Azarakhsh

Members
  • تعداد محتوا

    1,801
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

  • Days Won

    1

تمامی ارسال های Azarakhsh

  1. دوتا سوال فنی آیا ما هم می تونیم از این هرکول ها داشته باشیم یعنی فناوریش رو داریم؟؟(مثلا توپش و سیستم های الکترواپتیکیش) آیا میشه از این برای دفاع هوایی استفاده کرد؟
  2. Azarakhsh

    اخبار عمومی منطقه و جهان

    اوه اوه چه تاپیک خوبی برای پست زیاد کردن!! به نظر من بهتر بود در مورد اندیشه هاش بیشتر صحبت می شد!! ما به اندیشه هاش کار داریم نه به قدش و چه می دونم کارایی که باباش کرده
  3. ممنون از مطلب جالبتون اما هنوز چشامون گرم خوندن نشده بود تموم رفت راستی روی آر پی جی هم دوربین های دیجیتال نشانه روی نصب میشه؟؟
  4. ممنون از فلانکر عزیز !! واقعا شما از معدود دوستانی هستی که مطالب نظامی رو عرضه می کنه دوستان خواهشا در چنین بحث هایی شرکت فعال داشته باشند
  5. سلام دوستان امروز مستندی رو تقدیم حضورتون می کنم که در نوع خودش بی نظیره!!! این مستند توسط شبکه المنار لبنان و در مورد جنگ سی و سه روزه ساخته شده. البته سی دی این مستند رو نهضت پاسداشت می فروشه که با یه سرچ ساده می تونید پیدا کنید!! این هم لینک ها امیدوارم خوشتون بیاد : http://shiaweb.org/hizbulla/video/riah_alshamal/w_1.wmv http://shiaweb.org/hizbulla/video/riah_alshamal/w_2.wmv http://shiaweb.org/hizbulla/video/riah_alshamal/w_3.wmv http://shiaweb.org/hizbulla/video/riah_alshamal/w_4.wmv http://shiaweb.org/hizbulla/video/riah_alshamal/w_5.wmv http://shiaweb.org/hizbulla/video/riah_alshamal/w_6.wmv آذرخش
  6. دستت درد نکنه مطلب جالبی بود!! لطفا دوستان می تونند در مورد سیستم های جاسوسی اش بیشتر مطلب بزارند!! راستی این پهباد قابلیت حمل موشک رو داره یا اصلا برای چنین کاری ساخته نشده؟؟
  7. سلام دوستان امروز مستندی رو تقدیم حضورتون می کنم که روابط سرد ایران و مصر رو سردتر کرد!! این مستند ساخته ی ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام است(چه اسم درازی داره من که هیچ وفت نتونستم حفظش کنم!!) در این مستند به چگونگی ترور «انور سادات» رئیس جمهور خائن مصر پرداخته شده! این هم دو عکس از این مستند که از مدیران یا دوستانی که اکانت گالری دارند خواهش می کنم در گالری سایت آپلود کنند(این قسمت مخصوص واریور خانه که اینترنتش لاک پشتیه ) http://img523.imageshack.us/img523/7701/thumbs20080809193222fj8.jpg http://img523.imageshack.us/img523/8053/thumbs20080809193253cj5.jpg هر چند که لینک دانلود از سایت ملعون رپید شیر است اما تک است! این هم لینک: http://rapidshare.com/files/136255929/Fakrak.Com_-_i3dam_al_for3on_by_dodo_andrea.rar راستی این کیفیت تنها کیفیت موجود بود آذرخش
  8. گند این ماجرا دقیقا در روز 13 آبان دراومد و خبر اول رسانه ها و مطبوعات ایران و جهان شد جالبی ماجرا این بود که شیمون پرز گفته بود آمریکا گفته بود و ما شنیدیم و انجام دادیم !!
  9. " سرهنگ احمد زیدان" «...ایرانیان آمدند...». این اولین جمله‏ای است که سرهنگ «احمد زیدان»، فرمانده‏ نیروهای عراقی در خرمشهر، روی ورقه‏ تلفن‏گرام خود می‏نویسد. این تلفن‏گرام وقتی به فرماندهان او می‏رسد که باران آتش راه را بر نیروهای عراقی بسته است. نیروهایی که نوزده ماه پیش، روی دیوار خانه‏های خرمشهر نوشته بودند: «آمده‏ایم تا بمانیم». این سرهنگ اهل استان رمادی است و از طایفه‏ «دلیم» به شمار می‏رود. او فارغ‏التحصیل دوره‏ آموزشی چهل و نهم از دانشکده‏ افسری بغداد است و کارت عضویت در شاخه‏ نظامی حزب بعث را هم در جیب خود دارد. سرهنگ زیدان قبل از فرماندهی نیروهای مستقر در خرمشهر، فرمانده‏ تیپ 113پیاده‏نظام بود که جزو تیپ‏های مرزی محسوب می‏شود. بعضی از نظامیان برجسته‏ عراقی او را افسر لایقی نمی‏دانند و معتقدند که این سرهنگ دانش نظامی ندارد و انتخاب او به فرماندهی این جبهه‏ حساس و مهم، یک اشتباه بزرگ در جنگ عراق با ایران به حساب می‏آید؛ اما مطیع بودن و اطاعت بی‏چون و چرای او از دستورهای صدام و فرماندهان رده‏های بالاتر، همه‏ ضعف‏های او را می‏پوشاند. او در تماس خود با صدام، درباره‏ تازه‏ترین خبرهای خرمشهر می‏گوید: «قربان! خرمشهر با مردان دلاور ما پایدار است و به صورت دژ محکمی، هر نیروی مهاجمی را خرد می‏کند». در آخرین شب خرمشهر، این سرهنگ میدان نبرد را خالی می‏کند؛ اما خیلی زود گرفتار میدان مین می‏شود و لرزش قدم‏هایش یکی از مین‏های خفته را بیدار می‏کند. هیکل نیمه‏جان سرهنگ در میدان مین باقی می‏ماند و به خاطر شدت آتش، کسی جرأت نمی‏کند به او نزدیک شود. سه ساعت بعد، در یک فرصت کوتاه، چند سرباز وارد میدان می‏شوند و سرهنگ را که بی‏هوش و غرق در خون است، با یک جیپ جابه‏جا می‏کنند. راننده‏ جیپ که یک سرباز است، بعد از طی مسافتی جیپ را نگه می‏دارد و فحش و ناسزا را به جان سرهنگ می‏کشد و او را مسبب همه بدبختی‏ها و تیره‏روزی‏های خود و هم‏قطارانش می‏داند. سرباز راننده، جیپ و سرهنگ نیمه‏جان را به حال خود رها می‏کند و به سویی می‏گریزد. اما نیروهایی که در آن حوالی بودند جیپ و سرهنگ را می‏یابند و او را به طرف اروندرود می‏برند. سرهنگ شبانه با یک قایق به جزیره‏ ام‏الرصاص برده می‏شود. آن شب، شایعه‏ کشته شدن سرهنگ احمد زیدان و ماندن جنازه‏ او در میدان مین، میان نیروهای محاصره شده‏ عراق می‏پیچد و تزلزل آنان را چند برابر می‏کند. این شایعه به قدری قوی و وقوع آن حتمی به نظر می‏رسد که فرماندهان رده بالای عراقی نیز به باور آن تن می‏دهند. سندی که در دست ماست، حاکی از این باور است. به همین دلیل، خبر کشته شدن سرهنگ زیدان در صدر اخبار آن روز مطبوعات و اطلاعیه‏های ما درباره‏ آزادی خرمشهر قرار می‏گیرد. چند روز بعد، صدام فرماندهان خود را برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری فرامی‏خواند؛ با فرماندهانی که با دست خالی از خرمشهر بازگشته‏اند.احمد زیدان در این ملاقات با عصا حضور پیدا می‏کند. صدام خطاب به فرماندهانش - که حالا سربازی برایشان باقی نمانده است - می‏گوید: «...من از مقاومت شما در خرمشهر راضی نیستم. این مدال‏ها برای تسکین افکار عمومی است. آرزو می‏کردم در خرمشهر کشته می‏شدید و عقب‏نشینی نمی‏کردید. آیا شما واقعا شایستگی دریافت نشان شجاعت را دارید؟ نه؛ اصلا ندارید. وجدان من آرام نخواهد شد، مگر این‏که سرهای له شده‏ شما را زیر شنی تانک‏ها ببینم». (در این حال، صدام از فرط عصبانیت لیوانی که جلوی دستش بود چنان روی میز می‏کوبد که تمام تکه‏های آن در کف سالن پخش می‏شود). صدام با یأس و ناامیدی ادامه می‏دهد: «...ای وای؛ خرمشهر از دست رفت. چگونه آن را دوباره بگیریم؟»در این هنگام، سرتیپ ستاد «ساجت الدلیمی» می‏گوید: «قربان ببخشید...» صدام، درحالی که از خشم دندان روی دندان می‏فشرد، نگاه تندی به ساجت می‏کند و می‏گوید: «ساکت باش بی‏شعور! ساکت باش ترسو! همه‏ شما ترسو هستید! همه‏ شما مستحق اعدام هستید! چرا علیه ایرانیان از سلاح‏های شیمیایی استفاده نکردید؟» یکی از افسران در پاسخ صدام می‏گوید: «قربان! در این صورت سلاح شیمیایی بر سربازان ما هم تأثیر می‏گذاشت. چرا که نیروهای ایرانی به نیروهای ما خیلی نزدیک بودند.»صدام بلافاصله جواب می‏دهد: «سربازان تو بمیرند، مهم نیست. مهم این است که خرمشهر در دست ما باقی بماند... ای حقیر... ای پست...»وقتی سرتیپ ستاد «نبیل الربیعی» شروع به صحبت می‏کند، صدام کفش خود را از پای درآورده، به طرف سرتیپ نبیل پرتاب می‏کند. محافظان او فوری کفش را به صدام برمی‏گردانند.صدام در پایان سخنانش، با لحنی که نفرت و خفت از آن می‏بارید، می‏گوید: «من در مقابل خودم چهره‏ مرد نمی‏بینم. همه‏ شما زن هستید. غیرت زنان عراق از شما بیشتر است.»بعضی از فرماندهان هنگام خروج از سالن گریه می‏کردند؛ چون صدام برای سومین بار در این جلسه به صورت آنها تف کرده بود. آن شب، شب آخر در خرمشهر، احمد زیدان به جزیره‏ ام‏الرصاص برده می‏شود. از آن‏جا به بیمارستانی در بصره و سپس در بیمارستان نظامی الرشید بستری می‏شود و تحت عمل جراحی قرار می‏گیرد. پرونده‏ این سرهنگ، مانند سایر افسران اشغال‏گر بعثی، سیاه و سنگین است. این افسران در شهرها و روستاهای اشغال شده‏ ما از انجام هیچ جنایت و تجاوزی کوتاهی نکردند. سرهنگ احمد زیدان، حتی قبل از این‏که وارد میدان مین شود، دستور اعدام سه بسیجی اسیر ما را صادر کرده بود. او بارها و بارها دستور اعدام گروهی اسیران ایرانی را داده بود و حتی افسران دیگر را به اعدام‏ها و قتل‏عام مردم بومی ترغیب می‏کرد و معتقد بود این اعدام‏ها در بالا بردن روحیه‏ افراد برای نبرد با ایرانیان مؤثر است. آن‏گونه که گروهی از افسران عراقی پناهنده به ایرانیان می‏گویند، بعد از مدتی پزشکان هر دو پای سرهنگ زیدان را قطع می‏کنند. مرتضی سرهنگی منبع:Www.sajed.ir فقط در پرانتز بگم که این ملعون هنوز زنده است و در لندن زندگی می کند!!! اگه لیچ خان پایه باشه بریم ترورش کنیم
  10. به قول بچه ها تا اومدیم بخونیم تموم شد ممنون از شما!!!
  11. وقتی عراق جنگ خود را با ایران آغاز کرد، ژنرال "نزار عبدالکریم الخزرجی" وابسته نظامی عراق در "اتحاد جماهیر شوروی" سابق بود. این افسر بلند پایه که تحصیلات نظامی خود را در دانشگاه علوم نظامی "سانت هرست" انگلستان با موفقیت به پایان برده بود، در همان ماه های اول جنگ به بغداد فرا خوانده شد تا تجربه های خود را در اختیار ارتش عرا ق قرار دهد. این ژِنرال از جوانی تمایلات سیاسی داشت و نام او در دو حزب ملی گرای عرب که "جماعت ناصر حسین" خوانده می شد و همچنین حزب بعث، ثبت شده است. پس از بالا رفتن تابلوی حزب بعث در عراق، نزار به دانشکده افسری پیوست، سپس در کلاس های دانشکده ستاد شاگردی کرد وبا معدل عالی فارغ التحصیل شد. او در تاریخ 1938م (1317ه.ش) در منطقه بعقوبه در شهر دیالی، در یک خانواده اهل سنت به دنیا ُآمده است. این ژنرال وقتی از روسیه به عراق بازگشت از همان ابتدای ورود، نقش مهمی در جنگ به عهده گرفت. او عضو "کمیته نظارت بر جنگ" شد که از حساس ترین کمیته های وزارت دفاع عراق محسوب می شد. تهیه طرح ها، نقشه های جنگی، برنامه مانورهای نظامی و همچنین تهیه گزارشی از وضعیت لشكرها زیر نظر او انجام می گرفت. درایت نظامی و سیاسی گری این ژنرال زبانزد نظامیان عراق بود. همین ویژگی باعث شد تا خیلی زود ریاست کمیته نظارت بر جنگ را به عهده بگیرد. از دیگر ویژگی های این ژنرال مخفی کاری و پیچیدگی روانی او بود. وقتی فرماندهی نظامی عراق احساس کرد وجود نزار الخزرجی در راس یک لشکر به حضورش در وزارت دفاع ارجحیت دارد، با صدور یک فرمان نظامیلإ او را به عنوان فرمانده لشکر هفتم در منطقه سلیمانیه تعیین کرد. او بعد از این انتصاب دستورهای زیر را صادر کرد : ١- اعدام کردهایی که در طول روز تیراندازی هوایی می کنند. ٢- تخریب روستاهایی که به مخالفین داخلی عراق و یا به نیروهای ایرانی پناه می دهند. ٣- به کار گیری سلاح شیمیایی علیه کردهای مخالف رژیم عراق. علاوه بر مواردی که در بالا آمد، او اولین نظامی عراق بود که طرح "سواران" را بنا گذاشت. بر اساس این طرح گروهی از کردهای عراقی را به خدمت ارتش درآورد تا در برابر کردهای مخالف عراق بایستند و این آغاز شکاف و برادرکشی در میان کردها بود. همچنین با طرح و نقشه این ژنرال، روستاهای کردنشین واقع در مرز عراق و ایران را به آتش کشید و با خاک یک سان کرد. وقتی نیروهای ایرانی مناطق وسیعی از شمال عراق را در چند عملیات از جمله عملیات "مسلم بن عقیل" آزاد کردند، ژنرال نزار خشن ترین اقدامات را علیه نیروهای ما به کار گرفت. او در نبرد "پنجوین" به فرمانده تیپ ٤٥١ که سرهنگ ستاد "صبحی الدلیمی" نام داشت، دستور داد بیست نفر از اسیران ایرانی که جزء سپاه پاسداران هستندلإ نباید زنده بمانند و اسیران مجروح ایرانی هم زنده زنده دفن شوند. خشم و کینه این ژنرال عراقی از نیروهای ایرانی به حدی بود که بارها دستور داد مجروحان ایرانی را در میدان نبرد رها کنند و هیچ یک از آنان رابه بیمارستان نرسانند. نقش مهم این ژنرال در جنگ و اقدام های وحشیانه او علیه مردم کرد و نیروهای مخالف باعث شد تا نیروهایی که به منطقه شمال عراق نفود کرده بودند، علیه این ژنرال طرح یک کمین را اجرا کنند. در اجرای این کمین، یکی از خودروهای محافظین وی به آتش کشیده شد و نیروهای نفوذی ما با ستون دیگری از محافظین او درگیر شدند. ژنرال با این که بر اثر این کمین مجروح شد، اما توانست از معرکه بگریزد. او در سال 1987م (1366ه.ش) به فرماندهی سپاه اول ارتش عراق منصوب شد. در این مدت او توانست به این سپاه سروسامانی بدهد و تعدادی از نیروهای زبده ارتش عراق را در این سپاه گرد آورد. همچنین موفق شد بعضی از مناطقی که در دست نیروهای ما بود از جمله: قله گردمند، دربندیخان، کوه های سیدصادق و تپه سلطان را باز پس گیرد تحرک پی درپی واحدهای تحت امر این ژنرال باعث شد که فر مانده کردهای مخالف عراق که به "ابوریشه" معروف بود و همچنین یکی از برادران طالبانی، کشته شوند. ژنرال الخزرجی، برای شناسایی مناطق همیشه از هلی کوپتر استفاده می کرد. در یکی از این پروازها، یکی از مقرهای نیروهای کرد مخالف راشناسایی کرد. این مقر نزدیک روستایی کردنشین بود. او به موضع توپخانه دستور شلیک داد ولی سرگرد "هشام رهیف" با دلایل انسانی از گلوله باران طفره رفت ولی عاقبت، این ژنرال متقاعد نشد وبا اسلحه کمری خود چند گلوله در سر هشام خالی کرد. پس از آن دستور گلوله باران روستا را داد. به دنبال خشونت های مکرر این ژنرال منطقه شمال عراق با حالتی از خشم و نفرت برای مدت محدودی خاموش و بی تحرک شد. او همیشه از خلبان های عر اقی می خواست که روستاهای مرزی ایران را به شدت بمباران کنند. او معتقد بود این روستاها محل تجمع نیروهای ایرانی است و این ضربه های کوبنده به آنان اجازه ماندن در این مناطق را نمی دهد. در باره اهالی روستاهای بمباران شده هم می گفت: "ما آنان را دشمن خود می دانیم و تفاوتی میان پیر و جوان نیست. آنان به منزله سربازان دشمن هستند. به همین خاطر آنان را نابود می کنیم تا تعداد بیشتری از طرفداران ایران را جلب نکنند." ژنرال الخزرجی به کسی که در مقابلش می ایستاد رحم نمی کرد. از این رو درصدد اعدام تعدادی از افسرانی بود که مخالف خط مشی او بودند: سرتیپ احمدهاشم، سرهنگ سامی الاماره، سرهنگ اسعد سلطان، سرهنگ دوم فلاح مطلک الجبوری از افراد بر جسته ای بودند که در مخالفت با او در ارتش عراق شهرت داشتند. در تاریخ ١٢/ ١٣ / ١٩٨٥ (1364ه.ش) صدام طی نامه ای از ژنرال الخزرجی به خاطر تلاش هایی که در نبرد قادسیه به ویژه در عملیات متعددی که توسط سپاه هفتم در مناطق شمالی انجام داد، تشکر و قدردانی کرد. وقتی جنگ عراق با ایران پایان یافت، در تاریخ ١/ ٣/١٩٨٨ (1367ه.ش) از طرف صدام طی حکمی این ژنرال به عنوان رئیس ستاد ارتش منصوب شد و دو سال بعد یعنی در تاریخ ١٩/٩/١٩٩٠ (1369ه.ش) مشاور نظامی صدام شد. این ژنرال تیزهوش، در مارس ١٩٩٦ موفق شد از عراق فرار کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر او را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنان از استان موصل به کردستان رفت. در آنجا یک فروند هواپیمای امریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. ژنرالخزرجی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین عراق و به گروه "حرکت وفاق میهنی" پیوسته است، اما بعد حزب گرایی را مورد حمله قرار داد و گفت: "من تمایلی به حزب گرایی ندارم. چهل سال پیش تحت لوای شعارهایی که حزب بعث می داد به این حزب پیوستم، اما هنگامی که مرحله عمل فرارسید عناصر دیکتاتور اقداماتی انجام دادند که عراق باید بهای سیاست های غلط آنان را بپردازد." او در باره جنگ عراق با ایران، در اردن مطالب زیادی عنوان کرده است. او ادعا می کند که در تجاوز عراق به ایران دخالتی نداشته است. این درحالی است که او عضو کمیته نظارت بر جنگ بود. همچنین می گوید: "جنگ با ایران برای هر افسری یک امر طبیعی و عادی بود زیرا امریکا و غرب خواستار جنگ عراق با ایران بودند." الخزرجی در جای دیگری می گوید: "صدام معتقد بود که این جنگ بیش از شش یا هفت روز طول نخواهد کشید چون امریکایی ها گفته اند به مجرد وارد کردن اولین ضربه ها، نظام جدید ایران ساقط خواهد شد." ژنرال الخزرجی اعتقاد دارد که اردن با عراق مشکل ریشه ای ندارد ولی درحال حاضر اردن، محل امنی برای نظامیان پناهنده عراقی شده است. این قدرت جذب نظامیان از سوی اردن باعث شده است که سازمان نظامی عراق نابود شود. ژنرال نزارعبدالکریم الخزرجی مانند دیگر ژنرال های عراقی فارغ از همه جنایت هایی که در طول جنگ مرتکب شده، امروز در اردن بسر می برد. هنوز معلوم نیست ما چه زمانی این جنایتکاران را روی صندلی دادگاه خواهیم نشاند تا حقوق پایمال شده ملت مان را از حلقوم شان بیرون بکشیم. مرتضی سرهنگی www.sajed.ir
  12. شبکه ی دو در روز جهانی قدس یه مستند پخش کرد اما جالبیه این مستند این بود که دو تا مستند رو به هم چسبونده بود و اون رو از توش د رآورده بود!!
  13. هر چی که تکراری بود اما کامل تر بود!! راستی دوربین های دید در شب رو هم میشه روش نصب کرد دیگه؟؟ دوستان لطفا در مورد ترموباریک هم یه توضیحی بدن!
  14. [quote]ياد سخنراني سيد حسن افتادم كه ميگفت: مردم شما ميدونيد چرا نخبه هاي نخبه هاي ارتش اسراييل وقتي براي مداوا به پشت جبهه جنگ اعزام ميشدند روي شكم دراز كشيده بودند؟ بخاطر اينكه موقع فرار از صحنه نبرد به پشت و كمر اونها تير خورده!!![/quote] آره این رو من قبلا شنیده بودم و به عینه هم دیدم !!! تو یه فیلم که خود اسراییلی ها توسط فیلمبردار نظامی یکی از رسته های تیپ گولانیضبط کرده بودند یکی شون هیچ جای زخمی نداشت اما بعد دیدن تا از پشت ترکش خورده اکه لینک فیلم رو پیدا کردم واستون می زارم خیلی فیلم جالبیه
  15. راستشو رو بخواین من هم شک دارم که این خود صدام بود!!! چون یکی از سرکردگان بعثی گفته بود اگر این صدام واقعی بود که اعدام می شد تا به حال هیچ کسی در عراق زنده نبود!!!! مرتیکه گفته بود ما می تونیم به راحتی آب کل عراق رو مسموم کنیم!!
  16. در آخرين لحظات‌، كمي پس از اذان، صدام حسين كه يك عرب سني بود، با واقعيات امروز عراق مواجه گرديد، واقعيت‌هايي كه وي هرگز مشاهده نكرده بود، .... در نخستين ساعات سحرگاه شنبه (9 دي 1385)‌، صدام حسين‌، رييس جمهور مخلوع عراق، با آرامش در برابر چوبه دار ايستاده طناب زرد رنگ دار، دور گردنش پيچيده شده و آماده بود تا مطابق حكم دادگاه عراقي، اعدام شود. سه مامور مسوول اجراي حكم اعدام، با ماسك‌هاي سياه و ژاكت‌هاي چرمي، پشت سر او ايستاده بودند. صدام گفت: يا الله‌، و خود را براي ايستادن روي سكوي اجراي حكم آماده نمود، سكويي كه قرار بود براي اجراي حكم از زير پاي وي خارج شده و او را به پايين آويزان كند. شاهدان اجراي حكم به صورت ناگهاني فراخوانده شدند و اتاق اجراي حكم، از شعارهاي شيعي لبريز گرديد. اين شعارها توسط مسلمانان شيعه‌اي داده مي‌شدكه به عنوان شاهد براي اجراي حكم اعدام حاضر شده بودند و فرصتي براي فريادهاي بلند خود به دست آورده بودند. مردمي دايما فرياد مي‌زدند مقتدي، مقتدي، مقتدي‌، تا بدين وسيله وفاداري خود را به مقتدي الصدر روحاني شيعه تندرو وضد آمريكايي‌، نشان دهند. شاهدين گفتند كه صدام در اين لحظه (پس از شنيدن شعارهاي شيعيان طرفدار صدر) لبخند زد و كنايه آميزانه پرسيد مقتدي؟ در آخرين لحظات‌، كمي پس از اذان صبح، صدام حسين كه يك عرب سني بود، با واقعيات امروز عراق مواجه گرديد، واقعيت‌هايي كه وي هرگز مشاهده نكرده بود، چرا كه وي در طول سه سال گذشته اسير نيروهاي ايالات متحده بود. پس از بازداشت وي‌، شيعياني كه در دوران وي به شدت تحت فشار بودند، به قدرت رسيدند. آنها آخرين انسان‌هايي بودند كه صدام پيش از مرگ مشاهده نمود. براساس تصاوير نه چندان با كيفيتي كه توسط موبايل گرفته شده و در شبكه‌هايي تلويزيوني مختلف نمايش داده شد يكي از حاضرين در پاسخ به پرسش صدام فرياد زد: برو به جهنم. در اين بين فرد ديگري نعره برآورد: زنده بادمحمدباقرصدر. باقر صدر كه عموي مقتدي الصدر و بنيانگذار حزب الدعوه است، كه نزديك به سه دهه پيش با دستور صدام به قتل رسيد. نوري المالكي نخست وزير عراق يك از رهبران ارشد اين حزب به شمار مي‌رود. سپس مونقيت الفارون‌، كه صدام حسين را مورد بازجويي قرار داده بود، گفت: اين فرد در برابر اجراي حكم قرار گرفته، لطفا رعايت كنيد. اتاق ساكت شد . براساس درخواست پنج تن از شاهدان و همين‌طور مقامات رسمي آمريكايي و عراقي، صدام حسين كه نزديك به مرگ بود، شلوار اتو كشيده مشكي‌، پيراهني سفيد رنگ ويك اوركت مشكي مجلل، پوشيده و كفش‌هاي وي به طور كاملا براقي واكس زده شده بود. وي موهاي خود را رنگ كرده و ريش جوگندمي‌اش را به دقت آراسته بود. با وقار كامل منتظر اجراي حكم خود بود. ساعت 3:30 صبح، حاضر شويد صدام شروع به خواندن يك دعاي اسلامي نمود. مقامات مطلع گفتند كه در شامگاه جمعه، دفتر مالكي‌، به 14 نفر اعلام كرد كه احتمالا با آنها تماس گرفته خواهد شد. از روز سه شنبه هنگامي كه دادگاه عالي عراق، حكم صدام را تاييد نمود، روشن بود كه وي به زودي اعدام خواهد شد . مطابق آن چه مقامات عراقي و آمريكايي در مصاحبه‌هاي خويش گفتند، دولت مالكي مي‌خواست تا صدام را در ابتداي روز جمعه اعدام كنند اما مسايل حقوقي، نگراني‌هاي امنيتي و اختلافات سياسي، اجراي اين حكم را به تاخير انداخته بود. رهبران شيعي و برخي از اعراب سني ميانه رو، مي‌خواستند كه صدام به سرعت اعدام گردد. آنها از اين مي‌ترسيدند كه تاخير در اجراي حكم‌، سبب شعله ورتر شدن خشونت و عميق تر شدن منازعات فرقه‌اي در عراق شود. در اين ميان كردها خواهان آن بودند تا اعدام صدام تا پايان رسيدگي به مسايل دادگاه بعدي به تاخير افتد. اين دادگاه مربوط به شكايات مرتبط با دستور صدام مبني بر قتل عام ده‌ها هزار كرد در شمال عراق است كه اغلب اين كشتارها به وسيله بمباران شيميايي انجام گرفته است. در اين ميان برخي از سياستمداران نگران اين مساله بودند كه اجراي حكم صدام در حين تعطيلات مذهبي عيد قربان، وي را به يك شهيد تبديل خواهد كرد. مريم رييس مشاور مالكي گفت: تا آخرين لحظه‌، اين مساله( اعدام صدام در روز شنبه مصادف با عيد ) آخرين ساعات روز جمعه، اسناد مربوط به اجراي حكم صدام‌، امضا شدند. ساعت 1:30 نيمه شب شنبه، با مونير حداد‌، يكي از قضات دادگاه استيناف عراق، تماس گرفته شد. حدادگفت: فرد پشت خط مي‌گفت، ساعت 3:30 براي اجراي حكم اعدام به دفتر نخست وزيري بياييد. وي به همراه فارون( بازجوي صدام) به محل اجراي حكم آمدند و به 14 نفر گروه اجراي حكم اعدام پيوستند. اين گروه، شامل وزير دادگستري مقامات امنيت ملي عراق، اعضاي پارلمان و چند تن از مشاوران ارشد مالكي بود. حدود ساعت 5 صبح، اين گروه در دو دسته 7نفره، سوار دو هلي‌كوپتر نظامي آمريكايي شدند.‌ حداد گفت كه پس از 15 دقيقه، آن‌ها به يك پايگاه نظامي عراقي در محله خادميه(كاظميه) در نزديكي رودخانه تيگريس(‌Tigris‌) رسيدند.اين پايگاه در دوران حكومت حزب بعث، مكان سرويس اطلاعات نظامي صدام(اداره استخبارات) بود، مكاني كه روزگاري مخالفين وي در آن مورد شكنجه و اعدام قرار مي‌گرفتند. به طور همزمان، مقامات نظامي ايالات متحده، صدام را از زندان حاضر در كمپ كراپر در نزديكي فرودگاه بغداد، خارج ساخته و او را به ناحيه سبز منتقل كردند.سفارت ايالات متحده و مقامات ارشد دولت عراق در اين قرارگاه حفاظت شده، حضور دارند.مقامات آمريكايي گفتند كه آن‌ها صدام را در اين محل، تحويل نيروهاي عراقي دادند.سپس نيروهاي عراقي، وي را با يك نفربر به خادميه (كاظميه) بردند. هنگامي كه هلي‌كوپتر فرود آمد، گروه اجراي حكم اعدام، متشكل از حداد، فارون و وزير دادگستري به اتاق كوچكي در پايگاه، حاوي يك ميز، چند صندلي و يك يخچال وارد شدند. ده دقيقه بعد، صدام وارد گرديد. وي(صدام) كلاهي چرمي پوشيده و روي صندلي، روبه‌روي حداد كه پشت ميز قرار گرفته بود، نشست. دستان صدام، به وسيله دستبندهاي پلاستيكي بسته شده بودند. حداد گفت: وي حالت عادي داشت، نه گيج بود و نه ترسي داشت.طبق قوانين عراق، حداد شروع به خواندن حكم دادگاه استيناف درباره صدام كرد.اما در هنگام خواندن متن، حسين فرياد زد: ما در بهشت هستيم و دشمنان ما در جهنم و زنده باد مردم، زنده باد جهاد، و زنده باد كشور. سپس وي (صدام) خشم خود را متوجه دو كشوري نمود كه در طول سه دهه حكومت به جنگ آن‌ها رفته بود. صدام فرياد زد:مرگ بر پارس‌ها و مرگ بر آمريكاييان. با اين وجود حداد به خواندن متن ادامه داد. حداد گفت:او سعي نمود كه صداي خود را بالا ببرد، اما صداي من از او بلندتر بود.در پايان خواندن متن، تيم اجراي حكم اعدام فرا رسيدند.صدام به طور خصوصي با يك روحاني سني براي چند دقيقه ملاقات نمود. آن‌ها(تيم اجراي حكم) صدام را به اتاق بزرگي بدون دريچه بردند.پلكاني در اتاق بود كه به چوبه دار قرمز رنگي با دريچه بزرگي در زير، منتهي مي‌شد. حداد گفت: اتاق بسيار سرد بود و بوي تعفن مرگ از آن به مشام مي‌رسيد. حداد و فارون به همراه صدام و گروه اجراي حكم به پاي پلكان رفتند.سپس يكي از مرداني كه صورتش با ماسك پوشيده شده بود، طبق گفته حداد، به سمت صدام برگشت و گفت: تو عراق را نابود كردي، مردم آن را بدبخت كردي و در حالي كه عراق يكي از ثروتمندترين كشورهاي جهان بود، همه ما را تبديل به گدا كردي.‌ حسين پاسخ داد:من عراق را نابود نكردم.من عراق را تبديل به كشوري ثروتمند و قدرتمند كردم. فارون جلو آمده و از آن مرد خواست كه از صدام دور شود. شاهدين گفتند كه صدام، قرآن سبز تيره‌اي را در دستان بسته خود حمل مي‌نمود. در پاي پلكان، وي(صدام) به سمت فارون برگشت و از او خواست تا قرآن را به پسر برادر ناتني و هم اتهام خويش،عواد همان بندر تحويل دهد.بندر نيز هم چون صدام به اتهام قتل عام 148 مرد و پسر شيعه در شهر شمالي دوجيل، به مرگ محكوم شده بود. فارون پرسيد: و اگر پسر بندر را نديدم؟ فارون سخنان صدام را به ياد آورد: آن را تا هنگامي كه يكي از اعضاي خانواده من را ببيني نزد خود نگه دار. صدام كلاه پشمين خود را در آورد. گروه اجراي حكم دستان او را از جلو باز كرده و سپس آن‌ها را در پشت سر او بستند. شاهدين گفتند كه آن‌ها پاهاي وي را نيز به يكديگر بستند. حداد گفت كه يكي از مقامات رسمي عراقي از صدام پرسيد كه آيا ترسي از اعدام خود دارد. صدام پاسخ داد: من نمي‌ترسم. اين راهي است كه خودم انتخاب كردم.سپس گروه اجراي حكم به او كمك كردند تا از پله‌ها بالا رود. همه چيز براي او تمام شد رييس گروه اجراي حكم به صدام پيشنهاد كرد تا پوشش سياهي را بر روي سر خود قرار دهد، اما او (صدام) اين پيشنهاد را رد كرد. آن مرد مجددا براي وي توضيح داد كه اگر اين پوشش را نبندد، مرگ وي دردناك‌تر خواهد بود. يكي از شاهدين گفت كه صدام باز هم اين درخواست را نپذيرفت. بنابراين اين گروه اجراي حكم، كلاه پارچه‌اي را تا كرده و مانند شال گردني، دور گردن صدام پيچيدند. يكي از شاهدان، كه به دلايل امنيتي نخواست نامش فاش گردد، گفت: صدام مي‌لرزيد و رنگ از رخسارش پريده بود. فكر مي‌كنم، لحظه‌اي كه گروه اجراي حكم، طناب دار را دور گردن وي مي‌پيچيدند، وي آن چه را كه رخ مي‌داد، باور نمي‌كرد. فارون، صدام متفاوتي را ديده است: او بسيار محكم بود.او هرگز نمي‌ترسيد. صدام به كمك گروه اجراي حكم به روي سكو آمد. در همين لحظات بود كه گروهي از شيعيان شروع به فرياد زدن و اعلام وفاداري خود به صدر كردند. صدر، رهبر چريك‌هاي جيش المهدي بوده كه ايالات متحده دولت مالكي را براي خلع سلاح آن‌ها، تحت فشار قرار داده است. در اين هنگام يكي از مقامات عراقي به سمت حداد برگشت و پرسيد: اكنون، چگونه مي‌توانيم اين چريك‌ها را شكست دهيم، در حالي كه با چنين شرايطي مواجه هستيم. پس از اين سروصداها، صدام دعاي اسلامي خود را براي بار دوم خواند و بعد رييس گروه اجراي حكم از همگان خواست تا سكوت را رعايت كنند. سپس سطح سكوي چوبه دار باز شد. فارون گفت: وي در عرض يك دهم ثانيه مرد. او هرگز پاهاي خود را تكان نداد. شاهدين گفتند كه جسد صدام در حدود 5 دقيقه بر روي چوبه دار باقي ماند. حداد گفت: برخي از حاضرين صلوات مي‌فرستادند. سپس، جسد پايين آورده شده و آن را در پارچه‌اي سفيد پوشانده و روي زمين خواباندند. براساس گفته‌هاي حاضرين در محل، پزشكي صدام را معاينه نمود و سپس به 14 شاهد اجراي حكم رو كرده وگفت: او تمام كرده است. جسد صدام در يكي از هلي‌كوپترها قرار گرفت و به ناحيه سبز برده شد. در آن جا آمبولانسي حاضر بود تا جسد وي را به مكان نامعلومي منتقل نمايد. مرگ صدام در ساعت 6:10 صبح از تلويزيون عراق اعلام گرديد. يكي از شاهدين فورا با مريم رييس (مشاور مالكي) تماس گرفت و گفت: صدام مجازات شد. وي (رييس) گفت: از شدت شادي در آن لحظه مي‌گريستم. منبع: واشنگتن پست، 31 دسامبر 2006 -پارسينه دوستان این حرفها را از طرف من طلقی نکنند من بر اساس وظیفه ی امانت داری تمام متن را گذاشته ام.بدون هیچ کم و زیادی!!
  17. راهی رو که گفتم امتحان کردید؟؟!! اگر نشد بگید تا براتون لینک دیگه ای بزارم!! چیکار کنیم که آقا سعیدی
  18. سعید خان تمام لینکها درست است!! شما می توانید یک کار کنید آنها را توسط adrive.com به صورت مجازی به سرور این سایت منتقل و از آنجا دانلود کنید
  19. راستشو بخواید نمی دونم اما این سایت جند تا مستند جالب می فروشه با قیمت مناسب!! اونایی که به اینترنت پر سرعت دسترسی ندارند می تونند از این فروشگاه استفاده کنند http://www.armancenter.com/000110.php آذرخش
  20. سلام دوستان بنده شهادت امام جعفر صادق را تسلیت عرض می کنم امروز برایتان مستند جدیدی از کانال دیسکاوری آماده کرده ام با نام[b] 10 بمب افکن برتر دنیا[/b] امیدوارم ببینید و برایمان دعا کنید فکر نمی کنم توضیح بیشتری نیاز باشد این هم لینک های مستقیمفقط به خاطر گل روی سعید خان) http://s43.eu.rapidbaz.com/get/_I2PL/dc_bombasi.part1.rar http://s25.us.rapidbaz.com/get/_IGGL/dc_bombasi.part2.rar http://s25.us.rapidbaz.com/get/_IAKM/dc_bombasi.part3.rar http://s25.us.rapidbaz.com/get/_IGGO/dc_bombasi.part4.rar البته امکان دارد این لینک ها تا چند روز آینده پاک شود به همین خاطر لینک های غیر مستقیم راپید شیر را هم می گذارم http://rapidshare.com/files/92435432/dc_bombasi.part1.rar http://rapidshare.com/files/92436033/dc_bombasi.part2.rar http://rapidshare.com/files/92436170/dc_bombasi.part3.rar http://rapidshare.com/files/92436393/dc_bombasi.part4.rar به دوستان پیشنهاد می کنم با فلش گت 2 دانلود کنند تا با مشکلCRC faild!!مواجه نشوند!!! آذرخش
  21. میگم اسلحه کم بود که این زیبای خفته رو معرفی کردی این اسلحه رو فلسطینی ها هم درست می کنن !! ما اولین بار از اونها به صورت انبوه خریدیم
  22. مبارک باشه انشاالله به پای هم پیر شین!!! این هم بهانه ی خوبی برای پست دادن دوستان شد تازگی ها سایت خیلی آرووم شده در جبهه ها رکود احساس می شود
  23. Azarakhsh

    بخش جدید ، تشکیل گروه تحقیق

    من عاشق و کشته و مرده ی این کارم امکان نداره ازش بگذرم !! سعید منم می خوام غام غام (اساسی) کنم من نخودی
  24. Azarakhsh

    انتخاب مديران سايت

    به به می بینم که دوستان همه رفتن تو کار تبلیغات آقا اگه سودی چیزی(پولی مثلا 100 میلیون ) هست تا ما هم پوستر بچاپیم حالا دعوا سر کدووم انجمن هست؟؟ گالری نیرو زمینی یا گالری نیرو هوایی
  25. بابا این که خیلی ضایعس در دو حالت بیشتر نیست : 1- نقاشی است 2- با فتوشاپ درست شده بنده فکر می کنم این عکس را (البته بدون اون قهرمان اسکیت سوار )قبلا دیده بودم