امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

حقایقی از جنگ دوم جهانی: (برخی مطالب از متن اصلی حذف شده است-ساشا) 1- اولین نظامی آلمانی کشته شده در جنگ بدست ژاپنی ها در چین بقتل رسید (1937). 2- اولین نظامی آمریکایی توسط روسها در فنلاند بقتل رسید (1940). 3- 80 درصد مردان روسی متولد 1923 از جنگ جهانی دوم جان بدر نبردند. 4- بین سالهای 1939 تا 1945 متفقین 3.4 میلیون تن بمب فرو ریختند یعنی بطور میانگین 27700 تن در هر ماه. 5- 12000 فروند بمب افکن سنگین در جنگ جهانی دوم سرنگون شد. 6- بازای نابودی هر فروند بمب افکن متفقین، 3/2 پرسنل آن کشته می شدند. 7- در ازای هر کشته نیروی زمینی 3 تا 4 سرباز مجروح می شدند. 8- بازای هر نفر مجروح از گروه پروازی بمب افکن، 6نفر از گروه پروازی کشته می شدند. 9- بیش از 100000 نفر از گروه پروازی بمب افکنهای متفقین بر فراز اروپا کشته شدند. 10- 433 مدال افتخار در طول جنگ جهانی دوم اهدا شد که 219 تای آن پس از مرگ گیرنده آن اهدا گردید! 11- آلمان 110 فرمانده لشکر در جنگ از دست داد. (این قضیه مربوط بود به تفاوت عملکرد فرماندهان آلمانی و فرماندهان متفقین، فرماندهان آلمانی در کنار نیروهای خود می جنگیدند و هرگز آنها را ترک نمی کردند-ساشا) 12- 40 هزار مرد در طول جنگ جهانی دوم در زیردریایی های آلمانی خدمت می کردند که 30000 نفر از آنها هرگز باز نگشتند. (علی رغم خطرناک بودن خدمت در این ماشین جنگی بسیار حساس که حتی با اصابت گلوله های کالیبر 50 به بدنه آن تعادل خود را از دست داده و غرق می شد، آمار تلفات وارده از طرف آن به نیروهای متفقین بسیار چشمگیر بود بطوریکه آن را به یک وسیله بسیار کارآمد بدل کرده بود و نسبت تلفات پرسنل دشمن به تلفات پرسنل زیردریایی بیش از 10 برابر بود. آدمیرال دونیتز فرمانده نیروی زیردریایی آلمان هر دو پسر خود را که بعنوان ناخدا درون زیر دریایی ها خدمت می کردند، در طول جنگ جهانی دوم از دست داد-ساشا) 13- تلفات پرسنل نیروی هوایی آمریکا بیش از تفنگداران دریایی آمریکا بود. در خلال انجام 30 ماموریت در نظر گرفته شده برای پرسنل نیروی هوایی، احتمال کشته شدن آنها 71 درصد بود. این به معنای بی دفاع بودن بمب افکنهای آمریکایی نیست. هر بمب افکن B-17 توانایی حمل 4 تن بمب و 1.5 تن مهمات برای تیربارهای خود داشت. سپاه هشتم نیروی هوایی آمریکا 6098 جنگنده را در طول جنگ سرنگون کرد. یک جنگنده بازای شلیک هر 12700 گلوله. 14- نیروگاههای برق آلمان آسیب پذیرتر از آنی بود که تصور می شد. بر اساس یک تخمین اگر فقط 1 درصد بمبهایی که بر روی صنایع آلمان فرو ریخته شد بجای آن روی نیروگاههای برق انداخته می شد صنایع آلمان نابود می گردید. {اشتباه دیگر متفقین آن بود که خیلی دیر بفکر نابود کردن کارخانه تامین کننده اصلی انباره برق زیردریایی های آلمانی یعنی کارخانه باتری سازی وارتا افتادند (در سال 1944). در ضمن برق اصلی صنایع آلمان توسط یک نیروگاه زغال سنگ تامین می شد (بزرگترین نیروگاه برق آن زمان اروپا) که بخوبی استتار شده بود و تا پایان جنگ نیروی هوایی متفقین نتوانست بدلیل استتار عالی از وجود آن با خبر شود. سیستم دودکشهای آن بگونه ای بود که هیچ دودی از آن متصاعد نمی شد. این کارخانه تا سال 1989 میلادی در آلمان شرقی فعال بود-ساشا} 15- بطور کلی چیزی بنام خلبان متوسط جنگنده وجود نداشت. شما یا یک آس بودید یا یک هدف!. برای مثال آس خلبانان ژاپن، هیروشی نیشی زاوا بیش از 80 فروند هواپیما سرنگون کرد. او هنگامی که بعنوان یک مسافر معمولی سوار یک هواپیمای باری بود کشته شد. 16- این یک عمل معمول در جنگنده ها بود که برای کمک در هدفگیری، پنجمین فشنگ از نوار تیربار را فشنگ رسام قرار می دادند (در نوار فشنگهای پیمان ورشو در هر10 تا یکی رسام بود-ساشا). آن یک اشتباه فاحش بود. زیرا فشنگهای رسام در مسافت طولانی دارای بالستیک متفاوتی نسبت به فشنگهای معمولی هستند. بدین معنی که اگر گلوله های رسام به هدف اصابت می کردند 80 درصد بقیه گلوله های شما به خطا می رفت. بدتر از آن گلوله های رسام به دشمن شما اطلاع می داد که زیر آتش قرار گرفته و از کدام سمت. بدتر از همه تعبیه تعدادی از فشنگهای رسام پشت سر هم در انتهای نوار فشنگ بود تا بشما اطلاع دهد که فشنگهای شما تمام شده است! و این چیزی بود که قطعا شما نمی خواستید دشمن متوجه آن شود! 17- هنگامی که نیروهای متفقین به رودخانه راین رسیدند اولین کاری که کردند این بود که بدرون آن ادرار کردند. این عملی بود که از ساده ترین سرباز تا وینستون چرچیل (که یک شوی بزرگ از آن ترتیب داد) آن را انجام دادند! همچنین ژنرال پاتون که خود از این عمل عکس یادگاری گرفت. 18- بمب افکنهای Me-264 توانایی بمباران نیویورک را داشتند اما دیگر فایده ای نداشت (برد آنها حدود 12000 کیلومتر بود-ساشا). 19- تعدادی از پرسنل نیروهای هوایی از گاز روده خود کشته شدند! صعود بیش از ارتفاع 20000 فوتی در یک هواپیمای بدون کابین هوای فشرده حجم گاز روده را بمیزان 300 درصد افزایش می دهد! (بمب افکن هنکل اولین هواپیمای با کابین هوای فشرده بود و این اجازه را می داد تا هواپیما براحتی در ارتفاع بسیار بالا بمدت طولانی پرواز کند-ساشا) 20- 40 تا 45 درصد تلفات هواپیماهای آلمانی بر اثر سانحه بود.(فقط طي يك ماه هزار فروند هواپيماي ترابري دورنير بي-52 بعلت يخزدگي بالها در روسيه سقوط كردند-ساشا) 21- خلبانهای روسی بیش از 500 هواپیمای آلمانی را با کوبیدن خود به آنها سرنگون کردند. همچنین آنها در برخی موارد میادین مین را با راه رفتن روی مین ها پاک می کردند."در ارتش سرخ به مردان شجاع نیاز است نه به یک قهرمان-ژوزف استالین" 22- جای خالی افسران آلمانی بطور میانگین 9.2 مرتبه پر شد. 23- وقتی ارتش آمریکا در آفریقای شمالی پیاده شد، در میان تجهیزاتی که به ساحل حمل شد سه کارخانه با تجهیزات کامل پر کردن بطری های کوکاکولا هم وجود داشت!. 24- در میان اولین گروه آلمانی های به اسارت گرفته شده در نرماندی چندین کره ای هم وجود داشت. آنها مجبور شده بودند برای ارتش ژاپن بجنگند تا اینکه بدست روسها اسیر شده بودند و مجبور شده بودند که برای ارتش روسیه بجنگند تا اینکه توسط آلمانی ها اسیر شده و مجبور شده بودند برای آلمانی ها بجنگند تا اینکه توسط آمریکایی ها اسیر شدند. (تعداد زیادی هندی و تاتار و قزاق نیز در فرانسه در بین اسرای آلمانی ها بودند-ساشا) 25- یکی از روشهای ژاپنی ها برای از بین بردن تانکهای دشمن این بود که یک گلوله توپ بسیار بزرگ را در زمین دفن می کردند و نوک آن را خارج از خاک می گذاشتند. وقتی یک تانک به اندازه کافی نزدیک می شد یک سرباز با ضربه چکش گلوله توپ را منفجر می کرد!."کمبود تسلیحات بهانه ای برای شکست خوردن نیست"- ژنرال ماتاگوچی 26- بدنبال یک گلوله باران دریایی سنگین، 35000 سرباز آمریکایی و کانادایی در ساحل کیسکا پیاده شدند و 21 نفر از نیروها در تبادل آتش کشته شدند. البته اوضاع از این هم بدتر می شد اگر سربازان ژاپنی در جزیره حضور داشتند!. 27- بیشتر اعضای وافن اس اس آلمانی نبودند. 28- عامل مرگ بیش از3/1 ژنرالهای آلمانی حملات هوایی بود. 29- تنها کشوری که آلمان به آن اعلان جنگ کرد ایالات متحده بود.(قابل توجه مورخینی که آلمان را آغازگر جنگ جهانی دوم معرفی می کنند-ساشا) 30- در D-Day (روز حمله متفقین به نرماندی) 35 درصد از کل سربازان آلمانی حداقل یکبار زخمی شدند، 11 درصد آنها دوبار، 6 درصد آنها سه بار، 2 درصد چهار بار و 2 درصد بیش از چهار بار. 31- آلمانی ها 136 ژنرال در طول جنگ از دست دادند یعنی بطور متوسط هر دو هفته یک ژنرال. منبع: http://www.world-war-2.info/facts/

  • Upvote 4

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
تشکر جناب ساشا، مطلب مفیدی بود البته بعضی موارد نیار به بررسی بیشتری دارد.
به عنوان مثال:

تنها کشوری که آلمان به آن اعلان جنگ کرد ایالات متحده بود.(قابل توجه مورخینی که آلمان را آغازگر جنگ جهانی دوم معرفی می کنند-ساشا)

بعد از الحاق اتریش و ناحیه سودتنلاند از چکوسلواکی به آلمان که در معاهده صلح1938 مونیخ به امضای فرانسه، ایتالیا، انگلیس و آلمان رسید رایش سوم بدون اعلان جنگ!!دستور حمله به لهستان را داد و پس از آن باز هم بدون اعلان جنگ! دانمارک و نروژ را تصزف کرد و باز هم بدون اعلان جنگ آلمان برای بار دوم ظرف 25 سال به بلژیک بی طرف تجاوز می کند، همان آلمانی که دو هفته قبل رسما به این کشور اطمینان داد که مورد حمله قرار نمی گیرد. و پس از آن بدون اعلان جنگ هلند و فرانسه و ... را درنوردید!! و بازهم بدون اعلان جنگ به متحد خود شوروی هم حمله کرد که البته این بدون اعلان جنگ حمله کردن بیشتر پیرو شیوه برق آسا ماشین جنگی هیتلر بود.
ولی از حق اگر نگذریم تخم جنگ جهانی دوم در معاهده ورسای و توسط سیاستمدار انگلیسی سر اریک گدس کاشته شد که به دیگر سیاستمدارن ملل متفق گفت: آلمان قرار است چلانده شود، همان طور که یک لیموترش را می چلانند تا هسته ها بیرون آیند.
بله اگر معاهده ورسای تا این حد ظالمانه طراحی نمی شد شاید آلمان جنگ دوم را به راه نمی انداخت.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
معاهده ورساي پيمان ننگيني بود و به عمد قرار بود جنگ ديگري راه بي افتد كه مسلم است آغاز جنگ هيتلر نبوده

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هيتلر بنده خدا٬ قصد شروع جنگ نداشت! بنده خدا فقط مي‌ديد آلمان يه ذره (يا به قولي٬ يه قزه icon_frown ) كوچيكه٬ به همين خاطرم گفت اول برم بخش‌هايي كه از كشورم كنده بودن رو بگيرم. بعد كه گرفت و گفت به جون مادرم ديگه كاري نمي‌كنم٬ گفت برم اتريش رو بگيرم. بعد گفت برم چپ چكسلواكي رو بگيرم. بعد واسه خنده برم راست چكسلواكي رو بگيرم. بعد محض كركر خنده برم لهستان رو (با استالين) بگيرم و قسمت كنم. بعد هم لابد محض خنده٬ فرانسه رو گرفت. محض خنده انگليس رو با بمب فرش كرد و شوخي شوخي به شوروي حمله كرد :) icon_frown !!! خدايي‌اش آلمان٬ كجا جنگ جهاني رو شروع كرد! بنده خدا تصميم داشت يه سري كشور درپيت رو به خاك خودش متصل كنه! اين كه جنگ نيست!!! انگليس و فرانسه كه بعد از حمله به لهستان٬ در برابر آلمان ايستادن و گفتن «حاجي! سال 38 پيمان عدم تجاوز با عمه‌ي ما كه امضاء نكردي! منظورت چي بود؟»٬ لابد تقصير اونا بوده كه جنگ جهاني شروع شده. مگه نه اگه دخالت نمي‌كردن٬ هيتلر قول مي‌داد بعد از گرفتن چند تا كشور٬ ديگه بي‌خيال شه! همون‌طور كه هربار پيش از جنگ٬ هركدوم از اين كشورها رو گفت٬ همين قول رو داد :) !! خدايي‌اش هيتلر يكي از راستگوترين موجودات تاريخ بود!
  • Upvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر از دقت شما دوست عزيز در پاسخ به سوال شما بايد عرض كنم كه حمله آلمان به لهستان (كه بد رفتاري لهستاني ها با اقليت آلماني در شعله ور شدن آن سهم بسزايي داشت) به معناي آغاز جنگ جهاني نيست. اصولا منابع محدود آلمان بخصوص كمبود مواد خام و انرژي اجازه درگير شدن اين كشور در يك جنگ تمام عيار فرسايشي با دول قدرتمند اروپا يعني فرانسه و انگلستان را نمي داد. بررسي تعداد لشكرهاي آماده آن موقع آلمان نشان از آمادگي براي يك درگيري در مقياس وسيع جهاني ندارد. همانطور كه مي دانيد حمله به لهستان بر اساس يك توافق نامه با دولت شوروي صورت گرفت و روسها و آلمانها هر كدام نيمي از اين كشور را به اشغال خود در آوردند. در حالي كه روسها بعد از در هم شكستن مقاومت ارتش لهستان توسط آلماني ها براحتي نيمي از لهستان را اشغال كردند و كشورهاي اروپايي هيچ اعلان جنگي به روسها ندادند! {شايد درك بخشي از موقعيت آن موقع براي همه ما با بررسي وقايع اخير در اتحاديه اروپا و جبهه گيري لهستان در برابر آلمان و فرانسه و كارشكني آن در مساپل مربوط به اتحاديه اروپا و دنباله روي آن از سياست انگليس تا حدودي زيادي قابل درك تر باشد. منظور من اين نيست كه سياست هاي اشتباه يك كشور را بايد با حمله نظامي پاسخ داد اما بايد توجه داشت كه در آن زمان دول قدرتمند دنيا در برابر تهديد منافع ملي خود بعضا گونه اي ديگر عكس العمل نشان مي دادند. همانطور كه چند سال قبل كشور و مردم اتريش را بدليل انتخاب آزاد حزبي كه مورد پسند كشورهاي قدرتمند اروپا نبود مورد شديدترين تحريمهاي اقتصادي قرار دادند بطوريكه رهبر حزب آزادي مجبور به كناره گيري از قدرت شد.} بر اساس عهدنامه اي كه فرانسه و انگليس با لهستاني ها براي كمك به آنها در برابر حمله دشمن خارجي داشتند با آغاز حمله آلمان به لهستان اين كشورها هم به آلمان اعلان جنگ دادند. اما بر خلاف پيش بيني آنها شكست لهستان بسيار سريعتر از آن چيزي كه پيش بيني مي كردند رقم خورد و آنها هنوز آماده نبودند. اما در فرانسه شروع كردند به افزايش نيروهاي نظامي و حدود نيم ميليون انگليسي نيز در خاك فرانسه پياده شدند كه در كنار 2 ميليون فرانسوي قصد داشتند با يك حمله پر قدرت كار هيتلر را يكسره كنند. با اطلاع آلماني ها از قصد آنها و بدليل همان ضعف اساسي كشور آلمان يعني محدوديت شديد سوخت و مواد خام آلمانها به سرعت دست بكار شده و ظرف يك ماه تعداد لشكرهاي خود را به دو برابر افزايش دادند. بسياري از كارخانجات آلماني مجبور شدند به توليد جنگ افزار تغيير كاربري دهند و حتي توليد فولكس واگن تا آخر جنگ متوقف شد. براي پيش گيري از يك جنگ فرسايشي تصميم گرفتند كه پيش دستي كنند و قبل از آغاز حمله متفقين با يك حمله سريع كار را يكسره كنند. دو راه در پيش روي آنها بود راه اول حمله مستقيم به فرانسه بود كه مستلزم حمله به استحكامات بتني خط ماژينو در مرز فرانسه با آلمان بود. راه دوم حمله به بلژيك و از آنجا ورود به خاك فرانسه بود كه آلمانها راه دوم را انتخاب كردند و توانستند با يك حمله برق آسا ظرف 6 هفته ارتش هاي فرانسه و انگلستان بهمراه ارتش نيم ميليون نفري بلژيك كه هم پيمان فرانسه نيز بود را در هم بشكنند. آلمانها بدليل ترس از قدرت عظيم نيروي دريايي انگلستان مجبور بودند كه هيچ نقطه اي را براي پياده شدن نيروهاي انگليسي آزاد نگذارند و بنابراين كشورهاي دانمارك و هلند و ... را نيز پس از فرانسه اشغال كردند. پس از تسليم فرانسه آلمانها پيشروي خود را متوقف و بخشهايي از فرانسه را اشغال نكردند و به انگليسي ها اجازه دادند 300 هزار نيروي خود را از خاك فرانسه البته بدون تجهيزات تخليه كنند. اينكه كشورهاي فرانسه و انگليس با خود بزرگ بيني و دست كم گرفتن قدرت آلمان به آن اعلان جنگ داده و جواب خود را هم به سرعت دريافت نمودند مشكل هيتلر و آلمان نبود. مانند اين است كه ما به ايالات متحده آمريكا رسما اعلان جنگ كنيم! درست است كه در حال حاضر تفاوت قدرت نظامي كشورهاي اروپايي آنچنان محسوس نيست ولي در آن زمان اصلا با قدرت نظامي آلمان قابل مقايسه نبودند. بعنوان مثال در سال 1940 فقط تعداد هواپيماهاي نيروي هوايي آلمان برابر با سه برابر مجموع هواپيماهاي فرانسه و انگليس بود! واين مشكل آلماني ها نبود كه دشمن آنها توانايي ارزيابي حتي توانايي تهاجمي خود را هم نداشت. يك مثال ديگر جهت روشن شدن بيشتر تفاوتها: واحدهاي موتوريزه آلماني روزانه 100 كيلومتر در خاك فرانسه پيشروي مي كردند بطوريكه واحد هاي پشتيباني و لجستيك از آنها عقب مانده بودند و ضعف فرانسوي ها و انگليسي ها حتي باعث تعجب آلماني ها شده بود. بنابراين خواهش مي كنم تاريخ را بصورت تحليلي و به صورت ناظر بي طرف بخوانيد زيرا تقريبا تمام كتب تاريخي توسط دول پيروز جنگ و يك طرفه نوشته شده است. با آرزوي موفقيت براي همه دوستان

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از توضيحات شما دوست عزيز. ولي آقا ساشا! شايد بشه با اين حرف‌ها، خودمون رو راضي كنيم كه مثلاً آلمان نمي‌خواست با كل جهان بجنگه! ولي دوست من! اين كار، هيچ معني جز جنگ جهاني نداره!
شما انتظار داشتين يه كشور، شروع كنه و تمام همسايه‌هاش رو به كمك نيروي نظامي و ارتش نيرومندش اشغال كنه، بعد هم انگليس و فرانسه بيان مثل كوفي عنان، جلوي تلويزيون بايستن و حمله‌ي آلمان رو محكوم كنن و از هيتلر خواهش كنن از اون‌جا خارج بشه؟ شما يه طوري اينقدر راحت درمورد اشغال كشورها صحبت مي‌كنين انگار كه تيم فوتبال آلمان رفته اون كشور و يه ديدار دوستانه باهاشون برگزار كرده! دوست من، اشغال يك كشور، امري ساده نيست كه بگيم حالا هيتلر 4 تا كشور رو تسخير كرد!
مهمترين دليل براي سخت‌گيري در معاهده‌ي ورساي، ترس از نيرومند شدن آلمان و حمله‌ي مجددش به كشورهاي ديگه براي تسخيرشون بود! دقيقاً همون كاري كه نبايد صورت مي‌گرفت و گرفت! شما فكر مي‌كنين در جنگ جهاني اول، آلمان كاري غير از اين كار كرد؟ فقط اومد چند تا كشور رو گرفت!!! (به ياد دوران بربريت كه هر كشوري كه حال مي‌كرد، از شمال و جنوب و شرق و غرب، جهان رو به تسخير خودش درمي‌آورد تا به كشورش متصل كنه!).
بذارين يه نگاه كوچيك به تاريخ بندازيم :

اقدام اول
هيتلر در اوايل سال 1936، برخلاف توصيه‌ي ژنرال‌هايش تصميم به اشغال راين‌لند (كه در دست نيروهاي فرانسوي بود) گرفت. ژنرال‌هاش به اون گفتن كه صبر كنه و گفتن ارتش براي جنگ آماده نيست و ذخيره تسليحاتي‌اش نمي‌تونه در برابر ارتش‌هاي دائمي متفقين به پيروزي برسه. اما هيتلر بي‌خيال نشد و در 7 مارس ريان لند رو گرفت! بعد از اشغال، هيتلر گفت : «اهداف آلمان جنگ‌طلبانه‌ نيست. ما اكنون، بيش از هميشه، عهد مي‌كنيم كه براي تفاهم بين مردمان اروپا تلاش خواهيم كرد... ما در اروپا قصد مطالبه ِ هيچ سرزميني!!! را نداريم! ... آلمان هرگز صلح را به خطر نخواهد انداخت.»
فرانسه و انگليس، زياد مايل نبودن كه با هيتلر سر راين‌لند وارد جنگ شن. به همين خاطرم فرض كردن كه هيتلر راست مي‌گه. پس اولين خطر از بيخ گوش جهان، تو سال 1936 گذشت!

اقدام دوم
هيتلر قبلاً در سال 1935 رسماً تو يكي از سخنراني‌هاش گفته بود : «آلمان نه قصد آن را دارد و نه مشتاق است كه در امور داخلي اتريش مداخله كند، اتريش را بخود محلق سازد يا تصميم به يكپارچه‌سازي (Anschluss) بگيرد.». در سال بعد (يعني 36) پيماني با اتريش امضاء كرده و همان وعده را داد.
اما در سال 1937، هيتلر كه به وفاي به عهد و پيمان، شهرتي عالم‌گير داشت، تصميم مي‌گيره كه اتريش رو به تسخير دربيارن. باز هم ژنرال‌هاي هيتلر مخالف بودن و مي‌گفتن كه اگه اين كار صورت بگيره، فرانسه و انگليس واكنش نشون مي‌دن! اما هيتلر گوشش بدهكار نبود.
هيتلر، صدراعظم اتريش «كورت فون شوشنيك» رو به ويلاي شخصي‌اش دعوت مي‌كنه و بهش اولتيماتوم مي‌ده كه ممنوعيت فعاليت نازي‌ها در اتريش رو برداره و بازداشت نمايندگان‌شون رو متوقف كنه، وگرنه اترش آلمان مي‌ريزه تو خاك اتريش. شوشنيك، چون حريف هيتلر نمي‌شد و مي‌ترسيد كه آلمان، حقيقتاً وارد جنگ با اتريش شه، شرايط هيتلر رو مي‌پذيره.
اما در دوازدهم مارس، ارتش آلمان از مرز مي‌گذره و تشريف ميارن تو اتريش. البته ملت اتريش، چون اكثراً آلماني بودن و دوست داشتن كه با آلمان وحدت داشته باشن، از اين كار، استقبال كردن (ماشاء الله غيرت!). جالب اينجاس كه شوشنيك، به شغل شريف نظافت خوابگاه، سطل‌هاي آشغال، توالت‌ها و دستشويي‌هاي گاردهاي اس‌اس منسوب شد!
هيتلر، بلافاصله پس از اشغال اتريش، قول شرف داد كه به هيچ كشوري ديگه حمله نمي‌كنه و همين كافيشه!! فرانسه در اون سال، درگير مناقشات سياسي داخلي‌اش بود و انگليس هم دوست نداشت كه بدون فرانسه، موضوع رو دنبال كنه، به همين خاطرم سعي كردن باز به قول هيتلر اعتماد كنن و فرض كنن كه شرفش، اينقدرام بي‌ارزش نيست.

اقدام سوم
هيتلر كه گرفتن بدون دردسر راين‌لند و بعد اتريش، خيلي بهش چسبيده بود، اقدام بعدي رو گرفتن چكسلواكي در نظر گرفت. آلمان، بعد از گرفتن اتريش، همسايه‌ي چكسلواكي شده بود و با محاصره‌اش از سه طرف، مي‌تونست سه سوت اين كشور رو بگيره! اما هيتلر براي اشغال چكسلواكي، يه مقدار با ترس و لرز و احتياط بيشتري حركت كرد. چرا كه چكسلواكي، با فرانسه و روسيه (شوروي) معاهده‌هايي امضاء كرده بود كه اگه كشوري بهشون حمله كنه، اين دو كشور هم بيان كمك چكسلواكي. پس خيال چك‌ها راحت بود كه با وجود متحدين قدرتمندش، آلمان‌ها نمي‌تونن مثل اتريش، اون رو بگيرن. اما ظاهراً هيچ‌چيز تو اين جهان، مطمئن نيست!
هيتلر، اول درخواست كرد كه سودتنلاند كه بخش آلماني زبان چكسلواكي بود، محترمانه تقديم رايش بشه تا به آلمان بپيونده. چك‌ها مخالفت كردن. ژنرال‌هاي هيتلر هم به شدت هيتلر رو از حمله به چكسلواكي باز داشتن. اونا مطمئن بودن كه اينبار، درصورت حمله به چكسلواكي، انگليس و فرانسه (و احياناً شوروي) با آلمان وارد جنگ مي‌شن! اما هيتلر، محترمانه داد و هوار به راه انداخت و اون‌ها رو بزدل و ناكارآمد خطاب كرد! اوضاع اونقدر بي‌ريخت بود كه حتي چند نفر از ژنرال‌هاي رايش، با يكي از اعضاي كابينه‌ي انگليس ديدار كردن و گفتن كه اگه اونا پشت چكسلواكي بايستن (يعني به قراردادشون عمل كنن)، هيتلر بي‌خيال مي‌شه. اما جواب بريتانيا خيلي جالب بود!! اونا به راحتي بي‌خيال اين مسئله شدن و اين هشدار رو به عنوان تبليغات گروهي كه سر كار نيست عليه گروهي كه قدرت رو در دست داره، قلمداد كردن و بي‌خيال قضه شدن.
نويل چمبرلن، نخست وزير بريتانيا، براي ملاقات هيتلر به آلمان رفت و پيشوا بهش اطمينان داد كه تنها سودتنلاند رو مي‌خواد، نه بيشتر‌ (آخي!! طفلي خيلي كم‌اشتها و قانع بود!). چمبرلن قاطي كرده بود و عصباني بود، ولي راه ديگه‌اي به ذهنش نمي‌رسيد. از طرفي دوست نداشت كه آلمان، چكسلواكي رو بگيره و از طرف ديگه، دوست نداشت با آلمان وارد جنگ شه. انگليس و فرانسه، هيچ‌كدوم آمادگي شروع جنگ با آلمان رو نداشتن! حتي چمبرلن، در سخنراني راديويي براي مردم كشورش اعلام كرد : «چقدر دهشتناكف باورنكردني و شگفت انگيز است كه لازم باشد ما به خاطر دعوايي در يك كشور دوردست بين مردمي كه ما چيزي از آن‌ها نمي‌دانيم ... در اين جا مشغول حفر سنگر شويم».
اما آلمان بي‌خيال قضيه نمي‌شد. به همين دليل، براي جلوگيري از وقوع يه جنگ ديگه‌ي جهاني به فاصله‌ي 20 سال از جنگ قبلي، در سال 1938، تصميم به تشكيل يه كنفرانس صلح (تو مونيخ) گرفتن. در اين كنفرانس، نويل چمبرلن نخست‌وزير بريتانيا، ادوارد دالاديه نخست وزير فرانسه، بنيتو موسوليني ديكتاتور ايتاليا و آدولف هيتلر، صدراعظم (و براي آلماني‌ها، پيشواي) آلمان حضور داشتن. نكته‌ي بامزه‌ي قضيه اين بود كه حتي يه نماينده از چكسلواكي هم حضور نداشت. اون‌ها، براي جلوگيري از وقوع يه فاجعه، تصميم گرفتن كه سودتنلاند رو به هيتلر بدن و درعوض، هيتلر قول بده كه بچه‌ي خوبي باشه و ديگه تقاضاي هيچ سرزميني رو نداشته باشه! هيتلر هم از خدا خواسته قبول كرد! ظاهراً صلح، به اروپا برگشته بود. اميل هاچا، رئيس جمهور چكسلواكي كه به شدت عصباني شده بود، به بريتانيا و فرانسه هشدار داد كه «تنها مدتي زمان مي‌خواد تا هيتلر، بقيه‌ِ چكسلواكي را هم اشغال كند.». بريتانيا و فرانسه، هرهر و كركر خنديدن!!
در ماه مارس 1939، هيتلر به هاچا گفت بي‌خيال معاهده‌ي مونيخ شده و هوس كرده بياد اينور چكسلواكي، آب و هوايي عوض كنه! با خانم بچه‌ها (ارتشش) هم تشريف مياره. هاچا چيكار مي‌تونست بكنه؟ وقتي مي‌ديد كه انگليس و فرانسه، به اون سادگي سودتنلاند رو به هيتلر دادن، مي‌دونست كه ديگه نبايد رو كمك اونا حساب باز كنه. به همين خاطرم قرارداد امضاء كرد. بعد از اين قضيه، تازه متفقين فهميدن كه چه زايمان اساسي‌اي كردن!! بعد از اين هم فقط كافيه نقشه رو بديم دست يه بچه‌ي 4 ساله و بگيم بعدي كدومه بابايي! معلومه ديگه! لهستان!!

اقدام نهايي
هيتلر قصد داشت كه به لهستان هم حمله كنه. اما اتحاد جماهير شوروي، به رهبري ژوزف استالين، خيلي ترسناك به نظر مي‌رسيد. اگه آلمان به لهستان حمله مي‌كرد، مسلماً انگليس و فرانسه به كمك لهستان مي‌رفتن! اونا ديگه مطمئن بودن كه آلمان، سيري ناپذير هست! ولي اينكه آلمان بخواد هم با انگليس و فرانسه و هم با اتحاد جماهير شوروي بجنگه، يه طورايي عين خريت بود! به همين خاطرم ترجح داد فعلاً از شوروي خيالش راحت شه. چه كاري بهتر از بستن يه معاهده، براي صلح با شوروي (به نام پيمان عدم تجاوز) و تقسيم مخفيانه‌ي لهستان بين خودشون. استالين هم كه اصلاً‌ آماده‌ي جنگ نبود و از طرفي، عاشق سرزمين بيشتر بود، از خدا خواسته قبول كرد! اين پيمان، در 23 اوت 1939 به امضاء رسيد.
درست هشت روز بعد، سر صبحي (45 : 4 صبح!!) آلمان مي‌ريزه تو لهستان. اينقدر اين حمله سريع بوده كه حتي لهستاني‌ها هم كف كرده بودن كه چه خبره و كي اومده سمتشون!! با وجود مقاومت دليرانه‌ي لهستاني‌ها، اين كشور فقط دو هفته تونست در برابر آلمان نازي مقاومت كنه!
اينبار، فرانسه و انگليس به پيمانشون احترام گذاشتن و به آلمان اعلام جنگ دادن. اما درواقع، كمك چنداني از دست اون‌ها ساخته نبود! هيچ‌كدوم، آمادگي جنگ رو نداشتن!!!
بعد از اون، دانماراك و نروژ، بلژيك، لوكزامبورگ و هلند رفتن زير چكمه‌هاي نازي تا آلمان بتونه بي‌‌خيال خط ماژينو بشه و بره فرانسه رو هم بگيره و باقي قضايا ...!!!

خوب آقا ساشا! به نظر شما، يكم خواسته‌هاي آلمان زياد نبود؟ نمي‌دونم شما چطور دارين اين جنگ رو نگاه مي‌كنين كه عقيده دارين آلمان جنگ جهاني رو شروع كردن و اين، انگليس و فرانسه بودن كه جنگ جهاني رو شروع كردن!! البته اگه مبناي قضاوت شما، واژه‌ي «اعلان جنگ» باشه، حرف شما كاملاً درسته! آلمان، به هيچ كشوري، اعلان جنگ نكرد. تنها، به خاطر حمايت از متحدش، يعني امپراطوري ژاپن، پس از حمله به پرل هاربر، به ايالات متحده اعلان جنگ داد و متعاقباً امريكا هم هواپيماهاش رو فرستاد كه يه حالي به آلمان بده!!
بهتره يكم منصف باشين! براي شروع جنگ، هيچ‌وقت نيازي به اعلان جنگ نبوده! عراق، قبل از اعلان جنگ به ايران، درست از دوم شهريور، گلوله باران شهرهاي مرزي رو آغاز كرده بود. هواپيماهاش، پايگاه‌هاي مرزي ايران رو بمبارون مي‌كردن و تانك‌هاش با نيروهاي ايراني درگير شده بودن! بني صدر بنده خدا، منتظر شنيدن «اعلان جنگ» از دهان مبارك صدام بود كه خدا رو شكر 31 شهريور اين كار صورت گرفت! نمي‌دونم اگه اين رو صدام نمي‌گفت، ما لابد تا فتح تهران هم بايد منتظر مي‌مونديم!!
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا شما مثل اينكه از كتابهاي تحريف شده مخصوصا ظهور و سقوط رايش سوم مطلبها رو مينوسيد! كمي با انصاف باشيد تاريخ رو متفقين مينويسند من نميدونم دوستاني كه اينجا هستن واقعا خوش ندارند من اينجا باشم يه جوري ميخواهيد من از اينجا برم؟ هي به من فشار مياريد خوب مسئله اي نيست مقدمات فراهم شود خواهم رفت

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزيز! شما چرا هر حقيقت تاريخي كه به ضررتون باشه رو جزو تاريخ دست‌نويس و تحريفي متفقين مي‌دونين؟!! من كه هنوز حتي وارد وقايع جنگ جهاني نشده بودم! بهم بفرمايين كه كدوم يكي از مطالبي كه نوشتم٬ حقيقتاً اتفاق نيافتاد؟! نكنه چمبرلن رفت اتريش و چكسلواكي و لهستان رو گرفت!! يا ژوزف استالين؟ يا شايدم اسكندر مقدوني؟؟!!!! بنده منابعم، هيچ‌وقت محدود به يك كتاب و يك نفر نبوده و نيست! به مطلبي هم كه مي‌نويسم، كاملاً اعتقاد دارم و تاريخ هم چيزي نيست كه با گذشت زمان، همه چيزش رو بشه از ياد برد! ما در مورد جنگي صحبت مي‌كنيم كه فقط 62 سال از پايانش مي‌گذره! خيليا اون رو به ياد داشته و دارن! هنوز نمردن كه شما دارين درمورد تحريف تاريخ صحبت مي‌كنين! اگه منظورتون پاك كردن رد پاي جنايات متفقين هست، بايد عرض كنم كه بله. مسلماً تاريخ رو برندگان جنگ مي‌نويسن و دوست ندارن از جنايات خودشون، مطلبي عنوان شه! ولي اين كه بخوايم به اين دليل، جنايات بي‌شمار ارتش نازي و نسل‌كشي‌هاي فراوون اون رو به همين راحتي، به خاطر علاقه‌ به نازي‌ها بي‌خيال شيم، نهايت بي‌انصافي و نشان‌دهنده‌ي تعصبات كوركورانه و ناصحيح است!! اين‌جا فضاي اظهار نظر، براي هركسي وجود داره. ولي هركس در اين سايت، بر مبناي منطق‌اش پيشرفت و يا پسرفت مي‌كنه! تصميم به موندن يا رفتن هركسي هم به خودش برمي‌گرده؛ نه ديگرون. اما شما، اگه مي‌خواين كه اينقدر بخاطر بازگو شدن جنايات نازي‌ها، بهتون آسيب روحي وارد نشه، بهتره كمي قوه‌ي منطق‌تون رو تقويت بفرمايين! اين هم پيش‌داوري نيست. در چندين بحث، شما ادعاهايي رو مطرح فرمودين (از يهوديت و كمونيسم گرفته تا جنايات نازي‌ها و مسائلي از اين دست) كه وقتي بنده تنها چند ايراد كوچك از هزاران ايراد مستتر در صحبت‌هاتون رو عرضه كردم، به جاي پاسخگويي، بيشتر فرافكني فرمودين! بهتره به جاي توپيدن به ديگرون و متهم كردن‌شون به داشتن اطلاعات ناصحيح و خوندن تاريخ دست‌نويس انگليسي‌ها، به اثبات فرامايشات‌تون بپردازين. موفق باشيد.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشكر مجدد از توضيحات شما متاسفانه بنده با شما كمي تفاوت ديدگاه دارم. ببينيد در سالهاي اخير يعني بعد از جنگ جهاني دوم كشورهاي قدرتمند دنيا به بهانه هاي واهي و بعضا دروغين بسياري از كشورهاي ضعيف را كه اتفاقا جزو اعضاي سازمان ملل هم بودند را اشغال و حقوق قانوني و آزادي مردم آنها را زير پاي خود له كردند. هدف بنده از خواندن تاريخ و يا نقل برخي مطالب تاريخي اين است كه نشان دهم در واقع منطق كشورهاي قدرتمند عوض نشده بلكه ويراني هاي دو جنگ جهاني گذشته به كشورهاي ديگر دنيا ياد داده كه چشم خودشون را بر چنين مواردي ببندند. اشغال چك، مجارستان، افغانستان و ... توسط ارتش سرخ و اشغال ويتنام، پاناما، افغانستان، عراق و ... توسط ارتش آمريكا هر كدام مي توانست بهانه اي باشد براي شروع يك جنگ جهاني ديگر. اما در واقع تبعيض ها و نيز تجربه گذشته و ترس از ويرانگري سلاحهاي هسته اي مانع از بروز يك جنگ جهاني ديگر شده است. هر چند جنگ ويتنام و افغانستان آسيب پذيري اين قدرتها را نشان داد. نمونه ديگر آن جنايات صربها در يوگسلاوي سابق بود كه با بي تفاوتي كشورهاي اروپايي مواجه شد. در واقع اين چيز ها بما ياد مي دهد تا درباره وقايع آن موقع هم با دقت بيشتري قضاوت كنيم و صرفا بر مبناي ظاهر قضيه حكم ندهيم. همانطور كه مي دانيد آلماني ها هيچ وقت زمين هاي لهستاني ها، روسها، فرانسوي ها و كلا كشورهاي تحت اشغال خود را بزور نگرفته و به آلماني ها ندادند. كاريكه لهستاني ها با اخراج تمام آلماني هاي ساكن لهستان و تصاحب زمين هاي آنها در پايان جنگ انجام دادند. هر چند اقدام هيتلر در پس گرفتن بخشهايي از خاك آلمان را كه توسط دشمنانش در جنگ اول از آن جدا شده بودند، عمل نادرستي نمي دانم اما اعمالي را هم كه هيتلر بر اثر خودبزرگ بيني (كه ناشي از موفقيت او در اقداماتش بود) بعدها انجام داد تاييد نمي كنم. در مورد جنايات جنگي حتي اگر فقط آمار كشته هاي غير نظامي طرفين درگير در جنگ را هم بدون در نظر گرفتن مليت آنها در نظر بگيريم، منهاي روسيه، كفه ترازو بسمت جنايات متفقين سنگيني مي كند. بعنوان مثال تقريبا بيشتر تلفات غير نظامي فرانسوي ها بر اثر بمبارانهاي كور متفقين بود. اما جنايات آلماني ها در جبهه شرق بهيچ عنوان قابل توجيه نيست و بنده در مورد آن بحثي نمي كنم. از شما مي خواهم با هم كمي درباره دوران اخير فكر كنيم. بنظر شما مردم دنيا صدام را آغاز كننده جنگ اخير در عراق مي دانند يا آمريكا را؟ اون بيچاره كه حتي نه بهش اعلان جنگ شد و نه كسي اصلا نظرش را پرسيد! آيا تا حالا بجز خود آمريكايي ها كسي درباره جنگ ويتنام حتي يك فيلم ساخته است؟ پس چرا بايد تاوان خريت دو كشور خود بزرگ بين را، كه هنوز روياي ابر قدرتي مي ديدند، در جنگ اول جهاني و تحميل معاهده ورساي و نيز آغاز جنگ دوم جهاني را مردم بي گناه كشورهاي ضعيف ديگر مي دادند؟ براي مقايسه لهستان ضعيف آن موقع با دوران معاصر، اگر الان مثلا آمريكا به كشور ما اعلان جنگ دهد، كشورهاي قدرتمند دنيا از ما حمايت خواهند كرد يا از آمريكا؟ چطور انتظار داريد كه دل ما و مردم ايران براي مصيبت هايي كه اروپايي ها خود براي خود درست كردند بسوزد؟ من ترجيح مي دهم بر اساس همان منطق آشناي اروپايي بر مبناي <حق هميشه با قويتر است> درباره وقايع جنگ دوم جهاني قضاوت كنم نه آن چيزي كه انگليسي هاي بيچاره (كه نخست وزيرشان را در كنفرانس تهران اصلا روسها و آمريكايي ها تحويل نگرفتند و ارتش كشورش مجبور بود زير فرمان فرماندهان بي تجربه و جوان آمريكايي بجنگد و تار و مار شود-نگاه كنيد به نبرد ايتاليا) در كتب تاريخي نوشته اند. بيچاره سربازان انگليسي كه بعد از بازگشت به كشورشان حتي يك پوند حقوق و در دوران پيري مستمري از كار افتادگي هم دريافت نكردند در حالي كه هر سرباز اس اس سالي 20000 پوند حقوق بازنشستگي از دولت آلمان مي گيرد و تمام درمانها و هزينه هاي از كار افتادگي و حتي گشتهاي تفريحي آنها و فرزندانشان را دولت آلمان پرداخته و مي پردازد. همانطور كه در پست هاي ديگرم در گذشته درباره وقايع جنگ دوم نوشته ام، هر چقدر هم كه به خودم فشار مي آورم براي اروپايي ها و مصيبتي بنام هيتلر كه بدست خود ايجاد كردند و بر سر خودشان نازل شد، دلم نمي سوزد. فقط بعنوان حسن ختام اين را مجددا تكرار مي كنم بر اساس منطق حاكم بر روابط بين الملل در حال حاضر و نيز بررسي وقايع آن زمان، آغاز گر جنگ دوم جهاني انگلستان و فرانسه بودند و نه آلمان. بقول يك مورخ معروف اسپانيايي: <جنگ جهاني دوم، جنگي بر عليه ملت آلمان بود و بر آنها تحميل شد>. بدرود
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من كاملا با ساشا موافقم.نميخواهم بگويم تاريخ را قوم غالب مينويسد چون تكراري شده.ولي يك مثال ميزنم تا موقعيت هيتلر را درك كنيد. فكر كنيد در جنگ با عراق نيمي از خاك ايران از دست رفته و تمام نهادهاي بين المللي هم زمينهاي ما را به صدام بخشيده اند.شما و هم ميهنانتان به پرداخت غرامت به عراق محكوم شده ايد و بايد بجاي غذا براي فرزندتان پول فشنگهاي عراقيها را بدهيد.(البته ما به عراق حمله نكرده بوديم) چه وضعي پيدا ميكنيد؟چه احساسي نصبت به دشمن و جهاني كه حامي او بوده پيدا ميكنيد؟يك وطن پرست احساسي جز تنفر نسبت به اشغالگران ندارد حتي اگر كشورش اغازگر جنگ باشد. اگر قرار بود بي طرف قضاوت كنيم(منابع ما كتب غربي باشند) بايد جنگ عراق عليه ايران را طور ديگري ميديديم:ايران پس از انقلاب قصد صدور انقلاب به جهان را داشت كه صدام به نمايندگي از طرف جهان زحمت سركوبي ايران را تقبل كرد! اقاي mostafa_by بدون اينكه در دوستيمان خللي وارد شود بايد عرض كنم منابع شما همان اندازه موثق هستند كه فيلمهاي شيرين و وحشي و 300. ما به عنوان كساني كه ازغرب زخم خورده ايم نبايد كتب سراسر تحريف شده ي انها را باور كنيم.همان گونه كه دوستم ساشا گفت جنگ جهاني دوم، جنگي بر عليه ملت آلمان بود و بر آنها تحميل شد.ما با فرهنگ اغلب غربيها اشنا هستيم و ميدانيم كه كوچكترين فداكاري را حماقت ميدانند.چطور ملت المان حاضر شد با تمام وجود بجنگد ؟ كاري كه غربيها حماقت ميدانند چطور از يك غربي سر ميزند؟ انگلستان و فرانسه با وجود بعضي اختلافات يك دشمن مشترك داشتند:المان.كشوري كه كمتر از اروپاي متمدن مستعمره داشت و سرمايه اش را از راه صنعت به دست مياورد.كشوري كه هرگز قابل تحمل نبود.پس بايد فرصتي پيدا ميشد تا كار المان را يكسره ميكردند.جنگ جهاني اول ميتوانست فرصت مناسبي باشد.ولي المان كاملا نابود نشد.باز هم بهانه اي نياز بود.ميشد شرايط قرارداد صلح را چنان سخت انتخاب كرد كه ملت المان تبديل به يك ملت گرسنه شود.ميشد علاوه بر درخواست غرامتهاي سنگين ملت المان را تحريم هم كرد (سياست تحريم المان به سياست روم كه كارتاژ را تحريم كرد وسبب نابودي ان شد بسيار شبيه بود).در كتاب شكست تابوها(انتشارات امير كبير)از نقشه ي لهستان براي اشغال بخشهاي ديگري از المان صحبت شده. و اين نشاندهنده ي يك چيز است:دست كم گرفته شدن المان از سوي دشمنان.البته سختگيريهاي متفقين بايد المان را به زانو درمياورد ولي چرا چنين نشد؟ جواب اينست:وجود يك نابغه در راس حكومت و وفاداري ملت به پيشوايشان.وفاداري و اطاعت بي چون و چرا شايد امروز خوشايند مردم مثلا متمدن نباشد ولي تنها چيزي كه سبب پيشرفت ميشود وفاداري است.هرچه وفاداري بيشتر باشد سرعت پيشرفت هم بيشتر است.(البته يك شرط هم وجود دارد كه ان سالم بودن رهبر و ميل حكومت به پيشرفت است). تمام قدرتهاي تاريخ در اثر اطاعت مطلق از يك رهبر دانا و تلاش در راه وطن به وجود امده اند. از اين قدرتها ميتوان به حكومتهاي مقتدر ايران در دوران باستان و امپراطوري عظيم ژاپن در دوران معاصر اشاره كرد. در نهايت بايد بگويم انسان هرچه را بخواهد ميتواند توجيه كند.پس از طولاني شدن بحث معذرتخواهي ميكنم و توجه شما را به اخرين بحث جلب ميكنم: اگر واقعا بي طرف باشيم چگونه مي توانيم از تلاش اجداد خود در گسترش قلمروي ايرانشهر و توسعه طلبي انها دفاع كنيم؟ در اين دنيا براي هر كدام از ما 3 نفر وجود دارند:من-دوست من-دشمن من.پس بيطرفي كه از سوي غربيها تبليغ ميشود تنها به ضرر ما خواهد بود. جامعه شناسي ميگفت متاسفانه جهان امروز ديگر جهان پايبنديهاي سياسي و مذهبي نيست و اين براي بشريت يك فاجعه خواهد بود.يعني بي بند وباري و احساس اينكه هيچ مانعي در مقابل انسان وجود ندارد.يعني تبديل شدن به حيوان.حيواني كه تنها ميخورد و ميخوابد و ارزشي براي هيچ چيز قايل نيست. همان تفكر امريكايي كه به ما هم هجوم اورده:ازادي.
  • Downvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوستان عزيز در ظاهر سخن از حقوق بشر و مهر و عدالت فراوان است، حال آن كه در دنياي واقعي چنين چيزهايي وجود خارجي ندارد و يا اگر دارد تنها به صورت محدود و براي تعداد معدودي از ابناي بشر وجود دارد. طبيعت انسان جنگ طلب است و قدرت دوست، حتي پيامبران الهي هم كه براي اصلاح بشر آمده اند تنها براي مدت كوتاهي توانسته اند به اخلاق و رفتار بشر ( آن هم تنها در منطقه اي كه در آن سكونت داشته اند ) سر و سامان ببخشند. مثلا مسيحيت كه در ابتدا رهايي بخش محرومان و عدالت جويان بود،‌ پس از مدتي به بازيچه دست امپراتوران رومي و شاهان اروپايي مانند شارلماني بدل شد كه به فتواي روحانيان درباري هركاري برايشان مباح مي شد. يوستينيانوس امپراتور بيزانس به نام مدافع مسيحيت مردمي را كه از ظلم و فقر به ستوه آمده و قيام كرده بودند كافر مي ناميد و سركوبشان مي كرد، شارلماني شاه فرانكها هم ترويج مسيحيت را بهانه اي براي تاراج و قتل عام ملت هاي ساكسون و آوار ( چادرنشينان ساكن مجارستان) قرار داد. تولد حزبي به نام نازي و افرادي مانند هيتلر در دوران نااميدي مردم آلمان(‌ شكست در جنگ جهاني اول،‌ فقر و ركود خردكننده دهه بيست، تحقير ملت آلمان و اشغال بخش هاي مختلفش مانند شهرهاي ممل و دانتزيگ، راينلند و منطقه رور) كاملا امري طبيعي بود. ملتي كه پيشتاز علم و صنعت در جهان بود، به فكر انتقام افتاد و يهوديان ( به علت اينكه سرمايه داران يهودي حاميان مالي دول متفق بودند) و همسايگان خود را دشمن تشخيص داد و به محض قدرت گيري به دنبال تخليه خشمش برآمد. انگلستان و فرانسه هم كه خود ميليون ها نفر را در سرزمين هاي استعماري به بردگي گرفته بودند ، در اينجا به فرشتگان مدافع آزادي بدل شدند. به هر روي سرنوشت شكست آلمان را رقم زد ، ولي اينكه ما فقط آلمان را جنايتكار بدانيم كاملا اشتباه است. جنايات متفقين در اين جنگ هم كمتر از آلمان نبود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
با تشکر از تمامی دوستان که در بحث شرکت کردند. همان طور که در پست قبلی خودم هم شاره کردم(در آنجا واقعا سعی کردم بی طرف باشم) و واقایع را از 1938 بررسی کردم. در آن سال تمامی سرزمین های آلمان مجددا باز پس گرفته شده بود(تازه یک چیزی هم بیشتر) و تقریبا تمام مردم آلمان زبان اروپا با زیر چتر حکومت رایش در آمده بود، معاهده ورسای دیگر عملا اجرا نمی شد، آلمان به کشوری بزرگ و تاثیر گذار در معادلات اروپا و جهان تبدیل شده بود. جدا در چنین شرایطی آیا تصرف لهستان برای رسیدگی به امور آلمانی های آنجا به باز کردن گره با دندان شبیه نیست؟ در واقایع منجر به جنگ جهانی دوم و خود جنگ من به سه نقطه عطف رسیدم(نقاط عطف معرف حضور بچه های ریاضی هستند به خوبی می دونن که بر سر سیستم چه بلایی ممکنه بیاد!!) 1- تصرف لهستان به وسلیه آلمان( و البته با همکاری شوروی) 2- حمله آلمان به شوروی 3- ورود ایالات متحده به جنگ در پی حمله ژاپن به پرل هاربر در اپتدا مورد 3 را که ربطی به آلمان نداشت را حذف می کنیم و به موارد دیگر می پردازیم. مورد اول منجر به ورود انگلیس و فرانسه به جنگ شد(یا شاید بهانه ورود اونها به جنگ) مورد دوم منجر به ایجاد یک جبه جدید برای ارتش رایش شد که بهترین و مجهز ترین واحدهای آن را به کام نابودی کشاند. نفرات و تجهیزاتی که اگر به درستی از آنها استفاده می شد انگلیس را هم تصرف می کردند. در این صورت قطعا امریکا هوس ورود به جنگ را هم نمی کرد. اگر دوستان فکر می کنند که حمله به روسیه مقتضی زمان خود بوده باید به آنها توصیه کنم که کتاب "نبرد من" را که هیتلر در قلعه لاندزبرگ نوشته بود را حتما مطالعه کنند. در این کتاب که سالها قبل از جنگ توسط شخص هیتلر به قلم تحریر در آمده بود به وضوح به نقشه حمله به شوروی اشاره شده: "ما حرکت بی پایان آلمان را به سوی جنوب و غرب اروپا متوقف و نگاه خود را به سرزمین شرق متوجه می کنیم... . این امپراتوری غول پیکر در شرق مستعد فروپاشی است و پایان سلطه یهودیان در روسیه پایان دولت روسیه خواهد بود" واقعا منظور هیتلر از پایان دولت روسیه چه بود؟ جواب را گذر زمان به ما نشان داد و هیتلر منظورش را به وضوح به اجرا در آورد. حالا دوستان عزیز برای نتیجه بهتر در بحث، لطفا تمرکز خود را فقط بر روی موارد 1و2 نقاط عطف کنید.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از توضيحات و نظرات دوستان عزيزم، ساشا، مارشال رايش گرامي و guderian عزيز. با اجازه، توضيحاتي رو بنده هم عرض مي‌كنم. ------------------------------------ خدمت آقا ساشا بايد عرض شود كه : آقا ساشا! شايد شما فكر مي‌كنين كه هدف بنده از نگارش اين سطور، دفاع از متفقين هست و حمايت از اقدام اون‌ها! اما فكر كنم كه منظور بنده رو اشتباه برداشت فرمودين. بنده، همون‌قدر كه نسبت به نازي‌ها و جناياتشون حساسم، نسبت به جنايات سايرين هم حساسم! همون اندازه از نسل‌كشي‌هاي نازي‌ها و متفقين نفرت دارم، كه بعداً درمورد نسل‌كشي‌هاي بوجود اومده تو كره و ويتنام ناراحت شدم! همونطور كه در مطالبم هم آوردم، قصد غربي‌ها هم به هيچ‌وجه، حمايت از مردم مظلوم جهان و حقوق بشر و از اين جور شعارهاي توخالي و مزخرف نبوده!! ديدين كه سر تقسيم سودتنلاند، حتي يه نماينده از چك هم دعوت نشد و انگليس و فرانسه، خيلي راحت اون رو به آلمان بخشيدن!!! حتي بعد از اشغال چكسلواكي توسط هيتلر (كه برخلاف معاهده‌ي مونيخ بود)، انگليس و فرانسه به وعده‌شون عمل نكردن و نيومدن كمك اون‌ها! اما يه بحثي هست به نام توازن قدرت جهاني! در اين بحث، خيلي ساده اين مطرح مي‌شه كه درصورت بهم خوردن نظم و توازن قدرت جهاني، آنارشيسم جهاني، حاكميت پيدا مي‌كنه! بحثش طولانيه. ولي مورد عملي‌اش رو خدمتتون عرض مي‌كنم. انگليس و فرانسه، اگه در برابر آلمان ايستادن، نه به خاطر مردم جهان (كه ذره‌اي براي دولت‌هاي ابرقدرت اهميت ندارن)، كه دقيقاً به خاطر حفظ نظم و توازن جهاني بود. مورد خوبي رو شما مثال زدين. درمورد اشغال ويتنام و پاناما و افغانستان (نه عراق) توسط امريكا و اشغال مجارستان، چكسلواكي و افغانستان (برمبناي دكترين برژنف) توسط شوروي فرمودين. البته اين قضيه، كاملاً به دوقطبي بودن جهان و جنگ سرد مربوط مي‌شد و بين امريكا و شوروي، تنها يك جنگ درمي‌گرفت و اون، جنگ هسته‌اي بود كه مقارن مي‌شد با پايان دوران زمين! وقتي جهاني دو قطبي باشه، خيلي ساده مي‌تونن سر تقسيم كشورها با هم به توافق برسن! مي‌بينين كه در همين موقع هم براي حفظ توازان٬ هر كشوري رو كه امريكا مي‌گيره٬ يكي هم شوروي مي‌گيره. امريكا به هم كشور كه كمك مي‌كنه٬ شوروي هم به كشور مقابلش كمك مي‌كنه. تو هر جنگي٬ يه طرف قضيه٬ امريكاست و يه طرف شوروي. يعني براي حفظ توازن و قدرت جهاني٬ اين گام‌ها٬ كاملاْ منطقي و قابل پيش‌بيني بود. اما ديدين كه وقتي يه تهديد مثل ايران ظهور پيدا كرد، همين دوقطب بزرگ، سر كوچكترين مسائل بهش گير دادن و نهايتاً وارد جنگش كردن!! تازه اين دو قطب، منافع 100% متضادي هم داشتن. اما در زمان جنگ‌هاي جهاني چطور؟ در اون زمان، قطب‌ها و ابرقدرت‌هاي جهان، كيا بودن؟ انگليس كه قرن‌ها بود قطب بود. فرانسه هم به همين ترتيب. اسپانيا خيلي وقت بود كه از قدرت افتاده بود. آلمان، تازه داشت قدرت مي‌گرفت. روسيه تزاري دوران افولش رو سپري مي‌كرد. اتريش كه متحد آلمان بود، نسبتاً داشت قدرتمند مي‌شد. سر يه سري بهانه‌ي واهي، كشورها بيهوده‌ترين جنگ تاريخ (عين عبارت تاريخ‌نويسان)‌رو آغاز كردن. آلمان، اگه سر قرارداد بالفور نبود، شايد برنده‌ي جنگ جهاني هم لقب مي‌گرفت! آلمان، مي‌تونست حكومت تزاري روسيه رو خيلي راحت‌ نابود كنه. كشته‌هاي روسي به هيچ وجه قابل مقايسه با آلماني نبود! اما نهايتاً آلمان شكست مي‌خوره و يكي از ابرقدرت‌هاي نظامي منطقه، نابود مي‌شه. براي كشورهاي درگير جنگ، مهمترين مسأله اين بود كه آلمان، ديگه نبايد قدرتمند باشه. به همين خاطرم معاهده ورساي رو طوري تنظيم كردن كه حالا حالاها آلماني‌ها حتي نفس هم نتونن بكشن! خيلي بي‌رحمانه بود. ولي براي اون‌ها، اين مسئله ارزشي نداشت. فقط مهم بود كه آلمان، دوباره با قوي شدن، خيال گرفتن جهان به سرش نزنه (كه زد! نمي‌تونين بگين فقط به خاطر معاهده‌ي ورساي بود!! هرچند كه اون، بي‌تأثير نبود). آلمان، نه به خاطر هيتلر (كه تازه از سال 1933 به بعد، قدرت رو تو آلمان در دست گرفت)، بلكه به خاطر كمك‌هاي مالي انگليس، فرانسه و ايالات متحده بود كه تونست بر تورم وحشتناكش فائق بياد و اوضاع اقتصادي‌اش رو رونق بده. حتي شاهد اين بوديم كه پس از سقوط بورس نيويورك، دوباره وضع آلمان بد شد. اما مجدداً با خوب شدن اوضاع و از سر گيري كمك‌ها، آلمان هم وضعش بهتر شد. انگليس و فرانسه، خودشون كمك كردن كه صنعت آلمان دوباره رونق بگيره. خودشون به دولت هيندنبورگ كمك كردن. اما مسلم بود وقتي كه ديدن رايش سوم، داره دوباره قدرتمند مي‌شه و كشورهاي اطرافش رو يكي پس از ديگري مي‌گيره، به اين فكر افتادن كه ترمز آلمان رو بكشن! اين كار، از ديد جهاني، يك امر بسيار منطقي بود و منطقاً بايد خيلي زودتر اين كار صورت مي‌گرفت! ما درمورد يه كشور فكستني صحبت نمي‌كنيم. درمورد كشوري صحبت مي‌كنيم كه 20 سال قبل، بيهوده‌ترين و خونبارترين جنگ تاريخ رو براه انداخته بود! مسلم بود كه هيتلر، به چند كشور كه از خاكش جدا شده بودن بسنده نمي‌كرد! در كتاب «نبرد من» به قلم آدولف هيتلر، عنوان شده بود كه آلمان براي رشد خود، نيازي به سرزمين‌هاي وسيع و حاصلخير مثل روسيه داره. هدف بعدي آلمان هم روسيه بود! اين رو كه ديگه تاريخ‌نويس‌هاي غربي وارد اين كتاب نكردن كه! كردن؟ اينكه فرمودين به زور نگرفتن، يكم جاي تعجب داره! ببينم! اگه الان عربستان سعودي بياد بگه خوزستان رو به ما بده، مگه نه با ارتشمون لهت مي‌كنيم و شما مطمئن باشي كه توان مقابله نظامي با اون‌ها رو نداري، آيا به اين معني هست كه عربستان، خوزستان رو به زور از شما نگرفته؟ يا مثلاً آمريكا بياد و بگه من ايران رو با خاك يكسان مي‌كنم، اگه اون رو به ما تحويل ندين! اگه اينطوري و با مذاكره و تهديد، آمريكا ايران رو اشغال كنه، آيا معني‌اش اشغال بدون زور هست؟ معني زور چيه؟ يعني حتماً بايد توپ و تانك و مسلسل، علناً شليك كنن تا واژه‌ي زور هم معني پيدا كنه؟ آلمان اتريش رو چطور گرفت؟ چكسلواكي رو چطور؟ آيا اون كشورها، اگه قدرت نظامي آلمان تهديدشون نمي‌كرد، خاكشون رو تحويل رايش مي‌دادن؟ من دلم براي هيچ‌كدوم نمي‌سوزه! نه براي متفقين، نه براي هيتلر و مردم آلمان كه استحقاقش رو داشتن و نه براي آمريكا و ژاپن (گويي كه ملت‌ها، معمولاً در اينجور مواقع، مظلوم واقع مي‌شن و قرباني حماقت‌ها و زياده‌خواهي‌هاي دولت‌هاشون مي‌شن). من دلم، تنها براي مردم كشور خودمون مي‌سوزه كه در خلال جنگ‌هاي جهاني، بخصوص جنگ دوم جهاني، نابود شدن و حقيقتاً هولوكاست حقيقي، در داخل ايران اتفاق افتاد و كسي حتي علاقه نداره يه نگاه ساده به اون تاريخ بندازه! شايد در اين تاپيك، يكم كه سرم خلوت‌تر شد، اين مورد رو بيشتر و كامل‌تر توضيح دادم. آقا ساشا. من كاري به منطق بين‌الملل كه همواره متغير هم هست، ندارم. اگه آلمان، اشغال‌هاش رو شروع نمي‌كرد و ادامه نمي‌داد، جنگ جهاني دوم شروع نمي‌شد. اگه زياده‌خواهي‌هاي نازي‌ها نبود، اگه هيتلر، پس از اشغال راين‌لند، يا حتي اتريش و يا حتي سودتنلاند و نهايتاً چكسلواكي، روي قول خودش مي‌موند و به داشته‌هاش قناعت مي‌كرد، هيچ‌وقت جنگ جهاني شروع نمي‌شد!! متفقين، نه به خاطر مردم جهان، كه به خاطر خودشون هم كه شده، هيچ‌وقت دوست نداشتن جنگ جهاني ديگه‌اي اتفاق بيافته؛ ولي آلمان كاري كرد كه وقوع جنگ جهاني، اجتناب‌ناپذير باشه! در اين شرايط، مهم نيست كه كي به كي، اعلان جنگ كرده! متفقين، وقتي به آلمان اعلان جنگ كردن كه سه سال از شروع جنگ توسط آلماني‌ها گذشته بود! با اين تفاوت كه با استفاده از ارعاب، آلمان زمين مي‌گرفت، ولي بعد از اعلان جنگ، با زور و توپ و تانك به اين كار دست زد! بين اين دو مسئله هم، چه از لحاظ حقوقي، چه تاريخي و چه سياسي، هيچ تفاوتي وجود نداره.
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
دوست عزيزم، reichmarshal . دليل اصلي جنگ با ايران، همين بود. بايد جلوي انقلاب ايران گرفته مي‌شد. اما انقلاب ايران، به چه دليل بايد سركوب مي‌شد؟ غرب، يكبار تجربه‌ي نفوذ كمونيسم و اشاعه‌ي اون توسط بلشويك‌ها رو داشت و مطمئن بود كه درصورت نفوذ نظريات انقلابي ناب به كشورها، اوضاعي صد برابر بدتر از اغتشاشات كمونيستي، در انتظار دولت‌ها بود! اما انقلاب ايران، شباهتي به رفتار هيتلر نداشت! ايران، كشوري رو اشغال نكرد! ايران به سرزميني چشم ندوخت! ايران، هر كاري كه كرد، در داخل انجام داد. ولي هيتلر، شروع به اشغال كشورهاي ديگه كرد. براي جنگ با ايران، هيچ بهانه‌ي صحيحي وجود نداشت. تنها براي حفظ حكومتشون مجبور بودن در برابر ايران بايستن. اما هيتلر، نظم جهاني رو بهم مي‌زد. هيتلر توازن قدرت رو بهم مي‌زد. هيتلر با اشغال پشت سر هم كشورها، فقط داشت موقعيت ابرقدرت‌ها رو بهم مي‌زد. هيتلر داشت با قدرتمندتر شدن، نابودي اون‌ها رو پيش مي‌كشوند و اين شرايط، خيلي با يه انقلاب ساده‌ي درون كشوري فرق مي‌كرد! اين دو، اصلاً قابل مقايسه نيستن كه بخواين اونا رو در كنار هم بيارين، حتي به عنوان مثال. دوست عزيزم. من حرف شما رو درمورد مشكل داشتن منابعم مي‌پذيرم. ولي شما بفرمايين كه كدوم يكي از اون مطالبي كه بنده عرض كردم، حقيقتاً اتفاق نيافتاد و از خودم و يا منبعي جعلي اون‌ها رو نوشتم. اگه بتونين اين مسئله رو بفرمايين، بنده ممنون مي‌شم. اما درمورد بي‌طرفي و سپس توجيه اعمال اجدادمون صحبت فرمودين. مي‌خوام بپرسم به عنوان يه انسان آزاده، آيا موافق اشغال هستين؟ من متأسفانه سر اين قضيه، خيلي مشكل دارم! من به همون اندازه كه به دليل اشغال كشورهاي ديگه، از اشغال‌گراني چون امريكا و شوروي و انگليس متنفر هستم، از پادشاهان گذشته هم به دليل اشغال، متنفر بوده و هستم! اين هم برام فرقي نمي‌كنه كه اون پادشاه، آغا محمد خان و نادرشاه باشن يا كورش و داريوش و خشاريارشا و امثالهم! اشغال، يك معني بيشتر نداره و از نظر من، دليل نمي‌شه كه ما، اشغال‌هاي خودمون رو با ناسيوناليسم و غيرت ميهني، توجيه كنيم و كارهاي ديگرون رو تقبيح!! اگه حقيقتاً لذت مي‌برين كه امروزه امريكا به زور مياد عراق رو مي‌گيره، افغانستان رو مي‌گيره، ويتنام و كره رو نابود مي‌كنه، پاناما رو مي‌گيره! اگه خيلي خوشحال مي‌شين كه امريكا، چطور با صحنه‌سازي، كوبا رو از اشغال اسپانيا درمياره و خودش اشغالش مي‌كنه! اگه حقيقتاً از لشكركشي‌ها و اشغال‌هاي قرون متمادي انگليسي‌ها خوشحال مي‌شين! اگه از اشغال كشورها توسط چنگيز و تيمور حمايت مي‌كنين، بايد از اشغال كشورها توسط ايراني‌ها هم شاد بشين! بايد خوشحال بشين كه ما زمان كمبوجيه، مصر رو گرفتيم. زمان كورش، پس از شكست دادن پادشاه مغرور ليدي، اون‌جا رو از آن خودمون كرديم! بابل رو گرفتيم. در زمان خشايارشا، آتن رو آتش زديم! بله. اگه مبنا، قدرت نظامي و توان ابرقدرت‌ها باشه، اين مسائل هم حقيقتاً غرورآفرين هست! ولي من نه به عنوان يه ايراني، كه به عنوان يه انسان كه معتقدم خدا، انسان‌ها رو يكسان آفريد و بر هيچ كدوم برتري قرار نداد، همون‌طور كه پيامبران الهي هم گفتن و همون‌طور كه در قرآن، انجيل و تورات (تحريف نشده) اومده، به اين اعتقاد دارم كه قدرت نظامي، توجيهي براي اشغال، كشتار و قتل و غارت نيست! شايد شما الان بفرمايين كه «نه. ما هرجا رو كه گرفتيم، فقط ملتشون رو آزاد كرديم. كسي رو نكشتيم. كسي رو به اسارت نگرفتيم و چنين و چنان». ولي اين مسائل رو همه‌ي كشورها، تو تاريخشون آوردن و چه يوناني‌ها، چه رومي‌ها، چه فرانك‌ها و ژرمن‌ها و چه امريكايي‌هاي فعلي، هرجايي رو كه حمله مي‌كنن و مي‌گيرن، ادعا مي‌كنن كه اون‌جا رو از شر يه پادشاه ظالم نجات دادن و آزادي رو آوردن و كار بدي نكردن و همه‌اش خوبي و نيكي بوده! اگه بچه‌ي من، تاريخ امريكايي‌ها رو بخونه، خيال مي‌كنه كه اون‌ها، سپاه فرشتگان الهي بودن!! بله دوست عزيزم. نقطه‌ي متفاوت نظريات بنده و شما، دقيقاً همين‌جاست. بنده نه به اسم غرور ميهني، نه به اسم تعصب به آب و خاك و نه به هيچ اسم ديگه‌اي، از اشغال حمايت نمي‌كنم! اگه امروز، ايران بريزه و عراق رو بگيره، اولين مخالفت رو از زبون بنده خواهين شنيد! من، بي‌طرف نيستم و همواره از ايراني‌ها حمايت كردم. ولي نه در مواردي كه براي حمايت، بايد چشمم رو روي حقيقت ببندم و عليه آرماني كه دارم، سخن برونم، به خاطر اين كه اين كار رو يه ايراني انجام داده نه يه امريكايي! ------------------------------------------------ اما خدمت guderian عزيز (كه قبلاً توفيق بحث باهاشون رو در تاپيكي ديگه، به شكلي نه چندان مسالمت‌آميز icon_frown داشتم) بايد عرض كنم كه : طبيعت انسان، قدرت‌طلب هست. صحيح. طبيعت حيوان هم دقيقاً همين هست. چيزي كه مرز بين انسان و حيوان هست، قدرت تعقلش هست! در جنگل، قانون بقاء اين رو حكم مي‌كنه كه قوي‌تر ها مي‌مونن و ضعيف‌ترها مي‌ميرن. اما آيا براي انسان‌ها هم همين بوده؟ پيامبران الهي، همه‌شون گفتن كه انسان‌ها با هم مساويند. همه تأكيد داشتن كه انسان‌ها، چه فقير و چه غني، چه توانا و چه ناتوان، چه صحيح و سالم و چه عليل و ذليل، چه سفيد و چه سياه، همگي بندگان خدا هستن و به يه اندازه پيش خدا ارج و قرب دارن. اين تقواشون هست كه اونا رو متمايز مي‌كنه! پس اين، نظر و جهت‌گيري خداوند در اين مسئله بوده. اما دولت‌ها چي؟ از همون ابتداي تاريخ، دولت‌ها، از خوي حيواني‌شون بهره‌مند بودن. از اين خو استفاده كردن. از همون ابتدا، بحث‌هاي تبعيض نژادي مطرح بوده. هر تمدني، خودش رو برتر و بقيه رو پست‌تر دونست. همين مسائل، هميشه باعث جنگ و خونريزي بوده! هنوز هم كه هنوزه، با گذشت قرن‌ها و هزاره‌ها، اين تفكرات جاي خودش رو به تفكر ديگه‌اي نداده! مي‌بينيم كه هيتلر، درست به مانند يك حيوان، بحث برتري نژاد آريايي رو مي‌كنه و حتي به معلولين كشورش هم رحم نمي‌كنه؛ فقط به اين دليل كه اونا نژادشون ناقصه و معيوبن و چنين و چنان!! آيا اين، عين حيوانيت نيست؟!! آيا اينكه ما، خون همديگه رو بريزيم به اين دليل كه فكر مي‌كنيم نژاد برتريم، منطقيه؟ آيا امريكا و شوروي و انگليس و آلمان، به اين دليل كه احساس كردن چون قوي‌ترن، حق كشتار ملت ها رو دارن، انساني رفتار كردن؟ يا منطقي؟‌ عقلاني؟ آيا اين دليل مي‌شه كه ما اينهمه جنايات رو به اسم اينكه تو ذات بشر بوده، عادي جلوه بديم؟ نه دوست من. بحث به اين سادگي‌ها هم نيست! شايد امروزه آمريكا B-2هايي داره كه مي‌تونه ده‌ها تن بمب رو در كسري از دقيقه، روي سر ملت بيگناه خالي كنه و همه رو نابود كنه! اما اين قدرت، برتري نيست! اين قدرت، نهايت حيوانيت يه كشور رو نشون مي‌ده! نه خوي اون! چون خدا، در كنار خوي و غرايز حيواني، تعقل رو قرار داد! اگه مسائل ج_ن*س.ي رو براي انسان در نظر گرفت، در كنار اون، كنترلش رو هم به انسان آموخت و راه تخليه‌ي اون رو هم بهش ياد داد! حالا اگه يه سري انسان، درست به مانند حيوانات ازش بهره مي‌برن، آيا اين توجيه‌پذيره كه بگيم اون از غرايز خدادادي‌شون دارن استفاده مي‌كنن؟؟!! درمورد سوء استفاده‌ي قدرت‌ها از دستورات الهي، بنده هم با شما موافقم. اين‌جا هم جاي بحثش نيست. اما درمورد دليل تشكيل حزب نازي و كارهايي كه كرده، بهتره اينقدر زود قضاوت نفرمايين. اونقدر اتفاقات پشت پرده در اين قضيه دست داشته و دارن كه شايد حتي در مخيله‌ي من و شما هم نگنجه. اگه عمري باقي بود، ان شاء الله به زودي يه سري از اين مسائل رو خواهم نوشت. اما دوست عزيزم. كي گفته كه يهودي‌ها در جنگ جهاني اول، حاميان مالي متفقين بودن؟ مي‌شه بفرمايين اگه اينطور بوده، پس معني قرارداد بالفور چي بوده؟‌ ظاهراً شما تاريخ رو اشتباه مطالعه فرمودين! در سال 1917، درست چند روز پس از انقلاب بلشويكي روسيه، اين قرارداد، در پشت يك مارك امضاء مي‌شه و طي اون، يهودي‌ها، حمايت مالي‌شون از آلمان رو برمي‌دارن و امريكا رو به عنوان متحد متفقين، وارد جنگ جهاني مي‌كنن! همين مسأله باعث مي‌شه كه طي كمتر از يك سال، آلمان پيروز و پيشتاز جنگ، نابود بشه و علت كينه‌ي آلماني‌ها از يهودي‌ها هم به ظاهر، دقيقاً همين مسأله بود؛ يعني خيانت يهودي‌ها! يهودي‌هايي كه سه سال، حمايت مالي آلماني‌ها رو به عهده داشتن!! خنده داره كه تا وقتي كه به نفعشون بوده، حمايت كردن، بعد از اينكه اين حمايت رو برداشتن، اونا رو پست و دشمن خودشون تلقي كردن! (گويي كه سر اين قضيه هم مطلب پشت پرده خيلي زياده!!). شايد بشه اشغال برخي از شهرهاي كشور آلمان (نه اتريش، چك و لهستان)، توسط نازي‌ها رو منطقي دونست. بالاخره اين كشور، بايد انرژي درونش تا حتي تخليه مي‌شد. اما پس از اون، اين اقدام‌ها، هيچ‌كدوم منطقي نبودن و هيچ منطقي هم قابليت اثباتشون رو نداره! همون‌طور كه در بالا هم عرض كردم، انگليس و فرانسه هم شياطين زمان بودن؛ نه فرشتگان! اون‌ها هم براي منافع خودشون اقدام كردن، همون‌طور كه آلمان و امريكا و ژاپن كردن! اين وسط، ما داريم سر مسئله‌اي با هم بحث مي‌كنيم كه به هيچ‌وجه، نفع يا ضرري براي ما نداشته! چرا!! ضرر اين جنگ، بلايي بود كه سر مردم‌مون اومد! اما هيچ‌كدوم از دو طرف جنگ، قابل دفاع كردن نيستن! نه تنها قابل نيستن، بلكه حتي ارزش دفاع كردن رو هم ندارن! همون‌طور كه چند بار عرض كردم، متفقين، جناياتشون، كمتر از نازي‌ها نبود!! دو طرف اين مناقشه‌، جنايتكار بودن و هر دو جناح، قاتلين مردم خويش، كشورهاي اطراف و حتي بي‌طرف بودن!!
  • Upvote 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مطالب مشابه

    • توسط WA-2000
      شکارچی تانک t-34
      او کیست ؟ او را می شناسید.به شما خواهیم گفت .او تک خال المانی ها بود .مردی که استالین برای سرش جایزه گذاشت ...
      هانس اولریخ رودل .بالاترین مدال نظامی المان را تصاحب کرد ... او دارای نشان صلیب شوالیه با برگهای طلایی بلوط و الماس بود ...بالاترین نشان نظامی المان که از دست پیشوای رایش هیتلر دریافت کرد .
      در 1916 در کنرادوالدائو در سیلسیا در شرق المان هانس در خانواده مردی که از اعضای کلیسای منطقه بود بدنیا امد ...این دانش اموز ضعیف دوران مدرسه و علاقمند دیوانه همه ورزشها در دوران نوجوانی شاهد به قدرت رسیدن نازیها بود ... سرانجام عطش قوی درونش او را به طرف هیجان پرواز کشاند و در 1936 به لوفت وافه پیوست .... با پایان دوره های ابتدایی پرواز با درخواست او مبنی بر دیدن دوره های تخصصی خلبان بمب افکنهای شیرجه رو موافقت نگردید و او بعنوان دیده بان هوایی به کاریر خود در لوفت وافه ادامه داد و آموزشهای لازم را دید قبل از شروع جنگ او پروازهای شناسایی زیادی برفراز لهستان انجام داد . بعد از اشغال لهستان رودل دوباره تقاضای عضویت در واحدهای بمب افکنهای شیرجه رو را نمود این بار افسران مافوق با تقاضای او موافقت کردند و بعد از پایان دوره های اموزشی تئوری با یک فروند اشتوکا به یک پایگاه اموزشی فرستاده شد ... در زمان حمله به فرانسه او دور از جبهه در حال گذراندن دوره های امورشی بود بعد از اموزشهای کامل رودل با هواپیمای اشتوکای خود به اسکادران شماره یک از گروه دوم بمب افکنهای شیرجه رو پیوست در مه 1941 در بزرگترین حمله هوابرد ان زمان که جهت تسخیر جزیره اساطیر یعنی کرت یونان توسط المانها صورت گرفت اسکادران رودل بصورت فعال وارد صحنه جنگ شد ولی با رودل فرصت حضور در جبهه اصلی را نیافت ... با تصمیم مارشال گورینگ بنیانگذار نیروی هوایی رایش گروه دوم بمب افکنهای شیرجه روی المان که رودل جزیی از انها بود قبل از عملیات بارباروسا که توسط خداوند زرهی رایش یعنی گودریان طراحی شده بود به شرق اعزام شد در ساعت سه صبح 23 ژوئن 1941 رودل اولین عملیات پروازی خود را بعنوان خلبان اشتوکا انجام داد و در همان روز تا شب چهار سورتی پرواز را با موفقیت به انجام رساند. و تنها در ماه بعد بود که رودل مدل صلیب اهنین دریجه یک را به پاس شجاعت و دقت در عملیات دریافت کرد.در سپتامبر گروه دوم بمب افکنهای شیرجه رو رایش به ناوگان بالتیک ارتش سرخ مستقر در بندر کرون اشتاد در نزدیکی لنینگراد حمله کردند و اولین شاهکار رودل در اینجا و در 23 سپتامبر شکل گرفت . هدف ناو 26000تنی مارات بود ...رودل این ناو را با یک بمب 1000کیلویی مورد هدف قرار داد. بمب در انبار مهمات کشتی منفجر شد و مارات به اعماق ابهای سرد بالتیک فرو رفت . در کریسمس رودل پانصدمین پرواز خود را انجام داد و توانست مدال صلیب طلایی المان را از دستان پسر عمو تکخال بزرگ المان در جنگ جهانی اول مانفرد ریشتهوفن یعنی ژنرال ولفروم ریشتهوفن دریافت کند. رودل به المان بازگردانده شد دلیلش نیز این بود که لوفت وافه میخواست تا رودل خلبانان جوان لوفت وافه را که قرار بود با استوکا پرواز کنند را اموزش دهد و انها بتوانند یک بت زنده را از نزدیک ببینند و از او تجارب ارزشمندی با بیاندوزند. ولی با اصرار رودل او با به جبهه شرق بازگشت و این ژوئن 1943 بود. او بعنوان فرمانده اسکادران 11 از گروه دوم انتخاب شد . وظیفه اسکادران رودل شکار تانکهای افسانه ایی تی 34 بود . این تانک بدلیل ضخامت زره تبدیل به کابوس المانها شده بود. در فوریه رودل ده هزارمین پرواز خود را انجام داد . حالا او یک قهرمان الهام بخش ملی بود و بسیاری از خلبانان جوان المانی ارزوی دیدار او از نزدیک را داشتند. حول نام رودل افسانه ها ساخته شد ... رودل حالا فرمانده اسکادران بریانسک بود که وظیفه اصلیش مبارزه و جنگ بر علیه تانکهای تی 34 بود. هواپیماهای این اسکادران اشتوکاهای مدل جی بودند که با دو توپ 37 میلیمتری میتوانستند شش دور شلیک کنند . در بزرگترین نبرد زرهی جنگ دوم جهانی در کورسک که در 5جولای 1943 در گرفت اسکادران رودل وظیفه پشتیبانی از لشکر سوم اس اس را برعهده داشت . در این روز رودل 12 تانک تی 34 را به تنهایی شکار کرد ولی کورسک با شکست سنگین المانها به اتمام رسید رودل با تجارب زیاد در جنگ بر علیه تی 34 های روسی در یافت بود که بهترین تاکتیک برای جنگ با این هیولاهای زرهی حمله از پشت به این تانکهاست . با توجه به نصب سیستم خنک کننده در قسمت عقب این تانک از زره قدرتمند در این قسمت بی بهره بود و این پاشنه اشیل تی 34 محسوب میشد . از طرفی حمله از پشت این اجازه را به خلبان میداد با توجه به جهت پرواز که به طرف نیروهای خودی بود در صورت اسیب دیدن خلبان میتوانست در بین نیروهای خودی فرو بیاید و نجات یابد . مارس 1944 مصادف با هزار پانصدمین پرواز رودل بود حالا دیگر ما با سرهنگ رودل روبرو هستیم در اواخر همین ماه در جریان یک عملیات اسکادران رودل مورد تهاجم یک اسکادران از LA-5 های روسی قرار گرفت یکی از اشتوکاها به شدت اسیب دید ...رودل با شجاعت تصمیم به فرود و نجات خلبان گرفت ولی دلیل خاک سست منطقه موفق به لندینگ موفق نشد و ناچار انها با پای پیاده با عبور از رود دنیستر در سرمای شدید روسیه توانستند به واحدهای خودی برسند ...رودل در زمان عبور از عرض رودخانه از دوستانش جدا افتاد ولی وقتی به نیروی های المانی رسید متوجه شد سایر خلبانان دسته نیز نجات یافتند. فوریه 1945 بدیترین خاطره رودل از پرواز بود ...اشتوکای او در بوداپست توسط توپهای ضد هوایی روس مورد اصابت قرار گرفت ولی رودل شجاعانه هواپیما را کنترل کرد و در پایگاه خودی موفق به لندینگ شد ولی جراحت شدید ناشی شد تا پزشکان یک پای او را قطع کنند . با توجه به اینکه رودل هنوز بهبود کامل نیافته بود به تقاضای خودش به جبهه جنگ بازگشت و توانست با وجود یک پای بریده شده 26 تانک روسی را تا پایان جنگ شکار کند . ... اخرین روزهای جنگ بود ...فرودگاه اشتوکاها در بوهمیا چک توسط روسها محاصره شده بود ...با توجه به دستور اکید شخص استالین مبنی بر جایزه برای سر رودل او بهمراه چند فروند اشتوکا دیگر و البته تعدادی فوکه وافه 190 به شمت امریکایی ها پرواز کردند تا بدست روسها نیافتند ...انها در فرودگاه کیتزینگن فرود امدند ولی رودل دستور داد تا همه هواپیماها با چرخهای بسته به زمین بنشینند تا هواپیماها سالم بدست امریکاییها نیافتد ...شکارچی تی 34 به دست امریکایی ها اسیر شد ...
      براساس اسناد او 2530 سورتی پرواز را انجام داد که 400 سورتی با فوکه ولف 190 بود که توانست 11 هواپیمای روسی را شکار کند ..... در این مدت رودل توانست بالغ بر 500 تانک ، 150 توپ ، چهار قطار حامل مهمات و کشتی جنگی مارات را نابود کند....
      مبلغ جایزه تعیین شده برای سر رودل توسط استالین در حدود 100000روبل بود ...
      یکی از خاطرات جالبش برخورد با لئو شستاکوف تخال روسها بود ... او میگوید مهم نیست که او بر اثر اتش مسلسل عقبی من یا ارتعاشات جریان هوای ناشی از موتور سقوط کرد ...گوشی من ناگهان از جیغهای سردرگم روسها و فریادهایشان به مرز انفجار رسید ..روسها در رادیو بشدت جیغ میزدند و مشخص بود چیز خاصی اتفاق افتاده است ...انها دیده بودند که یک هواپیما سقوط کرده است ...با مطالعه پیامهای رادیویی ما در یافتیم کسی که سقوط کرده است یک تکخال روس بود ... او یک قهرمان بزرگ و یک خلبان خوب بود . این خلبان روس قهرمان روسها در زمان جنگ داخلی اسپانیا بود ...شاهدان ادعا میکنند که او با اتش رودل سرنگون شد و این اتفاق در 12مارس 1944 روی داد و او دیگر هرگز دیده نشد ..او 65 پیروزی هوایی داشت و این افتخار به نام رودل ثبت گردید که او را شکار کرد ....
      بعد از جنگ رودل به آرژانتین رفت و از دوستان نزدیک دیکتاتور این کشور خوان پرون گردید و مهندس نیروی هوایی نوین ارژانتین نام گرفت ...او همچنین از دوستان بسیار نزدیک دیکتاتور وحشی پاراگوئه و ستایشگر نازیها یعنی الفردو استروسنر بود .... او در واقع فعالانه برنامه بازسازی نیروی هوایی کشور آرژانتین را زیر نظر داشت ... رودل با یک پا تنیس بازی میکرد و از قهرمانان اسکی بود ...او به بلندترین قله ارژانتین یعنی آکونکاگوا با ارتفاعی در حدود 6962نیز صعود کرد و توجه کنید او فقط یک پا داشت ....او سه بار نیز به دومین اتشفشان بلند روی زمین یعنی یولای یاکو صعود کرد که ارتفاعی در حدود 6700متر دارد ...یکی از نقاط تاریک زندگیش دوستی با فرشته مرگ یعنی جوزف منگل دکتری که جنایت وجشیانه ایی را در اشویتس برعلیه کودکان یهودی اجرا میکرد بود ...
      جوزف منگل لقب فرشته مرگ را داشت ...
      در بازگشت به المان او یکی از رهبران نئو نازیها المان بود ... خاطرات زمان جنگش را نیز منتشر کرد ...کتاب موجب جنجالهای زیادی شد ...زیرا رودل یکی از نازیها شناخته میشد ..او در این کتاب از تمامی سیاستهای نازیها دفاع کرد... این کتاب در امریکا با عنوان خاطرات خلبان اشتوکا چاپ شد ... البته قبل از چاپ یک بار کاملا بازبینی شد ...
      با توجه به ماموریتهای مشابه اشتوکا و هیولای پرنده A-10 رودل از مشاوران برنامه طراجی و ساخت A-10 بود ...
      او قسمت اصلی یک رسوایی سیاسی بود که در المان غربی بعنوان پرونده رسوایی رودل نام گرفت و منجر به بازنشستگی زود هنگام دو ژنرال بلند پایه ارتش به نامهای کارل هاینس فرانکه و والتر کروپینسکی گردید ...
      در 1982 این شکارچی تانک تی 34 و افسانه پرنده اشتوکا در روزن هایم المان در گذشت و جسدش در گورستان دورنهاوزن دفن گردید ...
    • توسط aminor
      بسم الله............
           
       
       
          بواتزن آخرین پیروزی
       
       

       
      نقشه ایی از حمله سراسری ارتش سرخ  در نبرد برلین
       
       

      نیروهای ارتش سرخ بعد از تصرف کامل لهستان به پشت دروازه های برلین رسیده  وخود را مهیای پورش نهایی به برلین میکردن سقوط رایش سوم حتمی بود . جناح چپ و خود شهرو حومه آن  به جبهه یکم و دوم  بلاروس وچناح راست به عهده جبهه دوم اکراین سپرده شد. در محور ارتش بلاروس رودخانه اودر  ارتفاعات سیلو و شهر برلین قرار داشته اما کار در محور جبهه اکراین ساده تربود  هدف اصلی رسیدن به شهر درسدن بوده. در روز  16 آوریل 1945 حمله سراسری ارتش ارتش سرخ در تمام محورها آغاز شد نیروهای جبهه اکراین شامل ارتش دوم لهستان  ارتش 52  شوروی و ارتش 4 گارد شوروی بوده فرماندهی این نیرو را ژنرال ایوان کونف بر عهد داشته هدف اصلی که بر عهده این نیروهای گذاشته بودن شامل عبور از رودخانه نیس  قطع کردن ارتباط جناح راست برلین به خود شهر نابودساختن بقایایی نیروهای المانی در منطقه و همچنین رسیدن به شهرهای درسدن وتورگو بوده .در 17 آوریل  نیروهای لهستانی که در محور مرکزی جبهه اکراین مستقر شده بودن    حملات خود را اغاز کردن ارتش دوم لهستان یک نیروی تقریبا با ملیتی لهستانی بوده که در کنار ارتش اول لهستان و و چند واحد کوچکتر لهستانی وفاداربه شوروی وآرمانهای حزب کمونیست از سال 1943 میلادی برای نبرد با آلمان ها تشکیل شد .  با ازاد سازی ورشو وورود به خاک اصلی المان لهستانی ها مشتاق گرفتن انتقام شکست 1939 از آلمان ها بودن به همین خاطر هزاران سرباز و داوطلب لهستانی در قالب
      نیروهای مستقل در کنار ارتش سرخ میجنگیدن
       

       
      سرباز کشته شده ارتش آلمان  در جریان سقوط شهر بوتزن
       
      ارتش دوم لهستان استعدادی  در حدود 90 هزار سرباز  291 دستگاه تانک ( تانکهای تی 34 و استالین 2)
      135 زره کوب ( اس یو 76 . 85. 122 و 152) وصدها قبضه توپ صحرایی وضد زره  داشته  
      لشگرهای 10.9.8.7.5 و سپاه 1 زرهی واحدهای ارتش دوم را تشکیل میدادن
       

       با شروع حمله نهایی در 16 اوریل بعد از یک گلوله باران بسیار شدید بروی مواضع آلمانی ها  ارتش دوم لهستان از رودخانه نیس گذشته و موفق به شکستن خطوط نیروهای المانی در این محور شده با این پیشروی و تصرف پلهای موجود بروی رودخانه نیس در شمال شهر بواتزن نیروهای المانی که  در جنگلهای موسکائو در تلاش برای عقب نشیین بودن ارتباط خود را به عقبه از دست دادن و محاصره میشوند  در روزهای 18 و 19 آوریل لشگر 8 و سپاه پنجم  زرهی از ارتش دوم لهستان به پیشروی خود در جنوب ادامه داده  ونیروهای آلمانی را وادار به عقب نشینی میکند . فرماندهی ارتش دوم لهستان تصمیم میگیرد پیش از حمله ارتش شوروی به وسینبرگ و بواتزن و تصرف این مناطق  مستقیما به سمت درسدن پیشروی کند . این در حالی بود که وظیفه اصلی این نیروها  تامین جناحین ارتش سرخ آمادگی برای مقابله  با حملات آلمانی ها و ایفای نقش یک نیروی
      ذخیره برای انجام ضد حملات احتمالی بود.
       

       
      نقشه سراسری ازمحورهای حملات طرفین  در جناح راست برلین
       

      همزمان با پیشروی لهستانی ها به سمت درسدن ارتش سرخ هم حملات را برای تصرف بواتزن  اغاز کردمدافعین شهر چیزی در حدود 3000 نفر بوده ترکیبی از نیروهای فولگشروم(بسیج آلمان) نیروهای جوانان هیتلری . نیروهای گردان پدافند هوایی /گروهان محکومین  بقایای هنگ 244 گرانیدر( مکانیزه) و 200 تن از اعضای لشگر 10 اس اس پانزر در روز 18 اوریل بعد از تصرف روتبرگ وایجاد یک شکاف عمیق در جانح چپ المانی ها  شهر وینسبرک در مجاروت بوتزن توسط سپاه 7 گارد ارتش سرخ به اشغال در امد . در مرحله بعد این سپاه حمله مستقیم به شهر بوتزن را اغاز کرد در میانه راه ستونهای زرهی ارتش سرخ توسط بمب افکن های شیرجه رو المانی اشتوکا مجهز به توپهای 37 م م مورد حمله قرار گرفت با وجود وارد شدن ضربات سنگین توسط اشتوکاها به ستونهای زرهی شوروی اما این حملات برای متوقف کردن نیروهای پیشروی کننده ارتش سرخ کافی نبود  در ادامه هم تانکهای المانهای دهها تانک شوروی را منهدم  کرده اما بازهم کافی نبود . در 18 اوریل تیپ 24 از سپاه گارد موفق به تصرف فرودگاه متروکه ایی در شرق بواتزن شد با فرارسیدن غروب روسها سعی کردن خود شهر بوتزن را تصرف کنند که یک گروهان المانی به مدت 23 ساعت در برابر حملات روسها بشدت مقاومت کرده  روز بعد حملات روسها با شدت بیشتر از سر گرفته شد . علاوه بر تیپ 24 که به صورت مستقیم به خود شهر حمله کرده تیپ 26 از جناح چپ و تیپ 57 گارد شوروی از محور شمالی حملات را اغاز کرده بعد از شکافته شدن خطوط المانها در محور شمالی نیروهای شوروی با چرخش به چپ جاده بوتزن به درسدن را قطع کرده  در روز 19 اوریل روسها موفق به ورود به شهر شده و درگیریهای خیابانی اغاز شد همزمان یک هنگ لهستانی تنها را ارتباطی باقیمانده شهر در شهرک کودا را قطع کرده و  بدین ترتیب شهر بوتزن به صورت شبه کامل  محاصره شده  در همین روز لشگر 1 هرمان گورینگ المان با سپاه زرهی لهستان در 2 کیلومتری شرق کدرسورف درگیر شده تانکهای لهستانی به ناگاه در کمین تانکهای المانی گرفتار شده برخی از تانکها از فاصله 50 متری مورد هدف قرار گرفتن  لهستانی در این درگیری کوتاه ضربات سختی را متحمل شدن  در مدت تنها 20 دقیقه 43تانک لهستانی منهدم و 12 تانک دیگر از جمله 4 تانک استالین 2 به غنیمت المانها در امده.  مدافعین المانی شهر بواتزن  در روز 21 اوریل مجبور شدن تمام خطوط دفاعی خود را به داخل شهر کشانده 
       
       

       
      تانک استالین 2 به غنیمت گرفته شده
       
      برخی از مدافعین در یک قلعه سنگی قدیمی در بالای ارتفاعات مشرف بر شهر مستقر شدن اوضاع برای المانی ها بشدت ناامید کننده بودتا این که ضد حمله ورماخت اغاز شد آلمانی ها از چند روز پیش در حال جمع آوری  باقیمانده نیروهای  خود را در اطراف بواتزن بودن.  در روز 21 اوریل بین نیروهایی که به سمت درسدن در حال پیشروی بودن ونیروهای لهستانی - شوروی که در اطراف بواتزن در حال درگیری بودن شکاف عمیقی ایجاد شده بودن که تنها توسط دو لشگر ضعیف پوشش داده میشد ورماخت با پی بردن به این موضوع تصمیم به شروع ضد حمله گرفت این ضد حمله تقریبا با ضد حملات ارتش 12و3 المان برای شکستن محاصره خود شهر برلین همزمان بوده .  بین واحدهای لشگر 9و سپاه  زرهی لهستان که در حال پیشروی به سمت در سدن بودن و همچنین نیروهای لهستانی که آلمانیها در جنگلهای muskauer محاصره  کرده بودن شکافت عمیقی ایجاد شده در حال گسترش بود  لشگر 10 و 7 در نزدیکی نایسکی niesky مشغول نبرد بودن واحدهای لشگر 5 و تیپ 16 حد فاصل بین نیروهای آلمانی محاصره شده ونیرهای المانی در جنوب را پر کرده بودن خطوط لهستانی ها تا درسدن بیش از 50 کیلومتر کشیده شده بود  و در این فاصله نیروی انچنانی برای دفاع وجود نداشت لهستانی بشدت در تلاش بودن تا افتخار تصرف شهر درسدن را به نام خود کنند اما غافل از آنکه این شکاف 50 کیلومتری از دید نظامیان ورماخت پنهان نمانده بوده و بهترین فرصت را برای شروع اخرین  حمله بزرگ خود را بدست اروده بودن
       

       
      طرح کلی ضد حملات آلمان در جریان نبرد برلین

      طرح کلی بدین صورت بوده شکستن خطوط روسها در جنوب رسیدن به نیروهای محاصره شده ارتش نهم و حرکت به سمت برلین محاصره شده . اما تمام نیرویی که برای این حمله جاه طلبانه  در نظر گرفته شده بود 50 هزار سربازان آلمانی 300 تانک زرکوب وتوپ خودکششی بود واحدهای المانی گرد آوری شده شامل بقایایی لشگر 1 چترباز هرمان گورینگ که اکنون به یک لشگر زرهی تبدیل شده بودن  لشگر 20 زرهی پانزر لشگرهای  موتوری برندنبورگ و هرمان گورینگ 2 لشگرهای 17و 72 هنگ 552 از نیروهای فولگشروم  به همراه چند صد سرباز از لشگر 10 زرهی اس اس پانزر

      آلمانهای در این حمله جمعا 62 دستگاه تانک( که شامل 2 تانک تایگر 1  / 30 دستگاه تانک پانتر / 28 تانک پانزر 4و 2 دستگاه تانک پانزر 3)
      293  زرهکوب توپ کششی و  خودکششی ( که شامل 123 دستگاه   STUG III-IV / هرتز 39دستگاه / 29 نشرن / 20توپ105م م خودکششی STUH 42 / 43 توپ کششی 75 م م و دهها قبضه توپ 88 م م فلک)
       

      نیروهای لشگر چتر باز زرهی شده هرمان گورنیگ در حال عزیمت به خطوط نبرد
       
       
      البته مشکل آلمانهای تنها تعداد نفرات وتجهیزات نبود  سرنوشت جنگ کاملا مشخص شده بود . خیلی از یگانهای آلمانی از یک سوم تا یک چهارم استعداد واقعی خود را داشته / تجهیزات آنها فرسوده شده بود  ومشکل سوخت به بزرگترین دشمن المان ها تبدیل شده یگانهای زرهی ومکانیزه  را بشدت با محدودیت چابجایی و تحرک مواجه کرده بود  البته ترکیب نیروهای حمله کننده هم جالب بود یا بشدت بی تجربه ویا برعکس بسیار با تجربه وجنگ دیده  طرح در نظر گرفته برای حمله هم به هیچ عنوان با واقعیت های میدانی وتوان  نیروهای تک ور همخوانی نداشت  البته در ان سوی میدان هم نیروهای  لهستانی  هم مشکلات خود را داشتن  اکثر سربازان لهستانی بی تجربه بودن  امامشکل آنان تجهیزات  و نفرات نبود بلکه کمبود شدید افسران بوده جز به طوری که برای هر 1200 سرباز تنها یک افسر وجود داشت که آن تعداد محدود روسهای لهستانی تبار بودن .
      با جمع اوری و استقرار نیروهای در محور های مشخص شده راس ساعت 4 صبح حملات آغاز شد
       
       

       
      محورهای حملات ارتش آلمان برای باز پسگیری شهر بوتزن و شکستن محاصره نیروهای خودی در بوستان های موسکائو

      نیروهای آلمانی که در محور شمالی یعنی جنگلهای موسکائو muskauerجای که خود در محاصره بودن به فرماندهی ژنرال جورج جائور به سمت فورس لگن و هیدنگر و در جنوب هم لشگر 545 به فر ماندهی فردریش کریشنر به همین دو شهر یورش برده در گام اول المانی هاسعی داشتن  محاصره نیروهای  خود در جنگلهای موسکائو را بشکند  لهستانی ها که انتظار حمله را در این زمان نداشته غافلیگر شده تیپ 16 و لشگر لهستان از دو سمت به صورت ساندویچی تحت فشار قرار گرفتن در غرب ل 20 پانزر حرکت خود را به سمت بوتزن آغاز کرده این درحالی بودکه ل 17 در نیسکی و ویزنبرگ پیشروی کرده لشگرهای 116 و 294 شوری را را در هم کوبیدن آلمانی ها بین ارتش دوم لهستان وارتش 52 شوروی در حدود 40 کیلومتری شمال شرقی بوتزن نیروهای ل 48 تفنگدار شوری  را جارو زده وآنها را به سمت SPREMBERG  عقب راندن فرمانده ل 254 شوری به شدت زخمی شده در ابتدای حمله فرمانده کل ارتش دوم لهستان با وجود اگاهی از وضعیت جبهه نبرد به تلاش خود برای پیشروی به سمت در سدن ادامه داد این در حالی بود که عقبه این نیروی در حال قطع شدن بود این حرکت به هرج ومرج بین قوای لهستانی دام زد بعضی از یگان ها کاملا ارتباط خود را با عقبه ازدست داده بودن برخی دیگر در حال محاصره شدن بودن و تعدادی دیگر هم در حال پیشروی به سمت درسدن با حمله همزمان واحدهای المانی در جنوب وشمال محاصره جنگل موسکائو شکسته شد گام اول حمله با موفقیت هرچه تمام به پایان رسید نیروهای محاصره شده نجات پیدا کرده چهار لشگر وتیپ لهستانی وشوروی بعد از دریافت ضربات سنگین مجبور به تخلیه شمال غربی بوتزن شدن وشهرک های مثل هیندنبرگ هیسنبرگ و فورسلگن باز پس گرفته شدن  همین شکسته شدن خط محاصره نیروهای شوروی لهستانی وجود در ان منطقه را به چهار گروه تقسیم کرده  چندین واحد لهستانی محاصره شدن بیشترین خسارتهای را ل 5 و تیپ 16 متحمل شدن  مقر ل 5 که تنها توسط یگ گردان اموزشی  محافظت میشد مورد حمله قرار گرفت  و مجبور به عقب نشینی شدن از 1300 سرباز لهستانی تنها 100 نفر زنده ماندن فرمانده ل 5 هم جز کشته شدن گان بود .
       

       
      سربازان المانی بر بالای پیکر سرباز روس در حومه شهر
       

       
      بقایای توپ تهاجمی su122  ارتش دوم لهستان
       
       
      200 تا 300 نیروی اسیر فولگشرو آلمانی در یک انبار در اطراف بوتزن نگهداری میشدن  که با عقب نشینی  لهستانی ها این انبار هم اتش زده شددر 23 اوریل آلمانی ها  در یک پیشروی خیره کننده به رودخانه  SCHWARZER  در شرق  و LOHSA  و OPPITZ  و GROOSDUBRAU  در غرب رسیدن بخش عمده ایی از قوای آلمانی در اطراف جنگلهای لوهسا ( LOHAS) مستقر شدن  آلمانی ها در ادامه فشار به KONIGSWARTHA  را دامه دادن با این پیشرویها در شمال شرقی بوتزن  واطراف رودخانه سپری وجنگلهای  موسکائو سرانجام فرماندهی سپاه لهستان مجبور به توقف پیشروی به سمت درسدن شده به نیروهای  خود دستور داد به عقب برگردن   و رخنه های ایجاد شده بین خطوط  را پر کنند در22 اوریل همچنین به نیروهای زرهی لهستانی به منظور بازسازی وتجدید قوا به عقب برگردد  ل 7 هم فراخوانده شد. تنها ل 9 در اطراف درسدن باقی ماند برای جلوگیری از فروپاشی خطوط نیروهای لهستانی ارتش شوروی 8 لشگر خود را به منطقه ارسال کرد  به ل 19 ول 95 پباده از سپاه 4 تانک شوروی دستور داده شد به منظور سد کردن پیشروی المانی ها در اطراف  KAMEZZ - KONIGSWARTH  دست به حمله بزنند ارتش دوم هوایی  هم بعدا به سایر نیروها اضافه شد در همین حال پیشروی آلمانها در به جنوب شرقی بوتزن موفقیت امیز بود ل 294 شوری توسط ل برنبورگ در ویشنبرگ به محاصره در امد  در 24 اوریل این لشگر شوروی بشدت اسیب دیده و واحدهای زیادی را از دست داد  ل 20 زرهی از سمت جنوب توانست با واحدهای المانی محاصره شده در شهر بوتزن ارتباط برقرار کند  بلافاصله ل 20 با هماهنگی واحدهای داخل شهر دست به حمله زده و محاصره شهر به صورت کامل رفع و تقربیا تمام بوتزن بازپس گرفته شد ضد حمله لهستانیها برای عقب راندن ل 20 با شکست مواجه شد برای چند روز درگیری خانه به خانه صورت گرفته در روزهای بعد پیشروی المانی ها در خارج از شهر متوقف شده چونکه دیگر سوختی برای پانزرها باقی نمانده بود
       
       

       

       
      نیروهای آلمانی در نزدیکی بوتزن
       
       
      . با وخیم تر شدن اوضاع تنها راه باقیمانده عقب نشینی سراسری برای روسها ولهستانی ها بود  به با ابلاغ دستور عقب نشینی سراسری واحدی باقیمانده لهستانی و نیروهای ارتش سرخ مناطق درگیری را ترک و یک خط پدافندی از منطقه  LOHSA-KAMENZ - HEIDENGER  تشکیل دادن  ل 9 لهستان که قبلا در اطراف درسدن مستقر شده بود در 26 اوریل دستور عقب نشین دریافت کرد این واحد لهستانی با تصور اینکه خطوط عقب نشینی امن است حرکت را آغاز کرده آلمانها با آگاهی ازمسیر  غقب نشینی ل 9 حملات بر علیه این واحد لهستانی را اغاز کردن هنگ 26 این لشگر نابود شد و 75 درصد پرسنل ان کشته شدن  فرمانده  این لشگر هم در ادامه حملات کشته شد یک کاروان 300 نفری امدادی لهستانی هم در بین مسیر مورد حمله قرار گرفت وتمام 300 نفر کشته شدن . به علت خسارتهای سنگینی که به این واحد واردشده بود دیگر نمیشد نام لشگر ویا تیپ را بر آن گذاشت  و افراد باقیمانده این یگان در لشگر 19 گارد شوروی ادغام شدن . دیگر سوختی ومهمات آنچنانی برای  المانی ها  باقی نمانده بود . هزاران  سرباز  کمکی ارتش سرخ هم به منطقه اعزام شده بودن و با تشکیل یک خط پدافندی هر حمله ایی را در هم میکوبیدن  قدرت آلمانی ها  در همین حد بود هر چند نه فرماندهان های شوری و لهستانی انتظار این حمله به این شکل را نداشتن غرور و سهل انگاری لهستانیها به شدت برایشان گران تمام شد اگر ورماخت نیرو وتجهیزات بیشتر داشتن مطمئنا پیشروی ها ادامه پیدا میکرد. در 26 اوریل نبرد بوتزن به پایان رسید هر چند تا 28 آوریل یشرویها ادامه داشت هیتلر که خود در برلین در محاصره بود واخرین روزهای عمرش را سپری می کرد در پیامی این پیروزی را تبریک گفت . نبرد بوتزن باردیگر نشان داد دست کم گرفتن دشمن میتواند  بهای سنگینی داشته باشد  موضوعی که ارتش سرخ  چند ماه قبل تر  در چهل کیلومتری  بواتزن یعنی شهر لوبان بخوبی متوجه ان شد المان  تا دقایق اخر هم زهر دار است  .  این نبرد اخرین پیروزی آلمان در جنگ جهانی دوم محسوب میشود . البته بعد این هم در چند عملیات که برای عقب نشینی به سمت نیروهای غربی صورت گرفت المانی ها موفقیت های داشتن  اما نمی توان به آنها به چشم یک عملیات تهاجمی نگاه کرد و بیشتر برای فرار کردن از دست ارتش سرخ وپناه بردن به نیروهای غربی بود
       
       

       
      خطوط درگیری بعد از باز پس گیری چند شهر وشهرک از جمله بوتزن
       
       
      در نبرد بوتزن حد فاصل 21 تا 28 اوریل بین 18 تا 25  هزار سرباز لهستانی کشته زخمی ومفقود شدن  المان ها تلفات خود را 1600 نفر اعلام کردن
       716 غیر نظامی المانی هم در این درگیریها کشته شدن در مجموع 1000 سرباز المانی کشته شده در طول جنگ در قبرستان  این شهر به خاکسپرده شدن بخش زیادی متعلق به بازه زمانی 16 تا 28 اوریل می باشد
      براساس امار ارتش دوم لهستان 5000 هزار سرباز لهستانی کشته 2800 نفر مفقود و نزدیک به 11 هزار نفر زخمی شده همچنین  لهستانی ها امار تلفات آلمان ها را تا 6500 (کشته زخمی ومفقود اسیر) اعلام کردن
      200 دستگاه تانک و زرهپوش ارتش دوم لهستان هم در این درگیریم منهدم شدن. از تلفات ارتش سرخ اماری در دسترس نیست.
       
      منابع : 
       
       
      https://en.topwar.ru/141697-srazhenie-za-bautcen-poslednyaya-pobeda-vermahta.html
       
      https://weaponews.com/history/28788-the-battle-of-bautzen-the-last-victory-of-the-wehrmacht.html
       
      https://en.wikipedia.org/wiki/Battle_of_Bautzen_(1945)
       
      https://www.berlinexperiences.com/the-battle-of-berlin-1945-a-day-by-day-account/
    • توسط MR9
      نبل ورفر در برابر کاتیوشا
       
      تاریخچه و منشاء استفاده از آنچه که امروز در سازمان رزم نیروهای نظامی ، توپخانه موشکی (Rocket artillery) نامیده می شود ، از یک  سابقه بسیار طولانی ، بویژه  ارتشهای ایران و یونان باستان برخوردار است  ، با این حال ، این چینی ها و بدنبال آنها ، مغولان بودند که از این جنگ افزار به شکل گسترده ای در میدان نبرد استفاده نمودند . این سلاح در قرن سیزدهم وارد اروپا گردید و در دو قرن پیاپی ( شانزدهم و هفدهم ) مورد استفاده ارتشهای درگیر قرار گرفت ، ولی به ناگاه ، تا اواسط نیمه نخست قرن بیستم میلادی به دست فراموشی سپرده شد . اما  شروع جنگ جهانی دوم ، این وضعیت را دگرگون کرده و دو طرف متخاصم ، یعنی ارتش آلمان و ارتش سرخ اتحاد شوروی ، بسرعت تبدیل به اصلی ترین  کاربران این سلاح درآمدند .
       
      دریک بازه زمانی بیست و پنج ساله ، ارتش اتحاد شوروی ، طیف وسیعی از راکتهای توپخانه ای را که عمدتا" با شناسه مشهور کاتیوشا ( کاترینا ) و یا براساس کدگذاری آلمانی ، " Stalin’s Organs" شناخته می شد را طراحی ، تولید و به کار گرفت که شامل نمونه های :
       
      ام-8 ، کالیبر 82 م.م
      ام-13 با کالیبر 132 م.م
      ام-30 / ام-31  کالیبر 300 م.م
       
      این موشکها عمدتا" بر روی کشنده های متنوع روسی حمل و شلیک می شدند که عبارت بود از :
       

       
      کشنده زایس -6 ، با ترکیب 4×6 ، شناسه BM-8-36
       

      کشنده استودبیکر، با ترکیب 6×6 ، شناسه BM-8-48
       

       
      تانک سبک T-60  ، ، شناسه BM-8-24
       

      خودروهای متنوع ساخت شوروی یا انواع وارداتی ، با شناسه BM-13-16( در این تصویر کشنده GMC ایالات متحده )
       

      کشنده زایس -6/ کشنده استودبیکر ، با شناسه BM-31-12
       
      ( در این تصویر سوار بر یک خودروی شنی دار )
       
      در مدت مشابه ، ورماخت ، نیز  موفق شد تا هفت نمونه از راکت انداز خود با شناسه " Nebelwerfer" طراحی ، تولید و درسازمان رزم خود به کار گیرد که شامل :
       

      نبل ورفر 41 ، کالیبر 150 م.م
       

      نبل ورفر 42 ، کالیبر 210 م.م
       
      راکت انداز41/42 /schweres Wurfgeraet 40 ، کالیبر310/320 /280/300م.م
       
       
       

       
       
      راکت انداز Raketenwerfer 56 ، کالیبر 300م.م
       
      راکت اندازهای آلمانی نیز بر روی طیف وسیعی از خودروهای موجود در ارتش این کشور ، شامل نیمه شنی ها ( به مانند SdKfz.251 ، Maultier ، Schwere Wehrmachtschlepper ) ، تانک های به غنیمت گرفته شده از ارتش فرانسه ( شامل Hotchkiss H-35 / 38 / 39, Renault UE / AMX UE ) و همچنین نفربرهای فرانسوی ( شامل Somua MCG / MCL) نصب وبکار گرفته می شدند .
       
      براساس یک اشتباه تاریخی ، ارتش سرخ عمدتا" بعنوان نخستین سازمان مسلح بکارگیرنده راکتهای توپخانه ای در جنگ دوم جهانی ذکر شده است ، در حالی که ورماخت ، از نخستین روزهای شروع عملیات بارباروسا (22 ژوئن 1941 ) ، چهار تیپ موشکی را در جبهه  شرقی به کار  گرفت ، تا جایی که  نخستین آتشباری علیه یگانهای روسی ، در ساعت 3:15 صبح روز 22 ژوئن توسط این جنگ افزار صورت پذیرفت  . در حالی که ارتش شوروی ، دیرتر از ورماخت ، یعنی در 14 یا 15 ژوئیه 1941، از این جنگ افزار ،  علیه یک ایستگاه راه آهن Orsza ( در طول بزرگراه مینسک - مسکو )  ، که توسط یگانهای گروه ارتشهای مرکز به تصرف در آمده بود ، استفاده نمود .
       
      پی نوشت :
       
      1- ظاهرا" ، ورماخت در ابتدا از این سلاح در ماموریت های ایجاد پرده دود برای کمک به پیشروی یگانهای مکانیزه ، استفاده می نمود ،  با این حال برخی منابع معتقدند ، فرماندهان آلمانی با مشاهده تاثیر رعب انگیز شلیک صدها موشک روسی در یک محدوده کوچک ، بتدریج از این راکت اندازها برای هدف قرار دادن صفوف متراکم پیاده نظام روسی ، مسیرهای  منتهی به خطوط  مقدم و نقاط لجستیکی استفاده نمودند .
       
      2- براساس اسناد منتشر شده سرویس های اطلاعاتی اتحاد شوروی در دوران پس از فروپاشی ، با ورود راکت اندازهای کاتیوشا به سازمان رزم ارتش سرخ ، خدمه این سلاح ها ، عمدتا" از پرسنل NKVD انتخاب می شدند که این مساله نشاندهنده محرمانه بودن چنین سلاح هایی می بود .
       
      3- این تاپیک در مهرماه سال 1399 خورشیدی با تجمیع مطالب پراکنده در انجمن تشکیل شد .
  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.