hans

جنایت کاری به نام " مائو "

امتیاز دادن به این موضوع:

Recommended Posts

[align=center]تصویر[/align]
[align=center]Mao Zedong
[/align]
" مائو یکی از طرفداران جنگ جهانی سوم بود. او در جلسه های بین المللی آشکار می گفت که خود را برای کشته شدن 300 میلیون چینی آماده کرده است. او بر اساس تئوری من درآوردی “سه جهان” خود معتقد بود که جهان سوم باید به جنگ علیه جهان اول و جهان دوم برخیزد و اگر در جنگ اتمی بیشتر مردم نیز از بین بروند، در عوض بازماندگان در جهانی زیبا و سعادتمند خواهند زیست. مائو در مسير زندگی سياسی خود از 1920 تا 1976، مسئول مرگ 70 ميليون چينی است. اين تعداد از مجموع قتل‌هايی كه توسط هيتلر و استالين باهم انجام شده است، بیشتر است. تنها در جنبشی که مائو زیر نام “جهش بزرگ به پيش” به راه انداخت، 38 ميليون نفر در قحطی چهار ساله‌ 1958 تا 1961 مردند که بالاترین میزان تلفات انسانی در یک حرکت بود. آنچه که ویژه است، این است که این 70 میلیون نفر در دوران صلح کشته شدند و چین با جایی در جنگ نبود."

آنگاه که مائو تسه تونگ در نهم سپتامبر 1976 درگذشت، چین نفسی به راحتی کشید و در غم فرو رفت. اگر کسی فرهنگ چینی را بشناسد، می تواند درک کند که چگونه می شود از راحت شدن از شر بزرگترین جنایت کار قرن بیستم نفس راحتی کشید و در غم از دست دادن “رهبر بزرگ” چین و یکی از بزرگترین سیاستمداران قرن بیستم فرو رفت.
ابتدا می خواهم یک شرح مختصری از چگونگی به قدرت رسیدن او و تاسیس جمهوری خلق چین بدهم و بعد از ان به قسمتها و اتفاقات جالب و وحشتناکی که نمونه ای از ان را بالا نوشتم و در زمان حکومت او رخ داد را بگویم.

مائو تسه تونگ تئوریسین مارکسیست لنینیسم و سیاستمدار انقلابی کمونیست بود. وی جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ با شکست دادن نیروهای چیانگ کای شک، رئیس‌جمهور وقت چین بنیان گذاشت. او تا پایان عمر در راس حکومت جمهوری خلق چین قرار داشت و این کشور جهان سومی را به یکی از مهم‌ترین کشورهای دنیا در عرصهٔ سیاست و اقتصاد تبدیل کرد گرچه روشهایی که وی در پیش گرفت مورد انتقاد برخی است. برداشت مائو از مارکسیسم که به نقش برجستهٔ دهقانان و روستائیان در انقلاب کارگری ایمان داشت و بر اهمیت فرهنگ به عنوان عنصری که می‌تواند بر اقتصاد سوسیالیستی تأثیر گذارد تاکید می‌کرد به مائوئیسم معروف است، از سوی بسیاری از نیروهای مبارز در دنیا از جمله در ایران و نپال و پرو پیروی می‌شد. از او به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی دنیا در قرن بیستم نام برده می‌شود.
در سال‌ ۱۹۲۱ حزب کمونیست چین‌ در شانگ‌های‌ سازمان‌‌دهی‌ شد، مائو عضو اصلی‌ آن‌ حزب‌ شد و در هونان‌ رهبری‌ طرفداران‌ این‌ حزب‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌. حزب‌ جدید در یک‌ بخش‌ پیشرو شکل‌ گرفت‌. مائو در بخش‌ پیشرو در شانگهای‌، هونان‌ و کانتون‌ و سازمان‌های‌ کارگری‌ و رعیتی‌ فعالیت‌های‌ زیادی‌ انجام‌ داد و یک‌ موسسه‌ آموزشی‌ برای‌ کارگران‌ و کشاورزان‌ تأسیس‌ کرد.
تصویر

در همان‌ سال‌ چیانگ کای شک بعد از مرگ‌ سون‌ یات‌ سن‌‌ سیاستمدار و رهبرانقلابی حکومت‌ چین کنترل‌ حکومت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. عقاید چیانگ کای شک با خط مشی‌ سون‌ یات‌ سن‌‌‌ مغایرت‌ کامل‌ داشت‌ و سال‌ بعد کنترل‌ ارتش‌ ناسیونالیستی‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌. در سال ۱۹۲۷ چیانگ کای شک حکومت‌ و عوامل‌ آن‌ را از کمونیست‌ها پاک‌ کرد و افرادی‌ که‌ جزء حزب‌ کمونیست‌ بودند اخراج‌ و زندانی‌ شدند.

او مائو را نیز به‌ کوه‌های‌ جنوب‌ چین‌ تبعید کرد، حزب کمونیست چین دست‌ از فعالیت‌ نکشید و یک‌ ارتش‌ پارتیزانی‌ را تشکیل‌ داد. سال‌ ۱۹۲۷ مائو حرکت‌ و جنبش‌ کشاورزان‌ را که‌ خودش‌ باعث‌ آن‌ بود، در هونان‌ رهبری‌ کرده‌ و عقاید بالقوه‌اش‌ را به‌ بالفعل‌ تبدیل‌ کرد.

جنگ داخلی چین
جنگ داخلی چین تخاصمی نظامی در کشور چین بین کومینتانگ (حزب ناسیونالیست چین) و حزب کمونیست چین بود. این جنگ در ۱۹۲۷ با تصفیهٔ کومینتانگ از اعضای چپ و کمونیست توسط رهبر وقت آن، ‌چیانگ کای شک، آغاز شد, کشاورزان‌ و کارگران‌ حزب کمونیست چین را حمایت‌ می‌کردند و به‌ این‌ ترتیب‌ کم‌کم‌ حزب کمونیست چین به‌ رهبری کشاورزان‌ و کارگران‌ رسید. حزب کمونیست چین در سال‌ ۱۹۳۰ نیروی‌ تقریباً عظیمی‌ را فراهم‌ کرد و به‌ سوی‌ شهرهای‌ بزرگ‌ پیش‌ رفت‌ و توانست‌ چند شهر را به‌ تسلط خود درآورد.
خب اینجا که رسیدیم بهتره تو پرانتز یه توضیح کوچکی درباره ی جنگ داخلی چین بدهم تا کاربران و دوستان خوب سایت اگر اشنایی ندارند متوجه بشوند.
جنگ داخلی چین (یا جنگ داخلی کمونیست‌ها و ناسیونالیست‌ها) تخاصمی نظامی در کشور چین بین حزب ناسیونالیست چین (کومینتانگ) و حزب کمونیست چین بود. این جنگ در ۱۹۲۶ با تصفیهٔ کومینتانگ از اعضای چپ رو و نفوذی حزب کمونیست توسط رهبر وقت آن، چیانگ کای شک، آغاز شد و در ۱۹۴۹ با پایان غیررسمی تخاصمات نظامی پایان یافت. در نتیجه کمونیست‌ها کنترل بخش قاره‌ای چین را به دست گرفتند و ناسیونالیست‌ها به مناطق کوچکی در تایوان، پنگ‌هو و جزایر فوجیان عقب نشینی کردند.تایوان تشکیل شده از چینی ها که بعد از جنگی که میان ناسیونالیستها و کمونیستها در گرفت,ناسیونالیستها شکست خورده و به جزیره ی تایوان عقب نشینی کردند و تایوان را تشکیل دادند.
تصویر
تصویر
تصاویری از جنگ داخلی چین

در پی‌ تلاشهای‌ حزب کمونیست چین، ایالت‌ کیانگسی‌ نیز تحت‌ کنترل‌ مائو قرار گرفت‌ و کم‌کم‌ نیروهای‌ حزب کمونیست چین قدرتمندتر شد.

تأسیس جمهوری خلق چین
بعد از حمله‌ ژاپن‌ به‌ چین حزب کمونیست چین، با ژاپنی‌ها و چیانگ کای شک مبارزات‌ زیادی‌ داشت‌ و با پایان جنگ جهانی دوم توانست‌ جمهوری خلق چین را در سال‌‌ ۱۹۴۹ تأسیس و تثبیت‌ نماید.

از اوایل‌ سال‌ ۱۹۵۰ مائو رهبر اصلی‌ حزب‌ شد و کنترل ‌کمیسیون نظامی‌ حزب کمونیست چین را به‌ عهده‌ گرفت‌. در سال‌ ۱۹۵۳ بعد از مرگ‌ استالین‌، موقعیت‌ مائو به‌ عنوان‌ رهبر کمونیست‌ها پررنگ‌تر و برجسته‌تر شد.
این یک شرح مختصر از به قدرت رسیدن او. حال به سراغ عملکرد او برویم که وحشتناک هست.

“کمونیست ساده لوح” لقبی است که من بر مائو نهاده ام .مائو در سراسر زندگی خود یک احمق متکبر و تمام عیار ماند و چیز زیادی یاد نگرفت.
او با آنچه که اینجا و آنجا از سوسیالیسم و تاریخ چین خوانده بود و خود را نیز پیرو مارکس، انگلس و لنین می دانست، از چیزهایی که فهمیده بود، چیزی ساخته بود که بعدها با نام مائوییسم مشهور شد. امروز دیگر می دانیم که او از آثار مارکسیستی موجود در آن زمان چیز زیادی نخوانده بود. چون مائو هیچ زبان خارجی نمی دانست و تنها بخشی بسیار محدود از کتابهای اندیشمندان مارکسیست غربی نیز به چینی برگردانده شده بود. از جمله اثر بزرگ “کاپیتال” کارل مارکس تازه در سالهای 60 به چینی برگردانده شد و روشن است که مائو، در آن زمان که از “جهش بزرگ” سخن می راند، آن را نخوانده بود. او از فلسفه آلمان، از درگیری های فکری مارکس، انگلس، فویرباخ، هگل و بسیار دیگران چیزی نمی دانست. در 25 سالگی که در پکن کتابدار کتابخانه دانشگاه شده بود، هر چه دید، همانجا دید و خواند. این نیمه خوانده ها و نیمه فهمیده ها را با فرهنگ سنتی روستایی چین، منافع شخصی خود و نیازهای رسیدن به قدرت و حفظ آن تلفیق کرد و آبگوشتی کوبید که نام مائوییسم بر خود گرفت.

بر اساس تئوری او دهقان ها نیروی انقلابی بودند و انقلاب “پرولتری” باید از روستاها آغاز گردد. سپس انقلابیون روستایی باید شهرها را محاصره کنند و قدرت را به دست گیرند. تئوری مارکسیسم درست عکس این را می گوید و اعتقاد بر انقلابی بودن دهقانان ندارد. به هررو، او همین کارها را هم انجام داد. آنگاه که نتوانست در برابر ژنرال “چیانکایچک” و ارتش ناسیونالیستی او (که تایوان را بعدها ایجاد کردند و هنوز در آنجا حکومت می کنند) مقاومت کند، با هشتاد هزار نفر از جنوب چین مسیری را به طول دوازده هزار کیلومتر تا شمال چین پیمود که به نام “راهپیمایی بزرگ” معروف شد. در این مسیر اینگونه که اکنون آشکار شده است، سربازان ارتش سرخ او روستاها را غارت می کردند و می رفتند. این حقایق در بیست سال اخیر یکی پس از دیگری فاش می شوند.

مائو معتقد بود که هر کس در این راهپیمایی بزرگ شرکت کرده است، آبدیده شده است. “در حالی که به جای راه پيمايی دشوار بر فراز كوهستان‌ها و از ميان باتلاق‌ها، مائو و ساير رهبران در بيشتر آن مسير طولانی بر دوش نيروهای خود و نشسته بر جايگاه‌های سايه‌دار بر ساقه‌های بلند خيزران حمل می‌شدند. در واقع مائو در پايان مسافرتش به شمال استان “شانكسی” با تنها ٤ هزار نفر از 80 هزار نيروی دست نخورده‌اش وارد شد.”

اگر نوشته های مائو و کتاب سرخ او به دستتان افتاد، حتما آنها را بخوانید. شما با مجموعه ای از اندرزهای قدیمی چینی که با منطق عجیب و غریب و گهگاه ابلهانه او قاطی شده است، روبرو می شوید. او فرزند یک کشاورز ساده و بسیار فقیر بود و هر چند که تا دیپلم درس خواند و خیلی زود به شهر رفت، ولی هیچگاه یک شهروند نشد و از مدنیت و فرهنگ شهری چیز زیادی نیاموخت. اندیشه و عمل او به شدت آرمان گرایانه، اراده گرایانه، عجولانه و به دور از منطق و بر اساس احساسات بود. چیزی که در تمام جنبش های روستایی و جنبش های چریکی جهان از سالهای 1960 به بعد به چشم می خورد.

تصویر

“یونگ چانگ” و‌” جان هاليدی” در کتاب جنجالی “مائو” که در چند سال گذشته تصویری تازه از مائو به دست داده و چهره اسطوره ای او را در هم شکسته است، محاسبه كرده‌اند كه مائو در مسير زندگی سياسی خود از 1920 تا 1976، مسئول مرگ 70 ميليون چينی است. اين تعداد از مجموع قتل‌هايی كه توسط هيتلر و استالين باهم انجام شده است، بیشتر است. تنها در جنبشی که مائو زیر نام “جهش بزرگ به پيش” به راه انداخت، 38 ميليون نفر در قحطی چهار ساله‌ 1958 تا 1961 مردند که بالاترین میزان تلفات انسانی در یک حرکت بود. آنچه که ویژه است، این است که این 70 میلیون نفر در دوران صلح کشته شدند و چین با جایی در جنگ نبود.

در “جهش بزرگ به پيش” در سالهای 1960 مائو اراده کرد که چین عقب مانده را در چند سال به یک قدرت صنعتی تبدیل کند و تولید فولاد را به میزان تولید انگلیس برساند. این سیاست که به سیاست رسمی دولت تبدیل شد، کشاورزی چین را کامل نابود کرد و کشاورزان وادار شدند که کاشت زمین ها را رها کرده، فولاد تولید کنند. در هر روستا یک ذوب آهن راه افتاد. نه این که گمان کنید که کارخانه ای درست شد. بلکه چون عصر حجر یک کارگاه دستی سرهم بندی کرده بودند که عده ای گرم باد زدن به کوره بودند و عده ای سنگ آهن می آوردند و در کوره می ریختند. تولید کشاورزی به سرعت کاهش یافت. از سوی دیگر همان اندک تولید کشاورزی از کشاورزان گرفته می شد و به کشورهای سوسیالیستی صادر می شد تا چین بتواند با پول آنها سلاح بخرد و در نتیجه قحطی های وحشتناک یکی پس از دیگری رخ دادند و 37 میلیون چینی مردند. در بسیاری از روستاهای چین آدمخواری به راه افتاد و مردم از مردگان و زندگان نگون بخت تغذیه می کردند.
تصویر

دولت مائو در آن سال‌ها محصولات زراعی كشور را مصادره كرده و آنها را به اروپای شرقی كه زير كنترل كمونيست‌ها بود در برابر دريافت جنگ افزار و حمايت سياسی صادر می‌كرد. مواد غذايی و پول همچنين برای حمايت از نهضت‌های ضد استعماری و كمونيستی به آسيا، آفريقا و آمريكای لاتين ارسال می‌شد. در سال اول قحطی، يعنی در 1959ـ 1958 چين 7 ميليون تن غلات كه برای تغذيه 38 ميليون انسان كافی بود به خارج صادر كرد. در 1960، سالی كه در آن 22 ميليون چينی در اثر گرسنگی جان خود را از دست دادند، چين بزرگترين اهدا كننده‌ی كمك بين المللی بر مبنای نسبت توليد ناخالص ملی در جهان بود. به يمن صادرات محصولات كشاورزی چين، آلمان شرقی موفق شد كه سهميه بندی مواد غذايی را در 1958 و آلبانی در 1961 حذف كند.

مائو اخبار قحطی ها و گرسنگی ها را توطئه دشمن طبقاتی می دانست. یکی دیگر از عادت های مائو این بود که هرگاه در یکی از سیاست هایش شکست می خورد، یکی را مقصر می کرد و همه کاسه ها را بر سر او می شکاند. یک بار که مردم از گرسنگی دسته دسته می مردند، مائو اعلام کرد که گنجشک ها مقصر هستند. چون آنها غله ها را روی زمین می خورند. پس باید نسلشان را برانداخت. با این فتوای مائو یک عده از خودش ابله تر ریختند بر سر گنجشک ها. از انجا که گلوله هم نداشتند و یا حیف برای این کار بود، با قابلمه و قاشق در کشور سروصدایی راه انداختند که هیچ گنجشکی نتواند جایی بنشیند. در نتیجه این سیاست هوشمند و موثر از آسمان باران گنجشک مرده می بارید که از خستگی در آسمان می مردند.
در سال 1957 مائو سخنرانی ایراد کرد به نام “بگذارید هزار گل بشکفند” و در آن خواست که ابراز اندیشه آزاد باشد. ولی چند ماه بعد آنگاه که انتقاد به او و حزب بالا گرفت، دستور سرکوب “عناصر منحرف” را داد. او دستور داد که از هر ده و شهر 10% روشنفکران را دستگیر کنند و به اردوگاه های کار و زندان بفرستند. این گونه بود که اندیشیدن جرم شناخته شد و میلیون ها انسان باسواد و روشنفکر نفر به اردوگاه های کار و زندان رفتند. برای دیگر گروه های اجتماعی نیز سهمیه های زندان و اردوگاه های کار تعیین شده بود و هر ده و شهر باید درصد سهمیه خود را به زندان می فرستاد.
تصویر

در سال 1966 تا 1976 مائو “انقلاب فرهنگی” را به راه انداخت و اعلام کرد که چین را مستقیم از جامعه فئودالی به جامعه کمونیستی تبدیل می کند. چیزی که بر اساس اندیشه ماتریالیسم تاریخی امکان ناپذیر می بود. اما مائو نه به اندیشه مارکس و انگلس کار داشت و نه آنها را در اساس فهمیده بود. او به راه خود می رفت و بلاهت او از سوی حزب کمونیست نیز دنبال می شد. آنگاه که دستور داد که تولید پنبه بالا رود،
بادمجان دور قاب چین های حزبی در ایالت ها که می خواستند در گزارش موفقیت های خود به مرکز از یکدیگر سبقت گیرند، گزارش می دادند که موفق به کاشت پنبه صورتی و قرمز شده اند. این گزارش ها نیز به مذاق احمق های حزبی و مائو خوش می آمد بدون آن که لحظه ای به این چیزها شک کنند.

در “انقلاب فرهنگی” وحشتناک ابتدا حزب کمونیست از “عناصر مرتجع سرمایه داری” پاکسازی شد و سپس ترور هر گونه دگر اندیشی در کشور به راه افتاد. اعضای برجسته حزبی که سال های دراز در کنار مائو مبارزه کرده بودند، تنها به خاطر انتقاد به او کنار نهاده شدند. آنها را به جلسه های بزرگ حزبی می آوردند، کلاه بوقی دراز بر سر آنها می نهادند و سپس دسته جمعی انها را هو می کردند. این کار در فرهنگ گروه گرای چینی بسیار توهین آمیز است و باعث خودکشی بسیاری شد.
تصویر

“کتاب سرخ” مائو که در آن رهنمودها و اندرزهای خود را نوشته بود، به میزان یک میلیارد جلد(!) چاپ و پخش شد و از این رو تنها کتاب انجیل است که به میزان بالاتر چاپ شده است. هر کس باید همواره یک جلد از این کتاب را همراه خود می داشت و وای به حالت اگر اراذل و اوباش “گارد سرخ” در خیابان جلویت را می گرفتند و تو آن کتاب را در جیبت نداشتی. یا ترا به قصد کشت می زدند و یا دستگیر می شدی و در یکی از اردوگاه های کار و زندان برای همیشه ناپدید می شدی.

“انقلاب فرهنگی” بنا به تخمین های مختلف به بهای زندگی نزدیک به 10 میلیون نفر تمام شد.
تصویر

مائو از نظر شخصیتی یک انسان دیکتاتور، قدرت طلب و از دید فرهنگی به شدت عقب مانده بود. پزشک شخصی او “وو جی پینگ” که چند سال پیش سکوت خود را شکست، می گوید که مائو هیچ گاه دندان های خود را تمیز نمی کرد و دهانش چنان بوی زننده ای می داد که نزدیک شدن به او امری غیرقابل تحمل می بود. او بسیار دیر به دیر به حمام می رفت و لباس هایش را به ندرت عوض می کرد.

مائو به زنان جوان بسیار علاقه داشت و عمیقا معتقد بود که خوابیدن با دختران باکره عمرش را می افزاید. از این رو بخشی از اطرافیان او این وظیفه حزبی را نیز بر عهده داشت. او رقص را نیز دوست می داشت و به ویژه به “والس” علاقه داشت و آن را بلد بود. زنان جوانی که افتخار رقص با رهبر بزرگ را داشتند، از تجربه وحشتناک بوی بد دهان و تن او بسیار گفته اند. حال این اعتقادات ابلهانه و رفتار عصر حجری را مقایسه کنید با شخصیت های کمونیست و سوسیالیست مورد احترام اروپایی، چون روزا لوکزامبورگ، کارل لیبکنشت، لنین، پالمیرو تولیاتی، آگوست ببل و بسیار بسیار دیگران که از زاویه شخصیتی و فرهنگی هنوز مورد احترام هستند، هر چند که انسان می تواند با اندیشه سیاسی آنها مخالف باشد. جمله معروف روزا لوکزامبورگ را شاید می شناسید که گفت: “آزادی یعنی آزادی دگراندیشان!” حال این سخن را با چرندیات این هیولای چینی و انقلاب فرهنگی اش مقایسه کنید.

از آنجا که مائو به خاطر افکار عقب مانده و کارهای عصر حجری و عجیب و غریب از سوی رهبران حزب کمونیست شوروی مورد انتقاد بود و آنها خود نیز در جهان منفور بودند، توجه بسیاری از “چپ” های دنیای غیر سوسیالیستی به مائو جلب شد. مائو شوروی را به باد حمله گرفت و آنجا را “سوسیال امپریالیست” نامید و جنبش های چپ و جوان چریکی در کشورهای زیر سلطه آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین برای او کف می زدند و او نیز پول و سلاح آنها را تامین می کرد.

مائو یکی از طرفداران جنگ جهانی سوم بود. او در جلسه های بین المللی آشکار می گفت که خود را برای کشته شدن 300 میلیون چینی آماده کرده است. او بر اساس تئوری من درآوردی “سه جهان” خود معتقد بود که جهان سوم باید به جنگ علیه جهان اول و جهان دوم برخیزد و اگر در جنگ اتمی بیشتر مردم نیز از بین بروند، در عوض بازماندگان در جهانی زیبا و سعادتمند خواهند زیست.
تصویر

و چه جالب بود این که می دیدی که ریشه و آمدگاه این جنبش ها چگونه با آمدگاه و ریشه مائو شباهت دارد. چریک های مسلح “راه درخشان” در پرو یا مائوییست های رنگارنگ از مکزیک گرفته تا آرژانتین، کلمبیا یا برزیل، مائوییستهای نپال یا هند و کامبوج و یا گروه های چریکی سالهای 1350 در ایران، همگی شیفته مائو بودند. در ایران چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق از اندیشه های مائو الهام گرفته بودند و آنها را به رنگ ایرانی و یا در مورد مجاهدین مذهبی درآورده بودند. ولی جوهره شبیه بود. حال اگر این دو در جامعه ایران نسبت به دیگر گروه های مخالف مسلح بیشتر مطرح بودند، در کنار اینها گروههای مائوییستی بودند چون “طوفان”، “پیکار”، “حزب کمونیست کارگران و دهقانان” (که به حزب دوطبقه مشهور بود) و برخی دیگر که بیشتر در دانشجویان خارج از کشور پایگاه داشتند. آنها نیز جوانان بی تجربه، کم سواد و عمدتا از لایه های روستایی و مذهبی بودند که هرچند (به جز مجاهدین) مذهب را به کنار نهاده بودند، ولی در اندیشه و رفتار خود تفاوتی با مذهبیون قشری نداشتند. آنها نیز کمابیش اعتقاد به آغاز مبارزه در روستا و جنگل داشتند، جوانانی پرشور، صادق، فداکار، کم تحمل، عجول و کم سواد بودند و با اراده گرایی (وولونتاریسم) خود می خواستند انقلاب را سریع آغاز کنند و برای این کار بسیار عجله داشتند. آنها دیگران را که راه درست را تنها در مبارزه سیاسی و بالابردن آگاهی مردم می دانستند، سازشکار، رفرمیست، رویزیونیست و غیره می خواندند. این شباهت ها تصادفی نبود. البته این خود موضوعی است جدا که نمی خواهم وارد آن شوم و شرایطی دیگر می طلبد و آنها نیز هنوز خود آن سالها را به نقد کافی نکشیده اند و روشن است که موارد اختلاف هنوز نیز بسیار است. هدف من تنها بیان شباهت اندیشه و عمل میان آنها و مائو است.
در کامبوج مائوییستهای “خمرهای سرخ” به رهبری “پول پوت” در سالهای 1975 به قدرت رسیدند و حکومت وحشتناکی به راه انداختند که در مدت چهار سال میان 1،5 تا 3 میلیون از 7 میلیون نفر جمعیت کشور را کشتند. آنها اندیشیدن و سواد داشتن را جرم اعلام کردند. همه باید “کارگر کشاورزی” می شدند و لباس سیاه یکدست می پوشیدند. هر کس دیر سر کار می آمد، همانجا اعدام می شد. پول از میان برداشته شد و همه کتابهای کشور را سوزاندند. هر کس که می توانست بخواند و بنویسد و لو می رفت، دستگیر و اعدام می شد. در خیابان ها دستهای مردم را بازرسی می کردند و هر کس دستش شبیه به دست کارگر و زمخت نبود، نتیجه گرفته می شد که او روشنفکر است و همانجا کنار خیابان اعدام می شد. تمام شرکت ها، بانکها، بیمارستان ها و هر گونه سازمان خدماتی بسته شده و اعضای غیر کارگر آنها اعدام شدند. هر کس زبان خارجی بلد بود و لو می رفت، اعدام می شد. سرانجام در دسامبر 1978 ارتش ویتنام وارد کامبوج شد و حکومت مائوییستهای عصر حجری را برانداخت.
تصویر

انقلاب فرهنگی چین

مائو در سال‌ ۱۹۶۶ انقلاب فرهنگی چین‌ را که‌ بزرگ‌ترین‌ و اساسی‌ترین‌ کشمکش‌ قدرت در حزب کمونیست چین بود به‌ رهبری‌ همسر مائو جیانگ چین را برپا کرد و ارتشی‌ به‌ نام‌ گاردهای سرخ را برای‌ حمایت‌ از مائو از دانشجویان‌ و دانش‌آموزان‌ بر پا کرد. مائو در سال‌ ۱۹۶۸ کتابی‌ به‌ نام‌ کتاب‌ سرخ نوشت‌. چهره‌های میانه‌رو حزب اخراج شدند. در سال‌ ۱۹۶۸ مائو نام‌ مرد برتر چین‌ را از آن‌ خود کرد. گاردهای سرخ در سال‌ ۱۹۶۹ به‌ دست ارتش‌ چین سرکوب شد. انقلاب فرهنگی چین اشتباهی استراتژیک محسوب می‌شود. پس از پایان انقلاب فرهنگی چین در اکتبر سال ۱۹۷۶، چین به دوره نوین توسعه تاریخی وارد شد.
مائو سرانجام‌ در ۹ سپتامبر ۱۹۷۶ در سن‌ ۸۳ سالگی‌ چشم‌ از جهان‌ فرو بست‌.

رخدادهای‌ بعد از مرگ‌ مائو

حکومت چین پس از گذشت سال‌ها از مرگ مائو او را بنیان‌گذار و پدر حکومت خود می‌داند و عکس او بر اسکناس‌ها و مراکز اداری و دولتی تمام چین درج شده است. اما بسیاری از مائوئیست‌ها و احزاب مائوئیستی، دولت چین پس از مرگ مائو را قبول ندارند. بعد از مرگ‌ مائو حزب‌ کمونیست‌ به‌ ماندگاری‌ خود در چین‌ ادامه‌ داد و در سال‌ ۱۹۸۱ یک‌ سری‌ تغییرات‌ در چین‌ روی‌ داد. البته‌ اکثر کارگران‌ و کشاورزان‌ بر این‌ تصور که‌ با طرفداری‌ از مائو حقوق‌ از دست‌ رفته‌ خود را به‌ دست‌ می‌آورند، پیرو مائو بودند. بعد از مرگ‌ مائو قوانین‌ بنا شده‌ توسط مائو نادیده‌ گرفته‌ شد, اما تا به‌ امروز عده‌ بسیار زیادی‌ در چین‌ پیرو مائو هستند و تصویرش‌ در اکثر خیابان‌ها نمایان‌ است‌ و هنوز او را رهبر خود می‌دانند.البته در هنگ کنگ کاریکاتورهایی هست که مائو را به مسخره کشیده اند، چیزی که در چین قابل تصور نیست. حزب کمونیست و دولت چین هر گونه انتقاد به مائو را سانسور و سرکوب می کنند.

اکنون 32 سال پس از مرگ مائو، حزب کمونیست تلاش در رفتن به راه سرمایه داری دارد و برای این که چون حزب کمونیست اتحاد شوروی در روسیه از صحنه قدرت سیاسی حذف نشود، نیاز به حفظ اسطوره مائو دارد. و تا زمانی که در چین پیشرفته سرمایه داری قدرت خود را محکم نکند و رهبران آن به مال و ثروت بیش از اکنون دست نیابند، دست به تاریخ خونین گذشته خود و دوران مائو نخواهد زد.


[align=center]
تصویر
مقبره‌ی مائو و مومیایی او در میدان تیان آن‌من[/align]



منابع:
wikipedia
http://aghaejaze.wordpress.com
خودم
  • Like 1

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خدا روحش رو شاد کنه! البته برای مردمش! اگر ایشون نبودند! الان چین هم یکی از مستعمره های انگلیس بود دوست عزیز! :mrgreen:
  • Upvote 1
  • Downvote 2

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خوب یکی هم فردا میاد از یک زاویه دیگه به قضیه نگاه میکنه بعد میگه مائو منجی چین مائو فلان و ... درکل متن خوبی بود :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
خوب بود دوستان متن رو می خواندند بعد نظری می دادند.اگر متن را می خواندید هیچ گاه نمی گفتید روحش شاد یا منجی. کسی که تنها 70 میلیون نفر از مردم خودش رو کشته. کسی که ارزوی جنگ سوم داشته تا چند صد میلیون نفر رو به کشتن بدهد. کسی که با عقاید مزخرفش باعث شکل گیریه گروههای مسلح در کشور ما شد. فکر نمی کنم لیاقت تعریف داشته باشد.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

خوب بود دوستان متن رو می خواندند بعد نظری می دادند.اگر متن را می خواندید هیچ گاه نمی گفتید روحش شاد یا منجی. کسی که تنها 70 میلیون نفر از مردم خودش رو کشته. کسی که ارزوی جنگ سوم داشته تا چند صد میلیون نفر رو به کشتن بدهد. کسی که با عقاید مزخرفش باعث شکل گیریه گروههای مسلح در کشور ما شد. فکر نمی کنم لیاقت تعریف داشته باشد.


هانس عزیز دستت درد نکنه بابت این مقاله ولی بنده خودم راجب مائوئیسم تحقیق بسیار کردم! در هر صورت زمینه ساز این شد که چین به یکی از ابرقدرت های جهان مبدل بشه! یک چند میلیون معتاد و وطن فروش رو هم کشت مگه مشکلی هست؟! :mrgreen: در کل وطن فروش ها و معتاد ها که حساب نمی شند! ایشون به چین خدمت کرده که نسلشون رو ورداشته! به هرحال من که با همه عقیده های ایشان موافق نیستم! مگه آمریکایی ها در طول جنگ جهانی دوم کم آدم کشتند؟!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
همیشه هیچ کس نیست که طرفداری نداشته باشه و به قدرت برسه بعد از پایان قدرتش نسل بعد از اون خودشون رو جای قبلی ها می بینن بعد شروع به تحریف اونها میکنن چین کشور بسیار بزرگ با جمعیت 1 میلیاردی است که توان مقابله با امواج بیماری قحطی و تلفات ناشی از بلایای طبیعی را ندارد هر مسئله که به این کشور خسارت جانی بزند امار بسیار بالایی بیرون خواهد امد.کشوری بدون نفت و منابع طبیعی ویژه با این جمعیت همیشه دچار چنین مسائلی خواهد بود. استان سیچوان چین جمعیتی معادل تقریبا 70 میلیون نفر داردو امار کشته ناشی از زلزله ان را دیدیم قحطی یا گرسنگی در کشور ما ممکن است خسارتی 1 میلیون نفری ببار بیاورد ولی در کشوری مثل چین معادل 10 میلیون یا بیشتر میشود . در مورد جنگ جهانی سوم که فقط نظر مائو نبوده بلکه اکثر رهبران آن دوران چنین نظراتی داشته اند شاید این تز سیاسی مائو بوده است برای قدرتنمایی مثل ما که میگوییم ارتش بیست میلیونی یا ... البته بین دیدگاه های دنیای ما و جهان ماتریالیستی تفاوت های فراوانی وجود دارد . ولی در کل من از چنین سخصیتی هیچ گاه دفاع نکردم در پست بالا هم چنین چیزی نگفتم و جواب این سوال را باید از مردم چین گرفت بهر حال تا کسی طرفدارانی نداشته باشد به قدرت نمیرسد و در قدرت نمیماند حتی اگر دیکتاتور باشد :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
لیچ جان ممنون. ولی جون من یه بار بخونش. :oops: اخه من کجا گفتم اون بد بختا که مردن معتادو وطن فروش بودند. :lol: :mrgreen:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
آقا اين مقاله كه گذاشتيد برا سايت دردسر نشه!!؟ :mrgreen: مثلا چين ديگه با سايتمون همكاري نميكنه و ال سي باز نميكنه و اينا!!! آخه يادمه كه زمان بازي ايران توي جام فوتبال آسيا توي چين..اول سفارت چين به هيچكدوم از روزنامه نگاراي ورزشي ايران ويزا نداد!!! بعد توضيح دادند كه ما از رفتار شما براي اينكه به چين تايپه ميگيد: تايوان شديدا معترضيم!! توي روزنامه هاي ورزشيتونم بايد اسامي رو درست بكار ببريد(مثله ما كه به خليج فارس حساسيم) خلاصه روزنامه هاي ورزشي يك گوشمالي به صورت ديپلماتيك شدند كه البته سريعا حل شد.روزنامه نگار ورزشياي ايرانم شاخ در آورده بودند كه سفارت چين توي ايران به چه چيزا كه دقت نميكنه! ----- راجع به ماءو هم شنيده بودم اما اطلاعات نداشتم زياد...اما نبايد از حقيقت گذشت كه چين امروزي هرچند تك حزبي سياسي هست و از نظر منتقدين حقوق بشر اعتراض هاي زيادي بهش وارده. با اينكه كومونيستن اما كسي به دين و مذهب كسي كاري نداره و وارد حريم خصوصي ديگران نميشن. با اين جمعيت وقتي كشوري گدا و بيكار و گرسنه نداشته باشه شايسته ي تقديره. مطمءنم اگر چين كومونيستي اداره نميشد فاجعه هاي انسانيه عادي اي روي ميداد اونجا كه همه ي دنيا رو خراب ميكرد. هرچند كومونيستند اما راه شوروي رو در هيچ موردي طي نكردند...در كنگره ي حزب كومونيستشون..جوانها رو جايگزين پير ها ميكنند..با فساد به شدت برخورد ميكنند و ... ماءو بد بود...ولي چين امروز براي دنيا و خودشون مفيده.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

لیچ جان ممنون. ولی جون من یه بار بخونش. :lol:

اخه من کجا گفتم اون بد بختا که مردن معتادو وطن فروش بودند. :cry: :mrgreen:


عزیز من خارج از این مقاله من خودم کتاب مائو و مائوئیسم رو خوندم! این مقاله بیشتر جنبه وندلیسم داشته و می خوان این شخصیت رو خراب کنند! باید به شما بگم که ایشون اگر وارد عمل نمی شد الان جمعیت 1200000000 چین معتاد بودند! که توی مقاله جنابعالی به این چیزها اشاره ای نشده دوست عزیزم! :oops: تنها این نیست و خیلی موارد دیگری هم هست که اصلا اشاره ای بهش نشده! فکر می کنم اصل این مقاله کار انگلیسی ها بوده باشه که خاطره بدی از مائو دارند! :lol:

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
لیچ عزیز داریم درباره ی جان انسانها صحبت می کنیم.چه یک نفر چه میلیونها نفر. اگه از اتفاقات و تصمیمات خورده پای ان بگذریم و تنها تنها 3 4 تصمیم بزرگ اورا مد نظر قرار دهیم. می بینیم جنایتهایی که انجام نداده. اتفاقاتی که ربطی به انگلیس و امریکا ندارد. اتفاقاتی که خود انها هم قبولش دارند. به عنوام مثال برنامه ی ((جهش بزرگ)) کاری کرد کاملا احمقانه که باعث نابودی کشاورزی شد. یه مقدار کمی هم که باقی مانده بود را به کشورهای اروپای شرقی و .. صادر کرد. چی شد؟ نتیجه این شد که قحطی های وحشتناک یکی پس از دیگری رخ دادند و 37 میلیون چینی مردند. در بسیاری از روستاهای چین آدمخواری به راه افتاد و مردم از مردگان و زندگان نگون بخت تغذیه می کردند. وقتی مائو دید مردم دسته دسته می میرند مائو اعلام کرد که گنجشک ها مقصر هستند. چون آنها غله ها را روی زمین می خورند. پس باید نسلشان را برانداخت. با این فتوای مائو یک عده از خودش ابله تر ریختند بر سر گنجشک ها. از انجا که گلوله هم نداشتند و یا حیف برای این کار بود، با قابلمه و قاشق در کشور سروصدایی راه انداختند که هیچ گنجشکی نتواند جایی بنشیند. در نتیجه این سیاست هوشمند و موثر از آسمان باران گنجشک مرده می بارید که از خستگی در آسمان می مردند. خود انها هم قبول دارند این عمل کشتار را. ولی دلیلشان را ببین. ایا این دلیل برای تو قابل قبول هست؟ خود مائوئیستها کق گفتن گنجشکها. ولی بقیه همه می دانند سر از بیم بردن کشاورزی و صادر کردن همان مقدار اندک به کشورهای دیگه بود. جناب worior عزیز ممنون از پست شما. ولی ما نباید به طرفداران کاری داشته باشیم. ما دنبال حقیقت هستیم. این که کاملا مسلم هست یه سری طرفدار هستند و یک سری مخالف. ما باید بررسی کنیم کدام حق هست. مثالی می زنم صدام یک جنایتکار بود. هم ما می گوییم و هم کل دنیا می داند که او یک جنایتکار وحشی بود. اما خود بعثی ها قبولش دارند. حقیقت کدام است؟ مسلم هست که حرف ما حقیقت هست. من کاری به طرفداران حزب کمونیست چین ندارم. اینجا می خواهیم حقیقت مشخص شود.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ممنون هانس گرامی. البته با عرض پوزش نظر خاصی راجع به مائو ندارم و بیشتر دوستدار نبوغ و کمکهای این فرد به کشورش هستم تا انگشت گذاشتن بر روی جنایتهای او که متاسفانه جزئی از هر حکومت توتالیتار است.

مطلبی جالب از روزنامه ایران مروخه 22 مهر 1380 دارم که در ادامه میتوانید آنرا مطالعه کنید.

لندن: دولت مائو قانوني است

انگلستان نخستين كشور بزرگ غربي بود كه در ششم ژانويه ۱۹۵۰ جمهوري خلق چين را به رسميت شناخت. دو ماه پس از اعلام تأسيس جمهوري خلق چين در پكن توسط مائوتسه تونگ لندن در ميان اعتراض شديد فرانسه و امريكا و ساير كشورهاي غربي جمهوري خلق چين را به رسميت شناخت درحالي كه هنوز در خاك چين در بسياري از نقاط كمونيستها با نيروهاي چيان كايچك در پيكار بودند.
استدلال لندن بر اين مبنا بود كه اكثر مردم چين حامي حكومت جديد هستند و مائوتسه تونگ بر بخش اعظم چين مسلط است در سي و يكم ژانويه همه نيروهاي چيان كايچك تسليم دولت جديد چين شدند.
در ماه ژانويه دول هند، دانمارك، فنلاند، سوئد و بسياري از كشورهاي ديگر غربي به تعقيب از انگلستان دولت مائوتسه تونگ را به رسميت شناختند. همزمان مشاجره يي در مورد اشغال كرسي چين در سازمان ملل متحد به وجود آمد. شوروي معتقد بود كرسي چين را در شوراي امنيت بايد جمهوري خلق چين اشغال كند نه دولت چيان كايچك در جزيره فرمز. (تايوان) اگر غير از اين باشد شوروي در جلسات شوراي امنيت شركت نخواهد كرد. اكثريت اعضاي شوراي امنيت با نظر شوروي مخالفت كردند.
درحالي كه «تريكولي» دبيركل سازمان ملل متحد با نظر شوروي موافق بود معذالك كرسي چين را همچنان نماينده چيان كايچك حفظ كرد.
مائو در مسكو
مائوتسه تونگ و ژوزف استالين در مسكو يك پيمان همكاري سه ساله امضا كردند. مذاكرات سران دو كشور چين و شوروي دو ماه طول كشيد. به موجب اين پيمان هريك از دو كشور اگر مورد تجاوز قرار گرفتند كشور ديگر بايد به كمك آن بشتابد.
به موجب اين قرارداد راه آهن منچوري ترميم شده و بندر «ارتور» در اقيانوس كبير توسط ارتش سرخ تخليه مي شود. پكن يك كمك سيصدميليون دلاري از شوروي دريافت كرد. شوروي همچنين استقلال مغولستان را به رسميت شناخت.
اردن به وجود آمد
۲۴ آوريل ۱۹۵۰ ماوراء اردن نام كشور اردن هاشمي را يافت و طرفين رودخانه اردن كشور واحدي شد. بدين ترتيب اردن بخش اعظم سرزميني را كه طبق تصميم ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ سازمان ملل متحد مي بايستي يك دولت عربي مستقل باشد ضميمه خاك خود كرد.
به موجب تصميم ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ از تقسيم فلسطين كه دولت اسراييل به وجود آمد بخش آن سوي رودخانه اردن نيز مي بايستي يك دولت مستقل فلسطين شود.
ويتنام دو قسمت شد
سي و يك ژانويه ۱۹۵۰ خبرگزاري شوروي «تاس» اعلام كرد كه دولت شوروي طي يادداشتي كه براي وزير امور خارجه دولت «هوشي مينه» ارسال داشت دولت ويتنام را به رسميت شناخت.
كشورهاي لهستان، چك اسلواكي، بلغارستان، مجارستان، روماني، آلباني، كره شمالي نيز به تبعيت از شوروي دولت هوشي مينه را به رسميت شناخت همچنين دولت مارشال تيتو.
دولت فرانسه فوراً به شوروي اعتراض كرد. روز هفتم فوريه دول هند و پاكستان دولت «با گوداي» در ويتنام را كه زيرنفوذ فرانسه بود به رسميت شناختند. دول مزبور دول لائوس، كامبوج را نيز به رسميت شناختند. كشورهاي استراليا، زلاندنو، بلژيك، لوكزامبورگ، يونان، ايتاليا، اردن، هندوراس، برزيل و سيام دول ويتنام جنوبي، لائوس و كامبوج را به رسميت شناختند كه مورد خرسندي فرانسه بود.
بدين ترتيب در ويتنام دو حكومت شمالي و جنوبي به وجود آمدند.

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
جالب بود. مطلب دو قسمت عمده داشت قسمت اول زندگی نامه مائو و بیان شرایط چین در زمانی که مائو به قدرت رسید قسمت دوم هم تحلیل افکار واعمال مائو. من خیلی دوست دارم که نویسنده قسمت دوم و پایانی رو از نزدیک بشناسم. چون از نوشته اش معلومه که سرش روی تنش می ارزه. درسته که فقط به نقاط منفی بحث پرداخته ولی تحلیلش به طور کلی خوب بوده. درباره بعد نظامی قضیه: من یه کتاب درباره چین خوندم که مال انتشارات وزارت امور خارجه بود(اسمشو یادم نیس) نوشته بود که این قضیه انقلاب فرهنگی به سازمانهای تولید سلاح چین خیلی ضربه زد. تعداد زیادی از منابع فنی سوازنده شدند. ورود منابع فنی جدید به کشور چین ممنوع شد. تحصیلات در فوق لیسانس و دکترا متوقف شد. و در کل یه رکود کامل و همه جانبه در علم که خودش سالها چین رو عقب انداخت. اون هم زمانی که ژاپنی ها داشتند به سرعت بازار جهان رو بامحصولاتشون قبضه می کردند. این از این اما درباره شخص این جناب: هانس عزیز! از این جور شخصیتهای تاریخی که اولش می یان یه خدمتی می کنند ولی بعدش دمار مردم رو درمیارن در تاریخ کم نیست. نمونه های معاصرش عبارتند از : هتیلر، استالین، مارشال پتن، پرویز مشرف، جمال عبدالناصر، صدام حسین التکریتی و .... نمونه ایرانی اش هم رضاشاه کبیر این بنده خدا هم یه بی سواد قزاق بود که در اوایل حکومتش (به عنوان سردار سپه و بعدها نخست وزیر و بعدتر شاه) خدمات زیادی انجام داد. در زمانی که ایران دقیقا 3تیکه شده بود. کشور به دست رضاخان متحد شد. در شمال کشور(آذربایجان و گیلان و مازنداران) اگر کسی می خواست آب بخوره باید از کنسول روسیه اجازه می گرفت. در جنوب هم از کنسول بریتانیای کبیر. کشور نه جاده داشت نه راه آهن. نه ارتش درست وحساب و خلاصه بلبشو. رضاخان اولش اومد خیلی کارهای عمرانی کرد: ساخت راه و راه آهن. ایجاد ارتش منظم و مدرن. ایجاد نیروی دریایی و هوایی. ایجاد دانشگاه مدرن. ایجاد دادگستری مدرن و ..... ولی در دوره بعدی حکومتش گند زد به همه اینها. شد یه دیکتاتور مثه بقیه دیکتاتورها. نتیجه اعمالش رو هم دیدیم. به هرحال خودت رو ناراحت نکن. تاریخ واسه اینه که ازش درس بگیریم. هر چند که دوستانی داریم که ترجیح میدهند به تاریخ درس بدهند. عالی بود تقریبا کامل خسته نباشید رضا

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
هانس عزیز ممنون مطلب عالی وجالبی بود و با اکثر صحبتهای دوست خوبم رضا کیانی هم موافقم موفق باشید. ----------------- سعید عزیز ممکن است که دراین سایت هم برای هر پست ارسال شده آیکون های مثبت یا منفی مثل سایت های دیگر قرار بدهید .

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر
ممنون از ارائه‌ي مقاله‌ات هانس عزيز. ولي اين مقاله، چندان هم بي‌طرفانه نبود. يه طورايي عقده گشايي بود! دوست ندارم در اين زمينه بحث كنم؛ چرا كه خود مطلب اهميت چنداني برام نداره. ولي مائو، چنين هيولاي چيني كه در اين مقاله اومده نبود دوست گرامي. --------------------------------------- وقتي داشتم كتاب «انقلاب روسيه» رو مطالعه مي‌كردم، آمار و ارقام بسيار جالبي توجهم رو جلب مي‌كرد! جوري كه شايد اگه پلكام اجازه مي‌دادن، چشام از حدقه بيرون مي‌پريدن! مثلاً آماري از استالين ارائه مي‌داد كه اگه فرض بگيريم درست باشه، بايد بپذيريم كه اگه در آلمان بعد از جنگ جهاني، نسبت مردان به زنان، يك به هشت شد، در روسيه بايد يك به هيجده مي‌شد!!!! وقتي منابعي غير از منابع كشوري و البته بي‌طرف يا حداقل منصف، تاريخ يك كشور رو به نگارش درميارن، نتيجه‌اش همچين چيزي مي‌شه! --------------------------------------- يه توصيه دارم. كتاب «پيامدها و نتايج انقلاب اسلامي» و يا كتاب «ريشه‌هاي انقلاب اسلامي ايران» رو مطالعه بفرمايين. البته به عنوان يك بي‌طرف. بعد به من بفرمايين نظرتون درمورد اين انقلاب چي هست و رهبران اون چه جور موجوداتي هستن!! بله دوست من! همين قضيه‌اي كه درمورد مائو هست، درمورد خودمون هم صدق مي‌كنه. تو خيلي از كتب، ما هم دست كمي از مائوئيست‌ها نداريم! تو خيلي از جاهاي ديگه، حضرت امام (ره) و آيت الله خامنه‌اي، دست كمي از مائو و استالين و هيتلر ندارن!! تو خيلي از جاها، ما مثل ملت پل پوت و ايدي امين هستيم!!! اما اين، آيا دليل بر وقوع اين حوادث هست؟ --------------------------------------- داشتم به استاد بزرگوارم، اين مثال رو عرض مي‌كردم (كه عرايضم ناقص موند). گفتم شما فرض كنين دارين قرآن مي‌خونين. يه صفحه رو باز مي‌كنين و به به و چه چه مي‌كنين كه چيا نوشته! يه صفحه ديگه رو باز مي‌كنين و مي‌بينين كه ضد خواسته‌ي شما نوشته و ازش بدتون مياد! بعد ورمي‌دارين تمامي صفحاتي كه مخالف ميلتان بوده رو پاره مي‌كنين! اون وقت به چه كتابي طرفين؟ كتابي كه تماماً خواسته‌هاي شما درش هست و جز خوبي براي شما چيزي نداره! متأسفانه منابع غربي اكثراً از اين شيوه استفاده مي‌كنن (يا حداقل در موارد تجديد چاپ، اين مسائل خيلي ساده صورت مي‌پذيره)! وقتي چيزي به نفعشون هست، به راحتي صفحات پليدي‌اش رو در تاريخ محو مي‌كنن و جز خوبي، چيزي از خودشون به يادگار نمي‌ذارن! درست مثل جنگ جهاني دوم كه درش چيزي جز پليدي از هيلتر و جز خوبي از متفقين باقي نموند! هيلتر پليد بود و شكي درش نيست! ولي اونقدر هم هيولا نبود و مسلماً متفقين هم اونقدرها فرشته و گل پسر و شاخ شمشاد نبودن!!! در شوروي، تا استالين بود، كسي جرأت نفس كشيدن نداشت! وي، يه ديكتاتور مخوف بود. ولي بعد از مرگش، اونقدر جرأت پيدا كردن كه آقاي نيكيتاي خروشچف، خيلي راحت مياد سياست استالين‌زدايي رو براه مي‌اندازه!! همون كاري كه استالين با تروتسكي كرد!!!! خنده داره؟ نه! واقعيته!! تا بعد از مرگ برژنف (رهبر شوروي پس از خروشچف كه 18 سال به مسند قدرت تكيه زد)، اجازه‌ي نگارش مطلبي مثبت درمورد استالين داده نشد و بسياري از افسانه‌هاي كشتار استالين در همين دوران و دقيقاً در خاك شوروي شكل گرفت!! اين، به اين معني نيست كه استالين آدم خوبي بوده! مقصود، حدف واقعيات تاريخي به همين راحتي هست! زماني كه شايد حتي نسلي كه استالين رو ديده بودن به سنين پيري نرسيده بودن!!! ------------------------------------------ مثال بهتر؛ همين جنگ تحميلي خودمون. امروزه از گوشه و كنار داريم خيلي چيزا رو مي‌شنويم! تاريخ جنگ‌مون، خيلي راحت داره تغيير مي‌كنه! ما هنوز خيلي چيزا يادمون هست! خود من، با وجود اونكه در زمان جنگ، سني نداشتم و طفل ني‌سواري بيش محسوب نمي‌شدم، ولي خيلي چيزاش يادم مونده! ولي امروز ببينين چه بر سر تاريخ‌مون دارن ميارن؟ حالا برين سراغ منابع غربي جنگ ايران و عراق و يه نگاه ساده بهش بندازين! البته فرض رو بر بي‌طرفي بذارين و خودتون رو مثلاً يه ماداگاسكاري فرض كنين كه دارين درمورد جنگ ايران و عراق و انقلاب اسلامي ايران اطلاعات كسب مي‌كنين! مي‌بينين كه عجب كارايي ما انجام داديم و خودمون خبر نداشتيم :mrgreen: !!! ------------------------------------------- بالكل، مطالعه‌ي تاريخ، همون‌طور كه خدمت استاد عزيزم هم عرض كردم، به يه اصل ساده نياز داره و اون، بي‌طرفي هست! در بي‌طرفي هست كه تعقل حاصل مي‌شه. اگه ما، نگاه‌مون به چند منبع ساده باشه، خيلي ساده فريب مي‌خوريم. چرا كه اكثر منابع، به جاي ما فكر كرده و تصميم گرفته‌ان و تاريخ گلچين رو دارن تحويل‌مون مي‌دن. اين وظيفه‌ي ذهن تحليل‌گر ماست كه اطلاعات رو از تمامي زوايا جمع‌آوري كرده و نهايتاً به نتيجه‌اي مثبت و صحيح برسيم. و الا اگه ما روي بخشي از تاريخ (حالا مي‌خواد مربوط به هر كشوري، هر شخصيتي و هر مقطعي باشه)، توقف داشته باشيم و اون رو دربست بپذيريم، چون اجازه‌ي نقد و بررسي در اون زمينه رو از خودمون و ذهنمون گرفتيم، به تعصب خشك مي‌رسيم! چيزي كه تعلق رو از انسان مي‌گيره و به جاي سلاح عقل، سلاح اصرار و عصبانيت رو به دست انسان مي‌ده و باعث مي‌شه حتي اگه اشتباهي مي‌كنيم، هيچ‌گاه بهش پي نبريم! تنها آزاد فكر كردن و تعصب نداشتن به حتي باورهامون هست كه ما رو به راه صحيح‌تر و ايماني محكم‌تر (در زمينه‌ي فكري) مي‌رسونه. وقتي ما درمورد والاترين مفهوم، يعني خداوند هم ميايم بحث و بررسي مي‌كنيم و اتفاقاً خود خدا هم در قرآن، بسياري نشانه قرار داده كه وجودش قابل درك‌تر باشه؛ يعني غيرمستقيم اين اجازه رو به بندگانش داده كه براي درك بيشترش، با هم بحث و جدل داشته باشن تا ايمانشون قوي‌تر شه؛ پس ما اين مجوز رو داريم كه درمورد تمامي مفاهيم، بحث و بررسي داشته باشيم و همين امر موجب شده كه بسياري از تفكرات غلط ما، درست بشه! تا قبل از اين، محكم‌ترين و خلل‌ناپذيرترين علم جهان، علم رياضي بود. ولي وقتي پروفسور لطفي‌زاده ايراني، منطق فازي رو رو كرد، همه فهميدن كه حتي محكم‌ترين مفهوم جهان هم مطلق نيست! پس تاريخي كه نگاشته‌ي دست بشر هست، ساده‌ترين چيزي خواهد بود كه درموردش بايد بحث و بررسي داشته باشيم. لازمه‌اش هم تنها يك چيز هست و اون، نگاه باز همه‌جانبه‌ هست كه تنها يك پيش‌شرط داره و اون، كنار گذاشتن تعصب و پذيرش غيرمطلق بودن تمامي مفاهيم هست! مطمئن باشين كه اگه راه درست رو برگزيده باشين و در راهتون خطايي مرتكب نشين، عقايد صحيح‌تون تغييري نخواهد كرد! همون طور كه دانشمندان ساينتيست و ريشيوناليست، هرچه بيشتر تلاش مي‌كنن كه عدم وجود خدا رو اثبات كنن، بيشتر به خدا و اثبات وجودي خدا نزديك‌تر مي‌شن!

به اشتراک گذاشتن این پست


لینک به پست
اشتراک در سایت های دیگر

ایجاد یک حساب کاربری و یا به سیستم وارد شوید برای ارسال نظر

کاربر محترم برای ارسال نظر نیاز به یک حساب کاربری دارید.

ایجاد یک حساب کاربری

ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید در انجمن ها بسیار ساده است!

ثبت نام کاربر جدید

ورود به حساب کاربری

در حال حاضر می خواهید به حساب کاربری خود وارد شوید؟ برای ورود کلیک کنید

ورود به سیستم

  • مرور توسط کاربر    0 کاربر

    هیچ کاربر عضوی،در حال مشاهده این صفحه نیست.