sina12152000

تاپیک جامع سرلشکرخلبان شهید غفور جدی

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=center]سرتیپ خلبان شهید غفور جدی[/align]

غفور جدی اردبیلی سومین فرزند از یک خانواده هشت نفره بود که در سال ۱۳۲۴ در خانواده ای سرشناس در شهر اردبیل چشم به جهان گشود.
jeddi.jpg
پدرش فردی زحمتکش و از بانیان برگزاری مراسم عزاداری ابا عبد الله الحسین بود. عفور پس از قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا می کند. پس از گذراندن دوره مقدماتی پرواز در اواخر سال 1348 برای طی دوره تکمیلی به ایالات متحده فرستاده شده، هوشمندی، جسارت و دلاوری خاصی از خود به نمایش می گذارد. پس از پایان امتحانات که اعطای وینگ خلبانی به جدی را در پی داشت، از طرف نماینده نیروی هوایی ایالات متحده تماسی با خانواده شهید برقرار می شود مبنی بر اینکه آمریکایی ها برای جذب ستوان دوم خلبان غفور جدی رضایت نیروی هوایی ایران را جلب کرده و فقط رضایت خانواده وی باقی می ماند. پدر شهید که هم اکنون به رحمت خدا رفته فقط در یک جمله به نماینده آمریکایی ها می گوید: من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام!

بدین ترتیب جدی در سال 1350 به کشور بازگشته و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل می شود. وی با آغاز دوره خدمت، در هیچ برهه ای تدبیر و شجاعت را کنار نگذاشت تا اینکه در روز 23 اردیبهشت ماه سال 1352 عملاً در بوته آزمایش قرار گرفت. عقربه ها ساعت 2 بعد از ظهر را نشان می داد که ستوان یکم خلبان غفور جدی به عنوان فرمانده هواپیمای فانتوم در کابین جلو پس از بازرسی هواپیما، خزش به ابتدای باند و اجازه از برج مراقبت در گرمای شیراز به آسمان بال می گشاید. بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابه های فرود، جنگنده لرزش های خفیفی حول محور عرضی از خود بروز می دهد. جدی در ابتدا تصور می کند که این لرزش به خاطر گردابه های بجای مانده از پرواز جنگنده های جلویی است اما پس از خارج کردن موتور ها از حالت پس سوز، مشکل نه تنها مرتفع نمی شود بلکه شدت می یابد. به مدت چند ثانیه بعد، چراغهای متعدد هشدار دهنده از کار افتادن سامانه های هواپیما به طور متوالی روشن و خاموش می شوند به طوری که وی در تشخیص اینکه کدام سامانه دچار نقص شده، کدامیک مشکلش برطرف گردیده و کدامیک اصلاً مشکلی ندارد کاملاً سردرگم می شود. بلافاصله هواپیما نوسان های پردامنه ای از خود به نمایش می گذارد و ناگهان با زاویه شدیدی شروع به اوجگیری می کند. تلاش جدی در دادن دسته فرامین جنگنده به جلو و در آوردن آن از حالت اوجگیری که لحظه به لحظه خطر واماندگی را در پی داشت بی نتیجه می ماند. ناگهان جنگنده در آسمان وامانده و جدی با هماهنگی خلبان کابین عقب، اهرم خروج اضطراری وی را فعال می کند و کمک خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمین فرود می آید. در این لحظه غفور مصمم تر از قبل دوباره تلاش خود را برای کنترل دسته فرامین را آغاز کرده و خوشبختانه کنترل جنگنده سرکش را به دست می آورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را نشان می دهد اما این بار نیز مقهور اجرای دستورالعمل های پروازی صحیح از طرف جدی می شود. بدین گونه ستوان یکم خلبان غفور جدی با سالم به زمین نگه نشاندن پرنده ای به ارزش میلیون ها دلار، به دریافت یک درجه ترفیع مفتخر می شود. وی در مراسم تشویق و تقدیر در بیان این دلاوری خود می گوید: عامل موفقیتم را یاد خدا، حفظ خونسردی و اجرای دقیق دستورالعمل های پروازی می دانم. جدی در ادامه برای انجام وظیفه به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل و سپس در شهریور 1355 برای طی دوره امنیت پرواز از آذر مرداد 55 تا مرداد 56 دوباره به ایالات متحده سفر می کند. پس از مراجعت، به پایگاه ششم شکاری بوشهر باز می گردد. این پایگاه آخرین پایگاه خدمتی شهید خلبان جدی بود. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که سمت فرماندهی بازرسی و امنیت پرواز پایگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق علیه باطل می شود.

غفور جدی تعصب خاصی نسبت به خانواده خود داشت. با شروع ماموریت های جنگی در آغاز هر عملیات تلفنی، از خانواده خود حلالیت می طلبید.

در کتاب ثبت پروازی وی قبل از جنگ پرواز با بزرگانی چون شهید بزرگوار سرهنگ جواد فکوری (بعنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو) امیر سرتیپ دوم فرج الله براتپور (در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو)، شهید سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی (در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم می خورد. در اردیبهشت سال ۵۲ با توجه به شجاعتی که جدی از خود نشان داد و توصیفش رفت، از طرف نیروی هوایی ۳ ماه مرخصی تفریحی ایالات متحده به وی داده می شود. غفور در این سفر سیاحتی از تفریح منصرف شده و گواهینامه خلبانی بویینگ ۷۴۷ را نیز دریافت می کند. با شروع جنگ، بعضی از خائنین به زعم خود قصد تشویق غفور به ترک ایران را داشتند که وی در پاسخ به آنها این چنین گفت: این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده، ما برای چنین روزهایی تربیت شده ایم.
jeddi1.jpg
در نیمه ها آبان ماه ۱۳۵۹ تقریباً یک ماه و نیم از آغاز جنگ گذشته بود و مادر شهید جدی ماه ها بود که فرزند خود را ندیده بود. از طرفی حجم عملیات های محوله به پایگاه بوشهر به حدی بود که غفور صلاح نمی دید همرزمان خود را برای مدت طولانی تنها بگذارد. بنابراین قرار شد که مادرش به تهران بیاید و غفور نیز به وی بپیوندد. برگه مرخصی برای روز ۱۷ آبان صادر شده بود و غفور از شب قبل وسایل سفر خود را مهیا نموده بود. طبق برنامه قرار بود ۲ نوبت عملیات جنگی با حضور جدی انجام گردد و سپس به مرخصی برود. دو نوبت پرواز با موفقیت انجام شد و خلبان غفور جدی از کمک خود سروان خلبان خلج به قصد ترک پایگاه خداحافظی کرد. به محض اینکه آنها از هم جدا شدند دوباره ماموریتی به غفور ابلاغ گردید که شهید جدی بلافاصله به خلج می گوید: آماده شو برویم! آیا او می دانست که این ماموریتی بی بازگشت است و بال های آهنین جنگنده به بال هایی تبدیل خواهند شد و وی را تا عرش الهی همراهی خواهند کرد؟! گویی به او الهام شده بود طوری که در آخرین درخواست حلالیت همه را ناخودآگاه آماده شهادت خود کرده بود. وی حتی در اقدامی که تا آن زمان بی سابقه بود ساعت و گردنبند الله خود را به سرباز خود تقدیم می کند. آری غفور دیگر باز نمی گردد!
حصر آبادان در حال تکمیل بود و سیل تسلیحات سنگین ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ایران. سومین پرواز عملیاتی سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی و سروان خلبان خلج بمباران کاروان توپ های توپخانه سنگین دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شکافته و خود به مثابه بمب هایش به قلب دشمن هجوم می برد. ماموریت به خوبی انجام می شود و ضربه مهلکی به کاروان مزبور وارد می آید. غفور گردشی کرده و راه وطن را در پیش می گیرد. در همین لحظه ناگهان موشک زمین به هوای خصم زبون صدمات عمده ای را به پیکر مرکب آهنین وی وارد می آورد. اما غفور جدی خلبانی نبود که بگذارد حتی لاشه عقابش به دست کرکس بیفتد. آتش لحظه به لحظه زبانه های بلندتری به خود می گرفت. هر دو خلبان با توجه به از بین رفتن مقدار زیادی از سطوح کنترل دم و همچنین نداشتن فشار هیدرولیک، با تمام قدرت سعی داشتند جنگنده را در حالت پروازی نگهدارند. با تلاش و همت ستودنی هر دو خلبان، جنگنده F-4 به نخستین نقطه نشانه زمینی سرزمین های تحت کنترل نیرو های خودی که همان رودخانه بهمن شیر بود می رسد. گرمای سوزان شعله ها اینک کابین عقب را کاملاً آماج ضربات خود قرار داده بود و ماندن در هواپیما دیگر به صلاح نبود. در لحظه ای که هر دو خلبان تصمیم به خروج اضطراری از جنگنده می گیرند، ارتفاع پرواز بسیار پایین بود و تلاش جدی هم برای اوج گیری به جایی نمی رسید. به ناچار دو خلبان دستگیره خروج اضطراری روی صندلی را کشیده و به بیرون پرتاب می شوند. با توجه به اینکه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراری می کند، در ارتفاع بالاتری از جنگنده خارج می شود و به سلامت به زمین می رسد اما راکت های صندلی شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی در ارتفاع پایین تری فعال می شود و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودی سقوط جدی را پیدا می کند و نه صندلی مجال جدا شدن از خلبان را می یابد. در نتیجه غفور با سرعت بالایی به زمین برخورد می کند.

پیکر پاک شهید جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای C-130 به پایگاه دوم شکاری منتقل می شود. مردم شهید پرور و انقلابی اردبیل با شنیدن خبر شهادت غفور جدی با پای پیاده عازم تبریز می شوند و تقریباً نیمی از جاده ۱۵۰ کیلومتری آن را می پیمایند تا اینکه جنازه شهید به وسیله آمبولانس به غسالخانه اردبیل انتقال می یابد. امام جمعه اردبیل با اینکه از نظر شرعی نیازی به غسل شهید نیست، خود شخصاً این کار را انجام می دهد و بر پیکر پاک شهید نماز می گذارد.

برادر شهید که قبل از غسل، پیکر غفور را دیده بود برایمان گفت: با توجه به شدت ضربه وارده که شکستگی دنده ها، پارگی اعضای داخلی بدن و خونریزی داخلی را در پی داشت، تنها لخته خونی از دهانش جاری شده و مقداری خون مردگی در پهلویش به چشم می خورد. پیکر کاملاً سالم بود و تبسمی بر روی لبانش داشت. گویی اگر به اسم صدایش می کردی از خواب بیدار می شد!

تشییع جنازه بسیار با شکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور ملت انقلابی اردبیل برای شهید برگزار گردید و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ آغاز حرکت دسته های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر شهید به رسمی ماندگار بدل گردید. پدر شهید هنگام شهادت غفور گفت: امانتی بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.

شهید سرهنگ ۲ خلبان غفور جدی علاقه خاصی به پرواز بر پهنه نیلگون خلیج فارس داشت و در زمان شهادت، در طی ۴۵ روز ۸۰ پرواز جنگی را در کارنامه پروازی خود ثبت کرده بود.

پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و شخص شهید بزرگوار سرهنگ خلبان جواد فکوری برای بزرگداشت مقام شامخ شهید از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل می آید. در آن ملاقات شهید فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی شهید غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با شهید جدی داشتم.
jeddi2.jpg

منبع

زندگی نامه و خاطرات خلبانان شهید ارتش جهوری اسلامی ایران

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
روحش شاد

با اين ضربه اي كه خورده پيدا كردن پيكرش هم غيرممكن به نظر ميرسيده همين كه سالم بوده واقعا معجزه هست

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

خدا بیامرزدش با این مردان بود که کشور توانست سرپا ایستد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
نكته خاصي كه در تمام اين خاطرات به چشم ميخوره هوش و ذكاوت بالاي اين غيور مردان بود.
كه بر اثر اصابت و نه بر اثر سهل انگاري به درجه رفييع شهادت ناپل امدن.
روحش قرين رحمت حق

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون سینا خان.
یاد همه شهدا بخصوص این شهید خلبان بزرگوار گرامی باد.
راهشان پر رهرو.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

مقدمه:

از شهيدان گفتن و از آنها نوشتن كار ما نيست و به گفته شاعر «كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ * كار ما شايد اينست كه در افسون گل سرخ شناور باشيم». گويي خداوند آنها را از روز تولد گزينش كرده بود تا در روز موعود با روي گشاده به دعوتش لبيك بگويند. پرسنل شجاع ارتش جمهوري اسلامي ايران با استفاده از تجهيزات و تسليحات پيشرفته خود در مقابل تسليحات فوق‌پيشرفته و به روز تحويل ارتش عراق بر روي كاغذ و معادلات كلاسيك نظامي حرفي براي گفتن نداشتند. زماني كه در كنار هواپيما و تانك و توپ، نيروي ديگري به نام نيروي ايمان و عقيده وارد مي‌شود توازن قوا به هم ريخته و معادلات جديدي وارد آن مي‌شود. ايران كه در جنگ تحميلي حقيقتا مظلوم واقع شده بود، جان بركفاني را به ميدان نبرد عرضه كرد تا مجري غيرت ايراني باشند. شهيد سرهنگ دوم خلبان غفور جدي از جمع شهدايي بود كه به كفتارهاي رژيم بعث ثابت كرد كه اين بيشه خالي از شير نيست. اين شهيد بزرگوار كه در فاصله كوتاهي پس از آغاز جنگ به لقاءا... پيوست تمام توان خود را در راه پيشبرد اهداف نيروي هوايي به كار بست. در گفتگويي كه در خدمت خانواده شهيد بوديم شرح مختصري از زندگاني شهيد رفت كه در ادامه مي‌خوانيد.

«ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل‌الله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون»

«غفور جدي اردبيلي» سومين فرزند از خانواده‌اي هشت نفره در سال 1324 در خانواده‌اي سرشناس در شهر اردبيل چشم به جهان گشود. پدرش فردي زحمتكش و از بانيان برگزاري مراسم عزاداري اباعبدالله‌الحسين در اردبيل بود. غفور پس از پايان تحصيلات متوسطه در سال 1347 پس از قبولي در آزمون ورودي، به دانشكده خلباني نيروي هوايي ارتش راه پيدا مي‌كند. پس از گذراندن دوره مقدماتي پرواز در اواخر سال 1348 براي طي دوره تكميلي به ايالات متحده فرستاده شده، هوشمندي، جسارت و دلاوري خاصي از خود به نمايش مي‌گذارد. پس از پايان امتحانات كه اعطاي وينگ خلباني به جدي را درپي داشت، از طرف نماينده نيروي هوايي ايالات متحده تماسي با خانواده شهيد برقرار مي‌شود مبني بر اين‌كه امريكايي‌ها براي جذب ستوان دوم خلبان غفور جدي رضايت نيروي هوايي ايران را جلب كرده و فقط رضايت خانواده وي باقي مي‌ماند. پدر شهيد كه هم‌اكنون به رحمت خدا رفته فقط يك جمله به نماينده امريكايي‌ها مي‌گويد: «من فرزندم را براي ميهنم پرورش دادم!»

بدين ترتيب جدي در سال 1350 به كشور بازگشته و طبق امريه ستاد فرماندهي نيروي هوايي به پايگاه هفتم شكاري شيراز منتقل مي‌شود. با آغاز وظيفه سربازي وطن، در هيچ بر‌هه‌اي تدبير و شجاعت را كنار نگذاشته تا اين‌كه در روز 23 ارديبهشت ماه 1352 عملا در بوته آزمايش قرار مي‌گيرد. عقربه‌ها ساعت 2 بعدازظهر را نشان مي‌داد كه ستوان يكم خلبان غفور جدي به عنوان فرمانده هواپيماي فانتوم در كابين جلو پس از بازرسي هواپيما، خزش به ابتداي باند و اجازه از برج مراقبت در گرماي شيراز به آسمان بال مي‌گشايد. بلافاصله پس از برخاست و جمع شدن ارابه‌هاي فرود، جنگنده لرزشهاي خفيفي حول محور عرضي از خود بروز مي‌دهد. جدي در ابتدا تصور مي‌كند كه اين لرزش به خاطر گردابه‌هاي بجاي مانده از جنگنده‌هاي جلويي است اما پس از خارج كردن موتورها از حالت پس‌سوز، مشكل نه تنها مرتفع نشده بلكه شدت مي‌يابد. به مدت چند ثانيه بعد چراغهاي متعدد هشداردهنده از كار افتادن سامانه‌هاي هواپيما به‌طور متوالي روشن و خاموش مي‌شوند به‌طوري كه وي در تشخيص اين‌كه كدام سامانه دچار نقص شده، كداميك مشكلش برطرف شده و كداميك اصلا مشكلي ندارد كاملا سردرگم مي‌شود. بلافاصله هواپيما نوسانهاي پردامنه‌اي از خود به نمايش گذاشته و ناگهان با زاويه شديدي شروع به اوجگيري مي‌نمايد. تلاش جدي در دادن دسته فرامين جنگنده به جلو و درآوردن آن از حالت اوجگيري كه لحظه به لحظه خطر واماندگي را درپي داشت بي‌نتيجه مي‌ماند. جنگنده در آسمان وامانده و جدي با هماهنگي خلبان كابين عقب اهرم خروج اضطراري وي را فعال كرده و كمك خلبان در ادامه به سلامت با چتر به زمين فرود مي‌آيد. در اين لحظه غفور مصمم‌تر از قبل دوباره كلنجار خود با دسته فرامين را آغاز كرده و خوشبختانه كنترل جنگنده سركش را به دست مي‌آورد. در راه بازگشت به فرودگاه، جنگنده دوباره همان رفتار را از خود نشان مي‌دهد اما اين بار نيز مقهور اجراي دستورالعملهاي پرواز از طرف جدي مي‌شود. بدين‌گونه ستوان يكم خلبان غفور جدي با سالم به زمين نشاندن اسلحه‌اي به ارزش ميليونها دلار به دريافت يك درجه ترفيع مفتخر مي‌شود. وي در مراسم تشويق و تقدير در بيان اين دلاوري خود مي‌گويد: «عامل موفقيتم را حفظ خونسردي و اجراي دقيق دستورالعملهاي پروازي مي‌دانم.»1

جدي در ادامه براي انجام وظيفه به پايگاه سوم شكاري همدان منتقل و سپس در شهريور 1355 براي طي دوره امنيت پرواز از آذر 55 تا مرداد 56 دوباره به ايالات متحده سفر مي‌كند. پس از مراجعت، به پايگاه ششم شكاري بوشهر باز مي‌گردد. اين پايگاه آخرين پايگاه خدمتي شهيد خلبان جدي بود. با شروع جنگ تحميلي در حالي‌كه سمت فرماندهي بازرسي و امنيت پرواز پايگاه را به عهده داشت فعالانه وارد صحنه نبرد حق عليه باطل مي‌شود.

غفور جدي تعصب خاصي نسبت به خانواده خود داشت. با شروع ماموريتهاي جنگي در آغاز هر عمليات تلفني از خانواده خود حلاليت مي‌طلبيد. در كتاب ثبت پروازي وي قبل از جنگ پرواز با بزرگاني چون شهيد بزرگوار سرهنگ «جواد فكوري» (بعنوان فرمانده گردان 71 شكاري، كابين جلو)2، امير سرتيپ دوم «فرج‌الله براتپور» (در آن زمان سروان، هم كابين جلو و هم عقب)، شهيد سرتيپ خلبان «عليرضا ياسيني» (در آن زمان ستوان دوم) و بسياري ديگر به چشم مي‌خورد. در ارديبهشت سال 52 با توجه به شجاعتي كه جدي از خود نشان داد و توصيفش رفت، از طرف نيروي هوايي 3 ماه مرخصي تفريحي ايالات متحده به وي داده مي‌شود. غفور در اين سفر سياحتي از تفريح منصرف شده و گواهينامه خلباني بويينگ 747 را نيز دريافت مي‌كند. با شروع جنگ بعضي از خائنين به زعم خود قصد تشويق غفور به ترك ايران را داشتند كه وي در پاسخ آنها اين چنين گفت: «در زمان صلح براي تفريح ما خرج نشده، ما براي چنين روزهايي تربيت شده‌ايم.»

در نيمه آبان 1359 در حالي‌كه يك ماه و نيم از آغاز جنگ گذشته و مادر در اين مدت و چه بسا بيشتر فرزند خود را نديده بود. از طرفي حجم عملياتهاي محوله به پايگاه بوشهر به حدي است كه غفور صلاح نمي‌بيند همرزمان خود را براي مدت طولاني تنها بگذارد. بنابراين قرار شد كه مادر به تهران بيايد و غفور نيز به وي بپيوندد. برگه مرخصي روز 17 آبان صادر شده و غفور از ديشب وسايل سفر خود را مهيا مي‌كند. طبق برنامه قرار بود 2 سورتي عمليات جنگي انجام داده و سپس به مرخصي اعزام شود. دو سورتي پرواز با موفقيت انجام شده و سرهنگ دوم غفور جدي از كمك خلبانش سروان خلبان «خلج» به قصد ترك پايگاه خداحافظي مي‌كند. آنها از هم جدا مي‌شوند ولي دوباره ماموريتي به غفور ابلاغ مي‌شود. بازگشته و به خلج مي‌گويد: «آماده شو برويم.» آيا او مي‌دانست كه اين ماموريتي بي‌بازگشت است و بالهاي آهنين جنگنده به بالهايي تبديل خواهند شد كه تا عرش الهي او را همراهي خواهد كرد؟! گويي به او الهام شده بود طوري كه در آخرين درخواست حلاليت همه را ناخودآگاه آماده شهادت خود كرده بود. وي حتي در اقدامي كه تا آن زمان بي‌سابقه بود ساعت و گردنبند «الله» خود را به سرباز خود تقديم مي‌كند. آري غفور ديگر باز نمي‌گردد!

حصر آبادان در حال تكميل بود و سيل تسليحات سنگين ارتش عراق از محور بصره در حال ورود به مرز ايران. سومين پرواز عملياتي سرهنگ 2 خلبان غفور جدي و سروان خلبان خلج بمباران كاروان توپهاي توپخانه سنگين دشمن در اطراف بصره بود. فانتوم با قدرت آسمان را شكافته و خود به مثابه بمبهايش به قلب دشمن هجوم مي‌برد. ماموريت به خوبي انجام شده و ضربه مهلكي به كاروان مزبور وارد مي‌آيد. غفور گردشي كرده و راه وطن را در پيش مي‌گيرد. در همين لحظه ناگهان موشك زمين به هواي خصم زبون صدمات عمده‌اي بر پيكر مركب آهنين وي وارد مي‌آورد. اما غفور جدي خلباني نبود كه بگذارد حتي لاشه عقابش به دست كركس بيفتد. آتش لحظه به لحظه زبانه‌هاي بلندتري به خود مي‌گرفت. هر دو خلبان با توجه به از بين رفتن مقدار زيادي از سطوح كنترل دم و همچنين نداشتن فشار هيدروليك با تمام قدرت در حال پروازي نگهداشتن جنگنده بودند. با تلاش و همت ستودني هر دو خلبان، جنگنده F-4 به نخستين نقطه نشانه زميني سرزمينهاي تحت كنترل نيروهاي خودي كه همان رودخانه بهمنشير بود مي‌رسد. گرماي سوزان شعله‌ها اينك كابين عقب را كاملا آماج ضربات خود قرار داده و ماندن در هواپيما ديگر به صلاح نبود. در لحظه‌اي كه هر دو خلبان تصميم به خروج اضطراري از جنگنده را مي‌گيرند ارتفاع پرواز بسيار پايين بود و تلاش جدي براي اوجگيري به جايي نرسيد. به ناچار دو خلبان دستگيره خروج اضطراري روي صندلي را كشيده و به بيرون پرتاب مي‌شوند. با توجه به اين‌كه خلبان خلج زودتر اقدام به خروج اضطراري مي‌كند، در ارتفاع بالاتري از جنگنده خارج شده و به سلامت به زمين مي‌رسد اما راكت‌هاي صندلي شهيد سرهنگ 2 خلبان غفور جدي در ارتفاع پايين‌تري روشن شده و متاسفانه نه چتر فرصت گرفتن سرعت عمودي سقوط جدي را پيدا مي‌كند و نه صندلي مجال جدا شدن از خلبان را مي‌يابد. در نتيجه غفور با سرعت بالايي به زمين برخورد مي‌كند.

پيكر پاك شهيد جدي به تهران و از آنجا به وسيله هواپيماي C-130 به پايگاه دوم شكاري منتقل مي‌شود. مردم شهيدپرور و انقلابي اردبيل با شنيدن خبر شهادت غفور جدي با پاي پياده عازم تبريز مي‌شوند و تقريبا نيمي از جاده 150 كيلومتري آن را مي‌پيمايند تا اين‌كه جنازه شهيد به وسيله آمبولانس به غسالخانه اردبيل انتقال مي‌يابد. امام جمعه اردبيل با آن‌كه شهيد غسل و كفن ندارد خود شخصا اين كار را انجام داده و بر پيكر شهيد نماز مي‌گذارد.

برادر شهيد كه قبل از غسل، جنازه غفور را ديد برايمان گفت: «با توجه به شدت ضربه وارده كه شكستگي دنده‌ها، پارگي اعضاي داخلي بدن و خونريزي داخلي را درپي داشت، تنها لخته خوني از دهانش جاري شده و مقداري خون‌مردگي در پهلويش به چشم مي‌خورد. جسد كاملا سالم بوده و تبسمي بر روي لبانش نقش بسته بود. گويي اگر به اسم صدايش مي‌كردي از خواب بيدار مي‌شد.» تبسم مزبور را افرادي كه جنازه شهيد جدي را در تهران ديده بودند نيز نقل كرده‌اند.

تشييع جنازه بسيار باشكوهي كه مقارن شد با ايام عزاداري حسيني با حضور ملت انقلابي اردبيل براي شهيد برگزار شده و به مدت يك هفته در شهر عزاي عمومي اعلام مي‌شود و از آن تاريخ آغاز حركت دسته‌هاي عزاداري شهر از مقابل منزل پدر شهيد به رسمي ماندگار تبديل شد. پدر شهيد هنگام شهادت غفور گفت: «امانتي بود دست ما كه خداوند آن را پس گرفت.»

در راديو عراق كه به نام، سرنگوني هواپيماي شهيد جدي را اعلام كرده بود تا 3 روز جشن و شادماني برقرار بود.

شهيد سرهنگ 2 خلبان غفور جدي علاقه خاصي به پرواز بر پهنه نيلگون خليج فارس داشت و در زمان شهادت در طي 45 روز 80 پرواز جنگي را در كارنامه پروازي ثبت كرده بود.

پس از شهادت از طرف ستاد فرماندهي نيروي هوايي و شخص شهيد بزرگوار سرهنگ خلبان «جواد فكوري» براي بزرگداشت مقام شامخ شهيد از خانواده وي به آن مركز دعوتي به عمل مي‌آيد. در آن ملاقات شهيد فكوري به عنوان فرمانده سابق گردان 71 شكاري (گردان پروازي شهيد غفور جدي) گريست و گفت: «من خاطرات خوبي با شهيد جدي داشتم.»

در ادامه امام خميني (ره) رهبر كبير انقلاب و شهيد بزرگوار سرتيپ ستاد «والي‌الله فلاحي»، جانشين وقت ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران به خط خود و طي لوح‌هاي جداگانه‌اي شهادت غفور را به خانواده‌اش تسليت گفتند.

غفور جدي عاشق حضرت ابوالفضل و از محبان پرشور اهل بيت بود. اميد است ما نيز در سنگر فرهنگي ادامه‌دهنده راه شهيدان باشيم. در پايان از خانواده معظم شهيد غفور جدي به خصوص آقايان «عادل جدي» و «پويان افشين‌نژاد» به خاطر همكاري صميمانه با ما براي تهيه اين مطلب كمال تشكر را داريم.
منبع

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

بسم الله الرحمن الرحیم



http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/kkbl42ikzwgre9fyy36h.jpg



شهر قهرمان پرور اردبیل یکی از روزهای سرد خود را سپری می کرد ولی خانواده جدی منتظر هدیه ای خداوندی بودند. مظفر پدر خانواده از افراد سرشناس اردبیل و فردی مومن و زحمتکش بود که بدلیل ارادت خاصی که به امام حسین (ع) داشت و یکی از بانیان عزاداری ایشان بود، در میان مردم محله خیرآباد فردی شناخته شده بود . انتطار پدر و مادر به سر آمد و در سال 1324 فرزند سوم خانواده به دنیا آمد. نام او را غفور نهادند پسری که سال ها پای در رکاب نبرد نهاد و جانانه بر دشمن بعثی تاخت .دوران کودکی و تحصیل غفور در اردبیل به پایان رسید و او تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به تهران سفر کند. آمدن به تهران همانا و سر درآوردن غفور از دانشکده نیروی هوایی همانا . به این شکل غفور جدی در سال 1346 برای طی دوره مقدماتی خلبانی وارد نیروی هوایی شد . آموزش های مقدماتی خیلی سریع آغاز شد و غفور که از هوش بالایی برخوردار بود به سرعت شروع به یادگیری فنون و زبان انگلیسی نمود دوره مقدماتی پرواز غفور در تهران دوسال به طول انجامید که در این مدت او در فرودگاه قلعه مرغی پرواز با هواپیماهای تک موتور را تجربه نمود و سرانجام در سال 1348 به همراه دومین گروه دانشجویان اعزامی به خارج به کشور آمریکا سفر نمود تا دوره تکمیلی خلبانی خود را در این کشور سپری نماید . با ورود غفور به آمریکا فصلی نو در زندگی او آغاز گردید به شکلی که بعد از حدود 2 سال و در اوایل سال 1350 که آموزش های او در حال اتمام بود همگان را حیرت زده کرده بود. پروازهای غفور با مهارت مثال زدنی انجام می پذیرفت به شکلی که بارها توانست از استادان خود پیشی بگیرد و توانمندی خود را در هدایت هواپیما به رخ استادان آمریکایی بکشد و در نهایت در همین زمان موفق به اخذ گواهینامه خلبانی از ایالات متحده آمریکا گردید.



Iranian_F-4E_Phantom_II_armed_with_AGM-6





غفور را می خواهیم



ولی این پایان کار غفور در آمریکا نبود . نیروی هوایی آمریکا نمی خواست خلبان ماهری مثل غفور را از دست بدهد به همین دلیل دست به کار شد و طی مکاتباتی با نیروی هوایی ایران موافقت آنها را برای جذب و بکارگیری غفور جدی در نیروی هوایی آمریکا را جلب نمود فقط مانده موافقت خانواده غفور!در همین راستا نماینده نیروی هوایی آمریکا طی تماسی با خانواده غفور از پدر بزرگوار وی - که اکنون به رحمت خدا رفته است – سوال کرد که وی در پاسخ آمریکایی ها می گوید :

" من فرزندم را برای میهنم پرورش داده ام "





shahid-Jeddi.jpg





به این ترتیب غفور که به درجه ستوان دومی نیز مفتخر شده و در آمریکا نیز شاگرد اول شده است به ایران باز می گردد و خود را به فرماندهی پایگاه یکم شکاری تهران معرفی می نماید. چون او با نمره ممتاز گواهینامه خلبانی را اخذ کرده بود مختار بود که هر هواپیمایی که می خواهد با آن پرواز نماید خود انتخاب کند که غفور هواپیمای اف 4 را انتخاب می کند . در آن زمان این جنگنده فقط در تهران و شیراز خدمت می کرد که بر این اساس غفور به شیراز منتقل می شود و پرواز با هواپیمای اف 4 را در گردان 72 تاکتیکی شیراز که مسئولیت آن بر عهده سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری بود، آغاز می نماید . غفور با ورود به شیراز پروازهای آموزشی ، آزمایشی و تاکتیکی خود را همچون دیگر خلبانان پی گیری می نماید ولی دیگر زمان آن رسیده بود که او شایستگی خود را به فرماندهان فعلی خود نیز نشان دهد .


یک درجه ترفیع برای شجاعت و شهامت




بیست سوم اردیبهشت ماه سال 1352 عقربه های ساعت حدود 2 بعدازظهر را نشان می دهند که ستوانیکم غفور جدی خود را برای یک پرواز آزمایشی آماده می کند . هوابسیار گرم بود و دسته فانتوم ها برروی قرار گرفتند و ثانیه هایی بعد همگی در دل آسمان جای گرفتند . غفور به محض این که چرخ ها را می بندد متوجه تکان های خفیفی در هواپیما می شود که تصور می کند این تکان بخاطر گردابه های به جای مانده از جنگنده های جلویی باشد روی همین اصل به آن توجهی نمی کند ولی به محض خارج کردن هواپیما از حالت پس سوز نه تنها لرزش ها کم نمی شود بلکه بر شدت آن نیز افزوده می شود . در کمتر از یک دقیقه همه چراغ های قرمز رنگ کابین خلبان شروع به چشمک زدن می کند که همه آنها نشان از نقص فنی در هواپیما را می داد ولی غفور نمی دانست هواپیما چه ایرادی پیدا کرده است و کدام سامانه دچار مشکل شده است . در همین اثنا هواپیما تکان شدیدی می خورد و با زاویه زیاد شروع به اوج گیری می نماید . ستوان جدی سعی می کند به هر شکل ممکن هواپیما را از این حالت خارج نماید چون اگر این وضعیت ادامه پیدا می کرد احتمال استل موتور (خفگی کمپرسور) زیاد بود غفور هرچقدر تلاش می کند اهرم هدایت هواپیما را به جلو فشار دهد موفق نمی شود در همین کش و قوس وضع بدتر هم می شود. موتور جنگنده دچار واماندگی می شود و هواپیما به شدت شروع به کم کردن ارتفاع می نماید. ستوان جدی بی درنگ با هماهنگی خلبان کابین عقب اهرم خروج اضطراری را فعال می کند و خلبان کابین عقب موفق به خروج اضطراری از هواپیما می شود و با کمک چتر نجات سالم به زمین می رسد ولی قهرمان اردبیلی قصد خروج از هواپیما را ندارد غفور مصمم است به هرشکل ممکن هواپیما را نجات بدهد . تلاش او نتیجه می دهد و سرانجام موفق می شود جنگنده سرکش را در اختیار بگیرد درنگ جایز نبود بلافاصله به سمت پایگاه گردش کرد که ناگهان هواپیما دوباره شروع به تکان خوردن می کند ولی این بار هم ستوان موفق می شود جنگنده را در اختیار بگیرد و آن را بر روی باند پروازی به زمین بنشاند .



59.jpg






مرخصی تشویقی و یادگیری پرواز با 747



شهامت و رشادت مثال زدنی که ستوان جدی در این پرواز برای نجات یک هواپیمای چند میلیون دلاری به خرج می دهد او را مفتخر به دریافت یک درجه ترفیع می نماید . غفور در مراسم تشویق خود عامل موفقیتش را یاد خدا ، حفظ خون سردی و اجرای دقیق دستورالعمل های پروازی عنوان می کند . نیروی هوایی به پاس این شجاعت، خلبان خود او را به مرخصی سه ماهه تشویقی به آمریکا می فرستد. با رسیدن غفور به امریکا او از تفریح و گردش منصرف می شود و تصمیم می گیرد در مدتی که در آمریکا اقامت دارد گواهینامه خلبانی با هواپیمای مسافربری را نیز اخذ نماید که در این مهم نیز موفق است و گواهینامه پرواز با هواپیمای مسافربری بویینگ 747 را در آمریکا اخذ می نماید .پس از بازگشت از آمریکا هواپیمای اف 4 به پایگاه شکاری همدان نیز گسترش یافته بود که بر همین اساس ستوان غفور جدی به پایگاه همدان منتقل می شود و تا شهریور ماه سال 1355 به خدمت خود در این پایگاه ادامه می دهد تا این که در این ماه نیروی هوایی نام او را برای طی دوره امنیت پرواز در لیست اعزامی به آمریکا قرار می دهد و ستوان جدی در آذر ماه سال 1355 برای بار سوم به آمریکا می رود. غفور این دوره را نیز با موفقیت کامل پشت سر می گذارد و در مرداد ماه سال 1356 به ایران باز می گردد . پس از بازگشت ستوان جدی از آمریکا او به پایگاه شکاری بوشهر منتقل می شود که این آخرین پایگاهی بود که این شهید بزرگوار در آن خدمت می کرد .



دستان توطئه گر، غفور را از نیروی هوایی دور کرد




انقلاب به پیروزی رسید غفور در این زمان به عنوان استاد خلبان و معلم هواپیمای اف 4 در پایگاه بوشهر مشغول به خدمت بود همه چیز طبق روال عادی پیش می رفت و غفور که یک افسر منظبط و سخت گیر بود بعنوان فرمانده بازرسی و امنیت پرواز پایگاه بود تا این که سال 1359 آغاز شد . دست های دسیسه گر کمر به بدنامی غفور بسته بودند و بدلیل اوضاعی که در آن زمان بدلیل وقوع انقلاب بر نیروی هوایی حاکم بود و عناصری فرصت طلب به دنبال تسویه حساب های شخصی خود بودند و این باعث شد اوضاع برای غفور به خوبی به پیش نرود و نام او ناخواسته در لیست خلبانانی قرار گیرد که باید از نیروی هوایی تسویه حساب کنند . غفور با دلی رنجور شروع به تسویه از نیروی هوایی نمود و در مراحل نهایی تسویه او عراق از زمین هوا به ایران حمله ور شد .



می خواهم بجنگم نمی توانم دوستانم را تنها گذارم




با شروع جنگ غفور تصمیم گرفت به صورت داوطلبانه به نیروی هوایی بازگردد ولی تعدادی از خائنین او را تشویق به ترک ایران نمودند که غفور در جواب آنها می گوید : این همه هزینه در زمان صلح برای تفریح ما خرج نشده ، ما برای چنین روزهایی آموزش دیده ایم . ستوان جدی به دفتر فرماندهی وقت پایگاه مرحوم سرتیپ خلبان "مهدی دادپی" می رود و می گوید :


- اکنون زمان آن رسیده که جواب گوی خرجی باشم که برای من شده است. می خواهم بجنگم برایم مهم نیست چه اتفاقی افتاده و یا قرار است بیافتد. دینی به مملکتم دارم که باید آن را ادا نمایم. درجه هایم را هم نمی خواهم فقط می خواهم بجنگم نمی توانم دوستانم را تنها بگذارم .



مرحوم دادپی خواهش غفور را می پذیرد و با فرماندهی وقت نیرو شهید سرتیپ خلبان جواد فکوری تماس می گیرد و ایشان ضمن موافقت با درخواست غفور دستور می دهند درجه های او نیز بازگردانده شود .


  • Upvote 12

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.