nozheh

Members
  • تعداد محتوا

    688
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

تمامی ارسال های nozheh

  1. nozheh

    شاهنشاهی و امپراتوری بهرام گور

    سينا جان مطلبت عالي بود icon_cheesygrin icon_cheesygrin icon_cheesygrin
  2. nozheh

    نرون امپراتور روم

    بيست و دوم سپتامبر سال 66 ميلادي نرون امپراتور وقت روم دستور داد كه براي جنگ با امپراتوري ايران لژيون هاي ايتاليايي كه سربازانش رومي خالص باشند و قدشان كمتر از دو متر نباشد تشكيل شود. برخلاف ايران كه سواره نظامش نيروي اصلي بود و از پياده به عنوان نيروي كمكي و پشتيباني استفاده مي كرد، واحدهاي اصلي رومي ها پيادگان بود و سواران را به عنوان واحد كمك بكار مي بردند. لشكر 5 تا 8 هزار نفري پياده رومي را لژيون (به لاتين: لژيو) مي خواندند. چون ارتش روم در جنگ با ايران موفق نبود، نرون تصميم گرفت كه لژيون هايي صرفا از ايتاليايي ها (روميان خالص) تشكيل دهد و دستور تشكيل اين لژيون ها، طبق لوحي كه فرمان بر آن حك شده است 22 سپتامبر سال 66 ميلادي صادر شده بود، ولي عمر نرون كفاف نداد كه از اين نيرو برضد ايران استفاده كند و كمتر از دو سال بعد ( تابستان سال 68 ميلادي) خودكشي كرد. اختلاف ايران و روم در آن زمان عمدتا بر سر ارمنستان بود كه چند برابر امروز وسعت داشت. و همچنین بعد ها... جنگهاي 13 ساله ايران و روم در دوران حكومت شاپور دوم ( همون که کتف عرب ها رو سوراخ کرد . بستشون به هم! ) از دودمان ساسانيان 22 سپتامبر سال 337 ميلادي آغاز شد كه در« تاريخ عمومي » به جنگهاي دور اول معروفند. جنگهاي دور دوم از سال 359 آغاز شدند. در هر دو دور، ايرانيان پيروز شدند. در دور اول، كه جنگ تا سال 350 طول كشيد ، روميان هرچه را كه در شرق مديترانه به دست آورده بودند از دست دادند و در دور دوم ، امپراتورشان هم كشته شد. نرون رم را به آتش كشيد جام جم آنلاين: 1944 سال پيش در روز 19 ژوييه سال 64 ميلادي نرون امپراتور خونخوار و مجنون رم به سربازانش دستور داد تا مخفيانه اين شهر را آتش بزنند. نرون قصد داشت گناه آتش زدن شهر رم را به گردن مسيحيان بيندازد و در عين حال ،او مي خواست كاخ جديدي براي خود بسازد و نقشه شهر را تغيير دهد. آتش سوزي از يك دكان كوچك در نزديكي سيرك ماكسيموس در پاي تپه پالاتينو كه كاخ امپراتور بر فراز آن ساخته شده بود ، آغاز شد و به زودي سراسر شهر را دربرگرفت. در آن زمان رم نزديك به 800 هزار جمعيت داشت ومساحت آن حدود 13 كيلومتر مربع بود. بخش اعظم فضاي شهر را معابد ، ساختمان هاي دولتي و كاخ ها اشغال كرده بودند. شهر رم شش روز در آتش مي سوخت و بخش اعظم ساختمان هاي شهر از بين رفتند و هزاران نفر از مردم شهر كشته شدند. نرون كه به ييلاق رفته بود فورا به رم بازگشت و تا قبل از اين كه دامنه آتش به كاخ او برسد از فراز كاخ خود آتش سوزي رم را تماشا مي كرد و چون خود را يك خواننده و نوازنده بي نظيري مي دانست ، هنگام تماشاي آتش سوزي چنگ مي نواخت و بخش هايي از اشعار هومر در مورد آتش سوزي شهر تروا را مي خواند. پس از اين كه دامنه آتش به كاخ نرون رسيد ، او كاخ خود را ترك كرد. نرون دستور مي دهد كاخ جديدي را برايش احداث كنند كه نام آن را خانه طلايي گذاشت. وسعت اين كاخ 80 هكتار بود و از تپه پالاتينو تا تپه كائليوس گسترش داشت. در ميان اين دو تپه باغها و يك درياچه مصنوعي احداث شدند كه يك مجسمه غول آساي نرون به ارتفاع 44 متر بر آنها اشراف داشت. پس از فروكش كردن آتش سوزي ، عوامل نرون در شهر شايع كردند كه مسيحيان عامل آتش سوزي بودند. سربازان نرون تعداد زيادي از مسيحيان شهر رم را دستگير كردند. برخي از آنها را در سيرك هاي رم در مقابل جانوران درنده رها كردند. تعدادي ديگر را به صورت مشعل زنده درآوردند. تعدادي از حواريون حضرت مسيح مانند سن پير و سن پل جزو مسيحياني بودند كه توسط ماموران نرون به شيوه هاي گوناگون و وحشيانه كشته شدند. كشتار مسيحيان تقريبا سي سال پس از مصلوب شدن حضرت مسيح انجام گرفت. از آن پس اقدامات وحشيانه نرون بيشتر شد و موجب نارضايتي مردم و سرداران رمي شد. نرون در سال 66 ميلادي به دليل بيزاري از رم تصميم گرفت به يونان سفر كند. در اوايل سال 68 ميلادي هنگامي كه نرون به رم بازگشت با شورش هايي در نقاط مختلف امپراتوري مواجه شد. او كه طرفداران خود را از دست داده بود به خانه يكي از دوستانش پناه مي برد. در آنجا به نرون خبر مي رسد كه گالبا يك ژنرال شورشي به مقام امپراتوري انتخاب شده است. نرون با شنيدن اين خبراز شدت پاس در روز 9 ژوئن سال 68 ميلادي خودكشي مي كند. به اين ترتيب ، در روز 19 ژانويه سال 64 ميلادي شهر جاوداني رم دچار يك حريق عظيم شد. عامل اصلي اين حريق نرون امپراتور ديوانه رم بود كه مي خواست با تخريب شهر كاخ جديدي براي خود ساخته و نقشه شهر را تغيير دهد و در عين حال مسيحيان را مسبب حريق معرفي كرده و آنها را قتل عام نمايد. بهرام افتخاري منبع: سايت جام جم آن لاين
  3. nozheh

    جنگ چالدران

    قابل شما رو نداشت. اما فكر نكنم اين جنگ جز جنگ هاي معاصر به حساب بياد. معمولا تاريخ معاصر از 100 سال پيش تا به امروز هست نه 200 - 300 سال پيش.
  4. nozheh

    جنگ چالدران

    اتفاقا من از ديشب دارم به همين موضوع فكر ميكنم. به دو تا نتيجه رسيدم. 1- كشور ما سپاه پارتي زني بسيار قوي داشته و با استفاده از جنگ هاي نا منظم كشته هاي خودش رو كاهش داده. 2- بحث تبليغات پيش مياد. من در تاپيكم كه در مورد نبرد ماراتن داريوش اول در آتن هم گفتم تمام كشور ها از جمله ايران سعي دارن تاريخ رو به نفع خودشون به اثبات برسوونن. مثلا تو همين فيلم هاي دفاع مقدس اگر دقت كنيد تو همه ي اين فيلم ها يه نقطه ي مشترك وجود داره و اون هم كمبود سلاح هست. ما با كمبود سلاح خط دشمن رو نابود ميكنيم و به همين راحتي قهرمان جنگ ميشيم. اين واقعيت داره؟؟؟؟ بنابراين ما هرگز نميتونيم با استفاده از مدارك موجود در ايران و عثماني ( تركيه) در مورد بحث قضاوت كنيم.
  5. «ماراتن»: Marathon در اصل نام دهكده اى است در يونان و در آن محل بود كه يونانيها بر ايرانيان فاتح آمدند، در ۴۹۰ قبل از ميلاد نخستين كسى كه خبر اين فتح را از آن دهكده به آتن برد قهرمان شناخته شد و هم اكنون به ياد او و آن واقعه است كه دو ماراتن از بازيهاى اساسى المپيك است و آن وقت كداميك از ما مى دانيم كه «آريابرزن» كه بود و در تنگ تكاب فارس يا نمى دانم در كجاى ديگر مى توانست باشد. در مقابل اسكندر و سربازانش چه رشادتها كرد و چه جانبازيها. با اين مقدمه كوتاه، اكنون به علل و تشريح اين نبرد مى پردازيم كه به باور مورخان غربى اولين نبرد سرنوشت ساز تاريخ بشر است. ۱ـ علل جنگ و استعداد دو طرف متخاصم الف ـ علل جنگ : آتش زدن سارد(۱) به دست يونانيها موجب شد كه به امر داريوش بزرگ، ارتش ايران براى سركوب شورشيان به محل اعزام شود. پس از فرونشاندن شورش، نيروهاى ايران به فرماندهى «مردونيه» براى دفع بقيه شورش آسياى صغير به حركت درآيند. در اين لشكركشى مردونيه توانست سلطه ايران را براى بار دوم در «تراكيه» (۲)فراهم سازد و سپس براى ارضاى خاطر يونانيها با تأسيس حكومت ملى در مناطق تسخير شده موافقت نموده و در نتيجه پادشاه مقدونيه را وادار ساخت كه مانند گذشته از ايران اطاعت نمايد. مردونيه پس از اين اقدامات احضار شد و ادامه برنامه جنگى وى برحسب دستور داريوش به «داتيس» و «آرتافرن» Artafren محول گرديد. داتيس با ششصد كشتى* كه در اختيار داشت از راه دريا به سوى آتن روانه گرديد. نيروهاى ايران در اين پيشروى با پياده شدن در «اريتره»(۳) با سپاه «اريتره» كه از مهمترين مردان جنگى يونان بودند، جنگيدند و پس از سه روز آنان را از پاى درآوردند، سپس اهالى اين شهر را به علت شركت در طغيان يونانيهاى آسيا و حمله به شهر سارد و تخريب معبد آن سركوب نمودند و عده زيادى از آنان را اسير كردند و به شوش فرستادند. ناوگان دريايى ايران سپس به طرف شبه جزيره «آتيك»(۴) كه آتن مركز آن بود به حركت درآمدند. در تمامى اين مراحل «هيپ پياس» Hippias فرمانرواى مخلوع آتن همراه سپاهيان ايران بود و براى اينكه مجدداً به حكومت آتن انتخاب شود موجبات ادامه جنگ با يونان را فراهم ساخت. همچنان كه براى شروع جنگ اصلى ايران و يونان نيز سپاهيان ايران را به سوى دشت ماراتن براى جنگ راهنمايى نمود. ب ـ استعداد دو طرف متخاصم : بنا به نوشته «كرنليوس» (۵) عده پياده نظام ايران در اين جنگ ۲۰۰‎/۰۰۰ نفر بوده كه بر اين عده، تعداد ۱۰‎/۰۰۰ نفر سواره نظام نيز اضافه شده است. مورخ ديگرى به نام «يوستينوس» (۶) تعداد كل نيروهاى ايران را در اين جنگ ۶۰۰‎/۰۰۰ نفر ذكر نموده است. «ادواردماير» متخصص تاريخ عهد قديم، سپاهيان ايران را مجموعاً از پياده وسواره ۲۰‎/۰۰۰نفر بيان نموده است . سلاح ايرانيان در اين جنگ تير و كمان و سپر بود، به استثناى سپاه جاويدان كه داراى اسلحه دفاعى بودند، بقيه به چنين اسلحه اى مجهز نبودند. مورخان استعداد يونانيها را در اين جنگ ۱۱‎/۰۰۰ ذكر نموده اند. (۷) ۲ ـ شرح عمليات Philippides: آتنيها زمانى از لشكركشى ايرانيان به يونان آگاه شدند كه «داتيس» به « اريتره» تك نمود. آنان توسط «فيليپ پيد» دونده مشهور و تندرو، پيامى براى اسپارتى ها فرستادند و درخواست كمك فورى نمودند و خود نيز آماده نبرد شدند. اسپارتى ها پيام فرستادند كه به آنان كمك خواهند كرد، اما به علت جشن هاى مذهبى اين كمك حدود دو هفته به تأخير خواهدافتاد. تقريباً در همان موقع به آتنى ها خبر رسيد كه ايرانيان در حدود ۴۰ كيلومترى ماراتن در حال پياده شدن به ساحل هستند. آتنى ها با حدود ۹۰۰۰ نفر (هپليت: (Hoplites پياده نظام سنگين اسلحه و تعداد كمى نيروهاى سبك اسلحه به بلنديهاى مشرف به دريا پيشروى نمودند و پياده شدن نيروهاى ايران را نظاره كردند. آنان مى توانستنداز همين محل پيشروى نيروهاى ايران را از معبر باريكى كه به آتن ختم مى شود، سد نمايند. بزودى تعداد كمى از نيروهاى شهر پلاته به آنها پيوستند. فرماندهى آتنى ها را در اين نبرد «كالى ماك» به عهده داشت و ده سردار ديگر آتنى تحت فرماندهى او بودند كه محتشم ترين و با تجربه ترين آنها «ميليتار» (۸) بود. ظاهراً ايرانيان فهميدند كه بسيارى از آتنى ها از ترس شكست و انهدام شهرشان آماده تسليم هستند. ايرانيان بدين منظور در خليج ماراتن پياده شده بودند كه آتنى ها را از شهرشان به اين سمت بكشانند. پس از پياده شدن بخشى از نيروهاى ايران، «آرتا فرن» با نيمى از سپاه ايران سوار بر كشتى شده و به سمت «آتيك » و آتن حركت نمودند در حالى كه «داتيس» و بقيه سپاه ايران (احتمالاً ۲۰۰۰۰ نفر) در ساحل توقف نمودند تا آتنى ها را از هر گونه حركتى بازدارند. «ميليتار» طرح جنگى ايرانيان را حدس زد و اصرار نمود كه بلافاصله به نيروهاى ايران تك شود. پس از تشكيل يك شوراى جنگى پرشور «كالى ماك» به پشتيبانى از طرح جسورانه «ميليتار» رأى داد و فرماندهى فرد را به او تفويض نمود. بلافاصله نيروهاى آتنى و اهالى پلاته از ارتفاعات فرود آمدند و درفاصله هشت استاد (راست و برابر ۱۴۷۲ متر) و به روايتى يك مايل از سپاه ايران آرايش رزمى گرفتند. در اين آرايش تاكتيكى، آتنى ها در جناح راست و اهالى پلاته در جناح چپ مستقر گرديدند… «ميليتار» جبهه يونانى ها را طورى گسترش داد كه جناحين نيروهاى متكى به دو رودخانه كوچكى گرديد كه به دريا جريان داشتند. اين كار موجب گرديد كه مركز آتنى ها ضعيف (۱۲ رديف سرباز در عمق) و در مقابل سوار نظام ايران ضعيف و آسيب پذير گردد. اما «ميليتار» جناحين نيروهايش را با عمق كانال فالانژ يعنى ۱۶ رديف آرايش داد. نتيجه اين آرايش آن بود كه جناحين او قوى و به وسيله خط ضعيفى در مركز جبهه به يكديگر متصل مى گرديدند. پس از اين آرايش، آتنى ها اقدام به تعرض نمودند و دوان دوان به سوى سپاهيان ايران يورش بردند. ايرانيان از اين نوع شيوه كارزار كه عده اى بدون ترس و محابا به سوى آنان مى دوند دچار بهت و حيرت شدند و پنداشتند كه آتنى ها (يونانى ها) ديوانه شده اند. همين كه سربازان آتنى مقابل ايرانيان رسيدند جنگى سخت و خونين آغاز گرديد. در ابتداى عمليات ايرانيان به سهولت مركز آرايش يونانيها را به عقب راندند، درحالى كه فالانژهاى سنگين اسلحه در جناحين، جناحين نيروهاى ايران را به عقب راندند. در اين مورد مورخان اختلاف عقيده دارند كه آيا اين عمل يونانيها برابر طرح انجام شده و يا بطور اتفاقى رخ داده است. با غلبه يونانيها در جناحين، مركز آرايش ايران نيز به عقب آمده و به فرمان «داتيس» نيروهاى ايران به طرف ساحل عقب نشينى نمودند. يونانيها، نيروهاى ايران را تا ساحل تعقيب نمودند ولى نتوانستند از سوار شدن آنان بر كشتى جلوگيرى نمايند.» ۳ـ نتيجه عمليات : بنا به نوشته «هرودوت» ايرانيان در اين نبرد متحمل ۶۴۰۰ نفر تلفات گرديدند و هفت كشتى خود را از دست دادند. تلفات يونانيها فقط ۱۹۲ نفر كشته بود كه «كالى ماك» و تعدادى از سرداران يونانى از جمله آنان بودند. اكنون «ميليتار» به سرعت نيروهاى خود را به سمت آتن راند. او اميدوار بود بشارت اين پيروزى نيروهاى متزلزل يونانى را در آتن وادار به مقاومت نمايد تا ارتش يونان فرا رسد. ازاين رو او « فيليپ پيد» دونده مشهور را براى ارسال اين پيام به آتن اعزام نمود. هنگامى كه ارتش يونان به آتن رسيد، نيروهاى ايران در حال نزديك شدن به ساحل براى پياده كردن نيروها بودند. ايرانيان با مشاهده ارتش يونان دريافتند كه خيلى دير كرده اند. ازاين رو «آرتافرن» از پياده نمودن نيروهاى ايران خوددارى نمود. سرانجام نيروهاى ايران پس از مدتى توقف در سواحل يونان با ۵۹۳ كشتى باقيمانده به آسيا مراجعت نمودند. تا نبرد ماراتن تصور مى شد كه ايرانيان شكست ناپذيرند. پيروزى يونانى ها دراين جنگ الهام بخش آنان درجنگهاى آينده با ايرانيان وعقب راندن نيروى عظيم و هراس انگيز چهار ميليونى (۱۱) خشايارشا وشكست بعدى سپاهيان ايران بود. ۴ ـ ديدگاه مورخان درباره نبرد ماراتن : الف ـ نبرد ماراتن (ماراتون) يكى از قاطع ترين و سرنوشت سازترين محاربات بشر است . دراين جدال اگر سپاه عظيم وقدرتمند ايران فاتح مى شد، چه بسا كه تمدن غرب هرگز گسترش وتكامل نمى يافت وبه جاى آن حكومتى مستبد ونيمه شرقى ، نظارت جهان را به عهده مى گرفت. اما يونانيها كه در پيشاپيش سپاه آنان، نيروى دموكراتيك آتن به پيش مى رفت، پيروز گشت و در اثر اين پيروزى توانست تمدن درخشان خود را از تباهى وفنامحفوظ دارد ومهمتر از آن انديشه آزادى ودموكراسى را درعالم محفوظ بدارد».(۱۲) ب ـ نى بور : Niebuhr مى گويد: «نوشته هاى يونانيها درباره نبرد ماراتن وجنگهاى ديگر ايران با يونان به شعر وافسانه گويى و داستان سرايى از تاريخ نويسى شبيه تر است. آنچه به نظر مى رسد اين است كه سپاه ايران در دشت ماراتن دچار شكست نشده است، بدين معنى چون «داتيس » فرمانده سپاه ايران متوجه شد كه ميدان عمل وباريك بودن عرض ميدان نبرد مانع از كاربرد سواره نظام است ، ناچار شد كه فرمان عقب نشينى صادر نمايد. «هرودوت » صدور فرمان عقب نشينى را به منزله شكست سپاهيان ايران قلمداد كرده است». (۱۳) پ ـ ناپلئون كه وقايع نبردهاى ايران را به استناد نوشته هاى هرودوت و ساير منابع يونانى مطالعه نموده است ، در يادداشت هاى خود چنين مى نويسد: در باب فتوحاتى كه يونانيها به خود نسبت مى دهند وشكست هايى كه براى ايرانيان قائلند ، نبايد فراموش كرد كه اين گفته ها تماماً از يونانى ها است و گزاف گويى و لافزنى آنان نيز مسلم مى باشد. از طرف ايرانيان نيز نوشته هايى به دست نيامده تا بتوان اين نوشته ها را با گفته هاى يوناينها مقايسه كرد ونتيجه را بر مبناى قضاوت قرار داد.(۱۴) ت ـ اما جالب ترين اظهارنظر ، نتايج توأم با تحقيقات علمى «هانس ولبروك» (۱۵)مورخ آلمانى است. او دراين باره مى نويسد: ارتش يونان در ماراتن از سربازان پياده سنگين اسلحه تركيب شده بود و تشكيل فالانژ ابتدايى رامى داد كه قابليت مانور آن محدود به تغيير مكان بطور بطئى به سمت جلو بود. اين ارتش مواجه با ارتشى بود كه از لحاظ استعداد كمتر ولى از كمانداران و سواره نظامى كه آموزش عالى داشتند، تركيب شده بود. «هرودوت» نوشته است كه يونانيها با حمله و پيشروى ۴۸۰۰ قدم در وسط دشت ماراتن وخرد نمودن مركز جبهه ايرانيان فاتح شدند. «ولبروك» خاطرنشان ساخت كه اين عمل از لحاظ فيزيكى غيرممكن است. طبق آيين نامه هاى نظامى مشق صف جمع ارتش آلمان، سرباز با تجهيزات كامل مى تواند فقط در دقيقه تقريباً ۱۰۸۰ تا ۱۱۵۰ قدم بدود. اسلحه آتنى ها از سربازان كنونى آلمان سبكتر نبود و دو نقص كلى هم داشتند. يكى اينكه آنان سربازان حرفه اى نبودند بلكه مردمان غيرنظامى بودند. ديگر اينكه سن غالب آنان از حد مجاز در ارتش هاى نوين تجاوز نمى كرد. به علاوه «فالانژ» يك دسته از سربازان مجتمع و فشرده به هم بود كه نمى توانست همه نوع حركات سريع را انجام دهد يا حمله از دور به چنين واحدى فالانژ را به يك توده بدون سازمان تبديل نموده و ممكن بود توسط سربازان حرفه اى ارتش ايران بدون اشكال از بين بروند. تاكتيكى كه توسط هرودوت تشريح شده بود آشكارا غيرممكن بود. بيشتر اين علت كه فالانژ يونانى ها در مصاف در زمين باز در پهلو ضعيف وبد و ممكن بود به وسيله سواره نظام محاصره شود. به نظر «دلبروك» آشكار بود كه نبرد ماراتن در خود دشت به وقوع نپيوسته است بلكه در يك دوره كوچك در جنوب شرقى و در جايى زد وخورد شده است كه ارتفاعات و جنگل يونانيها را از حركات محاصره اى محفوظ داشته است. به نظر مى رسد موضع دره «وارنا» يگانه موضع ممكن بود. به علاوه اين موضوع به يگانه راه آتن تسلط داشت. براى رسيدن به شهر آتن ايرانيان مجبور بودند نيروهاى «ميليتار» را از بين ببرند و يا آنكه از جنگ دست بكشند وايرانيان شق اول را انتخاب نمودند. پس تنها توضيح منطقى فرد اين است كه ايرانيان با وجود كمى تعداد و عدم توانايى به كار بستن تاكتيك محاصره اى جنگ را آغاز نمودند و «ميليتار» در لحظه بحرانى وضع دفاعى را به حالت تعرض درآورده است. «ولبروك» در خاتمه مى نويسد: دشت ماراتن به قدرى كوچك است كه تقريباً ۵۰ سال پيش يك افسر ستاد ارتش آلمان كه آنجا را بازديد نموده بود، با تحير نوشت كه براى يك تيپ پروسى (آلمانى) جاى كافى براى انجام تمرينات ندارد.(۱۶) ۵ ـ ختم نوشتار : اكثر مورخان غربى، بسيارى از وقايع جنگى ايران را با سفسطه و ذكر ارقام وروايات نادرست ثبت كرده اند. مثلاً در مورد نبرد ماراتن كه داريوش شخصاً در آن حضور نداشت و ايرانيان حتى يك نفر اسير نداده اند، آنچنان اغراق نموده و خاطره آن را گرامى مى دارند كه نام يكى از ورزش هاى دو و ميدانى المپيك را ماراتن نهاده اند.آنها براى اينكه به غرور ملى شان لطمه نخورد، از افتخارات جنگى ايرانيان مثلاً نبرد كاره: ۵۳ پيش از ميلاد كه به شكست فاحش روميها از اشكانيان منجر گرديد، چيزى نمى نويسند. «آلبرماله فرانسوى» و «ژول ايزاك» در تاريخ مفصل خود براى شكست ايرانيان در دشت ماراتن سه صفحه از جلد يكم تاريخ خود را به آن اختصاص داده اند، در صورتيكه براى شكست كراسوس از «سورنا» سردار اشكانى حتى يك سطر هم مطلب ننوشته اند. آيا عوامل بخصوصى در كار نبوده است كه تا ممكن باشد افتخارات تاريخى ما راتحريف نمايند؟ قطعاً بلى. كما اينكه ويل دورانت در كتاب يازده جلدى تاريخ تمدن (جلد ۶) در مورد سقوط قسطنطنيه به دست تركان عثمانى در نگرشى رندانه چنين مى نويسد سلطان محمدفاتح با تصرف قسطنطنيه (استانبول فعلى) نه تنها انتقام جنگهاى صليبى بلكه انتقام نبرد مارتن را هم بازستاند. نوشتار را با سؤالى به پايان مى بريم. آيا نبايد «آريابرزن » در برابر يونانيها سرافكنده باشد؟ او در تنگ تكاب همان كارى را كرد كه «لئونيداس» در مقابل خشايارشا در تنگه «ترموپيل »كرد. با اين تفاوت كه لئونيداس تزلزل روحى شكست هاى پى در پى سپاه كشورش را ندانست وروحيه او و افرادش ضعيف نشده بود. اما «آريابرزن» شاهد شكست هاى پى در پى كشورش در نبردهاى «گرانيك» ، «ايسوس» و «اربل» (اربيل كنونى در عراق) يا «كوكل» بود. اسكندر مقدونى با سپاه فاتح خود تمام غرب كشورش ، و متصرفات آفريقايى سرزمينش رافتح كرده بود و... «آريا برزن» در برابر «لئونيداس» سرافكنده است ، نه براى اينكه كارش كمتر از او بود، بلكه براى آنكه لئونيداس بازماندگانى قدرشناس داشت كه نامش را بلندآوازه كنند و كارش ضرب المثل دليرى و فداكارى شود. ولى آريابرزن را چه بسيارى از هموطنانش كه نمى شناسند. در پايان نگارنده اين سطور اميدوار است كه اين پژوهش كوتاه موجب آگاهى بيشتر خوانندگان ارجمند از حقايق اين نبرد تاريخى گرديده و اين تحريف تاريخى كه به غلط در اذهان هموطنان بويژه نوجوانان ما نقش بسته است را روشن سازد. * عمدتاً از كشتى هاى نوع «ترى رم» منبع:سايت پاوق يو
  6. تمام فعاليت هاي كشور امريكا از ابتدا تا به امروز باعث تاسف هست. هيچ عمل بشر دوستانه اي از اين كشور نديديم و هرچه بوده جنگ و كشت و كشتار :| icon_cheesygrin icon_cheesygrin
  7. فو ق العاده بود. خسته نباشيد.
  8. اين طبيعي هست كه هر كشوري با استفاده از هر ابزاري تاريخ را به نفع خودش تمام كنه. و به نظر من ما هيچوقت نميتونيم پاسخ اينگونه سوالات را با استفاده از مدارك موجود بدست بياريم. چون هركي يه چيزي ميگه. مثلا در بالا يه نفر ميگه سپاه ايران داراي 500000 نفر پياده نظام و سواره نظام بوده و يه نفر ميگه 20 هزار سواره نظام و پياده نظام. و اين مدارك جز سردرگمي براي ما چيزي نداره.
  9. قابل شما رو نداشت. عذر خواهي ميكنم از اينكه تكراري هست. :!:
  10. بابت عكس شرمندتم .بساز ما كه بخيل نيستيم.
  11. الان دوره و زمونه عوض شده و آمريكا قدرت ثابق رو نداره.
  12. همچين اجازه اي ندارن. اين سلاحها در زمانهاي حساس بكار ميرن. مثلا زماني كه حكومت مركزي آمريكا در حال سقوط باشه از اين سلاحها استفاده ميكنن.
  13. nozheh

    انتخاب مديران سايت

    با تشكر از زحمات شما مدير گرامي. آقايون مدير به شما هم تبريك ميگم و اميدوارم در امر مديريت فقط تذكر را مد نظر خود قرار نديد( مثل بعضي از مديران همين سايت) و مثل كركس و حامد 713 مفيد واقع شويد.
  14. nozheh

    ستون پنجم

    اصطلاح ستون پنجم از نظر معني و مفهوم مجازي همان جاسوسي است؛ منتها با اين تفاوت که جاسوس به ضرر و زيان بيگانه کار مي کند و نفع و مصلحت ملت و کشور خويش را ولو به قيمت جان از نظر دور نميدارد؛ در حالي که ستون پنجم اين معني را افاده نمي کند بلکه افراد اين ستون، دانسته يا ندانسته به زيان و ضرر خودي و نفع بيگانگان کار مي کنند. وقتي که ريشه تاريخي آن دانسته شود حقيقت مطلب بهتر روشن مي گردد. در جنگهاي سه ساله اسپانيا (39 - 1936 ميلادي) هنگامي که ژنرال مولا يکي از سرکردگان سپاه ژنرال فرانکو با ارتش خود به سوي مادريد پايتخت اسپانيا پيش ميرفت، براي کمونيستها که بر شهر مسلط بودند پيغام فرستاد که: «من با چهار ستون سرباز و تجهيزات از شرق و غرب و شمال و جنوب به سوي مادريد پيش مي آيم ولي شما فقط روي اين چهار ستون حساب نکنيد بلکه ستون ديگري به نام "ستون پنجم" هم داريم که در مادريد و حتي در ميان جمع شما هستند که دانسته يا ندانسته براي ما فعاليت مي کنند. شايد هم با ما موافق نباشند ولي چون با عقيده و نظريه شما صد در صد مخالف هستند لذا اعمالشان غير مستقيم به نفع ما تمام مي شود. اگر از چهار ستون اعزامي واهمه نداريد از اين "ستون پنجم" بترسيد که در تمام امور و شئون شما نفوذ دارند و راه ورود چهار ستون را به داخل شهر هموار مي کنند.» همينطور هم شد و بالاخره ژنرال فرانکو با کمک همين ستون پنجم و خرابکاري آنها توانست پايتخت اسپانيا را که کابوس قحط غلا و گرسنگي بر آن سايه انداخته بود تصرف کند و سلطه و سيطره کمونيستها و جمهوري خواهان را از سراسر خاک اسپانيا براندازد. از اين تاريخ است که دو کلمه ستون پنجم وارد اصطلاحات سياسي شد و به عاملان اجنبي و به طور کلي هر فرد و دسته اي اطلاق گرديد که اعمالي به زيان و ضرر خودي و سود بيگانه انجام دهند. در همين جنگ بين المللي دوم اگر دقيقاً بررسي کنيم، ملاحظه مي شود که پيروزيهاي برق آساي اوليه دولت نازي آلمان هيتلري به آن شکل و صورتي که در تاريخ لشکرکشيهاي نظامي بي سابقه بوده بيشتر از رهگذر وجود ستون پنجم در کشورهاي متخاصم و فعاليتها و خرابکاريهاي آنان انجام پذيرفته است و گرنه عقل سليم و بطور کلي قاعده و ضابطه نظامي و لشکر کشي حکم نمي کند که کشوري هر قدر هم نيرومند باشد کشورهاي مجاور را که اتفاقاً ضعيف هم نبودند و همه چيز داشتند يکي پس از ديگري در ظرف چند روز به تصرف درآورد. اصطلاح ستون پنجم با وجود آنکه قدمتي ندارد معذالک به علت بسط و جامعيت معني و مفهوم کلمه چنان به سرعت اشاعه و انتشار يافت که در حال حاضر هر جا پاي جاسوسي و خيانت حتي در مجامع و خانواده ها به ميان آيد از آن براي افاده مقصود استفاده و استناد مي کنند. کما اينکه تحولات و دگرگونيهاي سياسي ايران بعد از شهريور 1320 خورشيدي و خيانتهايي که از طريق مختلف نسبت به ايران و ايرانيان صورت گرفته موجب گرديده است که اين اصطلاح سياسي از اروپا به ايران بيايد و در موارد مقتضي به صورت ضرب المثل مورد استفاده و استناد قرار گيرد. در پايان مقال، ناگفته نماند که در سال 1360 شمسي کتابي تحت عنوان "ستون پنجم" به وسيله آقاي کاظم اسماعيلي به فارسي ترجمه گرديده است که در اين کتاب از داستان ستون پنجم آلمان نازي در انگلستان بحث ميکند. ستون پنجم مزبور حتي در انتيليجنس سرويس انگلستان هم نفوذ کرده بود. منبع : سايت فرهنگسرا دو تاپیک بعلت مشابهت با هم ادغام شدند. sina12152000
  15. ناپلئون بناپارت، سردار پیروزمند جنگهای دوران انقلاب فرانسه، در سال 1799م، قدرت را در دست گرفت.وی نظم و امنیت را به فرانسه باز گرداند و با تمام قوا، با دشمنان فرانسه به پیکار برخاست. ناپلئون، سربازی برجسته بود و ارتشهای مجهز اروپایی را یکی بعد از دیگری شکست داد. در سال 1807 فرانسه صاحب بزرگترین امپراتوری بود که پس از عهد روم باستان در پهنه اروپا پدید آمده بود. اما، ناپلئون نتوانست بر اسپانیایی ها غلبه کند و نیروی دریایی بریتانیا در نبرد ترافالگار، قوای وی را شکست داد. در سال 1812، ناپلئون با سپاهی عظیم، روسیه را مورد هجوم قرار داد. این لشگرکشی، پایانی فاجعه آمیز داشت و ناپلئون در سال 1814 مجبور به جلای وطن گردید. 1792م فرانسه به اتریش و پروس اعلان جنگ می کند و «جنگهای انقلاب» شروع می شود. یک سال بعد ناپلئون بناپارت بیست و چهارساله به ژنرالی ارتقاء می یابد. 1795 ناپلئون، مسئول دفاع از پاریس در برابر شورشیانی است که می خواهند حکومت انقلابی را سرنگون کنند. او فرمانده نظامی پاریس می باشد. 1796 ناپلئون به سرپرستی سپاهی برای جنگیدن با اتریشی هادر ایتالیا فرستاده می شود. او سربازان روحیه باخته را سازماندهی می کند و با پیروزی وارد شهر میلان می شود. فرانسه بر شمال کشور ایتالیا تسلط می یابد. 1797 در یک جنگ هوشمندانه، ناپلئون با سپاهی اندک و تجهیزاتی کم به نیروهای اتریشی حمله می کند و آنها را شکست می دهد و به اتریش فشار می آورد که سرزمین بیشتری در منطقه رود راین در اختیار فرانسه بگذارد و فرانسه اجازه می یابد که بر بلژیک تسلط داشته باشد. 1798 ناپلئون در خاورمیانه نیرو پیاده می کند. او قصد دارد مصر و سوریه را تصرف کند اما در یکم اوت، آدمیرال انگلیسی بنام هوراشیو نلسون ناوگان جنگی فرانسه را در نبرد نیل نابود می کند. 1799 ناپلئون به فرانسه برگشته و قدرت را در دست می گیرد و خود را به عنوان اولین کنسول منصوب می کند. 1800 ناپلئون به ایتالیا حمله کرده و اتریشی ها را زا آنجا بیرون می راند. و سال بعد با آنها صلح می کند. 1802 ناپلئون خود را بعنوان کنسول اول کشور منصوب می کند. جنگ بین انگلستان و فرانسه پایان می یابد و برای مدت ده سال در صلح زندگی می کنند. ناپلئون تمام قدرت خود را برای سازماندهی و ترمیم کردن خرابی های گذشته دوران انقلاب معطوف می دارد. 1803 جنگهای ناپلئونی آغاز می شود. ناپلئون خود را برای حمله به انگلستان آماده می کند؛ و حدود 2000 کشتی را در سواحل اطراف بولون جمع می کند. دوم دسامبر 1804 از پاپ دعوت می شود که برای مراسم تاجگذاری امپراتور بناپارت در کلیسای بزرگ نوتردام شرکت کند، اما در آخرین لحظات ناپلئون تاج را از دست پاپ می گیرد و خود شخصا تاجگذاری می کند. 1805 ناپلئون خود را پادشاه ایتالیا می کند. اتریش و پروس و انگلستان متفقا علیه فرانسه متحد می شوند. انگلستان در دریا نیروهای فرانسوی و اسپانیایی را در نبرد ترافالگار شکست می دهد، اما ناپلئون، اتریش و پروس را در دوم دسامبر در نبرد استرلیتز شکست می دهد. 1808 ناپلئون به اسپانیا حمله کرده و سعی می کند که برادر خود ژوزف را به عنوان پادشاه آنجا منصوب کند. اما اسپانیائی ها شورش می کنند. انگلستان ، پرتغال، اسپانیا و اتریش علیه فرانسه در جنگ پنی سولا با یکدیگر متحد می شوند. 1809 ناپلئون، اتریش را شکست می دهد و با آنها صلح برقرار می کند، اما انگلیسی ها در اسپانیا باقی می مانند و ناپلئون نه می تواند آنها را از آنجا بیرون کند ونه می تواند اسپانیائی ها را شکست دهد. 1812 ناپلئون با سپاه بزرگی، در حدود 000/500 نفر به روسیه حمله می کند وتمام راههائی که به مسکو ختم می شود را تسخیر می کند، اما زمستان او را مجبور به بازگشت می کند و در اثر گرسنگی، سرما و نبرد سربازان او کشته می شوند و تنها سی هزار نفر بر می گردند. 1813 پروس، روسیه، ایتالیا، اتریش و سوئد علیه فرانسه با یکدیگر متحد می شوند. ناپلئون در نبرد لایپزیک، شانزدهم تا نوزدهم اکتبر، کاملا شکست می خورد. منبع: مجله رشد
  16. nozheh

    جنگهاي ناپلئون بناپارت

    بله چشم. حتما
  17. nozheh

    جنگهاي ناپلئون بناپارت

    حسين آقا به ما هم حق بديد. يه مطلب رو كه ميخوايم پيست كنيم 100 تا انجمن وجود داره. اما با اين حال بروي چشم. سعي ميكنم انجمن مربوطه رو انتخاب كنم. در قسمت پيام كوتاه : تا حالا چنتا تاپيك من بدون اينكه به خودم بگن رو از روي اسكرول و انجمن مربوطه برداشتن. ديگه كفرم در اومده بود.
  18. تولد بنيتو موسوليني ، ديكتاتور ايتاليا جام جم آنلاين: 125 سال پيش در روز 29 ژوييه سال 1883 ميلادي بنيتو موسوليني در شهر كوچك دوويا پره داپيو در ناحيه رومانيا ايتاليا متولد شد. پدرش يك آهنگر طرفدار مكتب آنارشيسم و مادرش يك آموزگار بسيار مذهبي بودند. بنيتو موسوليني در سال 1900 ميلادي در سن 17 سالگي در حزب سوسياليست نام نويسي كرد. سپس مدتي به عنوان آموزگار جايگزين به كار پرداخت. موسوليني كه در آن زمان خود را يك دست چپي توصيف مي كرد از انجام خدمت نظام وظيفه سرباز زد و به سوئيس رفت. او در اين كشور زبان هاي فرانسه و آلماني را آموخت و در سال 1904 ميلادي بار ديگر به ايتاليا بازگشت و اين بار خدمت نظام وظيفه را انجام داد. از سال 1909 ميلادي موسوليني به روزنامه نگاري با نگرش دست چپي پرداخت. او به عنوان يك محرك سياسي شهرت يافت و به زودي مدارج بالاتر سلسله مراتب حزب سوسياليست را پيمود و در سال 1912 ميلادي مدير روزنامه آوانتي ، ارگان حزب سوسياليست شد. در آستانه جنگ جهاني اول ، حزب سوسياليست از سياست بي طرفي ايتاليا و عدم شركت در جنگ طرفداري مي كرد اما موسوليني طرفدار شركت ايتاليا در جنگ بود و هنگامي كه ايتاليا در سال 1915 ميلادي در صفوف متحدين وارد جنگ شد ، او به عنوان سرباز داوطلب در جنگ شركت كرد. جنگ براي موسوليني يك تجربه كليدي بود مانند هيتلر كه بعدها دوست و متحد او در جنگ جهاني دوم بود. از آن پس موسوليني معتقد به نظامي شدن احزاب ، توسل به خشونت و ملي گرايي شد. در سال 1917 ميلادي موسوليني در جبهه مجروح گرديد و به ايتاليا بازگشت و دوباره به روزنامه نگاري پرداخت. پس از خاتمه جنگ جهاني اول موسوليني به مخالفت با سوسياليست ها و سياست بي طرفي آنها در جنگ پرداخت و از حزب سوسياليست كناره گرفت و به صفوف ملي گرايان پيوست. ايتاليايي ها پس از جنگ خواستار پيوستن مناطق ايستري ، دالماسي ، تريئسته و فيومه به خاك ايتاليا بودند ، اما در كنفرانس صلح ورساي به تقاضاهاي ايتاليا توجه نشد. به اين ترتيب در رژيم پارلماني ايتاليا ، ملي گرايي بيش از پيش در ميان توده هاي مردم طرفدار پيدا كرد. در سال 1919 ميلادي ، موسوليني يك گروه فاشيستي را در ميلان تشكيل داد كه به زودي قدرت زيادي يافت. در 29 اكتبر سال 1922 ميلادي ويكتور امانوئل سوم ، پادشاه ايتاليا موسوليني را به مقام رئيس شورا كه معادل پست نخست وزيري بود ، منصوب كرد. موسوليني اندكي قبل از آن رسما حزب ناسيونال فاشيست را تاسيس كرده بود. ادعاهاي ارضي موسوليني و مهارتش در سخنوري موجب محبوبيت بسيار او در نزد توده هاي عوام گرديد. به همين دليل بود كه پادشاه ترجيح داد موسوليني را به مقام نخست وزيري منصوب كند. او دولت فاشيستي خود كه نخستين دولت غيردموكراتيك در اروپاي غربي بود را تشكيل داد. موسوليني به ليبي و اتيوپي حمله كرد و اين كشورها را اشغال نمود. با به قدرت رسيدن هيتلر در آلمان و ظهور پديده نازيسم ، موسوليني با هيتلر همراه شد. با آغاز جنگ جهاني دوم موسوليني كه لقب دوچه را يافته بود در كنار هيتلر وارد جنگ شد اما پس از پيروزي و فتوحات سالهاي اوليه جنگ كار براي هيتلر و به ويژه موسوليني دشوار شد. تا اين كه در روز 10 ژوييه سال 1943 ميلادي نيروهاي متفقين جزيره سيسيل را اشغال كرده و پيشروي به سوي رم را آغاز كردند. پادشاه ايتاليا و شوراي عالي حزب فاشيست كه به وحشت افتاده بودند موسوليني را از مقام خود عزل كرده و او را در يك هتل به نام كامپو ايمپراتوره زنداني كردند. اين محل در كوه هاي آپنين در فاصله 120 كيلومتري رم روي صخره اي ساخته شده بود كه تنها توسط تله كابين قابل دسترسي بود اما هيتلر با فرستادن يك گروه كماندويي هوايي به فرماندهي سرگرد اسكورزني موفق شد موسوليني را از اين دژ نفوذناپذير نجات دهد و در 12 سپتامبر سال 1943 ميلادي جهان با حيرت از آزاد شدن دوچه مطلع گرديد. موسوليني ابتدا به آلمان رفت و پس از ديدار با هيتلر بار ديگر به ايتاليا بازگشت و در شمال ايتاليا دولتي را به نام «جمهوري سوسيال ايتاليا» تاسيس كرد اما ديگر دوران دوچه به سر آمده بود. موسوليني در روز 28 آوريل 1945 ميلادي توسط پارتيزان هاي ايتاليايي به قتل رسيد و پس از اين كه ساعت ها جنازه اش را بر كف خيابان ها كشيدند ، آن را وارونه به دار آويختند. به اين ترتيب ، در روز 29 ژوييه سال 1883 ميلادي بنيتو موسوليني ديكتاتور ايتاليا و موسس نخستين دولت فاشيستي در جهان متولد شد ، اين تولد براي مردم ايتاليا يك واقعه شوم محسوب مي شود ، زيرا در دوران قدرت موسوليني فاشيست ها مرتكب فجايع وحشتناكي در ايتاليا شدند كه خاطره آن همواره در ذهن مردم اين كشور نقش بسته است. نويسنده: بهرام افتخاري
  19. منم با شما موافقم. ما نميتونيم ارزش بوش و سيد حسن نصرالله با هم و در يك جا مقايسه كنيم.
  20. جانت بي بلا آقا رضا. :lol:
  21. قابل شما رو نداشت دوست خوبم :lol: :mrgreen:
  22. nozheh

    انتخاب مديران سايت

    نه بابا؟؟؟؟؟ دوست داري مدير بشي؟؟؟ :mrgreen: :crying: شوخي كردم. مديريت نوش جونت.
  23. nozheh

    انتخاب مديران سايت

    حالا كي مديران معرفي ميشن؟