

F35
Members-
تعداد محتوا
1,040 -
عضوشده
-
آخرین بازدید
تمامی ارسال های F35
-
تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران
F35 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگ آوران
[quote]f35 عزيز سلام اولش كه نامه رو مطالعه ميكني احساس ميكني كه وارد حريم خصوصي شخصي شدي.بعد كه جلوتر بري ميبيني اين شخص حريم خصوصي رو براي وطن ترك و اينبار اين كشور عزيزمون ايران هست كه جاي همسر و بچه و خانه و.......... اوج اين از خودگذشتگي زماني است كه ميبيني نويسنده اين نامه يك خلبان بوده . روحش قرين رحمت ايزدي. [/quote] عليك سلام دوست عزيز armani جان كاملا با حرفات موافقم وبه خاطر همين گفتم دوستان با احساسات كامل اين نامه را بخوانند خواهش مي كنم سعيد جان عباس دوران و امثال دوران ها كه در تا پيك (عمليات هاي شهيد عباس دوران از زبان خودش) نام يك تعدادي از آن ها را خود شهيد بزگوار ذكر كردن خيلي بيش از اين ها به گردن من و امثال من و وطنشان حق دارن- 73 پاسخ ها
-
فكر كنم منبع : مجله هوايي باشه درست يادم نيست
-
[b]SM AGM ام القصر در این پرواز من شماره یک بودم کابین عقب رنجبر بود . شماره دو ساجدی و صدیق (در سال 1363 به شهادت رسید ) .شماره سه ضرابی و مردای بودند . دوست ندارم درباره این پرواز چیزی بنویسم چون اصلا ماموریتش انجام نشد . هنوز در شوک از دست دادن فرمانده عملیات پایگاه ( شهید حاجی ) بودیم بیست و سوم مهر 1359 SM شلمچه شماره یک من بودم و کابین عقب رنجبر . شماره دو فرهمند (سرهنگ خلبان فرهمند که در سال 65 به شهادت رسید ) بود و کمکش روستا ( سرلگشر روستا هشتم آذر سال 59 برروی فاو هدف موشک میگ 23 قرار گرفت و به شهادت رسید ) فرهمند تا آن روز بعنوان کابین عقب پرواز می کرد و پس از درخواست زیاد از طرف خود او و کم داشتن خلبان مجبور شدند این پرواز را ست کنند . پس از قطع جنوب آبادان وارد خاک عراق شدیم و در نقطه ای که باید نود درجه گردش می کردیم و به طرف شمال و هم چنین به طرف تارکت رفتیم . شماره دو به علت کمی تجربه خوب گردش نکرد و من هم به اجبار با گردش 25 درجه گردش کردم که سمت تارکت سی درجه آمد . در جنوب شلمچه (غرب آبادان) و خود شلمچه نیروی دشمن بسیار زیاد و تیراندازی هم بسیار زیاد بود . ما هم به علت فرار از دست آنها مجبور شدیم به این طرف و آن طرف پرواز کنیم . بمبها را یکی یکی روی هدف هایی که دیدم زدم و بعد از حدود 50 مایل دور شدن از تارکت مشاهده کردم که شماره دو هنوز از من جدا نشده است . به گفته شماره دو بمبهای هر دو خلبان خوب خورد ولی چون تانکها به خصوص در غرب آبادان کاملا در سنگر بودند مطمئنا اثر چندانی نداشت . در ضمن در شلمچه یک لودر را بوسیله فشنگ منهدم کردم . امکان رفتن به موقیت AB را نداشتم و روی آبادان با ارتفاع 7 هزار پا و سرعت 400 نات با حداکثر قدرت و در حال پایین آمدن منتظر منفجر شدن هواپیما بودم . کابین عقب مدام می گفت جناب سروان کاری بکنید بعضی وقتها از روی صندلی بلند می شدم چون حس می کردم که گلوله زیرم خورده . گلوله موشک مسلسل ، بعد از ترک آبادن یک نفس راحت کشیدم که بلافاصله یادم آمد که دستگاه ناوبری ندارم و بنزین هم خیلی کم بود و از همه بدتر روی بوشهر تیراندازی بود و رادار می گفت که باید بروید شیراز . شماره دو هم به علت همین موقعیت خیلی عصبانی بود و جواب نمی داد . بالاخره بعد از آزاد شدن پایگاه بوشهر برای نشستن به کمک رادار هواپیما را روی زمین گذاشتم . [/b]
-
تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران
F35 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگ آوران
دوستان شرمنده هرچه سريعتر منتقلش كنيد به بخش دفاع مقدس مرسي. :- 73 پاسخ ها
-
چشم حتما فقط چونكه اين مطالب خيلي وقت در هاردم هستش و من به مرور زمان قرار مي دهم در سايات لينكش يادم نيست با عرض پوزش از نويسنده اين مطالب . اگر هم استفاده مي كنم فقط به خاطر خدمت به اين شهداي بزرگ تا بهتر شناخته شوند
-
تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران
F35 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگ آوران
[b]دست نوشته های شهید دوران اولین نامه شهید دوران به مهناز همسرش خاتون من ، مهناز خانم گلم سلام بگو که خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی گیری برای من نبودن تو سخت است ولی چه می شه کرد جنگ جنگ است و زن و بچه هم نمی شناسد . نوشته بودی دلت می خواهد برگردی بوشهر . مهناز به جان تو کسی اینجا نیست همه زن و بچه ها یشان را فرستادند تهران و شیراز و اصفهان و ... علی هم ( سرلشگر خلبان شهید علیرضا یاسینی ) امروز و فرداست که پروانه خانم و بچه ها را بیاورد شیراز دیشب یک سر رفتم آن جا . علیرضا برای ماموریت رفته بود همدان از آنجا تلفن زد آلرت من تازه از ماموریت برگشته بودم می خواستم برای خودم چای بریزم که گفتند تلفن . علی گفت : مهرزاد مریشه پروانه دست تنهاست . قول گرفت که سر بزنم گفت : نری خونه مثل نعش بیفتی بعد بگی یادم رفت و از خستگی خوابم رفت ، می دانی این زن و شوهر چه لیلی و مجنونی هستند . پروانه طفلک از قبل هم لاغر تر شده مهرزاد کوچولو هم سرخک گرفته و پشت سرش هم اوریون پروانه خانم معلوم بود یک دل سیر گریه کرده . به علی زنگ زدم و گفتم علی فکر کنم پروانه خانم مریضی مهرزاد را بهانه کرده و حسابی برات گریه کرده است . علی خندید و گفت : حسود چشم نداری توی این دنیا یکی لیلی من باشه ؟ . . . دلم اینجا گرفته عینکم رو زدم و همان طور با لباس پرواز و پوتین هایی که چند روز واکس نخورده نشستم تا آفتاب کم کم طلوع کنه باد آن روزی افتادم که آورده بودمت اینجا ، تو رستوران متل ریسکس نمی دونم شاید سالگرد ازدواج یکی از بچه ها بود . . . . اگر پروانه خانم و بچه ها توی این یکی دو روز راهی شیراز شدند برایت پول می فرستم . خیلی فرصت کم می کنم به خونه سر بزنم ، علی هم همینطور حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم . دوش که پیشکش پوتینهایم را هم دو سه روز یکبار هم وقت نمی کنم از پایم خارج کنم . علی که اون همه خوش تیپ بود رفته موهایش رو از ته تراشیده من هم شده ام شبیه آن درویشی که هر وقت می رفتیم چهارراه زند آنجا نشسته بود . بچه های گردان یک شب وقتی من و علی داشت کم کم خوابمون می برد دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام آب را هم رویمان بازکردند . اولش کلی بد و بی راه حواله شان کردیم اما بعد فکر کردیم خدا پدر و مادرشان را بیامورزد چون پوتینهایمان را که در آوردیم دیدیم لای انگشتهایمان کپک زده است . مهناز مواظب خودت باش این حرفها را نزدم که ناراحت بشی بالاخره جنگ است و وضعیت مملکت غیر عادی . نمی شود توقع داشت چون یک سال است ازدواج کردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم جنگ و مردم و کشور را رها کرد و آمد نشست توی خانه . از جیب این مردم برای درس خواندن امثال من خرج شده است پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی کردیم و خوش بخت بودیم به قول بعضی از بچه های گردان خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است اگر ما جلوی این پست فطرتها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاکمان می آید . بگذریم از بابت شیراز خیالت راحت آن جا امن است کوه های بلند اطرافش را احاطه کرده و اجازه نمی دهد هواپیماهای دشمن خدای ناکرده آنجا را بزنند . درباره خودم هم شاید باورت نشه اما تا بحال هر ماموریتی انجام دادم سر زن و بچه های مردم بمب نریختم اگر کسی را هم دیدم دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم . لابد خیلی تعجب کردی که توی همین مدت کوتاه چطور شوهر ساکت و کم حرفت به یک آدم پر حرف تبدیل شده خودم هم نمی دانم به همه سلام برسان به خانه ما زیاد سر بزن مادرم تورا که می بیند انگار من را دیده . سعی می کنم برای شیراز ماموریتی دست و پا کنم و بیایم تو راهم ببینم همه چیز زود درست می شود دوستت دارم خیلی زیاد . مواظب خودت باش [/b]- 73 پاسخ ها
-
تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران تاپیک جامع سرلشکر شهید خلبان ، عباس دوران
F35 پاسخ داد به hosseingmn تاپیک در جنگ آوران
دوستان عزيز به علت بزگ بودن نام اين شهيد تيز پرواز و زيبايي اين نامه تصميم گرفتم يك تاپيك جدا برايش ايجاد كنم لطفا با احساس فراوان اين نامه را بخوانيد تابدانيد كه اين مردان كه بودند چه كردند تا اين كشور به دست يك مشت .... نيفتد. با تشكر:F35- 73 پاسخ ها
-
[b]یکم آبان ماه 1359 CAS بمب جاده ماهشهر نیروهایی دشمن که از پل گذشته بودند داشتند در جاده ماهشهر پیش روی می کردند . گفتند نیروهای عراقی شش تا دوازده کیلومتری و نیروی های خودی در هجده کیلومتری جاده ماهشهر - اهواز هستند . بلافاصله برای عملیات آماده شدیم . من شماره یک بودم و رنجبر کابین عقب . سروان فعلی زاده شماره دو بود و کابین عقب روستا ( سرلشگر خلبان شهید کاظم روستا ) شماره دو روی باند بعلت اشکال نتونست پرواز کنه . مسیر را از ماهشهر به طرف آبادان انتخاب کردم . در سمت چپ جاده در ارتفاع پایین تر از میله های برق پرواز کردم و بعد از رد کردن نیروی های خودی که خیلی هم کم بودند ، نیروهای دشمن را دیدم . دو گردش کردم ، با اولی یکسری بمبهای BL و با گردش دوم تمام بمبهای BL باقی مانده را فرو ریختم . سپس با عبور از روی نیروهای دشمن تمامی فشنگها را نیز بر روی سرشان ریختم . بعد از زدن نیروهای دشمن کابین عقب با من گفت گوی زیادی کرد که این نیروها هشت مایلی آبادن هستند و روسا مختصات اشتباهی دادند و ما نیروی های خودی را زده ایم . اعصابم حسابی خرد شده بود . بعد از شبی سخت وارد آن شلتر کذایی شدم که افسر اطلاعات و عملیات ماهشهر گفت خیلی خوب و درست زده اید و بالاخره کابین عقب هم کوتاه آمد . --------------------------------------------------------------------------------------------------------------- ادامه دارد:[/b]
-
[b]خاطره قهرمانان فراموش ناشدنی است سرلشکر خلبان شهید کاظم روستا (منبع عکس پروازی دیگر) اکثر خانه های سازمانی خالی از سکنه شده و آن جا جولانگاهی برای زندگی موش های بزرگ صحرایی بود. به دلیل حملات متعدد هوایی عراق به پایگاه برق مناطق مسکونی از بعدازظهر قطع می شد. اکثر بچه ها در محل هایی در خود اداره استراحت می کردند. غالبا تا دیر وقت بیدار بودند. یکی مشغول عبادت بود، یکی فیلم سینمایی می دید، دیگری پیک پنگ بازی می کرد. هر کس که می خواست زود بخوابد همیشه با مشکل مواجه بود اما همگی می خواستند صبح بیشتر بخوابند. افسر اطلاعات و عملیات با چراغ قوه وارد می شد وبه صورت خلبانان نگاه می کرد و آنهایی را که برای پرواز باید می رفتند، بیدار می کرد و با خود می برد. باکاظم روستا رفتیم باطری خریدیم یک روز همراه یکی از دوستانم شهیدم به نام "کاظم روستا" به شهر رفتیم و 2 عدد باطری ماشین خریدیم. به داخل منزل خودمان که رفیتم تمامی پنجره های را با پتو پوشاندیم. یکی از باطری های را به یک لامپ گازی وصل کردیم و دیگری را به یک تلویزیون 12 اینچ. باطری را هم بوسیله دستگاه شارژ می کردیم. کم کم بچه های دیگر هم اضافه شدند. عباس دوران، علیرضا یاسینی، علی خسروی، اکبر توانگریان، ناصر گودرزی و نصرالله خزایی هم آمدند. با افسر اطلاعات و عملیات هماهنگ کردیم که ماموریت برای هر کدام از ما بود، ماشین را دنبالش بفرستد. برای شستن ظرف ها هم هر شب یک نفر ظرف می شست ولی هر کس قاشق و چنگالش را خودش می شست. کاظم پاشو ظرف ها رو بشور یک شب نوبت کاظم روستا بود که ظرف ها را بشوید. چون مشغول دیدن فیلم سینمایی بود فراموش کرد ظرف ها را بشوید. وقتی چراغ ها را خاموش کردیم، یکی از بچه ها توی تاریک داد زد: کاظم آخرش ظرف ها رو شست یانه؟ از گوشه ای صدای کاظم روستا آمد که: - عامو، الان حالشو ندارم بلندشم و ظرف هارو بشورم، قول می دم وقتی برگشتیم فردا شب همه ظرف ها رو بشورم. فردا شب منوچهر شیر آقایی داشت ظرف ها را می شست و بی اختیار اشک هایش روان بود و آنها را با پشت آرنجش پاک می کرد. کاظم روستا دیگر نبود! دیگر آن شب پیش ما برنگشت چرا که هواپیمای او را در اسکله الامیه زده بودند و پروازش ابدی شد. [/b]
-
سعيد جان من آمادگي كمك كردن در اداره يكي از بخشهاي جنگ رو دارم
-
جنگنده پنهانکار اف-35 لایتینینگ-2 جنگنده پنهانکار اف-35 لایتینینگ-2 ( F-35 Lightning II)
F35 پاسخ داد به Davood تاپیک در جنگنده و رهگیر
من فكر مي كنم مي شود تا مورد استفاده قرارگرفتن آن توسط كشورهاي مورد نظر با كار كردن روي سيستم S-300 كه تا زمان مورد نظر نيز به طور كامل در اختيار ايران قرار گرفته از آن براي نابودي F-35 استفاده كنيم. ( يادمون نره كه ايران در استفاده از مهندسي معكوس بي نظير).- 1,031 پاسخ ها
-
- اخبار
- جنگنده اف-35
-
(و 13 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
ولي نا مرد كادوي اين شير دلارو نداد
-
[color=red]روی صدام را کم کردیم[/color]! [color=red]خاطره ای از سرهنگ خلبان "کیومرث حیدریان" [/color] چند ماهی بیشتر از جنگ نگذشته بود. در این مدت خلبانان تیزپرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران امان دشمن بعثی را بریده بودند. آنها مرتب مواضع نظامی و اقتصادی عراق را بمباران می کردند و آسمان عراق جولانگاهی برای عقابان تیزپرواز نیروی هوایی شده بود. در این مدت دیده نشد که حتی یک خلبان به خاطر ترس از پدافند پرحجم عراق، ماموریت خود را نیمه تمام رها کرده و برگردد. در این زمان ما در پایگاه ششم شکاری بوشهر بودیم. یکی از روزها یکی از خلبانان شجاع کشورمان به قصد بمباران پالایشگاه بصره به پرواز درآمده بود، ولی در راه بازگشت مورد اصابت دو تیر موشک زمین به هوای سام 3 و سام 6 قرار گرفته و در خاک عراق سقوط کرده بود. همگی نگران حال او بودیم و به هر دری می زدیم تا از او خبری کسب کنیم. مشغول دیدن برنامه های تلویزیون بودیم که یکی از خلبانان پیشنهاد کرد تلویزیون عراق را بگیریم شاید بتوانیم خبری کسب کنیم. درست می گفت. در این گونه موارد رسانه های خبری عراق که منتظر چنین اتفاقاتی بودند، با راه انداختن جار و جنجال تبلیغاتی و برگزار کردن کردن کنفرانس های مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونی، تلاش می کردند از به اصطلاح قدرت هوایی خود بگویند و با انجام این کار موجبات تضعیف روحیه خلبانان را فراهم کنند. [color=red]مشغول دیدن کانال های تلویزیون عراق شدیم [/color] ساعت 11 صبح بود که به اتفاق چند تن از دوستان از جمله شهیدان یاسینی و دوران به عنوان خلبان آماده نشسته بودیم و شروع به گرفتن تلویزیون عراق کردیم. تصویر صدام را دیدیم که در یک مصاحبه مطبوعاتی سخن می گفت. یکی از خبرنگاران خارجی از او سوال کرد: - آقای رئیس جمهور، با توجه به این که خلبانان ایرانی به گونه ای نه چندان مشکل بیشتر نقاط خاک عراق را مورد حمله قرار می دهند، شما چگونه از منابع اقتصادی خود از جمله نیروگاه های برق دفاع می کنید؟ صدام که از طریق مترجم عرب زبان خود متوجه این سوال شد زیاد خوشش نیامد. چهره اش خشمگین شد و مطالبی را به عربی گفت که مترجمش این گونه آن را ترجمه کرد : - ما به یاری کشورهای دوست و حامی خود به تازگی چنان دژمستحکمی از پدافند هوایی در اطراف شهرها و منابع اقتصادی خود از جمله نیروگاه های برق برپا کرده ایم که فرمانده پدافند ما اعلام کرده چنانچه هر خلبانی بتواند با موفقیت به شعاع 50 مایلی رینگ های پدافندی این نیروگاه ها برسد، حقوق یک سال خود را به عنوان جایزه به او خواهد داد. [color=red]به پیشنهاد یاسینی آماده حمله شدیم [/color] در حین مصاحبه، به چهره رضا یاسینی و عباس دوران نگاه می کردم. برق غیرت را در چشمان این عزیزان دیدم. لحظه پس از پایان مصاحبه علیرضا یاسینی رو به عباس دوران گفت: - عباس حاضری بریم روی صدام رو کم کنیم؟ که عباس پاسخ داد: - یاعلی بریم. من هم با آنها راهی شدم. بلافاصله مجوز را از معاونت عملیات پایگاه گرفتیم و عباس دوران به عنوان لیدر انتخاب شد و شروع به تشریح پرواز نمود. بلافاصله بعد از پایان بریفینگ به اتاق تجهیزات رفته و با تحویل گرفتن تجهیزات دو فروند فانتوم مسلح آماده پرواز شدیم. با کسب اجازه از برج مراقبت به پرواز درآمدیم. هدف نیروگاه برق بصره بود. با ارتفاع کم و سرعت بالا از مرز گذشته و وارد خاک عراق شدیم. [color=red]هدف را به شدت بمباران کردیم [/color] در فاصله چندین مایلی از نیروگاه، پدافندها شروع به شلیک کردند. انواع توپ های ضدهوایی به سمت ما شلیک می کردند و از هر طرف موشکی به سمت مان می آمد. دوران و یاسینی با مهارت تمام این موانع را یکی پس دیگری پشت سر گذاشتند. ساعت 5/1 بعدازظهر روی هدف رسیدیم و با رسیدن به هدف در ارتفاع پایین آن را بمباران کردیم و با گردش های بجا، ضمن کوبیدن کامل هدف به سمت مرز حرکت کردیم. هواپیما که سبک تر هم شده بود، به سرعت به سمت مرز می آمدیم. خساراتی که به آن جا زده بودیم، به حدی بود که می خواستند هر طور شده ما را بزنند که با مهارت خلبانان موفق نشدند و توانستیم سالم به زمین بشینیم. [color=red]جایزه خلبانان ایرانی را بدهید! [/color] غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد: - من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم و ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود در راه محافظت از نیروگاه ها، تاسیسات و دیگر منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی سخن می گفت. ولی من هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازارهای عراق بسیار نایاب و گران شده است چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: - البته هنوز فرصتی پیش نیامده که من از صدام حسین سوال کنم چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد. [color=red]به فاصله دوساعت از مصاحبه [/color] مصاحبه صدام حسین ساعت 11 صبح بود که ما دو ساعت و نیم بعد آن جا را بمباران کردیم. پس از چند روز از این واقعه، صدام حسین فرمانده پدافند هوایی عراق را به دلیل بی کفایتی برکنار و زندانی کرد. منبع: جوشن بلوگفا
-
مرسي متشكرم. دستت درد نكنه واقا لازمشون داشتم فقط زحمت گزاشتنش واگر مي توني خودت بكش چون من هم دارم تايپ مي كنم هم به كر خودم مي رسم ديگه وقت مرتب كردنشونو ندارم اگر مي توني نقشه هرفصل و زير همان فصل بگزار دستت درد نكنه اگر خواستي براي همكاري بيشتر بهم PM بده مرسي
-
من يك يك فيلم دارم كه ناو هواپيما بر از يك فاصله خيلي نزديك در آبهاي بين المللي از كنار ناو جنگي ما مي گذرد و به هم علامت ميدن وافراد هردو كشتي در كنار بدنه در حال نگاه كردن همديگه هستن اين عكس ها هم خيلي نزديك هستن ولي هميشه بعد از عكس گرفتن فاصله بيشتر نشان داده مي شود
-
[b][align=center]به نام خدا[/align] هنگامی که در 16 مه 1971 به رئیس ستاد ارتش مصر تعیین شدم،نقشه ای دفاعی تصویب شده بود که نقشه 200 نا میده می شد. بابررسی امکانات عملی نیروهای مسلح ومقاسه آن با اطلاعاتی که از دشمن داشتیم،تلاش برای دستیابی به نقشۀ تهاجمی متناسب با امکانات واقعی خودی را آغاز کردم. این بررسی نکات زیر را آشکار کرد: 1- نیروی هوایی مادر مقایسه با نیروی هوایی دشمن،بسیار ضعیف بوددرصورتی که نیروی زمینی ما اقدام به حمله در صحرای باز سینا می کرد،نیروی هوایی توانایی تأمین هیچ گونه پوشش هوایی رابرای آن نداشت.این نیرو همچنین فاقد توانایی درهم کوبیدن هدفهای مهم درعمق مواضع دشمن بود. (پس بدرد چی می خورد F-35 ) 2- پدافند هوایی به نسبت خوبی که برموشکهای زمین به هوای سام متکی بود،در اختیار داشتیم،اما از سویی این موشکها دفاعیی بودند نه تهاجمی،واز سویی دیگر،بخشی از طرح پدافند هوایی کشور به شمار می رفتند و به علت حجم زیاد وسنگینی وزن امکان جابجایی آنها وجود نداشت(در آن برهه مصر موشکهای سام- 6 را که می توانند به همراه نیروهای تهاجمی حرکت کنند،در اختیار نداشت)به این دلایل،موشکهای سام نمی توانستند پوشش هوایی لازم را برای نیروهای زمینی،به هنگام پیش روی در صحرای سینا، تأمین کنند. 3- نیروهای پیاده خودی تقریباٌ با نیورهای دشمن برابر بودند.در آنزمان اندک برتری در توپخانه داشتیمف اما دشمن پشت خط مستحکم بارلو که سنگرهای آن توانایی تحمل آتش توپخانۀ سنگین ماراداشت پناه می گرفت. 4- شاید می توانستیم نیروس دریایی خود را بر تر از نیروی دریایی اسرائیل بدانیم، اما ضعف نیروی هوایی خودی امکان انجام عملیات دریایی را از ما گرفته وبرتری رابه نا توانیی تبدیل ساخت.اسرائیلی ها با برخورداری از پشتیبانی نیروی هوایی خود می توانستند با نا وچه هایی که فقط به تیربار مجهز بودند، درخلیج سوئز رفتو آمدند کنند و شناورهای دریایی ما که قدرتمندترومجهزتر بودند، توانیی مقابله با آنها را نداشتند، زیرا هواپیماهای دشمن هر گونه شناور دریایی ما را غرق می ساخت.این برتری فقط به مدیترانه خطم نمی شد بلکه دشمن توانسته بود در دریای سرخ نیز قدرت حرکت را از ما بگیرد وباعث نابودی تعدادی از شناورهای ما در دریای سرخ ودر بنادر شود.(همان بلایی که نیروی هوایی مابر سر نیروی در یای عراق آورد.نقش نیروی هوایی در کشورها حتی از نیروی زمینی و دریای حتی اگر قدرتمند هم باشد مهم است. F-35) در نتجۀ چنین شرایطی بود که دشمن باوجود برتری کمی و کیفی ما از نظر شناور های دریایی ، توانسته بود به کمک نیروی هوایی خود، کنترل دریای سوئزوبخش شمالی دریای سرخ را بدست گیرد. نتایج این بررسی نشان داد انجام حملۀ گسترده به منظور نابودی نیروهای دشمن و مجبور ساختن وی به عقب نشینی از سینا ونوار غزه غیر ممکن است زیرا نیروهای ما به سلا ح ها وشیوه های آموزشی متفاوتی نیاز داشتند. در طراحی این تهاجم محدود، عوامل زیرمورد توجه من بود: 1[color=red]- ضعف نیروی هوایی خودی: [/color]به علت ضعف نیروی هوایی خودی از درگیر کردن آن با نیروی هوایی برتر دشمن پرهیز داشتم ( همان کاری که صدام در جنگ باما کرد.F-35 )پیش از این نیروی هوایی ما دوبار بر روی زمین نابود شده بود اولین بار به هنگام تهاجم سه جانبه انگلیس و فرانسه واسرائیل در سال 1956، و دومین باربه هنگام حمله غافلگیر کنندۀ اسرائیل در سال 1967 . در طی 4 سال پناه گاه های بتونی برای هواپیما های خودی ساختیم و دراطراف پایگاه های هوایی خود خود شبکه پدافند هوایی موشکی ایجاد کردیم.به این ترتیب مصونیت نیروی هوایی ما بر روی زمین در برابر مله غافلگیرانۀ دشمن تضمین شد. موضوع مهم دیگری که دربررسی وضعیت هر نیروی هوایی اهمیت دارد، این است که خلبان به هنگام در گیری هوایی به مهارت وکارایی هواپیمای خود متکی است در سال 1967 در درگیری های هوایی فروان برتری نیروی هوایی اسرائیلی برای ما آشکار شده بود.(آیا این ضعف به سبب کمود آموزش خلباان بود یا کارایی کمترهوا پیمای میگ 21به نسبت هواپیماهای دشمن )؟ (به نظرمن دربین اعراب ارثیه F-35). با توجه به این مسائل ، شیوۀ تازه ای در استفاده از نیروی هوایی خودی در ذهنم شکل گرفت . این شیوه بر دو اصل متکی بود: اول: پرهیزازدرگیری بادشمن در زمان ومکانی که او بر می گزید. دوم: به هنگام جنگ، استفاده از نیروی هوایی برای وارد آوردن ضربات غافگیر کننده در زمان و مکانی که امکان هر گونه مداخلۀ نیروی هوایی دشمن بعید به نظر می رسید.(یکی از تکنیک های نیروی هوایی حال حاظر کشور عزیز مونF-35 ) [color=red]2- توانایی وبرد موشکهای زمین به هوای سام در جنگ تهاجمی:[/color] موشک های ما کارایی خود را در طی جنگ فرسایشی سالهای 1970-1968 همچنین در در گیری با هواپیماهای دشمن – پس از برقراری آتش بس در 7 اوت 1970 تا شروع جنگ در 6 اکتبر 1973 – به اثبات رسانده بودند. بنا براین ، لازم بود هرگونه عملیات تهاجمی مادر شرق آبرا، محدود و متناسب با توانایی پدافند هوایی برای پشتیبانی از نیروی زمینی باشد. پدافند هوایی – با انجام برخی از اقدامات ویژه – می توانست تا فاصله 10 تا 12 کیلومتری شرق آبراه را پوشش هوایی موثر دهد، اما چنانچه حملۀ نیروی زمینی از این فاصله فراتر می رفت ، شاید پیامدهای نا گواری در بر می داشت. [color=red]3- مجبور به ساختن دشمن به جنگیدن درشرایط نا مساعد:[/color] اسرائیل باجمعیت 3میلیونی اش به هنگام جنگ حدود 20 % ازنیروی انسانی خود را برای پیوستن به نیروهای مسلح و نیروهای دفاعی منطقه بسیج می کند. این در صد رقم بسیار بالایی است که هیج کشوری نتوانسته به آن برسد (البته تا قبل از جنگ ایران وعراق) خود اسرائیل هم نمی تواند برای مدت طولانی آن را تحمل کند،زیرا موجب فرسایش اقتصاد ملی و فلج شدن فعالیت های تولیدی و خدماتیش می شود. بنا براین می توان گفت دو نقطه ضعف کشنده دارد: پشتوانۀ جمعیتی اسرائیل محدود است، جبران تلفات انسانی برایش بسیار مشکل می باشد. طولانی شدن زمان جنگ نیز برای اسرائیل بسیار خطرناک و مانند زهر است که مقاومت او را روز به روز تحلیل می کند. سرباز اسرائیلی که به خدمت احتیاط فرا خوانده می شود، کسی نیست مگر کارگر و مهندس کارخانه یا استاد ودانشجوی دانشگاه یا جزء آن. اگر جنگ شش ماه یا بیشتر به درزا کشد ، چه برسر اسرائیل خواهد آمد؟ پس ما باید چنان شیوه جنگی بر او تحمیل کنیم که به سودش نباشد. در صورتی که ما در فاصله 12- 10 کیلومتری شرق آب راه توقف می کردیم، موقعیت سختی را برای اسرائیل به وجود می آوردیم. از آنجا که منطقه مزبور زیر چتر پدافند خودی قرار داشت، اگر اسرائیل در پی حمله به مواضع ما در شرق آبراه بر می آمد ، فرصت بسیار خوبی برای وارد آوردن تلفات سنگین به نیروهای زمینی و هوایی وی فراهم می شد.در صورتی که اسرائیل از این حمله چشم پوشی می کرد ، ناگزیر به بسیج نیروهای مسلح خویش ودر نتیجه، فرسایش اقتصاد می گردید. [color=red]4- یاد گیری جنگ از راه تجربه:[/color] هدف این بود که سربازان وافسران رااز طریق وارد کردن آنان در جنگی محدود که در آن می توانستند با توانایی های خود آشنا شوند و در پی کسب تجربه ومهارت بر آیند، برای جنگ بزرگ آموزش دهیم. پیش بینی می کردم که موفقیت ما دراین جنگ محدود ، تأ ثیری به سزا بر افزایش نیروهای مسلح که در 25 سال گذشته سه شکست را از اسرائیل متحمل شده بودند خواهد داشت. از این رو ، عقیده داشتم جنگ که جنگ آتیباید یک مخاطرۀ حساب شده باشد ، نه یک قمار. ادامه دارد: [/b]
-
[quote]تاپيك به بخش دكترين و استراتژيك منتقل شد. اميدوارم كه جواب سوالات مطرح شده بطور مشروح بررسي شود. در ضمن لطفا با فونت بزرگ متن را نگارش نكنيد و حدالامكان از پست متوالي هم استفاده نفرماييد.[/quote] دستت درد نكنه يكم طول ميكشه تا به سر انجام برسه بعضي از فصل ها يكم طولاني اگر با فنت بزرگ ننويسم چش بچه ها از كاسه بيرون مي ياد از پست متواليم استفاده نكردم دوستان زياد عجله نكن اين حكايت حالا حالاها ادامه دارد با تشكر: F-35
-
[b]لحظاتی از حمله به دشمن اشغالگر غافل نبودیم حتی در سخترین ساعات شکست ژوئن 1976 . در این زمینه فقط دو مسئله می باید مورد توجه قرار می گرفت: 1- تعیین زمان حمله. 2- ربط آن با امکانات نیروهای مسلح. از آنجا که اسرائیل ازسال 1968 برتری همه جانبه ای بر ما داشت، مانورهای استراتژیک برای امکان اجرای مانوری تهاجمی، بر اساس شیوه ای که مغایر با فنون و علوم نظامی نیست، چنین فرض می کردند نیروهایی در اختیار داریم که در واقعیت امر وجود خارجی نداشتند. به عبارت دیگر: طراحان مذکورنقشه تهاجم رابراساس آنچه باید داشته باشیم طرح ریزی می کردند تا موفقیت آمیز شود. زیرا چنین نقشه هایی،هرچند واقعی نیستند، کمیت نیروهای مسلح لازم را برای امکان پذیرشدن موفقیت تهاجم به روشنی نشان می دهند. درطی سال های پس از 1969، قدرت نیروهای مسلح مصر رو به افزایش گذاشت و نقشه های ما در مانورهای استراتژیک- در نتیجۀ متناسب شدن اهداف با امکانات واقعی- کمتر بلند پروازانه کی نمود. به این ترتیب،فاصله میان امکانات تهاجم ونقشۀ آن اندک اندک تنگتر می شد تا آنکه دراکتبر 1973 کاملاً بسته شد. از این رو، درسال 1973 نقشۀ تهاجم با امکانات واقعی نیروهای مسلح ما هماهنگی داشت. ادامه دارد : [/b]
-
به نام خدا مقدمه: مقالات بسیاری دربارۀ جنگ اُکتبر1973 جنگ اعراب و اسرائیل منتشر شده است،که تا کنون کسی به آن ها نپرداخته است ومضوعاتی که همچنان مبهم مانده اند، پرسشهایی را برمی انگیزند، ازجمله: [color=darkred] 1-چرا نیروهای مصری به دنبال عبور موفقیت آمیزخود از آبرها سوئز، تهاجم خود را به سوی شرق گسترش ندادند وتنگه های سینارا تصرف نکردند؟ 2- آیا واقعا سرفرماندهی نیروهای مسلح مصررخنۀ دشمن به منطقۀ (دفرسوار)را پیش بینی و نقشۀ لازم جهت دفع آن تهیه کرده بودند؟دراین صورت،چرا مصری ها رخنه را به محض وقوع دفع نکردند؟ 3- چگونه رخنۀ دشمن به منطقۀ(دفرسوار)روزبه روزگسترده تر می شد و نقشه هایی که فرماندهان برای مقابله با آن طراحی می کردند،ازسوی رئیس جمهور و وزیر جنگ رد می شد؟ 4- مسئول به محاصره اُفتادن ارتش سوم کیست ، فرماندهان یا سیاستمداران؟ 5- چگونه به محاصره اُفتادان ارتش سوم برنتایج سیاسی و نظامی جنگ ، نه تنها در مصر، بلکه در تمامی جهان عرب تأثیر گذاشت؟ [/color] این مقدمه ای بود بر کل بخشهای مقاله این مقاله تا به پایان برسه یک چند ماهی طول می کشه امیدوارم خوشتون بیاد F-35
-
[b]پاسی از شب گذشته و من هنوز بیدار بودم. به سال آخر دبیرستان فکر می کردم. به یاد روزی که با تعدادی از شاگردان آموزش و پرورش استان تهران به منطقه کوشک نصرت رفته بودیم تا نمایش تیم"اکروجت طلایی" نیروی هوایی را تماشا کنیم. خلبانان نیروی هوایی عملیات جالب و تماشایی به نمایش گذاشتند. دلم می خواست مانند آنها در اوج آسمان به پرواز درآیم. یک سال بعد آرزویم تحقق یافت و من نیز چون آنان به خلبانان نیروی هوایی پیوستم. با صدای زنگ در از خواب بیدار شدم. ساعت 4 صبح بود. پس از پوشیدن لباس پرواز خانه را ترک کردم. در پست فرماندهی نماز صبح در فضایی معنوی به امامت سرگرد اردستانی لیدر دسته پروازی اقامه شد. قبل از شروع جلسه توجیهی، یکی از دوستان به سرگرد اردستانی گفت: - هوا خیلی خراب است و پرواز در این هوا مناسب نیست. اردستانی گفت: - دشمن بعثی با چند لشکر از غرب کشور حمله کرده ما باید هر طور شده از پیشروی آنها جلوگیری کنیم. صلابت کلام شهید اردستانی علیرغم شرایط بد جوّی، بیانگر عزم راسخ او برای انجام ماموریت بود. با گرفتن چتر و لباس به طرف آشیانه هواپیما رفتیم. مسلح شدن هواپیماها به بمب و راکت، آنان را به صورت ببرهای خشمگین درآورده بود. با وصل برق و فشار هوا به ترتیب موتور 2و1 روشن شدند. پس از برداشت چوب، چرخ ها آماده حرکت به طرف باند شدیم. پس از یک بازرسی سریع "پین" های موشک و اسلحه برداشته و هواپیما آماده پرواز شد. [size=18][color=red]علیرغم اشکالات در هواپیمایم به پرواز درآمدم [/color][/size] بار دیگر کلید دستگاه ها را وارسی کردم. دستگاه"I.N.S "که کلیه وسایل ناوبری هواپیما را شامل می شود و دستگاه "A.D.Iکه اختلاف زمین و هوا را نشان می دهد و در واقع یک افق فرضی در هواپیما برای پرواز در هوای ابری است نقص داشتند. برای پرواز در آن شرایط جوی، باید نقص این دو دستگاه را برطرف می کردیم. با توجه به این که این اولین ماموریت برون مرزی ام بود، نمی خواستم دوستانم فکر کنند که ترسیده ام. نمی دانستم در این هوای ابری و پر خطر پرواز کنم، یا بمانم و نواقص را رفع کنم؟ با توکل به خدا، پس از هواپیمای 1و2و3 دسته "تراتل" را جلو بردم. هواپیما غرش کنان از پایگاه خیز برداشت و ثانیه هایی بعد همگی در دل آسمان بودیم. با آشکار شدن علایم و شاخص های زمینی که در بریفینگ پروازی توسط مسئول دسته مشخص شده بود، دریافتم که به نقطه مرزی رسیده ایم. با علامت لیدر دسته پروازی گردش را انجام دادم. در حدود 50 پا بالای زمین پرواز می کردیم و ابرها در حدود 30 پا بالای سرِ ما بودند. لرزش های ناشی از برخورد و رعد و برق، تکان های شدیدی در هواپیما ایجاد می کرد ولی دسته پروازی مصمم به ادامه ماموریت بود. با چرخشی مایل به راست، نگاهی به سطح زمین انداختم. لشکرهای مکانیزه دشمن در ستون های منظم با ادوات و تجهیزات کامل در منطقه ای وسیع گسترده شده بودند. بر اساس برنامه پروازی به جایی رسیده بودیم که باید بمب های مان را رها می کردیم. برای این که فیوز بمب ها عمل کند، می بایستی ارتفاع را تا حد زیادی کم می کردم. هر چند از لحاظ ایمنی این کار درست نبود زیرا رفتن در میان ابرهای C.B که ارتفاع آنها ممکن بود به چند کیلومتر برسد و بر اثر توده های سنگین ابر با یکدیگر رعد و برقی به میزان یک میلیون ولت برق ایجاد شود و همین امر باعث می شد تا ارتعاشات و تکان های شدیدی به هواپیما وارد شده و در یک چشم به هم زدن هواپیما به دو نیم شود. [color=red]به ستون تجهیزات دشمن حمله ور شدیم [/color] لیدر دسته و به تبع او دسته پروازی، این خطر را با آغوش باز پذیرفتند و به خاطر رسیدن به آرمانی که آن را عزت و شرف می دانستند، همگی به داخل ابرها رفتیم. خلبانان شماره 1و2و3 به ترتیب در حالت های مناسب بمب های خود را به فاصله چند ثانیه بر روی هدف ریختند. انتخاب زمان انجام ماموریت در واپسین لحظات روز باعث غافلگیری دشمن شده بود. اصابت دقیق بمب ها بر روی اهداف، اغتشاش و سر درگمی عجیبی در بین دشمن به وجود آورده بود. صدای ناشی از انفجار تانک ها و مهمات، خواب خوش پدافند دشمن را بر هم زد. به همین دلیل بدون هدف، گلوله های شان را شلیک می کردند. اما تاکتیک های به موقع همرزمانم مانع از اصابت آنها به هواپیما می شد. به یکباره به خودم آمدم. حالا نوبت من بود که بمب ها را بریزم. روی هدف رسیده بودم. هواپیما را به ارتفاع مناسب بردم. تمامی افکارم را روی دکمه پرتاب متمرکز کردم و علامت نشانه گیری درست وسط هدف قرار گرفته بود. در این لحظه دکمه رها کننده بمب ها را فشار دادم. گردش به راست کردم تا خودم را در پناه دسته پروازی قرار دهم. [[size=24]color=red]دسته پروازی را گم کردم[/color] [/size] داشتم شیرینی انجام دادن موفقیت آمیز ماموریت مان را مزه مزه می کردم که متوجه شدم از دسته پروازی جا مانده ام. یک لحظه نفس در سینه ام حبس شد. نبودن دستگاه ناوبری باعث شده بود تا در میان توده ابرهای سیاه هواپیمای خودم را به سختی مهار کنم. ناگهان با صدای رعد و برق که شبیه صدای مسلسل بود، احساس کردم که هواپیما مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفته است. یک دستم روی دستگیره صندلی پران و یک دست دیگرم روی استیک هواپیما بود. نمی دانستم باید هواپیما را به چه سمتی هدایت کنم. هر لحظه امکان داشت هواپیما به زمین بخورد، زیرا ارتفاع ابر خیلی نزدیک زمین بود و هیچ راهی برای خروج از آن وجود نداشت. کاملاً نا امید شده بودم از ته قلبم گفتم: - یا زهرا ... و با بردن این نام مقدس آرامش گرفتم. [[size=18]color=red]از ابر خارج شدم ولی هنوز نمی دانستم کجا هستم [/color][/size] در همان حال که دستم روی استیک هواپیما بود، احساس کردم که دارم از ابر خارج می شوم. حالا باید هواپیما را به داخل کشور می بردم. تنها وسیله ناوبری من یک قطب نمای معمولی بود. با شناختی که از پروازهای گشت هوایی از منطقه به دست آورده بودمف سعی کردم پرواز را در سمتی حدود 60 الی 90 درجه به سوی ایران ادامه دهم. برای این که وسعت دیدم زیاد شودف اوج گرفتم. موج فرکانس رادیو را چرخاندم تا موقعیت خود را به دوستانم اطلاع دهم. ولی رادیو به خاطر قرار گرفتن هواپیما در ابر c.b از کار افتاده بود. در همان سمت به طرف پادگان نظامی به پرواز ادامه دادم. ناگهان با شلیک آتش پدافند توپ ها و گلوله های خودیف پی بردم که ا ز منطقه ای وارد حریم هوایی کشور شده ام که خارج کریدور پروازی ورود هواپیمای خودی است. برای این که از دست آتشبارهای خودی در امان باشم، ارتفاع هواپیما را کم کردم. همکاران خلبانم که نتوانسته بودند از طریق تماس رادیویی با من ارتباط برقرار کنند، فکر کرده بودند که من دچار سانحه شده ام. به همین دلیل بلافاصله با پایگاه تماس گرفته و برای جست وجو و نجات من، تقاضای هلی کوپتر کرده بودند. [color=red]سرانجام با کمک یک هواپیمای دیگر نجات پیداکردم[/color] داشتم در آسمان کشور به پرواز ادامه می دادم که یکی از هواپیماهای خودی را که به علتی از دسته پروازی جدا شده بود، دیدم. به خلبان آن هواپیما با علایم و نشانه های صوری فهماندم که به علت نقص دستگاه ناوبری و رادیو موقعیت و سمت خود را از دست داده و از دسته پروازی جا مانده ام. او نیز با اشاره از من خواست تا در کنارش پرواز کنم. با هم به پایگاه رسیدیم. بازگشت از هر ماموریت جنگی شروع یک زندگی دوباره است.آن موقع ارزش زنده بودن و دوست داشتن معنا پیدا می کند ... به دنبال دسته پروازی چرخ های هواپیما را بر روی باند پایگاه زدم. وقتی هواپیما را به داخل آشیانه بردم و پیاده شدم نگاهی به آن انداختم. تمام بدنه اش به غیر از کاناپی بر اثر برخورد با ابرc.b شکسته و فرو رفته بود. در شیلتر در کنار هواپیمایم ایستادم و خدا را سپاس گفتم از این که در اولین ماموریتم سربلند شدم. منبع:http://www.iranian-airforce.blogfa.com[/b]
-
تاپیک جامع عمليات مطلع الفجر ؛ يا مهدي ادركني تاپیک جامع عمليات مطلع الفجر ؛ يا مهدي ادركني
F35 پاسخ داد به Nestor تاپیک در عملیات های نظامی ایران
دست دوستان درد نكنه خوبه هه علاقه دارن به عمليات هاي دفاع مدس- 11 پاسخ ها
-
- دفاع مقدس
- جنگ تحمیلی
-
(و 3 بیشتر)
برچسب گذاشته شده توسط
-
من هم براي شما آرزوي موفقيت در هر كجاي ايران و جهان دارم