-
تعداد محتوا
1,505 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
-
Days Won
7
پست ها ارسال شده توسط F14AA
-
-
[quote name='013579' timestamp='1379573555' post='339558']
F-14AA عزیز...
دقیقاً موضوع همینه...سیا یکی از حیله گرترین ها و کثیف ترین های این کره ی خاکی است ، از همون اول هم می دونست که نمیشه، چنین پروژه ی عظیمی رو مخفی کرد و کاملاً به گونه ایی طراحی کرد که کار یک دشمن خارجی به نظر بیاد ،، بنا بر این، از همون اول به گونه ایی برنامه ریزی کرد، که افکار و اذهان در مواجه ی با این ماجرا هنگ کنند و نتونند به نتیجه ی قطعی برسند ... همون که گفتم، پنجاه-پنجاه به موضوع نگاه کنیم، بهتر از این است که کاملاً یک طرفه به موضوع نگاه کنیم...
واقعیت های امروز جهان غرب و آمریکا ، بسیار فجیع تر از این حادثه ی پیش پا افتاده هستش، برادر من...
[/quote]
من هنوز تو کتم نمیره که به این سادگی بشه به هدف سیا پی برد و به این سادگی نقشه این مرموزان رو بشه .
ولی بحث 50-50 کمی قابل قبوله .- 1
-
تیمسار سرتیپ دوم جلیل زندی، خلبان قهار شکاری تامکت و تکخال برتر نیروی هوایی ایران بود. او که در تمام دوران جنگ ایران و عراق به خدمت مشغول بود، دارای کارنامه درخشانی است و رکوردهایی که در شکار جنگنده های عراقی بر جای گذاشت عنوان بهترین تکخال تامکت جهان را برایش به ارمغان آورد.جلیل زندی در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش عزت اله زندی تکنسین راه آهن و مادرش گوهرتاج فولادی خانهدار بود. جلیل به همراه خانواده اش تا پایان کلاس نهم دبیرستان (سال ۱۳۴۴) در گرمسار زندگی میکرد و به علت انتقالی پدرش به تهران (محله خانی آباد) آمد . او دوره دبیرستان را در تهران، دبیرستان وحید به پایان رساند و در سال ۱۳۴۷ دیپلم گرفت .در آن دوران او در آزمون ورودی دانشگاه پهلوی شیراز در رشته مهندسی کشاورزی پذیرفته شد، اما به علت زیادی مخارج از رفتن به شیراز بازماند. به دلیل آن که سن اعزام به سربازی در آن دوران بیست سالگی بود او باید دو سال صبر میکرد و چون بدون کارت پایان خدمت سربازی، اجازه استخدام در ادارات را نداشت به ارتش پیوست. او در اواخر سال ۱۳۴۸ به عنوان همافر به نیروی هوایی ارتش پیوست، اما پس از چند ماه در اوایل سال ۱۳۴۹ به علت علاقهای که به خلبانی داشت به عنوان هنرآموز خلبانی به آمریکا اعزام شد و پس ازگذراندن یک دوره ۱۴ ماهه در آمریکا به عنوان خلبان به ایران بازگشت.
در بازگشت زیر نظر شهرام رستمی که به تازگی به عنوان معلم پرواز معرفی شده بود به فراگیری پرواز با هواپیمای F4 -E گمارده شد. او مطابق معمول دورهها را به خوبی گذراند. این موضوع باعث دوستی زندی با ایشان شد که همواره تحت الشعاع احترام متقابل استاد-شاگردی بود.وی درتاریخ بیست و ششم آبان ماه ۱۳۵۷ دوره خلبانی اف-۱۴ای را گذرانده و از آن پس در پایگاه هشتم شکاری اصفهان به خدمت ادامه داد. زندی که پیش از پیروزی انقلاب از خلبانان با تجربه تامکت بود، پس از انقلاب نیز سابقه درخشانی با F-14 از خود به جای گذاشت.در نخستین روز جنگ هنگامی که هواپیماهای عراقی فرودگاه مهراباد را بمباران کردند او برای دیدن بستگانش در تهران به سر میبرد که با شنیدن خبر بمباران فورا به اصفهان بازگشت. پس از آغاز جنگ نیز در خدمت نیروی هوایی ایران باقی ماند و در کنار دوستان و همرزمانش به دفاع از مرزهای کشور پرداخت. سروان زندی در عملیات معروف به 140 فروندی در روز اول مهرماه 1359 در پرواز پوشش هوایی شرکت فعال داشت.
زندی گرچه ابتدا با فانتوم پرواز می کرد، اما شهرتش بیشتر بهعنوان خلبان جنگنده F-14 است. وی دارای دست کم 9 پیروزی هوایی تایید شده و 2 پیروزی احتمالی است. این لیست بلندبالا شامل ۴ فروند میگ 23، ۲ فروند سوخو 22، ۲ فروند میگ 21 و ۳ فروند میراژ اف1 میباشد.از این رو او به عنوان موفقترین خلبان شکاری ایرانی و موفقترین خلبان اف-۱۴ شناخته میشود.زندی چندین سال در پایگاه هشتم شکاری اصفهان خدمت می کرد که یکی از پایگاههای اصلی تامکتهای ایرانی به شمار می رفت و نقشی بسزا در تامین امنیت آسمان کشور و مقابله با تجاوزات هواپیماهای عراقی ایفا می کرد. بهمن ماه 1366یکی از ماههای پربار برای گردان 81 شکاری بود. خلبانان این گردان 5 پیروزی تثبیت شده و دو پیروزی احتمالی، ضد جنگنده های F1EQ-5/6 به اضافه انهدام یک فروند بمب افکن B-6D را در کارنامه خود ثبت کردند. درباره دو پیروزی احتمالی گفتنی است این پیروزیها در نخستین نبرد هوایی که گردان 81 شکاری نخستین F-14 خود را از دست داد، حاصل شدند. در این نبرد سرگرد خلبان جلیل زندی نبرد بسیار سنگینی با 8 جنگنده میراژ عراقی آغاز و دو تیر موشک سایدوایندر به سمت آنها شلیک کرد.
با توجه به حجم فوق العاده درگیری، خلبانان تامکت فرصت ردیابی موشکهای خود را پیدا نکردند. متأسفانه در این درگیری نابرابر تامکت سرگرد زندی هدف چندین تیر موشک R550 و یک تیر موشک سوپر 530D قرار گرفت، اما خلبان زبردست ما لاشه عقاب را از دست کفتارها بیرون کشید و با یک موتور صدمه دیده راه بازگشت را پیش گرفت. ولی تنها موتور باقیمانده دیگر یارای همراهی هواپیما را نداشت و با کمال تأسف، خلبانان ما مجبور شدند خروج اضطراری کرده و تامکت را به آغوش آبهای نیلگون خلیج همیشه فارس بسپارند.این آخرین مأموریت جنگی سرگرد خلبان زندی بود که تا آن تاریخ با 9 پیروزی تثبیت شده و 2پیروزی احتمالی، لقب پرافتخارترین خلبان F-14 را به خود اختصاص داده بود. زندی در اواخر دوران خدمت به درجهٔ سرتیپ دومی ارتقای درجه یافت و در سال 1370 بازنشسته شد.امیر سرتیپ خلبان فضل الله جاوید نیا در کتاب "نبرد در آسمان" از زندی به نیکی یاد کرده و در مورد همرزمش چنین گفته است: "از مرحوم زندی می توان به عنوان یکی از برترین خلبانان اف 14 نام برد. ایشان در همه موارد نمونه بود. خط، سخنرانی، آواز و در مرحله آخر در پرواز با هواپیمای اف 14 جزو بهترین خلبانان بود. مرحوم زندی تا پایان جنگ پروازهای زیادی انجام داد و بعد از جنگ هم به عنوان مدیر طرح و برنامه منصوب شد. سپس معاون برنامه نیروی هوایی شد و تا زمان بازنشستگی هم در همین پست باقی ماند... مرحوم زندی از دوستان شجاع و باسواد من بود. خاطراتی را که با ایشان داشتم، هرگز فراموش نمی کنم."
سرانجام عقاب تیزپرواز آسمان ایران، موفقترین خلبان شکاری ایرانی و تکخال تامکت جهان پروازی ابدی را آغاز کرد. تیمسار جلیل زندی در 12 فروردین ماه سال ۱۳۸۰ در جریان یک سانحه رانندگی در جاده هراز و در منطقه رودهن یا یک دستگاه کامیون تصادف کرد و به همراه همسرش زهرا محب شاهدین جان باخت. از وی 3 فرزند پسر به یادگار مانده است. بی گمان زندی یکی از خلبانان شاخص ایران و آسیاست که با توجه به بازنشستگی تامکت در آمریکا، نزدیک شدن به رکورد او به عنوان برترین تکخال تامکت دست نیافتنی به نظر می رسد.
*****************************************
- 37
-
[quote name='Maldini' timestamp='1379524471' post='339449']
چندتا کله خشک وهابی توی غارهای افغانستان حس جهادیشون میزنه بیرون و تصمیم میگیرن نمادهای اقتصادی(برج های دوقلو )-دفاعی(پنتاگون) -سیاسی (کاخ سفید) رو بزنن
چندتا هواپیمای مسافر بری خطوط هواپیمایی آمریکا رو با مسافر از توی هوا میدزدن و بعدش بومممممممم!!!!
این بود فیلم بالیوودی احمقانه جرج کودن بوش و دار و دسته نئوکانش که برای توجیه حملات ناین الون برای مردم دنیا تعریف کردن
اینجاست که شاعر میگه:
[b] کور شوم لال شوم کر شوم/ [i]لیک محال است[/i] که اسکل شوم[/b]
[/quote]
نکته مهم اینه که آیا کشوری که این همه ریسک و برنامه ریزی می کنه و سازمان های اطلاعاتیش اینقدر فکر می کنن تا یه همچین عملیاتی انجام بشه ، اینقدر نفهم بازی در میاره تا همه بفهمن کار خودش بوده ؟؟
در ضمن چطور ممکنه یه همچین عملیاتی انجام بشه که همه بتونن تحلیلش کنن ( منظورم افراد عادی ) و بگن کار آمریکا ست ؟
اگه قرار بود این کار یک نهاد اطلاعاتی باشه ، هیچ وقت افراد عادی به این راحتی نمی تونن کارشون رو تحلیل کنن .
صحبت از سازمان اطلاعاتی معمولی نیست ، صحبت از یکی از کثیف ترین و حیله گرترین سرویس های جاسوسی دنیاست .- 3
- 1
-
[quote name='senaps' timestamp='1379524382' post='339447']
بیچاره این خلبانا.... این همه دگمه و کارشون رو چطوری حفظ میکنن و موقع درگیری که استرس میگیرن به کار میگیرن؟؟؟؟
در حالت عادی نصف مردم موقع رانندگی ماشین که یه دفعخ لازم باشه ترمز بگیرن، گاز میدن اشتباهی!
[/quote]
اینو موافقم
واقعا کاری است بس بسیار دشوار [img]http://www.military.ir/forums/public/style_emoticons/default/whew!.gif[/img]
اینا تازه پنل های عمومی بودن . پنل های کناری خلبان هنوز مونده !- 4
-
کاری به توطئه و این جور چیزا ندارم .
ولی جالب قضییه برام اینجا بود که فرمانده دفاع هوایی فقط 4 فروند ! جنگنده در اختیار داشت و بلافاصله پس از حادثه دو فروند برای گشت زنی بر روی برج ها اعزام میشن ولی زمانی که متوجه میشن 4 فروند هواپیمای مسافربری برای این عملیات تدارک دیده شده ، فرمانده بخاطر نداشتن جنگنده دچار تردید میشه که هواپیما ها رو به کدوم سمت بفرسته !- 2
-
[quote name='Electro_officer' timestamp='1379506465' post='339394']
بایت زحمتی که متقبل شدید سپاسگذارم.
[/quote]
خواهش می کنم- 1
-
با سلام خدمت دوستان عزیز
- 38
-
[img]http://upload7.ir/images/45828928120737686734.jpg[/img]
این عکسش برام جالب بود . چه عجب یکی اومد به نکته های ریز توجه کرد .
اینجوری که شما در مورد داستان بازی گفتید در ژانر تخیلی قرار میگیره -
خسته نباشی جناب [url="http://www.military.ir/forums/user/3358-worior/"][b][color=red]worior[/color][/b][/url]
تاپیک خیلی جالبی بود .
این فرودگاه های زیر زمینی در بازی Ace combat zero ( جنگ بالکان ) نیز وجود دارند که در مراحلی از این بازی باید این فرودگاه بمباران بشن . -
[b][color=#ff0000]دوستان عزیزی که با یکدیگر مجادله می کنند تا برداشت و شنیده های خود را بر یکدیگر بقبولانند بهتراست بدانند که این بحث فایده ای ندارد . در ضمن اگرصلاح بود خود مسئولین امر جزئیات علت حادثه رو بیان میکردند و نیازی به این بحث های بیهوده برای ، اصطلاحا کشف حقیقت نیست . [/color][/b]
[b][color=#ff0000]در صورت ادامه این بحث ، تاپیک قفل خواهد شد .[/color][/b]- 3
-
- سایت رادار سوباشی به عنوان یکی از مهمترین سایتهای راداری کشور در زنجیره عظیم پدافند هوایی کشور و دژی مستحم در برابر حملات هوایی عراق، در طی جنگ 157 بار با انواع موشک به ویژه موشکهای ضدرادار مورد حمله قرار گرفت.
- فرمانده وقت نیروی هوایی عراق گفته بود: « به هر طریق ممکن افتخار نابودی پایگاه سوم شکاری همدان و سایت راداری سوباشی (حتی اگر خلبانان عراقی نتوانستند) باید نصیب خودم شود ».
- موشک ضدرادار موفق عمل کرد و توانست رادار «سوباشی» همدان را مورد اصابت قرار داده و خسارات سنگینی را به آن وارد کند.
- دوستان گفتند می توانیم با آزمایشات پزشکی بفهمیم این دست ها مال کدام شهید است اما بنا به فتوای امام که شهید نبش قبر ندارد، این دو دست را به عنوان یادبود شهدای سوباشی در ورودی سایت سوباشی دفن کردیم.
سوباشی، خاری در چشم دشمن
سایت رادار سوباشی، واقع در ارتفاعات سوباشی همدان، به عنوان یکی از مهمترین سایتهای راداری کشور در زنجیره عظیم پدافندهوایی (رادارهای پیش اخطار، رادرهای کنترل آتش، سامانههای موشکی زمین به هوا، شبکه دیده بانی، توپهای ضدهوایی و...) نقش ویژه و موثری در مقابله با تهاجمات هوایی رژیم بعثی عراق در زمان جنگ تحمیلی ایفا کرد.این سایت راداری ضمن رهگیری هواپیماهای دشمن، کنترل و هدایت هواپیماهای ورودی و خروجی به مرزهای غرب کشور، کنترل آتش سایتهای موشکی ارتش و سپاه، کنترل آتش پدافند هوایی مستقر در منطقه (زمینی ،هوایی ...)، اعلام وضعیت (سفید،زرد یا قرمز) به 13 استان کشور (حدود 80 درصد از جمعیت کشور ) را برعهده داشت. درواقع رادارسوباشی با تغذیه چندین سایت راداری، سایتهای موشکی زمین به هوا و سامانه های توپ ضد هوایی آسمان کل منطقه غرب، بخشی از شمال غرب و جنوب غرب را تحت پوشش خود قرار داشت . با توجه به اهمیت مناطق یاد شده به عنوان معابر نفوذ هواپیماها و هلیکوپتر های دشمن (ویا هر نوع هواگرد دیگر)، از وجود قویترین نفرات که در سطح آموزش بالاو مهارت بی نظیر باشند در سایت راداری فوق استفاده می شد. به دلیل عملکرد مناسب این سایت راداری که همچون یک دژ مستحکم در برابر حملات هوایی رژیم بعثی عراق ظاهر می شد خلبانان عراقی همواره از نزدیک شدن به سایت راداری سوباشی و سایت ها و مواضع ضد هوایی مزبور وحشت داشتند. به همین دلیل آنها در برخی مواقع حریم دفاعی سایت فوق را دور زده و از سایر قسمتها (جنوب یا شمال کشور ) وارد حریم هوایی جمهوری اسلامی ایران می شدند و این مسأله زحمت عراقیها را جهت دستیابی به اهداف خود سخت تر میکرد.
از جمله افتخارات سایت راداری سوباشی در تامین امنیت کشور می توان به عملکرد این سایت در تاریخ 26 بهمن 1365 اشاره کرد. در آن روز با همکاری مشترک سایت راداری سوباشی و ارائه سمت، برد و ارتفاع هدف و واگذاری مشخصات هواپیمای میگ25 عراقی به سایت موشکی یابن الزهرا(س) (سایت HQ2 یابن الزهرا(س) تحت اختیار سپاه پاسداران بود ولی نیروهای آن توسط پدافندهوایی ارتش تامین می شد)، شلیک موفقیت آمیز با سرانگشتان با کفایت فرزندان ارتش اسلام انجام شد. پس از سرنگونی هواپیمای میگ 25 عراقی کارشناسان نظامی دنیا بر قدرت پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران تاکید نموده و ماموریت میگ 25 در جنگ شهرها و بمباران مردم بیگناه ایران اسلامی برای همیشه متوقف شد.با توجه به موارد فوق، عراقیها شدیداً در تلاش بودند که سایت راداری فوق را مورد حمله مستقیم و انهدام قرار دهند. 157 مرحله حمله عراقیها به این سایت واستفاده آنها از موشکهای ضدرادار و ناکامی در مختل کردن عملکرد سایت فوق گواهی بر هوشیاری دلیرمردان پدافند هوایی می باشد. این ناکامی ها و استمرار موفقیت کارکنان غیور سایت سوباشی منجر به بروز کینه ای عمیق از عملکرد پدافند هوایی خصوصا سایت راداری فوق در دل فرماندهان نیروی هوایی عراق شد به گونه ای که ژنرال سعید شعبان فرمانده وقت نیروی هوایی عراق در مصاحبه ای با بخش فارسی رادیو بغداد باعصبانیت عنوان می کند که «به هر طریق ممکن افتخار نابودی پایگاه سوم شکاری همدان و سایت راداری سوباشی (حتی اگر خلبانان عراقی نتوانستند) باید نصیب خودم شود».عمق کینه توزی عراقیها نسبت به عملکرد سایت راداری سوباشی از آنجا مشخص می شود که علی رغم پذیرش قطعنامه 598 در 27 تیر ماه 1367،حمله ناجوانمردانه عراقیها به این سایت در 5 مرداد همان سال (حدود یک هفته پس از پذیرش قطعنامه) انجام شد. در واقع عراقیها با از میان برداشتن سایت راداری سوباشی در پی دستیابی به دو هدف اصلی بودند: اول اینکه با انهدام سایت سوباشی عراقیها سعی در پاسخگویی به عقده سالها حقارت در برابر اراده پدافند همیشه بیدار جمهوری اسلامی ایران با ناجوانمردانه ترین شیوه نبرد داشتند. هدف دوم تسخیر آسمان منطقه عمومی نبرد جهت تسهیل پیشروی نیروهای سطحی منافقین بود.در این راستا مرور خاطرات سرلشگر وفیق السامرایی (از مدیران اصلی استخبارات عراق در آن زمان) خالی از لطف نیست. وی می گوید : "[در عملیات مرصاد] ماموریتهای مشخصی برای نیروهای هوایی و هوانیروز عراق به منظور پشتیبانی از عملیات تعین گردید و اهداف از طریق عکسهای هوایی و اطلاعات استخباراتی شناسایی گردید. هواپیماهای جنگنده میگ23 و میراژاف-1 عراقی به منظور حفاظت از نیروهای عمل کننده دربرابر دخالت احتمالی نیروی هوایی ایران، اقدام به پروازهای گشتی مسلحانه و برقرارنمودن پشتیبانی هوایی نزدیک کردند."
پس از شروع تجاوز منافقین به خاک پاک کشورمان در 3/5/67 و آغاز عملیات مرصاد، متعاقب یکی از تجاوزات هوایی عراقیها در 4/5/67، رادارسوباشی مورد اصابت بمبی قرار می گیرد که در محوطه سایت منفجر شده و بر اثر انفجار فوق، سقف اتاق عملیات دچار ریزش شده و تکه ای ازآهن سقف بر سر شهید فرهاد دستنبو اصابت کرده و منجر به مجروح شدن وی میشود اما این شهید بزرگوار درآن روز با سر باند پیچی شده همچنان به ادامه ماموریت خود مشغول می شود.روز 5 مرداد 1367 شرایط منطقه آنچنان حاد بود که کلیه مسئولان ستاد پدافندهوایی در سایت سوباشی به سر می بردند. با توجه به حجم بالای کار،تقریبا هیچکدام از کارکنان سایت موفق به صرف ناهار نمی شوند. تعدادی از کارکنان نیز با توجه به اینکه در شیفت شب قبل به سر می بردند داوطلبانه همچنان مشغول به انجام وظیفه بودند. هواپیماهای عراقی در دسته های پروازی 30 الی40 فروندی پی در پی منطقه عمومی نبرد را مورد بمباران خود قرار می دادند تا در اراده پولادین رزمندگان ایرانی خللی ایجاد کرده و موفقیت را نصیب منافقین کنند تا اینکه در ساعت 16:04روز 5 مرداد 1367 هواپیماهای عراقی که در دستیابی به اهداف خود در بمباران شهرهای غربی کشور و تسهیل پیشروی منافقین ناتوان مانده بودند در بازگشت از ماموریت شکست خورده خود به وسیله موشک هوا به زمینی که از فاصله ای دور شلیک شده بود اتاق عملیات سایت سوباشی را منهدم کرده و 19 نفر از کارکنان را در همان لحظه به شهادت میرسانند.بنا به روایتی، حمله به سایت سوباشی توسط یک فروند MiG-25BM انجام شد. در روزهای آخر جنگ BM ماموریت یافت تا آخرین گونه ارتقاء یافته موشکهای ضدرادار Kh-58U و Kh-31P روسی را علیه رادارهای هشدار زودهنگام موج کوتاه دوربرد «وستینگهاوس» ADS-4 ایران آزمایش کند. موشک مزبور موفق عمل کرد و توانست رادار «سوباشی» همدان را مورد اصابت قرار داده و با وجود پرسنل آموزش دیده و باتجربه، خسارات سنگینی را به آن سایت راداری وارد نماید. حضور آگاهانه کارکنان سایت فوق تا آخرین لحظه (علی رغم اینکه تعدادی از آنها در زمان استراحت خود و داوطلبانه در محل عملیات حضور پیدا کرده بودند) و پایمردی آنان با وجود آگاهی از خطر و انجام وظیفه تا آخرین لحظه منجر به این شد که نام سایت سوباشی در تاریخ ثبت شده و حضور کارکنان سایت فوق حماسی و عاشورایی تعبیر گردد.اگرچه سایت راداری سوباشی با این حمله ناجوانمردانه مورد اصابت قرار می گیرد اما عراقیها در دستیابی به هدف دوم خود که تسخیر آسمان منطقه عمومی عملیات مرصاد بود ناتوان ماندند زیرا دلیرمردان پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران دوش به دوش هوانیروز قهرمان و نیروی هوایی سرافراز، آنچنان در برابر عراقیها و منافقین ظاهر شدند که نیروی هوایی عراق جز فرار و شکست طرح پشتیبانی منافقین چاره ای دیگر نداشتند.در واقع عملکرد پدافندهوایی در عملیات مرصاد و حتی پس از شهادت زبده ترین کارکنان خود در سوباشی نشان دهنده این مطلب است که شجاع مردان پدافندهوایی هرگز در برابر هیچ نوع تهدیدی هراسی نداشته و در راه دفاع از آرمانها و اعتقادات خود هر شهید پدافندی را سند افتخار و برگ زرینی بر عملکرد خود دانسته و با تبدیل تهدیدها به فرصت به هر طریق ممکن اجازه حضور ناپاک دشمن در آسمان مقدس کشور را نخواهند داد.
مروری بر زندگی شهید فرهاد دستنبو
شهید سرتیپ دوم کنترل شکاری فرهاد دستنبو در تاریخ 20/10/1330 در شهرستان سنندج متولد شد. پس از گذراندن دوران تحصیلات متوسطه با موفقیت از پس امتحانات دشوار استخدامی نیروی هوایی برآمده و افتخار برتن نمودن لباس مقدس سربازی در پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش را نصیب خود کرد.اگرچه تاریخ استخدام وی در فرماندهی آموزشهای هوایی نیروی هوایی 1/6/1351 می باشد اما بنا براظهار نظر همکاران نزدیک وی، به دلیل هوش بالا و پشتکار فراوان دارای تجربه ای بیش از سنوات خدمتی بود. در طی دوران آموزشی یکی از مستعد ترین هنر جویان بوده به گونه ای که سرآمد تمام همرزمان بود و بدون هیچ گونه چشم داشتی معلومات علمی وتخصصی خود را در اختیار آنان قرار می داد.
در تقسیمات تخصصی به دلیل کسب نمره علمی بالا وارد تخصص کنترل شکاری شده و به عنوان افسر FC خدمت در سایتهای راداری را آغاز کرد. در سال 1353 با سرکار خانم فاطمه طبال ازدواج کرد که ثمره این ازدواج چهار فرزند پسر با نامهای فریور ،فربد، فرهوش و فرداد است. بنا به خواست آن شهید بزرگوار فرزندانش ادامه تحصیل داده و یادگاران ارشد آن عزیز سفر کرده (فریور و فربد) در رشته تحصیلی دندانپزشکی موفق به اخذ مدرک دکتری با نمرات ممتاز شدند.فرهوش و فرداد نیز دارای تحصیلات عالیه می باشند. در سالهای خدمت در گروههای پدافندهوایی تبریز ،بوشهر و همدان خدمت کرد. وی آنچنان در انجام وظایف خود کوشا و با تعصب عمل می نمود که در زمان تولد آخرین فرزند خود (فرداد) در سال 1366 در منطقه عملیاتی حضور داشته و شادی حضور در کنار خانواده در زمان تولد فرزند را با اعتقاد به اهمیت تامین امنیت میلیونها ایرانی فدا کرد و از ترک منطقه عملیاتی خودداری کرد. همکاران وی را مردی عارف و به دور از تعلقات دنیوی دانسته و هنوز هم از مهارت بالای وی در تخصص کنترل شکاری و روحیه ایثار و فداکاری وی مثالها می زنند.
یکی از همکاران آن شهید بزرگوار ضمن بیان رشادتهای شهید دستنبو در بیان علت اهمیت نحوه شهادت کارکنان سایت سوباشی می گوید:
با اعلام وضعیت قرمز و خبر هجوم هواپیماهای عراقی به سمت سایت سوباشی در ساعت 16 تمام افراد در بخشهای مختلف در محلهای مخصوص انجام وظیفه حضور یافتند این در حالی بود که برخی از آنها در زمان استراحت به سر می بردند ومی توانستند در اتاق عملیات حضور نیابند. لذا این حرکت شهدای سوباشی را که با آگاهی ازشهادت انجام شد حماسه عاشورایی می دانند. آخرین مکالمه شهید دستنبو با سروان رحیم زیانی فرمانده وقت یکی از سایتهای پدافندهوایی موشکی هاک کرمانشاه،حاوی نکات جالب در خصوص دقت و همت شهید دستنبو در انجام دقیق وظیفه می باشد. وی خطاب به سروان زیانی می گوید:
«رحیم جان دقت کردی؟ چندهدف در محدوده سایت شما وجود دارد. سعی کن آرامش خودتان را حفظ کنید و تمامی اقدامات لازم را برای مقابله با خفاش های شب پرست انجام بدهید. هدفها را مجددا برایت طرح می کنم .ضمن هوشیاری کامل ،تلاش کن سامانه های موشکی ومواضع پدافندی (توپهای ضدهوایی) به موقع عمل کنند. جای نگرانی نیست...»
هادی فرخی سرهنگ بازنشسته پدافند هوایی در مورد حمله عراق به سایت سوباشی می گوید:
در آن زمان من در پایگاه همدان بودم. تا آنجا که یادم می آید در ستاد پایگاه بودم و مشغول بررسی نامه ها بودم که به من تلفن زدند گفتند مثل اینکه سوباشی مورد حمله قرار گرفته است. دیده بان ها گزارش داده بودند و تماس تلفنی هم با سوباشی قطع شده است. سه تا ماشین آماده شدیم و سریع حرکت کردیم . فاصله پایگاه همدان تا سایت سوباشی تقریباً 36 کیلومتر است. ما طی 50 دقیقه به سایت رسیدیم.حقیقتاً آنجا عاشورایی بود و طوری این عزیزان شهید شده بودند که انسان فراموش می کرد زندگی جریان دارد. چون دورتادور اتاق عملیات دیواره های قطور بتنی بود و بمب از بالا وارد اتاق شده بود، موج انفجار از داخل اتاق خارج نشده بود و همه چیز را منهدم کرده بود. تیرآهن های قطور مثل یک کلاف خم شده بود. چون بمب دقیقاً به اتاق عملیات اصابت کرده بود نفراتی که در قسمت های دیگر و پناهگاه بودند هیچ صدمه ای ندیده بودند.آمبولانس و بالگرد به محل آمد. هر کس کاری می کرد. آن قدر آوار زیاد بود که رسیدن به جنازه ها هم سخت بود. همه در حال گریه جنازه ها را در می آوردند و بسته بندی می کردند. بعضی ها بدحال شدند. جنازه هیچ کدام از این عزیزان کامل نبود. جنازه ها را که به موطن اصلیشان فرستادیم روز بعد دو تا دست پیدا شد. دوستان گفتند می توانیم با آزمایشات پزشکی بفهمیم این دست ها مال کدام شهید است اما بنا به فتوای امام که شهید نبش قبر ندارد، این دو دست را به عنوان یادبود شهدای سوباشی در ورودی سایت سوباشی دفن کردیم.
تمام این عزیزان که در اتاق عملیات بودند شهید شدند. 19 نفر که 18 نفرشان از پدافند هوایی بودند و یک نفرشان رابط نیروی زمینی بود. اینها بهترین های پدافند بودند. در اتاق عملیات باید هشت نفر حضور داشتند اما بقیه از استراحت شیفتشان زده بودند و داخل اتاق عملیات بودند تا اگر از دستشان بر می آید کمکی کنند، چون جنگ شهرها از طرف هواپیماهای عراقی فکر همه ما را ناراحت کرده بود و می خواستیم هر کاری از دست ما برمی اید انجام دهیم.این بچه هایی که آنجا بودند کسانی بودند که برای ماموریت های خاص آموزش دیده بودند. برای هدایت هواپیماهای اکتشافی. اینها را با هواپیماهای کوچک به سایت های رادار می بردند برای اینکه هواپیماهای اکتشافی را هدایت کنند تا عکس های لازم را بگیرند و مسیرهای حمله جدید را انتخاب کنند و برگردند. این شهدا جوانترینشان 23 سال داشت و صاحب یک بچه 2 ساله بود و مسن ترین آنها شهید عسکری هم دوره من افسر عملیات سایت سوباشی بود. من تقریباً همه آنها را می شناختم. شهید زمانی، شهید جودکی، شهید جامعه شورانی که از نیروی زمینی بود یا شهید دستنبو که اصلاً از همدان منتقل شده بود. ایشان در معاونت عملیات نیرو با امیر غلامی همکاری می کردند. امیر غلامی، ایشان را که افسر راداری خبره ای بودند به تهران آورده بود تا برای بعضی ماموریت ها یا بعضی مشاوره ها پیش ایشان باشد. ایشان افسر شجاع و سریع الانتقالی بود و لحظه ای که رادار مورد هدف قرار گرفت ایشان پشت اسکوپ بود و برای ما نقل شده که در حال هدایت یکی از شکاری های خودی بوده است.
شهید دستنبو از زبان بستگان
مادر شهید درباره آخرین باری که با شهید دستنبو دیدار داشت می گوید:
یک شب آمد و گفت که ماشین سر خیابان است و باید زود برویم. دندانش درد می کرد گفتم اگر دندانت درد می کند نرو، گفت مادر از این حرفها نزن این حرف هااز شما بعید است، مگر می شود من نروم، آن یکی نرود پس مملکت را دست چه کسی بسپاریم. یک هفته، ده روز بعد. هر چه گفتم نرو، گفت این حرفها چیست مادر، آن یکی سرش درد می کند، من دندانم درد می کند، آن یکی سرما خورده است پس این مملکت را می خواهیم به چه کسی بسپاریم. همیشه می گفت جانم فدای کشور، جانم فدای مملکت، جانم فدای آب و خاک.
خواهر شهید می گوید:
22 یا 23 سال پیش قبل از اینکه شهید بشوند، ما آن موقع کوچک بودیم و از بمباران و موشک می ترسیدیم، بعد به برادرم می گفتم وقتی وضعیت قرمز بشود شما به پناهگاه می روید. می خندید و می گفت نه تازه کار ما شروع می شود آن موقع است که ما باید مراقب این مملکت باشیم. پسر خودش بیمارستان بستری بود ولی بیمارستان نرفت و رفت شیفت. دست پسرش از بازو تا زیر آرنج شکسته بود و پلاتین و بخیه خورده بود، آن موقع پسرش هم کوچک بود، پسر دومیش بود. چون وقتی برادرم شهید شد پسر بزرگش راهنمایی بود ، پسر دومش ابتدایی بود. برادرم گفت من نمی توانم بیایم بیمارستان این عملیات خیلی حساس است عملیات مرصاد است دشمن تا نزدیک آمده و نمی توانم نروم. به امید خدا دست پسرم هم خوب می شود. رفت ولی دیگر برنگشت. الان یک پسرش دندانپزشک است.نه اینکه برادرم بود بگویم ولی آدم بسیار بزرگواری بود. من هر چه در مورد شهدا می شنوم واقعاً آدم های خاصی بودند واقعاً هر چیزی درباره دیگران از بقیه می شنویم نشان می دهد که خیلی آدم های خاصی بودند.
دکتر فربد دستنبو، فرزند شهید فرهاد دستنو می گوید:
بنده دکتر فربد دستنبو فرزند دوم شهید فرهاد دستنبو، متولد بیست و چهار فروردین سال 59 هستم. در زمان شهادت پدرم وارد 9 سالگی شده بودم. متولد شهر شیراز هستم و از 2، 3 سالگی تا 8 سالگی در پایگاه نوژه همدان بودم و از این سن به بعد ساکن تهران شدیم. تحصیلات مقطع دبستان را در پایگاه هوایی همدان گذراندم. راهنمایی و دبیرستان را در تهران گذراندم و در سال 77 وارد دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بابایی قزوین شدم.برادرم فریور 5 سال از من بزرگتر است. او نیز دندانپزشک است. فرهوش چهار سال از من کوچکتر و فرداد 7 سال از من کوچکتر است و در مجموع ما چهار برادر هستیم که هنگام شهادت پدرم بزرگترین ما 13 سال و کوچکترین 6 ماه داشت. شغل فرهوش دیسپچر هواپیما است و فرداد نیز؛ دانشجوی رشته IT است.پدرم شهید فرهاد دستنبو متولد 1331 سنندج و فرزند غلام است. پدرش نظامی بود و از نظر فعالیتهای مذهبی و هنری مثل مرثیهسرایی اهل بیت بسیار زبردست بود. دیوان شعر «اثر لحظهها » متعلق به او ست. در کنار طبع شعر پدربزرگم؛ پدرم نیز شعر میگفت. او فرزند سوم خانواده بود و در یک خانواده پرجمعیت به دنیا آمد. آنها 6 برادر و 5 خواهر بودند.پدرم تحصیلات متوسطهاش را در کرمانشاه گذراند. او سال 1351 به استخدام نیروی هوایی ارتش در آمد و تا مردادماه 67، یعنی نزدیک به 15 سال در ارتش خدمت مستمر داشت.پدرم جدا از تخصص رادار که داشت؛ دارای روابط عمومی بالا در برخورد با مردم بود. این خوشرویی را با همه وجود داشت و منزل ما یک مقری با محوریت پدرم بود و اقوام آنجا جمع میشدند و مشکلات خودشان را مطرح میکردند. برای ما بسیار تعجب داشت که یک نفر با آن همه فشار کاری و مشکلاتی که در سیستمهای کاری خود داشته مثل تحریم؛ چطور میتوانسته کانون زندگی خودش را گرم نگه دارد . او در رشته رادار فارغالتحصیل شد و در نیروی هوایی مشغول به کار شد. پدرم بسیار زیرک و باهوش و فرز بود. همیشه در حال فعالیت بود و مدتی در عمان دوره گذراند.سال 67 من وارد 9 سالگی شده بودم و در پایگاه هوایی همدان (نوژه) بودیم و قرار بود به تهران نقل مکان کنیم. در همین جریانات ؛ یک روز پدرم من و فریور را صدا زد و گفت: دوست دارم هر جفت شما دندانپزشک شوید. این در ذهن من ماند؛ تا اینکه بعد از حدود 10 ماه در حادثه ای که در همان پایگاه همدان اتفاق افتاد دست چپم شکست.وقتی به اتاق عمل رفتم و 2، 3 روز در بیمارستان بودم، هنوز پدرم من را ندیده بود. شب آخر؛ پدرم از سایت سوباشی آمد، به او گفتم چرا دیر آمدی؟ او خندید. من در اثر درد بیهوش شده بودم. وقتی فردا بیدار شدم؛ پدرم من را مرخص کرد و به خانه آورد و دیگر او را ندیدم و در واقع این آخرین دیدار ما بود. در واقع پدرم هیچ وقت نبود و ما همیشه نبودش را حس می کردیم؛ او نیاز ما بود .
از زمانی که یادم هست پدرم نبود و همیشه غایب بود . قبل از شهادت ؛ از لحاظ فیزیکی او را میدیدیم ولی الان دیگر همین را هم نمیبینیم. اما حضور معنوی پدرم یک اتفاق ساده و معمولی نیست، بخشی از تربیت خود را از زمان بعد از شهادت او گرفتهام، برای مثال پدرم وصیت کرده است شما دندانپزشک شوید و این خیلی مهم است.وقتی دستم را از گچ در آوردم، پدرم شهید شده بود. در آن موقع به قصر فیروزه تهران آمده بودیم. وقتی به دکتر رفتیم؛ دکتر گفت دست شما به خاطر فشار به تاندونها خوب نمیشود و شاید در سالهای بعد با فیزیوتراپی و برق دست شما حرکت کند. این بسیار خبر بدی بود. دقیقاً همان شب اولین ارتباط با پدرم ایجاد شد. در آن شب به یاد ماندنی خواب دیدم در فضایی هستم و همه به ستون یک جلوی یک جایگاهی توقف میکنند و باز حرکت میکنند. نوبت من شد؛ دیدم کسی که روی سکو نشسته لباس سفیدی پوشیده؛ سرش را بالا گرفت و دستم را گرفت و خندید و اشاره کرد برو. از خواب بلند شدم و دیدم تمام حرکات دستم برگشته است و حالا در سن 9 سالگی باور کردم میتوانم دندانپزشک شوم و این را در انشاهای خود مینوشتم.
پدرم سرگرد و فرمانده عملیات سایت سوپاشی همدان بود. شهید ستاری در مراسمی که بعد از شهادت پدرم به عنوان فرمانده نیروی هوایی در مسجد پدافند حضور پیدا کرده بودند در حال اهدای جوایز کنارم نشست و چانه من را گرفت و گفت: «تو پسر فرهاد هستی!» فرهاد کم آدمی نبود؛ او دست راست من بود. او گفت: من در همان 5 مرداد به پدرت گفتم بیا ،من درجه و حقوقت را افزایش می دهم؛ اما او گفت به من 2 ساعت فرصت بده و رفت و دیگر برنگشت. پس از تو می خواهم خودت را دست کم نگیری.
امیر پردیس (فرمانده اسبق نیروی هوایی) نیز زمانی به من گفت: در عملیاتی؛ اسکوپم قطع شد و سیستم ناوبری مختل شد و مانده بودم چکار کنم. در آن شرایط؛ فرهاد پدر تو پشت رادار چنان با طمأنینه هواپیمای من را روی باند نشاند که انگار آسمان در پنجه دستش بود و انگار از روی چراغهای رادار نوع هواپیما را تشخیص میداد.
منطقه عملیاتی سوپاشی در شهر همدان است. سوپاشی اسم یک روستا و یک کوه است. بالای این کوتاه آنتنها و دکلهای رادار غرب کشور مستقر بوده است و هنوز هم وجود دارد. سایت رادار سوباشی؛ سامانهای بوده که تمام ورودی و خروجیهای شمال غرب، غرب و جنوب کشور؛ یعنی تمام رفت و آمدهای هوایی را پوشش میدهد. در هر شیفتی تعدادی از کارکنان به صورت دورهای به وظایف خود میپرداختند. متأسفانه بغداد سایت سوباشی و اهمیت آن را خوب شناخت، اما متاسفانه در داخل چه از لحاظ دولت و چه ملت نقش سوباشی و پدافند کمرنگ است.سوباشی این وظیفه را داشته است که هر هواپیمایی که قصد وارد شدن به خاک کشور را داشته باشد کاملاً رهگیری کند؛ اطلاعات و موقعیت آن را به هواپیمای خود ارائه دهد و نوع تاکتیک آن را گزارش دهد و ارتباطی هم با سایتهای موشکی زمین به هوا در مرز داشت.عراق در کل 8 سال جنگ ؛ توانایی حمله به سایت رادار سوباشی را نداشت و نمیتوانستند سایت را پیدا کنند اما منافقین این سایت را لو دادند و عراق با استفاده از سیستمهای رادار گریز [؟] در 4 مرداد 67 سایت را مورد حمله هوایی قرار داد و پدرم به عنوان فرمانده عملیات سایت در 4 مرداد مجروح شد و در 5 مرداد نیز در اتاق عملیات بود . درهمین روز سایت بمباران شد و 18 نفر به شهادت رسیدند، تنها یک شهید شناسایی نشد و فکر نمیکردند پدرم باشد و پدرم با 24 ساعت تأخیر شناسایی شد.
آگاهی از شهادت پدر
در 5 مرداد، ما در قصر فیروه بودیم. داییام که نظامی بود آمد و گفت: بلندشوید برویم منزل ما. مادرم گفت: برای چی؟ گفت: فرهاد در اثر بمباران ،شیمیایی شده؛ من آن زمان 9 سال داشتم. وقتی وارد منزل دایی ام شدیم، دیدیم عدهای جمع شدند؛ تعجب کردیم.پسر دایی بزرگ من، مرا با خود بیرون برد و با تلفن ظاهراً صحبت کرد و اظهار میداشت دست پدرم شکسته است. یکی از بستگان که همسن من بود به من گفت پدرت شهید شده. در آن زمان هضم این مساله خیلی سنگین بود.بالاخره پیکر پدرم را به تهران انتقال دادند و از مقابل ستاد نیروی هوایی در خیابان پیروزی تشیع کردند و تشییع جنازه باشکوهی انجام شد و در قطعه 40 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
من همیشه چند آرزو داشتم که محقق شد؛ ابتدا دندانپزشک شوم که محقق شد و دیگر اینکه مرکزی به نام پدرم راهاندازی کنم که این کار نیز انجام شد و این مرکز در خیابان پیروزی ایجاد شده است و دندانپزشکی فرهاد به نام پدرم است.وقتی خبر شهادت پدرم را شنیدم به ناچار و بالاجبار خیلی زود بزرگ شدم و باید واقعیت های زندگیم را با آن سن کم می پذیرفتم. برای خانواده بسیار سخت بود. خانوادهای که بچه کوچک آن تنها 6 ماه و فرزند بزرگش 13 سال داشت. مادر خانواده 33 ساله و پدر در هنگام شهادت 35 ساله است، حالا چطور میتوانست روزگار بگذراند.من راه ارتباط پدرم را دریافتهام، او دستیافتنی شده؛ چه آن زمان که هنگام شهادتش 9 ساله بودم و چه حالا که 33 سال دارم. از همان بچگی شبهای جمعه بر سر مزار پدرم در قطعه 40 بهشت زهرا(س) می رفتم؛ عکس او را میگذاشتم، شمعی روشن میکردم و زیارت عاشورا میخواندم و مداحی میکردم و نمازی میخواندم و بلا استثناء خواب او را میدیدم و هر وقت این کار انجام میشد او را در خواب میدیدم.من تنها یک دندانپزشک نیستم و وظایف انسانی دیگری نیز دارم. آرزوی سوم من این بود که از بچگی هر وقت در انشای خود مینوشتم دوست دارم دندانپزشک شوم؛ در ادامه مینوشتم برای کسانی که پول ندارند بتوانم کمکشان کنم. حالا روزهای چهارشنبه یعنی روز شهادت پدرم، به صورت رایگان به درمان بیماران می پردازم.الان صبحهای چهارشنبه تا ظهر در درمانگاه شهرک شهید بهشتی به صورت رایگان طبابت میکنم و عصرها نیز با چند مرکز خیریه قرارداد دارم و به صورت رایگان به معالجه و درمان مردم میپردازم و هیچ هزینه دندانپزشکی از مردم دریافت نمیکنم و این خدمات را نثار روح پدرم و شهدای سایت سوباشی می کنم.
- 12
-
با تشکر از زحمت شما دوست عزیز
ولی تاپیک تکراریه .
[url="http://www.military.ir/forums/topic/8491-%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%BE%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D9%88%DB%8C%D8%AA%DB%8C-f119/"]http://www.military....-اند-ویتی-f119/[/url]
قفل شد .- 1
-
[center][color=#0000cd][size=5][i][b][font=comic sans ms,cursive]F 14 TOMCAT[/font][/b][/i][/size][/color][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/iriafbluecamo.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/103bomber.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_103bomber.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/f14drama.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_f14drama.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/avang.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_avang.jpg[/img][/url][/center]
[center][font=comic sans ms,cursive][size=5][i][b][color=#0000CD]F 22 RAPTOR[/color][/b][/i][/size][/font][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/insideRaptorCover.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/F22cover.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_F22cover.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/raptorlaunch.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_raptorlaunch.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/raptorrear1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_raptorrear1.jpg[/img][/url][/center]- 7
-
من که با 128 شاتل داشتم با 400 دانلود میکردم الان سرعتم شده 60 یا 70 و الان چند روزه که رسما شده اینترنت ذغالی .
میخوام 256 نامحدود مخابرات رو بگیرم . به نظر دوستان ارزش داره ؟؟ نمی دونم اگه از مخابرات سرویس بگیرم پشیمون می شم یا نه ! -
با سلام بابت مقاله خوبتان ممنون . من راجع به این سیستم در ترکیه چند سوال داشتم
مرسی . متشکر
- 1
-
[quote] فعلا بر روی ناوشکن های موشک انداز مجهز به سیستم دفاع موشکی!
[/quote]
احیانا سینا جان این[color=#000000] [/color][size=4][color=#000000]رادار ، AN/SPY-3[/color][/size] نیست ؟؟ همون راداری که قراره بر روی ناو های هواپیمابر کلاس فورد نصب بشه . چون مشخصاتش همونه . یعنی شامل دو باند X و S هست . این رادار ( [color=#000000][font=tahoma,geneva,sans-serif]AMDR[/font][/color] ) در چه محدوده فرکانسی عمل میکنه ؟؟ محدوده فرکانس رادار [size=4][color=#000000]AN/SPY-3[/color][/size] بین 7 تا 12.5 گیگا هرتز هست .- 1
-
سیستم تشخیص دوست از دشمن (Identification friend or foe) یا به اختصار IFF به سامانه هایی گفته می شود که وظیفه شناسایی دوست از دشمن را به منظور فرماندهی و کنترل بر عهده دارند و اطلاعات دیگری همچون موقعیت ، ماموریت و... را نیز در اختیار کاربر خود قرار می دهند. این سامانه ها عمدتا به عنوان زیرسامانه های راداری مورد استفاده قرار می گیرند و هم اکنون نقش بسیار مهمی را در افزایش بازدهی و کارایی سامانه های راداری بازی می کنند، به گونه ای که شاید بتوان گفت که امروزه هر سامانه راداری فاقد IFF، عملا کاربری خود را از دست خواهد داد . سامانه IFF دارای کاربردهای نظامی (برای شناسایی هواگردها، وسایل نقلیه و افراد به عنوان دوست یا دشمن) و نیز کاربردهای غیرنظامی است. از این سستم بیشتر برای کنترل هواگردها استفاده می شود . سابقه پیدایش سامانه تشخیص دوست از دشمن به جنگ جهانی دوم بر می گردد، زمانی که ارتش امریکا به منظور شناسایی هواپیماهای دشمن اقدام به اختصاص شناسه منحصر به فرد فرستنده هواپیماهای امریکایی کرد. سامانه پیشرفته تشخیص دوست از دشمن که در طی جنگ جهانی دوم تاثیر بسزایی در شناسایی هواپیماهای دوست از دشمن داشت، در واقع یک ترانسپوندر ( دستگاه فرستنده خودکار) است و به پیامهای پرسشی ایستگاه زمینی با ارسال پاسخ جواب می دهد که این جواب می تواند به روش های مختلفی رمز گردد.
این سامانه پس از جنگ جهانی دوم گسترش یافت تا جایی که فرودگاهها برای گسترش بیشتر، امیدهای تازه ای یافتند. هدف از ترانسپوندر ، راحتی در آمد و شدهای هوایی توسط رادار است. این سیستم، سیگنال صفحه رادار را تقویت کرده و شناسایی را موثرتر می کند . همچنین حوزه عمل رادار را وسیعتر کرده و به کنترل کننده های آمد و شدهای هوایی امکان می دهد که بتوانند به شکل موثرتری هواپیماها را هدایت و از تصادم انها جلوگیری کرده و هواپیماهای گم شده را پیدا کنند. در این سامانه، هواپیما به طور خودکار، ارتفاع و دیگر اطلاعات پروازی اش را ارسال می کند .
سامانه تشخیص دوست از دشمن یک سامانه شناسایی کدگزاری شده رادیویی است که برای تشخیص دوست یا دشمن بودن هدفی که وجود دارد و موقعیت آن توسط رادار اصلی شناسایی و کشف شده است، به کار می رود. این سامانه با ارسال کد درخواست شناسایی و دریافت پاسخ مورد نظر، دوست یا دشمن بودن هواگرد را تشخیص می دهد . استاندارد فرکانس کارکرد این سیستم برای درخواست، 1030 مگاهرتز و برای پاسخ 1090 مگاهرتز است . آمریکا و سایر کشورهای عضو ناتو در اواخر قرن بیستم شروع به کاربرد یک سامانه تشخیص دوست از دشمن استاندارد شده موسوم به Mark XII کردند. بریتانیا از سامانه ای که با این استاندارد همخوانی داشته باشد، استفاده نمی کرد؛ اما نهایتا سیستمی سازگار با سامانه استاندارد ناتو به نام SIFF را طراحی کرد و توسعه داد .
حالتهای مختلف:
حالتهای 1 تا 5 برای کاربردهای نظامی به کار گرفته می شود و مدلهای A و C و S کاربرد غیر نظامی دارند.
حالت 1: به صورت 2 رقم 8 بیتی، برای شناسایی ماموریت به کار گرفته می شود.
حالت 2: به صورت 4 رقم 8 بیتی، برای شناسایی افراد به کار گرفته می شود.
حالت 3 (A ): به صورت 4 رقم 8 بیتی، برای شناسایی به کار می رود.
حالت 4: به صورت کدگزاری شده کاربرد دارد.
حالت 5: نسخه کدگزاری شده حالت S برای کاربرد نظامی است.
حالت C: این حالت برای گزارش ارتفاع به کار می رود.
حالت S: اطلاعات در این کد به صورت بسته های اطلاعاتی در 2 باند ارسال و دریافت می شوند. بسته به نوع درخواست ، فرمت های مختلفی برای پاسخها وجود دارد.
پرسش ازترانسپوندر:
پرسشهای رادار ناظر ثانویه بر روی فرکانس 1030 مگاهرتز ارسال می شود. فاصله زمانی بین پالسهای مذکور نمایانگر یک پرسش مخصوص است. در حالت A و B هویت هواپیما مورد سوال قرار می گیرد. بسیاری از کشورها برای شناسایی فقط از حالت A استفاده می کنند. پرسشهای حالت A یا B ترانسپوندر به ارسال اطلاعات شناسایی هواپیما از جمله نام و شماره شناسایی که توسط خلبان ، قبلا روی دستگاه تنظیم شده است، مبادرت می کند. بسیاری از ترانسپوندرها فقط در حالت A و C کار می کنند و این دو حالت برای عملکرد صحیح یک ترانسپوندر تقریبا کافی به نظر می آید. حالت B در مواقعی به کار می رود که به علت خرابی ترانسپوندر، حالت A کار نکند و اغلب استفاده نمی شود . در حالت C، ارتفاع هواپیما مورد سوال قرار می گیرد. در این صورت، هواپیما ارتفاع خود را به ایستگاه زمینی گزارش می کند. حالت D فعلا کاربردی ندارد.
پاسخ ترانسپوندر:
ترانسپوندر هواپیما تنها به پرسشهایی که در امتداد اصلی آنتن ایستگاه زمینی ارسال شده است، پاسخ می دهد. نوع پرسش (حالت A و یا D) باید با نوع پاسخ که توسط خلبان روی دستگاه کنترل ترانسپوندر تنظیم می شود یکسان باشد؛ به عنوان مثال، خلبان باید پاسخ نوع A راروی دستگاه کنترل خود انتخاب کند تا ترانسپوندر بتواند قادر به پاسخگویی نوع A به منظور تعیین هویت باشد. پاسخ ترانسپوندر توسط زوج پالسهای رادیویی بر روی فرکانس 1090 مگاهرتز ارسال می شود. این زوج پالسها دارای فاصله زمانی چند میکرو ثانیه هستند.
ترانسپوندر AN/APX-72 مورد استفاده در آواکس E-2
- 19
-
با تشکر گوبلز جان
این رادار قراره بر روی چه شناور هایی نصب بشه ؟ منظورم اینه که اختصاصا برای ناوشکن ها طراحی شده یا این که ناوهای هواپیمابر و ناوچه ها و ... هم از این رادار استفاده می کنند ؟؟ -
سوما خلبان اون ار اف 4 ی هستن که از این عملیات عکسبرداری کردن و متاسفانه الان نامش در خاطرم نیست
منبع سوم جناب محمد تزرو رو ، خلبان RF-4 همراه کننده این دسته پروازی هستند .
عکس گرفته شده توسط خلبان RF 4 از این پرواز .
- 3
-
[quote name='MOHAMMAD' timestamp='1374839312' post='324126']
آقا کولاکه این جناب نقدی بیک!
برید خاطراتشو بخونید.
[/quote]
خلبان خیلی ماهری هستن .
ایشون تونستند برای اولین در ایران با میراژ پرواز کنن ، اون هم بدون گذروندن دوره های آموزشی با میراژ اف 1 !
هر جا که هستند در پناه حق محفوظ باشند .- 3
-
بسم الله الرحمن الرحیم
بستر جنگ همواره تجلیگاه پدیده های مختلف در نهایت خلوص آن است. به این معنی که زیباترین عشق ها به وجود می آید، عمیق ترین نفرت ها شکل می گیرد، شدیدترین ترس ها حاکم می شود و ماندگارترین پیروزی ها در ذهن ثبت می گردد.جنگ ایران و عراق نیز با پیروی از این قاعده، مهد زایش اتفاقات نابی بود که بنا به عللی، عیار آن نسبت به دیگر جنگ ها تا حد زیادی بالاتر بود. این جنگ با به درازا کشیدن 8 سال و درگیر کردن ملت عجیبی به نام«ملت ایران» در خود، صحنه نمایش قطعه های نابی از حماسه و ایثار بود که نه تنها ایران بلکه تاریخ جهان آن را از یاد نخواهد برد. در بعد از ظهر 31 شهریور ماه 1359 جهان فهمید که به راستی ایرانیان غیر قابل پیش بینی ترین ملت دنیا هستند! به این ترتیب که تعداد زیادی از خلبانانی که به هر دلیلی کشور را ترک کرده بودند، با هر وسیله نقلیه ای از خارج کشور خود را به ایران رسانده و آنها که در داخل بودند، خود را به پایگاههای هوایی متبوعشان معرفی کردند و گفتند:«ما از شما هیچ نمی خواهیم! فقط بگذارید ما هم بجنگیم!». کم نبودند دلاورانی که با عشق و شور آمدند، حماسه ثبت کردند و جاودانه شدند! دلاورانی مانند «ابوالفضل مهدیار»، «غفور جدی»، «چنگیز سپهر» و ... . آنچه در پی می آید مصاحبه ای است با دلاوری از این تبار که توسط ماهنامه صنایع هوایی با سرهنگ خلبان بهروز نقدی بیک انجام شده است.
با سلام لطفا بفرمایید آیا قبل از ورود به نیروی هوایی تجربه پرواز داشتید؟
به نام خدا.
بنده هم عرض سلام دارم خدمت خوانندگان فهیم ماهنامه صنایع هوایی و تمامی دست اندرکاران این نشریه؛ بله! در اواخر دوران دبیرستان، من پس از ثبتنام در یک آموزشگاه هوانوردی تعداد 75 سورتی پرواز با گلایدر آلمانی «بلانیک» انجام دادم. هزینه هر پرواز با این گلایدر 5 تومان بود. در همین زمان بود که دیپلم گرفتم و پس از موفقیت در آزمون ورودی دانشکده خلبانی وارد نیروی هوایی شدم. آموختههای قبلی به من کمک کرد تا من پس از حدود 2 الی 3 ساعت پرواز با هواپیمای «بونانزا» توانایی پرواز «سلو» را داشته باشم اما اساتید براساس قوانین آموزش، تا پیش از اتمام 8 ساعت پرواز، اجازه سلو پرواز کردن را به کسی نمیدادند. به این ترتیب من در حالیکه از عمر پروازیام با هواپیمای موتوردار تنها 8 ساعت میگذشت موفق به پرواز سلو با بونانزا شدم. سپس 30 ساعت پرواز دیگر را نیز که میبایست طبق قوانین انجام میدادیم به اتمام رساندم و به همراه دیگر دوستان برای ادامه آموزش راهی امریکا شدیم. محل آموزش پایگاه«لک لند» و محل پرواز با هواپیمای T-41 پایگاه هوایی«مدینا» بود اما برای پرواز با هواپیمای T-37 به پایگاه هوایی «شپارد» که در شمال تگزاس بود رفتیم. پس از اتمام دوره پرواز با T-37 که من خوشبختانه در آن شاگرد اول شدم، با توجه به اینکه نیروی هوایی آلمان غربی نیمی از T-37ها و تمامی T-38های موجود در این پایگاه را خریداری کرده بود، ما را برای طی دوره T-38 به پایگاه هوایی«وب» منتقل کردند. بر این اساس من این شانس خدمتی را داشتم که دوره آموزش را در دو پایگاه هوایی متفاوت با استادخلبانان متفاوت تجربه کنم.
از همدورههایی که بعدها حین جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند بگویید!
شهیدان «محمد فراهانی»، «احمد نادی»، «امیر زنجانی» از جمله دوستانی بودند که در دوران آموزش با هم بودیم و بعدها به فیض عظیم شهادت نایل آمدند.
خاطرهای از دوران آموزش برایمان بگویید!
خاطرهای که از دوران آموزش دارم به دوران پرواز با T-38 برمیگردد. من در پرواز با T-37 و T-41 شاگرد اول شدم اما در حین دوره T-38 با توجه به اینکه تقریبا 2 سال از حضور ما در ایالات متحده میگذشت، جو دیار غربت و دوری از خانواده تا حدودی روی روحیه من تاثیر گذاشت و آنطور که باید و شاید نتوانستم مطالعات درسیام را انجام دهم.اتفاق نادر، جالب و بهواقع خطرناکی در آخرین پرواز T-38 من بهوقوع پیوست. این پرواز آخر من، مصادف شد با آخرین پرواز یک سروان خلبان امریکایی و قرار شد ما هر دو در یک T-38، من بهعنوان شاگرد و وی بهعنوان استاد، پرواز کنیم. اتفاقی که در این پرواز افتاد این بود که در حین آخرین نشست و برخاست من گفتم: «من هواپیما را فرود میآورم!» خلبان امریکایی گفت: «اشکالی نداره! تو این نشست و برخاست را انجام بده، آخرین فرود که در ادامه آن خزش به رمپ و توفق کامل است را من انجام خواهم داد!» بلافاصله اعتراض کردم و گفتم: «این پرواز حق منه! شما این نشست و برخاست را انجام دهید، مرحله بعد که فرود کامل است را من انجام خواهم داد!» گفت: «درخواستت رد میشه! فرود کامل با منه!» گفتم: «شما حق این کار را ندارید! این پرواز مال منه و کشور من پول آن را پرداخت کرده!»
هواپیما را در امتداد باند برای فرود نهایی قرار دادیم. خواست فرامین را تکان دهد متوجه شد که من محکم فرامین را گرفتهام! گفت: «فرامین رو رها کن!» گفتم: «اگر پرواز من موردی دارد آن را به من گوشزد کنید، در غیر اینصورت شما حق دخالت در پرواز مرا ندارید!» دید که من دستبردار نیستم گفت: «نقدی! به تو دستور میدم که رها کن!» این جمله "I command you!" در اصطلاحات نظامی امریکا، جمله بسیار پیچیدهای است ولی درکل بالاترین دستور نظامی در این کشور محسوب میشود و اگر هنگام ابلاغ آن توسط یک مقام مافوق، نفر زیردست از دستور اطاعت نکند، در دادگاه نظامی محاکمه خواهد شد. اگرچه اساتید امریکایی معنی و مفهوم این دستور را به ما نگفته بودند و من را نیز بهعنوان یک دانشجوی خارجی نمیتوانستند محاکمه کنند با اینحال درپی لغو دستور توانایی ایجاد مشکل و در مرحله بالاتر مردود کردن من از دوره خلبانی را داشتند.خلاصه با هر کلنجاری بود به زمین نشستیم. سرعت هواپیما روی باند که کاهش پیدا کرد، به من گفت: «نقدی! خزش هواپیما به سمت پارکینگ را تو انجام بده!» من هم با لحن تمسخرآمیزی گفتم: «متشکرم!» کلام من که تمام شد این خلبان امریکایی چنان داد و فریادی بهراه انداخت که شنیدنی بود.پس از اینکه هواپیما را متوقف کردیم و پیاده شدیم، فرم پس از پرواز را از شدت خشم بهروی بال پرتاب کردم و گفتم: «من فرم را امضا نمیکنم! این پرواز مال من بود و باید تکرار بشه!» امریکاییها که انتظار داشتند پس از فرود، فرمانده پایگاه سرهنگ «اسپانوس» شخصا وارد عمل شده و مرا مجازات کند، پس از دیدن برخورد تند من، عقبنشینی کردند و علاوه بر اینکه مرا تنبیه نکردند، فرمانده پایگاه را واسطه کردند که مرا آرام کند.مورد جالب تر اینکه هواپیمایی که ما با آن پرواز کرده بودیم، باید برای تعمیراساسی زمینگیر میشد و امکان پرواز مجدد فراهم نبود. در هرحال فرمانده پایگاه که شخص با کیاست و مدیری بود ما را با هم آشتی داد و من نیز از خیر انجام مجدد پرواز گذشتم و این قضیه به خیر و خوشی به اتمام رسید.
از روند خدمتیتان از بدو ورود به کشور تا زمان پیروزی انقلاب بفرمایید!
پس از بازگشت به کشور و تعیین نوع هواپیمایی که میبایست خدمتمان را با آن شروع میکردیم، به پایگاه یکم شکاری تهران منتقل شدیم. من برای پرواز با هواپیمای F-4 انتخاب شدم و آموزش کابین عقب این هواپیما را در پایگاه یکم به اتمام رساندم. سپس براساس امریه ستاد به پایگاه سوم شکاری همدان منتقل شدم که در زمان پیروزی انقلاب نیز در این پایگاه خدمت میکردم.
از پیروزی انقلاب تا شروع جنگ شاهد چه اتفاقاتی بودید؟
در دوران پس از انقلاب تا جنگ تحمیلی، اتفاق «کودتای نوژه» را در همدان داشتیم. در مدت کوتاهی پس از این قضیه تیمی به نام «تیم پاکسازی» وارد پایگاه سوم شد. نتیجه جلسات این تیم بیرون آمدن یک لیست 10 نفره بود. از این لیست 10 نفره 9 نفر میبایست بازخرید شده و 1 نفر اخراج! آن نفر اخراجی من بودم. به این ترتیب از نیروی هوایی بدون هیچ حق و حقوقی اخراج شدم. در آن برهه من حتی به «ستادکل» نیز مراجعه کردم تا از علت اخراجم جویا شوم اما فقط جواب سربالا شنیدم! تحمل شرایط و دیدن این برخوردهای ناجوانمردانه برایم بسیار شخت شده بود، در نتیجه با اتمام تسویه حساب گذرنامهام را گرفتم تا از کشور خارج شوم.
درحال اتمام روال اداری و تکمیل مدارک برای خارج شدن از کشور بودم که روز 31 شهریور یکی از آشنایان دور خانوادگی که در برج مراقبت فرودگاه مهرآباد کار میکرد، با توجه به اینکه میدانست من خلبان نیروی هوایی هستم با من تماس گرفت و گفت: «تعدادی هواپیمای سیاهرنگ به فرودگاه حمله کرده و اینجا را بمباران کردهاند. قضیه از چه قراره؟!» با رسیدن این خبر از طریق این فرد برای من مسجل شد که ما مورد تجاوز عراق قرار گرفتهایم و آنچه که نباید اتفاق افتاده است. غم و اندوه بیاندازهای برمن مستولی شد. چرا؟! چون من تا آن روز زحمات طاقتفرسایی را برای فراگیری فن خلبانی متحمل شده بودم از طرفی زحمات و تلاشهای گستردهای نیز برای تربیت و آموزش من صرف شده بود تا روزی روزگاری که کشورم مورد حمله بیگانه قرار گرفت من بتوانم آموختههای خود را بهکار بگیرم و از این مردم و آب و خاک دفاع کنم. اندوه من از این بود که آن لحظه موعود فرا رسید و من که از جوانترین و آمادهترین خلبانان نیروی هوایی بودم بهجای آنکه برای دفاع از وطنم در آسمان باشم، خانهنشین شدهام!
از شدت اندوه، خشم و تحیر، مانده بودم که چه کنم. بلافاصله به مادرم گفتم: «من برای یک چنین روزی تربیت شدهام! تحمل ماندن ندارم! باید بروم!» مادرم هم مرا از زیر قرآن رد کرد. خیابانها تقریبا خلوت بود! با اتومبیل خودم با نهایت سرعت خود را در عرض 2 ساعت و 45 دقیقه به پایگاه سوم شکاری همدان رساندم. آن روز نیروی هوایی و ایران شاهد یکی از بزرگترین، کمنظیرترین و در واقع تکرارنشدنیترین حماسههای خود بود. تعداد زیادی از خلبانانی که به عللی از نیروی هوایی بازخرید و یا اخراج شده بودند، بدون درجه و داوطلبانه از روی خالصترین حس وطنپرستی به پایگاههای هوایی متبوع خودشان آمده و اعلام آمادگی کرده بودند. در حقیقت تمامی جانفشانیها و افسانههایی که بعدها در طول جنگ خلق شد زاییده همین حس بهعلاوه اعتقاد بچهها به پیروزی بود. کمتر از 24 ساعت بعد حدود ساعت 2 بعداز ظهر فردای آن روز به همراه شهید والا مقام «اصغر هاشمیان» برای بمباران پالایشگاه«خانقین» به پرواز در آمدیم.
اشاره به خلبانانی کردید که به علل مختلف از نیروی هوایی جدا شدند و سپس داوطلبانه برگشتند و چه حماسهها که نیافریدند! یکی از این دلاوران، شهید والامقام «ابوالفضل مهدیار» است که ناجوانمردانه با خیانت برخی منافقان که بعدها چهره واقعیشان برهمگان مشخص گردید از نیروی هوایی بیرون رفت اما با اثبات بیگناهی ناباورانه به نیروی هوایی برگشت، جان خود را در راه این ملت و مملکت در طبق اخلاص قرار داد و الحق چه ماموریتهای ارزشمندی انجام داد و سرانجام به مقام بلند شهادت دست پیدا کرد. از این شهید بزرگوار خاطرهای بفرمایید!
ابوالفضل مهدیار کسی است که تاریخ بدون شک قضاوت نیکو و زیبایی در رابطه با وی خواهد داشت و نامش را برای همیشه در حافظهاش حک خواهد کرد.بلافاصله پس از آنکه مهدیار به پایگاه برگشت با توجه به مهارت و شجاعتی که در وی سراغ داشتند، ماموریت حساس و خطرناک «انهدام پل استراتژیک حبانیه» برروی دریاچه حبانیه در غرب بغداد را به وی ابلاغ کردند. من افتخار داشتم که در این ماموریت حساس کابین عقب این خلبان باشم.روز عملیات بهصورت تک فروندی از پایگاه سوم شکاری به قصد زدن پل حبانیه که اهمیت فوقالعادهای در اتصال شمال و جنوب این دریاچه داشت بلند شدیم. براساس نقشه و طبق مسیر از پیش تعیین شده پل را پیدا کرده و جناب مهدیار هواپیما را در موقعیت پرتاب بمب قرار داد. بمبهای ما در این ماموریت، از نوع تاخیری (High Drag) بود. متاسفانه، نقشه و عکسهایی که ما از منطقه حبانیه در نیروی هوایی داشتیم متعلق به سال 1355 بود و از آن زمان تا روز عملیات حداقل 4 سال گذشته بود که به تبع این منطقه دستخوش تغییر و تحول بسیار زیادی شده بود که گسترش شهر حبانیه و رسیدن حاشیه آن به اطراف دریاچه یکی از این تحولات بود. همین که بمبها را رها کردیم، پل بزرگتر و مستحکمتری روبهرو و در فاصله چند مایلی ما پدیدار شد. در واقع به علت قدیمی بودن نقشه این منطقه، تصورمان این بود که تنها همان یک پل بر روی حبانیه موجود است اما در این پرواز متوجه شدیم پل بزرگتر و در حقیقت پل اصلی با فاصله چند مایل جلوتر از این پل قرار دارد.
بمبها را رها کردیم، من به آیینه بالای سرم که پشت هواپیما را نشان میداد نگاه کردم تا محل دقیق اصابت بمبها را ببینم. تمامی بمبها بهجز یک بمب به پایههای پل اصابت کرد و پل با دقت بالایی منهدم شد. آن یک بمب که موفق به برخورد به پایههای پل نشد، متاسفانه به ورودی پل اصابت کرد و من در آیینه بهوضوح پرتاب شدن یک موتورسوار به آسمان را دیدم. عراقیها پس از انهدام پل با تصور اینکه ما منطقه مسکونی را بمباران کردهایم، فردای آن روز ناجوانمردانه قلب کرمانشاه را بمباران کردند و تعدادی از هموطنانمان را به شهادت رساندند.در گزارش کتبی پس از بازگشت به پایگاه نوشتم «اگرچه پل مزبور با موفقیت منهدم شد اما این ماموریت هیچ ارزش عملیاتی نداشت چون پل اصلی هنوز پابرجاست! عبور ما از نزدیکی این پل و شناسایی کامل آن توسط ما برای عراقیها کاملا محرز است پس شکی نیست که بلافاصله در استقرار یک پدافند سنگین در آنجا اقدام کنند پس تا دیر نشده یا امروز بعدازظهر یا فردا صبح این پل باید بمباران شود.» این ماموریت نه آن روز و نه فردای آن بلکه با 4 روز تاخیر توسط سرگرد خلبان «ندیمی» و «رستمیان» انجام شد که متاسفانه جنگنده حامل این دو خلبان بهوسیله پدافند پل مورد اصابت قرار گرفت و هر دو این بزرگواران به شهادت رسیدند.
پایگاه سوم شکاری همدان در طول دوران جنگ بهخصوص سالهای ابتدایی کانون تولد نقاط عطف بزرگی در روند عملیاتی نیروی هوایی و در واقع کل سرنوشت جنگ بود. یکی از بزرگترین این اتفاقات، عملیات شگفتانگیز حمله به پایگاه «الولید» است. اگرچه شما در جمع 16 خلبان حاضر در این عملیات نبودید با اینحال آیا شما بهعنوان یکی از خلبانان پایگاه سوم شکاری، درگیر این عملیات شدید؟
همانطور که میدانید، عملیات بزرگ حمله به الولید، که در بامداد روز 15 فروردین انجام شد، دوبار پیش از آن برنامهریزی شد که انجام شود اما به علل مختلفی ناکام ماند تا اینکه سومین بار در تاریخ مزبور با رفع اشکالات و انجام مقدماتی بسیار سنگین، پیچیده و حساب شده به بار نشست و نتیجه داد.در دو تلاش پیشین برای آمادهسازی مقدمات کار، من بهعنوان یکی از خلبانان کابین عقب در دسته پروازی حضور داشتم. در نخستین بار که در واقع یک تمرین آمادهسازی بود طبق برنامهریزی طراحان 14 فروند هواپیما میبایست در عملیات اصلی شرکت میکردند، 12 فروند دسته پروازی اصلی و 2 فروند ذخیره و قرار شد سوختگیری هوایی در ارتفاع پایین را با یک فروند سوخترسان برروی دریاچه ارومیه آزمایش کنیم. در این تمرین رادار تبریز نمیبایست هیچ دخالتی میکرد و تمام عملیات باید در سکوت رادیویی انجام میشد. در اینجا نخستین مشکل خود را نشان داد. من در یکی از 4 فروند فانتوم دسته پروازی اول بودم که ناگهان دیدم دسته 4 فروندی شماره 2 شاخ به شاخ از فاصله بسیار نزدیک از روی سر ما رد شد. این دسته پروازی با مشاهده دود دسته پروازی ما، تصور کرده بودند که ما هواپیمای سوخترسان هستیم. درنهایت با دنبال کردن مسیر پروازی، سوخترسان را پیدا کرده و به نوبت سوختگیری را آغاز کردیم. دومین نقص برنامهریزی نیز بروز پیدا کرد. 14 فروند فانتوم به ترتیب درحال سوختگیری بودند اما این قسمت از عملیات آنقدر طولانی شد به این صورت که هنگامی که آخرین F-4 سوختگیری خود را به اتمام رساند، نخستین فانتوم، 2000 پاوند سوخت مصرف کرده بود. در دومین تلاش برای حمله به الولید، طراحان عملیات، بهجای 14 فروند، 12 فروند یعنی 10 فروند اصلی و 2 فروند ذخیره را برای انجام عملیات درنظر گرفتند. تمامی مشکلات و نقایص بار اول مرتفع شد و 10 فروند F-4 مسلح به همراه 2 فروند ذخیره از پایگاه سوم شکاری به قصد انهدام الولید بلند شدند. طبق برنامه همانطور که میدانید قرار بود یک فروند 747 سوخترسان در شمال عراق به ما سوخت بدهد تا مشکل کمبود سوخت در این مسیر طولانی حل شود.
برای حل قضیه طولانی شدن مدتزمان سوختگیری نیز با جای دادن 2 فروند سوخترسان 707 در برنامه برروی دریاچه ارومیه، این مورد نیز برطرف شد و 12 فروند F-4 سرموقع در محل از پیش تعیین شده، سوخترسانها را ملاقات کرده و سوخت کافی دریافت کردیم. در این پرواز من کابین عقب جناب سرگرد «ویژه» بودم. با اتمام سوختگیری دسته پروازی سمت از پیش تعیین شده را گرفت تا از مرز خارج شویم. در این لحظه بهطور ناگهانی، اوضاع جوی بههم ریخت و باران شدیدی باریدن گرفت. رهبر دسته پروازی با تحلیل شرایط این مورد را در روند عملیات بیاهمیت تشخیص داد و دستور ادامه پرواز به سمت شمال عراق را با اشاره دست صادر کرد. در همین گیرودار، به یکباره هشدار مکرر رادار تبریز در رادیو طنینانداز شد که با اعلام کد «شمشیر Abort» به ما اعلام کرد که 747 سوخترسان که قرار بود در شمال عراق به ما بپیوندد بهعلت بدی شرایط آب و هوا، به مبدا خود بازگشته. با اعلام این کد این تلاش ما نیز عقیم ماند و دسته پروازی به همدان بازگشت. این برنامهریزیها و تهیه مقدمات ادامه یافت تا اینکه در روز 15 فروردین تلاش جمع عظیمی از نفرات نیروی هوایی از خلبانان F-4 و سوخترسانهای 707 و 747 گرفته تا خلبانان F-5 تبریز،C-130، بونانزا، نفرات رادار و متخصصان فنی نتیجه داد و این پیروزی بزرگ نصیب ارتش، ملت و مملکت ما شد که بنده متاسفانه بهخاطر اینکه در چند روز منتهی به آنروز مرخصی بودم، افتخار حضور در آن را پیدا نکردم.
آیا در آسمان با هواپیماهای عراقی نیز برخورد داشتید؟
بله! خاطرم هست 18 اردیبهشت ماه سال 1360 بود که ماموریت پیدا کردیم تا برای بالگردهای هوانیروز پوشش هوایی ایجاد کنیم تا آنها بتوانند بدون گزند هواپیماهای عراقی، به عملیات خود بپردازند. در آن پرواز با اسم رمز «ناطق» بهصورت تک فروندی من کابین عقب جناب سرگرد «رضا قرهباغی» بودم.
به بالای سر بالگردها رسیده و گردش دایرهوار برروی سر آنها را آغاز کردیم. دقیقا در امتداد مسیر پرواز ما به فاصله 45 مایلی از جنگنده ما، دو فروند میگ MiG-21 در خاک عراق درحال گشتزنی بودند. ما در اختیار رادار «سوباشی» و آنها نیز در اختیار رادار «سلیمانیه» عراق بودند.
ماموریت گردش برروی منطقه موردنظر پس از حدود 3 ساعت با مخابره کد اتمام ماموریت از طریق ایستگاه رادار به ما اعلام شد. به پایین نگاه کردیم، و نشستن بالگردها را به چشم دیدیم و سمت همدان را برای بازگشت درپیش گرفتیم. در ارتفاع 18 هزار پا و با سرعت 350 نات در کمال آرامش درحال ترک منطقه بودیم که نفر رادار در رادیو گفت: «ناطق! شما یک فروند هستید یا دو فروند؟!»
اینجاست که ضعف نفر رادار، ضعف هماهنگی و هزار و یک عامل دیگر دست به دست هم میدهد تا یک واقعه اتفاق بیفتد! من هم خیلی با طمانینه در جواب افسر رادار گفتم: «ما یک فروند هستیم! چطور مگه؟!» بلافاصله گفت: «یک فروند هواپیمای دیگر دقیقا پشتسر شماست!»
من به سرعت آیینه سمت چپ را نگاه کردم! چیزی ندیدم! همین که سرم را به سمت آیینه راست برگرداندم دیدم که یک فروند میگ MiG-21 تقریبا به حالت عمودی به سمت ما، شیرجه زده و با سرعت وحشتناکی درحال نزدیک شدن به ماست!
به صدم ثانیه نکشید که من در رادیوی داخلی فریاد زدم: «رضا! AB ON!» هنوز این جمله کوتاه من تمام نشده بود که خلبان عراقی موشک را به سمت ما شلیک کرد. اینجاست که انسان ارزش یک ثانیه در نجات پیدا کردن یا از بین رفتن را متوجه میشود.
هواپیمای ما در ارتقاع 18 هزار پا و سرعت 350 نات برای جنگنده عراقی که در ارتفاع و سرعت بسیار بالاتری نسبت به ما حرکت میکرد و حالا دقیقا پشت سر ما قرار گرفته بود، طعمه کاملا آماده و بیدردسری محسوب میشد. حالا ما وقتی متوجه حضور این هواپیما پشت سر خود شدهایم که موشک حرارتی جنگنده عراقی از بال جدا شده و طی کمتر از 2 ثانیه مسیر کوتاه فاصله ما با پرنده عراقی را طی خواهد کرد.
موشک حرارتی مسیر مستقیم رد حرارت موتورهای F-4 را دنبال کرد و به هواپیمای ما رسید. درست چندصدم ثانیه مانده به لحظهای که موشک درحال برخورد با موتور و متلاشی نمودن جنگنده بود، پسسوز دو موتور پرقدرت J79 با آخرین توان روشن شد. همانطور که میدانید، سرعت گازهای خروجی از موتور درحالی که موتور روی پسسوز باشد، 1830 نات است. در این 1 ثانیه مرگ و زندگی، پسسوز به کمک ما آمد و با فشار هوای وحشتناکی که در پشت هواپیما ایجاد کرد باعث شد که موشک با آن که دارای وزن و سرعت بالا که اینرسی حرکتی فوقالعادهای به آن میدهد بود، نتواند به درون موتور نفوذ کند و با منحرف شدن از مسیر اولیه حرکت با فعال شدن «فیوز حساس به دور شدن هدف» سرجنگی در زیر سطوح متحرک دم منفجر شود. پس از انفجار، بیش از 60 درصد از سطوح متحرک افقی از بین رفت و 151 ترکش ریز و درشت بدنه را در نقاط متعدد شکافت! با وجود این صدمه عمده، با فشار کمی که از لحاظ مانور به هواپیما آوردیم خوشبختانه موفق به فرود شدیم. پس از فرود متوجه شدیم که درصورت ایجاد فشار بالا به هواپیما احتمال کنده شدن دم افقی وجود داشت که به خواست خدا اتفاق نیفتاد .
بدترین خاطره؟!
بدترین خاطرات من در زمان از دست دادن دوستان و همرزمانم رقم خورد. یکی از این خاطرات به شهادت «حسین روزیطلب» برمیگردد. این شهید بزرگوار در آخرین پرواز خود کابین عقب جناب «حسن لقماننژاد» بود. جنگنده حامل آنها درطی ماموریت بمباران مورد اصابت قرار گرفت و در قسمت موتورها دچار آتشسوزی شد. این دو قهرمان به هر ترتیبی شده F-4 آسیبدیده را به پایگاه همدان میرسانند. در هنگام فرود درحالی که آتش به شدت از انتهای هواپیما زبانه میکشید، بهعلت از دست رفتن هیدرولیک و از بین رفتن عمده سطوح کنترل، هواپیما ناتوان از ترمز گرفتن، با سرعت بسیار بالایی با کابل "Barrier" درگیر شد. کابل عاجز از متوقف کردن این غول افسار گسیخته، پاره شد و مثل شلاق بر کمر هواپیما کوبیده شد.در این لحظه شهید روزیطلب از جناب لقماننژاد کسب تکلیف میکند که وی نیز میگوید: «صبر کن! ایجکت نکن! هواپیما را دارم نگه میدارم!»
در اثر برخورد کابل آتش شدت بیشتری گرفته و تقریبا درحال سرایت به کابین عقب بود. من آن لحظات دردناک در کنار باند ایستاده بودم. نفرات آتشنشانی با اعلام وضعیت اضطراری باند فرود را با کف پوشانده بودند تا اگر هواپیما نتوانست ارابههای فرود را باز کند و با شکم فرود آید خطر آتشسوزی به حداقل برسد. در همین حین ناگهان مشاهده کردم کابین عقب، حسین روزیطلب، از هواپیما خروج اضطراری کرد.این خروج اضطراری نه از روی قصد خلبان و به اصطلاح "on command" بلکه بهعلت سرایت آتش به صندلی و فعال شدن راکت صندلی بود.حسین روزیطلب درحالی از کابین خلبان بهوسیله صندلی خروج اضطراری به بیرون پرتاب شد که آتش نه تنها راکت صندلی را فعال کرده بود بلکه چترنجات و حتی پشت کاپشن وی را نیز سوزانده بود. درنتیجه علاوه بر دود خروجی از انتهای راکت، دود ناشی از سوختن چتر و کاپشن حسین نیز کاملا قابل مشاهده بود. صندلی در نقطه اوج پرتاب از حسین جدا شد اما چتری وجود نداشت تا باز شود و فرود آرام صورت گیرد. درنتیجه این قهرمان از ارتفاع بالا بدون چتر با سر به زمین برخورد کرد و به شهادت رسید. من بلافاصله به سمت وی دویدم تا به وی کمک کنم که این صحنه هیچگاه از جلوی چشمم، محو نمیشود. حسین روزیطلب کاملا بیحرکت برروی لایه ضخیم کف روی زمین دراز کشیده بود. نصف صورتش درون کف و نیم دیگر بیرون و بیحرکت قرار داشت.
شهید سرلشکر خلبان حسین روزی طلب
خاطره تلخ دیگری در ذهنم هست که باز هم مربوط به شهادت دوستانم است. این خاطره برمیگردد به از دست از دادن شهید بزرگوار «جهانگیر انقطاع». شب پیش از شهادت جهانگیر، من در منزل ایشان بودم و به اتفاق هم شام را صرف کردیم و فردا صبح نیز همراه هم سوار مینیبوس حامل خلبانان شدیم تا به گردان پرواز برویم.عملیات آزادسازی خرمشهر آغاز شده بود و ماموریت آنروز، بمباران مواضع دشمن در منطقه «بستان» بود! من خلبانF-4 شماره دو بودم که کابین عقب من «منصور الهی» بود. در F-4 شماره 1، رهبر دسته جناب «منوچهر روادگر» و جهانگیر انقطاع حضور داشتند. همین که به آسمان بستان رسیدیم، یک فروند میراژ عراقی به دسته پروازی ما حمله کرد و یک موشک حرارتی شلیک نمود. موشک مزبور متاسفانه درست درون موتور F-4 شماره 1 منفجر و دم هواپیما از چا کنده شد.به چشم بههم زدنی لهیب آتشی از انتهای نیمه جلوی هواپیمای به دو نیم شده لیدر زبانه کشید. هواپیما با شیب تندی به سمت زمین درحال سقوط بود و شعله های آتش بهعلت سرعت زیاد هواپیما به فاصله 3 ـ 2 متر پشت هواپیما زبانه میکشید.با دیدن این صحنه غمانگیز بهعلت تعلق خاطری که به جهانگیر داشتم، من هم هواپیما را در شیرجه قرار داده و از ارتفاع 41 هزار پا تا 35 هزار پا به همراه آنها پایین آمدم. من که میدیدم هواپیما از کمر نصف شده و هیچ شانسی برای به راه آوردن آن وجود ندارد روی رادیو خطاب به جناب انقطاع گفتم: «جهان بپر! کار از کار گذشته! بپر!» و پشت سر هم فریاد میزدم تا اینکه دیدم کانوپی کابین عقب کنده شد و ابتدا جهانگیر انقطاع و پس از مدت کوتاهی جناب روادگر از F-4 مورد اصابت قرار گرفته خروج اضطراری نمودند.جناب روادگر با توجه به شیرجه شدید هواپیما و اینکه طبق فرانید خروج اضطراری F-4، پس از جهانگیر از هواپیما خارج شده بود، زودتر به زمین رسیده و به دست عراقیها به اسارت درآمده بود. اما جهانگیر در ارتفاع بالاتر و تقریبا بین خطمقدم خودی و دشمن هنوز در آسمان بهوسیله چتر معلق بود. با توجه به اینکه احتمال اسارت و یا نجات پیدا کردنش 50 ـ 50 بود، بهوسیله توپ ضدهوایی عراقی ها، ناجوانمردانه در آسمان به شهادت رسید.
قبل از این که دوباره به سراغ خاطرات پروازهای جنگی برویم، گریزی به پشت جبهه بزنیم! شما دست اندرکار برخی از پروژه های جهاد خود کفایی بودید. از ابتکارات «جهاد خودکفایی نیروی هوایی» در جنگ بگویید!
با توجه به مصرف شدید تسلیحات و استهلاک بالای تجهیزات در زمان جنگ از طرفی و تحریم تسلیحاتی غرب بهعنوان عمدهترین سازنده و پشتیبان تسلیحات ارتش ایران از طرف دیگر، باعث شد در نیروی هوایی، مرکزی بهعنوان جهاد خودکفایی با هدف از بین بردن و کمرنگ کردن کمبودهای تسلیحاتی و تجهیزاتی متولد بشود.این مرکز درطی جنگ بانی بسیاری از اختراعات و ابتکارات که زاییده نیاز جنگ بود گردید. مثال مشهور فعالیت جهاد خودکفایی، نصب موشک زمین به هوای هاوک برروی F-14 با نام پروژه «سجیل» بود که کم و کیف آن بارها از طریق رسانهها به اطلاع عموم رسیده است.پروژه دیگری که در جهاد خودکفایی انجام شد، سازگارسازی موشک «استاندارد» برروی F-4 بود که من در این پروژه نقش خلبان آزمایشگر شلیک این موشک در شرایط واقعی جنگ را بهعهده داشتم.اوایل سال 1365 بود که با یک فروند F-4E با ماموریت گشت رزمی برای ایجاد پوشش هوایی تهران، از پایگاه یکم به آسمان بلند شدیم. در این پرواز تک فروندی در زیر دو آویزگاه خارجی دو بال، دو موشک استاندارد نصب شده بود. در موقعیت جغرافیایی، بین تهران و قم بودیم که رادار اطلاع داد، 2 فروند MiG-25 به سمت تهران درحال پرواز هستند.من بلافاصله سمت مناسب را گرفتم و با نهایت سرعت با استفاده از قدرت پسسوز خود را به مسیر پرواز این دو هواپیما رساندم البته نه در ارتفاع پروازی آنها! همانطور که میدانید، هواپیمای MiG-25، ساخت اتحاد شوروی سابق، توانایی پرواز در ارتفاع 80 هزار پا و سرعت نزدیک به 3 ماخ را داراست. اگرچه ما نهایت تلاش خود را با استفاده از آخرین قدرت موتورهای هواپیما انجام دادیم، با اینحال سرعت وحشتناک هواپیماهای عراقی به سرعت ما چربید و آنها توانستند خود را به آسمان تهران رسانده و منطقه «صادقیه» را بمباران کنند.در مسیر برگشت، با رسیدن ما به منطقه، این دو فروند فاکسبت در تیررس F-4 ما قرار گرفتند. من بلافاصله موشک اول را روی یکی از میگها قفل کرده و دکمه شلیک را فشار دادم. موشک از هواپیما جدا شد اما بهعلت نقص فنی در راکت موتور موشک، بهجای دود سفید، دود خاکی رنگی از انتهای آن بیرون میآمد و با سرعت کمی بیشتر از هواپیمای ما، بدون گرفتن سمت و جهت هواپیمای دشمن، مسیر مستقیم در امتداد مسیر پروازی ما را در پیش گرفته بود. بدون معطلی، دومین موشک را مسلح کرده و به سمت هواپیمای عراقی شلیک کردم. موشک دوم، با رها شدن از زیر آویزگاه، بلافاصله از هواپیما جدا شد و با سرعت زیادی بالا کشید و به طرف دو هواپیمای عراقی سمت گرفت.هم زمان که ما در مسیر مستقیم حرکت میکنیم، دود قهوهای ناشی از سوختن ناقص سوخت راکت موشک اول، وارد موتور سمت چپ شد و موتور این سمت دچار حالت واماندگی گردید. هواپیما با واماندن موتور چپ لرزش شدیدی پیدا کرده بود اما تمام تلاش من و خلبان کابین عقب بر این بود که هواپیما را در مسیر افقی نگه داریم تا رادار ارتباط خود را با هدف حفظ کند. اگرچه بهعلت تفاوت تقریبا زیاد ارتفاع MiG-25های عراقی با ما، این هواپیماها در دید چشمی ما قرار نداشتند، با اینحال، دود خروجی از موتورهای (Contrail) آنها کاملا مشخص بود. موشک با محاسبه مسیر احتمالی هواپیمای عراقی، به سمت آنها درحال اوج گیری بود. از شانس ما آنروز شاید درکل کره زمین هیچ ابری وجود نداشت اما در جایی که دقیقا محل تلاقی موشک با هواپیمای عراقی اتفاق افتاد لکه ابر کوچکی قرار داشت. آنچه که ما در آسمان شاهد بودیم، عدم برخورد موشک و عبور بسیار نزدیک آن از هواپیمای عراقی بود زیرا پس از تلاقی دو رد بخار سفید یعنی هواپیمای عراقی و موشک ما، رد بخار سفید هواپیما، ادامه پیدا کرد که به معنای عدم برخورد بود. عدم اصابت موشک ما به هدف را رادار همدان نیز با اعلام «دو هواپیمای ورودی، دو هواپیمای خروجی!» تایید کرد.
بهنظر شما بیادعاترین و باتعصبترین خلبان زنده نیروی هوایی کیست؟!
تمام کسانی که بهنحوی از انحاء وارد جنگ شدند و جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند، بیادعاو باتعصب بودند اما بهنظر من سرگرد «فریدونی» همان فردی است که شما میگویید! بیادعاترین و باتعصبترین! نام این خلبان را بهخاطر بسپارید. وی یکی از استادخلبانان قدر F-4 بود که من دقیقا این دو خصیصه را در وجودش میدیدم. با این خلبان دلاور من یک پرواز به بغداد بهعنوان کابین عقب داشتم.
شیرینترین خاطره؟!
شیرینترین خاطره من به ماموریتی در عملیات «مرصاد» برمیگردد که درواقع شیرینی اصلی آن سالها پس از پایان جنگ برمن معلوم شد. در دومین روز عملیات مرصاد به ما ماموریت بمباران تنگهای نزدیک شهر «کرمانشاه» را ابلاغ کردند. بلافاصله من و جناب «تاریوردی» بهصورت تک فروندی عازم موقعیت هدف شدیم. با رسیدن به هدف، هواپیما را بالا کشیده و تمام بمبها را رها کردیم. من اینجا شیطنتی کردم! بلافاصله هواپیما را برعکس (Invert) کردم تا زمین خوردن بمبها را ببینم. همین که هواپیما را به جالت سروته درآوردم، مشاهده کردم تجمع اصلی نیروها نه در ورودی تنگه که ما بمبها را رها کرده بودیم، بلکه در فاصله کمتر از یک مایل بعد از آن قرار داشت. دیگر فرصت برگرداندن هواپیما به حالت عادی نبود. در همان حالت برعکس، توپ هواپیما را بهکار انداخته و با فشار متوالی برروی پدالهای سطح متحرک عمودی (Rudder) دماغه هواپیما را به چپ و راست دادم تا بهصورت جارویی گلولههای توپ را به سمت نیروها شلیک کنم.
چند ثانیهای از شلیک توپ نگذشته بود که ناگهان شلیک یک موشک دوشپرتاب حرارتی را از میان جمعیت مشاهده کردم. خوشبختانه چون هواپیما برعکس بود، شلیک موشک را دیدم زیرا اگر در حالت عادی پرواز میکردیم شاید شلیک آن را نمیدیدم. همانطور که میدانید موشکهای حرارتی بدون روشن شدن هیچگونه بوق هشداری در درون کابین خلبان، روی هواپیما قفل شده و بهسوی آن حرکت میکند. همینکه آتش راکت موشک به چشمم خورد جناب تاریوردی نیز فریاد زد: «بهروز موشک!» باز هم فرصت برگرداندن هواپیما نبود. همانطور با همان حالت برعکس، با یک مانور به اصطلاح «Split – S» با شدت 5/8 جی هواپیما را در گردش قرار دادم. با اتمام مانور، هواپیما به ارتفاع تقریبا پایینی رسیده بود. همین که آمدم هواپیما را جمع و جور کنم دیدم یک بالگرد دقیقا روبهروی من درحالی که به صورت ایستا در آسمان متوقف بود سبز شد! بلافاصله و ناخودآگاه دستم روی دکمه شلیک توپ رفت که بزنم. ناگهان به خود نهیب زدم که نکنه بالگرد خودی باشه؟! این رفتن دست روی دکمه شلیک و ایجاد سوال در ذهن همگی در عرض کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاد. با آن سرعت بالا و فاصله بسیار نزدیک و درواقع شاخ به شاخ درآمدن ناگهانی هواپیمای ما و آن بالگرد باعث شده بود تشخیص دشمن بودن یا نبودن آن غیرممکن شود. درحالی که با خود گفتم: «این به احتمال زیاد خودی است!» تمام تلاش خود را براین قضیه صرف کردم که با آن بالگرد برخورد نکنم. خلاصه با هر زحمتی بود هواپیما را موبهمو از کنار بالگرد گذراندم. همزمان با عبور متوجه شدم بالگرد 214 خودی است و با خوشحالی به پایگاه بازگشتیم.
سال 1373 تقریبا 6 سال پس از پایان مرصاد و جنگ، شهید «صیادشیرازی»، در سمت «معاونت بازرسی ستادکل نیروهای مسلح»، برای بازدید به پایگاه سوم شکاری آمده بود. در جلسهای که تقریبا تمامی خلبانان پایگاه حضور داشتند، جناب صیاد به سخنرانی پرداخت. درطی سخنرانی به عملیات مرصاد و بیان خاطراتی از آن پرداخت. حرف از مرصاد که شد من هم از جناب صیادشیرازی اجازه خواستم تا این خاطره را برای وی و دیگر خلبانان بازگو کنم. درحین تعریف کردن این خاطره دیدم شهید صیاد تمام حواس خود را به من معطوف کرده و به قول معروف چهارچشمی به من زل زده! خاطرهام را که تعریف کردم، جناب صیاد چند سوال از کیفیت وقوع و شرایط محیطی آن ماموریت از من سوال کرد و من جواب دادم. سوالهایش که تمام شد و مطمئن شد خلبان F-4 آن ماموریت من بودم، گفت: «فکر میکنی چه کسی داخل آن بالگرد بود؟!» گفتم: «تیمسار! با آن سرعتی که ما داشتیم، حدس اینکه آن بالگرد خودی بود یا دشمن بسیار سخت بود! حالا چطور میشود سرنشینان آن را دید و شناخت؟!» گفت: «من داخل آن بالگرد بودم و تمام این چیزهایی که تعریف کردی به چشم دیدم! وقتی که از گردش بیرون آمدی و شاخ به شاخ به بالگرد ما نزدیک شدی ما در دل خود گفتیم که یا اشتباها ما را میزند یا خوشبینانهتر اینکه به ما برخورد میکند! همانجا شهادتین را خوانده و منتظر شهادت بودیم که شما با فاصله بسیار کمی از کنار ما گذشتید!»
جلسه که تمام شد مرا کنار کشید و گفت: «در آن صحنه من واقعا ترسیدم و گفتم هر دو از بین میرویم!» بازرسی جناب صیاد که تمام شد و خواست برگردد من با توجه به اینکه یکی از F-4های پایگاه سوم تحت تعمیراساسی قرار گرفته و آماده تحویل بود، با اجازه از شهید صیاد، سوار هواپیمای فوکر F-27 حامل وی شدم و به تهران آمدم تا F-4 را به همدان بیاورم. در داخل هواپیما من در کنار جناب صیادشیرازی نشسته بودم. این شهید بزرگوار در آن پرواز بهعلت علاقهای که به من پیدا کرده بود، روی یک کاغذ دعایی را نوشت، دور آن خط کشید و به من داد که هنوز هم آن را دارم.
- 17
-
[quote name='kaftar' timestamp='1372955288' post='319769']
اون موشک هایی که رو بالش بسته شده چی هستن؟
[/quote]
موشک [i]Kaliningrad K-5[/i] که در ناتو به عنوان موشک هوا به هوای [i]AA-1 Alkali[/i] نام گذاری شد .
[img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/RS-2_2.jpg[/img]- 2
-
[center][color=#000000][b][i][size=5]قسمت چهارم [/size][/i][/b][/color][/center]
[center][size=5][color=#000080][i][b]باعرض سلام خدمت شما [/b][/i][/color][/size][/center]
[center][font=comic sans ms,cursive][b][i][color=#0000CD][size=6]MiG-19PM[/size][/color][/i][/b][/font][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/1~16.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/2~14.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_2~14.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/3~12.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_3~12.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/4~9.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_4~9.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/5~11.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_5~11.jpg[/img][/url][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/6~6.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/7~6.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_7~6.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/8~7.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_8~7.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/9~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_9~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/10~6.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_10~6.jpg[/img][/url][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/11~6.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/12~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_12~3.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/13~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_13~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/14~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_14~2.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/15~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_15~3.jpg[/img][/url][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/16~3.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/17~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_17~2.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/18~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_18~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/19~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_19~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/20~2.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_20~2.jpg[/img][/url][/center]
[center][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/21~1.jpg[/img][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/22~3.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_22~3.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/23~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_23~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/24~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_24~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][url="http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/25~1.jpg"][img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/10231/thumb_25~1.jpg[/img][/url][/center]
[center][b][i]ادامه دارد ... [/i][/b][/center]- 4
-
[quote] والا ما از همه لحاظ سند دلیل مدرک برای این ملت نفهم آوردیم ! آخرش کار خودشون رو می کنند . خوب حالا که نرود میخ آهنین در سنگ ، بزار روسیه حداقل با این کار یکم ما رو خوشحال کنه !
[/quote]
دوست عزیز بهتره که طرفت رو مشخص کنی که به کی میگی نفهم .
اگه میگی ملت نفهم ، یعنی کسانی که رفتن و میرن و خواهند رفت نفهم هستند ؟؟ ( امیدوارم که من بد برداشت کرده باشم )
یا اون هایی رو که شما بهشون گفتید نرن حج ؟؟؟
در ضمن حج یکی از فرایض واجبه ( در صورت داشتن اموال کافی ) و نمیشه به مردم گفت نرو حج . واجب رو هم که در اسلام میدونید یعنی چی ؟؟
در ضمن بهتره از الفاظ درست تری استفاده کنید .- 5
- 2
جلیل زندی، برترین تکخال تامکت ایران و جهان
در جنگ آوران
ارسال شده در · Report reply
برای یافتن جواب سوالتون ، بهتره یه سری به این تاپیک بزنید .
[b] [url="http://www.military.ir/forums/topic/12909-%D8%B4%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%87%D9%88%D8%A7%D9%BE%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D9%8114%D8%AF%D8%B1-%D8%B7%D9%88%D9%84-%D8%AC%D9%86%DA%AF/"][size=5][b][i]شکارهای هواپیماهای ایرانی اف14در طول جنگ[/i][/b][/size][/url][/b]
[quote name='senaps' timestamp='1379574992' post='339566']
مثبت هام تموم شدن متاسفانه، ولی میخواستم بگم تا جایی که بنده تحقیق کردم، امریکا به عنوان سازنده ی اصلی تامکت هیچ کاری با این جنگنده نکرد تقریبا و میشه گفت تامکت تمام افتخارش رو مدیون ایرانه و جنگی که در اون شرکت کرد!
[/quote]
دقیقا
تامکت کلا یه چیزی تو مایه های سفارشی برای ایران بود . یه نمونه اش هم همون وام معروف بانک مرکزی به گرومن و همچنین استفاده های بیشتری که این هواپیما برای ایران داشت . البته نمیشه گفت تو نیروی دریایی آمریکا هیچ کاری نکرد ، در جنگ اول خلیج فارس خوب هواپیماهای عراقی رو فراری می داد و این هم باز به دلیل کارهای خلبانان افسانه ای تامکت ایران بود .