IRGCAF

علل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر چه بود؟

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

خدمت دوست بزرگوار، آقا رضا بايد عرض كنم كه : 1- من متوجه نشدم! اينكه عراق، بعد از شكست در جبهه‌ي غرب و جنوب و عقب‌نشيني و بعد از شكست عمليات فروغ جاويدان، قطعنامه رو امضاء كرد، كجاش به معناي خالي شدن جبهه‌ها بود؟ از سال 66، مردم كمتر تمايل به جنگ داشتن و جبهه‌ها از اون زمان داشت خالي مي‌شد. سال 67 هم جبهه‌ها همين‌طور بيشتر خالي مي‌موند! ولي بعد از حرف امام كه «جبهه‌ها بايد پر شود»‌ (كه پس از تهاجم عراق شروع شد)، مردم دوباره به جبهه‌ها سرازير شدن. جوري كه امام در صحبتي گفته بود : «اگر اين استقبال را قبلاً مي‌ديدم، محال بود كه قطعنامه را بپذيرم!». حالا چطوري شما اين استدلال رو كردين كه عراق، از به خاطر كم شدن نيروهاي داوطلب، قطعنامه رو پذيرفت؟؟؟!! البته شايد منظور شما، نيروهاي داوطلب عراقي بوده! در اينصورت هم بايد عرض كنم كه عراق، نيروهاش رو مجبور مي‌كرد كه به جبهه‌ها برن! خيلي از كسائي كه اسير شدن هم اين رو عنوان كردن (رجوع شود به خاطرات اسيران عراقي). خيليا وقتي كه اسير شدن، اعلام كردن كه حاضرن براي هميشه در اسارتگاه باقي بمونن، ولي به عراق برنگردن! حالا ديگه قضيه چيه؟ نمي‌دونم! 2- حرف شما صحيح هست. ولي اولاً خيلي از هواپيماهاي آبكش ما در زمان جنگ، تعمير مي‌شد و مجدداً در خدمت نيروي هوايي قرار مي‌گرفت (اين مورد رو به وفور در خاطرات تيزپروازهاي ايراني مي‌تونين ملاحظه بفرمايين). ولي چه كار مي‌شد كرد؟ ايران تحريم شده بود. هيچ‌كس به ايران، حداقل مستقيماً تسليحات و تجهيزات و قطعات يدكي نمي‌فروخت! با اين وضعيت، تعجبي نداشت كه ايران، سايه‌اي از نيروي هوايي داشته باشه! 3- حرف شما درمورد اشغال مناطق صحيح بود. ولي اين حرف شما كه مي‌تونست با گاز سيانور همه رو بفرسته نزد ملك‌الموت و تشريف بياره تهران، ديگه از اون حرفا بود. اگه من از گذشته (چه تو وبلاگ نظامي و چه تو اين سايت)، دنبال‌كننده‌ي مطالب مفيد شما، بخصوص درمورد هواپيماها و جنگنده‌ها، نبودم، شايد استدلال مي‌كردم كه اين حرف، از دهان يك غيرمتخصص درمورد مسائل نظامي عنوان شده. به همين خاطرم بيشترين تعجب رو از اين حرف داشتم! دوست عزيز. مگه جنگ الكيه! حالا كاري ندارم كه صدام زرت و زرت شيميايي و گازهاي كشنده تو جبهه‌ها مي‌زد! ولي اونجا جبهه بود! خبرها خيلي سريع به اونجا نمي‌رسيد! ولي وقتي كه سردشت بمباران شيميايي شد، كلي سر و صدا شد. حالا فكر مي‌كنين الكي بود كه عراق، همين‌طور گاز سيانور از خودش متصاعد كنه و تشريف بياره تهران؟ يعني اينقدر كشك بود؟ مام اينقدر هويج بوديم؟ شما اصلاً خاطرات اون سرهنگ عراقي رو كه نقل قول كرده بودم، خوندين؟ اون كه 18 تيپ زرهي و مكانيزه‌ي عراق، يا نابود شدن يا عقب‌نشيني كردن؟؟!! نمي‌دونم شما چرا هر قضيه‌اي رو كه خودتون دوست دارين، به عنوان حقايق جنگ، عنوان مي‌كنين؟! اما جمله‌تون درباره‌ي ارباب عراق، يعني شوروي ديگه از اون حرفاي استثنايي بودا!!! من كه هنوز هم دارم سعي مي‌كنم كه يه طوري هضمش كنم. فكر كنم ديگه همه‌ي كسائي كه اون زمان تو ايران حضور داشتن (و مسلماً سن بنده خيلي كمتر از شما بوده؛ بنابراين شما بايد خيلي بهتر يادتون باشه)، يادشون باشه كه ايران در اواخر جنگ، بيشتر نيازش رو بصورت پنهان و از طريق واسطه، از شوروي تأمين مي‌كرد! اين ماجرا اينقدر مشخص بود كه امريكا هم به فكر افتاد كه با ايران وارد مذاكره شه و بهش تسليحات بفروشه. فكر كنم ماجراي مك فارلين رو خودتون بهتر از من بدونين! ضمن اينكه از سال 1361 كه دونالد رامسفلد شخصاً تشريف آورد عراق و پيام پرزيدنت ريگان رو به سمع و نظر سردار مهربون قادسيه رسوند، عراق تشريف برد تو دامن امريكا! امريكا از نفتي كه كويت به جاي عراق صادر مي‌كرد، حفاظت مي‌كرد (با ناوگان نيرومندش)، ناوهاي ايراني رو هدف قرار مي‌داد، با هلي‌كوپترهاش، ايراني‌ها رو هدف قرار مي‌داد، بيشترين حمايت اطلاعاتي از عراق رو امريكا انجام داد (قبل از هر عملياتي، C.I.A اطلاعات بسياري از جديدترين تحركات منطقه و وضعيت آرايش نيروها و چنين و چنان رو در اختيار عراق قرار مي‌داد)، موج صدور تسليحات از امريكا هم شدت بيشتري پيدا كرده بود. ضمن اينكه تا قبل از اشغال كويت، امريكا، متحد عراق محسوب مي‌شد و حتي در خاطرات برژينسكي عنوان شده بود كه صدام، قبل از حمله به كويت، از امريكا اجازه گرفت!!! حالا چطور شد كه اين عراق، رعيت شوروي از آب دراومد؟؟! من نمي‌دونم شما چرا دارين اينقدر ساده، امريكا رو از اين معادلات حذف مي‌كنين و سعي مي‌كنين كه همه چيز رو بندازين گردن شوروي؟!! اما بحث اسرائيل خيلي فرق داشت! اسرائيل در 1956، مي‌تونست خيلي ساده مصر رو تصرف كنه. ولي مصر، يكي از بزرگترين متحدين شوروي بود و در زمان جنگ سرد، بزرگترين نبرد امريكا و شوروي، جنگ بر سر كشورها بود! پس مغز خر نخورده بود كه كشوري رو كه در چنگ خودش داشت، تقديم كشوري كه بزرگترين هم‌پيمان ايالات متحده محسوب مي‌شه بكنه! در اون‌جا، توازن قدرت منطقه‌اي هم معني نداشت؛ بلكه توازن قدرت جهاني مطرح بود! شوروي از ادامه‌ي جنگ، بيشترين منفعت رو مي‌برد. چرا كه هم به عراق و هم به ايران، تسليحات مي‌فروخت. پس ذينفع‌ترين كشور ممكن در اين ماجرا، همين شوروي بود. حالا چطور يه كشور، اينهمه سود رو بي‌خيال مي‌شه؟! ضمن اينكه اگه فرضاً عراق، ايران رو مي‌گرفت، مسلماً‌ شوروي وارد ايران مي‌شد؛ همونطور كه وارد افغانستان شد تا قبل از امريكا، اونجا رو تصاحب كنه! عراق هم كه نمي‌تونست با شوروي وارد جنگ بشه، ايران رو به شوروي مي‌بخشيد تا يه حكومت بلوك شرقي ديگه تو جهان بوجود بياد، مثل روماني يا مجارستان! خيلي ساده، يه رئيس جمهور طرفدار شوروي در ايران قرار مي‌داد و مابقي رو به خود ايرانيا واگذار مي‌كرد! 4- كسي ادعايي نداره كه كويت و عربستان، به عراق كمك مالي مي‌كردن. خود كويت، به جز صادرات نفت خودش، به جاي عراق هم نفت صادر مي‌كرد و بيشترين كمك‌ها رو به عراق كرد! ولي اين، يه قسمت از جنگ بود! تسليحاتي كه امريكا، فروشش رو به عراق ممنوع كرده بود؛ مجدداً‌ آزاد شد و همين تسليحات بود كه خون ملت رو به زمين مي‌ريخت! شما خيلي جالب، از 52 كشور، فقط چسبيدين به همين دو كشور! شايد هم به نظر شما، 50 تاي بقيه، عدد چندان قابل توجهي نبودن! فقط يك چهارم جهان بودن كه اتفاقاً مهمترين بخش جهان بودن! ببينم. تو جنگ‌هاي جهاني، سرجمع 10 تا كشور از متفقين حمايت كردن؟؟!‌! 5- حرف شما، تقريباً درسته. آسمون ايران، بي دفاع مونده بود. ولي اولاً‌ كه عراق، كم موشك و بمب، روانه‌ي ايران (و بخصوص تهران نكرد! حداقل خود بنده، اين رو كاملاً يادم هست. حتي يكي از موشك‌هاي صدام، دقيقاً به فاصله‌ي 100 متر (شايدم 150 متر!!) از خونه‌ي خود ما، منفجر شد (دقيقاً بخوام عرض كنم، سر خيابان به‌آفرين). عراق، اينقدر جوانمرد نبود كه ببينه چون ايران ديگه از هوا ضعيف شده، پس تختي‌وار بي‌خيال بشه و بچسبه به زمين!! 6- اما ماجراي كويت، درست بعد از جنگ، اتفاق افتاد. بعد از جنگ بود كه سردار قادسيه، عنوان كرد كه «پول‌هاي كويت، خيلي چسبيد! مربا بده بابا!». بعد از اون ماجرا بود كه عراق، براي حفظ حكومتش و براي تخليه‌ي پتانسيل جنگي‌اش (كه طبق تئوري‌هاي استراتژيك، خطرناك‌ترين حالت ممكن براي يك كشور، داشتن پتانسيل شديد جنگي هست)، به كويت حمله كرد و سه سوت تا پايتخت رژه رفت! حالا چطور كه اصلاً از اول، شروع ماجرا بعد از پذيرش قطعنامه و گذشت زماني نسبتاً طولاني (نزديك به دو سال) اتفاق افتاد، مربوط مي‌شه به جنگ ايران و عراق، ديگه از توان درك حقير، كاملاً خارجه! اما كاش درمورد سرمايه‌ي اجتماعي، مطالعات بيشتري مي‌فرمودين! جايي كه خود فوكوياما اعلام كرده كه تسليحات و توان نظامي، در هيچ جنگي، برتري محسوب نمي‌شن. اين سرمايه‌ي اجتماعي (كه يكي از فاكتورهاش، سرمايه انساني محسوب مي‌شه) هست كه نتايج رو مشخص مي‌كنه! بهترين مثالي كه براتون ميارم، نبرد استالينگراد بود! ارتش آلمان، تقريباً همه‌چيز داشت و شوروي، تقريباً هيچ چيز! ولي برنده‌ي نبرد، شوروي بود نه آلمان! ورماخت، خيلي ساده تو شوروي زمين‌گير شد. دليلش هم چيزي، بيشتر از گرسنگي و سرما بود!! پس شايد خوندن واژه‌ي شما كه مي‌فرمايين «چون واقعاً چيزي هم نداشتيم كه قابل ترس باشد»، خيلي سوزش داره! البته مسلماً شما از ديدگاه تخصصي خودتون (نظامي) اين مورد رو عنوان كردين. بله. اگه منظورتون از چيزي داشتن، تسليحات و مهمات و تجهيزات جنگي هست، درسته. ما تقريباً چيزي نداشتيم! ولي سرمايه‌ي اجتماعي و بخصوص سرمايه‌ي انساني ايران، بزرگترين عامل تموم نشدن جنگ، در 6 روز ابتداي جنگ و كشيده شدنش به اينهمه سال بود!!! شايد الان شما دوباره مسخره كنين كه نيروي ايمان و چنين و چنان! ولي اين حرفي بود كه فرانسيس فوكوياما زده! نيازي به معرفي ايشون هست؟! 7- همونطور كه بارها عرض كردم، درمورد تجهيزات اندك ايراني و كمبود امكانات، حق رو به شما مي‌دم. 8- اما درمورد جمله‌ي آخر. منظور شما رو درست درك نكردم. شايد بهتره يه مورد رو اشاره كنم. شايد منظور شما، اين بوده كه انقلاب ايران يه اشتباه محض بوده و اعلي‌ حضرت همايوني، شاه شاهان، بزرگ بزرگان، قدرتمند قدرتمندان، به نادرستي حكومتش نابود شد! ولي اگه تشريف ببرين خاطرات خود برژينسكي رو مطالعه بفرمايين، قرار بود كه به زودي شاه رو كنار بذارن! البته طبق گفته‌ي ارتشبد قره‌باغي، ايران داشت زمينه‌ي به تاج و تخت رسيدن رضا (پسر شاه) رو آماده مي‌كرد. ولي نظر امريكا، يه حكومت دموكراسي به سبك كشورهايي چون ژاپن و هلند بود. كشورهايي كه شاه داشتن، ولي در اون، شاه، بيشتر در نقش يك هويج زيبا هست؛ نه مقام اول مملكتي. در اين كشور، نخست‌وزير، همه‌كاره‌اس! يه چيزي تو مايه‌هاي حكومت بريتانيا (البته با اندكي تفاوت). پس خواه ناخواه، حكومت شاه، به زير كشيده مي‌شد. ولي انقلاب ايران، باعث شد كه نوع اين حكومت، تا حد و حدودي متفاوت‌تر بشه و چيزي نشه كه امريكا برنامه‌ريزي كرده بود! هركس درمورد انقلاب، نظري داره. ولي اين دليل نمي‌شه كه شما، اينقدر از شكست‌هاي ايران، خوشحال و از داشته‌هاش، عصباني بشين! كافيه كه ايران، يه منچ درست كنه كه شما دماي بدنتون همين‌طور افزايش پيدا كنه و به دنبال هزار و يك مدرك بگردين كه ثابت كنين اون منچ، ساخت بلغارستان بوده نه ايران! ولي اين حرف شما، به هيچ‌وجه با مدعيات شما كه مي‌گين ايران رو به خاطر ايران دوست دارم، نمي‌خونه! شايد آرزوي قلبي شما، تضعيف حكومت فعلي ايران باشه؛ چه از لحاظ سياسي و چه از لحاظ نظامي‌ (شايدم نباشه! اهانتي نكردم و فقط دارم احتمالات رو بررسي مي‌كنم). ولي بهتره بدونين كه هرچقدر كه ايران، ضعيف‌تر باشه، بيشتر جون من و شما در خطره! مطمئن باشين كه درصورت وقوع جنگ، تر و خشك با هم مي‌سوزن! مگه اينكه در اون زمان، شما هم ترجيح بدين كه در كشوري ديگه، جز ايران، حضور داشته باشين. ببخشيد كه مثل هميشه، حرفم طولاني شد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اما خدمت دوست عزيزم، آقا سينا بايد عرض كنم كه :
شايد بهتره يكبار ديگه، اون متن مصاحبه‌ي سايت شريف نيوز با محسن رضايي رو مطالعه بفرمايين. شايد اون رو درست نخوندين، يا جعلي دونستين! تو اون‌جا، پاسخ خيلي از مسائلي كه فرمودين، داده شده. با اينحال، يكبار ديگه، اون قسمت‌ها رو قرار مي‌دم :

رضایی: امام با ادامه جنگ مخالف نبود. امام هیچ‌گاه نگفت كه سر مرزها بمانید و وارد خاك عراق نشوید. این مساله به عنوان یك پرسش برای ایشان مطرح بود. امام می‌گفتند با توجه با اینكه دلایلی وجود دارد چرا شما سر مرز نمی‌مانید؟ این بحث پیش آمد كه آیا بر سر مرزها بمانیم و بجنگیم یا وارد خاك عراق شویم و به نبرد ادامه دهیم؟ در جلسه مشتركی كه ما نظامی‌ها و سیاسیون با حضرت امام داشتیم نظراتمان را برای امام (ره) بیان كردیم.

بعد از آن امام رو به نظامی‌ها كرد و فرمود نظر شما چیست؟ مرحوم ظهیرنژاد (رییس ستاد مشترك ارتش) پاسخ داد: ما اگر بر سر مرزها باقی بمانیم و آتش‌بس شود آن‌گاه باید نیروهای وسیعی را بر سر مرزها نگهداریم ولی اگر به خاك عراق پیش‌روی كنیم و خود را به پشت اروند برسانیم آنجا با یك نیروی كم ولی مطمئن می‌توانیم از حمله مجدد ارتش عراق جلوگیری و آنها را زمین‌گیر كنیم و به آسانی از مرزها دفاع كنیم. بعد از سخنان مرحوم ظهیرنژاد امام رو به من كرد و گفت: نظر شما چیست؟ من هم گفتم با نظرات مطرح شده موافقم. مرز جنوبی ایران قابل دفاع نیست.

ببينيد! چه فرماندهان سپاه و چه ارتشي‌ها، معتقد بودن كه دفاع از مرزهاي جنوبي، تقريباً‌ امكان‌پذير نيست! اين حرف، كاملاً‌ با حرف آخر شما، در تضاد هست.
درمورد پذيرش آتش‌بس، شايد الان نشه نظر صحيحي داد. خود دكتر رضايي، در اين زمينه گفتن :

* نظر شما درباره پذیرش قطعنامه در آن تاریخ چه بود؟
رضایی: ما تابع نظر امام بودیم. چاره‌ای جز پذیرش قطعنامه در آن زمان نبود. عده‌ای می‌گفتند ایران باید بعد از فتح خرمشهر چنین كاری را می‌كرد؛ ولی این كار شدنی نبود، چون قطعنامه 598 پنج سال بعد از آزادی خرمشهر صادر شد. آمریكایی‌ها بعد از فتح خرمشهر برای ما خواب آتش‌بس دیده بودند و این یعنی یك حالت نه جنگ و نه صلح كه ممكن بود جنگ حتی تا 20 سال ادامه یابد، همان حالتی كه بین سوریه و اسراییل وجود دارد. اگر ما طرح آتش بس بعد از فتح خرمشهر را می‌پذیرفتیم حداقل چندین استان مرزی ما سالها در حالت ویرانی به سر می‌بردند كه امكان بازسازی آنها وجود نداشت و دو و نیم میلیون ساكنین مرزها نیز آواره و سرگردان می‌شدند. لذا حداقل دستاورد عدم پذیرش آتش‌بس پس از فتح خرمشهر و تصرف خرمشهر این بود كه فاو و شلمچه را در قطعنامه 598 از شورای امنیت گرفتیم و آنها نیز از ترس سقوط صدام امتیازات حداقلی را پذیرفتند. در یك كلام باید بگویم ما به مرگ (سقوط صدام) گرفتیم كه آنها به تب (قطعنامه 598 ) راضی شوند.

اما نامه‌اي كه فرمودين رو بنده، در گذشته مطالعه كرده‌ام. اون نامه حاوي واقعيات مادي و اقتصادي و شرايط روحي رزمنده‌ها بود و اين، يك امر كاملاً بديهي بود. مسلماً‌ جنگي كه فكر كنم بهتره باشه بگيم طولاني‌ترين جنگ قرن بيستم، بود (البته اگه جنگ ويتنام رو جنگ درستي محسوب نكنيم!)؛ اولين عايداتش اين بود كه روحيه‌اي براي ادامه ي جنگ وجود نداشته باشه. با تحريم‌هاي اقتصادي و نظامي ايران و همچنين وضعيت شريان‌هاي نابودشده‌ي اقتصادي ما در همون ابتداي جنگ، تعجبي نداشت كه اعلام بشه خزانه خاليه، تجهيزات نداريم، مردم تمايلشون رو به ادامه‌ي جنگ از دست دادن و چنين و چنان. ولي اين، دليل بر اين نمي‌شه كه ايران، مفتضحانه جنگ رو خاتمه داد (البته مي‌دونم كه شما همچين حرفي رو نزدين. اين رو كلي عرض كردم).
خود دكتر رضايي در اين مورد گفتن :

* در خصوص نامه‌ای كه در اواخر جنگ به نخست‌ وزیر نوشتید توضیح دهید. آیا از اول این برآورد را نداشتید كه چقدر امكانات نیاز داریم كه در آخر جنگ این نیازها را اعلام كردید؟
رضایی: آن نامه مجموع پیشنهادهایی بود كه بتوانیم جنگ را به عمق خاك عراق بكشانیم. من در آن نامه عنوان كرده بودم اگر بخواهیم جنگ با پیروزی قاطع ما خاتمه یابد، باید 5 میلیارد دلار بودجه در نظر گرفته شود كه طی آن در یك برنامه‌ریزی پنج ساله دقیق عملیاتی و پر قدرت شكست سنگینی را متوجه عراق سازیم و جنگ را به نفع خویش پایان دهیم و برای آنكه بعدها سوء استفاده‌ای به وجود نیاید در آخر نامه ذكر كرده بودم كه اگر تجهیزات تامین نشود ما در هر شرایطی مقاومت می‌كنیم و تا آخرین قطره خون ادامه می‌دهیم و می‌ایستیم.

اما درمورد اسرائيل، صحيح مي‌فرمايين. اصلاً خيلي ساده عرض كنم. يكي از مهمترين دلايل وقوع جنگ خليج، نه كشور بي‌اهميت كويت (كه تنها چيز باارزشش، نفت بود)، بلكه ماهيت اسرائيل بود. صدام، از همون ابتدا، منجي جهان عرب لقب گرفته بود و سعي داشت خود رو يك جمال عبدالناصر ديگه معرفي كنه. بيشتر از دولت ايران، دولت صدام بود كه تجهيزات و تسليحات و همچنين پول در اختيار سران فلسطيني قرار مي‌داد و از حمايت اون‌ها دريغ نمي‌كرد. حتي بارها گفته بود كه قصد رهايي فلسطين از چنگ اسرائيل رو داره. بنابراين صدام پس از اتمام كار كويت (و احتمالاً‌ عربستان)، سر خر رو به سمت جنوب غربي آسيا كج مي‌كرد. حتي موشك‌هاي Scud-B عراق هم كاملاً به سمت تل‌آويو نشونه رفته بودن و در جنگ خليج هم تعدادي به سمت اسرائيل شليك شد. به خاطر همين موشك‌ها هم بود كه كشور اسرائيل، دستور ساخت موشك Arrow رو داد. اين موشك، دقيقاً موشك مقابله‌كننده با اسكاد-بي هاي عراق بود! پس شايد بتونيم نقش اسرائيل رو هم در اين قضيه، در نظر داشته باشيم.
ولي مسلماً خود اسرائيل، نمي‌تونست در اين قضيه، دخالت چنداني داشته باشن. روابط بغداد – تل‌آويو، از اول چندان خوب نبود. پس از حمله‌ي اسرائيل به ساختار هسته‌اي عراق (كه منجر به نابودي اون شد)، عراق و اسرائيل تقريباً كاري به كار هم نداشتن! ولي خوب. هرجا كه سخن از اسرائيل هست، نام ايالات متحده مي‌درخشد! اما اينكه پايان جنگ، چقدر به نفع اسرائيل شد و چقدر به ضررش، امري نيست كه به راحتي و با همين چند خط بخوايم بهش برسيم. شايد بهتر باشه بعداً در تاپيكي جداگانه، به بررسي اين قضيه بپردازيم (البته اگه موافق بودين!).
در آخر. ايران قصد فتح بغداد رو نداشت. هيچ‌كس، فكرش رو هم نمي‌كرد كه جنگ، بعد از سال 61، بيشتر از دو سه ماه طول بكشه! حتي خود نظامي‌ها (چه برسه به سياسيون)، خودشون رو براي خاتمه‌ي جنگ، آماده كرده بودن. ايران، تنها چيزي كه مي‌خواست، اين بود كه طرف متخاصم، شناسايي بشه و غرامت جنگ، به ايران پرداخت بشه. اگه 4 شرط ايران براي آتش‌بس رو ببينين، دقيقاً اين مسئله درش مشخص شده. والا همه مي‌دونستن كه فتح بغداد، به اين سادگي‌ها نيست و مسلماً‌ از توان نظامي اون زمان ايران، اگه نگيم خارج بوده، ولي خيلي فراتر بوده و براي دستيابي بهش، بايد هزينه‌هاي سنگين نظامي و انساني رو متحمل مي‌شديم!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

1- من متوجه نشدم! اينكه عراق، بعد از شكست در جبهه‌ي غرب و جنوب و عقب‌نشيني و بعد از شكست عمليات فروغ جاويدان، قطعنامه رو امضاء كرد، كجاش به معناي خالي شدن جبهه‌ها بود؟


نوشتهء من اشتباه تايپي داشت و چون دسترسي به كليد ويرايش نداشتم نتونستم اصلاح كنم:

1- ايران در اوج ضعف ارتش و نيروهاي مسلح و در زماني كه جبهه ها از نيروهاي داوطلب خالي شده بودند، قطعنامهء 598 را پذيرفت زيرا با ادامهء جنگ و همچنين حضور ناوگان قدرتمند ايالات متحده در خليج فارس، پايه هاي حكومتش را متزلزل مي ديد و با ادامهء‌ جنگ قادر نمي شد شعار از تهران تا فرات را به اجرا بگذارد و اسلام ناب ساخت خودش را توسعه بدهد!

2- هنوز هم هواپيماهاي آبكش زيادي به صورت متروك رها شده اند زيرا دسترسي به برخي قطعات حتا در بازار سياه و با قيمتهاي بالا نيز ممكن نيست. (بنا به نوشته اي در كتاب تام كوپر، تنها در شش ماه اول جنگ، تعداد 70 فروند فانتوم ايراني سرنگون شدند.)

دوست عزيز. مگه جنگ الكيه! حالا كاري ندارم كه صدام زرت و زرت شيميايي و گازهاي كشنده تو جبهه‌ها مي‌زد! ولي اونجا جبهه بود! خبرها خيلي سريع به اونجا نمي‌رسيد! ولي وقتي كه سردشت بمباران شيميايي شد، كلي سر و صدا شد. حالا فكر مي‌كنين الكي بود كه عراق، همين‌طور گاز سيانور از خودش متصاعد كنه و تشريف بياره تهران؟ يعني اينقدر كشك بود؟ مام اينقدر هويج بوديم؟



3- بله براي ايراني كه از حمايت تقريبن هيچ كشوري برخوردار نبود، استفادهء گسترده از بمبهاي شيميايي بر عليه ايران الكي بود و اعتراض جامعهء‌ جهاني را هم دربر نداشت! هيچ فكر نكرديد نيروي سه يا چهار هزار نفرهء‌ مجاهدين در عمليات فروغ جاويدان، اگر از پشتيباني هوايي زرهي و هوايي عراق نيز به طور كامل بهره مند مي شدند، وضعيت چگونه مي شد؟ حداقل همدان هم سقوط كرده بود، (به نظر من تا تهران هم به راحتي ميشد پيشروي كرد) لطفن نگوئيد كه همه عاشق انقلابند و مانع مي شدند. اما نشد، زيرا چهار هزار نيرو، با زرهپوش و اندكي تانك، حريف دهها هليكوپتر كبرا با موشكهاي تاو نمي شدند، ضمن اينكه پس از متحمل شدن خسارات توسط هوانيروز، در تنگهء حسن آباد با نيروهاي ايراني درگير شدند، نيروهايي كه بيش از چهار هزار نفر بودند! اما اگر ارتش عراق كمك مي كرد، بمب افكن هاي عراقي عقبهء نيروهاي ما را با بمب هاي خوشه اي و حتا سيانور هدف قرار مي دادند، آن وقت سقوط كرمانشاه و همدان حتمي بود.


اما جمله‌تون درباره‌ي ارباب عراق، يعني شوروي ديگه از اون حرفاي استثنايي بودا!!! من كه هنوز هم دارم سعي مي‌كنم كه يه طوري هضمش كنم. فكر كنم ديگه همه‌ي كسائي كه اون زمان تو ايران حضور داشتن (و مسلماً سن بنده خيلي كمتر از شما بوده؛ بنابراين شما بايد خيلي بهتر يادتون باشه)، يادشون باشه كه ايران در اواخر جنگ، بيشتر نيازش رو بصورت پنهان و از طريق واسطه، از شوروي تأمين مي‌كرد! اين ماجرا اينقدر مشخص بود كه امريكا هم به فكر افتاد كه با ايران وارد مذاكره شه و بهش تسليحات بفروشه. فكر كنم ماجراي مك فارلين رو خودتون بهتر از من بدونين!


همه مي دانند كه پايه و اساس حزب بعث و سوسياليسم عربي، از شوروي حمايت مي شد. حمايت آمريكا از عراق مقطعي بود و ديديم كه در جريان اشغال كويت، ديگر حمايتي از عراق انجام نشد. تامين كنندهء اصلي تجهيزات نظامي عراق، شوروي بود. از هواپيما، تانك، خمپاره انداز، موشكهاي سام گرفته تا حتا سيم خاردار. اما درصد كمتري نيز فرانسه و ساير كشورها به عراق سلاح مي فروختند. فرانسه ميراژ اف1 و موشكهاي آرمات، اگزوسه و سوپرماترا در اختيار عراق قرار مي داد و برخي كشورها نظير آرژانتين نيز به توسعهء دانش ساخت موشكهاي زمين به زمين عراق كمك فني مي كردند.

اما اينكه ما از شوروي سلاح خريداري مي كرديم را من بار اول است مي بينيم و ميخوانم! :| دكتر ولايتي در ديدار با آندره گروميكو (وزير خارجه شوروي) به وي مي گويد: چرا صدام را اينقدر تجهيز مي كند. وي نيز جواب مي دهد: شما از مجاهدين افغان حمايت نكنيد تا ما هم جلوي صدام را بگيريم، معامله خوبي است نه! بنا به ادعاي خود مقامات عراقي، نيروي هوايي عراق در طول جنگ، تقريبن سه بار به طور كامل نابود شد، در حالي كه در پايان جنگ، حداقل از نظر كمي، دو برابر آغاز جنگ استعداد داشت!

معدود سلاح هاي روسي ما را نيز كره شمالي، چين، سوريه و ليبي تامين مي كردند. از جملهء اين تجهيزات موشكهاي اسكادبي، موشكهاي ضدكشتي كرم ابريشم، موشكهاي ضدهوايي سام2 و برخي اقلام ساده تر ديگر را شامل ميشد.

همكاري CIA و عراق، دقيقن پس از فتح خرمشهر و ناتواني ارتش عراق آغاز شد. زيرا به نظر آمريكايي ها، ايراني ها به دنبال پايان جنگ نبودند. آنها شعار از كربلا تا قدس را بسيار جدي گرفتند و بدين ترتيب تصاوير ماهواره اي از نقل و انتقالات نيروهاي ايراني، توسط سفارت آمريكا در بغداد، مرتبن در اختيار ارتش بعث عراق قرار مي گرفت. احتمال سقوط حكومت صدام پس از فتح خرمشهر بسيار جدي گرفته مي شد، زيرا استعداد و تمركز نيروهاي عراقي در خرمشهر و اطراف آن، بسيار فراتر از توان نيروهاي حمله كنندهء ايراني ارزيابي گشته بود. بنابراين گمان مي رفت كه نيروهاي عراقي، روحيه و انگيزه اي براي جنگ ندارند، در حالي كه اينطور نبود و ديديم كه در داخل خاك خود، انگيزهء بيشتري براي جنگ پيدا كردند.


شما خيلي جالب، از 52 كشور، فقط چسبيدين به همين دو كشور! شايد هم به نظر شما، 50 تاي بقيه، عدد چندان قابل توجهي نبودن! فقط يك چهارم جهان بودن كه اتفاقاً مهمترين بخش جهان بودن! ببينم. تو جنگ‌هاي جهاني، سرجمع 10 تا كشور از متفقين حمايت كردن؟؟!‌!



4- از قديم گفته اند گربه براي رضاي خدا موش نمي گيرد. از اين 52 كشور، دو كشور كويت و عربستان سعودي منابع مالي را فراهم مي كردند و بقيه نيز تنها فروشندهء سلاح بودند. يعني اگر پول عربستان و كويت نبود، شايد اغلب اين 50 كشور حاضر نمي شدند سلاحي به عراق واگذار كنند.


عراق، اينقدر جوانمرد نبود كه ببينه چون ايران ديگه از هوا ضعيف شده، پس تختي‌وار بي‌خيال بشه و بچسبه به زمين!!



در شش ماه پايايي جنگ، تقريبن در تمام جبهه ها شكستهاي بسيار سنگين خورديم. زيرا نه نيروي هوايي براي پشتيباني داشتيم نه موشكهاي سام، نه تانك و نه ساير تجهيزات به روز و هوشمند. به علاوه اينكه از تعداد داوطلبين نيز كاسته شده بود. با ادامهء جنگ و اگر قطعنامه را قبول نمي كرديم، شهرها بسياري را از دست مي داديم و يا اصلن خود ج.ا سرنگون مي شد. براي نمونه اينكه در تك عراق به تاريخ خرداد 1367 در منطقهء ميمك، 17450 اسير تنها در يك روز به عراق تقديم كرديم.
در تك عراق به تاريخ 28 و 29 فروردين 1367، با تقديم 26 هزار شهيد، فاو را كه بي دليل اشغال كرده بوديم به صاحبش پس داديم.
در تك عراق به تاريخ تير 1367، با تقديم 16 هزار شهيد، شرق بصره و شلمچه را پس داديم.
در عمليات موسوم به چلچراغ، دو هزار نفر از نيروهاي مجاهدين به راحتي شهر مهران را متصرف شدند.
و . . .

5- حرف شما، تقريباً درسته. آسمون ايران، بي دفاع مونده بود. ولي اولاً‌ كه عراق، كم موشك و بمب، روانه‌ي ايران (و بخصوص تهران نكرد!

پالايشگاه تهران به تاريخ 12 بهمن 1366 توسط سه فروند ميراژ اف1 عراقي به شدت بمباران شد و حداقل تا يك هفته در آتش مي سوخت به طوري كه آسمان تهران تيره شد و باران سياه رنگ باريد.
از زمستان 66 تا مرداد 67، آسمان ما دربست متعلق به ميراژها و سوخوهاي عراقي بود. هركجا را كه اراده مي كردند آماج بمب هاي خود قرار مي دادند. با ادامهء جنگ پس از مرداد 67، بعيد بود نقطهء سالمي براي ما باقي بماند.

اما كاش درمورد سرمايه‌ي اجتماعي، مطالعات بيشتري مي‌فرمودين! جايي كه خود فوكوياما اعلام كرده كه تسليحات و توان نظامي، در هيچ جنگي، برتري محسوب نمي‌شن. اين سرمايه‌ي اجتماعي (كه يكي از فاكتورهاش، سرمايه انساني محسوب مي‌شه) هست كه نتايج رو مشخص مي‌كنه! بهترين مثالي كه براتون ميارم، نبرد استالينگراد بود! ارتش آلمان، تقريباً همه‌چيز داشت و شوروي، تقريباً هيچ چيز! ولي برنده‌ي نبرد، شوروي بود نه آلمان! ورماخت، خيلي ساده تو شوروي زمين‌گير شد. دليلش هم چيزي، بيشتر از گرسنگي و سرما بود!! پس شايد خوندن واژه‌ي شما كه مي‌فرمايين «چون واقعاً چيزي هم نداشتيم كه قابل ترس باشد»، خيلي سوزش داره! البته مسلماً شما از ديدگاه تخصصي خودتون (نظامي) اين مورد رو عنوان كردين. بله. اگه منظورتون از چيزي داشتن، تسليحات و مهمات و تجهيزات جنگي هست، درسته. ما تقريباً چيزي نداشتيم! ولي سرمايه‌ي اجتماعي و بخصوص سرمايه‌ي انساني ايران، بزرگترين عامل تموم نشدن جنگ، در 6 روز ابتداي جنگ و كشيده شدنش به اينهمه سال بود!!! شايد الان شما دوباره مسخره كنين كه نيروي ايمان و چنين و چنان! ولي اين حرفي بود كه فرانسيس فوكوياما زده! نيازي به معرفي ايشون هست؟!

ارتش آلمان مجهز بود اما ارتش روسيه نيز وابسته و دست و پا بسته نبود و مرتب در حال توليد سلاحهاي مناسب و به روز جهت ميادين جنگ بود. جان انسانها از ديدگاه من ارزش دارد و بنابراين ترجيح مي هم نبرد به روش كلاسيك انجام گيرد و ده انسان در برابر يك تانك تي72 روانهء آخرت نشوند. ديديم كه در شلمچه همينطور نيز شد و تانكهاي تي72 عراقي به راحتي پيشروي كردند. ما با انجام عمليات بيهودهء كربلاي5، تعداد 36 هزار شهيد تا پايان تير 1367 در اين منطقه تقديم كرديم و سپس منطقه را به دليل نبود پشتيباني هوايي، نداشتن تانك و خودروي زرهي، نداشتن موشكهاي سام و سيستم هاي مناسب پدافند هوايي و . . . تنها در 8 ساعت ناقابل تقديم گارد رياست جمهوري صدام نموديم.
فكر مي كنم دوران ديوار گوشتي و نفرات انساني در برابر تجهيزات مدرن نظامي پايان يافته است. ظاهرن ما بايد بارها تجربه كنيم. از چالدران گرفته تا شلمچه، چوب ضعف كمي و كيفي تجهيزات نظامي را خورديم.

8- اما درمورد جمله‌ي آخر. منظور شما رو درست درك نكردم. شايد بهتره يه مورد رو اشاره كنم. شايد منظور شما، اين بوده كه انقلاب ايران يه اشتباه محض بوده و اعلي‌ حضرت همايوني، شاه شاهان، بزرگ بزرگان، قدرتمند قدرتمندان، به نادرستي حكومتش نابود شد

من صحبتي از انقلاب نكردم چون اصلن تاپيك در مورد جنگ است! فكر مي كنم به شخصي ديگر و مطلبي متفاوت جواب داده ايد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون كه بنده رو لايق بحث كردن دونستين. از همصحبتي با شما، لذت بردم. فكر كنم به اندازه‌ي كافي، درمورد اين قضيه، حداقل بنده، بحث كردم. فقط در پايان، چند تا مطلب كوچيك هست كه عرض مي‌كنم. 1- فروش تسليحات از شوروي، البته با واسطه، از يه منبع موثق هست. اين حرف، عيناً از يكي از مسئولين خريد تسليحات سپاه ايران، نقل قول شد. البته اين قضايا، برمي‌گشت به زماني كه هنوز بني‌صدر بود و به سپاه، تجهيزات و اسلحه نمي‌داد. شايد وسطاي جنگ، شوروي از اين كارش پشيمون شد! 2- از اون 52 كشور، فقط 17 كشور ديگه، به ايران سرباز (ارتش) ارسال مي‌كردن. ديگه تجهيزات جاي خودش رو داره. ضمناً اگه برگردين به صحبت‌هايي كه مقامات بلندپايه‌ي امنيتي امريكا (مثل بوش) و فرانسه‌ (كنت دومارانش) و انگلستان (اسمش رو خاطرم نيست) با هم داشتن و بحث خشكاندن ريشه‌ي جمهوري اسلامي و بحث حمايت از عراق، تا نابودي كامل ايران و البته بعد هم دكترين هنري كسينجر، پس از دكترين «عدم پيروزي دو طرف»، شايد بتونين قضيه رو بيشتر از فروش يه تعداد سلاح، در نظر بگيرين! اميدوارم كه جنگي صورت نگيره. گويي كه نشانه‌هاي بسياري براي شكست اين اميدواري‌ام وجود داره. ولي باز هم اميدوارم كه اگه حداقل جنگي صورت بگيره، اينبار، ايران بتونه بهتر و منطقي‌تر بجنگه و رفتار كنه.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

حمايت آمريكا از عراق مقطعي بود و ديديم كه در جريان اشغال كويت، ديگر حمايتي از عراق انجام نشد

جناب آقا رضا عمیات آزاد سازی کویت بیشتر به دلیل درخواست عربستان از امریکا بود و نه به دلیل دیگر. زیرا صدام در حرکتی احمقانه ستونهای زرهی خود را به مرزهای عربستان نزدیک کرد و با این تهدید پادشاه عربستان از امریکا در خواست کرد که صدام را یک گوشمالی درست و حسابی بدهد وگرنه کویت که قبلا به صورت اشانتیون به صدام داده شده بود!!!

فكر مي كنم دوران ديوار گوشتي و نفرات انساني در برابر تجهيزات مدرن نظامي پايان يافته است. ظاهرن ما بايد بارها تجربه كنيم. از چالدران گرفته تا شلمچه، چوب ضعف كمي و كيفي تجهيزات نظامي را خورديم.

خوب آخه وقتی تجهیزات نداشتیم و راهی هم برای تامینش نداشتم یعنی شما می فرمایید که خاک وطنمون رو تقدیم صدام کنیم و بعدا اگه تونستم ازش پس بگیریم(البته اگه مشمول گذشت زمان نشده باشه)

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان متاسفانه اين بحث رو ادامه ندادند وگرنه به نظرم حداقل اين موضوع و مباحث ادامه آن حداقل جزو 10 تايپ برتر سايت است اما يه چند موضوع به نظرم كم اومد اعلام ميكنم شايد دوباره اين بحث از خاك خوردن در بياد . توان شروع درگيري ايران و عراق را در سال 1346 دانست كه در اين سال اولين درگيري مرزي رخ داد و تقريبا سه نفر شخصي كه از طرف ايران بعدها بعنوان ماهيگير معرفي شد توسط عراق دستگير شد (ايشان تقريبا حدود 20 سال در اسارت بود ) در درگيري ها كار به جايي رسيد كه در اواخر سال 51 از سوي عراق اعلام شد كه ديگر هيچ كشتي ايراني حق عبور از اروند رود را ندارد و هر كشتي يا بعبارت بهتر لنچ ايراني كه در اروند رود باشد مورد هدف قرار مي گيرد كه با دخالت ارتش ايران در همان سال بدين شكل عمل شد كه يك ناوچه ايراني كه بر عرشه آن فرمانده ارتش ايستاده بود عرض اروند رود را طي كرد و در ساحل غربي اروند رود پهلو گرفت در همان موقع از سوي ايران اعلام شد كه هر گونه تحرك عراق در قبال اين ناوچه به منزله شروع جنگ مي باشد و ايران حق خود مي داند كه دفاع را آغاز كند بدين ترتيب (البته در منبع فقط درباره نيروي هوايي توضيح داده شده بود ) سه پايگاه هوايي ايران به حالت آماده باش كامل درآمدند و دو پايگاه ديگر كه احتمالا يكي از آنها پايگاه يكم شكاري بود نيز با 50% حالت عملياتي بكار خود ادامه داد با پرواز جنگنده بمب افكنهاي f-4 و جنگنده هاي f-5 بر فراز اروند رود و اسكورت ناوچه ايراني اين حركت آغاز شد كه كشور عراق متاسفانه جرات كوچكترين تحركي را بخود نداد ( اگه داده بود تكليف عراق براي هميشه مشخص ميشد ) اين داستان ادامه پيدا كرد تا اينكه در سال 1354 درگيري ها شديد تر شد و با اعزام نيروهاي نظامي ايران به سمت جبهه غرب طبق معمول اعراب مداخله كردند و كشور عراق نيز كه حمايت كامل آمريكا را از ايران را مطلع بود سريعا پاي ميز مذاكره نشست و بدين ترتيب قرار داد معرف 1975 الجزاير به امضاي طرفين رسيد كه ايران بدليل برتري كامل نظامي و پشتيباني كامل امريكا از ايران تمامي مفاد ايران قرارداد بشكل دلخواه ايران تنظيم گرديد . ( سرخوردگي كامل اكثر اعراب خصوصا شخص صدام )البته همچنان درگيري هاي مرزي ادامه داشت كه اكثرا توسط مرزنشينان و نيروهاي ژاندارمري دفع مي شد . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي زمزمه هاي حمله به ايران شنيده مي شد كه اين زمزمه ها بد از تسخير سفارت امريكا در ايران بيشتر شد و تقريبا بعد از حمله ناموفق امريكا در ارديبهشت سال 1359 به ايران عراق چراغ سبز امريكا را نيز جهت حمله به ايران دريافت كرد بدين ترتيب در تير ماه سال 59 از سوي كشور عراق قرارداد الجزاير يكرطفه لغو گرديد . . بالاخره اولين درگيري هاي هوايي نيز آغاز مي شه در 24 شهريور سال 59 يكفروند su عراقي در حالي كه به حريم هوايي ايران تجاوز كرده بود توسط يكفروند f-14 پايگاه هشتم سرنگون شد و بسيار جاي تعجب بيشتر دارد كه ايران بازهم عكس العملي نشان نداد .( بدليل خيانت مسلم بني صدر و دار و دسته اش )و سرانجام جنگ در موعد مقرر آغاز گرديد . 31 شهريور 59 برتري زميني كامل عراق در 2 سال جنگ و برتري كامل هوايي ايران در همين مدت ، نابودي كامل نيروي درياي عراق در تاريخ 7 آذر 59 توسط نيروهاي هوايي و درياي در عمليات مرواريد و شكست حصر آبادان مهمترين وقايع اين دوسال بود و البته يك اشتباه ديگر كه به نظر من رخ داد حمايت ايران از چريكهاي افغان باعث شد كه شوروي صراحتا اعلام كرد كه به عراق كمكهاي نظامي و مالي مي كند كه همگي ديديم كه ما چقدر چوب اين حركت رو خورديم ( دوستان در بالا كامل در اين مورد صحبت كردند )بعد از فتح خرمشهر برتري كامل با ايران بود البته ناگفته نمونه كه در همون موقع در جبهه غرب هنوز برتري با عراق بود و آنها در خاك ايران بودند كه در اين موقع طرح صلحي از سوي كشورهاي عربي ارائه شد كه بر مبناي آن دو كشور به مرزهاي بين المللي برگردند و عراق ( كه البته منظور كشورهاي عربي بود ) تمامي خسارت ايران را بپردازد ولي حرفي از اينكه دوباره مفاد قرارداد 1975 اجرا شود گفته نشد .( به نظر بنده اين نكته اي كه واقعا جاي تفكر داره )) :| عراق قبول كرد ولي ايران اين درخواست را نپذيرفت كه هيچ وقت هم دلايل نپذيرفتن اين پيشنهاد مشخص نشد مي شه اينجوري استنباط كرد اگر صدام بازهم تقويت مي شد دوباره با قدرت بيشتر به ايران حمله مي كرد يا اينكه ايران فكر مي كرد كه مي تونه با پيشروي در خاك عراق حقانيت يا هرچيز ديگه اي رو ثابت كنه و يا چيزهاي ديگر كه من نمي دونم جنگ در 2 سال بعد بصورتي بود كه هيچ كدام از طرفين حركت خاصي نمي كردند يعني جنگ متعادل بود در حدفاصل 63 تا 65 برتري كامل با ايران بود ( سياست دولت آمريكا براي نزديكي مخفيانه به ايران و استفاده ايران از اين امر براي تقويت خود ) كه باز هم در اواخر سال 65 ايران صلح را نپذيرفت كه به ناگاه حركتهاي كشورهاي ديگر شروع شد . ( اعلام سياست تندرانه ايران راه قدس از كربلا مي گذرد ) در بحث زميني شوروي نسل جديد تانكهاي تي 72 خود را به عراق تحويل داد انگلستان انواع توپهاي خودكششي را تحويل داد در بحث هوايي ميگهاي پيشرفته 29 تحويل عراق شد ميگهاي 23 عراقي نيز بازسازي شد بمب افكنهاي TU-22M تحويل عراق شد ،موشكهاي r-60 به تعداد انبوه تحويل عراق شد موشكهاي سام 2 و 3 و 6 و 9 به تعداد انبوه تحويل عراق شد هلكي كوپترهاي MI شوروي تحويل عراق شد ميراژ هاي LQ5,6 همراه با موشكهاي R-550 و هواپيمهاي پيشرفته SUPER ETENDARD تحويل عراق شد سيستمي برروي ميراژ هاي عراق نصب شد كه توانايي هدف قرار دادن سامانه موشك هاگ را فراهم مي كرد و خيلي امكانات ديگر كه فاش نشد دراختيار عراق قرار گرفت . برتري كامل در زمين و هوا با عراق شد و اين برتري در آخر جنگ ادامه داشت مگر با جرقه هاي كه توسط نيروهاي غيور ايراني زده مي شد ( البته به قيمت متاسفانه شهادت بساري از جوانان اين مرز و بوم ) تا بالاخره در مرداد 67 قطعنامه را پذيرفتيم . حال نتيجه را اين شكل مي توان گرفت جنگ ازسوي عراق متاسفانه هم سياسي بود هم شخصي عراق مدتها بود كه مي خواست به ايران حمله كند ولي جرات نمي كرد و حمايتهاي كشورهاي غربي را نداشت ولي وقتي حمايت مستقيم فرانسه امريكا و انگليس را ديد حمله را آغاز كرد پس هم سياسي بود چون امريكا دوست داشت به يك طريق با ايران ضربه بزند و چه چيزي بهتر از اينكه عراق را تحريك كند كه با اين كار به دو هدف رسيد ابتدا ايران را درگير كرد و دوم باعث شد صدام بيشتر از اينكه بود قوي تر نشود . براي خاتمه جنگ حجوم يكباره مردم در انتهاي جنگ به جبها فكر مي كنم صدام را به ياد ابتداي جنگ انداخت و شكستهاي اون موقع و از سوي ديگر سياست غرب مبني بر عدم پيروزي هيچ يك از طرفين در جنگ و نشان دادن حسن نيت نداشته به دنيا . درباره ايران هم كاملا مشخص است كه حركتهاي اول كاملا مردمي بود رئيس جمهور كه يه آدم خائن به نام بني صدر بود كه انقدر اين دست و اون دست كرد تا خرمشهر رو از دست داديم . درباره خاتمه نيز كاملا صحيح است ما مجبور به قبول قطعنامه شديم چون از طرفي فشار بين المللي زياد بود و از طرف ديگر ايران ديگر توان جنگ را نداشت نيروها كه تحليل رفته بود توان هوايي كامل پايين رفته بود و لازم به تجهيز بوديم كه هيچ كشوري نه هواپيما به ما مي فروخت و قطعات به ما مي دادند . توان دريايي كاملا پايين بود با توجه به هدف قرار گرفتن بزرگترين ناوچه هاي ايراني ( پيكان - سهند ) . توان زميني هم فقط بخاطر اين بالا بود كه جوانان ما از مرگ نمي ترسيدند و بعبارتي به جايي رسيده بوديم كه با سپر گوشتي جلوي دشمن را مي گرفتيم در هميم عمليات كربلاي 5 كه ما پيروز شديدم از 7 دژ دشمن گذشتيم كه بقدري تلفات داديم كه در كربلاي 4 انقدر تلفات نداديم . پس تمام شدن جنگ از سوي ايران مردمي اصلا نبود هم سياسي بود و هم اينكه ديگر توان ادامه نداشتيم. :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
[quote]
از نظر نظامی، اجرای چهار عملیات بسیار سنگین ولی کاملن موفق طی 8 ماه قبل از فتح خرمشهر، نشان دهندهء تجدید قوای نظامی ایران بود. از بعد سیاسی، در واقع عراق با از دست دادن خرمشهر، تکیه گاهش را برای مذاکرهء صلح از دست داد. ایران در وضعیت جدید و با توجه به موقعیت برتر سیاسی و نظامی، سه راه حل فراروی خود داشت:

1) آغاز مذاکره با رزیم عراق که لازمهء آن، اعطای امتیاز به ایران به دلیل موقعیت برتر نظامی بود.

2) ترک مخاصمه، بدون اتمام رسمی جنگ؛ که در این صورت، قوای نظامی ایران می بایست در حالت نه جنگ و نه صلح در مرزها مستقر بمانند.

3) صلحی شرافتمندانه که متضمن حقوق پایمال شدهء ایران باشد.

4) ادامهء جنگ به دلیل وضعیت خفت باری که از ارتش عراق در خرمشهر مشاهده شد و فتح بغداد و آزادی کربلا و کوبیدن بر طبل شعار راه قدس از کربلا می گذرد.

موقعیت برتر نظامی ایران و پیروزی های پی در پی، در ایجاد اعتماد لازم برای پیروزی های بعدی بر عراق، تاثیر به سزایی در تصمیم گیری بر ادامهء جنگ در داخل خاک عراق، داشت. (پس از فتح خرمشهر و عقب نشینی عراق)

ورود به داخل خاک عراق، حاصل نگرانی و بی اعتمادی مقامات جمهوری اسلامی به سیاستهای مجامع بین المللی در مورد پایان جنگ بود. بدین ترتیب علیرغم میل باطنی آیت ا... خمینی بر عدم ورود به خاک عراق، با پافشاری فرماندهان ارشد سپاه پاسداران و البته مخالفت برخی فرماندهان ارشد ارتش، نظیر زنده یاد ناخدا افضلی، آیت الله خمینی به ادامهء جنگ در داخل خاک عراق متقاعد شدند و بدین ترتیب، جنگ ویرانگر، شش سال دیگر، بی حاصل و با تلفات و خسارات بسیار سنگین ادامه یافت. طی شش سال بعد، هیچ نتیجه ای عاید ایران نشد و برخی موفقیتهای مقطعی نظیر فتح فاو و یا پیشروی در شرق بصره نیز همگی در سال آخر جنگ با تلفات و خسارات بسیار زیاد، از دست رفتند. (عدم رضایت آیت ا... خمینی جهت ورود به خاک عراق، براساس دست نوشتهء سردار غلام علی رشید بدست آمده است.)


____________
يوسف گمگشته بازآيد به كنعان غم مخور / كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور

چند نكته:
1-سه راه حل شما چهار تا هست.

2-با جانور وحشي اي مثل صدام نميشه صلح كرد.

3-افضلي خيانتكار توده اي هم به جمع زنده يادهايي مثل محمدرضا و سادات و (احتمالا بعدا شارون) و ... ديگر كساني كه دوزخ را پر كرده اند پيوست.

اقا رضا شما تا حالا نشون دادين كه از طرفداران شاه دربدر و منتظران بازگشت توله ي او به ايران هستيد.از شما بعيد است از كسي مثل افضلي توده اي دفاع كنيد.

4-تا جايي كه من ميدونم يوسف در زيبايي بيهمتا بود و تشبيه جانوري از خاندان پهلوي به يوسف واقعا جفاي بزرگي در حق اين پيامبر هست.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ما نباید حمله می کردیم به جز کشته شدن ادم های بی گناه از هر دو طرف چیز دیگری نصیب دو کشور نشد!!! :| :|

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
واقعا دلم براي تمام بعثيهاي بيگناهي كه در خاك ما كشته شدند ميسوزد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ماشاءالله اينقدر غرق مشكلات روزمره شده‌ام كه كلي از سايت و مباحثش، عقب موندم! مگه مواقعي مثل الان (كه ساعت 10 : 1 نصفه شبه!!!) وقت كنم كه با چشمان كاملاً بسته (به ياد استاد كوبريك)، مطلبي بنويسم :| . درمورد پذيرش آتش‌بس در سال 1361، ايران 4 شرط اصلي داشت كه هيچ‌كدوم عملي نشدن! اولين شرط، پذيرش عراق به عنوان متجاوز بود كه سازمان ملل، نظر عكس داشت icon_cool !!! دومين شرط، دادن غرامت به ايران بود كه عراق اون رو قبول نداشت و برخلاف نظر دوست مريخي عزيزم، عربستان اين رو، اون هم به صورت زباني!!!! تقبل كرد! ... پذيرش آتش‌بس در اون مقطع، يك حماقت محض بود! شاهد اين ماجرا هم عمليات رمضان بود. وقتي كه ايران، به خاك عراق حمله كرد و عمليات رمضان، مشهور به عمليات شكار تانك شد!! آيا براي آتش‌بس، عراق نياز داشت كه به اندازه‌ي تمام تانك‌هاي اين چند سالش، تانك جمع‌آوري كنه؟ آمار دقيقش رو به ياد ندارم. ولي در جايي خوندم كه بيش از 350 تانك عراق در طي عمليات رمضان، نابود شد! دوستاني كه تانك رو از نزديك ديدن، مي‌دونن كه زدن حتي يه دونه تانك، چه مكافاتي داره چه برسه به ...!!! دايي بنده تعريف مي‌كرد كه در عمليات رمضان، عراق اونقدر تانك داشت كه حتي با تانك دنبال نفرات و بچه بسيجي‌هاي ايران مي‌كرد! زماني كه ظلمات شب رو نورافكن‌هاي مستقر روي تانك، به روز روشن تبديل كرده بودن و براي زير گرفتن رزمنده‌هاي ايراني، مسابقه مي‌ذاشتن! آيا به نظر شما، اين تانك‌ها، براي خنده آماده شده بودن؟ مي‌دونين هجوم اين تعداد تانك، چي از ايران به جا مي‌ذاشت؟ شايد فكر كنين كه درصورت پذيرش آتش‌بس، همه‌چيز به خير و خوشي به پايان مي‌رسيد! نيروهاي حافظ صلح مستقر مي‌شدن و ايران هم به همه‌ي داشته‌هاش مي‌رسيد. اما عراق، زماني اين آتش‌بس رو پذيرفت كه وضعش در جبهه‌هاي جنگ، اصلاً‌ خوب نبود. فقط در عمليات آزادسازي خرمشهر، بيش از 18.000 اسير داده بود و تلفات بيشماري متحمل شده بود و بازسازي ارتش عراق، به زمان بيشتري نياز داشت! بد نيست بدونين وقتي كه محمره (همون خرمشهر خودمون)، توسط نيروهاي اسلام فتح شدن، صدام براي حفاظت از بغداد، گارد رياست جمهوري رو وارد معركه كرد كه محافظت بغداد رو به عهده بگيرن و دور بغداد، خندق حفر كرد :x !!! اين هم نه به گفته‌ي حقير، كه به گفته‌ي يكي از افسران ارشد خود صدام (به نقل از خاطرات شخصي‌اش) بود. صدام، براي قرارداد الجزاير كه به اون محكمي بسته شده بود، ذره‌اي ارزش و احترام قائل نشد و جلوي دوربين‌هاي تلويزيوني، رسماً اعلام كرد كه اين قرارداد، بي‌ارزش هست و از امروز بي‌اعتبار (گويي كه متأسفانه امروز، عده‌اي احمقانه بر اين باورن كه ايران، جنگ رو شروع كرد!!!! همون حرفي كه صدام مي‌زد!!! جل الخالق!)!! به نظر شما، درصورت پذيرش آتش‌بس از سوي ايران، اين بار صدام به اين كار، احترام مي‌‌ذاشت؟ (دوستان حتماً مي‌دونن كه صلح با آتش‌بس، زمين تا آسمون فرق مي‌كنه!) حرف براي زدن خيلي زياده. ولي بيشتر از اين، فعلاً‌ زياده‌گويي مي‌شه. اگه دوستان مايل به ادامه‌ي بحث بودن، بيشتر چرت و پرت تحويل‌تون مي‌دم :| .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
سردار دکتر حسین علایی به مناسبت سالگرد فتح خرمشهر مصاحبه مفصلی با «فردا» انجام داده است که در ذیل می آید. ـ حضرت امام در مورد فتح خرمشهر از اصطلاح خرمشهر را خدا آزاد کرد یاد کردند و از امدادهای غیبی در این مسئله نام بردند شما به عنوان یک کارشناس نظامی چه قرائن و نشانه هایی از خدایی و معجزه بودن فتح خرمشهر از نظر مادی و نظامی می توانید بیان کنید. عملیات بیت‌المقدس از 10 اردیبهشت سال 1361 آغاز شد تا دوم خرداد سال 1361 یعنی به مدت 24 روز ادامه داشت. مهمترین هدف عملیات بیت المقدس، آزادی خرمشهر بود. در این عملیات 5400 کیلومر مربع از خاک ایران آزاد شد، یعنی نصف مساحت کشور لبنان. ارتش عراق غیر از خرمشهر، شهرهای دیگری را نیز در تصرف داشت. اما مردم ایران با آن سرزمین‌ها آشنا نبودند و تنها خرمشهر را می شناختند. به همین دلیل آزادی خرمشهر برای مردم بسیار با اهمیت بود. در این جنگ مهمترین شهری که عراق به تصرف خود درآورده بود خرمشهر بود و اگر خرمشهر آزاد نمی‌شد به مردم احساس پیروزی دست نمی‌داد. در روز دوم خرداد نیروهای ایرانی دیگر تمام شده بودند. چون لشگرها و تیپ‌ها و مردمی که در این 24 روز در عملیات حضور داشتند اولاً یا شهید و زخمی شده بودند و یا بسیار خسته بودند. همچنین سازماندهی‌شان از هم پاشیده شده بود. در کل شرایط نامساعدی ایجاد شده و خرمشهر هم آزاد نشده بود. دشمن نیز از قبل برای نگه داشتن خرمشهر همه تدابیر و تفکرات لازم را انجام داده بود یعنی یک خط دفاعی در کنار کارون در شهر خرمشهر که مسیر حمله نیروهای ما می‌توانست باشد ایجاد کرده بود. به طوریکه وقتی می‌خواستیم از سمت جلو به خرمشهر حمله کنیم موانع زیادی مثل سیم خاردار، خاکریز، میدان مین و انواع تجهیزاتی که برای ورود یک نیروی نظامی مزاحمت فراهم می‌کند موجود بود. از طرف دیگر دشمن، یک خط پدافندی بزرگ و قوی را در شمال شهر خرمشهر ایجاد کرده که این خط پدافندی در درون خط پدافندی کلی ارتش عراق بود، بعد یک خط پدافندی احتیاطی هم برای خرمشهر تشکیل داده بودند. سمت جنوب خرمشهر، خود عراق و اروندرود بود، یعنی تنها مسیری که باقی می‌ماند محور غرب بود که از شلمچه به سمت بصره منتهی می شد که آنجا هم راه تدارکاتی شان بود. پس عراقیها خرمشهر را از همه طرف بسته بودند. عراق آمده بود یک منطقه دفاعی قوی در خرمشهر ایجاد کرده بود که ایرانی‌ها اگر همه سرزمین های اشغال شده را می گرفتند، امکان گرفتن خرمشهر برای آنها باقی نباشد. ارتش عراق در داخل خرمشهر یک لشکر پیاده هم گذاشته بود که این لشگر پیاده بتواند جنگ خیابانی و جنگ شهری را اداره کند. دشمن در فرصت این 24 روز از روز اول عملیات تا روز بیست و چهارم مواضع خودش را در خرمشهر تقویت می‌کرد. پس، از طرفی دشمن یک پدافند قوی دور خرمشهر ایجاد کرده بود و از طرف دیگر، نیروهای زیادی را به آنجا وارد کرده و قدرت عظیمی را ایجاد نموده بود که نیروهای ایران توان مقابله با ارتش عراق را نداشته باشد. نکته بعدی اینکه، نیروهای ایرانی دیگر توانشان تمام شده بود یعنی روزهای اول عملیات معمولاً قوای هر کشوری با قدرت بالا و حداکثر توان حمله می کند اما هر چه زمان می‌گذرد این توان کم می‌شود و در روزهای آخر به گونه‌ای شده بود که ما دیگر توانی برای انجام عملیات نداشتیم و خرمشهر هم آزاد نشده بود. در آغاز هفته اول عملیات، از یک طرف نیروها با پدافند قوی دشمن برخورد کردند و از طرف دیگر با یک آبگرفتگی که دشمن جلوی مواضع خودش ایجاد کرده بود روبرو شدند. این آبگرفتگی مانع از این بود که نیروهای ما به سمت خرمشهر حرکت کنند پس برای حمله به خرمشهر، این بار هم ناموفق بودیم. مرحله سوم عملیات هم یکبار دیگر، وقتی که به مرز رسیدیم یعنی پس از حدود 10 روز از عملیات گذشته دوباره به خرمشهر حمله کردیم یعنی از سمت شمال شلمچه دوباره حمله به خرمشهر آغاز شد. در آن حمله هم با اینکه آن موقع وضع نیرو و تجهیزاتمان بهتر بود ناموفق بودیم و نتوانستیم خرمشهر را بگیریم و از طرف دیگر روز دوم خرداد همه منطقه عملیاتی تصرف شده آزاد شده بود و تنها منطقه‌ باقی‌مانده خرمشهر بود. دیگر چیزی از نیروهای ارتش، سپاه و بسیج باقی نمانده بود. به هر لشگری می‌گفتید که شما نیرویی برای عملیات بیاورید می‌گفت دیگر نیرویی ندارم. در اوج ناامیدی و در زمانی که هیچ کس انتظار نداشت بالاخره در قرارگاه مرکزی کربلا که مرز فرماندهی مشترک سپاه و ارتش بود تصمیم گرفته شد، به دلیل اینکه نمی‌توانیم خرمشهر را بگیریم، پس بیاییم هرچه نیرو داریم و هر چه نفر داریم جمع کنیم و این نیروها از سمت مرز شلمچه به سمت خرمشهر حرکت دهیم. اگر این نیروها نتوانستند حمله کنند، به دلیل اینکه مردم منتظرند، اعلام کنیم که خرمشهر محاصره شده و بعد دوباره نیروهایمان را بازسازی و برنامه‌ریزی کنیم و در زمان دیگری طرح جدیدی برای حمله تهیه و مجدد به خرمشهر حمله کنیم اما اگر این نیروها بتوانند حمله کنند و خودشان را از پشت خرمشهر و از غرب خرمشهر به رودخانه اروند رود برسانند حمله را آغاز می کنیم. در آخرین لحظات که این تصمیم‌ها گرفته می‌شد و این نیروها که عمدتاً لشگر امام حسین ، لشگر 8 نجف و بعضی از لشگرهای دیگر لشگر 27 محمد رسول الله، مثل لشگر کربلا، تیپ امام سجاد و تیم المهدی هم بودند که البته نقش اصلی را دو تیپ امام حسین و تیپ نجف اشرف داشتند نیروها در اوج ناامیدی بودند، این بار وقتی نیروهای ایرانی حمله می‌کنند خداوند راه را باز می‌کند با نیروی کم، یعنی با 700 نفر خودشان را به اروندرود می رسانند. ایران با 700 نفر حمله به خرمشهر را آغاز می کند و از سمت غرب یعنی از مسیری که خود ارتش بعثی عراق با بصره تردد می‌کرده یعنی از راه خود عراقی‌ها، وارد خرمشهر می‌شوند. وقتی نیروهای ایرانی وارد خرمشهر می‌شوند چون ارتش عراق روی نیروهای ایرانی حساب عظیمی می‌کردند، خداوند رعبی در دل عراقیها انداخته و آنها بسیار وحشت‌زده شده بودند. بنابراین با چند نفر بسیجی یکدفعه می‌دیدی صدها نفر عراقی دست‌هاشونون را بالا بردند و تسلیم شدند. به طوریکه در داخل خرمشهر 12 هزار اسیر گرفته شد و این 12 هزار نفر را فقط چند صد نفر ایرانی گرفتند. عراقیها از نظر روحی شکست خورده بودند و نمی‌توانستند بجنگند. این اتفاقات در حالی صورت گرفته بود که تا آخرین لحظات هم ارتش صدام آنها را حمایت می‌کرد و فشار می‌آورد که داخل خاک ایران بمانند. با چند صد نفر نیروی ایرانی، تعداد زیادی اسیر شدند به طوریکه یکی معضلاتی که به وجود آمد این بود که این اسیرها را چه طور تخلیه کنیم. چون همه مسلح و همه دارای تجهیزات کافی بودند. به همین خاطر قرار بر این شد که این اسرا بیایند روی جاده اهواز ـ خرمشهر و همه حرکت کنیم به سمت اهواز، یعنی نیروهای دشمن را به صف کردند و به سمت اهواز حرکت کردند. خوب شما اسم این حرف را چی می‌گذارید؟ یعنی هر کسی در آن صحنه بود جز اراده خداوند و جز اینکه همان جمله امام را که خرمشهر را خدا آزاد کرد نبود چون در اوج ناامیدی و اضطرار این اتفاق افتاد. این آیه‌ای که در قرآن است در آنجا مصداق پیدا کرده است «اَمَّنْ یُجیبُ مُضْطَرَا إذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السّوء» چون در حالت اضطرار خداوند چنین پیروزی بزرگی را ایجاد کرد که تمام مردم ایران را خوشحال کرد. ما هیچ زمانی نداریم که مردم ایران به صورت یکپارچه آنقدر ابراز خوشحالی کنند. از مردم ایران دوبار ابراز خوشحالی به صورت خیابانی و وسیع و علنی دیدیم یکی روزی که شاه از ایران فرار کرد مردم ایران با تمام وجود ابراز خوشحالی کردند، یکی هم روز سوم خرداد که خرمشهر آزاد شد. ـ فتح خرمشهر چقدر طول کشید؟ شب دوم خرداد حمله کردند و صبح آزاد شد یعنی در عرض چند ساعت فتح خرمشهر صورت گرفت. ـ مهمترین پیروزی نظامی ایران بعد از فتح خرمشهر چه بود؟ ایران در تمام عملیات‌ها که انجام داده پیروز بوده است. ولیکن مهمترین عملیاتی که پیروزی بزرگ و قاطعی را در بر داشت و یک پیروزی همه جانبه‌ای بود عملیات والفجر 8 بود که منطقه فاو تصرف شد. علت این پیروزی مهم هم این بود که ایران رودخانه اروند رود را در جنوب عراق به طور کامل تصرف کرد و باعث شد که ارتباط عراق با دریا قطع شود. تصرف اروند رود تمام بهانه‌ صدام برای آغاز جنگ بود. او ادعا داشت که اروند رود باید در اختیار عراق باشد نه مال عراق و ایران. در نتیجه با انجام عملیات والفجر 8 خواست صدام را نقش بر آب کردیم. یعنی صورت مسئله جنگ و بهانه جنگ را از دست عراق گرفتیم و عراقی که می‌خواست اروند رود را به طور کامل بگیرد، تمام ارتباطش را با دریای آزاد از دست داد. از این جهت عملیات بسیار مهم و ارزشمندی بود. از طرف دیگر از نظر نظامی یک عملیات پیچیده بود. به دلیل اینکه ایران از رودخانه اروند رود قوای خودش را یعنی 70 هزار نفر را عبور داد، یعنی 7 لشگر از آنجا عبور کردند و این جالب است که ارتش بعثی صدام که جنگ را آغاز کرد و ابتکار جنگ را در روزهای اول در اختیار داشت و از نظر توان نظامی نسبت به ایران برتر بود، هیچ گاه نتوانست از اروند رود عبور نظامی انجام دهد یعنی هیچ گاه یک گردان هم از اروند رود عبور نکرد. از نظر نظامی عبور دادن 7 لشگر از اروند رود بدون داشتن امکانات اساسی یک اقدام بسیار مهم بوده است. نکته بعدی اینکه ما 75 روز در جزیره فاو با ارتش بعثی عراق شبانه روز جنگیدیم و ارتش بعثی صدام تمام قدرت نظامی خودش را برای باز پس‌گیری فاو به کار گرفت و نتوانست فاو را بگیرد در حالیکه پشت سر نیروهای نظامی آنها راه مطمئن و جاده وجود داشت و عقبه ما دریا و رودخانه عظیم اروند رود بود. از طرف دیگر و پشت سر رودخانه اروند رود، رودخانه بهمن شیر بود، یعنی ما در محاصره آب بودیم و پل و ارتباطات هم نداشتیم. نکته دیگر اینکه ارتش صدام، عظیم‌ترین عملیات شیمیایی در طول دوران جنگ و در عملیات فاو استفاده کرد به طوریکه هیچ رزمنده‌ای نیست که در عملیات فاو حضور داشته باشد مگر اینکه اثری از شیمیایی را داشته باشد. یعنی همه آسیب دیدند حالا کم یا زیاد بنابراین عملیات فاو بسیار ارزشمند عظیم و مهم بود هم از نظر نظامی هم از نظر سیاسی و هم از نظر روانی و هم از نظر فشاری که بر صدام و حامیانش ایجاد کرد. آیا این تحلیل درست است که ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر ضرورت چندانی نداشت؟ همه دوست داشتند جنگ تمام شود. امام هم خیلی علاقمند بود جنگ در آن مقطع تمام شود. خیلی روی این مسئله مباحثه کردند در جلسه شورای عالی دفاع و برای ادامه دادن به جنگ بحث‌های زیادی شد ولیکن مسئله مهم این بود که وقتی خرمشهر آزاد شد جنگ از سوی صدام تمام نشده بود. ما ممکن است بخواهیم جنگ را تمام کنیم ولیکن تا دشمن نخواهد جنگ را تمام کند که جنگ تمام نمی‌شود این یک طرف ماجرا است. در آن سالها آثاری از اینکه صدام بخواهد جنگ را تمام کند مشاهده نشد. نهایت ماجرا این بود که صدام می‌خواست به آتش‌بس برسد که این پایان جنگ نیست. نکته مهم دیگر این است که وقتی خرمشهر فتح شد هنوز بخشی از اراضی ایران در اختیار ارتش صدام باقی بود مثلاً در همین منطقه خرمشهر که قوای ایران از شلمچه حمله کردند بخشی از منطقه مرزی در همین فتح خرمشهر که رزمندگان اسلام نگرفتند دست عراق باقی مانده بود. عراقی‌ها آنجا را تخلیه نکرده بودند. در طول جنگ ارتش صدام هیچ‌ کجا با اختیار خودش عقب‌نشینی نکرده و سرزمین‌های ایران را رها نکرده است. ما وجب به وجب سرزمین‌ها را با جنگ از ارتش صدام پس گرفتیم. زمانی که خرمشهر آزاد شد نفت شهر، ارتفاعات مرزی و بسیاری از نقاط غرب هنوز در اشغال عراق بود. به طوریکه آن زمان حدود 2500 کیلومتر مربع، یعنی 3 برابر خاک کشور بحرین در اختیار ارتش عراق باقی ماند و ما باید این سرزمین‌ها را آزاد می‌کردیم. نمی‌خواهم در مورد موضوع اظهار نظر کنم اما می‌خواهم بگویم بخشی از سرزمین‌های ما دست ارتش صدام باقی بود و ارتش صدام علائمی از صلح‌خواهی نشان نمی‌داد. در هیچ زمانی هم اعلام نکرد که من آماده‌ام جنگ را تمام کنم. مراجع بین‌المللی مثل سازمان ملل و یا دولت‌ها هم هیچ کدام نیامدند که یک چهارچوبی را تعیین کنند که براساس آن بشود جنگ را تمام کند. آیا ایران تمایل خود را برای خاتمه به جنگ اعلام کرده بود؟ وقتی عراق سرزمین‌های ایران را گرفت، هیئتی تحت عنوان میانجی‌گر آمدند. آنها می‌گفتند ایران آتش‌بس را بپذیرد، یعنی اینکه ارتش صدام در سرزمین‌های ایران باقی‌بماند اما شما با ارتش عراق نجنگید. امام نیز فرمودند: جنگ را که ما آغاز نکردیم، صدام آغاز کرده او آمده سرزمین‌های ما را گرفته است پس اگر از سرزمین‌های ایران بیرون برود جنگ تمام می‌شود. در زمان فتح خرمشهر هم همین بحث بود. اگر عراق از سرزمین‌های ما بیرون می‌رفت و پشت مرز می‌ایستاد، همچنین اعلام می‌کرد من قرار داد 1975 را قبول دارم، مطمئنا جنگ تمام می‌شد. صدام قرارداد 1975 را روز 26 شهریور 1359 یعنی چند روز قبل از جنگ در تلویزیون پاره کرد و گفت: این قرارداد مرزی بین ایران و عراق است و اعتباری ندارد. وقتی او این کار را کرد و جنگ را آغاز نمود، یعنی ما توافق مرزی نیز با هم نداریم. پس جنگ چطور می‌خواست تمام شو منبع: عصر ایران

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جالب بود. راستي Lich عزيز تاپيك مروبط به عملياتهاي زمان جنگ رو ادامه نمي دي. :mrgreen: :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا برادر امشب دو تا عملیات قرار می گیره! :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.