adelkhoje

Members
  • تعداد محتوا

    299
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    11

تمامی ارسال های adelkhoje

  1.       امپراطوری هون   هون ها قبایلی بودند که در همسایگی چینیها ، مغول ها و آریایی ها و شرق میانه زیست می کردند . چینی ها مدت ها پیش در حدود قرن نهم و هشتم قبل از میلاد آنها را به نام «هیونگ نو» می نامیدنده اند ؛ این قبایل در مناطق اوردوس و در شمال شانسی و هوپی میزیستند طبق افسانه‌های چینی، دیوار بلند چین برای دورنگه داشتن آن‌ها از چین ساخته شد..   هون ها در طول قرن ها از یک طرف با چینی ها و از طرف دیگر با مغول های ژوان ژوان در زد و خورد بوده ، مردم دامدار و صحرانورد بودند . دانشمندان ، این قبایل را که به شکل کوچی زندگی می کردند ، اجداد ترکمن ها دانسته اند . «گیگر» خصوصیات و شمایل آن ها را چنین ترسیم می کند : «مردم کوتاه قد و تنومند هستند که سر گِرد و بزرگ دارند . صورت شان پهن و گونه هایشان برجسته ، پرده های بینی آنها از یک دیگر دور است . سبیل انبوهی دارند ، ولی ریش ندارند و فقط یک مقداری پشم خشک برچانۀ آن ها آویزان است .   گوش های درازی دارند که سوراخ شده حلقۀ ای به آن آویزان است . معمولاً سرآن ها تراشیده است و فقط یک مقداری موی بر فرق سر خود باقی می گذارند . ابروان آن ها و دیدگانشان بادامی و شکل و مردمک چشمان شان فروزان است . جامۀ فراخی بر تن دارند که تا نیمۀ ساق پی شان را مستور می دارد . طرفین مسدود می دارد و کلاه آن ها نیز از پوست است . برای جلوگیری از سرما آستین جامه ها از طرف مچ به شدت بسته است پاپوش آن ها چرمی است ، شلوار پهن و فراخ آنها در حدود این جامه فراخ و بلند دارای شکاف است ، کمربندی این جامه را بر تن نگه می دارد و دو سر کمربند بر طرف جلو آویزان است ، یک شنل کوتاهی که از پوست می باشد ، دوش آنها را مچ پا تسمه یی بسته شده است ،جعبه محتوی کمان به کمربند بسته شده و در قسمت جلو ران چپ آویزان است ترکش نیز به کمربند بسته شده و در موازات کمر است ، نوک تیرها به طرف راست بدن قرار دارد .       نگاره ای از سربازان قوم هون     نگاره هون‌ها در جنگ دشت کاتالینی‌ها، نگاره نقاش فرانسوی، آلفونه ماری آدولف دنویل.     به طوریکه میبینیم ، این سیما ها و تصاویر لباس و خصوصیات دیگر را در جانشینان ترکی آنها در قرن های بعدی ملاحظه میکنیم . این قبایل مردم صحرا نورد و دامدار بودند و بصورت دودمان و قبایل پراکنده در آسیای مرکزی و شرقی زندگی چادرنشینی داشتند . با افزایش جمعیت و رمه ها ، آنها که همیشه در جست و جوی مراتع سر سبز و مساعد بودند . چنین زندگی ،قبایل مذکور را به مهاجرت و هجوم در قلمروهای غنی ، متمول و ثروتمند همجوار تحریک می کرد. این است که آنها با متحد شدن چندین قبایل به نوعی یک شده  و مهاجرت های عظیمی را آغاز نمودند و کشورهای چین ، ماورالنهر ، خراسان ، فارس ، روم ، روسیه و حتی اروپای شرقی مورد حمله آنها قرار می گرفت .     مناطق که مورد هجوم قوم هون قرار گرفتند       قلمرو هون‌ها از استپ‌های آسیای میانه تا آلمان امروزی و از دریای سیاه تا دریای بالتیک گسترده‌بود. ستاره سبز نشانگر محل احتمالی «پایتخت» آتیلا در مجارستان امروزی است.     هون ها از نظر چینی ها و هندی ها و غیره در دوران قدیم قوم غالب و فاتح محسوب می شدند ، گله و رمه اسب ، گاو ، گوسفند و شتر وضع زندگی و سکون و مهاجرت آن ها را تعیین می کرد . آنها با تمامی این رمه و حیوانات و بار اثاثیه شان در یک زمان جابه جا می شدند و از مناطق گرمسیر به مناطق سرد سیر و بلعکس آمد و شد میکردند ؛ از گوشت و شیر تغذیه مینمودند و لباس آنها اکثراً از پوست حیوانات بود و در زیر چادرهای نمدی که «یورت» می گفتند ، سکونت داشتند .مذهب وکیش شان«شامانیزم» بود که مبتنی بر آن «تنگری» (آسمان) را پرستش می کردند و کوه ها را مقدس می دانستند.   دانشمند آلمانی »گیگر» که در مورد کتاب  مقدس «اوستا» و عصر اوستا پژوهش های علمی را به سر رسانیده است ، به این باور است که «خیون» یاد شده در اوستا در حقیقت امر به «هون ها» هستند که در همسایگی ایرانیها میزستند و طایفه سوارکار وصحرا نورد بودند . بنابراین نگارش مورخ چینی «سوماته سین» هونها در نیمه دوم قرن سوم قبل از میلاد بصورت یک ملت متحد و قوی در آمده ، خطر احتمالی را برای دولت چین ایجاد کرده بودند . چینی ها این خطر احتمالی را سال ها پیش احساس نموده بودند . بنابراین ، برای مقابل دربرابر حملات این صحرا نوردان بود که چینی ها در مرزهای شمالی خود مقدمات استحکامانی را بنیاد نهادند و ساختار لشکرکشی خود را تغییر دادند ، بدین معنی که ارابه های سنگین و ثقیل خود را به سواران سریع الحرکه مبدل نموده و لباس نظامیان خویش را که جامه های بلند و طویل بود ، مانند هونهای صحرا نورد به شلوار کوتاه و آزاد تبدیل کردند .       لشکر هون در استفاده از کمانداران و سواره نظام در نبرد های شان تبحر خاصی داشتند     کمان سلاح اصلی سربازان ارتش هون   هونها که مردمان سوارکار و در تیراندازی با کمان نظیر نداشتند ، غفلتاً بطور ناگهانی در کشورها و سرزمین های مجاور پدیدار میشدند و قبل از اینکه مقامات و حاکم های محلی به دفاع پرداخته باشند ، ثروت و مال و دارایی آنها به یغما میبردند و اگر مورد تعقیب قرار می گرفتند ، از تاکتیک های معمولی خود استفاده می کردند و دشمن را خوار و زبون می ساختند .   تاتکتیک آنها طوری بود که دسته های تقعیب کننده را نخست با جنگ و گریز به مناطق غیر مسکونی صحرا ها و مرغزارها میکشاندند و سپس خودشان در نقطۀ معینی ایستگادگی می کردند و دشمنان خود را مورد هدف تیرهای فراوان (تیرباران) قرار می دادند . زمانی ضربت آخری را میزدندکه دشمن از فرط خستگی و تشنگی روحیه اش را سخت باخته بود . این روش جنگی که تحرک سواره نظام و مهارت تیراندازی آنها بود . در قرن های بعدی نیز در اخلاف آنها استفاده شده و باعث پیروزی آنها بر دشمن می شد . بنابرهمین تاکتیک ها بود که دولت های شکوهمند و با قدرت چین نیز از سرکوب قطعی این قبایل عاجز میماندند .   محققین می گویند که زبان هونها ترکی بود و هنر و صنعت آنها با خصوصیات و حالات آنها مطابقت داشت . از آنها زین و برگ اسب ، قلابها ، الواح ، کمربندها ،قمچینو غیره آثار کشف شده و درروی آنها صورت جانوران نقش گردیده است . از آنها تیرکهای چادر و خیمه را که انتهای انرا به شکل شاخ گوزن میساختند ، یافت شده و هنرشان از هنر آسوری ها ، یونانی ها و چینی ها متاثر است .   هونها برای نخستین بار درپایان قرن سوم قبل از میلاد در همان زمانی که در چین ، سلسله  «تزین» حکمروایی داشت ، به مثابه قدرتی مخفوف ظاهرگردیدند و با دولت چین و یوچه ها به زد و خورد پرداختند . آنها تحت رهبری موسوم به «تئومان» شروع به کشورگشایی نمودند . ابتدا به یوچه ها حمله ورد شده و آنها را عقب راندند . هونها در سال (۲۰۲-۲۰۶ ق.م) از جنگهای داخلی که باعث ضعف و فتورچین شده بود نهایت استفاده را کرده و برخی از مهمتین ایالت های چین را تصرف کردند . اگرچه موسس سلسلۀ «هان» امپراطور «کائوتی» به آنها تاخت ، ولی نتوانست آنها را تعقیب و بکلی ازبین بردارد . با شکست یوچه ها (این دودمان بعداً به نام کوشانی ها در افغانستان وهندوستان امپراطوری بزرگی ترتیب دادند) بر اهمیت و نقش هونها در منطقه افزوده شد و آنها بر هردو طرف صحرای «گوبی» تسلط پیدا کردند و امپراطوری بزرگی را در قبال چین تاسیس نمودند . اقامتگاه امپراطوری آنها یکی در ناحیه «اورخون» و دیگری در پای دیوار بزرگ چین قرار داشت . لشکر سواره نظام هونها به خاطر دست یابی به راه ابریشم شریان اقتصادی آن زمان را در اختیار خود قرار گرفتند .   با شکست کامل یوچه ها اهمیت هونها در منطقه بالا رفت و آنها مستقیماً امپراطوری «هان» چین را تهدید می کردند و جاده ابریشم را زیر نظارت و کنترل خود گرفتند در سال ۱۴۲ ق.م به دیوار عظیم چین حمله بردند و تا پایتخت چین پیشروی کرده و حتی قصر امپراطور چین را به آتش کشیدند ، اما در وقت در زمان امپراطوی «ووتی» (یکی از امپراطورهای دودمان هان) هونها شکست خورده ، نوزده هزار تلفات دادند و نظارت و کنترل جاده ابریشم را نیز از دست دادند .از سال ۶۰ قبل از میلاد یک سلسله جنگهای داخلی هونها را بسیار ضعیف نمود . در این زمان دو نفر از هونها داعیه پادشاهی داشتند ، در سال ۵۱ ق.م یکی از آنها از امپراطوری چین طلب کمک کرد و در سال ۴۹ ق.م بر رقیب خود پیروز شد و تحت الحمایگی چین ار پذیرفت ؛ اما رقیب مغلو وی به منطقه چو و تلاس رفته اساساً سلطنت دیگری را نهاد . اما چینی ها در سال ۳۶ ق.م به آنها حمله نمودند و آنها را باز هم به طرف غرب عقب راندند .   از این به بعد در میان قبایل هون بدون اتفاقی قلمرو آنها به چنین سلطنت نشین کوچک و جداگانه تقسیم شد . در سال ۴۸ قبیله هون عصیان کرده ، اطاعت شان را به چین اظهار داشتند و بدین ترتیب سلطنت نشین هون های جنوبی را تحت حمایت امپراطوری چین تشکیل دادند این سلسله تا وقتی که چین قوی بود ، دوست و متحد امپراطور چین بودند ، ولی هنگامیکه در قرن چهارم میلادی چین دچار ضعف و انحطاط شد ، به یکی از تهدید کننده ها و دشمنان چین تبدیل شدند . هون های جنوبی بنابر فشار «سین پی» ها رو به جنوب رانده شده در دوران پادشاهی سلسله «هان» به سواحل شط زرد و مرغزاران اردوس پناه آورده بودند و همواره به طرف جنوب میرفتند و آن طرف دیوار عظیم جای میگرفتند . وضع چین در این زمان آشفته بود و آتش و جنگ های داخلی در آنجا مشتعل و سلسله هان در شرف انقراض بود . پادشاه هونها بر خود لقب «لیو» که نام بزرگترین امپراطور چین بود ، گذاشت . در سال ۳۰۴ یکی ازسران هونها شانسی چین مستقر شد و از طرف دربار چین و سلسله «تزن» به عنوان «چان یو» (پادشاه پنج ملت) نامیده شد . در سال ۳۰۸ میلادی همین «لیو وان» به سرکردگی پنجاه هزار نفر سرباز هون ، خود را در «تایوان» امپراطور به حق و وارث سلسله هان معرفی نمود و سلسله هان شمالی شناخته شد . پسر و جانشین او در سال ۳۱۱ میلادی پایتخت چین شهر «لیوانگ» را تصرف نمود و امپراطور چین را اسیر گرفت و امپراطوری محبوس به سفت سقا در دربار وی خدمت می نمود .   فاتح و کشورگشای هون مدتی در چین شمالی مقام ارجمندی داشت و اما بعد از وفات وی در سال ۳۱۹ جانشینان وی توانستند فقط قسمت شمال غربی ایالات و کشورهایی که تسخیر کرده بودند ،حفظ کند . غیر از اینها هون های شمالی که بدون شک از نژاد ترک بودند ، در ناحیه اورخون و سواحل ینیسی سکونت داشتند ، سلطنت نشین بودند . اما به این سلسله از سه طرف ضربه زده می شد : ار یک طرف هون های جنوبی و غربی رقیب آنها بودند و از طرف دیگر امپراطوری چین و قبایل «سین پی» که اصلاً مغول بودند ، همیشه با این ها در زد و خورد بودند . این سلسله در سال ۱۵۵ میلادی به واسطه همین سین پی ها مغلوب و منکوب شدند و بدین ترتیب در اورخون تسلط مغولان جانشین تسلط هونها شد .   هونهایی که در سال ۴۹ ق.م از امپراطوری چین شکست خورده و به طرف غرب مهاجرت نموده بودند ، تا اواخر سده چهارم میلادی در حالت سکوت زندگی داشتند و در این سه قرن تاریخ آنها نیز مجهول است . اما در چهارمین قرن در حدود سالهای ۳۷۰ -۳۷۵ میلادی بار دیگر سر بالا کردند و غوغای عظیمی را در آسیا و اروپا به راه انداختند . در این سالها هونهای غربی به سرکردگی سرداران مشهور چون «بالامیر» و «آتیلا» از دریای ولگا و دریای دون عبور نموده داخل اروپا شدند و در مجارستان کنونی اقامت کردند و دست به تسخیر اروپا زدند .       آتیلا   آتیلا که در زمان حیاتش بزرگ‌ترین امپراتوری را در اروپا، از رود اورال تا دانوب داشت. در زمان فرمانروایی‌اش وی یکی از مخوف‌ترین دشمنان امپراتوری‌های روم غربی و شرقی بود. رومیان به او لقب تازیانه خداوند داده بودند و به او باج می‌دادند تا کاری به کار رم نداشته باشد. آتیلا در آغاز به ایران حمله کرد و با شکست مواجه شد. حمله‌ای که او در سال ۴۴۱ میلادی به امپراتوری روم شرقی کرد باعث شد تا تصمیم به حملات بیشتری به سوی غرب بگیرد. وی در اروپا شهرهای بسیاری را نابود و غارت کرد.در نهایت، در جنگ دشت کاتالانی‌ها، به دست فلاویوس آییتیوس کشته شد. در این جنگ، رومی ها و آلانی‌ها به مصاف با هون‌ها رفتند.   هون ها در ناحیه بین رود وُلگا و دشت های مجارستان می زیستند، از آغاز سدهٔپنجم به تاخت و تازهای فراوان و پُرسودی در حوالی رود دانوب دست زدند، بنابراین، در حدود ۴۴۵ تا ۴۴۰ میلادی، دربار آتیلا به تجمل و زیبائی آراسته بود، شماره اسیرانی که می گرفتند بسیار بود، هر دو زبان یونانی و لاتین در دربار تکلم می شد، و دبیرانِ رومی تبار رویدادهای خارجی را همواره به آگاهی خان می رساندند، آتیلا، زرد رنگتر از بیشتر افراد قومش بود، ساده می زیست و بی رحمی و خشونت نژادش را با ذوق دیپلوماسی، نازک کاریهای حقوقی و حتی آداب دانی در می آمیخت، بی گمان راضی بود که با همسایگانش پیوندهای نیکو داشته باشد تا آزادانه بتواند خواربار و ساز و برگش را از منابع امپراطوری فراهم آوَرد، در ۴۴۰ میلادی معاهده‌ای با قسطنطنیه برای تحویل دام بسته شد و آتیلا عنوان شهروند رومی گرفت ولی پرداخت وجه دامها آن‌قدر عقب افتاد که در ۴۴۸ میلادی آتیلا به ناچار از دانوب گذشت، فیلیپولیس را گرفت و رهسپار پایتخت شد که امپراطور با وعدهٌ غرامت و حقوق او را از پیشروی بیشتر باز داشت، سال بعد تمامی این شرط ها نقض شد و ناممکن نیست که آتیلا را تشویق کردند که رو به غرب نماید.       آتیلا از یکی از نسخه‌های کتاب اِدای شاعرانه.   مرگ عموی آتیلا به نام روگیلا (راگا و یا روا) در سال ۴۲۴ میلادی موجب شد که او به همراه برادرش بلدا (یا بودا) که فرزندان مونجوک بودند کنترل امپراطوری هون را به دست بگیرند. آتیلا دو بار به بالکان لشکر کشید و پیش از شکست در نبرد چالون از گل (فرانسه امروزی) تا اورلئان پیش رفت؛ وی در ۴۵۲ امپرطور روم غربی والنتینای سوم را از پایتختش راونا بیرون راند و به قسطنطنیه و رم رسید وی از تاختن به این دو شهر خودداری ورزید. در مارس ۴۵۱ میلادی، آتیلا همراه هفتاد هزار جنگجو و خانواده هایشان از راین گذشت و ژرمنهای وحشت زده را از پیش رویش می راند، زیرا وحشیگری های قومش در گُل از یادها نرفته بود، مِس، تروا، پاریس، و اورلئان فرو افتادند، در بهار سال بعد آتیلا کوشید به ایتالیا بتازد، نیروهایش سبک بودند زیرا تنها برای کسب غنیمت می آمدند، ارتش او آکویلیا را با خاک یکسان کردند که ساکنانش به ناچار به مرداب ریالتو (خاستگاه ونیز) پناه بردند، هنگام پیشروی به سوی رم به هیئت سفیران پاپ لئوی یکم برخوردند، مذاکرات پیش می رفت اما آتیلا توقف ناپذیر می نمود، پیش از این سوگند یاد کرده بود که اسبش را در رودخانه های اسپانیا آب بدهد، این بار بخت با اروپا مهربان بود، آتیلا در بهار سال ۴۵۳ ناگهان مُرد، امپراطوریش بی درنگ فرو ریخت و اردوهایش به سوی دریای آزوف پس نشستند.   منشا نام آتیلا دقیقاً معلوم نیست چون اطلاعات بسیار کمی درباره اسامی هون‌ها موجود است. ممکن است این نام از کلمه آتیل که در آلتایی قدیم به معنی آب و نیز نام رود ولگا در زبان ترکی است، ایجاد شده باشد. (همچنین این نام را با آتالیق -به معنی پدرخوانده- که عنوانی مهم در قبایل ترک بوده مقایسه کنید) مورخ لهستانی نام آتیلا را بصورت آگویلا بکار برده که معنی کلمه آگوا در زبان لاتین آب است. برخی هم معتقدند که نام آتیلا از ترکیب کلمه ایتلت مجاری (به معنی قاضی) یا آتا در زبان گوتی (آتا -به معنی پدر-از زبان ترکی وارد این زبان شده‌است) با پسوند تصغیر ایلا ایجاد شده‌است. نوشته‌های تاریخی نشان می‌دهد که نام آتیلا در اروپای مرکزی قبل از آتیلای هون نیز رواج داشته‌است. نام آتیلا در زبانهای مختلف به شکل‌های متفاوتی مورد استفاده قرار می‌گیرد بعنوان مثال:       دیدار پاپ لئو کبیر و آتیلا   در زبان انگلیسی: Ætla , Attle و Atlee در زبان ایتالیایی: Attila در زبان‌های اسکاندیناوی: Atli و Atle در زبان آلمانی: Etzel در زبان مجاری: Attila، Atilla و Etele در زبان ترکی: Attila، Atila و Atilla در زبان قزاقی: Edil     شمشیر آتیلا   نقل است که آتیلا شمشیری داشت به نام مارس که معتقد بود این شمشیر را خدای جنگ، مارس، به او هدیه کرده‌است داستان از این قرار است که روزی در دوران جوانی در دشتی تنها بود که طوفانی برپا شد. او برای پناه بردن به مکانی امن هراسان می‌دوید تا خود را به سرپناهی برساند. در همین حین در مقابل پایش رعد و برقی بر زمین نشت و آنچه باقی گذاشت یک شمشیر بود با لبه‌ای پهن که آن‌را مارس نام نهاد.   مرگ آتیلا   آتیلا که در شب زفاف آخرین ازدواجش با ایلدیکو که زنی جوان و زیبا از گوتها بود در اثر خونریزی بینی و به روایتی خونریزی داخلی فوت کرد. هون‌ها جنازه آتیلا را در سه تابوت درون هم قرار دادند تابوت اول که جسد درون آن قرار داشت از طلا، تابوت دوم که تابوت طلایی را درون خود جا داده بود از نقره و سومین تابوت که تابوت نقره درون آن جای می‌گرفت از فولاد بود. تابوت آتیلا را در بستر رود تیزا دفن کردند. آتیلا آن چنان محبوب مردم خود بود که در عزای او به جای اشک ریختن رگهای خود را می‌زدند و خون خود را می‌ریختند.     نوادگان آتیلا   آتیلا فرزندان بسیاری داشت از میان فرزندان او سه تن از پسرانش به نامهای اللاک، دنگیز (دنیز) و ارناخ بر سر تصاحب تاج و تخت پدر به جنگ با یکدیگر پرداختند که این نزاع با پیروزی اللاک همراه بود. امروزه ادعاهایی در مورد انتساب برخی پادشاهان به آتیلا مطرح می‌شود یکی از این ادعاهای معتبر و قابل اثبات، ادعای انتساب تزارهای بلغارستان به آتیلاست. ادعای دیگری که بسیار رایج اما اثبات نشده‌است، انتساب شارلمانی-بنیانگذار امپراطوری مقدس روم – به آتیلا است.   وجهه آتیلا در میان ملل مختلف   در بیشتر کشورهای اروپای غربی وی نمادی از بیرحمی و تجاوزگری است. بر عکس برخی تاریخ‌نگاران وی را پادشاهی بزرگ و شریف دانسته‌اند. آتیلا در فرهنگ مجارها و ترکها و فرهنگهای وابسته یک قهرمان است. در افسانه‌های اسکاندیناوی نیز از آتیلا به نیکی یاد شده‌است. در منظومه‌های حماسی آلمانیها آتیلا دیگر یک بلای آسمانی نیست. او پادشاهی است صلح‌جو که میلی به مبارزه و کشور گشایی ندارد. در سرود نیبلونگن این امر بوضوح دیده می‌شود. در قزاقستان نیز آتیلا یک قهرمان است و بانک ملی این کشور تصویر او بر روی سکه‌های ۱۰۰ تنگه‌ای حک نموده‌است.     سرانجام هون‌های غربی   پس از مرگ آتیلا هون‌ها وارد جنگ داخلی شدند به مرور زمان اتحاد خود را از دست داده، تجزیه شده، به مسیحیت گرویده و در قلب اروپا محو شدند؛ هر چند بسیاری از بلغارها و مجارها امروز خود را هون می‌دانند و هزاران نفر در بالکان معتقدند که بازماندهٔ مستقیم آتیلا هستند — ادعایی که آنقدرها هم که به نظر می‌آید بعید نیست از آنجا که آتیلا تعداد زیادی همسر و فرزند داشته‌است.اخیراً گروهی ۲۵۰۰ نفری در مجارستان با امضای درخواست و تقدیم آن به پارلمان این کشور خواستار ثبت هون بعنوان یکی از گروههای قومی مجارستان شدند. این گروه ۲۵۰۰ نفری که خود را هون می‌دانند با رهبری گیورگی کیسفالودی خواستار شناسایی خود به عنوان اقلیت قومی و برخورداری از حقوق فرهنگی هستند. زبانشناسان زبان چوواشیُ، زبان رسمی جمهوری خودمختار چواشیا در روسیه را نزدیک‌ترین بازمانده زنده به زبان هونی می‌دانند.     منابع :   رنه گروسیه ، کتاب امپراطوری صحرا نوردان ، ص ۵۶ ص ۵۷ ،ص۵۸،ص۵۹،ص ۶۳،ص گیگر و دیگران عصراستا ، ترجمه مجید رضی،ص ۲۷۲ تاریخ لاروس، کتاب یکم، قرون وسطی، صفحه ۲۹۳ تاریخ لاروس، کتاب یکم، قرون وسطی، چاپ اول ۱۳۷۸ صفحات ۲۹۳ و ۲۹۴ رئیس‌نیا، رحیم، «آذربایجان در سیر تاریخ ایران از آغاز تا اسلام»، ص ۵۲۸٫ قسمتی :https://fa.wikipedia.org/wiki/آتیلا
  2.       کتاب هنر جنگ ، اثر سون تزو     معرفی سون تزو    سون‌تسی (به چینی:孫子؛ پین یین:Sūn Zǐ) (زاده ۵۴۴، مرگ ۴۹۶ (پیش از میلاد)) نویسنده چینی کتاب هنر رزم (به چینی:兵法) بود. این کتاب چینی باستانی اثر بسیاری بر فن جنگ گذارد. او همچنین یکی از نخستین واقع‌گرایان در نگره رابطه‌های فرامیهنی بود.نام راستین او سون وو (به چینی:孫武؛ Sūn Wǔ) بود و سون تسی که معنای استاد سون را می‌داد لقب افتخاری او بود. خود وو در زبان چینی معنای جنگی را می‌دهد. سون تسی را همچنین با نام محترمانه چانگ چینگ (به چینی:長卿؛ Cháng Qīng) نیز می‌خوانند.   سون تسی در سده ۶ (پیش از میلاد) در ایالت وو در کشور چین یک ارتشتار بود. وی همدوره با اندیشمند چینی کنفوسیوس بود. او از یک خاندان نجیب زاده بی‌زمین بود که در دگرگونی‌های تاریخی چین جایگاه خود را از دست داده‌بودند. سون تسی برعکس بسیاری از هم‌رسته‌های خود که به آموختن دانش می‌پرداختند، رو به مزدوری و جنگ آورد. او به خدمت هلو که سرگرم جنگ با ایالت چو بود درآمد. او که همیشه در آرزوی آشتی و زندگی‌ای آرام بود با پایان پیروزی بر چو به ناگاه ناپدید شد.   کتاب او که در چینی Sunzi bingfa (سونتسی بینگفا) خوانده‌می‌شود و معنای شیوه‌های جنگی یا روش‌های به کارگیری نیروها را می‌دهد نخستین بار در ۱۷۲۲ به فرانسوی برگردان‌شد و این نخستین باری بود که این کتاب به زبانی اروپایی برگردان‌می‌شد. نام این کتاب در فرانسوی Art Militaire des Chinois گذارده‌شد و این نام در گزینش نام انگلیسی کتاب درآینده-The Art of War- اثرگذارد. این کتاب یکی از خواستنی‌ترین مجموعه‌های جنگی در تاریخ بوده‌است. در نزد چینیان باستان این کتاب شیفته‌کننده و یکی از مهم‌ترین‌های کتاب‌ها در ادبیات چینی‌است. گفته می‌شود که مائو تسه‌دونگ و ژوزف استالین هردو در هنگام جنگ این کتاب را می‌خوانده‌اند. ابن کتاب با نام هنر جنگ با ترجمه حسن حبیبی به فارسی منتشر شده‌است.(برای دانلود کتاب به لینک مراجعه کنید)       نام راستین سون تزو ،«سون وو» بود و سون تسی که معنای استاد سون را می‌داد لقب افتخاری او بود   استفاده از ماموران مخفی   سون تزو می گوید :     1- وقتی یک لشکر صدهزار نفره آماده و به جنگی دور دست فرستاده می شود هزینه ای که مردم تحمل می کنند ، به اضافه مبالغی که خزانه می پردازد هر روز به هزار سکه طلا می رسد . در داخل و خارج کشور ، هیجان و اضطراب و آشفتگی حاکم می شود و مردم در اثر ایجابات و اقتضاات حمل و نقل از پای در می آیند و کارهای هفتصد هزار خانواده مختل می گردد .   ساسائو می گوید :   "در ایام قدیم هشت خانواده یک مجتمع تشکیل می دادند ، وقتی یکی از آن ها مردی را به ارتش می فرستاد ، هفت خانوادۀ دیگر به امور خانواده هشتمی می رسیدند . بنابراین وقتی یک لشکر صد هزار نفری بسیج می شود . هفتصد هزار خانواده دیگر قادرنخواهند بود کارشخم زنی و بذرپاشی خود را بطور کامل به انجام رسانند."   2- کسی که چندین سال در برابر دشمن می ایستد تا درجنگی سرنوشت ساز ، پیروز گرد ولی بدلیل آنکه برای دادن درجه و عناوین افتخار آمیز و پرداختن چند صد سکه طلا رو ترش می کند ، از وضعیت دشمن بی خبر می ماند ، کاملاً از انسانیت بدور است . چنین آدمی بوئی از فرماندهی نبرده است و به هیچ وجه پشتیبان حاکم خود نیست و برپیروزی دست نمی یابد .   3-بنابراین شهریار و فرمانده آگاه هربار که دشمن دست به عمل می زند او را شکست می دهند . و اگر اهمیت کارهای انجام یافته از حد معمولی فراتر می رود علت آن وجود اطلاعات قبلی است .     هوین هسی می گوید :   "در کتاب شعائر سلسله شو در فصل افسران نظامی عنوان «مدیرجاسوس ملی» ذکر شده است . افسرمذکور عملیات سری را در خارج از کشور اداره می کرده است ."   4- آنچه با اطلاعات قبلی معنون می شود ، از ارواح ، الهگان واز قیاس با حوادث گذشته و از محاسبه استخراج و استنباط نمی شود . بایستی این اطلاعات را از آدمیزادی گرفت که وضعیت دشمن را می شناسد .   5- بنابراین از پنج نوع مامور مخفی می توان استفاده کرد : ماموران بومی ، داخلی ، دوجانبه ، از بازکردنی و متحرک (پرنده) .   6- وقتی این پنج نوع مامور همگی همزمان در حال عمل باشند و هیچکس به طرز کارآنها آگاه نباشد ، «کلاف مقدس» خوانده می شوند و گنجینۀ حاکم رامی سازند .   7- ماموران بومی مورد استفاده ، از اتباع کشور دشمن هستند.   8- ماموران داخلی مورد استفاده از کارمندان دشمن هستند.   تومو می گوید :   "در طبقۀ کارمندان ، افراد شایسته ای هستند که عزل شده اند افراد دیگری هستند که در اثر ارتکاب خطا و اشتباه به مجازات رسیده اند ، و جاسوسانی هستند که در آرزوی مال و منال اند ،و کسانی هستند که به اشتباه ، مدتی مدید در کارهای کوچک نگاه داشته شده اند ، وکسانی که هستند که به پست ها و مقامات مسئولیت دار نرسیده اند و کسانی هستند که تنها خواستشان استفاده از دوره های شلوغی و آشفتگی به منظور توسعۀ قدرت شخصی شان است . و افرادی هستند که دو چهره دارند : متلون و دو رو و حیله گرند و همواره منتظرند ببینند باد از کدام طرف می وزد . در همه این موارد شما می توانید مخفیانه وضعیت مادی آنها را مورد تحقیق و تجسس قرار دهید و به آن ها طلا و ابریشم عطا کنید و بدین ترتیب آنها را به خود وابسته سازید ، آنگاه برای اطلاع از وضعیت واقعی دشمن و آگهی از نقشه هائی که در این کشور علیه شما ریخته است از آن ها استفاده کنید . علاوه بر این افراد مذکور می توانند موجب نفاق و اختلاف میان حاکم و وزیران وی شوند ، و کاری کنند که در میان آنها ، تفاهم کامل برقرار نباشد ."   9- مامور دوجانبه مورد استفادۀ ما ، از میان جاسوسان دشمن برگزیده می شوند .   لی شو آن می گوید :     "هنگامیکه دشمن جاسوسانی می فرستد تا دربارۀ کارهائی که می کنم یا نمی کنم کاوش و جست و جو نمیاد من با دست و دل بازی تمام بدانها رشوه می دهم و آنها را بازمی گردانیم و بدینسال به ماموران ویژه خود مبدلشان می کنم."   10- ماموران «از سربازکردنی» از زمره جاسوس های خود ما هستند ، ما عمداً به این گروه اطلاعات ساختگی می دهیم .   تویو می گوید :     "اطلاعاتی را که در واقع غلط هستند ، از زیر دست خود رد می کنیم و کاری می کنیم که ماموران ما به این اطلاعات آگهی بیابند . هنگامیکه این ماموران در سرزمین دشمن کاری می کنند ، توسط دشمن دستگیر می شوند و مسلماً ، این اطلاعات غلط را به دشمن می دهند . دشمن این اطلاعات را باور می کند و درنتیجه آمادگی هائی بوجود می آورد. ولی این طبیعی است که ما در جهت دیگری عمل خواهیم کرد ، در نتیجه دشمن جاسوسان را خواهد کشت . "   شانگ یو می گوید :     "در سلسله ما ، سائو ، رئیس ستاد کل ، روزی ، محکومی را بخشید و وی را بصورت راهب در آورد و یک گلوله کوچک ، شمع بوی خوراند و اورا به نزد «تانگوها» فرستاد به محض ورود ، راهب دروغین را بزندان افکندند . وی با کسانیکه وی را دستگیرکرده بودند از این گلوله شمعی سخن گفت . گلوله نیز در مدفوع وی پیداشد. «تانگوها»پس از بازکردن نامه ای را که سائو رئیس ستاد کل به مدیربرنامه ریزی های استراتژیک خود نوشه بود خواندند (وبراساس آن عمل کردند و...) رئیس وحشیان که از خود بی خود شده بود ، وزیر و راهب جاسوس را کشت . روش اینست . ولی ماموران از سربازکردنی تنها در یک جهت به کار گرفته نمی شوند گاه نیز مامورانی می فرستم تا منظور امضای قرار داد صلح با دشمن ملاقات کنند و سپس دست به حمله می زنم . "   11-ماموران متحرک (پرنده) مامورانی هستند که اطلاعات میاورند.   تویو می گوید :     "مردانی باهوش ، مستعد و محتاط را برمی گزینیم که بتوانند با کسانیکه در اردوی دشمن هستند و با حاکم و اشراف کشورصمیمی اند ، رفت و آمد داشته باشند . این افراد می توانند تحرکات دشمن را ملاحضه کنند و از عمل و نقشه های وی مطلع شوند . وقتی که از وضعیت واقعی خبر گرفتند و ما را آگاه می سازند . به این مناسبت آنها را «مامورمتحرک» می نامند "   تومو می گوید :   "این ها مامورانی هستند که می توانند بروند و بیایند و گزارش هایی تسلیم کنند . برای جاسوسان متحرک ، بایستی ، افرادی را استخدام کرد که باهوشند ولی قیافه اای ابله دارند و علیرغم قیافۀ مظلوم خود بی پروا می باشند و مردانی چابک ، جدی ، جسور و دلیر که با کارهای پست قطع رابطه کرده اند قادرند گرسنگی و سرما و چرک و کثافت و تحقیر را تحمل کنند . "   12 - در میان تمامی کسانیکه در ارتش جزو اطرافیان فرمانده کل هستند ، هیچکس به اندازۀ ماموران مخفی به اون نزدیک نیست و میزان مزد و پاداش هیچکدام به اندازه پاداش ماموران مخفی زیاد نیست و از میان مسائل ، هیچکدام محرمانه تر از مسائل مربوط به عملیات مخفی نمی باشد .     مه ئی یائو شن ، می گوید :     "ماموران مخفی تعلیمات خود را در زیر چادرفرمانده دریافت می کنند ، به او نزدیند وبا وی در حد صمیمیت می باشند ."   تومو می گوید :     "مسائل ، مسائل محرمانه هستند که وسیله انتقالشان از راه دهان به گوش است ."   13- کسیکه آگاه و محتاط و انسان عادل نباشد ، نمی تواند ماموران مخفی را مورد استفاده قرار دهد . وکسیکه ظریف و چابکدست نباشد نمی تواند حقیقت را از زیر زبان آنها بیرون بکشد .   تومو می گوید :     "قبل از هرچیزی بایستی خصلت جاسوس ارزیابی شود و تعیین گردد که آیا وی صادق و قابل وثوق است و واقعاً باهوش است یا نه . پس از آن می توان وی را به کار گرفت . در میان ماموران ، هستند کسانیکه تنها هدفشان ثروتمند شدن است ، بی آنکه حقیقتاً در صدد شناسائی وضعیت دشمن باشند و این افراد به خواسته های من با حرف های توخالی پاسخ می گویند در این موارد بایستی زرنگی و حیله گری را به کار بیندازیم . پس از این مرحله است که میتوانیم حقیقت و یا کذب گفتارهای جاسوس را ارزیابی کنیم و میان آنچه مطابق با واقع است و آنچه منطبق با واقع نیست ، فرق بگذاریم . "   مه ئی یائو شن می گوید :     "در برابر جاسوسی که آلت دست دیگری شده است ، احتیاطات لازم را بکار ببرید ."   14- در حقیقت موضوع ظریفی است و حقیقتاً ظریف است . هیچ جا نیست که در آن جاسوسی مورد استفاده قرار نگیرد .   15- اگر نقشه های مربوط به عملیات مخفی ، پیش از موقع کشف شود . مامور و تمام کسانیکه وی با آنها حرف زده است بایستی به قتل برسند .   شن هائو می گوید :   "می توان آنها را کشت تا دهانشان بسته شود و دشمن سخن آنها را نشنود ."   16-بطور کلی ، اگر می خواهید ، نیروهای مسلح را بکوبید ، و به شهرها حمله کنید و اشخاص را بکشید ، بایستی که نام فرمانده پادگان ، افسران ستاد ، ماموران اجراء ، دربانان و محافظان را بدانید . بایستی به ماموران خود دستور دهید که در این باب به تفضیل کسب اطلاع کنند .   تومو می گوید :     "اگر بخواهیم حمله کنیم باید افراد مورد استفاده دشمن را بشناسیم . و بدانیم که آیا این افراد آگاهند و یا ابله ، ملایمند یا خشن ؟ وقتی این صفات و خصوصیات ارزیابی شد ، مقدمات را فراهم می کنیم ."   17- شناختن ماموران دشمن که به منظور جساسوی علیه شما می آیند و اجیرکردن و به خدمت خود درآوردنشان اهمیت فراوان دارد. تعلیمات لازم را به آن ها بدهید و مواظب آنها باشید بدین ترتیب ماموران دوجانبه استخدام می شوند و مورد استفاده قرار می گیرند .     شان یو می گوید :   "مامور دوجانبه در میان هموطنان خود کسانی را که مال پرستند و کارمندانی را که با بی مبالاتی انجام وظیفه می کنند می شناسند . ما می توانیم اشخاص را به خدمت خود در آوریم ."   19-بدین ترتیب مامور از سربازکردنی با اخبار غلط به نزد دشمن فرستاده می شود تا این اخبار را به دشمن منتقل کند .     شانگ یو می گوید :     "نظر به اینکه ماموران دوجانبه می دانند که دشمن در چه موارد و زمینه هائی ممکن است فریب بخورد ، ماموران از سربازکردنی را می توان برای انتقال اخبار غلط در همین زمینه ها فرستاد ."     20 - و بازبه همین ترتیب ماموران متحرک در موقع مقتضی مورد استفاده قرار می گیرند .     21- حاکم باید از فعالیت 5 نوع مامور ، بطور کامل آگاه باشد این آگهی می بایست از طریق مامور دوجانبه برسد و به همین سبب لازم است که با این افراد با نهایت دست و دل بازی رفتار شود .   22-روی کارآمدن سلسله «یین»مدیون فعایت «ئی شیه» بود که «هسیا»ها خدمت می کرد و «شو»ها به کمک «لویو»که در خدمت «یین»ها بود به قدرت رسیدند .   23- از این رو تنها حاکم روشن بین و فرمانده ارزنده ای که می توانند اشخاص هوشمند را مورد استفاده قرار دهند ، در اجرای کارهای بزرگ موفقند . اهمیت عملیات سری در جنگ ، اساسی است و برپایه این عملیات ارتش یک یک حرکات خود را سامانی می دهد .     «شیالین» می گوید :   "ارتشی که فاقد ماموران مخفی است درست نظیر آدمی است که چشم و گوش ندارد ."       سائو سائو یکی از پادشاه های معروف رمان عاشقانه های سه پادشاهی ، ملقب به پادشاه جنگ   اطلاعات بیشتر در این تاپیک عاشقانه‌ي سه پادشاهي      شرح حال مختصر مفسران :   1- سائو سائو (150-227) در 216 میلادی توسط«هسی ین» آخرین امپراطور هان ، به پادشاهی «وئی» (یکی از سه پادشاهی مشهور وو ، شوو و وی) رسید و در 220 میلادی از دنیا رفت و در سال 227 «پادشگاه جنگ» لقب گرفت . این لقب بعدها به «امپراطور جنگ» بدل شد و با صفت «بیانگذار کبیر» (سلسله وئی ) همراه گردید . سائو سائو در عملیات نظامی خود تاکتیک های سون تزو ، را در عین انطباق آنها بروضعیت های مختلف به کار می برد . خود وی نیز دربارۀ جنگ کتابی نوشته است .    2-تویو (812-735 بعد از میلاد) متولد «شنس» وزیر فوائد عامه بوده است وی دائره المعارفی در 8 قسمت اقتصاد ، امتحانات و دیپلم ها ، خدمات حکومتی ، مراسم و شعائر ، موسیقی ، انضباط نظامی ، جغرافیا و دفاع ملی تنظیم کرده است .    3-لی شوان ، در دورۀ «تانگ» می زیسته مولف آثار نظامی است .   4-تومو(852-803 بعد از میلاد) در «وان نی ین» متولد شده و به خصوص در قلمرو شعر دست داشته است .  5- مه شی یائو شن (1062-1002 بعد از میلاد) در «وان لینگ» به دنیا آمده در دوره «سونگ»شاعر مشهوری بوده و کتاب سون تزو را تفسیر کرده است .  6-وانگ هسی در «تائی یوآن» متولد شده است .   7-شانگ یو ، مورخ و منتقد بوده و درپایان سلسلۀ «سونگ» می زیسته است .   منبع :    کتاب هنر جنگ ترجمه دکتر حسن حبیبی ،فصل سیزدهم       گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه  کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد فقط برای military  برای تشکر کافیست فقط فاتحه ای جهت روح شهدای کشور عزیزمون و پدر عزیزم بفرستید
  3.         بخش سوم    شاه که مقاومت جبهه ملی و اوج گیری مصدق و یارانش را دید ، بیش از پیش به غرب نزدیک شد . بدین ترتیب در نیمه سال 1329 دیگر چیزی از تصویر آن جوان دمکرات سویس درس خوانده ، که فروغی رجال و بزرگان را در شهریور 20 به سلطنتش راضی کرد ، باقی نماند و تمام شد . دو سالی وقت لازم بود که تمام مردم ایران ایران دریابند فرزند رضا شاه گرچه قدرت او را ندارد ولی در سرسپردن به بیگانگان از او جلو می زند .   جنگ کره آغاز شده بود و خوف آن می رفت که آرامش پس از جنگ جهانی ، به فاصله پنج سال شکسته شود . ترس از استالین اروپا و آمریکا را به هم نزدیک کرد و در کنفرانس لندن که وزیران خارجه متفقین در آن شرکت داشتند یکی از بحث ها ایران بود . آنها گرچه در مورد آینده نفت ایران به توافق نرسیدند ، ولی یکدیگر را قانع کردند که باید دولتی قدرتمند و ضد کمونیست در تهران بر سرکار آید ، نگاه ها به رزم آرا دوخته شد که مدتی در مقام رئیس ستاد ارتش به خارجیان عشوه می فروخت . روز پنجم تیر دولت منصوربه طرز عجیبی استعفا داد ، شاه که از رزم آرا بیش از دکتر مصدق می ترسید با اکراه و زور و تهدید سفارت آمریکا حکم صدرات رزم آرا را امضا کرد . حالا موقع ترفندهای پارلمانی بود ، مصدق می دانست که درباریان در ته دل خود از از رزم آرا می ترسند ، پس حمله را آغاز کرد ، در این کار علاوه بر نیروی خودش ، دشمنان (درباریان) هم با او بودند و مصدق با حرکتی بین دو جناح از هیات حاکمه اختلاف انداخت و تقریباً به کاری موفق شد که مدرس در مجلس چهارم کرد و با وجود آن که در اقلیت قرار داشت ولی عملاً گرداننده مجلس شد . به اشاره شاه درباریان نیز آرام پشت مصدق پناه گرفتند .    دکتر فاطمی ، مقدم رزم آرا در سرمقاله «باخترامروز» با عنوان «در ایران دیکتاتوری پا نمی گیرد» استقبال کرد و روز معرفی دولت ، مصدق و فاطمی ، مکی و بقائی چنان کردند که مجلس آتش گرفت . مصدق فریاد زد «خودم با همین دست ها سرت را مثل جوجه می کنم» مخاطب او رزم آرا بود . درباریان جرات مقابله مستقیم نداشتند و از عتاب سفارت انگلستان وسفیر تازه از راه رسیده آمریکا می ترسیدند .   در این مبارزات ، مادر حسین فاطمی خود را به خانم ضیاالسلطنه همسر دکتر مصدق رساند و از خواست تا برای این بچه سید که اصلاً به فکر خود نیست مادری کند ، خانم ضیاء السلطنه ترمه ای را که در مراسم عقد منصوره دختر دردانه اش انداخته بود فرستاد تا در سر سفره عقد سید حسین پهن کنند . حسین سی و چهار ساله بود و می باید برای خود زندگی بسازد و دکتر مصدق حرف او را نشنیده گرفت که می گفت وقت برای این کارها ندارم . حسین داماد شد ، عروس پریوش دختر بیست و دو ساله سرهنگ سطوتی معروف به «قزاق»   رزم آرای حیله گر وقتی توسط محمود هدایت برادر همسرش این خبر را دریافت داشت هدیه ای برای عروسی دکتر فاطمی فرستاد و چند روز بعد ، در بامدادی زود در خانه او را کوفت . حسین مشغول نوشتن سرمقاله باختر امروز بود . هر روز صبح زود ابتدا آن را می نوشت و بعد به مجلس می رفت و کار روزانه خود را آغاز می کرد . در آن روز رزم آرا هرچه زد که سید حسین را رام و با خود موافق کند ، از نقشه های بلند بالای خود برای اصلاح کشو و جلوگیری از فساد گفت و از این که با بیگانگان بازی می کند و قصد آن دارد که کار نفت را به سامانی رساند و حقوق ملت را به دست آورد ، سید حسین با ناباوری او را نگریست و در پایان فقط یک حرف زد : «تیمسار ما مرادی داریم نامش دکتر مصدق است اگر او را راضی کردید کار درست می شود ، رضایت من فایده ای ندارد » این حرف را آن روزها دیگرانی هم می گفتند اما رزم آرا دریافت که دربیان این سید چیزی از حقیقت نهفته است ، پس دست به دامان خانواده هدایت (خانواده همسرش) شد تا او را با دکتر مصدق روبرو کنند . این ملاقات هم به جائی نرسید . رزم آرا شمشیر از رو بست و فردای روزی که سرمقاله «باختر امروز» مسئله نفت را پیش کشیده بود دستور داد آن را توقیف کنند.   اما توقیف باختر امروز هم نه که اثری نداشت بلکه اعتصاب جمعی دانشجویان را درپی آورد و حسین فاطمی از آن که بود عزیزتر شد .  حالا در مجلس ، دکتر مصدق خود را به ریاست کمیسیون نفت رسانده و مشغول بررسی لایحه الحاقی بود . نمایندگان طرفدار دولت و درباریان ، وقت می کشتند و زمان می خریدند تا رزم آرا جای پای خود را محکم کند چاره ای نبود جز آنکه مصدق تحرکی به صحنه بدهد ، پس ورقه استیضاح دولت را با امضای اعضای جبهه ملی روی میز رئیس مجلس گذاشت ، تا این زمان رزم آرا توانسته بود از زیر بار اظهار نظر دربارۀ لایحه نفت طفره برود و درباره آن به این بهانه که «دولت قبلی لایحه ای داده و ما نظری نداریم مجلس خود نظر بدهد » ، طفره برود . در این زمان بود که بن بست داشت طولانی می شد ، دکتر فاطمی که با مطبوعات و مردم در تماس بود ، می دانست که رزم آرای زیرک با توانایی غریبی که در به دست آوردن دل این و آن دارد حتی پکوف سفیر شوروی را هم با خود همدل کرده و از طرفی با توده ای ها هم سر و سری دارد ، ویر نیست که موفق شود و مجلس را هم به دست شاه منحل کند ، پس سر در گوش مصدق گذاشت و سخن از ملی کردن صنعت نفت گفت .   دکتر مصدق قبلاً وقتی رحیمیان نماینده هواخواه حزب توده در مجلس سیزدهم همین پیشنهاد را آورده بود که امضا کند ، به بهانه آن که لغو یک قرار داد حقوقی ، یک طرفه امکان پذیر نیست ، از امضای آن سرباز زده بود . اما این بار دکتر فاطمی مشاور و همدلش بود که به او می گفت ، دامی نبود که توده ای ها نهاده باشند . دکتر مصدق که در کمیسیون نفت به بن بست رسیده بود ، به فاطمی گوش سپرد که می گفت «زمان مساعد است و با وضعی که در مملکت وجود دارد استیفای حقوق ملت کاری است غیر ممکن مگر آنکه شوری بزرگ برپا شود ، خصوصاً که به هرحال دولت انگلیس مالک اکثریت سهام شرکت نفر است پس هرکاری که بکنیم در عمل کار خود را می کند . اصلاً چرا لغو قرارداد 1933 را که در زمان رضا شاه به زور بسته شد و تقی زاده وزیر دارایی وقت هم به اکراه و اجبار خود اقرارکرد در دستور نگذاریم . لغو قرار داد ، سپس خلع ید از انگلیسی ها و بعد ...   دکتر مصدق موافقت خود را به موافقت نمایندگان عضو جبهه ملی موکول کرد ، دکتر فاطمی همین استدلال را با اصرار با آن ها هم در میان نهاد و همگی را موافق کرد . در جلسه ای که در منزل محمود نریمان برپا شد ، دکتر فاطمی به دستور مصدق پیشنهاد خود را مطرح کرد و همگی امضا کردند .    وقتی پیشنهاد سنجیده و مطالعه شدهِ جبهه ملی در مجلس مطرح شد ، جلسه ای خصوصی برپا گشت ، همه غافلگیر شده بودند و برای آن که گریبا خود را رها کنند باز کار را به کمیسیون نفت محول کردند ، این بار کمیسیون نفت با تمام اعضای درباری که در آن بودند ماده ای را تصویب کرد به این عنوان که «لایه الحاقی تامین کننده حقوق ملت نیست » کاری که تا همان روزها از قبولش اکراه داشتند . رزم آرا به مقاومت برخاست و وقتی در مجلس ناچار به سخن گفتن شد .   دکتر مصدق اعلام داشت :«حکومتی را که به چنین پستی و بنده صفتی تن دهد ، ملت ایران قانونی نمی شناسد و هرگونه عملی از این دولت سربزند به حساب ملت ایران نبوده و برای مردم تعهد آور نیست ...» در این سخنرانی دکتر مصدق از نظر ملت و فتاوی علمای اعلام سخن گفت . انعکاس این سخنان در باختر امروز روزِ بعد ، اول تهران و بعد سراسر کشور را به آتش کشید . دکتر مصدق با استفاده از همین فرصت در کمیسیون نفت ، صحنه را چنان آراست که چاره ای جز تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت نبود . نمایندگان از رزم آرا و قدرت تهدید کننده او می ترسیدند ، درحالی که در همان لحظات فتوا صادر شده و خلیل طهماسبی در تدارک کار بود و سپهبد حاجعلی رزم آرا آخرین لحظات عمر را سپری می کرد . صدای گلوله طهماسبی که در بهارستان پیچید و خبر آن به کمیسیون نفت رسید ، رنگ از روی همه پرید دکتر مصدق در سالن جلسه کمیسیون نفت را بست و کلید را در جیب گذاشت . دکتر فاطمی شیفته همین حرکات پیش بینی نشده دکتر مصدق بود . اعضای کمیسیون برای فرار از چنگال مصدق پای لایحه امضا گذاشتند و مردم به خیابان ها ریختند ، دکتر فاطمی شب در خانه ، کنار تازه عروس خود گریست . در آن التهاب بود که دربار برای گرفتن حکم صدارت حسین علا او را به خانه دکتر مصدق فرستاد . و علا تا دکتر مصدق -آشنای قدیمی- به او تبریک نگفت این مقام را نپذیرفت و شاه نامۀ معرفیش به را به مجلس ننوشت . اما علا ندانست که دکتر مصدق در آن نیمه شب سخنی دیگر هم گفت «معین الوزاره ، اجرای این قانون به عهده شماست !» فقط وقتی که 12 روز بعد مجلس سنا نیز زیر فشار افکار عمومی ، قانون ملی کردن صنعت نفت را به تصویب رساند و مردم به خیابان ریختند ، آن سیاستمدار کهنه کار ، حسین علا، دریافت که به چه دامی افتاده است .   ادامه دارد ....   پی نوشت :    خیلی ممنون از استاد عزیزم ، آقا مصطفی بابت نظرشون ، نظر ایشون به شخصه برای من دلگرم کننده ست ...  :rose:  :rose: 
  4.       بخش دوم     در همان سه سالی که او نبود حوادثی بر ایران گذاشت . ارتش سرخ از ایران نرفت ، استالین باج خواست و ساعد نداد ، فرقه دمکرات برپا شد ، همه در کار ماندند قوام السطنه آمد و ماجرا را با درایت حل کرد . حزب دموکراتی ساخت که آشنایان حسین - مکی ، بقائی و تفضلی - همه درگیر آن شدند . مکی و بقائی به مجلس راه یافتند و از راه مبارزات پارلمانی حیثیتی اندوختند . مصدق و کاشانی از تبعید باز آمدند و مبارزات سیاسی جانی دیگر گرفت . حزب توده نمایندگانی به مجلس فرستاد ، چندی به دولت قوام پیوست . دربار و سید ضیاءالدین - که او هم همزمان با رفتن فاطمی به پاریس - از تبعید باز آمد ، فعال شدند و علمدار ضد کمونیسم . سفارتخانه های انگلیس و آمریکا پروبال بیشتری گشوده بودند . تا سید حسین که دیگر دکتر حسین فاطمی نام داشت به تهران برسد به بهانه سوءقصد به شاه ، حزب توده غیرقانونی شد و دوره تازه ای از خفقان آغاز گشت که هنوز دامن گستر نبود .     روزنامه نویسان تهران در هرکجا بودند به شنیدن خبر بازگشت فاطمی شادمان به استقبالش رفتند ، به باشگاه روزنامه نگاران واردش کردند ، گروه ضد حزب توده می پنداشت یک نیروی تازه نفس به میدان آمده است ، در چند روز نخست همه از او پیشواز کردند تا آن که خانه ای در پیچ شمیران اجاره کرد و در آنجا مسکن گزید . خانه ای که به سرعت و در آن خفقان بعد از بهمن 27 محفل و پاتوق اهل قلم شد و این درحالی بود که همه می کوشیدند تا راهی برای خلاصی از مقررات حکومت نظامی بیابند که دولت و دربار تدارک آن را دیده بودند .       جمعي از اعضاي اوليه جبهه ملي در منزل دکتر مصدق، مصطفي‌ الموتي، عباس ‌خليلي، ابوالحسن ‌عميدي ‌نوري، حسين ‌فاطمي، محمد مصدق، حسين ‌مکي، احمد ملکي، فرهنگ‌ نخعي     فاطمي مدير مسئول روزنامه باختر امروز در ميان همکاران خود     بهار به تدارک کار گذشت و به آشنایی ها ، فرصتی برای گذر به اصفهان - که مرکز تحرک های کارگری گروه های مختلف و از جمله حزب توده بود - و از آنجا روزی به نائین خانه پدری . انگار می دانست که بزودی زندگی او را در لای سنگ آسیاب می اندازد و مجالی برای دیدار ازدبستان گلزار نمی ماند . سرانجام امتیاز روزنامه ای با عنوان پرمعنای «باختر امروز» به نام او صادر شد ، اولین شماره اش مرداد 1328 درست چهار سال پس از روزی که از ایران رفتو چهارسال پیش از روزی که با آتش گرفتن دفتر باختر امروز به خرمن وجود او هم آتش زده شد . در همان نخستین شماره ، با همان نخستین سرمقاله آتش به جان ها زد و آنها را که به تصویر یک روزنامه ضد چپ بودند نومید کرد و نوشت «...اکثر این جماعتی که امروز مدال قهرمانی مبارزه ضد توده را بر سینه دارند و کرسی و کالت و وزارت را برای جبران خسارات ادعایی خود مطاله می کنند در آن زمان مانند گربه های دزد لوس از در و دیوار سفارت شوروی بالا می رفتند و افتخار می کردند که در ردیف صاحبه شیخ الاسلام در آمده اند ...» او راه و روش روزنامه اش را چنین نوشت «باختر امروز با همان تهور دیروز باختر با همان جسارت و بی پروائی از مصالح علف خور ها ، پابرهنه ها ،گرسنه ها و بی کفن ها دفاع خواهد کرد . این روزنامه مال میلیون ها مردمی است که در اثر ضعف و ناتوانی در شرایط زندگی عصر جدید یا قرون وسطی باقی مانده اند و از دنیای قرن بیستم خبری ندارند . شعار ما این است : مرگ یا آزادی ».     و چنین روزنامه ای فقط چند شماره تحمل می شد . شهربانی توقیفش کرد ، اما او در همان چند شماره کار خود را کرده و به وسط گود پریده بود و فقط 1- روز بعد بود که وقتی دکتر مصدق قصد آن کرد که بار دیگر-بعد از فترتی که دوران قوام السلطنه در فعالیت های او پدید آورده بود - به میدان در آید و مدیران مطبوعات را به خانه خود دعوت کرد ، همه چشم ها به دکتر فاطمی بود . در همه جا تصمیم گرفته شد که برای اعتراض به دیکتاتوری و ازمیان رفتن نشانه های آزادی در سردر سنگی کاخ مرمر گرد آیند و در روز موعود هیات هفت نفه ای انتخاب که شدند عبارت بودند از : دکتر مصدق ، بقائی ، مکی،احمد ملکی (مدیر روزنامه ستاره) ، عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام) عمیدی نوری و دکتر فاطمی . سخنگوی این عده دکتر فاطمی بود .       دکتر مصدق در سازمان ملل با حضور فاطمي و مظفر بقايي   تحصن چهار روزه ، 20 نفری که به نمایندگی از راه پیمائی روز 22 مهر در دربارمانده بودند ، بی نتیجه پایان گرفت . دکتر مصدق چنان از اختلافات و مسائلی که در آن چهار روز به ترفند عبدالحسین هژیر (وزیر دربار) در جمع پیش آمده بود دلگیر شد که به احمد آباد رفت و قصد آن کرد که برای همیشه از فعالیت سیاسی کناره گیری کند اما اعلامیه دکتر فاطمی جانی به او و به جمع داد . اعلامیه ای که در آن دربار و هیات حاکمه محکوم شناخته شد و انتخابات (دوره شانزدهم) غیر قانونی اعلام گردید . جبهه ملی متولد شد .   دکتر فاطمی سرپرست کمیسیون تبلیغات آن و روزنامه «باختر امروز» ارگانش و دکتر مصدق رهبر آن . در اولین شماره که خبر تشکیل جبهه ملی را اعلام داشت در سرمقاله نوشت «دکتر مصدق پیشوای بزرگ ملی ایران که نیم قرن تمام در راه منافع مردم محروم این مملکت مبارزه کرده است اکنون بیش از پیش خود را در اختیار ملت گذاشته و با قبول پیشوائی جبهه ملی خواهد توانست به این مشروطیت مرده بی روح جان تازه ای ببخشد...» در زمانی که فاطمی این سطور را نوشت تمامی آن گروه که جبهه ملی را تشکیل داده بودند ، بر این مدعا بودند و ادعا می کردند که پیشوائی مصدق را پذیرفته اند و تا جان دارند در راه آزادی و قانون می کوشند. اما دو سه ماهی بعد با اولین عتاب دربار چند تنی راه خود کج کردند ، بقیه ماندند و از همین راه به مجلس رفتند ، روزی که مصدق به نخست وزیری رسید وقتی وزارت تعارفشان نشد جدا شدند ، عده ای ماندند و یا چون مکی به علت خط خوردن از لیست همراهان سفر آمریکا به جبهه مخالفت پیوستند و یا چون بقائی در سودای ریاست و صدرات . بعضی از ثابت قدمان در دادگاه بعد از کودتا 28 مرداد زبان به بدگویی از مصدق گشودند ، و سرانجام جز چند تنی نماندند و از آن میان تنها دکترفاطمی بود که بر عهد خود وفادار ماند و در مقابل جوخه آتش نیز همین کلام را خلاصه کرد و فریاد زد «زنده باد مصدق» و این رسم روزگاران بود .     دکتر مصدق در نيويورک، دکتر فاطمي هم حضور دارد     فاطمي با آدميت و شجاع‌الدين شفا در سازمان ملل   دکتر فاطمی در آبان 1328 به وساطت حسین مکی به دکتر مصدق سرسپرد و او را به جای پدر نشاند و به دنبال او راه افتاد ، و هرکس را دکتر پسندید او نیز ، به هرکس خشم گرفت او نیز . در چند ماهی که در تهران بود تا «باختر امروز»برپا شد ، دو باری به وساطت دوستان مشترک به دیدار اشرف خواهر شاه رفت که صیاد جوانانی بود که در ناحیه شان ذوق و استعدادی می دید . اشرف اصرار داشت که دکتر فاطمی در حلقه یاران او در آید و در این راه حاضر بود هر کاری بکند و هر امکانی در اختیارش قرار دهد ، برای کسی که تازه می خواست وارد زندگی جدی سیاسی شود ، این بهترین موقعیت بود . پیش از او ، احمد دهقان ، هژیر ، احمد آرامش ، منوچهر اقبال ، جهانگیر تفضلی و حتی محمد مسعود در این راه افتاده بودند ، اما دکتر فاطمی در معامله ای با خود و روزگار ، نام نیک را برگزید .     پس تمام نیروی خود را بر سرشکل گیری جبهه ملی گذاشت . این جبهه موجود عجیبی بود حزب نبود و در عین حال آئین نامه ای هم نداشت که بتواند مجمع احزاب باشد ، در همین حال حزب ایران و حزب پان ایرانیست و بعداً حزب زحمتکشان در آن بودند . کوشش حسین فاطمی این بود که تشکیلاتی برای دکتر مصدق درست کند که تا آن روز یچ تشکیلات سیاسی نداشت . انتخابات تهران مطابق درخواست دربار با کارچرخانی هژیر به همان شکلی اتفاق افتاد که آن ها می خواستند ، هیچ کس از نامزد های ملی به مجلس راه نیافتند ، شاه تصور می کرد که با حکومت نظامی و غیرقانونی کردن حزب توده و برپاکردن مجلس موسسانتوانسته است کار را تمام کند و جای پدر بنشیند غافل از این که در دنیای پس از جنگ جهانی که در آن آمریکا یکه تاز شده بود و علمدار کشورهای به اصطلاح آزاد ( سرمایه داری ) و قصد آن دارد که به امتیازات و انحصارات اروپائیان پایان دهد ، دنیائی دیگری است و بازیهای خود را دارد و از آن جمله امکان برپائی یک دیکتاتوری برپایه خواست سفارت انگلیس را نمی دهد .     دکتر مصدق در نيويورک، با حضور دکتر فاطمي، ضياء اشرف مصدق و غلامحسين‌ مصدق       شاه در زمانی که داشت آماده سفر به واشنگتن می شد ، نمی توانست این ظرافت را دریابد ، دربار او و درباریانش همه بر اساس کوک انگلیس می رقصیدند و برای فهماندن اوضاع به آن ها لازم بود که نیشگونی از آن ها گرفته شود و این همین کاری بود که صورت گرفتو نشریات آمریکائی و حتی اروپائی با اشاره به صندوق سازی های هژیر و محمد علی خان مسعودی ، انتخابات ایران را فرمایشی دیدند ، اگر کسی هم شکی داشت ، صدای گلوله امامی - از فدائیان اسلام-که در شبستان مسجد سپهسالار پیچید جای گفتگو باقی نگذاشت ، شاه به وحشت افتاد ، انتخابات تهران باطل شد و این پیروزی بزرگی بود که دکتر مصدق و جبهه ملی به دست آورد . حسین فاطمی موتور لوکوموتیوی بود که مصدق نحیف و پیر را در صدر نشانده بود و پیش می رفت و سرمقاله های «باختر امروز» کوبنده و پرده در ، به دلها را می یافت مردمی که به این تصور بودند که از زمستان 27 دیکتاتوری محمد رضا شاه آغاز شده ، به درست تشخیص می دادند که مصدق که صدایش از لابلای سطور «باختر امروز» به آن ها می رسید ، تنها کسی است که مقابل ایجاد یک دیکتاتوری تازه می ایستد . این بار دیگر 25 سال پیش نبود ، نه محمدرضا شاه قدرت پدر داشت و نه مصدق و دیگر سالخوردگان دوبار از این سوراخ گزیده می شدند .     در انتخابات مجددی که در تهران برگزار شد ، هزاران چشم ، درباریان و عوامل آن را می پائید و کارصندوق سازی مشکل بود ، مصدق بیشترین آرای تهران را بدست آورد و پس از وی نامزدهای جبهه ملی ، از جمله حسین فاطمی بدین سان ، یک سال بعد از بازگشت از اروپا ، سید حسین با شتابی که مانع می شد شبها بخوابد خود را در کنار مصدق در کرسی نمایندگی مجلس شانزدهم کاشت . در دوماهی که مجلس شانزدهم - بدون نمایندگان تهران - برپا بود ، به دربار و دولت منصور خوش گذشت ، اما با رسیدن نمایندگان تهران ، بهارستان بزودی مرکز ایران و اندک زمانی بعد قلب تحرکات جهان سیاست و اقتصاد شد ، در حقیقت چنان که در سرمقاله ای در روزنامه تایمز لندن آمده بود - که «باختر امروز» آن را نقل کرد - در پایان سال 29 قلب جهان پس از جنگ در بهارستان می زد که در آن جا لایحه ملی کردن صنعت نفت ایران در دست بررسی بود . این برای امپراتوری بریتانیا فاجعه ای بود کمی کوچکتر از انقلاب هند که به استقلال گوهر مستعمرات بریتانیا انجامید .        سفر تاريخي مصدق به قاهره همراه با حسين ‌فاطمي     بازديد دکتر مصدق از اهرام ثلاثه     در حالی که شاه به انگلیسی ها قول داده بود که با گرفتن اختیار انحلال مجلس خواهد توانست لایه نفت (معروف به گس -گلشائیان) را از تصویب بگذراند ، جبهه ملی به رهبری مصدق - استاد بازی های پارلمانی-هدف بزرگتری را انتخاب کرده بود . مصدق به خوبی بلد بود چطور با یک اقلیت هشت نفره ، مجلس را فلج کند . کسی مانند او بهره گیری از قانون را می دانست . برنامه اعلام شده جبهه ملی در آن زمان اصلاح قوانین انتخابات ، قانون مطبوعات و حکومت نظامی ، در عین حال تفسیر اصل 48 قانون اساسی بود .        قوام در لباس رسمی     تصویری از آخرین روزهای زندگی احمد قوام       همان اصلی که شاه با استناد مشکوکی به آن مجلس موسسان قلابی را علم کرده بود و کسانی چون تقی زاده و حکیم الملک نیز ، وجه خود به عنوان قهرمانان مشروطیت در گروه تایید اختیارات شاه گذاشته بودند . علاوه بر مصدق ، این قوام السلطنه بود که در روی تخت بیمارستان در سویس با دونامه که به ظاهر خطاب به شاه و وزیر دربارش و در باطن برای ثبت درتاریخ فرستاد به شاه هشدار داد که اگر برای بدست گرفتن قدرت و نشستن به جای پدر اغوا شود ، اساس سلطنت ایران را به باد خواهد داد . پیش بینی باورنکردنی یک سیاستمدار استخواندار که بابت آن القاب و عناوینش را گرفتند و به دستور شاه دیگر در سالگرد نجات آذربایجان نامی از او که نجات دهنده اصلی بود نیاوردند .           ادامه دارد ...   منبع تصاویر : http://www.iichs.org/magazine/sub.asp?id=1064&theme=Orange&magNumber=124&magID=127&magIMG=coverpage124.jpg
  5. ندیده بودین ؟!   چند تا کتابی که میتونید مشاهده کنید در این مورد...         http://historybook.ir/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%85%D9%BE%D8%B1%D8%A7%D8%B7%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B5%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86/   http://ketabnak.com/book/67189/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%AF-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B4%DA%A9%DB%8C%D9%84-%D8%AF%D9%88%D9%84%D8%AA-%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D9%81%D8%AA%D8%AD-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%A8%D9%88%D9%84#desc_start     البته این دوست عزیزمون میگن ، این حکومت نمیزاشته مراسمات نوروزی برپا بشه و...   حکومتی که پادشاه هاش اشعار فارسی را دوست داشتن و افتخار میکردن که به زبان شیوای فارسی شعر می سرودند ....   شعر و ادب فارسی در عثمانی    برخی از مردم تصور می کنند که فارسی ِ ما در همین محدوده جغرافیایی رواج داشته است.غافل از اینکه این زبان از هند تا آسیای میانه و آناتولی را درنوردیده. سلطان محمد فاتح به روز فتح قسطنطنیه این شعر زیبای فارسی را می سراید: پرده داری می کند در قصر قیصر عنکبوت بوم،نوبت می زند بر تارم افراسیاب سلطان سلیم بر شاهنامه تسلط  داشت و به فارسی شعر می سرود. سلطان سلیم که ما ایرانیان او را با سنگ دلی و شهوت کشتار و ویرانی تبریز می شناسیم هنگامی که به پارسی می اندیشید،به فردی عاشق پیشه دگر می شود و می سراید: اهل دل را جز این مرادی نیست که سپارند جان به خاک رهت! سلطان سلیمان قانونی نیز از سرایش شعر فارسی غفلت نکرده است.یکی از زیباترین ابیات وی چنین می گوید: دیده از آتش دل غرقه بر آب است مرا کار این چشمه زسرچشمه خراب است مرا! سلطان جم(جمشید) فرزند بایزید شعری زیبا دارد با این بیت: مکُش عشاق را کان بلبلانند منه بر گردنت خون هزاران. سلاطین و شاهزادگان عثمانی اغلب ذوق و قریحه فارسی سرایی داشتند.زبان دیوانی سلجوقیان و عثمانیان به کل فارسی بود.کتاب منشات متعلق به دیوان عثمانی در دوره سلطان محمد فاتح است که به اهتمام پژوهشگر ترک نجاتی اوغال به سال 1956 در استانبول منتشر شد و در آن می توان اسناد دیوانی عثمانیان را بررسی کرد. دکتر محمدعلی سجادیه فتح قسطنطنیه را یک فتح ایرانی می داند فتحی که در اثر آن قلمرویی جدید برای زبان فارسی باز شد و نخستین بیت آن را سلطان محمد فاتح سرود. تا سال 1311 که به دستور مصطفی کمال نهضت زدودن واژگان فارسی از زبان عثمانی به وجود آمد،زبان ترکی عثمانی مزین به گنجینه واژگان پارسی بود با این بی مهری وجود هنوز واژگان فارسی در زبان ترکی امروزین نقش مهمی را ایفا می کنند.   در قرن ۱۴ برتری عثمانی‏ها در آسیای ضغیر افزایش یافت.عثمانی‏ها ادبیات پارسی را برای مدت پنج و نیم قرن پشتیبانی کردند و تعداد زیادی از نویسندگان و هنرمندان را مخصوصا در قرن ۱۶ جذب کردند. یکی از نامدارترین شاعران پارسی دربار عثمانی فتح‏الله عارف چلبی بود.که همچنین وی یک نقاش و یک مورخ و همچنین آفریننده "سلیمان نامه" که زندگینامه سلیمان باشکوه بود نیز محسوب می‏شد. در اواخر قرن ۱۷ آنها زبان پارسی را به عنوان زبان دربار و اداری امپراطوری عثمانی رها کردند و ترکی را جایگزین آن نمودند. سلطان سلیمان حتی دیوان شعری به زبان پارسی دارد.   منبع : http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=58&item=531     پی نوشت : از عزیزان عذرمیخوام ، تاپیک رو به حاشیه کشیده شد ، ولی نمیشد در مقابل داستان سرایی (متن خودشون را حقیقت میدونن ولی ما را داستان) emp عزیز جوابی نداد .... :rose:  :rose:     
  6. با سلام خدمت emp عزیز ...   میخواستم به شما یاداور بشم ، حکومت عثمانی از گروهی از اغزها ( ترکمن ها) ، در ابتدا بصورت یک عمارت محلی (حکومت منطقه ای ) توسط عثمان (سر سلسله این حکومت بوده برای قرار دادن اسم حکومتشان به مانند حکومت سلجوقیان که اسم سر سلسله شان سلجوق بود نه به خاطر خلیفه سوم رض ) پدیدار شد که این اغز ها مردمی بودن که بر علیه یورش مغول های خونخوار به ایران در غالب حکومت خوارزمشاهیان به دفاع پرداختند ( صرف نظر ازبی لیاقتی محمد خوارزمشاه) که با رشادت های پسر این حاکم بی لیاقت یعنی سلطان جلال الدین در چند نبرد کوتاه که لشکری متحد از گروه های مختلف مردم ایران ایجاد کرده بودن شکست هایی به نیروهای پیشرو چنگیز وارد کردند .    چنگیز پس از دریافت این گزارشات ، اقدام به حیله ای کرد که موثر واقع شد یعنی چند دسته گی بین این سپاه جلال الدین ایجاد کرد ، که از همین چند دستگی عاقبت شکست جلال الدین در کنار رود سند رخ داد ( البته جلال الدین تا چند سال دیگر به مقاومت پرداخت ولی بدون نیروی موثر ، از نظر تعداد اصلا موفق نشد و سرانجام در مناطق غربی ایران کشته شد) ...   ترکمن ها پس از مشاهده قتل و غارتی که در ماورالنهر و خراسان در شهرهایی بزرگی چون گورگنج ، نیشابور و... رخ داد و عدم موفقیت برای دفاع از لشکر چند ده هزار نفری مجهز چنگیز تصمیم به مهاجرت به مناطق آناطولی می گیرند و پس از فروکش کردن قدرت خان های مغول ، اندک اندک حکومتشون رو برپا می کنند ، البته در این موارد حکومتشان حتی با منقرضی هم مواجه می شود (در حمله تیمور به آناطولی در جنگ آنقره=آنکارا) ولی به خاطر سیستم حکومتی که عثمانی ها تا قبل از حمله تیمور گورگانی در حکومتشان ایجاد کرده ند ، توانستند دوباره خودشون رو بازیابی و در کمتر از نیم قرن ، شهر هزار ساله قسطنطنیه از چنگال روم شرقی در بیاورند و این امپراطوری رو منقرض کنند و خودشون وامدار یا وارث این حکومت شوند .   _________________   یک نکته دیگر ، مغول ها بعد از آن همه قتل و غارتی که انجام دادند ، بدون نصب باقی نمانند ، تقریبا دو قرن بعد ، تیمور لنگ با سپاهش به مغولستان یورش برد و مردم مغول اون دیار قتل و عامل کرد . و دختر (نوه نوه چنگیز) رو به همسری گرفت (معلوم نیست چندمین همسرش بوده ، چون تیمور هم علاقه زیادی به حرم سرا داشتن :neutral: ) ...   بعد از اون تیمور لنگ لقب گورگان(به ترکی یا ترکمنی = داماد) برمی گزینه ...     پی نوشت : البته دوستان تصور نکنند بنده یک پان ترک هستم ، من به کشور علاقه زیادی دارم ، و ایران وطن و پاره تنه منه ، همون طوری که اجدادم در این مرز بوم زندگی کردن و همین عقیده را داشتن .... :winking:  :rose:  :rose:        تاپیک مرتبط : http://www.military.ir/forums/topic/28828-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87-%D8%A7%D9%85%D9%BE%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87-%D9%88/
  7.           حسین فاطمی بیش از همه افرادی که بر سر قدرت کشته شدند با قلم آشنا بود . قلم ، کار اورا بدانجا کشاند که شد شهید بزرگ نهضتی که به روزگار خود در دنیا انفجاری بزرگ آفرید . قلم او را به میدان آورد و باز قلم بود که او را به میدان تیر برد . سلطنت شاه با تیرباران حسین فاطمی در مسیری افتاد که ، گرچه 25 سال بعد اما سرانجام ، به رسوایی افتاد . نوشته اند که حسین فاطمی با خون خود مشروعیت را از حکومت کودتا گرفت ، او ادامه دهنده راه میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل شد .     آقا سید محمد نائینی ، روحانی معروف نائین که سیف العلما لقب داشت بعد از سه پسرکه نام آنها را را سیف پور ، نصرالله و معصومی گذاشت ، در ته تغاری خود چه دید که او را حسین نام گذاشت و از کودکی صدایش کرد «سید حسین» . چه دید که در هر فرصتی در تعریف از این پسر سیاه چشم و تند می گفت «او سیدِ حسینی است» ،سیف العلما خود سیدِ حسینی نبود و نائین به نرمی و آرامی شهرت داشت و در آن روزگاران شلوغ بعد از جنگ جهانی اول که همه کشور در ناآرامی و اغتشاش بود و هرجا یکی از مالکان ، حکام و گردنکشان حکومتی برای خود داشتند ، این سیف العلما جریده می رفت وبه سلامت خود و خانواده خود علاقه مند بود ، نه در دسته های سیاسی می افتاد و نه در عداوت های گروهی آن روز ها سمت و جهتی می گرفت ، فرزندان خود را نیز به همین کار می خواند ، ولی امان از این سید حسین که از همان کودکی کله شق بود و در برابر بزرگترها هم کوتاه نمی آمد . هنوز راه رفتن نیاموخته بود که وثوق الدوله کابینه قرار داد را درست کرد و هنوز سه ساله بود که کودتای سوم اسفند رضا خان رخ داد و مملکت در راه دیگری افتاد .     سیف العلما در حسین زمانی که به تنها دبستان نائین می رفت هوش و استعدادی سراغ کرده بود که چون دبستان را تمام کرد او را همراه پسر بزرگ خود سیف پور به اصفهان فرستاد که به دبیرستان رود . سیف پور حسین را به کالج انگلیسی ها گذاشت و خود آهسته آهسته وارد جامعه شد و روزنامه ای درست کرد با نام «باختر» . حسین در رساندن روزنامه به مشترکین و ارتباط دفتر با چاپخانه ، غلط گیری و خلاصه تمام کارهای یک روزنامه دخالت داشت تا بتواند مخارج رفتن به دبیرستان را تامین کند . هنوز سیکل دوم را شروع نکرده بود که مقالات ادبی هم می نوشت و مورد توجه کسانی مانند ملک الشعرای بهار و دبیر اعظم بهرامی قرار گرفته بود که هر دو در اصفهان تبعیدی بودند و برای روزنامه باختر مقاله می نوشتند .   او اگر روزنامه جای خالی داشت . تُکی هم به مسایل شهری می زد ، انتقادی از وضع نظافت شهر یا ... که در دوران رضاخان ، انتقادی بیش از این مقدور نبود . هر طور بود دیپلم گرفت و علیرغم برادر که بدون او دست تنها می شد راهی تهران شد . تهران 1316 تحرک و هیجانی نداشت ولی از اصفهان بهتر بود . وقتی با اتوبوس سیمی به تهران رسید هشت تومان پول داشت و چند تا معرفی نامه ، مهمترین آنها معرفی نامه حاج آقا حسام دولت آبادی مرد متنفذ اصفهان که به دوستان اهل قلم تهرانی نوشته بود که این جوان استعداد بسیار دارد و داشت . سیف پور منتظر بود که او سرخورده از تهران بیرحم و ناآشنا برگردد اما چنین نشد و حسین آنقدر این در و آن در زد تا بالاخره نامه حاج آقا حسام کار خود را کرد و ملکی مدیر روزنامه «ستاره» پذیرفت که این جوان بیست ساله و مشتاق را در دفتر خود به کار گمارد .   از این زمان فقط دوماه گذشته بود که حسین هم دفتر را تمیز می کرد ، هم مقاله می نوشت ، هم غلط گیری می کرد و در نهایت به حساب و کتاب مشترکین هم می رسید . او ناچار بود به هر ترتیب در همان جا بماند ، حتی شب ها در تنها اتاق روزنامه بخوابد ، چرا که در غیر این صورت باید به سربازی می رفت . سربازی دوران رضا شاه علاوه بر سختی ها ، استعداد کش بود و سید حسین می دانست در آنجا عمرش تلف خواهد شد . جز آنکه آرزو داشت بتواند تحصیلات خود را ادامه دهد . در این فاصله نه که پیغام های برادر که او را به اصفهان می طلبید وقعی ننهاد بلکه در نامه های تند و پرخاش جویانه ارث خود را طلب می کرد تا بتواند با آن به دانشگاه برود .   مدیر روزنامه «ستاره» که هرازگاه پای درد دل او می نشست و در ضمن به استعداد او پی برده بود ، او را حمایت می کرد . حمایتی که به سود خودش هم بود . چرا که حسین هنوز یک سال از آمدنش به تهران نگذشته بود عملاً سردبیر روزنامه شده بود . به مجلس می رفت ، اخبار پارلمان را می نوشت ، به وزارتخانه ها سر می زد و با چشم های سیاه و کنجکاوش قصد داشت همه را بشناسد و از همه کار سر در آورد . در عین حال آن طبع سرکش به دنبال مفری می گشت که بتواند گلایه ای هم از روزگار کند ، کاری که با حضور ماموران موشکاف اداره نگارش غیر ممکن بود . آنها تمام مقالات سیاسی را قبل از چاپ می دیدند و تا وقتی که حکم «ملاحظه شد» بر آن نمی زدند ، نه مدیری چرات چاپ آن را نداشت و نه حروفچینی و نه چاپخانه ای .     در یکی از همین روز ها بود که در شروع مقاله ای نوشت : «کبوتر بدون اعتنا به مال غیرآزادانه هر صبح زود پرواز کرده در آسمان قهقهه ذوق و نشاط برآورده ، هرکجا دانه ای دید فرود آمده به اندازی کافی سدجوع می کند.» این مقاله به اداره نگارش رفت و برنگشت ، روز بعد شیخ علی دشتی رئیس اداره نگارش از مدیر روزنامه «ستاره» خواستکه نویسنده مقاله را پیش او بفرستد . فردایش بچه سید نائینی جلو میز شیخ علی دشتی سرد و گرم روزگار چشیده ایستاد . شیخ علی نام و نسب او را پرسید ، سیف العلما را می شناخت و سیف پور را هم ، ولی مثل این که این جوان نه به پدرشباهت برده بود و نه به برادر . بعد از این ملاقات دشتی به مدیر «ستاره» گفت : «این جوان آینده درخشانی دارد ولی گمان کنم که سر خود را به باد می دهد. حیف است ، مواظبش باش.» گفته رئیس اداره نگارش قوت قلبی بود برای مدیر ، غافل که بچه سید بزودی کار دست خود می دهد به طوری که دشتی فقط می تواند از گزارش امر به مقامات بالا جلوگیری کند و باز سید حسین را بخواهد . این بار دشتی ، ساعتی وقت صرف او کرد ، اول تجربه های خود را در زندگی برایش شرح داد ، فراز و فرود ها و بعد هدیه ای به او داد که برای جوانی به آن استعداد و هوش گرانبهاترین هدایا بود . دشتی به او گفت :«تو راه قلم را بگیر و برو ، بزودی به همه چیز می رسی اما همیشه از دو خطر بپرهیز . اول آنکه هیچ وقت دسته ای درست نکن ، خودت باش و خودت . فقط مسئول خطاهای خود بش ، دیگر آن که با فرنگی نه دوست شو و نه دشمن که دوستی و دشمنی آن ها هر دو خطرناک است .»   در پایان این گفتگو ، دشتی دست کرد تا از جیب خود پولی به او بدهد ولی سید مغرور حاضر به گرفتن نبود ، حتی وقتی دشتی گفت خرج راه است باید بروی برای مدتی اصفهان . باز هم نپذیرفت و به تبعید رفت . در اصفهان ، حسین عملاً مدیر روزنامه برادرش «باختر» شد . اما مدیر روزنامه ای گرفتار مخارج ، برادرش درآمد ها را با خود برده و برای او عده ای طلبکار گذاشته بود . در همین دوران مقاله ای علیه مجلس رضاشاهی نوشت و بالاخره به زندان افتاد . کی ، زمانی که طلا گران شده بود و حسین در زندان دریافت که خانواده سلطنتی از تهران گریخته اند و به خانه حاجی کازرونی ریخته اند و متفقین به ایران هجوم آورده اند . چند روز بعد درِ زندان ها باز شد و ارتش پوشالی تسلیم. او که قفس سانسور رضا خانی مانع از پرواز تخیلش می شد ، ناگهان قلم را رها کرد ، در حالی که حکومت دیکتاتوری در اصفهان فرو نریخته و حکومت نظامی برپا بود ، راه تهران در پیش گرفت . در اصفهان ، در زندان عادی و هم سلول با چاقوکش ها و دزدان و قاتل ها بود . اگر چنین زندانی ، نصرت الدوله آدمی را که شاهزاده ناز پرورده ای بود به صرافت جامعه و مردم عادی انداخت و مدت زمانی هرچه نوشت درباره این محرومان و محکومان بود ، سید حسین را خود از میان طبقات محروم برآمده بود و اینان را می شناخت و هنوز اتاقی نداشت و در دفتر روزنامه می خوابید ، بیشتر به فکر مملکت انداخت .     تهران بعد از شهریور 20 آن نبود که او سال پیش رها کرد بلکه در هر گوشه و خیابانش خبری بود و داستانی ، شوری و شراره ای که در وجود او می گرفت . باز آشنایان اصفهانی به کارش آمدند همان ها که مشترک و خواننده روزنامه باختر بودند ، حسین موفق شد که «باختر» را در تهران چاپ کند . جهان درگیر جنگ جهانی بود ، ایران درگیر آزادی و حسین درگیر شراره های وجود خود . بیهوده نبود که سال بعد (1321) سرمقاله های «باختر» دست به دست می گشت ، در هیات تحریریه روزنامه او کسانی مانند محیط طباطبائی نشسته بودند . حسین با کسانی چون دکتر بقائی ، صادق هدایت ، محمد مسعود و جهانگیر تفضلی آشنا شد . مقالات او همه انتقاد بود ، اما دشتی که دوباره او را دید باز هم همان توصیه را داشت و بیمناک بود که طبع سرکش او را به طرف احزاب و گروه های سیاسی چپ بکشاند .   انگار نه که او هنوز به بیست و پنج سالگی نرسیده که سهیلی نخست وزیر را شاه سلطان حسین می خواند و از برخاستن نادر می ترساندش : «در این چهارصد سال ستاره هایی در آسمان بخت ایران طلوع کرد افسوس که نادر بود !...چهارصد سال است این ملت و مملکت سیر عقب گرد طی می کند ، عقب می رود...» هفته بعد نوشت : «حکومت رضاشاه ، رشوه خواری و دزدی را که پست ترین خصیصه هاست در ایران رواج داد ، ملک و هستی مردم را تاراح کرد و وقتی رت ،حساب کرده اند مایملک و اموالش بادآورده اش به حدی است که می توان از سعد آباد تا جزیره موریس را با ریال نقره فرش  کرد .»   با هیجانی که صحنه سیاسی به آزادی رسیده ایران را در دوران جنگ در خود گرفته ، روزنامه ها جان گرفته بودند و بهترین فرصت بود برای درخشش کسی که از هشت سال پیش که نخست بار به تهران آمد ، هرکه او را دید از استعداد و قلمش شگفتی گرفت . احزاب متعددی که برپا شده بودند هرکدام روزنامه ای داشتند و میدان بهارستان محل تجمع این روزنامه ها بود که هرکدام در بخشی از آن بالاخانه ای داشتند و میزی و صندلی . دهها روزنامه پدید آمد ولی کمتری از آن مانند باختر می درخشید ، گرچه کمبود منابع مالی و پرهیز فاطمی از ساختن با احزاب و دربار و گروههای نفوذ ، فشار طاقت فرسایی بر او می آورد ، ولی حتی مثل محمد مسعود حاضر نبود قلم را به معامله گذارد و نه مانند دهها تن دیگر . روزنامه اش گیرا بود ولی گرفتاری هر روزه هزینه ها مانع از آن می شد که بتواند کارش را گسترش دهد . و این رنج مدام او را پرخاشجوتر و بیمارتر می کرد . در جوانی تنی رنجور یافته بود و در عین حال عطش به دانستن و طلب علم در او چنان بود که پنهانش نمی توانست کرد .     ودرست همین جاست که از مصلحت اندیشی کسانی مانند محیط طباطبایی و دشتی و حاج آقا حسام دولت آبادی که او را به استعدادی می شناسند ، دریچه ای برویش باز می شود . در ست در زمانی که پیام پایان جنگ جهانی دوم رسید ، به توصیله دولت آبادی نام او را به عنوان نماینده مطبوعات در هیاتی می نویسند که قرار است به پاریس برود برای شرکت در اجلاس کنفرانس بین المللی کار .   اعضای هیات گونه گونند ولی پیداست کهدولت می کوشد حزب توده در آن راه نیابد . محمد علی جمالزاده و دکتر رضوی عنوان مشاورین دولت را دارند . اعزاز نیک پی ، شهاب خسروانی ، کازرونی ها ، مشاورین کارفرمایند ، یوسف افتخاری و امیر کیوان مشاورین کارگرانند . آنها که این سفر را برایش راه انداختند قصد آن داشتند که او را از تهران دور کنند و امکان تحصیل دهند که در آرزویش بود .پاریس تازه از جنگ رسته ، قحطی ، بیکاری و فقر و آشوب در آن بیداد می کند و این سید حسین است که خود را به دانشگاه شهر می اندازد و رشته حقوق را انتخاب می کند . امید دارد که از محل درآمدهای باختر ،مبلغ اندکی به او برسد که بتواند با آن در کارتیه لات -محله دانشجویان-اتاقی شریکی دست و پا کند . پول نمی رسد ولی حسین سرمقاله هایش را می فرستد . تکان دهنده ترین مقالاتش در ماجرای آذربایجان نوشته شد ، تازه حالا صحنه سیاسی کشور او را می شناختند . مقالاتی که پیدا بود دیگر از ذهن جوان ماجراجوئی بیرون نمی آید ، منطقی است و با توجه به اوضاع جهان ، به ویژه اروپا . اگر پولی گه گاه ، با سفارش همان ها که او را فرستاند از وزارت کار و پیشه و هنر نرسد ، امکان تحصیل او نیست .         دکترحسین فاطمی پس از بازگشت از پاریس     در زمستان های سرد ، تنها گرمای کتابخانه مرکزی دانشکده حقوق است که او را گرم و زنده نگاه می دارد . اگر کاری هم پیدا شود -هرکار-ابائی ندارد ، در جواب نامه های نگران کننده ای که از تهران می رسد ، فقط یک حرف دارد «اجازه بدهید کار را تمام کنم» و چنین است که با پشتکاری عجیب بالاخره در اوایل سال 27 کا را تمام می کند و از دانشگاه پاریس تِز دکترای خود را با عنوان وضع کار در ایران می گذراند و باز می گردد . سی و یک ساله است و دارای عنوان دکترا و این آغاز زندگی است . و هیچکس باور ندارد که او از این زمان فقط چهار سال مجال خواهد داشت و هرچه هست در همین چهار سال است .   ادامه دارد ...
  8.       مقدمه   افشاریان، نام دودمانی ایرانی (۱۱۶۳-۱۱۴۸ قمری و ۱۷۹۶-۱۷۳۶ میلادی) و اعضای یک سلسله ترک‌تباربودند که بر ایران فرمانروایی کردند. بنیان‌گذار این دودمان نادرشاه افشار بود،نادرشاه از ایل افشار بود، دسته‌ای از ترک‌های اوغوز که در اوایل دوره صفوی برای نگاهبانی از مرزهای ایران در برابر هجوم ازبک‌ها از آذربایجان (در شمال غرب ایران و شرق ترکیه کنونی)، به خراسان کوچانده شدند. نادرشاه افشار در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. این ایل به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری ارخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه ارخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند.     سقوط اصفهان     پس ازاینکه افغان ها اصفهان را اشغال کردند و محمود افغان بر تخت سلطنت ایران نشست،چند وقتی نگذشته بود که اختلافات بین افغان ها شدت گرفت و در نهایت منجر به قتل محمود توسط اشرف افغان گردید.طهماسب دوم نیز که بعد از فرار از اصفهان در پی بسیج قوا بر آمده بود،در مازندران و استرآباد (گرگان فعلی) توانست فتحلی خان قاجار (جد آقا محمد خان) را برای کمک به نیروهای محاصره شده در پایتخت صفویان اعزام کند،فتحعلی خان به همراه 2 هزار سپاه سواره که ترکیبی از جنگاوران قاجار،اهالی استراباد و گروهی از ترکمنان بود به سوی اصفهان آمد.   این سپاه بدنبال نبردی سخت که از بامداد تا شامگاه به طول انجامید،قادرگردید هزار نظامی افغانی را هلاک نماید و به درون پایتخت نفوذ کند.اما هنوز مدتی از اقامت فتحعلی خان نزد سلطان صفوی نگذشته بود که به سخن چینی از وی پرداختند و شایعه نمودند «زنبورک و پرچم در جلو انداخته ، عملکرد شاهانه در پیش گرفته و قصد سلطنت کردن دارد» با اوج گرفتن این شایعات ، بوی توطئه و مرگ به مشام فتحعلی خان و فرماندهان سپاه او رسید به ناچار در اولین فرصت به سوی استراباد برگشتند.   مدتی زمانی بعد مجدداً خاندان صفوی دست یاری بسوی فتحعلی خان بلند کردند، طهماسب از او خواست اینبار پس از جمع آوری نیرو به استعداد 30 هزار نفر بسوی مشهد حرکت کنند تا آن نواحی را از سلطه محمود سیستانی بازپس گیرند.از قضا در همین شرایط بحرانی نادر قلی به همراه سواران زبده تحت امرش به سپاه شاه طهماسب پیوست،چون خورشید اقبال فتحعلی خان در حال طلوع و درخشیدن دید، در پی توطئه برآمد و او را متهم به خیانت و ارتباط با دشمن نمود.پافشاری بر این اتهامات سرانجام سبب گشت سر از بدن فتحعلی خان جداکنند و جسدش را در همان مشهد در گورستان خواجه ربیع به خاک بسپارند.       نادر شاه     اشرف افغان     در همین زمان در میان وضع بسیار آشفته سیاسی – نظامی ایران، سردار بزرگ بنام نادر قدم به میادین جنگ و سپاهیگری نهاده بود تا افکار عمومی ایران فقر زده،نگران، و تشنه آسایش و آرامش را سیراب نماید. به همین جهت پیروزیها و رشادت های مکرر او روز بروز بر شهرتش افزود و موقتاً در دلهای مردم جای گشود.   نادر قلی متعلق به طایفه دامدار قرخلو از ایل افشار بود این ایل را شاه عباس کبیر در پی سیاست جابه جایی قبایل و ایلات ، برای دفاع از سرحدات شمال شرقی ایران،به سوی ابیورد خراسان کوچاند تا در برابر هجوم ازبکان سدی مسلح و مقاوم ایجاد کند(البته بعداً خود نادر نیز همین سیاست را دنبال کرد).نادر قلی در 18 سالگی به خدمت حاکم ابیورد در آمد و پس از طی کردن مدارج بالای سپاهیگری ، دختر او را هم به همسری گرفت.  آنگاه بعد از مرگ پدرزنش حاکم ابیورد شد.درهمین زمان بود که معیر الممالک فرستاده طهماسب نزد او آمد و تقاضای یاری برای حمله به مشهد و راندن ملک محمود سیستانی را نمود.نادر در راس 5 هزار سواره نظام افشار و کرد عازم این سفر جنگی شد.   در ربیع الاول سال 1139 ه پس از فتح مشهد ، بدنبال قتل فتحعلی خان قاجار،دومین حریف یعنی ملک محمود نیز در صحنه شطرنج سیاسی – نظامی ایران مات گردیدسپس خان های سرکش در سایر نقاط خراسان با قدرت و شدت ادامه یافت.     جنگ مهماندوست و موچه خورت    اولین جنگ با افغان ها که مجدداً تجمع نموده بودند به تاریخ 6 ربیع الاول 1142 ه بین ده ملا و مهماندوست دامغان اتفاق افتاد به نوشته مروی اشرف 20 هزار جنگاور را برای این جنگ آورده بود .پس از آرایش دو سپاه در اولین ساعات بامداد نبرد سختی با صدای توپها ، زنبورک ها،تفنگ ها و ناوکهای ضرب زن لشکریان قزلباش آغاز شد ، بطوریکه در همان چند ساعت اول نتیجه جنگ مشخص شد و افغان های مغلوب را فراری داد.   سپس سواره نظام ارتش صفوی بر توپخانه لشکریان اشرف افغان حمله ور شدند و پس از گذشتن از خطوط مقدم آن ها به اردوگاه سپاه افغان نفوذ کردند و سپاهیان افغان را به ضرب تیر و تفنگ و شمشیر و نیزه بسیار را از نیروهای اشرف افغان را قتل عام نمودند.دشمن که وضع جنگ را به این صورت دید از آخرین مقاومت های جسته و گریخته ش صرف نظر کرد و فرار را بر قرار ترجیح داد.         سواره نظام      در این نبرد 12 هزار افغان و 4 هزار ایرانی به هلاکت رسیدند ، فراری های افغانی به انتقام این شکست ناگاهان به اصفهان حمله ور شدند و اقدام به غارت و سپس آتش زدن بازار شهر اصفهان کردند.   پس از پایان این جنگ و بدست آوردن پیروزی چشمگیر ، این خبر در بسیاری از ولایات ، شهرها و روستاهای ایران شور و شعف آفرید.همه مترصد و در آرزوی بیرون راندن افغان های اشغالگر و ستم پیشه بودند.         سلاح ها عصر افشاریه     استرداد شهرهای ایران توسط روسیه و خلع شاه طهماسب صفوی     قتل اشرف و انهدام افغان ها ، اوضاع قسمتی از ایران را آرام کرد وشرایط را برای یک پیوند سیاسی  بین سلطان (طهماسب) و سردار (نادر) مساعد نمود.بویژه آنکه اینک در بین درباریان و ارتش هرکدام در حیطه قدرت و اعتبار خود،طرفداران زیادی یافته بودند.بنابراین قبل از هر نوع برخورد ، مصالحه سیاسی بین آن ها ضروری و لازم می نمود.به همین جهت طهماسب خواهر خود رضیه خانم را به عقد نادر در آورد و خواهر دیگرش سلطان بیگم را نیز به عنوان اولین همسر فرزند نادر یعنی رضا قلی میرزا، به او سپرد.   بدین وسیله خطر کودتا در ارتش و قدرت گرفتن نادر قلی میرزا منتفی گردید و شرایط مطلوبی برای سازش و سپس توجه به سایر دشمنان بوجود آورد.ابتدا نادر و ارتش تحت فرماندهی او،نگاهی به شمال ایران انداختند.   آنها از دولت روسیه درخواست کردند سواحل جنوبی اشغال شده دریای خزر را به ایران پس بدند.بعد از چند اقدام دیپلماتیک در سال 1145 ه نمایندگان ایران و روسیه در رشت معاده ای منعقد کردند که به موجب آن روس ها تمام اراضی ایران در جنوب شهر سالیان و نهرکورا  را  باز پس دادند ولی تخلیه دربند و باکو را موکول به زمانی نموند که ایرانیها ایروان و قفقاز را از عثمانی ها پس بگیرند و راه برتری آنها را به سوی سواحل دریای خزر ببندند .   این دو منطقه هم در سال 1147 ه پس از آنکه نادر شماخی و داغستان را گشود، براساس معاهده دیگری در اختیار ایران قرار گرفت.   پس از این موفقیت ها ، درست در زمانیکه نادر در خراسان مشغول دفع بقایای افاغنه بود،شاه طهماسب به همراه 18 هزار نفر سپاهی از اصفهان به تبریز رفت و در نزدیکی ایروان شکست سختی به عثمانیها وارد کرد و پیمان متارکه جنگ با آن ها را نقض نمود.   عثمانیها برای منصرف کردن طهماسب از اقدامات بعدی اش ، علی پاشا سرفرماندهی نواحی ایروان  و احمد پاشا حاکم بغداد را به همراه سپاهی بزرگ به سوی عراق عجم (مناطق غربی ایران) فرستاندند تا آن نواحی را تصرف کنند.   طهماسب و سپاه او با شتاب خود را به همدان رساندند و در مقابل سپاه عثمانی قرار گرفتند.ولی بعلت  کمبود آذوقه سربازان و علوفه چهار پایان سپاه، از ارتش 160 هزار نفری عثمانی شکست خورد به طوریکه توپخانه سنگین و یگانهای زنبورکچی او کاملاً بی اثر ماندند.   احمد پاشا کرمانشاه و همدان را گرفت و علی پاشا نیز مراغه و تبریز را فتح نمود.طهماسب پریشان و درمانده به همراه سپاهیان شکست خورده اش به اصفهان گریخت.پس از گذشت چند ماه قرار صلحی بین آن ها منعقد گشت که به موجب آن طهماسب حاضر شد در مقابل حفظ تبریز ،اردلان،لرستان،همدان و کرمانشاه ، ولایات آن سوی رود ارس یعنی گنجه،تفلیس،ایروان،نخجوان و داغستان را به عثمانی ها واگذار کند.   نادر که با شنیدن این اخبار در هرات شدیداً برآشفته شده بود،سفیرانی چند به استانبول و بغداد روانه نمود و خواهان استرداد شهرهایی شد که طبق معاهده اخیر به عثمانی ها واگذار شده بود.   سپس پیامی به اصفهان نزد طهماسب فرستاد و از انعقاد عهدنامه و عدم توجه به اسرای نظامی ایران در نزد عثمانیها ،اظهار ناخشنودی کرد.وی بعد از آن سرداران ارتش صفوی مستقر در اصفهان را قانع کرد تا زمینه خلع شاه طهماسب را به تاریخ 5 ربیع الاول 1145 به اجرا بگذارند.   پس از خلع طهماسب ،فرزند شیر خوار او به نام شاه عباس سوم را به پادشاهی برگزید و خود نایب السلطنگی شاه عباس سوم را بر عهده گرفت.از این تاریخ آفتاب حاکمیت خاندان صفوی غروب نمود.     فهرست بندی تاپیک    قدرت گیری نادر جنگ مهماندوست وموچه خورت استرداد شهرهای ایران توسط روسیه و خلع شاه طهماسب صفوی جنگ نخست نادر با عثمانیها دوره دوم  جنگ های ایران و عثمانی و فتح گنجه نشستن نادر برتخت پادشاهی فتح قندهار فتح هند و جنگ کرنال غنایم جنگ هند بازگشت به ایران حمله به داغستان و سرکوب لزگیها سان بزرگ و جنگ با عثمانیها تلاش نادر برای ایجاد نیروی دریائی ارتش ایران مرگ نادرشاه جانشینان نادر نظام اجتماعی و سازمان رزم ارتش ایران در عصر افشاریه نادر و فرماندهی کل قوا   منبع : لینک فایل pdf     ادامه دارد ...   گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد   فقط برای military    برای تشکر کافیست فقط فاتحه ای جهت روح شهدای کشور عزیزمون و پدر عزیزم بفرستید
  9.       منابع    کتاب تاریخ عالم آرای نادری جلد 1و2 کتاب انقراض سلسله صفویه کتاب جهانگشای نادری کتاب مجمع التواریخ کتاب سیاست و اقتصاد در عصر صفوی کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه کتاب تاریه ایران زین کتاب از نادر تا رضاخان میرپنج کتاب ایران و قضیه ایران کتاب دریانوردی ایرانیان کتاب مالک و زارع در ایران کتاب تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان (دولت نادرشاه افشار ) کتاب تاریخ کریم خان زند کتاب آئین کشور داری ایرانیان کتاب تاریخ روابط بازرگانی وسیاسی ایران و انگلیس کتاب سفرنامه ونیزیان در ایران کتاب تاریخ نظامی ایران کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه کتاب نامه های طبیب نادرشاه افشار     سایر تصاویر     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/132123312.jpg][/url][url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/132123123231.jpg][/url]     پایان ...
  10.       نظام اجتماعی و سازمان رزم ارتش ایران در عصر افشاریه   عصر افشاریه را باید دوران برزخ بین دو سلسله صفویه و زندیه دانست.بنابراین نظام اداری،اجتماعی و ارتش این عصر با عهد صفویه فرق چندانی نداشت.علت و عوامل اصلی آن هم اولاً وجود یک ساختار اقتصادی-اجتماعی به ارث رسیده از قرون قبل و مشابه دوران صفوی بود.ثانیا دوران افشاریه بسیارکوتاه و حصر به حیات 12 ساله حکومت نادر می گشت . تنها تفاوت بارز دولت صفویه و افشاریه در آن بود که این نظام مخصوصاً در عهد نادر،«دولت پادگانی» و تماماً نظامی با روحیه سربازی و سپاهیگری همچن عصر سلطان محمد غزنوی بود . به قول هانوی «اردوگاه و دربار روزگار نادر یکجا و غالباً ارکان دولت و کارگزان کشور در التزام رکاب شاهانه بودند».     به طور کلی حکومت ایران در دوران افشاریه به سه خصلت عمده داشت :   1- اقتدار عمیق ،خود محوری و دیکتاتوری خشن شاه که بخش مهم این اقتدار توسط منهیان ،جاسوسان بویژه «همکلامها» حفظ و تضمین می گردید.همکلامها در ایالات از نزدیکان حاکم یا والی محسوب می شدند که وظیفه اصلیشان مواظبت از افعال و اعمال والی یا بیگربیگی ها بود.هیچکار مهمی بدون حضور این اشخاص انجام نمی گرفت.   2- تکیه برعناصر نظامی و قرار دادن آنها بر گلوگاههای قدرت حکومت .هرچند این سیاست نشان داد بهره خوبی ندارد و بزودی به عنوان آنتی تز بر ضد خودش عمل نمود.   3- تکیه بر غیرمذهبی بودن حکومت به خاطر گریز از اختلاف ها و اصطکاکهای درونی جامعه و هم به منظور پرهیز از جنگ یا تیره گی روابط دشمن مرزهای غربی ایران یعنی ترکان عثمانی که خود را مهد و کانون توجه مسلمانان سنی در جهان می دانستند.       قلمرو حکومت نادرشاه در زمان اوج     برخلاف عصر صفویه که به مدت 250 سال تبلیغات شدید مذهبی سلاطین آن ، بر روح و مغز مردم ایران به نحوی اثر گذاشته بودند که آهنها حکومت و مذهب را بیکدیگر پیوند داده و بین تعلقات معنوی و سلطه جبری و مادی شاهان تلفیق بوجودآورند تا بدین وسیله ثبات و استیلای سلاطین تضمین و بیمه شود،اما اینک شاهان افشار مخصوصاً نادر اصراری بر تلفیق دین و حکومت نداشتند.   به قول ناپلئون : «نادرجنگجوی بزرگی بود ولی فرزانگی آنرا نداشت تا فکر امروز و هم آینده کشور خود باشد» به تعبیر دیگر عصر افشاریه عصر ثروت شاه و صاحب منصب لشکری و کشوری و ذلت و فقر بینهایت ملت بود.   در عصر افشاریه در میان بخش مولد و گردش اقتصادی این عهد،فقط تجارت و آنهم داد و ستد ابریشم کمی رونق داشت و بطور بی رمق به حیات خود هنوز ادامه می داد.به نوشته هانوی نماینده «شرکت تجاری مسکوی انگلیسیها درایران» ابریشم در درجه اول محصول گیلان بود که مرغوبترین نیز به حساب می آمد پس از آن ابریشم شیروان ،مازندران،استراباد قرار داشتند.محصولات تولیدی گیلان بیشتر به روسیه و عثمانی صادر می شد و ابریشم استراباد و مازندران در داخل کشور به مصرف می رسید.     تجارت داخلی و بازار داد و ستد نیز بطور محسوس تحت تاثیر «اردوبازار»های تکراری ارتش نادار قرار داشت.زیرا جامعه ارتش سالار و سپاه عظیم دائما درحال تحرک ،طبعا نیازهای وسیعی به ابزار ،آذوقه ،مواد خوراکی و سایرکالاها داشتند.به همین سبب بازرگانی و داد و ستد در اردو بازهای ارتش یکی از پرسود ترین شغل ها محسوب می گشت.برای این امر بازرگانان گاهی سرمایه کافی از شاه دریافت می کردند تا به خرید کالا و تامین مایحتاج نظامیان بپردازند.             مجموعه نفرات ارتش بزرگ نادرشاه با آن ترکیب ناهمگونش در تشکیلات و سازمان مشخص شده ای فقط و فقط تحت فرماندهی کل شخص نادر انضباط و نظم می گرفت درجات و واحدهای سپاه در این تشکیلات به ترتیب از بالا به پایین عبارت بودند از :   فرماندهی کل (شخص شاه یا شاهزاده) سرداران و سرکردگان (خان ها و روسای طوایف و یا سرشاخه ایلات و عشایر) ،سرخیلان،مین باشیان،یوز باشیان،اون باشیان و سپس غازیان (نفرات عادی).   کوچکترین واحد یا جوخه،10 نفره بودند که فرمانده آنها را اون باشی می گفتند سپس از ترکیب ده واحد اون باشی یک دسته 100 نفره تشکیل می شد که فرمانده آنرا یوز باشی می گفتند واز ترکیب ده دسته 100 نفری یک فوج 1000 نفری تشکیل می گردید که فرمانده آنها را مین باشی می نامیدند ( به زبان ترکی و ترکمنی اون یعنی 10 ،یوز یعنی 100،مین یعنی 1000).از هردو فوج یک لشکر پیاده و از هرسه فوج سواره یک تیپ سواره نظام تشکیل می دادند.درمواقع ضروری هم به لشکر پیاده یک تیپ سواره و یک فوج توپخانه ملحق می کردند و عده آنراگاه به 15 هزار نفر می رساندند.         فرمانده کل قوا ارتش افشاریه ،نادر شاه افشار     نادر تمام این قوای نظامی را به 5 منطقه اردوئی تقسیم نمود . اردوی اول را درخراسان استقرار داد که همواره مترصد اعلام خبرهای مناطق شرقی کشور باشند.اردوی دوم قفقازیه متمرکز کرد که معابر عظیم تجاری و ارتباطی ایران در مقابل تعرض دو دولت همسایه مقتدر محافظت کنند.اردوی سوم در کرمانشاه قرار داشت که برای نقشه های آینده او در تصرق بین النهرین یا برای مقابله با حملات عثمانیها مفید می افتاد .   اردوی چهارم را در فارس مستقر نمود تا بر مناطق دیگر هم کمک برساند.وبلاخره اردوپنجم در قندهار قرار استقرار داشت تا بر افغان های دائماً متعارض و همچنین برتمام مناطق مشرف به هند و مرزهای قابل توجه جنوب شرق نظارت داشته باشند.برهریک از اردوهای مزبور نیز معتمد با تدبیری گماشت تا به رتق و فتق امورات بپردازند.   وی برای این ارتش عظیم جباخانه ها و سازمانهای تدارکاتی بسیار مهیا کرد.توپ ریزی در اصفهان بحدی رسید که در سال 1154 ه (1741 میلادی) ارتش ایران صاحب 5 هزار توپ گردید.باروتخانه دولتی نیز مرتب شد و برای تهیه شوره از کف انبارهای زیرزمینی بهره گرفتند تا باروت ارزانتری نیز بدست آید.         افسر ارتش افشاریه     ازبین ایالات و ولایات ،تعدادی به دلایل حساسیت استراتژیک و موقعیت خاص نظامی بیش از حد مورد توجه قرار داشتند.کرمانشاه یکی از این مناطق بود که به دلیل همجواری با مرزهای غربی و عثمانیهای مهاجم «زراد خانه غرب» ارتش و کشور ایران محسوب می شد. سلاح های عمده نظامیان این عصر چه از نوع سرد و چه از نوع گرم ، به استناد نوشته های مورخین و سفرنامه نویسان آن عهد عبارت بودند از :توپ،خمپاره،زنبورک،نارنجک،تفنگ (فیتیله ای و چخماقی) ،طپانچه،جزایر(همان تفنگهای رایجی بود که گاهی بر روی سه پایه سوار می شدند) ،بادلیج،چماق (گرز)،شمشیر،نیزه،سپر،خنجر،ضربزن و تیروکمان.   ارتش ایران در این دوران کاملاًبرسلاح های آتشین تکیه داشت ولی هنوز سلاحهای سرد و بازمانده از قرون گذشته به طور جانبی و گاه به گه مورد استفاده قرار می گرفتند.       توپخانه ارتش افشار ،حربه کارآمد نادرشاه     یگان ها و رسته های توپخانه ، علاوه بر امر قلعه گیری،درمیدان جنگ نیز نقش بسیار موثری داستند.برای ساخت توپ،استادکاران کارخانه های توپریزی ارتش ایران بویژه کارگاه های نوع صحرائی آن دائما در زمان جنگ یا صلح به کار توپ ریزی اشتغال می ورزیدن.توپچی ها نقش بسیار مهمی را در عهد افشاریه بازی می کردند.توپخانه ارتش ایران در عهد افشاریه هرچند اعتبار و قدرت توپخانه ارتش عثمانیها را نداشت ،ولی اهمیت و جای خود را در سپاه باز کرده بود و عامل تعیین کننده ای در برابر فشار مهاجمین به حساب می آمد. دسته زنبورکچیان نیز که از عصر صفویه در سپاه ایران مشاهده می شدند،در این عصر بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.توپ،خمپاره زنبورک،نارنجک ،بادلیج وضرب زن همگی آتشباری واحدها و یگانهای توپخانه محسوب می گشتند.به تعبیردیگری همگی آنها سلاحی از نوع مهم توپ به حساب می آمدند.         درفش دار ارتش افشاریه       اما زنبورک نوعی توپ کوچک بود که بر پشت شتر سوار می شد.برای هریک قبضه زنبورک سربازی انتخاب می گردید که در امر شتر سواری،تیمار و رسیدگی به آن حیوان نیز تبحر داشت.این شخص را زنبورکچی می نامیدند.عده ای معتقدند اولین گروه زنبورک چیان در عصر شاه عباس اول بوجود آمدند،ولی اوایل مورد توجه قرار نگرفتند.اما بعد ها در زمان نادرشاه بخوبی از آنها در میدانهای جنگ بهره گرفته شد و درنتیجه موجب اعتبار و شهرتشان نیز گردید.رسته ها و واحدهای زنبورکخانه تا اوایل حکومت قاجارنیز در ارتش ایران جایگاه خود را حفظ کرده بودند.درزمان ناصرالدین شاه قاجار هنوز در تهران محلی برای نگهداری شترهای زنبورکخانه ارتش وجود داشت که آنجارا گود زنبورکخانه می نامیدند وبعدها بنام یکی از محلات تهران نیز شهرت یافت.         نفر شتر سوار زنبورکچی-دوران افشاریه     طرز استفاده اززنبورک به این ترتیب بود که روی کوهان شتر جهاز مخصوصی قرار می دادند،سپس زنبورک را طوری روی آن سوار می کردند که زنبورکچی بتواند پشت آن بنشیند.در طرف چپ جهاز کیسه محتوای بارتوت سیاه و گلوله آهنی آویزان می شد.به هنگام نبرد زنبورکچی فتیله ای بلند به کمر خود می آویخت و برروی شتر می نشست،سپس اقدام به شلیک می کرد و یا از شترپیاده می شد وپس از وادارکردن حیوان به نشستن ،به شلیک کردن می پرداخت.معمولاً روش دوم بیشتر مورد استفاده قرار می گرفت.زیرا هم زنبورکچی در زدن هدف دقیق ترعمل می کرد،هم شتر در برابر شکلیک و انفجار آرام و قرار بهتری داشت.بطورکلی شتران ویژۀ واحدهای زبورکخانه برای اینکار تربیت و شرطی می شدند.فقط به هنگام زخم برداشتن گاهی سراز عنان زنبورکچی برمی تافتند ودر بعضی موارد موجب هلاکت اونیز می گردیدند.         سرباز تفنگچی دوران افشاریه (یگان جزایری)     واحدهای جزایرچیان نیز بدلیل استفاده از سلاح آتشین هچون تفنگ،ممتازبوده و مورد توجه قرار داشتند.آنها جنگجویان مسلحی بودند که از زمان بنیان گذاریشان در عصر صفویه،جایگاه ویژه ای در سازمان رزم ارتش ایران پیدا کردند.نادر 20 هزار جزایرچی را درگردانها و هنگ های متعدد نظام داد و به تفنگهای بزرگ چخماقی مسلح نمود.چون این تفنگ ها بسیار سنگین بودند (در حدود 18 کیلو) ،عموما در زمان عملیات تفنگچی مجبورمی شد آنرا بر روی سه پایه مخصوص بنشاند تا تیراندازی وهدفگیری بهتر ودقیقتر انجام گیرد.کلاه تعدادی از جزایریان از نمد بود که به آن «کچه پاپاق» می گفتند و بر دو طرف آن در بعضی موارد منگوله هایی می آویختند ویا بر وسط ترک کلاه کلمه الله می نوشتند.       افسر شتر سوار زنبورکچی-دوران افشاریه       قراولان ارتش هرچند نیروی رزمنده وجنگجو بحساب نمی آمدند ولی نگهبانان مسلح حرفه ای اردوگاه های نظامی محسوب می شدند که بعضی از مقاطع تعدادشان به 6 هزار نفر می رسید.،آنان زیر نظر فرمانده خود علاوه بر حراست و تامین بخش امنیت اردوگاه و نظامیان در حال استراحت،شبها به عنوان گشتی مراقب اوضاع بودند تا اردوگاه دچار شبیخون دشمن نگردد.   شاطرها دونده های مسلحی بودند که در جلوی کوکبه شاه یا سرداران بزرگ راه را باز می نمودند،ریکایان یا پرچمداران که تعدادشان بالغ بر هزار نفر بود و نسقچیان (دژبانان) یا مسئولان نظم ومقرارت سپاه نیز از جمله نیروهای با اهمیت ارتش محسوب می گشتند.   منابع مالی برای هزینه های این ارتش بزرگ را هرچند هانوی فقط منابع داخلی دانسته،ولی به ضرس قاطع غنائم جنگی علاوه برآنکه عامل مهمی در تحریک نادر و خان های اطرافش در ادامه جنگ ها و لشکرکشیها بوده،سرچشمه مالی مهمی نیز برای نگهداری سپاهیان بحساب می آمد.دلیل بر این مدعا نوشته های مورخین آن عصر از جمله محمد کاظم است.به اعتقاد وی قبل از سفرجنگی نادر و سپاهیانش به هند،در نبرد دوم با عثمانیها به فرماندهی توپال پاشا،دیگر پولی در خزانه نادر برای پرداخت بدهکاریها و هزینه های نظامی اش باقی نمانده بود،آنچنانکه حتی 10 هزار تومان نیز نداشت به 500 نفر از جنگجویان شوشتری و هویزه ای بپردازد، و مجبور شد به طهماسب خان وکیل الدوله که مسئول دارالسطنه بود توسل جوید.         سلاح ها عصر افشاریه   نادر و فرماندهی کل قوا     عصر افشاریه به طورعمده باید در دوران حکومت 12 ساله نادر دید.زیرا چند سال پس از مرگ وی جز کشمکشها ، جنگها و قتل و غارت چیزدیگری به چشم نمیخورد.خود نادر نیز شخصیتی به تمام معنی نظامی و دولت وی نیز کاملاً دولت ارتش سالاربود.بنابراین آنچه هم که در عهد حکومت نادر شاخصص می گردد.نبوغ در امورجنگ و سپاهیگری است نه مسائل اقتصادی ،کشاورزی،تجارت،هنر،معماری و یا چیز دیگر.لرد کرزن درباری وی می نویسد: از شواهر بارز نبوغ نادر فقط آن بود که در مدت کوتاهی ایران به مقام درجه اول نظامی در آسیا ارتقا داد.   نادرشخصاً در تمام امورات ارتش دخالت یا نظارت می کرد.در این مورد به نوشته مورخان آن دوران ،اهرمهای مختلفی را همچون چاپار،منهیان و جاسوسان متعدد،بکارگرفته بود.آنها به طور مداوم اخبار و گزارشهای مختلف را از داخل مملکت و حتی درزمان جنگ از خط مقدم جبهه تا پشت جبهه را سریع و صریح به او می رساندند.این ابزارها لازمه هر حکومت دیکتاتوری است که قصد دارد انضباط تحمیلی و اقتدار را برجامعه حکمفرما کند.   در ارتش برای ایجاد نظم آهنین در بین فرماندهان و سربازانی که خصلتهای ایلی-عشیره ای را با خود به همراه آورده بودند،به طوار متواتر از آنها سان می دید و برمقررات وضع شده تاکید می نمود.گاه شخصاً در کوچکترین موارد مثل پرداخت مواجب و چگونگی تامین تجهیزات دخالت یا حداقل پرس و جو می کرد.دربرابر خیانت هرگزآرام نمی گرفت و نفر نظامی را حتی اگر در حد فرماندهی نیز بود به شدیدترین وجه مجازات می نمود.   کشاندن سپاهیان درجنگهای متعدد به درون صحراهای بی آب و علف و بسیار خطرناک علاوه برچشم طمع نظامیان در بدست آوردند غنائم ، نشانی از قدرت فرماندهی و ترس از مجازات دربرابر تمرد نیز بود،حتی اگر چنین سفرهای جنگی به مرگ انبوهی از نظامیان منجر می گردید. در زمان صلح (اگر پیش می آمد) یا استراحت،این اقتدار و جذابیت فرماندهی ارتش بود که سربازان را به کار عمرانی نیز وا می داشت.دراین مورد محمد کاظم به ترمیم و ساخت سد ویران شده ای بر روی یک رودخانه در مرو توسط لشکریان اشاره نموده است.حکام منطقه چون قادر به ساخت و ترمیم آن سد نشده بودند،نادر این کار را برعهده 2 هزار سرباز تحت نظارت اسماعیل بیگ گورخرزن نهاد.هرچند این عده هم کاری از پیش نبردند و پس از 3 بار تلاش فشار آب براحتی سد را در هم می شکست.             بطور اجمال دلایل موفقیت نادر در امر ارتش و سپاهیگری را چنین میتوان بر شمرد :   1- بهره وری وی از فکر و نظرات فرماندهان بزرگ سپاهش ،هرچند در تاریخ چهره وی بعنوان شخصی دیکاتور و خود محور ترسیم گردیده است،ولی درموارد حساس مخصوصاً در زمان جنگ و عملیات بزرگ ، شورای عالی نظامی مرکب از خان ها یا فرماندهان بزرگ تشکیل می داد تا برای طرح عملیات از فکر آنها نیز مطلع گردد.یکی از خوبی های این کار آن بود که اگر عملیات منجر به شکست می شد،تنها وی مورد اعتراض و سرزنش قرار نمی گرفت.از آن گذشته ،این فرماندهان ارشد که هریک سر طایفه بزرگی نیز محسوب می شدند از نظر هویت اجتماعی ، اعتبارو ارزش بسیاری برای خود قائل بودند که با تشکیل شورای عالی نظامی در حقیقت این اعتبار آنها لحاظ شده و موجب آرامش روانی آنان نیز می گردید.   2- انتخاب استراتژی نظامی درست و مقتضا به شرایط   3- تهور و شجاعت شخص نادر وبعضی از سرکردگان لشکر وی ، آنچنانکه در بعضی از مواقع در خطرناک ترین صحنه های جنگی و هماوردگاه در میان سربازان حضور داستند.این حضور تاثیرمطلوبی در روحیه سربازان می گذاشت.در تعدادی ازجنگها اسب نادر براثر زخم سلاح دشمن کشته شده و حتی خود وی نیز مجروح گردیده بود.   4- نبوغ نظامی و انتخاب تاکتیک های صحیح عملیاتی .عده ای از تئوریسین های نظامی بزرگترین شگرد جنگی نادر را در سرعت حرکت به سوی دشمن و یا در عملیات او فرماندهانش دانسته اند.آنچنانکه گاه دشمن به هیچ وجه انتظار ورود او و سپاهیانش را در حیطه استقرار و اردوگاه خود نداشت.   5- استفاده از تدابیر،حیله هاوخدعه های جنگی مقطعی در بعضی از شرایط حساس نبرد که در مواقعی یکباره تمام نقشه های عملیاتی دشمن را بهم می ریخت و موقعیت جنگ را به نفع ایرانیها تغییر می داد.جالبترین آن تدابیر و حیله هائی بود که در مصاف با هندیها بکار گرفت.در یکی از این جنگ ها در زمانیکه ستون فیل سواران ارتش هند عرصه را برسپاهیان ایرانی تنگ نموده بود،بدستور نادر به گردن شترهای بنه و تدارکات سپاه تنورهای مسی آویختند و داخل آنها را پر از بوته ،چوب خشک و نفت کردند،سپس آنها را به آتیش کشیدند.ناگهان نعره های وحشتناک شتران بلند شد و پس از گریز به سوی هندیان ، نظم صفوف فیل سواران و سایر جنگاوران آنها را در هم ریخت و وضعیت را به نفع ایرانیها تغییر داد.   6- قاطعیت و عدم گذشت و اغماض نسبت به فراریان از میدان جنگ.درمواردی دیده شده بود که نادر شخصاً با تبرزین حتی در زمان هنگامه جنگ به دنبال نظامیانی بود که از ترس مرگ به پشت به میدانگاه نبرد کرده بودند.   7- استفاده از روش های تشویق ،ترغیب و تطمیع لشکریان پس از هر پیروزی که نمونه های متعدد از عطایا و بخشش های وی را مخصوصاً در زمان تقسیم غنائم جنگی بازگونمودیم.   8- عنایت و تقویت یگانهای آتشبار توپخانه و تفنگچیان ، که از این دوران بعنوان محور و هسته اصلی ارتش ایران بکار گرفته شدند ونقش بسیار مهمی در کسب پیروزی ها ایفا نمودند.   9- بهره برداری حساب شده از فضای سیاسی مطولبی که برای چنین ناجی پیش آمده بود.حضور بیگانیان اشغالگر (ازبکان در شمال شرقی،روس ها در شمال ،عثمانیها در غرب و شمال غربی) احساس حقارت شدیدی را در سطح ملی برای افراد جامعه بوجود آورده بود .ازدیدگاه علم جامعه شناختی یک ناجی دلاور چنین اوضاع و بستره ای فقط برای یک مدت کوتاه قدرت فروانی در بسیج عمومی مردم علیه بیگانان خواهد یافت.اما این سیاست جنگ طلبانه نمی توانست ادامه یابد و در دراز مدت به بار نشیند به همین دلیل بزودی با کشورگشائیها و جنگ های مکرر که منجر به کشتار مردم جامعه،فقر،بار مالیاتی و...شد،خودعاملی برای تنشها و شورش های بزرگ گردید و نتجه معکوسی نیز در اواخر عمر نادر برجای نهاد .   ادامه دارد ...
  11.         مرگ نادرشاه    اواخر عمر نادر مصاف با شورش های مکرر مردم و خان های مدعی شد.وی سعی کرد با خشونتی همچون سیاست های جنگی اش ،همگی را سرکوب نماید ولی موفق نگردید.از جمله این شورش ها قیام تقی خان والی فارس بود که در سال 1157 ه به شدت سرکوب شد و پس از دستگیری محمد تقی خان او را از یک چشم کور کردند و آنگاه .وی را وارونه به خری نشانده در شهر اصفهان چرخاندند.اما این پایان کار نبود بلکه برای ایجاد رعب و وحشت خصی اش نموند،فرزندش را در جلوی رویش سربریدند و در نهایت زنانش را نیز بین نظامیان اردو تقسیم کردند.   نادر پس از فارغ شدن از این کار به همراه پسرش نصراله میرزا به فارس و سپس به داغستان لشکر کشید تا قیام لزگیها را نیز فرو نشاند .آنگاه با اعزامی هیئتی بلند پایه به استانبول که ریاست آن را میرزا مهدی خان استرابادی و مصطفی خان شاملو به عهده داشت (محرم 1160)،بین ایران و عثمانیها پیمانی منعقد گشت که صلحی موقت را به همراه داشت.   همچنین در این سالها مشخص گردید گردید که طرح جابه جائی و اسکان عشایر،ایلات و طوایف که از مدت ها پیش توسط نادر و اطرافیانش برای جلوگیری از عصیان ها و شورش ها انجام میگرفت ،ثمری ببارنیاورده است.زیرآتش قیامها پس از پیمان صلح با عثمانیها همچنان شلعه ورترمی گشت.   اما وی بدون توجه به این امر در ادامه سیاست های انتقال و جابه جائی طوایل و ایلات در سال 1730 میلادی حدود 50 تا 60 هزار خانوار ازعشایر آذربایجان عراق و فارس را به خراسان کوچاند،سپس  60 هزار تن از ابدالیهای افغان حوالی هرات را به مشهد ، نیشابور و دامغان فرستاد.   مجدداً چهار سل بعد پس از فرونشاندن آتش قیام بختیاری ها ،عدۀ دیگری از عشایر هفت لنگ و چهار لنگ را که بالغ برا 10 هزار خانوار می شدند به منطقه جام خراسان انتقال داد.وی همچنین یکبار در سال 1145 ه پس از پیروزی ها مکرر در تفلیس 6 هزار خانوار گرجی را نیز به خراسان کوچانده بود.   جنگها ،خشونت ها،تبعید،کوچ جمعیت انبوه و بویژه شورش های خونین ، به درون ارتشی که ترکیبی ایلیاتی –عشیرتی داشت نیز رخنه کرد.سفرجنگی او به داغستان هم که سبب شد بسیاری از لشکریان از فرط سرما و گرسنگی به کام مرگ روند و جسد آنها در حاشیه جاده ها پراکنده ماند،برآشفتگی اوضاع سیسای و بدبینی او نسبت به اطرافیانش و برعکس بر آتش کینه نزدیکانش نسبت به وی افزود.این موارد آشفتگی و نابسامانی دقیقاً در نامه های نمایندگان سیاسی روس در ایران آن عهد منعکس هستند.   سرانجام در اواخر سال 1160 ه در پایتختش مشهد قاصدان و جاسوسان خبر آوردند که علیقلی خان برادرزاده اش نیز که به همراه طهماسب قلی خان جلایر برای فرونشاندن آتش قیام سیستانیها به آن ناحیه رفته بودند ولی علیقلی خان و طهمسب قلی خان نیز به نیروهای شورشی پیوستند ، در نتیجه خود نادر بدون توجه به آنکه ارتش وی دیگر انضباط و آمادگی سال های قبل را ندارد،شتابان به سوی خبوشان (قوچان) آمد ودر ناحیه فتح آباد خیمه و خرگاههای اردوگاه خود را بر افراشت.در همین مکان آتش اختلافات بین جناحههای مختلف ارتش او بویژه بین دو دسته بزرگ یعنی فرماندهان ایرانی و افغان ها از سوی دیگر بالا گرفت و شلعه ور گشت .   مخصوصا زمانی این اختلافات اوج گرفت که شایع گردید شاه قصد دارد با همدستی سرداران افغانی از سرداران ایرانی خود انتقام بگیرد.بنابراین خانهای و سرداران ایرانی به تحریک علیقلی میرزا توطئه ای را طراحی کردند که صالح خان رئیس نگهبانان یا به تعبیر دیگر افسرفرماندهی گارد به همراه چند تن از فرماندهان بزرگ قاجار و افشار در شب یکشنبه 11 جمادی الاخرآنرا به اجرا گذارند و نادر شاه را در سراپرده اش به قتل رساندند.   به نوشته هانوی،با هیاهو وشلوغ شدن سراپرده نادر سپاهیان مخالف و موافق نیز هم به جان هم افتادند آنچنانکه 50 هزار کشته و تلفات برجای نهادند.ترکمنان طرفدار نادر هم پس از یک مقاومت شدید و خونریز،سرانجام مجبور به ترک فتح آباد شدند.4 هزار افغان ابدالی هم و ازبک هم تحت امر احمد خان ابدالی نیز به سوی قندهار گریختند.احمدشاه درآنجا تاج سلطنت برسرنهاد و خود را احمد شاه درانی خواند.     جانشینان نادر    پس از مرگ نادر نتایج بد و سختگیریهای شدید برمردم،خود را علنی تر گرداند.دراولین عکس العمل اجتماعی ، ارتش وی که حول محور کشورگشائیها بزرگ متحد شده بود،یکباره از هم پاشید و مدعیان متعدد سلطنت هریک بخشی از جنگاوران متفرق و سرکردگان را تحت فرماندهی خود درآوردند وبه جنگهای خانمانسوز وفرسایشی پرداختند.   آنها که جاه جلال و ثروت بدست آمده توسط نادرچوپان زادۀ پوستین پوش را به چشم دیده بودند،اینک هرکدام درپی این جلال و جبروت خودرا کمتر از او نمی دانستند.بنابراین بار دیگر یک دوران پر از کشمکش و خونریزی پس از مرگ نادر تا تشکیل حکومت زندیه ،صفحه ای از تاریخ ایران را سرخ و گلگون کرد.   البته عامل اصلی این چنین نابسامانیها و اغتشاشات را تنها در وجود اشخاصی همچون نادر نباید دانست،بلکه اساس آنرا در ساختار ایلیاتی-طایفه ای ، اقتصاد و اجتماع ایران آن دوران باید دید.چرا که قبل از نادر و نه بعد از او هیچگاه وحدت ملی  و یکپارچگی سراسری بلند مدت در سرزمین ایران بوجود نیامد مگر حول محور اقتدار گذرای بعضی از سلاطین.خان های متعدد هریک در گوشه ای از این سرزمین و در ایالات و ولایات با تکیه بر ایلات تحت امر خود و نیروهای مسلح آنها،حوزۀ قدرت و نفوذ ایجاده کرده بودند.     آنها بدینگونه قوه گریز از مرکز یافته و مانعی جدی برای یکپارچگی و وحدت ملی طولانی ومداوم به حساب می آمدند.شورشها،نابسامانیها و جنگهای مکرر در حیطه درون مرزی ایران را باید از این زاویه وتحلیل نگریست. به همین علت جامعه پذیری یا همگرائی سیاسی و ایجاد وحدت در ساختار ایلاتی امکان پذیر نبود و اگر هم همچون دوره شاه عباس یا دوره کوتاه پرتلاطم 12 ساله حکومت نادر این وحدت گذرا و ناپایدار شکل می گرفت ،مبتنی بر منابع کوتاه مدت همین خان ها و یا«وحشت از قدرت برتر» بود.    در اینجا لازم است تا از قول گلستانه مورخ این دوران که کتاب او در ذکر وقایع سالهای بعد از مرگ نادر تا شکل گیری حکوت زند است،به معرفی تعدادی از این خان ها،سرداران نظامی و شماره تحت قوای تحت امرشان بپردازیم تا خوانندگان گرامی شمائی کلی از اوضاع «اجتماعی – نظامی» آن دوران بدست آورند.     1- سلطان علیشاه برادرزاده نادر در راس 75 هزار سواره نظام و توپخانه در خراسان 2- امیراصلان خان عمه زاده نادر و سردار کل 30 هزار سواره نظام آذربایجانی 3- ابراهیم خان از نزدیکان علیشاه به دفعات از 5 هزار تا 50 هزار سپاه از میان افغان ها، ازبکان،قزلباش ها و ایلات مختلف بسیج نمود و توانست بربخشی از زرادخانه و خزانه نادر دست یابد.نامبرده در نواحی عراق عجم به کروفر پرسرو صدائی مشغول بود. 4- آزاد خان افغان به همراه 15 هزار نفر 5- شاهرخ در مشهد درراس 30 هزار نیروکه از سوی خان های خراسان و اکراد کردستان هم حمایت می شد 6- سرافراز بیگ خدابنده لو هزار سواراز ایلیات علیشکر (نواحی همدان) و 3 هزار نفر از شاهسون ها 7- کلبعلی خان در بروجد با 12 هزار سواره و پیاده 8- حسین خان بیک زنگنه حاج که در زمان نادر به اتهام خیانت کور هم شده بود،اینک در کرمانشاه از میان ایلات زنگنه و ندایلجاری 4500 سوار و پیاده در ید قدرت داشت و خود را حاکم مناطق کرمانشاه میدانست 9- الله یار خان افغان 8 هزار سواره افغانی را تحت امر داشت .آنها یکبار به انتقام کشتن افغان ها توسط مردم همدان ،اقدام به کشتاراهالی این شهر کردند 10- محمد علی خان تکلو به همراه 12 هزار سواره در حوالی همدان 11- کریم بیک (کریم خان زند آینده) که در نواحی پیری و کمازان به آرامی در حال قدرت گیری بود.وی قادر گردید در مدت کوتاهی بسیاری از سرکردگان مدعی را مغلوب نماید و پس از جذب جنگاوران آنها،سپاهی 12 هزار نفره ای را تشکیل دهد 12- حسن علی خان والی و بیگلربیگی اردلان صاحب 20 هزار سپاه قزلباش ،کرد و افغان 13- عبدالعلی خان عرب میش مست و میرزا محمد تقی گلستانه (عموی مورخ) در نواحی مختلف از جمله یک فرسخی کرمانشاه به همراه 6 هزار سواره و پیاده که از میان ایلات زنگنه و کلهر جمع آوری شده بودند،تهدیدی جدی در این مناطق محسوب می گشتند. 14- علیمردان خان که با قدرت و شتاب تمام مشغول متحد کردن سرداران و فرهماندهان کوچک و متفرق ناحیه بختیاری بود. 15- محمد حسن خان قاجارحاکم ایلات استراباد،دشت گرگان و مازندران که ازمدعیان پرقدرت و با نفوذ بود محسوب می شد و ازحمایت جنگاوران ترکمان آن نواحی نیز برخوردار بود.وی 35 هزار نفر از جنگجویان استراباد وترکمنهای گوکلان و یموت را در اختیار داشت و بعد ها درصحنه های سیاسی و نظامی ایران درخشید چنانکه کریم خان زن مجبور شد با 45 هزار سپاه به سوی قلعه استراباد بیاید و پس از چند جنگ خونین برآن نواحی مسلط شود. 16- ابولفتح خان که اونیز در حال تلاش برای متحد کردن و جمع آوری سپاهیان متفرق و سرکردگان بود.نامبرده که عنان حکومت اصفهان را در دست داشت اندکی بعد توانست علیمردان خان را شکست دهد و پس از پیوستن علیمردان خان به کریم خان در مدت کوتاهی 50 هزار نفر را برای مقابله با انها بسیج کند.   درمیان این تعداد از سرداران و مدعیان قدرت علیقلی خان برادرزاده نادر لیاقت و قدرت عمل بیشتری از خود نشان داد با پذیرفتن مخاطرات فراوان خود را به مشهد رسانید و در تاریخ 27 جمادی الثانی 1160 به نام عادلشاه برتخت سلطنت نشست.   وی بدون درنگ کلات نادری را که مملواز ثروت و غنائم به جا مانده ازدستاورد های جنگها و لشکرکشی های نادر بود،ضبط نمود،سپس پسران نادر (غیراز شاهرخ پسر رضا قلی میرزا) را به قتل رساند.اما هنوز از این کار فارغ نشده بود که خبر حرکت ارتش 120 هزار نفره برادرمدعی اش ابراهیم خان،رعشه بر ارکان حکومت متزلزل او انداخت.   دربین راه امیراصلان سردار بزرگ آذربایجان هم به همراه 30 هزار جنگاور به او پیوست.عادلشاه شتابان خود را به مازندران رسانده بود 75 هزار سواره و توپخانه بزرگی را آماده مقابله کرد.جنگ دربین سلطانیه و زنجان درگرفت که در همان ساعت اولیه نیمی از لشکریان و جنگاوران عادلشاه به ابراهیم خان پیوستند و بسیاری نیز پابه فرار نهادند.عادلشاه که بشدت خشمگین شده بود هرچه کرد نتوانست سپاهیان را دوباره جمع کرده و سازمان دهد،او دیگر توان آنرا نیافت که سپاهی بزرگ گرد آورد و درنتیجه مدت زمانی بعد در تهران دستگیر شد و بدستور ابراهیم خان ،جراح باشی چشمان او را از حدقه در آورد.  
  12.       نیروی دریائی ارتش ایران   دو ساحل مهم ایران یعنی جنوب دریای خزر و شمال و شرق خلیج فارس عصر نادری از مراکز با اهمیتی بودند که احتیاج به نیروئی دریایی داشتتند.در ناحیه دریای خزر برای نبرد و مقاومت برابر حملات احتمالی روس ها و تجاوزات ترکمن ها،لزگیها و گرجیها و در خلیج فارس در برابر تهاجم کشورهای استعماری ،این امر را دوچندادن ضروری می نمود.   رشد سرمایه داری (کاپیتالیستی) در اروپا ، آغاز دریانوردی آنان برای بازاریابی،تامین مواد خام برای تولیدات کارخانه ای آن ها و ... سبب گردید بتدریج دکلهای کشتی های آن در پهنه آبهای خلیج فارس نمایان گردند.آمدن آلبوکرک به خلیج فارس و اشغال جزیره هرمز سبب شد پرتغالیها،انگلیسیها و هلندی ها چشم طمع به سواحل خلیج بدوزند.   در عصر صفویه فرصتی پیش نیامد تا سلاطین این سلسله اقدام به تشکیل ناوگان و پایگاه های دریائی بنمایند.بعلاوه با آغاز انحطاط دولت صفویان ، اعراب مسقط و عمان نیز به فکر نفوذ افتاده و هر از چند گاهی اقدام به تجاوز و تعدی در طول سواحل متعلق به ایران می کردند.آنها پس از سقوط اصفهان توسط افغانها بحرین را اشغال کردند و اندکی بعد شورشیان بزرگی همچون محمد خان بلوچ را که در کهگیلویه سرکوب شده بود،به جزایر خود پناه دادند.   چند صباحی پس از این وقایع ، نادر از نمایندگی هند شرقی انگلیس تقاضا کرد چند فروند کشتی جنگی در اختیارش بگذارند تا بتواند 5 هزار سرباز پیاده و 1500 سواره را به سواحل عمان گسیل کند، ولی انگلیسیها این تقضا را رد کردند.این اولین تصمیم نادر برای جنگ دریائی با ناکامی روبرو شد و باعث گردید.از همان اوان حکومتش به فکر تشکیل یک نیروئی دریائی هرچند کوچک بیفتد. اتفاقاً چنین نیز کرد و به قول عده ای اولین ناوگان نیروئی دریایی پس از دوران ایران باستان در تاریخ ارتش ایران بنیان گذارد.         درفش سه رنگ نادرشاه افشار   به اعتقاد برخی نادرشاه اولین شخصی بود که ناوگان نیروی دریایی ارتش ایران را پس از دوران ایران باستان ایجاد نمود     او و فرماندهانش در نخستین اقدام خود در سال 1150 ه 30 فروند کشتی کوچک توپدار از هلندی ها و انگلیسیها خریداری نمودند و سپس عده ای از ملوانان عرب و هندی را تحت فرماندهی سردار بزرگی هچون لطیف خان در آوردند تا کار سازماندهی این نیرو را به پایان رسانده و آماده عملیات ساحلی کنند.این نیرو بخوبی از پس ماموریت خود برآمد و توانست در اولین عملیات ساحلی و آبی –خاکی خود ، مسقط و عمان را از چنگال اعراب خارج کند،کیش را نیز فتح و محمد خان بلوچ را پس از مدتی دستگیر و به اصفهان بفرستد.   پس از این موفقیت ها ، لطیف خان به کاپیتانی کل برگزیده شد وسپس در طی نبردهای مختلف دریایی عصر نادر، به فرماندهی کل ناوگان وی ارتقا درجه یافت .او به تدریج چند کشتی از شیوخ منطقه نیز خریداری نمود وسپس مدتی بعد به امر نادر قلعه کهنه پرتغالیها در بوشهر را مرمت کرد و آنجا را مرکز ناوگان دریای و سرفرماندهی قوای دریایی ایران قرار داد.   ولی این چند کشتی و ناو جنگی کفایت بلند پروازی خای نادررا نمی کرد،علاوه بر آن در برابر تهاجم روز افزون مهاجمان استعمارگر و شورش های متوالی اعراب و شیوخ منطقه قدرت و عاملی بازدارنده ای محسوب نمی گردید.بنابراین تصمیم گرفته شد از دو طریق در جهت تهیه ناو های جنگی ،کشتیهای توپدار و توپخانه های ساحلی تلاش و اقدام گردد.   نخست در پی مذاکرات متعدد از طریق شرکت های هند شرقی انگلیس و هلند،کارخانه های کشتی سازی هندوستان 20 فروند کشتی در بندر سورات هند برای ایران ساختند و در بندرعباس آنها را تحویل دادند.دربین این تعداد دو ناو بزرگ 400 تنی که هریک 20 توپ به ارزش 80 هزارتومان داشتند.بیش از بقیه ارزشمند بودند.یکی از این کشتی ها فتح شاه نام داشت واین ناوها بزودی به دستور محمد تقی خان والی فارس در دو عملیات بزرگ دریای شرکت کردند.         قلمرو افشاریان در اوج حکومت نادر شاه     یکی علیه شیخ جباره حاکم بحرین که به کمک سایر اعراب علیه حق حاکمیت ایران مشکلات و تردید هائی ایجاد نموده بود و دیگری در مسقط علیه حاکم جدید به نفع فرمانروای خلع شده آن بنام سیف بن سلطان ثانی.در عملیات دومی ،امام سیف از نادر علیه شورشیان و رقیب خود بلعرب بن حمید درخواست کمک کرده بود که بلافاصله محمد تقی خان مامور حمایت از او شد.     وی با نیروئی مرکب از:   1- چهار ناوگان جنگی که از انگلیسی ها و هلندی ها خریداری شده بود   2- دوغراب که به انگلیسی Gralis می گفتند   3-چند کشتی کوچک که در خلیج فارس ساخته شده بودند   4- 5 هزار سواره و پیاده نظام و 1500 اسب ،به کمک سیف شتافت.   لطیف خان فرمانده ناوگان جنگی ایران ،ناو "فتح شاه" را بعنوان ناوش کشتی سر فرماندهی برگزید این مجموعه بقولی اولین ناوگان جنگی کامل و نظم ایران بعد از اسلام در خلیج فارس بود.   این ناوگان 11 ذیقعده 1149 ه از بوشهر وارد بندر عباس شدند و در صفر سال 1150 شکست سختی برحریف وارد نمودند.سپس برای ناویهای ایرانی همه جا خراج از اعراب دریافت کردند.نقاط فتح شده را نیز به ایران ملحق نمودند که اندک زمانی بعد باعث اعتراض و شورش امام سیف گردید.   اینبار ناوگان دریایی ایران مامور سرکوب خود سیف و سپاهیانش شد ولی بعلت بالا گرفتن اختلافات بین محمد تقی خان و لطیف خان که منجر به مسموم نمودن و کشته شدن لطیف خان گردید،پول ،آذوقه و مواجب نظامیان هم به تعویق افتاد و درنتیجه شورش ملوانان و سپاهیان باعث شد شکست نصیب ایرانیان گردد.پس از این واقعه قتل عام ایرانیها در قشم و بحرین شدت گرفت.هرچند نادر سعی کرد ایران نواحی را بار دیگر آرام کند ولی هرگز موفق به چنین کاری نشد و کار درگیری ها تا سال های 1156 ه که مصادف با قیام محمدتقی خان و پسرش محمد رضا خان علیه نادر بود به درازا کشید.     اما دومین اقدام نادردر جهت تامین کشتی های جنگی ، در داخل ایران انجام گرفت.او ابتدا دستور داد کارخانه کشتی سازی در بوشهر دایر کردند.الوارها و چوب های مورد احتیاج این کارخانه را از جنگلهای گیلان و مازندران بر دوش روستائیان و ارابه ها حمل نمودند.برای تهیه توپهای آنها نیز مقرر گردید در کارخانه توپ سازی بندرعباس اقداماتی انجام گیرد که در این جهت به فاصله کمی چند توپ از جمله دوتوپ برنجی ساخته شد.         نادر شاه آخرین فاتح شرق      پس از خلیج فارس،شمال ایران یعنی سواحل جنوبی دریای کاسپین مورد توجه نادر قرار گرفت .در ابتدا او بوسیله سفیر روس ها کالوشکین از تزار روس برای سرکوب لزگیها و گرجی ها تقاضای تحویل 10 کشتی حمل آذوقه نمود،ولی روس ها با این درخواست موافقت نکردند.خوشبختانه در همین ایام یک مرد انگلیسی بنام التون که مدتی کارمند شرکت انگلیسی مسکوی یا کمپانی تجارت با روسیه بود،پس از پیداکردن اختلاف با همکارانش به خدمت نادر رسید و صراحتاً اعلام کر توان و قدرت تشکیل یک ناوگان دریائی برای ارتش ایران در دریای خزر (کاسپین) دارد .پس طبق فرمانی به تاریخ 1156 ه (ژانویه 1743 میلادی) لقب "جمال بیگ" به او عطا شد و ماموریت یافت کشتیهای بزرگی بسازد که بوسیله آنها بتوان آذوقه،مهمات و نفرات را حمل نمود.   التون هم در تابستان همین سال طی یک سفر دریائی به شناسائی ساحل جنوبی دریای خزر از خلیج استراباد تا جزیره چلیکن و خلیج بلخان پرداخت.   سپس لنگرود را مرکز نیروی دریائی شمال ایران و دریای خزر قرار داد و در جست و جوی لنگرگاه های سابق و قدیمی روس ها سواحل را درنوردید تا با یافتن آنها برای رفع بعضی از احتیاجات خود ازجمله از آهن های قراضه بهره ببرد.برای تامین چوب و الوار نیز متوسل به جنگلهای غنی و انبوه این ناحیه شد.   پنبه،الیاف کتانی ، کنف هم از نواحی مختلف تامین گردید.به نوشته لرد کرزن و هانوی که این دومی مدتی را در سال های 1154 ه در گیلان ،مازندران و استراباد به کار تجارت گذرانده بود،کارخانه آهن سازی و ریخته گری نیز در نزدیکی آمل مازندران احداث کردند تا در آنجا گلوله توپ،خمپاره و نعل اسب (برای مرکب سواره نظام) بسازند.   سرانجام التون توانست با این امکانات بوسیله چند کارگر ماهر و کشتی سازی انگلیسی ، هندی و روسی اولین کشتی جنگی توپدار را که گلوله های آن 23 پاوند و به قولی 11 کیلو وزن داشت در کرانه های گیلان به آب بیندازند وپرچم ایران را بر فراز آن به اهتزاز در آورند.   این امر موجب نگرانی روس ها شد و چون التون سابقاً مامور توسعه تجارت انگلیسیها بود،دولت روسیه در نوامبر سال 1746 میلادی  با صدور فرمانی تجارت با انگلیسی ها را از طریق دریای خزر ممنوع اعلام کرد.اندکی بعد افراد انگلیسی که با التون کار می کردند پس از اختلافات و مشاجرات فراوان وی را تنها گذاشتند وایران را ترک نمودند.اما التون به کار خود حتی پس از مرگ نادرادامه داد تا اینکه سرانجام در نزاعی داخل به سال 1751 میلادی به ضرب گلوله کشته شد و کار کشتی رانی در دریای خزر ناتمام ماند.   ادامه دارد ....
  13.     نگاره ای از نادر و سر های بریده شده سرداران عثمانی       سان بزرگ و جنگ با عثمانیها   دولت عثمانی پس از شورای دشت مغان و اعلام قطعنامه 5 ماده ای از سوی ایرانیان یکی از مواد را که قبول مذهب جعفری به عنوان مذهب پنجم اهل سنت و جماعت بود ، نپذیرفت و آنرا نوعی بدعت دانست.نادر با ارسال چند نامه آنان را تهدید کرد که اگر در پذیرش این ماده تعلل ورزند اقدام به جنگ خواهد نمود.ولی عثمانیها هیچ وقعی به تهدیدات وی ننهادند وبه قلعه داری پرداختند.   بنابراین پس از چند سال آرامش در مرز های غربی ایران،بار دیگر آتش جنگ شعله ور گشت.درزمان حرکت به سوی ارتش عثمانیها ،قلاع متعدد سرراه در نواحی مختلف بوسیله سرداران و گروه های اعزامی فتح می شدند.   ازجمله علیقلی خان ( برادرزاده نادر) در راس سپاهی 12 هزار نفره مامور سرکوب کردان منطقه سنجار گردید.در این سپاه بخشی از جنگاوران مسلح به شمشیر ،سپر،نیزه ، تیر و کمان بودند که در زمان جنگ آنها را پشت صف تفنگچیان آرایش دادند.   در حدود سال های 1156-57 ه قلعه موصل توسط ارتش ایران تحت محاصره در آمد.حفاران و نقب چیان بخشی از حصار زیر برج و بارو قلعه موصل را خالی کردند و پس ازانباشتن مواد آتشزا و باروت ،آنرا منفجر نمودند.با خراب شدن بخشی از حصار بلافاصله با صدای کوس ، کرنا جنگجویان 40 هزار نفری سپاه افشار به سوی شهر هجوم بردند.   اما مقاومت مدافعان قلعه موصل از جمله 40 هزار تیرانداز و،قاروره انداز و سنگ انداز ترک که بر روی برج ها موضع گرفته بودند.آن ها را اندکی به عقب راند.نادر که شاهد تلفات زیاد نیروهایش بود دستور عقب نشینی داد،در این عملیات در حدود 6 هزار نفر کشته و بسیاری هم مجروح شدند.تعدادی نیز در زیر جسد ها و زخمی ها پنهان گشتند تا شب فرا رسید آنگاه توانستند خود را از زیر اجساد بیرون بکشند و فرار کنند.   چند روز بعد با طرح و نقشه جدید عملیات مقرر شد 300 عراده خمپاره و 300 عدد منجنیق دور قلعه مستقر گردانند و به شلیک گلوله وپرتاب سنگ به درون قلعه بپردازند.آنها در مدت 3 شبانه روز 14 هزار گلوله غیر از سنگ های فراوان به داخل قلعه موصل پرتاب کردند و موجب قتل و جراحت بسیاری از اهالی شدند.عاقبت حسین پاشا حاکم قلعه با ارسال سفیر و هدایای فراوان ، مراتب اطاعت خود را اعلام نمود.   نادر نیز درخواست او را قبول کرد و پس از سر سامان دادن به این نواحی به سوی بغداد روانه شد.والی بغداد احمد پاشا بلافاصله از اطراف و بلوکات مختلف ،غله وخوراکی بسیاری جمع آوری کرد و در کنار کهنه بغداد به همراه عیان و اشراف به خدمت نادر رسید.   تحف و هدایایی این گروه شامل انواع آذوقه و لباس برای سربازان ایرانی نیز می شدبر 6 هزار شتر و 4 هزار استر بردعی بار شده بودند.نادر اطاعت و تسلیم وی را هم پذیر فت و خلعت جیفه ،4 فیل شاهنشاهی ،چند راس اسب عربی با زین و یراق طلائی برایش فرستاد.   اما انتهای این دوره از جنگ ها نیز مصادف با شورش های بزرگ داخلی ایران شد.از این تاریخ به بعد آشوب ها و شورشها همچون غدد چرکین پس از مدتی عفونت ،شروع به سرباز کردن نمودند.   محمد حسن خان قاجار (این شخص پس از فتحعلی خان که در فتح مشهد توسط نادر و عواملش بقتل رسیده بود به ریاست ایل قاجار رسید) به همراه ترکمنان یموت در استراباد ،شورش اهالی هزار جریب مازندران،شورش دنبلیها در خوی،قیام محمد تقی خان شیرازی در فارس،آشوب های خوارزم و ترکستان،عصیان محمد علی رفسنجانی ،عصیان مجدد داغستانی ها،قیام محمد علی قرخلو در راس لرها و بختیاریها (او یکی از سرداران بزرگ ایران بود که در جنگ های نواحی هند،سند و افغانستان حضور فعال و موثری داشت).   شورش فتحعلی خان سیستانی و سرانجام طغیان بزرگ علیقلی خان برادرزاده و سردار بزرگ نادر ،شیرازه امور را در سراسر ایران ازهم گسیخته بود.       به همین علت نادر مجبور شذ تا آخر عمر بیشتر وقت و تلاش خود را به کار آرام سازی و سرکوب شورشیان داخلی معطوف کند.وی برای این امر در هر ناحیه ای از خان ها ،سرداران و نیروهای طرفدار خود بهره گرفت،مگر در مواردی که کار شورشیان بالا می گرفت و ضرورت می یافت خودش شخصاً در راس سپاهی بزرگ به منطقه اعزام شود.   درشورش محمد حسن خان قاجار در ناحیه استراباد،ترکمنان دشت گرگان نیز به حمایت از او برخاستند.نادر دو سردار بزرگ خود بهبود خان اتک و ساروخان قرخلو افشار (حاکم کرمان) را مامور دفع آنان نمود.   سپس امر کرد میرزاتقی پیرزاده ،حسن بیگ کرد و حاجی محمد بیگ قرائی که از خان ها و فئودال های منطقه نیشابور و بلوکات اطراف آن بودند به همراه 5 هزار سوار تفنگچی ،یات و قرائی به کمک بهبود خان و ساروخان بشتابند.   ولی این شورش ها پایانی نداشت.سردار فاتح و ناجی مردم ایران در اواخر دوران صفویه،اینک پس از جنگ ها و لشکرکشی های پی در پی که او را از اوضاع اقتصادی و اجتماعی درونی جامعه غافل کرده بود.به عمق ناکامیها و بدبختیهای مردم واقف می گشت.   بنابراین تصمیم گرفت از ادامه جنگ با عثمانیها بپرهیزد و کار نام خود را در مرزهای غربی ایران با پیمان صلحی به پایان برساند.پس با رد و بدل کردن چند هیئت سیاسی بزرگ ،سرانجام بعد از پنج دوره مذاکره در تاریخ 17 شعبان سال 1159 ه.ق (4 سپتامبر 1746 میلادی) قرار داد صلحی بین دو طرف به امضا رسید.     ادامه دارد ...  
  14.         نادر نیز آن ها را مورد عفو قرار داد و مکلفشان کرد روز به روز مایحتاج ارتشش مخصوصاً،علوفه چهارپایان و آذوقه سپاهیان را تامین کنند.سپس در بخارا سکه بنام نادرضرب کردند و خطبه ای خوانده شد.وی در اینجا هم حکومت را دوباره دراختیارابوالفیض خان نهاد و پس از آنکه 30 هزار جنگاور ازبک را وارد ارتش خود کرد،یکی از دختران سلطان ترکستان را به همسری پسرش رضا قلی میرزا برگزید و دختردیگرش را هم به عقد برادرزاده ش علیقلی خان در آورد.پس از این ماجرا نادر بسوی خوارزم رهسپار شد.نادر قبل از حرکت جمعی از اهالی اردو بازار و سربازان هندی را که رفتن به سوی خوارزم برایش دشوار بود مرخص نمود،سپس از رود جیحون گذشتند.ایلبارس خان حاکم خوارزم به همراه 30 هزار سواره نظام ازبک ، آرال ، یموت و ترکمن آماده نبرد گشت.پس از اولین درگیری کوتاه ،ایلبارس خان و جنگویانش پا به فرار نهادند.نادر در پی این پیروزی به همه سرکردگان و امرا خلعت بخشید.   ارتش افشار در سفرهای جنگی شمال شرق در حدود 3 هزار کیلومتر راه را در مدت 8 ماه پیموده بود.اتخاذ سیاست درست نادر و فرماندهانش در این سفر جنگی قابل تحسین بود.زیراانتخاب سواحل جیحون به عنوان مسیراستراتژیک برای حرکت سپاهیان و انتقال تداراکات سپاه با توجه به صحراهای خشک ، بسیار عاقلانه و حساب شده بود.مخصوصاً آنکه تامین تدارکات ،آب و مواد غذائی از طریق صحرا و توسط چهار پایان بسیار مشکل می نمود.   اینک نادر با غرور و سرافرازی پس از فتح ماوراء النهر و ترکستان ، بسوی کلات نادری مراجعت می کرد تا غنائم و ثروت بیشمار ره آورد این سفر را در آنجا مخفی نماید.بعد از این وقایع بود که پایتخت را نیز از اصفهان به مشهد انتقال داد.در این مدت قلعه کلات یا کلات نادری در کوه های حوالی شمال مشهد ، در سینه یک تخته سنگ عظیم بنا شده بود که توسط حصاری ضخیم با خندقی عمیق حراست می گردید،آنچنانکه فتح آنرا با وسایل نظامی آن دوره محال می دانستند.در ساخت این کلات هزاران کارگر به مدت 5 سال کار کردند. بدستور نادر دیوار آن را به قدری صیقل داده بودند که هیچ دستگیره یا ناهمواری برای آویختن اسلحه یا دست وجود نداشت.   در قلعه ادوات کامل برای جنگاوران و تمام وسایل زندگی برای 10 هزار نفر ذخیره داشتند.کرزن در دیداری که از کلات نادری داشت درباره آن چنین می نویسد:"نادر که از هندوستان غنائم زیادی آورده بود کلات را بهترین مکان برای انبار کردن جواهرات خود می دانست و آنجا را به قدرت استحکامات نظامی در آورد با برجها و باروی استوار...اینکه کلات را افراد نظامی دولت ایران که وابسته به لشکر خراسانند نگهبانی می کنند . در منطقه قلعه ای آن،500 سرباز با دوتوپخانه صحرائی مستقر هستند.نفرات نظامی هر سه ماه یک بار تعویض می شوند.فعلاً ارزش نظامی کلات در آن است که از این ناحیه میتوان آغاز اقدامات و شروع حمله نظامی بر ضد ناحیه ماوراء دریای خزر داشت...از روزگار نادر کلات یکی از مراکز عمده نظامی خراسان بود و انبار خوبی نیز برای مهمات محسوب می شده است".     کلات نادری   حمله به داغستان   نادر و کادر فرماندهی او پس از اندک استراحت در مشهد،بار دیگر تصمیم گرفتند در ذی الحجه سال 1154 ه به سوی داغستان لشکر کشی کنند و لزگیهای سرکش و عامل قتل برادر ناد را سرکوب نمایند.اتفاقاً در همین سفر بود که در جنگل های مازندران (ناحیه سواد کوه) به جان او سو قصد شد و آنرا منتسب به پسرش رضا قلی میرزا نمودند.   نادر که رهبر یک دولت میلیتاریستی (نظامی) بود و ارتش دائماً متحرک خود را در طول این چند سال به این سو و آن سو می کشاند،براثر خستگی مفرط به نوعی بیماری بدبینی و نگریستن برهمه وقایع از دریچه توطئه ، مبتلا شده بود.بعلاوه اخبار شورش ها و اعتراضات مداوم مردم نواحی مختلف ، براین خصلت اخلاقی او اثر مضاعف گذارده و آنرا تشدید می کرد.بنابراین بلادرنگ مجلس محاکمه ای تشکیل داد و در پی آن امر نمود چشمان رضاقلی میرزا را از حدقه در آوردند.     پس از این واقعه به سوی آذربایجان آمد و درنزدیکی اردبیل لشکریان را سان دید و برای تامین تدارکات سپاهش به حاکم های محلی امر کرد تداراکات و آذوقه را آماده و به سوی داغستان حمل کنند.به نوشته بازن پزشک نادر ، سپاه ایران در این زمان بالغ بر 150 هزار نفر بودند و از مجموعه جنگاوران نقاط مختلف ایران،هندوان،اوزبک ها،تاتارها و افغان ها تشکیل می شدند.   در منطقه داغستان تعدادی از امرای محلی به اردوگاه نادر آمدند و اظهار اطاعت کردند.وی آنها را مورد عفو قرار داد ولی از آنان خواست آذوقه و علوفه ارتش وی را تامین کنند.این درخواست او بدون تعلل پذیرفته شد و خانهای مذکور چنیدن هزار گوسفند و مقدار فراوانی غله به اردوگاهش ارسال کردند.اما از بین طوایف مختلف ،لزگیها و طبر سرائی ها تصمیم به مقاومت و مقابله گرفتند.   با شنیدن این خبر نادر 10 هزار سواره نظام تفنگچی خراسانی را به فرماندهی میر علم خان خزیمه،اسماعیل بین مین باشی و زمان بیگ مین باشی مشهدی مامور سرکوب آنها نمود .ولی این گروه در برابر 30 هزار تفنگچی لزگی کاری ازپیش نبردند.بنابراین نادر بار دیگر 10 هزار تفنگچی به سرداری رحیم خان اوزبک و 11 هزار نفر جنگاور از طوایف مختلف به حمایت از گروه اول فرستاد .   بارسیدن این گروه از نیروهای پشتیبانی ،لزگیها شکست سختی خوردند و پس از دادن 5 هزار نفر تلفات ،بقیه به نواحی کوهستانی گریختند.به نوشته بازن هرچند در این جنگ ارتش ایران خود را پیروز می دید ولی لزگیها به علت تبحر در نبردهای کوهستانی هرگز سربازان به طور کامل تن به تسلیم ندادند.   نادر نیز مجبور شد قلاع و دژهای نظامی زیادی را در این نواحی بسازد و سربازان بسیاری را در آنجا مستقر کند ولی این تمهیدات هم ره آوردی به همراه نداشت . تنها کاری که نادر توانست در اقدامات تهاجی آتی خود انجام دهد کوچ بسیاری از لزگیها به مناطق مختلف ایران بود.     ادامه دارد ...
  15.     نگاره ای از نادر در جنگ کرنال،نقاشی از عِدَل عدیلی     پیش ار شرح نبرد لازم است تدبیر عملیات دو سوی درگیری بیان شود:   تدبیرعملیاتی محمد شاه،پادشاه هند   1-تهیه ی استحکامات و ایجاد خطوط مستحکم پدافندی 2-محاصره و انهدام نیرو های ایرانی 3-تقسیم عرض جبهه به دو سردار،جناح راست به سعادت خان و چپ به خان دوران 4-پیشدستی دادن تک به ایرانیان 5-درگیر نمودن دشمن با فیل ها در عرض جبهه و همزمان اجرای مانور احاطه ی دو طرفه         تدبیرعملیانی نادر شاه   1-پرهیز از تک جبهه ای به انگیزه استقرار هندی ها در مواضع مستحکم 2-سعی در بیرون کردن هندی ها از مواضع و سپس تک به آنها 3-قرار دادن تلاش اصلی روی پهلوی راست هندی ها(سعادت خان) 4-احاطه ی یک طرفه ی ارتش هند جهت باز کردن راه دهلی 5-اتخاذ تمهید مناسب برای رویارویی با فیل ها 6-واگذاری ماموریت به سردار علی خان کیانی فرمانده تیپ جمازه سوار برای اجرای تمهید فوق.   برای آغاز نبرذ پیش دستی نکردند.در این ساعت به دستور نادر تیراندازی توپخانه ی ارتش سرافراز ایران آغاز گردید و دوفوج از 1000 نفره به مرکز و پهلوی راست ارتش هند تک نمودند که بدون درنگ،سواران دو پهلوی ارتش هند جهت رویارویی به حرکت در آمدند.   سپس به دستور نادر،نصر الله میرزا(فرزند دوم نادر) و تهماسب قلی جلایر به ترتیب به پیاده ها و جناح راست سعادت خان تک نمودند که وی در خواست کمک از محمد شاه نمود.به دستور وی، سربلند خان یکی از فرماندهان یگان احتیاط ارتش هند به جلو اعزام که منجر به شکست یگان جلایر شد.در این هنگام نادر به سواره نظام بختیاری فرمان داد تا علاوه بر کمک به سواران نصرالله میرزا،از جلو به نیروی سعادت خان تک نموده و خود نیز با بختیاری ها از عقب به نیرو های سربلند خان یورش برد که در پهلوی ارتش راست هند اختلال ایجاد شد و عقب نشینی هندی ها آغاز گردید.در این هنگام دستور توقف نبرد،توسط نادر صادر و با شکست پهلوی راست ارتش هند روز نخست نبر پایان یافت.   در روز دوم هندی ها پیش دستی نموده و با فیل ها تک خود را آغاز نمودند که با نزدیک شدن آن ها به نیرو های خط مقدم ایرانی،یگان جمازه سوار سر تیپ علی خان کیانی ماموریت خود را آغاز کرد.فیل ها با کشته شدن فیل بانان و پرتاب گلوله های آتشین از سوی ایرانیان،با عصبانیت به سوی نیرو های هندی بر گشتند که سبب از هم گسیختگی آنها شد.آنگاه نادر فرمان داد تا یک تیپ با پیاده نظام سعادت خان و دو تیپ با پیاده نظام خان دوران درگیر شوند.   این درگیری سبب به جود آمدن شکاف میان دو پهلوی ارتش هند گردید که حاجی خان بیک افشار،مامور وارد شدن در رخنه،توسعه ی آن و تک به پهلوی چپ خان دوران گردید.همزمان نصرالله میرزا و علی خان کیانی،مامور تک به پهلوی راست هندی ها شدند.هر دو پهلوی ارتش هند فرو ریخت و برادر و پسر خان دوران کشته و خود وی نیز زخمی شد و سعادت خان اسیر گردید.نیرو های هندی عقب نشینی کردند و شب هنگام از هر سو در محاصره قرار گرفتند و ارتباط آنها با دهلی قطع شد.   در همین زمان،محمد شاه که ادامه ی نبرد را بی فایده دید،نظام الملک و شماری از افسران هندی را جهت عقد متارکه پیش نادر فرستاد.آنان شرایط نادر را به محمد شاه یادآوری کردند که با حضور شخص محمد شاه در اردوگاه نادر و پذیرش شرایط،آتش بس برقرار گردید.   چند روز بعد در میان تشریفات فراوان و جشنی بزرگ ،نادر و گروهی از افسران و سربازان ارتشش وارد شاه جهان (دهلی) شدند.او برتخت شاهان هند نشست و امر به جمع اوری موجودی خزاین داد.         تخت طاووس    غنایم جنگ   به نوشته محمد کاظم مروی مورخ عهد نادری که در بعضی از سفرهای جنگ نیز حضور داشت غنایم فتح هند به شرح زیر است : "موازی 30 هزار شتر را زیر بار کشیده و آماده کردند ، 4 هزار شتر را جواهر و مرصع آلات پادشاهی،2 هزار شتر را طلا آلات دیگر مثل جام و زیرجام بلورین کنده کاری شده به طلا و طرحی یشم و طلا وسرپوش های بلورین که عقل از خیال آن عاجز بود بارگیری بنمودند.همچنین 6 هزار شتر را اشرفی مهر (سکه) باربگرفتند و موازی 24 هزار راس استر بردعی را طلا سفید و نقره آلات بار بستند...   دیگر تخت طاووس بود که چند پادشاه هند برآن طلا کاری نموده بودند که به همراه چند چیز دیگر بار 70 شتر می کشیدند"به نوشته میرزا مهدی استرابادی"چون سعادت خان ناگهانی دار فانی را وداع گفت محصلان ایرانی به لکنهو که محل حکومت وی بود رفتند و 500 هزار تومان طلا و جواهرات نیز از آنجا بر پیلهای بزرگ بار کرده بیاوردند"جمع آوری غنایم به این مقدار محدود نشد و تا مدت ها ادامه یافت.   کوه نور و دریای نور دوقطعه الماس بزرگ و بسیار گرانقیمت،خزائن متعدد،ثروتهای هنگفت اعیان و واشراف هندی و کتاب های نفیس بقدری بود که فقط آقا محمد خزانه دار و صندوق دار نادر توانست 3 خروار طلا را متقلبانه تصاحب نماید.فریزر علاوه بر اقلام ذکر شده 7.5 کروه فقط اسلحه و توپ،1000 راس فیلم،200 آهنگر،7 هزار اسب،10 هزار شتر،100 خواجه،130 نویسنده،300 معمار و بنا،100 سنگ تراش،200 تاجر،60 هزار جلد کتاب ارزشمند را از دیگر غنایم ذکر کرده است.بازن پزشک دربار نادر نیز که نفرات ارش هندیان را در جنک کرنال 140 هزار نفر و سپاه نادر را 60 هزار نفر قید نموده،کل غنایم بدست آمده را 300 هزار روپیه (که به پول فرانسه آن روز 525000000 بود) دانسته است.   این غنایم هنگفت هم هزینه سفرهای جنگی گذشته نادر را تامیین نمود و هم هزینه های جنگ های آینده او را وهمچنین برای اقناع حرص و طمع خان ها و فرماندهان ارتش نادر بسیار مهم و ارشمند بود،آن ها پس از چندین سال نبرد هم اینک به ثروتی عظیم دست یافته بودند.در پایان نادر شاه حکومت هند را دوباره به محمد شاه واگذار کرد.وی نیز به پاس قدردانی سکه ای بنام نادر ضرب کرد و خطبه ای هم بنامش در سراسر هند خواند.این مصالحه سیاسی برای طرف مخصوصا نادر و فرماندهانش ،ضروری و حتی اجباری می نمود.زیرآنها هرگز نمیتوانستند سرزمینی با وسعت و جمعیت هند را برای مدتی طولانی تحت نفوذ و سیطره خود نگه دارند.       نگاره نبرد کرنال بر دیوار چهلستون اصفهان     لازم به تذکر است که منظره میدانگاه جنگ کرنال به طرز زیبای در کاخ چهل ستون اصفهان به تصویر کشیده شده که این یادمان هنوز به شکل قابل تحسینی قابل رویت است.   نتیجه نبرد   1-تلفات ارتش هند 40000 نفر و تلفات ارتش ایران 8000 نفر. 2-خارج شدن مناطق باختری رود سند از دست هندی ها ورسیدن مرز دو کشور به رودخانه برابر خطوط و علایم تاریخی زمان ساسانیان. 3-تماشایی و قابل تحسین بودن دلیری و فداکاری سرباز ایرانی پس از راهپیمایی هزاران کیلو متری و از گذر از مناطق خطرناک. 4-نبوغ نظامی نادر و روح استوار و ابتکارات او در هدایت ارتش سرافراز از تنگه های خیبر و پنج شاخه ی رود پنجاب و رویارویی با ارتشی که سه برابر ارتش ایران بود. 5-افزوده شدن به حیثیت ارتش ایران و معرفی نادر به عنوان یک نابغه ی نظامی در جهان. 6-تقویت بنیه ی اقتصادی ایران با به دست آوردن غنائم و تاوان جنگی. 7-پاک کردن لکه ی ننگ شورش راهزنان بی نشان محمود و اشرف غلزایی از برگ های تاریخ ایران. 8-دوراندیشی نادر در تاج بخشی دوباره به محمد شاه 9-نقش برجستگی و پایه های مورد توجه نادر یعنی اطلاعات،روحیه،انضباط،احتیاط کافی و اداره کردن نیرو ها از نظر اداری،لجستیکی و مدیریت نظامی در پیروزی نبرد. 10-توجه به اصول جنگ که همگی به مورد اجرا گذاشته شد و در پیروزی قاطع ارتش ایران،نقش به سزایی داشت.   بازگشت به ایران   بعد از پیروزی برهندی ها ،ایالت مغرب رود سند ،نواحی غزنین،کابل،قسمتی از پنجاب،تته و کوهستانهای افغانستان به تصرف ایرانی ها در آمد.نادر پس از 58 روز اقامت در دهلی تصمیم به بازگشت گرفت.   او به هنگام حرکت دست به اقدام مهمی زد ، نخست در کابل و پیشاور 40 هزار افغانی را که از طوایل مختلف از جمله جماعت هزاره بودند،به قشون خود ملحق کرد،دوم نسقچیان سپاه (دژبان) به همراه چند تن از معتمدان،اموال و غنایم سپاهیان را قیاس و سنجش نمایند تا هرگاه ملازمین بیش از50 تومان،یوز باشی بیش از 200 تومان،پانصد باشی ها بیش از 1000 تومان،مین باشی ها بیش از 2000 تومان و امراء و سرکردگان بیش از 3000 تومان نقد یا جواهرات در اختیار می داشتند از آنها گرفته و ضبط کنند.علت این امر آن ضرب المثل معروف ، آن بود که "سگ سیر به شکار و لشکر مالدار به کارزار نمی رفت.معلوم نیست که جمع آوری این غنائم هنگفت به خاطر طمع ورزشی نادر یا دست یابی به آنها بوده است یا سبک کردن و وادار نمودن لشکریان به ادامه جنگ ها و کشورگشائیها آتی.   پس از برگشت از هند و سرکوب مناطق شرقی کشور نادر به بتدریج ارتش خود را به سوی ترکستان به حرت در آورد.در ادامه این سفر جنگی بر روی رودخانه چهار جوی ،معماران و بنا ها 45 روزه پل بزرگی را روی این رود احداث کردند.عرضی این پل به قدری بود که دو شتر با بار کامل می توانستند از روی آن عبور کنند.نادر پس از ساخت پل امر کرد که در دو طرف رود قلعه های استوار بنا کنند که در هر قلعه 5 هزار تفنگچی ،اغور و اهالی اردو و بازار که جمعا به قدر 30 یا 40 هزار نفر گردیدند در آنجا سکنی گزیدند.این سپاه پس از مدتی کر و فر بسوی بخارا روانه شد.   سربازان نادر با طی کردن مسافت طولانی و پیاده شد در ساحل ،بدون فوت وقت آماده نبرد شدند. در آرایش نیروها نادر و فرماندهانش قسمت های مختلف سپاه یعنی مرکز،سمت راست ، سمت چپ،عقبه لشکر،کمینگاه و توپخانه را تحت فرماندهی های جداگانه ای در آوردند.در روز موعود دو سپاه در برابر هم به صف آرائی پرداختند.با آغاز نبرد رسته آتشباری ارتش افشاریه که شامل توپ های بزرگ ،زنبورک ، بادلیج و صف پوزن بود،در اولین لحظات ترتیب و نظم سپاه ازبکان در هم ریخت و چون آنها با این سلاح ها آشنائی درستی نداشتند، بشدت وحشت زده شدند و در نهایت به شکست آنها یعنی سپاه ترک ابوالفیض خان آتالیق انجامید.پس از این نبرد آتالیق (سلطان ترکستان) به همراه امرایش خود را تسلیم نادر کردند.   ادامه دارد ...   __________   پی نوشت : http://www.military.ir/forums/topic/25313-%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%AA%D8%AD-%D9%87%D9%86%D8%AF/     از نظر و توجه دوستان سپاس گزارم... :rose:  :rose:  :rose: 
  16.           فتح قندهار    آرامش در مرزهای غربی و شمال غربی ،مصالحه با عثمانیها، ثبات و آرامش موقت حاکم شده بر اوضاع سیاسی ایران،بدست آوردن قدرت و سلطنت همه و همه سبب شد اینبار نادر و یاران او نگاهی به شرق ایران بیندازند.   زیرا بتازگی حسین افغان در منطقه قندهار بار دیگر به تحریک طوایف مختلف پرداخته وبا گشودن مرزها بر روی افغان های غلجه زائی فراری،سبب پناه بردن آنها به هندوستان شده بود.نادر پس از ارسال نامه های مکرر برای حسین افغان ،کادر افسری خود را که اکثراً از خان ها و سرطایفه های ایل افشار و سایر طوایف بودند قانع نمود باید بی تامل به دفع افغان ها بپردازند.   مدتی بعد ارتش 80 هزار نفره ای در ماه رجب سال 1149 ه از راه ابرقو و کرمان راهی قندهار شد.سپس در ذیحجه سال بعد پس از تصرف قلل کوههای اطراف و اشغال مواضع مستحکم حاشیه،در روز 23 همین ماه وارد نبردی خونین شدند که مولف عالم آرای نادری آنرا به زیبائی چنین توصیف نموده است :"خان سوزان بر مفارق حسین خن افغان به تابیدن درآمد صداهای و هوی گُردان ،نعره مبارزان،شلیک زنبورکچیان و جزایرچیان گوش کروبیان فلک را کر کرده،زلزلت الارض زلزالها در جبال قیطول و ارکان افغانیان انداخت.چشم حسین شاه افغان بدان سپاه فیروز کلاه و آنهمه حشمت و جبروت افتاد که موازی 16 هزار نفر جزایری (تفنگچی) کمر طلا و نقره ، با جزایریان یراق طلا و نقره ، کلاه نمدهای زابلستانی در سر،قبا از چرم بلغار در بر،شده های کنار زردوز،یکه ابلق پهلوانی در گوشه سرخلانیده،پوست پلنگ در کمر مرکبان (راکب)،زنگ زلازنگ در گردن اسبان و با یراق و اسباب نقره مرکبان خود را آراسته.   در آن منزل که محل نزول رایات ظفرعلامات نادر بود،آن 16 هزار نفر تماماً در دهنه جلوهمایون افتاده و بیدق الوان هریک برگوشه قنداق نصب کرده و جز ایران را بردوش گرفته یری های یری ( به ترکی یعنی برویم ، بنجنبید بریم ) گویان دوراسته صف بسته و 1700 راس اسب شامی را به زین و یراق مرصع به جواهر به رسم جنیبت درپیش می کشیدند.   وچهار صد نفر شاطر با کردینها و کمر خنجرهای مرصع یکی در راست و دیگری در چپ زده ، در دهنۀ  جلو همایون می رفتند.با قرقرهای دیبا و زربفت و کناره سمور.وموازی 1200 نفر چاوشان با گرزهای نقره و طلا ...و 3 هزار نسقچیان پرکلاه طلا چون پر تیر بر سرزده همه جا پیشاپیش سپاه نصرت پناه مامور و 14 هزار نفر یساول قورق چی در ترتیب صف آرائی مشغول و هزار نفر یساول صحبت با چماقهای طلا و نقره در حضور نادر می رفتند.   و 1700 شتر زنبورک در همه جا شلیک کنان در دهنه جلو عازم.در دست راست موازی 16 هزار نفر جنگاوران آذربایجان غرق دریای آهن و فولاد گردیده ، ودر دست چپ نیز 16 هزار نفر دیگر از غازیان عراقی و فارسی در کمال آراستگی صف بسته و در پای علمهای زرنگار به قدر 24 هزار نفر از غازیان خراسانی غرق در آهن و فولاد گردیده ومی آمدند.قبل از ورود نشان های صاحبقرانی ( نادر ) سرداران و روسا و سرخیلان (سرکردگان سپاه) از قبیل : حاجی خان،علیقلی بیگ افشار،قاسم خان قاجار،مصطفی خان بیگدلو،علیمردان والی لرستان،لطفعلی خان ،فتحعلی خان و کلبعلی خان پسران باباعلی بیگ هریک با جمعیت سپاه خود فوج فوج آمده نزول می کردند.   چون چنگ شروع شد،دلیران سپاه ایران چو شیرغران و ببر بیان داخل معرکه جنگ شدند و به ضرب تیر تفنگ و پر تیر عقاب تیز چنگ ،تبرزین فرق شکاف ،خنجر،زوبین معرکه مصاف قطع حیات از ممالک ممات می کردند و با هر حمله جمعی کثیر از پا در می آمدند.دلاوران سپاه نادر به دروازه های قلعه قندهار حمله بردند ولی مدافعان قلعه قندهار با تیراندازی راه جنگاوران ایرانی را سد می کردند.   در روز اول کارزار 4700 نفر اسیر به نز نادر آوردند.روز دوم بین سرکردگان مدفعان قلعه قندهار وظایف تقسیم شد و مردان قندهار در جای جای قلعه اقدام به حفر سنگر و خاکریز کردند و منتظر هجوم سپاه ایران بودند تا با ضرب تیر تفنگ هایشان آن ها را ازپا در آورند.تنها یک قسمت از قلعه سنگر بندی نشد و آن قسمت متصل شهر به کوه بوددکه به قدر یک جاده سنگلاخی راه فرار برای سکنه آن دیار گذاشتند.   نادر برای درهم شکست قلعه قندهار دو توپ قلعه کوب که به وزن 42 من گلوله شلیک می کرد (به نوشته میرزامهدی استرابادی منشی و مورخ نادر وزن گلوله ها 7 و 8 من بود که پس از تصرف قسمتی از حصار دور قلعه و،توپ ها را بالا کشیده و به آتشباری بر روی کوچه و خیابان شهر پرداختند.)سرانجام با رخنه سپاه نادر به قلعه نادر فرمان حمله نهایی برای تصرف قندهار دستور داد و سپاهیان ایران فوج فوج به داخل قندهار حمله کردند ، البته در این هنگام نادر بسیاری از توپ های سپاهش را به دیوار قلعه فرستاد تا از روی دیوار قلعه به داخل کوی و سنگرهای داخل قلعه شلیک کنند تا راه را برای ورود سپاهیان تسهیل کنند.     از این تاریخ مدت مدیدی جنگ و ستیز بین لشکریان نادر با خان ها واهالی قلاع اطراف ادامه داشت که هرکدام از این جنگها را یکی از خان ها و سرداران نادر فرماندهی می کردند،علاوه بر آن همزمان حملات مکرر به قندهار نیز استمرار یافت،نقب ها زدند ، حصار را منفجر و تخریب کردند ولی افغان ها با گل ، گلیم و صندوق های پراز خاک بلافاصله اقدام به تعمیر و ترمیم نقاط تخریب شده می کردند.   سرانجام در یکی از شب های فوق العاده تاریک شخصی به نام آزاد خان خود را از درون قلعه قندهار به نادر رساند و تنها راه تصرف قلعه را هجوم سراسری در روز جمعه آینده دانست.زیرا در این روز قرار بود که اکثر اهالی و مدافعان شهر به خواندن نماز بپردازند.نادر پس از شنیدن این خبر،شواری نظامی بزرگی را تشکیل داد و فرماندهان داوطلب و فدائی را برگزید.آنگاه قرار شد این گروه به همراه 3 هزار نفر دست به عملیات ویژه بزنند که در صورت موفقیت هر نفر هزار نادری (50 تومان) انفعام دریافت می کردند.   به فوریت 100 نردبان و 2000 بیلدار و کلنگدار در اختیار آنان نهاده شد . سپس مقرر گردید شب جمعه مین باشیها ، 500 باشی ها،یوز باشی ها،ده باشی ها،وغازیان ( سربازان عادی-مبارزان در راه دین ) دسته دسته شبانه وارد میدان عملیات هجومی نزدیک قلعه بشوند تا پس از آغاز عملیات آنها 80 هزار نفر بقیه به حمایت از آنها برخیزند.   چنین نیز کردند و درروز جمعه نزدیک ظهر ، با شلیک توپ بر فراز برچ چهل زینه که نشانه آغاز و دستون هجوم عملیات بود،هجوم و حمله ناگهانی آغاز شد.نیروی ویژه ای متشکل از نامداران افشار،قاجار،چشمگزک و مروی در زیر باران شلیک و آتشباری مدافعان توانستند خود را به بوسیله نردبان ها به بلای حصار برسانند.با غوغوای حمله 80 هزار نفر بقیه ، تازه اهالی در درون قلعه قندهار متوجه واقعه شدند.حسین شاه افغان و وزیر او دوست محمد خان بلادرنگ 20 هزار نفر را به تعجیل سازماندهی کردند و اقدام به دفاع نمودند.ولی مقاومت آنها چند ساعت بیشتر به درازا نکشید و قندهار در میان سیلی از خون فتح شد.حسین شاه و امراء افغانی او به شمشیر به گردن،خود را تسلیم نموده و به اردوگاه نادر آمدند.نادر نیز آنها را بخشید و به همراه باقی طایفه قلیچه ای روانه خوار ،ری و به قولی مازندران نمود. فتح قندهار    آرامش در مرزهای غربی و شمال غربی ،مصالحه با عثمانیها، ثبات و آرامش موقت حاکم شده بر اوضاع سیاسی ایران،بدست آوردن قدرت و سلطنت همه و همه سبب شد اینبار نادر و یاران او نگاهی به شرق ایران بیندازند.   زیرا بتازگی حسین افغان در منطقه قندهار بار دیگر به تحریک طوایف مختلف پرداخته وبا گشودن مرزها بر روی افغان های غلجه زائی فراری،سبب پناه بردن آنها به هندوستان شده بود.نادر پس از ارسال نامه های مکرر برای حسین افغان ،کادر افسری خود را که اکثراً از خان ها و سرطایفه های ایل افشار و سایر طوایف بودند قانع نمود باید بی تامل به دفع افغان ها بپردازند.   مدتی بعد ارتش 80 هزار نفره ای در ماه رجب سال 1149 ه از راه ابرقو و کرمان راهی قندهار شد.سپس در ذیحجه سال بعد پس از تصرف قلل کوههای اطراف و اشغال مواضع مستحکم حاشیه،در روز 23 همین ماه وارد نبردی خونین شدند که مولف عالم آرای نادری آنرا به زیبائی چنین توصیف نموده است :"خان سوزان بر مفارق حسین خن افغان به تابیدن درآمد صداهای و هوی گُردان ،نعره مبارزان،شلیک زنبورکچیان و جزایرچیان گوش کروبیان فلک را کر کرده،زلزلت الارض زلزالها در جبال قیطول و ارکان افغانیان انداخت.چشم حسین شاه افغان بدان سپاه فیروز کلاه و آنهمه حشمت و جبروت افتاد که موازی 16 هزار نفر جزایری (تفنگچی) کمر طلا و نقره ، با جزایریان یراق طلا و نقره ، کلاه نمدهای زابلستانی در سر،قبا از چرم بلغار در بر،شده های کنار زردوز،یکه ابلق پهلوانی در گوشه سرخلانیده،پوست پلنگ در کمر مرکبان (راکب)،زنگ زلازنگ در گردن اسبان و با یراق و اسباب نقره مرکبان خود را آراسته.   در آن منزل که محل نزول رایات ظفرعلامات نادر بود،آن 16 هزار نفر تماماً در دهنه جلوهمایون افتاده و بیدق الوان هریک برگوشه قنداق نصب کرده و جز ایران را بردوش گرفته یری های یری ( به ترکی یعنی برویم ، بنجنبید بریم ) گویان دوراسته صف بسته و 1700 راس اسب شامی را به زین و یراق مرصع به جواهر به رسم جنیبت درپیش می کشیدند.   وچهار صد نفر شاطر با کردینها و کمر خنجرهای مرصع یکی در راست و دیگری در چپ زده ، در دهنۀ  جلو همایون می رفتند.با قرقرهای دیبا و زربفت و کناره سمور.وموازی 1200 نفر چاوشان با گرزهای نقره و طلا ...و 3 هزار نسقچیان پرکلاه طلا چون پر تیر بر سرزده همه جا پیشاپیش سپاه نصرت پناه مامور و 14 هزار نفر یساول قورق چی در ترتیب صف آرائی مشغول و هزار نفر یساول صحبت با چماقهای طلا و نقره در حضور نادر می رفتند.   و 1700 شتر زنبورک در همه جا شلیک کنان در دهنه جلو عازم.در دست راست موازی 16 هزار نفر جنگاوران آذربایجان غرق دریای آهن و فولاد گردیده ، ودر دست چپ نیز 16 هزار نفر دیگر از غازیان عراقی و فارسی در کمال آراستگی صف بسته و در پای علمهای زرنگار به قدر 24 هزار نفر از غازیان خراسانی غرق در آهن و فولاد گردیده ومی آمدند.قبل از ورود نشان های صاحبقرانی ( نادر ) سرداران و روسا و سرخیلان (سرکردگان سپاه) از قبیل : حاجی خان،علیقلی بیگ افشار،قاسم خان قاجار،مصطفی خان بیگدلو،علیمردان والی لرستان،لطفعلی خان ،فتحعلی خان و کلبعلی خان پسران باباعلی بیگ هریک با جمعیت سپاه خود فوج فوج آمده نزول می کردند.   چون چنگ شروع شد،دلیران سپاه ایران چو شیرغران و ببر بیان داخل معرکه جنگ شدند و به ضرب تیر تفنگ و پر تیر عقاب تیز چنگ ،تبرزین فرق شکاف ،خنجر،زوبین معرکه مصاف قطع حیات از ممالک ممات می کردند و با هر حمله جمعی کثیر از پا در می آمدند.دلاوران سپاه نادر به دروازه های قلعه قندهار حمله بردند ولی مدافعان قلعه قندهار با تیراندازی راه جنگاوران ایرانی را سد می کردند.   در روز اول کارزار 4700 نفر اسیر به نز نادر آوردند.روز دوم بین سرکردگان مدفعان قلعه قندهار وظایف تقسیم شد و مردان قندهار در جای جای قلعه اقدام به حفر سنگر و خاکریز کردند و منتظر هجوم سپاه ایران بودند تا با ضرب تیر تفنگ هایشان آن ها را ازپا در آورند.تنها یک قسمت از قلعه سنگر بندی نشد و آن قسمت متصل شهر به کوه بوددکه به قدر یک جاده سنگلاخی راه فرار برای سکنه آن دیار گذاشتند.   نادر برای درهم شکست قلعه قندهار دو توپ قلعه کوب که به وزن 42 من گلوله شلیک می کرد (به نوشته میرزامهدی استرابادی منشی و مورخ نادر وزن گلوله ها 7 و 8 من بود که پس از تصرف قسمتی از حصار دور قلعه و،توپ ها را بالا کشیده و به آتشباری بر روی کوچه و خیابان شهر پرداختند.)سرانجام با رخنه سپاه نادر به قلعه نادر فرمان حمله نهایی برای تصرف قندهار دستور داد و سپاهیان ایران فوج فوج به داخل قندهار حمله کردند ، البته در این هنگام نادر بسیاری از توپ های سپاهش را به دیوار قلعه فرستاد تا از روی دیوار قلعه به داخل کوی و سنگرهای داخل قلعه شلیک کنند تا راه را برای ورود سپاهیان تسهیل کنند.     از این تاریخ مدت مدیدی جنگ و ستیز بین لشکریان نادر با خان ها واهالی قلاع اطراف ادامه داشت که هرکدام از این جنگها را یکی از خان ها و سرداران نادر فرماندهی می کردند،علاوه بر آن همزمان حملات مکرر به قندهار نیز استمرار یافت،نقب ها زدند ، حصار را منفجر و تخریب کردند ولی افغان ها با گل ، گلیم و صندوق های پراز خاک بلافاصله اقدام به تعمیر و ترمیم نقاط تخریب شده می کردند.   سرانجام در یکی از شب های فوق العاده تاریک شخصی به نام آزاد خان خود را از درون قلعه قندهار به نادر رساند و تنها راه تصرف قلعه را هجوم سراسری در روز جمعه آینده دانست.زیرا در این روز قرار بود که اکثر اهالی و مدافعان شهر به خواندن نماز بپردازند.نادر پس از شنیدن این خبر،شواری نظامی بزرگی را تشکیل داد و فرماندهان داوطلب و فدائی را برگزید.آنگاه قرار شد این گروه به همراه 3 هزار نفر دست به عملیات ویژه بزنند که در صورت موفقیت هر نفر هزار نادری (50 تومان) انفعام دریافت می کردند.   به فوریت 100 نردبان و 2000 بیلدار و کلنگدار در اختیار آنان نهاده شد . سپس مقرر گردید شب جمعه مین باشیها ، 500 باشی ها،یوز باشی ها،ده باشی ها،وغازیان ( سربازان عادی-مبارزان در راه دین ) دسته دسته شبانه وارد میدان عملیات هجومی نزدیک قلعه بشوند تا پس از آغاز عملیات آنها 80 هزار نفر بقیه به حمایت از آنها برخیزند.   چنین نیز کردند و درروز جمعه نزدیک ظهر ، با شلیک توپ بر فراز برچ چهل زینه که نشانه آغاز و دستون هجوم عملیات بود،هجوم و حمله ناگهانی آغاز شد.نیروی ویژه ای متشکل از نامداران افشار،قاجار،چشمگزک و مروی در زیر باران شلیک و آتشباری مدافعان توانستند خود را به بوسیله نردبان ها به بلای حصار برسانند.با غوغوای حمله 80 هزار نفر بقیه ، تازه اهالی در درون قلعه قندهار متوجه واقعه شدند.حسین شاه افغان و وزیر او دوست محمد خان بلادرنگ 20 هزار نفر را به تعجیل سازماندهی کردند و اقدام به دفاع نمودند.ولی مقاومت آنها چند ساعت بیشتر به درازا نکشید و قندهار در میان سیلی از خون فتح شد.حسین شاه و امراء افغانی او به شمشیر به گردن،خود را تسلیم نموده و به اردوگاه نادر آمدند.نادر نیز آنها را بخشید و به همراه باقی طایفه قلیچه ای روانه خوار ،ری و به قولی مازندران نمود.   ادامه دارد ....    
  17.   بسم الله الرحمان الرحیم        نادر شاه و فرزندانش     به شخصه از بحث های تاریخی لذت میبرم ، از شما هم تشکر میکنم با نظراتون باعث میشید اطلاعات تاریخی خودم وبقیه عزیزان افزوده بشه ...   بله کاملا با شما هم عقیده هستم ، حتی در ادامه تاپیک به این ویژگی نبوغ نظامی و عکسش ضعف در اداره حکومت اشاره خواهم کرد ، همانطور که خودتون اشاره کردین نادر با نبوغ نظامیش ، ایران رو از دست یاغی ها افاغنه خلاص کرد و با شکست عثمانی ها کشور رو از دست تجزیه و هضم شدن در حکومت ها جزیره ای (حکومت های کوچک فاقد قدرت) نجات داد ، ولی باید این رو هم پذیرفت که نادر صرفاً حکومت را در یک حکومت میلیتاریستی می دید و به افراد سپاه و افسران و سردارانش بیش از هر چیزی اهمیت می داد .   و بیشتر عمرش را در سلطنتش در جنگ سپری کرد تا در اداره حکومت ، از طرفی چون یک فرد میلیتاریستی بود ، با شورشیان نیز رفتار خشونت باری انجام می داد حتی تا جایی که بعد از شکست دادن عثمانی ها در دومین جنگش و فتح هند ، باقی عمر حکومتش رو صرف سرکوب مخالفان و شورشیان کرد تا جایی که یکی از همین شورشیان ، یعنی علی خان افشار ( برادرزاده نادر) نادر رو به قتل رساند و فرزندان و نوادگان نادر رو به قتل (به جز نوه نادریعنی شاهرخ میرزا که از طرف مادری نصبش به سلسله صفوی می رسید ) رساند و خود به اسم عادل شاه سلطنت نشست و بعد از مدتی بدست ائتلاف محمد حسن خان قاجار و چند تن از امرای مخالف عادل شاه ، علی خان افشار ( عادل شاه افشار) شکست خورد و به قتل رسید .       سواره نظام سپاه افشاریه ، در جشن های 2500 ساله پهلوی دوم     دقیقاً حتی تا حدودی میشه این سردار بزرگ ایران را شاید حتی با ناپلئون هم مقایسه کرد ، البته ناپلئون امپراطور فرانسه در کنار فتوحات قابل ذکرش کارهای عمرانی و آبادانی زیادی برای کشورش انجام داد ، پس میشه نادر شاه را به عنوان یک سردار قابل ستایش مورد بررسی قرار داد ، نادر در امورات سپاهی گری بسیار قابل بود و تا آنجایی که میشه اشاره کرد سپاهش به تمام معنا یک سپاه ایرانی ( متشکل از اقوام مختلف ایرانی ) بود .    همانطور که قبلاً جناب مولتکه در تاپیک ، سازمان رزم ارتش افشار اشاره کرده بودند :           قلمرو خان نشین بخارا   قلمرو خان نشین خیوه   در مورد وضعیت اقتصادی حکومت افشاریه کاملاً حق با شماست ، البته نادر تلاش هایی برای جبران این لطمات کرد و حتی ایجاد نیروی دریایی در جنوب و شمال علاوه بر ایده های نظامیش نیم نگاهی هم به تجارت دریایی خلیج فارس ، که شاهراه تجارت شرق با غرب آن زمان بود و برای نادر در جهت افزایش ذخایر مالی خزانه سلطنت افشاریه اهمیت داشت ولی با فتح هند و پرشدن خزانه مملکت با غنیمت های بی حد هند این ایده کم کم به فراموشی سپرده شد .        تجارت دریایی خلیج فارس که اهمیت بسزایی برای کمپانی هند شرقی داشت     البته در مورد کشته شدن نادر شاه حرف حدیث بسیار است ، که نزدیک ترین آن ها کشته شدنش به دست برادرزاده ش هست ، همانطور که خودتون اشاره کردین اواخر عمر نادرشاه بسیار بدبین شده بود و بسیاری را به خاطر همین بدبینی به هلاکت رساند ، در یکی از همین بدبین هایش به علی خان افشار ( که بعداً با نام عادل شاه افشار به سلطنت رسید) به سیستان تبعید کرد ، که این تبعید مقدمه ای برای ازمیان بردنش توسط نادر بود ، علی خان بعد از باخبر شدن از نقشه نادر پنهانی خودش را مشهد رساند و شنید که نادر در نزدیکی ها قوچان (شمال خراسان ) اردو زده و آماده سرکوبی یکی از شورش های مخالفینش است ، علی خان نیز چون بعد از سرکوبی شورش خودش را سیبل بعدی نادر می دید با مذاکرات پنهانی با سرداران نادر ( که اکثراً به خاطر رفتار های اواخر عمر نادر به ستوه در آمده بودند) نقشه قتل نادر شاه را کشید و آن ها را با خود همراه ساخت .   و در نهایت برادرزاده نادر و سرداران مخالفش در سال 1160 جمادی الثانی (28 یا 30 خرداد) در سن 60 سالگی نادرشاه را در بسترش به قتل رساندند ، پس از این واقعه علی خان افشار به سرعت سمت کلات نادری پیشروی و تصرف کرد و با ثروت نادری خود را به قدرت رساند ، البته سلطنتش بسیار کوتاه بود ...   راستش را بخواهید دوست عزیز ، نادر هرگز با روس ها نبرد مستقیم انجام نداد و بیشتر با سیاست خارجی و دیپلماتیکی درست اون ها را مهار می کرد ...   بازم ممنون از بحثی که مطرح کردین دوست عزیز ، بسیار لذت بردم ... :rose:  :rose:  :rose:  
  18.         دوره دوم جنگهای ایران و عثمانی و فتح گنجه   به هنگام فتح گنجه در جمادی الاخر سال 1147 ه گنجعلی پاشا وسایل جنگی بسیار و آذوقه فراوان در قلعه ذخیره کرده بود و 14 هزار سرباز ترک را نیز آماده دفاع ازآن نمود.لشکریان نادر با رسیدن به این ناحیه،دورحصار و باروی قلعه را درعرض 3 روز سنگرهای مختلف ساختند و در درون آن ها مستقر گردیدند.سپس با فاصله یک تیر پرتاب از قلعه ، برجی از چوب ساختند تا از بالای آن درون قلعه را نظاره کنند.ولی این برج دیده بانی در اولین فرصت توسط مدافعان قلعه ویران شد.    به امر نادر یگانهای تحت امر علی خان توپچی باشی در روز بعد،ازهنگام صبح تا پاسی از شب حصار ، برج ها و دروازه های قلعه را زیر آتش خمپاره های آتش افشان  و توپخانه سنگین گرفت .    ولی با وجود تخریب بسیار ،مدافعان دژ شبانه آن ها را ترمیم و تعمیر کردند.تا مدتی به همین وضع دو طرف یکدیگر را زیر آتش توپ و تفنگ داشتند تا اینکه عابت حسنعلی خان یکی از امرای درگاه نادر ،نقشه و طرح عملیات مهمی را پیشنهاد نمود که مورد توجه نادر و سایر فرماندهان قرار گرفت .    به موجب این طرح از ولایات مختلف سربازان 100 هزار توبره (کیسه) جمع آوری کردند و تمامی آنها را از خاک و خاشاک انباشتند.آنگاه کیسه ها را در یک منطقه مشخص بداخل خندق دوشهر ریختند تا آنجا را کاملاً پرکردند.بدینوسیله راه عبور و گذر برای جنگاوران سپاه نادر بوجود آمد. ولی هربارکه تعدادی از سربازان از روی آن معبر عبور می کردند بلافاصله مدافعان از دروازه ها بیرون می آمدند و با آتش توپخانه و تفنگ تفنگچیان آن ها را کشته یا وادار به عقب نشینی می نمودند .     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/F1907_201.jpg][/url]      یک ماه نیز اوضاع بدین منوال گذشت در این مدت مدافعان قلعه توانستند 60 نفر از جزایریان تفنگچی را که نادر بر بالای مناره های مسجد خارج از قلعه مستقر کرده و به طو دائم کوچه و خیابان را به زیر آتش گرفته بودند ، با به توپ بستن مناره ها همگی را به دیار عدم بفرستند.   سرداران و سربازان عثمانی در این مدت به هیچ وجه از مقاومت کوتاه نکرده بودند.زیرا این دژ به همراه ایروان ، تفلیس و قارص 4 پادگان بزرگ مرزی نیز محسوب می شدند که شدیداً مورد توجه و پشتیبانی استانبول قرار داشتند.بعلاوه از دست دادن این 4 شهر یا قلعه موازنه قوا را در این سرحدات کاملا به نفع حریف برهم می زد.   قوای ایران که در این ستیز ملالت آور مستاصل شده بود ، تصمیم گرفت از خاکریزهای پیچ در پیچ و طولانی که به آن "کوچه سلامت" می گفتند بهره ببرند ،بنابراین اقدام به حفر آن نمودند در طول این چند روز مدافعان گنجه گلوله های خمپاره خود را تمام کردند و مجبور شدند منجنیقهائی همچون پله ترازو بسازند و میان آنها را پر از سنگ نمایند و روی سپاه نادر خالی کنند و بسیاری را این گونه به هلاکت بندازند.ولی سربازان نادر دست از خاک برداری نداشتند و قادر گردیدند با استفاده از حفاریها زیرزمینی خود را تا پای حصار برسانند.   در اینجا نقب چیان در زمان کوتاهی چهار نقب عریض به زیر برج و بارو قلعه بردند و آنرا مملو از باروت ، گلوله و چوب کردند.به نوشته میرزا مهدی استرابادی فقط 3500 من (تقریبا 10 تن) باروت زیر نقب ها کار گذاشتند ،دراین مدت مدافعان دژ بیکار ننشستند و از چند نقطه شروع به حفر نقب کردند آن چنانکه در دو مکان ناگهانی در زیر زمین مقابل نقابان ایرانی در آمدند و با شمشیر ، نیزه و طپانچه به جان هم افتادند.       درفشدار ارتش افشاریه     تفنگچی ها جزایری     سرانجام نقب زیر دروازه آتش زده و منفجر شد.این انفجار تخریب زیادی ایجاد کرد طوریکه راه را برای عبور یک نیروی ویژه و ضربتی 3 هزار نفره که از قبل آماده هجوم و رخنه بودند گشود. این گروه در زیر باران گلوله های تفنگ خود را به ابتدای درونی قلعه رساندند ولی پس از یک جدال خونین و تن به تن و دادن تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی شدند.   طولانی شدن محاصره اینک نیروها را بیش از گذشته به شدت عاصی کرده بود ولی خشونت رفتاری موجود در شخصیت نادر و تعدادی از افسران کادر فرماندهی اش ، قدرت و جرائت هرنوع اعتراضی را از جنگاوران سلب نموده بود.برای چندمین بار عملیات دیگری در دستور کار فرماندهان قرار گرفت.   اینبار مقرر گشت دو دیوار بلند و موازی به حد ارتفاع حصار قلعه بسازند و در پایان آنها را به حصار اتصال دهند.چنین نیز کردند و پس از اتمام کار،آب رود منطقه را در درون این کانال بلند مصنوعی هدایت کردند تا کاملاً پر و سریز گردید.با ادامه جریان آب بخشی از برج و بارو تخریب شد.   سرانجام در یک حمله سراسری که تمام ارکان ارتش شرکت داشتند و به مدت 10 شبانه روز ادامه یافت تفنگ چیان ،توپچیان ،زنبورکچیان،غازان،امرا،حفاران و قدراندازان نقاط گوناگون برج و بارو را ویران نموده و توپچیان خراسان و قورچیان قرخلو از راه نقبی که نقب چیان حفرکرده بودند به داخل قلعه رفتند...ونقاره شادیان را بصدا درآوردند.بدین طریق گنجه فتح شد.اماهنوز چند روزی از این واقعه نگذشه بود که عبدالله پاشا سپهسالار معروف با ارتشی بزرگ که میرزا مهدی استرابادی تعداد آنرا 120 هزار نفر ذکر کرده از راه رسیدند.وباردیگر جنگ خونینی درگرفت.   عثمانیها با وجود کثرت نفرات کاری از پیش نبردند و 50 هزار نفر تلفات نیز برجای گذاشتند.سردار آنها عبدالله پاشا کشته شد و بسیاری از فرماندهان آنان هم اسیرگشتند (یکشنبه 26 ماه محرم). نادر دستور داد نعش عبدالله پاشا را کفن کردند و در تابوتی شمشادی نهاده به همراه تعداد از فرماندهان اسیرشده ترک،ازجمله ینگیچری آقاسی ،توپچی باشیها،سنجق بیگیان که در محضر نادر به گریه افتاده بودند،روانه درگاه سلطان عثمانی نمودند.   پس از این جنگ تمام توپخانه اعزامی عثمانیها ، بخش تدارکات ، چادر ها و خیمه ها،چهارپایان فراوان و ادوات جنگی بیشمار به غنیمت ایرانیان در آمد .سپس خبر این پیروزی بوسیله فتح نامه ها متعدد به شهرهای مختلف از جمله آذربایجان ،عراق ، فارس ،همدان ،خراسان و مازندران ارسال گردید و دستور داده شد در تمام این نقاط "کوس شادمانی" بنوازند.پس از فراغت از این کار غنائم بیشمار را بین نظامیان تقسیم کردند.   مقداراین غنائم بحدی بود که نظامیان "ماکولات،شکر،قهوه،ظروف چینی و امثال آنرابرنداشته و برای آن ارزش قائل نمی شدند"آنگاه "شادمانه بزرگی"برگزار شد که در طی آن به جنگاورانی که در میدانگاه رشادت زیادی از خود نشان داده بودند،خلعت و هدایای فراوانی بخشیدند.تعدادی را نیز همچون بخت علی خان فارسی که درمنطقه ایروان در مقابل لشکر حسین پاشا اهمال کاری و قصور داشتند،محاکمه کرده و به قتل رساندند.   پیروزیها و دستاورد های این دوره از جنگ ها ،رقیبان و دشمنان عثمانی از جمله اروپائیان و روس ها را به وجد در آورد و به عکس العمل واداشت.روس ها شادمانه به لواشف فرمانده نیروهای خود در جنوب دستوردادند عده ای از مهندسان نظامی خود را با لباس مبدل و تعدادی توپ به کمک نیروهای ایرانی بفرستند.عثمانیها نیز که قانع شده بودند اوضاع در ایران کمی متحول شده و روبه ثبات و بهبودی است ، از درسازش  و مصالحه برآمدند.        اردوگاه نظامی ارتش ایران در عصر نادرشاه غالباً حدود 6 تا 7 کیلومتر جای را اشغال می نمود.بقیه نفرات ارتش هم در اطراف اردوگاه خیمه می افراشتند.اصل نقشه متعلق به بازن طبیب نادر بود     آنها احمد پاشا والی بغداد را مامور عقد معاهده صلح با ایرانی ها نمودند و پذیرفتند که ایروان را به ایران تسلیم کنند و در عوض قارص را در تصرف خود داشته باشند.بدین ترتیب در سال 1148 ه صلح سابق بین ایران وعثمانی از طرف باب عالی تصویب و بسیاری از ولایات و شهرهای غربی و شمال غربی را به ایران بازگرداند.   نشستن نادر تخت پادشاهی   نادر اینک سردار بزرگ،ناجی و فاتحی محسوب می گشت که دو دشمن بزرگ یعنی افغان ها و عثمانیها را به زانو در آورده و سایه نهب و غارت آنها را از سرزمین ایران برچیده بود.بهمین دلیل این فاتح نظامی اوضاع را برای مانورهای سیاسی و قبضه کردن کامل قدرت نیز بسیار مساعد یافت.     [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/715px-Persian28IRAN29_Empire_1747.jpg][/url]     پس در هشتم رمضان 1148 ه در دشت مغان اردو زد و نمایندگان بسیاری از سراسر ایران به آنجا فراخواند تا تکلیف حکومت و سلطنت را معین و یکسره کنند.دراین اجتماع بزرگ که 20 هزار نفر از رجال ،اعیان،خان ها،سرطایفه ها و... به همراه 80 هزار خدمه خود شرکت کرده بودند.که در 12 هزار ساختمان موقت جای داده شدند.دربین این اشخاص 54 خان بزرگ نقش رهبری و تعیین کننده ای داشتند.جشن بزرگی در نوروز همین سال برپاگردید که طی آن نادر با پیشنهاد چند شرط پادشاهی ایران را پذیرفت و سپس در روز پنج شنبه 25 شوال 1148 ه تاجگذاری نمود.   پنج شرط نادر عبارت بودند از :   1- ایرانیان باید از عقاید و تعصبات گذشته خود نسبت به سنی ها دست بردارند و اهل سنت و جماعت هم باید مذهب شعیه را مانند مذاهب چهار گانه قبول کرده و آنرا مذهب پنجم بشناسند.   2- شیعیان باید در مکه رکنی خاص داشته باشند و ایرانیان بتوانند در آنجا به آئین جعفری نماز بگذارند.     3- همه ساله از طرف ایران امیرالخاص معین شود و از راه شامات به حجاز برود و دولت عثمانی باید او را مثل دیگرامیران حجاج به رسمیت بشناسد.   4- همه اسیران جنگی و غیرجنگی بین ایران و عثمانی مبادله شوند و خرید وفروش آنها موقوف گردد.     5- سفرای دولتین ایران و عثمانی از دو جانب معین شوند و در پایتخت یکدیگر به فیصله امور مورد اختلاف بپردازند.   ادامه دارد ...
  19.   «ما حفظ صلح را به دوستانمان واگذار خواهیم کرد و کشور بزرگ آمریکا سازنده صلح خواهد شد» !!    جورج بوش ، 6 سپتامبر 2000
  20.   با سلام دوست عزیز ...   فرمایشات شما کاملا صحیح...   به هرحال همین غنایمی که از هندوستان حاصل نادرشد هم کمک موثری برای ادامه سلطنت افشاریه نکرد (به خاطر خسیس بودن نادرشاه ) ...   البته غنائم حاصل از نبرد کرنال باعث شد که نادر به سرمایه هنگفت وبی نهایت برای ادامه سلطنتش پیدا کند و البته همین دست یافتن به ثروت بسیار زیاد مانع از ادامه سیاست های اقتصادی در سلطنتش باشد ، البته با توجه به خصلت لئیمی که شاه افشار داشت ، نادر شاه حتی نتوانست استفاده موثری از این ثروت داشته باشد و در نهایت بعد از کشته شدن در نزدیکی مشهد ، قاتلین شاه افشار ، به دژ کلات نادری حمله و ثروت بی حدش را به یغما ببرن...   [url=http://gallery.military.ir/albums/userpics/10298/khlt_ndry_1.jpg][/url]   کلات نادری (دژخزانه داری نادرشاه) ، دژ تسخیر ناپذیری که با حیله تصرف شد     شکست سلطان گورگانی هند از نادرشاه کبیر آخرین ضربات اساسی برای از دست رفتن حکومت هند از دست سلاطین مسلمان گورگانی و دستیابی منابع غنی به بریتانیا (در غالب کمپانی هند شرقی) بود ...   ممنون از نظر شما دوست عزیز  :rose:  :rose:
  21.     سلام و درود دوست عزیز ...   بعله واقعا به همین شکل بوده ...   معرفی کوتاه این توپخانه سبک سپاه نادر ...   ممنون از توجه تون  :rose:  :rose:       معرفی کارآمدترین حربه نادر در جنگ هایش ،یگان زنبورکچی نادرشاه     یگان های زنبورکچیان نیز که از عصر صفویه در ارتش ایران مشاهده می شدند،در عصر حکمرانی نادر بیشتر مورد توجه قرار گرفتند.توپ،خمپاره زنبورک،نارنجک ،بادلیج وضرب زن همگی آتشباری واحدها و یگانهای توپخانه محسوب می گشتند.به تعبیردیگری همگی آنها سلاحی از نوع مهم توپخانه افشاریه به حساب می آمدند.     اما زنبورک نوعی توپ کوچک بود که بر پشت شتر سوار می شد.برای هریک قبضه زنبورک سربازی انتخاب می گردید که در امر شتر سواری،تیمار و رسیدگی به آن حیوان نیز تبحر داشت.این شخص را زنبورکچی می نامیدند.عده ای معتقدند اولین گروه زنبورک چیان در عصر شاه عباس اول بوجود آمدند،ولی اوایل مورد توجه قرار نگرفتند.       نفر شترسوار زنبورکچی - دوران افشاریه     اما بعد ها در زمان نادرشاه بخوبی از آنها در میدانهای جنگ بهره گرفته شد و درنتیجه موجب اعتبار و شهرتشان نیز گردید.رسته ها و واحدهای زنبورکخانه تا اوایل حکومت قاجارنیز در ارتش ایران جایگاه خود را حفظ کرده بودند.درزمان ناصرالدین شاه قاجار هنوز در تهران محلی برای نگهداری شترهای زنبورکخانه ارتش وجود داشت که آنجارا گود زنبورکخانه می نامیدند وبعدها بنام یکی از محلات تهران نیز شهرت یافت.       افسر زنبورکچی -دوران افشاریه     طرز استفاده اززنبورک به این ترتیب بود که روی کوهان شتر جهاز مخصوصی قرار می دادند،سپس زنبورک را طوری روی آن سوار می کردند که زنبورکچی بتواند پشت آن بنشیند.در طرف چپ جهاز کیسه محتوای بارتوت سیاه و گلوله آهنی آویزان می شد.به هنگام نبرد زنبورکچی فتیله ای بلند به کمر خود می آویخت و برروی شتر می نشست،سپس اقدام به شلیک می کرد و یا از شترپیاده می شد و پس از وادارکردن حیوان به نشستن ،به شلیک کردن می پرداخت.       یگان های شتر سوار زنبورکچی دوره افشاریان در جشن های 2500 ساله      معمولاً روش دوم بیشتر مورد استفاده قرار می گرفت.زیرا هم زنبورکچی در زدن هدف دقیق ترعمل می کرد،هم شتر در برابر شکلیک و انفجار آرام و قرار بهتری داشت.بطورکلی شتران ویژۀ واحدهای زبورکخانه برای اینکار تربیت و شرطی می شدند.فقط به هنگام زخم برداشتن گاهی سراز عنان زنبورکچی برمی تافتند ودر بعضی موارد موجب هلاکت اونیز می گردیدند.  
  22. درود...   چه جوانان عزیزی برای حفظ خاک وطن (عزیزمون) پرپر نشدند ... :-(   ممنون آقا مصطفی عزیز برای ایجاد تاپیک و بررسی عملیات کربلا 4 ...
  23.     سلام دوست عزیز ...   بله اغراق که حتماً شده ...   غالباً تو اکثر منابع سپاه عثمانی رو تقریبا 100 هزار نفر ذکر می کنند ، البته همۀ این نفرات تو جنگ نمیتونستن شرکت کنند (نیروی تدارکات ، آشپز و... ) ...   البته فراهم کردن همچین نیرویی برای حکومت عثمانی سخت نبوده ولی همانطور که اشاره کردین تامین لجستیک و... شرایط را برای فراهم کردن همچین سپاهی اصلا میسرنمی کرد ..   البته عدد 300 هزار اشتباه تایپی بود ... :blushing:   با تشکر از نظرتون ... :rose:  :rose:
  24.               جنگ نخست نادر با عثمانیها   ازنظر نادر و فرماندهان طرفدار وی ، عزل طهماسب موجب تقسیم و تعادل قدرت در بین دربار و ارتش گردیده بود.بعلاوه تفاهم با روس ها نیز خیال صاحب منصبان نظامی ایران را از سوی شمال راحت کرد تا فرصتی برای قدرت نمایی در برابر عثمانیها بیابند.   به همین دلایل نخست سفیری را به کشور عثمانی روانه کردند و خواستار تخلیه نواحی اشغال شده ایران توسط قوای آن ها شدند.ولی عثمانی ها توجه ای به این خواسته ننمودند.   بنابراین ارتش ایران به سرفرماندهی شخص نادر بلافاصله به سوی نهاوند ، ملایر،سنندج و کرمانشاه سرازیر شدند و این مناطق را یکی پس از دیگری آزاد کردند.سپس بخشی از چهارپایان سپاه را به سوی خرماتو ،زهاب و مندلیج فرستادند تا به تهیه آذوقه و علوفه بپردازند و خود نیز درپی آنها به آرامی به سوی بغداد به حرکت در آمدند.برای عبور از رودخانه پر آب دجله دستور صادر شد نجاران و کشتی سازان از چوب  و نخل های خرما منطقه اطراف بغداد،1000 گمی (قایق بزرگ) ساختند. آنگاه گروهی 40 نفره متخصص مخفیانه خود را برای نصب پل و بستن طناب شناکنان به آن سوی رود رساندند،ولی ناگهان در مقابل "منطریس و مورچل عثمانی ها بدر آمدند" و عملیات آن ها لو رفت.تعدادی از این گروه کشته شدند و بقیه ساکنان خود را نجات دادند.   در نیمه های یکی از شب ها نادرشاه با نیروهای ویژه خود گروه 4 هزار نفره از پل ساخته شده بر روی دجله عبور کرد و تا قبل از طلوع آفتاب توانست قلعه بغداد را در محاصره بگیرد.احمد پاشا سپهسالار عثمانی ها صبح خیلی زود خبر عبور ایرانیها از رود را شنید و در اولین عکس العمل 30 هزار جنگاور را از دروازه ها خارج کرد و آماده نبرد شد.با دمیدن آفتاب ناگهان صدا ر گورکه کرنا و سورن الله الله گویان سربازان غوغا در صحرا بیفکند، و جنگی خونین آغاز شد.       توپ های عهد افشاریه      توپخانه عثمانی     توپخانه ایران نیز همزمان از آن سوی رود ، در زمانیکه احمد پاشا از بالای برج و باروی بغداد ناظر صحنه های جنگ بود ، شهر بغداد را زیر آتشباری خود گرفت.حجم آتش سنگین پوشش و چتر حمایتی خوبی برای جنگاوران نادر ایجاد کرد تا شنا خود را از رود گذارانده و در خط مقدم جبهه قرار بگیرند.بدستور نادر قایق های ساخته شده و با بکار بردن تخته های فراوان پل دیگری را بر روی رود دجله احداث کردند،آنگاه بخشی از سپاه ، تحت امر یک فرمانده عملیات آبی خاکی بر روی شناورهای متعدد ،در آن سوی حصار بغداد که مشرف بر رود بود مستقر شدند و توسط تفنگچیان حرفه ای هرنوع عبور و مرور به داخل قلعه بغداد را تحت کنترل شدید گرفتند.     محاصره شدید بزودی اوضاع داخل بغداد را به وخامت کشاند.کمبود آذوقه بسیاری را هلاک کرد و گروهی را نیز وادار به فرار نمود.علاوه بر آن روزانه چند صد نفر از اهالی به خاطر رهائی از مرگ و گرسنگی خود را از روی برج و بارو به زیر انداخته و به اردوگاه ایرانیها پناه می آوردند.   اما در چنین شرایطی قلعه آماده سقوط و تسلیم بود ناگهان چاپارهای سپاه نادر خبر آوردند 100 هزار ینگچری اسلامبول ، شام،حلب،دیاربکر،دمشق و مصر توسط عثمانی ها به این سوی روانند آنچناکه غوغا در میان سپاه نادر انداخت.نادر برای رویارویی با سپاه کمکی امپراطوری عثمانی 12 هزار از زبده ترین افرادش را که مجهز به تفنگ بود به مصاف عثمانی ها فرستاد تا با آتش سد کننده جلوی پیشروی آن ها را بطور موقت بگیرد.   سپس 30 هزار جنگاور جوشن پوش دو اسبه و 20 هزار تفنگچی جزایری که همگی کمربند طلا و نقره  و کلاه نمدی خراسانی و ابلق پهلوانی در بر داشتند به یاری آنان فرستاد .سپاه اعزامی ایران در اوایل شب خیمه ها و خرگاههای خود را برافراشتند و شبانه به آرایش نیرو پرداختند.   بامداد آن شب نبردی سخت و خونین آغاز شد.در همان ساعات اولیه ترک ها 20 هزار و ایرانیها 30 هزار نفر کشته و تلافت دادند و 3 هزار نفر هم از سپاه نادر اسیر شدن.بتدریج سستی در بین جنگاوران ایرانی ظاهر گشت.نادر فوراً جارچیان را به میان آن ها فرستاد و خبر رساند که بزودی نیروی های کمکی و پشتیبانی جدید از راه خواهند رسید.       نشان نظامی افشاریه     سپس غنی خان افغان و را در راس 12 هزار سرباز ابدالی افغان به کمک نفرات قراچورلو و مروی فرستاد ولی چون تشنگی شدید برجنگاوران فشار آورده بود بوسیله جارچیان سپاه به آن ها دستور داده شد عقب نشینی کنند. آنها نیز بلادرنگ پشت به جبهه نبرد کرده شبانه خود را به حاشیه رود دجله رساندند و بسیاری نیز به این بهانه پا به فرار گذاشتند،به نوشته پیکلیت این پیروزی نتیجه اتخاذ تاکتیک  و سیاست بجای سرفرماندهی کل ارتش عثمانی بود که منطقه عملیات و جنگ را به نواحی سامره کشاد زیرا زمین این نواحی مستور از شن های روان بود و کار را بر سواره نظام ایرانی چنان سخت کرد که قدرت مانور و تحرک را از آنان گرفت.علاوه بر آن کمبود شدید آب هم که با مشک های متعدد حمل می گردید،نتوانست نیاز جنگاوران را در این صحرای گرم برآورده کند.   غیراز این دوعامل بسیار مهم دیگر نیز در پیروزی ترکان عثمانی موثر افتاد و آن برتری آتشبارهای توپخانه عثمانی ها بود.آن ها توپ های بزرگی را به مصافگاه آوردند سپس با اتخاذ تدابیر بسیار هوشمندانه سرداران و افسران ارشد عثمانی در امر آرایش نیرو،توانستند برتری خود را تا آخرین لحظه حفظ کنند.   در پی این شکست ، سپاه منهزم شده ایران به سوی همدان و کرمانشاه عقب نشستند.در اینجا تعدادی از سرکردگان ارتش به شدید ترین وجه مجازات شدند.ازجمله ترخان کرد فرمانده یک ستون 10 هزار نفره محکوم به مرگ شد و چند مین باشی (فرمانده دسته هزار نفره) را نیز گوش و بینی بریدند.سپس بار دیگر به بسیج نیرو و جمع آوری سلاح و تجهیزات جنگ پرداختند.   نادر برای این کار 200 هزار تومان هزینه کرد، مثلا او به کسانی که اسب 10 تومانی خود را از دست داده بودند 20 تومان خسارات پرداخت و از تمام ولایات شتر،استر،خیمه،شمشیر،سپر،جوشن،کلاهخود وباقی ابزار جنگی حتی نعل و میخ چهارپایان  جمع آوری نمود و بین لشکریان تقسیم کرد.روی هم رفته در عرض 40 روز 14 هزار اسب ،شتر،قاطر از نواحی همدان جمع و به همراه 50 هزار دست لباس بین 50 هزار جنگاور جدید تقسیم گردید.   سپس بار دیگر ارتش ایران بسوی بغداد روانه شد.اینبار توپال پاشا کشته شد و کربلا،حله،نجف،سلیمانیه،موصل،کرکوک به تصرف ایرانیها در آمد و بغداد نیز دوباره تحت محاصره قرار گرفت.ولی با فراررسیدت خبر شورش بزرگ محمد خان بلوچ و اعراب ناحیه حویزه ،اجرای عملیات نهایی با تردید روبرو گشت.نادر،محمد حسن خان قاجر را به همراه قشون استراباد مامور سرکوب و آرام نمودن آنان نمود وحاکم کهکیویه را نیز به همراه سپاهیان تحت امرش را به یاری وی فرستاد.   مجموعه این لشکریان ،اعراب شورشی را بشدت سرکوب کردند و بسیاری از سران و مشایخ آن ها از جمله شیخ احمد را برای مدتی به استراباد فرستادند تا تحت نظر قرار گیرد.متاسفانه حمله دوم به بغداد نیز به علت مشکلات مهم داخل سازمان سیاسی –نظامی ایران  که بتدریج خود را بروز می داد،دست آورد مهمی به همراه نیاورد و در نهایت منجر به پیمان صلح با احمد پاشا گردید.   اما در سال بعد مجدداً دوره جدید از جنگ های ایران و عثمانی در نواحی قفقاز ،داغستان و نواحی غرب آغاز شد که به تشریح مهمترین آن یعنی فتح گنجه می پردازیم.     ادامه دارد ....  
  25.       سلاح ناشناخته فقر   جنگ ها اغلب موجب برانگیختن کینه و نفرت در طرف های مغلوب می شوند و مغلوبین مدام در پی انتقام گرفتن از این نابرابری ها هستند، بارزترین نمونه آن مربوط به جنگ جهانی اول و امضای معاهده ورسای در سال 1919 است ،که منجر به تحریک احساس تلخی در مغلوبین این جنگ شد . این احساس طرد شدن و انزوا تا حدودی به گسترش نازیسم در آلمان و در نتیجه به آغاز جنگ جهانی دوم کمک کرد . فاتحان جنگ جهانی دوم نهایت سعی خود را برای جلوگیری از خطاهای گذشته به عمل آوردند و تلاش کردند آلمان و ژاپن خودشان را مطرود جامعه بین المللی احساس نکنند . با این حال ، مشکل حل نشد . در خلال نیمه دوم قرن بیستم مغلوبین جنگ ها از تجارت بین المللی کنار گذاشته شدند .       آغاز جنگ جهانی دوم توسط آلمان ها برای بدست آوردن شرافت از دست رفته       برای مثال ، عراق از سال 1991 تا کنون ( تا سقوط رژیم صدام) در حاشیه مبادلات بین المللی بوده و فقر در این کشور گسترش یافته است . وقتی که این طرد شدگی در خصوص کشورها اعمال می شود آثار آن قابل سنجش و به آسانی قابل شناسایی است . همچنین عامه مردم در وهله نخست مقامات سیاسی کشور مربوطه را مسئول می دانند و وقتی مقامات سیاسی به بسیج نیروها در حمایت از خود نایل شوند این کشور باز هم مورد تحریم بیشتر جامعه بین المللی قرار می گیرد .       وضعیت مردم عراق بعد از جنگ 1991      با جهانی سازی ، جنگ کشورها و بلکه گروه های اجتماعی درون این کشورها را بیشتر تحت تاثیر قرار می دهد و بدین سان در درون مغلوبین جنگ و حتی فاتحان آن عدم توازن پدیدار می شود . در جنگ های معاصر ، برخی افراد ، خانه ، خانواده و کارشان را از دست دست دادند ،در حلی که سایر افراد به آغوش خانواده هایشان بازگشتند . هرچند که همه آنها دارای اعتقادات یکسان بودند و به یک طرف جنگ تعلق داشتند . به طور کلی شناسایی پیامدهای جنگ های معاصر مشکل تر است و گاهی موجب بروز گسست های نامرئی اما با آثار فوق العاده نامطلوب در جامعه می شود . هر جا که جنگ سایه شوم خود را افکنده است ، فقر و فلاکت ، احساس طرد شدن و احساس سرخوردگی شدید حاکم گردیده که فقط به صورت خشونت بروز می نماید . به این ترتیب ، جنگ های مکرر در آسیای میانه موجب شکل گیری طبقه طرد شدگان شده است که چاره ای جز به را انداختن جنگ های دیگر ندارند و این تنها راه به دست آوردن امکان بقا و حفظ شرافت یعنی چیزی که فاقد آن هستند می باشد.   ریشه جنگ های داخلی متعدد بیست سال اخیر را باید در سرخوردگی و ترس یافت . نخست ، احساس حقارت گروه هایی که خود را کمتر متمول ، متمدن یا متکامل تلقی می کنند آنها را به سوی جبران این حقارت از طریق تهاجم به همسایه مستقیمشان هدایت می کند . در اینجا سخن از یک علت اقتصادی و در عین حال فرهنگی و بخصوص جامعه شناسی در میان است . احساس نقص و ضعف مولد خشونت است و اگر این احساس در گروه بزرگتری از جامعه وجود داشته باشد واقعاً می تواند منشا جنگ داخلی گردد .   جنگ ها همچنین ممکن است به وسیله احساس سرخوردگی و طرد شدن ایجاد شود . سرخوردگی ناشی از محرومیت و فقدان مشارکت در توسعه در درون یک کشور یا ناشی از فقدان حق آزادی بیان می باشد . در این شرایط ، استفاده از خشونت به عنوان تنها جایگزین برای وادار نمودن دیگران به شنیدن حرف هایشان است .       بدون شرح...       خواسته های فلسطینی ها که بی پاسخ مانده اند منشا خشونت در اسرائیل است ، همچنین سرخوردگی جبهه نجات اسلامی الجزایر که از حقوق انتخاباتی اش محروم شد ، موج عظیمی از خشونت را از سال 1992 به راه انداخته است .     جنگ داخلی اغلب مبین اراده یک گروه سیاسی برای رهایی از قدرت حاکم ، به زعم آنها نامشروع ، است . این حالت اغلب وقتی که رژیم حاکم از نوع دیکتاتوری باشد ، چند جانبه گرایی تحمل نشود ، ثروت های ملی خوب توزیع نشده باشد ، یا سرانجام وقتی که برخی گروه های نژادی از حیاط سیاسی طرد شده باشند یا دست کم فاقد نمایندگان کافی در نظام سیاسی کشور باشند ، رخ می دهد .           جنگ داخلی همچنین ممکن است ناشی از تقابل آرا و عقاید یا منافع بین دو یا چند گروه نژادی یا اجتماعی متمایز باشد . هنگامی که گفت و گو بین دو (یا چند) طرف غیر ممکن می شود ، خشونت اغلب ظهور می کند . این حالت را در بوسنی بینجوامع کروات صرب و مسلمان شاهد بودیم که از لحاظ جغرافیایی در یکدیگر ادغام شده بودند و با هدف تثبیت اختلافشان به مقابله با یکدیگر پرداختند .     عنصر دیگر گسست ها عبارت اند از روند جهانی سازی است که در درون گروه های اجتماعی که خود را از این روند طرد شده احساس می کنند ، موجب ناخشنودی شده و منجر به تقویت جنبش های افراطی می شود . به عقیده رابرت دبری «مردم مجبور خواهند بود در آینده بین «آیت الله» محل شان و «کوکاکولا» یکی را انتخاب کنند». آیا دوران این انتخاب فرا رسیده است ؟ باید اذعان نمود که گروه های افراطی پیروان و یاران خود را از میان طرد شدگان جهانی سازی به خدمت می گیرند ، یعنی کسانی که می دانند که هیچ چیز برای آن ها سودمند نخواهد بود و نا امیدانه خود را چشم بسته در آغوش متعصبانی می اندازند که نوید فرداهای بهتر را به آنها می دهند . به گفته جی . سی . رافین «هرجه که فرهنگ فقر منتشر شود، نیروهای سیاسی تندرو تشکیل می شوند که ما قدرت آنها را به خوبی نشناخته ایم» .   بنجامین . آر.باربر در اثری که از تکرار نظریات ساموئل هانتینگتون پرهیز کرده ، اشاره نموده است که جهانی سازی و افراط های آن مردم جوامع مختلف را در صورتی که نخواند یا نتوانند قواعد آن را بپذیرند ، به سمت طرد شدن و خشونت هدایت می کنند . وی «جهاد» یعنی مقابله سرسختانه و مسلحانه «تهیدستان» را در مقابل جهانی سازی به عنوان یک گزینه الزامی دانسته است .   با این حال ، مدافعان جهانی سازی و مزایای آن ، از جمله کلود اسماد جا اظهار داشته اند که «جهانی سازی اقتصادی وارد مرحله حساسی شده است . آثار آن بخصوص در کشورهای دمکراتیک صنعتی ، موجب واکنش هایی شده که ممکن است عواقب و پیامدهای ویرانگری برای فعالیت های اقتصادی و ثبات اجتماعی کشورهای متعددی داشته باشد . در این کشورها افکار عمومی رنجور ، افسرده و نگران است . این موضوع ظهور نسل جدید سیاستمردان مردم گرا را توجیه می کند . این فضای خطرناک ممکن است به سادگی موجب شورش شود ». مقابله خشونت آمیز بین گروه های فرا ملی ضد جهانی سازی ، متشکل از شهروندان طرد شده از نظم نوین جهانی و نیروهای ضد شورش به هنگام اجلاس های جهانی سازی در نقاط مختلف جهان بخوبی نماینگر این نگرانی ها است .   اگرچه فقر همواره پیامد جهانی سازی نبوده اما در عوض همواره به خشونت کمک کرده است ، به گونه ای که این دو مفهوم رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند .قبلاً در قرون وسطی ، فقر و طرد شدن علل شورش ها و صحنه های خشونت در کل مغرب زمین بودند . این شورش ها را به هیچ وجه نمی توان با انقلاب هایی مقایسه کرد که چند قرن بعد اروپا را در نوردیدند و هدف سیاسی داشتند .       هرم اجتماعی قرون وسطی (در راس:پاپ و پادشاه ؛ در طبقات بعدی به ترتیب: اشراف، روحانیون ، تجار ، پیشه وران ، کارگران ، بردگان و کشاورزان.)         در واقع ، شورش های قرون وسطی ، چه در شهرها و چه در روستاها ، وقتی شروع می شدند که شرایط زندگی بیش از حد مشکل می شد . «آدم ها در قرون وسطی شورش می کردند زیرا دو قطعیت در آن ها رسوخ کرده بود : فقر و تهیدستی شان بی حد و اندازه بود و به آستانه تحمل ناپذیری رسیده بودند . وانگهی آنها متوجه شده بوند ظلم و تحقیری که گریبانگیر آنها شده مسئول بی عدالتی ، بدبختی و گرسنگی شان است ».   لذا خبری از مطالبات سیاسی نبود ، بلکه صرفاً شورش های گرسنگان و مطرودینی بود که چاره ای جز توسل به خشونت و آسیب زدن برای رساندن فریادشان به گوش دیگران نداشتند و در دنیای عمیقاً متاثر از دین مسیحیت در قرون وسطی (دورانی که فقیر را فرزند خدا می دانستند) چنین تحریکاتی مبین روح آن دوران بود . این شورش ها ، با پشت سر گذاشتن مرزها ، کل کشورهای مغرب زمین در قرون وسطی ، به خصوص در مناطقی که شرایط زندگی سخت تر بود ، را فرا گرفت . در قرون وسطی انسان های واقعاً فقیر و نیازمند شورش می کردند.   پاریس با بهره مندی از پدیده صنعتی سازی در خلال قرن نوزدهم شاهد رشد قابل توجه جمعیت بود ، در حالی که در فاصله زمانی یک نسل انقلاب های پی در پی بوقوع می پیوستند و در خلال این انقلاب ها فقرا و تهیدستان قیام می کردند و برای تنها خواسته شان یعنی شرایط زندگی بهتر مبارزه می کردند .     فرماندار پاریس در گزارشی در 6 سپامبر 1839 به موضوع فقر در خیابان های شهر پاریس اشاره کرد و مقایسه ای بین فقرا و افزایش خشونت انجام داده است : «برتعداد گدایان هر روز افزوده می شود . اگر بخواهیم آنها دستگیر کنیم ، جایی برای نگهداری و حبس همه آنها نخواهیم داشت . اگر مردم از مزاحمت آنها شکایت کنند ، در جواب خواهند گفت که گرسنگی آنها را آزار می دهد و متاسفانه این عذر بسیار صادقانه است . معمولاً تابستان سرقت و دزدی کمتری اتفاق می افتد . امسال تعداد دزدی ها بسیار کمتر بود«.   در قرون وسطی وضعیت فقرا سال به سال بدتر می شد ، به نحوی که نابرابری ها منجر به صحنه های متعدد خشونت آمیز شد . لویی شوالیه با تجزیه و تحلیل رابطه بین فقر و خشونت در پاریس در قرن نوزدهم توضیح می دهد : «گرچه نابرابری اقتصادی و اجتماعی به شدت بر حیات و ممات مردم طنین انداز شده بود اما در ورای این حقایق اقتصادی ، یک فشار وحشتناک جمعیتی اعمال می شد که بدون آن شرایط مادی به تنهایی نمی توانست چنین آثاری داشته باشد.«    توماس مالتوس تلاش کرده است به این سوال ظریف گسرتش جمعیتی پاسخ دهد و نتیجه گیری کرده است که با افزایش جمعیت توزیع ثروت بیش از پیش مشکل تر می شود . از این رو تعداد مطرودین جامعه افزایش خواهد یافت و شکاف بین فقیر و غنی عمیق تر خواهد شد . بی انکه قصد ستودن سیاست تنظیم موالید را داشته باشیم ، دست کم باید مالتوس را به خاطر انگشت گذاشتن بر مسئله واقعی که نه به گروه محدودی از افراد بلکه به بخش اعظم مردم مربوط می شود ، تحسین نمود . زیرا همین مردم وقتی احساس کنند که دیگر راه گریزی برای خلاص شدن از شر فلاکت و بدبختی ندارند برای مطالبه حقوقشان به خشونت متوسل می شوند.         پاریس در قرن 19      امروزه شهرهای کشورهای جهان سوم شاهد مسائل و مشکلات مشابه مسائل و مشکلات 150 سال پیش پاریس ، یعنی رشد ناموزون جمعیت هستند . از آنجا که توزیع ثروت بهتر نشده است ، مسئله همچنان پابرجاست و به کمک راه کارهای نامتقارن حتی به طور قابل ملاحظه ای شدت یافته است زیرا برخی گروه ها جایی که دولت ها بیش از حد ضعیف هستند قادرند خود را تحمیل و رژیم حاکم را سرنگون سازند .   اما کشورهای ثروتمند نیز مصون از خشونت نیستند . اخیراً حوادثی که در شهر کوچک و آرام بار در فرانسه در خلال مراسم شب سن سیلوستر در سال 2002 -2001 به وقوع پیوست ، توسط جوان هایی انجام شده بود که فاقد هرگونه انگیزه خاصی بودند . لذا به نظر می رسد که تها دلیل توجیح کننده اعمال آنها که خسارات مادی زیادی برجا گذاشت و منجر به مجروح شدن چند نفر شد ، بیکاری ،فقر و فلاکت باشد . همچون پاریس قرن نوزدهم ، امروزه شاهد همان خطرات خشونت سازمان نیافته از سوی افرادی هستیم که به هیچ وجه نمی توان آن ها را به تروریست ها یا آدم کش ها تشبیه کرد اما این افراد به طور غیر منتظره اقدام می کنند و خسارات قابل توجهی را بوجود می آورند . همچنین علت تنش های موجود در حومه شهرهای خطرناک چیزی جز طرد شدگی و بیکاری جوانان نیست که خشونت تنها وسیله ابراز عدم رضایتشان از وضع موجود است . سازمان های دارای مقاصد و نیات پلید افراد مورد نیازشان را از همین منبع جذب می کنند . جنون آدم کشی می تواند بر هرکس مستولی و تهدید واقعی برای امنیت جمعی هر اجتماعی محسوب می شود.   برخلاف دولت ها که از منابع حیاتی و راهبردی مردم و سرزمین خود دفاع می کنند ، دشمنان نامتقارن توجهی به بازدارندگی ، خواه هسته ای و خواه غیر هسته ای و متعارف ، نشان نمی دهند . پیچیده ترین و پیشرفته ترین تسلیحات آثار و نتایج مطلوبی ندارند زیرا این گونه تسلیحات نمی تواند دشمنان نامتقارن را سر عقل آورد یا آنها را مجبور به ترک خصومت کند .به این ترتیب سلاح های ساده و کم هزینه که تامین و استفاده از آنها آسان است ، مجدداً در میدان نبرد ظهور نموده اند و از این پس به رقابت با موشک های برخوردار از پیشرفته ترین فناوری می پردازند . به عقیده رابرت دبری «از آنجا که بازدارندگی هسته ای در مورد طرف ضعیف جنگ بی اثر است و می توان به وسیله عوارض زمین ، استتار و اختفا از حملات هوایی در امان ماند ، می توان شاهد بازگشت حیرت آور مین ، مسلسل و حتی نبرد تن به تن بود » . فقرا به جای تلاش برای تامین تسلیحات کشتار جمعی که می توانست به آنها امکان برابر با قدرت های بزرگ را دهد ، برعکس ، مصلحت را ادامه تامین تسلیحات ساده و کم هزینه ، مثلاً خرید اسلحه های کلاشینکف به قیمت چند دلار در بازار آسیای میانه ، دیدند زیرا همه اعم از زن و مرد و کودک می توانند بدون هرگونه آموزش مقدماتی از این سلاح ساده استفاده کنند .       کودکی عراقی و سلاح ak 47     در این اوضاع و احوال ، بویژه در بی نظمی حاصل از خاتمه جنگ سرد ، جنگ داخلی تنها وسیله باقی مانده برای مردمانی است که خواهان اثبات و حفظ هویت فرهنگی و عقدیتی شان هستند . بازیل . اچ.لیدل هارت حتی در این خصوص گفته است : «این نوع حملات و مبارزات به احتمال قریب به یقین ادامه خواهند یافت زیرا این نوع جنگ متناسب با عصر مدرن است . در واقع ، این نوع جنگ همزمان امکان بهره برداری از نارضایتی اجتماعی ، جنبش نژادی و احساسات ناسیونالیستی را میسر می سازد ».     مقامات آمریکایی همچون همتایان اروپایی شان ، متوجه شده اند که موضوع عدم توازن ها (نابرابری ها) و فقدان رابطه بین دولت و ملت یک خط بالقوه مهم است . تانیا شامسون ، عضو گروه دمکرات کمیسیون امور بین الملل در مجلس نمایندگان آمریکا ، معتقد است که «که پس از 11 سپتامبر 2001 کاخ سفید به رهبری جورج بوش متوجه شده است که فقر و فقدان ساختار در مناطقی همچون جنوب آسیا تهدید واقعی برای منافع حیاتی آمریکا به شمار می آیند ». کالین پاول در اول فوریه 2002 اعلام نمود که «ما باید با فقر مبارزه کنیم . مناطقی که فقر ، نا امیدی و احساس ناتوانی بر آنها حاکم است ، محیط های مناسبیبرای رشد تروریسم هستند ».   والتر کانستینر ، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور کشورهای آفریقایی نیز همین مضمون را این گونه تکرار کرده است : «جایی که فقدان یک دولت مقتدر احساس می شود ، خلاای وجود دارد که رهبری گروه های آشوب طلب نظامی آنرا پر می کنند . آیا از این بهتر مکانی برای رشد تروریسم بین المللی هرج و مرج و بی نظمی وجود دارد ». اما آیا جائی که یک دولت وجود دارد تهدید و واقعاً ریشه کن می شود ؟ هویت داوطلبان عملیات انتحاری 11 سپتامبر 2001 ظاهراً عکس این مطلب را ثابت می کند ، اما با این حال باید توجه داشت هرجا که دولت از بین برود ، گروه های مسلح و غیر قابل کنترل اغلب جای خالی دولت را پر می کنند .     منبع : کتاب درگیری ها گذشته و امروز نوشته بارتلمی کورمونت و دارکو ریبنیکار و ترجمه علی سجادی انصاری و غلامرضا آتش افروز   پ .ن : Benjamin.R.Barber ،Claud Smadja بنیان گذار و مدیر مجتمع اقتصادی داووس سوئیس ،Thomas Malthus ،Louis Chevalier،Basil.H.Liddel.Hart،Tanya Shamson،     گردآوری و تنظیم عادل خدرخوجه    کپی این مطلب بدون ذکر نام نویسنده شرعا و عرفا حرام می باشد   فقط برای military    برای تشکر کافیست فقط فاتحه ای جهت روح شهدای کشور عزیزمون و پدر عزیزم بفرستید