاج محسن، يک تاو معادل يک تانک است». لذا براي خريد اين موشک از همه کانال‌ها استفاده کرديم ولي بعد فهميديم اين توطئه‌اي از سوي آمريکاست که مي‌خواهد ايران را از نظر ارزي محدود کند.        از طريق يک کانال شش دفعه موشک به ما فروخته بودند و ما گشايش اعتبار کرده بوديم ولي پول ما بلوکه شده بود و موشک‌ها به دست ما نمي‌رسيد. لذا عده‌اي از دانشمندان و اساتيد دانشگاه را جمع کردم و با کمک آن‌ها شروع به تحقيقات در خصوص موشک تاو کرديم و کم‌کم توانستيم دايره کار روي موشک را وسيع‌تر کنيم. در آن مقطع حسن هنوز وارد اين عرصه نشده بود.    بعد‌ها تحقيقات روي موشک‌هاي ۷۰ و ۱۰۰ کيلومتري سوخت جامد را شروع کرديم و يکي‌يکي به موفقيت رسيديم.  قبل از اينکه در سال ۶۲ وزير سپاه شوم، به سه کشور زياد سفر مي‌کردم؛ سوريه، ليبي و کره‌شمالي. آن‌ها با ما همکاري مي‌کردند و سوريه و ليبي همکاري بيشتري نسبت به کره با ما داشتند. اما بعد از وزارتم در سپاه قرار شد اولين سفر رسمي‌ام به سوريه و ليبي براي به دست آوردن موشک باشد.    بعد از پيگيري‌هايي که شرح مفصل دارد، ليبي حاضر به تحويل ده موشک اسکاد به ايران به همراه کادر مربوطه شد و سوریه هم قبول کرد که نیروهای ما را آموزش دهد که شهید مقدم با 34 نفر این آموزش را در سوریه دیدند . وقتي موشک‌ها را همین شهید و معاونش آوردند، حسن تهراني‌مقدم پيش من آمد و گفت «حاج محسن، يکي از اين موشک‌ها را به ما بدهيد تا باز کنيم و برآن مهندسي معکوس انجام دهيم».    به او گفتم مرد حسابي، اين موشک‌ها الان ارزشش خيلي زياد است. ما مي‌خواهيم با آن کلي عرض‌اندام کنيم. پنج يا شش موشک اول که شليک شد. به ناگاه سرگرد سليمان فرمانده نيروهاي اعزامي ليبي گفت که قذافي دستور داده ديگر موشکي شليک نشود.    بعد از خودداري نيروهاي ليبي از پرتاب موشک، به دليل اصرار فراوان شهيد مقدم براي مهندسي معکوس موشک، او را فراخواندم و به او گفتم اگر به تو موشک بدهم تو چه چيزي به من مي‌دهي، که گفت «اگر شهيد شدم، شفاعت تو را مي‌کنم». گفتم باشد چيز خوبي است و يکي از موشک‌ها را به حسن آقا تحويل دادم.      فرماندهان آن زمان جنگ هم دستور شليک هر چه سريع‌تر موشک‌ها را دادند و ليبيايي‌ها زير بار نمي‌رفتند؛ لذا با شهيد حسن تهراني‌مقدم و تیم مربوطه به باختران (کرمانشاه فعلي) رفتيم و در نقشه، باشگاه افسران را پيدا کرديم. موشک‌ها را آوردند و گرا تنظيم و موشک آماده شليک شد. حسن گفت که قبل از شليک بايد دعاي توسل بخوانيم. نشستيم و در آن بيابان دعاي توسل خوانديم.    بعد از دعا با خدا صحبت کرد و گفت «خدايا ما نمي‌خواهيم مردم عراق را بکشيم؛ ما مي‌خواهيم نظاميان را از بين ببريم که هم ما و هم عراقي‌ها را مي‌کشند. خدايا اين موشک را به باشگاه افسران ببر».  سپس کليد موشک را فشار دادم و موشک پرتاب شد. نشستيم و راديو «بي‌بي‌سي» را گرفتيم. پس از چند دقيقه اعلام کرد که يک موشک باشگاه افسران بغداد را منهدم کرده و تعداد زيادي از افراد حاضر در آن کشته شده‌اند. پيشاني شهيد تهراني‌مقدم را بوسيدم و گفتم اين به هدف خوردن موشک، نتيجه اخلاص و پاکي تو بود.    اين در واقع اولين موشکي بود که توسط نيروهاي ايراني شليک شد. بعد از اين شليک بود که شهيد تهراني‌مقدم با همکاري ديگر افرادي که در سپاه بودند روي موشک کار کردند و به تدريج موشک‌هاي «اسکاد بي»، «اسکاد سي» و شهاب را ساختند؛ لذا اگر امروز شهابي وجود دارد، مديون پدري حسن است.    هر چند که چند ماه قبل از شهادتش لوح تقديري را با عنوان پدر موشکي ايران به دفتر من آورد و خودش هم آن را به ديوار نصب کرد و گفت «اين بايد بر ديوار اتاق تو باشد». گفت که همه به من مي‌گويند پدر موشکي ايران اما پدر موشکي ايران تويي، به او گفتم ان‌شاءالله هر دو پيش خدا اجر و پاداش داشته باشيم. اينکه چه کسي پدر موشکي باشد فرقي نمي‌کند.    در آن روز مذاکره جالبي با هم داشتيم. حتي بعد از شهادتش که به منزلش رفتم، همسر و دامادش تعريف مي‌کردند که حسن آقا همواره اصرار داشت که محسن رفيق‌دوست پدر موشکي ايران است اما اگر بخواهم در اين خصوص صحبت کنم بايد بگويم در واقع پدر موشکي ايران حسن تهراني‌مقدم است. بعد از پذيرش قطعنامه تا مدت‌ها در بخش اداره موشکي کاربردي حضور داشت و سپس به درخواست خودش به بخش تحقيقات موشکي رفت. حتي وقتي سردار عزيز جعفري فرمانده کل سپاه شد، پست مهم‌تري براي شهيد مقدم در نظر گرفته بود اما اين شهيد گفته بود که علاقه دارد در بخش تحقيقات موشکي فعاليت کند. به نوعي هيچگاه اهل پست و مقام نبود.    شهيد تهراني‌مقدم از نظر تخصصي جانشينان خود را تربيت کرد کما اينکه کاري که در حال انجام آن بودند و نا‌تمام بود، به وسيله همين متخصصان به اتمام رسيد.    در حقيقت آنچه شهيد تهراني مقدم به ايران داد؛ موشکهاي پيشرفته نبود، بلکه روحيه خود باوري بود و اينکه اگر دشمن به گمان خود همه راه‌ها را بسته است هم نبايد تسليم شد و با توکل بر خدا مبارزه را ادامه داد.      اين خط فکري امروز در غزه مشهود است؛ بعد از چند سال محاصره و تحريم؛ وقتي اشغالگران قدس حمله مي‌کنند آن‌ها با موشکهايي که متعلق به جبهه مقاومت است قلب دشمن را هدف مي‌گيرند. اما شايد مهم‌تر از موشکهاي فجر ۵ که باعث پيشنهاد آتش بس اسرائيل شد؛ موشکهاي قسام باشد که با تلاش خود مبارزان فلسطيني و در خود خاک غزه با کمترين امکانات تهيه مي‌شود.    امروز حضور حاج حسن در خط مقدم نبرد غزه براي نابودي اسرائيل کاملاً آشکار است؛ اما نه با موشکهايي که او ساخت و آن‌ها را از انحصار ابرقدرت‌ها خارج ساخت، بلکه نوع تفکرش و تسليم ناپذيريش.
  11. Moghaddam

    قاهر F-313

      از کجا معلوم مال جی 10 چین نباشه؟ اصلا شاید به تنهایی موتور رو وارد کردن. خدایا یه نیروی هوایی معمولی خواستیم. یو اس ایرفورس نخواستیم که! ان شا الله تا ظهور امام زمان این مهم فراهم خواهد شد.   کجایید ای هواپیما های کذایی!!!  
  12. Moghaddam

    قاهر F-313

    یعنی کشته مرده جوابتم! icon_cheesygrin  مومن این شد جواب؟ این خروجی گاز های خروجی رو به نابود کردن هواپیما با به آتش کشوندنش مدیریت میکنه که!
  13. Moghaddam

    قاهر F-313

    برادر من دوباره کامل خوندم و جوابم رو ندیدم
  14. این عکس که توی ویکیپدیاست اعتبار داره؟
  15. Moghaddam

    قاهر F-313

      برادری نیست جواب ما را بدهد؟
  16. Moghaddam

    قاهر F-313

      شما این خط رو خوندی؟
  17. Moghaddam

    قاهر F-313

    آقای محترم مدیر پروژه داره حرف میزنه! وقتی حرف زده لابد فرماندهین با مصاحبه اون موافقت کردن. بعدشم مگه این ماست مال فرماندهین نیست؟ یعنی اونا همیشه راست میگن؟ پس یعنی ایراد داشت میگفتن؟   ضمنا این مصاحبه به قول شما تبلیغاتی در بین بسیجیان با خبرگزاری فارس بود. که وضعیتش مشخصه. عمدا از این گذاشتم بحثی نباشه.
  18. Moghaddam

    قاهر F-313

      با سلام اولا هر چی بقیه میگن اراجیفه! هر چی شما میگی درست؟     ببخشید که مدیر پروژه با شما هماهنگ نکرده و این پرنده رو با اف35 مقایسه کرده. شما اینو بخون که جنگنده رو با اف 22 و اف 35 مقایسه کرده و چقدر توش از پیشرفته بودن جنگنده صحبت کرده. اونوقت میفهمی چرا میگن نسل پنج!!! http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911124000700
  19. بازم ازتون عذر میخوام. خدا رو شکر اینقدر آدم با تقوا هست ما رو هدایت کنن. :-( :blushing: :applause:
  20. Moghaddam

    قاهر F-313

    آقا یه سوال: این هواپیما خروجیش چرا اینطوریه؟ اصلا با این وضع اگه بره رو پس سوز آتیش نمی گیره؟  
  21.   دوست عزیز این راه شما برای ارتفاعات بالاست. در ارتفاع پایین چه کنیم؟ افزایش حداکثری تراست هم کمکی نمیکنه.
  22. شهید سید رضا میر حسینی         از زبان همسر: در روز ۲۱ آبان یعنی روز شهادت دلشوره عجیبی داشتم. ساعت ۱۰:۳۰ صبح همان روز سید رضا با من تماس گرفت. خیلی خوشحال بود و گفت: نگران نباش، تست با موفقیت انجام شد، با حاج حسن می خواهیم بریم پای سوله و بقیه کارها را انجام دهیم. خیلی سفارش بچه ها را کرد و گفت: همه جوره مراقبشان باش. همچنین قرار بود همان روز برای دانشجویی که از لحاظ مالی تأمین نبود کتابهایش را بخریم، خیلی تأکید کرد که حتماً همان روز کتابها را تهیه کنم. هرگز نمی دانستم که این تماس تلفنی آخرین صحبت های من و سیدرضا خواهد بود. گزیده خاطرات همسر شهید بزرگوار: در مقابل مشکلات خونسرد و آرام بود و با توکل خالصانه به دنبال راه چاره می رفت. گاهی اوقات از این که نمی تواند از استعداد خود استفاده کند ناراحت می شد، وضو می گرفت و شروع می کرد به نماز خواندن و پس از آن زیارت عاشورا می خواند و می گفت: شاید خدا دارد مرا امتحان می کند که سختی بکشم تا قدر استعداد و نعمت هایی که به من داده بدانم. در این اواخر بسیار کم می خوابید. وقتی ساعت ۱۲ شب به منزل می آمد نماز شب می خواند. به او می گفتم: رضا جان خسته ای. می گفت: خسته ام ولی وقتی نماز شب می خوانم آرام می شوم. پس از آن چند صفحه قرآن تلاوت می کرد. سیدرضا همیشه آرزو می کرد یکی از سربازان امام زمان باشد. نماز اول وقت را هرگز فراموش نمی کرد، حتی در بیابان. گاهی می شنیدم که در قنوت نمازهایش با حالت تزرع می گفت: خدایا مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده. قلبم فرو می ریخت، گویی به من الهام می شد که خدا دعای او را می شنود و به اجابت می رساند. خداوندا کمکم کن تا دو فرزندم را همانند پدرشان تربیت کنم تا آنها نیز راه پدر را ادامه دهند. گزیده خاطرات والدین شهید بزرگوار ( به ویژه خصوصیات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی): در ایام کودکی در هیأت روستای خود به سینه زنی می رفت. همه بیاد دارند که از سن ۸ سالگی شروع به خواندن نماز و قرآن کرد. سید رضا در سن ۵ سالگی مادر خود را از دست داد و همسر پدرش می گوید: کارهای شخصی اش را همیشه خودش انجام می داد. هرگز نمی گذاشت من لباس های کثیفش را بشویم. می گفت: نمی خواهم زحمتم به دوش شما بیفتد. خاطرات حوزه کاری و فعالیت های جهادی شهید بزرگوار: بارزترین خصیصه فردی سیدرضا تحرک و مسئولیت پذیری فوق العاده ایشان بود. به گفته برخی از دوستان و همکاران سیدرضا با اینکه نیازی نبود به کارگاه های فنی سر بزند ولی ایشان در اتاق نمی ماندند و از هیچ کمکی دریغ نمی کردند. سیدرضا همچنین در محل کارشان امام جماعت بودند. آن عاشقان شهر که با شب نترسیدند                رفتند و شهر خفته ندانستند کیستند مرغان پرگشوده ی طوفان که روز مرگ             دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند   شهید سید محمد حسینی         خلاصه خاطرات شهید محمد حسینی این اواخر، به صورت مشهودی خیلی آرامتر و فکورتر، مظلومتر و مهربانتر شده بود. تنهایی و غربت را در وجودش حس می کردم ولی هیچ وقت بروز نمی داد و  از غم های پنهانیش چیزی نمی گفت، به همین دلیل مرتباً دعایش می کردم “خدایا کمکش کن! خدایا آرامش کن!” مثلاً یک بار که برادر کوچکترش گفت اگر این امتحان را بدهم راحت می شوم، سید محمد به او گفت: مصطفی توی این دنیا راحتی وجود ندارد، هر وقت یک مشکلی به پایان می رسد یک مشکل دیگر سر بر می دارد، راحتی ها همه برای آن دنیاست؛ این اواخر چقدر مشتاق رفتن به کربلا بود، شوق رفتن به کربلا و زیارت جدش در دلش زبانه می کشید اما شناسنامه اش گم شده بود و تا بعد از شهادتش پیدا نشد مثل اینکه باید در کربلای محل کارش امام حسین (ع) به دیدنش می آمد. شب قبل از شهادت منزل ما بود و یک نامه نوشته بود و به دست برادرش داده بود تا آن را تایپ کند ولی نامه در دست برادر ماند و سید محمد فردای آن شب شهید شد. قسمتی از نامه شهید که شب شهادتش خطاب به عده ای نوشته است و ما این نامه را به دست رهبر معظم انقلاب رساندیم: آیا لکه دار کردن نام سپاه در هر شرایطی جایز است؟ آیا اسراف بیت المال و کسب اعتبار و صرف آن توسط افراد غیر متخصص جایز است؟ آیا ما وسیله نیستیم؟ آیا نمی گویید اگر ما نباشیم، خداوند کسان دیگری را به ادامه ی راه ما مأمور می کند؟ آیا نمی گویید که اصل نماز است و کار بدون نماز را نمی خواهیم و اصلیات زیادی مانند نماز وجود دارد؟ آیا جلوی امر به معروف و نهی از منکر را نگرفته اید؟ آیا این ها اصل نیستند؟؟؟؟؟؟؟؟ آن شب شروع به حلالیت گرفتن از خواهرش می کند، وقتی که می خواست برود من از او خواستم کمی بیشتر بماند ولی او جواب داد که نمی تواند و شب باید زود بخوابد، چون فردا کار مهمی دارند و صبح زود باید سر کار برود و بعد جمله ای گفت که برایم عجیب بود چون معمولاً اینطور حرف نمی زد و این آخرین جمله ای بود که به مادر گفت: “مامان ما سربازهای گمنام امام زمانیم”. نمی دانم چرا این جمله آنقدر روی من تأثیر گذاشت، انگار در پشت این حرفش خیلی چیزها بود چون این  حرف را از عمق وجودش گفت، بعد از این حرف بلافاصله برگشت و به حالت شوخی  گفت: “هیچ کس تحویلمان نمی گیرد” وقتی این را می گفت چهره اش مخصوصاً پیشانی اش خیلی نورانی شده بود و این آخرین جمله ای بود که به من گفت:  “مامان ما سربازان گمنام  امام زمانیم، هیچ کس تحویلمان نمی گیرد.” فردا صبح زود که خواهرش برای برداشتن ماشین از حیاط منزل آنها ، به آنجا می رود محمد شروع به عذرخواهی و حلالیت گرفتن مجدد از خواهرش می کند به طوری که خواهرش به او می گوید آخر برای چه آنقدر حلالیت میخواهی؟ مگر چه کار کردی؟ دیگر آخرین بارت باشد که از من حلالیت می خواهی. در شب قبل از شهادت سید محمد، عموی محمد (که از روحانیون سال ۴۲ هستند و در کشتار فیضیه حضور داشتند) در خواب می بیند که محمد خوشحال به دیدن عمو رفته و می گوید: عمو من دارم می روم پیش فخر الدین (پسرعموی شهید شده ی محمد در فاو)     شهید علی کنگرانی     خلاصه ای از ویژگی و خصوصیات اخلاقی شهید بزرگوار: شهید بسیار منظم و تمیز بود و به بهداشت و رعایت نظم و تمیزی لباس ها و ظاهر بسیار اهمیت می داد. ایشان بسیار خانواده دوست بودند و اهمیت ویژه ای برای پدر و مادر قائل بودند. نسبت به همنوعان خود احساس مسئولیت قوی داشتند و از هر گونه کمک که می توانستند نسبت به همنوعان به خصوص افراد تهیدست مضائقه نمی کردند. به صله رحم اهمیت می دادند با وجود وقت کمی که داشتند و مشغله کاری زیاد هر گاه فرصتی دست می داد به دیدار اقوام و دوستان می رفتند.   ذکر آخرین خاطره از شهید بزرگوار: شب قبل از شهادت، عکس دسته جمعی از دوستان همکار ایشان روی دیوار بود. خواهر شهید به شوخی به او گفت علی جان این عکس مخصوص محل کار است نه اتاق خواب منزل. شهید جواب داد که نه جای این عکس همین جاست اینها همه شهدای آینده اند و انگشت روی عکس شهدا گذاشت و شهدا را نام برد که فردای آن روز یعنی روز حادثه همان کسانی که شهید نام برده بودند به مقام شهادت رسیدند.         گزیده خاطرات همسر شهید بزرگوار: شهید ازدواج نکرده بودند.   گزیده خاطرات والدین شهید بزرگوار ( به ویژه خصوصیات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی): همیشه در کودکی دوست داشت بالاترین مقام را داشته باشد. یک روز می گفت می خواهم نماینده مجلس بشوم بعد از چند روز می گفت نه می خواهم وزیر بشوم، بعد از مدتی گفت که نه می خواهم رئیس جمهور بشوم. همان شب به منزل آمد و گفت مامان می دونی چه فکری کردم؟!! مقام رهبر از رئیس جمهور هم بالاتر است من می خواهم رهبر بشوم و ما همگی خندیدیم. بعد از زبان دوستان شهید شنیدیم که او واقعاً در کار خود رهبر موفقی بوده است. (به نقل از مادر شهید)     خاطرات حوزه کاری و فعالیت های جهادی شهید بزرگوار: یکی از همکاران وی میگفت روزی دندانم درد می کرد. علی مرا دید لیوان آبی در دست داشت. یک چهار قل به آن خواند و گفت بیا بخور. به این کارش خندیدم علی خیلی جدی گفت یک وقت یک عالم می خواند، یک وقت آیت ا… بهجت می خواند، یک وقت هم علی کنگرانی می خواند، فرق نمی کند مهم اعتقاد است و من آب را خوردم و دندانم خوب شد.   شهیدان کنگرانی و غلامی     بازدید فرماندهین از پادگان     شهیدان کنگرانی و دشتبان زاده       سفر به مشهد  
  23. طبق گفته های رسمی: در حین جا به جایی مهمات انفجار صورت گرفته.