mostafa_by

War
  • تعداد محتوا

    2,358
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    18

تمامی ارسال های mostafa_by

  1. اسرائيل و برخورد با ايران جديد (قسمت دوم) در حالي كه خبرگزاري‌ها، همچنان سعي در توجيه جمعيت نزديك به30 ميليوني رأي دهنده بودند، خبرهاي جالبي از ستاد انتخابات وزارت كشور به گوش رسيد! در ساعت 4 صبح روز شنبه، 28 خرداد بود كه سايت BBC، اولين اخبار انتخابات را به روي سايت خود، به نمايش درآورد. اولين فرد ليست، كاملاً قابل پيش‌بيني بود : اكبر هاشمي رفسنجاني. اما ظاهراً تمامي كارشناسان، ساده‌انگاري مردم ايران را ناديده گرفته بودند. چرا كه پس از وي، نام مهدي كروبي، نامزد جريان چپ ميانه‌رو به چشم مي‌خورد. كروبي كه تنها شعار انتخاباتي‌اش، دادن ماهانه 50 هزار تومان به جوانان بالاي 18 سال بود، توانسته بود با يك ميليون كمتر از هاشمي، در رده‌ي دوم قرار گيرد. نفر سوم ليست نيز جاي شگفتي بسيار داشت : دكتر محمود احمدي نژاد. در ميان اميدهاي رياست جمهوري، وي جزو آخرين‌ها قرار داشت. نفرات بعدي هم به ترتيب دكتر محمد قاليباف، دكتر مصطفي معين، دكتر علي لاريجاني و مهندس مهرعليزاده قرار داشتند! حضور معين و لاريجاني در آخرين رده‌ها، جاي شگفتي بسياري داشت! پس قضيه‌ي انقلاب صورتي، تا حد زيادي، منتفي بود! مسلماً كروبي آنچنان قدرتي نداشت كه بشود روي وي، مانوري در حد مانورهاي مورد نياز براي انقلاب‌هاي مخملي انجام داد. تا ظهر، شمارش آراء اكثر استان‌ها پايان گرفت. ولي هنوز رأي چهار استان «تهران، قم، اصفهان و يزد»، هنوز مشخص نشده بود. با اختلاف 400.000 تايي احمدي نژاد و كروبي، تقريباً همه مطمئن بودند كه كروبي نفر دوم خواهد شد. ولي فرهنگي‌ترين استان‌هاي كشور، رأي ديگري داشتند. از آنجا كه وعده‌ي مالي كروبي، همواره جزو يكي از خنده‌دار ترين مسائل استان‌ تهران و اصفهان قرار گرفته بود، پس تعجبي نداشت كه كمترين رأي وي، از اين دو استان باشد. بنابراين با شمارش آراء اين چهار استان و اعلام نتيجه، دكتر احمدي نژاد با فاصله‌اي نسبتاً منطقي، كروبي را پشت سر گذاشت و خود را به عنوان نفر دوم ليست مطرح كرد! اين خبر، آنقدر عجيب بود كه بلافاصله تحليل شبكه‌هاي خبري را به همراه داشت! كسي كه تا روز گذشته، كمترين شانس را براي پيروزي در انتخابات داشت، به يكباره خود را به بالاترين مكان ممكن رسانده بود! انتخاب محمود احمدي نژاد، مي‌توانست پيامدهاي خطرناكي را براي كشورهاي غربي حاضر در منطقه، به ارمغان داشته باشد. به همين دليل، بلافاصله موج تبليغات منفي، عليه وي، آغاز گرديد. يك شعار مطرح بود : «احمدي‌نژاد نبايد برنده شود!!». البته با وجود رقيبي چون اكبر هاشمي، باز هم شانس براي پيروزي احمدي‌نژاد، بسيار كم بود. با وجود اين، ديگر ريسك، امكان‌پذير نبود. در عرض دو روز، مخرب‌ترين و وحشتناك‌ترين شايعه‌ها در جامعه پيچيده شد : پرده‌كشي ميان خيابان، جداسازي زن و مرد در جامعه، انحلال شبكه اينترنت، جمع‌آوري ماهواره‌ها، ويدئوها و دستگاه‌هاي تكثير CD!، حكومت بسيجيان در كشور، ايجاد پست‌هاي ايست و بازرسي در شهر، جمع‌آوري بازي‌هاي كامپيوتري از كشور، تفتيش بدني زن و مرد در سطح خيابان‌ها، ورود به منازل و دستگيري كساني كه با انقلاب سازگاري ندارند، شروع مجدد اعدام‌هاي انقلابي، اشغال عراق؛ پس از خروج امريكا از عراق، جنگ با اسرائيل و با اعراب منطقه، زنداني كردن فعالان سياسي در كشور، حضور فراوان نيروهاي اطلاعات در سطح شهر و شركت‌ها و بسياري ديگر، تنها بخشي از مواردي بود كه اعلام مي‌شد در صورت پيروزي دكتر احمدي‌نژاد، در كشور به اجراء گذاشته خواهند شد! شبكه‌هاي صهيونيستي، به بهترين نحو ممكن، سعي مي‌كردند كه احمدي‌نژاد، كمترين رأي ممكن را بياورد تا خيال همه راحت شود. از طرفي هم اوضاع هاشمي رفسنجاني، بسيار مطلوب بود. چپ‌هاي ميانه‌رو كه از همان ابتدا، جانب هاشمي را گرفتند. چپ‌هاي تندرو هم با جمله‌ي معروف «براي جلوگيري از بازگشت استبداد و حكومت وحشت، به هاشمي رأي مي‌دهيم»، موضع خود را مشخص كردند. در خوشبينانه‌ترين حالت، هاشمي مي‌توانست روي رأي جناح چپ، حساب كامل باز كند. اما وي، يك چيز را فراموش كرده بود : مردم ايران، اكثراً سياسي و جناحي نيستند!! سوم تيرماه فرا رسيد. تقريباً 28 ميليون نفر، در انتخابات حاضر شده بودند. باز هم اولين جايي كه خبر انتخابات را اعلام كرد، سايت BBC بود. اما خود خبر، به هيچ‌وجه قابل باور نبود. در ساعت 6 صبح، اين سايت، خبر برتري 7 ميليوني دكتر محمود احمدي‌نژاد را اعلام كرد : احمدي‌نژاد 16 ميليون – هاشمي 9 ميليون!!! در نهايت هم هاشمي رفسنجاني، نتوانست بيشتر از 11 ميليون رأي به خود اختصاص دهد و بنابراين، دكتر احمدي نژاد با 17 ميليون رأي، پنجمين رئيس‌جمهور ايران، لقب گرفت! اما اين خبر، بازتاب وسيعي در غرب داشت! نگراني‌هاي زيادي آغاز شد. دكتر احمدي‌نژاد، نماد اسلام‌گرايي انقلابي، به بالاترين مقام اجرايي كشور ايران دست يافته بود. سخنراني‌هاي دكتر احمدي‌نژاد كه بي‌شك، يادآور صحبت‌هاي اول انقلاب و برگرفته از روحيات و جو انقلابي بود، به هيچ‌وجه براي غرب خوشايند نبود! به همين دليل هم بود كه ناگهان غرب، از سر ميز مذاكرات هسته‌اي بلند شد. مذاكراتي كه چند ماه بود كه در سكون كامل بود و تنها مي‌شود گفت، جلسات برگزار مي‌شد نه بيشتر! ولي ترس هيچ‌كدام از اين كشورها، بيشتر از اسرائيل نبود! يادآوري خاطرات تلخ گذشته! اسرائيل كه توانسته بود پيش از اين، بزرگترين دشمن خود، كشور عربي مصر را با خود همراه سازد، كمترين نگراني از منطقه نداشت. سوريه بدون مصر، به هيچ‌وجه قدرت مهمي محسوب نمي‌شد. ساير كشورهاي عربي هم ترسوتر از آن بودند كه به جنگ با اسرائيل، حتي فكر كنند! ولي پيروزي انقلاب اسلامي و حضور اسلام‌گرايان مبارز، وحشتي را در اسرائيل به همراه آورد كه شايد از اتحاد اعراب هم براي اسرائيل، بدتر بود! علت برتري اسرائيل در چهار جنگ اعراب با اسرائيل، بطور يقين، عدم روحيه‌ي جنگندگي اعراب بود. شكست‌هايي كه يك به يك نصيب اعراب مي‌شد، تنها به اين دليل بود كه نسبت به ادامه‌ي جنگ، انگيزه‌هاي خود را از دست مي‌دادند و با كوچكترين تهاجم نظامي، اكثراً از منطقه فرار كرده و يا حداقل، آرايش‌هاي نظامي خود را از دست مي‌دادند! به همين دليل، اعراب براي اسرائيل، آنچنان كه بايد و شايد، تهديد مهمي محسوب نمي‌شدند. اما انقلابي‌هاي ايراني، ظاهراً بسيار خطرناك‌تر بودند. آن‌ها، بزرگترين متحد خاورميانه‌ي امريكا را در منطقه، سرنگون كرده و حكومتي انقلابي را بنا گذاشته بودند كه رهبرشان، بر حمايت از مستضعفين جهان در برابر مستكبرين، تأكيد بسيار داشت و از همان ابتدا، موضعش در برابر اسرائيل مشخص بود : «اسرائيل، بايد از صفحه‌ي روزگار محو شود»! اما كشور ايران، خيلي زود وارد جنگي طاقت‌فرسا شد. اين جنگ، بهترين بهانه را به كشور اسرائيل داد كه بتواند با خيال راحت، تكليف باقي اعراب را مشخص ساخته تا حداقل از بابت آن‌ها، نگراني‌ نداشته باشد! به همين منظور و با بهانه قرار دادن چريك‌هاي فتح، به سركردگي ياسر عرفات، به كشور لبنان حمله كرد و اين كشور را در حمله‌اي برق‌‌آسا اشغال نمود. پس از آن، نوبت سوريه بود. يك به يك شهرها و روستاهاي سوري، در برابر ارتش نيرومند اسرائيل، سر تسليم فرود مي‌آوردند و ظاهراً پايان حكومت بشار اسد، بسيار نزديك بود. اما در اين هنگام، ايران، حركتي انجام داد كه ثابت كرد ترس اسرائيل از ايران، بيهوده نبود!! ايران، لشكر 27 محمد رسول‌الله، لشكر خط شكن و برتر جبهه‌ي جنوب، به فرماندهي حاج احمد متوسليان، را به كشور سوريه اعزام كرد. مانور اين ارتش در پايتخت، اميد فراواني در دل ملت سوريه ايجاد كرد! اما اسرائيل، تنها با ترس، متوقف شد! آيا حقيقتاً ايران قصد دارد با اسرائيل وارد جنگ شود؟ آن‌ هم در حالي كه با كشور قدرتمندي چون عراق كه بزرگترين كشورهاي جهان آن را پشتيباني مي‌كنند، در حال جنگ است؟ همه‌ چيز، بيشتر به يك مانور تبليغاتي شباهت داشت! اكثر فرماندهان نظامي اسرائيل، اطمينان داشتند كه جنگي صورت نخواهد گرفت. اما وقتي ديدند كه فرماندهان ارشد سپاهي، در حال مذاكره با وزير دفاع (دكتر مصطفي طلاس) و شخص رئيس جمهور سوريه (بشار اسد) هستند، اين اطمينان بسيار كمرنگ شد. كار تا جايي پيش رفت كه نيروهاي ايراني، دست به شناسايي منطقه و بررسي استعداد نظامي نيروهاي اسرائيلي در منطقه زدند! ظاهراً متوسليان، خواب‌هاي بدي براي اسرائيل ديده بود! ادامه دارد ...
  2. خواهش میکنم، بی صبرانه منتظر ادامه مطلب هستم. هر چند كه بعيد مي‌دونم جز شما بزرگوار، كس ديگه‌اي اين مطالب بي‌ارزش رو مطالعه كنه، ولي اطاعت امر كرده و ادامه‌ي مقاله‌ام رو مي‌ذارم توي تاپيك. هرچند كه شايد بحث درمورد نوشته‌هاي اين حقير، بتونه هم بنده رو به راه صحيح راهنمايي كنه و هم بر سواد نداشته‌ي من، اضافه كنه و هم اينكه تاپيك، رونق بهتري بگيره. شاید بهتر باشه که سیاست مردان ایران در این بازی پوکر، خود روسیه را در برابر امریکا بنشانند. در این صورت بجای اینکه ما به روسیه محتاج شویم، روسیه به ما محتاج میشود. و امریکا هم زمان و انرژی زیادی از دست میدهد، که این زمان بهترین فرصت برای ایران است. ایران فقط به زمان احتیاج دارد. اين حالت مي‌تونه باشه. ولي شرايطي رو مي‌طلبه كه اولينش، قدرتمندي ايران هست. مثلاً شما چين رو در نظر بگيرين. حتي در زمان مائو هم خيلي ساده با شوروي بازي مي‌كرد و اين شوروي خروشچف و برژنف بود كه بايد براي خوشنودي پكن تلاش مي‌كرد؛ نه مقامات چيني. چرا كه وقتي شما از قدرت برخوردار باشين، قدرت‌هاي ديگه، راهي به جز همزيستي و همراهي با شما ندارن. چرا كه همونقدر كه شما به اون‌ها نيازمندين، اون‌ها هم به حمايت شما نياز دارن. به همين خاطرم هست كه شوروي، در مسئله‌ي هند خيلي ساده كوتاه اومد يا سران كمونيست، يكي از دلايلي كه خروشچف رو بركنار كردن، نارضايتي بيش از حد متحدشون، چين، از سياست‌هاي خارجي اتخاذ شده و به زعم اونا، خيانت به آرمان كمونيسم بود! ايران، متأسفانه امروز در شرايطي نيست كه قادر به بازي گرفتن از حاميانش باشه. مگه اينكه اين قابليت رو داشته باشه كه با طرف مقابل هم ارتباط برقرار كنه. درست مثل دولت پاكستان كه خيلي ساده، با امريكا بازي مي‌كنه و امريكا به خاطر منافعش، كاري نمي‌تونه انجام بده! خيلي ساده عرض كنم، ايران، برگ برنده‌اي در دست نداره. مسئله‌ي اسرائيل و امنيت داخلي‌اش هم بيشتر شبيه به يه تفنگ هست تا يه برگ برنده و به همين خاطرم سعي مي‌كنن با انواع و اقسام دكترين‌ها و تهديدها و ارعاب‌هاي گوناگون، اين اسلحه رو از دست ايران خارج كنن و با خودشون همراهش كنن (و خداي نكرده، درصورت عدم موفقيت، يا نابودش كنن يا به طريقي، اين تهديد رو خنثي كنن!).
  3. البته هركس نظري داره و نظرش هم محترمه. نظر شخصي بنده اين هست كه اعدام، چيز بدي نيست؛ به شرطي كه اولاً در ملاء عام نباشه (وحشتناك‌تر از اعدام يك شخص، صحنه‌اي وجود نداره... چرا. فيلم‌هاي اسلشر بدتر هستن :| ). ثانياً مجازات اعدام، شايسته‌ي طرف باشه. من به شدت، با مخالف‌كشي مخالفم و فكر كنم در پست قبلي‌ام هم خيلي صريح اين روز عرض كردم. ولي براي كسائي كه يه نفر ديگه رو به قتل مي‌رسونن، يا مانند يك حيوون از غرايزشون استفاده مي‌كنن، يا با اسلحه به دست گرفتن، فرزندان اين خاك و بوم رو به خاك و خون مي‌كشن و وحشت تو دل هزاران فرد عادي و خونواده‌ي بي‌گناه مي‌اندازن و يا با قاچاق مواد مخدر و داروهاي خطرناك، هم جون ملت رو به خطر مي‌اندازن و هم باعث ايجاد جامعه‌اي فاسد، ناكارآمد و معتاد مي‌شن، كمتر از اعدام، مجازاتي نمي‌تونه وجود داشته باشه. كسايي كه زنده بودنشون، مساوي هست با عدم آسايش عمومي و خون و خونريزي بيشتر. مثلاً براي قاتل‌هاي زنجيره‌اي، متجاوزين به نواميس مردم، منافقان، يا حتي كسائي كه مسبب واقعه‌ي پاكدشت بودن (كه امثالهم متأسفانه كم هم نيستن)، چه مجازاتي مي‌شه در نظر گرفت؟‌ حبس؟ آيا حقيقتاً زندان‌هاي ما، جا دارن كه اينهمه جاني رو حبس كنيم و روزانه از بيت‌المال، هزينه‌ي زنده موندن اين اشخاص رو تأمين كنيم‌؟ آيا اگه يكي مثلاً بياد (بلانسبت)، به ناموس شما همچين جسارتي كنه يا خانواده‌ي شما رو به قتل برسونه، دلتون راضي مي‌شه كه تو زندان مفت بخوره و بخوابه و به ريش كسائي كه سلاخي كرده، بخنده! من كه بعيد مي‌دونم شما با اين اشخاص، احساس همذات‌پنداري كنين. چرا كه اين اشخاص، انسان نيستن كه بشه باهاشون همذات‌پنداري كرد! يادمون باشه، مرز بين انسانيت و حيوانيت، عقل و منطقه؛ نه غريزه! اين انسان هست كه با رفتاراش و تصميماتش، مي‌تونه نشون بده كه انسانه يا حيوان! ولي باز هم عرض مي‌كنم كه كشتن مخالفان، به هر دليل و بهانه‌اي (حتي امنيت ملي)، مادامي كه حقيقتاً مسلحانه جلوي حكومت نايستادن، همون‌طور كه در قانون اساسي ما هم اومده، به هيچ‌وجه حركتي انساني نيست! قدرت تحمل مخالفان هست كه مرز بين حكومت‌هاي مردمي و غيرمردمي رو مشخص مي‌كنه! البته اين، دليلي نمي‌شه كه مخالفان، از سكوت و يا پذيرش حرف، توسط دولت سوء استفاده كرده و هر تهمت و توهين بي‌مدرك و دليلي رو به دولت يا حكومت نسبت بدن! اگه قضاياي حقوقي در ايران، به درستي رعايت مي‌شد، خيلي ساده مي‌شد با ياوه‌گويان برخورد كرد. همونطور كه تو خود كشوري مثل امريكا، هر حرفي، مسئوليت حقوقي داره و اگه برعليه شما به دليل حرفي كه زدين، اقامه دعوي شه، بايد تو دادگاه اون رو اثبات كنين. در غير اينصورت، مجازات‌‌هايي (از جريمه‌هاي سنگين گرفته تا حتي حبس) براي طرف در نظر گرفته مي‌شه! اين مورد، حتي براي حرف‌هاي ساده‌اي مثل زيبايي يا خوش‌تيپي!! هم كاربرد داره و چندين مورد جريمه، تنها به خاطر عدم اثبات ادعاي طرف بوده!!! -------------------------------------------- ما همه انسانيم و بنابر انسانيتمون، مي‌تونيم خيلي خوب و منطقي، درست مثل حالتي كه آقا پرويز و آقا پيام عزيز دارن، با همديگه بحث و تبادل نظر كنيم؛ حتي اگه نظراتمون 180 درجه با هم تفاوت داشته باشه و حتي از نظر سن و سال هم قابل مقايسه نباشن. به شرط اينكه در صحبت‌هامون ادب رو هم رعايت كنيم. ولي نبايد يادمون بره كه تو حرفامون، نبايد از طريق عدالت خارج بشيم. مهمترين خطري هم كه عدالت رو تهديد مي‌كنه، كلي‌گويي و كلي‌نگري هست. متأسفانه اين اشكال به كورش عزيز وارده كه جامعه‌ي روحانيت رو بطور كلي، محكوم به دزدي و غارت بيت‌المال مي‌كنن! حال اينكه حتي اگه عده‌اي هم اينكار رو انجام بدن، به هيچ‌وجه نمي‌تونن معياري براي كل جامعه‌ي معمم باشن! اون‌ها انسانن و بنا به غرايز انساني‌شون دزدي كردن نه تعاليم دينشون! اين خيلي بده كه بخواين يه جامعه رو به خاطر يه عده‌ي خاص، متهم كنين! شايد اگه يه روحاني دزدي مي‌كنه، 100 تا غير روحاني هم دزدي مي‌كنن! ولي متأسفانه جامعه‌ي ما، اون يه نفر رو مي‌بينه و اون 100 نفر رو نه! ولي كاش دزدي بود. بعضي‌ها، تا يه روحاني رو مي‌بينن كه مثلاً پرشيا سوار مي‌شه، سريع مي‌گن طرف دزده‌ (وحشتناك‌ترين اتفاق ممكن؛ قضاوت از روي ديده‌ها و بدون حتي ذره‌اي شناخت!!). ولي اگه هزار نفر سوار بالاترين مدل‌هاي ماشين بشن، هيچ‌كس حتي حرفي هم نمي‌زنه كه طرف مشكلي داره يا نه! بياييد يكم طرز نگاه و طرز قضاوتمون رو عوض كنيم! به قول امام علي (ع)، فاصله‌ي ميان حق و باطل، چهار انگشت هست ...!
  4. دوست عزيز. اولاً سپاه قدس، مال خود ايرانه. ثانياً در مواضع دوستانه، كسي منكر كمك به چريك‌هاي عراقي نيست! از نظر شما اشكالي داره كه براي ضربه‌زدن به نيروهاي نظامي امريكايي و اشغالگران عراق، ايران به عراقي‌ها سلاح مي‌ده؟ امريكا هم دقيقاً همين كار رو مي‌كنه! منتها سلاح‌هايي كه در اختيار تروريست‌هاي عراق قرار داده مي‌شه، در راه سلاخي كردن ملت عراق و غيرنظامي‌هاي خارجي در اين كشور مصرف مي‌شه! پس عقلاني‌ترين كار ممكن اين هست كه چه براي مقابله با زياده‌خواهي امريكا و چه براي حفظ توازن قدرت شبه نظامي‌هاي عراق، ايران به اون‌ها كمك كنه كه فرداي روز، طالبان جديد از عراق ظهور نكنه! ضمناً هلي‌كوپترهاي امريكايي، اكثراً با موشك‌هاي دوش‌پرتاب، مثل استينگر، ايگلا و امثالهم ساقط مي‌شن نه با SA-7! و اما چيزي كه در عراق، معني صحيحي نداره، جنگ چريكي هست؛ مگه اينكه تك‌هاي چريكي رو جزو جنگ چريكي محسوب كنين. چند باري هم كه درگيري صورت گرفته، تنها چيزي كه چريك‌هاي عراق نداشتن، نظم و سازمان‌يافتگي چريكي بود! صحنه‌هاي نبرد، بيشتر به بازي بچه‌ها (كه هركس يه تفنگ دستش مي‌گرفت و مي‌رفت اينور اونور تا بميره!) شباهت داشت تا يه نبرد چريكي! اما هر روز، اين در و درگيري‌ها وجود داشته و ارتباطي هم به مسائل هسته‌اي ايران نداره. اين حملات، مستقيماً به حملات متقابل تروريست‌هاي امريكايي بستگي داره؛ يه چيزي تو مايه‌هاي «زدي ضربتي، ضربتي نوش كن!». اما از نظر سياسي، ايران و امريكا، هر دو دخالت در امور داخلي عراق رو كتمان مي‌كنن و بايد هم اين كار رو انجام بدن. مثلاً شما انتظار دارين بوش يا احمدي نژاد بيان پاي تريبون و اعلام كنن : ما امروز، 50 قبضه كلاشينكف، به تروريست‌ها و چريك‌هاي عراقي كمك كرديم؛ براي حفظ ناامني در عراق!! يه نكته‌ي بي‌مزه : 10.000 اسلحه‌ي امريكايي كه قرار بود تحويل ارتش عراق داده بشه، غيبش زده! شما نديدينشون؟!!
  5. من وقتي اين فيلم رو خوندم٬ دقيقاْ ياد اين فيلم‌هاي درپيت هاليوودي افتادم! چه جالب! موشك 107 ميليمتري ايران! لابد روشم نوشته بود : «نصر من الله و فتح قريب» - Made in Iran !!! ضمناً من نفهميدم. يكي از بزرگترين مشكلاتي كه ايرانيا دارن، مشكلشون با سپاه تندروي مقتدي صدر هست! حالا چطور شده اين دو تا به هم پيوند زده شدن، خدا مي‌دونه! ضمناً نقش اون «مهدي» واضح!! روي موشك‌ها چي بود؟ اين بنده‌هاي خدا نمي‌دونن كه اسم سپاه مقتدي صدر، سپاه مهدي هست؟ «جيش المهدي»؟!! فقط دو تا عكس امام و رهبر و همچنين مداحي سعيد حداديان رو كم داشت اين فيلم! ان شاء الله در نسخه‌هاي بعدي، اين باگ‌ها برطرف شده باشن. درمجموع، اينا چي رو ثابت مي‌كنه؟؟؟؟!!
  6. حسين جان. اتفاقات رخ داده در جهان، مي‌شه گفت بيشتر به يك زنجير شباهت دارن. منتها اين زنجير اونقدر تو در تو هست كه به اين سادگي شما نمي‌تونين ابتدا و انتهاش رو پيدا كنين. بهتره اول به دسته‌بندي اين وقايع بپردازيم. رويارويي روسيه و امريكا جنگ استراتژيك شرق و غرب، درست از زمان برژنف، رو به افول گذاشت و دليل اون، نه كم آوردن شوروي، بلكه خستگي جهان از بازي‌هاي شرقي و غربي بود. در اون موقع، كاري كه از دست گورباچف براومد، امضاي پيمان‌هاي متعدد با ريگان و بوش پدر بود كه موقتاً به اين جنگ و جنگ‌سالاري‌ها خاتمه بدن. ولي اون زمان، براي همه مشخص بود كه اين صلح، پايدار نخواهد بود. روابط روسيه، پس از فروپاشي شوروي، به دليل نياز روسيه به ايستادن مجدد روي پاي خود، با امريكا خوب بود. يلتسين و بيل كلينتون، با هم تعامل خوبي داشتند و علي‌الظاهر، حرف‌هاي همديگه رو خوب درك مي‌كردن. گويي كه امريكا، هيچ‌گاه در معاهداتش با طرف روسي، صادق نبود و روس‌ها هم هيچ‌گاه به امريكايي‌ها، اعتماد درستي نداشتن. ولي شرايط سياسي روز جامعه، حكم مي‌كرد كه به ظاهر نقش دو دوست رو بازي كنن. در همون زمان بود كه بحران چچن و سپس گرجستان بالا گرفت. بحران‌هايي كه ريشه‌ي امريكايي‌اش كاملاً مشخص بود. ولي روسيه در مقامي نبود كه جنگ سرد جديدي رو آغاز كنه. به همين دليل به پيش گرفتن راه ديپلماسي بسنده كرد. پس از تعويض قدرت در روسيه و روي كار آمدن افسر ارشد K.G.B، ولاديمير پوتين، اوضاع كمي به هم ريخت. از پوتين، انتظار چنداني نمي‌رفت كه شرايط روسيه را تغيير دهد. ولي درست از زمان روي كار آمدن روسيه، روس‌ها حركاتي مشابه يك ابرقدرت را صورت دادند. از طرفي دوست نداشتند كه فعلاً مستقيماً‌ در برابر امريكا قرار بگيرند و ترجيح مي‌دادند كه بيشتر با حمايت چين، جاپاي از دست رفته‌ي خود رو در منطقه بدست بيارن. در زمان پوتين، روسيه مجدداً پيشرفت‌هاي نظامي رو از سر گرفت و شرايط درست به گونه‌اي شد كه در گذشته، خروشچف و برژنف بوجود آورده بودند. حتي كوچكترين موفقيت‌هاي نظامي، در سطح گسترده‌اي تبليغ شد و جالب اينكه در اكثر موارد، اين پيشرفت‌ها، در جهت خنثي كردن تسليحات پيشرفته‌ي امريكايي بودند. از طرف ديگه، در زمينه‌ي سياست، روس‌ها بسيار كم با امريكايي‌ها همراه بودند. در شوراي امنيت، عموماً رأي و نظر روسيه و چين، مخالف نظرات امريكا بود و جبهه‌ي غربي متشكل از امريكا، فرانسه و انگلستان، بيشترين دردسر رو براي همراه كردن دوستان شرقي‌شان، حتي در برابر كوچكترين موارد پيش اومده داشتن. در اين بين، بزرگترين ميدان مانور و جنگ قدرت، در منطقه مشاهده گرديد : ايران! ايران جديد، قدرت خاورميانه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و گذر ده ساله از آشوب‌ها و جنگ‌هاي منطقه‌اي، با وفات رهبر كبير ايران، آيت‌الله خميني، ايران مسير جديدي رو در پيش گرفت. آيت‌الله خامنه‌اي، رئيس جمهور حال ايران، به عنوان رهبر انتخاب گرديد و آيت‌الله هاشمي رفسنجاني هم جاي ايشان رو گرفت. دو نفر از بزرگترين مغزهاي انقلاب، سكان‌دار انقلاب شده بودند. هر دو نفر، آگاه بودند كه در حال حاضر، جنگ و يا زياده‌روي در استفاده از آرمان‌هاي انقلابي، بيشتر به ضرر انقلاب و ايران خواهد بود. به همين دليل، راه اقتصادي و سياسي رو انتخاب كرده و سعي در جبران خسارات جنگي و وجهه‌ي تخريب‌شده‌ي بين‌المللي داشتند كه البته در اين راه، تا حد زيادي موفق بودند. پس از آقاي هاشمي، آيت‌الله خاتمي به رياست جمهوري رسيد. وي، با شعار اصلاحات (رفرم) به پيروزي رسيده بود و پس از آن، سعي در اصلاح فضاي سياسي روز داشت كه ايشان هم تا حدي موفق بود. البته برخلاف ادعاي طرفداران وي، در زمان ايشان، ما شاهد پيشرفت سياسي نبوديم (علي‌رغم سفر به كشورهاي مختلف و ديدار با روساي جمهور كشورهاي قدرتمند سياسي). اما در زمان ايشان، ايران تعامل بهتري با اروپا داشت و نرمش‌هاي متعدد در زمينه‌ي انرژي هسته‌اي، شاهدي بر اين ماجراست. اما پس از پيروزي دكتر احمدي نژاد (و حتي قبل از شروع دوران رياست جمهوري وي)، غرب موضع سختي در برابر ايران گرفت. اين شرايط موجب شد كه بحث بر سر پايان تعليق، به سرعت در دولت مطرح و پس از بررسي‌هاي آن، درست در آخرين روز كاري خاتمي، فعاليت UCF اصفهان از سر گرفته شد. احمدي نژاد هم كه تفكرات انقلابي را هنوز از ياد نبرده بود، متقابلاً موضع سرسخت ايران در برابر اروپا و امريكا را شكل داد. ديگر شرايط رسيدن به تفاهمي صلح‌آميز در زمينه‌ي انرژي هسته‌اي وجود نداشت. ايران، اهرمي براي كسب قدرت روسيه مسلماً از بازي هسته‌اي ايران و غرب، روس‌ها بيشترين منفعت رو كسب كردن. از طرفي، طرح ساخت نيروگاه هسته‌اي بوشهر در دست روس‌ها بود و از طرف ديگر، از آن‌جا كه ايران، هر روز با تهديد بيشتري مواجه مي‌شد، موج فروش سلاح‌هاي پيشرفته‌ي روسي به ايران، منفعت زيادي را براي طرف روس به همراه داشت. ضمن اينكه چين نيز از موقعيت استفاده كرده و با جانبداري از برنامه‌ي هسته‌اي ايران، چندين پروژه‌ي عمراني و اقتصادي ايران را در اختيار گرفت. از طرف ديگر، احمدي‌نژاد با بيان يكي از سخنان حضرت امام، اسرائيل را به ترس واداشت. مشكل بزرگ ايران، درست از همين موقع شروع شد. غرب به طرفداري از اسرائيل، در برابر ايران صف‌آرايي كرد و با كوچكترين برنامه‌هاي هسته‌اي ايران نيز مخالفت كرد. از طرفي، ايران، براي جلوگيري از انزواي سياسي، نياز به حمايت چين و روسيه، حتي در سطح حرف داشت! به همين دليل هم ايران، منطقه‌اي شد براي نبردهاي ديپلماتيك امريكا در برابر روسيه و غرب در برابر چين! در اصل، مشكل اصلي ايران، نه امريكا و غرب، بلكه اسرائيل بود (كه به همين دليل هم بنده، در حال نگارش مقاله‌اي درمورد مشكل اسرائيل با ايران بودم و قسمت اول رو هم در سايت قرار دادم. البته اگه فكر مي‌كنين كه نيازي به اين قضيه نيست، مي‌تونه قسمت اول، قسمت آخر نيز باشه!!). شرايط روز در شرايطي كه چين، از نظر اقتصادي، به تعامل موقتي با اتحاديه‌ي اروپا دست پيدا كرد. به همين دليل هم ادامه‌ي بازي براي چين، جذابيت چنداني نداره. اما از طرف ديگه، تازه‌ بازي جديد امريكا و روسيه شروع شده. امريكا از طرفي دوست نداره كه از روسيه شكست بخوره. از طرف ديگه هم به شدت نگران برنامه‌هاي هسته‌اي ايران (تهديدي بسيار جدي براي اسرائيل تلقي مي‌شه) هست. به همين دليل هم سعي مي‌كنه تا اونجايي كه مي‌تونه، روسيه رو وادار به همگرايي با خودش بكنه. از طرفي به عنوان ابرقدرت، سعي در پيشبرد اهداف خودش، با زور و دستور داره (و به همين منظور، سعي در تهديد روسيه با سپر ضدموشكي اروپايي خودش داره). از طرف ديگه هم به همراهي روسيه، براي برخورد با برنامه‌هاي ايران نياز داره. در روس‌ها هم با شناخت صحيح اين موقعيت، سعي در بيشترين بهره‌برداري از شرايط روز داره. به همين دليل هم هست كه روزانه، شاهد انواع و اقسام موضع‌گيري‌هاي سياسي هستيم. هم شاهد اين هستيم و بوش و پوتين، بسيار دوستانه با هم ديدار مي‌كنند، هم شاهديم كه درست به مانند رهبران گذشته‌ي شوروي و امريكا، درست با ادبيات جنگ سرد با يكديگر صحبت كرده و پشت سر هم، سلاح‌ها و جنگ‌افزارهاي مختلف خود رو آزمايش مي‌كنن! اگر جنگ سردي صورت بگيره، بازنده‌ي واقعي، روس‌ها هستند؛ چرا كه روس‌ها، كشش اقتصادي شوروي رو به هيچ‌وجه ندارن و درصورت تخصيص اقتصاد بيمار روسيه به نظامي‌گري، شاهد نابودي روسيه خواهيم بود. به همين دليل هم روس‌ها، ذاتاً علاقه‌اي به شروع مجدد جنگ سرد كه در آن، هيچ منفعتي كسب نمي‌كنند، ندارند. اما سعي دارند كه با گرفتن دست بالا، خود را در اين بازي، برتر نشان داده و با ايفاي نقش يك ابرقدرت سياسي - نظامي در جهان، بار ديگر اقتدار گذشته‌ي روس‌ها رو تجربه كنن. داستان كره‌ي شمالي٬ يك داستان كهنه٬ تكراري و تا حدي هم مشكوك هست! در حقيقت در اين قضيه، مهمترين مسئله، همون برخورد ايران و اسرائيل هست كه كاملاً براساس دكترين «نابودي حتمي متقابل» در حال پيشروي هستند! دونستن اين قضيه هم همونطور كه عرض كردم، به بررسي تاريخ 29 ساله‌ي ايران جديد و روابطش با اسرائيل وابسته‌‌اس! -------------------------------------------- نظر شما در اين زمينه چيه؟
  7. اسرائيل و برخورد با ايران جديد (قسمت اول) داستان حساسيت اسرائيل، درست از زماني آغاز شد كه شهردار تهران، براي پست رياست‌جمهوري ايران، نامزد و به مرحله‌ي دوم راه پيدا كرد. در آن زمان، موجي از تبليغات منفي در راديوهاي بيگانه، بخصوص امريكا و اسرائيل به راه افتاد و همگان بر اين باور بودند كه درصورت پيروزي محمود احمدي‌نژاد، موج جديدي از اسلام‌گرايي در منطقه به راه خواهد افتاد. البته تحليل‌ها، آمار و مواضع در آن زمان، از شانس بسيار كم احمدي‌نژاد در انتخابات رياست جمهوري حكايت داشت. با شرايطي كه در پيش رو بود، آمار و نتايج، حاكي از برتري سه نفر بود : 1- اكبر هاشمي رفسنجاني : آقاي هاشمي، از ابتدا در بطن انقلاب بوده و طبق اذعان اكثر مسئولين كشوري – لشكري، جزو يكي از اركان مهم نظام به شمار مي‌آيند. داستان تأثير تصميم‌گيري‌هاي هاشمي آنقدر مشخص است كه حتي در زمان رياست جمهوري رونالد ريگان (چهلمين رئيس جمهور ايالات متحده)، مشاور امنيت ملي وي، جان پويندكستر، رابرت مك فارلين (مشاور امنيت ملي سابق) را به همراه اليور نورث (رئيس اداره اطلاعات پنتاگون) به ايران مي‌فرستد كه براي مذاكره فروش سلاح به ايران، با هاشمي رفسنجاني مذاكره كند. ماجرايي كه بعدها ايران‌گيت معروف شد. ترس از هاشمي رفسنجاني براي رياست جمهوري، بسيار زياد بود. هاشمي رفسنجاني كه پيشتر، هشت سال رئيس جمهور ايران بود و در زمان وي، ايران تخريب‌شده از جنگ، توانست روي پاي خود ايستاده و باز به يك ايران نسبتاً صنعتي تبديل شود، يك سياستمدار ميانه‌رو محسوب مي‌شود. ميانه‌روي هاشمي، به همراه زيركي و هوش و درايت سياسي وي، سسب مي‌شد كه دولت جنگ بوش و اسرائيل، در برابر اين تصميمات، در وضعيت تعليق قرار بگيرند. چرا كه مسلماً هاشمي هيچ‌گاه حركتي نمي‌كرد كه اسرائيل و امريكا بتوانند از آن، براي پيشبرد و يا تهديد نظامي خويش، بهره‌برداري سياسي كنند. اما حسني كه داشت، اين بود كه دولت هاشمي، علاقه‌ي چنداني به مداخلات نظامي در كشورهاي همسايه (بخصوص عراق) از خود نشان نمي‌داد. به همين دليل، دو حركت عمده‌ي وي توسط كارشناسان سياسي در صورت پيروزي در انتخابات، تلاش براي خروج ايران از بحران هسته‌اي و حركت‌هاي جديد اقتصادي (كه مي‌توانست ايران را در آستانه‌ي يك كشور تمام صنعتي قرار دهد) ارزيابي شد. نتيجه : شانس بالاي پيروزي هاشمي رفسنجاني در انتخابات، باعث ايستايي در روند مذاكرات هسته‌اي گرديد. همگان مي‌دانستند كه با ورود مجدد وي به بالاترين عرصه‌ي سياسي كشور، معادلات كاملاً تغيير خواهد نمود. جهان، خود را براي بازي با بزرگترين سياستمدار ايران، آماده نمود. 2- دكتر مصطفي معين : دكتر معين كه در دولت آقاي خاتمي، منصب وزارت علوم را در اختيار داشت و منتخب اپوزوسيون تندرو نيز بود، از شانس بسيار كمي براي پيروزي (بخصوص در برابر هاشمي رفسنجاني) برخوردار بود. وي در صحبت‌ها و وعده‌هاي انتخاباتي خود، بارها از تلاش براي برقراري رابطه با امريكا و ساير كشورهايي كه جزو خط قرمز جمهوري اسلامي محسوب مي‌شدند، خبر داده بود و حتي در يكي از صحبت‌هايش، درمورد تعليق فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران، خبرهاي خوشحال‌كننده‌اي را به غرب داده بود. ضمن اينكه با پيروزي وي، مي‌شد روي فعاليت‌هاي سياسي و برخوردهاي بيشتر با حكومت مركزي و بالاخص بالاترين مقام حكومتي كشور (رهبري) حساب باز كرد. اميدي در زمان رياست جمهوري آقاي خاتمي و در قالب رفرم، جزو اهداف نهايي احزاب موسوم به دوم خردادي (تحكيم وحدت، حزب مشاركت و ...) پيش‌بيني شده بود، ولي به دليل ميانه‌روي خاتمي، اين اميد، نقش بر آب شد. از آن‌جا كه پيش‌بيني مي‌شد كه انتخابات به دور دوم كشيده شود، به همين دليل هم برنامه‌ي انقلاب صورتي در ايران، در صورت پيروزي دكتر معين در دور اول (يعني قرار گرفتن جزو دو نفر اول)، آمادگي اجراء داشت و به كمك اين انقلاب، مي‌شد اميد زيادي به برتري دكتر مصطفي معين در انتخابات رياست جمهوري داشت (اگر دوست داشتيد، درمورد انقلاب صورتي در ايران، بعداً بيشتر توضيح خواهم داد). البته اكثر پيش‌بيني‌ها، رد صلاحيت دكتر معين را (براساس نظريات و سخنراني‌هاي گذشته) مورد بحث قرار مي‌دادند و برنامه‌ريزي ابتدايي انقلاب صورتي در ايران نيز براي روز اعلام رد صلاحيت وي، صورت گرفته بود (كه شاهد صدور بلافاصله‌ي بيانيه‌ي حزب همبستگي و دفتر تحكيم وحدت، مبني بر اعتصاب و تحصن در دانشگاه‌ها به همراه رد صلاحيت شدگان، منتشر گرديد). ولي با درايت رهبر معظم انقلاب اسلامي، اين موضوع، ختم به خير گرديد. نتيجه :‌ پيروزي دكتر مصطفي معين، با وجود شانس كم آن (و البته به كمك انقلاب مخملي در نظر گرفته‌شده براي ايران)، بهترين گزينه براي امريكا و غرب محسوب مي‌شد. 3- دكتر علي لاريجاني : در اوايل ارديبهشت‌ماه، احزاب موسوم به اصولگرا، در مجمعي، دكتر علي لاريجاني را به عنوان كانديداي منتخب خود برگزيدند. از آن‌جا كه اصولگرايان، موفق به تصاحب شوراي شهر تهران و پس از آن، تخصيص رأي مردم تهران (و كسب اكثريت كرسي‌هاي مجلس در سراسر كشور) به خود بودند، به عنوان برنده‌ي ديگر اين انتخابات، مطرح بودند. اكثر كارشناسان سياسي كشور، معتقد بودند كه شانس پيروزي اصولگرايان، با توجه به نتايج مثبتي كه پس از پيروزي، در شوراي شهر و مجلس نشان داده بودند، بسيار زياد است؛ البته به شرطي كه بتوانند روي يك كانديدا، اجماع داشته باشند. با اجماع بر روي دكتر علي لاريجاني، غرب به سرعت به سراغ پيشينه‌ي وي رفت. از همان ابتدا، در تبليغات منفي درمورد وي، عضويت در سپاه پاسداران و حضور در حلقه‌هاي ابتدايي تصميم‌گيري نظام جزو نكات به ظاهر منفي وي اعلام گرديد. ولي ضربه‌ي اصلي، درست زماني زده شد كه بين اصولگرايان اختلاف نظر افتاد. با حضور دكتر محسن رضايي (فرمانده‌ي سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي)، دكتر محمد باقر قاليباف (فرمانده‌ي سابق نيروي انتظامي) و دكتر محمود احمدي‌نژاد (شهردار جديد تهران)، شانس پيروزي دكتر لاريجاني، بسيار كمتر گرديد. غرب، ترجيح مي‌داد كه با لاريجاني مواجه نشود. مواضع لاريجاني، كاملاً حاكي از هوشمندي وي در سياست‌ خارجي كشور بود. ضمن اينكه برنامه‌ي مدون وي درمورد 4 سال رياست جمهوري وي، بارها مورد تحليل گروه‌هاي مطالعاتي غرب قرار گرفته بود و جالب اينكه نتوانسته بودند، حتي يك نكته‌ي منفي، براي بهره‌برداري سياسي از آن بدست آورند. مسلماً حضور دكتر لاريجاني در رأس قوه‌ي مجريه، شانس افزايش آشوب و افزايش ناامني‌هاي سياسي، از طرف دولت‌هاي غربي را كاملاً كم مي‌كرد. ضمن اينكه نظريات دكتر لاريجاني مبني بر حضور در منطقه‌ي خليج فارس و همچنين حضور نيروهاي بين‌الملل در مرز ايران و افغانستان، حاكي از نگرش جديد وي درمورد مسائل امنيتي كشور ايران بود. بنابراين غرب علاقه‌ي چنداني به رويارويي با مردي كه تا به آن روز، تنها در سايه٬ در مسائل سياسي و نظامي كشور صاحب نظر بود، نداشت. نتيجه :‌ پيروزي دكتر لاريجاني، مي‌توانست به سكوت و يا همراهي موقت اروپا با ايران، براي تحليل و سنجش موقعيت فعلي ايران، منجر شود. امري كه در صورت اجماع مجدد اصولگرايان در روز پاياني، بسيار محتمل به نظر مي‌رسيد. (كه اكثر تحليل‌ها، بر اين نكته استوار بود كه رضايي، قاليباف و احمدي‌نژاد، در روز پاياني به نفع لاريجاني كنار خواهند رفت و حضور فعلي آن‌ها، بيشتر براي كسب آراء مردم و توجه بيشترشان به اصولگرايان است. بحثي كه همانند آن نيز در جبهه‌ي مقابل وجود داشت.) همه، منتظر روز 27 خرداد و روشن شدن نتايج انتخابات رياست جمهوري ايران و به تبع آن، تنظيم برنامه‌هاي سياسي و (و بعضاً نظامي) خويش بودند. انتخاباتي كه اولين شگفتي را به همراه داشت! ادامه دارد ...
  8. ممنون از مطلب حقيقتاً خواندني شما. فقيد پاكدامن عاقل و فهيم و فرشته‌ي مصر، انور سادات!!!! (كه روحش نمي‌دونم چرا٬ شاد باد!!) از همان ابتدا، آزرو داشت كه عبدالناصر جديد مصر لقب بگيره. ولي وقتي ديد كه در جنگ رمضان، نتونست به هدفي كه در نظر داشت٬ برسه٬ بزدلانه راه مصالحه با اسراييل رو در پيش گرفت. كاري كه ناصر٬ وقتي در بدترين شرايط بود نيز ازش باز زده شد. حرف شما، بنده رو ياد يه لطيفه‌ي نسبتاً بي‌مزه‌ي سياسي انداخت. مي‌گن فلاني رفت مكه. وقتي به رمي جمرات رسيد، گفت : حالا نمي‌شه به جاي سنگ انداختن به شيطون، باهاش مذاكره كرد؟! (بدون شرح) ضربه‌اي كه مصر، با پذيرش صلح با اسرائيل، به جهان عرب وارد كرد، تنها موجب افسارگسيختگي بيشتر ارتش اسرائيل براي چنگ‌اندازي به خاورميانه گرديد. همان‌طور كه حتي طرح جنگ برزگ اسرائيل در سال 1982براي فتح لبنان و سوريه، تنها به بهانه‌ي مبارزه با چريك‌هاي جنبش فتح، اگر با دخالت نظامي ايران در سوريه همراه نمي‌شد، فتح سوريه را كاملاً ميسر ساخته بود! پس كشتار و خونريزي، پاياني نيافت؛ مگر براي بزدلان مصري!! راستي. دوستان، كسي طرح حمله‌ي ايران به اسرائيل رو نداره؟ طرحي كه فقط براي شب اول نبرد، از طرف شهيد همت، درخواست 3.000 قبضه آر.پي.جي شد :? !!!! طرحي كه نيروهاي اطلاعات عمليات سپاه به رهبري سردار سعيد قاسمي، تمامي منطقه رو شناسايي كرده و حتي عكس امام خميني رو به تانك‌هاي اسرائيلي چسبوندن!!!
  9. mostafa_by

    آرم سپاه چگونه طراحي شد؟

    خوب. وقتي خود سپاه٬ حزب‌الله رو تأسيس مي‌كنه (به پيشنهاد بشار اسد)، خودش آموزشش مي‌ده، خودش تو جنگ‌هاش، رهبري‌اش مي‌كنه، خودش كار لجستيكش رو به عهده داره و بالكل، همه‌چيزش رو از سپاه داره، تعجبي هم نداره كه آرمشون هم تو يه مايه‌‌ها باشه :D :? !!
  10. پيام جان. حرف شما كاملاً صحيحه. ولي آيا خبر داريد كه طرح مشترك وزارت جنگ اسرائيل و پنتاگون، در صورت حمله‌ي مشترك به ايران، بمباران 270 نقطه‌ي هسته‌اي، نظامي و شريان اقتصادي كشور هست؟ اين طرح تقريباً سري (كه درش، نه نحوه بمباران و نه نام هيچ‌يك از 270 نقطه به بيرون درز نكرده)، بيش از دو ساله كه در حال آزمايش هست (در مناطق بازسازي‌ شده‌اي در مصر) و از اون به عنوان بزرگترين حمله‌ و بمباران هوايي قرن (چيزي بسيار وسيع‌تر از بمباران آلمان و يا ژاپن در جنگ جهاني دوم) نام برده شده!
  11. براي شروع مجدد اين تاپيك٬ يه مقاله در دست نوشتن دارم كه به زودي اون رو توي سايت قرار مي‌دم. ولي قبل از اون٬ بهتره اين مطلب كه امروز در سايت بازتاب درج شده بود رو مطالعه بفرمايين. اگه نظر يا حرفي درموردش بود٬ خواهشاْ در تاپيك بفرماييد. ------------------------------------------------------------ ترفند تبلیغی اسرائيل برای تشویق آمریکا به حمله به ايران ايران، آلمان نازي جديد و محمود احمدي‌نژاد، يك هيتلر جديد است؛ اين همان چيزي است كه مقامات اسرائيلي، دست‌كم در چند ماهه اخير براي ترغيب آمريكا و متحدانشان براي حمله به ايران انجام داده‌اند و اگر بخواهيم به گزارش‌هاي اخير رسانه‌ها اعتماد كنيم، بايد بگوييم كه آنها در اين راه موفق بوده‌اند. در اين زمينه بايد گفت، ديك‌چني در كاخ سفيد در تلاش براي طرح‌ريزي حمله به ايران است. به گزارش سرويس بين‌الملل «بازتاب» به نقل از سايت خبري تحليلي «کانترپانچ»، جاناتان کوک روزنامه‌نگار ساکن ناصره در تحليلي از اهداف و رفتارهاي اسرائيل عليه ايران و يهوديان ايراني آورده است: به تازگي «بنيامين نتانياهو»، رهبر حزب اپوزيسيون اسرائيل گفته است: ما به سال 1938 بازگشته‌ايم و ايران آلمان شده است. احمدي نژاد هم به دنبال هولوكاستي ديگر عليه كشور يهودي است. چند هفته پيش نيز سازمان اطلاعاتي ارتش اسرائيل، در ادامه روندي كه از دهه 1990 آغاز شده است، ادعا كرد: ايران تنها يك سال با دستيابي به بمب اتم فاصله دارد كه اين نشان مي‌دهد نتانياهو، تنها كسي نيست كه ادعاهاي اغراق‌آميز را درباره ايران مطرح مي‌كند، چرا كه شيمون پرز، اهود اولمرت و ديگران نيز به نوبه خود، ادعاهاي مشابهي را مطرح كرده‌اند. اما اگر ايران واقعا آلمان نازي و احمدي‌نژاد، هيتلري است كه آماده نسل‌كشي يهوديان است، پس چرا هم‌اكنون حدود 25 هزار يهودي در آرامش كامل در ايران زندگي مي‌كنند و به رغم درخواست‌هاي پي‌درپي اسرائيل و يهوديان آمريكايي، تمايلي به ترك ايران ندارند؟ بنيان اين ادعاهاي اسرائيل، ترغيب متحدانش براي حمله به ايران است، به ويژه با اظهارات بوش درباره دفاع از استراتژي‌هايش در عراق و اين‌كه هنوز هم ايران را تهديدي براي حذف اسرائيل در نقشه مي‌داند. اين افسانه‌ها زماني با سرعت بيشتري منتشر شد كه دو سال پيش، در ترجمه سخنان احمدي‌نژاد، اشتباهاتي رخ داد. كارشناسان زبان فارسي تأييد كرده‌‌اند كه رئيس‌جمهور ايران، به هيچ روي منظوري براي حذف اسرائيل از نقشه نداشته و تنها در حال نقل قول سخنان آيت‌الله خميني بوده كه در آن، بر حمايت از مردم فلسطين تأكيد و اعلام كرده: رژيم صهيونيستي اورشليم از صفحه روزگار محو خواهد شد. منظور ايشان، قتل‌عام يهوديان نبود، بلكه تنها قصد مقايسه اشغال فلسطين با ديگر سيستم‌هاي نامشروع حكومت مانند حكومت شاه در كشور خودشان، نژادپرستي در آفريقاي جنوبي و امپراتوري شوروي را داشت، اما اين ترجمه مغرضانه به اين دليل باقي مانده و بزرگ شد كه اسرائيل و حاميانش مي‌خواستند از آن براي اهداف تبليغاتي خود استفاده كنند. در همين حال، جامعه قدرتمند 28 هزار نفره يهوديان ايران كه بزرگترين جامعه يهوديان خاورميانه در خارج از اسرائيل است كه ريشه آنها به سه هزار سال پيش بازمي‌گردد. به عنوان يكي از اقليت‌هاي مذهبي ايران، آنان هم با تبعيض‌هايي روبه‌رو هستند، اما وضعيت زندگي آنان، بسيار بهتر از فلسطيني‌هايي است كه در نوار غربي رود اردن و غزه در اشغال اسرائيل زندگي مي‌كنند. يهوديان ايران، حق تصدي پست‌هاي نظامي و حكومتي را ندارند، اما از آزادي‌هاي بسيار ديگري مانند داشتن نماينده در مجلس ايران، انجام آزادانه اعمال مذهبي و سفر آزادانه به نقاط گوناگون جهان، از جمله اسرائيل برخوردارند؛ براي نمونه در تهران، شش قصابي و حدود سي كنيسه وجود دارد. دفتر احمدي‌نژاد هم به تازگي به يك بيمارستان يهوديان در تهران كمك مالي كرد. «سيامك موره صادق»، يكي از رهبران يهود در تهران مي‌گويد: «يكسان پنداشتن يهوديت و صهيونيسم مانند اين است كه اسلام و طالبان را يكي بدانيم.» رهبران ايران، همواره مخالف صهيونيسم بوده‌ و از آنان به خاطر تبعيض ميان فلسطيني‌ها انتقاد كرده‌‌اند، اما هميشه اعلام نموده‌‌اند هيچ مشكلي با يهوديت و يهوديان و حتي كشور اسرائيل ندارند. احمدي‌نژاد نيز كه به حامي نسل‌كشي معرفي شده، درواقع، تنها خواستار تغيير رژيم در اسرائيل و سپس برگزاري انتخاباتي است تا ساكنان اسرائيل و سرزمين‌هاي اشغالي درباره ماهيت دولتشان تصميم بگيرند. به رغم اين‌كه هيچ تهديدي براي يهوديان ايران نيست، به تازگي رسانه‌هاي اسرائيلي، گزارش داد‌ه‌اند كه دولت اسرائيل مي‌خواهد راه‌هاي جديدي براي جذب يهوديان ايران بيابد. روزنامه «معاريو» نيز به تازگي اعلام كرده است: تدابير گذشته اسرائيل، با استقبال كمي روبه‌رو شده و نهادهاي ديگر نيز از تمايل نداشتن يهوديان براي ترك اين كشور خبر داده بودند. همچنين يك روزنامه نيويوركي در اين باره گزارش داد: تلاش‌هاي اسرائيل براي مهاجرت يهوديان از ايران، تنها باعث جذب 152 نفر از اين جامعه 25 هزار نفري ـ از اكتبر 2005 تا سپتامبر 2006 ـ شده است كه بيشتر آنها نيز مهاجرت خود را به دلايل اقتصادي دانسته‌‌اند،‌ نه سياسي. اسرائيل نيز براي پيشبرد تلاش‌ها و جلوگيري از رسوايي ناشي از ادعاهايش، مبني بر نسل‌كشي زودهنگام يهوديان و يهودياني كه به راحتي در تهران زندگي مي‌كنند، از حركت‌هاي اخير حاميان مالي خود در تضمين دادن شصت هزار دلار به هر خانواده يهودي ايراني كه به اسرائيل برود و ديگر امتيازاتي كه براي مهاجران يهودي در در اين منطقه موجود هست، حمايت كرده است. البته اين حركت با بيانيه جامعه يهوديان ايران همراه شد كه اعلام كرده بودند: هويت ملي آنان فروشي نيست و به ريشه‌هاي عميق خود در كشور و فرهنگ ايراني اشاره كردند. با توجه به تجربيات گذشته، پيشنهادهاي مالي هيچ گاه تأثير چنداني ندشته است، به گونه‌اي كه اسرائيل، چند سال پيش هم زماني كه آرژانتين دچار بحران اقتصادي شده بود، پيشنهاد بيست هزار دلاري براي هر يهودي آرژانتيني كه به اسرائيل مهاجرت كند، داده بود. اين در حالي بود كه چند ماه بعد، رسانه‌هاي اسرائيلي، از افزايش احساسات اقدامات و حملات ضدصهيونيستي در آرژانتين خبر دادند كه تنها باعث افزايش فشارها بر يهوديان شده بود. به اين ترتيب، اگر اسرائيل با اين كارها نيز موفق نشود، آنگاه اين كشور، روش‌هاي ديگري را مشابه آنهايي كه درباره يهوديان حاضر در كشورهاي عرب پياده كرد، به صحنه خواهد آورد و اسرائيل اين دسته از يهوديان را مجموعه‌اي از جاسوسان بالقوه مي‌دانست كه اين كشورها مي‌توانستند در شرايط ويژه، استفاده‌هايي از آنها بكنند. در عمليات «سوزانا» در سال 1954 اسرائيل بي‌باكانه، شماري از يهوديان مصر را استخدام كرد تا چند انفجار را در مصر انجام دهند تا بريتانيا از کانال سوئز عقب‌نشيني نكند. زماني كه هويت بمب‌گذاران آشكار شد، باعث بي‌اعتمادي بي‌اندازه در ديگر اعضاي جامعه يهوديان مصر گشت. دو سال بعد در پي تجاوز اسرائيل به صحراي سينا، دولت جمال عبدالناصر، حدود 25000 يهودي مصري را تبعيد نمود و پس از اين‌كه عده‌اي ديگر به جاسوسي و زندان محكوم شدند، بقيه سريع كشور را ترك كردند. اسرائيل براي اقدامات بعدي در راستاي بيرون كردن بزرگترين جامعه يهوديان عرب جهان در عراق، فراتر رفته و بيشتر از گذشته بدنام شد. در سال 1950 مجموعه‌اي از بمب‌گذاري‌ها با هدف قرار دادن يهوديان اين شهر و متهم كردن اعراب افراطي به اين كار، باعث مهاجرت سريع حدود 130 هزار يهودي به اسرائيل و بعدها مشخص شد عاملان آن، اعضاي شبكه زيرزميني صهيونيستي تحت حمايت دولت اسرائيل بوده‌اند. هم‌اكنون يهوديان ايران ممكن است با وضعيت مشابهي روبه‌رو شوند. گزارش‌هايي از تلاش‌هاي اسرائيل براي ايجاد شبكه‌اي براي جاسوسي در برنامه اتمي ايران با استفاده از يهوديان اين كشور موجود است كه منابعي مانند روزنامه‌نگاران و خبرنگاران آمريكايي همچون «سيمور هرش» به نقل از مقامات آمريكايي آن را بيان كرده‌اند. پيش‌بيني نتيجه اين كارها چندان سخت نيست؛ مقامات ايراني كه زير فشارهاي شديد جامعه بين‌الملل و آمريكا هستند، به خوبي از اين كارها آگاه بوده و از زير سئوال بردن وفاداري يهوديان ايران به شدت خودداري كرده و يهوديان نيز با آگاهي از اين تحركات، در همين راستا گام برداشته‌اند، اما با افزايش تنش‌ها اسرائيل نياز بيشتري به اثبات تمايل ايران براي نسل‌كشي يهوديان دارد كه مي‌تواند هم براي اسرائيل و هم براي يهوديان ايران سنگين تمام شود. استفاده ابزاري از خانواده‌هاي يهودي در ايران براي پيشبرد اهداف اسرائيل در تحريك جهان عليه ايران، بسيار مهمتر از رفاه و آسايش اين دسته از يهوديان است. براي افرادي كه مي‌خواهند جنگ تمدن‌ها را راه بيندازند، قدمت و مشروعيت سه هزار ساله يهوديان ايران، مسئله‌اي كه به آن افتخار كنند، نيست بلكه تنها مانعي براي ايجاد جنگ است. «جاناتن كوك»، روزنامه‌نگار ساكن ناصره و نويسنده كتاب «خون و مذهب: چهره واقعي يهوديان و يك كشور دمكراتيك».
  12. mostafa_by

    آرم سپاه چگونه طراحي شد؟

    ماشاء الله بعضي از دوستان، آنچنان بينش سياسي بالايي دارن كه آدم از فرط تحير و هيجان، همين‌طور پاي كامپيوتر خشك مي‌شه! برام خيلي جالب بود كه اين دوستمون چطور از اين حرف، به اين نتيجه رسيدن. ولي خوب! با توجه به اظهار نظرات كاملاً منطقي و مستدل ايشون در تاپيك‌هاي ديگر، خواندن اين نظر، چندان هم دور از انتظار نبود! گويي كه گوينده بايد از فهم سياسي در سطح ليگ دسته سه برخوردار باشه كه همچين نظري رو بتونه از خودش ساطع كنه!! :? -------------------------------------------------- مطلب بسيار جالبي بود. دست شما درد نكنه.
  13. اين تاپيك، بنا به نظر دوست بزرگوارم، حسين عزيز، سر از خاك برآورد. البته اگه نگاهي به صفحات نخستين تاپيك داشته باشين، مي‌بينين كه همه‌ي ارزش تاپيك، به بحث‌هاي بزرگواراني بود كه در تاپيك، نظرشون رو مي‌فرمودن. حالا هم اميدوارم كه دوباره، اين نظرات، مثل گذشته، در اين تاپيك جمع بشه تا هم بررسي بهتري از تحركات منطقه صورت بگيره و هم بشه در صورت امكان، جمع‌بندي مناسبي صورت بگيره. البته مسلماً تا قبل از اين، پست‌ها بيشتر مربوط به تحركات گذشته بوده. ولي اگه دوستان نظري درمورد مسائل قبل هم دارند، خوشحال مي‌شوم كه اون‌ها رو توي تاپيك ببينم. ضمناً اگه در مباحث، اشاراتي به دكترين‌هاي مختلف مي‌شه، بايد عرض كنم كه قبلاً اين دكترين‌ها تو صفحات قبلي اين تاپيك قرار داده‌ شده‌اند (كه البته بسيار خلاصه و پر از ايراد و اشكال هستن). پس اگه نيازي به توضيح بيشتر بود، بفرمايين.
  14. و البته وطن‌دوستي و وطن‌پرستي شما هم جاي ستايش داره! الحمدلله امريكا با داشتن همچين متحداني٬ هيچ‌وقت نياز به حمله نداره! هنوز اتفاقي نيافتاده٬ بعضي از دوستان نياز به حمام پيدا كردن!
  15. من نگفتم مارو نمي بيني گفتم چرا كوچيك مي كني.اونم نه منو بلكه تلاش و دستاورد هاي مارو. اون قبلي كه نوشتم فقط در مورد جمله اولت بود آقاي ضد انقلاب. شماهارو بايد همون اول انقلاب اعدام مي كردن تا الان جووناي مارو ه گمراهي نكشين.البته خيلي از مشكلاتي از اين دست تقصير خاتمي ابله هستش ببخشيد جناب مارمولك عزيز (توهين تلقي نشه. متأسفانه اسم شما رو بلد نيستم و به همين دليل از نام كاربري شما استفاده مي‌كنم). به نظر شما، عقايد شما بيش از حد تندروي محسوب نمي‌شه؟ اين چه معني داره كه هركس كه خلاف نظر شما حرف بزنه رو ضدانقلاب بدونين؟! در جملات آقا پرويز، چه جمله‌ي ضد انقلابي بكار برده شد؟ اين جمله، بد هست كه ايشون مي‌گن بهتره خودباوري رو با خودفريبي اشتباه نگيريم؟ اتفاقاً ذكر اين جمله، نشون‌دهنده‌ي نگراني ايشون به آينده‌ي كشورشون هست. مسلماً اگه براي ايشون، اين قضيه بي‌اهميت بود، در اين زمينه كاملاً بي‌تفاوت بودن. خيلي راحت مي‌گفتن : مباركه! ايشون در تاپيك‌هاي ديگه هم اذعان كردن كه هيچ‌وقت قصدشون اين نبوده كه زحمت‌ها و تلاش‌ها و دستاوردهاي توليدكنندگان داخلي رو نبينن و خار بدونن! شايد بهتره عينك بدبيني رو كنار بذارين! ضمناً اين خيلي زشته كه درمورد رئيس جمهور كشور عزيزمون، اينطور بخواين صحبت كنين! حتي در كشوري مثل امريكا هم درمورد روساي جمهور گذشته‌شون اينطور موهنانه صحبت نمي‌كنن كه شما صحبت مي‌كنين. مسلماً آقاي خاتمي، دوستداراني داشت، و همچنين كسائي كه ازش متنفر بودن. ولي اين دليل نمي‌شه كه شأن ايشون رو با همچين جملاتي، بخوايم زير سوال ببريم! مگه اينكه شما هم به نوعي قصد تخريب در انقلاب رو (بطور ناخودآگاه) داشته باشين. چرا كه خود رهبر انقلاب هم بارها گفتن كه تخريب شخصيت‌هاي نظام، تخريب انقلاب هست! اين از نظر مباني ايدئولوژيكي! و اما درمورد دكترين بزرگ شما درمورد انقلاب. ببينم. مگه اين كشور، يه كشور كمونيستي دهه‌ي 20 و 30 ميلادي هست كه هركس كه مخالف نظريات شما، حرف بزنه رو به اعدام محكوم كنين؟ چرا فكر مي‌كنين كه همه بايد نظرشون با شما يكي باشه؟ ببينم! مگه انقلاب ايران، فقط براي يك عده‌ي خاص بود؟ كاري ندارم كه در حال حاضر، قدرت دست كيه و همچنين در اوايل انقلاب، برخي تندروي‌ها هم صورت گرفت‌ (كه اون، از ملزومات هر انقلابي هست و بايد خدا رو شكر كرد كه به سرنوشت انقلاب‌هاي فرانسه و روسيه گرفتار نشديم). ولي نبايد فراموش كنيم كه ما همگي، انسانيم! حتي حيوانات هم به اين راحتي، حكم به مرگ ديگرون نمي‌دن! اين از نظر انساني و سياسي! اگه نظر شما، حقيقتاً اين باشه (كه بعيد مي‌دونم!)، بايد گفت كه نظريات خطرناكي دارين! ما در كشوري به ظاهر آزاد زندگي مي‌كنيم كه هركس (طبق قانون اساسي‌اش) آزاده كه حرف و عقيده‌ي خودش رو بيان كنه (به شرطي كه با مباني اسلام و انقلاب مشكلي نداشته باشه). اين كه چقدر قانون اساسي‌مون رعايت مي‌شه، بماند. ولي اگه شما انقلابي هستي، بايد به قانون اساسي كشورت هم احترام بذاري! اين هم از نظر قانوني‌! البته با بخشي از حرف‌هاي پرويز عزيز، چندان موافق نيستم (گويي كه دو انسان، هميشه با هم اختلاف نظر دارن!). ولي اين، نبايد دليل بر اين باشه كه بخوام ايشون رو به ضد انقلاب و خائن و مهدور الدم بودن متهم كرده و بخوام با اين حرف، مثلاً به ايشون پاسخ بدم! شمايي كه اينقدر به مباني اسلام پابندي، بايد بيشتر از مني كه هيچ نمي‌دونم، اين مسائل رو رعايت كني برادر عزيز. و الا شاخ و شونه كشيدن و تهمت و افترا زدن، كاري است كه از دست هر كسي ساخته‌اس؛ حتي بي‌سوادي چون من. موفق باشيد.
  16. من از شما عذر مي‌خوام رامتين جان. تقصير من بود كه تاپيك رو به بيراهه كشيدم. گويي كه سعي من در مورد اول٬ ذكر نمونه‌ي تاريخي و در موارد بعدي٬ بيشتر پاسخ بود. با وجود اين٬ ازت عذر مي‌خوام. اميدوارم كه آقا سعيد٬ تاپيك شما رو از وجود پست‌هاي اضافه و بي‌خود٬ خالي كنه! باز هم از شما عذر مي‌خوام.
  17. دوست عزيز. براي شما متأسفم كه دين رو در محدوده‌ي سرزمين نزول شده مي‌بينين (حقيقتاً بينش بسيار وسيعي دارين!!). اگه اينطور بود، يهوديت و مسيحيت هم بايد محدود به فلسطين مي‌شد! متأسفانه نژادپرستي، اولين چيزي رو كه زائل مي‌كنه، عقل و منطقه! البته به شما توهين نمي‌كنم! ولي متأسفانه از حرف‌هاي شما، هيچ برداشت منطقي نمي‌شه كرد! و اما در مورد فرديك (فردريش) بارباروسا (باربروس)، بايد بگم كه ظاهراً اطلاعات شما از بسياري از مورخان جهان بيشتره و اين جاي بسي شگفتيه!! اول اينكه بايد خدمت برادر عزيزم عرز كنم كه نرمان‌ها مال فرانسه بودن نه آلمان!!!!، آلمان‌ها، ژرمن‌ها بودن به همراه دانماركي‌ها! ثانياً در جنگ صليبي دوم هم آلمان‌ها (امپراطور كنراد سوم) در جنگ صليبي شركت كردن كه به مفتضحانه‌ترين شكل ممكن، به همراه لوئي هفتم و پادشاه اورشليم، از نورالدين، سردار بزرگ اسلام شكست خوردند!!! ثالثاً همچين مي‌گين غرق شد، انگار كه اگه نشده بود، همه‌چيز خوب پيش مي‌رفت! بياييد با هم تاريخ رو مرور كنيم! پس از فتح اورشليم توسط سپاه دلاور صلاح‌الدين، مسيحياي گرامي، توسط پاپ، گرد هم ميان! فيليپ آگوست، پادشاه فرانسه (فرانسوي‌ها هميشه پايه‌ي جنگ‌هاي صليبي بودن! از همون ابتدا تا به انتها (لوئي نهم، سن لوئي!!))، هنري دوم (پادشاه انگلستان) و فرديك بارباروسا (امپراطور آلمان). ولي مريضي هنري، باعث مي‌شه كه يكم تو اين كار تأخير بوجود بياد (نهايتاً هنري مي‌ميره و پسرش، ريچارد (كه بعدها توسط صلاح‌الدين، لقب شيردل بهش داده شد و بعداً اروپايي‌ها ادعا كردن كه لقب ريچارد، از اول شيردل بود!!!!) پادشاه انگلستان مي‌شه و رهبري سپاهيان صليبي انگليس رو به عهده مي‌گيره. ولي از اونجايي كه فردريك بارباروسا، زيادي عجله داشت، سپاه 100.000 نفري خودش رو، پيش از آماده شدن سپاه فيليپ و ريچارد، به حركت درمياره!! از اون‌جايي كه زياده از حد به خودش مطمئن بود، ابلهانه‌ترين راه ممكن رو پيش مي‌گيره. يعني به جاي اينكه از دريا، به سمت صور حركت كنن و نيروها رو اونجا با بقيه همراه كنه، ابلهانه مسير دور زدن اروپا رو در نظر مي‌گيره (يعني مسيري كه اولين بار، صليبيون طي كرده بودن!). او از شرق اروپا، به طرف بيزانس مي‌ره و بعد از كلي قتل و غارت مسيحياي بيزانس و گرفتن باج و خراج و آذوقه‌ي راه، از بيابان‌هاي اون‌جا راه مي‌افته! بيشتر سپاه بارباروسا، چه به دليل بيماري و بخصوص طاعون!!، چه به دليل قحطي و گرسنگي و تشنگي و چه به دليل كمين‌هاي متعدد ترك‌هاي سلجوقي، نابود مي‌شن! نهايتاً هم كه بارباروسا به يه جاي خوش آب و هوا مي‌رسه و يه رودخانه‌ي بزرگ رو مي‌بينه، جوگير مي‌شه و شيرجه مي‌زنه تو آب كه مثلاً آب‌تني كنه. ولي توي رودخانه غرق مي‌شه، اون هم به ابلهانه‌ترين شكل ممكن!! (اين عبارت رو اكثر تاريخ‌نويس‌ها بيان كردن! بارباروسا مرد، به ابلهانه‌ترين شكل ممكن!!). ولي قابل توجه دوست عزيزم، بايد عرض كنم كه سپاه بارباروسا، به عكا مي‌ره و به فيليپ و ريچارد مي‌پيونده، نه اينكه وسط راه دوباره برگردن و بقيه‌شون هم بميرن :D :? !!! بارباروسا، خودش و با حماقت و خودخواهي آلماني‌اش، سپاهش رو از بدترين مسير هدايت كرد و به كشتن داد! اين هم فكر نكنم فقط امداد غيبي باشه!! بيشتر به بلاهت انساني شبيه هست! البته خدا، هميشه دشمنان اسلام رو از ابلهان قرار داده و اين قابل انكار نيست! پس شما درست مي‌فرمايين. اون هم به نوعي امداد غيبي بوده! و اما درمورد جزيه گرفتن! منظورتون رو نفهمديم. بايد صلاح‌الدين به هركدوم يه ساك پر از جنس و يه دست كت شلوار مي‌داد و آخر سر هم سوار هواپيماشون مي‌كرد و با سلام و صلوات برشون مي‌گردوند به كشورشون؟ تو ايالت شما، با اسير جنگي چيكار مي‌كنن؟ بهتره بدونين كه در اون زمان، صليبي‌ها، اكثراً اسيرهاي مسلمون رو مي‌كشتن و يا با گرفتن بيگاري از اون‌ها (و در بعضي مواقع هم با سپر قرار دادن اون‌ها)، به نحو مفيدي ازشون استفاده مي‌كردن! ولي صلاح‌الدين هميشه با اسراء خوش‌رفتاري داشته و حتي وقتي كه پادشاه اورشليم رو اسير مي‌كنه، زندگي رو بهش مي‌بخشه (حال اينكه اگه شرايط برعكس بود، كاملاً مشخص بود كه گي‌ دو لوزينان همچين كاري رو مي‌كرد!!!!!). جزيه گرفتن هم هيچ مشكلي نداره، كما اينكه خود پيامبر هم اين كار رو مي‌كرد! ولي اين نبود كه هركي پول نده رو بكشن :D !! ولي در مقابل، يه مثال ساده ميارم. ريچارد، پس از فتح عكا (بعد از نزديك به دو سال)، به صلاح‌الدين مي‌گه كه سه‌هزار زن و بچه و مرد (معمولاً‌ مردهاي عليل و يا پير، چرا كه همه‌ي جوون‌ها قتل عام شدن) رو با بارون‌ها و شاهزاده‌هاي صليبي به اسارت گرفته شده، معاوضه مي‌كنه (البته به همراه كلي سكه و طلاجات و البته صليب مقدس!). با وجود شرايط بسيار سنگين، صلاح‌الدين به خاطر نجات جان اون بدبخت‌ها، شرايط رو مي‌پذيره. ولي به دليل خودخواهي بيش از حد ريچارد و نپذيرفتن آزادي همزمان (به اين دليل كه احساس مي‌كرد صلاح‌الدين مي‌خواد نظرش رو تحميل كنه!!! اي خدا!! چقدر ملت ابله‌ان!!) همه‌ي سه‌هزار نفر رو جلوي چشمان صلاح‌الدين و لشكريانش، مثل گوسفند سر مي‌بره! اين هست عطوفت عزيزان متمدن ما! بد نيست تاريخ رو يكم صحيح‌تر مطالعه بفرمايين كه نشه اينهمه اشكال و ايراد از حرف‌هاي شما، دوست عزيز گرفت. راستي. اگه با اين حرف‌ها و يا با سنديتش مشكل داشتين، مي‌تونين كتاب آلبر شاندور رو بخونين (ترجمه محمد قاضي). يا كتاب سه جلدي تاريخ جنگ‌هاي صليبي و يا كتاب‌هاي ديگه‌اي كه اگه دوست داشتين، بهتون معرفي مي‌كنم!
  18. mostafa_by

    اخبار مرتبط با تهدیدات امریکا و اسراییل

    كاش اين سياست‌مداران ابله، كمي تاريخ رو هم مطالعه مي‌كردن! شايد براي اونا، ابرهه و سپاهش، چندان آشنا نباشن! ولي اگه تاريخي كه خودشون نوشتن رو هم مطالعه كنن، مي‌بينن كه رينو (رنو - رينالد) دو شاتيلون، صاحب قلعه‌ي تسخيرناپذير كراك و يكي از برزگان صليبيون در قرن دوازدهم، وقتي كه خواست به مكه و مدينه حمله كنه، چطور دريا و بيابان در برابرش ايستادن و سپاهش رو نابود كردن‌ (خودشم شانسي در رفت!). حريم الهي، شوخي نيست و نه امريكا، كه كل جهان هم در برابرش، قدرتي ندارن! به قول يكي از اين فيلم‌هاي تلويزيون : بعضيا تا كاه و يونجه‌شون زياد مي‌شه ...!
  19. حرف شما كاملاْ صحيح هست رامتين جان. البته يه اشكال كوچيك داره. صلاح‌الدين كرد بود (كاملاْ صحيح گفتين). تو كردستان عراق هم به دنيا اومد‌ (اين هم صحيح هست). ولي اگه اشتباه نكرده باشم (و حافظه‌ام صحيح ياري‌ام كرده باشه) تو كركوك به دنيا اومد كه اون موقع، تحت حكومت دمشق بود. حتي پدر صلاح‌الدين‌ (كه متأسفانه اسمش رو هم فراموش كردم) اون رو به دربار دمشق برد و جالب اينكه صلاح‌الدين بچه مثبت و درس‌خون بود :D ! اينكه چطور شد سردار جنگي، داستان جداگانه‌اي هست كه بعداً شايد براش يه تاپيك زدم! چون حقيقتاً ارزشش رو داره. اما عرض بنده، چيز ديگه‌اي بود. من اشاره‌اي به عرب بودنش نكردم! اون حرف رو هم زدم، براي اينكه بعضي دوستان، بالكل به اسم عرب جماعت حساسيت دارن :D ! مگه نه براي من، هيچ‌وقت نژاد مهم نبوده! صلاح‌الدين، بزرگترين سردار مسلمونا بوده و حقيقتاً اسلام رو اون زنده نگه داشت! مگه نه الان تو كتاب‌هاي تاريخي، مي‌خونديم : «اسلام، يكي از اديان الهي بود كه تا قرون يازده و دوازده، در بخش غربي آسيا رواج داشت!». اينكه در اون زمان هم عربي مد بوده، كاملاً صحيح هست. اكثر دانشمنداي ايران هم اون موقع عربي مي‌نوشتن (البته فارسي فراموش نشد!). در جنگ‌هاي صليبي هم همه حضور داشتن (بسياري از جنگجويان سپاه مسلمين، ايراني بودن). اما تركان سلجوقي، بيشتر در جنگ صليبي اول حضور داشتن (عرض كردم بيشتر). بعد از نابود كردن اكثر سلجوقيان توسط سپاه شكست‌ناپذير‌ (لقب سپاه اشرافيان (شواليه‌ها)، در جنگ صليبي اول به فرماندهي بوهمند، گادفراي دوبوريون و برادرش بودوئن و البته يكي دو نفر ديگه!)، تقريباً ترك‌هاي سلجوقي، توان نظامي‌شون رو از دست دادن. برخي‌شون به دمشق رفتن و جزو مستخدمين و جنگجويان سپاه عمادالدين زنگي و سپس نورالدين شدن و همون‌جا در كنار كردها لقب مماليك به اون‌ها تعلق گرفت. مماليك در سپاه صلاح‌الدين ايوبي، جزو سپاه اصلي صلاح‌الدين بودن و اونقدر شجاع بودن كه هميشه، منطقه رو براي ورود سپاه صلاح‌الدين آماده مي‌كردن (در Kingdom of Heaven، كسائي كه اولين‌بار به بيرون كراك حمله مي‌كنن، مماليك هستن كه اگه دقت كرده باشين هم عرب بينشون هست و هم غير عرب). اما جنگ‌هاي صليبي، شايد بهترين تجلي‌گاه اتحاد اسلامي بود. تو اون‌جا، تنها چيزي كه مطرح نبود، نژاد بود. حتي صلاح‌الدين، با اينكه خودش سني بود و خيلي به خليفه‌ي عباسي احترام مي‌ذاشت، ولي در سپاهش، همه با هم برابر بودن و حتي اجازه نمي‌داد كه فرماندهانش، كسي رو براي تفريح بكشن، حتي مسيحيا! تو اون‌جا، اول فرمانده‌هاي عرب، با غيرعرب‌ها مشكل داشتن! ولي قاطعيت برخورد صلاح‌الدين باعث شد كه تا آخرين لحظات، اين سپاه، يك‌دست باقي بمونه! شايد خوندن تاريخ، حداقل اين حسن رو داشته باشه كه ببينيم چي بوديم! اين تاريخ هم پوسيده و قديمي نيست (مال 2500 سال پيش كه سرجمع چند تا كشور بيشتر وجود نداشته باشن!). مال نهايتاً 1.000 سال پيش هست و جالب اينكه بدونين اون زمان، فرانسه، انگلستان، آلمان، ايتاليا (روم)، دانمارك، قبرس، و بالكل اروپاي شرقي و غربي، با هم متحد مي‌شن كه مسلمون‌ها رو نابود كنن، ولي مسلمون‌ها با اونكه خيلي كمتر بودن، پيروز جنگ‌هاي صليبي (منهاي اولي كه اصلاً‌ بنده‌هاي خدا خبر هم نداشتن!!) مي‌شن! اين پيروزي، حقيقتاً براي تمامي مسلمون‌ها بود! ولي جاي تأسف داره كه ايران، حتي يكبار درمورد اين حادثه‌ي عظيم تاريخي، يه فيلم يا سريال هم نساخته!! در اكثر كشورهاي عربي، مجسمه‌ي صلاح‌الدين، به عنوان قهرمان ملي مسلمون‌ها، در يكي از ميدان‌هاي اصلي شهر قرار داره ولي ما ...!!! براي دوستاي نژاد پرستم، حقيقتاً متأسفم كه نمي‌تونن دايره‌ي ديدشون رو بيشتر از اين، گسترش بدن! ولي فكر كنم بقيه‌ي ما، بايد به اين ماجرا، با ديد احترام نگاه كنيم و افتخار كنيم كه اجدادمون همچين واقعه‌اي رو رقم زدن! -------------------------------------------------- حسين‌ جان. حرف شما صحيح هست. درمورد فرماندهي و كلاً‌ جنگاوري صلاح‌الدين تو فيلم Kingdom of Heaven (قلمرو بهشت، قلمرو آسمان، پادشاهي خدا و ... - اسم روش زياد گذاشتن :? ) خيلي كم اشاره شده بود. جالبه بدونين كه صلاح‌الدين، همواره در وسط ميدان جنگ قرار داشت و اونقدر شجاع بود كه همه از برابرش فرار مي‌كردن! يك بار در يكي از جنگ‌ها (پس از فتح اورشليم، صلاح‌الدين وقتي ديد كه سربازا نمي‌تونن برن روي ديوار قلعه، با اسب!! به بالاي ديواره قلعه رفت و اين حركت اينقدر شجاعانه بود كه محافظ‌هاي قلعه، يا فرار كردن يا همون‌جا تسليم شدن!! ولي اين فيلم، فوق‌العاده باارزش هست. مخصوصاً ديالوگ‌هايي كه بين بيلين و اون خسته‌خانه دار (Hospitaler) كه تو ركاب پدرش مي‌جنگيد، و يا ديالوگ‌هاي تايبرياس بي‌نظير نوشته شده بودن و حقيقت ظاهر مسيحيان و البته رئوفت مسلمون‌ها رو نشون داده بود!! همين كه امريكايي‌ها، فيلمي ساختن كه توش مسلمون‌ها، وحشي و غارتگر و ضعيف و ترسو نشون داده نشدن، خودش خيلي ارزش داره! (شايد بهتره فيلم ال‌ سيد (با بازي چارلتون هستون و سوفيا لورن) رو ببينين تا بفهمين كه كارگردان‌هاي امريكايي، معمولاً چطور مسلمون‌ها رو نشون مي‌دن!!).
  20. mostafa_by

    هواپیما در جنگ جهانی اول

    دست شما درد نكنه. مطلب بسيار جالبي بود. بخصوص اينكه ياد فيلم Flyboys (محصول سال 2006 - كارگردان : توني بيل - با بازي ژان رنو و جيمز فرانكو) افتادم. بعد از ديدن اون فيلم، خيلي دوست داشتم درمورد اين نوع هواپيماهاي به كار رفته در جنگ، اطلاعات كسب كنم! به نظر من، ظاهرشون كه اصلاً جالب نبود! يه طورايي بليت يه‌‌طرفه به جهنم بود :? . مخصوصاً سيستم مسلسل در جلوي كابين خلبان كه قبل از پره‌ها قرار داشت، برام خيلي عجيب بود! عجيب از اين نظر كه خلبان چطور مي‌تونه هم شليك كنه و هم هواپيما رو هدايت! و اينكه اين گلوله‌ها، چطور مي‌تونن از پره‌ها عبور كنن (البته با وجود عكسي كه اين قضيه رو توضيح داده، هنوز هم چندان متقاعد نشدم! مگه اينكه مسلسل رو ثابت فرض كنيم :D
  21. mostafa_by

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    در سطح سخنان ديپلماتيك، انتظار ديگه‌اي هم نمي‌شد داشت. ولي مسلماً در سطح اقتصادي، به هيچ‌وجه نمي‌تونن چشم از منافع ايران ببندن! مگه اينكه حقيقتاً در اين دنيا، كشور جايگزيني مثل ايران براشون وجود داشته باشه! يادمون نره، بزرگترين شركاي تجاري ايران، آلمان و ايتاليا هستن! پس سر اين قضيه، خودشون بيشتر ضرر خواهن كرد! بخصوص اينكه چين با اقتصادش، بزودي جهان رو به سادگي خواهد بلعيد!
  22. پس بد نيست با عقب‌گرد كوچك تاريخي٬ نگاهي به سپاه صليبيون در جنگ صليبي اول بندازي. البته اگه خيلي بخوايم دورتر بريم٬ سپاه روم هم مثال بدي نيست! ورژن مسلمون‌هاش هم سپاه نورالدين و البته بعد از اون سپاه 200.000 نفري صلاح‌الدين (كه با شنيدن ورود صلايه‌داراش (مماليك)٬ صحنه نبرد خالي مي‌شد٬ سپاهي كه اروپا رو از جنوب غربي آسيا بيرون كرد و در دو جنگ صليبي٬ نابودگر لقب گرفت :D !! (البته اگه الان نگين : اه اه اه!! عرب!! مرگ بر عرب سوسمارخوار!! درود بر نژاد پاك!! آريايي!!!! :D :? ) بهتره يكم بي‌غرض و جو٬ صحبت كنين.
  23. اگه اين عكس، ساختگي نباشه (كه به نظر نمي‌رسه اينطور باشه)، بايد عرض كرد كه حتي اگه اين جت، مال تروريست‌ها باشه (كه با توجه به توضيحاتي كه در پست قبلي آمده، اين ادعا تقريبا ناصحيح به نظر مي‌رسه)، بايد گفت كه اين جت، از درخت هم كم‌ارزش‌تر هست. مگه اينكه تروريست‌ها، 50، 60 نفري جت رو (بعد از خلاص كردن دنده‌اش :? ) تا نزديك‌ترين فرودگاه هل بدن :D ! بعد هم برن تو صف سوخت هواپيما و از اون‌جا سوخت جت رو تهيه كنن. اون‌وقت شايد بتونن از زمين بلندش كنن :D !
  24. mostafa_by

    نقاط ضعف و قوت دشمن

    ببخشيد كه تاپيكي كه آخرين پستش، براي دو هفته پيش هست رو بالا ميارم. ولي از اونجا كه تاپيك، قديمي و خاطره‌انگيزه، من هم نظر ناقص خودم رو در زمينه‌ي پست آخر عرض مي‌كنم. اين درست كه ما، در توليد موشك‌هاي دوش‌پرتاب به خودكفايي رسيديم (البته خودكفايي به معني توليد نيست، مازاد بر توليد و استفاده داخلي (مثل مرحله‌ي صادرات) رو خودكفايي مي‌دونن). ولي بايد توجه داشت كه يك هلي‌كوپتر آپاچي به اين سادگي قابل رهگيري و هدف قرار گرفتن نيست. يك مثال ساده مي‌زنم. در جنگ پارسال حزب‌الله و اسراييل، تنها سه هلي‌كوپتر آپاچي هدف قرار گرفتن (قبلاْ در اين تاپيك درمورد آمار و ارقام اين جنگ، مطالبي رو عرض كرده بودم)! اين در حالي هست كه تمامي نبردهاي صورت‌گرفته ميان چريك‌هاي حزب‌الله و ارتش اسراييل، با پشتيباني حداقل 2 هلي‌كوپتر آپاچي صورت مي‌گرفت. البته نمي‌شه گفت آمار بدي هست (با توجه به توان نظامي و مقابله‌ي هوايي حزب‌الله). ولي نمي‌تونين تنها به صرف داشتن موشك‌هاي دوش‌پرتاب حتي مدرن‌تر و قدرتمندتر، اطمينان حاصل كنيد كه ما در برابر آپاچي، عامل مقابله‌كننده و منهدم كننده‌اي را در اختيار داريم. ضمن اينكه موشك‌هاي دوش‌پرتاب، بيشتر به عنوان سلاح چريكي و مخصوص جنگ‌هاي نامنظم شناخته شده و در جنگ‌هاي كلاسيك، كاربرد چنداني نداره. چرا كه براي استفاده از اين موشك، بايد اولاً محل استقرار صحيح و مطمئني داشت، ثانياً رهگيري و شليك به هلي‌كوپترها به اين سادگي نيست و سيستم الكترونيكي مثلاً استينگر يا ايگلا، تنها با شناسايي كامل مورد هدف قرار گرفته قابليت قفل بر روي هدف رو دارن و اين در حالتي است كه يا هلي‌كوپتر ايستاده و متوقف در آسمان هدف‌گيري بشه و يا اينكه در حالت نبرد سريع و تغيير موضع قرار نگيره. در غير اينصورت، عملاً هدف قرار دادن اين هلي‌‌كوپترها (علي‌رغم سرعت پايين‌تري كه نسبت به كمانچي و يا ساير هلي‌كوپترهاي جنگي امريكا دارن) كاري نه غيرممكن، ولي دشوار محسوب مي‌شه.