-
تعداد محتوا
244 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
پست ها ارسال شده توسط Reza6662
-
-
اين پايان تمام ديكتاتورهاي ايدئولوژيست هست. -
فتواي قتل شريعتمداري صادر شد! :?
روزنامه كيهان نوشت: فتواي قتل حسين شريعتمداري توسط علماي سلفي صادر شد.
بنا به گزارش هايي كه برخي پايگاه هاي اينترنتي ديروز منتشر ساختند، به دنبال انتشار مقاله اي از مديرمسئول روزنامه كيهان كه وي در آن با استناد به اسناد كاملا متقن استدلال كرده بود بحرين بخشي از خاك ايران بوده و طي زد و بندي ميان محمدرضا پهلوي و غربي ها به طور غيرقانوني از خاك ايران جدا شده، جمعي از علماي ديني شيخ نشين هاي خليج فارس حسين شريعتمداري را واجب القتل اعلام كردند و درباره كساني كه عقيده او را قبول داشته باشند نيز فتوا دادند كه اگر طي 3 روز توبه نكنند، مجازات آنها قتل خواهد بود. از جمله، «شيخ جاسم سعيدي» نماينده سلفي در مجلس نمايندگان بحرين در فتواي خود آورده است؛
[align=center][/align]
«هركسي به صحت اظهارات شريعتمداري ايمان داشته باشد كه بحرين بخشي از خاك ايران است، در زمره «خوارج» قرار مي گيرد و كسي كه از ولايت امر خارج شود، طي سه روز بايد توبه كند و اگر توبه نكرد، مجازات وي قتل است كه از سوي ولي امر تعيين مي شود.»
همچنين دكتر «شيخ ناجي العربي» گفته: «ولي امر، شرعا و قانونا حق دارد كسي را كه به اظهارات شريعتمداري ايمان داشته باشد، مجازات كند.»
منبع -
براي موضوع طرح شده دربارهء اينكه در 18 ماه آينده، حملهء اسرائيل به ايران قطعي است، چند مسئله وجود دارد:
1) ايران و عليالخصوص مراكز اتمي آن، از مرزهاي اسرائيل دور هستند و براي انجام موفقيتآميز يك حملهء هوايي در چنين فاصلهاي، نياز به بمبافكنهاي دورپرواز و سنگين نظير F-111 يا B-1 ميباشد؛ در حالي كه نيروي هوايي اسرائيل، هيچ نوع بمبافكن دورپروازي در اختيار ندارد.
2) جنگندههايي نظير F-15I و F-16I هرچند كه عنوان شده دورپرواز هستند، اما براي رسيدن به مركز ايران و دستيابي به تاسيساتي نظير نظنز و اصفهان، نيازمند حمل مخازن خارجي سوخت هستند، ضمن اينكه با پر بودن مخازن سوخت داخلي، ميزان مهمات قابل حمل آنها كاهش مييابد.
3) از لب مرز تا تاسيسات اتمي ايران، فاصلهاي بيش از 600 كيلومتر است كه براي مخفي ماندن از ديد رادار، ناگزيرند در ارتفاع پست پرواز كنند و در اين صورت، نيازمند افزايش قدرت موتور خواهند بود و در نتيجه افزايش مصرف سوخت ايجاد خواهد شد. اگر اين پرواز با سرعتي در حدود 0.9 ماخ انجام شود، زماني در حدود 40 دقيقه مورد نياز است كه با احتساب زمان برگشت، اين زمان به بيش از 80 دقيقه خواهد رسيد. در اين زمان 80 دقيقهاي كه در داخل آسمان ايران طي خواهد شد، آيا شكاريها و پدافند هوايي ايران بيكار خواهند نشست؟ اين جنگندهها، حداقل بايد از شكاريهاي ميگ29 پايگاه يكم و همچنين شكاريهاي اف14 پايگاه هشتم و شايد جنگندهاي آلرت F-4E پايگاه نوژه دوري كنند، آيا اين امر به سادگي امكانپذير است؟ بايد از ميان صدها سايت موشكي نظير TOR-M1 و SA-6 عبور نمايند، آيا ريسك بزرگي نيست؟
4) براي انجام حملهاي كاري عليه تاسيسات اصفهان و نظنز (و شايد رآكتور آب سنگين اراك) نياز به حداقل 20 بمبافكن F-15I ميباشد كه به طور معمول، اين 20 جنگنده، ميبايست تحت پوشش هوايي حداقل 10 تا 15 جنگندهء شكاري مجهز به موشكهاي هوا به هوا پرواز نمايند. آيا چنين حجم گستردهاي از حضور هواپيماها، توجه هيچ يك از رادارها و حتا ديدهبانان مرزي را به خود جلب نخواهد كرد؟
5) به فرض اينكه به ايران آمدند و عملياتشان را هم انجام دادند، آيا عواقب اين حمله را كه پرتاب صدها موشك دوربرد زمين به زمين به كشور كم وسعت و آسيبپذيري چون اسرائيل خواهد بود، پذيرا هستند؟ تراكم جمعيتي اسرائيل عمدتن در محدودهء شهرها مركزي و شمالي نظير حيفا، تلآويو و اورشليم (بيتالمقدس) ميباشد. برخورد صدها موشكها زمين به زمين تقويت شده با سرجنگي چند تكهاي، آيا باعث ركورد، بيكاري و مشكلات عظيم براي اين كشور نخواهد شد؟
نتيجهء اخلاقي
اسرائيل هيچ برنامهاي براي حمله به مراكز اتمي ندارد و دولتمردان اين كشور علاقمندند تا ايالات متحده و تحريمها شوراي امنيت چارهساز باشند. -
ببخشيد يك سوال داشتمبه زودي سپاه عظيم و قدرتمند و متحد و پاك اسلام اصيل با ايمان به خداوند يزدان و حمايت حضرت خليفة الله صاحب الزمان عج سرزمين هاي مقدس اشغال شده و غصب شده توسط انسانهاي پست تر از حيوان يهودي صهيونيست و سرزمينهاي مقدس اشغالي توسط اعراب عمر پرست وهابي ضد اسلام اصيل شيعه و ايران بزرگ را از چنگال آلوده به خون ميليونها انسان بي گناه آنها آزاد كرده و تحويل وجود قدسي خليفة الله في الارضه حضرت ولي عصر مهدي موعود عج خواهند داد.به اميد آن روزگار گرانبها و طلايي آمين يا رب العالمين ...
اين به زودي شما تا الان بيش از 1150 سال طول كشيده است. آيا بهتر نيست براي روان شدن امور و حل مشكلات مسلمين، راه حل، پيشنهاد و اقدامات ديگري انجام داد؟
دوست عزيز شما بهتر است از همان خاندان كثيف و خودكامه پهلوي icon_wink و كاسه ليس اجنبي دفاع كنيد كه آنقدر از حيوان پست تر بودند كه قابل گفتن نيست و سياه ترين كارنامه را در ايران دارند كه كودتا بر ضد دولت ملي و قانوني و وطن پرست ايران و تصويب قانون غير قابل توجيه كاپيتولاسيوم و غارت ميلياردها دلار از دارايي ها ملي و كشتار ملت ايران در جهت ادامه خودكامگي خود از ننگين ترين و ضد ميهني ترين اقدامات اين خاندان كثيف و فاسد است و شما با طرفداري از آنها جنايات و اقدامات ننگين انها را تاييد خواهيد كرد كه بسيار بايد تاسف به حالتان خورد.و به زودي از قديم گفته اند دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد.هر وقت خداوند مصلحت بداند و زمينه ها فراهم شود پوز همه مستكبران و غارتگران و قلدرمآبان و انحصارگرايان و جنايتكاران جهان پوزشان به دست سپاه بزرگ و قدرتمند اسلام اصيل به خاك ماليده خواهد شد.الهي آمين
شما هم بهتر است به عقايد ديگران احترام بگذاريد و دفعهء آخري باشد كه اين گونه صحبت مي كنيد. -
اينها گوشه اي از يادداشتهاي دو تن از هم وطنان خوب ما هستند كه سفري به اسرائيل داشتن و مطالب نابي رو از اونجا تهيه كردن كه يكي از اونها همين مطلبي بود كه من درج كردم.آقا رضا من که سر در نیاوردم چی نوشتی ولی برام مرام این اسراییلی ها و قدر شناسی اونا از کورش و ایران ستایش کردنی است
-
[align=center]خلاصهای از تجارب جنگی ایران با موشک فونیکس[/align]
[align=center][/align]
تا پيش از انقلاب 1979، تعداد 79 فروند F-14A به نيروي هوايي شاهنشاهي ايران تحويل شده بودند و در زمان انقلاب، 77 فروند از آنها در خدمت بودند. در اغلب منابع غربي، اطلاعات بسيار اندكي از نحوهء خدمت 77 تامكت موجود در نيروي هوايي ايران موجود است؛ اما يك منبع در اين مورد استثنا قرار ميگيرد، و آن كتابي است كه كه توسط تام كوپر و فرزاد بيشاپ به نام Iranian F-14 Tomcats in Combat به چاپ رسيده است و در مورد نحوهء خدمت اف14 هاي ايران در جنگ مطالبي جالبي نوشته شده است.
[align=center][/align]
امروزه اغلب گمانهزنيها و مطالب در مورد تامكتهاي ايران، بر اساس تحقيقاتي است كه توسط تام كوپر در كتابش نوشته شده است؛ اين تنها كتاب معتبري در جهان است كه در مورد اف14 هاي ايران به رشتهء تحرير در آمده و در آن، حقايق و نكات فراواني درج شده است. در اين كتاب ارزشمند، گزارشاتي مستند از نحوهء استفادهء 284موشك فونيكس تحويل شده به ايران در خلال جنگ با رژيم عراق، بين سالهاي 1980 تا 1988 وجود دارد.
پرسنل فني ايالات متحده گزارش كردهاند كه قبل از خروج از ايران به دنبال انقلاب 1979، در هواپيماها و سلاحهاي مربوط، خرابكاري كردهاند؛ با انجام اين امر، شليك موشك توسط تامكتهاي ايراني غيرممكن ميگشت، اما نيروي هوايي ايران (IRIAF)، توانست تعدادي از هواپيماها را تعمير و راهاندازي كند؛ هرچند كه اين امر، براي كل ناوگان تامكتها به اجرا درنيامد.
برخي منابع غربي ادعا داشتند كه پس از انقلاب، موشكهاي فونيكس ديگر عملياتي نبودند، هرچند كه در ابتدا، راهاندازي سامانهء شليك و كنترل موشك فونيكس بسيار مشكل بود و تنها از عهدهء پرسنل فني كمپاني هيوز برميآمد. پيش از انقلاب، ايران، تعداد زيادي از پرسنل فني آمريكايي را به خدمت گرفته بود، اين پرسنل، قبل از ترك ايران، بسياري از اطلاعات مربوط به تعمير و نگهداري سلاحهاي پيچيده، توسط آنها به كارشناسان ايراني انتقال يافته بود. اگرچه بدون پشتيباني فني و مهندسي، و همچنين عدم ارسال قطعات و عدم ارائهء برنامههاي بهينهسازي از طرف گروه سيستمهاي موشكي كمپاني هيوز، امكان استفاده از چنين سلاحي، حتا براي كاربراني كه داراي پرسنل فني بسيار ماهر باشند، بسيار مشكل است، اما با تمام اين مسائل، حقيقت اين است كه ايرانيان، در دوران پس از انقلاب 1979، توانستند قطعات مورد نياز خود را به نحوي تهيه نمايند و همواره داراي تعداد قابل توجهي تامكت آمادهء پرواز باشند.
برخي منابع مطلع ديگر، بر اين اعتقاد هستند كه نقش اوليه و اصلي اف14 در نيروي هوايي ايران، همانا به مثابه يك هواپيماي پيشاخطار هوايي بوده است كه امر محفاظت از ساير جنگندهها را بر عهده داشته است. با تمام اين اوصاف، حقيقت امر اين است كه نيروي هوايي ايران، از اف14، به صورت فعال، به عنوان يك شكاري – رهگير استفاده كرده است و به هنگام اسكورت ساير جنگندهها، حدود 60 تا 70 فروند از هواپيماهاي عراقي را با موشكهاي AIM-54 هدف قرار داده است.
نيروي هوايي ايران، اغلب اوقات از اف14 به عنوان محافظ هواپيماهاي تانكر استفاده ميكرده است، اين امر زماني اتفاق ميافتاد كه بنا بود ماموريتي ضربتي در عمق خاك عراق انجام شود و نياز به حضور تانكر در داخل فضاي عراق پيش ميآمد؛ در چنين مواقعي، عمق خطوط مرزي با عراق، توسط رادار قدرتمند اف14، مورد جستجوي دقيق رادار تامكت قرار ميگرفت و در بيشتر مواقع، پرواز هواپيماهاي عراقي، در فواصلي بيش از 200 كيلومتر، به دقت شناسايي ميشد. چنين نيازهايي باعث شد تا نيروي هوايي ايران، تعدادي از جنگندههاي اف14 را به عنوان هواپيماي پيشاخطار هوايي، مورد استفاده قرار دهد. اين مدعا، در جريان جنگ 1991 خليج فارس به اثبات رسيد.
در جريان نبردهاي هوايي، خلبانان عراقي، هنگام مواجهه شدن با اف14 هاي آمريكايي، و درست زماني كه خلبانان آمريكايي، رادارهاي AN/AWG-9 خود را روشن ميساختند، به سرعت اقدام به فرار كرده و فضاي آسمان منطقه را ترك ميكردند و از مواجهه با تامكتهاي آمريكايي، به شدت اجتناب ميكردند. ويژگي خاص شكار هواپيماها توسط تامكت، كه در جنگ با ايران براي خلبانان عراقي به اثبات رسيده بود، آنان را واميداشت تا به سرعت از منطقه خارج شده و فرار نمايند. اين امر، زماني به طور كامل به اثبات رسيد كه در چند نبرد هوايي، جنگندههاي عراقي، از مواجه با جنگندههاي پرقدرت نيروي هوايي ايالات متحده نظير F-15C ترسي نداشتند در حالي كه از منطقهء مجاور آن كه تحت پوشش رادار تامكتهاي نيروي دريايي بود، به سرعت خارج شده بودند.
در جريان ورود به خدمت جنگندههاي اف14 و موشكهاي فونيكس به نيروي هوايي شاهنشاهي ايران، ش ا ه فقيد ايران، جهت اثبات توانمندي، دستور داد تا آزمايشي را با موشكهاي AIM-54 به انجام برسانند.
[align=center][/align]
اين آزمايش، جهت اطمنيان از قدرت تامكت و فونيكس در برابر پرواز ميگهاي25 شناسايي شوروي بر فراز آسمان ايران بود. در جريان اين آزمايش که به تاریخ ژانویهء 1976 انجام گرفت، پنج موشك AIM-54 به سمت هواپيماهاي بدون خلبان AQL-34 شليك شد. دو فروند از اين هواپيماهاي بيخلبان، با سرعت 2 ماخ و در ارتفاع 60 هزار فوتي پرواز ميكردند. از پنج موشك شليك شده، چهار موشك، به اهداف مورد نظر، اصابت كردند. یکی از فونیکس های پرتابی، هدف خود را در فاصلهء 212 کیلومتری منهدم می نماید و این هدفگیری، تاکنون به عنوان دوربردترین شکار یک موشک هوا به هوا در تاریخ جهان به ثبت رسیده است.
به تاريخ اکتبر 1978، دو فروند F-14A نيروي هوايي شاهنشاهي ايران، يک فروند جنگندهء MiG-25RB شوروي را که در ارتفاع بسيار بالا و سرعت زياد در حال پرواز به سمت ايران بود، بر روي درياي خزر، شناسايي و رهگيري کردند و با قفل رادار و سيستم موشکي فونيکس بر روي ميگ25 مانع از ورود جنگندهء شوروي به آسمان ايران شدند. پس از اين بود که شوروي، موافقت دوجانبهاي را با ايران به امضاء رساند و دو طرف متعهد شدند كه از ايجاد تنش، جلوگيري نمايند.
22 سپتامبر 1980
آغاز تجاوز ارتش عراق به ايران، با استعداد 48 يگان سازماندهي شده در قالب تيپها و لشگرهاي زرهي، مكانيزه و پياده، با برخورداري از پشتيباني 800 قبضه توپ، 5400 دستگاه تانك، 400 قبضه توپ ضدهوايي، 366 فروند هواپيما و 400 فروند هلكوپتر.
[align=center][/align]
مقصود رهبر معدوم حزب بعث عراق از تجاوز، اين بود كه با شكست نظامي ايران، آرزوهاي قديمي خود مبني بر لغو قرارداد 1975 الجزاير، الحاق خوزستان به عراق به عنوان استان عربستان با مركزيت شهري كه قرار بود الاحواز ناميده شود، تامين نمايد. رژيم بعث عراق كه پيش از انقلاب، به علت قدرت برتر نظامي ايران، قادر به اجراي نقشههاي شوم و بلندپروازنهء خود نبود، با وقوع انقلاب و تصفيهء ارتش، شرائط را بسيار مساعد يافت و پس از واقعهء گروگانگيري دپيلماتهاي آمريكايي در تهران، حمايت ضمني ايالات متحده را نيز توانست براي حمله دريافت كند.
آغاز نبردهای هوایی
به تاريخ 26 سپتامبر 1980، اف14 ايراني، به سمت هدفي كه با سرعت 3 ماخ و در ارتفاع 55 هزار فوتي به سمت ترمينال نفتي خارك در پرواز بود، شليك كرده و آن را ساقط نمود. با توجه به سرعت وحشتناك و ارتفاع پروازي بسيار بالا، هدف ساقط شده، هواپيماي MiG-25 شناسايي عراق بود كه توسط يك موشك AIM-54A ساقط گشت. اين اولين پيروزي اثبات شدهء F-14 در برابر MiG-25 در جهان، محسوب ميشد.
[align=center][/align]
[align=center]MiG-25[/align]
در همان روز، يك MiG-25RB ديگر عراقي نيز، در همان شرائط بسيار سخت، توسط تامكتهاي ايراني ساقط شد. MiG-25 عراقي با سرعت بسيار وحشتناك به سمت تاسيسات نفتي خارك در حال پرواز بود كه در فاصلهء 113 كيلومتري، افسر رادار (RIO) با آيفون داخلی هواپیما به خلبان اعلام ميكند كه هواپيماي عراقي را گم كرده و قادر به رهگيري مجدد آن نشده است. پس از لحظاتي، گزينهء قفل موشك، در فاصلهء 70 كيلومتري، مجددن مثبت ميشود، اين فاصله، حداقل فاصلهء لازم، براي شليك به سمت هدفي است كه در ارتفاع بالاتر و با سرعت بسيار زياد، در حال پرواز ميباشد. با اعلام مثبت بودن قفل توسط RIO، و در حالي كه تامكت، با سرعتي بيش از 1500 كيلومتر در ارتفاعي 45 هزار فوتي قرار دارد و در حال اوجگيري است، يك موشك AIM-54A، در فاصلهء 64 كيلومتری هدف شليك ميشود. فونيكس، پهنهء آسمان خليج فارس را درمينوردد، و چند ثانيهء بعد، به دقت به هدف مورد نظر خود كه يك MiG-25RB (شناسايي) عراق بود، اصابت كرده و آن در ارتفاع 55 هزار فوتي، به طور كامل منهدم مينمايد.
* * *
به تاريخ دوم دسامبر 1980، در يكي از نزديكترين فواصل شليك براي موشك AIM-54، فونيكس موفق ميشود هدف خود را منهدم نمايد. كاپيتان ف. دهقان، خلبان باتجربهء پايگاه هشتم شكاري (اصفهان)، به هنگام گشت هوايي بر روي ترمينال نفتي جزيرهء خارك، بر روي صفحهء رادار هواپيمايش، تعدادي هدف هوايي را كشف ميكند. وي در فاصلهء 10 مايلي، رادار هواپيما را بر روي يكي از آنها قفل ميكند، و اين از حداقل فاصلهء مورد نياز براي پرتاب فونيكس نيز كمتر است و طبق دستورالعملهاي كمپاني هيوز، در چنين فاصلهاي، امكان شكار هدف وجود ندارد. خلبان، تصميم ميگيرد موشك فونيكس خود را شليك كند، زيرا در غير اين صورت، بايد وارد يك نبرد سنگين و نزديك هوايي شود. فونيكس پرتاب شده، در اين فاصلهء كم، از حالت جستجوي فعال راداري بهره برده و بدون نياز به هدايت رادار تامكت، به جنگندهء MiG-21 اصابت كرده و آن را بدل به هزاران قطعه ميكند.
* * *
به تاريخ 20 نوامبر 1982، دو ژنرال ارشد عراقي، جهت بازديد از خطوط مقدم جنگي، سوار هليكوپتر Mi-8 ميشوند. هليكوپتر Mi-8 آنان، توسط دو هليكوپتر ديگر Mi-8، يك Mi-25، چهار MiG-21 و چهار MiG-23 اسكورت ميشود. هواپيماهاي محافظ نيز، به هنگام كمبود سوخت، به سرعت جايگزين ميشدند تا مقامات عراقي، اسكورت خود را از دست ندهند.
آرايش هوايي ايجاد شده توسط پرندههاي عراقي، توجه دو تامكت اسكورت كنندهء تانكر سوخترسان KC-707 را به خود جلب ميكند. اين دو تامكت، به همراه هواپيماي تانكر، منتظر بازگشت جنگندههای F-4 ايراني بودند كه براي انجام ماموريت ضربتي، عازم عمق خاك عراق شده بودند و تانكر قرار بود به آنها، سوخت برساند.
[align=center][/align]
تامكتها، مطابق الگوي تعيين شده، به نوبت، فضاي ماوراي مرز و داخل آسمان عراق را با رادار AWG-9 خود، مورد كاوش قرار ميدادند. در این لحظات، كاپيتان خسروداد، در صفحهء رادار هواپيماي خود، تعداد زيادي از اهداف را مورد شناسايي قرار ميدهد. اين اهداف، از طرف غرب به آرامي در حال نزديك شدن بودند و در محدودهء برد موشكهاي فونيكس وي قرار داشتند. خسروداد به هواپيماي همراه خود (Wingman) دستور ميدهد تا در كنار تانكر باقي مانده و از آن محافظت كند. كاپيتان خسروداد، بلافاصله دو موشك AIM-54A را شليك ميكند، 10 ثانيهء بعد، دو موشك AIM-7E-4 خود را نيز روانه ميكند. طبق گزارش مقامات عراقي، يك MiG-21، دو MiG-23 و يك Mi-8 در مدت تنها يك دقيقه ساقط ميشوند و ژنرالهاي عراقي مجبور ميشوند ماموريت خود را ناتمام بگذارند.
* * *
به تاريخ 20 ام فوريهء 1987، يك فروند F-4E نيروي هوايي ايران، به عنوان طعمه عمل كرده و يك گروه از هواپيماهاي ضربتي عراقي را به داخل تله ميكشاند. در داخل تله، دو فروند F-14 متعلق به اسكادران 81 ام، منتظر هواپيماهاي عراقي هستند. بلافاصله يك موشك AIM-54A از فاصلهاي بسيار دور (حدود 110 كيلومتر) توسط يكي از تامكتها پرتاب ميشود. فونيكس پرتابي، لحظاتي بعد به جنگندهء ليدر گروه جنگندههاي عراقي كه يك Mirage F1-EQ5 بوده است برخورد كرده و خلبان آن را كه از فرماندهان ارشد نيروي هوايي عراق بود و ژنرال حكمت عبدالقدر نام داشت در دم به هلاكت ميرساند. در اين حال، پست شنود ايرانيان كه به مكالمات راديويي ليدر هواپيماهاي همراه باقيمانده كه از نوع Su-22 بوده است، گوش ميكردهاند، فرياد «اف اربع عشر يالا يالا» را ميشنوند كه به معني «اف14، فرار كنيد، فرار كنيد» ميباشد.
Home-On-Jam mode
در اواخر سال 1987، اتحاد شوروي، جنگندههاي جديد MiG-25BM را كه هواپيماهاي مخصوص جنگ الكترونيك يا Wild Weasel بودند، تحويل عراق ميدهد. اين هواپيماها، سامانههاي جنگ الكترونيك (ECM) خود را در برابر تامكتهاي ايراني مورد آزمايش قرار ميدهند، ضمن اينكه به سايتهاي پدافند زمين به هواي ايران با موشكهاي ضدرادار، حمله ميكنند.
در MiG-25BM اثبات شده بود كه قادر است در ارتفاع بالاي 69 هزار فوت در ايمني كامل به عمليات بپردازد؛ تا اينكه در نيمهشب 11 ام نوامبر 1987، يك فروند MiG-25BM كه در ارتفاع بسيار بالا و سرعتي حدود 3 ماخ در حال پرواز بود، توسط جنگندهء F-14 نيروي هوايي ايران رهگيري ميشود. در جريان نبرد هوايي نيمهشب 11 ام نوامبر 1987، يك موشك AIM-54A در شرائطي كه محيط عملياتي كاملن انباشته از پارازيت پخش شده (Jam) توسط ميگ25 عراقي است، هدف خود را مييابد. موشك بدون نقص به سمت ميگ25 عراقي هدايت ميشود اما قادر نميشود ميگ25 عراقي را به طور كامل منهدم نمايد، با اين حال، انفجار موشك در نزديكي دم ميگ عراقي، باعث ميشود تا قسمت سكانهاي افقي و عمودي آن آسيب ببيند و خلبان مجبور به خروج از هواپيما شود.
* * *
در طي ماه مارس 1988، عراق، حملات متعددي را بر عليه ترمينالهاي صدور نفت ايران ترتيب داد. در ساعت 1 بامداد مورخ 19 ام مارس 1988، دو بمبافكن سنگين Tu-22B در پناه اسكادراني از جنگندههاي Mirage F1-EQ6 عراقي، به تاسيسات و نفتكشهاي جزيرهء خارك حمله كردند. كمتر از نيم ساعت، بعد، موج دوم حملات به وسيلهء دستهء ديگر از هواپيماهاي بمبافكن عراقي آغاز شد.
[align=center][/align]
به هنگام آغاز مرحلهء سوم، جنگندههاي F-14 ايراني وارد صحنه شدند. ناو جنگي نيروي دريايي ايالات متحده كه در نزديكي آن منطقه در حال گشتزني بوده است، گزارش ميدهد كه چند موشك AIM-54 پرتاب شده، و باعث سرنگوني حداقل يك فروند Tu-22B، يك فروند MiG-25RB عراقي گشتند. بر طبق گزارش نيروي دريايي ايالات متحده، تعداد دقيق بمبافكنهاي ساقط شدهء عراقي، بيش از اين بوده است.
* * *
در جريان وقايع روزهاي پاياني جنگ ايران و عراق، بين ماههاي فوريه تا جولاي 1988، چند نبرد هوايي كوچك بين جنگندههاي Mirage F1 EQ-5/6 عراقي و F-14 هاي ايراني به وقوع پيوست. جنگندههاي ميراژ اف1 عراقي، چند تامكت ايراني را هدف قرار دادند و به نقاط مختلفي در ايران حمله كردند. جنگندهء Mirage F1-EQ6 به يك غلاف اخلالگر الكترونيك (ECM) تجهيز شده بود و خلبانان عراقي، بدين طريق قادر ميشدند از قفل شدن رادار تامكتهاي ايراني و شليك موشك AIM-54 جلوگيري به عمل آورند. براي مثال به تاريخ 19 ام جولاي 1988، چهار ميراژ اف1 به دو فروند اف14 حمله كرده و هر دوي آنها را هدف قرار دادند، هرچند كه هر چهار خدمهء تامكت، نجات يافتند.
[align=center][/align]
[align=center]Mirage F1-EQ عراقي[/align]
عمر خدمتی
نيروي هوايي ايران، توانست به طور مرتب، هواپيماهاي F-14 و موشكهاي AIM-54 را در طول جنگ با عراق، عملياتي نگه دارد؛ هر چند كه در مقاطعي، دچار نقص قطعات يدكي شد و هواپيماهايش در مواقعي كوتاه، زمينگير شدند. در اواخر سال 1987، موجودي موشكهاي AIM-54 بسيار كاهش يافته و تنها حدود 50 فروند موشك عملياتي در اختيار بود. موشكهاي فونيكس، نيازمند تامين باتريهاي حرارتي تازه بودند كه اين باتريها تنها از ايالات متحده قابل خريداري بودند. ايرانيان به هرحال موفق شدند از طريق يك دلال، مخفيانه اين باتريها را به قيمت هر عدد 10000 دلار خريداري نمايند.
ايران در طول جنگ با عراق، همچنين موفق شد اقلام و قطعات مورد نياز جهت تامكتها و فونيكسها را از منابع مختلفي تهيه كند، ضمن اينكه پس از جنگ نيز، توانست اقلام بسيار بيشتري را از طريق دلالان تهيه نمايد. پس از پايان جنگ با عراق، ايران، برنامهء صنعتي بسيار بزرگ و سنگيني را جهت ساخت قطعات هواپيماها جنگي و موشكهاي هوا به هوا آغاز كرد. هرچند كه برخي منابع بر اين اعتقاد هستند كه اف14 و فونيكس عملياتي ديگر در ايران وجود ندارد، اما مدارك انكارناپذيري دال بر ساخت قطعات حساس تامكتها و فونيكسها، به صورت كاملن مخفيانه در ايران وجود دارد.
تعداد شکارهای انجام شده توسط فونیکسهای ایرانی
تخمین زده میشود که در طی جنگ ایران و عراق، بین سالهای 1980 تا 1988، بر اساس گزارشات خلبانان هر دو طرف، فیلمهای ثبت شده توسط دوربینهای فیلمبرداری متصل به مسلسل هواپیماها، بررسی لاشهء هواپیماهای ساقط شده، جاسوسان محلی و شبکههای جاسوسی بینالمللی و سایر منابع دیگر، تعداد 130 شکار قطعی به نام اف14 های نیروی هوایی ایران به ثبت رسیده است و برای 23 نبرد هوایی دیگر نیز احتمال داده میشود پیروزی از آن تامکت بوده باشد. بدین ترتیب حدود 153 شکار هوایی را میتوان به نام تامکتهای ایرانی به ثبت رساند. نیروی هوایی ایران (IRIAF)، بین 70 تا 90 موشک AIM-54A را در طول جنگ 8 ساله شلیک کرده است، که حدود 70 درصد آنها موفق به ساقط کردن هدف خود شدهاند. به عنوان نمونه، میتوان از چهار فروند MiG-23BN عراقی نام برد که توسط تنها یک موشک فونیکس ساقط شدهاند یا دو MiG-23 دیگر که تنها به ضرب یک فونیکس ساقط گشتهاند.
با این اوصاف، در طول جنگ 8 ساله با عراق، حدود 90 % از موشکهای AIM-54A عملیاتی، توسط تامکتهای ایرانی بر علیه جنگندهها و بمبافکنهای عراقی شلیک شدهاند. از این تعداد، 12 پیروزی از آن فونیکسهایی است که بر علیه جنگندههای سریع و بلندپرواز MiG-25 شلیک شدهاند و تعدادی نیز موفق به شکار بمبافکنهای سنگین Tu-22 گشتهاند. این آمار و ارقام، بسیار حیرتآور است، زیرا فونیکس آن هم نوع A، طبق دستورالعملهای کمپانی سازنده، تنها جهت اهدافی با جثهء بزرگ و کمتحرک مناسب است نه جنگندههای سریعی چون MiG-25 یا مانورپذیر و چالاکی چون MiG-21 و Mirage F1. یکی از دلائلی که نیروی دریایی ایالات متحده را واداشت تا فونیکس را از خدمت خارج نماید، عدم کارایی این موشک در نبردهای نزدیک هوایی بوده است؛ اما وقتی آمار بدست آمده توسط نیروی هوایی ایران را بین سالهای 1980 تا 1988 بررسی میکنیم، درمییابیم که فونیکس، در فواصل نزدیک و کمتر از 10 مایل نیز به خوبی اسپارو و چه بسا بهتر از آن، عمل نموده است.
سرگرد علی، که از خلبانان باتجربهء اف14 نیروی هوایی ایران میباشد، متن زیر را که دربارهء استفادهء ایران از اف14 و موشکهای فونیکس نگاشته است، به عنوان حسن ختام، در اختیار شما دوستان خوب قرار میدهد:
« وقتی به آمار ثبت شدهء این هواپیما، نگاهی میاندازم، احساس میکنم که این هواپیما جدا از قابلیتهای بسیار استثنایی، یک هواپیمای شکاری رهگیر است. ما از تامکت به عنوان اسکورت جنگندهها و تانکرها بهره میبردیم و در بسیار از ماموریتها، تامکت، وظیفهء یک آواکس کوچک را برای محافظت هوایی و زمینی نیروهایمان، به انجام میرساند. هیچ سیستم دفاع هوایی، که مستحکمتر و موثرتر از تامکت باشد، وجود ندارد. »
خلبانان نیروی هوایی ایران که همگی آموزشهای خود را پیش از انقلاب سال 1979، زیر نظر استادان خلبان و باتجربهء نیروی هوایی ایالات متحده به انجام رسانده بودند، به خوبی قادر بودند در نبردهای نزدیک هوایی (Dogfight) شرکت کنند و از موشکهای سایدوایندر و مسلسل داخلی هواپیما، بهره ببرند.
فواصلی که فونیکس قادر شده است حین آزمایشات، اهداف خود را منهدم نماید:
* فواصل دور: حدود 140 کلیومتر
* فواصل متوسط: بین 20 تا 70 کیلومتر
* حداقل فاصله: 7.5 کیلومتر
[align=center][/align]
[align=center]موشک AIM-54 اندکی پس از شلیک (1991- نيروي دريايي ايالات متحده)[/align]
تجارب جنگی ایالات متحده
در جریان وقایع خلیج سیدرا به سال 1981، دو فروند F-14A نیروی دریایی ایالات متحده، موفق به سرنگونی دو بمبافکن Su-22 لیبایی شدند. بسیاری تصور میکنند در این نبرد هوایی، تامکتها از موشکهای AIM-54 استفاده کردهاند، در حالی که نبرد در فاصلهء بسیار نزدیکی روی داده بود و تامکتهای آمریکایی از موشکهای AIM-9 Sidewinder بهره گرفته بودند.
در نبرد دیگر هوایی که به سال 1989 در خلیج سیدرا روی داده بود، و تامکتهای آمریکایی در آن شرکت داشتند، موشکهای AIM-7 Sparrow و سایندوایندر شلیک شده بودند و بازهم استفادهای از فونیکس نشده بود.
[align=center][/align]
به جز تجاربی که به وسیلهأ شلیک موشکهای فونیکس ایرانیان به ثبت رسیده است، تنها دو مورد استفاده از فونیکس در عملیات رزمی به ثبت رسیده است: اولین مورد به تاریخ 5 ژانویهء 1999 است که در جریان آن، دو فروند F-14D وارد نبرد هوایی با دو MiG-25 عراقی می شوند. مورد دوم، به تاریخ 9 سپتامبر 1999 با یک MiG-23 عراقی روی داده است. در جریان نبرد اول دو موشک AIM-54C و در مورد دوم، یک موشک شلیک میشود که هیچکدام موفق به شکار اهداف خود نمی شوند.
[align=center][/align]
[align=center]یک موشک AIM-54 در محل جایگاه زیر بال بارگذاری شده است. نکتهء جالب اینکه هنوز بالهای جلویی موشک، نصب نشدهاند.[/align]
[align=center][/align]
منابع جهت اطلاعات بیشتر:
Iranian F-14 Tomcats in Combat (Tom Cooper & Farzad Bishop).
AerospaceWeb
Iran Gets Army Gear in Pentagon Sale
Wikipedia
Designation Systems
Waffenhq.de
News.Navy- 1
-
[align=center][/align]
[align=center]F-14A در حالت بارگذاري كامل موشكهاي فونيكس[/align]
تاريخچه
موشك AIM-54 Phoenix دوربردترين موشك هوا به هواي ساخت ايالات متحدهء آمريكا محسوب ميشود كه تنها در اختيار نيروي دريايي ايالات متحده و نيروي هوايي شاهنشاهي ايران قرار گرفته بود.
اف-14 تامكت، تنها هواپيمايي در جهان محسوب ميشود كه قادر است از موشكهاي فونيكس استفاده كند. همان طور كه پيشتر ديديد AIM-54 در ابتدا براي جنگندهء ناونشين F-111B طراحي شد. موشك AIM-54 بر پايهء موشك دوربرد هوا به هواي Eagle ساخته شد. موشك Eagle، سلاح اصلي جنگندهء F6D Missileer محسوب ميشد؛ اما هم موشك Eagle و هم هواپيماي F-6D طرح ساختشان لغو گرديد. موشكهاي Eagle و جنگندهء F-6D، سلاحي ضعيف به شمار ميرفتند و تنها قادر بودند موشكهاي كروز ضدكشتي را كه قدرت مانورپذيري نداشته و داراي سرعت كمي بودند، هدف قرار دهند. ضعف ديناميكي هواپيماي F-6D باعث شده بود اين هواپيماي زيرصوت، از انجام نبرد نزديك هوايي ناتوان باشد و همچنين توان اندك موشكهاي Eagle، كه قادر نبودند بمبافكنهاي دورپرواز شوروي را كه مجهز به موشكهاي كروز ارتفاع پست بودند، هدف قرار دهند، نيروي دريايي را به سمت تهيهء هواپيما و موشك كارآمدتري هدايت كرد كه ابتدا جنگندهء ناموفق F-111B و سپس جنگندهء بسيار موفق اف14 تامكت، براي حمل موشكهاي فونيكس برگزيده شدند.
اف14 تامكت به راحتي قادر بود به سرعتي حدود 2.4 ماخ دست يابد، ضمن اينكه به رادار بسيار قدرتمندي نيز مجهز بود، توانايي ديناميكي بسيار خوبي داشت و ميتوانست تا 9 برابر فشار گرانش زمين را تحمل كند، و همزمان 6 موشك فونيكس را حمل نمايد.
در دههء 1960، اغلب هواپيماهاي ايالات متحده، حداكثر قادر بودند موشكهاي كوچكتر، ارزانقيمتتر AIM-7 موسوم به Sparrow را حمل نمايند. اين موشكها، در زمرهء سلاحهاي ميانبرد به شمار ميرفتند. هدايت موشك اسپارو كه به وسيلهء رادار هواپيماي شليك كننده صورت ميگرفت، مستلزم آن بود كه هواپيما پرتاب كنندهء موشك، رادار خود را بر روي تنها يك هدف قفل نگه دارد، تا جستجوگر موشك، قادر به رهگيري دقيق شود، در غير اين صورت، موشك از دست ميرفت. اين روش هدايت موشك، بدان معني بود كه تا زمان اصابت موشك اسپارو به هدف، رادار هواپيما قادر نبود رهگيري ديگري را شروع كند؛ اين امر باعث ميشد ميزان هوشياري هواپيما از فضاي اطرافش، كاهش يابد.
ر
ادار تامكت كه AWG-9 نام داشت، قادر بود تا 24 هدف هوايي را در حالت Track-While-Scan (رهگيري دقيق به هنگام جستجو) به طور دقيق شناسايي كند. سپس اهدافي را كه داراي حق تقدم براي پرتاب فونيكس بودند، انتخاب كند. خلبان يا افسر رادار تامكت (RIO) قادر بودند، هنگامي كه مشخصههاي لازم جهت پرتاب فونيكس به سمت هدف(ها) فراهم ميشود، موشك(ها) را شليك كنند.
[align=center][/align]
نمايشگر بزرگ نشاندهندهء وضعيت تاكتيكي (TID يا Tactical Information Display)، كه در كابين RIO نصب شده بود، حجم بيسابقهاي از اطلاعات دريافت شده توسط رادار را در اختيار خلبان قرار دهد. (خلبان قادر بود اطلاعات ارسال شده توسط RIO را بر روي صفحهء نمايشگر خود مشاهده كند) مهمتر اينكه رادار AWG-9 قادر بود به طور پيوسته، عمل جستجو و رهگيري اهداف متعدد را پس از پرتاب فونيكس(ها) نيز به طور دقيق به انجام برساند، در نتيجه، آگاهي از پهنهء فضاي آسمان، همچنان ادامه مييافت. خط نقل و انتقال دادهها از طريق كانال ارتباطي موسوم به Link-4 به تامكت اين امكان را ميداد تا اطلاعات خود را با هواپيماي پيشاخطار E-2C Hawkeye به اشتراك گذارد. زوج تامكت و E-2C، يك تركيب ايدهآل به شمار ميرفتند و قادر بودند براي پهنهء بسيار گستردهاي را در آسمان، پوشش هوايي ايجاد نمايند.
[align=center][/align]
در جريان يكي از تمرينات جنگندههاي F-14A، كه به سال 1990 در منطقهء Desert Shield انجام شد، كانال ارتباطي Link-4A اثبات كرد كه قادر است خط ارتباط دادهاي جنگنده – جنگنده را نيز به خوبي انجام دهد. بدين طريق، بازهم ميزان هوشياري از فضاي منطقهء پرواز افزايش مييافت. در جنگندهء بسيار پيشرفتهء F-14D از سامانهء موسوم به JTIDS استفاده شده است كه قادر است به وسيلهء خط ارتباط دادهاي Link-16، تصاوير را نيز به كابين منتقل كند.
هدايتپذيري فعال
موشك فونيكس، از روشهاي متنوعي جهت دستيابي به اهداف در فواصل بسيار دور بهره ميبرد. فونيكس براي اهداف بسيار دور، مشخصات هدف را توسط اطلاعات كسب كرده از رادار AWG-9 به طور پيوسته تازه ميكند. بدين جهت است كه فونيكس قادر ميشود براي پرواز به سمت هدف، به ارتفاعي بين 80000 تا 100000 فوت صعود كرده و تا 5 ماخ سرعت بگيرد. استفاده از چنين ارتفاعي، به دليل كاهش اصطكاك و نيروي پسا ميباشد. در مرحلهء نهايي، موشك از آن ارتفاع بالا به سمت هدف شيرجه ميرود و همزمان، رادار موشك فعال ميشود تا عمل هدايتپذيري فعال راداري را جهت مرحلهء آخر و رسيدن به هدف، به انجام برساند.
در مقام مقايسه، موشك آمرام از يك كامپيوتر دروني استفاده ميكند. اين كامپيوتر، از تكنولوژي ديجيتال جهت محاسبهء دقيق محل برخورد موشك با هدف، بهره ميبرد. اين كامپيوتر را هواپيماي شليك كنندهء آمرام، قبل از انجام جستجوي فعال در مرحلهء نهايي، قادر هستند فعال نمايند.
تركيب AIM-54 / AWG-9 اولين سامانهاي در جهان محسوب ميشد كه قادر به رهگيري چندگانهء اهدف هوايي (تا 24 هدف) و حملهء همزمان به آنها با شش موشك بسيار دوربرد بود كه وزن هر موشك بسيار سنگين و معادل 1000 پوند بود و در آن از يك كلاهك جنگي متعارف، بهره برده شده بود.
[align=center][/align]
[align=center]موشک AIM-47 در سمت چپ و AIM-54A در سمت راست (1968 - كمپاني هيوز)[/align]
بدنهء فونیکس، همان بدنهء موشک سری نیروی هوایی آمریکا و سازمان سیا، موسوم به AIM-47 Falcon بود که بر روی آن، چهار بالچه به شکل صلیب نصب شده بود. 4 عدد از موشکهای فونیکس، در قسمت تونل مانند زیر بدنه حمل می شدند و توسط سکوهای آئرودینامیکی ویژه ای به بدنه متصل می گشتند. 2 موشک دیگر نیز در طرفین هواپیما و زیر جایگاه موسوم به Glove قرار می گرفتند.
[align=center][/align]
[align=center]موشک سری AIM-47 در کنار هواپیمای YF-12 متعلق به سازمان سیا[/align]
به هنگام بارگذاری کامل 6 موشک فونیکس، با مجموع وزن هر ریل پرتابگر مخصوص، بیش از 8000 پوند به وزن هواپیما افزوده می گشت. این رقم، دقیقن دو برابر حالتی بود که از بارگذاری 6 موشک اسپارو حاصل می شد. بدین جهت نیروی دریایی ایالات متحده، به طور معمول از ترکیب 2 فونیکس، 3 اسپارو و 2 سایدوایندر در هر تامکت بهره می برد.
[align=center][/align]
[align=center]F-14A در حال رهگیری و هدایت بمب افکن Tu-95 روسي[/align]
ناوگان دفاع موشکی دوربرد
فونیکس در اصل برای ایجاد سپر دفاعی جهت ناوهای هواپیمابر در برابر تهدید موشکهای کروز، امکان دفاع در عمق و همچنین ایجاد تاخیر در حملات، طراحی گشته بود. در اوج کشمکش جنگ سرد، تهدیدات عمده علیه ناوگان نیروی دریایی شامل ناوگان پرتعداد بمب افکن های باجر و بک فایر شوروی بود که به موشکهای سرعت بالای کروز و سیستم های جنگ الکترونیک مجهز بودند.
نوع ارتقاء یافته فونیکس، یعنی موشک AIM-54C، به جهت امکان شکار دقیق تر اهدافی نظیر هواپیماهای تاکتیکی و موشکهای کروز ساخته شد. آخرین سطح به روزآوری فونیکس، شامل نصب یک حافظهء قابل برنامه ریزی بود که قابلیت اطمینان به عملکرد موشک را در برابر تهدیدات ECM به شدت افزایش می داد.
بسیاری از کارشناسان نظامی، بر این اعتقاد هستند که فونیکس بر پایهء موشک AIM-47 ساخته شده است. AIM-47، موشکی بود که برای هواپیمای فوق سری سازمان سیا، موسوم به YF-12 (ساخت لاکهید) طراحی گشته بود. این هواپیمای بسیار پیشرفته، نمونهء شکاری از پرندهء سیاه SR-71 بود. YF-12 قادر بود در سرعتی حدود 3.2 ماخ کروز نماید و در همان سرعت، با موشکهای دوربرد AIM-47، جنگنده های دورپرواز شوروی نظیر MiG-25 را هدف قرار دهد. اما نیروی هوایی، نه AIM-47 و نه AIM-54 را به علت هزینه های بالای نگهداری، مناسب تشخیص نداد.
[align=center][/align]
[align=center]شکاری مخوف YF-12A ساخت لاکهید[/align]
نیروی هوایی در آن زمان جنگندهء F-15A Eagle را جهت دفاع هوایی به خدمت گرفته بود، اما این هواپیما، توان و قابلیتی جهت حمل موشکهای بسیار دوربرد چون AIM-47 یا AIM-54 را نداشت و این هواپیما تا زمان معرفی موشکAIM-120 AMRAAM، از شرکت در درگیری های دوربرد ناتوان بود. امروزه، انتظار می رود با ورود به خدمت AIM-120C-5، جنگندهء اف15 قادر شود با اهدافی تا فواصل 110 کیلومتر درگیر شود.
رادار AWG-9 ای که در جنگنده های F-111B و F-14 نصب گردید، بزرگترین و قدرتمندترین راداری است که تاکنون (2007) در یک جنگنده نصب شده است، به طوری که این رادار را می توان با اندکی اغماض، در حد رادارهای پیش اخطار هوایی قلمداد نمود.
جانشینان فونیکس
موشک AIM-54 Phoenix به تاریخ 30 سپتامبر 2004 از خدمت خارج گشت و به تاریخ پیوست. جنگندهء بی نظیر F-14 Tomcat نیز به تاریخ 22 سپتامبر 2006، رسمن بازنشست گردید. فونیکس امروزه به وسیلهء موشکهای با برد کمتر آمرام، جایگزین شده است و این موشکهای توسط جنگنده های F/A-18E/F Super Hornet مورد استفاده قرار می گیرند؛ اما هم اف14 و هم فونیکس، هنوز در خدمت نیروی هوایی ایران قرار دارند، اگرچه در عملیاتی بودن این هواپیماها و موشکها، تردیدهای جدی نزد کارشناسان وجود دارد. پس از آنکه سفارت ایالات متحده در تهران، به سال 1979 اشغال شد و دیپلماتهای آمریکایی به گروگان گرفته شدند، روابط دو کشور به شدت تخریب گردید و در نهایت قطع شد، ارسال قطعات یدکی و پشتیبانی فنی هواپیماها و موشکها متوقف گردید و در تنها در جریان ماجرای ایران – کنترا (سفر مک فارلین به تهران)، در دورهء زمانی بسیار کوتاه، ملزومات مورد نیاز، به ایران ارسال گردید.
سابقهء شرکت در عملیات توسط نیروی دریایی ایالات متحده
فونیکس، علیرغم دارا بودن قابلیتهای بی نظیر، به ندرت در جریان جنگ واقعی مورد استفاده قرار گرفته است. تنها دو پرتاب رزمی این موشک توسط نیروی دریایی ایالات متحده ثبت گردیده است که هیچ کدام نیز به هدف اصابت نکرده اند.
[align=center][/align]
در جریان گشت دفاع هوایی (CAP یا Combat Air Patrol) جنگنده های F-15 نیروی هوایی ایالات متحده به هنگام عملیات طوفان صحرا به سال 1991، به دلیل دارا بودن سامانهء تشخیص دوست از دشمن (IFF)، در میان هواپیماهای موجود، منحصر به فرد بودند. از آنجا که تامکتهای نیروی دریایی، در آن زمان فاقد چنین سامانه ای بودند و طبق قانونی که به تصویب رسیده بود، جهت استفادهء ایمن از موشکهای فونیکس، در فواصل بسیار دور، نیازمند نصب سامانهء IFF بودند. بدین جهت، در عملیات طوفان صحرا، از موشکهای فونیکس بهره ای گرفته نشد و عمدهء نبردهای هوایی نیز توسط F-15 ها به انجام رسیدند.
از منظر مهندسی و به خدمت گیری، فونیکس را می توان یک نقطهء درخشان و موفق به شمار آورد. فونیکس به عنوان تنها عضو خانوادهء موشکهای دوربرد Falcon، به هیچ کشور و ارتشی به جز نیروی هوایی شاهنشاهی ایران فروخته نشد و سایر یگانهای رزمی ایالات متحده نیز، از هواپیماهایی به جز اف14 بهره بردند. فونیکس بسیار بزرگ و سنگین وزن بود و به هیچ وجه برای نبرد نزدیک هوایی مناسب نبود؛ در حالی که اسپارو و آمرام، برای نبردهای نزدیک نیز کارایی داشتند.
[align=center][/align]
[align=center]AIM-54A[/align]
گونه ها
AIM-54A: نوعی که به سال 1974 به ایران و نیروی دریایی ایالات متحده فروخته شد. تا پیش از وقوع انقلاب 1979، تعداد 284 از این موشک، به ایران تحویل گشت و پس از انقلاب، مابقی موشکهای خریداری شده توسط ایران، به نیروی دریایی ایالات متحده واگذار شدند.
AIM-54C: نوع بهبود یافته مدل A با قابلیت بهتر در شکار موشکهای کروز؛ ورود به خدمت: 1986.
AIM-54 ECCM / Sealed: نوعی که در محیط های جنگ الکترونیک نیز قابل استفاده است و به سامانهء خنک کنندهء مخصوص در حین پرواز نیازی ندارد.
[align=center][/align]
[align=center]AIM-54C[/align]
AIM-54C در اختیار ایران؟
در سالهای اخیر، گفته میشود تعدادی از موشکهای AIM-54C از طریق دلالان بازار سیاه به دست ایران رسیده اند و ایرانیان توانسته اند گونه های قدیمی AIM-54A را به نوع C تبدیل نمایند؛ ضمن اینکه گزارشاتی دال بر ساخت نوعی بومی موشک فونیکس توسط صنایع نظامی ایران رسیده است که توانی مشابه AIM-54C را دارد. همچنین پس از بازنشست کردن تامکت و فونیکس در نیروی دریایی، حدس زده میشود به تاریخ ژانویه 2007، حدود 200 میلیون دلار از قطعات حساس، موشکهای AIM-54C و رادارهای موجود در انبار نیروی دریایی ایالات متحده، از طریق قاچاقچیان اسلحه، توسط ایران خریداری گشته است.
[align=center][/align] -
[align=center]Hughes AIM-54 Phoenix[/center]
[align=center]Raytheon AAM-N-11[/center]
[align=center][/align]
AIM-54 Phoenix (فونيكس) يك موشك بسيار دوربرد هوا به هوا محسوب ميشود كه منحصرن در خدمت نيروي دريايي ايالات متحده بوده است و اكنون تنها كاربر آن، نيروي هوايي ايران ميباشد. اين موشك، منحصرن توسط جنگندههاي F-14 Tomcat قابل استفاده ميباشد.
طراحي فونيكس به اواخر دههء 1960 باز ميگردد. در آن زمان، نيروي دريايي ايالات متحده پروژهء ساخت هواپيماي F6D Missileer و موشكهاي دوربرد هوا به هواي AAM-N-10 Eagle را لغو نموده بود. بدين جهت، كمپاني هيوز اقدام به طراحي يك موشك جديد هوا به هواي بسيار دوربرد، بر اساس موشك AAM-N-11، و يك رادار كنترل آتش به نام AN/AWG-9 نمود. تكنولوژي به كار گرفته شده در طراحي موشك و سيستم كنترل آتش جديد، پيشتر توسط موشك AIM-47 Falcon و رادار كنترل آتش AN/ASG-18 در جنگندهء YF-12A به كار گرفته شده بود.
تركيب دو سامانهء فونيكس و AWG-9، در ابتدا قرار بود بر روي جنگندهء F-111B كه مخصوص نيروي دريايي ساخته شده بود، نصب شوند. در آن زمان، طبق برنامه، قرار بود F-111B به عنوان جنگندهء برتري هوايي و همچنين رهگير دوربرد عمل نمايد.
به تاريخ ژوئن 1963، موشك AAM-N-11 مجددن طراحي شدن و اين بار به نام AIM-54A معرفي گشت. برنامهء آزمونهاي پروازي موشك نمونهء XAIM-54A به سال 1965 آغاز گشتند و اولين رهگيري هدايت شده و انجام شكار توسط موشك، با موفقيت به تاريخ سپتامبر 1966 انجام شد.
هنگامي كه برنامههاي آزمايش موشك فونيكس در جريان بود، پروژهء ساخت F-111B براي هميشه لغو شد و به همين دليل، موشك AIM-54 و رادار AN/AWG-9 با هواپيماي جديد F-14 Tomcat يكپارچه شدند كه براي انجام همان نقش هواپيماي F-111B جهت نيروي دريايي ساخته شده بود.
اولين سري توليد از موشكهاي AIM-54A به سال 1973 تحويل نيروي دريايي ايالات متحده گشتند و در اختيار اولين اسكادران عملياتي F-14A به سال 1974 متعلق به نيروي دريايي ايالات متحده و نيروي هوايي شاهنشاهي ايران قرار گرفتند.
يك جنگندهء F-14A/B قادر است تا 6 موشك فونيكس را به طور مجزا در پرتابگرهاي ويژهء LAU-9A/A و يك F-14D نيز تا 6 موشك را در پرتابگرهاي LAU-132/A حمل ميكند.
[align=center][/align]
[align=center]AIM-54A[/align]
رادار كنترل آتش بسيار قدرتمند AN/AWG-9 از تكنيك TWS يا رادار پالس – داپلر بهره ميگيرد. (Track While Scan = رهگيري به هنگام جستجو) بدين روش، تا مشخصات دقيق 24 هدف هوايي به طور جداگانه در فاصلهاي تا 240 كيلومتر (130 ناتيكال مايل) در صفحهء رادار ثبت ميگردد. بدين جهت يك شكاري F-14 به راحتي قادر ميشود تا 6 هدف را به طور جداگانه و همزمان توسط موشكهاي فونيكس منهدم نمايد.
وقتي يك موشك AIM-54A پرتاب ميشود، پيشرانهء آن كه به نام MXU-647/B شناخته ميشود و با سوخت جامد MK47 يا MK60 كار ميكند، روشن شده و موشك را فورن به سرعت بالاي 4 ماخ ميرساند. تا ميانهء مسير، سيستم هدايتپذيري بسيار پيشرفتهء موشك كه AN/DSQ-26 نام دارد، به صورت خودكار، موشك را به سمت هدف ميراند، پس از آن، مختصات دقيق هدف، به روش هدفيابي نيمه فعال راداري، توسط رادار AWG-9 به موشك ارسال شده و مسير پرواز موشك، تصحيح ميشود.
[align=center][/align]
[align=center]AIM-54A در حال پرواز به سمت هدف[/align]
رادار كنترل آتش، به صورت متناوب، هدفي را كه موشك به سمت آن ارسال شده است، در صفحهء رادار نوراني ميكند. براي اهداف بسيار دور، موشك به جهت كاهش پسا، در ارتفاعي بسيار بالا پرواز ميكند، و بدين طريق AIM-54A قادر ميشود اهدافي را كه خط سير آنها به سمت موشك ميباشد، به راحتي در فواصل بيش از 135 كيلومتر (72.5 ناتيكال مايل) مورد اصابت قرار دهد.
در فاصلهء 18200 متري از هدف، فونيكس، سامانهء رادار داخلي خود را جهت آشيانهيابي فعال، و ايجاد حداكثر دقت در اصابت، به كار مياندازد. حداقل فاصله براي شليك موشك، 3.7 كيلومتر ميباشد؛ زيرا اين فاصلهاي است كه سيستم هدفياب فعال راداري موشك، شروع به كار ميكند.
سرجنگي بسيار قدرتمند 60 كيلوگرمي (132 پوند) از نوع MK 82، به شكل تركشي چند تكه شونده، طراحي شده است. سرجنگي يا به وسيلهء فيوز مجاورتي داخل موشك كه به رادار MK 334 متصل است، منفجر ميشود، يا به وسيلهء سامانهء حساس به حرارت و يا به وسيلهء فيوز ضربه.
گونههاي غيرعملياتي مختلفي از موشك AIM-54A وجود دارد:
* موشك ATM-54A يكي از اين گونههاي ميباشد كه سرجنگي ندارد و براي شليكهاي آزمايشي استفاده ميشود.
* موشك CATM-54A نوعي است كه براي شليك به كار نميرود و تنها براي تمرين قفل بر روي اهداف به كار ميرود.
* موشك DATM-54A يك موشك كاملن مشقي است و سامانهاي در آن وجود ندارد. اين موشك، براي آزمايش حمل و نصب پرسنل زميني موشك به كار برده ميشود.
* موشك AEM-54A گونهاي مجهز به يك فاصلهياب الكترونيكي بسيار دقيق است و براي منظورهاي آزمايشي يا ارزيابي به كار برده ميشود.
AIM-54B
موشك AIM-54B بر اساس همان مدل A طراحي شده است، اما دچار تغييراتي شده است تا ساخت آن، آسانتر شود. از جملهء اين تغييرات، استفاده از ورقههاي فلزي به جاي شبكهء توري شكل در بالچهها و سطوح كنترلي موشك ميباشد.
برخي منابع نظامي اعتقاد دارند كه توليد AIM-54B از سال 1977 آغاز شده است، در حالي كه برخي ديگر ميگويند در آن سال، هنوز توليد انبوه آن آغاز نشده بود. آنچه باورپذير به نظر ميرسد این است كه تا سال 2006، نيروي دريايي موشكهاي AIM-54A را در خدمت باقي داشت، در حالي كه هيچ موشك نوع B در خدمت نبوده است. احتمال ديگر اين است كه AIM-54B نوعي بهينه شده از همان AIM-54A ميباشد كه باز هم با همان نام A عرضه شده است. گونههاي ATM-54B و AEM-54B نيز رسمن براي ماموريتهاي تمريني ساخته شدهاند و نمونهء فاصلهياب تمريني AIM-54B نيز جداگانه ساخته شده است.
[align=center][/align]
AIM-54C
به سال 1977، طراحي نوع بهبوديافته و پيشرفته شدهء فونيكس به نام AIM-54C آغاز شد. در طراحي موشك AIM-54C به طور كامل از سامانهء ديجيتال هدايت كنندهء WGU-11/B و كنترل كنندهء سطوح متحرك WCU-7/B بهره گرفته شده است. در نوع C از يك پردازندهء ديجيتال 16 بيتي قابل برنامهريزي استفاده شده است و خلبان خودكار، وظيفهء سيستم ناوبري اينرسيايي را نيز به انجام ميرساند.
يك مورد بسيار مهم از جزئيات AIM-54C، مقاومت آن در برابر اقدامات متقابل الكترونيكي دشمن است كه اين امر با استفاده از سامانهء بهبود يافته و بسيار پيشرفته شدهء ضدضدعملالكترونيك (ECCM) به انجام ميرسد.
مورد ديگر، بهبود راكت موشك ميباشد كه باعث افزايش برد و سرعت موشك شده است. همچنين سامانهء جديد DSU-28/B كه جهت كشف و شناسايي اهداف به كار ميرود، از يك فيوز مقاوم در برابر اخلال الكترونيكي دشمن بهره ميبرد كه اين سامانه در برابر اهداف بسيار كوچك و كم ارتفاع نيز حساس ميباشد.
اولين نمونهء آزمايشي سري C به نام XAIM-54C به تاريخ آگوست 1979 تحويل نيروي دريايي ايالات متحده شد. پس از انجام آزمايشات با XAIM-54C، توليد فونيكس نوع C به سال 1982 كليد خورد. اولين سري از موشكهاي عملياتي AIM-54C، به سال 1986 در دسترس قرار گرفتند. انواع تمريني اين موشك شامل ATM-54C جهت تمرين شليك، CATM-54C جهت تمرين هدفيابي و قفل بر روي آن، و AEM-54C مجهز به فاصلهياب الكترونيكي بسيار دقيق جهت منظورهاي آزمايشي ساخته شدند. اما نوع DATM-54C هيچگاه ساخته نشد، زيرا همان نوع DATM-54A به منظور تمرين حمل و نقل AIM-54C جهت پرسنل زميني كفايت ميكرد.
[align=center][/align]
[align=center]AIM-54C در حال نصب[/align]
AIM-54 ECCM / Sealed
AIM-54C در طول دوران توليد، بارها مورد ارتقاء و بهبود قرار گرفت. اندكي پس از آغاز توليد، سرجنگي نوع MK 82 با نوع جديدتر WDU-29/B كه درون محفظهء WAU-16/B يا WAU-20/B قرار ميگرفت، جايگزين گشت. WDU/20/B حدود 20 تا 25 درصد تاثير بيشتري بر جاي ميگذاشت. بهبود ديگر، افزودن يك خنثاكنندهء (خنك كننده) دما درون موشك بود كه اف14 را از حمل مايع مخصوص خنككنندگي در حين پرواز، بينياز ميكرد. موشكهايي كه داراي چنين خصيصهاي باشند، اولين بار به سال 1986 تحويل گشتند و از آنها با نام Sealed يا گاهي اوقات + AIM-54C ياد ميشود.
در طول مدت توليد فونيكس، قابليت ECCM مدام دچار پيشرفته و بهينه سازي شده است. موشكهاي Sealed و AIM-54C كه داراي ECCM بهبود يافته ميباشند، در نيروي دريايي ايالات متحده به نامهاي AIM-54C ECCM / Sealed شناخته ميشوند.
اين نوع از فونيكس، به سال 1988 رسمن در اختيار نيروي دريايي قرار گرفت. هدايتپذيري و سطوح كنترلي موشك نوع ECCM/Sealed جداگانه و با اسامي WGU-17/B و WCU-12/B معرفي شدهاند. در اين موشكها، از محفظههاي سرجنگي WAU-19/B و WAU-21/B استفاده شده است. بهبود ديگر، افزودن يك حافظهء قابل برنامهريزي و نرمافزار جديد جهت پردازشگر سيگنال ميباشد.
هنگامي كه توليد AIM-54 در اوئل دههء 1990 متوقف شد، بيش از 5000 موشك AIM-54 از تمامي گونهها ساخته شده بود، كه حدود نيمي از اين تعداد، AIM-54C بود؛ همچنين آنچه از موجودي AIM-54A باقي مانده بود، روانهء انبارهاي نيروي دريايي شد.
پاپان كار فونيكس
از آنجا كه فونيكس تنها توسط جنگندهء شكاري F-14 Tomcat قابل استفاده ميباشد، اين موشك قرار بود تا زماني كه اف14 در خدمت است، همچنان به حيات خود ادامه دهد. طبق برنامهريزي انجام شده، قرار شده بود كه اف14 تا سال 2007 از رده خارج شود؛ با اين حال نيروي دريايي، طي بيانيهاي به تاريخ 30 سپتامبر 2004 رسمن اعلام كرد كه موشك AIM-54 Phoenix را از خدمت خارج كرده است.
موشك AIM-54 در اصل براي رهگيري و منهدم كردن بمبافكنهاي استراتژيك شوروي و تهديدات آنها عليه ناوگان نيروي دريايي ايالات متحده ساخته شده بود و امروزه ديگر هيچ تهديدي براي ناوگان نيروي دريايي وجود ندارد. اگرچه به لحاظ تئوري، فونيكس بر عليه موشكهاي ضدكشتي، كه داراي سرعت بالا و ارتفاع پروازي كم هستند، ميتواند به كار گرفته شود، اما امروزه، سلاحهاي موثري غير از فونيكس براي اين امر وجود دارند.
امروزه، هيج برنامهاي براي ساخت موشكي با قابليتها و توان مشابه به جاي فونيكس وجود ندارد. با از رده خارج شدن تركيب جنگندههاي F-14 و موشكهاي AIM-54، وظيفهء دفاع هوايي بر عهدهء جنگندههاي F/A-18 Super Hornet ميباشد كه قرار است به زودي به موشكهاي ميان برد AIM-120C/D AMRAAM تجهيز شوند.
[align=center][/align] -
ببخشيد يك سوال داشتمبه زودي سپاه عظيم و قدرتمند و متحد و پاك اسلام اصيل با ايمان به خداوند يزدان و حمايت حضرت خليفة الله صاحب الزمان عج سرزمين هاي مقدس اشغال شده و غصب شده توسط انسانهاي پست تر از حيوان يهودي صهيونيست و سرزمينهاي مقدس اشغالي توسط اعراب عمر پرست وهابي ضد اسلام اصيل شيعه و ايران بزرگ را از چنگال آلوده به خون ميليونها انسان بي گناه آنها آزاد كرده و تحويل وجود قدسي خليفة الله في الارضه حضرت ولي عصر مهدي موعود عج خواهند داد.به اميد آن روزگار گرانبها و طلايي آمين يا رب العالمين ...
اين به زودي شما تا الان بيش از 1150 سال طول كشيده است. آيا بهتر نيست براي روان شدن امور و حل مشكلات مسلمين، راه حل، پيشنهاد و اقدامات ديگري انجام داد؟ -
هرچند به اين جناب حسين شريعتمداري و عقايدش ذره اي علاقه ندارم، ولي اين آقا در طول عمرش، اگر يك حرف حساب زده باشد، هماني است كه دربارهء بحرين نوشته است. -
مدرك شما براي تجاوز به دختران در شب 18 تير چيست؟ آيا به خوابگاه پسرانه مي تواند دختري وارد شود يا شما آنها را در حال تجاوز ديده ايد؟!!
نكنه تجاوز به دختراي معصوم و بي گناه هم مبارزه در راه خداست![color=red]آنجا خدا را مورد خطاب قرار می دادم و گفتم: "خدايا ما در راه آزادی و استقلال ميهنمان و برای دين تو داريم کشته می شويم
]
انقلابي(شورشي) كه آغازش اينجوري باشه(با وعده ويزاي امريكاوغيره و تجاوز و وحشي گري در عمل)از الان ميشه پايانشم ديد!!!!
جدا كه براي شما حرومزاده ها نبايد گريه هم كرد.
عمل ننگيني كه خود مقام رهبري نيز آن را محكوم كردند و حتا اظهار داشتند كه اگر عكس مرا نيز پاره كردند، شما ساكت باشيد از نظر شما قابل قبول است؟ جدن توصيه مي كنم به اتفاقي كه نه مثل هلوكاست در 65 سال پيش بلكه تنها 8 سال قبل افتاده است دوباره تامل كنيد.
آيا شما مدركي براي حرام زاده بودن دانشجويان داريد؟ اگر نداريد يا مسلمان نيستيد كه اين همه انسان را به باد افترا مي گيريد و يا مريض روحي هستيد. -
محمدرضا کثرانی از جمله فعالان جنبش دانشجويی است که در جريان حوادثی که پس از حمله به کوی دانشگاه تهران در هيجدهم تير 1378 رخ داد شرکت داشته و بازداشت و زندانی شده است. وی تجربه خود را از آن روز چنين بيان می کند:
بعدازظهر روز جمعه نوزدهم تير يکی از دوستانم مرا از حمله به کوی دانشگاه تهران که شب پيش از آن رخ داده بود با خبر کرد. وقتی به کوی دانشگاه رفتم با صحنه هايی مواجه شدم که قابل وصف نيست؛ ديوارها خراب شده بودند، در کمدها شکسته شده بود، بعضی از وسايل دانشجويان از طبقات بالا به پايين پرتاب شده بود.
[align=center][/align]
دانشجويان برايم ماجرا را تعريف کردند، می گفتند بعضی از دانشجويان که خواب آلود يا حتی در حال نماز بوده اند را هم از پنجره طبقه های دوم و سوم به بيرون پرتاب کرده بودند.
[align=center][/align]
ساختمان خرابه کوی دانشگاه را که مقابل چشمانم ديدم به گونه ای بود که بعدها دانشجويان بوسنيايی دانشگاه تهران می گفتند حتی صربها نسبت به بوسنياييها چنين کاری نکردند.
[align=center][/align]
اتفاقی که افتاد اين بود که تظاهرات آرام دانشجويان در اعتراض به تعطيلی روزنامه سلام را عده ای که به "لباس شخصی" معروف بودند به خشونت کشيدند. آنها به مراکز دولتی حمله کردند و اتوبوسها را آتش زند اما اين کارها به پای دانشجويان نوشته شد.
[align=center][/align]
اين لباس شخصيها در خيابانها هم به ضرب و شتم دانشجويان می پرداختند و هم اينکه آنها را بازداشت می کردند؛ يکی از دوستانم به نام مهران ميرعبدالباقی را همينها دستگير کردند.
[align=center][/align]
دانشجويان در مقابل حملات آنها تا آنجا که برايشان ممکن بود سعی می کردند خودشان را از مهلکه دور کنند، البته در مواردی هم بعضی از دانشجويان با آنها مقابله می کردند. لباس شخصيها برای حمله به دانشجويان همه نوع ابزاری داشتند، از چوب و چماق گرفته تا گاز اشک آور.
[align=center][/align]
نيروی انتظامی در مقابل آنها کاملاً خنثی رفتار می کرد و فقط با ما برخورد داشت و تندی نشان می داد.
اما در طرف مقابل، هماهنگی و سازماندهی چندانی ميان دانشجويان وجود نداشت؛ کسی ميداندار نبود و همه چيز تحت تأثير عواطف و احساسات قرار داشت.
شعارهای دانشجويان عمدتاً در محکوميت حمله به کوی دانشگاه بود اما رفته رفته افرادی با گرايشهای مختلف هم وارد ميدان شدند و شعارهای تندتری مطرح می شد که بعضاً بلندپايه ترين سران نظام را نشانه می گرفت.
در آخرين روز نا آراميهای تهران که بيست وسوم تير بود، جلوی در ورودی دانشگاه تهران با چند تا از دوستانم ايستاده بودم که مأموران وزارت اطلاعات مرا دستگير کردند.
[align=center][/align]
مرا داخل قفسی گذاشتند که پشت يک وانت درست کرده بودند و به ساختمانی متعلق به نيروی انتظامی بردند که نزديک ميدان انقلاب قرار دارد.
توی حياط ساختمان مرا از ماشين پياده کردند، از آنجا تا در ورودی ساختمان سربازها به صف ايستاده و تونل وحشت درست کرده بودند، يعنی اينکه من و دو دانشجوی ديگر که آنها را نمی شناختم را داخل صف آنها کردند و بعد بشدت کتک زدند؛ آن قدر به ما "بشين و پاشو" دادند که مفصل زانوهايمان قفل شد و افتاديم و باز هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتيم. دست آخر چشمانمان را بستند و به تالاری در داخل ساختمان بردند.
آنجا مرا روی صندلی نشاندند، بعد يک نفر آمد و چشمبند مرا کمی بالا زد و اعلاميه را نشانم داد که امضای من زيرش بود، پرسيد: "اين را قبول داری؟" گفتم: "بله"
وقتی او رفت، يک نفر که لباس نظامی کماندويی به تن داشت آمد و مرا به باد کتک گرفت. همراه من عده بسيار زيادی دستگير شده بودند.
من را بيشتر از يک روز در آنجا نگه نداشتند و بعد مرا به زندان اوين و سپس برای بازجويی به بازداشتگاه انتقال دادند.
در بازداشتگاه چهار روز متوالی به کف پای من کابل می زدند و يک ماه تمام هم مرا شکنجه روحی می کردند، به اين شيوه که ما را مطمئن کرده بودند که اعدام خواهيم شد، بعد صدای پدرومادرم را می شنيدم که به آنها گفته می شد مرا اعدام کرده اند و بعد مادرم غش می کرد و پدرم گريه می کرد و به دست وپايشان می افتاد.
می شنيدم که آنها به پدرومادرم می گويند: "برای اين حرامزاده حتی قرآن هم نبايد خواند".
آنجا خدا را مورد خطاب قرار می دادم و گفتم: "خدايا ما در راه آزادی و استقلال ميهنمان و برای دين تو داريم کشته می شويم و حالا حتی پدرومادر ما حق عزداری برای ما ندارند".
بعدها که آزاد شدم فهميدم که صدای پدر و مادرم را ضبط و بازسازی کرده بودند و در زندان شرايطی پيش آورده بودند که صددرصد باورم شده بود که واقعاً دارند آنها را آزار می دهند.
تا زمانی که دستگير نشده بودم هميشه فکر می کردم که می توان با آرامش و گفتگو از نظام خرده گرفت و مقامات نظام هم در مقابل اين انتقادات به اصلاحات می پردازند اما از وقتی بازداشت و بازجويی شدم ديد من کاملاً عوض شد و به اين نتيجه رسيد که مقامات نظام اصلاً به فکر اصلاح نيستند.
الآن، به نظر من، جنبش دانشجويی در وضعيت مبهمی به سر می برد و نظام توانسته است فضای سرخوردگی و ارعاب بر آن حاکم کند.
اما اين وضعيت مقطعی خواهد بود و نشانه ها حاکی از اين است که جنبش دانشجويی در حال نوزايی است و در آينده ای نه چندان دور، جنبش دانشجويی کاملاً آگاه و هوشياری خواهيم داشت.
[align=center][/align] -
فرض بفرماييد حالا موقع انتخابات است و شما بايد از ميان سه كانديداى رياست جمهورى ، يكى را انتخاب كنيد . شما كداميك از اين سه كانديدا را انتخاب خواهيد كرد ؟ الف -- كانديداى اولى ، با سياستمداران و سياست بازان حقه باز و بد كاره و لجاره و مفتخور و بد نام ، بده بستان دارد و اهل فال بينى و پيشگويى و استخاره و اين نوع مزخرفات است . روزى هشت تا ده ليوان مارتينى مى خورد ، سيگار برگ دود مى كند و دو تا فاسق لگورى هم دارد . ب --- كانديداى دومى، تا لنگ ظهر مى خوابد. ترياك مى كشد و هر شامگاه نيم بطر ويسكى را يك ضرب بالا مي كشد. ج --- كانديداى سوم، يك قهرمان جنگ است، دائمن مطالعه مي كند، اهل هنر است و نقاش زيردستي محسوب مي شود، گوشت نمى خورد، سيگار نمى كشد، گاهگدارى يك ليوان آبجو مى نوشد، و اهل زن بازى و حقه بازى هاى ديگر هم نيست. شما كداميك از اين سه نفر را روانه ى كاخ رياست جمهورى خواهيد كرد ؟؟ لطفا نخست تصميم تان را بگيريد ، بعدا به پاسخ اين پرسش ها توجه فرماييد. ........ و اما پاسخ پرسش ها: 1 -- كانديداى اولى فرانكلين روزولت است. 2 -- كانديداى دومى وينستون چرچيل است. و كانديداى سومى ، آدولف هيتلر !! -
اين خاطراتي است از سرهنگ خلبان محمديوسف احمد بيگي، جمعي پايگاه شاهرخي همدان كه به تاريخ 28 آذر 1359، جنگندهء F-4E وي هدف، سه موشك SA-3 قرار گرفته و در آستانهء برخورد با زمين، اقدام به اجكت مي نمايند. ايشان پس از اسارت به مكاني نامعلوم در بغداد كه احتمالن مركز استخبارات رژيم بعث بوده است برده شده و در آنجا يك فرمانده ارشد عراقي حين بازجويي از وي اقدام به نمايش نقشه اي از ايران مي كند و اينك باقي ماجرا از زبان خود سرهنگ:
پس از سوالاتي در مورد تعداد هواپيماهاي شركت كننده و ماموريت ما، سرگرد به طرف تلفن رفت و شمارهاي را گرفت. ما را بيرون بردند و دستهايمان را بستند. در اين هنگام عكاسان عراقي، تعداد زيادي عكس از ما گرفتند. پس از عكسبرداري ما را به داخل سالني كوچك كه در يك ساختمان نوساز بود بردند.
در آن جا ژنرال عراقي بسيار چاقي با قد بلند ايستاده بود. ژنرال عراقي، سوالاتي در مورد ماموريت ما پرسيد. سپس ما را بيرون برده و با دستان و چشمان بسته به طرف بغداد حركت دادند. حدود سه ساعت در راه بوديم. به بغداد كه رسيديم ما را به وزارت دفاع بردند. پس از پياده شدن من و حسيننژادي (كمك خلبان) را از هم جدا كردند. سپس مرا به داخل اتاقي بردند كه يك سرگرد و ستوان عراقي در آن بودند.
سرگرد از من پرسيد: «اين جنگ تا تا كي ادامه خواهد يافت؟»
من هم گفتم: «تا خروج شما از كشورمان»
سرگرد عراقي گفت: «ميداني كشور شما كجاست؟»
سپس جواب داد: «از شمال به خراسان، جنوب به بندرعباس، از شرق به پاكستان و افغانستان و از غرب به دامغان و كاشان يعني كوير لوت. بقيهء جاها ما خواهيم گرفت.» !!
سپس نقشهاي را نشانم داد. نقشهء وضعيت منطقه بود. از مرز مشترك ايران و تركيه و عراق، خط قرمزي كشيده شده بود كه آذربايجان، لرستان، كردستان و خوزستان را جدا كرده بود. پائين نقشه به خرمشهر و آبادان ختم ميشد.
icon_wink -
جنگنده های طراحی شده در شوروی (پیشین) به طور متوسط دارای چهار نقطه سخت سازی شده (hardpoint) برای حمل تجهیزات خارجی بوده اند.اما SU-27 با تخطی از سنت رایج حدود 10 نقطه سخت دارد.برد زیاد این جنگنده بدون نیاز مخازن سوخت اضافی , از دیگر نقاط بتری آن به شمار می رود.
کابین خلبان دارای سه صفحه نمایش چند کاره رنگی بزرگ , صفحه نمایش سربالا و چیدمانی بهسازی شده تجهیزات می باشد.
یک نمونه تکمیل شده از سامانه جستجو و ردیابی فروسرخ و مسافت یابی لیزری نیز در قسمت راست آسمانه جای داده شده است و یک رادار عقب نگر جدید در عقب بدنه و بین خروجیهای موتور قرار خواهد گرفت.این "سامانه هشدار راداری فعال" پرتاب موشک های فروسرخ شلیک شونده به سمت عقب (احتمالا نمونه تکمیل شده R-74 از موشک چابک AA-11 آرچر) را ممکن می سازد.
ضمن تشكر از دوست خوبم آقاي داوود، با تمام اين تفاصيل، اين جنگنده در برابر اف35 و اف22 كارايي ندارد و شايد به همين دليل نيز عليرغم حضور گستردهء اين جنگنده در مناقصات و نمايشگاههاي هوايي، تاكنون مشتري چنداني نداشته است.
موشكهاي سازماني سوخوي35
-
یک پر از بال کوروش ما را بس
یه شب که داشتیم توو اورشلیم (قدس) دنبال جای پارک میگشتیم چشممون افتاد به پلاک خیابونی که پشت یه وزارتخونه بود... شارع کوروش! طبق معمول مهدی که از همه مردم شهر به پلاک خیابون نزدیکتر بود عکس رو گرفت. از اون روز تا حالا که درست یک هفته میگذره، و طلسم اسم این خیابون کلافه ام کرده.
[align=center][/align]
خواب نما؟ خوابشو ببینی
خواب دیدم که یه مرد ریش داربرهنه ای پرواز میکنه و در حالت خلسه وارد یه غاری میشه و منم بدنبالش میرم. از داخل یه کوره ای رد میشیم و میریم توی یک گودالی ( خیلی ترسناک بود)!
روزهای بعدش وقتی روی سنگفرشهای بیت المقدس ( شهر قدیم ومرکززیارتگاه ها) لیز میخوردم ، وقتی دم در مسجد راهم ندادن، وقتی که از کلیسای قبر مقدس مسیح بیرون اومدم دیدم کلاه سرمه ولی هیچ کشیشی دعوام نکرد، و وقتی که یک نارنج رو از زمین زیارتگاه بهائیان کش رفتم ... و وقتیکه پنج دقیقه یکبار عاشق دخترای اسرائیلی و فلسطینی میشدم، فکر کوروش هخامنشی ول کنم نبود.
[align=center][/align]
اینجا رسمه که زائرا و یا عاشقا لای شکافهای سنگهای پرستشگاه ها این کاغذها رو میذارن که نیتشون برآورده بشه. چه کلیسا چه کنیسا چه مسجد.
[align=center][/align]
تاریخ لازم
یکی از کارهائی که دوست داشتم اینجا انجام بدم و نشد (چون سه ساعت دیگه پرواز داریم) جستجوی ردپای مرام کوروش در اسرائیل بود! کوروش بعد از فتح بابل، یهودیان رو آزاد گذاشت که به ایران مهاجرت کنن یا برگردن به اورشلیم و بنای بیت المقدس رو دوباره بریزن. تمام غرامتهائی که از یهودیان در خزانه بابل بود رو بهشون برگردوند و کمک کرد که به سرزمینشون برگردن. کوروش اول بهار 539 پیش از میلاد در معبد مردوک که خدای بابلیان بوده تاجگذاری میکنه و همه مذاهب محلی رو آزاد میذاره. خودش در معبد نماز میخونه و مردوک رو به رسمیت میشناسه.
[align=center][/align]
کوروش آسوده بخواب که ما بیدار بودیم
دراین روزهائی که ( مثله سلسله ساسانی) اختلافات مذهبی با شعارهای همه با هم برادر و برابریم" تلویزیون و روزنامه رو پر از ضد و نقیض کرده و ما توو اسرائیل درست وسطش هستیم، به خودم گفتم بیام از چهار راه کوروش شروع کنم و به چهار بال کوروش برسم! زر زر کردن و شعار و گذاشتم کنار، الهام از راه کوروش، رفتم سفر سنگ. سه تا تسبیح قدیمی که با خودم آورده بودم رو بردم زیارت (یکیشون از استخوانهای یه ... حالا بماند) به دیوارهای کوچه ای که مسیح صلیبشو به دوش کشید دست کشیدم، به خاک صخره ای که به صلیب زده شد چنگ زدم، به دیوار ندبه بوسه زدم و بعد فهمیدم که فقط من اینکارو کردم! در مزار بهائیان سکوت کردم، و در غار صخره معراج نماز خوندم. همه این احساسات توو مهره های تسبیحها ضبط شده. همه این کارها بخاطر کوروش و عواقبش فدای سرکوروش.
[align=center][/align]
احساسی که بعد از این کارها دارم محشره. دیگه نه از بهائی ها فرار میکنم، نه نسبت به یهودیان بدبینم، از خود گذشتگی مسیح چراغ راهم شد، فهمیدم که به قول یک روحانی : مشکل ما هستیم، تقصیر اسلام نیست. به همه سجده کردم، همه رو دوست دارم، از ته دل.
دعای پایان
ای کاش مثله این دوربین از راه کوروش حفاظت کنیم.
ای کاش برای ما ایرانی ها این امکان پیش بیاد که به تمام این مکانهای مقدس سربزنیم و خودمونو به قول معروف re-start کنیم.
[align=center][/align]
ایشاله این راه کوروش به بزرگراه ختم بشه.
ایشاله یه روز بریم پاسارگاد زیارت کوروش و وقتی میریم از جاده آسفالت و گلکاری شده بریم، نه با قایق!
[align=center][/align]
منبع: وبلاگ آقاي بهزاد بلور -
USS Enterprise CVN-65
ناو هواپيمابر يو اس اس اينترپرايز، به سال 1957 سفارش داده شد و به سال 1960 رسمن وارد خدمت در نيروي دريايي ايالات متحده گرديد.
اين ناو غول پيكر، پس از سري ناوهاي هواپيمابر كلاس نيميتز، سنگين ترين ناو هواپيمابر نيروي دريايي ايالات متحده محسوب مي شود و مجهز به پيشرانهء اتمي بسيار پرقدرت مي باشد.
اين ناو كه اولين ماموريتش، در جريان بحران موشكي كوبا به سال 1962 ابلاغ شد، تاكنون حامل جنگنده هاي مدرن و به روز ايالات متحده بوده است. ابتدا با جنگنده هاي F-4B و سپس با جنگنده هاي F-14 و هواپيماهاي آواكس E-2 و هواپيماهاي جنگ الكترونيك EA-6B Prowler مجهز شد.
يكي از ماموريتهاي اين ناو به سال 1998 و بر عليه پايگاههاي نظامي رژيم بعث عراق انجام شد. (عمليات روباه صحرا) سپس اين ناو به سال 2001 جهت ايجاد پوشش هوايي در عمليات آزادسازي افغانستان از چنگ القاعده و طالبان به كار گرفته شد. اندكي بعد، در نبرد سال 2003 (آزادسازي عراق) وارد عمل گرديد.
بر عرشهء اين ناو هواپيمابر، تعداد 66 فروند هواپيما و هليكوپتر جاي گرفته اند:
43 فروند سوپر هورنت اف18
4 فروند هواپيماي ضدرادار ويژهء جنگ الكترونيك EA-6B Prowlers
4 فروند آواكس E-2C Hawkeyes
شش هليكوپتر S-3 Vikings
پنج هليكوپتر SH-60 Seahawks
از نظر اغلب كارشناسان نظامي غرب، اين ناو همواره در موقعيت هاي جنگي به خدمت احضار مي شود.
اطلاعات بیشتر -
[align=center]عمليات كربلاي8[/align]
به تاريخ اردييبهشت 1366، عمليات كربلاي8 بر اثر اصرار مسئولين اجرا شد.
تغيير منطقهء عمليات از جنوب به غرب
لازمهء فائق آمدن بر وضعيت بحراني جنگ، تداوم تهاجمات ايران بود كه از اين پس حداقل براي يك مقطع زماني تنها در منطقهء غرب كشور، قابل پيگيري و اجرا بود. عوامل موثر در تغيير رويكرد نظامي ايران از جنوب به غرب، به شرح زير بود:
1- ضرورت تداوم جنگ و ممانعت از ايجاد ركود در جنگ.
2- حفظ ابتكار عمل در برابر دشمن.
3- گشودن جبههء جديد در مقابل دشمن و تجزيهء قواي آن.
4- كسب زمان از دشمن براي دستيابي به راهكار جديد در جبههء جنوب.
در اين چارچوب، سلسله عملياتي كه سپاه پاسداران در نيمهء اول سال 1366 (كربلاي10، فتح5، نصر4 و نصر7) انجام داد، عمليات نصر8 را نيز به تاريخ 29 / 8 / 1366 در ماووت به اجرا درآورد. سپاه، پس از آن، دو عمليات بيتالمقدس2 و 3 را در 25 / 10 / 1366 و 23 / 11 / 1366 در محور ماووت اجرا كرد. با توجه به دشواريهاي موجود براي ادامهء عمليات در اين محور، سپاه پاسداران در منطقهء حلبچه، عمليات والفجر10 را طرحريزي كرد و به تاريخ 23 / 12 / 1366 اجرا نمود.
در اين مرحله، رژيم بعث عراق، به كارگيري گروهك مجاهدين خلق را براي مقابله با سياستهاي ايران در همكاري با معارضين كرد عراقي، به نحو قابل توجهي افزايش داد. ملاقات صدام و رجوي در بغداد، زمينهء اجراي عملياتهاي نامنظم مجاهدين خلق را فراهم ساخت. رجوي در پيامي به نيروهاي شناسايي خود تاكيد كرد كه عملياتهاي شناسايي، بدون برجاي نهادن ردپا از سازمان انجام گيرد.
با فرارسيدن ماه پاياني سال 1366، از نيمهء اسفند، حملات موشكي عراق به تهران آغاز شد. به دليل اين تصور كه عراق فاقد موشك مناسب براي حمله به تهران ميباشد، اين حملات موجب شگفتي ناظران شد. به نظر ميرسيد پاسخ ايران به تهاجمات هوايي عراق به مردم بيدفاع و غيرنظامي در شهرها، در اسفند 1363 و بعدها در سالهاي 1364 و 1365، منجر به تصميم عراقيها و شتاب براي تهيه و ايجاد زيرساخت صنايع موشكي و همچنين دريافت موشكهاي اس.اس12 از اتحاد شوروي شده است.
اگرچه برخورداري عراق از توانايي شليك موشك به تهران، با كمك فني آلمان غربي و آرژانتين انجام شد، ولي كمكهاي فني روسها و نقش مشاور فني و پشتيباني آنها در طرحريزي ماموريت و سازمان يگان تهاجمي عراق در اين مرحله، بسيار برجسته و قابل توجه بوده است. اما نكتهء قابل تامل در انجام حملات موشكي به تهران اين است كه اين حملات با حمايت روسها و در واقع با هدف تغيير موضع ايران در قبال افغانستان انجام شد.
علي اكبر ولايتي، وزير خارجهء وقت ايران:
«در اوج بمباران عراق، به قائم مقام وزير خارجهء شوروي گفتم: چرا به عراقيها موشك ميدهد؟ گفت: شما دست از حمايت مجاهدين افغاني برداريد تا ما هم موشك ندهيم؛ معاملهء خوبي نيست؟»
نورالدين كيانوري، دبيركل حزب توده در مصاحبه با روزنامه جمهوري اسلامي 6 / 11 / 1371 :
«وزير خارجه شوروي به آقاي ولايتي گفته است شما به محض اينكه حمايت از افغانها را قطع كنيد، ما هم حملات عراق به ايران را متوقف ميكنيم.»
در سال 1987 برابر 1366، شش كشور غربي، سلاحهايي به ارزش 200 ميليون دلار به ايران فروختند. اين در حالي است كه عراق در همين سال، بيش از 15 ميليارد دلار (75 برابر ايران) سلاح و تجهيزات نظامي دريافت كرد. مجموع اين عوامل، سبب گرديد علائم و نشانههاي قابل توجهي از تغيير قدرت به سود عراق آشكار شود كه در نهايت منجر به شكست ايران در كليهء خطوط تماس و قبول قطعنامهء 598 در سال 1367 گرديد. -
جنگ اكتبر 1973 (یام کیپور)
جنگ اكتبر 1973 كه به نام جنگ «يام كيپور» (Yum Kippur) معروفيت دارد، يكى از جنگهاي بزرگ نظامى تاريخ خاورميانه و شايد جهان است. جنگى كه در آن احتمال پيروزي اعراب بر ارتش اسرائيل كاملن ابطال شد. اعراب دراين نبرد آنچه كه از ابتكار و قدرت نظامى در چنته داشتند را وارد كارزار «مرگ و زندگى» كردند ولي به هيچ يك از خواستههاي نظامي و سياسي خود دست نيافتند.
[align=center][/align]
هنوز با گذشت ۳ دهه از اين جنگ، تاكتيكهاى به كارگرفته شده توسط مصريها براى گذر از كانال سوئز و ورود به صحراى سينا تعجبآور و جسورانه به نظر مىرسد. پس از آنكه ارتش اسرائيل در ژوئن ۱۹۶۷ ظرف تنها ۶ روز، توان نظامى اعراب را درهم كوبيد و نوار غزه، صحراى سينا، ارتفاعات جولان، بيتالمقدس شرقي و غرب اردن را اشغال كرد، اعراب مصمم شدند تا به هرطريقى كه شده انتقام شكست سخت خود در جنگ سال 1967 را بگيرند. خوددارى اسرائيل از عقبنشينى سبب شد تا در سپتامبر ۱۹۷۳ حافظ اسد و انورسادات به اين نتيجه برسند كه جنگ، تنها راه عقب راندن نيروهاي اسرائيلي است.
در تمام طول ماه سپتامبر، حداقل ۵ رهبر ديگر عرب نيز در جريان اين عمليات بزرگ قرار گرفتند. به نظر ملك فيصل پادشاه عربستان سعودي، شاه حسين اردني (قصاب جنايتكار سپتامبر سياه)، معمر قذافى (ديكتاتور ليبي)، ياسر عرفات (رهبر معدوم فلسطينيان) و شاه حسن مراكشى، شكست سال ۱۹۶۷، اعتبار اعراب را در جهان از بين برده بود و لازم بود به ويژه براى ملت مصر اين شكست فضاحتبار جبران شود. اعراب تمام تلاش خود را براى مخفى كردن اين عمليات بزرگ به كار بردند و بايد اذعان كرد كه عليرغم ارتباطات گستردهء آنها با غرب و شرق، در اين كار موفق بودند.
[align=center][/align]
[align=center]حسني مبارك (رئيسجمهور مصر) در كنار زندهياد انور سادات[/align]
ژنرال شاذلى
ژنرال سعدالدين شاذلى را شايد بتوان طراح اصلى عبور از كانال سوئز دانست. اسرائيل پس از رسيدن به اهداف دلخواه خود در جريان جنگ ژوئن ۱۹۶۷، صحراى سينا را مبدل به دژى تسخيرناپذير كرد. بارلو، مهندس يهودى در طى ۳ سال خط دفاعى در كانال سوئز و صحراى سينا ايجاد كرد كه معروف به «ديوار دفاعى بارلو» شد. فكر عبور از اين خط دفاعى (در حالى كه ورزيده ترين نيروهاى جهان نيز مدافع آن بودند) در ذهن هيچ ژنرالى نمىگنجيد، اما ژنرال مصرى براى عبور از اين خط نقشه بزرگى داشت.
[align=center][/align]
سعدالدين شاذلى به سال ۱۹۷۲ از طرف زندهياد انورسادات، به عنوان مأمور اصلى تجديد ساختار ارتش مصر انتخاب شد. (وى در ۱۹۷۳ به رياست ستاد ارتش مصر منصوب شد.) ژنرال شاذلى دورههاى ويژهء رنجرى را ديده و در جنگ سال ۱۹۶۷ در قالب يك گروه هوابرد كماندويى، در پشت خطوط اسرائيل پياده شده بود و پس از زدن ضربات متعدد به دشمن در اثر فقدان پشتيبانى ساير قوا مجبور شد در حالى كه تمام نيروهاى رستهاش كشته شده بودند با پاى پياده عرض صحراى سينا را طى كند و با شنا از عرض كانال سوئز بگذرد. وى از همه جهات يك نابغهء نظامى بود. او برخلاف ساير ژنرالهاي اعراب، با سربازان عادي غذا مىخورد و به مانند يك نظامى واقعى تنها به مأموريت مىانديشيد. ژنرال شاذلى علاوه بر اين، تجربهء عملى از نبردهاى كنگو و يمن داشت و در اواخر دهه ۶۰ در رستهء تفنگداران نيروي دريايي كارآموزى كرده بود. آدميرال گورچكوف فرمانده معروف ستاد ارتش اتحاد شوروى در دوران جنگ سرد، روزى به عبدالناصر گفته بود كه اين افسر جوان (شاذلى) نبوغ كامل يك فرمانده كاردان را دارد.
انور سادات به تاريخ مارس ۱۹۷۳ به شاذلى گفته بود كه: «ارتش را براى نبرد مرگ و زندگى آماده كند، چرا كه راههاى ديپلماتيك همه به بنبست رسيده است.» از اين تاريخ به بعد بود كه شاذلى طراحىهاى خود را آغاز كرد. او احتياج به حداقل يك گردان نيروى كماندويى از جان گذشته داشت كه در موج اول حمله شركت كنند و با تسخير سرپلهاى مناسب در شرق سوئز راه را براى ورود عمدهء قوا فراهم كنند. سپس بايد راهى را براى ورود تانكهاى سنگين مصرى (با گذر از كانال) فراهم مىكرد. سپس بايد با سرعت هرچه تمامتر از دفاع چندلايه خط بارلو مىگذشت و تازه آنگاه رو در روى ارتش اسرائيل مستقر در صحراى سينا قرار مىگرفت.
مسئلهء مهم بعدى، حملهء نيروى هوايى قدرتمند اسرائيل بود. موج توفندهاى كه مهار آن غيرممكن مىآمد، در صورتى كه اين نيرو برجاى مىماند امكان نداشت كه تانكهاى مصرى بتوانند عرض صحراى سينا را رد كنند. بنابراين او تنها بايد به موشكهاى سام روسى اعتماد مىكرد كه توسط هزاران نفر از كارشناسان و مستشاران روسي اداره ميشدند.
۶ اكتبر 1973
اسرائيل هرگز باور نمىكرد كشورهايى كه ۶ سال قبل زير ضربات او له شدهاند، جسارت حملهء مجدد را به خود بدهند، اما در ارتش اسرائيل نيز ۲ نابغه بزرگ نظامى بودند كه از اواخر سپتامبر مى دانستند توفان در راه است. ژنرال موشه دايان طراح حملات جنگ ۶ روزه (وزير دفاع دولت گلداماير، نخست وزير وقت اسرائيل) و دوم ژنرال زرهى آريل شارون.
گزارشات اين دو ژنرال ارشد اسرائيلي دربارهء نقل و انتقالات گستردهء مصر در جبهه غرب به جايى نرسيد اما آنها نيز طرحهاى خود را داشتند. ژنرال آريل شارون با علامتگذارى صحراى سينا، خود را براى روزى آماده كرد كه صحرا به تصرف مصريها درآيد و موشه دايان نيز نيروى هوايى را كاملن آماده نگه داشت تا هيچ هواپيمايى بر روى زمين غافلگير نشود حال آنكه برنامه مصريها و سوريها چيز ديگرى بود.
عيد يوم كيپور
يوم كيپور روز عيد بزرگ مذهبى يهوديان اسرائيل است. در اين زمان ارتش اسرائيل تقريبن در حالت انفعال كامل قرار داشت. (حتى راديو تلآويو نيز در حالت سكوت بود). ژنرال مصرى چنين روزى را براى حمله انتخاب كرد و قبل از شروع عمليات به فرماندهانش گفت كه در طلوع آفتاب روز ۶ ژوئن 1967 نيز اسرائيلیها ما را در بىخبرى كامل غافلگير كردند و حالا نوبت ماست.
[align=center][/align]
با شروع دستور حمله، صدها غواص با لباس قورباغهاى از عرض كانال گذشته و ضمن خنثاسازى مينها با ديناميت، بخشى از ديوار بارلو را منفجر كردند. بلافاصله كماندوهاى زمينى وارد عمل شده و سربازان غافلگير شده اسرائيلى را از سر راه برداشتند. ظرف ۶ ساعت، ۲۵ دژ از ۳۳ دژ مستحكم بارلو سقوط كرد. قبل از آنكه اسرائيل بتواند نيروهاى ذخيره خود را به ميدان بفرستد، شاذلى با ايجاد ۸ پل بزرگ در شب، هزاران سرباز و صدها تانك را در شرق كانال سوئز پياده كرد.
[align=center][/align]
[align=center]ژنرال موشه دايان كه نيروى هوايى را كاملن آماده نگاه داشته بود با فرستادن جنگندههاي F-4E و MirageIII سعى كرد تا ۶۰ هزار سرباز مصرى را در روى همان خط از بين ببرد. با توجه به نزديكى بيش از اندازه نيروهاى مصرى به يكديگر از نظر دايان، ۱۰۰ فروند هواپيما براى كوبيدن آنها كافى بود.[/align]
موشكهاي سام
موشكهاي ضدهوايي سام در جنگ ويتنام، قدرت خود را نشان داده بودند، اما خلبانان اسرائيلى، تجربهء موشكهاي سام را نداشتند و گمان نمىبردند گرفتار تور دفاع ضدهوايى مصر شوند، اما ژنرال شاذلى با به كارگيرى دقيق سايتهاى سام (البته با كمك هزاران مستشار روس!) چنان ضربهاى در روز اول جنگ به نيروى هوايى اسرائيل زد كه موشه دايان را از ادامهء فشار به نيروى هوايى اسرائيل منصرف كرد. گفته مى شود ۱۱ هواپيماى اسرائيلى در ساعت اول جنگ از بين رفتند. در بقاياى دژ بارلو، ۸ هزار مدافع اسرائيلى تا آخرين قوا جنگيدند اما كماندوهاى مصرى كه براى جنگهاى تن به تن و استفاده از سرنيزه آموزش ديده بودند، مدافعان را تار و مار كردند.
[align=center][/align]
[align=center]سایتهای سام3 مصری (صحرای سینا - اکتبر 1973)[/align]
فرماندهان اسرائيلى مرتب تقاضاى رسيدن پشتيبانى هوايى را كرده و هشدار مىدادند سقوط خطوط اوليه اسرائيل نزديك است در نتيجه نيروى هوايى اسرائيل مجددن با تغيير تاكتيك به ميدان اعزام شدند. جنگندههاى اسكاىهاوك اسرائيل نيز به سرنوشت فانتومها دچار شده و تا روز بعد حداقل ۳۰ فروند از آنها سقوط كردند. نصب ۵۰ سايت موشكى سام 2، سام ۳ ، سام ۶ و توپهاي ضدهوايي 23مم سبب شد تا در روز سوم نبرد، ديگر نيروى هوايى اسرائيل وارد عمل نشود و مصريها تعداد نفرات و تانكهاى خود را به ۷۰ هزار نفر و ۶۰۰ تانك برسانند.
نبرد در بلنديهاي جولان
در بلنديهاي جولان، نيروهاي ارتش سوريه، به وسيلهء پشتيباني 11 گردان توپخانه كه مشتمل بر 5 يگان آتشبار و 188 واحد توپخانه بودند، از طريق دو پل ارتباطي، به مواضع دفاعي ارتش اسرائيل هجوم بردند. در يكي از اين نبردها، 180 تانك اسرائيلي، رو در روي حدود 1300 دستگاه تانك سوري قرار گرفتند. تانكهاي اسرائيلي مستقر در آن منطقه، اين طور توجيه شده بودند كه هميشه اولين شليك را انجام دهند. در منطقهء «جبلالشيخ» (Mount Hermon) كماندوهاي سوري، به وسيلهء هليكوپتر پياده شدند و اغلب پناهگاههاي مهم اسرائيليها را كه مجهز به انواع گوناگوني از تجهيزات مراقبتي بودند، به تصرف خود درآوردند.
[align=center][/align]
نبرد در منطقهء بلنديهاي جولان، از نظر فرماندهان عاليرتبهء اسرائيلي، در اولويت كامل قرار داشت، زيرا نبرد صحراي سينا، به قدر كافي از خاك اسرائيل دور بود و تهديد فوري براي اسرائيل محسوب نميگرديد، اما با سقوط بلنديهاي جولان، سوريها به راحتي ميتوانستند در مناطق حساس داخل خاك اسرائيل، پيشروي نمايند.
اسرائيل، در اسرع وقت، كليهء سربازان ذخيرهء خود را به منطقهء جولان فراخواند. پيش از آنكه سربازان بتوانند خود را به خط مقدم نبرد در جولان برسانند، تانكهاي اسرائيلي بدون آنكه منتظر رسيدن نيروهاي پياده بمانند، به سرعت به منطقه ارسال شدند. اين تانكها به وسيلهء قطار و بدون آنكه معطل نصب مسلسل بر روي برجكهايشان شوند و يا توپهايشان كاليبره گردد، به جولان فرستاده شدند.
همانطور كه مصريهاي در صحراي سينا، تحت پوشش سايتهاي موشكي سام قرار داشتند، سوريها نيز در جولان از اين پوشش بهرهمند بودند، اما بر خلاف سينا، تانكها و خودروهاي زرهي روسي، به دليل پستي و بلندي و ناهمواريهاي منطقهء جولان، نتوانستند همانند صحراي سينا كه دشتي صاف بود، كارايي داشته باشند.
سوريها تخمين ميزدند كه حدود 24 ساعت طول ميكشد تا سربازان ذخيرهء اسرائيلي در خط مقدم جولان استقرار يابند، اما در حقيقت تنها 15 ساعت طول كشيد تا سربازان ذخيرهء اسرائيلي به منطقهء درگيري وارد شوند. در پايان اولين روز جنگ، نيروهاي سوري كه از نظر عددي، 9 برابر سربازان اسرائيلي بودند، به موفقيتهاي اندكي دست يافتند.
[align=center][/align]
تا پايان روز، يك تيپ زرهي ارتش سوريه با عبور از گذرگاه رفيد (Rafid Gap)، مسير خود را به جادهاي در شمال غرب، جايي كه قسمتي از خط لولهء كركوك به حيفا از آن ميگذشت، تغيير دادند و منطقهء جولان را نصف كردند. اين جاده، مهمترين جادهء استراتژيكي و سوقالجيشي منطقهء جولان محسوب ميگرديد. بدين ترتيب، نيروهاي سوري قادر ميشدند مستقيمن از نقطهاي كه رخنه كرده بودند به گذرگاه نفح (Nafah) برسند. هرچند كه اين نقطه، مركز اصلي فرماندهي نيروهاي اسرائيلي محسوب نميگرديد اما مهمترين محل تقاطع دو جاده به حساب ميآمد.
در طول شب، ستوان زرهي، زوي گرينگلد، (Zvika Greengold) از فرماندهان جوان زرهي ارتش اسرائيل در جولان، كه به تازگي به محل درگيري رسيده و هنوز به يگان محل خدمت خود ملحق نشده بود، با تنها تانكي كه در اختيار داشت، تا زمان رسيدن كمك، وارد جنگ با يگانهاي پيشقراول ارتش سوريه در آن نقطه گرديد. در طول تنها 20 ساعت بعد، نيروهاي ستوان زوي، كه به وسيلهء درخواست راديويي وي، به كمك او شتافته بودند، گاه به تنهايي و گاه به كمك قسمتي از يك واحد بزرگتر، به سرعت، وارد جنگ با تانكهاي ارتش سوريه شدند. در عرض تنها شش ساعت، نيمي از تانكهاي سوري منهدم شدند. ستوان جوان اسرائيلي، با اينكه مجروح شده و نيمي از بدنش سوخته بود، اما هنوز صحنه را ترك نكرده بود و نبرد را به طور خستگيناپذير در آن لحظات حساس و بحراني در يك نقطهء غيرمنتظره براي ارتش سوريه ادامه ميداد. (وي به همين دليل، بالاترين نشان شجاعت ملي اسرائيل را دريافت نمود.)
در طول چهار روز بعدي جنگ، تيپ هفتم زرهي ارتش اسرائيل در منطقهء شمال به فرماندهي يانوش بنگال (Yanush Ben Gal) سعي نمود تا با تشكيل خط دفاعي در پشت تپهاي صخرهاي، مركز فرماندهيشان در نفح (Nafah) را حفاظت نمايد.
به دلائلي كه تاكنون معلوم نشدهاند، دستهاي از نيروهاي سوري كه در منطقهء نفح، در آستانهء پيروزي كامل قرار داشتند، از پيشروي بيشتر در مواضع دفاعي منطقهء نفح منع شدند كه اين امر، به اسرائيل، امكان ايجاد يك خط دفاعي مستحكم را داد. معقولترين دليلي كه براي عدم پيشروي نيروهاي سوري ارائه شده است، آن است كه نيروهاي سوري محاسبه كرده بودند كه پيشروي بيشتر در آن منطقه، باعث خارج شدن آنها از برنامهء طرحريزي شده توسط فرماندهان ارشد ميشود.
[align=center][/align]
[align=center]تانک سوری، در خندق ضدتانک ارتش اسرائیل گرفتار شده است[/align]
در جنوب منطقهء جولان، تيپ زرهي باراك حضور داشت. منطقهء جنوب، فاقد هرگونه موانع ايذايي طبيعي بود كه اين امر، باعث تلفات نيروهاي دفاعي اسرائيلي فراوان گرديد. به هنگام آخرين سعي نااميدانهء نيروهاي سوريه در دسترسي به درياي گاليله و منطقهء نفح، فرمانده تيپ زرهي باراك، سرهنگ شوهام (Shoham) به همراه معاون و افسر عمليات تيپ، طي نبردهاي سنگين روز دوّم كشته شدند. (هركدام در يك تانك جداگانه حضور داشتند) در اين نقطه، تيپ زرهي باراك، عمليات نيروهاي سوري را با دفاع بسيار فشرده و نبرد تن به تن، متوقف كرده بود، هرچند كه برخي از تانكهاي سوري، به طور مستقل به نبرد ادامه ميدادند.
اما ورق جنگ در منطقهء جولان، با ورود نيروهاي ذخيرهء ارتش اسرائيل، برگشت و با آغاز عمليات اين نيروها به تاريخ 8 اكتبر 1973، ارتش اسرائيل دوباره بر كل منطقه تسلط پيدا كرد و نيروهاي سوريه با قبول تلفات بسيار سنگين، به مواضع دفاعي قبلي خود عقب رانده شدند.
بلنديهاي جولان، بر خلاف صحراي سينا، به دليل وسعت كم، منطقهء مناسبي جهت ايجاد سپر دفاعي محسوب نميشدند، اما در واقع از نظر استراتژيك و موقعيت سوقالجيشي، ثابت شده بود كه استحكام خطوط دفاعي در اين نقطه، مسئلهء مرگ و زندگي براي اسرائيل محسوب ميشود و نقطهاي بسيار كليدي جهت جلوگيري از پيشروي ارتش سوريه در داخل خاك اسرائيل و تهديد شهرهاي اين كشور است. (به جهت اينكه عمدهء شهرها و شهركهاي مهم اسرائيل، در شمال اين كشور واقع شدهاند.)
به تاريخ چهارشنبه دهم اكتبر 1973، آخرين واحد ارتش سوريه در منطقهء مياني بلنديهاي جولان، مجبور به عقبنشيني به خطوط پدافندي پيش از جنگ شدند. اكنون بحث بر سر اين مسئله بود كه آيا با عقبنشيني سوريه به نقطهء مرزي 1967، جنگ خاتمه يابد يا اينكه ارتش اسرائيل، عمليات در داخل خاك سوريه ادامه دهد. ژنرالهاي ارشد اسرائيلي، تمام وقت 10 اكتبر را تا نيمهشب، بر سر اين مسئله به بحث پرداختند.
برخي تمايل به ترك مخاصمه داشتند، كه اين امر، به سربازان اجازه ميداد به منطقهء درگيري در صحراي سينا اعزام شوند. (تنها دو روز قبل، نيروهاي ژنرال شموئل گونن در منطقهء هذايون صحراي سينا، از مصريها شكست خورده بودند.)
برخي ديگر نيز تمايل داشتند ارتش اسرائيل به داخل خاك سوريه حمله كند و تا شهر دمشق پيشروي نمايد كه اين امر، از نظر آنان، باعث خارج شدن كامل سوريه از جنگ ميشد. اشغال دمشق، ميتوانست باعث شود، اسرائيل به قدرت اوّل نظامي در منطقهء خاورميانه تبديل شود، ضمن اينكه مناطق اشغالي در پايان جنگ، ميتوانستند برگ برندهء مهمي در دست اسرائيل محسوب شوند.
عدهاي ديگر از فرماندهان بر اين اعتقاد بودند كه سوريه داراي دفاع مستحكمي مشتمل بر خندقهاي ضدتانك، ميادين مين و برخي نقاط قوت ديگر است و بدين جهت، دفاع از خطوط درگيري واقع در بلنديهاي جولان را به ايجاد جنگ ديگري در زمينهاي مسطح و بدون پوشش عوارض طبيعي داخل خاك سوريه، ترجيح ميدادند.
[align=center]با اين حال، نخست وزير اسرائيل، (گلدا ماير)، قاطعترين تصميم را در برابر تمامي اين پيشنهادات اتخاذ كرد:[/align]
[align=center][/align]
[align=center]«انتقال يك واحد ارتش از جولان به سينا، چهار روز به طول ميانجامد. اگر در طول اين مدت، جنگ پايان پذيرد، جنگ با از دست دادن صحراي سينا، بدون هيچگونه كسب نتيجهاي در شمال (جولان) براي اسرائيل، به پايان ميرسد، بدون آنكه از تهديدات بر عليه اسرائيل كاسته شده باشد. اين يك موضوع سياسي است و تصميم من، در جهت شكستن خطوط دفاعي، باعث كاهش تبعات منفي پايان جنگ خواهد شد. حمله، بايد فردا 11 اكتبر آغاز شود.»[/align]
از 11 اكتبر تا 14 اكتبر 1973، نيروهاي ارتش اسرائيل، وارد خاك سوريه شدند و محدودهاي به وسعت بيست مايل مربع را در منطقهء باشان (Bashan) به تصرف خود درآوردند. از آن نقطه، ارتش اسرائيل قادر ميشد تنها از فاصلهء 40 كيلومتري، حومهء دمشق را تحت محاصرهء خود درآورد و با استفاده از توپخانههاي سنگين خود، اين شهر را به راحتي تهديد نمايد.
از آنجايي كه وضعيت اعراب در ميادين جنگ، روز به روز خرابتر ميشد، فشار وارده بر شاه حسين اردني، جهت وارد كردن نيروهايش به جنگ، افزايش مييافت. شاه حسين، راهي يافت تا بدون آنكه نيروهايش را درگير جنگ با اسرائيل كند و كشورش را هدف بمباران نيروي هوايي اسرائيل قرار دهد، فشار اعراب را بر اردن را كاهش دهد. وي به جاي حملهء مستقيم به اسرائيل از طريق مرز مشترك، يك دسته از نيروهاي نظامي ارتش اردن را رهسپار سوريه كرد. شاه حسين، از طريق يك واسطهء آمريكايي، تصميم خود مبني بر ارسال نيرو به سوريه را به اطلاع اسرائيل رساند. وي اميدوار بود، اسرائيليها هدف وي از اين كار را، اعلان جنگ تصور نكنند و بر اين اساس، به اردن حمله ننمايند. موشه دايان، چنين پيشنهادي را نپذيرفت، هرچند كه اسرائيل، قصد گشودن جبههء ديگري را نداشت.
رژيم بعث عراق
عراقيها، نيروهاي مزدوران بسيار زيادي را به منطقهء جولان ارسال كرده بودند، كه شامل 30 هزار سرباز، 500 دستگاه تانك و 700 دستگاه نفربر بود. جبههء درگيري عراقيها با اسرائيل، منطقهاي بسيار استراتژيك و حساس براي ارتش اسرائيل محسوب ميشد. عراقيها انتظار داشتند ظرف 24 ساعت، پيشروي خود در اين منطقه آغاز نمايند. عراقيها وارد يك نبرد بسيار حساس شدند، زيرا هنگامي كه آنها به مواضع بيدفاع ارتش اسرائيل در جناح جنوبي تيپ زرهي در حال پيشروي ارتش اسرائيل حمله كردند، به جهت جلوگيري از در محاصره قرار گرفتن، به يكباره پيشروي يگانهاي خود را متوقف كردند و كيلومترها عقبنشيني كردند! سپس تركيب نيروهاي سوري، عراقي و اردني، جهت جلوگيري از پيشروي بيشتر ارتش اسرائيل، پاتك خود را آغاز كردند. با اين حال، آنها نتوانستند نيروهاي اسرائيلي را از منطقهء «باشان» به عقب برانند.
[align=center][/align]
به تاريخ 22 اكتبر 1973، كماندوهاي ورزيدهء تيپ پيادهء Golani و تيپ نيروهاي ويژهء Sayeret Matkal ارتش اسرائيل، عليرغم تلفات بسيار زيادي را كه از طريق تكتيراندازان سوري مستقر در كوههاي استراتژيك اطراف متحمل شده بودند، پاسگاه دورافتادهاي را در منطقهء «جبلالشيخ» (Mount Hermon) به تصرف خود درآوردند. دو هفتهء قبل، چنين حملهاي در اين منطقه، 25 كشته و 67 مجروح بر جاي گذارده بود، اما در جريان حملهء دوّم، 55 كشته و 79 مجروح بر جاي ماند. يك بلدوزر D9 اسرائيلي، كه سربازان پيادهنظام اسرائيلي بر آن سوار بودند، راهي را براي رسيدن به قله پيدا كرد تا از تسخير قله بدست نيروهاي سوري پس از جنگ، جلوگيري نمايد. يك تيپ از نيروهاي چترباز اسرائيلي نيز، پاسگاه مستقر در تپهء روبهرو را اشغال كردند.
نبرد در دريا
نبرد معروف به جنگ لاتاكيا بين سوريه و اسرائيل، انقلابي در نبردهاي دريايي محسوب ميشد كه در دومين روز جنگ يعني به تاريخ 7 اكتبر 1973 به وقوع پيوست و در نتيجهء اين نبرد، كه منجر به پيروزي قاطع اسرائيل شد، توان شناورهاي موشكانداز كوچك، سريع و مجهز به سامانههاي پيشرفتهء جنگ الكترونيك نيروي دريايي اسرائيل به اثبات رسيد. اين نبرد، اولين نبرد دريايي جهان محسوب ميشد كه دو طرف درگير از ناوچههاي موشكانداز مجهز به موشكهاي ضدكشتي استفاده كرده بودند. تا پيش از اين نبرد، شناورها و قدرت نيروي دريايي اسرائيل، همواره مورد تمسخر اعراب قرار ميگرفت، و تحت تاثير اين نبرد بود كه توان بالاي اين نيرو، به اثبات رسيد.
[align=center][/align]
به دنبال اين نبرد و چند درگيري كوچك دريايي ديگر، نيروهاي دريايي سوريه و مصر، تا پايان جنگ اكتبر، و زماني كه دولت اسرائيل، آبراههاي را جهت عبور آنها آزاد گذارد، از محل اسكلههاي خود در درياي مديترانه، خارج نشدند! عمدهء توان نيروي دريايي اسرائيل، (در حدود 96%) را شناورهاي ساخت ايالات متحده تشكيل ميدادند كه بر خلاف تصور عموم، به جاي انتقال از طريق هوا، از طريق دريا تحويل اسرائيل شده بودند. با اين حال، نيروي دريايي اسرائيل، براي درهم شكستن انسداد درياي سرخ توسط نيروي دريايي مصر، ضعيف و ناموفق بود. ناوگان دريايي مصر، وظيفه داشتند از رسيدن سوخت و ساير ملزومات مورد نياز اسرائيل از طريق بندر ايلات جلوگيري نمايند. اسرائيل در درياي سرخ، فاقد ناوچههاي موشكانداز به تعداد كافي بود تا قادر شود اين محاصرهء دريايي را از بين ببرد و از اين بابت، بسيار در تنگنا قرار داشت.
[align=center][/align]
در طول جنگ اكتبر، نيروي دريايي اسرائيل، چندين بار، بنادر مصر را مورد حملات خود قرار داد. در جريان اين حملات از شناورهاي ضربتي تندرو به همراه نيروهاي كماندويي گروه ويژهء 13 استفاده گرديد كه از زبدهترين نيروهاي ارتش اسرائيل بودند. هدف اصلي اين حملات دريايي اسرائيل، انهدام شناورهاي مصري بود كه وظيفه داشتند نيروهاي ارتش مصر را به پشت خطوط اسرائيل منتقل نمايند. به طور كلي، برآيند و تاثير چنين نبردهاي در درياي سرخ، تا حدودي اندك بود.
ورق بر ميگردد
در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ نيز مانند اكثر جنگهاى برقآسا، تكليف جنگ، بايد در همان ۷۲ ساعت اول مشخص ميشد. ژنرال شاذلى مىدانست كه جبههء اصلى نبرد، غرب صحراى سينا و خط بارلو است. جبهههاى اردن و جولان (در جنوب سوريه) همه جبهههاى فرعى بودند. بنابراين او به اين معتقد بود كه مصر بايد از اين فرصت طلايى استفاده كرده و خود را به جنوب اسرائيل برساند تا دست بالا را در جنگ داشته باشد. اما در قاهره سادات اصلن چنين خيالى نداشت. او معتقد بود كه جهت جلوگيري از غافلگيري و تلفات بيشتر نيروهاي ارتش مصر، بايد قواى مصرى با نفوذ به عمق ۲۰ كيلومترى صحراى سينا موضع پدافندى اتخاذ كنند. درخواستهاى مكرر ژنرال مصرى براى اجازه فتح ۳ گذرگاه قفقفه، قيدى و متيلا كه شاهكليد فتح كل صحراي سينا بودند مورد بىتوجهى قاهره قرار گرفت و ۳ هزار كماندوى مصرى در روز ۸ اكتبر به جاى تصرف مناطق استراتژيك مذكور دستور استراحت گرفتند.
بنابراين اكنون زمان ضدحملهء اسرائيل بود. در ۹ اكتبر 1973، تنها ۲ واحد زرهى اسرائيل حمله به مصريها را آغاز كردند اما تلفات سنگين آنها سبب ناموفق ماندن عمليات شد. اسرائيلىها در روزهاى بعد نيز در چند نوبت حملات زرهى عظيمى را عليه مصريها سامان دادند. كسى گمان نمىكرد واحدهاى زرهى مصر از اين نبردها جان به در ببرند چرا كه اسرائيل در اين نبردها ضمن استفاده از تانكهاي قديمي سوپرشرمن، از تانكهاى ام۶۰ و ام۴۸ آمريكايى بهره مىبرد كه جديدترين محصولات زرهى آمريكا بودند. اما موشكهاى آرپىجى7 و ساگر روسى، جهنمى واقعى را براى تانكهاى مذكور ايجاد كردند. در مجموع ظرف يك هفتهء اول جنگ، اسرائيليها يك سوم تانكهاى خود را از دست دادند حال آنكه مصريها در همين زمان تعداد تانكهاى خود در صحرا را به ۱۲۵۰ دستگاه رسانده بودند.
[align=center][/align]
[align=center]تانک سوپر شرمن (نیروی زمینی اسرائیل)[/align]
يكي از بزرگترين نبرد تانكها در تاريخ
در ۱۴ اكتبر 1973، بزرگترين جنگ تاريخ تانكها به وقوع پيوست. (پس از نبرد سال 1943 در منطقهء كورسك شوروى) اين نبرد بسيار سنگين، در قبل از گذرگاه متيلا بين ۲۵۰۰ تانك و زرهپوش از طرفين آغاز شد. اما حدس انور سادات درست بود، زيرا به هنگامي كه در ۱۴ اكتبر وقتى بالاخره قاهره با درخواست ژنرال شاذلى براى عبور از گذرگاههاى استراتژيك متيلا و قفقفه موافقت كرد، ۸۰۰ تانك و ۷۰ هزار نيروى مصرى خود را در برابر ۶۰۰ تانك و ۱۵۰ هزار سرباز اسرائيلى ديدند. ژنرال آريل شارون در گذرگاههاي صعبالعبور منطقه، مذكور منتظر اين اشتباه مصريها بود. در حقيقت مصر ۶ روز حياتى را از دست داده بود و اكنون قواى مصر در منطقه دست پائين را داشت. ظرف چند ساعت ۱۰۰۰ تانك از طرفين به نسبت يك به سه به نفع اسرائيل در آتش سوختند و مصريها دريافتند آنها نيز ديگر اگر بخواهند، قادر به پيشروى نيستند و متحمل شكست بسيار سنگيني شدند.
طرح آريل شارون
ژنرال آريل شارون (نخست وزير سابق اسرائيل) يك نظامي بسيار نترس و بيرحم محسوب ميشد و اعراب، خاطرهء تلخي از اقدامات وي در كشتار فلسطينيان در ذهن داشتند. اما هيچكدام از اين موارد سبب نخواهد شد تا نقش بسيار بزرگ او در جريان جنگ سال ۱۹۷۳ ناديده گرفته شود. به تاريخ ۱۵ اكتبر 1973، زمانى كه جنگ در جبههء سينا به بنبست رسيد، وى با آنكه سرش هدف تركش گلولهء توپ يكي از تانكهاي مصري قرار گرفته بود، در ستاد ارتش اسرائيل با بيرون آوردن نقشهاى علامتگذارى شده اعلام كرد كه مىتواند تنها با ۴ تيپ از بين ۲ سپاه قدرتمند ارتش مصر بگذرد و با عبور از كانال سوئز در جهت عكس ميدان جنگ، خود را به شمال مصر برساند و با تهديد يا اشغال اسكندريه و قاهره، مصر را مجبور به قبول آتشبس كند.
[align=center][/align]
ژنرال موشه دايان و ساير فرماندهان اسرائيلى كه در آن زمان در اثر از بين رفتن ۴۵ درصد توان زرهى و ۱۰۰ هواپيما و هزاران نفر از بهترين سربازان اسرائيلى، اميدى به حملهء متقابل با روشهاى كلاسيك نداشتند ناچارن با حركت جسورانهء آريل شارون كه نوعى حمله ناپلئونى و در حد خودكشى بود موافقت كردند. امروز كه جنگ اكتبر را مرور مىكنيم درمىيابيم كه جنگ مذكور نبرد بين ۲ ژنرال بلندپايه مصرى و اسرائيلى (شاذلى و شارون) بود اما متأسفانه اعراب ترسو، به ژنرالهاي خود اجازه ريسك ندادند حال آنكه سرفرماندهى ارتش اسرائيل در آن شرايط بسيار سخت اختيار تنها ۱۲ هزار سرباز را به ژنرال آريل شارون براى «طرحى شبيه به خودكشى» داد.
در ساعت ۵ صبح ۱۵ اكتبر 1973، سربازان ژنرال آريل شارون در اختفاى كامل سوار بر تانكهاى روسى به غنيمت گرفته شده از جنگ قبلى شدند (تانكهاي روسي T-62 و T-55) و حتا در ارتباطات راديويى خود به زبان عربى صحبت كردند! آنها با عبور از كانال سوئز، طى ۴۰ ساعت با از بين بردن هزاران نفر سرباز و دهها پايگاه موشكهاي سام مصرى، از آتش مؤثر فانتومها نيز استفاده كردند. در ۱۸ اكتبر 1973، ناگهان مردم مصر متوجه شدند اسرائيلىها در مصر هستند! حملات متعدد ميگهاى مصرى نيز براى در هم كوبيدن سرپلهاى اسرائيل در غرب سوئز بىفايده بود و آنها دستهدسته مقهور موشكهاي اسپاروي فانتومها و خلبانان جسور و ماهر اسرائيل مىشدند چرا كه ديگر از پشتيبانى موشكهاى سام روسي خبري نبود.
[align=center][/align]
[align=center]به تاريخ ۲۲ اكتبر 1973، تعداد نيروهاى اسرائيل در شمال مصر به ۲۰ هزار سرباز و ۵۰۰ تانك و نفربر زرهى رسيد اين در حالى بود كه عمدهء قواى مصر در صحرا مشغول بودند. در روز ۲۳ اكتبر اسرائيلىها با كنترل كامل محور سوئز – قاهره، به ۱۰۱ كيلومترى پايتخت مصر رسيدند![/align]
در حالى كه مصرىها به دليل احتمال سقوط قاهره و فروپاشي شيرازهء ارتش خود، آتشبس را قبول كرده بودند، در اسرائيل گوش شنوايى نبود. بنابراين در ۲۴ اكتبر 1973، مصر خود را براى فرا خواندن لشگرهاى جديد آماده كرد. اين در حالى بود كه شوروى به دليل ايراد خسارات بسيار سنگين به مصر، ديگر موافق ادامهء جنگ نبود و ايالات متحده از اسرائيل درخواست نمود، با آتشبس موافقت نمايد.
[align=center][/align]
[align=center]خلاصهاي (به زبان عبري) از گزارش فوقمحرمانهاي كه توسط مركز پژوهشي Aman به تاريخ 5 اكتبر 1973 تهيه شده است و در آن، احتمال وقوع جنگ و حملهء اعراب، بسيار ضعيف انگاشته شده است؛ در حالي كه اين موضوع، بزرگترين اشتباه تاريخ سرويس جاسوسي اسرائيل به شمار ميرفت.[/align]
[align=center][/align]
[align=center]گزارش فوقمحرمانهء Aman، (كه مهر بسيار مهم بر آن خورده است) تنها شش و نيم ساعت پيش از وقوع جنگ اكتبر، بر اساس گزارش دكتر اشرف مروان در اسرائيل توزيع شد، و اين در حالي بود كه نيروهاي مصر و سوريه، طرح حمله به اسرائيل را آماده ميكردند. (دكتر اشرف مروان، بعدها معلوم گشت كه يك جاسوس دوجانبه است.)[/align]
[align=center][/align]
[align=center]عمليات موسوم به Operation Nickel Grass، طرح ايالات متحده براي انتقال تجهيزات مورد نياز اسرائيل در جريان جنگ اكتبر بود. در اين تصوير، يك دستگاه تانك آمريكايي M60 Patton در حال پياده شدن از هواپيماي باربري C-5 Galaxy نيروي هوايي ايالات متحده مشاهده ميگردد.[/align]
[align=center][/align]
[align=center]جدول مقایسهء توان نظامی اعراب و اسرائیل در جریان جنگ اکتبر[/align]
[align=center][/align]
[align=center]نقشهء مناطق تحت تصرف اعراب و اسرائیل پس از پایان جنگ[/align]
[align=center][/align]
[align=center]یکی از نتایج مثبت جنگ، امضای پیمان صلح و ترک مخاصمه (کمپ دیوید) بین دو کشور همسایهء مصر و اسرائیل بود که با درایت زنده یاد، انور سادات، منطقه را به آرامش رساند. مصریها، پس از جنگ اکتبر، توانستند ارتش خود را به جای تجهیزات قدیمی و ضعیف روسی، با سلاحهای جدید و پیشرفتهء آمریکایی نظیر هواپیماهای F-16 بازسازی نمایند.[/align] -
[align=center]نگاهي به برخي از جنگ افزارهاي هوايي بسيار مدرن[/align]
B-1B
بي ـ ۱ بمبافكن مافوقصوت و بالمتغیر آمريكاست كه بمبافکنی استراتژیک و سنگین وزن محسوب ميشود و متعلق به نسل نوینی از بمبافکنهای ساخته شده جهت جایگزینی B-52 به حساب میآید. اين بمبافكن قادر به پرواز مستقيم از آمريكا به مناطق درگيري در اروپا و خاورميانه است. بي-1 يادگاري از دوران جنگ سرد است. ساخت اين هواپيما در دوران پرزيدنت جيمي كارتر متوقف شد، اما رونالد ريگان دستور ادامه پروژه را داد. براي اولين بار در جنگ سال ۱۹۹۱ عليه عراق به كار گرفته شد. اين بمبافكن بسيار بزرگ و بسيارگران، تنها براي بمبارانهاي استراتژيك مورد استفاده قرار ميگيرد و برای بمبارانهای تاکتیکی، مقرون به صرفه نمیباشد.
B-2A
اين هواپيما كه از نوع استيلث (نامرئي) و غيرقابل رؤيت است، تنها در پايگاه مخصوص وايتمن در ميسوري آمريكا نگهداري ميشود. اين بمبافكن به مانند بي ـ ۱ قادر است انواع بمبهاي هستهاي را حمل كند. در نبردهاي اخير اين هواپيماي 1.2 ميليارد دلاري، بارها مورد آزمايش قرارگرفت. اين بمبافكن قادر به حمل صدها بمب هوشمند است و هر فروند آن معادل دهها بمبافكن كوچك ميتواند به دشمن صدمه بزند.
F/A-18E/F
سوپر هورنت اف - ۱۸ يا زنبور زهرآگين نمونهء توسعه يافته اف - ۱۸ قديمي است كه از ۱۹۹۸ وارد كارزار شده است. اين جنگندهء چندمنظوره (نوع قديم و جديد آن) در حال حاضر بخش اعظم ناوگان هوايي نيروي دريايي ايالات متحده را تشكيل ميدهد و جنگندهء اصلي ناوهاي هواپيمابر ايالات متحده محسوب ميشود. اين جنگنده بمبافكن، در صورت لزوم ميتواند با دو برابر سرعت صوت، جنگندههاي رقيب را از فواصل دور رهگيري كرده و با موشكهاي هدايت شوندهء آمرام از بين ببرد. اين جنگنده ۲۹ميليون دلار قيمت دارد.
F-15C/D/E
اف-۱۵ ايگل (در نوع E به نام استرایک ایگل معروف است) از جمله جنگندههاي بسيار معروف با 2۵ سال سابقه محسوب ميشود كه ۳ هزار كيلومتر در ساعت سرعت و توان فوقالعاده در جنگهاي شبانه، انهدام شكاريهاي دشمن، انهدام سايتهاي پرتاب موشك و پشتيباني هوايي دارد.
[align=center][/align]
[align=center]F-15E Strike Eagle[/align]
F-14
اف-۱۴ تامكت، هواپيماي بسيار معروف نيروي دريايي آمريكا بود كه در سال 2006 به دليل هزينههاي سنگين تعمير و نگهداري، روانهء موزههاي ايالات متحده گرديد. امروزه اف-14 به صورت عملیاتی، به تعداد اندکی، تنها در اختيار نيروي هوايي ايران قرار دارد. اف-۱۴ اگرچه بیش از ۳ دهه قدمت دارد اما هنوز در صورت آماده به پرواز بودن، قادر است به سادگي هواپيماهاي حريف را منهدم كند. اف-۱۴ از سيستم راداري فوق العاده پيشرفتهاي برخوردار است كه هنوز به دليل گراني، نصب آن برروي بسياري از هواپيماها به صرفه نيست. اف-۱۴ ميتوانست 2.5 برابر سرعت صوت پرواز كرده و ۲۴ هدف هوايي را همزمان رهگيري كند و ۶ تاي آن را همزمان با موشكهاي AIM-54 فونيكس (موشك گراني كه تقريبن همقيمت هواپيماهايي نظير MiG-21 است!) منهدم كند. سيستم آتشكن و فراموش كن اين هواپيما متعلق به اوائل دههء ۷۰ ميلادي است، اما هنوز قادر است زودتر از جنگندهء حريف، آن را شناسايي كرده و از فاصله ۱۳۰ كيلومتري آن را از بين ببرد. اين هواپيما عليرغم قدمت، ۳۸ ميليون دلار قيمت دارد و گراني قطعات يدكي و موشكهاي فونيكس آن سبب شد تا حتا نيروي هوايي آمريكا نتواند از آن استفاده كند و در نهایت نیز نیروی دریایی، جنگندهء اف18 سوپر هورنت را به آن ترجیح دهد.
اين هواپيما يك وظيفه مهم در نيروهاي دريايي آمريكا داشت و آن اين بود كه اگر جنگندهاي بتواند از خطوط پرحجم آتش يك ناو هواپيمابر بگذرد و پدافندهاي موشكي آن ناو را بياثر كند، آنگاه با اين هواپيما روبرو خواهد شد كه ميتواند در نبردي كه طولاني نخواهد بود، خود جنگندهء دشمن و يا موشك ضدكشتي پرتابي آن، با موشكهاي دوربرد فونيكس منهدم شود. امري كه امروزه از عهدهء جنگندههاي اف-18 به هيچ وجه برنميآيد.
ايران در جنگ خود با عراق عليرغم برخوردار نبودن از پشتيباني تكنولوژيكي و قطعات آمريكاييها، توانست حتا به شكل محدود، استفادهء مناسبي از اين هواپيما بكند. بسياري از بمبافكنهاي ايراني به اتكاي اف-۱۴ (پشتيباني هوايي آن) بدون ترس از جنگندههاي عراقي، مواضع ارتش عراق را در عمق آن كشور بمباران ميكردند. همچنین یکی از دلائل ناکارآمدی ناوگان میگهای25 عراق نیز عدم توانایی آنها در تقابل با تامکتهای ایرانی بود.
موشک دورپرتاب AGM-130
موشک هوا به زمین AGM-130 موشکی است قدرتمند جهت حملات ضربتی دور از دسترس پدافند هوايي دشمن در ارتفاعات کم و زیاد به اهداف گوناگون. پس از بازنشستگی بمبافکنهای F-111، امروزه تنها جنگندهء F-15E قادر به حمل این موشک به تعداد دو فروند در دو جایگاه نزدیک به بدنه روی بالها میباشد. این سلاح هوشمند، امکان حملات ضربتی بسيار دقیق را به وسیلهء هدایتپذیری اینرسیایی و ماهوارههای مکانیاب جهانی (GPS) فراهم میآورد.
[align=center][/align]
این سلاح هوشمند، جهت حملهء دقیق به اهداف پرارزش و ثابت، یا اهدافی با تحرک کم در نظر گرفته شده است که در فاصلهای حدود 15 تا 40 ناتیکال مایلی از جنگندهء پرتابگر قرار گرفتهاند. موشک AGM-130A گونهء موتوردار بمب هدایتشوندهء Unit-15 بوده و به طور واضح، دارای برد دورتر و دقت بیشتری نسبت به بمب GBU-15 میباشد. همچنین این سلاح، به هواپیمای پرتابگر این فرصت را میدهد تا با انجام مانور حلقهای (man-in-the-loop) در فاصلهای دور از رينگ پدافندي دشمن باقی بماند، و خدمهء هواپيما با استفاده از سيستم هدایت تلویزیونی و یا با استفاده از هدایتپذیری حساس به مادون قرمز، سرجنگی 2000 پوندی موشك را با دقت زياد، به سمت هدف هدایت نماید.
[align=center][/align]
موشک دورپرتاب (stand-off) و دقیق AGM-130 به طور گسترده، در جنگ سال 1999 کوزوو و همچنین جنگ آزادسازی عراق به سال 2003، بر علیه اهداف حساسی در كوزوو و بغداد با موفقیت کامل شلیک گردید.
موشک دوربرد هوا به هوای AIM-120C5 و رادار APG-63(V)2
رادار APG-63(V)2 با تسليحات متداول به كار گرفته شده توسط جنگندههاي F-15C/D/E كاملن سازگار است، ضمن اينكه امكان بهرهگيري از حداكثر برد و قابليت رزمي موشك AIM-120C5 AMRAAM را فراهم ميآورد، به طوري كه در يك زمان، رادار قادر است چندين موشك آمرام را به سمت چندين هدف كه در پهناي وسيعي از افق، در ارتفاعات گوناگون و در فواصل مختلف پراكنده هستند، هدايت كند.
[align=center][/align]
موشک آمرام نوع C5 که با از رده خارج شدن جنگنده های F-14 Tomcat و موشکهای AIM-54 وارد خدمت شده است، دارای حداکثر بردی برابر 110 کیلومتر است و برای فواصل کمتر از 20 کیلومتر، رادار جستجوگر نصب شده درون موشک، اقدام به هدفیابی مستقل از هواپیمای پرتابکننده مینماید. با توجه به قطعات مشترك زيادي كه بين رادار APG-63 نصب شده در جنگندههاي F-15 و رادار APG-73 نصب شده در جنگندههاي F/A-18 وجود دارد، این موشک به صورت گسترده برای نصب بر روی جنگندههای سوپرهورنت نیروی دریایی و به زودی استرایکایگل نیروی هوایی، در اختیار قرار داده خواهد شد.
بمب هدایت ماهوارهای JDAM
مهمات ضربتي مستقيم مشترك موسوم به JDAM يك كيت هدايت كنندهء بمب سقوط آزاد است كه در محل دم يا قسمت انتهايي آن نصب ميشود و دقت بمبهاي سقوط آزاد را به شدت افزايش ميدهد. اين بمبها بدين ترتيب ميتوانند در هر شرائط آب هوايي، مورد استفاده قرار گيرند و يك جنگافزار هوشمند محسوب شوند. با افزودن یک بخش اضافه به قسمت انتهایی بمبهای سقوط آزاد، این بمبها، هدایتپذیر میشوند. این بخش افزوده شده، مشتمل بر یک سیستم هدایت کنندهء اینرسیایی و یک سیستم هدایت کننده بر اساس مکان یاب جهانی است.
[align=center][/align]
بدین طریق، بمب JDAM، دقت بسیار زیادی نسبت به بمب های سقوط آزاد معمول که هدایت نمی شوند، پیدا میکند؛ ضمن اینکه در شرائط آب و هوایی گوناگون نیز قابل استفادهاند. کلمهء مشترک یا Joint که در ابتدای نام این بمب آمده است، نشانگر همکاری مشترک ایالات متحدهء آمریکا و دولت پادشاهی بریتانیا در برنامهء طراحی و تولید این جنگ افزار است.
[align=center][/align]
ترکیب بسیار موفق بمبهای JDAM و بمب افکن سنگين و رادارگريز B-2، برای اولین بار در عملیات نیروهای متفق (Operation Allied Force) بر ضد صربهای یوگوسلاوی در نبرد کوزوو به کار گرفته شد. در این عملیات، بمبافکنهای بی-2، پس از 30 ساعت پرواز مداوم از پایگاهشان در وایتمن (ایالت میسوری) خود را به یوگوسلاوی میرساندند. در جریان جنگ کوزوو، بیش از 600 عدد بمب JDAM توسط بی-2 ها پرتاب شد.
[align=center][/align]
کارشناسان نظامی بر این اعتقاد هستند که در جریان جنگ کوزوو و عملیات نیروهای متفق، بی-2 ها، 651 بمب JDAM را پرتاب کردند که این پرتابها، دقتی در حدود 96 درصد و انهدام 87 درصد اهداف تعیین شده را به دنبال داشته است که دقت و خسارات وارد شده به اهداف، بسیار فراتر از انتظار بوده است. امروزه نسل جدید بمبافکنهای B-2A که سری Block 30 نام دارند، قادر هستند تعداد 80 عدد بمب JDAM را همزمان به سمت 80 هدف مختلف پرتاب نمایند.
موشک کروز AGM-158 JASSM
موشك JASSM يك سلاح دوربرد، بسيار بادقت و رادارگريز محسوب ميشود كه از فواصل بسيار دور قابل شليك است. هدايت موشك به روش ناوبري اينرسيايي (inertial navigation) انجام ميگيرد كه مسير پروازی موشك نيز به وسيلهء ماهوارههاي مكانياب جهاني (GPS) اصلاح ميشود.
[align=center][/align]
شناسايي دقيق محل هدف و همچنين رهيافت نهايي موشك به سمت هدف مورد نظر، به وسيلهء جستجوگر حساس به حرارت انجام ميپذيرد. يك ارتباط دادهاي ديجيتال (data link) به موشك اين امكان را ميدهد تا محل دقيق و وضعيت خود را حين پرواز به كامپيوتر هواپيماي پرتابگر انتقال دهد. اين امر منجر به بهبود بسیار زیاد دقت هدفگيري شده و باعث خسارت بيشتر به هدف مورد نظر ميشود. در اين روش، دقت هدفيابي، حدود 2.4 متر (8 فوت) ارزيابي ميشود.
[align=center][/align]
سرجنگی این موشک سرجنگی WDU-42/B نام دارد و محتوی 450 کیلوگرم مواد منفجره بوده و دارای قابلیت نفوذ در استحکامات عمق زمین میباشد. موشک کروز JASSM قرار است به وسیلهء طیف وسیع و گوناگونی از هواپیماهاي جنگي ايالات متحده حمل و پرتاب شود که از آن جمله: F-15E، F-16، F/A-18، F-35، B-1B، B-2 و B-52H دارای قابلیت حمل و پرتاب این موشک هستند و یا خواهند شد.
AGM-154 Joint Standoff Weapon
سلاح Joint Standoff Weapon موسوم به JSOW، یک ریسک بزرگ مشترک انجام شده بین نیروی هوايي و نیروی دریایی ایالات متحده بود که به منظور گسترش و بنا نهادن یک استاندارد در زمینهء تولید سلاحهایی با برد متوسط و دقت بسیار بالا انجام پذیرفت؛ به ویژه اینکه این سلاحها بنا بود بر عليه اهدافي كه به شدت توسط پدافندهاي هوايي مستحكم حفاظت ميشوند، در فضايي خارج از تيررس پدافندهاي معمول ضدهوايي، به كار گرفته شوند.
[align=center][/align]
[align=center][/align]
بدين ترتيب، بقاپذيري هواپيما افزايش مييافت و تلفات نيروهاي خودي به حداقل ميرسيد. امروزه، اين برنامه تنها به وسيلهء نيروي دريايي دنبال ميشود. JSOW قرار است در دو گونهء A و C عرضه شود كه هركدام جداگانه قرار است بر عليه اهداف پراكنده در يك ناحيه و يا اهدافی با سازهء بسیار سخت و ثابت مورد استفاده قرار گيرند.
بمب هدايت ليرزي استحکامشکن GBU-28
بمب هدايت شوندهء واحد 28 موسوم به Unit 28 كه GBU-28 نيز ناميده ميشود، يك بمب 5000 پوندي هدايت شونده به وسيلهء ليرز است كه از سري بمبهاي استحكامشكن موسوم به bunker busting محسوب ميشود و به وسيلهء شركت Raytheon طراحي و ساخته شده است.
[align=center][/align]
[align=center][/align]
اين بمب مخصوص عمليات نيروهاي ارتش ايالات متحده در جريان عمليات طوفانصحرا يا Operation Desert Storm براي نفوذ در استحكامات بسيار مقاوم و در اعماق زمين ساخته شدهء مراكز فرماندهي ارتش بعث عراق ساخته شد.
دو عدد از اين بمبها توسط بمبافكنهاي F-111F در عمليات طوفان صحرا مورد استفاده قرار گرفت و پرتاب شد. گفته میشود تعداد قابل توجهی از این بمبها در اختیار نیروی هوایی اسرائیل قرار گرفته است تا در صورت لزوم، بر علیه اهدافی در ایران، سوریه و لیبی مورد استفاده قرار گیرند.
موشک ضدتانک Brimstone: یک سلاح وحشتناک ضدتانک
Brimstone، يك موشك بسيار پيشرفتهء ضدتانك هدايت شونده است كه به وسيلهء كنسرسيوم MBDA طراحي و ساخته شده است. اين موشك بر اساس توسعهء طرح موشك ضدتانك آمريكايي AGM-114 Hellfire ساخت بوئينگ، ساخته شده است و طرح آن بر اساس نيازمنديهاي نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا به منظور فراهم آوردن يك سلاح ضدزره دوربرد شكل گرفته است كه به هواپيماهاي ضربتي اين نيرو، امكان حمله به تانكها و ساير خودروهاي زرهي را از فواصل نسبتن دور فراهم ميآورد و جايگزين مناسبي جهت بمبهاي خوشهاي نوع BL755 محسوب ميشود. مجموعهء اين نيازمنديها، حاصل تجارب بدست آمده از نبرد نيروهاي رزمي انگليس در جريان جنگ 1991 خليج فارس بود.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء هرير GR9 به طور كامل با بمبهاي ضدزره BL755 بارگذاري شده است[/align]
[align=center][/align]
[align=center]تانک T-72 گارد ریاست جمهوری عراق که به سال 2003 هدف موشک Brimstone پرتابی جنگندهء تورنادوی GR4 قرار گرفته است[/align]
موشك Brimstone از نوع شليككن و فراموشكن ميباشد كه اطلاعات دقيق مربوط به هدف را قبل از شليك، از طريق افسر سيستمهاي تسليحاتي هواپيما (WSO)، بدست ميآورد. به طور تكنيكي، اين موشك به نحوي طراحي شده است كه بسته به ماموريت محوله، قابل برنامهريزي باشد. اين قابليت برنامهريزي، شامل يافتن اهداف در داخل يك محدودهء معين و كوچك ميباشد. (نظير محدودهاي كه به نيروهاي خودي بسيار نزديك است) همچنين اگر موشك قادر به يافتن هدف خود در داخل محدودهء مشخص شده نشود، قابليت خودانهدامي، موشك را از بين خواهد برد. اطلاعات دقيق مربوط به هدف كه در اختيار افسر تسليحات جنگنده (WSO) گذاشته ميشود، از طريق رادار پرندهء JSTARS يا نيروهاي نظامي محلي، بدست ميآيد. نشانهروي (علامتگذاري) هدف، يا از طريق سامانهء حساس به مادونقرمز (infrared) انجام ميگيرد يا به وسيلهء رادار هواپيما پرتابگر موشك و يا به وسيلهء قدرت بينايي افسر تسليحات.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء تورنادوي GR4 در حين پرتاب موشك ضدتانك Brimstone[/align]
[align=center][/align]
مشابه موشك كروز Storm Shadow كه داراي سرجنگي دوتكه ميباشد، موشك Brimstone نيز از يك خرج اوليهء ضعيف بهره ميبرد كه به منظور نفوذ به زرههاي داراي پوشش اورانيومي ساخته شده است. سپس انفجار بزرگ اتفاق ميافتد كه باعث خسارت بسيار بيشتري ميشود كه اين انفجار، باعث انهدام هدف ميگردد.
مجموعه حسگرهاي بسيار پيشرفتهء اين موشك، شامل يك رادار با قدرت توليد امواج ميليمتري (MMW يا millimetric wave radar) است كه امكان تصويرسازي هدف را براي موشك فراهم ميآورد، بدين جهت اين روش، موثرترين راهكار براي يافتن اهداف در محدودههاي مكاني بسيار فشرده ميباشد. همچنين پهناي باند رادار MMW، حساسيت و دقت عمل اين موشك در آب و هواي نامساعد را نيز كمتر در معرض خطا قرار ميدهد.
با مسلح بودن هواپيماي پرتابگر به تعداد زيادي از اين موشك (نظير 24 فروند)، سامانهء هدفيابي، نيازمند پرتاب الگوريتمي به جاي سيستمي همزمان است، تا از برخورد مداوم موشكها به اهداف، اطمينان حاصل شود. به علاوه، به واسطهء توانايي نيمهمستقل جهت يافتن اهداف، موشك Brimstone داراي قابليتي است تا تصميم بگيرد يك هدف در كجا قرار دارد تا بهترين و موثرترين راه رسيدن به هدف را جهت انهدام بهتر آن انتخاب نمايد.
این موشک، یک سلاح وحشتناک و بسیار موثر ضدتانک محسوب میشود که امروزه به تعداد حداکثر 24 فروند توسط هر یک از جنگندههای تورنادوی GR4، یوروفایتر و هریر GR9 نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا قابل حمل و استفاده میباشد.
Stinger: هرکجا هستم باشم، آسمان مال من است
موشك FIM-92 Stinger، جايگزين موشك قديمي FIM-43 Redeye شد كه ردآي، استاندارد غربي MANPADS به شمار ميرفت و در سازمان نيروهاي دفاعي بسياري از كشورهاي عضو ناتو به كار گرفته ميشد.
[align=center][/align]
موشك FIM-92 به وسيلهء يك نفر و از روي شانهاش شليك ميشود. هنگامي كه تهديد يك هدف مشخص شود، خدمهء موشك، به سمتش شليك ميكند. اين مرحله، 6 ثانيه به طول ميانجامد و شامل قفل جستجوگر حرارتياب، ژيروسكوپ اندازهگير ميزان چرخش حركتي هدف و فعال شدن سيستمهاي الكترونيكي ميباشد. هنگامي كه جستجوگر مادون قرمز بر روي هدف متصاعد كنندهء حرارت قفل ميكند، يك بوق كوتاه به صدا درآمده و خدمهء پرتابگر موشك را مطلع ميكند و اين زماني است كه وي ميتواند ماشه را بكشد. 1.7 ثانيهء بعد، موشك پرتاب ميشود.
[align=center][/align]
پس از اينكه موشك به وسيلهء موتور كمكي از درون پرتابگر خارج شد، لبههاي كنترلي در جلو و عقب موشك باز ميشوند. پس از طي مسافتي كوتاه پس از پرتاب به جهت آسيب نرسيدن به خدمهء پرتابگر، موتور دو مرحلهاي اصلي (موتور بعد از مرحلهء كمكي اوليه) كه با سوخت جامد كار ميكند، روشن ميشود. اين موتور در مرحلهء اول كه تنها 2 ثانيه به طول ميانجامد، سرعت موشك را به 2.2 ماخ ميرساند؛ سپس جهت دستيابي به سرعت فراتر از 2.6 ماخ و طي مسير نهايي تا برخورد به هدف، مرحلهء دوم موتور اصلي به كار ميافتد. اگر موشك به هيچ هدفي تا 17 ثانيهء بعد از روشن شدن موتور اصلي، برخورد نكند، خود به خود منفجر ميشود. سرجنگي پرقدرت و چندتكه شوندهء استينگر، از آن سلاحي مهلك ساخته است كه هيچ هواپيمايي پس از برخورد آن، شانس بقا نخواهد داشت. استينگر را ميتوان از روبهرو نيز به سمت هواپيماهاي مهاجم شليك نمود و آنها را قبل از رسيدن به خطوط درگيري، از صحنهء نبرد خارج ساخت.
[align=center][/align]
نبرد مجاهدین افغان با نیروهای ارتش سرخ و همچنین شکار دهها هواپیمای جنگندهء عراقی توسط سربازان ايراني در اواخر جنگ با عراق، کارایی کشنده و غیرقابل باور این سلاح سبک و قابل حمل را کاملن به اثبات رساند.
[align=center][/align]
اما آنچه اين سلاح ويژهء نيروهاي پياده را داراي اهميتي بيش از پيش مينمايد، نصب و به كارگيري موشك استينگر بر روي هليكوپترهاي تهاجمي نظير Apache ميباشد كه اين هليكوپترهاي بيدفاع در برابر شكاريهاي دشمن را بدل به حريفي خطرناك براي آنها ميكند. -
[align=center]نيروي هوايي، تعيين كنندهء سرنوشت نهايي جنگها[/align]
استفاده گسترده از نيروي هوايي در جنگها چيزي كمسابقه و يا عجيب نيست، براي مثال نقش نيروي هوايي آلمان در نبرد مسكو به سال 1941 كه منجر به نابودي بيش از 550 هواپيماي جنگي روسها بر روي زمين شد و يا نيروي هوايي اسرائيل در جنگ ژوئن 1967 كه تنها در روز اوّل جنگ به واسطهء دقت و سرعت عمل اين نيرو، توان هوايي اعراب به كل نابود گرديد و در نتيجه، جنگ با برتري كامل اسرائيل به پايان رسيد. اما آنچه در سالهاي اخير در جنگها مشاهده ميشود، افزايش نقش قابل ملاحظهء نيروهاي هوايي در جنگهاست تا آنجا كه برتري كامل هوايي ايالات متحدء آمريكا در نبرد سوم خليج فارس سبب شد نيروهاي زميني آن كشور بدون مشكل وارد بغداد شوند. بدين جهت به نظر ميرسد نقش نيروي هوايي، فراتر از يك نيروي پشتيباني كننده از واحدهاي زميني باشد و اين نيرو قادر است با سلاحهاي هوشمند و بمبافكنهاي سنگين، پايان جنگ را رقم بزند.
[align=center][/align]
[align=center]MiG-3 غنميت گرفته شده توسط آلمانها[/align]
تقويت روحيهء مدافعين
به كارگيري گسترده هواپيما در جنگهاي بزرگ به سالهاي ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ باز ميگردد. جنگ جهاني اول براي اولين بار به فرماندهان ثابت كرد در معادلات جنگي خود در كنار توپ، تانك، نفربر و كشتي بايد عنصر پنجمي را نيز در نظر بگيرند و آن عنصر، چيزي نبود جز هواپيماي جنگي. شايد در آن سالها كمتر كسي مي توانست پيشبيني كند هواپيماها در آينده چه نقش مهمي خواهند داشت. طي سالهاي ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۹ تمام كشورهاي پيشرفتهء آن زمان به فعاليتهاي جدي براي توسعه نيروهاي هوايي خود پرداختند. آلمان، آمريكا، بريتانيا، ژاپن، فرانسه و اتحاد شوروي طي ۱۸ سال هواپيماهاي دوباله و كندروي خود را به مدلهاي بسيار پيشرفته (در آن زمان) نظير اشتوكا، مسراشميت، بي ـ ۱۷، هاريكن، اسپيت فاير، زيرو و ميگ تبديل كردند.
اجراي استراتژي نبرد برقآسا
در اين ميان تكنولوژي آلمان نازي از همه پيشرفتهتر و پيشروتر بود. آلمانها براي اولين بار در نبرد لهستان (سپتامبر ۱۹۳۹) به صورت بسيار گسترده از هواپيماهاي جنگي در كنار تانكها و نيروهاي پياده استفاده كردند و در شيوه نبردي كه معروف به بليتس گريك يا جنگ برقآسا شد، توانستند طي مدت كوتاهي از سپتامبر ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱، تعداد ۹ پايتخت اروپايي را به آساني فتح كنند. (لهستان، بلژيك، هلند، فرانسه، يونان، نروژ، دانمارك، يوگسلاوي و روماني، كشورهايي بودند كه طي كمتر از دو سال اشغال شدند.)
[align=center][/align]
[align=center]جنگندههاي ضربتي اشتوكا ساخت آلمان نازي[/align]
آلمانها در نبرد بزرگ با اتحاد جماهير شوروي نيز به طور گسترده از نيروي هوايي استفاده كردند، اما توان بسيار عظيم نيروهاي پيادهنظام شوروي سبب شد تا نيروي هوايي آلمان با وجود برتري مطلق در سالهاي اوليهء جنگ، نتواند جلوي پيشروي گستردهء روسها را بگيرد.
اما بيترديد در جنگ دوم جهاني هيچ كشوري به اندازهء آمريكا از هواپيما استفاده نكرد. در زماني كه آلمانها و ايتالياييها در اروپا بسيار ضعيف شده بودند، آمريكا در ۳ سال آخر جنگ، سالي ۱۰۰ هزار هواپيماي جنگي ميساخت! (بسياري از اين هواپيماها هيچگاه به پرواز درنيامدند و پس از پايان جنگ به نازلترين قيمت در اختیار فيلمسازان هاليوودي قرار گرفته و يا به اوراقچيها فروخته شدند.) استراتژي آلمان نازي در بمباران گسترده را آمريكاييها نيز عينن تقليد كرده و بر سر مردم آلمان پياده نمودند.
دهها هزار هواپيما در گروههاي صدفروندي بر بالاي شهرهاي صنعتي آلمان حاضر شده و روزهاي متوالي بمب ميريختند. همه گمان ميكنند فاجعهء جنگ دوم جهاني، بمباران هيروشيما است، حال آنكه شهر درسدن در آلمان شاهد ۴۸ ساعت بمباران بسيار شديد و مرگ ۳۰۰ هزار غيرنظامي بود. اما در تمامي نبردهاي بزرگ جنگ جهاني دوم، هيچگاه بار اصلي جنگ بر دوش نيروهاي هوايي نبود، بلكه واحدهاي بزرگ زرهي و پياده سلاطين ميادين نبرد محسوب ميشدند.
پس از جنگ جهاني، دنيا شاهد ۳۰ جنگ در نيمه دوم قرن بيستم بود. برخي از اين جنگها مانند جنگ كره و جنگ هند و پاكستان اهميت زيادي داشت، اما در آن جنگها نيز هواپيماها با وجود رشادت خلبانان در درجه دوم اهميت بوده است.
اولين تجربه
شايد اولين جنگي را كه در آن هواپيماها تعيين كننده نبرد بودند، بتوان جنگ موسوم به جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائيل دانست. در سال ۱۹۶۷، ارتشهاي مصر و سوريه از نظر دارا بودن هواپيما و تانك و نفر بر روي كاغذ كاملن برتر از اسرائيل بودند. دو كشور عرب با حمايت كشورهاي عرب منطقه در تدارك حمله نهايي به اسرائيل بودند، اما ژنرال موشه دايان، وزير دفاع وقت اسرائيل مقامات مافوق خود را مجاب كرد با استفاده از نيروي هوايي در اقدامي پيشگيرانه ارتشهاي عربي را متوقف كند.
[align=center][/align]
[align=center]بقاياي جنگندههاي منهدم شدهء MiG-21 مصر در روز ششم ژوئن 1967[/align]
در سحرگاه ششم ژوئن ۱۹۶۷، ژنرال موشه دايان به همراه تمامي هواپيماهاي نيروهاي اسرائيلي ظرف دو ساعت كليه فرودگاههاي منطقه (حتي فرودگاههاي متروكه) را بمباران و غيرقابل استفاده كرد و هر آنچه از نيروهاي هوايي عربي بر روي باندهاي پرواز بود، از بين برد. حافظ اسد و جمال عبدالناصر صبح روز ششم ژوئن متوجه شدند ديگر چيزي تحت عنوان نيروي هوايي ندارند! اكنون آسمان در اختيار اسرائيليها بود. ارتش اسرائيل با پشتيباني هوايي، به سرعت وارد خاك مصر شده و صحراي سينا را به اشغال خود درآورد. در شمال نيز بلنديهاي جولان به تصرف اسرائيل درآمد و سوريها به عقب رانده شدند. اكنون زماني مناسب براي اشغال قسمت شرقی شهر اورشلیم (بيتالمقدس) و نواحي غربي رود اردن فراهم گشته بود. اين نبرد براي اولين بار در تاريخ جنگها نشان داد به كارگيري درست نيروي هوايي ميتواند بار جنگ را از دوش نيروهاي زرهي و پياده بردارد.
[align=center][/align]
[align=center]سايت موشكي سام3 مصريها در صحراي سينا (جنگ 1973)[/align]
اسرائيليها در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ ديگر نتوانستند اين تجربه را تكرار كنند، چرا كه واحدهاي پدافند سام روسي سبب شدند طي ۳ روز نخست نبرد، ۱۰۰ هواپيماي خود را از دست بدهند. اما در ادامهء جنگ و با انهدام سايتهاي موشكي سام مصري در صحراي سينا، فانتومهاي اسرائيلي در صحراي سينا، در ارتفاع پست اقدام به شكار تانكهاي مصري كردند و به راحتي مانع از پيشروي ارتش مصر گشتند. جنگ اكتبر بدون هيچ نتيجهاي براي اعراب به پايان رسيد.
[align=center][/align]
[align=center]در ادامهء جنگ و با انهدام سايتهاي موشكي سام مصري در صحراي سينا، فانتومهاي اسرائيلي در صحراي سينا، در ارتفاع پست اقدام به شكار تانكهاي مصري كردند و به راحتي مانع از پيشروي ارتش مصر گشتند[/align]
جنگ ويتنام يك تجربهء ناموفق
شكست كامل ارتش فرانسه در ۱۹۶۱ سبب شد نيروهاي تازه نفس آمريكا جاي اين استعمارگر پير را بگيرند. آمريكاييها بر اساس مدلهاي نظامي خاص خود به دنبال از بين بردن دشمن با استفاده از بمبارانهاي بسيار گسترده رفتند. شدت بمبارانها در جنگ ويتنام به اندازهاي بود كه اعتراضات گستردهء جهاني را برانگيخت. صدها هزار غيرنظامي ويتنامي در بمبارانها كشته شدند، اما با شروع عمليات زميني، آمريكاييها پي بردند نيروهاي كمونيست ويتنام شمالي هرگز قصد عقبنشيني ندارند.
[align=center][/align]
[align=center]چنگندهء F-4B نيروي دريايي ايالات متحده، در بازگشت از ماموريتي در ويتنام شمالي، هدف گلولههاي آتشبار ضدهوايي ويتكنگها قرار گرفته و به دليل از دست رفتن فرامين و افت فشار هيدروليك، ابتدا كمكخلبان و اندكي بعد، خلبان مجبور به پرش از هواپيما ميشود.[/align]
آمريكايي ها كه تاكنون هيچ شكست نظامي را در كارنامه خود نداشتند، تصميم گرفتند به هر قيمت حتي به بهاي محو ويتنام شمالي، اين جنگ را به پايان ببرند. سياستمداران آمريكايي به ژنرال وستمورلند سرفرمانده آمريكايي در نبرد ويتنام اختيارات كامل دادند كه به جز به كارگيري بمب اتم، با هر روشي كه ميداند غائله ويتنام را به پايان برساند. وستمورلند با وجود در اختيار داشتن ۵۰۰ هزار نظامي آمريكايي در كنار يك ميليون سرباز ويتنام جنوبي، نتوانست حتي رخنهء نيروهاي ويتكنگ را به داخل ويتنام جنوبي متوقف كند. ژنرالهاي آمريكايي چارهء كار را در بمبارانهاي بسيار گسترده ديدند. هواپيماهاي آمريكايي تنها طي ۳ سال (۱۹۶۵ تا ۱۹۶۸) در ۱۰۷ هزار حمله 52 ميليون تن بمب بر سر ويتناميها ريختند. آنها تمامي خطوط مواصلاتي ارتش ويتنام شمالي و ويتكنگها و شهرها و بنادر اين كشور را بمباران كردند.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء نورث آمریکن F-100F سوپرسابر به شمارهء سریال 1213 - 58 جمعی اسکادران تاکتیکی 325 ام از تیپ هوایی 35 تاکتیکی مستقر در پایگاه هوایی Phan Rang در ویتنام جنوبی به سال 1971[/align]
البته اين بمبارانها براي آمريكا بدون عواقب نبود و آمريكاييها نيز ۵ هزار هواپيما و ۴ هزار هليكوپتر خود را از دست دادند (مقامات آمريكايي رقم تلفات خود را ۶ هزار هواپيما و هليكوپتر اعلام كردند) نيروهاي ويتنام شمالي به رهبري هوشيمين، با تسليحات بسيار پيشرفتهاي كه از طريق ژنرال مائو در چين در اختيار آنها قرار ميگرفت، به طور مداوم تجهيز ميشدند
اين حجم تلفات از بعد اقتصادي حتي براي اقتصاد اول دنيا نيز غيرقابلتحمل بود. از بعد سياسي و اجتماعي نيز بايد گفت ۲۰ هزار خلبان آمريكايي در اين جنگ كشته و يا اسير شدند. (هنوز آمريكا پس از گذشت ۳ دهه از جنگ مذكور از سرنوشت برخي خلبانهاي خود بياطلاع است) بسياري از اين خلبانان فرزندان خانوادههاي پرنفوذ در طبقات اجتماعي آمريكا بودند و از عمدهترين دلائل پايان جنگ ويتنام و كنار كشيدن آمريكا از اين مهلكه، اعتراضات خانوادههاي آمريكائيان قرباني جنگ بود.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء F-4E جمعی اسکادران تاکتیکی 421 ام نیروی هوایی ایالات متحده در حال برخاست از پایگاه DaNang در ویتنام جنوبی[/align]
اما ارتش ويتنام شمالي به دو دليل توانست استفادهء حداكثري از نيروي هوايي آمريكا را بياثر كند:
* اول به دليل انگيزه و هوشمندي بالاي ويتناميها كه قصد داشتند به هر قيمت متجاوز را عقب برانند. برخلاف نبردهاي سالهاي اخير، خلبانان ويتنامي بارها در جنگ هوايي خلبانان آمريكايي را مقهور كردند. بمبارانها بر روحيه نيروهاي زميني نيز بدون تأثير بود و اين نيروها با وجود تلفات سنگين هرگز از نظر روحي دچار ضعف نشدند.
* دليل دوم ناكامي آمريكا، وجود سيستمهاي بسيار پيشرفته پدافندي روسي بود. موشكهاي سام روسي در دههء 1960 و نخستين سالهاي دهه 1970 اوج تكامل خود را ميگذراندند و روسها كه نميتوانستند مستقيمن به جنگ آمريكاي گرفتار درگرداب ويتنام بروند، ترجيح دادند با ارسال تجهيزات پيشرفته، ويتنام را جهنم آمريكاييها كنند. خلبانان آمريكايي در جنگ مذكور هرگز به آسودگي خيال (مانند آنچه كه در نبردهاي اخير خود با عراق تجربه كردند) دست نيافتند. اسلحههاي كاليبر كوچك در ارتفاع پايين، پدافند و موشكهای سام در ارتفاع متوسط و خلبانان میگهای 21 ويتنام شمالي در ارتفاع بالا منتظر آنها بودند. جنگ ويتنام و شكستهاي آن سبب شد بسياري از تئوريسينهاي نظامي در باورهاي خود تجديدنظر كنند.
جنگهاي دهه ۸۰
سالهاي آغازين دهه ۸۰ ميلادي شاهد بروز ۳ جنگ بود در نبرد اول، نيروي زميني اسرائيل در پناه واحدهاي توپخانه و هوايي از جنوب لبنان بدون توقف تا بيروت پيش رفت و هواپيماهاي اسرائيلي طي حملات غافلگيرانه، كليهء پايگاههاي پرتاب موشك سام سوري مستقر در درهء بقاع (لبنان) را از بين برده و ۹۰ هواپيماي پيشرفتهء سوري نظير ميگ23 و ميگ25 را نيز تنها با تعداد انگشتشماري تلفات، ساقط كردند.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء F-15C آسيب ديدهء اسرائيلي كه به وسيلهء تور موسوم به بارير متوقف شده است[/align]
ضربهء اسرائيليها آنقدر غافلگيركننده و مخوف بود كه فرماندهان سوري را از ادامهء عمليات نظامي عليه اسرائيل منصرف كرد، نيروي هوايي سوريه، در اين جنگ، در برابر هواپيماهاي پيشرفتهء F-15 اسرائيلي كاملن دست و پا بسته بود و خلبانان سوري با ميگهاي23 و 25، بدل به حريفي آسان براي نيروي هوايي اسرائيل شده بودند.
همزمان با اين جنگ، نيروهاي دريايي و هوايي آرژانتين و انگلستان در دهها هزار كيلومتر آن طرفتر بر سر جزاير فالكلند (مالويناس) درگير جنگي تمام عيار شدند. در اين جنگ اگرچه آرژانتينيها در نبردهاي كماندويي و آبي خاكي و همچنين جنگ كشتيها شكست خوردند اما موفق به ثبت عمليات موفق هوايي شدند.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء داجر آرژانتيني كه همان Nesher ساخت اسرائيل ميباشد[/align]
نيروي هوايي آرژانتين به تنهايي توانست بار ضعف نظامي كشورش در دريا و خشكي را توسط عمليات متهورانه بگيرد. چند اسكادران ميراژ و داجر (داجر = جنگندهء نشر اسرائيلي صادر شده به آرژانتين) آرژانتيني موفق شدند ضربات سختي به نيروي دريايي سوم جهان بزنند.
[align=center][/align]
[align=center]جنگندهء سوپر اتاندارد آرژانتيني در حال شليك موشك ضدكشتي اگزوسه[/align]
مهمترين اين ضربات از بين رفتن ناو شفيلد انگليس با دهها ناوي بود. اين ناو كه بيش از ۱۰۰ متر طول داشت و داراي توپهاي بزرگ بود، تنها با يك موشك ضدكشتي اگزوست كه به وسيلهء جنگندهء سوپراتاندارد آرژانتيني شليك شده بود، غرق شد، ضمن اينكه ديگر شناورهاي انگليسي نيز ضربات سنگيني در اين نبرد متحمل شدند.
[align=center][/align]
[align=center]ناو شفيلد اندكي پس از اصابت موشك اگزوست[/align]
هرچند آرژانتينيها در نهايت، تن به ترك مخاصمه دادند اما انگليسيها به وسيلهء نيروي هوايي آرژانتين كه از هواپيماهاي نسل سومي چون داجر و سوپراتاندارد بهره ميگرفت و عمدتن با بمبهاي سقوط آزاد حمله ميكردند، ضربات خرد كنندهاي دريافت كرد. اين نبرد نشان داد نيروهاي دريايي بدون حمايت گسترده نيروهاي هوايي قادر نخواهند بود حتي در برابر نيروهاي هوايي ارتشهاي جهان سومي تاب بياورند.
جنگ ايران و عراق
22 سپتامبر ۱۹۸۰ برابر با 31 شهريور ۱۳۵۹ عراق جنگي عليه ايران آغاز كرد كه ۸ سال به طول انجاميد و پس از جنگ ويتنام، طولانيترين جنگ قرن اخير بود. اگرچه اين جنگ، از نظر تداوم و شدت، بيشتر نبردي زميني بود اما نيروهاي هوايي نيز نقش قابل توجهي را ايفا كردند.
پس از حملهء ناشيانهء هواپيماهاي عراقي در روز اول جنگ براي از صف خارج كردن نيروي هوايي ايران، اين نيرو توانست با وجود بروز مشكلات ناشي از غافلگيري و پيامدهاي انقلاب نظير تصفيهء ارتش از افسران زبده ولي وفادار به حكومت پيشين، به سرعت توانايي خود را بازيابد و با اجراي عمليات شجاعانه و حتا عجيب، ۱۳ لشگر آفندي عراق را در وضعيت مشكلي قراردهد.
نيروي هوايي ايران در بين نيروهاي منطقه در آن زمان، به دليل توجه، خريدهاي هوشمند و آموزشهاي باكيفيت انجام شده در دوران پادشاه فقيد ايران، بيشك برترين بود. براساس آموزشهاي داده شده به اين نيرو، تخصص آن كندكردن و حتي توقف واحدهاي سنگين زرهي (حتي اگر مربوط به ارتش سرخ باشد) بود. بيشك به جز برخي مقاومتهاي كوچك مردمي در روزهاي اول جنگ، اين نيروي هوايي و هوانيروز ايران بود كه نوك پيكان مهاجمان را كند كرد. در زماني كه هنوز نيروهاي كلاسيك ارتش و نيروهاي داوطلب مردمي فرصت استقرار و سازماندهي را در مرزهاي غربي و جنوبي نيافتند، نيروهاي هليكوپتري و هوايي ايران ۱۵ روز حياتي را از ارتش عراق گرفتند و آنها را در حوالي مرز ايران، زمينگير كردند.
نيروي هوايي ايران هزاران سورتي پرواز بر روي ارتش عراق اجرا كرد و هليكوپترهاي كبراي ايران با موشكهاي ضدتانك تاو و راكتهاي 70 ميليمتري خود، جهنمي از آتش را براي واحدهاي زرهي عراق ايجاد كردند. نيروي هوايي با زدن عقبهها، واحدهاي تداركاتي و حتي باندهاي پروازي نيروي هوايي عراق، شتاب ارتش بعث را به شدت كاهش داد، به نحوي كه 4 تيپ ويژهء عراق، 35 روز حياتي را در پشت دروازههاي شهر كوچك خرمشهر از دست دادند و 2 لشگر مكانيزهء عراق در پشت دروازههاي اهواز مجبور به عقبنشيني گشتند.
جنگندههاي F-4E نيروي هوايي ايران با بهرهگيري از خلباناني كه به قول پادشاه فقيد ايران، بيش از ارزش هواپيمايشان، صرف آموزش آنها گشته بود، با موشكهاي ماوريك و بمبهاي سقوط آزاد Mk 82 پيشروي سريع ارتش بعث عراق را كامل متوقف كردند، به نحوي كه ارتش بعث، نتوانست حتا شهرهاي مرزي نظير آبادان، ايلام، اهواز، كرمانشاه را به تصرف خود درآورد، زيرا صدام با توجه به شرائط نامساعد نيروهاي ارتش ايران، گمان ميبرد ظرف يك هفته به تهران برسد!
نبرد در دريا نيز به طور كامل با پشتيباني جنگندههاي F-14A و F-4E نيروي هوايي ايران، به طور كامل، به ضرر عراق به اتمام رسيد و ناوچههاي اوزاي عراقي (Osa)، در عمليات غرورآفرين مرواريد كه به تاريخ 7 آذر 1359 و به فرماندهي زندهياد ناخدا افضلي انجام شد، تكتك ناوچههاي عراقي را با موشكهاي ماوريك هدف قرار داده و غرق نمودند.
اگرچه دشمني غرب سبب شد در مورد رشادتهاي نيروهاي هوايي و هوانيروز ايران در اوائل جنگ سخنان چنداني در محافل تخصصي غرب گفته نشود، اما درج برخي مقالات در رسانههاي خارجي قابل ملاحظه بود تا آنجا كه غربيها شكستهاي سنگين عراقيها را به حساب برتري تكنولوژي جنگافزارهاي خود نسبت به مدل روسي (كه مورد استفاده عراق بود) مينوشتند. اما ارتش عراق نتوانست مشابه اين وضعيت را در سالهاي بعد جنگ براي نيروهاي زميني و دريايي ايران ايجاد كند. هرچه به سالهاي انتهايي جنگ نزديك ميشديم نيروي هوايي عراق بزرگتر و قدرتمندتر ميشد اما نيروي هوايي ايران تحت تأثير تحريمها و فرسايش وحشتناك در اثر تقابل با نيروي هوايي عراق، كوچكتر و ضعيفتر ميشد. در سالهاي پاياني جنگ (از ۱۳۶۵ به بعد) نيروي هوايي عراق از ۶۰۰ هواپيماي جنگي مدرن (در آن زمان) بهرهمند بود. (نيروي هوايي عراق ۳ بار به طور كامل منهدم و سپس بازسازي شد) حال آنكه ايران تنها ۱۰ درصد اين تعداد را به شكل هواپيماي عملياتي داشت، اما عراق نتوانست از نيروي هوايي خود عليه سربازان ايراني استفادهء قابل توجهي بكند و عمدتن اقدام به بمباران و حمله به مناطق اقتصادي و مسكوني شهرهاي ايران مينمود. ناكاميهاي نيروهاي هوايي و زرهي عراق در بازپسگيري شهر فاو با وجود انجام صدها سورتي پرواز در روز، نشان از همين امر داشت. حتي عقبنشينيهاي ماههاي آخر جنگ ايران در اثر برتري هوايي عراق نبود بلكه به افزايش توان آتش عراق، بزرگ شدن بيش از اندازه نيروي زميني، استفادهء گسترده از سلاحهاي شيميايي و پشتيباني اطلاعاتي آمريكا از آن كشور باز ميگشت.
جنگ ايران و عراق نشان داد نيروي هوايي آموزش ديده و باتجربه و انگيزه قادر به كند كردن سرعت واحدهاي زرهي و پياده به ميزان زياد است. اما برعكس نيروي هوايي بدون ابتكار وآموزش كافي نميتواند مانع پيشروي نيروهاي با انگيزهء زميني شود.
جنگ سال ۱۹۹۱ خليج فارس
اما تأثير قاطع نيروهاي هوايي در نابودي لشگرها و حتا سپاههاي زرهي، در جنگ سال ۱۹۹۱ خليج فارس به اثبات رسيد. ۴۰ روز بمباران بسيار سنگين نيروهاي عراقي توسط آمريكا و متحدان آن سبب شد ۵۰ درصد نيروهاي رزمی عراق و 100 درصد روحيهء آنها از بين برود. ارتش عراق آنقدر ضعيف شد كه طي نبردي ۱۰۰ ساعته از پاي درآمد. حال آنكه عراق از ۶۰ لشگر، ۷ هزار تانك، ۱۰ هزارنفربر، هزاران عراده توپ ضدهوايي و صدها سايت پدافند موشكي سام و ۸ سال تجربهء جنگي بهرهمند بود. ايالات متحده با استفاده از ۲۴۰۰ هواپيما، ضرباتي به نيروهاي زرهي و پياده عراق وارد كرد كه آنها تبديل به واحدهايي در روي كاغذ (ونه واقعيت يك واحد نظامي) شدند. آمريكاييها حتا خود نيز گمان نميكردند كه در اختيار داشتن آسمان تا اين اندازه باعث برتري باشد. آنها براي نبرد زميني خود حداقل ۵ هزار كشته و از بين رفتن صدها تانك و نفربر را پيشبيني ميكردند. اما آنچه كه در عمل تحقق يافت مرگ حدود ۱۰۰ سرباز بود.
برتري خردكننده آمريكاييها، حتا مانع استفادهء مؤثر صدام از نيروي هوايياش كه حداقل ۶۵۰ هواپيماي عملياتي پيشرفته و مناسب (نسبت به زمان خود) در اختيار داشت، شد. اين نبرد زنگ خطر بزرگي براي تمامي ارتشهاي بزرگ زميني بود. اگرچه عراقيهاي بيانگيزه، حريف مناسبي براي نيروهاي ائتلاف آزادكنندهءكويت نبودند، اما اتفاق عجيبي كه رخ داد، تكاندهندهتر از آن بود كه بتوان تمام تقصيرها را گردن ارتش صدام انداخت. در این جنگ، به كارگيري گستردهء هواپيماهای جنگی، موشكهاي هدايت شونده و دورپرتاب و بمبهاي ليزري براي اولين بار صورت گرفت و مانند شيوهء جنگ برقآساي آلمان در سال ۱۹۳۹، بسياري از تئوريهاي كلاسيك را تغيير داد.
مقابله با پيمان ورشو
در سال ۱۹۸۸ هنوز اتحاد جماهير شوروي از هم نپاشيده بود. هنوز بزرگترين دغدغهء اروپاي غربي و آمريكا، چگونگی برخورد با ارتش گروههاي شوروي و پيمان ورشو در صورت حمله غافلگيرانه به مركز اروپا بود. اما شرائط جنگهاي نوين، نويدهايي را به ژنرالهاي غربي ميداد. آنها اميدوار بودند با استفاده از تكنولوژي جديد، برتري ۴ بر يك زرهي و پياده روسها را با هواپيما و موشك خنثي كنند. مانفرد دورنر وزيردفاع وقت آلمانغربي در همان سالها گفته بود تنها با ۶۰۰ هواپيما و ۳ هزار تن بمب ميتوان جلوي يك ارتش گروه شوروي را كه قصد نفوذ به داخل اروپاي غربي دارند، گرفت. (ارتش گروه بزرگترين واحد رزمي متشكل از چند سپاه است). وي بلافاصله افزوده بود: درگذشته اگر براي نابودي يك ارتش گروه روس، نيازمند ۵۵۰۰ هواپيما و ۳۳ هزار تن بمب بوديم، اما من روزي را پيشبيني ميكنم كه بتوان روزي به وسيلهء ۱۰۰ هواپيما و ۵۰۰ تن بمب و موشك هدايت شونده به تنهايي اين كار را انجام دهيم. حرف وي در آن سالها شباهت زيادي به يك «بلوف» داشت اما گذشت زمان ثابت كرد توسعهء سلاحهاي هوشمند و جنگافزارهاي هدفياب، بسياري از معادلات را دگرگون خواهدكرد. البته شرط بهكارگيري تمامي اين سلاحها، برتري هوايي است.
نبرد بالكان
عمليات ناتو عليه نيروهاي جنايتكار صرب در سال ۱۹۹۹، بارديگر برتري هوايي را به عنوان نقطهء تمام كننده نشان داد. صربها كه از نظر نظامي، نيروهاي باانگيزه، قدرتمند و جهان دومي بودند، به سادگي مقهور حدود هزار فروند هواپيماي سازمان ناتو شدند. اقتصاد يوگسلاوي ظرف مدت كوتاهي، به دهههاي گذشته پرتاب شد و خطوط تداركات صربها به شدت ضربه خورد. اين نبرد سنگين و يكسويه با سقوط چند فروند هواپيماي غربي (كمتر از انگشتان دست) در مقابل انبوهي از ستونهاي پياده و هزاران خودروي زرهي متلاشي شده يوگسلاوها به پايان رسيد.
قرن بيست و يكم و جنگ افغانستان
با شروع قرن بيست و يكم دنيا شاهد جنگ بين آمريكا و افغانستان به عنوان يكي از تراژدي كمديهاي سياسي بود. در اين نبرد آمريكا به جاي بهكارگيري صدها هزار سرباز تنها از ۲ لشگر زبدهء خود دركنار بمبارانهاي گسترده استفاده كرد. البته آمريكاييها از مجاهدان افغان نيز بهرهمند بودند، اما آنها اين بازي را تنها با نيروي هوايي تا به آخر ادامه دادند. نيروهاي طالبان که فاقد هواپيما و پدافند هوایی مناسب بودند، تنها نظارهگر جنگندههاي فوق مدرن آمريكايي و انگليسي بودند كه چگونه مواضع آنها را بيمحابا به آتش ميكشند. اين نبرد به دليل شباهت نداشتن حداقلي نيروهاي درگير (نبرد ارتش اول دنيا با نيروهايي كه از تجهيزات فرسوده و قديمي متعلق به ارتش از هم پاشيدهء افغانستان استفاده ميكردند) فاقد نكات قابل توجه بود. خلبانان آمريكايي به شوخي اظهار ميداشتند كه شرائط آنها در عمليات عليه واحدهاي طالبان بسيار سادهتر از مانورهاي سخت آنها در ناتو و يا تحت فرمان استاد خلبانهاي آمريكايي بوده است.
نبرد آزادسازي عراق: آميختگي كامل تكنولوژي و جنگ
جنگ سوم خليج فارس در سال 2003 كه به عمليات آزادسازي عراق شهرت دارد، اولين جنگ تكنولوژيكي جهان نبود. بيشك نيروهاي ويتنام، اعراب و اسرائيل، ايران و عراق، جنگ دوم خليج فارس و جنگ بالكان همه نقاط قابلتوجه تكنولوژيكي داشتند. اما نظاميان در هيچ جنگي به اين اندازه مقهور ماشين نشدند. كسي، از نظاميان عراقي انتظار نداشت جلوي ماشين جنگي آمريكا را براي سالها بگيرند اما هيچكس منتظر نبود ارتش دوم اعراب با حداقل فشار، با سرعت از هم بپاشد. اما به جز كمكاري ارتش عراق به ويژه لشگرهاي گارد ریاست جمهوری، نبايد نقش سلاحهاي هوشمند را فراموش كرد. در سال ۱۹۹۱ تنها ۷ درصد بمبهاي آمريكايي هوشمند بودند، اما در جنگ سال ۲۰۰۳ حدود ۹۵ درصد بمبها و موشكهاي شليك شده، به سيستمهاي هدايت دقيق مجهز بودند. اين موشكها ظرف ۱۰ دقيقه، هدفهاي خود را توسط سيستمهاي ماهوارهاي پيدا و سپس منهدم ميكردند.
حرف اول و آخر: تسليحات هوشمند به جاي بحثهاي بيهودهء ديپلماتيك
البته زمينهسازي استفاده از موشكهاي هدايت شونده به يكي دوسال اخير باز نميگردد بلكه ايجاد اين سيستم، به اواسط دههء ۹۰ باز ميگردد. آمريكاييها درتمام سالهايي كه دنيا با شادي پايان جنگ سرد را جشن گرفته بود و خوشباوران گمان ميبردند عصر استفاده از اسلحه به سررسيده و پس از اين اقتصاد و ديپلماسي حرف اول و آخر را ميزند، بر روي دقت بيشتر سلاحهاي خود و نصب ۲۴ ماهواره براي مكانيابيجهاني يا همان GPS وقت صرف ميكردند. اين سيستمها اكنون به اين كشور اين امكان را داده كه هر هدفي را با دقت كمتر از ۱۰ متر هدفيابي و سپس منهدم كند.
اكنون به تدريج آشكار ميشود حداقل يكي از دلائل فروپاشي ارتش مجهز عراق، بمبارانهاي بسيارسنگين واحدهاي زرهي و مكانيزه با دقتي بينظير بوده است؛ چيزي كه كارشناسان نظامي نظير استفان بيكر بازنشستهء اطلاعات وزارت دفاع آمريكا و رئيس سابق نيروي دريايي آمريكا در بحرين از آن با نام چكش سنگين ياد ميكند. وي در گفت وگو با نيوزويك ميگويد: مردم نميدانند چه چكش سنگيني برروي نيروهاي عراقي قرارداشت. توانايي هرگونه جنبشي از صدام گرفته شده بود. آنها با بمبارانهاي مرگبار خود، عملن ارتباط بين گارد رياستجمهوري و صدام را قطع كرده بودند.
گزارش مجله تايم نيز حكايت از تأثير فوقالعادهء بمبارانهاي هوايي برروي سپاهيان عراقي دارد. اين مجله با اعزام خبرنگاران خود به عراق، به دنبال پاسخ به اين سؤال بوده كه چرا دركنار انهدام واحدهاي زرهي و مكانيزهء عراق، تلفات اين ارتش بسيار كم بوده است! ظاهرن پاسخ به اين سؤال چندان مشكل نيست. دقت نيروي هوايي آمريكا در انهدام واحدهاي زرهي عراق به اندازهاي بالا بوده كه بسياري از نظاميان عراقي براي در امان ماندن، از خودروها و تانكهاي خود فاصله ميگرفتهاند! يك سرهنگ عراقي كه ۲۱ سال سابقهء خدمت دارد (در زمان جنگ ايران و عراق از درجه ستواني تا سرگردي حضور داشته است) در مصاحبه با گروه تايم گفته است: فرماندهي عراق فراموش كرده بود، نيروي هوايي نداريم. اين اشتباه بزرگي بود. تكنولوژي نيروي هوايي آمريكا باوركردني نيست.
گزارشات ديگري نيز حاكي است چهار لشگر گارد رياست جمهوري عراق (بغداد، مدينه، بختالنصر و حمورابي) زمان مواجهه با نيروهاي زميني آمريكايي را پيدا نكردند چرا كه ۳۰۰ كيلومتر قبل از آنكه نيروي زميني آمريكايي به آنها برسند توسط هواپيماهاي ضدزره A-10 و سپس هليكوپترهاي ضدتانك Apache به شدت بمباران شدند. پرندههاي مذكور عملن با حجم آتش بسيارگستردهء خود، واحدهاي مجهز زرهي گارد رياست جمهوري عراق را مبدل به واحدهاي پياده ميكردند!
كارشناسان معتقدند خط دفاعي بغداد از دهها كيلومتر پائينتر از محور كربلا تا كوت آغاز ميشد. قوسي كه ۱۶۰ كيلومتر طول داشت و قرار بود به باتلاق نيروهاي آمريكايي تبديل شود! عراقيها حتي براي درامان ماندن تانكهاي خود بسياري از آنها را به ميان شهرهاي كوچك، روستاها و شهرهاي بزرگ برده بودند كه در شرائط حساس اين واحدهاي كوچك با پيوستن به هم، لشگرهاي زرهي را تشكيل دهند، اما ظاهرن چشم تيزبين ماهوارهها و موشكهاي هدايتشونده را دست كم گرفته بودند. بسياري از بمبها و موشكها، تانكها عراقي را در كوچههاي تنگ و باريك و يا زيردرختان شكاركرده بودند!
موشكهاي حساس به حرارتی مانند ماوريك (AGM-65 Maverick) نيز مدل اثرگذاري است كه بيش از ۳ دهه از اختراع آن ميگذرد. اين موشك ديگر حتا نيازي به ديد ندارد بلكه همانند خفاشي كه در شب كاملن تاريك ميتواند حشرهاي را در هوا شكاركند، از روي فركانسهاي بسيار ضعيف مادون قرمز و يا انرژي ساطع شده از هدف زمینی، آن را پيدا ميكند.
در جنگ سال 2003 آزادسازي عراق، ايالات متحده هيچ هواپيماي جديدي را نسبت به نبرد سال ۱۹۹۱ وارد عرصه نكرد، اما تمامي جنگافزارهاي خود را كاملن به روز كرده بود.
نبرد سال ۱۹۹۱، نقش مهم نيروي هوايي را برای فرماندهان نظامي به اثبات رساند. اما این نبرد، ناتواني نيروهاي زميني را در صورت برخوردار نبودن از پشتيباني هوايي خودي و پدافند در برابر نيروي هوايي نشان داد. اين نبرد همچنين از نظر كلاسيك نشان داد ميتوان با يك نيروي هوايي بسيار قوي، حركت رو به جلوي يك نيروي زميني حتا در مقياس ۲۰ لشگر را متوقف كرد. اما آيا در هر نبردي، نيروي هوايي حرف اول را خواهد زد؟ به شرط تجهيزات و آموزشهاي مناسب، جواب مثبت است.
ممكن است برخي گمان كنند هدف مقاله، كمرنگ نشان دادن نقش نيروهاي دريايي و زميني در جنگهاي نوين است، اما بايد گفت مباحث مربوط به برتري مطلق نيروي هوايي، چند پيش شرط دارد كه تحقق نيافتن هركدام از آنها ميتواند پروژهء انهدام كامل نيروهاي زميني را با مشكل مواجه كند.
(1) برتري هوايي
اگر به هر دليل، نيروي هوايي مهاجم نتواند نيروي هوايي نيروهاي مدافع را به طوركامل از بين ببرد و يا زمينگير كند، هواپيماهاي پشتيباني نزديك، هليكوپترها و بمبافكنهاي آن قادر نخواهند بود از چنگال تيز شكاريهاي مدافع، جان به سلامت ببرند. عراق 24 فروند MiG-29 داشت. ميگ۲۹ ميتواند در صورت پرواز، قادر است به سادگي هواپيماهاي كند پرواز A-10 (كه حدود ششصد كيلومتر، يعني يك سوم ميگ۲۹ سرعت دارند) را شكار كند.
ناگفته پيداست همانطور كه تانكهاي پيشرفتهاي نظير T-72 در مقابل هليكوپترهاي آپاچي به مانند كودكان بيدفاع تن به سرنوشت محتوم ميسپارند، هليكوپترها هم در مقابل شكاريها، مانند پرندههاي كوچك، اسير چنگال شاهين خواهند بود. از سوي ديگر نيروهاي هوايي پرقدرت قادرند هفتهها در برابر امواج هواپيماهاي مهاجم تاب آورده و آنها را به عقب برانند. آمريكا پروژهء جنگ آزادسازي عراق را با كمتر از 700 فروند هواپيما به پايان رساند، حال آنكه اگر قرار بود با نيروي هوايي قدرتمندي با ۸۰۰ هواپيما روبهرو شود، حداقل بايد ۲۰۰۰ هواپيما وارد عمل ميكرد و ماهها براي امن كردن فضا ميكوشيد.
(2) پدافند دشمن
اگر نيروهاي مدافع، نيروهاي پدافندي به ويژه از نوع موشكي داشته باشند، مبارزه با آنها آسان نخواهد بود. در جنگ سال 1991 خليج فارس، آمريكا تنها براي انهدام پدافندهاي عراقي در كنار بمبارانهاي شهري، بيش از ۳۰ هواپيما را از دست داد. دهها خلبان آمريكايي اسير عراق و از تلويزيون نشان داده شدند.
[align=center][/align]
[align=center]استینگر در افغانستان[/align]
در طول سالهاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ پدافندهاي طراحي شده توسط روسها، جهنمي براي هواپيماهاي غربي و خلبانان آنها در جنگها ايجاد كرده بود. تلفات باورنكردني آمريكاييها در نبرد ويتنام، ساقط شدن ۱۰۰ فروند هواپيماي اسرائيلي در طي ۳ روز اوّل در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ و يا استفادهء مجاهدين افغان از موشكانداز استينگر كه منجربه سرنگوني صدها هليكوپتر و هواپيماي روس و در نهايت شكست كامل ارتش سرخ در جبههء افغانستان شد، همگي از نشانههاي بارز اين داستان است.
(3) استفادهء پرتعداد
اگر نيروي مهاجم در بهكارگيري هواپيما و هليكوپتر با محدوديت روبهرو باشد، مثلن در مبارزه با يك نيروي زميني عظيم از ۳۰۰ هواپيما استفاده كند و يا مثلن نسبت بهكارگيري موشكهاي هوشمند به كل بمبها كم باشد و يا آنكه از پشتيباني اطلاعاتي (سيستمهاي ماهواره اي) كافي برخوردار نباشد، آنگاه نميتوانيم آنها را از قبل برنده بدانيم. بسياري از سلاحهايي كه ايالات متحده در نبرد اخير به كار برد، آنقدر گرانقيمت است كه هيچ ارتشي توان خريداري آن را ندارد. موشكهاي هدايت شوندهاي نظير AGM-130 آمريكايي بيشك از تانكهاي قديمي T-62 عراقي گرانتر بودند. قطعات مصرفي بمبافكنهاي بسيار پيشرفتهء B-2 بيشك به ارزش يك تيپ زرهي عراقي بود. (قيمت هر فروند B-2 حدود 1.2 ميليارد دلار يا معادل يكسال بودجه نظامي يك كشور متوسط است.)
هليكوپتر آپاچي ۱۰ برابر يك هليكوپتر معمولي نظير كبرا یا هایند قيمت دارد. جنگندههاي آمريكايي نظير F/A-18E/F Super Hornet در اين جنگ بين ۵۰ تا ۸۰ ميليون دلار قيمت داشتند، حال آنكه جنگندههاي قديمي ارتشهاي جهان سومي نظير اف4 فانتوم، ميگ23 يا سوخوي22 به سختي ۵ ميليون دلار ارزش دارند. سقوط يك هليكوپتر بلكهاوك براي ارتش آمريكا قابل توجه نيست، اما معادل هفتهها حقوق كل پرسنل نيروي هوايي تركيه ميشود! بنابراين اگر ارتش، به هر دليل از پشتيباني مالي، فني و اطلاعاتي نيروي هوايي خود باز بماند، آنگاه اين مدافعان خشمگين هستند كه توان انجام پاتكهاي سنگين را پيدا ميكنند. -
دوست گرامي، آقاسعيد، ادامهء مطلب را كه احتمالن به دليل پرشدن ظرفيت پست، خود به خود حذف شده است، درج مي كنم. با تشكر از شما icon_wink :evil:
آغاز پایان
اواخر ماموريت دوره اي ما بود، به عقل جن هم نميرسيد كه اين آخرين ماموريت و در واقع آخرين مسابقات ساليانهء لودينگ نيروي هوائي باشه، آنهمه طرح، آنهمه برنامهريزي و آنهمه اميد به روزهاي بهتر، هيچكس به فكرش نميرسيد كه به جاي تعمير سقف خانهای كه چكه ميكرد، با كلنگ به جان پي خانه بيفتيم، شكي نيست كه در كنار آنهمه تلاش و آنهمه اميد و خوشبيني، اشكال هم كم نبود و شايد بزرگترين اشكال درست مانند امروز خود مردم و فرهنگ اجتماعي ما بود، همه ما سر تا پا عيب و اشكال بوديم و هركس عيب را در ديگري ميجست. امروز كه ما يعني جوانان پرشور آن روزها سني ازمان گذشته و بسياري از ما از بركت آوارگي نيمي از دنيا را درنورديدهايم با ديدي كاملن متفاوت به آنچه كه آنروزها عيب و اشكالشان ميدانستيم نگاه ميكنيم.
درست يادم نيست، پايگاه تبريز بود و يا شاهرخي، تنها يك پايگاه باقي مانده بود و اكثر ما دلمان براي خانواده تنگ شده بود، همه جوان بودند و بچههاي كوچك داشتند، آنروزها امكانات ارتباطي به گستردگي امروز نبود، تنها تعداد كمي از خانههاي سازماني تلفن داشتند و اكثرن در تمام طول ماموريت از خانواده بيخبر بوديم واين خود به ميزان دلتنگي ميافزود، با دوستان تيم و چند نفر از همكاران پايگاه در سالن باشگاه شام ميخورديم، كسي به تلويزيوني كه روشن بود توجهي نميكرد، باشگاهها در داخل پايگاه به اصطلاح محل پاتوق دوستان بود و اين موقع شب خلوت نبود، براي يك لحظه صداي هياهوي معمول ضعيفتر شد و ضعيفتر و بعد سكوت، همه به طرف تلويزيون خيره شدند، شاه فقيد صحبت ميكرد، ميدانستيم كشور حالت عادي ندارد و اينجا و آنجا اعتصاب و تظاهرات است ولي از عمق و گستردگي ناآراميها كمتر اطلاع داشتيم، «صداي انقلاب شما را شنيدم» !! يعني چه؟ و بلافاصله بعد از پايان سخنراني در سر هر ميز عدهاي بحث ميكردند، مسنترها كه از گذشتهها تجربهاي داشتند به جوانترها نصيحت ميكردند، اما كدام جواني است كه براي تجربهء مسنترها تره خورد كند؟
به هر حال پس از برگزاري مسابقه در آخرين پايگاه به شيراز برگشتيم، زمان به سرعت برق و باد گذشت و اوضاع كشور كلن به هم ريخت، اين ماجرائي كه مينويسم يكي از عجيبترين ماجراهاي روزهاي انقلاب است كه به طور باورنكردني فراموش شده و من تاكنون هيچ كجا مطلبي در اين مورد نشنيده و نخواندهام در حالي كه از اهميت زيادي برخوردار است. يك روز از درگيري مسلحانهء گارد و پرسنل مركز آموزشهاي هوائي در دوشان تپه گذشته بود، ما به كار مشغول بوديم، شايد نيمي از پرسنل نيامده بودند، ساعتي از ظهر گذشته بود كه يكي از درجهداران جوان سراسيمه وارد اطاق ما شد و با حالتي بسيار پريشان گفت افراد هوابرد شيراز با تانكهاي اسكورپيون به طرف پايگاه هوائي حركت كردهاند و قسم خوردهاند كه پايگاه را صاف كنند، تصور كنيد در آن شرائط بحراني اين خبر بر روي پرسنلي كه زن و فرزندشان در خانههاي سازماني داخل پايگاه زندگي ميكنند چه اثري ميگذارد، اين شخص اضافه كرد، همكاران شكاري و ترابري كار را رها كردهاند و همگي به طرف اسلحهخانه روانند تا مسلح بشوند، ده دقيقه طول نكشيد كه ستاد تاكتيكي خالي شد، ستاد تاكتيكي درست در كنار درب اصلي پايگاه هفتم و جنب بولوار فرودگاه شيراز قرار داشت، اگر دوستان در گوگل ارث نگاه كنند در كنار درب ورودي پايگاه از طرف بيرون سمت راست دو ساختمان ميبينند كه ساختمان بزرگتر ستاد و ساختمان كوچكتر دفتر فرمانده تاكتيكي هوائي و سالنهاي مربوطه بود. اسلحهخانهء پايگاه (اسلخهخانه سلاحهاي انفرادي براي نگهباني و دژبان) در محوطهء قرارگاه در وسط پايگاه قرار داشت ، قرارگاه جایي است كه آسايشگاه و محل استقرار چند گروهان سرباز مسئول نگهباني از پايگاه در آن قرار دارد.
با دوستان به سمت قرارگاه روان شديم، محوطه قرارگاه را يك فنس سيم خاردار از بقيه پايگاه جدا ميكرد، وقتي به كنار فنس رسيديم آنقدر ازدهام بود كه به جلو نرسيديم، درست موقع تعويض پاسدار بود، دوگروهان سرباز تفنگ بدست روبهروي هم صف كشيده بودند و با حالتي مسخ شده به جمعيت نگاه ميكردند، دوستم سرگرد عبداله -ر در حالي كه پيشانيش از سنگي كه به طرفش انداخته بودند شكسته و خونين بود، مات زده و بدون هيچ عكسالعملي بين دو صف سربازها ايستاده بود (سرگرد عبداله - ر در همين شهري كه من زندگي ميكنم اقامت داره و گاه با بازگو كردن اين ماجرا سر به سرش ميگذارم)، براي يك لحظه فنس از فشار جمعيت خوابيد و در ده دقيقه جلوي چشم سربازان مسلحي كه وظيفه نگهباني داشتند اسلحه خانه غارت شد و تمام سربازها هم خلع سلاح شدند، در اين لحظه اتفاقي افتاد كه ما بعدن از اهميتش باخبر شديم، دوتا پيكان وانت از جعبههاي حاوي تفنگهاي ژ-3 پر شد و با سرعت از محوطه خارج شد، فقط تعداد كمي از پرسنل به تفنگ رسيدند ولي نيم ساعت طول نكشيد كه پايگاه به دژ جنگي مبدل شد، بچههاي مهمات جعبههاي اكبند فشنگ ژ-3 را بار وانتها كردند و آنقدر جعبهء فشنگ در اينجا و انجا روي هم قرار گرفت كه براي يك لشگر كافي بود، بچههاي پدافند توپهاي 23 ميليمتري رو در خيابان اصلي پايگاه كه به درب اصلي پايگاه ختم ميشد مستقر كردند و عدهاي هم براي اينكه فاصله دورتري رو ببينند به پشتبام ساختمانهاي ده طبقه رفته بودند، همه چيز براي جنگ آماده شده بود ولي از دشمن خيالي خبري نبود، بعدها شنيديم كه پرسنل هوابرد شيراز هم درست وضعيت ما رو داشتند، به اونها هم گفته بودند نيروي هوائي (پايگاه هفتم) تصميم گرفته پادگان و محوطهء خانههاي سازماني اونها رو بمباران كنه! و اونها هم با ترس و نگراني منتظر ما بودند، دو تا پيكان اسلحههاي پايگاه كه از محوطه خارج شده بودند به شهر برده شدند و بين گروهي كه با شهرباني شيراز درگير شده بودند پخش شد و از قرار تمام اين برنامه ها اولن براي غارت اسلخهخانه و آوردن سلاح به شهر بود و ثانين به منظور ميخكوب كردن پرسنل پايگاه هفتم و هوابرد شيراز بود.
تا شش ماه پس از پيروزي انقلاب و باتمام تلاشي كه شد حتي نيمي از سلاحهاي غارت شده هم به پايگاه بر نگشت، پس از گذشت مدت كوتاهي ستاد تاكتيكي منحل و پرسنلش بين پايگاهها تقسيم شد ولي اكثر پرسنل به پايگاه هفتم منتقل شدند، از اتفاقات جالبي كه در اين مدت ميافتاد بايد به بازي موش وگربهء هواپيماهاي ما و هواپيماهاي ناو هواپيمابر آمريكا در خليج فارس اشاره كنم، آمريكائيها از شمارههاي هواپيماهاي ما ميدونستند كه چه هواپيمائي به چه پايگاهي تعلق داره، گاه و بيگاه هواپيماهاي گشتي ما رو تا روي باند پايگاه هفتم اسكورت ميكردند، يا مثلن روي هوا به هواپيماي ما نزديك ميشدند و ميگفتند رفيق تو مال پايگاه هشتمي، اصفهان كجا و اينجا كجا! خيلي از خانه دور شدي و بعد هواپيما رو تا پايگاه هشتم اسكورت ميكردند، وضع بلبشوئي بود، هيچكس به فرداي خودش اعتماد نداشت، دور افتاده بود دست يك مشت فرصتطلب عقدهاي كه ريشي گذاشته بودند و هر روز با ليستي از پرسنلي كه بايد اخراج ميشدند ظاهر ميشدند، هيچكس به اين فكر نميكرد كه براي آموزش اين پرسنل چه هزينهاي پرداخت شده و چه مدت طول كشيده، هيچكس به اين نميانديشيد كه چه بلائي داره به سر ارتش و نيروي هوائي كه اين همه برايش زحمت كشيده شده مياد، سلسله مراتب و ديسيپليني وجود نداشت، يك گروهبان باكمي ريش با فرمانده پايگاه مانند نوكر پدرش برخورد ميكرد، بازار شايعه داغ بود و هرچه ميشنيديم خبر بد بود، دولت تصميم داره اف-14 ها رو به آمريكا پس بده، ارتش كوچك ميشه و بسياري از پرسنل باز خريد و بازنشسته ميشن، در سخنرانيها به رژيم قبلي بد و بيراه ميگفتند كه اينهمه بيتالمال رو براي خريد هواپيما و سلاح هدر داده و ما رو ژاندارم خليج فارس كرده، اصلن ما ارتش لازم نداريم! گروهاي چپ و مجاهدين كلن خواستار انحلال ارتش و تشكيل ارتش خلقي بودند، نه انگار كه براي سازماندهي چنين ارتشي چند نسل كار و صدها ميليارد دلار هزينه شده، سربازي دو سال زياده و بايد يكسال باشه و بعضيها حتي به يكسال هم راضي نبودند و ميگفتند 9 ماه كافيه، زمان، زمان تصفيهحساب شده بود، هر رئيس بيچارهاي كه مثلن روزي با مرخصي بيموقع كسي مخالفت كرده بود (اخراج بايد گردد!)، هر روز يك نفر ليستي در دستش بود و ادعا ميكرد كه اين اسامي ضداطلاعاتي هستند و (اخراج بايد گردد)، هر روز عدهاي بازخريد و يا بازنشسته ميشدند و اكثرن هم بهترين و كاراترين افراد، كشور درحال انتحار ملي بود، در اين گيرودار من و چند تن از دوستان به پايگاه هفتم منتقل شديم، ولي درست يك روز قبل از تاريخ معرفي به پايگاه، يكي از دوستان تلفني اطلاع داد كه تيم ارزيابي و يكنواختي در ستاد نيرو در تهران به كار خودش ادامه ميده، دستور و ابلاغي در كار نبود و آن دوست از من سوال كرد كه آيا مايل هستم در ستاد نيرو به كارم ادامه بدهم يانه، با كمال ميل قبول كردم و تيم ما در تهران كار خودش را آغاز كرد.
در تهران رئيس مستقيم ما سرهنگ عليپور شده بود، سرهنگ عليپور از افسران بسيار شايسته نگهداري نيروي هوائي بود و او هم مانند ما از تاكتيكي به تهران منتقل شده و رئيس ماتريل شده بود، يك روز يكي از بچههاي تيم كه براي كاري به دفتر سرهنگ عليپور رفته بود با قيافهاي درهم برگشت و خبر داد كه سرهنگ عليپور را هم بازنشسته كردند، ماجراي بازنشست كردن سرهنگ عليپور از اين قرار بود كه به او اطلاع ميدهند كه تاريخ مصرف تمام كارتريجهاي صندليهاي هواپيماهاي اف-5 تمام شده و در انبارهاي لجستيكي هم كارتريجي وجود نداره، سرهنگ عليپور هم برابر روش و مقرراتي كه هنوز لازمالاجرا بود دستور داد كه تمام هواپيماهاي اف-5 تا اطلاع ثانوي گراند بشوند، جريان را به چمران كه وزير دفاع شده بود اطلاع ميدهند، چمران به عليپور تلفن ميزنه و جريان را ميپرسه،عليپور ماجرا را تعريف ميكنه و تاكيد ميكنه كه برابر مقررات و دستورالعملهاي فني اين دستور رو داده، چمران دستور ميده كه اين دستور لغو بشه و ميگه اين دستورالعملها تحميلي از سوي آمريكاست!!! ، عليپور ميگه لطفن دستور بفرمائيد اين دستور كتبن ابلاغ بشود چون من چنين مسئوليتي را قبول نميكنم، اگر فردا دو تا اف-5 افتاد و خلبانها كشته بشوند من مسئولم، چمران هم جواب ميده، حالا كه شما مسئوليت اين كار رو قبول نميكنيد تشريف ببريد منزل، حكم بازنشستگي شما همين امروز فرستاده خواهد شد، اين ماجرا دقيقن به همين صورتي كه نوشتم اتفاق افتاد و به اين ترتيب يكي ديگر از مهرههاي ارزندهء نيروي هوائي خانه نشين شد، در همين روزها به من اطلاع دادند كه يك فروند هواپيماي آلرت اف-4 پايگاه بندرعباس سقوط كرده و اسم من رو براي تيم بررسي سانحه دادند و فردا صبح بايد با اين تيم به بندرعباس بروم. فرداي آن روز با تيم به بندرعباس رفتيم و بعد از ظهر با دو فروند هليكوپتر جستجو رو آغاز كرديم، تا غروب در خيلي از دهات منطقه فرود آمديم و از مردم محلي سوال كرديم، ولي چون سقوط در نيمهشب اتفاق افتاده بود كسي چيزي نديده بود، فرداي آنروز جستجو را ادامه داديم، كمكم محدودهء سقوط را پيدا كرديم چون در يكي دو تا دهات اهالي محلي صداي انفجار وحشتناكي را شنيده بودند، ظهر آنروز در يكي از ايستگاههاي شركت نفت فرود آمديم و كاركنان ايستگاه با مهرباني و لطف زيادي ناهار ما را ميهمان كردند و بعد از ناهار به جستجو ادامه داديم و ساعتي بعد از ارتفاع بالا در نقطهاي تقريبن كوهستاني از برق زدن هزاران قطعه كوچك فلزي در زير نور آفتاب، محل سقوط را پيدا كرديم، هليكوپترها ارتفاع را كم كردند و دوري در منطقه زديم، قطعات هواپيما در سطح بسيار وسيعي پخش شده بود و كوچك بودن قطعات پخش شده و وسعت و گستردگي پخش شدن قطعات حاكي از انفجار بسيار شديد هواپيما بود، به هر حال فرود آمديم و جستجو را آغاز كرديم، چيزي براي جستجو نمانده بود، بزرگترين قطعهاي كه پيدا كرديم يك كيلوگرم وزن نداشت، از خلبانها، دو تكهء كوچك از جيسوت كه كمي گوشت سوخته با آن چسبيده بود پيدا كرديم و چيز عجيبي كه پيدا كرديم يك تكه مثلثي شكل از پارچهء سفيدي بود كه از كش پهن بالاي آن مشخص بود كه تكهاي از شورت يكي از خلبانهاست و عجيب اين بود كه اين تكه پارچهء سفيد كاملن تميز بود وحتي يك قطره خون هم روي آن ديده نميشد.
در دامنهء كوه نه زياد بلندي كه مشرف به منطقه پخش شدن قطعات بود مقدار زيادي خاك و سنگ ريزش كرده بود و ميشد حدس زد كه اگر چيزي از هواپيما باقي مانده باشه در دل كوه دفن شده، از سرهم كردن پازل ماجرا كمي روشن شده بود، هواپيما در ارتفاع بالاي 30 هزار پا در حال پرواز بود، خلبان اطلاع ميده كه Cabin Pressure نداره، عمليات دستور ميده كه به 16000 پائي بياد و از قرار خلبان در اين شرايط كه شايد هم گيج بوده به جاي 16000 پائي تا 1600 پا پائين مياد و با توجه به شرائط جغرافيائي منطقه كه همه جا مسطحه و شب بودن، متوجه اين خطا نميشه و شايد هم فرصت نميكنه كه متوجه اين اشتباه بشه و با همان سرعت به دامنهء اين كوه ميزنه، شدت انفجار هم طبيعي بود، اولن هواپيما هنوز مقدار زيادي بنزين داشت و ثانين هواپيماي آلرت و مجهز به 4 تا اسپارو، چهار تا سايدوايندر و 640 تير فشنگ HEI بوده ، به هر صورت ما كار بيشتري نميتوانستيم انجام بديم، محل علامتگذاري شده و مشخصات جغرافيائياش ثبت شد و به بندرعباس و سپس به تهران بازگشتيم، آنچه كه از اين پس تا روز خروج من از ميهنم گذشت چيزي به جز دلگيري و سرخوردگي نبود، پس از مدتي مجبور به ترك ميهن عزيزم شدم در حالي كه قلبم را در خانه پدري به امانت گذاشتم.
آفتابت
كه فروغ رخ زرتشت در آن گل كرده است ،
آسمانت
كه زخمخانه حافظ، قدحي آورده است،
كوهسارت
كه بر آن همت فردوسي، پر گسترده است،
بوستانت
كز نسيم نفس سعدي، جان پرورده است،
همزبانان من اند
مردم خوب تو، اين دل به تو پرداختگان،
سر و جان باختگان، غير تو نشناختگان،
پيش شمشير بلا،
قد برافراختگان، سينه سپر ساختگان،
مهربانان من اند
نفسم را پر پرواز از توست،
به دماوند تو سوگند، كه گر بگشايند،
بندم از بند، ببينند كه آواز از توست،
همه اجزايم با مهر تو آميخته است،
همه ذراتم با خاك تو آميخته باد،
خون پاكم، كه در آن عشق تو ميجوشد و بس،
تا تو آزاد بماني، به زمين ريخته باد.
پايان :)- 2
-
پستي در اين تاپيك حذف نشده، بلكه قسمت انتهايي پست اول، به كل ناپديد شده است، در حالي كه در آن قسمت، نه به كسي توهين شده بود و نه حاوي مطلب سياسي خاصي بود.کدوم پست حذف شده؟
-
دوست گرامي، جناب آقا سعيدمطلب مفیدی بود. چه شده بود که مدتی کم پیدا بودی؟ ناسلامتی یه سرتیپ بیشتر نداشتیم که اونم پیدا نمیشد!
با تمام ارادتي كه به شما داشته و دارم، دليلي براي حذف بخش انتهايي و مهمي از خاطرات يك همافر قديمي و زحمتكش نيروي هوايي كشورمان را نمي بينم. يكي از دلائلي كه باعث شد از سايت سي سي بروم، اعتراض به حذف يا ويرايش پست ها بود. كم پيدا بودن من هم ارتباط مستقيم به اين مسائل دارد. icon_wink
جنگنده دفاع نقطه ای میگ-29 فالکروم
در جنگنده و رهگیر
ارسال شده در · Report reply