-
تعداد محتوا
406 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های newday
-
مرسي و ممنون از اطلاعتي كه نوشتي سپاسگذارم بي شك اگر مهندسين آن روز و بهرام چوبين به عنوان سردار را امروز هم داشتيم شهاب 10 و 12 را به امروز خارج از منظومه شمسي فرستاده بوديم :| (چي گقتم !!!) :|
-
ميخواستم از هخامنشيان و كوروش بنويسم و شروع كنم از بزرگترين سردار ايران زمين (كوروش هخامنشي) و پادشاهان و سرداران بزرگش يكي يكي نام ببرم كه حيفم آمد در آغاز نظر تاريخ نويسان دشمن آنروز ايران و ايرانيان را در مورد ايراني ننويسم گزینوفون مینویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره میآموزند. معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان بهتمرین میگذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوهخواری و تغلبکاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق میافتد را برضد برخی از دانشآموزان مطرح میکنند و از دانشآموزانِ دیگر میخواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد میگیرند که بهکسانی که اتهام ناروا بهدیگران میزنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا میشوند و میکوشند که خودشان را بهبهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی میآموزند که کسیکه توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری میورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا میشمارند، و ناشکری را درخور کیفر میدانند. این از آنرو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفهاش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال میکند؛ و کسیکه در انجام وظیفهاش اهمال کند انسان بیشرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس بهکودکان داده میشود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین بهکودکان میآموزند که چهگونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ بههمین جهت، دانشآموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا میخورند، و این غذا را نیز آنها از خانههایشان با خودشان میآورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبینافکنی میآموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین 15 و 16 سالگی بهکودکان و نوجوانان داده میشود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی میشوند و چیزهائی بهآنها آموخته میشود که مخصوص بزرگسالان است افلاطون مینویسد: بزرگزادگان ایرانی در هفتسالگی اسبسواری میآموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته میشوند. خردمندترینِ آموزگار شیوههای خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (بهتعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) بهآنها آموزش میدهد؛ درستکارترین آموزگار بهآنها میآموزد که در همۀ زندگی راستگو و راستکردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوههای حکومت بر خویشتن را بهآنها میآموزد؛ و دلیترین آموزگار بهآنها میآموزد که دلیر و بیباک باشند هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان مینویسد که ایرانیان دروغ را بزرگترین گناه میدانند، و وامداری را ننگ میشمارند، و میگویند وامداری از اینرو بد و ناپسند است که کسیکه بدهکار باشد مجبور میشود که دروغ بگوید؛ از اینرو همواره از ننگِ بدهکار شدن میپرهیزند. ایرانیان بههمسایگان احترام بسیار میگزارند، هرچه همسایه نزدیکتر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائینتری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچگاه در حضور دیگران آب دهان نمیاندارند و این کار را بیادبی بهدیگران تلقی میکنند؛ آنها هیچگاه در حضور دیگران پیشاب نمیکنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات میکنند و هیچگاه چنان زیادهروی نمیکنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ میشمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا میکنند و سفرههای گوناگون میکشند، گاو و گوسفند سرمیبرند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش میکنند (خیرات و صدقه میدهند). آنها هیچگاه در آبِ رودخانه پیشاب نمیکنند و جسم ناپاک در آب جاری نمیاندازند؛ و اینها را از آنرو که سبب آلوده شدن آب جاری میشود گناه میشمارند هرودوت مینویسد که ایرانیان معبد نمیسازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمیسازند. آنها خدای آسمان را عبادت میکنند و میترا و اَناهیتا و همچنین زمین و آب و آتش را میستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی میکنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم میکنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را بهخدا داد، زیرا میگویند که آنچه بهخدا میرسد و خشنودش میسازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی میخواهند قربانی بدهند حیوان را بهجائی که فضای باز است میبرند، آنگا بهدرگاه خدا دعا میکنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا میکنند و خودشان را نیز یکی از اینها میشمارند يادمان نرود آنچه از سرداران بزرگ هخامنشي در ادامه خواهم نوشت ثمره اين گونه رفتار و تربيت ايرانيست رفتاري كه در جامعه اجرايي بوده و تنها شعارهايي ديني و اجتماعي نبوده اند
-
بگذاريد فردوسي را نيز سردار بزرگ و قلم به دست قهرمان ايراني بدانيم كه براستي فرهنگ تازي و مهاجم را در ايران كشت و با شاهنامه جاويدانش ايران و ايراني را با آنچه كه بود آشنا ساخت اين چامه به نقل از رستم فرخزاد فرمانده سپاه ايران نوشته شده و قسمتي از انديشه فردوسي در مورد تازيان مهاجم است: هنگامه ی دوم از تازش تازیان به ایران می آغازد. بار دیگر، آیینی نو بر آن است تا بر اریکه ی قدرت برآید.آشوب و غوغا در جهان در افکنده اند نا آیین تازه را به قدرت بنشانند و بنا به سروده ی دانای توس: به هر کشوری در ستمکاره ای پدید امد و زشت پتیاره ای نشان شب تیره آمد پدید رگ روشنایی بخواهد برید در این میانه اما رستمی دیگر در کار است: رستم فرخزاد. سردار دلیر ایران که به جای رستم دستان، درفش کیانی بر دوش دارد. اما ماجرا همان است. آیینی تازه بر آن است تا به قدرت دست یابد. تمام طلبی در گوهر و ذات هر آیینی است و در این راه البته که به سوی قدرت خیز برمی دارد و چون با قدرت در آمیخت کمر به نابودی دیگران می بندد. رستم فرخزاد نیز مانند جاماسب فرزانه، پایان داستان را به ضرورت تاریخ درمی یابد و در نامه ای تکان دهنده، به بیان روزگار خویش و این شکست بزرگ می پردازد. در نخستین سطر این دادنامه، چنین می گوید: که این خانه از پادشاهی تهی ست نه هنگام پیروزی و فرهی ست آنگاه سخن از دین نو می کند و در برابر یورش تازیان به ایران چنین سوک سر می کند: بر ایرانیان زار و گریان شدم ز ساسانیان نیز بریان شدم ساسانیان که خود با یک کودتای دینی- دولتی، نظام دودمانی و آزاده ی اشکانیان را سرنگون کرده اند؛ این بار خود در دام آیین تازه گرفتار می آیند. آیینی که به آشکار با شمشیر برای رسیدن به قدرت آمده است. کزین پس شکست اید از تازیان ستاره نگردد مگر بر زیان برین سالیان چارصد بگذرد کزین تخمه گیتی کسی نسپرد رستم ایرانیان به غوغا برآمده را هشدار می دهد که: تبه گردد این رنج های دراز شود ناسزا، شاه گردن فراز اما کسی به او گوش نمی دهد. آیینی که با فریاد دادخواهی و آزادی آمده است، در تابش شمشیرها، چشم مردمان را خیره می بندد و هرچنمد نشانشان می دهد، کسی به او نمی نگرد: بپوشند از ایشان گروهی سیاه ز دیبا نهند از بر سر کلاه (انگار فردوسي طوسي امروز را ميديد. توجه كنيد: برنجد یکی، دیگری بر خورد به داد و به بخشش کسی ننگرد زپیمان بگردند و از راستی گرامی شود کژی و کاستی رباید همی این از آن، آن از این ز نفرین ندانند باز آفرین نهان بتر از آشکارا شود دل شاه شان سنگ حارا شود شود بنده ی بی هنر شهریار نژاد و بزرگی نیاید به کار به گیتی کسی را نماند وفا روان و زبان ها شود پرجفا دریغا که این نامه ی پرشور و سراسر درد را نه تناه در آن روزگار فریب و ستم کسی، پاسخی نمی دهد؛ مانیز بر این نامه چشم فروبستیم و بر ما همان رفت که بارها و بارها بر دیگر ایرانیان! در آن روزگار تیره بختی و تازش تازیان بار دیگر رحم و فکر و اندیشه می گریزد و کژدم کینه و نفرت بر جان ما چنگ می اندازد. ز ایران از ترک و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود همه گنج ها زیر دامن نهند بمیرند و کوشش به دشمن دهند بار دیگر و ده ها بار دیگر این بیت ها را بخوانیم و به روزگار خویش بنگریم! تکراری تلخ ! نگاه کنید: چنان فاش گردد غم و رنج و شور که شادی به هنگام بهرام گور نه جشن و نه رامش، نه کوشش نه کام همه چاره و تنبل و ساز دام پدر با پسر کین سیم آورد خورش کشک و پوشش گلیم آوردزیان کسان از پی شود خویش بجویند و دین اندر آرند پیش چنین است روزگار ایرانیان پس از تازش تازیان: بریزند خون از پی خواسته شود روزگار بد آراسته در برابر چنین یورشی، باردیگر اژدهای خیانت و ترس نفیر می زند. در آن آسیاب تاریخ، حکیم توس ما را بار دیگر به یاد داستان جمشید و ضحاک و گشتاسب می اندازد. اما درس نمی گیریم: هر که نامخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار پس خیانت کاران در برابر تازیان کمر به مرگ یزد گرد می بندند و: یکی دشنه زد بر تهیگاه شاه رها شد به زخم اندر از شاه،آه شاه ترس زده و تنها می میرد و مردمان ستم زده، بی رحمی و کینه خود را نشان می دهند: گشادند بند قبای بنفش همان افسر و طوق و زرینه کفش فگنده تن شاه ایران به خاک پر از خون و پهلو به شمشیر چاک و سپس پیکر پاره پاره ی شاه را به خاک و خون کشیده و برهنه در گردابی می اندازند. و چون ایران به چنگ بیگانگان می افتد و منبر جای تخت را می گیرد و روزگار ابوبکر و عمر فرا می رسد و تسمه از گرده مردمان می کشند: چو با تخت منبر برابر شود همه نام بوبکر و عمر شود شاهنامه با این بیت تلخ به آخر می رسد: کنون زین سپس دور عمر بود چو دین آورد، تخت منبر بود. به راستی از این کتاب، از شاهنامه که سند و گواه رستاخیز فرهنگی ما در هزار سال پیش است؛ چه آموخته ایم. چه درسی در این دو هنگامه از شاهنامه هست؟ دانای توس، آن فرزانه ی دور اندیش از چه رو این دو داستان را بدین گونه آورده است؟ بیایید این بار به جای پایان شوم و تلخ شاهنامه به آغاز آن بر گردیم و این پیام انسانی و والای شاهنامه را بار دیگر بخوانیم که وی کتاب بزرگ خویش را با نام جان و خرد آغاز کرده است. پاسدار جان های همه جانداران و چراغدار خرد و مهر باشیم. در ضمن بنده در اين تاپيك تنها به كوتاه كردن چامه بلند فردوسي با آوردن مثل و تعريف بسنده كردم و هيچ چيز از محتواي شعر كم و زياد نكردم كه هيچ ! كمي هم از تندي آن در اين نوشتار كاسته شده است !!! اميدوارم قسمتي از شاهنامه باعث رنجش خاطر برخي از دوستان ايرانيم نگردد ! كه همه شاهنامه ميراث فرهنگي ايرانيست به اميد روزي كه شاهنامه را بخوانيم حتي در گوش كودكان تازه به دنيا آمده مان
-
درست است من به اشتباه حدود 300 سال امپراطوري جهاني را 400 سال نوشتم البته ميدانيم كه هخامنشيان در سرزمين هاي پارسي حدود 2 قرن قبل تر هم پادشاهي ميكردند البته چون تغيير حكومت از پارتها به ساسانيان مانند يك كودتا و يا انقلاب داخلي در ايران رخ داد و ساسانيان از قدرت پيشينيان پارتي و مرام هخامنشي سود بردند من حدود 800 سال بيشكستي ايران تا آخر دوره ساساني را به جكومت ساسانيان بخشيدم ! :| ماجراي هراكليوس و جنگي كه ايرانيان و روميان در آن به توافق رسيدند را همه ميدانيم كه دربار ايران يه دليل مشكلات داخلي مجبور به باج دهي شد و رومي ها هم چون ميدانستند قدرت وارد شدن به شهر هاي بزرگ ايران كه هركدام مانند يك پادگان و دژ مستحكم بود را ندارند پذيرفتند كه كنار بيايند حالا شما همين را هم شكست حساب كنيد ميشود سرجمع 750 سال ! :| قبول؟ ممنون البته بگذاريد حداقل وقتي كه به دهه چهارم انقلاب اسلامي برسيم بعد شما هم بگوييد با سياست و قدرت اينان نيم قرن حكومت كرديم ! ................................. حال ميرسيم به چند سردار بزرگ خود جوش ايراني كه بر ضد حكومت تازيان شوريدند ابومسلم خراسانی : سردار ایرانی و داعی معروف عباسی مشهور به امین آل محمد و صاحب الدعوه است که در راس سیاه جامگان خراسان بر بنی امیه خروج کرد و مروان بن محمد خلیفه اموی را مغلوب و منهزم کرده و دولت خلفای بنی عباسی را تاسیس کرد ابومسلم به سال 124 ه.ق در کوفه بادعاء بنی عباس آشنایی پیدا کرد و چندی بعد به پیروزیهای شگفت آوری دست یافت و کارش به جایی رسید که خلیفه از قدرت او و محبوبیت اش در بین ایرانیان مرعوب شد در خلافت سفاح برادرش منصور اجازه خواست که ابومسلم را به قتل رساند ولی سفاح جایز ندانست وقتی منصور به خلافت نشست به دسیسه هایی دست یافت و عاقبت ابومسلم را ناجوانمردانه به قتل رسانید وی یاران و پیروان جان برکف بسیاری داشت و فرقه های مسلمیه راوندیه به خاطره او را گرامی می داشتند و کسانی مانند سنباد اسحاق ترک مقنع و بابک خرم دین داعیه خونخواهی او را داشتند بابک خرمدین تا به آن حد پیش رفت که می گفت روح ابومسلم در او حلول پیدا نموده است استاذسيس : سردار دلير ايران که در نواحي هرات و بادغيس و سيستان بر ضد منصور خليفه ستمگر عباسي قيام کرد و عاقبت به فرمان منصور در بغداد به دار آويخته شد و يکي از سمبلهاي عرب ستيزي را در ايران به جاي گذاشت و درس وطن پرستي در برابر يورش بيگانگان براي جوانان به جاي گذاشت . استاسيس بسال 150 ه . ق. در خراسان بنام ابومسلم قيام کرد و درمدتي اندک چنانکه طبري و ابن اثير روايت کرده اند‚ سيصد هزار مردبد گرد آمدند. از نسب استاسيس در منابع موجوده چيزي بدست نمي آيد ‚ از زندگي او نيز قبل از سال 150 که آغاز خروج اوست چيزي معلوم نيست فقط از فحواي قول سيوطي در تاريخ الخلفاء چ مصر ص 174 چنين برميآيد که وي در خراسان امارت داشته و ظاهرا ازحکمداران و فرمانروايان محتشم و بانفوذ آن سامان بشمار ميرفته است. مازيار : يکي ديگر از قيام کنندگان بر عليه حکومت اعراب در ايران . وي در طبرستان بنايي عظيم ساخت و در جهت بازگرداندن عظمت ايران به قبل از يورش تازيان تلاش کرد . وي در زمان معتصم عباسي قيام خود را آغاز کرد و در صدد بر آمد همگام با بابک خرميدن هویت ملی ایرانی را زنده کنند که در نهايت با جنگهاي معتصم دستگير و در بغداد کشته شد . او نيز يکي ديگر از تنديس هاي ملي گرايي ايرانيان در برابر تهاجم ديگر کشورها است مرداويج : پسر زيار . سردار بزرگ ايراني که او نيز در جهت متلاشي کردن حکومت اعراب در ايران کوشيد و جان داد . وي فرمانده لشگر اسفار پسر شيرويه عامل نصر بن احمد ساساني بود طبرستان را براي اسفار فتح کرد . پس از کشته شدن اسفار- مرداويج قزوين و همدان و اصفهان و اهواز را گرفت و لشگر المقتدر خليفه جنايتکار عباسي را شکست داد . وي در کمال تاسف در سال 323 هجری قمری در حمام اصفهان به دست غلامان ترک کشته شد مرداويج نام يك محله اصفهان نيز هست يعقوب ليث : يکي ديگر از قيام کنندگان بر عليه حکومت اعراب در ايران که گامهاي اساسي در جهت بر اندازي تازيان در ايران برداشت وی نمونه ديگري از وطن پرستي ايرانيان در برابر هجوم بيگانگان به کشور شان بود . او پسر ليث رويگر بود . بواسطه کفايت و جوانمردي و دليري از رويگري و عياري به امارت سيستان رسيد . سپس هرات و کرمان و شيراز و خراسان را گرفت و در جهت پاکسازي ايران از دست اعراب گام برداشت . وي بر ضد معتمد خليفه کشتارگر عباسي قيام کرد و براي نابود ساختن حکومت عرب - جوانمردانه جنگيد . سپس قصد حمله به بغداد را کرد و در صدد آمد که خليفه ننگین عرب را بکشد ليکن عمرش کفاف نداد و در اثر بيماري در سال 265 هجری قمری در گندي شاپور یا جندی شاپور امروی خوزستان درگذشت زاذويه حاکم سيستان : وی از مبارزین ایرانی بود که بر علیه حکومت عرب در ایران دست به قیامهایی زد . طبري : در زمان عمرپس از فتح مصر سلطنت اسلام استوار شد ولکن در پارهاي از نواحي مردم بر امراء دست نشانده خليفه عرب ميشوريدند چنانکه اهل مصر براجل و اهل مکران بر راسل و اهل سجستان بر زادويه .
-
ممنونم ستفان سوتي :| منم مثل شما علاقه به تاريخ و كشور اهورايي ام دارم مردم و خاك و آب ايران بسيار با ارزشند و اينكه به آنان ظلم و جفا شود را برنميتابم آمريكا زماني كه ايراني عزيز و قدرتمند باشد هيچ غلطي نميتواند بكند بايد گفت ساسانيان كه حدود 800 سال هيچ قدرتي نتوانست شكستشان دهد هخامنشيان هم از اين لحاظ كه پايه هاي امپراطوري ايراني را گذاشتند و 400 سال بر اكثر نقاط متمدن جهان حكم راني كردند قابل ستايشند بعد از آن هم اشكانيان به نظر من البته من تاپيك شما رو مطالعه كردم بسيار جالب و آموزنده بود اما چند مشكل تاريخي داشت (مثلا در مورد داستان بهرام چوبن كه خواندم) و در ضمن من قول ميدم در ادامه از سرداران و داستانهايي هم در ادامه بنويسم كه هيچگاه نشنيده باشيد
-
كسي كه عمر را به جهنم فرستاد ؟ ابولولو : يا همان فيروز نهاوندي قهرمان ملی ایران در برابر یورش اعراب به ایران است . وی عمر ابن خطاب خلیفه مسلمین را با خنجر خویش از پای در آورد و خشم ملت ایران که کشورشان توسط اعراب ویران شده بود را جبران نمود . ابولولو یا فيروز غلام مغيرةبن شعبه بود . طبري گويد: روزي فيروز سوي عمر آمد و او بامردي نشسته بود گفت ياعمر مغيره بر من غله نهاده است و گران است و نتوانم دادن بفرماي تاکم کند. گفت چند است گفت روزي دو درم: گفت چه کار داني گفت درود گري دانم و نقاشم و کنده وآهنگري نيز توانم پس عمر گفت چندين کار که تو داني‚ دو درم روزي نه بسيار بود. چنين شنيدم که توگوئي من آسيا کنم برباد که گندم آس کند. گفت آري. عمر گفت مرا چنين آسيا بايد که سازي. فيروز گفت اگر زنده باشم سازم ترا يک آسيا که همه اهل مشرق و مغرب حديث آن کنند و خود برفت و عمر گفت اين غلام مرا بکشتن بيم کرد... بماه ذيالحجة بود بامداد‚ سفيدهدم‚ عمر بنماز بامداد بيرون شد بمزگت ( مسجد ) رفت و همه ياران پيغمبر صف برکشيده بودند و اين فيروز پيش صف اندر نشسته کاردي حبشي داشت دسته بميان اندرچنانکه تيغ هردو روي بود و راست و چپ بزند و اهل حبشه چنان دارند. چون عمر پيش صف اندر آمد فيروز او را شش ضرب بزد از راست وچپ بر بازو و شکم و يک زخم از آن بزد بزير ناف. از آن يک زخم جان سپرد . فيروز از ميان مردم بيرون جست... چون ديگر روز بود عثمان بمزگت آمد و مردمان گرد آمدند و نخستين کاري که کرد عبيدالله بن عمر را بخواند و از همه پسران عمر عبيدالله مهتر بود و آن هرمزان که ازاهواز آورده بودند پيش پدرش و مسلمان شده بود همه باترسايان نشستي و جهودان و هنوز دلش پاک نبود و اين فيروز که عمر را کشت ترسا بود و او هم با هرمزان همدست بود و غلامي بود ازآن سعدبن ابي وقاص‚ حنيفه نام و هرسه بيک جاي نشستندي و ابوبکررا پسري بود نامش عبدالرحمن با عبدالله بن عمر دوست بود و اين کاردکه عمر را بدان زدند سلاح حبشه بود و بسه روز پيش از آنکه عمر رابکشتند عبيدالله با عبدالرحمن نشسته بود عبدالرحمن گفت من امروزسلاحي ديدم برميان ابولولو بسته عبيدالله گفت بدر هرمزان گذشتم اونشسته بود و فيروز ترسا غلام مغيرة بن شعبه واين ترساغلام سعد بن ابي وقاص بود و هرسه حديث همي کردند و چون من بگذشتم بر خاستند . آن کارد از کنار فيروز بيفتاد عبيدالله گفت آن سلاح حبشه دارند پس آن روز که فيروز عمر را آن زخم زد و از مزگت بيرون جست وبگريخت مردي از بني تميم او را بگرفت و بکشت و آن کارد بياوردعبيدالله آن کارد بگرفت و گفت که من دانم که فيروز اين نه بتدبيرخويش کرد والله که اگر اميرالمومنين بدين زخم وفات کند من خلقي رابکشم که ايشان اندرين هم داستان بوده اند پس آن روز که عمر وفات يافت عبيدالله از سرگور بازگشت بدر هرمزان شد و او را بکشت و بدرسعد شد و حنيفه را بکشت سعد از سراي بيرون آمد و گفت غلام مرا چرا کشتي عبيدالله گفت بوي خون اميرالمومنين عمر از تو ميآيد تو نيزبکشتن نزديکي عبيدالله موي داشت تا بکتف پس چون سعد را بکشتن بيمکرد سعد بن ابي وقاص فراز شد و مويش بگرفت و برزمين زد وشمشير از دست وي بستد و چاکران را فرمود تا او را بخانه کردند تاخليفه پديد آيد که قصاص کند پس چون عثمان بنشست نخستين کاريکه کرد آن بود که عبيدالله عمر را بيرون آورد از خانه و ياران پيغمبر نشسته بودند گفت چه بينيد و او را چه بايد کردن علي گفت او را ببايد کشتن بخون هرمزان که هرمزان را بيگناه بکشت و اينهرمزان مولاي عباس بن عبدالمطلب بود زيرا که آن روز که ويمسلمان شد گفت کسي خواهم که از اهل بيت پيغمبر باشد تا بردست وي مسلمان شوم و او را بعباس راه نمودند و بردست عباس مسلمان شد و قرآن و احکام شريعت آموخته بود و همه بني هاشم را در خون او سخن بود پس چون علي عثمان را گفت عبيدالله را ببايد کشتن عمروبن عاص گفت اين مرد را پدر کشتند و تو او را بکشي دشمنان گويند خداي تعالي کشتن اندر ميان ياران پيغمبر افکند و خداي ترا از اين خصومت دور کرده است که اين نه اندرسلطاني تو بود عثمان گفت راست گفتي من اين را عفو کردم و ديت هرمزان از خواسته خويش بدهم و عبيدالله را دست بازداشت -انتهي و بعضي ابولولو فيروز را ايراني و از مردم نهاوند گفته اند و آنگاه که عمر را بکشت مردمان در عقب وي شدند تا او را دستگير کنند و او چون گرفتاري خويش بدانست خود را باهمان خنجر که عمر را کشته بود بکشت و اين به سال بيست و سوم از هجرت در ماه ذي الحجة بود و غلات شيعه به او لقب شجاع الدين داده اند و هم گويند که وي از مدينه بگريخت و بسوي عراق شتافت و در شهر کاشان درگذشت. رجوع به حبيبالسيرج 1 ص 761 شود. اکنون آرامگاه وی در مسیر راه کاشان به اصفهان است و هرساله صدها هزار نفر به زیارت وی می روند .
-
رستم رستم فرخزاد، رستم سپهبد، سردار معروف و مدبر و دلیر اواخر عهد ساسانی (متولد ۶۳۰ – مقتول ۶۵۱ م.) که مورخان ارمنی پدر و پسر را «ایشخان» (شاهزاده) یاد کردهاند. در زمان سلطنت آزرمیدخت، پدر رستم، فرخهرمز مدعی سلطنت شد و ملکه را به زنی خواست. چون آزرمیدخت نمیتوانست علناً مخالفت کند، در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. آنگاه رستم با سپاه خویش پیش راند و پایتخت را تصرف و آزرمیدخت را خلع و کور کرد. در زمان یزدگرد سوم، رستم نایبالسلطنهٔ حقیقی ایران محسوب میگشت. وی کام از خطر عظیمی که درنتیجهٔ حملهٔ عرب بکشور ایران روی داده بود اطلاع داشت، پس فرماندهی کل نیروی لشکری را به عهده گرفت و در دفع دشمن جدید کوشش دلیرانه کرد. با سپاهی بزرگ در پیرامون پایتخت حاضر شد، اما عمر پیشدستی کرد. در سال ۶۳۶ م. سپاه ایران در قادسیه، نزدیک حیره، با سعدبن وقاص سردار عرب روبرو شد، جنگ سه روز طول کشید و به شکست ایرانیان خاتمه یافت. رستم که شخصاً حرکات افواج را اداره میکرد و درفش کاویانی را در برابر خود نصب کرده بود کشته شد. رستم فرخزاد باید تصحیح کنم این جنگ در محل قادسیه, 40کیلومتری نجف انجام گرفت در 4 روز و1 شب و به علت اضافه شدن 6000نفر به نیرو های اعراب در روز سوم و توفان شن به سمت نیروهای ایران ,شیرازهء ارتش ایران ازهم گسست ودر اوج درگیری چندین جنگاور عرب(عمربن معدی کرب,طلیحه بن خویلد اسدی وقرط بن جماح عبدی و ضرار بن ازور اسدی) به رستم هجوم آورده و به قولی زهیر بن عبد شمس و به قولی عوام بن عبد شمس وبه قولی هلال بن علفه تمیمی او را کشت. هنگامی که جنگی تن رستم را یافتند وجای صد ضربه شمشیر و نیزه بر تنش بودوهیچ کس نمی داند واقعا چه کسی او را گشت. به قول البلاذری :خداوند رستم را کشت. منبع :تاریخ فتوح البلدان البلاذری.ارائه دهنده:نریمان رستم از ابهت و رزماوري خاصي برخوردار بود و فردوسي او را در شاهنامه به نيكي ميستايد و شايد نام رستم شاهنامه به خاطر ياد بزرگ او برگزيد رستم فرخزاد در نوشته تاريخ نويسان شباهت زيادي ب رستم شاهنامه دارد او نيز مانند رستم شاهنامه از جثه اي بسيار تنموند برخوردار بود تنپوشي از پوست شير و پلنگ بر تن و كلاهي فلزي با دو شاخ گاو وحشي از دو طرف بر سر داشت
-
بابک خرمدین از ایرانیانی بود که از خطه آذربایجان برضد اشغالگری اعراب پس از حمله مسلمانان به ایران، به پا خواست. وی رهبری جنبش سرخ جامگان را به عهده داشت. از جنبشهای دیگر ایرانیان میتوان به مازیار از مازندران، ابومسلم خراسانی و یعقوب لیث از سیستان اشاره کرد كه درمورد آنان نيز خواهم نوشت تا ديگر نگويند ايراني در برابر حمله اعراب مقاومت نكرد 200 سال مقاومت ايراني تا بيرون راندن اعراب طول كشيد تلفظ نام بابک به زبان فارسی میانه پاپک بود که به معنای پدر جوان است. و در تلفظ عربي چون حرف پ در زبانشان نيست به بابك تبديل شد. زندگی پدر بابک اهل تیسفون بود که به آذربایجان کوچید و در پیرامون کوه سبلان زنی را به همسری گزید. بابک در جوانی با شروین پسر ورجاوند سرور گروه مزدکیان تبرستان دیدار نمود. پس از آن او و مادرش به روستای دیگری در آن پیرامونها کوچیدند که مردمش از گروه مزدکیان و خرم دینان بودند. پیشوای آنها جاویدان پسر شهرک بود که از آنجا که بابک در تنبور زدن زبردست و توانا بود او را پیش خود نگه داشت. در سال ۲۰۱ هجری قمری بابک از کیش جاویدانی دست کشید و خود بهعنوان پیشوای خرمدینان سر به شورش بر علیه اشغالگران عرب گذاشت. خلیفه تازیان به مدت بیست و دو سال سپاهیان فراوانی را برای سرکوب بابک ایرانی گسیل داشت و سرانجام با همکاری یک فرد از فرارود به نام افشین، اعراب بر خرمدینان ایرانی چیرگی یافتند. و او را به سامَرّا نزد خلیفه بردند. خلیفه معتصم دستور داد تا بابک را سوار بر فیل کرده و در شهر بگردانند و در روز پنجشنبه دوم صفر سال ۲۲۳ به دستور خلیفه و پس از شکنجههای فراوان او را زنده زنده تکه تکه کرده و کشتند. قرارگاه اصلی بابک خرمدین دژی استوار و سخت گذر به نام دژ بَذ بود که در نزدیکی شهر کَلِیبَر در شهرستان اهر استان آذربایجان شرقی قرار دارد. مرگ وي: او چهارم ژانویه سال 838 به دستور معتصم بالله کشته شد. ابتدا دست پای وی را به تدریج قطع کردند.سپس جنازه اش را در شهر سامرا بر سر دار کشیدند ميگويند وقتي دست پاپك را در جلوي چشمان خليفه قطع ميكردند خم با ابرو نياورد و با دست ديگر خون جاري شده را به صورت خود ميپاشيد از او پرسيدند چرا چنين ميكني ؟ گفت : ميخواهم چون بعلت رفتن خون از بدنم رنگم به زردي ميگرايد ! بيننده نپندارد كه ترسيده ام و رنگ از رخم رفته است . يادش جاويد و راهش پررهرو باد
-
اسپهبد بهرام مهران معروف به بهرام چوبین از قهرمانان ملی ایران در دوران ساسانیان به شمارمی رود. او در ری به دنیا آمده بود و از خانواده مهران بود. در دوران ساسانیان بهترین افسران ارتش ایران از خاندان مهران برخاسته بودند. برخلاف مطلبي كه من در اين سايت خواندم در يك پست قديمي : بهرام به علت بلندی قد و عضلانی بودن اندام به چوبین (مانند چوب) معروف شده بود. وی از سوی شاهنشاه ایران ، خسرو هرمز فرمانروا چارک شمال غربی بود(یک چهارم قلمرو ایران، از ری تا مرز شمالی گرجستان و داغستان کنونی شامل ارمنستان، آذرپایگان و کردستان). در آن زمان، ایران به چهار ابراستان تقسیم شده بود که هرکدام را چارک نوشتهاند. وی از میهندوستان بنام ایرانی است که وفاداری خود را به اثبات رساندهاست. برخی از تاریخ نگاران بر این باورند که دودمان سامانیان که باعث احیای فرهنگ و زبان فارسی شد از نسل بهرام چوبین هستند. ساخت جنگ افزاری تازه اولين راكت هاي نظامي :بهرام چوبین هنگام بازدید از محل فوران نفت خام در ناحیه بادکوب (باکو) در ساحل جنوبی غربی دریای مازندران و آگاهی از قدرت اشتعال این ماده، تصمیم گرفت که از آن نوعی سلاح تعرضی ساخته شود و این کار به مهندسان ارتش واگذار شد. ظرف مدتی کوتاهتر از یک سال، پیکانی ساخته شد که بی شباهت به راکتهای امروز نبود و این پیکان حامل گوی دوکی شکل آغشته به نفت خام بود که از روی تختهای که بر پشت قاطر قرارداشت با کشیدن زه پرتاب میشد. طرز پرتاب آن بی شباهت به کمان نبود. دستگاه از یک زه (روده خشک شده) و چوب گز (نوعی درخت مناطق خشک) ساخته شده بود که آن را بر تخته سوار میکردند و دارای یک ضامن بود و پنج مردخدمه آن را تشکیل میدادند که دو نفر از آنان کمانکش بودند، نفر سوم نشانه گیری میکرد و فرمانده این آتشبار بود، مرد چهارم مامور شعله ورساختن قسمت آغشته به نفت خام (پیکان) بود و مهمات رسانی میکرد و نفر پنجم مواظب قاطر بود و از هر واحد آتشبار، هشت نیزه دار دفاع میکردند جنگ با چینیان برخلاف برخي گفته ها در اين سايت ! بهرام با هندي ها نجنگيد با خاقان چين جنگيد ۲۸ نوامبر سال ۵۸۸ میلادی ، ارتش ایران در جنگ با خاقان «شابه» در بلخ از سلاح تازهای که در آن نفت خام بکار رفته بود استفاده کرد. در این جنگ فرماندهی ارتش ایران را ژنرال بهرام مهران معروف به بهرام چوبین برعهده داشت که در تاریخ نظامی جهان از او به عنوان یک نابغه رزم نام بردهاند. «هرمز» شاه وقت از دودمان ساسانیان، وقتی شنید که خاقان شمال غربی چین وارد اراضی ایران در شمالشرقی خراسان (تاجیکستان فعلی و شمال افغانستان) شده، بلخ را مرکز خود قرار داده و عازم تصرف کابل و بادغیس است ژنرالهای ایران را به تشکیل جلسهای در شهر تیسفون (مدائن نزدیک بغداد) پایتخت آن زمان ایران فراخواند و تصمیم خود را به اخراج خاقان از ایران به آنان اطلاع داد و خواست که ترتیب کار را بدهند. هرمز گفت که طبق آخرین اطلاعی که به ارتشتاران سالار (ژنرال اول ارتش ایران) رسیده، «خاقان شابه» دارای ۳۰۰ هزار مرد مسلح و چند واحد فیل جنگی است. ژنرالها پس از تبادل نظر، بهرام چوبین را برای انجام این کار خطیر برگزیدند و او پذیرفت. بهرام از میان ارتش پانصد هزار نفری ایران، ۱۲ هزار مرد جنگدیده ۳۰ تا ۴۰ ساله (میانسال) را برگزید که اضافه وزن نداشتند و میهندوستی آنان قبلا به ثبوت رسیده بود و بیش از سایرین قادر به تحمل سختی بودند و در جنگ سواره و پیاده تجربه داشتند. وی به هر سرباز سه اسب اختصاص داد و با تدارکات کافی عزم بیرون راندن زردها را از خاک وطن کرد. بهرام به جای انتخاب راه معمولی، از تیسفون به اهواز رفت و سپس از طریق یزد و کویر خود را به خراسان رساند به گونهای که خاقان متوجه نشده بود. بهرام که در جنگ اعتقاد به روحیه سرباز بیش از هر ابزار دیگر داشت هر دو روز یک بار سربازان را جمع میکرد و برای آنان از اهمیت وطندوستی و رسالتی که هر فرد در این زمینه دارد سخن میگفت و آنان را امید ایرانیان میخواند ـ مردمانی که میخواهند آسوده و در آرامش و با فرهنگ خود زیست کنند. خاقان زمانی از این لشکر کشی آگاه شد که بهرام تنها چهار روز تا بلخ فاصله داشت، و چون شنید که بهرام با کمتر از ۱۳ هزار نفر آمدهاست چندان نگران نشد و با تمامی مردان قادر به حمل سلاح خود که مورخان یکصد تا سیصد هزار تن گزارش کردهاند به مقابله با بهرام شتافت. بهرام به واحدهای آتشبار (نفت اندازان) توصیه کرد که حمله را با پرتاب پیکانهای شعله ور آغاز کنند و ادامه دهند تا آرایش سپاهیان خاقان بر هم خورد و قادر به تنظیم آن هم نباشند و به سواران کماندار (اسواران) گفت که همزمان با حمله نفت اندازان با تیر چشم فیلها را هدف قرار دهند، و در این جریان، خود با دو هزار سوار زبده قرارگاه خاقان را مورد حمله قرار داد. خاقان که انتظار حمله مستقیم به مقر خود را نداشت دست به فرار زد که کشته شد، سپاه عظیم او متلاشی گردید و پسر وی نیز بعدا به اسارت درآمد و جنگ فقط یک روز طول کشید که از شگفتیهای تاریخ نظامی جهان است
-
«آريو برزن» Ariobarzan يكي از سرداران بزرگ تاريخ ايران است كه در برابر يورش اسكندر مقدوني به ايران زمين، دليرانه از سرزمين خود دفاع كرد و در اين راه جان باخت و حماسه (دربندپارس) را از خود در تاريخ به يادگار گذاشت. «اسكندر مقدوني» در سال 331 پيش از ميلاد پس از پيروزي در سومين جنگ خود با ايرانيان ( جنگ آربل Arbel يا گوگامل Gaugamele ) و شكست نهائي ايران، بر بابل و شوش و استخر چيرگي يافت و براي دست يافتن به پرسپوليس، پايتخت ايران روانه اين شهر گرديد. اسكندر براي فتح پرسپوليس سپاهيان خود را به دو بخش تقسيم كرد: بخشي به فرماندهي (پارمن ين) از راه جلگه (رامهرمز و بهبهان كنوني) به سوي پرسپوليس روان شد و خود اسكندر با سپاهيان سبك اسلحه راه كوهستان (کهگیلویه وبویر احمد كنوني) را در پيش گرفت و در تنگههاي دربند پارس (تنگ تك آب كنوني) با مقاومت ايرانيان روبرو گرديد. در جنگ دربندپارس، آخرين مدافعان ايران، با شماري اندك، به فرماندهي «آريوبرزن»، در برابر سپاهيان پرشمار اسكندر دلاورانه دفاع كردند و سپاهيان مقدوني را ناچار به عقب نشيني نمودند. با وجود «آريوبرزن» و مدافعان تنگههاي پارس، عبور سپاهيان اسكندر از اين تنگههاي كوهستاني امكانپذير نبود. از اين رو «اسكندر» به نقشه جنگي ايرانيان در جنگ ترموپيل Thermopyle متوسل شد و از بيراهه وعبور از راههاي سخت كوهستاني خود را به پشت مدافعين ايراني رساند و آنان را درمحاصره گرفت. «آريوبرزن» با 40 سوار و هزار پياده و وارد كردن تلفات سنگين به دشمن، خط محاصره را شكست و براي ياري به پايتخت به سوي پرسپوليس شتافت ولي سپاهياني كه به دستور«اسكندر» از راه جلگه به طرف پرسپوليس رفته بودند، پيش از رسيدن او به پايتخت، به پرسپوليس دست يافته بودند. «آريوبرزن» با وجود سقوط پايتخت و درحالي كه سخت در تعقيب سپاهيان دشمن بود، برخلاف منطق جنگ، حاضر به تسليم نشد و آنقدر در پيكار با دشمن پافشرد تا گذشته از خود او، همه يارانش از پاي درافتادند و جنگ هنگامي به پايان رسيد كه آخرين سرباز پارسي زير فرمان «آريوبرزن» به خاك افتاده بود. جنگ دربند پارس در ايران و جنگ ترموپيل در يونان شباهتهاي زيادي با يكديگر دارند. نقشهاي كه «خشايارشا» بدان دست زد، همان نقشهاي بود كه «اسكندر» نيز بدان متوسل شد و رشادتي هم كه «لئونيداس»اسپارتي در ترموپيل بروز داد، مشابه رشادتي است كه «آريوبرزن» در تنگه دروازه پارس نشان داد. مقایسه ی آریوبرزن با همتای یونانی نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد كه آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعه ی تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و ایستادگی آریوبرزن در این است؛ كه یونانیان با افسانه سازي از او و تبديل كردن وي ب يك اسطوره ملي در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک كرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آریوبرزن جز چند سطر ترجمه از منابع خود يونانيان و دیگران اثری در دست نیست. با نگاهی به درآمدهای گردشگری کشور یونان دیده می شود که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عكس در كنار مجسمه لئونیداس برای یونان هر ساله میلیون ها دلار درآمد گردشگری به همراه دارد. و به نوعي ميتوان گفت افسانه ي واقعيت پايداري او در برابر ارتش خشايار شاه امروزه بزرگترين حماسه غرب در برابر ايران بزرگ و تاريخ بزرگي ايرانيان است. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به كشورهایشان می برند که: "ای رهگذر، به مردم لاكونی اسپارت بگو كه ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت كرده باشیم."( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). ولی در سالروز ایستادگی سردار ایرانی آریوبرزن که در ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد از میهنش دفاع کرد، برنامه ویژه ای اجرا نمی شود و جای تاسف است که هیچ اقدامی برای بزرگداشت وی انجام نمی شود.
-
متاسفانه جنگ اگر با آمريكا شروع شود و تبديل به جنگي تمام عيار شود ( نه فقط موشك باران در سطح سنجش قدرت طرفين) (زور آزمايي) ديري نميپايد كه به جنگي اتمي و فرا منطقه اي تبديل ميشود همين كه احمدي نژاد گفت: امروزه كاروان جهان در منزل هاي پاياني راه به سر ميبرد !
-
بمباران هوايي گزينه اول آمريكاست ولي مساله اينست : هواپيما هاي آمريكا از كجا و كدام پايگاه يا پايگاه ها به ايران حمله كنند در صورت حمله از كشورهاي منطقه ايران ميتواند پايگاه هاي مذكور را با چند موشك ميان برد نا امن و يا نابود كند استفاده از ناوهايي كه در خليج فارس حضور دارند هم خود خطرناك است ! با وجود موشك هاي پيشرفته ساخت ايران و روسيه و چين ناو هاي هواپيما بر آمريكايي در جنگ احتمالي نميتوانند به راحتي در خليج فارس حضور داشته باشند (همينطور كه ديديم در جنگ 33 روزه لبنان از منطقه عقب نشيني كردند !) در عين حال سامانه هاي خريداري شده و ساخته شده ضد هوايي ايران بعضا اجازه نفوذ به خيلي از مناطق را به هواپيما هاي آمريكايي نخواهند داد و در آخر جنگ موزاييكي و پدافند منطقه اي محور ايران حتي در صورت توانايي آمريكا در نابودي مراكز مهم نظامي و امنيتي با همه تفاسير ذكر شده در ايران ! بلاي جان نظاميان آمريكا خواهند شد
-
خب در اين صورت پايگاه هاي نظامي خود در عراق و افغانستان را با حملات موشكي و كمك به چريك هاي ضد آمريكايي در عراق و افغانستان از دست خواهد داد (بدون تجاوز ارتش ايران به خاك عراق و افغانستان) در ضمن اگر موفق به نابودي پدافند منطقه خليج فارس نشود يا ديگر بازگشتش به خليج فارس به تاريخ ميپيوندد يا بايد روغن از دست دادن چندين ناو و نفرات و حتي شايد يك جنگ تمام عيار را به تن بمالد تا بتواند باز به جايگاه اوليه خود برگردد در ضمن من فكر كنم توان دنبال كردن ناوهاي آمريكايي در صورت حضور در اقيانوس هند را تا حدي كه بتوانيم تلفات از آنها بگيريم را توسط ناوچه ها و زير دريايي هاي موجود داشته باشيم خالي كردن منطقه خاور ميانه از نظاميان آمريكايي و حمله موشكي به ايران نه ضرري به جمهوري اسلامي ايران ميزند ! كه سود بسياري از فرار دشمن عايدش ميكند و تنها به ضرر منافع آمريكاست
-
يوتاب : سردار زن ايراني كه خواهر اريوبرزن سردار نامدار ارتش شاهنشــــــاهي داريوش سوم بوده است. وي درنبرد با اسكندر گجــستك همراه آریوبرزن فرماندهي بخشي از ارتش را بر عهده داشته است او در كوهـهاي بختياري راه را بر اسكندر بست. درياسالار بانو ارتميز : نخستين و تنها بانوي درياسالار جهان تا به امروز . او به سال 480 پيــش از ميلاد به مقام درياسالاري ارتش شاهنشاهي خــشايارشاه رسيد و در نبرد ايران و يونان ارتش شاهنشاهي ايران را از مرزهاي دريايي هدايت ميكر.د اتوسا : ملكه بيش از 28 كشور اسيايي در زمان امپراتوري داريـــــــــــوش بزرگ ياد كرده است واتوسا را چندين باد در لشكر كشي هاي داريوش ياور فكري و روحي داريو ش بزرگ دانسته است . ارتادخت : وزير خزانه داري و امور مالي دولت ايران در زمان شاهنشاهي اردوان چهارم اشكاني. در اداره امور مالي كوچكتـــــرين خطايي مرتكب نشد و اقتصاد امپراتوري پارتيان را رونق بخشيد. ازرمي دخت : شاهنشاه زن ايراني در سال 631 ميلادي . او دختر خـــــــــسروپرويز پس از گشناسب بنده " بر چندين كشور آسيايي پادشاهي كرد. اذرناهيد : ملكه ملكه هاي امپراتوري ايران در زمان شاهنـــــــشاهي شاپور يكم بنيانگزارساسله ساساني. نام اين ملكه بزرگ و اقتدارات دولتي او در قلمرو ايــــران در كتيبه هاي كعبه زرتشت در استان فارس بارها امده است و او را ستايـش كرد ه است. پرين : بانوي دانشمند ايراني . او دختر کی قباد بود كه در سال 924 قبل از مــيلاد هزاران برگ از نسخه هاي اوستا را به زبان پهلوي براي ايندگان از گوشه و كنار ممالك اريايي گرداوري نمود و يكبار كامل ان را نوشت و نامش در تاريخ ايران زمين براي هميشه تبت گرديده است. فرخ رو: نام او به عنوان نخستين بانوي وزير در تاريـــــخ ايران ثبت شده است وي از طبقه عام كشوري به مقام وزيري امپراتوري ايران رسيد. ارياتس : يكي از سرداران مبارز و دلير هخامنشيان در سالهاي پيش از ميلاد. مورخــينيوناني در چندين جا نامي از وي به ميان اورده اند. هلاله : پادشاه زن ايراني كه به گفته كتاب ديني و تاريخي ( 391 يشتا 274+1 يشتا 2 ) در زمان كيانيان بر اريكه شاهنشاهي ايران نشست
-
عكس بالا سردار اشكاني (شايد سورنا) و در عكس پايين نحوه جديد تير اندازي پارتيان نشان داده شده است
-
نفربر پیشرفته پاما ساخت اسرائیل
newday پاسخ داد به karkas تاپیک در نفربرها و خودروی های رزمی پیاده نظام
شنيدم موشك هاي آرپي جي دو سر در اختيار حماس گذاشته اند كه توان در هم شكستن ديواره چند لايه اين نفر برها را داراست البته به شرطي كه تا فاصله مناسبي نزديك شوند به اين غول هاي آهني بيرحم اي كاش استينگر هم در اختيار حماس ميگذاشتند اينكه به راحتي هلكوپتر هاي اسراپيل نوار غزه را بمباران و موشك باران ميكنند كمي بي انصافيست ! -
تحليلگر سياسي تلويزيون سي ان ان گفت اين سفر آشكار هوايي و سفر زميني احمدي نژاد(با ماشين) از فرودگاه به كاخ رياست جمهوري عراق يعني در ايران در عراق است ! ولي من فكر ميكنم روحيه شهادت طلبي احمدي نژاد و شهيد پروري مقام معظم رهبري را ناديده گرفته اند ! :|
-
من اگر جاي مقامات آمريكايي بودم بدون اعلام قبلي از نقطه اي خاك اروپا چند مركز هسته اي نظامي ايران را مورد هدف موشكي گسترده قرار ميدادم و تا مدتها زير بار اين اقدام نميرفتم توجه داشته باشيد كه در صورت حمله تلافي جويانه ايران درگير جنگ با اروپا ميشود! آنوقت كشور آمريكا ميتواند با توصل به نيروهاي بين المللي از زمين و آفند هوايي و موشكي گسترده از كشورهاي همسايه ايران به خاك ايران تجاوز كند :| و منطقه را به جنگ جهاني سوم بكشاند در اين صورت حتي احتمال جنگ اتمي و ميكروبي با پيشرفت جنگ و گسترش آن به اروپا و حتي خاك آمريكا و حتما اسراپيل دور از ذهن نيست و اينك آخر الزمان :|
-
بهترين راه مقابله با حمله احتمالي اين است كه خودمان را بگذاريم جاي دشمن و با توجه به داشته هاي آنان و ما طرح حمله را خودمان بريزيم به نظر من احتمال حمله آمريكا از افغانستان منتفيست زيرا اين عمل دايره جنگ را به پايگاه هاي نظامي او در منطقه و عراق هم ميكشاند و خليج فارس را براي او بسيار نا امن خواهد كرد با توجه به نيرويي كه آمريكا در افغانستان دارد و همچنين متحدان ايران در افغانستان و نفوذي كه امروز روي طالبان داريم و احتمال برهم خوردن نظم عراق و از دست دادن قدرت خود در عراق تغريبا احتمال رسيدن به شهر هاي مرزي ايران بدون صدمات و تلفات بسيار بالا را هم نخواهند داشت و در عوض بسياري از پايگاه هاي منطقه و شايد كشتي ها و حضور نظامي شان در خليج فارس را از دست خواهند داد آمريكا با حمله زميني در اين شرايط حتما تلفات مالي و جاني جبران ناپذيري را متوجه خود ميكند و چون تجاوز علني به خاك ايران كرده اند هيچكس ايران را مقصر نميداند! از اين رو در سياست داخلي و خارجي هم انگشت اتحام به طرف آمريكا نشانه خواهد رفت در ضمن من فكر نميكنم ما با درگيري در مرز افغانستان يادمان برود در عراق و خليج فارس آمريكا چه حضور گسترده اي دارد ! پس احتمالا بيشتر از دفاع در مرز افغانستان به فكر ضربه زدن به آنها در ديگر جاها خواهيم بود پس اين احتمال منتفيست من فكر ميكنم آرزوي سرداران سپاه و ارتش و مقامات نظامي ايران اين باشد كه اگر قرار است آمريكا حمله كند با چنين حماقتي جنگ را شروع كند
-
تاپیک جامع بررسی ناوگان بالگردی ایران تاپیک جامع بررسی ناوگان بالگردی ایران ( و بالگردهای بومی )
newday پاسخ داد به Ramtin تاپیک در متفرقه در مورد نیروی هوایی
ببخشيد يه سپوال چرا بالگرد هايي كه در ايران ساخته يا تعمير ميشوند را زردشان ميكنند؟ -
دوست من متاسفانه بيشتر نظرات و عقايد شما مانند اين يكي حاصل ديده ها وشنيده هاتون هست و ذهنيتي آلوده نسبت به هر چيزي كه به دولت كنوني و شرايط موجود و حاكم مربوط است داريد كه اين موجب ميشه به همون بزرگنمايي كه خودتون به احمدي نژاد خرده گرفته بوديد كه چرا دچارش هست دچار بشيد. به هر حال تمامي سخنانتون و نظراتتون قابل بحث هستند ولي متاسفانه زمان و مكان فرصت گيران! سرسختي در اين اثنا! محسوب ميشند!ولي لطفا آمار 90٪ و صفر و صفر و صفر و سياهي مطلق و سپيدي يكدست را كمي بر مبناي واقعيات تعديل كنيد. البته اين قضيه رفتن رپيس جمهور به دانشگاه رو من در دانشگاه نبودم ولي بعلاوه رسانه هايي كه راست و دروغش را نميدانم ولي يكي از دانشجويان همان دانشگاه هم برايم تعريف كرد كه خانواده اي بسيار مذهبي و طرفدار حكومت دارد و خودش هم به همين آقا راي داده و قدري هم طرفدار وي مانده است هنوز! از اين رو فكر نميكنم دروغ گفته باشد ! در ضمن وقتي به دانشگاه تهران رفت را كه ديگر كتمان نميكنيد؟ دانشجويان بيرون دانشگاه اعتراض ميكردند و داخل سالون براي رپيس جمهور سلام و صلوات بر هوا بود ! و هنوز هم بسياري از فيلم هايش موجود است ! حالا بگذريم ! جدي خودتان فكر ميكنيد اگر آزادانه هر دانشجويي را به سر جلسه راه بدهند جناب رپيس جمهور مجال 5 دقيقه سخنراني را خواهد داشت؟ البته اين را از جنبه محبوبيت ايشان در دانشگاه ها گفتم در مورد آمار هم اگر اجازه دهيد آمار بگيرم حتي در همين سايت !!!! متوجه خواهيد شد كه اكثريت حتي در اينجا !!! و حتي در قلب سپاه و ارتش با اينكه صفر صفر صفر است اوضاع دموكراسي مملكت موافقند !
-
يكم اينكه من در حال حاضر دانشجوي هنر نيستم و چند سال است فارغ شده ام از تحصيلات دانشگاهي كار ميكنم و به فكر ادامه هم هستم جديدا سطح سياسي شده فوق ليسانس در ايران و بنده بيسواد سياسي حساب ميشوم لابد ! و اينكه من در ميان فاميل و بحث شخصي با دوستانم دولت را انتقاد ميكنم به نظر شما آزادي شخصي من است ؟ يا عدم توانايي دولت در خاموش كردن من حتي در محافل خصوصي؟ ايا ميتوانم در ايران يك رسانه منتقد باشم ؟ --- خير آيا ميتوانم تريبوني براي انتقاد داشته باشم؟ --- خير اگر يك گروه همفكران دور هم جمع بشويم و در مورد ايدوپلوژي و جهان بيني و سياست گروهي تاسيس كنيم عاقبتمان چه ميشود ؟ --- زندان - شلاق - اعدام اگر كارگري اعتراض كند به دستمزد كم در ايران فورا اتيكت ضد امنيت ملي ميخورد در همين فرانسه اينهمه اعتراض و اعتصاب است ! كسي ميايد بگويد اينها ايادي استكبارند ؟ يا مخل امنيت ملي ؟ --- خير !! من چندين سال خارج از ايران زندگي و كار كرده ام و با چندين مدل دولت آشنايي دارم از سنگاپور كه يك كشور بسته و واقعا نوكر آمريكاست و از دموكراسي فقط نامش را يدك ميكشد تا همان به قول شما آمريكا و انگليس كه قرار است من را بگيرند بخاطر حرف زدن !!! در كشورهايي كه چنين قانوني اجرا ميشود اولا به هر حرف و حديثي اين قانون را نميبندند كما اينكه در هاي پارك لندن مشهور است و ديده ام كه عده اي هميشه مشغول فحاشي با حكومت اند ! ولي در صورتي كه رسانه آزاد باشد و در آن رسانه بنده به كسي تمحتي وارد كنم بله بار حقوقي دارد ! مثل تحمتي كه فرمانده سپاه به نوه امام ميزند كه بايد در يك دادگاه علني و آزاد با وجود وكلاي مدافع طرفين و وجود شاكي حقيقي !!!!! اين شاكي خيلي مهم است ! اينكه مدعي العموم شاكي همه دگر انديشان نباشد به دادرسي پرداخته شود چه كسي بااين موهبتي كه ميفرماييد مخالف است ؟ ولي وقتي من مينويسم جمهوري اسلامي را به رفراندوم بگذاريد مدع العموم شاكي من ميشود و اقدام بر ضد امنيت ملي به من ميچسبد و ... اين رفتار خارج از هر گونه قانون مدنيست من بخاطر اخراج احتمال ام خداحافظي كردم واگر نه صد ها هزار مثل من مگر نيروي انتظامي حكومت بيكار است كه مرا بگيرد ؟ :| مگر اينكه كمي رسانه اي كه در آن حرف ميزنم با ابهت تر باشد ! نوقت اوضاع فرق ميكند / نه ؟ البته من چنين توانايي ندارم و اگر داشتم چنين اشتباهي نميكردم پس فكر ميكنيد در اين سايت به چه اميدي آمده ام طرح هاي اقتصادي و هنري بسياري براي پيشبرد ميليتاري در ايران عزيز دارم و دوست دارم درباره ميليتاري و قدرت ايران هرچه بيشتر و بيشتر اطلاعات بدست بياورم اما اينكه من مثل شما نمي انديشم دليل بر اين نيست كه تيشه به ريشه ايران زدن ترجمه اش كنيد من همين جناب رپيس جمهور را كه وقتي انتخاب شد من خارج از ايران گريستم را به هر اجنبي و بيگانه اي ترجیح میدهم
-
بهتر است مردم سالاري را در داخل خاك كشور هاي مختلف بسنجيم مثلا در انگلستان ملكه را همه دوست دارند و به او احترام ميگذارند چرا ؟ چون از همه جاي دنيا با استثمار و دزدي و كلك و حقه ميگيره ميده به مردم كشورش اما در ايران شرايطبر عكسه از دهان مردم ميگيريم ميدهيم به سياست خارجي مان چه در زمان رژيم شاه چه حتي امروز واقعا كه مردم خوبي داريم
-
تاپیک جامع جنگنده های بومی ایران جنگنده چند ماموریته بومی سبک شفق ، برهان ، صاعقه ، آذرخش
newday پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگنده و رهگیر
ممنون از بابت توضيح مايه سربلندي و افتخار ايرانيست كه هواپيماي وطني بسازد و يا حتي اگر بعضي جاها هم اسمبل كند منهم انادي با اين موضوع نداشته و ندارم منتهي با توجه به اطلاعاتي كه در اول تاپيك داده شد خب شما هم بخوانيد اين شبحه بوجود ميايد كه پس چرا گفتند ساخت ايران ؟ و خوشبختانه برطرف شد- 3,409 پاسخ ها
-
- نیروی هوایی ایران
- جت بومی
-
(و 4 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
ببين مصطفي جان من اگر ميخواستم مثال دموكراسي برايت بياورم كه فرانسه و آلمان و ايتاليا را رها نميكردم بروم سراغ پاكستان ! منظور از آوردن نام كشورهاي همسايه ايران عزيز كه در منطقه اي تهي از مردم سالاري (خاور ميانه) هستند اين بود كه حداقل با بدترين ها خودمان را بسنجم و نگوييد مثلا فلان كشور 500 سال است دموكراسي دارد و با ايران مثلا 20 سال دموكرات (مردمي) چرا مقايسه اش ميكني! و اصلا منظورم اين نبود كه از آوردن اين مثال ها خوشال شوي كه جواب دندان شكن بسيار در آستين داري ببينيد در تركيه دموكراسي نيم بندي حاكم است كه حداقل به اميد راه يافتن به اروپا هر روز در حال پيشرفت است ! همين عبدالله گل و قانون آزادي حجاب نشان دهنده اين است كه ميتوان به پيشرفت مردم سالاري در اين كشور اميد داشت در كشور هاي عربي از عربستان بگيريد تا امارات !همه پادشاهي اند و سيستمي بسته دارند ولي ديديم كه در چند سال گذشته گامهايي در همين كشورها به سوي دموكراسي برداشته شد در خيلي از همين كشورها كه تا ديروز زنان اجازه راي و رانندگي و .. نداشتند امروز اجازه ميابندو يا اينكه احزاب بوجود ميايند ! همين پيشرفت ها نشان ميدهد كه ميتوان به رشد مردم سالاري در همين كشورها نيز اميد داشت ! و اين مساله رو به پيشرفت است در پاكستان هم چهكسي باورش ميشد حزب مردم در انتخابات اول شود ؟ اين يعني اينكه حتي زورگويان پاكستان زير بار مردم سالاري تا حدي رفته اند ! اما در ايران عزيزمان !!! اينجا كه مشروطه سابقه صد ساله دارد آزادي بيان = صفر آزادي مطبوعات = صفر رسانه آزاد = نداريم اعتراض مدني = زندان پايه هاي دموكراسي هر روز لرزان تر ميشود ! حتي ديديم با مجلس و دولت پرطرفدار و مردمي چه كردند ! و مجلس و دولتي را كه هر روز در كوچه و خيابان ! شهر و روستا مورد تمسخر مردم ايران است را مردمي جلوه ميدهند در ايران اميدي به پيشرفت مردم سالاري (حتي ديني ) هم وجود ندارد و اگر ملاحظه هاي كشور دوستانه مردم در برابر آسيب پذيري در برابر گرگ هايي كه پشت مرزها ايستاده اند نبود امروز ايراني اسير در دستان عده اي قليل و آرامان گرا نبود من هميشه توصيه ام به كساني كه دشمني با نظام جمهوري اسلامي را پيش ميگيرند اين مثال است : امروز ايران مانند اواخر دوره ساسانيان است نه اينك دين زرتشت مشكلي داشته باشد اما حكومت در دستان روحانيون بود و دربار جايي كه تنها سر سپردگان به آن راه ميافتند و مردم ايران اشتباه تاريخي خود را 1400 سال پيش كه ايران در آستانه يك رونسانس مذهبي در دين زرتشت بود كردند و ايران و ايراني را هزاران سال به عقب پرتاب كردند دليلش هم چيزي نبود جز حمايت نكردن از حاكمان (حتي فاسد) ايران در برابر بيگانگان حالا هم موضوع همين است مردم در ايران از آزادي و دموكراسي سود نميبرند تنها در مقابل حجمه دولت هاي خارجيست كه مردم در جاهايي از حكومت دفاع ميكنند (يكيش خود من) ببينيد وقتي تاپيك خارج از موضوع زه ميشود (عقيدتي / سياسي لابد !!) يا بفرماييد اينجا ارتش است و سمعا طاعتا ! كه حرفي نيست يا ايراد از تاپيك است ! نه كسي كه در پي موضوع تاپيك نظر خود را پست ميكند البته اين حرف هايي كه در بالا زدم خارج از قوانين سايت است شايد اگر نميگفتم اينكه شما هم حرف هاي خارج از قوانين ميزنيد اشكالي نداشت و تنها بي جواب بودن سخنتان را حمل بر نداشتن جواب ميپنداشتيد ولي يك اختلاف بين حرف هاي من و شما هست اين سايت هم مانند جمهوري اسلاميست زيرا قوانين آن را تابع است شما كه از قوانين سرپيچي كنيد در موضع جمهوري اسلامي و حكومت باشد ايرادي ندارد مثلا فرمانده سپاه از تريبون نظامي براي تبليغات گروهي در انتخابات استفاده ميكند ولي من كه جواب بدهم كارم غير قانونيست اين هم از جمهوري حاكم در سايت و كشور عزيزم ايران :| اگر مرا نديديد حلال كنيد :|