mahdi7243

Members
  • تعداد محتوا

    92
  • عضوشده

  • آخرین بازدید

پست ها ارسال شده توسط mahdi7243


  1. پارتی بازی شهید کاظمی برای پسرش
    برنا: مصاحبه و گفت‌وگو با فرزندان کسانی که به نوعی مسوولیتی در جمهوری اسلامی داشته اند، آشنایی با خود آن فرزند مسوول و مسایل و حواشی اطراف پدر یا مادر مسوول او است.

    جای دادن فرزندان شهدا در این "باشگاه" جدا از صحبت در مورد پدر شهید و علاقه های شخصی آنها ایجاد یک مقایسه است. مقایسه بین فرزندان مسوولی که دارای پدر هستند و برای خود حقوقی را واجب و بی اشکال می بینند و فرزند شهیدی که پدر یا مادرش، جان با ارزش خود را فدای اسلام، انقلاب و ایران عزیز کرده و گاهی مظلومانه در جامعه مورد هجمه استفاده از رانت پدر و سرمایه بنیاد شهید می شود.

    محمد مهدی کاظمی فرزند سردار سرلشکر احمد کاظمی، بارها در میان مصاحبه بر روی این نکته تأکید داشت که قصد توجیه کردن این تهمت ها را ندارد.

    محمد مهدی کاظمی، فرزند ارشد شهید احمد کاظمی متولد دی65 (بچه های کربلای5) در کربلای پنج به دنیا آمده، دانشجوی لیسانس در رشته IT تهران جنوب است.


    * خانواده شما چند نفره است؟

    ما کلا چهار نفر بودیم. وقتی حاج آقا شهید شد، سه نفر باقی ماند. من، برادر کوچکم سعید و مادرم.

    * برادر کوچک شما متولد چه سالی و مشغول چه کاری هستند؟

    متول سال69 و الان دانشجوی معماری دانشگاه شهید بهشتی.

    * الان در حال انجام چه کاری هستی؟

    فعلا در حال همکاری با یک موسسه فرهنگی در زمینه شهدا هستم، امیدوارم خداوند توفیق دهد و دنباله رو راه شهدا و پدر در تمام امور باشیم، حالا چه در زمینه فرهنگی، اجتماعی و چه در دیگر زمینه ها.

    * چقدر با بنیاد شهید ارتباط داری؟

    با رییس بنیاد شهید در حد سلام علیک چون از نیروهای پدرم بودند و البته تازه به این سمت منصوب شدند.

    * از بنیاد حقوق می گیری؟

    می دهند ما نمی گیریم. (با خنده)

    * یعنی دریافت نمی کنی؟

    چرا می گیریم، ولی خودشان می دهند.

    * از طرف سپاه هم حقوق می گیری؟

    نه. تا وقتی عضو خانواده سپاه بودیم یعنی تا قبل از شهادت پدر، از آنجا حقوق می آمد. بعد از شهادت پدر این حقوق قطع شد. به عنوان گله گی عرض کنم؛ انگار دیگر خانواده سپاه نیستیم. کل اطلاعات در اختیار بنیاد شهید قرار می گیرد. حقوق و مزایا را هم سپاه تائید می کند و بنیاد وظیفه پرداخت آن را به عهده دارد.

    * این به نظر تو کار جالبی است؟ فرد را از فضای کار معنوی پدر جدا نمی کند؟

    این امکان پذیر نیست که مثلا سپاه، عهده دار این مسوولیت شود، چون همه اینها تعریف شده، ولی اگر می شد زیر مجموعه سپاه می ماندیم، خیلی بهتر بود. پدرم 25سال در سپاه خدمت کرده، (تا لحظه شهادتش را می گویم) حالا بخواهد به گونه ای تصور شود، انگار ما عضو خانواده سپاه نیستیم، وجهه خوبی ندارد. اگر قرار بود بنیاد شهید هم این پول را بدهد، اگر به گونه ای تعریف می شد تا از طریق سپاه پرداخت شود، کار قشنگ تری بود.

    * مزایای این کار چیست؟

    شهدای ما از ابتدای جنگ اسمشان وارد بنیاد شهید شده، ولی خانواده هایی مثل ما که ارتباطی با این مجموعه نداشتیم، تازه باید ده نفر بیایند نظر بدهند؛ اصلا شما کی هستید؟ چی هستید؟ بیایند خانه ما را ببینند و... البته برای خانواده ما نه، ولی برای جمع شهدایی که با پدرم بودند این مشکلات ایجاد شد. مثلا فرزند صغیر داشتند. بنیاد می آمد پرس و جو می کرد، مثلا چه مقدار دارایی دارید و... به نظرم این جالب نیست. ولی خوب همه اینها قبلا در سپاه تعریف شده بود و این اطلاعات را داشت. الان بزرگترین مشکل یک خانواده تازه وارد به بنیاد که قبلا زیر مجموعه سپاه بوده، بحث بیمه است.

    * با کسی هم در مورد این مشکلات صحبت کردی؟

    با رییس سابق بنیاد و فرمانده سابق سپاه، صحبت کردم. چون آن زمان که بیمه سپاه بودیم، دفترچه ما را همه جا قبول می کردند، ولی الان بیمه بنیاد را فقط مراکز خاصی قبول می کنند. یک انتقاد به بنیاد شهید وارد است، واقعا بیاید این مشکل را حل کند، اعتقادمان این است که همه چیزمان از شهداست و بنیاد هم باید تمام امکاناتی که دارد را برای اینها خرج کند دیگر.

    خودم و خانواده ام را نمی گویم، اشخاص دیگر مد نظرم است. الحمدالله ما مشکل خاصی در بحث چرخاندن زندگی نداریم. ولی من با خانواده ای مرتبط هستم که پدرشان جانباز بوده و شهید شده. گاهی حتی بنیاد شهید آنها را به زور قبول می کند. الان مشکل خدمات درمانی دارند.

    رییس سابق بنیادآن روز گفت این مشکل حل شدنی نیست و اینطور حرف ها. من گفتم لااقل بیایید اینها را برگردانید به زیر مجموعه های خودشان، مثل ارتش یا سپاه .

    * بطور کلی بنیاد شهید در امر رسیدگی به خانواده شهدا خوب عمل کرده؟

    خیلی بهتر می توانست عمل کند.

    * چه کارهایی می توانست انجام دهد؟

    بنیاد شهید کارهای اشتباهی کرد. شاید اصل کار درست بود و شیوه آن ایراد داشت. الان اگر کسی از دور یک خانواده و یا فرزند شهید را ببیند، فکر می کند چه خبر است. اصلا چرا این سوال مطرح شود تا من محمد مهدی کاظمی پاسخ دهم که آیا عملکرد بنیاد شهید را قبول دارم یا نه؟

    * نظر خودت چیست؟

    در فکر مردم زمینه بدی جا افتاده. بچه شهید مساوی سهمیه، بچه شهید مساوی رسیدگی ( پسر شهید اسدی سه ساله بود که پدرش شهید شد، اگر یک روز دانشگاه برود، همه می گویند از سهمیه استفاده کرد، ولی هیچ کس نمی داند که چه ها کشیده تا به دانشگاه رسیده، هیچ کس نمی داند کلاس اول که بود، وقتی می خواستند درس خانواده را بدهند، و یاد بدهند بنویسد بابا، دو روز تب کرد)

    فرزند شهیدی در جمع همین دوستانی که با پدرم شهید شدند، می گفت؛ بیایید برویم کاری کنیم تا همه متوجه بشوند، اگر من بابام را دادم و به من سهمیه ای دادند، چه دلم بخواهد و چه نخواهد، چه استفاده کنم یا نکنم؛ آقا جان من بابام را دادم!

    کسانی که دائم می زنند تو سر بچه شهید که اینها سهمیه دارند و هزار چیز دیگر، حاضرند پدر را از آنها بگیریم و بگوییم بفرما این سهمیه. پدر همه چیز یک خانواده است. کسی که دارد داد می زند؛ به فرزندان شهدا دارند می رسند، ( که باید هم برسند ) حاضر است پدر خود را در قبال این مزایا بدهد؟
    این مساله انگار غیر قابل هضم برای بعضی ها شده.مطمئنا فرد می گوید درس و سهمیه و پول را می خواهم چکار، اگر پدرم نباشد.

    بنیاد شهید می توانست کاری کند تا این جو حاصل شده، پشت سر فرزند شهید نباشد. اکثر فرزندان شهدا خودشان را در جامعه مخفی می کنند تا کسی نداند فرزند شهید هستند. علت این مساله چیست؟ واقعا کسی هست بیاید بررسی کند چرا فرزند شهید اینطور رفتار می کند؟ سمت ستاد شهدا نرود تا دوستان او نفهمند، پدرش شهید شده است.

    * خودت جواب این سوال را بده.

    به نظرم بنیاد شهید به گونه ای عمل کرد که مردم احساس کردند خبری است، که البته هیچ خبری نیست.


    [img]http://up.iranblog.com/Files7/f906cfcff9ab4bd39716.jpg[/img]

    * خدماتی را که ارایه داده اند، زیاد در بوق و کرنا کرده اند. منظور شما این است؟

    احتمال دارد، حقیقتاً تا به حال به این نکته فکر نکرده ام تا بفهمم چه شده این تفکر به وجود آمده است. ولی الان قابل حل است، یک مسوولی بیاید وارد صحنه شود، مرد و مردانه، کاری هم به ریشه این مسایل نداشته باشد. فقط مردم را نسبت به کار بنیاد شفاف کند.

    بنیاد شهید تا به حال، غیر از پرداخت آن حقوقی که حق ما و خانواده بوده، کاری نکرده . یک مثال بزنم؛ اگر بروید بیمارستان بقیه الله می بینید که گوشه گوشه آن نوشته اند خانواده معظم شهدا بدون نوبت ویزیت می شوند، این را همه می بینند، در دلشان چه می گویند؟ خدا می داند. ولی هیچ کس نمی داند که این بیمارستان اصلا بیمه بنیاد شهید را قبول ندارد و خانواده شهید را با بیمه شان ویزیت نمی کند. تقریبا 90 درصد خدمات به خانواده شهدا به همین صورت است. فقط سر و صدا است.

    روزی در جلسه ای با دوستان بنیاد شهید در مورد اینکه شما می خواهید برای بزرگداشت شهدای عرفه چکار کنید؟ (آن اوایل شهادت پدرم) گفتند؛ "ما چکار انجام دهیم؟ خوب سپاه دارد کارش را می کند دیگر. بس نیست آقای کاظمی؟" من خیلی ناراحت شدم، از جلسه بیرون آمدم و گفتم اگر واقعا طرز فکر شما این است که هیچ حرفی نیست.


    * در مورد فرزندان مسوولین شاید بشود آنها را آورد و از آنها حساب کشید و سوال کرد که مثلا تو از رانت پدر استفاده می کنی یا نه. در مورد فرزندان شهدا هم با چکش بنیاد به آنها تهمت استفاده از رانت می زنند، برای از بین این تفکر چه باید کرد؟

    چه کسی این حرف را می زند؟ این مهم است.

    * مردم و شاید خیلی از افرادی که به نظام علاقه هم دارند...

    ببینید من یک وقتی بچه مسوول بودم و الان هم احساس می کنم پدرم در جامعه به عنوان یک الگو است، پس احساس مسوولیت می کنم و چون به حرکاتم توجه می شود، برای خودم فیلترهایی می گذارم. تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.

    کاری ندارم پشت سر چه کسی حرف است و پشت چه کسی نیست. ولی من که زیر بار این مسوولیت، خواه یا ناخواه رفتم، باید خودم را خیلی کنترل کنم. اگر این کار را نکنم، ضربه آن را می خورم.

    اتفاقی که الان افتاده، شاید مردم نمونه هایی دیده اند. ولی این را به قول یقین می گویم؛ مردم همه را به یک چشم نگاه نمی کنند. قطعا تفاوت می گذارند بین من بچه شهید با فلانی و فلانی. اما به خود من بستگی دارد، اگر قبول کردم محدودیت هایی را داشته باشم و تا انتها پایبند بمانم، قطعا از اینطور شبهات پیش نمی آید.

    * حرف دیگری داری در این مورد؟

    اتفاقی که الان در بنیاد اتفاق می افتد و چیزی که مردم می بینند، صد و هشتاد درجه تفاوت دارد. خودم را نمی گویم، ولی کسانی که با آنها در ارتباطم را می بینم. بنیاد شهید کاری برای کسی نمی کند. هیچ کاری. به زور بتواند حقوقی به خانواده شهدا بدهد. یکی از کسانی که الان با بنیاد در ارتباطات است بیاید بگوید بنیاد شهید چه کار را برای فرزندان شهدا کرده.

    * یعنی هیچ کاری نکرده؟

    نه اینکه هیچ کاری نکرده. برای مدیران و مسوولین آن احترام قائلم، ولی در مقابل تصوراتی که در جامعه به وجود آورده اند، بنیاد کار شاقی نکرده.

    * این درد دل بود؟

    درد دل نیست، چیزهایی است که می بینم و مقایسه می کنم. ناراحتم از جوی که پشت خانواده شهدا راه افتاده و از طرفی هم ناراحتم از دست بنیاد. شاید من اشتباه فکر می کنم.

    * برای خودت به عنوان فرزند شهید احمد کاظمی تفاوت خاصی قائل نیستی با کسی که پدرش در جنگ سرباز ارتشی یا بسیجی بوده و شهید شده؟


    البته تفاوت قائلم. خودم را در مقابل آنها کوچک و مدیون می بینم. خیلی از خدا ممنون هستم که نعمت پدرم را بیست سال به من داد و بعد من شدم بچه شهید. گاهی فکر می کنم هیچ وقت نمی توانم شکر این نعمت را به جا بیاورم. بابا هزار بار تا مرز شهادت رفت. بارها پدرم در کردستان احتمال شهادت داشت.

    می شد همان زمان به دنیا آمده باشم، یا چند ماه بعد از شهادت پدرم. ولی الحمدا... این اتفاق برای من نیفتاد و این تفاوت را بین خودم و فرزندان شهدای دیگر می بینم. به این افتخار می کنم که خیلی چیزها از پدرم یاد گرفتم. ولی همیشه برای آن فرزند شهید ناراحتم که هیچ خاطره ای از پدر ندارد. به نظرم این یک محبت الهی بود.

    * منظورم جایگاه و رتبه پدر بود؟

    اگر منظورتان پست و مقام پدر است که به قول خود ایشان همه کشک است. بابا دو هفته قبل از شهادت آمد وسط اتاق، یک کاغذ A4 گذاشت و رفت روی آن ایستاد. گفت؛ محمد، سعید نگاه کنید، اگر به هر دلیلی از سمتی که دارم ( آن موقع فرمانده نیروی زمینی سپاه بود) به هر دلیلی، اخراجم کنند، بازنشسته بشوم یا هر چیزی دیگر، از فردا صبح یا همین الان بگویند تو هیچ کاره ای و اینجا نیا، مثل این است که انگار همین کاغذ A4 را از زیر پای من کشیده باشند بیرون. سعی کنید شما هم همینطور باشید. چنین مسایلی به همین اندازه برای شما ارزش داشته باشد. سعی کردم این نصیحت پدرم را گوش کنم. آن خانواده شهیدی که فرزند و یا پدرش در زمان جنگ شهید شده، زجر و زحمت بیشتری کشیده، پس قطعا مقام او بیشتر است.

    * به خاطر پدر- کسی که فرمانده نیروی زمینی سپاه بوده و حداقل به اسم و کارت بنیاد فرزند شهید به حساب می آیی- احساس خاصی به شما دست نمی دهد. شانیت خاصی با خود به همراه دارد؟

    نمی دانم منظور از احساس خاص چیست؟ ولی قطعا غرور نیست، چرا به خودم می بالم که این توفیق نصیبم شد، اما بیشتر در قبالش احساس مسوولیت زیاد می کنم، اگر قبلا هر کاری می کردم خودم بودم، ولی حالا از اشتباه کردن می ترسم. چون به اسم شهید و فرزند شهید گذاشته می شود. الان احساس می کنم باید تمام حواسم جمع باشد تا به آبروی پدرم خدشه ای وارد نشود. البته ناگفته نماند که بعضی فکر می کنند، بچه شهید هر کاری بکند عیب است و حق نفس کشیدن ندارد.

    * تا به حال از پدر خوابی دیدی؟

    خوابی از پدر دیدم که رویم خیلی تاثیر گذاشت. به قولی در ذهنم کولاک کرد. خواب دیدم جلوی آیینه ایستادم. بدن برای من است ولی سر بابا روی تنم قرار دارد. در خواب هیجان زده بودم و سر و صورتم را این ور آن ور می کردم. دهنم را باز می کردم، چشم را باز و بسته می کردم می دیدم همه اجزا برای بابا است، ولی به فرمان من حرکت می کند. در عالم خواب به خودم گفتم؛ این معنی اش آن است که هر جایی نباید بروم، هر کاری نباید انجام بدهم، هر چیزی نباید ببینم، با هرکسی نباید بایستم عکس بگیرم (عین جمله ای که در خواب گفتم).

    یک سری مسوولیت هایی به گردن آدم می افتد، امیدوارم خدا تحمل آن را بدهد، تا سربلند بیرون بیاییم. باید دعا کنیم برای خیلی ها و امثال خودم، وقتی با پدرشان روبرو می شوند سرافراز باشند. کمترین فکر این است.

    * احساس فرزند شهید بودن را می توانی بیان کنی؟ برای کسی که فرزند شهید نیست.

    خیلی کار سختی است. هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز فرزند شهید بشوم، هیچ وقت. وقتی حاج آقا بود. هر روز حس می کردیم که دارد می رود و شاید دیگر نیاید، ولی به خود اجازه نمی دادم فکر کنم شاید روزی بابا شهید بشود. خیلی برایم درد آوره. اسمش فرزند شهید است. دو کلمه در کنار یکدیگر. خیلی ساده می شود گذر کرد، ولی خودش خیلی چیز سختی است در عین حال که افتخاری بزرگه.

    [img]http://up.iranblog.com/Files7/a864e4d8e4264aeab270.jpg[/img]

    *سابقه کاری از پدر در ذهن دارید؟ می خواهم بدانم فرزند احمد کاظمی چقدر سابقه پدر خود را می داند؟

    بابا در طول بیست سالی که با هم زندگی کردیم، در مورد خودش کلامی حرف نزد. من کی هستم؟ من کجا هستم؟ من چی هستم؟ من و من و من... اصلا. یکی از ویژگی های احمد کاظمی مخلص بودن اوست. یک زمانی بعد نظامی داشت که حرفی نزد. دو هفته رفت بم. نگفت، آخر تو دو هفته رفتی بم چکار کردی؟ بابا من که پسرت هستم نباید بدانم. الان برگشتی؛ چرا صورتت سوخته؟ چرا چشم هات سرخ شده؟ نه صدایت مثل قبل است، آخر چکار کردی که هیچ چیزت مثل قبل نیست؟ در جواب گفت: چیزی نشده، سرما خوردم.

    یا قبل از شهادت بابام فکر می کردم پدرم رزمنده ای بوده(این را قسم می خورم)، در همین حد ما را نگه داشته بود. کسی به ما چیزی نگفته بود. چون اجازه نمی داد، کسی حرفی بزند. فکر می کردم رفته جنگیده و شهید نشده، بعد از جنگ گفته اند چون تو آدم توانمند و خوبی هستی بیا برو فرمانده لشگر 8 نجف اشرف باش. این را جدی می گویم. در صورتی که بعد از شهادت او فهمیدم خود او این لشگر را تاسیس کرد.

    * چه خصلت هایی را دوست داری از پدر داشته باشی؟

    چند خصلت از پدرم را دوست دارم داشته باشم، یکی اخلاص در عمل؛ آن زمان دانشگاه من تهران جنوب بود و حاج آقا هم نیروی زمینی بودند. نزدیک هم بودیم، بیشتر شب با هم می آمدیم خانه. می شود گفت بعد از نماز مغرب و عشا می دیدم چقدر کار دارد و فعالیت می کند. با خودم مقایسه می کردم؛ ساعت9 یا 10 رفتم دانشگاه، سر چهار تا کلاس نشسته ام و حالا من نفس ندارم ولی او با این همه بدو بدو و جنب و جوش، وقتی به پشت در خانه می رسید، زنگ در خانه را که می زد، تمام این انرژی به بدن او برمی گشت.

    می رفتیم داخل خانه با برادر کوچکم گرم می گرفت. با روحیه و با نشاط، با مادرم همین طور. تعجب می کردم. مثل یک مرده می رفتم یک گوشه می افتادم و خودم را جمع جور می کردم برای فردا صبح ولی او تا وارد می شد بلند شروع می کرد: "چاکر آقا سعید" و شوخی با همه. خیلی با انرژی.

    * دلیلی برای این نوع رفتار پدر داری؟

    احساس می کنم توکل به خدا و کار برای خدا موجب شده بود که خستگی ناپذیر باشد، بالاخره خدا به یک انسان معنوی انرژی معنوی هم می دهد، بعد هم دقت و برنامه ریزی ایشان موجب می شود برای خانواده هم وقت و انرژی بگذارد.

    * به نظر خودت نکته ویژه باعث این حالات می شد؟

    قبل از شهادت هیچ کدام از مردم او را نمی شناختند. شاید بچه های سپاه به زور. ولی بعد از شهادت چه اتفاقی افتاد؟ اینها عنایت خداوند به ایشان بود. روسفیدی که از حضرت آقا می خواستند نصیبشان شد. امیدوارم دست ما را بگیرند. به عنوان فرزندش می گویم: بابا: بی معرفتی کردی و من را نبردی، از تو انتظار داریم دست ما را بگیری.

    * پدر خود را شناختی؟

    شک ندارم، هنوز پدرم را نشناختم. اگر بگوییم الان پدرم را شناختم دارم دروغ می گویم. با شخصیت پیچیده ای که پدر من داشت. اگر کسی ادعا کند و خودم هم بگویم شناختمش دروغ گفته ام.

    * ازدواج کردی؟

    بله

    * چند وقت است متأهل شدی؟

    خدا توفیق داد دهم فروردین امسال عقد کردیم.

    * همسر را از کدام قشر انتخاب کردید؟ پدر ایشان پاسدار بودند یا مسوول؟

    نه پدر ایشان در زمان جنگ پاسدار بودند، ولی بعد جنگ دیگر پاسدار نبوده.

    * پدرشان مسوول نیست؟

    مسوول مطرح نه. آقای ایمانی خوش خو هستند.

    * مهریه چقدر دادی؟

    همان مقدار که حضرت آقا تعیین فرمودند، چهارده سکه. با افتخار هم می گوییم و خدا را شکر می کنیم. دست بوس حضرت آقا هستیم که قبول فرمودند عقد ما را بخوانند. یک نعمت خیلی بزرگی بود.

    * به نظرت هرکسی می تواند برود خدمت مقام معظم رهبری برای عقد؟ این یک امتیاز نیست؟

    امتیاز یا پارتی بازی است که بابا برایم کرد و همیشه قدردان اویم و حتما به خاطر خود ایشان، حضرت آقا قبول کردند. در دیداری که با حضرت آقا داشتیم ایشان از رفاقت خود با پدرم گفتند. البته این نکته را متذکر بشوم، چون اگر نگویم ممکن است تبعات داشته باشد. عقدی که مقام معظم رهبری برای ما خواندند به صورت غیرحضوری بود. ما رفتیم سرمزار پدر و ایشان با تلفن صیغه را جاری فرمودند، چون عهد کرده اند دیگر حضوری برای کسی عقد نخوانند. چند ماه بعد از عقد موقعیتی پیش آمد و خدمت ایشان رسیدیم.

    * تا به حال صحن علنی مجلس رفتی؟

    چطور؟ جای مهمی است واقعا(با خنده)

    * نه بروید بنشینید برای اینکه محل قانون گذاری است.

    از دو زاویه می توان نگاه کرد. از این زاویه که چهار تا شخصیت داخل آن هستند و دیگر اینکه یک جای مقدسی است برای نظام جمهوری اسلامی. از زوایه اول اصلا برای من مهم نیست بروم یا نه. سعی کرده ام اگر جایی قرار است کسی غیر از مقام معظم رهبری به من بها بدهد نروم. ولی به عنوان جای مقدسی برای جمهوری اسلامی ایران بله یک بار توفیق داشتم.(باخنده)

    * اتاق شما چند متر است؟

    فکر می کنم دوازده متری بشود.

    * لوازم تفریح در منزل چه داری؟

    برای تفریح حقیقتا کم وقت می گذارم، ولی لوازم تفریح من هواپیمای مدل است.

    * علاقه داری؟

    یک وقتی دوست داشتم خلبان باشم که فعلا باب آن بسته شد تا آینده ببینیم چه پیش می آید.


    * اگر بگویند شما به عنوان فرزند فرمانده سابق نیروی هوایی می توانی بروی آموزش خلبانی ببینی یعنی به نوعی به خاطر پدرت، قبول می کنی؟ به نوعی رانت.

    بستگی دارد ته این کار چی باشد. بارتی بازی باشد یا نه؟ چه سودی دارد؟ سود مادی دارد یا معنوی؟ زیان معنوی دارد یا مادی؟ عقلی خدا داده. فکر می کنم بعد تصمیم می گیرم. البته این چیزی که شما گفتی رانت نمی شود. رانت این است، بروم بگویم آقای رییس جمهور بنده چون فرزند شهید کاظمی هستم باید این امتیازها را به من بدهید.

    * استفاده خاصی از مزایای فرزند شهیدی کردی؟ مثل سهمیه کنکور یا هر چیز دیگری؟

    یک بار شنیدم به فرزندان شهدایی که ازدواج کرده اند هدیه می دهند. رفتیم پرس و جو کردیم گفتند هنوز تعیین نکردیم. فکر کنم هفت هشت ماه پیش بود. دیگر رویمان نشد برویم بپرسیم.

    * درآمد خاص جدا از حقوق بنیاد داری؟

    منبع مالی دیگری دارم. یک کار کارمندی و حقوق بگیری است. چون تبلیغ می شود اسم نمی برم. کار خدمت رسانی به مردم است.

    * خاطره ای که تا به حال از پدر نگفته باشید داری؟ یا نه همه را گفتی؟

    نه، مسلما خیلی از خاطرات خصوصی است و دوست دارم فقط برای خودم باقی بماند.

    * حالا یک خاطره بگویید.

    یک خاطره دارم که برای خودم خیلی جالب است. تا سال قبل جایی نگفته بودم، خصوصی بود.

    یک بار رفته بودیم شمال. تابستان بود گویا. پدر می خواست اخبار را گوش کند، چون همیشه پیگیر اخبار بود. به من گفت برو بیرون آنتن را ببر بالا. توقف کردیم، یک آقائی از دور گفت اینجا نه ایست. من هم آمدم سوار شدم. گفتم بابا یکی هست می گوید بروید. بابا گفت کاری نمی خواهی انجام بدهی، یک دقیقه آنتن را درست کن. آن مرد آمد دم پنجره ماشین. پدر گفت می خواهد آنتن را درست کند الان می رویم. تا آمدیم راه بیافتیم گفت؛ بهت می خورد سپاهی باشی. بابا گفت چطور مگه؟ خلاصه سر صحبت باز شد و معلوم شد رزمنده بوده.

    گفت من مشکلی دارم، اگر در سپاه هستی مشکل ما را حل کن. پدر مشکل را پرسید. سوارش کردیم که هم تا یک مسیری برسانیمش و هم مشکل خود را مطرح کند. در مسیر بابا از او در مورد مسائل مختلف سوال کرد و ازجمله درباره فرمانده لشگر امام حسین(ع) (که البته خود پدرم در آن زمان فرمانده لشگر امام حسین بود) این بنده خدا شروع کرد فحش و دری وری را به احمد کاظمی گفتن؛ که آره آمده شده فرمانده لشگر 14 امام حسین و آدم مغروری است و می گفت تا انسان های متواضع و خوبی مثل شماها هستند چرا امسال احمد کاظمی باید فرمانده باشد؟ اول از بابا پرسید شما کجای سپاهی؟ بابا گفت من یک رزمنده بودم.

    خیلی بد گفت. حالا من و سعید برادرم حرصمان گرفته بود، واقعا می خواستیم آن نفر را خفه کنیم بابا از آینه علامت می داد چیزی نگویید. بعد بابا از مشکل او پرسید. وقتی دم خانه اش رسیدیم دیدم اوضاع خانه اش خراب است، وام می خواست برای تکمیل خانه. خانه اش در مرحله سفت کاری بود. آن مرد برگشت به پدر ما گفت: ای کاش همه مثل تو بودن و ای کاش تو می شدی فرمانده لشگر و از اینجور حرف ها. بابا گفت این تلفن را بگیر با فلانی هماهنگ کن و بیا قرارگاه حمزه تا مشکل را حل کنیم. عمدا هم نگفت لشگر 14 تا شک نکند، چون آن زمان فرمانده لشگر 14 هم بود.

    بنده خدا رفت آنجا. تا به حاج آقا گفته بودند فلانی آمده ایشان می فهمند چه کسی است. می گوید بیاوردیش داخل. از اینجا به بعد را حاج آقا خودش تعریف می کند. می گوید: بنده خدا آمد داخل اصلا داشت می مرد. اسم و اتیکت من را دید داشت سکته می کرد و شروع کرد به عذرخواهی. بعد هم بابا کارش را حل کرد و رفت دوست دارم الان آن آقا را پیدا کنم.

    این خاطره از این جهت برایم جالب است که پدرم چقدر خالصانه کار می کرد که حتی خیلی از بچه های سپاه هم او را نمی شناختند و چقدر گمنام بود همیشه می گفت اگر کار برای رضای خدا باشد لزومی ندارد غیراز خدا از آن باخبر باشد.

    * حرف آخر:

    در محافلی که دعوت می کنند برای صحبت همیشه گفته ام برای یک پدر خیلی راحت است از پسرش صحبت کند، ولی برای یک پسر حرف زدن از پدر بسیار سخت است آنهم کسی مثل من که دوران کوتاهی با پدرش زندگی کرده، شاید بتوانم بگویم توقع بی جایی از فرزند شهید برای صحبت کردن از پدرش وجود دارد.

    منبع: برنا نیوز

  2. عمليات ثامن الائمه (ع) ، منجر به رفع محاصره آبادان گشت و غنائم زيادي به دست ما آمد. ازجمله يک آتشبار توپخانه 155 ميليمتري کششي که دشمن آن را در شمال آبادان (بين دارخوين و پل مارد) جا گذاشته و گريخته بود. رزمندگان اسلام ، بلافاصله اين آتشبار را تعمير کردند و عملياتي نمودند و در همان منطقه ، بر عليه دشمن بکار گرفتند. سه ماه بعد و در عمليات فتح بستان ، رزمندگان تيپ 14 امام حسين (ع) يک گردان توپخانه 130 و يک آتشبار 105 يوگوسلاوي را از عراقي ها غنيمت گرفتند. اين دو اتفاق ، مبدأ شکل گيري توپخانه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بود.
    تا قبل از عمليات فتح المبين ، هرچند که فرماندهان يگان ها و سطوح بالاتر احساس ضرورت مي کردند ، اما هنوز اين نياز را با پوست و گوشت خود حس نکرده بودند. از طرفي تا عمليات فتح المبين ، عنصر اصلي و مورد اتکاي آتش پشتيباني سپاه ، خمپاره اندازها بودند که به وفور به غنيمت گرفته شده بودند. اما در لايه هايي از يگان ها ، افرادي هم بودند که نياز به جنگ افزارهاي پشتيباني با برد بلندتر و حجم بيشتر را لمس مي کردند و حتي مصرانه دنبال آن بودند. اما نمي دانستند چگونه و از کجا چنين سلاح هايي را فراهم کنند. خصوصآ که ابرقدرت ها نيز کشور ما را تحريم جهاني کرده بودند و حتي سيم خاردار هم به ما نمي فروختند.
    در آستانه عمليات فتح المبين که حمله اي بود بسيار گسترده و مهم در منطقه غرب دزفول و به وسعت 5000 کيلومتر مربع ، يکي از مشکلاتي که ذهن طراحان و طراحان عمليات را به خود مشغول کرد ، کمبود و کافي نبودن آتش پشتيباني در اين عمليات بود. هرچند که گردان هاي توپخانه ارتش مأموريت پشتيباني آتش اين عمليات را به عهده گرفته بودند ، اما با توجه به حجم عظيم نيروهاي بسيجي که در قالب تيپ هاي سپاه عمليات مي کردند ، اين آتش پشتيباني اطمينان بخش فرماندهان نبود. در نهايت هم آتش پشتيباني عمليات فتح المبين با همه عظمتش ، بيشتر با جنگ افزارهاي ادوات و خمپاره انداز انجام گرفت.
    قبل از اين عمليات براي اينکه از امکانات محدود سپاه حداکثر استفاده را ببرند ، حسن مقدم يک ابتکار زد و برنامه ريزي خاصي نمود. او همه فرماندهان ادوات يگان هاي عملياتي را در قرارگاه کربلا جمع کرد و «مرکز هماهنگي آتش» را ايجاد نمود تا حداکثر استفاده را از آتش هاي موجود ببرد. همين ابتکار منجر به ايده تشکيل سازمان توپخانه سپاه شد. اما او براي کار بزرگ تشکيل توپخانه ، نه توپي داشت و نه نيرويي و مهمات و تجهيزات و مرکز آموزش و نه هيچ چيز ديگر. اما او به خدا توکل کرده بود و با همت مرداني پراراده ، اين کار را آغاز نمود. دهم فروردين 1361 وقتي که فتح المبين پايان يافت ، يگان هاي عملياتي پانزده هزار نيروي دشمن را اسير کرده بودند و غنيمت هاي بسياري گرفته بودند ازجمله 165 عراده توپ دوربرد و متوسط با توپکش و مهمات بر و همه تجهيزات ديگر. همه مي گفتند اين امداد آشکار خداوند است که توپ و توپچي و توپخانه دشمن بعثي ، يکجا به دست سربازان امام افتاده است.
    12 فروردين 1361 ، حسن مقدم ايده تشکيل توپخانه سپاه را با توجه به حجم غنائم بدست آمده ، به فرماندهان مافوق ارائه نمود. برادر سيدرحيم صفوي که آن هنگام مسئول عمليات سپاه بود ، بدون لحظه اي ترديد اين پيشنهاد را پذيرفت و همانجا طي دست نوشته اي ، او را مأمور تأسيس توپخانه سپاه نمود. همچنين از موضع فرماندهي سپاه به او ابلاغ نمود که تدابير و راهکارهاي لازم را ارائه نمايد و هرچه زودتر تشکيلات و سازمان مناسب توپخانه را پيشنهاد دهد.
    حسن مقدم با چند تن از فرماندهان ازجمله حسن شفيع زاده که در آن هنگام معاون تيپ المهدي (عج) بود ، مشورت کرد و با آنها کار را شروع کرد. آنها با يک تدبير سازماني ، آتشبارهاي 4 توپي را پيشنهاد کردند و 10 آتشبار توپخانه را سازماندهي نمودند. همچنين تعدادي از نيروها و فرماندهان يگان هاي مختلف را شناسايي ، جذب و سازماندهي نمود و عملآ هسته مرکزي توپخانه سپاه را فعال کرد. به موازات کارهاي مقدم ، بچه هاي توپخانه هم فعال شدند و بين دهم فروردين تا دهم ارديبهشت 1361 که شروع عمليات بيت المقدس بود ، گردان ها و آتشبارهاي توپخانه يگان هاي رزمي را سازماندهي کردند ، تمام توپ هاي غنيمتي را تعمير و آماده کردند و براي پشتيباني آتش عمليات بيت المقدس به کار گرفتند. البته 90% توپ ها ، سالم و نو بودند.
    پس از عمليات فتح المبين ، شهيد عليرضا ناهيدي که فرمانده يگان ذوالفقار تيپ 27 محمد رسول الله (ص) بود ، شهيد غلامرضا يزداني که فرمانده گروهان يکم ادوات بود را مأمور راه اندازي توپ هاي 155 کششي غنيمتي در منطقه «علي گره زد» نمود. سردار شهيد غلامرضا يزداني در اين باره مي گويد:«وقتي توپ ها را تحويل گرفتم ، ديدم عراقي ها هنوز گريس کارخانه توپ ها را هم پاک نکرده اند. از بچه هاي واحد اطلاعات عمليات خواستم که پيگيري کنند و فرمانده اين گردان توپخانه که اسير شده بود و به اردوگاه اسرا برده بودندش را براي کسب اطلاعات فني ، در اختيار ما بگذارند.» آن سرگرد عراقي مي گفت:«عراق اين توپ ها را از فرانسه خريد و از راه دريا حمل کرد. 5 روز قبل از حمله شما ، اين توپ ها را در بندر عقبه اردن از کشتي پياده کردند. 24 ساعت بود که آنها را وارد منطقه جنگي کرده بوديم که شما حمله کرديد و آنها را غنيمت گرفتيد.»
    از اين مرحله به بعد ، نياز اصلي توپخانه ما مهمات بود. اما عراقي ها اين مشکل ما را نيز حل کرده بودند! آنها زاغه هاي بزرگي در تپه هاي «تينه» منطقه دشت عباس و تنگه ابوغريب ساخته بودند و پر از ده ها هزار قطعه انواع مهمات کرده و رفته بودند. حجم اين مهمات غنيمتي آنقدر بود که تا 9 ماه بعد ، تمام مهمات مورد نياز توپخانه سپاه از اين زاغه ها تأمين مي شد. توپکش ، تجهيزات ، قطعات يدکي و حتي مدارک آموزشي جنگ افزارها هم به مقدار کافي بدست آمد. همه مي ديدند که خداوند اراده فرموده که سپاه را به دست دشمنانش ، به بهترين سلاح ها ، تجهيزات و مهمات روز دنيا تجهيز کند تا با همان سلاح ها ، برعليه خودشان بجنگند. توپ هاي 122 ميليمتري ، 130 ميليمتري و 155 ميليمتري که سپاه در عمليات به غنيمت گرفت ، از پيشرفته ترين جنگ افزارهاي توپخانه دنيا بودند.
    مشکل اصلي در آموزش تخصصي و بکارگيري جنگ افزارهاي غنيمتي اين بود که سيستم آن سلاح ها شرقي بود و ارتش ما ، مانند آنها را نداشت. نه پاسدارها و نه ارتشي ها ، تجربه استفاده و آموزش آنها را نداشتند. هرجا که از نظر اطلاعات فني و تخصصي با مشکل مواجه مي شدند ، بلافاصله فرمانده همان سلاح را از اردوگاه اسراي عراقي ، به منطقه مي آوردند و او خيلي قشنگ و دقيق ، همه چيز را آموزش مي داد و به اردوگاه بر مي گشت.
    اتفاق بزرگي افتاده بود. ديگر سپاه توپخانه اي قوي و مجهز داشت و اين براي دشمن ، فوق العاده شوک انگيز و سنگين بود. خصوصآ اينکه سپاه ، با تجهيزات خود او به اين توانايي رسيده بود. در تحليل ها و ارزيابي هاي جهاني نيز تجهيز سپاه به توپخانه ، نکته قابل توجه و تأملي بود. آنها اين پديده را دليل قدرت قوي سازماندهي و مديريت موفق فرماندهان سپاه دانستند. بدين ترتيب طي 5 ماه يعني از فتح المبين تا بعد از عمليات رمضان ، مقطع مهم و سرنوشت سازي در شکل گيري يگان هاي توپخانه سپاه بود. در اين مدت کوتاه ، گردان ها و آتشبارهاي توپخانه يگان هاي رزمي ، عملياتي شدند و کم کم جاي خود را در ذهن فرماندهان و طراحان عمليات باز کردند. از نظر تاکتيکي ، لازم و ضروري بود که توپخانه سپاه ، با يگان هاي توپخانه ارتش هماهنگ باشند. براي همين «مرکز هماهنگي و پشتيباني آتش» ايجاد شد. بدين ترتيب حسن مقدم در قرارگاه مرکزي کربلا ، حسن شفيع زاده در قرارگاه فتح و سايرين در بقيه قرارگاه هاي عمده ، اين هماهنگي را ايجاد مي کردند.

    روند توسعه سازمان توپخانه و تشکيل گروه ها
    روند غنيمت گرفتن توپخانه از دشمن ، همچنان در عمليات ها ادامه داشت. بعد از هر عمليات ، همزمان تسليحات غنيمتي را تعمير و بازسازي و سازماندهي مي کردند و به کار مي گرفتند و سازمان توپخانه توسعه مي يافت. عمليات هاي گسترده ، يکي پس از ديگري انجام مي گرفت. تيپ هاي سپاه به لشکر تبديل مي شدند و سازمان رزم سپاه ، از نظر کمي و کيفي توسعه مي يافت. موفقيت هاي بزرگ صحنه هاي نبرد ، فرماندهان و مسئولان کشور را به تقويت و توسعه رده هاي پشتيباني رزمي ترغيب مي کرد. لذا خريد جنگ افزارهاي جديد توپخانه ، در دستور کار دولت قرار گرفت. مقدمات اين فکر و پيشنهاد را حسن شفيع زاده جا انداخت و قابليت هايي که توپخانه سپاه ، در طول عمليات ها از خود نشان داد ، اعتماد مسئولين کشور را جلب کرد.
    پس از خريد اولين محموله تجهيزات جديد در سال 1362 ، توپخانه سپاه جان تازه اي گرفت. همزمان گروه هاي توپخانه سپاه را در قرارگاه ها تشکيل دادند تا نياز يگان هاي رزمي به آتش دوربرد را مرتفع نمايند. از سال 1362 تا 1366 ، به تدريج 6 گروه هاي 6 گانه توپخانه سپاه شکل گرفتند و در عمليات ها و مأموريت هاي محوله ، به طرز چشم گير و غيرقابل انکاري درخشيدند و موفق نشان دادند. از سال 1362 ، تقريبآ همه لشکرها و تيپ هاي سپاه ، توپخانه داشتند و سازمان توپخانه سپاه ، مراحل رشد و توسعه خود را طي مي کرد. آبان ماه سال 1362 ، حسن مقدم از توپخانه رفت تا «فرماندهي موشک زمين به زمين سپاه» را راه اندازي و سازماندهي کند. پس از اين حسن شفيع زاده ، فرماندهي توپخانه سپاه را برعهده گرفت. او در مراحل اوليه شکل گيري توپخانه طي 18 ماه گذشته نقش محوري داشت ، در راه توسعه و رشد و ارتقاء توان عملياتي سپاه ، قدم بسيار بزرگي برداشت.
    علاوه بر مأموريت هاي سنگين 8 سال دفاع مقدس در طول 1400 کيلومتر جبهه هاي جنگ ، توپخانه نيروي زميني سپاه با تدبير فرمانده شهيدش حسن شفيع زاده ، موفق به کارهاي بزرگ ديگري نيز شد. اين اقدامات ، مکمل فعاليت هاي عملياتي اين يگان بود و بدون آن ، بقاء سازمان توپخانه امکان نمي يافت. ازجمله مهمترين اين اقدامات مي توان به تأسيس «مرکز آموزش توپخانه» در اصفهان ، ترغيب وزارت صنايع دفاع براي توليد و ساخت توپ و مهمات در کشور ، راه اندازي «مرکز تعميرات توپخانه» در تهران ، ابداع ابتکارات تاکتيکي و تکنيکي متعدد براي رفع نيازهاي جبهه ، برنامه ريزي براي کادرسازي و تربيت صدها فرمانده توپخانه ، ايجاد هماهنگي تنگاتنگ با توپخانه ارتش در مأموريت ها و تعريف و ايفاي نقش بازدارندگي توپخانه دوربرد سپاه در جنگ شهرها اشاره کرد. او همپنين براي ارتقاء توان تاکتيکي توپخانه برنامه ريزي کرد. به نحوي که توپخانه سپاه در 2 سال بعد از تأسيسش ، چنان توان عملياتي داشت که در بعضي عمليات ها ، طرح ريزي آتش و اقدامات استاندارد عملياتي و تاکتيکي را عهده دار مي شد و گردان هاي توپخانه ارتش را تحت امر مي گرفت. مثلآ در عمليات والفجر 8 و با ابلاغ شوراي عالي دفاع ، 15 گردان از توپخانه ارتش ، 70 روز تحت امر سپاه بودند.

    پس از جنگ
    جنگ که پايان يافت ، توپخانه نيروي زميني سپاه ، هزاران نيروي کارآمد داشت و حدود 60 گردان سازماندهي شده و تجربياتي تخصصي و بسيار ارزشمند. اين يگان نيز مانند ساير نيروهاي مسلح ، بازسازي خود را آغاز کرد. از سال 1368 به بعد ، امکانات سپاه مي بايست بين 5 نيرويش (زميني ، دريايي ، هوايي ، بسيج ، قدس) و متناسب با مأموريت هايشان تقسيم مي شد. اين کار با آمايش سرزميني و شکل گيري لشکرها و تيپ هاي منتسب ، به سرعت انجام گرفت. يگان هاي موجود توپخانه هم بين تيپ ها و لشکرها توزيع شدند و سازمان توپخانه ، شکل نهايي خود را پيدا کرد. در مقطع فعلي تمام تيپ ها و لشکرها ، يگان توپخانه دارند که روز به روز توسعه کمي و کيفي مطلوب را طي مي کنند.
    هم اکنون سازمان منسجم و کارآمد توپخانه نيروي زميني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي با صدها گردان و آتشبار در غالب گروه هاي توپخانه و توپخانه يگان هاي رزمي ، با توانايي تخصصي تاکتيکي و تکنيکي و فني بسيار بالايي که دارد ، به لطف خداي متعال و تحت توجهات ولي عصر (عج) و به برکت خون شهيدان ، آماده اجراي مأموريت هاي محوله است. در پايان ، ياد و خاطره 1500 شهيد و صدها جانباز و 30 آزاده توپخانه سپاه را گرامي مي داريم و از خداوند براي آنها ، علو درجات را مسئلت مي نماييم و انشاءالله رهرو راهشان باقي بمانيم.


    سردار شهيد حسن شفيع زاده، فرمانده توپخانه نيروي زميني سپاه پاسداران در كنار سردار شهيد مهدي باكري
    [img]http://media.farsnews.com/Media/8809/ImageReports/8809210443/21_8809210443_L600.jpg[/img]

  3. در یکی از این مطالب امیر سرتیپ غلامعلی جانگداز به بررسی مهندسی رزمی ارتش عراق در این عملیات پرداخته، که در ادامه می‌آید:


    مهندسی عراق واقعاً قوی بود، ولی در جنگ خیلی فشنگ ساخته شد. من دقیقاً یادم هست در عملیات فتح‌المبین عراقی‌ها در مین‌گذاری به قدری ضعیف بودند که وقتی می‌آمدند مین بگذارند ما پشت تپه‌ای مخفی می‌شدیم، اینها می‌آمدند یک ردیف مین می‌گذاشتند و وقتی می‌رفتند ما مین‌ها را به‌راحتی خنثی می‌کردیم و با ماژیک رویشان علامت می‌گذاشتیم.



    ولی بزرگ‌ترین خصوصیت ارتش عراق و به خصوص مهندسی آنها این بود که یک اشتباه را دو بار تکرار نمی‌کردند. اینها وقتی متوجه شدند که میدان‌های مین‌شان شب‌ها توسط ما پاک می‌شود جلوی میادین مین‌شان نگهبان گذاشتند. عناصر نگهبانی یک پرده مقاومت بسیار رقیق تشکیل می‌دادند و طبیعتاً ما اگر می‌خواستیم به میدان مین برسیم اول با این عناصر برخورد می‌کردیم. این عناصر چند تا تیر می‌انداختند، یک مقاومت جزئی انجام می‌دادند و از کانال‌هایی که بین میدان مین خودشان حفر کرده بودند به پشت میدان مین فرار می‌کردند. زمانی که ما به میدان مین رسیده بودیم همه چیز آشکار شده بود و آن وقت ما با یک مقاومت شدید مواجه می‌شدیم و واقعاً پاک کردن میدان‌های مین معضل می‌شد.



    ما یاد گرفتیم که از این کانال‌ها نگهبان‌های عراقی را تعقیب کنیم و از میدان مین رد شویم. آمدند اشتباهشان را تصحیح کردند و دیگر کانال‌ها را به صورت پیوسته و به شکل جوی ایجاد نمی‌کردند. آمدند کانال‌ها را ده متر که جلو می‌رفت قطع می‌کردند و به موازات آن یک کانال ایجاد می‌کردند. ما که آگاهی نداشتیم وقتی به انتهای کانال می‌رسیدیم متوقف می‌شدیم.

    بعد از آن حتی داخل این کانال‌ها و در لبه آنها گلوله‌های توپی شکل فلزی گذاشته بودند که ده‌ها سیخ به این گلوله‌ها وصل بود. تمام این گلوله‌ها توسط زنجیر به هم بسته شده بود. نگهبان عراقی به محض اینکه تهدید ما را می‌دید ضمن اینکه موقع فرار تیراندازی می‌کرد یکی از این گلوله‌ها را می‌انداخت داخل کانال. وزن این گلوله باعث می‌شد تا دیگر گلوله‌ها هم داخل کانال بیفتند و وقتی رزمندگان ما مخصوصاً در شب می‌خواستند از کانال‌ها رد شوند صدها سیخ در پای آنها فرو می‌رفت. حتی من خودم دیدم در این کانال‌ها دریچه فلزی گذاشته بودند و شب‌ها این دریچه را قفل می‌کردند.در دروس نظامی و آئین‌نامه‌هایی که ما داشتیم و بر اساس آن عمل می‌کردیم یک میدان مین دارای یک نوار نامنظم در جلو و سه نوار نامنظم در عقب است و عمق میدان مین از 100 متر تجاوز نمی‌کند. منتها از اواسط جنگ به بعد عمق میدان مین عراقی‌ها به 1300 متر می‌رسید. 1300 متر و 31 نوار مین. در میدان‌های مینی که توسط ما ایجاد می‌شد ده هزار یا نهایت 20 هزار مین کار می‌گذاشتیم، اما در میدان‌های مین عراق صحبت میلیون بود. الان هم که 20 سال است ما میادین مین را پاک می‌کنیم تخمین می‌زنند هنوز هشت تا ده میلیون مین عراقی در خاک ما باشد. من که خودم افسر مهندس بودم تعجب می‌کردم. این حجم از عملیات مین‌گذاری نزدیک به 1000 گردان مهندس می‌خواست که از عقل به دور بود ارتش عراق این حجم گردان مهندس داشته باشد.

    وقتی من یک سرگرد مهندسی عراق را در عین‌خوش اسیر کردم، از او پرسیدم شما چگونه در این حجم مین‌گذاری می‌کنید؟ او به من گفت ما از هر کشوری که مین می‌خریم خودش هم موظف است این مین‌ها را کار بگذارد. باز این افسر عراقی می‌گفت که معمولاً پول کارگذاشتن این مین‌ها را که بین پنج تا هفت دلار برای هر مین است عربستان سعودی می‌دهد. ما فهمیدیم که ارتش عراق فقط مین‌گذاری‌های موضعی را خودش انجام می‌دهد و میادین مین بزرگش را کشورهای دیگر ایجاد می‌کنند.

    این بود که اگر ما می‌گوییم در جنگ تحمیلی همه دنیا در یک سمت بودند و ما در یک سمت، حرف گزافی نیست.

    در بعضی جاها عراقی‌ها مین‌ها را می‌پاشیدند و اصلاً در زمین کار نمی‌گذاشتند. در عملیات بیت‌المقدس که ما روی کارون پل می‌زدیم، لابه‌لای شاخ و برگ درختچه‌های کنار رودخانه، مین گوجه‌ای بود. معلوم است که اینها را با هلی‌کوپتر از ارتفاع پایین ریخته بودند. باز صحبت عملیات بیت‌المقدس شد. عراق در برابر خرمشهر هم موانعی ایجاد کرده بود که من می‌گفتم محال است نیرویی چند برابر قوی‌تر از ما هم از این موانع بگذرد. اما لطف خدا این غیرممکن را ممکن کرد. عراق در خرمشهر حتی داخل دیگ زودپز، زیر تخت، داخل کمد خانه‌های مردم هم مین گذاشته بود که از ما تلفات بگیرد.

    آن وقت‌ها ما هنوز مین‌کوب نداشتیم. الان هم که مین‌کوب داریم و برای میدان‌های مین باقیمانده از جنگ از آنها استفاده می‌کنیم کارآیی خیلی پایینی دارند. چون اولا همه جاهایی که عراق میدان مین ایجاد کرده دشت مسطح نیست که مین‌کوب حرکت کند و در ثانی مین‌های باقیمانده در اثر جابه‌جایی تا عمق 80 سانتی‌متری زمین فرو رفته‌اند.

    البته در زمان جنگ ما یک نوع مین‌کوب ساختیم. یک شب من در تلویزیون عراق دیدم حدود ده تانک تی-72 پشت یک میدان مین مستقر هستند. جلوی تانک‌ها یک قطعه فلزی مثلثی‌شکل بسته شده بود. بعد از اینکه دستور حرکت به این تانک‌ها داده شد تانک‌ها این دو مثلث را به صورت هیدرولیک به جلوی تانک آوردند و وقتی تانک به سرعت در میدان مین حرکت کرد به علت فرم گوشه‌ای این بیل، مین‌ها همه به یک سمت منحرف شدند. یعنی تانک‌ها آمدند رد شدند و همه مین‌ها مثل چغندر کنده شده در خاکریز پخش شدند.

    ما هم آمدیم با بولدوزرهایمان این کار را کردیم. عراقی‌ها هم در جواب ما ته میدان‌های مین خودشان کانال آب حفر کردند. وقتی بولدوزرهای ما به ته میدان می‌رسیدند می‌دیدند که نه راه پس دارند و نه پیش و هدف قرار می‌گرفتند.

    عراق این موانع مین را با سیم خاردار، با کانال و تله انفجاری تقویت کرده بود و واقعاً در اواخر جنگ ما را دچار مشکل کرده بود. حالا توجه کنید عراقی‌ها چطور این همه کانال می‌کندند. یک بولدوزر می‌تواند خاکی را که کنده 100 تا 200 متر جابه‌جا کند. حالا اگر لازم شود این مسافت به 500 یا 600 متر افزایش پیدا کند، دیگر کارآیی ندارد.

    عراقی‌ها برای حفر کانال از یک دستگاه به نام اسکریپل استفاده می‌کردند. اسکریپل دستگاهی است که در روی زمین حرکت می‌کند. بیل از زیر شکمش باز می‌شود، خاک زمین را کنده و داخل خودش می‌برد. بعد می‌رود در یک جای مشخص دوباره این دریچه را باز می‌کند و خاک را آنجا پهن می‌کند.

    اسکریپل اول می‌آمد کانالی حفر می‌کرد به عمق 40 تا 50 سانتی‌متر و می‌رفت. اسکریپل دوم آن 40 سانتی‌متر را می‌کرد 80 سانتی‌متر و می‌رفت. تا اسکریپل پنجم که کانالی به عمق دو متر حفر کرده بود. آن وقت این کانال‌ها را با مین و سیم خاردار پر می‌کرد. بیل مکانیکی نه توان این کار را داشت و نه با نظم و سرعت می‌توانست این کار را بکند. در ضمن جثه‌اش هم بزرگ بود و در دید تیر‌ها قرار می‌گرفت. اسکریپل‌ها ماشین‌های کوتاه و درازی بودند. عراق در ساخت استحکامات به چنان خبرگی‌ای رسیده بود که در جنگ اول خلیج‌فارس نیروهای آمریکایی وارد میادین مین عراق نشدند، بلکه آنها را دور زدند و انگلیسی‌ها که خواستند به صورت خطی از این میادین عبور کنند در آنها گیر کردند. چون پاکسازی آن حجم مین کار چند روز نبود که بتوانند این کار را بکنند.

    ما در ارتش در اواخر جنگ برای راندن بولدوزر و دیگر وسایل مهندسی نیرو کم آورده بودیم و از سربازها استفاده می‌کردیم. بیشتر شهدای مهندسی ارتش هم از این بچه‌ها هستند. حالا عراقی‌ها چه کار می‌کردند؟ صبح به صبح که می‌شد چهار، پنج تا اتوبوس می‌آمد پشت بصره و افراد لباس شخصی را که ارتشی نبودند پیاده می‌کرد و اینها می‌آمدند پشت دستگاه‌های مهندسی تا شب کار می‌کردند. حالا یا ما می‌زدیم یا به خانه بر می‌گشتند. می‌خواهم بگویم عراق از تمام توان بالقوه مملکت استفاده می‌کرد و مملکت در خدمت ارتش بود.

    ما در اواخر جنگ دیگر یک سرباز عراقی را روی زمین نمی‌دیدیم. همه رفت‌وآمد آنها از داخل کانال‌ها بود و ما واقعاً تعجب می‌کردیم که واقعاً اینها چطور این همه کانال کنده‌اند. حالا چه ترسی بود، چه انضباطی بود، چه استبدادی بود که اینها این جور کار می‌کردند و عرق می‌ریختند. امروزه نسل جوان ما جوری برایش تعریف شده که ما یک ارتش پفکی را شکست دادیم. نه، ما واقعاً با یکی از منسجم‌ترین ارتش‌های دنیا طرف بودیم.

    مطمئن هستم که خط و خطوط این کارها را روسیه، فرانسه، احتمالاً رژیم صهیونیستی و آمریکا می‌دادند. درباره مثلثی‌هایی که عراق در خطوط پدافندی خود در عملیات رمضان استفاده کرد هم صحبت بود که طراحان رژیم صهیونیستی به آنها آموزش داده‌اند. بعضی می‌گفتند این مثلث‌ها از لانه اژدها که روس‌ها در استالینگراد به کار بردند به عراق منتقل شده است.

    خلاصه کشورهای غربی و شرقی با کمال میل، دانش نظامی خودشان را در اختیار عراق قرار دادند،‌البته با بهایی که ما نمی‌دانیم. این مثلث‌ها شبیه دژ بارلو رژیم صهیونیستی در سینا بود، اما تفاوت‌هایی با آن داشت. خط بارلو یک خط ممتد بود. این مثلثی‌ها از همه آنها قوی‌تر بود. به نظرم اینها یک نبوغ نظامی بود و باید در دانشگاه‌ها تدریس شود.

    اولین جایی که در آن عکس‌های هوایی گرفته ‌شده و بررسی می‌شد قرارگاه کربلا بود. ما عکس‌ها را که دیدیم تعجب کردیم که ارتش عراق این استحکامات را چطور دارد می‌سازد. چون کسی دقیقاً نمی‌دانست اسم اینها چیست، اسمشان را گذاشتند مثلثی.

    ما هم از نظر سرعت و هم از نظر کیفیت ساخت این استحکامات تعجب کردیم. شب و روز داشتند کار می‌کردند. ما خاکریزهای مثلثی را که دیدیم حس کردیم رسوخ به آنها ممکن نیست، آن‌قدر که این مواضع مثلثی را اصولی ساخته بودند. ببینید! ارزش مواضع در این است که همدیگر را پوشش بدهند. این مثلث‌ها به‌خوبی همدیگر را پوشش می‌دادند. علاوه بر اینکه یک پدافند دورتادور را امکان‌پذیر می‌ساختند. هر روز که عکس‌های هوایی را می‌دیدیم یک پدیده جدید مشاهده می‌کردیم. عراقی‌ها علاوه بر این موانع در کانال‌ها نفت سیاه هم ریخته بودند برای آتش زدن.

    برگردیم به خود عملیات. به هر حال یک محور ما که شامل لشکر 92 زرهی اهواز و تیپ‌های نجف و امام حسین(ع) سپاه بود خط عراق را به‌خوبی شکافت. واحدهای مهندسی توانستند در برابر لشکر 92 چند معبر باز کنند. در کنار یگان مجاور که لشکر 77 مشهد و واحدهایی از سپاه هم بود، چند معبر باز شد اما آنها با این مثلثی‌ها درگیر شدند و نتوانستند پا به پای یگان مجاور حرکت کنند. تا صبح تانک‌های لشکر 92 به نهر کتیبان رسیده بودند. من یادم هست فرمانده تیپ 1، شهید صفوی، گفت من به نهر رسیدم و پمپی که آب را از نهر کتیبان به داخل کانال پرورش ماهی می‌ریزد با تانک منهدم کردم. چند نفر داخل قرارگاه خندیدند که اشتباه کرده. منتها کمی بعد خبر تایید شد. آنها 20 کیلومتر جلو رفته بودند، اما واحدهای مجاور نتوانستند، نتیجه این شد که یک لشکر عراقی پاتک زد و به نیروهای پیشروی‌کننده ما به‌شدت صدمه زد.

    ممکن است بعضی عنوان کنند اگر جهاد و مهندسی ارتش در جناح راست این نیروی پیشروی‌کننده خاکریز می‌زد ما می‌توانستیم پاتک‌های عراق را دفع کنیم. اما باید گفت این کار اصلاً عملی نبود. آن‌قدر دور جنگ بالا گرفته بود. وسایل مهندسی ما هم پا‌به‌پای تانک‌ها جلو رفته بودند. منتها نتوانستند آنجا خاکریز بزنند. عراقی‌ها 17 تا از وسایل مهندسی ما را پشت نهر کتیبان منهدم کرده یا به غنیمت گرفتند و تمام راننده‌ها را جمع کرده، جلوی وسایل اعدام کرده بودند. ما عکس رنگی این جنایت را بعداً در مجله تایمز دیدیم. عکس هم نشان می‌داد که بچه‌های ما توانسته بودند فقط 30 سانتی‌متر خاکریز بزنند. زدن خاکریزی که جلوی تک یک لشکر تانک را بگیرد مستلزم تلاش چهار، پنج روزه بود و ما نمی‌توانستیم در عرض چند ساعت این کار را بکنیم. بولدوزر باید حداقل 35بار بیاید و برود تا یک خاکریز مناسب بزند. آن هم اگر آتش دشمن نباشد. تازه هر خاکریزی بسازی، تانک از آن رد می‌شود و باید موانع هم پشت خاکریز ایجاد کرد.

    ما در عملیات رمضان یک ابتکار هم به خرج دادیم و صدای لودر و بولدوزر را ضبط کردیم. در منطقه‌ای که مهندسی ما کار نمی‌کرد این صدا را پخش کردیم تا دشمن گمراه شود؛ به این خاطر که به شدت روی بچه‌های مهندسی ما شلیک می‌کردند.

    اگر عملیات رمضان برای ما عدم موفقیت بود ما باید بدانیم ابزاری هستیم در دست مشیت الهی. ما در مرحله اول عملیات، مشکل پیدا کردیم. شاید ما اول عملیات موفق می‌شدیم و سه لشکرمان داخل رخنه می‌شدند و بعد شکست می‌خوردیم که تلفاتمان بسیار می‌شد. کسی که پشت صحنه را خبر ندارد.

    یک بحث را هم مطرح کنم و آن اینکه بعضی می‌گفتند ما نباید عملیات رمضان را انجام می‌دادیم و باید با عراق پس از بازپس‌گیری خرمشهر صلح می‌کردیم. سؤال من این است که سوریه چند سال است پس از پذیرفتن آتش‌بس به دنبال بلندی‌های جولان است که اشغال شده؟ این نظرات ساده‌انگارانه است که عراق قسمتی از خاک ما را که در اختیار داشت پس از آتش‌بس در عملیات بیت‌المقدس به ما پس بدهد.

    در عملیات طریق‌القدس بعد از اینکه من رفتم و شهر بستان را دیدم که آزاد شده و به قرارگاه اعلام کردم، رادیوی ما آزادی بستان را اعلام کرد. عراق بالاترین و انبوه‌ترین آتش را در تنگه چزابه ریخت و صدام آمد در منطقه و گفت من از توپخانه می‌خواهم که این شهر را بگیرد و به من تقدیم کند. نتیجه این حرف این شد که نمی‌شد تعداد گلوله‌های توپ را شمرد. ولی آنجا یک فرمانده گردان و گردانش از لشکر 16 زرهی قزوین به نام مخبری ایستادند و واقعاً ما عدم تسلیم دوباره بستان را مدیون ایشان هستیم. البته ایشان بعدها در غرب کشور شهید شد.

    در فاو هم همین طور، واقعاً بچه‌های سپاه در برابر پاتک‌های گارد جمهوری عراق برای پس‌گرفتن فاو پایداری کردند.

    یک نکته هم راجع به فرماندهانمان بگویم امثال همت، باکری، خرازی همه در خط شهید شدند. به ندرت گلوله‌ای آمد 30 کیلومتر عقب‌تر به اینها بخورد و اینها شهید شوند. متوسلیان در فتح خرمشهر گلوله به پایش خورد و زخمی شد. معلوم است کجا بوده که گلوله کلاشنیکف به او اصابت کرده. من باید اینجا درباره بچه‌های جهاد که زیاد با آنها کار کردم صحبت کنم. امثال حاج آقا ورشابی که زندگی‌اش را در جنگ گذاشت، شهید محمدتقی رضوی، شهید حاجیان، شهید طرح‌چی، حاج آقا فروزش یا حاج آقا فروزنده. اینها آدم‌هایی بودند که انسان در برابرشان احساس ضعف و ناتوانی می‌کرد. در یک عملیاتی جهاد فارس آمده بود و پیرمردی مسؤول آنها بود به اسم حاج‌آقا جزایری. این مرد، عجیب بزرگوار بود. بچه‌های جهاد را صدا می‌کرد و می‌گفت مبادا بفهمم روی یک خاکریز یک بیل بیشتر ریختید. شما رسالتتان عدالت محض است. وقتی آمدند در گوشش گفتند بیا جنازه پسرت را که شهید شده ببین که می‌خواهیم منتقلش کنیم، گفت همه جنازه‌ها را که آوردند همه را با هم می‌بینم.

    یا در بستان ما یک جاده شنی ساخته بودیم و شهید ساجدی به من می‌گفت دوست دارم وقتی شهید شدم اسم من را روی این جاده شنی بگذارید. کنار همان جاده هم شهید شد و اسمش را روی آن جاده گذاشتیم که هنوز هم هست. اینها انسان‌هایی بودند که من فکر می‌کنم آن دنیا می‌توانند شفاعت‌کننده صدها نفر باشند، بسکه باتقوا بودند.

    بعضی‌ها هنگام روایت جنگ می‌خواهند خودشان را بالا ببرند، ده نفر دیگر را خراب می‌کنند. یعنی می‌خواهند خودشان را پرفروغ نشان دهند بقیه را کم‌فروغ جلوه می‌دهند. نقش یک پیرزن در حاشیه کویر که یک تخم‌مرغ به جبهه می‌دهد شاید از من رزمنده در جنگ بیشتر بوده.

    در بیان واقعیت‌های جنگ باید مراقب باشیم.باید واقعیت‌ها را بگوییم. من واقعاً از جناب شمخانی متشکرم که در رسانه ملی بخشی از واقعیت‌های جنگ را بازگو کرد.

    نکته‌ای که باز هم تکرار می‌کنم اینکه ما یکی از بهترین ارتش‌های منطقه را شکست دادیم. من حتی ارتش عراق را از ارتش رژیم صهیونیستی جسورتر می‌دانم. این ارتش در زرهی و توپخانه عالی و در مهندسی و ترابری فوق عالی بود. ما یک ارتش
    پفکی را شکست ندادیم. این ارتش در منطقه بهترین بود
    مجله همشهری

  4. این نفربر در نوع خود به جرات می توان گفت که جزو 3 نفربر برتر جهان است . بر خلاف همیشه این بار آمریکا نیست که حرف اول را در صنایع نظامی می زند بلکه این بار کشور های اروپایی و آسیایی در این مورد از آمریکا پیشی گرفتند .
    Patria AMV یک نفربر 8 چرخ ساخت کشور فنلاند است . نمونه اولیه این نفربر در سال 2001 طراحی و در سال 2003 تحویل نیروی زمینی فنلاند شد . یکی از ویژگی های این نفربر در این است که این نفربر به سیستم های بسیار قوی رادیویی و ارتباطی و همینطور سلاح های بسیار متفاوت با دیگر نفربر های ساخت این کشور مجهز هست . لهستان در حدود 303 نمونه از این نفربر را به فنلاند سفارش داده است که این برنامه تا سال 2010 ادامه خواهد داشت . حدود 7 کشور از این نفربر قدرتمند استفاده می کنند . ویزگی های بخصوصی این نفربر دارا است . این نفربر 8 چرخ علاوه بر اینکه در آب حرکت کند و با سرعت 120 کیلومتر در ساعت می تواند برجک این نفربر شبیه به تانک است و همچنین قابلیت دارد به یک توپ 76 م م تجهیز شود . این تانک به سیستم های دید در شب ، دوربین تا برد 6 کیلومتر و همچنین سیستم های RWE34 مجهز هست . سیستم RWE34 قادر است با استفاده از تصاویر ماهواره ای راه درست را به سرنشینان بدهد و همچنین به کمک این سیستم قادر هست از محل مربوط عکسبرداری کند و آنرا به مرکز فرماندهی بفرستد . در کل یک نفربر عملیاتی و شناسائی است .

    سیستم های جنگ افزاری

    وجود برجک arecson سبب این شده تا این نفربر به قویترین و بهترین سیستم های جنگ افزاری تجهیز شود . می توان از این سیتسم های جنگ افزاری 6 راکت ضد تانک و نفربر ، دو توپ هوایی 40 میلیمتری ، توپ 78 میلیمتری و 3 راکت انداز زمین به هوا را نام برد . پتریا جزو محدود نفربر هایی است که می تواند به توپ ضد هوایی و آن هم به دو دستگاه تجهیز شود . این نفربر می تواند با بهره گیری از سیستم های جی اک سشیون 5 و با استفاده از برجک arecson اهداف هوایی را به طور دقیق شناسائی و مورد هدف قرار دهد . در اصل هدف اصلی فنلاند برای ساخت پتریا یک نفربر آبی خاکی ، عملیاتی و شناسائی بود . همانطور که می دانید اکثر نفربر ها به کالیبر های 7.62 مجهز هستند و جالب است که بدانید پتریا قادر است به دو قبضه از این کالیبر تجهیز شود . باید خاطرنشان کرد کهاز لحاظ دارا بودن جنگ افزار ،نفربر پتریا هیچ گونه رقیبی در جهان ندارد . یکی دیگر از ویژگی های برجسته پتریا در قدرت آتش توپ 78 میلیمتری آن است . و همچنین توپ ضد هوایی آن که تا کنون امتحان خود را بار ها پس داده است . اکثرا این توپ ضد هوایی برای انهدام بالگرد ها به کار گرفته می شود که در این امر بسیار وفق بوده است چراکه سیستم OIV8 که یک سیستم هدایت گر است به راحتی می تواند بالگرد ها با سرعت 100 تا 200 کیلومتر در ساعت را شناسائی کند و به صورت اتومتیک واکنش نشان دهد . یکی از همین ویژگی های جنگ افزاری این نفربر وجود سیستم های PATRIO است که ساخت خود کشور فنلاند است . سیستم PATRIO برای اهداف هوایی طراحی شده است و وظیفه واکنش به حملات هوایی را بر عهده دارد . این سیستم توپ ضد هوایی و 3 راکت را کنترل می کند که به محض رهگیری هدف ، اون رو به صورت خیلی دقیق و به صورت اتوماتیک مورد هدف قرار خواهد داد . طبق گفته مهندسین نیروی زمینی فنلاند امکان موفق بودن این سیستم در انجام ماموریت ها 90 درصد است . این در حالی است که آمریکا از این سیستم استفاده نمی کند . از این ها گذشته به برجک این نفربر می رسیم که در نوع خود بی نظیر است . این برجک می تواند در عرض 6 ثانیه یک چرخش کامل 360 را انجام دهد و همچنین قادر است به تعداد زیادی تجهیزات و سیستم های جنگ افزاری نجهیز شود . این نفربر قادر است به برجکی مانند تانک و به اندازه و بزرگی همان برجک ها تجهیز شود و قادر است به یک توپ 90 کیلیمتری برای این کار تجهیز شود . یکی دیگر از ویژگی های پتریا دارا بودن به یک توپ بسیار مخصوص و منحصر به فرد است . این توپ CARTIO نام دارد که می تواند اهداف هوایی و زمینی را مورد هدف قرار دهد یعنی هم می تواند اهداف زمینی را مورد هدف قرار دهد و هم می تواند بر علیه بالگرد ها استفاده شود .


    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_3-Patria-AMV~0.jpg[/img]

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_PATRIA_AMV_TR.jpg[/img]

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_800px-AMV_AMOS.jpg[/img]

    سیستم های رادیویی ، ارتباطی ، ماهواره ای

    یکی دیگر از ویزگی های نفربر پتریا در داشتن سیستم ها و دستگاه های ماهواره ای و ارتباطی بسیار قوی است که در اکثر نفربر ها این دستگاه ها دیده نمی شود . یکی از همین سیستم ها RWE34 نام دارد که در نوع خود بی نظیر که البته از خانواده Global Positioning Systems است ولی کمی متفاوت است . در این نفربر سه نمونه متفاوت از این سیستم های راداری و ماهواره ای وجود دارد . سیستم RWE34 قادر است شرایط آب و هوایی ، ساعت ، مناطق جغرافیایی ، مسیر حرکت ، هواگرد ها ، خودرو های نظامی در حال حرکت و ... را به سرنشینان نشان دهد . در نخست این سیستم فقط در اختصار آمریکا و بیشتر به صورت نظامی از آن استفاده می شد که بعد از سال 1980 استفاده از ان آزاد شد . سیستم های Global Positioning Systems که در این نفربر کاربرد دارند به سه نمونه متفاوت تقسیم می شوند . از این سه نمونه می توان RWE34 ، RWD34 و RDW3 رو نام برد . RWD34 برای مشخص کردن راه و هدایت به کار گرفته می شود و همچنین شرایط آبو هوایی را در اختیار هدایت کننده نفربر قرار می دهد . سیستم دیگر RWE34 نام دارد که این سیستم وظیفه شناسائی هواگرد ها و خودرو های نظامی در منطقه را بر عهده دارد که البته این سیتسم تا 30 کیلومتر برد دارد که البته بسیار گران قیمت است و همچنین ساخت آن فقط به کشور هایی چون ایالات متحده ، کانادا ، فرانسه ، آلمان ، فنلاند ، لهستان ، انگلستان ، اسپانیا ، چین و مکزیک خطم می شود . سیستم دیگر RDW3 نام دارد که وظیفه اصلی آن عکسبرداری ، گرفتن فیلم ، قابلیت دادن دید تا برد 5 کیلومتری به سرنشینان را دارا است . تمام این سیستم ها به شکل نمایشگر مانیتوری هستند که این کار اگرچه از نظر اقتصادی اصلا به صرفه نیست ولی واقعا کاربرد خاصی در نفربر دارد . در مورد سیستم های رادیویی و ارتباطی باید گفت که این نفربر به سیستم های ETJA33 و TYJ67 تجهیز است . این سیستم های رادیویی یک نمونه از شاهکار های مهندسین نیروی زمینی فنلاند هستند که در دنیا نظیر ندارد . با استفاده از این سیستم های رادیویی سرنشینان می توانند در سیستم های ارتباطی دشمن اعم از تانک ها و نفربر ها دخالت کنند . در واقع همان استراق سمع هست که منافقین در زمان جنگ ایران و عراق از این کار برای پی بردن به برنامه ها و نقشه های نیرو های ایرانی استفاده می کردند ولی از این که این سیستم در یک نفربر وجود دارد .


    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_thum1ko~0.jpg[/img]

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_PATRIA.jpg[/img]

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_pamv_01~0.jpg[/img]

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_nemoci8.jpg[/img]

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_patriaAMOS.jpg[/img]

    زره ، استفاده ها ، نمونه ها و توضیحات کلی و همچنین مقایسه

    ببینید دوستان . این نفربر تقریبا یک نفربر بی همتا در جهان است . شکل ظاهری این نفربر به هیچ کدوم از نفربر های دیگه نمی خوره . این نفربر رو فنلاند به چندین نمونه مورد استفاده قرار داده . اگر به عکس های بالا خوب دقت کرده باشید متوجه این موضوع خواهید شد که پتریا در اشکال متفاوت است و اصلا عکس دیگری شباهتی به دیگری نداره . برای مثال در یکی از تصاویر بالا شما تصویر پتریا با دو توپ ضد هوایی را می بینید . ولی در تصویر پایینی شما تصویر پتریا با یک توپ 78 میلیمتری که می شه به عنوان هدف قرار دادن خطوط دشمن از اون استفاده کرد . در واقع توضیح و توصیف این نفربر نیاز به صفحاتی زیادی داره چراکه علاوه بر دارا بودن به سیتسم های رادیویی ، سیستم های ماهواره ای جی بی اس ، جنگ افزار های قدرتمند مانند راکت انداز های زمین به هوایی و ضد تانک ، دو توپ ضد هوایی ، دو کالیبر 7.62 . همچنین سیستم های رهگیری هواگرد ها تا برد 8 کیلومتر و همچنین سرعتی معادل 120 کیلومتر در ساعت و همچنین سرعتی معادل 11 کیلومتر در ساعت در آب ، حمل بیش از 11 نفر . مجهز بودن به انواع سیستم های شناسائی و تشخیص و تصویر برداری . تمام این ها نشانه بهترین نفربر دنیا و بی نظیر ترین نفربر تاریخ است . پتریا قابلیت مقاومت بیش از حد در جلوی آر پی جی داره و زره بسیار مقاومی داره که طبق گفته مهندسین نیروی زمینی فنلاند بهترین زره نفربر در جهان . این نفربر قادر است به بیش از 11 برجک متفاوت با استفاده متفوت تجهیز شود . نفربر هایی قابل قیاس با این نفربر نیستند چه از لحاظ زره ف جنگ افزار و چه از لحاظ سیستم های رادیویی ، حفاظتی ، و ماهواره ای . در واقع می توان گفت نفربری بی نظیر پر سرعت ، مدرن و قدرتمند . نفربری که قادر است با تهدیدات هوایی و زمینی همزمان مقابله کند . استفاده از یک توپ 78 میلیمتری برای یک نفربر بسیار زید است و می تواند حتی وظیفه یک تانک را انجام دهد ولی باید خاطرنشان کرد که طبق گفته سایت اف سی ان ساخت و تولید این نفربر تا سال 2020 ادامه خواهد داشت و بیش از 7000 دستگاه قرار است تا سال 2010 به نیروی زمینی فنلاند بپیونددد . این نفربر جزو نفربر هایی است که در عین حرکت قادر است شلیک کنه .

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/normal_LAND_Patria_AMV_BMP-3_Turret_IDEX_lg.jpg[/img]

    اطلاعات کلی

    کشور سازنده : فنلاند
    وزن : 26,000 kg
    طول : 7.7 m
    عرض : 2.8 m
    ارتفاع : 2.3 m
    سرنشینان : 13 نفر
    ماشین بخار :
    DI 12 Scania Diesel
    360 kW (490 hp)
    قدرت : 15.6 kW/
    نیروی حرکت : 800 km
    سرعت : 120 کیلومتر در ساعت
    سرعت در آب : 11 کیلومتر در ساعت
    کشور های دارنده :
    کرواسی
    فنلاند
    لهستان
    مراکش
    سلوانی
    آفریقای جنوبی
    امارات متحده عربی
    سلاح ها :
    توپ 30 mm
    کالیبر 7.62
    سیستم ها :
    سیستم حفاظت NBS
    سیستم AMOS
    سیستم Denel Land Systems

    [img]http://gallery.military.ir/albums/userpics/VT-Patria-NEMO-4.jpg[/img]
    • Upvote 1

  5. نابودگر چینی
    هونگ‌جیان 9 تاکنون به پنج کشور جهان صادر شده ‌است. نمونه قابل‌حمل این موشک ضدتانک، درسال 2008 به پاکستان و امارات متحده عربی صادر شد.
    سایت گروه مجلات همشهری: قدرت جمهوری خلق چین در حوزه دفاعی نیز مانند سایر حوزه ها ، در حال ارتقاء روز افزون است . نشریه با سابقه و پرمخاطب «دانستنیها»ی گروه مجلات همشهری در شماره دهم از دور جدید انتشار ، به معرفی یکی از ادوات جنگی ساخت چین پرداخته است.
    این نشریه در دور تازه انتشار ، بخشی به نام « جنگ افزار » دارد که تحلیل ابزار و ادوات جنگی روز دنیا در آن، با استقبال مخاطبان مواجه شده است.
    بخش هایی از گزارش خواندنی علیرضا سزاوار در ادامه می آبد . نسخه کامل این گزارش در نشریه دانستنیها در دسترس علاقه مندان قرار دارد.

    gqmtt2a6jkli29odeyv0.jpg

    موشک‌های ضدتانک هدایت‌شونده (ATGM) مهم‌ترین سلاح پیاده نظام ارتش‌ها برای مقابله با تانک‌ها و ادوات زرهی است. این سلاح‌ها کوچک، سبک، ساده ولی بسیار کارآمد هستند. مهم‌ترین و آشناترین سلاح ضدتانک برای ما ایرانی‌ها، آر‌پی‌جی است که ساده‌ترین سیستم هدایت‌شونده را داشت؛ یعنی دید مستقیم. از دهه 1970 تاکنون، ده‌ها نمونه از این موشک‌ها، با سیستم هدایت‌های مختلف برای ارتش‌های بزرگ دنیا ساخته شده است

    ybccbgi3dm45o25wyhva.jpg

    هه 1940 در جریان جنگ جهانی دوم، آلمان نازی اولین موشک ضدتانک هدایت‌شونده جهان را با نام X-1 ساخت که با اشغال آلمان، هرگز فرصت استفاده در میدان جنگ را پیدا نکرد. اما تا دهه 1960 موشک‌های ضدتانک حمل‌شونده توسط نفر، دچار بی‌مهری فرماندهان نظامی شدند، چون اعتقاد رایج نظامی در آن‌زمان این بود که راکت‌های غیرهدایت‌شونده چون بازوکا و کامپا می‌توانند از پس تانک‌ها برآیند. اما با شروع دهه 1970 و ورود تانک‌های قدرتمند که زره‌های ضخیم و پیشرفته داشتند، این راکت‌اندازها کارایی خود را تا اندازه‌ای از دست دادند.
    در ادامه گزارش به توضیح پیرامون موشک های دهه 60 یعنی موشک‌هایی چون آ‌اس10 و 11 ساخت فرانسه یا موشک کبرا ساخت آمریکا پرداخته شده است.

    دقت کن شلیک کن


    fiu6j6vdb5nirlk7bjky.jpg

    نسل دوم موشک‌های ضدتانک هدایت‌شونده چون تاو یا هات این امکان را به کاربر می‌داد که تنها با نگه‌داشتن علامت هدف‌گیر روی هدف (بعد از شلیک)، موشک را نیمه‌خودکار هدایت کند؛ به‌این‌ترتیب که سیستم هدف‌گیری با تعقیب گرمایی خروجی موشک، آن را به طرف هدف که توسط کاربر مشخص شده، هدایت می‌کند. محبوب‌ترین نوع موشک‌های هدایت‌شونده، با سیم و به‌صورت نیمه‌خودکار هستند...

    امروزه 80 درصد موشک‌های ضدتانک هدایت‌شونده جهان، از نوع هدایت سیمی نیمه‌خودکار هستند که با وجود گذشت سه تا چهار دهه از ورودشان به میدان نبرد، همچنان با بهسازی گسترده طرح اولیه، روی خط تولید قرار دارند. یکی از محبوب‌ترین موشک‌های ضدتانک جهان که بیش‌از 12هزار فروند از آن توسط ارتش چین به خدمت گرفته‌شده، موشک هدایت سیمی هونگ‌جیان است. این موشک را شرکت ناکاتو در سال 1972 تولید کرد.

    شلیک‌کن، فراموش‌کن
    امروز نسل سوم این موشک‌ها، هدایت لیزری یا تلویزیونی دارند، همچون موشک‌های بهسازی شده هونگ‌جیان ساخت چین، میلان 3 و جاولین، که توان هدایت کاملا خودکار دارند. در این سیستم، بعد از قفل‌شدن موشک روی هدف و سپس شلیک آن، تمامی کارها از تعقیب گرفته تا اصلاح مسیر موشک به سمت هدف، خودکار انجام می‌شود. برای همین، نظامی‌ها به این سیستم‌ها لقب «شلیک‌کن، فراموش‌کن» داده‌اند.

    یکی از پیشرفته‌ترین نمونه‌ها از این نسل، هونگ‌جیان9 است که برخلاف نسل‌های قدیمی آن، به جای هدایت سیمی، از هدایت تصویری فروسرخ استفاده می‌کند. این مدل، برخلاف مدل‌های موشک آمریکایی تاو که هدایت نیمه‌خودکار دارند، هدایت تمام خودکار دارد و بعد از شلیک، نیازی به هدایت کاربر ندارد.
    معرفی دیگر موشک‌هایی که این تکنولوژی را دارند مانند موشک ضدتانک M-47 دراگن ، بخش دیگری از این گزارش را تشکیل می دهد. همچنین توضیحات مفیدی درباره موشک ضد تانک ساخت چین هم دیده می شود.

    مونیتور برای هدف گیری
    هونگ‌جیان 9 رادار هدایت تصویری فرو سرخ دارد. این رادار روی دماغه موشک نصب شده‌ است و توانایی «شلیک‌کن، فراموش‌کن»‌اش در میان موشک‌های ضد تانک دوش‌پرتاب، کم‌نظیر است. روی لانچر هونگ‌جیان 9 یک مانیتور برای هدف‌گیری نصب شده‌ است. دوربین روی دماغه موشک، تصویر طیف زیرسرخ را به این مانیتور می‌فرستد. البته لانچر یک دسته هدایت هم دارد که در صورت نیاز برای هدایت دستی موشک به‌سمت هدف توسط سرباز به‌کار می‌رود.



    33qrn85nap0wdc3rluu4.jpg

    کاربر می‌تواند بعد از شلیک موشک، سراغ هدف‌گیری و آتش به هدف دیگر برود یا محل را ترک کند. اما مهم‌ترین نکته درباره این موشک که ارزش آن را بسیار بالا می‌برد این است که می‌توان ابتدا این موشک را از پشت موانع زمینی مثل سنگر شلیک کرد و سپس با استفاده از دوربین و دسته تعبیه‌شده روی لانچر، آن ‌را به سمت هدف هدایت کرد. این قابلیت را برخی موشک‌های معروف و پرکاربرد ضدتانک روسی و اروپایی هم ندارند.
    برد موشک و میزان نفوذ و تخریب آن ، دارای نکاتی است که خوانندگان را به تامل فرو می برد. این نکات نیز در نسخه کامل گزارش در نشریه دانستنیها مورد بررسی قرار گرفته است.
    هونگ‌جیان 9 تاکنون به پنج کشور جهان صادر شده ‌است. نمونه قابل‌حمل این موشک ضدتانک، درسال 2008 به پاکستان و امارات متحده عربی صادر شد. کشور پاکستان تحت لیسانس Baktar Shikan چین، مدل‌های قبلی این موشک را تولید می‌کند اما این موشک سابقه شرکت در جنگ را ندارد، هرچند در مانورها، دقیقا پاسخگوی نیازها بوده ‌است. مثلا این موشک توانسته ‌است بدون هیچ مشکلی، زره تانک M-84 را حدود 500 میلی‌متر بشکافد.


    منبع گروه مجلات همشهری
    منبع تصاویر china-defense.com


  6. سلام دوستان
    بمب های نوترونی تاكتیكی اساساً جهت كشتن سربازانی كه توسط زره پوش محافظت می شوند در نظر گرفته شده اند . خودروهای زرهی در برابر انفجار و حرارت تولید شده سلاح های هسته ای بسیار مقاوم هستند ، ولی زره پوش فولادی قادر است تابش نوترونی را فقط به میزان كمی کاهش دهد ؛ بنابراین برد كشندگی نوترون ها بسیار بیشتر از سایر اثرات سلاح می باشد . برد كشندگی بمب های نوترونی تاكتیكی ممکن است از برد كشندگی انفجار و حرارت حتی برای نیرو هایی كه محافظت نشده اند ، بیشتر شود . زره می تواند نوترون ها و انرژی نوترون را جذب كند ، بنابراین تابش نوترونی برای خدمه تانك كه در معرض آن قرار گرفته اند كاهش می یابد ، ولی تابش نوترونی در واقع به میزان كمی با زره كه ممكن است واكنش مضری با نوترون ها داشته باشد ، مقابله می كند . برای مثال آلیاژ فولادی ممكن است رادیواكتیویته القایی را تولید کند كـه بـرای مـدت زمـان كوتاهی ایجاد خطر می كند . وقتی نوترون های سریع كند می شوند ، انرژی از دست رفته ( تلف شده ) ممکن است به شكل اشعه های ایکس ظاهر شـود . در بعضی از انواع زره پوش ها مانند تانك ام یک ، اورانیوم تهی شده به كار رفته است كه می تواند شكافت سریع را تحمل كند ، نوترون های اضافی تولید می كند و رادیو اكتیو می شود . همچنین فنون زرهی ویژه جذب نوترون مانند زره پوش های حاوی بور موم شكل ( خمیری ) و استفاده سوخت خودرو به عنوان حفاظ به وجود آمده است .
    همچنین بمب نوترونی كلاهك تابش افزایش یافته نامیده می شود . بمب نوترونی نوع خاصی از سلاح گرما هسته ای كوچك اسـت كه حـداقل انفجار و حـرارت را تولید می كنـد ، ولی مقـدار زیادی تابش كشنده آزاد می كند . بمب نوترونی اثرات حرارتی و انفجاری ایجاد می كند كه محدود به ناحیه ای اسـت كه فقط شعاع چند صد یارد دارد . ولی در ناحیه ای نسبتاً بزرگتر ، موج گسترده ای از نوترون و تابش گاما رها می شود ، كه قادر است در زره یا چند فوت در خاک نفوذ كند . این تابش برای بافت زنده بی نهایت مخرب است . به دلیل برد كوتاه تخریب و فقدان اثر دراز مدت ، بمب نوترونی در مقابله با تانك و تشكیلات پیاده نظام در میدان نبرد بسیار مؤثر است ولی شهرها یا مراكز جمعیتی كه چند مایل دورتر هستند را به خطر نمی اندازد . بمب نوترونی ممكن است با یك موشك لانس حمل شود یا با توپ هویتزر8 اینچی ( 200 میلیمتری ) پرتاب شـود ، یا احتمال حمله هوایی به وسیله هواپیما وجود دارد.
    در نمونه های استراتژیك ، بمب نوترونی اثر بازدارندگی تئوریک دارد : ممانعت از حمله زرهی زمینی كه بیم ضد حمله بمب نوترونی وجود دارد . این بمب خـدمه تانك دشمن را در آن ( در دقیقه ) ناتوان می كند ، و در ظرف چند روز می کشد . ایالات متحده تولید این بمب را در سال 1978 به تعویق انداخت و در سال 1981 تولید آن را از سرگرفت ( متن فوق ترجمه می باشد ) .

    بمب های نوترونی
    بمب های نوترونی ، كه به طور بسیار صریحی به عنوان كلاهك های تابش افزایش یافته ( ER ) اشاره دارند ، سلاح های گرماهسته ای كوچكی هستند كه انفجار نوترون هـای تولید شده تـوسـط واكـنـش گـداخـت به طور عمدی به درون سـلاح جـذب نمی شود ، بلكه اجازه فرار می یابند . انفجار شدید نوترون های پر انرژی اصولاً یك مكانیزم مخرب و ویرانگر است . نوترون ها نسبت به سایر تابش ها بیشتر نفوذ می كنند ، بنابراین اكثر مواد حافظی كه عملکرد خوبی در مقابل اشعه های گاما دارند ، تقریباً كاركرد خوبی در برابر نوترون ها ندارند . اصطلاح تابش افزایش یافته فقط به انفجار تابش یونیزه كننده که در لحظه انفجار آزاد می شود ؛ اشاره دارد و به افزایش تابش باقیمانده در ریزش اتمی ربطی ندارد .
    ایالات متحده بمب های نوترونی را جهت استفاده به عنوان سلاح های استراتژیك ضد موشك و نیز سلاح های تاكتیكی علیه نیروهای زرهی تولید كرده است . به عنوان مثال یك سلاح ضد موشک تابش افزایش یافته سلاحی است كه برای حراست از انبارهای موشك بالستیك قاره پیمای ایالات متحده ، با وارد كردن خسارت به تركیبات هسته ای كلاهك های شوروی به وسیله وارد كردن كلاهك دارای شار نوترونی قوی ، تولید شده بود . بمب های نوترونی تاكتیكی اصولاً جهت كشتن سربازانی است كه توسط زره محافظت می شوند . خودروهای زرهی در برابر انفجار و تابش گرمایی سـلاح های هسته ای بی نهایت مقاوم هستند ، بنابراین برد مؤثر یك سلاح هسته ای در مقابل تانك ها به وسیله برد كشندگی تابش تعیین می شـود ، هرچند این برد به وسیله زره كاهش مـی یابد . با انتشار مقادیر زیادی تابش كشنده از نوع بسیار نافذ ، كلاهك های تابش افزایش یافته برد كشندگی بازدهی معین یک كلاهك هسته ای در مقابل اهداف زرهی را بیشینه می کنند .
    مسأله ای كه در استفاده از تابش به عنوان سلاح ضد نفر تاكتیكی به وجود می آید این است كه سبب ناتوانی سریع هدف می شود ، یک دز تابشی كه چندین برابر حدود كشندگی است بایستی اعمال شود . یك دز تابشی 600 رادی معمولاً كشنده به حساب می آید ( این دز لااقل نصف كسانی را كه در معرض آن قرار گرفته اند ، می كشد ) ، ولی برای چندین ساعت اثر قابل ملاحظه ای ندارند . بمب های نوترونی برای آزاد کردن دز 8000 رادی جهت ایجاد ناتوانی فوری و پایدار در نظر گرفته می شوند . یـك كـلاهـك تابش افزایش یافته یك كیلوتنی قادر است ناتوانی پایدار و فوری را جهت خدمه تانك تی ـ 72در برد 690 متری ایجاد کند ، كه با برد 360 متری برای یك بمب شكافتی محض برابری می کند . برای یك دز 600 رادی محض فواصل به ترتیب 1100 متر و 700 متر می باشند ، و برای سربازان بدون محفاظت ، پرتوگیری های 600 رادی در 1350 متری تا 900 متری اتـفـاق می افـتـد . بـرد كـشندگی بمب های نوترونی تاكتیكی فراتر از برد كشندگی (موج ) انفجار و تابش حرارتی می باشد ، حتی برای سربازانی كه حفاظت نشده باشند .
    شار نوترونی قادر است مقادیر قابل توجهی رادیواكتیویته ثانویه کوتاه مدت را در محیط در ناحیه با شار بالا نزدیك نقطه انفجار القاء كند . فولاد آلیاژی مورد استفاده در زره ممکن است تولید رادیواكتیویته كند كه برای مدت 24ـ 48 ساعت خطرناك است . اگر یك تانك در معرض یك بمب نوترونی یک کیلوتنی در 690 متری قرار گیرد ( برد مؤثر برای ناتوانی فوری خدمه ) ، بلافاصله توسط خدمه جدید اشغال می شود ، آنها نیز دز كشنده تابشی را در ظرف 24 ساعت دریافت خواهند كرد.
    طرح های زرهی جدیدتر ، حفاظت بیشتری از تانك تی ـ 72 شوروی در مقابله با كلاهك های تابش افزایش یافته كه از ابتدا هدف گیری شده بودند ، فراهم می کند . فنون زرهی ویژه جذب نوترون نیز تولید و به كارگیری شـده اسـت ، مـانند زره هایی كه حاوی بور خمیری می باشند و نیز از سوخت خودرو به عنوان حفاظ استفاده می شود . بعضی از انواع زره های جدیدتر ، مانند تانك ام یک، اورانیوم تهی شـده بـه كارگیری شـده است كـه قـادر اسـت با كلاهك های تابش افزایش یافته مقابله كند چون كه این تانك ها شكافت سریع را تحمل می كنند ، نوترون های اضافی تولید و رادیواكتیو می شوند .
    به علت تضعیف سریع انرژی نوترون به وسیله جو ( انرژی نوترون با فاكتور 10 در هر 500 متر در اثر افزایش اثرات پخشی افت می كند ) ، سلاح های تابش افزایش یافته فقط در بردهای كوتاه مؤثرند ، و بنابراین در بازدهی های نسبتاً پایین وجود دارند . همچنین كلاهك های تابش افزایش یافته با مقدار كمینه انرژی شكافتی طراحی شده اند و اثر انفجار در رابطه با بازدهی نوترون تولید می شود . دلیل عمده این موضوع استفاده بمب نوترونی برای محصور كردن نیروهای خودی می باشد . درك عمومی از بمب نوترونی به عنوان ارباب بمب ها این است كه افراد را می كشد ولی ساختمانها را بدون آسیب باقی می گذارد ؛ که این موضوع بسیار اغراق آمیز است . در بـرد مؤثر جنگی مورد نظر ( 690 متر ) ، ( موج )انفجار یك بمب نوترونی یک کیلوتنی تقریباً هر ساختمان غیر نظامی را در آن ویران می کند یا آسیب می زند و آن را غیر قابل استفاده می كند . بنابراین کاربـرد بـمب های نـوتـرونی برای توقف ( یا ممانعت ) حمله دشمن مـی باشد ، چون كـه مـقدار زیادی مـواد منفجره جهت پوشش نیروهای دشمن لازم است ، همچنین همه ساختمان های منطقه را منهدم می كند.
    تفاوت بمب های نوترونی ( لااقل انواع تاكتیكی آن ) با انواع دیگر سلاح های گرماهسته ای در این است كه مخلوط گاز دتریم ـ تریتیم فقط سوخت گداختی می باشد . آن نیز به دو علت است : 80% انرژی آزاد شده واكنش گرماهسته ای دتریم ـ تریتیم، به عنوان انرژی جنبشی نوترون می باشد ، و همچنین ساده ترین واكنش های گداختی برای سوختن می باشد . این بدین معنی است كـه تنها 20% انرژی گداختی برای تولید انفجار و تابش حرارتی فراهم می شود ، كه شار نوترون تولید شده شامل نوترون هـای بـسیـار نـافذ با انرژی 7/14 مگا الکترون ولت می باشد ، و اینكه انفجار شكافتی بسیار كوچكی (400 ـ 250 تن ) قادر است برای سوختن واكنش ( شروع واكنش ) استفاده شود . مقدار بیشتری سوخت دترید لیتیم میزان بزرگتری انفجار و آذرخش برای هر میزان از شار نوترون تولید می کند ، و میزان بزرگتری انفجار شكافتی برای انفجار آن مورد نیاز است . اشکال استفاده از سوخت دتریم ـ تریتیم این است كه تریتیم بسیار گران است و آهنگ واپاشی اش 5/5 درصد در سال است . تركیب بسیار پیچیده بمب های نـوترونی ( و ترکیب دتریم ـ تریتیم ) باعث می شـود كـه كلاهك هایتابش افزایش یافته از نظر ساخت و نگهداری نسبت بـه دیگر سلاح های هسته ای تاكتیكی بسیار گران باشند . برای تولید بازدهی گداختی یک کیلوتنی بـه 5/12 گرم تریتیم و 5 گرم دتریم نیاز است .
    ایالات متحده سه كلاهك نوترونی را توسعه داده و تولید كرده است ، چهارمی قبل از تولید منسوخ شده است . همگی این كلاهك ها كنار گذاشته شده اند و غیر مسلح می باشند .
    كلاهك W-66 برای موشك Sprint طراحی شده بود که اولین كلاهك ER می باشد . كلاهك مذكور طی سال های 1974ـ1975 تولید شد و در آگوست 1975 بعد از اینكه تنها چند ماه در خدمت ارتش بود و هنگامی كـه سیستم مـوشك Sprint غیرفعال شـد ، كنار گـذاشته شـد ( حـدوداً 70 كلاهك از این نوع ساخته شـد ) . بازدهی آن چندین كیلوتن بـود ( 20 كیلوتن گزارش شـده است ) و احتمالاً در آن سوخت D-T استفاده شده بود .
    كلاهك W-70 مد 3 برای موشك Lance طراحی شده بود که دارای بازدهی كل در حدود یک کیلوتن می باشد كه60% آن گداخت و 40% آن شكافت می باشد . این كلاهك طی سالهای 1981ـ1983 تولید شده بود و در سال 1992 كنار گذاشته شد . 380 كلاهك از این نمونه ساخته شد .
    كلاهك W-79 مد 0 برای گلوله توپ 8 اینچی طراحی شده بود که دارای بازدهی متغیر از 100 تن تا 1/1 كیلوتن است . در پایین ترین بازدهی ، سلاح شكافتی محض بود و در بالاترین بازدهی ، 800 تن آن سهم گداخت ( 73% ) و 300 تن آن سهم شكافت بود . این كلاهك طی سالهای 1981ـ 1986 تولید شد . از رده خارج کردن این نوع كلاهك از اواسط دهه 80 آغاز شد و كلاً تا سال 1992 كنار گذاشته شد . 325 كلاهك از این نوع ساخته شد .
    كلاهك W-82 مد 0 گلوله توپ 155 میلیمتری است که دارای بازدهی متغیر شبیه به W-79 می باشد . این كلاهك در اكتبر 1983 بدون اینكه تولید شود منسوخ شد .
    اتحادجماهیر شوروی ، چین و فرانسه همگی در تكمیل و توسعه طرح های بمب نوترونی شناخته شده هستند و شاید آن را در ارتش خود وارد كرده باشند . در برخی گزارش ها ادعا شده است كه اسراییل بمب های نوترونی تـولـیـد كـرده اسـت.


    منبع:
    http://www.niksalehi.wordpress.com

  7. مروري بر عملكرد پدافند هوايي "وينسنس " در حمله به ايرباس ايراني
    خبرگزاري فارس: ناو وينسنس علاوه بر در اختيار داشتن رادارهاي مختلف، از وجود سامانه‌هاي پدافندهوايي موشكي ايجس (AEGIS) و استاندارد (STANDARD) كه از پيشرفته‌ترين سامانه‌هاي پدافند هوايي موشكي درياپايه آن زمان محسوب مي‌شد، بهره مي‌برد.
    يكشنبه دوازدهم تير ماه 1367، مصادف با سوم ژوئيه 1988،جهان شاهد جنايتي باور نكردني از سوي آمريكا بود كه تاكنون آمريكايي‌ها را شرمسار افكار عمومي كرده است. هدف قرار دادن هواپيماي مسافربري ايراني كه 66كودك درآن حضور داشتند، توسط ناو جنگي "وينسنس " آمريكا و به وسيله موشك‌هاي پيشرفته استاندارد "SM2 " آن‌قدر تنفّرآميز بود كه در بيشتر مطالب منتشر شده در اين خصوص به ابعاد عاطفي ماجرا پرداخته شده و در تعداد كمي از مطالب و مقالات نيز به ابعاد فني ماجرا اشاره شده است، اما از اصل مطلب كه عملكرد ناو وينسنس در بخش پدافند هوايي مي‌باشد، غفلت شده است. اين مقاله با بررسي سامانه‌هاي پدافند هوايي ناو وينسنس و عملكرد پدافند هوايي ناو يادشده، سعي در بررسي دقيق‌تر ماجرا و نشان دادن عمق جنايت دارد.

    تجسس، كشف، شناسايي، رهگيري و انهدام، وظايف "پايه " و اصلي هر مجموعه پدافند هوايي را تشكيل مي‌دهند. گاه وظايف فوق به صورت مجزّا و توسط دستگاه‌هاي مختلف كه روي هم سوار شده‌اند، انجام مي‌شود و گاه، همه وظايف در غالب يك سامانه پدافند هوايي انجام مي‌گيرد؛ يعني ابتدا هواگرد توسط رادار تجسس مورد اكتشاف قرار مي‌گيرد و سپس عمل شناسايي و تفكيك هواگرد از نظر دوست يا دشمن انجام مي‌شود.

    برخي از سامانه‌ها به صورت مستقل و با استفاده از دستگاه " IFF " Identification Friend Or Foe كه تعبير فارسي آن "شناسايي دوست از دشمن " است، اقدام به شناسايي هواگرد مي‌نمايند. برخي از سامانه‌هاي پدافند هوايي نيز اطّلاعات لازم در خصوص دوست يا دشمن بودن هدف را از طريق رادارهاي پيش اخطار (EW) و در مواردي از سُك‌ها (SOK) و حتي سي‌پي‌ها (cp) دريافت مي‌كنند. در خصوص سامانه‌هاي پدافند هوايي دريا پايه نيز استعلام از مركز فرماندهي يا ناو سرفرماندهي، رادارهاي پرنده و حتي رادارهاي موجود در منطقه و استفاده از كتابچه برنامه زمان‌بندي پروازها مي‌تواند در تشخيص درست هدف مؤثر باشد.

    در صورتي كه هدف، "ناشناس " تشخيص داده شود، هواپيماهاي شكاري و رهگير با هدفِ مشاهده از نزديك هواگرد و شناسايي و در صورت متخاصم بودن، درگيري با آن به پرواز در مي‌آيند. در واقع هواپيماهاي رهگير و شكاري اوّلين لايه مرسوم در پدافند هوايي محسوب مي‌شوند و موشك‌هاي پدافند هوايي سطح به هوا (زمين پايه ودريا پايه) لايه‌هاي بعدي پدافند هوايي محسوب مي‌شود.

    در صورتي كه به هر دليل ، لايه‌هاي فوق موفق به انهدام هدف مهاجم نشوند، لايه‌هاي آخر كه توپ‌هاي ضدهوايي در كنار دوش پرتاب‌ها با كاليبرهاي مختلف مي‌باشند، به دفاع از نقطه يا منطقه آسيب‌پذير مي‌پردازند. اما درخصوص عملكرد ناو وينسنس، ابهاماتي وجود دارد كه به آن پرداخته خواهد شد.

    هواپيماي ايرباس A-300-B2-203 ايراني به شماره پرواز 655 و شناسه IR655 به خلباني كاپيتان "محسن رضاييان " 38 ساله، به مقصد دبي با 290 مسافر كه 39 مسافر غير ايراني و 66 كودك را نيز دربر مي‌گرفت به پرواز درآمد. در آن ايّام، هر هفته دو پرواز از تهران به مقصد دوبي از سوي شركت "ايران اير " انجام مي‌شد. مطابق برنامه مدوّن، پروازهاي فوق پس از برخاستن از تهران، جهت سوخت‌گيري و دريافت برخي خدمات در فرودگاه بندر عباس به زمين مي‌نشست و پس از انجام موارد فوق به مقصد دوبي پرواز مي‌كرد.

    روز يك‌شنبه 12تير ماه 1367، مطابق برنامه قبلي، هواپيماي فوق مرحله اول پرواز -تهران- بندر عباس- را در ساعت 05:10 به وقت يوتي‌سي (UTC)، به پايان رساند. اما مرحله دوم پرواز - بندرعباس- دوبي- به دليل مشكل گمركي يكي از مسافران با 20 دقيقه تأخير انجام شد. مسير پروازي هواپيماي فوق با مشخصات "A5q,A5qw "پيش‌بيني شده بود. كاپيتان محسن رضاييان با 7 هزار ساعت پرواز كه 2 هزار ساعت آن با هواپيماي ايرباس صورت گرفته بود، از باند فرودگاه بندرعباس و در جهت 206 درجه، با هماهنگي برج مراقبت در ساعت 06:47 به وقت يوتي‌سي (UTC) به پرواز در مي‌آيد. پس از تيك آف ( Take Off)،1 كاپيتان رضاييان ضمن تماس با دفتر ايران‌اير در بندرعباس، فركانس 8/131 مگاهرتز اعلام وضعيت مي‌كند. در ساعت 06:49 به وقت يوتي‌سي ( UTC) در تماس با برج مراقبت ارتفاع خود را 3 هزار و 500 پا گزارش مي‌دهد. ضمن اينكه خلبان رضاييان در فركانس 4/133 مگاهرتز ودر ساعت 06:51 به وقت يو‌تي‌سي (UTC) با برج مركزي كنترل تهران( Tehran ACC) تماس برقرار كرده و حضور درارتفاع هفت هزار پايي را اطلاع مي‌دهد.آخرين تماس ثبت شده هواپيماي ايرباس با برج بندرعباس و هفت ثانيه پس از تماس با برج مركزي كنترل تهران، انجام مي‌شود.

    انهدام هواپيما نيز در ساعت 06:54 دقيقه به وقت يوتي‌سي (UTC) و در حال صعود از ارتفاع 12 هزار پا به 14 هزار پا انجام شد. اولين اكو (ECHO) يا بليپ (BLIP) هواپيماي مسافربري ايرباس برروي اسكوپ رادار تجسس (SEARCH) در ساعت 10:17 به وقت تهران توسط اپراتور رادار تجسس هوايي ناو وينسنس مشاهده مي‌شود. در حالي كه شناسايي آن هنوز انجام نشده بود. به دليل شرايط خاص منطقه‌اي، اپراتور رادار سرچ (جست‌وجو) بلافاصله افسر مسئول، بخش پدافندهوايي ناو را مطلع مي‌سازد. او نيز كاپيتان راجرز، فرمانده ناو جنگي 2/1 ميليارد دلاري را مطلع مي‌كند. حضور يك فروند اف14 ايراني در منطقه و وحشت آمريكايي‌ها از شرايط خاص حاكم بر منطقه، تصميمات فرمانده راجرز را با بي‌تدبيري همراه مي‌كند.

    * شرايط خاص منطقه چيست؟

    جنگ ايران و عراق، حضور ده‌ها ناو جنگي آمريكايي در خليج فارس و درياي عمان، درگيري نابرابر قايق‌هاي توپ‌دار سپاه با بالگردهاي آمريكايي و نيز ناوچه اسكورت وينسنس، حضور يك فروند اف14 ايراني در منطقه از جمله مواردي بود كه شرايط را غير عادي به نظر مي‌رساند.

    تقابل مابين آمريكا و ايران نيز به مرحله نظامي رسيده بود. حمله به كشتي "ايران اجر "، حمله به سكوهاي نفتي رسالت و رشادت در تاريخ 27 مهر سال 1366، سكوهاي نفتي نصر، سلمان و مبارك، در 29 فروردين سال 1367، درگيري با قايق‌هاي توپ‌دار ايراني و... سرانجام منجر به اين شد كه آمريكايي‌ها در خليج فارس آرامش نداشته باشند؛ ضمن اينكه در همان ايام حوادثي همچون حمله به ناو "استارك " از سوي هواپيماي عراقي ترس شديدي را بر آمريكايي‌ها مستولي ساخته بود. به ويژه اينكه آنها انتظار حمله از سوي دوست خود عراق را نيز نداشتند؛ هرچند كه عراقي‌ها با عذرخواهي و پرداخت غرامت سعي در جبران داشتند، اما مجموع اين حوادث بر آمريكايي‌ها تأثيرگذار بود.

    آنها هزاران كيلومتر دورتر از كشور خود و در آب‌هاي سرزميني كشورهاي در حال جنگ، خود را همچون طعمه اي براي طرفين جنگ مي‌دانستند و اين، با برنامه‌ريزي و اهداف سياستمداران آمريكايي تناقض داشت؛ زيرا سياستمداران آمريكايي، سربازان خود را به‌منظور حفظ منافع آمريكا به خليج فارس و درياي عمان فرستاده بودند، ولي نظاميان آمريكايي به فكر جان خود بودند و نه تأمين منافع كشور خود. از اين رو، نظاميان نامبرده شده متأثر از شرايط آن زمان، تصميم‌هاي غيرعقلاني و شتاب‌زده را تجربه مي‌كردند. از جمله تصميم‌هاي غيرمنطقي و شتاب‌زده كه توسط فرمانده راجرز، فرمانده ناو وينسنس اعمال شده بود، تنظيم تمام كانال‌هاي ارتباطي ناو بر روي فركانس‌هاي نظامي از جمله فركانس 243 مگاهرترز بود. در حالي كه ارتباط با هواپيماي مسافربري ايراني از روي يك فركانس غير نظامي ممكن بود.

    * آشنايي مختصر در خصوص سامانه‌هاي پدافند هوايي ناو وينسنس

    ناو وينسنس علاوه بر در اختيار داشتن رادارهاي مختلف با كاربري‌هاي گوناگون و سامانه‌هاي پدافندهوايي توپخانه‌اي از وجود سامانه‌هاي پدافندهوايي موشكي ايجس (AEGIS) و استاندارد (STANDARD) كه از پيشرفته‌ترين سامانه‌هاي پدافندهوايي موشكي درياپايه آن زمان محسوب مي‌شد، بهره مي‌برد.
    سامانه پدافندهوايي ايجس كه سلاحي سطح به هوا و در ياپايه جهت مقابله با موشك‌هاي ضدكشتي و انواع هواگرد مي‌باشد، داراي يك رادار چند منظوره، سامانه‌هاي كنترل سلاح و كنترل آتش، رايانه مخصوص تجزيه و تحليل، سكوي پرتاب موشك، موشك و... مي‌باشد.

    موشك RIM2 (استاندارد) كه از هدايت دستوري همراه با امكان ناوبري خودكار و با استفاده از هدايت اينرسي در بخش مياني مسير و هدايت آشيانه يابي در بخش نهايي مسير مي‌باشد، داراي اشتراكاتي در نوع بهره گيري در سامانه پدافندهوايي استاندارد نيز مي‌باشد. در واقع استاندارد تلاشي در جهت نوسازي سامانه پدافندهوايي كشتي‌هاي مجهز به ايجس نيز محسوب مي‌شودكه بعدها به‌صورت كامل جايگزين ايجس مي‌گردد. رادار AN/SPY-1A نيز راداري است كه مراحل كشف وتعقيب هدف را انجام مي‌دهد.

    سامانه پدافند هوايي درياپايه استاندارد نيز كه در اكثر فريگيت‌ها و رزمناوهاي غربي از آن استفاده مي‌شود و در دو نوع برد متوسط (داراي موتور سوخت جامد ) و برد افزايش يافته يا بلند (داراي موتور دوتراستي سوخت جامد همراه با بوستر سوخت جامد) شناخته مي‌شود. اين سامانه قابليت هماهنگي عملياتي با سامانه ايجس را دارا مي‌باشد.آن دسته از موشك‌هايي كه قابليت بهتري در هماهنگي با ايجس دارند و با سامانه آدابتور جهت به كارگيري عليه موشك‌هاي كروز ضد كشتي استفاده مي‌شوند، با عنوان "RIM-66C-SM2 " شناخته مي‌شوند. اين موشك‌ها مشابه موشك‌هاي "RIM-66B " مي‌باشند.

    موشك‌هاي سري "RIM " عموماً داراي سقف پرواز 20 هزار متر (60 هزار پا)، سرعت حدود دو ماخ الي 5/2 ماخ مي‌باشند. برد (RIM-66B) حدود34 كيلومتر و برد (RIM-67B) حدود 125 كيلومتر است. سرجنگي موشك‌هاي يادشده، عموماً متعارف و حاوي مواد انفجاري شديد همراه با فيوز "ضربتي " يا "مجاورتي " مي‌باشد.

    * عملكرد پدافند هوايي ناو وينسنس در مواجه با ايرباس ايراني

    فرمانده راجرز پس از اطلاع از مشاهده اكوي هدف برروي اسكوپ رادار سرچ(جست‌وجو) اعلام "آماده‌باش " مي‌كند و به اپراتور ارتباط راديويي ناو دستور مي‌دهد كه به هواپيماي مشاهده شده در رادار، پيغام اخطار مبني بر عدم ورود به حريم ناو داده شود. پيغام‌هاي اخطار شامل: 3 اخطار، در عرض كمتر از پنج دقيقه براي هواپيماي ايرباس فرستاده شده بود. با توجه به عدم پاسخ‌گويي ايرباس ايراني به اخطارهاي ناو و همچنين عدم دريافت پاسخ از سوي IFF (دستگاه شناسايي دوست از دشمن) و همزماني وقايع رخ داده با اين موضوع و شرايط خاص منطقه‌اي سرانجام منجر به اين شد كه سامانه‌هاي پدافند هوايي موشكي ناو وارد عمل شده و دو فروند موشك سطح به هوا به سمت هواپيماي مسافربري شليك كنند.

    در اينجا چند سوال مطرح مي‌شود:

    1- آيا اقدامات انجام شده از سوي فرمانده راجرز براي شناسايي و تفكيك اهداف و اطمينان از متخاصم بودن هدف كافي بود؟
    2-آيا كاپيتان رضاييان، تعمّدي در عدم پاسخ‌گويي به پيام‌هاي ارسالي از سوي ناو وينسنس داشت؟
    3-آيا كاركنان پدافند هوايي ناو از طرق ديگر نمي‌توانستند به نوع هواپيما يا هواگرد مشاهده شده در اسكوپ و نوع عمل- خصمانه يا عدم خصمانه- پي ببرند؟
    4-آيا تفاوت بين اف14 و هواپيماي مسافربري ايرباس از طريق اطّلاعات دريافتي از رادار سرچ (جست‌وجو) و تراك قابل درك نيست؟
    5-آيا اصلاً هواپيماي مسافربري ايراني عمل خصمانه‌اي از خود نشان داده بود؟
    6- چرا به استعلام از ناوهاي مستقر در منطقه اهميّت كافي داده نشد وآيا نمي‌شد از هواپيماهاي شكاري و رهگيرآمريكايي مستقر در منطقه جهت شناسايي استفاده كرد ؟

    * پاسخ به سؤال‌ها

    در بررسي اقدامات انجام شده از ناو وينسنس كوتاهي فرمانده راجرز غير قابل انكار به نظر مي‌رسد كه در عمدي يا سهوي بودن اين كوتاهي مطالبي نوشته خواهد شد.

    اولين اقدام مؤثر راجرز كه مي‌توانست از اين جنايت هولناك جلوگيري كند، مراجعه به كتابچه "راهنماي پروازهاي زمان‌بندي شده " كه از سوي "ايكائو " تهيه شده و در اختيار راجرز بود، مي‌باشد. او به كتابچه فوق كه حاوي اطلاعات مفيدي در خصوص پروازها، نوع هواپيماهاي مسافربري ،كريدور پروازي، مبدأ و مقصد، زمان پرواز و... مي‌باشد، مراجعه نكرد؛ چراكه اگر نگاه مختصري نيز به دفترچه يادشده مي‌كرد، متوجه مي‌شد كه درآن زمان مطابق برنامه مندرج در كتابچه فوق پرواز 655 مي‌بايستي با عبور از آسمان خليج فارس انجام مي‌شد. مسئله دوم، موضوع فركانس مورد استفاده در ارسال پيام ناو وينسنس است. همان‌گونه كه اشاره شد، اين فركانس نظامي و غير قابل استفاده براي هواپيماي مسافربري بود. راجرز مي‌توانست ارسال پيام در فركانس‌هاي غير نظامي را نيز بيازمايد.

    با توجه به اين مطلب و عدم دريافت پيام‌هاي ارسالي از سوي ناو وينسنس به هواپيماي مسافربري ايرباس، تعمدّي در پاسخ‌گويي از سوي هواپيماي ايراني ايرباس وجود نداشت؛ زيرا ايرباس پيامي از سوي ناو وينسنس دريافت نكرده بود. البته راجرز بي‌تدبيري ديگري نيز از خود نشان داد. او مي‌توانست به استعلام انجام شده با ساير ناوها و كشتي‌هاي حاضر در منطقه توجه بيشتري داشته باشد؛ استعلامي كه در آن ناوهاي "مونتگمري " و "سايدز " هواپيما را با احتمال بالا تجاري اعلام مي‌كنند. يا اينكه با مركز فرماندهي خود و يا ساير ناوهاي حاضر در منطقه مكالمه‌اي داشته باشد. براساس گزارش كميته حقيقت ياب- ايكائو- اپراتورهاي رادار ناو هواپيمابر "فورستال " نيز هواپيماي مزبور را به عنوان يك هواپيماي تجاري شناسايي كرده بودند.

    مسئله بعدي، تشخيص نوع هواپيما از اكوي روي اسكوپ (صفحه نشان‌دهنده علائم راداري) مي‌باشد. با بليپ مشاهده شده از هدف، رايانه رادار اطلاعاتي نظير سمت، برد، ارتفاع و سرعت هواگرد را نشان مي‌دهد. (اطلاعات مشاهده شده پس از رديابي يا TRACK دقيق‌تر محاسبه مي‌شود).

    بنابراين با توجه به اينكه هواپيماي ايرباس در حال اوج گرفتن بود، هر لحظه ارتفاع نشان داده شده توسط رادار بيش از لحظة قبل مي‌باشد. پس احتمال حمله انتحاري و انجام عمل خصمانه نيز منتفي مي‌شود. ضمن اينكه با مقايسه سرعت هواپيما مي‌توان متوجه غير نظامي بودن هواپيما و تفاوت آن با اف‌14 شد. تفاوت ابعاد اف14 و ايرباس نيز از طريق رادار قابل مشاهده مي‌باشد؛ گفتني است طول اف14، 82 فوت و 8 اينچ و طول ايرباس فوق 177فوت و 5 اينچ مي‌باشد.

    ديگر اينكه پس از قفل راداري بر روي هدف (LOCK ON) و انجام عمل رديابي (Track)، صداي خاص ناشي از انعكاس امواج ارسالي ( اثرداپلر يا Doppler effect) مشخص كننده نوع هواگرد مي‌باشد و تفاوت ميان صداي حاصل از امواج برگشتي از بالگرد، هواپيماي ملخ‌دار، موشك، هواپيماي مسافربري توربوجت، هواپيماي جنگي و... هر كدام به تفكيك، قابل تشخيص توسط اپراتور رادار رديابي (Track) مي‌باشد. نكته مهم‌تر اينكه مدت‌ها بعد از اين فاجعه روزنامه نيويورك تايمز فاش كرد كه ناو وينسنس و هواپيماي مسافربري ايرباس هر دو در آب‌هاي فلات قاره ايران و آب‌هاي سرزميني ايران به سر مي‌بردند. با توجه به اينكه كاپيتان رضاييان يقيناً ازحضور در آسمان ايران مطّلع بود، انتظار دريافت اخطار و حتي مورد هدف قرار گرفتن بر فراز درياي خودي (Territorial sea ) را نداشت.

    * ساير امكانات راداري ناو وينسنس

    سامانه‌هاي راداري (SPYA)، رادار شناسايي دشمن (SLQ-32 )، مركز راداري تحليل و شناسايي دشمن و هدف‌نما (IR GMT)، دستگاه كامل شناسايي دوست از دشمن (IFF)، دستگاه شناسايي و تفكيك امواج مختلف دريافتي (از نظر طول موج ،نوع دستگاه فرستنده و...)، دستگاه‌هاي مخصوص شنود مكالمات راديويي و... از ديگر امكانات راداري ناو جنگي وينسنس به شمار مي‌رفت. در خوشبينانه‌ترين حالت بايد بگوييم كه فرمانده راجرز نتوانست از آنها به خوبي بهره ببرد و يا با بي‌تدبيري و ضعف آموزش خود منجر به بروز فاجعه‌اي بزرگ شد. اما اگر چنين مسئله‌اي صحيح باشد و راجرز با بي‌تدبيري در اين رخداد ظاهر شده باشد، اين سؤال مطرح مي‌شود كه: "اگر اين حادثه بر اثر بي‌تدبيري فرمانده راجرز و عدم تشخيص نوع هواپيما رخ داد، پس چرا راجرز پس از پايان مأموريت به دريافت مدال نائل شد؟! "

    دريافت اين مدال فقط با يك دليل توجيه پذيراست. فرمانده راجرز در مأموريت محوله موفق ظاهر شد و به‌دليل موفقيت در مأموريت يادشده مورد تقدير قرار گرفت. مأموريت محوّله راجرز چه بوده كه او از پس آن با موفقيت بر مي‌آيد؟

    در بررسي عملكرد ناو وينسنس هيچ نكته غير عادي و خارق‌العاده صرف‌نظر از يك مورد مشاهده نمي‌شود كه منجر به كسب مدال و تقدير شود. تمام اقدامات انجام شده ناو وينسنس از قبيل: هدايت و برنامه‌ريزي ميداني براي ساير ناوچه‌ها، هدايت و برنامه‌ريزي اسكورت برخي از كشتي‌ها، حضور در رزمايش‌هاي دريايي و... از وظايف اوليه هرناوي در حد و اندازه ناو وينسنس محسوب مي‌شود. فقط يك نكته باقي مي‌ماند.

    ناو وينسنس در اجراي مأموريت انهدام هواپيماي مسافربري ايراني كه از رده‌هاي بالاتر فرماندهي ارتش آمريكا ابلاغ شده بود، موفق ظاهر شد. با بررسي مسائل رخ داده در آن سال‌ها متوجه مي‌شويم كه آمريكا از حمايت پنهان رژيم بعثي فراتر رفته و به جنگ "رودررو " با ايران وارد شده بود. اعزام 30 ناو جنگي آمريكا به منطقه خليج فارس و درياي عمان، حمله به كشتي "ايران اجر " (IRAN AJR)، حمله به سكوهاي نفتي رسالت، رشادت در تاريخ 27 مهر سال 1366، سكوهاي نفتي نصر، سلمان و مبارك در 29 فروردين سال 1367، درگيري با ناوها و حتي قايق‌هاي توپدار ايراني و... كه اكثرموارد نامبرده شده در آب‌هاي سرزميني ايران صورت مي‌گرفت، نشانه‌هاي آشكار حمايت آمريكا از عراق و قرار گرفتن رودرروي ايران بود. اما براي اينكه افكار عمومي دنيا از اين جنايت آمريكا، بيش از پيش تحت تأثير قرار نگيرد، آمريكايي‌ها ادعّا كردند كه ناو وينسنس يك فروند هواپيماي اف14 ايراني را ساقط نمود! ادعايي كه كذب آن در عرض 24 ساعت براي جهانيان ثابت شد و شرمساري ابدي را نثار آمريكايي‌ها كرد.


    به نقل از خبرگذاری فارس

  8. زیردریایی هسته ای کورسک ابعادی در حد یک استادیوم فوتبال و ارتفاعی برابر با یک ساختمان 8 طبقه داشت. کورسک به موشکهای هسته ای بالستیک و اژدرهای مافوق سریع اشکوال مسلح بود و کمتر زیردریایی هسته ای در زرداخانه غرب وجود داشت که از نظر توان و قدرت آتشی بتواند با آن برابری کند. اشکوال 10 بار از اژدرهای ساخت غرب سریعتر می باشد و شاید تنها ترس از این اژدرهای رعب آور بود که تراژدی کورسک را رقم زد.

    سال 2000؛ دریای بارنتز: با آغاز مانورهای دریایی روسیه دو فروند زیردریایی آمریکایی ،یو.اس.اس تولیدو و یو.اس.اس ممفیس، به این منطقه اعزام شدند تا اطلاعات دست اولی از توانایی های حریف جمع آوری کنند. علاوه برآمریکایی ها، یک فروند زیردریایی هسته ای بریتانیایی و یک فروند شناور اطلاعاتی نروژی هم در منطقه حضور داشت و ماهواره های جاسوسی دنیای غرب تمامی منطقه را به دقت زیرنظر گرفته بودند. روسها قصد داشتند تا سیستمهای تسلیحاتی جدیدی را در این مانور آزمایش کنند و کسب اطلاعات دست اول درباره آنها برای کشورهای غربی ،به ویژه آمریکا، حیاتی بود. بعضی منابع اطلاعاتی اظهار می کنند که روسیه از یک هیئت نظامی چینی دعوت کرده بود که از نزدیک شاهد مانور نظامی روسها باشند. شاید روسها قصد داشتند تا چینی ها را تحت تأثیر قراردهند تا معاملات تسلیحاتی جدیدی را پایه گذاری کنند.
    در ساعت 8:51 روز شنبه 12 آگوست، ناخدای کورسک به کشتی سرفرماندهی "پترکبیر" اطلاع داد که عمق دریا می رود تا برای شلیک اژدرهایش آماده شود. در ساعت 11:28صدای انفجاری از انبار اژدرهای کورسک شنیده شد و آژیر خطر در زیردریایی روسی طنین افکن شد. 2 دقیقه و 15 ثانیه بعد صدای انفجار دیگری شنیده شد و کورسک راهی اعماق دریا شد. 23 خدمه نجات یافته کورسک رآکتورهای هسته ای را از کارانداختند و در قسمت عقبی زیردریایی ،که دریچه خروج اضطراری در آن قرارداشت، جمع شدند. تراژدی کلیدخورده بود.

    کمی پس از قطع برق رآکتورها، سیستمهای تهویه هوا و روشنایی از کار افتادند و رشته امید این مردان به رسیدن کمک از خارج زیردریایی گره خورد؛ کمکی که هیچگاه به آنها نرسید. سروان کولسنیکوف ، که در میان نجات یافتگان ارشدترین افسر بود، اسامی هم قطارانش را بر دیواره کورسک نوشت. اندکی بعد، کولسنیکوف جملات زیر را به اسامی دوستانش اضافه کرد:
    " اینجا برای نوشتن خیلی تاریک است اما من سعی می کنم احساسم را بیان کنم. به نظر می رسد که بختی برای نجات نداریم، 10 تا حداکثر 20درصد. بگذار دست کم امیدوار باشم که کسی این نوشته ها را خواهدخواند. اینجا اسامی کسانی که در قسمت نهم جمع شده اند وسعی در فرار دارند نوشته شده است. با احترام به همگی آنان، نیازی به ناامیدی نیست."

    تمام شناورهای روسی که در منطقه بودند صدای 2 انفجار را ثبت کردند اما اقدامی برای نجات کورسک نکردند. آنها فکر می کردند که این صداها قسمتی از انفجارهای برنامه ریزی شده مانور است. در حقیقت، اولین زیردریایی ها نجات در ساعت 8:40 صبح فردا به محل غرق شدن کورسک رسیدند. پس از قطع ارتباط کورسک دریاسالار پوپوف ،فرمانده ناوگان دریای شمال و فرمانده مانور، دستور داد تا رزمناو هسته ای پترکبیر منطقه مانور را ترک کند. پس از آن، پوپوف با هلیکوپتر به خشکی بازگشت و برای چند ساعتی ناپدید شد.

    یک ناوشکن روسی به محل حادثه رسید و در بالای سر کورسک ایستاد و شروع به پرتاب کردن بمبهای زیرآبی کرد. روابط عمومی ناوگان دریای شمال علت این انفجارها را دورنگه داشتن زیردریایی های خارجی از محل حادثه عنوان کرد. در آن زمان یک ایستگاه لرزه نگاری نروژی 40 انفجار را ثبت کرده بود.

    رئیس جمهور وقت روسیه، ولادیمیر پوتین، کمکهای کشورهای اروپایی و آمریکایی را برای بیرون کشیدن کورسک نادیده گرفت.. غواصان روسی8 روز پس از فاجعه به دریچه خروج کورسک رسیدند. غواصان تأیید کردند که داخل کورسک را آب فراگرفته و امیدی برای نجات بازماندگان حادثه نیست.

    اما علت اصلی غرق شدن کورسک چه بود؟ امروزه 7 تئوری اصلی درباره غرق شدن کورسک وجود دارد:
    1. تصادم و انفجار.
    2. انفجار یکی از اژدرهای کورسک.
    3. انفجار هیدروژن در باتریخانه کورسک.
    4. شکست بدنه در اثر به سطح آمدن سریع زیردریایی(پرش نهنگ قاتل).
    5. شبیه سازی عملیات نجات و انفجار در زمان شبیه سازی.
    6. انفجار یک اژدر جدید در حین شلیک آزمایشی.
    7. انفجار در اثر آتش خودی.

    در این میان، جالبترین تئوری غرق شدن کورسک به دست زیردریایی های آمریکایی حاضر در منطقه است. دوستداران تئوری توطئه بیان می کنند که تولیدو در زمان غرق شدن کورسک در حال تعقیب زیردریایی رقیب بوده است. در حالیکه تولیدو به آرامی حرکات کورسک را تعقیب می کرد نتوانست تغییرسرعت و مسیر کورسک را پیش بینی کند و در نتیجه با کورسک تصادم کرد. این تئوری علت خراش طولانی بر روی بدنه کورسک و ضربه ای که به دم آن وارد شده را توضیح می دهد. ظاهرا ناوسرفرماندهی پترکبیر صدای برخورد را ثبت کرده است.

    تولیدو بر اثر وحشت خدمه از نزدیک شدن و تغییر مسیر ناگهانی کورسک کنترل زیر دریایی را از دست داده و دراثر برخورد به سختی آسیب دید و سعی کرد تا از منطقه مانور فرارکند. در این زمان زیردریایی دوم آمریکایی ،ممفیس، سعی کرد تا فرار تولیدو را پوشش دهد و به کورسک نزدیکتر شد. خدمه ممفیس ،به وسیله سونار، صدای بازشدن دریچه های اژدرافکن کورسک را شنیدند و اطمینان پیداکردند که ناخدای کورسک پس از تصادم با تولیدو دستور شلیک به زیردریایی های آمریکایی را صادرکرده است. اژدرهای اشکوال به قدری سریع هستند که در صورت شلیک شدن زمانی برای ممفیس باقی نمی ماند تا از چنگال آنها فرارکند. ناخدای ممفیس از ترس اشکوال های روسی دستور یک حمله پیشگرانه به کورسک راصادرکرد. یک اژدر مارک-48 به سوی کورسک شلیک شد و در سینه آن نشست.

    این اولین افنجاری بود که صدایش شنیده شد. نظریه پردازان تئوری توطئه سوراخ دایره ای شکل بزرگی که در بدنه کورسک یافته شد را دلیلی بر اثبات نظر خود می دانند. پس از اینکه رسانه های عمومی به این سوراخ پرداختند دیگر اجازه دسترسی و بازدید از این سوراخ به خبرنگاران داده نشد.

    کورسک به اندازه ای قوی بود که اژدر آمریکای نتوانست آن را از صحنه به در کند. کورسک به مسیرخود ادامه داد اما انفجار مارک-48 سبب شد که آتش قسمت انبار اژدرها را فرابگیرد. تلاش برای خاموش کردن آتش به جایی نرسید و کمی بعد اژدرهای کورسک منفجر شدند و با این انفجار روند غرق شدن آن آغازشد. شدت انفجار اژدرهای کورسک به اندازه بود که ممفیس را به سختی تکان داد و بیشتر ایستگاه های لرزه نگاری شمال اروپا آن را ثبت کردند. قدرت این انفجار برابر با 5 کیلوتن تی.ان.تی یا 4.2 ریشتر برآورد شده است.

    زیردریایی های روسی که فردای غرق شدن کورسک به محل حادثه رسیدند یک درخواست کمک را ثبت کردند. در ابتدا گمان برده شد که این پیام از داخل کورسک می آید. بررسی های بعدی نشان داد که منبع این پیام یک دستگاه خودکار است. در زیردریایی های ناتو دستگاهی است که در صورت صدمه دیدن زیردریایی به صورت خودکار پیام کمک ارسال می کنند. آیا این پیام را تولیدو ارسال کرده بود؟

    هواگردهای روسی ردی از روغن را بر سطح دریای یافتند که می توانست آنها را در یافتن زیردریایی آمریکایی یاری دهد. ممفیس به آسانی توسط هواپیماهای روسی شناسایی شد و گزارشهای رسمی نروژ نشان می دهد که هواپیماهای ضدزیردریایی روسی ممفیس را تا آبهای ساحلی نروژ تعقیب کرده اند. پترکبیر یک پیام اضطراری بر روی فرکانسهای ناتو را ضبط کرده است که در آن ممفیس تقاضای اضطراری برای رفتن به یکی از بنادر نروژ را می کند. ممفیس به نروژ رفت و 7 روز از ترس به دام افتادن زیر دریاییهای روسی در یکی از بنادر این کشور مهمان بود. عکسهایی که ماهواره های جاسوسی روسی از ممفیس برداشتند نشانه هایی از آسیب را در قسمت جلوی بدنه آن نشان می داد. شاید این آسیب در اثر انفجار دوم کورسک بر ممفیس وارد شده بود. پس از آن که نروژ توان دیدن خشم روسها را نداشت درخواست خروج ممفیس را کرد در نتیجه ممفیس شبانه از آبهای نروژ خارج شد و چند روزی را در یکی از بنادر بریتانیا پنهان شد.

    اما بر سر تولیدو چه آمد؟ آمریکایی ها بیشترین تلاش خود را صرف این کردند که تولیدو را نجات دهند چرا که روسها میدانستند که زیر دریاییهای غرب برای رویت مانور به محل آمده اند ولی بعد از انفجار کورسک انها به همه ناوگانهای حاضر اعلان منطقه جنگی کرده و دستور خروج دادند و اگر تولیدو اسیب دیده در صحنه میماند علنا وارد نبرد با ناوگان تا دندان مسلح روسها میشد در نتیجه آنها ممفیس را چون طعمه ای بر سر راه قراردادند و توجه روسها را به آن جلب کردند تا تولیدوی آسیب دیده بتواند به آمریکا بازگردد.

    لاشه کورسک در سال 2001 و با صرف هزینه ای معادل با دوبرابر بودجه سالانه نیروی دریایی اروپا از آب خارج شد. بدنه پس از بررسی به کوره ذوب فلزات فرستاده شد و سینه کورسک که در زیر آب باقی مانده بود توسط مینهای زیرآبی منفجر شد.

    نظریه پردازان شکاک بیان می کنند که گزارش 2000 صفحه ای روسها از این حادثه پر از نقاط تاریک است و بعضی باور دارند که آمریکاییها از ترس عملیات متقابل روسیه حاضر شدند تا خسارت و امتیازات زیادی به روسها بپردازند مشروط بر اینکه ناوگان دریایی انها در اروپا ایمن بوده و دست داشتن آنها در این حادثه مسکوت بماند. یک سفر مخفیانه از طرف رئیس سیا پس از اعلام منطقه قرمز در اروپا و یک اعلان جنگ محترمانه به ناوگان دریایی غرب توسط روسیه به مسکو این شک و گمانها را بیش از پیش تقویت می کند و از همه مهمتر اقدام روسها در نصب پرچم در قطب شمال و اعلام جهانی مالکیت آن !

    و در آخر بر سر کورسک چه آمد ؟؟؟

    منبع: [url="http://military-technology.mihanblog.com"]http://military-tech...y.mihanblog.com[/url]
    • Upvote 2

  9. ناوچه استرگوشچي. (type20380)

    طرح ناوچه استرگوشچي در سال 2001 در كشتي سازي سورنايا در روسيه براي جوابگويي

    به نياز نيروي دريايي روسيه به شناورهاي پيشرفته وهمچنين پنهانكار با تكنولوژي روز بود.

    اولين ناوچه در سال 2006 به اب انداخته شد و بعد از ازمايشات در سال 2007 به نيروي

    دريايي روسيه پيوست.

    اين ناوچه از مدرنترين تكنولوژيهاي تسليحاتي روسيه براي اهداف دفاعي مخصوصا اهداف

    ضد زيردريايي هست.

    [img]http://img27.imageshack.us/img27/4497/steregushchy104m1900tonjg7.jpg[/img]

    تسليحات اين ناوچه عبارتند از:

    8 قبضه موشك انداز عمودي براي موشكهاي ياخونت.

    يك قبضه موشك انداز براي شليك موشكهاي ضد زيردريايي مدودكا.

    يك قبضه توپ 100 ميليمتري a-190 .

    دو سيستم دفاع ضد هوايي و ضد موشك خاشتان.

    چهار قبضه اژدر افكن 400 ميليمتري.

    چهار قبضه مسلسل 14.5 ميليمتري.

    نمونه درياپايه S300 براي دفع حملات هوايي دوربرد.

    [img]http://www.naval-technology.com/projects/lafayette/images/lafayette1.jpg[/img]

    وزن خالص ناو........... 1900 تن

    طول..................... 93 متر

    عرض................... 13 متر

    ابخور................... 8 متر

    سرعت................ 27 گره دريايي

    برد..................... 4000 مايل

    خدمه................. 120 نفر

    هليكوپتر.............. يك فروند كاموف-27

    [img]http://visualrian.com/storage/PreviewWM/1849/51/184951.jpg[/img]

    منابع: www.glibalsecurity.com

    [b]ادغام شد ( آقا شاکی نشی خوب تکراری بود ) ![/b]

  10. رزمناو تهاجمي كلاس اسلاوا.( پروژه 1164 اتلانتا )

    رزمناو تهاجمي كلاس اسلاوا يك مجموعه بزرگ از سلاحهاي ضد كشتي و ضد هوايي براي انجام عمليات تهاجمي و همچنين

    بازدارنده عليه نيروهاي دشمن است.

    رزمناو اسلاوا يك نمونه نسبت كوچك رزمناوهاي كلاس كيرو به حساب ميايد كه رزمناوهاي كلاس كيرو در كلاس 25000 تن

    و رزمناو كلاس اسلاوا در كلاس 11000 تن هستند.

    از اصلي ترين صلاحهاي اين كشتي موشك ضد كشتي ss-n-12 sandbox هست كه در چهار رديف دوتايي در دو طرف قرار گرفته اند

    كه جمعا 16 موشك اماده شليك در لانچرها ميشود اين موشك داراي برد 420 ناتيكال مايل و سرعت 2.6 ماخ است.
    [img]http://gr-zero.com/zeroboard/data/weaponinfo/Bazalt.jpg[/img]

    از ديگر صلاحهاي قدرتمند اين رزمناو ميتوان به موشك ضد هوايي ( اس300 ) درياپايه ( sa-n-6 grumble ) نام برد كه يك صلاح قدرتمند ضد

    اهداف هوايي دوربرد به حساب مي ايد اين صلاح در 8 لانچر هشت تايي مجموعا 64 موشك عليه اهداف هوايي به كار ميرود.

    [img]http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/71/SA-N-6_Launchers_on_Marshal_Ustinov.jpg/200px-SA-N-6_Launchers_on_Marshal_Ustinov.jpg[/img]

    از اين كشتي بين سالهاي 1983 تا 1990 چهار فروند ساخته وتحويل نيروي دريايي روسيه شد و قرار بود 21 فروند از اين كشتي ساخته

    شده وتحويل نيروي دريايي شود تا جايگزين كشتيهاي كلاس كيندا و كرستا شود ولي با پايان يافتن جنگ سرد و مشكلات مالي دولت

    روسيه اين طرح فراموش شد.

    از اين تعداد سه فروند تحويل روسيه ويك فروند تحويل نيروي دريايي اكراين شدند.

    [img]http://www.fas.org/man/dod-101/sys/ship/row/rus/slava-DNSC9400156.JPG[/img]

    مشخصات رزمناو :

    سازنده ---- دفتر طراحي نيكلايو

    وزن -------- 9800 الي 10000 تن وزن خالي

    11200 الي 12500 وزن لود شده كشتي.

    سرعت -------- 30 الي 32 نات

    طول ----------- 186 متر

    پيشران ------- چهار موتور توربين گازي 110000 اسب بخار با دو پروانه 4 پره اي.

    خدمه --------- 476 الي 529


    تصليحات موشكي : 1. 16 موشك ( اس اس 12 سندباكس‌)

    2. 64 موشك ( اس اي ان 6 گرامبل ) نوع درياپايه اس300

    3 . 4 موشك ( اس اي ان 4 اوزا )

    توپها : 1. دو توپ 130 ميليمتري بابرد 28800 متر

    2. شش گاتلينگ ak630 با سرعت 6000 گلوله در دقيقه.

    اژدر : دو جايگاه پنجتايي پرتاب اژدر 533 ميليمتري.

    سيستمهاي الكترونيكي : 1. رادار جستجوي سه بعدي mr-800 vishkod براي جستجوي هوايي.

    2. رادار سه بعدي mr-700 fregat مخصوص جستجوي هوايي وزميني.

    3. سيستم نقشه خواني فراند.

    4. سيستم كنترل موشك اس اس ان 12

    5. سيستم كنترل موشك اس اي ان 6

    6. سيستم كنترل موشك اس اي ان 4 ازا

    7. سيستم كنترل اتش توپهاي 130 ميليمتري.

    8. سيستم كنترل اتش توپهاي گتلينگ.

    9. سيستم ارتباط ماهوارهاي ستكام

    10. سيستم سونار mg 323 tigan

    هليكوپتر : يك فروند هليكوپتر كا25 براي حملات ضد زيردريايي و گشت.

    [img]http://img509.imageshack.us/img509/4449/121moskvama6.jpg[/img]

    [img]http://www.defencetalk.com/pictures/data/3137/medium/02169099kk4.jpg[/img]


    منبع : http://www.fas.org

  11. [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/30883777167202169914648246186247120248168.jpg[/img]




    [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/112102133327513116416723222342011172297129.jpg[/img]

    [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/146361981862052502719575542134717818810335.jpg[/img]

    [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/13811311071261861732327113201819425384.jpg[/img]

    [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/7524418217211745168464017623818529236126251.jpg[/img]

    [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/1893712925535153171892264138702489935183.jpg[/img]

    [img]http://img.tebyan.net/big/1387/02/11820715825124825430112245382315222623203222.jpg[/img]
    • Upvote 1