hans

ناگفته‌هایی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.. ترسناک بود......

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

شما اقا سعيد نمي تونين با تخريب. نظر خودتونو اثبات كنيد من نظريه اي دادم كه به اين راحتي قابل رد كردن نيست و به خاطر اينكه پر واضح است شما عوام فرظ مي كنيد و اين واضح است كه امريكا و شوروي اولا بدون وجه اسلحه به عراق ندادند و دوم اسلحه هايي كه به عراق دادن اسلحه هاي مدرن خودشون نبوده : از جمله : هيليكوپتر هاي آپاچي . تانكهاي فوق مدرن كه اسراييل الان داره . موشكهاي اسكادر جهت انهدام هواپيما ها . هواپيما هاي اف 16- و اف 14 - بمب افكن بي 52 - اسلحه هاي كماندويي - توپهاي با برد بالا -كدوم يكي از اينهارو عراق داشت يا استفاده كرد؟


اقای محترم ما جواب شما رو دادیم ولی حالا شما اطلاعات 4 تا جنگنده و تانک رو نداری نه این که ما خیلی حالیمونه ولی حد اقل 4 تا چیز ساده رو که می دونم.
می گیم میگ 29 و 25 و تانکهای T72 و موشکهای اسکاد به عراق تحویل داد. جدیدترین ادوات روز. بعد میای جواب می دی که:

شما از 4 تا هواپيما و چند تا تانك مي گين كلي تجهيزات پيشرفته! مي گين تانك تي 72 و ميراژ و ميگ 29 و مي گين اينا تعيين كننده بوده و مدرنترين سلاحهاي 20-30 سال پيش است . من خندم مي گيره جايي كه موشكهاي هدايت شونده و بمبهاي چند تني و ويرانگر وجود داره جايي كه موشكهاي قاره پيما در اون زمان وجود داشت حتي يك موشك بالاي 1000 كيلومتر عراق نداشت

خب اقای محترم شما به بنده جواب بده مگه با چی می جنگند؟ همه فقط به طرف هم باید موشک قاره پیما پرتاب کنند ؟!. وقتی میگی بمبهای چند تنی, خب عزیز من این بمب رو قطار که پرتاب نمی کنه هواپیمای جنگنده بمب افکن پرتاب می کنه.
وقتی میگی موشکهای اسکاد جهت انهدام هواپیما ها بهش ندادن! انتظار داری بگیم افرین به اطلاعات. وقتی هنوز نمی دانی موشکهای سام 6 سام 5 و ... چی هستند و میگی چرا موشک اسکاد ندادند برای انهدام هواپیماها. بهت میگن نظرات و اطلاعاتت سطحیه. عزیز من موشکهای سام که بالا نام بردم عراق به تعداد زیاد داشت که کار این موشکها پدافند هواییه جهت هدف قرار دادن اهداف هوایی به خصوص جنگنده ها.

عزیز من جنگ فقط موشک قاره پیما نیست.. به عراق موشک دادند به نیازش. بیشتر از ان نیاز نداشت. پس دیدی مدرنترین جنگنده ها و تانها و موشکها و توپ و خمپاره ها رو به عراق دادند. موشکهای هدایت شونده که هم هموناییه که جنگنده ها با هم می جنگند.چیز غولی نیستند که میگی ندادند. تمام جنگنده هاهمه از موشکهای هدایت شونده استفاده می کردند. یعنی چیزی جز این استفاده نمی کردند. همیشه انها رو بر حسب وظیفشون به توپ و موشکهای هدایت شونده و یا بمبهای مختلف تجهیز می کردند. اگر می خوای بدونی این موشکها رو برو تو انجمنها قسمت تسلیحات هوایی تا با این موشکها اشنا شوی.
پس معلوم شد که جدیدترین تسلیحات شوروی و اروپایی در اختیار صدام قرار گرفته بود.(همین مقاله رو برای همین موضوع نوشتم بخوون تا کمک کشورهاشون رو بدونی)
سر اینکه میگی چرا F18 و اپاچی و تانک اسرائیلی ندادند.
مثل اینکه جنگ اعراب و اسرائیل را هنوز نشنیده اید . اعراب و اسرائیا 3 بار جنگ کرده اند و کلا با هم دشمن اند(از این مقاله خارج هست که بخواهم علل دشمنی اسرائیل و اعراب را نشان بدهم) پس تانک و تسلیحات اسرائیل که معلومه چرا نمی داد.
اگر نگاه کنی اعراب از قبل در جبهه ی بلوک شرق و با شوروی بوده اند. پس ارتش این کشورها از بدو ساختار با تسلیحات شوروی بود. پس مسلم هست که عراق از شوروی بخرد نه از امریکا. به جای اینکه تسلیحات مدرن امریکایی رو بخرد تسلیحات مدرن شوروی و اروپایی رو می خرید. حتما نباید از هز 2 طرف داشته باشد که. علل دیگرش هم این بود چون عراق با شوروی بود و تحت حمایت او. امریکا به خاطر دشمنی با شوروی(فکر کنم دیگه جنگ سرد رو شنیده باشی) جنگنده های خودش رو به عراق نمی فروخت تا به دست شوروی نیوفتد. و لو برود. ولی تا جاییکه تونست پول به عراق برای خرید تسلیحات داد. پیوند ماهواره ایی با عراق داشت. به طوری که کوچکترین تحرکات ما رو به عراق گزارش می داد و دیگر چیزی به اسم اصل غافلگیری برای ما وجود نداشت که عملیات کربلای 4 به خاطر همین امریکاییهای کثیف لو رفته بود.
وقتی شما نمی دانی هنوز با چه چیزهایی می جنگند و فکر می کنی تنها از راه پرتاب موشک قاره پیما می شود جنگید. و هواپیما ها و تانکها و موشکها و جدیدترین سلاحهای شیمیایی و سلاحهای رزمیه مدرن شوروی و اروپایی رو 4 تا چیز کهنه می دانی و کارایی انها رو نمی دانی و هنوز نمی دانید دشمنی و جنگ بین اعراب و اسرائیل هست و .... می ایند افرادی که از شما می پرسند: لطفا یک تعریف از انواع تسلیحات و کاربرد آنها ارایه دهید؟
تا ادامه ی بحث را بگیریم.








icon_cool

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
من يك نظر كلي دادم و همه چيز را همگان دانند همگان هنوز از مادر زاده نشده . من اطلاعات دقيقي در مورد موشكهاي سام كه ايشون گفت نداشتم ولي اينو مي دونم كه موشكهاي هدايت شونده فقط نياز به هواپيما نداره و از هر سامانه اي قابل پرتاب است از ايستگاهها از روي كشتي و هواپيما جناب استوار دوم كه اينگونه جبهه مي گيريد . اگر گفتم تانكهايي كه اسراييل داره چون واقعا اسمشو نمي دونستم ولي فكر مي كنم با كمك آمريكاست و جزو تانكهاي پيشرفته است و از تانكهاي پيشرفته فكر مي كنم تانكهاي انگليسي سرآمد باشه . من منظورم از پيشرفته يعني سر آمد اسلحه هاي روز يعني همونجور كه از اسمش پيداست يعني يك قدم جلوتر از بقيه سلاحها باشه . در مقاله اي نوشته بوديد زماني كه ايران اف 14 گرفت شوروي ديگه جرات نكرد با هواپيماهاي ميگش وارد حريم ايران بشه .در اينجا بايد گفت هواپيماي اف 14 پيشرفته تر از هواپيماي ميگ روسي است . تانكهاي انگليسي و آمريكايي با قابليتهاي بالاتر از سري تي شوروي بود . من در نظري كه دادم اين بود كه دول غربي و شوروي فقط سلاح به عراق دادن و عملا در جنگ شركت نكردند مثل اكنون كه گروههاي نظامي كشورها به اسم ناتو و آمريكا راحت عراق و افغانستانو تسخير كردند و حكومتو عوض كردن و شما انكار مي كنيد كه تانك روسي پيشرفته تر از تي 72 روسيه داشت؟ همه سنجشها نسبي هست سلاح پيشرفته يعني چي . يعني كار همون قبلي رو بكنه با چند قابليت اضافه . زماني كه ميگم پيشرفته ندادند نسبت به سلاحهاي افغانستان نگفتم نسبت به سلاحهاي خودشون . اونها و هيچ ابر قدرتي سلاحهاي تاكتيكي شو به يك كشور جهان سوم نمي فروشه حتي شوروي كه در تسليحات از عراق حمايت مي كرد و آمريكا هيچ نوع اسلحه اي به عراق نداد . ولي كمكهاي زيادي در جوامع بين الملل و در جنگ به عراق كرد . اگر سلاح پيشرفته مي داشت عراق مي تونست با 5000 كشته ايرانو بگيره كاري كه آمريكا با عراق كرد . اگه عراق تي 72 داشت ايران تانك چيفتن انگليسي داشت . اينها سلاحهاي روز بودند ولي پشرفته يا فوق مدرن نبودند در برابر تانكها و سلاحهاي ارتش آمريكا و شوروي البته آمريكا به ايران چون متحد بزرگش بود مثل اكنون اسراييل سلاحهاي روز خودشو مي داد زمان شاه . ولي در همون زمان سلاحهاي فوق مدرن به ايران نمي داد. و اف 14 رو به زور ايران گرفت طبق مقاله خودتون .كه سلاح روز بود . روسيه از تانكهاي تي 72 تانكهاي قويتري داشت و نداد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
امریکا نمی خواست اشتباهی که در مورد ایران مرتکب شده بود رو در مقابل عراق مرتکب بشه . آمریکایی ها خوب می دونستند که اگر حواسشون به آینده بود اف-14 رو به ایران نمی دانند . آمریکایی ها خودشون خیلی خوب می دونستند که دوستی با عراق و صدام موقت هست بنابراین دیدید .... مثال جنگ خلیج و حمله به عراق .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
samsty44
دوست عزیز من به شما توصیه می کنم که با مطالعه مطالب موجود در انجمن اطلاعات خود را در مورد کابرد جنگ افزارها تکمیل کنید. مخصوصا مطالبی که در تاریخ نیروی هوایی هستند دید خوبی از کابرد و ویژگی های انواع تسلیحات هوا به هوا، هوا به سطح و زمین به هوا به شما می دهد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
اگر دانستن اينكه موشكهاي سام چگونه عمل مي كند و در چه تاريخي ساخته شده و چقدر برد داره در نظريه داده شده تاثير دارد اينكارو مي كنم و يا ساير تجهيزات فكر مي كنم به اندازه يك كتاب 1000 صفحه ما تجهيزات نظامي با عناوين مختلف داريم ولي من در مورد استراتژي سياسي جنگ دول غربي و آمريكا و شوروي صحبت كردم . ما الان همه مي دونيم كه روسيه از حمله آمريكا به عراق حمايت نكرد . وآمريكا خارج از سازمان ملل اين كارو كرد. به نظر من آمريكا دوست داشت ايران ضعيف بشه يا به سرعت حكومتش عوض بشه و خودش بتونه با عقب راندن عراق از ايران حكومت دست نشانده اي رو سر كار بياره فكر مي كنم از منافقين جهت همين كار حمايت مي كرد .آمريكا به هيچ وجه حاظر به اشغال ايران توسط عراق نبود . (بلند مدت) . در ابتدا همشون فكر مي كردن سادست اما با بالا گرفتن و طولاني شدن جنگ ديدگاهها فرق كرد قيمت عوض كردن حكومت ايران زياد مي شد آمريكا از نفوذ شوروي در ايران واهمه داشت و هنوز هم داره . هنوز آمريكا ايرانو پشت پرده زير نظر داره و خيلي علاقه داره كه دوران طلايي شاه برگرده . هر كدوم از كشور هاي حامي عراق يك ديدگاهي داشتن و مهمتر از همه اين كه ايران نبايد در اين بازي باخت باخت ادامه مي داد و به دنبال فتح كربلا مي رفت . جنگ بايد زودتر تموم مي شد و من خدا رو شكر مي كنم كه مرزهامون به بركت خون شهيدامون تغيير نكرد. آمريكا در دوران جنگ بعد از اينكه نااميد شد از پيروزي عراق و همچنين كشور هاي غربي فقط دوست داشتن جنگ تموم بشه چون مي ديدن ايران داره عراقو مي گيره اونها نمي خواستن هيچ كشوري تحت اشغال اون كشور ديگه در بياد و شوروي فقط از اب گل آلود ماهي مي گرفت و سلاح به عراق مي فروخت و به ايران نمي داد . شوروي بيشترين علاقش فروش سلاح بود و مي دونست عراق نمي تونه با وجود آمريكا بيشتر از 1 ماه در ايران باشه .ما در دو سال اول جنگ دفاع مي كرديم و در 6 سال ديگرش در حمله بوديم هر روز 1 كيلومتر پيشروي و 1 كيلومتر عقب گرد و در اين 6 سال نتونستيم جاهايي رو كه فتح كرديمو نگر داريم . به نظر من ايران 2 سال با درايت دفاع كرد و 6 سال با اشتباه به جنگ ادامه داد . به خيال باطل فكر مي كرديم مي تونيم عراقو بگيريم كاري كه در اوايل عراقي ها فكر مي كردن بتونن . عراق حتي نتونست كويت رو اشغال كنه و نگه داره . الان دوران اشغال نظامي سخت شده بايد قوي در دنيا بود نه در منطقه يا بين دو كشور.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

اين صحبت شما كاملا بي اساس است همين الان هم ما با عراق صلح نكرديم و در آتش بس به سر مي بريم و قبل از آنكه عراق به كويت حمله كنه همين سناريويي كه شما فرموديد را مي توانست اجرا كنه در دو سال پس از جنگ ما به مرزها رسيده بوديم و عراق عقب نشيني كرده بود و اعراب حاظر به پرداخت غرامت به ايران بودن مطالعه شما در اين زمينه كم است . در حال حاظر نيز ما با عراق آتش بس هستيم .و هنوز بر سر مرزها و قطعنامه الجزاير عراقيها ادعا مي كنن عراقي كه ما با پول خودمون الان داريم آبادش مي كنيم و آقاي رييس جمهور هواپيماي مسافر بري بهش اهدا مي كنن. روزي دوباره گردن كشي خواهد كرد. به هر هال تاريخ خود بهترين قاضي هست و اظهارات تعصبي شما چيزي رو عوض نمي كنه. بايد اشتباه را پذيرفت بجاي آنكه به كساني كه حرف حق مي زنند بگوييد ترسو . 6 سال جنگ به بهاي ويران شدن كشور و اقتصاد و جوانان تمام شد و فقط جهت انتقام بود به نظر من اگر آمريكا و شوروي نبودند كار خوبي بود ولي ايران بايد فكر مداخله اونارو مي كرد. و از همه مهمتر اينكه پذيرفت اشتباه كرديم. نه آنكه سعي در مخدوش كردن مسأله كرد هر كسي اشتباه مي كنه و ... ما هم بي اشتباه نبوده ولي الان كسي جرات نداره اينو علنا بگه .

[align=justify]با سلام خدمت همه دوستان گرامي
متاسفانه ما در تحليل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر يك واقعيت را همه ناديده مي گيريم و آن اينكه هيچ كدام از افراد تصميم گيرنده در آن لحظه خاص از از آينده باخبر نبودند و مثل هر كس ديگر بر اساس وضع موجود و وضع مطلوب تصميم گيري مي كردند خيلي راحت است كه انسان گوشه اي بنشيند و پس از مطالعه تاريخ جنگ بگويد ايران پس از فتح خرمشهر بايد جنگ را متوقف مي كرد اما بايد ديد آيا نظاميان و سياستمداران كاركشته و با تجربه نيز چنين نظري دارند . سازمان مللي كه فاصله بين دوقطعنامه اول و دومش در مورد جنگ ايران عراق دو سال شد و هر جنايتي از عراق ديد سكوت كرد و زير بار پذيرش عنوان منازعه و وضعيت جنگي بين دوكشور ايران و عراق نرفت در حالي كه عراق قسمت وسيعي از خاك ايران را اشغال كرده بود چه حقي را مي خواست به ايران بدهد ؟ فراموش نكنيم صدامي راس قدرت در عراق بود كه پس از ناكامي در اشغال خاك ايران نزديكترين متحدش يعني كويت را مورد هجوم قرار داد و آن كشور را اشغال كرد آنهم كويتي كه كمكهاي بسياري در طول جنگ به او كرده بود از پول هنگفت گرفته تا در اختيار قراردادن خاكش براي حمله به ايران توسط عراق .
كسي كه قرارداد 1975 الجزاير را كه خودش امضا كرده بود به راحتي پاره كرد چه تضميني وجود داشت تا قرارداد صلح دوم را پاره نكند ؟
اصلا فرض كنيم همان موقع ايران پايان جنگ را مي پذيرفت آيا امثال همان كساني كه امروز مرثيه ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را مي خوانند بر مسپولين خرده نمي گرفتند كه شما كه در اوج قدرت بوديد و عراق را در موضع ضعف گير انداخته بوديد چرا جنگ را ادامه نداديد تا كار را تمام كرده و سايه تهديدي مثل صدام را از سر كشور كم كنيد و مابقي خاك در اشغال كشور را پس بگيريد
طبق كدام سند رسمي و معتبر قرار بوده به ما غرامت بدهند ؟ تنها صحبت شفاهي مبني بر تاسيس صندوقي جهت جبران خسارات جنگ از سوي كشورهاي حاشيه خليج فارس شده كه اجازه برداشت به نسبت 75 درصد ايران و 25 درصد عراق را داده اند و هيچ صحبتي در خصوص شناسايي متجاوز و پرداخت غرامت از سوي او نشده است . آنهايي هم كه اين پيشنهاد را داده اند از روي دوستي با ما نبوده و فقط براي نجات صدام و رژيم بعث بوده است
همين گزارش نصفه و نيمه سازمان ملل در خصوص شناسايي متجاوز و محاسبه خسارت هم محصول پيروزيهاي عمليات كربلاي 5 است كه منجر به صدور قطعنامه 598 شد
در خصوص آتش بس و صلح هم زياد فرقي نمي كند . وقتي صلحش اينقدر اعتبار ندارد كه جلوي حمله و تجاوز را بگيرد تغيير وضعيت از آتش بس به صلح چه خاصيتي مي تواند داشته باشد .
متاسفانه دنيا دنياي زور است و سهم هر كس را هم به اندازه زورمندي اش مي دهند
وقايع پس از پذيرش قطعنامه هم دليل ديگري است اگر صدام و رژيمش اينقدر قابل اعتماد بودند چرا تا ايران را در موضع ضعف ديدند دوباره به خوزستان حمله كردند و از غرب هم منافقين را فرستادند ؟ چرا همانها كه قطعنامه 598 را پذيرفته بودند يك ماه بعد از پذيرش ايران همچنان به جنگ ادامه دادند ؟‌ اگر آنها صلح مي خواستند كه به مجرد پذيرش ايران بايد جنگ را خاتمه مي دادند . آنها هم همان كاري را كردند كه ايران كرد و در واقع كار منطقي هم همين است تا زماني كه سر مار را نكوبيده اي و خيال خود را از تهديدش راحت نكرده اي بايد به درگيري ادامه دهي و اگر نه همواره بايد از حمله او در هراس باشي[/align]

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
علل ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر چه بود؟ (جواب از دکتر مسعود اخوان کاظمی) ايران با افتخار از هشت سال جنگي كه بر او تحميل شد بيرون آمد، زيرا در جريان آن براي اولين بار در طول تاريخ معاصر اين سرزمين، حتي يك وجب نيز از خاك كشور جدا نشد. دكتر مسعود اخوان كاظمي ، به بحث در خصوص شرايط موجود بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و عوامل آغازين جنگ در سال 1359 پرداخت. وي، بررسي دقيق وضعيت روابط بين‌المللي جهان را در آن مقطع، نگاه به مسائل و وضعيت داخلي كشور و بررسي موضوع از منظر برخورد سازمان‌هاي بين‌المللي با موضوع جنگ عراق عليه ايران را براي روشن شدن بهتر بحث الزامي دانست و تصريح كرد: جنگ عراق در زماني به ايران تحميل شد كه كشور در فضاي سال‌هاي اوليه‌ي انقلاب قرار داشت و با نابساماني‌هاي فراواني مواجه بود، كه در اين خصوص مي‌توان به مسائل و مشكلات كشور در مورد نظم داخلي (حركت‌هاي نيروهاي ضد انقلاب، تجزيه طلبان و شورش‌هاي منطقه‌اي) يا وضعيت نابسامان اقتصادي و عدم انسجام و وجود گسست در نيروهاي نظامي اشاره كرد. وي گفت: براي هر انسان منصفي بر اساس منطق تمايل ايران براي شروع جنگ با كشور عراق قابل پذيرش و قبول نيست، زيرا با نگاه به شرايط آن روز ايران،مشخص خواهد شد كه ما در شرايطي نبوديم كه آغازگر جنگ باشيم و لذا جنگ بر ما تحميل شد. اين استاد علوم سياسي دانشگاه رازي كرمانشاه، خاطرنشان ساخت: در شرايطي كه انقلاب اسلامي درصدد ترميم و اصلاح ساختار غلط گذشته‌ي كشور بود و تلاش‌هايي درصدد رفع مشكلات موجود در حال انجام داشت، رژيم بعثي عراق به سركردگي صدام با توجه به وجود ادعاهاي ارضي نسبت به ايران، فرصت را مناسب ديد و به صورت گسترده به خاك كشور ما حمله‌ور شد كه در اين ميان از حمايت كامل و بي‌نظير اكثر كشورهاي دنيا برخوردار بود و تمام اين كشورها حمايت بي‌دريغ خود را براي ريشه‌كن كردن نظام اسلامي انجام مي‌دادند كه حرف و ادعاي جديدي را در عرصه بين‌المللي مطرح كرده بود. اخوان كاظمي، با اشاره به رشادت، دلاوري و ايثارگري جوانان در دفاع از كيان نظام جمهوري اسلامي در طول هشت سال دفاع مقدس، بر لزوم ارج نهادن به اقدامات صورت گرفته در اين دوران تاكيد و خاطرنشان كرد: ارزش، اهميت و جايگاه حماسه‌آفريني جوانان اين مرز بوم در آينده و براي نسل‌هاي بعد بهتر قابل درك خواهد بود و با گذشت زمان اهميت آن بيشتر مشخص خواهد شد. وي، با بيان اين مطلب كه بازگو كردن ابعاد ناگفته‌ي جنگ از وظايف متوليان و مسئولين فرهنگي كشور است، اظهار داشت: ظهور انقلاب اسلامي با رهبري بي‌بدليل امام راحل از سوي قدرت‌هاي جهاني به حدي مهم بود كه هيچگاه ايدئولوژي آن را در حد يك شعار ندانستند و نسبت به آن احساس خطر كردند. اين استاد دانشگاه، با اذعان به اين كه ظهور انقلاب اسلامي داراي اثرات جدي براي نظام بين‌الملل و باعث به چالش كشيده شدن نظام بين‌الملل در آن مقطع زماني گرديد، افزود: اين احساس خطر از سوي قدرت‌هاي جهاني آن‌قدر جدي بود كه براي اولين بار بعد از جنگ دوم جهاني آمريكا و شوروي كه در جنگ سرد به سر مي‌بردند در كنار هم قرار گرفته و به حمايت از حكومت عراق عليه ايران پرداختند. اخوان كاظمي گفت: ايران در جنگ با عراق در حالي كه از لحاظ امكانات، شرايط نظامي و تسليحات در وضعيت مناسبي قرار نداشت، از سوي بسياري از كشورها نيز مورد تحريم واقع شده بود و از طرف ديگر عراق به عنوان طرف ما در جنگ در وضعيتي كاملا متفاوت نسبت به ايران قرار داشت. وي افزود: علي‌رغم برابر نبودن ايران با عراق در بسياري از جهات و زمينه‌ها، جوانان فداكار و غيور اين مرز و بوم بعد از شروع جنگ مشتاقانه به ميادين نبرد شتافتند و در هجوم مردم به جبهه‌ها در راستاي دفاع از كشور مي‌توان مشروعيت نظام را ارزيابي كرد، چرا كه در تهاجم يك قدرت خارجي به كشور مي‌توان نسبت به حضور مردم در دفاع از ميهن، مشروعيت نظام سياسي را مورد ارزيابي قرار داد. اخوان كاظمي، در پاسخ به سوالي در خصوص چرايي ادامه‌ي جنگ بعد از فتح خرمشهر؛ اعلام آتش‌بس، عقب‌نشيني نيروها به مرزهاي بين‌المللي، پرداخت غرامت و تعيين متجاوز را از اصلي‌ترين شروط برقراري صلح بين دو كشور دانست و تصريح كرد: در سال 61 هيچ يك از موارد فوق محقق نشده بود، زيرا نيروهاي عراقي در مناطق مختلف هنوز در خاك ايران بودند و بازگشتي صورت نگرفته و متجاوز از سوي سازمان ملل تعيين نشده بود و تنها نماينده‌اي از كشور عربستان به طور غير رسمي و غيرقابل استناد اعلام كرد كه غرامت ايران را خواهد پرداخت. وي ادامه داد: در آن زمان جاي انجام صلح نبود و اگر صلحي صورت مي‌گرفت، امروز شما حق داشتيد از نسل اول انقلاب انتقاد كنيد كه چرا در شرايطي كه در موضع قدرت قرار داشتند به صلح تن دادند. اين استاد دانشگاه خاطرنشان كرد: ايران با افتخار از هشت سال جنگي كه بر او تحميل شد بيرون آمد، زيرا در جريان آن براي اولين بار در طول تاريخ معاصر اين سرزمين در جريان جنگ حتي يك وجب نيز از خاك ما جدا نشد و اين افتخار بزرگي است كه براي ما باقي خواهد ماند و نسل‌هاي آينده نيز بايد قدردان رزمندگان دوران دفاع مقدس باشند. وي، با تاكيد بر لزوم پاسداشت اقدامات و دلاورمردي‌هاي انجام شده در اين دوران از سوي رزمندگان و سرداران جنگ، ابراز اميدواري كرد كه نسل جديد همچنان در حفظ روحيه‌ي افتخار، شجاعت و شهامت كوشا بوده و در آزموني كه وي از آن به عنوان «آزمون انرژي هسته‌يي» ياد كرد، سرفراز برون آيد. تهیه: مهدی گیوه کی http://www.sajed.ir/pe/content/view/1888/147

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا پس از فتح خرمشهر به جنگ ادامه داديم؟(پاسخ از سردار سید مسعود جزایری ) به دنبال سلسله عمليات‌هاي بزرگ و سرنوشت‌ساز سال دوم جنگ، سرانجام شهر خرمشهر (خونين شهر) با انجام عمليات بيت‌المقدس از تصرف دشمن آزاد گرديد، كه اين امر خود منشاء تحولات مهمي در ادامه جنگ به شمار مي‌رود. پس از فتح خرمشهر، از ديدگاه استراتژيك و به صورت درازمدت، تداوم دفاع مقدس و تلاش براي انهدام دشمن يك مسئله اجتناب‌ناپذير بود. دستيابي به قدرت تهاجمي در جنگ عليه دشمن پس از فتح خرمشهر اتفاق افتاد؛ زيرا جنگيدن در سرزمين دشمن از مبارزه در سرزمين خودي و دفاع از آن بسيار مشكل‌تر است؛ از نظر نظامي، قوي‌ترين عمليات‌هاي نظامي كه براي ما درس و تجربه نظامي به همراه داشت و توليد قدرت كرده است، بعد از فتح خرمشهر انجام شده‌اند. دستيابي به همان قدرتي كه امروز مي‌توانيم به طور مستحكم در برابر شيطان بزرگ بايستيم. هرچند عراق يك سال پيش از آن، قطعنامه را پذيرفته بود اما يك ماه پس از پذيرش آن از سوي ايران در داخل خاك ما جنگيد و تنها پس از آن‌كه فهميد نمي‌تواند كاري انجام دهد، مجدداً پذيرش قطعنامه 598 را اعلام كرد. بايد يادآور شد كه طي اين يك ماه، صدام تمام توان نظامي خود را در حمله به ايران به‌كار گرفت. از جمله از منافقين كه هم‌اينك در داخل عراق اشغالي و در پناه سربازان آمريكايي بسر مي‌برند، نيز استفاده كرد و مجدداً به ايران حمله كرد. چرا كه صداميان و منافقين احساس مي‌كردند كه توان نظامي ايران در اثر جنگ و پذيرش قطعنامه ضعيف شده است. مواضع قدرت‌هاي بزرگ نيز حاكي از آن بود كه به‌رغم تحولات شگرف در صحنه جنگ و برقراري موازنه نظامي از جنبه ارضي، پايان جنگ متصور نيست و به‌خصوص نفوذ آنها در تعيين سمت و سوي مواضع حقوقي شوراي امنيت، حل مسئله را مشكل‌تر ساخته بود. در مقطع پس از فتح خرمشهر، مبتني بر سياست‌هاي قدرت‌هاي بزرگ، شوراي امنيت نيز سكوت 20 ماهه خود را شكست و در تيرماه 1361، قطعنامه 514 را تصويب كرد. در اين مدت طولاني كه در تاريخ شوراي امنيت بي‌سابقه است، شورا در اين مورد حمله نظامي و تجاوزات رژيم صدام به جمهوري اسلامي ايران، جلسه‌اي تشكيل نداد و قطعنامه‌اي تصويب نكرد. شورا نسبت به جنگ عراق و ايران كه پيوسته شديدتر مي‌گرديد و بر ميزان تلفات انساني و خسارات مادي آن افزوده مي‌شد، بي‌تفاوتي شگفت‌آوري نشان داد و هيچ اقدامي نكرد كه نشان دهد به انجام وظايف قانوني خود براي برقراري مجدد صلح در منطقه خليج فارس اندك علاقه‌اي دارد. اما قدرت نظامي ايران باعث گرديد كه شوراي امنيت به درخواست اردن و حمايت آمريكا، تشكيل جلسه دهد و قطعنامه 514 را به اتفاق آرا تصويب كند. مطابق اين قطعنامه، شورا خواستار آتش‌بس و خاتمه فوري همه عمليات نظامي و عقب كشيدن نيروها به مرزهاي شناخته شده بين‌المللي شد. مع‌الاسف باز هم شورا حاضر نبود حداقل شرط ايران براي آتش‌بس؛ يعني اعلام عراق به عنوان متجاوز را در قطعنامه بگنجاند و لذا پيشنهاد صدام حسين، رئيس رژيم عراق، مبني بر عقب‌نشيني، پيش از آن‌كه يك تصميم باشد، يك شعار بود كه به منظور مصرف منطقه‌اي و بين‌المللي ابراز شد، ضمن آن‌كه از جنبه اجرايي در چارچوب استراتژي آمريكا قابل فهم بود. از منظر آمريكايي‌ها، هرگونه اتمام جنگ در شرايطي كه ايران به لحاظ نظامي- سياسي، دست برتر را داشت، به منزله تسليم در برابر انقلاب اسلامي بود كه براي منافع حياتي غرب، عواقب وخيمي در پي داشت، كما اين‌كه اصولاً هدف از تحميل جنگ نيز فائق آمدن بر گسترش انقلاب اسلامي بود؛ در حالي كه پايان جنگ در شرايط برتري كامل ايران، با اين هدف مغاير بود. لذا آنها كمك‌هاي كارشناسي، فني و اطلاعاتي دقيقي براي مقابله با حمله آتي ايران در اختيار عراق گذاشتند تا از پيروزي عمليات بعدي جمهوري اسلامي جلوگيري شود. لذا شرايط بين‌المللي، منطقه‌اي و موضع عراق نشان مي‌داد كه هيچ‌گونه اراده جدي براي صلح وجود ندارد. از سوي ديگر، تسليم وضع موجود شدن بدون روشن بودن آينده آن و همچنين عدم اطمينان به صدام حسين كه هر آن احتمال ماجراجويي جديد از جانب وي ممكن بود و نيز با توجه به برتري نظامي در جبهه‌ها و عدم امكان ادامه حالت نه جنگ و نه صلح- با توجه به آن‌كه عراق در صحنه‌هاي ديگر به‌جز زمين فعال و مهاجم بود- موجب شد جمهوري اسلامي استراتژي تنبيه متجاوز و ادامه نبرد را انتخاب كند. استراتژي جديد نظامي جمهوري اسلامي، مطابق حقوق بين‌الملل، بر اساس دفاع مشروع قابل تبيين است، زيرا به محض آن‌كه قلمرو يك دولت مورد تجاوز واقع شد، دفاع تا داخل خاك دولت متجاوز مشروع تلقي مي‌گردد و كشور مورد تجاوز حق دارد ارتش متجاوز را درهم شكسته و نابود كند و در صورتي كه سازمان بين‌المللي به نحو مؤثري دخالت جهت محافظت از قرباني تجاوز و اعاده حقوق تضييع شده‌اش نكند، دولت دفاع كننده حق دارد شرايطي جهت جلوگيري و ممانعت از تكرار حوادث احتمالي تجاوزات در آينده به متجاوز تحميل كند. به‌طور خلاصه در مورد پاره‌اي از دلايل و علت‌هاي تداوم جنگ پس از فتح خرمشهر مي‌توان به نكات ذيل اشاره كرد: 1- استفاده از فرصت پس از انجام عمليات «‌ بيت‌المقدس» ايران در برتري آشكار و قابل ملاحظه‌اي از نظر قدرت رزمي نسبت به عراق قرار داشت. منطق و دانش نظامي حكم مي‌كرد در شرايطي كه امكان كسب امتيازات مؤثرتر در جنگ وجود دارد، دفع و تعقيب دشمن ادامه يابد. از طرف ديگر عراق كه تحت تأثير ابتكار عمل رزمندگان اسلام به حالت انفعال درآمده بود، براي خروج از بن‌بست پيش آمده به كسب زمان نياز داشت تا بتواند قواي تحليل رفته خود را مجدداً بازيابي كند و نيروهاي مسلح خويش را بازسازي كند. اين در حالي بود كه از دست دادن زمان براي نيروهاي خودي پيامدهاي منفي به دنبال داشت. لذا توقف پس از فتح خرمشهر به مفهوم ايجاد فرصت مناسب براي دشمن و از دست دادن فرصت براي ايران بود و در اين مورد كمترين ترديدي در ميان رزمندگان وجود نداشت. 2- بي‌توجهي مجامع و سازمان‌هاي بين‌المللي در آن زمان هيچ سازوكار و يا ترتيبات بين‌المللي تضمين كننده و اطمينان‌بخش از سوي نهادهاي بين‌المللي همچون شوراي امنيت سازمان ملل متحد براي تضمين برقراري يك صلح شرافتمندانه و عادلانه و خاتمه منصفانه جنگ كه در آن حداقل حقوق و خواسته‌هاي جمهوري اسلامي ايران رعايت شده باشد وجود نداشت و هيچ قطعنامه مؤثري هم نوشته نشده بود. رژيم عراق نيز در آن ايام پايبندي مجدد خود به قرارداد 1957 الجزاير را اعلام نكرده بود. 3- شخصيت غيرقابل اعتماد صدام رژيم عراق هيچ‌گاه قابل اعتماد نبود. حوادث پس از پذيرش «قطعنامه 598» مؤيد اين نظريه است. زيرا فقط سه روز پس از پذيرش قطعنامه توسط جمهوري اسلامي ايران، ارتش عراق وقتي در محاسبات خود به اين نتيجه رسيد كه مي‌تواند تهاجم مجددي را براي اشغال مجدد ايران آغاز كند. اين تهاجم را هم در جنوب و هم در غرب كشور مجدداً انجام داد. در حقيقت توقف ايران در جنگ بعد از فتح خرمشهر مخاطرات بالقوه و وسيعي را براي ايران اسلامي به همراه داشت؛ چرا كه با توجه به شخصيت نامطمئن صدام و عدم اعتماد و اطمينان به مواضع سياسي حزب بعث عراق و سيال بودن رفتار سياسي اين رژيم و به‌خصوص خصومت استراتژيك حاميان صدام نسبت به جمهوري اسلامي ايران، هيچ چشم‌انداز روشن و اطمينان‌بخشي از صلح وجود نداشت. تأثير آزادسازي سرزمين‌هاي اشغالي پس از عمليات‌هايي كه از «ثامن‌الائمه» تا «بيت‌المقدس» صورت گرفت. برداشتن فشار رواني و روحي و فيزيكي جنگ از ملت ايران و برطرف ساختن تهديد عراق از تماميت ارضي، استقلال و امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران بود. هنگامي فشارها و تنش‌ها و تهديدهاي سياسي و نظامي و رواني به دشمن تحميل شد كه جنگ به داخل خاك عراق كشانده شد. اين امر بيانگر آن بود كه جمهوري اسلامي ايران مصمم است از تماميت ارضي و ارزش‌هاي انقلاب اسلامي تحت هر شرايطي دفاع نمايد. http://www.sajed.ir/pe/content/view/4997/147

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جنگ، پس از خرمشهر هادي مصدق ایران اسلامی همچنان الهام بخش تمامی مسلمانان و مظلومان است، در زمانه ای که تصور حیات بدون حمایت یکی از دو ابر قدرت شرق و غرب برای تمامی کشور های محروم و ستمدیده محال بود، کشوری درقلب خاورمیانه، با شعار نه شرقی و نه غربی خود در حال بر هم زنی معادلات جهانی بود، باید محارمی شد و چاره ای جز این نبود، تمامی امکانات خود را بسیج کردند، برای اولین بار پیمان ناتو و ورشو به توافق رسیدند و ارتش بعث را به آخرین سلاح های روز مجهز کرده و ... قرار بر این بود که عراق کار ایران را یکسره کند، ولی خواست خدا چیز دیگری بود... و مکروا و مکر الله و الله خیر المکرین(54 آل عمران) خواست خدا این بود که کمینی که برای نابودی ایران طراحی شده بود به پازلی برای در هم شکستن قدرت پوشالی، که سالها با آن بر مردم جهان حکمفرمانی می کردند شود. آری و اکنون ایران نشان داده بود که قدرت ایمان و توکل به خدا بر تمامی قدرتهای دیگر فائق است و ستمدیدگان جهان دریافته بودند که با دست خالی هم می توان اراده ظالمان را در زیر پای خود لگد مال کرد. و اکنون، همچنان ایران اسلامی الهام بخش تمامی مسلمانان و مظلومان است، حزب الله در لبنان، حماس در فلسطین، جنبشهای آزادی خواه در کشورهای ونزوئلا، بولیوی و ... همه و همه تحت تاثیر انقلاب ایران و پیروزی در جنگ تحمیلی مبارزات خود را ادامه می دهند. اکنون جهانخواران باید چاره ای دیگر می اندیشیدند و به نحوی دست به کتمان و ناچیز نشان دادن این پیروزی ها می زندند تا بتوانند تا حدی از موج تا ثیرگذاری آن بکاهند. و قطعاً بهترین دفاع ، حمله است ، باید ایران را از درون متوقف می کردند، بدین منظور پروژه های تخریب و تخطئه و کتمان افتخارات ایران را به دست عوامل داخلی خود کلید زده که از جمله آنها تخریب افتخارات ایران پس از فتح خرمشهر و ایجاد شبهه پیرامون علل ادامه جنگ بود. این نوشتار در صدد بررسی علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر و حتی بعد از فتح فاو می باشد. این سوال براي نخستين بار از سوي نهضت آزادي مطرح شد و ماهها پس از اتخاذ اين تصميم و اجراي عمليات هاي مختلف شامل رمضان ، محرم ، مسلم ابن عقيل و غيره بیان گردید. علت مطرح كردن اين سؤال هم ظاهراً طولاني شدن جنگ و ناكامي در برخي از عمليات ها بود.1 این در حالی است که در صورتي كه، با پيروزي عمليات رمضان پس از فتح خرمشهر ، جنگ به پايان مي رسيد ، شاید از علل ادامه جنگ سؤال نمي شد ؟2 بنابراين بايد موضوع را اينگونه مورد بررسي قرار داد كه چرا فتح خرمشهر به يك پيروزي استراتژيك تبديل نشد ؟ برای پاسخ به این سوال باید نگاهی به شرایط نظامي- استراتژيكی آن انداخت: اولاً جنگ ايران، در آن مرحله تهاجمي بود در حالي كه عراق به طور تدافعي مي جنگيد و به توان نظامي كمتري احتياج داشت. ثانياً كمك هاي بي دريغ كشورهاي شوروي و امريكا ، شرق وغرب به عراق سرازير مي شد و در زمانيكه ايران به دليل تحريم ابرقدرتها مجبور بود سلاحهاي متعارف را از بازار سياه و با مشكلات فراوان خريداري كند، عراق در قالب وامهاي دراز مدت و كمكهاي بلاعوض در يك دوره زماني كوتاه توانست تانكها و هلکوبترها و هواپيماهاي خود را دو برابر كند و برد موشكهاي خود را تا تهران افزايش دهد. ثالثاً عراقي ها به موازات پيشرفت هاي ايران در جنگ به آسيب پذيري خود پي برده لذا سلسله تلاش هايي را براي تضعيف بنيه اقتصادي ايران و حمله به شهرها آغاز كردند.5 حال بر می گردیم به علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر: بعد از فتح خرمشهر به 3 دليل با پايان جنگ موافقت نشد: 1- همچنان 5000كيلومتر مربع از خاك ايران در اشغال عراق بود و بعد از اعلام عقب نشيني هنوز 2500 كيلومتر از ارتفاعات حساس در دست عراق باقي مانده بود. 2- عدم الزام عراق به پرداخت غرامت به ايران: « قدرت هاي بزرگ، در مورد پرداخت غرامت مايل بودند: اولاً: مبالغ پرداختي به ميزاني نباشد كه ايران در مرحله بازسازي ، به موقعيتي جديد دست يابد و همچنان براثر خسارات وارده از جنگ ضعيف بماند. ثانيا ً: به بازسازي عراق كه قدرت متعادل كننده ي ايران بود توجه كردند. به همين دليل كشورهاي شوراي همكاري پیشنهاد تشکیل يك صندوق مشترك را داده كه تأمين هزینه های آن با كشورهاي مختلف مي بود و این سرمایه به تناسب ميان ايران و عراق تقسيم می شد... تشكيل اين صندوق قطعاً پيامدهايي داشت: « از جمله اين كه در هر مرحله و برابر هر پرداختي ايران بايد گزارش هزينه ها را ارائه مي كرد تا مجدداً پول دريافت كند و اين براي طرف پيروز در جنگ قابل قبول نبود.»6 همچنين اثر حقوقي تشكيل اين صندوق، مقصر دانستن هر دو كشور ايران و عراق در جنگ بود . مقصردانستن ايران در جنگي كه به ناحق به ملت مظلوم ايران تحميل شده بود با واقع مطابقت نداشت. و این خود می توانست دستمایه بهانه جویی ها و تخریبهای آینده رسانه ها و بوق های صهیونیستی بر ضد ایران عزیز باشد. همچنین آمار و ارقام ذکرشده (از طرف سازمان ملل) از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار متغیر بود.7 در حالی که ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود.8 و جالب ترین نکته ای که پیرامون این پیشنهاد چرب و شیرین(جبران خسارت های جنگ) بود این که این مساله هیچ گاه حالت رسمی به خود نگرفته و فقط در سطح رسانه ها مطرح گردید تا دستمایه ای برای تبلیغات و ایجاد شکاف در میان ملت واحد ایران باشد. تا شاید بتوانند همان شگردی راکه قریب 45 سال قبل برای محار قدرت اعراب در جنگ با اسرائیل پیاده کردند را بار دیگر اجرا کرده و بدین ترتیب فرصتی برای تقویت مجدد عراق بدست آورند. 3- مهمتر از همه متجاوز ندانستن عراق به عنوان شروع كننده ي جنگ، از طرف سازمان ملل بود : « قدرت هاي بزرگ در تعيين متجاوز حساسيت داشتند زيرا انجام اين مهم به معناي اعلام پيروزي سياسي ايران برعراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشي رژيم بعثي را موجب مي شد. علاوه بر آن قدرت هاي بزرگ در تجاوز عراق سهيم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزله ي پذيرش سياست تجاوز آميز اين كشورها عليه جمهوري اسلامي ايران بود. لذا از پذيرش آن اجتناب مي كردند.»9 همچنين بعد از فتح خرمشهر ايران در موضع قدرت بود و شروط فوق الذكر به قدرتمندي او مي افزود به همين دليل كشورهاي جهانخوار اين شروط را نمي پذيرفتند لذا به وسيله ي سازمان ملل كه ابزاري در دست آنان بود خواست هاي ايران را رد مي كردند. بنابراين در شرايطي كه هيچ كدام از شروط مذكور را سازمان ملل نمي پذيرفت؛ قبول آتش بس امري غيرعاقلانه و به معناي فرار مقطعي از جنگ بود. درست همان چيزي كه موجب سؤالات و انتقادات بيشتري مي گشت. آقاي هاشمي با توجه به سخنان منتقدان جنگ مي گويد: « آن هايي كه آن موقع در مقابل اين شايعات و احتمال صلح عكس العمل مخالف نشان دادند، كساني هستند كه الآن مدعي مخالفت با ادامه ي جنگ هستند ...»10 علاوه بر بحث های فوق، « هیئت های صلح به جای توجه به تعیین عامل تجاوز و پرداخت غرامت و ضرورت عقب نشینی از مرزهای اشغالی ، بر اجرای بدون پیش شرط آتش بس تأکید می کردند! تجربه جنگ اعراب با اسرائیل و تبعات مخاطره آمیز پذیرش آتش بس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند.»11 با وجود تجربه تأسف بار جنگ اعراب و اسرائیل احتمال تجدید قوا و حمله مجدد عراق به ایران پس از آتش بس محتمل بود.کمااینکه بعد از پذیرش قطعنامه 598 در سال 67 هم، عراق تلاش نظامی نسبتاً گسترده ای برای اشغال مجدد اهواز و خرمشهر آغاز کرد که با شکست مواجه شد.پس همان طور که گفتیم قبول آتش بس مصلحت نبود علی الخصوص در آن شرایط که 2500 کیلومترمربع از ارتفاعات حساس و موانع طبیعی ایران در اشغال عراقی ها بود و امکان ساخت استحکامات مصنوعی نیز به دلیل فقدان وقت و سرمایه وجود نداشت ، این عوامل شکست ایران را در جنگ احتمالی تشدید می نمود. فرمانده وقت سپاه در سخنانی می گوید: « اینکه گفته می شود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتش بس ارائه شد که اگر قبول می کردیم جنگ پنجاه سال به درازا می کشید.» 13 آقای رجائی خراسانی، نماینده وقت ایران در سازمان ملل می گوید: « در مذاکراتی که داشتیم به ما می گفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکره ای باید آتش بس برقرار شود.» 12 بنابراین کاملا مشخص بود که پیشنهادات مطرح شده از طرف هم پیمانان عراق تنها برای توقف مقطعی جنگ، جهت برنامه ریزی های بعدی آنان بوده است. امام خمینی (ره) فرمودند: «ما اگر مجرم را امروز رهایش کنیم ، امروزی که ما قدرت داریم ...این معنای آتش بس نیست ، این معنای صلح نیست . » 14ضمن اینکه منطق حکم می کند ، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سال های سال خیال تهاجم را از سر بیرون کند. 15 بنابراین، استراتژی جمهوری اسلامی ایران پس از فتح خرمشهر، کسب یک پیروزی نظامی جهت متقاعد کردن حامیان جهانی و منطقه ای عراق برای پایان بخشیدن به جنگ ، با در نظر گرفتن خواسته ها و پیش شرط های ایران بود.16 وبا فتوای امام (ره) که فرمودند: «ادامه ی جنگ تجاوز نیست » جنگ وارد مرحله ی دیگری شد. برای ادامه ی جنگ شرق بصره انتخاب می شود. نیروهای نظامی معتقد بودند با توجه به نبود مواضع و استحکامات طبیعی در خط مرزی امکان دفاع در برابر تهاجمات عراق نخواهد بود. خوزستان نیز همواره از منطقه ی شرق بصره مورد تهدید و تجاوز قرار می گرفت لذا باید با تصرف این منطقه موقعیت ایران را تحکیم می نمودیم. سرانجام با توافق مسؤولین سیاسی و نظامی کشور ، عملیات رمضان طراحی و به اجرا درآمد که منجر به تداوم جنگ و ورود به خاک عراق در منطقه ی شرق بصره شد.17 ولی متأسفانه عملیات رمضان به‌دليل وجود استحكامات فراوان در اين منطقه به اهداف خود نرسيد. در همين اثنا، عراق با انديشه يك جنگ طولاني مدت، اقدامات گسترده اي را براي بازسازي ارتش خود آغاز كرد و كمكهاي مالي و تسليحاتي آمريكا و شوروي به سوي عراق سرازيرشد. آمريکا براي تشديد فشار بر ايران طرح تقويت اقتصادي عراق و ايجاد محدوديت در منابع ارزي ايران را در پيش گرفت بدین ترتیب هواپيماهاي عراقي در ارديبهشت 63 ضمن حمله به خارك، نفتكش هاي ايران را مورد هدف قرار دادند. و ايران نيز براي مقابله به مثل، كشتي هاي كويتي را كه غالباً نفت عراق را حمل مي كردند مورد حمله قرار داد. تابستان 64 جنگ در خليج فارس گسترش يافت، در همين ايام ايران كوشيد با برقراري روابط ديپلماتيك با دول مختلف ديدگاه ايران را در مورد شرايط پايان دادن به جنگ تبيين كند که در اين زمينه نتايج قابل توجهي هم به دست آمد. در سال پنجم جنگ حضرت امام خميني (ره) فرمان تشكيل نيروهاي سه گانه سپاه (هوايي، دريايي و زميني) را صادر فرمودند و عملاً انتظار خود را از سپاه براي حل معضلات جنگ نشان دادند. با تأكيد حضرت امام خميني(ره) مبني بر ادامه مقتدرانه جنگ، منطقه فاو از سوي سپاه پاسداران انتخاب شد. سرانجام عمليات والفجر 8 در 20 بهمن 64 آغاز شده و طي يك عمليات آبي ـ خاكي عظيم و عبور حيرت آور غواصان و ساير نيروها از اروندرود در حالي كه عراق كاملاً غافلگير شده بود، منطقه فاو عراق تصرف و نتایج حاصله از آن شرایط را به سود ایران تثبیت کرد. در شرايطي كه برتري نظامي ايران مشهود بود، تلاش در جهت تصويب قطعنامه 598 و افزايش فشار به ايران بيانگر اين بود كه قدرتهاي جهاني به هيچ وجه حاضر به دادن امتياز به ايران نيستند و براي خاتمه دادن به جنگ با روش تضعيف ايران متحد شده اند. بنابراین امکان قبول قطعنامه در این دوران هم وجود نداشت. عراق پس از نااميدي از باز پس گيري فاو، حملاتي را در جبهه هاي ديگر آغاز كرد و نشان داد چنانچه عملياتهاي ايران به تأخير بيافتد، مي تواند ابتكار عمل جنگ را به دست گرفته و عرصه را بر ايران تنگ نمايد. حضرت امام با دركي كه از نتايج فتح فاو و تشديد فشار به ايران داشتند سال 65 را «سال استقامت» ناميدند. سال ششم جنگ سلسله عملياتهاي كربلاي 1 و 2 و 3 در حالي به پايان رسيد كه دغدغه عمده، حفظ موقعيت برتر فعلي تا تأمين خواسته هاي بر حق ايران بود. در نهایت كمتر از 2هفته پس از كربلاي4، عمليات كربلاي5 در منطقة عمومي شلمچه آغاز شد. نبرد سنگين طرفين به استقرار نيروهاي ايراني در شرق نهر جاسم انجاميد. در جريان اين عمليات بزرگ و دشوار، خسارات عمده‌اي به ارتش عراق وارد شد. قبل از این، عراق و حامیانش به هر نحو از پذیرش برتری ایران و ارائه ی امتیاز به او خود داری می کردند و همین سیاست تا اندازه ای در طولانی شدن جنگ مؤثر بود در حالی که امتیاز دادن به ایران و متقاعد ساختن این کشور می توانست برای پایان بخشیدن به جنگ کمک نماید چنانکه تصویب قطعنامه 598 واکنش مثبت ایران را به دنبال داشت . ایران قطعنامه را رسماً نپذیرفت ولی رد نکرد و عملاً همکاری با دبیر کل سازمان ملل را آغاز کرد تا علاوه بر چانه زنی برای جابه جایی بند های قطعنامه ، اجرا شدن آن را ممکن سازد. حاصل این همکاری این بود که به محض آن که ایران قطنامه 598 را پذیرفت امکان اجرای آن فراهم شد و تنها، تردید عراق در پذیرش قطعنامه و حمله مجدد به ایران اجرای آن را به تأخیر انداخت.19 نهايتا قطعنامه 598 سازمان ملل تصويب و بر اساس آن عراق به عنوان متجاوز شمرده شد ، عقب نشينی هر دو کشور به مرزهای پيشین خود ( قبل از جنگ ) که نتيجه ی آن آزاد سازی کليه مناطق اشغالی ايران و در نهايت لزوم پرداخت خسارت از طرف عراق به دولت ايران به تصویب سازمان ملل رسید. تنها سه روز پس از پذيرش قطعنامه در 31/4/67 عراقيها تهاجم خود را در منطقة جنوب آغاز كردند و در 30 كيلومتري شمال خرمشهر مستقر شدند.وضعيت بسيار حساسي بود و خرمشهر در آستانة سقوط قرارمی گیرد. لیکن با رشادتهای شیر مردان ایرانی بار دیگر شکست خورده و عقب نشینی می کنند. اين اقدام عراق تأثير فوق‌العاده‌اي بر جاي گذارد و اين پرسش كه چرا پس از فتح خرمشهر جنگ ادامه يافت را عملاً پاسخ گفت. ارتش متجاوز بعثي پس از هشت سال جنگ طاقت‌ فرسا هنوز انديشة تصرف خوزستان را در سر داشت و ساده‌انگاريست اگر گمان كنيم سال 61 حاضر بود به جنگ پايان دهد.آتش‌بس هم كه از سوي متحدان عراق پيشنهاد شد(و هيچگاه حالت تقاضاي رسمي پيدا نكرد) تنها براي بازسازي و حملة مجدد ارزيابي شد. حال پس از بررسی مجموعه علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر لازم است که با رویکری جدید به جنگ و دلایل طولانی شدن آن بپردازیم رویکردی که واقعیت های تلخی از ستم سترگی که از جانب روشنفکران لیبرالی که امروز با هدف تخریب و لگدمال کردن روحیه شهادات طلبی و انتفام گیری ازمردمی که بیش از 30 سال است که به آنها پشت کرده اند انجام می پذیرد. بسیار جالب است که همان افرادی که امروز ملت ایران را به دلیل دفاع از خود تخطئه می کنند، در مقابل تهاجمات گسترده و وحشیانه آمریکا به دیگر کشورها، سکوت اختیار کرده و بعضاً آن را حق مسلم آمریکا برای دفاع از خود دانسته و در روزنامه هایشان به تبیین و توجیه آن می پردازند.20 بله واقعیت این است که همانطور که اسلام مسلمانان را از جنگ بر حذر داشته و اساساً ابزار پیشرفت و گسترش خود را نه از طریق جنگ وخشونت ، بلکه منطق واستدلال معرفی می کند، جمهوری اسلامی نیز تا سر حد ممکن از بروز جنگ خود داری کرده است، لیکن واقعیت آن است که دفاع، جزء حقوق اولیه هرشخص و کشوری است که مورد تهاجم قرار گرفته است. وآیا واقعاً نمی شد جنگ را سریعتر فیصله داد، تا هم ازخسارتهای جانی و مالی آن می کاهید و هم آنکه فرصت بیشتری برای سازندگی کشور بوجود می آمد؟ این سوالی است که در دوران قدرت اصلاح طلبان به طور گسترده مطرح و با نگاهی یک جانبه به آن پرداخته شده است. در پاسخ به این سوال آنچه روشنفکران در این چند ساله به تبیین آن پرداختند تحت عنوان تئوری <6> مطرح گردیده است که منظور از آن 2 سال قبل از فتح خرمشهر و 6 سال پس از آن می باشد، که همانطور که در توضیح داده شد، این گروه، 2 سال ابتدای جنگ را منطقی دانسته و معتقدند که 6 سال پس از آن جزء تصمیمات اشتباه کشور بوده است. در فوق دلایل این تئوری به طور مبسوط مورد نقد قرار گرفته و نشان داده شد که پیشنهاد آتش بس، درخواست شده فریبی بیش نبود. حال از منظری دیگر به این سوال می پردازیم: تئوری <7> از سوی دردمندان انقلاب در مقابل تئوری <6> بیان گردید.تئوری که روشنفکران طرفدار آزادی بیان، اجازه نشر آن را در روزنامه های خود نداده و با نگاهی یکجانبه به سمت بایکوت آن گام برداشتند. در این تئوری علت طولانی شدن جنگ نه به دلیل اشتباهات فرماندهان، که به دلیل خیانتهایی که در طول 8 سال جنگ و به خصوص در سال اول رخ داد بیان می شود. حمله عراق دقیقاً هم زمان بود با وجود روشنفکری لیبرال- دموکرات(بنی صدر) در رأس قوه مجریه و تصدی فرماندهی کل قوا.مأموریت این شخصیت به شکست رسانیدن انقلاب ایران بود، وی تمام نیروی خود را برای این هدف متمرکز کرده، در سطح داخلی با ایجاد تفرقه و سخنرانی های تنش زا نیروهای کشور را به تحلیل می کشاند و در سطح خارجی با دادن چراغ سبز به ارتش بعثی راه را برای حمله گسترده و وحشیانه به ایران باز کرد. از چند ماه قبل از جنگ ادبیات رهبران عراق و فرماندهان نظامی آن، نشان از یک فکر طمع جویانه را می رساند، تحریکات ارتش عراق زیادتر شده بود، ابزار آلات جنگی در اطراف مرزها استقرار داده شده و عملیات شناسایی منطقه توسط ارتش بعث کلید خورده بود، در مقابل همه این گزارشات که بر روی میز رئیس جمهور قرار می گرفت، فقط یک پوزخند خائنانه نصیب مبارزان شده و علاوه بر آن سپاه پاسداران نیز متهم به ایجاد رعب و ترس بیهوده به منظور جمع آوری سلاح برای درگیری و خشونت در داخل کشور می شد. در هنگامه ای که ناموس مردم در تاراج دشمنان یاغی بود، هرگونه تحویل تجهیزات و ادوات جنگی را به جوانان مبارز جنوب ممنوع کرده و مدام با شعار احمقانه :« زمین می دهیم وزمان می گیریم» سعی در فریب افکار عمومی داشته و تمام نیروی خود را صرف تخریب رقبای داخلی می کرد. فقط ذکر خیانت هایی که در این مدت انجام شده خود مثنوی هفتاد من کاغذ است و در این مجمل نمی گنجد. لیکن پرده برداری از راز چگونگی رخ داد تصرف خوزستان و طولانی شدن جنگی (که چنانچه نبود، خیانت مزدورانی که بر اریکه کشور تسلط یافته بودند، به طور قطع ارتش بعثی نمی توانست حتی یک قدم هم در خاک ایران نفوذکند و پروسه این جنگ خانمان سوز در همان اوان جنگ به پایان می رسید)، لازم به نظر می رسد. لیکن چه می توان کرد که با خیانتی که در این زمان یک ساله اول جنگ توسط بنی صدر رخ داد و با سکوت و حمایتی که همین روشنفکران حامی تئوری <6> در آن زمان از وی داشتند، هزاران کیلومتر از اراضی این مرز و بوم و بسیاری از نقاط استراتژیک به آسانی به تصرف عراق درآمد. مناطقی که هرچند حفظ آنها (به دلیل ماهیت دفاعی جنگ) بسیار آسان بود، لیکن باز پس گیری آنها و اثبات برتری نظامی ایران 8 سال به طول انجامید. جالب توجه است که هرچند پس ازخیانت های بنی صدر دست وی از فرماندهی ارتش کوتاه شد، لیکن حتی تا سال آخر جنگ نیز برخی از عوامل نفوذی وی با افشای اطلاعات و نقشه های جنگی، ضربه های مهلکی بر پیکره نیروهای ایران وارد کردند. در این مقاله فرصت کافی برای بیان توضیحات کافی و مبسوطتر پیرامون این تئوری وجود ندارد، لیکن امید است که در فرصتی دیگر به طور وسیعتر به شرح و بیان آن پرداخته شود. خواهشمند است نوسینده را از نظرات اصلاحی خود محروم نفرمایید. hadimosadegh@gmail.com پي نوشتها: 1درودیان ، محمد ، پرسش های اساسی جنگ ، ص 205 2 همان ، ص 205 3 اکبر گنجی ، روزنامه ی صبح امروز ، 28/10/78. به نقل از «پرسش های اسای جنگ» ، محمد درودیان 4 درودیان ، محمد ، پرسش های اساسی جنگ ، ص 213 5 سیری در جنگ ایران و عراق ، ج 2 از خرمشهر تافاو ، مرکز مطالعات وتحقیقات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 6 درودیان ، محمد ، پرسش های اساسی جنگ ، ص 209 7 همان ، ص 208 8 همان ، ص 207 9 همان ، صص 208-209 10 مسعود سفیری،حقیقت ها و مصلحت ها ، نشریه ی نی ، 1378 ، صص 89-90. به نقل از «پرسش های اسای جنگ»، محمد درودیان 11 درودیان ، محمد ، پرسش های اساسی جنگ ، ص 207 12 سعید رجایی خراسانی ،مصاحبه ی اختصاصی بامحمد درودیان ، 1367. به نقل از «پرسش عای اساسی جنگ»، محمد درودیان 13 محسن رضایی ، سخنرانی در مسجدی در شهر ری ، روزنامه ی در عصرآزادگان ، شماره ی 93 ، 10/11/1379 ،ص 9. به نقل از «پرسش های اساسی جنگ»، محمد درودیان 14 صحیفه نور ، ج 16 ،ص 192 15 کالین گروی ، سلاح جنگ افروز نیست ، ترجمه احمد علیخانی ، دوره ی عالی جنگ سپاه ، 1378 ، ص10. به نقل از «پرسش های اساسی جنگ»، محمد درودیان 16 سیری درجنگ ایران و عراق ، ج2، ازخرمشهر تا فاو ، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران 17 همان ، ص 4 18 درودیان ، محمد ، پرسش های اساسی جنگ ، ص 214 19 همان ، ص 215 20 مقاله «حق آمریکا درحمله به عراق»، مرتضی مردیها،استاد دانشگاه علامه طباطبایی http://www.rajanews.com/News/?29504

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
کسي مخالف ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نبود سردار محمد دروديان از فرماندهان دفاع مقدس و کارشناس مسائل استراتژيک و جنگ است. وي در گفتگو با رجانيوز به فتح خرمشهر و شرايط سياسي داخلي و بين المللي که اين فتح در آن صورت گرفت پرداخته و تأکيد کرد پس از فتح خرمشهر هيچ يک از شخصيت ها و گروه هاي سياسي مخالف ادامه جنگ نبود. دروديان در باب تحقيقات جنگ کتاب هايي مانند روند پايان جنگ، علل تداوم جنگ، پرسش هاي اساسي جنگ، آغاز تا پايان، خرمشهر در جنگ طولاني و... منتشر کرده است. متن کامل اين گفتگو در ادامه آمده است: با توجه به اینکه بخشی از خاک کشور اشغال شده بود و در داخل در گیری ها به اوج رسیده بود، چه زمینه ها و شرایطی باعث آزاد سازی مناطق اشغالی، پیروزی های بزرگ و شکست دشمن شد؟ بی شک پیروزی خرمشهر دفعتاً حاصل نشد و مؤلفه های مختلف سیاسی، اجتماعی و نظامی در آن نقش دارد. در بررسی شرایط متوجه می شویم ما مسئله ای بنام "شکاف" در ساختار سیاسی کشورمان را داشتیم که این شکاف در دوره رئیس جمهوری بنی صدر رخ داد. بین تهاجم نظامی و تحرکات عوامل داخلی آن یک نسبت و هماهنگی وجود داشت. در مورد جنگ وقتی عراق حمله کرد و بخشی از خاک ما را اشغال کرد، پیروزی عراق و اشغال کشور توسط او، نسبتی با وضعیت ما دارد. یعنی وقتی که ما شکست می خوریم و عراق حمله می کند این مسئله به اختلافات ما دامن می زند و بحث‌هایی از قبیل اینکه در این شکست مقصر کیست و چطور می توان این شکست را جبران کرد، پدید می آید. بنابراین بین وضعیت نظامی ما، و بین پیروزی و شکست و ثبات و بی‌ثباتی در داخل کشور، تناسبی وجود دارد. اگر این برداشت درست باشد باید گفت که بی ثباتی داخلی دقیقاً متأثر از شکست های نظامی و اشغال بود. برعکسش یعنی اگر ما در آن دوره قادر نبودیم بی ثباتی داخلی را حل کنیم، پیروزی نظامی بدست نمی‌آمد، پس نقطه عزیمت ما و ترکیب عواملی چون یک دست شدن ساختار سیاسی، ایجاد انسجام اجتماعی، حضور مردم در صحنه، حذف ضد انقلاب از صحنه سیاسی، مجموعه عواملی بود که توانست این پیروزی بزرگ را برای انقلاب رقم بزند. به تعبیر دیگر جنگ براساس اراده و قدرت است و در این میان بی ثباتی داخلی، اراده و قدرت را در هم می شکند و از بین می برد، یعنی وقتی در داخل جامعه ثبات داشته باشیم؛ این به معنی آن است که سطحی از قدرت ایجاد شده که هم می تواند در داخل کشور ثبات ایجاد کند و هم می تواند تهدید خارجی را جوابگو باشد. بنابراین عراق وقتی مناطقی را اشغال کرد، در داخل کشور اختلاف نظر بوجود آمد که با این مسئله چه باید کرد، بنی صدر با تکیه بر نیروهای کلاسیک تصور می کرد که می توان به راحتی مناطق اشغالی را آزاد کرد. نیروهای نظامی به فرماندهی بنی‌صدر چند عملیات نظامی مانند 23مهر، توکل، نصر انجام دادند که همگی شکست خورد. وقتی این عملیاتها شکست خورد نوعی یأس و ناامیدی بر فضای کشور حاکم شد. در این شرایط بنی صدر دید دیگر نمی تواند با تکیه بر یک پیروزی نظامی وجهه خود را در صحنه سیاسی پررنگ و قدرت را به نفع خود تثبیت کند. لذا به سمت ایجاد بحران سیاسی در داخل رفتند. یعنی از اسفند 59 تا مهرماه60 کشور در بی ثباتی غوطه ور بود. بی ثباتی از تبعات شکست عملیات‌هایی بود که بنی صدر آن را فرماندهی می‌کرد. در واقع نقطه عزیمت به سوی پیروزی از داخل نضج می گرفت. یعنی اگر ما نمی‌توانستیم بی ثباتی را به ثبات تبدیل کنیم و انسجام اجتماعی در داخل ایجاد کنیم، نمی توانستیم به این پیروزی ها دست پیدا کنیم. در مرحله جدید و پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا باید تفکری در عرصه نظامی روی کار می آمد که مجدداً با شکست روبرو نشود. در عرصه سیاسی ثبات فراهم شد و در چنین شرایطی اگر ما نمی توانستیم پیروزی بدست آوریم، دوباره بی ثباتی به کشور برمی‌گشت، یعنی اگر در ثامن الائمه که مقدمه پیروزی در طریق‌القدس و فتح خرمشهربود، پیروز نمی شدیم دوباره بی ثباتی شروع می‌شد. بنابراین نسبت پیروزی های نظامی و شرایط سیاسی داخلی، نسبت بسیار پیچیده ای است. بنابراین تفکر جدیدی درایران ظهور پیدا کرده که این تفکر جدید پیروزی‌های نظامی را به همراه آورد. مسئله دوم که به همراه شرایط جدید به وجود آمد، ترکیب جدید نیروها بود. یعنی درگذشته اگر نیروهای بسیجی و سپاهی فرع و در حاشیه و فاقد سازمان بودند، در دوره اشغال خرمشهر تا آزادسازی آن، سازمان دهی می شوند، دسته و گردان تشکیل می دهند و آرام آرام به سازمان نظامی تبدیل می شوند. از آن طرف با عزل بنی صدر، درحقیقت مانع همکاری که ارتش و سپاه با یکدیگر مرتفع شد و در لایه های مختلف این کار صورت گرفت. در این میان، زنده یاد شهید صیاد شیرازی نقش مؤثری در به فعلیت رساندن ظرفیت های ارتش در جنگ و نزدیک کردن سپاه و ارتش داشت. نکته سوم در تفاوت استراتژی و تاکتیکهاست؛ یعنی استراتژی و تاکتیکهای دوره آزادسازی با استراتژیهای دوران عملیات چهارگانه دوره بنی‌صدرکه شکست خورد، متفاوت بود. آنها در روز و با یگان زرهی- مکانیزه می جنگیدند، اینها شب با نیروی پیاده و شهادت طلب عملیات را انجام می دادند و خط دفاعی دشمن را شب درهم می شکستند و روز که می شد در برابر ضد حملات دشمن دفاع می کردند، بنابراین دو تاکتیک و استراتژی مختلف داشتند. بنابراین در این 3 حوزه این اندیشه ها و رفتارهای جدید بوجود آمد و آرام آرام تکامل پیدا کرد. در عملیات ثامن الائمه، ابعادی از این قدرت آشکار شد. پیروزی ثامن الائمه بسیار کلیدی بود، یعنی اگر این عملیات شکست می خورد، ما دوباره دچار آن بی ثباتی می شدیم، بنابراین از این به بعد، ثبات داخلی در کشور زمینه پیروزی نظامی را بوجود می‌آورد. پیروزی نظامی هم ثبات سیاسی را تضمین و تثبیت کرد. یکی از دستاوردهای فتح خرمشهر این است که نظام سیاسی که با انقلاب اسلامی استقرار پیدا کرده بود تثبیت شده و در واقع استقرار نظام برآمده از انقلاب، برجسته ترین دستاورد فتح خرمشهر است. امام هم چالش خارجی ها را حل کرد و هم بی ثباتی داخلی را. دستاورد دوم خرمشهر این بود که تمامیت ارضی کشور متکی بر قدرت داخلی تضمین می‌شد. بنابراین فتح خرمشهر، تمامیت ارضی ما مبتنی بر قدرتی حاصل شد که این قدرت با انقلاب شکل گرفت. ریشه ها و زمینه های این قدرت، مربوط به قبل از انقلاب نبود، ‌بلکه برآمده از شرایط جدید انقلاب بود. حتی نهادهایی که متعلق به قبل از انقلاب بودند، مثل ارتش، نقش و هویت جدیدشان در چارچوب تحولات انقلاب است نه متأثر از مؤلفه های قدرت قبل از انقلاب. تحولات نظامی دوره بنی صدر و شکست ها نشان داد، معضلات و مسائل انقلاب با تفکرات و ابزار و روش انقلاب قابل حل است. دو نگاه به مؤلفه های قدرت و عوامل پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشت: یک نگاه، متعلق به حضرت امام(ره) بود که توده های مردم باید بیایند و اسلام، عاشورا و امام حسین بعنوان موتور محرکه نقش اساسی دارند و یک نگاه دیگر که بیشتر متعلق به نگاه ملی گران و با خاستگاه های غیردینی است. پس از انقلاب در حوزه مباحث نظامی هم همین مباحث را داریم، در یک مقطعی با تفکری روبرو هستیم که تفکری کلاسیک است و برآمده از تفکر انقلابی امام نیست، اما از زمانی که تفکرانقلابی امام با تاثیرپذیری از مؤلفه های عاشورایی وارد عرصه می‌شود، پیروزی‌هایی بزرگ بدست می‌آید. از این زاویه فتح خرمشهر را چگونه می‌توان مورد ارزیابی قرار داد؟ نکته اساسی به نظر من این است که اساساً انقلاب به معنای ظهور قدرت جدید است. در واقع قدرت، قدرت را به چالش می گیرد. قدرت شاه براساس یک نظریه برپایه 3 رکن بود: یکی: "حمایت خارجی"، دوم:"بوروکراسی اداری و ابزارهای امنیتی، سیاسی و اقتصادی"، سوم: "ارتش". با این فرض که قدرت است که قدرت را به چالش می‌کشد، پس یک قدرتی در انقلاب ظهور کرده که آن قدرت توانسته، قدرت شاه را درهم بشکند. قدرت بوروکراسی اداری هم با اعتصابات مردم و اعتراضات آنها علیه این رژیم، فرو ریخت. بدنه ارتش و سربازان هم در مقابل فرماندهان وقت رژیم متدین بودند. بنابراین قدرت ارتش هم دراثر تجزیه رأس و بدنه متلاشی شد. درنتیجه حمایت خارجی دیگر نمی توانست کارساز باشد. بنابراین عناصر اصلی قدرت آرام آرام فروریخت. نکته اساسی این است که ساختار قدرت و امنیت پس از انقلاب با مدل های شاه و ساواک پایه ریزی و تأمین نشد و با پیروزی انقلاب ساختارهای قبلی فروریخت و معادلات جدیدی شکل گرفت. شرط پیروزی انقلاب هم این بود که همه مؤلفه های قدرت رژیم شاه فرو بریزد. بنابراین قدرت وابسته، به قدرت مستقل تبدیل شد، قدرت ابزارگرا و تحت حمایت خارجی درگذشته، به قدرتی داخلی و درونی با مؤلفه های ایمان، انسجام، هویت، منافع ملی و ... تبدیل شد. بنابراین ما باید پیروزی های جدید را در چارچوب مفهومی و ماهیت ارزیابی و مشاهده کنیم. یکی از مؤلفه های ماهیتی این قدرت جدید، "دین" است. دین عنصری است که شهادت از درون آن بیرون می آید، درصورتی که در ملی گرایی همیشه می گوییم "من" و "سرزمینم". شهادت از ین نگاه بیرون نمی آید ولی در شهادت دیگر "من" موضوعیتی ندارد، بلکه در آن هدف، مستحیل می شوی. این شهادت است که قدرت ایجاد می کند و اندیشه های دینی است که با تفکر عاشورا و کربلا و تحقق مدل پیروزی خون بر شمشیر، انقلاب و امام پیروز می شود و دفاع در برابر عراق شکل می گیرد. لذا رهبری جزء مؤلفه های اندیشه های دینی است؛ یعنی اندیشه دینی بدون رهبری و امام معنی ندارد و شیعه که همه اندیشه اش براساس امامت شکل گرفته و در انتظار برای ظهور منجی است، بدون امام اصلاً برایش مبارزه حجیت شرعی و عقلی ندارد و مسئله خود را در ظهور امام می‌بیند. مردم براساس اندیشه های دینی به رهبری امام باور داشتند و امام براساس همین مبانی، رهبری مردم را برعهده گرفت. در تعامل این مؤلفه ها، ساختار جدیدی از قدرت بروز کرد که هم انقلاب پیروز شد، هم دفاع از کشور شکل گرفت و هم پیروزی ها حاصل شد. در واقع باید فتح خرمشهر را ذیل پارادایمی بنام تفکر بسیجی دانست؟ بله، در واقع امام کل این قدرت را ذیل همین مفهوم آورد، بسیجی نه لزوماً به معنای بسیج زیرنظر سپاه پاسداران، بلکه تفکر بسیجی. امام نمی گوید این قدرت، قدرت سازمان بسیج است. سازمان بسیج برای سازماندهی تفکر بسیجی و برای به فعلیت رساندن آن است و هرچه این سازمان بزرگتر باشد و قابلیت و انعطاف بیشتری داشته باشد، این تفکر هم پویاتر خواهد شد. انقلاب با توجه به مشخصه مردمی آن ظرفیت فراوانی دارد که سپاه در جنگ بخشی از آن را بکار گرفت. تجربه جنگ با عراق نشان می دهد که این قدرت از تمام قدرتها مؤثرتر بود و همین قدرت است که طی 8 سال جنگ امکان مقاومت و ایستادگی فراهم کرد. همان ظرفیتی بود که انقلاب توانست جلوی قدرتها بایستد و در داخل هم قدرت شاه را در هم بشکند و به پیروزی برسد. این جمله تاریخی امام که فرمودند: "خدا خرمشهر را آزاد کرد"، یعنی چه؟ امام بعنوان یک فقیه و عارف، رهبر سیاسی شد و متکی بر توانایی های ذهنی و هوش و تجربیات تاریخی، مؤلفه های قدرت را تبیین کرد. تبیین امام از این قدرت با انقلاب شروع می شود. امام می گوید اینکه مردم در شهر و روستا، همه یک چیز می گویند و هم کلام هستند، این کار، کاری الهی است و بشری نیست؛ یعنی بشر نمی تواند کاری کند که هم اقشار در همه جا یک چیز بگویند. دوم آنکه مردمی که تا سالهای نزدیک انقلاب از یک پاسبان هم می‌ترسیدند، حالا جلوی تانک می ایستند، این هم یک امری الهی است. به فرموده‌ی امام(ره)، نوعی تحول روحی ایجاد شده است. اینها نشان می‌دهد که دوره‌ای جدید شروع شده و این بشارتی الهی است که این طواغیت می‌خواهد فرو بریزد. "لامؤثر فی الوجود الاالله" یعنی در هستی و وجود هیچ چیزی غیر از خدا وجود ندارد. ما این را ممکن است در لفظ بگوییم ولی امام این را یک حقیقت می دید و ما را با آن آشنا کرد. گرچه خودمان نمی دیدیم ولی عارف الهی آن را متذکر شد. در قرآن هم این معنا وجود دارد که متذکر همین معناست: ما رمیت اذا رمیت و لکن الله رمی. بنابراین تعبیر امام درباره فتح خرمشهر برگرفته از نگاه عرفانی ومعنوی است که از دیدن حقیقت وجودی آن ناتوانیم ولی امام آن حقیقت را بیان کرد. تأثیری که فتح خرمشهر در داخل و خارج داشت چه بود و تأثیر پیروزی ما در فتح خرمشهر بر منطقه، بخصوص بر کشورهای اسلامی چه بود؟ با تهاجم عراق و اشغال بخشی از کشورمان این تصور وجود داشت که انقلاب ایران مهار شد و تصور نمی کردند که جمهوری اسلامی بر بی ثباتی داخلی و تهاجم نظامی بتواند فایق شود. با فتح خرمشهر بسیاری از کشورها با همان شگفتی‌ای مواجه شدند که با پیروزی انقلاب مواجه شده بودند. یکی از چیزهای الهی که امام می گفت نیز همین بود یعنی اینکه مردم بدون هیچ سلاحی در برابر شاه و ساختارها و ابزارهای قدرت وی پیروز شوند که همان اراده الهی و مؤلفه های قدرت جدید است. عناصری مثل تحول روحی، انسجام، دست خالی در برابر دشمن جنگیدن، مؤلفه های جدیدی است که با حضور تفکر انقلابی امام(ره) ظهور کرده است. نکته بعدی اینکه اگر جنگ برای تضعیف و نابودی انقلاب بود، با این پیروزی نظامی و فتح خرمشهر، در واقع انقلاب است که مجدداً پیروز می شود. بنابراین به دلیل نگرانی که از وقوع این انقلاب جدید و تأثیر آن بر منطقه وجود داشت، با جنگ می‌خواستند آنرا مهار کنند، حالا با خطر شکست صدام و پیروزی انقلاب و گسترش آن در منطقه دوباره ایجاد می شود. پس از فتح خرمشهر، وقتی ما با تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان مواجه شدیم، همچنان درگیر جنگ بودیم ولی با این حال واکنش نشان دادیم و نیرو اعزام کردیم. اینها علائم این بود که انقلاب اسلامی قدرتمند و مؤثر در منطقه حضور و ظهور جدیدی پیدا کرده است.‌ هنوز هم تأثیر آن حضور در منطقه هست. یعنی در واقع شکست اسرائیل را باید مبتنی بر فتح خرمشهر دانست. حاکمیت شیعیان در عراق و پیروزی جنبش حماس نیز که حاصل یک انتفاضه مردمی است، برگرفته از مدل انقلاب اسلامی ایران است که تمام معادلات سیاسی را برهم زد و موجب تثبیت موقعیت ما در منطقه شد. بین تهاجم خارجی و بی ثباتی داخلی و بین ثبات و پیروزی نظامی ارتباط وجود دارد. حالا با این پیروزی های نظامی هم می توانیم بر تحولات منطقه ای، تأثیرگذار باشیم و تحولات منطقه ای را مدیریت کنیم، تحولات منطقه ای هم بر پیروزی های نظامی تأثیر دارد. امروز قدرت بازدارندگی ما در امتداد قدرت انقلاب اسلامی و حاصل از جنگ در منطقه و تجربیاتی است که در جنگ بدست آوردیم. حال در این شرایط این پرسش وجوددارد که بعد ازفتح خرمشهر، چقدر براین مسأله سایه انداخته است؟ یعنی در واقع به جای اینکه روی ابعاد این قدرت و فتح و پیروزی متمرکز شویم، با طرح این پرسش، اساس پیروزی بزرگ به چالش کشیده شده است. اساساً این مسأله و این سئوال که چرا جنگ بعد از فتح خرمشهر، ادامه پیدا کرد، غلط است. باید صورت مسئله را درست مطرح کنیم و آن اینکه ما چرا نتوانستیم پیروزی خرمشهر با این ابعاد گسترده منطقه ای را به یک پیروزی قطعی و استراتژیک تبدیل و صدام را سرنگون کنیم؟ این سئوال که ماهیت سیاسی دارد و عمدتاً از سوی نهضت آزادی طرح ‌شد، به یک مجادله غلط انجامیده که صورت مسأله اصلی و ملی را تحت الشعاع قرار داده است. یعنی درواقع مسأله درست تشخیص داده نشده است. پس از فتح خرمشهر ما وارد ساز و کارهای تصمیم گیری شدیم. من در کتاب علل تداوم جنگ، این بحث را کاملاً مورد بررسی قرار داده‌ام. اولین جلسه ای که امام برگزار می کند، بعدازظهر سوم خرداد است با هدف این که پس از فتح خرمشهر چه باید کرد؟ این جلسه با اعضای شورای عالی دفاع برگزار می شود و در آن جلسه قرار جلسه دیگری گذاشته می شود تصور می کنم ششم خرداد بوده که آقای رضایی هم در این جلسه بودند و در واقع ما پس از فتح خرمشهر درگیر تصمیم گیری شدیم، امام از فتح خرمشهر که از سوم خرداد تا 31خرداد یا اول تیر بود، هیچ موضعی در مورد جنگ اعلام نکرده، چون ما درگیر ساز و کارهای تصمیم گیری بودیم، اولین موضع گیری که امام در مورد جنگ داشتند بعد از آن نطق تلویزیونی صدام بود که ادعا می‌کند می‌خواهد عقب نشینی کند و فردای آن روز (اول تیر) امام سخنرانی می‌کند. امام در این سخنرانی می‌گوید من دیشب یکساعت به صحبت های این آدم گوش کردم و آنجاست که می گوید راه قدس از کربلا می گذرد و معنای این حرف یعنی اولویت ما جنگ است و نیروها باید از لبنان مراجعت کنند. ما از 3 خرداد تا اول تیر، مقطع بسیار سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتیم و در حال تصمیم گیری بودیم. در این مقطع 2 اتفاق افتاده: 1- حمله، اسرائیل به جنوب لبنان که هیئتی از ایران به لبنان رفت و امام در آن سخنرانی اعلام کرد که برگردید. پس یکی مسئله تحولات منطقه ای است که ما را درگیر می کند. یکی هم تحولات در داخل عراق است که عراق اعلام می‌کند حاضر است از مواضع اشغالی عقب نشینی کند، که ما باید نسبت به این مسئله هم تصمیم گیری کنیم. پس ساختار سیاسی کشور دنبال تصمیم گیری و بحث است و با دو مسأله اساسی مواجه است: از طرفی پیروز شدیم و در حال تصمیم گیری هستیم که چه باید بکنیم و از طرف دیگر یک تحول منطقه ای و دیگر هم تحول در جبهه ها و عقب نشینی صدام است. جریانات سیاسی و نیروهایی که طرفدار امام هستند و همینطور مردم در این شرایط خوشحالند و برای ادامه جنگ اجماع وجود دارد و شاید بتوان گفت کسی مخالف ادامه جنگ نیست و ما در موضع قدرت بودیم و اصلاً کسی تصور شکست نمی کرد که بتوان گفت به این دلیل مخالف باشد. اگر کسی مخالف این بحث ها باشد باید سندی وجود داشته باشد در صورتی که در هیچ سندی ارائه نشده است. پس این تصمیم در زمان خودش مورد اجماع و حمایت بوده، تنها دو جریان سیاسی نسبت به ادامه جنگ اعلام موضع کردند: یکی حزب توده و دیگری نهضت آزادی است که باید جداگانه درباره آن بحث کرد. http://www.rajanews.com/News/?29618

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آزادي خرمشهر نماد پيروزي ايران در جنگ دکتر محسن رضايي اولين ويژگي عمليات بيت‌المقدس گستردگي آن بود. بيشتر، عملياتي به آن بزرگي انجام نداده بوديم. در اين عمليات 5400 کيلومتر مربع زمين آزاد شد و بيست هزار نفر اسير گرفتيم. غنايم به دست آمده آن‌قدر زياد بود که تا چند سال از آنها استفاده کرديم. ارتش عراق به دليل دور بودن انبارهاي مهماتش چند انبار بزرگ در خرمشهر ساخته بود که به دست نيروهاي ما افتاد. عمليات‌هاي که قبل از فتح خرمشهر انجام داده بوديم، همه، زمينه‌سازي براي اين عمليات بود. همان‌طور که اشغال خرمشهر توسط عراق نماد شکست ايران در ابتداي جنگ بود، آزادسازي آن هم به مفهوم جبران شکست و پيروزي در جنگ به شمار مي‌رفت. با آزادي خرمشهر، رسانه‌هاي جهان اعلام کردند که صدام در جنگ شکست خورد. با فتح خرمشهر مردم اعتماد به نفس خود را باز يافتند و اميد به آينده در آنان تقويت شد و شور و نشاط و شادابي خاصي در جامعه ايران پديد آمد. ما در عمليات بيت‌المقدس از تاکتيک‌هاي ويژه‌اي استفاده کرديم که مهمترين تدبير عملياتي که استفاده کرديم، عبور عمده قواي ايران از رودخانه کارون بود که در قواره‌هاي نظامي پيش‌بيني نمي‌شد. اصول کلاسيک جنگ مي‌گفت که ايران از شمال و از جاده اهواز- خرمشهر حمله خواهد کرد به همين دليل، عراق بخش بزرگي از نيروهايش را در آنجا مستقر کرد؛ اما ما از جايي ديگر عمليات را آغاز کرديم و با عبور از رودخانه کارون خود را به جاده اهواز- خرمشهر رسانديم. بدين ترتيب نيروهاي عراق دو بخش شدند: يک بخش در شمال جبهه و يک بخش در جنوب جبهه نبرد. در عمليات، توانستيم دسته جنوبي را کاملا منهدم کنيم. اين تدبير عملياتي در عرف جنگ‌هاي بين‌المللي تقريبا بي‌نظير بود و البته در اجراي اين تدبير مشکلات بسياري داشتيم اما به هر حال توانستيم بر اين مشکلات غلبه کنيم و پيروزمندانه خرمشهر را آزاد کنيم. در شب آخر عمليات که عراق در حال بازسازي خطوط دفاعي خود بود، به اصرار من و شهيد صياد شيرازي و علي‌رغم مخالفت افراد ستادي و برخي فرماندهان، عمليات را شبانه آغاز کرديم و اتفاقا اين کار باعث شد که بسياري از نيروهاي عراقي که آن شب در حال فرار از منطقه بودند را به اسارت بگيريم و خرمشهر را آزاد کنيم. اين پيروزي و فتح خرمشهر نگراني غرب را نسبت به حضور ايران در منطقه افزايش داد. برخي کشورها براي جلوگيري از پيروزي ايران به سمت عراق رفتند و برخي کشورها هم مثل سوريه، ليبي و کره شمالي با مشاهده قدرت ايران به سمت ما آمدند. روابط برخي کشورها مثل شوروي و چين هم با ما بهتر شد. به عبارتي، پيروزي خرمشهر شکاف جدي در روابط بين‌الملل ايجاد کرد. درباره علل و انگيزه‌هاي شروع جنگ هم بايد بگويم سه انگيزه باعث شد که جنگ شروع شود. صدام مي‌خواست با تصرف خاک ايران قدرت و نفوذ خود را در خليج فارس و بازار نفت افزايش دهد. کشورهاي عربي از انقلاب ايران ترسيده بودند و خواهان سرکوبي آن بودند. مهمتر از اين دو، آمريکا بود که چون مهمترين حامي‌اش- يعني شاه- را از دست داده بود به دنبال سقوط جمهوري‌اسلامي ايران بود. اما پس از آزاد‌سازي خرمشهر، چون آمريکا از شکست ايران نااميد شد استراتژي خود را به بدون برنده ماندن جنگ تغيير داد تا جلوي پيروزي ايران را بگيرد. اين استراتژي تا عمليات فاو ادامه داشت. گروه‌هاي سياسي مخالف ادامه جنگ، پس از آزاد‌سازي خرمشهر منفعل شدند. گروه‌هايي نظير نهضت آزادي و جبهه ملي که از ابتداي جنگ ما را ناتوان از مقابله داشتند و خواستار حل مشکل از طريق مذاکره بودند، وقتي قدرت سپاهيان اسلام را ديدند شرمنده شدند و لذا نوعي انفعال شديد تا چند سال بعد از جنگ به مخالفين جنگ دست داد. ادامه جنگ سوال خيلي مهمي است اما پاسخ روشن و قانع‌کننده‌اي دارد. اولا مساله صلح را گروه سياسي جنگ- که آقايان هاشمي رفسنجاني، ولايتي، ميرحسين موسوي و مقام معظم رهبري که آن روز رييس‌جمهور بودند- دنبال مي‌کرد. اين گروه سياسي هم همه پيشنهادها را زير نظر امام (ره) بررسي مي‌کردند. يک پيشنهاد هم نبود که بررسي نشود. اما نکته جالب آنجاست که بعد از آزادي خرمشهر پيشنهاد صلح رسما از سوي هيچ نهاد بين‌المللي و يا هيچ کشوري ارائه نشد. اگر چيزي گفته مي‌شد به صورت شفاهي و آن هم درخواست آتش‌بس بود که درخواست‌هاي اوليه و مشروع ايران يعني بازگشتن به مرزهاي بين‌المللي و ايجاد کميته بين‌المللي براي بررسي ميزان و راهکار جبران خسارت را جواب نمي‌داد. آتش‌بس صرف هم تنها براي بازسازي ارتش عراق و احتمالا حمله دوباره بود که هيچ عاقلي آن را نمي‌پذيرد. مخالفان جنگ، بعد از اتمام جنگ، فضا را براي انتقاد و داستان‌سرايي مناسب ديدند و تبليغ کردند که ايران پيشنهاد صلح بعد از فتح خرمشهر را نپذيرفت. اما اين يک دروغ تاريخي است؛ به علاوه اينکه وقتي خرمشهر آزاد شد هيچ گروهي در ايران پيشنهاد نداد که به سمت صلح با عراق برويم. به عبارتي، گروه‌هايي مثل نهضت آزادي و جبهه ملي که امروز منتقد جنگ پس از خرمشهر هستند در آن روز هيچ اطلاعيه‌اي مبني بر درخواست صلح ندادند. دولتمردان ايران بعد از آزادي خرمشهر براي صلح جنگ مي‌کردند و تا پنج سال بعد عملا پيشنهاد صلحي به ايران داده نشد. اگر پيشنهاد واقعي داده مي‌شد به احتمال قوي ايران قبول مي‌کرد. بعضي مي‌گويند چرا آتش‌بس را نپذيرفتيم؟ آتش‌بس فريب و براي بازسازي عراق و جمع‌آوري نيرو و حمله مجدد به ايران بود. منبع: روزنامه جام جم

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
علل ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر چه بود؟ آنچه در زير مي‌آيد پاسخ‌هاي دكتر محسن رضايي به سوالتي است كه در جلسات مختلف از ايشان به عمل آمده و متاسفانه مانند اكثر جلسات پرسش و پاسخ، امكان پاسخ گويي به آنها به علت كمبود وقت فراهم نشده است. لازم به ذكر است اين جواب‌ها از ميان سخنراني‌هاي قبلي ايشان و همچنين ديگر جلسات پرسش و پاسخ اتخراج شده است. چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه یافت؟ ما در جنگ در حقیقت دو مقطع زمانی خاص داشتیم. مقطع اول مربوط به آغاز جنگ تا آزاد سازی خرمشهر است که استراتژی ایران نظامی و با هدف بیرون راندن عراق از خاک کشور بود و مقطع بعدی مربوط به پس از آزاد سازی خرمشهر است که استراتژی ایران دوگانه بود. مسئوولان رسمی و سیاسی کشور معتقد به ادامه جنگ برای کسب پیروزی و پایان جنگ از طریق دیپلماسی بودند که این با استراتژی بلافاصله پس از آزاد سازی خرمشهر آغاز شد. در جلسه­ای که خدمت امام تشکیل شد، در جلسه شورای عالی دفاع در محضر امام که آقایان حاج احمد خمینی، میر حسین موسوی، موسوی اردبیلی، ولایتی و مقام معظم رهبری- که آن زمان رییس جمهور بودند- حضور داشتند. آقای هاشمی رفسنجانی گفتند که ما باید از مرزهای بین­المللی عبور کنیم تا اگر خواستیم جنگ را تمام کنیم یک چیزی در دست داشته باشیم که بتوان درمیز مذاکره از آن استفاده کنیم. آقای ظهیر نژاد هم استدلال کردند مرزهای جنوب قابل دفاع نیستند و باید به مانعی طبیعی مثل اروندرود تکیه کنیم و با تکیه بر آن بتوان دفاع کرد. این دو استدلال ارایه و من و دیگر دوستان هم در بعد سیاسی و نظامی از آن دو حمایت کردیم. لذا عملا استراتژی پس از آزادی خرمشهر استراتژی سیاسی شد. یعنی انجام یک عملیات نظامی برای تحقق صلح و با استفاده از عملیات نظامی برای آنکه بتوان از طریق دیپلماسی جنگ را تمام کرد. به عبارت دیگر قرار شد عملیات نظامی به عنوان ابزاری در خدمت دیپلماسی قرار گیرد. این استراتژی سیاسی بود ولی عملیات و جنگ هدف نبود بلکه هدف حمایت از سیاست خارجی بود. با این استراتژی همه مسئوولان سیاسی و نظامی موافقت کردند ولی حاج احمد آقا مخالف بودند و می­گفتند: باید سر مرز بمانیم و امام هم سئوال کردند، چرا باید از مرز عبور کنید. حرف آقای هاشمی همان استراتژی سیاسی بود که پس از آزاد سازی خرمشهر در دستور کار دولت و مسئولان تا پایان جنگ به آن عمل می­شد. اتفاقا آنچه که به آن عمل نشد استراتژی پیشنهادی فرماندهان سپاه بود که پس از رمضان به مسئوولان ارایه می­شد. امام هم در این مساله ابهام داشت که چرا می­خواهیم از مرزهای بین المللی عبور کنیم اما پس از شنیدن استدلال ها گفتند: "من یک هفته فکر می­کنم سپس پاسخ می­دهم." یک هفته بعد احمد آقا تماس گرفت و نظر موافق امام را اعلام کردند و در پی آن عملیات رمضان طراحی شد و هدف آن پیشروی نیروهای ما تا کنار اروندرود بود تا قسمتی از خاک عراق در اختیار ما قرار بگیرد. بنابراین همه با استراتژی سیاسی، پس از آزاد سازی خرمشهر موافق بودند و دیگر استراتژی نظامی مطرح نبود. یعنی عملیات رمضان تنها یک عملیات بود. در حالی که در استراتژی نظامی یک عملیات طراحی نمی­کنید، بلکه تعداد زیادی عملیات طراحی می­کنند که پی­درپی صورت می­گیرد تا برسند به هدف اصلی. اما دراستراتژی سیاسی عملیات­ها سلسله­وار نیست بلکه عملیات صورت می­گیرد تا از طریق دیپلماسی جنگ به پایان برسد. تا پیش از آزادسازی خرمشهر استراتژی نظامی مطرح بود تا همه سرزمین­های ایران آزاد شود. لذا چهارده عملیات درتابستان سال 1360 طراحی شد که یکی پس از دیگری تا آزاد سازی خرمشهر انجام شد اما پس از آزادی خرمشهر استراتژی ایران تغییر یافت. تداوم جنگ تا ... مردم حق دارند بدانند چرا پس از آزادسازی خرمشهر عملیات­ها تداوم پیدا می­کرد در حالی که در استراتژی سیاسی تنها هدف پیروزی دریک عملیات برای پایان جنگ و استفاده از ابزار دیپلماسی بود. دو عامل دراینجا دخالت دارد یکی اینکه عراق و آمریکا و کشورهای عربی و غربی دست ایران را خوانده بودند و لذا در مواجهه با سیاست مداران ما می­دانستند که قضیه چیست، هرچند امام می­گفتند: " ما جنگ را تا دفع فتنه ادامه می­دهیم" اما آنها می­دانستند این حرف امام و رزمنده­هاست که درحد یک شعار است. آنچه که آنها در عمل می­دیدند«جنگ جنگ تا یک عملیات» بود. یعنی دشمن می­دانست جنگ جنگ تا پیروزی مطرح نیست بلکه جنگ جنگ تا یک پیروزی هدف است. دنیا دست سیاستمداران ایران را خوانده بود. با اینکه سیاستمداران هم شعار امام را تکرار می­کردند اما دنیا با شعارها کار ندارد. حرف­های پشت صحنه سیاست و رفتار سیاستمداران ملاک است. خیلی زود دنیا متوجه شد که ایران جنگ جنگ تا یک پیروزی را می­خواهد. مساله دیگر اینکه دیپلماسی ایران نمی­توانست ازهمان موفقیت­های نظامی استفاده کند و مدیریت دیپلماسی باید بسیار قوی­تر عمل می­کرد. ضمن اینکه واقعیت این است که ما در دنیا یار زیادی نداشتیم ما اتحادهای سیاسی جدی در دنیا نداشتیم که بتوانیم از آرای آنها درسازمان ملل استفاده کنیم. تا پیش از قطعنامه تنها پیشنهادی که به ایران شد آتش بس بود؛ آتش بس هم یعنی جنگ نیمه تمام. یعنی طرفین در هر نقطه­ای هستند بمانند و مذاکره کنند. مذاکرات می­توانست 30 تا 40 سال ادامه یابد و در این مدت ایران و عراق آماده آغاز جنگ باشند. این یک گزینه بود. گزینه دیگر این بود که ایران استراتژی سیاسی را در پیش بگیرد یعنی درپی عملیات به صلح دست یابد. گزینه سوم این بود که ایران با استراتژی نظامی تا سقوط صدام حرکت کند که یا به سقوط صدام منجر می­شد یا دستیابی به یک پیروزی بزرگ. در حقیقت این گزینه پس از آزاد سازی خرمشهر پیش روی ایران بود. آن چیزی که به آن عمل شد استراتژی دوم بود یعنی انجام یک عملیات برای کسب امتیازات سیاسی، این عملیات­ها منجر شد که ایران بتواند 598 را از دنیا بگیرد. در 598 برای نخستین بار پیشنهاد صلح و یک­سری امتیازات به ایران داده شد. از جمله بازگشت به مرزهای بین­الملل، تعیین و پرداخت خسارت، کمیته تعیین متجاوز که از دستاوردهای قرارداد 598 است و در آن حداقل امتیازاتی به ایران داده شد. هر چند اهداف ایده­آل استراتژی سیاسی و نظامی در 598 تامین نشد. این با آنچه که امام و رزمنده­­ها می­خواستند خیلی فاصله داشت ولی در مقام پیروزی برای یک کشور جهان سوم بود. البته به خاطر ابهامات و دوپهلو بودن برخی کلمات 598 چند ماهی در پذیرش آن تاخیر افتاد. بحث معروف نظامیان و سیاسیون بحث معروفی بین فرماندهان و آقای هاشمی بود. فرماندهان به ویژه پس ازعملیات خیبر می­گفتند این استراتژی سیاسی نتیجه­ای ندارد و اجازه بدهید برنامه­ای برای استراتژی نظامی تهیه و جنگ را تمام کنیم. هیچ­گاه مسئوولان سیاسی و آقای هاشمی این را نپذیرفتند. یک روز آقای هاشمی گفتند ما حتی نمی­توانیم بند پوتین سربازان و بسیجی­ها را فراهم کنیم. این تعبیر بیانگر این بود که هیچ­گاه به استراتژی نظامی فرماندهان نظامی توجهی نشد و همیشه می­گفتند توان اقتصادی حمایت از این استراتژی را نداریم و اقتصاد کشور تحمل این استراتژی را ندارد. بعد از عملیات رمضان همیشه پیشنهادات فرماندهان را اگر­چه برای انجام یک عملیات می­پذیرفتند ولی برای پایان دادن به جنگ رد می­کردند. تنها موقعی که راضی شدند، در اواخر جنگ بود؛ زمانی که دیدند استراتژی سیاسی با شکست مواجه شده است ولو 598 هم دستاورد عملیات فاو و کربلای 5 بود. ولی آنها احساس می­کردند همین 598 هم عملی نباشد. در این موقع ازما پرسیدند برای پایان دادن جنگ چه می­خواهید. آن زمان سپاه نامه­ای را برای آقای هاشمی – نه امام – تنظیم کرد زیرا امکانات کشور در اختیار مسئوولان سیاسی کشور بود. دراین نامه برای پیروزی درجنگ امکاناتی خواسته شده بود. آقای هاشمی هم این نامه هم چند نامه دیگر از جمله نامه آقای خاتمی - وزیر ارشاد وقت- ، نامه میرحسین موسوی به عنوان مسئوول دولت، و نامه فرماندهان ارتش را با هم خدمت امام برد. گفته بود که نظامیان این گونه می­گویند و مسئوولان سیاسی و اقتصادی هم می­گویند پول نداریم. شما تکلیف را روشن کنید وامام هم با پذیرش قطعنامه موافقت کردند. این مسایل بسیار مهم است و شاید مهمترین مقطع انقلاب است که باید درک و تحلیل شود تا ما را با برخی مواضع امام و رزمندگان آشنا می­کند، زیرا امام از اول با جنگ مخالف بودند و در تمام دوران جنگ هم صادقانه با مردم سخن گفتند و از رزمندگان حمایت کردند. http://www.rezaee.ir/?p.204

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
يك بررسي همه جانبه؛ علل و عوامل بروز جنگ تحميلي در شهريور ماه 1359 دولت عراق و با دستور صدام حسين رئيس جمهور آن كشور يك حمله همه‌جانبه در طول بيش از 1000 كيلومتر مرز مشترك به جمهوري اسلامي ايران آغاز كرد، جنگي كه به مدت 8 سال طول كشيد و در نوع خود از طولاني‌ترين جنگهاي قرن بيستم محسوب مي‌گردد امروزه بر كسي پوشيده نيست و بويژه بعد از ارائه گزارش دبير كل سابق سازمان ملل متحد، آقاي پرزدكوئيار، كه اين جنگ با تجاوز قطعي و مسلم رژيم بعثي عراق آغاز شد. در عين حال نكته‌اي كه به علل مختلف تاكنون پوشيده مانده است اينكه انگيزه، علل و عوامل آغاز اين تجاوز چه بوده است؟ در اين مورد بررسي محققانه به دلايل مختلف صورت نگرفته است. بطور كلي مطالعه جنگها اغلب به مورخين نظامي و استراتژيستها واگذار گرديده كه آنها نيز با توجه به تخصص خود روي ملاحظات فني، تاكتيكي جنگها تكيه كرده و ساير ابعاد و زمينه‌هاي بروز جنگ را ناديده گرفته‌اند. در زمينه آغاز اين جنگ تحليلگران غربي بطور عمده روي اختلافات مرزي ايران و عراق و در نهايت تهديداتي كه انقلاب اسلامي در ايران متوجه دولت عراق كرده بود محدود كردند و كمتر به ساير زمينه‌ها و ابعاد موثر و حتي مهمتر پرداخته‌اند. آغاز يك حمله نظامي از طرف يك كشور بر عليه كشور همسايه يقيناً آخرين وسيله براي پيشبرد اهداف سياست خارجي يك دولت مي‌باشد و تا زماني كه با بررسي همه جانبه زمينه مساعدي براي آغاز جنگ فراهم نباشد دولتها به ندرت دست به چنين ريسك خطرناكي مي‌زنند. البته اين مسأله نيز وجود دارد كه ممكن است در محاسبات خودشان دچار اشتباه شوند ولي در همان قالب و زمينه ابعاد مختلف و آثار همه جانبه جنگ را در نظر گرفته و آنگاه تصميم به انجام چنين اقدامي مي‌گيرند. يك رابطه آشكار ميان منابع در اختيار يك دولت و جنگ وجود دارد. به عبارت ديگر آغاز و اداره جنگ نه تنها تحت تاثير عزم و تصميم يك دولت مي‌باشد بلكه تحت تاثير تواناييهاي آن دولت نيز مي‌باشد. در عصر حاضر آغاز يك جنگ همه جانبه نياز به منابع وسيع و يا متحديني دارد، چنانچه منابع موردنياز از قبيل بنيه اقتصادي براي تامين هزينه‌هاي جنگ، نيرو و قدرت نظامي براي اجراي چنين تصميمي و در عين حال متحديني كه از اهداف جنگ‌طلبانه آن كشور حمايت كنند موجود نباشد احتمال ضعيفي وجود دارد كه دولتي دست به آغاز جنگ و خونريزي با آن همه خسارات قابل پيش‌بيني بزند. همانطور كه «جفري پاركر» مشاهده كرده است يك عامل بازدارنده از بروز جنگها بصورت سنتي در اروپا و بويژه قبل از سال 1800 ميلادي ناشي از فقدان بنيه ماي لازم براي تامين هزينه جنگهاي نامحدود بوده است. بنابراين از نظر تاريخي و بويژه در دوران معاصر و جنگهاي مدرن بايد توجه داشت كه تكيه بر يك علت و انگيزه به عنوان تنها عامل بروز جنگ و ناديده گرفتن ساير علل و عوامل عملي ساده‌انديشانه، غير محققانه و يا مغرضانه است. در اين مقاله سعي خواهد شد با استفاده از چارچوبه‌هاي تئوريكي پيشرفته علل و عواملي كه در محاسبات رژيم عراق براي آغاز جنگ مدنظر بوده است و بترتيب اولويت در تصميم رئيس‌جمهور اين كشور نقش اساسي داشته‌اند بررسي و ارزيابي گردد. با توجه به اينكه مدت زمان كوتاهي از اين پديده نگذشته است و بسياري از اسناد و مدارك مربوط به آن در كشورهاي درگير همچنان سري باقي مانده و در دسترس عموم نمي‌باشد ناچار مستندات خود را محدود به اسناد منتشر شده (هر چند محدود باشد)،‌ اظهارات مسئولين و اولياء امور، اقدامات عملي در جهت اتخاذ موضع بعد از آغاز تجاوز و دلايل منطقي و عقلاني خواهيم نمود. ترديدي نيست كه اين شيوه بررسي از قوت و قدرت لازم برخوردار بوده و به ميزان قابل توجهي معتبر مي‌باشد و انتشار اسناد منتشر نشده اگر آرا تقويت نكند تغييري اساسي در تحليل موجود ايجاد نخواهد كرد. در بررسي تصميم‌گيري‌هاي مهم سياست خارجي بخصوص در دروان جديد عوامل متعدد و گوناگوني دخالت دارند كه به عنوان متغيرهاي مستقل مطرح بوده و تصميم‌گيري در سياست خارجي به عنوان متغير وابسته بررسي مي‌گردد. انديشمندان علوم سياسي تئوريهاي مختلفي در زمينه تصميم‌گيري سياست خارجي ارائه داده و هر يك الگويي را براي بررسي سياست خارجي پيشنهاد مي‌كنند. از ميان انديشمندان مي‌توان از افرادي مانند: «اسنايدر» «بروك» «آليسون» و همچنين «روزنو» نام برد كه به نظر نويسنده چهارچوبه تئوريك روزنو با همه اشكالاتي كه در پايان مقاله به آنها خواهيم پرداخت، متناسبترين و همه‌جانبه‌ترين چهارچوبه براي بررسي علل و عوامل تصميم‌گيري در سياست خارجي مي‌باشد. «جيمز روزنو» معتقد است كه در هر تصميم‌گيري سياست خارجي علت رفتار سياسي يك دولت به مجموعه‌اي از عوامل گوناگون مربوط مي‌شود كه با اولويتهاي متفاوت در كنار همديگر جمع شده و نهايتاً به تصميم‌گيري سياست خارجي منجر مي‌شوند. اين مجموعه را در 5 دسته و يا گروه تقسيم‌بندي مي‌نمايد كه به آنها متغيرهاي شخصيت تصميم‌گيرنده، نقش و ميزان اختيارات تصميم‌گيرنده، متغير دولتي و بوروكراتيك، اجتماعي و نهايتاً سيستم بين‌الملل خطاب مي‌كند. 1. متغير شخصيت تصميم‌گيرنده در اين متغير توجه اساسي به خصوصيات، روحيه، افكار و انديشه‌ها، خصوصيات رواني، نبوغ و توانايي‌هاي كاريزماتيك و همچنين آمال و آرزوهاي تصميم‌گيرنده توجه مي‌شود. براساس اين متغير تصميمات متخذه از ناحيه يك شخص با تصميمات شخص ديگر در همان موقعيت به خاطر توانايي‌ها و روحيات متفاوتشان متفاوت مي‌باشد. 2. متغير نقش بدين معنا كه در يك سيستم دولتي مسئولين بدون ارتباط با خصوصيات شخصي و با توجه به جايگاهي كه اشغال كرده‌اند و اختياراتي كه به آنها داده شده اتخاذ تصميم و موضع مي‌نمايند. مثلاً: سفير يك كشور در سازمان ملل بدون توجه به اعتقادات شخصي خود از موضع كشورش دفاع مي‌كند. 3. متغير دولتي و بوروكراتيك بدين معنا كه ساختار پيچيده يك دولت، روابط ارگانهاي درون دولتي و نهايتاً كارشناسان و متخصصين درون يك تشكيلات تدوين كننده و ارائه كننده پيشنهادات و خطوط كلي تصميم‌گيري در سياست خارجي مي‌باشند و هيچ تصميم‌گيري قادر نيست فارغ از اين ملاحظات تصميم‌گيري كند،‌ بويژه در سيستمهاي گسترده بوروكراتيك دولتهاي غربي اين عامل و متغير بيشتر بروز مي‌كند. 4. متغير اجتماعي بدين معنا كه جنبه‌هاي غيردولتي در يك كشور بر رفتار خارجي يك دولت اثري انكارناپذير دارد. ارزشها و ايدئولوژيهاي حاكم بر يك جامعه ملي، گروه‌هاي ذينفوذ و فشار، احزاب سياسي، افكار عمومي، رسانه‌هاي جمعي غيردولتي، اقليتهاي قومي و محلي از جمله عوامل غيردولتي هستند كه بر تصميم‌گيري سياست خارجي تاثير مي‌گذارند. 5. متغير سيستم بين‌الملل بدين معنا كه يك دولت در تصميم‌گيريهاي سياست خارجي در خلاء عمل نمي‌كند بلكه در صحنه روابط بين‌الملل با پيچيده‌گي‌هاي خاص خود عمل مي‌كند كه واكنشهاي اين سيستم در قبال هر تصميم‌گيري سياست خارجي يقيناً بايد در محاسبات تصميم‌گيرندگان منظور شود. متغير سيستم بين‌المللي حتي در بعضي از موارد و بويژه در كشورهاي جهان سوم تصميمات معيني را به دولتها تحميل مي‌كند. «روزنو» معتقد است كه بررسي همه جانبه اين متغيرها كافي به مقصود نبوده بلكه ميزان دخالت و نقشي كه هر يك از اين متغيرها در تصميم‌گيري سياست خارجي دارند از اهميت بيشتري برخوردار است، بنابراين او سعي مي‌كند كه اولويتهاي اين متغيرها را تعيين كند. از ديد روزنو رده‌بندي اين متغيرها بستگي به عوامل گوناگون در تقسيم‌بندي كشورها دارد و لذا كشورها را با توجه به نوع سيستم سياسي حاكم (باز و بسته بودن) قدرت و ميزان پيشرفت يك كشور (پيشرفته و در حال رشد) كوچك و يا بزرگ بودن (از نظر جغرافيايي و منابع فيزيكي) تقسيم نموده و اولويتهاي مختلفي ارائه مي‌دهد. بنابراين از ديدگاه روزنو براي كشوري مانند عراق عوامل موثر در تصميم‌گيري سياست خارجي بترتيب عبارتند از: شخصيت تصميم‌گيرنده،‌ سيستم بين‌الملل، نقش، بوروكراتيك و اجتماعي. با توجه به بررسي‌هاي انجام شده از نظر نگارنده كه بعداً توضيح داده خواهد شد در تصميم‌گيري رژيم عراق مبني بر آغاز جنگ تحميلي و تجاوز به ايران متغيرهاي موثر در اين تصميم‌گيري به قرار زير مي‌باشند: سيستم بين‌الملل، شخصيت صدام، عوامل بروكراتيك، متغير اجتماعي و نهايتاً نقش. سيستم بين‌الملل در بررسي متغير سيستم بين‌الملل متناسب است كه آنرا در سه سطح متفاوت، (ابرقدرتها، قدرتهاي بزرگ و قدرتهاي منطقه‌اي) بررسي كنيم. در سطح ابرقدرتها: اگر چه دوران جنگ سرد و سيستم دوقطبي در سال 1980 هنوز به پايان خود نرسيده بود ولي در رابطه با انقلاب اسلامي قانونمندي جنگ سرد و سيستم دوقطبي كاربرد خود را از دست داده و به تبع آن در آغاز جنگ نيز تضاد چنداني ميان امريكا و شوروي در برخورد با تجاوز عراق به ايران احساس نمي‌گرديد. ايالات متحده امريكا كه بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي و بدنبال آن جريان گروگانگيري و شكست مفتضحانه عمليات طبس ضربات پياپي و سختي از ايران خورده بود نه تنها از هر حركتي كه متضمن ضربه زدن به ايران مي‌بود استقبال مي‌كرد، بلكه خود درصدد چاره‌جوئي براي انتقام جويي و جبران شكستهاي قبلي بود. اگرچه رابطه ديپلماتيك ميان عراق و امريكا از سال 1967 قطع شده بود دفتر حفاظت منافع امريكا در بغداد بسيار فعال بود و شواهد و دلايلي وجود دارد كه امريكا مشوق و ترغيب‌كننده رژيم عراق در آغاز جنگ بوده است. روزنامه امريكايي نيويورك تايمز پنج ماه قبل از آغاز تجاوز عراق در آوريل 1980 (ارديبهشت 1359) از طرحهاي مرحله به مرحله دولت امريكا در اين زمينه پرده برمي‌دارد. اين روزنامه چنين مي‌نويسد: «دولت امريكا پس از شكست عمليات طبس، امكان اجراي سه طرح نظامي بسيار مهم در شهرهايي كه محل نگهداري گروگانهاي امريكاست، مين‌گذاري در ميادين صدور نفت، يا بمباران پالايشگاه‌هاي ايران مي‌باشد.» در ادامه مي‌افزايد: «واشنگتن اميدوار است كه تحريم اقتصادي و سياسي ايران بتواند در سايه تيرگي روابط ايران و عراق تاثير بيشتري داشته باشد و ادامه مي‌دهد كه عده‌اي معتقدند چشم‌انداز جنگ با كشوري نيرومند (عراق) شايد ايران را وادار سازد در سياست خود تجديدنظر كند.!» «برژينسكي» مشاور امنيت ملي سابق امريكا براي اطلاع از وضعيت عراق براي شروع جنگ سفرهاي مكرري به بغداد مي‌نمايد به طوري كه «وال استريت ژورنال» در هشتم فوريه 1980 يكي از اين سفرهاي محرمانه را فاش مي‌سازد و همچنين «تايمز لندن» در 17 ژوئن 1980 به ملاقات برژينسكي با صدام حسين اشاره كرده و مي‌گويد: «نامبرده بعد از سفر محرمانه به بغداد در يك مصاحبه تلويزيوني گفت: ما تضاد قابل ملاحظه‌اي بين امريكا و عراق نمي‌بينيم. ما معتقديم عراق تصميم به استقلال دارد و در آرزوي امنيت خليج فارس است و تصور نمي‌كنيم كه روابط امريكا و عراق سست گردد.» از طرف ديگر در اين زمان رفت و آمدها و تماسهاي مكرري ميان امراي فراري ارتش ايران و مسئولين دولت امريكا و همچنين حكومت بغداد صورت مي‌گرفت و نشانگر نوعي آمادگي براي تحولات بعد از آغاز جنگ و حمله عراق به ايران بود و نهايتاً با توجه به نفوذ و سلطه‌اي كه امريكا در كشورهاي عربي محافظه‌كار از جمله: مصر، اردن، عربستان سعودي و ساير شيخ‌نشينهاي جنوب خليج‌فارس داشت ترديدي نيست كه چنانچه امريكا به كمكهاي مؤثر و اساسي اين كشورها به عراق راغب نمي‌بود مي‌توانست از اين كمكها جلوگيري به عمل آورد. بعد از آغاز جنگ، روابط عراق و امريكا علناً بهبود يافته، روابط ديپلماتيك برقرار شد و افشاء گرديد كه در طول جنگ، امريكا به صورت مخفيانه كمكهاي مختلفي را به عراق مي‌رسانده است.روزي كه ايران قطعنامه 598 را پذيرفت «رابرت مك فارلين» در مقاله‌اي در روزنامه لوس‌آنجلس تايمز به حمايت بيدريغ امريكا از عراق در طول جنگ بر عليه ايران اعتراف كرد. اتحاد جماهير شوروي در موضع‌گيري خود دچار تناقض و دوروئي عجيبي شده بود و در حقيقت آغاز حمله عراق به ايران به شمشير دولبه‌اي شباهت داشت كه از هر طرف قابليت برندگي و در عين حال احتمال خسارت مي‌رفت. روسيه شوروي با عراق در سال 1972 پيمان‌دوستي 15 ساله منعقد كرده و نفوذ قابل توجهي در عراق بويژه از نظر تامين تسليحات ارتش و حضور كارشناسان نظامي داشت و اصولاً ارتش عراق مجهز به تسليحات روسي بود. از طرف ديگر انقلاب اسلامي ايران اگر چه براي روسها از اين نظر كه موجب قطع نفوذ امريكا در مرزهاي جنوبي اين كشور شده بود ولي براي روسيه نيز به خاطر ماهيت ايدئولوژيكي آن چندان خوشايند نبود. ايران به موازات برخورد با نفوذ امريكا در ايران از ميزان نفوذ روسيه به شدت كاست، گاز ايران به روسيه قطع شد، بندهاي 5 و 6 قرارداد 1921 از طرف ايران ملغي اعلام گرديد و تجاوز روسيه به افغانستان بشدت محكوم گرديد و انقلاب اسلامي مي‌رفت كه تأثير خود را بر بيداري مسلمانان ساير كشورها از جمله مسلمانان جمهوريهاي آسيايي روسيه شوروري سابق بر جاي گذارد. پيروزي و شكست هر يك از طرفين متخاصم نيز براي روسيه نتايج متضاد و متفاوتي را به ارمغان مي‌آورد، پيروزي عراق بر ايران اگرچه با توجه به تسليح ايران به سلاح‌هاي امريكا و تجهيز عراق به سلاح‌هاي روسي به معناي پيروزي سلاح روسي بر سلاح امريكايي تلقي گرديده و عراق را بيشتر مديون و وابسته به روسيه شوروي مي‌كرد، در عين حال از نظر سياسي موجب نفوذ مجدد امريكا و غرب در ايران مي‌شد. پيروزي ايران نيز بر عراق متقابلاً نتايج متفاوت و معكوسي بدست مي‌داد كه در هر دو حال براي روسيه شوروي در عين اينكه امتيازاتي را به عمل مي‌آورد ناخوشايند بود. با توجه به دلايل منطقي و عقلاني نيز ملاحظه مي‌گردد كه اتخاذ موضع شوروي نيز در قبال آغاز جنگ تحميلي منافقانه و متضاد بوده است. بنابه گزارش موسسه «هري تيج»، روسيه شوروي از قبل از آغاز تجاوز در جريان اين تصميم بوده و اگر چه هيچ اقدامي براي بازداشتن صدام نكرده است در عين حال مقامات ايراني را از احتمال چنين حمله‌اي آگاه نموده است. حزب توده در ايران كه از مسكو الهام و دستور مي‌گرفت تجاوز عراق را محكوم نموده به كادرهاي خود دستور مقاومت و دفاع را صادر كرده بود، ولي روسيه شوروي در عين اتخاذ موضع رسمي مبني بر بي‌طرفي در سازمان ملل و بويژه در شوراي امنيت همگام با امريكا و ساير اعضاء دائمي شورا قطعنامه‌هايي را به تصويب مي‌رساند كه به ضرر جمهوري اسلامي بود. اگرچه ظاهراً‌ براي مدتي از ارسال تجهيزات نظامي و قطعات يدكي به عراق خودداري كرد ولي كارشناسان نظامي روسي همچنان در عراق باقي مانده و به همكاري خود با ارتش عراق ادامه مي‌دادند و گزارشاتي مبني بر اينكه روسيه شوروي از طريق كشورهاي اروپاي شرقي جبران كمبود نيازمنديهاي ارتش عراق را مي‌نموده است وجود دارد. بنابراين مي‌توان به اين جمع‌بندي رسيد كه رژيم عراق در سطح ابرقدرتها (امريكا و شوروي) با زمينه‌اي كاملاً مساعد و حتي تشويق‌آميز در آغاز تجاوز برعليه جمهوري اسلامي مواجه بوده است. در سطح قدرتهاي بزرگ: در موضع‌گيري قدرتهاي بزرگ (نظامي، سياسي و اقتصادي) آنها را مي‌توان به دو گروه تقسيم كرد. گروه اول: كشورهايي كه به طور علني و يا ضمني به نفع عراق موضع‌گيري كرده و از كمكهاي نظامي، سياسي و اقتصادي به اين كشور در طول جنگ دريغ نورزيدند. اين كشورها عبارت بودند از: فرانسه و انگليس كه روابط عميق و منافع قابل توجهي در عراق داشته و از انقلاب اسلامي نيز شديداً ضربه خورده بودند. فرانسه از همان آغاز جنگ به نفع عراق موضع‌گيري علني كرده و به ميزان قابل توجهي امكانات تسليحاتي در اختيار اين كشور قرار داد و حتي در شرايطي كه عراق در جبهه جنگ مواجه با مشكلاتي شده بود با اجازه دادن هواپيماهاي پيشرفته جنگي به نام سوپراتاندارد بنيه نظامي عراق را تقويت كرد. دولت انگليس نيز اگرچه علناً اظهار بيطرفي مي‌كرد، ولي به تبع امريكا و فرانسه كمكهاي قابل توجه اقتصادي و بعضاً نظامي به اين كشور نمود. گروه دوم: كشورهاي آلمان، ژاپن و چين بودند كه در ضمن اعلام بيطرفي و حفظ رابطه با هر دو كشور به عنوان سوداگراني بودند كه از اين جنگ از هر طرف بهره‌مند شدند. دولتهاي منطقه خاورميانه: چنانچه دولتهاي منطقه را نيز به دو دسته دولتهاي عرب و غيرعرب تقسيم كنيم ملاحظه مي‌گردد كه همه دولتهاي عربي به استثناي سوريه، ليبي و الجزاير به نفع عراق نه تنها موضع‌گيري كرده بلكه از هر نوع كمك ممكن به عراق خودداري نكردند. كشورهاي نفت‌خيز عرب بويژه عربستان سعودي و كويت به عنوان تامين‌كننده نيازمنديهاي مالي اين جنگ تقبل هزينه‌هاي جنگ را نموده و در طول جنگ متجاوز از 80 ميليارد دلار پرداخت نمودند. دولت مصر تامين‌كننده نيازمنديهاي تسليحاتي ساخت روسيه بود و خلاء قطع ارسال قطعات و لوازم يدكي كه از طرف دولت روسيه ايجاد شده بود را پر كرد. دولت اردن با در اختيار گذاشتن بندر خود در خليج عقبه راههاي مواصلاتي عراق را براي تداركات لازم تامين كرد و اغلب كشورهاي عربي منجمله سودان نيروي داوطلب نظامي در اختيار عراق قرار دادند. كشورهاي عربي از قبل در جريان چنين حمله‌اي بوده و در كنفرانس سران عرب كه در جده چند ماه قبل از آغاز جنگ تشكيل شده بود تفاهمات لازم را با صدام به عمل آورده بود. تنها ليبي و سوريه بودند كه با اين اقدام عراق مخالفت ورزيده و حمايت خودشان را از ايران اعلام داشتند. دولتهاي غيرعرب مانند پاكستان و تركيه همچون كشورهاي آلمان، ژاپن و چين با اعلام بيطرفي و حفظ رابطه با هر دو كشور بيشترين بهره اقتصادي از اين جنگ را كسب كردند. در مجموع مي‌توان گفت كه سيستم بين‌الملل (در هر سه سطح، ابرقدرتها، قدرتهاي بزرگ و كشورهاي منطقه) نه تنها زمينه مساعدي براي آغاز اين جنگ داشت بلكه خود مشوق و ترغيب‌كننده عراق در شروع جنگ بود و نقش اساسي و مهمي در بروز چنين تجاوزي را بر عهده داشت. شخصيت تصميم‌گيرنده صدام حسين رئيس جمهور عراق كه به عنوان ديكتاتوري خشن، بيرحم، شهرت جهاني پيدا كرده است در عين حال فردي ماجراجو و جاه‌طلب بوده و به دنبال موقعيت‌هاي مناسب براي كسب قدرت بيشتر بوده است. رمضاني كه از مشاوران كميته امنيت ملي كنگره امريكا و نيز مشاور كارتر در امور ايران بود در كتاب خود چنين مي‌نويسد: «جنگ عراق و ايران، در واقع واكنش و پاسخ عراق به تهديداتي بود كه از ناحيه بنيادگرايي اسلام (امام خميني(ره) احساس مي‌كرد، اما علت ديگر آن ناشي از بازتاب و انعكاس جاه‌طلبي و قدرت‌طلبي صدام نيز بوده است. وي مترصد بود كه خلاء قدرت ناشي از سقوط رژيم شاه در منطقه را پر نمايد. همچنين اين فرصت با افزايش قدرت اقتصادي عراق به علت افزايش قيمت نفت در منطقه خليج‌فارس ايجاد شده بود. چنانچه عراق جايگزين ايران به عنوان دومين توليدكننده نفت بعد از عربستان سعودي در منطقه شده بود. ظهور قدرت سياسي عراق بعد از افول رژيم مصر در خاورميانه به علت امضاي پيمان كمپ ديويد و صلح با اسرائيل و بروز يك خصومت و دشمني آشكار ميان عراق و سوريه در جبهه شرقي، همه و همه بر قدرت‌طلبي صدام صحه مي‌گذاشت.» صدام حسين در آغاز تجاوز به ايران داراي سه انگيزه عمده شخصي بود و اميدواري داشت با پيروزي سريع بر ايران خواسته‌هاي جاه‌طلبانه و شخصي وي ارضاء و تأمين گردد. انگيزه اول تلاش براي كسب رهبري جهان عرب بود. به دنبال مرگ ناصر و امضاي پيمان كمپ ديويد و انزواي مصر، جهان عرب دچار خلاء رهبري شده بود، شخصيتي كه بتواند با استفاده از امكانات و تواناييهاي كشور خود در جهت آرمانهاي وحدت جهان عرب و جبران تحقير اعراب در قبال اسرائيل اين خلاء را پر بنمايد. صدام حسين اميدوار بود با پيروزي در جنگ با ايران چنين موقعيتي را كسب نمايد و به همين خاطر نام اين جنگ را جنگ قادسيه ناميد تا يادآور شكست ايرانيها از اعراب مسلمان در اوايل ظهور اسلام باشد. مجله دولتي «الفباء» كه بوسيله رژيم عراق منتشر مي‌شود در شماره 562 مورخ 4/7/79 با عنوان عراق پنج هزار سال رويارويي، به تضاد بين عرب و ايراني دامن زده و چنين مي‌نويسد: «اعراب، عادت كرده‌اند كه عراق در برابر يورش تاتارها در قرن دهم و قرن بيستم ايستادگي كند و تيرهاي سلجوقيان و عيلاميان را در قرن بيستم متوقف كند. عادت كرده‌اند كه عراق نگهبان منطقه شرقي جهان عرب كه در تيررس دشمن است، باشد... عراق از پنج هزار سال تاكنون در خط اول نبرد، گامي استوار و با ثبات در مرزهاي شرقي و بازوي پرتحرك در غرب اين مرزها بوده است.» «صدام حسين» در مراسم افتتاح يك پادگان نظامي در 18/3/59 با عنوان «پادگان قادسيه» مي‌گويد: «شما در اين مكان انقلاب خود را پيش روي داريد كه شما را به مفهوم قادسيه رهبري مي‌كند. شما در اينجا نه تنها نام قادسيه را برخود داريد بلكه شرف و مفهوم آنرا نيز با خويشتن داريد. شما آمادگي والاي گذشت و ايثار را همانگونه كه صفت مردان قادسيه نخستين در رهايي امت عرب و تمامي ميهن عربي بود، دارا هستيد و تنها براي پاسداري از عراق آزاد مبارزه نمي‌كنيد.» دكتر «امين» يكي از بعثي‌ها مي‌گويد كه به قدرت رسيدن «صدام حسين» مصادف با يك مرحله نوين در تاريخ سياسي عراق بود و در اين ميان عراق از چندين جهت قدرتمند شده بود و در آينده نزديك در سطح خليج (فارس) و جهان عرب نقش مهمي از جانب وي در شرف انجام بود. «الياس فرح» يكي از رهبران بعث عراق مي‌گويد كه «قادسيه» صدام موقعيتي بود براي وي تا در چشم جهان عرب به عنوان يك رهبر تاريخي كه پل ميان گذشته و آينده را از نو بنا نهاده و درهاي آينده را به سوي مردم گشوده است خود را جلوه‌گر سازد. مجيد خدوري در شرح زندگي صدام حسين و تاثير ناصر بر او چنين مي‌نويسد: «زماني كه صدام حسين در مصر در دانشكده حقوق قاهره مشغول تحصيل بود كارهاي ناصر را زير نظر مي‌گيرد و با دقت به آنها مي‌نگرد، برخلاف رهبران بعث از ناصر به خوبي ياد مي‌كند و مي‌آموزد كه چگونه نقش وي را بازي كند. او از شيوه «آزمايش و خطاي» ناصر پيروي مي‌كند و سعي مي‌كند يك مقلد كوركورانه نباشد.» انگيزه دوم صدام اين بود كه با استفاده از سقوط شاه كه براساس دكترين نيكسون به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب شده بود، بتواند با پيروزي بر ايران خلاء سقوط شاه را پر نموده و نقش ژاندارم منطقه را در حفظ منافع غرب بازي كند و علي‌رغم موضع ضدامريكايي كه قبلاً اتخاذ مي‌كرد به امريكاييها نشان دهد كه تضاد منافع با آنها نداشته و اقدام وي در راستاي اهداف امريكا در منطقه مي‌باشد تا بدان حد كه رژينسكي بعد از ملاقات با صدام و در ستايش وي مي‌گويد: «ما بين منافع امريكا و عراق تضادي نمي‌يابيم.» با توجه به اينكه در اين مرحله سياستهاي منطقه‌اي جمهوري اسلامي در تضاد با سياستهاي امريكا بود صدام حسين تلاش كرد كه خود را به عنوان يك عامل موثر بازدارنده و خنثي كننده اقدامات ايران در سطح منطقه نشان دهد. روزنامه كريستين ساينس مونيتور چاپ امريكا با اشاره به يك گزارش از جلسات سري دولت عراق كه دو ماه بعد از سقوط رژيم شاه تشكيل شده بود،‌ مي‌نويسد: «در‌آن جلسه بعد از بحث و بررسي پيرامون نقش شاه و روابط آن با امريكا در دفاع از منافع غرب و ژاندارمري خليج فارس مطرح شد كه در حال حاضر رژيم نوپاي ايران با از بين رفتن ارتش و تاسيسات اصلي آن قادر به انجام اين نقش نخواهد بود و عراق تنها كشوري است كه با استفاده از اين موقعيت مي‌تواند خلاء ايجاد شده را پر نمايد و اين كار بايد با برنامه‌ريزي،‌ دقت، ‌سرعت و مداومت انجام گيرد. به عقيده حزب بعث براي ايجاد يك موقعيت ژئوپوليتيك جديد بوسيله عراق زمينه از هر جهت فراهم است، لذا حمله نظامي به ايران با وارد آوردن يك ضربه موثر به شكست ايران منتهي مي‌شود. انگيزه سوم صدام جبران تحقيري بود كه شخصاً در امضاي قرارداد 1975 الجزاير شده بود. در سال 1975 به دنبال مشكلاتي كه در عراق در جنگ با كردها براي دولت عراق فراهم شده بود و كردهاي عراق مورد حمايت شاه قرار داشتند صدام حسين معاون رئيس‌جمهور عراق تحت فشارهاي داخلي و بين‌المللي به امضاء قرارداد مزبور تن در داد و همواره احساس مي‌كرد كه در اين جريان تحقير شده و «اجباراً» تن به امضاء اين قرارداد داده است. بنابراين مترصد فرصتي بود كه بتواند اين احساس حقارت را جبران نمايد. بدين علت درصدد بهانه‌اي بود كه قرارداد 1975 را باطل اعلام نمايد و اين كاري بود كه در 17 سپتامبر 1980 (به روز قبل از آغاز جنگ) در يك اجلاس فوق‌العاده مجمع ملي صورت داد. صدام حسين در مورد اين تصميم گفت: «از زماني كه حاكمان ايران اين معاهده را از آغاز در دست گرفتند بوسيله مداخله در امور داخلي عراق چه به صورت پشتيباني مالي و يا تسليحاتي از گروه‌هاي مختلف نقض كرده‌اند، همانطور كه شاه چنين مي‌كرد... من به شما اعلام مي‌كنم كه معاهده 6 مارس 1975 الجزيره از طرف ما ملغي مي‌باشد.» عامل اجتماعي در بخش مربوط به ساختار اجتماعي و جمعيت بايد گفت كه بافت اجتماعي و جمعيتي عراق به گونه‌اي است كه همواره حكومت را دچار بي‌ثباتي و بحران نموده است و همين بحران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از جمله عوامل موثر در ايجاد جنگ تحميلي بوده است. شعيان اين كشور به عنوان اكثريت مردم (بيش از 55%) بدلايل ايدئولوژيك و سياسي همواره با حاكميت بعث در نزاع و ستيز بوده‌اند. همچنين اكراد شمال عراق طي 30 سال گذشته همواره در پي به دست آوردن خودمختاري بوده‌اند و از اين رو با حكومتهاي اين كشور درگير جنگهاي طولاني بوده‌اند كه قبلاً به آنها اشاره شد و اين مسأله براي حكومت بعثي عراق كه از يك اقليت محدود از منطقه تكريت مي‌باشند مشكلات بيشتري را ايجاد كرده است. پيروزي انقلاب اسلامي ايران در سال 1357 به رهبري امام خميني، موج جديدي از ناآراميهاي شيعيان را در عراق بوجود مي‌آورد. تظاهركنندگان در مراسم محرم آن سال خواستار اصلاحات اجتماعي و استقرار يك حكومت اسلامي مي‌شوند. نويسنده كتاب جنبش‌هاي اسلامي در جهان عرب در اين رابطه مي‌گويد: «دولت عراق با توجه به الهاماتي كه مبارزان شيعه از جانب آيت‌الله خميني مي‌گيرند،‌حزب الدعوه را همچون ستون پنجمي مي‌داند كه هدفش ادغام ايران و عراق است. دولت در پاسخ، «آيت‌الهل صدر» را دستگير و تظاهرات شيعيان را به شدت در هم مي‌كوبد. عظمت و گستردگي سركوب باعث مي‌شود تا اندكي پس از روي كار آمدن «صدام حسين» در 23 ژوئيه 1979، 22 مقام بلندپايه بعثي اعدام شوند. اعلام حمايت مطلق از انقلاب اسلامي ايران توسط آيت‌الله صدر و تشويق مبارزه مسلحانه عليه رژيم، موجب مي‌شود ك او را به تشكيل يك حكومت شيعه در عراق و خيانت متهم نموده و همراه با خواهرش وي را در ‌آوريل 1981 به شهادت برسانند.» در ماههاي قبل از جنگ حوادثي در عراق بوقوع مي‌پيوندد كه مقامات رژيم آنرا به عوامل جمهوري اسلامي ايران نسبت مي‌دهند و اين حوادث نشان دهنده اين است كه اوضاع داخلي عراق تا چه ميزان بر اثر انقلاب اسلامي آسيب‌پذير شده است. صرفنظر از اينكه ادعاهاي رژيم بعث تا چه ميزان با واقعيت منطبق است، ولي بيانگر نوعي بيم و ترس از تحولات انقلاب اسلامي مي‌باشد. رئيس‌جمهور عراق كليه اين حوادث را بعدها در هنگام سخنراني خودش (20/4/63) چنين اعلام مي‌كند: «با سوء قصد به وزير امور خارجه شروع كردند. سپس به يك ياز اعضاي شوراي رهبري ملي ما حمله كردند. به وزير اطلاعات سوء قصد نمودند و در يك جشن دانشجويي، جشن ديگري با پرتاب بمبها آغاز كردند. كساني كه در اين حوادث شركت داشتند از افراد مدرسه ايرانيان و نمايندگيهاي ايران در عراق بودند. اسلحه از آنهاست و همكاري نيز همينطور، اين مسأله روشن و آشكار است.» رژيم عراق همچنين شورش كردهاي شمال عراق را بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، متأثر از انقلاب ايران مي‌داند تا جايي كه رئيس جمهور عراق به زعم خود يكي از دلايل لغو موافقتنامه الجزاير را دخالت جمهوري اسلامي ايران در قضيه اكراد مي‌داند. وي در نطق 17 سپتامبر 1980 چند روز قبل از حمله سراسري عراق به ايران، مي‌گويد: «ايران از پسران بارزاني دعوت نموده است كه به اين كشور بيايند. اين كشور يعني ايران قصد دارد آنان را عليه دولت عراق تحريك كند.» بنابراين نگرانيهايي كه دولت صدام از بازتاب انقلاب اسلامي بر عراق داشته نيز عامل مهمي در آغاز اين جنگ و به منظور شكست و نابودي انقلاب بوده است تا بدينوسيله از تأثير آن بر جامعه عراق جلوگيري نمايد. در عين حال اوضاع داخلي ايران را نيز به عنوان يك انگيزه مهم در ترغيب صدام به آغاز جنگ نبايد فراموش كرد. حكام عراق براساس شواهد مختلف مطمئن بودند كه در يك جنگ كوتاه مدت در مقابل ايران به اهداف از پيش تعيين شده خود خواهند رسيد. اوضاع داخلي ايران بعد از پيروزي انقلاب و بلافاصله قبل از آغاز تجاوز براي يك رژيم متجاوز در سه زمينه تحريك كننده بود. اولاً: دولت انقلابي نه تنها هنوز دوران ناآرامي بعد از انقلاب را پشت سر مي‌گذاشت بلكه به علت حضور ليبرالها در حاكميت و بويژه حضور بني‌صدر به عنوان رئيس‌جمهور و فرمانه كل قوا درگير يك سري تضادها و اختلافات شديد درون حاكميت بود و امكان هماهنگي و تمركز در تصميم‌گيري را كه لازمه شرايط بحراني و جنگ مي‌باشد از بين برده بود و از طرف ديگر نيروهاي مسلح نيز به دلايل متعدد انسجام و آمادگي لازم براي مقابله با يك جنگ خارجي همه جانبه را نداشتند. سازمان و تشكيلات ارتش بعد از انقلاب و به دنبال تصفيه‌هاي ضروري دوران بازسازي و بازنگري خود را مي‌گذراند و از نظر تجهيزاتي نيز با تحريم تسليحاتي امريكا و خروج كارشناسان نظامي مواجه بود و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كه بيشتر براي مواجهه با ضد انقلاب داخلي ايجاد شده بود دوران طفوليت و عنفوان جواني خود را طي مي‌كرد و به هيچ وجه براي يك جنگ كلاسيك مدرن ساخته نشده بود. همچنين درگيريهاي قومي و محلي در مناطق مختلف كشور نيروهاي مسلح را به خود مشغول داشته بود. تنها چيزي كه در محاسبات صدام و بسياري از مشوقين و محركين وي با آغاز جنگ منظور نشده بود انرژي عظيم و فوق‌العاده‌اي بود كه با پيروزي انقلاب اسلامي و حضور توده‌هاي عظيم ميليوني و با اعتقادات راسخ اسلامي و آمادگي براي ايثار و شهادت تحت رهبريهاي بزرگ مرد تاريخ امام خميني(ره) آزاد شده بود و توانست آرزوهاي صدام و پشتيبانانش را مبدل به يأس كند. عامل بوروكراتيك بعد از روي كار ‌آمدن حزب بعث در سال 1968 اين حزب همواره موفقيت ايدئولوژيكي خود را در اتخاذ سياستي توسعه‌طلبانه و سيادت بر منطقه دنبال مي‌كرد و به هر طريق ممكن با اتخاذ شيوه‌هاي پراگماتيستي سعي مي‌كرد نفوذ خود را در جهان عرب توسعه داده و رهبري جهان عرب را به دست گيرد. اين اقدام بطور عمده از طريق كودتاهاي نظامي و برخوردهاي خشونت‌آميز دنبال مي‌شد. پيروزي انقلاب اسلامي براي حزب بعث كه بر معيارهاي غيرمذهبي وب ا تكيه بر ناسيوناليزم عربي و بوسيله يك مسيحي عرب بنام ميشل عفلق بنيان گذارده شده بود، زنگ خطري جدي تلقي مي‌شد. انقلاب اسلامي به عنوان راه حل جديدي در نجات توده‌هاي تحت ستم مسلمان عرب كه چهار دهه تحقير شكستهاي پي‌درپي از اسرائيل را چشيده بودند و هيچ يك از ايدئولوژيهاي مادي و لائيك اعم از سوسياليزم، ماركسيزم و يا ناسيوناليزم نتوانسته بودند جبران اين حقارتها را بنمايند، با پديده جديدي به نام انقلاب اسلامي مواجه شد كه اميدها را در دل ‌آنها زنده مي‌كرد و در حقيقت رشد و پيشرفت انقلاب اسلامي مرگ محتوم همه ايدئولوژيهاي مادي از جمله ايدئولوژي حزب بعث مي‌بود. بدين ترتيب حزب بعث عراق كه سلطه قابل توجهي در كادرهاي نظامي و سياسي دولت عراق داشت عامل موثري در تشويق صدام به ضربه زدن به انقلاب اسلامي از طريق آغاز اين جنگ بود. عامل نقش اگر چه همانطور كه «روزنو» هم معتقد است عامل نقش در كشورهايي كه داراي رژيم خودكامه هستند كمتر مطرح بوده و شخصيتهاي ديكتاتور هستند كه بدون توجه به وظايف و اختيارات قانوني خود به طور نامحدود تصميم گرفته و عمل مي‌كنند، در عراق نيز صدام حسين حتي در دوراني كه معاون رئيس‌جمهور بود به عنوان مرد قدرتمند دولت عراق شناخته مي‌شدو حسن البكر رئيس‌جمهور عراق نقش چنداني در اداره امور عراق نداشت. در عين حال همانطور كه «تراب زمزامي» مي‌گويد: «صدام حسين براي زمينه‌چيني چنين جنگي با خانه‌نشين كردن حسن البكر رأساً پست رياست جمهوري را بر عهده گرفت تا بتواند بدون هيچ رادع و مانعي قادسيه خود را تدارك ببيند و تمامي نيرو و وقت خود را در اين راه صرف نمايد و جهت همين مرحله نوين بود كه صدام مقامهاي رياست شوراي رهبري انقلاب، دبير كلي حزب بعث، رياست جمهوري، رياست دولت و رياست كل ارتش را بر عهده خود گرفت.» بررسي فوق نشان مي‌دهد كه از ميان متغيرهاي پنجگانه پيشنهادي جيمز روزنو (شخصيت، سيستم بين‌المل، اجتماعي، بوروكراتيك و نقش) مهمترين عاملي كه در تصميم‌گيري صدام حسين در آغاز تجاوز به ايران نقش داشته‌اند در درجه اول سيستم بين‌الملل بوده است و در مرحله بعدي شخصيت و روحيات رئيس‌جمهور عراق بوده كه به عنوان يك ديكتاتور در راس حكومت عراق فارق از هرگونه مانع و رادعي و در جهت ارضاء نيات جاه‌طلبانه خود دست به چنين اقدامي زده و به مدت هشت سال دو كشور ايران و عراق را دچار جنگي خونين و خسارت بار نمود. به عبارت ديگر چنانچه زمينه مساعد و تشوق‌كننده بين‌المللي در شرايط خاص زماني وجود نمي‌داشت، از قبيل شكستهاي حقارت‌بار امريكا در اثر انقلاب اسلامي، ترس دولتهاي استكبار و همچنين دولتهاي مرتجع منطقه از گسترش انقلاب و به خطر افتادن منافع آنها، غير محتمل مي‌بود كه صدام حسين دست به چنين قمار خطرناكي بزند. زيرا كه در گذشته در زمان رژيم شاه عليرغم اختلافات مرزي ميان دو كشور و علي‌رغم اينكه مرد قدرتمند عراق در آن زمان صدام حسين بوده است به خاطر نامساعد بودن زمينه جهاني نه تنها چنين اقدامي صورت نگرفت بلكه مجبور شد با امضاء قرارداد الجزاير در 1975 از بسياري از ادعاهاي خود دست بردارد. چرا عراق؟ تحقيقاً وجود صدام حسين و نيات جاه‌طلبانه او نيز نقش مهم و در عين حال اوليه در كانديد شدن عراق از ميان كشورهاي همسايه ايران براي آ‌غاز چنين تجاوزي داشته است، در حاليكه دولتهايي همچون پاكستان و تركيه روابط نزديك‌تري با امريكا داشتند و امريكا نفوذ بيشتري در اين دو كشور بخصوص تركيه به عنوان عضو ناتو داشته است. ولي ساختار سياسي اين دولتها، شرايط اجتماعي و موقعيت جغرافيايي كشورشان اجازه چنين حركتي را در آن شرايط نمي‌داد و همين خصوصيات و روحيات جاه‌طلبانه صدام حسين بود كه عليرغم ضرباتي كه كشورش از جنگ هشت ساله با جمهوري اسلامي خورد باز هم سرخورده نشده و چون به خواسته‌هايش در جنگ با ايران نرسيده براساس محاسبات غلطي كه از مساعد بودن زمينه بين‌المللي داشت صرفاً براي ارضاء روحيات جاه‌طلبانه خود براي بار ديگر دست به قمار خطرناك ديگري در حمله به كويت زد و منطقه را دچار بحراني نمود كه هنوز بعد از گشت چهار سال آثار و عوارض آن پابرجا است. چارچوبه تئوريك پيشنهادي روزنو، اگرچه در تقسيم‌بندي و تنظيم علل و عوامل تصميم‌گيري در سياست خارجي كمك قابل توجهي به محقق علوم سياسي و روابط بين‌الملل مينمايد، در عين حال توصيفي بوده و ضرورتاً جدول ارائه شده توسط وي و اولويت‌هاي برشمرده قطعي نبوده و كليت و عموميت پيدا نمي‌كند. بخصوص كه در هيچ يك از مدلهاي ارائه شده به متغير سيستميك اولويت داده نشده است.در حاليكه در بسياري از كشورهاي جهان سوم و بويژه منطقه رژيمهاي غيرمردمي شديداً تحت سلطه و نفوذ و يا متاثر از قدرتهاي بزرگ جهاني مي‌باشند و سياستهيا متخذه اين كشورها تابعي از سياستهاي متغير كشورهاي سلطه‌گر و صاحب نفوذ مي‌باشد. در حالي كه از ديدگاه روزنو دولتها، در صحنه روابط بين‌الملل بازيگران مستقلي هستند كه براساس محاسبه خود و منافع دولت و كشورشان، در عين رعايت عكس‌العملهاي بين‌المللي اتخاذ تصميم نموده و عمل مي‌كنند. از طرف ديگر اين چارچوبه كمك قابل توجهي به علت‌يابي و چرايي تصميمات سياست خارجي نمي‌كند و محقق مجبور است با استفاده از تئوريهاي ديگر ارائه شده توسط تئوريسين‌هاي روابط بين‌الملل اين خلاء را پر كرده و كمبود را جبران نمايد. نویسنده: دكتر منوچهر محمدي منبع: سایت نوید شاهد

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
فتح خرمشهر از زبان وزیر سابق دفاع هنوز هم جملات نامه فرمانده وقت سپاه پاسداران خوزستان در گوش هر ايراني طنين‌انداز است كه "به داد ما برسيد... از 150 پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقي مانده، ... مي‌توانيم با 30 خمپاره، خونين‌شهر را براي سه ماه نگه داريم و امروز 30 تفنگ نداريم ..." چرا جنگ عليه ما شروع شد؟ محاسبات غلط صدام از وضع داخلي ايران، خوي تجاوزگري او، منافع قدرتهاي متجاوز در آن مقطع و تلقي‌اي كه از انقلاب در منطقه وجود داشت، مهار كردن انقلاب، تضعيف و سقوط نظام و لغو قرارداد 1975 به عنوان كف خواسته‌ها، ‌علت تجاوز به ايران و آغاز جنگ بود. عراقي‌ها فكر مي‌كردند ايران فاقد حاكميت متمركز و نيروي مسلح آماده است و در هيچ يك از مقاطع تاريخ چنين فرصت طلايي براي تجاوز وجود ندارد. انقلاب و طبيعت تاثيرگذاري روي جوانان مسلمان، اين انگيزه‌ها را به شكل فروزانتري تحريك مي‌كرد. علاوه بر اين، با توجه به اينكه تا پيش از وقوع انقلاب،‌ ايران به عنوان سكوي امنيت و ثبات و به عنوان يكي از متحدين قطعي غرب محسوب مي‌شد، آنها نيز به نوعي با اين تجاوز همنوايي داشتند. هنگام آغاز جنگ كجا بوديد؟ زماني كه خبر حمله به تهران را شنيديد چه عكس‌العملي را نشان داديد؟ فرمانده سپاه خوزستان بودم. در همان زمان من تمام پاسداران را در سالن غذاخوري سپاه اهواز جمع كردم و گفتم مدتهاست كه مي‌گوييم "ياليتنا كنا معكم" پدران ما هم اين را گفتند ولي نتوانستند ثابت كنند كه اگر حادثه‌اي رخ بدهد آيا واقعا عامل به اين هستند يا نيستند؟ امروز ما فرصت پيدا كرده‌ايم چيزي را كه اجدادمان گفته‌اند و پشت به پشت به ما رسيده است ثابت كنيم و ببينيم كه "يا ليتنا كنا معكم" حرف است يا عمل؟ ما مقابل عراق مي‌ايستيم و حتما پيروز مي‌شويم. هر كس نمي‌خواهد، من چراغها را خاموش مي‌كنم تا بيرون برود. فكر مي‌كنم فيلمش هم هست. اصلا ما خيال مي‌كرديم كار، كار عراق است. تازه دو - سه ساعت بعد فهميديم كه چه اتفاقي افتاده است. البته ما در اهواز بستر ديني هم داشتيم. حسين پناهي و صادق آهنگران كار تبليغات را بر عهده داشتند. كدام حسين پناهي؟ همان هنرپيشه‌اي كه فوت كرد. او سپاهي و پاسدار بود. آيا قبل از حمله به تهران،‌ عراقي‌ها به مرزهاي غربي ما حمله مي‌كردند؟ در آن زمان اصطلاحي وجود داشت به نام "خمسه خمسه". در حقيقت 5 توپ به طور همزمان به شهرها شليك مي‌شد. اين قبيل تحركات وجود داشت. انفجارهاي مرزي، ترور و تحريك، ابزاري بود كه صدام به كار مي‌گرفت. در نوار مرزي دشت آزادگان و خرمشهر و چزابه و ارتفاعات فتح‌المبين، تحركات صدام را مي‌ديديم. تهران باور نداشت كه جنگ در شرف وقوع است تا اينكه به تهران حمله هوايي شد. عكس‌العمل شما نسبت به آغاز تجاوز چه بود؟ ما در خوزستان درگير بوديم. صدام مرتب خطوط لوله نفت را منفجر مي‌كرد، روي مرز تحرك و تجمع داشت، پاسگاههاي ما را مي‌زد، در ريل راه‌آهن بمب‌گذاري مي‌كرد، آدم‌ربايي انجام مي‌داد، شبكه‌هاي اطلاعاتي‌اش فعال بود و جريانهاي سياسي و اجتماعي را در استان و مناطق عرب‌نشين راه‌اندازي كرده بود. در واقع دشمن اقداماتي انجام مي‌داد كه ما را به واكنش وادارد اما ما هيچ اقدامي نمي‌كرديم كه به درگيري منجر شود. البته ما با اين قبيل تحركات مقابله مي‌كرديم اما هيچ اقدامي در حوزه عراق انجام نمي‌داديم. ما از جنگ تلقي درستي نداشتيم. با توجه به اينكه ما يك نيروي مسلح از پيش آماده و آموزش ‌ديده نبوديم، ميدان عمل ما در مقابله با تهديدات قبل از بروز جنگ، به نوعي ميدان آموزش ما براي مقابله با پديده تجاوز بود. اصولا در همه مقاطع انقلاب، نيروهاي انقلاب مرحله قبل از شكل‌گيري تهديد يا توطئه را به عنوان يك مقطع آموزشي براي مقابله با مرحله بعد تجربه مي‌كردند. مثلا در خوزستان، ضمن مقابله با تحريكات مرزي عراق، بحث جدايي‌طلبي در كردستان را هم داشتيم. ما هم نيروهايمان را به آنجا فرستاديم. در حقيقت اولين هسته شكل‌گرفته نيروي انساني ما، همان نيرويي بود كه در كردستان تجربه كسب كرده بود. وقتي جنگ شروع شد، تهران هم باور نداشت و هم موضوع‌ اصلي‌اش موضوع جنگ نبود. آن زمان در يكي از سخنرانيها اشاره كردم كه صدام با همه توان و با همه پشتوانه بين‌المللي وارد جنگ شده و ما در خوزستان بايد به تنهايي مقابل اين توان ايستادگي مي‌كرديم. جنگ بايد به يك عزم ملي تبديل شود و مقابله با اين تهديد هم نيازمند يك عزم ملي است. يعني در آن زمان هنوز عزم ملي شكل نگرفته بود؟ بله. زماني كه دشمن تصميم گرفت اقدام نظامي كند در قدرتمان اختلاف وجود داشت. نيروي مسلح مجهز و آماده در اختيار نداشتيم. تحليل دشمن از اوضاع داخلي ايران ما را از بازدارندگي انداخته بود. با تصوري كه از ارتش و سيستم سياسي - نظامي كشورمان در آن زمان وجود داشت، آيا فكر مي‌كرديد اين قدرت نظامي و سياسي بتواند بازدارندگي ايجاد كند؟ يك بار بني‌صدر در تهران جلسه‌اي درباره‌ تهديد عراق گذاشت. در آن جلسه آقاي محسن رضايي و من هم به عنوان فرمانده سپاه خوزستان حضور داشتيم. در آن جلسه من عنوان كردم كه شرايط تغيير يافته و عراق تقويت شده است. آنجا شرايط را به بني‌صدر توضيح داديم و همان موقع بود كه او گفت اقدامات تحريك‌آميزي صورت مي‌گيرد. بعد من برايش توضيح دادم كه جريان چيست. البته به او اطلاعات غلط مي‌دادند. به هر حال آن زمان آمادگي رژيم عراق را براي حمله گزارش داديم و او تقريبا پذيرفت كه خبرهايي هست. به همين دليل وقتي به اهواز رفتيم فردي به نام سرهنگ عطاريان حدود يك هفته پيش از آغاز جنگ از طرف ستاد مشترك ارتش به اهواز آمد كه بعد فرمانده غرب كشور شد. او توضيح داد كه عراق قصد حمله به ايران را دارد و طرحهايي با نام عقاب و ... را مطرح كرد. به ياد دارم به او گفتم: "شما به ما آر پي جي بدهيد". او گفت: "آر پي جي نداريم". در حالي كه آن زمان ارتش خيلي آر پي جي داشت. در هر حال در آن جلسه به ما ابزار ندادند، موضوعي كه به نوشتن آن نامه تاريخي منجر شد كه "به داد ما برسيد". در آن جلسه به او خيلي اصرار كرديم كه امكانات تسليحاتي بگيريم و شهيد بقايي را به عنوان نماينده خودمان در اتاق جنگ لشكر 92 گذاشتيم. اين جلسه در اتاق جنگ لشگر 92 تشكيل شد. من و آقاي غرضي (استاندار خوزستان) و ديگر دوستان هم حضور داشتند. او در آنجا طرح داد و گفت عراق مي‌خواهد اين كار را بكند و فلشهاي عملياتي عراق را مشخص كرد. البته ما آنها را درك نمي‌كرديم، اما مي‌دانستم كه ما به تجهيزات نياز داريم. بنابراين در مورد بحث بازدارندگي بايد بگويم كه از نظر نظامي دشمن به اين تحليل رسيده بود و ضد انقلاب هم به او اطلاعات مي‌داد كه نخست، جمهوري اسلامي ايران آمادگي مقابله ندارد و دوم اينكه، عراق مأموريت داشت جبهه شرقي عراق را حفاظت كند. يعني حتي اگر از نظر قدرت نظامي نيز بازدارنده بوديم، اين عمليات و اين جنگ را انجام مي‌داد. زيرا در بغداد احساس مي‌كرد تهديدهاي ناشي از موج انقلاب اسلامي همه‌ جا را فرو مي‌شكند و كشورهاي منطقه و فرامنطقه حمله او را به اشكال مختلف تأييد مي‌كردند. مي‌شد با ديپلماسي قوي‌تر از بروز جنگ جلوگيري كرد يا بروز آن را به تاخير انداخت؟ اگر از تجاوز صدام به كويت مي‌شد جلوگيري كرد، از بروز اين جنگ هم مي‌شد جلوگيري كرد. ديپلماسي كويت با ما متفاوت بود. ديپلماسي كويت، ديپلماسي وابسته به صدام بود. اما ديپلماسي ما به صدام وابسته نبود. وقتي قدرت بازدارندگي ما آسيب ديد، تجاوز تنها عكس‌العمل يك متجاوز است. وقتي بازدارندگي ما در مقابل صدام آسيب ديد و منهدم شد، مورد تجاوز واقع شديم. صدام دنبال يك فرصت تاريخي بود. آن زمان اين فرصت براي او فراهم شد چون در كشور اختلافات داخلي وجود داشت و نيروهاي مسلح سازمان درستي نداشتند. صدام تصور مي‌كرد وقتي وارد خوزستان مي‌شود مردم با هلهله و گل از او استقبال خواهند كرد. فكر نمي‌كنم پاسخ اين سوال كه "آيا مي‌توانستيم جلوي جنگ را بگيريم" اين باشد كه "بله، مي‌توانستيم". به اين دليل كه قدرت بازدارندگي‌مان از دست رفته بود، تجاوز به ما هم قطعي بود. تنها با "قدرت" مي‌توانستيم جلوي بروز جنگ را بگيريم كما اينكه امروز هم همين طور است. اگر نتوانيم در مقابل تهديد، بازدارندگي داشته باشيم و در قبال تجاوز قدرت پاسخگويي نداشته باشيم، قطعا مورد تجاوز واقع مي‌شويم، با هر نوع عقيده و حاكميتي كه داشته باشيم. آن زمان شما راديو عراق را گوش مي‌كرديد؟ اصلا من نخستين بار نام خودم را در راديو عراق شنيدم كه مي‌گفت كسي به نام شمخاني هست كه خلق عراق را سركوب مي‌كند. آن زمان عراقي‌ها عليه من كار رواني مي‌كردند. يك بار هم راديو نامم را خواند. در واقع، اوايل، عراق مرتب نام مرا در راديو مي‌خواند كه شمخاني اين كارها را انجام مي‌دهد، اين عرب نيست و فلان است. اما اصلا تأثيري در روحيه‌ ما نمي‌گذاشت. شما به عنوان فرمانده سپاه خرمشهر چگونه نيروهايتان را در مقابل تجاوز رژيم بعثي سازماندهي مي‌كرديد؟ در خرمشهر واحدي داشتيم كه با برخي از شورشهايي كه صدام حمايت مي‌كرد، مقابله مي‌كرد. در اهواز واحد نظامي ديگري داشتيم كه با ناامني‌هاي ايجاد شده مقابله مي‌كرد. در نوا مرزي، نيروي اعزامي از اهواز داشتيم كه مرز دشت آزادگان را تحت كنترل داشت. واحدي در دزفول داشتيم كه همين كار را در جسر نادري انجام مي‌داد. يك واحد سازمان‌يافته هم داشتيم كه آن را به كردستان اعزام كرده بوديم. تركيب اين واحدها به شكل‌گيري هسته‌هاي اصلي مقاومت منجر شد. روزهاي ابتدايي جنگ براي خودمان هدف ترسيم كرده بوديم. دنبال اين بوديم كه رژيم عراق بيشتر از اين تجاوز نكند. ما ساختار و هدف عملياتي داشتيم كه باعث شد تجاوز صدام به خوزستان با مقاومت ما در خرمشهر، مرز دشت آزادگان و‌ جسر نادري ناقص و ناكام شود. ممكن است شرايط سخت بمباران و جهنم بعثي‌ها در خوزستان را توصيف كنيد؟ فراهم‌سازي زمينه مقاومت در تفكرات امام (ره) و انتقال اين پيام به رزمندگان، تواني را ايجاد كرده بود كه از نظر نيروي انساني مشكلي نداشت. از نظر كيفي، ما جنگ را تجربه نكرده بوديم و بايد با ادوات مختصر با تجاوز دشمن مقابله مي‌كرديم. نيروي انساني ما نيازمند ابزار بود. بخاطر اينكه نيروهاي انقلاب شكل نگيرند، به ظاهر مي‌گفتند ما به شما ابزار مي‌دهيم ولي واقعيت اين بود كه ابزاري كه مي‌دادند به سپاه نمي‌دادند. لذا در همان حال، هم بايد با دشمن مي‌جنگيديم و هم خود را براي كارهاي بزرگ آماده مي‌كرديم. در خرمشهر با 34 روز مقاومت، به دنبال اثبات اين موضوع بوديم كه ما مي‌توانيم مبتني بر حداقلها، دشمن را متوقف كنيم و پس از توقف اجازه ندهيم كه دشمن روز و شب آرامي داشته باشد و در صورت توسعه مقاومت، قادر هستيم مناطق اشغالي را پاكسازي كنيم. علاوه بر اين، در آن شرايط دو تفكر در كشور دنبال مي‌شد: يكي تفكر تضعيف رزمندگان و انجام مذاكره بود و ديگري تفكري كه به دنبال اين بود اثبات كند مي‌تواند مقاومت كند. معادله ما موفق شد و توانست ثابت كند كه بدون قدرت، مذاكره ممكن نيست. بدون قدرت امكان توقف جنگ به معني پايان آن و خروج از سرزمين‌هاي اشغالي و مشخص كردن آغازگر جنگ وجود ندارد. آخرين عملياتي كه در زمان بني‌صدر داشتيد چه بود؟ شب قبل از رفتن بني‌صدر، عمليات پاكسازي دارخوين را داشتيم كه اسم آن را گذاشتيم " فرمانده كل قوا خميني روح خدا. " مقطع آغاز جنگ تا فتح خرمشهر را چگونه تحليل مي‌كنيد؟ بايد زمان به دست مي‌آورديم تا با افزايش توان، بتوانيم پاكسازي را انجام دهيم. لذا روزهاي آغازين جنگ تا قبل از عمليات طريق‌القدس كار شناسايي و عملياتي به شكل چريكي را انجام مي‌داديم. در حين انجام اين كار، دنبال اين بوديم كه تهران را هم پشتيباني كنيم. زماني هم كه امام فرمان تشكيل بسيج را صادر كرد، گروهي به نام بسيج مجد هم فعاليت مي‌كرد كه با بني‌صدر بود. در مورد بسيج مجد بيشتر توضيح دهيد. آن زمان نيرويي تحت عنوان بسيج شكل گرفته بود و فردي به نام «مجد» مسوول آن بود. ادبيات و آموزش آن طوري بود كه رزمنده متناسب با جنگ تحويل نمي‌داد. غير از تهران در جاي ديگري هم موفق نبود. اما اعتبارات و پشتيباني سياسي به اين گروه تعلق مي‌گرفت و رسما اين گروه مسوول بسيج بود. به ياد دارم وقتي مراكز آموزشي آن را نشان مي‌دادند، يك سرهنگ داشت دختري را به شكل خيلي بد و نامناسبي آموزش مي‌داد. آن بسيج نمي‌توانست موثر باشد. علاوه براين ما در خوزستان به تنهايي قادر نبوديم از نظر تجهيزات با اين جبهه وسيع مقابله كنيم. نيازمند نيروي انساني بوديم. با فرمان امام مبني بر تشكيل بسيج، سپاه در تهران عضوگيري براي بسيج را شروع كرده بود و در حقيقت بسيجي در كنار بسيج قبلي آغاز به كار كرد. اين كار كم كم شكل كشوري پيدا كرد. بسيج، فرمانده‌اي را آموزش مي‌داد كه خودش نماز شب مي‌خواند و هرگز به نيروهايش دستور نمي‌داد كه برو، مي‌گفت بيا. لذا انتقال فرهنگ جبهه به نيروهاي بسيجي، به افزايش توان سپاه منجر شد. زماني كه امام (ره) فرمان تشكيل بسيج را دادند به چه نكته‌اي توجه كردند؟ ايشان فهم استراتژيك داشتند. آن زمان اطلاعات نظامي ما در چه حدي بود؟ اطلاعات نظامي ما بسيار كم بود. من يك مثال مي‌زنم. در روزهاي نخست جنگ ارتش در نورد سنگر گرفته بود. دشمن تا دب هردان آمده بود. من فرمانده سپاه خوزستان و محسن رضايي مسؤول اطلاعات سپاه در حال عبور از آنجا بوديم كه يك مرتبه صداي گلوله توپ را شنيديم هر سه روي زمين خوابيديم. شليك توپخانه خودي بود. استواري كه آن قبضه را اداره مي‌كرد در حالي كه نورد را مي‌زد مي‌گفت من دارم بصره را مي‌زنم! عده‌اي اين سوال را مطرح مي‌كنند كه چرا پس از فتح خرمشهر جنگ ادامه پيدا كرد. آيا نظر اين عده صحيح است؟ اين، سوالي جهت‌دار و به منظور ابهام در مورد كل مراحل جنگ طراحي شده است كه فاقد محتواست. اگر در خرمشهر صلح مي‌كرديم و صدام مجددا به ما تجاوز مي‌كرد، آيا امروز از ما سوال نمي‌شد كه چرا با وجود آنكه پيروز بوديد جنگ را ادامه نداديد؟ ما چاره‌اي جز ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر نداشتيم. در قطعنامه‌اي كه آن زمان صادر شد هيچ بحثي از بازگشت به مرزهاي قبل از سال 1975 ، پرداخت غرامت و شناخت متجاوز مطرح نبود. بايد توجه كنيم كه بعد از آتش‌بس هم صدام جنگ را ادامه داد و از تجاوز دست نكشيد و مجددا به اهواز تجاوز كرد. خوي تجاوزگري صدام صلح و آتش‌بس را نمي‌پذيرفت و به همين دليل جنگ با كويت را آغاز كرد. البته كساني كه اين بحث را مطرح مي‌كنند هيچ نقشي در جنگ نداشتند. درست است. ضمن اينكه بر خلاف آنچه كه امروز بعضي‌ها مطرح مي‌كنند، هيچ كس در آن مقطع اين سوال را مطرح نكرد. بيانيه نهضت آزادي در اين مورد هم بعد از عمليات رمضان، كه در آن موفق نشديم، صادر شد. توجه كنيد قطعنامه 598 هم موقعي صادر شد كه ما در شلمچه عليه عراق عمليات انجام مي‌داديم و نزديك درهاي بصره بوديم. اگر بعد از فتح خرمشهر صلح مي‌كرديم، تمام قدرت اصلي‌مان را كه ناشي از قدرت بسيج‌كنندگي مردم بود از دست مي‌داديم. آن زمان ما توان حفظ خطوط پدافندي خود را هم نداشتيم. علاوه بر اين توان نظامي ما هم تحليل مي‌رفت و ابهام وسيعي در نيروهاي رزمي ما شكل مي‌گرفت. عاقلانه نبود كه با توجه به فقدان تضمين از سوي عراق، قدرت رزمي خود را به صفر برسانيم. چرا عده‌اي مطرح مي‌كنند كه امام مخالف ادامه جنگ بود؟ كساني كه مي‌گويند امام مخالف ادامه جنگ بود، امام را زير سوال مي‌برند. توجه كنيم كه امام فرمانده كل قوا بود و مهمترين موضوع حيات سياسي ايران و موجوديت انقلاب در آن مقطع، جنگ بود. امام در مهمترين موضوع انقلاب، نمي‌توانست تصميم ديگران را زير پا بگذارد. كساني كه اين مسأله را مطرح مي‌كنند بيش از آنكه از ايشان دفاع كنند امام را از نظر توانمندي و قدرت تصميم‌گيري زير سوال مي‌برند. اين شبهه بايد از دل انقلاب پاك شود. ادامه جنگ به اين مفهوم است كه امام ادامه جنگ را قبول دارد، در غير اين صورت مي‌توان جلوي همه تصميمات انقلاب علامت سوال گذاشت. شعار جنگ جنگ تا پيروزي و شعار جنگ جنگ تا رفع كل فتنه را چگونه تحليل مي‌كنيد؟ آن زمان چند شعار داشتيم؛ جنگ جنگ تا رفع فتنه، جنگ جنگ تا پيروزي، جنگ جنگ تا يك پيروزي. امام مي‌فرمود جنگ جنگ تا رفع فتنه. رزمندگان هم مي‌گفتند جنگ جنگ تا پيروزي. استراتژي ما جنگ جنگ تا يك پيروزي بود و همه اينها عوامل مؤثر در شكل‌دهي چگونگي پايان جنگ بود. شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه، عمومي بود. بحثهاي فراواني پشت اين موضوع قرار دارد كه اكنون زمان مطرح كردن آن نيست. برداشت‌هاي مختلفي نسبت به جنگ وجود داشت. بعضي‌ها فكر مي‌كردند اگر يك پيروزي عمده به دست آوريم، مي‌توانيم خواسته خود كه پاكسازي كامل متجاوز از سرزمينهاي اشغالي و شناخت متجاوز بود را به اثبات برسانيم. البته در آن زمان ما مشكلات اقتصادي فراواني داشتيم و ادامه جنگ به شكل سابق براي ما ممكن نبود. در مورد عمليات شكست حصر آبادان هم توضيح دهيد. گويا در نحوه‌ انجام عمليات اختلافاتي بين فرماندهان وجود داشت. در طول دوران تثبيت جلوگيري از پيشروي عراق و دوران ايجاد رعب و دوران پاكسازي، تجارب برجسته‌اي را كسب كرديم و آن اينكه ما در سرزميني با ابزاري و در زماني و با روشي نجنگيم كه دشمن در آن سرزمين و با آن ابزار و با آن روش بر ما برتري داشته باشد. راه پيروزي ما در اين است كه با ابزار و تجهيزات و در سرزمين و در زماني و با روشي بجنگيم كه در آن سرزمين و روش، دشمن غافلگير شود. در حقيقت در روش ادامه عمليات تفاوت نظرهايي وجود داشت ولي در نهايت به تفاهم مي‌رسيديم و در نهايت، روشهايي انتخاب شد كه حاصل آن همين تجربه‌اي است كه گفتم. يعني در روش جنگ كلاسيك، مناطقي انتخاب مي‌شود كه در آن مناطق عملياتي دشمن زمين‌گير مي‌شود و زمان عمليات نيز در اين چارچوب مشخص مي‌شود. در نهايت گزينش روش انجام عمليات مبتني بر واقعيت‌هايي بود كه ميدان جنگ به ما تحميل كرد و ما احساس كرديم كه روش ما در شكست حصر آبادان درست بوده است. در مورد عمليات رمضان چطور؟ عمليات رمضان اولين ناكامي بعد از آزادسازي خرمشهر بود كه يك تك جبهه‌اي را به رزمندگان تحميل كرد. دلايل متعددي وجود دارد كه چرا آن روش عمليات انتخاب شد و چرا پيامد انتخاب روش، به ناكامي ما منجر شد. بعد از آن، سپاه با كسب تجربه عمليات رمضان، عملياتهاي مستمري را انجام داد كه عمليات والفجر 8 به آزادسازي فاو منجر شد و تنها عملياتهاي موفق آن دوران هم همين عملياتها بود. علاوه بر اين نقش منافقين نيز در ناكامي ما غير قابل انكار است. چرا حلبچه را به عراق پس داديم؟ نگهداري حلبچه مزيتي براي ما نداشت. به اين دليل كه بايد نيروي فراواني براي نگهداري آن صرف مي‌كرديم و ما مشكل نيروي انساني داشتيم. دليل ناكامي ما در عمليات كربلاي 4 چه بود؟ چه كاري انجام داديم كه در عمليات كربلاي 5 پيروزي چشمگيري به دست آورديم؟ چه عواملي در اين ناكامي و پيروزي مؤثر بودند؟ عمليات كربلاي 4 لو رفت. اگر اين عمليات لو نمي‌رفت، سرنوشت جنگ دست ما بود. هنوز روشن نيست كه چرا اين عمليات و چگونه لو رفت. مجموعه عوامل متعددي در لو رفتن اين عمليات دخيل بودند. درست است كه ناكام شديم اما در صورت توفيق، سرنوشت جنگ را به صورت اساسي در دست مي‌گرفتيم. ما در محدوده زماني خاصي مي‌توانستيم نيرو جذب كنيم و اين دوره زماني براي صدام مشخص شده بود و شايد يكي از دلايل لو رفتن عمليات كربلاي 4 هم همين بود. بعد از عمليات كربلاي 4 وقتي كه نيروهاي ما موفق نشدند، آنها فكر مي‌كردند ما نمي‌توانيم عمليات بزرگي انجام دهيم. تصميم‌گيري درست فرماندهي جنگ در آن مقطع نوعي غافل‌گيري استراتژيك را بر فرماندهان نظامي عراق حاكم كرد. اين، آغاز عمليات كربلاي 5 بود كه پر از حماسه، قدرت، رزم، توفيق و انهدام بخش وسيعي از ارتش عراق بود و قطعنامه 598 هم بعد از اين عمليات صادر شد. در عمليات كربلاي 4 چه هدفي را دنبال مي‌كرديم؟ كربلاي 4 در حقيقت ادامه عمليات بيت‌المقدس بود كه به آزادسازي خرمشهر منجر شد. بعضي از اهداف عمليات بيت‌المقدس را در كربلاي 4 از محورهاي جديدتر پيگيري مي‌كرديم. عمليات كربلاي 4 در صورت موفقيت، به فتح بصره مي‌انجاميد و در حقيقت بصره را زير آتش خمپاره برد. در كربلاي 5 چطور عمل كرديم؟ در كربلاي 5 اهدافمان را محدود كرده بوديم، چراكه بخشي از توان رزمي خود را در كربلاي 4 از دست داده بوديم كه منجر به گرفتن يك 5 ضلعي شد و هيچ بخشي از ارتش عراق نبود كه در آن منطقه آسيب نبيند. بسياري از مسائل جنگ تاكنون ناگفته مانده و هنوز منتشر نشده است، آيا اكنون وقت آن نرسيده كه بعضي از اين ناگفته‌ها منتشر شوند؟ هر چيزي كه نگفته‌ام الان هم نبايد بگويم. هنوز وقت انتشار آنها نرسيده است. البته بخشي از همين مطالب را هم تا كنون نگفته‌ بودم. آقاي شمخاني! شما در جريان كودتاي نوژه مدتي به ارتش رفتيد. آيا در اين مدت از ارتش، تهديد و ديگر مسائل به هيچ دركي نرسيديد؟ در آن زمان ظاهر احترام‌گذاري و ديسيپلين نظامي ارتش ما را مي‌گرفت، البته زماني كه من به ارتش رفتم در آنجا تحصني صورت گرفت. عليه شما؟ نه، در ارتباط با من نبود. گروهي توده‌اي يا ماركسيست در لشگر 92 بودند كه به دليل مسائل صنفي تحصن كردند. آن زمان تازه متوجه شدم كه اينها در حال سياسي شدن هستند. من اين را براي ارتش بد مي‌دانستم. مي‌گفتم اگر ارتش اين طور باشد خيلي بد است. اصلا نمي‌تواند مقاومت كند و انگيزه ندارد. گفتم ارتشي كه اين‌طور آسيب‌پذير است و مي‌تواند از درون ذوب شود مسلما قدرت مقاومت ندارد. خلاصه نسبت به كاركرد و توانمندي ارتش آن زمان كه تحت هدايت بني‌صدر بود ترديد كردم. البته برخوردهاي رواني نيز عليه آن نيز وجود داشت. البته ارتش در ادامه جنگ نقش خيلي موثري ايفا كرد. مقطع پذيرش قطعنامه را توضيح دهيد؟ چه شد كه قطعنامه را پذيرفتيم؟ دشمن به شدت مقاومت مي‌كرد و به شدت در طراحي و مهندسي با ما درگير بود. ما هم با چند ارتش مي‌جنگيديم، ارتش اول ارتش اطلاعاتي بود، ارتش دوم ارتش مهندسي بود كه شوروي، صدام را در اين خصوص كمك مي‌كرد، ارتش سوم ارتش طعمه بود و ارتش چهارم ارتش واقعي بود. براي اينكه به هدف برسيم بايد از اين چهار ارتش عبور مي‌كرديم. در حقيقت موقعي كه همه نفس ما گرفته مي‌شد، تازه وارد نقطه‌اي مي‌شديم كه ارتش اصلي و پر از امكانات عراق وجود داشت. ارتش عراق با سلاحهاي غير متعارف هم تجهيز شده بود و از طرف ديگر صدام از نظر سياسي در همه جا آفند مي‌كرد و به شهرهاي ما حمله مي‌كرد. شعارهاي پدافندي صدام مبني بر اينكه ما خواهان صلح هستيم، امكانات جهاني را براي او فراهم مي‌كرد. ما از همه لحاظ هدف حمله بوديم و در سياست خارجي نيز شعار جنگ مي‌داديم در حالي كه صدام به ما حمله مي‌كرد و در سياست خارجي نيز شعار صلح سر مي‌داد؛ لذا در چنين معادله‌اي ناچار به پذيرفتن قطعنامه بوديم. با اين وجود روزي كه ما قطعنامه را پذيرفتيم صدام زير بار نرفت و شروع به انجام عمليات‌هاي گسترده كرد. صدام قصد داشت مجددا اهواز را بگيرد، كرمانشاه را هم تصرف كند و در اختيار منافقان قرار دهد كه در هر دوي اين اهداف ناكام بود. موضوع نامه نظامي‌ها به امام براي پايان جنگ چه بود؟ سران نظامي براي پايان جنگ به امام نامه نمي‌نوشتند. من از كساني بودم كه اعتقاد داشتم ظرفيت و اراده كشور بيش از اين نمي‌تواند توان اداره جنگ را براي ما فراهم كند و توان ما متناسب با توان صدام نيست. قدرت بازدارندگي هم ما به شدت برهم خورده است. در آن مقطع اين واقعيات براي من ملموس بود و از كساني بودم كه اعتقاد داشتند با توجه به اين ظرفيتها كه قابل تغيير نيست، نمي‌توان جنگ را ادامه داد. نظر آقاي رضايي در خصوص ادامه جنگ چه بود؟ آقاي رضايي طرفدار ادامه مقاومت بود. البته او براي خودش دليل دارد كه قابل دفاع است ولي ظرفيت تصميم‌گيري، ظرفيت كشور و قدرت حاصل‌شده از اين ظرفيت از سوي ما، متناسب با قدرت روبروي ما نبود. چون ظرفيتهايمان را قابل تغيير نمي‌دانستيم، بهترين راهكار اين بود كه صلح را بپذيريم و جنگ را تمام كنيم. اين اعتقاد كه تصميم‌گيري‌هاي سياسيون باعث ادامه و طولاني شدن جنگ شد را قبول داريد؟ ما مي‌توانستيم جنگ را با نتيجه بهتري پايان دهيم. اينكه چرا جنگ به اين شكل پايان پيدا كرد دلايل متعددي دارد. مهمتر از پاسخ به اين سوال، اين است كه تصميم بگيريم چنين تجربه‌اي را تكرار نكنيم، بيش از آنكه به دنبال اين باشيم همديگر را متهم كنيم. من آدم فرافكني نيستم و مايل نيستم وارد اين بحثها شوم گفت‌وگو از خبرنگار ایسنا: سعيد نوايی http://www.sabokbalan.com/newsagency/inter.php?nid=1232

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
چرا جنگ پس از فتح خرمشهر ادامه یافت؟ برای نخستین بار پرسش در مورد ادامه ی جنگ پس ازفتح خرمشهر را مسؤولین و فرماندهان در جلسه ی حضوری با امام به بحث گذاشتند. چنین به نظر می رسید، عراق به عنوان متجاوز و اشغالگر در خاک ایران حضور داشته، اکنون با شکست عراق و آزادسازی بخش وسیعی از مناطق اشغالی، دیگر ضرورتی برای ادامه ی جنگ وجود ندارد. واقعیات حاصل از رفتار عراق و امریکا پس از پیروزی انقلاب و در نهایت وقوع جنگ و روند تداوم آن، پس از آغاز تجاوز و پیشروی عراق در خاک جمهوری اسلامی ایران، ذهنیت و تصورات خاصی را به وجود آورده بود که این پدیده آثار زیادی در نحوه ی مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن، آغاز حمله به دشمن در مناطق اشغالی و سپس در مرحله تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر، بر جای نهاد. در واقع ماهیت جنگ و تلاش امریکا با کمک عراق برای حمله به انقلاب و نظام نوپای جمهوری اسلامی، موجودیت نظام و انقلاب را در معرض تهدید قرار داده بود. نحوه ی واکنش سازمان ملل و سایر مجامع بین المللی در مورد تجاوز عراق با حمایت ضمنی از عراق، هر گونه اعتماد نسبت به این مجامع را از میان برده بود . به همین دلیل پس از فتح خرمشهر این اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقب نشینی کامل عراق ادا شود. در این زمینه نگرانی امریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق و تهدیدات این کشور پس از عملیات فتح المبین و کمک های اطلاعاتی به عراق با استقرار یک تیم مستشاری امریکایی در این کشور بیانگر این معنا بود که امریکا و سایر قدرت ها مایل به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق نخواهند بود و در نتیجه تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت. امام برای نخستین بار نگرانی خود را با این عبارت که؛ «چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است، برای ما پیش آید، قضایایی ست که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است، پیش بیاید. امریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند... . از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.»(1) بنابراین فضای ذهنی تصمیم گیرندگان متأثر از دو مسأله بود؛ نخست، پیروزی های ایران بر عراق و احتمال سقوط صدام و دیگری اهداف و ماهیت جنگ، سیاست امریکا و مجامع بین المللی در برابر تجاوز عراق و اشغال خاک ایران. بر اساس این تصورات به هنگام تصمیم گیری نوعی نگرانی از این که خواسته های بر حق ایران نادیده گرفته شود، وجود داشت. این برداشت پایه ی این نظریه را شکل داد که با توجه به برتری قوای نظامی ایران بر عراق یک منطقه از خاک عراق تصرف شود که با اتکای بر آن، خواسته های ایران از موضع برتر تأمین شود. در برابر این نظریه امام از دلایل نظامی آن، سؤال کردند که با توجه به موقعیت جغرافیایی منطقه ی خوزستان و فقدان عارضه ی طبیعی برای ایجاد خط دفاعی، سرانجام این نظریه را پذیرفتند. در موقعیتی که این نوع بررسی های سیاسی – نظامی برای تصمیم گیری استراتژیک در حال انجام بود، هیچ گونه تحلیل و پیشنهاد مشخصی غیر از آنچه حزب توده مطرح کرد، بیان نشد. حال آن که به دلیل پیروزی ایران هیچ گونه ملاحظات سیاسی – امنیتی برای خودداری از ارائه ی پیشنهاد وجود نداشت و در صورتی که پیشنهاد و نظر مشخصی وجود داشت، قابل ارائه بود، چنان که حزب توده نظریات حزب را به صورت آشکار و بیشتر در جلسات عمومی پرسش و پاسخ دبیر کل حزب توده، مطرح کرد. پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را برای نخستین بار نهضت آزادی و ماه ها پس از انجام این تصمیم و اجرای عملیات های مختلف شامل رمضان، محرم، مسلم بن عقیل و غیره مطرح کرد، ولی به طور مفصل در جزوه ی جنگ و صلح در سال 1363 نهضت منتشر کرد. به نظر می رسد، علت پیدایش این سؤال ریشه در دو مسأله داشت؛ نخست، طولانی شدن جنگ و ناکامی های حاصله از برخی عملیات هایی که پس از فتح خرمشهر انجام گرفته بود. علاوه بر این نهضت آزادی و بسیاری از جریانات سیاسی ادامه ی جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی – اجتماعی ارزیابی می کردند و از این منظر به ضرورت پایان دادن به جنگ توجه و تأکید داشتند. ضمن این که نوعی به چالش گرفتن و نقد مسؤولین و تصمیم گیرندگان و تصمیمات نیز مورد نظر بود. با این توضیح ، در مورد ماهیت پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر و عوامل مؤثر در شکل گیری آن، اکنون می توان این پرسش را بیشتر مورد بررسی و در معرض کالبد شکافی قرار داد. گرچه تکرار پرسش از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر، این سؤال را به یکی از مهم ترین پرسش های جنگ تبدیل کرده است، ولی بدان معنا نیست که این پرسش صحیح و یکی از مهم ترین پرسش های جنگ است. در واقع پرسش اساسی با جمیع ملاحظات شامل وضعیت ها و عوامل مؤثر در تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ این است که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟ در واقع اگر عملیاتی که پس از فتح خرمشهر صورت گرفت، منجر به پیروی می شد و جنگ براساس این پیروزی به پایان می رسید، آیا این پرسش که چرا جنگ ادامه یافت، به وجود می آید؟ بنابراین طرح پرسش از علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نظامی – استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس وضعیت. این مشکل برای بوش، رییس جمهور وقت امریکا پس از جنگ امریکا با عراق به نحو دیگری به وجود آمد، بوش براساس اوضاع و با توجه به قیام در عراق که پس از شکست ارتش عراق در کویت به وجود آمد، سیاست ساقط کردن صدام را رها و این اختیار را به صدام داد تا متکی بر ارتش عراق قیام مردمی را سرکوب کند. نگرانی امریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق منجر به این تصمیم گیری شد. البته چنان که بعدها بوش اظهار داشت، این تصور وجود داشته است که براندازی صدام امکان پذیر است، ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و متقابلاً ناتوانی امریکا برای حذف صدام سبب گردید، محافظه کاران و آزادی خواهان به بوش خرده گرفتند که از فرصت مناسب برای سرنگون سازی رژیم عراق و پشتیبانی از اقلیت های کُرد عراق که علیه صدام حسین قیام کرده بودند، در جریان جنگ خلیج فارس استفاده نکرده است.(2) با این توضیح ، بیشتر مشخص می شود، طرح پرسش از ادامه ی جنگ تا چه اندازه دچار کاستی می باشد. ضمن این که پیوند آن، با اهداف و اغراض سیاسی، نقد و پاسخ آن را دستخوش تغییر قرار داده است، چنان که اکبر گنجی در مقاله ی مورخ 28/10/78 در روزنامه ی صبح امروز تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر را که تاکنون تنها یک پرسش درخصوص علت تصمیم گیری بود و بیشتر به تناسب بررسی مسایل جنگ به مناسبت های خاصی مطرح می شد، در آستانه ی انتخابات مجلس ششم طرح نمود و در پیوند با خسارت های مالی و انسانی قرار داد. تبعات این برخورد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی نسبت به مقاله را وادار به واکنش ساخت. آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد طی سخنانی گفت: «اینهایی که الان حرف می زنند، دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین می کند، مطرح کنیم. حتی قوی ترین کشورها و دولت ها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سال های طولانی منتشر می کنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع می کند، مطرح نمی کنم.»(3) فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت 18 سال از زمان تصمیم گیری پس از فتح خرمشهر می توان این پرسش را طرح کرد که آیا این تصمیم گیری صحیح بود؟ به عبارت دیگر ایران اساساً چه گزینه ای را در برابر خود داشت و آیا آنچه انتخاب شد، بهترین گزینه بود؟ لازمه ی پاسخ به این پرسش توجه به این موضوع است که مسایل و خواسته های ایران برای تصمیم گیری علاوه بر نگرانی کلی و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت، چه بود و کسانی که بر ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر تأکید می کنند، چه مسایلی را مورد توجه قرار می دهند؟ جمهوری اسلامی ایران بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیأت های صلح مجامع بین المللی برای پایان دادن به جنگ شرایطی چون: عقب نشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت حاصل از این تجاوز را پیش شرط های خاتمه ی جنگ مطرح کرد. مجامع بین المللی و هیأت های صلح که به نحو تعجب آمیزی آتش بس را در وضعیتی که عراق در خاک ایران حضور داشت، مورد تأکید قرار می دادند با توجه به پیامدهای این تصمیم و تجربه ی جنگ اعراب با اسرائیل، شرایط ایران را نپذیرفتند. با توجه به این که برای این هیأت ها بحث آتش بس مقدم بود و ایران نیز تبعات آن را مخاطره آمیز ارزیابی می کرد، سایر شرایط ایران را مورد بحث و بررسی قرار ندادند. تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشین نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی، مسأله ی اول شامل آتش بس و عقب نشینی را کم رنگ کرد، چرا که ایران در مرحله ی آزادسازی مناطق اشغالی، 10000 کیلومتر مربع از 15000 کیلومتر مربعی را که عراق به اشغال خود درآورده بود، آزاد کرد، ولی عراق همچنان 5000 کیلومتر مربع دیگر از خاک ایران را در اشغال داشت که علاوه بر ارتفاعات و مناطق حساس، شهر «نفت شهر» را نیز شامل می شد. ایران با وجود برتری در مرحله ی جدید مجدداً شرایط قبلی خود را مورد تأکید قرار داد. در این مرحله محکوم کردن عراق به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت از اهمیت و توجه بیشتری برخوردار شد. با این توضیحات مشخص شد که شرایط ایران شامل موارد زیر بود؛ 1- عقب نشینی کامل عراق از مناطق اشغالی 2- محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز 3- پرداخت غرامت به ایران در واقع با فتح خرمشهر از نظر موقعیت هنوز، اوضاع به وضع اولیه ی قبل از تجاوز نیز بازنگشته بود، زیرا عراق در 5000 کیلومتر مربع از خاک ایران حضور داشت. تهدید عراق برای ایران هم چنان وجود داشت و ایران متحمل خسارات زیادی بیش از 200 میلیارد دلار شده بود. ایران باید در چنین وضعیتی و برای حل مسایل چگونه تصمیم می گرفت؟ با توجه به نگرانی از تبعات شکست عراق و پی گیری احتمالی جنگ از سوی ایران تلاش برای پایان دادن به جنگ آغاز شد. در این مرحله نیز دو حرکت قابل توجه بود؛ نخست، تأکید بر برقراری آتش بس در اولویت اول و سپس ارائه ی برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که نوعاً به صورت غیررسمی انجام می شد و پیشنهاد اولیه بود. آقای رجایی خراسانی نماینده ی وقت ایران در سازمان ملل می گوید: «در آن زمان در مذاکراتی که داشتیم، به ما می گفتند، در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکره ای باید آتش بس برقرار شود».(4) این تأکید در وضعیتی صورت می گرفت که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواسته های ایران وجود نداشت و پس از آتش بس مشخص نبود، مذاکراتی که آغاز می شود، به چه نتیجه ای منجر خواهد شد؟ علاوه بر این، در مورد غرامت نقل و قول های مختلفی وجود دارد و آمار و ارقام ذکر شده از 30 میلیارد تا 100 میلیارد دلار متغییر است. ولی هیچ گونه سند مشخصی ارائه و مشاهده نمی شود. مسؤولین نیز در اظهارات اخیر خود، به دلیل پرسش های زیادی که در این مورد صورت می گیرد، مسایلی را طرح کرده اند؛ آقای هاشمی به عنوان فرمانده ی عالی جنگ در کتاب «حقیقت ها و مصلحت ها» از این موضوع به نام شایعات نام می برد. و می گوید: «وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود، ولی ما که مسؤول بودیم، می دانسیتم این شایعات دروغ است».(5) سردار رضایی، فرمانده ی وقت سپاه طی سخنانی می گوید: « این که گفته می شود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتش بس ارائه شد که اگر قبول می کردیم، جنگ 50 سال به درازا می کشید».(6) دکتر ولایتی وزیر خارجه ی وقت در این مورد می گوید: «نفر اول آقای حبیب شطی، دبیر کل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت و ما هم یک رقمی را مطرح کردیم، قرار شد، ایشان جواب بیاورند، ولی دیگر خبری نشد. نفر دوم، معاون وزیر خارجه ی هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم، ولی رفت و خبری نشد».(7) بنابراین مسأله ی مهم برای ایران در زمان تصمیم گیری دفع تهدید عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقب نشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام آن، به عنوان متجاوز و پرداخت غرامت تأمین می شد. حامیان منطقه ای و بین المللی عراق به دلیل نگرانی از سقوط صدام در صورت ادامه ی جنگ، در قدم اول بر آتش بس تأکید داشتند تا نسبت به توقف جنگ و منتفی شدن پیروزی قطعی ایران بر عراق اطمینان حاصل کنند. ضمن این که نسبت به تعیین متجاوز حساسیت داشتند، زیرا انجام این مهم را زمینه ی پیدایش نوعی تزلزل در داخل عراق و در نتیجه بهره برداری ایران از آن، ارزیابی می کردند و مخالف اعلام آن بودند. علاوه بر این، قدرت های بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام عراق به عنوان متجاوز به منزله ی پذیرش سیاست تجاوز آمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن، اجتناب می کردند. در مورد پرداخت غرامت نیز بر این نظر بودند که اولاً، مبلغ مورد پرداخت به نحوی نباشد که ایران در مرحله ی بازسازی به یک موقعیت جدیدی دست یابد و کشور را هم چنان با بار سنگین هزینه های جنگ، نظام و انقلاب درگیر ساخته و ضعیف نگاه دارند و ثانیاً، بازسازی عراق به عنوان قدرت متعادل کننده ی ایران مورد توجه قرار گیرد. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری بر تشکیل یک صندوق مشترک تأکید داشتند که پول آن را کشورهای مختلف تأمین می کردند و به نسبت میان ایران و عراق تقسیم می شد. کسانی که ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر را مورد تأکید قرار می دهند، بیشتر عقب نشینی عراق و پیشنهاد پرداخت غرامت را مورد اشاره قرار می دهند، حال آنکه هر دو موضوع از ملاحظات خاصی پیروی می کرد. با این توضیح ، پرسشی که به میان می آمد این است که اگر جمهوری اسلامی ایران برابر منتقدین، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام می کرد، آیا امروز به جای «علت ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر» این پرسش مطرح می شد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر قرار داشت و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق هم چنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت، جنگ را این گونه به پایان رساند؟ باید به این نکته توجه داشت که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آن که عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیرکل سازمان ملل عراق را به عنوان متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله این که در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینه ها را ارائه می کرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکان پذیر بود؟* بی توجهی جریانات سیاسی به ویژه نهضت آزادی نسبت به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیم گیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج نه وضعیت این تصور را به وجود می آورد که تحت هر وضعیتی بر اتمام جنگ تأکید داشته اند. اظهارات دکتر عباس شیبانی از مؤسسین نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت در مورد جنگ بیانگر همین معناست: «در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمه کاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کننده ی جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شده ی ملت ایران رها کنیم، حال آن که بعد از حمله ی عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها می کردیم، او رها نمی کرد. امام روحیه ی صدام را از اول می دانست، ولی بازرگان در قضیه ی جنگ، خیلی سطحی قضاوت می کرد. بحث صدام نبود، بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله ی عراق به کویت هم که همه فهمیدند، شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر این که آن صلح پایدار برقرار نمی شد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند.» (8) راه حل های انتخابی ایران(9) با توجه به موقعیت برتر نظامی این کشور و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل ایران چه بود؟ 1- ایران بدون در نظر گرفتن خواسته های خود و تنها بر اثر فشارهای بین المللی و در حالی که نیروهای عراقی در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتش بس وارد مذاکرات می شد، بدون آنکه هیچ گونه کنترلی بر روند آن، داشته باشد یا از اهرم فشار لازم برای تأمین خواسته های خود، برخوردار باشد. این روش بر اساس ضرورت خاتمه ی جنگ تحت هر وضعیتی می توانست انتخاب شود، اما این که آیا انتخاب این راه حل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران باشد، جای ابهام دارد. ضمن این که این انتخاب از طرف پیروز (ایران) در جنگ نمی توانست قابل پذیرش باشد. 2- ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راه حل اول را نمی پذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری می کرد و در مرز خود، مستقر می شد، انتخاب این گزینه با توجه به این که عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب، مستقر شده بود و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود، چه معنایی داشت؟ آیا با این روش جنگ به پایان می رسید یا این که عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر می گرفت؟ ضمن این که از نظر حقوقی هیچ گونه آتش بسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانه ی مناسبی برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق بود. هر دو راه حل برای پیشنهاد دهندگان آتش بس از این امتیاز برخوردار بود که روند برتری ایران بر عراق رامتوقف ساخت و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش می یافت و این برای امریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه که به دنبال ابتکارات متعدد برای پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند(10) بهترین گزینه بود. 3- تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راه حل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام بر این نظر بودند که: «امروز که ما قدرت داریم، اگر مجرم را رها کنیم، این به معنای آتش بس و صلح نیست».(11) «ضمن این که منطق حکم می کند، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سال های سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند».(12) آنچه امروز امریکا و برخی کشورهای اروپایی علیه صدام دنبال می کنند، حاوی چه سیاستی ست؟ نزدیک به 15 سال از زمان تجاوز عراق به کویت گذشته است و عراق در جنگ با امریکا شکست خورد، ولی سیاست های «براندازی» و «تحریم» همراه با حملات موشکی همچنان دنبال و اجرا می شود. غیر از این است که طرف پیروز به دنبال ایجاد وضعیتی ست که متجاوز بیشترین هزینه را پرداخت نماید و رفتار خود را اصلاح کند تا بدین وسیله شرایط صلح آمیز تثبیت شود؟ منطق چنین حکم می کند، ولی آن جا که جمهوری اسلامی خواهان برقراری همین منطق و رفتار با عراق بود، امریکا و سایر قدرت ها آن را نمی پذیرفتند، زیرا تن دادن به این خواست ایران به منزله ی برقراری وضعیت جدید در منطقه با برتری جمهوری اسلامی ایران بود. بنابراین تصمیم گیری برای ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، ولی اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر منجر به انتقاد جریانات سیاسی شد، در واقع بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیم گیری باشد، ریشه در نحوه ی اجرای آن، در عملیات رمضان داشت. نگرانی نسبت به احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمان ملل در برابر تصمیم ایران سبب گردید، عملیات رمضان در منطقه ی شرق بصره با تعجیل انجام پذیرد. ناکامی در این عملیات بخش بزرگی از دستاوردهای حاصل از فتح خرمشهر را تضعیف کرد و همین امر اصل تصمیم گیری را مورد پرسش و انتقاد قرار داده است. پی نوشتها: 1- سخنان امام خمینی در جمع ائمه جمعه ی استان زنجان، 16/3/1361، صحیفه ی نور، جلسه ی 16، ص 184. 2- لطفیان، سعیده، استراتژی و روش های برنامه ریزی استراتژیک، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت خارجه، تهران، 1376، ص 199. 3- آیة الله هاشمی رفسنجانی، اکبر، گفت و گو با روزنامه ی ایران، 6/11/1378، ص 3. 4- گفت و گوی اختصاصی نویسنده با دکتر رجایی خراسانی، نماینده ی وقت ایران در سازمان ملل در سال 1376. 5- سفیری، مسعود، حقیقت و مصلحت ها، گفت و گو با آقای هاشمی رفسنجانی، نشر نی، چاپ اول، 1378، تهران، صص 90 و 89. 6- رضایی، محسن، سخنرانی در مسجدی واقع در شهرری، روزنامه ی عصر آزادگان، ش 93، 10/11/1379، ص 9. 7- ولایتی، علی اکبر، برنامه ی ناگفته های جنگ، شبکه ی اول تلویزیون، دوشنبه 27/4/1379، ساعت 30/20 تا 20. * آقای هاشمی پس از بحث هایی که اخیراً در مورد ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر بحث شد با اشاره به سخنان منتقدین جنگ می گوید: «آنهایی که آن موقع در مقابل این شایعات و احتمال صلح عکس العمل مخالف نشان دادند، کسانی هستند که الان مدعی مخالفت با ادامه ی جنگ هستند. من آن موقع در مجلس بودم که آقایان خطاب به ما گفتند: بوی دلار به دماغشان خورده است و می خواهند جنگ را تمام کنند!» (حقیقت ها و مصلحت ها، همان، صص 90 و 89. 8- گفت وگو با دکتر عباس شیبانی، فصلنامه ی کتاب نقد، زمستان 1378، ش 13، ص 76. 9- نگاه کنید به جنگ بازیابی ثبات، همان، صص 251- 248. 10- همان، ص 250. 11- همان، ص 251. 12- گری، کالین، سلاح جنگ افروز نیست، ترجمه علیخانی، احمد، دوره ی عالی جنگ سپاه، 1378، ص10. http://www.tebyan.com/Literature_Art/GodlyPeople/Operations/History_EncyclopediaofTheEightYearWar/2005/1/4/9954.html

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.