Reza6662

Members
  • تعداد محتوا

    244
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های Reza6662

  1. [align=center]Sukhoi Su-17[/align] تهيه و تاليف: Reza6662 سوخوي اس‏يو-17 كه در سازمان ناتو با نام Fitter شناخته مي‏شود، يك هواپيماي جنگندهء ضربتي ساخت اتحاد شوروي است كه بر اساس جنگنده بمب افكن سوخوي7 يا Su-7 طراحي و ساخته شده است. جنگندهء جديد، به طرز حيرت‏آوري موفق از كار درآمد و در يك دورهء طولاني، در خدمت اتحاد جماهير شوروي بود. اين جنگنده، به صورت بسيار گسترده‏اي به كشورهاي بلوك شرق سابق و خاور دور، صادر گشت. [align=center][/align] [align=center]سوخوي7[/align] تاريخچه در طراحي Su-17 سعي بر اين شده بود كه قابليت‏هاي جنگنده بمب افكن Su-7 بهبود يابد. اگرچه Su-7 داراي خصوصيات مثبتي بود كه از جملهء آنها مي‏توان به بدنهء بسيار مستحكم و قابليت هدايت عالي در سرعتهاي كم اشاره كرد. ولي بالهاي متمايل به عقب (Swept Wing) عاملي فلج كننده به شمار مي‏رفتند و باعث افزايش شديد مسافت مورد نياز جهت برخاست مي‎شدند، ضمن اينكه هنگام فرود نيز، يك باند فرود طولاني مورد نياز داشتند. مطالعاتي كه توسط مركز آئروديناميك اتحاد شوروي موسوم به موسسهء تساگي (TsAGI) انجام شد، برتري پيكربندي بالهاي متمايل به عقب را مورد اثبات قرار دادند. بالهايي كه توانايي تحرك هندسي داشته باشند، مي‏توانند قابليت‏هاي پرواز در سرعتهاي پائين و حفظ سرعت كروز (گشت‏زني) را حفظ نمايند، ضمن اينكه در حالتي كه متمايل به عقب قرار دارند، توانايي دست‏يابي به سرعتهاي بالا را مي‏بخشند. چندين مدل بال متغير طراحي گشت، كه هم بر روي سوخوي7 و هم بر روي توپولوف22 يا Tupolev Tu-22 نصب و آزمايش شد. اين بالها، تنها در قسمت بيروني قابليت تحرك داشتند و قسمت ثابت آنها به بدنه متصل بود. جدا از اينكه اين نوع طراحي، داراي نصب آساني بر روي بدنه‏هاي طراحي شدهء موجود بود، اين امكان را نيز ميسر مي‏ساخت تا سيستم ارابهء فرود نيز در زير قسمت ثابت بال تعبيه شود و بدين شكل، دهنهء عريض‏تري براي فرود فراهم مي‏گشت، ضمن اينكه قسمت ثابت بال، امكان نصب جايگاههاي اضافي مخصوص حمل مهمات را فراهم مي‏آورد و نيازي به نصب جايگاههاي دوار و پيچيده در قسمت متحرك بال پيدا نمي‏شد. Su-7 IG به تاريخ دوّم آگوست 1966، نخستين فروند از Su-7 تغيير يافته با بال جديد، اولين پروازش را به انجام رساند. هواپيماي جديد به نام Su-7IG به معناي «شكل هندسي قابل تغيير» يا izmenyaemoi geometrii ناميده شد. اين عبارت در زبان روسي به شكل изменяемой геометрии نوشته مي‎شود. بال متغير تعبيه شده، به صورت دستي و به اختيار خلبان، از 28 به 45 و يا از 28 به 65 درجه قابل تغيير است. اما نتيجهء كار، بسيار رضايت‏بخش از آب درآمد. هدايت هواپيما در سرعتهاي پائين بهبود فراوان يافت، مسافت لازم براي نشست و برخاست، به نصف (نسبت به Su-7 اوليه) كاهش يافت و توان بالقوهء حمل مهمات به دو برابر افزايش يافت. ناظران غربي، هنگامي كه براي نخستين بار به تاريخ جولاي 1967 شاهد پرواز Su-7IG در رژهء ميدان سرخ مسكو بودند، آن را يك نمونهء آزمايشي (در اين حالت، منظور آنان، نمونه‎اي بوده است كه فقط به تعداد يك فروند ساخته شده و قرار نيست برنامهء ساخت آن ادامه يابد) از سوخوي7 اعلام كردند و به آن نام Fitter-B اطلاق كردند؛ اما بسيار شگفت زده شدند از اينكه مشاهده كردند اين هواپيما، به صورت رسمي و با تعداد فراوان از سال 1972 وارد سازمان اصلي نيروي هوايي اتحاد جماهير شوروي شد. S-32 اينك، هواپيماي جديد، در دفتر طراحي و تجربي سوخوي (OKB) با كد S-32 شناخته مي‏شد و به نام Su-17 نام گذاري شده بود. اين هواپيما در يگانهاي به خدمت گيرنده به نام روسي Strizh شناخته مي‎شد كه معادل انگليسي آن Martlet يا «پرستو» مي‏باشد. [align=center][/align] بيشترين مدل ساخته شده از سوخوي17، مدل Su-17 M نام دارد كه مجهز به موتوري پرقدرت و داراي آويونيك پيشرفته (نسبت به زمان خود) بوده است. اين هواپيما در قسمت پشت خود، (همانند MiG-29 SMT) مجهز به يك تانك اضافي حمل سوخت شده بود. [align=center][/align] [align=center]یک فروند سوخوی7 نیروی هوایی مصر[/align] هواپیماهای مشتق شده از سوخوی17 Su-20 يك مدل ضعيف شده از سوخوي17، ويژهء صادرات به نام Su-20 يا سوخوي20 ناميده شد كه در آن سطح تجهيزات استاندارد استفاده شده در سوخوي17، به شدت كاهش يافته بود. تمامي سه مدل اوليه‏اي كه براساس سوخوي17 ساخته شدند، در ناتو با كد Fitter-C شناخته مي‏شوند. [align=center]یک فروند سوخوی20 نیروی هوایی مصر[/align] [align=center][/align] [align=center]هواپیماهای ساخت شوروی نیروی هوایی مصر، پس از امضای پیمان صلح کمپ دیوید به دستور انور سادات - رئیس جمهور فقید مصر - همگی کنار گذاشته شدند و مصر به استفاده از هواپیماهای مناسب و پیشرفتهء غربی نظیر F-16 روی آورد.[/align] Su-22 دفتر طراحي و تجربي سوخوي (Sukhoi OKB)، پس از اين، اقدام به توليد گونه‏هاي مختلفي از اين هواپيما كرد. هواپيماهاي ساخته شده براي نيروي هوايي اتحاد شوروي، با همان نام سوخوي17 يا Su-17 شناخته مي‏شدند، در حالي كه گونه‏هاي جديد صادراتي اين هواپيما، با نام سوخوي22 يا Su-22 نام گذاري شده بودند. كاربران بين سالهاي 1966 تا 1991، حدود 3000 فروند از سوخوي17 و مشتقات آن ساخته شد. سري هواپيماهاي مبتني بر Fitter، به صورت بسيار گسترده‏اي به كشورهاي مختلف صادر شدند. از جمله به: افغانستان، الجزائر، آنگولا، بلغارستان، چكسلاواكي، مصر، آلمان‏شرقي، اتيوپي، مجارستان، ايران، عراق، ليبي، كره‏شمالي، پرو، لهستان، سوريه، ويتنام و يمن. اما به كارگيرندگان كشورهاي سابق مشترك المنافع شوروي عبارتند از: جمهوري آذربايجان، بلاروس، اكراين و ازبكستان. تاكنون، چندين نوع برنامه براي ارتقاء و ادامهء حيات اين جنگنده‏ها از طرف شركتهاي مختلف، به كاربران اين هواپيما پيشنهاد شده است. استينگر: قاتل سوخوي17 اتحاد شوروي، استفادهء بسيار گسترده‏اي از اين جنگنده در افغانستان نمود. در جريان اشغال افغانستان توسط نيروهاي ارتش سرخ، بين 100 تا 150 فروند Su-17 شركت داشتند. اگرچه در اين جنگ، هيچ نبرد هوايي به وقوع نپيوست، ولي تعداد قابل توجهي از سوخوهاي17، توسط آتش زميني يا موشكهاي آمريكايي FIM-92 موسوم به استينگر به راحتي سرنگون شدند. اگرچه سوخوي17 در انجام عمليات بر عليه اهداف زميني، نسبتن ضعيف بود، ولي كاستي‏هاي آن، به وسيلهء خدمهء باتجربه پوشانده شد. همچنين طيف گسترده‏اي از تسليحات را مي‏توان توسط اين جنگنده به كار گرفت كه از جملهء اين تسليحات، بمب‏هاي بسيار مخرب آتش‏زاي موسوم به FAE يا Fuel Air Explosive را مي‏توان نام برد. سابقهء شركت در جنگ * جنگندهء Fitter در نبرد واقعي، توسط ليبي و عراق به كار گرفته شد. به تاريخ 19 آگوست 1981، دو جنگندهء سوخوي20 ليبيايي به جهت رهگيري و ساقط كردن دو جنگندهء آمريكايي اف14، از پايگاه خود به هوا برخاستند. اما در يك نبرد هوايي بر فراز خليج سيدرا، توسط همان دو فروند F-14A نيروي دريايي ايالات متحده، هدف موشكهاي سايدوايندر قرار گرفتند و سرنگون شدند. * تعداد زيادي از Fitter ها نيز در جريان جنگ ايران و عراق توسط تامكتها و موشكهاي هاوك ايراني سرنگون شدند. تنها در جریان عملیات ایرانی ها در شرق بصره به تاریخ زمستان 1987، حدود 80 فروند هواپیمای عراقی هدف موشکهای هاوک و استینگر قرار گرفتند که عمدهء آنها سوخوی20، 22 و میگ23 بودند. * شش فروند سوخوي22 عرقی نيز در جریان نبردهاي هوايي جنگ 1991 خليج‏فارس، توسط F-15 هاي نيروي هوايي ايالات متحده، سرنگون گشتند. يك هواپيماي زمخت و عقب مانده از منظر استانداردهاي غربي، جنگندهء Fitter، يك جنگندهء زمخت و عقب‏مانده به شمار مي‏رود. از جملهء اين كاستي‏ها، حداقل بودن مدت زمان پروازي اين جنگنده به دليل مصرف بالاي سوخت موتور و كم بودن ظرفيت مخازن سوخت داخلي آن است. اگرچه برخي مشكلات كوچك در مدل‏هاي Su-7B در اين مدل برطرف شده يا بهبود يافته است ولي مانورپذيري اين جنگنده، در حد ضعيف ارزيابي مي‎شود. [align=center][/align] اين جنگنده بزرگ است، پر سر و صداست و دود بسيار زيادي توليد مي‏كند! اندك مزيت اين هواپيما، بدنهء قدرتمند و آسان بودن پرواز با آن است، زيرا از ديد خلباناني كه با MiG-27 نيز پرواز كرده‏اند، اين جنگنده نسبت به آن، (از نظر هدایت پذیری) در موقعيت بالاتري قرار مي‏گيرد. سوخوي17 اگرچه به هيچ وجه با جنگنده‏هاي غربي نظير F-14 و F-15 قابل قياس نيست، اما اين را نيز بايد در نظر داشت كه Fitter براي عمليات عليه اهداف زميني طراحي شده است نه براي نبردهاي هوايي. پس از فروپاشي اتجاد جماهير شوروي، تمامي Fitter ها بازنشست شدند و توليد آنها نيز متوقف گشت اما امروزه حدود 550 فروند از اين جنگنده، هنوز در خدمت ساير كشورها قرار دارد. گونه‏ها Su-7 IG يا Fitter-B اولين هواپيمايي كه بر اساس مدل Su-7 BMK تبديل شد و به عنوان پايه‏اي براي پروازهاي مفهومي (آزمايشي) به كار رفت. Fitter-C نام اطلاقي سازمان ناتو به مدل‏هاي Su-17 و Su-17M و Su-17R Su-17 Su-17، مدل اوليهء Fitter است كه تخمين زده مي‎شود تعداد 24 فروند از آن به سال 1969 ساخته شده است. اين هواپيما، داراي بدنه‏اي كشيده بود كه بر اساس مدل دو نفره و آموزشي Su-7 U توليد شده بود. در بالاي بدنهء اين هواپيما، برآمدگي قابل توجهي ديده مي‏‎شد كه در واقع مخزن سوخت اضافي بود. (زيرا سوخوي7 داراي برد پروازي بسيار كمي بود) اين مخزن اضافه شده، به مقدار 4550 ليتر يا معادل 1200 گالن آمريكايي حجم داشت. در اين مدل، از همان موتور مورد استفاده در سوخوي7 يعني Lyulka AL-7F-1 استفاده شده بود كه كششي معادل 66.64 كيلونيوتن يا 15432 پوند در حالت خشك (بدون پس‏سوز) و 99.12 كيلونيوتن يا 22282 پوند در حالت استفاده از پس‏سوز، ايجاد مي‏كرد. Su-17 M اين همان مدلي از سوخوي17 است كه به تعداد بالا در خط توليد قرار گرفت و به سال 1971، رسمن وارد خدمت در نيروي هوايي اتحاد شوروي شد. در اين هواپيما، براي اولين بار از موتور Lyulka AL-21F-3 استفاده شد. اين هواپيما، به دو لولهء پيتوت (زائدهء آنتن)، رادار شناسايي كنندهء اهداف زميني به نام SRD-5M (بر جاي مانده از همان سوخوي قديمي Su-7BMK)، درجهء مخصوص نمايش زاويهء حمله در كابين و يك چتر ترمز مجهز شده بود. محل هواگيري متغير موتور، باعث مي‏‎شد كه اين هواپيما با همان يك موتور، به راحتي به سرعت 2.1 ماخ دست پيدا كند. مدل صادراتي اين هواپيما سوخوي20 يا Su-20 نام داشت. [align=center][/align] Su-17 R معدودي از Su-17M ها، چنان تغيير يافتند تا قادر باشند غلاف‏هاي شناسايي (reconnaissance) را حمل كنند. نوع صادراتي اين مدل، Su-20R نام دارد. Su-17 M-2D موسوم به Fitter-D اين مدل از سوخوي17، به سال 1974 معرفي شد و داراي دماغه‏اي كشيده‏تر به اندازهء 38 سانتي‏متر (15 اينچ) بود. رادار مسافت‏‏سنج وآنتن آن نيز حذف شده بود تا ديد خلبان بهبود يابد. به دليل استفاده از مخروط ضربه‏گير جديد ورودي هواي موتور، حداكثر سرعت در اين هواپيما به عدد 1.7 ماخ كاهش يافته بود. در اين مدل، همچنين يك مسافت‏ياب ليزري اهداف به نام Fon-1400 نصب شده بود كه در اصطلاح LRMTS يا Laser Range Finder/Marked-Target Seeker ناميده مي‏شد. قسمت زير دماغه، به نحوي آئروديناميكي تغيير شكل يافته بود تا در آن محل، يك رادار ناوبري از نوع داپلر به نام DISS-7 نصب گردد، نوع صادراتي اين مدل، Su-17M-2K يا Fitter-F نام داشت كه يك تيغه در محل پشت بدنهء هواپيما افزوده شده بود، رادار LRMTS حذف گرديده و موتور جديد ساخت Tumanskii/Khatchaturov به نام R-29RB-300 در آن نصب شده بود. (اين نوع موتور، با موتور مورد استفاده در برخي از مدل‏هاي ميگ23، مشترك است) موتور جديد، با استفاده از پس‏سوز، كششي معادل 112.76 كيلونيوتن يا 25348 پوند نيرو ايجاد مي‏كرد و به صورت برآمدگي قابل ملاحظه در زير برنهء هواپيما، قابل تشخيص بود. Su-17UM-2D موسوم به Fitter-E این مدل از سوخوی17، اولین نمونهء آموزشی این هواپیما شناخته می‏شود که بر اساس مدل Su-17M-2D ساخته شده است ولی با دو تفاوت نسبت به آن: بدنه ای کشیده تر به طوری که شیشه های کابین آن، همانند Su-17M، با فشار به سمت جلو باز می شوند. در این مدل، میزان ذخائر تانکهای داخلی سوخت، کاهش یافته و جایگاه نصب مسلسل نیز حذف شده بود اما آویونیک و نوع و میزان مهمات قابل حمل، تغییر نیافته بود. در نمونهء صادراتی این هواپیما، از موتور ضعیف تری به نام R-29BS-300 استفاده شده بود که این موتور، در نوع اولیهء مدل Su-17M-2K مورد استفاده قرار گرفته بود. این مدل از سوخوی17، به نام Su-17UM-2K معرفی شد. Su-17UM-3 موسوم به Fitter-G مدل آموزشی تجدیدنظر شده که در آن، قسمت سکانهای عمودی و افقی کشیده تر و به شکل چهارگوش طراحی شده بود و لبه های تعبیه شده در زیر بدنهء هواپیما، قابلیت تغییر جهت داشتند. این مدل، شباهت کمتری به Fitter های قبلی داشت ولی همانند آنها، دارای ورودی هوای مخروطی شکل متغییر بود که اجازه می داد هواپیما به راحتی به سرعت 2.1 ماخ در ارتفاعات بالا دست پیدا کند. در این مدل، برخی سیستم های آویونیکی نظامی حذف شده بودند و به جای آنها، سیستم جدیدی نصب شده بود که امکان می داد تا استاد خلبان، شرائط خاص و اضطراری حین جنگ را برای دانشجوی خلبان، حین پرواز، شبیه سازی کند. مدلهای صادراتی این مدل به نام Su-22UM-3K شناخته می شوند که مجهز به موتورهای ضعیف تری هستند که برخی ساخت لیولکا (Lyulka) و برخی ساخت Tumanskii/Khatchaturov هستند. (اين مدل در حين جنگ تحميلي، به صورت گسترده به عراق صادر گرديد) [align=center][/align] Su-17M-3 موسوم به Fitter-H يك مدل جديد و يك نفره بر اساس تجديدنظر بر روي بدنهء Su-17UM-2D، اما داراي تنها يك كابين، كه دو مسلسل نصب شده در مدل UM-2D در آن حفظ شدند. رادار داپلر نصب شده در زير بدنه، در اين مدل به داخل كابين منتقل گشت و بدين جهت، سطح آئروديناميكي نصب شده در زير بدنه، جهت پوشاندن رادار، حذف شد. يك محل پرتاب ريلي شكل، براي نصب موشكهاي هوا به هواي K-13 موسوم به AA-2 Atoll يا موشك R-60 موسوم به AA-8 Aphid در جايگاهي واقع در بين دو پايلون حمل مهمات، در زير قسمت ثابت هر بال اضافه شد. حجم ذخيرهء سوخت تانكهاي داخلي نيز به رقم 4850 ليتر يا 1280 گالن آمريكايي افزايش يافت. نمونهء صادراتي اين هواپيما، بسيار به مدل اصلي شباهت دارد به جز اينكه در آن از موتور ضعيف‏تر R-29BS-300 استفاده شده است كه اين مدل صادراتي، با نام Su-22M-3K يا Fitter-J شناخته مي‏شود. Su-17M-4 موسوم به Fitter-K آخرين نمونه‏اي ساخته شده سوخوي17 كه در حوالي سال 1980 بر روي خط توليد قرار گرفت و در آن به طور قابل ملاحظه‎اي، سيستم‏هاي آويونيك ارتقاء يافته بود. سيستم ناوبري RSDN (همانند سيستم ناوبري LORAN) در آن نصب شده بود. LORAN به معني سيستم ناوبري دوربرد مخفف كلمات LOng RAnge Navigation مي‏باشد كه يك سيستم جهت‏يابي به وسيلهء ارسال امواج فركانس كوتاه به سطح زمين مي‏باشد. از ديگر ادوات نصب شده بر روي Fitter-K، چراغ ناوبري بيكن، سيستم ناوبري اينرسيايي، يك سيستم بسيار قدرتمند مسافت‏ياب ليزري، جهت‏ياب راديويي و گيرندهء اخطار راداري به نام SPO-15LE موسوم به Sirena مي‏باشد. ورودي‏هاي اضافه بر سازمان جهت هوادهي به محفظه احتراق موتور (شامل ورودي هوا در انتهاي تيغهء نصب شده روي بدنه) براي خنك شدن موتور به وسيلهء جريان يافتن هواي خنك نيز تعبيه شده بودند. [align=center][/align] تعداد قابل توجهي از جنگنده‏هاي Fitter-K به موشكهاي هدايت تلويزيوني و غلاف‏هاي BA-58 Vjuga جهت شليك و هدايت موشكيهاي ضدرادار مجهز شدند. همچنين توانايي حمل Chaff/Flare اضافي نيز جهت دفاع در برابر موشكهاي ضدهوايي در اين مدل از سوخوي17 پيش‏بيني شد. گونهء صادراتي اين مدل، Su-22M-4 نام دارد. Su-22M-5 مدلي كه به وسيلهء تجهيزات و ادوات روسي – فرانسوي جديد تجهيز شد. در كابين اين مدل سيستم HOTAS (نصب كنترل ميزان قدرت موتور بر روي استيك كنترل اصلي هواپيما) نصب شد و سيستم‏هاي آويونيك بهبود يافتند. همچنين سيستم مسافت‏ياب ليزري قديمي نيز به لطف نصب رادار بسيار قدرتمند ساخت فازاترون – تامسون سي اس اف به نام Phantom، حذف شد. [align=center][/align] مشخصات كلي سوخوي17 بر اساس مدل Su-17M-4 ويژگي‏هاي عمومي تعداد خدمه: يك نفر طول هواپيما: 19.03 متر = 62 فوت و 5 اينچ فاصلهء دو سر بالها در حالت باز بودن: 13.80 متر = 45 فوت و 3 اينچ فاصلهء دو سر بالها در حالت بسته بودن: 10 متر = 32 فوت و 10 اينچ ارتفاع: 5.13 متر = 16 فوت و 10 اينچ مساحت بالها در حال باز: 40 متر مربع = 431 فوت مربع مساحت بالها در حال بسته: 37 متر مربع = 389 فوت مربع وزن خالي: 10767 كيلوگرم = 23737 پوند وزن بارگذاري شده: 16400 كيلوگرم = 36155 پوند حداكثر وزن مجاز براي برخاستن: 19500 كيلوگرم = 42990 پوند پيشرانه يك موتور توربوجت ساخت ليولكا: F-3 Lyulka AL-21 كشش خشك: 76.5 كيلونيوتن = 17200 پاندفيت كشش با استفاده از سيستم AB (پس‏سوز = afterburner): 111.3 كيلونيوتن = 24950 پاندفيت قابليتهاي پروازي حداكثر سرعت در سطح دريا: 1400 كيلومتر بر ساعت = 870 مايل بر ساعت حداكثر سرعت در ارتفاعات بالا: 1837 كيلومتر بر ساعت = 1148 مايل بر ساعت برد پروازي برد رزمي: 1150 كيلومتر = 715 مايل به صورت پرواز در ارتفاع بالا – پائين – بالا جهت عمليات ضربتي با 2000 كيلوگرم (4410 پوند) مهمات بارگذاري شده برد عبوري: 2300 كيلومتر = 1430 مايل سقف پرواز خدمتي: 15200 متر = 49870 فوت درجهء اوج‏گيري: 230 متر در ثانيه = 45276 فوت در دقيقه وزن بارگذاري بالها: 443 كيلوگرم بر مترمربع = 90.77 پوند بر فوت مربع نسبت كشش به وزن: 0.68 تسليحات * دو مسلسل پرقدرت 30 م م به نام NR-30 به تعداد 80 تير فشنگ در هر مسلسل (مسلسل استاندارد اغلب جنگنده‏هاي قديمي روسي نظير ميگ19، 21 و سوخوي7) * دو جايگاه ريلي شكل جهت حمل و شليك موشكهاي هوا به هواي R-60 موسوم به AA-8 Aphid * 9 جايگاه نصب مهمات (سه جايگاه در زير قسمت ثابت هر بال و 4 جايگاه در كناره‏هاي بدنهء اصلي هواپيما) * حمل مهمات تا 4250 كيلوگرم = 9370 پوند * قابليت حمل انواع بمب‏هاي سقوط آزاد، غلاف‏هاي راكت‏انداز، بمب‏هاي خوشه‏اي، غلاف مسلسل پرقدرت SPPU-22-01 با قابليت عبور فشنگ از خودروهاي زرهي، غلاف‏هاي ضدعمل الكترونيك (ECM)، بمب‎هاي ناپالم و تسليحات هسته‏اي. * قابليت نصب بمب‏هاي هدايت ليزري و موشكهاي هدايت شوندهء الكترواپتيكالي در مدل‏هاي: Kh-23 موسوم به AS-7 Kerry Kh-25 موسوم به AS-10 Karen Kh-29 موسوم به AS-14 Kedge Kh-58 موسوم به AS-11 Killer تهيه و تاليف: Reza6662
  2. بسمه تعالی جنگندهء بسيار پيشرفتهء F-15E Strike Eagle ، يكي از مدرن‏ترين و به‏روزترين هواپيماي شكاري بمب‏افكن، جهت انجام عمليات در هرگونه شرائط آب و هوايي مي‎باشد. اين هواپيما، جهت انجام عمليات بازدارندگي در عمق خطوط دفاعي نيروهاي زميني دشمن طراحي شده است. اساس اين هواپيما، از روي شكاري - رهگير موفق دههء 70 يعني F-15 Eagle ساخت مك‏دانل‏داگلاس و توسط كمپاني بوئينگ اقتباس شده است. جنگندهء F-15، قابليتهاي بسيار عالي خود را در حين عمليات «طوفان‏صحرا» به اثبات رساند. اين هواپيما، در عمق خطوط دفاع هوايي عراق،‌ نفوذ كرده و به اهداف بسيار مهم و ارزشمندي حمله‏ور شدند. بدين ترتيب بود كه ماموريت پشتيباني نزديك هوايي را براي نيروهاي ائتلاف فراهم كردند. جنگنده - بمب‏افکن Strike Eagle، به وسيلهء رنگ‏آميزي خاکستری تیرهء مخصوص، از انواع F-15C/D كه مخصوص ايجاد برتري هوا هستند، متمايز مي‎شود؛ همچنين تمامي هواپيماهاي F-15E دو نفره هستند. تاريخچه به تاريخ مارس 1981، نيروي هوايي ايالات متحده، برنامهء ساخت «جنگندهء تاكتيكي توسعه‏يافته» را در قالب برنامهء ETF يا Enhanced Tactical Fighter جهت جايگزيني بمب‏افكن F-111 اعلام نمود. مفهوم مورد درخواست نيروي هوايي، ساخت جنگنده‏اي بود كه قادر باشد عملياتهايي در عمق خطوط دشمن را بدون نياز به پشتيباني اضافي از طرف ساير جنگنده‏هاي مخصوص اسكورت يا هواپيماهاي اخلال‏گر الكترونيك، به انجام برساند. كمپاني جنرال‏دايناميكز كه در آن زمان، هنوز توسط لاكهيد بلعيده نشده بود، جنگندهء F-16XL را معرفي نمود، در حالي كه كمپاني معظم مك‏دانل‏داگلاس (كه بعدها تحت مالکیت بوئينگ درآمد)، گونه‏اي خاص از جنگندهء F-15 را معرفي نمود. F-15E اولين پرواز خود را به تاريخ 11 دسامبر 1986 به انجام رساند؛ و اولين F-15E توليدي، به تاريخ آپريل 1988، تحويل اسكادران تمرينات تاكتيكي 405 ام (پايگاه هوايي Luke، آريزونا) شد. اما پس از اينكه Strike Eagle در برابر F-16XL برندهء مناقصهء ETF اعلام شد، از تاريخ اكتبر 1989 در پايگاه هوايي Seymour Johnson (واقع در كاروليناي شمالي) عملياتي گشت و در اختيار اسكادران 4 ام جنگي قرار گرفت. تاكنون، گونه‏هاي مختلفي از F-15E عملياتي شده‏اند، از جمله، F-15I براي اسرائيل، F-15K براي كرهء جنوبي، F-15S براي عربستان سعودي و F-15SG براي سنگاپور. (به یاری خدا، در پستهای آینده، به تک تک این مدلها، با دقت خواهیم پرداخت) تا زماني كه جنگنده‏هاي قديمي F-15C/D توسط F/A-22 جايگزين نشده‏اند، هيچ هواپيمايي جايگزين F-15E در نيروي هوايي نخواهد شد. با توجه به اينكه Strike Eagle به اندازهء حدود دو دهه از F-15C/D جديدتر مي‏باشد، اين هواپيماها قرار است حداقل تا سال 2020 و حتا 2025، در خدمت باقي بمانند.امروزه نيروي هوايي ايالات متحده، در حال بررسي مفهوم توليد يك بمب‏افكن منطقه‏اي مي‏باشد. در بين طرحهاي مختلف، نمونه‏اي از جنگندهء F-22 Raptor نيز مدنظر طراحان قرار گرفته است كه در اصل نوادهء هواپيماي Strike Eagle به شمار مي‎رود. طراحي انجام ماموريت ضربتي در عمق هواپيماي F-15E، يك طرح جسورانه بر پايهء جنگندهء F-15 بود كه در اصل، يك جنگندهء برتري هوايي به شمار مي‏‎آمد و ذره‏اي پيش‏بيني جهت عمليات هوا به زمين در طرح آن، منظور نشده بود. با اين حال، طرح پايهء بدنه F-15، اثبات كرد كه داراي توانمندي‎‏هاي بالقوه‏اي جهت ساخت يك جنگندهء ضربتي مي‏باشد؛ و ضمن اينكه مشغول عمليات عليه اهداف زميني است، قابليتهاي مرگ‎آور F-15 را براي ماموريتهاي هوا به هوا، حفظ نموده است و قادر است از خود در برابر هواپيماهاي دشمن، دفاع كند. پيش‏نمونهء اوليهء F-15E، بر اساس تغييرات اعمالي بر روي جنگندهء دونفره F-15B ساخته شد. با وجود اين پيشينه، F-15E داراي تغييرات ساختاري مهم و موتورهاي بسيار پرقدرت‏تر مي‏باشد. صندلي عقب در F-15E، به «افسر سيستم‎هاي تسليحاتي» (WSO يا Weapons Systems Officer) اختصاص دارد. به افسر تسليحات، اسامي ديگري چون Wizzo و GIB یا Guy In Back نيز اطلاق مي‎شود. اين شخص، وظيفهء كار با سامانه‏هاي جديد هوا به زمين را نيز بر عهده دارد. چهار صفحهء‌ نمايشگر، اطلاعات كسب شده از طريق رادار را در اختيار WSO قرار مي‎دهند. ضمن اينكه اطلاعات جنگ الكترونيك، حسگرهاي حراراتي، نمايشگر وضعيت كلي هواپيما، وضعيت تسليحات، تهديدات دشمن، انتخاب نوع سلاح و استفاده از نقشهء متحرك الكترونيكي جهت ناوبري نيز در اختيار WSO قرار مي‏گيرد. جهت انتخاب نمايشگر جديد و همچنين به منظور تصحيح و پاك كردن اطلاعات اهداف، دو كنترل دستي نصب شده‏اند. اطلاعات به نمايش درآمده بر روي يك صفحه را به راحتي مي‏توان به صفحهء نمايش ديگر منتقل نمود. بر خلاف جنگنده‏هاي دونفره‏اي چون اف4 فانتوم و اف14 تامكت، كه سرنشين عقب، به كنترلهاي پروازي دسترسي ندارد، در كابين WSO جنگندهء F-15E، يك دستهء هدايت و يك دستهء گاز تعبيه شده است، و بدين طريق، WSO قادر است در صورت نياز، پرواز را هدايت كند، البته با توجه به اينكه، کابین عقب،، داراي ديد بسيار كمتري مي‏باشد. Conformal Fuel Tank جهت افزايش برد و مداومت پروازي، در F-15E دو تانك سوخت تطبيق يافته با بدنه (CFT) تعبيه شده است. اين تانكهاي سوخت، نسبت به انواع معمول تانكهاي سوخت كه در زير بالها نصب مي‎شوند، پساي كمتري ايجاد مي‏كنند. در اين تانكهاي سوخت تطبيقي، 750 گالن آمريكايي (2800 ليتر) سوخت حمل مي‎شود ودر شش جايگاه حمل تسليحات، در دو رديف سه‏تايي تعبيه شده‏اند. با اين حال، برخلاف تانكهاي حمل سوخت متعارف، CFT ها را نمي‏توان رها نمود. بدين جهت برد پروازي افزايش يافته، به ازاي كاهش اندكي از قابليتهاي F-15 نظير افزايش پسا و وزن، حاصل مي‏گردد. مشابه اين تانكهاي سوخت تطبيقي را مي‏توان در F-15C نيز نصب نمود، اما انجام اين امر، تاثير چنداني روي برد پروازي و مسافت مورد جهت برخاست برجاي نمي‏گذارد، زيرا F-15C يك جنگندهء برتري هوايي مي‏باشد. Tactical Electronic Warfare System در F-15E، كليهء «سيستم‏هاي تاكتيكي جنگ الكترونيك» كه به اختصار TEWS ناميده مي‎شوند، در يك مجموعه، يكپارچه شده‏اند: * گيرنده‏هاي اخطار راداري (RWR) يا Radar Warning Receivers * اخلال‏گر رادار (Radar Jammer) * پخش‏كننده‏هاي Chaff و Flare همگي به TEWS متصل شده‏اند تا يك سامانهء دفاعي بسيار گسترده و فراگير را جهت كشف و شناسايي شدن توسط دشمن فراهم مي‏آورند. يك سامانهء ناوبري اينرسيايي، به يك ژيروسكوپ ليزري متصل شده است تا به طور پيوسته، مكان بسیار دقيق هواپيما را در اختيار قرار دهد، و همچنين اطلاعات لازم را جهت كامپيوتر مركزي و ساير سيستم‏هاي هواپيما فراهم نمايد. از جملهء اطلاعاتي كه به وسيلهء اين سامانه در اختيار هر دو خدمه قرار مي‏گيرد، يك نقشهء بسيار دقيق ديجيتالي است. رادار APG-70 رادار APG-70 به خدمهء F-15E، امكان شناسايي دقيق اهداف زميني را از فواصل بسيار دور مهيا مي‏سازد. يكي از مشخصات بسيار جالب اين رادار اين است كه وقتي يك منطقهء داراي اهداف زميني، شناسايي و در رادار ثبت گرديد، خدمه، حالت جستجوي هوا به زمين رادار را ثابت كرده و از كار مي‏اندازند، سپس حالت هوا به هواي رادار را جهت آشكار شدن تهديدات هوايي روشن مي‏كنند. هم‏زمان با رهاسازي تسليحات بر عليه اهداف زميني، و هنگامي كه WSO مشغول هدفگيري دقيق تسليحات بر روي اهداف روي زمين است، خلبان قادر است به نبرد هوايي با هواپيماهاي دشمن بپردازد. LANTIRN (Low-Altitude Navigation and Targeting InfraRed for Night) سامانهء بسيار پيشرفتهء «ناوبري ارتفاع پست و شناسايي حرارت اهداف زميني»، پرواز در ارتفاع پست، شب، و شرائط نامناسب آب و هوايي را امكان‏پذير مي‏‎سازد. ضمن اينكه به كمك اين سامانه، مي‏توان انواع گوناگوني از تسليحات دقت‏بالا و هدايت شونده را بر عليه اهداف زميني، به كار گرفت. سيستم LANTIRN، دقت بي‏مانندي در رهاسازي تسليحات را به هنگام شب، روز و شرائط بد جوي، در اختيار خدمهء F-15E قرار مي‏دهد. اين سامانه، شامل دو غلاف الكترونيكي است كه در بيرون هواپيما نصب مي‎شود. به هنگام پرواز شبانه، تصاوير ويدئويي بسيار باكيفيت، توسط LANTIRN بر روي نمايشگر سربالا (HUD)، درج مي‎شود؛ كيفيت اين تصوير بي‏نظير در شب، دقيقن معادل همان كيفيتي است كه خلبان در پرواز روزانه شاهد آن است! غلاف ناوبري هواپيما، شامل رادار پرواز در ارتفاع پست (TWS) است كه به خلبان، امكان پروازي ايمن در ارتفاع بسيار پست را در پناه عوارض طبيعي زمين، نظير كوهها و تپه‏ها مي‏دهد و اطلاعات پروازي، بر روي نمايشگر سربالا در اختيار خلبان قرار مي‏گيرد. سيستم پرواز ارتفاع پست را مي‏توان با سامانهء خلبان خودكار جفت نمود تا امكان پرواز «دست‏آزاد» به هنگام پرواز ارتفاع پست فراهم شود. [align=center][/align] غلاف هدفياب، شامل يك نشانه‏گذار ليزري و يك سيستم جستجوگر بسيار دقيق مي‏باشد كه يك هدف دشمن را جهت انهدام، از فاصلهء 16 كيلومتري علامت مي‏گذارد. هنگامي كه جستجوي اهداف آغاز مي‎شود، اطلاعات بسيار دقيق كسب شدهء مربوط به اهداف، به صورت خودكار، در اختيار موشكهاي هوا به زمين حساس به حرارت (نظير موشك ماوريك) يا بمب‏هاي هدايت ليزري قرار داده مي‎شود. در ماموريتهاي هوا به زمين، F-15E قادر است عمدهء تسليحات سازمانی موجود در نيروي هوايي ايالات متحده را حمل كند؛ ضمن اينكه F-15E جهت انجام ماموريتهاي هوا به هوا قادر است با موشكهاي هوا به هواي AIM-9 (سايدوايندر)، AIM-7 (اسپارو) و AIM-120 (آمرام) بارگذاری شود. همچنین همانند تمامی مدلهای اف15، Strike Eagle نیز دارای یک مسلسل 20 م م از نوع M61 است که در داخل بدنهء هواپیما نصب شده است. اطلاعات بیشتر در مورد F-15C و F-15E به امید خدا ادامه دارد.
  3. Blackburn Buccaneer بلك‏برن بوكانير، جنگنده‏اي ضربتي ساخت بريتانيا است كه در اختيار نيروي دريايي و نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا قرار داشت. اين جنگنده در زمان خود، بهترين جنگندهء ضربتي ارتفاع پست محسوب مي‏گرديد.جنگنده‏ها، به هنگام جنگ سال 1991 خليج فارس به خدمت گرفته شدند و آن هنگامي بود كه جهت حمله به اهداف زميني، به قابليت نشانه‏ گذاري ليزري اهداف جهت جنگنده‏‎هاي بريتانيايي احساس نياز شده بود. به دنبال آن، اين جنگنده‎ها، بمب‏هاي كوچك هدايت ليزري خود را بر روي اهداف مورد نظر رها ساختند. جنگنده‏ هاي بوكانير، در سال 1978، به خدمت خود بر روي ناو هواپيمابر HMS Ark Royal پايان دادند و به جای آنها، جنگنده های هاریر جایگزین شدند.جنگنده ‏هاي بوكانير، در سال 1978، به خدمت خود بر روي ناو هواپيمابر HMS Ark Royal پايان دادند و مابقي نيز جهت خدمت به نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا منتقل شدند. در نهايت، آخرين اسكادران جنگنده‏هاي بوكانير، به سال 1993 منحل گرديد.آفريقاي جنوبي، تنها كشوري غير از بريتانياست كه جنگندهء بوكانير را بين سالهاي 1965 تا 1991 در خدمت داشت. امروزه معدودي از جنگنده‏هاي بوكانير به افراد علاقمند فروخته شده است و آنها از اين جنگنده براي پروازهاي تفريحي در كنار ساحل استفاده مي‏كنند. منابع جهت اطلاعات بیشتر: http://www.aerospaceweb.org/aircraft/bomber/buccaneer http://www.fas.org/man/dod-101/sys/ac/row/buccaneer.htm
  4. [align=center]Mikoyan MiG-31[/align] ميكويان ميگ-31 كه در زبان روسي МиГ-31 و در سازمان ناتو با نام Foxhound ناميده مي‏‎شود، يك هواپيماي رهگير مافوق‏صوت است كه براي جايگزيني جنگندهء MiG-25 (با نام سازمان ناتو: Foxbat) ساخته شده است. MiG-31 پيشرفته‎ترين هواپيماي شكاري ساخت اتحاد جماهير شوروي، پيش از فروپاشي مي‏باشد. پيشرفت و توسعه ميگ-25 موسوم به روباه شكاري يا Foxbat، به دليل سرعت وحشتناكي كه حين پرواز بدان دست مي‏يافت‏، باعث نگرانی فراوانی در محافل نظامي غرب شده بود. اما، ميگ25، قابليتهاي مورد نظر در طراحي يك هواپيماي شكاري را فداي دست يابي به سرعت، ارتفاع بالا و نرخ اوج‏گيري (rate of climb) كرده بود. ميگ25، فاقد قابليت مانورپذيري به هنگام رهگيري در سرعتهاي بالا بود و براي پرواز در ارتفاعات كم مشكل داشت. تشنگي شديد موتورهاي غول‏پيكر توربوجت آن به مصرف سوخت، باعث كاهش بسيار زياد برد رزمي اين هواپيما، به هنگام پرواز در سرعتهاي فراصوت مي‏گشت. [align=center]MiG-25[/align] [align=center][/align] بزرگترين مشكل موتورهاي توربوجت جنگندهء MiG-25، اين بود كه پس از پرواز با سرعت حدود 3 ماخ، موتورهاي آن آسيب شديد مي‏ديدند و بايد تعويض مي‏شدند! رادار MiG-25 (نسبت به زمان خود) آن قدر قدرتمند طراحي شده بود كه بتواند از پس اقدامات متقابل الكترونيكي (ECM) جنگنده‏هاي دشمن برآيد. اين رادار توسط لامپ‏هاي خلاء (vacuum tubes) كار مي‏كرد! كه از نظر استانداردهاي غربي، بسيار عجيب و پيش پا افتاده يه نظر مي‏رسيد؛ هرچند كه اين رادار، در زمان خود، براي اتحاد شوروي بسيار كارآمد بود و سالها در نيروي هوايي شوروي خدمت كرد. مهمترين نكته‏اي كه در طراحي اين رادار لحاظ شده بود، مقاومت آن در برابر خسارات احتمالي ناشي از پالس‏هاي الكترومغناطيسي ساطع شده به واسطهء انفجارات هسته‏اي بود. با اين حال، فاكس‏بت، در عمل ثابت كرد كه در ماموريتهاي شناسايي، بسيار موفق‏تر از رهگيري هواپيماها عمل مي‏كند. در اواسط دههء 1970، جايگزين ميگ25، طراحي و ساخته شد. [align=center][/align] [align=center]MiG-25 R[/align] كار طراحي هواپيماي جايگزين ميگ25 با كد Ye-155MP (در زبان روسي با نام: Е-155МП) ادامه يافت و نخستين پرواز هواپيماي نمونه، به تاريخ 16 سپتامبر 1975 به انجام رسيد. اگرچه در نگاه اول به نطر مي‏رسيد هواپيماي جديد، به يك ميگ25 كشيده‏تر شباهت زيادي دارد؛ (زيرا بدنهء اصلي آن، جهت امكان‏پذيري نصب كابين متصدي رادار، كشيده‏تر طراحي شده بود) ولي در مجموع، يك هواپيماي جديد به حساب مي‏آمد. [align=center]Ye-155MP[/align] [align=center][/align] [align=center][/align] [align=center]Ye-155 R[/align] محدوديت فني صنايع اتحاد شوروي، باعث شده بود كه در 80 درصد از ساختمان ميگ25 از آلياژ فولادي نيكل (nickel steel) استفاده شود؛ اما در طراحي هواپيماي Ye-155MP ميزان استفاده از تيتانيوم دو برابر شده و در 16 درصد ساختمان هواپيما از اين فلز مقاوم استفاده شده بود. همچنين حجم آلومينيم استفاده شده 3 برابر شده و 33 درصد ساختمان هواپيما را شامل مي‎‏شد. همهء اين عوامل، باعث كاهش وزن هواپيماي جديد مي‏شدند. همچنين بدنهء جديد، بسيار مقاوم بود و نرخ بارگذاري سرعت مافوق صوت (supersonic load ratings) به عدد 5 افزايش يافته بود كه اين رقم در ميگ25 معادل 4.5 بود. نكتهء بسيار مهم اين بود كه اكنون، پرواز مافوق صوت در ارتفاعات بسيار پائين، محقق مي‏گشت. حجم مخازن سوخت افزايش يافته بود و همچنين موتورهاي بسيار موثر و جديد توربوفن، با نرخ كنارگذار پائين (Low-Bypass-Ratio)، نصب شده بودند. اما مهمترين پيشرفت انجام شده، معرفي يك رادار بسيار پيشرفته با توانايي درگيري در ديدبالا (look-up) و ديد پائين (look-down) بود. اين ويژگي، امكان درگيري با اهدافي كه در ارتفاع بالاتر و يا ارتفاع پائين‏تر در حال پرواز بودند را به هواپيما مي‏بخشيد. همچنين رادار جديد، به خوبي قادر به رهگيري و شناسايي همزمان چند هدف بود. [align=center][/align] بالاخره، اتحاد شوروي، مجهز به يك هواپيماي رهگير شد كه توانايي درگيري با هواپيماهاي مهاجم غربي را در فواصل بسيار دور، محقق مي‏ساخت. هواپيماي جديد، همچنين باعث تغيير سياست دفاع هوايي اتحاد شوروي شد، زيرا رادار پرقدرت نصب شده در اين هواپيما، باعث استقلال عمل خدمهء پروازي از رادارهاي كنترل زميني (GCI) مي‏شد. GCI مخفف عبارت Ground-Controlled Interception و به معني «رهگير كنترل زميني» مي‏باشد. ويكتور بلنكو ميگ31، همانند سلف خود ميگ25، به زودي در احاطهء اخبار و شايعات گوناگون در باب طراحي و قابليت‏هايش قرار گرفت. ستوان ويكتور بلنكو (Viktor Belenko) خلبان روسي بود كه به سال 1976، با يك فروند MiG-25P به ژاپن گريخت و در نهايت، به ايالات متحده پناهنده شد. دانسته‏هاي مقامات نظامي غرب از هواپيماي جديد شوروي، مبتني بر اطلاعاتي بود كه توسط بلنكو به آنها ارائه شده بود. آشنایی با ویکتور بلنکو سوپر فاكس‏بت بلنكو در مورد يك هواپيماي جديد دو نفره صحبت كرد كه در آيندهء نزديك و با نام Super Foxbat عرضه خواهد شد و داراي قابليت رهگيري و شكار موشكهاي كروز خواهد بود. مطابق اظهارات بلنكو، رهگير جديد، قرار بود داراي ورودي‏هاي هواي موتور، مشابه MiG-23 باشد، كه در حقيقت ميگ31، فاقد چنين چيزي بود يا حداقل در نمونه‏هايي كه به توليد انبوه رسيدند، چنين مسئله‏اي ديده نشد. به هنگام انجام آزمايشات پروازي در مركز تست پرواز ژوكوفسكي (Zhukovsky flight test center) در نزديكي شهر Ramenskoye، يك هواپيماي جديد توسط ماهواره‏هاي جاسوسي، مورد شناسايي و تصويربرداري قرار گرفت. تصاوير ثبت شده، به مركز دريافت اطلاعات در بهشهر (ايران) منتقل گشت و از طريق ماموران سازمان امنيت ايران، در اختيار مقامات ارشد CIA قرار گرفت. تفسير تصاوير دريافت شده، وجود يك جنگندهء رهگير جديد روسي را با بالهاي «متمايل به عقب» آشكار ساخت. هواپيماي كشف شده با كد رمز Ram-K ناميده شد. اما سرانجام هواپيماي كشف شده، سوخوي-27 يا Sukhoi Su-27 ناميده شد كه به طور كاملن آشكاري، يك طرح غيرمرتبط با ميگ31 بود. [align=center][/align] توليد انبوه ميگ31 به سال 1979 آغاز شد و اولين مدل‏هاي عملياتي، به سال 1982 وارد سازمان خدمت در نيروي دفاع هوايي اتحاد شوروي موسوم به PVO یا (Soviet Anti-Air Defense) شدند. اولين عكسبرداري انجام شده از اين هواپيما، به سال 1985 و توسط يك خلبان نروژي، بر فراز درياي بارنتس (Barents Sea) محقق گشت. ضمن اینکه ردپاي وجود ميگ31، در حين انجام پاره‏اي از ماموريتهاي بسيار دوربرد يافت شد. فروپاشي شوروي = فروپاشي ميگ31 به دنبال فروپاشي شوروي، بودجهء تخصيص يافته براي تهيهء قطعات يدكي و نگهداري ادوات نظامي نيز دچار فروپاشي شد. بسياري از اسكادرانهاي نيروي هوايي شوروي، قادر به حفظ هواپيماهاي مجموعهء خود، نشدند. به سال 1996، تنها 20 درصد از هواپيماهاي ميگ31 برجاي مانده از دوران سابق، قادر به خدمت بودند؛ با اين حال تا اوائل سال 2006، به دنبال اجراي سياستهاي جديد اقتصادي توسط پرزيدنت پوتين، اين رقم در نيروي هوايي روسيه (VVS) به 75 درصد افزايش يافت. تاكنون، حدود 500 فروند ميگ31 توليد شده است كه حدود 370 فروند از آنها در نيروي هوايي روسيه در حال خدمت هستند. 30 فروند نيز پس از فروپاشي شوروي، در قزاقستان برجاي مانده‏اند كه گمان نمي‏رود عملياتي باشند. MiG-31 BM تاكنون، برنامه‏هاي متعددی جهت ارتقاء ناوگان‏هاي ميگ31 ارائه شده‏اند. يكي از اين برنامه‏ها، MiG-31BM مي‏باشد كه يك جنگندهء بسيار پرقدرت چندكاره (multirole) مي‏باشد با سيستم‏هاي آويونيك ارتقاء يافته، رادار چندحالتهء بسيار قدرتمند، سيستم HOTAS، نمايشگرهاي رنگي كريستال مايع (LCD)، صفحات نمايشگر چندكاره (MFD)، توانايي حمل و پرتاب موشكهاي هوا به هواي R-77، انواع گوناگوني از موشكهاي هوا به زمين روسي نظير Kh-31P موسوم به AS-17 Krypton، موشكهاي ضدرادار، كامپيوتر جديد و بسيار قدرتمند و كانال‏‏هاي ارتباطي ديجيتال (Digital Datalinks). [align=center] [/align] [align=center]کابین بسیار مجهز خلبان و افسر رادار در میگ31 مدل BM[/align] با اين حال، تنها تعداد اندكي از ميگهاي31 روسي، به سطح استاندارد MiG-31BM ارتقاء داده شده‏اند؛ اگرچه در ساير مدل‏ها نيز، رادار و كامپيوتر پرقدرت جديد نصب شده است كه به آنها، توانايي حمل و پرتاب موشكهاي دوربرد R-77 را به خوبي مي‏بخشد. آشنایی با موشک R-77 یا AA-12 ADDER هنوز به درستي روشن نيست كه نيروي هوايي روسيه‏، چه زماني، ميگهاي31 را از رده خارج خواهد ساخت، اما با توجه به قدرت و اهميتي كه اين هواپيماها در نيروي هوايي روسيه (VVS) دارند، و همچنين نبود يك جانشين روشن و قوي، انتظار مي‏رود اين هواپيماها، حداقل تا سال 2015 در خدمت باقي بمانند. البته ادامهء حيات اين جنگنده پس از آن، بستگي به برنامه‏هاي ارتقاء و همچنين رشد اقتصادي روسيه دارد.
  5. [align=center]نيروي هوايي، تعيين كنندهء‌ سرنوشت نهايي جنگها[/align] استفاده گسترده از نيروي هوايي در جنگها چيزي كم‏سابقه و يا عجيب نيست، براي مثال نقش نيروي هوايي آلمان در نبرد مسكو به سال 1941 كه منجر به نابودي بيش از 550 هواپيماي جنگي روسها بر روي زمين شد و يا نيروي هوايي اسرائيل در جنگ ژوئن 1967 كه تنها در روز اوّل جنگ به واسطهء دقت و سرعت عمل اين نيرو، توان هوايي اعراب به كل نابود گرديد و در نتيجه، جنگ با برتري كامل اسرائيل به پايان رسيد. اما آنچه در سالهاي اخير در جنگها مشاهده مي‏شود، افزايش نقش قابل ملاحظهء نيروهاي هوايي در جنگهاست تا آنجا كه برتري كامل هوايي ايالات متحدء آمريكا در نبرد سوم خليج فارس سبب شد نيروهاي زميني آن كشور بدون مشكل وارد بغداد شوند. بدين جهت به نظر مي‏‎رسد نقش نيروي هوايي، فراتر از يك نيروي پشتيباني كننده از واحدهاي زميني باشد و اين نيرو قادر است با سلاح‏‎هاي هوشمند و بمب‏افكن‏هاي سنگين، پايان جنگ را رقم بزند. [align=center][/align] [align=center]MiG-3 غنميت گرفته شده توسط آلمانها[/align] تقويت روحيهء مدافعين به كارگيري گسترده هواپيما در جنگهاي بزرگ به سالهاي ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ باز مي‏گردد. جنگ جهاني اول براي اولين بار به فرماندهان ثابت كرد در معادلات جنگي خود در كنار توپ، تانك، نفربر و كشتي بايد عنصر پنجمي را نيز در نظر بگيرند و آن عنصر، چيزي نبود جز هواپيماي جنگي. شايد در آن سالها كمتر كسي مي توانست پيش‏بيني كند هواپيماها در آينده چه نقش مهمي خواهند داشت. طي سالهاي ۱۹۲۱ تا ۱۹۳۹ تمام كشورهاي پيشرفتهء آن زمان به فعاليتهاي جدي براي توسعه نيروهاي هوايي خود پرداختند. آلمان، آمريكا، بريتانيا، ژاپن، فرانسه و اتحاد شوروي طي ۱۸ سال هواپيماهاي دوباله و كندروي خود را به مدلهاي بسيار پيشرفته (در آن زمان) نظير اشتوكا، مسراشميت، بي ـ ۱۷، هاريكن، اسپيت فاير، زيرو و ميگ تبديل كردند. اجراي استراتژي نبرد برق‏آسا در اين ميان تكنولوژي آلمان نازي از همه پيشرفته‏تر و پيشروتر بود. آلمانها براي اولين بار در نبرد لهستان (سپتامبر ۱۹۳۹) به صورت بسيار گسترده از هواپيماهاي جنگي در كنار تانكها و نيروهاي پياده استفاده كردند و در شيوه نبردي كه معروف به بليتس گريك يا جنگ برق‏آسا شد، توانستند طي مدت كوتاهي از سپتامبر ۱۹۳۹ تا ژوئن ۱۹۴۱، تعداد ۹ پايتخت اروپايي را به آساني فتح كنند. (لهستان، بلژيك، هلند، فرانسه، يونان، نروژ، دانمارك، يوگسلاوي و روماني، كشورهايي بودند كه طي كمتر از دو سال اشغال شدند.) [align=center][/align] [align=center]جنگنده‏هاي ضربتي اشتوكا ساخت آلمان نازي[/align] آلمانها در نبرد بزرگ با اتحاد جماهير شوروي نيز به طور گسترده از نيروي هوايي استفاده كردند، اما توان بسيار عظيم نيروهاي پياده‏نظام شوروي سبب شد تا نيروي هوايي آلمان با وجود برتري مطلق در سالهاي اوليهء جنگ، نتواند جلوي پيشروي گستردهء روسها را بگيرد. اما بي‏ترديد در جنگ دوم جهاني هيچ كشوري به اندازهء آمريكا از هواپيما استفاده نكرد. در زماني كه آلمانها و ايتاليايي‏ها در اروپا بسيار ضعيف شده بودند، آمريكا در ۳ سال آخر جنگ، سالي ۱۰۰ هزار هواپيماي جنگي مي‏ساخت! (بسياري از اين هواپيماها هيچگاه به پرواز درنيامدند و پس از پايان جنگ به نازلترين قيمت در اختیار فيلمسازان هاليوودي قرار گرفته و يا به اوراقچي‏ها فروخته شدند.) استراتژي آلمان نازي در بمباران گسترده را آمريكايي‏ها نيز عينن تقليد كرده و بر سر مردم آلمان پياده نمودند. دهها هزار هواپيما در گروههاي صدفروندي بر بالاي شهرهاي صنعتي آلمان حاضر شده و روزهاي متوالي بمب مي‏ريختند. همه گمان مي‏كنند فاجعهء جنگ دوم جهاني، بمباران هيروشيما است، حال آنكه شهر درسدن در آلمان شاهد ۴۸ ساعت بمباران بسيار شديد و مرگ ۳۰۰ هزار غيرنظامي بود. اما در تمامي نبردهاي بزرگ جنگ جهاني دوم، هيچگاه بار اصلي جنگ بر دوش نيروهاي هوايي نبود، بلكه واحدهاي بزرگ زرهي و پياده سلاطين ميادين نبرد محسوب مي‏شدند. پس از جنگ جهاني، دنيا شاهد ۳۰ جنگ در نيمه دوم قرن بيستم بود. برخي از اين جنگها مانند جنگ كره و جنگ هند و پاكستان اهميت زيادي داشت، اما در آن جنگها نيز هواپيماها با وجود رشادت خلبانان در درجه دوم اهميت بوده است. اولين تجربه شايد اولين جنگي را كه در آن هواپيماها تعيين كننده نبرد بودند، بتوان جنگ موسوم به جنگ ۶ روزه اعراب و اسرائيل دانست. در سال ۱۹۶۷، ارتشهاي مصر و سوريه از نظر دارا بودن هواپيما و تانك و نفر بر روي كاغذ كاملن برتر از اسرائيل بودند. دو كشور عرب با حمايت كشورهاي عرب منطقه در تدارك حمله نهايي به اسرائيل بودند، اما ژنرال موشه دايان، وزير دفاع وقت اسرائيل مقامات مافوق خود را مجاب كرد با استفاده از نيروي هوايي در اقدامي پيشگيرانه ارتشهاي عربي را متوقف كند. [align=center][/align] [align=center]بقاياي جنگنده‏هاي منهدم شدهء MiG-21 مصر در روز ششم ژوئن 1967[/align] در سحرگاه ششم ژوئن ۱۹۶۷، ژنرال موشه دايان به همراه تمامي هواپيماهاي نيروهاي اسرائيلي ظرف دو ساعت كليه فرودگاههاي منطقه (حتي فرودگاههاي متروكه) را بمباران و غيرقابل استفاده كرد و هر آنچه از نيروهاي هوايي عربي بر روي باندهاي پرواز بود، از بين برد. حافظ اسد و جمال عبدالناصر صبح روز ششم ژوئن متوجه شدند ديگر چيزي تحت عنوان نيروي هوايي ندارند! اكنون آسمان در اختيار اسرائيلي‏ها بود. ارتش اسرائيل با پشتيباني هوايي، به سرعت وارد خاك مصر شده و صحراي سينا را به اشغال خود درآورد. در شمال نيز بلندي‏هاي جولان به تصرف اسرائيل درآمد و سوري‏ها به عقب رانده شدند. اكنون زماني مناسب براي اشغال قسمت شرقی شهر اورشلیم (بيت‏المقدس) و نواحي غربي رود اردن فراهم گشته بود. اين نبرد براي اولين بار در تاريخ جنگها نشان داد به كارگيري درست نيروي هوايي مي‏تواند بار جنگ را از دوش نيروهاي زرهي و پياده بردارد. [align=center][/align] [align=center]سايت موشكي سام3 مصري‏ها در صحراي سينا (جنگ 1973)[/align] اسرائيلي‏ها در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ ديگر نتوانستند اين تجربه را تكرار كنند، چرا كه واحدهاي پدافند سام روسي سبب شدند طي ۳ روز نخست نبرد، ۱۰۰ هواپيماي خود را از دست بدهند. اما در ادامهء جنگ و با انهدام سايتهاي موشكي سام مصري در صحراي سينا، فانتومهاي اسرائيلي در صحراي سينا، در ارتفاع پست اقدام به شكار تانكهاي مصري كردند و به راحتي مانع از پيشروي ارتش مصر گشتند. جنگ اكتبر بدون هيچ نتيجه‏اي براي اعراب به پايان رسيد. [align=center][/align] [align=center]در ادامهء جنگ و با انهدام سايتهاي موشكي سام مصري در صحراي سينا، فانتومهاي اسرائيلي در صحراي سينا، در ارتفاع پست اقدام به شكار تانكهاي مصري كردند و به راحتي مانع از پيشروي ارتش مصر گشتند[/align] جنگ ويتنام يك تجربهء ناموفق شكست كامل ارتش فرانسه در ۱۹۶۱ سبب شد نيروهاي تازه نفس آمريكا جاي اين استعمارگر پير را بگيرند. آمريكايي‏ها بر اساس مدلهاي نظامي خاص خود به دنبال از بين بردن دشمن با استفاده از بمبارانهاي بسيار گسترده رفتند. شدت بمبارانها در جنگ ويتنام به اندازه‏اي بود كه اعتراضات گستردهء جهاني را برانگيخت. صدها هزار غيرنظامي ويتنامي در بمبارانها كشته شدند، اما با شروع عمليات زميني، آمريكايي‏ها پي بردند نيروهاي كمونيست ويتنام شمالي هرگز قصد عقب‏نشيني ندارند. [align=center][/align] [align=center]چنگندهء F-4B نيروي دريايي ايالات متحده، در بازگشت از ماموريتي در ويتنام شمالي، هدف گلوله‏هاي آتشبار ضدهوايي ويت‏كنگ‏ها قرار گرفته و به دليل از دست رفتن فرامين و افت فشار هيدروليك، ابتدا كمك‏خلبان و اندكي بعد، خلبان مجبور به پرش از هواپيما مي‏شود.[/align] آمريكايي ها كه تاكنون هيچ شكست نظامي را در كارنامه خود نداشتند، تصميم گرفتند به هر قيمت حتي به بهاي محو ويتنام شمالي، اين جنگ را به پايان ببرند. سياستمداران آمريكايي به ژنرال وستمورلند سرفرمانده آمريكايي در نبرد ويتنام اختيارات كامل دادند كه به جز به كارگيري بمب اتم، با هر روشي كه مي‏داند غائله ويتنام را به پايان برساند. وستمورلند با وجود در اختيار داشتن ۵۰۰ هزار نظامي آمريكايي در كنار يك ميليون سرباز ويتنام جنوبي، نتوانست حتي رخنهء نيروهاي ويت‏كنگ را به داخل ويتنام جنوبي متوقف كند. ژنرالهاي آمريكايي چارهء كار را در بمبارانهاي بسيار گسترده ديدند. هواپيماهاي آمريكايي تنها طي ۳ سال (۱۹۶۵ تا ۱۹۶۸) در ۱۰۷ هزار حمله 52 ميليون تن بمب بر سر ويتنامي‏ها ريختند. آنها تمامي خطوط مواصلاتي ارتش ويتنام شمالي و ويت‏كنگها و شهرها و بنادر اين كشور را بمباران كردند. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء نورث آمریکن F-100F سوپرسابر به شمارهء سریال 1213 - 58 جمعی اسکادران تاکتیکی 325 ام از تیپ هوایی 35 تاکتیکی مستقر در پایگاه هوایی Phan Rang در ویتنام جنوبی به سال 1971[/align] البته اين بمباران‏ها براي آمريكا بدون عواقب نبود و آمريكايي‏ها نيز ۵ هزار هواپيما و ۴ هزار هليكوپتر خود را از دست دادند (مقامات آمريكايي رقم تلفات خود را ۶ هزار هواپيما و هليكوپتر اعلام كردند) نيروهاي ويتنام شمالي به رهبري هوشي‏مين، با تسليحات بسيار پيشرفته‏اي كه از طريق ژنرال مائو در چين در اختيار آنها قرار مي‏گرفت، به طور مداوم تجهيز مي‏شدند اين حجم تلفات از بعد اقتصادي حتي براي اقتصاد اول دنيا نيز غيرقابل‏تحمل بود. از بعد سياسي و اجتماعي نيز بايد گفت ۲۰ هزار خلبان آمريكايي در اين جنگ كشته و يا اسير شدند. (هنوز آمريكا پس از گذشت ۳ دهه از جنگ مذكور از سرنوشت برخي خلبانهاي خود بي‏اطلاع است) بسياري از اين خلبانان فرزندان خانواده‏هاي پرنفوذ در طبقات اجتماعي آمريكا بودند و از عمده‏ترين دلائل پايان جنگ ويتنام و كنار كشيدن آمريكا از اين مهلكه، اعتراضات خانواده‏هاي آمريكائيان قرباني جنگ بود. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء F-4E جمعی اسکادران تاکتیکی 421 ام نیروی هوایی ایالات متحده در حال برخاست از پایگاه DaNang در ویتنام جنوبی[/align] اما ارتش ويتنام شمالي به دو دليل توانست استفادهء حداكثري از نيروي هوايي آمريكا را بي‏اثر كند: * اول به دليل انگيزه و هوشمندي بالاي ويتنامي‏ها كه قصد داشتند به هر قيمت متجاوز را عقب برانند. برخلاف نبردهاي سالهاي اخير، خلبانان ويتنامي بارها در جنگ هوايي خلبانان آمريكايي را مقهور كردند. بمبارانها بر روحيه نيروهاي زميني نيز بدون تأثير بود و اين نيروها با وجود تلفات سنگين هرگز از نظر روحي دچار ضعف نشدند. * دليل دوم ناكامي آمريكا، وجود سيستم‏هاي بسيار پيشرفته پدافندي روسي بود. موشكهاي سام روسي در دههء 1960 و نخستين سالهاي دهه 1970 اوج تكامل خود را مي‏گذراندند و روسها كه نمي‏توانستند مستقيمن به جنگ آمريكاي گرفتار درگرداب ويتنام بروند، ترجيح دادند با ارسال تجهيزات پيشرفته، ويتنام را جهنم آمريكايي‏ها كنند. خلبانان آمريكايي در جنگ مذكور هرگز به آسودگي خيال (مانند آنچه كه در نبردهاي اخير خود با عراق تجربه كردند) دست نيافتند. اسلحه‏هاي كاليبر كوچك در ارتفاع پايين، پدافند و موشكهای سام در ارتفاع متوسط و خلبانان میگهای 21 ويتنام شمالي در ارتفاع بالا منتظر آنها بودند. جنگ ويتنام و شكستهاي آن سبب شد بسياري از تئوريسين‏هاي نظامي در باورهاي خود تجديدنظر كنند. جنگهاي دهه ۸۰ سالهاي آغازين دهه ۸۰ ميلادي شاهد بروز ۳ جنگ بود در نبرد اول، نيروي زميني اسرائيل در پناه واحدهاي توپخانه و هوايي از جنوب لبنان بدون توقف تا بيروت پيش رفت و هواپيماهاي اسرائيلي طي حملات غافلگيرانه، كليهء پايگاههاي پرتاب موشك سام سوري مستقر در درهء بقاع (لبنان) را از بين برده و ۹۰ هواپيماي پيشرفتهء سوري نظير ميگ23 و ميگ25 را نيز تنها با تعداد انگشت‎‏شماري تلفات، ساقط كردند. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء F-15C آسيب ديدهء اسرائيلي كه به وسيلهء تور موسوم به بارير متوقف شده است[/align] ضربهء اسرائيلي‏ها آنقدر غافلگيركننده و مخوف بود كه فرماندهان سوري را از ادامهء عمليات نظامي عليه اسرائيل منصرف كرد، نيروي هوايي سوريه، در اين جنگ، در برابر هواپيماهاي پيشرفتهء F-15 اسرائيلي كاملن دست و پا بسته بود و خلبانان سوري با ميگهاي23 و 25، بدل به حريفي آسان براي نيروي هوايي اسرائيل شده بودند. همزمان با اين جنگ، نيروهاي دريايي و هوايي آرژانتين و انگلستان در دهها هزار كيلومتر آن طرف‏تر بر سر جزاير فالكلند (مالويناس) درگير جنگي تمام عيار شدند. در اين جنگ اگرچه آرژانتيني‏ها در نبردهاي كماندويي و آبي خاكي و همچنين جنگ كشتي‏ها شكست خوردند اما موفق به ثبت عمليات موفق هوايي شدند. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء داجر آرژانتيني كه همان Nesher ساخت اسرائيل مي‏باشد[/align] نيروي هوايي آرژانتين به تنهايي توانست بار ضعف نظامي كشورش در دريا و خشكي را توسط عمليات متهورانه بگيرد. چند اسكادران ميراژ و داجر (داجر = جنگندهء نشر اسرائيلي صادر شده به آرژانتين) آرژانتيني موفق شدند ضربات سختي به نيروي دريايي سوم جهان بزنند. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء سوپر اتاندارد آرژانتيني در حال شليك موشك ضدكشتي اگزوسه[/align] مهمترين اين ضربات از بين رفتن ناو شفيلد انگليس با دهها ناوي بود. اين ناو كه بيش از ۱۰۰ متر طول داشت و داراي توپهاي بزرگ بود، تنها با يك موشك ضدكشتي اگزوست كه به وسيلهء‌ جنگندهء سوپراتاندارد آرژانتيني شليك شده بود، غرق شد، ضمن اينكه ديگر شناورهاي انگليسي نيز ضربات سنگيني در اين نبرد متحمل شدند. [align=center][/align] [align=center]ناو شفيلد اندكي پس از اصابت موشك اگزوست[/align] هرچند آرژانتيني‏ها در نهايت، تن به ترك مخاصمه دادند اما انگليسي‎ها به وسيلهء نيروي هوايي آرژانتين كه از هواپيماهاي نسل سومي چون داجر و سوپراتاندارد بهره مي‏گرفت و عمدتن با بمب‏هاي سقوط آزاد حمله مي‏كردند، ضربات خرد كننده‏اي دريافت كرد. اين نبرد نشان داد نيروهاي دريايي بدون حمايت گسترده نيروهاي هوايي قادر نخواهند بود حتي در برابر نيروهاي هوايي ارتشهاي جهان سومي تاب بياورند. جنگ ايران و عراق 22 سپتامبر ۱۹۸۰ برابر با 31 شهريور ۱۳۵۹ عراق جنگي عليه ايران آغاز كرد كه ۸ سال به طول انجاميد و پس از جنگ ويتنام، طولاني‏ترين جنگ قرن اخير بود. اگرچه اين جنگ، از نظر تداوم و شدت، بيشتر نبردي زميني بود اما نيروهاي هوايي نيز نقش قابل توجهي را ايفا كردند. پس از حملهء ناشيانهء هواپيماهاي عراقي در روز اول جنگ براي از صف خارج كردن نيروي هوايي ايران، اين نيرو توانست با وجود بروز مشكلات ناشي از غافلگيري و پيامدهاي انقلاب نظير تصفيهء ارتش از افسران زبده ولي وفادار به حكومت پيشين، به سرعت توانايي خود را بازيابد و با اجراي عمليات شجاعانه و حتا عجيب، ۱۳ لشگر آفندي عراق را در وضعيت مشكلي قراردهد. نيروي هوايي ايران در بين نيروهاي منطقه در آن زمان، به دليل توجه، خريدهاي هوشمند و آموزشهاي باكيفيت انجام شده در دوران پادشاه فقيد ايران، بي‏شك برترين بود. براساس آموزشهاي داده شده به اين نيرو، تخصص آن كندكردن و حتي توقف واحدهاي سنگين زرهي (حتي اگر مربوط به ارتش سرخ باشد) بود. بي‏شك به جز برخي مقاومتهاي كوچك مردمي در روزهاي اول جنگ، اين نيروي هوايي و هوانيروز ايران بود كه نوك پيكان مهاجمان را كند كرد. در زماني كه هنوز نيروهاي كلاسيك ارتش و نيروهاي داوطلب مردمي فرصت استقرار و سازماندهي را در مرزهاي غربي و جنوبي نيافتند، نيروهاي هليكوپتري و هوايي ايران ۱۵ روز حياتي را از ارتش عراق گرفتند و آنها را در حوالي مرز ايران، زمين‏گير كردند. نيروي هوايي ايران هزاران سورتي پرواز بر روي ارتش عراق اجرا كرد و هليكوپترهاي كبراي ايران با موشكهاي ضدتانك تاو و راكتهاي 70 ميلي‏متري خود، جهنمي از آتش را براي واحدهاي زرهي عراق ايجاد كردند. نيروي هوايي با زدن عقبه‏ها، واحدهاي تداركاتي و حتي باندهاي پروازي نيروي هوايي عراق، شتاب ارتش بعث را به شدت كاهش داد، به نحوي كه 4 تيپ ويژهء عراق، 35 روز حياتي را در پشت دروازه‏هاي شهر كوچك خرمشهر از دست دادند و 2 لشگر مكانيزهء عراق در پشت دروازه‏هاي اهواز مجبور به عقب‏نشيني گشتند. جنگنده‏هاي F-4E نيروي هوايي ايران با بهره‏گيري از خلباناني كه به قول پادشاه فقيد ايران، بيش از ارزش هواپيمايشان، صرف آموزش آنها گشته بود، با موشكهاي ماوريك و بمب‏هاي سقوط آزاد Mk 82 پيشروي سريع ارتش بعث عراق را كامل متوقف كردند، به نحوي كه ارتش بعث، نتوانست حتا شهرهاي مرزي نظير آبادان، ايلام، اهواز، كرمانشاه را به تصرف خود درآورد، زيرا صدام با توجه به شرائط نامساعد نيروهاي ارتش ايران، گمان مي‏برد ظرف يك هفته به تهران برسد! نبرد در دريا نيز به طور كامل با پشتيباني جنگنده‏هاي F-14A و F-4E نيروي هوايي ايران، به طور كامل، به ضرر عراق به اتمام رسيد و ناوچه‏هاي اوزاي عراقي (Osa)، در عمليات غرورآفرين مرواريد كه به تاريخ 7 آذر 1359 و به فرماندهي زنده‏ياد ناخدا افضلي انجام شد، تك‏تك ناوچه‏هاي عراقي را با موشكهاي ماوريك هدف قرار داده و غرق نمودند. اگرچه دشمني غرب سبب شد در مورد رشادتهاي نيروهاي هوايي و هوانيروز ايران در اوائل جنگ سخنان چنداني در محافل تخصصي غرب گفته نشود، اما درج برخي مقالات در رسانه‏هاي خارجي قابل ملاحظه بود تا آنجا كه غربي‏ها شكست‏هاي سنگين عراقي‏ها را به حساب برتري تكنولوژي جنگ‏افزارهاي خود نسبت به مدل روسي (كه مورد استفاده عراق بود) مي‎نوشتند. اما ارتش عراق نتوانست مشابه اين وضعيت را در سالهاي بعد جنگ براي نيروهاي زميني و دريايي ايران ايجاد كند. هرچه به سالهاي انتهايي جنگ نزديك مي‏شديم نيروي هوايي عراق بزرگتر و قدرتمندتر مي‏شد اما نيروي هوايي ايران تحت تأثير تحريم‏ها و فرسايش وحشتناك در اثر تقابل با نيروي هوايي عراق، كوچكتر و ضعيف‏تر مي‏شد. در سالهاي پاياني جنگ (از ۱۳۶۵ به بعد) نيروي هوايي عراق از ۶۰۰ هواپيماي جنگي مدرن (در آن زمان) بهره‏مند بود. (نيروي هوايي عراق ۳ بار به طور كامل منهدم و سپس بازسازي شد) حال آنكه ايران تنها ۱۰ درصد اين تعداد را به شكل هواپيماي عملياتي داشت، اما عراق نتوانست از نيروي هوايي خود عليه سربازان ايراني استفادهء قابل توجهي بكند و عمدتن اقدام به بمباران و حمله به مناطق اقتصادي و مسكوني شهرهاي ايران مي‏نمود. ناكامي‏هاي نيروهاي هوايي و زرهي عراق در بازپس‏گيري شهر فاو با وجود انجام صدها سورتي پرواز در روز، نشان از همين امر داشت. حتي عقب‏نشيني‏هاي ماههاي آخر جنگ ايران در اثر برتري هوايي عراق نبود بلكه به افزايش توان آتش عراق، بزرگ شدن بيش از اندازه نيروي زميني، استفادهء گسترده از سلاح‏هاي شيميايي و پشتيباني اطلاعاتي آمريكا از آن كشور باز مي‏گشت. جنگ ايران و عراق نشان داد نيروي هوايي آموزش ديده و باتجربه و انگيزه قادر به كند كردن سرعت واحدهاي زرهي و پياده به ميزان زياد است. اما برعكس نيروي هوايي بدون ابتكار وآموزش كافي نمي‏تواند مانع پيشروي نيروهاي با انگيزهء زميني شود. جنگ سال ۱۹۹۱ خليج فارس اما تأثير قاطع نيروهاي هوايي در نابودي لشگرها و حتا سپاههاي زرهي، در جنگ سال ۱۹۹۱ خليج فارس به اثبات رسيد. ۴۰ روز بمباران بسيار سنگين نيروهاي عراقي توسط آمريكا و متحدان آن سبب شد ۵۰ درصد نيروهاي رزمی عراق و 100 درصد روحيهء آنها از بين برود. ارتش عراق آنقدر ضعيف شد كه طي نبردي ۱۰۰ ساعته از پاي درآمد. حال آنكه عراق از ۶۰ لشگر، ۷ هزار تانك، ۱۰ هزارنفربر، هزاران عراده توپ ضدهوايي و صدها سايت پدافند موشكي سام و ۸ سال تجربهء جنگي بهره‏مند بود. ايالات متحده با استفاده از ۲۴۰۰ هواپيما، ضرباتي به نيروهاي زرهي و پياده عراق وارد كرد كه آنها تبديل به واحدهايي در روي كاغذ (ونه واقعيت يك واحد نظامي) شدند. آمريكايي‏ها حتا خود نيز گمان نمي‏كردند كه در اختيار داشتن آسمان تا اين اندازه باعث برتري باشد. آنها براي نبرد زميني خود حداقل ۵ هزار كشته و از بين رفتن صدها تانك و نفربر را پيش‏بيني مي‏كردند. اما آنچه كه در عمل تحقق يافت مرگ حدود ۱۰۰ سرباز بود. برتري خردكننده آمريكايي‏ها، حتا مانع استفادهء مؤثر صدام از نيروي هوايي‏اش كه حداقل ۶۵۰ هواپيماي عملياتي پيشرفته و مناسب (نسبت به زمان خود) در اختيار داشت، شد. اين نبرد زنگ خطر بزرگي براي تمامي ارتشهاي بزرگ زميني بود. اگرچه عراقي‏هاي بي‏انگيزه، حريف مناسبي براي نيروهاي ائتلاف آزادكنندهء‌كويت نبودند، اما اتفاق عجيبي كه رخ داد، تكان‏دهنده‏تر از آن بود كه بتوان تمام تقصيرها را گردن ارتش صدام انداخت. در این جنگ، به كارگيري گستردهء هواپيماهای جنگی، موشكهاي هدايت شونده و دورپرتاب و بمبهاي ليزري براي اولين بار صورت گرفت و مانند شيوهء جنگ برق‏آساي آلمان در سال ۱۹۳۹، بسياري از تئوري‏هاي كلاسيك را تغيير داد. مقابله با پيمان ورشو در سال ۱۹۸۸ هنوز اتحاد جماهير شوروي از هم نپاشيده بود. هنوز بزرگترين دغدغهء اروپاي غربي و آمريكا، چگونگی برخورد با ارتش گروههاي شوروي و پيمان ورشو در صورت حمله غافلگيرانه به مركز اروپا بود. اما شرائط جنگهاي نوين، نويدهايي را به ژنرالهاي غربي مي‏داد. آنها اميدوار بودند با استفاده از تكنولوژي جديد، برتري ۴ بر يك زرهي و پياده روسها را با هواپيما و موشك خنثي كنند. مانفرد دورنر وزيردفاع وقت آلمان‏غربي در همان سالها گفته بود تنها با ۶۰۰ هواپيما و ۳ هزار تن بمب مي‏توان جلوي يك ارتش گروه شوروي را كه قصد نفوذ به داخل اروپاي غربي دارند، گرفت. (ارتش گروه بزرگترين واحد رزمي متشكل از چند سپاه است). وي بلافاصله افزوده بود: درگذشته اگر براي نابودي يك ارتش گروه روس، نيازمند ۵۵۰۰ هواپيما و ۳۳ هزار تن بمب بوديم، اما من روزي را پيش‏بيني مي‏كنم كه بتوان روزي به وسيلهء ۱۰۰ هواپيما و ۵۰۰ تن بمب و موشك هدايت شونده به تنهايي اين كار را انجام دهيم. حرف وي در آن سالها شباهت زيادي به يك «بلوف» داشت اما گذشت زمان ثابت كرد توسعهء سلاحهاي هوشمند و جنگ‏افزارهاي هدف‏ياب، بسياري از معادلات را دگرگون خواهدكرد. البته شرط به‏كارگيري تمامي اين سلاحها، برتري هوايي است. نبرد بالكان عمليات ناتو عليه نيروهاي جنايتكار صرب در سال ۱۹۹۹، بارديگر برتري هوايي را به عنوان نقطهء تمام كننده نشان داد. صربها كه از نظر نظامي، نيروهاي باانگيزه، قدرتمند و جهان دومي بودند، به سادگي مقهور حدود هزار فروند هواپيماي سازمان ناتو شدند. اقتصاد يوگسلاوي ظرف مدت كوتاهي، به دهه‏هاي گذشته پرتاب شد و خطوط تداركات صربها به شدت ضربه خورد. اين نبرد سنگين و يكسويه با سقوط چند فروند هواپيماي غربي (كمتر از انگشتان دست) در مقابل انبوهي از ستونهاي پياده و هزاران خودروي زرهي متلاشي شده يوگسلاوها به پايان رسيد. قرن بيست و يكم و جنگ افغانستان با شروع قرن بيست و يكم دنيا شاهد جنگ بين آمريكا و افغانستان به عنوان يكي از تراژدي كمدي‏هاي سياسي بود. در اين نبرد آمريكا به جاي به‏كارگيري صدها هزار سرباز تنها از ۲ لشگر زبدهء خود دركنار بمبارانهاي گسترده استفاده كرد. البته آمريكايي‏ها از مجاهدان افغان نيز بهره‏مند بودند، اما آنها اين بازي را تنها با نيروي هوايي تا به آخر ادامه دادند. نيروهاي طالبان که فاقد هواپيما و پدافند هوایی مناسب بودند، تنها نظاره‏گر جنگنده‏هاي فوق مدرن آمريكايي و انگليسي بودند كه چگونه مواضع آنها را بي‏محابا به آتش مي‎كشند. اين نبرد به دليل شباهت نداشتن حداقلي نيروهاي درگير (نبرد ارتش اول دنيا با نيروهايي كه از تجهيزات فرسوده و قديمي متعلق به ارتش از هم پاشيدهء افغانستان استفاده مي‏كردند) فاقد نكات قابل توجه بود. خلبانان آمريكايي به شوخي اظهار مي‏داشتند كه شرائط آنها در عمليات عليه واحدهاي طالبان بسيار ساده‏تر از مانورهاي سخت آنها در ناتو و يا تحت فرمان استاد خلبانهاي آمريكايي بوده است. نبرد آزادسازي عراق: آميختگي كامل تكنولوژي و جنگ جنگ سوم خليج فارس در سال 2003 كه به عمليات آزادسازي عراق شهرت دارد، اولين جنگ تكنولوژيكي جهان نبود. بي‏شك نيروهاي ويتنام، اعراب و اسرائيل، ايران و عراق، جنگ دوم خليج فارس و جنگ بالكان همه نقاط قابل‏توجه تكنولوژيكي داشتند. اما نظاميان در هيچ جنگي به اين اندازه مقهور ماشين نشدند. كسي، از نظاميان عراقي انتظار نداشت جلوي ماشين جنگي آمريكا را براي سالها بگيرند اما هيچكس منتظر نبود ارتش دوم اعراب با حداقل فشار، با سرعت از هم بپاشد. اما به جز كم‏كاري ارتش عراق به ويژه لشگرهاي گارد ریاست جمهوری، نبايد نقش سلاحهاي هوشمند را فراموش كرد. در سال ۱۹۹۱ تنها ۷ درصد بمبهاي آمريكايي هوشمند بودند، اما در جنگ سال ۲۰۰۳ حدود ۹۵ درصد بمبها و موشكهاي شليك شده، به سيستم‏هاي هدايت دقيق مجهز بودند. اين موشكها ظرف ۱۰ دقيقه، هدفهاي خود را توسط سيستم‏هاي ماهواره‏اي پيدا و سپس منهدم مي‏كردند. حرف اول و آخر: تسليحات هوشمند به جاي بحث‏هاي بيهودهء ديپلماتيك البته زمينه‏سازي استفاده از موشكهاي هدايت شونده به يكي دوسال اخير باز نمي‏گردد بلكه ايجاد اين سيستم، به اواسط دههء ۹۰ باز مي‎گردد. آمريكايي‏ها درتمام سالهايي كه دنيا با شادي پايان جنگ سرد را جشن گرفته بود و خوش‏باوران گمان مي‏بردند عصر استفاده از اسلحه به سررسيده و پس از اين اقتصاد و ديپلماسي حرف اول و آخر را مي‏زند، بر روي دقت بيشتر سلاحهاي خود و نصب ۲۴ ماهواره براي مكان‏يابي‏جهاني يا همان GPS وقت صرف مي‏كردند. اين سيستم‏ها اكنون به اين كشور اين امكان را داده كه هر هدفي را با دقت كمتر از ۱۰ متر هدفيابي و سپس منهدم كند. اكنون به تدريج آشكار مي‏شود حداقل يكي از دلائل فروپاشي ارتش مجهز عراق، بمبارانهاي بسيارسنگين واحدهاي زرهي و مكانيزه با دقتي بي‏نظير بوده است؛ چيزي كه كارشناسان نظامي نظير استفان بيكر بازنشستهء اطلاعات وزارت دفاع آمريكا و رئيس سابق نيروي دريايي آمريكا در بحرين از آن با نام چكش سنگين ياد مي‎كند. وي در گفت وگو با نيوزويك مي‎گويد: مردم نمي‏دانند چه چكش سنگيني برروي نيروهاي عراقي قرارداشت. توانايي هرگونه جنبشي از صدام گرفته شده بود. آنها با بمبارانهاي مرگبار خود، عملن ارتباط بين گارد رياست‏جمهوري و صدام را قطع كرده بودند. گزارش مجله تايم نيز حكايت از تأثير فوق‎العادهء بمبارانهاي هوايي برروي سپاهيان عراقي دارد. اين مجله با اعزام خبرنگاران خود به عراق، به دنبال پاسخ به اين سؤال بوده كه چرا دركنار انهدام واحدهاي زرهي و مكانيزهء عراق، تلفات اين ارتش بسيار كم بوده است! ظاهرن پاسخ به اين سؤال چندان مشكل نيست. دقت نيروي هوايي آمريكا در انهدام واحدهاي زرهي عراق به اندازه‏اي بالا بوده كه بسياري از نظاميان عراقي براي در امان ماندن، از خودروها و تانكهاي خود فاصله مي‏گرفته‏اند! يك سرهنگ عراقي كه ۲۱ سال سابقهء خدمت دارد (در زمان جنگ ايران و عراق از درجه ستواني تا سرگردي حضور داشته است) در مصاحبه با گروه تايم گفته است: فرماندهي عراق فراموش كرده بود، نيروي هوايي نداريم. اين اشتباه بزرگي بود. تكنولوژي نيروي هوايي آمريكا باوركردني نيست. گزارشات ديگري نيز حاكي است چهار لشگر گارد رياست جمهوري عراق (بغداد، مدينه، بخت‏النصر و حمورابي) زمان مواجهه با نيروهاي زميني آمريكايي را پيدا نكردند چرا كه ۳۰۰ كيلومتر قبل از آنكه نيروي زميني آمريكايي به آنها برسند توسط هواپيماهاي ضدزره A-10 و سپس هليكوپترهاي ضدتانك Apache به شدت بمباران شدند. پرنده‏هاي مذكور عملن با حجم آتش بسيارگستردهء خود، واحدهاي مجهز زرهي گارد رياست جمهوري عراق را مبدل به واحدهاي پياده مي‏كردند! كارشناسان معتقدند خط دفاعي بغداد از دهها كيلومتر پائين‏تر از محور كربلا تا كوت آغاز مي‏شد. قوسي كه ۱۶۰ كيلومتر طول داشت و قرار بود به باتلاق نيروهاي آمريكايي تبديل شود! عراقي‏ها حتي براي درامان ماندن تانكهاي خود بسياري از آنها را به ميان شهرهاي كوچك، روستاها و شهرهاي بزرگ برده بودند كه در شرائط حساس اين واحدهاي كوچك با پيوستن به هم، لشگرهاي زرهي را تشكيل دهند، اما ظاهرن چشم تيزبين ماهواره‎ها و موشكهاي هدايت‏شونده را دست كم گرفته بودند. بسياري از بمب‏ها و موشكها، تانكها عراقي را در كوچه‏هاي تنگ و باريك و يا زيردرختان شكاركرده بودند! موشكهاي حساس به حرارتی مانند ماوريك (AGM-65 Maverick) نيز مدل اثرگذاري است كه بيش از ۳ دهه از اختراع آن مي‏گذرد. اين موشك ديگر حتا نيازي به ديد ندارد بلكه همانند خفاشي كه در شب كاملن تاريك مي‏تواند حشره‏اي را در هوا شكاركند، از روي فركانسهاي بسيار ضعيف مادون قرمز و يا انرژي ساطع شده از هدف زمینی، آن را پيدا مي‏كند. در جنگ سال 2003 آزادسازي عراق، ايالات متحده هيچ هواپيماي جديدي را نسبت به نبرد سال ۱۹۹۱ وارد عرصه نكرد، اما تمامي جنگ‏افزارهاي خود را كاملن به روز كرده بود. نبرد سال ۱۹۹۱، نقش مهم نيروي هوايي را برای فرماندهان نظامي به اثبات رساند. اما این نبرد، ناتواني نيروهاي زميني را در صورت برخوردار نبودن از پشتيباني هوايي خودي و پدافند در برابر نيروي هوايي نشان داد. اين نبرد همچنين از نظر كلاسيك نشان داد مي‏توان با يك نيروي هوايي بسيار قوي، حركت رو به جلوي يك نيروي زميني حتا در مقياس ۲۰ لشگر را متوقف كرد. اما آيا در هر نبردي، نيروي هوايي حرف اول را خواهد زد؟ به شرط تجهيزات و آموزشهاي مناسب، جواب مثبت است. ممكن است برخي گمان كنند هدف مقاله، كم‏رنگ نشان دادن نقش نيروهاي دريايي و زميني در جنگهاي نوين است، اما بايد گفت مباحث مربوط به برتري مطلق نيروي هوايي، چند پيش شرط دارد كه تحقق نيافتن هركدام از آنها مي‏تواند پروژهء انهدام كامل نيروهاي زميني را با مشكل مواجه كند. (1) برتري هوايي اگر به هر دليل، نيروي هوايي مهاجم نتواند نيروي هوايي نيروهاي مدافع را به طوركامل از بين ببرد و يا زمين‏گير كند، هواپيماهاي پشتيباني نزديك، هليكوپترها و بمب‏افكن‏هاي آن قادر نخواهند بود از چنگال تيز شكاري‏هاي مدافع، جان به سلامت ببرند. عراق 24 فروند MiG-29 داشت. ميگ۲۹ مي‏تواند در صورت پرواز، قادر است به سادگي هواپيماهاي كند پرواز A-10 (كه حدود ششصد كيلومتر، يعني يك سوم ميگ۲۹ سرعت دارند) را شكار كند. ناگفته پيداست همان‏طور كه تانكهاي پيشرفته‏اي نظير T-72 در مقابل هليكوپترهاي آپاچي به مانند كودكان بي‏دفاع تن به سرنوشت محتوم مي‏سپارند، هليكوپترها هم در مقابل شكاري‎ها، مانند پرنده‎هاي كوچك، اسير چنگال شاهين خواهند بود. از سوي ديگر نيروهاي هوايي پرقدرت قادرند هفته‏ها در برابر امواج هواپيماهاي مهاجم تاب آورده و آنها را به عقب برانند. آمريكا پروژهء جنگ آزادسازي عراق را با كمتر از 700 فروند هواپيما به پايان رساند، حال آنكه اگر قرار بود با نيروي هوايي قدرتمندي با ۸۰۰ هواپيما روبه‏رو شود، حداقل بايد ۲۰۰۰ هواپيما وارد عمل مي‏كرد و ماهها براي امن كردن فضا مي‏‎كوشيد. (2) پدافند دشمن اگر نيروهاي مدافع، نيروهاي پدافندي به ويژه از نوع موشكي داشته باشند، مبارزه با آنها آسان نخواهد بود. در جنگ سال 1991 خليج فارس، آمريكا تنها براي انهدام پدافندهاي عراقي در كنار بمبارانهاي شهري، بيش از ۳۰ هواپيما را از دست داد. دهها خلبان آمريكايي اسير عراق و از تلويزيون نشان داده شدند. [align=center][/align] [align=center]استینگر در افغانستان[/align] در طول سالهاي ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ پدافندهاي طراحي شده توسط روسها، جهنمي براي هواپيماهاي غربي و خلبانان آنها در جنگها ايجاد كرده بود. تلفات باورنكردني آمريكايي‏ها در نبرد ويتنام، ساقط شدن ۱۰۰ فروند هواپيماي اسرائيلي در طي ۳ روز اوّل در جنگ اكتبر ۱۹۷۳ و يا استفادهء مجاهدين افغان از موشك‏انداز استينگر كه منجربه سرنگوني صدها هليكوپتر و هواپيماي روس و در نهايت شكست كامل ارتش سرخ در جبههء افغانستان شد، همگي از نشانه‏هاي بارز اين داستان است. (3) استفادهء پرتعداد اگر نيروي مهاجم در به‏كارگيري هواپيما و هليكوپتر با محدوديت روبه‏رو باشد، مثلن در مبارزه با يك نيروي زميني عظيم از ۳۰۰ هواپيما استفاده كند و يا مثلن نسبت به‏كارگيري موشكهاي هوشمند به كل بمبها كم باشد و يا آنكه از پشتيباني اطلاعاتي (سيستم‏هاي ماهواره اي) كافي برخوردار نباشد، آنگاه نمي‏توانيم آنها را از قبل برنده بدانيم. بسياري از سلاحهايي كه ايالات متحده در نبرد اخير به كار برد، آنقدر گران‏قيمت است كه هيچ ارتشي توان خريداري آن را ندارد. موشكهاي هدايت شونده‏اي نظير AGM-130 آمريكايي بي‏شك از تانكهاي قديمي T-62 عراقي گرانتر بودند. قطعات مصرفي بمب‏افكن‏هاي بسيار پيشرفتهء B-2 بي‏شك به ارزش يك تيپ زرهي عراقي بود. (قيمت هر فروند B-2 حدود 1.2 ميليارد دلار يا معادل يكسال بودجه نظامي يك كشور متوسط است.) هليكوپتر آپاچي ۱۰ برابر يك هليكوپتر معمولي نظير كبرا یا هایند قيمت دارد. جنگنده‏هاي آمريكايي نظير F/A-18E/F Super Hornet در اين جنگ بين ۵۰ تا ۸۰ ميليون دلار قيمت داشتند، حال آنكه جنگنده‏هاي قديمي ارتشهاي جهان سومي نظير اف4 فانتوم، ميگ23 يا سوخوي22 به سختي ۵ ميليون دلار ارزش دارند. سقوط يك هليكوپتر بلك‏هاوك براي ارتش آمريكا قابل توجه نيست، اما معادل هفته‏ها حقوق كل پرسنل نيروي هوايي تركيه مي‏شود! بنابراين اگر ارتش، به هر دليل از پشتيباني مالي، فني و اطلاعاتي نيروي هوايي خود باز بماند، آنگاه اين مدافعان خشمگين هستند كه توان انجام پاتكهاي سنگين را پيدا مي‏كنند.
  6. تهيه و تاليف: دوست عزيزم آقاكريم هواپیمای Ching-kuo ساخت کشور تایوان طراحی جالبی دارد که با کمی دقت متوجه آن میشوید. این هواپیما طراحی استادانه ای از هواپیماهای امریکایی اف-16 و اف-18 است. همانطور که ملاحظه می کنید ترکیب کلی و آیرودینامیکی این هواپیما بسیار شبیه به هواپیمای اف-16 است با این تفاوت که ورودی موتور نیم دایره شکل حذف شدند و دو ورودی هوای بیضی شکل در زیر ابتدای بال ها همانند اف-18 قرار گرفته اند.خروجی موتورها یا اگزوز ها هم همانند اف-18 کنار هم قرار گرفته اند ولی با یک سکان عمودی متمایل به عقب همانند اف-16 . مشخصات فني : [align=left]Origin: Taiwan Type: lightweight air-defence fighter with anti-ship capability Max Speed: 1275 km/h / 792 mph Max Range N/A Dimensions: span 9.00 m / 29 ft 6 in over missile rails length 14.48 m / 47 ft 6 in including probe Weight: normal 9072 kg / 20,000 Ib Powerplant: two 4291-kg (9,460-lb) afterburning thrust ITEC (Garrett/AIDC) TFE1042-70 turbofans Armament: one 20-mm General Electric M61A1 Vulcan rotary six-barrel cannon, and provision for an unrevealed weight of disposable stores carried on six external hardpoints (two under the fuselage, two under the wings and two at the wingtips) for four Tien Chien 1 short-range AAMs, or two Tien Chien 2 medium-range AAMs, or four Tien Chien 1 and two Tien Chien 2 AAMs, or three Hsiung Feng II anti-shiPmissiles and two Tien Chien 1 AAMs, or AGMs, or various combinations of cannon pods, rocket-launcher pods and bombs[/align] [align=center] [/align] نويسنده: دوست خوبم آقا كريم
  7. ادامهء ماجرا از کتاب خاطرات منصور رفيع زاده: بعد از رسیدگی های بسیار دقیق توسط ساواک، کشف گردید که اتومبیلی که متعلق به سفارت شوروی، اما بدون پلاک سیاسی، به طور معمول مقابل منزل ویلایی سرلشگر مقربی در قلهک توقف می‏کند. سپس راننده پیاده شده، درب صندوق عقب را باز می‏کند و پس از چند دقیقه دوباره آن را بسته و از آنجا دور می‏شود. در این بین، هیچگونه تماس مستقیمی با مقربی انجام نمی شود. در نهایت مشخص شد که تیمسار مقربی و روسها، نیازی به تماس شخصی و فیزیکی برای انتقال اطلاعات نداشته اند. مقربی، اطلاعات حساس ارتش ایران را به درون دستگاههای الکترونیکی پیشرفتهء درون منزلش منتقل می کرد و اتومبیل عامل روسها که در مقابل منزل مقربی توقف کرده بود، از دستگاههای گیرندهء درون صندوق عقب، برای تقویت آن اطلاعات و ارسال مستقیم آن به مسکو و دفتر اصلی سازمان KGB استفاده می کرده اند. وقتی که ماموران KGB حوالی نیمه شب به مقابل خانهء مقربی رسیدند، یک اتومبیل پژوی 504 ساواک، از طرف مقابل ظاهر شده و شاخ به شاخ و به طور عمد به اتومبیل KGB کوبید. مقربی از خانه اش بیرون پرید که ببیند چه شده، اما با دیدن پژوی 504 که اتومبیل معمول ساواک در آن دوران بود، به سرعت به داخل منزلش برگشت. راننده ها از اتومبیل ها پیاده شدند و دعوایی سر گرفت. هر دو طرف درگیر، به محوطه ای در آن حوالی برده شدند و پلیس (که در واقع پلیس تهران نبوده و ماموران زبدهء ساواک بودند) دخالت کرد. ابتدا روسها وانمود کردند که زبان فارسی نمی دانند و سعی داشتند مسئله را یک تصادف کوچک جلوه دهند و قبول کردند که خسارت اتومبیل مقابل را بپردازند. آنها گفتند که روسی بوده اما دیپلمات نیستند. ولی پس از بازپرسی دقیق تر توسط ساواک، معلوم شد که از از دیپلماتهای ارشد سفارت شوروی در تهران هستند. روسها، مصونیت سیاسی خود را ارائه کردند و اصرار کردند که اتومبیل سفارت به آنها بازگردانده شود. به آنها گفته شد که چون اتومبیلشان درگیر تصادف بوده، لذا پلیس (ساواک) موقتن از آن نگهداری خواهد کرد. در همین حین، تیمسار مقربی توسط ساواک بازداشت شد و خانه اش مورد جستجوی دقیق قرار گرفت. اتومبیل او و همهء دستگاههایی الکترونیکی خانه اش که توسط KGB به وی داده شده بود، ضبط شد. همه چیز در اختیار ساواک قرار گرفت. به محض آنکه این موضوع به سفارت شوروی اطلاع داده شد، روسها درخواست نمودند که دیپلماتهایشان به دلیل مصونیت سیاسی، فورن به سفارتخانه تحویل داده شوند، اما موضوع تجهیزات الکترونیکی بسیار پیشرفته یافته شده در صندوق عقب اتومبیل روسها، مطرح بود. بعد از آزادی دیپلماتها، اتومبیل سفارت شوروی نیز تحویل گردید اما بدون لوازم جاسوسی. سفارت شوروی، یادداشتی به وزارت خارجه ارسال کرد و طی آن اعلام کرد که مقداری «لوازم شخصی» موجود در اتومبیل، هنوز بازگشت داده نشده است. زیرکی تیمسار نصیری وزارت خارجه به تیمسار نصیری تلفن زد و درخواست آنها را مطرح کرد و تیمسار جواب داد که به آنها بگویند اگر ممکن است لطف نموده لیست آن اقلام را به طور مجزا، دقیق و کاربردشان برای ما ارسال کنند و ما بسیار خوشحال خواهیم شد که این لوازم را از انبار پلیس (ساواک) یافته و خواستهء روسها را پیگیری نمائیم! اما سازمان CIA بسیار خوشحال بود که یک جاسوس ارشد KGB گیر افتاده است. هرچند که قبل از دستگیری مقربی، هیچ اطلاعیه ای دال بر وجود چنان ماموری در ایران از طرف ساواک دریافت نکرده بود و در واقع ساواک به دور از چشمان CIA این عملیات موفقیت آمیز را به انجام رسانده بود. اما پس از اطلاع از دستگیری مقربی، ماموران ارشد CIA از ساواک دو خواهش کردند: 1) از ساواک خواستند قبل از افشای اطلاعات ذی قیمت وی، مقربی اعدام نشود و با وی مصاحبه ای انجام دهند. 2) درخواست نمودند ابزارهای بسیار پیشرفتهء الکترونیکی ضبط شده در اتومبیل سفارت شوروی، توسط CIA مورد بررسی قرار گیرد. کمی بعد از آن، دریادار Stanfield Turner (ریاست وقت سیا) تیمسار نصیری را برای صرف ناهار در دفتر مرکزی CIA در واشینگتن دعوت کرد. من (رفیع زاده) نیز برای ناهار دعوت شده بودم. CIA توضیح داد که سفیر ایران که قاعدتن در این گونه ملاقاتهای رسمی می بایستی گروه ایرانی را همراهی می کرد، دارای مجوز امنیتی لازم جهت حضور در دفتر مرکزی CIA نمی باشد! لذا از اینکه نتوانسته بودند سفیر ایران را دعوت کنند، عذرخواهی کردند. دریادار «ترنر» از نصیری در مورد نشانه ای که ساواک را از فعالیتهای مقربی مطلع نموده بود، سوال کرد و در واقع می خواست بداند چگونه ساواک در این زمینه، بسیار موفق تر از CIA عمل کرده است!
  8. [align=center]MiG-21 Lancer ، نيزه اندازي توانا[/align] [align=center][/align] شركت روماني‏ - اسرائيلي البيت آئروستار (Elbit-Aerostar) تعداد 110 فروند ميگ21 قديمي نيروي هوايي روماني را مدرنيزه كرد. اين ميگ21 جديد، اكنون به نام Lancer (نيزه‏انداز) شناخته مي‏شود. لنسر گامی است بزرگ براي نيروي هوايي روماني در جهت همكاري بهتر و بيشتر با ناتو، تا اين كشور هرچه سريعتر بتواند با رسيد به استانداردهاي ناتو، به عضويت اين سازمان درآيد. یکی از دلائلی که رومانی تصمیم گرفت جنگنده های قدیمی میگ21 خود را بهینه سازی کند این بود که ایالات متحده تنها جنگنده های قدیمی F-16A/B (تحویل نشده به پاکستان) را به رومانی پیشنهاد داد. رومانی تعداد 18 فروند MiG-29A در اختیار دارد که سیستم های الکترونیک و راداری ضعیف و TBO پائین این جنگنده، مانع خرید مجدد تعداد دیگری میگ29 از روسیه شد. در آئرواستار 1100 نفر از کارشناسان زبده روی برنامه ی ارتقاء میگ21 کار می کنند. یکی از مشکلات بزرگ مهندسان این برنامه ی ارتقاء، کمبود اطلاعات طراحی سازه در مورد میگ21 روسی بود. ولی به دلیل این که آئرواستار به عنوان یک مرکز تعمیرات اساسی تجربیات زیادی از میگ21 داشت و همچنین تجارب عالی مهندسین اسرائیلی در انجام مهندسی معکوس، کمک زیادی به پیشرفت این برنامه نمود. اکنون کشور رومانی با صرف کمترین هزینه، مالک یک جنگنده ی تمام عیار نسل چهارم شده است!! و با توجه به موفقیت بسیار زیاد طرح، مجارستان نیز خواهان ارتقاء میگهای21 خود شده است. برنامهء مدرنيزاسيون برنامه‏ي جاه طلبانه‎ي مدرنيزه سازي كه اواسط دههء 90 به وسيلهء دولت روماني آغاز شد، اكنون در مراحل پاياني خود است. طبق اين برنامه 100 فروند از مدلهاي قديمي M و MF و BiS ميگ21 و همچنين 10 فروند نوع آموزشي و دونفرهء مدل U به سطح تكنولوژيك بسيار بالا ارتقاء مي‏يابند. كل اين پروژه، رقم بسيار مناسب 320 ميليون دلار را بالغ مي‎‏شود. اكنون 4 پايگاه هوايي روماني با تعداد سورتي بيش از 30000 عدد، فعال و عملياتي مي‏باشند. مقايسه‏ي ميزان ساعات پروازي كه با مدلهاي قديمي ميگ21 تنها به 30 ساعت در سال محدود بود، اكنون با ورود لنسر، سه برابر شده است. اكنون جنگنده‏اي چندمنظور با امكان پرواز در هرگونه شرائط آب و هوايي در اختيار است كه پيشتر با مدلهاي ضعيف و قديمي ميگ21 ، بسياري از اين پروازها امكان‏پذير نبودند. قابليتهاي پروازي و آويونيك (آلات و نشان‏دهنده‏هاي اطلاعات پرواز) استثنايي جنگنده‎ي جديد، اكنون با سطح تكنولوژيك جنگنده‏‎هاي پيشرفته‏ي ناتو برابري مي‏كند. اكنون خلبانان نيروي هوايي روماني مي‏توانند در ماموريتهاي پيچيده و مهم نظير شناسايي ليزري اهداف و حملات بسيار دقيق با بمبهاي هدايت شونده‏ي ليزري شركت نمايند كه اين امر با امكانات جنگنده‏هاي جديد ناتو برابر مي‏كند. [align=center][/align] لنسر اكنون به ستون قابل اطميناني براي نيروي هوايي روماني تبديل شده است. اين جنگنده براي روماني، نقش اصلي دفاع هوايي، ايجاد برتري هوايي در فواصل نزديك و امور آموزشي را به طور كامل برعهده گرفته است. لنسر قادر است هم از تسليحات غربي نظير موشكهاي هوا به هواي سايدوايندر استفاده كند و هم از موشكهاي هوا به هواي روسي نظير R-60 يا R-73 بهره بجويد و هم قادر است از تسليحات اسرائيلي نظير موشكهاي هوا به هوايي پايتون3 و بمبهاي هدايت شونده‏ي 250 يا 500 پاوندي حمل و استفاده كند. همچنين سيستم‏هاي ضدالكترونيك (ECM) ، غلافهاي شناسايي و جاسوسي در لنسر گنجانده شده‏اند. خطاي شناسايي رادار به 7 ميل در راديان كاهش يافته است و خطاي اصابت بمبهاي ليزري بين 1 تا 2 متر مي‏باشد. مكانهاي نامتقارن و مشكل‏ساز نصب تسليحات در ميگ21 روسی، اكنون اصلاح شده‏اند و اين امر لنسر را قادر مي‏سازد انعطاف‏‎پذيري بيشتري در حمل تسليحات داشته باشد. از 110 جنگنده‏ي ميگ21، تعداد 85 فروند جهت انجام عمليات بر عليه اهداف زميني (Ground Attack) با ردارد ويژه‏ي مسافت ياب زميني و 25 فروند هم جهت دفاع هوايي با رادار مخصوص EL/M-2032 ساخت شركت التاي اسرائيل (Elta) مجهز شده‏اند. اين رادار تواناي معادل رادار F-16C را به لنسر در دفاع هوايي مي‏بخشد. همچنين تجهيزاتي جهت افزايش ايمني در هنگام پرواز شبانه و قابليت پرواز در شرائط گوناگون آب و هوايي به لنسر افزوده شده است. همچنين در پروژه‏ي لنسر، ساخت دستگاه شبيه‏ساز كامل براي امور آموزشي خلبانان ميگ21 انجام پذيرفت. كابين بسيار پيشرفته و غيرقابل باور ايجاد يك محيط دوستانه بين خلبان و كابين (man-machine cockpit interface) توسط صنايع البيت اسرائيل انجام پذيرفته است. يك نمايشگر HUD (سربالا)، كنترلهاي HOTAS (كنترل جنگنده بدون برداشتن دست از اهرم كنترل اصلي) و دو نمايشگر تلويزيوني (LCD) با ابعاد 5×5 اينچ ساحت البيت اسرائيل از جمله‏ي ادوات جديد است. يكي از اين نمايشگرهاي تمام رنگي جهت نمايش اطلاعات پروازي و ناوبري و ديگري كه نمايشگر تك رنگ است جهت نمايش اطلاعات راداري استفاده مي‏شود. [align=center][/align] همچنين چراغ‏هاي هشداردهنده و كليدهاي استارت كه در كابين ميگ21 در اطراف آلات نمايشگر پروازي پراكنده نصب شده بودند، اكنون در كنار هم جمع‏آوري شده‏اند. [align=center][/align] [align=center]کابین ابتدایی میگ21[/align] شركت البيت سيستمز، سيستم‏هاي جديدي چون مكان‏ياب جهاني (GPS) و رادارهاي جديد و همچنين دو خط انتقال اطلاعات پروازي (Data Bus) از نوع MiL-Std 1533 يكي براي تسليحات و ديگري براي سيستم‏هاي الكترونيك پروازي كه به يك كامپيوتر بسيار پيشرفته و چندمنظوره متصل مي‏باشند را بر روي لنسر نصب كرده است. سيستم جديد ناوبري ساخت ماركني، يك ژيروسكوپ بسيار دقيق، سيستم فرود با استفاده از آلات بسيار دقيق و تجهيزات VOR/DME از جمله ادوات نصب شده‏ي ديگر مي‏باشند. VOR= Very high frequency Omni direction Radio range DME= Distance Measuring Equipment با حذف بسیاری از تجهیزات آنالوگ و قدیمی روسی که صفحه ی نمایش میگ21 را شلوغ کرده بود، دید خلبان به طرز عالی بهبود یافته است. همچنین برای نوع دو کابینه، کاناپی جدیدی برای کابین عقب ساخته شد که از جنس پلکسی گلاس (پلاستیک شفاف) ساخت آئروستار بود. در کاناپی روسی کابین عقب، از نوار پهن فلزی حاوی پریسکوپ حجیم متحرک و سنگین استفاده شده بود. بهینه سازی موتور و بدنه بهينه‏سازي موتورها و بدنه نيز بر عهده‏ي شركت آئرواستار گذاشته شده است. در جریان این برنامه، موتورهای قدیمی R-13 ساخت تومانسکی تعمیر اساسی شدند. بالها و سکانهای افقی و عمودی باز شده، تعمیر و یا تعویض شدند. همچنین سیم کشی کل هواپیما دوباره انجام شد. تمامی تجهیزات زائد روسی برداشته شد و اصلاحات اساسی در داخل کابین به منظور قابلیت نصب نمایشگرهای LCD و سیستم های آویونیک جدید انجام شد. [align=center][/align] همچنین برخی تغییرات اساسی در سازه ی هواپیما انجام شد. برای مثال بخشی از بدنه ی هواپیمای جهت نصب منحرف کننده های Chaf و Flare به طور کامل تغییر یافت. براي تعيين كارايي سيستم‏هاي جديد، از خلبانان رومانيايي و اسرائيلي بر روي دو فروند هواپيماي مشابه (يكي در تاسيسات البيت در حيفا و ديگري در كارخانه‏ي آئرواستار روماني) استفاده شده است. آزمونهاي پروازي تا سال 1997 و برنامه‏ي آزمايش هماهنگي تسليحات جديد با سيستم‏هاي كنترلي نصب شده در سال 1998 با موفقيت انجام شدند. [align=center][/align] در هنگام پرواز در هوای ابری، سقف قابل فرود از 600 متر در میگ21 به 300 متر در لنسر کاهش یافته است که این میزان در برنامه بهسازی مجدد تا 100 متر نیز کاهش خواهد یافت. این ارتقاء، نیاز به سوخت را در هوای نامساعد و ابری کاهش می دهد و خلبان، زمان کمتری برای فرود صرف خواهد کرد. بنا به گفتهء مدير برنامهء لنسر در وزارت دفاع روماني، لنسر از نظر سيستم‏هاي پروازي، جنگ‏افزار و الكترونيكي با جنگنده‏ي F-16C يا ساير جنگنده‏هاي پيشرفتهء نسل چهارم مطابقت مي‏كند. خلبانان ميگ21 كه با لنسر پرواز كرده‏اند، مي‏گويند اين ديگر يك ميگ قديمي و ناتوان نيست بلكه يك جنگندهء كاملن جديد مي‏باشد. آنها ادعا مي‏كنند اين جنگنده در نتيجه‏ي كاهش بار فكري خلبان، به وي فرصت مي‏دهد تا توجه بيشتري به رزم هوايي يا زميني داشته باشد. سیستم پیشرفته DASH يكي از مهترين مواردي كه بايد خلبانان ميگ21 با پرواز هواپيماي لنسر عادت كنند، استفاده از سيستم نمايشگر روي شيشه‏ي كابين جلو (نمايشگر سربالا يا HUD) و سيستم بسيار پيشرفته‏ي نمايشگر روي كلاه پروازي (DASH) ساخت مي‏باشد. در سيستم DASH ، اطلاعات نمايشگر HUD به داخل نمايشگر كوچكي بر روي كلاه خلباني منتقل مي‏شوند. سيستم (DASH= Display And Sight Helmet) ساخت شركت البيت سيستمز اسرائيل است. [align=center][/align] [align=center]The DASH helmet allows the pilot to fly head-up and off-boresight[/align] در هواپيماي ميگ21 ، هدايت هواپيما مستلزم دقت بسيار بيشتر در هنگامي بود كه خلبان سر خود را بالا آورده و بيرون را نگاه مي‏كرد. ولي در لنسر با استفاده از كلاه پروازي DASH ، كنترل جنگنده بسيار ساده‏تر شده و خلبان كنترل هواپيما را از دست نمي‏دهد. ترکیب کلاه پروازی DASH و موشک پایتون3 ، کارایی جنگنده را در نبردهای داگ فایت به شدت افزایش داده است. این کلاه، خلبان لنسر را قادر می سازد بدون تغییر جهت پرواز هواپیما، به سوی اهداف قفل کرده و به سمت آنان شلیک کند. این امر به خلبان لنسر این امکان را می دهد که به اهداف هوایی در دو سمت چپ و راست خود، همزمان شلیک کند! صنایع البیت اسرائیل به روش مهندسی معکوس، کلاه خلبانی فوق را با موفقیت با موشکهای روسی R-60 و R-73 تطبیق داده است. این کلاه پروازی را می توان برای ماموریتهای شناسایی – عکسبرداری و ماموریتهای هوا به زمین، مورد استفاده قرار داد. همچنین با ژیروسکوپ جدید لنسر، می توان با استفاده از مسلسلهای 23 میلی متری، خط برخورد محاسبه شده ی گلوله ها را بدست آورد و به طور مداوم مسیر پروازی پیش بینی شده (قبل از شلیک!) گلوله ها را روی نمایشگر HUD مشاهده کرد. بدین ترتیب دقت هدفگیری با مسلسل به شدت افزایش می یابد. هدفگیر چشمی جدید مشابه مدل استفاده شده در F-16E است. اما کلاه DASH ، تکنولوژی بسیار جدیدی است که تنها در J-10 چینی استفاده شده است و صنایع البیت در حال فروش تکنولوژی این سیستم به ایالات متحده می باشد!! سیستم رادار و الکترونیک رادار بسیار پیشرفته ی پالس - داپلر EL/M-2032 ساخت شرکت التای اسرائیل، توانایی رهگیری همزمان 8 هدف را می دهد! این رادار، کارایی جنگنده را در ماموریتهای هوا به هوا به شدت افزایش داده است. رادار اصلی میگ21 بردی معادل 20 کیلومتر دارد! و می تواند هدفها را تنها از فاصله ی 10 کیلومتری رهگیری نماید! اما اکنون رادار جدید، بردی برابر 80 کیلومتر دارد و می تواند اهداف هوایی را در فاصله ی بین 60 تا 80 کیلومتری کشف نماید. به منظور تطبیق دماغه ی میگ21 با رادار جدید اسرائیلی، یک پوشش جدید برای دماغه ی میگ21 طراحی شد. مدل Ground Attack یا ضربتی این جنگنده (مخصوص عملیات بر علیه اهداف زمینی) تنها مجهز به یک رادار مسافت یاب ساخت التا می باشد. لنسر همچنین قادر به حمل یک غلاف مخصوص عملیات جاسوسی – اکتشافی و عکسبرداری (Photo Reconnaissance pod) و یک غلاف نشانه گذاری لیزری (Laser Designator pod) ساخت صنایع رافال اسرائیل می باشد که به این جنگنده، توانی برابر یا حتا بیش از RF-4E می دهد! لنسر یک گیرنده ی هشدار راداری SPS-20 ساخت اسرائیل و یک سیستم پخش کننده ی Chaf و Flare (جهت انحراف موشکهای شلیک شده به طرفش) و یک غلاف ضدعمل الکترونیک (ECM) دارد. به جهت جلوگیری از ایجاد اخلال در سیستم های مخابراتی، در لنسر از دو سیستم با قابلیت کار در فرکانس های متفاوت استفاده شده است. این سیستم های ساخت شرکت Reutech (آفریقای جنوبی) هستند. همچین یک سیستم هشدار دهندهء بسیار جالب با صدای انسان و به زبان رومانیایی نیز بر روی این جنگنده نصب شده است. سیستم بسیار پیچیده استخراج اطلاعات عملیات (در حد F-15E) شامل یک دستگاه ضبط تصاویر ویدیویی کابین خلبان (Cockpit Video Recorder) ، بخش عملیات زمینی را قادر می سازد تا به طور دقیق بداند که چه عملی درست انجام شده یا غلط بوده است و چگونه باید اصلاح شود! نوارهای ویدیویی حاصل از پرواز فرمیشن 4 فروند لنسر می تواند با یکدیگر هماهنگ گردد و به طور همزمان به نمایش درآید! اطلاعات سیستم HUD به همراه اطلاعات سیستم راداری روی یک نوار کاست ضبط می شود. این نوار در سیستم های زمینی ساخت البیت جهت آگاهی دقیق خلبانان از اتفاقات هنگام پرواز به نمایش در می آید. سیستم شناسایی دوست از دشمن (IFF) یا Identification Friend or Foe با سیستم های موجود در ناتو هماهنگ شده است تا لنسر بتواند در مانورهای نظامی ناتو شرکت کند. برنامهء نرم افزار تبدیل تغییرات فیزیکی حاصل از پرواز بر روی سنسورهای هواپیما به زبان JAVA نوشته شده است و این امکان را می دهد که خلبان تنها با زدن یک کلید، واحد نشان دهنده ی سرعت را از کیلومتر بر ساعت به نات یا مایل بر ساعت تبدیل کند یا ارتفاع سنج به جای متر از واحد فوت، ارتفاع پروازی را بر روی LCD نمایش دهد!! سيستم جديد دو خطی انتقال اطلاعات پروازي (Data Bus) از نوع MiL-Std 1533 این امکان را می دهد که به طور قابل توجهی از مقدار سیم کشی درون جنگنده کاسته شود. با توجه به زیاد شدن ادوات الکترونیکی، یک مولد نیروی کمکی جریان الکتریکی جدید و یک سیستم کنترل محیطی جدید، جایگزین سیستم بسیار ابتدایی روسی شد. تسلیحات جایگاههای 2 تایی حمل مهمات در میگ21 ، در مدل لنسر به 3 قلاب افزایش یافته اند. همانطور که پیشتر ذکر شد موشکهای هوا به هوای R-60 و R-73 و راکت اندازهای UB32، موشکهای هوا به هوای اسرائیلی پایتون3 و مجموعه ی هدایت کننده ی بمب با سیستم Infrared (حرارت یاب) ساخت صنایع البیت اسرائیل، بمب های هدایت شونده ی لیزری (مشابه GBU12) و بمبهای سقوط آزاد Mk-82 و Mk-83 از جمله ی مهمات قابل حمل توسط لنسر هستند. پایلونهای زیر بدنه ی میگ21 نیز به طور کامل جهت حمل جنگ افزارهای جدید، تعویض شده اند. [align=center][/align] [align=center]پایتون3[/align] [align=center][/align] [align=center]راکت اندازهای UB32[/align] منابع: http://www.defense-update.com/news/lancer.htm http://www.ainonline.com/Publications/farn/farn_02/farn_o2d1_100thmig21pg41.html
  9. General Dynamics F-111 بمب‏افكن استراتژيك اف111 هواپيماي F-111 ساخت جنرال دايناميكز، يك هواپيمای بمب افکن محسوب می شود که قادر است در نقش های متفاوتی چون بمب‏افكن استراتژيك ميان‏برد، هواپیمای شناسايي و جنگندهء ضربتي به کار گرفته شود. اف111 در دههء 1960 وارد خدمت شده است. امروزه تنها كاربر F-111، نيروي هوايي سلطنتي استراليا (RAAF) مي‏باشد و اين كشور قصد دارد بمب‏افكن‏هاي F-111 خود را كه در استراليا با نام Pig شناخته مي‏‎شوند، تا سال 2010 در خدمت نگه دارد. استراليا، به تازگي، علاقمندي خود را جهت به خدمت‏گيري جنگندهء فوق‏پيشرفتهء F/A-22 یا F-35 جهت بازنشستگي F-111 ها، اعلام كرده است. [align=center][/align] طراحی منحصر به فرد اف111، پیشگام معرفی تکنولوژی‏های نوینی در عرصهء هواپیماهای نظامی محسوب گردید. از جملهء آنها می‎توان به تكنولوژي منحصر به فرد بالهای متغیر، موتور توربوفن دارای پس‏سوز و سیستم راداری پنهان شدن در پوشش عوارض طبیعی زمین (Terrain Following Radar) جهت پرواز در ارتفاع پست با سرعت بالا را اشاره کرد. طراحی اف111 از ابتدا بی‏نقص و کامل بود، علی‏الخصوص برای مهندسین هوافضای روس که تا آن موقع، چنین هواپیمایی را مشاهده نکرده بود. بسیاری از سامانه‏هایی که در اف111 براي اولين بار به کار گرفته شدند و ما امروزه آنها را پیش پا افتاده و عادی می‏دانیم، در زمان طراحی اف111، بسیار پیشرفته محسوب می‏شدند. اف111 در ابتدا، با مشکلات عدیده‏ای دست به گریبان بود. در آن زمان، وزارت دفاع ایالات متحده، از اف111 توقع انجام ماموریتهای بسیار متفاوتی را داشت. از جملهء توقعات وزارت دفاع، به ماموریتهایی چون «رهگیر ناونشین» اشاره کرد که به عللی که توضیح خواهم داد، کنار گذاشته شد. (ماموریت رهگیر ناونشین، بعدها بر عهدهء جنگندهء بسیار موفق و پیشرفتهء اف14 تامکت گذاشته شد) [align=center][/align] [align=center]F-111B: یک جنگندهء ناونشین ناموفق[/align] نیروی هوایی ایالات متحده، رسمن جنگندهء F-15E را جایگزین بمب‏افکن‏های قدیمی F-111 نموده است؛ F-15E قرار است جهت انجام ماموریتهای ضربتی با دقت بالا مورد استفاده قرار گیرد. ضمن اینکه ماموریت بمباران سنگين با سرعت مافوق صوت نیز بر عهدهء بمب افکن سنگین B-1B Lancer نهاده شده است. بمب افکن های B-1B در جریان جنگ سال 2003 با عراق که منجر به سقوط رژیم صدام گردید، بسیار موفق عمل کردند. بمب افکن های B-1 با استفاده از سیستم پرواز در ارتفاع پست، خود را به بغداد رساندند و مخفیگاه صدام در محلهء المنصور را با موشکهای کروز در آسمان حومهء بغداد هدف قرار دادند. (صدام 5 دقیقه قبل از این محل خارج شده بود) طراحي جنگندهء F-111 يك بمب‏افكن تاكتيكي با كاربري‏هاي گوناگون محسوب مي‏شد كه قادر بود ماموريتهاي خود را با سرعت مافوق‎‏صوت به انجام برساند. اين جنگنده يكي از هواپيماهايي بسيار بحث‏برانگيز زمان خود محسوب مي‎شد. اف111 يكي از ايمن‏ترين هواپيماهاي عملياتي تاريخ نيروي هوايي ايالات متحده محسوب مي‎شد كه توانايي رزم بسيار فوق‏العاده‏اي در شرائط گوناگون آب و هوايي را دارا بود. اين هواپيما، ماحصل تلاشي بود جهت ساخت يك جنگندهء مشترك براي نيروي هوايي و دريايي ايالات متحده كه تحت برنامهء TFX به انجام رسيد. همچنان كه در ذيل مطلب توضيح داده‏ام، چنين توليد مشتركي، امكان پذير نشد و جنگندهء F-111B مختص نيروي دريايي كه ماحصل برنامهء TFX بود، هيچگاه توليد نگرديد. [align=center][/align] [align=center]F-111B[/align] اف111 مختص نيروي هوايي، در گونه‏هاي مختلفي توليد گشت كه از جملهء آنها مي‏توان به اف111 در مدل‏هاي A‏، D، E و F اشاره كرد. به جز اينها، جنگندهء FB-111A نيز توليد گشت كه يك بمب‏افكن استراتژيك محسوب مي‏‎شد و داراي مشكلات عديده‏‎اي بود. در اين بين، تنها نوع F دقيقن با مشخصات مورد نظر نيروي هوايي در برنامهء TFX مطابقت مي‏كرد. اين مدل، نسبت به ساير گونه‏هاي ساخته شده توسط جنرال‏دايناميكز داراي نقائص كمتري بود. F-111A اوليه، داراي مشكلات جدي در موتورها بود و از نقائص كمپرسور، خفگي و واماندگي رنج مي‏‎برد. خلبانان و مهندسين ناسا جهت رفت اين مشكلات، فشار زيادي وارد مي‏آوردند. بررسي‏هايي كه در مورد شكل دهانهء ورودي هواي موتورها صورت گرفت نشان دادند كه هواي مكيده شده از طريق دهانهء‌ ورودي موتورها، به دليل شكل ظاهري خاص دهانه، به طور طبيعي باعث خفگي و واماندگي كمپرسور موتورها مي‎شد. سرانجام، با توجه به نتايج تحقيقاتي كه توسط ناسا، نيروي هوايي و كمپاني جنرال‏دايناميكز حاصل گشت، مشكل موتورها با طراحي يك ورودي جديد هوا، رفع گرديد. F-111 قادر بود از كمترين ارتفاع كه نوك درختان بود تا ارتفاعي فراتر از 60 هزار فوت (18200 متر) به عمليات بپردازد. اف111 مجهز به بالهاي متمايل به عقب متغير بود (Variable-Sweep Wings) كه اين امر به خلبان اجازه مي‏داد جهت فرود با حداقل سرعت اقدام نمايد يا با سرعت مافوق‏صوت در سطح دريا پرواز كند و به سرعتي بيش از دو برابر سرعت صوت در ارتفاعات بالا دست پيدا كند. زاويهء بالها بين 16 (كاملن باز) تا 72.5 درجه (كاملن رو به عقب) قابل تغيير بود. در حالتي كه بالها كاملن رو به سمت جلو قرار گرفته بودند، حداكثر مساحت بال فراهم مي‏گشت و بدين جهت حداكثر ميزان نيروي برا كه مناسب برخاست با حداقل دويدن روي باند بود، فراهم مي‎شد. اف111 به هيچ نوع مانع فيزيكي جهت افزايش نيروي پسا و يا استفاده از رانش معكوس موتورها پس از فرود نيازي نداشت. [align=center][/align] دو خدمهء اف111 در كنار يكديگر مي‏نشستند. در كابين، يك اطاقك تحت فشار جهت خروج اضطراري به شكل يك محفظهء نجات براي سطح دريا يا زمين تعبيه شده بود. در شرائط اضطراري، هردو خدمهء درون كابين، درون آن باقي مي‏ماندند، سپس مادهء منفجره، باعث جدا شدن اطاقك كابين از بدنهء هواپيما مي‏شد. پس از آن، اطاقك به وسيلهء چتر نجات، پائين مي‏آمد. اطاقك نجات، داراي يك قسمت صيقلي كوچك به شكل بال است تا به هنگام جداشدن از هواپيما، دچار بي‏ثباتي نشود. كيسه‏‎هاي هوا به اين اطاقك كمك مي‏كنند تا در سطح آب شناور باقي بماند. اين اطاقك نجات را مي‏توان در هر سرعت و ارتفاعي، حتا زير آب، آزاد نمود. براي نجات در زير آب، كيسه‏هاي، پس از جداسازي كامل اطاقك از بدنه، باعث بالا آمدن اطاقك به سطح آب مي‎شوند. درون بالهاي هواپيما و همچنين قسمت اعظمي از بدنهء پشت كابين خدمه، تانكهاي سوخت تعبيه شده است. تنها با استفاده از مخازن سوخت داخلي، اف111 قادر است به راحتي بردي فراتر از 2500 ناتيكال مايل (4000 كيلومتر)‌ را طي نمايد؛ ضمن اينكه از مخازن سوخت خارجي نيز مي‎توان در جايگاههاي مخصوص زير بالها استفاده كرد و در صورت لزوم آنها را پرتاب نمود. هر چند كه اف111 به جهت انجام بمباران اتمي اتحاد شوروي طراحي گشت، اما قادر است انواع تسليحات معمول را نيز به خوبي بمب‏هاي هسته‏اي حمل نمايد. اف111 قادر است دو بمب يا سوخت اضافي را در محل تسليحات درون بدنه حمل كند. اما تسليحاتي كه در بيرون بدنه مي‏توانستند حمل شوند، شامل تركيبي از انواع بمب‏ها، موشكها و تانكهاي سوخت بود. جايگاههاي بارگذاري مهمات در دو محل زير بالهاي نزديك به بدنه، هنگام چرخش بالها، طوري مي‏چرخند كه تسليحات نصب شده، همواره موازي بدنه باشند. دو جايگاه بيروني‏‎تر نسبت به بدنه، قابليت چرخش ندارند، اما براي پرواز مافوق‏صوت‎، مي‏توان آنها را رها ساخت. سيستم‏هاي الكترونيك اف111، شامل تجهيزات مخابراتي، ناوبري، رادار تعقيب عوارض زمين، سامانهء هدفيابي و حمله و سيستم‏‎هاي از كارانداز دفاع هوايي دشمن مي‏باشد. ضمن اينكه يك رادار مخصوص بمباران، جهت افزايش دقت آزادسازي تسليحات بر روي هدف در شب يا شرائط نامساعد آب و هوايي به كار گرفته مي‎شود. اف111 مجهز به رادار تعقيب خودكار عوارض طبيعي زمين مي‏باشد كه به هواپيما اين امكان را مي‎دهد بدون ترس از برخورد به تپه،‌كوه يا سطح زمين، در يك ارتفاع ثابت پرواز كند و خطوط تراز زمين را تعقيب نمايد. اين سيستم همچنين امكان پرواز ايمن درون شكاف دره‏ها يا ميان كوهها را در شب يا روز بدون توجه به وضعيت آب و هوا را فراهم مي‏سازد. هرگاه يكي از سيستم‏‎هاي مربوط به اين قابليت، دچار نقص شوند، هواپيما به طور خودكار، ارتفاع مي‏گيرد. پروژهء TFX چه بود؟ شروع ساخت F-111 به زمانی باز می‏گردد که برنامهء ساخت هواپیمای TFX در پنتاگون آغاز شده بود. طی این برنامهء جاه‏طلبانه که در اوائل دههء 1960 کلید خورده بود، پنتاگون و شخص وزیر دفاع، رابرت مک نامارا، قصد داشت تا از یک طرح واحد، دو ماموریت کاملن متفاوت را بهره بگیرد. یعنی هواپیمایی که برای نیروی هوایی یک جنگنده - بمب افکن باشد و برای نیروی دریایی یک جنگندهء ناونشین با قابلیت دفاع هوایی بسیار دوربرد. در آن زمان چنین جنگنده‏ای قرار بود در نیروی دریایی جایگزین هواپیماهای F-4B و F-8 Crusader شود. فلسفهء مورد نظر نیروی دریایی برای یک جنگندهء رهگیر این بود که هواپیمای جدید، دارای قابلیت شکار و رهگيري دوربرد با موشکهای هوا به هوا، از فاصلهء بسیار دور و سرعت زیاد باشد. سر فرماندهی تاکتیکی نیروی هوایی، (Tactical Air Command یا TAC) به دنبال طرحی شکاری – بمب افکن بود که قادر باشد در عمق خاک دشمن، عملیات ضربتی انجام دهد، اما تمرکز عمدهء عملیات ضربتی مورد نظر، در اوائل دههء 1960 و پس از وقوع بحران موشکی کوبا، بر روی بمباران هسته‏ای مراکز مهم اتحاد شوروی قرار گرفت. هواپیمایی که قرار بود جایگزین جت‏های قدیمی F-105 Thunderchief شده و در ارتفاع کم، قادر باشد بمب‏های اتمی را رها کند، سریع و دورپرواز باشد. اما وقوع نبردهای هوایی در دههء 1960 با جنگنده های چابک و سریع MiG-17/19/21 در ویتنام، نیروی هوایی را به تعمق بیشتر واداشت. [align=center][/align] [align=center]F-105 Thunderchief[/align] به تاریخ ژوئن 1960، نیروی هوایی ایالات متحده، اقدام به صدور اطلاعیه‏ای کرد و در آن نیاز خود به یک هواپیما با قابلیت نفوذ در عمق پدافند هوایی شوروی و در ارتفاع پائین با سرعت زیاد را جهت رهاسازی بمبهای هسته‏ای اعلام کرد. این بمبهای هسته‏ای می‏بایست بر روی تاسیسات حیاتی روس‏ها، نظیر فرودگاهها و مراكز نظامی پرتاب شوند؛ ضمن اینکه هواپیما می‏بایست قادر به پرواز با سرعت 1.2 ماخ در ارتفاع کم و 2.5 ماخ در ارتفاع بالا بوده و دارای شعاع عمل رزمی فراتر از 890 مایل (1430 کیلومتر) باشد. این هواپیما همچنین می بایست قابلیت عمل در محدودهء کوچک را نيز داشته و دارای برد عبوری کافی جهت رسیدن به اروپا بدون سوختگیری هوایی باشد. همزمان، نیروی دریایی نیز از سال 1957، به دنبال یک شکاری رهگیر بردبلند بود تا بتواند در برابر بمب‏افکن‏های جدید شوروی که مجهز به موشکهای دوربرد ضدکشتی با کلاهک اتمی بودند، از ناوگان خود دفاع کند. نیروی دریایی به یک ناوگان دفاع هوایی (Fleet Air Defense یا FAD) نیاز داشت که چابک بوده، توانایی حمل سلاح آن از اف4 فانتوم بیشتر بوده و مجهز به یک رادار بسیار پرقدرت به همراه موشکهای دوربرد هوا به هوا باشد تا هم بمب‏افکن ها و هم موشکهای شلیک شده را منهدم نماید. F-111B همان طور که گفتیم، نیروی دریایی، جنگنده‏ای شکاری رهگیر را در نظر داشت تا از ناوگان جنگی خود در برابر موشکهای کروز دوربرد و همچنین شکاری بمب‏افکن‏های شوروی محافظت نماید. می‏دانیم که رزمناوها، دارای توانایی دفاع از خود با استفاده از سیستم‏های پدافندی هستند. یعنی یک حباب حفاظتی را به دور مجموعهء ناوها ایجاد می‏کنند. چنین سیستمی نسبت به حملات دشمن، حالت دفاعی و واکنشی پیدا می‏کند و هرچه برد محدودهء دفاعی کمتر باشد، امکان نفوذ بمب‏افکن‏ها یا موشکهای کروز ضدکشتی دشمن به درون آن، افزایش می‎یابد. به کارگیری ناو هواپیمابر و تشکیل مجموعه ناوهای جنگی دفاعی، امکان گسترش کمربند دفاعی را به اندازهء شعاع عمل هواپیماهای موجود، افزایش می‎دهد. این مجموعه که بدان Carrier Battle Group می‏گویند، مجهز به حدود 100 فروند هواپیما می‎باشد که حدود نیمی از آنها را هواپیماهای دفاع هوایی تشکیل می‎دهند. با این حال، ناو هواپیمابر به اندازهء پایگاههای هوایی و شاید خیلی بیشتر از آنها، آسیب‏پذیر است. بنابراین بدست آوردن برتری هوایی در دریا، بسیار حیاتی است. ستون فقرات گروه ناوگان جنگی هواپیمابر ایالات متحده را تا پایان سال 2006، جنگنده های بسیار توانمند F-14 Tomcat تشکیل می دادند. این جنگنده ها قادر بودند موشکهای ضدکشتی دشمن را از فواصل بیش از 100 مایل، با موشکهای دوربرد AIM-54 (فونیکس) هدف قرار دهند. بسیاری از موشکهای ضدکشتی پرتابی هواپیماهای عراقی در جریان جنگ با ایران، طعمهء فونیکس‎های پرتابی از تامكتهاي ایراني گشتند. یک موشک ضدکشتی مانند AM-39 (اگزوسه) یا Sunburn به راحتی می‏تواند توسط موشک فونیکس جنگندهء اف14 منهدم شود، امری که در دههء 1960 از عهدهء هواپیماهایی چون F-4B و F-8 به هیج وجه برنمی‏آمد. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء ناونشین F-4B (آگوست 1961 - ناو هواپیمابر فورستال)[/align] در دههء 1950، نیروی دریایی ایالات متحده بدین نتیجه رسیده بود که برای مقابله با تهدیدات شوروی، هواپیمایی زیرصوت با توانایی شلیک هم‎زمان چندین موشک به سوی چندین هدف در فواصل بسیار دور مورد نیاز است. پاسخ به چنین نیازی در ابتدا منجر به ساخت جنگندهء مادون صوت F-6D Missileer، و سپس در اواسط دههء 1960 منجر به ساخت F-111B و در اواخر دههء 1960 منجر به ساخت F-14 Tomcat شد. [align=center][/align] [align=center]F-6D Missileer[/align] جنگندهء تنبل و زیرصوت F-6D قادر بود موشک دو مرحله‏ای XAAM-M-10 (ایگل) را که مجهز به سیستم هدایت‏پذیری از نوع نیمه‏فعال راداری بود حمل و پرتاب کند؛ ضمن اینکه در این هواپیما از یک رادار پالس – داپلر بسیار نیرومند که دارای توانایی رهگیری به هنگام جستجو (Track While Scan) بود، استفاده شده بود که توانایی شلیک پشت سرهم و هدایت هم‎زمان چندین موشک ایگل را به F-6D می‏بخشید. بال مستقیم و بدون زاویه‏ای که همانند Cessna 172 در بالای بدئه نصب شده بود، امکان نصب 6 موشک ایگل را فراهم می‎نمود. موتور جدید توربوفن TF30-P-2 ساخت پرات اند ویتنی، پیشرانهء F-6D را تشکیل می‎داد. این موتور توربوفن، بسیار کم مصرف بود و نسبت به موتورهای توربوجت مرسوم در آن زمان، بسیار پیشرفته محسوب می‏گردید. بدنهء F-6D ساخت کمپانی داگلاس بود. اما برنامهء جنگندهء F-6D مجهز به موشکهای ایگل، از آنجا که تنها قادر به انجام یک ماموریت بود، در دسامبر 1960 به دستور پنتاگون لغو گردید. اما شوروی با دارای بودن انبوهی از موشکهای کروز ضدکشتی و بمب‏افکن‏هایی چون Tu-95، همچنان تهدید بسیار بالقوه برای ناوگان ایالات متحده به شمار می‏رفت، تهدیدی که بیشتر متوجه ناوهای هواپیمابر بی‏دفاع بود. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء F-8 Crusader در حال رهگیری یک بمب افکن Tu-95[/align] موشکهای کروز سطح به سطح قادرند در ارتفاع بسیار پائین پرواز کرده و خود را در پشش انحنای طبیعی کرهء زمین، پنهان نمایند. در نتیجه، کشف این موشکها به وسیلهء رادار کشتی‏های دفاعی محافظ ناوهای هواپیمابر، تا پیش از نزدیک شدن بیش از حد موشک، غیرممکن می‏شود. هرچند که موشکهای کروز ضدکشتی در ابتدا ساده بودند، اما با گذشت زمان، دارای سیستم‏های الکترونیکی بسیار پیشرفته شدند که آنها را قادر می‏ساخت در مسیرهای متغیری به سمت هدف رهسپار شوند؛ امری که بازهم بر دشواری رهگیری آنها می‎افزود. این نوع موشکها را می‎توان از طریق زیردریایی‏ها، ناوهای جنگی و بمب‏افکن‎ها شلیک نمود. بدین ترتیب بود كه تهدید علیه ناوهای هواپیمابر چند برابر شد. آن زمان شوروی مجهز به بمب‎افکن‎های سنگین و دوربردی چون Tu-95، Tu-16 و Tu-22 بود که از طریق این هواپیماها می‏توانست چندین موشک کروز بسیار دوربرد را به سمت ناوگان ایالات متحده شلیک نماید. این موشکها دارای بردی بین 50 تا بیش از 250 مایل بودند و به هنگام شلیک از فواصل دور، رادار کشتی نمی‎توانست هیچگاه هواپیمای دشمن را در صفحهء رادار خود مشاهده نماید. به دلیل برد بالای موشکهای کروز و همچنین انحنای طبیعی کرهء زمین، استفاده از یک جنگندهء شکاری مجهز به ترکیب رادار قدرتمند و موشکهای دوربرد هوا به هوا، تنها راه منطقی جهت دفاع در برابر چنین تهدیدی بود. یک رادار پرقدرت با توانایی دید پائین شلیک پائین، می‎توانست با موشکهای مناسب هوا به هوا، موشکهای کروز را به راحتی کشف کرده و منهدم نماید. [align=center][/align] [align=center]معرفی رسمی F-111B[/align] برنامهء TFX یا Tactical Fighter eXperimental یکی از برنامه‏هایی بود که در پنتاگون جهت ساخت یک هواپیمای مشترک برای نیروی دریایی و هوایی بود که منجر به ساخت F-111B گشت. هواپیمایی که قرار بود برای نیروی دریایی مجهز به رادار AWG-9 و موشکهای AIM-54A Phoenix شود و برای نیروی هوایی نیز نقش F-105 را ایفا کند. اما این در حالی بود که شرح وظائف مورد نیاز هریک از دو نیروی هوایی و دریایی، لزوم ساخت دو هواپیمای کاملن متفاوت را ايجاد كرده بود. پنتاگون و شخص وزیر دفاع قصد داشتند تا با ساخت F-111B، نیازمندی‏های هر دو نیرو را برآورده سازند و بدین طریق، صرفه‏جویی قابل ملاحظه‏ای در هزینه‎هاي پنتاگون انجام دهند. در آن زمان، گروه بررسي نیروی دریایی تحقیقاتی انجام داد و بدین نتیجه رسید که حمل و شلیک فونیکس از طریق F-111B امکان پذیر است. [align=center][/align] [align=center]F-111B در حال حمل موشکهای هوا به هوای فونیکس[/align] [align=center][/align] F-111B نخستین پرواز خود را به تاریخ 18 می 1965 به انجام رساند. اما همان موقع بود که ایرادات فراوان آن، سر باز نمودند: برای مثال شکل ورودی‏های هوای موتور و همچنين طراحي ضعيف سيستم سوخت‏‎رساني موتورها در برخی شرائط خاص، باعث خفگی کمپرسور می‏گردید؛ ضمن اینکه وزن F-111B برای حمل بر روی ناوهای هواپیمابر بیش از حد سنگین بود. برنامهء F-111B به هیچ وجه راضی کننده از آب در نیامد. خلبانان آزمایشگر نیروی دریایی از این هواپیما اصلن رضایت نداشتند. برای مثال نوع زاویهء شیشهء نصب شده در مقابل خلبان، در برخی زوایای خاص حمله یا به هنگام نزدیک شدن به سمت عرشهء ناو جهت فرود، باعث بازتابش نور می شد و دید خلبان را بسیار محدود می‏کرد. همچنین کابلهای نگهدارندهء هواپیما بر روی عرشهء ناو هواپیمابر، قادر به توقف هواپیمایی به وزن و ابعاد F-111B نبودند، ضمن اینکه فشار سیستم کاتاپولت موجود در ناوهای هواپیمابر، برای پرتاب F-111B، توان لازم را نداشت. به دلیل این همه مشکل پیش آمده، به تاریخ می 1968، کنگرهء ایالات متحده، پس از بررسی گزارش کمیتهء تحقیق، پروندهء ساخت F-111B را برای همیشه لغو نمود. تکنولوژی Variable geometry یا شکل هندسی متغیر يك بدنهء هواپيما كه ايده‏آل پرواز مافوق‏صوت باشد، بايد مجهز به بالهايي متمايل به عقب با حداكثر زاويه باشد، اما اين نوع طراحي، همچنان كه باعث افزايش سرعت گشت‏زني مي‏گرديد، برد پروازي و ميزان بارگذاري مهمات را به شدت كاهش مي‏داد، ضمن اينكه سرعت بسيار بالايي را براي فرود نياز داشت. به عبارتي ديگر، هواپيمايي كه داراي بالهاي بدون زاويه يا اندكي متمايل به عقب باشد، ضمن اينكه داراي هدايت‏پذيري آساني است، قادر است حجم سنگيني از مهمات را حمل كند و به علت مصرف سوخت كمتر، فواصل دورتري را بپيمايد. [align=center][/align] طرح بدنهء موسوم به «هندسي متغير» يا Variable geometry كه نيروي دريايي ايالات متحده پيشتر آن را در طراحي جنگندهء XF10F Jaguar آزموده و سپس آن را به سال 1953 كنار گذارده بود، تنها راه‏حل امكان‏پذير براي يك بدنهء واحد بود. بمب‏افكن F-111 اولين توليد رسمي در زمينهء هواپيماهايي مجهز به سيستم «شكل هندسي متغير» به شمار مي‏رفت. (با توجه به اينكه پيش از آن، طرح جنگندهء XF10F Jaguar نيروي دريايي، به سال 1953 لغو شده بود) [align=center][/align] [align=center]XF10F Jaguar ساخت گرومن: اولین جنگندهء بال متغیر جهان[/align] طرح هندسي متغير يا بال متغير، تا دههء 1980 در بسيار از هواپيماها به كار گرفته شد، اما طرح قديمي بال رو به عقب، به دليل هزينه‏هاي بالاي ساخت بالهاي متغير، هنوز به طور كامل منقرض نشده بود، زيرا هواپيماهايي كه داراي طرح هندسي متغير بودند، ضمن اينكه هزينه‏هاي بيشتري را لازم داشتند، دچار اضافه وزن فراتر از حد معمول مي‏گشتند. با اين حال، انواع بسيار گوناگوني از هواپيماها، به تقليد از طرح هندسي متغير به كار گرفته شده در F-111 پرداختند كه از جملهء‌ آنها مي‏توان به جنگنده‏هاي ساخت شوروي Su-17 (به سال 1966)، MiG-23 (به سال 1967)، بمب‏افكن Tu-22 (به سال 1969)، بمب‏افكن Su-24 (به سال 1970) و بمب‏افكن سنگين Tu-160 (به سال 1981) اشاره نمود. اما هواپيماهاي آمريكايي مجهز به تكنولوژي هندسي متغير، اينها هستند: F-14 Tomcat (به سال 1970) و بمب‏افكن سنگين B-1B Lancer (به سال 1974). در اروپا نيز مي‏توان به هواپيماي Panavia Tornado (به سال 1974) اشاره كرد. ضمن اينكه، در جنگندهء Su-24، همانند F-111، دو صندلي خدمهء پرواز در كنار هم قرار داشتند. [align=center][/align] [align=center]تصويري از كابين F-111 قبل از انجام يك پرواز شبانه[/align] به امید خدا ادمه دارد.
  10. [align=center]Panavia Tornado[/align] [align=center][/align] هواپيماي «پاناويا تورنادو» در خانوادهء جنگنده‏هاي دو نفره قرار مي‏گيرد كه مشتركن توسط بريتانيا، آلمان غربي و ايتاليا طراحي و ساخته شده است. تاكنون سه گونه از اين جنگنده، توليد شده است: IDS : نوع شكاري – بمب‏افكن يا Interdictor/Strike ADV : نوع ويژهء «دفاع هوايي» يا Air Defence Variant ECR : نوع ويژهء جنگ الكترونيك جهت عمليات «شكستن پدافند هوايي» يا Electronic Combat/Reconnaissance تورنادو، به وسيلهء شركت پاناويا طراحي و ساخته شد. اين شركت، كنسرسيومي بود متشكل از سه كمپاني: British Aerospace (بريتانيا) MBB (آلمان‏غربي) Alenia Aeronautica (ايتاليا) اولين پرواز تورنادو به تاريخ 14 آگوست 1974 انجام گرفت و به دنبال آن، توسط نيروي هوايي بريتانيا (RAF) و نيروي هوايي ايتاليا‌ (AMI) در عمليات Operation Granby (نامي كه نيروهاي انگليسي شركت كننده به جنگ 1991 خليج فارس اطلاق كرده بودند) مورد استفاده عملياتي قرار گرفت. همكاري مشترك و بين‏المللي، پس از ورود به خدمت جنگندهء تورنادو در قالب مسائل آموزشي نيز ادامه پيدا كرد و اين همكاري ارزيابي و آموزشي سه‎جانبه، از پايگاه روتلند (Rutland) متعلق به نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا آغاز شد. با احتساب تمامي گونه‏ها، تاكنون تعداد 992 فروند از اين جنگنده براي سه كشور سازنده و همچنين نيروي هوايي عربستان سعودي ساخته شده است. با وجود اينكه اين جنگنده هنوز در خدمت باقي است، برنامه‏اي جهت جايگزيني آن با يك هواپيماي پيشرفته‏تر نظير يوروفايتر مدون شده است. طراحي و توسعه در طول دههء 1960، دانشمندان و طراحان هوافضا، به «طرح هندسي متغير» (بال متغير يا variable geometry) به عنوان يك طرح كارآمد جهت كسب مانورپذيري بهتر و حفظ سرعت كروز با بالهاي باز و همچنين كسب سرعتهاي بالا در حالت بالهاي بسته، تواجه وافري داشتند. بريتانيا و فرانسه نخستين گام را به سال 1965 با طرح پروژه‏اي به نام AFVG (مخفف طرح هندسي متغير به زبان فرانسه) برداشتند كه در نهايت با انصراف فرانسه، اين طرح به سال 1967 كنار گذاشته شد. به سال 1968، آلمان‏غربي، هلند، بلژيك و كانادا، يك تيم طراحي را جهت جايگزيني طرح لغو شده به نام «هواپيماي چندكاره» (MRA يا Multi Role Aircraft) تشكيل دادند و اندكي بعد، طرح به نام «هواپيماي جنگي چندكاره» (MRCA يا Multi Role Combat Aircraft) تغيير نام داد. به سال 1968، بريتانيا نيز وارد گروه طراحي MRCA گرديد و يك يادداشت رسمي همكاري در اين زمينه، بين دولتهاي بريتانيا، آلمان‏غربي و ايتاليا به امضاء رسيد. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء تورنادو GR4 در محل نمايشگاه فارنبرو سال 2006[/align] طبق اين برنامه، مقرر شده بود هواپيمايي جديد و يك نفره، جهت جايگزيني جنگنده‏هاي قديمي F-104G و يك نوع دو نفرهء ضربتي جهت بريتانيا و آلمان‏غربي توليد شود. كانادا و بلژيك، به سال 1969 از اين برنامه خارج شدند. بنابراين تنها چهار كشور بريتانيا، آلمان‏غربي، ايتاليا و هلند باقي مانده بودند كه به تاريخ 26 مارس 1969، «كمپاني چندمليتي هواپيماسازي پاناويا» (Panavia Aircraft GmbH) را تاسيس كردند، هرچند كه هلند نيز به سال 1970 از اين شراكت خارج گرديد. بريتانيا و آلمان‏غربي هركدام 42.5 % سهم داشتند و 15 % باقيمانده، متعلق به ايتاليا بود. طبق اين مشاركت، قرار بود قسمت جلويي بدنه و دم در انگلستان، قسمت مركزي بدنه در آلمان، و بالها در ايتاليا مونتاژ شوند. [align=center][/align] [align=center]شركتهاي چندمليتي فراواني در امر توليد تورنادو دخيل بودند، از جمله شركت Turbo Union كه به سال 1970 جهت طراحي و ساخت موتور RB199 جهت اين جنگنده تاسيس گرديد، كه 40% سهام آن متعلق به رولزرويس (Rolls-Royce)، 40% متعلق به MTU و 20% متعلق به فيات بود.[/align] [align=center][/align] [align=center]تورنادو نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا به شمارهء ZA463[/align] در پايان اولين قسمت از پروژه به تاريخ مي 1970، طرح‏هاي مفهومي ارائه شده، به دو طرح كاهش يافتند: مدل يك نفره به نام Panavia 100 كه در ابتدا براي آلمان‏غربي در نظر گرفته شده بود و مدل دو نفره به نام Panavia 200 كه توسط نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا برگزيده شد و در نهايت تورنادو ناميده گرديد. در اين مقطع از پروژه، تصميم گرفته شد هواپيما منحصرن جهت انجام ماموريت بمباران ضربتي در ارتفاع پست به كار گرفته شود؛ اما نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا، به يك جنگندهء دفاع هوايي نياز داشت و بدين جهت گونهء F2 از اين جنگنده طراحي شد، اما با توجه به ايرادات جدي كه در طرح F2 ظاهر گشت، اين مدل، سريعن با رفع نقائص، به نام F3 تصحيح و معرفي گرديد. ناحيهء بالها جنگندهء تورنادو در اصل به منظور انجام عمليات ضربتي در ارتفاع پست و با سرعت مافوق‏صوت طراحي شد كه قادر به نشست و برخاست در باندهاي كوتاه نيز بود. اين ويژگي، نياز به دارا بودن قابليت پرواز متعادل در سرعتهاي بسيار و سرعتهاي بسيار زياد بود. به طور كلي، هواپيمايي كه جهت سرعتهاي بالا طراحي شده باشد، در سرعتهاي كم، بسيار ضعيف عمل مي‏كند؛ اين ويژگي در جنگنده‏هاي ميگ25 و ميگ31 به خوبي مشهود است و از نقاط ضعف اساسي اين جنگنده‏ها به شمار مي‏رود. به منظور دست‏يابي به كارايي مناسب در سرعتهاي بالا، نياز به طرح بالهاي «متمايل به عقب» يا «دلتاشكل» مي‏باشد؛ در حالي كه چنين بالهايي، در سرعتهاي كم، بسيار ناكارآمد هستند و براي پرواز در سرعتهاي كم، نياز به طرح بالهايي صاف يعني بدون حالت كشيدگي به عقب مي‏باشد. به منظور آنكه هواپيما در هر دو حالت سرعت كم و زياد قابل كنترل و هدايت‎پذيري مطلوب باشد، بالهايي با قابليت تحرك، طرحي مناسب محسوب مي‏‎شوند، و در نهايت براي جنگندهء تورنادو، طرح چنين بالهايي به تصويب رسيد. [align=center][/align] [align=center]به منظور دست‏يابي به كارايي مناسب در سرعتهاي بالا، نياز به طرح بالهاي «متمايل به عقب» يا «دلتاشكل» مي‏باشد؛ در حالي كه چنين بالهايي، در سرعتهاي كم، بسيار ناكارآمد هستند و براي پرواز در سرعتهاي كم، نياز به طرح بالهايي صاف يعني بدون حالت كشيدگي به عقب مي‏باشد. به منظور آنكه هواپيما در هر دو حالت سرعت كم و زياد قابل كنترل و هدايت‎پذيري مطلوب باشد، بالهايي با قابليت تحرك، طرحي مناسب محسوب مي‏‎شوند، و در نهايت براي جنگندهء تورنادو، طرح چنين بالهايي به تصويب رسيد.[/align] [align=center][/align] [align=center]تورنادو F3 نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا[/align] [align=center][/align] [align=center]هنگامي كه بالهاي جنگندهء تورنادو GR4 به سمت عقب جمع شده‏اند، قابليت پرواز ارتفاع پست با سرعت زياد در اين هواپيما، به واسطهء كاهش نيروي پسا، به شدت افزايش مي‏يابد. وقتي كه بالها به سمت عقب و بدنهء هواپيما در حال جمع شدن هستند، سطح برخورد ناحيهء بالها كاهش مي‏يابد. اين امر باعث كاهش جريان بادهاي آشفتهء پروازهاي ارتفاع پست مي‎شود. بنابراين نه تنها پرواز بسيار آسان‏تري براي خدمه فراهم مي‎‏شود، بلكه هواپيما در وضعيت بسيار پايداري جهت هدفگيري و آزادسازي تسليحات غيرهدايت شونده در پرواز ارتفاع پست قرار مي‏گيرد.[/align] تورنادو به نحوي ساخته شده است تا بتواند در باندهاي خاكي يا فرودگاههاي بزرگي كه هدف حملات هوايي قرار گرفته‏اند، نشست و برخاست كند. بنابراين به هنگام طراحي هواپيما، قابليت نشست و برخست در باندهاي كوتاه به عنوان يك ضرورت اساسي در نظر گرفته شد تا جنگنده قادر باشد در باندهاي خاكي كوتاه يا باندهاي اصلي آسيب ديده به خوبي عمل نمايد. هنگامي كه بالهاي جنگندهء تورنادو GR4 به طور كامل باز شده باشند، هواپيما بيشترين نيروي برا را بدست مي‏آورد، زيرا در اين حالت، مساحت درگير ناحيهء بال، به واسطهء در اختيار بودن حداكثر مساحت درگيري فلپ‏ها و اسلت‏ها، به بيشترين ميزان خود مي‏رسد. در اين حالت، در سرعتهاي كم، نيروي كشش (برا) بسيار بيشتري فراهم مي‏گردد، در نتيجه، حداقل ميزان سرعت جهت فرود فراهم مي‎شود و بالطبع، مسافت كوتاهي نيز جهت فرود مهيا مي‎شود. به طور كلي، وقتي خلبان قصد پرواز در ارتفاع پست را مي‏كند، جهت دست‏يابي به بيشترين مقدار نيروي برا، بالها را با اهرمي كه در كابين تعبيه شده است، به حالت حداكثر ميزان بازشدگي به سمت جلو تغيير مي‏دهد و به هنگام نياز به سرعتهاي بالا، بالها را به طور كامل به عقب مي‏كشد. جنگندهء تورنادو GR4 در سه حالت گوناگون پروازي، بسته به موقعيت بالها پرواز مي‏كند: 25 ، 45 و 67 درجه. متناظر با هر درجهء عقب‏رفتگي بالها، سقف سرعتي تعيين مي‎شود؛ اين تغييرات در زاويهء عقب‏رفتگي بالها، در كنار تركيب‏بندي جايگاههاي حمل مهمات در اين هواپيما، تاثير مستقيمي بر روي ويژگي نيروهاي برا و پسا برجاي مي‏گذارد. [align=center][/align] قابليت پرواز ارتفاع پست با سرعت زياد در اين هواپيما، به واسطهء كاهش نيروي پسا، به شدت افزايش مي‏يابد. وقتي كه بالها به سمت عقب و بدنهء هواپيما در حال جمع شدن هستند، سطح برخورد ناحيهء بالها كاهش مي‏يابد. اين امر باعث كاهش جريان بادهاي آشفتهء پروازهاي ارتفاع پست مي‎شود. بنابراين نه تنها پرواز بسيار آسان‏تري براي خدمه فراهم مي‎‏شود، بلكه هواپيما در وضعيت بسيار پايداري جهت هدفگيري و آزادسازي تسليحات غيرهدايت شونده در پرواز ارتفاع پست قرار مي‏گيرد. گونه‏ها سه گونهء اوليه از اين جنگنده وجود دارد كه همگي در 80 % بدنه مشترك هستند: IDS: گونهء ضربتي يا Interdictor/Strike ADV: گونهء دفاع هوايي يا Air Defence Variant ECR: گونهء جنگ الكترونيك/شناسايي يا Electronic Combat/Reconnaissance به امید خدا ادامه دارد.
  11. طرح دولت بوش براي ايجاد يك پايگاه دفاع موشكي در لهستان و يك سيستم رادار در جمهوري چك، باعث جنجال‌هاي بسياري شده است. «ولاديمير پوتين»، رئيس‌جمهور روسيه، هشدار داده است در صورتي كه آمريكا اين طرح را كنار نگذارد، ممكن است روسيه از توافق تسليحاتي با اروپا خارج شود. دولت آمريكا در توجيه اين عملش، آن را در درجه اول واكنش به تهديد موشكي ايران براي اروپا خوانده است و «رابرت جوزف»، نماينده ويژه آمريكا براي خلع سلاح هسته‌اي نيز گفته است كه ايران تا سال 2015، قادر به دستيابي به موشك‌هاي دوربرد بين‌قاره‌اي خواهد شد. ايران داراي برنامه موشكي فعالانه‌اي است و رهبران نظامي آن بارها پيشرفت در برد، دقت و پيچيدگي اين موشك‌ها را اعلام كرده‌اند. اين‌ كشور همچنين موشك‌هايي با برد كوتاه و متوسط دارد كه بيشترين برد آنها 1300 كيلومتر بوده و فاصله زيادي تا رسيدن به اروپاي ميانه دارد. اين امر نشان مي‌دهد كه به دلايل زير، ادعاهاي آمريكا كه اروپا در خطر حمله موشكي از سوي ايران است، درست نيست: 1. برنامه توسعه موشكي ايران در جنگ ايران و عراق (1980ـ1988) شروع شد كه در پاسخ به كشتارهاي موشكي صدام حسين در تهران و شهرهاي ديگر بود. آمار سازمان ملل، نشان مي‌دهد كه عراق 516 موشك اسكاد B را به ايران شليك كرده و در عوض، تنها 88 تا 100 موشك ايراني به سمت آنها شليك شده است. از آن زمان تحت سايه رقابت تسليحاتي كه در منطقه ايجاد شد و تلاش كشورهاي عضو سازمان همكاري‌هاي خليج [فارس] براي دستيابي به جت‌هاي جنگنده از طريق آمريكا و اروپا، ايران نيز به دنبال جايگزيني ارزان براي موشك‌هاي خود رفت. اين موشك‌ها بازدارنده‌اي مهم در صورت برخورد با عموسام هستند، چراكه توانايي هدف قرار دادن اهداف آمريكايي در عراق و ديگر نقاط خليج فارس را دارند. 2. موشك‌هاي ميان‌برد «شهاب 3» ايران پس از موشك‌هاي «نادونگ» كره شمالي طراحي شده‌اند كه به نوبه خود آنها نيز ساخته‌شده از الگوهاي شوروي هستند. بيشتر كارشناسان بر اين باورند كه سيستم موشكي ايران به نهايت توان بالقوه خود رسيده است و توانايي دستيابي به موشك‌هايي با برد بيشتر را ندارد. ايران براي اين كار، نيازمند ساخت موشك‌هاي پيچيده و پيشرفته چندمرحله‌اي است كه تكنولوژي آن را تنها چند كشور معدود در اختيار دارند و در اين روند عده‌اي نيز مانند هند و اسرائيل با مشكلات عمده‌اي براي توليد موشك‌هاي دوربرد قابل اعتماد روبه‌رو شده‌اند. 3. گزينه ديگر ايران براي وارد كردن موشك‌هاي دوربرد از خارج؛ براي مثال از كره شمالي، محدود و تحت‌الشعاع تحريم‌هاي سازمان ملل عليه ايران و كره شمالي است. هيچ مدركي نيز مبني بر همكاري موشكي ايران و هند يا پاكستان وجود ندارد. 4. موشك‌هاي ايران تا زماني كه قادر به حمل كلاهك هسته‌اي نباشند، نمي‌توانند تهديدي جدي به شمار آيند. هيچ مدركي نيز ادعاهاي آمريكا درباره تلاش ايران براي دستيابي به سلاح اتمي را تأييد نمي‌كند. تلاش آمريكا براي برقراري سيستم ضدموشك در بخش‌هايي از اروپا را بيشتر مي‌توان منتسب به شكست اروپايي‌ها در دور كردن ايران از برنامه اتمي اين كشور با استفاده از تحريم‌ها دانست. ايران نيز ممكن است از الگوي ژاپن پيروي كند كه تكميل چرخه سوخت هسته‌اي آنها را به يك كشور شبه تسليحات اتمي تبديل مي‌كند. 5. اگر هم فرض كنيم كه ايران تحريم‌ها را ناديده گرفته و چند بمب اتم بسازد، باز هم به اين معني نيست كه به توانايي پيشرفته توسعه كلاهك‌هاي اتمي دست يافته است. مواد منفجره اتمي معمولي، آن‌قدر سنگين و پرحجم است كه براي چنين اهدافي اصلا مناسب و كارآمد نيستند. 6. شبكه اقتصادي ـ بازرگاني و روابط انرژي كه ايران و اروپا را به هم پيوند داده است، در قرارداد گازي چند ميليارد دلاري با اتريش بازتاب مي‌يابد و طرح آمريكا براي بر هم زدن رفاقت اروپا با ايران را زير سؤال مي‌برد. منيع: بازتاب
  12. طرح توسعه و طراحی اولیهء این هواپیما به سال 1955 باز می‏گردد. طرح موسوم به XB-70 می بایست بمب‏افکنی استراتژیک، بزرگ و دارای برد پروازی بسیار زیاد باشد تا بتواند جایگزین شایسته‏ای برای بمب‏افکن‏های قدیمی B-52 باشد. همانند برنامهء تولید بمب‏افکن B-58، نیروی هوایی ایالات متحده خواستار استفاده از تکنولوژی‏های نوین در این بمب‏افکن بود. رقابت اصلی در مزایدهء طراحی این بمب افکن به دو شرکت معظم آن زمان، یعنی بوئینگ و نورث آمریکن واگذار شد. به سال 1958 طرح کمپانی نورث آمریکن برای تولید این بمب‏افکن انتخاب شد و قرارداد ساخت امضاء شد. نیروی هوایی نیازمند یک هواپیما با شرائط پروازی ویژه بود. بمب‏افکنی که بتواند با سرعت نزدیک به 3 ماخ (به صورت مداوم) و در ارتفاع بسیار بالا پرواز کند، ضمن آنکه دارای برد پروازی زیادی باشد و بتواند انواع مختلفی از سلاح‏های هسته‏ای و بمب‏های متعارف را حمل کند. اگرچه تکنولوژی رسیدن به سرعت 3 ماخ به سال 1957 محقق شده بود، اما در XB-70 از این نوع تکنولوژی الگوبرداری نشد. با توسعهء موشکهای دوربرد ضدهوایی (SAM) ، طرح XB-70 همانند B-47 و B-58 برای همیشه کنار گذاشته شد. دلیل این امر نیز، ساقط شدن هواپیمای جاسوسی U-2 به خلبانی فرانسیس گری پاورز به تاریخ یکم می 1960 بر فراز خاک اتحاد شوروی بود که دکترین حملات در ارتفاع بالا را به ارتفاع پائین تغییر داد. والکایری با توانایی فوق العادهء پرواز در سرعت 3.08 ماخ و برد پروازی بسیار طولانی، بمب‏افکنی با توانایی نفوذ به عمق خاک دشمن از ارتفاع بالا و انجام بمباران اتمی مناطق حساس اتحاد شوروی بود. با توجه به اینکه اولین پرواز این بمب‏افکن سنگین به سال 1964 انجام شده است، باید این هواپیما را از شاهکارهای طراحی جنگنده‏های نظامی دانست که تاکنون نیز رکورددار سرعت در بین بمب‏افکن‏های جهان می‏باشد و بعید است هم توسط بمب‏افکن دیگری رکوردهای آن بتواند شکسته شود. از نکات بارز طراحی والکایری می‏توان به بدنهء تمام فولادی و تیتانیومی که توان تحمل حرارت تا 350 درجهء سانتیگراد را دارد، پیش سکانهای روی دماغه و ورودی مثلثی شکل موتورهای آن اشاره کرد که هم اکنون در طراحی هواپیماهای فوق مدرن استفادهء بسیار دارد. در نخستین پرواز آزمایشی XB-70 این بمب‏افکن توانست به راحتی به سرعتی حدود 3 ماخ در ارتفاع 75000 فوتی دست یابد. پروازهای آزمایشی این هواپیما تا سال 1966 ادامه یافت. در یکی از پروازهای آزمایشی، والکایری به راحتی توانست مسافت 1000 مایلی را در زمان 33 دقیقه طی کند! والکایری از 6 موتور توربوجت YJ-93 ساخت جنرال‏الکتریک سود می‏جست که هرکدام کششی حدود 30000 پاوند ایجاد می‏کردند. این موتورها از سوخت بسیار خاصی به نام اتیل بوران استفاده می‏کردند که بسیار گران‏قیمت بود و در مخازن تعبیه شده در درون بالها ذخیره می‏گشت. موتورها در محفظه‏های مثلثی شکل با خروجی‏های دایره‏ای جداگانه قرار داشتند. والکایری به دلیل طرح خاص بالها، از پایداری دینامیکی بسیار خوبی در ارتفاع پائین برخوردار بود. به منظور پایداری آیرودینامیکی، بخش خارجی بال با توجه به سرعت هواپیما بین 25 تا 65 درجه به سمت پائین خم می‏شد. والکایری در پایلونهای میانی می‏توانست تا 16 بمب هسته‏ای یا 50000 پاوند بمب متعارف سقوط آزاد را حمل نماید. والکایری همانند سلف خود B-52 دارای هیچگونه وسیلهء دفاعی نبود و بهترین مدافع آن، سرعت بسیار زیاد و سیستم‏های ضداغتشاش الکترونیکی (ECM) پیشرفته‏اش بود. برای این بمب‏افکن، چهار خدمه در نظر گرفته شده بود که دو نفر خلبان و دو نفر دیگر مسئول سیستم‏ها بودند. هر 4 خدمه در کپسولهای تحت فشار خاصی (همانند آنچه در سفینه‏های پروازی وجود دارد) قرار می‏گرفتند که تنها راه زنده ماندن در آن سرعت وحشتناک و ارتفاع بسیار بالا بود. تنها دو فروند از این بمب‏افکن تولید شد. طرح این هواپیما تمام درخواستها و نیازهای نیروی هوایی را طبق قرارداد اولیه تامین می‏کرد ولی آسیب‏پذیری آن در برابر موشکهای SAM باعث کنارگذاری طرح شد زیرا بدنهء هواپیما در هنگام پرواز با سرعت کمتر از 3 ماخ بسیار راحت‏تر قابلیت شناسایی شدن داشت و می‏توانست شکار موشکهای سام اتحاد شوروی قرار گیرد و این به دلیل نوع خاص بال دلتا شکل و نازک آن بود که امکان پرواز با سرعت کم با مانورپذیری بالا در ارتفاع پائین را به هیچ وجه نداشت. به سال 1961 پرزیدنت جان اف کندی (رئیس جمهور فقید ایالات متحده) به دلیل گران تمام شدن نمونهء اولیهء والکایری (حدود 700 میلیون دلار) دستور داد که تنها به منظورهای تحقیقاتی از این هواپیما استفاده شود زیرا وی به آسیب‏پذیری این بمب‏افکن در جنگ پی برده بود و اعتقاد به استفاده از موشکهای دوربرد هسته‏ای به جای استفاده از بمب‏افکن پیدا کرده بود. بدین ترتیب پروژهء ساخت بمب‏افکن سنگین XB-70 که در سال 1964 اولین نمونه‏اش ساخته شده بود به سال 1969 برای همیشه بسته شد. برخی از کارشناسان نظامی بر این عقیده هستند که طرح بسیار پیشرفتهء XB-70 قربانی فشارها و تنگناهای اقتصادی ناشی از جنگ ویتنام گشت. سانحهء هشتم ژوئن ۱۹۶۶ از نگاه دوربین عکاسی ناسا سانحه همانطور که ذکر شد تنها دو فروند از این بمب افکن ساخته شد. هردو بمب‏افکن جهت آزمایشات مافوق صوت در اختیار سازمان ناسا قرار گرفتند اما بمب‏افکن دوم (به شماره سریال 0207 - 62) به تاریخ 8 ژوئن 1966، در یک پرواز آزمایشی مافوق صوت با جنگندهء F-104N برخورد کرد و از بین رفت. در این حادثه، خلبان F-104 به همراه کمک خلبان XB-70 کشته شدند اما خلبان XB-70 موفق به پرش از هواپیمای مشتعل گردید. بمب‏افکن اول (به شماره سریال 0001 - 62) از سال 1967 تا 1969 در اختیار ناسا بود و از سال 1969 به مرکز تحقیقات ناسا (Dryden) واقع در کالیفرنیا فرستاد شده و از آن تاریخ تاکنون در آن مکان نگهداری می‏شود. يادبود دو خلبانی که طی سانحهء هشتم ژوئن ۱۹۶۶ کشته شدند مشخصات فنی ماموریت: بمب افکن استراتژیک و مافوق صوت (Mach 3 Bomber) موتورها: 6 عدد موتور YJ-93 ساخت جنرال‏الکتریک با کشش هرکدام 30000 پاوند (با استفاده از سیستم پس‏سوز) حداکثر سرعت: بيش از 3.1 ماخ در ارتفاع 73000 فوتی سقف پرواز خدمتی: 77350 فوت سرعت عملیاتی: 3 ماخ در ارتفاع 72000 فوتی برد پروازی: 4288 مایل = 6900 کیلومتر وزن عملیاتی: 534700 پاوند = 243 تن طول: 185 فوت = 56.39 متر و با احتساب دو لبهء کوچک انتهای بالها = 58.5 متر فاصلهء دو نوک بال: 105 فوت = 32 متر ارتفاع: 30 فوت و 9 اینچ = 9.4 متر مساحت بال: 6296.9 فوت مربع = 585 متر مربع
  13. [align=center]تاریکخانهء اشباح[/align] [align=center]مروری مختصر بر خدمات ساواک در ایران[/align] سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده – سیا – از سال 1334 به بعد، برای کنترل کامل اتحاد جماهیر شوروی، اقدام به استقرار ماهواره های جاسوسی در مدار زمین نمود که این ماهواره ها، ایستگاههای گیرندهء زمینی شان در خاک ایران قرار داشتند. ایستگاههای شنود در آستارا، چالوس، بهشهر و کبکان در مرزهای جنوبی اتحاد شوروی، با صرف میلیونها دلار به وجود آمدند تا چشم و گوش ساواک برای اطلاع و پیشگیری از حملهء نظامی شوروی به خاک ایران باشند. در این ایستگاهها، کارشناسان خبرهء سازمان سیا و ساواک، خطوط مخابراتی اتحاد شوروی را کاملن تحت کنترل داشتند. آنها با استفاده از مدرن ترین و پیچیده ترین وسائل استراق سمع و شبکه های پرقدرت بی سیم، فعالیتهای نظامی شوروی را زیر نظر داشتند تا اتفاقی همچون اشغال سال 1968 چکسلاواکی به وسیلهء ارتش سرخ در ایران تکرار نشود. علاوه بر این، با استفاده از ماهواره های جاسوسی که ایالات متحده بر فراز خاک شوروی به گردش در می آورد، تصاویری از نقاط حساس نظامی و پایگاههای موشکی این کشور تهیه و به ایستگاههای ردگیری در خاک ایران مخابره می‏شد. این تصاویر و نوارهای ضبط شده، به تهران و دفتر مرکز ساواک ارسال می گردید و تاکنون مشخص نشده است که تجزیه و تحلیل اطلاعات مزبور در تهران انجام می شده است و یا این اطلاعات از تهران به واشینگتن منتقل می شده است. سیستم های جاسوسی و شنود مستقر در پایگاههای کبکان و بهشهر، به قدری پیچیده و پیشرفته بودند که استانفورد ترنر (رئیس وقت سیا) در توصیف آنها گفته بود که این ایستگاهها برای قرن 21 ساخته شده اند! به کمک سیستم های موجود در این پایگاهها، در هر 6 دقیقه یک بار با ماهواره ای که در مدار است، ارتباط حاصل می‏شد. این سیستم هر شیئی را به اندازهء تنها یک متر مربع و در ارتفاع 20 هزار ناتیکال مایلی زمین، در حالی که صرفن ده درصد تشعشع نوری داشت، مشاهده می کرد. سیستم های موجود در پایگاه بهشهر دارای تلسکوپهای عظیم و رادارهای بسیار پیشرفته و گیرنده های بسیار حساس بودند. پایگاه بهشهر بر فراز قلهء کوهی مشرف به این شهر قرار دارد. محل این پایگاه قصری معروف است که به نام صفی آباد شناخته می‏شود که بنای آن را شاهان صفوی بنا نهاده اند. مجموعن در محوطهء پایگاه، هفت دستگاه عظیم تلسکوپی قرار دارد. علاوه بر این هفت گیرندهء پرقدرت تلسکوپی، یک بالب و یک رادار عظیم نیز از دیگر تجهیزات پایگاه هستند. بزرگترین تلسکوپ موجود در پایگاه، طوری تعبیه شده است که در تمام جهات گردش می‏کند. این دستگاه عظیم، ردگیری ماهواره های جاسوسی آمریکا بر فراز شوروی را عهده دار بوده است. یک کرهء بزرگ سفید رنگ، به قطر یک صد متر که از نوعی برزنت ساخته شده است، در فاصلهء کمی با این تلسکوپ قرار گرفته است که بر قطر عمودی آن، یک آنتن ظریف دیده می‏شود. داخل این حباب بزرگ، مملو از نوعی گاز مخصوص است و این گاز توسط دستگاههای بزرگ تهویه، خنک می‏شود. درون حباب، اطاقک های کوچکی قرار دارد که یک نفر می تواند درون آنها نشسته و با گوشی های ویژه ای که درون اطاقک تعبیه شده است، امواج رادیویی گرفته شده توسط حباب را گوش کرده و در صورت نیاز، ضبط نماید. کسانی که درون حباب می آیند، می بایست از ماسک های ویژه ای استفاده کنند، زیرا هوای درون حباب غیرقابل استنشاق است. برای ورود به داخل حباب، می بایست از 3 درب قطور فلزی که دارای قفلهای رمزی بوده به ترتیب و پشت سرهم قرار گرفته اند، عبور کرد. تصور می‏شود گاز ویژه ای که درون حباب قرار دارد، در جذب فرکانس های صوتی و مکالمات رادیویی، تاثیر زیادی داشته باشد. در اطراف حباب، چند دستگاه کوچک و بزرگ قرار دارند. علاوه بر پرسنل آمریکایی مقیم پایگاه، 119 نفر از افراد خبرهء ساواک و نیروی هوایی شاهنشاهی در این پایگاه مشغول به کار بوده اند. یکی از موفقیت های این پایگاه، رهگیری جنگندهء شناسایی شوروی از نوع MiG-25RBS بود که به دستور ش ا ه فقید ایران، دو فروند تامکت به شماره های 6024 – 3 و 6025 – 3 از پایگاه هوایی مهرآباد به تعقیب آن پرداخته و با قفل رادار و سیستم موشکی AIM-54A بر روی میگ25 شوروی، آن را وادار به فرار کردند، به طوری که چنین پروازهایی بر روی خاک ایران، هیچگاه تکرار نشد. MiG-25 RBS over Caspian Sea سايت بهشهر بنا به اظهارات ستوان دوم «محمدرضا صفر زاده»، سپهبد «هاشم برنجیان» عضو ارشد ساواک و رئیس ضداطلاعات نیروی هوایی شاهنشاهی، از جمله افراد سرشناسی بوده است که به این مرکز رفت و آمد می کرده است. افراد ایرانی این پایگاهها می گویند که این ایستگاهها صرف نظر از کنترل خطوط مخابراتی و مخابرات بین ماهواره ای کل خاک اتحاد شوروی و تهیهء عکس از مراکز نظامی و تسلیحات روسها، کنترل قرارداد تحدید سلاح های استراتژیک را هم بر عهده داشته و مواد مورد توافق کنفرانس سالت (SALT) را تحت نظر داشته اند. همچنین آزمایشات موشکی و سیلوهای موشکی روسها نیز تحت کنترل ایستگاههای جاسوسی آمریکا و ساواک در شمال ایران و جنوب شوروی بوده اند و در صورتی که وضع غیرعادی در پایگاههای موشکهای بالستیک اتمی و بین قاره ای اتحاد شوروی دیده می‏شد، ایستگاه جاسوسی بهشهر، مراتب را سریعن به تهران و از تهران به واشینگتن اطلاع می دادند. یکی از موارد جالب کشف شده توسط ماموران ساواک در ایستگاه بهشهر، ساخت هواپیمای جدید روسها بود که در ناتو به نام Ram-K نام گذاری گردید. (این هواپیما، بعدها سوخوی27 نام گرفت.) علاوه بر این با کنترل مخابرات ماهواره ای روسها، جاسوسان سیا و ساواک، از مکالمات سران ارشد اتحاد شوروی با رهبران کشورهای آسیا و شمال آفریقا مطلع می شدند. در پایگاه بهشهر، که مرکز اصلی پایگاههای شنود مستقر در شمال ایران از آستارا تا کبکان بوده است، جمعن حدود 30 خانوادهء متاهل آمریکایی و 10 نفر مجرد سکونت دائم داشته اند. محل سکونت این افراد، دره ای مخوف در دل جنگلهای اطراف پایگاه اصلی بوده است که شدیدن حفاظت می شده و کسی حق ورود به آن را نداشته است. پرسنل این پایگاه، از جمله زبده ترین مامورین سیا و ساواک بوده اند اما به دلیل پیچیدگی فوق العادهء دستگاهها و اینکه تکنولوژی فضایی در تولید آنها به کار رفته بود، در میان کارکنان آمریکایی این پایگاه، تعدادی از متخصصین سازمان هوافضای ایالات متحده (NASA) نیز حضور داشته اند. به دلیل آنکه دستگاههای فوق العاده گران قیمت مستقر در پایگاه بهشهر، به دلیل مرطوب بودن منطقه، دچار زنگ زدگی و پوسیدگی نشوند، مکانیزم فوق العاده جالب و بسیار پیشرفته ای پیرامون آنها به کار گرفته شده بود. بدین ترتیب که اطراف هر دستگاه وسیله ای قرار داده شده بود که با پخش هوای خشک، رطوبت اطراف دستگاه را کاهش می داد. در اطراف هر گیرنده، چند دستگاه گیرندهء تقویتی هم به چشم می خورد. اهمیت پایگاه بهشهر بسیار بیش از سایر ایستگاههای شنود بود. سایر ایستگاههای شنود نیز اطلاعات بدست آمده و نوارهای فیلم و صدای ضبط شدهء خود را به ایستگاه بهشهر می فرستاده اند. پایگاه بهشهر به مدت 24 سال (تا سال 1357) بود که بنا شده بود و تحت پوشش پایگاه نیروی هوایی فعالیت می کرد. به طور کلی پایگاه جاسوسی بهشهر، وظائف زیر را بر عهده داشته است: * حفظ ارتباط با ماهواره های جاسوسی بر فراز شوروی * کنترل آزمایشات موشکی و هسته ای در خاک شوروی * کنترل امواج رادیویی و خطوط مخابراتی و مخابرات ماهواره ای کل خاک شوروی * کنترل پروازهای موشکی مرکز فضایی شوروی که در 650 مایلی از پایگاه جاسوسی واقع است. (بایکونور در قزاقستان) * تهیهء عکس با استفاده از ماهواره از مراکز استراتژیکی و سیلوهای موشکی روسها سایت بهشهر، مکانی بود که سیا و ساواک برای کنترل و جاسوسی اتحاد شوروی، در شمال ایران درست کرده بودند تا ضمن کنترل و نظارت فعالیتهای این کشور، مانع از نفوذ و گسترش بیشتر کمونیسم در حیطهء جنوب مرزهای شوروی شوند. در آن دوران، قوی ترین رادار ساخت دست بشر در شمال ایران نصب شد. این رادارها، کار خود را از سال 1340 آغاز کرده بودند و به نحوی استقرار یافته بودند که تمام سطح جنوب شوروی را تحت پوشش خود قرار می دادند و برد آنها، به شعاع باورنکردنی 5000 کیلومتر بود! سرتیپ کنگرلو، مدیر کل چهارم ساواک، مسئول حفاظت رادارها بود. توضیحات وی دربارهء رادارها به شرح زیر است: 1- پایگاه دارای دستگاه رادار با برد 5000 کیلومتر بوده است (احتمالن برد شنود راديويي مد نظر بوده است) که آمریکایی ها نصب کرده بودند. قیمت بسیار گزاف رادارها را ایران پرداخته بود و قاعدتن به ایران تعلق داشت. 2- هر پایگاه دارای یک پناهگاه بتونی بود که شامل اتاق کار، سالن غذاخوری، اتاق خواب، آشپزخانهء مجهز، انبار و دستشویی می‏شد. این پناهگاه در زیرزمین ساخته شده بود و در برابر حمله اتمی مقاوم بود. 3- هر پایگاه دارای 30 الی 40 پرسنل آمریکایی بود که در 2 شیفت 15 روزه کار می کردند. بدین ترتیب که 15 روز تمام 15 تا 20 نفر کار می کردند و پس از خاتمهء 15 روز، شیفت دوم از تهران می آمد و کار را تحویل می گرفت و شیفت اول، برای 15 روز استراحت، به تهران می رفت. 4- هر پایگاه دارای سرآشپز ماهر، شاگرد آشپز، نظافتکار و مسئول غذاخوری بود که برخی ایرانی بودند و برخی از ملیتهای دیگر نظیر فیلیپین و کره؛ ولی هیچکدام آمریکایی نبودند. 5- نقشهء حفاظت پایگاه را رئیس پایگاه می داد و چون با پایگاههای دیگر یکسان بود، معلوم بود که از ردهء بالاتر دستور حفاظتی داده می‏شد. به هر حال، حفاظت شامل یک محوطهء بسیار وسیع می‏شد که در پایگاهها متفاوت بود و در مناطق جنگلی، به حدود 20 هزار متر مربع می رسید! دور این محوطه، 2 رشته سیم خاردار با ارتفاع 2.5 الی 3 متر وجود داشت و بین دو حصار حدود 10 متر فاصله بود. پایه های حصارها، همه آهنی بودند. هردو حصار در شب ها، به زنگ اعلام خطر وصل می شدند که با دست زدن به آن، زنگ عمل می کرد. در هر پایگاه، حدود 20 نفر گارد محافظ بود که دو نفره گشت می زدند. محافظین مسلح و مجهز به دوربین های دید در شب و چراغ قوه های بسیار پرقدرت بودند. هر پایگاه پست دیده بانی نیز داشت که در هر زمان 5 نفر نگهبانی می دادند و 3 شیفت بودند؛ یعنی جمعن 15 نفر به اضافهء 4 نفر رزرو و یک افسر که رئیس محافظین بود. هزینهء محافظین و فوق العادهء آنها و همچنین هزینهء ساخت محل اسکان آنها، تمامن بر عهدهء ساواک بود. 6- محصول کار رادار که شامل تصاویری از درون خاک اتحاد شوروی بود مستقیمن به ساواک و سفارت ایالات متحده در تهران ارسال می‏شد. خدمتی که انقلاب مذهبیون ایران به سال 1979 با از کار انداختن این رادارها به اتحاد شوروی نمود، خدمت بسیار بزرگی بود و لازم بود که اتحاد شوروی، ارزشی درخور به این عمل قائل شود و از ایران حمایت کند. ولی خرس شوروی نه فقط از ایران پشتیبانی نکرد، بلکه یک گروه سیاسی را برای تجسس به نفع خود و جمع آوری اطلاعات سیاسی و نظامی از کشور و ایجاد هرج و مرج و ناامنی مامور ساخت. ضمن اینکه از همان موقع، یعنی فروردین 1358، شروع به تجهیز ارتش رژیم بعث عراق پرداخت و این رژیم را به حمله به ایران تشویق کرد. با از دست دادن این پایگاهها به دلیل انقلاب، ایالات متحده به ترکیه روی آورد و هواپیماهای جاسوسی U-2 به جای تجهیزات الکترونیک استراق سمع از کار افتاده در ایران، فعالیتهای موشکی و هسته ای شوروی را زیر نظر گرفتند ولی به هیچ وجه موفقیت پست های شنود و رادار مستقر در شمال ایران را نتوانستند تکرار کنند. از کتاب منصور رفیع زاده: مرحوم محمدرضا پ ه ل و ی و ساواک از توجه CIA به KGB باخبر بودند. ادارهء هشتم ساواک نیز برای همین منظور تاسیس شد تا به کار ضدجاسوسی علیه کشورهای خارجی و به خصوص KGB بپردازد. با زیر نظر داشتن جاسوسان آمریکایی، ساواک قادر می‏شد با مدارکی که بدست آورده، عملیاتی را که CIA شروع کرده بود، به اتمام برساند و بدین طریق CIA را دور بزند! تا آنجا که من می دانم، روس ها حتا تا امروز هم نفهمیده اند که چه چیزی باعث شد تا سیستم جاسوسی آنها در ایران برملا شود و ازهم بپاشد. به دلائل امنیتی، تمامی ماجرا، حتا در این کتاب، قابل ذکر نمی باشد. در سال 1975 زنده یاد تیمسار اویسی به من اظهار کرد که به یک افسر سطح بالای ارتش، به دلیل جاسوسی برای اتحاد شوروی، مشکوک است. . . مرحوم اویسی با قاطعیت جواب داد: «نه منصور، گوش کن. وقتی که ما درگیر جنگ مرزی با عراق بودیم، هر وقت تصمیم به حمله در مرز می گرفتیم، عراق در آنجا منتظر ما بود. یک نفر به طور قطع، اطلاعات ما قسمت مرا به روسها خبر می داد و آنها نیز اطلاعات را در اختیار عراقیها قرار می دادند. هیچ شکی در این مورد ندارم.» در سال 1977، ساواک زمینهء مناسبی داشت تا باور کند سرلشگر «احمد مقربی» رئیس برنامه ریزی ارتش شاهنشاهی، برای شوروی جاسوسی می‏کند. ش ا ه دستور داد که چیزی در این مورد به ادارهء اطلاعات ارتش گفته نشود تا موضوع از طریق ساواک پیگیری شود. صدالبته CIA نیز به دستور ش ا ه می بایست بی خبر بماند. یک خائن واقعی به وطن سرلشگر مقربی فردی منزوی و غیرمعاشرتی بود. او از همسر خود جدا شده بود و فقط با یک خدمتکار، در منزل ویلایی خود در قلهک زندگی می کرد. طبق اعترافات بعدی اش، KGB در زمانی که او در مدرسهء نظامی در تهران درس می خواند، به او نزدیک شده بود و تقریبن برای مدت 30 سال برای اتحاد شوروی، جاسوسی کرده است. او یکی از جاسوسان ارشد و مورد اعتماد سازمان KGB بود؛ یک خائن واقعی به وطن. آن طور که CIA بعدن افشا کرد، در خانهء سرلشگر مقربی در تهران، دستگاههای جاسوسی الکترونیک مافوق مجهز و بسیار پیشرفته وجود داشت که به هیچ مامور دیگر KGB در دنیا، داده نشده بود. مورد فوق از چنان اهمیتی برخوردار بود که مرحوم تیمسار نصیری (قبل از دستگیری مقربی) پروندهء آن را شخصن و با کمک چند کارمند ارشد و برگزیدهء ساواک، بر عهده گرفت. بنابراین هیچ یک از کارمندان، شک نمی کردند که کار به خصوصی در جریان است. زیرا که این گروه برگزیده، کار عادی روزانهء خود را ترک نمی کردند. ولی تیمسار نصیری ترتیبی داد که از اعضای کادر مخصوص او، عمدن اشتباهاتی سر بزند تا به مدت چندین ماه به عنوان توبیخ اداری به صورت صوری از کار خود معلق شوند و این فرصت به آنها داده شد که در این فرصت، روی آن پروژه مخصوص، تمرکز پیدا کنند، بدون آنکه در درون یا بیرون اداره، سوء ظن به وجود آید. همچنین ترتیبی داده شد که هیچ حرفی در این زمینه، نتواند به خارج نفوذ یافته و به گوش روسها برسد. [align=center]زنده یاد تیمسار ارتشبد نعمت الله نصیری[/align] [align=center][/align] ارتشبد نعمت الله نصیری فرزند عبدالملک، متولد سمنان، و فارغ التحصیل ممتاز دانشکدهء افسری بود. نصیری، فرماندهی شجاع و با لیاقت بود. وی فرمانده هنگ یک از لشگر گارد شاهنشاهی و فرماندهی گارد سلطنتی را بر عهده داشت. به تاریخ 13 مهر 1350، مقارن با جشن های 2500 ساله شاهنشاهی، به درجهء ارتشبدی ارتقاء پیدا کرد و در شهریور 1357، پس از برقراری حکومت نظامی در تهران و تغییر کابینهء دولت، هنگامی که سفیر ایران در پاکستان بود به تهران احضار و به زندان اوین روانه شد. وی پس از انقلاب 1979، علیرغم مخالفت دولت موقت انقلاب و مرحوم مهندس بازرگان، مخفیانه و توسط صادق خلخالی به تاریخ 26 بهمن 1357 در ساعت 23:40 اعدام شد.
  14. [align=center]Joint Direct Attack Munition[/align] «مهمات ضربتي مستقيم مشترك» موسوم به JDAM يك كيت هدايت كنندهء بمب سقوط آزاد است كه در محل دم يا قسمت انتهايي آن نصب مي‏‎شود و دقت بمب‏هاي سقوط آزاد را به شدت افزايش مي‎‏دهد. اين بمب‏ها بدين ترتيب مي‏توانند در هر شرائط آب هوايي، مورد استفاده قرار گيرند و يك جنگ‏افزار هوشمند محسوب می شوند. با افزودن یک بخش اضافه به قسمت انتهایی بمب های سقوط آزاد، این بمب ها، هدایت پذیر می شوند. این بخش افزوده شده، مشتمل بر یک «سیستم هدایت کنندهء اینرسیایی» و یک سیستم «هدایت کننده بر اساس مکان یاب جهانی» است. بدین طریق، بمب JDAM، دقت بسیاری نسبت به بمب های سقوط آزاد معمول که هدایت نمی شوند، پیدا می کند؛ ضمن اینکه در شرائط آب و هوایی گوناگون نیز قابل استفاده اند. کلمهء «مشترک» یا Joint که در ابتدای نام این بمب آمده است، نشانگر همکاری مشترک ایالات متحدهء آمریکا و دولت پادشاهی بریتانیا در برنامهء طراحی و تولید این جنگ افزار است. JDAM یک سلاح هدایت شوندهء هوا به زمین محسوب می شود که در اصل، نصب سیستم هدایت پذیری بر روی بمب های سری Mk80 محسوب می شود. با توجه به میزان بردی که برایش درنظر گرفته اند، سرجنگی ای بین 250 تا 2000 پوند (معادل 113 تا 900 کیلوگرم) در آن تعبیه شده است. بمب JDAM با توجه به قابلیت هدایت پذیری اش، می تواند بر علیه اهداف متحرک نیز به کار گرفته شود. پس از رهاسازی، بمب به صورت اتوماتیک، به سمت مختصات هدف هدایت می شود. مختصات دقیق هدف، می تواند قبل از برخاستن هواپیما، درون کامپیوتر آن ذخیره شود و به صورت دستی توسط خدمهء هواپیما تغییر یابد. ضمن اینکه مختصات هدف، می تواند توسط حسگرهای هواپیما، قبل از پرتاب، به صورت اتوماتیک، اصلاح شود. در صورتی که حین پرواز، به اطلاعات مکان یاب جهانی، دسترسی باشد، دقت JDAM، دایره ای به شعاع 13 متر و کمتر اعلام شده است. (این عدد، توسط مقامات بوئینگ کمتر از 10 متر ذکر شده است.) در صورت عدم دسترسی به اطلاعات مکان یاب جهانی، میزان خطا به 30 متر و کمتر افزایش می یابد. [align=center][/align] عملیات طوفان صحرا (Desert Storm)، نقطهء روشن و دلیلی محکمی در نیاز به استفاده از مهمات هوا به زمین هدایت شونده هوشمند محسوب می شد. در این عملیات، آب و هوای خاص منطقهء درگیری، دقت مهمات هدایت شونده را کاهش داده بود. دقت بمب های سقوط آزاد (غیرهدایت شونده) نیز به علت پرتابشان از ارتفاع متوسط و بالا، به شدت کاهش یافته بود. بدین جهت، مقدمات پژوهش و تحقیق در مورد یک بمب هدایت شونده در هر آب و هوایی، به سال 1992 آغاز گشت. اولین بمب های هدایت شونده که JDAM نامیده می شدند، به سال 1997 تحویل نیروی هوایی شدند و آزمایشات پرتابی این بمب ها، بین سالهای 1998 تا 1999 انجام شد. در این سالها، تعداد 450 بمب JDAM طی آزمایشات، پرتاب شدند و دقت بی سابقهء 95 درصد (معادل 9.6 متر) را برجای گذاشتند. قابلیت بمب های JDAM، طی آزمایشات انجام گرفته، از طریق پرتاب بین ابرها، هوای بارانی و برفی نیز به اثبات رسیده است. در حین انجام این آزمایشات بر روی JDAM، از یک بمب افکن B-2 و رهاسازی هم زمان 16 بمب JDAM در یک لحظه، بر ضد 16 هدف گوناگون که در 2 منطقهء کاملن جداگانه قرار داشتند، نیز استفاده شده است. ترکیب B-2 و JDAM : انقلابی در میدان نبرد ترکیب بسیار موفق بمب های JDAM و بمب افکن B-2، برای اولین بار در عملیات نیروهای متفق (Operation Allied Force) بر ضد صربهای یوگوسلاوی در نبرد کوزوو به کار گرفته شد. در این عملیات، بمب افکن های بی-2، پس از 30 ساعت پرواز مداوم از پایگاهشان در وایت من، ایالت میسوری، خود را به یوگوسلاوی می رساندند. در جریان جنگ کوزوو، بیش از 600 بمب JDAM توسط بی-2 ها پرتاب شد. کارشناسان نظامی بر این اعتقاد هستند که در جریان جنگ کوزوو و عملیات نیروهای متفق، بی-2 ها، 651 بمب JDAM را پرتاب کردند که این پرتابها، دقتی در حدود 96 درصد و انهدام 87 درصد اهداف تعیین شده را به دنبال داشته است. رشد خانوادهء بمب های مبتنی بر تکنولوژی JDAM، به بمب های 500 پاوندی (230 کیلوگرمی) Mk82 نیز تسری یافت و کار ساخت این بمب ها در اواخر سال 1999 انجام شد. امروزه، نیروی دریایی ایالات متحده در حال انجام مطالعاتی جهت افزایش میزان قدرت تخریب و دقت بمب ها به وسیلهء بهبود سیستم GPS و نصب یک جستجوگر دقیق است که در مراحل پایانی نزدیک شدن بمب به هدف، فعال شود. به تاریخ 10 سپتامبر 2003، یک بمب افکن بی-2، تعداد 80 عدد بمب 500 پاوندی از نوع JDAM را همزمان و در یک سورتی پرواز رها کرد تا ثابت کند دقت حملات به وسیلهء بمب های هدایت شونده، همانند روزهای اولیه استفاده از تسلیحات هوشمند نیست. مشخصات عمومی JDAM عملیات اولیه: سلاح هدایت شوندهء هوا به زمین سازنده: شرکت بوئینگ کیت هدایت پذیری نصب شده بر روی بمب های سری Mk80 نوع هدایت پذیری: بر اساس اینرسیایی یا مکان یاب جهانی GPS/INS یا Global Position System / Inertial Navigation System دقت: 13 متر و کمتر در هنگام دسترسی به اطلاعات GPS و 30 متر در صورت عدم دسترسی طول: 3 تا 3.9 متر (9.11 تا 12.8 فوت) فاصلهء دو سر بالچه ها: 483 تا 635 میلی متر (1.7 تا 2.1 فوت) برد: 24 کیلومتر (15 مایل) حداکثر ارتفاع قابل پرتاب شدن: 13700 متر = 45000 فوت قیمت هر کیت هدایت شونده: 21000 دلار ورود به خدمت: 1999 تعداد کیت هدایت پذیری ساخته شده: 158000 عدد برای نیروی هوایی و 82000 عدد برای نیروی دریایی؛ جمعن 240000 عدد قابل استفاده در هواپیماهای: B-1B Lancer ، B-2A Spirit ، B-52H ، F-14A/B/D ، F-15E ، F-16C/D ، F-18C/D & F/A-18E/F Eurofighter Typhon ، A-10 Warthog ، F-22 Raptor ، F-117 Nighthawk ، AV-8B Harrier S-3 Viking ، F-35 JSF ، RQ-9 Predator B [align=center][/align] گونه های مختلف CBU-29 بر اساس بمب 250 پوندی Mk81 (برنامهء تولید لغو شده است) CBU-30 بر اساس بمب 500 پوندی Mk82 یا بمب BLU-111/B CBU-31 بر اساس بمب 2000 پوندی Mk84 یا بمب BLU-109 CBU-32 بر اساس بمب 1000 پوندی Mk83 CBU-35 بر اساس بمب 1000 پوندی BLU-110 CBU-38 بر اساس بمب 500 پوندی Mk82
  15. YF-23 Black Widow II آشنایی با YF-23 یا Black Widow 2 http://www.fantastic-plastic.com/YF-23%20ITALERI%20BOX%20ART.jpg پیش از پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی، دو براقدرت رقابتی فشرده و تنگاتنگ برای ساخت انواع جنگنده های پیشرفته باهم داشتند. اندیشهء به خدمت گیری یک جنگنده – بمب افکن مافوق صوت، رادار گریز با توان مانورپذیری بالا و توان انجام عملیات نظامی مستقل از اپراتورهای رادار زمینی، مدتها پیش از فروپاشی اتحاد شوروی، مدنظر مسئولین عالی وزارت دفاع ایالات متحده بود. مخفی بودن از رادار، مجهز بودن به رادار چند حالته ی بسیار پیشرفته و داشتن موتورهای بسیار قدرتمند، خصوصیاتی است که از ابتدا مد نظر طراحان YF-23 بوده است. هرچند که طراحی بسیار دقیق بدنه به صورت استلیث و قابلیت حفظ سرعت کروز و بدون استفاده از سیستم پس سوز در حدود 2 ماخ، ضمن حمل حداکثر میزان مهمات، اندکی باعث کاسته شدن از قدرت مانورپذیری این جنگنده ی فوق العاده شده بود. ولی مهندسین طراح، نمونه ی اولیه ی یک جنگنده ی بی نقص را به پنتاگون ارائه کرده بودند. شکل خاص بدنه با انحنا و خمیدگی های خاص، طرحی بسیار هوشمندانه بود که هیچ جنگنده ی شکاری رهگیری در ایالات متحده موفق به رهگیری آن نمی شد ضمن اینکه بازتابش بسیار محدود اثرات بدنه به اپراتور رادار زمینی، توسط سیستم های فوق پیشرفته ECM (ساخت هیوز) خنثا می شد و تقریبن هیچ اثری از این جنگنده در محدوده ی عملیات بر روی هیچ نوع راداری قابل مشاهده نمی بود. دو نمونه اولیهء این جنگنده با همکاری و مشارکت فنی دو شرکت نورثروپ و مک دانل داگلاس طراحی و ساخته شد. این دو جنگنده طبق قرارداد منعقده، به سال 1990 به مرکز تست و ارزیابی هواپیماهای نظامی ایالات متحده ارائه شدند. [align=center]YF-23 و بمب افكن سنگين B-2[/align] متاسفانه بنا به دلائل ناگفته، جنگندهء F-22 موسوم به RAPTOR از نظر نیروی هوایی به عنوان برندهء انتخاب شد. نیروی هوایی، با اعلام کلی و مبهم محاسن F-22 نظیر کارا بودن (maintainability) ؟ ، وجود عوامل بالقوهء بهتر جهت توسعهء طرح در آینده (Greater Potential for Future Development) ؟ و اندکی قیمت کمتر (Slightly Lower Cost) ! آن را (به جای YF-23) انتخاب کرد. در مدت زمان صرف شده برای انتخاب جنگنده برای نیروی هوایی، یک فروند YF-23 با دو موتور توربوفن ساخت پرات اند ویتنی YF-119 (نوعی که در F-22 به کار رفت) تجهیز شد. پیشتر بر روی YF-23 دوم، موتورهای YF120 ساخت جنرال الکتریک نصب شده بودند. [align=center]چهرهء ظاهری YF-23 بر اساس اشکال لوزی شکل طراحی شده است: دو سکان بزرگ عمودی که با زاویه زیاد کج شده اند، شکل قسمت انتهایی هواپیما، به شکل دندانه دار است.[/align] چهره ی ظاهری YF-23 بر اساس اشکال لوزی شکل طراحی شده است: دو سکان بزرگ عمودی که با زاویه زیاد کج شده اند، شکل قسمت انتهایی هواپیما، به شکل دندانه دار است. این شاهکار صنعت هواپیمایی، اندکی بزرگتر از F-15 ای است که برای جایگزینی آن طراحی شده بود. امروز در موزه های کالیفرنیا، YF-23 از شاهکارهای صنعت هواپیماسازی، با دارا بودن مشخصه های قوی استیلت (مخفی ماندن از رادار) و تطابق با پرواز کروز مافوق صوت و بدون استفاده از پس سوز، با نگاهی تاسف آور به گذشته خود می نگرد. http://www.airwar.ru/image/i/fighter/yf23-i.jpg برخی مشخصات فنی پیمانکار سازنده: شرکتهای نورثروپ گرومن و مک دانل داگلاس ماموریت: رقیب جنگنده ی YF-22 در جریان رقابت تولید جنگنده تحت پروژه ی ATF یا (The Advanced Tactical Fighter) طول: 67 فوت و 5 اینچ = 6/20 متر فاصله دو سر بالها: 43 فوت و 7 اینچ = 3/13 متر ارتفاع از سطح زمین: 13 فوت و 11 اینچ = 3/4 متر حداکثر وزن برای بلند شدن= 64000 پاوند = 20029 کیلوگرم نیروی محرکه: دو موتور توربوفن YF119 ساخت پرات اند ویتنی با کشش 15750 کیلوگرم یا دو موتور توربوفن YF120 ساخت جنرال الکتریک سرعت کروز: 2 ماخ (بدون استفاده از پس سوز) برد: 920 مایل = 800 ناتیکال مایل = 1480 کیلومتر (بدون سوخت گیری) تسلیحات: 4 موشک AIM-9 (سایدوایندر) در محفظه های درونی حمل مهمات در جنب ورودی هوای موتورها 4 موشک AIM-120 (آمرام) در محفظه ی مخفی حمل مهمات در زیر ورودی هوای موتورها خدمه: 1 نفر قیمت: نامعلوم پایان کار: به تاریخ 23 آوریل 1991 نمونه جنگنده ی ساخت شرکت لاکهید مارتین به عنوان برنده ی ATF انتخاب شد و YF-23 برای همیشه به تاریخ پیوست. موجودی YF-23 در ایالات متحده 1 فروند در موزه ی غربی پرواز (Western Museum of Flight) در Hawthorne ایالت کالیفرنیا 1 فروند در موزه ی نیروی هوایی ایالات متحده (موزه ی مرکز تست جنگنده ها) در پایگاه هوایی Edwards (کالیفرنیا) مبنع 1 منبع 2 منبع 3 تهيه و تاليف: Reza6662 عکس ها به لینک تبدیل شدند. Sina12152000
  16. [align=center]Storm Shadow / SCALP EG[/align] [align=center][/align] استورم شدو، موشك كروزي است هواپرتاب، ساخت مشترك كشورهاي انگليس و فرانسه كه به وسيلهء كنسرسيوم MBDA ساخته شده است و در اختيار كشورهاي بريتانيا، فرانسه، ايتاليا و اخيرن امارات قرار گرفته است. استورم شدو، نامي است كه انگليسي‎ها بر روي اين موشك نهاده‏اند و در فرانسه، اين موشك، SCALP EG ناميده مي‎شود. اين موشك، بر اساس موشك قديمي ضدباند Apache ساخته شده است و تفاوت آنها در نصب كلاهك جنگي به جاي استفاده از مواد منجره مي‏باشد. ويژگيها اين موشك رادارگريز، داراي بردي فراتر از 150 مايل (250 كيلومتر) مي‏باشد كه به وسيلهء پيشرانه‏اي توربوجت و با سرعت 0.8 ماخ، به حركت درمي‏آيد. اين موشك به وسيلهء جنگنده‏هاي تورنادوي GR4 (بريتانيا)، تورنادو IDS (ايتاليا)، يوروفايتر تايفون، ميراژ2000 و رافال (فرانسه) قابل حمل است. همچنين مقرر شده است كه اين موشك به محض ورود به خدمت جنگندهء F-35، توسط آن نيز قابل حمل و پرتاب باشد. سرجنگي نفوذگر (BROACH warhead)، در ابتدا كمي در سطح هدف نفوذ مي‏كند و يا وارد هدف مستحكم شده مي‏گردد، سپس يك فيوز تاخيري كه زمان آن قابل تغيير است، زمان انفجار كلاهك اصلي را در اختيار مي‏گيرد. اين موشك، داراي حداكثر وزني در حدود 1300 كيلوگرم، قطري حداكثر 1متر و گستردگي 3 متر مي‏باشد. اهدافي كه مقرر شده است توسط اين موشك هدف قرار گيرند عبارتند از: مراكز فرماندهي و كنترل، مراكز مخابراتي، تاسيسات فرودگاهي، تاسيسات بندرگاهي، انبارهاي مهمات، كشتي‏ها و زيردريايي‏هايي پهلو گرفته در بنادر و پل‏ها. اين موشك، در طبقه‏بندي تسليحات «شليك‏‎كن و فراموش‏كن» قرار مي‏گيرد (fire and forget)؛ با پرتاب موشك، ديگر كنترلي نمي‏‎توان بر آن اعمال كرد، اطلاعات هدف مورد نظر را تغيير داد و يا موشك را وادار به عمل «خودانهدامي» نمود. كارشناسان برنامه‏ريزي، مسير پرواز موشك را با لحاظ مكان پدافندهاي هوايي و ساير اهداف دشمن در نظر مي‏گيرند. موشك، مسير خود تا هدف را به صورت نيمه‏خودكار طي مي‏كند، بدين ترتيب كه به هنگام پرواز در ارتفاع پست، از سامانهء مكان‏ياب جهاني (GPS) جهت انطباق مسير پرواز خود با عوارض طبيعي زمين تا رسيدن به ناحيهء هدف مورد نظر، بهره مي‏برد. هنگامي كه موشك به نزديكي هدف مورد نظر خود مي‏رسد، به يكباره و با فشار زياد، ارتفاع خود را زياد مي‏كند تا مختصات دقيق هدف را با دقت بيشتري بدست آورد. در طي وارد آمدن اين فشار، قسمت مخروطي شكل دماغهء موشك از آن جدا مي‎شود تا دوربين كيفيت بالاي حساس (High Resolution Infrared Camera) به حرارت، بتواند منطقهء هدف را مشاهده نمايد؛ (اين عمل ارتفاع گيري با شدت و رهاسازي نوك دماغه، ميدان ديد وسيع‏تري را فراهم مي‏آورد). سپس موشك سعي مي‏كند تا مكان دقيق هدف را بر اساس اطلاعات ذخيره شدهء قبلي، بدست آورد. اگر موشك از انجام اين مرحله ناتوان بماند، اين مخاطره وجود دارد كه به همسايگي هدف خسارت بزند، بدين جهت، موشك به نقطهء ديگري كه قبلن براي انهدام در نظر گرفته شده است هدايت مي‏‎شود تا از خسارت احتمالي هدفگيري نادرست، جلوگيري شود. سامانهء نيمه‏خودكار پرواز و هدايت، و سرجنگي دومرحله‏اي، از اين سلاح، يك موشك كروز بي‎مانند ساخته است. تنها رقيب اين سلاح، موشك كروز تام‏هاوك (Tomahawk) مي‏باشد كه داراي ويژگي‏هاي مشابه و بردي بيشتر است اما در زمينهء هدفگيري دقيق و قابليت نفوذ در سازه‏هاي مقاوم، استورم شدو داراي نقاط ضعفي مي‏باشد. سامانهء هدايت كنندهء TERPROM موشك كروز استورم شدو، داراي سامانهء هدايت پذيري چندگانهء‌ مشتمل بر اينرسيايي، مكان‏ياب جهاني، TERPROM و جستجوگر مادون قرمز مي‏باشد. TERPROM، سامانه‏اي است جهت امور ناوبري نظامي، كه بر روي هواپيماها و موشكها نصب مي‏گردد. اين روش هدايت پذيري، بر اساس اطلاعات ديجيتال ذخيره شدهء ارتفاع هدف است كه با اطلاعات سامانهء ناوبري و رادار ارتفاع‏سنج تركيب شده و سپس وارد سيستم محاسبه‏گر مي‎شود تا مكان دقيق موشك يا هواپيما بر فراز منطقه‏اي كه در حال پرواز است، معلوم گردد. اين سامانه همچنين به يك واحد اخطارگر مجهز است تا از نزديك شدن بيش از حد هواپيما به زمين، جلوگيري نمايد. سامانهء TERPROM توسط صنايع هوافضا بريتانيا (British Aerospace) طراحي و ساخته شده است. [align=center][/align] [align=center]اولين شليك موفقيت‏آميز و كاملن هدايت شوندهء اين موشك، به تاريخ آخر دسامبر سال 2000 در فرانسه انجام پذيرفت. هواپيماي شليك كننده، يك فروند Mirage 2000N بود.[/align] [align=center][/align] تاريخچه صنايع هوافضاي بريتانيا به همراه شركت ماترا، با شركتهاي زير وارد رقابت ساخت اين موشك گرديد: McDonnell Douglas Texas Instruments/Short Brothers Hughes/Smiths Industries Daimler-Benz Aerospace/Bofors GEC-Marconi Rafael موشك استورم شدو ساخت Bae/Matra، به تاريخ 25 ژوئن 1996، برندهء مناقصه شناخته شد. قرارداد ساخت و توليد انبوه به تاريخ 11 فوريه‌ 1997 منعقد شد، و اين در زماني بود كه دو كمپاني Bae و Matra، كارخانهء مشترك ساخت موشك را به نام Matra BAe Dynamics تاسيس كرده بودند. فرانسه 500 فروند موشك SCALP را به تاريخ ژانويهء 1998 سفارش داد. فيلم ويدئويي پرتاب موشك استورم شدو اولين شليك موفقيت‏آميز و كاملن هدايت شوندهء اين موشك، به تاريخ آخر دسامبر سال 2000 در فرانسه انجام پذيرفت. هواپيماي شليك كننده، يك فروند Mirage 2000N بود. اولين شليك اين موشك در بريتانيا، به تاريخ 25 مي 2001 از طريق يك فروند جنگندهء تورنادوي متعلق به پايگاه هوايي Warton انجام پذيرفت. (پايگاهي كه مركز اصلي ساخت و آزمايشات صنايع هوافضاي بريتانيا مي‏باشد.) استورم شدو به سال 2002 وارد خدمت در نيروي هوايي سلطنتي شد. اولين شليك رزمي اين موشك، در جريان جنگ سال 2003 جهت آزادسازي عراق به وسيلهء اسكادران 617 ام انجام پذيرفت. به تاريخ 12 سپتامبر 2006، جنگنده‏‎هاي Tornado IDS متعلق به نيروي هوايي ايتاليا، جهت ايجاد سازگاري حمل و شليك موشك استورم شدو، به آفريقاي جنوبي فرستاده شدند. آيندهء موشك امروزه كنسرسيوم MBDA در حال طراحي نوع بردبلندتر و درياپرتاب اين موشك مي‏باشد كه SCALP Naval ناميده مي‎شود و قرار است به وسيلهء پرتابگر SYLVER نوع A-70، از ساحل يا توسط زيردريايي‏ها، قابل شليك باشد. به منظور قابل رقابت بودن موشك درياپايهء SCALP با موشك آمريكايي تام هاوك، قرار است اين موشك داراي برد بسيار بيشتري نسبت به استورم شدو باشد. مقرر شده بود تا موشك استورم شدو، به تعداد زياد و به عنوان قسمتي از «سامانه‏هاي تهاجم هوايي آيندهء نيروي هوايي سلطنتي» (Future Offensive Air System) وارد خدمت شود و احتمالن توسط هواپيماهاي غيرتهاجمي نظير C-130J يا ايرباس A400M به كار گرفته شود، اما اين برنامه به سال 2005 لغو گرديد، اگرچه امكان اين وجود دارد تا استفاده از موشك استورم شدو، در برنامه‏‎هاي آتي ديگر نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا، گنجانده شود. [align=center][/align] موجودي كشورهاي زير، موشك استورم شدو يا SCLAP را به تعداد زير به خدمت گرفته‏اند: * فرانسه: تعداد 500 فروند را به تاريخ ژانويهء 1998 جهت نيروي هوايي فرانسه سفارش داد. * بريتانيا: تعداد 900 فروند جهت نيروي هوايي سلطنتي (Royal Air Force) * يونان: تعداد 90 فروند را به تاريخ آگوست 2000 جهت نيروي هوايي يونان سفارش داد. * ايتاليا: تعداد 200 فروند جهت نيروي هوايي ايتاليا (Aeronautica Militare) * امارات متحده عربي: تعداد اعلام نشده‏اي از اين موشك به نام Black Shaheen (شاهين سياه) منابع جهت اطلاعات بيشتر: http://en.wikipedia.org/wiki/Storm_Shadow http://en.wikipedia.org/wiki/SYLVER_launcher http://www.fas.org/man/dod-101/sys/missile/row/casom.htm http://www.defense-update.com/products/s/storm-shadow.htm http://www.raf.mod.uk/equipment/a_slong.html http://www.mbda.net/mbda/site/FO/scripts/siteFO_contenu.php?lang=EN&noeu_id=120
  17. آشنایی با موشک هوا به هوای AA-12 موسوم به آمرامسکی به دلیلی شباهت عملیاتی به موشک آمرام آمریکایی، به نام AMRAAMSKI شناخته می شود موشک جدید میان برد راداری فعال R-77 (نام ناتو: AA-12 یا آدر: Adder) چند سالی است که به مرحله ی تولید انبوه رسیده است. برد موثر این موشک بین 90 تا 100 کیلومتر است که به راحتی بیش از 50 کیلومتر از آمرام آمریکایی برد دارد! همچنین قادر به مانورپذیری تا 18g با سرعت 3 ماخ می باشد! (جستجوگر راداری فعال = Active Radar Finder) بر خلاف R-37 که پروژه ی توسعه ی آن محرمانه حفظ می شود، برای موشک R-77 تبلیغات فراوانی برای صدور آن به کشورهای جهان سوم به راه انداخته شده و گفته می شود که چند کشور، همچون مالزی، پرو، هند و چین آن را خریده اند. R-77 در روسیه با کد RVV-AE شناخته می شود ولی برای معرفی آن به غرب نام AAM-AE انتخاب شده است که به معنی «موشک هوا به هوای فعال صادراتی» می باشد. (AAM-AE = Air to Air Missile, Active, Export) برنامه ی توسعه و تولید R-77 در سال 1982 آغاز گردید. نمایی از طرح درونی R-77[ ابتدا در نظر بود که این موشک، نقش های تاکتیکی و استراتژیکی گوناگونی را بر عهده بگیرد. این موشک را می توان بر ضد هلیکوپتر و هواپیماهای بدون خلبان و همچنین به منظور دفاع در برابر موشکهای هوا به هوای میان برد و دوربرد غربی نظیر AIM-120 (آمرام) و AIM-54 (فونیکس) و سطح به هوای پاتریوت و آرو به کار برد. یکی از نیازمندی های اصلی طراحی R-77 این بود که طرح خاص آن بتواند سطح مقطع راداری هواپیمای حامل این موشک را کاهش دهد تا این موشک بتواند به سهولت در درون پایلون های داخلی حمل شود. در نتیجه، R-77 به بالهای مستطیل شکل باریک و کشیده و سطوح کنترل تاشونده مجهز گردید. سطوح کنترل منحصر به فرد R-77 عبارتند از: چهار دم مستطیلی شبکه ای شکل در انتهای بدنه ی موشک. اگرچه پسا و سطوح مقطع راداری این شکل بندی بیشتر از سطوح دم متعارف می باشد ولی امتیازهای آن مهمتر می باشند. به ویژه مساحت این گونه دم، بیشتر است و در نتیجه مانورپذیری آن نیز بیشتر می شود. (با وجود آنکه ابعاد و وزن آن کمتر است) این موشک، فعال کننده های کوچکتری نیز دارد. همچنین زاویه ی Stall (واماندگی) آن بیش از 40 درجه می باشد که بازهم بر مانورپذیری موشک به طرز فوق العاده ای می افزاید. قابلیت های بسیار قوی موشک R-77 می تواند هدفهایی که تا 12g مانور می دهند را به راحتی مورد حمله و اصابت قرار دهد. در جریان مراحل اولیه ی پرواز، موشک به وسیله سیستم پرواز اتوماتیک هدایت می شود و اصلاح مسیر آن تا رسیدن به هدف را ، سیستم کنترل شلیک هواپیما از راه یک خط انتقال دهنده اطلاعات (Data) انجام می دهد. در هنگام دستیابی به فاصله ی مناسب تا هدف که تشخیص آن به وسیله ی سیستم کنترل گر هواپیمای شلیک کننده تعیین می شود، جستجوگر موشک شروع به فرستادن امواج نموده و هومینگ (آشیانه یابی) نهایی به طور مستقل از هواپیمای شلیک کننده، ادامه می یابد. سیستم کنترل شلیک هواپیما همچنان به محاسبات فرمانهای کنترل جهت اصلاح مسیر موشک ادامه می دهد تا در صورت گم کردن هدف به وسیله ی سیستم هومینگ موشک، سیستم هومینگ هواپیمای شلیک کننده بتواند هدفگیری صحیح را از سر بگیرد. در مسافتهای بسیار کوتاه، جستجوگر فعال موشک به محض شلیک، فعال می شود. در صورتی که یک اخلالگر الکترونیکی (ECM) در کار جستجوی موشک اختلال ایجاد کند، سیستم جستجوگر موشک به صورت اتوماتیک به حالت تشعشع یابی غیرفعال تغییر وضعیت می دهد و به سمت سرچشمه ی تولید کننده ی امواج اخلالگر الکترونیکی (ECM) که به احتمال زیاد جنگنده ی دشمن است، تغییر وضعیت می دهد و به طرف آن می رود. نوع حرارت یاب (غیر راداری) R-77 نیز به همراه یک سیستم انتقال اطلاعات از هواپیمای شلیک کننده نیز تولید شده است. سرجنگی R-77 از نوع میله ای یک تکه بسیار قوی می باشد که به وسیله یک فیوز لیزری، منفجر می گردد. سه نوع شناخته شده ی R-77 عبارتند از: نوع اول مخصوص نیروهایی نظامی روسیه R-77M یا RVV-AE-PD با موتور ترکیبی راکتی / رمجت که در نتیجه دارای سرعت و برد بیشتر و به میزان قابل توجه 160 کیلومتر است. نوع دوم یک نوع تغییر یافته برای یک سیستم ضدهوایی زمین به هوا طراحی شده است. نوع سوم نیز مدل صادراتی این موشک است که R-77E نام دارد و برد آن تا 100 کیلومتر محدود شده است. مشخصات فنی: طول: 60/3 متر قطر بدنه: 200 میلی متر = 20 سانتی متر طول بالچه ها: 35 سانتیمتر وزن موشک: 175 کیلوگرم سرجنگی: 30 کیلوگرم TNT حد تحمل فشار g : حدود 30 برابر سرعت: 3 ماخ فیوز عمل کننده: فعال راداری (Fire & Forget) هدایت: براساس فرامین جنگنده ی شلیک کننده به همراه سیستم راداری فعال نیروی محرکه: سوخت جامد برد: (مدل صادراتی): 50 کیلومتر (مدل روسی): 160 کیلومتر – برد موثر: 90 تا 100 کیلومتر قابل نصب بر روی: میگ29 اس ام تی، سوخوی33، سوخوی34، سوخوی35، سوخوی37، میگ33، میگ31 مدل M و یاک 141 منابع: www.fas.org/man/dod-101/sys/missile/row/aa-12.htm http://alasrojas.com/Escuela/lomac/eaf/eaf.htm http://www.military.cz/russia/air/weapons/rockets/aam/r-77/r-77.htm
  18. آشنايي با بمب افكن يونكرس 287 ساخت آلمان نازي طراحي و توسعهء بمب‏افكن يونكرس Ju 287 به عنوان بستري جهت توسعهء تكنولوژي‏هاي مورد نياز جهت ساخت يك بمب‏‎افكن چندموتورهء جت براي نيروي هوايي آلمان نازي (لوفت وافه) در نظر گرفته شد . . . بمب‏افكن يونكرس 287 به چهار دستگاه موتور توربوجت Junkers Jumo 004 مجهز بود و نماي ظاهري آن با طرح انقلابي بالهاي رو به جلو و موتورهاي جت، از ساير هواپيماها تميز داده مي‎شد. پيش نمونهء قابل پرواز و دومين نمونهء تكميل نشدهء اين هواپيما، پس از سقوط برلين در مي 1945، به دست ارتش سرخ افتادند و پيش نمونهء تكميل نشده، با اندكي تغيير و بهسازي در اتحاد شوروي كامل گرديد. طراحي هواپيماي Ju 287 بنا بود با اتكا به توان موتورهاي پرقدرت جت خود، نقش يك بمب‏افكن دور از دسترس شكاري رهگيرهاي متفقين را ايفا نمايد. بالهاي رو به جلوي اين بمب‏افكن، توسط سرطراح ارشد آلمان نازي، دكتر هانس ووكه (Hans Wocke)، طراحي شد. هدف از چنين طرحي، يافتن راهي جهت افزايش نيروي برا (كشش) در سرعتهاي كم بود، زيرا موتورهاي اوليهء جت، توانايي كافي جهت تامين نيروي مورد نياز هواپيما در لحظات بحراني برخاست و فرود را در اختيار نداشتند. اوّلين پيش نمونهء اين بمب‏افكن، به منظور ارزيابي مفهومي (طرح بالهاي رو به جلو و موتورهاي جت) در نظر گرفته شده بود و به وسيلهء اتصال بدنهء هواپيماي هينكل 177 يا Heinkel He 177 و قسمت دم هواپيماي يونكرس 288 يا Junkers Ju 388 و با استفاده از سيستم ارابهء فرود يونكرس 352 يا Junkers Ju 352 و چرخ‏هاي دماغهء بمب‏افكن ساقط شدهء آمريكايي بي24 يا B-24 Liberators ساخته شد. دو موتور جت Jumo 004 در زير بالها و دو تاي ديگر در دو طرف قسمت جلويي بدنهء هواپيما تعبيه شده بودند. آزمونهاي پروازي يونكرس 287، به تاريخ 16 آگوست 1944 آغاز شدند. در اين آزمايشات، ويژگيها و كنترل بسيار عالي هواپيما به اثبات رسيد، ضمن اينكه برخي ايرادات بالهاي رو به جلو نيز آشكار شد. اين آزمايشات همچنين ثابت كردند كه نصب و تمركز تودهء جرم موتورهاي نصب شده در زير بالها بسيار مفيد است و نصب هر چهار موتور در زير بالها، در پيش نمونهء بعدي در نظر گرفته شد. در پيش نمونهء دوّم، بنا بود از موتورهاي Heinkel HeS 11 استفاده شود، اما به دليل مشكلات پيش آمده حين طراحي با اين موتور، موتور ساخت بي.ام.و به نام BMW 003 در نظر گرفته شد. دومين و سومين پيش نمونهء اين هواپيما، قرار بود به شش دستگاه از اين موتور ساخت بي.ام.و مجهز شوند، يكي از اين دو پيش نمونه به صورت سه موتور در زير هر بال و ديگري، دو موتور در زير هر بال و همانند پيش نمونهء اوّل دو موتور نيز در دوطرف قسمت جلويي بدنه بنا بود نصب گردند. بنا بود اين هواپيماها تمامن از قطعات نو و جديد ساخته شوند؛ بدنه‏اي جديد قرار بود طراحي شود و تصميم گرفته شده بود كه سومين پيش نمونه، قابليت حمل مهمات جنگي داشته باشد و به توليد انبوه برسد. قبل از اينكه دومين پيش نمونه كامل گردد، با پيشروي ارتش روسها در خاك آلمان، كارخانهء يونكرس به تصرف ارتش سرخ درآمد؛ مهندس ووكه و معاونش به همراه دو پيش نمونهء اين هواپيما به اتحاد شوروي برده شدند. سرانجام دومين پيش نمونهء يونكرس 287 مطابق طرح اوليهء كارخانهء يونكرس به نام EF-131 در شوروي تكميل گرديد و به تاريخ 23 مي 1947 به پرواز درآمد اما در آن زمان، تحقيقات و تكنولوژي كسب شده در زمينهء موتورهاي جت، از موتورهاي جت ساخت آلمان نازي پيشرفته‏تر بودند و بنابراين در نمونهء نهايي يونكرس 287، از موتور روسي OKB-1 EF 140 استفاده گرديد و آزمونهاي پروازي آن در سال 1949 آغاز شدند اما يونكرس 287 و طرح بالهاي رو به جلو، تا زمان طراحي جنگندهء مفهومي سوخوي-47 در روسيه، كنار گذاشته شدند. مشخصات نمونهء V1 بمب افكن يونكرس 287 ويژگيهاي عمومي تعداد خدمه: 2 = يك خلبان و يك كمك خلبان طول: 18.30 متر = 60 فوت فاصلهء دو سر بالها: 20.11 متر = 65 فوت و 11 اينچ ارتفاع: 4.70 متر = 15 فوت مساحت بالها: 61 متر مربع = 655 فوت مربع وزن خالي: 12500 كيلوگرم = 27500 پوند وزن بارگذاري شده: 20000 كيلوگرم = 44000 پوند پيشرانه: 4 دستگاه موتور توربوجت يونكرس Jumo 004B-1 با كشش هر كدام 8825 كيلونيوتن = 1984 پاوند فيت كارايي بيشينهء سرعت: 780 كيلومتر بر ساعت = 487.5 مايل بر ساعت برد رزمي: 1570 كيلومتر = 980 مايل سقف پرواز خدمتي: 9400 متر = 30000 فوت نرخ اوج گيري: 580 متر در دقيقه = 1890 فوت در دقيقه جنگ افزار دو دستگاه مسلسل 13 م م MG 131 در برجك انتهايي بدنه معادل 4000 كيلوگرم (8800 پوند) از انواع بمب ها قرار دادن عکس از سایتی دیگر ممنوع است و عکسها به لینک تبدیل شد. مدیر بخش هر چه سریعتر عکسها را به گالری سایت منتقل کند. SAEID عکسها به گالری انتقال یافتند . Babakim1
  19. IAI Phalcon 707 فالكن 707 (صنايع هواپيمايي اسرائيل) صنايع هواپيمايي اسرائيلي كه به طور مخفف IAI ناميده مي‎شوند، سامانه‏اي به نام فالكن (Phalcon) را جهت نيروي دفاع اسرائيل و همچنين صادرات طراحي و ساخته است. سيستم «فرماندهي و نظارت پيش اخطار هوابرد» يا AEWC&C كه مخفف عبارت Airborne Early Warning Command and Control مي‏باشد، نقش بسيار مهمي در فراهم آمدن اطلاعات حقيقي (real-time) و انجام فرماندهي و نظارت بر ميدان نبرد برعهده دارد كه اين امر نيازمند دستيابي و حفظ برتري هوايي بر فراز منطقهء درگيري و همچنين امكان نظارت بر خطوط مرزي در زمان صلح مي‏‎باشد. http://upload5.postimage.org/192847/photo_hosting.html پيشرفته‏ترين سيستم پيش‏اخطار در جهان، فالكن نام دارد كه توسط شركت Elta طراحي و ساخته شده است و از يك رادار بسيار پيشرفته از نوع AESA يا Active Phased Array Electronic Scanning Technology به جاي يك رادار مجهز به آنتن چرخان مكانيكي بهره مي‏برد. استفاده از اين رادار غيرچرخان، قابليت انعطاف بسيار زيادي جهت عملياتي نگه داشتن به جهت دارا بودن چند برتري عمده مي‏دهد. هواپيماي پيش اخطار فالكن بر پايهء چهار سنسور فعاليت مي‏كند: * رادار فازبندي شده (phased-array radar) * رادار شناسايي دوست از دشمن فازبندي شده (phased-array IFF) * ESM/ELINT * CSM/COMINT يك اتصال ضرب دري پيشرفته، داده‏هاي كسب شده از سنسورهاي مختلف را يكپارچه مي‏كند. هنگامي كه يكي از سنسورهاي گزارش يافته شدن چيزي را بدهد، سيستم به طور اتوماتيك و با استفادهء از تمامي سنسورها، وارد يك جستجوي كامل مي‏شود. * رادار فازبندي شدهء AWE&C جايگزين رادار آنتن چرخان متعارفي شده است. * اين رادار هم در محل ابتداي بدنهء هواپيما وهم در محل گنبدي شكل بالاي بدنه نصب مي‏شود؛ بدين طريق، يك پوشش 360 درجه‏اي به اطراف فراهم مي‏‎شود. اين هدايت الكترونيكي رادار، يك برتري شگرف نسبت به آنتن‏هاي چرخان مكانيكي دربردارد؛ زيرا اين سيستم به راحتي قادر است اهدافي را كه در حال انجام مانورهاي بسيار سنگين هستند، شناسايي كند. اين رادار به راحتي قادر است اهداف كم ارتفاع را در فواصل چندصد كيلومتري، در روز يا شب و هرگونه شرائط آب و هوايي شناسايي كند. اطلاعات كسب شده از آنتن رادار، به طور اختصاصي و ويژه مورد بررسي قرار مي‏‎گيرند و اهداف يافت شدهء جديد از اهداف دروغين يا اشتباه به طور دقيق متمايز مي‏شوند. علاوه بر اين، هر جستجوي تازه در زمان بين 2 تا 4 ثانيه آغاز مي‏‎شود كه اين زمان در رادارهاي آنتن چرخان بين 20 تا 40 ثانيه مي‎باشد. * سيستم شناسايي دوست از دشمن يا IFF از «تكنولوژي فازبندي شدهء وضعيت خشك» يا solid-state phased array technology بهره مي‏گيرد. اين سيستم جهت بررسي داده‏هاي دريافتي، رمزگشايي (امواج ارسالي توسط IFF اهداف شناسايي شده) و جستجوي و يافتن اهداف هوايي به كار گرفته مي‎شود. تكنيك اارسال يك تك‏پالس (monopulse) جهت يك سنجش افقي به كار گرفته مي‏‎شود. داده‏هاي كسب شده از آنتن IFF با رادار فازبندي شده يكپارچه مي‎‏شوند. * سيستم گيرندهء ESM/ELINT، وظيفهء تحليل و مكان‏يابي سيگنال‏هاي دريافتي رادار را در يك پوشش 360 درجه‏اي برعهده دارد. اين سيستم، حساسيت فوق‏العاده زياد را با امكان رهگيري بالاي اهداف تركيب مي‏كند و يك دقت بسيار بالا را در اندازه‏گيري زاويه‏اي به دست مي‏دهد. اين سيستم، از گيرنده‏هاي سوپر هترودين با باند كم‏عرض بهره مي‏گيرد و از يك باند عريض با فركانس لحظه‏اي يا IFM (مخفف instantaneous frequency measurement) جهت افزايش دقت براي شناسايي و رهگيري پيش‏اخطارهاي هوايي و فرستنده‏هاي زميني دشمن بهره مي‏برد. (سوپر هترودين يا Super-Heterodyne، تركيب دو جريان متناوب براي توليد جرياني با فركانسي برابر مجموع يا تفاضل فركانس دو جريان مزبور مي‏باشد) دقت بسيار زياد در اندازه‏گيري زاويه‏اي (يا شناسايي زاويه‏اي) براي تمامي سيگنالهاي دريافتي، به وسيلهء اندازه‏گيري در زمانهاي مختلف داده‏هاي ورودي يا DTOL (مخفف Differential Time of Arrival) بدست مي‏آيد. اين سيستم همچنين وظيفهء گردآوري و تحليل داده‏هاي ELINT را برعهده دارد. * گيرنده‏هاي CSM/COMINT كه در باندهاي UHF، VHF و HF كار مي‏كنند، به سرعت به جستجوي سيگنالهاي هوايي، دريايي و ارتباطات زميني مورد علاقه‏اشان مي‏پردازند. منتخبي از شبكه‏هاي راديويي كشف شده، جهت آشكار شدن سيگنالها بر روي صفحهء اپراتورها مونيتور مي‏شوند. قابليت DF محل اهداف هوايي به طور دقيق مشخص مي‏كند. سیگنالهای یافت شده به فوریت می توانند بر روی گیرنده ها مونیتور شوند. این سامانه، به طور بسیار گسترده ای از کامپیوترهای بسیار پرقدرت جهت کاهش زمان بارگذاری داده های مخصوص اپراتورها بهره می گیرد. http://upload5.postimage.org/192866/photo_hosting.html این آواکس، به وسیلهء یک خط دادهء دیجیتال، با سرفرماندهی دفاع هوایی ارتباط برقرار می‏کند. داده های کسب شده از سایر سامانه های دفاع هوایی، جهت کسب خلق یک تصویر کامل سه بعدی به کار گرفته می شوند. سیستم های فالکن را می توان در پلتفرم های متفاوتی نصب و جایگزین نمود. از جملهء این پلتفرم ها می توان به هواپیماهای بوئینگ707، بوئینگ747، بوئینگ767، ایرباس، سی130 و ایلوشین76 اشاره کرد. این سیستم تاکنون به مشتریان خارجی متفاوتی عرضه شده است که از جملهء آنها می توان به نمونهء فروخته شده به نیروی هوایی شیلی اشاره کرد که با نام Condor شناخته می‏شود. http://upload5.postimage.org/192826/photo_hosting.html [align=center]یک فروند فالکن707 نیروی هوایی شیلی[/align] در سایهء توجهات ویژهء وزیر دفاع پیشین اسرائیل، اسحاق مردخای (Yitzhak Mordechai)، همچنین وزیر دفاع جدید، امیر پرتز (امیر پرویز) و مدیر اجرایی وزارت دفاع، ژنرال ایلان بیران (Ilan Biran)، تعداد 6 موافقتنامهء همکاری بین دولتهای اسرائیل، وزارت دفاع آمریکا و اتحادیهء اروپا به تاریخ 15 اکتبر 1998 به امضاء رسید. http://upload5.postimage.org/192879/photo_hosting.html برابر مفاد این توافقات، صنایع هواپیماسازی اسرائیل (IAI)، صنایع الکترونیک ELTA و کمپانی رایتئون ایالات متحده (Raytheon Systems Company)، بر روی توسعه، تولید و بازاریابی سیستم های پیش اخطار AEWC&C در سراسر جهان همکاری خواهند نمود. این پروژه جدید، بر پایهء همان فالکن خواهد بود. دو کمپانی (طرف اسرائیلی و رایتئون)، تاکنون تیم های مهندسی خود را جهت تکمیل مناقصه هایی فروش AEWC&C جهت نیروی هوایی استرالیا، کرهء جنوبی و ترکیه تشکیل داده اند. کاربران فالکن اولین سیستم فالکن بر روی یک فروند بوئینگ707 نیروی هوایی اسرائیل نصب شد و اولین پروازش را نیز به سال 1993 به انجام رساند. به تاریخ می 1994، این سیستم در شیلی با نام کندر شناخته می‏شود. اما واگذاری سیستم های فالکن به شیلی، به سال 2000 و بر اثر فشارهای ایالات متحده لغو گردید. هندوستان نیز پس از خرید جتهای پیشرفتهء Su-30MKI که با رادار ساخت التا مجهز شده بودند، تصمیم به خریداری سیستم های پیش اخطار هوایی گرفت. هندی ها پس از مطالعات دقیق و فراوان، بین دو سیستم A-50 روسی و فالکن اسرائیلی، 3 سیستم فالکن را به سال 2004 و به ارزش 1.1 میلیارد دلار سفارش دادند. پلتفرم جدید اما اسرائیل، به تازگی به جای استفاده از بوئینگ707، سفارش 5 فروند هواپیمای Gulfstream G550 را داده است که قرار است به عنوان پلتفرم جدید فالکن در نیروی هوایی اسرائیل به کار گرفته شوند. برخی تغییرات و بهسازی های اعمال شده بر روی بدنهء این هواپیماهای جدید اعمال شده است که از جملهء آنها می توان به تغییر بدنه جهت نصب برآمدگی کامپوزیتی محل آنتن رادار اشاره کرد که جهت نصب آنتن شبکه ای رادار مورد استفاده قرار خواهد گرفت. http://upload5.postimage.org/192804/photo_hosting.html [align=center]Israel Air Force Golfstream G550[/align] http://i16.tinypic.com/48c4l8y.jpg منابع جهت اطلاعات بیشتر: Wikipedia Fas Golfstream G550
  20. سلاح اسكاي‏فلش ساخت صنايع هوافضاي بريتانيا، موشكي است هوا به هوا، ميان‏برد و داراي سامانهء هدايت‏پذيري نيمه‏فعال راداري (SARH) كه از روي موشك آمريكايي AIM-7 Sparrow مشتق شده است و به وسيلهء جنگنده‏هاي شكاري - رهگير اف4 فانتوم و تورنادو F3 نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا حمل مي‏شود. اين موشك، امروزه در حال جايگزيني با موشك آمرام مي‏باشد. خود موشك آمرام نيز احتمال دارد با موشك Meteor ساخت كنسرسيوم MBDA جايگزين گردد. [align=center][/align] تاريخچه طراحي موشك اسكاي‏فلش در اوائل دههء 1970 آغاز شد. عمده‏ترين تغييراتي كه بر روي موشك اسپارو اعمال شدند، افزودن يك سيستم هدف‏ياب ساخت ماركني و همچنين تطبيق سطوح كنترلي موشك با بهينه‏سازي‏هاي انجام شده در قسمت الكترونيكي آن بود. اين موشك به سال 1978 بر روي جنگنده‏هاي اف4 فانتوم وارد خدمت گرديد. موشكي كه اكنون در اختيار بود، قادر بود در محيط‏هايي انباشته از جنگ الكترونيك دشمن عمل نمايد و در شرائط گسترده‏تري بر عليه اهداف به كار گرفته شود. اين موشك را مي‏شد از حداقل ارتفاعي در حدود 100 متر جهت هدفي در ارتفاع بسيار بالا پرتاب نمود و يا بالعكس از ارتفاع بسيار بالا آن را بر عليه هدفي كه تنها 75 متر از سطح زمين ارتفاع دارد، به كار گرفت. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء تورنادوي F3 در حال شليك موشك اسكاي فلش[/align] جنگنده‏هاي اف4 فانتوم از سال 1985 با جنگنده‏هاي تورنادو F3 جايگزين شدند. اين جنگنده‏ها، جهت كاهش نيروي پسا، موشكهاي اسكاي‏فلش را در قسمت نيمهء دوم زير بدنه حمل مي‏كردند. هنگامي كه يك موشك اسكاي‏فلش پرتاب مي‏شد، ابتدا به وسيلهء نيروي هيدروليك، موشك از محل اتصال خود در بدنه به بيرون آن انداخته مي‎شد و سپس موتور موشك در محلي كه دور از محل اتصال آن به بدنهء هواپيما بود، روشن مي‏گشت. اين موشك در نيروي هوايي بريتانيا، همراه با چهار موشك كوتاه‏برد سايدوايندر يا آسرام بر روي هواپيما نصب مي‎شد. [align=center][/align] به سال 1996، نيروي هوايي سلطنتي، برنامه‏اي جهت تقويت و بهبودسازي پرتاب و همچنين ساير بهينه‏سازي‏هاي ديگر را انتشار داد. هدف از اجراي اين برنامه، امكان جايگزيني موشك اسكاي‏فلش با موشكهاي ميان‏برد آمريكايي آمرام بود. آمرام، از دو سيستم هدايت‏پذيري فعال راداري و اينرسيايي بهره مي‏برد و داراي يك سيستم ميكروكامپيوتر دروني بود كه به آن، قابليت شليك‏كن و فراموش‏كن را مي‏بخشيد. [align=center][/align] [align=center]جنگندهء موفق سوئدي ساب37 ويگن در حال حمل موشكهاي اسكاي فلش[/align] ويژگيها ماموريت اوليه: موشك دوربرد هوا به هوا سازندهء اصلي: صنايع هوافضاي بريتانيا (BAe Dynamics) با كمك شركت Raytheon به عنوان مقاطعه‏كار فرعي قيمت: محرمانه پيشرانه: موتور راكتي با سوخت جامد ساخت شركت آمريكايي Rocketdyne طول: 3.68 متر = 12 فوت و 1 انچ وزن: 193 كيلوگرم = 425 پوند قطر: 203 سانتي‏متر = 8 اينچ گستردگي: 1.02 متر = 40 اينچ برد: 45 كيلومتر = 28 ناتيكال مايل سرعت: 4 ماخ سيستم هدايت‎پذيري: هدف‏ياب نيمه‏فعال راداري تك پالس، ساخت ماركني سرجنگي: مواد به شدت منفجره و چند تكه شونده حساس به ضربه وزن سرجنگي: 39.5 كيلوگرم = 87 پوند كاربران: نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا، عربستان سعودي، ايتاليا (بر روي تورنادوهاي F3 اجاره‏اي)، سوئد ورود به خدمت: 1978 خروج از خدمت: در حال جايگزيني با موشكهاي ميان‏برد آمرام بر روي ناوگان تورنادو
  21. Reza6662

    در چشم باد

    سلام همانطور كه كاربران محترم سايت ميليتاري توضيح دادند، سريال زيبايي بود كه نمايشگر تقريبن بخشي از حقايق تاريخي ايران بود كه در مجموع شايد بتوان بين 90 تا 95 درصد ساختار سريال را قوي و مثبت ارزيابي نمود كه چنين مسئله اي چندان عجيب نيست زيرا آقاي مسعود جعفري جوزاني، كارگردان و هنرمند بادانش و باسابقه اي است. شايد دقت در چند نكته به ظاهر كوچك، سريال را بيشتر به واقعيت نزديك مي كرد. من ابتدا از آخر شروع مي كنم: 1- پايان سريال زيادي فيلم هندي شده است. روشن است كه به هنگام ورود نظاميان ايران به مسجد خرمشهر، نزديك به 20 هزار سرباز و درجه دار و افسر عراقي تسليم شده بودند و درگيريها تمام شده بودند. ضمن اينكه گويا گلوله از بين آن همه جمعيت عبور كرده و درست به آقاي دكتر بيژن اصابت مي نمايد كه چنين كاري، به هندي شدن سريال، كمك شاياني كرده است. 2- در ماههاي نخست جنگ، چيزي به نام بسيج و اعزام فله اي نيروي داوطلب آنطور كه در سريال نشان داده شد، وجود نداشت. بار اصلي روزهاي نخست جنگ بر روي ارتش به ويژه هوانيروز و نيروي هوايي بود كه با انجام عملياتهاي شبانه روز، توانستند پيشروي 12 لشگر ارتش صدام را كند كنند. ضمن اينكه چهار عملياتي كه با تانكهاي چيفتن و پشتيباني توپخانه در زمان بني صدر طراحي شد و گفته مي شود موفق نبوده، در واقع توانست به ارتش صدام بفهماند كه ارتش و نيروي دفاعي ايران هنوز زنده است و به هرشكل تاثيرات مثبت خود را داشت. 3- چيزي به نام پرچمدار در بين سربازان حمله ور خط شكن وجود نداشت، در واقع وجود چنين پرچمهاي تر و تميزي، انسان را به ياد فداكاري سربازان كمونيست در ارتش چين به هنگام جنگ با ارتش ژاپن مي اندازد تا جنگ ايران و عراق. در حقيقت وجود پرچم به آن روشني و شفافي، علامتي است به سربازان و نگهبانان عراقيها تا خود را براي درگيري آماده كنند! 4- نقش نيروي هوايي و نيروي زميني ارتش در آزادسازي خرمشهر هيچ ارزيابي شده است، در حالي كه مي دانيم هر دو دست كم در اين عمليات بزرگ، نقش اساسي داشتند. 5- عملياتهايي كه طي دو ماه از فروردين تا پايان ارديبهشت 1361 انجام شدند، عمومن قبل از روشنايي و حدود ساعت 4 تا 4 و نيم صبح آغاز شدند، در حالي كه در سريال در روز روشن حمله مي كنند و البته با صداي بلند فرياد مي زنند الله اكبر! گويا در فيلمي كه به ماجراهاي جنگهاي صدر اسلام مي پردازد دارند نقش آفريني مي كنند! 6- نماي نزديك سربازان و رزمندگان نشان مي دهد به تازگي از حمام درآمده و ريش و موهاي خود را اطو زده و سوشار كشيده اند. در كل گريمها چندان جالب از كار در نيامده بودند. 7- ديده شدن علمك گاز چندان مهم نيست و برخي مناطق تهران همچون نازي آباد، سالها پيش از انقلاب داراي گاز لوله كشي شهري بوده اند. 8- نكته پاياني اينكه فردي كه به قول خودش ايراني نيست و وطنش را انتخاب كرده (ايالات متحده) و در آنجا جايگاه شغلي و اجتماعي مناسبي دارد و با يك زن جوان آمريكايي رابطه عاطفي (شايد عشقي) خوبي برقرار كرده، هيچگاه به شرايط اجتماعي پست تر باز نمي گردد. 9- در كل فيلم زيبايي است به ويژه صحنه هاي قسمتهاي نخستين و بازسازي دوران رضا شاه و حمله متفقين به ايران. با سپاس فراوان
  22. با سلام نخستين چيزي كه شايد به ذهن بسياري برسد، جايگزيني جنگنده اي با قابليتهاي مشابه مي باشد. جنگنده اي پرقدرت، مجهز به موشكهاي دوربرد با رادار قوي. فرض ما بر اين است كه مانعي از لحاظ سياسي براي خريد وجود ندارد. اگر چنين تفكري داشته باشيم، بلافاصله به ياد ميگ-31 خواهيم افتاد اما ميگ-31 در سالهاي پاياني عمر عملياتي خود قرار دارد و بنابراين عاقلانه نيست كه پول و سرمايه گذاري فراواني براي خريد و بهره برداري آن صورت گيرد. اما بهترين جايگزين براي اف-14 تامكت در نيروي هوايي ايران، همان كاري است كه آمريكايي ها كردند. يك جنگنده چندمنظوره Multirole همچون اف18 سوپر هورنت بهترين انتخاب است. امروزه شرايط با 35 سال قبل فرق كرده است. در ايران، اف14 تنها براي رهگيري فاكس بت هاي متجاوز شوروي خريداري شد اما امروزه توقع نيروهاي هوايي از هواپيماهاي جنگي بيش از انجام يك ماموريت است. يك جنگنده با توجه به هزينه هاي گزافي كه براي خريد خود و جنگ افزارهايش و همچنين آموزش پرسنل دربردارد، بايد فراتر از يك ماموريت را انجام دهد. جنگنده اي همچون سوپر هورنت قادر است با رادار پرقدرت خود زمين و دريا و آسمان را بكاود. با موشكهاي دوربرد AIM-120C به هواپيماهاي دشمن حمله ور شود، سپس با موشكهاي هدايت شونده هوا به زمين و بمبهاي هدايت شونده ليزري اهداف زميني را هدف قرار دهد و به هنگام بازگشت به پايگاهش يا ناو هواپيمابرش، به وسيله موشكهاي ضدكشتي، ناو جنگي دشمن را از كار بيندازد. امروزه جنگنده هاي چندمنظوره، بيشترين تقاضا را در بين نيروهاي هوايي دارند. نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا، به جاي سه نوع جنگنده شكاري، بمب افكن و شناسايي پاناويا تورنادو، از يك جنگنده پيشرفته يوروفايتر بهره مي گيرد. فرانسوي ها از رافال استفاده خواهند كرد و روسها نيز به توسعه جنگنده هاي خانواده سوخوي27 مي پردازند. امروزه سوخوي30 يك جنگنده تراز اول در ليست محصولات صادراتي روسهاست و مشتريان فراواني در كشورهاي گوناگون دارد. بهترين گزينه براي جانشيني اف14 تامكت در نيروي هوايي ايران بدين ترتيب است: 1) سوپر هورنت: به دليل ساختار غربي نيروي هوايي ايران و آشنايي بهتر پرسنل با تجهيزات آمريكايي 2) يوروفايتر تايفون: يك جنگنده تمام عيار كامپيوتري و به روز از نظر به كارگيري تكنولوژي 3) سوخوي30 : اگر پشتيباني ضعيف روسها شامل اين جنگنده نشود،‌ گزينه مناسبي است. 4) رافال البته بايد توجه داشت اگر رشد به كارگيري تكنولوژي هاي نوين در نيروهاي هوايي جهان به سرعت انجام گيرد،‌ تا 10 سال آينده بايد شاهد به خدمت درآمدن هواپيماهاي نسل پنجم همچون اف-35 در كشورهاي دور و بر خودمان نظير تركيه و اسرائيل و شايد عربستان سعودي باشيم. در اين صورت بهتر است سرمايه گذاري بر روي هواپيماهاي نسل 5 انجام گيرد و هيچكدام از 4 گزينه بالا، مدنظر نباشند.
  23. [align=center]رادار گرين پاين Green Pine[/align] [align=center][/align] نیروی هوایی اسرائیل قرار است ظرف چند هفته آینده قابلیت سیستم دفاع موشکی آرو2 خود را با هدف ردیابی موشک شهاب3 ایران مورد آزمایش قرار دهد. در این آزمایش توان رادار گرین پاین که بخش اساسی سیستم پدافند موشکی آرو2 است، مورد سنجش دقيق قرار می‏گیرد. این رادار، موشکی تحت عنوان «گنجشک سیاه» يا Black Sparrow را که شباهت بسیاری به نمونه پیشرفته موشک بالستیک شهاب-3 ایران دارد، مسیریابی می‏کند. به گفته مقامات وزارت دفاع اسرائیل، «گنجشک سیاه» از یک فروند جت جنگنده نیروی هوایی اسرائیل شلیک می‏شود. این موشک که مدل شبیه سازی شده موشک شهاب 3 است، یک کلاهک هسته‏ای جداشدنی را حمل می‏کند و از قابلیتهای فرار از سیستم راداری پیشرفته برخوردار است. رادار گرین پاین نیز در این آزمایش موقعیت این موشک را تعیین می‏کند و سپس مرکز کنترل جنگ «سیترون تیری» يا Citron Tree اطلاعات به دست آمده را به باطری سیستم پدافند موشکی آرو2 منتقل می‏کند. [align=center][/align] همچنین نیروی هوایی اسرائیل قصد دارد اواخر سال جاری آزمایش دیگری را انجام دهد که طی آن یک فروند موشک آرو 2 شلیک می‏شود تا توان مقابله با موشکهای مقابل را بسنجد. دو هفته پیش، وزارت دفاع اسرائیل تصمیم گرفت تا موشک آرو 3 را که نمونه پیشرفته‏تری از موشک آرو 2 از نظر سرعت، برد و ارتفاع است، بسازد. آخرین آزمایش موشکی آرو اسرائیل به تاريخ فوریه 2007 انجام شد. رادار Green Pine اين رادار با نام EL/M2090 در فركانس L-Band كار مي‏كند. سيستم كامپيوتري بسيار پيچيدهء اين رادار بر خلاف سيستم دودويي (Binary) از سيستم دهدهي (Decades) استفاده مي‏‎كند. اين امر، كمك شاياني به سيستم پيش‏‎اخطار شناسايي اهداف هوايي مي‏كند. صنايع الكترونيك التا (Elta) كمكهاي فراواني به گروه صنايع هواپيمايي اسرائيل (IAI) در طراحي و پياده‏‎سازي رادار و سيستم كنترل آتش «گرين پاين» نمود. يك تريلي مخصوص، سيستم رادار شامل قسمت الكترونيكي EM/M-2090 و آنتن مخصوص را حمل مي‏كند. در اين مجموعه يك سيستم خنك كنندهء سيستم‏هاي الكترونيكي و يك مولد برق AC (ژنراتور) تعبيه شده است. گرين پاين يك جستجوگر الكترونيكي بسيار پيشرفته جهت شناسايي دقيق اجسام دارد. اطلاعات بدست آمده مي‏تواند سرعت، ارتفاع و شتاب هدف رهگيري شده باشد. رادار در باند L يا L-Band و فركانس بين 500 تا 1000 مگاهرتز كار مي‏كند. اين رادار در قسمت «توليد پارازيت رادار» شركت التا طراحي و ساخته شده است. اين رادار قدرتمند با دقت 4 متر، مي‏‎تواند ضدموشك آرو2 را به سمت هدف رهنمون كند. اين رادار پيشرفته شامل جزئيات زير است: * فاز عمليات: L-Band * عملگر دو حالته – سيستم پيش اخطار و كنترل آتش * هدفياب بسيار دوربرد با برد صدها كيلومتر * شناسايي و رهگيري همزمان 14 موشك زمين به زمين بالستيك * قابليت تميز دادن بين موشك بالستيك، هواپيما يا ساير انواع موشكها * قابليت خنثا سازي سيستم ضدعمل الكترونيك (ECCM) * قابليت حمل و نقل آسان برخي از آزمونهاي انجام شده آزمایش 14 سپتامبر 2000 آرو به سمت یک موشک Black Sparrow (شبیه ساز موشک اسکاد-بي و شهاب-3) که از یک هواپیمای «باز» يا F-15C شلیک شده بود پرتاب شد. آرو هدف را با موفقیت منهدم کرد. [align=center][/align] [align=center][/align] [align=center][/align] [align=center][/align] آزمايش 28 آگوست 2001 هدف: آزمایش کل سیستم آرو به سمت یک موشک Black Sparrow جهت شبیه سازی موشکهای بالستیک، پرتاب شد. رهگیری در فاصله‏ای بیش از 100 کیلومتر و در ارتفاع بسيار بالا، با موفقیت انجام شد. موشك آرو2 هدف خود را با موفقیت منهدم کرد. آزمایش 5 ژانویه 2003 هدف: آزمایش کل سیستم بدون رهگیری هدف. 4 موشک آرو به سمت 4 هدف شبیه سازی شده به منظور سنجش کارایی سیستم رهگیر در شرایط پروازی خاص و سنجش پرتابهای مداوم، شلیک شدند. [align=center][/align] [align=center][/align] [align=center]پنجم ژانویه 2003 – اسرائيل - پایگاه هوایی Palmachim موشک آرو2، هدف خود را بر روی دریای مدیترانه با موفقيت رهگیری می‏کند[/align] آزمايش 16 دسامبر 2003 آزمایش موشک بهسازی شده که قادر است اهدافی را در ارتفاع بسیار بالا، مورد اصابت قرار دهد. هدف: سنجش موشک بهسازی شده که در قالب قراردادی با سازندهء آمریکایی، تولید شده بود. منابع: روزنامهء اسرائيلي اورشليم پست و سايت اينترنتي اسرائيلي ويپون
  24. پیش از ورود به بحث مقایسه، لازم است اندکی با مشخصات هر دو هواپیما، آشنا شویم. F-4 Phantom II جنگندهء شكاري بمب‏افكن ويژهء عمليات در هرگونه شرائط آب و هوايي اف4 فانتوم، ساخت كارخانهء McDonnell Douglas ايالات متحده است و بين سالهاي 1960 تا 1996 در خدمت نيروهاي نظامي ايالات متحده قرار داشته است. اين جنگنده، بنا به نيازهاي نيروي دريايي ايالات متحده ساخته شد و امروزه تعداد 1000 فروند اف4 در اقصا نقاط جهان در حال خدمت هستند. با ورود به خدمت اف4 به سال 1960، نيروي دريايي ايالات متحده، به اولين ناوگان دفاع پيشرفتهء در تاريخ حيات خود مجهز شد. به سال 1963، اف4 به عنوان يك شكاري بمب‏افكن در خدمت نيروي هوايي ايالات متحده نيز قرار گرفت. تا پايان سال 1981 كه توليد اف4 خاتمه يافت، تعداد 5195 فروند از اين جنگنده ساخته شد كه تا آن تاريخ، پرشمارترين جنگندهء مافوق‏صوت توليدي ايالات متحده به شمار مي‏رفت. تا زمان تولد جنگندهء شكاري F-15 Eagle، اف4 با 24 سال توليد پياپي، ركوردار به شمار مي‏رفت. بزرگترين نوآوري در اف4، نصب يك رادار پيشرفتهء پالس – داپلر و همچنين استفادهء گسترده از فلز تيتانيوم در ساخت بدنهء آن بود كه بدين ترتيب، بدنهء اف4 بسيار مقاوم و مستحكم از كار درآمد. عليرغم وزن سنگين اف4 به هنگام برخاست كه غالبن به بيش از 60 هزار پوند (27 هزار كيلوگرم) بالغ مي‏گشت، اين جنگنده به دليل دارا بودن موتورهاي بسيار توانمند J-79، به راحتي قادر مي‏شد به سرعت 2.23 ماخ دست يابد و 41 هزار فوت در دقيقه يا 210 متر بر ثانيه اوج بگيرد. اندكي پس از توليد، اف4 توانست 16 ركورد جهاني را به نام خود ثبت نمايد. از جملهء اين ركوردها، دست‏يابي به سرعت 1606.342 مايل بر ساعت معادل 2585 كيلومتر بر ساعت و همچنين اوج‏‎گيري تا ارتفاع 98557 فوتي (معادل 30040 متر) بود. كاري كه در آن زمان، از عهدهء هيچ جنگنده‏‎اي بر نمي‏آمد و هنوز هم بسياري از جنگنده‏هاي قرن بيست و يكم، قادر به دست‏يابي به چنين ركوردهايی نيستند. اف4 قادر بود 18650 پوند معادل 8480 كيلوگرم مهمات را در 9 مقر حمل نمايد. از جملهء اين مهمات مي‏توان به موشكهاي هوا به هوا، موشكهاي هوا به زمين هدايت‏شونده و انواع بمب‏هاي سقوط آزاد و هسته‏اي اشاره كرد. با ورود به خدمت موشكهاي هدايت شوندهء هوا به هواي دوربرد نظير اسپارو و كوتاه‏برد نظير سايدوايندر، چنين انگاشته شده بود كه نيازي به شركت در نبردهاي نزديك هوايي نخواهد بود، اما شركت ناوگان اف4 در جنگ ويتنام، لزوم نصب مسلسل را به اثبات رساند و بنابراين در تمامي مدلهاي F-4E يك مسلسل 20 م م نصب گرديد. به دليل استفادهء بسيار گستردهء ايالات متحده و ساير متحدان غربي از اين جنگنده، اف4 به عنوان بهترين نمايندهء دوران جنگ سرد با اتحاد شوروي به شمار مي‏رفت. يكي از نقاط درخشان حضور اف4 در نبرد، جنگهاي اعراب و اسرائيل بود. اف4 در جريان مناقشات اعراب و اسرائيل، به 393 پيروزي هوايي دست يافت، ضمن اينكه در پروازهاي بي‏شمار و موفقيت‏آميزي بر عليه اهداف زميني متعلق به اعراب به كار گرفته شد. جنگندهء اف4 فانتوم در مدل G كه Wild Weasel ناميده مي‎شد، قادر بود در عمليات ضد پدافند هوايي موسوم به SEAD شركت جويد و از موشكهاي ضدرادار HARM استفاده نمايد، هرچند كه ديگر مدلهاي اف4 چنين قابليتي نداشتند. آخرين عملياتي كه F-4G در آن شركت نمود، جنگ سال 1991 خليج فارس بر عليه رژيم بعث عراق بود. ]http://i14.tinypic.com/4vssilf.jpg [align=center]جنگنده های F-4J گروه نمایشی Thunderbirds جنگندهء اف4 فانتوم، تنها جنگنده‏اي در تاريخ ايالات متحده است كه همزمان توسط دو تيم نمايش هوايي Thunderbirds و Blue Angels به كار گرفته شد. در گروه Thunderbirds جنگنده‏هاي F-4J به مدت 5 فصل و در گروه Blue Angels جنگنده‏هاي F-4E به مدت 6 فصل به كار گرفته شدند. توانايي‏هاي رزمي نصب مسلسل در قسمت زير دماغه، مانع از نصب راداري حجيم‎تر و در نتيجه پرقدرت‏‎تر بر روي مدلهاي C و D مي‏شد. در نتيجه از آنجا كه مدل E به طور استاندارد داراي مسلسل بود، در اين مدل، رادار جديد ساخت وستينگهاوس به نام AN/APQ-120 نصب گرديد كه داراي آنتن كوچكتري بود. با اين حل با توجه به تاخير در تحويل رادارهاي AN/APQ-120، اولين دستهء 30 فروندي از جنگنده‎هاي F-4E فاقد رادار بودند. رادار AN/APQ-120 كه با همكاري تنگاتنگ كمپاني هيوز جهت افزودن سيستم داپلر به مرحلهء توليد رسيد، قادر بود امواج مغشوش بازگشتي از سطح زمين را با هواپيماهاي در حال پرواز در ارتفاع پست به خوبي تشخيص دهد، با اين حال اولين سري اين رادارها كه بر روي جنگنده‏هاي F-4E به اسكادرانهاي 35 ام تا 120 ام تحويل داده شده بودند، داراي مشكلاتي بودند. بنابراين سيستم الحاقي كمپاني هيوز (گيرندهء داپلر) كه CORDS ناميده مي‎شد، به تاريخ 2 ژانويهء 1968 از اين رادار حذف گرديد. در اين مرحله، تعدادي از جنگنده‏هاي F-4E با رادار آشيانه‏ياب و سيستم اخطارگر AN/APS-107 ساخته شدند، اما اين مجموعهء رادار نيز به هيچ وجه عملكرد رضايت‏بخشي نداشت و در نتيجه تعداد 67 فروند از جنگنده‏هاي F-4E بدون اين سيستم تحويل شدند. جهت تعادل در وزن مسلسل و تعداد 639 تير فشنگ كه در محل زير دماغه نصب شده بودند، يك مخزن سوخت به حجم 69 گالن در قسمت پشت بدنه تعبيه گرديد، كه بدين ترتيب ميزان سوخت مخازن داخلي به 1993 گالن بالغ مي‏گشت. دو موتور پرقدرت توربوجت J79-GE-17 ساخت جنرال‏الكتريك، هركدام در حالت استفاده از پس‏سوز، كششي معادل 17900 پوند را توليد مي‏كردند. جهت زدودن وزن افزايش يافته در F-4E، مكانيزم توليد نيرو جهت جمع شدن دو قطعهء انتهايي بال كه در F-4B به منظور اشغال كمتر فضا بر روي ناوهاي هواپيمابر تعبيه شده بود، حذف گرديد. دومين سري توليدي جنگنده‏هاي رفع نقص شدهء F-4E، اولين پروازش را به تاريخ 11 دسامبر 1967 به انجام رساند. پس از اين بود كه كشورهاي هم‏پيمان ايالات متحده، نظير اسرائيل، ايران، آلمان‏غربي، ژاپن، جمهوري كره، يونان و تركيه اقدام به خريد گستردهء جنگنده‏هاي F-4E نمودند. در جنگنده‏هاي توليد شدهء F-4E از سال 1972 به بعد، لبه‏هاي حمله (LES) و قسمتهايي از پوشش روي سيستم‏‎هاي هواپيما و همچنين قسمت انتهايي بدنه، داراي پوشش محافظت شده (armorplate) در برابر توپهاي ضدهوايي شدند. F-4E جهت انجام ماموريتهاي تاكتيكي گوناگون هوايي، اعم از هوا به هوا يا ضربتي ارتفاع پست، قابليت داشت و بدين جهت از هزينه‏هاي عملياتي كاسته مي‎شد. سيستم شناسايي و تشخيص اهداف Pave Tack به سال 1973، جنگنده‏هاي F-4E به سامانهء جديد تشخيص هدف (target-identification) جهت شناسايي اهداف هوايي در فواصل بسيار دور يا باخبر شدن از وضعيت اهداف زميني مجهز شدند. اين سامانه كه با كد AN/ASQ-153 شناخته مي‎شد، ساخت كمپاني وستينگهاوس بود. هر سيستم به صورت پايه، به يك دوربين تلويزيوني با لنزهاي پرقدرت جهت زوم اپتيكال مجهز بود تا به شناسايي دقيق اهداف، كمك نمايد، كه اين سيستم شناسايي اهداف، Pave Tack ناميده مي‎شد. سيستم Pave Tack قادر بود در شب يا روز و هرگونه شرائط آب و هوايي، اقدام به جستجو، شناسايي و نشانه‏گذاري اهداف زميني نمايد، سپس اين اهداف نشانه‏گذاري شده را مي‏شد به وسيلهء بمب‏ها و موشكهاي هدايت ليزري، حساس به حرارت يا الكترواپيتكالي هدف قرار داد. اولين سري اين سيستم به تعداد 156 عدد و به قيمت 81 ميليون دلار، به تاريخ مي 1972 سفارش داده شد. كامپيوتر ديجيتال هوا به هوا يكي از سيستم‎‏هاي پيشرفتهء F-4E، سيستم كامپيوتر ديجيتال انجام دهندهء محاسبات مورد نياز جهت شليك موشكهاي هوا به هوايي AIM-9 Sidewinder و AIM-7 Sparrow بود. سيستم ناوبري ديجيتال جنگنده‏هاي F-4E/G بر خلاف مدلهاي پيشين كه از سامانهء ناوبري اينرسيايي موسوم به LN-12 بهره مي‏بردند، به سامانهء ناوبري ديجيتال ARN-101 مجهز شده بودند. نقائص F-4E 1- مجهز نبودن به سيستم شناسايي كنندهء اهداف هوايي به وسيلهء اشعهء‌ مادون قرمز (IRST) كه به دليل افزايش نيافتن هزينه‏‎هاي توليد به توصيهء پنتاگون از اين جنگنده حذف شده است. 2- مجهز نبودن به سيستم حساس به مادون قرمز، جهت شناسايي اهداف زميني (FLIR) 3- عدم برخورداري از سيستم ارتباط داده‏اي يا Data Link كه به دليل گران‏قيمت بودن، به توصيهء پنتاگون حذف شده است. 4- مجهز نبودن به رادار ويژهء پرواز در ارتفاع پست (Terrain Following Radar) عمر خدمتي: حداقل 4500 ساعت F-4E در حدود 2.4 ميليون دلار نسبت به مدلهاي پيشين گرانتر از آب در مي‏آمد: بدنه: 1.662.000 دلار موتورها: 393000 دلار (با احتساب هزينهء نصب) سيستم‏هاي الكترونيك: 299000 دلار مسلسل: 8000 دلار سيستم تسليحات: 111000 دلار تحقيق و توسعه: 22700 دلار عليرغم اينكه نيروي هوايي ايالات متحده، برنامه‏اي طولاني‏مدت را جهت خدمت جنگنده‏هاي F-4E در نظر گرفته بود، با ورود به خدمت جنگنده‏هاي جديد F-15 ساخت مك‏دانل‏داگلاس، پس از سال 1975، به تدريج اين جنگنده‏ها، جايگزين F-4E گشتند. تسليحات و ملزومات F-4E * يك دستگاه مسلسل M61 Vulcan با 639 تير فشنگ * تا 8480 كيلوگرم در 9 جايگاه سخت جهت حمل مهمات و ملزوماتي نظير: انواع بمب‏هاي سقوط آزاد، بمب‏هاي خوشه‏اي، بمب‏هاي هدايت تلويزيوني و ليزري، غلافهاي راكت‏انداز، موشكهاي هوا به زمين، تسليحات انهدام‏گر‌ باندهاي برخاست هواپيما، موشكهاي ضدكشتي، غلافهاي هدفگيري، غلافهاي شناسايي و تسليحات هسته‏اي؛ همچنين مي‏توان غلافهاي ويژهء حمل بار را نيز جايگذاري نمود. * تا چهار موشك هوا به هواي ميان‏برد AIM-7E-2 Sparrow در جايگاههاي زير بدنه و تا 4 موشك هوا به هواي كوتاه‏برد AIM-9P Sidewinders در جايگاههاي زير بالها. * تا شش موشك هوا به زمين هدايت شوندهء AGM-65A/B Maverick با برد 27 كيلومتر * تانكهاي خارجي حاوي سوخت به ميزان 370 گالن آمريكايي (1420 ليتر) ويژهء دو جايگاه سخت بيروني و تانك سوخت 600 گالني (2345 ليتري) ويژهء جايگاه تعبيه شده در وسط بدنهء هواپيما. فانتوم در نيروي هوايي اسرائيل Kurnas 2000 نيروي هوايي اسرائيل، به سال 1965، درخواست خريد جنگنده‏هاي F-4 را به ايالات متحده ارائه داد، و اين درخواست در زماني ارجاع شد كه فانتوم، پيشرفته‏‎ترين جنگندهء در حال خدمت جهان به شمار مي‏آمد. اما ايالات متحده از فروش فانتوم به اسرائيل سرباز زد و به جاي فانتوم، جنگنده‏هاي Skyhawk را به اسرائيل واگذار كرد. تا اينكه به تاريخ ژانويهء 1968، پس از رايزني‏هاي فشردهء ديپلماتيك، ايالات متحده با فروش جنگنده‏هاي فانتوم به اسرائيل، موافقت نمود. نيروي هوايي اسرائيل كه تا آن زمان از جنگنده‏هاي يك نفره بهره مي‏برد، مايل بود گونه‏اي يك نفره از فانتوم را كه منحصرن براي اين كشور ساخته شده باشد، به خدمت درآورد. اما اين ايده به سرعت كنار گذاشته شد، زيرا آنها متوجه شدند خدمهء دوم باعث بهره‏برداري بسيار بهينه از قابليتهاي فانتوم مي‏گردد. در نهايت تصميم گرفته شد تا مدل دو نفره از فانتوم مدل E كه در آن زمان در حال طراحي بود، خريداري شود. به ابتكار نيروي هوايي اسرائيل، يك مسلسل دروني در اين مدل نصب گرديد كه در آن زمان، اولين فانتومي بود كه به مسلسل مجهز گشته بود. به تاريخ 5 سپتامبر 1969، اولين دستهء چهار فروندي از جنگنده‏‎هاي فانتوم، كه در اسرائيل به نام مستعار Kurnas (چكش سنگين وزن يا Sledgehammer) ناميده شده بودند، در خاك اسرائيل بر زمين نشستند. http://i15.tinypic.com/52nqmfn.jpg [align=center]Kurnas 2000 به سال 1980، اولين مرحله از بهينه‏سازي و ارتقاء فانتوم‏هاي نيروي هوايي اسرائيل آغاز گرديد. به تاريخ 15 جولاي 1987، اولين نمونهء بهبود يافته، به هوا برخاست. به جنگندهء جديد، نام Kurnas 2000 اطلاق شد و اين هواپيما به تاريخ 9 آپريل 1989، رسمن وارد خدمت در نيروي هوايي اسرائيل گرديد كه عمده تفاوت آن با جنگنده‏هاي فانتوم، در سيستم‏هاي آويونيك بود. در ادامهء برنامهء بهينه‏سازي، جايگزيني يك رادار جديد در اين هواپيما در نظرگرفته شد. كمپاني آمريكايي Norden، رادار APG-76 را به طور انحصاري و با شرائط مورد نظر اسرائيل، جهت اين جنگنده توليد نمود. اين رادار، در نوع خود، بهترين به شمار مي‏رفت و از تكنولوژي‏هاي بسيار پيشرفته‏اي بهره مي‏برد كه قابليتهاي اين رادار در آن زمان، تنها در هواپيماي تحت طراحي آتي نيروي دريايي ايالات متحده موسوم به A-12 Avenger II جهت انجام ماموريتهاي ضربتي قرار داشت كه اين پروژه A-12 جهت نيروي دريايي ايالات متحده، عاقبت لغو گرديد. صنايع هواپيماسازي اسرائيل و كمپاني آمريكايي مك‏‎دانل‏داگلاس، هردو برآن شدند تا موتورهاي قديمي J79 با موتورهاي جديد PW1120 ساخت پرات اند ويتني جايگزين شوند. صنايع هواپيماسازي اسرائيل، به طور آزمايشي، موتورهاي جديد را بر روي يك فروند فانتوم نصب كرده بود و قابليتهاي موتور جديد در پرواز با سرعت كروز و برد عملياتي افزايش يافته به علت كمتر بودن مصرف سوخت، بسيار درخشان اعلام شده بود. فانتوم در نيروي هوايي شاهنشاهي ايران ش ا ه فقيد ايران برنامه‏هاي گسترده‏اي جهت اقتدار و تسلط كامل ايران بر منطقهء خليج فارس در سر داشت. بدين جهت، طول وقت ايران، سفارش 204 فروند جنگندهء F-4E را با شرط عدم تقليل مشخصات رزمي به كمپاني مك‏دانل‏داگلاس ارائه كرد. http://i15.tinypic.com/632clj4.jpg http://i8.tinypic.com/6gj9u89.jpg تا زمان انقلاب مذهبي سال 1979، تعداد 177 فروند از اين جنگنده‏ها، تحويل نيروي هوايي شاهنشاهي ايران گشته بودند. دولت اسلامي و جديد ايران، به فوريت، چهره‏اي ضدغربي اتخاذ كرد و در نتيجه، ايالات متحده به تاريخ 28 فوريهء 1979، ممنوعيت فروش هرگونه تسليحات نظامي به ايران را به تصويت رساند. 31 فروند از جنگنده‏هاي F-4E نيروي هوايي ايران، هيچگاه تحويل نشدند. ممنوعيت فروش تسليحات و قطعات يدكي نظامي، باعث بروز مشكلات جدي در زمينهء تعمير و نگهداري اين هواپيماها گرديد به نحوي كه هنگام حملهء‌ رژيم بعث عراق به ايران به تاريخ 22 سپتامبر 1980، تنها 40 درصد از ناوگان فانتومهاي ايران عملياتي بودند. تنها در طول 9 ماه اول جنگ، تعداد 60 فروند فانتوم ايراني از بين رفتند و بسياري نيز به دليل برداشت قطعه (cannibalization)، از رده خارج شدند. بر خلاف سال 1979 كه بيش از 200 فانتوم در نيروي هوايي ايران عملياتي بودند، امروزه تعداد فانتومهاي در خدمت باقي مانده در نيروي هوايي اسلامي ايران، نامعلوم هستند كه تنها در پايگاههاي شاهرخي همدان، بوشهر، بندرعباس و چابهار در خدمت قرار دارند و تعداد آنها، فراتر از 30 فروند تخمين زده نمي‏‎شود. فانتوم‏‎هاي ايران، مشمول بهينه‏سازي‏هاي بومي قرار گرفته‏اند تا بتوانند كمبود قطعات و تحريم‎‏ها را پشت سر بگذارند. هرچند كه مخفي‏كاري شديد از طرف حكومت اسلامي در مورد توانايي‏هاي نظامي اعمال مي‎‏شود، اما برخي از تصاوير و گزارشات، حاكي از ساخت برخي تسليحات هوا به زمين هدايت شونده در داخل ايران است. http://i9.tinypic.com/5zntoav.jpg [align=center][color=blue]در اين تصوير، يك فروند جنگندهء F-4E نيروي هوايي اسلامي ايران، در حال شليك يك موشك ناشناختهء هوا به زمين هدايت ليزري مي‏باشد. (به غلاف Pave Tack در زير بدنه، توجه فرمائيد) تسليحات ليزري، دقت بسيار بالايي در حمله به اهداف زميني دارند و به ويژه موشكهاي هدايت ليزري را بر خلاف بمب مي‏توان از فواصل دور نيز به سمت اهداف شليك نمود، تا خطرپذيري حمله كمتر شود. یکی از این بهينه‏‎سازي‏های بومي، بر روي توان فرستندهء رادار APQ-120 اعمال شده است تا برد شناسايي و رهگيري اين رادار، افزايش يابد. جنگ 8 ساله با عراق و همچنين تحريم فروش تسليحات به حكومت اسلامي ايران، مانع از تجديدسازمان اين نيروي با ساز و برگ غربي شده است و به نظر مي‏رسد نيروي هوايي اسلامي ايران، مشغول جايگزيني فانتوم‏ها با جنگنده‏هاي ضربتي سوخوي24 مي‏باشد. در ادامه، به مقايسهء اندكي بين دو جنگندهء Su-24MK (نوع صادراتي سوخوي24) و F-4E خواهيم پرداخت.
  25. [align=center]ارتشبد فريدون جم، داماد و همدم تبعید رضاشاه درگذشت[/align] ارتشبد فریدون جم، یکی از نزدیکترین شاهدان حوادث مهم تاریخ معاصر ایران، از تحصیل‏کرده‏ترین امرای ارتش شاهنشاهي، اولین داماد رضاشاه كبير، همراه و محرم او در تبعید، از معلمان نظامی آخرین پادشاه فقيد ایران، رئیس ستاد ارتش شاهنشاهی و دیپلمات ارشد، پس از بیش از سی سال دوری از وطن، در لندن درگذشت ... [align=center][/align] [align=center]پس از انقلاب که بیشتر رجال و شخصیتهای نظام گذشته با اتهامهای واهي و گوناگون روبه‏رو شدند، از ارتشبد جم جز به درستی یاد نشد[/align] ارتشبد جم که وقتی پدرش نخست وزیر بود و در سن‏سیر، معتبرترین مدرسه نظامی فرانسه تحصیل میکرد، برای همسری شمس پهلوی دختر بزرگ رضاشاه برگزیده شد و به وطن بازگشت، در ارتش پهلوی تا بالاترین مدارج رفت و پس از آن مانند برخی دیگر از امیران ارتش به عنوان سفیر به خارج از کشور فرستاده شد. از جمله مهمترین خصلتهای ارتشبد جم این بود که به جز نظامی‏گری علمی، به پاکدامنی نیز شهرت بسيار داشت، پس از انقلاب اسلامی که بیشتر رجال و شخصیتهای نظام گذشته در رسانه‏ها با اتهامهای گوناگون روبه‏رو شدند، در اسناد و مآخذ مختلف، از وی جز به درستی یاد نشد. فریدون جم در سال ۱۲۹۳ شمسی در تبریز به دنیا آمد، پدرش محمود جم (مدیرالملک) از مدیران دوره قاجار و به دلیل زباندانی از اعضای محلی سفارتخانه‏های اروپایی بود، او بعد از کودتای سوم اسفند 1299 وارد دولت شد و بعدها در حکومت رضاشاه پهلوی به ریاست دولت و وزارت دربار رسید. ارتشبد جم تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران و پاریس تکمیل کرد و برخلاف میل و اصرار پدرش به دانشکده افسری سن سیر فرانسه رفت. به گفته خودش، از هشت سالگی عاشق نظام بود، پس از اسم‏نویسی در دانشکده افسری، علاقه‏ای هم به بازگشت به ایران نداشت و می‏خواست در ارتش فرانسه خدمت کند. اما در تهران تصمیمهای دیگری برای آینده او گرفته شد؛ رضاشاه که در جستجوی همسران مناسبی برای دخترهایش بود، با دیدن عکس فریدون او را پسندید و به محمود جم، نخست وزیر دستور داد که پسرش را به تهران احضارکند. فریدون جوان مجبور به اطاعت امر شد و تحصیلات خود را در دانشکده افسری تهران تکمیل کرد، در سال ۱۳۱۶ با درجه ستوان دومی فارغ‏التحصیل شد و یک سال بعد با شاهدخت شمس، خواهر بزرگتر محمدرضا پهلوی ازدواج کرد. سه سال بعد در شهریور ۱۳۲۰ با حمله نیروهای روسیه و بریتانیا به ایران، رضا شاه مجبور به استعفا شد و به همراه بیشتر اعضای خانواده‏اش از جمله ستوان فریدون جم و همسرش، شمس پهلوی به تبعید رفت. [align=center][/align] [align=center]رضاشاه که در جستجوی همسران مناسبی برای دخترهایش بود، با دیدن عکس فریدون او را پسندید و به محمود جم، نخست وزیر دستور داد که پسرش را به تهران احضارکند[/align] فریدون جم در تمام مدت اقامت رضاشاه در جزیره موریس و ژوهانسبورگ در کنار او بود و روابط عاطفی عمیقی بین این دو به وجود آمد، به طوری که بعدها می‏گفت که رضا شاه را حتا از پدرش هم بیشتر دوست میداشت. با مرگ رضاشاه در ژوهانسبورگ در سال ۱۳۲۳، فریدون هم به ایران بازگشت و از آنجا که از ابتدای ازدواج مصلحتی و از پیش ترتیب داده شدهاش با شمس، هیچ نوع رضایتی در طرفین وجود نداشت، از او جدا شد و خود را وقف زندگی نظامیکرد. فریدون جم، دانشگاه جنگ را در انگلستان گذراند و با درجه سرتیپی فرمانده دانشکده افسری شد. او آن دانشکده را بر اساس مدل کشورهای غربی به صورت نهاد آموزش نظامی مدرن و پیشرفته‏ای درآورد. پس از دانشکده افسری، فریدون جم مدارج فرماندهی را سپری کرد تا با درجه سپهبدی جانشین رئیس (قائم مقام) ستاد بزرگ ارتشتاران شد. [align=center][/align] [align=center]جزيرهء مويس؛ از سمت راست: زنده‏ياد فريدون جم، شمس پهلوي، بهجت افشار و علي ايزدي[/align] در اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۸، به دنبال بالاگرفتن اختلافات مرزی ایران و عراق در اروندرود که به برکناری چندتن از فرماندهان ارشد ارتش ایران، از جمله ارتشبد بهرام آریانا رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران منجر شد، سپهبد فریدون جم به جای او منصوب شد و چند ماه بعد درجه ارتشبدی گرفت. [align=center][/align] [align=center]فریدون جم در تمام مدت اقامت رضاشاه در جزیره موریس و ژوهانسبورگ در کنار او بود و روابط عاطفی عمیقی بین این دو به وجود آمد، به طوری که بعدها می‏گفت که رضا شاه را حتی از پدرش هم بیشتر دوست می داشت[/align] در این مقام هم ارتشبد جم سعی کرد که با استفاده از تجربیات و معلومات نظامی و مدیریتی خود، سازمان ارتش ایران را دگرگون کند و تا حد زیادی هم در این راه موفق شد. سرانجام در سال ۱۳۵۰ به عنوان سفیر به اسپانیا رفت. در طول شش سال سفارت در مادرید، ارتشبد جم که اضافه بر فارسی و ترکی آذربایجانی، به زبانهای انگلیسی و فرانسوی هم تسلط کامل داشت، اسپانیایی را چنان فرا گرفت که توانست سرودههای فریدون توللی شاعر ایرانی را به آن زبان ترجمه و منتشر کند که در اسپانیا مورد توجه و استقبال فراوانی قرار گرفت. ارتشبد جم که در سال ۱۳۵۲ از ارتش بازنشسته شد، یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، دوران سفارتش هم به پایان رسید و به اتفاق همسرش فیروزه و تنها فرزندش کامران مقیم لندن شد و دوران بازنشستگی کامل خود را آغاز کرد، اما در دی ماه سال ۱۳۵۷، شاپور بختیار که مقام نخست وزیری ایران را در بحبوحهء نا آرامی‏های انقلابی پذیرفته بود و به دنبال شخصیتهای خوشنام و محبوبی میگشت که از مسائل حاشیه‏ای دوران پهلوی دور مانده باشند، از او خواست که سمت وزارت دفاع در دولت جدید را بپذیرد. [align=center][/align] [align=center]ارتشبد جم در طول ۳۱ سال زندگی در لندن با اینکه منزلش همواره مملو از میهمانان ایرانی بود که برای دیدنش از نقاط مختلف جهان به لندن می آمدند، خود را به هیچ وجه وارد مسائل سیاسی ایران نکرد اما همیشه در فکر ارتش ایران بود[/align] ارتشبد جم درباره دعوت بختیار و علت نپذیرفتن آن نوشته است: «وقتی که دولت بختیار تشکیل شد، من بازنشسته، بدون شغل و ساکن لندن بودم، ناگهان از تهران شروع شد به تلفن به من که برای تصدی وزارت دفاع بیایید، من مرتب پاسخ رد میدادم و تلگرامی هم به وسیله سفارت لندن به تهران مخابره کردم که: الف- حکومت بختیار ماندنی نیست. ب- پست وزارت دفاع در ایران، سازمان مسئول بدون اختیار است. پ- هنگامی که جوان‏تر، حاضرالذهن‏تر و مشتاق‏تر به خدمت بودم، اعلیحضرت من را مرخص کردند، چرا حالا در این بحران مرا احضار میفرمائيد؟ ت- نوشتم نمیخواهم سرخوردگی‏های قبلی تکرار شود، اعلیحضرت کار مرا نمیپسندند و بالمآل با ایشان کار من به جایی نمیرسد. با این همه اصرار تهران ادامه یافت و ارتشبد جم بدون آنکه وزارت را قبول کند برای مذاکره با پادشاه به تهران رفت: «صبح جمعه حوالی شش صبح به تهران رسیدم و همان روز ساعت چهار بعدازظهر برای شرفیابی به حضور اعلیحضرت احضار شدم، در همان جلسه پس از دیدن وضع ایشان و اطلاع از تصمیم اعلیحضرت به ترک ایران و صحبت اعلیحضرت در مورد وظایف وزارت جنگ (دفاع) و نداشتن هیچگونه مسئولیت بر من روشن شد که اعلیحضرت تغییری در تکالیف وزارت جنگ قائل نیستند و فرمودند در غیاب ایشان، نخست وزیر و رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران مسئول اقداماتند، من هم اجازه بازگشت به لندن را خواستم و حاضر به قبول پستی که باید همه مسئولیتها را تقبل کند ولی به کلی بی‏اختیار باشد نشدم، بنابراین پس از دیدار با آقای بختیار و تشکر از حسن نظرشان نسبت به خودم به لندن بازگشتم.» ارتشبد جم در طول ۳۱ سال زندگی در لندن با اینکه منزلش همواره مملو از میهمانان ایرانی بود که برای دیدنش از نقاط مختلف جهان به لندن می آمدند، خود را به هیچ وجه وارد مسائل سیاسی ایران نکرد اما همیشه در فکر ارتش ایران بود. وی از دیدگاه حقوقی و نظامی به اعلامیه بی‏طرفی ارتش که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ صادر شد ایرادها داشت و آن را غیرقانونی و برخلاف مقررات می‏دانست. به گفته او گردهمایی بعضی از امیران ارتش در آن روز بحرانی، نه تنها شورای فرماندهی ارتش نبوده، که اختیار تصمیمگیری از سوی کل ارتش را هم نداشته است. در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق نیز، ارتشبد جم در فرصتهای مختلف از اقدامات نیروهای مسلح ایران حمایت و قدرداني کرد. مرگ تنها فرزند، ارتشبد جم را دچار مصیبتی بزرگ کرد، به ویژه که چند سال بعد همسرش هم دچار عارضه مغزی شد و دوسال پیش در لندن درگذشت. تا سرانجام وی در ۹۴ سالگی در بیمارستانی خارج از شهر لندن در تنهایی و سکوت درگذشت. روحش شاد منبع: BBC.Persian