hamed_713

Members
  • تعداد محتوا

    1,575
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های hamed_713

  1. ساخت اين جنگنده شروع خوبي براي صنعت هوانوردي ماست. حالا اگه شروع به ساخت يك جنگنده مشابه اف 5 كرديم ؛گناهه كبيرست. :lol:
  2. 1)‌تثبيت هژمونى آمريکا : پس از جنگ سرد که تنها رقيب ايالات متحده در عرصهء بين المللى فروپاشيد ،نظم نوين جهانى به باور انديشمندان آمريکايى در سيطرهء قدرت ايالات متحده قرار گرفت.اما پس از جنگ دوم خليج فارس در 1991 ،با بروز حادثه يازده سپتامبر ، وقتى داعيان هژمونى آمريکا ،غرور خود را شکست خورده ديدند جنگ افغانستان رخ داد،در حقيقت جنگ افغانستان تنها مرهمى بر اين زخم بود که بر قلب آمريکا نشسته بود اما هنوز نمى توانست عاملى براى اعتلاى دوبارهء غرور آمريکائى باشد. پس عراق که ديگر پس از 1991 به يک دولت منفور ومنزوى جهانى تبديل شده بود ،بهترين فرصت براى اثبات وجود نظم آمريکائى بود. 2) تغيير نقشه سياسى جهان : . آغاز مجدد انتفاضه و شکست طرح هاى مختلف صلح اعراب و اسرائيل، پيروزى احزاب اسلام گرا در برخى از کشورهاى منطقه و مهمتر از همه حادثه يازدهم سپتامبرو تولد تروريسم جديد ...موجب شده بود که به باور غرب اسرائيل در اين منطقه تنها بماند ،هرچند با وجود متحدين عربى ايالات متحده در منطقه که تا آن زمان همواره در پس پرده با رژيم صهيونيستى نيز رابطه داشتند ،اما هنوزبا وجود رژيم زخم خورده از غرب صدام ودولت انقلابى جمهورى اسلامى ايران وهمچنين بسيارى گروه هاى نو بنيادگراى منطقه ،امنيت رژيم صهيونيستى همچنان در خطر است ،لذا حضور ايالات متحده در منطقه ودر سنگر انجام رسالت تاريخى دفاع از اسرائيل ،يکى از اهداف کاخ سفيد محسوب مى شد .اما به واقع در روابط ايالات متحده ورژيم صهيونيستى نيز همچون روابط هر دو کشور ديگر منافع ملى در اولويت اول محسوب مى شود .بدين معنى که کنترل منطقه استراتژيک خاورميانه،که با وجود منابع سرشار نفتى وگازى ، منطقه سوق الجيشى جهان است. هم در جهت دکترين امنيتى ايالات متحده وهم منافع سياسى اقتصادى اين کشور مى بود .به همين دليل هنوز از مطرح شدن طرح خاورميانهء بزرگ در کنفرانس امنيتى مونيخ در فوريه 2003 ماهى نگذشته بود که جنگ شروع شد .به اعتقاد بسيارى از تحليلگران ، منطقه خاورميانه پس از فروپاشى شوروى از مهمترين موانع تثبيت رهبرى جهانى ايالات متحده بوده است .طرح خاورميانه ء بزرگ که از تکوين طرح پاول که،دموکراسى را براى خاورميانه تجويز مى کرد ،به وجود آمد ،يک پروژه براى ايجاد تغييرات بنيادين در ساختارهاى سياسى حقوقى در چارچوب استانداردهاى آمريکائى براى کشورهاى منطقه بود ،اما با وجود مقاومت کشورهاى منطقه حتى متحدين غرب ،ايالات متحده ،ناگزير از احاطهء نظامى بر منطقه بود. 3) جنگ پيشگيرانه : اين تاکتيک واقعا مختص جمهورى خواهان است ، در ژانويه 1998 ،18 جمهورى خواه طى تسليم نامه اى به کلينتون خواهان اين بودند که استراتژى جديدى در سياست خارجى ايالات متحده اتخاذ شود ،استراتژى که در بر گيرندهء سه مفهوم بود: 1) جنگ پيشگيرانه در مقابل کشورهايى که تهديد کنندهء منافع ايالات متحده هستند مثل عراق ،ايران ، کره شمالى 2) تغيير شکل بافت خاورميانه ، از طريق تئورى دموکراسى دومينو ، به اين باور که سقوط صدام ودموکراتيک شدن عراق در نهايت منجر به حرکت ديگر کشورها ى خاورميانه به سمت دموکراسى خواهد بود که سرانجام باعث صلح فلسطين واسرائيل مى شود.3) متحدان جديد ، در حالى که متحدان سنتى ايالات متحده چون آلمان ، فرانسه که ديگر از پيروان بى قيد وشرط کاخ سفيد نبودند. اما حالا در سال 2007 پس از قريب 4 سال از آغاز جنگ تحليل اينکه آيا کاخ سفيد به اهداف خود در اين جنگ رسيد ،با تحليل استراتژى جديد بوش قابل دستيابى است،در واقع اکنون واشنگتن با طرح استراتژى جديد بوش با اعزام دو گردان دريايى ،5 لشکر نيروى زمينى ، اعزام ناوهاى هواپيمابر ديگر به خليج فارس ،استقرار جديدترين سيستم ضد موشکيبه دنبال چيست؟ 3patriot PACدر حقيقت با توجه به اينکه 1) هزينه‌هاى سرسام آور يالات متحده در اين جنگ : شبکه تلويزيونى “سى ان ان “ در آخرين برآورد هزينهء جنگ ايالات متحده در عراق ، رقم 400 ميليارد دلار را هزينهء جنگى امريکا از آغاز جنگ اعلام کرده است در حالى که در لايحهءبودجهءدولت آمريکا براى 2008 از 3هزار ميليارد دلار بودجه،700ميليارد دلار هزينه ء مخارج جنگى پيش بينى شده است ،جرج بوش درخواست 245ميليارد دلارى خود را تسليم کنگره کرده است. 2) جذب موافقت جناح چپ در کنگره : با وجود مخالفتهاى زياد دموکراتها که پس از انتخابات نوامبر حالا در کنگره در اکثريت قراردارند .قطعنامه پبشنهادى هرى ريد و جان وارنر عليه طرح بوش به تصويب نرسيد ،در حالى که با اذعان پلوسى رئيس مجلس نمايندگان امريکا مبنى بر ضرورت اتخاذ راهبردهاى سياسى به جاى تاکتيک هاى نظامى ،مهمترين ويژگى قطعنامه نيز همين بود که به بوش توصيه مى کرد به جاى تقويت حضور نظامى ،ساير راه حل ها براى خاموش کردن آتش خشونتها در عراق به آزمون گذارد. 3) تاکيد بى چون وچرا بر حضورنظامى در عراق : نکته جالب توجه تر در استراتژى جديد بوش اين است که هر چند بوش اعزام نيروى بيشتر به عراق را براى پايان بحران عراق الزامى مى داند اما جدول زمانى خروج از عراق و واگذارى تدريجى امنيت عراق به دولت مردمى اين کشور را روزشکست عراق مى داند ... اين عين جملاتى است که سناتور گرام از حزب جمهورى خواه عنوان مى کند،وى با اشاره به ارزيابى اداره اطلاعات ملى آمريکا مبنى بر تشديد آشوبهاى فرقه ى در صورت خروج زود هنگام آمريکا از عراق تصريح مى کند “ترک عراق يک ضربه مرگ آور خواهد بود. من نمى توانم تضمين کنم که شما موفق مى شويد ولى مى توانم اين قول را بدهم روزى که شما براى خروج از عراق جدول زمانى وضرب الاجل تعيين کنيد ،روز شکست در عراق است واين درگيريها تبديل به يک جنگ بزرگتر خواهد شد نه کوچکتر!” پرسش هايى مطرح مى شود که پاسخگوى سوال اصلى است “آيا آمريکا به اهداف خود رسيده است؟” پرسش ها چنين است که اين همه هزينه براى چه؟ اين همه وحدت واتفاق نظر براى چيست؟ پس پايان جنگ چه زمانى است؟ مگر نه اينکه هدف استقرار دموکراسى در عراق بود؟ آيا دموکراسى در عراق مستلزم اين نيست که عنان امور به دولت مردمى اين کشور سپرده شود؟ در حقيقت در پاسخ به اين پرسش ها وبسيارى سوالات مشابه ،آنچه مسلم است اين است که آمريکاى شکست خورده ،هنوز به هيچ يک از اهداف جهانى خود نرسيده است .هزينه مى کند تا کسى نگويد شکست خورده است.همهء اختلافات را به پس پرده مى برد تا کسى نگويد در حال سقوط است .همهء راه را مى رود ... اما اينبار ديگر صدامى وجود ندارد که شعار دموکراسى سر دهد، پس تاکتيک‌ها بايد عوض شود، تاکتيک هاى جديد آمريکا را مى توان چنين بيان داشت: 1) ايجاد تفرقه قومى‌مذهبى براى تشديد مشکلات امنيتى : با وجود پيش بينى هاى صورت گرفته از گسترش نا امنى ها در عراق پس از اعدام ديکتاتور سابق اين کشور واعلام راهبرد تازه کاخ سفيد ، با رويکردهاى جديد ايالات متحده در قبال تحولات عراق جلوه هاى جديد اين رويدادها آشکار شد .بدين ترتيب گرچه اعمال فشار بر دولت مالکى وطرح موضوع تشکيل دولت وفاق ملى ،مذاکره وهمکارى با مخالفان دولت ، ظاهرا با هدف مديريت بحرانهاى امنيتى عراق صورت مى گيرد. اما در اين ميان راهبرد تفرقه قومى مذهبى چه در عراق وچه در کشورهاى ديگر منطقه وتضعيف دولت مردمى عراق در راستاى ايجاد تحولات جديد سياسى در اين کشور براى هماهنگى بيشتر با سياستهاى کاخ سفيد مى باشد. در عين حال که با افزايش مشکلات امنيتى وناتوانى دولت نوپاى عراق ،ضرورت حضور نيروهاى آمريکايى در اين کشور بيش از پيش به تائيد گروه هاى داخلى وخارجى مى رسد.همچنانکه در ارزيابى اخير منتشر شده توسط آژانس اطلاعاتى آمريکا ترديدها براى توانايى سياستمداران عراقى براى مواجهه نظامى قدرتمند با مسئوليتهاى امنيتى عراق بيشتر شده است .وسرعت تجزيه کشور ،عراق جديد را در بدترين وضعيت امنيتى قرار داده است. 2) فرافکنى مسئوليت ،با اعلام دخالت کشورهايى چون ايران وسوريه در عراق : يکى از تاکتيکهاى کهنهء کاخ سفيد در منطقهء خاور ميانه ،امنيتى کردن فضاى افکار عمومى در منطقه وجهان است که در اين ميان هر دولت وکشورى که متحد آمريکا نباشد لاجرم دشمن محسوب مى شود وحتما در صدد برهم زدن صلح وامنيت منطقه وجهان است . از اين رو با اقداماتى چون حمله به کنسولگرى جمهورى اسلامى ايران در عراق واتهام دخالت ايران در ايجاد ناامنى ها با وجود روشن بودن خاستگاه سياسى ايدئولوژيک گروه هاى تروريست وجوه ديگر اهداف ايالات متحده در عراق مشخص مى شود .در حقيقت جنگ تبليغاتى ايالات متحده بر عليه فعاليت هاى مسالمت آميز هسته اى ايران واتهام دخالت ايران در نا آرامى هاى داخلى عراق يک تاکتيک ديگر ايالات متحده براى تثبيت پايگاه هاى نظامى اين کشور در منطقه براى نيل به اهداف شکست خورده اش مى باشد.
  3. حمله زميني گسترده نياز به جابجايي لجستيكي گسترده هم داره كه از چشم نيروهاي خودي نمي تونه پنهون بمونه. بهترين راه مقابه و جلوگيري از حمله؛ قطع ارتباط محورهاي پشتيباني و رزمي دشمن با خطوط مقدم جبهه دشمن با استفاده از حملات برق آسا و موثر است. با اين روش قبل از اينكه خطوط مقدم دشمن قدرتمند و آماده حمله بشه تضعيف شده و حمله منتفي ميشه. اگر قدرت عمل داشته باشيم مي تونيم با استفاده از سلاحهاي دور برد هم اينكار رو بكنيم.حتي اگه خسارت هاي كلي هم وارد نشه اما بار رواني منفي در بين سربازان دشمن ايجاد ميكنه.و اين يعني اشتباه در تصميم گيري و عكس العملهاي احتمالي دشمن. :lol: :?
  4. hamed_713

    خوش بحال اینها !!!!!

    اين تاپيك مال بچه مايه دارهاي سفيد پوسته.جايي براي ما مستضعفين نيست. آقا ما رفتيم. :lol: :? :?
  5. hamed_713

    خوش بحال اینها !!!!!

    البته شيتيل گلوله ها و ورودي رو هم حسابي مي گيرن.اون هم چند برابر درآمد جيب من و شما. :lol: :? :?
  6. hamed_713

    كجايند مردان بي ادعا

    يه سري عكس هم دارم . عكسها رو هم مي ذارم تا تاپيك حال و هواي بهتري پيدا كنه
  7. hamed_713

    كجايند مردان بي ادعا

    توي پست بعدي مي خوام يه الگوي جوان ايراني را براي دوستان جوان ميليتاري معرفي كنم.يك مغز متفكر جوان كه در سايه فرماندهي و زكاوتش حماسه هاي جاوداني را آفريد.و با اين جمله معروف خود( باید به خود جرات داد، ما می توانیم)گامهايي را برداشت كه به ايراني بودن خودم افتخار مي كنم.من به عنوان گردي از ايران و با الگوپذيري از جوانان بي ادعاي اين مرز و بوم كه با جانفشاني خود مايه مباهات جهانيان شدند به دنيا ثابت مي كنم كه ايراني يعني اداره پولاديني كه كه دنيا را در جهت راستي و درستي متحول مي كند. و پارس و سرداران پارسي يعني امثال باقري -زين الدين -مهدي و حميد باكري - يعني همت و .... اينان اسطوره هاي واقعي و گوياي دنياي متمدن قوم پارس هستند كه در سايه دين مبين اسلام و رهبري پير فرازنه خود حضرت امام خميني(ره) جاودانه تاريخ آيندگانند.
  8. hamed_713

    كجايند مردان بي ادعا

    ادامه دارد....
  9. شهيد حميد باكري در پاييز سال ۱۳۳۳ در شهر اروميه ديده به جهان گشود‌ . در سن دو سالگي مادرش را در يك حادثه تصادف از دست داد و با خانواده‌اش پيش عمه‌اش زندگي كرد و در اصل عمه‌اش نقش مادر را براي او بازي مي‌كرد‌. در دوران مدرسه‌اش ساواك برادر بزرگترش را به شهادت رساند‌. به همين علت از جانب پدر براي فعاليت‌هاي سياسي محدوديت داشت‌. بعد از اتمام دوره متوسطه به سربازي رفت و در دوران سربازيش بيشتر با حقايق اطراف آشنا شد و بعد از اتمام سربازي به كمك مهدي و يكي ديگر از دوستانش به دانشگاه راه پيدا كرد‌. فعاليتهاي انقلابي و مذهبي خود را گسترده كرد‌. او براي محكم‌تر كردن پايه‌هاي اعتقاديش و به سبب مشكلاتي كه در ايران برايش به وجود آمده بود تصميم گرفت از كشور خارج شود، ابتدا به تركيه رفت اما با ديدن وضع آن جا و وضع دانشجويان دانشگاههاي تركيه شروع به مكاتبه با پسر دايي‌اش در آلمان كرد‌. و بالاخره شهر "آخن‌" پذيراي حميد شد‌. بعد از مدتي شنيد كه امام خميني‌(ره‌) به پاريس تبعيد شده‌اند، لذا پس تصميم گرفت كه بدون واسطه صحبتهاي امام را بشنود‌. او كم كم شروع به حمل اسلحه كرد و سلاح‌ها را تا مرز ايران و تركيه مي‌آورد و بقيه به عهده مهدي بود‌. حميد براي پيروزي انقلاب به ايران آمد و در تظاهرات مردمي شركت مي‌كرد تا اينكه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد‌. بعد از پيروزي حميد به عضويت سپاه پاسداران اروميه درآمد و بعد از مدتي به فرمان امام كه مبني بر تشكيل بسيج بود، مسئول بسيج استان شد و همسرش هم مسئول بسيج خواهران‌. كم‌كم اروميه داشت حال و هواي قبل از پيروزي را فراموش مي‌كرد و همه چيز رنگ و بوي انقلابي گرفته بود‌. در يكي از نماز جمعه‌ها حضرت آيت‌الله خامنه‌اي فرمان آزادسازي سنندج از دست ضد انقلابيون و دموكراتها را صادر كردند، حميد هم ۱۵۰ نفر از بچه‌هاي سپاه را براي مقابله با ضد انقلابيون به سنندج برد‌. سنندج و مهاباد آزاد شد و حال نوبت بازسازي بود، حميد مسئول كميته برنامه جهاد شد و تصميم بر بازسازي داشت‌. بعد از اينكه جنگ شروع مي‌شود حميد بودن درجبهه‌ها را به فعاليت پشت ترجيح جبهه مي‌دهد‌. اما حضور حميد در همه جا لازم بود چون نيروي فعال و مخلصي بود‌. در سال ۶۰ خدا "احسان‌" را به او داد‌. پس حال علاوه بر مسئوليتهايش بايد معلم خانواده نيز باشد‌. پس خانواده را همراه خود به اهواز مي‌برد‌. عملياتها شروع مي‌شود‌. حميد در عملياتهاي زيادي شركت مي‌كنند‌. از جمله : فتح‌المبين‌، بيت‌القمدس‌، رمضان‌، والفجر مقدماتي‌، والفجر چهار، و غيره‌، اما آخرين عملياتي كه حميد در آن حضور داشت "خيبر" بود‌. آقا مهدي زنگ زد و حميد را به حضور در جبهه فرمان داد‌. حميد هم از خانواده خداحافظي كرد‌. رفت و حاج مهدي معاونانش را به همه معرفي مي‌كند‌. اولي حميد باكري و دومي مرتضي ياغچيان‌. حميد باكري در حال حفاظت از پل جزيره مجنون از دست عراقيها به شهادت مي‌رسد و ياغچيان مسئوليت او را به عهده مي‌گيرد اما چندي بعد او نيز شهيد مي‌شود اما جزيره مجنون حفظ مي‌شود‌. به مجنون گفتم زنده بمان – حمید باکری وصيت نامه شهيد حميد باكري رو دلم نيومد نذارم: ..:: وصيت نامه سردار شهيد حميد باكري ::.. بسم الله الرحمن الرحیم در اين لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشيماني وصيت خود را مي نويسم و علم كامل دارم كه در اين ماموريت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ بايد تسليم نمايم انشاالله كه خداوند متعال با رحمت و بزرگواري خود گناهان بيشمار اين بندة خطاكار را ببخشند . وصيت به احسان و آسيه عزيز 1 ) انشاالله وقتي به سني رسيديد كه توانستيد اين وصايا را درك نمائيد هر چند روز يكبار اين وصيتنامه را بخوانيد. 2 ) شناخت كامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پيدا نمائيد در پي اصول اعتقادي تحقيق و مطالعه نمائيد و تفكر زياد نمائيد تا به اصول اعتقادي يقين كامل داشته باشيد . 3 ) احكام اسلامي را (فروع دين ) با تعبد كامل و بطور دقيق و با معني بجا آوريد . 4 ) آشنايي كامل با قرآن كريم كه عزت‌بخش شما در اين دنياي سرتا پا گناه خواهد بود داشته و در آيات آن تفكر زياد بنمائيد و با صوت خواندن قرآن را فرا گيريد . 5 ) از راحت طلبي و بدست آوردن روزي بطور ساده دوري نمائيد . دائم بايد فردي پرتلاش و خستگي ناپذير باشيد . 6 )‌ يقين بدانيد تنها اعمال شما كه مورد رضايت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالي است كه تحت ولايت الهي و رسولش و امامش باشد بنابراين در هر زمان و هر موقعيت همت به اعمالي بگماريد كه مورد تائيد رهبري و امامت باشد . 7 ) به كسب علم و آگاهي و شناخت در تاريخ اسلام و تاريخ انقلاب اسلامي اهميت زياد قائل شويد . 8 ) قدر اين انقلاب اسلامي را بدانيد و مدام در جهت تحكيم مباني جمهوري اسلامي كوشا باشيد و زندگي خودرا صرف تحكيم پايه هاي اين جمهوري قرار دهيد . 9 ) به اخلاقيات اسلام اهميت زياد قائل شده و آن را كسب و عمل نمائيد . 10 ) در جماعات و مراسم به خصوص نماز جمعه ، دعاي كميل و توسل ومجالس بزرگداشت شهداء مرتب شركت نمائيد . 11 ) رساله امام را دقيق خوانده و مو به مو عمل نمائيد . 12 ) حق مادرتان را نگهداريد و قدرش را بدانيد و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تكليف دانسته و خود را عصاي دست ايشان نمائيد . 13 ) در زندگيتان همواره آزاده باشيد و هيچ چيز غير از خدا و آنچه غیر خدائي است دل نبنديد و بدانيد كه دنيا زودگذر و فاني است ، فريب زرق و برق دنيا را نخوريد . 14 ) برحذر باشيد از وسوسه هاي نفس و مدام به ياد خدا باشيد تا از شر نفس و شيطان در امان باشيد . وصيّت به فاطمه : 1 ) مي دانم در حق شما مدام ظلم كرده ام و وظيفه ام را بجا نياورده ام ولي يقين بدان كه خود را بنده اي قاصر و كم كاري ميدانم و اميد دارم كه حلالم نمائيد . 2 ) احسان و آسيه امانتهايي هستند در دست تو و مدام در تربيت اسلامي آنها بايد همت گماريد و توجيه و كنترل مواردي كه به آنها وصيت نموده‌ام به عهده شماست . 3 ) از كوچكي آنها را با قرآن آشنا كرده و به كلاس قرائت قرآن برويد . 4 )از كوچكي آنها را در مجالس و مجامع خصوصا نماز جمعه ، دعاي كميل و يادبود شهداء شركت بدهيد . 5 ) درآمد يا پولي نداشته و ندارم كه مهريه تان را بدهم انشا ا... كه حلال خواهيد كرد . 6 ) مقداري به مهدي مقروضم به شكلي كه برايتان مقدور باشد پرداخت نمائيد منتهي فشار مادي بيش از حد به خودتان در اين مورد وارد نكنيد . 7 ) انشاءالله كه شما و عموم فاميل در يادبود من به ياد شهداي كربلا و امام حسين گريه و عزاداري نمائيد و مرتب بياد بياوريد كه هستي دهنده اوست و بايد شكر به مصلحت الهي گفت. متاسفانه به علت نبودن وقت نتوانستم وصيتم را تمام نمايم از عموم آشنايان و فاميل حلاليت مي‌خواهم انشاءالله همه خدمتگزار اسلام خواهند بود . حميد باكري
  10. hamed_713

    كجايند مردان بي ادعا

    تولد و كودكي به سال 1338 ه.ش در كانون گرم خانواده‌اي مذهبي، متدين و از پيروان مكتب سرخ تشيع، در تهران ديده به جهان گشود. مادرش كه بانويي مانوس با قرآن و آشناي با دين و مذهب بود براي تربيت فرزندش كوشش فراواني نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شيردان فرزندانش برايش فريضه بود و با مهر و محبت مادري، مسائل اسلامي را به آنها تعليم مي‌داد. نبوغ و استعداد مهدي باعث شد كه او دراوان كودكي قرآن را بدون معلم و استاد ياد بگيرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نمايد. پس از ورود به دبستان در اوقات بيكاري به پدرش كه كتابفروشي داشت، كمك مي‌كرد و به عنوان يك فرزند، پدر و مادر را در امور زندگي ياري مي‌داد. فعاليتهاي سياسي – مذهبي مهدي در دوران تحصيلات متوسطه‌اش به لحاظ زمينه‌هايي كه داشت با مسائل سياسي و مذهبي آشنا و در اين مدت (كه با شهيد محراب آيت‌الله مدني (ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصايح ارزنده و هدايتگر آن شهيد بزرگوار سيراب مي‌نمود و در واقع در حساسترين دوران جواني به هدايت ويژه‌اي دست يافته بود. به همين دليل از حضرت آيت‌الله مدني بسيار ياد مي‌كرد و رشد مذهبي خود را مديون ايشان مي‌دانست. در مسير مبارزات سياسي عليه رژيم پهلوي، پدر شهيدان – مهدي و مجيد زين‌الدين – براي بار دوم از خرم‌آباد به سقز تبعيد گرديد. اين امر باعث شد تا مهدي كه خود در مبارزات نقش فعالي داشت دوري پدر را تحمل كند و سهم پدر را نيز در مبارزات خرم‌آباد بردوش كشد. در ادامه مبارزات سياسي دوران دبيرستان، كينه عميقي نسبت به رژيم پهلوي پيدا كرد و زماني كه حزب رستاخيز شروع به عضوگيري اجباري مي‌نمود. شهيد زين‌الدين به عضويت اين حزب در نيامد و با سوابقي كه از او داشتند از دبيرستان اخراجش كردند. به ناچار براي ادامه تحصيل، با تغيير رشته از رياضي به طبيعي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقيت، توانست رتبه چهارم را در بين پذيرفته‌شدگان دانشگاه شيراز بدست آورد. اين امر مصادف با تبعيد پدرش به جرم حمايت از امام خميني(ره) از خرم‌آباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصيل و ورود جدي‌تر ايشان در سنگر مبارزه پدرش شد. پس از مدتي پدر شهيد زين‌الدين از سقز به اقليد فارس تبعيد شد. اين ايام كه مصادف با جريانات انقلاب اسلامي بود، پدر با استفاده از فرصت پيش‌آمده، مخفيانه محل زندگي را به قم انتقال داد. مهدي نيز همراه سايراعضاي خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدايت مبارزات مردمي نقش موثرتري را عهده‌دار شد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جزو اولين كساني بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگي شد و با تشكيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي قم، براي انجام وظيفه شرعي و اجتماعي خود و حفظ و حراست از دست‌آوردهاي خونين انقلاب، به اين نهاد مقدس پيوست. ابتدا در قسمت پذيرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظيفه كرد. شهيد زين‌الدين در زمان مسئوليت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئه‌هاي پيچيده ضدانقلاب در شهر خونين و قيام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداري از بينش عميق سياسي، در خنثي كردن حركتهاي انحرافي و ضدانقلابي گروهكهاي آمريكايي نقش به سزايي داشت. شهيد و دفاع مقدس با آغاز تهاجم دشمن بعثي به مرزهاي ميهن اسلامي، شهيد زين‌الدين بي‌درنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامي، به همراه يك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بي‌امان عليه كفار بعثي پرداخت. پس از مدتي مسئول شناسايي يگانهاي رزمي شد. و بعد از آن نيز مسئول اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و سوسنگرد گرديد. در اين مسئوليتها با شجاعت، ايمان و قوت قلب،‌تا عمق مواضع دشمن نفوذ مي‌كرد و با شناسايي دقيق و هدايت رزمندگان اسلام، ضربات كوبنده‌اي بر پيكر لشكريان صدام وارد مي‌آورد. بخشي از موفقيتهاي بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عمليات فتح‌المبين، مرهون تلاش و زحمات ايشان و همكارانش در زمان تصدي مسئوليت اطلاعات – عمليات سپاه دزفول و محورهاي عملياتي بود. شهيد زين‌الدين در عمليات بيت‌المقدس مسئوليت اطلاعات – عمليات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لياقت، ايمان، خلوص، استعداد رزمي و شجاعت فراوان، در عمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبديل شد – انتخاب گرديد. در عمليات رمضان، تيپ علي‌بن ابيطالب(ع) جزو يگانهاي مانوري و خط‌شكن بود و به حول و قوه الهي و با قدرت فرماندهي و هدايت ايشان – در بكارگيري صحيح نيروها و موفقيت آن يگان در اين عمليات – بعدها اين تيپ، به لشكر تبديل شد. لشكر مقدس علي‌بن ابيطالب(ع) در تمام صحنه‌هاي نبرد سپاهيان اسلام (عمليات محرم، والفجرمقدماتي، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان يكي از يگانهاي هميشه موفق، نقش حساس و تعيين كننده‌اي را برعهده داشت. صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به يادماندني اين يگان، همگام با ساير يگانها در عمليات پيروزمندانه خيبر بسيار مشهور است. هنگامي كه دشمن از هوا و زمين و با انواع جنگ‌افزارها و هواپيماهاي توپولوف و ميگ و بمبهاي شيميايي و پرتاب يك ميليون و دويست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزاير مجنون را آماج حملات خويش قرار داده بود، او و يگان تحت امرش مردانه و تا آخرين نفس جنگيدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزاير و حفظ كردند. يكي از برادران نقل مي‌كرد: شهيد زين‌الدين در عمليات خيبر پا به پاي بچه‌ها در خط مقدم بود و بچه ها از ايشان روحيه مي‌گرفتند. در هر جمعي كه بود همه در آن جمع، خندان و مسرور بودند. وقتي به دژ رسيدم، ديدم ايشان تنها،‌ بي‌سيم را روي دوش انداخته و در ميان آتش دشمن مي‌رودو نيروها را هدايت مي‌كند. در شب عمليات، در حالي كه سه شبانه روز نخوابيده بود، آمد و مرا از عمليات و نقشه مطلع كرد. باوجود عدم دسترسي به امكانات مادي، دليرانه ماند و جنگيد و جزاير را حفظ كرد و وقتي كه مجروح شد با خونسردي تمام محل جراحت را بست و حتي حاضر نشد كه به اورژانس هم مراجعه كند. سردار فرماندهي محترم كل سپاه در اين باره اظهار مي‌دارد: عقبه منطقه در عمليات خيبر به وسعت بيست كيلومتر آب بود و امكاناتي كه بتوانيم توپخانه، ضدهوايي و امكانات و وسايل سنگين را به جزاير برسانيم نبود. در چنين شرايطي وقتي كه پيام امام عزيز را به فرماندهان رسانديم، تمام آن عزيزان از جمله مهدي را پشت بي‌سيم آوردم و به چند نفر از فرماندهان عزيزمان از جمله شهيد حاج همت گفتم: برادران! امام فرموده‌اند شما بايد استقامتتان را در جزاير به دنيا نشان بدهيد، فقط همين. و بعد از آن ما آنچنان رزم، مقاومت، قدرت و توكل برخدا از اين برادران ديديم كه در اوج فقر امكانات مادي،‌ در جزاير ماندند و جنگيدند و جزاير را حفظ كردند. ويژگيهاي اخلاقي از خصوصيات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكني شبهاي عمليات و جنگيدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سخت‌ترين پاتكها به خاطر اين روحيه بود. روحيه‌اي كه اساس و بنيان آن بر ايمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمي او براي خدا بود و هيچگاه اثر خستگي روحي در وجودش ديده نمي‌شد. شهيد زين‌الدين در كنار تلاش بي‌وقفه‌اش، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهه‌هاي نبرد، مكاني مقدس است و انسان دراين مكان، به خدا تقرب پيدا مي‌كند. هميشه به رزمندگان سفارش مي‌كرد كه به تزكيه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعي مي‌كرد كه با وضو باشد. به ديگران نيز تاكيد مي‌نمود كه هميشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسيار داشت و با قرآن مجيد مانوس بود و به حفظ آيات آن مي‌پرداخت. به دليل اهميتي كه براي مسائل معنوي قايل بود نماز را به تاني و خلوص مخصوصي به پا مي‌داشت. فردي سراپا تسليم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبي از همان دوران كودكي در زندگي مهدي متجلي بود. با علاقه خاصي به بسيجي‌ها توجه مي‌كرد. محبت اين عناصر مخلص در دل او جايگاه ويژه‌اي داشت. براي رسيدگي به وضعيت نيروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، يگانها و مقرهاي لشكر سركشي مي‌نمود و مشكلات آنان را رسيدگي و پيگيري مي‌كرد. همواره به برادران سفارش مي‌كرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و هميشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و يقين داشته باشند كه آنها حق بزرگي بر گردن ما دارند. شيفتگي و محبت ويژه‌اي به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختي كه از ولايت فقيه داشت از صميم قلب به امام خميني(ره) عشق مي‌ورزيد. با قبلي مملو از اخلاص، ايمان و علاقه از دستورات و فرامين آن حضرت تبعيت مي‌نمود. به دقت پيامها و سخنرانيهاي ايشان را گوش مي‌داد و سعي مي‌كرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعيين شده به هيچ وجه تجاوز نكند. مي‌گفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببينيم از آن كانون و مركز فرماندهي چه دستوري مي‌رسد، يك جان كه سهل است، اي كاش صدها جان مي‌داشتيم و در راه امام فدا مي‌كرديم. او در سخت ‌ترين مراحل جنگ با عمل به گفته‌هاي حضرت امام خميني(ره) خدمات بزرگي به جبهه‌ها كرد. حفظ اموال بيت‌المال براي شهيد زين‌الدين از اهميت خاصي برخوردار بود. همواره در مسئوليت و جايگاهي كه قرار داشت نهايت دقت خود را به كار مي‌برد تا اسراف و تبذير نشود. بارها مي‌گفت: در مقابل بيت‌المال مسئول هستيم. در استفاده از نعمتهاي الهي و حتي غذاي روزمره ميانه‌روي مي‌كرد. او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره براي كم كردن تعلقات مادي تلاش مي‌كرد. ايثار و فداكاري او در تمام زمينه‌ها، بيانگر اين ويژگي و خصوصيتش بود. براي اخلاص و تعهد آن شهيد كمتر مشابهي مي‌توان يافت. او جز به اسلام و انجام تكليف الهي خود نمي‌انديشيد. در مناجات و راز و نيازهايش اين جمله را بارها تكرار مي‌كرد: اي خدا! اين جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پيروز كن. از آنجا كه برادران، ايشان را به عنوان الگويي براي خود قرار داده بودند، سعي مي‌كردند اخلاق و رفتارشان مثل ايشان باشد. او شخصيتي چند بعدي داشت: شخصيتي پرورش يافته در مكتب انسان ساز اسلام. خيلي‌ها شيفته اخلاق، رفتار، مديريت و فرماندهي او بودند و او را يك برادر بزرگتر و معلم اخلاق مي‌دانستند. زيرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود. اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضاي مسئوليتهاي نظامي‌اش كه داراي صلابت و قدرت خاصي بود، زماني كه با بسيجيان مواجه مي‌شد برادري صميمي و دلسوز براي آنها بود. شهيد مهدي زين‌الدين در زمينه تربيت كادرهاي پرتوان براي مسئوليتهاي مختلف لشكر به گونه‌اي برنامه‌ريزي كرده بود كه در واحدهاي مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جريان كارها باشند. مي‌گفت: من خيالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هيچ مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد. در كنار اين بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زيرا رفتار و صحبتهايش در عمق جان نيروهاي رزمنده مي‌نشست. بارها پس از سخنراني، او را در آغوش خويش مي‌كشيدند و بر بالاي دستهايشان بلند مي‌كردند. او يكي از فرماندهان محبوب جبهه‌ها به شمار مي‌آمد. فرماندهي كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و اين نورانيت به اطرافيان نيز سرايت كرده بود. چنانچه گفته مي‌شود: 70% نيروهاي پاسدار و بسيجي آن لشكر، نماز شب مي‌خواندند. سردار رحيم صفوي جانشين محترم فرماندهي كل سپاه درباره او مي‌گويد: شهيد مهدي زين‌الدين فرماندهي بود كه هم از علم جنگي و هم از علم اخلاق اسلامي برخوردار بود. در ميدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌هاي جنگ شجاع، رشيد، مقاوم و پرصلابت بود. نحوه شهادت در آبان سال 1363 شهيد زين‌الدين به همراه برادرش مجيد (كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ 2 لشكر علي‌بن ابيطالب(ع) بود) جهت شناسايي منطقه عملياتي از باختران به سمت سردشت حركت مي‌كنند. در آنجا به برادران مي‌گويد: من چند ساعت پيش خواب ديدم كه خودم و برادرم شهيد شديم! موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند: خودمان مي‌رويم. حتي در مقابل درخواست يكي از برادران، مبني بر همراه شدن با آنها، برادر مهدي به او مي‌گويد: تو اگر شهيد بشوي، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم، اما ما دو برادر اگر شهيد بشويم جواب پدرمان را مي‌توانيم بدهيم. فرمانده محبوب بسيجيها، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين، در درگيري با ضدانقلاب شربت شهادت نوشيد و روح بلندش از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوي گزيند. همان طور كه برادران را توصيه مي‌كرد: ما بايد حسين‌وار بجنگيم؛ حسين‌وار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسين‌وار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها مي‌داشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا مي‌كرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و مي‌گفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت. گوشه اي از وصيتنامه اولين شرط لازم براي پاسداري از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسين(ع) است. هيچ كس نمي‌تواند پاسداري از اسلام كند در حالي كه ايمان و يقين به اباعبدالله‌الحسين(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌هاي پيكار مي‌رزميم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستيم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستيم و اگر مشيت الهي بر اين قرار گرفته كه به دست شما رزمندگان و ملت ايران، اسلام در جهان پياده شود و زمينه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسين(ع) است. من تكليف مي‌كنم شما «رزمندگان» را به وظيفه عمل كردن و حسين‌وار زندگي كردن. در زمان غيبت كبري به كسي «منتظر» گفته مي‌شود و كسي مي‌تواند زندگي كند كه منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبي مي‌خواهد.
  11. تحقق مواردي كه ذكر شد بدون جنگ هم امكانپذيره.اما زمان بر. با اينحال آمريكا به ايران حمله نمي كند چون توان اينكار را در حال حاضر ندارد. زمان به سرعت براي آمريكا در حال سپري شدنه.اگر الان به ايران حمله نكنه شايد فردا اين كار محال باشه.پس اقدامات عجولانه به نفع ماست.و كنترل شرايط منطقه به دست ما رقم خواهد خورد. البته آمريكائيها هم واقف به مسائل منطقه هستند و مي دونن كه كنار رفتن ايران يعني قدرت نمايي بي چون و چراي روسيه.پس چنين حماقتي رو نمي كنن. بعلاوه به بهانه ايران و ايجاد جنگ رواني در بين اعراب سودهاي زيادي رو نصيت شركت هاي اسلحه سازي خودشون كردن و با فروش مقادير زياد سلاح دلار هاي نفتي رو از اعراب پس مي گيرن. :? :lol:
  12. hamed_713

    كجايند مردان بي ادعا

    قائم مقام فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در روز اول دي‌ماه 1325 در شهرستان «قوچان» متولد شد. پدر و مادر متدين او نامش را «يوسف» گذاشتند و در تربيت و پرورش فرزندشان از هيچ كوششي فروگذار نكردند، به گونه‌اي كه تربيت و هوشمندي او در طول دوران تحصيل، همواره توجه معلمين و مسؤولين مدارسي كه شهيد در آن تحصيل مي‌كرد را جلب مي‌نمود. با ورود به مقطع دبيرستان، توانست به مجموعه‌ي آگاهي‌هاي علمي و از جمله معلومات مذهبي خود بيفزايد. او با مطالعه‌ي كتب مذهبي بيش از گذشته با احكام نوراني اسلام آشنا شد. اين مطالعات باعث شد تا با همياري دوستانش، كتابخانه‌اي را در دبيرستان تأسيس و جوانان علاقه‌مند به مطالعه‌ را گرد هم آورد. با وجودي كه در آن زمان عمّال رژيم شاه به فروريختن فرهنگ اسلامي كمر همت بسته و مانع‌تراشي مي‌كردند، يوسف سعي داشت تا هرچه بيشتر فرهنگ غني اسلام را در محيط زندگي گسترش دهد. از اين رو پيشنهاد برگزاري نماز جماعت را در محيط دبيرستان مطرح كرد، كه با استقبال خوب ديگران روبرو شد. شهيد كلاهدوز به مطالعه‌ي تنها اكتفا نكرد، بلكه سعي داشت آموخته‌ها و خصلت‌هاي نيكوي خود را به ديگران نيز منتقل نمايد. او در سنين جواني، ايثار و فداكاري و از خود‌گذشتگي را عملاً به ديگران ياد مي‌داد و رفتار و حركاتش سرمشق و الگويي براي همگان بود. پس از پايان تحصيلات دبيرستان ـ به رغم آنكه ارتش آن زمان، محل مناسبي براي افراد مذهبي نبود، وارد دانشكده‌ي افسري شد، او با اهداف خاصي وارد اين لباس شد و خود را در ظاهر معتقد به رژيم نشان مي‌داد، ولي عملاً به ترويج اصول و ارزش‌هاي اسلامي مي‌پرداخت و افرادي را كه رگه‌هاي مذهبي داشتند به تشكل‌هاي اسلامي و مبارز پيرو خط امام پيوند مي‌داد تا از اين راه بتواند به مبارزاتش وسعت بخشيده و ضربات اساسي بر پيكره‌ي حاكميت آن زمان وارد نمايد. وي در اين راه از هيچ كوششي فروگذار نبود و هر جا شخصيتي را مي‌شناخت كه در راه اعتلاي اسلام قلم‌ مي‌زد و قدم برمي‌داشت با او ارتباط برقرار مي‌كرد. شهيد دكتر آيت و شهيد حجت‌الاسلام محمد منتظري از جمله كساني بودند كه با آنها روابط نزديكي داشت. او مدت هفت سال در لشكر شيراز به خدمت مشغول بود. با اينكه وضعيت شغلي او به گونه‌اي بود كه مي‌توانست زندگي نسبتاً مرفهي داشته باشد، ليكن توجه به ديگران و ايمان به خدا، او را از اين كار باز مي‌داشت،‌ تا جايي كه همان حقوق ماهيانه‌اش را اغلب اوقات در راه خدا انفاق مي‌كرد. توجه او به قرآن و فرامين الهي باعث حساسيت جاسوسان رژيم پهلوي شده بود. آنها او را تعقيب مي‌كردند، هرچند او با انواع لطايف‌الحيل آنها را فريب مي‌داد. تيزهوشي، زيركي و كفايت شهيد كلاهدوز نه تنها موجب برطرف شدن سوءظن ضد‌اطلاعات گشت، بلكه منجر به خوش‌بيني و پيشنهاد انتقال وي به گارد شاهنشاهي شد. او هر قدمي را كه برمي‌داشت، جوانب امر را در نظر مي‌گرفت و سعي داشت تا با ريشه‌يابي درد‌ها، سرچشمه‌ي آنها را بيابد، تا آنجا كه وقتي از او سؤال شد كه «چرا با توجه به موقعيتي كه داري، شاه را نمي‌كشي؟» پاسخ داد: «بايد دستور برسد. نبايد خودسرانه عمل كرد و بي‌گدار به آب زد. زيرا من از آقا «حضرت امام خميني (ره) دستور مي‌گيرم.» در همين مقطع، براي فرستادن نيرو به فلسطين با مبارزين مسلمان همكاري داشت. وي در همان شرايط كه جامعه در يك حالت خفقان به سر مي‌برد، با چند واسطه با حضرت امام (ره) ارتباط داشت و از راهنمايي‌هاي ايشان بهره مي‌برد و در تشكل نيروها و شتاب بخشيدن به روند انقلاب فعاليت مستمر داشت و سعي مي‌كرد كه اطلاعات سري را دراختيار مبارزان مسلمان قرار دهد. همه رفتارهای شهيد كلاهدوز در شيراز، در گرو اسلام و اعتقادات پاكش بود و آلوده زيستن را در قاموس او راهي نبود. چون چشمه‌اي مي‌جوشيد به اين اميد كه كوير دلها را به سرسبزي ايمان نويد دهد. راز و نيازهاي شبانه، او را چنان ساخته بود كه تحت‌تأثير زير و بمهاي زمانه رنگ نمي‌باخت. مظهر وارستگي و تقوي بود و هيچ‌گاه به مفاسد آلوده نمي‌شد. عاشق ولايت فقيه بود و از هرجا كه مي‌توانست خود را به حبل ولايت متصل مي‌كرد. در اين دوران با همسري متقي و پاكدامن ازدواج مي‌كند. با اينكه وضعيت شغلي او به گونه‌اي بود كه مي‌توانست سرمايه و ثروت زيادي را كسب كند و زندگي تجملاتي داشته باشد، اما چون ايمان به خدا بر وجودش حكومت مي‌كرد هرگز ثروتي را براي خود نمي‌خواست. مونس و همدم او در تمامي اوقات قرآن كوچكي بود كه پيوسته همراه داشت و هرگاه فرصت مي‌يافت آن را مي‌گشود و از سرچشمه زلال اين وحي الهي سود مي‌جست. همين امر يعني پيروي جزء بجزء احكام الهي و دستورات قرآن او را به گونه‌اي ساخته بود كه زندگي وي پر از خير و بركت باشد. با مرحوم شهيد دكتر بهشتي در سال 1342 و در فعاليت‌هاي اجتماعي و سياسي 15 خرداد در اصفهان آشنا گرديد و از اين طريق خود را هرچه بيشتر به ولايت فقيه متصل كرد. در همين ايام بود كه پيشنهاد ورود به گارد به وي داده شد با اينكه دست و دلش مي‌لرزيد و مي‌دانست كه گارد قلب رژيم است ولي وظيفه‌اش به او حكم مي‌كرد كه هرچه بيشتر به نقطه رأس هرم نزديك شود و گام مؤثرتري در جهت عملي ساختن هدف‌هاي خود بردارد. با مشورتي كه با منابع متصل به مرجع ولايت داشت به او گفته شد كه ورود به گارد را بپذيرد. ورود او به گارد در حكم وسيله‌اي بود كه بتواند اطلاعات كسب، و به دستگاه ضربه وارد كند و هسته‌هاي بينش را در گارد و ارتش شكل دهد. پس با امام رابطه برقرار كرد، و با راهنمايي‌هاي ايشان، نيروهاي متعهد و انقلابي را جذب ، و سعي كرد اطلاعات سري را در اختيار مبارزان مسلمان قرار دهد. در دانشكده افسري تدريس مي‌كرد چون از اين راه بهتر مي‌توانست نيروهاي متعهد و انقلابي را شناسايي كند. در زمينه تبليغ اسلام در ارتش، انواع فعاليت‌هاي را انجام مي‌داد و چنان شد كه در اوج تظاهرات دهم محرم در تهران، سالن غذاخوري افسران و درجه داران گارد در پادگان لويزان، پذيراي حادثه‌اي دردناك براي رژيم منفور شاهنشاهي گرديد كه هيچگاه در مخيله‌اش خطور نمي‌كرد و خبر وقوع اين حادثه را رسماً اعلام نكرد، ليكن بزودي تمام مردم مطلع شدند و سرانجام انقلاب اسلامي پس از طي مراحل سخت مبارزاتي به دست تواناي رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) با شركت مردم دلير و انقلابي ما و با همت نيروهاي معتقد و مسلمان به پيروزي رسيد. در آن هنگام كه جريانات گوناگون اجتماعي و انحراف‌هاي پي‌درپي، جوانان ما را آماج تيرهاي خود قرار داده بود، بهاييت با شيوه‌هاي خاص خود در حال جذب جوانان ما به سوي خود بودند، شهيد كلاهدوز تمام هم و غم خود را صرف مجادله و مخالفت با اين طيف وسيع تبليغات آلت دست حاكميت ظلم كرد. پس در دوران اوجگيري انقلاب، فعالانه در تمامي صحنه‌ها حضور مي‌يابد و با ورود امام به ايران، بر فعاليت‌هاي خود مي‌افزايد. مواقعي كه افسر نگهبان مي‌شد دفتر وقاعي روزانه را مي‌ديد و چيزهايي را كه مهم بودند براي گروه مي‌آورد تا تجزيه و تحليل كنند و خط مشي بعدي كشور و مبارزات را تعيين كنند. تا جايي كه در شب 21 بهمن 57، متوجه نقل و انتقالات مشكوكي در سطح پادگان‌، و متوجه نقشه‌هاي فاجعه‌آميز آنها مي‌شود. از اين رو شب،پست نگهباني را از افسر نگهبان تحويل مي‌گيرد و به هر وسيله‌اي خود را به اتاق تيمسارها مي‌رساند و متوجه نيت پليد آنها مي‌گردد. سپس از پادگان خارج مي‌شود و خبر را به بيت امام مي‌دهد و به پادگان باز مي‌گردد و تا صبح مشغول بيرون آوردن سوزن چكاننده تانك ها مي‌شود و بدين ترتيب بزرگترين توطئه رژيم را مبني بر گلوله‌باران فرودگاه، مجلس، مركز راديو و تلويزيون، ميدان ارگ، راه‌آهن و بيت امام را عقيم مي‌گذارد. با سقوط رژيم، تسخير پادگان‌ها به دست مردم و اعلام همبستگي ارتش با مردم، شهيد كلاهدوز كه مرد ميداندار عرصه عشق بود در پي آن شد كه با تمامي نيرو از اين ثمره گرانبها نگاهباني كند. پس او بيدارتر از پيش، انقلاب را پاس مي‌داشت و از حريم اسلام و انقلاب، مراقبت و محافظت بيشتري مي‌كرد. او با اراده‌اي خلل ناپذير، شب و روز از وسايل، ابزار و ادوات پادگان‌ها حفاظت مي‌كرد و در دستگيري سران رژيم، نقش مؤثري داشت. در زماني كه عده اي دم از انحلال ارتش مي‌زدند ايشان سخت مخالفت كرد و با اطاعت از فرمان حضرت امام (ره)، كار سازمان بخشيدن به ارتش را برعهده گرفت. گروهي كه هسته مركزي آن با همت والاي كلاهدوز، اقارب‌پرست و تني چند از نظاميان متعهد و نيروهاي انقلابي تشكيل گرديد و ارتش مكتبي از رهاوردهاي شايان توجه اين ستاد بود. نقش مؤثر و كارساز شهيد كلاهدوز تنها در حوزه عمل اين كميته خلاصه نمي‌شد بلكه او به همراه شهيد منتظري و شهيد نامجو واحدي از نيروهاي انقلابي را در گارد سابق تشكيل داد و خود بهترين مشاور مطلع و آگاه براي آنها بود. همكاري او با سپاه از قبل از تشكيل سپاه بود. او به همراهي شهيد منتظري و تني چند از نيروهاي متعهد تشكيلاتي به نام «پاسداران انقلاب» را ايجاد كرد. هنگامي كه سپاه به صورت منظم به عنوان يك نهاد به امر حضرت امام (ره) ايجاد گرديد، كلاهدوز جزء اولين كساني بود كه با ميل و رغبت خود به سپاه روي آورد و به عنوان يكي از اعضاي شوراي عالي سپاه انتخاب شد. بايد او را به حق از بنيانگذاران و از محورهاي اصلي سپاه دانست. نقش او در لحظه لحظه هاي اين نهاد مقدس مشهود است. با آن اعتقادات عميق از همان ابتدا، امر مهم آموزش را در سپاه از طرف نماينده شوراي انقلاب برعهده گرفت و در نتيجه فعاليت‌هاي چشمگير، قائم‌مقام فرمانده سپاه گرديد. او از جمله كساني بود كه توانست سپاه را در مقابل تمامي توطئه هاي داخلي و خارجي حفظ كند و پس از مدتي ارتش و سپاه به همت او و يارانش به عنوان دو بازوي توانمند انقلاب شدند. شهيد كلاهدوز معتقد بود كه سپاه بايد نيروي منظم زميني و هوايي داشته باشد و به پيروي از همين نيات،‌موفق شد با كمك افراد متخصص و متعهد طرح تشكيل يگان هوايي را در سپاه تهيه كند. اين يگان، در شهريورماه 1366 به فرمان حضرت امام به عنوان نيروي هوايي سپاه رسماً تشكيل و گسترش يافت. كلاهدوز دريافته بود كه آمريكا درصدد ترفندهاي جديدي براي ضربه‌زدن به اسلام است. از اين رو مسأله جنگ‌هاي پارتيزاني و آموزش آنها را براي اعضاي سپاه پيشنهاد كرد و سپس در پي جذب نيروهاي نخبه در سپاه شد. زيرا معتقد بود سپاه به افراد متعهد و متخصص براي افسري نياز دارد و براي اين منظور از هيچ كوشش و تلاشي فروگذار نكرد. وادي ششم زندگي او، دوران جنگ تحميلي و دفاع مقدس است كه او در اوج توطئه‌ها، دسيسه تمامي كفر را بر ملا مي‌سازد تا از پلكان عرش الهي با نردبان عشق بالا رود و هر پله را با خون خود رنگين كند تا زردي چهر‌هاش را با سرخي شهادت، صبغه‌اي الهي بخشد. در عمليات شكستن حصر آبادان، كه با فرمان صريح حضرت امام (قدس سره) آغاز شد، شهيد كلاهدوز نقش بسزايي داشت. كلاهدوز هرگز ارتباط خود را با ارتش قطع نكرد و براين اساس جلسات متعددي با افراد رده بالاي ارتش و سپاه برگزار مي‌كرد و در نزديك شدن اين دو نهاد مردمي، تأثير بسزايي داشت. شهيد كلاهدوز عاشق مطالعه بود و بيشتر اوقات فراغت خود را صرف ورزش و مطالعه مي‌كرد. به ساده‌زيستن علاقه زيادي داشت. تدوين اساسنامه تشكيلاتي سپاه از جمله مواردي است كه شهيد در آن نقش بسزايي داشت و زماني كه مقرر شد براي سپاه آرم و علامتي در نظر رگفته شود، وي معتقد بود بايد با صاحب‌نظران مشورت شود در اين زمينه سهل‌انگاري را جاي نمي‌دانست. اهل افراط و تفريط نبود. برخوردهايش كاملاً حساب‌شده و سنجيده بودند. حالت تعادل ايشان در زندگي مي‌تواند سرمشق و الگوي خوبي براي ساير برادران سپاه باشد. او عنصري آگاه و در تمام زمينه‌ها فعال، كنجكاو و نمونه بود. راستي، درستي و صداقت در كارها، رفتار و گفتارش جلوه‌گر بود. اطاعت او از امام در حد تعبد بود؛ زيرا او خود را از صميم قلب مطيع اوامر امام مي‌دانست و مي‌كوشيد حركات و سكناتش با خواسته‌هاي حضرت امام مطابقت كامل داشته باشد. بسياري از دوستان و همرزمان وي معتقدند كه او عصاره و خلاصه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است و مجموع ويژگي‌هايي كه انقلاب براي يك سپاهي و يك پاسدار اسلام قائل است در او گرد آمده بود. او از تظاهر و خودنمايي پرهيز داشت و در انجام وظايف اجتماعي، اعتقادي و مذهبي مي‌كوشيد كارها را بدون ريا و تنها به خاطر رضاي خدا انجام دهد و همين صفت حسنه او بود كه باعث شد همسايگانش متوجه نشوند كسي كه در همسايگي آنها زندگي مي‌كند قائم‌مقام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي است. همين امر باعث شده بود كه تمامي اهل محل و همسايگان انقلاب اسلامي است. همين امر باعث شده بود كه تمامي اهل محل و همسايگان انگشت حسرت به دهان گيرند كه چرا او را بهتر و بيشتر نشناخته‌اند. در انجام فرمان‌هاي الهي پايبند بود و تحت هيچ شرايطي از انجام آن، شانه خالي نمي‌كرد. در محيط خانواده آرام و متين بود چنانكه همه او را دوست مي‌داشتند. در كارها بسيار جدي و مطمئن بود و احساس مسئوليت مي‌كرد. مردم‌دار، خوش‌فكر، مؤدب و پاكيزه بود و براستي كه خلوص و ادب و رفتار او مي‌تواند براي همگان سرمشق و الگوي خوبي باشد. وقتي خبر شهادتش به سپاه رسيد عده‌اي از بچه‌ها مي‌گفتندكه سپاه يتيم شده است. با اينكه قائم مقام سپاه بود هرگز راضي نمي‌شد برايش نگهبان و محافظ بگذارند و با سعي و تلاش فراوان دوستان، قبول كرد كه مسلح شود. كم مي‌خوابيد، كم مي‌خورد و كم حرف مي‌زد. مديريت صحيح و پشتكار و خستگي‌ناپذيري، سعه صدر و تحمل زيادي در ناملايمات و شدايد داشت. سنگ صبور همه بود. بي‌توقع، بي‌ريا و عاشق و مخلص و جوانمرد بود. از هيچ كس گله نمي‌كرد و با انجام كوچكترين خطايي، فوراً عذرخواهي مي‌كرد. در مشكلات صبور بود و ديگران را دلداري مي‌داد. روحيه شهادت‌طلبي داشت و مي‌كوشيد آن را در ديگران نيز تقويت كند. آري جامه زيباي شهادت، تنها به تن آنان برازنده و مقبول است كه كليد آن را داشته باشند. اين كليد در دست كساني قرار دارد كه عشق را وادي اول و آخر خود پندارند و در راه رسيدن به معبود از همه چيز و همه كس و تعلقات دنياي خود دل بركنند. سرانجام شهيد كلاهدوز در تاريخ 7/7/1360 در فاجعه سقوط هواپيما، پروانه‌وار پروبال سوخته با شهادت به جمع ياران قديمي‌اش شهيد باهنر، رجايي، شهيد بهشتي و ديگران مي‌پيوندد و در جوار آنان و شهيدان صدر اسلام جاي مي‌گيرد
  13. فرمانده قرارگاه شمال غرب (حمزه سیدالشهدا)وفرمانده لشگر 23 نوهد( ارتش جمهوری اسلامی ایران) در سال 1315 در خانواده‌اي متعهد و مؤمن در« تهران» ديده به جهان گشود. دوران كودكي را با تحصيل در مدرسه سپري نمود و درسال 1336 با اخذ مدرك ديپلم وارد دانشكده افسري شد. در سال 1339 با درجه ستواندومي فارغ‌التحصيل گشت و يك سال بعد دوره مقدماتي را به پايان رساند. پس از آن، در اولين دوره «رنجر»، «دوره‌هاي عالي ستاد فرماندهي»، «دوره‌هاي چتربازي و تكاوري» در داخل و خارج كشور، شركت نمود و تمامي اين مراحل را با موفقيت پشت سر گذاشت. او با وجود محيط نامناسب جامعه، پله‌هاي رشد و تكامل را، در پناه ارزشهاي اسلامي سپري نمود. پس از طلوع جاودانه انقلاب، به درجه سرهنگي ارتقاء يافت و فرماندهي «يگان جنگهاي نامنظم در قرارگاه سيدالشهداي ارتش» را بر عهده گرفت. شهيد آبشناسان با تشكيل سپاه، نيروهاي جديد را در «آموزشگاه سعد آباد» تحت تعليم خود قرار داد و در سال 1363، مطابق حكم رسمي «قرارگاه رمضان»، فراهم نمودن زمينه‌هاي آموزش جنگهاي نامنظم سپاه به وي واگذار گشت. با پذيرفتن اين مسئوليت، تاكتيهاي جنگهاي چريكي را به برادران سپاهي، بسيجي و همرزمان خود آموزش داد و شاگردان بسياري در اين زمينه‌ها تربيت نمود كه همه آنها، در ميدان مبارزه به زيبايي افتخار آفريدند. در آغاز جنگ تحميلي، خاك جبهه جنوب، با صلابت گامهاي او، آشنا شد كه همانند بسيجي‌اي ساده، در بزم عمليات پيرانشهر، سردشت و بانه، حماسه آفريد و با رشادتهاي خود، يادش را در تاريخ خونين دفاع مقدس و قلبهاي ملت ايران، به تصوير كشيد. وي كه از همرزمان و ياران نزديك شهيد «محمد بروجردي» بود، در حاليكه فرماندهي لشگر 26 نوهد، فرماندهي قرارگاه حمزه و لشگر 33 نيروهاي مخصوص را بر عهده داشت، در سال 1364، همزمان با عمليات قادر، در منطقه «لولاند» بر اثراصابت تركش، شربت شيرين شهادت را نوشيد و آسمان جبهه را به شميم پايداري در مكتب اسلام، انقلاب و امام راحل، معطر ساخت.
  14. hamed_713

    كجايند مردان بي ادعا

    وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران در سپيده‌دم روز 26 خرداد سال 1329 هجري شمسي پا به عرصه هستي نهاد. قدمش مايه بركت و خير براي خانواده بود و وجودش روشني بخش جانشان. قبل از اينكه به مدرسه برود، پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا كرد. پدرش از هواداران آيت الله «كاشاني» روحاني مبارز و مشهور نهضت ملی شدن نفت ایران بود. جواد در محيط ساده خانواده آموخت كه معيار اصلي و هدف واقعي زندگي تجمل و رفاه نيست، بلكه غير از ماديات، ارزشهاي والاتر و برتر ديگري نيز وجود دارد. به همين دليل در طول زندگي خود هيچ‌گاه اجازه نداد، وسيله براي او هدف شود. شوق آموختن و علاقه به اينكه جواد بتواند خودش كتاب بخواند و خط بنويسد، باعث شد كه پدر زودتر او را در دبستان نام نویسی کند. دبستان اسلامي که جواد درآن درس می خواند، از شهرت خاصي در خاني‌آباد برخوردار بود. مدير و معلمان مدرسه به اين کودک لاغر اندام اما با هوش كه مي‌توانست بيشتر آيات و سوره‌هاي كوچك قرآن را كه از پدرش آموخته بود، بخواند؛ علاقه شديدي داشتند و تا پايان دروه ابتدايي اجازه ندادند، خانواده‌اش او را از آن مدرسه به مدرسه ديگري منتقل كنند. قبل از ورود به مدرسه، نام شهيد« نواب صفوي» را شنيده بود، نام «غلامرضاتختی» را نيز در دبستان از ساير دانش‌آموزان شنيد. اين دو الگوي كودكي جواد بودند و اگرچه جواد نتوانست جسم خود را پرورش دهد اما از نظر روحي، روحيه‌اي مقاوم و نيرومند پيدا كرد. يك شب جواد در مسجد محله شگفتي آفريد. ماجراي آن شب را، بعد از گذشت سالها، هنوز قديمي‌ترهاي خاني‌آباد به ياد دارند. در آن ايام، معمولاَ سرشب برق محلات تهران قطع مي‌شد و مومنين مجبور مي‌شدند قبل از وقت مسجد را ترك كنند. آن شب به محض اينكه برق قطع شد، جواد بلافاصله باصداي كودكانه خود شروع به خواندن دعاي كميل كرد و مانع ترك مسجد شد. در دوره دانش‌آموزي جواد در دبستان، در فاصله بين سالهاي 1332 تا 1336 اوضاع سياسي و اقتصادي كشور نيز دگرگون شد و حوادثي روي داد كه زمينه‌ساز قيام خونين 15خرداد 1342 در ايران شد. البته اين وقايع در جنوب شهر بيشترين تاثير را بر جاي گذاشت و بر وضع خانواده تندگويان نيز تاثير مستقيم داشت. در چنين وضعيتي، جواد با معدل بيست، دوره دبستان را پشت سر گذاشت و آماده ورود به مراحل بالاتر تحصیلی شد. در حالي كه نفر دوم با معدل 16 قبول شده بود و اصولاَ در آن زمان خصوصاَ در مدارس جنوب شهر، سطح نمرات دانش‌آموزان بالا نبود. لذا معدل بالاي جواد در منطقه سروصدا به راه انداخت و جواد تندگويان در سراسر مناطق جنوب شهر تهران نفر اول شناخته شد و جايزه گرفت. وضع مالي پدر جواد همچون بقيه مردم نجيب جنوب شهر بود. از يكسو ركود كسب و كار و از سوي ديگر مخالفت با رژيم و بحران مالي شديد، او را به شدت تحت فشار قرار داده بود. دوران كودكي و نوجواني جواد، چه در دبستان و چه در هنگام تحصيل در دبيرستان و دانشكده رنگي از رفاه نداشت. او بيشتر خرج تحصيل خود را در دوران دبيرستان، از راه كاركردن و تدريس خصوصي رياضي، عربي و زبان انگليسي تأمين مي‌كرد. جالب اينجاست كه با همان بدن ضعيف در حد مقدورات خود هيچ‌گاه اجازه نداد ظالمي برمظلومي بتازد و هميشه مدافع مظلومان بود و با همان بدن شكننده، مقاومتي حيرت‌انگيز در مقابل دژخيمان ساواك از خود نشان داد و بازجويان و شكنجه‌گران خود را، بعد از تحمل هشت ماه شكنجه، مجبور كرد به شكست خود اعتراف كنند. تحصيل او در دبيرستان اسلامي «جعفري» مصادف با قيام خونين پانزدهم خرداد 1342 بود. شاه قصد داشت به آمريكا امتيازات بيشتري براي غارت منابع ايران بدهد و هستي ملت را يكسره بر باد دهد. او اين كارها را به بهانه رسيدن به دروازه‌هاي تمدن بزرگ صورت مي‌داد. از جمله براي اتباع آمريكا، حق كاپيتولاسيون يا حق قضاوت كنسولي داده بود و قصد داشت تحت عنوان آزادي زنان و اعطاي حقوق به آنان، بعضي از مواد قانون مشروطه را ملغي و به جاي آن قوانين دلخواه آمريكا و مخالف با اسلام را جايگزين كند. در تاريخ دهم ذيقعده‌الحرام 1382 اعلاميه‌اي از سوي امام خميني(ره) در مخالفت با رژيم منتشر شد. پدر جواد طبق معمول تعدادي از اين اعلاميه‌ها را به دست آورد و در بازار تهران پخش كرد و نسخه‌اي از آن را نيز به خانه آورد و به جواد داد. اين اعلاميه و تلگرافي كه به مناسبت چهلم فاجعه قم از طرف امام خميني(ره) انتشار يافته بود، تحول عميقي در روحيه اين نوجوان سيزده‌ ساله به وجود آورد و او را يكسره دگرگون كرد. دگرگونی که باعث شد او تا آخرین نفس و آخرین قطره خونش سربازی فداکار و رزمنده ای شجاع برای امام خمینی(ره) باشد و جانش را فدای عقیده الهی اش کند. اكثر شبها، با قدم‌هاي كودكانه‌اش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد بينايي و هيات بني‌فاطمه و فاطميون درخاني‌آباد مي‌رفت. ساكت و آرام در گوشه‌اي مي‌نشست و به نماز خواندن مومنان نگاه مي‌كرد و گوش او به تدريج با دعا و گفتار عالمان دين آشنا شد. هنوز به دبستان نرفته بود كه در صف نماز جماعت در كنار پدر و پدربزرگ خود ايستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ايستادگي در مقابل هرچه غيرخدايي، را آموخت. در كنار پدر و پدربزرگش در جلساتي كه بعد از هيات به گونه‌اي خصوصي برگزار مي‌شد، شركت داشت و با مبارزه مكتبي آشنا شد و تا آخرين دقايق حيات پرافتخارش از مبارزه دست نكشيد و مسجد و هيات را ترك نكرد. مهندس «تندگويان» با وجود اينكه امتياز لازم را براي اعزام به خارج به عنوان سهميه بانك ملي به دست آورده بود، در مصاحبه به دليل اينكه مذهبي ومتعصب شناخته شد، كنار گذاشته واز اعزام او به خارج از کشور برای تحصیل ممانعت به عمل آمد. ايشان با توجه به علاقه‌اي كه داشتند، در سال 1354 به تحصيل در دانشكده «نفت» در «آبادان» مشغول مي‌شوند و فعاليت‌هاي اسلامي و انقلابي خود را در انجمن اسلامي اين دانشكده دنبال مي‌كنند. پس از انقلاب با توجه به سوابق انقلابي مهندس تندگويان، ايشان از سوي شهيد رجايي به عنوان وزير نفت به مجلس معرفي شدند. 40 روز بعد شهيد تندگويان كه به قصد تشويق و تقدير كاركنان شجاع تاسيسات نفتي از يك راه فرعي عازم آبادان بودند، مورد تهاجم مزدوران صدام قرار گرفتند و به اسارت دشمن درآمدند. او پس از تحمل سالها اسارت وسخت ترین شکنجه ها در زندانهای مخوف عراق در حکومت دیکتاتوری صدام به درجه رفيع شهادت نائل آمد. منبع:"shohda.gov.ir
  15. مهدی باکری در سال 1333 شمسی در میاندوآب به دنیا آمد. با ورود به دانشگاه مرحله‌ی جدیدی از زندگی علمی و سیاسی او آغاز شد. در همان سال‌ها به طور جدی پا در عرصه‌ی مبارزات سیاسی و انقلابی گذاشت. مطالعه‌ی کتاب ولایت فقیه امام خمینی نقش مهدی در شکل‌گیری شخصیت او بر جا گذاشت. او در دانشگاه درس خواندن و یاور دانشجویان و بیرون از دانشگاه یک دانشجوی پر شور و حال و واقف به اوضاع و احوال زمان بود. او و دوستانش نقش مهمی در بر پایی تظاهرات شهر تبریز در پانزدهم خرداد 1354 و 1355 داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی به اداره‌ی امنیت برده شد اما چون مدرکی علیه او نداشتند تحت نظر آزاد شد. بعد از گرفتن مدرک مهندسی برای ادامه مبارزه از محیط دانشگاه خارج شد. در سال 1356 به عنوان افسر وظیفه به خدمت سربازی رفت و به تهران مأمور شد. در بحبوحه‌ی انقلاب مهدی به فرمان امام خمینی از پادگان گریخت و به ارومیه بازگشت. در این دوران مخفیانه زندگی می‌کرد و نیروهای جوان را سازماندهی و تربیت کرد. با پیروزی انقلاب مهدی نقشی فعال در سازماندهی سپاه پاسداران داشت. مدتی هم دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. او در سال 1359 ازدواج کرد و روز بعد از عقد به سوی جبهه شتافت. در منطقه ی غرب سمت فرماندهی سپاه را به عهده گرفت. همان روزها بود که علی صیاد شیرازی به کردستان آمد و با مهدی آشنا شد. مهدی پس از شرکت در عملیات‌های مختلف و پاکسازی ضد انقلاب، به منطقه‌ی جنوب کشور رفت و معاونت تیپ نجف اشرف را به عهده گرفت. در عملیات فتح‌المبین، در منطقه‌ی رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و پس از آزاد سازی خرمشهر دوباره مجروح شد. با تشکیل تیپ عاشورا فرماندهی این تیپ را به عهده گرفت. در عملیات حماسی خیبر که در جزیره ی مجنون بر پا شد برادرش به شهادت رسید. در روزهای آخر اسفندماه 1363 عملیات بدر آغاز شد. مهدی و نیروهایش ضربات مهلکی بر ارتش عراق می‌زنند. در روزهای 25 اسفند ماه مهدی و همرزمانش در مقابل عراقیها مقاومت کردند. هر چند فرماندهان ارشد سپاه سعی کردند مهدی را به عقب بازگردانند توجهی نکرد و سرانجانم با اصابت گلوله‌ای به سرش به سختی مجروح می‌شود و هنگام بازگشت به عقب موشکی به قایق آنها اصابت می‌کند و پیکر آنها راهی دریاها می شود. تولد و كودكی به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك) وارد جریانات سیاسی شد. فعالیتهای سیاسی – مذهبی پس از اخذ دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد. شهید باكری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل كشور فعال شود. شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت. ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد. شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیتهای شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد. نقش شهید در دفاع مقدس شهید باكری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یكی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله كمتر از یك ماه در عملیات بیت‌المقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود. در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه كمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت كند. در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌كرد. در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیك آزاد شد. شهید باكری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یك، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار، در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد. در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت: من به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود. تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت. برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد. نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتكهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر كسی پوشیده نیست. در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به كندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و عارفی واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت. بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر همه برادران تصمیم خود را گرفته‌اند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاكید می‌كنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید كه رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید كرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده كینم. هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شالم حال ما می‌گرداند. اگر از یك دسته بیست و دو نفری، یك نفر بماند باید همان یك نفر مقاومت كند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم كه این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اصاعت از فرماندهی است. تا موقعی كه دستور حمله داده نشده كسی تیراندازی نكند. حتی اگر مجروح شد سكوت را رعایت كند، دندانها را به هم بفشارد و فریاد نكند. با هر رگبار سبحان‌الله بگویید. در عملیات خسته نشوید. بعد از هر درگیری و عملیات، شهدا و مجروحین را تخلیه كرده و با سازماندهی مجدد كار را ادامه دهید. حداكثر استفاده از وسایل را بكنید. اگر این پارو بشكند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد. با همین قایقها باید عملیات بكنیم. لباسهای غواصی را خوب نگهداری كنید. یك سال است دنبال این امكانات هستیم. مهدی در شب عملیات وضو می‌گیرد و همه گردانها را یك یك از زیر قرآن عبور می‌دهد. مداوم توصیه می‌كند: برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عج) را زمزمه كنید. دعا كنید كه كار ما برای خدا باشد. از پشت بی‌سیم نیز همه را به ذكر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحریض و تشویق می‌كند. لشكر عاشورا در كنار سایر یگانهای عمل كننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شكستن خط دشمن می‌شود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود می‌پردازد. در مرحله دوم عملیات، از سوی لشكر عاشورا حمله‌ای نفس‌گیر به واحدهایی از دشمن كه عالم فشار برای جناح چپ بودند، آغاز می‌شود. حمله‌ای كه قلع و قمع دشمن و گرفتن انتقام و قطع كامل دست دشمن از تعرض به نیروها در جناح چپ ثمره آن بود. ویژگیهای اخلاقی شهید باكری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداكار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام می‌دانست و سعی می‌كرد زندگی‌اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام(ره) گوش می‌داد، آنها را می‌نوشت و در معرض دید خود قرار می‌داد و آنقدر به این امر حساسیت داشت كه به خانواده‌اش سفارش كرده بود كه سخنرانی آن حضرت را ضبط كنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه بدست آورند. او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است،‌باید جلو چشمان ما باشد تا همیشه آنها را ببینیم و از یاد نبریم. شهید باكری از انسانهای وارسته و خودساخته‌ای بود كه با فراهم بودن زمینه‌های مساعد، به مظاهر مادی دنیا و لذایذ آن پشت پا زده بود. زندگی ساده و بی‌ریای او زبانزد همه آشنایان بود. با تواناییهایی كه داشت می‌توانست مرفه‌ترین زندگی را داشته باشد؛ اما همواره مثل یك بسیجی زندگی می‌كرد. از امكاناتی كه حق طبیعی‌اش نیز بود چشم می‌پوشید. تواضع و فروتنی‌اش باعث می‌شد كه اغلب او را نشناسند. او محبوب دلها بود. همه دوستش می‌داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آنها عشق می‌ورزید. می‌گفت: وقتی با بسیجیها راه می‌روم، حال و هوای دیگری پیدا می‌كنم، هرگاه خسته می‌شوم پیش بسیجیها می‌روم تا از آنها روحیه بگیرم و خستگی‌ام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجی‌ها مسئولیم، برای حفظ جان آنها اگر متحمل یك میلیون تومان هزینه – برای ساختن یك سنگر كه حافظ جان آنها باشد – بشویم، یك موی بسیجی،‌ صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت. با وجود اندوه دائمش، همیشه خندان می‌نمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان. حجت‌الاسلام والمسلمین شهید محلاتی در مورد شهید باكری اظهار می‌دارند: وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده و باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود. همسر شهید باكری در مورد اخلاق او در خانه می‌گوید: باوجود همه خستگی‌ها، بی‌خوابی‌ها و دویدن‌ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می‌شد و اگر مقدور بود در كارهای خانه به من كمك می كرد؛ لباس می‌شست، ظرف می‌شست و خودش كارهای خودش را انجام می‌داد. اگر از مسلئله‌ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می‌كرد با خونسردی و با دلایل مكتبی مرا قانع كند. دوستان و همسنگرانش نقل می‌كنند: به همان میزان كه به انجا فرایض دینی مقید بود نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه‌های شب از خواب بیدار می‌شد، با خدای خود خلوت می كرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می‌خواند. خواندن قرآن از كارهای واجب روزمره‌اش بود و دیگران را نیز به این كار سفارش می‌نمود. شهید باكری در حفظ بیت‌المال و اهیمت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر می‌داشت و از نوشتن با خودكار بیت‌المال – حتی به اندازه چند كلمه – منع می‌كرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی كه مندرسترین لباس بسیجی را مدتهای طولانی استفاده می‌كرد مورد اعتراض قرار می‌دادند، می‌گفت: تا وقتی كه می‌شود استفاده كرد، استفاده می‌كنم. همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاكید می‌كرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشكر بعد از هر عملیات به منزلشان می‌رفت و از آنان دلجویی می‌كرد و در رفع مشكلات آنها اقدام می‌كرد. او می‌گفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت‌ترین زندگی‌هاست. نحوه شهادت بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند. این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنه‌های كارزار وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می كرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی كه پیكر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست. او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(ع) و كوله‌باری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باكری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره كرده است كه: چه كنم كه تهیدستم، خدایا قبولم كن. شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره می‌كند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌كند و از زبان شهید می گوید: خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت. این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است كه تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوك معنوی به آن دست یافته بود.
  16. جاي ديگه هم نبود. تكراري نيست بخونيد. :? :lol: :?
  17. توي فروم هواپيماهاي نظامي كه نبود.حالا اگه جاي ديگه بوده متاسفانه من نديدم. :lol: با اين حال دوباره خوندنش خالي از لطف نيست. :?
  18. [align=center][/align] در شرايطي كه هوز جنگنده هاي نسل پنجم به طور كامل وارد خدمت نشده اند نيروي هوايي آمريكا پروژه پژوهشي را شروع كرده براي بررسي طزاحي بمب افكن نسل هفتم B.3 اين بمب افكن قرار است براي سالهاي 2035 وارد ميدان شود شايد هم تا 2050 طول بكشد اين نويد آينده اي حولناك است چون پيشبيني بمب افكني براي دونسل آينده نويد دهنده ي رشد سريع تكنولوژيست اين بمب افكن قرار است بتواند هم با سرنشين و هم بدون سرنشين پرواز كند كامپيوتر ماموريت آن بايد بسيار باهوش باشد تا بتواند در برابر خطرات احتمالي از خود واكنش نشان دهد اين هواپيما به معناي واقعي ضد رادار است در ضمن سرعت پيمايشي آن هم بيش از 2.7 ماخ و تا 10 ماخ است(B.2 كه اكنون فعال است سرعتش زير سرعت صوت است) قرار است B.3 بتواند به هرنقطه اي از جهان در كمتر از سه ساعت و بدون سوختگيري هوايي برسد و اما نياز هاي استراتژيك ببينيد آمريكا بيشترين بار مسوليت بمب افكنهايش بعهده ي بمب افكن هاي فوق سنگين B.52 است كه با وجودي كه ضد رادار نيست اما بيشترين ميزان محموله را ميتواند حمل كند براي ماموريت هايي كه نياز به سرعت عمل و پنهانكاري دارند از B.1 استفاده مي كند و در ماموريت هاي ويژه از B.2 بايد توجه كنيد نگهداري بمب افكنها بسيار هنگفت وهزينه بر است به طور مثال امسال در بودجه نيروي هوايي آمريكا قرار است بمب افكن هاي سبك F.117 را بازنشسته و از رده خارج كنند چون با وجود ارزش ضد راداريشان نگهداري آنها نميصرفد و يا آمريكا كلا 20 فروند بمب افكن B.2 سفارش داد(هركدام 2 ميليارد دلار) ولي هزينه كمر شكن پرواز آن(هر پرواز در حدود 1 ميليون دلار) باعث شد اكنون بيش از 12 فروند فعال نباشد كه آن هم تا حداكثر 2020 فعال خواهد بود بمب افكنهاي B.52 با وجودي كه بيش از 50 سال عمر دارند هنوز بصرفه ترين گزينه براي نيروي هوايي بشمار مي آيند و گفته مي شود تا 2050 هم در خدمت خواهند بود امكان زيادي دارد B.1 ها هم تا 2050 در خدمت باقي بمانند اما بمب افكنهاي B.2 باوجودي كه پيشرفته تر هستند بزودي از رده خارج خواهند شد بنا بر اين نيروي هواي تا سال 2030 الا 2050 نياز به جايگزيني بمب افكنهايش با يك بمب افكن فوق مدرن كه در عين كارامدي كم هزينه بوده و بتواند هم با خلبان و هم بدون خلبان پرواز كند و بدون محدوديت به هرجا برود ديگر بحثي كه در مورد اين بمب افكن مطرح است امكان هوا فضا پيما بودن آن است يعني بتواند همچون شاتل ها از جو خارج شود كه در اين صورت اولين فضاپيماي مسلح خواهد بود يعني بتواند حتي ماهواره ها را نيز هدف قرار دهد و يا حتي كار شاتل هايي همچون X.33 را به انجام رساند بايد توجه داشت بهر صورت اين بمب افكن چندان ارزان نخواهد بود چون فقط 35 ميليون دلار هزينه تحقيقات اوليه آن است در مورد تسليحات گفته هاي در مورد افكان نصب ليزر هوابرد در آن براي نابودي اهداف(در مورد ليزر هوابرد بعدا شرح خواهم داد) ويا استفاده از امواج مايكرو ويو(HPM) در آن شنيده مي شود كه در صورت واقعيت بايد فيلم هاي علمي تخيلي با سلاح هاي ليزري را جدي بگيريم بهرصورت B.3 پرنده اي خواهد بود كه اوج نبوق و خلاقيت را در خود داشته باشد و نمادي كامل از سلاح هاي جنگي حولناك در آينده اي كمتر 50 سال است. منبع: http://kharkovhavafaza.blogfa.com
  19. تا كي مي خوايم به اين خيال بافي ها دامن بزنيم.؟خدا مي دونه. :? اين عكسها از روي ماكت گرفته شده.هيچ F-16 اي در ايران وجود نداره.اين يكي دو مورد هم اوراق شدند و بلا استفاده. :lol:
  20. شنيده شده كه ايران دنبال ساخت و يا بهينه سازي كبراهاي خود به سطح سوپر كبراست.البته من هنوز تاييد هيچ مسئولي رو نشنيدم. :| :|
  21. دوستان راجع به مسائل دفاعي در برابر اقدامات دشمن هم صحبت كنيم.مثلا در برابر بمباران گسترده مراكز ثقل چه بايد بكنيم؟
  22. عجب هواپیمای باحالی :| جالب بود دستت درد نکنه :|
  23. مسکو، 14 اسفند، خبرگزاری «نووستی»/اعلامیه های متخاصمانه مقامات واشنگتن در باره امکان حملات هوایی به مراکز هسته ای و دیگر اهداف نظامی در خاک ایران، تهران را مجبور ساخته که به سرعت به استحکام دفاع ضد هوایی خود مشغول شود. FinTimes.ru اطلاع داد که اسراییل نیز در این میان با اشاره به اینکه هر زمان ممکن است به مراکز هسته ای ایران حمله کند، معرکه را داغتر ساخته است. ایران برای تقویت دفاع ضد هوایی خود در حاشیه تنش های روز افزون در منطقه و مقابله با غرب در خصوص برنامه هسته ای خود، به روسیه و چین بعنوان صادر کنندگان هواپیمای نظامی جهت تعویض جنگنده های قدیمی آمریکایی خود نگاه می کند. هم مسکو و هم پکن از تفسیراخبار رسانه های گروهی در مورد اینکه ایران برای عقد قرار داد خرید جنگنده های "سوخو-30" و جنگنده چینی " J-10" تلاش دارد، خودداری می ورزند. اما تحلیلگران اشاره می کنند که تهران به برنامه ملی مدرنیزه کردن نیروی هوایی خود مشغول شده است. براساس گزارشات تایید نشده ایران مذاکرات را در مورد خرید 250 فروند "سوخوی-30"، و 40 فروند " J-10" انجام داده است. در صورت امضا، این قرارداد بزرگترین معامله صادراتی "سوخوی-30" خواهد بود. اساس نیروی هوایی ایران را هواپیماهای قدیمی تشکیل می دهند. در حالت کنونی آنها نمی توانند در مقابل نیروهای هوایی مدرن ایستادگی کنند. "سوخوی-30" شکاری- بمب افکنی است که می تواند عملا تمامی وظایف محوله در چارچوب هر گونه مناقشه نظامی را حل کند. به غیر از این هواپیمای مذکور به طور گسترده ای صادر شده و در بازار جهانی شهرت مثبتی کسب کرده است. صدها نمونه از این جنگنده در اختیار نیروی هوایی هند، مالزی، الجزایر، چین، ونزوئلا، اندونزی و ویتنام قرار دارد. بخش اعظم هواپیماهای نیروی هوایی ایران از F-14 ، F-4 "فانتوم" و F-5s تشکیل شده است. این هواپیماها هنوز هم در شرایطی هستند که دفاع ضد هوایی تقریبا متناسبی را تامین کنند و در حالت تئوری می توانند به پایگاه های نظامی اصلی آمریکا در عراق نیز برسند در حالیکه آنها در شرایط دستیابی به اهداف در خاک اسراییل نیستند. اما در صورت تحویل جنگنده های روسی و چینی، ایران به برتری در حریم هوایی منطقه دست خواهد یافت. منبع: اين گزارش در تعدادي از سايت هاي نظامي و سياسي نقل شده . :| اما من از مجله هوايي گرفتم تا راجع بهش صحبت كنيم. :|
  24. اکه مایل بودید درباره روشهای جنگی حزب الله بحث کنیم :| :| :lol: